یاد خودم افتادم
خیلی کوچیک بودم دوم سوم دبستان با خودم نذر کرده بودم اگه معدلم 20بشه 14تا نماز امام زمان بخونم
از قضا معدلم 20شد منه بینوا
رفتم مسجد جمکران با مامانمو خواهرم .دقیق نمیدونستم نماز امام زمان چطوریه فقط میدونستم 100تا توش باید یه چیزیو بگیم پرسیدم بهم گفتن 100تا سوره حمد فلان آیشه اش رو
همیشه دقتم پایین بوده مثل منگا همیشه اول صحبتا رو گوش میکنم بقیشو با تخیلاتم یا اطلاعات خودم کامل میکنم :tajob:خودم رویه تابلو خوندم که 100بار شروع کند سوره حمدرا...مثلا فلان آیه اش را بخاند من هم به این توهم که باید 100بار سوره حمدو بخونیم بودم
کنارم دیدم یه خانمی داره تو نماز هی میگه ایاک نعبدوو ایاک نستعین با خواهرم گفتم این چرا اینطوری میخونه؟اون منگ تراز من سوالمو نفهمیده گفت اینطوریم میشه خوند:Moteajeb!::Gig: منم فکرکردم که مثلا تو نماز اول 100تا بسم... بعد 100تا الحمد...بعد 100تا ایاک...تا آخر با خودم گفتم اره گمونم اینطوری راحتره:Nishkhand:
و اما ادمه
خلاصه من اونروز یه دونه نماز امام زمان به روش خودم تو جمکران خوندم
یاد اونروزا بخیر فکر کنم نماز اولی رو به ترتیب ایه ها خوندم ینی یدونه حمد دو دونه حمد سه دونه تا 100تا
مامانم نمازشونو با طمانینه ویواش میخونن اونروز با مامانم شروع کردم اما یه نیم ساعت بعداز مامان تموم کردم ولی انصافا صدتا حمد زیاد خستم نکرد بقول شما بچگی صفای دیگه ای داشت
خواهرم کنارم هی نق میزد که خسته شدم چکار میکنی بخون دیگه میخایم بریم.جات میذاریما فکر میکرد دارم نقش بازی میکنم که مثلا مامان منو بیشتر دوست داشته باشه برا همین ریاکارانه نمازمو طولش میدم خودمم توفکرم بود که چرا خواهر که هیچی مامان چرا انقدر زود نمازش تمومشد
خلاصه تموم شد نمازم
و من هر14تا شو 100تا حمد میخوندم 100تا با دو مدل مختلف ی بار حمدروکامل میکردم بعد حمد دیگه یبارم بصورت مقطعه100آیه ب 100آیه:khandeh!:
همیشه برا کارام نماز امام زمان رو ب روش خودم نذر میکردمو میخوندمو واقعا هم حاجت میگرفتم خیلی مدله نمازشو دوست داشتم تا چندین سال این مدلی میخوندم بعدها تو دبیرستان ک سوادم بیشتر شد فهمیدم
ای کاش تمی فهمیدم چون با اینکه مدلش برا م راحتر از قبل شده دیگه مثل قدیما زیاد نمیخونم ازش لذت نمیبرم و مهمتراز همه با اینکه نذر میکنم حاجاتمو نمیگیرم ........
وهمیشه میگم چه صفایی داشت اون دوران بچگی و نوجوونی
خدا خیبلی بیشتر دوستم داشت خیلی بیشتر چون من باهاش بیشتر بودم شاید..
همیشه برا کارام نماز امام زمان رو ب روش خودم نذر میکردمو میخوندمو واقعا هم حاجت میگرفتم خیلی مدله نمازشو دوست داشتم تا چندین سال این مدلی میخوندم بعدها تو دبیرستان ک سوادم بیشتر شد فهمیدم ای کاش تمی فهمیدم چون با اینکه مدلش برا م راحتر از قبل شده دیگه مثل قدیما زیاد نمیخونم ازش لذت نمیبرم و مهمتراز همه با اینکه نذر میکنم حاجاتمو نمیگیرم ........
