Problem of Evil | مشکل شر | برهان اثبات عدم وجود خدا

تب‌های اولیه

111 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ممنون از همه دوستانی که پاسخ دادند.

من در این هفته مشکلات شخصی داشتم و هنوز فرصت نکردم مطالب ارسالی جدید دوستان رو مطالعه کنم ولی طی دو روز آینده مطالعه می کنم و نظرم رو در همینجا میگم. خیلی متشکرم. :Gol:

با تشکر از کاربر اواری!(اگر فارس اش همینه!) و بالاخص جناب ملاصدرا
پس برای اخذ نتیجه در رابطه با موضوع فروم، در صورتی که بتوان تعریف شما را از محال عقلی و عادی صحیح فرض کرد، قاعدتا دوستان باید ثابت بفرمایند یا قائل باشند که خلق دنیای عاری از شر محال عقلی است.

آیا میتوان مدعی بود که دنیای بدون شر و بدی از انواع محال ذاتی یا وقوعی است؟
آیا خلق دنیای خیر مطلق محال عقلی است؟!

اصلا فرض میکنیم خلق کردن دنیا بدون شر محال ذاتی باشه ... ( گفتم فرض میکنیم در حالیکه من 100 درصد عقیده دارم که اینچنین نیست ) اگر واقعا خلق کردن دنیا بدون شر محال باشه ... خوب خدا دنیا رو خلق نمیکرد ... چه کاریه !!!

سلام
بنده به دلیل ضیق وقت مختصرا توضیح می دهم و دوستان فاضل دیگر هستند که مطالب ناقص حقیر را اصلاح و تکمیل کنند.
نکته اول همان عدمی و بالقیاس بودن شر است که توضیح آن داده شد که ما شر مطلق نداریم بلکه بالقیاس است در حالی که می توان گفت خیر آن کمتر است و نه اینکه شر است.
نکته دوم اینکه همان شر بالقیاس هم فعل مردم است و خداوند به آن رضایت ندارد بلکه از آن نهی کرده است.
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴿الروم: ٤١﴾ (فساد، در خشکی و دریا بخاطر کارهایی که مردم انجام داده‌اند آشکار شده است)
وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿الأعراف: ٢٨﴾ (و هنگامی که کار زشتی انجام می‌دهند می‌گویند: «پدران خود را بر این عمل یافتیم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!» بگو: «خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمی‌دهد! آیا چیزی به خدا نسبت می‌دهید که نمی‌دانید؟!»)
اما آیا خداوند نمی تواند از آن شری که بدست مردم به وجود می آید جلوگیری کند؟ قطعا می تواند
وَكَذَٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ ﴿الأنعام: ١٣٧﴾(همین‌گونه شرکای آنها [= بتها]، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند؛ (کودکان خود را قربانی بتها می‌کردند، و افتخار می‌نمودند!) سرانجام آنها را به هلاکت افکندند؛ و آیینشان را بر آنان مشتبه ساختند. و اگر خدا می‌خواست، چنین نمی‌کردند؛ (زیرا می‌توانست جلو آنان را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد.) بنابر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار (و به آنها اعتنا مکن)!)
لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ (گویی می‌خواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی‌آورند! اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنان آیه‌ای نازل می‌کنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد!)
اما آن زمان دیگر هدف آفرینش دنیا که امتحان مردم است لغو می شد و دیگر نیاز نبود خداوند دنیا را بیافریند زیرا هدف دنیا آزمون و امتحان مردم است الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ﴿الملك: ٢﴾ (آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می‌کنید، و او شکست‌ناپذیر و بخشنده است.)
و امتحان زمانی معنا پیدا می کند که انسان اختیار به انجام افعال داشته باشد و بتواند هم خیر انجام دهد و هم شر و اگر خداوند جلوی شر را بگیرد امتحان معنا پیدا نمی کند زیرا امتحانی است که فقط در آن باید قبول شد و دیگر امتحان نیست.
اما چرا باید خداوند مردم را امتحان کند؟ این بحث مربوط به این تاپیک نیست و می توان در تاپیک دیگر در مورد آن بحث شود.

که در این صورت ایشان در جهنم یک دگردیسی را تجربه خواهند کرد و تغییر ذات می‌دهند تا با عذاب خداوند وقف پیدا کنند ... ایشان در جایی خارج از نقطه‌ی کارکرد تعریف شده برایشان تعریف مجدد می‌گردند و همانجا ابدی می‌شوند ... دیگر هم عذاب نمی‌شوند چون به عذاب عادت کرده‌اند ... اگرچه میلیون‌ها سال این دگردیسی طول بکشد و عذاب ایشان از عذاب هر کس دیگری سخت‌تر و طولانی‌تر باشد ... نهایتاً هم اینطور نیست که به بهشت قرب خداوند وارد شوند بلکه در مرحله‌ای دون انسانیت ابدی می‌شوند، درمقام جهل به خداوند.

