علت گسترش زیاد افکار آریوس در اوایل قرون وسطا و سپس زوال آن چه بود؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علت گسترش زیاد افکار آریوس در اوایل قرون وسطا و سپس زوال آن چه بود؟

در اوایل قرون وسطا بسیاری از بربرها و اقوام غیر لاتین مذهب آرینیسم را پذیرفتند اما بعد از مدت کوتاهی دوباره سلطه افکار کلیسا به رهبری پاپ چیره شد. حال این سوال مطرح میشود که:

علت گسترش زیاد افکار آریوس در اوایل قرون وسطا و سپس زوال آن چه بود؟
(لطفا فقط به سوال جواب بدهید افکار آریوس را خودم می دانم)

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مبشر

با سلام خدمت دوستان گرامی
از پرسشگر محترم به خاطر سؤال مهمشان بسیار تشکر می کنم .
چون سؤال شما بسیار تخصصی است ممکن است جواب آن کمی طولانی باشد البته سعی می کنم به اختصار پاسخ آن را بیان کنم و هر جا مطلب نامفهوم بود بنده در خدمت شما خواهم بود :

عصران;576477 نوشت:
علت گسترش زیاد افکار آریوس در اوایل قرون وسطا و سپس زوال آن چه بود؟

ابتدا اجازه دهید چند نکته را خدمتتان عرض کنم :
1. افکار آریوس در ابتدای قرون وسطی منتشر نشدند بلکه بسیار پیشتر از آن در جهان مسیحی طرفدار داشتند.
2. نسبت دادن این اندیشه ها به آریوس یک نقطه انحرافی است تا طرفداران تثلیث مجبور نشوند درباره منشأ این افکار پاسخگو باشند و مجبور نشوند با این سؤال روبرو شوند که این اندیشه ها از کجا وارد مسیحیت شد که در آن صورت مجبور به اعتراف بزرگی خواهند شد که ریشه این افکار در تعالیم حواریون است .
3. غالب پیروان مسیح تا قرن پنجم مخالف تثلیث بوده اند و این نکته را ترتولیان به صراحت در کتاب خود (ضد بدعت گزاران) بیان می کند.
حال پس از این نکات اجازه دهید پاسخ سؤال شما را خدمتتان عرض کنم :
مهمترین منبعی که تاکنون درباره تعالیم حواریون به دست ما رسیده (کتاب مقدس دیداکه) است . این کتاب حاوی تعالیم حواریون و شاگردان مسیح در زمینه ایمان و اعمال عبادی است که آنها را از مسیح آموخته اند. سالها کلیسای کاتولیک تلاش کرد وجود چنین کتابی را مخفی کند اما منتشر شدن متن این کتاب برای کلیسا گران تمام شد زیرا مهمترین اصل ایمانی کلیسا (مسیح پسر خداست) را صریحا رد کرد. از این رو کلیسا نسخه تحریف شده ای به زبان انگلیسی از آن منتشر کرد و هر جا در این کتاب بویژه در بند نهم تا یازدهم که بر ( مسیح بنده خدا ) شهادت داده شده بود را به ( مسیح پسر خدا ) تغییر داد اما ترجمه های پیشین و همچنین نسخه اسپانیایی و فرانسوی پرده از این تزویر طرفداران کلیسا برداشت .
شاید این سؤال برایتان پیش آمده که این مطلب چه ربطی به سؤال من دارد . اجازه دهید خدمتتان عرض کنم : طبیعی ترین راه برای یادگیری اصول ایمان مسیح همان است که حواریون به مردم تعلیم دادند بنابراین طبیعی بود که مردم پیرو تعالیم حواریون باشند به همین دلیل (انجیل دیداکه) کتاب مقدس غالب جهان مسیحی و تعالیم آن مهمترین اصول ایمانی مسیحیان در قرون اولیه در تمام جهان مسیحی بود.
به همین علت می بینیم پس از مسیحی شدن امپراطور روم کنستانتین اول ابتدا در سال 325 میلادی آریوس محکوم و تبعید شد اما پس از آن در زمان کنستانتین دوم (این بخشی از تاریخ است که مسیحیان در تاریخ خود ذکر نمی کنند) از سال 334 میلادی تا 359 میلادی به مدت 25 سال به فرمان کنستانتین دوم ایمان آریوسی یا همان یکتاپرستی مذهب رسمی امپراطوری روم رسما توسط امپراطور اعلام شد و اتاناسیوس و پیروان او که طرفدار همذاتی مسیح و خدا بودند مجازات و تبعید شدند تا اینکه پس از مرگ کنستانتین دوم و به تخت نشستن امپراطور والنس و پس از آن تیودوسیوس به علت مشکلات و جنگ ها دوباره طرفداران آتاناسیوس قدرت را در دست گرفتند و آریوس را مسموم و به قتل رساندند.