سلام. این مسئله برای من هم پیش اومده. نوجوون که بودم از توی یه تقویم، نماز استغاثه به امام زمان(عج) رو اشتباهی یاد گرفتم. بعد از اون به روش خودم می خوندمش و همیشه هم حاجت می گرفتم! فقط یکبار نگرفتم اون هم بعدا فهمیدم اگر چیزی که می خواستم میشد احتمالا خیلی بد می شد. مهم توسله و اخلاص. ممکنه بعدا یاد بگیریم درست اون نماز یا دعا چیه ولی اصل موضوع رو از دست داده باشیم!
یادمه 12 ساله بودم یه روز مهمان داشتیم و مهمانمون هم خیلی آدمهای مذهبی بودند و میخواستند شب هم منزلمون بخوابند و صبح زود راهی شهرستان بشن وقتی نماز صبح شد همه بلند شدن برای نماز خواندن ،من هم از صدای دیگران بیدار شدم ،پیش خودم گفتم درسته به سن تکلیف نرسیدم ولی ضایع هستش همه بلند شدن و من خوابیدم اتفاقا هم خیلی خوابم میومد و هم تا حالا برای نماز صبح بلند نشده بودم خلاصه بلند شدم رفتم وضو گرفتم ،حالا توی اون موقع خیلی کامل بلد نبودم نماز رو ادا کنم ولی دست و پا شکسته بلد شده بودم وقتی نماز رو خوندم دیدم همه دارن بهم نگاه میکنن میگن قبول باشه ما رو هم دعا کنید التماس دعا از این چیزها خیلی پیش خودم حال میکردم ،بعدش تصمیم گرفتم که سعی کنم نماز صبحم را قبل از به تکلیف رسیدن هم بخونم که دیگه یادم نمیاد خوندم یا نه اینم از خاطره من
سلام. تازه به سن تکلیف رسیده بودم ولی خیلی کاهل نماز بودم. شب که می شد، موقع خواب که چراغها رو خاموش می کردیم، یه سایه هایی رو دیوار می دیدم. فکر می کردم چشمام مشکل پیدا کرده و چون نماز نمی خونم خدا داره منو تنبیه می کنه. شروع می کردم به مناجات با زبون خودم: خدایا تا فردا زنده نگهم دار. قول می دم از فردا نمازهامو بخونم..! فردا که می شد دوباره نماز نمی خوندم و شب دوباره .. یه عادت شده بود برام.! از بچگی توبه شکن بودم!!!
خاطره من در مورد نماز نیست ولی واقعا هیچ وقت از یادم نمیره!!
یادم سر کلاس چهارم دبستان بودم....معلم دینی ما داشت راجب به غسل صحبت میکرد که از واجبات هست و خوب تو اون سن فقط به ما غسل میت رو میگفتن.مدرسه ما هم خیلی مدرسه سخت گیری بود و چون نمونه بود شرط انظباط و معدل داشت و هر کسی رو راه نمیدادن.....خلاصه معلم گفت غسل ها دو نوع هستن واجب و مستحب و در مورد واجب فقط فعلا میت رو بشناسید ولی غسل های واجب دیگه ای هم هستن...
من نمیدونم چرا اون موقع با صدای بلند در حالی که نیشم تا بنا گوش باز بود گفتم خانوم مثلا دیگه چه غسل های واجب دیگه ای هست (باور کنید که هیچ چیز تو اون سن نمیدونستم-و واقعا نمیدونم برای چی!!!)خلاصه معلم یک نگاه غضب الودی به من کرد و کلاس تموم شد بعد منو دفتر مدرسه خواستن منم هاح و واح رفتم و کلی منو سیم جیم کردن!!یعد هم زنگ زدن به مامانم!بعد که بزرگ شدم معنی سوال هاشونو فهمیدم و از مادر همیشه خجالت میکشیدم!به خدا روم نمیشه بگم چه سوال هایی از من پرسیدن از یک دختری که اصلا تو باغ این جور مسایل نبوده!!:Gig:
یک خاطره دیگه یادمه یک بار جو گیر شدم یک نذر بزرگ کرده بودم و ادا شده بود....فکر کنم ختم 1000 بار از یک دعایی که شنیده بودم خیلی حاجت میده....ولی خوندن اون دعا 30 دقیقه طول میکشید منم ناراحت از اینکه اخه دختر یک بار نذر میکردی یا نهایت 10 بار!!
فکر کنم 12 یا 13 سالم بود رفتم به مادرم گفتم...چکار کنم خیلی سخته!