یا علی

سلام علیکم مومن خدا

در اینکه میفرمایید جهنمیان دگردیسی دارند جای اشکال هست. چرا باید دگردیسی داشته باشند و این استحقاق را از کجا آورده اند؟

هر وقت یک انسانی که در این دنیا زیر انواع درد و رنجها کمر خم میکند دگردیسی داشت آنها هم دگردیسی خواهند داشت.

شاید هم منظورتان مقاوم شدن در برابر عذاب خداست. اینهم مورد اشکال است. چرا باید بتوانند در مقابل عذاب خدا مقاوم شوند؟ در این دنیا در برابر دستورات الهی کم مقاومت کردند که در آنروز هم در برابر عذاب مقاوم شوند؟

پس بهتره بیاییم ببینیم چه کسانی در جهنم خالدند و به چه دلایلی و اصلا حکمت خلود در جهنم چیست؟ مثلا یک فردی که انسانهای بسیاری را میکشد در همین دنیا حکمش اعدام هست. اما آیا با یکبار اعدام شدن به کیفر اعمالش میرسد؟

از طرفی خاصیت جهان آخرت اینست که فنایی در آن نیست و انسانی که یکبار در آتش میسوزد مجدد زنده شده و بارها و بارها میسوزد.

این عذابها هم دردناک هستند. شاید به دردناکی ستمهایی که در این دنیا به خلق خدا روا داشتند و به دردناکی عذاب افرادی که آنها از راه خدا منحرف کردند.

پس در کل نمیتوانیم بگوییم در اثر دگردیسی، با آتش وفق میابند. چون این از عدالت خداوند هم بدور است که کسی را در عذاب نگهدارد که مستحق آن نیست و صرفا به دلیل اینکه به ایشان وعده خلود در آتش داده شده آنها را به هر نحوی که شده در عذاب نگهدارد.

آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که راه را بر چنین احتمالی باز میکند که چنین افرادی پس از اینکه بطور کامل به جزای اعمالشان رسیدند، برای ابد در جهنم فانی شوند. یعنی خلودشان در آتش به معنای بیرون نیامدنشان از جهنم و بهشتی نشدنشان است نه به معنای نابود نشدنشان.

در مقابل آیاتی هم که میفرماید مرگی در آن نیست شاید به این معناست که تا بطور کامل به کیفر اعالشان نرسیدند در اثر سوخته شدن در آتش نمیمیرند. و از آنجا که پروسه مرگ با زندگی همراه است

همانطورکه طبیعت هم مرتبا چنین روالی را طی میکند، چرخه زندگی انسان هم به این منوال است که پس از مردن قابلیت زنده شدن را دارد. اما اینان فنایی دارند که هیچگاه زندگیی در پی ندارد یعنی همان فنای ابدی.

این هست معنای آیه شریفه کل شی هالک الا وجهه

و شاید منظور از آیه شریفه لایموت فیها ولایحی هم همین باشد که مرگی ندارند که در پی آن زندگی مجددی باشد.

( منظور زندگی به معنای واقعی است مثل بهشتیان که از گناهانشان پاک شده اند یا مثل بچه ای که پاک بدنیا میاید، اینان هیچ وقت پاک نخواهند شد تا به حیات حقیقی دست یابند بنابراین برای ابد نیست میشوند)

البته اینها احتمال هست که خدمتتون عرض شد بنابراین در مقابل چیزی که نمیدانیم بهتره سکوت کنیم

موفق باشید

سلام علیکم و رحمه الله

ممکن است در دامنه گفتمان , روی مطلبی که قبلا بررسی و مطالعه نکرده ایم سوالی برایمان مطرح شود و بعد با تمرکز بر روی آن و طرح جوانب آن سوال , طرح بحث جدیدی اتفاق بیفتد و از بحث اصلی جدا شویم .

لذا دوستان توجه بفرمایند اگر در پاسخ به سوالی ارتباطی بین موضوع اصلی و سوال جدید قابل تعریف نیست آن را پیگیری نکنند . این مساله کمک میکند تا یک مساله به اتمام برسد و سوالات فرعی را بعنوان فرض در نظر بگیرید و بعدا در موردش بحث و یا تحقیق بفرمائید تا یک آگاهی جامع صورت گیرد.

سوال جناب وایسلی گوجا و پاسخ استاد مجددا توجهی بفرمائید .

با سپاس

یاحق

[FONT=Times New Roman]سلام علیکم و رحمه الله

ممکن است در دامنه گفتمان , روی مطلبی که قبلا بررسی و مطالعه نکرده ایم سوالی برایمان مطرح شود و بعد با تمرکز بر روی آن و طرح جوانب آن سوال , طرح بحث جدیدی اتفاق بیفتد و از بحث اصلی جدا شویم .

لذا دوستان توجه بفرمایند اگر در پاسخ به سوالی ارتباطی بین موضوع اصلی و سوال جدید قابل تعریف نیست آن را پیگیری نکنند . این مساله کمک میکند تا یک مساله به اتمام برسد و سوالات فرعی را بعنوان فرض در نظر بگیرید و بعدا در موردش بحث و یا تحقیق بفرمائید تا یک آگاهی جامع صورت گیرد.

سوال جناب وایسلی گوجا و پاسخ استاد مجددا توجهی بفرمائید .

