جمع بندی مسأله ی شر در عالم هستی؛ آیا خدا پدید آورنده ی شر است؟

تب‌های اولیه

95 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شما خیلی دارین پیچیدش میکنین.معلومه کلا اصلا منظورمو نفهمیدین.من منظورمو خیلی خیلی خیلی خلاصه تر بگم اینه که وقتی یه کودک ناقص الخلقه بودد میاد به فرض مثال چند تا ژنش با هم حالا قاطی شده یا مسائل دیگه.این که دو ژن با هم قاطی بشه و نتیجش یه نوژاد ناقص الخلقه بشه آیا این قانون در عالم هستی هست یا نه؟اونوقت شما میگی از ناحیه ی خدا نیست،یعنی این قانون علت العلل نداشه و واسه خودش به صورت خودجوش شده قانون؟این که اینقد پیچیده نیست شما داری پیچیدش میکنی.ـــــــــــــــــــ� �ــــــــــــــــــــــــ� �ــــــــ حالا پیچیدش میکنیم.*******برهان شر دیوید هیوم ********* 1 - خدا وجود دارد. (فرض اولیه) **** 2- خدا قادر و عالم مطلق است.(تعریف خدا) **** 3- خدا کریم و مهربان مطلق است.(تعریف خدا) **** 4- موجودی که مطلقاً کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقاً مخالف است. (تعریف مهربان مطلق) **** 5- موجودی که مطلقاً کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۴) **** 6- خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجه‌گیری از گزاره ۳ و ۴) **** 7- خدا آنی می‌تواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲) **** a. نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا می‌تواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲) **** b. خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۷٫۱) **** c. خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۵) **** 8- خدا شر را به طور کامل و آنی نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳) **** 9- شر وجود داشته‌است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه) **** 10- گزاره‌های ۸ و ۹ متناقض هستند. بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.

سلام بر شما جناب منکران
ببین قبل از اینکه من به عنوان یک کم سواد در مورد این حرفهات نظرمو بگم میخوام بهت صمیمانه توصیه کنم که زیاد در تفکر کردن تندروی نکن. منظورم ابدا این نیست که هیچ مفهوم مقدس و روحانی رو به چالش نکش ، نه . میخوام این رو بهت بگم که هرچیزی رو که به چالش میکشی باید به میزان اهمیت و بزرگ بودن اون چیز صبر داشته باشی و اطلاعاتت که خوراک تفکر و آنالیزه رو ارتقا بدی و کاملا گسترش بدی بعد از اون با تفکر و پرس و جو و ... کم کم سعی کنی به حقیقت برسی. شما که نیتی جز کسب حقیقت نداری که؟ همه ما باید اینطور باشیم.
من حال روحی شمارو کاملا درک میکنم. شما الان اومدی داری وجود خدا رو بوسیله مسئله شر به چالش میکشی در حالی که هنوز متناسب با مهمترین موضوع بشریت اطلاعات کافی کسب نکردی و اصلا صبر به خرج نمیدی تا کم کم در مسیر پژوهش حرکت کنی و با کسب ابزارهای مناسب به حقیقت برسی که حالا اون حقیقت هرچی باشه.
الان به پاراگراف بالا نگاه کن که خودت نوشتی. اول اومدی با مثال نوزاد ناقص الخلقه یه استنباط سطحی میکنی بعد بلافاصله برهان شر دیوید هیوم رو مطرح میکنی و در آخر شتابزده نتیجه میگیری. غافل از اینکه مسئله مسئله ی وجود خداست! از این مهمتر هم هست؟ شما با خودت تفکر کن اگه سیستم شروع تفکر و تحقیقت تا نتیجه گیریت اشتباه باشه چه ظلم بزرگی در حق خودت کردی و خودت رو احیانا برای ابد بدبخت کردی. آدم فقط یک بار فرصت زندگی و کسب حقیقت رو داره! کمی دست به عصاتر حرکت کن گرامی.
منم مثل شما با اندیشه عصیانگر موافقم اما نه اون عصیانگری که تو ذهن شماست و داری اجراش میکنی.

حالا جوابم در مورد حرفت که نقل قول کردم: امیدوارم منظورتو گرفته باشم!
شما میگی یه بچه به دلیل اختلال ژنتیکی ناقص الخلقه به وجود میاد(حالا فرض میکنیم بشر در این اختلال اصلا نقش بازی نکرده و از عوارض مثلا امواج و و خوراکی های ساخت بشر نبوده) خب کی خواسته و این اختلال رو علت نقص نوزاد قرار داده؟ به نظر من خدا .
خب شما میگی چون خدا خواسته اون ناقص الخلقه بشه پس اون شخص میشه معلول, اون قانون اختلال میشه علت و خدا و خواستش میشه علت این علت پس بنابراین خدا مهربان مطلق نیست؟ نتیجه گیریت غلطه! خب به من بگو از کجا میتونی اثبات کنی این نقص مطلقا یک شره؟ اگه خدا به همین فرد با یه قانون دیگه ای به خاطر تحمل همین شر یه چیز خوب مثلابهشت رو بده خب در کل قضیه این معلولیت به نفعشم شده که! پس مطلقا شر نیست. ببین خدا به دلیل نقشه X که داشته این فرد رو با اعمال یک قانون طبیعی ویژه ، معلول کرده و بعدا با یه قانون دیگه فلانش کرده و در کل طرف خیر دیده! خب پس این ناقص الخلقه بودن بچه از نظر شما شره از زاویه دید من نه و با گذر زمان پتانسیل تغییر هست.
پس خدا میتونه عامل ناقص الخلقه شدن فرد باشه بدون لطمه به مهربونی مطلقش!
و هر مثالی هم بزنی من تایید می کنم که خدا خواسته ولی میشه طوری بهش نگاه کرد که خدا سرجاش بی عیب بمونه.

در مورد برهان شر دیوید هیوم باید بگم که فرض هاش غلط داره.
من گزاره های 4 و 5 و c رو قبول ندارم چون خدا صفات دیگری مثل حکیم نیز دارد.

سلام بر شما جناب منکران
ببین قبل از اینکه من به عنوان یک کم سواد در مورد این حرفهات نظرمو بگم میخوام بهت صمیمانه توصیه کنم که زیاد در تفکر کردن تندروی نکن. منظورم ابدا این نیست که هیچ مفهوم مقدس و روحانی رو به چالش نکش ، نه . میخوام این رو بهت بگم که هرچیزی رو که به چالش میکشی باید به میزان اهمیت و بزرگ بودن اون چیز صبر داشته باشی و اطلاعاتت که خوراک تفکر و آنالیزه رو ارتقا بدی و کاملا گسترش بدی بعد از اون با تفکر و پرس و جو و ... کم کم سعی کنی به حقیقت برسی. شما که نیتی جز کسب حقیقت نداری که؟ همه ما باید اینطور باشیم.
من حال روحی شمارو کاملا درک میکنم. شما الان اومدی داری وجود خدا رو بوسیله مسئله شر به چالش میکشی در حالی که هنوز متناسب با مهمترین موضوع بشریت اطلاعات کافی کسب نکردی و اصلا صبر به خرج نمیدی تا کم کم در مسیر پژوهش حرکت کنی و با کسب ابزارهای مناسب به حقیقت برسی که حالا اون حقیقت هرچی باشه.
الان به پاراگراف بالا نگاه کن که خودت نوشتی. اول اومدی با مثال نوزاد ناقص الخلقه یه استنباط سطحی میکنی بعد بلافاصله برهان شر دیوید هیوم رو مطرح میکنی و در آخر شتابزده نتیجه میگیری. غافل از اینکه مسئله مسئله ی وجود خداست! از این مهمتر هم هست؟ شما با خودت تفکر کن اگه سیستم شروع تفکر و تحقیقت تا نتیجه گیریت اشتباه باشه چه ظلم بزرگی در حق خودت کردی و خودت رو احیانا برای ابد بدبخت کردی. آدم فقط یک بار فرصت زندگی و کسب حقیقت رو داره! کمی دست به عصاتر حرکت کن گرامی.
منم مثل شما با اندیشه عصیانگر موافقم اما نه اون عصیانگری که تو ذهن شماست و داری اجراش میکنی.

حالا جوابم در مورد حرفت که نقل قول کردم: امیدوارم منظورتو گرفته باشم!
شما میگی یه بچه به دلیل اختلال ژنتیکی ناقص الخلقه به وجود میاد(حالا فرض میکنیم بشر در این اختلال اصلا نقش بازی نکرده و از عوارض مثلا امواج و و خوراکی های ساخت بشر نبوده) خب کی خواسته و این اختلال رو علت نقص نوزاد قرار داده؟ به نظر من خدا .
خب شما میگی چون خدا خواسته اون ناقص الخلقه بشه پس اون شخص میشه معلول, اون قانون اختلال میشه علت و خدا و خواستش میشه علت این علت پس بنابراین خدا مهربان مطلق نیست؟ نتیجه گیریت غلطه! خب به من بگو از کجا میتونی اثبات کنی این نقص مطلقا یک شره؟ اگه خدا به همین فرد با یه قانون دیگه ای به خاطر تحمل همین شر یه چیز خوب مثلابهشت رو بده خب در کل قضیه این معلولیت به نفعشم شده که! پس مطلقا شر نیست. ببین خدا به دلیل نقشه X که داشته این فرد رو با اعمال یک قانون طبیعی ویژه ، معلول کرده و بعدا با یه قانون دیگه فلانش کرده و در کل طرف خیر دیده! خب پس این ناقص الخلقه بودن بچه از نظر شما شره از زاویه دید من نه و با گذر زمان پتانسیل تغییر هست.
پس خدا میتونه عامل ناقص الخلقه شدن فرد باشه بدون لطمه به مهربونی مطلقش!
و هر مثالی هم بزنی من تایید می کنم که خدا خواسته ولی میشه طوری بهش نگاه کرد که خدا سرجاش بی عیب بمونه.

در مورد برهان شر دیوید هیوم باید بگم که فرض هاش غلط داره.
من گزاره های 4 و 5 و c رو قبول ندارم چون خدا صفات دیگری مثل حکیم نیز دارد.

درود
ممنونم از پاسختون

من از حقیقت به اینجا رسیدم و الان پیداش کردم.من قبل از اینکه به اینجا برسم راه های قبلی رو رفتم.
هیچ چیز مقدس نیست که نشه زیر نقد برد.حتی خدا.

قبل از پاسخ به اول شما بفرمایید که به وجود شر در عالم هستی معتقدید؟اگه هستید به ادامه ی بحث برسیم.

برهان شر دیوید هیوم به صفات دیگه کار نداره.وقتی یک موجودی خیر مطلق باشه یعنی هیچ شری درش راه نداشته باشه و قادر مطلق باشه ما نباید شاهد شری در جهان باشیم.حالا هر صفت دیگه ای هم خدا بخواد داشته باشه.
این پیچیده نیست که غیر قابل فهم باشه
وجود موجودی خیر مطلق با وجود شر در عالم حالا چه بعدا این شر به خیر تبدیل بشه چه نشه در تضاده.شر از اسمش معلومه.
حالا گیریم یکی بگه همه ی شرها غیراخلاقی نیست میگیم باشه.اونی که غیر اخلاقیه رو ما نباید شاهدش باشم.خیلی از شرهای غیراخلاقی میشه نام برد:واقعه ی هلوکاست(خدا وقتی خیرخواه مطلق و قادر مطلق باشه پس باید جلوشو میگرفت)،زلزله چطور که پاسخ درست حسابی بهش داده نشد که باعث مرگ و میر و ترس و وحشت هزاران نفر میشه؟
دیگه من واقعا نمیدونم ساده تر از این چطور توضیح بدم.

درود
ممنونم از پاسختون

من از حقیقت به اینجا رسیدم و الان پیداش کردم.من قبل از اینکه به اینجا برسم راه های قبلی رو رفتم.
هیچ چیز مقدس نیست که نشه زیر نقد برد.حتی خدا.

قبل از پاسخ به اول شما بفرمایید که به وجود شر در عالم هستی معتقدید؟اگه هستید به ادامه ی بحث برسیم.

برهان شر دیوید هیوم به صفات دیگه کار نداره.وقتی یک موجودی خیر مطلق باشه یعنی هیچ شری درش راه نداشته باشه و قادر مطلق باشه ما نباید شاهد شری در جهان باشیم.حالا هر صفت دیگه ای هم خدا بخواد داشته باشه.
این پیچیده نیست که غیر قابل فهم باشه
وجود موجودی خیر مطلق با وجود شر در عالم حالا چه بعدا این شر به خیر تبدیل بشه چه نشه در تضاده.شر از اسمش معلومه.
دیگه من واقعا نمیدونم ساده تر از این چطور توضیح بدم.


منم باشما موافقم که همه مقدسات نقد پذیرند . اصلا توحید اولین اصل دین اسلامه و تقلید کردن نداره باید بری دنبالش تا درکش کنی.
امیدوارم نیت شما صرفا رسیدن به حقیقت و کسب اون در جهت گزینش بهترین سبک زندگی باشه.
راستش من که اطلاعاتم رو آنالیز میکنم (اگه اشتباه نکرده باشم)به این نتیجه میرسم که هیچ چیزی مطلقا شر نیست. مثل زلزله ، بیماری ایدز، جنگ ، تصادفات و ... بسته به زاویه دید و بررسی تاثیر اون اتفاق میشه به این نتیجه رسید که از جهاتی خیر هم بوده.
در مورد برهان دیوید هیوم من ابدا نگفتم پیچیدس بلکه به نظرم کاملا ناقص و سطحی بینانه تنظیم شده و برهان ناکاملیه که فرضیات اساسی رو در خودش نداره.
اصلا در فهمش مشکل ندارم مگه شما ثابت کنی.

منم باشما موافقم که همه مقدسات نقد پذیرند . اصلا توحید اولین اصل دین اسلامه و تقلید کردن نداره باید بری دنبالش تا درکش کنی.
امیدوارم نیت شما صرفا رسیدن به حقیقت و کسب اون در جهت گزینش بهترین سبک زندگی باشه.
راستش من که اطلاعاتم رو آنالیز میکنم (اگه اشتباه نکرده باشم)به این نتیجه میرسم که هیچ چیزی مطلقا شر نیست. مثل زلزله ، بیماری ایدز، جنگ ، تصادفات و ... بسته به زاویه دید و بررسی تاثیر اون اتفاق میشه به این نتیجه رسید که از جهاتی خیر هم بوده.
در مورد برهان دیوید هیوم من ابدا نگفتم پیچیدس بلکه به نظرم کاملا ناقص و سطحی بینانه تنظیم شده و برهان ناکاملیه که فرضیات اساسی رو در خودش نداره.
اصلا در فهمش مشکل ندارم مگه شما ثابت کنی.

پس منظورتون نسبی بودن شر هستش.در مورد نسبی بودن به پست های قبلی مراجعه کنید.

کجای برهان دیوید هیوم رو میخواین ثابت کنم؟اون که همه چیزش معلومهاگه در فهمش مشکل نباشه پس جایی برای تردید نداره مگر اینکه شما بخوای با دلیل ردش کنی.
اگه مایلید خیلی واستون ساده ترش کنم.

جناب من منظورم رو اینطوری برسونم که ما تمام اتفاق ناخوشایندی رو شر میبینیم و اسم گذاری میکنیم در حالتی که به نظر من خدا که جز با خواست و اراده او هیچ تغییری اتفاق نمی افته همین اتفاق رو خیر میبینه
لطفا نظرتو بیان کن چون پست های قبلی آشفته و پر حجمه و من نمیدونم کجارو به کجاش ربط بدم.
ساده ترین شکل برهان هیوم رو هم بفرمایید.

خداوند گفته خیر از جانب من وهرچه شر است از جانب خودتان است به واسطه ی. اعمالتان آیا جز این است

درود

سپاسگزارم از پاسختون.شما با این حرفا خدای ادیا رو نفی کردید.چون این وجود شر با خیرمطلق بودن خدا همخونی نداره.

سه رود
چهارپاسگذارم....هیچ جایی خدا نگفته من خیر مطلق هستم بلکه چنین صفتی رو فقط انسان های ساده اندیش به او نسبت دادند لذا من فقط با دلایل محکم ثابت کردم الله خالق خیر و شر هست...هیچ جای قران و هیچ حدیثی نداریم خداوند خیر مطلق است و یا خداوند خالق شر نیست....خدا نه خیر است و نه شر بلکه هر دو را افریده همین وگرنه خدا غیر قابل درک است و فقط در قلب مومن می گنجد.... خداست دلیل متحیران.....و خداست دلیل منکران

درود جناب محی الدین
گفتم که از رک گوییه،شما دوس داری پشت سر بگم؟

لطفا پست های قبلی رو مطالعه بفرمایین بعد با هم بحث میکنیم دوست عزیز.
درمورد نسبی بودن شر هم در پست های قبلی صحبتش رو کردم و نیازی به تکرار مجدد نیست،لطفا مطالعه کنید بعد در خدمتم.
موفق باشید

سلام
متاسفانه فرصت مطالعه تمام تاپیک رو ندارم اگر بفرمایید اصل مطلب شما چیست بحث میکنیم
یا علیم

ما تمام اتفاق ناخوشایندی رو شر میبینیم و اسم گذاری میکنیم در حالتی که به نظر من خدا که جز با خواست و اراده او هیچ تغییری اتفاق نمی افته همین اتفاق رو خیر میبینه

دقیقا با این حرفتون موافقم....دقیقا...
همه ی حرفای من تو پست های قبلی میخواد همینو بگه....ولی ...

خب پس این ناقص الخلقه بودن بچه از نظر شما شره از زاویه دید من نه و با گذر زمان پتانسیل تغییر هست.
پس خدا میتونه عامل ناقص الخلقه شدن فرد باشه بدون لطمه به مهربونی مطلقش!

این حرفتون رو نیز کاملا قبول دارم...

جناب من منظورم رو اینطوری برسونم که ما تمام اتفاق ناخوشایندی رو شر میبینیم و اسم گذاری میکنیم در حالتی که به نظر من خدا که جز با خواست و اراده او هیچ تغییری اتفاق نمی افته همین اتفاق رو خیر میبینه
لطفا نظرتو بیان کن چون پست های قبلی آشفته و پر حجمه و من نمیدونم کجارو به کجاش ربط بدم.
ساده ترین شکل برهان هیوم رو هم بفرمایید.

[FONT=&quot] تجاوز به یک زن که در انتها امکان به تباهی آینده ی زن خودکشی زن داره به اراده ی خداست که اگه نمیخواست این اتفاق نمی افتاد و از همین رو خیره.من از گفتار بالای شما این جمله رو استنباط میکنم.آیا این با عقل همخونی داره و با خیرمطلق سازگاری داره؟[FONT=&quot]

این هم نسبی بودن شر که از صفحه ی اول کپی پیس کردم:
اینکه شری که در عالم وجود داره نسبیه مثلا ممکنه زلزله برای افرادی که در زیر آوار میمونن ومی میرن و همچنین بازماندگان اونا شر باشه اما برای زمین و نهایتا ساکنان اون خیره چون زلزله موجب تخلیه ی گازهای زمین میشه و در صورتی که این گازها تخلیه نشن متراکم میشه و کل کره ی زمین منفجر میشه در این صورت تمام مردم کره ی زمین نابود میشه پس اونی که در مقایسه با چیزی شره همان چیز در مقایسه با امردیگه ممکنه خیر باشه.(اما اگه فرض کنیم جهان آفریده ی خداست اصلا میشد خدا جهان رو طوری خلق کنه که اصلا خبری از زلزله و تخلیه ی گازهای زمین نباشه) . اما مسأله اینه که اگه این سخن درست هم باشه ناظر به تمام شرور طبیعی نیست میشه شرور طبیعی ای نام برد که نمیشه به سادگی خیری در اون جستجو کرد مثلا در مورد کودکی که ناقص الخلقه به دنیا میاد،چی میشه گفت؟آیا در این جا هم نکته ی خیری وجود داره؟ممکنه گفته شه وجود داره و اون می تونه این باشه که حس نیکخواهی افرادی بر انگیخته شه(چرا یه عده مثل ناقص الخلقه ها باید جور خیرخواهی بقیه رو بکشن با رنج و درد کشیدن ما نمیدونیم بر چه اساسی) و این خودش خیری عظیمه مثلا عموما عده ای میگن که یک زلزله ی عظیم که به مر گ بسیاری ختم میشه موجب بر انگیختن احساسات و عواطف پاک مردم می شه و این خیری عظیمه که مقدمه ی آن یک شر است این به این میمونه که شما برای به حرکت در آوردن ماشینتون مجبورید بنزین بسوزونید ( سوختن بنزین شر است ) اما این موجب می شه که در وقت و انرژی شما صرفه جویی شه (صرفه جویی در وقت و انرژی خیر است).
این توجیه این پیش فرض رو مسلم می گیره که لازمه ی خیر،شره به این معنی که برای رسیدن به خیر باید از شر گذشت یا به تعبیر دیگه شر،مقدمه ی خیره.اما این جا نکته ای وجود داره و اون اینه که آیا لازمه ی این حرف این نیست که شر مقصود خداوند نیست و خدا می خواد خیر بوجود بیاره اما چون شر مقدمه ی خیره شر رو هم آفریده چون خداوند نمیتونه از شرِ شر خلاص شه (آیا خداوند مایل به جلوگیری از بدی هست، اما نمی‌تواند؟"اپیکور!")مثل کسی که قدرت خرید میوه ی خوب رو نداره و مجبوره میوه ی در هم بخره که هر چند مطلوب اون میوه ی خراب نیست اما برای داشتن میوه ی خوب مجبوره جور میوه ی خراب رو هم بکشه!اما آیا در این صورت خداوند ناتوان نشده؟به تعبیر دیگه یا خدا می تونسته خیر محض ( خیری که شر،مقدمه یا لازمه اش نباشد ) بیافرینه و نیافریده که در این صورت او خیرخواه محض نیست و یا نمی تونسته که در این صورت قادر مطلق نیست . این بود نسبی بودن شر.

