سلام بر جناب بینام آیاتی را که آورده اید که در تایید نظر من است. جنابعالی آیاتی را بیاورید که هدایت به پیامبران نسبت داده شده باشد.
جناب موحد :
خوشبینانه ترین حالت این است که شما جهل دارید نه عناد ، به این آیات هم نظری بیندازید متوجه می شوید که هم قرآن کریم و هم انبیاء از جانب خداوند برای هدایت آمده اند ابلاغ هم در راستای هدایت و یکی از شئون پیامبران است : خداوند هادی است : « وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ » . 1
خداوند (در تمام زمينه ها سخن ) حق و استوار مى گويد ، و هم اوست كه شما را به حقيقت و درستى هدایت مى كند .
قرآن هادی است : « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً » . 2 همانا اين قرآن مردم را به راست ترين و استوارترين راه هدايت مى كند ، و اهل ايمان را كه انجام دهنده عمل صالحند ، يعنى بر اساس آيات قرآن داراى ايمان و عقيده و اخلاق و عمل شايسته اند به اجر و ثواب بزرگ بشارت مى دهد . انبیاء و اوصیاء هادی هستند : « وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ».3
انبياء بزرگوار و معصوم و صالح خود را پيشواى خلق قرار داديم ، تا مردم را به امر ما (صراط مستقیم ) هدايت كنند . و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات به خصوص اقامه نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم و آنان هم به بندگى ما اقدام كردند . ارسال رسل و انزال کتب برای هدایت گری است : « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ». 4
اى رسول ما به مردم بگو ، حق (پيامبر و قرآن )از جانب خدا براى هدايت شما آمد ، پس از اين هركس هدايت الهى را قبول كرد و به راه راست رفت و حكم قرآن و پيامبر را به كار بست نفعش عايد خود اوست .
پس می بینید که خداوند که منشأ و اساس هدایت است ، به واسطه ی قرآنی که نازل فرموده و فرستادگانش که انبیا و اوصیا باشند مردم را هدایت می فرماید . پس چرا این همه بی انصافی می کنید و برخی آیات قرآن را می گیرید و برخی از آیات را از روی جهل یا عناد با خدا توجه نمی کنید؟.
معانی هدایت :
1 - هدایت جامع تزکیه - تعلیم و تعلم - تربیت و سیاست است یعنی ساختن فرد و جامعه .
2 - در برخی آیات به معنای رهنمون ساختن به علم صحیح است . پی نوشت ها : 1 - سوره ی احزاب آیه ی 4 .
2 - سوره ی اسراء آیه ی 9 .
3 - سوره ی انبیا آیه ی 73 .
4 - سوره ی یونس آیه ی 108 .
سلام بر جناب صدیق 1.با سپاس از جنابعالی مستدعی است که آیات الهی را با آیات شیطانی ( احادیث ) نیامیزید که عملی ناپسند است. 2. اگر فرض کنیم که حضرت پیامبر بر همه پیامبران برتری دارند این پرسش پیش می آید که این موضوع چه ارتباطی به ما دارد؟ اگر منظور جنابعالی این است که قران بر سایر کتابهای الهی و آن هم به علت تحریف دیگر کتب برتری دارد که سخن درستی است ولی فرض می کنیم که حضرت پیامبر از دیگر پیامبران برتر است آیا ما می خواهیم ایشان را عبادت کنیم؟ مگر ما نمی خواهیم به دستورات الله عمل کنیم آیا در دستورات الله موردی یافت می شود که هر کس پیامبر خود را از دیگر پیامبران برتر نشمارد هیچ عملی از وی پذیرفته نمی شود. حضرت پیامبر تنها پیامرسان بوده است. آیا جنابعالی پیامرسان را به حدی بزرگ می کنید که دیگر جایی برای صاحب پیام و خود پیام باقی نماند؟ 3. چرا هنگامی که ما تنها الله را ذکر می کنیم و پیامبر و امامان مرده را ذکر نمی کنیم تعدادی می خواهند مشمول آیه زیر شوند : وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُون.
جای جای نوشته های موحد قلابی سراسر مخالفت و عناد با خداوند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است . جای بسی تعجب از دوستان اهل سنت ما که چگونه در برابر چنین شخصی که تمام مقدسات مسلمانان را به عنوان یک سنی مذهب زیر سئوال می برد و احادیث را آیات شیطانی می داند ؟ و به خیال خام خود عظمت مقام نبی مکرم اسلام را پایین می آورد ، اظهار نظری نمی کنند . به راستی منشأ این تفکر در چیست ؟ آیا فکر نمی کنید منشأش همان جمله ی نابخردانه حسبنا کتاب الله باشد؟ آیا فکر نمی کنید دوری از معارف ناب قرآنی و ولایی موجب این همه انحراف و کجرویست؟
آیاتی را که آورده اید که در تایید نظر من است. جنابعالی آیاتی را بیاورید که هدایت به پیامبران نسبت داده شده باشد.
اینطور نیست، و این مطلب کاملاً روشن است:
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۱﴾ الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده(۱)
خود خداوند بیرون آوردن مردم از تاریکیها به سوی روشنایی و به سوی راه پروردگار را دارد به پیامبر نسبت می دهد. در سوره حمد می خوانیم:
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾ ما را به راه راست هدايت فرما (۶)
همانطور که معلوم است، پیامبران به اذن خداوند هدایت می کنند. در حالی که شما گفتید:
2
. آیا جنابعالی کلام الله را با انسانها مقایسه می کنید؟ قران کتاب هدایت است ، الله هدایت کننده است ولی پیامبران نه. پیامبران این قابلیت را ندارند که دارای صفات الهی باشند و نقش آنها تنها ابلاغ کلام الله است.
به این آیات هم دقت کنید:
سوره2: اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷﴾ خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند (۲۵۷)
سوره 5: يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۱۶﴾ خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند به وسيله آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مىشود و به توفيق خويش آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مىبرد و به راهى راست هدايتشان مىكند(۱۶)
سوره 33: هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا ﴿۴۳﴾ اوست كسى كه با فرشتگان خود بر شما درود مىفرستد تا شما را از تاريكيها به سوى روشنايى برآورد و به مؤمنان همواره مهربان است (۴۳)
در بعضی از آیات، خداوند هدایت را به خودش نسبت می دهد، بعضی جاها به کتاب، و گاهی هم فرشتگان در این روند دخیل می شوند. آیاتی هم که در پست قبلی اشاره کردم هدایت را به پیامبران نسبت داده. حال به این آیات دقت کنید:
سوره 65: أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا﴿۱۰﴾ خدا براى آنان عذابى سخت آماده كرده است پس اى خردمندانى كه ايمان آوردهايد از خدا بترسيد راستى كه خدا سوى شما تذكارى فرو فرستاده است(۱۰)
رَّسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا ﴿۱۱﴾ پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مىكند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون برد و هر كس به خدا بگرود و كار شايسته كند او را در باغهايى كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درمىآورد جاودانه در آن مىمانند قطعا خدا روزى را براى او خوش كرده است (۱۱)
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا ﴿۱۲﴾ خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مىآيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است (۱۲)
در این آیات، خداوند می فرماید ذکری به سوی شما نازل شده. سپس آن ذکر را رسولی می نامد که آیات روشنگر خداوند را برای ما تلاوت می کند. بعد هم می فرماید که امر از آسمان به زمین نازل می شود. مسلماً بین این سه آیه رابطه ای وجود دارد که پشت هم قرار گرفته اند.
روح از امر خداست (سوره 17):
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿۸۵﴾ و در باره روح از تو مىپرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است (۸۵)
و در جایی دیگر می فرماید (سوره 58):
لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۲۲﴾ قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كردهاند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تاييد كرده است و آنان را به بهشتهايى كه از زير [درختان] آن جويهايى روان است در مىآورد هميشه در آنجا ماندگارند خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند اينانند حزب خدا آرى حزب خداست كه رستگارانند (۲۲)
و ما ائمه (ع) را اولوالامری می دانیم که اطاعتشان همچون اطاعت رسول واجب است.
ذکر نازل شده خواندن رسول، اشاره به نازل کردن امر، اشاره به از سنخ امر بودن روح، اشاره به کمک مؤمن به وسیله روح، واجب دانستن اطاعت از اولوالامر، اینها همه به هم مرتبط است. و امام معصوم (ع) در بیان گوهربار خودش، ما را قدمی دیگر به حقیقت نزدیک می فرماید:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى خَدِيجَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِى الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1 ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تعالى مؤ من را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤ من نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمان غايب شود) پس آن روح با مؤ من است و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود. بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن باز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم.
خداوند نور خودش را در دل ما قرار دهد. الهی آمین.:salavat(10):
سلام بر جناب صدیق فرموده اید که " در این میان رسول مکرم اسلام حضرت محمد (ص) بنا به دلایل مختلف و حدود ده شاخص، که انشاء الله در پست بعدی به آن شاخص ها اشاره خواهم نمود، بر سایر پیامبران، حتی سایر پیامبران اولواالعزم برتری دارد." 1. با سپاس از جنابعالی مستدعی است که آیات الهی را با آیات شیطانی ( احادیث ) نیامیزید که عملی ناپسند است.
سلام جناب موحد خودتان قضاوت کنید آیا با این بیان شما، که "احادیث را آیات شیطانی" خوانده اید، جای آن دارد که در مسلمانی شما تردید کرد؟ شما چگونه می توانید خود را مسلمان بنامید، در حالیکه شأن و منزلت پیامبر اکرم (ص) و سخنان هدایت بخش او و به فرمان الهی، اطاعت از وی را نادیده می گیرید؟؟؟
2. اگر فرض کنیم که حضرت پیامبر بر همه پیامبران برتری دارند این پرسش پیش می آید که این موضوع چه ارتباطی به ما دارد؟ اگر منظور جنابعالی این است که قران بر سایر کتابهای الهی و آن هم به علت تحریف دیگر کتب برتری دارد که سخن درستی است ولی فرض می کنیم که حضرت پیامبر از دیگر پیامبران برتر است آیا ما می خواهیم ایشان را عبادت کنیم؟
سلام بر جناب موحد:Gol:
واقعاً گاهی اوقات، انسان، از برخی نظرات و اندیشه های سطحی و فاقد استدلال، از طرف برخی مدعیان، علاوه بر اندوه و غم، تأسف هم می خورد.
با عرض پوزش، وقتی می گویم، فهم شما از قرآن چیزی جز برداشت های غلط شخصی نیست، ناراحت می شوید و می گویید مثلاً (صدیق) ادب را رعایت نمی کند. (شما نشنیده بگیرید)
اما واقعاً شما تصور می کنید انسان، از اثبات برتری پیامبر اسلام (ص) بر دیگر پیامبران به عبادت پیامبر گراییده می شود؟ آیا شناخت کامل و جامع و برتر بودن یک پیامبر، به ما عبادت کردن را وصایت می کند؟ مگر نه آنکه خداوند، خود در قرآن به رعایت احترام و شأن و منزلت و اطاعت نبی اکرم و اوالوالامر توصیه نموده، اینکه از خدا و رسول و اوالوالامر اطاعت کنید، در اختلافات به او رجوع کنید، صدایتان را در حضور او بلند نکنید، خدا و ملائکه بر او صلوات و درود می فرستند شما هم بفرستید، اراده خدا بر پاکی و طهارت پیامبر و اهل بیت او از هر گونه رجس و پلیدی است، و ده ها مصداق دیگر بر بزرگی و منزلت وی و خاندان او،
آیا خدا اینها را فرموده تا "نعوذ بالله"ما بندگان به عبادت رسول اکرم بپردازیم؟ واقعاً کوته بینی و جهل و خودرأیی و پیروی نفس و شیطان، آدمی را تا به کجا می کشاند...
آیا فکر نمی کنید، با توجه به جامع بودن، کامل بودن، خاتمیت و جهانی بودن دین اسلام، بعنوان آخرین دین الهی، که حتی در قرآن، پیروان دیگر ادیان را به پیروی و تبعیت از دین اسلام دعوت نموده، برتری و والا بودن شأن و منزلت نبی اکرم، زمینۀ گرایش صاحبان و پیروان دیگر ادیان را تسهیل می نماید.
ضمن آنکه چگونه شما به برتری قرآن، بعنوان آخرین، کامل ترین و جامع ترین کتاب قانون الهی و نسخۀ نجات بخش بشری نسبت به سایر کتب الهی گواهی می دهید، اما برتری وجودی، شأنی و منزلتی پیامبر اکرم(ص) این دریافت کنندۀ کامل ترین و جامع ترین آیات الهی را نادیده می گیرید؟
و موارد بسیار دیگر که انشاء الله در ادامه خواهد آمد ...
با این وضوح، تصور بنده از اینگونه اظهار نظرها از سوی شما و تأییدهای مکرر از سوی جناب غلامعلی، از سر جهل نیست، بلکه روح به اسارت رفتۀ ... را گواهی می دهد.
مگر ما نمی خواهیم به دستورات الله عمل کنیم آیا در دستورات الله موردی یافت می شود که هر کس پیامبر خود را از دیگر پیامبران برتر نشمارد هیچ عملی از وی پذیرفته نمی شود. حضرت پیامبر تنها پیامرسان بوده است. آیا جنابعالی پیامرسان را به حدی بزرگ می کنید که دیگر جایی برای صاحب پیام و خود پیام باقی نماند؟ 3. چرا هنگامی که ما تنها الله را ذکر می کنیم و پیامبر و امامان مرده را ذکر نمی کنیم تعدادی می خواهند مشمول آیه زیر شوند : وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُون.
آقای موحد با بررسی این نوشتار و دیگر نظریات تان، چند احتمال، تقویت می شود، اینکه بلاشک، شما یا قرآن نخوانده اید، یا از جمله "ایمان آورندگان به بعض و کفر پیشه گان به بعض دیگر" هستید و یا نهایت تلاش تان "نعوذبالله"یاری شیطان و مصروف ادعا و تفسیر به رأی است.
در ادامه برای برطرف کردن ذهنیت های غلط شما و همفکرتان جناب غلامعلی، یک به یک، شاخص های برتری شخصیتی و وجودی نبی اکرم (ص) بر سایر پیامبران را تقدیم می کنم.
1. بشارتهای انبیای گذشته «بشارت» را می توان بازگویی خبری که سرور و شادی در بردارد، معنا کرد. بدیهی است که تنها در صورتی شنونده از شنیدن خبری مسرور می شود که به حقیقت یا واقعیتِ تازه ای که فاقد آن بوده یا مثل و مانند نداشته، دست پیدا کند. بر پایه بعضی از اخبار، پیغمبران الهی همواره به آمدن حضرت محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند. امام باقر علیه السلام فرمود:
«لم تزل الأنبیاء تبشّر بمحمّد حتّی بعث اللّه المسیح عیسی بن مریم علیه السلام فبشّر بمحمّد صلی الله علیه و آله ؛1 پیغمبران همواره به آمدن محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند، تا آن که خداوند حضرت مسیح، عیسی بن مریم علیه السلام را مبعوث کرد. او به رسالت محمّد صلی الله علیه و آله بشارت داد.»
قرآن مجید درباره این مژده حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: «و اذ قال عیسی ابن مریم: یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوریة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد...»؛2 و هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما، تصدیق کننده کتابی که پیش از من فرستاده شده، هستم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نامش «احمد» است...»
از این که تمامی پیامبران الهی به تشریف فرمایی رسول خدا صلی الله علیه و آله بشارت داده اند، مشخّص می شود که آن حضرت دارای ویژگی یا ویژگی های منحصر به فردی بوده که دیگران فاقد آن بوده اند. بنابراین ایشان از تمامی انبیا و رسولانِ پیشین برتر بوده است.
آیة اللّه جوادی آملی در تفسیر آیه فوق می گوید:
«بشارت در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازه ای برای امّتش یا برای دیگران بیاورد. اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته... سخن گفته باشد... مجالی برای بشارت نبود... از این که... عیسای مسیح به قومش فرمود: «من... آمدن پیامبری را بشارت می دهم.»، معلوم می شود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت عیسی علیه السلام ، افضل و قرآن از انجیل، بالاتر... است، پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر اساس تبشیر حضرت مسیح علیه السلام ، همه مزایای علمی انبیای گذشته را ـ که عیسای مسیح داشت ـ و همه مزایای خاصّه عیسای مسیح را داراست.»3
انّی و ان کنتُ ابن آدم صورة/ و لی فیه معنیً و شاهد بأبوّتی من به ظاهر گرچه ز آدم زاده ام/ لیک معناً جدِّ جدّ افتاده ام بودم آن روز من از طایفه دُردکشان/ که نه از تاک، نشان بود و نه از تاکْ نشان 4
شیخ علی نمازی درباره کمالات و افضلیت خاتم پیامبران می گوید:
«از قطعیاتِ روایات متواتره است که تمام کمالات و علوم انبیا و مرسلین برای پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله جمع شده با زیادتی های بسیار»5.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در خطبه غدیریه فرمود:
«ای مردم! هیچ علمی نیست مگر آن که خداوند سبحان آن را در من احصا و ضبط نموده است.»6
علوم انبیای گذشته از جمله آنهاست. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل و اکمل از پیغمبرانِ پیشین است؛ زیرا دانش های آن حضرت منحصر به دانستنی های پیامبرانِ پیشین نبوده است.
ادامه دارد...
پاورقی______________________________________________ 1. تفسیر صافی، ج 5، ص 169. 2. صف / 6 . 3. تفسیر موضوعی قرآن کریم (سیره رسول اکرم (ص) در قرآن)، نشر اسراء،قم،چ1،1376،ج8،ص21. 4. شرح مقدّمه قیصری، سیّد جلال الدّین آشتیانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چ 4، 1375، ص 861. 5. اثبات ولایت، انتشارات نیک معارف، چ 1، 1375، ص 67 . 6. بحارالانوار، ج 37، ص 208.
سلام بر جناب صدیق فرموده اید که " خودتان قضاوت کنید آیا با این بیان شما، که"احادیث را آیات شیطانی"خوانده اید، جای آن دارد که در مسلمانی شما تردید کرد؟ "
در خصوص کتب اربعه حدیث شیعه نیز وضعیت به همین منوال و بلکه بدتر است. دانشمند گرامی آقای مصطفی حسینی طباطبایی در کتاب خود با عنوان " نقد کتب حدیث" به بررسی موردی برخی از این احادیث پرداخته است. این کتاب از طریق اینترنت قابل دسترس است. دو کتاب اول گفته به زبان انگلیسی است. بنابر این پیشنهاد می شود که به هنگام آوردن حدیث حتما آن را اول با قران و سپس با عقل سلیم مورد ارزیابی قرار دهیم نه اینکه آنها را وحی منزل تلقی کنیم.
و هنگامي که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است( قرآن )، پيروي کنيد!» ميگويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروي مينماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزي نميفهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروي خواهند کرد)؟!
سلام بر جناب صدیق 1. فرموده اید که "اما واقعاً شما تصور می کنید انسان، از اثبات برتری پیامبر اسلام (ص) بر دیگر پیامبران به عبادت پیامبر گراییده می شود؟" جایی که الله فرموده اند میان پیامبران فرقی نگذاریم حتما حکمتی در کار بوده است و ما حتما باید بگوییم شنیدیم و اطاعت کردیم. برخی از زوایای حکمت این فرموده الله نیز مشخص است مسیحیان می گویند که پیامبر ما برتر است و برای مومن شدن حتما باید از کانال عیسی وارد شد و عیسی واسطه فیض است و یهودیان و مسلمانان هم همینطور و به جان هم افتاده اند. جنابعالی این کلام الله را تاویل فرموده و می فرمایید که منظور الله این بوده است که در ایمان به نبوت آنها فرقی نگذاریم نه مقام و منزلت آنها. الله در کدام آیه از قران این تخصیص را مطرح فرموده اند؟ فرض می کنیم که حضرت محمد از همه پیامبران برتر است آیا پیامبران می خواهند با هم کشتی بگیرند و یا تصور می کنید که تورات را موسی و انجیل را عیسی و قران را حضرت محمد تالیف کرده اند؟ اینها همه کلام الله است و اگر جمیع انبیا و مرسلین جمع شوند و فکرهایشان را روی هم بگذارند نمی توانند سوره ای از قران را بیاورند چرا که از توان و قابلیت آنها خارج است. پیامبران بشر هستند نه الله. الله اینها را مبعوث فرموده اند تا از طریق آنها پیامشان را به مردم برسانند و وظیفه پیامبران تنها ابلاغ روشن پیام بوده است و اگر در این کار اهمال و یا تخلفی می کردند الله آنها را طرد می فرمودند همچنانکه بلعم باعورا را طرد فرمودند.
2. فرموده اید که " مگر نه آنکه خداوند، خود در قرآن به رعایت احترام و شأن و منزلت و اطاعت نبی اکرم و اوالوالامر توصیه نموده، اینکه از خدا و رسول و اوالوالامر اطاعت کنید، در اختلافات به او رجوع کنید،" بلی الله اینگونه فرموده اند ولی آیا به پیروان دیگر انبیا اینگونه نفرموده اند؟ در این جا بحث بر سر برتری یک پیامبر بر دیگری است پس مشترکات باید حذف شوند. ضمنا منظور از اولوالامر مسئولان و کارگزاران حکومتی هستند که تحت نظر پیامبر و یا خلیفه و امام فعالیت می کنند.
3. فرموده اید که که " خدا و ملائکه بر او صلوات و درود می فرستند شما هم بفرستید،" خدا و ملائکه بر من و شما هم صلوات می فرستند پس بر دیگر پیامبران هم صلوات می فرستند.
4. فرموده اید که " اراده خدا بر پاکی و طهارت پیامبر و اهل بیت او از هر گونه رجس و پلیدی است،" این تحریف معنایی آیه است. در این آیه مورد خطاب الله تنها زنان حضرت پیامبر است. جناب صدیق منظورم این است که چرا ما می خواهیم اثبات کنیم که حضرت پیامبر در مقایسه با دیگر پیامبران برتر است و اینکه گفتم مگر ما می خواهیم او را عبادت کنیم استفهامی بود و منظورم بیشتر این است که هدف از این برتری قائل شدن چیست؟
سلام بر جناب صدیق 1. فرموده اید که " آیا فکر نمی کنید، با توجه به جامع بودن، کامل بودن، خاتمیت و جهانی بودن دین اسلام، بعنوان آخرین دین الهی، که حتی در قرآن، پیروان دیگر ادیان را به پیروی و تبعیت از دین اسلام دعوت نموده، برتری و والا بودن شأن و منزلت نبی اکرم، زمینۀ گرایش صاحبان و پیروان دیگر ادیان را تسهیل می نماید."
به نظر جنابعالی دینی که حضرت موسی و یا عیسی آوردند اسلام نبوده است؟ یا خدای نکرده با یهودیان و مسیحیان فعلی همرای شده و بر این باورید که دین آنها یهودی و مسیحی است؟ اینها عناوینی است که پیروان این پیامبران برای خود برگزیده اند و البته در قران هم آمده است ولی در نظر الله از بدو پیدایش انسان تنها یک دین الهی بر زمین بوده و آن اسلام یعنی تسلیم در برابر فرامین الله است. ضمنا آیا حداقل مسیحیت دینی جهانی نیست؟
2. بشارت پیامبر بعدی تنها در خصوص حضرت محمد نیست بلکه مثلا یحیی تعمید دهنده نیز مبشر حضرت عیسی بوده است.
3. از مهمترین علومی که الله در حضرت پیامبر احصا و ضبط نموده اند تا جایی که من اطلاع دارم همین قران است که کلام الله است و خود حضرت پیامبر در تولید آن اصلا نقشی نداشته اند و نمی توانسته اند هم داشته باشند. مگر اینکه همانند دکتر سروش بر این باور باشید که پیامبر طوطی نبوده است و بلکه زنبور عسل بوده است که پاسخ آن هم از طرف حوزه علمیه قم داده شده است.
سلام بر جناب صدیق 1. فرموده اید که "اما واقعاً شما تصور می کنید انسان، از اثبات برتری پیامبر اسلام (ص) بر دیگر پیامبران به عبادت پیامبر گراییده می شود؟" جایی که الله فرموده اند میان پیامبران فرقی نگذاریم حتما حکمتی در کار بوده است و ما حتما باید بگوییم شنیدیم و اطاعت کردیم. برخی از زوایای حکمت این فرموده الله نیز مشخص است مسیحیان می گویند که پیامبر ما برتر است و برای مومن شدن حتما باید از کانال عیسی وارد شد و عیسی واسطه فیض است و یهودیان و مسلمانان هم همینطور و به جان هم افتاده اند. جنابعالی این کلام الله را تاویل فرموده و می فرمایید که منظور الله این بوده است که در ایمان به نبوت آنها فرقی نگذاریم نه مقام و منزلت آنها. الله در کدام آیه از قران این تخصیص را مطرح فرموده اند؟ فرض می کنیم که حضرت محمد از همه پیامبران برتر است آیا پیامبران می خواهند با هم کشتی بگیرند و یا تصور می کنید که تورات را موسی و انجیل را عیسی و قران را حضرت محمد تالیف کرده اند؟ اینها همه کلام الله است و اگر جمیع انبیا و مرسلین جمع شوند و فکرهایشان را روی هم بگذارند نمی توانند سوره ای از قران را بیاورند چرا که از توان و قابلیت آنها خارج است. پیامبران بشر هستند نه الله. الله اینها را مبعوث فرموده اند تا از طریق آنها پیامشان را به مردم برسانند و وظیفه پیامبران تنها ابلاغ روشن پیام بوده است و اگر در این کار اهمال و یا تخلفی می کردند الله آنها را طرد می فرمودند همچنانکه بلعم باعورا را طرد فرمودند.
آیا همچنان مصرّ هستید که پیامبر هادی بشر نیست ؟ جناب موحد جواب های ما که چه عرض کنم جواب های خدا هم شما را قانع نخواهد ، چون فی قلوبکم مرض هستید شما مدعی شدید که فقط خداوند هادی است جواب از خدا آوردیم که خیر انبیا به اذن خداوند هادی بشر هستند و فلسفه وجودی آنان هدایت است . که خود را به آن راه زدید . ولی کاربران بیدار دل و با انصاف قضاوت خواهند کرد . اگر شما واقعاَ الله را قبول دارید چرا کلامش را نادیده می گیرید ؟ دم از الله می زنید اما بر علیه الله قلم می زنید .
جواب سئوال جناب بینام چه شد ؟
دوست عزیز ما جناب بینام یک سئوال کلیدی را چند بار تکرار نمودند که هنوز از دادن جواب عاجز مانده اید . خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟ 1 - با واسطه 2 - بی واسطه ادعای شما دروغ بستن به خداست :
اما این تشکیک شما که نباید بین پیامبران فرق مقامی قائل شد ، که این هم خلاف نصّ صریح قرآن کریم است و مصداق بارز دروغ بستن به خداست به آیات زیر توجه کنید :
قال الله تعالی : « تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات ...» . سوره ی بقره آیه 253 .
بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم ، برخی از آن ها ، خدا با او سخن می گفت ، و بعضی را درجاتی برتر داد .... .
« هم درجات عند الله ...» سوره ی آل عمران آیه ی 163 .
هر یک از آنان برای خود درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند .
« و هو الذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتاکم ... » . سوره ی انعام آیه ی 165 .
و او کسی است که شما را جانشینان در زمین قرار داد و بعضی را بر بعض دیگر ، درجاتی برتری داد تا شما را به آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید . و بر اساس کلام خدا احترامات و میزان آن بر اساس درجه تقوای افراد فرق می کند : قال الله تعالی : « ..ان اکرمکم عند الله اتقاکم .. » . سوره ی حجرات آیه ی 13
گرامی ترین شما نزد پروردگار با تقوا ترین شماست .
پس می بینید که خداوند اختلاف درجات و مقام مؤمنین و انبیا را یاد آور می شود و درجه بندی میزان احترامات بر آنان نیز بر اساس میزان تقوا و تقرب آنان است در نزد خداوند . آیا شما می خواهید خلاف امر جاری الهی رفتار کنید و این نظم و ترتیب در قانون الهی را بر هم بزنید . اگر بشود بین انبیایی که به فرمایش قرآن کریم اختلاف مقام و درجه دارند و یا مؤمنین که اختلاف مقام دارند فرقی قائل نشوید ، پس به کدام دستور خدا می خواهید عمل کنید مگر از روز حساب ترسی ندارید یا وجدانتان به خواب رفته . یا شاید هم چون خلفای جور را با پرونده هایی که در تاریخ ثبت و ضبط شده نمی توانید بالا بکشید در صدد هستید مقام انبیای معصوم الهی را پایین بکشید . تا مختصر توجیهی و آبرویی برای خلفای خویش ایجاد کنید ؟ . چون موضوع اصلی تاپیک صلوات است یکی دیگر از معارف صلواتی را تقدیم دوستان می کنم با صلوات بر محمد و آل محمد .
صلوات رافع شبهه ی تفضیل حضرت آدم بر حضرت خاتم .
یکی از امتیازات ویژه ی و منحصر به فرد رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که نشان دهنده اوج مقام و شرافت آن حضرت بر تمام بشر و بر تمام انبیا و اوصیای الهی است همین صلوات است که رافع شبهه ی تفصیل آدم و سایر حضرات انبیا و اوصیا بر حضرت خاتم است : می گویند که چون ملائکه به امر حضرت حق بر آدم سجده کردند پس او بر حضرت خاتم برتری دارد . در حالی که این گونه نیست .
چه شرافتی بالاتر از این که خداوند و ملائکه دائم الصلواتند بر نبی مکرم اسلام و خداوند مؤمنین را هم امر به صلوات آن حضرت می کند . صلوات خداوند قطعاَ برتر از سجده ی ملائکه می باشد .
« ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیماّ »
خوشبختانه دوستان مطالب خوبی ارائه کرده اند و نیازی نیست بنده حقیر چیزی اضافه کنم. جناب موحد هم که به صورت گزینشی به مسائل مطرح شده می پردازند.
فقط یک نکته:
3. از مهمترین علومی که الله در حضرت پیامبر احصا و ضبط نموده اند تا جایی که من اطلاع دارم همین قران است که کلام الله است و خود حضرت پیامبر در تولید آن اصلا نقشی نداشته اند و نمی توانسته اند هم داشته باشند.
ما هم همین را گفتیم. و قرآن بیان همه چیز است. در ضمن کسی ادعا نکرده است که پیامبر در تولید قرآن نقشی داشته اند که شما مدام به طور غیر مستقیم ما را متهم می کنید که قرآن را کلام پیامبر می دانیم.
به هر حال مطالب مطرح شده در این زمینه کافی است و شما چیزی بر علیه آنها نیاورده اید که موجبات انحراف عقیدتی احتمالی برای مخاطبین ایجاد کند. از قدیم گفته اند: عاقلان دانند!
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]جواب سئوال جناب بینام چه شد ؟ دوست عزیز ما جناب بینام یک سئوال کلیدی را چند بار تکرار نمودند که هنوز از دادن جواب عاجز مانده اید . [FONT=microsoft sans serif]خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟ 1 - با واسطه 2 - بی واسطه
سلام بر جناب صدیق سوره بقره آیه 285 : آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصير :پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان دارد و مؤمنان [نيز]، همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبران او ايمان دارند [و گويند:] ميان هيچ يك از پيامبران او فرق ننهيم، و گويند: شنيديم و اطاعت كرديم. بار الها! آمرزش تو را خواهانيم و باز گشت به سوى توست. مطابق مفاد این آیه مومنان کسانی هستند که به الله ، فرشتگان ، کتابهای آسمانی و پیامبران ایمان دارند و میان پیامبران فرقی نمی گذارند و می توان نتیجه گرفت که اگر کسی فرقی میان پیامبران بگذارد ولو آنکه حائز چهار صفت اول گفته شده باشد پس مومن نیست. حال اگر ما بخواهیم در نماز این اصل را مراعات کنیم یا باید به بندگی و رسالت همه پیامبرانی که حداقل در قران آمده اند شهادت دهیم و یا باید اصلا در این خصوص شهادت ندهیم. تازه اگر مورد اول را رعایت کنیم در نماز ی که باید تنها ذکر الله باشد ذکر پیامبران را نیز گفته ایم که این با فرموده الله " وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا" مغایر است و ضمنا عقل سلیم هم حکم می کند که پیامبر در نماز نمی توانسته به رسالت خود شهادت دهد و بگوید: من شهادت می دهم که من بنده و رسول الله هستم. و تازه اگر این جمله را هم گفته باشند ما موظفیم که همانند پیامبر نماز بخوانیم و در این صورت حتما نمی توانیم عین این جمله را بگوییم. نماز جماعتی را متصور شوید که پیامبر می گویند من رسول الله هستم و مومنین نمازگزار می گویند محمد رسول الله است. یعنی در نماز دو عبارت نسبتا متفاوت ذکر می شود. گفته می شود که پیامبر سیدالمرسلین است و نسبت به بقیه پیامبران برتری دارد و بنابر این ما تنها به رسالت او شهادت می دهیم. آیا این گفته مورد تایید قران است و اصلا آیا چنین عبارتی در قران وجود دارد؟ البته درست است که الله میان پیامبران در خصوص درجات آنها فرق قائل شده اند ولی به ما فرموده اند که میان آنها فرقی نگذاریم. شما آیه ای را بیاورید که الله فرموده باشند که حضرت محمد را بر دیگر پیامبران برتری داده اند. و تازه اگر فرموده هم باشند به ما فرموده اند که میان پیامبران فرقی نگذاریم. سوره منافقین آیه اول : إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون :چون منافقان نزد تو آيند گويند: شهادت مىدهيم كه تو واقعا رسول خدايى. و خدا مىداند كه تو واقعا رسول اويى، و خدا شهادت مىدهد كه منافقان قطعا دروغگويند. در این آیه الله می فرمایند که منافقین شهادت می دهند که تو رسول الله هستی و سپس نمی فرمایند که الله شهادت می دهند که تو رسول او هستی بلکه می فرمایند که الله می دانند که تو رسول او هستی. ولی در آیه 18 سوره آل عمران ، الله می فرمایند : شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ :خدا به يكتايى خود گواهى دهد كه جز ذات اقدس او كه نگهبان عدل و درستى است خدايى نيست، و فرشتگان و دانشمندان نيز به يكتايى او گواهى دهند نيست خدايى جز او كه (بر همه چيز) توانا و داناست. آیا از این دو آیه نمی توان نتیجه گرفت که ما تنها باید به وحدانیت الله شهادت دهیم؟
فرار جناب موحد و همپیمانانشان در منطقه :Khandidan!: از مناظره خودش گویای همه چیز است. چرا قدم به قدم پیش نمی آیید؟ جواب سؤال من چه شد؟ پاسخش یک کلمه است. باز می پرسم:
خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟
1 - با واسطه 2 - بی واسطه
چرا پاسخ نمی دهید؟ از چه می ترسید؟ نکند آگاهانه حق را انکار می کنید؟ نکند خودتان هم خوب می دانید که چند قدم جلوتر در این سؤال و جواب، کفگیرتان به ته دیگ می خورد و معلوم می شود که تنها از گمان پیروی می کنید (سوره 10):
وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾ و بيشترشان جز از گمان پيروى نمىكنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بىنياز نمىگرداند آرى خدا به آنچه مىكنند داناست (۳۶)
اگر شما را دانشی هست آن را برای ما آشکار کنید (سوره 6):
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ ﴿۱۴۸﴾ كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت اگر خدا مىخواست نه ما و نه پدرانمان شرك نمىآورديم و چيزى را [خودسرانه] تحريم نمىكرديم كسانى هم كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبران خود را] تكذيب كردند تا عقوبت ما را چشيدند بگو آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيدشما جز از گمان پيروى نمىكنيد و جز دروغ نمىگوييد(۱۴۸)
جدل در تفسیر آیات که کاری ندارد. علم خود را نشان دهید اگر دارید!!! و اگر خودتان هم می دانید که علمی ندارید، و آگاهانه از مناظره فرار می کنید، مصداق این آیه هستید (سوره 10):
بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿۳۹﴾ بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده استكسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است(۳۹)
به الله قسم معصومین (ع) نوری واحدند و خداوند به این نور دلهای مؤمنین را منور می سازد. به الله قسم این نور واحد واسطه فیض وجود، تجلی اعظم خداوند است. به الله قسم همه امور عالم به واسطه این نور واحد انجام می شود. آیا شما هم حاضرید با این صراحت درباره اعتقادات خود قسم بخورید؟ پس اگر قسم بخورید، سوره 6:
قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِن شَهِدُواْ فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ﴿۱۵۰﴾ بگو گواهان خود را كه گواهى مىدهند به اينكه خدا اينها را حرام كرده بياوريد پس اگر هم شهادت دادند تو با آنان شهادت مده و هوسهاى كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند و كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند و [معبودان دروغين را] با پروردگارشان همتا قرار مىدهند پيروى مكن (۱۵۰)
سوره 10:
وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۴۱﴾ و اگر تو را تكذيب كردند بگو عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما اختصاص دارد شما از آنچه من انجام مىدهم غير مسؤوليد و من از آنچه شما انجام مىدهيد غير مسؤولم (۴۱)
وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يَعْقِلُونَ ﴿۴۲﴾ و برخى از آنان كسانىاند كه به تو گوش فرا مىدهند آيا تو كران را هر چند در نيابند شنوا خواهى كرد (۴۲)
وَمِنهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يُبْصِرُونَ ﴿۴۳﴾ و از آنان كسى است كه به سوى تو مىنگرد آيا تو نابينايان را هر چند نبينند هدايت توانى كرد (۴۳)
إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿۴۴﴾ خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمىكند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مىكنند (۴۴)
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ﴿۴۵﴾ و روزى كه آنان را گرد مىآورد گويى جز به اندازه ساعتى از روز درنگ نكردهاند با هم اظهار آشنايى مىكنند قطعا كسانى كه ديدار خدا را دروغ شمردند زيان كردند و [به حقيقت] راه نيافتند(۴۵)
قیامت دیدنی است. همان زمانی که آنها که فکر می کردند زرنگند، فکر می کردند که فقط خودشان تعقل می کنند، آنها که منکر چیزی شدند که به آن احاطه علمی نداشتند، ارتباط بین لقاء الله و تجلی اعظم را دریابند. آن واقعه بر حق، دیدنی خواهد بود. روزی که چشمها خیره شود...
