اگر احادیث صحیح باشد و خداوند روح حضرت را که از نظر وجودی بر دیگر مخلوقات برتری داشته اولین مخلوق قرار داده باشد آیا این از مقام حضرت کم نمیکند و نوعی جبر محسوب نمیشود؟ یعنی همان مخلوقی که مرتبه وجودی بالاتری داشته برترین مخلوق هم شده است. یا اینکه امکان این هم بود که اولین مخلوق انسان بدی باشد؟
سلام و ادب:Gol:
تقدم رتبه وجودی اولین مخلوق، دلیل بر برتری وجودی بر دیگر موجودات هم هست، وگرنه وجهی برای تقدم وجودی رسول مکرم اسلام در مرتبه نوری و روحی نداشته است. ضمن آنکه این تقدم و برتری، بنا به قاعده علم ازلی خداوند نسبت بندگانش و قاعده فیاضیت و خیر مطلق بودن خداوند، شائبه ی جبر را برطرف نموده و دقیقاً منطبق بر حق است.
به همان دلیل که گفتیم تقدم وجودی بنا به حکمت الهی دلیل بر برتری وجودی است نمی تواند اولین مخلوق شر باشد، زیرا از خیر مطلق جز خیر صادر نمی شود و از جهتی شر عدمی بوده و نتیجه و ثمره فقدان خیر است. بنابر این، اعتقاد به خلق موجود شر بعنوان اولین مخلوق، خلاف فرض ماست.
اینکه میفرمایید خلقت اهل بیت علیهمالسلام قبل از خلقت زمان بوده است را متوجه نمیشوم، وقتی مثلاً در روایت مبارکه آمده که خداوند ما را چند هزار سال پیش از خلقت فرشتگان یا آسمانها و زمین یا هر موجود زمانمندی آفرید این بدان معناست که زمان همزمان با خلقت ایشان وجود داشته است و یا به وجود آمده است و اینکه نداریم خداوند پیش از خلقت ما چقدر مثلاً درنگ کرده است یا غیره تلویحاً میرساند که زمان پیش از خلقت ایشان وجود نداشته است و گذر زمان از همان خلقت ایشان کلید خورده است و بر اساس روایات دیگر داریم که اصلاً ایشان همان حقیقت زمان هستند که وقتی خلق شدند زمان هم به وجود آمد و روایات زیادی در تأیید این نظر وجود دارد و همینطور آیاتی که اینطور تأویل شدهاند، مثل همان آیه که عدهی ماهها نزد خداوند دوازده است که چهارتای آنها حرام است.
سلام و ادب
مستحضرید که از نظر حكماي اسلامي، عالم خلق داراي سه مرتبه ي كلّي است كه عبارتند از: عالم عقل، عالم مثال و عالم طبيعت.
عالم عقل يا عالم مفارقات يا عالم جبروت، عالمي است مجرّد (رها) از مادّه و خواصّ مادّه. لذا در اين عالم نه خبري از مادّه است و نه خبري از حركت و زمان و شكل و رنگ و اندازه و ديگر خصوصيّات مادّه. امّا عالم مثال يا عالم ملكوت ــ كه برزخ هم بخشي از آن است ــ عالمي است مجرّد (رها) از مادّه ؛ لكن در اين عالم برخي از خواصّ مادّه نظير شكل و رنگ و مقدار موجود است، ولي از زمان و حركت ــ كه بارزترين ويژگي عالم مادّه هستند ــ منزّه است. عالم طبيعت نيز همان عالم ماده است.
بنابر این، معصومين –ع- داراي دو نوع خلقت، يعني خلقت ظاهري و خلقت نوري مي باشند اینکه به خلقت پیش از زمان پیامبر (ص) و اهل بیت(ع) اشاره می کنیم، مربوط به خلقت نوري آنها در عالم عقل و ملکوت است نه خلقت ظاهري آنها در عالم ماده، كه با ساير مردم يكسان و مشابه است و بايد مراحل خاص پيدايش و تحولات و تغييرات معمول را بگذرانند تا قدم به عالم دنيا بگذارند. مثلا از جمله موضوعاتي كه در مورد رسول خدا –ص- در منابع ما مطرح است تقدم وجودي ايشان بر ساير موجودات است كه مربوط به جنيه خلقت نوري ايشان است نه خلقت ظاهري.
اينكه فرمودند چهارده معصوم قبل از همه موجودات خلق شده اند منظور آن وجود ساري و نوري است كه اين چهارده تن به واسطه ي اتّصال تامّشان با آن حقيقت، خود را مقدّم بر كلّ موجودات معرّفي نموده اند؛ و البته مراد از تقدّم در اينجا تقدّم وجودي و رتبي است نه تقدّم زماني؛ چون زمان تنها اختصاص به عالم مادّه دارد و وجود مادّي و زماني حضرت آدم (ع) قبل از همه ي انسانها آفريده شده است؛ امّا در همان زمان كه آدم آفريده مي شد آن حقيقت نوري حضور داشت و اساساً فيض وجود از طريق او به آدم رسيد.
آیا ما موجودات را تنها هویتهایی بدون ذات میپنداریم؟ اگر خیر آیا ذات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که اصل وجودی ایشان است ضروری و واجب نبوده و در نتیجه ازلی نخواهد بود؟ (منظورم این است که گفته میشود وجود ایشان در ادامهی وجود خداوند است و نه در نتیجهی ایجاد خداوند، اگر این جمله غلط نباشد؟) البته میدانم که حق با شماست و این بیان حقیر غلط است و در آن شرک مشهود است ولی میخواهم محل اشکال در آن را بدانم.
سلام مجدد:Gol:
بدون شک، تمام موجودات از آنجهت كه وجودشان وجود ظلّي و تنزّلي وجود ذات حقّ در مراتب تعيّنات است، و لازمه وجود ظلّي و تبعي و تنزّلي فناء و محو ذاتي در ذات و وجود اصيل و حقيقي است بنحو تكويني نه بنحو اعتباري و تنزيلي و مجازي، ولي انكشاف اين مسأله و حقيقت براي هر فردي ممكن نيست. زيرا از آنجا كه وجودْ مساوق با تشخّص و عينيّت خارجي ميباشد (چه مجرّد آن و چه طبيعي) و در تمام مراتب تشكيك، اين تمايز عيني و خارجي متحقّق است، بنابراين هر موجودي ذات خود را در قبال ذات و حقيقت ساير موجودات، مستقلّ و با اراده فرديّه و شخصيّه ميبيند، و احساس ميكند كه ذات او جداي از ذوات ساير موجودات و سواي تعيّنات ديگر قائم بذات خود است، و بر محور ذات او آثار و شؤون او دور ميزند و خود را متفرّد در وجود و موجوديّت مييابد؛ غافل از اينكه اين وجود، وجود ظلّي و تبعي دارد و هر موجودي به وجود ظلّي و تبعی محكوم به امكان ذاتي در حاقّ ذات خودش و تكوّن خارجياش ميباشد، و آن وجودي از اين قاعده مستثني است كه محكوم به غناء ذاتي و ضرورت ذاتي باشد، و آن وجود حضرت حقّ است و بس!(بنقل از کتاب اسرار ملکوت ج 2، آیت الله سید محسن حسینی طهرانی، با کمی تغییر)
از این رو، عبارت داخل پرانتز که (وجود پیامبر را در ادامه وجود خدا نه در نتیجه ایجاد، می شمارد) نادرست و باطل است. زیرا این گزاره بدین معناست که وجود پیامبر وجودی فراتر از ممکنات و ماسوی الله بوده و جزئی مجزا شده از ذات الهی است. که شائبه ترکیب در خداوند را مطرح می سازد. این در حالی است که بر اساس آیات و روایات و دلایل محکم عقلی، هیچگونه ترکیبی در خداوند راه ندارد.
عالم مثال يا عالم ملكوت ــ كه برزخ هم بخشي از آن است ــ عالمي است مجرّد (رها) از مادّه ؛ لكن در اين عالم برخي از خواصّ مادّه نظير شكل و رنگ و مقدار موجود است، ولي از زمان و حركت ــ كه بارزترين ويژگي عالم مادّه هستند ــ منزّه است.
...
اينكه فرمودند چهارده معصوم قبل از همه موجودات خلق شده اند منظور آن وجود ساري و نوري است كه اين چهارده تن به واسطه ي اتّصال تامّشان با آن حقيقت، خود را مقدّم بر كلّ موجودات معرّفي نموده اند؛ و البته مراد از تقدّم در اينجا تقدّم وجودي و رتبي است نه تقدّم زماني؛ چون زمان تنها اختصاص به عالم مادّه دارد و وجود مادّي و زماني حضرت آدم (ع) قبل از همه ي انسانها آفريده شده است؛ امّا در همان زمان كه آدم آفريده مي شد آن حقيقت نوري حضور داشت و اساساً فيض وجود از طريق او به آدم رسيد.
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
ممنون از پاسخگوییاتان و از تحملتان، :Gol:
اینکه میفرمایید در برزخ حرکت نیست منظورتان حرکت جوهری است؟ اگر بله پس اعمال ما تقدم چگونه اثرش به ایشان میرسد؟ اینکه گاهی گفته میشود که اثر این اعمال نه به صورت رشد طولی که به صورت بسط عرضی میباشد فکر نمیکنم درست باشد به دلایلی ...
همچنین اگر در برزخ موجودات لازمان هستند آیا روح میتواند همزمان هم در زمان صبح باشند و هم در مثلاً وسط ظهر؟ اگر اینطور باشد عذاب منقطع در برزخ باید برای کفار در برزخ دائمی احساس شود حال آنکه میدانیم اینطور نیست و عذاب آتش در برزخ مطابق قرآن و حدیث تنها منحصر به صبح و غروب است ... همچنین اگر لازمان باشند باید همزمان بتوانند هم در زمان خود باشند و هم در زمان پیش از مرگ بدن نظیرشان در عالم طبیعت و هم پیش از به دنیا آمدن بدنشان در عالم طبیعت و هم پیش از ساخته شدن کل عالم طبیعت و از این نظر تمامی موجودات ملکوتی و از جمله برزخی باید از نظر زمانی ازلی باشند که باز میدانیم اینگونه نیست. در روایات و ادعیه و زیارات به صراحت آمده که همان وجودهای نوری زمانمند بودهاند، اشکالی ندارد که بگوییم زمان در مراتب بالاتر وجود مصداقها و بروزهای متفاوتی دارد ولی اینکه برخی موجودات (ولو عقل که در رتبهی جبروت است، ولو اسماء و صفات که در مرتبهی لاهوت هستند) لازمان هستند به نظر حقیر درست نیست، مگر اینکه اشتباه فهمیده باشم :Gig:
تقدم رتبه وجودی اولین مخلوق، دلیل بر برتری وجودی بر دیگر موجودات هم هست، وگرنه وجهی برای تقدم وجودی رسول مکرم اسلام در مرتبه نوری و روحی نداشته است. ضمن آنکه این تقدم و برتری، بنا به قاعده علم ازلی خداوند نسبت بندگانش و قاعده فیاضیت و خیر مطلق بودن خداوند، شائبه ی جبر را برطرف نموده و دقیقاً منطبق بر حق است.
به همان دلیل که گفتیم تقدم وجودی بنا به حکمت الهی دلیل بر برتری وجودی است نمی تواند اولین مخلوق شر باشد، زیرا از خیر مطلق جز خیر صادر نمی شود و از جهتی شر عدمی بوده و نتیجه و ثمره فقدان خیر است. بنابر این، اعتقاد به خلق موجود شر بعنوان اولین مخلوق، خلاف فرض ماست.
موفق باشید ...:Gol:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و احترام و تشکر از شما استاد گرامی:Gol:
با اجازه بنده آنچه را که برداشت خودمان است از آیات و روایات برایتان میاورم ببینید چه اندازه امکان دارد صحیح باشد.
اولا درمورد اولین مخلوق بیانات مختلفی آمده است همانطور که حضرتعالی هم آوردید:
اول ما خلق الله العقل
اول ما خلق الله نوری
اول ما خلق الله روحی
اول ما خلق الله القلم
اول ما خلق الله ملک کروبی
این عبارات به ظاهر اگر چه متفاوت هستند ولی به یک معنا بر میگردند و تعابیر مختلف به خاطر لحاظ های متفاوت است. دانشمندان و محققان از عرفا، اولین مخلوق را حقیقت محمدیه (ص) نامیده اند چون آن مخلوق اول اصل حیات نفوس عالی و دانی است.
قرآن کریم میفرماید:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا
سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد (نیکویش آفرید)
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد،
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا
براستى رستگار شد هر كه آن را پاك گردانيد و پاكيزه داشت- از كفر و گناهان-.
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا
و نوميد و بى بهره گشت هر كه آن را بيالود- به كفر و گناهان-.
با توجه به این آیات شریفه باید گفت که از بدو خلقت بین نفوس آدمیان هیچگونه تفاوتی وجود نداشته و این تفاوت را بعدا خود انسانها با عملکردشان ایجاد کرده اند.
به این معنا که کل عالم هستی از یک روح کامل که واجد حیات و عقل و شعور است ایجاد گشته است. که به اصطلاح قلم خداوند گشته برای نوشتن عالم هستی (ن والقلم ومایسطرون)
از اینرو کل عالم هستی از جمله جمادات دارای روح و شعور هستند اما از این روح به یک میزان بهره و نصیب نبرده اند، بنابراین فهم و تواناییها و تکالیفشان در سطوح متفاوت است...
و در میان انسانها حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه واله در حد اعلای این بهره و نصیب بوده اند.
البته این مساله هم در حین زمان خلقت تعیین نگشته که چه کسی بیشترین حظ را ببرد ، اما چون بعدا و در عالم ذر انسانها امتحان شدند و افراد ، باطن حقیقی خود را نشان داده اند مشخص میشود که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بیشترین حظ و بهره را از این روح برده اند.
بنابراین صحیح است اگر در حدیث آمده باشد، اول ماخلق الله روحی ...
جمله نیازی به اصلاح نداره چون منظور همان ترتیب است یعنی اول نورحضرت بوده بعد بقیه مخلوقات. مگر اینکه شما بخواهید جور دیگری معنی کنید
سلام
میتوانید بفرمایید تقدم و تاخر زمان در شان وجودی که زمان در آن مطرح نیست به چه نحو است ؟
یا علیم
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
ممنون از پاسخگوییاتان و از تحملتان،
اینکه میفرمایید در برزخ حرکت نیست منظورتان حرکت جوهری است؟ اگر بله پس اعمال ما تقدم چگونه اثرش به ایشان میرسد؟ اینکه گاهی گفته میشود که اثر این اعمال نه به صورت رشد طولی که به صورت بسط عرضی میباشد فکر نمیکنم درست باشد به دلایلی ...
همچنین اگر در برزخ موجودات لازمان هستند آیا روح میتواند همزمان هم در زمان صبح باشند و هم در مثلاً وسط ظهر؟ اگر اینطور باشد عذاب منقطع در برزخ باید برای کفار در برزخ دائمی احساس شود حال آنکه میدانیم اینطور نیست و عذاب آتش در برزخ مطابق قرآن و حدیث تنها منحصر به صبح و غروب است ... همچنین اگر لازمان باشند باید همزمان بتوانند هم در زمان خود باشند و هم در زمان پیش از مرگ بدن نظیرشان در عالم طبیعت و هم پیش از به دنیا آمدن بدنشان در عالم طبیعت و هم پیش از ساخته شدن کل عالم طبیعت و از این نظر تمامی موجودات ملکوتی و از جمله برزخی باید از نظر زمانی ازلی باشند که باز میدانیم اینگونه نیست. در روایات و ادعیه و زیارات به صراحت آمده که همان وجودهای نوری زمانمند بودهاند، اشکالی ندارد که بگوییم زمان در مراتب بالاتر وجود مصداقها و بروزهای متفاوتی دارد ولی اینکه برخی موجودات (ولو عقل که در رتبهی جبروت است، ولو اسماء و صفات که در مرتبهی لاهوت هستند) لازمان هستند به نظر حقیر درست نیست، مگر اینکه اشتباه فهمیده باشم
با تشکر،
یا علی
سلام
نظر بنده در مورد مطالب و سوالات شما این است :
بعد مجرد بعد کاملا متفاوتی است و نمی توان حقایق آنرا با الفاظ و معانی اینسوی بیان کرد مگر به نحو تمثیل
مثلا همین بحث حرکت در عالم مثال طبق بسیااری از تجربیات نزدیک به مرگ که ورود به عالم مثال منفصل است حرکت عَرَضی در آن وجود دارد اما نحوه آن طوری است که قابل توصیف نیست و تنها می توان تشبیهی برایش کرد مثل روان بودن و روان شدن ( طبق گزارش برخی از تجربه کنندگان )
لذا در مورد سایر بیانات شرع مقدس هم همین اصل را باید مد نظر داشت که شارع سعی داشته تا حد امکان آن حقیقت را بنوعی تمثیل و تشبیه به ما بفهماند لذا نمی توان از این تمثیلات هرنوع برداشتی داشت چه اینکه در هر تشبیهی یک جهت تشبیه وجود دارد و آن تشبیه در سایر جهات مد نظر نیست
آنچه از بیان شرع مقدس ظاهر است این است که حرکت جوهری آنها به نحو خاص ( و با اتصال ویژه به عالم ماده و نه البته از طریق بدن مادیش که از بین رفته ) قابل استمرار است
یا علیم
سلام
میتوانید بفرمایید تقدم و تاخر زمان در شان وجودی که زمان در آن مطرح نیست به چه نحو است ؟
یا علیم
سلام
جناب محی الدیم جوری بحث کنید که اگر 4 نفر که مثل شما سواد فلسفی ندارند وقتی مطالب را خواندند فکر نکنند مثلا منظور از مخلوق اول همان مرتبه زمانیست.
اگر بقیه پستها را هم مطالعه میفرمودید ما گفتیم که امر الهی در یک چشم بر هم زدن هست پس زمان مطرح نیست. اما این مساله را نه شما اشاره کردید و نه جناب کارشناس. خب افرادی که با اصطلاحات فلسفی آشنا نیستند چه جرمی کرده اند که نباید بفهمند شما چه میگویید؟
سلام
جناب محی الدیم جوری بحث کنید که اگر 4 نفر که مثل شما سواد فلسفی ندارند وقتی مطالب را خواندند فکر نکنند مثلا منظور از مخلوق اول همان مرتبه زمانیست.
اگر بقیه پستها را هم مطالعه میفرمودید ما گفتیم که امر الهی در یک چشم بر هم زدن هست پس زمان مطرح نیست. اما این مساله را نه شما اشاره کردید و نه جناب کارشناس. خب افرادی که با اصطلاحات فلسفی آشنا نیستند چه جرمی کرده اند که نباید بفهمند شما چه میگویید؟
سلام
دعوا نکنید برادر
سوال را جواب بدهید
یا علیم
سلام
نظر بنده در مورد مطالب و سوالات شما این است :
بعد مجرد بعد کاملا متفاوتی است و نمی توان حقایق آنرا با الفاظ و معانی اینسوی بیان کرد مگر به نحو تمثیل
سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
ممنون از ورودتان به بحث، :Gol:
اول باید مطمئن شویم که موجودی تحت عنوان مجرد (از ماده) وجود دارد بعد آن را بعد کاملاً متفاوتی بدانیم. بله حقیر هم دیدهام که در روایات معصومین علیهمالسلام هم چنین عباراتی آمده است اما باز هم دیدهام که مثلاً فرمودهاند موجوداتی هستند که مانند هوا وزن ندارند! آیا واقعاً هوا وزن ندارد؟ خوب دارد و این میرساند که صحبت معصوم علیهالسلام نسبی است، یعنی بحث سر شدت و ضعف است، بحث سر غلظت و رقّت است، چطور میتوان بعدی کاملا مجرد از ماده در نظر گرفت تحت عنوان عقل و بعد انتظار داشت در ذیل آن موجوداتی نزدیک به ماده مانند موجودات برزخی باشند و بعد در ذیل انها موجوداتی کاملاً مادی؟ آیا قاعدهی الواحد فقط برای ایجاد تعین اول از خداوند قاعده است و برای مراتب دیگر خلقت نقض میشود؟ اگر ماده و مجرد از ماده دو بعد مستقل از هم هستند چطور ماده توسط عقل خلق میشود؟ اگر عقل تنها به ماده صورت میزند پس ماده را چه کسی خلق کرده است؟ اگر خداوند مستقیماً و بدون واسطه خالق آن است آن وقت آیا قاعدهی الواحد نقض نخواهد شد؟ آیا جز این است که تنها راه برونرفت از این تناقضات این است که تمام وجود را از حیث حقیقت یکی بدانیم و آنها را از اساس متفاوت نگیریم؟
البته انصاف این است که حرف خودم را خودم هم نقد نمایم تا نشان دهم که این مسأله برای حقیر مبهم است و اینطور نیست که به قطعیت رسیده باشم و اینجا در مقام محاجّه باشم. حقیر بنا بر یادگیری دارم ان شاء الله و اینجا گیر کردهام. اگر خداوند به عنوان یک موجود مجرد از ماده باشد که هست پس این افتراق از ماده بودن عجیب نیست که در مرتبهای دون مرتبهی الوهیت هم رخ دهد و در این صورت حرف شما و تمامی فلاسفهی دیگر هم درست خواهد بود، ولی موضوع اینجاست که چنین افتراقی اصلاً چطور ممکن است؟ فعلاً حقیر به علت فهم ناقص خودم برای اینکه به تناقضی برنخورم اعتقادم را بر این گذاشتهام که چیزی به نام ماده که وجود مستقلی از موجودات مجرد از ماده داشته باشد وجود ندارد و همه چیز غیرمادی است، یا همه چیز مادی است اگر تعریفمان از ماده را تغییر دهیم و با نگاهی کمی کلنگرانهتر به خلقت بنگریم، یا برخی موجودات مادی هستند و برخی غیرمادی اگر تعریفمان از ماده را بپذیریم که یک تعریف اصطلاحی است و نه حقیقی، یعنی مثلاً تا یک محدودهی خاص از حقایق را بگوییم مجرد و از آن به بعد را که مثلاً قابل رسد کردن توسط حواس بدن دنیایی هستند را بگوییم ماده.
این بحث را به صورتهای متفاوتی میتوان بسط و شرح داد. مثلا از نظر علم انشقاق ماده از ریشه مَدَدَ میآید، همریشه است با مدّ و امداد، یعنی کشیدن و بسط دادن یا یاری رساندن، خودش هم معنایش مثلاً در زبانشناسی میشود ریشه، یعنی مثلاَ حروف اصلی ایجاد یک کلمه که ریشهی ان کلمه است را ماده میگویند. همهی این موارد را باید بتوان کمابیش به هم مرتبط کرد اگر بخواهیم درمورد حقیقت ماده آنطور که خداوند خالق آن است مطالبی را فرابگیریم. با توجه به اینکه بعد از علم و مشیت خداوندی اولین خلقت خداوند حروف بودهاند و بعد تمام عالم خلقت کتاب است برای کلمات خداوندی (مخلوقهای خدا) بحث ماده در همان ابتدای خلقت مطرح خواهد شد، هر کلمهای یک ماده و ریشه در حروف دارد، حروف حتی بر عالم اسماء و صفات هم مقدم هستند و اصل آنها ۲۸ تاست (مطابق فرمایش استادی عربی الف ندارد و همزه دارد و همزه هم کرسی دارد و دلالت به خداوند دارد و باء معرف رسول خداست صلیاللهعلیهواله که نقطهی آن فارق بین خدا و ایشان است و جزئی از ان است و این فاروق اعظم امیر مؤمنان علیهالسلام است و هکذا) که پنج حرف از انها جدا شده و قلب شده و به آن برگشته است. با این حساب بحث ماده را میتوان در عوالم لاهوت و جبروت هم دید و لازم نیست کسی خود را به عالم صورت ظاهری کتاب مبین برساند تا آن کلمات خداوند را ببیند، برخی هستند که پردهها از جلوی چشمشان کنار میرود و آیات خداوند را در مراتب بالاتر وجودی میبینند، اما هنوز هر چه میبینند کلمات خداست و آن کلمات هم مادهای و ریشهای در عوالم بالاتر دارند.
چطور خود را مجاز دانستهایم که بگوییم ماده مختص دنیاست؟ آیا چنین مطلبی از معصومین علیهمالسلام به ما رسیده است؟ ایا اینکه قرآن یا معصومین علیهمالسلام اشاراتی به این موضوعات دارند را نمیتوان بیانهایشان را به نحوهای دیگری برداشت کرد و حتماً باید به همین دم دستترین صورتی که به ذهنمان میرسد (که ماده همین ظاهر کلمات خداست در دنیا) متمسک شویم و با چنین ساز و کار ناقصی به مطالعهی عوالم بالا بپردازیم؟
مثلا همین بحث حرکت در عالم مثال طبق بسیااری از تجربیات نزدیک به مرگ که ورود به عالم مثال منفصل است حرکت عَرَضی در آن وجود دارد اما نحوه آن طوری است که قابل توصیف نیست و تنها می توان تشبیهی برایش کرد مثل روان بودن و روان شدن ( طبق گزارش برخی از تجربه کنندگان)
خوب حرکت در همین دنیای مادی هم اصلاً بحث راحتی نیست، حقیر هر چقدر بیشتر با جناب استوار پیرامون آن بحث کردم فهمیدم که کمتر میتوانم در بیان حتی مسائل به ظاهر بدیهی برای هر کودک دبستانی حرفی برای گفتن داشته باشم. بحث طیالأرض و پیچیده شدن زمین به زیر پای سالک بحثی جدی است، بحث حمل تخت بلقیس توسط حضرت آسف علیهالسلام جدّی است، چطور زمین به یکباره فرو رفت تا دو نقطهی به ظاهر دور از هم به یکدیگر نزدیک شوند و در این فرو رفتن زمین ظاهر زمین دست نخورد و خانهای ویران نشد و همه چیز دست نخورده ماند و به جای خود بازگشت؟ آیا این فرورفتگی در بعدی بیش از ابعاد سهگانهی مکانی که ما میشناسیم بوده است؟ ظاهراً چارهای از آن نیست که بگوییم ما نه میدانیم چرا خداوند باید فضا را سه بعدی خلق کرده باشد (این همه عدد، چرا سه؟) و نه اصلاً میدانیم که بعد فضا یعنی چه یا اصلاً خود فضا یعنی چه ... کسی که فضا را نمیشناسد آیا میتواند کمترین حرفی در مورد توصیف حرکت اجرام بزند؟ شما کلی نظریه بدهید که این جرم حرکتش مستقیمالخط با شتاب ثابت بود، کسی که فضا را بشناسد میداند که چقدر این حرف میتواند بیربط باشد با آنکه تمامی ابزار اندازهگیری هم حرف شما را تأیید میکند و همگی با دقت هزارم متر بر مجذور ثانیه هم مثلاً حرفتان را تصدیق میکنند.