مادرم گفت چی نیت کرده بودی/؟منم گفتم :خوب با خودم گفتم مبخونم دیگه 1000 بار
مادرم گفت باید میگفتی برای رضای خدا .....نذر کردن هم ادابی داره.....الان دیگه نمی خواد بخونی چون از خدا نخواستی و ذکر نکردی برای رضای خدا!!
بازم شما تومستحبات اشتباه كردين من كه اوضام خيلي بي ريخت بود.با اينكه 10سالم بود و به سن تكليف رسيده بودم و لي يه اشتباه بزرگي تو نماز مي كردم اين بود كه توي همه ركعت هاي نماز تشهد و سلام و مي گفتم .....:ghash:
واي چه نمازي!!!
:khandeh!:
دوستان خاطرات خیلی زیبایی بود.از خوندن این تاپیک خیلی لذت بردم.کلی هم خندیدم(خدا خیرتون بده)
تو سایت دانشگاه نشستم همه دارن چپ چپ نگام میکنن به خاطر خندیدن(فکر میکنن خل شدم)
خلاصه ما رو بردین به دوران کودکی.چه حالی داشت عبادت تو اون زمان.یادم میاد تقریبا از 9 سالگی همیشه نمازها و اکثر روزه هامو میگرفتم.بعد از ظهر ها تو کوچه فوتبال بازی میکردیم و توپ می افتاد تو جوب می پاشید به ما بی نماز می شودیم،خلاصه هر شب یه دوش مجبور بودیم بگیریم لباس عوض کنیم.مادرم چقدر دعوام می کرد
هر هفته نماز امام زمان ،نماز شب،خدا دلم تنگ شده برای معصومیت اون زمان
حالا تو این خوابگاه بعضی وقت ها نماز صبحمونم غذا میشه:Ghamgin:
یادمه مامانم بزور با ویشگون منو برای نماز صبح بیدار میکرد ...منم رکوع که میرفتم میگفتم اخ!اخ
بعد از نماز هم کلی دعوا میکرد که چرا اخ اخ میکنی تو نماز....خوب درد میگرفت...
خیلی سخت گیر بود...میگفت برکت از خونمون میره!بعضی وقت ها هم بدون وضو وای میستادم نماز میخوندم ...از ترسم!از بس خوابم می اومد میخواستم زود تر بخونم خلاص بشم...مامان میگفت اون نماز بالا نرفته میخوره تو سرت!!این چه نمازیه میخونی؟؟؟
خلاصه نماز خوندن های من از 13 یا 14 سالگی جدی شد قبل از اون یا یکی در میون بود یا زوری...خدا ببخشه باید قضا شونو بگیرم...
یادمه مامانم بزور با ویشگون منو برای نماز صبح بیدار میکرد ...منم رکوع که میرفتم میگفتم اخ!اخ
ما اگه خدا بخواد از خاطر شما درس میگیرم و برا نماز پسر دخترمونو با ناز کردن بلند میکنیم...:ok:
چه خاطرات جالبو قشنگ و معصومانه ای داشتید...جدا خیلی جالب بود واقعا ممنون
این مطلب جالب رو هم از یکی از اساتید شنیدم گفتم جالبه که اینجا بنویسمش:
آیت العظمی مرعشی نجفی فرمودند:زمانی که در نجف بودیم،روزی،هنگام ظهر،مادرم به من گفت:برو پدرت را صدا بزن؛تا برای صرف نهار بیاید.من به طبقه بالا رفتم و دیدم که پدرم،در حال مطالعه خوابیده است.نمی دانستم چه کنم؟ از طرفی باید امر مادر را اطاعت می کردم و از طرفی، می ترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم.خم شدم و لبهایم را کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه زدم،تا اینکه در اثر قلقلک پا، پدرم از خواب بیدار شد و دید،من هستم.وقتی این ادب و احترام را از من دید،گفت:شهاب الدین تو هستی؟ عرض کردم:بلی آقا.دو دستش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:«پسرم، خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت قرار دهد؟ و من هر چه دارم از برکت همان دعای پدرم است که در حق من نمود و به مرحله اجابت رسید».(رمز موفقیت بزرگان)
(البته این متنش رو از سایت حوزه نت کپی کردم)
سلام دوست عزیز.این تاپیک رو با گریه دارم مینویسم.من نوجوون بودم به اندازه یک سال نماز شب میخوندم،وقتی جوون شدم با این همه ادیان رفتم دنبال ادیان.یادش بخیر از امشب خواستم نماز شب رو دوباره شروع کنم.اومدم تو سایت که خوابم نبره.بعد این عنوان رو دیدم.میگن هر چی رو که بخوای خدا بهت میده
امیدوارم همیشه نماز شبتونو بخونید
یا الله
سلام دوستان،واقعا خاطراتتون زیبا بود{کلی خندیدم:khandeh!:}
همین چند وقت پیش از یکی از اساتیدم در مورد نماز شب شنیدم که میگفت
خانومی بوده که همیشه نماز شب میخونده و اون وقت شب بچه ی کوچیکش رو همیشه صدا میزده و با تنقلات راضیش میکرده تا بشینه و به نماز مادر نگاه کنه،این میشه که اون بچه از همون دوران با نماز شب وپا شدن در اون وقت خو میگیره و عادت میکنه.
واقعا خوشا بحال نماز شب خونا:Kaf:
ما که لیاقت نداریم،چند بار میخونیم و باز شیطان میاد سراغمون:Ghamgin:
1- آقا من وقتی بچه بودم مثه دوستان شبا که میشد سایه میدیدم و خرافاتی میشدم شروع میکردم به توبه کردن
خدایا غلط کردم اشتباه کردم از فردا نماز میخونم دیگه گناه نمیکنم
2-حالا بعضی اوقاتم فک میکردم مردم و روح هستم واسه اینکه مطمئن بشم زندم شروع میکردم به صدا زدن مادر (اگه جوابمو داد یعنی زنده هستم) یه لحظه که دیر جوابمو میداد رنگم میپرید هول میشدم بلندتر صدا میزدم چشام پر میشد وای خدا بزار زنده بمونم
3- یادمه بچه که بودم قدم کوتاه بود نظر کردم اگه قدم بلند بشه هر سال یه گوسفند قربونی کنم و هرسال برم مشهد واسه عرض ارادت به آقا امام رضا(ع)
اما من زمان بچگیم رو دوست ندارم اصلا دوس ندارم و عاشق همین دورانم هستم
سلام به تمامی دوستان خاطراتتون خیلی بامزه بود
یاد اونموقع ها بخیر چه دورانی بود یادمه تازه نماز خوندن یاد گرفته بودم تقریبا 8 سالم بود شبا که میخواستم نماز بخونم اول نماز عشاء رو میخوندم بعد نماز مغرب رو !!!!!!!!!!!تا نماز زودتر تموم شه ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اینم برمیگشت به خنگولیت اون دوران نمیدونم واقعا چه فرقی میکرد ولی خب دیگه دلم خوش بود نمازه زودتر تموم میشه ......
نماز شب خوندنم با یه نذری شروع کردم که هرچند نذرم برآورده نشد ولی یه توفیق بود به نظرم نماز شب یه معیار و میزانه برای اینکه بفهمیم چقدر راه زندگی رو داریم درست میریم اگه شبی باشه که نماز شب نتونیم بخونیم باید بفهمیم که در طول روز معصیتی رو انجام دادیم و این باعث شده که توفیق نماز شب رو از دست بدیم هر کسی که میخواد بدونه راه زندگیش درسته یا نه از همین امشب شروع کنه ببینه تا کی نماز شبش مداومت داره اگه یه مدتی توفیقش رو از دست بده باید شک کنه تو راهی که داره میرهو باید راه زندگیشو اصلاح کنه
ان شالله که خدا بهمون این بینش رو بده که راه زندگیمونو درست انتخاب کنیم
امیدوارم خداوند با نظر لطف خودش جاده ی زندگیمونو طوری تنظیم کنه که در مسیر خودش باشه
و بهمون توفیق نماز شب بده ...
با سلام
می خواستم بدونم از دوستان کسی خاطره ای از نماز شب که منجر به از بین رفتن بیماری یا ضعف بینایی او شده باشد، شنیده است ؟ یا برای او همچین موردی اتفاق افتاده است ؟
با تشکر
سلام. تازه به سن تکلیف رسیده بودم ولی خیلی کاهل نماز بودم. شب که می شد، موقع خواب که چراغها رو خاموش می کردیم، یه سایه هایی رو دیوار می دیدم. فکر می کردم چشمام مشکل پیدا کرده و چون نماز نمی خونم خدا داره منو تنبیه می کنه. شروع می کردم به مناجات با زبون خودم: خدایا تا فردا زنده نگهم دار. قول می دم از فردا نمازهامو بخونم..! فردا که می شد دوباره نماز نمی خوندم و شب دوباره .. یه عادت شده بود برام.! از بچگی توبه شکن بودم!!!