اما مگر ایمان آریوسی دارای چه اندیشه مهمی بود : ( آریوس به پیروی از تعالیم حواریون ، مسیح را پسر و همذات خداوند نمی دانست بلکه او را مخلوق و مادون خداوند می دانست ).
آیا می توان بر ادعای ایمان مسیحیان پیش از او دلیلی بیان کرد که پاسخ مثبت است اجازه دهید بنده دو مثال از دو شخصیت بزرگ قرون اولیه مسیحی عرض کنم : مثال نخست گفته های یوستینوس شهید است که در سال 165 م به دست سربازان رومی به جرم عدم پرستش بتها به شهادت رسید : ( عیسای ماقبل بشری را فرشته (نماد پاکی) آفریده شده ای خواند که از خدا، آفریننده همه چیز، متمایز بود. او گفت که عیسی در درجه ای پایین تر از خدا قرار دارد و هرگز کاری به جز آنچه آفریدگار مطلق برای او اراده کرده بود انجام نمیداد و چیزی غیر از آن بیان نمیکرد) و مثال دوم : (کلمنت اسکندرانی (متوفی 215 م ) خدا را تنها خدای حقیقی، آفریده نشده و غیر فانی می خواند و می گفت که پسر (مسیح) در کنار تنها پدر قدیر مطلق قرار دارد ولی با او برابر نیست).
پس در اصل ایمان مبتنی بر (غیر خدا بودن مسیح) و یکتاپرستی مذهب (با تعابیر مختلف آن ) ایمان غالب مسیحیان بود و ترتولیان به صراحت در کتاب خود on heresis دراین باره اعتراف می کند که پس از مطرح شدن اندیشه تثلیث مردم به شدت با آن مخالفت کردند ( او می گوید : مردم به شدت مخالفت کردند زیرا آنها می گفتند ما یک (مونارک) یعنی یک خدا را می پرستیم اما شما می خواهید ما سه خدا را بپذیریم؟ ). پس باید اذعان کرد که متأسفانه تاریخ برای ما وارونه بیان شده است و در اصل افکار توحیدی آریوسی گسترش نیافتند بلکه این افکار توحیدی اصل ایمان مسیحی و جوامع مسیحی از ابتدا پیرو آنها بودند و افکار تثلیثی آتاناسیوس و طرفداران او بعدها گسترش یافتند.
پس با اجازه پرسشگر گرامی باید بپرسیم چرا افکار تثلیثی بعدها در جهان مسیحی گسترش یافتند و با چه وسیله ای ؟
پاسخ دو دلیل بسیار ساده دارد : اول جنگ و دوم سیاست .
جنگ : مهمترین دلیل گرایش امپراطوران رومی به مسیحیت چه بود ؟ آنها برای جنگ با (به قول رومیان بربرها) و مردم گل و ژرمن ها نیاز به سرباز داشتند و چون بعدها تعداد مسیحیان زیاد بودند کنستانتین اول اعلام کرد مسیحی است تا بتواند سربازان لازم برای فتح مناطق از دست رفته از سواحل بریتانیا تا کوههای فرانسه را فراهم آورد او برای راضی کردن اشراف روم تثلیث را مذهب رسمی امپراطوری اعلام کرد اما پسر او کنستانتین دوم بر اثر آموزه های واقعی مسیحی تثلیث را محکوم و ایمان توحیدی را مذهب امپراطوری اعلام کرد.
سیاست : امپراطور روم می دانست که مسیحیان یکتاپرست با هم کیشان خود نخواهند جنگید و او نخواهد توانست گل و ژرمن را تصرف کند به همین جهت با تقویت جناح طرفداران اتاناسیوس توانست همراهی انان را به دست آورد و به گل حمله کند از طرفی دیگر مسأله پذیرش دین یکتاپرستی مسیحی باعث شد تا که رومیان سه گانه پرست (پرستندگان زئوس) را که ثروت و قدرت سیاسی در دستان آنها بود با او مخالفت کنند به همین دلیل پس از او والنس که نیازمند پول برای نبرد با پارسها و مردم گل و گاتها بود دوباره طرفداران آتاناسیوس را راضی کرد و با محکوم کردن آریوس زمینه را برای گسترش اندیشه عیساخدایی فراهم کرد.