زمان نسبی است ... در روایات وارد شده و توضیح هم داده شده است اگرچه هضم توضیحشان ساده نیست ولی واقعاً قابل اعتناست، مکان چطور؟ نسبی است یا مطلق؟ اصلاً مکان چیست؟ چیزی را که نمیشناسیم چطور بگوییم که موجودات مقید به آن مادی هستند و موجودات مجرد از ان در تجرد؟ میعارمان برای شناخت مقید بودن و نبودن چیست؟ موجودی که دارد طیالأرض میکند و زمین زیرپایش میپیچد و به یکباره از مدینه به داخل اتاقی در طوس میشود و میفرماید خدایی که مرا در لحظهای از مدینه به طوس آورد قادر است از در بسته هم عبور دهد این موجود مادی است یا غیر مادی؟ موجودی که در مدت زمان به زمین رسیدن یک کاسهی آب که دستی به آن خورده است و دارد میافتد تا بیتالمقدس روی زمین را طی میکند و بعد تا آسمان هفتم میرود و گردشها میکند و صحبتها میکند و برمیگردد و کسی عدم حضورش را متوجه نمیشود موجودی مادی است یا غیر مادی؟ یعنی در قید مکان و زمان هست یا خیر؟ موجودی که تا یک ستارهشناس از درب مقابل وارد میشود تا به پیش پای او برسد میفرماید که من ۱۲ یا ۱۲۰۰۰ هزار عالم را در همین فاصله گشتم آیا این موجود با آن بدنی که بعداً مسموم شده و شهید میشود مادی است یا غیرمادی؟ آیا به راستی ماده و غیرماده دو چیز جدای از هم هستند و کاملاً متفاوت؟
لذا در مورد سایر بیانات شرع مقدس هم همین اصل را باید مد نظر داشت که شارع سعی داشته تا حد امکان آن حقیقت را بنوعی تمثیل و تشبیه به ما بفهماند لذا نمی توان از این تمثیلات هرنوع برداشتی داشت چه اینکه در هر تشبیهی یک جهت تشبیه وجود دارد و آن تشبیه در سایر جهات مد نظر نیست
قبول اگر کسی با دلش شهود نکند ناچار است که با استفاده از تشابههات و اختلافات خورد را به حقایق نزدیک گرداند و چون آن پدیدههای ماوراء دنیایی عیناً مشابه در دنیا ندارند به ناچار باید با مثال و تشبیه ایشان را رهنمود شد که این مطلب در روایات هم مورد اشاره قرار گرفته است، حقیر هم قائل به این نیستم که اگر بگویم همه چیز مادی است منظورم از ماده چیزی شبیه به تصور معمولمان از میز و صندلی و درخت و کوه باشد، بلکه قصد دارم تعریفی حقیقیتر و کلیتر از ماده را بیابم که هم اینطرف را بتواند به عنوان حالت خاص و نازل خود توضیح دهد و هم آن طرف را که معمولاً مجرد مینامیم. آیا چنین کاری حقیر را ماتریالیست خواهد کرد؟ اینکه سعی کنیم به جای تکیه کردن بر یک سری اختلاف بین دو موجود وجوه شباهتی بین آنها پیدا کرده و آنها را دو صورت از یک حقیقت کلیتر معرفی نماییم اشکال حقیقی دارد؟ آیا اگر با پیدا شدن هر اختلاف ظاهری برای علمی شدن ظاهر کار نامهای مجزا به موجودات داده شود این نامهای مجزا به معنای حقایق کاملاً مجزای آن موجودات خواهد بود؟
آنچه از بیان شرع مقدس ظاهر است این است که حرکت جوهری آنها به نحو خاص ( و با اتصال ویژه به عالم ماده و نه البته از طریق بدن مادیش که از بین رفته ) قابل استمرار است
یا علیم
خوب همینکه میفرمایید حرکت جوهری وجود دارد، به هر نحو خاصی که باشد، آیا با تعریف فعلی از زمان نباید حیات برزخی را زمانمند دانست و عنوان لازمان بودن را از روی آنها برداشت؟
حتی در برزخ هم نه، در همین دنیا ما یک سری افعال انجام میدهیم ولی آنچه حرکت جوهری میکند آیا جز این است که همان نفس است که کامل میشود یا عقل است که رشد میکند؟ ایا نفس و عقل مادی هستند که حرکت جوهری دارند؟ آیا در دنیا اگر فقط خود دنیا باشد که زمان در درون آن تعریف شده است چیزی به نام حرکت جوهری معنا دارد یا هر حرکتی که هست تنها عرضی است؟ آیا جز این است که حرکت جوهری وقتی مطرح است که جوهری در کار باشد و این جوهر برای حقایق پشت این ظواهر دنیایی است که اطلاق میشود؟
با تشکر از صبر و تحملتان، :Gol:
ان شاء الله طوری پاسخ بدهید که حقیر هم بتوانم متوجه فرمایشاتتان بشوم :Gol:
یا علی علیهالسلام
چطور خود را مجاز دانستهایم که بگوییم ماده مختص دنیاست؟ آیا چنین مطلبی از معصومین علیهمالسلام به ما رسیده است؟ ایا اینکه قرآن یا معصومین علیهمالسلام اشاراتی به این موضوعات دارند را نمیتوان بیانهایشان را به نحوهای دیگری برداشت کرد و حتماً باید به همین دم دستترین صورتی که به ذهنمان میرسد (که ماده همین ظاهر کلمات خداست در دنیا) متمسک شویم و با چنین ساز و کار ناقصی به مطالعهی عوالم بالا بپردازیم؟
سلام
بحث در عوالم وجودی و عالم ماده مطمئنا بحث دامنه داری است و اینجا جای بحثش نیست
اما اگر ما از وجود مجرد سخن می گوییم مفهومش این نیست که هیچ ارتباط و نسبتی با عالم ماده ندارد
ولی اخبار و اطلاعات نشان می دهد نحوه وجود در آن مرتبه بسیار متفاوت است مثلا بسیاری از کسانی که مرگ را تجربه کرده اند گفته ان ما قادر به دیدن خودمان از چند جهت بوده ایم . خوب این با ادراکات ما در عالم ماده بسیار متفاوت است
بحث ما این است که اگر با اخبار عالمی کاملا متفاوت روبرو هستیم باید بدانیم که لفظ تنها در بردارند یک شمه ای از آن حقیقت است و بسیاری از حقایق قابل تفهیم لفظی هم نیست
خوب حرکت در همین دنیای مادی هم اصلاً بحث راحتی نیست، حقیر هر چقدر بیشتر با جناب استوار پیرامون آن بحث کردم فهمیدم که کمتر میتوانم در بیان حتی مسائل به ظاهر بدیهی برای هر کودک دبستانی حرفی برای گفتن داشته باشم. بحث طیالأرض و پیچیده شدن زمین به زیر پای سالک بحثی جدی است، بحث حمل تخت بلقیس توسط حضرت آسف علیهالسلام جدّی است، چطور زمین به یکباره فرو رفت تا دو نقطهی به ظاهر دور از هم به یکدیگر نزدیک شوند و در این فرو رفتن زمین ظاهر زمین دست نخورد و خانهای ویران نشد و همه چیز دست نخورده ماند و به جای خود بازگشت؟ آیا این فرورفتگی در بعدی بیش از ابعاد سهگانهی مکانی که ما میشناسیم بوده است؟ ظاهراً چارهای از آن نیست که بگوییم ما نه میدانیم چرا خداوند باید فضا را سه بعدی خلق کرده باشد (این همه عدد، چرا سه؟) و نه اصلاً میدانیم که بعد فضا یعنی چه یا اصلاً خود فضا یعنی چه ... کسی که فضا را نمیشناسد آیا میتواند کمترین حرفی در مورد توصیف حرکت اجرام بزند؟ شما کلی نظریه بدهید که این جرم حرکتش مستقیمالخط با شتاب ثابت بود، کسی که فضا را بشناسد میداند که چقدر این حرف میتواند بیربط باشد با آنکه تمامی ابزار اندازهگیری هم حرف شما را تأیید میکند و همگی با دقت هزارم متر بر مجذور ثانیه هم مثلاً حرفتان را تصدیق میکنند.
زمان نسبی است ... در روایات وارد شده و توضیح هم داده شده است اگرچه هضم توضیحشان ساده نیست ولی واقعاً قابل اعتناست، مکان چطور؟ نسبی است یا مطلق؟ اصلاً مکان چیست؟ چیزی را که نمیشناسیم چطور بگوییم که موجودات مقید به آن مادی هستند و موجودات مجرد از ان در تجرد؟ میعارمان برای شناخت مقید بودن و نبودن چیست؟ موجودی که دارد طیالأرض میکند و زمین زیرپایش میپیچد و به یکباره از مدینه به داخل اتاقی در طوس میشود و میفرماید خدایی که مرا در لحظهای از مدینه به طوس آورد قادر است از در بسته هم عبور دهد این موجود مادی است یا غیر مادی؟ موجودی که در مدت زمان به زمین رسیدن یک کاسهی آب که دستی به آن خورده است و دارد میافتد تا بیتالمقدس روی زمین را طی میکند و بعد تا آسمان هفتم میرود و گردشها میکند و صحبتها میکند و برمیگردد و کسی عدم حضورش را متوجه نمیشود موجودی مادی است یا غیر مادی؟ یعنی در قید مکان و زمان هست یا خیر؟ موجودی که تا یک ستارهشناس از درب مقابل وارد میشود تا به پیش پای او برسد میفرماید که من ۱۲ یا ۱۲۰۰۰ هزار عالم را در همین فاصله گشتم آیا این موجود با آن بدنی که بعداً مسموم شده و شهید میشود مادی است یا غیرمادی؟ آیا به راستی ماده و غیرماده دو چیز جدای از هم هستند و کاملاً متفاوت؟
در کرامات و معجزات بعد مادی تصرف کننده اصلا موضوعیت ندارد بلکه فعل ، فعل روحی است که تفوق وجودی بر ماده دارد . حال اینکه مثلا برداشتن تخت بلقیس برای جناب آصف چند راه آنسویی داشته خدا می داند . بیان روایات در مورد جمع شدن زمین هم به معنای حضور تخت بلقیس بطور آنی در نزد ایشان می باشد . چون جناب آصف در یک آن از بعد مادی به مجرد داخل و کارش را انجام داده تعبیر جمع شدن بکار رفته تا بنوعی بیانگر بعد جمعی عالم مجردات باشد و البته روایت احتمال معانی دیگری هم دارد
قبول اگر کسی با دلش شهود نکند ناچار است که با استفاده از تشابههات و اختلافات خورد را به حقایق نزدیک گرداند و چون آن پدیدههای ماوراء دنیایی عیناً مشابه در دنیا ندارند به ناچار باید با مثال و تشبیه ایشان را رهنمود شد که این مطلب در روایات هم مورد اشاره قرار گرفته است، حقیر هم قائل به این نیستم که اگر بگویم همه چیز مادی است منظورم از ماده چیزی شبیه به تصور معمولمان از میز و صندلی و درخت و کوه باشد، بلکه قصد دارم تعریفی حقیقیتر و کلیتر از ماده را بیابم که هم اینطرف را بتواند به عنوان حالت خاص و نازل خود توضیح دهد و هم آن طرف را که معمولاً مجرد مینامیم. آیا چنین کاری حقیر را ماتریالیست خواهد کرد؟ اینکه سعی کنیم به جای تکیه کردن بر یک سری اختلاف بین دو موجود وجوه شباهتی بین آنها پیدا کرده و آنها را دو صورت از یک حقیقت کلیتر معرفی نماییم اشکال حقیقی دارد؟ آیا اگر با پیدا شدن هر اختلاف ظاهری برای علمی شدن ظاهر کار نامهای مجزا به موجودات داده شود این نامهای مجزا به معنای حقایق کاملاً مجزای آن موجودات خواهد بود؟
بحث اختلاف و تشابه نیست بحث برداشت است
بنده دیدم شما بر اساس روایات اشکال وارد کرده اید آن هم روایاتی که بیانگر امور مافوق مادی است ( مثل عذاب صبح و شام)
خوب مطمئنا مفهوم صبح و شام در عالمی که فوق زمانش می دانیم متفاوت است و نمی توان با ظواهر آن احتجاج کرد مگر اینکه مبانی حل شده باشد . یعنی اول مساله زمان در آن بعد حل شود بعد بگوییم این عذاب صبح و شام چیست .
خوب همینکه میفرمایید حرکت جوهری وجود دارد، به هر نحو خاصی که باشد، آیا با تعریف فعلی از زمان نباید حیات برزخی را زمانمند دانست و عنوان لازمان بودن را از روی آنها برداشت؟
حتی در برزخ هم نه، در همین دنیا ما یک سری افعال انجام میدهیم ولی آنچه حرکت جوهری میکند آیا جز این است که همان نفس است که کامل میشود یا عقل است که رشد میکند؟ ایا نفس و عقل مادی هستند که حرکت جوهری دارند؟ آیا در دنیا اگر فقط خود دنیا باشد که زمان در درون آن تعریف شده است چیزی به نام حرکت جوهری معنا دارد یا هر حرکتی که هست تنها عرضی است؟ آیا جز این است که حرکت جوهری وقتی مطرح است که جوهری در کار باشد و این جوهر برای حقایق پشت این ظواهر دنیایی است که اطلاق میشود؟
زمان به معنای کشش وجودی در عالم مجردات نیست چون آن مجرد است و وجود جمعی دارد
اما امر مجرد به جهت تعلقش به ماده ( که کشش وجودی دارد و جمعیت وجودی ندارد ) می تواند زمان را ادراک کند
لذا چه در تعلق نفس به ماده در حیات دنیوی و چه در تعلق نفوس غیر کامل به عالم ماده به نحو خاص ، ادراک و حس زمان هست هرچند خود زمان در ذات آن مطرح نیست
یا علیم
از مشارکت همه دوستان عزیز که با دقت تمام مباحث را پیگیری می کنند تشکر می کنیم، کمیت و سرعت دادن به مباحث، نمی تواند در این بحث، پسندیده باشد، زیرا تعدد پست ها و سؤالات گوناگون، پیرامون مورد بحث، فرصت پاسخگویی و رسیدگی به همه جوانب بحث را از ما و شما می گیرد، از طرفی مسوولیت نظارت بر تایپیک های متعدد، عملاً این امکان که تنها بر این تایپیک تمرکز کنیم را غیرممکن می سازد لذا تقاضا دارم تا به مطالب پیش گفته نپرداختیم، دوستان پست جدیدی نگذارند. با تشکر و سپاس:Gol:
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
ممنون از پاسخگوییاتان و از تحملتان،
اینکه میفرمایید در برزخ حرکت نیست منظورتان حرکت جوهری است؟ اگر بله پس اعمال ما تقدم چگونه اثرش به ایشان میرسد؟ اینکه گاهی گفته میشود که اثر این اعمال نه به صورت رشد طولی که به صورت بسط عرضی میباشد فکر نمیکنم درست باشد به دلایلی ...
همچنین اگر در برزخ موجودات لازمان هستند آیا روح میتواند همزمان هم در زمان صبح باشند و هم در مثلاً وسط ظهر؟ اگر اینطور باشد عذاب منقطع در برزخ باید برای کفار در برزخ دائمی احساس شود حال آنکه میدانیم اینطور نیست و عذاب آتش در برزخ مطابق قرآن و حدیث تنها منحصر به صبح و غروب است ... همچنین اگر لازمان باشند باید همزمان بتوانند هم در زمان خود باشند و هم در زمان پیش از مرگ بدن نظیرشان در عالم طبیعت و هم پیش از به دنیا آمدن بدنشان در عالم طبیعت و هم پیش از ساخته شدن کل عالم طبیعت و از این نظر تمامی موجودات ملکوتی و از جمله برزخی باید از نظر زمانی ازلی باشند که باز میدانیم اینگونه نیست. در روایات و ادعیه و زیارات به صراحت آمده که همان وجودهای نوری زمانمند بودهاند، اشکالی ندارد که بگوییم زمان در مراتب بالاتر وجود مصداقها و بروزهای متفاوتی دارد ولی اینکه برخی موجودات (ولو عقل که در رتبهی جبروت است، ولو اسماء و صفات که در مرتبهی لاهوت هستند) لازمان هستند به نظر حقیر درست نیست، مگر اینکه اشتباه فهمیده باشم
با تشکر،
با سلام مجدد و تشکر از شما و همه دوستان
اصولا ذهن ما به پدیدههای هستی، از دریچه ویژگی های دنیایی مانند زمان و مکان و... مینگرد. چیزی که دارای زمان و مکان نباشد یا زمان و مکانی متفاوت از زمان و مکان دنیوی داشته باشد، را درک نمیکند و یا دیرتر درک میکند. به همین خاطر درک ویژگی های عالم برزخ چندان برای ما آسان نیست. از اینرو وقتی گفته می شود عوالم غیرمادی نظیر برزخ زمان و مکان و ... ندارد به این معنا که کسی زمان و مکان را به همین معنای موجود و قابل فهم در عالم ماده بر آن عوالم حمل نکند.
از این رو گفتنی است: عالم برزخ و نظام حاکم بر آن شرایط و ویژگی های خاص خود را داراست، مثلا از زمان و مکان و حرکت تهی نیست، اما زمان و مکانی متفاوت از زمان و مکان دنیوی دارد. آثار ماده مانند وزن و مقدار را دارا است، ولی آثار مادی آن با دنیا متفاوت است.(تفسیر نمونه، ج 14، ص 314 ،نشر دارالکتب الاسلامیه ،تهران، بی تا) بنابراین اوضاع حاکم بر آن را نمیتوان با ذهن محدود انسانی درک کرد.
در نتیجه اگر سؤالی درباره زمان در برزخ پیش بیاید، زمان به مفهومی که در دنیا تصور و تحقق دارد، در عالم برزخ وجود ندارد، زیرا زمان مقدار حرکت است و حرکت از شئون ماده میباشد، حال آن که عالم برزخ، عالم غیر مادی و مجرد از ماده است. فلذا موجودات آن در عین اینکه حقایق و موجودات مقداری هستند، حقایق ثابت و غیر متغیرند.(بنقل از سایت مرکز ملی پاسخگویی، برزخ و قیامت، با کمی تصرف)
همچنین اگر در برزخ موجودات لازمان هستند آیا روح میتواند همزمان هم در زمان صبح باشند و هم در مثلاً وسط ظهر؟ اگر اینطور باشد عذاب منقطع در برزخ باید برای کفار در برزخ دائمی احساس شود حال آنکه میدانیم اینطور نیست و عذاب آتش در برزخ مطابق قرآن و حدیث تنها منحصر به صبح و غروب است ...
در سوره غافر آيه: 46: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ » مى فرمايد:« مجازات دردناك آنها همان آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مىشوند و روزى كه قيامت برپا مى گردد دستور مى دهد آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد ». مقصود صبح و شام در این آیه:
اولاً: اینکه مى گويد آنها صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند اما در قيامت آنها را وارد اشد عذاب مى كند، اين به خوبى دلالت دارد كه عذاب اول عذاب برزخى است كه بعد از اين دنيا و قبل از قيام قيامت است و كيفيت آن عرضه و نزديكى به آتش دوزخ است.
ثانیاً: تعبير به غدو و عشى (صبح و شام) يا اشاره به دوام اين عذاب است چنان كه مى گوئيم فلان كس صبح و شام مزاحم ما است، يعنى همواره و هميشه، و يا اشاره به انقطاع عذاب برزخى است كه تنها در مواقع صبح و شام كه مواقع قدرت نمايى فراعنه و عيش و نوش آنها بوده به آن گرفتار مى شوند.
از تعبير غدو و عشى (صبح و شام) نيز نبايد تعجب كرد كه مگر در عالم برزخ چنين امورى هست؟ زيرا از آيات قرآن استفاده مى شود كه حتى در قيامت، نیز صبح و شام وجود دارد، چنان كه در آيه 62 سوره مريم مى خوانيم: وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا: براى آنها (بهشتيان) صبح و شام روزهاى مخصوصى است. اين منافات با دائمى بودن نعمتهاى بهشتى ندارد، چنان كه در آيه 35 سوره رعد آمده است أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، زيرا ممكن است در عين دوام نعمت(دقت کنید) روزي ها و الطاف مخصوصى در اين دو وقت نصيب بهشتيان گردد.
با توجه به این آیات شریفه باید گفت که از بدو خلقت بین نفوس آدمیان هیچگونه تفاوتی وجود نداشته و این تفاوت را بعدا خود انسانها با عملکردشان ایجاد کرده اند.
به این معنا که کل عالم هستی از یک روح کامل که واجد حیات و عقل و شعور است ایجاد گشته است. که به اصطلاح قلم خداوند گشته برای نوشتن عالم هستی (ن والقلم ومایسطرون)
سلام مجدد
این تفاوت در مراتب روحی، از علم سرمدی (ازلی و ابدی) خداوند مخفی نبوده که انسانها هر کس چه میزان از این ظرفیت و موهبت الهی استفاده می کند و اینکه پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) از حد اعلای ظرفیت روح شان استفاده می کنند. از اینرو تقدم بخشیدن خلق روح پیامبر (ص) (اول ما خلق الله نوری أو روحی) و از آن، روح امیرمؤمنان علی (ع) مبتنی بر علم ازلی و ابدی خداست و هیچ اشکالی ایجاد نمی کند و این تقدم بخشی چنانکه پیشتر گفتیم از سوی خدای حکیم بدون وجه نبوده، فلذا برتری و افضلیت انوار قدسی آن ذوات مقدسه را نیز گواهی می دهد.
از اینرو کل عالم هستی از جمله جمادات دارای روح و شعور هستند اما از این روح به یک میزان بهره و نصیب نبرده اند، بنابراین فهم و تواناییها و تکالیفشان در سطوح متفاوت است...
و در میان انسانها حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه واله در حد اعلای این بهره و نصیب بوده اند.
البته این مساله هم در حین زمان خلقت تعیین نگشته که چه کسی بیشترین حظ را ببرد ، اما چون بعدا و در عالم ذر انسانها امتحان شدند و افراد ، باطن حقیقی خود را نشان داده اند مشخص میشود که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بیشترین حظ و بهره را از این روح برده اند.
بنابراین صحیح است اگر در حدیث آمده باشد، اول ماخلق الله روحی ...
این بخش کلامتان اگر در قالب سؤال و ابهام نبوده و در تلاش برای تبیین تقدم خلقت نوری رسول اکرم(ص) و برتری حقیقت ایشان بر دیگر ماسوی الله باشد منطبق بر همان تقریر ماست.
اصولا ذهن ما به پدیدههای هستی، از دریچه ویژگی های دنیایی مانند زمان و مکان و... مینگرد.
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
کاملاً با این فرمودهی شما موافق هستم و با هر چه از روایات و قرآن در این باره دیدهام سازگار است، لکل مثل مثال، ظاهراً هر مرتبهی پایینتر از وجود مثالی است برای درک حقایق عوالم بالاتر که از اینها باید آنها را درک کرد، جریان شناخت از ظاهر به باطن، از نشانههای به حقایق، از اسم به مسمی، مثل قرآن که تنزیل است ولی از همین تنزیل میتوان رفت تا کنه معانی و باطنهای ان اگر شخص راسخ در علم و مطهر باشد. شناخت برزخ و آخرت از تدبر در همین دنیا میسر است اگر از راهش وارد شویم، مثل آنجا که خداوند فرمود: «أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا»
چیزی که دارای زمان و مکان نباشد یا زمان و مکانی متفاوت از زمان و مکان دنیوی داشته باشد، را درک نمیکند و یا دیرتر درک میکند. به همین خاطر درک ویژگی های عالم برزخ چندان برای ما آسان نیست. از اینرو وقتی گفته می شود عوالم غیرمادی نظیر برزخ زمان و مکان و ... ندارد به این معنا که کسی زمان و مکان را به همین معنای موجود و قابل فهم در عالم ماده بر آن عوالم حمل نکند. از این رو گفتنی است: عالم برزخ و نظام حاکم بر آن شرایط و ویژگی های خاص خود را داراست، مثلا از زمان و مکان و حرکت تهی نیست، اما زمان و مکانی متفاوت از زمان و مکان دنیوی دارد. آثار ماده مانند وزن و مقدار را دارا است، ولی آثار مادی آن با دنیا متفاوت است.(تفسیر نمونه، ج 14، ص 314 ،نشر دارالکتب الاسلامیه ،تهران، بی تا) بنابراین اوضاع حاکم بر آن را نمیتوان با ذهن محدود انسانی درک کرد. در نتیجه اگر سؤالی درباره زمان در برزخ پیش بیاید، زمان به مفهومی که در دنیا تصور و تحقق دارد، در عالم برزخ وجود ندارد، زیرا زمان مقدار حرکت است و حرکت از شئون ماده میباشد، حال آن که عالم برزخ، عالم غیر مادی و مجرد از ماده است. فلذا موجودات آن در عین اینکه حقایق و موجودات مقداری هستند، حقایق ثابت و غیر متغیرند.(بنقل از سایت مرکز ملی پاسخگویی، برزخ و قیامت، با کمی تصرف)
بجز قسمت کوچک آخر به رنگ قرمز که هضم آن برایم سنگین بود و نفهمیدم با تمام حرفهای دیگرتان موافق بودم و فهمیدم، ان شاء الله.
اما برای اینکه بگوییم برزخ غیرمادی و مجرد از ماده است، ولو اینکه مطابق فرمایش شما منظورمان هم از ماده همان معنایی باشد که هر کسی از شنیدن عنوان ماده برداشت میکند، آیا باز دلیلی بر این غیرمادی بودن برزخ داریم یا صرفاً با آن برداشت معمول از ماده این گزاره بدیهی به حساب میآید؟ علت سؤالم روایاتی است که مثلاً در آنها فرمودهاند که روح جوهرش از «دم» (خون یا بخش دم از خون) است ولی بسیار لطیف است، یا اینکه فرمودهاند فرشتهها (یا لااقل برخی از ایشان) از هوا هستند یا اینکه هر موجود زندهای از آب است ... چه دلیلی غیر از برداشت شهودی خودمان بر مجرد بودن برزخ داریم؟ البته حقیر هم موافق هستم که مفهوم زمان و مکان در برزخ با مفاهیم ملموس از زمان و مکان برای ما انسانهای معمولی در دنیا متفاوت است ولی در واقع حقیر قائل به این هستم که زمان و مکان در همین دنیا هم چیزی ورای حس معمول ماست، چه آنکه مثالهایی هم از طیالأرض و نسبی بودن زمان و غیره برای جناب محیالدین آوردم و البته مثالهای بیشتری هم در ذهن دارم، اگرچه ایشان موافق نبودند و آن مثالها را طور دیگری توضیح دادند که هضم آن هم برایم ثقیل بود چون علم ایشان از سواد حقیر به مراتب بالاتر است و علم شما هم همینطور ...
از تعبير غدو و عشى (صبح و شام) نيز نبايد تعجب كرد كه مگر در عالم برزخ چنين امورى هست؟ زيرا از آيات قرآن استفاده مى شود كه حتى در قيامت، نیز صبح و شام وجود دارد، چنان كه در آيه 62 سوره مريم مى خوانيم: وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا: براى آنها (بهشتيان) صبح و شام روزهاى مخصوصى است. اين منافات با دائمى بودن نعمتهاى بهشتى ندارد، چنان كه در آيه 35 سوره رعد آمده است أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، زيرا ممكن است در عين دوام نعمت(دقت کنید) روزي ها و الطاف مخصوصى در اين دو وقت نصيب بهشتيان گردد.
موفق باشید ...:Gol:
در تفاسیری از جمله تفسیر قمی و در نوادرالأخبار و برخی کتب دیگر آن یک بخش از آیهی ۶۲ از سورهی مریم هم حمل بر بهشت برزخی شده است، بهشت دنیا، بهشتی به اسم جنةالحیاة، حتی در روایت امیرمؤمنان علیهالسلام فرموده شده است که بکرة و عشی هر دو متعلق به شب هستند و در بهشت موعود خورشیدی دیده نمیشود که روز و شبی بخواهد باشد «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيرا». تمام اینها یعنی در برزخ که ادامهی دنیا و موازی دنیاست زمان مطرح است، اینکه برزخ ادامه دارد تا زمان صور هم باز معرفی انتهای یک بازهی زمانی است برای برزخ و البته شواهد زمانمند بودن برای حیات برزخی بیش از اینهاست، مثل آنجا که حیات برزخی برای یک مؤمن به اندازهی جمع کردن دانههای زینتی گردنبند حوریهاش از کف زمین طول میکشد و غیره ... البته در قیامت زمین به نور پروردگارش روشن میشود و نمیدانم صبح و شام وجود خواهد داشت یا نه ولی ظاهراً یک روز است که پنجاههزار سال ما طول میکشد و این یعنی باز زمانمند است، آخرت هم همینطور اگرچه صبح و شام ندارد ولی زمانمند است و دلایلی زیادی در این باره از روایات موجود است. البته حتماً شما و جناب محیالدین خواهید فرمود که تمامی آن موراد طوری بیان شدهاند که قابل درک برای ما باشند، حقیر هم موافقم که ممکن است اینطور باشد، اما ممکن است اینطور باشد و ممکن است طور دیگری باشد، زمان و مکان در آنجا متفاوت از اینجا هست ولی لزومی ندارد که بالکل متفاوت باشد و مثلاً زمان یک مفهوم بیربط به زمان در این عالم باشد، قاعدتاً باید از شناخت زمان در این عالم بتوان شناختی دست و پا شکسته از زمان در آن عالم هم پیدا کرد.
در مجموع، کلا با حرفهایتان کامل موافقم و فقط قسمتی را که قرمز کرده بودم برایم جای سؤال است و خیلی ممنون میشوم اگر کمی توضیح پیرامون آن توضیح بدهید، نامرتبط با بحث تاپیک هم نیست، زمان خلقت روح وقتی معنا دارد که روح زمانمند باشد و البته ظاهراً همگی با این موضوع موافق هستیم حتی در اینکه زمانمند بودن روح مطابق با معنای زمان در مرتبهی وجودی خودش است (مثل همان روایاتی که ریشهی زمان را در عالم اسماء و صفات برشمرد، ۳ بخش از اسم و چهار رکن برای هر یک و مدد شدن به ۳۰ نام برای هر رکن و در مجموع ۳۶۰ نام به تعداد روزهای سال در نزد خداوند) که ممکن است برای مرتبهی وجود دنیایی ما قابل درک نباشد و حتماً هم نیست مگرآنکه موجودی آنچنان روحانی شود که در هر مرتبهای از وجود زمان را در همان مرتبه بشناسد. درست برداشت کردم از فرمایشات شما؟
این تفاوت در مراتب روحی، از علم سرمدی (ازلی و ابدی) خداوند مخفی نبوده که انسانها هر کس چه میزان از این ظرفیت و موهبت الهی استفاده می کند و اینکه پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) از حد اعلای ظرفیت روح شان استفاده می کنند. از اینرو تقدم بخشیدن خلق روح پیامبر (ص) (اول ما خلق الله نوری أو روحی) و از آن، روح امیرمؤمنان علی (ع) مبتنی بر علم ازلی و ابدی خداست و هیچ اشکالی ایجاد نمی کند و این تقدم بخشی چنانکه پیشتر گفتیم از سوی خدای حکیم بدون وجه نبوده، فلذا برتری و افضلیت انوار قدسی آن ذوات مقدسه را نیز گواهی می دهد.