با سپاس

یاحق

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

طاعاتتون قبول حق

جناب بینا درست میفرمایید ولی تاپیکی که 11 صفحه ازش رفته و پاسخ کافی داده شده و سوالی که بارها و بارها مورد بحث واقع شده را بنده قصد نداشتم ادامه دهم.

فقط گاهی تاپیکی رو باز میکنم و مطالب مورد توجه را از نظرمیگذرانم.

یک صحبتی این چنینی یا مشابه آن که بارها و بارها اتفاق افتاده در میان مباحث دیدم ومعلوم است که برای خیلیها شبهه است و لازمه در میان تاپیک پاسخ داده بشه.

نه از جانب کاربران بلکه از جانب پاسخگویان و نباید به صرف اینکه مرتبط با بحث نیست بی تفاوت از کنارش گذشت تا هزاران کاربر بیایند و بخوانند و در جای جای اینترنت بعنوان یک اصل مطرحش کنند

باتشکر

بنده به دلیل ضیق وقت مختصرا توضیح می دهم و دوستان فاضل دیگر هستند که مطالب ناقص حقیر را اصلاح و تکمیل کنند.

جناب ملاصدرا با تشکر از توضیحات شما ،‌مخلص ارتباط توضیحات شما و سوالی که مخلص مطرح کردم و شدیدترش! را جناب نفرنفر مطرح فرمودند نشدم. به نظر مخلص توصیحات شما ارتباطی با مطلب و سوالی که مطرح شده ندارد.
لطفا اگر طرح این سوال غلط است بفرمایید اگر نه مجدد دقت بفرمایید: سوال روشن است!

با تشکر از کاربر اواری!(اگر فارس اش همینه!) و بالاخص جناب ملاصدرا
پس برای اخذ نتیجه در رابطه با موضوع فروم، در صورتی که بتوان تعریف شما را از محال عقلی و عادی صحیح فرض کرد، قاعدتا دوستان باید ثابت بفرمایند یا قائل باشند که خلق دنیای عاری از شر محال عقلی است.

آیا میتوان مدعی بود که دنیای بدون شر و بدی از انواع محال ذاتی یا وقوعی است؟
آیا خلق دنیای خیر مطلق محال عقلی است؟!

جناب ملاصدرا با تشکر از توضیحات شما ،‌مخلص ارتباط توضیحات شما و سوالی که مخلص مطرح کردم و شدیدترش! را جناب نفرنفر مطرح فرمودند نشدم. به نظر مخلص توصیحات شما ارتباطی با مطلب و سوالی که مطرح شده ندارد.
لطفا اگر طرح این سوال غلط است بفرمایید اگر نه مجدد دقت بفرمایید: سوال روشن است!

سلام
هر چند که جواب شما را به نظر خودم دادم اما بار دیگر جواب شما و خانم نفرنفر را هم قرار خواهم داد البته با تفکیک مطالب و با دلایل دیگر
اصلا فرض میکنیم خلق کردن دنیا بدون شر محال ذاتی باشه ... ( گفتم فرض میکنیم در حالیکه من 100 درصد عقیده دارم که اینچنین نیست ) اگر واقعا خلق کردن دنیا بدون شر محال باشه ... خوب خدا دنیا رو خلق نمیکرد ... چه کاریه !!!

استدلال شما بر عدم خلق جهانی که شروری در آن وجود دارد، بر این پیش فرض مبتنی است که «موجودِ خیرخواه، هر چیزی را که به نحوی شرّ باشد از بین خواهد برد»؛ درحالی که کلیّت چنین قضیه ای مخدوش است. اگر موجود خیرخواهی فاقد صفت «حکمت» و «اتقان» در افعال باشد، چنین خواهد کرد و با هرچه که به گونه ای شرّ باشد، مقابله می کند، ولی اگر خیرخواهِ حکیمی را در نظر بگیریم که افعال او بر اساس حکمت است، او به خیر برتر می اندیشد و گاهی برای تحصیل خیر برتر به برخی شُروری که لازمه ی منطقی آن است رضا می دهد؛ برای مثال: پدری که خیر فرزندش را می خواهد، اگر حکیم باشد، به او داروی تلخ می خوراند. بنابراین، ملازمه ای میان خیرخواه بودن و قادر مطلق بودن و نفی هر گونه شرّی - حتی شروری که مقدمه ی خیرات برتری هستند - وجود ندارد؛ بلکه «خیرخواهی» اقتضا دارد که در مواردی به شرور و ناکامی هایی با هدف تحصیل خیرات برتری که این شرور و ناکامی ها مقدمات لازم آنند رضا داده می شود. در واقع شریّتِ این شرور، مطلق و همیشگی نیست؛ بلکه با توجه به این که مقدمه ی خیر برتری هستند، بهره ای از خیریّت دارند.
علاوه بر این که اگر ایجاد عالمی با ویژگی هایی خاص، توسط قادر مطلق، منطقاً ملازم باشد با برخی شرور که در نگاه برآیندی به آن عالم و با توجه به محصول نهایی آن عالم، قلیلند، در این مورد نیز وجود شرّ با قادریت مطلق و خیرخواهِ محض بودن قابل جمع است منطقاً مشکلی حاصل نخواهد آمد. قادر مطلق می تواند همین شرورِ قلیل را از راه ترک آفرینشِ منشأ آن برطرف کند، چون قادر مطلق است، اما خود این امر، خلاف حکمت و فیّاضیّت و خیرخواهی اوست؛[HL] چرا که خیر کثیری در این رهگذر، از میان خواهد رفت و ترک خیر کثیر به خاطر شرّ قلیل، خود، شرّ کثیر است.[/HL]یعنی اگر خدا بخواهد به خاطر اندک شروری که فرضا در این دنیا وجود دارد در کنار خیر کثیری که در این دنیا وجود دارد و آفریدن دنیا بدون شرور با اهداف آفرینش در تضاد باشد خداوند نباید برای دفع شر قلیل از خیر کثیر بگذرد اگر خداوند عالم ماده را به خاطر ضررهاي اندکي که دارد، با وجود خيرهاي زيادي نيز که اين عالم دارد، نبايد بيافريند، آنگاه اين با حکمت و عقل و علم الهي منافات دارد. لذا خدا به خاطر خيرات عالم ماده که بر شرور آن غلبه دارد، اين عالم را مي‌آفريند و شرور نيز امور اجتناب‌ناپذير اين عالم يا به تعبير فلسفي لازمه‌ی ذاتي عالم ماده هستند که به وجود مي‌آيند.
آیا میتوان مدعی بود که دنیای بدون شر و بدی از انواع محال ذاتی یا وقوعی است؟
آیا خلق دنیای خیر مطلق محال عقلی است؟!