البته حملات رومیان مؤثر واقع نشد و بسیاری از بخشهای گل مستقل شدند و امپراطوری عملا به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد که بخش شرقی ان را امپراطور و بخش غربی آن را کلیسای پیرو اندیشه های آتاناسیوس حکومت می کرد بنابراین مسیحیان موحد عملا در میان دو تیغ گرفتار شده و قتل عام شدند . آخرین گروه از این مسیحیان یعاقبه مصر بودند که به دستور امپراطور روم و کلیسا مورد حمله مقوقس قرار گرفتند و قتل عام شدند.
سعی کردم به صورت مختصر و به زبان ساده پاسخ حضرتعالی را بدهم امیدوارم مورد قبول قرار گیرد و اگر سؤالی دارید در خدمتتان هستم

با سلام و تشکر بسیار و تبریک عید
1-پس با توجه به توضیحات شما داستان پذیرش مسیحیت از طرف امپراطور به دلیل خوابی که دیده بود ساختگی است.
2-شما موضوع را ریشه یابی کردید اما منظور من این بود که با افول و سر انجام سقوط امپراطوری روم چه عاملی موجب شد که بربرها و اقوام نیمه وحشی مهاجم مانند گوت ها آیین آرینیسم اختیار کنند.
3-و در آخر اینکه با توجه به آشفتگی سیاسی و مذهبی موجود در آن دوره چگونه پاپ توانست اقتدار خود را بازیابی کند(آیا فقط به زور شمشیر شارلمانی توانست یا از تدابیر دیگر هم بهره گرفت)

عصران;576477 نوشت:
در اوایل قرون وسطا بسیاری از بربرها و اقوام غیر لاتین مذهب آرینیسم را پذیرفتند اما بعد از مدت کوتاهی دوباره سلطه افکار کلیسا به رهبری پاپ چیره شد. حال این سوال مطرح میشود که:

علت گسترش زیاد افکار آریوس در اوایل قرون وسطا و سپس زوال آن چه بود؟
(لطفا فقط به سوال جواب بدهید افکار آریوس را خودم می دانم)

با سلام
و تشکر از استاد گرامی
مبشر
مطالبی را در این مورد ارائه میدهم امید وارم مفید واقع شود

مسیحیت در سده های دوم و سوم با دو مشکل اساسی زیر رو به رو بود:

1- فشار و شکنجه رومیان
2- انشعابات و نزاع های فرقه ای

با آغاز قرن چهارم حوادثی رخ داد که به حل این دو مشکل منتهی شد.
آخرین موج فشار و شکنجه مسیحیان مربوط به اوایل قرن چهارم و به دست امپراطور ~دیوکلئیانوس~ بود.
با پایان سلطنت وی، امپراطوری بین چهار قیصر تقسیم شد و جنگ بین آنان در گرفت، تا اینکه نوبت به فرزند یکی از این قیصرها به نام قسطنطین رسید که قصد فتح تمام امپراطوری را داشت.
گفته می شود وی در شبی که قصد حمله به رم داشت، در رویا تصویر صلیبی را در آسمان دید که زیر آن نوشته بود «با این علامت فتح کن».
در صبح روز بعد در خواب صدایی شنید که به او دستور می داد بر روی پرچم سربازهایش نشانه مسیح را نصب کند. چون از خواب بیدار شد چنین کرد و دستور داد بر روی پرچمها علامت صلیب نصب کنند.
او جنگ را آغاز کرد و پیروز شد و از آن پس به مسیحیان روی خوش نشان داد تا اینکه نیمی از امپراطوری را به دست آورد و در سال 313 م در ملاقاتی که با همتای خود در نیمه دیگر، در شهر میلان داشت؛ اعلامیه ای مبنی بر آزادی مذهب صادر و در آن تصریح کرد که مسیحیان و غیر مسیحیان در مذهب خود آزادند و اینگونه بود که مسیحیت به یکی از ادیان قانونی امپراطوری تبدیل شد و از پس نه تنها از آزار و شکنجه خبری نبود، بلکه به دستور قسطنطین اموال مسیحیان و کلیساها را که قبلا ضبط شده بود، باز گردانند و حتی خود او برای ساختن کلیسا ها کمک کرد.
زمانی هم که قسطنطین نیمه دیگر امپراطوری را فتح کرد موقعیت مسیحیان بهتر از قبل شد.

