البته مورد سومی نیز وجود دارد که موجب میشود زنگار دل از بین برود و آن دست کشیدن بر سر یتیم است، البته نباید دست خشک و خالی باشد،اگر وضع مالی شما خوب است به امور زندگی او برسد و وسایل مدرسه،کیف، لباس، و.. او را فراهم کنید. نیاز های زندگی او را برطرف کنید که در پاک کردن زنگار دل بسیار موثر است.
خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام امر کرد: "اسماعیلت را قربانی کن!"
حضرت ابراهیم علیه السلام: "چشم!"
و ابراهیم، اینگونه شد "خلیل"
همان خداوند هم امر کرد که اهل آسمان به آدم سجده کنند.
همه سجده کردند جز ابلیس.
و ابلیس، اینگونه شد رجیم.
ابلیس گفت: "برای چی باید به آدم سجده کنم؟ مگه من چیم از اون کمتره؟ سجده کردن به آدم، فلسفه اش چیه؟ چه فایده ای داره؟ خدایا هرکاری بگی می کنم فقط این یکی نه! من دوست دارم اونطوری که دلم می خواد عبادتت کنم!!!"
گاهی باید خود را بسنجیم ببینیم خلیل هستیم یا رجیم!
آیا وقتی که خداوند، ما را به نماز امر می کند می گوییم "چشم" یا اینکه می گوییم "برا چی باید نماز بخونیم؟ فلسفه اش چیه؟ فلسفه اشو ندونم و بخونم چه فایده ای داره آخه؟ من که عرب نیستم! حالا چهارتا جمله ی عربی نگیم میریم جهنم؟! من آدم عاقلی هستم تا فلسفه اشو ندونم نمی خونم!!!! این چیزها که مهم نیست. مهم اینه که اخلاقت خوب باشه! نمازم نخوندی نخوندی! "
آیا وقتی که خداوند، ما را به حجاب امر می کند می گوییم "چشم" یا اینکه می گوییم "اصلاً برا چی باید حجاب داشته باشیم؟! چرا مردها هرچی دوست دارن بپوشن، من نپوشم؟! من چادر بکشم سرم تا مردها دینشون حفظ بشه؟! فلسفه اش چیه؟ اینا دیگه قدیمی شده! هرکاری خدا بگه می کنم فقط این یکی نه..این یکی سخته...گرمم میشه!!! این چیزها مهم نیست. دلت پاک باشه!!! تو قرآن به ما نگفته که! به زنهای پیامبر گفته!!! پس مستحبه!!!........... "
آیا در برابر امر خدا مطیع هستیم؟! یا اینکه با هزاران مغلطه و سفسطه و فلسفه بافی و چرندیات، گناه خود را توجیه می کنیم؟!
حدیث (5) قال على علیه السلام :
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَمَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَأَمِنَ كَيدَهُ؛
هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را به خاك ماليده و از مكر او در امان مى ماند.