ما که گفتیم اصلا شر مطلقی در عالم ماده وجود ندارد که بگوییم خلق ماده بدون شر محال است و هر چه هست خیر است اگر شما دلیلی بر وجود شر دارید ارائه کنید زیرا هر شیء مسبوق به عدم است پس برای وجود نیاز به دلیل دارد یعنی اصل بر عدم وجود شر است و اگر شما می گویید در عالم شری وجود دارد باید دلیل ارایه کنید و سخن ما مبنی بر عدم وجود شر مطابق اصل است نیاز به دلیل ندارد و کسی که خلاف اصل حرف می زند باید دلیل ارایه کند هر چند که ما قبلاً دلیل عدمی بودن شرور را توضیح دادیم اما اکنون فرض را بر این می گذاریم که شری هم در عالم وجود داشته باشد در اینصورت این شر مربوط به ماده و اختیار انسان است به دلایل زیر:
[h=3]شر، از لوازم حرکت ماده[/h]حرکت و تغییر، جزء جدایی ناپذیر ماده است. ماده برای تبدیل، تبدل، رشد و کمال به حرکت نیاز دارد. بدون حرکت، هیچ پیشرفتی در دنیا به وجود نمی آید و اگر چیزی بخواهد رشد کند با تحولاتی همراه است. وقتی چیزی مدام در حال حرکت باشد، به طور طبیعی در جانب آن، اموری اتفاق می افتد که به حسب ظاهر ممکن است شر به نظر برسد.
جهان طبیعت برای اینکه بتواند نقش خود را به درستی ایفا کند و طبق خلقت و اقتضائاتش باشد، باید در حرکت باشد. در حرکت، چیزی از دست می رود و چیزی به دست می آید. احتمالاً آنچه از دست می رود، در نگاه جزئی و بیرون از واقعیت، شر به حساب می آید؛ در حالی که آن چیز در نگاه کلان و با توجه به کل مجموعه آفرینش، عین خیر است. بنابراین وجود جهان مادی که هیچ گونه تنازع و تزاحمی در آن نباشد، خلاف فرض است؛ یعنی چنین جهانی در واقع، غیر مادی می شود و نظام عالم و ترتیب آن به هم می خورد.
فارابی در این باره می گوید: «خدا در قدرت و حکمت و علم خود، تام است [و] تمامی افعال او، کامل و بدون نقص و عیب است. آفات و شروری که عارض اشیای طبیعی می شود، ضروری عالم ماده و طبیعی است. عالم ماده نمی تواند خیر محض را بپذیرد؛ چون در غیر این صورت، دیگر ماده نخواهد بود.»[1]
برای روشن تر شدن مطلب، مثالی ذکر می شود: وقتی خداوند عقل را خلق کرده است، لازمه اش این است که احکام عقل اجرا شود. بنابراین اگر بگوییم خداوند، احکامی را اجرا کند که عقل تأیید نمی کند، دیگر خلق عقل بیهوده خواهد بود. به حساب عقل دو ضرب در دو چهار می شود؛ بنابراین خدا این چهار را پنج نمی کند؛ زیرا حکم خدا در این صورت، موافق عقل نیست و جزو محالات ذاتی است.
ابن سینا در «الهیات شفا» دربارة شر بودن عالم می گوید: «اگر بگویند چرا خدا مانع شر در عالم نشد تا جهانی محقق شود که خیر محض است، در پاسخ باید گفت: اگر عالم مادی که تلازم اجتناب ناپذیر با شرور دارد، به گونه ای خلق می شد که در آن شری محقق نمی شد، دیگر، مادی نبود؛ بلکه عالم دیگری می شد که خیر محض است؛ در حالی که خداوند، چنین عالمی را پیش از این خلق کرده است.»[2]