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]خوش آمدی راستجوی ارجمند لاچینی دوست گرامی
[FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=Microsoft Sans Serif]جالی دانش و پژوهشگر انی چون شما دراینجا خالی بود که خوشبختانه آمدید [FONT=Microsoft Sans Serif]به امید رسیدن به راستی و درستی
جناب پژوهشگر راست و درست... بنده همچنان منتظر پاسخ شما در این تاپیک هستم:
سلام بر جناب بینام الله در قران می فرمایند: ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين :مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نكوترين شيوه مجادله كن. بىترديد پروردگار تو به حال كسى كه از راه او منحرف شده داناتر است و هدايت يافتگان را نيز بهتر مىشناسد. آیا شما تصور می کنید که به این دستور الله عمل می کنید؟ الفاظی را که در پستهای گذشته هم شما و هم جناب سلیم و تا حدی جناب صدیق در خصوص من به کار بردید را یک بار خودتان مرور کنید و پستهای من را هم مرور کنید و سپس قضاوت کنید که کدام یک از ما به این دستور الله عمل کرده ایم. برای آشنایی با بحث و گفتگوی الله پسند یک بار کتاب المراجعات را مطالعه کنید و خودتان مشاهده کنید که چگونه یک نفر شیعه و یک نفر سنی با هم گفتگو می کنند که صد البته این نوع گفتگو مثمر ثمر خواهد بود و لا غیر. من شماها را افراد منحرف از صراط مستقیم الله می دانم و شما ها هم من را. ما هر دو بنا به وظیفه دینی امر به معروف و نهی از منکر وظیفه داریم که همدیگر را ارشاد کنیم ولی اگر یک طرف خود را مالک حقیقت بداند این خطرناک است. ما هر دو باید جوینده حقیقت باشیم و بر این باور باشیم که تنها الله مالک حقیقت است که علیم و سمیع و بصیر و عالم الغیب است. من به برخی موارد مطروحه از جانب جناب صدیق پاسخ دادم و منتظر نظرات ایشان بودم و بدینجهت پاسخ شما را ندادم و همچنین به علت استفاده از واژه هایی که در شان یک انسان نیست چه رسد به اینکه این انسان خود را مسلمان یعنی تسلیم در برابر الله قلمداد کند از قبیل قلابی ، سفاهت ، جهالت ، فرار از بحث و غیره که اگر یک بار دیگر تکرار شود من دیگر پاسخ نخواهم داد. من و شما افرادی هستیم که مسلمان هستیم و حداقل به نظر خود به الله و کلام الله ایمان داریم. اگر قرار باشد همدیگر را بکوبیم از افراد غیر مومن چه انتظاری می توان داشت؟ به جرئت می گویم که علت اصلی گریز جوانان از دین الله افرادی همانند شما هستند که تصور می کنند بهترین آئین را دارند ولی در حقیقت بدترین آئین را دارند. آئینی که حتی از آئین بت پرستان زمان حضرت پیامبر بدتر است و من این را اگر خواستید اثبات می کنم. مگر اینجا میدان جنگ است؟ ما آمده ایم تا از همدیگر چیز یاد بگیریم و اگر دیدیم که اشتباه کرده ایم از کسی که ما را راهنمایی کرده سپاسگزاری می کنیم و الله نیز ما را خواهند بخشید چرا که خودشان اینگونه فرموده اند: ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيم :سپس پروردگار تو نسبت به كسانى كه از روى جهالت گناه كردند و آنگاه از پس آن توبه نمودند و درستكارى كردند، البته پروردگارت بعد از آن آمرزندهى مهربان است. پاسخ شما که به خاطر آن من را به فرار از بحث متهم می کنید را انشاء الله در پست بعدی می دهم.
سلام بر جناب بینام فرموده اید که خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟ 1 - با واسطه 2 - بی واسطه "
اگر در آیات قران دقت کنیم هنگامی که سخن از اراده الله در آفرینش و روزی دادن و میراندن و زنده کردن و نزول کتابهای آسمانی و فرستادن رسولان و فرستادن عذاب بر کافران و برخی موارد دیگر است ضمير به صورت جمع آورده شده كه این مبین این است که فرشتگان الهی که تحت فرمان الله هستند با اذن و فرمان الله این کارها را انجام می دهند. البته تنها فرشتگان الهی که همانند انسانها فانی نیستند در این فرایند دخیل هستند. اما در جایی که سخن از عبادت و پرستش الله است ضمیر مفرد است یعنی اینکه این اعمال تنها مختص الله است نه فرشتگان.
الله در قران می فرمایند: ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين :مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نكوترين شيوه مجادله كن. بىترديد پروردگار تو به حال كسى كه از راه او منحرف شده داناتر است و هدايت يافتگان را نيز بهتر مىشناسد. آیا شما تصور می کنید که به این دستور الله عمل می کنید؟ الفاظی را که در پستهای گذشته هم شما و هم جناب سلیم و تا حدی جناب صدیق در خصوص من به کار بردید را یک بار خودتان مرور کنید و پستهای من را هم مرور کنید و سپس قضاوت کنید که کدام یک از ما به این دستور الله عمل کرده ایم.
لحن من از پست شماره 44 به بعد تند شد، زمانی که شما به اعتقادات ما افترا زدید:
این یکیها هم که رهبران خود را نماینده الله در زمین و یاور الله در خلق و اداره دنیا می دانند.
حضرت پیامبر تنها پیامرسان بوده است. آیا جنابعالی پیامرسان را به حدی بزرگ می کنید که دیگر جایی برای صاحب پیام و خود پیام باقی نماند؟
و البته جرم افترا زدن به اعتقادات دیگران، و مشرک خواندن آنها بسیار بسیار بیشتر از مجادله کمی غیر نیکوست. من موظفم با توهین کننده و افترا زننده برخورد کنم. نمی شود که هرکه هرچه دلش خواست بگوید، وقتی جواب گرفت برای ما فرزانه نما شود. شما در شیوه پست زدنتان ساده ترین اصول اخلاقی را اجرا نمی کنید. بعد به ما انتقاد هم می کنید؟ مردم را به خیر می خوانید، خود را فراموش می کنید؟ شما به اولین پست من که بر اساس استدلال استوار بود اینگونه پاسخ دادید:
1. الله اموات جناب سلیم را بیامرزد. مطالب جنابعالی که شرک اندر شرک شد.
حالا دم از اطاعت از الله می زنید؟ والله احکم الحاکمین.
ولی اگر یک طرف خود را مالک حقیقت بداند این خطرناک است.
می فرمایید به چیزی که علم یقینی دارم شک کنم؟ کجای آن خطرناک است؟ چطور می توانم بعد از آنکه هدایت شده ام شک کنم؟ من به اعتقاداتم قسم خوردم. از شما پرسیدم که آیا شما هم حاضرید قسم بخورید؟ پاسخ دهید.
بر این باور باشیم که تنها الله مالک حقیقت است که علیم و سمیع و بصیر و عالم الغیب است.
پس تکلیف اهل یقین که بارها در قرآن به آنها اشاره شده است چه می شود؟ هر کس در حد خودش از حقایق آگاه می شود. همین حالا، مگر شما یقین ندارید که الله وجود دارد؟ چطور می توانید شک کنید؟ مگر می توانید شک کنید؟
من به برخی موارد مطروحه از جانب جناب صدیق پاسخ دادم و منتظر نظرات ایشان بودم و بدینجهت پاسخ شما را ندادم
میمردید این را همان اول بگویید؟ شما که به پستهای من جواب دادید... ولی آن جاهایی از پستها که دلتان می خواست. اینطور نبوده که اصلاً خطاب به من هیچ نگویید. چرا نگفتید به سؤالت بعداً جواب می دهم؟ مگر نه اینکه من چند بار آن را تکرار کردم، و حتی جناب سلیم هم اشاره کردند که چرا پاسخ نمی دهید؟ شما باز هم سکوت کردید. برای این حرکت جز فرار از بحث هیچ برداشت دیگری متصور نیست.
و همچنین به علت استفاده از واژه هایی که در شان یک انسان نیست چه رسد به اینکه این انسان خود را مسلمان یعنی تسلیم در برابر الله قلمداد کند از قبیل قلابی ، سفاهت ، جهالت ، فرار از بحث و غیره که اگر یک بار دیگر تکرار شود من دیگر پاسخ نخواهم داد.
بله، شما به بهانه ای نیاز دارید تا هرگاه که کار به جاهای باریک کشید تاپیک را ترک کنید. ولی من تا آخرین نفس آماده مناظره در زمینه واسطه فیض، تجلی اعظم خداوند هستم، و اگر شما به من فحش آنچنانی هم بدهید این تاپیک را ترک نمی کنم، چون قصد کرده ام از حق دفاع کنم. شما هرگاه دلتان خواست می توانید فرار کنید، مخاطبین خود قادر به قضاوت هستند.
من و شما افرادی هستیم که مسلمان هستیم و حداقل به نظر خود به الله و کلام الله ایمان داریم. اگر قرار باشد همدیگر را بکوبیم از افراد غیر مومن چه انتظاری می توان داشت؟ به جرئت می گویم که علت اصلی گریز جوانان از دین الله افرادی همانند شما هستند که تصور می کنند بهترین آئین را دارند ولی در حقیقت بدترین آئین را دارند. آئینی که حتی از آئین بت پرستان زمان حضرت پیامبر بدتر است و من این را اگر خواستید اثبات می کنم.
همانطور که اشاره کردم، شروع کننده کوبیدن شما بوده اید، و پستها به صورت مکتوب موجود است. هرکس باور نمی کند، برود از اول بخواند. در ضمن، اگر قسمت قرمز رنگ کوبیدن نیست، پس چیست؟ لازم نکرده بحث را عوض کنید. من مشرک، در یک مناظره قدم به قدم عقیده شمای موحد را زیر سؤال می برم و وجود واسطه فیض، تجلی اعظم را اثبات می کنم. راجع به هیچ چیز دیگری هم بحث نمی کنم.
شما هم اگر راست می گویید در این مناظره قدم به قدم شرکت حقیقی داشته باشید، نه اینکه من هر سؤال را هزار بار بپرسم، و وقتی که به عدم پاسخگویی اعتراض کردم، یک چیزی هم بدهکار شوم.
مگر اینجا میدان جنگ است؟ ما آمده ایم تا از همدیگر چیز یاد بگیریم و اگر دیدیم که اشتباه کرده ایم از کسی که ما را راهنمایی کرده سپاسگزاری می کنیم
وقتی من برای عقایدم قسم می خورم، به این معنی است که به آن یقین کامل دارم. من از حق دفاع می کنم. (در این تاپیک) نیامده ام چیزی بیاموزم، آمده ام تهمتها و افتراهای بعضی را رد کنم، و مطالبی را ارائه کنم که انشاءالله باعث هدایت برخی از خوانندگان شده، جلوی سقوط آنها در چاه شبهه افکنی های باطل گرفته شود.
وقتی قصد یادگیری داشته باشم، مؤدبانه سؤال می کنم. نه اینکه به دیگران افترا و تهمت عقیدتی بزنم.
پاسخ شما که به خاطر آن من را به فرار از بحث متهم می کنید را انشاء الله در پست بعدی می دهم.
سؤالی که مطرح می شود این است که چرا روز اول نگفتید پاسخ را بعداً می دهید...
اگر در آیات قران دقت کنیم هنگامی که سخن از اراده الله در آفرینش و روزی دادن و میراندن و زنده کردن و نزول کتابهای آسمانی و فرستادن رسولان و فرستادن عذاب بر کافران و برخی موارد دیگر است ضمير به صورت جمع آورده شده كه این مبین این است که فرشتگان الهی که تحت فرمان الله هستند با اذن و فرمان الله این کارها را انجام می دهند.البته تنها فرشتگان الهی که همانند انسانها فانی نیستند در این فرایند دخیل هستند. اما در جایی که سخن از عبادت و پرستش الله است ضمیر مفرد است یعنی اینکه این اعمال تنها مختص الله است نه فرشتگان.
شما بر اساس کدام آیه استنباط می کنید که فقط و فقط فرشتگان هستند که واسطه اعمال هستند؟ پس آیاتی که آوردم که در آنها رسماً هدایت به پیامبران نسبت داده شده چه می شود؟ سوره ابراهیم:
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۱﴾ الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده(۱)
تازه (سوره 16):
يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴿۲﴾ فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست پس از من پروا كنيد (۲)
سوره 97:
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾ در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند (۴)
شما از کجا فهمیدید که روح هم فرشته است؟ اگر فرشته است، پس چرا نام آن به صورت مجزا ذکر شد؟ معلوم می شود روح ماهیتاً با ملائکه متفاوت است.
تازه، مثال آب خوردن که زدم چه می شود؟ مگر آب فرشته است که به واسطه آن سیراب می شوم؟
یعنی اگر من کسی را به قتل برسانم، فرشته ای این کار را کرده؟ پس من چه کاره ام؟ چگونه مسئولیتی به عهده من خواهد بود؟ مگر آنکه خود من هم تا حدی واسطه امور باشم...
اگر اهل مناظره هستید، به همه سؤالات به صورت مستند پاسخ دهید.
مسائلی که جناب غلامعلی نوری در آن سایت مطرح کرده بودند رو چه خوب بود بعنوان یک شبهه بدون ذکر نام شخص اینجا می آوردید مگر نه این است که اساتیدی در این سایت مامور به انجام وظیفه شرعی پاسخ به شبهات هستند و این عمل را قربتا الی الله میدانند پس به همان روش که تا به اکنون پاسخ میدادید همینطور هم ادامه میدادید.
البته شاید این توصیف از روی دلخوری از جناب نوری بوده ولی بدون تعارف عرض کنم که با وجود توضیحات فصیح و بلیغ دوستان از جمله رضای گرامی در باب آوردن دلیل از کلام علامه حلی سلیم گرامی از باب پردازش از بعد کلامی طاهای گرامی از باب ارائه آدرسهای لازم صدیق گرامی از باب تشریح مطالب از وجوه گوناگون حمید عزیز و دیگر دوستان باز با اینحال به ثمر ننشست و مشکل حل نشد چون دلخوری در میان بود.
اینها که ذکر شد از دروسی بود که من و امثال من از بزرگان و اساتید این سایت اموختیم و ذکری بود از نوع ذکر واضحات
والله مع الصابرین
کنفسیوس گفته است ( نقل به مضمون ) : " اگر من روزی رهبر جهان بشوم اولین کاری که انجام می دهم آزاد سازی واژه ها از اسارت بشر خواهد بود". پس بیایید واژه اعتقاد را از اسارت بشر آزاد سازیم. اعتقاد فی نفسه معنا و مفهومی ندارد بلکه در ارتباط با شناخت است که معنا و مفهوم پیدا می کند. شناخت از طرق مختلف از جمله تجربه ، شنیدن ، دیدن ، مطالعه و یا تحقیق حاصل می شود. مثلا شخصی که مدعی است من به قران اعتقاد دارم این بدین معناست که وی با مفاهیم و مضامین کل قران آشناست و بعلاوه چون طبق گزاره مشهور " تعرف الاشیاء باضدادها ": اشیاء با ضدشان شناخته می شوند اولا قران را با دیدی انتقاد آمیز مطالعه کرده و سپس مطالبی را که بر علیه قران در دسترس است و وی مشتاقانه تلاش کرده است تا به این مطالب دسترسی پیدا کند و همیشه در پی آنهاست را مطالعه کرده و اول خود با به کارگیری دانش و عقل خود نسبت به بطلان آنها جدیت کرده و در صورت احساس کمبود در این خصوص به دانشمندان قرانی متوسل شده و برای آنها پاسخهایی در خور و شایسته پیدا کرده است. حال می توان گفت که این شخص به قران اعتقاد مثبت دارد. حال بیایید از جامعه به اصطلاح مسلمان خود آمارگیری کنیم و ببینیم که چند در صد به قران ، بر اساس تعریفی که ارائه کردیم ، اعتقاد دارد؟ و روشن می شود که اعتقادات دینی و فرقه ای ما موروثی است. مسئله ای که الله به شدت از آن نهی فرموده اند. الله در این خصوص می فرمایند : وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّون : برخى از اینان امی هستند و از كتاب چيزى جز آرزوها نمىدانند، و آنها نيستند مگر كسانى كه ظن و گمان مىبرند. می گویند در یکی از جلسات درس آقای بروجردی ، آقای منتظری از ایشان سوالی می کنند و آقای بروجردی پاسخ آن را به تفصیل بیان می کنند. سپس آقای منتظری می گویند که آقا این سوال را 18 سال پیش هم از شما کردم ولی شما پاسخی متفاوت از پاسخ فعلی را بیان کردید. آقای بروجردی می گویند که طبیعی است اگر این سوال را دو سال بعد هم مطرح بکنید ممکن است من پاسخی متفاوت از پاسخ فعلی بدهم. غرض از این گفته ، این است که باورها و اعتقادات افراد رابطه مستقیمی با شناخت و معرفت آنها دارد و شناخت و معرفت انسانها بر اثر مطالعه ، شنیده ها ، دیده ها و تجربیات افزایش و یا تغییر می کند که به تبع آن ، باورها و اعتقادات فرد نیز در موردی خاص افزایش یا تغییر می کند. اگر دو نفر مسیحی و مسلمان را در نظر بگیریم که مسیحی اصلا انجیل نمی داند و مسلمان اصلا قران نمی داند می توانیم نتیجه بگیریم که هر دو هم عقیده هستند. جنابعالی از کجا از یقین سخن می گویید؟ در قران دو بار این واژه آمده است. یک بار در مورد کفار که در آن دنیا به یقین می رسند و یک بار هم در مورد حضرت پیامبر. اگر یقین داشته باشید که برحق هستید این سر آغاز گمراهی شماست. شما باید همیشه در جستجوی حقیقت باشید و اگر زمانی تصور کنید که مالک حقیقت شده اید این سرآغاز بدبختی شماست.
فرموده اید که " شما بر اساس کدام آیه استنباط می کنید که فقط و فقط فرشتگان هستند که واسطه اعمال هستند؟ پس آیاتی که آوردم که در آنها رسماً هدایت به پیامبران نسبت داده شده چه می شود؟ سوره ابراهیم:
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴿۱﴾ الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده(۱)" جنابعالی تهمت را بد می دانید و حق باشماست و مطمئنا کسی که به الله و کلام او تهمت وارد کند نیز صد البته کار بدی کرده است. تنها یک آیه از قران بیاورید که هدایت به پیامبران نسبت داده شده باشد و اگر نیست چرا نمی پذیرید؟ در آیه فوق اولا واژه بیرون آوردن( تُخْرِجَ ) را از کجا به معنی هدایت می گیرید و ثانیا اگر آیه به صورت زیر بود شاید منظور شما تا حد بسیار ناچیزی تامین می شد: الَر إِنَّا أَرْسَلْناكلِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ. که در آن نامی از کتاب به عنوان منبع هدایت نیست. به این آیه هم توجه کنید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ. در دو آیه دیگری که ذکر کرده اید کدام مفسر گفته است منظور ازروحفرشته نیست؟ من هر چه تفاسیر را گشتم چیزی جز جبرییل برای این واژه نیافتم.
سلام بر جناب بینام من همانند شما شیعه بودم ولی پس از مسئله دار شدن به اهل سنت گرایش پیدا کردم و دوباره پس از مسئله دار شدن به وهابیت روی آوردم ولی باز هم پس از مسئله دار شدن به دامان تنها قران برگشتم و الان هم باز تحقیق می کنم و به عقیده خود یقین ندارم. امروز ظهر شبکه تلویزیونی وهابیون را تماشا می کردم. روایتی گفته شد که دقیقا به خاطر ندارم ولی مضمون آن تقریبا این بود که ابوبکر و عمر به بالای کوه احد رفتند و کوه لرزید. پیامبر فرمودند که ای کوه چرا می لرزی در حالیکه صدیق و فاروق بر روی تو هستند و کوه از لرزش بازایستاد. اگر به متون همه فرق دقت کنید در همه آنها این چنین خزعبلاتی یافت می شود که نوعی شخصیت پرستی به جای خداپرستی را ترویج می کنند. این شبکه متعلق به فرقه ای است که تنها خود را مسلمان واقعی می دانند و بقیه را مشرک. تکلیف بقیه هم که به تبلیغ شرک می پردازند روشن است.
کنفسیوس گفته است ( نقل به مضمون ) : " اگر من روزی رهبر جهان بشوم اولین کاری که انجام می دهم آزاد سازی واژه ها از اسارت بشر خواهد بود". پس بیایید واژه اعتقاد را از اسارت بشر آزاد سازیم.
شما به نحوی به سخن کنفسیوس استناد می کنید که گویا آیات قرآن است.
اعتقاد فی نفسه معنا و مفهومی ندارد بلکه در ارتباط با شناخت است که معنا و مفهوم پیدا می کند. شناخت از طرق مختلف از جمله تجربه ، شنیدن ، دیدن ، مطالعه و یا تحقیق حاصل می شود.
تجربه، شنیدن (با گوش مادی)، دیدن (با چشم مادی)، مطالعه و تحقیق تنها طرق شناخت نیست. بلکه علم حقیقی نوری است که خداوند بر دل مؤمن می تاباند، و کسی نمی تواند به زور این نور را کسب کند. لطف خداست.
مثلا شخصی که مدعی است من به قران اعتقاد دارم این بدین معناست که وی با مفاهیم و مضامین کل قران آشناست و بعلاوه چون طبق گزاره مشهور " تعرف الاشیاء باضدادها ": اشیاء با ضدشان شناخته می شوند اولا قران را با دیدی انتقاد آمیز مطالعه کرده و سپس مطالبی را که بر علیه قران در دسترس است و وی مشتاقانه تلاش کرده است تا به این مطالب دسترسی پیدا کند و همیشه در پی آنهاست را مطالعه کرده و اول خود با به کارگیری دانش و عقل خود نسبت به بطلان آنها جدیت کرده و در صورت احساس کمبود در این خصوص به دانشمندان قرانی متوسل شده و برای آنها پاسخهایی در خور و شایسته پیدا کرده است.
خدا را شاکرم که یقین خودم به قرآن را از چنین کانالی به دست نیاورده ام.
حال می توان گفت که این شخص به قران اعتقاد مثبت دارد.
خیر. اعتقادی که اینگونه استوار شود، به همان راحتی هم فرو می ریزد. کافی است شخصی مطلبی بیاورد که قرآن را به ظاهر رد کند، و کسی نتواند شبهه او را رد کند. اعتقاد مثبتی که ذکر کردید در چنین شرایطی بر باد می رود.
حال بیایید از جامعه به اصطلاح مسلمان خود آمارگیری کنیم و ببینیم که چند در صد به قران ، بر اساس تعریفی که ارائه کردیم ، اعتقاد دارد؟
تعریفی که شما ارائه کردید ملاک شخصی شما بوده، فاقد اساس قرآنی است. یقین چیز دیگری است. لازم نیست کسی به قرآن احاطه کامل پیدا کند تا یقین کند. شما از کجا به خداوند یقین دارید؟ مگر شما به خداوند احاطه علمی داشته، او را کامل می شناسید که به وجودش یقین کرده اید؟
و روشن می شود که اعتقادات دینی و فرقه ای ما موروثی است.
نظرات شما چنین چیزی را روشن نکرد. همانطور که گفتم یقین تعریف دیگری دارد.
مسئله ای که الله به شدت از آن نهی فرموده اند. الله در این خصوص می فرمایند : وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّون : برخى از اینان امی هستند و از كتاب چيزى جز آرزوها نمىدانند، و آنها نيستند مگر كسانى كه ظن و گمان مىبرند.
اتفاقاً این آیه دقیقاً نظر مرا تأیید می کند. آن اعتقادی که شما تعریف کردید، در صورت پیدا شدن شبهه حل نشده، فرو می ریزد. پس چیزی جز ظن و گمان نیست. ولی مؤمنی که یقین دارد، هیچ شبهه ای (هر چند به ظاهر بی جواب) اعتقادات او را سست نمی کند.
می گویند در یکی از جلسات درس آقای بروجردی ، آقای منتظری از ایشان سوالی می کنند و آقای بروجردی پاسخ آن را به تفصیل بیان می کنند. سپس آقای منتظری می گویند که آقا این سوال را 18 سال پیش هم از شما کردم ولی شما پاسخی متفاوت از پاسخ فعلی را بیان کردید. آقای بروجردی می گویند که طبیعی است اگر این سوال را دو سال بعد هم مطرح بکنید ممکن است من پاسخی متفاوت از پاسخ فعلی بدهم. [FONT=0 nazanin bold]غرض از این گفته ، این است که باورها و اعتقادات افراد رابطه مستقیمی با شناخت و معرفت آنها دارد و شناخت و معرفت انسانها بر اثر مطالعه ، شنیده ها ، دیده ها و تجربیات افزایش و یا تغییر می کند که به تبع آن ، باورها و اعتقادات فرد نیز در موردی خاص افزایش یا تغییر می کند.
البته. مسئله واسطه فیض وجود یک مسئله کلی است، و من فقط از کلیات و اساس آن صحبت می کنم. من هرگز روی جزئیاتی که یقین ندارم و ممکن است نظرم عوض شود قسم نمی خورم. من به این کلیت که واسطه فیض وجود، تجلی اعظم خداوند یک حقیقت است ایمان کامل دارم، به نحوی که روی صحت آن قسم می خورم. شما اگر صد سال دیگر بیایید و از من بپرسید که آیا واسطه فیض وجود، تجلی اعظم خداوند حقیقت دارد، باز هم همین پاسخ را می شنوید، مگر آنکه من گمراه شده باشم.
اگر دو نفر مسیحی و مسلمان را در نظر بگیریم که مسیحی اصلا انجیل نمی داند و مسلمان اصلا قران نمی داند می توانیم نتیجه بگیریم که هر دو هم عقیده هستند.
این نتیجه گیری کاملاً اشتباه است، چرا که استنباطهای شخصی و جهان بینی این دو فرد با هم می تواند متفاوت باشد. اگر آنها از کتب آسمانی اطلاع نداشته باشند، این دلیل نمی شود که جهان بینی خاص خود را نداشته باشند.
جنابعالی از کجا از یقین سخن می گویید؟
از اینجا که وقتی قرآن می خوانم، معنویتم افزایش می یابد. چیزی حس می کنم که غیر قابل بیان است، و از برکات این حس یقین به حقیقت است.
در قرآن دو بار این واژه آمده است. یک بار در مورد کفار که در آن دنیا به یقین می رسند و یک بار هم در مورد حضرت پیامبر.
به نظر می رسد بر خلاف ادعایتان، شما هیچ آشنایی با قرآن کریم ندارید:
سوره 2: والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾ و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند (۴)
سوره 5: أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿۵۰﴾ آيا خواستار حكم جاهليتاند و براى مردمى كه يقين دارند داورى چه كسى از خدا بهتر است (۵۰)
سوره 13: اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ ﴿۲﴾ خدا [همان] كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت آنگاه بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براى مدتى معين به سير خود ادامه مىدهند [خداوند] در كار [آفرينش] تدبير مىكند و آيات [خود] را به روشنى بيان مىنمايد اميد كه شما به لقاى پروردگارتان يقين حاصل كنيد (۲)
سوره 27: الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۳﴾ همانان كه نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و خود به آخرت يقين دارند (۳)
سوره 31: الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾ [همان] كسانى كه نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و [هم] ايشانند كه به آخرت يقين دارند (۴)
سوره 45: وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾ و در آفرينش خودتان و آنچه از [انواع] جنبنده[ها] پراكنده مىگرداند براى مردمى كه يقين دارند نشانههايى است (۴)
سوره 45: هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمِ يُوقِنُونَ ﴿۲۰﴾ اين [كتاب] براى مردم بينشبخش و براى قومى كه يقين دارند رهنمود و رحمتى است (۲۰)
فکر کنم همین اندازه کافی باشد.
اگر یقین داشته باشید که برحق هستید این سر آغاز گمراهی شماست. شما باید همیشه در جستجوی حقیقت باشید و اگر زمانی تصور کنید که مالک حقیقت شده اید این سرآغاز بدبختی شماست.
طبق آیاتی که ارائه شد، یقین چیزی نیست که هرگز به آن نرسیم. حقیقت یک بسته واحد نیست که هیچ گاه مالک آن نشویم. بلکه هر کس در حد خودش می تواند مالک حقیقت شود... دو ضربدر دو می شود چهار... شکی هست؟
من همانند شما شیعه بودم ولی پس از مسئله دار شدن به اهل سنت گرایش پیدا کردم و دوباره پس از مسئله دار شدن به وهابیت روی آوردم ولی باز هم پس از مسئله دار شدن به دامان تنها قران برگشتم و الان هم باز تحقیق می کنم و به عقیده خود یقین ندارم. امروز ظهر شبکه تلویزیونی وهابیون را تماشا می کردم. روایتی گفته شد که دقیقا به خاطر ندارم ولی مضمون آن تقریبا این بود که ابوبکر و عمر به بالای کوه احد رفتند و کوه لرزید. پیامبر فرمودند که ای کوه چرا می لرزی در حالیکه صدیق و فاروق بر روی تو هستند و کوه از لرزش بازایستاد. اگر به متون همه فرق دقت کنید در همه آنها این چنین خزعبلاتی یافت می شود که نوعی شخصیت پرستی به جای خداپرستی را ترویج می کنند. این شبکه متعلق به فرقه ای است که تنها خود را مسلمان واقعی می دانند و بقیه را مشرک. تکلیف بقیه هم که به تبلیغ شرک می پردازند روشن است.
بنده تا روایتی را نفهمم نمی پذیرم. چیزی را هم که نمی فهمم رد نمی کنم. برای معرفی شیوه اعتقادی خودم مطلبی را عرض می کنم. قبلاً در بحثی دیگر، کسی از من پرسید تو مگر شیعه نبودی، چطور به توسل اعتقاد نداشتی؟ اینگونه پاسخ دادم:
--------------------------- بنده خودم را متعلق به هیچ فرقه ای نمی دانم. سوره 42:
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ﴿۱۳﴾ از [احكام] دين آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقهاندازى مكنيد بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مىخوانى گران مىآيد خدا هر كه را بخواهد به سوى خود برمىگزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوى خود راه مىنمايد(۱۳)
در بعضی ترجمه ها، به جای تفرقه اندازی، فرقه فرقه شدن آمده، که خوب معنی هر دو یکی است. توبه هم که یعنی بازگشت و حرکت به سوی خداوند. بر اساس وعده این آیه (و البته آیات دیگری هم از این قبیل هستند)، خداوند هرکس را که خالصانه به سوی او آید هدایت می کند. حتی اگر عقاید اشتباهی هم داشته باشد. درباره این مطلب در پست قبلی خودم مفصل اشاره کرده ام.
آغاز ورود رسمی من به دین، زمانی بود که 12 یا 13 ساله بودم. به خداوند گفتم: «خدایا، چگونه کسی را که دلیلی برای وجودش ندارم بپرستم و از او اطاعت کنم؟ من فرض را بر این می گذارم که تو هستی، و قرآن بر حق است. به راه تو می آیم، طبق وعده خودت مرا هدایت می کنی. ولی انتظار نداشته باش که 30 سال تمام فقط به دنبال دلیل وجود تو باشم.»
البته جملات من عین اینها نبود، ولی معنی اش همین بود. خیلی هم زود وجود خداوند برای من اثبات شد. اگر کسی می پرسید از کجا می دانی خداوند وجود دارد، نمی توانستم جوابش را بدهم. حالتی فکری داشتم که نمی توانستم جهان را بدون خدا فرض کنم. غیر قابل توصیف است. نوعی یقین بی دلیل. و به همین طریق پیش آمدم، و عقاید را مثل قطعات پازل کنار هم چیدم. الگوی من هم قرآن است. یعنی این پازلی که ساخته می شود نباید با قرآن اختلاف داشته باشد.
طبیعی است که در حین چیدن پازل، ممکن است گاهی شخص قطعه ای را جای اشتباهی بگذارد، و فکر کند جایش اینجاست. وقتی پازل کاملتر شود متوجه خواهد شد که این قطعه اشتباهاً اینجا قرار گرفته. روش من اینگونه است. نباید روی قطعات پازل تعصب داشت. هرلحظه ممکن است متوجه اشتباه خود بشویم. باید از پذیرش اشتباه ابایی نداشته باشیم.
تقلید در عقاید جایز نیست. چون جای توسل را در این پازل نمی یافتم، آن را در پازل قرار ندادم. وقتی جایش را یافتم و خداوند مرا هدایت کرد، آن را سر جایش گذاشتم. اگر من ائمه (ع) را به عنوان امام معصوم، و اولوالامر پذیرفته ام، اگر توسل و شفاعت را پذیرفته ام، علتش این نیست که شیعه ام. دقیقاً برعکس، چون این عقاید را دارم شیعه ام.نام این عقاید تشیع است، پس من شیعه ام. نه اینکه چون من شیعه ام، پس هرآنچه که هرکس در حیطه این مذهب بگوید من بی چون و چرا می پذیرم. ---------------------------
در دو آیه دیگری که ذکر کرده اید کدام مفسر گفته است منظور ازروحفرشته نیست؟ من هر چه تفاسیر را گشتم چیزی جز جبرییل برای این واژه نیافتم.