این بخش کلامتان اگر در قالب سؤال و ابهام نبوده و در تلاش برای تبیین تقدم خلقت نوری رسول اکرم(ص) و برتری حقیقت ایشان بر دیگر ماسوی الله باشد منطبق بر همان تقریر ماست.
موفق باشید ...:Gol:
سلام و عرض ادب
استاد عزیز متاسفانه پاسختان قانع کننده نیست. اگر از خدای متعال غیر از خیر صادر نمیشود پس همه ارواح در بدو آفرینش باید پاک بوده باشند و تا زمانیکه آزمایش نشده اند نمیشود برای آنها تعیین جایگاه کرد.
این مساله هم در قرآن اشاره شده و هم در روایات
مثلا درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها در دعا آمده است که خداوند قبل از اینکه ایشان را خلق کند مورد امتحان قرار داده است...
اگر بگوییم خداوند طبق علم ازلی خود در زمان خلقت عالم هستی برای انسانها مرتبه وجودی تعیین فرموده است ، پس چرا باید صحبت از آزمایش انسانها قبل از خلقتشان شده باشد؟ اینها چگونه با هم مطابقت دارد؟
خدای تعالی در سوره ال عمران ایه 190و 191 می فرمایند : در افرینش اسمانها و زمین و در پی یکدیگر امدن شب و روز .مایه های عبرتی برای خردمندان است. انها کسانی هستند که خداوند را در حال ایستاده و نشسته و بر پهلو ارمیده یاد میکنند. و در افرینش اسمانها و زمین می اندیشند.
که پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده ای منزهی تو . ما را از عذاب اتش در امان بدار. "
بدون تردید خلقت اسمانها و زمین بر اساس قانونی محکم و استوار بنا گردیده است. مطالعه منظم حرکت زمین و دیگر سیاره ها ی منظومه شمسی
به دور خورشید و حرکت منظومه شمسی در کهکشان راه شیری درستی این حقیقت را مورد تایید قرار میدهد.
کسی که به این قوانین علمی اشنایی پیدا کند. بدون تردید قدرت لا یزال خدای تعالی را در ایجاد نظم حاکم بر انها بطور اشکار مشاهده میکند. و به یقین میداند . که خداوند متعال این همه عالم ماده و ماورا ئ انرا که به چشم ظاهری ما نا پیداست بیهوده نیافریده است. " یا حق.
در تفاسیری از جمله تفسیر قمی و در نوادرالأخبار و برخی کتب دیگر آن یک بخش از آیهی ۶۲ از سورهی مریم هم حمل بر بهشت برزخی شده است، بهشت دنیا، بهشتی به اسم جنةالحیاة، حتی در روایت امیرمؤمنان علیهالسلام فرموده شده است که بکرة و عشی هر دو متعلق به شب هستند و در بهشت موعود خورشیدی دیده نمیشود که روز و شبی بخواهد باشد «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيرا».
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بزرگوار بیشترین چیزی که باعث شده در مورد عالم ملکوت تفاسیری خلاف آنچه که در قرآن آمده است شود از این دست روایات است. البته منظورم این نیست که همه روایات جعلی هستند، خیر در بسیاری از جاها هم نقص از ماست و این ما هستیم که نمیتوانیم بسیاری از این روایات را چنان که شایسته است درک کنیم.
و در بهشت موعود خورشیدی دیده نمیشود که روز و شبی بخواهد باشد «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيرا».
اول اینکه اگر از میان شب و روز بگوییم در بهشت یکیشان هست و دیگری نیست، آن یکی که نیست باید شب باشد نه روز. چون در بهشت سایه است و سایه متعلق به روز است نه شب.
اما بعضیها از آیه "لایرون فیها شمسا ولازمهریرا" چنین برداشت کرده اند که شب و روز در بهشت وجود ندارد در صورتیکه منظور آیه شریفه گرما و سرما است و میفرماید از گزند گرما و سرما در امان هستند .
اگر منظور این بود که شب و روز وجود ندارد باید لیل و نهار را در مقابل هم قرار میداد. ثانیا اینکه فرموده شمس را نمیبینند و نفرموده به کل شمسی وجود ندارد.
نکته بعدی اینکه در کلام الله مجید میفرماید: «أصحاب الیمین ما أصحاب الیمین* فى سدر مخضود* و طلح منضود* و ظل ممدود* و ماء مسکوب؛ و سعادتمندان ، چه بلند مرتبه اند سعادتمندان در سایه درخت سدر بى خارند و درختان موزى که میوه هایش خوشه خوشه روى هم چیده شده است و سایه اى گسترده و پایدار و آبى ریزان.» (واقعه/ 27- 31)
یا اینکه میفرماید: اکلها دائم وظلها. یعنی سایه اش پایدار است.
با توجه به اینکه در آن ایه ای که خود حضرتعالی هم آوردید و میفرماید:أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا»
این سوال پیش میاید که آیا امکان این وجودندارد که سایه ی بهشتی هم از وجود خورشید بهشتی ایجاد شده باشد؟
احتمالا الان طرفداران معاد روحانی دارند به ما میخندند در صورتیکه به نظر میاید تصورات ما از جهان آخرت با تصورات ایشان یکی است با این تفاوت که آنها همه چیز را به روح ربط میدهند در عین اینکه قبول دارند چیزی به نام رنگ و شکل و اندازه هم در آن جهان وجود دارد.
اما اختلاف ریشه ای ما و ایشان در اینست که آنها جهان آخرت را برگرفته و جدا شده از ذات الهی میدانند و ما چیزی جدای از آن. بنابراین ما میگوییم اگر خداوند بخواهد میتواند همان آخرت را هم نابود کند و بهشتیان را از بهشت خارج کند (طبق آِیات قرآن) اما این خلف وعده است و خداوند خلف وعده نمیکند. در صورتیکه برای ایشان چنین تصوری محال است چون آنها آخرت را نشات گرفته از ذات خدای تعالی و ابدی میدانند.
تمام اینها یعنی در برزخ که ادامهی دنیا و موازی دنیاست زمان مطرح است، اینکه برزخ ادامه دارد تا زمان صور هم باز معرفی انتهای یک بازهی زمانی است برای برزخ و البته شواهد زمانمند بودن برای حیات برزخی بیش از اینهاست، مثل آنجا که حیات برزخی برای یک مؤمن به اندازهی جمع کردن دانههای زینتی گردنبند حوریهاش از کف زمین طول میکشد و غیره ...
البته در قیامت هم زمان وجود دارد. زمان در همین دنیا هم نسبی است و در کنار بعضی از کرات ، زمان خیلی کندتر از کره زمین میگذرد. این مساله را دانشمندان ثابت کرده اند.
در قرآن کریم زمان آخرتی را با دنیا چنین مقایسه میفرماید:
چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد (۱۱۲)
قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّينَ ﴿۱۱۳﴾
مىگويند يك روز يا پاره اى از يك روز مانديم از شما گران [خود] بپرس (۱۱۳)
قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۱۴﴾ مىفرمايد جز اندكى درنگ نكرديد كاش شما مىدانستيد (۱۱۴)
این آیات بیانگر آنست که در آخرت هم اگر چه جاودانه است اما زمان وجود دارد که وقتی دنیا با آن مقایسه میشود، اینقدر کوتاه به نظر میرسد.
البته در قیامت زمین به نور پروردگارش روشن میشود و نمیدانم صبح و شام وجود خواهد داشت یا نه ولی ظاهراً یک روز است که پنجاههزار سال ما طول میکشد و این یعنی باز زمانمند است، آخرت هم همینطور اگرچه صبح و شام ندارد ولی زمانمند است و دلایلی زیادی در این باره از روایات موجود است.
مگر در همین دنیا زمین با نور پروردگار روشن نشده؟ میفرماید: الله نور السموات والارض. اگر کسی نابینا باشد و برای او این آیه را بخوانند آیا صحیح است بگوید زمین با نور خداوند روشن شده و خورشیدی در کار نیست؟
این قبیل روایات معتبر بوده و جزء معارف بلند و مهم اسلامی هستند، لازم است اشاره شود که این روایات به بیانات متفاوتی آمده اند مانند:
اول ما خلق الله العقل
اول ما خلق الله نوری
اول ما خلق الله روحی
اول ما خلق الله القلم
اول ما خلق الله ملک کروبی
این عبارات به ظاهر اگر چه متفاوت هستند ولی به یک معنا بر میگردند و تعابیر مختلف به خاطر لحاظ های متفاوت است. دانشمندان و محققان از عرفا، اولین مخلوق را حقیقت محمدیه (ص) نامیده اند چون آن مخلوق اول اصل حیات نفوس عالی و دانی است.
با عرض سلام
در اینباره که ارتباط ملک مقرب با دیگر موارد چیست فکر میکنم برای دوستان هم سوال باشد، بنابراین مطلبی را که در این خصوص دیدم در اینجا ذکر میکنم
6. در بعضى از روايات از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: لوح و قلم دو فرشته هست. (7)
اطلاق فرشته به لوح و قلم شايد از آن جهت باشد كه تمام نيروهاى فعال در جهان خلقت كه خدا به آنها نقشى در تدبير عالم داده و از آنها به «مدبرات امر» ياد كرده، نوعى فرشته هست و در متون مذهبى به تمام نيروهاى تاثيرگذار در جهان، ملك و فرشته اطلاق شده است و شايد هم منظور از ملك بودن لوح و قلم اين باشد كه آنها دو حقيقت والايى هستند كه هر كدام را ملكى حمل مىكند همان گونه كه عرش را هشت ملك حمل مىكند.
به خاطر همين روايت است كه شيخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم اين است كه آنها دو فرشته اند. (8) و شيخ مفيد به او ايراد مىگيرد كه اين سخن دور از صواب است وبه ملائكه لوح و قلم گفته نمىشود و از نظر لغت چنين اطلاقى شناخته نشده است. (9) ولى با توجه به توجيهى كه ما كرديم، اشكال شيخ مفيد برطرف مىشود; به اضافه اين كه اين تعبير در چندين روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است.
در اینباره که ارتباط ملک مقرب با دیگر موارد چیست فکر میکنم برای دوستان هم سوال باشد، بنابراین مطلبی را که در این خصوص دیدم در اینجا ذکر میکنم
6. در بعضى از روايات از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: لوح و قلم دو فرشته هست. (7)
اطلاق فرشته به لوح و قلم شايد از آن جهت باشد كه تمام نيروهاى فعال در جهان خلقت كه خدا به آنها نقشى در تدبير عالم داده و از آنها به «مدبرات امر» ياد كرده، نوعى فرشته هست و در متون مذهبى به تمام نيروهاى تاثيرگذار در جهان، ملك و فرشته اطلاق شده است و شايد هم منظور از ملك بودن لوح و قلم اين باشد كه آنها دو حقيقت والايى هستند كه هر كدام را ملكى حمل مىكند همان گونه كه عرش را هشت ملك حمل مىكند.
به خاطر همين روايت است كه شيخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم اين است كه آنها دو فرشته اند. (8) و شيخ مفيد به او ايراد مىگيرد كه اين سخن دور از صواب است وبه ملائكه لوح و قلم گفته نمىشود و از نظر لغت چنين اطلاقى شناخته نشده است. (9) ولى با توجه به توجيهى كه ما كرديم، اشكال شيخ مفيد برطرف مىشود; به اضافه اين كه اين تعبير در چندين روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است.
آیا احتمال این هست که این ملک مقرب همان روحی باشد که آن حضرت و انبیاء الهی را تایید میکند؟
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
در عللالشرایع شیخ صدوق هم حدیثی هست در اینکه حتی عقل هم که یکی از مراتب وجودی انسان است یک فرشته است! در آن حدیث آمده است که این ملک به تعداد مخلوقها از جمله انسانها سر دارد و ...
[INDENT]حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الطَّيِّبِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص سُئِلَ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ الْعَقْلَ قَالَ خَلْقُهُ مَلَكٌ لَهُ رُءُوسٌ بِعَدَدِ الْخَلَائِقِ مَنْ خُلِقَ وَ مَنْ يُخْلَقُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لِكُلِّ رَأْسٍ وَجْهٌ وَ لِكُلِّ آدَمِيٍّ رَأْسٌ مِنْ رُءُوسِ الْعَقْلِ وَ اسْمُ ذَلِكَ الْإِنْسَانِ عَلَى وَجْهِ ذَلِكَ الرَّأْسِ مَكْتُوبٌ وَ عَلَى كُلِّ وَجْهٍ سِتْرٌ مُلْقًى لَا يُكْشَفُ ذَلِكَ السِّتْرُ مِنْ ذَلِكَ الْوَجْهِ حَتَّى يُولَدَ هَذَا الْمَوْلُودُ وَ يَبْلُغَ حَدَّ الرِّجَالِ أَوْ حَدَّ النِّسَاءِ فَإِذَا بَلَغَ كُشِفَ ذَلِكَ السِّتْرُ فَيَقَعُ فِي قَلْبِ هَذَا الْإِنْسَانِ نُورٌ فَيَفْهَمُ الْفَرِيضَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْجَيِّدَ وَ الرَّدِيَّ أَلَا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِي الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي وَسَطِ الْبَيْت [علل الشرائع، ج1، ص: 98] [/INDENT]
اینکه ابلیس هم ملک هست در روایاتی تصریح شده است و در آنجا خود امام علیهالسلام توضیح دادهاند که ملک عبارتی کلی است که به مالکیت داشتن برمیگردد و فرشتگان هم از آن جهت که همگی مسؤولیتهایی دارند ملک گفته میشوند (توضیحات بیشتر در اینجا):
[INDENT=2]الهداية الكبرى، ص: ۴۳۸-۴۳۹[/INDENT]
[INDENT]قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلَايَ: أَ وَ لَيْسَ يُقَالُ إِنَّ إِبْلِيسَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ، قَالَ بَلَى يَا مُفَضَّلُ هُوَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ، لَا الرُّوحَانِيَّةِ وَ لَا النُّورَانِيَّةِ، وَ لَا سُكَّانِ السَّمَاوَاتِ، وَ مَعْنَى مَلَائِكَةٍ هُوَ اسْمٌ وَاحِدٌ فَيُصْرَفُ فَهُوَ مَلَكٌ وَ مَالِكٌ وَ مَمْلُوكٌ هَذَا كُلُّهُ اسْمٌ وَاحِدٌ وَ كَانَ أَمْلَاكَ الْأَرْضِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ وَ قَوْلَهُ تَعَالَى: وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ وَ قَالَ: يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ وَ قَوْلَهُ: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً قَالَ الْمُفَضَّلُ: نَعَمْ يَا سَيِّدِي عَلِمْتُ وَ فَهِمْتُ
[/INDENT]
مگرنه از نظر برخی علما ملائکه هم انواع دارند، برخی در مقام عقل هستند و برخی در مقام نفس و غیره، از این نظر شاید بتوان بسیاری از ملائکه را هم جن نامید چون به چشم نمیآیند، اما به طور اصطلاحی جنیان و ملائکه یکی نیستند، اینکه ابلیس از گروه جنیان باشد هم میتواند به این بازگردد که قبل از خلقت انسان مسؤولیت بخشی از عالم ملک به او سپرده شده بود.
در ضمن اینکه ملائکه به معنای اصطلاحی خود همه در ذیل وجود انسان کامل قرار میگیرند و از نور ایشان خلق شدهاند ...
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
در عللالشرایع شیخ صدوق هم حدیثی هست در اینکه حتی عقل هم که یکی از مراتب وجودی انسان است یک فرشته است! در آن حدیث آمده است که این ملک به تعداد انسانها سر دارد و هر سری یک اسم دارد ولی صورت آن سر پوشیده است تا اینکه در رحم مادر صورت میخورد و در اینجا هم صورتش مشخص میشود ...
اینکه ابلیس هم ملک هست در روایاتی تصریح شده است و در آنجا خود امام علیهالسلام توضیح دادهاند که ملک عبارتی کلی است که به مالکیت داشتن برمیگردد و فرشتگان هم از آن جهت که همگی مسؤولیتهایی دارند ملک گفته میشوند مگرنه از نظر برخی علما ملائکه هم انواع دارند، برخی در مقام عقل هستند و برخی در مقام نفس و غیره، از این نظر شاید بتوان بسیاری از ملائکه را هم جن نامید چون به چشم نمیآیند، اما به طور اصطلاحی جنیان و ملائکه یکی نیستند، اینکه ابلیس از گروه جنیان باشد هم میتواند به این بازگردد که قبل از خلقت انسان مسؤولیت بخشی از عالم ملک به او سپرده شده بود.
در ضمن اینکه ملائکه همه در ذیل وجود انسان کامل قرار میگیرند و از نور ایشان خلق شدهاند ...
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم
تشکر از توضیحات حضرتعالی
عقل همان روحی است که خداوند بوسیله آن به انسانها خیر و شر را الهام فرموده. چون تفاوت بین روح انسانها و دیگر موجودات همین عقل است
ما هم همین را میگوییم که شاید به همین عقل ، اطلاق روح القدس شده است و نور یا روح که در روایت میفرماید اول ما خلق الله ، نور آن کسی است که بیشترین بهره را از این عقل برده است .
در عللالشرایع شیخ صدوق هم حدیثی هست در اینکه حتی عقل هم که یکی از مراتب وجودی انسان است یک فرشته است! در آن حدیث آمده است که این ملک به تعداد انسانها سر دارد و هر سری یک اسم دارد ولی صورت آن سر پوشیده است تا اینکه در رحم مادر صورت میخورد و در اینجا هم صورتش مشخص میشود ...
بنده سعی داشتم به نحوی عقیده ی صادر اول بودن روح پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را با آن روایات تطبیق دهم اما گویا چنین کاری ممکن نیست.
اولین دلیلش همان است که از خداوند جز خیرصادر نمیشود پس همه ارواح قبل از اینکه مورد امتحان قرار بگیرند پاک بوده اند و بعید به نظر میرسد، قبل از اینکه این ارواح مقدسه هم مورد امتحان قرار بگیرند خداوند آنها را طبق شان و مقام و مرتبه اشان خلق نماید.
دوم اینکه بالاخره ما نفهمیدیم، روح پیامبر اکرم (ص) اولین مخلوق است یا روح آن ملک مقرب.
سومین دلیلم هم همین روایتیست که شما آوردید.
با توجه به این موارد چاره ای نیست که بپذیریم اولین مخلوق خداوند همان روح است و چون حضرت ختمی مرتبت در حداعلای برخورداری از این روح هستند فرموده شده که اولین مخلوق روح آن حضرت است
در عللالشرایع شیخ صدوق هم حدیثی هست در اینکه حتی عقل هم که یکی از مراتب وجودی انسان است یک فرشته است!
سوال دیگر اینکه آیا ممکن است عقل که یکی از مراتب وجودی انسان و قاعدتا بالاترین مرتبه وجودی است همان مرتبه ی خزائن الهی باشد که میفرماید: هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست.
در اینصورت چگونه میشود گفت که عقل که همان صادر اول است از ذات الهی سرچشمه گرفته؟
مگر نه اینکه میفرماید خزائن آننزد ماست و نمیفرمایدما خزائن آن هستیم.
نکته آخر اینکه اگر از ذات الهی چیزی جدا شود به این معناست که خداوند تجزیه پذیر است و واحد نیست.
ای کاش افرادی که چنین عقایدی دارند (از جمله جناب محی الدین) زحمت بکشند و پاسخ ما را بدهند تا اگر اشتباه میکنیم متوجه شویم.
سلام
نظر شخصی من در رابطه با سوالات جناب امین
خب طبقاحادیثی که اعتبار آنها مورد توافق هست اولین مخلوق خداوند تعالی روح کلی یا حقیقت محمدیه هست که البته القاب و عناوینی هم به آن نسبت داده شده و جناب مشکور آنها رو ذکر کردند.
این مخلوق اولین تعین خداوند بوده و از حیث رتبه وجودی از عالم جبروت که عالم عقل نامیده میشود والاتر میباشدو علت تقدمی ان محسوب میشود.
بنابراین ارواح سایر مخلوقات و فرشتگان از آن متکثر میشوند تا این مراتب وجود به عالم ماده و طبیعت نزول کند .چون عالم طبیعت مرکب ترین و مقید ترین عالم وجودی هست لذا این عالم قابلیت خلق و علت تقدمی بودن ندارد و عالم نازل تر از عالم طبیعت قابل تصور نیست.
به تعبیر قرآن کریم همه انسانها در عالم ذر امتحان شده اند و پیمان اقرار به یگانگی معبود از انها گرفته شده و ولی روح هر کس با توجه به تکامل جسمش در داخل رحم و حرکت جوهری به کمال میرسد.
و اما سوال اخرتان:
خلق کردن خداوند به این معنا نیست که از خداوند چیزی جدا شود چون در این صورت ذات خدا ناقص و مرکب میشود و همه ما اینرا میدانیم که نیاز در ذات خالق متصور نیست پس مرکب بودن ذات خدا رد میشود.
در واقع اصطلاح خلق که به معنای ایجاد کردن هست کمی غلط انداز هست و ممکن هست معنای کاملا درستی در مورد خداوند به ذهن ندهد.
منظور از خلق کردن برای خدا به معنی تعین خدا میباشدو به زبان ساده همه مخلوقات مظهر اسماو صفات خدا هستند.
بهترین مثال برای نزدیکی این معنا به ذهن از نظر بنده وجود آب و امواج آب هست.
شما آب یه برکه رو به عنوان خالق و امواجی که با ضربه بروی اب بر سطح ان نمدار میشود رو به عنوان مخلوق در نظر بگیرید.ایا امواج چیزی جدا از ذات اب هستند؟ایا موقعی که از اب امواج بوجود می ایند از ذات اب چیزی کم میشوند؟ایا ذات امواج برابر ذات اب هست؟
پاسخ این هست که اگرچه ذات امواج متفاوت از ذات اب هستند ولی جدای از آب هم نیستند یعنی نمیشود امواج اب رو بدون اب تصور کرد حتی در ذهن!وقتی امواج رو تصور میکنیم اب رو هم به ان اضاف میکنیم.و آب بصورت امواج دایره ای جلوه میکند.ولی از ذات و جنس اب به امواج چیزی اضاف نمیشود و ذات و جنس اب در عین جلوه به امواج دایره شکل ثابت و بدون تغییر میماند.
پس رابطه خدا با مخلوقاتش شبیه رابطه اب برکه با امواج دایره شکلی هست که اب بوجود می اورد.و در واقع همه عوالم جلوه خداوند هستند و این یعنی ذات خدا همه عوالم مادی و غیر مادی را خلق میکند اما نه به ان معنا که ذاتش دچار تغییر و تحول گردد یا از ذات خدا چیزی کاسته شود و خدا ضعیفتر گردد .اما مثلا رابطه اتش با اب این طور نیست وقتی که ااتش آب رو گرم میکند از ذات اتش گرما به اب منتقل میشود و اتش گرمای خودر رو به مرور زمان از دست میدهد ودر عوض آب گرمتر میشود.
سلام
نظر شخصی من در رابطه با سوالات جناب امین
خب طبقاحادیثی که اعتبار آنها مورد توافق هست اولین مخلوق خداوند تعالی روح کلی یا حقیقت محمدیه هست که البته القاب و عناوینی هم به آن نسبت داده شده و جناب مشکور آنها رو ذکر کردند.
این مخلوق اولین تعین خداوند بوده و از حیث رتبه وجودی از عالم جبروت که عالم عقل نامیده میشود والاتر میباشدو علت تقدمی ان محسوب میشود.
بنابراین ارواح سایر مخلوقات و فرشتگان از آن متکثر میشوند تا این مراتب وجود به عالم ماده و طبیعت نزول کند .چون عالم طبیعت مرکب ترین و مقید ترین عالم وجودی هست لذا این عالم قابلیت خلق و علت تقدمی بودن ندارد و عالم نازل تر از عالم طبیعت قابل تصور نیست.
به تعبیر قرآن کریم همه انسانها در عالم ذر امتحان شده اند و پیمان اقرار به یگانگی معبود از انها گرفته شده و ولی روح هر کس با توجه به تکامل جسمش در داخل رحم و حرکت جوهری به کمال میرسد.
و اما سوال اخرتان:
خلق کردن خداوند به این معنا نیست که از خداوند چیزی جدا شود چون در این صورت ذات خدا ناقص و مرکب میشود و همه ما اینرا میدانیم که نیاز در ذات خالق متصور نیست پس مرکب بودن ذات خدا رد میشود.
در واقع اصطلاح خلق که به معنای ایجاد کردن هست کمی غلط انداز هست و ممکن هست معنای کاملا درستی در مورد خداوند به ذهن ندهد.
منظور از خلق کردن برای خدا به معنی تعین خدا میباشدو به زبان ساده همه مخلوقات مظهر اسماو صفات خدا هستند.
بهترین مثال برای نزدیکی این معنا به ذهن از نظر بنده وجود آب و امواج آب هست.
شما آب یه برکه رو به عنوان خالق و امواجی که با ضربه بروی اب بر سطح ان نمدار میشود رو به عنوان مخلوق در نظر بگیرید.ایا امواج چیزی جدا از ذات اب هستند؟ایا موقعی که از اب امواج بوجود می ایند از ذات اب چیزی کم میشوند؟ایا ذات امواج برابر ذات اب هست؟
پاسخ این هست که اگرچه ذات امواج متفاوت از ذات اب هستند ولی جدای از آب هم نیستند یعنی نمیشود امواج اب رو بدون اب تصور کرد حتی در ذهن!وقتی امواج رو تصور میکنیم اب رو هم به ان اضاف میکنیم.و آب بصورت امواج دایره ای جلوه میکند.ولی از ذات و جنس اب به امواج چیزی اضاف نمیشود و ذات و جنس اب در عین جلوه به امواج دایره شکل ثابت و بدون تغییر میماند.
پس رابطه خدا با مخلوقاتش شبیه رابطه اب برکه با امواج دایره شکلی هست که اب بوجود می اورد.و در واقع همه عوالم جلوه خداوند هستند و این یعنی ذات خدا همه عوالم مادی و غیر مادی را خلق میکند اما نه به ان معنا که ذاتش دچار تغییر و تحول گردد یا از ذات خدا چیزی کاسته شود و خدا ضعیفتر گردد .اما مثلا رابطه اتش با اب این طور نیست وقتی که ااتش آب رو گرم میکند از ذات اتش گرما به اب منتقل میشود و اتش گرمای خودر رو به مرور زمان از دست میدهد ودر عوض آب گرمتر میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و تشکر از شما
درمورد مخلوق اول کاربر محترم ملاصدرا لینک زیر را برای بنده معرفی کردند.
در لینک مربوطه این روایت آمده است که مشخص میکند ارواح چهارده معصوم همه یکی بوده است همانطور که در زیارت جامعه هم آمده است ارواحکم و طینتکم واحده .
[FONT=arial]
در روايتى آمده است: «يا جابر! انّ اللَّه اول ما خلق خلق محمداً و عترته الهداة المهتدين، فكانوا اشباح نور بين يدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورية بلا ارواح، و كان مؤيداً بروح واحد و هى روح القدس ...»؛ « [امام باقر عليه السلام فرمود:]
اى جابر! نخستين مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند.
جابر مىگويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدنهاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روح القدس بود ...».
روايت بالا، نشانگر اين حقيقت است كه «مخلوق اول» در عين اينكه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم حقيقت رسول خدا صلى الله عليه و آله است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همه آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مىباشند. اين روايت با صراحت كامل مىفرمايد:
آنان بدنهاى نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از: «روح القدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (بدنهاى نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود.