جناب من منظورم رو اینطوری برسونم که ما تمام اتفاق ناخوشایندی رو شر میبینیم و اسم گذاری میکنیم در حالتی که به نظر من خدا که جز با خواست و اراده او هیچ تغییری اتفاق نمی افته همین اتفاق رو خیر میبینه
لطفا نظرتو بیان کن چون پست های قبلی آشفته و پر حجمه و من نمیدونم کجارو به کجاش ربط بدم.
ساده ترین شکل برهان هیوم رو هم بفرمایید.


اما خیلی ساده تر برهان دیوید هیوم:
اگه شما قبول کنی که:
1)خدا جهان رو آفریده
2)خدا خیرمطلق
3)خدا قادر مطلق

این صفات خدا با شر هیچ نسبتی نداره.

اگه قبول کنیم خدا که خیرمطلق باشه و بدی درش راه نداره و قادر مطلق که هرکاری میتونه بکنه میتونست جهان رو طوری بیافرینه که هیچ شری چه نسبی چه غیر نسبی چه شری که به اراده ی خدا اتفاق میافته شما میگی از همین نظر خیره یا همون ناقص الخلقه بودن که قانون اولیش شره(ناسازگاری ژن) (برای خود فرد که که نمیتونه کارهای شخصیشو انجام بده میشه شر،امکان داره جلوی بقیه خجالت زده بشه،مسخرش کنن،دچار بیماری های روحی بشه.من نمیدونم شما از چه دیدی نگاه میکنی که شر نمیبینی.).اینهایی که شما میگی با منطق همخونی نداره جناب.من این رو بارها تو پست های قبلی تکرار کردم اما انگار فهمش خیلی سخته که باز میان میگن شر اینطور خیره شر اونطور خیره.انصافا خودتون بگین اینایی که خودتون دارین میگین بهش اعتقاد دارین براتون قابل قبوله؟

سه رود
چهارپاسگذارم....هیچ جایی خدا نگفته من خیر مطلق هستم بلکه چنین صفتی رو فقط انسان های ساده اندیش به او نسبت دادند لذا من فقط با دلایل محکم ثابت کردم الله خالق خیر و شر هست...هیچ جای قران و هیچ حدیثی نداریم خداوند خیر مطلق است و یا خداوند خالق شر نیست....خدا نه خیر است و نه شر بلکه هر دو را افریده همین وگرنه خدا غیر قابل درک است و فقط در قلب مومن می گنجد.... خداست دلیل متحیران.....و خداست دلیل منکران

[FONT=&quot]منم با حرفتون موافقم که خدا خالقشه اما این سه اصل رو (خدا جهان رو آفریده و خیرخواه و قادر مطلق)رو ادیان الهی قبول دارن.این که شما میگی خدا شر رو هم به وجود میاره خدای الهی نیست.بلکه از فلسفه ی یونانه.

[FONT=&quot]گرچه اینکه در یک آیه از قرآن گفته شده که همه از خداست و یک جا هم میگه بدی از خود شماست یا یه جا دیگه میگه از شیطانه از تضاد قرآن محسوب میشه.

سلام
متاسفانه فرصت مطالعه تمام تاپیک رو ندارم اگر بفرمایید اصل مطلب شما چیست بحث میکنیم
یا علیم

تنها دو صفحه ی اول رو مطالعه کنید کافیه.وقت چندانی نمیگیره.

تنها دو صفحه ی اول رو مطالعه کنید کافیه.وقت چندانی نمیگیره.

سلام
اینطور که از پست اولتون مشخصه شما درباره نسبت داده شدن شر به خدای تعالی در آیه قرآن کریم سوال دارید
خوب بنده فکر میکنم با مساله نسبی بودن شرور و ارتباط شرور به خدای متعال از جهت خیرشون مساله قابل حله
اما تذکر نکاتی اینجا مهمه :
اول اینکه خدای متعال فراتر از خیر و شری است که برای ما موضوعیت داره کار او چیز دیگری است کار او بذل و عطاست لذا به هر دو گروه خوب و بد عطا میکنه : کلا نمد هوالاء و هولاء من عطاء ربک ( همه را مدد می رسانیم آن گروه خوب و آن گروه بد را از عطای پروردگارت ) این از آن جهت است که خدای متعال هرکسی را در مسیری که کمال خویش پنداشته مدد می رساند تا به کمال مد نظرش برسد هرچند از معرفی کمال واقعی و مدد رسانی خاص در آن مسیر هم بخل نمی ورزد
دوم اینکه اگر از منظر انسانهای مختلف به شرور هم نگاه کنیم آنها را کاملا متفاوت می یابیم مثلا کسی که سست و تنبل است بیداری صبح و ورزش در آن زمان را رنج زیادی می داند اما برای یک مومن ورزشکار صبحگاه زمان ورزش روحی و جسمی است و نه تنها از بیداری صبح بدش نمیاید بلکه خیلی هم لذت می برد . هدف از طرح این مساله این است که انسانها به حسب روحیات و توانایی ها هم کاملا نگاه متفاوتی به مساله خیر و شر دارند لذا هیچ بعید نیست که انسان به مرتبه ای از تعالی روحی برسد که همه وقایع زندگی بلکه همه پدیده ها را فرصتی برای تعالی و لذا خیر ببیند همانطور که زینب کبری بواسطه مقام صبرش به زیبا دیدن تمام وقایع حتی مصیبت بزرگ عاشورا نائل شد و فرمود : ما رایت الا جمیلا . این بعد دیگری از نسبی بودن مساله خیر و شر است که به حسب خود انسانها قابل تامل می باشد . و چه بسا کسانی باشند که مسیر را عکس بروند و بجایی برسند که همه چیز را شر ببینند اینها هم در تنزل معنوی وروحی به چنین بلیه ای دچار شده اند .
و آخر اینکه وجود جهات خیر در شرور به معنای پذیرش آنها از جهت شرشان نیست مثلا اگر بدانیم که صدور حتی یک گناه ممکن است برای فردی جهت خیری دارد ( مثلا جلوگیری از غرور یک مومن ) به معنای صحیح دانستن گناه نیست بلکه در ظواهر امور ملاک و معیار شرع مقدس است و بر میزان آن بر صحت و سقم و خیر و شر بودن امور حکم می کنیم اما در عین حال نباید فراموش کنیم که این پدیده در دایره حاکمیت خدایی واقع شده که کارش عطای فیض و دستگیری برای رسیدن به کمال است لذا حتما جهات مثبتی هم در آن یافت میشود .
این نگاه باعث حکیمانه دیدن وقایع جهان از جهت کلی و در عین حال عدم تمایل به اموری است که به لحاظ ظواهر شرعی ممنوع و مذموم است
یا علیم

بلکه از فلسفه ی یونانه.
گرچه اینکه در یک آیه از قرآن گفته شده که همه از خداست و یک جا هم میگه بدی از خود شماست یا یه جا دیگه میگه از شیطانه از تضاد قرآن محسوب میشه.
گفتم که از ادیان نیست و در هیچ دینی نیامده بلکه تحریفات و عقاید ساده انسان هاست....اما در مورد قران....شیطان برده خداست هم خدا گمراه می کند یضل من یشائ و هم شیطان گمراه می کند و هم پیامبر هدایت می کند و هم خدا هدایت می کند یهدی من یشا پس تناقض در قران نیست...برای مثال شما الان منکر هستید خدا و شیاطین موجب انکار شما شدند چون شما نافرمان هستید مهر بر دل شما زدند تا فهم حقایق را نداشته باشید چون خودتان اینگونه خواستید لذا اینگونه از جانب خداست بسبب اعمال خودتان....هرکس با خدا در افتاد خود را گول زد و ور افتاد

تجاوز به یک زن که در انتها امکان به تباهی آینده ی زن خودکشی زن داره به اراده ی خداست که اگه نمیخواست این اتفاق نمی افتاد و از همین رو خیره.من از گفتار بالای شما این جمله رو استنباط میکنم.آیا این با عقل همخونی داره و با خیرمطلق سازگاری داره؟

سلام
در مورد این مثال ، یک مردی میاد با اختیاری که هر انسانی داره انتخاب میکنه یک زن رو مورد آزار قرار بده. بعدش همون زن با تفکر و اراده ای که داره انتخاب میکنه که به جای پیگیری و صبر و توکل و ... با انتخاب خودش ، خودشو میکشه . من اراده میکنم دوستم رو به قتل برسونم. شما اراده میکنی به من فحش بدی و ...
اگه خدا نخواد هیچ کدوم از این ها اتفاق نمی افته. قبول دارم. ولی چرا اجازه میده ؟ این ها لازمه ی عملی شدن اراده قبلی خدا مبنی بر مختار بودن و امتحان انسان هاست و ما معتقدیم علاوه بر این خدا پشت همین شرها هم یک یا هزاران حکمت و مصلحت قرار داده.
مثلا خدا به شما میگه به دلیل x من بهت اختیار انتخاب بین محبت کردن و فحش دادن میدم و همچنین عقل و دیتای مناسب جهت آنالیز و تشخیص هم میدم حالا برو ببینم چیکاره ای . بعد شما تا میای به من فحش بدی خدا میاد میزنه تو دهنت . این دوتا کار با هم جوره؟
پس فقط اگه دید بسته داشته باشیم این مسائل رو شر مطلق میبینیم! دنبال مثال زدن موردی نباش که نشه به خیر رسوندش و مطلق شر باشه که خدا هیچ چیز بیهوده اراده نکرده!!!

مثلا عموما عده ای میگن که یک زلزله ی عظیم که به مر گ بسیاری ختم میشه موجب بر انگیختن احساسات و عواطف پاک مردم می شه و این خیری عظیمه که مقدمه ی آن یک شر است این به این میمونه که شما برای به حرکت در آوردن ماشینتون مجبورید بنزین بسوزونید ( سوختن بنزین شر است ) اما این موجب می شه که در وقت و انرژی شما صرفه جویی شه (صرفه جویی در وقت و انرژی خیر است).
این توجیه این پیش فرض رو مسلم می گیره که لازمه ی خیر،شره به این معنی که برای رسیدن به خیر باید از شر گذشت یا به تعبیر دیگه شر،مقدمه ی خیره.اما این جا نکته ای وجود داره و اون اینه که آیا لازمه ی این حرف این نیست که شر مقصود خداوند نیست و خدا می خواد خیر بوجود بیاره اما چون شر مقدمه ی خیره شر رو هم آفریده چون خداوند نمیتونه از شرِ شر خلاص شه (آیا خداوند مایل به جلوگیری از بدی هست، اما نمی‌تواند؟"اپیکور!")مثل کسی که قدرت خرید میوه ی خوب رو نداره و مجبوره میوه ی در هم بخره که هر چند مطلوب اون میوه ی خراب نیست اما برای داشتن میوه ی خوب مجبوره جور میوه ی خراب رو هم بکشه!اما آیا در این صورت خداوند ناتوان نشده؟به تعبیر دیگه یا خدا می تونسته خیر محض ( خیری که شر،مقدمه یا لازمه اش نباشد ) بیافرینه و نیافریده که در این صورت او خیرخواه محض نیست و یا نمی تونسته که در این صورت قادر مطلق نیست . این بود نسبی بودن شر.

ببین این رو در نظر داشته باش که طبیعت رو که خدا خلق کرده و روابطش رو ایجاد کرده پر از قانونه. همون هایی که بشر کشف میکنه . تمام سیستم عجیب آفرینش به هم ریط دارند. مثلا من معتقدم که اینقدر این سیستم ظریفه که اگه من یک برگ خشکیده رو آتش بزنم تقریبا بر همه چیز عالم یک تاثیری گذاشتم . حالا چه زیاد چه خیلی خیلی کم و جزئی. اینکه خدا چیز نامطلوبی رو ابزار تحقق یک امر مطلوب میکنه کاملا یکی از الزامات این سیستمه! حالا میپرسی چرا خدا سیستمشو طوری طراحی نکرد که شر مصلحت خیر نشه؟ جوابم بهت اینه که این سیستم اینقدر منظم و علمی و پیچیدست که اگه شما هم به عنوان یک خیر طلب قادر جای خدا در روز افرینش قرار میگرفتی قواعدی که وضع میکردی جهت اداره جهان لاجرم باید این امور رو درش قرار میدادی تا به هم لینک بشن !

بذار با مثال بگمت. یکی میاد جای یه امامی میگه خدا میتونه جهان رو درون یک تخم مرغ قرار بده بدون اینکه نه تخم مرغ بزرگ بشه نه جهان کوچیک بشه؟ و امام (به مضمون) جواب میده: خدا به خاطر انجام ندادن این کار ضعیف شمرده نمیشه بلکه این کاری که تو میخوای در سیستم نشدنیه.
یه مثال دیگه . مردم یه منطقه روستایی در اروپا با خودشون نگاه میکن میگن چه شر بزرگیه این شکار شدن گوزن ها توست پلنگ ها چه صحنهی دلخراشی! طفلکی ها گناه دارند . میان تمام پلنگ های منطقه رو میکشند تا شر رو ریشه کن کنند. گوزن ها هم شروع میکنن به خوردن علف و زاد و ولد کردن. تاجایی که اینقدر زیاد میشن که تمام مراتع منطقه رو خشک میکنند و مجبور میشن دفع خودشونم بخون و در آخر همشون از گشنگی میمیرند!

حالا شما یه سوال داری. میگی خوب قبول. ولی خدایی که قادره مطلقه خوب بیاد مثلا پلنگ هارو چوب خوار خلق کنه و زاد و ولد گوزن هارو هم هر دوسال یه بار تنظیم کنه. خب باز اگه این کارو بکنه باز یه شر دیگه ایجاد میشه . باز باید بیاد برای اون شر قوانین دیگری ایجاد کنه باز یه شر دیگه و همینطور تا جایی که اصلا همون خلق نکنه بهتره.
ببین لازمه ی تحقق قوانین علمی خدا و گردش این سیستم منطقی رخدادن صحنه هاییه که ما اونارو نامطلوب میبینیم.
​قبول داری؟


اما خیلی ساده تر برهان دیوید هیوم:
اگه شما قبول کنی که:
1)خدا جهان رو آفریده
2)خدا خیرمطلق
3)خدا قادر مطلق

این صفات خدا با شر هیچ نسبتی نداره.

اگه قبول کنیم خدا که خیرمطلق باشه و بدی درش راه نداره و قادر مطلق که هرکاری میتونه بکنه میتونست جهان رو طوری بیافرینه که هیچ شری چه نسبی چه غیر نسبی چه شری که به اراده ی خدا اتفاق میافته شما میگی از همین نظر خیره یا همون ناقص الخلقه بودن که قانون اولیش شره(ناسازگاری ژن) (برای خود فرد که که نمیتونه کارهای شخصیشو انجام بده میشه شر،امکان داره جلوی بقیه خجالت زده بشه،مسخرش کنن،دچار بیماری های روحی بشه.من نمیدونم شما از چه دیدی نگاه میکنی که شر نمیبینی.).اینهایی که شما میگی با منطق همخونی نداره جناب.من این رو بارها تو پست های قبلی تکرار کردم اما انگار فهمش خیلی سخته که باز میان میگن شر اینطور خیره شر اونطور خیره.انصافا خودتون بگین اینایی که خودتون دارین میگین بهش اعتقاد دارین براتون قابل قبوله؟


ببین دوست عزیز قبلا هم اشاره کردم. این برهان فرض های غلطی داره و در نتیجه نتیجه گیزی غلط!
قبلا به گزاره هاش رو اشاره کردم مجددا مطاله کن.
بین خدا مهربون مطلق. درست
خدا قادر مطلق . درست
اما مثل همون قضیه تخم مرغ یه چیزایی اجتناب ناپذیره در خلقت که با قدرت خدا این اجتناب نکردن منافات نداره.
بیا همون مثالی که زدی در مورد انسان ناقص الخلقه رو بررسی کنیم تا بگمت چی اجتناب ناپذیره.
مثلا خدا نیت کرده ببینه من می تونم آدم خوبی باشم یا نه؟ میتونم کارای بزرگی بکنم یا نه؟
یه گنجشک رو میفرسته دم پنجره منم از پشت کامپیوتر بلد میشم میرم بهش دونه و آب میدم. میگه چه بنده ی خوبی دارم.
حالا با خودش میگه اینکه آسونه برا همه ! می خوام ببینم تا چه حدی عرضه داره کار خوب بکنه. می خوام ببینم مرد هست که به خاطر کمک به دیگران دستش رو به ادرار و مدفوع هم نوع خودش آلوده کنه و حالش به هم بخوره و تحمل کنه؟
خب شما جای خدا باشی چیکار میکنی؟
خدا میگه این که دیوونه نیس که بره الکی دوست سالمشو ببره دستشویی کمکش کنه . اصلا این کار براش بر اساس دیتایی که دادمش دلیلی نداره و منطقی نیست و ...

نکته مهم همینجاست جناب منکران !!!:khandan:
شما جای خدا باشی چیکار میکنی؟ اینجا الزام کار اینه که خدا یه نفر دیگرو یا ناقص خلق کنه یا اراده کنه بره زیر ماشین یا اراده کنه سکته کنه و ... تا شرایطی پیش بیاد که من وقتی آنالیز میکنم به این نتیجه برسم که جمع کردن ادرار مدفوع این شخص خیلی خیلی کار بزرگیه! اگه مرد باشم میکنم اگرم نباشم که هیچی!
پس دیدی یه چیزهای بدی باید باشه تا چیزهای خوبی به وجود بیاد. این مخالف قادر بودن خدا نیست.
اینکه خدا اینکار رو میکنه دلیل بر ضعفش نیست بلکه در جهان جز این نشدنیه!!!
قبول؟

جناب منکران من منتظر نظرات شما هستم.
از مدیران تقاضای باز نگه داشتن بحث رو دارم .

جناب منکران من منتظر نظرات شما هستم.
از مدیران تقاضای باز نگه داشتن بحث رو دارم .

