چرا در تفکر شیعی عدل از اصول دین به شمار میرود ؟
تبهای اولیه
سلام
چرا عدل از اصول دین است ؟
مگر نه اینکه عدل از صفات خداوند است و زیر مجموعه توحید ؟
شاید تا به حال با این سوال مواجه شده باشید ، ما سع میکنیم خیلی کوتاه به این سوال پاسخ بدیم :
1 . اولاً عدل یعنی چه :
اگه بخوام خیلی کوتاه به این قضیه اشاره کنم باید بگم عدل به معنای نفی هرگونه ظلم از ساحت مقدس خداونده !
امام صادق علیه السلام میفرمایند :
عدل یعنی آنکه به خداوند نسبت ندهی آنچه را که تو را بر انجام آن ملامت کرده ( بحار / ج 5 / ص 17 )
و در جای دیگر فرمودند :
عدل یعنی اینکه خدای خود را مورد تهمت قرار ندهی ( همان / ص 58 )
2 . اهمیت بحث عدل از دیدگاه های زیر مورد بررسی است :
الف - شناخت آن بعنوان یکی از صفات خداوند که از مراتب توحید است
ب - خداوند در آیات بسیاری انسانها را از ظلم در حق یکدیگر منع میکند ، حال چگونه است که انسانها همان ظلم را به او سبت میدهند ، پس میتوان گفت عدم اعتقاد به عدل نوعی تهمت به خداوند است .
ج - عدل در موضوع معاد بسیار حائز اهیت است و از این دید قابل بررسی است .
د - عدل از یکسو به بحث اختیار و از سوی یگر به تکلیف و امر و نهی و ثواب وعقاب مربوط است و از این نظر موجب پیدایش فرقه ها و مذاهب مختلی شده ! ( جبر - تفویض و . . . )
ه - در قرآن پیرامون این مساله حدود 55 آیه و در احادیث حدود 630 حدیث ( تنها با توجه به جلد 5 و 6 بحار الانوار ) مربوط به این مساله است که نشان از اهمیت این قضیه دارد .
با سلام
تعریف عدل
شهید مطهری در مقام تبیین مفهومی عدالت سعی میكند با توجه به تنوع كاربرهای عدل در فضاهای مختلف آنرا تفسیر نماید و لذا چهار معنا برای عدل بیان میكند: ([1])
1. موزون بودن و تعادل : یك اجتماع متعادل به كارهای فراوان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی و تربیتی احتیاج دارد. این كارها باید میان افراد تقسیم شده و برای هر كدام به قدر لازم كارگزار گماشته شود و بودجه و نیرو صرف گردد. عالم هستی موزون و متعادل است. اگر چنین نبود برپا باقی نمیماند و این نظم و تناسب و حساب معین در آن نبود، چنان كه حدیث نبوی هم به این مطلب اشاره مینماید: «بالعدل قامت السموات و الارض».
نقطه مقابل عدل در این معنا بیتناسبی است نه ظلم چون بحث عدل به معنای تناسب در برابر بیتناسبی در كل نظام عالم است در حالی كه عدل در مقابل ظلم ملاحظه هر جزﺀ و حقوق فردی مطرح میشود. عدل به معنای تناسب و توازن در نظام عالم از شئون خداوند حكیم میباشد. ([2])
2. تساوی و نفی هر گونه تبعیض: مقصود از عدالت، رعایت تساوی در زمینه استحقاقهایی می باشد كه افراد از آن برخور دارند كه این رفع تبعیض با ملاحظه تفاوتها بین افراد است .([3])
3. رعایت حقوق افراد و عطاء كردن حق به ذیحق: در این معنا عدل در برابر ظلم( پایمال كردن حق دیگری) قرار میگیرد. آنچه همواره باید در قوانین بشری بهمعنای عدالت اجتماعی رعایت شده و همگان آنرا محترم بشمارند همین معناست .ظلم بهمعنای تجاوز به حریم و حق دیگری و نسبت به خداوند محال میباشد چون او مالك علیالطلاق بوده و هیچ چیز در مقایسه با او اولویت ندارد .([4])