اينكه در زيارت جامعه مىخوانيم: «و ان ارواحكم و طينتكم واحدة»؛ اشاره به اين حقيقت دارد كه چهارده معصوم، يك نورند و در اين جهت با هم اتحاد دارند. ايشان در عين تعدد صورى و ظاهرى، با همديگر وحدت و اتحاد دارند. «1»
نکته ی دیگر اینکه مشخص شد مخلوق اول خود ، از روح خداوند خلق شده است و از روایت بالا هم نتیجه میشود که این روح خداوند همان روح القدس است که ما هم قبلا به آن اشاره کرده بودیم.
حال این سوال پیش میاید که روح القدس چیست یا کیست؟
اگر روح القدس فقط حقیقت محمدیه(ص) است پس چرا دیگر پیامبران را هم تایید کرده است؟
و اینکه چرا روح القدس مخلوق شناخته نشده است؟
آیا به این علت نیست که منظور از مخلوق همان موجوداتی است که در دنیای مادی پا میگذارند؟
اگر چنین است چرا باید فلاسفه روح یا نور پیامبر اکرم (ص) را صادر اول بنامند؟ در صورتیکه قبل از آن حضرت خداوند خلق دیگری هم داشته بنام روح القدس ؟
با این اوصاف چاره ای نیست جز اینکه بپذیریم این روح یک روح واحد است که در نفوس متعدد درآمده پس نمیتوان گفت که صادر اول ، آن حضرت به تنهایی هستند .
توضیح اینکه مخلوق اول هستند اما صادر اول نیستند....
سوال دیگر اینکه آیا ممکن است عقل که یکی از مراتب وجودی انسان و قاعدتا بالاترین مرتبه وجودی است همان مرتبه ی خزائن الهی باشد که میفرماید: هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست.
در اینصورت چگونه میشود گفت که عقل که همان صادر اول است از ذات الهی سرچشمه گرفته؟
مگر نه اینکه میفرماید خزائن آن نزد ماست و نمیفرماید ما خزائن آن هستیم.
نکته آخر اینکه اگر از ذات الهی چیزی جدا شود به این معناست که خداوند تجزیه پذیر است و واحد نیست.
ای کاش افرادی که چنین عقایدی دارند (از جمله جناب محی الدین) زحمت بکشند و پاسخ ما را بدهند تا اگر اشتباه میکنیم متوجه شویم.
سلام
عقل امر مجرد است و وحدت وجودی دارد لذا اینکه در روایت آمده فرشته ای است که تعداد زیادی سر دارد منظورش سریان آن در وجود انسانهاست که هرسری از سرهای انسانهای ذی عقل سر اوست
بلکه همه فرشتگان وحدت حقیقی دارند و تکثرشان به حسب کلیات موجودات عالم کثرت (ماده) است
این عالم عقل همان عالم مثل است که خزانه الهی است و معنای "در نزد خدا بودن" قرب مقام وجودی است
و آخر اینکه چیزی از خدا جدا نشد همچنانکه او از چیزی جدا نشد : لم یلد و لم یولد
لذاست که با وجود شوونات بیکران برای خدای تعالی وحدت او همچنان باقی است : واحدی جلوه کرد و شد بسیار
یا علیم
و آخر اینکه چیزی از خدا جدا نشد همچنانکه او از چیزی جدا نشد : لم یلد و لم یولد
لذاست که با وجود شوونات بیکران برای خدای تعالی وحدت او همچنان باقی است : واحدی جلوه کرد و شد بسیار
یا علیم
سلام و تشکر از توضیحات.
پس قبول دارید که صادر اول هم مخلوق است و مخلوق هم وجودش بسته به خواست خداست. سوال دیگر اینکه در روایت آمده است:
اى جابر! نخستين مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند.
جابر مىگويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدنهاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روح القدس بود ...».
آیا از این روایت نمیتوان نتیجه گرفت که ارواح بدون داشتن بدن، واحد هستند و با وجود ابدان است که هر شخصی از شخص دیگر متمایز میشود ، پس روح انسانها نمیتواند بدون بدن قابلیت وجود و بقاء داشته باشد؟
پس قبول دارید که صادر اول هم مخلوق است و مخلوق هم وجودش بسته به خواست خداست. سوال دیگر اینکه در روایت آمده است:
آیا از این روایت نمیتوان نتیجه گرفت که ارواح بدون داشتن بدن، واحد هستند و با وجود ابدان است که هر شخصی از شخص دیگر متمایز میشود ، پس روح انسانها نمیتواند بدون بدن قابلیت وجود و بقاء داشته باشد؟
سلام
صادر اول به جهت عدم محدودیت مخلوق نیست چون مخلوق را به جهت داشتن حد و اندازه مخلوق گویند یعنی پایه مفهوم خلق اندازه است
مگر روح القدس که روح آن ابدان نوری است در وجودش نیازمند آن قالبهاست ؟
او در تعین و تنزل به ابدان نیازمند است و نه مرتبه ذات خود
شما قضیه را وارونه می کنید !
یا علیم
سلام
صادر اول به جهت عدم محدودیت مخلوق نیست چون مخلوق را به جهت داشتن حد و اندازه مخلوق گویند یعنی پایه مفهوم خلق اندازه است
مگر روح القدس که روح آن ابدان نوری است در وجودش نیازمند آن قالبهاست ؟
او در تعین و تنزل به ابدان نیازمند است و نه مرتبه ذات خود
شما قضیه را وارونه می کنید !
یا علیم
سلام
ببخشید آیا عدم محدودیتش ذاتی است که مخلوق نیست؟ اگر ذاتی نیست پس مخلوق است اگرنه چه چیزی است؟ لطفا دقیق توضیح دهید
عقل همان روحی است که خداوند بوسیله آن به انسانها خیر و شر را الهام فرموده. چون تفاوت بین روح انسانها و دیگر موجودات همین عقل است
ما هم همین را میگوییم که شاید به همین عقل ، اطلاق روح القدس شده است و نور یا روح که در روایت میفرماید اول ما خلق الله ، نور آن کسی است که بیشترین بهره را از این عقل برده است .
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته برادر عزیزم،
پست ۷۱ را با افزودن احادیثی ویرایش کردم، در روایت عقلی که خدمتتان گفته بودم آمده است که تمام خلائق عقل دارند و انسانها تنها موجودات صاحب عقل نیستند که البته طبیعی هم هست و تمام موجودات از عقل بهره بردهاند، به نظر حقیر حتی جمادات، به نظر برخی علما اصلاً عقل است به ماده صورت زده است و عقل سمتی از وجود است که با ماده کار دارد و با همین وابستگی عقال دارد در مقابل طرف دیگر همان وجود که رو به عالم اسماء و صفات است و در یک راحتیای قرار دارد و به آن روح گفته میشود. اما در مورد روحالقدس که فرمودید مطابق برخی روایات دو روح در زیر عرش خداوند عالم هستند، یکی روح القدس و یکی روح من امر رب
در روایات دیگری هم مطرح شده است که خداوند رسولش و امیرمؤمنان علیهماالسلام را از نور عظمتش خلق نمود و این همان نوری است که وقتی در طور بر کوه تابید کوه متلاشی شد و موسی علیهالسلام از عظمت آن واقعه جان داد، و البته در روایت دیگری وارد شده است که اولین و بزرگترین اسم خداوند «العلی العظیم» است که ارتباط این اولین بودن با اسم عظیم را اینجا هم میتوان دید.
با احتساب این روایات به نظر حقیر روشن است که روح مفهومش با آنچه معمولاً به آن تعبیر میشود متفاوت است، خلقت ارواح شیعیان از بدن معصومین علیهمالسلام به معنای طینت ایشان گویای خیلی حقایق است، تشکیکی بودن حقایق و اینکه مراتب وجود یک نور است که به صورت طیف سایهروشن است که هر جا پرنورتر است مرتبهاش بالاتر است و حجابها مدام سبب کاهش مرتبه میشوند تا به دنیا برسند. بنابراین در زمان تولد انسان نه بدن خلق شده است و نه روح، بلکه هر دو وارد مرحلهای جدید شدهاند، همه هم زمانمند هستند ولی هر کدام در مرتبهی وجودی خودشان با مفهوم زمان در همان مرتبهی وجودی، تا پیش از آن هم روح موجود بوده است و بدن هم به صورت ذر در اصلاب والدینش موجود بوده است و خلقت آن ذر هم به زمان خلقت آدم علیهالسلام برمیگردد که مبحث طینت مربوط به آن زمان میباشد و در مورد ارواح هم باز روایت داریم که چطور به بدن وارد میشود آنجا که خداوند بدن آدم علیهالسلام را خلق کرد به صورت بدنی بدون روح و بعد به روح دستور داد که داخل در آن شود و روح منفذ ورودی کوچکی میدید و به همین دلیل متوقف گردید تا اینکه خداوند دستور داد که به اکراه وارد شود و بعد ادامه داد که به اکراه داخل شو و به اکراه خارج شو و اینکه جدا شدن روح از بدن هم در هنگام مرگ سخت است از همین رو میباشد، اینکه چه مقداری از آنها استعاری است یا خیر را نمیدانم ولی اگر قرار بر استعاره باشد دنیا محل مثال و استعاره است مگرنه حقایق در مراتب بالاتر وجود بروز پررنگتری دارند (مثل دست که حقیقتش قدرت است و کف دست که حقیقتش بخشش است ولی در دنیا به این صورت ظاهری و مثالی درآمده و ما فکر میکنیم دست و کف دست همینهاست که به بدنمان وصل است و میگوییم آن تعابیر قدرت و بخشش استعاری است که تحت این عناوین بیان میگردند) در نتیجه اینکه در این دنیا که ما همه چیز را واقعی میدانیم در حدّ ظرفیت خود دنیا اینها خودشان حقیقت دارند و لازم نیست همیشه به استعاری دانستن این مسائل روی بیاوریم، در هر صورت دست اگر مثال است ولی همهی ما آن را به عنوان یک حقیقت دنیایی قبول داریم و وقتی گفته میشود دست لازم نیست بگوییم منظور این دست نیست، بلکه باید مرتبهی وجودی موضوع مورد بحث تعیین شده و سپس حقایق را همان موضوع حمل نموده و در همان مرتبهی وجودش درکشان کنیم، اگر این درک کردن برایمان ممکن باشد (به اندازهی کافی رشد روحانی داشته بوده باشیم). در اینجا از یک طرف صحبت به اتصال روح به بدن است و از یک طرف دیگر صحبت از خود بدن است، اینگه چطور میتوانیم ریز بودن منفذ را متوجه شویم بستگی به این دارد که چقدر ارتباط بین مراتب وجود را بشناسیم. این روایات شواهد دیگری هم دارند، مثل اینکه جان دادن در سختی مثل این است که یک درخت با تمام شاخههایش از یک طرف وارد بدن شده و از طرف دیگر خارج شود که طبیعی است با آن همه شاخ و برگ که دارد تمام اعضاء و جوارح انسان را بیرون میآورد، یا مثل زندهزنده کندن پوست بدن است و همهی اینها خبر از یک امتزاج شدید و همراهی قوی را میرساند، انگار که کسی بگوید روح با چسب خیلی قوی به تمام ذرهذرهی ظاهر دنیایی انسان چسبیده است (منظورم این نیست که تمام بدن روح داشته باشد اگرچه ظاهراً لااقل برخی از مراتب روح به تمام بدن متصل است) که کندن آن چنان تشبیهاتی را مطرح کرده است.
سوال دیگر اینکه آیا ممکن است عقل که یکی از مراتب وجودی انسان و قاعدتا بالاترین مرتبه وجودی است همان مرتبه ی خزائن الهی باشد که میفرماید: هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست.
در اینصورت چگونه میشود گفت که عقل که همان صادر اول است از ذات الهی سرچشمه گرفته؟
مگر نه اینکه میفرماید خزائن آننزد ماست و نمیفرمایدما خزائن آن هستیم.
نکته آخر اینکه اگر از ذات الهی چیزی جدا شود به این معناست که خداوند تجزیه پذیر است و واحد نیست.
ای کاش افرادی که چنین عقایدی دارند (از جمله جناب محی الدین) زحمت بکشند و پاسخ ما را بدهند تا اگر اشتباه میکنیم متوجه شویم.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
علمایی که قائل به اتحاد عقل و عاقل و معقول هستند شاید به همین دلیل که عقل با معقول متحد دانسته شده است بتوانند عقل را مرتبهی خزائن الهی هم بدانند، حقیر این اتحاد را کامل درک نکردهام که بتوانم نظر بدهم، ولی در روایت امام رضا علیهالسلام در مناظره با عمران صائبی آمده است که حروف بعد از علم یا نور یا مشیت خداوند اولین خلقت خداوند است و در روایت دیگری آمده که خزائن خداوند دو حرف کاف و نون است که فعل امر «کن» از آنها تشکیل شده است و خداوند با این فعل ارادهاش در ایجاد یک امر را اعمال مینماید. اما با توجه به اینکه نور خلقتی مقدم بر حروف است اگر اهل بیت علیهمالسلام بگویند که آن خزائن نزد ماست درست است بخاطر احاطهاشان به آنها و اگر هم بگویند که خود ما هستیم باز میتواند درست باشد ولی معنایش این است که آن خزائن یکی از مراتب پایینتر وجودی ایشان است، البته در مورد کاف و نون نمیدانم ولی مثلاً داریم که باء رسول خداست که نقطهی تحت آن حضرت علی علیهالسلام است یا میم که رسول خداست یا سین که امیر مؤمنان علیهالسلام باطن آن هستند شاید با همان بحث عقل و عاقل و معقول هم بشود همین نتیجه را گرفت.
در مورد بخشهای دیگر حقیر متوجه منظورتان نشدم، یعنی احتمالاً از حدّ درکم بالاتر است ... :Gol:
یا علی علیهالسلام
ببخشید آیا عدم محدودیتش ذاتی است که مخلوق نیست؟ اگر ذاتی نیست پس مخلوق است اگرنه چه چیزی است؟ لطفا دقیق توضیح دهید
سلام
تنها حدی که دارد عدم استقلال است وگرنه همه کمالات را به نحو بی نهایت داراست به عبارت دیگر او بی نهایت غیر مستقل است اما سایرین علاوه بر عدم استقلال حدود دیگری هم دارند بلکه اساسا بر پایه همین حد داشتن است که عالم خلق نعین می یابد
یا علیم
سلام
تنها حدی که دارد عدم استقلال است وگرنه همه کمالات را به نحو بی نهایت داراست به عبارت دیگر او بی نهایت غیر مستقل است اما سایرین علاوه بر عدم استقلال حدود دیگری هم دارند بلکه اساسا بر پایه همین حد داشتن است که عالم خلق نعین می یابد
یا علیم
سلام
پرسیده شد اگر صادر اول یا همان روح مخلوق نیست پس چه هست؟ چگونه ایجاد شده است؟
این سوال و پاسخ بنده با جنابملاصدراهست که فکر میکنم پاسخ مناسبی هست برای این بحث. از ایشان درخواست میکنم اگر نیاز به توضیحات بیشتری است زحمتش را بکشند:
سلام و عرض ادب و تشکر از پاسخ شما.
در این لینکی که آورده اید آمده است که:
چنان كه «روح خدا»، پيش از همه مخلوقات ديگر وجود داشته است و هر وقت تركيب صالح مادى و مستعد را بيابد، در آن مىتابد.
پس درست است اگر بگوییم ارواح همه موجودات از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از آن روح خلق شده.
سوال ما اینجاست که روح خدا چیست؟ آیا چیزی جدا شده از وجود ذات باریتعالی است یا چیزی است که خود خداوند آن را خلق کرده است؟
باتشکر
سلام علیکم و رحمه الله
با توجه به آنکه امکان ارسال متن طولانی در پیغام بازدیدکنندگان نیست به صورت خصوصی برای شما متن را ارسال کردم
همانطور که در آن لینک توضیح داده است در متون اسلامى و روايات، اولين مخلوق يك چيز مشخص و معيّن بيان نشده است و حقايق- به ظاهر مختلف و موجودات متعدد- به صورت اولين مخلوق مطرح گشتهاند؛ براى مثال گاهى اولين مخلوق «عقل» معرفى شده و گاهى «قلم» و گاه نيز «نور محمد صلى الله عليه و آله» و «انوار معصومين عليهم السلام». امّا بايد توجه داشت كه اين از باب اختلاف در كلام و در بيان حقيقت نيست؛ بلكه به جهت ظهور و جلوههاى مختلف «مخلوق اول» و بر اساس لحاظها و اعتبارهاى مختلف است؛ مثلًا به لحاظ اينكه مخلوق اول، صورت جمعى و واجد كمالات و صفات كمالى مبدأ متعال است، «ن» ناميده مىشود و به اعتبار اينكه همين مخلوق اول، واجد همه كمالات وجودى مبدأ متعال است و به امر و اراده حضرت حق، منشأ وجودات و عوالم وجود و صورتها و حقايق وجود است، «قلم» گفته مىشود. همچنين صورت تفصيلى اين مخلوق- كه همه كمالات را واجد است و به امر و اراده حق و به اذن او، منشأ وجودات و عوالم وجود است- «لوح» ناميده مىشود.
همچنين به لحاظ اينكه مخلوق اول، در صورت اصلى خود و قبل از تعيّنها و جلوهها، از هر رنگ و تعيّن پاك است و تجلّيات او، در هر كدام از تعيّنات و مراتب، وجود دارد و اصل و باطن هر تعيّن و جلوهاى است، «روح» مىباشد. به لحاظ اينكه مخلوق اول، با اين صورت و در رتبه اصلى خود، همه كمالات وجودى مبدأ را واجد است و در اين مرتبه از مبدأ متعال، بدون واسطه سرچشمه مىگيرد و جمال و جلال او را نشان مىدهد،
«روح خدا» ناميده مىشود. به لحاظ قدس و طهارت از نقايص وجودى، «روح القدس» گفته مىشود و به جهت اينكه در وجود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام ظاهر گشته و تجلى نموده است و عين حقيقت آنان مىباشد، «نور محمدى» و و «انوار معصومين» است.
بنابراين، نامهاى مختلف براى مخلوق اول، بر اساس لحاظها و اعتبارهاى مختلف وجود دارد و نبايد تصور كرد كه مخلوق اول، چند چيز «مختلف الحقيقة» است .
«مخلوق اول» در عين اينكه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم حقيقت رسول خدا صلى الله عليه و آله است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همه آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مىباشند. اين روايت با صراحت كامل مىفرمايد: آنان بدنهاى نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از: «روح القدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه
حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (بدنهاى نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود.
(در واقع می فرماید صادر اول که روح خداوند و روح القدس و حقیقت محمدیه و عقل و ... نامیده می شود به دلیل شئون مختلفی که دارد در مقام حقیقت واحد است اما در مقام ظهور و تجلی به چهارده نور مقدس تجلی می یابد)
در مورد سوال آخرتان هم که فرمودید از ذات خداوند جدا شده است یا خیر؟ قطعا جدا نشده است زیرا این کار لازمه ترکیب در ذات خداوند است و ذات خداوند مرکب نمی باشد بلکه صادر اول تجلی ذات خداوند است آن روح خدا یا همان حقیقت محمدیه یا روح القدس و یا اسم های دیگری که در روایات آمده.
در واقع بخواهم خودم توصیح دهم بودن آن لینک این است که صادر اول یا حقیقت محمدیه یا روح القدس یا روح خدا و اسم های دیگری که آمده همه یک موجود هستند اما به تعابیر مختلف بر اساس اعتبار های مختلف مثلا بنده به شما یک بار می گویم دانشمند به لحاظ علمتان یک بار می گویم انسان به لحاظ اینکه انسان هستید یک بار می گویم مرد و یک بار می گویم دوست و ...
اینها لفظ متعددی دارد اما همگی یک شخص بوده و آن شمایید اما به اعتبار های مختلف از شما نام می برم یک بار به اعتبار علمی که دارید به حضرتعالی دانشمند می گویم یکبار به اعتبار دوستی که با شما دارم به شما دوست می گویم و ...
و این حقیت محمدیه در واقع حقیقت تنها حضرت محمد نیست بلکه حقیقت تمام امامان نیز می باشد چنانچه در روایت شریفی داریم
أوّلنا محمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و كلّنا محمّد
یعنی تمام امامان از یک حقیت هستند اما در مقام تجلی آن حقیقت چهارده نور مقدس می شود.
جناب محی الدین اگر ممکن است در اینباره واضح توضیح دهید چون گویا اعتقاد شیعیان بر اینست که صادر اول هم مخلوق است همانطور که در پست 85 آمده مخلوق است و در روایات هم با عنوان مخلوق اول از آن یاد شده.
جناب محی الدین اگر ممکن است در اینباره واضح توضیح دهید چون گویا اعتقاد شیعیان بر اینست که صادر اول هم مخلوق است همانطور که در پست 85 آمده مخلوق است و در روایات هم با عنوان مخلوق اول از آن یاد شده.
سلام
در روایات سخنی از صادر اول با این عنوان نیامده است بلکه تعبیر" اول ما خلق الله "را داریم که نمیتواند مورد استدلال شما باشد چون فرض براین است که صادر اول فوق خلق است لذا اول ماخلق الله مادون صادر اول است
در روایات می توانید به احادیث انشقاق اسماء مراجعه کنید و در مباحث عرفانی به اقسام تجلی
یا علیم
سلام
در روایات سخنی از صادر اول با این عنوان نیامده است بلکه تعبیر" اول ما خلق الله "را داریم که نمیتواند مورد استدلال شما باشد چون فرض براین است که صادر اول فوق خلق است لذا اول ماخلق الله مادون صادر اول است
در روایات می توانید به احادیث انشقاق اسماء مراجعه کنید و در مباحث عرفانی به اقسام تجلی
یا علیم
سلام و تشکر
پس میفرمایید صادر اول غیر از مخلوق اول است. به نظر میاید در اینباره باید کارشناسان سایت توضیح دهند. چون در تاپیک دیگری کارشناس بحث صادر اول را همان مخلوق اول دانستند و نتیجه ای که گرفته شد قابل قبول به نظر نمیرسید.
بجز قسمت کوچک آخر به رنگ قرمز که هضم آن برایم سنگین بود و نفهمیدم با تمام حرفهای دیگرتان موافق بودم و فهمیدم، ان شاء الله.
اما برای اینکه بگوییم برزخ غیرمادی و مجرد از ماده است، ولو اینکه مطابق فرمایش شما منظورمان هم از ماده همان معنایی باشد که هر کسی از شنیدن عنوان ماده برداشت میکند، آیا باز دلیلی بر این غیرمادی بودن برزخ داریم یا صرفاً با آن برداشت معمول از ماده این گزاره بدیهی به حساب میآید؟ علت سؤالم روایاتی است که مثلاً در آنها فرمودهاند که روح جوهرش از «دم» (خون یا بخش دم از خون) است ولی بسیار لطیف است، یا اینکه فرمودهاند فرشتهها (یا لااقل برخی از ایشان) از هوا هستند یا اینکه هر موجود زندهای از آب است ... چه دلیلی غیر از برداشت شهودی خودمان بر مجرد بودن برزخ داریم؟
سلام و ادب
در مورد حقیقت عالم مثال باید گفت که طبق نظر حکما این عالم نه مجرد محض است و نه مادی صرف، بلکه متوسط میان آن دو است. یعنی از ماده و تغیّر و حرکت(حرکت به معنای سیر از قوه به فعل که در فلسفه ملاصدرا مطرح شده نه حرکت به معنای عرفی ) منزّه است، ولی با برخی از آثار ماده مانند شکل ، وضع و بُعد و نظایر آنها همراه است.( ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمة فی شرح یدایة الحمة ، ص 581، ( الفصل الثالث فی المثال ))
دلایل نقلی و عقلی مختلفی برای وجودِ چنین جهانى که گاهى از آن به (عالم قبر) و یا (عالم ارواح) تعبیر مى شود وجود دارد. در کتب معروف شیعه و اهل تسنن، روایات فراوانى است که با تعبیرات مختلف از جهان برزخ و عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانى که میان این عالم و عالم آخرت قرار دارد سخن مى گوید. ( نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج13، ص 383).
بنا بر این، در اصل وجود عالم برزخ یا همان عالم مثال که بحثی نیست و مهم آن است که بدانیم: زندگى برزخى چگونه است؟ تصویرهاى مختلفى در این مورد ذکر شده است که روشنترین و صحیح ترین آنها آن است که روح انسان بعد از پایان زندگى این جهان در اجساد لطیفى قرار مى گیرد که از بسیارى از عوارض این ماده کثیف برکنار است. و چون از هر نظر شبیه این جسم است لذا به آن (قالب مثالى) مى گویند. وقتی می گوییم برزخ غیرمادی است، نه به این معنا که به کلى مجرد است و اینکه گفته می شود شبیه همین جسم است(قالب مثالی) نه بمعنای مادى محض؛ بلکه داراى یک نوع (تجرد برزخى) است.
استاد عزیز متاسفانه پاسختان قانع کننده نیست. اگر از خدای متعال غیر از خیر صادر نمیشود پس همه ارواح در بدو آفرینش باید پاک بوده باشند و تا زمانیکه آزمایش نشده اند نمیشود برای آنها تعیین جایگاه کرد.
این مساله هم در قرآن اشاره شده و هم در روایات
مثلا درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها در دعا آمده است که خداوند قبل از اینکه ایشان را خلق کند مورد امتحان قرار داده است...
اگر بگوییم خداوند طبق علم ازلی خود در زمان خلقت عالم هستی برای انسانها مرتبه وجودی تعیین فرموده است ، پس چرا باید صحبت از آزمایش انسانها قبل از خلقتشان شده باشد؟ اینها چگونه با هم مطابقت دارد؟
سلام و ادب:Gol:
اولاً خداوند متعال، همه ارواح و نفوس همه افراد انسانی را پاک و با فطرت الهى و همراه نفس «ملهمه» آفريده است.(چون از خیر مطلق، جز خیر صادر نمی شود) پس از این وجودبخشی، هر كس هم طبق روش و خلق خود عمل مى كند: «قل كل يعمل على شاكلته؛ بگو: هر كس طبق روش [و خلق و خوى] خود عمل مى كند»، (اسراء، آيه 84). شاكله و خلق وخوى آدمى، در درجه اول فطرت الهى او است. اگر انسان، بر اساس فطرت خود عمل كند، راه او مستقيم خواهد بود؛ و اگر چنین نکند گناه و غفلت و تباهی موجب حجاب و مانع بر سر راه فطرت الهی اش می گردد و او را از مسیر هدایت و سعادت دور می سازد.
ثانیاً تعیین جایگاه انها بر اساس علم ازلی و ابدی خداوند هیچ اشکالی ندارد چنانکه مشخص بودن انبیاء الهی و 14 معصوم (ع) قبل از خلقت عنصری و مادی شان، فاقد اشکال است.
ثالثاً خداوند بر اساس علم ازلی و ابدی اش به انتخاب و عمل فرد فرد انسانی، قبل از آفرینش، واقف بوده و می توانسته است بدون اینکه در این میدان آزمایش و امتحان آنها را بیازماید هر کس را در جایگاه خود مستقر سازد لکن آفرید تا مورد آزمون و امتحان قرار گیرند اما نه برای آنکه خود به نتایج امتحان آگاه شود بلکه برای اتمام حجت و عینیت یافتن انتخاب و عمل انسانها برای خودشان، از اینرو تعیین رتبه و درجه وجودی انبیاء و اوصیاء الهی هیچ منافاتی با اخذ امتحان الهی ندارد.
در اینباره که ارتباط ملک مقرب با دیگر موارد چیست فکر میکنم برای دوستان هم سوال باشد، بنابراین مطلبی را که در این خصوص دیدم در اینجا ذکر میکنم
6. در بعضى از روايات از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: لوح و قلم دو فرشته هست. (7)
اطلاق فرشته به لوح و قلم شايد از آن جهت باشد كه تمام نيروهاى فعال در جهان خلقت كه خدا به آنها نقشى در تدبير عالم داده و از آنها به «مدبرات امر» ياد كرده، نوعى فرشته هست و در متون مذهبى به تمام نيروهاى تاثيرگذار در جهان، ملك و فرشته اطلاق شده است و شايد هم منظور از ملك بودن لوح و قلم اين باشد كه آنها دو حقيقت والايى هستند كه هر كدام را ملكى حمل مىكند همان گونه كه عرش را هشت ملك حمل مىكند.
به خاطر همين روايت است كه شيخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم اين است كه آنها دو فرشته اند. (8) و شيخ مفيد به او ايراد مىگيرد كه اين سخن دور از صواب است وبه ملائكه لوح و قلم گفته نمىشود و از نظر لغت چنين اطلاقى شناخته نشده است. (9) ولى با توجه به توجيهى كه ما كرديم، اشكال شيخ مفيد برطرف مىشود; به اضافه اين كه اين تعبير در چندين روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است. منبع
سلام مجدد:Gol:
روايات اهل بيت عليه السلام درباره لوح و قلم و عرش و کرسی بسيار است خداوند متعال توفيق فهم اشارات و ادراك حقايق آنها را مرحمت بفرمايد، بی شک فهم لسان ائمه عليه السلام در اين امور از غوامض علوم است که هر کسی را بدان راه نیست. چنانكه فرموده اند (ان احاديثنا صعب مستصعب لا يحتمله الا ملك مقرب او نبى مرسل او عبد امتحن الله قلبه للايمان).