بله شما درسن میفرمایید


سلام
اینطور که از پست اولتون مشخصه شما درباره نسبت داده شدن شر به خدای تعالی در آیه قرآن کریم سوال دارید
خوب بنده فکر میکنم با مساله نسبی بودن شرور و ارتباط شرور به خدای متعال از جهت خیرشون مساله قابل حله
اما تذکر نکاتی اینجا مهمه :
اول اینکه خدای متعال فراتر از خیر و شری است که برای ما موضوعیت داره کار او چیز دیگری است کار او بذل و عطاست لذا به هر دو گروه خوب و بد عطا میکنه : کلا نمد هوالاء و هولاء من عطاء ربک ( همه را مدد می رسانیم آن گروه خوب و آن گروه بد را از عطای پروردگارت ) این از آن جهت است که خدای متعال هرکسی را در مسیری که کمال خویش پنداشته مدد می رساند تا به کمال مد نظرش برسد هرچند از معرفی کمال واقعی و مدد رسانی خاص در آن مسیر هم بخل نمی ورزد
دوم اینکه اگر از منظر انسانهای مختلف به شرور هم نگاه کنیم آنها را کاملا متفاوت می یابیم مثلا کسی که سست و تنبل است بیداری صبح و ورزش در آن زمان را رنج زیادی می داند اما برای یک مومن ورزشکار صبحگاه زمان ورزش روحی و جسمی است و نه تنها از بیداری صبح بدش نمیاید بلکه خیلی هم لذت می برد . هدف از طرح این مساله این است که انسانها به حسب روحیات و توانایی ها هم کاملا نگاه متفاوتی به مساله خیر و شر دارند لذا هیچ بعید نیست که انسان به مرتبه ای از تعالی روحی برسد که همه وقایع زندگی بلکه همه پدیده ها را فرصتی برای تعالی و لذا خیر ببیند همانطور که زینب کبری بواسطه مقام صبرش به زیبا دیدن تمام وقایع حتی مصیبت بزرگ عاشورا نائل شد و فرمود : ما رایت الا جمیلا . این بعد دیگری از نسبی بودن مساله خیر و شر است که به حسب خود انسانها قابل تامل می باشد . و چه بسا کسانی باشند که مسیر را عکس بروند و بجایی برسند که همه چیز را شر ببینند اینها هم در تنزل معنوی وروحی به چنین بلیه ای دچار شده اند .
و آخر اینکه وجود جهات خیر در شرور به معنای پذیرش آنها از جهت شرشان نیست مثلا اگر بدانیم که صدور حتی یک گناه ممکن است برای فردی جهت خیری دارد ( مثلا جلوگیری از غرور یک مومن ) به معنای صحیح دانستن گناه نیست بلکه در ظواهر امور ملاک و معیار شرع مقدس است و بر میزان آن بر صحت و سقم و خیر و شر بودن امور حکم می کنیم اما در عین حال نباید فراموش کنیم که این پدیده در دایره حاکمیت خدایی واقع شده که کارش عطای فیض و دستگیری برای رسیدن به کمال است لذا حتما جهات مثبتی هم در آن یافت میشود .
این نگاه باعث حکیمانه دیدن وقایع جهان از جهت کلی و در عین حال عدم تمایل به اموری است که به لحاظ ظواهر شرعی ممنوع و مذموم است
یا علیم

به بودنم قسم خسته شدم فقط حرفای تکراری شنیدم و توجیح های خلاف عقل و منطق دیدم.

گفتم که از ادیان نیست و در هیچ دینی نیامده بلکه تحریفات و عقاید ساده انسان هاست....اما در مورد قران....شیطان برده خداست هم خدا گمراه می کند یضل من یشائ و هم شیطان گمراه می کند و هم پیامبر هدایت می کند و هم خدا هدایت می کند یهدی من یشا پس تناقض در قران نیست...برای مثال شما الان منکر هستید خدا و شیاطین موجب انکار شما شدند چون شما نافرمان هستید مهر بر دل شما زدند تا فهم حقایق را نداشته باشید چون خودتان اینگونه خواستید لذا اینگونه از جانب خداست بسبب اعمال خودتان....هرکس با خدا در افتاد خود را گول زد و ور افتاد

ما در یک چیز اتفاق نظر داریم و اونم اینه که شر هم از جانب خداست.اما این اصل بعدش عدالت خدا رو هم زیر سوال میبره.

استارتر محترم تاپیک، دوست من سلام.
از حوصلتون خیلی خوشم اومد، بحمد الله روحیه حقیقت جویی دارید.
من از شما خواهش میکنم با هم پله پله جلو برویم، ان شاء الله به نتایج بسیار خوبی خواهیم رسید.

از شیوه بحث کردن شما متوجه شدم که مسئله بسیار عمیق تر از خیر و شر می باشد. اما چون این تاپیک مربوط به خیر و شر است راجع به همین صحبت می کنیم. اما ناگزیریم که پیش نیاز هایی را برای ورود به این بحث داشته باشیم که بنا به نیاز در جای خود مطرح می شود.

اما خواهش من این است که پله پله با هم جلو برویم،

اما پله اول:

برهان شر دیوید هیوم به صفات دیگه کار نداره.وقتی یک موجودی خیر مطلق باشه یعنی هیچ شری درش راه نداشته باشه و قادر مطلق باشه ما نباید شاهد شری در جهان باشیم.حالا هر صفت دیگه ای هم خدا بخواد داشته باشه.

خب، این اصلا ممکن نیست!!! یعنی خیر مطلق بودن خدا، با وجود شر در جهان هیچ منافاتی نداره. بلکه فرض صحیح همین است،

به عبارت دیگر، هیچ خیر مطلقی در جهان امکان وجود نداره. خیر مطلق فقط خداست، و هیچ خیر مطلق دیگری در جهان امکان وجود ندارد. یعنی محال است در جهان ماده، "خیر مطلق" پیدا کنید.

اگر هم می گوییم خدا خیر مطلق است، دلیلش این است که در جهان ماده محدود نشده، و در زمان هم محدود نشده، یعنی احاطه به ماده و زمان و ... دارد و در آنها محدود نیست.

این مسئله ساده ایست، این اندیشمندی که شما از آن نقل کردید که گفته محال است از خیر مطلق، مخلوقی غیر از خیر مطلق بوجود بیاید، یک مسئله ساده را ندیده گرفته. و آن تعریف خیر مطلق است.
تعریف "خیر مطلق" این است که هیچ نقصی در آن نباشد.
هرگونه نقصان و نقص، در واقع همان شر است.

مسئله اصلی ما این است که مفهوم "زمان" و "مکان" را درست درک نمیکنیم. و خدا را در ظرف "زمان" و "مکان" تصور می کنیم.

این جهان با این خصوصیاتی که دارد به بهترین شکل ممکن خلق شده، و از این بهتر امکان خلق نداشته، در واقع محال است از این بهتر خلق شود. چرا که خصوصیات "مکان" و "زمان" محدودیتهایی را ایجاب می کند و حذف این محدودیتها "ممکن" نیست.

اجازه بدید با مثال صحبت کنیم.
شما فرمودید ناقص الخلقه بودن یک کودک شر است. درسته؟

آیا جهل هم شر است؟

آیا کودک که به دنیا می آید، و حتی تا زمانی که از دنیا می رود (ناقص الخلقه هم نباشه)، دچار جهل هست یا نیست؟ و آیا این جهل شر است؟

جهل = نداشتن علم

آیا در دنیای رباتیکی که فرض کردید خودتان می سازید، می شود، هیچ جهلی نباشد؟

به عبارت ساده تر، من دنیایی را تصور می کنم که خودم خالق آن هستم، در آن دنیا انسانهایی وجود دارند، آیا از ابتدا تمام آنها عالم کل و عالم مطلق هستند و هیچ جهلی در آنها وجود ندارد؟
همه فیزیک را از ابتدا می فهمند؟ شیمی را از ابتدا می فهمند؟ و عالم به کل علوم هستند؟

ما فرض می کنیم که ما خلق شدیم و تمام شد، اما اینگونه نیست، ما در حال خلق شدن هستیم... یا به عبارت صحیح تر در حال تکامل هستیم. یعنی کامل نیستیم، بلکه به سوی کمال حرکت می کنیم....
کامل نبودن، شر است، غیر از این است؟
من موسیقی بلد نیستم، یعنی جاهلم به موسیقی، و این شر است، همانگونه که ناقص الخلقه بودن شر است..

فردی را در نظر بگیرید که یک دست دارد، و از ابتدا ناقص الخلقه بوده، و با یک دست به دنیا آمده. خب این شر است، اما شر در عضو دست.

فرد دیگری را در نظر بگیرید (عموم بشر) که در موقع به دنیا آمدن هیچ سخن نمی توانند بگویند، خب این هم شر است، اما شر در عضو مغز

یا مثال دیگر، که همه انسانها مبتلا به آن هستند، اینکه بال ندارند که پرواز کنند!!! آیا این شر نیست؟ آیا این ناقص الخلقه بودن نیست؟ چرا پرنده ها بال دارند و ما بال نداریم؟
پس ما نسبت به پرنده ها نقصی داریم و آن نداشتن بال برای پرواز است. یعنی همه ما ناقص الخلقه هستیم (در مقایسه با پرندگان)
همینطور پرندگان هم ناقص الخلقه هستند، چرا که دست ندارند!!!

اصلا امکان این وجود دارد که موجودی ناقص نباشد؟

در دنیای رباتیکی که شما فرض کردید که می سازید، آیا میتوانید تمام خیرها و خوبی هایی که خود دارید را به رباط منتقل کنید؟
در فرض مذکور:
شما خیر خواه هستید، و منشأ خیر، مثلا دانش دارید، علم دارید، فهم دارید، درک دارید، احساس دارید، دست دارید، پا دارید، قلب دارید، ریه دارید و ...
آیا همه خیرهایی که خود دارید را میتوانید فقط به یک رباط بدهید؟
مسلما نمی توانید، همه اینها را فقط و فقط به یک و تنها یک رباط بدهید. یعنی هرچه شما دارید او نیز داشته باشد.
اما این ضعف شما نیست، بلکه ضعف ظرف وجودی آن رباط است.

جمع بندی صحبتهای من تا اینجا و نتیجه ای که میخوام بگیرم این است:
خیر، نا محدود است، و جهان ماده محدود
محال است بتوان نامحدود را در محدود جای داد.

فرض کنید خیر همان آب است.

یک لیوان آب به اندازه یک لیوان خیر دارد.
یک استخر آب به اندازه یک استخر خیر دارد.
یک دریا به اندازه یک دریا خیر دارد.

یک لیوان آب در مقایسه با دریا ناقص است. (ناقص الخلقه)

بال برای پرواز و خیر است، پرندگان بال دارند، ولی شما بال ندارید. شما در مقایسه با پرندگان ناقص هستید (ناقص الخلقه)
مغز برای اندیشیدن است، انسانها مغز قوی دارند، ولی پرندگان با اینکه مغز دارند ولی مغز آنها در مقایسه با انسان ناقص است. (ناقص الخلقه)

خواهش من از شما این بود که پله پله جلو برویم، تا همینجا اگر صحبتهای من را قبول ندارید بفرمایید تا با هم بحث کنیم و به نتیجه ای واحد برسیم.

موفق باشید.

به بودنم قسم خسته شدم فقط حرفای تکراری شنیدم و توجیح های خلاف عقل و منطق دیدم

خلاف بودنشو مشخص بفرمایید

ما در یک چیز اتفاق نظر داریم و اونم اینه که شر هم از جانب خداست.اما این اصل بعدش عدالت خدا رو هم زیر سوال میبره.
خداوند عادل هست و شکی درش نیست و مسئله شر از جانب مخلوقات است نه خدا...خدا بد میشه اما بسبب گناهان با انسان بد میشه نه اینکه همینطوری ظالمانه....درکل خیالتم راحت کنم...خدا بخواد حتی میتونه ظالم هم باشه و همه رو بی دلیل به بازی بگیره....همونطور که در سوره انبیا می خوانیم الله اسمان ها و زمین را به بازیچه خلق نکرد اما اگر می خواست به بازی می گرفت و کسی هم حق اعتراض نداشت....لذا مسبب بدی خود ما هستیم که خدا بر ما عذاب می ده لینک خدا حتی می تواند ظلم کند و خودش نمی کند و اوج مهربان است

ما در یک چیز اتفاق نظر داریم و اونم اینه که شر هم از جانب خداست.اما این اصل بعدش عدالت خدا رو هم زیر سوال میبره.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

اگر اجازه بفرمایید توضیحاتی را هم بنده اضافه کنم شاید به درد خورد.

درمورد شر آنچه که مسلم است خداوند خالق شروری نیست که از انسانها صادر میشود اما چون خدا خالق کل جهان هستی است بعضی از شرور و نواقص هستی به او منتسب میشود.

درموردشروری که از انسانها صادر میشود دلیل ما بر اینکه خداوند فاعل آنها نیست و این شرور اختیاری است ، اینست که مرتکبین آن به مکافات اعمالشان خواهند رسید. چه در این دنیا چه در جهان آخرت.

مثالش هم اینست که مثلا بنده یک چوب برمیدارم میزنم توی سر یک نفر میافتد. چوب مال خداست دستم هم مال خداست عقل و اراده ی مرا هم خداوند به من عطا کرده است،
اما این من هستم که تصمیم گیرنده نهایی ام و به من این اختیار داده شده که خودم تصمیم بگیرم که چنین کاری را انجام دهم یا ندهم.

اگر خداوند فاعل این کار بود هیچ گاه به ستمکاران وعده عذاب نمیداد..

اما درمورد نواقصیکه در موجودات میبینیم . آن کسی که اجداد این موجودات ناقص را آفریده خلقت اولیه اش بی هیچ عیب و نقصی بوده . این را که نمیتوان منکر شد.

پس نمیتوانیم بگوییم خداوند آفریننده ای است با مخلوقاتی از اساس ناقص و این نوع از شرور را به او نسبت دهیم

دلیلش هم اینست که خداوند خالق بلاواسطه ی مخلوقاتی که ناقصند نیست.

بله اگر بدون هیچ واسطه ای ناقص خلق میکرد حق با شما بود و میشد این شر را به ذات اقدسش نسبت داد.

علاوه بر نواقصی که در بعضی از مخلوقات میبینیم ، استهلاک اشیاء و مرگ و میر موجودات هم نوعی نقص و شر به حساب میاید

باید گفت همان خداییکه همه چیز را از اساس بی عیب و نقص آفرید،اراده کرده است که این جهان ، جهانی باشد آمیخته با عیوب و نواقص،

به این دلیل که این جهان محدود است و اگر در
این دنیا همه چیز عاری از عیب و نقص ایجاد شود بناچار باید تا ابد جاودانه باقی بماند.

و اگر قرار باشد هر موجودی که پا به این دنیا میگذارد با هیچگونه شری مواجه نشود به نظر شما این کره ی خاکی گنجایش چه مقدار گیاه و حیوان و نبات و انسان را خواهد داشت؟

پس باید بپذیریم که حکمت خداوند اقتضاء میکرده که این جهان ، برپایه ی اسباب و علل استوار باشد و همین اسباب و علل ، عامل تنظیم چرخه ی زندگی موجودات است.

دلیل ما بر اینکه خداوند خالق شر نیست و میتواند جهانی را خلق کند که هیچ یک از این عیوب را نداشته باشد همین شروری است که از انسانهای ستمکار در این عالم میبینیم . از این طریق میتوان ثابت کرد که خداوندی که فاقد هرگونه نقص و شری است مخلوقی آفریده است صاحب اختیار و این دنیای محدود و زودگذر را محلی قرار داده است برای آزمایش این انسان .

و افرادی که از این آزمایش سرافکنده بیرون میایند لاجرم باید به سزای اعمالشان برسند و آنهاییکه از امتحان سربلند بیرون میایند باید به آنچه وعده داده شده اند برسند و این وعده گاه همان جهانی است که هیچ گونه نقص و استهلاکی در آن راه ندارد بنابراین خداوند آن را جاودانه و ابدی قرار داده است. پس وجود بهشت بیانگر اینست که از خداوند شری صادر نمیشود و هرآنچه از شرور که بواسطه ی ملزومات دنیوی به انسانها تحمیل شده را خداوند جبار در آخرت جبران میکند

همچنین وجود جهنم ثابت کننده ی اینست که شرور انسانها به خداوند نمیرسد و فاعل آن خود ایشان هستند.

درمورد عدالت هم لازم به توضیح است که آن عدالتی که در این دنیا برای خداوند قائلیم ممکن است به چشم ما دیده نشود. پس این اشتباه است که دنبال عدالت خدا در این دنیا میگردیم. عدالت خداوند در قیامت است که ظاهر میشود. (ونضع الموازین القسط لیوم القیامه) همانطور که مختصرا توضیحش گذشت.

درود خدمت دوستان.در این تاپیک میخوایم به مسئله "شر" در عالم هستی بپردازیم که ببینیم این شرها از کجا نشآت میگیره و آیا با عدل و صفات خدا در تضاد هست یا نه.برای شروع بحث آغاز میکنم با آیه ای از قرآن که خدا در سوره ی نساء آیه ی 78 میفرماید که "هر کجا باشید اگر چه در کاخ های بسیار محکم مرگ شما را فرا رسد و آنان را (یعنی گروه منافقان را) اگر خوشی و نعمتی فرا رسد گویند این از جانب خداست و اگر زحمتی پیش آید به تو نسبت دهند بگو همه از جانب خداست چرا این قوم از فهم هر سخن دورند"ــــــــــــــــــــــــــ از این آیه که گفته شده "همه از جانب خداست" میشه اینطور استنباط کرد که چه خوشی و کارهای نیک و چه ناخوشی و کارهای قبیح به انسان روی بیاره همه از جانب خداست.دوستان به "همه" در آیه دقت بفرمایید.ــــــــــــــــــــــ این مسئله رو داخل پرانتز میگم و راجع به این موضوع بحث نمیکنم چون باعث حذف تاپیک میشه.برای جواب به این مسئله از تفاسیر استفاده نکنید چون در آدرس و تاپیک زیر (اگه مسئولان سایت حذفش نکرده باشن) چرای این موضوع پاسخش داده شده.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ http://www.askdin.com/thread42234.html

به نظر من خداوند خالق هم شر است و هم خیر ! یعنی موجودات هم می تونند شر باشند هم خیر ! این دست خود موجودات است ! اما روزی پاداش یا جزا اعمال خود را خواهند دید
و وعده ی خداوند راست است

[FONT=&quot]استارتر محترم تاپیک، دوست من سلام.
[FONT=&quot]از حوصلتون خیلی خوشم اومد، بحمد الله روحیه حقیقت جویی دارید.
[FONT=&quot]من از شما خواهش میکنم با هم پله پله جلو برویم، ان شاء الله به نتایج بسیار خوبی خواهیم رسید.

[FONT=&quot]از شیوه بحث کردن شما متوجه شدم که مسئله بسیار عمیق تر از خیر و شر می باشد. اما چون این تاپیک مربوط به خیر و شر است راجع به همین صحبت می کنیم. [FONT=&quot]اما ناگزیریم که پیش نیاز هایی را برای ورود به این بحث داشته باشیم که بنا به نیاز در جای خود مطرح می شود.

[FONT=&quot]اما خواهش من این است که پله پله با هم جلو برویم،

[FONT=&quot]اما پله اول:

[FONT=&quot]خب، این اصلا ممکن نیست!!! یعنی خیر مطلق بودن خدا، با وجود شر در جهان هیچ منافاتی نداره. بلکه فرض صحیح همین است،

[FONT=&quot]به عبارت دیگر، هیچ خیر مطلقی در جهان [FONT=&quot]امکان وجود نداره. خیر مطلق فقط خداست، و هیچ خیر مطلق دیگری در جهان [FONT=&quot]امکان وجود ندارد. یعنی محال است در جهان ماده، "خیر مطلق" پیدا کنید.

[FONT=&quot]اگر هم می گوییم خدا خیر مطلق است، دلیلش این است که در جهان ماده محدود نشده، و در زمان هم محدود نشده، یعنی احاطه به ماده و زمان و ... دارد و در آنها محدود نیست.

[FONT=&quot]این مسئله ساده ایست، این اندیشمندی که شما از آن نقل کردید که گفته محال است از خیر مطلق، مخلوقی غیر از خیر مطلق بوجود بیاید، یک مسئله ساده را ندیده گرفته. و آن تعریف خیر مطلق است.
[FONT=&quot]تعریف "خیر مطلق" این است که هیچ نقصی در آن نباشد.
[FONT=&quot]هرگونه نقصان و نقص، در واقع همان شر است.

[FONT=&quot]مسئله اصلی ما این است که مفهوم "زمان" و "مکان" را درست درک نمیکنیم. و خدا را در ظرف "زمان" و "مکان" تصور می کنیم.