[h=3]بعضی از شرور، ناشی از آزادی و اختیار انسان[/h]آفریدگار، به انسان، نعمت آزادی و اختیار ارزانی داشته و خوبیها و بدیها را نیز به او الهام کرده است. همچنین دستورهای سعادت بخشی را از طریق رسولان برای تکامل به انسان هدیه فرموده است. آدمی می تواند با اختیار، راه تکامل را که پیروی از وجدان و پیامبران الهی است طی کند و می تواند نافرمانی کند و به وجدان و دستورهای الهی گردن ننهد.
آشکار است که خداوند در عین اینکه راه را از چاه باز شناسانده و هدایت را از گمراهی مشخص کرده، عواقب و فواید پیمودن هر یک از این راهها را نیز بیان فرموده است. بنابراین هر کس هر راهی را انتخاب کند، به عواقب و اثرات آن هم خواهد رسید. در نتیجه، هر عملی چه نیک و چه بد، دارای اثرات و نتایجی خواهد بود. این آثار، جزو جدایی ناپذیر عمل است و به دنبال آن خواهد آمد.
بهتر است با ذکر مثالی، مطلب را روشن تر کنیم. اگر کسی خود را از ساختمان چند طبقه ای به پایین پرتاب کند، اگر نگوییم بر اثر این کار خواهد مُرد، صدمه شدیدی به او خواهد رسید. یا اگر کسی سر خود را محکم به دیوار بکوبد حتماً سرش می شکند. این شکستگی و یا مرگ، اثر حتمی و تکوینی عمل است و به دنبال کار شخص خواهد آمد. نمی توان گفت کسی سر خود را به دیوار بزند و سرش نشکند. اینجا مسئله باید و نباید نیست؛ مسئله این نیست که بگوییم چرا خداوند، نتیجه این عمل را طوری قرار داده است که انسان سرش بشکند؟ این اثر، نتیجه تکوینی و ذاتی آن عمل است.
دو قسم از شرور از اثرات آزادی رفتار انسان ناشی می شود:
قسم اول، شروری که نتیجه طبیعی اعمال انسان و به عبارتی دیگر از آثار آزادی اوست. انواع دزدی، قتل، غارت، جنایت، فساد، فحشا، تجاوز، ضرب و شتم و ... از این موارد است. این شرور اتفاق می افتد به این دلیل که انسان آزاد است.
اگر بگوییم چرا خدا انسان را آزاد آفرید تا این همه جنایت به پاکند؟ پاسخ، آن است که اگر حق تعالی آدمی را مجبور خلق می کرد، انسان و اعمال او هیچ ارزشی نداشت. این شرور از مواردی است که به دنبال خیرات بسیار آزادی انسان بر آن، مترتب شده است.
قسم دوم، شروری است که باز هم اثر آزادی انسان و نتیجه اعمال اوست؛ ولی این بار، فرا طبیعی است، نه طبیعی. بسیاری از اموری را که بد می دانیم، به دنبال گناهان انسان اتفاق می افتد.
یکی از احکام و آثار عالم ماده، وجود تزاحم و تضاد و درد و رنج است. در این عالَم، برخلاف عالَم تجرد که خیر محض است، تضاد و تزاحم، محدودیت و زوال و بطلان، غم و شادی، رنج و امید و بالاخره خیر و شر وجود دارد
خداوند در قرآن، این نکته را یادآوری فرموده است که بسیاری از شرور، نتیجه ارتکاب زشتیهای انسان و رفتارهای نادرست و بد اوست. از آن جمله می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون»؛[3] «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم؛ ولی تکذیب کردند. پس کیفر دستاوردشان، گریبان آنان را گرفت.»
برخی انسانها با اختیار خود، اعمال شرورانه ای انجام می دهند که لازمه این اعمال، رنج و عذاب دیگران است. بنابراین بسیاری از شرور، از شرارت انسان حاصل می شوند و شرارت انسان نیز ناشی از آزادی و اختیار اوست. البته بسیاری از این رنج و دردها در واقع شر نیستند؛ بلکه باعث تکامل و رشد اخلاقی انسان می شوند.
بزرگان می گویند: بسیاری از محنتهایی که از ستمگران به انسانها می رسد، نتیجه عملکرد خود مردم است. اگر آنها با هم متحد شوند و علیه ظلم بشورند، دیگر ستمی نخواهد بود. خداوند در قرآن مجید می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»؛[4] «در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمی دهد؛ مگر اینکه آنان، خود، حال خویشتن را تغییر دهند.»