بر حسب آنچه از آيات و روايات استفاده ميشود، علم الهي به همه پديده ها به صورتي كه عنيا در خارج تحقق مي يابد، در مخلوقي متعالي و شريف به نام «لوح محفظ» منعكس است. هر كس به اذن الهي با آن تماس پيدا كند ازحوادث گذشته و آينده آگاه ميگردد. بنابر اين «لوح»، مرتبه اي از جلوه علم الهي است و قلم نيز جلوه «مشيت» اوست. «عرش» و «كرسي» نيز جلوه و حكايت از قدرت اوست.
آیا احتمال این هست که این ملک مقرب همان روحی باشد که آن حضرت و انبیاء الهی را تایید میکند؟ میفرماید: وایدناه بروح القدس
مشهور آن است که مراد از روح القدس، جبرئیل برترین فرشته الهی است.(1) چرا که خداوند, نازل ساختن قرآن بر قلب پیامبر را به روح القدس نسبت داده است: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقّ»(2) در آیه دیگری همین امر را به جبرئیل منسوب داشته است: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ»(3) و از این دو آیه استفاده میشود که روح القدس همان جبرئیل است.
برخی از محققان احتمال داده اند که شاید مراد از عقل اول که حکما قائل به آن بوده اند، همان روح القدس باشد.(4) در روایات اسلامی نیز از جبرئیل به روح القدس تعبیر شده است. در برخی از روایات نیز روح القدس به فرشته ای برتر و یا به روحی که پیامبران را تأیید میکند تفسیر شده است.(5)
البته این تعابیر منافاتی با یکدیگر ندارد، چرا که جبرئیل در عین حال که روح القدس است در انجام وظائف خود، دارای یاورانی است که ممکن است برخی از آنها روحی باشد که پیامبران را تأیید می نماید که در برخی جهات نیز از سایر فرشتگان برتر باشد.(6) لذا شاید اشاره روایات به روح القدس با توجه به این مجموعه باشد.
موفق باشید ...:Gol:
پاورقی___________________________________________
1. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، تهران، انتشارات صدر، چاپ دوم، 1415ق، ج3، ص156
2. سوره نحل، آیه 102
3. سوره بقره، آیه 97
4. مجلسى، محمد تقى بن مقصود على اصفهانى، لوامع صاحبقرانی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، 1414ق، ج1، ص38
5. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج18، ص254
6. موسوى سبزوارى، سید عبد الاعلی، مواهب الرحمن، بیروت، مؤسسة اهل البیت، چاپ دوم، 1409ق، ج4، ص195
بنده سعی داشتم به نحوی عقیده ی صادر اول بودن روح پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را با آن روایات تطبیق دهم اما گویا چنین کاری ممکن نیست.
اولین دلیلش همان است که از خداوند جز خیرصادر نمیشود پس همه ارواح قبل از اینکه مورد امتحان قرار بگیرند پاک بوده اند و بعید به نظر میرسد، قبل از اینکه این ارواح مقدسه هم مورد امتحان قرار بگیرند خداوند آنها را طبق شان و مقام و مرتبه اشان خلق نماید.
دوم اینکه بالاخره ما نفهمیدیم، روح پیامبر اکرم (ص) اولین مخلوق است یا روح آن ملک مقرب.
سومین دلیلم هم همین روایتیست که شما آوردید.
با توجه به این موارد چاره ای نیست که بپذیریم اولین مخلوق خداوند همان روح است و چون حضرت ختمی مرتبت در حداعلای برخورداری از این روح هستند فرموده شده که اولین مخلوق روح آن حضرت است.
سلام مجدد:Gol:
قرآن، روايات، ادعيه و زيارات حكايتگر آن است كه اولين مخلوق خدا، انسان كامل بوده كه بر وجود گرامى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام منطبق است.(که روایات ان گذشت) در متون اسلامى و روايات، اولين مخلوق يك چيز مشخص و معيّن بيان نشده است و حقايق- به ظاهر مختلف و موجودات متعدد- به صورت اولين مخلوق مطرح گشته اند؛ براى مثال گاهى اولين مخلوق «عقل» معرفى شده و گاهى «قلم» و گاه نيز «نور محمد صلى الله عليه و آله» و «انوار معصومين عليهم السلام». امّا بايد توجه داشت كه اين از باب اختلاف در كلام و در بيان حقيقت نيست؛ بلكه به جهت ظهور و جلوه هاى مختلف «مخلوق اول» و بر اساس لحاظ ها و اعتبارهاى مختلف است؛ مثلًا به لحاظ اينكه مخلوق اول، صورت جمعى و واجد كمالات و صفات كمالى مبدأ متعال است، «ن» ناميده مى شود.([FONT=mitra]«ن والقلم و ما یسطرون» ؛ قلم (68)، آیه 1.) و به اعتبار اينكه همين مخلوق اول، واجد همه كمالات وجودى مبدأ متعال است و به امر و اراده حضرت حق، منشأ وجودات و عوالم وجود و صورتها و حقايق وجود است، «قلم» گفته مى شود. همچنين صورت تفصيلى اين مخلوق- كه همه كمالات را واجد است و به امر و اراده حق و به اذن او، منشأ وجودات و عوالم وجود است- «لوح» ناميده مى شود. همچنين به لحاظ اينكه مخلوق اول، در صورت اصلى خود و قبل از تعيّن ها و جلوه ها، از هر رنگ و تعيّن پاك است و تجلّيات او، در هر كدام از تعيّنات و مراتب، وجود دارد و اصل و باطن هر تعيّن و جلوهاى است، «روح» مى باشد. به لحاظ اينكه مخلوق اول، با اين صورت و در رتبه اصلى خود، همه كمالات وجودى مبدأ را واجد است و در اين مرتبه از مبدأ متعال، بدون واسطه سرچشمه مى گيرد و جمال و جلال او را نشان مى دهد، «روح خدا» ناميده مى شود. به لحاظ قدس و طهارت از نقايص وجودى، «روح القدس» گفته مى شود و به جهت اينكه در وجود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام ظاهر گشته و تجلى نموده است و عين حقيقت آنان مى باشد، «نور محمدى» و و «انوار معصومين» است.
بنابراين، نام هاى مختلف براى مخلوق اول، بر اساس لحاظ ها و اعتبارهاى مختلف وجود دارد و نبايد تصور كرد كه مخلوق اول، چند چيز «مختلف الحقيقة» است «انسان و خلافت الهى،سید محمد شجاعی، صص 125 - 126.». بنابراین، بر اساس آيات قرآن و روايات، مصداق حقيقى مخلوق اول و روح خدايى، تنها حضرت محمد صلى الله عليه و آله و عترت طاهره آن حضرت است. از اینرو ايشان همان صادر نخستين اند و همه به واسطه آنان، قدم به هستى مى گذارند؛ انسانهاى كامل- بالواسطه و بالعرض- اساساً از بركت وجود ايشان هستى يافته و از عدم تا به وجود اين همه راه آمده اند.
عدم ضروری بودن امتحان برای تقدم و برتری بخشیدن روح پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین(ع) بر سایر ارواح، با توجه علم ازلی و ابدی خداوند را نیز جداگانه بیان کردیم.
سوال دیگر اینکه آیا ممکن است عقل که یکی از مراتب وجودی انسان و قاعدتا بالاترین مرتبه وجودی است همان مرتبه ی خزائن الهی باشد که میفرماید: هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست.
در اینصورت چگونه میشود گفت که عقل که همان صادر اول است از ذات الهی سرچشمه گرفته؟
مگر نه اینکه میفرماید خزائن آن نزد ماست و نمیفرماید ما خزائن آن هستیم.
نکته آخر اینکه اگر از ذات الهی چیزی جدا شود به این معناست که خداوند تجزیه پذیر است و واحد نیست.
سلام مجدد:Gol:
علم غیب ذاتاً از آن خداست یعنی(منبع و خزائن علم نزد خداست) بعبارتی مالك خزائن الهی بودن، ذاتاًُ از آن خداست، دستیابی به این قدرت بر خزائن، برای ماسوی الله چه عقل اول باشد چه انسان کامل و یا فرشته به اذن الهی صورت میگیرد.
جداشدن چیزی از ذات خدا خلاف صریح آیات و روایات و مبانی عقل است. و صادر اول نیز گرچه در عالی ترین مرتبه وجودی نسبت به ماسوی الله است اما بدلیل آنکه وجودش ذاتی نبوده و عین ربط و تعلق و وابستگی به حضرت احدیت است، مخلوق است.
سلام
تنها حدی که دارد عدم استقلال است وگرنه همه کمالات را به نحو بی نهایت داراست به عبارت دیگر او بی نهایت غیر مستقل است اما سایرین علاوه بر عدم استقلال حدود دیگری هم دارند بلکه اساسا بر پایه همین حد داشتن است که عالم خلق نعین می یابد
یا علیم
سلام و ادب:Gol:
بجز ذات الهی که مبرا از همه محدودیت هاست، ماسوی الله محدود به حدی هستند به تشکیک مراتب. همینکه اشاره فرمودید که تنها حد صادر اول، عدم استقلال است. همین گواه بر مخلوق و وابستگی و احتیاجش به خالق یگانه و هستی بخش است. موفق باشید ...:Gol:
سلام
در روایات سخنی از صادر اول با این عنوان نیامده است بلکه تعبیر" اول ما خلق الله "را داریم که نمیتواند مورد استدلال شما باشد چون فرض براین است که صادر اول فوق خلق است لذا اول ماخلق الله مادون صادر اول است
سلام و ادب:Gol:
همینکه اشاره فرمودید که در روایات چیزی بنام صادر اول نیامده کافی است که مبنای شما را که متأثر از تأویلات گونه گون فلاسفه و عرفاست در هم ریزد، زیرا وقتی صریح روایات ما که "اول ما خلق الله ..." را گاهی به (عقل، نور أو روح نبی مکرم اسلام، قلم و ملک مقرب) نسبت می دهد و ما در یکی از همین پست های اخیر وحدت و یگانگی این اصطلاحات را اثبات نمودیم. دیگر چه جای اینکه حقیقت صادر اول را چیزی سوای از مخلوق اول و مافوق آن بدانیم. و این در حالی است که همین روایات اول ما خلق الله اگر به این معنا نباشد که صادر اول و مخلوق اول یکی است و اولی بر دومی تقدم داشت باید در بیان روایات یا چنین می فرمود: (الثانی ما خلق الله ...فلان) و یا باید می فرمود: (اول ما خلق التجلی* الاول ... فلان)*(اشاره به صادر اول)
بنابر این، هیچ دلیل موجهی وجود ندارد که ما صریح آیات و روایات بسیاری که در این باب وارد شده(مخلوق بودن ماسوی الله و اول ما خلق الله ...) را رها کرده و صادر اول را با مبنایی که شما معرفی می کنید بپذیریم.
در مورد حقیقت عالم مثال باید گفت که طبق نظر حکما این عالم نه مجرد محض است و نه مادی صرف، بلکه متوسط میان آن دو است. یعنی از ماده و تغیّر و حرکت(حرکت به معنای سیر از قوه به فعل که در فلسفه ملاصدرا مطرح شده نه حرکت به معنای عرفی ) منزّه است، ولی با برخی از آثار ماده مانند شکل ، وضع و بُعد و نظایر آنها همراه است.( ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمة فی شرح یدایة الحمة ، ص 581، ( الفصل الثالث فی المثال ))
دلایل نقلی و عقلی مختلفی برای وجودِ چنین جهانى که گاهى از آن به (عالم قبر) و یا (عالم ارواح) تعبیر مى شود وجود دارد. در کتب معروف شیعه و اهل تسنن، روایات فراوانى است که با تعبیرات مختلف از جهان برزخ و عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانى که میان این عالم و عالم آخرت قرار دارد سخن مى گوید. ( نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج13، ص 383).
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
در مورد وجود برزخ حقیر شبههای ندارم بحمدالله، سؤال حقیر در مورد مطالب پاراگراف اول است که آیا برای آن توصیفات نه کاملاً مجرد و نه کاملاً مادی هم دلایل صریحی عقلی یا نقلی داریم یا خیر اینها صرفاً نظریه هستند. حقیر موافق هستم که مطابق روایات بدن برزخی شکل دارد و مشابه همین بدن دنیایی است، ولی اینکه بگوییم آن بدن پس این ویژگیهای ماده را دارد و ان دیگر ویژگیهای ماده را ندارد آیا برایش دلیلی داریم؟ برایم عجیب است که مطابق حکمت خداوند آن بدن برزخی چشم داشته باشد ولی آن چشم کار دیدن را انجام ندهد چون فقط یک صورت است، گوش داشته باشد ولی فقط عکس گوش را داشته باشد و آن گوش کار شنیدن را انجام ندهد، علاوه بر آن تا حقیر دیدم بدون تعریف دقیق ماده وارد صحبت از عوارض وجودی ماده میشوند (چه آنکه نه تعریف دقیق از ماده و جرم میدهند نه تعریف دقیق از فضا یا زمان حاکم بر دنیای مادی ... از طرف دیگر هم به نظر میرسد که درک شهودی و معمول ما از تمامی این مفاهیم ناقص است) و بعد میگویند که جسم برزخی آن عوارض را ندارد پس مادی صرف نیست و چیزی بین «ماده» و «مجرد از ماده» است، حال آنکه حقیر مواردی را برشمردم که بیان میکنند ماده حتی در همین دنیا هم با آنچه ما به طور شهودی (ولی غیردقیق) به عنوان ماده میفهمیم و شناسایی میکنیم یکی نیست و تفاوت دارد، یعنی ممکن است جسمی به نظر امروزی ما مادی نیاید ولی در حقیقت در فاز خاصی از ماده باشد که در زندگی روزمرهی ما قابل شناسایی با حواسّ ظاهری نمیباشد یا معمول نیست، مثل اینکه کسی گازی مانند هوا را بگوید که ماده نیست چون دیده نمیشود و در درون جوّ نمیشود مستقیماً (بدون چگال کردن آن) و با روشهای معمول وزن آن را ناصفر اندازه گرفت. پس سؤال اینجاست که چرا مثلاً فلاسفهی مسلمان قائل به این هستند که بدن برزخی جرم ندارد؟ یا چرا قائل به این هستند که جسم برزخی مکان و زمان ولو به معنای دنیایی را ندارند با توجه به اینکه مکان و زمان دنیایی هم با توجه به روایت معراج و مسألهی طیالأرض آنچه که ما تصور میکنیم نیستند و پیچیدهتر از این حرفها هستند؟ آیا برای این ادعاهای خود دلایل صریح عقلی یا نقلی دارند یا روایات موجود را با برداشتهای ناقص از ماده تفسیر کردهاند؟
بنا بر این، در اصل وجود عالم برزخ یا همان عالم مثال که بحثی نیست و مهم آن است که بدانیم: زندگى برزخى چگونه است؟ تصویرهاى مختلفى در این مورد ذکر شده است که روشنترین و صحیح ترین آنها آن است که روح انسان بعد از پایان زندگى این جهان در اجساد لطیفى قرار مى گیرد که از بسیارى از عوارض این ماده کثیف برکنار است. و چون از هر نظر شبیه این جسم است لذا به آن (قالب مثالى) مى گویند. وقتی می گوییم برزخ غیرمادی است، نه به این معنا که به کلى مجرد است و اینکه گفته می شود شبیه همین جسم است(قالب مثالی) نه بمعنای مادى محض؛ بلکه داراى یک نوع (تجرد برزخى) است.
موفق باشید ...:Gol:
کیفیاتی که معصوم علیهالسلام فروده است مانند اینکه اصل آن روح که به عالم قبر میرود از دم (خون) است ولی لطیف و رقیق است چطور با نظریهی جسم برزخی بالا که فقط صورت است ولی این صورت توخالی است و درونی ندارد توجیه میشوند؟
با تشکر، :Gol:
یا علی علیهالسلام
مشهور آن است که مراد از روح القدس، جبرئیل برترین فرشته الهی است.(1) چرا که خداوند, نازل ساختن قرآن بر قلب پیامبر را به روح القدس نسبت داده است: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقّ»(2) در آیه دیگری همین امر را به جبرئیل منسوب داشته است: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ»(3) و از این دو آیه استفاده میشود که روح القدس همان جبرئیل است.
برخی از محققان احتمال داده اند که شاید مراد از عقل اول که حکما قائل به آن بوده اند، همان روح القدس باشد.(4) در روایات اسلامی نیز از جبرئیل به روح القدس تعبیر شده است. در برخی از روایات نیز روح القدس به فرشته ای برتر و یا به روحی که پیامبران را تأیید میکند تفسیر شده است.(5)
البته این تعابیر منافاتی با یکدیگر ندارد، چرا که جبرئیل در عین حال که روح القدس است در انجام وظائف خود، دارای یاورانی است که ممکن است برخی از آنها روحی باشد که پیامبران را تأیید می نماید که در برخی جهات نیز از سایر فرشتگان برتر باشد.(6) لذا شاید اشاره روایات به روح القدس با توجه به این مجموعه باشد.
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحة الله و برکاته، :Gol:
آیا این نظر میتواند درست باشد که جبرئیل همان روحالقدس نباشد (چنانکه روایاتی که میگویند او همان روح نیست اشاره به آیاتی دارند که خداوند فرموده است فرشتگان و روح که یعنی آنها را در کنار هم به صورت عطفی آورده است) اما کارکرد او در رساندن وحی در ادامهی کار او باشد؟
[SPOILER]در واقع در روایتی که سلسلهی مراتب وحی را توضیح میدهد این است که اگر درست خاطرم باشد خداوند به قلم امر میکند و قلم بر لوح مینویسد و میکائیل آن لوح را که نصبالعین اوست میخواند و به جبرائیل میرساند تا او به پیامبر مربوطه برساند، بنابراین جبرئیل تنها موجود دخیل در انتقال وحی از خداوند نیست و امین وحی است در آسمانها و زمین تا از عرش به زمین بیاید و خدمت آن پیامبری که وحی برایش آمده است برساند. اینکه شما فرمودید قلم جلوهی مشیت اوست و لوح جلوهی علم خداوندی با آن روایتی هم که امام رضا علیهالسلام میفرمایند خداوند ابتدا مشیت و علم و نور نخست را ابداع کرد و سپس اولین خلقی که خلق نمود حروف بودند تطبیق دارد، یعنی کثرت از ذیل قلم که مشیت خداوند است رقم میخورد، لوح محفوظ کتابی است که همه چیز درش هست که حقیقت امیرمؤمنان علیهالسلام است که کتاب مبین هستند و باب مدینهالعلم که مدینةالعلم هم همان معدنالوحی و مشیت خداست، یعنی قلم، که آن هم رسول خداست صلیاللهعلیهوآله. وحی از مرتبهای از معصوم به مرتبهی دیگری از معصوم است، قلم و لوح و روح و جبرائیل و پیامبران دیگر همگی مراتبی از وجود انسان کامل و کون جامع هستند نه فقط جهات اعتباری متفاوت یک حقیقت، یعنی برخی در طول هم هستند و برخی در عرض یکدیگر.[/SPOILER]
آیا این برداشت میتواند درست باشد؟
با تشکر، :Gol:
یا علی علیهالسلام
بجز ذات الهی که مبرا از همه محدودیت هاست، ماسوی الله محدود به حدی هستند به تشکیک مراتب. همینکه اشاره فرمودید که تنها حد صادر اول، عدم استقلال است. همین گواه بر مخلوق و وابستگی و احتیاجش به خالق یگانه و هستی بخش است. موفق باشید ...
سلام
اگر بخواهیم خلق را هر نوع تحدید وجودی ولو عدم الاستقلال بگیریم هرچند آن وجود به لحاظ سعه وجودی بی نهایت هم باشد آنوقت می توان پذیرفت که صادر اول هم مخلوق باشد . اما ما خلق را در مادون وجود بی نهایت می دانیم لذا بر اساس این اصطلاح صادر اول مخلوق نیست هرچند مستقل هم نیست
یا علیم
همینکه اشاره فرمودید که در روایات چیزی بنام صادر اول نیامده کافی است که مبنای شما را که متأثر از تأویلات گونه گون فلاسفه و عرفاست در هم ریزد، زیرا وقتی صریح روایات ما که "اول ما خلق الله ..." را گاهی به (عقل، نور أو روح نبی مکرم اسلام، قلم و ملک مقرب) نسبت می دهد و ما در یکی از همین پست های اخیر وحدت و یگانگی این اصطلاحات را اثبات نمودیم. دیگر چه جای اینکه حقیقت صادر اول را چیزی سوای از مخلوق اول و مافوق آن بدانیم. و این در حالی است که همین روایات اول ما خلق الله اگر به این معنا نباشد که صادر اول و مخلوق اول یکی است و اولی بر دومی تقدم داشت باید در بیان روایات یا چنین می فرمود: (الثانی ما خلق الله ...فلان) و یا باید می فرمود: (اول ما خلق التجلی* الاول ... فلان)*(اشاره به صادر اول)
بنابر این، هیچ دلیل موجهی وجود ندارد که ما صریح آیات و روایات بسیاری که در این باب وارد شده(مخلوق بودن ماسوی الله و اول ما خلق الله ...) را رها کرده و صادر اول را با مبنایی که شما معرفی می کنید بپذیریم.
موفق باشید ...
سلام
استدلال به عنوان اول ما خلق الله برای رد مطلب ما صحیح نست به این دلیل که :
1- با تعریفی که از صادر اول می شود خروج آن از عنوان خلق مشخص میشود لذا قرار دادن آن در تحت عنوان خلق قرار دادن فرد در تحت غیر کلی خود محسوب می شود .
2- اینکه نبی اکرم ص فرموده باشد اول ما خلق الله نوری نفی مرتبه عالی تری از آن وجود ذی جود را نمی کند که گفتند : اثبات شی نفی ما عدا نمی کند
3- در روایات انشقاق اسماء ، بطور کلی اسماء را می توان به دو دسته ظاهر شده و ظاهر نشده تقسیم کرد و صادر اول همان اسم مستاثره غیر ظاهره است آن اسمی است که برای خود ذات متعال ظهور کرده نه برای غیر او
و فی اختفاءه عن محارم حرم ذاته نظر
یا علیم
سلام
3- در روایات انشقاق اسماء ، بطور کلی اسماء را می توان به دو دسته ظاهر شده و ظاهر نشده تقسیم کرد و صادر اول همان اسم مستاثره غیر ظاهره است آن اسمی است که برای خود ذات متعال ظهور کرده نه برای غیر او
و فی اختفاءه عن محارم حرم ذاته نظر
سلام علیکم برادر عزیز و رحمة الله و برکاته،
ظاهراً برخی علما همان اسم مخفی را هم پنهان در باطن حقیقت وجودی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میگیرند از آن جهت که معارض است با حکمت خدا که اسمی داشته باشد که جز برای خودش به کار نیاید وقتی در روایات دیگر داریم که خداوند علمش و قدرتش نافذ است و نیازی نداشته که خود را صدا بزند و وقتی اراده کرد که بیافریند برای خود ابتدا اسم خلق کرد. بر اساس این تفکر اگر حقیر اشتباه برداشت نکرده باشم آن اسم پنهان باطن وجودی رسول خداست که جز برای خداوند مکشوف نیست و باقی سه قسم از اسماء در ظاهر ایشان تجلی کرده و سپس شاخ و برگ گرفتند. چه بسا مرتبهی او ادنی هم که اشاره به فاصلهی رتبی کم ولی در هر صورت ناصفر میکند اشاره به وجود همان یک اسم باشد که حجاب شد بین ذات خداوند و مرتبهی علم و درک رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که عقل است و عاقل و معقول. شاید هم اشتباه میکنم؟ :Gig:
با تشکر، :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام و ادب:Gol:
تقدم رتبه وجودی اولین مخلوق، دلیل بر برتری وجودی بر دیگر موجودات هم هست، وگرنه وجهی برای تقدم وجودی رسول مکرم اسلام در مرتبه نوری و روحی نداشته است. ضمن آنکه این تقدم و برتری، بنا به قاعده علم ازلی خداوند نسبت بندگانش و قاعده فیاضیت و خیر مطلق بودن خداوند، شائبه ی جبر را برطرف نموده و دقیقاً منطبق بر حق است.
به همان دلیل که گفتیم تقدم وجودی بنا به حکمت الهی دلیل بر برتری وجودی است نمی تواند اولین مخلوق شر باشد، زیرا از خیر مطلق جز خیر صادر نمی شود و از جهتی شر عدمی بوده و نتیجه و ثمره فقدان خیر است. بنابر این، اعتقاد به خلق موجود شر بعنوان اولین مخلوق، خلاف فرض ماست.
موفق باشید ...:Gol:
سلام و ادب
مستحضرید که از نظر حكماي اسلامي، عالم خلق داراي سه مرتبه ي كلّي است كه عبارتند از: عالم عقل، عالم مثال و عالم طبيعت.
عالم عقل يا عالم مفارقات يا عالم جبروت، عالمي است مجرّد (رها) از مادّه و خواصّ مادّه. لذا در اين عالم نه خبري از مادّه است و نه خبري از حركت و زمان و شكل و رنگ و اندازه و ديگر خصوصيّات مادّه. امّا عالم مثال يا عالم ملكوت ــ كه برزخ هم بخشي از آن است ــ عالمي است مجرّد (رها) از مادّه ؛ لكن در اين عالم برخي از خواصّ مادّه نظير شكل و رنگ و مقدار موجود است، ولي از زمان و حركت ــ كه بارزترين ويژگي عالم مادّه هستند ــ منزّه است. عالم طبيعت نيز همان عالم ماده است.
بنابر این، معصومين –ع- داراي دو نوع خلقت، يعني خلقت ظاهري و خلقت نوري مي باشند اینکه به خلقت پیش از زمان پیامبر (ص) و اهل بیت(ع) اشاره می کنیم، مربوط به خلقت نوري آنها در عالم عقل و ملکوت است نه خلقت ظاهري آنها در عالم ماده، كه با ساير مردم يكسان و مشابه است و بايد مراحل خاص پيدايش و تحولات و تغييرات معمول را بگذرانند تا قدم به عالم دنيا بگذارند. مثلا از جمله موضوعاتي كه در مورد رسول خدا –ص- در منابع ما مطرح است تقدم وجودي ايشان بر ساير موجودات است كه مربوط به جنيه خلقت نوري ايشان است نه خلقت ظاهري.
اينكه فرمودند چهارده معصوم قبل از همه موجودات خلق شده اند منظور آن وجود ساري و نوري است كه اين چهارده تن به واسطه ي اتّصال تامّشان با آن حقيقت، خود را مقدّم بر كلّ موجودات معرّفي نموده اند؛ و البته مراد از تقدّم در اينجا تقدّم وجودي و رتبي است نه تقدّم زماني؛ چون زمان تنها اختصاص به عالم مادّه دارد و وجود مادّي و زماني حضرت آدم (ع) قبل از همه ي انسانها آفريده شده است؛ امّا در همان زمان كه آدم آفريده مي شد آن حقيقت نوري حضور داشت و اساساً فيض وجود از طريق او به آدم رسيد.
موفق باشید ...:Gol:
سلام مجدد:Gol:
بدون شک، تمام موجودات از آنجهت كه وجودشان وجود ظلّي و تنزّلي وجود ذات حقّ در مراتب تعيّنات است، و لازمه وجود ظلّي و تبعي و تنزّلي فناء و محو ذاتي در ذات و وجود اصيل و حقيقي است بنحو تكويني نه بنحو اعتباري و تنزيلي و مجازي، ولي انكشاف اين مسأله و حقيقت براي هر فردي ممكن نيست. زيرا از آنجا كه وجودْ مساوق با تشخّص و عينيّت خارجي ميباشد (چه مجرّد آن و چه طبيعي) و در تمام مراتب تشكيك، اين تمايز عيني و خارجي متحقّق است، بنابراين هر موجودي ذات خود را در قبال ذات و حقيقت ساير موجودات، مستقلّ و با اراده فرديّه و شخصيّه ميبيند، و احساس ميكند كه ذات او جداي از ذوات ساير موجودات و سواي تعيّنات ديگر قائم بذات خود است، و بر محور ذات او آثار و شؤون او دور ميزند و خود را متفرّد در وجود و موجوديّت مييابد؛ غافل از اينكه اين وجود، وجود ظلّي و تبعي دارد و هر موجودي به وجود ظلّي و تبعی محكوم به امكان ذاتي در حاقّ ذات خودش و تكوّن خارجياش ميباشد، و آن وجودي از اين قاعده مستثني است كه محكوم به غناء ذاتي و ضرورت ذاتي باشد، و آن وجود حضرت حقّ است و بس!(بنقل از کتاب اسرار ملکوت ج 2، آیت الله سید محسن حسینی طهرانی، با کمی تغییر)
از این رو، عبارت داخل پرانتز که (وجود پیامبر را در ادامه وجود خدا نه در نتیجه ایجاد، می شمارد) نادرست و باطل است. زیرا این گزاره بدین معناست که وجود پیامبر وجودی فراتر از ممکنات و ماسوی الله بوده و جزئی مجزا شده از ذات الهی است. که شائبه ترکیب در خداوند را مطرح می سازد. این در حالی است که بر اساس آیات و روایات و دلایل محکم عقلی، هیچگونه ترکیبی در خداوند راه ندارد.