من فکر می کردم تفاسیر اخ و جیز هستند.حالا که تفاسیر به نفع شما شدند، خوب شدند؟ مگر نمی گویید فقط و فقط قرآن؟ ناگهان چه شد تفسیر به کمک شما آمد؟ از کدام آیه قرآن استنباط می شود که روح همان فرشته است؟ به هر حال:
حقيقت روح مردم چه در گذشته و چه حال در مورد حقيقت روح اختلاف دارند و قرآن هم اشاره دارد كه: «يسئلونك عن الروح» (اسراء/٨٥) ولي در اين معنا هيچ اختلافي ندارند كه از كلمه «روح» يك معنا مي فهمند و آن معنا عبارت است از چيزي كه مايه حيات و زندگي است، البته حياتي كه ملاك شعور و اراده باشد. (الميزان ج١٢ ص٣٠٢)، اما بحث اين است كه حقيقت روح چيست؟ به طور اجمال از آيات كريمه الهي مانند: «تنزل الملائكة والروح» (قدر/٤)، «يوم يقوم الروح والملائكة صفا» (نبا/٣٨) روزي كه ملائكه و روح به صف مي ايستند. به دست مي آيد، كه يك حقيقتي وجود دارد حتي مافوق ملائكه كه آن حقيقت به اذن پروردگار مبداء هر نوع حياتي است. حتي ملائكه حيات خودشان را از او دارند. خداوند در مورد انسان مي فرمايد: «و نفخت فيه من روحي» (حجر/٢٩) اين روح خودش را از او دارد. انواع روح (روح يعني مبداء حيات)، آن چه مبداء حيات و انواع حيات در عالم است از ناحيه او به اذن پروردگار افاضه مي شود كه از خود قرآن استنباط مي شود كه همه نباتات داراي يك نوع روح يعني داراي نوعي حيات هستند، حيوان ها هم داراي نوعي روح و حيات هستند، اما بالاتر از نباتات و انسان ها به طور كلي داراي روحي هستند بالاتر و شريف تر از روحي كه در حيوانات هست باز در انسان ها مومن و غيرمومن فرق مي كند، مومن داراي يك روح علاوه است كه از او به روح الايمان تعبير مي شود. «وايدهم بروح منه» (مجادله/٢٢) و نيز از خود قرآن استنباط مي شود، اولياء الله و پيامبران يك روح اضافه دارند يعني حيات بيشتري دارند، از نوعي حيات برتر و بالاتر برخوردارند كه از او به «روح القدس» تعبير مي شود، يعني هر انساني به آن حيات نوعي انسان زنده است ولي آن كسي كه با ايمان است يك حياتي دارد كه غير مومن آن حيات را ندارد. قرآن صريحا غيرمومن را ميت مي نامد، نه به اين معني كه او آن روح انساني كه همه افراد نوع انسان دارند ندارند، قلبش هم كار نمي كند و روح حيواني هم ندارند؛ بلكه مرده از روح ايمان است، كما اين كه همه مومنين نسبت به روح القدس، نسبت به روحي كه فاقد آن روح اند مرده هستند. آن روح القدس در هر انساني كه پيدا بشود به او نوعي حيات و نوعي قدرت مي دهد كه آن حيات و قدرت در انسان هاي ديگر نيست. به قول شاعر: فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد دگران هم بكنند آنچه مسيحا مي كرد يعني اگر مسيح آن كارهاي معجزه آسا را مي كرد مثلا مرده زنده مي كرد، چون از يك روحي بهره مند بود كه نامش روح القدس بود، روح القدس را هر بنده اي داشته باشد آن كارها را انجام مي دهد. (ر. ك: آشنايي با قرآن، شهيد مطهري، ج١١ ص ١٩٥-١٩٧، الميزان، ج١٢، ص٣٠٢)بنابراين «روح» مخلوق عظيمي است مافوق فرشتگان. در حديثي از امام صادق (ع) نقل شده است كه شخصي از آن حضرت سوال كرد: آيا روح همان جبرئيل است؟ امام فرمود: «جبرئيل از ملائكه است و روح اعظم از ملائكه است، مگر خداوند متعال نمي فرمايد: «تنزل الملائكة والروح» (تفسير نمونه ج٢٧ص١٨٤)
در آیه فوق اولا واژه بیرون آوردن( تُخْرِجَ ) را از کجا به معنی هدایت می گیرید و ثانیا اگر آیه به صورت زیر بود شاید منظور شما تا حد بسیار ناچیزی تامین می شد:
اول اینکه نام اینکار هدایت است. وقتی ما دست کسی را بگیریم و او را به راه خداوند بیاوریم، او را هدایت کرده ایم... طبیعی است که برای هدایت کسی به نور اول باید او را از ظلمت خارج کرد. دوم اینکه:
جنابعالی تهمت را بد می دانید و حق باشماست و مطمئنا کسی که به الله و کلام او تهمت وارد کند نیز صد البته کار بدی کرده است. تنها یک آیه از قران بیاورید که هدایت به پیامبران نسبت داده شده باشد و اگر نیست چرا نمی پذیرید؟
سوره 42: وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴿۵۲﴾ وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى(۵۲)
شما چرا نمی پذیرید؟
در ثانی، مگر نه اینکه خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانی بر می گزیند (سوره 22):
اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۷۵﴾ خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند و نيز از ميان مردم بىگمان خدا شنواى بيناست (۷۵)
مگر حضرت محمد (ص) رسول الله نیستند؟ شما چطور وجه مشترک ایشان با برخی از فرشتگان را منکر می شوید؟
به این آیه هم توجه کنید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ.
مگر ما می گوییم پیامبران مستقل از خداوند و آیات او هدایت می کنند؟ مگر می شود کسی از آیات خداوند بی بهره باشد و هدایت کند؟ آنچه ارائه کردید تناقضی با عقاید ما ندارد. در ضمن من چیزهای دیگری هم پرسیدم:
مثال آب خوردن که زدم چه می شود؟ مگر آب فرشته است که به واسطه آن سیراب می شوم؟
یعنی اگر من کسی را به قتل برسانم، فرشته ای این کار را کرده؟ پس من چه کاره ام؟ چگونه مسئولیتی به عهده من خواهد بود؟ مگر آنکه خود من هم تا حدی واسطه امور باشم...
فرموده اید که " شما بر اساس کدام آیه استنباط می کنید که فقط و فقط فرشتگان هستند که واسطه اعمال هستند؟ پس آیاتی که آوردم که در آنها رسماً هدایت به پیامبران نسبت داده شده چه می شود؟ سوره ابراهیم:
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴿۱﴾ الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده(۱)" جنابعالی تهمت را بد می دانید و حق باشماست و مطمئنا کسی که به الله و کلام او تهمت وارد کند نیز صد البته کار بدی کرده است. تنها یک آیه از قران بیاورید که هدایت به پیامبران نسبت داده شده باشد و اگر نیست چرا نمی پذیرید؟ در آیه فوق اولا واژه بیرون آوردن( تُخْرِجَ ) را از کجا به معنی هدایت می گیرید و ثانیا اگر آیه به صورت زیر بود شاید منظور شما تا حد بسیار ناچیزی تامین می شد: الَر إِنَّا أَرْسَلْناكلِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ. که در آن نامی از کتاب به عنوان منبع هدایت نیست. به این آیه هم توجه کنید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ. در دو آیه دیگری که ذکر کرده اید کدام مفسر گفته است منظور ازروحفرشته نیست؟ من هر چه تفاسیر را گشتم چیزی جز جبرییل برای این واژه نیافتم.
جناب موحد عجیب از عناد و طغیان شما ما که در جواب این ادعای واهی شما آیات صریحی را آوردیم که دال بر هدایت گری قرآن و انبیا و اوصیای الهی دارد بازهم از رو نمی روید و بر خدا و قرآن دروغ می بندید !!! رو را برم
باز هم این آیاتی که معرف هدایتگران است را تقدیم می کنیم بلکه وجدانتان کمی تکان بخورد :
خداوند هادی است : « وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ » . 1
خداوند (در تمام زمينه ها سخن ) حق و استوار مى گويد ، و هم اوست كه شما را به حقيقت و درستى هدایت مى كند .
قرآن هادی است : « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً » . 2 همانا اين قرآن مردم را به راست ترين و استوارترين راه هدايت مى كند ، و اهل ايمان را كه انجام دهنده عمل صالحند ، يعنى بر اساس آيات قرآن داراى ايمان و عقيده و اخلاق و عمل شايسته اند به اجر و ثواب بزرگ بشارت مى دهد . انبیاء و اوصیاء هادی هستند : « وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ».3
انبياء بزرگوار و معصوم و صالح خود را پيشواى خلق قرار داديم ، تا مردم را به امر ما (صراط مستقیم ) هدايت كنند . و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات به خصوص اقامه نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم و آنان هم به بندگى ما اقدام كردند . ارسال رسل و انزال کتب برای هدایتگری است : « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ». 4
اى رسول ما به مردم بگو ، حق (پيامبر و قرآن )از جانب خدا براى هدايت شما آمد ، پس از اين هركس هدايت الهى را قبول كرد و به راه راست رفت و حكم قرآن و پيامبر را به كار بست نفعش عايد خود اوست . . پس چرا این همه بی انصافی می کنید و برخی آیات قرآن را می گیرید و برخی از آیات را از روی جهل یا عناد با خدا توجه نمی کنید؟.
چون معنای هدایت را هم نمی دانید معانی دقیقش را هم می آورم . معانی هدایت :
1 - هدایت جامع تزکیه - تعلیم و تعلم - تربیت و سیاست است یعنی ساختن فرد و جامعه .
2 - در برخی آیات به معنای رهنمون ساختن به علم صحیح است . پی نوشت ها : 1 - سوره ی احزاب آیه ی 4 .
2 - سوره ی اسراء آیه ی 9 .
3 - سوره ی انبیا آیه ی 73 .
4 - سوره ی یونس آیه ی 108 .
سلام بر جناب بینام من همانند شما شیعه بودم ولی پس از مسئله دار شدن به اهل سنت گرایش پیدا کردم و دوباره پس از مسئله دار شدن به وهابیت روی آوردم ولی باز هم پس از مسئله دار شدن به دامان تنها قران برگشتم و الان هم باز تحقیق می کنم و به عقیده خود یقین ندارم. امروز ظهر شبکه تلویزیونی وهابیون را تماشا می کردم. روایتی گفته شد که دقیقا به خاطر ندارم ولی مضمون آن تقریبا این بود که ابوبکر و عمر به بالای کوه احد رفتند و کوه لرزید. پیامبر فرمودند که ای کوه چرا می لرزی در حالیکه صدیق و فاروق بر روی تو هستند و کوه از لرزش بازایستاد. اگر به متون همه فرق دقت کنید در همه آنها این چنین خزعبلاتی یافت می شود که نوعی شخصیت پرستی به جای خداپرستی را ترویج می کنند. این شبکه متعلق به فرقه ای است که تنها خود را مسلمان واقعی می دانند و بقیه را مشرک. تکلیف بقیه هم که به تبلیغ شرک می پردازند روشن است.
درود بر شما راستجوی راستین
جانا سخن از زبان ما می گویی
ای کاش ترا بیشتر می شناختم و پیشانی ترا می بوسیم وبر این بوسه افتخار می کردم
و من دنبال افرادی چون تویی می گردم ای راستپذیر ارجمند
اما ای دوستان آزاد من
این است سر نوشت مذاهب در جهان من به خداوندی خدا سوگند می خورم که در آینده ای نه چندان دور همانگونه که بارها گفته ام داستان مذاهب از کره ی زمین در اثر طوفان سهمگین و ویرانگر آگاهی در هم کوبیده می شود می شود که المذهب ذاهب ویذهب
پس خوش بحال راستجویان رستگاری که از همین اکنون از پوسته ی مذاهب گونا گون در آیند
و ره راستین راستجویی پویند شاید فردا دیر باشد
یک ذره خودتان باشید همین برای گام نخست پیشرفت کافی است
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
آ
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ا
ای کاش ترا بیشتر می شناختم و پیشانی ترا می بوسیم وبر این بوسه افتخار می کردم
و من دنبال افرادی چون تویی می گردم ای راستپذیر ارجمند
اما ای دوستان آزاد من
این است سر نوشت مذاهب در جهان من به خداوندی خدا سوگند می خورم که در آینده ای نه چندان دور همانگونه که بارها گفته ام داستان مذاهب از کره ی زمین در اثر طوفان سهمگین و ویرانگر آگاهی در هم کوبیده می شود می شود که المذهب ذاهب ویذهب
پس خوش بحال راستجویان رستگاری که از همین اکنون از پوسته ی مذاهب گونا گون در آیند
و ره راستین راستجویی پویند شاید فردا دیر باشد
یک ذره خودتان باشید همین برای گام نخست پیشرفت کافی است
[FONT=microsoft sans serif]
ا
با سلام
جناب نوری جالب شما دچار تضاد شدیدی هستید!! از یک طرف سخن از خداوند میگوید!!و از طرف دیگر فرمان خداوند را قبول ندارید؟؟:Gig: این آیه را چگونه توجیه میکنید!!!؟:Sokhan: شمایی که دم از شناخت خداوند میزنید!!؟
صاحبان فرمان از نظر قرآن چه کسانی هستند!!:Sham:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً) «اي كساني كه ايمان آوردهايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را از خودتان. و هرگاه در چيزي نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و رسول او بازگرانيد، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است».:Sham::Sham: در آية شريفه پس از اطاعت از خدا و رسول (صلّي الله عليه وآله) ، سخن از اطاعت مؤمنان از «اولوالامر» به ميان آمده و اين اطاعت، اطاعتي مطلق و بي قيد و شرط است. :Sham:
اطاعت از اولوالامر در كنار اطاعت از خدا و رسول به شكل مطلق تكليف شده است و اين افراد جز در بين معصومان (عليهم السلام) مصداقي ندارند.:Sham:
میدونی جناب نوری خداوند در قرآن جای هیچ گونه تردیدی باقی نگذاشته اگربه ان به درستی بنگریم !!!
اگر نه که!!!
قرآن مى فرمايد: (و من يشرك فكانّما خَرّ من السماء ...) كسى كه مشرك شود، مانند آن است كه از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گيرد و طعمه آنها شود.:Sham:
امّا انسان موحّد و پايبند به كلمه طيّبه((لااله الاّ اللّه))طبق حديث شريف قدسى : ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى )) در دژ و قلعه محكم الهى است .
با سلام
جناب نوری جالب شما دچار تضاد شدیدی هستید!! از یک طرف سخن از خداوند میگوید!!و از طرف دیگر فرمان خداوند را قبول ندارید؟؟:gig: این آیه را چگونه توجیه میکنید!!!؟:sokhan: شمایی که دم از شناخت خداوند میزنید!!؟
صاحبان فرمان از نظر قرآن چه کسانی هستند!!:sham:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً) «اي كساني كه ايمان آوردهايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را از خودتان. و هرگاه در چيزي نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و رسول او بازگرانيد، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است».:sham::sham: در آية شريفه پس از اطاعت از خدا و رسول (صلّي الله عليه وآله) ، سخن از اطاعت مؤمنان از «اولوالامر» به ميان آمده و اين اطاعت، اطاعتي مطلق و بي قيد و شرط است. :sham:
اطاعت از اولوالامر در كنار اطاعت از خدا و رسول به شكل مطلق تكليف شده است و اين افراد جز در بين معصومان (عليهم السلام) مصداقي ندارند.:sham:
میدونی جناب نوری خداوند در قرآن جای هیچ گونه تردیدی باقی نگذاشته اگربه ان به درستی بنگریم !!!
اگر نه که!!!
قرآن مى فرمايد: (و من يشرك فكانّما خَرّ من السماء ...) كسى كه مشرك شود، مانند آن است كه از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گيرد و طعمه آنها شود.:sham:
امّا انسان موحّد و پايبند به كلمه طيّبه((لااله الاّ اللّه))طبق حديث شريف قدسى : ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى )) در دژ و قلعه محكم الهى است .
با درود
جناب رضا
اولی الامر یعنی کسانی که در امر خاصی اولی تر و شایسته تر از ما هستند و به قول معروف متخصص راستین در امری هستند
و کلمه ی اولی الامر در قباله ی فرد خاصی هم نیست نه منحصر به امامی است و نه کس وِیژه ی دیگر
در میدان نبرد اولی الامر سربازان فرمانده ی مستقیم آنها است
در روی در یای طوفانی ناخدای کشتی اولی الامر ساکنان آن است
بیماری که دکتر می رود اولی الامر او پزشک مربوطه است
اما اولی الامر در آیه منظور سیاسی دارد
پس اگر رهبر کشوری اسلامی بر اساس اصول الهی کار کند او هم اولی الامر است
اما اگر همین اولی الامر (رهبر )بر خلاف اصول الهی و قرآنی کار کرد باید از او پیروی نکرد و اگر کار ما با اولی الامر ( رهبر، فرمانده ) به نزاع کشید به قرآن روی آورده واولی الامر را در خلاف قرآن و عقل پیروی نمی کنیم چرا که طبق قرآن و توضیحات بالا اولی الامر معصوم نیستفقط در امری خاص ازما موقتا اولی تر قرار گرفته و اولی الامر بودن او مطلق نیست ( باز توجه و دقت کنید اولی الامر بودن مطلقه نیستو طبق قانون نسبیت نسبی است )
چرا اولی الامر بودن مطلق و همیشگی نیست ؟؟تا بگویم!!
همین رهبر اولی الامر اگر بیمار شود یا نیاز به جراحی داشته باشد آن وقت برای ادامه ی زندگی مجبور است از اولی الامر دیگری بنام دکتر یا جراح اطاعت کند و دیگر خودش در این مورد اولی الامر نیست
و اگر همین رهبر اولی الامر در دریا نشسته و یکباره طوفانی می شود دیگر او اولی الامر نیست بلکه برای نجات جان خود باید از اولی الامر دیگری بنام ناخدا ی کشتی اطاعت کند
و اگر جنگی با کشور دیگر در گیرد در امور و فنون نظامی رهبر سیاسی اولی الامر نیست بلکه فرماندهان نیروهای مسلح اولی الامر هستند
پس خلاصه برای انسان راستجو و راستپذیر می گویم که اولی الامر بودن نه مطلق است و نه مدوام و نه معصومیت آور
بلکه اولی الامر بودن یک امر موقت و مشروط قرار دادی ِ فرهنگی یا سیاسی یا علمی یا اجتماعی است
و مادام که طبق اصول مقرر شده رفتار کند اولی الامر بودنش تداوم دارد و به محض اینکه منحرف شود دیگر اولی الامر بودنش ساقط است
و دیگر رسمیت الهی و عقلی در پیروی شدن ندارد
در ضمن تا یادم نرفته بگویم همین آیه هم برای اطاعت شدن اولی الامر قید گذاشته طبق این آیه اگر با اولی الامر کار به اختلاف و نزاع کشید باید
مشکل پیش آمده را به خدا ارجاع دهیم ( رسول که گفته برای زمان زندگی پیامبر بوده و الان فوت کرده و نیست پس ا امروز به جای رسول اکرم ( حضرت محمد ) باید از رسول باطنی و امانت الهی یعنی عقل استفاده کنیم
پس اگر گفته اختلاف خود را با اولی الامر به خدا و رسول ارجاع دهید منظور در دوره ی ما یعنی به خدا و رسول باطنی( عقل) ارجاع دهید
ای کاش ازین حرفا ی راستین که از ژرفای جان بر می خیزد پند می گرفتید فهل من مدکر
جناب رضا
اولی الامر یعنی کسانی که در امر خاصی اولی تر و شایسته تر از ما هستند و به قول معروف متخصص راستین در امری هستند
و کلمه ی اولی الامر در قباله ی فرد خاصی هم نیست نه منحصر به امامی است و نه کس وِیژه ی دیگر
جناب نوری اولا که دقت به آیه مورد نظر نکردید و سوال بنده را جواب ندادید!!؟؟
منظور از صاحبان فرمان از نظر قرآن چه کسانی هستند ؟:Labkhand:
ببخشید اما شما هر وقت دوست دارید از قرآن استدلال میکنید و هر وقت دوست ندارید از تخیلات ذهنتان استفاده میکنید!!؟این اشتباه بزرگیست !جناب نوری!! یا به تمام قرآن اعتقاد دارید و ان را قبول دارید و یا نه!!!؟:Sokhan: تکلیف ما را روشن کنید!!!؟
اما طبرسي پس از بيان اختلاف مفسّران عامه در تعيين اولوالامر مينويسد: «اصحاب ما (شيعيان) از طريق امامان باقر و صادق (عليهما السلام) روايت كردهاند كه اولوالامر همان امامان از اهل بيت پيامبرند كه خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب كرده، همانگونه كه اطاعت از خود و اطاعت از پيامبرش را واجب كرده است. :Sham:
[FONT=Century Gothic]علاوه بر آن جايز نيست كه خداوند، اطاعت از كسي را به صورت مطلق واجب كند مگر كسي كه عصمت او ثابت شود و باطنش همانند ظاهرش باشد و نيز از هر گونه سهو و غلط و كار زشت، مبرّا و در امان باشد و چنين چيزي نسبت به امرا و يا دانشمندان غير قابل حاصل است،:Sham: لذا خداوند اجلّ از آن است كه به اطاعت از معصيت كار و يا كساني كه از قول و فعلشان انطباقي با هم ندارد، فرمان دهد.» 1 در بين اهل سنت، فخر رازي نيز وجود عصمت را لازمة اطاعت مطلق از اولوالامر دانسته و در اين باره به روشني استدلال كرده است، هر چند كه در نتيجه گيري نهايي، اين دانشمند به خطا رفته است.2
زمخشري در تفسير خود صاحبان امر را به امراي حق تفسير كرده و مينويسد: امراي جور كه خداوند و رسول او از آنان بيزارند، هرگز نميتوانند در آيه ـ از جهت وجوب اطاعت از ايشان ـ عطف به خدا و رسول (صلّي الله عليه وآله) شوند3 به طوري كه گذشت روايات شيعه مصداق اولوالامر را به روشني تعيين كرده است.
[FONT=Century Gothic]به عنوان مثال كليني در كتاب خود حديثي از ابوبصير نقل كرده كه او گويد: از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردم: آيه: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ» دربارة چه كساني نازل گرديد؟ امام (عليه السلام) فرمود: «اين آيه در شأن علي (عليه السلام) و فرزندانش حسن و حسين (عليهما السلام) نازل گرديد.»
ابوبصير گويد: باز سؤال كردم كه مردم ميگويند: از چه جهت، خداوند نام علي (عليه السلام) و خاندانش را نبرده است؟
امام صادق (عليه السلام) فرمود: «در پاسخ به مردم بگوييد: دستور نماز خواندن بر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نازل گرديد، در حالي كه سخني از سه ركعت و چهار ركعت در ميان نبود، اين رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بود كه ركعات نماز را تفسير كرد.
دستور پرداخت زكات نازل شد، امّا در آن نيامده بود كهاز چهل درهم يك درهم بپردازيد و اين رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بود كه نصاب زكات را تفسير كرد. و دستور حج نازل شد در حالي كه در آن نيامده بود كه هفت نوبت طواف كنيد، اين رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بود كه مراسم طواف را تفسير كرد.
بر همين پايه فرمان خدا نازل گشت كه: «از خدا و رسول خدا اطاعت كنيد و از كساني كه از بين شما صاحبان امر باشند نيز اطاعت كنيد.» كه مصداق آن دربارة علي و حسن و حسين (عليهم السلام) ثابت و پابرجا ماند. زيرا در ارتباط با اين دستور بود كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «هر مؤمني كه من سرپرست و مولاي او هستم علي مولا و سرپرست او خواهد بود.»:Sham:
و ... بدانيد اگر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) لب فرو ميبست و خاندان خود را معرفي نميكرد، خاندان فلان و بهمان مدّعي ميشدند كه ما صاحب الامر شماييم.»4:Sham:
3. الكشّاف،1/524
4 . الكافي، 1/287؛ با اندكي تلخيص و نيز بنگريد به تفسير عياشي، 1/273؛ نورالثقلين، 1/497 الي 507؛ و تفسير الصافي، 1/462 الي 465.
و باز سوالی دیگر که امیدوارم این بار طفره نروید و به درستی جواب بدهید !!:Ealam: نزول این آیه در چه زمانی بود ؟؟؟؟؟[FONT=Century Gothic]و اشاربه چیست و چه کسی؟ (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِْسْلامَ دِيناً)المائده،(3)
«امروز براي شما دينتان را كامل ساختم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين بر شما پسنديدم».
..
.
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو آ چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
غلام علی گرامی میان سخنانتان با این اشعار هیچ تناسبی نیست
بالاخره چی؟ با انجام تکالیف الهی در قالب دین حق آیا لایق جانان شده ای و یا با ندیدن منیت خود آیا فانی در خدا شده ای؟
اصلا خدا را قبول داری(دین و مذهبی داری) که بخواهی خود را لایقش سازی ؟
سلام بر جناب رضا ( 4.59 ) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً :اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و كاردارانى كه از شما هستند فرمان بريد. پس هرگاه در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر به خدا و روز واپسين ايمان داريد، كه اين بهتر و نيكو فرجامتر است ( ترجمه استاد بهرام پور ). در شان نزول این آیه آمده است که حضرت پیامبر سپاهی را به فرماندهی خالد بن ولید برای نبرد با یکی از قبایل فرستادند. در این نبرد میان خالد بن ولید و عمار یاسر اختلاف نظری پیش آمد که آن را به پیش پیامبر بردند. پیامبر در مقام داوری ، حق را به عمار یاسر دادند ولی در عین حال به عمار یاسر گوشزد کردند که در میدان نبرد باید از فرمانده اطاعت شود. موردی که هم اکنون هم در ارتشهای دنیا معمول است. در آیه بعدی الله مومنین را از حکم قرار دادن طاغوت برای حل و فصل اختلافات نهی فرموده اند. پس می بینید که در این شان نزول سخنی از معصوم به میان نیامده است. معنی آیه حداقل برای مسلمانان زمان نزول روشن بوده است ولی می توان پذیرفت که این حکم همانند برخی احکام دیگر قرانی ، حکمی کلی بوده و تنها یکی از مصادیق آن مربوط به دوران حیات پیامبر است. در این صورت : با توجه به تفاسیر موجود ، " اولی الامر منکم " در این آیه به موارد زیر دلالت می کند : الف. صاحبان امر و فرمان و به معنای امروزی مسئولین وقت که در سلسله مراتب فرماندهی در رتبه پس از پیامبر قرار دارند و به اصطلاح کارگزاران حکومتی در نهادهای مختلف هستند که از طرف پیامبر به این سمتها منصوب شده اند. ب. اشخاصی که پس از پیامبر عهده دار وظایف رهبری امت می شوند و جانشین پیامبر هستند. ج. امامان معصوم که پس از پیامبر قرار بود به صورت موروثی یکی پس از دیگری حکومت را در دست بگیرند. همچنین با توجه به تفاسیر موجود ، منظور از عبارت " اگر در چیزی اختلاف کردید " ، بروز اختلاف میان شهروندان و اولی الامر است نه بروز اختلاف میان شهروندان با یکدیگر. چرا که اگر منظور بروز اختلاف میان شهروندان با یکدیگر بود گفته می شد که اول اختلافات خود را پیش اولی الامر ببرید و در صورت مرتفع نشدن به پیامبر و الله رجوع کنید. پس نتیجه می گیریم که : مورد الف کاملا درست است. هم شان نزول آیه آن را تایید می کند و هم خود پیامبر در قید حیات هستند و در صورت بروز اختلاف میان شهروندان و کارگزاران منصوب از سوی خود ، ایشان می توانند با اشرافی که به احکام دارند و همچنین با بهره گیری از منبع وحی مورد اختلاف را حل و فصل کنند. مورد ب نیز تا حدی درست است. در صورت بروز اختلاف میان شهروندان و اولی الامر( کارداران یا نمایندگان جانشین پیامبر در حوزه های مختلف ) می توان به الله ( قران ) و جانشین پیامبر مراجعه کرد و مورد اختلاف را حل و فصل نمود. روشن است که جانشین پیامبر خواه خلیفه باشد و خواه امام شخصی است که عهده دار همان وظایفی است که حضرت پیامبر در خصوص اداره امت انجام می دادند و فرض بر این است که چون حضرت پیامبر رحلت فرموده اند جانشین ایشان جای ایشان را در آیه اشغال کرده اند. مورد ج این پرسش را پیش می آورد که آیا ما می توانیم با امام معصوم اختلاف پیدا کنیم ؟ پاسخ این است که نه تنها ما نمی توانیم با آنها اختلاف پیدا کنیم بلکه موظف هستیم به صورت مطلقه از آنها اطاعت کنیم. پس می توان نتیجه گرفت که منظور از اولی الامر امامان معصوم نیستند. البته برخی ادعا می کنند که منظور از " اگر در چیزی اختلاف کردید " ، بروز اختلاف میان شهروندان با یکدیگر است. با پذیرش این مطلب ، اینگونه نتیجه گیری می شود که در صورت بروز اختلاف میان شهروندان با یکدیگر در زمان حاکمیت امام معصوم ، باید مورد اختلاف به الله ( قران ) و پیامبر ( سنت ) ارجاع داده شود و به اصطلاح امروزی امام معصوم دور زده شود و باز این پرسش پیش می آید که مگر قرار نیست که امام معصوم عهده دار وظایف پیامبر در امر رهبری و اداره جامعه شود پس چرا از کاری که حضرت پیامبر انجام می دادند یعنی حل و فصل اختلافات ، شانه خالی می کنند؟
از دوستان خواهش می کنم بحث را منحرف نکنند. درباره اولوالامر تا به حال میلیاردها بار بحث شده است. اگر باز هم می خواهید درباره آن بحث کنید، تاپیک دیگری ایجاد کنید.
توصیه ای هم به جناب رضا دارم، لازم نیست پاسخ جناب نوری را بدهید. ایشان آگاهانه قصد تحریک شما و به حرف کشیدن شما را دارند. جواب بعضی ها خاموشی است.
باز هم تأکیید می کنم... از دوستان تقاضا دارم جلوی انحراف بحث را بگیرید. در صورت منحرف شدن بحث به مسائل حاشیه ای، بهانه ای برای افراد ایجاد می شود تا از پاسخ به سؤالات طفره روند و در میان شلوغی مسائل را ماستمالی کنند.
برای نشان دادن باطل بودن برخی عقاید باید به ریشه آنها پرداخت.
قابل توجه جناب موحد، لطف کنید به سؤالات اساسی پاسخ دهید. بحث این تاپیک اولوالامر نیست. هم جناب سلیم، و هم من آیاتی ارائه کرده ایم... منتظر پاسخیم.
جناب موحد چنانچه کاری به تفاسیر و شأن نزول ایات نداشته باشیم و یک بحث عقلی پیش بکشیم .میگوییم مراد از اولوالامر در ایه اطاعت چیست / میتوان 4 گزینه را مطرح کرد:
1- مراد از اولوالامر حکام لا به شرط (حکام جور و غیر جور)هستند که شامل حکام جور هم میشود در هر عصر و زمانی ؛ فرض فوق با حکمت الهی ناسازگار است که امر به اطاعت از ظالمین را بکند .
2-مراد از اولوالامر حکام به شرط لا از جور و ظلم است . که چنین فرضی نیز با اطلاق کلمه اطیعوا ناسازگار است.
3-مراد از اولوالامر صحابه زمان رسول الله (ص) است . باید پرسید چطور خداوند به فکر مردم زمان پیامبر (ص) بوده و سایر انسانها در اعصار دیگر رها کرده است. این فرض نیز با حکمت الهی ناسازگار است.
4-مراد از اولوالامر ائمه معصومین(ع) هستند که پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام سکان هدایت و رهبری مسلمانان را به عهده گرفته اند و صاحبان امر هستند
وقت سه شق اول باطل شد میماند شق چهارم که موافق ظاهر آیه نیز هست.و معارضی ندارد.
سلام بر جناب بینام 1. فرموده اید که " شما به نحوی به سخن کنفسیوس استناد می کنید که گویا آیات قرآن است. " این سخن کنفسیوس مبین یک نکته زبانشناسی است و آن اینکه ما بعضا معنای واژه هایی را که به کار می بریم نمی دانیم و به همین علت باهم جدل می کنیم. مثال اوزوم و انگور و عنب که حتما به گوشتان خورده است. اگر پیش از بحث تعریفی از واژه های کلیدی ارائه شود باعث تسهیل روند بحث خواهد شد. به عنوان مثال ما واژه "مهربان" را خیلی به کار می بریم ولی اگر معنای این واژه را از افراد مختلف جویا شوید پاسخهای متفاوتی خواهید شنید. بر همین اساس من واژه " عقیده " را تعریف کردم که متاسفانه به تعریف واحدی نرسیدیم.
2. فرموده اید که " تجربه، شنیدن (با گوش مادی)، دیدن (با چشم مادی)، مطالعه و تحقیق تنها طرق شناخت نیست. بلکه علم حقیقی نوری است که خداوند بر دل مؤمن می تاباند، و کسی نمی تواند به زور این نور را کسب کند. لطف خداست." بر فرض صحت این مدعا این پرسش پیش می آید که برای مومن شدن چه مراحلی نیاز است تا پس از ارتقا به این مقام ، الله نور خود را بر دل مومن بتاباند. آیا نیازی نیست که ما کلام الله را مطالعه کنیم و با همین ابزارهای شناخت مادی از قبیل چشم و گوش و عقل در آیات الهی تفکر و تعمق کنیم و یا باید همانند مسیحیان منتظر نور بنشینیم؟
3. فرموده اید که " خدا را شاکرم که یقین خودم به قرآن را از چنین کانالی به دست نیاورده ام. " پس از کجا به دست آورده اید؟ لطفا ما را راهنمایی فرمایید شاید راهی که ما می رویم به ترکستان است.
4. فرموده اید که " خیر. اعتقادی که اینگونه استوار شود، به همان راحتی هم فرو می ریزد. کافی است شخصی مطلبی بیاورد که قرآن را به ظاهر رد کند، و کسی نتواند شبهه او را ردکند. اعتقاد مثبتی که ذکر کردید در چنین شرایطی بر باد می رود. " اگر ما از مفاهیم قران اطلاع نداشته باشیم که وضعیت بدتر می شود. چرا که هر کسی می تواند در ظاهر در مقام دفاع از قران باورهای ضد قرانی خود را به نام قران بر ما تحمیل کند که رویه ای معمول است. آیا به نظر شما بد است که ما هنگامی که وارد بحث قرانی می شویم حتما قبلا مفاهیم قرانی و شبهات قرانی و پاسخهای ارائه شده به این شبهات را بلد باشیم و در غیر اینصورت کار را به کاردان بسپاریم؟ گفته شده است که برای تخریب یک عقیده ، بد از آن دفاع کنید.
5. فرموده اید که " تعریفی که شما ارائه کردید ملاک شخصی شما بوده، فاقد اساس قرآنی است. یقین چیز دیگری است. لازم نیست کسی به قرآن احاطه کامل پیدا کند تا یقین کند. شمااز کجا به خداوند یقین دارید؟ مگر شما به خداوند احاطه علمی داشته، او را کامل می شناسید که به وجودش یقین کرده اید؟ " شناخت ما از الله با توجه به محدودیتهای ادراکیمان نمی تواند نسبی نباشد ولی این دلیل نمی شود که این موضوع را به همه موارد تسری دهیم مواردی که در محدوده ادراکی ما هستند و ما باید تنها تلاش کنیم.