كافى،ج2، ص50، ح1
در سرزمینی زندگی میکنم که وقتی کسی می میرد میگویند راحت شد ...؟؟؟
به راستی مگر ما چگونه زندگی میکنیم که با مرگ راحت میشویم؟
* ما امروزه خانه های بزرگتر ، اما خانواده های کوچکتر داریم ؛
مدارک تحصیلی بالاتر ، اما درک عمومی پائینتر داریم
آگاهی بیشتر ، اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛
بدون ملاحظه ایٌام را می گذرانیم ، خیلی کم می خندیم ;
خیلی تند رانندگی می کنیم ، خیلی زود عصبانی می شویم ؛
تا دیروقت بیدار می مانیم ، خیلی خسته از خواب بر می خیزیم ؛
خیلی کم مطالعه می کنیم ؛
خیلی زیاد صحبت می کنیم ، به اندازه ی کافی دوست نداریم و خیلی زیاد دروغ می گوئیم ؛
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه ؛
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاهتر ؛
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم ، بیشتر می خریم ، اما کمتر لذت می بریم ؛
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات عزیزی از یک سوی خیابان به آن سو برویم ؛
فضای بیرون را فتح کرده ایم ، اما فضای درون را نه ؛
بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم؛
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن را
مگر بیشتر از یک بار در زندگى فرصت داریم؟؟
گفتم: خستهام. گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::. گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره. گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::. گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم. گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی! گفتی: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا .:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟ گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل .:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه! گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟ گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)
گفتم: دلم گرفته. گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله. گفتی: ان الله یحب المتوکلین .:: خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159)
گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره .:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11)
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم. گفتی: فانی قریب .:: من که نزدیکم (بقره/186)
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم. گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205)
بسم الله الرحمن الرحیم
کَلّا بَل لا تُکرِمونَ الیَتیمَ...(1)
**
پی نوشت:
1. سوره فجر/ آیه 17
سلام علیکم
http://www.askdin.com/thread34200.html
آثار شگفت انگیز
آرامش
[FONT=cursive]چه گمراهیم ما که
[FONT=cursive]دردهایمان را در صفحه مجازی مینویسیم ، تا شاید آرام شویم
[FONT=cursive]دنبالِ لایک و دنبال کننده میگردیم
[FONT=cursive]تا کسی همدرد شود حتی برای لحظه ای
[FONT=cursive]امــا
[FONT=cursive]وقتی تو روزی 3بار صدایم میزنی
[FONT=cursive]و میخواهی آرامم کنی
[FONT=cursive]خودمم را به کری میزنم
[FONT=cursive]حی علی الصلاة ات را نمی شنوم!!
[FONT=arial]اکنون:[FONT=arial]
[FONT=arial]اگر میخواهی آدم شوی کلیک کن!
[FONT=arial]
[FONT=arial]اگر میخواهی آزاد شوی کلیک کن!
[FONT=arial]
[FONT=arial]اگر میخواهی عاقل شوی کلیک کن!
[FONT=arial]
[FONT=arial]اگر میخواهی بخشنده شوی کلیک کن!
زقند پارسی باشد شکر ریز
لبان طوطیان بلخ و تبریز
پس ای بالا بلند شعر گلشن
بیا این لفظ را با شکر آمیز
خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام امر کرد: "اسماعیلت را قربانی کن!"
حضرت ابراهیم علیه السلام: "چشم!"
و ابراهیم، اینگونه شد "خلیل"
همان خداوند هم امر کرد که اهل آسمان به آدم سجده کنند.
همه سجده کردند جز ابلیس.
و ابلیس، اینگونه شد رجیم.
ابلیس گفت: "برای چی باید به آدم سجده کنم؟ مگه من چیم از اون کمتره؟ سجده کردن به آدم، فلسفه اش چیه؟ چه فایده ای داره؟ خدایا هرکاری بگی می کنم فقط این یکی نه! من دوست دارم اونطوری که دلم می خواد عبادتت کنم!!!"
گاهی باید خود را بسنجیم ببینیم خلیل هستیم یا رجیم!
آیا وقتی که خداوند، ما را به نماز امر می کند می گوییم "چشم" یا اینکه می گوییم "برا چی باید نماز بخونیم؟ فلسفه اش چیه؟ فلسفه اشو ندونم و بخونم چه فایده ای داره آخه؟ من که عرب نیستم! حالا چهارتا جمله ی عربی نگیم میریم جهنم؟! من آدم عاقلی هستم تا فلسفه اشو ندونم نمی خونم!!!! این چیزها که مهم نیست. مهم اینه که اخلاقت خوب باشه! نمازم نخوندی نخوندی! "
آیا وقتی که خداوند، ما را به حجاب امر می کند می گوییم "چشم" یا اینکه می گوییم "اصلاً برا چی باید حجاب داشته باشیم؟! چرا مردها هرچی دوست دارن بپوشن، من نپوشم؟! من چادر بکشم سرم تا مردها دینشون حفظ بشه؟! فلسفه اش چیه؟ اینا دیگه قدیمی شده! هرکاری خدا بگه می کنم فقط این یکی نه..این یکی سخته...گرمم میشه!!! این چیزها مهم نیست. دلت پاک باشه!!! تو قرآن به ما نگفته که! به زنهای پیامبر گفته!!! پس مستحبه!!!........... "
آیا در برابر امر خدا مطیع هستیم؟! یا اینکه با هزاران مغلطه و سفسطه و فلسفه بافی و چرندیات، گناه خود را توجیه می کنیم؟!