موفق باشید ...:Gol:
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
ممنون از پاسخگوییاتان و از تحملتان، :Gol:
اینکه میفرمایید در برزخ حرکت نیست منظورتان حرکت جوهری است؟ اگر بله پس اعمال ما تقدم چگونه اثرش به ایشان میرسد؟ اینکه گاهی گفته میشود که اثر این اعمال نه به صورت رشد طولی که به صورت بسط عرضی میباشد فکر نمیکنم درست باشد به دلایلی ...
همچنین اگر در برزخ موجودات لازمان هستند آیا روح میتواند همزمان هم در زمان صبح باشند و هم در مثلاً وسط ظهر؟ اگر اینطور باشد عذاب منقطع در برزخ باید برای کفار در برزخ دائمی احساس شود حال آنکه میدانیم اینطور نیست و عذاب آتش در برزخ مطابق قرآن و حدیث تنها منحصر به صبح و غروب است ... همچنین اگر لازمان باشند باید همزمان بتوانند هم در زمان خود باشند و هم در زمان پیش از مرگ بدن نظیرشان در عالم طبیعت و هم پیش از به دنیا آمدن بدنشان در عالم طبیعت و هم پیش از ساخته شدن کل عالم طبیعت و از این نظر تمامی موجودات ملکوتی و از جمله برزخی باید از نظر زمانی ازلی باشند که باز میدانیم اینگونه نیست. در روایات و ادعیه و زیارات به صراحت آمده که همان وجودهای نوری زمانمند بودهاند، اشکالی ندارد که بگوییم زمان در مراتب بالاتر وجود مصداقها و بروزهای متفاوتی دارد ولی اینکه برخی موجودات (ولو عقل که در رتبهی جبروت است، ولو اسماء و صفات که در مرتبهی لاهوت هستند) لازمان هستند به نظر حقیر درست نیست، مگر اینکه اشتباه فهمیده باشم :Gig:
با تشکر، :Gol:
یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و احترام و تشکر از شما استاد گرامی:Gol:
با اجازه بنده آنچه را که برداشت خودمان است از آیات و روایات برایتان میاورم ببینید چه اندازه امکان دارد صحیح باشد.
اولا درمورد اولین مخلوق بیانات مختلفی آمده است همانطور که حضرتعالی هم آوردید:
قرآن کریم میفرماید:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا
سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد (نیکویش آفرید)
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد،
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا
براستى رستگار شد هر كه آن را پاك گردانيد و پاكيزه داشت- از كفر و گناهان-.
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا
و نوميد و بى بهره گشت هر كه آن را بيالود- به كفر و گناهان-.
با توجه به این آیات شریفه باید گفت که از بدو خلقت بین نفوس آدمیان هیچگونه تفاوتی وجود نداشته و این تفاوت را بعدا خود انسانها با عملکردشان ایجاد کرده اند.
به این معنا که کل عالم هستی از یک روح کامل که واجد حیات و عقل و شعور است ایجاد گشته است. که به اصطلاح قلم خداوند گشته برای نوشتن عالم هستی (ن والقلم ومایسطرون)
از اینرو کل عالم هستی از جمله جمادات دارای روح و شعور هستند اما از این روح به یک میزان بهره و نصیب نبرده اند، بنابراین فهم و تواناییها و تکالیفشان در سطوح متفاوت است...
و در میان انسانها حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه واله در حد اعلای این بهره و نصیب بوده اند.
البته این مساله هم در حین زمان خلقت تعیین نگشته که چه کسی بیشترین حظ را ببرد ، اما چون بعدا و در عالم ذر انسانها امتحان شدند و افراد ، باطن حقیقی خود را نشان داده اند مشخص میشود که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بیشترین حظ و بهره را از این روح برده اند.
بنابراین صحیح است اگر در حدیث آمده باشد، اول ماخلق الله روحی ...
جمله نیازی به اصلاح نداره چون منظور همان ترتیب است یعنی اول نورحضرت بوده بعد بقیه مخلوقات. مگر اینکه شما بخواهید جور دیگری معنی کنید
سلام
میتوانید بفرمایید تقدم و تاخر زمان در شان وجودی که زمان در آن مطرح نیست به چه نحو است ؟
یا علیم
اینکه میفرمایید در برزخ حرکت نیست منظورتان حرکت جوهری است؟ اگر بله پس اعمال ما تقدم چگونه اثرش به ایشان میرسد؟ اینکه گاهی گفته میشود که اثر این اعمال نه به صورت رشد طولی که به صورت بسط عرضی میباشد فکر نمیکنم درست باشد به دلایلی ...
همچنین اگر در برزخ موجودات لازمان هستند آیا روح میتواند همزمان هم در زمان صبح باشند و هم در مثلاً وسط ظهر؟ اگر اینطور باشد عذاب منقطع در برزخ باید برای کفار در برزخ دائمی احساس شود حال آنکه میدانیم اینطور نیست و عذاب آتش در برزخ مطابق قرآن و حدیث تنها منحصر به صبح و غروب است ... همچنین اگر لازمان باشند باید همزمان بتوانند هم در زمان خود باشند و هم در زمان پیش از مرگ بدن نظیرشان در عالم طبیعت و هم پیش از به دنیا آمدن بدنشان در عالم طبیعت و هم پیش از ساخته شدن کل عالم طبیعت و از این نظر تمامی موجودات ملکوتی و از جمله برزخی باید از نظر زمانی ازلی باشند که باز میدانیم اینگونه نیست. در روایات و ادعیه و زیارات به صراحت آمده که همان وجودهای نوری زمانمند بودهاند، اشکالی ندارد که بگوییم زمان در مراتب بالاتر وجود مصداقها و بروزهای متفاوتی دارد ولی اینکه برخی موجودات (ولو عقل که در رتبهی جبروت است، ولو اسماء و صفات که در مرتبهی لاهوت هستند) لازمان هستند به نظر حقیر درست نیست، مگر اینکه اشتباه فهمیده باشم
با تشکر،
یا علی
سلام
نظر بنده در مورد مطالب و سوالات شما این است :
بعد مجرد بعد کاملا متفاوتی است و نمی توان حقایق آنرا با الفاظ و معانی اینسوی بیان کرد مگر به نحو تمثیل
مثلا همین بحث حرکت در عالم مثال طبق بسیااری از تجربیات نزدیک به مرگ که ورود به عالم مثال منفصل است حرکت عَرَضی در آن وجود دارد اما نحوه آن طوری است که قابل توصیف نیست و تنها می توان تشبیهی برایش کرد مثل روان بودن و روان شدن ( طبق گزارش برخی از تجربه کنندگان )
لذا در مورد سایر بیانات شرع مقدس هم همین اصل را باید مد نظر داشت که شارع سعی داشته تا حد امکان آن حقیقت را بنوعی تمثیل و تشبیه به ما بفهماند لذا نمی توان از این تمثیلات هرنوع برداشتی داشت چه اینکه در هر تشبیهی یک جهت تشبیه وجود دارد و آن تشبیه در سایر جهات مد نظر نیست
آنچه از بیان شرع مقدس ظاهر است این است که حرکت جوهری آنها به نحو خاص ( و با اتصال ویژه به عالم ماده و نه البته از طریق بدن مادیش که از بین رفته ) قابل استمرار است
یا علیم
سلام
جناب محی الدیم جوری بحث کنید که اگر 4 نفر که مثل شما سواد فلسفی ندارند وقتی مطالب را خواندند فکر نکنند مثلا منظور از مخلوق اول همان مرتبه زمانیست.
اگر بقیه پستها را هم مطالعه میفرمودید ما گفتیم که امر الهی در یک چشم بر هم زدن هست پس زمان مطرح نیست. اما این مساله را نه شما اشاره کردید و نه جناب کارشناس. خب افرادی که با اصطلاحات فلسفی آشنا نیستند چه جرمی کرده اند که نباید بفهمند شما چه میگویید؟
اگر بقیه پستها را هم مطالعه میفرمودید ما گفتیم که امر الهی در یک چشم بر هم زدن هست پس زمان مطرح نیست. اما این مساله را نه شما اشاره کردید و نه جناب کارشناس. خب افرادی که با اصطلاحات فلسفی آشنا نیستند چه جرمی کرده اند که نباید بفهمند شما چه میگویید؟
سلام
دعوا نکنید برادر
سوال را جواب بدهید
یا علیم
سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
ممنون از ورودتان به بحث، :Gol:
اول باید مطمئن شویم که موجودی تحت عنوان مجرد (از ماده) وجود دارد بعد آن را بعد کاملاً متفاوتی بدانیم. بله حقیر هم دیدهام که در روایات معصومین علیهمالسلام هم چنین عباراتی آمده است اما باز هم دیدهام که مثلاً فرمودهاند موجوداتی هستند که مانند هوا وزن ندارند! آیا واقعاً هوا وزن ندارد؟ خوب دارد و این میرساند که صحبت معصوم علیهالسلام نسبی است، یعنی بحث سر شدت و ضعف است، بحث سر غلظت و رقّت است، چطور میتوان بعدی کاملا مجرد از ماده در نظر گرفت تحت عنوان عقل و بعد انتظار داشت در ذیل آن موجوداتی نزدیک به ماده مانند موجودات برزخی باشند و بعد در ذیل انها موجوداتی کاملاً مادی؟ آیا قاعدهی الواحد فقط برای ایجاد تعین اول از خداوند قاعده است و برای مراتب دیگر خلقت نقض میشود؟ اگر ماده و مجرد از ماده دو بعد مستقل از هم هستند چطور ماده توسط عقل خلق میشود؟ اگر عقل تنها به ماده صورت میزند پس ماده را چه کسی خلق کرده است؟ اگر خداوند مستقیماً و بدون واسطه خالق آن است آن وقت آیا قاعدهی الواحد نقض نخواهد شد؟ آیا جز این است که تنها راه برونرفت از این تناقضات این است که تمام وجود را از حیث حقیقت یکی بدانیم و آنها را از اساس متفاوت نگیریم؟
البته انصاف این است که حرف خودم را خودم هم نقد نمایم تا نشان دهم که این مسأله برای حقیر مبهم است و اینطور نیست که به قطعیت رسیده باشم و اینجا در مقام محاجّه باشم. حقیر بنا بر یادگیری دارم ان شاء الله و اینجا گیر کردهام. اگر خداوند به عنوان یک موجود مجرد از ماده باشد که هست پس این افتراق از ماده بودن عجیب نیست که در مرتبهای دون مرتبهی الوهیت هم رخ دهد و در این صورت حرف شما و تمامی فلاسفهی دیگر هم درست خواهد بود، ولی موضوع اینجاست که چنین افتراقی اصلاً چطور ممکن است؟ فعلاً حقیر به علت فهم ناقص خودم برای اینکه به تناقضی برنخورم اعتقادم را بر این گذاشتهام که چیزی به نام ماده که وجود مستقلی از موجودات مجرد از ماده داشته باشد وجود ندارد و همه چیز غیرمادی است، یا همه چیز مادی است اگر تعریفمان از ماده را تغییر دهیم و با نگاهی کمی کلنگرانهتر به خلقت بنگریم، یا برخی موجودات مادی هستند و برخی غیرمادی اگر تعریفمان از ماده را بپذیریم که یک تعریف اصطلاحی است و نه حقیقی، یعنی مثلاً تا یک محدودهی خاص از حقایق را بگوییم مجرد و از آن به بعد را که مثلاً قابل رسد کردن توسط حواس بدن دنیایی هستند را بگوییم ماده.
این بحث را به صورتهای متفاوتی میتوان بسط و شرح داد. مثلا از نظر علم انشقاق ماده از ریشه مَدَدَ میآید، همریشه است با مدّ و امداد، یعنی کشیدن و بسط دادن یا یاری رساندن، خودش هم معنایش مثلاً در زبانشناسی میشود ریشه، یعنی مثلاَ حروف اصلی ایجاد یک کلمه که ریشهی ان کلمه است را ماده میگویند. همهی این موارد را باید بتوان کمابیش به هم مرتبط کرد اگر بخواهیم درمورد حقیقت ماده آنطور که خداوند خالق آن است مطالبی را فرابگیریم. با توجه به اینکه بعد از علم و مشیت خداوندی اولین خلقت خداوند حروف بودهاند و بعد تمام عالم خلقت کتاب است برای کلمات خداوندی (مخلوقهای خدا) بحث ماده در همان ابتدای خلقت مطرح خواهد شد، هر کلمهای یک ماده و ریشه در حروف دارد، حروف حتی بر عالم اسماء و صفات هم مقدم هستند و اصل آنها ۲۸ تاست (مطابق فرمایش استادی عربی الف ندارد و همزه دارد و همزه هم کرسی دارد و دلالت به خداوند دارد و باء معرف رسول خداست صلیاللهعلیهواله که نقطهی آن فارق بین خدا و ایشان است و جزئی از ان است و این فاروق اعظم امیر مؤمنان علیهالسلام است و هکذا) که پنج حرف از انها جدا شده و قلب شده و به آن برگشته است. با این حساب بحث ماده را میتوان در عوالم لاهوت و جبروت هم دید و لازم نیست کسی خود را به عالم صورت ظاهری کتاب مبین برساند تا آن کلمات خداوند را ببیند، برخی هستند که پردهها از جلوی چشمشان کنار میرود و آیات خداوند را در مراتب بالاتر وجودی میبینند، اما هنوز هر چه میبینند کلمات خداست و آن کلمات هم مادهای و ریشهای در عوالم بالاتر دارند.
چطور خود را مجاز دانستهایم که بگوییم ماده مختص دنیاست؟ آیا چنین مطلبی از معصومین علیهمالسلام به ما رسیده است؟ ایا اینکه قرآن یا معصومین علیهمالسلام اشاراتی به این موضوعات دارند را نمیتوان بیانهایشان را به نحوهای دیگری برداشت کرد و حتماً باید به همین دم دستترین صورتی که به ذهنمان میرسد (که ماده همین ظاهر کلمات خداست در دنیا) متمسک شویم و با چنین ساز و کار ناقصی به مطالعهی عوالم بالا بپردازیم؟
خوب حرکت در همین دنیای مادی هم اصلاً بحث راحتی نیست، حقیر هر چقدر بیشتر با جناب استوار پیرامون آن بحث کردم فهمیدم که کمتر میتوانم در بیان حتی مسائل به ظاهر بدیهی برای هر کودک دبستانی حرفی برای گفتن داشته باشم. بحث طیالأرض و پیچیده شدن زمین به زیر پای سالک بحثی جدی است، بحث حمل تخت بلقیس توسط حضرت آسف علیهالسلام جدّی است، چطور زمین به یکباره فرو رفت تا دو نقطهی به ظاهر دور از هم به یکدیگر نزدیک شوند و در این فرو رفتن زمین ظاهر زمین دست نخورد و خانهای ویران نشد و همه چیز دست نخورده ماند و به جای خود بازگشت؟ آیا این فرورفتگی در بعدی بیش از ابعاد سهگانهی مکانی که ما میشناسیم بوده است؟ ظاهراً چارهای از آن نیست که بگوییم ما نه میدانیم چرا خداوند باید فضا را سه بعدی خلق کرده باشد (این همه عدد، چرا سه؟) و نه اصلاً میدانیم که بعد فضا یعنی چه یا اصلاً خود فضا یعنی چه ... کسی که فضا را نمیشناسد آیا میتواند کمترین حرفی در مورد توصیف حرکت اجرام بزند؟ شما کلی نظریه بدهید که این جرم حرکتش مستقیمالخط با شتاب ثابت بود، کسی که فضا را بشناسد میداند که چقدر این حرف میتواند بیربط باشد با آنکه تمامی ابزار اندازهگیری هم حرف شما را تأیید میکند و همگی با دقت هزارم متر بر مجذور ثانیه هم مثلاً حرفتان را تصدیق میکنند.
زمان نسبی است ... در روایات وارد شده و توضیح هم داده شده است اگرچه هضم توضیحشان ساده نیست ولی واقعاً قابل اعتناست، مکان چطور؟ نسبی است یا مطلق؟ اصلاً مکان چیست؟ چیزی را که نمیشناسیم چطور بگوییم که موجودات مقید به آن مادی هستند و موجودات مجرد از ان در تجرد؟ میعارمان برای شناخت مقید بودن و نبودن چیست؟ موجودی که دارد طیالأرض میکند و زمین زیرپایش میپیچد و به یکباره از مدینه به داخل اتاقی در طوس میشود و میفرماید خدایی که مرا در لحظهای از مدینه به طوس آورد قادر است از در بسته هم عبور دهد این موجود مادی است یا غیر مادی؟ موجودی که در مدت زمان به زمین رسیدن یک کاسهی آب که دستی به آن خورده است و دارد میافتد تا بیتالمقدس روی زمین را طی میکند و بعد تا آسمان هفتم میرود و گردشها میکند و صحبتها میکند و برمیگردد و کسی عدم حضورش را متوجه نمیشود موجودی مادی است یا غیر مادی؟ یعنی در قید مکان و زمان هست یا خیر؟ موجودی که تا یک ستارهشناس از درب مقابل وارد میشود تا به پیش پای او برسد میفرماید که من ۱۲ یا ۱۲۰۰۰ هزار عالم را در همین فاصله گشتم آیا این موجود با آن بدنی که بعداً مسموم شده و شهید میشود مادی است یا غیرمادی؟ آیا به راستی ماده و غیرماده دو چیز جدای از هم هستند و کاملاً متفاوت؟
قبول اگر کسی با دلش شهود نکند ناچار است که با استفاده از تشابههات و اختلافات خورد را به حقایق نزدیک گرداند و چون آن پدیدههای ماوراء دنیایی عیناً مشابه در دنیا ندارند به ناچار باید با مثال و تشبیه ایشان را رهنمود شد که این مطلب در روایات هم مورد اشاره قرار گرفته است، حقیر هم قائل به این نیستم که اگر بگویم همه چیز مادی است منظورم از ماده چیزی شبیه به تصور معمولمان از میز و صندلی و درخت و کوه باشد، بلکه قصد دارم تعریفی حقیقیتر و کلیتر از ماده را بیابم که هم اینطرف را بتواند به عنوان حالت خاص و نازل خود توضیح دهد و هم آن طرف را که معمولاً مجرد مینامیم. آیا چنین کاری حقیر را ماتریالیست خواهد کرد؟ اینکه سعی کنیم به جای تکیه کردن بر یک سری اختلاف بین دو موجود وجوه شباهتی بین آنها پیدا کرده و آنها را دو صورت از یک حقیقت کلیتر معرفی نماییم اشکال حقیقی دارد؟ آیا اگر با پیدا شدن هر اختلاف ظاهری برای علمی شدن ظاهر کار نامهای مجزا به موجودات داده شود این نامهای مجزا به معنای حقایق کاملاً مجزای آن موجودات خواهد بود؟
خوب همینکه میفرمایید حرکت جوهری وجود دارد، به هر نحو خاصی که باشد، آیا با تعریف فعلی از زمان نباید حیات برزخی را زمانمند دانست و عنوان لازمان بودن را از روی آنها برداشت؟
حتی در برزخ هم نه، در همین دنیا ما یک سری افعال انجام میدهیم ولی آنچه حرکت جوهری میکند آیا جز این است که همان نفس است که کامل میشود یا عقل است که رشد میکند؟ ایا نفس و عقل مادی هستند که حرکت جوهری دارند؟ آیا در دنیا اگر فقط خود دنیا باشد که زمان در درون آن تعریف شده است چیزی به نام حرکت جوهری معنا دارد یا هر حرکتی که هست تنها عرضی است؟ آیا جز این است که حرکت جوهری وقتی مطرح است که جوهری در کار باشد و این جوهر برای حقایق پشت این ظواهر دنیایی است که اطلاق میشود؟
با تشکر از صبر و تحملتان، :Gol:
ان شاء الله طوری پاسخ بدهید که حقیر هم بتوانم متوجه فرمایشاتتان بشوم :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام
بحث در عوالم وجودی و عالم ماده مطمئنا بحث دامنه داری است و اینجا جای بحثش نیست
اما اگر ما از وجود مجرد سخن می گوییم مفهومش این نیست که هیچ ارتباط و نسبتی با عالم ماده ندارد
ولی اخبار و اطلاعات نشان می دهد نحوه وجود در آن مرتبه بسیار متفاوت است مثلا بسیاری از کسانی که مرگ را تجربه کرده اند گفته ان ما قادر به دیدن خودمان از چند جهت بوده ایم . خوب این با ادراکات ما در عالم ماده بسیار متفاوت است
بحث ما این است که اگر با اخبار عالمی کاملا متفاوت روبرو هستیم باید بدانیم که لفظ تنها در بردارند یک شمه ای از آن حقیقت است و بسیاری از حقایق قابل تفهیم لفظی هم نیست
در کرامات و معجزات بعد مادی تصرف کننده اصلا موضوعیت ندارد بلکه فعل ، فعل روحی است که تفوق وجودی بر ماده دارد . حال اینکه مثلا برداشتن تخت بلقیس برای جناب آصف چند راه آنسویی داشته خدا می داند . بیان روایات در مورد جمع شدن زمین هم به معنای حضور تخت بلقیس بطور آنی در نزد ایشان می باشد . چون جناب آصف در یک آن از بعد مادی به مجرد داخل و کارش را انجام داده تعبیر جمع شدن بکار رفته تا بنوعی بیانگر بعد جمعی عالم مجردات باشد و البته روایت احتمال معانی دیگری هم دارد
بحث اختلاف و تشابه نیست بحث برداشت است
بنده دیدم شما بر اساس روایات اشکال وارد کرده اید آن هم روایاتی که بیانگر امور مافوق مادی است ( مثل عذاب صبح و شام)
خوب مطمئنا مفهوم صبح و شام در عالمی که فوق زمانش می دانیم متفاوت است و نمی توان با ظواهر آن احتجاج کرد مگر اینکه مبانی حل شده باشد . یعنی اول مساله زمان در آن بعد حل شود بعد بگوییم این عذاب صبح و شام چیست .
زمان به معنای کشش وجودی در عالم مجردات نیست چون آن مجرد است و وجود جمعی دارد
اما امر مجرد به جهت تعلقش به ماده ( که کشش وجودی دارد و جمعیت وجودی ندارد ) می تواند زمان را ادراک کند
لذا چه در تعلق نفس به ماده در حیات دنیوی و چه در تعلق نفوس غیر کامل به عالم ماده به نحو خاص ، ادراک و حس زمان هست هرچند خود زمان در ذات آن مطرح نیست
یا علیم
سلام و ادب:Gol:
از مشارکت همه دوستان عزیز که با دقت تمام مباحث را پیگیری می کنند تشکر می کنیم، کمیت و سرعت دادن به مباحث، نمی تواند در این بحث، پسندیده باشد، زیرا تعدد پست ها و سؤالات گوناگون، پیرامون مورد بحث، فرصت پاسخگویی و رسیدگی به همه جوانب بحث را از ما و شما می گیرد، از طرفی مسوولیت نظارت بر تایپیک های متعدد، عملاً این امکان که تنها بر این تایپیک تمرکز کنیم را غیرممکن می سازد لذا تقاضا دارم تا به مطالب پیش گفته نپرداختیم، دوستان پست جدیدی نگذارند. با تشکر و سپاس:Gol:
اینکه میفرمایید در برزخ حرکت نیست منظورتان حرکت جوهری است؟ اگر بله پس اعمال ما تقدم چگونه اثرش به ایشان میرسد؟ اینکه گاهی گفته میشود که اثر این اعمال نه به صورت رشد طولی که به صورت بسط عرضی میباشد فکر نمیکنم درست باشد به دلایلی ...
همچنین اگر در برزخ موجودات لازمان هستند آیا روح میتواند همزمان هم در زمان صبح باشند و هم در مثلاً وسط ظهر؟ اگر اینطور باشد عذاب منقطع در برزخ باید برای کفار در برزخ دائمی احساس شود حال آنکه میدانیم اینطور نیست و عذاب آتش در برزخ مطابق قرآن و حدیث تنها منحصر به صبح و غروب است ... همچنین اگر لازمان باشند باید همزمان بتوانند هم در زمان خود باشند و هم در زمان پیش از مرگ بدن نظیرشان در عالم طبیعت و هم پیش از به دنیا آمدن بدنشان در عالم طبیعت و هم پیش از ساخته شدن کل عالم طبیعت و از این نظر تمامی موجودات ملکوتی و از جمله برزخی باید از نظر زمانی ازلی باشند که باز میدانیم اینگونه نیست. در روایات و ادعیه و زیارات به صراحت آمده که همان وجودهای نوری زمانمند بودهاند، اشکالی ندارد که بگوییم زمان در مراتب بالاتر وجود مصداقها و بروزهای متفاوتی دارد ولی اینکه برخی موجودات (ولو عقل که در رتبهی جبروت است، ولو اسماء و صفات که در مرتبهی لاهوت هستند) لازمان هستند به نظر حقیر درست نیست، مگر اینکه اشتباه فهمیده باشم
با تشکر،
با سلام مجدد و تشکر از شما و همه دوستان
اصولا ذهن ما به پدیدههای هستی، از دریچه ویژگی های دنیایی مانند زمان و مکان و... مینگرد. چیزی که دارای زمان و مکان نباشد یا زمان و مکانی متفاوت از زمان و مکان دنیوی داشته باشد، را درک نمیکند و یا دیرتر درک میکند. به همین خاطر درک ویژگی های عالم برزخ چندان برای ما آسان نیست. از اینرو وقتی گفته می شود عوالم غیرمادی نظیر برزخ زمان و مکان و ... ندارد به این معنا که کسی زمان و مکان را به همین معنای موجود و قابل فهم در عالم ماده بر آن عوالم حمل نکند.
از این رو گفتنی است: عالم برزخ و نظام حاکم بر آن شرایط و ویژگی های خاص خود را داراست، مثلا از زمان و مکان و حرکت تهی نیست، اما زمان و مکانی متفاوت از زمان و مکان دنیوی دارد. آثار ماده مانند وزن و مقدار را دارا است، ولی آثار مادی آن با دنیا متفاوت است.(تفسیر نمونه، ج 14، ص 314 ،نشر دارالکتب الاسلامیه ،تهران، بی تا) بنابراین اوضاع حاکم بر آن را نمیتوان با ذهن محدود انسانی درک کرد.
در نتیجه اگر سؤالی درباره زمان در برزخ پیش بیاید، زمان به مفهومی که در دنیا تصور و تحقق دارد، در عالم برزخ وجود ندارد، زیرا زمان مقدار حرکت است و حرکت از شئون ماده میباشد، حال آن که عالم برزخ، عالم غیر مادی و مجرد از ماده است. فلذا موجودات آن در عین اینکه حقایق و موجودات مقداری هستند، حقایق ثابت و غیر متغیرند.(بنقل از سایت مرکز ملی پاسخگویی، برزخ و قیامت، با کمی تصرف)
در سوره غافر آيه: 46: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ » مى فرمايد:« مجازات دردناك آنها همان آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مىشوند و روزى كه قيامت برپا مى گردد دستور مى دهد آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد ». مقصود صبح و شام در این آیه:
اولاً: اینکه مى گويد آنها صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند اما در قيامت آنها را وارد اشد عذاب مى كند، اين به خوبى دلالت دارد كه عذاب اول عذاب برزخى است كه بعد از اين دنيا و قبل از قيام قيامت است و كيفيت آن عرضه و نزديكى به آتش دوزخ است.
ثانیاً: تعبير به غدو و عشى (صبح و شام) يا اشاره به دوام اين عذاب است چنان كه مى گوئيم فلان كس صبح و شام مزاحم ما است، يعنى همواره و هميشه، و يا اشاره به انقطاع عذاب برزخى است كه تنها در مواقع صبح و شام كه مواقع قدرت نمايى فراعنه و عيش و نوش آنها بوده به آن گرفتار مى شوند.
