نمیدونم. شاید این نسل اینجوریه. شاید ما اینجوری ایم. شاید من اینجوریم. شاید نسل های قبل هم اینجوری بودن و صداش در نمیومده. شایدم اینجوری بودن، راستش فکر نکنم اگر لذتی باحال تر از توپ و تانک براشون وجود داشت، پا میشدن میرفتن جنگ. شاید اگر با زندگی شون حال میکردن، دیگه هیچ دلیلی واسه انقلاب نبود.
نسل هاي قبل ده تا بچه بودن،حداقل 4-5 خواهر برادر بودن با هم ديگه خوش بودن،خونه ها بزرگ و حياط دار بود فاميل و همسايه رفت آمد داشتن.بيماري ها كم بود.مشكلات روحي و رواني هم كم بود.
الان كه يه بچه يا دو تا بچه هستن و معمولا با فاصله سني زياد.يه بچه 20 سالشه دومي 12،كه هيچ كدوم همديگه رو درك نميكنن.
خونه ها فقط چهار تا ديوار دارن نه حياط نه درخت نه حوض نه نقش و نگارين.
قبلا هر روز تو مسجد محل كلي دوست و فاميل آشنا ميديم ولي الان فاصله افتاده.هركسي يه شهري غريب با مردمي كه خلق خوي متفاوتي دارند.
اين قصه سر دراز دارد...
بايد برخي سنت ها احيا بشه.چندتا گل و گياه تو اتاقت بزار بهشون رسيدگي كن.ماهي پرنده خزنده درنده و....يه كمي حالتو بهترميكنه.
مسئله بيش از حد فكر كردنه.عمل كنيد نه فقط فكر،وقتي يه برنامه ميريزن سريع برين تو فاز عمل.
يعني سعي كن همون ريش گذاشتن و پايگاه بسيج رفتن و اردوي جهادي رفتن و ... رو تجربه كني.مداركتو اماده كن امروز برو بسيج در مورد اردوهاي جهادي هم بپرس ببين هنوز ثبت نام هست يا نه.يه هفته بري اين مناطق دور افتاده و محروم كار كني حالت عوض ميشه.
از اين كسالت بيا بيرون و برو تو فاز [HL]عمل[/HL].
من دارم میگم اون از اون سبزه هایی که توی خیابان های اطراف هست و جک و جونورهایی که اون بغلا پرسه میزنند، خوشم نمیاد. الان موندم که باید جک و جونورها رو عوض کنم تا خوشم بیاد، یا اینکه سلیقه خودم رو یا هردو؟
ميشه منظورتون را از جک و جونور دقيقتر بيان فرماييد؟
ظاهرا منظورتون دوستاتون هستند؟ بله؟
سلام حمید خان
روی لبه تیغ داری راه میری....نه شما ,بلکه 95% از جوانان امروزی مخصوصا در تهران.
شما وضع نسبتا خوبی داری چرا که حداقل حال کردی بیای اینجا با بچه های اسک دین گپی بزنی!
خیلی ها هستن که میگن حالا بیام اینجا حرف بزنم که چی بشه؟! یه مشت علاف دوره هم جمع شدن و دارن مهمل میگن!
بنابراین شما یک پله از اون افراد بالاتری:Gol:
مشکل شما متاسفانه خوراک جوانان امروزی شده و یکی از مهمترین عوامل روی آوردن به مواد توهم زا از جمله علف و گل هستش که خودت میدونی چقدر زیاده ولی مشکلی که هستش این مواد به زودی عادی میشه و ممکنه (قطعا) به سمت موارد بالاتر مثل ال اس دی برن!
شما گفتی نسل قدیم جنگ می کردن...یکی هم گفت خونواده ها شلوغ بود و....بعد از جنگ هم تب دانشگاه و کنکور داغ بود چرا؟ برای اینکه مملکت به تخصص احتیاج داشت و مدرک تحصیلی ارزش داشت و دانشگاه آزاد و پیام نور و ....اینهمه زیاد نبود و خود قبول شدن در کنکور مثلا دکتر و مهندس شدن یه انگیزه خیلی قوب بودش برای زندگی و چه بسا اون موقع ها که دوره ما بود رد شدن در کنکور برابر با مرگ بود و برای خیلیها زندگی بدون دانشگاه معنا نداشت و تازه در 20-25 سالگی که طرف نمیتونست وارد دانشگاه بشه تازه به حالت امروز شما می رسیدن که حالا چیکار کنم؟ دیگه هیچی بهم حال نمیده...ازدواج کنم که چی بشه؟ برم کاسب بشم که چی بشه/ و......
همانطور که در سالهای بین 65-80 کنکور دادن مد بود و کنکور ندادن غیر عادی بود , امروز بازار علم و دانشگاه و کنکور کساده و از مد افتاده و متاسفانه اگر کسی خیلی جوش کنکور و دانشگاه را بزنه غیر عادی و دیوانگی هستش (البته از نظر بچه ها ی دیگه)
-------------------
اما چه باید کرد؟!
امثال شما و هم سنهای شما باید در این مقطع سنی سعی کیند که خیلی دنبال حال کردن با روزگار نباشد و سعی کنید با احتیاط این دوره را بگذرونید وگرنه احتمال سقوط زیاد هستش.
اینکه دلیل این حالت چیه از جنبه های مختلف اجتماعی,خانوادگی,فرهنگی,اقتصادی قابل بررسی هستش ولی اینجا جاش نیست.
و کلام آخر اینکه :
خب شما یک کاری بکن . شما طرز نگاهت نسبت به به دست آوری میل رو عوض کن . میل ورزی شما به این سو میره که ، شما یک چیز میخوای و بعد به دست آوردی ، میری دنبال دیگری و این همینطور ادامه پیدا میکنه و حالا فکر میکنین با خودتون که خب که چی ؟
درسته . این نشون دهنده ی یک چیز هست . پروته آ ، a کوچیک .
در هر چیزی یک پروته آ ، وجود داره که شمارو نظاره گر هست . شما وقتی عاشق میشی ، یا هر گونه میلی به چیزی پیدا میکنی ، در واقع داری به اون پروته آ دل میبندی و کشش وجودی بین شما و اون هست .
شما به سوی اون میرین و میخواین به دست بیارین اما هرگز این اتفاق نمیوفته ، و ناکامی داره یا ازش رد میشین و یا یک قدم قبلش می ایستین و همین مسئله ی ناکامی جزئی در لذت رو اثبات میکنه .
چیزی که همیشه هست و نمیشه کاریش کرد .
به نظرم بهتره شما دیدت رو نسبت به میل ورزی عوض کنی . یعنی بدون که اگر برسی ، یک ناکامی ای در انتظارته . این نشات گرفته از حفره ی درونی هر انسان هست که پروته آ میخواد اونو بپوشونه اما نمیتونه . اون لذت نهایی و کامل انجام نمیشه .
بنابراین اگر با این دید جلو برین ، بهتر با این مسئله کنار میاین و بهتره که اگر دلیلی برای میل ورزی میسازین ، دلیل رو به صورت رانه انجام بدین یعنی اون چیز (هدف) رو میخواین فقط برای اینکه میخواین و انتظار این رو نداشته باشین که بله وقتی گرفتی ، دیگه همه چی رو داری و لذت کامل رو میبری و حالا بری سراغ یه چیز دیگه .
به شما پیشنهاد میکنم مطالعات در زمینه ی روانکاوی داشته باشین . خیلی کمک میکنه
به نام خدا
سلام
[FONT="Tahoma"]
نسل هاي قبل ده تا بچه بودن،حداقل 4-5 خواهر برادر بودن با هم ديگه خوش بودن،خونه ها بزرگ و حياط دار بود فاميل و همسايه رفت آمد داشتن.بيماري ها كم بود.مشكلات روحي و رواني هم كم بود.
الان كه يه بچه يا دو تا بچه هستن و معمولا با فاصله سني زياد.يه بچه 20 سالشه دومي 12،كه هيچ كدوم همديگه رو درك نميكنن.
خونه ها فقط چهار تا ديوار دارن نه حياط نه درخت نه حوض نه نقش و نگارين.
قبلا هر روز تو مسجد محل كلي دوست و فاميل آشنا ميديم ولي الان فاصله افتاده.هركسي يه شهري غريب با مردمي كه خلق خوي متفاوتي دارند.
اين قصه سر دراز دارد...
بايد برخي سنت ها احيا بشه.چندتا گل و گياه تو اتاقت بزار بهشون رسيدگي كن.ماهي پرنده خزنده درنده و....يه كمي حالتو بهترميكنه.
مسئله بيش از حد فكر كردنه.عمل كنيد نه فقط فكر،وقتي يه برنامه ميريزن سريع برين تو فاز عمل.
يعني سعي كن همون ريش گذاشتن و پايگاه بسيج رفتن و اردوي جهادي رفتن و ... رو تجربه كني.مداركتو اماده كن امروز برو بسيج در مورد اردوهاي جهادي هم بپرس ببين هنوز ثبت نام هست يا نه.يه هفته بري اين مناطق دور افتاده و محروم كار كني حالت عوض ميشه.
از اين كسالت بيا بيرون و برو تو فاز [HL]عمل[/HL].
کلا مسئله ی شما میل ورزی هست و ناکام موندن در لذت اون در هنگام رسیدن به هدف . این میل ورزی شما یا میتونه به اون حالتی که گفتین باشه . یعنی به صورت زیگزاکی ، شما یک چیزی رو میخواین و بعد میرین سراغش ، بهش که رسیدین ، میخواین چیز دیگری رو داشته باشین و حالا شما این رو تجربه کردین و میبینین که شمارو راضی نمیکنه .
در واقع برای مثال شما از یک دختری خوشت میاد و به سمتش کشیده میشی . مسئله ی عشق بوجود میاد . احمقانه ترین سوال ممکن در این لحظه اینه که بگن ، عاشق چه چیز من شده ای ؟ ! درصورتی که فرد در عشق نمیدونه دقیقا به چه چیز دل بسته . این همون مسئله ی پروته آ هست که گفتم .
یعنی شما به یک چیز در وجود دختر دل بسته شدی . این چیز در وجود همه چیز نهفته هست و مارو به سمتش میکشونه و اگر ما توجه به خرج بدیم ، قوه ی میل ورزیمون بهش فعال میشه . برای مثال یک موبایل .
شما موبایل رو میبینی و خوشت میاد و هر موقع که از ویترین نگاهش میکنی ، میگی آخ اگر من این رو میگرفتم ! ... اما وقتی میخری و بهش میرسی ، میبینی باز راضیت نکرده و اون حسی که انتظار داشتی بهت بده رو نداده . این مسئله همون چیزی بود که گفتم .
شما انتظارت رو باید تغییر بدی یعنی فکر نکنی که وقتی اون چیزی که بهش میل داری رو اگر بدست بیاری پس همه چیز رو بدست آوردی و میتونی تا آخرین لحظه ازش لذت نهایی رو ببری . این امکان پذیر نیست .
دوستان درست می فرمایند . هدف و برنامه ریزی و ... و ... و ... ، اما مسئله اینه که شما اینارو داری و وقتی به یکیش برسی ، اون حس ارضای روحی و روانی رو به شما نمیده . الان که این مسئله رو فهمیدین ، نیاز نیست متاسف بشین ازش . به قول یکی از اساتیدمون ، در حال به سر ببرین . در اکنون به سر ببرین و نگاهت به اهداف صرفا رسیدن بهشون نباشه .
آخ که اگر هزینه ی رفتن به پیش یک روانشناس خبره رو داشتین ، خیلی میتونست به شما کمک کنه . میدونم واقعا هزینه ش زیاده . شما کتاب هایی در زمینه ی نظریه های شخصیت یا مسائل روانشناسی بخرین (روانشناسی بالینی یا روانکاوی ، نه از این کتاب ها که کلید زندگی چیست یا چنین چیزایی) چیزی که بتونه بنیادی و از ریشه مسائل شخصیتی و درونی و ناخودآگاه رو براتون توضیح بده .
این مسئله ی ناخودآگاه و درون و شخصیت رو از نگاه روانشناسان و روانکاوان مختلف شروع به مطالعه بکنین تا از خودتون شناخت کاملی بدست بیارین اون زمان هست که دید شما عوض میشه و دچار این مشکلات نخواهی شد .
یعنی ایجاد یک انگیزه برای درمان ، شناخت و پیدا کردن یک راهکار برای شخص خودت .
۱. چرا، پیش اومده. ولی نه در حدی که بیرون ( یعنی قبل یا بعد ) از اونکار هستم. کلی کار هست که باید انجام بدم، پس از سر بیکاری نیست. از سر بی حوصلگی هم نیست، چون طبیعتا وقتی بی حوصله باشی، حوصله انجام هیچ کاری رو نداری.
۲. حس میکنم کاملا متفاوته. یعنی از بین کل ادمایی که دور و برم هستن، شاید فقط شبیه - اونم یک کم - یک نفر باشم. راستش اصلا کلی نگر نیستم. یعنی جزئیات برام مهمه. برام زیاد پیش اومده که حس کنم سایرین اصلا به مسئله نگاه نمیکنند، چه برسه به سطحی نگری!
۳. درباره موضوعی که به من ربط داشته باشه یا یه جایی به دردم بخوره فکر میکنم. تحلیل که نه. ولی جواب سوالهام رو یه جوری پیدا میکنم. اون جواب ها هم بعضی موقع ها برای دیگران قابل قبول نیست و بعضی مواقع هم هست.
۴. اره تقریبا.
۵. خوب. به حد کافی. اکثرا هم سن و سالای خودم. بعضی موقع ها درباره همین مدل مسائل با چند نفر خاصی صحبت میکنم.
۶. اصلا ریسک نمیکنم. فرصت برای شانسی کار کردن وجود نداره!
۷. از خودم رضایت دارم. ولی همیشه دوست دارم یه پله جلوتر هم برم.
باید از شما می پرسیدم که بهترین تفریح شما چیست؟ بیشترین تفریح شما چیست؟
برداشت و شناخت بنده از شما به شرح زیر است که ممکن است همه یا بخشی از آن اشتباه باشد:
1- لذت های شما متفاوت است. احتمالا به پاسخ و نتیجه رسیدن سوالات و افکار شما بیشترین لذت را برای شما داشته باشد.
2- اتفاقا شما کلی نگر هستید، یعنی هم کلی نگر هستید و هم جزئی نگر. به جزئیات دقت می کنید، اما مسئله اینجاست که این جزئیاتی نیست که برای دیگران مهم باشد. همچنین شما در نگاه به این جزئیات تا حدودی به ماورای این جزئیات نیز توجه می کنید. از دقت بر روی جزئیات و ماورای آنها، برداشت های نسبتا کلی دارید، و اینگونه است که به این نتیجه می رسید که دیگران اصلا به مسئه نگاه نمی کنند. سایرین به جزئیات توجه می کنند و از آن رد می شوند، در بسیاری موارد به عمق آن توجه نمی کنند، جزئیات را در سنجش با هم و در کنار هم بررسی نمی کنند و در نتیجه برداشت های کلی ندارند.
اگر این جزئی نگری و کلی نگری شما به صورت صحیحی در کنار هم قرار بگیرد و ترکیب شود، می تواند کلان نگری را برای شما به ارمغان بیاورد.
3- خوب یک شخص با موضوعات مختلفی ارتباط دارد. مسئله اینجاست که در ارتباط با این موضوعات، شما حتی الامکان تک بعدی به موضوع نگاه نمی کنید و سعی می کنید از جوانب مختلفی آن را بررسی کنید. گاهی پیش می آید که بعضی موضوعات علی الظاهر هیچ نسبتی با شما ندارند و دیگران نیز همین را تایید می کنند، اما شما اینگونه فکر نمی کنید.
شما همیشه سوالات متفاوت از موضوعات متفاوت و در حد و اندازه و درجه اهمیت های متفاوتی دارید.
4- ...
5- منظور شما را به صورت دقیق از حد کافی متوجه نمی شوم. احتمالا این تعاملات مبتنی بر یک حدود نانوشته که به صورت نسبتا مبهم تعریف شده صورت می گیرد. مبهم از این جهت که هنوز نسبت این تعاملات با مسائلی چون هدف، برنامه ریزی، اعتقادات و ... کاملا مشخص نیست.
6- ...
7- شما کاملا از خودتان رضایت ندارید. به عبارتی شما از خودتان راضی هستید چون به نحوی تلاشتان را می کنید و از اینکه تلاش خود را می کنید، رضایت دارید اما هیچ گاه از وضعیت موجود رضایت ندارید. اهداف و برنامه ریزی های کوتاه مدت شما را قانع نمی کند.
حمید عزیز،
بخشی از مسائلی که برای شما ایجاد شده است، اقتضای سن شماست. بخشی از آن نیز ناشی از مطالعات، تعاملات، مشاهدات و ... در این 2 ساله اخیر است. بخشی نیز به خاطر ظرفیت وجودی شماست.
اینها در کنار هم و در ترکیب با هم وضعیت فعلی شما را ایجاد کرده است. اگر ظرفیت وجودی شما این گونه نبود، اقتضای سن و کنشها و واکنشهای شما در این 2 ساله اخیر شما را تا به این حد درگیر نمی کرد یا حداقل، پاسخ های مقطعی و کوتاه مدت و ... شما را قانع می کرد.
ببینید، کودک در زمان حال زندگی می کند و جوان همیشه در آینده سیر می کند. دوران نوجوانی، دوران گذار از کودکی به جوانی است که به دلیل همین تغییر، شخص می تواند دچار بحران هویت شود. از سویی نیز ویژگی های این دوران، شخص را نسبت به نظام ارزشی که دارد حساس می کند و نوجوان سعی می کند در حد توان نظام ارزشی خود را مورد بازنگری قرار داده و در صورت مقدور بودن، یک نظام ارزشی جدیدی تعریف کند.
فضای خانوادگی آرام در کنار مطالعه موضوعاتی از قبیل مسائلی که جناب استاد رائفی پور و حسن عباسی و ... مطرح می کنند در کنار مشاهده افکار و رفتار مردم و سنجیدن آن با اطلاعاتی که از ناحیه مطالعات خود بدست آورده اید، به تقویت دیدگاه شما کمک کرده است. شما از ناحیه مطالعات خود، اطلاعاتی را کسب کرده اید و با مشاهدات و تحلیل های خود، بر آن افزوده اید تا حدی که برخی مسائل به صورتی بدیهی برای شما درآمده است. شما می بینید سایرین نسبت به این مسائلی که برای شما بدیهی است بی تفاوت هستند.
به نظر می رسد ظرفیت وجودی شما به گونه ای باشد که خیلی بیشتر از آنکه توان کار جسمی داشته باشید، توان کار فکری دارید. در اوقات زیادی فکرتان مشغول است و سوالات دقیقی را برای خود مطرح می کنید و بی پاسخ ماندن برای شما بسیار زجرآور و ملالت آور است. بر روی برخی موضوعات دقت ها و ریزبینی هایی دارید که به تنظر این طور است که دیگران ندارند. احتمالا شخص بسیار منظمی هستید و در افکارتان نیز دوست دارید هر موضوعی در جای خودش باشد. شما به دنبال ملاک ها و معیارهای ثابتی هستید که در همه جا جوابگوی شما باشد. اگر ملاکی در موارد بسیاری جوابگو باشد اما در موارد اندکی نتواند خود را به عنوان ملاک و معیار سنجش ارائه کند، در پس زمینه ذهنی شما نمره منفی می گیرد زیرا نزد شما ملاک های متغیر فاقد ارزش هستند.
خوب همه اینها در کنار هم باعث شده است که شما در بینش و تفکرات خود تنها باشید اما ظرفیت انسان به گونه ای نیست که در ابتدای امر تنها باشد. مخصوصا اینکه شما در سنی قرار دارید که اقتضای آن ورود به اجتماع است اما اطرافیان شما با شما همفکر نیستند. از تبعات مسائلی که عرض شد، لذت نبردن از مسائلی است که اساسا برای لذت طراحی شده اند یا حداقل سایرین به عنوان موضوعی لذت بخش به آن نگاه می کنند.
خوب بنده خیلی نوشتم، فعلا بفرمایید که تا به اینجا چقدر برداشت بنده صحیح بوده است.
علی علی
باید از شما می پرسیدم که بهترین تفریح شما چیست؟ بیشترین تفریح شما چیست؟
برداشت و شناخت بنده از شما به شرح زیر است که ممکن است همه یا بخشی از آن اشتباه باشد:
1- لذت های شما متفاوت است. احتمالا به پاسخ و نتیجه رسیدن سوالات و افکار شما بیشترین لذت را برای شما داشته باشد.
2- اتفاقا شما کلی نگر هستید، یعنی هم کلی نگر هستید و هم جزئی نگر. به جزئیات دقت می کنید، اما مسئله اینجاست که این جزئیاتی نیست که برای دیگران مهم باشد. همچنین شما در نگاه به این جزئیات تا حدودی به ماورای این جزئیات نیز توجه می کنید. از دقت بر روی جزئیات و ماورای آنها، برداشت های نسبتا کلی دارید، و اینگونه است که به این نتیجه می رسید که دیگران اصلا به مسئه نگاه نمی کنند. سایرین به جزئیات توجه می کنند و از آن رد می شوند، در بسیاری موارد به عمق آن توجه نمی کنند، جزئیات را در سنجش با هم و در کنار هم بررسی نمی کنند و در نتیجه برداشت های کلی ندارند.
اگر این جزئی نگری و کلی نگری شما به صورت صحیحی در کنار هم قرار بگیرد و ترکیب شود، می تواند کلان نگری را برای شما به ارمغان بیاورد.
3- خوب یک شخص با موضوعات مختلفی ارتباط دارد. مسئله اینجاست که در ارتباط با این موضوعات، شما حتی الامکان تک بعدی به موضوع نگاه نمی کنید و سعی می کنید از جوانب مختلفی آن را بررسی کنید. گاهی پیش می آید که بعضی موضوعات علی الظاهر هیچ نسبتی با شما ندارند و دیگران نیز همین را تایید می کنند، اما شما اینگونه فکر نمی کنید.
شما همیشه سوالات متفاوت از موضوعات متفاوت و در حد و اندازه و درجه اهمیت های متفاوتی دارید.
4- ...
5- منظور شما را به صورت دقیق از حد کافی متوجه نمی شوم. احتمالا این تعاملات مبتنی بر یک حدود نانوشته که به صورت نسبتا مبهم تعریف شده صورت می گیرد. مبهم از این جهت که هنوز نسبت این تعاملات با مسائلی چون هدف، برنامه ریزی، اعتقادات و ... کاملا مشخص نیست.
6- ...
7- شما کاملا از خودتان رضایت ندارید. به عبارتی شما از خودتان راضی هستید چون به نحوی تلاشتان را می کنید و از اینکه تلاش خود را می کنید، رضایت دارید اما هیچ گاه از وضعیت موجود رضایت ندارید. اهداف و برنامه ریزی های کوتاه مدت شما را قانع نمی کند.
حمید عزیز،
بخشی از مسائلی که برای شما ایجاد شده است، اقتضای سن شماست. بخشی از آن نیز ناشی از مطالعات، تعاملات، مشاهدات و ... در این 2 ساله اخیر است. بخشی نیز به خاطر ظرفیت وجودی شماست.
اینها در کنار هم و در ترکیب با هم وضعیت فعلی شما را ایجاد کرده است. اگر ظرفیت وجودی شما این گونه نبود، اقتضای سن و کنشها و واکنشهای شما در این 2 ساله اخیر شما را تا به این حد درگیر نمی کرد یا حداقل، پاسخ های مقطعی و کوتاه مدت و ... شما را قانع می کرد.
ببینید، کودک در زمان حال زندگی می کند و جوان همیشه در آینده سیر می کند. دوران نوجوانی، دوران گذار از کودکی به جوانی است که به دلیل همین تغییر، شخص می تواند دچار بحران هویت شود. از سویی نیز ویژگی های این دوران، شخص را نسبت به نظام ارزشی که دارد حساس می کند و نوجوان سعی می کند در حد توان نظام ارزشی خود را مورد بازنگری قرار داده و در صورت مقدور بودن، یک نظام ارزشی جدیدی تعریف کند.
فضای خانوادگی آرام در کنار مطالعه موضوعاتی از قبیل مسائلی که جناب استاد رائفی پور و حسن عباسی و ... مطرح می کنند در کنار مشاهده افکار و رفتار مردم و سنجیدن آن با اطلاعاتی که از ناحیه مطالعات خود بدست آورده اید، به تقویت دیدگاه شما کمک کرده است. شما از ناحیه مطالعات خود، اطلاعاتی را کسب کرده اید و با مشاهدات و تحلیل های خود، بر آن افزوده اید تا حدی که برخی مسائل به صورتی بدیهی برای شما درآمده است. شما می بینید سایرین نسبت به این مسائلی که برای شما بدیهی است بی تفاوت هستند.
به نظر می رسد ظرفیت وجودی شما به گونه ای باشد که خیلی بیشتر از آنکه توان کار جسمی داشته باشید، توان کار فکری دارید. در اوقات زیادی فکرتان مشغول است و سوالات دقیقی را برای خود مطرح می کنید و بی پاسخ ماندن برای شما بسیار زجرآور و ملالت آور است. بر روی برخی موضوعات دقت ها و ریزبینی هایی دارید که به تنظر این طور است که دیگران ندارند. احتمالا شخص بسیار منظمی هستید و در افکارتان نیز دوست دارید هر موضوعی در جای خودش باشد. شما به دنبال ملاک ها و معیارهای ثابتی هستید که در همه جا جوابگوی شما باشد. اگر ملاکی در موارد بسیاری جوابگو باشد اما در موارد اندکی نتواند خود را به عنوان ملاک و معیار سنجش ارائه کند، در پس زمینه ذهنی شما نمره منفی می گیرد زیرا نزد شما ملاک های متغیر فاقد ارزش هستند.
خوب همه اینها در کنار هم باعث شده است که شما در بینش و تفکرات خود تنها باشید اما ظرفیت انسان به گونه ای نیست که در ابتدای امر تنها باشد. مخصوصا اینکه شما در سنی قرار دارید که اقتضای آن ورود به اجتماع است اما اطرافیان شما با شما همفکر نیستند. از تبعات مسائلی که عرض شد، لذت نبردن از مسائلی است که اساسا برای لذت طراحی شده اند یا حداقل سایرین به عنوان موضوعی لذت بخش به آن نگاه می کنند.
خوب بنده خیلی نوشتم، فعلا بفرمایید که تا به اینجا چقدر برداشت بنده صحیح بوده است.
علی علی
خیلی ممنون بابت وقت گذاشتن و پیگیری تون.
تقریبا همه موارد درست بودن، جز مورد پنج. منظور من هم از به حد کافی این بود که هم دیگران نیاز هاشون در رابطه با من برطرف میشه، و هم من. یعنی اگر سوالی داشته باشند و یا هر چیز دیگه ای که به من مربوط باشه، به جوابشون میرسند و من هم در رابطه با اونها همین جوری هستم.
نمیدونم چرا اینجوری شدم. دیگه واقعا چیزی نیست که بهم حال بده و از انجامش لذت ببرم.
بچه بودم، بازی کامپیوتری میکردم و چه حالی میداد.
فوتبال بازی کردن توی کوچه که عالی بود!
کم کم بزرگتر شدم و الان ۱۷ سالمه. به نظرم هم چیزی وجود نداره که ادم باهاش حال کنه. یعنی توی اون مدت حال میده اا، ولی تاثیرش خیلی زود بعد از پایان اون کار از بین میره. نمیدونم باید چیکار کنم که از زندگیم و بودنم لذت ببرم.
سن هفده. سوم دبیرستان. وضعیت مالی : متوسط. احتمالا مذهبی.
سلام
بنظرم این همان قبض و بسط می باشد...
یعنی همان فراز و نشیب هایی که برای روح اتفاق می افتد...
گویا برای شما حالت قبض (گرفتگی روح) اتفاق افتاده است...
شاید بتوان گفت که برای خیلی ها اتفاق می افتد...
و یکی از راهکارهای آن صبر است...
نکته ای که مهم می باشد اینست که در این حالت روحی ممکن است انسان در اعتقادات خود سست شود و فرصت بسیار خوبی برای شیطان است...
پس مواظب حربه های شیطان باید بود.. خداوند شما را موفق بدارد...:Gol:
سلام
بنظرم این همان قبض و بسط می باشد...
یعنی همان فراز و نشیب هایی که برای روح اتفاق می افتد...
گویا برای شما حالت قبض (گرفتگی روح) اتفاق افتاده است...
شاید بتوان گفت که برای خیلی ها اتفاق می افتد...
و یکی از راهکارهای آن صبر است...
نکته ای که مهم می باشد اینست که در این حالت روحی ممکن است انسان در اعتقادات خود سست شود و فرصت بسیار خوبی برای شیطان است...
پس مواظب حربه های شیطان باید بود.. خداوند شما را موفق بدارد...:Gol:
سلام
به نظر من وقت این رسیده که مشغول به یه کاری بشی
من 28 سالمه کارم برنامه نویسی برای این گفتم کارم چیه که بهت بگم از این سن باید با کارهای بزرگ سر خودتو گرم کنی دیگه باید فکر یه کاری باشی که هم ازش لذت ببری هم برات درامد داشته باشه من واقعا عاشق ساخت و طراحی سایتم به نظرم هیچ کاری واسم لذت بخش تر از این نیست که یه سایت درست کنم
وقتی میشنم پایه کار نمیفهمم ساعت چجوری میگذره
شماهم سعی کن به یه کار که دوست داری مشغول شی
طوری نشده!
این مشکل شما روحی است نه جسمی...خب؟
ی روز ممکنه روح انسان سرحال و شاداب باشه... ی روز هم ممکنه دلتنگ و غمگین..
حالا این یک روزی که گفتم ممکنه روزها،ماه ها و یا سال ها طول بکشه...؟
طوری نشده!
این مشکل شما روحی است نه جسمی...خب؟
ی روز ممکنه روح انسان سرحال و شاداب باشه... ی روز هم ممکنه دلتنگ و غمگین..
حالا این یک روزی که گفتم ممکنه روزها،ماه ها و یا سال ها طول بکشه...؟ تا چند ساعت دیگه این تصویر حذف خواهد شد
دلیل، سند، مدرک! همینجوری که نمیشه چنین حرفی رو باور کرد
الان شاید یه بنده خدایی بیاد و بگه مشکل شیمیاییه! من باید حرفشون رو قبول کنم؟
خیلی ممنون بابت وقت گذاشتن و پیگیری تون.
تقریبا همه موارد درست بودن، جز مورد پنج. منظور من هم از به حد کافی این بود که هم دیگران نیاز هاشون در رابطه با من برطرف میشه، و هم من. یعنی اگر سوالی داشته باشند و یا هر چیز دیگه ای که به من مربوط باشه، به جوابشون میرسند و من هم در رابطه با اونها همین جوری هستم.
حمید جان، قسمت دوم نوشته هایم را نیز درست می دانید؟
دلیل، سند، مدرک! همینجوری که نمیشه چنین حرفی رو باور کرد
الان شاید یه بنده خدایی بیاد و بگه مشکل شیمیاییه! من باید حرفشون رو قبول کنم؟
سلام
فرضاً بنده مدرک هم بیارم، مشکل شما که حل نمیشه...
چیزی که مهمه اینه که انسان در این حالت قدری کلافه س...
پس همانطوری که قبلا گفتم باید مواظب بود که شیطان نفوذ نکنه...:ok:
سلام
فرضاً بنده مدرک هم بیارم، مشکل شما که حل نمیشه...
چیزی که مهمه اینه که انسان در این حالت قدری کلافه س...
پس همانطوری که قبلا گفتم باید مواظب بود که شیطان نفوذ نکنه...:ok:
حداقلش اینه که من مطمئن میشم حرفتون درست میشه و میفههم که مشکل از اونجاست.
حداقلش اینه که من مطمئن میشم حرفتون درست میشه و میفههم که مشکل از اونجاست.
وقتی شخصی دندانش درد می گیرد دیگر نمی تواند کاری انجام دهد...به دندانپزشک مراجعه می کند
وقتی شخصی سرش درد می گیرد دیگر نمی تواند کاری انجام دهد... مُسکن مصرف می کند
وقتی شخص پایش می شکنه دیگر نمی تواند کاری انجام دهد...پایش را گچ می گیرد
حالا اگر شخصی چهار ستون بدنش سالم باشد و از نظر مالی و خانوادگی مشکل نداشته باشد و بازهم نتواند کاری انجام دهد، مشکل از کجاست..؟
معلوم میشه ی مقوله دیگری دچار اختلال شده...
اون مقوله همان روح است...
خوب حمید عزیز،
متاسفانه برای بنده مسافرتی پیش آمده که لاجرم مدتی در خدمت نیستم، اما قبل از رفتن این نوشته ها را با دقت مطالعه کنید:
هنوز جا برای پرسیدن سوالات بیشتر و شناخت دقیق تر شما هست، مثلا می بایست به صورت کلی هدفی که انتخاب کرده اید را بدانم و ...
اما با توجه به نوشته هایی که از شما دیده ام، اگر شناخت بنده نسبت به شما صحیح باشد، می توان راهنمایی های کلی ارائه کرد.
ببینید حمید جان، مطمئنا به خاطر اقتضای سن، شما به دنبال هدف و برنامه ریزی هستید اما مهمترین عاملی که نمی گذارد شما چون سایرین به اهداف ساده و مقطعی دل خوش کنید و از خوشی های زودگذر لذت های آنچنانی ببرید، ظرفیت وجودی شماست.
اما مسئله ای که فعلا می توان گفت این است که هدف مانند یک مقصد است و برنامه ریزی راه رسیدن به آن مقصد است، خوب مشخصا اینها مطالب واضحی است اما نکته اینجاست که هر مقصد و راهی، یک نقطه شروع و مبدأ دارد. قبل از هر چیز باید مبدأ را بشناسیم و بدانیم که سرآغاز شروع حرکت ما به سوی هدف کجاست تا پس از آن بتوانیم از میان راه ها و مقاصدی که از این مبدأ می توان بدان رسید، بهترین مقصد و راه را انتخاب کنیم. همچنین این نکته قابل توجه است که کاملا ممکن است که ما هنوز حتی در مبدأ قرار نگرفته باشیم و نیازمند قرار گرفتن در مبدأ باشیم.
مشخصا منظور حقیر از مبدأ در اینجا، ازل یا آغاز هستی و مسائلی از این دست نیست. منظور این است که ما باید قبل از هر چیز آن ملاک ها و معیارهای ثابت برای سنجش درستی یا نادرستی مسائل را به دست بیاوریم، سپس توسط آنها مفاهیم موجود را بسنجیم و اگر متوجه شدیم که هیچ کدام از مفاهیم موجود نمی تواند صحیح باشد؛ مبتنی بر آن ملاک ها، مفهوم جدیدی را ایجاد کرده و به تبع آن هدف جدیدی را تببین کنیم.
توجه به این نکته چه در حوزه مفاهیم کلی و گسترده ای چون جهان بینی و ایدئولوژی و چه در حوزه مفاهیم جزئی چون اهداف مقعطی و کوتاه مدت، لازم و حائز اهمیت است.
خوب حمید عزیز،
متاسفانه برای بنده مسافرتی پیش آمده که لاجرم مدتی در خدمت نیستم، اما قبل از رفتن این نوشته ها را با دقت مطالعه کنید:
هنوز جا برای پرسیدن سوالات بیشتر و شناخت دقیق تر شما هست، مثلا می بایست به صورت کلی هدفی که انتخاب کرده اید را بدانم و ...
اما با توجه به نوشته هایی که از شما دیده ام، اگر شناخت بنده نسبت به شما صحیح باشد، می توان راهنمایی های کلی ارائه کرد.
ببینید حمید جان، مطمئنا به خاطر اقتضای سن، شما به دنبال هدف و برنامه ریزی هستید اما مهمترین عاملی که نمی گذارد شما چون سایرین به اهداف ساده و مقطعی دل خوش کنید و از خوشی های زودگذر لذت های آنچنانی ببرید، ظرفیت وجودی شماست.
اما مسئله ای که فعلا می توان گفت این است که هدف مانند یک مقصد است و برنامه ریزی راه رسیدن به آن مقصد است، خوب مشخصا اینها مطالب واضحی است اما نکته اینجاست که هر مقصد و راهی، یک نقطه شروع و مبدأ دارد. قبل از هر چیز باید مبدأ را بشناسیم و بدانیم که سرآغاز شروع حرکت ما به سوی هدف کجاست تا پس از آن بتوانیم از میان راه ها و مقاصدی که از این مبدأ می توان بدان رسید، بهترین مقصد و راه را انتخاب کنیم. همچنین این نکته قابل توجه است که کاملا ممکن است که ما هنوز حتی در مبدأ قرار نگرفته باشیم و نیازمند قرار گرفتن در مبدأ باشیم.
مشخصا منظور حقیر از مبدأ در اینجا، ازل یا آغاز هستی و مسائلی از این دست نیست. منظور این است که ما باید قبل از هر چیز آن ملاک ها و معیارهای ثابت برای سنجش درستی یا نادرستی مسائل را به دست بیاوریم، سپس توسط آنها مفاهیم موجود را بسنجیم و اگر متوجه شدیم که هیچ کدام از مفاهیم موجود نمی تواند صحیح باشد؛ مبتنی بر آن ملاک ها، مفهوم جدیدی را ایجاد کرده و به تبع آن هدف جدیدی را تببین کنیم.
توجه به این نکته چه در حوزه مفاهیم کلی و گسترده ای چون جهان بینی و ایدئولوژی و چه در حوزه مفاهیم جزئی چون اهداف مقعطی و کوتاه مدت، لازم و حائز اهمیت است.
خدمت شما عرض کردم که "ما باید قبل از هر چیز آن ملاک ها و معیارهای ثابت برای سنجش درستی یا نادرستی مسائل را به دست بیاوریم، سپس توسط آنها مفاهیم موجود را بسنجیم و اگر متوجه شدیم که هیچ کدام از مفاهیم موجود نمی تواند صحیح باشد؛ مبتنی بر آن ملاک ها، مفهوم جدیدی را ایجاد کرده و به تبع آن هدف جدیدی را تببین کنیم."
باید قبل از آنکه توجه خود را معطوف به هدف و برنامه ریزی کنید، باید برای دست یابی به این ملاک های ثابت تلاش کنید.
البته ناگفته نماند که این تلاش همچون سایر فعالیت های بشر گاهی خسته کننده، گاهی کسل کننده، گاهی بی نتیجه و ... است، اما نتیجه مطلوبی در پی دارد.
این که چگونه می توان به این مسائل دست یافت نیاز به شناخت دقیق تر شما دارد تا با توجه به آن روند مناسبی پیشنهاد و طی شود.
خدمت شما عرض کردم که "ما باید قبل از هر چیز آن ملاک ها و معیارهای ثابت برای سنجش درستی یا نادرستی مسائل را به دست بیاوریم، سپس توسط آنها مفاهیم موجود را بسنجیم و اگر متوجه شدیم که هیچ کدام از مفاهیم موجود نمی تواند صحیح باشد؛ مبتنی بر آن ملاک ها، مفهوم جدیدی را ایجاد کرده و به تبع آن هدف جدیدی را تببین کنیم."
باید قبل از آنکه توجه خود را معطوف به هدف و برنامه ریزی کنید، باید برای دست یابی به این ملاک های ثابت تلاش کنید.
البته ناگفته نماند که این تلاش همچون سایر فعالیت های بشر گاهی خسته کننده، گاهی کسل کننده، گاهی بی نتیجه و ... است، اما نتیجه مطلوبی در پی دارد.
این که چگونه می توان به این مسائل دست یافت نیاز به شناخت دقیق تر شما دارد تا با توجه به آن روند مناسبی پیشنهاد و طی شود.
مباحث علمی - علوم کامپبوتر - رو دوست دارم. ولی سرش حرص نمیخورم.
اما سر قضیه فرهنگ و مدل زندگی و اینجور چیزا خیلی گیرم.
بسیار خوب، به نظر می رسد که راهی طولانی در پیش داریم.
برای شروع 2 روند را پیشنهاد می دهم:
1- آیا می خواهید که یک بحث دوطرفه داشته باشیم و طی آن از نفی به اثبات برسیم؟
در این روند همچنان پرسش و پاسخ هایی خواهیم داشت و طی آن با کمک هم به نقد وضعیت موجود و بررسی راه حل هایی برون رفت از آن می پردازیم
در این روند، مقدماتی برای رسیدن به نتیجه مطلوب تر طی می شود
2- آیا می خواهید که یک بحث یک طرفه داشته باشیم و طی آن به اثبات بپردازیم؟
در این روند،با مقدماتی کمتر، مسائلی بیان می شود که درک آنها، به دلیل مقدمات کمتر، نیاز به دقت بیشتری دارد.
بسیار خوب، به نظر می رسد که راهی طولانی در پیش داریم.
برای شروع 2 روند را پیشنهاد می دهم:
1- آیا می خواهید که یک بحث دوطرفه داشته باشیم و طی آن از نفی به اثبات برسیم؟
در این روند همچنان پرسش و پاسخ هایی خواهیم داشت و طی آن با کمک هم به نقد وضعیت موجود و بررسی راه حل هایی برون رفت از آن می پردازیم
در این روند، مقدماتی برای رسیدن به نتیجه مطلوب تر طی می شود
2- آیا می خواهید که یک بحث یک طرفه داشته باشیم و طی آن به اثبات بپردازیم؟
در این روند،با مقدماتی کمتر، مسائلی بیان می شود که درک آنها، به دلیل مقدمات کمتر، نیاز به دقت بیشتری دارد.
1- در چه رشته ای درس می خوانید؟
2- آیا خودتان این رشته را انتخاب کرده اید؟ اگر خودتان این رشته را انتخاب نکرده اید، چه رشته ای را انتخاب می کردید؟ چه کار دیگری می کردید؟
1- در چه رشته ای درس می خوانید؟
2- آیا خودتان این رشته را انتخاب کرده اید؟ اگر خودتان این رشته را انتخاب نکرده اید، چه رشته ای را انتخاب می کردید؟ چه کار دیگری می کردید؟
1- آیا مطمئن هستید که خودتان انتخاب کرده اید؟
2- استعداد شما چیست؟
علی علی
اره.
استعداد؟ توی خیلی چیزا. به طور دقیق بررسی نکردم
ولی اگر منظورتون اینه که چرا این رشته انتخاب شده، چون باید توی دانشگاه نرم افزار بخونم
این باسد هم از روی علاقست
استعداد؟ توی خیلی چیزا. به طور دقیق بررسی نکردم
ولی اگر منظورتون اینه که چرا این رشته انتخاب شده، چون باید توی دانشگاه نرم افزار بخونم
این باسد هم از روی علاقست
پس یک جوان 17 ساله هنوز به صورت دقیق استعداد خود را بررسی نکرده و نمی شناسد.
اصلا استعداد چیست؟
سرعت بالاتر برای انجام یک کاری - این کار میتونه یادگیری چیزهای گوناگون یا ... باشه
بالاخره این هم تعریفی است.
1- به نظر شما آیا علاقه برای انتخاب مسیر و رسیدن به بیشترین حد از موفقیت کافی است؟
2- جایگاه توانایی و ظرفیت وجودی انسان در انتخاب مسیر چیست؟
3- مشکل یا مشکلات اساسی نظام آموزشی کشور چیست؟ آیا کارا هست؟ اگر نیست چرا؟
به نظر من چون هدفی تو زندگی نداری ... منم 17 سالمه فقط به امید 2 ـتـا هدفه که زنده موندم توی این دنیا و دارم زندگی میکنم - خداییش اگ این 2 ـتا هدف رو هم نداشتم زندگی کردم برام مهم نبود دلیلی برای زنده بودن خودم نمیبینم ....
به نظر من چون هدفی تو زندگی نداری ... منم 17 سالمه فقط به امید 2 ـتـا هدفه که زنده موندم توی این دنیا و دارم زندگی میکنم - خداییش اگ این 2 ـتا هدف رو هم نداشتم زندگی کردم برام مهم نبود دلیلی برای زنده بودن خودم نمیبینم .... ;)
هدف شما چیست؟
بنده و حمید جان، روندی از یک بحث را آغاز کرده ایم، اگر شما نیز دوست داشته باشید می توانید با پاسخ گویی به سوالات، شرکت کنید.
خوب شما می خواهید امام زمان روحی فداه را در چه اموری یاری کنید؟ قطعا در اموری که ایشان از شما یاری بخواهند.
امام زمان روحی فداه، خیر و صلاح و رستگاری شما را می خواهند و هدف ایشان از ظهور نیز همین است.
اگر شما به قول خودتان به اندازه موهای سرتان هم گناه داشته باشید، باز فضا برای توبه و جبران گذشته هست.
width: 100%
[TR]
[TD="align: left"]بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ[/TD]
[TD] [/TD]
[TD="align: right"]گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="align: left"] این درگه ما درگه نومیدی نیست
[/TD]
[TD] [/TD]
[TD="align: right"]صد بار اگر توبه شکستی بازآ[/TD]
[/TR]
درست است که هر گناه ما یک سیلی بر صورت مولایمان صاحب الزمان روحی فداه است، اما توبه، آغاز بازگشت و بیعت با ایشان و سعی در جبران گذشته و اصلاح خود اولین قدم از یاری کردن ایشان است. پس شما رسما یار ایشان هستید. قدر خودتان را بدانید و سعی کنید با ولایت مداری و اطاعت، مراتب یاری خود را افزایش دهید.
1- به نظر شما آیا علاقه برای انتخاب مسیر و رسیدن به بیشترین حد از موفقیت کافی است؟
2- جایگاه توانایی و ظرفیت وجودی انسان در انتخاب مسیر چیست؟
3- مشکل یا مشکلات اساسی نظام آموزشی کشور چیست؟ آیا کارا هست؟ اگر نیست چرا؟
علی علی
1. کافی نیست. ولی لازمه.
۲.
۳. نظام آموزش و پرورش کشور رو که کلا جمع کنن بهتره
یه نوجون، توی بهترین دوران زندگیش، باید دغدغه اش این باشه که نمیتونه فلان سوال رو توی ۴۵ ثانیه حل کنه.
یه سری مطالب رو یاد میدن که به هیچ وجه به درد نمیخوره.
دوازده سال از زندگی رسما علاف تشریف داریم.
1. کافی نیست. ولی لازمه.
۲.
۳. نظام آموزش و پرورش کشور رو که کلا جمع کنن بهتره
یه نوجون، توی بهترین دوران زندگیش، باید دغدغه اش این باشه که نمیتونه فلان سوال رو توی ۴۵ ثانیه حل کنه.
یه سری مطالب رو یاد میدن که به هیچ وجه به درد نمیخوره.
دوازده سال از زندگی رسما علاف تشریف داریم.
1- اگر علاقه کافی نیست، چه موارد دیگری برای کافی بودن، لازم است؟
2- مشکل اساسی نظام آموزشی کشور اینهاست؟ یا اینکه نتیجه مشکل، اینهاست؟
3- آیا بهتر نیست، استعداد را برآیند و جمعِ علاقه شخص + توانایی و ظرفیت وجودی شخص بدانیم؟
خوب است که الان در ادامه روند، بحث جدیدی را نیز آغاز کنیم:
4- مُد چیست؟
1- اگر علاقه کافی نیست، چه موارد دیگری برای کافی بودن، لازم است؟
2- مشکل اساسی نظام آموزشی کشور اینهاست؟ یا اینکه نتیجه مشکل، اینهاست؟
3- آیا بهتر نیست، استعداد را برآیند و جمعِ علاقه شخص + توانایی و ظرفیت وجودی شخص بدانیم؟
خوب است که الان در ادامه روند، بحث جدیدی را نیز آغاز کنیم:
4- مُد چیست؟
1- اگر علاقه کافی نیست، چه موارد دیگری برای کافی بودن، لازم است؟
2- مشکل اساسی نظام آموزشی کشور اینهاست؟ یا اینکه نتیجه مشکل، اینهاست؟
3- آیا بهتر نیست، استعداد را برآیند و جمعِ علاقه شخص + توانایی و ظرفیت وجودی شخص بدانیم؟
خوب است که الان در ادامه روند، بحث جدیدی را نیز آغاز کنیم:
4- مُد چیست؟
علی علی
۱. فقط و فقط خواست خدا
۲. مشکل نظام آموزشی، از پایست. مدیران و انسان ها. مدل فکریشون و ...
۳. خب، قبول.
۴. مد چند تا چیز مختلفه. تعریف اصلیش یعنی چیزی که توی یک نمونه، بارزتره و نمونه های بیشتری دارای اون ویژگی هستند.
درباره اینکه روی مد بودن خوبه یا نه، یه اتغاق احمقانه بیشتر نیست.
20 سوالی یا هر نام دیگری که دوست دارید می توانید روی این بگذارید.
به هر حال این بحثی است که ما داریم و شما نیز اگر دوست داشته باشید می توانید در آن شرکت کنید.
۱. فقط و فقط خواست خدا
۲. مشکل نظام آموزشی، از پایست. مدیران و انسان ها. مدل فکریشون و ...
۳. خب، قبول.
۴. مد چند تا چیز مختلفه. تعریف اصلیش یعنی چیزی که توی یک نمونه، بارزتره و نمونه های بیشتری دارای اون ویژگی هستند.
درباره اینکه روی مد بودن خوبه یا نه، یه اتغاق احمقانه بیشتر نیست.
1- آیا ممکن نیست که علاقه در تعارض با خواست خدا قرار بگیرد؟ اگر ممکن نیست، چگونه؟ اگر ممکن است، پس یا باید به علاقه توجه کرد یا به خواست خدا؛ به کدام باید توجه کرد؟ چرا؟
بهتر نیست که از استعداد در جهت خواست خداوند متعال استفاده کنیم؟
2- پس به تعبیر شما، مشکلی اساسی و پایه ای نظام آموزشی، مدیران، انسانها و مدل فکری آنهاست.
اجازه دهید که قعلا از این بحث بگذریم و به بحث مُد بپردازیم.
3- این تعریف شما از مُد با کمی دقت بیشتر را می توان تعریف ریاضی و آماری آن دانست. آیا همین تعریف در عرف، جامعه و مجموعه انسانها نیز، تعریفی درست و صادق است؟
4- با توجه به نظر شما، مُدگرایی باید ذاتا مسئله ای نادرست باشد، چرا؟
آیا ممکن نیست که مدگرایی صحیحی داشته باشیم؟ اگر خیر، چرا؟ و اگر آری، چگونه؟
20 سوالی یا هر نام دیگری که دوست دارید می توانید روی این بگذارید.
به هر حال این بحثی است که ما داریم و شما نیز اگر دوست داشته باشید می توانید در آن شرکت کنید.
1- آیا ممکن نیست که علاقه در تعارض با خواست خدا قرار بگیرد؟ اگر ممکن نیست، چگونه؟ اگر ممکن است، پس یا باید به علاقه توجه کرد یا به خواست خدا؛ به کدام باید توجه کرد؟ چرا؟
بهتر نیست که از استعداد در جهت خواست خداوند متعال استفاده کنیم؟
2- پس به تعبیر شما، مشکلی اساسی و پایه ای نظام آموزشی، مدیران، انسانها و مدل فکری آنهاست.
اجازه دهید که قعلا از این بحث بگذریم و به بحث مُد بپردازیم.
3- این تعریف شما از مُد با کمی دقت بیشتر را می توان تعریف ریاضی و آماری آن دانست. آیا همین تعریف در عرف، جامعه و مجموعه انسانها نیز، تعریفی درست و صادق است؟
4- با توجه به نظر شما، مُدگرایی باید ذاتا مسئله ای نادرست باشد، چرا؟
آیا ممکن نیست که مدگرایی صحیحی داشته باشیم؟ اگر خیر، چرا؟ و اگر آری، چگونه؟
علی علی
۱. برای بقیه امکان داره. اما برای من نه. به شخصه کاری که دوست دارم رو انجام میدم، ولی کار درست رو دوست خواهم داشت.
۲. دقیقا
۳. تعریف جامعه از مد هم دقیقا همونه. یه سال همه سبز میپوشن. یه سال زرد. یه سال هم قهوه! یه ادم هم پیدا نمیشه بگه من چرا باید چیزی رو بپوشم که بقیه میپوشن؟؟
۴. کاملا اشتباهه. به من چه که شصت میلیون آدم چه رنگی رو میپوشن؟ من رنگی که دوست دارم رو میپوشم. یا توی لباس و گوشی و هر چیز دیگه ای.
مد گرایی صحیح وجود خارجی نداره. مثلا چون همه نماز میخونند، منم بخونم؟ هیچ دو ادم یکسانی وجود ندارن که دقیقا یک شرایطی رو داشته باشند، پس دلیلی نداره دو تا کار رو دقیقا شبیه هم انجام بدن.
۱. برای بقیه امکان داره. اما برای من نه. به شخصه کاری که دوست دارم رو انجام میدم، ولی کار درست رو دوست خواهم داشت.
۲. دقیقا
۳. تعریف جامعه از مد هم دقیقا همونه. یه سال همه سبز میپوشن. یه سال زرد. یه سال هم قهوه! یه ادم هم پیدا نمیشه بگه من چرا باید چیزی رو بپوشم که بقیه میپوشن؟؟
۴. کاملا اشتباهه. به من چه که شصت میلیون آدم چه رنگی رو میپوشن؟ من رنگی که دوست دارم رو میپوشم. یا توی لباس و گوشی و هر چیز دیگه ای.
مد گرایی صحیح وجود خارجی نداره. مثلا چون همه نماز میخونند، منم بخونم؟ هیچ دو ادم یکسانی وجود ندارن که دقیقا یک شرایطی رو داشته باشند، پس دلیلی نداره دو تا کار رو دقیقا شبیه هم انجام بدن.
1- حمید جان، دقت کنید که بحث ما مقداری کلی است و صرفا شما و افعال شما مد نظر نیست. در جای خود به نتایج و مباحث شخصی نیز می رسیم.
پس سعی کنید با یک دید کلی به سوالات پاسخ دهید.
در اینجا بد نیست که به مسئله ملاک های درستی یا نادرستی بپردازیم اما فعلا اجازه دهید بگذریم.
2- اگر تعریف از مُد در جامعه نیز به عینه همین تعریف ریاضی باشد، بگویید که به طور مثال یک نمونه آماری فرضی از زنان را متصور شوید که 50٪ چادری هستند و 50 درصد غیر چادری و از میان بانوان غیر چادری نیز 15٪ کسانی هستند که از شلوارهای ساپورت استفاده می کنند، چرا در این نمونه آماری چادر با وجود فراوانی بیشتر، مُد محسوب نمی شود اما پوشش ساپورت که فراوانی به نسبت کمتری دارد، مُد محسوب می شود؟
مشخصا تعریف ریاضی از مُد با تعریف آن در جامعه شناسی متفاوت بوده و پاسخ گوی واقعیت ها و فاکتور های جامعه شناختی نیست.
پس تعریف دقیق تر از مُد چیست؟
3- بنده پاسخ خود را در مورد خوب بودن یا نبودن مدگرایی از شما گرفتم اما مشخصا شما دارید اغراق می کنید. 60 میلیون انسان مدگرای یکسان اغراق است. ممکن است که هر دسته از اینها به دنبال مد متفاوتی و در زمینه متفاوتی باشند.
4- آیا خوب است که انسانها شبیه به هم باشند یا متفاوت از یکدیگر، چرا؟
1- حمید جان، دقت کنید که بحث ما مقداری کلی است و صرفا شما و افعال شما مد نظر نیست. در جای خود به نتایج و مباحث شخصی نیز می رسیم.
پس سعی کنید با یک دید کلی به سوالات پاسخ دهید.
در اینجا بد نیست که به مسئله ملاک های درستی یا نادرستی بپردازیم اما فعلا اجازه دهید بگذریم.
2- اگر تعریف از مُد در جامعه نیز به عینه همین تعریف ریاضی باشد، بگویید که به طور مثال یک نمونه آماری فرضی از زنان را متصور شوید که 50٪ چادری هستند و 50 درصد غیر چادری و از میان بانوان غیر چادری نیز 15٪ کسانی هستند که از شلوارهای ساپورت استفاده می کنند، چرا در این نمونه آماری چادر با وجود فراوانی بیشتر، مُد محسوب نمی شود اما پوشش ساپورت که فراوانی به نسبت کمتری دارد، مُد محسوب می شود؟
مشخصا تعریف ریاضی از مُد با تعریف آن در جامعه شناسی متفاوت بوده و پاسخ گوی واقعیت ها و فاکتور های جامعه شناختی نیست.
پس تعریف دقیق تر از مُد چیست؟
3- بنده پاسخ خود را در مورد خوب بودن یا نبودن مدگرایی از شما گرفتم اما مشخصا شما دارید اغراق می کنید. 60 میلیون انسان مدگرای یکسان اغراق است. ممکن است که هر دسته از اینها به دنبال مد متفاوتی و در زمینه متفاوتی باشند.
4- آیا خوب است که انسانها شبیه به هم باشند یا متفاوت از یکدیگر، چرا؟
علی علی
۲. خب شما جامعه آماری تون رو درست انتخاب نکردید. مد یعنی چیزی که اکثریت، از اون بیشتر استفاده میکنند. حالا اگر شما جامعه آماریتون رو از کل آدم های شهر انتخاب کنید، اونجاست که ساپورت مد هستش.
۴. انسان ها باید خودشون باشند. هر کسی هم برای انجام یک کاری اومده توی دنیا. پس لزومی وجود نداره که توی همه کارها شبیه به هم باشند.
۲. خب شما جامعه آماری تون رو درست انتخاب نکردید. مد یعنی چیزی که اکثریت، از اون بیشتر استفاده میکنند. حالا اگر شما جامعه آماریتون رو از کل آدم های شهر انتخاب کنید، اونجاست که ساپورت مد هستش.
۴. انسان ها باید خودشون باشند. هر کسی هم برای انجام یک کاری اومده توی دنیا. پس لزومی وجود نداره که توی همه کارها شبیه به هم باشند.
1- جامعه آماری فرضی بود نه یک چیز دقیق و مطابق واقع، هر چند اگر بخواهیم کل جامعه زنان ایران را بررسی کنیم باز هم پوشش ساپورت هر چند در چشم باشد، پوشش اکثریت نیست و حتی مبتنی بر بررسی های آماری می توان گفت که تعداد افراد چادری بیشتر از افرادی با پوشش ساپورت است؛ پس چرا ساپورت مد است اما چادر مد نیست.
مثالی دیگر می زنم، تعداد آقایانی که ریش و موهای سر خود را به نحوی ساده کوتاه کرده مشخصا بیشتر از مدل های موی خامه ای، جیغی و ... است، چرا سادگی مد نیست اما این مدل ها مد محسوب می شوند؟
باز هم مثالی دیگر از جامعه زنان، تعداد کسانی که از گیره های کلیپس استفاده نمی کنند بسیار بیشتر از کسانی است که استفاده می کنند، چرا عدم استفاده مد نیست اما استفاده از این مسئله مد محسوب می شود؟
و ....
2-بالاخره ذاتا خوب است که انسانها شبیه هم باشند یا نباشند؟ چرا؟
به نام خدا
سلام
نسل هاي قبل ده تا بچه بودن،حداقل 4-5 خواهر برادر بودن با هم ديگه خوش بودن،خونه ها بزرگ و حياط دار بود فاميل و همسايه رفت آمد داشتن.بيماري ها كم بود.مشكلات روحي و رواني هم كم بود.
الان كه يه بچه يا دو تا بچه هستن و معمولا با فاصله سني زياد.يه بچه 20 سالشه دومي 12،كه هيچ كدوم همديگه رو درك نميكنن.
خونه ها فقط چهار تا ديوار دارن نه حياط نه درخت نه حوض نه نقش و نگارين.
قبلا هر روز تو مسجد محل كلي دوست و فاميل آشنا ميديم ولي الان فاصله افتاده.هركسي يه شهري غريب با مردمي كه خلق خوي متفاوتي دارند.
اين قصه سر دراز دارد...
بايد برخي سنت ها احيا بشه.چندتا گل و گياه تو اتاقت بزار بهشون رسيدگي كن.ماهي پرنده خزنده درنده و....يه كمي حالتو بهترميكنه.
مسئله بيش از حد فكر كردنه.عمل كنيد نه فقط فكر،وقتي يه برنامه ميريزن سريع برين تو فاز عمل.
يعني سعي كن همون ريش گذاشتن و پايگاه بسيج رفتن و اردوي جهادي رفتن و ... رو تجربه كني.مداركتو اماده كن امروز برو بسيج در مورد اردوهاي جهادي هم بپرس ببين هنوز ثبت نام هست يا نه.يه هفته بري اين مناطق دور افتاده و محروم كار كني حالت عوض ميشه.
از اين كسالت بيا بيرون و برو تو فاز [HL]عمل[/HL].
ومن الله توفيق
ميشه منظورتون را از جک و جونور دقيقتر بيان فرماييد؟
ظاهرا منظورتون دوستاتون هستند؟ بله؟
عجب ........
سلام حمید خان
روی لبه تیغ داری راه میری....نه شما ,بلکه 95% از جوانان امروزی مخصوصا در تهران.
شما وضع نسبتا خوبی داری چرا که حداقل حال کردی بیای اینجا با بچه های اسک دین گپی بزنی!
خیلی ها هستن که میگن حالا بیام اینجا حرف بزنم که چی بشه؟! یه مشت علاف دوره هم جمع شدن و دارن مهمل میگن!
بنابراین شما یک پله از اون افراد بالاتری:Gol:
مشکل شما متاسفانه خوراک جوانان امروزی شده و یکی از مهمترین عوامل روی آوردن به مواد توهم زا از جمله علف و گل هستش که خودت میدونی چقدر زیاده ولی مشکلی که هستش این مواد به زودی عادی میشه و ممکنه (قطعا) به سمت موارد بالاتر مثل ال اس دی برن!
شما گفتی نسل قدیم جنگ می کردن...یکی هم گفت خونواده ها شلوغ بود و....بعد از جنگ هم تب دانشگاه و کنکور داغ بود چرا؟ برای اینکه مملکت به تخصص احتیاج داشت و مدرک تحصیلی ارزش داشت و دانشگاه آزاد و پیام نور و ....اینهمه زیاد نبود و خود قبول شدن در کنکور مثلا دکتر و مهندس شدن یه انگیزه خیلی قوب بودش برای زندگی و چه بسا اون موقع ها که دوره ما بود رد شدن در کنکور برابر با مرگ بود و برای خیلیها زندگی بدون دانشگاه معنا نداشت و تازه در 20-25 سالگی که طرف نمیتونست وارد دانشگاه بشه تازه به حالت امروز شما می رسیدن که حالا چیکار کنم؟ دیگه هیچی بهم حال نمیده...ازدواج کنم که چی بشه؟ برم کاسب بشم که چی بشه/ و......
همانطور که در سالهای بین 65-80 کنکور دادن مد بود و کنکور ندادن غیر عادی بود , امروز بازار علم و دانشگاه و کنکور کساده و از مد افتاده و متاسفانه اگر کسی خیلی جوش کنکور و دانشگاه را بزنه غیر عادی و دیوانگی هستش (البته از نظر بچه ها ی دیگه)
-------------------
اما چه باید کرد؟!
امثال شما و هم سنهای شما باید در این مقطع سنی سعی کیند که خیلی دنبال حال کردن با روزگار نباشد و سعی کنید با احتیاط این دوره را بگذرونید وگرنه احتمال سقوط زیاد هستش.
اینکه دلیل این حالت چیه از جنبه های مختلف اجتماعی,خانوادگی,فرهنگی,اقتصادی قابل بررسی هستش ولی اینجا جاش نیست.
و کلام آخر اینکه :
موفق باشید:Gol:
ممنون بابت وقتی که گذاشتید.
ولی هیچی نفهمیدم.
جک و جونور منظور اون لذت های زندگی هستش که توی مسیر تا رسیدن به هدف، همراه ادمه.
فاز عمل رو قبول دارم. شاید اینجوری بهتر باشه.
نگاه کنید .
کلا مسئله ی شما میل ورزی هست و ناکام موندن در لذت اون در هنگام رسیدن به هدف . این میل ورزی شما یا میتونه به اون حالتی که گفتین باشه . یعنی به صورت زیگزاکی ، شما یک چیزی رو میخواین و بعد میرین سراغش ، بهش که رسیدین ، میخواین چیز دیگری رو داشته باشین و حالا شما این رو تجربه کردین و میبینین که شمارو راضی نمیکنه .
در واقع برای مثال شما از یک دختری خوشت میاد و به سمتش کشیده میشی . مسئله ی عشق بوجود میاد . احمقانه ترین سوال ممکن در این لحظه اینه که بگن ، عاشق چه چیز من شده ای ؟ ! درصورتی که فرد در عشق نمیدونه دقیقا به چه چیز دل بسته . این همون مسئله ی پروته آ هست که گفتم .
یعنی شما به یک چیز در وجود دختر دل بسته شدی . این چیز در وجود همه چیز نهفته هست و مارو به سمتش میکشونه و اگر ما توجه به خرج بدیم ، قوه ی میل ورزیمون بهش فعال میشه . برای مثال یک موبایل .
شما موبایل رو میبینی و خوشت میاد و هر موقع که از ویترین نگاهش میکنی ، میگی آخ اگر من این رو میگرفتم ! ... اما وقتی میخری و بهش میرسی ، میبینی باز راضیت نکرده و اون حسی که انتظار داشتی بهت بده رو نداده . این مسئله همون چیزی بود که گفتم .
شما انتظارت رو باید تغییر بدی یعنی فکر نکنی که وقتی اون چیزی که بهش میل داری رو اگر بدست بیاری پس همه چیز رو بدست آوردی و میتونی تا آخرین لحظه ازش لذت نهایی رو ببری . این امکان پذیر نیست .
دوستان درست می فرمایند . هدف و برنامه ریزی و ... و ... و ... ، اما مسئله اینه که شما اینارو داری و وقتی به یکیش برسی ، اون حس ارضای روحی و روانی رو به شما نمیده . الان که این مسئله رو فهمیدین ، نیاز نیست متاسف بشین ازش . به قول یکی از اساتیدمون ، در حال به سر ببرین . در اکنون به سر ببرین و نگاهت به اهداف صرفا رسیدن بهشون نباشه .
آخ که اگر هزینه ی رفتن به پیش یک روانشناس خبره رو داشتین ، خیلی میتونست به شما کمک کنه . میدونم واقعا هزینه ش زیاده . شما کتاب هایی در زمینه ی نظریه های شخصیت یا مسائل روانشناسی بخرین (روانشناسی بالینی یا روانکاوی ، نه از این کتاب ها که کلید زندگی چیست یا چنین چیزایی) چیزی که بتونه بنیادی و از ریشه مسائل شخصیتی و درونی و ناخودآگاه رو براتون توضیح بده .
این مسئله ی ناخودآگاه و درون و شخصیت رو از نگاه روانشناسان و روانکاوان مختلف شروع به مطالعه بکنین تا از خودتون شناخت کاملی بدست بیارین اون زمان هست که دید شما عوض میشه و دچار این مشکلات نخواهی شد .
یعنی ایجاد یک انگیزه برای درمان ، شناخت و پیدا کردن یک راهکار برای شخص خودت .
دوستان سلام
باید از شما می پرسیدم که بهترین تفریح شما چیست؟ بیشترین تفریح شما چیست؟
برداشت و شناخت بنده از شما به شرح زیر است که ممکن است همه یا بخشی از آن اشتباه باشد:
1- لذت های شما متفاوت است. احتمالا به پاسخ و نتیجه رسیدن سوالات و افکار شما بیشترین لذت را برای شما داشته باشد.
2- اتفاقا شما کلی نگر هستید، یعنی هم کلی نگر هستید و هم جزئی نگر. به جزئیات دقت می کنید، اما مسئله اینجاست که این جزئیاتی نیست که برای دیگران مهم باشد. همچنین شما در نگاه به این جزئیات تا حدودی به ماورای این جزئیات نیز توجه می کنید. از دقت بر روی جزئیات و ماورای آنها، برداشت های نسبتا کلی دارید، و اینگونه است که به این نتیجه می رسید که دیگران اصلا به مسئه نگاه نمی کنند. سایرین به جزئیات توجه می کنند و از آن رد می شوند، در بسیاری موارد به عمق آن توجه نمی کنند، جزئیات را در سنجش با هم و در کنار هم بررسی نمی کنند و در نتیجه برداشت های کلی ندارند.
اگر این جزئی نگری و کلی نگری شما به صورت صحیحی در کنار هم قرار بگیرد و ترکیب شود، می تواند کلان نگری را برای شما به ارمغان بیاورد.
3- خوب یک شخص با موضوعات مختلفی ارتباط دارد. مسئله اینجاست که در ارتباط با این موضوعات، شما حتی الامکان تک بعدی به موضوع نگاه نمی کنید و سعی می کنید از جوانب مختلفی آن را بررسی کنید. گاهی پیش می آید که بعضی موضوعات علی الظاهر هیچ نسبتی با شما ندارند و دیگران نیز همین را تایید می کنند، اما شما اینگونه فکر نمی کنید.
شما همیشه سوالات متفاوت از موضوعات متفاوت و در حد و اندازه و درجه اهمیت های متفاوتی دارید.
4- ...
5- منظور شما را به صورت دقیق از حد کافی متوجه نمی شوم. احتمالا این تعاملات مبتنی بر یک حدود نانوشته که به صورت نسبتا مبهم تعریف شده صورت می گیرد. مبهم از این جهت که هنوز نسبت این تعاملات با مسائلی چون هدف، برنامه ریزی، اعتقادات و ... کاملا مشخص نیست.
6- ...
7- شما کاملا از خودتان رضایت ندارید. به عبارتی شما از خودتان راضی هستید چون به نحوی تلاشتان را می کنید و از اینکه تلاش خود را می کنید، رضایت دارید اما هیچ گاه از وضعیت موجود رضایت ندارید. اهداف و برنامه ریزی های کوتاه مدت شما را قانع نمی کند.
حمید عزیز،
بخشی از مسائلی که برای شما ایجاد شده است، اقتضای سن شماست. بخشی از آن نیز ناشی از مطالعات، تعاملات، مشاهدات و ... در این 2 ساله اخیر است. بخشی نیز به خاطر ظرفیت وجودی شماست.
اینها در کنار هم و در ترکیب با هم وضعیت فعلی شما را ایجاد کرده است. اگر ظرفیت وجودی شما این گونه نبود، اقتضای سن و کنشها و واکنشهای شما در این 2 ساله اخیر شما را تا به این حد درگیر نمی کرد یا حداقل، پاسخ های مقطعی و کوتاه مدت و ... شما را قانع می کرد.
ببینید، کودک در زمان حال زندگی می کند و جوان همیشه در آینده سیر می کند. دوران نوجوانی، دوران گذار از کودکی به جوانی است که به دلیل همین تغییر، شخص می تواند دچار بحران هویت شود. از سویی نیز ویژگی های این دوران، شخص را نسبت به نظام ارزشی که دارد حساس می کند و نوجوان سعی می کند در حد توان نظام ارزشی خود را مورد بازنگری قرار داده و در صورت مقدور بودن، یک نظام ارزشی جدیدی تعریف کند.
فضای خانوادگی آرام در کنار مطالعه موضوعاتی از قبیل مسائلی که جناب استاد رائفی پور و حسن عباسی و ... مطرح می کنند در کنار مشاهده افکار و رفتار مردم و سنجیدن آن با اطلاعاتی که از ناحیه مطالعات خود بدست آورده اید، به تقویت دیدگاه شما کمک کرده است. شما از ناحیه مطالعات خود، اطلاعاتی را کسب کرده اید و با مشاهدات و تحلیل های خود، بر آن افزوده اید تا حدی که برخی مسائل به صورتی بدیهی برای شما درآمده است. شما می بینید سایرین نسبت به این مسائلی که برای شما بدیهی است بی تفاوت هستند.
به نظر می رسد ظرفیت وجودی شما به گونه ای باشد که خیلی بیشتر از آنکه توان کار جسمی داشته باشید، توان کار فکری دارید. در اوقات زیادی فکرتان مشغول است و سوالات دقیقی را برای خود مطرح می کنید و بی پاسخ ماندن برای شما بسیار زجرآور و ملالت آور است. بر روی برخی موضوعات دقت ها و ریزبینی هایی دارید که به تنظر این طور است که دیگران ندارند. احتمالا شخص بسیار منظمی هستید و در افکارتان نیز دوست دارید هر موضوعی در جای خودش باشد. شما به دنبال ملاک ها و معیارهای ثابتی هستید که در همه جا جوابگوی شما باشد. اگر ملاکی در موارد بسیاری جوابگو باشد اما در موارد اندکی نتواند خود را به عنوان ملاک و معیار سنجش ارائه کند، در پس زمینه ذهنی شما نمره منفی می گیرد زیرا نزد شما ملاک های متغیر فاقد ارزش هستند.
خوب همه اینها در کنار هم باعث شده است که شما در بینش و تفکرات خود تنها باشید اما ظرفیت انسان به گونه ای نیست که در ابتدای امر تنها باشد. مخصوصا اینکه شما در سنی قرار دارید که اقتضای آن ورود به اجتماع است اما اطرافیان شما با شما همفکر نیستند. از تبعات مسائلی که عرض شد، لذت نبردن از مسائلی است که اساسا برای لذت طراحی شده اند یا حداقل سایرین به عنوان موضوعی لذت بخش به آن نگاه می کنند.
خوب بنده خیلی نوشتم، فعلا بفرمایید که تا به اینجا چقدر برداشت بنده صحیح بوده است.
علی علی
خیلی ممنون بابت وقت گذاشتن و پیگیری تون.
تقریبا همه موارد درست بودن، جز مورد پنج. منظور من هم از به حد کافی این بود که هم دیگران نیاز هاشون در رابطه با من برطرف میشه، و هم من. یعنی اگر سوالی داشته باشند و یا هر چیز دیگه ای که به من مربوط باشه، به جوابشون میرسند و من هم در رابطه با اونها همین جوری هستم.
سلام
بنظرم این همان قبض و بسط می باشد...
یعنی همان فراز و نشیب هایی که برای روح اتفاق می افتد...
گویا برای شما حالت قبض (گرفتگی روح) اتفاق افتاده است...
شاید بتوان گفت که برای خیلی ها اتفاق می افتد...
و یکی از راهکارهای آن صبر است...
نکته ای که مهم می باشد اینست که در این حالت روحی ممکن است انسان در اعتقادات خود سست شود و فرصت بسیار خوبی برای شیطان است...
پس مواظب حربه های شیطان باید بود..
خداوند شما را موفق بدارد...:Gol:
!؟
چی شده!؟
سلام
به نظر من وقت این رسیده که مشغول به یه کاری بشی
من 28 سالمه کارم برنامه نویسی برای این گفتم کارم چیه که بهت بگم از این سن باید با کارهای بزرگ سر خودتو گرم کنی دیگه باید فکر یه کاری باشی که هم ازش لذت ببری هم برات درامد داشته باشه من واقعا عاشق ساخت و طراحی سایتم به نظرم هیچ کاری واسم لذت بخش تر از این نیست که یه سایت درست کنم
وقتی میشنم پایه کار نمیفهمم ساعت چجوری میگذره
شماهم سعی کن به یه کار که دوست داری مشغول شی
طوری نشده!
این مشکل شما روحی است نه جسمی...خب؟
ی روز ممکنه روح انسان سرحال و شاداب باشه... ی روز هم ممکنه دلتنگ و غمگین..
حالا این یک روزی که گفتم ممکنه روزها،ماه ها و یا سال ها طول بکشه...؟
دلیل، سند، مدرک! همینجوری که نمیشه چنین حرفی رو باور کرد
الان شاید یه بنده خدایی بیاد و بگه مشکل شیمیاییه! من باید حرفشون رو قبول کنم؟
دوستان سلام
حمید جان، قسمت دوم نوشته هایم را نیز درست می دانید؟
علی علی
سلام
فرضاً بنده مدرک هم بیارم، مشکل شما که حل نمیشه...
چیزی که مهمه اینه که انسان در این حالت قدری کلافه س...
پس همانطوری که قبلا گفتم باید مواظب بود که شیطان نفوذ نکنه...:ok:
سلام
بله، درست بود.
حداقلش اینه که من مطمئن میشم حرفتون درست میشه و میفههم که مشکل از اونجاست.
وقتی شخصی دندانش درد می گیرد دیگر نمی تواند کاری انجام دهد...به دندانپزشک مراجعه می کند
وقتی شخصی سرش درد می گیرد دیگر نمی تواند کاری انجام دهد... مُسکن مصرف می کند
وقتی شخص پایش می شکنه دیگر نمی تواند کاری انجام دهد...پایش را گچ می گیرد
حالا اگر شخصی چهار ستون بدنش سالم باشد و از نظر مالی و خانوادگی مشکل نداشته باشد و بازهم نتواند کاری انجام دهد، مشکل از کجاست..؟
معلوم میشه ی مقوله دیگری دچار اختلال شده...
اون مقوله همان روح است...
دوستان سلام
خوب حمید عزیز،
متاسفانه برای بنده مسافرتی پیش آمده که لاجرم مدتی در خدمت نیستم، اما قبل از رفتن این نوشته ها را با دقت مطالعه کنید:
هنوز جا برای پرسیدن سوالات بیشتر و شناخت دقیق تر شما هست، مثلا می بایست به صورت کلی هدفی که انتخاب کرده اید را بدانم و ...
اما با توجه به نوشته هایی که از شما دیده ام، اگر شناخت بنده نسبت به شما صحیح باشد، می توان راهنمایی های کلی ارائه کرد.
ببینید حمید جان، مطمئنا به خاطر اقتضای سن، شما به دنبال هدف و برنامه ریزی هستید اما مهمترین عاملی که نمی گذارد شما چون سایرین به اهداف ساده و مقطعی دل خوش کنید و از خوشی های زودگذر لذت های آنچنانی ببرید، ظرفیت وجودی شماست.
اما مسئله ای که فعلا می توان گفت این است که هدف مانند یک مقصد است و برنامه ریزی راه رسیدن به آن مقصد است، خوب مشخصا اینها مطالب واضحی است اما نکته اینجاست که هر مقصد و راهی، یک نقطه شروع و مبدأ دارد. قبل از هر چیز باید مبدأ را بشناسیم و بدانیم که سرآغاز شروع حرکت ما به سوی هدف کجاست تا پس از آن بتوانیم از میان راه ها و مقاصدی که از این مبدأ می توان بدان رسید، بهترین مقصد و راه را انتخاب کنیم. همچنین این نکته قابل توجه است که کاملا ممکن است که ما هنوز حتی در مبدأ قرار نگرفته باشیم و نیازمند قرار گرفتن در مبدأ باشیم.
مشخصا منظور حقیر از مبدأ در اینجا، ازل یا آغاز هستی و مسائلی از این دست نیست. منظور این است که ما باید قبل از هر چیز آن ملاک ها و معیارهای ثابت برای سنجش درستی یا نادرستی مسائل را به دست بیاوریم، سپس توسط آنها مفاهیم موجود را بسنجیم و اگر متوجه شدیم که هیچ کدام از مفاهیم موجود نمی تواند صحیح باشد؛ مبتنی بر آن ملاک ها، مفهوم جدیدی را ایجاد کرده و به تبع آن هدف جدیدی را تببین کنیم.
توجه به این نکته چه در حوزه مفاهیم کلی و گسترده ای چون جهان بینی و ایدئولوژی و چه در حوزه مفاهیم جزئی چون اهداف مقعطی و کوتاه مدت، لازم و حائز اهمیت است.
علی علی
خب الان تکلیف چیه؟
دوستان سلام
ببخشید که مدتی نبودم
خدمت شما عرض کردم که "ما باید قبل از هر چیز آن ملاک ها و معیارهای ثابت برای سنجش درستی یا نادرستی مسائل را به دست بیاوریم، سپس توسط آنها مفاهیم موجود را بسنجیم و اگر متوجه شدیم که هیچ کدام از مفاهیم موجود نمی تواند صحیح باشد؛ مبتنی بر آن ملاک ها، مفهوم جدیدی را ایجاد کرده و به تبع آن هدف جدیدی را تببین کنیم."
باید قبل از آنکه توجه خود را معطوف به هدف و برنامه ریزی کنید، باید برای دست یابی به این ملاک های ثابت تلاش کنید.
البته ناگفته نماند که این تلاش همچون سایر فعالیت های بشر گاهی خسته کننده، گاهی کسل کننده، گاهی بی نتیجه و ... است، اما نتیجه مطلوبی در پی دارد.
این که چگونه می توان به این مسائل دست یافت نیاز به شناخت دقیق تر شما دارد تا با توجه به آن روند مناسبی پیشنهاد و طی شود.
علی علی
خواهش میکنم
الآن من دقیقا باید چیکار کنم!؟
دوستان سلام
چون شما را به خوبی نمی شناسم، فی الحال نمی توانم پیشنهادی قطعی بدهم.
1- لطفا به صورت کلی بنویسید که هدفی که انتخاب کرده اید، چیست؟
2- موضوعات مورد علاقه خود و عمده موضوعاتی که پیرامون آن بحث می کنید را با دقت بیان کنید
علی علی
میخوام ابوالفضل امام زمان باشم
مباحث علمی - علوم کامپبوتر - رو دوست دارم. ولی سرش حرص نمیخورم.
اما سر قضیه فرهنگ و مدل زندگی و اینجور چیزا خیلی گیرم.
دوستان سلام
بسیار خوب، به نظر می رسد که راهی طولانی در پیش داریم.
برای شروع 2 روند را پیشنهاد می دهم:
1- آیا می خواهید که یک بحث دوطرفه داشته باشیم و طی آن از نفی به اثبات برسیم؟
در این روند همچنان پرسش و پاسخ هایی خواهیم داشت و طی آن با کمک هم به نقد وضعیت موجود و بررسی راه حل هایی برون رفت از آن می پردازیم
در این روند، مقدماتی برای رسیدن به نتیجه مطلوب تر طی می شود
2- آیا می خواهید که یک بحث یک طرفه داشته باشیم و طی آن به اثبات بپردازیم؟
در این روند،با مقدماتی کمتر، مسائلی بیان می شود که درک آنها، به دلیل مقدمات کمتر، نیاز به دقت بیشتری دارد.
پیشنهاد حقیر، روند اول است.
علی علی
به نظر منم راه اول.
دوستان سلام
1- در چه رشته ای درس می خوانید؟
2- آیا خودتان این رشته را انتخاب کرده اید؟ اگر خودتان این رشته را انتخاب نکرده اید، چه رشته ای را انتخاب می کردید؟ چه کار دیگری می کردید؟
علی علی
ریاضی فیزیک
خودم انتخاب کردم
دوستان سلام
1- آیا مطمئن هستید که خودتان انتخاب کرده اید؟
2- استعداد شما چیست؟
علی علی
اره.
استعداد؟ توی خیلی چیزا. به طور دقیق بررسی نکردم
ولی اگر منظورتون اینه که چرا این رشته انتخاب شده، چون باید توی دانشگاه نرم افزار بخونم
این باسد هم از روی علاقست
دوستان سلام
پس یک جوان 17 ساله هنوز به صورت دقیق استعداد خود را بررسی نکرده و نمی شناسد.
اصلا استعداد چیست؟
علی علی
سرعت بالاتر برای انجام یک کاری - این کار میتونه یادگیری چیزهای گوناگون یا ... باشه
دوستان سلام
بالاخره این هم تعریفی است.
1- به نظر شما آیا علاقه برای انتخاب مسیر و رسیدن به بیشترین حد از موفقیت کافی است؟
2- جایگاه توانایی و ظرفیت وجودی انسان در انتخاب مسیر چیست؟
3- مشکل یا مشکلات اساسی نظام آموزشی کشور چیست؟ آیا کارا هست؟ اگر نیست چرا؟
علی علی
به نظر من چون هدفی تو زندگی نداری ... منم 17 سالمه فقط به امید 2 ـتـا هدفه که زنده موندم توی این دنیا و دارم زندگی میکنم - خداییش اگ این 2 ـتا هدف رو هم نداشتم زندگی کردم برام مهم نبود دلیلی برای زنده بودن خودم نمیبینم ....
دوستان سلام
هدف شما چیست؟
بنده و حمید جان، روندی از یک بحث را آغاز کرده ایم، اگر شما نیز دوست داشته باشید می توانید با پاسخ گویی به سوالات، شرکت کنید.
علی علی
یکیش که توی این دنیا نمیتونم بهش برسم دارم سعی میکنم برا آخرتم حفظش کنم ( شخصیه ) دومیه اینه که : یکی از یاران امام زمان باشم
دوستان سلام
شما رسما و در حال حاضر یار امام زمان روحی فداه تشریف دارید، پس به این هدف رسیدید، هدف بعدی؟
علی علی
خخخخخخ
خواب دیدی خیر باشه عزیزم
بنده به اندازه ی موهای سرم گناه - نماز قضا روزه باتل شده و ... دارم =))) چی چی میگی برا خودت ؟ ها ؟ =))) خخخخ
دوستان سلام
خوب شما می خواهید امام زمان روحی فداه را در چه اموری یاری کنید؟ قطعا در اموری که ایشان از شما یاری بخواهند.
امام زمان روحی فداه، خیر و صلاح و رستگاری شما را می خواهند و هدف ایشان از ظهور نیز همین است.
اگر شما به قول خودتان به اندازه موهای سرتان هم گناه داشته باشید، باز فضا برای توبه و جبران گذشته هست.
درست است که هر گناه ما یک سیلی بر صورت مولایمان صاحب الزمان روحی فداه است، اما توبه، آغاز بازگشت و بیعت با ایشان و سعی در جبران گذشته و اصلاح خود اولین قدم از یاری کردن ایشان است. پس شما رسما یار ایشان هستید. قدر خودتان را بدانید و سعی کنید با ولایت مداری و اطاعت، مراتب یاری خود را افزایش دهید.
علی علی
1. کافی نیست. ولی لازمه.
۲.
۳. نظام آموزش و پرورش کشور رو که کلا جمع کنن بهتره
یه نوجون، توی بهترین دوران زندگیش، باید دغدغه اش این باشه که نمیتونه فلان سوال رو توی ۴۵ ثانیه حل کنه.
یه سری مطالب رو یاد میدن که به هیچ وجه به درد نمیخوره.
دوازده سال از زندگی رسما علاف تشریف داریم.
دوستان سلام
1- اگر علاقه کافی نیست، چه موارد دیگری برای کافی بودن، لازم است؟
2- مشکل اساسی نظام آموزشی کشور اینهاست؟ یا اینکه نتیجه مشکل، اینهاست؟
3- آیا بهتر نیست، استعداد را برآیند و جمعِ علاقه شخص + توانایی و ظرفیت وجودی شخص بدانیم؟
خوب است که الان در ادامه روند، بحث جدیدی را نیز آغاز کنیم:
4- مُد چیست؟
علی علی
بیست سوالی بازی میکنی ؟
۱. فقط و فقط خواست خدا
۲. مشکل نظام آموزشی، از پایست. مدیران و انسان ها. مدل فکریشون و ...
۳. خب، قبول.
۴. مد چند تا چیز مختلفه. تعریف اصلیش یعنی چیزی که توی یک نمونه، بارزتره و نمونه های بیشتری دارای اون ویژگی هستند.
درباره اینکه روی مد بودن خوبه یا نه، یه اتغاق احمقانه بیشتر نیست.
دوستان سلام
20 سوالی یا هر نام دیگری که دوست دارید می توانید روی این بگذارید.
به هر حال این بحثی است که ما داریم و شما نیز اگر دوست داشته باشید می توانید در آن شرکت کنید.
1- آیا ممکن نیست که علاقه در تعارض با خواست خدا قرار بگیرد؟ اگر ممکن نیست، چگونه؟ اگر ممکن است، پس یا باید به علاقه توجه کرد یا به خواست خدا؛ به کدام باید توجه کرد؟ چرا؟
بهتر نیست که از استعداد در جهت خواست خداوند متعال استفاده کنیم؟
2- پس به تعبیر شما، مشکلی اساسی و پایه ای نظام آموزشی، مدیران، انسانها و مدل فکری آنهاست.
اجازه دهید که قعلا از این بحث بگذریم و به بحث مُد بپردازیم.
3- این تعریف شما از مُد با کمی دقت بیشتر را می توان تعریف ریاضی و آماری آن دانست. آیا همین تعریف در عرف، جامعه و مجموعه انسانها نیز، تعریفی درست و صادق است؟
4- با توجه به نظر شما، مُدگرایی باید ذاتا مسئله ای نادرست باشد، چرا؟
آیا ممکن نیست که مدگرایی صحیحی داشته باشیم؟ اگر خیر، چرا؟ و اگر آری، چگونه؟
علی علی
۱. برای بقیه امکان داره. اما برای من نه. به شخصه کاری که دوست دارم رو انجام میدم، ولی کار درست رو دوست خواهم داشت.
۲. دقیقا
۳. تعریف جامعه از مد هم دقیقا همونه. یه سال همه سبز میپوشن. یه سال زرد. یه سال هم قهوه! یه ادم هم پیدا نمیشه بگه من چرا باید چیزی رو بپوشم که بقیه میپوشن؟؟
۴. کاملا اشتباهه. به من چه که شصت میلیون آدم چه رنگی رو میپوشن؟ من رنگی که دوست دارم رو میپوشم. یا توی لباس و گوشی و هر چیز دیگه ای.
مد گرایی صحیح وجود خارجی نداره. مثلا چون همه نماز میخونند، منم بخونم؟ هیچ دو ادم یکسانی وجود ندارن که دقیقا یک شرایطی رو داشته باشند، پس دلیلی نداره دو تا کار رو دقیقا شبیه هم انجام بدن.
دوستان سلام
1- حمید جان، دقت کنید که بحث ما مقداری کلی است و صرفا شما و افعال شما مد نظر نیست. در جای خود به نتایج و مباحث شخصی نیز می رسیم.
پس سعی کنید با یک دید کلی به سوالات پاسخ دهید.
در اینجا بد نیست که به مسئله ملاک های درستی یا نادرستی بپردازیم اما فعلا اجازه دهید بگذریم.
2- اگر تعریف از مُد در جامعه نیز به عینه همین تعریف ریاضی باشد، بگویید که به طور مثال یک نمونه آماری فرضی از زنان را متصور شوید که 50٪ چادری هستند و 50 درصد غیر چادری و از میان بانوان غیر چادری نیز 15٪ کسانی هستند که از شلوارهای ساپورت استفاده می کنند، چرا در این نمونه آماری چادر با وجود فراوانی بیشتر، مُد محسوب نمی شود اما پوشش ساپورت که فراوانی به نسبت کمتری دارد، مُد محسوب می شود؟
مشخصا تعریف ریاضی از مُد با تعریف آن در جامعه شناسی متفاوت بوده و پاسخ گوی واقعیت ها و فاکتور های جامعه شناختی نیست.
پس تعریف دقیق تر از مُد چیست؟
3- بنده پاسخ خود را در مورد خوب بودن یا نبودن مدگرایی از شما گرفتم اما مشخصا شما دارید اغراق می کنید. 60 میلیون انسان مدگرای یکسان اغراق است. ممکن است که هر دسته از اینها به دنبال مد متفاوتی و در زمینه متفاوتی باشند.
4- آیا خوب است که انسانها شبیه به هم باشند یا متفاوت از یکدیگر، چرا؟
علی علی
۲. خب شما جامعه آماری تون رو درست انتخاب نکردید. مد یعنی چیزی که اکثریت، از اون بیشتر استفاده میکنند. حالا اگر شما جامعه آماریتون رو از کل آدم های شهر انتخاب کنید، اونجاست که ساپورت مد هستش.
۴. انسان ها باید خودشون باشند. هر کسی هم برای انجام یک کاری اومده توی دنیا. پس لزومی وجود نداره که توی همه کارها شبیه به هم باشند.
دوستان سلام
1- جامعه آماری فرضی بود نه یک چیز دقیق و مطابق واقع، هر چند اگر بخواهیم کل جامعه زنان ایران را بررسی کنیم باز هم پوشش ساپورت هر چند در چشم باشد، پوشش اکثریت نیست و حتی مبتنی بر بررسی های آماری می توان گفت که تعداد افراد چادری بیشتر از افرادی با پوشش ساپورت است؛ پس چرا ساپورت مد است اما چادر مد نیست.
مثالی دیگر می زنم، تعداد آقایانی که ریش و موهای سر خود را به نحوی ساده کوتاه کرده مشخصا بیشتر از مدل های موی خامه ای، جیغی و ... است، چرا سادگی مد نیست اما این مدل ها مد محسوب می شوند؟
باز هم مثالی دیگر از جامعه زنان، تعداد کسانی که از گیره های کلیپس استفاده نمی کنند بسیار بیشتر از کسانی است که استفاده می کنند، چرا عدم استفاده مد نیست اما استفاده از این مسئله مد محسوب می شود؟
و ....
2-بالاخره ذاتا خوب است که انسانها شبیه هم باشند یا نباشند؟ چرا؟
علی علی