[h=3]شر، ناشی از جزئی نگری[/h]برخی متفکران، معتقدند اینکه انسانها بسیاری از امور را شر می دانند، در قضاوتهای سطحی و جزئی و تنگ نظرانه و شتاب زده ریشه دارد. اگر آنها از آگاهی وسیع تر و جامع تری برخوردار بودند، هیچ گاه به بدبودن برخی امور، حکم نمی کردند. خداوند از روی علم و حکمت نامتناهی خود، بهترین جهان ممکن را آفریده است که هر چیز آن به جای خود است؛ ولی آدمیان که از دانش اندکی برخوردارند، نمی توانند درباره جهان به درستی قضاوت کنند.
برای مثال اگر بخواهید منزلی خریداری کنید، در صورتی که تنها نگاه شما به چاه فاضلاب خانه باشد و دیگر بخشهای خانه را نبینید، مسلماً حکم به نامطلوب بودن خانه خواهید کرد؛ اما اگر بصیرت کامل و جامعی دربارة خانه پیدا کنید، خواهید دید که وجود چاه، نه تنها بد نیست؛ بلکه برای ساختمان، بسیار مناسب است.
قرآن مجید، دلیل ناخوش دانستن برخی امور را ناشی از فقدان شناخت می داند و می فرماید: «وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون»؛[5] «و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است و خدا می داند و شما نمی دانید.»
ملاصدرا، فصلی از کتاب اسفار را به این موضوع اختصاص داده است.[6]
بسیار ساده لوحانه است اگر اصرار داشته باشیم، خداوندی که جهان را آفریده است؛ قادر مطلق و بی عیب و نقص نیست و چنین موجودی یا باید بدکار و یا آفریدگاری ناشی بوده باشد. تمام این مطالب، برخاسته از نگاه جزئی و سطحی است. انسان منطقی، کلی نگر است و عیب و نقص، خوبی و نیکی و یا زشتی و زیبایی را با هم می بیند؛ نه به تنهایی. حکم در صورتی صحیح است که همه جانبه و کلی دیده شود.
آنچه از این گفتار روشن شد، این است که خداوند به آن دلیل که خیر محض است، شر مطلق را خلق نکرده است؛ بلکه شروری که در عالم دیده می شوند، نسبی است که یا از لوازم ماده و همراه آن و یا به پندار ما نامطلوب هستند. با این حساب، معلوم می شود که باید نظریات خود را از سطحی نگری به سوی عمقی نگری و نگاه جزئی نگر خود را به سوی کلی نگری سوق دهیم تا به سوی حق رهنمون شویم.




[/HR]
[1]. تعلیقات فارابی، تحقیق و مقدمه جعفر آل یاسین، دار المناهل، 1408 ق، ص46.
[2]. الهیات شفا، ص421.
[3]. اعراف/96.
[4]. رعد/11.
[5]. بقره/216.
[6]. اسفار اربعه، ملاصدرا، ج7، صص61 و 106.

سلام و عرض ادب
متاسفانه تأثر از فجایع غیر انسانی چند روز اخیر و گرفتاری های شخصی فرصت کمتری برای پیگیری تاپیک باقی گداشت
حال که مجال کمی بدست داده از فرصت استفاده میکنیم

حقیر در مقام جدل نیستم

مسلما بنده هم حوصله جدل را ندارم ادامه بحث برای سامان دهی و به چالش کشیدن ذهنیات و برداشتهای شخصی اینجانب نسبت به موضوع است

ولی تناقضی هم برای رفع کردن نمی‌بینم، [HL]پست اول این تاپیک یک برداشت از خدای احتمالی دارد که غلط است، بعد یک انتظار از این خدای احتمالی دارد که باز غلط است، بعد نهایتاً یک مشاهده‌ی غیردقیق از عام دارد که باز اشکال دارد و نهایتاً نتیجه می‌گیرد که پس خدا وجود ندارد[/HL]!

پس شما هم موافق هستید که خدایی با این اوصاف که همان خدای ادیان است وجود ندارد

نخیر ... ما نمی‌گوییم خداوند بر یکی مهربان است و بر یکی خشمگین ... خداوند وقتی بر کافری خشم بگیرد این خشم عین مهربانی است ... معنای مهربانی را باید پس بهتر شناخت ... همانطور که اگر پدری فرزندش را که کار خطایی می‌کند تنبیه کند نمی‌گویند این کار را کرد تا حرص خودش را خالی کند بلکه می‌گویند این کار را برای خود آن فرزندش انجام داد! البته اگر پدر شخصی موجه باشد نه پر از عقده‌های شخصیتی و مشکلات روحی روانی ... خداوندی که واجب‌الوجود است (دارای اثبات عقلی) بی‌نیاز است و در نتیجه اگر کاری با بنده‌اش بکند برای خنک شدن دل خودش نیست (خداوند دل هم ندارد، اصلاً اجزاء ندارد و بسیط است و این باز اثبات عقلی دارد) و برای بنده‌اش است ... حتی اگر بنده‌اش را به جهنم بفرستد باز این کارش هم از روی محبت است ... حتی دشمنان اهل بیت را که ما دعا می‌کنیم خداوند لعنشان کند خداوند از رحمت به طور کامل منعشان نمی‌کند که اگر بکند آنها عدم می‌شوند نه اینکه عذاب شوند ... اگر هم بپرسید که این چه رحمتی است که شکل عذاب است در این صورت بحث بیشتری را می‌طلبد که از حوصله‌ی این تاپیک خارج است ... فقط همینطور مختصر عرض کنم که همان عذاب جهنم سبب پاکی عده‌ای می‌شود که نهایتاً از جهنم به بهشت برده می‌شوند و باقی که در جهنم ابدی می‌شوند هم با عذاب خو می‌کنند و ذاتشان تغییر می‌کند، اگر درست فهمیده باشم.
این هم که فرمودید قیامت برای دلجویی است این مطلب را با توجه به مختار بودن انسان و جن و اینکه ساختار دنیا باید طوری باشد که این اختیار غیربدیهی بوده و فرصت داشته باشد که به فعلیت برسد در این پست و در این پست توضیح دادم که در آن صحبت از تلورانسی برای انحراف دنیا از خط تعیین شده برایش به میان امده است.

راجع به موضوع عذاب و جهنم هم همانطور که خودتان در امضایتان یادآوری میشوید
گزارش‌ها، تحلیل‌ها و برداشت‌های شخصی حقیر نظرات شخصی است و حقیر تخصصی در علوم دینی ندارم:

نظر شخصی شماست و ربطی به متون دین و خدای ادیان ندارد
همانطور که جناب .امین. در پست 104 تشریح کردند مقوله جهنم و عذاب سوای شرح شما هست ادامه آن هم خارج از موضوع است همانطور که جناب bina88 تذکر دادند

ولی بحث در مورد ذات این جهان:
در دید کلی و خنثی به این جهان حوادث و روابط بین موجودات این جهان نه خیر هستند و نه شر
ولی شما میگویید صرفاً شر نیستند و از آنجا که حوادث جهان از جنبه بودن و هستی مشترک هستندو صرف بودن با نبودن تفاوت ماهوی دارند.
وجود بهتر از عدم هست پس هر چه که وجود دارد به صِرف بودن خیر هست.
یعنی صرف وقوع و هستی حوادث مطابق با وقوع خیر هست و اصالتاً از شر خبری نبوده و نیست و شر صرفاً وهم است تا واقعیت جهان
اشکالی پیش می آید: لطفا با دقت تأمل بفرمایید، که خیر در مقابل شر معنا دارد وقتی شر ریشه در عدم دارد و شر نبوده و نیست معنی خیر چگونه خلق شده؟

برای رفع این اشکال میگویید موجودات تمامی مراتب وجود را ندارند . چون مراتب و جود متغیر هست، پس بحث اعتباری خیر و شر پیش می آید یعنی یک موجود جنبه هایی را ندارد به مراتب و درجات نقصش شرور میشود
باز در بحث دور پیش میآید چرا خدایی که به قول شما بسیط است و جز خیر نمیآفریند چرا موجودات و حوادث ناقص بیافریند
با این توجیهات که جناب ملاصدرا هم در پست 86

سلام
متن کلام علامه طباطبائی(ره): الخير موجود مخلوق من غير شك و أما الشر فليس بموجود ولا مخلوق بالاصالة و إنما يتحقق بالعرض و بمقايسة شئ إلى شئ نحوا من المقايسة، و الدليل على ذلك قوله تعالى: «و الله خالق كل شئ» الاية و قوله: «الذى أحسن كل شئ خلقه» الاية حيث عدّ كل شئ خلقا لنفسه ثم عده حسنا غير سئ، و قال تعالى: ما أصابك من سيئة فمن نفسك الاية فعدّ بعض الاشياء كالبلايا و الامراض سيئات و ذكرها بالمساءة، مع أنها من حيث وجودها و خلقها حسنة فليست مساءتها إلامن جملة العرض و المقايسة.
فالاشياء أعم من الخيرات و الشرور من حيث وجودها و خلقها مستندة اليه تعالى كما ذكر في خبر المحاسن رقم 21 وكذلك مع المقايسة إذا كان الاستناد أعم مما بالذات و بالعرض و الشرور من حيث هى شرور لا تستند إليه تعالى بالاصالة كما ذكر في هذا الخبر.

ترجمۀ سخن علامه طباطبائی(ره): خیر، موجود است و مخلوق است بدون شک. و امّا شرّ، به طور بالاصاله نه موجود است و نه مخلوق. و غیر از این نیست که شرّ محقق می شود بالعرض و با مقایسۀ چیزی بر چیز دیگر؛ که نحوی از مقایسه است.

و دلیل بر این (که شرّ بالاصاله موجود و مخلوق نیست) گفتۀ خداوند متعال است که می فرماید: «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ». و نیز می فرماید: «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَه». که (در آیه اول) همۀ مخلوقات را مخلوق خودش شمرده است. سپس (در آیه دوم) همۀ مخلوقاتش را حَسَن (زیبا و نیکو) شمرده که نکوهیده نیستند.

و نیز فرموده است:«وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَة فَمِنْ نَفْسِك». پس برخی از اشیاء مانند بلاها و بیماری ها را سیئات شمرده و آن ها را «نکوهیده ها» نامیده است. در حالی که آن ها از حیث وجودشان و خلقت شان، حسنه هستند.

پس بدی و نکوهیدگی شان، نیست مگر از جملۀ عَرَض و مقایسه.

بنابراین، اشیاء اعم از خیرها و شرّها از حیث وجودشان و خلق شان به خداوند متعال مستند هستند. همان طور که در حدیث محاسن شماره 21 ذکر شده است، و چنین است اگر استناد به خدا اعم از بالذات و بالعرض باشد و شرّها از حیث این که شرّ هستند به طور بالاصاله به خداوند متعال مستند نمی شوند.


بدان اشاره کردند شما رنگ مسئله را عوض کردید ولی اشکال اصلی که همان خلقت شر یا به زعم شما نقص در مراتب وجودی هست را نتوانستید با آن خدای بسیط ارتباط منطقی بدهید
و اگر که بفرمایید آن موجودات حقیر که آفریده شدند و مراتبی از نقص وجود را دارند بیش از این توانایی جذب وجود را ندارند ،باز هم پاسخ قانع کننده ای نیست چرا خدا موجودی بیافریند که بیش از آنچه سایر موجودات کاملتر مستحق وجود هستند مستحق نباشد
و باز میگویید استحقاق را خدا حکم میکند و بنده و موجود در مقامی نیست که از خدای خود چیزی خلاف اراده خدا بخواهد و این ما هستیم که میگوییم از دید یک انسان یا موجود ناقص و الا اگر از جایگاه حکمیت و خدایی نگاه کنیم غیر از این روابط رابطه دیگری جایز نبوده و نیست
ولی صرف عدم پاسخگویی خدا صورت مسئله را پاک نمیکند

میفرمایید اختلاف در وجود لازمه این جهان است و الا همه موجودات یکسان بودند و اصلا این جهان با این همه پیچیدگی بوجود نمی آمد این پاسخ ما نیست این شرح دیگری از این جهان هست نه اینکه پاسخ این مسئله باشد چرا خدای کامل و بی نقص دنیایی بیافریند که لازمه اش چنین باشد

پیروز و موفق باشید

سلام و عرض ادب

سلام علیکم برادر عزیزم،
معمولاً مشکل از آنجاست که ما موضعی به گوشه‌ای از عالم نگاه می‌کنیم و بعد نظر جهانی می‌دهیم ...
این کار مثل این است که یک سیکل قدرت بخار بگذارند جلوی شما و بعد بگویند که راندمان آن را حساب کنید،‌ شما هم با توجه به برداشت شهودی خودتان از سود و ضرر بیایید و کاری که از سیکل می‌گیرید را به عنوان سود گرفته انرژی که مجبور شدید بیش از کار به دست آمده خرج کنید را هم ضرر بگیرید و با آن راندمان را حساب کنید. بعد به شما بگویند که خوب راندمان نیروگاه چقدر است و شما بفرمایید مثلاً ۳۰٪، اما بعد به اطلاع شما برسد که این نیروگاه یک سیکل ترکیبی دارد و آن انرژی که شما فکر می‌کردید دور ریخته شده است کمک گرفته شده تا یک سیکل گازی در کنار این سیکل بخار به کار گرفته شود ...
عالم آفرینش در نگاه دیندارانه مثل یک سیکل ترکیبی است، اتفاقا با اینکه قانون دوم به نظر می‌رسد راندمان یک سیکل ایده‌آل (مثل چرخه‌ی کارنو) را هم نگذارد که به ۱۰۰٪ برسد وقتی تعریف سود تنها در یک جهت خاص نباشد می‌توان بازده را تا خود ۱۰۰٪ هم بالا برد. در یک سیکل ترکیبی هرچقدر هم که سیکل‌های متعدد به کار ببندید که از حرارت پسماند یک چرخه بخواهید به عنوان منبع حرارتی برای یک چرخه‌ی دیگر استفاده کنید تا وقتی هدفتان فقط گرفتن کار باشد بازده نزدیک ۱۰۰٪ بشود هم خود ۱۰۰٪ نمی‌شود، ولی وقتی اهداف متفاوتی داشته باشید دیگر این منع ترمودینامیکی وجود نخواهد داشت، کسی که چنین چرخه‌ی همه جانبه‌ای را طراحی کند آن وقت هم حکیم به حساب خواهد آمد و هم خلاق و ...
به عنوان مثال خیلی ساده مثلاً سیستم‌های اکولوژیک بسته را در نظر بگیرید، مطابق با ویکی‌پدیا: (همچنین رجوع کنید به اینجا)

owari گرامی
نظر شما میتواند صحیح باشد به شرط اینکه به کل جهان نگاه دینی نکنیم
از منظر دین انسان مرکز آفرینش هست این جهان آفریده شده تا انسان در آن خلق شود یعنی سایر موجودات همپایه انسان نیستند اینجاست که بحث راندمان و هدف و حکمت پیش می آید که اگر هدف این است پس راندمان جهان کم است و حکمتی در آفرینش جهان نیست

موفق باشید

سلام علیکم و رحمه الله

تا استاد به این انحراف بحث بپردازند و پاسخ های لازم را بدهند این تاپیک موقتا قفل میشود.

با سپاس
یاحق

موضوع قفل شده است