از تعبير غدو و عشى (صبح و شام) نيز نبايد تعجب كرد كه مگر در عالم برزخ چنين امورى هست؟ زيرا از آيات قرآن استفاده مى شود كه حتى در قيامت، نیز صبح و شام وجود دارد، چنان كه در آيه 62 سوره مريم مى خوانيم: وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا: براى آنها (بهشتيان) صبح و شام روزهاى مخصوصى است. اين منافات با دائمى بودن نعمتهاى بهشتى ندارد، چنان كه در آيه 35 سوره رعد آمده است أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، زيرا ممكن است در عين دوام نعمت(دقت کنید) روزي ها و الطاف مخصوصى در اين دو وقت نصيب بهشتيان گردد.
موفق باشید ...:Gol:
به این معنا که کل عالم هستی از یک روح کامل که واجد حیات و عقل و شعور است ایجاد گشته است. که به اصطلاح قلم خداوند گشته برای نوشتن عالم هستی (ن والقلم ومایسطرون)
سلام مجدد
این تفاوت در مراتب روحی، از علم سرمدی (ازلی و ابدی) خداوند مخفی نبوده که انسانها هر کس چه میزان از این ظرفیت و موهبت الهی استفاده می کند و اینکه پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) از حد اعلای ظرفیت روح شان استفاده می کنند. از اینرو تقدم بخشیدن خلق روح پیامبر (ص) (اول ما خلق الله نوری أو روحی) و از آن، روح امیرمؤمنان علی (ع) مبتنی بر علم ازلی و ابدی خداست و هیچ اشکالی ایجاد نمی کند و این تقدم بخشی چنانکه پیشتر گفتیم از سوی خدای حکیم بدون وجه نبوده، فلذا برتری و افضلیت انوار قدسی آن ذوات مقدسه را نیز گواهی می دهد.
این بخش کلامتان اگر در قالب سؤال و ابهام نبوده و در تلاش برای تبیین تقدم خلقت نوری رسول اکرم(ص) و برتری حقیقت ایشان بر دیگر ماسوی الله باشد منطبق بر همان تقریر ماست.
موفق باشید ...:Gol:
اصولا ذهن ما به پدیدههای هستی، از دریچه ویژگی های دنیایی مانند زمان و مکان و... مینگرد.
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
کاملاً با این فرمودهی شما موافق هستم و با هر چه از روایات و قرآن در این باره دیدهام سازگار است، لکل مثل مثال، ظاهراً هر مرتبهی پایینتر از وجود مثالی است برای درک حقایق عوالم بالاتر که از اینها باید آنها را درک کرد، جریان شناخت از ظاهر به باطن، از نشانههای به حقایق، از اسم به مسمی، مثل قرآن که تنزیل است ولی از همین تنزیل میتوان رفت تا کنه معانی و باطنهای ان اگر شخص راسخ در علم و مطهر باشد. شناخت برزخ و آخرت از تدبر در همین دنیا میسر است اگر از راهش وارد شویم، مثل آنجا که خداوند فرمود: «أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا»
بجز قسمت کوچک آخر به رنگ قرمز که هضم آن برایم سنگین بود و نفهمیدم با تمام حرفهای دیگرتان موافق بودم و فهمیدم، ان شاء الله.
اما برای اینکه بگوییم برزخ غیرمادی و مجرد از ماده است، ولو اینکه مطابق فرمایش شما منظورمان هم از ماده همان معنایی باشد که هر کسی از شنیدن عنوان ماده برداشت میکند، آیا باز دلیلی بر این غیرمادی بودن برزخ داریم یا صرفاً با آن برداشت معمول از ماده این گزاره بدیهی به حساب میآید؟ علت سؤالم روایاتی است که مثلاً در آنها فرمودهاند که روح جوهرش از «دم» (خون یا بخش دم از خون) است ولی بسیار لطیف است، یا اینکه فرمودهاند فرشتهها (یا لااقل برخی از ایشان) از هوا هستند یا اینکه هر موجود زندهای از آب است ... چه دلیلی غیر از برداشت شهودی خودمان بر مجرد بودن برزخ داریم؟ البته حقیر هم موافق هستم که مفهوم زمان و مکان در برزخ با مفاهیم ملموس از زمان و مکان برای ما انسانهای معمولی در دنیا متفاوت است ولی در واقع حقیر قائل به این هستم که زمان و مکان در همین دنیا هم چیزی ورای حس معمول ماست، چه آنکه مثالهایی هم از طیالأرض و نسبی بودن زمان و غیره برای جناب محیالدین آوردم و البته مثالهای بیشتری هم در ذهن دارم، اگرچه ایشان موافق نبودند و آن مثالها را طور دیگری توضیح دادند که هضم آن هم برایم ثقیل بود چون علم ایشان از سواد حقیر به مراتب بالاتر است و علم شما هم همینطور ...
در تفاسیری از جمله تفسیر قمی و در نوادرالأخبار و برخی کتب دیگر آن یک بخش از آیهی ۶۲ از سورهی مریم هم حمل بر بهشت برزخی شده است، بهشت دنیا، بهشتی به اسم جنةالحیاة، حتی در روایت امیرمؤمنان علیهالسلام فرموده شده است که بکرة و عشی هر دو متعلق به شب هستند و در بهشت موعود خورشیدی دیده نمیشود که روز و شبی بخواهد باشد «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيرا». تمام اینها یعنی در برزخ که ادامهی دنیا و موازی دنیاست زمان مطرح است، اینکه برزخ ادامه دارد تا زمان صور هم باز معرفی انتهای یک بازهی زمانی است برای برزخ و البته شواهد زمانمند بودن برای حیات برزخی بیش از اینهاست، مثل آنجا که حیات برزخی برای یک مؤمن به اندازهی جمع کردن دانههای زینتی گردنبند حوریهاش از کف زمین طول میکشد و غیره ... البته در قیامت زمین به نور پروردگارش روشن میشود و نمیدانم صبح و شام وجود خواهد داشت یا نه ولی ظاهراً یک روز است که پنجاههزار سال ما طول میکشد و این یعنی باز زمانمند است، آخرت هم همینطور اگرچه صبح و شام ندارد ولی زمانمند است و دلایلی زیادی در این باره از روایات موجود است. البته حتماً شما و جناب محیالدین خواهید فرمود که تمامی آن موراد طوری بیان شدهاند که قابل درک برای ما باشند، حقیر هم موافقم که ممکن است اینطور باشد، اما ممکن است اینطور باشد و ممکن است طور دیگری باشد، زمان و مکان در آنجا متفاوت از اینجا هست ولی لزومی ندارد که بالکل متفاوت باشد و مثلاً زمان یک مفهوم بیربط به زمان در این عالم باشد، قاعدتاً باید از شناخت زمان در این عالم بتوان شناختی دست و پا شکسته از زمان در آن عالم هم پیدا کرد.
در مجموع، کلا با حرفهایتان کامل موافقم و فقط قسمتی را که قرمز کرده بودم برایم جای سؤال است و خیلی ممنون میشوم اگر کمی توضیح پیرامون آن توضیح بدهید، نامرتبط با بحث تاپیک هم نیست، زمان خلقت روح وقتی معنا دارد که روح زمانمند باشد و البته ظاهراً همگی با این موضوع موافق هستیم حتی در اینکه زمانمند بودن روح مطابق با معنای زمان در مرتبهی وجودی خودش است (مثل همان روایاتی که ریشهی زمان را در عالم اسماء و صفات برشمرد، ۳ بخش از اسم و چهار رکن برای هر یک و مدد شدن به ۳۰ نام برای هر رکن و در مجموع ۳۶۰ نام به تعداد روزهای سال در نزد خداوند) که ممکن است برای مرتبهی وجود دنیایی ما قابل درک نباشد و حتماً هم نیست مگرآنکه موجودی آنچنان روحانی شود که در هر مرتبهای از وجود زمان را در همان مرتبه بشناسد. درست برداشت کردم از فرمایشات شما؟
با تشکر از زحماتتان، :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام و عرض ادب
استاد عزیز متاسفانه پاسختان قانع کننده نیست. اگر از خدای متعال غیر از خیر صادر نمیشود پس همه ارواح در بدو آفرینش باید پاک بوده باشند و تا زمانیکه آزمایش نشده اند نمیشود برای آنها تعیین جایگاه کرد.
این مساله هم در قرآن اشاره شده و هم در روایات
مثلا درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها در دعا آمده است که خداوند قبل از اینکه ایشان را خلق کند مورد امتحان قرار داده است...
اگر بگوییم خداوند طبق علم ازلی خود در زمان خلقت عالم هستی برای انسانها مرتبه وجودی تعیین فرموده است ، پس چرا باید صحبت از آزمایش انسانها قبل از خلقتشان شده باشد؟ اینها چگونه با هم مطابقت دارد؟
خدای تعالی در سوره ال عمران ایه 190و 191 می فرمایند : در افرینش اسمانها و زمین و در پی یکدیگر امدن شب و روز .مایه های عبرتی برای خردمندان است. انها کسانی هستند که خداوند را در حال ایستاده و نشسته و بر پهلو ارمیده یاد میکنند. و در افرینش اسمانها و زمین می اندیشند.
که پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده ای منزهی تو . ما را از عذاب اتش در امان بدار. "
بدون تردید خلقت اسمانها و زمین بر اساس قانونی محکم و استوار بنا گردیده است. مطالعه منظم حرکت زمین و دیگر سیاره ها ی منظومه شمسی
به دور خورشید و حرکت منظومه شمسی در کهکشان راه شیری درستی این حقیقت را مورد تایید قرار میدهد.
کسی که به این قوانین علمی اشنایی پیدا کند. بدون تردید قدرت لا یزال خدای تعالی را در ایجاد نظم حاکم بر انها بطور اشکار مشاهده میکند. و به یقین میداند . که خداوند متعال این همه عالم ماده و ماورا ئ انرا که به چشم ظاهری ما نا پیداست بیهوده نیافریده است. " یا حق.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بزرگوار بیشترین چیزی که باعث شده در مورد عالم ملکوت تفاسیری خلاف آنچه که در قرآن آمده است شود از این دست روایات است. البته منظورم این نیست که همه روایات جعلی هستند، خیر در بسیاری از جاها هم نقص از ماست و این ما هستیم که نمیتوانیم بسیاری از این روایات را چنان که شایسته است درک کنیم.
اول اینکه اگر از میان شب و روز بگوییم در بهشت یکیشان هست و دیگری نیست، آن یکی که نیست باید شب باشد نه روز. چون در بهشت سایه است و سایه متعلق به روز است نه شب.
اما بعضیها از آیه "لایرون فیها شمسا ولازمهریرا" چنین برداشت کرده اند که شب و روز در بهشت وجود ندارد در صورتیکه منظور آیه شریفه گرما و سرما است و میفرماید از گزند گرما و سرما در امان هستند .
اگر منظور این بود که شب و روز وجود ندارد باید لیل و نهار را در مقابل هم قرار میداد. ثانیا اینکه فرموده شمس را نمیبینند و نفرموده به کل شمسی وجود ندارد.
نکته بعدی اینکه در کلام الله مجید میفرماید: «أصحاب الیمین ما أصحاب الیمین* فى سدر مخضود* و طلح منضود* و ظل ممدود* و ماء مسکوب؛ و سعادتمندان ، چه بلند مرتبه اند سعادتمندان در سایه درخت سدر بى خارند و درختان موزى که میوه هایش خوشه خوشه روى هم چیده شده است و سایه اى گسترده و پایدار و آبى ریزان.» (واقعه/ 27- 31)
یا اینکه میفرماید: اکلها دائم وظلها. یعنی سایه اش پایدار است.
با توجه به اینکه در آن ایه ای که خود حضرتعالی هم آوردید و میفرماید:أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا»
این سوال پیش میاید که آیا امکان این وجودندارد که سایه ی بهشتی هم از وجود خورشید بهشتی ایجاد شده باشد؟
احتمالا الان طرفداران معاد روحانی دارند به ما میخندند در صورتیکه به نظر میاید تصورات ما از جهان آخرت با تصورات ایشان یکی است با این تفاوت که آنها همه چیز را به روح ربط میدهند در عین اینکه قبول دارند چیزی به نام رنگ و شکل و اندازه هم در آن جهان وجود دارد.
اما اختلاف ریشه ای ما و ایشان در اینست که آنها جهان آخرت را برگرفته و جدا شده از ذات الهی میدانند و ما چیزی جدای از آن. بنابراین ما میگوییم اگر خداوند بخواهد میتواند همان آخرت را هم نابود کند و بهشتیان را از بهشت خارج کند (طبق آِیات قرآن) اما این خلف وعده است و خداوند خلف وعده نمیکند. در صورتیکه برای ایشان چنین تصوری محال است چون آنها آخرت را نشات گرفته از ذات خدای تعالی و ابدی میدانند.
البته در قیامت هم زمان وجود دارد. زمان در همین دنیا هم نسبی است و در کنار بعضی از کرات ، زمان خیلی کندتر از کره زمین میگذرد. این مساله را دانشمندان ثابت کرده اند.
در قرآن کریم زمان آخرتی را با دنیا چنین مقایسه میفرماید:
قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ ﴿۱۱۲﴾
چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد (۱۱۲)قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّينَ ﴿۱۱۳﴾
مىگويند يك روز يا پاره اى از يك روز مانديم از شما گران [خود] بپرس (۱۱۳)
قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۱۴﴾
مىفرمايد جز اندكى درنگ نكرديد كاش شما مىدانستيد (۱۱۴)
این آیات بیانگر آنست که در آخرت هم اگر چه جاودانه است اما زمان وجود دارد که وقتی دنیا با آن مقایسه میشود، اینقدر کوتاه به نظر میرسد.
مگر در همین دنیا زمین با نور پروردگار روشن نشده؟ میفرماید: الله نور السموات والارض. اگر کسی نابینا باشد و برای او این آیه را بخوانند آیا صحیح است بگوید زمین با نور خداوند روشن شده و خورشیدی در کار نیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام
در اینباره که ارتباط ملک مقرب با دیگر موارد چیست فکر میکنم برای دوستان هم سوال باشد، بنابراین مطلبی را که در این خصوص دیدم در اینجا ذکر میکنم
6. در بعضى از روايات از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: لوح و قلم دو فرشته هست. (7)
اطلاق فرشته به لوح و قلم شايد از آن جهت باشد كه تمام نيروهاى فعال در جهان خلقت كه خدا به آنها نقشى در تدبير عالم داده و از آنها به «مدبرات امر» ياد كرده، نوعى فرشته هست و در متون مذهبى به تمام نيروهاى تاثيرگذار در جهان، ملك و فرشته اطلاق شده است و شايد هم منظور از ملك بودن لوح و قلم اين باشد كه آنها دو حقيقت والايى هستند كه هر كدام را ملكى حمل مىكند همان گونه كه عرش را هشت ملك حمل مىكند.
به خاطر همين روايت است كه شيخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم اين است كه آنها دو فرشته اند. (8) و شيخ مفيد به او ايراد مىگيرد كه اين سخن دور از صواب است وبه ملائكه لوح و قلم گفته نمىشود و از نظر لغت چنين اطلاقى شناخته نشده است. (9) ولى با توجه به توجيهى كه ما كرديم، اشكال شيخ مفيد برطرف مىشود; به اضافه اين كه اين تعبير در چندين روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است.
منبع
آیا احتمال این هست که این ملک مقرب همان روحی باشد که آن حضرت و انبیاء الهی را تایید میکند؟ میفرماید: وایدناه بروح القدس
در اینباره که ارتباط ملک مقرب با دیگر موارد چیست فکر میکنم برای دوستان هم سوال باشد، بنابراین مطلبی را که در این خصوص دیدم در اینجا ذکر میکنم
6. در بعضى از روايات از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: لوح و قلم دو فرشته هست. (7)
اطلاق فرشته به لوح و قلم شايد از آن جهت باشد كه تمام نيروهاى فعال در جهان خلقت كه خدا به آنها نقشى در تدبير عالم داده و از آنها به «مدبرات امر» ياد كرده، نوعى فرشته هست و در متون مذهبى به تمام نيروهاى تاثيرگذار در جهان، ملك و فرشته اطلاق شده است و شايد هم منظور از ملك بودن لوح و قلم اين باشد كه آنها دو حقيقت والايى هستند كه هر كدام را ملكى حمل مىكند همان گونه كه عرش را هشت ملك حمل مىكند.
به خاطر همين روايت است كه شيخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم اين است كه آنها دو فرشته اند. (8) و شيخ مفيد به او ايراد مىگيرد كه اين سخن دور از صواب است وبه ملائكه لوح و قلم گفته نمىشود و از نظر لغت چنين اطلاقى شناخته نشده است. (9) ولى با توجه به توجيهى كه ما كرديم، اشكال شيخ مفيد برطرف مىشود; به اضافه اين كه اين تعبير در چندين روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است.
منبع
آیا احتمال این هست که این ملک مقرب همان روحی باشد که آن حضرت و انبیاء الهی را تایید میکند؟
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
در عللالشرایع شیخ صدوق هم حدیثی هست در اینکه حتی عقل هم که یکی از مراتب وجودی انسان است یک فرشته است! در آن حدیث آمده است که این ملک به تعداد مخلوقها از جمله انسانها سر دارد و ...
[INDENT]حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الطَّيِّبِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص سُئِلَ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ الْعَقْلَ قَالَ خَلْقُهُ مَلَكٌ لَهُ رُءُوسٌ بِعَدَدِ الْخَلَائِقِ مَنْ خُلِقَ وَ مَنْ يُخْلَقُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لِكُلِّ رَأْسٍ وَجْهٌ وَ لِكُلِّ آدَمِيٍّ رَأْسٌ مِنْ رُءُوسِ الْعَقْلِ وَ اسْمُ ذَلِكَ الْإِنْسَانِ عَلَى وَجْهِ ذَلِكَ الرَّأْسِ مَكْتُوبٌ وَ عَلَى كُلِّ وَجْهٍ سِتْرٌ مُلْقًى لَا يُكْشَفُ ذَلِكَ السِّتْرُ مِنْ ذَلِكَ الْوَجْهِ حَتَّى يُولَدَ هَذَا الْمَوْلُودُ وَ يَبْلُغَ حَدَّ الرِّجَالِ أَوْ حَدَّ النِّسَاءِ فَإِذَا بَلَغَ كُشِفَ ذَلِكَ السِّتْرُ فَيَقَعُ فِي قَلْبِ هَذَا الْإِنْسَانِ نُورٌ فَيَفْهَمُ الْفَرِيضَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْجَيِّدَ وَ الرَّدِيَّ أَلَا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِي الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي وَسَطِ الْبَيْت [علل الشرائع، ج1، ص: 98]
[/INDENT]
اینکه ابلیس هم ملک هست در روایاتی تصریح شده است و در آنجا خود امام علیهالسلام توضیح دادهاند که ملک عبارتی کلی است که به مالکیت داشتن برمیگردد و فرشتگان هم از آن جهت که همگی مسؤولیتهایی دارند ملک گفته میشوند (توضیحات بیشتر در اینجا):
[INDENT=2]الهداية الكبرى، ص: ۴۳۸-۴۳۹[/INDENT]
[INDENT]قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلَايَ: أَ وَ لَيْسَ يُقَالُ إِنَّ إِبْلِيسَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ، قَالَ بَلَى يَا مُفَضَّلُ هُوَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ، لَا الرُّوحَانِيَّةِ وَ لَا النُّورَانِيَّةِ، وَ لَا سُكَّانِ السَّمَاوَاتِ، وَ مَعْنَى مَلَائِكَةٍ هُوَ اسْمٌ وَاحِدٌ فَيُصْرَفُ فَهُوَ مَلَكٌ وَ مَالِكٌ وَ مَمْلُوكٌ هَذَا كُلُّهُ اسْمٌ وَاحِدٌ وَ كَانَ أَمْلَاكَ الْأَرْضِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ وَ قَوْلَهُ تَعَالَى: وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ وَ قَالَ: يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ وَ قَوْلَهُ: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً قَالَ الْمُفَضَّلُ: نَعَمْ يَا سَيِّدِي عَلِمْتُ وَ فَهِمْتُ
[/INDENT]
مگرنه از نظر برخی علما ملائکه هم انواع دارند، برخی در مقام عقل هستند و برخی در مقام نفس و غیره، از این نظر شاید بتوان بسیاری از ملائکه را هم جن نامید چون به چشم نمیآیند، اما به طور اصطلاحی جنیان و ملائکه یکی نیستند، اینکه ابلیس از گروه جنیان باشد هم میتواند به این بازگردد که قبل از خلقت انسان مسؤولیت بخشی از عالم ملک به او سپرده شده بود.
در ضمن اینکه ملائکه به معنای اصطلاحی خود همه در ذیل وجود انسان کامل قرار میگیرند و از نور ایشان خلق شدهاند ...
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم
تشکر از توضیحات حضرتعالی
عقل همان روحی است که خداوند بوسیله آن به انسانها خیر و شر را الهام فرموده. چون تفاوت بین روح انسانها و دیگر موجودات همین عقل است
ما هم همین را میگوییم که شاید به همین عقل ، اطلاق روح القدس شده است و نور یا روح که در روایت میفرماید اول ما خلق الله ، نور آن کسی است که بیشترین بهره را از این عقل برده است .
بنده سعی داشتم به نحوی عقیده ی صادر اول بودن روح پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را با آن روایات تطبیق دهم اما گویا چنین کاری ممکن نیست.
اولین دلیلش همان است که از خداوند جز خیرصادر نمیشود پس همه ارواح قبل از اینکه مورد امتحان قرار بگیرند پاک بوده اند و بعید به نظر میرسد، قبل از اینکه این ارواح مقدسه هم مورد امتحان قرار بگیرند خداوند آنها را طبق شان و مقام و مرتبه اشان خلق نماید.
دوم اینکه بالاخره ما نفهمیدیم، روح پیامبر اکرم (ص) اولین مخلوق است یا روح آن ملک مقرب.
سومین دلیلم هم همین روایتیست که شما آوردید.
با توجه به این موارد چاره ای نیست که بپذیریم اولین مخلوق خداوند همان روح است و چون حضرت ختمی مرتبت در حداعلای برخورداری از این روح هستند فرموده شده که اولین مخلوق روح آن حضرت است
.سوال دیگر اینکه آیا ممکن است عقل که یکی از مراتب وجودی انسان و قاعدتا بالاترین مرتبه وجودی است همان مرتبه ی خزائن الهی باشد که میفرماید: هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست.
در اینصورت چگونه میشود گفت که عقل که همان صادر اول است از ذات الهی سرچشمه گرفته؟
مگر نه اینکه میفرماید خزائن آن نزد ماست و نمیفرماید ما خزائن آن هستیم.
نکته آخر اینکه اگر از ذات الهی چیزی جدا شود به این معناست که خداوند تجزیه پذیر است و واحد نیست.ای کاش افرادی که چنین عقایدی دارند (از جمله جناب محی الدین) زحمت بکشند و پاسخ ما را بدهند تا اگر اشتباه میکنیم متوجه شویم.
سلام
نظر شخصی من در رابطه با سوالات جناب امین
خب طبقاحادیثی که اعتبار آنها مورد توافق هست اولین مخلوق خداوند تعالی روح کلی یا حقیقت محمدیه هست که البته القاب و عناوینی هم به آن نسبت داده شده و جناب مشکور آنها رو ذکر کردند.
این مخلوق اولین تعین خداوند بوده و از حیث رتبه وجودی از عالم جبروت که عالم عقل نامیده میشود والاتر میباشدو علت تقدمی ان محسوب میشود.
بنابراین ارواح سایر مخلوقات و فرشتگان از آن متکثر میشوند تا این مراتب وجود به عالم ماده و طبیعت نزول کند .چون عالم طبیعت مرکب ترین و مقید ترین عالم وجودی هست لذا این عالم قابلیت خلق و علت تقدمی بودن ندارد و عالم نازل تر از عالم طبیعت قابل تصور نیست.
به تعبیر قرآن کریم همه انسانها در عالم ذر امتحان شده اند و پیمان اقرار به یگانگی معبود از انها گرفته شده و ولی روح هر کس با توجه به تکامل جسمش در داخل رحم و حرکت جوهری به کمال میرسد.
و اما سوال اخرتان:
خلق کردن خداوند به این معنا نیست که از خداوند چیزی جدا شود چون در این صورت ذات خدا ناقص و مرکب میشود و همه ما اینرا میدانیم که نیاز در ذات خالق متصور نیست پس مرکب بودن ذات خدا رد میشود.
در واقع اصطلاح خلق که به معنای ایجاد کردن هست کمی غلط انداز هست و ممکن هست معنای کاملا درستی در مورد خداوند به ذهن ندهد.
منظور از خلق کردن برای خدا به معنی تعین خدا میباشدو به زبان ساده همه مخلوقات مظهر اسماو صفات خدا هستند.
بهترین مثال برای نزدیکی این معنا به ذهن از نظر بنده وجود آب و امواج آب هست.
شما آب یه برکه رو به عنوان خالق و امواجی که با ضربه بروی اب بر سطح ان نمدار میشود رو به عنوان مخلوق در نظر بگیرید.ایا امواج چیزی جدا از ذات اب هستند؟ایا موقعی که از اب امواج بوجود می ایند از ذات اب چیزی کم میشوند؟ایا ذات امواج برابر ذات اب هست؟
پاسخ این هست که اگرچه ذات امواج متفاوت از ذات اب هستند ولی جدای از آب هم نیستند یعنی نمیشود امواج اب رو بدون اب تصور کرد حتی در ذهن!وقتی امواج رو تصور میکنیم اب رو هم به ان اضاف میکنیم.و آب بصورت امواج دایره ای جلوه میکند.ولی از ذات و جنس اب به امواج چیزی اضاف نمیشود و ذات و جنس اب در عین جلوه به امواج دایره شکل ثابت و بدون تغییر میماند.
پس رابطه خدا با مخلوقاتش شبیه رابطه اب برکه با امواج دایره شکلی هست که اب بوجود می اورد.و در واقع همه عوالم جلوه خداوند هستند و این یعنی ذات خدا همه عوالم مادی و غیر مادی را خلق میکند اما نه به ان معنا که ذاتش دچار تغییر و تحول گردد یا از ذات خدا چیزی کاسته شود و خدا ضعیفتر گردد .اما مثلا رابطه اتش با اب این طور نیست وقتی که ااتش آب رو گرم میکند از ذات اتش گرما به اب منتقل میشود و اتش گرمای خودر رو به مرور زمان از دست میدهد ودر عوض آب گرمتر میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و تشکر از شما
درمورد مخلوق اول کاربر محترم ملاصدرا لینک زیر را برای بنده معرفی کردند.
http://www.maaref.porsemani.ir/conte...A7%D9%88%D9%84
در لینک مربوطه این روایت آمده است که مشخص میکند ارواح چهارده معصوم همه یکی بوده است همانطور که در زیارت جامعه هم آمده است ارواحکم و طینتکم واحده .
[FONT=arial]
در روايتى آمده است: «يا جابر! انّ اللَّه اول ما خلق خلق محمداً و عترته الهداة المهتدين، فكانوا اشباح نور بين يدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورية بلا ارواح، و كان مؤيداً بروح واحد و هى روح القدس ...»؛ « [امام باقر عليه السلام فرمود:]
اى جابر! نخستين مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند.
جابر مىگويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدنهاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روح القدس بود ...».
روايت بالا، نشانگر اين حقيقت است كه «مخلوق اول» در عين اينكه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم حقيقت رسول خدا صلى الله عليه و آله است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همه آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مىباشند. اين روايت با صراحت كامل مىفرمايد:
آنان بدنهاى نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از: «روح القدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (بدنهاى نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود.
اينكه در زيارت جامعه مىخوانيم: «و ان ارواحكم و طينتكم واحدة»؛ اشاره به اين حقيقت دارد كه چهارده معصوم، يك نورند و در اين جهت با هم اتحاد دارند. ايشان در عين تعدد صورى و ظاهرى، با همديگر وحدت و اتحاد دارند. «1»
نکته ی دیگر اینکه مشخص شد مخلوق اول خود ، از روح خداوند خلق شده است و از روایت بالا هم نتیجه میشود که این روح خداوند همان روح القدس است که ما هم قبلا به آن اشاره کرده بودیم.