6. فرموده اید که " از اینجا که وقتی قرآن می خوانم، معنویتم افزایش می یابد. چیزی حس می کنم که غیر قابل بیان است، و از برکات این حس یقین به حقیقت است. "
این مشترک میان تمام قرائت کنندگان قران است چرا که آیات الهی چنین خاصیتی دارند : وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا.
7. فرموده اید که " به نظر می رسد بر خلاف ادعایتان، شما هیچ آشنایی با قرآن کریم ندارید. " من کی ادعا کردم؟ منتها عرض کردم که واژه یقین دو بار در قران آمده است و نگفتم که واژه یقین و مشتقات آن دو بار در قران آمده است.
سلام بر جناب زمزم 1. معنای آیه مذکور در زمان حضرت پیامبر این بوده است که از خضرت پیامبر و کارگزارانی که از جانب ایشان منصوب می شوند اطاعت کنید. معنای آیه مذکور پس از رحلت حضرت پیامبر این است که از مثلا خلیفه یا امام یا ولی فقیه و کارگزاران منصوب از جانب آنها اطاعت کنید. یعنی اشخاص نامبرده جای حضرت پیامبر را در آیه اشغال می کنند. پس از رحلت حضرت پیامبر ما چگونه می توانیم از ایشان اطاعت کنیم؟ ایشان که زنده نیستند تا در اختلافات حکمیت کنند. الله در اول آیه اطاعت از خود یعنی قران را قرار داده اند و معلوم است که حاکم اسلامی باید مقید به قران باشد و گرنه که حاکم اسلامی نیست.
2. لطفا برای این مبحث تاپیک جداگانه ای باز کنید و همچنین برای سایر مباحث تا بحثها سامانمند شوند و من هم از جانب جناب بینام به فرار از بحث متهم نشوم.
دوستان گرامی اصل بحث در خصوص صلوات بود و جناب غلامعلی و موحد ( لاچینی ) جواب های مستدل قرآنی و عقلی دریافت کردند لکن عنادشان با خدا و قرآن و اهل بیت باعث شده که برای جبران شکست در مباحث موضوعات دیگری را داخل کنند تا اصل بحث تحت الشعاع و دچار فراموشی شود .
دوستان گرامی ادعاهای واهی این دو کاربر را در هر موضوعی جداگانه در تاپیک های دیگری مطرح و جواب بفرمایید . من الله التوفیق
2. فرموده اید که " [FONT=0 nazanin bold]تجربه، شنیدن (با گوش مادی)، دیدن (با چشم مادی)، مطالعه و تحقیق تنها [FONT=0 nazanin bold]طرق شناخت نیست. بلکه علم حقیقی نوری است که خداوند بر دل مؤمن می تاباند، و کسی [FONT=0 nazanin bold]نمی تواند به زور این نور را کسب کند. لطف خداست.[FONT=0 nazanin bold]"
[FONT=0 nazanin bold]بر فرض صحت این مدعا این پرسش پیش می آید که برای مومن شدن چه مراحلی نیاز است تا پس از ارتقا به این مقام ، الله نور خود را بر دل مومن بتاباند. آیا نیازی نیست که ما کلام الله را مطالعه کنیم و با همین ابزارهای شناخت مادی از قبیل چشم و گوش و عقل در آیات الهی تفکر و تعمق کنیم و یا باید همانند مسیحیان منتظر نور بنشینیم؟
مراحل مؤمن شدن کاملاً روشن است... در مرحله اول اجتناب از محرمات و انجام واجبات، در مرحله دوم اجتناب از مکروهات و افزایش مستحبات. تزکیه نفس راه کسب معرفت الهی و نور مربوطه است. نیت باید خالص برای خداوند باشد.
مسلماً کلام الله را باید خواند، و در آن تفکر و تعمق کرد، ولی تفکر و تعمق ما ملاک برپایی اعتقادات یقینی نیست. هر آن برداشتی که ما با عقل ناقص خود از آیات بکنیم، تنها یک نظریه است. بیان آیات بر عهده خداوند است (سوره 75):
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾ زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده (۱۶)
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾ چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست (۱۷)
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾ پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن (۱۸)
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿۱۹﴾ سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست (۱۹)
قرآن راه را به خوبی مشخص کرده است.
3. فرموده اید که [FONT=0 nazanin bold]" [FONT=0 nazanin bold]خدا را شاکرم که یقین خودم به قرآن را از چنین کانالی به دست نیاورده [FONT=0 nazanin bold]ام.[FONT=0 nazanin bold] "
[FONT=0 nazanin bold]پس از کجا به دست آورده اید؟ لطفا ما را راهنمایی فرمایید شاید راهی که ما می رویم به ترکستان است.
اگر راهی که شما می رفتید به ترکستان نبود اصلاً وارد این بحث نمی شدم. امام حسن عسکری (ع):
«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»: پارساترين مردم كسى است كه در هنگام شبهه توقّف كند. عابدترين مردم كسى است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترك نمايد.كوشننده ترين مردم كسى است كه گناهان را رها سازد.
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.»: وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
نظریه پردازی در زمان شبهه و پذیرش آن نظریه به عنوان عقیده (و مبنای عمل قرار دادن آن عقیده)، باعث انحراف از حق می شود.
4. فرموده اید که " [FONT=0 nazanin bold]خیر. اعتقادی که اینگونه استوار شود، به همان راحتی هم فرو می ریزد. [FONT=0 nazanin bold]کافی است شخصی مطلبی بیاورد که قرآن را به ظاهر رد کند، و کسی نتواند شبهه او را رد[FONT=0 nazanin bold]کند. اعتقاد مثبتی که ذکر کردید در چنین شرایطی بر باد می رود.[FONT=0 nazanin bold] "
[FONT=0 nazanin bold]اگر ما از مفاهیم قران اطلاع نداشته باشیم که وضعیت بدتر می شود. چرا که هر کسی می تواند در ظاهر در مقام دفاع از قران باورهای ضد قرانی خود را به نام قران بر ما تحمیل کند که رویه ای معمول است. آیا به نظر شما بد است که ما هنگامی که وارد بحث قرانی می شویم حتما قبلا مفاهیم قرانی و شبهات قرانی و پاسخهای ارائه شده به این شبهات را بلد باشیم و در غیر اینصورت کار را به کاردان بسپاریم؟ گفته شده است که برای تخریب یک عقیده ، بد از آن دفاع کنید.
من هرگز نگفتم نباید از مفاهیم قرآن اطلاع داشته باشیم. من با نظریه پردازی پوچ که بر عقل معاش استوار است (و مبنای عمل قرار دادن آن) مخالفم.
5. فرموده اید که " [FONT=0 nazanin bold]تعریفی که شما ارائه کردید ملاک شخصی شما بوده، فاقد اساس قرآنی است. [FONT=0 nazanin bold]یقین چیز دیگری است. لازم نیست کسی به قرآن احاطه کامل پیدا کند تا یقین کند. شما[FONT=0 nazanin bold]از کجا به خداوند یقین دارید؟ مگر شما به خداوند احاطه علمی داشته، او را کامل می [FONT=0 nazanin bold]شناسید که به وجودش یقین کرده اید؟[FONT=0 nazanin bold] "
[FONT=0 nazanin bold]شناخت ما از الله با توجه به محدودیتهای ادراکیمان نمی تواند نسبی نباشد ولی این دلیل نمی شود که این موضوع را به همه موارد تسری دهیم مواردی که در محدوده ادراکی ما هستند و ما باید تنها تلاش کنیم.
راستش نفهمیدم که این جمله چه ربطی به استدلال من درباره یقین دارد. در قرآن بارها به اهل یقین اشاره شده است، پس رسیدن به یقین شدنی است.
6. فرموده اید که [FONT=times new roman]" [FONT=0 nazanin bold]از اینجا که وقتی قرآن می خوانم، معنویتم افزایش می یابد. چیزی حس می [FONT=0 nazanin bold]کنم که غیر قابل بیان است، و از برکات این حس یقین به حقیقت است. " [FONT=0 nazanin bold]این مشترک میان تمام قرائت کنندگان قران است چرا که آیات الهی چنین خاصیتی دارند : [FONT=0 nazanin bold]وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا.
اولاً من هرگز نگفتم که فقط و فقط من از این حس برخوردارم. دوماً، خیر تمام قرائت کنندگان قرآن از این حس برخوردار نیستند. شاید کسی قرآن را بخواند تا بهانه ای پیدا کند و آن را رد کند. آیا او هم همین حس را خواهد داشت؟ کفار مگر قرآن را نمی شنیدند؟ چرا انکار می کردند؟
7. فرموده اید که [FONT=0 nazanin bold]" [FONT=0 nazanin bold]به نظر می رسد بر خلاف ادعایتان، شما هیچ آشنایی با قرآن کریم ندارید.[FONT=0 nazanin bold] " [FONT=0 nazanin bold]من کی ادعا کردم؟[FONT=0 nazanin bold] منتها عرض کردم که واژه یقین دو بار در قران آمده است و نگفتم که واژه یقین و مشتقات آن دو بار در قران آمده است.
وقتی کسی می گوید من فقط و فقط به قرآن اعتماد می کنم، و بعد شروع به نظریه پردازی کرده، دیگران را مشرک و منحرف خطاب می کند، به این معنی است که فکر می کند با قرآن کریم تا حد زیادی آشنایی دارد.
به هر حال این عذر بدتر از گناه است... شما که می دانستید مشتقات کلمه یقین بسیار در قرآن آمده است، چرا عرض بنده درباره فراوانی اهل یقین در قرآن را رد کردید؟ چرا منکر رسیدن به یقین می شوید؟
خودتان فرمودید به عقیده خود یقین ندارید. فکر نمی کنید بهتر است دست از نظریه پردازی و افترا زدن به دیگران برداشته، توبه کنید، شروع کنید به انجام دستورات دین و درخواست هدایت و یقین از پروردگار؟ چرا وقتی خودتان هم نمی دانید که حق با شما هست یا نه، صراحتاً عده ای را مشرک می خوانید؟
2. لطفا برای این مبحث تاپیک جداگانه ای باز کنید و همچنین برای سایر مباحث تا بحثها سامانمند شوند و من هم از جانب جناب بینام به فرار از بحث متهم نشوم.
فرض را بر این می گذاریم که پاسخ مطالب اصلی ارائه شده که مربوط به موضوع مناظره می شود (مخصوصاً آیات ارائه شده) در دست تهیه می باشد...
[FONT=0 Nazanin Bold]سلام بر جناب بینام [FONT=0 Nazanin Bold]1. فرموده اید که " [FONT=0 Nazanin Bold]خداوند هرکس را که خالصانه به سوی او آید هدایت می کند. حتی اگر عقاید اشتباهی هم [FONT=0 Nazanin Bold]داشته باشد.[FONT=0 Nazanin Bold]" [FONT=0 Nazanin Bold]ولی الله سخن دیگری می فرمایند. [FONT=0 Nazanin Bold]اگر به کل قران نظری اجمالی انداخته شود خصوصیات افرادی که مشمول هدایت الهی و یا گمراهی از صراط مستقیم هستند مشخص می شود : وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين ، وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين ، وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّار و غیره. پس مشخص می شود که انسان باید در وحله اول کافر و ظالم و فاسق و اسرافکار و دروغگو و ناسپاس و غیره نباشد یعنی این صفات رذیله را از شخصیت خود پاک کرده باشد تا سپس الله وی را هدایت فرمایند، نه اینکه الله فردی را هدایت می فرمایند و سپس وی واجد این صفات حسنه می شود یعنی از تو حرکت از خدا برکت.
[FONT=0 Nazanin Bold]2. در قران برخی واژه ها هستند که بیش از یک مدلول دارند از جمله واژه روح ولی جنابعالی روح به معنای حضرت جبرییل را با روحی که همه انسانها دارند را خلط کرده اید و آنها را یکی فرض کرده اید.
[FONT=0 Nazanin Bold]3. من قبلا از شما درخواست کردم که واسطه فیض را کمی توضیح دهید که فرمودید این کار قبلا انجام شده است ولی : [FONT=0 Nazanin Bold]الله در قران می فرمایند که [FONT=0 Nazanin Bold]وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد[FONT=0 Nazanin Bold]. اگر چنین است که حتما هست چون کلام الله است ما چه نیازی به واسطه داریم؟ تازه هنگامی که واسطه مذکور دستش از این دنیا کوتاه شده باشد که [FONT=0 Nazanin Bold]إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى[FONT=0 Nazanin Bold]. [FONT=0 Nazanin Bold]الله می فرمایند که [FONT=0 Nazanin Bold]وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم[FONT=0 Nazanin Bold] : مرا دعوت کنید تا شما را اجابت کنم. این همان پدیده ادراک خداوند ( Perception of God[FONT=0 Nazanin Bold] ) است. افرادی که این تجربه را کسب کرده اند می گویند هنگامی که الله جلال و شکوه خود را بر آنها نازل می فرمایند حالتی به آنها دست می دهد که با کلمات قادر به توصیف آنها نیستند. شما از این آیه معنای قاضی الحاجات را استنباط کنید ، باکی نیست. شما به مرده هایی که دستشان از این دنیا کوتاه شده است متوسل شوید و در نمازهای خود بگویید که تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می طلبیم و هنگام بلند شدن از رکوع بگویید که الله صدای هر کسی که او را حمد می کند می شنود ، باکی نیست.
[FONT=0 Nazanin Bold]4. جناب بینام من از وضعیت شما اطلاعی ندارم ولی من عیالوارم و روزی ده ساعت کار می کنم پس لطفا سوالات خود را کوتاه بیان فرمایید تا هم پاسخ دادن راحت و هم نتیجه گیری آسان باشد و هم برخی موارد بی پاسخ نماند.
1. فرموده اید که " [FONT=0 Nazanin Bold]خداوند هرکس را که خالصانه به سوی او آید هدایت می کند. حتی اگر عقاید اشتباهی هم [FONT=0 Nazanin Bold]داشته باشد.[FONT=0 Nazanin Bold]" [FONT=0 Nazanin Bold]ولی الله سخن دیگری می فرمایند. [FONT=0 Nazanin Bold]اگر به کل قران نظری اجمالی انداخته شود خصوصیات افرادی که مشمول هدایت الهی و یا گمراهی از صراط مستقیم هستند مشخص می شود : وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين ، وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين ، وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّار و غیره. پس مشخص می شود که انسان باید در وحله اول کافر و ظالم و فاسق و اسرافکار و دروغگو و ناسپاس و غیره نباشد یعنی این صفات رذیله را از شخصیت خود پاک کرده باشد تا سپس الله وی را هدایت فرمایند، نه اینکه الله فردی را هدایت می فرمایند و سپس وی واجد این صفات حسنه می شود یعنی از تو حرکت از خدا برکت.
اولاً این جمله من متعلق به مدتها پیش است. حال چه شده شما به آن پاسخ می دهید من نمی دانم. سؤالات اساسی بی پاسخ مانده، شما مطالب صفحات قبلی را مرور می کنید؟ تازه این اصلاً چه ربطی به بحث با واسطه انجام شدن امر خدا دارد؟ آنچه گفتید با عرض بنده سازگار است. مگر می شود کسی روی به خدا کند، ولی دستورات صریح او را زیر پا بگذارد؟
2. در قران برخی واژه ها هستند که بیش از یک مدلول دارند از جمله واژه روح ولی جنابعالی روح به معنای حضرت جبرییل را با روحی که همه انسانها دارند را خلط کرده اید و آنها را یکی فرض کرده اید.
چرا بحث را می پیچانید؟ من پرسیدم که خداوند امور را با واسطه انجام می دهد یا نه. شما فرمودید فقط فرشتگان واسطه اند. من گفتم فقط فرشتگان واسطه نیستند، و روح را به عنوان مثال آوردم. شما فرمودید که روح جبرئیل است، و در همه تفاسیر همین مطلب ارائه شده است. لینک دادم که اینطور نیست. شما سندتان چیست؟ چه آیه ای می گوید که روحی که به همراه فرشتگان برای امور نازل می شود، همان جبرئیل است؟ از کجا این را استنباط می کنید؟
در ثانی، مثال آب چه می شود؟ آیاتی که جناب سلیم و من ارائه کردیم که هدایت به پیامبران واگذار شده است چه می شود؟
3. من قبلا از شما درخواست کردم که واسطه فیض را کمی توضیح دهید که فرمودید این کار قبلا انجام شده است ولی : [FONT=0 Nazanin Bold]الله در قران می فرمایند که [FONT=0 Nazanin Bold]وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد[FONT=0 Nazanin Bold]. اگر چنین است که حتما هست چون کلام الله است ما چه نیازی به واسطه داریم؟ تازه هنگامی که واسطه مذکور دستش از این دنیا کوتاه شده باشد که [FONT=0 Nazanin Bold]إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى[FONT=0 Nazanin Bold].
من فقط نگفتم که این کار را کرده ام. گفتم این کار را کرده ام و شما متوجه نشده اید. اگر قدم به قدم پیش برویم می فهمید منظور من از واسطه چیست. توپ را در زمین من نیاندازید، به سؤالات مطرح پاسخ دهید (در آخر پست آنها را دوباره مطرح می کنم).
الله می فرمایند که [FONT=0 Nazanin Bold]وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم[FONT=0 Nazanin Bold] : مرا دعوت کنید تا شما را اجابت کنم. این همان پدیده ادراک خداوند ( Perception of God[FONT=0 Nazanin Bold] ) است. افرادی که این تجربه را کسب کرده اند می گویند هنگامی که الله جلال و شکوه خود را بر آنها نازل می فرمایند حالتی به آنها دست می دهد که با کلمات قادر به توصیف آنها نیستند. شما از این آیه معنای قاضی الحاجات را استنباط کنید ، باکی نیست. شما به مرده هایی که دستشان از این دنیا کوتاه شده است متوسل شوید و در نمازهای خود بگویید که تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می طلبیم و هنگام بلند شدن از رکوع بگویید که الله صدای هر کسی که او را حمد می کند می شنود ، باکی نیست.
4. جناب بینام من از وضعیت شما اطلاعی ندارم ولی من عیالوارم و روزی ده ساعت کار می کنم پس لطفا سوالات خود را کوتاه بیان فرمایید تا هم پاسخ دادن راحت و هم نتیجه گیری آسان باشد و هم برخی موارد بی پاسخ نماند.
این شمایید که مدام مسائل حاشیه ای پیش می کشید. این هم سؤالات مربوطه:
شما فرمودید:
تنها یک آیه از قران بیاورید که هدایت به پیامبران نسبت داده شده باشد و اگر نیست چرا نمی پذیرید؟
سوره 42: وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴿۵۲﴾ وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى(۵۲)
شما چرا نمی پذیرید؟
در ثانی، مگر نه اینکه خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانی بر می گزیند (سوره 22):
اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۷۵﴾ خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند و نيز از ميان مردم بىگمان خدا شنواى بيناست (۷۵)
مگر حضرت محمد (ص) رسول الله نیستند؟ شما چطور وجه مشترک ایشان با برخی از فرشتگان را منکر می شوید؟
مطلب جناب سلیم:
باز هم این آیاتی که معرف هدایتگران است را تقدیم می کنیم بلکه وجدانتان کمی تکان بخورد :
خداوند هادی است : « وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ » . 1 خداوند (در تمام زمينه ها سخن ) حق و استوار مى گويد ، و هم اوست كه شما را به حقيقت و درستى هدایت مى كند .
قرآن هادی است : « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً » . 2 همانا اين قرآن مردم را به راست ترين و استوارترين راه هدايت مى كند ، و اهل ايمان را كه انجام دهنده عمل صالحند ، يعنى بر اساس آيات قرآن داراى ايمان و عقيده و اخلاق و عمل شايسته اند به اجر و ثواب بزرگ بشارت مى دهد .
انبیاء و اوصیاء هادی هستند : « وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ».3 انبياء بزرگوار و معصوم و صالح خود را پيشواى خلق قرار داديم ، تا مردم را به امر ما (صراط مستقیم ) هدايت كنند . و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات به خصوص اقامه نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم و آنان هم به بندگى ما اقدام كردند .
ارسال رسل و انزال کتب برای هدایتگری است : « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ». 4 اى رسول ما به مردم بگو ، حق (پيامبر و قرآن )از جانب خدا براى هدايت شما آمد ، پس از اين هركس هدايت الهى را قبول كرد و به راه راست رفت و حكم قرآن و پيامبر را به كار بست نفعش عايد خود اوست . . پس چرا این همه بی انصافی می کنید و برخی آیات قرآن را می گیرید و برخی از آیات را از روی جهل یا عناد با خدا توجه نمی کنید؟. چون معنای هدایت را هم نمی دانید معانی دقیقش را هم می آورم . معانی هدایت : 1 - هدایت جامع تزکیه - تعلیم و تعلم - تربیت و سیاست است یعنی ساختن فرد و جامعه . 2 - در برخی آیات به معنای رهنمون ساختن به علم صحیح است .
2. آیا جنابعالی کلام الله را با انسانها مقایسه می کنید؟ قران کتاب هدایت است ، الله هدایت کننده است ولی پیامبران نه. پیامبران این قابلیت را ندارند که دارای صفات الهی باشند و نقش آنها تنها ابلاغ کلام الله است.
و این نظر شما اشتباه است:
فرموده اید که خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟ 1 - با واسطه 2 - بی واسطه "
اگر در آیات قران دقت کنیم هنگامی که سخن از اراده الله در آفرینش و روزی دادن و میراندن و زنده کردن و نزول کتابهای آسمانی و فرستادن رسولان و فرستادن عذاب بر کافران و برخی موارد دیگر است ضمير به صورت جمع آورده شده كه این مبین این است که فرشتگان الهی که تحت فرمان الله هستند با اذن و فرمان الله این کارها را انجام می دهند.البته تنها فرشتگان الهی که همانند انسانها فانی نیستند در این فرایند دخیل هستند. اما در جایی که سخن از عبادت و پرستش الله است ضمیر مفرد است یعنی اینکه این اعمال تنها مختص الله است نه فرشتگان.
آیاتی دیگر هم ارائه می کنم (سوره 18):
وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا ﴿۸۳﴾ و از تو در باره ذوالقرنين مىپرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (۸۳)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيلهاى بدو بخشيديم (۸۴)
فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾ تا راهى را دنبال كرد (۸۵)
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾ تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمهاى گلآلود و سياه غروب مىكند و نزديك آن طايفهاى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مىكنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مىگيرى(۸۶)
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا ﴿۸۷﴾ گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كردسپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مىشود آنگاه او را عذابى سختخواهد كرد(۸۷)
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴿۸۸﴾ و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت(۸۸)
همانطور که می بینید، در آیه 86 تصمیم گیری به ذوالقرنین واگذار می شود... و بعد ذوالقرنین برای خودش ضمیر جمع به کار می برد.
همچنین، مثال آب فراموش نشود.
این مثالهای نقض نشان می دهد که پاسخ شما به سؤال من (درباره با واسطه اجرا شدن امر خداوند) اشتباه می باشد. یا مستندات ارائه شده بر علیه پاسخ خودتان را با استدلال و سند رد کنید تا بحث را ادامه دهیم، یا بپذیرید که پاسختان اشتباه بوده، پاسخ جدیدی ارائه دهید تا مناظره روالش را طی کند. من فقط به دنبال پاسخ همین سؤالات هستم و لاغیر.
و البته کاملاً حق خواهم داشت شما را به فرار از مناظره متهم کنم، اگر در پست بعدی خودتان به این مطلب نپردازید.
از دوستان خواهش می کنم بحث را منحرف نکنند. درباره اولوالامر تا به حال میلیاردها بار بحث شده است. اگر باز هم می خواهید درباره آن بحث کنید، تاپیک دیگری ایجاد کنید.
توصیه ای هم به جناب رضا دارم، لازم نیست پاسخ جناب نوری را بدهید. ایشان آگاهانه قصد تحریک شما و به حرف کشیدن شما را دارند. جواب بعضی ها خاموشی است.
با سلام بینا م گرامی !!
ضمن تشکر از زحمت شما نکته ای را ذکر کنم !!
این تاپیک در مورد سخن جناب نوری زده شد و اگر دقت کنیم عزیزان در همان پستهای اول پاسخی محکم به این شبهه دادند !! حالا جناب موحد آمدند و سخنان جناب نوری را با کمی بالا پایین عرضه کردند!! و اینکه فرمودید جناب نوری قصد منحرف کردن تاپیک را دارند!!
این که کار ایشان میباشد!!از روزی که جناب نوری در این سایت آمدند همین کار را انجام دادند !! مطمئن باشید که اینطور افراد بنده را تحریک نخواهند کرد!!
ولی اگر در جواب سخنان ایشان نباید جوابی داد که این مطلب دیگریست!!
یا حق
سلام بر جناب بینام 1. فرموده اید که " اولاً این جمله من متعلق به مدتها پیش است. حال چه شده شما به آن پاسخ می دهید من نمی دانم. سؤالات اساسی بی پاسخ مانده، شما مطالب صفحات قبلی را مرور می کنید؟ تازه این اصلاً چه ربطی به بحث با واسطه انجام شدن امر خدا دارد؟ " شما این مطلب را در تاپیک 74 ( فعلا یک روز پیش ) مطرح کردید نه مدتها پیش و من موظفم به همه مطالب شما پاسخ گویم تا متهم به فرار از بحث نشوم. ضمنا پاسخ شما مبین این واقعیت است که خودتان هم می پذیرید که کلام درستی نگفته اید.شاید علتش زیاد نوشتن باشد که هم خود را به زحمت می اندازید و هم بنده تنها الله را. 2. در خصوص معانی مختلف واژه روح که شما لینکی معرفی نکردید و در ثانی مگر این معانی در قران نیامده است؟ 3. آورده اید که " وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴿۵۲﴾ وهمين گونه روحى از امرخودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آنرا نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى. اگر منظورتان معنای واژه روح در این آیه باشد که باید تاپیک جداگانه ای برای آن باز شود چرا که نظرات متفاوتی در این خصوص مطرح شده است ولی اگر منظورتان هدایت مردم توسط پیامبر باشد : واژه های چندی برای دعوت مردم به سوی الله در قران آمده است که یکی هم همین است ولی این با هدایت الله متفاوت است. پیامبر به فرمان الله مامور ابلاغ کلام الله به مردم و در نتیجه خارج کردن آنها از ظلمات به نور و هدایت آنها به صراط مستقیم الله بوده است ولی اینگونه نیست که از این آیه اینگونه برداشت شود که هر کسی را که پیامبر به صراط مستقیم هدایت می کرده هدایت شده باشد. اولا اگر کلام الله و پشتیبانی الله نبود که پیامبر نمی توانستند کاری بکنند و در ثانی هدایت الله موهبتی است که پس از مومن شدن فرد از جانب الله نصیب او می شود : وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَه : و كسى كه به خدا ايمان آورد خدا دلش را هدايت مىكند و هنگامی که این موهبت نصیب کسی می شود وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ : و هر كه را خدا هدايت كند هدایت یافته اوست و وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِل : و هر كس كه خداوند هدايتش كند، گمراه كنندهاى ندارد. ولی خودتان ادعا می کنید که بسیاری از افرادی که در زمان پیامبر جزو مومنان بودند بعدا پیمان شکنی کرده اند. صفات رئوف و رحیم در قران به پیامبر نسبت داده شده است : بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم و این دو از صفات الله است که بارها در قران تکرار شده است. آیا می توان نتیجه گیری کرد که نعوذ بالله الله و پیامبر در این دو صفت مشترکند؟
سلام بر جناب بینام 1. فرموده اید که " مگر حضرت محمد (ص) رسول الله نیستند؟ شما چطور وجه مشترک ایشان بابرخی از فرشتگان را منکر می شوید؟ " من کی منکر رسالت حضرت محمد شدم؟ مگر من مسلمان و تابع الله و قران نیستم؟ الله برخی از فرشتگان و برخی از انسانها را به عنوان رسول برگزیده اند. این مطلب که در قران است و حدیث نیست. 2. در مورد آیات سوره کهف که در خصوص ذوالقرنین آمده است به تفاسیر و از جمله تفسیر المیزان مراجعه فرمایید. 3. الله انسانهایی را برگزیده و آنها را پیام رسان خود نموده اند. نکته ای که اختلاف بر انگیز است این است که آیا اینها پس از مرگشان نیز در میان ما هستند؟ شما اینهمه از من پرسش کردید این یکی را هم شما پاسخ دهید. 4. بحث اصلی که عنوان تاپیک هم دلالت بر آن دارد شبهه بر صلوات بود که این را هم پاسخ دهید: الف. الله و فرشتگان بر نبی صلوات می فرستند : إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِي. ب. الله و فرشتگان بر ما صلوات می فرستند : هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُه. پس الله و فرشتگان بر پیامبر و ما صلوات می فرستند یعنی هم پیامبر و هم مومنان تحت الطاف الله و فرشتگان هستند. ج. الله از مومنان می خواهند که بر پیامبر صلوات بفرستند : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْه. د. الله از پیامبر می خواهند که بر مومنان صلوات بفرستند : وَ صَلِّ عَلَيْهِم. پس صلوات فرستادن میان پیامبر و مومنان عملی دو سویه است. حال سوال این است که آیا الله به افراد مرده هم صلوات می فرستند که ما هم این کار را بکنیم؟
سلام علیکم جمیعا
موحدد گرامی در مورد روح صحبت شده بنده مطالبی را مطرح میکنم تا بهتر موضوع باز گردد
وهمين گونه روحى از امرخودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آنرا نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى.
این روح همان روحی است که در قرآن در مورد خلقت انسان از آن صحبت گردیده:
انی نفخت من روحی ( من از روح خودم در او دمیدم )
با تطبیق این دو کلام پیامبر اکرم صاحب قدرت هدایت کنندگی تکوینی ده و لذا کام او هادی گردیده چراکه نور خداوند به قلب ا بصیرت بخشیده است درست مانند حضرت آدم که صفات الهی را خیلی بیشتر از آنچه که فرشتگان میدانستند بر شمرد.
اما در مورد اینکه آیا پیامبر یک هادی مطلق بوده یا خیر باید مطلبی راذکر نمایم.
صفاتی که بین انسان و خداوند مشترک است مانند هادی ( بمعنی هایت کننده ) تا زمانی که انسان به اصل خویش باز نگشته به هیچ وجه مطلق و کامل نیست. در اینجا اگر ذکر میگردد که کامل نیست بدین معنی نیست که نقص بزرگی در آن هست ولی در هر صورت انسان تا زمانیکه رجعت نکند در خداوند و فنا فی الله نشود حتی با والاترین صفات الهی موجود در او و در کمال مطلق انسانی بازهم کمال مطلق نیست و تنها صغفات الهی در خداوند کمال مطلق میگردند.
در مورد پیامبر اسلام بالاخص و دیگر پیامبران الهی ( کم و زیاد ) بواسطه وصل روح هادی الهی (
وهمين گونه روحى از امرخودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آنرا نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى.
) این مسئله با انسان عادی متفاوت است.
هدایت مطلق متعلق به اوست ولی هرکدام از هادیانی که خداوند معرفی مینمایند وسیله قربتا الی الله هستند و در قرآن دوبار توصیه گردیده که بدنبال وسیله برای نزدیک شدن به خداوند بگردید.
آن وسیله هائی که غیر خداوند هادی هستند طبق نص صزیح قرآن
اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولوالامر منکم. یعنی بجز خدا و پیامبرش ولی امر صلح نیز هادی است و صفت هادی مشترک است بین بنده و خدا ولی هادی مطلق خداست.
در مورد صلوات شیعیان
انالله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیهم و صلموا تسلیما
آیه قرآن است که میفرماید خداوند و ملائکه بر پیامبر سلام و تهیت میفرستند ای مومنان شما نیز چنان کنید.
بعد از حدیث مورد اتفاق ثقلین ( انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ) شیعیان صلوات قرانی را به پیامبر و عترتش
طبق همین حدیث موثق نبوی و دیگر دلایل محکم متوجه متشابه بودن این آیه قرآن شده و ایشان خط هدایت را یافته و اینطور صلوات فرستادند
اللهم صل علی محمد و آل محمد
من مبحث را ادامه نمیدهم چراکه تاهمینجا هم زیاد شد و باعث تنگی حوصله شما و یگر عزیزان.
جناب موحد... نمی دانم چرا اینقدر به بحث شاخ و برگ می دهید... اگر من به این شاخ و برگها دامن بزنم از هدف اصلی خودم باز می مانم.
ضمنا پاسخ شما مبین این واقعیت است که خودتان هم می پذیرید که کلام درستی نگفته اید.
خیر. من همچنان سر حرفم هستم، ولی این به بحث ربطی ندارد.
2. در خصوص معانی مختلف واژه روح که شما لینکی معرفی نکردید و در ثانی مگر این معانی در قران نیامده است؟
من درباره معانی مختلف روح حرفی نزدم، منظورم از آیه مربوطه هم فقط نسبت دادن هدایت به پیامبر (ص) بود.
ولی اگر منظورتان هدایت مردم توسط پیامبر باشد :
[FONT=0 nazanin bold]واژه های چندی برای دعوت مردم به سوی الله در قران آمده است که یکی هم همین است ولی این با هدایت الله متفاوت است. پیامبر به فرمان الله مامور ابلاغ کلام الله به مردم و در نتیجه خارج کردن آنها از ظلمات به نور و هدایت آنها به صراط مستقیم الله بوده است ولی اینگونه نیست که از این آیه اینگونه برداشت شود که هر کسی را که پیامبر به صراط مستقیم هدایت می کرده هدایت شده باشد. اولا اگر کلام الله و پشتیبانی الله نبود که پیامبر نمی توانستند کاری بکنند و در ثانی [FONT=0 nazanin bold]هدایت الله موهبتی است که پس از مومن شدن فرد از جانب الله نصیب او می شود : وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَه : و كسى كه به خدا ايمان آورد خدا دلش را هدايت مىكند و هنگامی که این موهبت نصیب کسی می شود وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ : و هر كه را خدا هدايت كند هدایت یافته اوست و وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِل : و هر كس كه خداوند هدايتش كند، گمراه كنندهاى ندارد.
آیه مطرح شده اثبات این است که پیامبر (ص) هم واسطه است. بحث من بحث واسطه های اجرای امر خداست. بنده هم قبول دارم که بدون اذن خداوند هیچ برگی از درخت نمی افتد. شما مدام روی این سنج می کوبید که گویی ما برای پیامبر (ص) قدرتی مستقل از خداوند قائلیم.
صفات رئوف و رحیم در قران به پیامبر نسبت داده شده است : بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم و این دو از صفات الله است که بارها در قران تکرار شده است. آیا می توان نتیجه گیری کرد که نعوذ بالله الله و پیامبر در این دو صفت مشترکند؟
رؤف بودن پیامبر (ص) کجا و رؤف بودن خداوند کجا. ولی به هر حال پیامبر (ص) هم این صفت را دارد، ندارد؟
1. فرموده اید که [FONT=0 nazanin bold]" [FONT=0 nazanin bold]مگر حضرت محمد (ص) رسول الله نیستند؟ شما چطور وجه مشترک ایشان با[FONT=0 nazanin bold]برخی از فرشتگان را منکر می شوید؟[FONT=0 nazanin bold] "
[FONT=0 nazanin bold]من کی منکر رسالت حضرت محمد شدم؟ مگر من مسلمان و تابع الله و قران نیستم؟ الله برخی از فرشتگان و برخی از انسانها را به عنوان رسول برگزیده اند. این مطلب که در قران است و حدیث نیست.