مرز بین خلیل شدن و رجیم شدن، یک کلمه است!
""چشم""
والسلام
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=times new roman]
[FONT=times new roman]
[FONT=times new roman]
[FONT=times new roman]
[FONT=times new roman]
[FONT=times new roman]
اکنون:
اگر میخواهی حرم امام رضا (ع) را نورافشانی کنی کلیک کن!
اگر میخواهی آزاد شوی کلیک کن!
اگر میخواهی شکم پرست نشوی کلیک کن!
اگر میخواهی ویژه شوی کلیک کن!
دقیقه ای فکر درباره یک آیه قرآن از سالها عبادت برتر است
سکوت از نداشتن نیست... از بزرگواریست ...
برای همین هیچوقت صدای خدا را نمی شنوی ...
حدیث (5) قال على علیه السلام :
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَمَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَأَمِنَ كَيدَهُ؛
هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را به خاك ماليده و از مكر او در امان مى ماند.
كافى،ج2، ص50، ح1
هههههههههه این چه استدلالیه برادر من؟؟؟؟ پس «جهان» که اسم مرده رو چی میگین؟؟
[FONT=georgia]باسمه تعالی
از: شهدا
به: ما
با سلام
احتراماً قرارمون این نبودا !!!!!
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻓﻘﻂ 18 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﻭﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﮐﻨﺪ ﯾﮏ
ﺯﻧﮓ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﮐﺎﯾﻨﺎﺕ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﮐﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻞ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﺨﺺ ﺟﻠﺐ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ 18 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ 68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﯾﺎﺑﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﻞ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﭘﻮ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﮑﺮ
ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﺷﺪﻩ ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺣﻞ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ .
ﺍﮔﺮ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﯿﺎﺑﺪ .
ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻋﺪﺩ 68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻢ ﻭ ﻧﺎﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮﺳﺪ .
68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻭ ﻫﺸﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪ
ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 68 ﺛﺎﻧﯿﻬﻬﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟ !
ﺧﻮﺏ ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ ! ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ .
ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ 18 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﺩ ﻧﺸﺪﻩ ﻓﮑﺮﺗﺎﻥ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻣﯿﺸﻮﺩ .
ﺍﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﺍﻓﮑﺎﺭﺗﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻭ ﻧﺠﻮﺍﮔﺮ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁْﯾﺪ ﮐﻪ
ﺟﺪﯼ ﻧﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﯾﻞ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯ ﻭ ...
ﻣﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻓﮑﺮ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻋﺎﺩﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻣﺎ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﯿﺰﯾﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ 68 ﺛﺎﻧﯿﻬﺒﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺭﻓﺘﻦ .
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ 68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﺴﺘﻤﺮ ﻧﺎﻗﺎﺑﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺭﺯﯾﺎﺑﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ
ﺍﺳﺐ ﺳﺮﮐﺶ ﺫﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮ ﻭ ﺁﻥ ﺳﻮ ﻣﯽ ﺗﺎﺯﺍﻧﯿﻢ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﻫﺎﺭﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭ
ﻭ ﺳﭙﺲ ﺷﺐ ﻭ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺩﯾﺪﻥ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ .
ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖ 60 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻣﻞ 24 ﺗﺎ 60ﺩﻗﯿﻘﻪ
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﻭ ﭼﻬﻞ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ 1440 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ 68
ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺧﺎﺹ ﻓﮑﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﮐﻨﯿﻢ !!
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﭘﺮ ﺟﺴﺖ ﻭ ﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ 68 ﺛﺎﻧﯿﻬﺂﺭﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ؟
ﻓﮑﺮ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﻭ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﻭ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﭘﯿﺮ ﻭ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ .
ﻓﮑﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻓﮑﺮ ﺻﻼﺡ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﺷﻮﺩ،
ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﯿﺎﺯ ﻭ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ، ﮐﺎﺭﺁﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻓﻠﺞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺫﻫﻦ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﯾﻢ
ﻭ 68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻬﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ .
68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﯿﻨﺪﯾﺸﯿﻢ .
68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ .
68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﯿﻨﺪﯾﺸﯿﻢ ﻭ
68 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .
ﮐﺎﯾﻨﺎﺕ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﻣﺎ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺑﻼﻍ ﮐﻨﯿﻢ
دوستان سلام
علی علی
ای کاش انسانها به همان اندازه که از ارتفاع می ترسیدندکمی هم از پستی و دو رنگی هراس داشتند ...!
عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسهای نفیس و قدیمی دارد که در گوشهای افتاده و گربه در آن آب میخورد.
دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن مینهد.
لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند میخری؟ گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنهاش شود بهتر است کاسه آب را هم به من
بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروختهام. کاسه فروشی نیست.
هرگز فکر نکنید دیگران احمقند...
در سرزمینی زندگی میکنم که وقتی کسی می میرد میگویند راحت شد ...؟؟؟
به راستی مگر ما چگونه زندگی میکنیم که با مرگ راحت میشویم؟
* ما امروزه خانه های بزرگتر ، اما خانواده های کوچکتر داریم ؛
مدارک تحصیلی بالاتر ، اما درک عمومی پائینتر داریم
آگاهی بیشتر ، اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛
بدون ملاحظه ایٌام را می گذرانیم ، خیلی کم می خندیم ;
خیلی تند رانندگی می کنیم ، خیلی زود عصبانی می شویم ؛
تا دیروقت بیدار می مانیم ، خیلی خسته از خواب بر می خیزیم ؛
خیلی کم مطالعه می کنیم ؛
خیلی زیاد صحبت می کنیم ، به اندازه ی کافی دوست نداریم و خیلی زیاد دروغ می گوئیم ؛
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه ؛
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاهتر ؛
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم ، بیشتر می خریم ، اما کمتر لذت می بریم ؛
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات عزیزی از یک سوی خیابان به آن سو برویم ؛
فضای بیرون را فتح کرده ایم ، اما فضای درون را نه ؛
بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم؛
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن را
مگر بیشتر از یک بار در زندگى فرصت داریم؟؟
از شخصی پرسیدند: روزها و شب هایت چگونه می گذرد؟
با ناراحتی جواب داد: چه بگویم! امروز از گرسنگی مجبور شدم
کوزه ی سفالی که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم
و نانی تهیه کنم...
گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته
و تو اینگونه ناشکری می کنی؟!!
گفتم: خستهام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)
گفتم: دلم گرفته.
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله.
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159)
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11)
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم.
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/186)
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم.
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205)
نیمه شب شد به دلش روضه ی ارباب افتاد
باز هم شاعر دیوانه که از خواب افتاد
ذکر ها در پی هم شعر شدند تا اینکه
نوبت ذکر حسین شد دهنش اب افتاد
انسانهایی که طرف مقابلشون رو نشناخته قبول میکنن, طولی نیمکشد که نشناخته پس میزنند
از اینگونه انسانها فاصله بگیرید
[FONT=times new roman]بی خـــــــــبری
[FONT=times new roman]بی پایان ترین خبری ست
[FONT=times new roman]که از تو می رسد این روزها ...
[FONT=times new roman]در غدیر دستی بالا رفت
[FONT=times new roman]تا مردمانی تا قیامت بتوانند
[FONT=times new roman]
سرهایشان را بالا بگیرند و بگویند: