فکر کنم همان مردی باشد که از کنار یک آبادی ویران شده می گذشت و با خود گفت آیا خدا میتواند این مردگان را زنده کند و بعد خدا او را 100 سال میراند و بعد زنده کرد و از او پرسید چقدر درنگ کردی او پاسخ داد یک روز یا نیمی از یک روز.
چون صد سال مرده و بعدا زنده شده اگر قبل از اینکه خدا او را بمیراند بچه ای به دنیا آورده باشد بچه در این 100 سال بزرگ شده و بعد مرده و بعد پدرش تازه بعد از 100 سال به دنیا آمده است. بنابراین بچه آن مرد از پدر خودش بزرگتر است چون قبل از تولد پدرش به دنیا آمده است.
با سلام...تشکر ازفعالیت بزرگواران....فقط اسم اون شخص و حضرت را بفرمایید..:ok:
[=arial]اگر به شما گفته شد در مجالس جاى باز كنيد، پس جاى باز كنيد
:Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig:
با سلام...تشکر ازفعالیت بزرگواران....فقط اسم اون شخص و حضرت را بفرمایید..
با سلام
در قرآن دوبار از حضرت عزیر نام برده شده که یکی در آیه 30 سوره توبه هست و دیگری در آیه 259 سوره بقره که اسمی از آن حضرت برده نشده ولی داستانی که بالا گفتم منتسب به ایشان است. من هم بدون ذکر نام و با تفسیر اینکه چرا از پدر خود بزرگتر است نوشتم ( البته دیدگاه خودم بود )
در قرآن دوبار از حضرت عزیر نام برده شده که یکی در آیه 30 سوره توبه هست و دیگری در آیه 259 سوره بقره که اسمی از آن حضرت برده نشده ولی داستانی که بالا گفتم منتسب به ایشان است. من هم بدون ذکر نام و با تفسیر اینکه چرا از پدر خود بزرگتر است نوشتم ( البته دیدگاه خودم بود )
[=arial]اگر به شما گفته شد در مجالس جاى باز كنيد، پس جاى باز كنيد
:Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig:
خیلی سخت بود .عزیزم نرم افزار های قرآنی رایگان همه جا هست.
پاسخ:سوره مجادله آیه 11
حضرت علی چه عملی را به فرزندشان امام حسن توصیه کردند که همیشه قبل از خواب انجام دهند؟
الف) دعا برای همسایگان و مومنان
ب) تلاوت قرآن
ج) شکر خداوند
د) دستشویی رفتن
حضرت علی چه عملی را به فرزندشان امام حسن توصیه کردند که همیشه قبل از خواب انجام دهند؟
الف) دعا برای همسایگان و مومنان
ب) تلاوت قرآن
ج) شکر خداوند
د) دستشویی رفتن
آفرین بر شما دوست گرامی.
این نکته بهداشتی بسیار مهمی است.در واقع به موقع دستشویی رفتن موجب سلامتی میشود وسلامت نگهداشتن بدن شکر خداوند محسوب می شود و شکر خداوند عمل به آیات قرآن است که خیلی بهتر از تلاوت آن است و در نتیجه شکر خداوند و عمل به آیات قرآن تاثیر دعا را بیشتر می کند.
«ان من ابغض الرجال الی الله تعالی لعبدا و كله الله الی نفسه، جائرا عن قصد السبیل، سائرا بغیر ذلیل؛ ان دعی الی حرث الدنیا عمل، و ان دعی الی حرث الاخره كسل!.» (خطبه 103)
همانا قطعا از مبغوض ترین مردان در نزد خدا، آن بنده ای است كه خدا او را به خود او واگذاشته است، این بنده (رها شده به حال خود) از راه حق متجاوز و بدون رهبری كه دلیل راه است در حركت است. اگر این بنده (رها شده به حال خود) به كشت و كار دنیوی خوانده شود به كار می افتد و اگر به كشت و كار اخروی خوانده شود كسل و افسرده می گردد.
«ان من ابغض الرجال الی الله تعالی لعبدا و كله الله الی نفسه، جائرا عن قصد السبیل، سائرا بغیر ذلیل؛ ان دعی الی حرث الدنیا عمل، و ان دعی الی حرث الاخره كسل!.» (خطبه 103)
همانا قطعا از مبغوض ترین مردان در نزد خدا، آن بنده ای است كه خدا او را به خود او واگذاشته است، این بنده (رها شده به حال خود) از راه حق متجاوز و بدون رهبری كه دلیل راه است در حركت است. اگر این بنده (رها شده به حال خود) به كشت و كار دنیوی خوانده شود به كار می افتد و اگر به كشت و كار اخروی خوانده شود كسل و افسرده می گردد.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 55
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:از مبغوضترين مردم نزد خدا دو نفرند: 1- مرديكه خدا او را بخودش واگذاشته از راه راست منحرف گشته، دلباخته سخن بدعت شده، از نماز و روزه هم دم ميزند، مردمى بوسيله او بفتنه افتادهاند، راه هدايت پيشينيانش را گم كرده و در زندگى و پس از مرگش گمراهكننده پيروانش گشته، باربر خطاهاى ديگرى شده و در گرو خطاى خويش است.
2- مرديكه نادانى را در ميان مردم نادان قماش خود قرار داده، اسير تاريكيهاى فتنه گشته، انسان نماها او را عالم گويند در صورتى كه يك روز تمام را صرف علم نكرده، صبح زود برخاسته و آنچه را كه كمش از زيادش بهتر است (مال دنيا يا علوم بيفائده) فراوان خواسته چون از آب گنديده سير شد و مطالب بيفائده را انباشته كرد، بين مردم بر كرسى قضاوت نشست و متعهد شد كه آنچه بر ديگران مشكل بوده حل كند، اگر با نظر قاضى پيشينش مخالفت ميكند اطمينان ندارد كه قاضى پس از او حكم او را نقض نكند چنان كه او با قاضى پيشين كرد، اگر با مطالب پيچيده و مشكلى مواجه شود ترهاتى از نظر خويش براى آن بافته و آماده ميكند و حكم قطعى ميدهد شبههبافى او مثل تار بافتن عنكبوتست، خودش نميداند درست رفته يا خطا كرده، گمان نكند در آنچه او منكر است دانشى وجود داشته باشد و جز معتقدات خويش روش درستى سراغ ندارد، اگر چيزى را بچيزى قياس كند (و بخطا هم رود) نظر خويش را تكذيب نكند و اگر مطلبى بر او تاريك باشد براى جهلى كه در خود سراغ دارد آن را پنهان ميكند تا نگويند نميداند سپس گستاخى كند و حكم دهد اوست كليد تاريكيها (كه در نادانى بر مردم گشايد) شبها ترا مرتكب شود، در نادانيها كوركورانه گام بردارد، از آنچه نداند پوزش نطلبد تا سالم ماند و در علم ريشهدار و قاطع نيست تا بهره برد. روايات را در هم ميشكند همچنان كه باد گياه خشكيده را، ميراثهاى بنا حق رفته از او گريانند، و خونهاى بناحق ريخته از او نالان، زناشوئى حرام بحكم او حلال گردد، و زناشوئى حلال حرام شود، براى جوابدادن بمسائلى كه نزدش مىآيد سرشار نيست و اهليت رياستى را كه بواسطه داشتن علم حق ادعا ميكند ندارد.
توضيح فرق ميان اين دو نفر اينست كه اولى در اصول دين خرابكارى كند و بدعت گذارد و دومى مقام قضاء و فتوى را بناحق غصب كند.
[/SPOILER]
و در این روایت هم همانند آن روایت بیان کرده "ان من ابغض" و اگر من را من بعضیه بگیریم یعنی از مبغوض ترین افراد یا مخلوقات و خود این تعبیر بیانگر این است که این صفات در آن شخص وجود دارد اما آن شخص را نمی توان تنها در صفات خلاصه نمود.
راهنمایی:دلیل اینکه آن شخص مبغوض ترین افراد نزد خداست آن است که محبوب ترین اشیاء نزد خودش را از او گرفته.[/]
با سلام
دیدم کسی سوالی نمیگه گفتم یکی من یگم یکم رونق پیدا کنه!
سوال: فاصله زمین تا اسمان هفتم (یا همان عرش) چقدر هست؟
باسلام بر جناب عرزائیل .
با تقدیر از شما که از این که در پی رونق بحث علمی هستید پاسخ در دو محور بیان می شود:
الف) در ابتدا باید اشاره شود که آسمان از کلمه "سماء" و در لغت به معنای "طرف بالا" است و آن، مفهوم جامعی است که مصداق های مختلفی دارد که در قرآن در معانی مختلف به کار رفته است، از جمله:
1. جهت بالا (1) در قسمت مجاور زمین؛
2. گاه به منطقه ای دورتر از سطح زمین (محل ابرها) اطلاق شده است؛ (2)
3. قشر متراکم هوای اطراف زمین؛ (3)
4. کرات بالا.
با توجه به این نکته، در باره آنچه در پرسش آمده باید توجه نمود که جزئیات این مسئله، تنها برای خداوند معلوم است و دانش بشری تا کنون به جایی نرسیده که جزئیات دقیق آن را به طور کامل کشف کند و آنچه از سوی دانشمندان تا کنون کشف شده، بدان اشاره می شود. بدیهی است که این مسئله از رهگذر تبیین آسمان های هفت گانه که در قرآن آمده، بهتر به دست خواهد آمد. بنابراین، باید گفت مقصود از آسمان های هفتگانه در قرآن، میان مفسران و دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. بعضی معتقدند: منظور، طبقات متراکم هوای اطراف زمین است.
بعضی گویند: منظور، همان سیارات هفتگانه هستند.
آنچه صحیح تر به نظر می رسد، این است که مقصود از هفت آسمان، هفت عالَم است. منتها از آیات قرآن استفاده می شود که تمام کرات و ثوابت و سیّاراتی را که ما می بینیم، همه جزء آسمان اوّل است و شش عالَم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهای علمی امروز بیرون است و مجموعاً هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل می دهند. شاهد این سخن آن است که قرآن می گوید: «ما آسمان پایین را با چراغ های ستارگان زینت دادیم». (4) در جای دیگر می فرماید: «ما آسمان پایین را با کواکب و ستارگان زینت بخشیدیم». (5)
از این آیات به خوبی استفاده می شود که همه آنچه می بینیم و جهان ستارگان را تشکیل می دهد، جزء آسمان اوّل است و در ماورای آن، شش آسمان دیگر وجود دارد که در حال حاضر، اطلاع دقیقی از جزئیات آن نداریم.
این که گفتیم شش آسمان دیگر امروز برای ما مجهول است و ممکن است علوم از روی آن در آینده پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر به هر نسبت که پیش می رود، از عجایب آفرینش، تازه هایی را به دست می آورد.
آنچه رصدخانه های بزرگ کشف کرده اند، فاصله ای به اندازه یک میلیارد سال نوری می باشد و خود معترف اند که تازه این آغاز جهان است، نه پایان آن. پس چه مانع دارد که در آینده با پیشرفت علم هیئت، آسمان ها و کهکشان ها و عوالم دیگری کشف گردد؟
علم هیئت در زمان حاضر با ابزارها و تلسکوپ های جدید، معترف است که ابزارهای کنونی به مرحله ای رسیده که بعد از آن را در نمی یابد و آن، عالَمی دیگر غیر از آسمان است.
بهتر است که این سخن را از زبان پژوهشگران یکی از رصدخانه های بزرگ جهان بشنویم.