به نظر می رسد شما اصلاً رابطه بین کلام مرا درک نمی کنید. شما ادعا کردید فقط و فقط فرشتگان واسطه امر خداوند هستند. بحث ما این است.
2. در مورد آیات سوره کهف که در خصوص ذوالقرنین آمده است به تفاسیر و از جمله تفسیر المیزان مراجعه فرمایید.
مگر شما تفاسیر (و مثلاً تفسیر المیزان) را قبول دارید؟ من با استناد به آیات مربوط به ذوالقرنین این ادعای شما را رد کردم:
هنگامی که سخن از اراده الله در آفرینش و روزی دادن و میراندن و زنده کردن و نزول کتابهای آسمانی و فرستادن رسولان و فرستادن عذاب بر کافران و برخی موارد دیگر است ضمير به صورت جمع آورده شده كه این مبین این است که فرشتگان الهی که تحت فرمان الله هستند با اذن و فرمان الله این کارها را انجام می دهند.
آیات مربوطه نشان می دهند که ضمیر جمع در انحصار فرشتگان نیست، مگر آنکه مدعی شوید ذوالقرنین فرشته بوده است. در آیات مربوطه حتی تصمیم گیری درباره عذاب کردن یا بخشیدن به ذوالقرنین (که فرشته نیست) واگذار می شود. پس نظر شما درباره ضمیر جمع اشتباه است.
3. الله انسانهایی را برگزیده و آنها را پیام رسان خود نموده اند. نکته ای که اختلاف بر انگیز است این است که آیا اینها پس از مرگشان نیز در میان ما هستند؟ شما اینهمه از من پرسش کردید این یکی را هم شما پاسخ دهید.
اگر قدم به قدم پیش برویم به اینجا هم می رسیم. بحث فعلاً سر این است که آیا واسطه امر خدا بودن منحصر به فرشتگان است یا نه.
4. بحث اصلی که عنوان تاپیک هم دلالت بر آن دارد شبهه بر صلوات بود که این را هم پاسخ دهید:
.....
[FONT=0 nazanin bold]حال سوال این است که آیا الله به افراد مرده هم صلوات می فرستند که ما هم این کار را بکنیم؟
بحث من این نیست. مناظره من با شما سر چیز دیگری است. در پست بعدی بحثمان را سر جای خودش باز می گردانم.
خداوند چگونه امر خود را اجرا می کند؟ با واسطه یا بی واسطه؟
شما فرمودید:
اگر در آیات قران دقت کنیم هنگامی که سخن از اراده الله در آفرینش و روزی دادن و میراندن و زنده کردن و نزول کتابهای آسمانی و فرستادن رسولان و فرستادن عذاب بر کافران و برخی موارد دیگر است ضمير به صورت جمع آورده شده كه این مبین این است که فرشتگان الهی که تحت فرمان الله هستند با اذن و فرمان الله این کارها را انجام می دهند.البته تنها فرشتگان الهی که همانند انسانها فانی نیستند در این فرایند دخیل هستند. اما در جایی که سخن از عبادت و پرستش الله است ضمیر مفرد است یعنی اینکه این اعمال تنها مختص الله است نه فرشتگان.
که یعنی امر خداوند به واسطه فرشتگان اجرا می شود و لاغیر. در رد این پاسخ (و نه چیز دیگر) این مطالب ارائه شد:
1:
سوره 16: يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴿۲﴾ فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست پس از من پروا كنيد (۲)
سوره 97:
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾ در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند (۴)
شما در پاسخ به این مطلب فرمودید:
در دو آیه دیگری که ذکر کرده اید کدام مفسر گفته است منظور از روح فرشته نیست؟ من هر چه تفاسیر را گشتم چیزی جز جبرییل برای این واژه نیافتم.
مثال آب خوردن که زدم چه می شود؟ مگر آب فرشته است که به واسطه آن سیراب می شوم؟
یعنی اگر من کسی را به قتل برسانم، فرشته ای این کار را کرده؟ پس من چه کاره ام؟ چگونه مسئولیتی به عهده من خواهد بود؟ مگر آنکه خود من هم تا حدی واسطه امور باشم...
که شما به این یکی هنوز هیچ پاسخی نداده اید...
3:
فرمودید:
2. آیا جنابعالی کلام الله را با انسانها مقایسه می کنید؟ قران کتاب هدایت است ، الله هدایت کننده است ولی پیامبران نه. پیامبران این قابلیت را ندارند که دارای صفات الهی باشند و نقش آنها تنها ابلاغ کلام الله است.
در رابطه با واسطه هدایت بودن پیامبران آیاتی روشن ارائه شد. مثال:
سوره 42: وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴿۵۲﴾ وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى(۵۲)
و شما گیر دادید به روحی که در این آیه به آن اشاره شده است. در حالی که منظور من از این آیه اثبات این بود که پیامبران هم واسطه هدایت هستند.
مگر نه اینکه پذیرفتید که خداوند امر خود را با واسطه به اجرا می رساند؟ مگر نه اینکه خودتان فرمودید که فرشتگان واسطه امر خداوند هستند؟ پس یعنی فرشتگان این هدایت را انجام می دهند، بله؟بالاخره مشخص کنید هدایت که امری از امور خداوند است به واسطه چه چیزی انجام می شود؟
البته باطل بودن این ادعای شما که تنها فرشتگان واسطه امر هستند نشان داده شده است و من هنوز منتظر دفاع شما از پاسختان به سؤال اول مناظره هستم.
شبهه ی صلوات ایرانی ؟ : ماایرانی ها قرنهاست بعضی الفاظ وجملات مذهبی را بدون اینکه در معنی ومفهوم آن دقت کنیم (هر چند هم در تضاد آشکاری با دستورات قرآن باشد ) تکرار میکنیم و مصرانه هم میگوییم فقط ما برحقیم وهر کس بر خلاف عقاید ما باشد باطل است ! قبلا در مقاله ای گفته بودم که به مرور بعضی راز ها را در آینده می گویم پس در ذیل یکی از این نمونه ها را که مردم هر روز تکرار می کنند می آورم وبا شواهدی از آیات قرآن ثابت میکنم که این طرز صلوات درست نیست و به احتمال زیاد این یک صلوات ایرانی وساخت ایران است و درست در جایگاه مخالف دستور قرآنی قرار گرفته است . مطلب 1 غلامعلی نوری
دروغ بزرگ بر خدا و مسلمانان : نامبرده هیچ شاهد قرآنی نتوانست اقامه کند و صلواتی 1 که جزو مشترکات و متواترات تمام فرق مسلمین بوده و از عصر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تاکنون بر زبان اهل اسلام در نماز و غیر نمازبه عنوان واجب یا مستحب جاری بوده و در منابع اهل اسلام مستنداَ وجود دارد 2 را صلوات ایرانی خطاب نمود و بر قرآن و مسلمانان دروغی آشکار بست . خسرالدنیا و الآخرة 3
تاریخ تشریع صلوات به استناد منابع روایی اهل سنت : 1 – سال پنجم از هجرت به نقل از ابن هجر – فتح الباری و تفسیر سورة الاعلی من کتاب التفسیر . 2 – سال دوم هجرت – فتح الباری و تفسیر سورة الاحزاب من کتاب التفسیر . 3 – در شب اسراء قبل از هجرت – فتح الباری 4 – در شعبان سال دوم هجرت – حاشیه ردّ المحتار علی الدار المختار ابن عابدین کتاب الصلاة .
پی نوشت ها : 1 – اللهم صلّ علی محمد و علی آل محمد ..... .
2 – مانند حدیث کعب بن عجرة در صحیح بخاری ، 4: 604/1526 کتاب الانبیاء باب 906- حدیث ءبی مسعود الانصاری در صحاح – حدیث ابی هریرة در کتب مشکل الآثار / الطحاوی و تفسیر الدر المنثور السیوطیو جلاء الافهام ابن قیم الجوزیة ص41 – حدیث بریدة بن الحصیب الخزاعی در مسند احمد – حدیث عبدالله بن مسعود در المسندرک علی الصحیحین حاکم نیسابوری و السنن الکبری بیهقی و سنن الدار قطنی و سن ابن ماجه – حدیث عبدالله بن عباس در کتب تفسیری جامع البیان طبری و تفسیر ابن کثیر و الدر المنضود ابن حجر الهیتی و القول البدیع السخاوی و. – حدیث امام علی سلام الله علیه در تاریخ بغداد و الدر المنثور السیوطی و القول البدیع و معرفة علوم الحدیث الحاکم النیسابوری – حدیث طلحة بن عبیدالله در سنن النسائی – حدیث زید بن خارجة – حدیث ءنس بن مالک – حدیث مرسل ابراهیم بم زید النخعی – حدیث مرسل حسن بصری – حدیث مرسل عبدالرحمن بن بشر بن مسعود- حدیث أبی سعید الخدری وووووو...
3 – جویندگان حق و محقیقین گرامی می توان در این خصوص به کتاب تحقیقی و ارزشمند « الصلاة البتراء» – سید محمد هاشم المدنی مراجعه بفرمایند این کتاب در کنگره ی بین المللی شیخ طوسی حائز جایزه ی نخست گردیده است . ادامه دارد ...
شبهه درنحوه ی صلوات :
اول به مفهوم جمله اللهم صل علی محمد وآل محمد توجه می کنیم که خدایا بر محمد وخاندانش درود فرست ظاهرا اشکالی ندارد! اما به آیه ی صلوات در سوره احزاب توجه کنید!
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِي يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (الأحزاب/56) خدا و فرشتگانش همواره بر پيامبر درود ميفرستند اي کساني که ايمان آورده ايد بر او درود وسلام بفرستید و..
پس به آیه خوب توجه کنید خود خدا وملائکه همیشه خودشان بر پیغمبر بدون انقطاع صلوات می فرستند چه لزومی دارد که ما دوباره با دعا وخواهش وتمنا یا تعارف به خدا بگوییم بر پیغمبر صلوات بفرست ؟
مطلب 1 غلامعلی نوری
[FONT=Microsoft Sans Serif]معنای صلوات : صلوات ریشه اش از صلاة ( عبادت مخصوص ) است به معنای ثنای جمیل و این ثنای جمیل چه به صورت تحیت ( دعا برای حیات و یا صورت دعایی دیگر ) باشد چه به صورت خبر یا انشاء . و صلوات از جانب خداوند رحمت است .
معیت با الله و فرشتگان : در صلوات بر پیامبر اکرم (ص)، نیز وقتی می گوییم: "اللهم صل علی محمد و آل محمد" مقصود آنست که بارپروردگارا سلام و صلوات ما را به ضمیمۀ سلام و صلوات خودت و ملائکۀ مقربین به بهترین وجه ممکن به بهترین بنده ات محمد (صلی الله علیه و آله) تقدیم فرما. صدیق[FONT="]
سازگاری با شخصیت مورد تقدیر : وقتی می خواهیم مراتب تقدیر و تشکر و تحیت و سپاسمندی مان را به بزرگی اعلان کنیم، از طریق یکی از نزدیک ترین افراد آن شخصیت اقدام می کنیم که با شأن و احترام شخص مورد تقدیر سازگاری بیشتری دارد.صدیق [FONT="] [FONT=Microsoft Sans Serif]نحوه ی صلوات در سنت ( شیعه و سنی ) : اما در بیان کیفیت صلوات گفتنی است: در کتاب هاى روایى و تفسیرى شیعه و سنى، روایات فراوانى که به حد تواتر رسیده است، کیفیت صلوات را بیان کرده اند.صدیق
در نحوه ی صلوات شیعه و سنی متفقند که ابتدا اسم جلاله الله یا اسم ربّ آورده شود و این به امر همان رسولیست که خداوند امر فرموده « و سلّموا تسلیماَ » تسلیم امرش شویم و حالا آن حضرت اینگونه به امت خویش تعلیم فرموده اند . در این صورت مسلمانان باید تابع امررسول حق باشند نه تابع اغواگرانی باشند که افکار و نظراتشان هیچ سنخیتی با عقاید هیچ یک از فرق مسلمانان ندارد و بدعت گذار در دین هستند .؟؟؟؟؟ صلواتی که با لفظ جلاله الله شروع و با آل محمد پایان می یابد جزو واجبات نماز فریقین است و اگر در تشهد عمدا فراموش شود مبطل نماز است . مطلب26 سلیم
امکان استقلالی صلوات منتفی : 1 - امکان استقلالی تقدیم صلوات و درود و رحمت و غفران از سوی بندگان به یک معنا منتفی است و ارسال این خیرات به ید قدرت الهی ممکن است و در صورتی هم که ممکن باشد، از مرتبۀ اضعف (بندگان) به مرتبۀ اعلی (شخص نبی) صورت پذیرفته، و وجه و کیفیت چندانی ندارد. پس بهترین وجه ممکن آنست که از طریق خداوند علی اعلی که هم خالق اثر و هم شنوا و بینای مطلق و هم مضاعف کننده و برکت بخش است صورت گیرد.صدیق 2 -از آن جا که صلوات به معنای رحمت است و صلوات فرستنده خود به تنهایی و مستقلا فاقد رحمت و هر کمالی است لذا از خدای متعال که غنی مطلق و سرچشمه ی کمالات است در خواست رحمت بر حضرت رسول و اهل بیت عصمت و طهارت می کند و می گوید اللهم صل علی محمد و آل محمد به خلاف صلوات اختراعی دشمنان رسول الله و اهل بیت که تشکیک می نمایند در حالی که هیچ قداستی برای رسول خدا و اهل بیت قائل نیستند این همه صرفاَ جهت گمراه کردن مسلمانان است نه این که اعتقادی به صلوات بر حضرات معصومین داشته باشند مانند صلوات های اختراعی و پیشنهادی زیر : اصلی علی محمد و یا اصلی علی محمد و آل محمد و یا اللهم اُصلی کما صلیت علی محمد و آل محمد (مطلب 20 غلامعلی نوری) 3 -به استناد آیه ی صلوات نبوی صلوات حتمی الاجابة است و مؤمن با این دعای حتمی الاجابة که شرط استجابت سایر دعاها نیز هست از خداوند درخواست اجابت حوائجش را می کند .
جناب موحد :
خوشبینانه ترین حالت این است که شما جهل دارید نه عناد ، به این آیات هم نظری بیندازید متوجه می شوید که هم قرآن کریم و هم انبیاء از جانب خداوند برای هدایت آمده اند ابلاغ هم در راستای هدایت و یکی از شئون پیامبران است :
خداوند هادی است :
« وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ » . 1
خداوند (در تمام زمينه ها سخن ) حق و استوار مى گويد ، و هم اوست كه شما را به حقيقت و درستى هدایت مى كند .
قرآن هادی است :
« إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً » . 2
همانا اين قرآن مردم را به راست ترين و استوارترين راه هدايت مى كند ، و اهل ايمان را كه انجام دهنده عمل صالحند ، يعنى بر اساس آيات قرآن داراى ايمان و عقيده و اخلاق و عمل شايسته اند به اجر و ثواب بزرگ بشارت مى دهد .
انبیاء و اوصیاء هادی هستند :
« وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ».3
انبياء بزرگوار و معصوم و صالح خود را پيشواى خلق قرار داديم ، تا مردم را به امر ما (صراط مستقیم ) هدايت كنند . و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات به خصوص اقامه نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم و آنان هم به بندگى ما اقدام كردند .
ارسال رسل و انزال کتب برای هدایت گری است :
« قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ». 4
اى رسول ما به مردم بگو ، حق (پيامبر و قرآن )از جانب خدا براى هدايت شما آمد ، پس از اين هركس هدايت الهى را قبول كرد و به راه راست رفت و حكم قرآن و پيامبر را به كار بست نفعش عايد خود اوست .
پس می بینید که خداوند که منشأ و اساس هدایت است ، به واسطه ی قرآنی که نازل فرموده و فرستادگانش که انبیا و اوصیا باشند مردم را هدایت می فرماید .
پس چرا این همه بی انصافی می کنید و برخی آیات قرآن را می گیرید و برخی از آیات را از روی جهل یا عناد با خدا توجه نمی کنید؟.
معانی هدایت :
1 - هدایت جامع تزکیه - تعلیم و تعلم - تربیت و سیاست است یعنی ساختن فرد و جامعه .
2 - در برخی آیات به معنای رهنمون ساختن به علم صحیح است .
پی نوشت ها :
1 - سوره ی احزاب آیه ی 4 .
2 - سوره ی اسراء آیه ی 9 .
3 - سوره ی انبیا آیه ی 73 .
4 - سوره ی یونس آیه ی 108 .
جای جای نوشته های موحد قلابی سراسر مخالفت و عناد با خداوند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است . جای بسی تعجب از دوستان اهل سنت ما که چگونه در برابر چنین شخصی که تمام مقدسات مسلمانان را به عنوان یک سنی مذهب زیر سئوال می برد و احادیث را آیات شیطانی می داند ؟ و به خیال خام خود عظمت مقام نبی مکرم اسلام را پایین می آورد ، اظهار نظری نمی کنند . به راستی منشأ این تفکر در چیست ؟ آیا فکر نمی کنید منشأش همان جمله ی نابخردانه حسبنا کتاب الله باشد؟ آیا فکر نمی کنید دوری از معارف ناب قرآنی و ولایی موجب این همه انحراف و کجرویست؟
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان عزیز :Gol:
اینطور نیست، و این مطلب کاملاً روشن است:
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۱﴾
الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده (۱)
خود خداوند بیرون آوردن مردم از تاریکیها به سوی روشنایی و به سوی راه پروردگار را دارد به پیامبر نسبت می دهد. در سوره حمد می خوانیم:
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾
ما را به راه راست هدايت فرما (۶)
همانطور که معلوم است، پیامبران به اذن خداوند هدایت می کنند. در حالی که شما گفتید:
2
به این آیات هم دقت کنید:
سوره2:
اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷﴾
خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند (۲۵۷)
سوره 5:
يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۱۶﴾
خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند به وسيله آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مىشود و به توفيق خويش آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مىبرد و به راهى راست هدايتشان مىكند (۱۶)
سوره 33:
هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا ﴿۴۳﴾
اوست كسى كه با فرشتگان خود بر شما درود مىفرستد تا شما را از تاريكيها به سوى روشنايى برآورد و به مؤمنان همواره مهربان است (۴۳)
در بعضی از آیات، خداوند هدایت را به خودش نسبت می دهد، بعضی جاها به کتاب، و گاهی هم فرشتگان در این روند دخیل می شوند. آیاتی هم که در پست قبلی اشاره کردم هدایت را به پیامبران نسبت داده. حال به این آیات دقت کنید:
سوره 65:
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا ﴿۱۰﴾
خدا براى آنان عذابى سخت آماده كرده است پس اى خردمندانى كه ايمان آوردهايد از خدا بترسيد راستى كه خدا سوى شما تذكارى فرو فرستاده است (۱۰)
رَّسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا ﴿۱۱﴾
پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مىكند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون برد و هر كس به خدا بگرود و كار شايسته كند او را در باغهايى كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درمىآورد جاودانه در آن مىمانند قطعا خدا روزى را براى او خوش كرده است (۱۱)
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا ﴿۱۲﴾
خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مىآيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است (۱۲)
در این آیات، خداوند می فرماید ذکری به سوی شما نازل شده. سپس آن ذکر را رسولی می نامد که آیات روشنگر خداوند را برای ما تلاوت می کند. بعد هم می فرماید که امر از آسمان به زمین نازل می شود. مسلماً بین این سه آیه رابطه ای وجود دارد که پشت هم قرار گرفته اند.
روح از امر خداست (سوره 17):
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿۸۵﴾
و در باره روح از تو مىپرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است (۸۵)
و در جایی دیگر می فرماید (سوره 58):
لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۲۲﴾
قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كردهاند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تاييد كرده است و آنان را به بهشتهايى كه از زير [درختان] آن جويهايى روان است در مىآورد هميشه در آنجا ماندگارند خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند اينانند حزب خدا آرى حزب خداست كه رستگارانند (۲۲)
و ما ائمه (ع) را اولوالامری می دانیم که اطاعتشان همچون اطاعت رسول واجب است.
ذکر نازل شده خواندن رسول، اشاره به نازل کردن امر، اشاره به از سنخ امر بودن روح، اشاره به کمک مؤمن به وسیله روح، واجب دانستن اطاعت از اولوالامر، اینها همه به هم مرتبط است. و امام معصوم (ع) در بیان گوهربار خودش، ما را قدمی دیگر به حقیقت نزدیک می فرماید:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى خَدِيجَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِى الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تعالى مؤ من را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤ من نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمان غايب شود) پس آن روح با مؤ من است و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود.
بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن باز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم.
خداوند نور خودش را در دل ما قرار دهد. الهی آمین.:salavat(10):
در ضمن، جناب موحد، از پاسخ به سؤال فرار نکنید:
خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟
1 - با واسطه
2 - بی واسطه
یا حق
سلام جناب موحد
خودتان قضاوت کنید آیا با این بیان شما، که "احادیث را آیات شیطانی" خوانده اید، جای آن دارد که در مسلمانی شما تردید کرد؟ شما چگونه می توانید خود را مسلمان بنامید، در حالیکه شأن و منزلت پیامبر اکرم (ص) و سخنان هدایت بخش او و به فرمان الهی، اطاعت از وی را نادیده می گیرید؟؟؟
سلام بر جناب موحد:Gol:
واقعاً گاهی اوقات، انسان، از برخی نظرات و اندیشه های سطحی و فاقد استدلال، از طرف برخی مدعیان، علاوه بر اندوه و غم، تأسف هم می خورد.
با عرض پوزش، وقتی می گویم، فهم شما از قرآن چیزی جز برداشت های غلط شخصی نیست، ناراحت می شوید و می گویید مثلاً (صدیق) ادب را رعایت نمی کند. (شما نشنیده بگیرید)
اما واقعاً شما تصور می کنید انسان، از اثبات برتری پیامبر اسلام (ص) بر دیگر پیامبران به عبادت پیامبر گراییده می شود؟ آیا شناخت کامل و جامع و برتر بودن یک پیامبر، به ما عبادت کردن را وصایت می کند؟ مگر نه آنکه خداوند، خود در قرآن به رعایت احترام و شأن و منزلت و اطاعت نبی اکرم و اوالوالامر توصیه نموده، اینکه از خدا و رسول و اوالوالامر اطاعت کنید، در اختلافات به او رجوع کنید، صدایتان را در حضور او بلند نکنید، خدا و ملائکه بر او صلوات و درود می فرستند شما هم بفرستید، اراده خدا بر پاکی و طهارت پیامبر و اهل بیت او از هر گونه رجس و پلیدی است، و ده ها مصداق دیگر بر بزرگی و منزلت وی و خاندان او،
آیا خدا اینها را فرموده تا "نعوذ بالله"ما بندگان به عبادت رسول اکرم بپردازیم؟ واقعاً کوته بینی و جهل و خودرأیی و پیروی نفس و شیطان، آدمی را تا به کجا می کشاند...
آیا فکر نمی کنید، با توجه به جامع بودن، کامل بودن، خاتمیت و جهانی بودن دین اسلام، بعنوان آخرین دین الهی، که حتی در قرآن، پیروان دیگر ادیان را به پیروی و تبعیت از دین اسلام دعوت نموده، برتری و والا بودن شأن و منزلت نبی اکرم، زمینۀ گرایش صاحبان و پیروان دیگر ادیان را تسهیل می نماید.
ضمن آنکه چگونه شما به برتری قرآن، بعنوان آخرین، کامل ترین و جامع ترین کتاب قانون الهی و نسخۀ نجات بخش بشری نسبت به سایر کتب الهی گواهی می دهید، اما برتری وجودی، شأنی و منزلتی پیامبر اکرم(ص) این دریافت کنندۀ کامل ترین و جامع ترین آیات الهی را نادیده می گیرید؟
و موارد بسیار دیگر که انشاء الله در ادامه خواهد آمد ...
با این وضوح، تصور بنده از اینگونه اظهار نظرها از سوی شما و تأییدهای مکرر از سوی جناب غلامعلی، از سر جهل نیست، بلکه روح به اسارت رفتۀ ... را گواهی می دهد.
آقای موحد
با بررسی این نوشتار و دیگر نظریات تان، چند احتمال، تقویت می شود، اینکه بلاشک، شما یا قرآن نخوانده اید، یا از جمله "ایمان آورندگان به بعض و کفر پیشه گان به بعض دیگر" هستید و یا نهایت تلاش تان "نعوذبالله"یاری شیطان و مصروف ادعا و تفسیر به رأی است.
در ادامه برای برطرف کردن ذهنیت های غلط شما و همفکرتان جناب غلامعلی، یک به یک، شاخص های برتری شخصیتی و وجودی نبی اکرم (ص) بر سایر پیامبران را تقدیم می کنم.
1. بشارتهای انبیای گذشته
«بشارت» را می توان بازگویی خبری که سرور و شادی در بردارد، معنا کرد. بدیهی است که تنها در صورتی شنونده از شنیدن خبری مسرور می شود که به حقیقت یا واقعیتِ تازه ای که فاقد آن بوده یا مثل و مانند نداشته، دست پیدا کند. بر پایه بعضی از اخبار، پیغمبران الهی همواره به آمدن حضرت محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند. امام باقر علیه السلام فرمود:
«لم تزل الأنبیاء تبشّر بمحمّد حتّی بعث اللّه المسیح عیسی بن مریم علیه السلام فبشّر بمحمّد صلی الله علیه و آله ؛1 پیغمبران همواره به آمدن محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند، تا آن که خداوند حضرت مسیح، عیسی بن مریم علیه السلام را مبعوث کرد. او به رسالت محمّد صلی الله علیه و آله بشارت داد.»
قرآن مجید درباره این مژده حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: «و اذ قال عیسی ابن مریم: یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوریة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد...»؛2 و هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما، تصدیق کننده کتابی که پیش از من فرستاده شده، هستم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نامش «احمد» است...»
از این که تمامی پیامبران الهی به تشریف فرمایی رسول خدا صلی الله علیه و آله بشارت داده اند، مشخّص می شود که آن حضرت دارای ویژگی یا ویژگی های منحصر به فردی بوده که دیگران فاقد آن بوده اند. بنابراین ایشان از تمامی انبیا و رسولانِ پیشین برتر بوده است.
آیة اللّه جوادی آملی در تفسیر آیه فوق می گوید:
«بشارت در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازه ای برای امّتش یا برای دیگران بیاورد. اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته... سخن گفته باشد... مجالی برای بشارت نبود... از این که... عیسای مسیح به قومش فرمود: «من... آمدن پیامبری را بشارت می دهم.»، معلوم می شود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت عیسی علیه السلام ، افضل و قرآن از انجیل، بالاتر... است، پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر اساس تبشیر حضرت مسیح علیه السلام ، همه مزایای علمی انبیای گذشته را ـ که عیسای مسیح داشت ـ و همه مزایای خاصّه عیسای مسیح را داراست.»3
انّی و ان کنتُ ابن آدم صورة/ و لی فیه معنیً و شاهد بأبوّتی
من به ظاهر گرچه ز آدم زاده ام/ لیک معناً جدِّ جدّ افتاده ام
بودم آن روز من از طایفه دُردکشان/ که نه از تاک، نشان بود و نه از تاکْ نشان 4
شیخ علی نمازی درباره کمالات و افضلیت خاتم پیامبران می گوید:
«از قطعیاتِ روایات متواتره است که تمام کمالات و علوم انبیا و مرسلین برای پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله جمع شده با زیادتی های بسیار»5.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در خطبه غدیریه فرمود:
«ای مردم! هیچ علمی نیست مگر آن که خداوند سبحان آن را در من احصا و ضبط نموده است.»6
علوم انبیای گذشته از جمله آنهاست. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل و اکمل از پیغمبرانِ پیشین است؛ زیرا دانش های آن حضرت منحصر به دانستنی های پیامبرانِ پیشین نبوده است.
ادامه دارد...
پاورقی______________________________________________
1. تفسیر صافی، ج 5، ص 169.
2. صف / 6 .
3. تفسیر موضوعی قرآن کریم (سیره رسول اکرم (ص) در قرآن)، نشر اسراء،قم،چ1،1376،ج8،ص21.
4. شرح مقدّمه قیصری، سیّد جلال الدّین آشتیانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چ 4، 1375، ص 861.
5. اثبات ولایت، انتشارات نیک معارف، چ 1، 1375، ص 67 .
6. بحارالانوار، ج 37، ص 208.
سلام بر جناب صدیق
فرموده اید که " خودتان قضاوت کنید آیا با این بیان شما، که "احادیث را آیات شیطانی" خوانده اید، جای آن دارد که در مسلمانی شما تردید کرد؟ "
در خصوص کتب اربعه حدیث شیعه نیز وضعیت به همین منوال و بلکه بدتر است. دانشمند گرامی آقای مصطفی حسینی طباطبایی در کتاب خود با عنوان " نقد کتب حدیث" به بررسی موردی برخی از این احادیث پرداخته است. این کتاب از طریق اینترنت قابل دسترس است. دو کتاب اول گفته به زبان انگلیسی است. بنابر این پیشنهاد می شود که به هنگام آوردن حدیث حتما آن را اول با قران و سپس با عقل سلیم مورد ارزیابی قرار دهیم نه اینکه آنها را وحی منزل تلقی کنیم.
درود بر موحد گرانقدر
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَينَا عَلَيهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يعْقِلُونَ شَيئًا وَلَا يهْتَدُونَ(البقرة/170)
و هنگامي که به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است( قرآن )، پيروي کنيد!» ميگويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروي مينماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزي نميفهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروي خواهند کرد)؟!
اما طرفداران حدیث باید بدانند که
وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا(النساء/87)
و چه کسی درحدیث از خدا راستگو تر است؟؟؟؟
سلام بر جناب صدیق
1. فرموده اید که "اما واقعاً شما تصور می کنید انسان، از اثبات برتری پیامبر اسلام (ص) بر دیگر پیامبران به عبادت پیامبر گراییده می شود؟"
جایی که الله فرموده اند میان پیامبران فرقی نگذاریم حتما حکمتی در کار بوده است و ما حتما باید بگوییم شنیدیم و اطاعت کردیم. برخی از زوایای حکمت این فرموده الله نیز مشخص است مسیحیان می گویند که پیامبر ما برتر است و برای مومن شدن حتما باید از کانال عیسی وارد شد و عیسی واسطه فیض است و یهودیان و مسلمانان هم همینطور و به جان هم افتاده اند. جنابعالی این کلام الله را تاویل فرموده و می فرمایید که منظور الله این بوده است که در ایمان به نبوت آنها فرقی نگذاریم نه مقام و منزلت آنها. الله در کدام آیه از قران این تخصیص را مطرح فرموده اند؟ فرض می کنیم که حضرت محمد از همه پیامبران برتر است آیا پیامبران می خواهند با هم کشتی بگیرند و یا تصور می کنید که تورات را موسی و انجیل را عیسی و قران را حضرت محمد تالیف کرده اند؟ اینها همه کلام الله است و اگر جمیع انبیا و مرسلین جمع شوند و فکرهایشان را روی هم بگذارند نمی توانند سوره ای از قران را بیاورند چرا که از توان و قابلیت آنها خارج است. پیامبران بشر هستند نه الله. الله اینها را مبعوث فرموده اند تا از طریق آنها پیامشان را به مردم برسانند و وظیفه پیامبران تنها ابلاغ روشن پیام بوده است و اگر در این کار اهمال و یا تخلفی می کردند الله آنها را طرد می فرمودند همچنانکه بلعم باعورا را طرد فرمودند.
2. فرموده اید که " مگر نه آنکه خداوند، خود در قرآن به رعایت احترام و شأن و منزلت و اطاعت نبی اکرم و اوالوالامر توصیه نموده، اینکه از خدا و رسول و اوالوالامر اطاعت کنید، در اختلافات به او رجوع کنید،"
بلی الله اینگونه فرموده اند ولی آیا به پیروان دیگر انبیا اینگونه نفرموده اند؟ در این جا بحث بر سر برتری یک پیامبر بر دیگری است پس مشترکات باید حذف شوند. ضمنا منظور از اولوالامر مسئولان و کارگزاران حکومتی هستند که تحت نظر پیامبر و یا خلیفه و امام فعالیت می کنند.
3. فرموده اید که که " خدا و ملائکه بر او صلوات و درود می فرستند شما هم بفرستید،"
خدا و ملائکه بر من و شما هم صلوات می فرستند پس بر دیگر پیامبران هم صلوات می فرستند.
4. فرموده اید که " اراده خدا بر پاکی و طهارت پیامبر و اهل بیت او از هر گونه رجس و پلیدی است،"
این تحریف معنایی آیه است. در این آیه مورد خطاب الله تنها زنان حضرت پیامبر است.
جناب صدیق منظورم این است که چرا ما می خواهیم اثبات کنیم که حضرت پیامبر در مقایسه با دیگر پیامبران برتر است و اینکه گفتم مگر ما می خواهیم او را عبادت کنیم استفهامی بود و منظورم بیشتر این است که هدف از این برتری قائل شدن چیست؟
سلام بر جناب صدیق
1. فرموده اید که " آیا فکر نمی کنید، با توجه به جامع بودن، کامل بودن، خاتمیت و جهانی بودن دین اسلام، بعنوان آخرین دین الهی، که حتی در قرآن، پیروان دیگر ادیان را به پیروی و تبعیت از دین اسلام دعوت نموده، برتری و والا بودن شأن و منزلت نبی اکرم، زمینۀ گرایش صاحبان و پیروان دیگر ادیان را تسهیل می نماید."
به نظر جنابعالی دینی که حضرت موسی و یا عیسی آوردند اسلام نبوده است؟ یا خدای نکرده با یهودیان و مسیحیان فعلی همرای شده و بر این باورید که دین آنها یهودی و مسیحی است؟ اینها عناوینی است که پیروان این پیامبران برای خود برگزیده اند و البته در قران هم آمده است ولی در نظر الله از بدو پیدایش انسان تنها یک دین الهی بر زمین بوده و آن اسلام یعنی تسلیم در برابر فرامین الله است. ضمنا آیا حداقل مسیحیت دینی جهانی نیست؟
2. بشارت پیامبر بعدی تنها در خصوص حضرت محمد نیست بلکه مثلا یحیی تعمید دهنده نیز مبشر حضرت عیسی بوده است.
3. از مهمترین علومی که الله در حضرت پیامبر احصا و ضبط نموده اند تا جایی که من اطلاع دارم همین قران است که کلام الله است و خود حضرت پیامبر در تولید آن اصلا نقشی نداشته اند و نمی توانسته اند هم داشته باشند. مگر اینکه همانند دکتر سروش بر این باور باشید که پیامبر طوطی نبوده است و بلکه زنبور عسل بوده است که پاسخ آن هم از طرف حوزه علمیه قم داده شده است.
آیا همچنان مصرّ هستید که پیامبر هادی بشر نیست ؟
جناب موحد جواب های ما که چه عرض کنم جواب های خدا هم شما را قانع نخواهد ، چون فی قلوبکم مرض هستید شما مدعی شدید که فقط خداوند هادی است جواب از خدا آوردیم که خیر انبیا به اذن خداوند هادی بشر هستند و فلسفه وجودی آنان هدایت است . که خود را به آن راه زدید . ولی کاربران بیدار دل و با انصاف قضاوت خواهند کرد . اگر شما واقعاَ الله را قبول دارید چرا کلامش را نادیده می گیرید ؟ دم از الله می زنید اما بر علیه الله قلم می زنید .