مناقشه آریوس و شورای نیقیه
نخستین نزاع الهیاتی که در زمان قسطنطین رخ داد و حل آن مشکل دوم مسیحیت را هم حل کرد، مناقشه ~آریوس~ بود.
بحث درباره ~تثلیث~ و درباره ارتباط مسیح با پدر در خلال سالهای آغازین قرن چهارم به شدت رشد کرده بود.
برخی فکر می کردند تلاش برای تثبیت الوهیت مسیح با خطر فراموشی انسانیت او مواجه می شود؛ باید با مسیح صرفا به عنوان وجهی از خدا برخورد شود.
ترس از همین بود که آریوس (کشیشی از اسکندریه در آغاز قرن چهارم) را به سوی اعتراض بر ضد چیزی کشانید که او سابلیانیزم اسقفش یعنی ~الکساندر~ به حساب آورد؛ زیرا او گفته بود «خدا هیشه هست، پسر همیشه هست، و پسر بدون تولد پدر حضور دارد».
در سال 318 یا 319، الکساندر، اسقف اسکندریه، برای کشیشان خود درباره «سر عظیم تثلیث در وحدت» موعظه می کرد.

عقاید آریوس
یکی از کشیشان به نام آریوس که محققی زاهد و واعظی محبوب بود، به این موعظه اعتراض کرد، زیرا معتقد بود که تمایز میان شخصیت های الوهیت رعایت نشده است.
آریوس که مایل بود از هر گونه برداشت و عقیده چند خدایی پرهیز کند، در مورد مسیح عقایدی را شکل داد که الوهیت واقعی او را خدشه دار می ساخت.
عقیده آریوس از این قرار بود: خدا از خلقت کاملا جداست.
پس ممکن نیست مسحی را که به زمین آمده و چون انسان تولد یافته است با خدایی که نمی شود شناخت یکی بشماریم. همان ورطه ای که انسان را از خالق خود جدا می نماید ما بین خدا و پسر وی عیسی مسیح نیز موجود است.
پدر پسر را تولید نمود.
یعنی پیش از هر چیز پسر از پدر از نیستی خلق گردید. پس مخلوق است و از ذات خود پدر نیست و به تمام معنا وی را خدا نتوان خواند.

مسئله مورد مناقشه
در واقع مسئله ای که در این مناقشه مطرح شد، سوال از شأن پسر خدا بود. سوال این بود که آیا مسیح کاملا الهی، ازلی و برابر با خدای پدر است یا اینکه او اولین مخلوق است. این سوال از قرن دوم مطرح بود.
ولی در این زمان، یعنی قرن چهارم به مسئله ای حاد تبدیل شد. آریوس الوهیت مسیح را رد می کرد و واو را یکی از مخلوقات خدا می شمرد. این امر باعث شد الکساندر (اسقف اسکندریه ) حکم به کفر او و بطلان نوشته هایش دهد. بعد از آن طرفداران دو اندیشه به نزاع پرداختند و آشوبی عظیم کلیسا و امپراطوری را فرا گرفت.
قسطنطین که از این تفرقه بیمناک شده بود ابتدا سعی کرد بین دو گروه آشتی برقرار کند، از این رو نامه ای برای الکساندر و آریوس نوشت که به گفته ~ویل دورانت~ نشان می دهد او چندان به الهیات پایبند نبود و بیشتر در پی اهداف سیاسی بود: «من فرض را بر آن گذاشته بودم که اندیشه هایی را که همه مردم از خدایان دارند به یک شکل واحد بازگردانم، زیرا قویا حس می کردم اگر بتوانم مردم را متقاعد سازم که در این باره متحد شوند، اداره امور عامه به طور قابل ملاحظه ای آسان خواهد شد. اما افسوس! اطلاع می یابم که در ماین شما بیش از آنچه اخیرا در آفریقا مجادله بوده است، مجادله وجود دارد.
ظاهرا علت این مجادلات، پوچ به نظر می رسد و در خور چنین معارضات تند نیست. تو الکساندر، اگر می خواستی بدانی کشیشانت درباره یک مسئله حقوقی یا حتی درباره جزئی از مسئله ای که هیچ اهمیتی ندارد چگونه فکر می کنند، و تو، آریوس، اگر چنین افکاری داشتی، می بایست سکوت می کردی... لزومی نداشت که این مسایل را به میان مردم بکشانید... زیرا اینها مسایلی هستند که فقط بی کاری محرک آنهاست و جز برای حدت ذهن فایده ای ندارد... کارهایی است احمقانه، در خور کودکان بی تجربه، نه شایسته کشیش ها یا اشخاص معقول».