ما هم بچگی ها بعضی مواقع، هنگام خواب از این چیزا حس میکردیم
یادش بخیر :Nishkhand:
من خاطره ام در باره ی نماز نیست!
درباره ی اولین باریه که روزه گرفتم!
اولین روز ماه رمضون بود. شبش گفتم باید فردارو روزه بگیرم. مهمونم داشتیم! غافل از اینکه نمی دونستم که سحری رو باید قبل از اذان خورد! فک می کردم که باید بین ادان و طلوع خورشید خورد!:Khandidan!: ما هم بلند شدیم و به دور از چشم خانواده سحری خوردیم! :farar:فرداش که فهمیدن من روزه ام گفتن تو کی سحری خوردی که ما نفهمیدیم؟؟!! :soal:منم با افتخار گفتم بعد از اذان صبح!:yes: اونام یه 5 ثانیه همینطوری نیگام کردن:ajab!: و بعد زدن زیر خنده!:ghash:
منم از لجشون تا افطار هیچی نخوردم!:god::khoshgel:
واااااااااااااي،آدم دلش كباب ميشه اين تاپيك رو مي بينه.به خاطر موضوع.آدم رو ياد بچگي هاش ميندازه.
12سالم بودو به خاطر سن كمم ابليس زيادكارم نداشت.يه دل پاك با يه برنامه منسجم تطهير.يادشششششششش بخيرواقعا وافسوس به حالي كه بودوازدست رفت.
تعريف نمازشب رو زيادشنيده بودم.ولي به شدت از تاريكي ميترسيدم.
يه شب با تمام ترسي كه داشتم بلند شدم و نماز شب خوندم.ازاينكه ميترسم جلوي خدا احساس شرم كردم وگريه كردم.
بعدش ترسم ازبين رفت.
اون شب بهترين شب عمرم بودوهست.به بهترين مهماني دعوت كردند.
به خاطر همين بنظرم آدم حقيروبدبخت تو دنيا مثل من نيست.چون ديدو قدرندونست.
آقا(عج)فدااااااااااااااااااااات بشم.. شرمندتم..
چي بوداين تاپيك؟ حاااااااااااااااااااااااااااااال روحم رو گرفت به خدا.
زمانی که بچه بودم نماز خوندن بلد نبودم ، سوره حمد رو بلد بودم اما بقیه نماز رو نه .مادربزرگم بهم گفته بود میتونم بجاش صلوات بفرستم. منم گاهی با مامانم نماز میخوندم و صلوات میفرستادم. بزرگتر که شدم نزدیک به سن 9 سالگی تصمیم گرفتم نمازم رو کامل بخونم مامانم رو یه برگه برام نوشت منم موقع نماز اون برگه رو دستم میگرفتم بعد موقع قنوت نمیدونستم باید چیکار کنم!! :khandeh!: یا میذاشتم زمین و بهش زل میزدم. :Khandidan!:
اولین باری که نماز شب خوندم خیلی حال معنوی خوبی پیدا کردم کل نماز رو گریه میکردم. :geristan:
یادش بخیر. :hey:
سلام. خاطرۀ خاصی از نماز شب ندارم،فقط بعد از اینکه فهمیدم نماز شب 11 رکعتیه مدتها مخم سوت می کشید که نماز یازده رکعتی چطوریه! ولی یه شب نشسته بودم تنهایی داشتم دعای کمیل می خوندم، اونم با چه خلوص نیتی!، که یهو یک عدد سوسک گنده رو دیدم که در سمت چپم کنار دیوار وایساده ،داره منو نگاه میکنه!(البته دروغ نگم، اون داشت جلوی خودش نگاه می کرد و من سمت راستش نشسته بودم) خلاصه من هم که اصلاً نمی تونم جلوی چشم دیگران اعمال عبادی انجام بدم و می ترسم ریا بشه، مدیونید اگر فکر کنید از سوسکه ترسیدم، بلند شدم و قدری دل طرفداران حقوق حیوانات رو به درد آوردم. دیگه الان یادم نمیاد که بعدش به دعای کمیل ادامه دادم یا نه، ولی فکر کنم ادامه دادم!