[FONT=&quot]این جهان با این خصوصیاتی که دارد به بهترین شکل ممکن خلق شده، و از این بهتر امکان خلق نداشته، در واقع محال است از این بهتر خلق شود. چرا که خصوصیات "مکان" و "زمان" محدودیتهایی را ایجاب می کند و حذف این محدودیتها "[FONT=&quot]ممکن" نیست.

[FONT=&quot]اجازه بدید با مثال صحبت کنیم.
[FONT=&quot]شما فرمودید ناقص الخلقه بودن یک کودک شر است. درسته؟

[FONT=&quot]آیا جهل هم شر است؟

[FONT=&quot]آیا کودک که به دنیا می آید، و حتی تا زمانی که از دنیا می رود (ناقص الخلقه هم نباشه)، دچار جهل هست یا نیست؟ و آیا این جهل شر است؟

[FONT=&quot]جهل = نداشتن علم

[FONT=&quot]آیا در دنیای رباتیکی که فرض کردید خودتان می سازید، می شود، هیچ جهلی نباشد؟

[FONT=&quot]به عبارت ساده تر، من دنیایی را تصور می کنم که خودم خالق آن هستم، در آن دنیا انسانهایی وجود دارند، آیا از ابتدا تمام آنها عالم کل و عالم مطلق هستند و هیچ جهلی در آنها وجود ندارد؟
[FONT=&quot]همه فیزیک را از ابتدا می فهمند؟ شیمی را از ابتدا می فهمند؟ و عالم به کل علوم هستند؟

[FONT=&quot]ما فرض می کنیم که ما خلق شدیم و تمام شد، اما اینگونه نیست، ما در حال خلق شدن هستیم... یا به عبارت صحیح تر در حال تکامل هستیم. یعنی کامل نیستیم، بلکه به سوی کمال حرکت می کنیم....
[FONT=&quot]کامل نبودن، شر است، غیر از این است؟
[FONT=&quot]من موسیقی بلد نیستم، یعنی جاهلم به موسیقی، و این شر است، همانگونه که ناقص الخلقه بودن شر است..

[FONT=&quot]فردی را در نظر بگیرید که یک دست دارد، و از ابتدا ناقص الخلقه بوده، و با یک دست به دنیا آمده. خب این شر است، اما شر در عضو دست.

[FONT=&quot]فرد دیگری را در نظر بگیرید (عموم بشر) که در موقع به دنیا آمدن هیچ سخن نمی توانند بگویند، خب این هم شر است، اما شر در عضو مغز

درود
امیدوارم بتونیم به یک نتیجه ی واحد برسیم.

هنوز بحثی نشده که بنده ببینم درست میفرمایین یا نه که من شبهم برطرف بشه.همیشه سکوت علامت رضا نیست (توهین نباشه،من باب مثال میگم) شاید جواب ابلهان خاموشیست.
برای سبک سنگین کردن مطالب به وقت نیازه،جواب ندادنم تنها بخاطر همین بود.

بریم سر بحث

این ذهن شماست که نمیتونه جهان مادی رو تصور کنه که شر درونش نباشه اما خدای قادر این واسش کاری نداره در صورتی که انسان ها تونستن شرهای طبیعی رو کاهش بدن،انسان تونسته آیا یک موجود قادر مطلق نمیتونه؟

اینکه این جهان به بهترین شکل خلق شده ادعای کاملا باطلیه.یعنی اگه هر جهان دیگه ای بوجود میومد یا شر بیشتری در اون وجود داشت یا خیر کمتری.اما باید گفت:
1)جهان به بهترین شکل ممکن خلق شده ادعای کاملا باطلیه.انسانها با پیشرفت دانش و تکنولوژی خودشون از میزان شرهای طبیعی کم کردن
2)جهان به بهترین شکل ممکن ادعای بی معنیه چون خدا به دلیل کمال اخلاقی مطلق نمیتونه و نباید دنیایی بدتر از دنیای فعلی بوجود بیاره.گفتن اینکه دنیا در بهترین شکل ممکنه به این معنیه که امکان داشت دنیای دیگه ای خلق بشه با شرهای بیشتر یا خیرهای کمتر اما خلق نشده.در حالی که این مسئله با وجود خدا ممکن نیست.پس دنیای بدتر بی معنیه.لذا بهترین دنیای ممکن هم بی معنی.

حتی اگه قبول کنیم بهتری دنیای ممکن،ممکن نیست این دلیل نمیشه که ایجاد هر دنیایی برای خدا اخلاقی محسوب بشه.مثل این میمونه که چون بهترین نظام حکومتی ممکن نیست نتیجه بگیریم که نظام نازیستی برای یک کشور صحیح و اخلاقیه.

هرگونه نقصانی شر نیست،بهتره شر رو اینطور تعریف کنیم که:هر چیزی که در زندگی شخص تأثیر منفی بذاره "شر" محسوب میشه.(با نسبی بودن شر اشتباه نگیرید)


[FONT=&quot]یا مثال دیگر، که همه انسانها مبتلا به آن هستند، اینکه بال ندارند که پرواز کنند!!! آیا این شر نیست؟ آیا این ناقص الخلقه بودن نیست؟ چرا پرنده ها بال دارند و ما بال نداریم؟
[FONT=&quot]پس ما نسبت به پرنده ها نقصی داریم و آن نداشتن بال برای پرواز است. یعنی همه ما ناقص الخلقه هستیم (در مقایسه با پرندگان)
[FONT=&quot]همینطور پرندگان هم ناقص الخلقه هستند، چرا که دست ندارند!!!

1)این مثالتون دچار مغلطه ی تفصیل مرکب هستش.
2)هیچ عقل سلیمی این رو نمیپذیره من بخوام خودمو با یک نوع دیگه مثال بزنم.ناقص بودن من در مقایسه با همنوعم مشخص میشه نه غیر همنوع.

[FONT=&quot]در دنیای رباتیکی که شما فرض کردید که می سازید، آیا میتوانید تمام خیرها و خوبی هایی که خود دارید را به رباط منتقل کنید؟
[FONT=&quot]در فرض مذکور:
[FONT=&quot]شما خیر خواه هستید، و منشأ خیر، مثلا دانش دارید، علم دارید، فهم دارید، درک دارید، احساس دارید، دست دارید، پا دارید، قلب دارید، ریه دارید و ...
[FONT=&quot]آیا همه خیرهایی که خود دارید را میتوانید فقط به یک رباط بدهید؟
[FONT=&quot]مسلما نمی توانید، همه اینها را فقط و فقط به یک و تنها یک رباط بدهید. یعنی هرچه شما دارید او نیز داشته باشد.
[FONT=&quot]اما این ضعف شما نیست، بلکه ضعف ظرف وجودی آن رباط است.

[FONT=&quot]جمع بندی صحبتهای من تا اینجا و نتیجه ای که میخوام بگیرم این است:
[FONT=&quot]خیر، نا محدود است، و جهان ماده محدود
[FONT=&quot]محال است بتوان نامحدود را در محدود جای داد.

[FONT=&quot]فرض کنید خیر همان آب است.

[FONT=&quot]یک لیوان آب به اندازه یک لیوان خیر دارد.
[FONT=&quot]یک استخر آب به اندازه یک استخر خیر دارد.
[FONT=&quot]یک دریا به اندازه یک دریا خیر دارد.

[FONT=&quot]یک لیوان آب در مقایسه با دریا ناقص است. (ناقص الخلقه)

[FONT=&quot]بال برای پرواز و خیر است، پرندگان بال دارند، ولی شما بال ندارید. شما در مقایسه با پرندگان ناقص هستید (ناقص الخلقه)
[FONT=&quot]مغز برای اندیشیدن است، انسانها مغز قوی دارند، ولی پرندگان با اینکه مغز دارند ولی مغز آنها در مقایسه با انسان ناقص است. (ناقص الخلقه)

[FONT=&quot]خواهش من از شما این بود که پله پله جلو برویم، تا همینجا اگر صحبتهای من را قبول ندارید بفرمایید تا با هم بحث کنیم و به نتیجه ای واحد برسیم.

[FONT=&quot]موفق باشید.

اگه من قادر مطلق باشم چرا نتونم رباطی که میسازم مثل من باشه؟چرا نتونم بهش برنامه ی فکر کردن و دانش و احساس و... بدم؟

در ضمن شما چرا تنها نقص در بدن رو میبینین؟
چرا فقر در آفریقا رو نمیبینید که سالی صدها نفر از گرسنگی میمیرن؟
چرا جنگ غزه و اسرائیل رو نمیبینید که صدها نفر کشته میشن؟
چرا تجاوز به عفت رو نمیبینین؟
چرا سیل و زلزله و طوفان رو نمیبینین؟
چرا قتل رو نمیبینین؟
چرا واقعه ی هلوکاست رو نمیبینین؟
چرا گروه تروریستی داعش رو نمیبینین؟
و...
خدا در این لحظه ها کجا تشریف دارن؟

فرض کن من با چاقو میخوام گلوی یکی رو ببرم تو هم شاهد ماجرایی و میتونی طرف رو از زیر چاقوی من نجات بدی و خودتم صدمه نبینی.آیا این کارو میکنین یا نه؟
اون وقت الان خدا که شاهد ماجراست کجاست؟نمیتونه کمک کنه یا به ریش ما میخندن و کافه گلاسه میل میکنن؟؟؟؟

خداوند عادل هست و شکی درش نیست و مسئله شر از جانب مخلوقات است نه خدا...خدا بد میشه اما بسبب گناهان با انسان بد میشه نه اینکه همینطوری ظالمانه....درکل خیالتم راحت کنم...خدا بخواد حتی میتونه ظالم هم باشه و همه رو بی دلیل به بازی بگیره....همونطور که در سوره انبیا می خوانیم الله اسمان ها و زمین را به بازیچه خلق نکرد اما اگر می خواست به بازی می گرفت و کسی هم حق اعتراض نداشت....لذا مسبب بدی خود ما هستیم که خدا بر ما عذاب می ده لینک خدا حتی می تواند ظلم کند و خودش نمی کند و اوج مهربان است

منظورتون مختار بودنه انسانه.درسته؟

درود
امیدوارم بتونیم به یک نتیجه ی واحد برسیم.

هنوز بحثی نشده که بنده ببینم درست میفرمایین یا نه که من شبهم برطرف بشه.همیشه سکوت علامت رضا نیست (توهین نباشه،من باب مثال میگم) شاید جواب ابلهان خاموشیست.
برای سبک سنگین کردن مطالب به وقت نیازه،جواب ندادنم تنها بخاطر همین بود.

سلام مجدد.
ممنون از جوابتون، بنده هم امیدوارم که بتوانیم به نتیجه واحد برسیم. و همچنین امیدوارم همچنان تا انتها بتوانیم همینطور در فضایی سالم با یکدیگر بحث کنیم. و سبک سنگین کردن مطالب آنقدری طولانی نشود که بحث کلا تعطیل گردد..

یک چیز از ابتدا در مورد بحث شما مشخص نشد، خواهش من از شما این است که این را صریح مطرح بفرمایید:
شما به چه نتیجه ای رسیده اید؟ (البته از لحاظ عقل و فلسفه منظور من است)
مثلا:
1- اینکه خدا وجود ندارد و جهان حاضر حاصل مثلا برخورد دو ماده با یکدیگر است و مابقی اتفاقی بوده
2- اینکه دو خدا وجود دارد، یکی خدای شر، و دیگری خدای خیر
3- اینکه خدا وجود دارد، اما قادر نیست، یا خیرخواه نیست، یا خیر مطلق نیست و ...
4- دچار سردرگمی ذهنی شده اید و نمیدانید که خدا وجود دارد یا نه.
5- .....

عرض کردم نتیجه عقلی و فلسفی منظور من است، نه اینکه خدای نکرده بخواهم تفتیش عقیده شما را بکنم... عقیده تان به خودتان مربوط است. ممکن است عقیده تان این باشد که خدایی قادر، خیر مطلق، خیرخواه و ... وجود دارد، اما در عقل و فلسفه نتوانسته اید آن را ثابت کنید.

اعتقاد و عقل و فلسفه من اینطور است:
1- خدایی عاقل، عادل، عالم، صمد و ... این جهان را بر اساس حکمت، نظم و ... به بهترین شکل ممکن آفریده است. که همان الله است.

شما هم صراحتا، بفرمایید عقل و فلسفه به شما چه حکم کرده، و تا کنون چه نتیجه ای گرفته اید؟

این ذهن شماست که نمیتونه جهان مادی رو تصور کنه که شر درونش نباشه اما خدای قادر این واسش کاری نداره در صورتی که انسان ها تونستن شرهای طبیعی رو کاهش بدن،انسان تونسته آیا یک موجود قادر مطلق نمیتونه؟

مسئله ذهن من نیست، یعنی این مسئله ذهنی نیست، بلکه کاملا محاسباتی است...
عرض کردم "خیر" بینهایت است، و ماده محدود به "مکان (ابعاد)" و "زمان"... از لحاظ عقلی و محاسباتی جمع بینهایت در محدود ممکن نیست.
مانند این می ماند که من بگویم جا دادن آب یک اقیانوس در یک لیوان ممکن نیست... و شما بگویید ذهن شما نمیتواند تصور کند! (البته در مثال مناقشه نیست و مثال بسیار بسیار حقیر تر از اصل ماجراست)
مقصود شما حذف کامل "شر" است، و یا کم کردن "شر"؟
آیا فکر نمیکنید کم کردن "شر" کاملا نسبی است... نسبت به چه چیز کم شود؟ نسبت به "شر" مومجود؟ و این تاکجا ادامه پیدا می کند؟ باز مسئله محاسباتی می شود و به جهتی که گفتم باید به حذف "شر" ختم شود که آنهم ممکن نیست، چرا که بی نهایت در محدود نمی گنجد.

اینکه این جهان به بهترین شکل خلق شده ادعای کاملا باطلیه.یعنی اگه هر جهان دیگه ای بوجود میومد یا شر بیشتری در اون وجود داشت یا خیر کمتری.اما باید گفت:
1)جهان به بهترین شکل ممکن خلق شده ادعای کاملا باطلیه.انسانها با پیشرفت دانش و تکنولوژی خودشون از میزان شرهای طبیعی کم کردن
2)جهان به بهترین شکل ممکن ادعای بی معنیه چون خدا به دلیل کمال اخلاقی مطلق نمیتونه و نباید دنیایی بدتر از دنیای فعلی بوجود بیاره.گفتن اینکه دنیا در بهترین شکل ممکنه به این معنیه که امکان داشت دنیای دیگه ای خلق بشه با شرهای بیشتر یا خیرهای کمتر اما خلق نشده.در حالی که این مسئله با وجود خدا ممکن نیست.پس دنیای بدتر بی معنیه.لذا بهترین دنیای ممکن هم بی معنی.

حتی اگه قبول کنیم بهتری دنیای ممکن،ممکن نیست این دلیل نمیشه که ایجاد هر دنیایی برای خدا اخلاقی محسوب بشه.مثل این میمونه که چون بهترین نظام حکومتی ممکن نیست نتیجه بگیریم که نظام نازیستی برای یک کشور صحیح و اخلاقیه.

این مسئله را فقط در ابتدا مطرح کردم، و هیچ توضیحی ندادم... در واقع این نتیجه آخر من است، و ما هنوز در پله اول هستیم... صبر کنید مشخص خواهد شد و به وقت خود به این مسئله خواهم پرداخت.

هرگونه نقصانی شر نیست،بهتره شر رو اینطور تعریف کنیم که:هر چیزی که در زندگی شخص تأثیر منفی بذاره "شر" محسوب میشه.(با نسبی بودن شر اشتباه نگیرید)

اینکه می فرمایید اصل ماجراست! شاید لازم باشد همین را پایه قرار دهیم و روی همین صحبت کنیم تا اول روی همین به نتیجه برسیم.
تعریف شما از "شر" چیست؟ فرمودید هر چیزی که در زندگی شخص تأثیر منفی بگذارد.

یک مقدار روی همین تعریفی که خود می کنید عمیق شوید، به همان نتیجه می رسید که "شر" از جنس "عدم" است. یعنی نبود یک "خیر"، "شر" می باشد.
قطعا "جهل" به معنی "نبودن علم" همان "شر" است حتی با همان تعریفی که شما کردید.
"شر" دو گونه است، یا نبودن "خیر" و یا عاملی که سبب حذف "خیر" شود.

برای مثال، همان "جهل" از نوع اول است... و مثلا "زلزله" از نوع دوم..
اولی مستقیما نبود "خیر" است (علم).. و دومی از آن بابت که باعث حذف "خیر" می شود (گرفتن جان افراد، یا گرفتن سلامت افراد و ...)

1)این مثالتون دچار مغلطه ی تفصیل مرکب هستش.
2)هیچ عقل سلیمی این رو نمیپذیره من بخوام خودمو با یک نوع دیگه مثال بزنم.ناقص بودن من در مقایسه با همنوعم مشخص میشه نه غیر همنوع.

کلا در ناقص بودن، مقایسه غلط است، و من برای تقریب به ذهن مقایسه کردم... مسئله خیر و شر، با مقایسه منافات دارد. اما:
معنی دقیق همنوع چیست؟ آیا مراد شما مقایسه انسان با انسان است؟
بنده همنوع با همنوع را مقایسه کردم، یعنی دو موجود زنده... در فرض شما (ساخت دنیای رباتیک) در واقع دو ربات را با هم مقایسه کردم.
اما ایرادی نیست، اگر مراد شما مقایسه انسان با انسان باشد هم ایرادی ندارد، همانطور مقایسه می کنم.

1- چرا قدرت ذهنی و یا هوش و یا حافظه یکی، کمتر از دیگری است؟ آیا این شر نیست؟ و جای گله ندارد
2- چرا توان جسمی یکی، بسیار کمتر از توان جسمی دیگری است؟ آیا این شر نیست؟ و جای گله ندارد
3- و از قبیل مثالها زیاد است که همه آنها نقص است، همانگونه که نقص عضو ظاهری نقص است.

شما الان اگر شخصی بطور مادرزاد یک چشم داشته باشد، آن را ناقص الخلقه می دانید... فرض کنید کل انسانها همینطور باشند و از ابتدا همینطور بوده باشند و یک چشم باشند، آیا باز هم ناقص الخلقه می دانید؟ ملاک شما چیست؟ مقایسه با دیگر انسان ها؟ پس "شر" که شما تعریف می کنید در مقایسه مشخص می شود؟
اگر ملاک شما مقایسه با سایر انسانهاست، علاوه بر سه موردی که بالا گفتم، باید عرض کنم در مقایسه مسئله "عدل" مطرح است نه مسئله خیر و شر
من پرنده را مثال زدم، و مقایسه کردم، شما اصلا پرنده و مقایسه با پرنده را از ذهنتان پاک کنید، چون منظور من مقایسه نبود، منظور این بود که این "خیر" (داشتن بال برای پرواز) امکان وجود دارد چرا که در پرندگان هست.
بدون مقایسه می گویم، اینکه انسان قابلیت پرواز ندارد "شر" نیست.. خب چرا باید انقدر سختی بکشد در طی کردن مسیر های زمین؟
من می گویم من ناقص الخلقه هستم! چرا که بالی برای پرواز ندارم.
همانطور که یک ناقص الخلقه (که یک چشم ندارد)، می گوید من ناقص الخلقه هستم چرا که یک چشم ندارم.

و گفتم شما در نظر بگیرید که هیچ یک از انسانها، دو چشم نداشته باشند. یعنی در مقام مقایسه وارد نشوید. آن می شود مسئله "عدالت" که جدای از بحث ماست.