دانشمندی از رصدخانه "پالومار" عظمت جهان بالا را چنین توصیف می کند:
"تا وقتی که دوربین رصدخانه "پالومار" را نساخته بودند، وسعت دنیایی که به نظر ما می رسید، بیش از پانصد سال نوری نبود؛ ولی این دوربین وسعت دنیای ما را به هزار میلیون سال نوری رساند و در نتیجه، میلیون ها کهکشان جدید کشف شد که بعضی از آن ها هزار میلیون سال نوری با ما فاصله دارند؛ ولی بعد از فاصله هزار میلیون سال نوری، فضایی عظیم، مهیب و تاریک به چشم می خورد که هیچ چیز در آن دیده نمی شود؛ یعنی روشنایی از آن جا عبور نمی کند تا صفحه عکاسی دوربین رصدخانه را متأثر کند؛ ولی بدون تردید در آن فضای مهیب و تاریک، صدها میلیون کهکشان وجود دارد که دنیایی که در سمت ما است، با جاذبه آن کهکشان نگهداری میشود. تمام این دنیای عظیمی که به نظر می رسید و دارای صدها هزار میلیون کهکشان است، جز ذره ای کوچک و بی مقدار از یک دنیای عظیم تر نیست و هنوز اطمینان نداریم که در فراسوی آن دنیای دوم، دنیای دیگری نباشد". (6)
ب) کلمه "ارض" در قرآن، 461 بار به کار رفته و همیشه به صورت مفرد استعمال شده و دارای معانی و مصادیق مختلف است، از جمله:
ارض در لغت به معنای کره خاکی که انسان بر روی آن زندگی می کند. (7)
در قرآن کریم، ارض به چند معنا به کار رفته است. مانند:
1. ارض به معنای کره زمین در مقابل آسمان (80 بار در قرآن آمده است)؛
2. ارض به معنای قطعات زمین و آبادی (110 بار در قرآن آمده است)؛
3. ارض به معنای عالم طبیعت و پهنای زمین (260 بار در قرآن آمده است).
علت مفرد بودن کلمه ارض در قرآن:
در تمامی موارد یادشده، از کلمه ارض معنای مفرد می فهمیم؛ چه آن جا که منظور کره زمین است که فقط یک کره زمین وجود دارد. کلمه ارض، همیشه در قرآن مفرد آمده؛ چرا که معنای مراد از آن، یک معنای مفرد است.
نکته دیگر این که فقط یک بار در قران به متعدد بودن زمین اشاره شده و فرموده: «الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن؛(8) خداوند کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن را»؛ یعنی همان گونه که آسمان ها هفت گانه اند، زمین ها نیز هفت گانه می باشند. این، تنها آیه ای است که اشاره به زمین های هفت گانه دارد. البته باید توجه داشت که در این جا نیز با این که مراد از کلمه ارض، یک معنای جمع است، ولی لفظ آن مفرد است.
3. مقصود از سبع (هفت) چیست؟
کلمه سبع (هفت)، در عربی به دو صورت به کار می رود.
الف) هفت به معنای عدد مشخص و معین که در ریاضیات به کار می رود.
ب) هفت به معنای نماد کثرت؛ چرا که گاهی در عرب کلمه «هفت» به کار می رود و معنای کنایی آن (تعداد زیاد و کثیر) مراد است. (لقمان، آیه 27).
4. مقصود قرآن از واژه «هفت آسمان».
مفسرین درباره واژه «هفت آسمان» چندین احتمال داده اند:
الف) هفت به معنای عدد حقیقی باشد که در این صورت این احتمالات متصور است:
1. هفت آسمان پر از ستاره و سیاره مثل هفت کره خاکی زمین. (9) احتمال وجود هفت جهان مشابه که هنوز کشف نشده است، وجود دارد.
2. هفت مقام قرب و حضور و موجود عالی معنوی (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودی طبیعت (هفت زمین). (10)
ب) اگر هفت، به معنای کثرت باشد، در این صورت احتمالات زیر متصور است:
1. آسمان های بسیاری (مجموعه کرات و سیارات و...) خلق کرد و زمین های فراوانی (کره های خاکی مشابه زمین) خلق کرد که همه آن ها در فضا شناور و معلق هستند.
2. تعداد بسیاری از طبقات جوّ آسمان را خلق کرد و تعداد زیادی از طبقات داخلی زمین یا قطعات زمین و اقلیم ها را خلق کرد.
3. مراتب معنوی و مقامات قرب و حضور و موجودات عالی بسیاری خلق کرد و مراتب پست طبیعت را که بسیار است، خلق کرد.
درباره زمین های هفت گانه، همان احتمالات را که درباره آسمان هفت گانه گفته شده، آورده اند.
با توجه به ابهامی که در معنای هفت آسمان قرآن وجود دارد و با توجه به ابهاماتی که در مورد آسمان و کهکشان ها از نظر علمی وجود دارد، نمی توان درباره آن نظر قطعی داد و همه نظریات به صورت احتمال و گمان مطرح می شود. (11) نکته دیگر در این امر، آن است که آسمان و زمین در مجموعه نظام هستی همانند حلقه است که در یک دشت افتاده باشد. از این رو، از روایات استفاده مى شود کرسى به مراتب از آسمان ها و زمین وسیع تر است؛ به طورى که مجموعه آن ها در برابر کرسى همچون حلقه اى است که در وسط بیابانى قرار داشته باشد. از امام صادق - علیه السلام - نقل شده: «ما السموات و الارض عند الکرسى الا کحلقة خاتم فى فلاة و ما الکرسى عند العرش الا کحلقة فى فلاة؛ (12) آسمان ها و زمین در برابر کرسى همچون حلقه انگشترى است در وسط بیابان و کرسى در برابر عرش همچون حلقه اى است در وسط بیابان».
البته معناى اول و دوم کاملاً مفهوم و روشن است؛ ولى معنى سوم چیزى است که هنوز دانش بشر نتوانسته است از آن پرده بر دارد؛ زیرا وجود چنان عالمى که آسمان ها و زمین را در بر گرفته باشد و به مراتب وسیع تر از جهان ما باشد، هنوز از راه های متداول علمى اثبات نشده است. در عین حال، هیچ گونه دلیلى بر نفى آن در دست نیست؛ بلکه همه دانشمندان معترف اند که وسعت آسمان و زمین در نظر ما با پیشرفت وسایل و ابزار مطالعات نجومى روز به روز بیش تر مى شود و هیچ کس نمى تواند ادعا کند که وسعت عالم هستى به همین اندازه است که علم امروز موفق به کشف آن شده است؛ بلکه به احتمال قوى، عوالم بی شمار دیگرى وجود دارد که از قلمرو دید وسایل امروز ما بیرون است. در این باره رسول خدا فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْأَرْضَ بِمَنْ فِيهَا وَ مَنْ عَلَيْهَا عِنْدَ الَّتِي تَحْتَهَا كَحَلْقَةٍ مُلْقَاةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ هَاتَانِ وَ مَنْ فِيهِمَا وَ مَنْ عَلَيْهِمَا عِنْدَ الَّتِي تَحْتَهُمَا كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ الثَّالِثَةُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى السَّابِعَةِ؛ (13) این زمین و آنچه در آن است و بر آن به سر می برند، نزد آن های که تحت آن قرار دارد، مانند حلقه ای است که در دشت وسیع افتاده باشد و این آسمان و موجوداتی در آن ها و بر آن ها است نزد آنچه تحت آن ها است، مثل حلقه ای که در صحرا ی وسیع افتاده است؛ همچنین سایر آسمان ها و زمین ها تا آسمان هفتم. با توجه به این حدیث و این که پیامبر در قالب مثال به بیان مطلب اکتفا نموده است، معلوم می شود که در مجموع درک جزئیات این گونه امور و نظام خلقت که از آن به آسمان و زمین یاد می شود، به طور کامل آسان نخواهد بود و بشر از عرض و قطر متراژی نظام خلقت به طور دقیق اطلاعی ندارد.
پی نوشت ها:
1. ابراهیم (14)، آیه 24.
2. ق (50)، آیه 9.
3. انبیا (21)، آیه 32.
4. فصلت (41)، آیه 12.
5. صافات (37)، آیه 6.
6. به نقل از ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج 1، ص 168 و 117، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا؛ و نیز به نقل از: مجلة "فضا" شماره 56، فروردین 1351.
7. راغب اصفهانی، مفردات القران، ماده "ارض"، نشر دار الفکر، بیروت، بی تا.
8. طلاق (65)، آیه 12.
9. راغب اصفهانی، مفردات القران، ماده "ارض".
10. علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327، نشر جامعه مدرسین، قم، بی تا.
11. طنطاوی جوهری، تفسیر الجواهر، ج 1، ص 46، دار الفکر، بی تا.
12. به نقل از: ناصر مکارم، تفسیر نمونه ،ج 2، ص 273 تا 275.
13. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 58، ص 83، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
با تشکر از توضیحات جامع و مفید استاد صادق عزیز
من این مطلب و در جایی خوندم که دانشمندی امد نزد امام علی علیه السلام و از او پرسید :
فاصله زمین تا عرش خدا (که گمونم بعد از هفت اسمان می شود) چند سال راه است؟
امام علی هم گفت:
تا عرش خدا مسافت به سال و اینا نیست بلکه کسی که ایمان واقعی داشته باشد و به مقام یقین رسیده باشد با یک لا اله الا لله به عرش خدا میرود!!
الان با این تحلیلی امام علی علیه السلام داشت پس پیامبر چطوری اول رفت همه کهکشان ها ( اسمان اول) رو دید، بعدم از اون طرفش رد شد رفت اسمان دوم و سوم و ...بعد هم از اسمان هفتم رد شد و رفت بهشت و جهنم و عرش و ملکوت و همه رو دید؟...خیلی طول میکشه که؟؟
الان با این تحلیلی امام علی علیه السلام داشت پس پیامبر چطوری اول رفت همه کهکشان ها ( اسمان اول) رو دید، بعدم از اون طرفش رد شد رفت اسمان دوم و سوم و ...بعد هم از اسمان هفتم رد شد و رفت بهشت و جهنم و عرش و ملکوت و همه رو دید؟...خیلی طول میکشه که؟؟
[=arial]ما که منظور شما رو نفهمیدیم...
میشه واضحتر توضیح بدید؟
ما که منظور شما رو نفهمیدیم...
میشه واضحتر توضیح بدید؟
خب بهتر توضیح که نمی تونم بدم خودم که نرفتم که!:khandeh!:
ولی مثلا چطوری پیامبر سوار سفینه فضایی شد که وقتی از جبرییل پرسید این چه نوع سفینه ای هست جبرییل گفت علم اون اینقدر پیچیده است که تا قبل قیامت کشف نمیشود!(یعنی فک کنم از داخل چاله های کیهانی زمان رو منقبض میکرد و فاصله کهکشان ها رو طی میکرد!)
بعدم جبرییل گمونم در پیامبر فوت میکرد و روجش متورم میشد تا با موجودات اسمان های بالاتر هم اندازه بشه نمی دونم تا بره به اونها سر بزنه و همینطور اینقدر جبرییل در پیامبر دمید تا که رسیدند به طبقه هفتم که اونجا خدا خودش در پیامبر دمید و بسیار بزرگ شد و رفت ماورای اسمان هفتم که پیامبر می گفت تموم چیز ها اعمم از ابرها و اب و موج دریا ها و زمین و درخت و قصر ها و موجوداتش همه و همه از نور بود ! (مثل اینجا که همه از اتم هست اونجا از جنس لطیفی از نور بود گمونم)
حالا منظورم اینه که چطوری با یک لا اله الا لله میشه این همه مسیر را طی کرد ...شاید منظور امام علی طی السما بود!
و الا پیامبر گفته بود من به صورت بدن مادی به همه این مکان ها رفتم و گمونم طبق نظریه انیشتن تمام مدتی رو که پیامبر در سفر بودن زمین در زمان متوقف شده بود...مثلا چند هزار سال!؟
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]چند سال پیش در كتابى دیدم كه نویسنده مقایسهاى میان حسین بن على و عیسى مسیح كرده بود؛ نوشته بود كه عمل مسیحیها بر عمل مسلمین (شیعیان) ترجیح دارد، زیرا آنها روز شهادت عیسى مسیح را جشن مىگیرند و شادمانى مىكنند ولى اینها در روز شهادت حسین بن على مرثیه خوانى و گریه مىكنند. عمل آنها بر عمل اینها ترجیح دارد، زیرا آنها شهادت را براى عیسى مسیح موفقیت مىدانند نه شكست، و چون موفقیت مىدانند شادمانى مىكنند، اما مسلمین شهادت را شكست مىدانند و چون شكست مىدانند گریه مىكنند. خوشا به حال ملتى كه شهادت را موفقیت بشمارد و جشن بگیرد، و بدا به حال ملتى كه شهادت را شكست بداند و به خاطر آن مرثیه خوانى كند[=Courier New].[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17 34 تحریف هدف امام حسین علیه السلام ..... ص : 32[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]جواب این است كه اولًا دنیاى مسیحى كه این شهادت را جشن مىگیرد، روى همان اعتقاد خرافى است كه مىگوید عیسى كشته شد تا بار گناه ما بریزد، و چون به خیال خودش سبكبال شده و استخوانش سبك شده آن را جشن مىگیرد. درحقیقت او جشن سبكى استخوان خودش را به خیال خودش مىگیرد، و این یك خرافه است[=Courier New].[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]ثانیاً این همان فرق اسلام و مسیحیت تحریف شده است كه اسلام یك دین اجتماعى و مسیحیت دینى است كه همه آن چیزى كه دارد اندرز اخلاقى است. گاه به یك حادثه از نظر فردى نگاه مىكنیم و گاه از نظر اجتماعى. از نظر اسلام، شهادت حسین بن على از دیدگاه فردى یك موفقیت بود. براى شخص حسین بن على این شهادت شكست بود یا موفقیت؟ هر مسلمانى مىگوید موفقیت، و خود حضرت هم روز اول فرمود: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ، وَ ما اوْلَهَنى الى اسْلافى اشْتِیاقَ یَعْقوبَ الى یوسُفَ» «1[=Courier New]»[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=Courier New]. [=B Badr]از نظر یك انسان و از نظر خود شهید، شهادت موفقیت[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج17، ص: 34[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]است[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17 34 تحریف هدف امام حسین علیه السلام ..... ص : 32[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]اما اسلام یك طرف دیگر هم دارد؛ قضایا را همیشه از جنبه شخصى مطالعه نمىكند، از جنبه اجتماعى هم مطالعه مىكند. حادثه عاشورا از جنبه اجتماعى و نسبت به كسانى كه مرتكب آن شدند، مظهر یك انحطاط در جامعه اسلامى بود. لذا دائماً باید یادآورى بشود كه دیگر چنین كارى را مرتكب نشوند. این همان «آخى» است كه یك ملت مىگوید: ما مسلمانها چنین كارى كردیم؟! لعنت به كسانى كه چنین كارى كردند، پس دیگر چنین كارى نكنیم[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17 34 تحریف هدف امام حسین علیه السلام ..... ص : 32[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]ثالثاً این موضوع براى صیقل دادن احساسات اسلامى و انسانى است، اما به شرط اینكه ما این را درست درك بكنیم[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17 36 2. نهضت حسینى، حماسهاى مقدس ..... ص : 35[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=Courier New]. [=B Badr]از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعالى دارد، نمایشگاهى است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالى و مكارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حق خواهى و حق پرستى در آن موج مىزند. از این نظر، دیگر قهرمان داستان ما پسر معاویه و پسر زیاد و پسر سعد و دیگران نیستند. از این نظر قهرمان داستان پسران على هستند، حسین بن على است، عباس بن على است، دختر على زینب است، یك عده از مردان فداكار درجه اوّلى هستند كه خود حسین كه حاضر نیست یك كلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد آنها را ستایش مىكند[=Courier New].[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17 37 2. نهضت حسینى، حماسهاى مقدس ..... ص : 35[=Courier New][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=B Badr]نباید اینها را نسخ كرد، نباید با اینها مبارزه كرد، باید اینها را اصلاح كرد. باید این احساسات بسیاربسیار عظیم را كه فقط ناشى از قدرت عقیده و ایمان است، اصلاح كرد. آیا اگر شما میلیاردها دلار خرج كنید، مىتوانید یك چنین احساساتى در ملت به وجود بیاورید؟[=Courier New]!.
سلام
خب (هرچند بیشتر بلدین) ولی چون کسی نگفت من خودم میگم
حیوانات به بهشت نمی روند مگر اینکه یک کار بسیار بخصوص و بزرگی انجام داده باشن!
مثلا بزرگان میگن
سگ اصحاب کهف_مرکب پیامبر-اون کبوتر یا عنکبوتی که پیامبر رو نجات داد_و یه شتری که نمی دونم شتر حضرت صالح یود یا شتر امام سجاد که اینقدر براش گریه کرد تا مرد!
اینا احتمالا به بهشت میرن
[SPOILER]اینم بگم که چون برای رفتن به بهشت نیاز به عقل هست و چون حتی بیشتر انسانها هم عقل ندارن چه برسه به حیوون!...بنابراین (طبق این نظریه که عمل انسان ابتدا باید حتما وارد عوالم چندگانه عقول بشه بعدا تبدیل به مصالح بهشتی بشه!...گمونم یعنی) پس نتیجه میشه حیوون چون صاحب عقل نیست و نمی تونه به عوالم بالاتر برسه همین دنیا مدتش تموم میشه![/SPOILER]
وقتی جوونی زود می میره کجاها میره ؟... توضیح دهید!
کسی نمی دونه؟
خب پس خودم میگم
جواب:
طبعا جوانی که زود بمیره یقینا به بهشت و اینا نمیره ...یه دهکده بیابونی هست نزدیک دهکوره های افغانستان!... پُر مَــیٌته! (ابشم قعطه اگه هم باشه آبش گرمه!)
عواقب مرگ زود هنگام:
1-اگه (خدانکرده، زبونم لال، زبونم لال) جوون مرگ بشین حتما اوایلش (تو برزخ) فورا گریه می افتین... اما بعدا کم کم براتون عادی میشه!
2-غذا مذا هم چیز خاصی پیدا نمیشه، مگر اینکه نون خشکی چیزی پیدا کنین بخورین ... از گرسنگی چوب خشک میشین!
3-هر جایی هم نمی تونین برین چون علاوه بر روح اموات بد جانوران برزخی هم هستن که شما رو دنبال می کنن!
4-بعضی وقتا هم یهو تو یه چاه های سیاهی فرو میرین که نمی دونین علتش چیه و خیلی هول برتون میداره!
5-تا مدتها هم خبری از پدر مادر و دوستاتون ندارین!، اون دنیا اینطوری هم هست !
6- اما بزرگترین ضررش افسوس بزرگی هست که هرچند وقت یکبار به سراغتون میاد (که احساس مشترک همه اموات هست البته! )
اونم اینه که...گهگاهی در سیاهی اسمون بزرخی (که اموات و حبس کرده)، سرزمین های رویایی و عجیبی به صورت معلق ظاهر میشه که در زیبایی و کیفیت نظیرش را در هیچ جای دنیا کسی ندیده!!
شاید چیزی به این کیفیت!!! ..بلکه بهتر : http://upload7.ir/imgs/2014-10/87851668821306086970.jpg
بعدا متوجه میشین این همون بهشتی بود که به راحتی میشد رفت اونجا اما مفت از دستتون در رفت!
[SPOILER]من عزارییل هستم و یه لنگم این ور و یه لنگم اون ور هست دارم بهت میگم...و الا برو با موتور خودتو محکم بکوب به دیوار بمیر من چکار کنم:Khandidan!::khaneh:
[="Indigo"]و قال الانسان مالها یعنى انسانها بعد از بیرون شدن از خاک در حال دهشت زدگى و تعجب از آن زلزله شدید و هول انگیز مى گویند: (ما للارض ) زمین را چه مى شود که این طور متزلزل است ؟! بعضى از مفسرین گفته اند: منظور از (انسان ) تنها کفار هستند، نه آنهایى که در دنیا به مساله معاد و رستاخیز ایمان داشتند. [/]
خب راستش من توی یه قرانی که کنارش نوشته بود خوندم که:
و روزی که زلزله بزرگ اتفاق بیقتد و زمین داشته های خود را بیرون بریزد انسانی در ان روز هنوز بروی زمین زندگی می کند! (در حالی که هنوز صور دوم به صدا در نیامده است که برزخیان به صحنه آماده شده قیامت پا بگذارند! چون از انجایی که قیامت در دنیای ماده و ملوکول اتفاق نمی افتد! پس هیچ کس زنده نیست که انفجارات و زلزله های بزرگ رو ببینه! )
********
در این ایه انسان با ال امده است که نشان میدهد خدا به یک شخص معروف خاصی اشاره کرده است!
از امام علی علیه السلام پرسیدن: این انسان که در روز شکافته شدن زمین هنوز روی ان زنده است کیست؟
(در حالی که صور دمیده شده و جهان برای نابود شدن مهیا شده است!)
امام علی علیه السلام هم گفت:
به خدا قسم ان انسان من هستم!!
و منم اولین و اخرین امام روی زمین!!
و منم که بر زمین فریاد میزنم که ای زمین تو را چه میشود... و آن هنگام زمین پاسخ میدهد و اسرار درون خود را افشا می کند!!
********
اما نمی دونم اصل حدیثش کجا میشه ولی چون برام جالب بود هنوز یادم موند!
[=Traditional Arabic]إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا (١) هنگامی که زمین با زلزله مخصوص خود لرزانده شود
[=Traditional Arabic]وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا (٢)و زمین بارهایش را بیرون افکند
[=Traditional Arabic]وَقَالَ الإِنسَانُ مَا لَهَا (٣)و آدمی گوید ، آن را چه شده است
[=Traditional Arabic]یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا (۴)در آن روز زمین خبرهایش را باز گوید
[=Traditional Arabic]بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا (۵)مسلما از آن روست که پروردگارت به آن الهام کرده است
[=Traditional Arabic]یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ (۶)آن روز مردم دسته دسته بازگردند تا کارهایشان به آنها نشان داده شود
[=Traditional Arabic]فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ (٧)پس هر که به اندازه ی ذره ای نیکی کند آن را ببیند
[=Traditional Arabic]وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (٨) و هر که به اندازه ی ذره ای بدی کند آن را ببیند
[/]
*******
[=Badr][=arial]تفسیر آیات
[=Badr][=arial]در این سوره سخن از قیامت و زنده شدن مردم برای حساب، و اشاره به بعضی از علامتهایش رفته، که یکی زلزله زمین، و یکی دیگر سخن گفتن آن از حوادثی است که در آن رخ داده. و این سوره هم میتواند مکی باشد و هم مدنی.
[=Badr][=arial]اذا زلزلت الارض زلزالها کلمه زلزال مانند کلمه زلزلة مصدر و به معنای نوسان و تکان خوردن پی در پی است، و اینکه این مصدر را به ضمیر زمین اضافه کرد، و فرمود زمین زلزلهاش را سر میدهد به ما میفهماند که زمین زلزلهای خاص به خود دارد، و این میرساند که زلزله مذکور امری عظیم و مهم است، زلزلهای است که در شدت و هراسناکی به نهایت رسیده است.
[=Badr][=arial]و اخرجت الارض اثقالها کلمه اثقال جمع کلمه ثقل - به فتحه ثاء و فتحه قاف - است، که به معنای متاع و کالا و یا خصوص متاع مسافرین است.
[=Badr][=arial]ممکن هم هست جمع کلمه ثقل - به کسره ثاء و سکون قاف - باشد که به معنای حمل باشد، به هر حال چه آن باشد و چه این، مراد از اثقال زمین که در قیامت زمین آنها را بیرون میریزد - به طوری که دیگران هم گفتهاند - مردگان و یا گنجها و معادنی است که در شکم خود داشته.
[=Badr][=arial]و ممکن هم هست منظور همه اینها باشد، که البته [=Badr][=arial]برای هر سه قول قائلینی هست، و اولین قول به نظر نزدیکترین قول است، و از آن گذشته قول سوم است که اشاره دارد بر اینکه خارج شدن برای حساب است، و جمله یومئذ یصدر الناس اشاره دارد به اینکه بعد از بیرون شدن، به سوی جزا روانه میشوند.
[=Badr][=arial]و قال الانسان مالها یعنی انسانها بعد از بیرون شدن از خاک در حال دهشتزدگی و تعجب از آن زلزله شدید و هول انگیز میگویند: ماالارض زمین را چه میشود که این طور متزلزل است؟! بعضی از مفسرین گفتهاند: منظور از انسان تنها کفار هستند، نه آنهایی که در دنیا به مساله معاد و رستاخیز ایمان داشتند. بعضی دیگر سخنانی دیگر گفتهاند که به زودی ان شاء الله میآید.
[=Badr][=arial]یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحی لها آنگاه زمین به اعمالی که بنی آدم کردند شهادت میدهد، همانطور که اعضای بدن خود انسانها و نویسندگان اعمالش یعنی ملائکه رقیب و عتید و نیز شاهدان اعمال که از جنس بشر و یا غیر بشرند همه بر اعمال بنی آدم شهادت میدهند.
[=Badr][=arial]و در جمله بان ربک اوحی لها حرف لام به معنای الی - به سوی است، چون مصدر ایحاء که فعل أوحی مشتق از آن است با حرف الی متعدی میشود، و معنای جمله این است که: زمین به سبب اینکه پروردگار تو به آن وحی کرده و فرمان داده تا سخن بگوید از اخبار حوادثی که در آن رخ داده سخن میگوید، پس معلوم میشود زمین هم برای خود شعوری دارد، و هر عملی که در آن واقع میشود میفهمد، و خیر و شرش را تشخیص میدهد، و آن را برای روز ادای شهادت تحمل میکند، تا روزی که به او اذن داده شود، یعنی روز قیامت شهادت خود را ادا کرده، اخبار حوادث واقعه در آن را بدهد.
[=Badr][=arial]و در تفسیر آیه و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم، و نیز در تفسیر آیه قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء گذشت، که از کلام خدای سبحان به دست میآید که حیات و شعور در تمامی موجودات جاری است، هر چند که ما از نحوه حیات آنها بیخبر باشیم.
[=Badr][=arial]در بین مفسرین اختلاف شدیدی به راه افتاده در اینکه معنای خبر دادن زمین به وسیله وحی از حوادثی که در آن واقع شده چیست؟ آیا خدای تعالی زمین مرده را زنده میکند، و به آن شعور میدهد تا از حوادث خبر دهد؟ و یا اینکه صوتی در روی زمین خلق میکند تا آن صوت خبر دهد و یا آنکه زمین به زبان حال دلالت میکند بر اینکه بر پشت آن چه حوادثی رخ داده؟ لیکن بعد از آنکه بیان ما را شنیدی هیچ جایی برای این اختلاف نیست، علاوه بر این با هیچ یک از این وجوه و هیچ یک از اقسام شهادت که در این وجوه آمده حجت تمام نمیشود.
[=Badr][=arial]یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم کلمه صدور که فعل یصدر از آن مشتق شده به معنای برگشتن شتر از لب آب بعد از رفتنش بدانجا است.
[=Badr][=arial]و کلمه أشتات مانند کلمه شتی جمع شتیت است، که به معنای متفرق است.
[=Badr][=arial]و آیه شریفه جواب دوم است برای کلمه اذا، بعد از جواب اول یعنی آیه یومئذ تحدث اخبارها.
[=Badr][=arial]و مراد از صادر شدن مردم در قیامت با حالت تفرقه، برگشتن آنان از موقف حساب به سوی منزلهاشان که یا بهشت است و یا آتش میباشد، در آن روز اهل سعادت و رستگاری از اهل شقاوت و هلاکت متمایز میشوند، تا اعمال خود را ببینند، جزای اعمالشان را نشانشان دهند، آن هم نه از دور، بلکه داخل در آن جزایشان کنند، و یا به اینکه خود اعمالشان را بنا بر تجسم اعمال به ایشان نشان دهند.
[=Badr][=arial]و بعضی از مفسرین گفتهاند: مراد از صدور مردم، بیرون شدنشان از قبور به سوی موقف حساب است، و منظور از متفرق بودنشان، متمایز بودن آنان از نظر سیما است، بعضی با روی سفید، و برخی با روی سیاه بیرون میآیند، بعضی با حالت امنیت، برخی با حالت فزع، و همچنین تمایزهای دیگر که از جزای اعمالشان و نتیجه حسابشان خبر میدهد، و تعبیر از آگهی از جزا با واژه رؤیت، و تعبیر از اعلام به نتیجه حساب با واژه ارائه نظیر تعبیری است که در آیه یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء، ولی وجه اول هم به ذهن نزدیکتر و هم روشنتر است.
[=Badr][=arial]فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره کلمه مثقال به معنای هر وسیلهای است که با آن وزنها را میسنجند، و کلمه ذره به معنای آن دانههای ریز غبار است، که در شعاع آفتاب دیده میشود، البته این کلمه به معنای مورچههای ریز نیز میآید.
[=Badr][=arial]آیه مورد بحث به دلیل اینکه حرف فاء بر سر دارد تفریع و نتیجهگیری از آیه قبلی است، که سخن از ارائه اعمال بندگان داشت، و همان بیان را تاکید نموده میفهماند که از
[=Badr][=arial]کلیت ارائه اعمال هیچ عملی نه خیر و نه شر نه کوچک و نه بزرگ حتی به سنگینی ذره استثناء نمیشود، و نیز حال هر یک از صاحبان عمل خیر و عمل شر را در یک جمله مستقل بیان نموده، جمله را به عنوان یک ضابطه و قاعده کلی (که مورد هیچ خصوصیتی ندارد) ذکر میفرماید.
[=Badr][=arial]در اینجا این سؤال به ذهن میرسد که در آیات شریفه قرآن آیاتی هست که با این ضابطه کلی سازگار نیست، از آن جمله آیاتی که دلالت دارد بر حبط و بینتیجه شدن اعمال خیر به خاطر پارهای عوامل، و آیاتی که دلالت دارد بر انتقال اعمال خیر و شر اشخاص به دیگران، مانند انتقال حسنات قاتل به مقتول، و گناهان مقتول به قاتل، و آیاتی که دلالت دارد بر اینکه در بعضی توبهکاران گناه مبدل به ثواب میشود، و آیاتی دیگر که در بحث از اعمال در جلد دوم این کتاب و نیز در تفسیر آیه لیمیز الله الخبیث من الطیب گذشت.
[=Badr][=arial]جواب از این سؤال این است که آیات مذکور حاکم بر این دو آیه است، و بین دلیل حاکم و محکوم منافاتی نیست، مثلا آیاتی که دلالت دارد بر حبط اعمال، شخص صاحب عمل خیر را از مصادیق کسانی میکند که عمل خیر ندارند، و چنین کسی عمل خیر ندارد تا به حکم آیه مورد بحث آن را ببیند، و همچنین قاتلی که نگذاشت مقتول زنده بماند و عمل خیر انجام دهد، اعمال خیرش را به مقتول میدهند، و خودش عمل خیری ندارد تا آن را ببیند، و توبهکاری که گناهش مبدل به حسنه میشود، برای این است که گناه موافق میل او نبوده، عواملی خارجی باعث گناهکاری او شدند، و آن عوامل کار خیر، موافق طبعشان نیست، ولی چون میخواستند در بین مردم نیکوکار و موحد باشند، و بلکه رئیس و رهبر آنان باشند، لذا با زبان شکار حرف زدند، پس خوبیهاشان از خودشان نیست، لذا در قیامت بدیهای توبهکاران را به آن عوامل میدهند، و خوبیهای آن عوامل را به توبهکاران، در نتیجه توبهکاران گناهی ندارند تا به حکم آیه مورد بحث در قیامت آن را ببینند، و نیز عوامل شر، کار خیری ندارند، تا به حکم آیه مورد بحث آن را ببینند - دقت فرمایید.
[=Badr][=arial]بحث روایتی
[=Badr][=arial]در الدر المنثور است که ابن مردویه و بیهقی - در کتاب شعب الایمان - از انس بن مالک روایت کردهاند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: زمین در روز قیامت به تمامی اعمالی که در پشتش انجام شده خبر میدهد، آنگاه این آیه را تلاوت کرد: اذا زلزلت الارض زلزالها تا رسید به آیه یومئذ تحدث اخبارها و آنگاه فرمود هیچ میدانید اخبارش چیست؟ جبرئیل نزد من آمد و گفت: خبر زمین که زمین روز قیامت بدان گواهی میدهد، همه اعمالی است که بر پشتش انجام شده.
[=Badr][=arial]مؤلف: نظیر این روایت را از ابو هریره نیز نقل کرده.
[=Badr][=arial]و نیز در همان کتاب است که حسین بن سفیان در کتاب مسندش و ابو نعیم در کتاب حلیهاش از شداد بن اوس روایت کردهاند که گفت: من از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم میفرمود: ایها الناس دنیا متاعی است حاضر که هم نیکان از آن میخورند و هم فاجران، و بدرستی آخرت وعدهای است صادق، که سلطانی قادر در آن حکومت میکند، حق را محقق و باطل را باطل میسازد.
[=Badr][=arial]ایها الناس سعی کنید از طالبان آخرت باشید، و از طالبان دنیا نباشید، فرزند آخرت باشید، نه فرزند دنیا، چون هر مادری فرزندش به دنبالش میرود.
[=Badr][=arial](حاصل منظور آن جناب این است که خواهان آخرت باشید نه دنیا، برای اینکه علاقه به دنیا قهرا شما را به سوی مادیت و آلودگیهای آن میکشد)، آنگاه فرمود: هر عملی که میکنید در حالی انجام دهید که از خدا خائف و بر حذر باشید، و بدانید که روزی شما را بر اعمالتان عرضه میدارند، و شما خواه و ناخواه خدا را ملاقات خواهید کرد، پس هر کس هموزن ذرهای عمل خیر کرده باشد، آن را خواهد دید، و هر کس هموزن ذرهای عمل زشت کرده باشد آن را خواهد دید.
[=Badr][=arial]و در تفسیر قمی در ذیل آیه و اخرجت الارض اثقالها آمده که منظور از اثقال زمین، انسانهایند.
[=Badr][=arial]و در ذیل جمله و قال الانسان مالها آمده که این انسان، امیر المؤمنین (علیهالسلام) است.
[=Badr][=arial]و در ذیل آیه یومئذ تحدث اخبارها ... اشتاتا آمده که مردم از جهت ایمان و کفر و نفاق متفرق و اشتات میآیند، بعضی مؤمنند و برخی کافر و جمعی منافق.
[=Badr][=arial]و در ذیل جمله لیروا اعمالهم آمده که هر کس بالای سر اعمال خود میایستد، و اعمال خود را اینطور فاش و هویدا میبیند.
[=Badr][=arial]و نیز در آن کتاب در روایت ابی الجارود از امام باقر (علیهالسلام) آمده که در ذیل آیه فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره، فرمود: اگر از اهل آتش باشد، و در دنیا مثقال ذرهای عمل خیر کرده باشد، اگر برای غیر انجام داده باشد، همان عمل خیرش هم مایه حسرتش میشود، و در ذیل جمله و من یعمل مثقال ذرة شرا یره، فرمود: اگر از اهل بهشت باشد در روز قیامت آن شر را میبیند و سپس خدای تعالی او را میآمرزد.
از سنت هاى جنگ در عرب،آن بود كه ابتدا دو هماورد و حریف،از دو جبهه به میدان مى آمدند، خود را معرفى كرده،رجز مى خواندند و به نبرد مى پرداختند.
گاهى هم نبردهاى تن به تن، تكلیف جنگ را روشن مىساخت.
پس از چند نفر كه به میدان هم مى آمدند، حمله عمومى آغاز مى شد. (1)
مبارزه،همان به صحنه آمدن افراد در نبرد تن به تن بود. چنین هماوردى در عاشورا،تا ظهر ادامه یافت.گاهى كه سپاه كوفه ضعف هماورد جبهه خویش را احساس مى كردند، به شكل گروهى به رزمنده جبهه حسینى مى تاختند و او را شهید مى كردند.
شهداى كربلا،برخى در جنگ تن به تن شهید شدند. جمعى در حمله عمومى سپاه كوفه كه در اوایل درگیرى به اردوگاه امام تاختند،به شهادت رسیدند.
با توجه به آرايش نظامي اصحاب در روز عاشورا كه از یکدیگر و از امام جدا نمی شدند و تا اصحاب توانایی داشتند نمی گذاشتند دشمنان به امام(ع) برسند،شجاعت و آشنا بودن اصحاب به فنون جنگ روشن مي شود، از طرف دیگر، جنگ امام(ع) همراه تعداد بسیار کم اصحابش با آن انبوه دشمن از صبح تا نزدیک عصر، به طول انجامید، با این که دشمنان مصر بودند که هر چه زودتر کار را تمام کنند. این خود بیانگر داشتن نهایت تدبیر جنگی و شجاعت امام(ع) و یاوران آن سرور است. دشمنان از هر راهی وارد جنگ شدند؛ هم از راه مبارزه تن به تن، هم از راه تیر اندازی، هم از راه حمله عمومی. در هر نوبت، اصحاب جلو آنان را گرفتند و به گونه احسن دفاع نمودند.(2)
بین عرب رسم بوده است که اگر در جنگ ها، کسی هل من مبارز می طلبید، و خواستار جنگ تن به تن می شد، به خواسته اش احترام می گذاشتند و گروهی با وی نمی جنگیدند. امام(ع) در روز عاشورا، از این تاکتیک استفاده نمود تا با توجه به قلت و کم بودن سپاهش، مدت و زمان جنگیدن طولانی تر شود . تک تک یاران امام(ع) حماسه داشته باشند . پیام این نهضت بر قلب تاریخ با رنگ خون بهتر ثبت گردد و این با جنگ دست جمعی، دست یافتنی نبود، علاوه این قانون از طرف دشمن رعایت نشد و آن ها در مواردی گروهی به جنگ یک فرد می رفتند. خود این می توانست در بیداری عده ای موثر باشد که لشکر دشمن پایبند حداقل حقوقی انسانی هم نبوده است و این در ظهور بیش تر جنایت لشکر دشمن، نقش بیش تری را می تواند ایفا کند.
پي نوشت ها:
1. الفن العسكرى الاسلامى،یاسین سوید، شركة المطبوعات، بيروت ،1409ق،ص 22.
2.تاریخ سید الشهداء، عباس صفائی حائری، قم انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1379، ص 445.
مال من اشتباه هست؟
شاید ممکنه چون سنتی های عربستان اگه می دیدن اون انسان حضرت علی باشه فورا قهر بکنن و کافر بشن شاید برای همین گفتن بهتره یه چیز دیگه بگیم در تفسیرش که اتخاد از بین نره!
اما اگه دقت کنین تو خود ایه نوشته اول زمین چهار قاش میشه و بعد متلاشی میشه و اتمها از بین میره! و فضای ماده دیگه نیست! حتی خلا مطلق هم چون از ماده و انرژی پر شده هم دیگه نیست! اصلا یه دنیایی جدیدی به مراتب غلیظ تر از عالم خواب و برزخ رو میشه! همانطوری که وقتی می خوابیم یا می میریم یه عالم دیگه رو تجربه می کنیم و حوادث و قوانین حاکم اون دنیای یه چیز دیگه هست !
یعنی اونجا اعمال تازه ظهور پیدا میکنه که ادمی میگه این جانورا دیگه چیه داره جلوی من راه میره!اصلا ما روی زمین راه نمیریم روی زمین محاکمه نمیشیم هر چی هست ماده اخروی هست که کسی نمی دونه چیه!
ولی اینجا خدا از حوادث قبل برپایی اخرت داره سخن میگه که مراحل از بین رفتن ماده و انرژی چطوری اتفاق می افته!
وقتی هم زلزله شد درست مثل انفجار بمب اتم هنوز قوانین فیزیک داره اجرا میشه و با اینکه همه مر دم مردن اما دنیا چون بدون امام نمی تونه اداره بشه پس باید حتما یه امام وجود داشته باشه و اون انسان امام علی هست!(حتی اگر یک اتم هم باقی مونده باشه باید امام نظارت کنه!
برای همین هست که امام علی علیه السلام گفت وقتی آن روز برسد تمام ماده از بین میرود و دیگر هیچ چیز نیست! انگاه خدا در فضایی که کسی نمی دونه توش چیه! ( بجز امام علی البته) فریاد بلندی میزنه و جهان مادی بعدی را خلق می کند! بدون اینکه هیچ دو قانون فیزیک شیمی ریاضی و حتی هیچ دو موجود زنده عالم کیهانی جدیدی با عالم ماقبل خود تشابه داشته باشد خلق میشه!!
و این سلسله خلقت از ابتدا بوده و تا بی نهایت ادامه داره!!!
همچنین این تفسیر به این سوال که خدا قبل از خلقت کهکشان ها چکار میکرد نیز پاسخ منطقی میدهد!
با سلام...تشکر ازفعالیت بزرگواران....فقط اسم اون شخص و حضرت را بفرمایید..:ok:
حضرت عزیر:Sham:
بله جواب درست است..جناب عصران جواب رو به حقیر گفته بودن...
جناب رضا معمای بعد باشماست..بفرمایید..:ok:
توکدوم آیه از کدوم سوره نوشته که :
[=arial]اگر به شما گفته شد در مجالس جاى باز كنيد، پس جاى باز كنيد
:Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig:
با سلام
در قرآن دوبار از حضرت عزیر نام برده شده که یکی در آیه 30 سوره توبه هست و دیگری در آیه 259 سوره بقره که اسمی از آن حضرت برده نشده ولی داستانی که بالا گفتم منتسب به ایشان است. من هم بدون ذکر نام و با تفسیر اینکه چرا از پدر خود بزرگتر است نوشتم ( البته دیدگاه خودم بود )
خسته نباشی خودم راهنمایی کردم آیه ی259 سوره بقره را.
خیلی سخت بود .عزیزم نرم افزار های قرآنی رایگان همه جا هست.
پاسخ:سوره مجادله آیه 11
آفرین................آحسنت....................حالا من کی گفتم سخته؟؟؟:Gig:
عزیزم الان سوال بعدی با توست.ببینم چیکار میکنی...:Mohabbat:
حضرت علی چه عملی را به فرزندشان امام حسن توصیه کردند که همیشه قبل از خواب انجام دهند؟
الف) دعا برای همسایگان و مومنان
ب) تلاوت قرآن
ج) شکر خداوند
د) دستشویی رفتن
[="Navy"] عصران;567267 نوشت:
[/]
آفرین بر شما دوست گرامی.
این نکته بهداشتی بسیار مهمی است.در واقع به موقع دستشویی رفتن موجب سلامتی میشود وسلامت نگهداشتن بدن شکر خداوند محسوب می شود و شکر خداوند عمل به آیات قرآن است که خیلی بهتر از تلاوت آن است و در نتیجه شکر خداوند و عمل به آیات قرآن تاثیر دعا را بیشتر می کند.
[="Navy"]سلام و تشکر
سوال:
مبغوض ترین مخلوق نزد خداوند چه کسی است؟ چرا؟[/]
سلام
آدم شلخته؟
«ان من ابغض الرجال الی الله تعالی لعبدا و كله الله الی نفسه، جائرا عن قصد السبیل، سائرا بغیر ذلیل؛ ان دعی الی حرث الدنیا عمل، و ان دعی الی حرث الاخره كسل!.» (خطبه 103)
همانا قطعا از مبغوض ترین مردان در نزد خدا، آن بنده ای است كه خدا او را به خود او واگذاشته است، این بنده (رها شده به حال خود) از راه حق متجاوز و بدون رهبری كه دلیل راه است در حركت است. اگر این بنده (رها شده به حال خود) به كشت و كار دنیوی خوانده شود به كار می افتد و اگر به كشت و كار اخروی خوانده شود كسل و افسرده می گردد.
[="Navy"] پلنگ بچه;567374 نوشت:
rreezzaa;567392 نوشت:
سلام
خیر
سلام
این صفات هر چند که قسمتی از صفات آن شخص است اما کامل نیست و تمام این صفات جمع می شود در شخصی که یک صفت دارد و مثلا روایتی در کافی شریف آمده که:
[SPOILER]
6- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوب رَفَعَهُ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَرَجُلَيْنِ رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ مَشْعُوفٌبِكَلَامِ بِدْعَةٍ قَدْ لَهِجَ بِالصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلًا فِي جُهَّالِ النَّاسِ عَانٍبِأَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَمْ يَغْنَ فِيهِ يَوْماً سَالِماً بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ آجِنٍ وَ اكْتَنَزَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ وَ إِنْ خَالَفَ قَاضِياً سَبَقَهُ لَمْ يَأْمَنْ أَنْ يَنْقُضَ حُكْمَهُ مَنْ يَأْتِي بَعْدَهُ كَفِعْلِهِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ وَ إِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ الْمُعْضِلَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ غَزْلِ الْعَنْكَبُوتِ لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ لَا يَحْسَبُ الْعِلْمَ فِي شَيْءٍ مِمَّا أَنْكَرَ وَ لَا يَرَى أَنَّ وَرَاءَ مَا بَلَغَ فِيهِ مَذْهَباً إِنْ قَاسَ شَيْئاً بِشَيْءٍ لَمْ يُكَذِّبْ نَظَرَهُ وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ لِكَيْلَا يُقَالَ لَهُ لَا يَعْلَمُ ثُمَّ جَسَرَ فَقَضَى فَهُوَ مِفْتَاحُ عَشَوَاتٍ رَكَّابُ شُبُهَاتٍ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ لَا يَعْتَذِرُ مِمَّا لَا يَعْلَمُ فَيَسْلَمَ وَ لَا يَعَضُّ فِي الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ فَيَغْنَمَ يَذْرِي الرِّوَايَاتِ ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ-تَبْكِي مِنْهُ الْمَوَارِيثُ وَ تَصْرُخُ مِنْهُ الدِّمَاءُ يُسْتَحَلُّ بِقَضَائِهِ الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ يُحَرَّمُ بِقَضَائِهِ الْفَرْجُ الْحَلَالُ لَا مَلِيءٌ بِإِصْدَارِ مَا عَلَيْهِ وَرَدَ وَ لَا هُوَ أَهْلٌ لِمَا مِنْهُ فَرَطَ مِنِ ادِّعَائِهِ عِلْمَ الْحَقِّ.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 55
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:از مبغوضترين مردم نزد خدا دو نفرند: 1- مرديكه خدا او را بخودش واگذاشته از راه راست منحرف گشته، دلباخته سخن بدعت شده، از نماز و روزه هم دم ميزند، مردمى بوسيله او بفتنه افتادهاند، راه هدايت پيشينيانش را گم كرده و در زندگى و پس از مرگش گمراهكننده پيروانش گشته، باربر خطاهاى ديگرى شده و در گرو خطاى خويش است.
2- مرديكه نادانى را در ميان مردم نادان قماش خود قرار داده، اسير تاريكيهاى فتنه گشته، انسان نماها او را عالم گويند در صورتى كه يك روز تمام را صرف علم نكرده، صبح زود برخاسته و آنچه را كه كمش از زيادش بهتر است (مال دنيا يا علوم بيفائده) فراوان خواسته چون از آب گنديده سير شد و مطالب بيفائده را انباشته كرد، بين مردم بر كرسى قضاوت نشست و متعهد شد كه آنچه بر ديگران مشكل بوده حل كند، اگر با نظر قاضى پيشينش مخالفت ميكند اطمينان ندارد كه قاضى پس از او حكم او را نقض نكند چنان كه او با قاضى پيشين كرد، اگر با مطالب پيچيده و مشكلى مواجه شود ترهاتى از نظر خويش براى آن بافته و آماده ميكند و حكم قطعى ميدهد شبههبافى او مثل تار بافتن عنكبوتست، خودش نميداند درست رفته يا خطا كرده، گمان نكند در آنچه او منكر است دانشى وجود داشته باشد و جز معتقدات خويش روش درستى سراغ ندارد، اگر چيزى را بچيزى قياس كند (و بخطا هم رود) نظر خويش را تكذيب نكند و اگر مطلبى بر او تاريك باشد براى جهلى كه در خود سراغ دارد آن را پنهان ميكند تا نگويند نميداند سپس گستاخى كند و حكم دهد اوست كليد تاريكيها (كه در نادانى بر مردم گشايد) شبها ترا مرتكب شود، در نادانيها كوركورانه گام بردارد، از آنچه نداند پوزش نطلبد تا سالم ماند و در علم ريشهدار و قاطع نيست تا بهره برد. روايات را در هم ميشكند همچنان كه باد گياه خشكيده را، ميراثهاى بنا حق رفته از او گريانند، و خونهاى بناحق ريخته از او نالان، زناشوئى حرام بحكم او حلال گردد، و زناشوئى حلال حرام شود، براى جوابدادن بمسائلى كه نزدش مىآيد سرشار نيست و اهليت رياستى را كه بواسطه داشتن علم حق ادعا ميكند ندارد.
توضيح فرق ميان اين دو نفر اينست كه اولى در اصول دين خرابكارى كند و بدعت گذارد و دومى مقام قضاء و فتوى را بناحق غصب كند.
[/SPOILER]
و در این روایت هم همانند آن روایت بیان کرده "ان من ابغض" و اگر من را من بعضیه بگیریم یعنی از مبغوض ترین افراد یا مخلوقات و خود این تعبیر بیانگر این است که این صفات در آن شخص وجود دارد اما آن شخص را نمی توان تنها در صفات خلاصه نمود.
راهنمایی:دلیل اینکه آن شخص مبغوض ترین افراد نزد خداست آن است که محبوب ترین اشیاء نزد خودش را از او گرفته.[/]
وعرض پوزش که پستها رو حذف کردم قانون این تاپیک این است که
اول به پاسخ سوال کاربر قبل پاسخ داده شود وهر که پاسخ درست را داد طرح معمای بعدی با اوست..
:ok:[="Navy"] ملاصدرا;567333 نوشت:
ملاصدرا;569021 نوشت:
پاسخ سوال:
88 باب العلة التي من أجلها صار أبغض الأشياء إلى الله عز و جل الأحمق
1 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنَ الْأَحْمَقِ لِأَنَّهُ سَلَبَهُ أَحَبَ الْأَشْيَاءِ إِلَيْهِ وَ هُوَ الْعَقْلُ.
علل الشرائع، ج1، ص: 101
با توجه به اینکه سوال را خودم جواب دادم سوال بعدی را هم خودم باید مطرح کنم و سوال را هم ساده طرح می کنم تا دیگر خودم پاسخگو به آن نباشم!
سوال:
در کدام آیه قرآن لفظ شریفه الله دو بار پشت سر هم تکرار شده؟ (لطفا آیه را قرار دهید).
با سلام
دیدم کسی سوالی نمیگه گفتم یکی من یگم یکم رونق پیدا کنه!
سوال:
فاصله زمین تا اسمان هفتم (یا همان عرش) چقدر هست؟
باسلام بر جناب عرزائیل .
با تقدیر از شما که از این که در پی رونق بحث علمی هستید
پاسخ در دو محور بیان می شود:
الف) در ابتدا باید اشاره شود که آسمان از کلمه "سماء" و در لغت به معنای "طرف بالا" است و آن، مفهوم جامعی است که مصداق های مختلفی دارد که در قرآن در معانی مختلف به کار رفته است، از جمله:
1. جهت بالا (1) در قسمت مجاور زمین؛
2. گاه به منطقه ای دورتر از سطح زمین (محل ابرها) اطلاق شده است؛ (2)
3. قشر متراکم هوای اطراف زمین؛ (3)
4. کرات بالا.
با توجه به این نکته، در باره آنچه در پرسش آمده باید توجه نمود که جزئیات این مسئله، تنها برای خداوند معلوم است و دانش بشری تا کنون به جایی نرسیده که جزئیات دقیق آن را به طور کامل کشف کند و آنچه از سوی دانشمندان تا کنون کشف شده، بدان اشاره می شود. بدیهی است که این مسئله از رهگذر تبیین آسمان های هفت گانه که در قرآن آمده، بهتر به دست خواهد آمد. بنابراین، باید گفت مقصود از آسمان های هفتگانه در قرآن، میان مفسران و دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. بعضی معتقدند: منظور، طبقات متراکم هوای اطراف زمین است.
بعضی گویند: منظور، همان سیارات هفتگانه هستند.
آنچه صحیح تر به نظر می رسد، این است که مقصود از هفت آسمان، هفت عالَم است. منتها از آیات قرآن استفاده می شود که تمام کرات و ثوابت و سیّاراتی را که ما می بینیم، همه جزء آسمان اوّل است و شش عالَم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهای علمی امروز بیرون است و مجموعاً هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل می دهند. شاهد این سخن آن است که قرآن می گوید: «ما آسمان پایین را با چراغ های ستارگان زینت دادیم». (4) در جای دیگر می فرماید: «ما آسمان پایین را با کواکب و ستارگان زینت بخشیدیم». (5)
از این آیات به خوبی استفاده می شود که همه آنچه می بینیم و جهان ستارگان را تشکیل می دهد، جزء آسمان اوّل است و در ماورای آن، شش آسمان دیگر وجود دارد که در حال حاضر، اطلاع دقیقی از جزئیات آن نداریم.
این که گفتیم شش آسمان دیگر امروز برای ما مجهول است و ممکن است علوم از روی آن در آینده پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر به هر نسبت که پیش می رود، از عجایب آفرینش، تازه هایی را به دست می آورد.
آنچه رصدخانه های بزرگ کشف کرده اند، فاصله ای به اندازه یک میلیارد سال نوری می باشد و خود معترف اند که تازه این آغاز جهان است، نه پایان آن. پس چه مانع دارد که در آینده با پیشرفت علم هیئت، آسمان ها و کهکشان ها و عوالم دیگری کشف گردد؟
علم هیئت در زمان حاضر با ابزارها و تلسکوپ های جدید، معترف است که ابزارهای کنونی به مرحله ای رسیده که بعد از آن را در نمی یابد و آن، عالَمی دیگر غیر از آسمان است.
بهتر است که این سخن را از زبان پژوهشگران یکی از رصدخانه های بزرگ جهان بشنویم.
دانشمندی از رصدخانه "پالومار" عظمت جهان بالا را چنین توصیف می کند:
"تا وقتی که دوربین رصدخانه "پالومار" را نساخته بودند، وسعت دنیایی که به نظر ما می رسید، بیش از پانصد سال نوری نبود؛ ولی این دوربین وسعت دنیای ما را به هزار میلیون سال نوری رساند و در نتیجه، میلیون ها کهکشان جدید کشف شد که بعضی از آن ها هزار میلیون سال نوری با ما فاصله دارند؛ ولی بعد از فاصله هزار میلیون سال نوری، فضایی عظیم، مهیب و تاریک به چشم می خورد که هیچ چیز در آن دیده نمی شود؛ یعنی روشنایی از آن جا عبور نمی کند تا صفحه عکاسی دوربین رصدخانه را متأثر کند؛ ولی بدون تردید در آن فضای مهیب و تاریک، صدها میلیون کهکشان وجود دارد که دنیایی که در سمت ما است، با جاذبه آن کهکشان نگهداری میشود. تمام این دنیای عظیمی که به نظر می رسید و دارای صدها هزار میلیون کهکشان است، جز ذره ای کوچک و بی مقدار از یک دنیای عظیم تر نیست و هنوز اطمینان نداریم که در فراسوی آن دنیای دوم، دنیای دیگری نباشد". (6)
ب) کلمه "ارض" در قرآن، 461 بار به کار رفته و همیشه به صورت مفرد استعمال شده و دارای معانی و مصادیق مختلف است، از جمله:
ارض در لغت به معنای کره خاکی که انسان بر روی آن زندگی می کند. (7)
در قرآن کریم، ارض به چند معنا به کار رفته است. مانند:
1. ارض به معنای کره زمین در مقابل آسمان (80 بار در قرآن آمده است)؛
2. ارض به معنای قطعات زمین و آبادی (110 بار در قرآن آمده است)؛
3. ارض به معنای عالم طبیعت و پهنای زمین (260 بار در قرآن آمده است).
علت مفرد بودن کلمه ارض در قرآن:
در تمامی موارد یادشده، از کلمه ارض معنای مفرد می فهمیم؛ چه آن جا که منظور کره زمین است که فقط یک کره زمین وجود دارد. کلمه ارض، همیشه در قرآن مفرد آمده؛ چرا که معنای مراد از آن، یک معنای مفرد است.
نکته دیگر این که فقط یک بار در قران به متعدد بودن زمین اشاره شده و فرموده: «الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن؛(8) خداوند کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن را»؛ یعنی همان گونه که آسمان ها هفت گانه اند، زمین ها نیز هفت گانه می باشند. این، تنها آیه ای است که اشاره به زمین های هفت گانه دارد. البته باید توجه داشت که در این جا نیز با این که مراد از کلمه ارض، یک معنای جمع است، ولی لفظ آن مفرد است.
3. مقصود از سبع (هفت) چیست؟
کلمه سبع (هفت)، در عربی به دو صورت به کار می رود.
الف) هفت به معنای عدد مشخص و معین که در ریاضیات به کار می رود.
ب) هفت به معنای نماد کثرت؛ چرا که گاهی در عرب کلمه «هفت» به کار می رود و معنای کنایی آن (تعداد زیاد و کثیر) مراد است. (لقمان، آیه 27).
4. مقصود قرآن از واژه «هفت آسمان».
مفسرین درباره واژه «هفت آسمان» چندین احتمال داده اند:
الف) هفت به معنای عدد حقیقی باشد که در این صورت این احتمالات متصور است:
1. هفت آسمان پر از ستاره و سیاره مثل هفت کره خاکی زمین. (9) احتمال وجود هفت جهان مشابه که هنوز کشف نشده است، وجود دارد.
2. هفت مقام قرب و حضور و موجود عالی معنوی (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودی طبیعت (هفت زمین). (10)
ب) اگر هفت، به معنای کثرت باشد، در این صورت احتمالات زیر متصور است:
1. آسمان های بسیاری (مجموعه کرات و سیارات و...) خلق کرد و زمین های فراوانی (کره های خاکی مشابه زمین) خلق کرد که همه آن ها در فضا شناور و معلق هستند.
2. تعداد بسیاری از طبقات جوّ آسمان را خلق کرد و تعداد زیادی از طبقات داخلی زمین یا قطعات زمین و اقلیم ها را خلق کرد.
3. مراتب معنوی و مقامات قرب و حضور و موجودات عالی بسیاری خلق کرد و مراتب پست طبیعت را که بسیار است، خلق کرد.
درباره زمین های هفت گانه، همان احتمالات را که درباره آسمان هفت گانه گفته شده، آورده اند.
با توجه به ابهامی که در معنای هفت آسمان قرآن وجود دارد و با توجه به ابهاماتی که در مورد آسمان و کهکشان ها از نظر علمی وجود دارد، نمی توان درباره آن نظر قطعی داد و همه نظریات به صورت احتمال و گمان مطرح می شود. (11) نکته دیگر در این امر، آن است که آسمان و زمین در مجموعه نظام هستی همانند حلقه است که در یک دشت افتاده باشد. از این رو، از روایات استفاده مى شود کرسى به مراتب از آسمان ها و زمین وسیع تر است؛ به طورى که مجموعه آن ها در برابر کرسى همچون حلقه اى است که در وسط بیابانى قرار داشته باشد. از امام صادق - علیه السلام - نقل شده: «ما السموات و الارض عند الکرسى الا کحلقة خاتم فى فلاة و ما الکرسى عند العرش الا کحلقة فى فلاة؛ (12) آسمان ها و زمین در برابر کرسى همچون حلقه انگشترى است در وسط بیابان و کرسى در برابر عرش همچون حلقه اى است در وسط بیابان».
البته معناى اول و دوم کاملاً مفهوم و روشن است؛ ولى معنى سوم چیزى است که هنوز دانش بشر نتوانسته است از آن پرده بر دارد؛ زیرا وجود چنان عالمى که آسمان ها و زمین را در بر گرفته باشد و به مراتب وسیع تر از جهان ما باشد، هنوز از راه های متداول علمى اثبات نشده است. در عین حال، هیچ گونه دلیلى بر نفى آن در دست نیست؛ بلکه همه دانشمندان معترف اند که وسعت آسمان و زمین در نظر ما با پیشرفت وسایل و ابزار مطالعات نجومى روز به روز بیش تر مى شود و هیچ کس نمى تواند ادعا کند که وسعت عالم هستى به همین اندازه است که علم امروز موفق به کشف آن شده است؛ بلکه به احتمال قوى، عوالم بی شمار دیگرى وجود دارد که از قلمرو دید وسایل امروز ما بیرون است. در این باره رسول خدا فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْأَرْضَ بِمَنْ فِيهَا وَ مَنْ عَلَيْهَا عِنْدَ الَّتِي تَحْتَهَا كَحَلْقَةٍ مُلْقَاةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ هَاتَانِ وَ مَنْ فِيهِمَا وَ مَنْ عَلَيْهِمَا عِنْدَ الَّتِي تَحْتَهُمَا كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ وَ الثَّالِثَةُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى السَّابِعَةِ؛ (13) این زمین و آنچه در آن است و بر آن به سر می برند، نزد آن های که تحت آن قرار دارد، مانند حلقه ای است که در دشت وسیع افتاده باشد و این آسمان و موجوداتی در آن ها و بر آن ها است نزد آنچه تحت آن ها است، مثل حلقه ای که در صحرا ی وسیع افتاده است؛ همچنین سایر آسمان ها و زمین ها تا آسمان هفتم. با توجه به این حدیث و این که پیامبر در قالب مثال به بیان مطلب اکتفا نموده است، معلوم می شود که در مجموع درک جزئیات این گونه امور و نظام خلقت که از آن به آسمان و زمین یاد می شود، به طور کامل آسان نخواهد بود و بشر از عرض و قطر متراژی نظام خلقت به طور دقیق اطلاعی ندارد.
پی نوشت ها:
1. ابراهیم (14)، آیه 24.
2. ق (50)، آیه 9.
3. انبیا (21)، آیه 32.
4. فصلت (41)، آیه 12.
5. صافات (37)، آیه 6.
6. به نقل از ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج 1، ص 168 و 117، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا؛ و نیز به نقل از: مجلة "فضا" شماره 56، فروردین 1351.
7. راغب اصفهانی، مفردات القران، ماده "ارض"، نشر دار الفکر، بیروت، بی تا.
8. طلاق (65)، آیه 12.
9. راغب اصفهانی، مفردات القران، ماده "ارض".
10. علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327، نشر جامعه مدرسین، قم، بی تا.
11. طنطاوی جوهری، تفسیر الجواهر، ج 1، ص 46، دار الفکر، بی تا.
12. به نقل از: ناصر مکارم، تفسیر نمونه ،ج 2، ص 273 تا 275.
13. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 58، ص 83، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
با تشکر از توضیحات جامع و مفید استاد صادق عزیز
من این مطلب و در جایی خوندم که دانشمندی امد نزد امام علی علیه السلام و از او پرسید :
فاصله زمین تا عرش خدا (که گمونم بعد از هفت اسمان می شود) چند سال راه است؟
امام علی هم گفت:
تا عرش خدا مسافت به سال و اینا نیست بلکه کسی که ایمان واقعی داشته باشد و به مقام یقین رسیده باشد با یک لا اله الا لله به عرش خدا میرود!!
الان با این تحلیلی امام علی علیه السلام داشت پس پیامبر چطوری اول رفت همه کهکشان ها ( اسمان اول) رو دید، بعدم از اون طرفش رد شد رفت اسمان دوم و سوم و ...بعد هم از اسمان هفتم رد شد و رفت بهشت و جهنم و عرش و ملکوت و همه رو دید؟...خیلی طول میکشه که؟؟
[="Arial"] عزرائیل;576438 نوشت:
[=arial]ما که منظور شما رو نفهمیدیم...
میشه واضحتر توضیح بدید؟
خب بهتر توضیح که نمی تونم بدم خودم که نرفتم که!:khandeh!:
ولی مثلا چطوری پیامبر سوار سفینه فضایی شد که وقتی از جبرییل پرسید این چه نوع سفینه ای هست جبرییل گفت علم اون اینقدر پیچیده است که تا قبل قیامت کشف نمیشود!(یعنی فک کنم از داخل چاله های کیهانی زمان رو منقبض میکرد و فاصله کهکشان ها رو طی میکرد!)
بعدم جبرییل گمونم در پیامبر فوت میکرد و روجش متورم میشد تا با موجودات اسمان های بالاتر هم اندازه بشه نمی دونم تا بره به اونها سر بزنه و همینطور اینقدر جبرییل در پیامبر دمید تا که رسیدند به طبقه هفتم که اونجا خدا خودش در پیامبر دمید و بسیار بزرگ شد و رفت ماورای اسمان هفتم که پیامبر می گفت تموم چیز ها اعمم از ابرها و اب و موج دریا ها و زمین و درخت و قصر ها و موجوداتش همه و همه از نور بود ! (مثل اینجا که همه از اتم هست اونجا از جنس لطیفی از نور بود گمونم)
حالا منظورم اینه که چطوری با یک لا اله الا لله میشه این همه مسیر را طی کرد ...شاید منظور امام علی طی السما بود!
و الا پیامبر گفته بود من به صورت بدن مادی به همه این مکان ها رفتم و گمونم طبق نظریه انیشتن تمام مدتی رو که پیامبر در سفر بودن زمین در زمان متوقف شده بود...مثلا چند هزار سال!؟
بازم من دقیق نمی دونم!
با سلام.سوره انعام، آیه124:
[=arial]وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ
سوال: اولين آيهاي كه راجع به «شهيد و شهادت در راه خدا» سخن گفته كدام است؟
سلام
چقدر به تو گفتم حالا دیدی...
سوره بقره آیه 140
و من اظلم ممن کتم شهاده عنده من الله و ما الله بغافل عما تعملون
معما:شهادت چه کسی در ایران جشن گرفته می شود؟
شهید مطهری؟
احسنت درست گفتی معمای بعدی با تو است.
به این سخنان شهید مطهری دقت کنید:
چرخ فلک از این بازیچه ها بسیار دارد.
اها خب باشه!
حیواناتی که به بهشت میروند را نام برید!؟
سلام
خب (هرچند بیشتر بلدین) ولی چون کسی نگفت من خودم میگم
حیوانات به بهشت نمی روند مگر اینکه یک کار بسیار بخصوص و بزرگی انجام داده باشن!
مثلا بزرگان میگن
سگ اصحاب کهف_مرکب پیامبر-اون کبوتر یا عنکبوتی که پیامبر رو نجات داد_و یه شتری که نمی دونم شتر حضرت صالح یود یا شتر امام سجاد که اینقدر براش گریه کرد تا مرد!
اینا احتمالا به بهشت میرن
[SPOILER]اینم بگم که چون برای رفتن به بهشت نیاز به عقل هست و چون حتی بیشتر انسانها هم عقل ندارن چه برسه به حیوون!...بنابراین (طبق این نظریه که عمل انسان ابتدا باید حتما وارد عوالم چندگانه عقول بشه بعدا تبدیل به مصالح بهشتی بشه!...گمونم یعنی) پس نتیجه میشه حیوون چون صاحب عقل نیست و نمی تونه به عوالم بالاتر برسه همین دنیا مدتش تموم میشه![/SPOILER]
*******************
سوال بعدی
وقتی جوونی زود می میره کجاها میره ؟... توضیح دهید! :Nishkhand:
کسی نمی دونه؟
خب پس خودم میگم
جواب:
طبعا جوانی که زود بمیره یقینا به بهشت و اینا نمیره ...یه دهکده بیابونی هست نزدیک دهکوره های افغانستان!... پُر مَــیٌته! (ابشم قعطه اگه هم باشه آبش گرمه!)