خاطره ام در مورد نمازه ..ولی نماز شب نیست
هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم
اما علاقه ی زیادی به روزه گفتن و نماز خوندن داشتم
روزه که تکلیفش مشخصه ..از اذان صبح تا اذان مغرب نباید چیزی میخوردم
میمیوند نماز
دلم نمیخواست کسی بدونه نماز میخونم
داداشم موقع نماز خوندن میپرید وسط و مسخره بازی در میورد منم خنده ام میگرفت
پس ناچارن رفتم تو اتاق و در بستم
چادر مشکی مامانم و برداشتم و قامت بستم و بسم الله
4رکعت نماز ظهر میخانم
حمد و توحید و خوندم رفتم رکوع
دوباره حمد و توحید
رفتم سجده حمد و توحید
سجده ی بعدی حمد و توحید
خلاصه کل نماز و اینجوری ادامه دادم اما چه ادامه دادنی
رکعت چهارم رسما به غلط کردم افتاده بودم ...ضعف کرده بودم و دست و پام رو ویبره بود
بعد نماز یه لقمه نون خوردم و لالا
گفتم نماز عصر باشه بعد ویتامین گیری
سلام .
بچه بودم پدرم برای خوندن نماز خیلی سخت گیر بود صبح ها هم ما رو بیدار می کرد نماز بخونیم ... یادم میاد یه روز صبح جمعه که بیدارم کرد فکر می کنم نه یا ده سالم بود با چشمهای پر از خواب نگاه کردم و چون مدرسه تعطیل بود با لحن طلبکار بهش گفتم بابا امروز که جمعه ست ! نمی خواد نماز بخونیم ....
بهم خندید : خب جمعه باشه نماز که تعطیلی نداره !:))
من واقعا فکر می کردم جمعه ها نباید نماز بخونیم !
یه شب تو خواب دیدم بهم گفتن که روزه بگیر بعد هیچی دیگه اون روز رو روزه گرفتم . فکر کنم داشتن امتحانم میکردن چون به سن تکلیف نرسیده بودم و رمضان هم نبود:Gig:
و اینکه همیشه تو قنوت نمازم دعای ربنا اتنا في الدنيا حسنة.. رو میخوندم بدون اینکه معنیش رو بدونم و اکثرا خوابهایی میدیدم که تعبیرش بر عاقبت بخیری دلالت میکرد ولی دلیلش رو
نمیدونستم تا اینکه معنی این دعا رو فهمیدم و دونستم اثار این دعا هست:ok:
چند شب پیش هم که برا نماز شب بلند شده بودم داشتم تو راهرو به طرف اتاقم میرفتم که دیدم یکی داشت پشت سرم میاومد و اوهوم اوهوم کرد {صدایی که اکثرا بابام در میاره تا نصفه شبی
زهرترک نشویم} هیچی دیگه منم فکر کردم بابامه ولی بعدش برگشتم دیدم هیشکی نبود وحشت وجودمو گرفت و رفتم نمازم رو خوندم با ترس و لرز
ی بار که واسه نماز شب پاشدم(تف تو ریا:Nishkhand:) ی چیزی از خدا خواستم....همون روزش بهم داد....میخاستم خبری از کسی بشه و از نگرانی در بیام.....شد:ok:
من ماه رمضونا نماز شب میخونم...اونم چ جوری!!میذارم 5 مین به اذان سه رکعت یا حتی یک رکعت آخرو میخونم:khandeh!:/اخه میگن اینجوری ثواب نماز شبو میبری.....:Narahat az:
البته این ماه رمضون خیلی توفیق نشد تا ب خودم میجنبیدم اذون میشد...البته قصه همون قصه توفیقه
[FONT=B Nazanin]علامهي طباطبايي(ره) امر شانزدهم از امور ضروري براي سالك را شبزندهداري ميداند [FONT=B Nazanin]و نقل ميكند كه در آغاز[FONT=B Nazanin]ورودم [FONT=B Nazanin]به نجف يك روز درِ مدرسهاى ايستاده بودم كه مرحوم قاضى از آنجا عبور مىكردند، چون به من رسيدند دست خود[FONT=B Nazanin]را روى شانه [FONT=B Nazanin]من گذاردند و گفتند: «اى فرزند! دنيا مىخواهى نماز شب بخوان؛ و آخرت مىخواهى نماز شب بخوان!»
[FONT=B Nazanin]طهراني، سيد محمّد حسين حسيني؛ مهر تابان، علامه طباطبايى - مشهد مقدس، چاپ پنجم، 1423ه.ق، ص 26
سلام
من خودم هنوز توفیق نماز شب رو نداشتم
انشالله منم توفیق پیدا میکنم
ولی یه چیزی که دوست دارم بگم اینه که
همسرم خیلی با تغییر محل سکونتمون مخالف بود تا بالاخره بعد 15 سال راضی شد
یک روز داشت با من دردودل میکرد گفت
من از وقتی که با تغییر محل سکونتمون موافقت کردم خیلی عنایات بهم شد
اول اینکه نماز شبی که خیلی فکر میکردم سخت باشه رو توفیق خوندنش رو پیدا کردم
دیگه زیارت حرم حضرت عبدالعظیم
و اینکه هر روز میتونم حداقل یه سخنرانی گوش کنم
و همه اینها رو مدیون این منطقه میدونم[SPOILER]نزدیک خونه ما مسجدی هست که پسر مرحوم اشرفی اصفهانی امام جماعت هستن ایشون خیلی مرد فرزانه ای هستن هفته ای تقریبا یکی 2 شب سخنرانی میکنن و تو سخنرانی های ایشون همسرم تشویق به خوندن نماز شب و زیارت حرم حضرت عبدالعظیم و ابن بابویه شده[SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]
سلام
من خودم هنوز توفیق نماز شب رو نداشتم
انشالله منم توفیق پیدا میکنم
ولی یه چیزی که دوست دارم بگم اینه که
همسرم خیلی با تغییر محل سکونتمون مخالف بود تا بالاخره بعد 15 سال راضی شد
یک روز داشت با من دردودل میکرد گفت
من از وقتی که با تغییر محل سکونتمون موافقت کردم خیلی عنایات بهم شد
اول اینکه نماز شبی که خیلی فکر میکردم سخت باشه رو توفیق خوندنش رو پیدا کردم
دیگه زیارت حرم حضرت عبدالعظیم
و اینکه هر روز میتونم حداقل یه سخنرانی گوش کنم
و همه اینها رو مدیون این منطقه میدونم[SPOILER]نزدیک خونه ما مسجدی هست که پسر مرحوم اشرفی اصفهانی امام جماعت هستن ایشون خیلی مرد فرزانه ای هستن هفته ای تقریبا یکی 2 شب سخنرانی میکنن و تو سخنرانی های ایشون همسرم تشویق به خوندن نماز شب و زیارت حرم حضرت عبدالعظیم و ابن بابویه شده[/SPOILER]
اها مسجد امیرالمومنین تو مرزداران رو میگید
خونه ما هم نزدیک اونجا است تو ماه رمضان میرفتم اونجا
هم محله ای شدیم
یه سوال :
اشکال نداره نماز شب رو به قصد رسیدن به یک هدف خاص در دنیا خوند؟
قصد قربته الی الله چی میشه پس؟
درود.
یه بار آقای قرائتی خدا حفظ شون کنه گفت:یارو میخواد شکر خدا کنه میگه خدایا 1000مرتبه شکرت.آخه بی انصاف این همه نعمت 1000مرتبه؟؟!!
بگو اندازه کرمت شکر,بگو اندازه رحمتت شکر,بگو اندازه مرامت شکر که فرشته ای که رو دوشت نشسته دیوونه بشه ندونه چندتا بنویسه.الانم شما بخای به قصد خاصی بخونی خوبه ولی شما باید با یه تیر چندتا نشون بزنی.شب پاشو نماز بخون ثوابشو هدیه کن به امام عصر عج به خدا بگو امام عصر دوس دارم واسه سلامتیش بلند شدم.وقتی رفتی زیر پتو تو دلت بگو ای امام عصر مارو فراموش نکن مشکلات زیاد دارم.اینجوری میشه که هم واسه خدا بلند شدی.هم ثواب رو هدیه کردی واسه امامت و هم خودت فیض بردی و هم ان شاالله کارت حل میشه.
موفق و پیروز باشید.