اگه من قادر مطلق باشم چرا نتونم رباطی که میسازم مثل من باشه؟چرا نتونم بهش برنامه ی فکر کردن و دانش و احساس و... بدم؟

در ضمن شما چرا تنها نقص در بدن رو میبینین؟
چرا فقر در آفریقا رو نمیبینید که سالی صدها نفر از گرسنگی میمیرن؟
چرا جنگ غزه و اسرائیل رو نمیبینید که صدها نفر کشته میشن؟
چرا تجاوز به عفت رو نمیبینین؟
چرا سیل و زلزله و طوفان رو نمیبینین؟
چرا قتل رو نمیبینین؟
چرا واقعه ی هلوکاست رو نمیبینین؟
چرا گروه تروریستی داعش رو نمیبینین؟
و...
خدا در این لحظه ها کجا تشریف دارن؟

فرض کن من با چاقو میخوام گلوی یکی رو ببرم تو هم شاهد ماجرایی و میتونی طرف رو از زیر چاقوی من نجات بدی و خودتم صدمه نبینی.آیا این کارو میکنین یا نه؟
اون وقت الان خدا که شاهد ماجراست کجاست؟نمیتونه کمک کنه یا به ریش ما میخندن و کافه گلاسه میل میکنن؟؟؟؟

مسئله را عرض کردم، در مثال مناقشه نیست، مسئله این است که نامحدود در محدود نمی گنجد. مسئله ربات را چون شما مطرح کردید من مثال زدم. و هنوز هم می گویم محال است نامحدود در محدود بگنجد.
مسئله نقص بدن هم چون مثال شما بود گفتم، راجع به هرکدام خواستید مثال میتوان زد.
شما میخورید، سنگین می شوید، مریض می شوید، نیاز به تخلی پیدا می کنید، پیر میشوید و ... آیا این "شر" نیست؟
پیر شدن "شر" نیست؟
درد پا در پی راه رفتن "شر" نیست؟
خسته شدن "شر" شر نیست؟
و ....

اما یکی از نکات اساسی که در این بخش از صحبت شما لازم است مطرح شود، تفاوت جهان بینی بین من (جهانبینی من، دین من، فلسفه من، عقل من و ... ) و شماست.

بسیار کلیدی:
شما دنیا را مکانی برای زندگی ابدی و راحتی انسان می بینید. درحالی که من (جهانبینی من، دین من، فلسفه من، عقل من و ... ) اینطور نمی بینم.

بله، اعتراف می کنم! که اگر این دنیا برای راحتی بشر، و زندگی بی دقدقه و ابدی انسان خلق شده بود، نواقص زیادی دارد که جای گلگی از خالق آن است. عرض کردم که نامحدود در محدود نمی گنجد، ولی خالق می توانست چیزی نامحدود خلق کند، یا قوانینی وضع کند که اینها صرفا به اراده بشر باشد، یعنی مثلا انسان اراده کند و فقط اراده کند و امکان پرواز داشته باشد. یا اراده کند و غذایی لذیذ برای خوردن برای او فراهم شود و ..، اینها کاملا قابل تصور است. دردی در کار نباشد، فسادی در کار نباشد، قتل در کار نباشد، رنج و زحمتی در کار نباشد و ...

اما جهانبینی من (که به آن ایمان دارم و از مبانی عقلی و فلسفی و منطقی برای من ثابت شده) چه می گوید؟
جهان بینی من می گوید عوالمی قبل از دنیا و عوالمی بعد از دنیا قرار دارد. دنیا محل آسایش انسان نیست، بلکه محل تربیت انسان است. دنیا محل زندگی انسان نیست، بلکه محل رشد انسان است. توقفگاه موقتی است که انسان توشه برای زندگی خود بردارد.
قبل از این عالم، عالم رحم بوده، و قبل از آن عوالم دیگر.
بعد از این عالم هم عالم برزخ هست، و در نهایت عالم ابدی.

زندگی و راحتی که مدنظر شماست در بهشت وجود دارد. بدون هیچ نقصی، بدون هیچ شری، در آنجا محدودیتی وجود ندارد، که بگوییم نامحدود در محدود نمی گنجد، همه چیز به اراده انسان است. در آنجا خدا به بنده اش می گوید "بنده من، من هرچه را بگویم موجود باش، موجود می شود، و امروز تو هم هرچه را بگویی موجود باش، موجود می شود، هرچه میخواهی اراده کن"، در آنجا دیگر قوانین محدود مادی وجود ندارد، ماده هست، ولی قوانین آن را نامحدود کرده و به اراده انسان واگذار کرده.
رنجی در کار نیست، گرسنگی در کار نیست، میخورید ولی سنگین نمی شوید و ... راه می روید ولی خسته نمی شوید، خبری از ظلم نیست، خبری از هیچگونه "شر" نیست.
اما
اما چرا، خدا همان عالم بهشت را در این دنیا قرار نداده؟ جواب ساده است، چون میخواهد انسان را خلق (تکمیل) کند، و این نیازمند تربیت و رشد دادن انسان است. یعنی همان امتحان، معنی امتحان الهی معنی مرسوم که در نظر ما می آید نیست، بلکه عمده مفهوم آن همان تربیت و رشد است، آب دیده کردن است، پختن است، تجربه است، و ...

چند روزی (عوالم قبل از دنیا + عمر یک انسان + عالم برزخ)، همه سختی کشیده اند... رنج دیده اند، ولی در عوض پرورش یافته اند و برای زندگی ابدی مهیا شده اند و تربیت شده اند، با اختیار بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کرده اند. حال نوبت زندگی ابدی است که زمان آن در مقایسه با آن "چند روز" که گفتم مانند مقایسه قطره در اقیانوس است. (منظور بینهایت است).
آیا ارزش نداشت؟ مثلا 70 سال اذیت شوی، و پس از آن 70000000000000000000000000000000000000000000000 سال (بینهایت) هرچه اراده می کنی به صرف اراده کردن برای تو مهیا شود؟

موفق باشید.

سلام مجدد.
ممنون از جوابتون، بنده هم امیدوارم که بتوانیم به نتیجه واحد برسیم. و همچنین امیدوارم همچنان تا انتها بتوانیم همینطور در فضایی سالم با یکدیگر بحث کنیم. و سبک سنگین کردن مطالب آنقدری طولانی نشود که بحث کلا تعطیل گردد..

یک چیز از ابتدا در مورد بحث شما مشخص نشد، خواهش من از شما این است که این را صریح مطرح بفرمایید:
شما به چه نتیجه ای رسیده اید؟ (البته از لحاظ عقل و فلسفه منظور من است)
مثلا:
1- اینکه خدا وجود ندارد و جهان حاضر حاصل مثلا برخورد دو ماده با یکدیگر است و مابقی اتفاقی بوده
2- اینکه دو خدا وجود دارد، یکی خدای شر، و دیگری خدای خیر
3- اینکه خدا وجود دارد، اما قادر نیست، یا خیرخواه نیست، یا خیر مطلق نیست و ...
4- دچار سردرگمی ذهنی شده اید و نمیدانید که خدا وجود دارد یا نه.
5- .....

عرض کردم نتیجه عقلی و فلسفی منظور من است، نه اینکه خدای نکرده بخواهم تفتیش عقیده شما را بکنم... عقیده تان به خودتان مربوط است. ممکن است عقیده تان این باشد که خدایی قادر، خیر مطلق، خیرخواه و ... وجود دارد، اما در عقل و فلسفه نتوانسته اید آن را ثابت کنید.

اعتقاد و عقل و فلسفه من اینطور است:
1- خدایی عاقل، عادل، عالم، صمد و ... این جهان را بر اساس حکمت، نظم و ... به بهترین شکل ممکن آفریده است. که همان الله است.

شما هم صراحتا، بفرمایید عقل و فلسفه به شما چه حکم کرده، و تا کنون چه نتیجه ای گرفته اید؟


من خودم رشتم ادیانه و مدت هاست دارم در این زمینه تحقیق میکنم.اگرم اینجام تنها به دو دلیله:



1:روش اندیشیدن



2:ببینم آیا حرفای ماتریالیستا با عقل و منطق همخونی داره یا نه،خلقت گرایان که تا اینجا واقعا بیطرف میگم ماتریالیستا در صدر قرار دارن و حرفای مذهبی تنها توجیح های خلاف عقله.یادمه یه بار در یه مجلسی بودم میگفت ماتریالیست ها میگن ماده و ما هم میگین خدا.در واقع ما هر دو گروه به خدا اعتقاد داریم اما در اسم ها متفاوتیم.



میبینین فهم یه مذهبی رو؟
و مهم نیست من گرایشم کدوم سمته در اون 4 موردی که گفتین.اگه براتون حیاتیه تنها بگم که آزاد اندیشم.


مسئله ذهن من نیست، یعنی این مسئله ذهنی نیست، بلکه کاملا محاسباتی است...
عرض کردم "خیر" بینهایت است، و ماده محدود به "مکان (ابعاد)" و "زمان"... از لحاظ عقلی و محاسباتی جمع بینهایت در محدود ممکن نیست.
مانند این می ماند که من بگویم جا دادن آب یک اقیانوس در یک لیوان ممکن نیست... و شما بگویید ذهن شما نمیتواند تصور کند! (البته در مثال مناقشه نیست و مثال بسیار بسیار حقیر تر از اصل ماجراست)
مقصود شما حذف کامل "شر" است، و یا کم کردن "شر"؟
آیا فکر نمیکنید کم کردن "شر" کاملا نسبی است... نسبت به چه چیز کم شود؟ نسبت به "شر" مومجود؟ و این تاکجا ادامه پیدا می کند؟ باز مسئله محاسباتی می شود و به جهتی که گفتم باید به حذف "شر" ختم شود که آنهم ممکن نیست، چرا که بی نهایت در محدود نمی گنجد.

شما میدونی چرا ذهنتون نمیتونه جهان مادی تصور کنه که شر درش نباشه و اون رو محاسباتی میدونید؟چون شما از بدو ورود در جهانی به دنیا اومدید که همه چی همین شکلی بوده و حالا براتون قابل تصور نیست جهان مادی بدون شر.



ببینید،اگه شما برید از یه منطق دان بپرسید آیا خیر مطلق با شری که ما الان در جهان شاهدیم آیا با هم سازگاری داره.البته اگه منطقدانش بیطرف باشه مسلما همچین چیزی رو نمی پذیره.



حالا شما میگی: " "خیر" بینهایت است، و ماده محدود به "مکان (ابعاد)" و "زمان"... از لحاظ عقلی و محاسباتی جمع بینهایت در محدود ممکن نیست"



آیا خدا که قادر مطلقه نمیتونه خیر بینهایت رو در زمان و مکان جا بده؟اگه نمیتونه پس ناتوانه.



اما اگه شما بگی قدرت خدا فقط به چیزهای منطقی و عقلی تعلق میگیره منم میگم که بیرون اومدن شتر از دل سنگ،رفتن انسان در شکم ماهی،شکافته شدن دریا نه با عقل و نه با منطق و نه با علم هیچگونه سازگاری نداره.پس چطور خدا اینا رو تونست؟



و یا میگین خدا خارج از زمان و مکان ماده هستش سوال من از شما اینه که:گفته میشه موسی در كوه طور خدا رو به صورت نور ديد.در تورات هم گفته شده موسی نشيمنگاه خدا رو ديد و خدا به صورت رو در رو با صوت خودش با موسی سخن گفت.آيا نور از خواص ماده نيست؟آيا صوت برای بوجود آومدن و انتقال نياز به محيط مادی نداره؟



(یا این قضیه رو حلول هم میشه گفت و طبق کلام اسلامی حلول خدا در جسم باعث میشه خدا به اون جسم محتاج باشه و این از صفات خدا بعیده!!)



سوال دیگه ی من از شما: گفته شده شيطان به خدا گفت چون من از آتشم و انسان از خاك هرگز بر انسان سجده نخواهم كرد.شيطان در بارگاه خدا بود و سالها به عبادت خدا مشغول بود.اما به واسطه اين نافرمانی از درگاه خدا رانده شد.بعد اومد به بهشت كه آدم و حوا بودند.از خدا خواست كه تا قيامت بهش مهلت بدهد تا در فريب بندگان خدا سعی کنه.اگه آتش عنصری مادیه و طبق خواص ماده مكان و فضا اشغال ميكنه.بارگاه خدا چگونه جايیه كه چيزی با خواص مادی ميتونه اونجا باشه؟بايد خدا از جنس شيطان يا شبيه آن باشد كه شيطان بتواند پيش خدا باشه.فقط با فرض اينكه خدا مادی باشه شيطان میتونه در بارگاه خدا باشه.(نکنه این آتش بودن تفسیر داره؟؟!!)



سوال آخر: اينكه اگه مسلمونید معتقدید كه حضرت عيسی زندس و نزد خداست.اگر روح عيسی پيش خداست و جسمش نيست پس حضرت عيسی مرده.ولی اگه ميگيد با جسمش پيش خداست پس خدا جا و مكان داره كه چيزی با خواص ماده میتونه پيشش باشد.


اینکه می فرمایید اصل ماجراست! شاید لازم باشد همین را پایه قرار دهیم و روی همین صحبت کنیم تا اول روی همین به نتیجه برسیم.
تعریف شما از "شر" چیست؟ فرمودید هر چیزی که در زندگی شخص تأثیر منفی بگذارد.

یک مقدار روی همین تعریفی که خود می کنید عمیق شوید، به همان نتیجه می رسید که "شر" از جنس "عدم" است. یعنی نبود یک "خیر"، "شر" می باشد.
قطعا "جهل" به معنی "نبودن علم" همان "شر" است حتی با همان تعریفی که شما کردید.
"شر" دو گونه است، یا نبودن "خیر" و یا عاملی که سبب حذف "خیر" شود.

برای مثال، همان "جهل" از نوع اول است... و مثلا "زلزله" از نوع دوم..
اولی مستقیما نبود "خیر" است (علم).. و دومی از آن بابت که باعث حذف "خیر" می شود (گرفتن جان افراد، یا گرفتن سلامت افراد و ...)

جناب نبود یک خیر کجا شره؟لطفا این رو بیشتر توضیح بدید.

کلا در ناقص بودن، مقایسه غلط است، و من برای تقریب به ذهن مقایسه کردم... مسئله خیر و شر، با مقایسه منافات دارد. اما:
معنی دقیق همنوع چیست؟ آیا مراد شما مقایسه انسان با انسان است؟
بنده همنوع با همنوع را مقایسه کردم، یعنی دو موجود زنده... در فرض شما (ساخت دنیای رباتیک) در واقع دو ربات را با هم مقایسه کردم.
اما ایرادی نیست، اگر مراد شما مقایسه انسان با انسان باشد هم ایرادی ندارد، همانطور مقایسه می کنم.

1- چرا قدرت ذهنی و یا هوش و یا حافظه یکی، کمتر از دیگری است؟ آیا این شر نیست؟ و جای گله ندارد
2- چرا توان جسمی یکی، بسیار کمتر از توان جسمی دیگری است؟ آیا این شر نیست؟ و جای گله ندارد
3- و از قبیل مثالها زیاد است که همه آنها نقص است، همانگونه که نقص عضو ظاهری نقص است.

شما الان اگر شخصی بطور مادرزاد یک چشم داشته باشد، آن را ناقص الخلقه می دانید... فرض کنید کل انسانها همینطور باشند و از ابتدا همینطور بوده باشند و یک چشم باشند، آیا باز هم ناقص الخلقه می دانید؟ ملاک شما چیست؟ مقایسه با دیگر انسان ها؟ پس "شر" که شما تعریف می کنید در مقایسه مشخص می شود؟
اگر ملاک شما مقایسه با سایر انسانهاست، علاوه بر سه موردی که بالا گفتم، باید عرض کنم در مقایسه مسئله "عدل" مطرح است نه مسئله خیر و شر
من پرنده را مثال زدم، و مقایسه کردم، شما اصلا پرنده و مقایسه با پرنده را از ذهنتان پاک کنید، چون منظور من مقایسه نبود، منظور این بود که این "خیر" (داشتن بال برای پرواز) امکان وجود دارد چرا که در پرندگان هست.
بدون مقایسه می گویم، اینکه انسان قابلیت پرواز ندارد "شر" نیست.. خب چرا باید انقدر سختی بکشد در طی کردن مسیر های زمین؟
من می گویم من ناقص الخلقه هستم! چرا که بالی برای پرواز ندارم.
همانطور که یک ناقص الخلقه (که یک چشم ندارد)، می گوید من ناقص الخلقه هستم چرا که یک چشم ندارم.

و گفتم شما در نظر بگیرید که هیچ یک از انسانها، دو چشم نداشته باشند. یعنی در مقام مقایسه وارد نشوید. آن می شود مسئله "عدالت" که جدای از بحث ماست.

شما میگین پرنده رو از ذهنت بیرن کن بعد دارین باز هم از پرنده مثال میزنین؟یاد آخوندای پای منبری میفتم که با چنگ و دندون تلاش میکنن یه مسئله رو توجیح کنن اما باز نمیتونن.

فکر کنم تعریف من از شر رو متوجه نشدید که باز هم مثال میارید که چرا هوش من از بقیه کمتره پس شره.



من گفتم هر عاملی که در زندگی شخص تأثیر منفی بذاره.



الان هوش من از انیشتین کمتره.آیا در زندگی من تأثیر منفی داره میذاره؟



وقتی همه ی انسان ها یک چشم داشته باشن اون دیگه شر حساب نمیشه چون من از بقیه چیزی کم ندارم.



جناب واقعا مثال هاتون خیلی کودکانست،قبول کنین.

مسئله را عرض کردم، در مثال مناقشه نیست، مسئله این است که نامحدود در محدود نمی گنجد. مسئله ربات را چون شما مطرح کردید من مثال زدم. و هنوز هم می گویم محال است نامحدود در محدود بگنجد.
مسئله نقص بدن هم چون مثال شما بود گفتم، راجع به هرکدام خواستید مثال میتوان زد.
شما میخورید، سنگین می شوید، مریض می شوید، نیاز به تخلی پیدا می کنید، پیر میشوید و ... آیا این "شر" نیست؟
پیر شدن "شر" نیست؟
درد پا در پی راه رفتن "شر" نیست؟
خسته شدن "شر" شر نیست؟
و ....

اما یکی از نکات اساسی که در این بخش از صحبت شما لازم است مطرح شود، تفاوت جهان بینی بین من (جهانبینی من، دین من، فلسفه من، عقل من و ... ) و شماست




یک سوالم رو پاسخ ندادید.اگه من با چاقو بخوام کسی رو بکشم و شما شاهدش هستید و میتونید بدون اینکه به شما صدمه برسه طرف رو نجات بدید؟آیا این کار رو نمیکنید؟پس شما شرورید.



خدا شاهده کشتار میلیون ها قتل و کشتار و تجاوز در جهانه.آیا نمیتونه بدون اینکه بهش صدمه برسه نجاتشون بده؟



خدا نمیتونست که تجاوز یه مرد به عفت یه زن رو در نظام هستی قرار نده که آینده ی یک زن تباه نشه؟(این ربطی به قوانین ماده نداره که بگین مثلا قانون ماده اینه که لرزش داشته باشه)


بسیار کلیدی:
شما دنیا را مکانی برای زندگی ابدی و راحتی انسان می بینید. درحالی که من (جهانبینی من، دین من، فلسفه من، عقل من و ... ) اینطور نمی بینم.

بله، اعتراف می کنم! که اگر این دنیا برای راحتی بشر، و زندگی بی دقدقه و ابدی انسان خلق شده بود، نواقص زیادی دارد که جای گلگی از خالق آن است. عرض کردم که نامحدود در محدود نمی گنجد، ولی خالق می توانست چیزی نامحدود خلق کند، یا قوانینی وضع کند که اینها صرفا به اراده بشر باشد، یعنی مثلا انسان اراده کند و فقط اراده کند و امکان پرواز داشته باشد. یا اراده کند و غذایی لذیذ برای خوردن برای او فراهم شود و ..، اینها کاملا قابل تصور است. دردی در کار نباشد، فسادی در کار نباشد، قتل در کار نباشد، رنج و زحمتی در کار نباشد و ...

اما جهانبینی من (که به آن ایمان دارم و از مبانی عقلی و فلسفی و منطقی برای من ثابت شده) چه می گوید؟
جهان بینی من می گوید عوالمی قبل از دنیا و عوالمی بعد از دنیا قرار دارد. دنیا محل آسایش انسان نیست، بلکه محل تربیت انسان است. دنیا محل زندگی انسان نیست، بلکه محل رشد انسان است. توقفگاه موقتی است که انسان توشه برای زندگی خود بردارد.
قبل از این عالم، عالم رحم بوده، و قبل از آن عوالم دیگر.
بعد از این عالم هم عالم برزخ هست، و در نهایت عالم ابدی.

زندگی و راحتی که مدنظر شماست در بهشت وجود دارد. بدون هیچ نقصی، بدون هیچ شری، در آنجا محدودیتی وجود ندارد، که بگوییم نامحدود در محدود نمی گنجد، همه چیز به اراده انسان است. در آنجا خدا به بنده اش می گوید "بنده من، من هرچه را بگویم موجود باش، موجود می شود، و امروز تو هم هرچه را بگویی موجود باش، موجود می شود، هرچه میخواهی اراده کن"، در آنجا دیگر قوانین محدود مادی وجود ندارد، ماده هست، ولی قوانین آن را نامحدود کرده و به اراده انسان واگذار کرده.
رنجی در کار نیست، گرسنگی در کار نیست، میخورید ولی سنگین نمی شوید و ... راه می روید ولی خسته نمی شوید، خبری از ظلم نیست، خبری از هیچگونه "شر" نیست.
اما
اما چرا، خدا همان عالم بهشت را در این دنیا قرار نداده؟ جواب ساده است، چون میخواهد انسان را خلق (تکمیل) کند، و این نیازمند تربیت و رشد دادن انسان است. یعنی همان امتحان، معنی امتحان الهی معنی مرسوم که در نظر ما می آید نیست، بلکه عمده مفهوم آن همان تربیت و رشد است، آب دیده کردن است، پختن است، تجربه است، و ...

چند روزی (عوالم قبل از دنیا + عمر یک انسان + عالم برزخ)، همه سختی کشیده اند... رنج دیده اند، ولی در عوض پرورش یافته اند و برای زندگی ابدی مهیا شده اند و تربیت شده اند، با اختیار بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کرده اند. حال نوبت زندگی ابدی است که زمان آن در مقایسه با آن "چند روز" که گفتم مانند مقایسه قطره در اقیانوس است. (منظور بینهایت است).
آیا ارزش نداشت؟ مثلا 70 سال اذیت شوی، و پس از آن 70000000000000000000000000000000000000000000000 سال (بینهایت) هرچه اراده می کنی به صرف اراده کردن برای تو مهیا شود؟

موفق باشید.


من گفتم جهان رو برای زندگی ابدی میدونم؟



این بهشتی که مد نظر شماست بیشتر به روسپی خونه و داستان های هزار و یک شب شباهت داره.فکر نکنم هیچ روانشناسی توصیه کنه که داستان های بهشت با حوریان چشم درشت و موارد مورد دار رو برای کودکان تعریف کنن.



و در این بهشت تا ابد خوش باشی که چی بشه؟فقط بخوری با حوریان آمیزش جنسی داشته باشی که چی بشه؟مثل اینکه خیلی حوری دوست دارین!!




خدا نمیتونست که تجاوز یه مرد به عفت یه زن رو در نظام هستی قرار نده که آینده ی یک زن تباه نشه؟

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما

خوب هستین ؟

این مورد از حرفتون من رو جلب کرد ، من برداشت تجاوز به عفت رو از دید جنسی نگاه میکنم و مطلبم رو میگم . اگر برداشت غلطی کردم ، من معذرت میخوام .

و اما شما میگین که خداوند نمیتونست تجاوز به زن رو در نظام هستی قرار نده که آینده ی زن تباه نشه ؟

خب بذارین من یک بررسی روی این ماجرا داشته باشم . حیف که نمیشه به راحتی از کلمات استفاده کرد ولی خب یه جوری قضیه رو میگم که حرف بد نزده باشم .

مرد و زن ، یک چیزی دارن که مکمل همدیگه هست و این یک نشانه از تکمیل انسان هست ، یعنی یکی شدن . این وسیله ای هست که خب در خیلی از موجودات به این گونه که در انسان هست قرار گرفته . این وسیله ی تولید مثل هست . از اونجا که خدا نخواسته به این مسئله یک دید ربات مانند داشته باشه که فقط صرفا یک سری اتفاقات شیمیایی فیزیکی رخ بده تا انسانی دیگر از تکمیل دو جنس ، بوجود بیاد ،(مثلا اگر ما در هند نگاه کنیم ، میبینیم که یکی از مقدسات تعریف شده در آئین هاشون همین مسئله هست که نمیخوام اصلا بهش بپردازم ، اینجا جاش نیست .)

خداوند در پس این قضیه ، مفاهیمی رو قرار داده که در راه درستش ، به اوجی رسیده میشه که همین مسئله اگر به هر نحوی دچار مشکل در روند طبیعیش بشه در هر فرد ، یکی از ریشه های محکم هر گونه مشکلیه تقریبا .
متاسفانه اینجا جایی نیست که بشه این بحث هارو راحت انجام داد یکم زشته . ولی خب بگم که یکی از دلایل این لذت ، اینه که انسان به سمتش بره و این عمل رو در راستای تولید مثل انجام بده . چون اگر این لذت نبود ، میشه نتیجه گرفت که انسان انجام نمیداد و شاهد انقراض مسخره ای از نسل انسان در شروع خلقتش می بودیم .

خب حالا وقتی چنین چیزی قرار داده شده ، بنابر اینکه انسان اختیار داره که تا اونجا که یادمه ، قدرت تصمیم گیری های مختلف در مغز انسان هستش بنابراین یه جورایی میشه گفت اختیار حقیقیه . بنابراین ، اگر به دور از دین به قضیه نگاه کنیم . انسان ها میتونن با جنس مخالفشون این رفتار رو نشون بدن .
حالا دین میاد و این عمل رو داخل چهارچوب قرار میده و انسان رو وارد یک ساختار زبانی میکنه که قانون مند بشه .

با این صحبت هایی که کردم ، یک انسان قادر هست ، شکل طبیعی رو طی کنه ، یعنی با جنس مخالف ، ... داشته باشه و این یک روند طبیعی خام هست . اگر به دور از دین نگاه کنین ، هر مرد مقابل هر زن قادر به انجام این کار هست . اما دین میاد و این رو قانون مند میکنه و میگه ، ای تو ، اگر با یک زن بدون انجام عقد و ازدواج ، چنین کاری بکنی ، دچار گناه شدی . بنابر همین یک نوع تجاوز به حساب میاد .

من حرفمو زدم ، امیدوارم برداشت بدی نکنین از مطالبی که نوشتم . و اما در آخر این پست بگم :

شما طرفدار منطق هستین ؟ قطعا میگین بله .

پس ، طبق قوانین دینی و رفتار چند هزار ساله ی انسان ، یک مرد با قابلیت خودش میتونه به یک زن نامحرم حمله کنه و اتفاقی طبیعی به شکلی زشت صورت بگیره و چون انسان طی این چند هزار سال که دین وارد شد و انسان به سوی قانون مندی رفت ، این عمل رو زشت میدونه و اگر دین مدار باشه گناه کبیره میدونه و در دید دینمداران این یک تجاوز حساب میشه و گناهه و زن از این عمل به خاطر چنین عقیده ای ، ناراحت میشه و زندگیش رو به تباهی میره .
کجای این به دور از منطقه ؟

اگر اون زن از بدو تولدش ، با این عقیده بزرگ میشد که این عمل رو یک لذت حلال بدونه (صرفا فرض مثال میگم) آیا دوباره این حالت تباهی براش رخ میداد و کسی نام چنین چیزی رو تجاوز و گناه کبیره میذاشت ؟

بنابر همین این یک قانون در نظام هستی نیست بلکه یک قانون برای زندگی جسمانی انسان در قالب قوانین نظام هستی هست .
نظام هستی حکم میکنه : مرد + زن (در هر حالت ممکن) = بچه
این قانون که برای زندگی جسمانی انسان اومده حکم میکنه : مرد + زن (فقط در زمان ازدواج) = بچه ، و انجام خلاف این قانون ، کاملا یک عملکرد از طرف انسان هست .

یک سوالم رو پاسخ ندادید.اگه من با چاقو بخوام کسی رو بکشم و شما شاهدش هستید و میتونید بدون اینکه به شما صدمه برسه طرف رو نجات بدید؟آیا این کار رو نمیکنید؟پس شما شرورید.

فرض مثال :
من = جعفر
تو = داوود

نه ، من شرور نیستم در این لحظه ، بلکه من به قولم وفادارم . من قول دادم بهت ، بهت یه اختیار میدم ، برو حال کن ، هر کاری میخوای میتونی انجام بدی ، اما خب یه سری قوانین هم هست اینارو باید رعایت کنی . حالا میخوای رعایت کن ، میخوای نکن . به خودت بستگی داره .
خب بیا یه بازی بکنیم . من بهت یه چاقو میدم . تیزه . یک گوشت توی این ظرفه ، یک میوه توی این یکی ظرفه ، یک آدم هم اون گوشه دیواره داره نگات میکنه .
بیا اینم چاقو .
شما میگیری و چاقو رو روی میوه امتحان میکنی ، میوه بریده میشه . روی گوشت امتحان میکنی ، بریده میشه . روی انگشتت میزنی ، بریده میشه و خون میاد .
من میام بهت میگم ، خب اوکی ، با چاقو آشنا شدی ؟
خب ، ببین این یه ورقه ، توش نوشتم چی باید بکنی و چی نکنی . ولی خب ، خودتی و خودت . اینجا نوشتم ، اگر اون فردی که کنار دیواره رو چاقو بزنی ، میمیره . اینطوری مرتکب گناه شدی ، حالا توی همینجا یک سری کار باهات دارم ولی کلا میذارم وقتی مردی ، باهات تصویه حساب میکنم .
حالا شما میری و جلوی فرد گوشه دیوار می ایستی ، چاقو رو میکنی تو شکم طرف ، فرد میوفته و میمیره .
منم واستادم ، نگات میکنم .

خب ، به نظر شما من الان پاشم بیام بگم ، هوی ! چی کردی ! زدی کشتیش که ، حالا من از وسط به دو نیمت میکنم . آیا ، اگر من اینکارو بکنم ، قولم رو زیر پا نذاشتم ؟ اینطوری غیرقابل اعتماد نمیشم ؟ اینطوری اختیار رو از شما نمیگیرم ؟

پس من شرور نیستم . اتفاقا من که بهت گفتم ، اگر چاقو بزنی ، اون بد بخت میمیره ، ولی با خودته ، چون اختیار داری میتونی بزنی ، میتونی نزنی . خب این اتفاقا یه لطفه .
ولی اگر وقتی میخوای چاقو بزنی بیام سراغت ، سرت رو از بدنت جدا کنم ، این لحظه من شرور میشم .

خیلی تاپیک مفیدیه:Gol:

من خودم رشتم ادیانه و مدت هاست دارم در این زمینه تحقیق میکنم.اگرم اینجام تنها به دو دلیله:
1:روش اندیشیدن
2:ببینم آیا حرفای ماتریالیستا با عقل و منطق همخونی داره یا نه،خلقت گرایان که تا اینجا واقعا بیطرف میگم ماتریالیستا در صدر قرار دارن و حرفای مذهبی تنها توجیح های خلاف عقله.یادمه یه بار در یه مجلسی بودم میگفت ماتریالیست ها میگن ماده و ما هم میگین خدا.در واقع ما هر دو گروه به خدا اعتقاد داریم اما در اسم ها متفاوتیم.
میبینین فهم یه مذهبی رو؟
و مهم نیست من گرایشم کدوم سمته در اون 4 موردی که گفتین.اگه براتون حیاتیه تنها بگم که آزاد اندیشم.

سلام مجدد. در مقابل مطالبتان پست مفصلی آماده کرده بودم، منتهی منصرف شدم، چون اگر بخواهم تک تک نکات را بگویم، بحث طولانی می شود، و با پستهای طولانی روبرو می شویم و آخر هم به هیچ جا نمی رسیم.

روی یک نکته در این پست میخواهم صحبت کنم و نظر شما را بدانم. و آن مسئله تعریف "شر" است.

شما روی چند چیز حساس هستید و فقط همانها را شر می دانید ظاهرا... مثل تجاوز، قتل، جنگ و ...

اما مفهوم "شر" بسیار گسترده تر از آن است که شما مطرح می کنید.

عرض کردم "شر" دو نوع است،
یکی از جنس "عدم" است، یعنی نبودن یک چیز "شر" است. مثل "ضعف" که در واقع نبود "قدرت" است.
و دومی بخاطر اینکه باعث "عدم" (نبودن یک چیز)، می شود شر است. مثل "مار" که جان انسان را می گیرد.
و اگر اینها را درست بررسی کنید، کاملا متوجه می شوید که کلا نبودن هر "خیر" مفهوم "شر" دارد.

شما یک تعریفی از "شر" ارائه دادید، اصلا همان را ملاک قرار می دهیم... تعریفتان اگر خاطرتان باشد این بود: "هر چیزی که در زندگی شخص تأثیر منفی بذاره "شر" محسوب میشه"

در پست قبل من ضعف جسمانی (ضعیف) بودن را مثال زدم که همه گیر است، یعنی کلا بشر ضعیف است. اما بطور نسبی. یعنی یکی ضعیف و دیگری ضعیف تر

اینکه در مقابل یک ویروس کوچک به راحتی مریض می شود، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
پیری در زندگی تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه شما راه می روید و خسته می شوید آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه نیاز به غذا و آب دارید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه مریض می شوید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه می میرید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه در تابستان هوا گرم است و گرما زده می شوید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه در زمستان هوا سرد است، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟

مسئله "جهل" آیا نداشتن علم، تأثیر منفی ندارد؟ مثلا شما در نظر بگیرید بچه ای را که علم به داغ بودن بخاری ندارد و بدون علم (از روی جهل) به آن دست می زند، آیا این تأثیر منفی ندارد؟ آیا این شر نیست؟
یا مثلا قارچ سمی بسیار زیبایی جلوی شما میگذارند، و علم به سمی بودن آن ندارید، آیا این تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟

یا مثلا پرواز، شما میخواهید جایی بروید، (فرض کنید علم بشر هنوز ماشین و ... تولید نکرده)، خب باید پیاده بروید و خسته شوید و کلی در راه باشید و وقتتان تلف شود و ...، خب آیا این تأثیر منفی ندارد؟ چرا نمیتوانید پرواز کنید؟ آیا این شر نیست؟

یا فرض کنید میخواهید در آب شنا کنید، اینکه آبشش ندارید تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست..؟ که دائم باید به روی آب بیایید و تنفس کنید؟

یا فرض کنید که در دریا در حال غرق شدن هستید، اینکه آبشش ندارید و دارید غرق میشید آیا تأثیر منفی نداشته؟ آیا شر نیست؟

و .....

فکر میکنم، مسئله جا افتاده باشد، کلا نبود هر "خیر" به نوعی "شر" محسوب می شود. یا مستقیم و یا غیر مستقیم.

البته این را کامل درک میکنم و خودم هم همین حس را دارم و همه انسانها همین حس را دارند که
جهانی میخواهند بدون درد، بدون رنج، بدون عذاب، بدون جنگ، بدون قتل، بدون تجاوز و ... یعنی کلا انسان دنبال آسایش و راحتی است، همه ما همینطور هستیم.
اما با یک تفاوت که دفعه قبل گفتم. ما دنیا را محلی برای آماده شدن برای راحتی میدانیم..

البته من حرفی از حوری و ... نزدم، چند بار هم آن قسمت بولد شده متن خود را خواندم، نمیدانم شما متن من را خواندید؟ یا جواب کس دیگری را داشتید می دادید؟

موفق باشید.

یا فرض کنید که در دریا در حال غرق شدن هستید، اینکه آبشش ندارید و دارید غرق میشید آیا تأثیر منفی نداشته؟ آیا شر نیست؟

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما ... ببخشید وسط حرف شما دو نفر اومدم . مطلب شما رو خوندم اما یه جا با حرف شما مخالفم .

وقتی یه نفر در آب دریا داره غرق میشه و بعد بگیم آبشش ندارد پس تاثیر منفی میذارد و این شر هست ، یکم غلطه چون الان اثبات شد که صرفا اگر شر رو در حالتی قرار بدیم که مسئله ای تاثیر منفی بر انسان میذاره پس شره ، غلطه .

چون ، نبود آبشش در انسان ، باعث غرق و خفه شدن انسان در زیر آب میشه و این یک روند طبیعی هست ، شر نیست ، بلکه طبیعت هست . یعنی ساختار جسمانی انسان با این حالتی که هست و براش تعریف شده که از هوا و اکسیژن میتونه تنفس کنه ، بلکه در اب تنفس نمیتونه بکنه . بنابراین با عقل جور در میاد که فرد در داخل آب نمیتونه نفس بکشه و خفه میشه و میمره و این روند طبیعی هست .

مثلا ، مرغ نمیتونه پرواز کنه ، به خاطر شرایط جسمانی بدنیش . حالا مرغ از روی یک صخره میوفته پایین و میمیره ، آیا این شر هست ؟ نه ! روند طبیعیه .
جسم به اینگونه تعریف شده . اگر میخوایم شر رو توصیف کنیم داخل همین ساختار تعریف شده ، توصیف و تحلیل کنیم ، نگیم نداشتن یک امر نا ممکن در انسان عادی یعنی آبشش ، موجب ایجاد یک شر میشه .
بلکه بگیم ، انسانی که میدونه با این شش ها وارد آب بشه و بالا نیاد و اینطوری خفه میشه ، و اینکارو میکنه ، این یک شر هست .

اون جمله ی بلد شده ی مشکیمو با یه مثال دیگه تعریف میکنم :

یک فیلم سینمایی ساخته میشه . ما میاییم و میبینیم و بعد اگر بیاییم بگیم ، چنین چیزی در فیلم ای کاش بود ، چون وقتی نیست ، باعث میشه این مشکلات پیش بیاد ، پس اگر این می بود ، فیلم قشنگ تر میشد .

در صورتی که این نوع تحلیل و نقد غلطه . چون نقد و تحلیل باید بر داشته های فیلم انجام بگیره ، نه صرفا چیزی که نداره و ما میخوایم داشته باشه که مشکل رفع بشه .

یعنی نقد و تحلیل و بررسی مشکلات و ارائه مشکلات در فیلم باید در ساختار فیلم صورت بگیره . نه خارج از ساختار .

همین مثالم رو جزئی تر و خیلی ساده میکنم .

مثلا یه فیلم معمولی مثل [FONT=arial, sans-serif]The [FONT=arial]Avengers رو فرد میبینه و میگه ای کاش شخصیت iron man ، فلان قابلیت رو داشت که باعث میشد این مشکلات داخل فیلم به وجود نیاد ، پس وقتی نیست این عامل مشکلاته و یک ایراده .
اصلا چنین چیزی غلطه محضه .

باید دید چه چیز در خود ساختار مشکل داره و همون رو سنجید و نام شر رو بر اون گذاشت .

با این صحبت هایی که کردم ، یک انسان قادر هست ، شکل طبیعی رو طی کنه ، یعنی با جنس مخالف ، ... داشته باشه و این یک روند طبیعی خام هست . اگر به دور از دین نگاه کنین ، هر مرد مقابل هر زن قادر به انجام این کار هست . اما دین میاد و این رو قانون مند میکنه و میگه ، ای تو ، اگر با یک زن بدون انجام عقد و ازدواج ، چنین کاری بکنی ، دچار گناه شدی . بنابر همین یک نوع تجاوز به حساب میاد .

من حرفمو زدم ، امیدوارم برداشت بدی نکنین از مطالبی که نوشتم . و اما در آخر این پست بگم :

شما طرفدار منطق هستین ؟ قطعا میگین بله .

پس ، طبق قوانین دینی و رفتار چند هزار ساله ی انسان ، یک مرد با قابلیت خودش میتونه به یک زن نامحرم حمله کنه و اتفاقی طبیعی به شکلی زشت صورت بگیره و چون انسان طی این چند هزار سال که دین وارد شد و انسان به سوی قانون مندی رفت ، این عمل رو زشت میدونه و اگر دین مدار باشه گناه کبیره میدونه و در دید دینمداران این یک تجاوز حساب میشه و گناهه و زن از این عمل به خاطر چنین عقیده ای ، ناراحت میشه و زندگیش رو به تباهی میره .
کجای این به دور از منطقه ؟

وقتی دور از منطق هستش که خدایی اون بالا باشه و تنها نظاره گر باشه.
هیچکس منکر این نیست که آمیزش زن و مرد خلاف عقل و منش بشریه اونم وقتی که با رضایت طرفین باشه.این خدایی که قادر مطلقه نمیتونست نزدیکی رو تنها با رضایت برنامه ریزی کنه نه به زور؟

فرض مثال :
من = جعفر
تو = داوود

نه ، من شرور نیستم در این لحظه ، بلکه من به قولم وفادارم . من قول دادم بهت ، بهت یه اختیار میدم ، برو حال کن ، هر کاری میخوای میتونی انجام بدی ، اما خب یه سری قوانین هم هست اینارو باید رعایت کنی . حالا میخوای رعایت کن ، میخوای نکن . به خودت بستگی داره .
خب بیا یه بازی بکنیم . من بهت یه چاقو میدم . تیزه . یک گوشت توی این ظرفه ، یک میوه توی این یکی ظرفه ، یک آدم هم اون گوشه دیواره داره نگات میکنه .
بیا اینم چاقو .
شما میگیری و چاقو رو روی میوه امتحان میکنی ، میوه بریده میشه . روی گوشت امتحان میکنی ، بریده میشه . روی انگشتت میزنی ، بریده میشه و خون میاد .
من میام بهت میگم ، خب اوکی ، با چاقو آشنا شدی ؟
خب ، ببین این یه ورقه ، توش نوشتم چی باید بکنی و چی نکنی . ولی خب ، خودتی و خودت . اینجا نوشتم ، اگر اون فردی که کنار دیواره رو چاقو بزنی ، میمیره . اینطوری مرتکب گناه شدی ، حالا توی همینجا یک سری کار باهات دارم ولی کلا میذارم وقتی مردی ، باهات تصویه حساب میکنم .
حالا شما میری و جلوی فرد گوشه دیوار می ایستی ، چاقو رو میکنی تو شکم طرف ، فرد میوفته و میمیره .
منم واستادم ، نگات میکنم .

خب ، به نظر شما من الان پاشم بیام بگم ، هوی ! چی کردی ! زدی کشتیش که ، حالا من از وسط به دو نیمت میکنم . آیا ، اگر من اینکارو بکنم ، قولم رو زیر پا نذاشتم ؟ اینطوری غیرقابل اعتماد نمیشم ؟ اینطوری اختیار رو از شما نمیگیرم ؟

پس من شرور نیستم . اتفاقا من که بهت گفتم ، اگر چاقو بزنی ، اون بد بخت میمیره ، ولی با خودته ، چون اختیار داری میتونی بزنی ، میتونی نزنی . خب این اتفاقا یه لطفه .
ولی اگر وقتی میخوای چاقو بزنی بیام سراغت ، سرت رو از بدنت جدا کنم ، این لحظه من شرور میشم .

این توهین نیست،برادرانه بهتون میگم،خودتون رو به روانپزشک نشون بدید اگه طرز تفکرتون اینطوره.

سلام مجدد. در مقابل مطالبتان پست مفصلی آماده کرده بودم، منتهی منصرف شدم، چون اگر بخواهم تک تک نکات را بگویم، بحث طولانی می شود، و با پستهای طولانی روبرو می شویم و آخر هم به هیچ جا نمی رسیم.

روی یک نکته در این پست میخواهم صحبت کنم و نظر شما را بدانم. و آن مسئله تعریف "شر" است.

شما روی چند چیز حساس هستید و فقط همانها را شر می دانید ظاهرا... مثل تجاوز، قتل، جنگ و ...

اما مفهوم "شر" بسیار گسترده تر از آن است که شما مطرح می کنید.

عرض کردم "شر" دو نوع است،
یکی از جنس "عدم" است، یعنی نبودن یک چیز "شر" است. مثل "ضعف" که در واقع نبود "قدرت" است.
و دومی بخاطر اینکه باعث "عدم" (نبودن یک چیز)، می شود شر است. مثل "مار" که جان انسان را می گیرد.
و اگر اینها را درست بررسی کنید، کاملا متوجه می شوید که کلا نبودن هر "خیر" مفهوم "شر" دارد.

شما یک تعریفی از "شر" ارائه دادید، اصلا همان را ملاک قرار می دهیم... تعریفتان اگر خاطرتان باشد این بود: "هر چیزی که در زندگی شخص تأثیر منفی بذاره "شر" محسوب میشه"

در پست قبل من ضعف جسمانی (ضعیف) بودن را مثال زدم که همه گیر است، یعنی کلا بشر ضعیف است. اما بطور نسبی. یعنی یکی ضعیف و دیگری ضعیف تر

اینکه در مقابل یک ویروس کوچک به راحتی مریض می شود، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
پیری در زندگی تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه شما راه می روید و خسته می شوید آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه نیاز به غذا و آب دارید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه مریض می شوید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه می میرید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه در تابستان هوا گرم است و گرما زده می شوید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه در زمستان هوا سرد است، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟

مسئله "جهل" آیا نداشتن علم، تأثیر منفی ندارد؟ مثلا شما در نظر بگیرید بچه ای را که علم به داغ بودن بخاری ندارد و بدون علم (از روی جهل) به آن دست می زند، آیا این تأثیر منفی ندارد؟ آیا این شر نیست؟
یا مثلا قارچ سمی بسیار زیبایی جلوی شما میگذارند، و علم به سمی بودن آن ندارید، آیا این تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟

یا مثلا پرواز، شما میخواهید جایی بروید، (فرض کنید علم بشر هنوز ماشین و ... تولید نکرده)، خب باید پیاده بروید و خسته شوید و کلی در راه باشید و وقتتان تلف شود و ...، خب آیا این تأثیر منفی ندارد؟ چرا نمیتوانید پرواز کنید؟ آیا این شر نیست؟

یا فرض کنید میخواهید در آب شنا کنید، اینکه آبشش ندارید تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست..؟ که دائم باید به روی آب بیایید و تنفس کنید؟

یا فرض کنید که در دریا در حال غرق شدن هستید، اینکه آبشش ندارید و دارید غرق میشید آیا تأثیر منفی نداشته؟ آیا شر نیست؟

و .....

فکر میکنم، مسئله جا افتاده باشد، کلا نبود هر "خیر" به نوعی "شر" محسوب می شود. یا مستقیم و یا غیر مستقیم.

البته این را کامل درک میکنم و خودم هم همین حس را دارم و همه انسانها همین حس را دارند که
جهانی میخواهند بدون درد، بدون رنج، بدون عذاب، بدون جنگ، بدون قتل، بدون تجاوز و ... یعنی کلا انسان دنبال آسایش و راحتی است، همه ما همینطور هستیم.
اما با یک تفاوت که دفعه قبل گفتم. ما دنیا را محلی برای آماده شدن برای راحتی میدانیم..

البته من حرفی از حوری و ... نزدم، چند بار هم آن قسمت بولد شده متن خود را خواندم، نمیدانم شما متن من را خواندید؟ یا جواب کس دیگری را داشتید می دادید؟

موفق باشید.

اصلا دوس ندارم وایسم یک حرف رو به چند نوع تکرار کنم.پس الان از تکرار اضافات پرهیز میکنم.

شما اول بیا برام ثابت کن که اون چیزایی رو که من شر میدونم شر نیستن.(همیشه از زیر بارش در رفتین،اگه ایندفعه پاسخی ندین و تنها حرف های خودتون رو تکرار کنید از جواب دادن معذورم که وقت هدر نره)

اینکه در مقابل یک ویروس کوچک به راحتی مریض می شود، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
پیری در زندگی تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه شما راه می روید و خسته می شوید آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه نیاز به غذا و آب دارید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه مریض می شوید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه می میرید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه در تابستان هوا گرم است و گرما زده می شوید، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟
اینکه در زمستان هوا سرد است، آیا تأثیر منفی ندارد؟ آیا شر نیست؟

اگه شما در دنیایی بودید که ویروسی نبود آیا درکی از ویروس و مریضی داشتید که حالا شر بدونیدش؟و الا آخر شریاتتون

مسئله "جهل" آیا نداشتن علم، تأثیر منفی ندارد؟ مثلا شما در نظر بگیرید بچه ای را که علم به داغ بودن بخاری ندارد و بدون علم (از روی جهل) به آن دست می زند، آیا این تأثیر منفی ندارد؟ آیا این شر نیست؟

احسنت،پس باید خدا به اون کودک هم علم بده تا جهلش باعث شر نشه.

البته من حرفی از حوری و ... نزدم، چند بار هم آن قسمت بولد شده متن خود را خواندم، نمیدانم شما متن من را خواندید؟ یا جواب کس دیگری را داشتید می دادید؟

اگه مسلمون باشید پس بهشت دیگری نمیتونه مد نظرتون باشه گرچه حرفی از حوری نزده باشین اما بهشت مسلمانان مومن خالی از حوریان چشم درشت نیست.

منکران;565533][FONT=Times New Roman]نوشته اصلی توسط Kamran

[FONT=Times New Roman]با این صحبت هایی که کردم ، یک انسان قادر هست ، شکل طبیعی رو طی کنه ، یعنی با جنس مخالف ، ... [FONT=Times New Roman]داشته باشه و این یک روند طبیعی خام هست . [FONT=Times New Roman]اگر به دور از دین نگاه کنین ، هر مرد مقابل هر زن قادر به انجام این کار هست . [FONT=Times New Roman]اما دین میاد و این رو قانون مند میکنه و میگه ، ای تو ، اگر با یک زن بدون انجام عقد و ازدواج ، چنین کاری بکنی ، دچار گناه شدی . [FONT=Times New Roman]بنابر همین یک نوع تجاوز به حساب میاد .

[FONT=Times New Roman]من حرفمو زدم ، امیدوارم برداشت بدی نکنین از مطالبی که نوشتم . [FONT=Times New Roman]و اما در آخر این پست بگم :

[FONT=Times New Roman]شما طرفدار منطق هستین ؟ قطعا میگین بله .

[FONT=Times New Roman]پس ، طبق قوانین دینی و رفتار چند هزار ساله ی انسان ، یک مرد با قابلیت خودش میتونه به یک زن نامحرم حمله کنه و اتفاقی طبیعی به شکلی زشت صورت بگیره و چون انسان طی این چند هزار سال که دین وارد شد و انسان به سوی قانون مندی رفت ، این عمل رو زشت میدونه و اگر دین مدار باشه گناه کبیره میدونه و در دید دینمداران این یک تجاوز حساب میشه و گناهه و زن از این عمل به خاطر چنین عقیده ای ، ناراحت میشه و زندگیش رو به تباهی میره .

[FONT=Times New Roman]کجای این به دور از منطقه ؟ وقتی دور از منطق هستش که خدایی اون بالا باشه و تنها نظاره گر باشه.

[FONT=Times New Roman]هیچکس منکر این نیست که آمیزش زن و مرد خلاف عقل و منش بشریه اونم وقتی که با رضایت طرفین باشه.[FONT=Times New Roman]این خدایی که قادر مطلقه نمیتونست نزدیکی رو تنها با رضایت برنامه ریزی کنه نه به زور؟ فرض مثال :

[FONT=Times New Roman]من = [FONT=Times New Roman]جعفرتو = [FONT=Times New Roman]داوود نه ، من شرور نیستم در این لحظه ، بلکه من به قولم وفادارم . [FONT=Times New Roman]من قول دادم بهت ، بهت یه اختیار میدم ، برو حال کن ، هر کاری میخوای میتونی انجام بدی ، اما خب یه سری قوانین هم هست اینارو باید رعایت کنی . [FONT=Times New Roman]حالا میخوای رعایت کن ، میخوای نکن . [FONT=Times New Roman]به خودت بستگی داره .

[FONT=Times New Roman]خب بیا یه بازی بکنیم . [FONT=Times New Roman]من بهت یه چاقو میدم . [FONT=Times New Roman]تیزه . [FONT=Times New Roman]یک گوشت توی این ظرفه ، یک میوه توی این یکی ظرفه ، یک آدم هم اون گوشه دیواره داره نگات میکنه .

[FONT=Times New Roman]بیا اینم چاقو .

[FONT=Times New Roman]شما میگیری و چاقو رو روی میوه امتحان میکنی ، میوه بریده میشه . [FONT=Times New Roman]روی گوشت امتحان میکنی ، بریده میشه . [FONT=Times New Roman]روی انگشتت میزنی ، بریده میشه و خون میاد .

[FONT=Times New Roman]من میام بهت میگم ، خب اوکی ، با چاقو آشنا شدی ؟ خب ، ببین این یه ورقه ، توش نوشتم چی باید بکنی و چی نکنی . [FONT=Times New Roman]ولی خب ، خودتی و خودت . [FONT=Times New Roman]اینجا نوشتم ، اگر اون فردی که کنار دیواره رو چاقو بزنی ، میمیره . [FONT=Times New Roman]اینطوری مرتکب گناه شدی ، حالا توی همینجا یک سری کار باهات دارم ولی کلا میذارم وقتی مردی ، باهات تصویه حساب میکنم .

[FONT=Times New Roman]حالا شما میری و جلوی فرد گوشه دیوار می ایستی ، چاقو رو میکنی تو شکم طرف ، فرد میوفته و میمیره .

[FONT=Times New Roman]منم واستادم ، نگات میکنم .

[FONT=Times New Roman]خب ، به نظر شما من الان پاشم بیام بگم ، هوی ! [FONT=Times New Roman]چی کردی ! [FONT=Times New Roman]زدی کشتیش که ، حالا من از وسط به دو نیمت میکنم . [FONT=Times New Roman]آیا ، اگر من اینکارو بکنم ، قولم رو زیر پا نذاشتم ؟ اینطوری غیرقابل اعتماد نمیشم ؟ اینطوری اختیار رو از شما نمیگیرم ؟ پس من شرور نیستم . [FONT=Times New Roman]اتفاقا من که بهت گفتم ، اگر چاقو بزنی ، اون بد بخت میمیره ، ولی با خودته ، چون اختیار داری میتونی بزنی ، میتونی نزنی . [FONT=Times New Roman]خب این اتفاقا یه لطفه .

[FONT=Times New Roman]ولی اگر وقتی میخوای چاقو بزنی بیام سراغت ، سرت رو از بدنت جدا کنم ، این لحظه من شرور میشم .

[FONT=Times New Roman]این توهین نیست،برادرانه بهتون میگم،خودتون رو به روانپزشک نشون بدید اگه طرز تفکرتون اینطوره.


سلام به شما

ممنون از پیشنهادی که کردین ، خیلی لطف کردین که گفتین و چشم حتما میرم ؛

یک مثال داستانی دیگه میزنم ، امیدوارم ایندفعه به جای پیشنهاد گرانبها ، با دلیل و توضیح صحبت کنی .

پدر

پسر

پدر صد هزار تومن به پسر میده .

پدر به او میگه ، میتونی با این پول هر کاری دوست داری بکنی .

پدر به او میگه ، اما کار هایی هست که اگر انجام بدی ، هم پولت هدر رفته و هم دچار سردرگمی و خطا میشی (طبق آموزه ها)

پدر به او میگه ، حالا برو بیرون و کاری که میخوای رو انجام بده با پول ؛

پدر به او میگه ، در ضمن ، فردا روز تولد مادرته .

پسر به بیرون از خانه میره .

پسر میتونه با صد هزار تومن پول ، هم به فحشا بره ، هم به سینما بره ، هم وسایل دیجیتالی بخره ، هم به فقیر کمک کنه ، هم یه عالمه کار دیگه .... و شاید برای تولد مادر ، هدیه ای بخره .

پسر کار زشتی میخواد بکنه .

پدر میاد و پسر رو در حال انجام کار زشت جدا میکنه و سخت تنبیه میکنه و اون رو مجازات میکنه .

آیا ، اینجا خطا از جانب چه کسی سر زده ؟

پدر ؟

پسر ؟

یا هردو ؟

(خیلی دوست دارم جواب خودتون رو بگین ، بازم میگم لطفا وسط یک بحث دوستانه بدون جبهه گیری از این پیشنهادات طلایی و ارزشمند تریپ روشنفکری ندین .)


سلام به شما

ممنون از پیشنهادی که کردین ، خیلی لطف کردین که گفتین و چشم حتما میرم ؛

یک مثال داستانی دیگه میزنم ، امیدوارم ایندفعه به جای پیشنهاد گرانبها ، با دلیل و توضیح صحبت کنی .

پدر

پسر

پدر صد هزار تومن به پسر میده .

پدر به او میگه ، میتونی با این پول هر کاری دوست داری بکنی .

پدر به او میگه ، اما کار هایی هست که اگر انجام بدی ، هم پولت هدر رفته و هم دچار سردرگمی و خطا میشی (طبق آموزه ها)

پدر به او میگه ، حالا برو بیرون و کاری که میخوای رو انجام بده با پول ؛

پدر به او میگه ، در ضمن ، فردا روز تولد مادرته .

پسر به بیرون از خانه میره .

پسر میتونه با صد هزار تومن پول ، هم به فحشا بره ، هم به سینما بره ، هم وسایل دیجیتالی بخره ، هم به فقیر کمک کنه ، هم یه عالمه کار دیگه .... و شاید برای تولد مادر ، هدیه ای بخره .

پسر کار زشتی میخواد بکنه .

پدر میاد و پسر رو در حال انجام کار زشت جدا میکنه و سخت تنبیه میکنه و اون رو مجازات میکنه .

آیا ، اینجا خطا از جانب چه کسی سر زده ؟

پدر ؟

پسر ؟

یا هردو ؟

(خیلی دوست دارم جواب خودتون رو بگین ، بازم میگم لطفا وسط یک بحث دوستانه بدون جبهه گیری از این پیشنهادات طلایی و ارزشمند تریپ روشنفکری ندین .)

اینجا الان چند نکته وجود داره.
1)اینکه پدر آگاهی نداره که پسر میخواد با پول چیکار کنه؟(خدا آگاهه)
2)اگه پدر میدونست پسر میخواد خلاف کنه اون پول رو بهش نمیداد یا اگه میداد مانع از کار خلاف میشد چون در حین ارتکان جرم پدر پسر رو گرفت.(خدا آگاهه و میتونه قبل ارتکاب جرم جلوش رو بگیره)

حالا داستان خودت:
فکر کن پدر میدونست که پسر میخواد کار زشت انجام بده آیا پول رو بهش میداد یا مانع از کار زشتش نمیشد؟

اون موضوع روشنفکری نبود جناب،به هرکسی اون حرفو میزدین حتما پیشنهاد منو بهتون میداد و حرفتون رو تأیید نمیکرد.

 

منکران[FONT=Times New Roman];566254][FONT=Times New Roman]اینجا الان چند نکته وجود داره[FONT=Times New Roman].

1)[FONT=Times New Roman]اینکه پدر آگاهی نداره که پسر میخواد با پول چیکار کنه؟[FONT=Times New Roman]([FONT=Times New Roman]خدا آگاهه[FONT=Times New Roman])

2)[FONT=Times New Roman]اگه پدر میدونست پسر میخواد خلاف کنه اون پول رو بهش نمیداد یا اگه میداد مانع از کار خلاف میشد چون در حین ارتکان جرم پدر پسر رو گرفت[FONT=Times New Roman].([FONT=Times New Roman]خدا آگاهه و میتونه قبل ارتکاب جرم جلوش رو بگیره[FONT=Times New Roman])

[FONT=Times New Roman]حالا داستان خودت[FONT=Times New Roman]:

[FONT=Times New Roman]فکر کن پدر میدونست که پسر میخواد کار زشت انجام بده آیا پول رو بهش میداد یا مانع از کار زشتش نمیشد؟ اون موضوع روشنفکری نبود جناب،به هرکسی اون حرفو میزدین حتما پیشنهاد منو بهتون میداد و حرفتون رو تأیید نمیکرد[FONT=Times New Roman].


ممنون از جواب

آهان خب این آگاهی خداوند از این واقعه ، چیزیه که من در یک جایی بهش برخوردم و با استفاده از یک سری عقاید شخصی در راستای تحلیل این قضیه ، تونستم این مسئله رو برای خودم حل کنم و اگر به شما توضیح بدم احتمال زیاد رد میکنین چون منبع مشخص و محکمی ممکنه در نظر شما نداشته باشه و من حق میدم چون صرفا چیزی رو ساختم که فقط بتونه منو قانع کنه .

اگر از دید خودم به قضیه نگاه کنم ، به نظرم مشکلی نداره .