تشکیل شورایی از اسقفهای مسیحی

اما چون نزاع ادامه یافت، قسطنطین بر آن شد شورایی از اسقفهای مسیحی تشکیل دهد. لذا به دستور او نخستین شورای جهانی مسیحیت در سال 325 م در شهر نیقیه ( از شهرهای آسیای صغیر) و با حضور 318 اسقف برگزار شد.
امپرطور شخصا برخی از نشستهای این شورا را ریاست می کرد و تمام هزینه ها را می پرداخت.
به گفته نویسنده ای مسیحی: «این نخستین بار بود که کلیسا خود را تحت سلطه و ریاست رهبر سیاسی حکومت می دید.
مسئله رابطه کلیسا و حکومت که مسئله ای مزمن و ریشه دار است، به طور مشخص از همین جا آغاز شد. اما اسقفان به قدری درگیر بدعت کلامی و الهیاتی بودند که فرصت فکر کردن به این مسئله خاص را نداشتند».
مهم ترین شخصیتی که در این شورا یاور الکساندر و سرسخت ترین مخالف آریوس بود، فردی به نام ~آتاناسیوس~ بود. او که به شدت از هم ذات بودن پسر و روح القدس با پدر دفاع می کرد، پذیرفت مجسم ساختن سه شخص، که وجودشان ممتایز است، در یک خدا اشکال دارد؛ ولی در مقام دفاع گفت: عقل باید در برابر راز تثلیث سر تعظیم فرود آورد.
جناح آریوس با «هم ذات» بودن مخالف بودند و بر «دارای ذاتی مشابه» اصرار می ورزیدند.


تصویب اعتقادنامه نیقیه
به هر حال شورا رأی به سود آتاناسیوس داد و اعتقادنامه ای را تصویب کرد که به ~اعتقادنامه نیقیه~ (و گاهی اعتقاد نامه آتاناسیوسی ) معروف است.
در این اعتقادنامه برای نخستین بار در یک سند رسمی بر تثلیث تأکید می شود.
متن اعتقاد نامه چنین است:
«ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادر مطلق خالق همه چیزهای مرئی و غیر مرئی، و به خداوند واحد عیسی مسیح پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر، به وسیله او همه چیز وجود یافت، آنچه در آسمان است و آنچه بر زمین است و او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شده انسان گردید و زحمت کشید و روز سوم برخاست و به آسمان صعود کرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید و (ایمان داریم) به روح القدس و کلیسای جامع رسولان و لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا آنکه پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی به وجود آمد و بر کسانی که اقرار می کنند وی از ذات یا جنس دیگری است و یا آنکه پسر خدا خلق شده یا قابل تغییر و تبدیل است».


تأکید بر دو آموزه تثلیث و حجیت کلیسا
در این اعتقاد نامه بر دو آموزه تثلیث و حجیت کلیسا تأکید شد و هر کسی که می خواست اندکی از مقام الوهیت مسیح بکاهد مورد لعنت قرار می گرفت.
اکثر نزدیک به اتفاق اعضای شورا این بیانیه را امضا کردند. فقط پنج اسقف، و سرانجام فقط دو تن، از امضای این بیانیه خودداری کردند و این دو همراه با آریوس تکفیر و توسط امپراطور تبعید شدند. یک فرمان امپراطوری، مقرر داشت که همه کتاب های آریوس سوزانیده شود و مجازات پنهان نگاه داشتن آنها اعدام باشد.
با توجه به اینکه مجازات نگاهداری کتاب آریوس مرگ بود، می توان پی برد که عبور اندیشه و کتابی که قائل به الوهیت عیسی نباشد و با الهیات پولسی ناسازگار باشد، از این مقطع تاریخ مسیحیت تا چه اندازه مشکل بوده است.
هر چند گفته می شود قسطنطین از کار خود پشیمان شد و امپراطورهای بعدی هم تا حدی از الهیات آریوسی و نیمه آریوسی حمایت کردند، باز غلبه نهایی با همین اعتقادنامه نیقیه بود، از این رو در همین قرن چهارم و در سال 381 شورای قسطنطنیه رأی به حاکمیت اعتقادنامه نیقیه داد.