جواب سئوال جناب بینام چه شد ؟
دوست عزیز ما جناب بینام یک سئوال کلیدی را چند بار تکرار نمودند که هنوز از دادن جواب عاجز مانده اید .
خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟
1 - با واسطه
2 - بی واسطه
ادعای شما دروغ بستن به خداست :
اما این تشکیک شما که نباید بین پیامبران فرق مقامی قائل شد ، که این هم خلاف نصّ صریح قرآن کریم است و مصداق بارز دروغ بستن به خداست به آیات زیر توجه کنید :
قال الله تعالی :
« تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات ...» . سوره ی بقره آیه 253 .
بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم ، برخی از آن ها ، خدا با او سخن می گفت ، و بعضی را درجاتی برتر داد .... .
« هم درجات عند الله ...» سوره ی آل عمران آیه ی 163 .
هر یک از آنان برای خود درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند .
« و هو الذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتاکم ... » . سوره ی انعام آیه ی 165 .
و او کسی است که شما را جانشینان در زمین قرار داد و بعضی را بر بعض دیگر ، درجاتی برتری داد تا شما را به آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید .
و بر اساس کلام خدا احترامات و میزان آن بر اساس درجه تقوای افراد فرق می کند :
قال الله تعالی :
« ..ان اکرمکم عند الله اتقاکم .. » . سوره ی حجرات آیه ی 13
گرامی ترین شما نزد پروردگار با تقوا ترین شماست .
پس می بینید که خداوند اختلاف درجات و مقام مؤمنین و انبیا را یاد آور می شود و درجه بندی میزان احترامات بر آنان نیز بر اساس میزان تقوا و تقرب آنان است در نزد خداوند . آیا شما می خواهید خلاف امر جاری الهی رفتار کنید و این نظم و ترتیب در قانون الهی را بر هم بزنید . اگر بشود بین انبیایی که به فرمایش قرآن کریم اختلاف مقام و درجه دارند و یا مؤمنین که اختلاف مقام دارند فرقی قائل نشوید ، پس به کدام دستور خدا می خواهید عمل کنید مگر از روز حساب ترسی ندارید یا وجدانتان به خواب رفته . یا شاید هم چون خلفای جور را با پرونده هایی که در تاریخ ثبت و ضبط شده نمی توانید بالا بکشید در صدد هستید مقام انبیای معصوم الهی را پایین بکشید . تا مختصر توجیهی و آبرویی برای خلفای خویش ایجاد کنید ؟ .
چون موضوع اصلی تاپیک صلوات است یکی دیگر از معارف صلواتی را تقدیم دوستان می کنم با صلوات بر محمد و آل محمد .
صلوات رافع شبهه ی تفضیل حضرت آدم بر حضرت خاتم .
یکی از امتیازات ویژه ی و منحصر به فرد رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که نشان دهنده اوج مقام و شرافت آن حضرت بر تمام بشر و بر تمام انبیا و اوصیای الهی است همین صلوات است که رافع شبهه ی تفصیل آدم و سایر حضرات انبیا و اوصیا بر حضرت خاتم است : می گویند که چون ملائکه به امر حضرت حق بر آدم سجده کردند پس او بر حضرت خاتم برتری دارد . در حالی که این گونه نیست .
چه شرافتی بالاتر از این که خداوند و ملائکه دائم الصلواتند بر نبی مکرم اسلام و خداوند مؤمنین را هم امر به صلوات آن حضرت می کند . صلوات خداوند قطعاَ برتر از سجده ی ملائکه می باشد .
« ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیماّ »
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان عزیز :Gol:
خوشبختانه دوستان مطالب خوبی ارائه کرده اند و نیازی نیست بنده حقیر چیزی اضافه کنم. جناب موحد هم که به صورت گزینشی به مسائل مطرح شده می پردازند.
فقط یک نکته:
ما هم همین را گفتیم. و قرآن بیان همه چیز است. در ضمن کسی ادعا نکرده است که پیامبر در تولید قرآن نقشی داشته اند که شما مدام به طور غیر مستقیم ما را متهم می کنید که قرآن را کلام پیامبر می دانیم.
به هر حال مطالب مطرح شده در این زمینه کافی است و شما چیزی بر علیه آنها نیاورده اید که موجبات انحراف عقیدتی احتمالی برای مخاطبین ایجاد کند. از قدیم گفته اند: عاقلان دانند!
[FONT=Microsoft Sans Serif]
با تشکر فراوان از همه دوستان :hamdel:
یا حق
خوش آمدی راستجوی ارجمند لاچینی دوست گرامی
جای دانش و پژوهشگر انی چون شما دراینجا خالی بود که خوشبختانه آمدید
به امید رسیدن به راستی و درستی
حافظ ارجمند هم چه خوب گفته
گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
در جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
با سلام
ببخشیدا جناب نوری اگر این پژوهشگر ی و راستجوی!!!!؟
به قول شاعر ؛
کافرم گر از این شیوه تو ایمان داری!!!؟
سلام بر جناب صدیق
سوره بقره آیه 285 : آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصير : پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان دارد و مؤمنان [نيز]، همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبران او ايمان دارند [و گويند:] ميان هيچ يك از پيامبران او فرق ننهيم، و گويند: شنيديم و اطاعت كرديم. بار الها! آمرزش تو را خواهانيم و باز گشت به سوى توست.
مطابق مفاد این آیه مومنان کسانی هستند که به الله ، فرشتگان ، کتابهای آسمانی و پیامبران ایمان دارند و میان پیامبران فرقی نمی گذارند و می توان نتیجه گرفت که اگر کسی فرقی میان پیامبران بگذارد ولو آنکه حائز چهار صفت اول گفته شده باشد پس مومن نیست. حال اگر ما بخواهیم در نماز این اصل را مراعات کنیم یا باید به بندگی و رسالت همه پیامبرانی که حداقل در قران آمده اند شهادت دهیم و یا باید اصلا در این خصوص شهادت ندهیم. تازه اگر مورد اول را رعایت کنیم در نماز ی که باید تنها ذکر الله باشد ذکر پیامبران را نیز گفته ایم که این با فرموده الله " وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا" مغایر است و ضمنا عقل سلیم هم حکم می کند که پیامبر در نماز نمی توانسته به رسالت خود شهادت دهد و بگوید: من شهادت می دهم که من بنده و رسول الله هستم. و تازه اگر این جمله را هم گفته باشند ما موظفیم که همانند پیامبر نماز بخوانیم و در این صورت حتما نمی توانیم عین این جمله را بگوییم. نماز جماعتی را متصور شوید که پیامبر می گویند من رسول الله هستم و مومنین نمازگزار می گویند محمد رسول الله است. یعنی در نماز دو عبارت نسبتا متفاوت ذکر می شود.
گفته می شود که پیامبر سیدالمرسلین است و نسبت به بقیه پیامبران برتری دارد و بنابر این ما تنها به رسالت او شهادت می دهیم. آیا این گفته مورد تایید قران است و اصلا آیا چنین عبارتی در قران وجود دارد؟
البته درست است که الله میان پیامبران در خصوص درجات آنها فرق قائل شده اند ولی به ما فرموده اند که میان آنها فرقی نگذاریم.
شما آیه ای را بیاورید که الله فرموده باشند که حضرت محمد را بر دیگر پیامبران برتری داده اند. و تازه اگر فرموده هم باشند به ما فرموده اند که میان پیامبران فرقی نگذاریم.
سوره منافقین آیه اول : إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون : چون منافقان نزد تو آيند گويند: شهادت مىدهيم كه تو واقعا رسول خدايى. و خدا مىداند كه تو واقعا رسول اويى، و خدا شهادت مىدهد كه منافقان قطعا دروغگويند.
در این آیه الله می فرمایند که منافقین شهادت می دهند که تو رسول الله هستی و سپس نمی فرمایند که الله شهادت می دهند که تو رسول او هستی بلکه می فرمایند که الله می دانند که تو رسول او هستی.
ولی در آیه 18 سوره آل عمران ، الله می فرمایند : شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ : خدا به يكتايى خود گواهى دهد كه جز ذات اقدس او كه نگهبان عدل و درستى است خدايى نيست، و فرشتگان و دانشمندان نيز به يكتايى او گواهى دهند نيست خدايى جز او كه (بر همه چيز) توانا و داناست.
آیا از این دو آیه نمی توان نتیجه گرفت که ما تنها باید به وحدانیت الله شهادت دهیم؟
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان :Gol:
فرار جناب موحد و همپیمانانشان در منطقه :Khandidan!: از مناظره خودش گویای همه چیز است. چرا قدم به قدم پیش نمی آیید؟ جواب سؤال من چه شد؟ پاسخش یک کلمه است. باز می پرسم:
خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟
1 - با واسطه
2 - بی واسطه
چرا پاسخ نمی دهید؟ از چه می ترسید؟ نکند آگاهانه حق را انکار می کنید؟ نکند خودتان هم خوب می دانید که چند قدم جلوتر در این سؤال و جواب، کفگیرتان به ته دیگ می خورد و معلوم می شود که تنها از گمان پیروی می کنید (سوره 10):
وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾
و بيشترشان جز از گمان پيروى نمىكنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بىنياز نمىگرداند آرى خدا به آنچه مىكنند داناست (۳۶)
اگر شما را دانشی هست آن را برای ما آشکار کنید (سوره 6):
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ ﴿۱۴۸﴾
كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت اگر خدا مىخواست نه ما و نه پدرانمان شرك نمىآورديم و چيزى را [خودسرانه] تحريم نمىكرديم كسانى هم كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبران خود را] تكذيب كردند تا عقوبت ما را چشيدند بگو آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد شما جز از گمان پيروى نمىكنيد و جز دروغ نمىگوييد (۱۴۸)
جدل در تفسیر آیات که کاری ندارد. علم خود را نشان دهید اگر دارید!!! و اگر خودتان هم می دانید که علمی ندارید، و آگاهانه از مناظره فرار می کنید، مصداق این آیه هستید (سوره 10):
بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿۳۹﴾
بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است (۳۹)
به الله قسم معصومین (ع) نوری واحدند و خداوند به این نور دلهای مؤمنین را منور می سازد. به الله قسم این نور واحد واسطه فیض وجود، تجلی اعظم خداوند است. به الله قسم همه امور عالم به واسطه این نور واحد انجام می شود. آیا شما هم حاضرید با این صراحت درباره اعتقادات خود قسم بخورید؟ پس اگر قسم بخورید، سوره 6:
قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِن شَهِدُواْ فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ﴿۱۵۰﴾
بگو گواهان خود را كه گواهى مىدهند به اينكه خدا اينها را حرام كرده بياوريد پس اگر هم شهادت دادند تو با آنان شهادت مده و هوسهاى كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند و كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند و [معبودان دروغين را] با پروردگارشان همتا قرار مىدهند پيروى مكن (۱۵۰)
سوره 10:
وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۴۱﴾
و اگر تو را تكذيب كردند بگو عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما اختصاص دارد شما از آنچه من انجام مىدهم غير مسؤوليد و من از آنچه شما انجام مىدهيد غير مسؤولم (۴۱)
وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يَعْقِلُونَ ﴿۴۲﴾
و برخى از آنان كسانىاند كه به تو گوش فرا مىدهند آيا تو كران را هر چند در نيابند شنوا خواهى كرد (۴۲)
وَمِنهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يُبْصِرُونَ ﴿۴۳﴾
و از آنان كسى است كه به سوى تو مىنگرد آيا تو نابينايان را هر چند نبينند هدايت توانى كرد (۴۳)
إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿۴۴﴾
خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمىكند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مىكنند (۴۴)
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ﴿۴۵﴾
و روزى كه آنان را گرد مىآورد گويى جز به اندازه ساعتى از روز درنگ نكردهاند با هم اظهار آشنايى مىكنند قطعا كسانى كه ديدار خدا را دروغ شمردند زيان كردند و [به حقيقت] راه نيافتند (۴۵)
قیامت دیدنی است. همان زمانی که آنها که فکر می کردند زرنگند، فکر می کردند که فقط خودشان تعقل می کنند، آنها که منکر چیزی شدند که به آن احاطه علمی نداشتند، ارتباط بین لقاء الله و تجلی اعظم را دریابند. آن واقعه بر حق، دیدنی خواهد بود. روزی که چشمها خیره شود...
[FONT=Microsoft Sans Serif]
جناب پژوهشگر راست و درست... بنده همچنان منتظر پاسخ شما در این تاپیک هستم:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=7134
با تشکر از همه دوستانی که از حق دفاع می کنند. :hamdel:
یا حق
سلام بر جناب بینام
الله در قران می فرمایند: ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين : مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نكوترين شيوه مجادله كن. بىترديد پروردگار تو به حال كسى كه از راه او منحرف شده داناتر است و هدايت يافتگان را نيز بهتر مىشناسد.
آیا شما تصور می کنید که به این دستور الله عمل می کنید؟ الفاظی را که در پستهای گذشته هم شما و هم جناب سلیم و تا حدی جناب صدیق در خصوص من به کار بردید را یک بار خودتان مرور کنید و پستهای من را هم مرور کنید و سپس قضاوت کنید که کدام یک از ما به این دستور الله عمل کرده ایم.
برای آشنایی با بحث و گفتگوی الله پسند یک بار کتاب المراجعات را مطالعه کنید و خودتان مشاهده کنید که چگونه یک نفر شیعه و یک نفر سنی با هم گفتگو می کنند که صد البته این نوع گفتگو مثمر ثمر خواهد بود و لا غیر.
من شماها را افراد منحرف از صراط مستقیم الله می دانم و شما ها هم من را. ما هر دو بنا به وظیفه دینی امر به معروف و نهی از منکر وظیفه داریم که همدیگر را ارشاد کنیم ولی اگر یک طرف خود را مالک حقیقت بداند این خطرناک است. ما هر دو باید جوینده حقیقت باشیم و بر این باور باشیم که تنها الله مالک حقیقت است که علیم و سمیع و بصیر و عالم الغیب است.
من به برخی موارد مطروحه از جانب جناب صدیق پاسخ دادم و منتظر نظرات ایشان بودم و بدینجهت پاسخ شما را ندادم و همچنین به علت استفاده از واژه هایی که در شان یک انسان نیست چه رسد به اینکه این انسان خود را مسلمان یعنی تسلیم در برابر الله قلمداد کند از قبیل قلابی ، سفاهت ، جهالت ، فرار از بحث و غیره که اگر یک بار دیگر تکرار شود من دیگر پاسخ نخواهم داد.
من و شما افرادی هستیم که مسلمان هستیم و حداقل به نظر خود به الله و کلام الله ایمان داریم. اگر قرار باشد همدیگر را بکوبیم از افراد غیر مومن چه انتظاری می توان داشت؟ به جرئت می گویم که علت اصلی گریز جوانان از دین الله افرادی همانند شما هستند که تصور می کنند بهترین آئین را دارند ولی در حقیقت بدترین آئین را دارند. آئینی که حتی از آئین بت پرستان زمان حضرت پیامبر بدتر است و من این را اگر خواستید اثبات می کنم.
مگر اینجا میدان جنگ است؟ ما آمده ایم تا از همدیگر چیز یاد بگیریم و اگر دیدیم که اشتباه کرده ایم از کسی که ما را راهنمایی کرده سپاسگزاری می کنیم و الله نیز ما را خواهند بخشید چرا که خودشان اینگونه فرموده اند: ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيم : سپس پروردگار تو نسبت به كسانى كه از روى جهالت گناه كردند و آنگاه از پس آن توبه نمودند و درستكارى كردند، البته پروردگارت بعد از آن آمرزندهى مهربان است.
پاسخ شما که به خاطر آن من را به فرار از بحث متهم می کنید را انشاء الله در پست بعدی می دهم.
سلام بر جناب بینام
فرموده اید که خداوند اراده اش را چگونه به اجرا می رساند؟ 1 - با واسطه 2 - بی واسطه "
اگر در آیات قران دقت کنیم هنگامی که سخن از اراده الله در آفرینش و روزی دادن و میراندن و زنده کردن و نزول کتابهای آسمانی و فرستادن رسولان و فرستادن عذاب بر کافران و برخی موارد دیگر است ضمير به صورت جمع آورده شده كه این مبین این است که فرشتگان الهی که تحت فرمان الله هستند با اذن و فرمان الله این کارها را انجام می دهند. البته تنها فرشتگان الهی که همانند انسانها فانی نیستند در این فرایند دخیل هستند. اما در جایی که سخن از عبادت و پرستش الله است ضمیر مفرد است یعنی اینکه این اعمال تنها مختص الله است نه فرشتگان.
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان :Gol:
لحن من از پست شماره 44 به بعد تند شد، زمانی که شما به اعتقادات ما افترا زدید:
و البته جرم افترا زدن به اعتقادات دیگران، و مشرک خواندن آنها بسیار بسیار بیشتر از مجادله کمی غیر نیکوست. من موظفم با توهین کننده و افترا زننده برخورد کنم. نمی شود که هرکه هرچه دلش خواست بگوید، وقتی جواب گرفت برای ما فرزانه نما شود. شما در شیوه پست زدنتان ساده ترین اصول اخلاقی را اجرا نمی کنید. بعد به ما انتقاد هم می کنید؟ مردم را به خیر می خوانید، خود را فراموش می کنید؟ شما به اولین پست من که بر اساس استدلال استوار بود اینگونه پاسخ دادید:
حالا دم از اطاعت از الله می زنید؟ والله احکم الحاکمین.
می فرمایید به چیزی که علم یقینی دارم شک کنم؟ کجای آن خطرناک است؟ چطور می توانم بعد از آنکه هدایت شده ام شک کنم؟ من به اعتقاداتم قسم خوردم. از شما پرسیدم که آیا شما هم حاضرید قسم بخورید؟ پاسخ دهید.
پس تکلیف اهل یقین که بارها در قرآن به آنها اشاره شده است چه می شود؟ هر کس در حد خودش از حقایق آگاه می شود. همین حالا، مگر شما یقین ندارید که الله وجود دارد؟ چطور می توانید شک کنید؟ مگر می توانید شک کنید؟
میمردید این را همان اول بگویید؟ شما که به پستهای من جواب دادید... ولی آن جاهایی از پستها که دلتان می خواست. اینطور نبوده که اصلاً خطاب به من هیچ نگویید. چرا نگفتید به سؤالت بعداً جواب می دهم؟ مگر نه اینکه من چند بار آن را تکرار کردم، و حتی جناب سلیم هم اشاره کردند که چرا پاسخ نمی دهید؟ شما باز هم سکوت کردید. برای این حرکت جز فرار از بحث هیچ برداشت دیگری متصور نیست.
بله، شما به بهانه ای نیاز دارید تا هرگاه که کار به جاهای باریک کشید تاپیک را ترک کنید. ولی من تا آخرین نفس آماده مناظره در زمینه واسطه فیض، تجلی اعظم خداوند هستم، و اگر شما به من فحش آنچنانی هم بدهید این تاپیک را ترک نمی کنم، چون قصد کرده ام از حق دفاع کنم. شما هرگاه دلتان خواست می توانید فرار کنید، مخاطبین خود قادر به قضاوت هستند.
همانطور که اشاره کردم، شروع کننده کوبیدن شما بوده اید، و پستها به صورت مکتوب موجود است. هرکس باور نمی کند، برود از اول بخواند. در ضمن، اگر قسمت قرمز رنگ کوبیدن نیست، پس چیست؟ لازم نکرده بحث را عوض کنید. من مشرک، در یک مناظره قدم به قدم عقیده شمای موحد را زیر سؤال می برم و وجود واسطه فیض، تجلی اعظم را اثبات می کنم. راجع به هیچ چیز دیگری هم بحث نمی کنم.
شما هم اگر راست می گویید در این مناظره قدم به قدم شرکت حقیقی داشته باشید، نه اینکه من هر سؤال را هزار بار بپرسم، و وقتی که به عدم پاسخگویی اعتراض کردم، یک چیزی هم بدهکار شوم.
وقتی من برای عقایدم قسم می خورم، به این معنی است که به آن یقین کامل دارم. من از حق دفاع می کنم. (در این تاپیک) نیامده ام چیزی بیاموزم، آمده ام تهمتها و افتراهای بعضی را رد کنم، و مطالبی را ارائه کنم که انشاءالله باعث هدایت برخی از خوانندگان شده، جلوی سقوط آنها در چاه شبهه افکنی های باطل گرفته شود.
وقتی قصد یادگیری داشته باشم، مؤدبانه سؤال می کنم. نه اینکه به دیگران افترا و تهمت عقیدتی بزنم.
سؤالی که مطرح می شود این است که چرا روز اول نگفتید پاسخ را بعداً می دهید...
شما بر اساس کدام آیه استنباط می کنید که فقط و فقط فرشتگان هستند که واسطه اعمال هستند؟ پس آیاتی که آوردم که در آنها رسماً هدایت به پیامبران نسبت داده شده چه می شود؟ سوره ابراهیم:
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۱﴾
الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده (۱)
تازه (سوره 16):
يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴿۲﴾
فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست پس از من پروا كنيد (۲)
سوره 97:
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند (۴)
شما از کجا فهمیدید که روح هم فرشته است؟ اگر فرشته است، پس چرا نام آن به صورت مجزا ذکر شد؟ معلوم می شود روح ماهیتاً با ملائکه متفاوت است.
تازه، مثال آب خوردن که زدم چه می شود؟ مگر آب فرشته است که به واسطه آن سیراب می شوم؟
یعنی اگر من کسی را به قتل برسانم، فرشته ای این کار را کرده؟ پس من چه کاره ام؟ چگونه مسئولیتی به عهده من خواهد بود؟ مگر آنکه خود من هم تا حدی واسطه امور باشم...
اگر اهل مناظره هستید، به همه سؤالات به صورت مستند پاسخ دهید.
با تشکر
یا حق
سلام علیکم جمیعا
مسائلی که جناب غلامعلی نوری در آن سایت مطرح کرده بودند رو چه خوب بود بعنوان یک شبهه بدون ذکر نام شخص اینجا می آوردید مگر نه این است که اساتیدی در این سایت مامور به انجام وظیفه شرعی پاسخ به شبهات هستند و این عمل را قربتا الی الله میدانند پس به همان روش که تا به اکنون پاسخ میدادید همینطور هم ادامه میدادید.
البته شاید این توصیف از روی دلخوری از جناب نوری بوده ولی بدون تعارف عرض کنم که با وجود توضیحات فصیح و بلیغ دوستان از جمله رضای گرامی در باب آوردن دلیل از کلام علامه حلی سلیم گرامی از باب پردازش از بعد کلامی طاهای گرامی از باب ارائه آدرسهای لازم صدیق گرامی از باب تشریح مطالب از وجوه گوناگون حمید عزیز و دیگر دوستان باز با اینحال به ثمر ننشست و مشکل حل نشد چون دلخوری در میان بود.
اینها که ذکر شد از دروسی بود که من و امثال من از بزرگان و اساتید این سایت اموختیم و ذکری بود از نوع ذکر واضحات
والله مع الصابرین
یا من قوله حکیم
سلام بر جناب بینام
کنفسیوس گفته است ( نقل به مضمون ) : " اگر من روزی رهبر جهان بشوم اولین کاری که انجام می دهم آزاد سازی واژه ها از اسارت بشر خواهد بود". پس بیایید واژه اعتقاد را از اسارت بشر آزاد سازیم. اعتقاد فی نفسه معنا و مفهومی ندارد بلکه در ارتباط با شناخت است که معنا و مفهوم پیدا می کند. شناخت از طرق مختلف از جمله تجربه ، شنیدن ، دیدن ، مطالعه و یا تحقیق حاصل می شود. مثلا شخصی که مدعی است من به قران اعتقاد دارم این بدین معناست که وی با مفاهیم و مضامین کل قران آشناست و بعلاوه چون طبق گزاره مشهور " تعرف الاشیاء باضدادها ": اشیاء با ضدشان شناخته می شوند اولا قران را با دیدی انتقاد آمیز مطالعه کرده و سپس مطالبی را که بر علیه قران در دسترس است و وی مشتاقانه تلاش کرده است تا به این مطالب دسترسی پیدا کند و همیشه در پی آنهاست را مطالعه کرده و اول خود با به کارگیری دانش و عقل خود نسبت به بطلان آنها جدیت کرده و در صورت احساس کمبود در این خصوص به دانشمندان قرانی متوسل شده و برای آنها پاسخهایی در خور و شایسته پیدا کرده است. حال می توان گفت که این شخص به قران اعتقاد مثبت دارد. حال بیایید از جامعه به اصطلاح مسلمان خود آمارگیری کنیم و ببینیم که چند در صد به قران ، بر اساس تعریفی که ارائه کردیم ، اعتقاد دارد؟ و روشن می شود که اعتقادات دینی و فرقه ای ما موروثی است. مسئله ای که الله به شدت از آن نهی فرموده اند. الله در این خصوص می فرمایند : وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّون : برخى از اینان امی هستند و از كتاب چيزى جز آرزوها نمىدانند، و آنها نيستند مگر كسانى كه ظن و گمان مىبرند.
می گویند در یکی از جلسات درس آقای بروجردی ، آقای منتظری از ایشان سوالی می کنند و آقای بروجردی پاسخ آن را به تفصیل بیان می کنند. سپس آقای منتظری می گویند که آقا این سوال را 18 سال پیش هم از شما کردم ولی شما پاسخی متفاوت از پاسخ فعلی را بیان کردید. آقای بروجردی می گویند که طبیعی است اگر این سوال را دو سال بعد هم مطرح بکنید ممکن است من پاسخی متفاوت از پاسخ فعلی بدهم.
غرض از این گفته ، این است که باورها و اعتقادات افراد رابطه مستقیمی با شناخت و معرفت آنها دارد و شناخت و معرفت انسانها بر اثر مطالعه ، شنیده ها ، دیده ها و تجربیات افزایش و یا تغییر می کند که به تبع آن ، باورها و اعتقادات فرد نیز در موردی خاص افزایش یا تغییر می کند. اگر دو نفر مسیحی و مسلمان را در نظر بگیریم که مسیحی اصلا انجیل نمی داند و مسلمان اصلا قران نمی داند می توانیم نتیجه بگیریم که هر دو هم عقیده هستند.
جنابعالی از کجا از یقین سخن می گویید؟ در قران دو بار این واژه آمده است. یک بار در مورد کفار که در آن دنیا به یقین می رسند و یک بار هم در مورد حضرت پیامبر.
اگر یقین داشته باشید که برحق هستید این سر آغاز گمراهی شماست. شما باید همیشه در جستجوی حقیقت باشید و اگر زمانی تصور کنید که مالک حقیقت شده اید این سرآغاز بدبختی شماست.
سلام بر جناب بینام
فرموده اید که " شما بر اساس کدام آیه استنباط می کنید که فقط و فقط فرشتگان هستند که واسطه اعمال هستند؟ پس آیاتی که آوردم که در آنها رسماً هدایت به پیامبران نسبت داده شده چه می شود؟ سوره ابراهیم:
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۱﴾
الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده (۱)"
جنابعالی تهمت را بد می دانید و حق باشماست و مطمئنا کسی که به الله و کلام او تهمت وارد کند نیز صد البته کار بدی کرده است. تنها یک آیه از قران بیاورید که هدایت به پیامبران نسبت داده شده باشد و اگر نیست چرا نمی پذیرید؟
در آیه فوق اولا واژه بیرون آوردن ( تُخْرِجَ ) را از کجا به معنی هدایت می گیرید و ثانیا اگر آیه به صورت زیر بود شاید منظور شما تا حد بسیار ناچیزی تامین می شد:
الَر إِنَّا أَرْسَلْناك لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ. که در آن نامی از کتاب به عنوان منبع هدایت نیست.
به این آیه هم توجه کنید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ.
در دو آیه دیگری که ذکر کرده اید کدام مفسر گفته است منظور از روح فرشته نیست؟ من هر چه تفاسیر را گشتم چیزی جز جبرییل برای این واژه نیافتم.
سلام بر جناب بینام
من همانند شما شیعه بودم ولی پس از مسئله دار شدن به اهل سنت گرایش پیدا کردم و دوباره پس از مسئله دار شدن به وهابیت روی آوردم ولی باز هم پس از مسئله دار شدن به دامان تنها قران برگشتم و الان هم باز تحقیق می کنم و به عقیده خود یقین ندارم. امروز ظهر شبکه تلویزیونی وهابیون را تماشا می کردم. روایتی گفته شد که دقیقا به خاطر ندارم ولی مضمون آن تقریبا این بود که ابوبکر و عمر به بالای کوه احد رفتند و کوه لرزید. پیامبر فرمودند که ای کوه چرا می لرزی در حالیکه صدیق و فاروق بر روی تو هستند و کوه از لرزش بازایستاد.
اگر به متون همه فرق دقت کنید در همه آنها این چنین خزعبلاتی یافت می شود که نوعی شخصیت پرستی به جای خداپرستی را ترویج می کنند. این شبکه متعلق به فرقه ای است که تنها خود را مسلمان واقعی می دانند و بقیه را مشرک. تکلیف بقیه هم که به تبلیغ شرک می پردازند روشن است.
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان :Gol:
شما به نحوی به سخن کنفسیوس استناد می کنید که گویا آیات قرآن است.
تجربه، شنیدن (با گوش مادی)، دیدن (با چشم مادی)، مطالعه و تحقیق تنها طرق شناخت نیست. بلکه علم حقیقی نوری است که خداوند بر دل مؤمن می تاباند، و کسی نمی تواند به زور این نور را کسب کند. لطف خداست.
خدا را شاکرم که یقین خودم به قرآن را از چنین کانالی به دست نیاورده ام.
خیر. اعتقادی که اینگونه استوار شود، به همان راحتی هم فرو می ریزد. کافی است شخصی مطلبی بیاورد که قرآن را به ظاهر رد کند، و کسی نتواند شبهه او را رد کند. اعتقاد مثبتی که ذکر کردید در چنین شرایطی بر باد می رود.
تعریفی که شما ارائه کردید ملاک شخصی شما بوده، فاقد اساس قرآنی است. یقین چیز دیگری است. لازم نیست کسی به قرآن احاطه کامل پیدا کند تا یقین کند. شما از کجا به خداوند یقین دارید؟ مگر شما به خداوند احاطه علمی داشته، او را کامل می شناسید که به وجودش یقین کرده اید؟
نظرات شما چنین چیزی را روشن نکرد. همانطور که گفتم یقین تعریف دیگری دارد.
اتفاقاً این آیه دقیقاً نظر مرا تأیید می کند. آن اعتقادی که شما تعریف کردید، در صورت پیدا شدن شبهه حل نشده، فرو می ریزد. پس چیزی جز ظن و گمان نیست. ولی مؤمنی که یقین دارد، هیچ شبهه ای (هر چند به ظاهر بی جواب) اعتقادات او را سست نمی کند.
البته. مسئله واسطه فیض وجود یک مسئله کلی است، و من فقط از کلیات و اساس آن صحبت می کنم. من هرگز روی جزئیاتی که یقین ندارم و ممکن است نظرم عوض شود قسم نمی خورم. من به این کلیت که واسطه فیض وجود، تجلی اعظم خداوند یک حقیقت است ایمان کامل دارم، به نحوی که روی صحت آن قسم می خورم. شما اگر صد سال دیگر بیایید و از من بپرسید که آیا واسطه فیض وجود، تجلی اعظم خداوند حقیقت دارد، باز هم همین پاسخ را می شنوید، مگر آنکه من گمراه شده باشم.
این نتیجه گیری کاملاً اشتباه است، چرا که استنباطهای شخصی و جهان بینی این دو فرد با هم می تواند متفاوت باشد. اگر آنها از کتب آسمانی اطلاع نداشته باشند، این دلیل نمی شود که جهان بینی خاص خود را نداشته باشند.
از اینجا که وقتی قرآن می خوانم، معنویتم افزایش می یابد. چیزی حس می کنم که غیر قابل بیان است، و از برکات این حس یقین به حقیقت است.
به نظر می رسد بر خلاف ادعایتان، شما هیچ آشنایی با قرآن کریم ندارید:
سوره 2:
والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾
و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند (۴)
سوره 5:
أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿۵۰﴾
آيا خواستار حكم جاهليتاند و براى مردمى كه يقين دارند داورى چه كسى از خدا بهتر است (۵۰)
سوره 13:
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ ﴿۲﴾
خدا [همان] كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت آنگاه بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براى مدتى معين به سير خود ادامه مىدهند [خداوند] در كار [آفرينش] تدبير مىكند و آيات [خود] را به روشنى بيان مىنمايد اميد كه شما به لقاى پروردگارتان يقين حاصل كنيد (۲)
سوره 27:
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۳﴾
همانان كه نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و خود به آخرت يقين دارند (۳)
سوره 31:
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾
[همان] كسانى كه نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و [هم] ايشانند كه به آخرت يقين دارند (۴)
سوره 45:
وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾
و در آفرينش خودتان و آنچه از [انواع] جنبنده[ها] پراكنده مىگرداند براى مردمى كه يقين دارند نشانههايى است (۴)
سوره 45:
هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمِ يُوقِنُونَ ﴿۲۰﴾
اين [كتاب] براى مردم بينشبخش و براى قومى كه يقين دارند رهنمود و رحمتى است (۲۰)
فکر کنم همین اندازه کافی باشد.
طبق آیاتی که ارائه شد، یقین چیزی نیست که هرگز به آن نرسیم. حقیقت یک بسته واحد نیست که هیچ گاه مالک آن نشویم. بلکه هر کس در حد خودش می تواند مالک حقیقت شود... دو ضربدر دو می شود چهار... شکی هست؟
ادامه در پست بعدی...
ادامه از پست قبلی...
بنده تا روایتی را نفهمم نمی پذیرم. چیزی را هم که نمی فهمم رد نمی کنم. برای معرفی شیوه اعتقادی خودم مطلبی را عرض می کنم. قبلاً در بحثی دیگر، کسی از من پرسید تو مگر شیعه نبودی، چطور به توسل اعتقاد نداشتی؟ اینگونه پاسخ دادم:
---------------------------
بنده خودم را متعلق به هیچ فرقه ای نمی دانم. سوره 42:
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ﴿۱۳﴾
از [احكام] دين آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقهاندازى مكنيد بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مىخوانى گران مىآيد خدا هر كه را بخواهد به سوى خود برمىگزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوى خود راه مىنمايد (۱۳)
در بعضی ترجمه ها، به جای تفرقه اندازی، فرقه فرقه شدن آمده، که خوب معنی هر دو یکی است. توبه هم که یعنی بازگشت و حرکت به سوی خداوند. بر اساس وعده این آیه (و البته آیات دیگری هم از این قبیل هستند)، خداوند هرکس را که خالصانه به سوی او آید هدایت می کند. حتی اگر عقاید اشتباهی هم داشته باشد. درباره این مطلب در پست قبلی خودم مفصل اشاره کرده ام.
آغاز ورود رسمی من به دین، زمانی بود که 12 یا 13 ساله بودم. به خداوند گفتم: «خدایا، چگونه کسی را که دلیلی برای وجودش ندارم بپرستم و از او اطاعت کنم؟ من فرض را بر این می گذارم که تو هستی، و قرآن بر حق است. به راه تو می آیم، طبق وعده خودت مرا هدایت می کنی. ولی انتظار نداشته باش که 30 سال تمام فقط به دنبال دلیل وجود تو باشم.»
البته جملات من عین اینها نبود، ولی معنی اش همین بود. خیلی هم زود وجود خداوند برای من اثبات شد. اگر کسی می پرسید از کجا می دانی خداوند وجود دارد، نمی توانستم جوابش را بدهم. حالتی فکری داشتم که نمی توانستم جهان را بدون خدا فرض کنم. غیر قابل توصیف است. نوعی یقین بی دلیل. و به همین طریق پیش آمدم، و عقاید را مثل قطعات پازل کنار هم چیدم. الگوی من هم قرآن است. یعنی این پازلی که ساخته می شود نباید با قرآن اختلاف داشته باشد.
طبیعی است که در حین چیدن پازل، ممکن است گاهی شخص قطعه ای را جای اشتباهی بگذارد، و فکر کند جایش اینجاست. وقتی پازل کاملتر شود متوجه خواهد شد که این قطعه اشتباهاً اینجا قرار گرفته. روش من اینگونه است. نباید روی قطعات پازل تعصب داشت. هرلحظه ممکن است متوجه اشتباه خود بشویم. باید از پذیرش اشتباه ابایی نداشته باشیم.
تقلید در عقاید جایز نیست. چون جای توسل را در این پازل نمی یافتم، آن را در پازل قرار ندادم. وقتی جایش را یافتم و خداوند مرا هدایت کرد، آن را سر جایش گذاشتم. اگر من ائمه (ع) را به عنوان امام معصوم، و اولوالامر پذیرفته ام، اگر توسل و شفاعت را پذیرفته ام، علتش این نیست که شیعه ام. دقیقاً برعکس، چون این عقاید را دارم شیعه ام. نام این عقاید تشیع است، پس من شیعه ام. نه اینکه چون من شیعه ام، پس هرآنچه که هرکس در حیطه این مذهب بگوید من بی چون و چرا می پذیرم.
---------------------------
منبع: http://www.askdin.com/showthread.php?p=46413#post46413
جای شما بودم دست از افترا زدن و مشرک خواندن دیگران بر می داشتم، روی گلیمم باز می گشتم، و تا به چیزی یقین نکرده ام حرف نمی زدم.
ادامه در پست بعدی...
ادامه از پست قبلی...
من فکر می کردم تفاسیر اخ و جیز هستند.حالا که تفاسیر به نفع شما شدند، خوب شدند؟ مگر نمی گویید فقط و فقط قرآن؟ ناگهان چه شد تفسیر به کمک شما آمد؟ از کدام آیه قرآن استنباط می شود که روح همان فرشته است؟ به هر حال:
حقيقت روح
مردم چه در گذشته و چه حال در مورد حقيقت روح اختلاف دارند و قرآن هم اشاره دارد كه: «يسئلونك عن الروح» (اسراء/٨٥) ولي در اين معنا هيچ اختلافي ندارند كه از كلمه «روح» يك معنا مي فهمند و آن معنا عبارت است از چيزي كه مايه حيات و زندگي است، البته حياتي كه ملاك شعور و اراده باشد. (الميزان ج١٢ ص٣٠٢)، اما بحث اين است كه حقيقت روح چيست؟
به طور اجمال از آيات كريمه الهي مانند: «تنزل الملائكة والروح» (قدر/٤)، «يوم يقوم الروح والملائكة صفا» (نبا/٣٨) روزي كه ملائكه و روح به صف مي ايستند. به دست مي آيد، كه يك حقيقتي وجود دارد حتي مافوق ملائكه كه آن حقيقت به اذن پروردگار مبداء هر نوع حياتي است. حتي ملائكه حيات خودشان را از او دارند. خداوند در مورد انسان مي فرمايد: «و نفخت فيه من روحي» (حجر/٢٩) اين روح خودش را از او دارد. انواع روح (روح يعني مبداء حيات)، آن چه مبداء حيات و انواع حيات در عالم است از ناحيه او به اذن پروردگار افاضه مي شود كه از خود قرآن استنباط مي شود كه همه نباتات داراي يك نوع روح يعني داراي نوعي حيات هستند، حيوان ها هم داراي نوعي روح و حيات هستند، اما بالاتر از نباتات و انسان ها به طور كلي داراي روحي هستند بالاتر و شريف تر از روحي كه در حيوانات هست باز در انسان ها مومن و غيرمومن فرق مي كند، مومن داراي يك روح علاوه است كه از او به روح الايمان تعبير مي شود. «وايدهم بروح منه» (مجادله/٢٢) و نيز از خود قرآن استنباط مي شود، اولياء الله و پيامبران يك روح اضافه دارند يعني حيات بيشتري دارند، از نوعي حيات برتر و بالاتر برخوردارند كه از او به «روح القدس» تعبير مي شود، يعني هر انساني به آن حيات نوعي انسان زنده است ولي آن كسي كه با ايمان است يك حياتي دارد كه غير مومن آن حيات را ندارد. قرآن صريحا غيرمومن را ميت مي نامد، نه به اين معني كه او آن روح انساني كه همه افراد نوع انسان دارند ندارند، قلبش هم كار نمي كند و روح حيواني هم ندارند؛ بلكه مرده از روح ايمان است، كما اين كه همه مومنين نسبت به روح القدس، نسبت به روحي كه فاقد آن روح اند مرده هستند. آن روح القدس در هر انساني كه پيدا بشود به او نوعي حيات و نوعي قدرت مي دهد كه آن حيات و قدرت در انسان هاي ديگر نيست. به قول شاعر:
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
دگران هم بكنند آنچه مسيحا مي كرد
يعني اگر مسيح آن كارهاي معجزه آسا را مي كرد مثلا مرده زنده مي كرد، چون از يك روحي بهره مند بود كه نامش روح القدس بود، روح القدس را هر بنده اي داشته باشد آن كارها را انجام مي دهد. (ر. ك: آشنايي با قرآن، شهيد مطهري، ج١١ ص ١٩٥-١٩٧، الميزان، ج١٢، ص٣٠٢)بنابراين «روح» مخلوق عظيمي است مافوق فرشتگان. در حديثي از امام صادق (ع) نقل شده است كه شخصي از آن حضرت سوال كرد: آيا روح همان جبرئيل است؟ امام فرمود: «جبرئيل از ملائكه است و روح اعظم از ملائكه است، مگر خداوند متعال نمي فرمايد: «تنزل الملائكة والروح» (تفسير نمونه ج٢٧ص١٨٤)
منبع: http://nahadsbmu.ir/article.aspx?gidview=5874
اول اینکه نام اینکار هدایت است. وقتی ما دست کسی را بگیریم و او را به راه خداوند بیاوریم، او را هدایت کرده ایم... طبیعی است که برای هدایت کسی به نور اول باید او را از ظلمت خارج کرد. دوم اینکه:
سوره 42:
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۵۲﴾
وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى (۵۲)
شما چرا نمی پذیرید؟
در ثانی، مگر نه اینکه خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانی بر می گزیند (سوره 22):
اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۷۵﴾
خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند و نيز از ميان مردم بىگمان خدا شنواى بيناست (۷۵)
مگر حضرت محمد (ص) رسول الله نیستند؟ شما چطور وجه مشترک ایشان با برخی از فرشتگان را منکر می شوید؟
مگر ما می گوییم پیامبران مستقل از خداوند و آیات او هدایت می کنند؟ مگر می شود کسی از آیات خداوند بی بهره باشد و هدایت کند؟ آنچه ارائه کردید تناقضی با عقاید ما ندارد. در ضمن من چیزهای دیگری هم پرسیدم:
مثال آب خوردن که زدم چه می شود؟ مگر آب فرشته است که به واسطه آن سیراب می شوم؟
یعنی اگر من کسی را به قتل برسانم، فرشته ای این کار را کرده؟ پس من چه کاره ام؟ چگونه مسئولیتی به عهده من خواهد بود؟ مگر آنکه خود من هم تا حدی واسطه امور باشم...
لطفاً به همه مطالب پاسخ دهید.
با تشکر فراوان
یا حق
جناب موحد عجیب از عناد و طغیان شما ما که در جواب این ادعای واهی شما آیات صریحی را آوردیم که دال بر هدایت گری قرآن و انبیا و اوصیای الهی دارد بازهم از رو نمی روید و بر خدا و قرآن دروغ می بندید !!! رو را برم
باز هم این آیاتی که معرف هدایتگران است را تقدیم می کنیم بلکه وجدانتان کمی تکان بخورد :
خداوند هادی است :
« وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ » . 1
خداوند (در تمام زمينه ها سخن ) حق و استوار مى گويد ، و هم اوست كه شما را به حقيقت و درستى هدایت مى كند .
قرآن هادی است :
« إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً » . 2
همانا اين قرآن مردم را به راست ترين و استوارترين راه هدايت مى كند ، و اهل ايمان را كه انجام دهنده عمل صالحند ، يعنى بر اساس آيات قرآن داراى ايمان و عقيده و اخلاق و عمل شايسته اند به اجر و ثواب بزرگ بشارت مى دهد .
انبیاء و اوصیاء هادی هستند :
« وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ».3
انبياء بزرگوار و معصوم و صالح خود را پيشواى خلق قرار داديم ، تا مردم را به امر ما (صراط مستقیم ) هدايت كنند . و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات به خصوص اقامه نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم و آنان هم به بندگى ما اقدام كردند .
ارسال رسل و انزال کتب برای هدایتگری است :
« قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ». 4
اى رسول ما به مردم بگو ، حق (پيامبر و قرآن )از جانب خدا براى هدايت شما آمد ، پس از اين هركس هدايت الهى را قبول كرد و به راه راست رفت و حكم قرآن و پيامبر را به كار بست نفعش عايد خود اوست .
.
پس چرا این همه بی انصافی می کنید و برخی آیات قرآن را می گیرید و برخی از آیات را از روی جهل یا عناد با خدا توجه نمی کنید؟.
چون معنای هدایت را هم نمی دانید معانی دقیقش را هم می آورم .
معانی هدایت :
1 - هدایت جامع تزکیه - تعلیم و تعلم - تربیت و سیاست است یعنی ساختن فرد و جامعه .
2 - در برخی آیات به معنای رهنمون ساختن به علم صحیح است .
پی نوشت ها :
1 - سوره ی احزاب آیه ی 4 .
2 - سوره ی اسراء آیه ی 9 .
3 - سوره ی انبیا آیه ی 73 .
4 - سوره ی یونس آیه ی 108 .
درود بر شما راستجوی راستین
جانا سخن از زبان ما می گویی
ای کاش ترا بیشتر می شناختم و پیشانی ترا می بوسیم وبر این بوسه افتخار می کردم
و من دنبال افرادی چون تویی می گردم ای راستپذیر ارجمند
اما ای دوستان آزاد من
این است سر نوشت مذاهب در جهان من به خداوندی خدا سوگند می خورم که در آینده ای نه چندان دور همانگونه که بارها گفته ام داستان مذاهب از کره ی زمین در اثر طوفان سهمگین و ویرانگر آگاهی در هم کوبیده می شود می شود که المذهب ذاهب ویذهب
پس خوش بحال راستجویان رستگاری که از همین اکنون از پوسته ی مذاهب گونا گون در آیند
و ره راستین راستجویی پویند شاید فردا دیر باشد
یک ذره خودتان باشید همین برای گام نخست پیشرفت کافی است
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
آ
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ا
با سلام
جناب نوری
جالب شما دچار تضاد شدیدی هستید!!
از یک طرف سخن از خداوند میگوید!!و از طرف دیگر فرمان خداوند را قبول ندارید؟؟:Gig:
این آیه را چگونه توجیه میکنید!!!؟:Sokhan:
شمایی که دم از شناخت خداوند میزنید!!؟
صاحبان فرمان از نظر قرآن چه کسانی هستند!!:Sham:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً)« اي كساني كه ايمان آوردهايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را از خودتان. و هرگاه در چيزي نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و رسول او بازگرانيد، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است».:Sham::Sham:
در آية شريفه پس از اطاعت از خدا و رسول (صلّي الله عليه وآله) ، سخن از اطاعت مؤمنان از «اولوالامر» به ميان آمده و اين اطاعت، اطاعتي مطلق و بي قيد و شرط است. :Sham:
اطاعت از اولوالامر در كنار اطاعت از خدا و رسول به شكل مطلق تكليف شده است و اين افراد جز در بين معصومان (عليهم السلام) مصداقي ندارند.:Sham:
میدونی جناب نوری خداوند در قرآن جای هیچ گونه تردیدی باقی نگذاشته اگربه ان به درستی بنگریم !!!
قرآن مى فرمايد: (و من يشرك فكانّما خَرّ من السماء ...) كسى كه مشرك شود، مانند آن است كه از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گيرد و طعمه آنها شود.:Sham: امّا انسان موحّد و پايبند به كلمه طيّبه ((لااله الاّ اللّه )) طبق حديث شريف قدسى : ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى )) در دژ و قلعه محكم الهى است .اگر نه که!!!
صاحبان فرمان از نظر قرآن چه کسانی هستند!!:sham:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً)
« اي كساني كه ايمان آوردهايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را از خودتان. و هرگاه در چيزي نزاع و اختلاف كرديد، آن را به خدا و رسول او بازگرانيد، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است».:sham::sham:
در آية شريفه پس از اطاعت از خدا و رسول (صلّي الله عليه وآله) ، سخن از اطاعت مؤمنان از «اولوالامر» به ميان آمده و اين اطاعت، اطاعتي مطلق و بي قيد و شرط است. :sham:
اطاعت از اولوالامر در كنار اطاعت از خدا و رسول به شكل مطلق تكليف شده است و اين افراد جز در بين معصومان (عليهم السلام) مصداقي ندارند.:sham:
میدونی جناب نوری خداوند در قرآن جای هیچ گونه تردیدی باقی نگذاشته اگربه ان به درستی بنگریم !!!
اگر نه که!!!
قرآن مى فرمايد: (و من يشرك فكانّما خَرّ من السماء ...) كسى كه مشرك شود، مانند آن است كه از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گيرد و طعمه آنها شود.:sham:
امّا انسان موحّد و پايبند به كلمه طيّبه ((لااله الاّ اللّه )) طبق حديث شريف قدسى : ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى )) در دژ و قلعه محكم الهى است .
با درود
جناب رضا
اولی الامر یعنی کسانی که در امر خاصی اولی تر و شایسته تر از ما هستند و به قول معروف متخصص راستین در امری هستند
و کلمه ی اولی الامر در قباله ی فرد خاصی هم نیست نه منحصر به امامی است و نه کس وِیژه ی دیگر
در میدان نبرد اولی الامر سربازان فرمانده ی مستقیم آنها است
در روی در یای طوفانی ناخدای کشتی اولی الامر ساکنان آن است
بیماری که دکتر می رود اولی الامر او پزشک مربوطه است
اما اولی الامر در آیه منظور سیاسی دارد
پس اگر رهبر کشوری اسلامی بر اساس اصول الهی کار کند او هم اولی الامر است
اما اگر همین اولی الامر (رهبر )بر خلاف اصول الهی و قرآنی کار کرد باید از او پیروی نکرد و اگر کار ما با اولی الامر ( رهبر، فرمانده ) به نزاع کشید به قرآن روی آورده واولی الامر را در خلاف قرآن و عقل پیروی نمی کنیم چرا که طبق قرآن و توضیحات بالا اولی الامر معصوم نیست فقط در امری خاص ازما موقتا اولی تر قرار گرفته و اولی الامر بودن او مطلق نیست ( باز توجه و دقت کنید اولی الامر بودن مطلقه نیست و طبق قانون نسبیت نسبی است )
چرا اولی الامر بودن مطلق و همیشگی نیست ؟؟تا بگویم!!
همین رهبر اولی الامر اگر بیمار شود یا نیاز به جراحی داشته باشد آن وقت برای ادامه ی زندگی مجبور است از اولی الامر دیگری بنام دکتر یا جراح اطاعت کند و دیگر خودش در این مورد اولی الامر نیست
و اگر همین رهبر اولی الامر در دریا نشسته و یکباره طوفانی می شود دیگر او اولی الامر نیست بلکه برای نجات جان خود باید از اولی الامر دیگری بنام ناخدا ی کشتی اطاعت کند
و اگر جنگی با کشور دیگر در گیرد در امور و فنون نظامی رهبر سیاسی اولی الامر نیست بلکه فرماندهان نیروهای مسلح اولی الامر هستند
پس خلاصه برای انسان راستجو و راستپذیر می گویم که اولی الامر بودن نه مطلق است و نه مدوام و نه معصومیت آور
بلکه
اولی الامر بودن یک امر موقت و مشروط قرار دادی ِ فرهنگی یا سیاسی یا علمی یا اجتماعی است
و مادام که طبق اصول مقرر شده رفتار کند اولی الامر بودنش تداوم دارد و به محض اینکه منحرف شود دیگر اولی الامر بودنش ساقط است
و دیگر رسمیت الهی و عقلی در پیروی شدن ندارد
در ضمن تا یادم نرفته بگویم همین آیه هم برای اطاعت شدن اولی الامر قید گذاشته طبق این آیه اگر با اولی الامر کار به اختلاف و نزاع کشید باید
مشکل پیش آمده را به خدا ارجاع دهیم ( رسول که گفته برای زمان زندگی پیامبر بوده و الان فوت کرده و نیست پس ا امروز به جای رسول اکرم ( حضرت محمد ) باید از رسول باطنی و امانت الهی یعنی عقل استفاده کنیم
پس اگر گفته اختلاف خود را با اولی الامر به خدا و رسول ارجاع دهید منظور در دوره ی ما یعنی به خدا و رسول باطنی( عقل) ارجاع دهید
ای کاش ازین حرفا ی راستین که از ژرفای جان بر می خیزد پند می گرفتید فهل من مدکر
جناب نوری اولا که دقت به آیه مورد نظر نکردید و سوال بنده را جواب ندادید!!؟؟
منظور از صاحبان فرمان از نظر قرآن چه کسانی هستند ؟:Labkhand:
ببخشید اما شما هر وقت دوست دارید از قرآن استدلال میکنید و هر وقت دوست ندارید از تخیلات ذهنتان استفاده میکنید!!؟این اشتباه بزرگیست !جناب نوری!!
یا به تمام قرآن اعتقاد دارید و ان را قبول دارید و یا نه!!!؟:Sokhan:
تکلیف ما را روشن کنید!!!؟
اما طبرسي پس از بيان اختلاف مفسّران عامه در تعيين اولوالامر مينويسد: «اصحاب ما (شيعيان) از طريق امامان باقر و صادق (عليهما السلام) روايت كردهاند كه اولوالامر همان امامان از اهل بيت پيامبرند كه خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب كرده، همانگونه كه اطاعت از خود و اطاعت از پيامبرش را واجب كرده است. :Sham:
[FONT=Century Gothic]علاوه بر آن جايز نيست كه خداوند، اطاعت از كسي را به صورت مطلق واجب كند مگر كسي كه عصمت او ثابت شود و باطنش همانند ظاهرش باشد و نيز از هر گونه سهو و غلط و كار زشت، مبرّا و در امان باشد و چنين چيزي نسبت به امرا و يا دانشمندان غير قابل حاصل است،:Sham:
لذا خداوند اجلّ از آن است كه به اطاعت از معصيت كار و يا كساني كه از قول و فعلشان انطباقي با هم ندارد، فرمان دهد.»
1
در بين اهل سنت، فخر رازي نيز وجود عصمت را لازمة اطاعت مطلق از اولوالامر دانسته و در اين باره به روشني استدلال كرده است، هر چند كه در نتيجه گيري نهايي، اين دانشمند به خطا رفته است.2
زمخشري در تفسير خود صاحبان امر را به امراي حق تفسير كرده و مينويسد: امراي جور كه خداوند و رسول او از آنان بيزارند، هرگز نميتوانند در آيه ـ از جهت وجوب اطاعت از ايشان ـ عطف به خدا و رسول (صلّي الله عليه وآله) شوند3
به طوري كه گذشت روايات شيعه مصداق اولوالامر را به روشني تعيين كرده است.
[FONT=Century Gothic]به عنوان مثال كليني در كتاب خود حديثي از ابوبصير نقل كرده كه او گويد:
از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردم: آيه: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ» دربارة چه كساني نازل گرديد؟
امام (عليه السلام) فرمود: «اين آيه در شأن علي (عليه السلام) و فرزندانش حسن و حسين (عليهما السلام) نازل گرديد.»
ابوبصير گويد: باز سؤال كردم كه مردم ميگويند: از چه جهت، خداوند نام علي (عليه السلام) و خاندانش را نبرده است؟
امام صادق (عليه السلام) فرمود: «در پاسخ به مردم بگوييد: دستور نماز خواندن بر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نازل گرديد، در حالي كه سخني از سه ركعت و چهار ركعت در ميان نبود، اين رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بود كه ركعات نماز را تفسير كرد.
دستور پرداخت زكات نازل شد، امّا در آن نيامده بود كهاز چهل درهم يك درهم بپردازيد و اين رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بود كه نصاب زكات را تفسير كرد. و دستور حج نازل شد در حالي كه در آن نيامده بود كه هفت نوبت طواف كنيد، اين رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بود كه مراسم طواف را تفسير كرد.
بر همين پايه فرمان خدا نازل گشت كه: «از خدا و رسول خدا اطاعت كنيد و از كساني كه از بين شما صاحبان امر باشند نيز اطاعت كنيد.» كه مصداق آن دربارة علي و حسن و حسين (عليهم السلام) ثابت و پابرجا ماند.
زيرا در ارتباط با اين دستور بود كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «هر مؤمني كه من سرپرست و مولاي او هستم علي مولا و سرپرست او خواهد بود.»:Sham:
و ... بدانيد اگر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) لب فرو ميبست و خاندان خود را معرفي نميكرد، خاندان فلان و بهمان مدّعي ميشدند كه ما صاحب الامر شماييم.»4:Sham:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجمع البيان، 3/100
2 . مفاتيح الغيب، 10/144
3. الكشّاف،1/524
4 . الكافي، 1/287؛ با اندكي تلخيص و نيز بنگريد به تفسير عياشي، 1/273؛ نورالثقلين، 1/497 الي 507؛ و تفسير الصافي، 1/462 الي 465.
و باز سوالی دیگر که امیدوارم این بار طفره نروید و به درستی جواب بدهید !!:Ealam:
نزول این آیه در چه زمانی بود ؟؟؟؟؟[FONT=Century Gothic]و اشاربه چیست و چه کسی؟
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِْسْلامَ دِيناً) المائده،(3)
«امروز براي شما دينتان را كامل ساختم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين بر شما پسنديدم».
..
.
غلام علی گرامی میان سخنانتان با این اشعار هیچ تناسبی نیست
بالاخره چی؟ با انجام تکالیف الهی در قالب دین حق آیا لایق جانان شده ای و یا با ندیدن منیت خود آیا فانی در خدا شده ای؟
اصلا خدا را قبول داری(دین و مذهبی داری) که بخواهی خود را لایقش سازی ؟
سلام بر جناب رضا
( 4.59 ) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً : اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و كاردارانى كه از شما هستند فرمان بريد. پس هرگاه در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر به خدا و روز واپسين ايمان داريد، كه اين بهتر و نيكو فرجامتر است ( ترجمه استاد بهرام پور ).
در شان نزول این آیه آمده است که حضرت پیامبر سپاهی را به فرماندهی خالد بن ولید برای نبرد با یکی از قبایل فرستادند. در این نبرد میان خالد بن ولید و عمار یاسر اختلاف نظری پیش آمد که آن را به پیش پیامبر بردند. پیامبر در مقام داوری ، حق را به عمار یاسر دادند ولی در عین حال به عمار یاسر گوشزد کردند که در میدان نبرد باید از فرمانده اطاعت شود. موردی که هم اکنون هم در ارتشهای دنیا معمول است. در آیه بعدی الله مومنین را از حکم قرار دادن طاغوت برای حل و فصل اختلافات نهی فرموده اند. پس می بینید که در این شان نزول سخنی از معصوم به میان نیامده است.
معنی آیه حداقل برای مسلمانان زمان نزول روشن بوده است ولی می توان پذیرفت که این حکم همانند برخی احکام دیگر قرانی ، حکمی کلی بوده و تنها یکی از مصادیق آن مربوط به دوران حیات پیامبر است. در این صورت :
با توجه به تفاسیر موجود ، " اولی الامر منکم " در این آیه به موارد زیر دلالت می کند :
الف. صاحبان امر و فرمان و به معنای امروزی مسئولین وقت که در سلسله مراتب فرماندهی در رتبه پس از پیامبر قرار دارند و به اصطلاح کارگزاران حکومتی در نهادهای مختلف هستند که از طرف پیامبر به این سمتها منصوب شده اند.
ب. اشخاصی که پس از پیامبر عهده دار وظایف رهبری امت می شوند و جانشین پیامبر هستند.
ج. امامان معصوم که پس از پیامبر قرار بود به صورت موروثی یکی پس از دیگری حکومت را در دست بگیرند.
همچنین با توجه به تفاسیر موجود ، منظور از عبارت " اگر در چیزی اختلاف کردید " ، بروز اختلاف میان شهروندان و اولی الامر است نه بروز اختلاف میان شهروندان با یکدیگر. چرا که اگر منظور بروز اختلاف میان شهروندان با یکدیگر بود گفته می شد که اول اختلافات خود را پیش اولی الامر ببرید و در صورت مرتفع نشدن به پیامبر و الله رجوع کنید.
پس نتیجه می گیریم که :
مورد الف کاملا درست است. هم شان نزول آیه آن را تایید می کند و هم خود پیامبر در قید حیات هستند و در صورت بروز اختلاف میان شهروندان و کارگزاران منصوب از سوی خود ، ایشان می توانند با اشرافی که به احکام دارند و همچنین با بهره گیری از منبع وحی مورد اختلاف را حل و فصل کنند.
مورد ب نیز تا حدی درست است. در صورت بروز اختلاف میان شهروندان و اولی الامر( کارداران یا نمایندگان جانشین پیامبر در حوزه های مختلف ) می توان به الله ( قران ) و جانشین پیامبر مراجعه کرد و مورد اختلاف را حل و فصل نمود. روشن است که جانشین پیامبر خواه خلیفه باشد و خواه امام شخصی است که عهده دار همان وظایفی است که حضرت پیامبر در خصوص اداره امت انجام می دادند و فرض بر این است که چون حضرت پیامبر رحلت فرموده اند جانشین ایشان جای ایشان را در آیه اشغال کرده اند.
مورد ج این پرسش را پیش می آورد که آیا ما می توانیم با امام معصوم اختلاف پیدا کنیم ؟ پاسخ این است که نه تنها ما نمی توانیم با آنها اختلاف پیدا کنیم بلکه موظف هستیم به صورت مطلقه از آنها اطاعت کنیم.
پس می توان نتیجه گرفت که منظور از اولی الامر امامان معصوم نیستند.
البته برخی ادعا می کنند که منظور از " اگر در چیزی اختلاف کردید " ، بروز اختلاف میان شهروندان با یکدیگر است. با پذیرش این مطلب ، اینگونه نتیجه گیری می شود که در صورت بروز اختلاف میان شهروندان با یکدیگر در زمان حاکمیت امام معصوم ، باید مورد اختلاف به الله ( قران ) و پیامبر ( سنت ) ارجاع داده شود و به اصطلاح امروزی امام معصوم دور زده شود و باز این پرسش پیش می آید که مگر قرار نیست که امام معصوم عهده دار وظایف پیامبر در امر رهبری و اداره جامعه شود پس چرا از کاری که حضرت پیامبر انجام می دادند یعنی حل و فصل اختلافات ، شانه خالی می کنند؟
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان :Gol:
از دوستان خواهش می کنم بحث را منحرف نکنند. درباره اولوالامر تا به حال میلیاردها بار بحث شده است. اگر باز هم می خواهید درباره آن بحث کنید، تاپیک دیگری ایجاد کنید.
توصیه ای هم به جناب رضا دارم، لازم نیست پاسخ جناب نوری را بدهید. ایشان آگاهانه قصد تحریک شما و به حرف کشیدن شما را دارند. جواب بعضی ها خاموشی است.
باز هم تأکیید می کنم... از دوستان تقاضا دارم جلوی انحراف بحث را بگیرید. در صورت منحرف شدن بحث به مسائل حاشیه ای، بهانه ای برای افراد ایجاد می شود تا از پاسخ به سؤالات طفره روند و در میان شلوغی مسائل را ماستمالی کنند.
برای نشان دادن باطل بودن برخی عقاید باید به ریشه آنها پرداخت.
قابل توجه جناب موحد، لطف کنید به سؤالات اساسی پاسخ دهید. بحث این تاپیک اولوالامر نیست. هم جناب سلیم، و هم من آیاتی ارائه کرده ایم... منتظر پاسخیم.
با تشکر
یا حق
جناب موحد چنانچه کاری به تفاسیر و شأن نزول ایات نداشته باشیم و یک بحث عقلی پیش بکشیم .میگوییم مراد از اولوالامر در ایه اطاعت چیست / میتوان 4 گزینه را مطرح کرد:
1- مراد از اولوالامر حکام لا به شرط (حکام جور و غیر جور)هستند که شامل حکام جور هم میشود در هر عصر و زمانی ؛
فرض فوق با حکمت الهی ناسازگار است که امر به اطاعت از ظالمین را بکند .
2-مراد از اولوالامر حکام به شرط لا از جور و ظلم است . که چنین فرضی نیز با اطلاق کلمه اطیعوا ناسازگار است.
3-مراد از اولوالامر صحابه زمان رسول الله (ص) است . باید پرسید چطور خداوند به فکر مردم زمان پیامبر (ص) بوده و سایر انسانها در اعصار دیگر رها کرده است. این فرض نیز با حکمت الهی ناسازگار است.
4-مراد از اولوالامر ائمه معصومین(ع) هستند که پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام سکان هدایت و رهبری مسلمانان را به عهده گرفته اند و صاحبان امر هستند
وقت سه شق اول باطل شد میماند شق چهارم که موافق ظاهر آیه نیز هست.و معارضی ندارد.
البته با عرض پوزش از اینکه بحث اصلی این نبود.
سلام بر جناب بینام
1. فرموده اید که " شما به نحوی به سخن کنفسیوس استناد می کنید که گویا آیات قرآن است. "
این سخن کنفسیوس مبین یک نکته زبانشناسی است و آن اینکه ما بعضا معنای واژه هایی را که به کار می بریم نمی دانیم و به همین علت باهم جدل می کنیم. مثال اوزوم و انگور و عنب که حتما به گوشتان خورده است. اگر پیش از بحث تعریفی از واژه های کلیدی ارائه شود باعث تسهیل روند بحث خواهد شد. به عنوان مثال ما واژه "مهربان" را خیلی به کار می بریم ولی اگر معنای این واژه را از افراد مختلف جویا شوید پاسخهای متفاوتی خواهید شنید. بر همین اساس من واژه " عقیده " را تعریف کردم که متاسفانه به تعریف واحدی نرسیدیم.
2. فرموده اید که " تجربه، شنیدن (با گوش مادی)، دیدن (با چشم مادی)، مطالعه و تحقیق تنها طرق شناخت نیست. بلکه علم حقیقی نوری است که خداوند بر دل مؤمن می تاباند، و کسی نمی تواند به زور این نور را کسب کند. لطف خداست."
بر فرض صحت این مدعا این پرسش پیش می آید که برای مومن شدن چه مراحلی نیاز است تا پس از ارتقا به این مقام ، الله نور خود را بر دل مومن بتاباند. آیا نیازی نیست که ما کلام الله را مطالعه کنیم و با همین ابزارهای شناخت مادی از قبیل چشم و گوش و عقل در آیات الهی تفکر و تعمق کنیم و یا باید همانند مسیحیان منتظر نور بنشینیم؟
3. فرموده اید که " خدا را شاکرم که یقین خودم به قرآن را از چنین کانالی به دست نیاورده ام. "
پس از کجا به دست آورده اید؟ لطفا ما را راهنمایی فرمایید شاید راهی که ما می رویم به ترکستان است.
4. فرموده اید که " خیر. اعتقادی که اینگونه استوار شود، به همان راحتی هم فرو می ریزد. کافی است شخصی مطلبی بیاورد که قرآن را به ظاهر رد کند، و کسی نتواند شبهه او را ردکند. اعتقاد مثبتی که ذکر کردید در چنین شرایطی بر باد می رود. "
اگر ما از مفاهیم قران اطلاع نداشته باشیم که وضعیت بدتر می شود. چرا که هر کسی می تواند در ظاهر در مقام دفاع از قران باورهای ضد قرانی خود را به نام قران بر ما تحمیل کند که رویه ای معمول است. آیا به نظر شما بد است که ما هنگامی که وارد بحث قرانی می شویم حتما قبلا مفاهیم قرانی و شبهات قرانی و پاسخهای ارائه شده به این شبهات را بلد باشیم و در غیر اینصورت کار را به کاردان بسپاریم؟ گفته شده است که برای تخریب یک عقیده ، بد از آن دفاع کنید.
5. فرموده اید که " تعریفی که شما ارائه کردید ملاک شخصی شما بوده، فاقد اساس قرآنی است. یقین چیز دیگری است. لازم نیست کسی به قرآن احاطه کامل پیدا کند تا یقین کند. شمااز کجا به خداوند یقین دارید؟ مگر شما به خداوند احاطه علمی داشته، او را کامل می شناسید که به وجودش یقین کرده اید؟ "
شناخت ما از الله با توجه به محدودیتهای ادراکیمان نمی تواند نسبی نباشد ولی این دلیل نمی شود که این موضوع را به همه موارد تسری دهیم مواردی که در محدوده ادراکی ما هستند و ما باید تنها تلاش کنیم.
6. فرموده اید که " از اینجا که وقتی قرآن می خوانم، معنویتم افزایش می یابد. چیزی حس می کنم که غیر قابل بیان است، و از برکات این حس یقین به حقیقت است. "
این مشترک میان تمام قرائت کنندگان قران است چرا که آیات الهی چنین خاصیتی دارند : وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا.
7. فرموده اید که " به نظر می رسد بر خلاف ادعایتان، شما هیچ آشنایی با قرآن کریم ندارید. "
من کی ادعا کردم؟ منتها عرض کردم که واژه یقین دو بار در قران آمده است و نگفتم که واژه یقین و مشتقات آن دو بار در قران آمده است.
سلام بر جناب زمزم
1. معنای آیه مذکور در زمان حضرت پیامبر این بوده است که از خضرت پیامبر و کارگزارانی که از جانب ایشان منصوب می شوند اطاعت کنید.
معنای آیه مذکور پس از رحلت حضرت پیامبر این است که از مثلا خلیفه یا امام یا ولی فقیه و کارگزاران منصوب از جانب آنها اطاعت کنید. یعنی اشخاص نامبرده جای حضرت پیامبر را در آیه اشغال می کنند. پس از رحلت حضرت پیامبر ما چگونه می توانیم از ایشان اطاعت کنیم؟ ایشان که زنده نیستند تا در اختلافات حکمیت کنند. الله در اول آیه اطاعت از خود یعنی قران را قرار داده اند و معلوم است که حاکم اسلامی باید مقید به قران باشد و گرنه که حاکم اسلامی نیست.
2. لطفا برای این مبحث تاپیک جداگانه ای باز کنید و همچنین برای سایر مباحث تا بحثها سامانمند شوند و من هم از جانب جناب بینام به فرار از بحث متهم نشوم.
دوستان گرامی اصل بحث در خصوص صلوات بود و جناب غلامعلی و موحد ( لاچینی ) جواب های مستدل قرآنی و عقلی دریافت کردند لکن عنادشان با خدا و قرآن و اهل بیت باعث شده که برای جبران شکست در مباحث موضوعات دیگری را داخل کنند تا اصل بحث تحت الشعاع و دچار فراموشی شود .