میدونین من ، در جواب این سوال میگم هردوتا خطا کارن . چون :

اگر پدر اینکارو بکنه ، در مرحله ی اول قولش به پسر ( اختیار) رو زیر پا گذاشته .

در مرحله ی دوم ، اگر پدر فقط درباره ی یک پسر بخواد این عمل رو انجام بده و دیگر پسران و دختران (کل هستی) رو کنار بذاره و این رو برای همه رعایت نکنه ، پس عدالتش زیر سوال میره

بنابراین مجبور میشه (طبق عدالت) بر همگان (تمام هستی) اینکار رو انجام بده .

بنابرهمین قضیه ، جبر مطلق حاکم میشه (یعنی کسی جرئت به قصد انجام کار بد هم نمیکنه چون میدونه سریع خداوند مداخله ی مستقیم میکنه و جلوشو میگیره) و این باعث میشه نیکی و خوبی اجباری بشه و رفته رفته رفتاری عادی میشه .

بنابراین مفهوم نیکی و بدی از بین میره چون صرفا همه دارن کار خوب میکنن .

و در پس کل این قضیه ، معاد ، جهنم و بهشت ، پاداش نیکی و جزای بدی ، مومن و کافر ، کلا میره قاطی باقالیا !

و این کاملا در تناقض دین و کلام خداست .

بنابرهمین ، خداوند نظاره گر میشه و همون سیستمی که قرار داده (صرفا برای جسم ماده) رو دنبال میکنه .

برای همین میگم اگر خداوند مداخله ی مستقیم بکنه ، (در مرحله ی اول که بدی از خود فرد میخواد انجام بگیره یعنی خطا مال پسره هست اما) خداوند (پدر) دچار خطا و شر میشه . به همین دلایلی که گفتم .

درسته کار خوبیه ، یعنی اگر در یک مکانی ، توسط ظالمانی ، مظلومانی کشته میشن و چرا خداوند کمکی نمیکنه ؟

اگر خداوند بخواد مداخله ی مستقیم بکنه و ظالمان رو با اراده ی خودش از بین ببره (مداخله در روند طبیعی) قانون خودش رو نقض کرده و این خدا قابل اعتماد نیست (با اینکه کار خوبی کرده یعنی جلوی ظالم رو گرفته) اما وقتی اینکارو بکنه پس باید برای همه اینکار انجام بشه پس میشه همون چیزایی که گفتم .

یعنی جبر مطلق .

یعنی برار جان (برادر جان)، از قصد این جهان مادی اینطوری خلق شده که متناسب با مفهوم اختیار جلو بره .

شما اول بیا برام ثابت کن که اون چیزایی رو که من شر میدونم شر نیستن.(همیشه از زیر بارش در رفتین،اگه ایندفعه پاسخی ندین و تنها حرف های خودتون رو تکرار کنید از جواب دادن معذورم که وقت هدر نره)

سلام.
کسی گفت شر نیستند؟
بنده عرض کردم با این چیزی که شما میگی، چطور تجاوز رو شر میدونید، اما جهل رو شر نمیدونید، نداشتن آبشش رو شر نمیدونید، نداشتن بال رو شر نمیدونید و ...

بله چیزهایی که گفتید شر هستند، تجاوز شر هستش، قتل شر هستش، نقص عضو شر هستش و ...

اما اینها همه از جنس عدم هستند و یا باعث عدم میشوند.

اگه شما در دنیایی بودید که ویروسی نبود آیا درکی از ویروس و مریضی داشتید که حالا شر بدونیدش؟و الا آخر شریاتتون

خب، من هم که همین رو گفتم!
میگم اگر اینطوری باشه که شما میگید، یعنی قاعده ای که برای خودتون چیدید که 1- خدا خیر خواهه 2- قادر مطلقه 3- جهان را آفریده و .... پس نباید در جهان شر باشه،
خب اگر اینطور بخواید در نظر بگیرید باید بگوییم:

جهانی میخواهیم که :
ویروس در آن نباشد
مریضی در آن نباشد
جهل در آن نباشد
زلزله در آن نباشد
تجاوز در آن نباشد
قتل در آن نباشد
درد و رنج در آن نباشد و ...

شما دنیا رو ماشینی و رباتی میخواهید! یعنی کسی نتونه تجاوز کنه، قتل کنه، و ...

بنظر شما، اونوقت اختیار، آزادی و ... چه معنی میده؟ امتحان و آزمون چه معنی میده؟

احسنت،پس باید خدا به اون کودک هم علم بده تا جهلش باعث شر نشه.

دوست من، چیزی که شما میگید بدترین نوع جهان میشه... جهان کامپیوتری، که در اون هیچ کس هیچ پیشرفتی نداره، هیچ رشدی نداره، هیچ اختیاری نداره و ...
یه مشت ربات هستند که از قبل برنامه ریزی شدند!
بادی وجود نداره، سرما وجود نداره، گرما وجود نداره، اختیار وجود نداره، رشد در کار نیست، هیچ علمی وجود نداره (همه از قبل همه چیز را دارند!!!)

این است جهانی که شما میخواهید!!!

اگه مسلمون باشید پس بهشت دیگری نمیتونه مد نظرتون باشه گرچه حرفی از حوری نزده باشین اما بهشت مسلمانان مومن خالی از حوریان چشم درشت نیست.

مجددا مطلبی که بنده نوشتم را با دقت مطالعه بفرمایید.
مثل بهشتی که ما میدانیم این است که خدا به بنده خود می گوید "اگر من بگویم باش پس موجود می شود، و امروز اگر تو هم بگویی باش، موجود می شود."

بهشت یک مومن اینگونه است که آنچیز را که بخواهد، صرف خواستن و اراده کردن برایش فراهم میشود.
مثلا اراده میکند که پرواز کند، خب پرواز می کند
اراده میکند که در آبی زلال شنا کند، خب شنا می کند.
اراده میکند با یکی از پیغمبران هم کلام شود، خب همکلام می شود.
اراده میکند در باغی زیبا قرار بگیرد، خب قرار میگیرد.
و ....

چیزهایی که میشه انسان اراده کنه، خیلی فراتر از حوری هستش! با اختیاراتی که یک بهشتی دارد، فکر نمیکنم زیاد به حوری و ... فکر کنه. انقدر کارها میشه انجام داد که دیگه نوبت به حوری نمیرسه!

اگر هم میبینید که در قرآن یا جاهای دیگر حرف از حوری هستش، این بخاطر درک عوام هستش! منظور این است که هرچیز را اراده کند برایش فراهم می شود.

موفق باشید.

حاضر:
در آیه بعد، یعنی آیه 79 سوره نساء خداوند می فرماید: «ما أصابک من حسنة فمن الله و ما أصابک من سیئة فمن نفسک» (نساء: 4/ 79) یعنی هر چیز نیک و خوبی که به تو می رسد، از سوی خداوند است و هر چیز بدی از سوی نفس توست. در آیه پیشین، هم خوبی و هم بدی را به خداوند نسبت داد و در این آیه تنها خوبی را به خداوند نسبت داد و بدی را به خود انسان نسبت داد. چگونه این دو آیه را با هم جمع کنیم.
پاسخ این است که از آن جایی که خداوند، انسان را مختار و با اراده خلق نموده است و تا اراده و اجازه خداوند تعلق نگیرد، انسان قادر به انجام خوبی و بدی نیست و به تبع آن، لوازم خوب و بد بر او مترتب نمی شود، بنابراین هم خوبی و هم بدی، از نظر طولی، نه عرضی، به خداوند نسبت داده می شود. آن هم نه نسبت به مباشرت، بلکه نسبت واسطه ای. به همین دلیل در آیه «الله خالق کل شیء» (زمر: 39/ 63) خداوند خلق کننده همه چیز در این جهان نامیده شده است.
اما از آن جایی که خداوند، کمال و خیر مطلق است و در اوج خوبی و خیر قرار دارد، هیچ وقت، ابتدا به ساکن و به طور ابتدایی و به ذاته و به صورت مباشرتی، از او شر و بدی صادر نمی گردد و اگر در این جهان، بدی و امور ناپسند و شری به انسان می رسد، از اعمال و افکار خود اوست و خداوند انسان را آزاد و مختار خلق نموده است و این خود انسان است که با کارهای خودش، تقدیر بد و شر را برای خودش رقم می زند.

سوال :
مسأله ی شر در عالم هستی؛ آیا خدا پدید آورنده ی شر است؟

پاسخ :
پاسخ در دو محور بیان می شود :
الف_ نظر مشهور حکما و فلاسفه همانند استاد شهید مطهری ، عدمی بودن شرور می باشد که به اختصار به آن اشاره می کنم . شر امر وجودی نیست، بلکه به نوعی نبود یا منشا نبودی است ؛ مثلا کوری، نبود بینایی است . نادانی ، نبود دانایی است .فقر ،نبود دارایی است . موجودات شر موجوداتی هستند که منشا فقدان می گردند ،مثلا گزندگان با گزیدن سبب از دست دادن سلامتی و مرگ می شوند و گرنه شر به معنای چیزی که در خارج وجود داشته باشد، بی معنا است. اما اگر در برخی از آیات و یا روایات دقیقا به خلقت شر و یا شر بودن چیزی تصریح می شود و این گونه امور شر محسوب گردند، به چه معناست ؟باید ببینیم که این گونه امور حقیقتا چیستند ؛ آیا شرور کاملا شر هستند یا به نوعی خیر هم محسوب می شوند ؟
اگر خوب دقت کنیم ،می بینیم که در عالم شر مطلق وجود ندارد ، زیرا بر حسب فرض خیر و شر بر سه گونه است:
أ) خیر مطلق که هیچ گونه بدی در آن راه ندارد، مانند خداوند که خیر مطلق است.
ب) شر مطلق که هیچ گونه جهت مثبتی در آن وجود ندارد .
ج) خیر و شر نسبی که بین دو قسم بالا است.
با تحقیق و تجربه می توان به این یقین رسید که هیچ موجودی در جهان هستی نیست که شر مطلق بوده و هیچ جهت خیری در آن نباشد ؛ در تفکر دینی ، از شیطان شرتر سراغ نداریم ، ولی شیطان شر مطلق نیست، بلکه برای آشکار شدن انسان های خدا ترس از غیر خداترسان ، وجود این موجود دعوت کننده به گمراهی لازم است . وقتی شیطان تمام توانش را برای گمراه کردن بنده به کار می گیرد و بنده خدا ترس با توکل و پناه بردن به خدا از مبارزه با او سربلند بیرون می آید، ارزش بنده برای کائنات آشکار می گردد . شایسته می شود که خدا به بنده بر موجودات مباهات کند .
بنا بر این وجود شیطان به عنوان دام گمراهی بر راه مؤمن لازم آمد .از این جهت ، شیطان از شر مطلق بودن خارج شد .
از نظر دیگر می توان دید که غالب شرور نسبی هستند، یعنی به خودی خود بد نیستند، بلکه وقتی نسبت به چیزی سنجیده می شوند، شر به حساب می آیند. گرگ ذاتاً حیوان خوبی است که دارای خلقتی عجیب و یکی از مخلوقات الهی است که باعث تعادل چرخه طبیعت می شود. گرگ نسبت به ذات خود و مجموع نظام هستی مفید و خیر است. اگر گرگ با درختان، گیاهان و سنگ‏ها سنجیده شود، نسبت به آن‏ها هیچ گونه بدی ندارد، لکن نسبت به گوسفند یا انسان شر است. (1)
نیز عقرب و مارهای گزنده که نیش آن‏ها برای جانداران مضر است، ولی برای خودش لازم است. مولوی می گوید:
پس بد مطلق نباشد در جهان :Gol: بد به نسبت باشد، این را هم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات :Gol: نسبتش با آدمی باشد ممات
گفتنی است گاه تصور می شود برگشت همه شرور به الم و رنج است و الم هم وجودی است، پس شرور وجودی هستند باید توجه کرد که اگر چه تا این جای استدلال که الم و درد امری وجودی اند، قابل قبول است. اما این نکته که الم و درد شر باشد، قابل پذیرش نیست ،زیرا درد و الم خود نیز دارای فوائد و آثار مفید است، مثلا مهم ترین راه پی بردن به وجود بیماری در بدن و اقدام جهت درمان آن قبل از گسترش آن درد و الم ناشی از بیماری است . امروزه در دنیای پزشکی یکی از بهترین راه های تشخیص، درد است. پس نمی توان الم و درد را به خودی خود شر دانست . خوب و بد بودن آن نسبی است. پس در عالم، شر و بدی مطلق وجود ندارد. آنچه شر دانسته می شود ،نسبی است، یعنی به نسبت با حیات موجودی مانند ما انسان ها بد و شر خوانده می شود ، ولی به خودی خود خیر است. در مواردی که در آیات و یا روایات به خلقت شر و یا شر بودن چیزی تصریح می شود و یا چیزی شر محسوب می گردد، با توجه به نگاه عرفی مخاطبان می باشد. .(2)

ب_ درباره رویکرد قرانی مسله باید گفت :
در قرآن کریم قبل از آیه یاد شده در پرسش این آیه آمده :
وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؛(3) هرگاه به آنان خوبی می رسد ،می گویند این از ناحیه خداوند است و هرگاه به آن ها مصیبت بدی می رسد، می گویند این از طرف توست. بگو: همه از سوی خداست.
جمع بین آنچه در ذیل این آیه آمده و آنچه در آیه ی مطرح شده در پرسش آمده ،به این است که گرچه خوبی از ناحیه خدا و بدی از طرف خود آدمی است، ولی همه امور بر اساس اراده و مشیت الهی به وجود می آید.به تعبیر آیات خوبی ها ((من الله)) است، ولی بدی ها((من الناس )) است، ولی ((کل من عندالله )) است .منشا و سر چشمه همه امور خدا است.
فرق است بین ((من الله)) و ((من عندالله) یعنی همه امور از نزد خدا است ،ولی همه از خدا نیست .(4). اینکه
همه امور به اراده و قدرت خداوند در جریان است، حقیقتی است که تحت عنوان توحید افعالی از آن یاد می شود ؛ اما این حقیقت هیچ منافاتی با اراده و اختیار و این که سبب و علت کارهایش است ، ندارد .
منظور از توحید در افعال این است که خداوند فاعل همه امور عالم بوده و در این امر یار و شریکی ندارد. فاعل هر فعلی که در عالم تحقق پیدا می کند ، منحصراً ذات اوست.
همان گونه که خداوند در ذات خود شریکی ندارد، در فاعلیت نیز هیچ گونه شریکی ندارد :« ماشأ اللّه لا قوّة إلاّ باللّه »(5) هر چه خدا بخواهد، همان می شود و نیرویی جز به [قدرت] خدا نیست.
خداوند فاعل مستقل است و به هیچ چیز در فاعلیت خود نیازمند نیست. فاعل تمام افعال عالم خدا است و همه چیز به اراده او صادر می شود.
منظور از این که فاعلی در کنار فاعلیت خداوند نیست، فاعل عرضی است، نه طولی.
فعلی که در خارج صورت می گیرد، گاهی چند فاعل در کنار یکدیگر آن را انجام می دهند. مثلاً یک سنگ را که پنج نفر در کنار یکدیگر از زمین بلند می کنند، هر یک از آن ها فاعلی در عرض و در رتبه دیگران است.
اما گاه ممکن است چندین فاعل در طول هم قرار گیرند و فعلی انجام شود; برای مثال، چندین توپ که در طول هم قرار دارند ،اگر با ضربه پا توپ اول به حرکت در آید و به توپ دوم و سوم و... برخورد کند ،همه به حرکت در می آیند. در این مثال به نظر می رسد که حرکت پا صرفاً فاعل حرکت توپ اول است و توپ اول فاعل حرکت دوم و...; اما در حقیقت، فاعل حقیقی حرکت های دوم و سوم ، نیروی پا است . فاعلیت و محرک بودن توپ های اوّل و دوم در طول و در اثر فاعلیت پا می باشد.
پس از بیان مثال فوق، معلوم می شود فاعل های طبیعی و انسانی در جهان، در عرض فاعلیت خداوند نیستند ؛یعنی خود آن ها مستقل در تأثیر نیستند ،بلکه چون خداوند قدرت و اراده داده ،می توانند در تحقق امری فاعل باشند؛پس این فاعل ها در طول فاعلیت خداوند هستند .(6)
در حقیقت کار و عمل انسان در طول اراده الهی و قدرت او قرار می گیرد .عمل انسان در طول مشیت خداوند است؛ یعنی، خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب انجام کار را داشته باشد. از همین رو اگر عوامل کاری را کاملاً فراهم و بر آن اقدام نمودید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلاً اگر آتش، بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید ، انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است. حال زمانی که اسباب و علل کاری را فراهم می‏سازید و آن کار صورت می‏پذیرد ،آیا بدون مشیت الهی صورت گرفته ؟ مسلماً چنین نیست، ولی مشیت خدا چیزی زاید بر اسباب و علل و تأثیر بخشی به آن نیست.
بنابراین فعالیت‏های ارادی انسان که از او صادر می‏شود و مستند به خواست آزاد و عمل خود اوست. در عین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد. به این معنا که اگر تکویناً نمی‏خواست چنین بشود، به انسان آزادی و اختیار و قدرت عمل نمی‏داد.
شخصی از حضرت رضا(ع) سؤال می‏کند: آیا خداوند همه امور را به دست بندگان سپرده ؟ حضرت می‏فرماید: خداوند عزیزتر از آن است (یعنی این امر با عزت خداوند سازگاری ندارد).
عرض می‏کند :پس خداوند انسان‏ها را بر کاری مجبور می‏کند؟ حضرت می‏فرماید:خداوند عادل‏تر و حکیم‏تر از آن است (که فردی را برکاری اجبار نماید). خدای بزرگ فرمود: ای پسر آدم ! شایسته‏ ترم نسبت به کارهای خوبت از تو و تو شایسته‏ تری به کارهای ناپسندت از من. کارهای بد را به قوت و توانی که در تو قرار داده‏ام ،انجام می‏دهی، (7)
بنده خداوند جدایی و عزلت و فاصله از او ندارد. ظهور و تجلی اوست. بنابراین در عالم توحید و بر اصل توحید چیزی جز ذات اقدس حضرت حی قیوم و اسما و صفات و افعال او وجود ندارد.
بنا بر این اراده کار خدا در عرض اراده کار انسان نیست ،بلکه اراده عمل انسان در طول اراده خدا می‏باشد؛ یعنی، خداوند اراده کرده که بتوانیم اراده کنیم. وقتی تمام وجود انسان و قدرت‏ها و توانایی‏هایش از خدا و به اراده اوست ،پس اراده عمل انسان نیز در طول اراده خدا مؤثر می‏شود . می‏توان فعل را هم به اراده انسان (به عنوان علت میانی) و هم به اراده خدا نسبت داد. مثلاً در نقش بر کاغذ که از حرکت قلم پیدا شده ،حرکت قلم از حرکت دست و حرکت دست از اراده انسان و اراده از نفس او پیدا شده، می‏توان نقش‏های کاغذ را به هر یک از این علت‏ها نسبت داد.نتیجه بحث این شد که بی تردید خداوند در همه امور و کارهای انسان نقش دارد و همه امر از نزد خدا است، ولی از خدا نیست .

پی نوشت ها:
1.استاد سبحانی ،الهیات و معارف اسلامی، نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، ص 158.
2. برای اطلاع بیش تر به پیام قرآن،، ج چهارم،و همچنین تفسیر نمونه استاد مکارم شیرازی مراجع نمایید.
3.نساء (4)آیه 78 .
4.ناصر مکارم ،تفسیر نمونه، ج4 ،ص20 ،نشر دار الکتب الاسلامیه ،تهران ،بی تا.
5. کهف(18)آیه 39.
6. آیة اللّه مصباح یزدی ،معارف قرآن، 3 ـ 1، ص 78 ـ 116، انتشارات در راه حق، قم 1368 ش ؛ غرویان، غلامی و میرباقری، بحثی مبسوط در آموزش عقاید،ج 1، ص 83 و 95، مؤسسة انتشارات دارالعلم، قم، بی تا.
7.محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 157،نشر دار الکتب الاسلامیه ،تهران، 1388 ق.

موضوع قفل شده است