1- مسیحیت، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص 121- 129

2- جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ص632-633

3- جوان ا. گریدى، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، قم، مؤسسه فرهنگى طه، ص149- 157

4- ارل کرنز، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ، ص 106- 108

5- و. م میلر،تاریخ کلیساى قدیم در امپراتورى روم و ایران، ترجمه على نخستین، انتشارات حیات ابدى، ص240- 244

6- ویل دورانت،، تاریخ تمدن، ج 3 (قیصر و مسیح)، ترجمه حمید عنایت و ...، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، ص 762-

با سلام خدمت دوستان گرامی
از ابراز لطف دوستان کمال تشکر را دارم

عصران;579236 نوشت:
1-پس با توجه به توضیحات شما داستان پذیرش مسیحیت از طرف امپراطور به دلیل خوابی که دیده بود ساختگی است.

در این باره اجازه دهید مثال و تشبیهی خدمتتان عرض کنم . آیا کسی می تواند ادعا کند من مسلمان شده ام اما در تمام طول عمر حاضر نشود حتی یک بار هم شهادتین را بر زبان آورد ؟ آیا در اسلام چنین کسی شک نمی کنید ؟ البته که واضح است چنین کسی مسلمان نیست . در مسیحیت نیز غسل تعمید مانند شهادتین برای مسلمانان است یعنی کسی که غسل تعمید نشود گویی هیچگاه مسیحی نشده است . آیا می دانستید که امپراطور کنستانتین تا پایان عمر حتی یک بار هم حاضر نشد غسل تعمید شود ؟ چرا ؟ اگر می خواست مسیحی شود چرا نگذاشت او را غسل تعمید دهند ؟ پس به صورت منطقی می توان درباره بسیاری از مطالبی که درباره خواب و گرایش امپراطور روم به مسیحیت گفت تشکیک کرد .

عصران;579236 نوشت:
شما موضوع را ریشه یابی کردید اما منظور من این بود که با افول و سر انجام سقوط امپراطوری روم چه عاملی موجب شد که بربرها و اقوام نیمه وحشی مهاجم مانند گوت ها آیین آرینیسم اختیار کنند.


بربرها و گوت ها و ... پیش از سقوط امپراطوری روم مسیحی موحد بودند و این گرایش آنها به دین خداپرستی محصول تلاش های حواریون صدیق و شاگردان آنها و مؤمنین مسیحی بود که به آن مناطق می رفتند و دین خدا را تبلیغ می کردند.

عصران;579236 نوشت:
و در آخر اینکه با توجه به آشفتگی سیاسی و مذهبی موجود در آن دوره چگونه پاپ توانست اقتدار خود را بازیابی کند(آیا فقط به زور شمشیر شارلمانی توانست یا از تدابیر دیگر هم بهره گرفت)


متأسفانه تاریخ پاپ ها آکنده از تزویر و خونریزی است و اگر بخواهیم وارد این مباحث شویم متعجب می شویم که اینان چگونه دم از محبت می زدند اما به نام دین بیشترین خشونت های نامشروع را مرتکب شدند. از سویی دیگر موحدان پیرو آریوس تا قرن ها بعد باقی ماندند برای مثال اسحاق نیوتن کاشف جاذبه یک آریوسی بود که این اعتقاد خود را کتمان می کردند.
قضیه شارلمانی و ... بعدها بوجود امد اما بیشترین یاری پاپها برای کشتار مسیحیان موحد از میترا پرستان و بت پرستان بود .
مثالی می زنم که از گفتن آن بسیار متأسفم. پاپها برای جذب میترا و بت پرستان تاریخ میلاد مسیح را با اعتدال اکبر یکی کردند تا خورشید پرستان به آنها بگروند و به کمک آنها ارتش های بیرحمی تشکیل داده و بر مردمان خداپرست تاخته و آنها را قتل عام کردند.

موضوع قفل شده است