سلام بر شما
خب مگر من چمه كه ريا نكنم
موقع آموزش نظامي نيمه شبه بلند شدم رفتم وضو گرفتم رفتم تو بيابون كه نماز شب بخوانم
خب تو بيابون تو شب تاريك كه احساس مي كني ستاره ها را ميشه با دست گرفت از بس پايين هستند نماز شب حال ميده
مشغول نماز بودم كه يه سرباز با فركانس بسيار بالا داد زد: ايست من به نمازم ادامه دادم بنده خدا يواش يواش جلو اومد گلنگدن را كشيد گفتم اي بابا الان مي زنه شهيدمون مي كنه
ي بارم ما اومديم شيطون را گول زديم نماز شب بخوني يه شيطون انسي پيدا شده
نماز رو شكستم
داد زد دست بالا
پاها به اندازه عرض شانه باز
تكون بخوري آبكش ميشي
خلاصخ يواش يواش جلو اومد گفتم بابا من خودي هستم اين هم آدرس گردان و گروهان ما
اون كه فكر مي كرد من جن هستم كمي جلو اومد با ترس و لرز گفت: نزديك انبار تسليحات چه مي كني؟
گفت: اومدم نماز شب بخونم
گفت مرد حسابي اينجا كسي نماز واجبشو نمي خونه تو اومدي نماز شب بخوني
خلاصه به خير گذشت
سلام هم اینترنتی ها ...یه مدت نبودم دلتون برام تنگ شد نه! (خودم می دونستم!:Nishkhand:)
من یه خاطره جالب بگم واقعنی هست راست میگم!
یادمه چند سال پیش من رفته بودم مشهد(بعد ده دوازده سال!) رفتم حرم دیدم همه دارن تو حیاطش نماز شب می خونن...منم گفتم منم یه نماز شبی بخونینم ببینم چطوریه (که یعنی منم قدیس و اینا هستم!:Khandidan!:)
رفتم وضو گرفتم شروع کردم نماز خوندن و اینا که اون رکعت اخرش و من چون بلد نبودم هی گوش میکر دم بغل دستیم ببینم چی می خونه که ازش تقلب کنم تا هر طوری بشه بتونم نماز شبه رو بحونم بلکه یکم پز بدم!:Nishkhand:
اما وقتی تموم شد دیدم یه پسره ده دوازده ساله که کنارم بود بهم اشاره کرد نمازت اشتباه بود قنوت و با دست راست می خونن نه چپ!!!:khandeh!:
آی من ضایع شدم ای من خید شدم اون شب:Khandidan!:
گمون کنم همه مردم مشهد فهمیده بودن که من هیچی بلد نیستم!:khaneh:
سلام هم اینترنتی ها ...یه مدت نبودم دلتون برام تنگ شد نه! (خودم می دونستم!:Nishkhand:)
من یه خاطره جالب بگم واقعنی هست راست میگم!
یادمه چند سال پیش من رفته بودم مشهد(بعد ده دوازده سال!) رفتم حرم دیدم همه دارن تو حیاطش نماز شب می خونن...منم گفتم منم یه نماز شبی بخونینم ببینم چطوریه (که یعنی منم قدیس و اینا هستم!:Khandidan!:)
رفتم وضو گرفتم شروع کردم نماز خوندن و اینا که اون رکعت اخرش و من چون بلد نبودم هی گوش میکر دم بغل دستیم ببینم چی می خونه که ازش تقلب کنم تا هر طوری بشه بتونم نماز شبه رو بحونم بلکه یکم پز بدم!:Nishkhand:
اما وقتی تموم شد دیدم یه پسره ده دوازده ساله که کنارم بود بهم اشاره کرد نمازت اشتباه بود قنوت و با دست راست می خونن نه چپ!!!:khandeh!:
آی من ضایع شدم ای من خید شدم اون شب:Khandidan!:
گمون کنم همه مردم مشهد فهمیده بودن که من هیچی بلد نیستم!:khaneh:
اتفاقا من هرچی خوندم با دست چپ بوده[emoji1] [emoji85]
یادمه چند سال پیش من رفته بودم مشهد(بعد ده دوازده سال!) رفتم حرم دیدم همه دارن تو حیاطش نماز شب می خونن...منم گفتم منم یه نماز شبی بخونینم ببینم چطوریه (که یعنی منم قدیس و اینا هستم!)