دوستان گرامی ادعاهای واهی این دو کاربر را در هر موضوعی جداگانه در تاپیک های دیگری مطرح و جواب بفرمایید .
من الله التوفیق
با سلام و عرض ادب :Gol:
مراحل مؤمن شدن کاملاً روشن است... در مرحله اول اجتناب از محرمات و انجام واجبات، در مرحله دوم اجتناب از مکروهات و افزایش مستحبات. تزکیه نفس راه کسب معرفت الهی و نور مربوطه است. نیت باید خالص برای خداوند باشد.
مسلماً کلام الله را باید خواند، و در آن تفکر و تعمق کرد، ولی تفکر و تعمق ما ملاک برپایی اعتقادات یقینی نیست. هر آن برداشتی که ما با عقل ناقص خود از آیات بکنیم، تنها یک نظریه است. بیان آیات بر عهده خداوند است (سوره 75):
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده (۱۶)
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست (۱۷)
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾
پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن (۱۸)
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿۱۹﴾
سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست (۱۹)
قرآن راه را به خوبی مشخص کرده است.
اگر راهی که شما می رفتید به ترکستان نبود اصلاً وارد این بحث نمی شدم. امام حسن عسکری (ع):
«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترين مردم كسى است كه در هنگام شبهه توقّف كند. عابدترين مردم كسى است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترك نمايد. كوشننده ترين مردم كسى است كه گناهان را رها سازد.
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
http://www.alulbayt.com/farsi/imamaskari.htm
نظریه پردازی در زمان شبهه و پذیرش آن نظریه به عنوان عقیده (و مبنای عمل قرار دادن آن عقیده)، باعث انحراف از حق می شود.
من هرگز نگفتم نباید از مفاهیم قرآن اطلاع داشته باشیم. من با نظریه پردازی پوچ که بر عقل معاش استوار است (و مبنای عمل قرار دادن آن) مخالفم.
راستش نفهمیدم که این جمله چه ربطی به استدلال من درباره یقین دارد. در قرآن بارها به اهل یقین اشاره شده است، پس رسیدن به یقین شدنی است.
اولاً من هرگز نگفتم که فقط و فقط من از این حس برخوردارم. دوماً، خیر تمام قرائت کنندگان قرآن از این حس برخوردار نیستند. شاید کسی قرآن را بخواند تا بهانه ای پیدا کند و آن را رد کند. آیا او هم همین حس را خواهد داشت؟ کفار مگر قرآن را نمی شنیدند؟ چرا انکار می کردند؟
وقتی کسی می گوید من فقط و فقط به قرآن اعتماد می کنم، و بعد شروع به نظریه پردازی کرده، دیگران را مشرک و منحرف خطاب می کند، به این معنی است که فکر می کند با قرآن کریم تا حد زیادی آشنایی دارد.
به هر حال این عذر بدتر از گناه است... شما که می دانستید مشتقات کلمه یقین بسیار در قرآن آمده است، چرا عرض بنده درباره فراوانی اهل یقین در قرآن را رد کردید؟ چرا منکر رسیدن به یقین می شوید؟
خودتان فرمودید به عقیده خود یقین ندارید. فکر نمی کنید بهتر است دست از نظریه پردازی و افترا زدن به دیگران برداشته، توبه کنید، شروع کنید به انجام دستورات دین و درخواست هدایت و یقین از پروردگار؟ چرا وقتی خودتان هم نمی دانید که حق با شما هست یا نه، صراحتاً عده ای را مشرک می خوانید؟
فرض را بر این می گذاریم که پاسخ مطالب اصلی ارائه شده که مربوط به موضوع مناظره می شود (مخصوصاً آیات ارائه شده) در دست تهیه می باشد...
با تشکر
یا حق
[FONT=0 Nazanin Bold]سلام بر جناب بینام
[FONT=0 Nazanin Bold]1. فرموده اید که " [FONT=0 Nazanin Bold]خداوند هرکس را که خالصانه به سوی او آید هدایت می کند. حتی اگر عقاید اشتباهی هم [FONT=0 Nazanin Bold]داشته باشد.[FONT=0 Nazanin Bold]"
[FONT=0 Nazanin Bold]ولی الله سخن دیگری می فرمایند. [FONT=0 Nazanin Bold]اگر به کل قران نظری اجمالی انداخته شود خصوصیات افرادی که مشمول هدایت الهی و یا گمراهی از صراط مستقیم هستند مشخص می شود : وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين ، وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين ، وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّار و غیره. پس مشخص می شود که انسان باید در وحله اول کافر و ظالم و فاسق و اسرافکار و دروغگو و ناسپاس و غیره نباشد یعنی این صفات رذیله را از شخصیت خود پاک کرده باشد تا سپس الله وی را هدایت فرمایند، نه اینکه الله فردی را هدایت می فرمایند و سپس وی واجد این صفات حسنه می شود یعنی از تو حرکت از خدا برکت.
[FONT=0 Nazanin Bold]2. در قران برخی واژه ها هستند که بیش از یک مدلول دارند از جمله واژه روح ولی جنابعالی روح به معنای حضرت جبرییل را با روحی که همه انسانها دارند را خلط کرده اید و آنها را یکی فرض کرده اید.
[FONT=0 Nazanin Bold]3. من قبلا از شما درخواست کردم که واسطه فیض را کمی توضیح دهید که فرمودید این کار قبلا انجام شده است ولی :
[FONT=0 Nazanin Bold]الله در قران می فرمایند که [FONT=0 Nazanin Bold]وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد[FONT=0 Nazanin Bold]. اگر چنین است که حتما هست چون کلام الله است ما چه نیازی به واسطه داریم؟ تازه هنگامی که واسطه مذکور دستش از این دنیا کوتاه شده باشد که [FONT=0 Nazanin Bold]إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى[FONT=0 Nazanin Bold].
[FONT=0 Nazanin Bold]الله می فرمایند که [FONT=0 Nazanin Bold]وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم[FONT=0 Nazanin Bold] : مرا دعوت کنید تا شما را اجابت کنم. این همان پدیده ادراک خداوند ( Perception of God[FONT=0 Nazanin Bold] ) است. افرادی که این تجربه را کسب کرده اند می گویند هنگامی که الله جلال و شکوه خود را بر آنها نازل می فرمایند حالتی به آنها دست می دهد که با کلمات قادر به توصیف آنها نیستند. شما از این آیه معنای قاضی الحاجات را استنباط کنید ، باکی نیست. شما به مرده هایی که دستشان از این دنیا کوتاه شده است متوسل شوید و در نمازهای خود بگویید که تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می طلبیم و هنگام بلند شدن از رکوع بگویید که الله صدای هر کسی که او را حمد می کند می شنود ، باکی نیست.
[FONT=0 Nazanin Bold]4. جناب بینام من از وضعیت شما اطلاعی ندارم ولی من عیالوارم و روزی ده ساعت کار می کنم پس لطفا سوالات خود را کوتاه بیان فرمایید تا هم پاسخ دادن راحت و هم نتیجه گیری آسان باشد و هم برخی موارد بی پاسخ نماند.
با سلام و عرض ادب :Gol:
اولاً این جمله من متعلق به مدتها پیش است. حال چه شده شما به آن پاسخ می دهید من نمی دانم. سؤالات اساسی بی پاسخ مانده، شما مطالب صفحات قبلی را مرور می کنید؟ تازه این اصلاً چه ربطی به بحث با واسطه انجام شدن امر خدا دارد؟ آنچه گفتید با عرض بنده سازگار است. مگر می شود کسی روی به خدا کند، ولی دستورات صریح او را زیر پا بگذارد؟
چرا بحث را می پیچانید؟ من پرسیدم که خداوند امور را با واسطه انجام می دهد یا نه. شما فرمودید فقط فرشتگان واسطه اند. من گفتم فقط فرشتگان واسطه نیستند، و روح را به عنوان مثال آوردم. شما فرمودید که روح جبرئیل است، و در همه تفاسیر همین مطلب ارائه شده است. لینک دادم که اینطور نیست. شما سندتان چیست؟ چه آیه ای می گوید که روحی که به همراه فرشتگان برای امور نازل می شود، همان جبرئیل است؟ از کجا این را استنباط می کنید؟
در ثانی، مثال آب چه می شود؟ آیاتی که جناب سلیم و من ارائه کردیم که هدایت به پیامبران واگذار شده است چه می شود؟
من فقط نگفتم که این کار را کرده ام. گفتم این کار را کرده ام و شما متوجه نشده اید. اگر قدم به قدم پیش برویم می فهمید منظور من از واسطه چیست. توپ را در زمین من نیاندازید، به سؤالات مطرح پاسخ دهید (در آخر پست آنها را دوباره مطرح می کنم).
ارتباط این مطلب با بحث را نمی فهمم.
ادامه در پست بعدی...
ادامه از پست قبلی...
این شمایید که مدام مسائل حاشیه ای پیش می کشید. این هم سؤالات مربوطه:
شما فرمودید:
سوره 42:
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۵۲﴾
وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى (۵۲)
شما چرا نمی پذیرید؟
در ثانی، مگر نه اینکه خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانی بر می گزیند (سوره 22):
اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۷۵﴾
خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند و نيز از ميان مردم بىگمان خدا شنواى بيناست (۷۵)
مگر حضرت محمد (ص) رسول الله نیستند؟ شما چطور وجه مشترک ایشان با برخی از فرشتگان را منکر می شوید؟
مطلب جناب سلیم:
باز هم این آیاتی که معرف هدایتگران است را تقدیم می کنیم بلکه وجدانتان کمی تکان بخورد :
خداوند هادی است :
« وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ » . 1
خداوند (در تمام زمينه ها سخن ) حق و استوار مى گويد ، و هم اوست كه شما را به حقيقت و درستى هدایت مى كند .
قرآن هادی است :
« إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً » . 2
همانا اين قرآن مردم را به راست ترين و استوارترين راه هدايت مى كند ، و اهل ايمان را كه انجام دهنده عمل صالحند ، يعنى بر اساس آيات قرآن داراى ايمان و عقيده و اخلاق و عمل شايسته اند به اجر و ثواب بزرگ بشارت مى دهد .
انبیاء و اوصیاء هادی هستند :
« وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ».3
انبياء بزرگوار و معصوم و صالح خود را پيشواى خلق قرار داديم ، تا مردم را به امر ما (صراط مستقیم ) هدايت كنند . و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات به خصوص اقامه نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم و آنان هم به بندگى ما اقدام كردند .
ارسال رسل و انزال کتب برای هدایتگری است :
« قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ». 4
اى رسول ما به مردم بگو ، حق (پيامبر و قرآن )از جانب خدا براى هدايت شما آمد ، پس از اين هركس هدايت الهى را قبول كرد و به راه راست رفت و حكم قرآن و پيامبر را به كار بست نفعش عايد خود اوست .
.
پس چرا این همه بی انصافی می کنید و برخی آیات قرآن را می گیرید و برخی از آیات را از روی جهل یا عناد با خدا توجه نمی کنید؟.
چون معنای هدایت را هم نمی دانید معانی دقیقش را هم می آورم .
معانی هدایت :
1 - هدایت جامع تزکیه - تعلیم و تعلم - تربیت و سیاست است یعنی ساختن فرد و جامعه .
2 - در برخی آیات به معنای رهنمون ساختن به علم صحیح است .
پی نوشت ها :
1 - سوره ی احزاب آیه ی 4 .
2 - سوره ی اسراء آیه ی 9 .
3 - سوره ی انبیا آیه ی 73 .
4 - سوره ی یونس آیه ی 108 .
مطالب ارائه شده، نشان می دهد این نظر شما:
و این نظر شما اشتباه است:
اگر در آیات قران دقت کنیم هنگامی که سخن از اراده الله در آفرینش و روزی دادن و میراندن و زنده کردن و نزول کتابهای آسمانی و فرستادن رسولان و فرستادن عذاب بر کافران و برخی موارد دیگر است ضمير به صورت جمع آورده شده كه این مبین این است که فرشتگان الهی که تحت فرمان الله هستند با اذن و فرمان الله این کارها را انجام می دهند. البته تنها فرشتگان الهی که همانند انسانها فانی نیستند در این فرایند دخیل هستند. اما در جایی که سخن از عبادت و پرستش الله است ضمیر مفرد است یعنی اینکه این اعمال تنها مختص الله است نه فرشتگان.
آیاتی دیگر هم ارائه می کنم (سوره 18):
وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا ﴿۸۳﴾
و از تو در باره ذوالقرنين مىپرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (۸۳)
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾
ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيلهاى بدو بخشيديم (۸۴)
فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
تا راهى را دنبال كرد (۸۵)
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمهاى گلآلود و سياه غروب مىكند و نزديك آن طايفهاى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مىكنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مىگيرى (۸۶)
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا ﴿۸۷﴾
گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مىشود آنگاه او را عذابى سختخواهد كرد (۸۷)
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴿۸۸﴾
و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت (۸۸)
همانطور که می بینید، در آیه 86 تصمیم گیری به ذوالقرنین واگذار می شود... و بعد ذوالقرنین برای خودش ضمیر جمع به کار می برد.
همچنین، مثال آب فراموش نشود.
این مثالهای نقض نشان می دهد که پاسخ شما به سؤال من (درباره با واسطه اجرا شدن امر خداوند) اشتباه می باشد. یا مستندات ارائه شده بر علیه پاسخ خودتان را با استدلال و سند رد کنید تا بحث را ادامه دهیم، یا بپذیرید که پاسختان اشتباه بوده، پاسخ جدیدی ارائه دهید تا مناظره روالش را طی کند. من فقط به دنبال پاسخ همین سؤالات هستم و لاغیر.
و البته کاملاً حق خواهم داشت شما را به فرار از مناظره متهم کنم، اگر در پست بعدی خودتان به این مطلب نپردازید.
با تشکر فراوان
یا حق
با سلام بینا م گرامی !!
ضمن تشکر از زحمت شما نکته ای را ذکر کنم !!
این تاپیک در مورد سخن جناب نوری زده شد و اگر دقت کنیم عزیزان در همان پستهای اول پاسخی محکم به این شبهه دادند !!
حالا جناب موحد آمدند و سخنان جناب نوری را با کمی بالا پایین عرضه کردند!!
و اینکه فرمودید جناب نوری قصد منحرف کردن تاپیک را دارند!!
این که کار ایشان میباشد!!از روزی که جناب نوری در این سایت آمدند همین کار را انجام دادند !! مطمئن باشید که اینطور افراد بنده را تحریک نخواهند کرد!!
ولی اگر در جواب سخنان ایشان نباید جوابی داد که این مطلب دیگریست!!
یا حق
با سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیزم جناب رضا :Gol:
نه اینکه نباید جواب ایشان را داد... جواب ادعاهای ایشان قبلاً بارها داده شده است. کافی است لینکهای مربوطه را مجدداً مطرح کنید.
البته قصد جسارت نداشتم. شما جای استاد ما هستید.
با تشکر فراوان :hamdel:
یا حق
سلام بر جناب بینام
1. فرموده اید که " اولاً این جمله من متعلق به مدتها پیش است. حال چه شده شما به آن پاسخ می دهید من نمی دانم. سؤالات اساسی بی پاسخ مانده، شما مطالب صفحات قبلی را مرور می کنید؟ تازه این اصلاً چه ربطی به بحث با واسطه انجام شدن امر خدا دارد؟ "
شما این مطلب را در تاپیک 74 ( فعلا یک روز پیش ) مطرح کردید نه مدتها پیش و من موظفم به همه مطالب شما پاسخ گویم تا متهم به فرار از بحث نشوم. ضمنا پاسخ شما مبین این واقعیت است که خودتان هم می پذیرید که کلام درستی نگفته اید.شاید علتش زیاد نوشتن باشد که هم خود را به زحمت می اندازید و هم بنده تنها الله را.
2. در خصوص معانی مختلف واژه روح که شما لینکی معرفی نکردید و در ثانی مگر این معانی در قران نیامده است؟
3. آورده اید که " وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴿۵۲﴾
وهمين گونه روحى از امرخودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آنرا نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى.
اگر منظورتان معنای واژه روح در این آیه باشد که باید تاپیک جداگانه ای برای آن باز شود چرا که نظرات متفاوتی در این خصوص مطرح شده است ولی اگر منظورتان هدایت مردم توسط پیامبر باشد :
واژه های چندی برای دعوت مردم به سوی الله در قران آمده است که یکی هم همین است ولی این با هدایت الله متفاوت است. پیامبر به فرمان الله مامور ابلاغ کلام الله به مردم و در نتیجه خارج کردن آنها از ظلمات به نور و هدایت آنها به صراط مستقیم الله بوده است ولی اینگونه نیست که از این آیه اینگونه برداشت شود که هر کسی را که پیامبر به صراط مستقیم هدایت می کرده هدایت شده باشد. اولا اگر کلام الله و پشتیبانی الله نبود که پیامبر نمی توانستند کاری بکنند و در ثانی هدایت الله موهبتی است که پس از مومن شدن فرد از جانب الله نصیب او می شود : وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَه : و كسى كه به خدا ايمان آورد خدا دلش را هدايت مىكند و هنگامی که این موهبت نصیب کسی می شود وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ : و هر كه را خدا هدايت كند هدایت یافته اوست و وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِل : و هر كس كه خداوند هدايتش كند، گمراه كنندهاى ندارد. ولی خودتان ادعا می کنید که بسیاری از افرادی که در زمان پیامبر جزو مومنان بودند بعدا پیمان شکنی کرده اند.
صفات رئوف و رحیم در قران به پیامبر نسبت داده شده است : بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم و این دو از صفات الله است که بارها در قران تکرار شده است. آیا می توان نتیجه گیری کرد که نعوذ بالله الله و پیامبر در این دو صفت مشترکند؟
سلام بر جناب بینام
1. فرموده اید که " مگر حضرت محمد (ص) رسول الله نیستند؟ شما چطور وجه مشترک ایشان با برخی از فرشتگان را منکر می شوید؟ "
من کی منکر رسالت حضرت محمد شدم؟ مگر من مسلمان و تابع الله و قران نیستم؟ الله برخی از فرشتگان و برخی از انسانها را به عنوان رسول برگزیده اند. این مطلب که در قران است و حدیث نیست.
2. در مورد آیات سوره کهف که در خصوص ذوالقرنین آمده است به تفاسیر و از جمله تفسیر المیزان مراجعه فرمایید.
3. الله انسانهایی را برگزیده و آنها را پیام رسان خود نموده اند. نکته ای که اختلاف بر انگیز است این است که آیا اینها پس از مرگشان نیز در میان ما هستند؟ شما اینهمه از من پرسش کردید این یکی را هم شما پاسخ دهید.
4. بحث اصلی که عنوان تاپیک هم دلالت بر آن دارد شبهه بر صلوات بود که این را هم پاسخ دهید:
الف. الله و فرشتگان بر نبی صلوات می فرستند : إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِي.
ب. الله و فرشتگان بر ما صلوات می فرستند : هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُه.
پس الله و فرشتگان بر پیامبر و ما صلوات می فرستند یعنی هم پیامبر و هم مومنان تحت الطاف الله و فرشتگان هستند.
ج. الله از مومنان می خواهند که بر پیامبر صلوات بفرستند : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْه.
د. الله از پیامبر می خواهند که بر مومنان صلوات بفرستند : وَ صَلِّ عَلَيْهِم.
پس صلوات فرستادن میان پیامبر و مومنان عملی دو سویه است.
حال سوال این است که آیا الله به افراد مرده هم صلوات می فرستند که ما هم این کار را بکنیم؟
سلام علیکم جمیعا
موحدد گرامی در مورد روح صحبت شده بنده مطالبی را مطرح میکنم تا بهتر موضوع باز گردد
این روح همان روحی است که در قرآن در مورد خلقت انسان از آن صحبت گردیده:
انی نفخت من روحی ( من از روح خودم در او دمیدم )
با تطبیق این دو کلام پیامبر اکرم صاحب قدرت هدایت کنندگی تکوینی ده و لذا کام او هادی گردیده چراکه نور خداوند به قلب ا بصیرت بخشیده است درست مانند حضرت آدم که صفات الهی را خیلی بیشتر از آنچه که فرشتگان میدانستند بر شمرد.
اما در مورد اینکه آیا پیامبر یک هادی مطلق بوده یا خیر باید مطلبی راذکر نمایم.
صفاتی که بین انسان و خداوند مشترک است مانند هادی ( بمعنی هایت کننده ) تا زمانی که انسان به اصل خویش باز نگشته به هیچ وجه مطلق و کامل نیست. در اینجا اگر ذکر میگردد که کامل نیست بدین معنی نیست که نقص بزرگی در آن هست ولی در هر صورت انسان تا زمانیکه رجعت نکند در خداوند و فنا فی الله نشود حتی با والاترین صفات الهی موجود در او و در کمال مطلق انسانی بازهم کمال مطلق نیست و تنها صغفات الهی در خداوند کمال مطلق میگردند.
در مورد پیامبر اسلام بالاخص و دیگر پیامبران الهی ( کم و زیاد ) بواسطه وصل روح هادی الهی (
) این مسئله با انسان عادی متفاوت است.
هدایت مطلق متعلق به اوست ولی هرکدام از هادیانی که خداوند معرفی مینمایند وسیله قربتا الی الله هستند و در قرآن دوبار توصیه گردیده که بدنبال وسیله برای نزدیک شدن به خداوند بگردید.
آن وسیله هائی که غیر خداوند هادی هستند طبق نص صزیح قرآن
اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولوالامر منکم. یعنی بجز خدا و پیامبرش ولی امر صلح نیز هادی است و صفت هادی مشترک است بین بنده و خدا ولی هادی مطلق خداست.
در مورد صلوات شیعیان
انالله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیهم و صلموا تسلیما
آیه قرآن است که میفرماید خداوند و ملائکه بر پیامبر سلام و تهیت میفرستند ای مومنان شما نیز چنان کنید.
بعد از حدیث مورد اتفاق ثقلین ( انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ) شیعیان صلوات قرانی را به پیامبر و عترتش
طبق همین حدیث موثق نبوی و دیگر دلایل محکم متوجه متشابه بودن این آیه قرآن شده و ایشان خط هدایت را یافته و اینطور صلوات فرستادند
اللهم صل علی محمد و آل محمد
من مبحث را ادامه نمیدهم چراکه تاهمینجا هم زیاد شد و باعث تنگی حوصله شما و یگر عزیزان.
یاحق
با سلام و عرض ادب :Gol:
جناب موحد... نمی دانم چرا اینقدر به بحث شاخ و برگ می دهید... اگر من به این شاخ و برگها دامن بزنم از هدف اصلی خودم باز می مانم.
خیر. من همچنان سر حرفم هستم، ولی این به بحث ربطی ندارد.
من درباره معانی مختلف روح حرفی نزدم، منظورم از آیه مربوطه هم فقط نسبت دادن هدایت به پیامبر (ص) بود.
آیه مطرح شده اثبات این است که پیامبر (ص) هم واسطه است. بحث من بحث واسطه های اجرای امر خداست. بنده هم قبول دارم که بدون اذن خداوند هیچ برگی از درخت نمی افتد. شما مدام روی این سنج می کوبید که گویی ما برای پیامبر (ص) قدرتی مستقل از خداوند قائلیم.
رؤف بودن پیامبر (ص) کجا و رؤف بودن خداوند کجا. ولی به هر حال پیامبر (ص) هم این صفت را دارد، ندارد؟
به نظر می رسد شما اصلاً رابطه بین کلام مرا درک نمی کنید. شما ادعا کردید فقط و فقط فرشتگان واسطه امر خداوند هستند. بحث ما این است.
مگر شما تفاسیر (و مثلاً تفسیر المیزان) را قبول دارید؟ من با استناد به آیات مربوط به ذوالقرنین این ادعای شما را رد کردم:
آیات مربوطه نشان می دهند که ضمیر جمع در انحصار فرشتگان نیست، مگر آنکه مدعی شوید ذوالقرنین فرشته بوده است. در آیات مربوطه حتی تصمیم گیری درباره عذاب کردن یا بخشیدن به ذوالقرنین (که فرشته نیست) واگذار می شود. پس نظر شما درباره ضمیر جمع اشتباه است.
اگر قدم به قدم پیش برویم به اینجا هم می رسیم. بحث فعلاً سر این است که آیا واسطه امر خدا بودن منحصر به فرشتگان است یا نه.
بحث من این نیست. مناظره من با شما سر چیز دیگری است. در پست بعدی بحثمان را سر جای خودش باز می گردانم.
ادامه در پست بعدی...
ادامه از پست قبلی...
من عرض کردم:
خداوند چگونه امر خود را اجرا می کند؟ با واسطه یا بی واسطه؟
شما فرمودید:
که یعنی امر خداوند به واسطه فرشتگان اجرا می شود و لاغیر. در رد این پاسخ (و نه چیز دیگر) این مطالب ارائه شد:
1:
سوره 16:
يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴿۲﴾
فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست پس از من پروا كنيد (۲)
سوره 97:
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند (۴)
شما در پاسخ به این مطلب فرمودید:
خیر منظور از روح در این دو آیه فرشته نیست: http://nahadsbmu.ir/article.aspx?gidview=5874
2:
مثال آب خوردن که زدم چه می شود؟ مگر آب فرشته است که به واسطه آن سیراب می شوم؟
یعنی اگر من کسی را به قتل برسانم، فرشته ای این کار را کرده؟ پس من چه کاره ام؟ چگونه مسئولیتی به عهده من خواهد بود؟ مگر آنکه خود من هم تا حدی واسطه امور باشم...
که شما به این یکی هنوز هیچ پاسخی نداده اید...
3:
فرمودید:
در رابطه با واسطه هدایت بودن پیامبران آیاتی روشن ارائه شد. مثال:
سوره 42:
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۵۲﴾
وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مىكنى (۵۲)
و شما گیر دادید به روحی که در این آیه به آن اشاره شده است. در حالی که منظور من از این آیه اثبات این بود که پیامبران هم واسطه هدایت هستند.
مگر نه اینکه پذیرفتید که خداوند امر خود را با واسطه به اجرا می رساند؟ مگر نه اینکه خودتان فرمودید که فرشتگان واسطه امر خداوند هستند؟ پس یعنی فرشتگان این هدایت را انجام می دهند، بله؟ بالاخره مشخص کنید هدایت که امری از امور خداوند است به واسطه چه چیزی انجام می شود؟
البته باطل بودن این ادعای شما که تنها فرشتگان واسطه امر هستند نشان داده شده است و من هنوز منتظر دفاع شما از پاسختان به سؤال اول مناظره هستم.
با تشکر
یا حق
شبهه ی صلوات ایرانی ؟ :
ماایرانی ها قرنهاست بعضی الفاظ وجملات مذهبی را بدون اینکه در معنی ومفهوم آن دقت کنیم (هر چند هم در تضاد آشکاری با دستورات قرآن باشد ) تکرار میکنیم و مصرانه هم میگوییم فقط ما برحقیم وهر کس بر خلاف عقاید ما باشد باطل است !
قبلا در مقاله ای گفته بودم که به مرور بعضی راز ها را در آینده می گویم پس در ذیل یکی از این نمونه ها را که مردم هر روز تکرار می کنند می آورم وبا شواهدی از آیات قرآن ثابت میکنم که این طرز صلوات درست نیست و به احتمال زیاد این یک صلوات ایرانی وساخت ایران است و درست در جایگاه مخالف دستور قرآنی قرار گرفته است .
مطلب 1 غلامعلی نوری
دروغ بزرگ بر خدا و مسلمانان :
نامبرده هیچ شاهد قرآنی نتوانست اقامه کند و صلواتی 1 که جزو مشترکات و متواترات تمام فرق مسلمین بوده و از عصر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تاکنون بر زبان اهل اسلام در نماز و غیر نمازبه عنوان واجب یا مستحب جاری بوده و در منابع اهل اسلام مستنداَ وجود دارد 2 را صلوات ایرانی خطاب نمود و بر قرآن و مسلمانان دروغی آشکار بست . خسرالدنیا و الآخرة 3
تاریخ تشریع صلوات به استناد منابع روایی اهل سنت :
1 – سال پنجم از هجرت به نقل از ابن هجر – فتح الباری و تفسیر سورة الاعلی من کتاب التفسیر .
2 – سال دوم هجرت – فتح الباری و تفسیر سورة الاحزاب من کتاب التفسیر .
3 – در شب اسراء قبل از هجرت – فتح الباری
4 – در شعبان سال دوم هجرت – حاشیه ردّ المحتار علی الدار المختار ابن عابدین کتاب الصلاة .
پی نوشت ها :
1 – اللهم صلّ علی محمد و علی آل محمد ..... .
2 – مانند حدیث کعب بن عجرة در صحیح بخاری ، 4: 604/1526 کتاب الانبیاء باب 906- حدیث ءبی مسعود الانصاری در صحاح – حدیث ابی هریرة در کتب مشکل الآثار / الطحاوی و تفسیر الدر المنثور السیوطیو جلاء الافهام ابن قیم الجوزیة ص41 – حدیث بریدة بن الحصیب الخزاعی در مسند احمد – حدیث عبدالله بن مسعود در المسندرک علی الصحیحین حاکم نیسابوری و السنن الکبری بیهقی و سنن الدار قطنی و سن ابن ماجه – حدیث عبدالله بن عباس در کتب تفسیری جامع البیان طبری و تفسیر ابن کثیر و الدر المنضود ابن حجر الهیتی و القول البدیع السخاوی و. – حدیث امام علی سلام الله علیه در تاریخ بغداد و الدر المنثور السیوطی و القول البدیع و معرفة علوم الحدیث الحاکم النیسابوری – حدیث طلحة بن عبیدالله در سنن النسائی – حدیث زید بن خارجة – حدیث ءنس بن مالک – حدیث مرسل ابراهیم بم زید النخعی – حدیث مرسل حسن بصری – حدیث مرسل عبدالرحمن بن بشر بن مسعود- حدیث أبی سعید الخدری وووووو...
3 – جویندگان حق و محقیقین گرامی می توان در این خصوص به کتاب تحقیقی و ارزشمند « الصلاة البتراء» – سید محمد هاشم المدنی مراجعه بفرمایند این کتاب در کنگره ی بین المللی شیخ طوسی حائز جایزه ی نخست گردیده است .
ادامه دارد ...
و من الله التوفیق
شبهه درنحوه ی صلوات :
اول به مفهوم جمله اللهم صل علی محمد وآل محمد توجه می کنیم که خدایا بر محمد وخاندانش درود فرست ظاهرا اشکالی ندارد! اما به آیه ی صلوات در سوره احزاب توجه کنید!
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِي يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (الأحزاب/56) خدا و فرشتگانش همواره بر پيامبر درود ميفرستند اي کساني که ايمان آورده ايد بر او درود وسلام بفرستید و..
پس به آیه خوب توجه کنید خود خدا وملائکه همیشه خودشان بر پیغمبر بدون انقطاع صلوات می فرستند چه لزومی دارد که ما دوباره با دعا وخواهش وتمنا یا تعارف به خدا بگوییم بر پیغمبر صلوات بفرست ؟
مطلب 1 غلامعلی نوری
[FONT=Microsoft Sans Serif]معنای صلوات :
صلوات ریشه اش از صلاة ( عبادت مخصوص ) است به معنای ثنای جمیل و این ثنای جمیل چه به صورت تحیت ( دعا برای حیات و یا صورت دعایی دیگر ) باشد چه به صورت خبر یا انشاء . و صلوات از جانب خداوند رحمت است .
معیت با الله و فرشتگان :
در صلوات بر پیامبر اکرم (ص)، نیز وقتی می گوییم: "اللهم صل علی محمد و آل محمد" مقصود آنست که بارپروردگارا سلام و صلوات ما را به ضمیمۀ سلام و صلوات خودت و ملائکۀ مقربین به بهترین وجه ممکن به بهترین بنده ات محمد (صلی الله علیه و آله) تقدیم فرما. صدیق[FONT="]
سازگاری با شخصیت مورد تقدیر :
وقتی می خواهیم مراتب تقدیر و تشکر و تحیت و سپاسمندی مان را به بزرگی اعلان کنیم، از طریق یکی از نزدیک ترین افراد آن شخصیت اقدام می کنیم که با شأن و احترام شخص مورد تقدیر سازگاری بیشتری دارد.صدیق
[FONT="]
[FONT=Microsoft Sans Serif]نحوه ی صلوات در سنت ( شیعه و سنی ) :
اما در بیان کیفیت صلوات گفتنی است: در کتاب هاى روایى و تفسیرى شیعه و سنى، روایات فراوانى که به حد تواتر رسیده است، کیفیت صلوات را بیان کرده اند.صدیق
http://www.askdin.com/showthread.php?t=2303&p=7015نحوه ی صلوات در منابع اهل سنت مطلب 5 همکار عزیزمان جناب طاها
در نحوه ی صلوات شیعه و سنی متفقند که ابتدا اسم جلاله الله یا اسم ربّ آورده شود و این به امر همان رسولیست که خداوند امر فرموده « و سلّموا تسلیماَ » تسلیم امرش شویم و حالا آن حضرت اینگونه به امت خویش تعلیم فرموده اند . در این صورت مسلمانان باید تابع امررسول حق باشند نه تابع اغواگرانی باشند که افکار و نظراتشان هیچ سنخیتی با عقاید هیچ یک از فرق مسلمانان ندارد و بدعت گذار در دین هستند .؟؟؟؟؟
صلواتی که با لفظ جلاله الله شروع و با آل محمد پایان می یابد جزو واجبات نماز فریقین است و اگر در تشهد عمدا فراموش شود مبطل نماز است .
مطلب26 سلیم
ادامه دارد
[FONT=Microsoft Sans Serif]و من الله التوفیق
امکان استقلالی صلوات منتفی :
1 - امکان استقلالی تقدیم صلوات و درود و رحمت و غفران از سوی بندگان به یک معنا منتفی است و ارسال این خیرات به ید قدرت الهی ممکن است و در صورتی هم که ممکن باشد، از مرتبۀ اضعف (بندگان) به مرتبۀ اعلی (شخص نبی) صورت پذیرفته، و وجه و کیفیت چندانی ندارد. پس بهترین وجه ممکن آنست که از طریق خداوند علی اعلی که هم خالق اثر و هم شنوا و بینای مطلق و هم مضاعف کننده و برکت بخش است صورت گیرد.صدیق
2 - از آن جا که صلوات به معنای رحمت است و صلوات فرستنده خود به تنهایی و مستقلا فاقد رحمت و هر کمالی است لذا از خدای متعال که غنی مطلق و سرچشمه ی کمالات است در خواست رحمت بر حضرت رسول و اهل بیت عصمت و طهارت می کند و می گوید اللهم صل علی محمد و آل محمد به خلاف صلوات اختراعی دشمنان رسول الله و اهل بیت که تشکیک می نمایند در حالی که هیچ قداستی برای رسول خدا و اهل بیت قائل نیستند این همه صرفاَ جهت گمراه کردن مسلمانان است نه این که اعتقادی به صلوات بر حضرات معصومین داشته باشند مانند صلوات های اختراعی و پیشنهادی زیر :
اصلی علی محمد
و یا اصلی علی محمد و آل محمد
و یا اللهم اُصلی کما صلیت علی محمد و آل محمد (مطلب 20 غلامعلی نوری)
3 - به استناد آیه ی صلوات نبوی صلوات حتمی الاجابة است و مؤمن با این دعای حتمی الاجابة که شرط استجابت سایر دعاها نیز هست از خداوند درخواست اجابت حوائجش را می کند .
ادامه دارد ..
و من الله التوفیق