استاد مطهری این تعریف از عدالت را متكی بر دو امر میداند، یكی حقوق و اولویتها كه نیمی از افراد بشر نسبت به یكدیگر و در مقایسه با یكدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا میكند و دیگر اینكه خصوصیت ذاتی بشر بهگونهای است كه در دستیابی به مقاصد و سعادت خود با استفاده از اندیشههای اعتباری بهعنوان آلت فعل بهره میبرد؛ لذا برای رسیدن افراد جامعه به سعادت باید یكسری حقوق و اولویت رعایت شود. ([5])
4. رعایت قابلیتها درافاضه وجود و عدم امتناع از افاضه به آنچه كه امكان وجود را دارد: عادل بودن پروردگار نزد حكمای الهی به این امر است كه در نظام تكوین به هر موجودی به اندازه قابلیت آن كمالات وجودی افاضه میكند، او از موجودی كه استحقاق و قابلیت دارد، منع فیض نمیكند. این معنای عدل صرفاً در حوزه كلامی كاربرد دارد. ([6])
در جمع بندی بحث تعریف عدل میتوان گفت كه معنی آخر به تعریف عدل الهی اشاره دارد، لذا از بحث خارج است و در اینجا سه تعریف دیگر در بحث عدالت بهعنوان اندیشه سیاسی قابل بررسی است كه تعریف مورد قبول عدل از دیدگاه شهید مطهری تعریف سوم است. الگویی كه میتواند هم در حوزه عدالت فردی و هم در بعد اجتماعی آن بكار گرفته شود، همان تعریف سوم (رعایت حقوق) است كه بنا بر مساوات در قانون افراد بشر باید به یك چشم نگاه شوند، قانون بین افراد تبعیض قایل نشود بلكه استحقاقها را رعایت كند. افرادی كه از لحاظ خلقت در شرایط مساوی هستند, قانون باید با آنها به مساوات رفتار كند. پس افرادی كه خودشان در شرایط مساوی نیستند قانون هم نباید با آنها مساوی رفتار كند بلكه مطابق شرایط خودشان با آنها رفتارنماید .([7])
جایگاه عدالت در اسلام
1 . عدالت بهعنوان صفت خدا و هدف ارسال انبیاء
در بعضی ایات قرآن عادل بودن و قیام به عدل بهعنوان یك صفت مثبت برای خداوند ذكر شده است، یعنی در قرآن تنها به تنزیه خدا از ظلم قناعت نشده، بلكه بهصورت مستقیم صفت عدالت به خداوند نسبت داده شده است، «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكه و اولوا العلم قائماً بالقسط: خداوند، فرشتگان و دارندگان دانش گواهی میدهند كه معبودی جز خدای یكتا كه بهپا دارنده عدل است، نیست».([8])بعثت پیامبران الهی از طرف خدای متعال در میان بشر نیز برای دو هدف اساسی بوده است: یكی برقراری ارتباط صحیح میان بنده و خالق، یعنی آنچه كه در كلمه طیبه لا اله الاّ الله خلاصه میشود. دوم؛ برقراری روابط حسنه و صالحه میان افراد بشر. ([9])
قرآن كریم در مورد هدف اول میفرماید: «یا ایها النبی انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله بازنه و سراجاً منیراً»([10]) و درباره هدف دوم میگوید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط: همانا فرستادگانمان را با دلایل روشنی فرستادیم و همراه ایشان كتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به عدالت قیام كنند».([11])
همچنین عدل در مفهوم فلسفی، مبنای معاد است و خداوند در موضوع معاد و محاسبه میفرماید: «و تضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتینا بها و كفی بها حاسبین»([12]) ترازوهای عدالت را در روز رستاخیز مینهیم. به احدی هیچ ستمی نخواهد شد و اگر هموزن دانه خردل باشد آنرا میآوریم. این بس كه ما حسابگر هستیم».([13])
2. نفس الامری بودن عدالت در كنار مطلق بودن آن
در دیدگاه شهید مطهری مبحث عدالت چیزی نیست كه به سبب وضع قانون بهوسیله قانونگذار یا رواج آن در عرف جاری جامعه اعتبار و ارزش پیدا كرده باشد، بلكه اعتبار و مشروعیت همه آنها از عدالت است. عدالت تابع خواست و اراده قانونگذار و سلیقه فردی یا جمعی افراد نیست بلكه حقیقتی است كه ارزش ذاتی و اعتبار نفسانی دارد. یعنی عدالت حقیقتی فراتر از عرف و قرارداد است و اگر اینها با عدالت مطابق نبودند از مشروعیت ساقط میشوند. در اسلام مردم قطع نظر از دستور شارع، دارای یك رشته حقوق واقعی هستند و عدالت عبارت است از، رعایت و حفظ این حقوق واقعی. اسلام بیان كنندة این حقوق و اجراء كنندة اصل عدالت در راستای رسیدن به این حقوق است.([14])
از مباحث مهم عدالت، مطلق یا نسبی بودن آن است. اسلام عدالت را مطلق میداند، زیرا عدالت با خاتمیت و ابدیت دین ارتباط دارد. مطابق اعتقادات دینی عدالت از اهداف ابدی انبیاء بوده و اگر عدالت در هر زمانی مختلف باشد نمیتوان قانون واحد صادر نمود.([15]) عدالت در اسلام مبتنی بر یكسری حقوق ثابت انسانهاست پس باید عدالت مطلق است و نسبی نمی باشد. یعنی عدالت بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است و ملاك و مصداق آنرا شریعت و سنت نبوی تعیین میكند. اگر چه ممكن است كه در زمانها و مكانهای مختلف درك دینی ما از نظامهای ارزشی موجود تغییر یابد ولی از آنجا كه عدالت مبتنی بر اصول كلی شریعت است، لذا مطلق و ثابت میباشد. ([16])
..
3. عدالت جزء اصول دین و پایه امور
مطابق اعتقاد شیعه عدل در ردیف ریشههای دین قرار گرفته و این اصل از اصول پنجگانه دین بهشمار میاید. اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل بیانگر مذهب شیعه بوده و در كنار امامت بهعنوان نشانه تشیع تلقی میگردد.([17])
عدل همچنین بهعنوان پایه امور میباشد و حتی بر احسان كه از بهترین نوع خوبیهاست، مقدم میباشد. شهید مطهری آنرا در قالب مثالی توضیح داده است. عدل در اجتماع بهمنزله پایههای ساختمان و احسان از نظر اجتماع بهمقوله رنگآمیزی، نقاشی و زینت ساختمان است. اول باید پایه درست باشد بعد نوبت به زینت و رنگ آمیزی میرسد. اگر خانه از پای بست ویران باشد دیگر چه فایده كه خواجه در بند نقش ایوان باشد، اما اگر پایه محكم باشد در ساختمان بیرنگآمیزی هم میتوان زندگی كرد. ممكن است ساختمان فوق العاده نقاشی خوبی داشته باشد و ظاهرش جالب و آراسته باشد اما چون پایه آن خراب است یك باران كافی است تا آنرا بر سر اهلش خراب كند.([18])
4 . عدل از منظر علی(ع) بهعنوان مظهر اسلام
به تعبیر استاد مطهری عدالت در نگاه علی(ع)، اصلی است كه میتواند تعادل اجتماع را حفظ كرده و همه را راضی نگه دارد و به پیكره اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد. عدالت بهمنزله بزرگراهی است كه میتواند همه را از خود عبور دهد اما ظلم و جور كوره راهی است كه حتی فرد ستمگر در آن به مقصدش نمیرسد.([19])
علی بن ابی طالب شهید راه عدالت شد. علی(ع) نه تنها خودش عادل بود بلكه مردی عدالتخواه نیز بود. علی(ع) فلسفه پذیرفتن امر خلافت را در برقراری عدالت میداند . ایشان در برتری منزلت عدالت به ابن عباس میفرماید: «خلافت و ریاست و حكومت از كفش پاره هم در نظر من بیقیمتتر است مگر آنكه اقامه حقی یا رد باطلی كند».([20])
[1] . بینام، «عدالت اجتماعی از دیدگاه متفكر شهید مرتضی مطهری»، اندیشه صادق، ش 70.
[2] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، (تهران، صدرا، 1377)، ص 72
[3] . مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران، صدرا، 1372)، ص 317.
[4] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، (تهران، صدرا، 1377)، ص 82.
[5] . ر.ك پاورقی ش 4.
[6] .لك زایی، نجف، اندیشه سیاسی ایت الله مطهری، (قم، بوستان كتاب، 1381)، ص 112.
[7] . مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران، صدرا، 1372)، ص 312.
[8] . آل عمران ایه 18.
[9] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، (تهران، صدرا، 1377)، ص 72.
[10] . احزاب، ایه 45 و 46.
[11] . حدید، ایه 25.
[12] . انبیاء، ایه 47.
[13] . مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، (تهران، صدرا، 1373)، ص 257 ـ 255.
[14] . مطهری، مرتضی، بیست گفتار، (تهران، صدرا 1373)، ص 62و 40.
[15] . مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، (تهران، صدرا، 1372)، ص 317.
[16] . پیشین، ص 341.
[17] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، (تهران، صدرا، 1377)، ص 87ـ86.
[18] . مرامی، علیرضا، بررسی مقایسهای مفهوم عدالت، (تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1378)، ص 173.
[19] . مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، (تهران، صدرا، 1369)، ص 113.
[20] . مطهری، مرتضی، «معنای عدالت در اسلام»، مقاله منتشر نشده از استاد مطهری، (كیهان،
اینجانب تحصیلات حوزوی یا کلاسیک در زمینه معارف اسلامی ندارم. لذا به زبان ساده سوالم را مطرح میکنم. شاید اصلا خود سوال دارای اشکال منطقی باشد. چرا که شرط لازم برای قابلیت پاسخ دهی به یک سوال، درست و صحیح بودن خود سوال است. لطفا راهنمایی بفرمائید.
متن ذکر شده شما در زمینه "چرا عدل از اصول دین است" را مطالعه کردم و یک سوال در ذهنم تداعی کرد:
در بحث عدل تکوینی، فرموده اید که "خدا هم در تكوين و ايجاد اشياء استحقاق و ظرفيت آنها را در نظر داشته"؛حال سوال این است. که مگر نه اینکه خود خداوند استحقاق و ظرفیت هر موجودی را به او میدهد و به بیان ساده تر، مگر همین استحقاق ها، آفریده خدا نیست؟!! پس چرا مثلا خداوند به نطفه سوسک استحقاق و لیاقت رشد به اندازه ی نطفه انسان را نداده است. شاید درجواب بگوئید که همین نظمی که در توصیف عدالت تکوینی در بالا ذکر شده، موجب میشود که نطفه سوسک، سوسک و نطفه انسان، انسان شود. من میگویم چرا خداوند برای نطفه سوسک، استحقاق و ظرفیت نطفه انسان را نداده است. این امر چگونه با عدل خدا و یا با "فضل" خداوند سازگار است. البته من این را قبول دارم که وقتی نطفه ای به انسان تبدیل شد، وظایفی که خداوند به گردنش میگذارد، با تکالیف هیچ موجودی دیگری قابل مقایسه نیست و عذاب اخروی ناشی از عدم اطاعت پذیری انسان هم همینطور. اما این نکته، بیان کننده عدل تشریعی و جزائی خداوند است. اما چرا مثلا یک گوسفند باید گوسفند خلق میشد نه انسان. استحقاق انسان شدن یک گوسفند را خود خداوند به گوسفند نداده است. این چگونه با عدل تکوینی سازگار است. اما همینجا یک جواب عامیانه برای سوال خودم پیدا کردم؛ و آن اینکه بالاخره یک موجود باید گوسفند میشد که مثلا انسان یا یک حیوان گوشتخوار از آن تغذیه کند. ولی خب این جواب هم دارای اشکال است. زیرا که مثلا اگر کسی معلول ذهنی به دنیا بیاید، باید بگوییم که بالاخره یکی هم باید معلول ذهنی میشد حالا هم قرعه به نام فلانی افتاده است. این استدلال هم به نظر خیلی غلط است.
لطفا نکات اشتباه سوال مرا متذکر شده و جواب آنرا بفرمائید.