عواقب مرگ زود هنگام:
1-اگه (خدانکرده، زبونم لال، زبونم لال) جوون مرگ بشین حتما اوایلش (تو برزخ) فورا گریه می افتین... اما بعدا کم کم براتون عادی میشه!
2-غذا مذا هم چیز خاصی پیدا نمیشه، مگر اینکه نون خشکی چیزی پیدا کنین بخورین ... از گرسنگی چوب خشک میشین!
3-هر جایی هم نمی تونین برین چون علاوه بر روح اموات بد جانوران برزخی هم هستن که شما رو دنبال می کنن!
4-بعضی وقتا هم یهو تو یه چاه های سیاهی فرو میرین که نمی دونین علتش چیه و خیلی هول برتون میداره!
5-تا مدتها هم خبری از پدر مادر و دوستاتون ندارین!، اون دنیا اینطوری هم هست !
6- اما بزرگترین ضررش افسوس بزرگی هست که هرچند وقت یکبار به سراغتون میاد (که احساس مشترک همه اموات هست البته! )
اونم اینه که...گهگاهی در سیاهی اسمون بزرخی (که اموات و حبس کرده)، سرزمین های رویایی و عجیبی به صورت معلق ظاهر میشه که در زیبایی و کیفیت نظیرش را در هیچ جای دنیا کسی ندیده!!
شاید چیزی به این کیفیت!!! ..بلکه بهتر :
http://upload7.ir/imgs/2014-10/87851668821306086970.jpg
بعدا متوجه میشین این همون بهشتی بود که به راحتی میشد رفت اونجا اما مفت از دستتون در رفت!
[SPOILER]من عزارییل هستم و یه لنگم این ور و یه لنگم اون ور هست دارم بهت میگم...و الا برو با موتور خودتو محکم بکوب به دیوار بمیر من چکار کنم:Khandidan!::khaneh:
[/SPOILER]
سلام
خب سوال بعدی
در آیه «وقال الانسان مالها»
منظور خداوند از کلمه انسان چه کسی هست؟
[="Indigo"]سلام
انسان که دل به امول دنیوی وفرزندان خود بسته اند.[/]
سلام
نه اون نیست!
[="Indigo"]و قال الانسان مالها
یعنى انسانها بعد از بیرون شدن از خاک در حال دهشت زدگى و تعجب از آن زلزله شدید و هول انگیز مى گویند: (ما للارض ) زمین را چه مى شود که این طور متزلزل است ؟!
بعضى از مفسرین گفته اند: منظور از (انسان ) تنها کفار هستند، نه آنهایى که در دنیا به مساله معاد و رستاخیز ایمان داشتند. [/]
خب راستش من توی یه قرانی که کنارش نوشته بود خوندم که:
و روزی که زلزله بزرگ اتفاق بیقتد و زمین داشته های خود را بیرون بریزد انسانی در ان روز هنوز بروی زمین زندگی می کند! (در حالی که هنوز صور دوم به صدا در نیامده است که برزخیان به صحنه آماده شده قیامت پا بگذارند! چون از انجایی که قیامت در دنیای ماده و ملوکول اتفاق نمی افتد! پس هیچ کس زنده نیست که انفجارات و زلزله های بزرگ رو ببینه! )
********
در این ایه انسان با ال امده است که نشان میدهد خدا به یک شخص معروف خاصی اشاره کرده است!
از امام علی علیه السلام پرسیدن: این انسان که در روز شکافته شدن زمین هنوز روی ان زنده است کیست؟
(در حالی که صور دمیده شده و جهان برای نابود شدن مهیا شده است!)
امام علی علیه السلام هم گفت:
به خدا قسم ان انسان من هستم!!
و منم اولین و اخرین امام روی زمین!!
و منم که بر زمین فریاد میزنم که ای زمین تو را چه میشود... و آن هنگام زمین پاسخ میدهد و اسرار درون خود را افشا می کند!!
********
اما نمی دونم اصل حدیثش کجا میشه ولی چون برام جالب بود هنوز یادم موند!
تدبر کوتاهی در سوره الزلزاله
[=1]
[/]
از سنت هاى جنگ در عرب،آن بود كه ابتدا دو هماورد و حریف،از دو جبهه به میدان مى آمدند، خود را معرفى كرده،رجز مى خواندند و به نبرد مى پرداختند.
گاهى هم نبردهاى تن به تن، تكلیف جنگ را روشن مىساخت.
پس از چند نفر كه به میدان هم مى آمدند، حمله عمومى آغاز مى شد. (1)
مبارزه،همان به صحنه آمدن افراد در نبرد تن به تن بود. چنین هماوردى در عاشورا،تا ظهر ادامه یافت.گاهى كه سپاه كوفه ضعف هماورد جبهه خویش را احساس مى كردند، به شكل گروهى به رزمنده جبهه حسینى مى تاختند و او را شهید مى كردند.
شهداى كربلا،برخى در جنگ تن به تن شهید شدند. جمعى در حمله عمومى سپاه كوفه كه در اوایل درگیرى به اردوگاه امام تاختند،به شهادت رسیدند.
با توجه به آرايش نظامي اصحاب در روز عاشورا كه از یکدیگر و از امام جدا نمی شدند و تا اصحاب توانایی داشتند نمی گذاشتند دشمنان به امام(ع) برسند،شجاعت و آشنا بودن اصحاب به فنون جنگ روشن مي شود، از طرف دیگر، جنگ امام(ع) همراه تعداد بسیار کم اصحابش با آن انبوه دشمن از صبح تا نزدیک عصر، به طول انجامید، با این که دشمنان مصر بودند که هر چه زودتر کار را تمام کنند. این خود بیانگر داشتن نهایت تدبیر جنگی و شجاعت امام(ع) و یاوران آن سرور است. دشمنان از هر راهی وارد جنگ شدند؛ هم از راه مبارزه تن به تن، هم از راه تیر اندازی، هم از راه حمله عمومی. در هر نوبت، اصحاب جلو آنان را گرفتند و به گونه احسن دفاع نمودند.(2)
بین عرب رسم بوده است که اگر در جنگ ها، کسی هل من مبارز می طلبید، و خواستار جنگ تن به تن می شد، به خواسته اش احترام می گذاشتند و گروهی با وی نمی جنگیدند. امام(ع) در روز عاشورا، از این تاکتیک استفاده نمود تا با توجه به قلت و کم بودن سپاهش، مدت و زمان جنگیدن طولانی تر شود . تک تک یاران امام(ع) حماسه داشته باشند . پیام این نهضت بر قلب تاریخ با رنگ خون بهتر ثبت گردد و این با جنگ دست جمعی، دست یافتنی نبود، علاوه این قانون از طرف دشمن رعایت نشد و آن ها در مواردی گروهی به جنگ یک فرد می رفتند. خود این می توانست در بیداری عده ای موثر باشد که لشکر دشمن پایبند حداقل حقوقی انسانی هم نبوده است و این در ظهور بیش تر جنایت لشکر دشمن، نقش بیش تری را می تواند ایفا کند.
پي نوشت ها:
1. الفن العسكرى الاسلامى،یاسین سوید، شركة المطبوعات، بيروت ،1409ق،ص 22.
2.تاریخ سید الشهداء، عباس صفائی حائری، قم انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1379، ص 445.
خب الان چی شد جواب درست کدوم هست؟
مال من اشتباه هست؟
شاید ممکنه چون سنتی های عربستان اگه می دیدن اون انسان حضرت علی باشه فورا قهر بکنن و کافر بشن شاید برای همین گفتن بهتره یه چیز دیگه بگیم در تفسیرش که اتخاد از بین نره!
اما اگه دقت کنین تو خود ایه نوشته اول زمین چهار قاش میشه و بعد متلاشی میشه و اتمها از بین میره! و فضای ماده دیگه نیست! حتی خلا مطلق هم چون از ماده و انرژی پر شده هم دیگه نیست! اصلا یه دنیایی جدیدی به مراتب غلیظ تر از عالم خواب و برزخ رو میشه! همانطوری که وقتی می خوابیم یا می میریم یه عالم دیگه رو تجربه می کنیم و حوادث و قوانین حاکم اون دنیای یه چیز دیگه هست !
یعنی اونجا اعمال تازه ظهور پیدا میکنه که ادمی میگه این جانورا دیگه چیه داره جلوی من راه میره!اصلا ما روی زمین راه نمیریم روی زمین محاکمه نمیشیم هر چی هست ماده اخروی هست که کسی نمی دونه چیه!
ولی اینجا خدا از حوادث قبل برپایی اخرت داره سخن میگه که مراحل از بین رفتن ماده و انرژی چطوری اتفاق می افته!
وقتی هم زلزله شد درست مثل انفجار بمب اتم هنوز قوانین فیزیک داره اجرا میشه و با اینکه همه مر دم مردن اما دنیا چون بدون امام نمی تونه اداره بشه پس باید حتما یه امام وجود داشته باشه و اون انسان امام علی هست!(حتی اگر یک اتم هم باقی مونده باشه باید امام نظارت کنه!
برای همین هست که امام علی علیه السلام گفت وقتی آن روز برسد تمام ماده از بین میرود و دیگر هیچ چیز نیست! انگاه خدا در فضایی که کسی نمی دونه توش چیه! ( بجز امام علی البته) فریاد بلندی میزنه و جهان مادی بعدی را خلق می کند! بدون اینکه هیچ دو قانون فیزیک شیمی ریاضی و حتی هیچ دو موجود زنده عالم کیهانی جدیدی با عالم ماقبل خود تشابه داشته باشد خلق میشه!!
و این سلسله خلقت از ابتدا بوده و تا بی نهایت ادامه داره!!!
همچنین این تفسیر به این سوال که خدا قبل از خلقت کهکشان ها چکار میکرد نیز پاسخ منطقی میدهد!
[="Microsoft Sans Serif"][="Black"]طبق تفسیر نمونه منظور همه انسان ها می باشد[/]
[="Microsoft Sans Serif"][="Black"]کدام آیه قرآن کریم گناهان را به دو دسته کبیره و صغیره تقسیم میکند ؟[/]
سلام
سوره كهف ؟؟
یعنی
لا یغادر صغیره و کبیره الا احصاحا
[="Microsoft Sans Serif"][="Black"] عزرائیل;582368 نوشت:
نه اشتباهه[/]
سوره نساء؟
ان تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه ...
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] «ان تجتنبوا كبائر ماتنهون عنه نكفر عنكم سیئاتكم و ندخلكم مدخلا كریماً»
سوره نساء...همونطور که دوست عزیزم [=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] عزرائیل گفت...
[="Microsoft Sans Serif"][="Black"] techies;582410 نوشت:
عزرائیل;582392 نوشت:
آفرین ... هم به شما هم به عزراییل .. جواب درست همانطور که فرمودین آیه31 سوره نساء هست[/]
با سلام
طیق فرموده امام علی علیه السلام کدام سوره انحصارا برای او نازل شده است و چرا؟
سوره عادیات؟
سلام نه یعنی شاید باشه نمی دونم ولی این نیست!
پس حتماً میشه واقعه. کلی سرچ کردم بابا! :khandeh!:
اره درست هست سوره واقعه هست
می تونی سوال بعدی رو مطرح کنی