حال این سوال پیش میاید که روح القدس چیست یا کیست؟
اگر روح القدس فقط حقیقت محمدیه(ص) است پس چرا دیگر پیامبران را هم تایید کرده است؟
و اینکه چرا روح القدس مخلوق شناخته نشده است؟
آیا به این علت نیست که منظور از مخلوق همان موجوداتی است که در دنیای مادی پا میگذارند؟
اگر چنین است چرا باید فلاسفه روح یا نور پیامبر اکرم (ص) را صادر اول بنامند؟ در صورتیکه قبل از آن حضرت خداوند خلق دیگری هم داشته بنام روح القدس ؟
با این اوصاف چاره ای نیست جز اینکه بپذیریم این روح یک روح واحد است که در نفوس متعدد درآمده پس نمیتوان گفت که صادر اول ، آن حضرت به تنهایی هستند .
توضیح اینکه مخلوق اول هستند اما صادر اول نیستند....
در اینصورت چگونه میشود گفت که عقل که همان صادر اول است از ذات الهی سرچشمه گرفته؟
مگر نه اینکه میفرماید خزائن آن نزد ماست و نمیفرماید ما خزائن آن هستیم.
نکته آخر اینکه اگر از ذات الهی چیزی جدا شود به این معناست که خداوند تجزیه پذیر است و واحد نیست.
ای کاش افرادی که چنین عقایدی دارند (از جمله جناب محی الدین) زحمت بکشند و پاسخ ما را بدهند تا اگر اشتباه میکنیم متوجه شویم.
سلام
عقل امر مجرد است و وحدت وجودی دارد لذا اینکه در روایت آمده فرشته ای است که تعداد زیادی سر دارد منظورش سریان آن در وجود انسانهاست که هرسری از سرهای انسانهای ذی عقل سر اوست
بلکه همه فرشتگان وحدت حقیقی دارند و تکثرشان به حسب کلیات موجودات عالم کثرت (ماده) است
این عالم عقل همان عالم مثل است که خزانه الهی است و معنای "در نزد خدا بودن" قرب مقام وجودی است
و آخر اینکه چیزی از خدا جدا نشد همچنانکه او از چیزی جدا نشد : لم یلد و لم یولد
لذاست که با وجود شوونات بیکران برای خدای تعالی وحدت او همچنان باقی است : واحدی جلوه کرد و شد بسیار
یا علیم
سلام و تشکر از توضیحات.
پس قبول دارید که صادر اول هم مخلوق است و مخلوق هم وجودش بسته به خواست خداست.
سوال دیگر اینکه در روایت آمده است:
آیا از این روایت نمیتوان نتیجه گرفت که ارواح بدون داشتن بدن، واحد هستند و با وجود ابدان است که هر شخصی از شخص دیگر متمایز میشود ، پس روح انسانها نمیتواند بدون بدن قابلیت وجود و بقاء داشته باشد؟
پس قبول دارید که صادر اول هم مخلوق است و مخلوق هم وجودش بسته به خواست خداست.
سوال دیگر اینکه در روایت آمده است:
آیا از این روایت نمیتوان نتیجه گرفت که ارواح بدون داشتن بدن، واحد هستند و با وجود ابدان است که هر شخصی از شخص دیگر متمایز میشود ، پس روح انسانها نمیتواند بدون بدن قابلیت وجود و بقاء داشته باشد؟
سلام
صادر اول به جهت عدم محدودیت مخلوق نیست چون مخلوق را به جهت داشتن حد و اندازه مخلوق گویند یعنی پایه مفهوم خلق اندازه است
مگر روح القدس که روح آن ابدان نوری است در وجودش نیازمند آن قالبهاست ؟
او در تعین و تنزل به ابدان نیازمند است و نه مرتبه ذات خود
شما قضیه را وارونه می کنید !
یا علیم
سلام
ببخشید آیا عدم محدودیتش ذاتی است که مخلوق نیست؟ اگر ذاتی نیست پس مخلوق است اگرنه چه چیزی است؟ لطفا دقیق توضیح دهید
تشکر از توضیحات حضرتعالی
عقل همان روحی است که خداوند بوسیله آن به انسانها خیر و شر را الهام فرموده. چون تفاوت بین روح انسانها و دیگر موجودات همین عقل است
ما هم همین را میگوییم که شاید به همین عقل ، اطلاق روح القدس شده است و نور یا روح که در روایت میفرماید اول ما خلق الله ، نور آن کسی است که بیشترین بهره را از این عقل برده است .
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته برادر عزیزم،
پست ۷۱ را با افزودن احادیثی ویرایش کردم، در روایت عقلی که خدمتتان گفته بودم آمده است که تمام خلائق عقل دارند و انسانها تنها موجودات صاحب عقل نیستند که البته طبیعی هم هست و تمام موجودات از عقل بهره بردهاند، به نظر حقیر حتی جمادات، به نظر برخی علما اصلاً عقل است به ماده صورت زده است و عقل سمتی از وجود است که با ماده کار دارد و با همین وابستگی عقال دارد در مقابل طرف دیگر همان وجود که رو به عالم اسماء و صفات است و در یک راحتیای قرار دارد و به آن روح گفته میشود. اما در مورد روحالقدس که فرمودید مطابق برخی روایات دو روح در زیر عرش خداوند عالم هستند، یکی روح القدس و یکی روح من امر رب
[INDENT] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: ۱۹ و ۲۰
حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَطِيَّةَ الزَّيَّاتِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع إِنَّ لِلَّهِ نَهَراً دُونَ عَرْشِهِ وَ دُونَ النَّهَرِ الَّذِي دُونَ عَرْشِهِ نُورٌ مِنْ نُورِهِ وَ إِنَّ فِي حَافَتَيِ النَّهَرِ رُوحَيْنِ مَخْلُوقَيْنِ رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحٌ مِنْ أَمْرِهِ وَ إِنَّ لِلَّهِ عَشْرَ طِينَاتٍ خَمْسَةً مِنْ نَفَحَ الْجَنَّةِ وَ خَمْسَةً مِنَ الْأَرْضِ وَ فَسَّرَ الْجِنَانَ وَ فَسَّرَ الْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا مِنْ مَلَكٍ مِنْ بَعْدِ جَبْلِهِ إِلَّا نَفَخَ فِيهِ مِنَ الرُّوحَيْنِ «1» وَ جَعَلَ النَّبِيَّ ص مِنْ إِحْدَى الطِّينَتَيْنِ فَقُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع مَا الْجَبْلُ قَالَ الْخَلْقُ غَيْرَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنَ الْعَشْرِ الطِّينَاتِ جَمِيعاً وَ نَفَخَ فِينَا «2» مِنَ الرُّوحَيْنِ جَمِيعاً فَأَطْيَبُهُمَا «3» طِيباً [طِينَتُنَا] وَ رَوَى غَيْرُهُ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ قَالَ: طِينُ الْجِنَانِ جَنَّةُ عَدْنٍ وَ جَنَّةُ الْمَأْوَى وَ النَّعِيمُ وَ الْفِرْدَوْسُ وَ الْخُلْدُ وَ طِينُ الْأَرْضِ مَكَّةُ وَ الْمَدِينَةُ وَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ الْحِيرَةُ «4».
حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع خُلِقْنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خُلِقَ أَرْوَاحُنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِكَ وَ خُلِقَ أَرْوَاحُ شِيعَتِنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خُلِقَ أَجْسَادُهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَمِنْ أَجْلِ تِلْكَ الْقَرَابَةِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا.
[SPOILER]حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ إِسْحَاقَ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ خَلَقَنَا اللَّهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَسْكَنَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ فَكُنَّا نَحْنُ خُلِقْنَا «2» نُورَانِيِّينَ «3» لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ أَبْدَانِنَا «4» وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ «5» أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ الطِّينَةِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الَّذِي خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِينَ فَلِذَلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ النَّاسَ وَ ...[/SPOILER]
[/INDENT]
در روایات دیگری هم مطرح شده است که خداوند رسولش و امیرمؤمنان علیهماالسلام را از نور عظمتش خلق نمود و این همان نوری است که وقتی در طور بر کوه تابید کوه متلاشی شد و موسی علیهالسلام از عظمت آن واقعه جان داد، و البته در روایت دیگری وارد شده است که اولین و بزرگترین اسم خداوند «العلی العظیم» است که ارتباط این اولین بودن با اسم عظیم را اینجا هم میتوان دید.
با احتساب این روایات به نظر حقیر روشن است که روح مفهومش با آنچه معمولاً به آن تعبیر میشود متفاوت است، خلقت ارواح شیعیان از بدن معصومین علیهمالسلام به معنای طینت ایشان گویای خیلی حقایق است، تشکیکی بودن حقایق و اینکه مراتب وجود یک نور است که به صورت طیف سایهروشن است که هر جا پرنورتر است مرتبهاش بالاتر است و حجابها مدام سبب کاهش مرتبه میشوند تا به دنیا برسند. بنابراین در زمان تولد انسان نه بدن خلق شده است و نه روح، بلکه هر دو وارد مرحلهای جدید شدهاند، همه هم زمانمند هستند ولی هر کدام در مرتبهی وجودی خودشان با مفهوم زمان در همان مرتبهی وجودی، تا پیش از آن هم روح موجود بوده است و بدن هم به صورت ذر در اصلاب والدینش موجود بوده است و خلقت آن ذر هم به زمان خلقت آدم علیهالسلام برمیگردد که مبحث طینت مربوط به آن زمان میباشد و در مورد ارواح هم باز روایت داریم که چطور به بدن وارد میشود آنجا که خداوند بدن آدم علیهالسلام را خلق کرد به صورت بدنی بدون روح و بعد به روح دستور داد که داخل در آن شود و روح منفذ ورودی کوچکی میدید و به همین دلیل متوقف گردید تا اینکه خداوند دستور داد که به اکراه وارد شود و بعد ادامه داد که به اکراه داخل شو و به اکراه خارج شو و اینکه جدا شدن روح از بدن هم در هنگام مرگ سخت است از همین رو میباشد، اینکه چه مقداری از آنها استعاری است یا خیر را نمیدانم ولی اگر قرار بر استعاره باشد دنیا محل مثال و استعاره است مگرنه حقایق در مراتب بالاتر وجود بروز پررنگتری دارند (مثل دست که حقیقتش قدرت است و کف دست که حقیقتش بخشش است ولی در دنیا به این صورت ظاهری و مثالی درآمده و ما فکر میکنیم دست و کف دست همینهاست که به بدنمان وصل است و میگوییم آن تعابیر قدرت و بخشش استعاری است که تحت این عناوین بیان میگردند) در نتیجه اینکه در این دنیا که ما همه چیز را واقعی میدانیم در حدّ ظرفیت خود دنیا اینها خودشان حقیقت دارند و لازم نیست همیشه به استعاری دانستن این مسائل روی بیاوریم، در هر صورت دست اگر مثال است ولی همهی ما آن را به عنوان یک حقیقت دنیایی قبول داریم و وقتی گفته میشود دست لازم نیست بگوییم منظور این دست نیست، بلکه باید مرتبهی وجودی موضوع مورد بحث تعیین شده و سپس حقایق را همان موضوع حمل نموده و در همان مرتبهی وجودش درکشان کنیم، اگر این درک کردن برایمان ممکن باشد (به اندازهی کافی رشد روحانی داشته بوده باشیم). در اینجا از یک طرف صحبت به اتصال روح به بدن است و از یک طرف دیگر صحبت از خود بدن است، اینگه چطور میتوانیم ریز بودن منفذ را متوجه شویم بستگی به این دارد که چقدر ارتباط بین مراتب وجود را بشناسیم. این روایات شواهد دیگری هم دارند، مثل اینکه جان دادن در سختی مثل این است که یک درخت با تمام شاخههایش از یک طرف وارد بدن شده و از طرف دیگر خارج شود که طبیعی است با آن همه شاخ و برگ که دارد تمام اعضاء و جوارح انسان را بیرون میآورد، یا مثل زندهزنده کندن پوست بدن است و همهی اینها خبر از یک امتزاج شدید و همراهی قوی را میرساند، انگار که کسی بگوید روح با چسب خیلی قوی به تمام ذرهذرهی ظاهر دنیایی انسان چسبیده است (منظورم این نیست که تمام بدن روح داشته باشد اگرچه ظاهراً لااقل برخی از مراتب روح به تمام بدن متصل است) که کندن آن چنان تشبیهاتی را مطرح کرده است.
یا علی علیهالسلام
سوال دیگر اینکه آیا ممکن است عقل که یکی از مراتب وجودی انسان و قاعدتا بالاترین مرتبه وجودی است همان مرتبه ی خزائن الهی باشد که میفرماید: هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست.
در اینصورت چگونه میشود گفت که عقل که همان صادر اول است از ذات الهی سرچشمه گرفته؟
مگر نه اینکه میفرماید خزائن آن نزد ماست و نمیفرماید ما خزائن آن هستیم.
نکته آخر اینکه اگر از ذات الهی چیزی جدا شود به این معناست که خداوند تجزیه پذیر است و واحد نیست.
ای کاش افرادی که چنین عقایدی دارند (از جمله جناب محی الدین) زحمت بکشند و پاسخ ما را بدهند تا اگر اشتباه میکنیم متوجه شویم.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
علمایی که قائل به اتحاد عقل و عاقل و معقول هستند شاید به همین دلیل که عقل با معقول متحد دانسته شده است بتوانند عقل را مرتبهی خزائن الهی هم بدانند، حقیر این اتحاد را کامل درک نکردهام که بتوانم نظر بدهم، ولی در روایت امام رضا علیهالسلام در مناظره با عمران صائبی آمده است که حروف بعد از علم یا نور یا مشیت خداوند اولین خلقت خداوند است و در روایت دیگری آمده که خزائن خداوند دو حرف کاف و نون است که فعل امر «کن» از آنها تشکیل شده است و خداوند با این فعل ارادهاش در ایجاد یک امر را اعمال مینماید. اما با توجه به اینکه نور خلقتی مقدم بر حروف است اگر اهل بیت علیهمالسلام بگویند که آن خزائن نزد ماست درست است بخاطر احاطهاشان به آنها و اگر هم بگویند که خود ما هستیم باز میتواند درست باشد ولی معنایش این است که آن خزائن یکی از مراتب پایینتر وجودی ایشان است، البته در مورد کاف و نون نمیدانم ولی مثلاً داریم که باء رسول خداست که نقطهی تحت آن حضرت علی علیهالسلام است یا میم که رسول خداست یا سین که امیر مؤمنان علیهالسلام باطن آن هستند شاید با همان بحث عقل و عاقل و معقول هم بشود همین نتیجه را گرفت.
در مورد بخشهای دیگر حقیر متوجه منظورتان نشدم، یعنی احتمالاً از حدّ درکم بالاتر است ... :Gol:
یا علی علیهالسلام
ببخشید آیا عدم محدودیتش ذاتی است که مخلوق نیست؟ اگر ذاتی نیست پس مخلوق است اگرنه چه چیزی است؟ لطفا دقیق توضیح دهید
سلام
تنها حدی که دارد عدم استقلال است وگرنه همه کمالات را به نحو بی نهایت داراست به عبارت دیگر او بی نهایت غیر مستقل است اما سایرین علاوه بر عدم استقلال حدود دیگری هم دارند بلکه اساسا بر پایه همین حد داشتن است که عالم خلق نعین می یابد
یا علیم
سلام
پرسیده شد اگر صادر اول یا همان روح مخلوق نیست پس چه هست؟ چگونه ایجاد شده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
این سوال و پاسخ بنده با جناب ملاصدرا هست که فکر میکنم پاسخ مناسبی هست برای این بحث. از ایشان درخواست میکنم اگر نیاز به توضیحات بیشتری است زحمتش را بکشند:
پرسیده شد اگر صادر اول یا همان روح مخلوق نیست پس چه هست؟ چگونه ایجاد شده است؟
سلام
بالتجلی
یا علیم
سلام علیکم
جناب محی الدین اگر ممکن است در اینباره واضح توضیح دهید چون گویا اعتقاد شیعیان بر اینست که صادر اول هم مخلوق است همانطور که در پست 85 آمده مخلوق است و در روایات هم با عنوان مخلوق اول از آن یاد شده.
جناب محی الدین اگر ممکن است در اینباره واضح توضیح دهید چون گویا اعتقاد شیعیان بر اینست که صادر اول هم مخلوق است همانطور که در پست 85 آمده مخلوق است و در روایات هم با عنوان مخلوق اول از آن یاد شده.
سلام
در روایات سخنی از صادر اول با این عنوان نیامده است بلکه تعبیر" اول ما خلق الله "را داریم که نمیتواند مورد استدلال شما باشد چون فرض براین است که صادر اول فوق خلق است لذا اول ماخلق الله مادون صادر اول است
در روایات می توانید به احادیث انشقاق اسماء مراجعه کنید و در مباحث عرفانی به اقسام تجلی
یا علیم
سلام و تشکر
پس میفرمایید صادر اول غیر از مخلوق اول است. به نظر میاید در اینباره باید کارشناسان سایت توضیح دهند. چون در تاپیک دیگری کارشناس بحث صادر اول را همان مخلوق اول دانستند و نتیجه ای که گرفته شد قابل قبول به نظر نمیرسید.
سلام و ادب
در مورد حقیقت عالم مثال باید گفت که طبق نظر حکما این عالم نه مجرد محض است و نه مادی صرف، بلکه متوسط میان آن دو است. یعنی از ماده و تغیّر و حرکت(حرکت به معنای سیر از قوه به فعل که در فلسفه ملاصدرا مطرح شده نه حرکت به معنای عرفی ) منزّه است، ولی با برخی از آثار ماده مانند شکل ، وضع و بُعد و نظایر آنها همراه است.( ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمة فی شرح یدایة الحمة ، ص 581، ( الفصل الثالث فی المثال ))
دلایل نقلی و عقلی مختلفی برای وجودِ چنین جهانى که گاهى از آن به (عالم قبر) و یا (عالم ارواح) تعبیر مى شود وجود دارد. در کتب معروف شیعه و اهل تسنن، روایات فراوانى است که با تعبیرات مختلف از جهان برزخ و عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانى که میان این عالم و عالم آخرت قرار دارد سخن مى گوید. ( نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج13، ص 383).
بنا بر این، در اصل وجود عالم برزخ یا همان عالم مثال که بحثی نیست و مهم آن است که بدانیم: زندگى برزخى چگونه است؟ تصویرهاى مختلفى در این مورد ذکر شده است که روشنترین و صحیح ترین آنها آن است که روح انسان بعد از پایان زندگى این جهان در اجساد لطیفى قرار مى گیرد که از بسیارى از عوارض این ماده کثیف برکنار است. و چون از هر نظر شبیه این جسم است لذا به آن (قالب مثالى) مى گویند. وقتی می گوییم برزخ غیرمادی است، نه به این معنا که به کلى مجرد است و اینکه گفته می شود شبیه همین جسم است(قالب مثالی) نه بمعنای مادى محض؛ بلکه داراى یک نوع (تجرد برزخى) است.
موفق باشید ...:Gol:
استاد عزیز متاسفانه پاسختان قانع کننده نیست. اگر از خدای متعال غیر از خیر صادر نمیشود پس همه ارواح در بدو آفرینش باید پاک بوده باشند و تا زمانیکه آزمایش نشده اند نمیشود برای آنها تعیین جایگاه کرد.
این مساله هم در قرآن اشاره شده و هم در روایات
مثلا درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها در دعا آمده است که خداوند قبل از اینکه ایشان را خلق کند مورد امتحان قرار داده است...
اگر بگوییم خداوند طبق علم ازلی خود در زمان خلقت عالم هستی برای انسانها مرتبه وجودی تعیین فرموده است ، پس چرا باید صحبت از آزمایش انسانها قبل از خلقتشان شده باشد؟ اینها چگونه با هم مطابقت دارد؟
سلام و ادب:Gol:
اولاً خداوند متعال، همه ارواح و نفوس همه افراد انسانی را پاک و با فطرت الهى و همراه نفس «ملهمه» آفريده است.(چون از خیر مطلق، جز خیر صادر نمی شود) پس از این وجودبخشی، هر كس هم طبق روش و خلق خود عمل مى كند: «قل كل يعمل على شاكلته؛ بگو: هر كس طبق روش [و خلق و خوى] خود عمل مى كند»، (اسراء، آيه 84). شاكله و خلق وخوى آدمى، در درجه اول فطرت الهى او است. اگر انسان، بر اساس فطرت خود عمل كند، راه او مستقيم خواهد بود؛ و اگر چنین نکند گناه و غفلت و تباهی موجب حجاب و مانع بر سر راه فطرت الهی اش می گردد و او را از مسیر هدایت و سعادت دور می سازد.
ثانیاً تعیین جایگاه انها بر اساس علم ازلی و ابدی خداوند هیچ اشکالی ندارد چنانکه مشخص بودن انبیاء الهی و 14 معصوم (ع) قبل از خلقت عنصری و مادی شان، فاقد اشکال است.
ثالثاً خداوند بر اساس علم ازلی و ابدی اش به انتخاب و عمل فرد فرد انسانی، قبل از آفرینش، واقف بوده و می توانسته است بدون اینکه در این میدان آزمایش و امتحان آنها را بیازماید هر کس را در جایگاه خود مستقر سازد لکن آفرید تا مورد آزمون و امتحان قرار گیرند اما نه برای آنکه خود به نتایج امتحان آگاه شود بلکه برای اتمام حجت و عینیت یافتن انتخاب و عمل انسانها برای خودشان، از اینرو تعیین رتبه و درجه وجودی انبیاء و اوصیاء الهی هیچ منافاتی با اخذ امتحان الهی ندارد.
موفق باشید ...:Gol:
6. در بعضى از روايات از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: لوح و قلم دو فرشته هست. (7)
اطلاق فرشته به لوح و قلم شايد از آن جهت باشد كه تمام نيروهاى فعال در جهان خلقت كه خدا به آنها نقشى در تدبير عالم داده و از آنها به «مدبرات امر» ياد كرده، نوعى فرشته هست و در متون مذهبى به تمام نيروهاى تاثيرگذار در جهان، ملك و فرشته اطلاق شده است و شايد هم منظور از ملك بودن لوح و قلم اين باشد كه آنها دو حقيقت والايى هستند كه هر كدام را ملكى حمل مىكند همان گونه كه عرش را هشت ملك حمل مىكند.
به خاطر همين روايت است كه شيخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم اين است كه آنها دو فرشته اند. (8) و شيخ مفيد به او ايراد مىگيرد كه اين سخن دور از صواب است وبه ملائكه لوح و قلم گفته نمىشود و از نظر لغت چنين اطلاقى شناخته نشده است. (9) ولى با توجه به توجيهى كه ما كرديم، اشكال شيخ مفيد برطرف مىشود; به اضافه اين كه اين تعبير در چندين روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است. منبع
سلام مجدد:Gol:
روايات اهل بيت عليه السلام درباره لوح و قلم و عرش و کرسی بسيار است خداوند متعال توفيق فهم اشارات و ادراك حقايق آنها را مرحمت بفرمايد، بی شک فهم لسان ائمه عليه السلام در اين امور از غوامض علوم است که هر کسی را بدان راه نیست. چنانكه فرموده اند (ان احاديثنا صعب مستصعب لا يحتمله الا ملك مقرب او نبى مرسل او عبد امتحن الله قلبه للايمان).
بر حسب آنچه از آيات و روايات استفاده ميشود، علم الهي به همه پديده ها به صورتي كه عنيا در خارج تحقق مي يابد، در مخلوقي متعالي و شريف به نام «لوح محفظ» منعكس است. هر كس به اذن الهي با آن تماس پيدا كند ازحوادث گذشته و آينده آگاه ميگردد. بنابر اين «لوح»، مرتبه اي از جلوه علم الهي است و قلم نيز جلوه «مشيت» اوست. «عرش» و «كرسي» نيز جلوه و حكايت از قدرت اوست.
مشهور آن است که مراد از روح القدس، جبرئیل برترین فرشته الهی است.(1) چرا که خداوند, نازل ساختن قرآن بر قلب پیامبر را به روح القدس نسبت داده است: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقّ»(2) در آیه دیگری همین امر را به جبرئیل منسوب داشته است: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ»(3) و از این دو آیه استفاده میشود که روح القدس همان جبرئیل است.
برخی از محققان احتمال داده اند که شاید مراد از عقل اول که حکما قائل به آن بوده اند، همان روح القدس باشد.(4) در روایات اسلامی نیز از جبرئیل به روح القدس تعبیر شده است. در برخی از روایات نیز روح القدس به فرشته ای برتر و یا به روحی که پیامبران را تأیید میکند تفسیر شده است.(5)
البته این تعابیر منافاتی با یکدیگر ندارد، چرا که جبرئیل در عین حال که روح القدس است در انجام وظائف خود، دارای یاورانی است که ممکن است برخی از آنها روحی باشد که پیامبران را تأیید می نماید که در برخی جهات نیز از سایر فرشتگان برتر باشد.(6) لذا شاید اشاره روایات به روح القدس با توجه به این مجموعه باشد.
موفق باشید ...:Gol:
پاورقی___________________________________________
1. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، تهران، انتشارات صدر، چاپ دوم، 1415ق، ج3، ص156
2. سوره نحل، آیه 102
3. سوره بقره، آیه 97
4. مجلسى، محمد تقى بن مقصود على اصفهانى، لوامع صاحبقرانی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، 1414ق، ج1، ص38
5. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج18، ص254
6. موسوى سبزوارى، سید عبد الاعلی، مواهب الرحمن، بیروت، مؤسسة اهل البیت، چاپ دوم، 1409ق، ج4، ص195
اولین دلیلش همان است که از خداوند جز خیرصادر نمیشود پس همه ارواح قبل از اینکه مورد امتحان قرار بگیرند پاک بوده اند و بعید به نظر میرسد، قبل از اینکه این ارواح مقدسه هم مورد امتحان قرار بگیرند خداوند آنها را طبق شان و مقام و مرتبه اشان خلق نماید.
دوم اینکه بالاخره ما نفهمیدیم، روح پیامبر اکرم (ص) اولین مخلوق است یا روح آن ملک مقرب.
سومین دلیلم هم همین روایتیست که شما آوردید.
با توجه به این موارد چاره ای نیست که بپذیریم اولین مخلوق خداوند همان روح است و چون حضرت ختمی مرتبت در حداعلای برخورداری از این روح هستند فرموده شده که اولین مخلوق روح آن حضرت است.
سلام مجدد:Gol:
قرآن، روايات، ادعيه و زيارات حكايتگر آن است كه اولين مخلوق خدا، انسان كامل بوده كه بر وجود گرامى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام منطبق است.(که روایات ان گذشت) در متون اسلامى و روايات، اولين مخلوق يك چيز مشخص و معيّن بيان نشده است و حقايق- به ظاهر مختلف و موجودات متعدد- به صورت اولين مخلوق مطرح گشته اند؛ براى مثال گاهى اولين مخلوق «عقل» معرفى شده و گاهى «قلم» و گاه نيز «نور محمد صلى الله عليه و آله» و «انوار معصومين عليهم السلام». امّا بايد توجه داشت كه اين از باب اختلاف در كلام و در بيان حقيقت نيست؛ بلكه به جهت ظهور و جلوه هاى مختلف «مخلوق اول» و بر اساس لحاظ ها و اعتبارهاى مختلف است؛ مثلًا به لحاظ اينكه مخلوق اول، صورت جمعى و واجد كمالات و صفات كمالى مبدأ متعال است، «ن» ناميده مى شود.([FONT=mitra]«ن والقلم و ما یسطرون» ؛ قلم (68)، آیه 1.) و به اعتبار اينكه همين مخلوق اول، واجد همه كمالات وجودى مبدأ متعال است و به امر و اراده حضرت حق، منشأ وجودات و عوالم وجود و صورتها و حقايق وجود است، «قلم» گفته مى شود. همچنين صورت تفصيلى اين مخلوق- كه همه كمالات را واجد است و به امر و اراده حق و به اذن او، منشأ وجودات و عوالم وجود است- «لوح» ناميده مى شود. همچنين به لحاظ اينكه مخلوق اول، در صورت اصلى خود و قبل از تعيّن ها و جلوه ها، از هر رنگ و تعيّن پاك است و تجلّيات او، در هر كدام از تعيّنات و مراتب، وجود دارد و اصل و باطن هر تعيّن و جلوهاى است، «روح» مى باشد. به لحاظ اينكه مخلوق اول، با اين صورت و در رتبه اصلى خود، همه كمالات وجودى مبدأ را واجد است و در اين مرتبه از مبدأ متعال، بدون واسطه سرچشمه مى گيرد و جمال و جلال او را نشان مى دهد، «روح خدا» ناميده مى شود. به لحاظ قدس و طهارت از نقايص وجودى، «روح القدس» گفته مى شود و به جهت اينكه در وجود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام ظاهر گشته و تجلى نموده است و عين حقيقت آنان مى باشد، «نور محمدى» و و «انوار معصومين» است.
بنابراين، نام هاى مختلف براى مخلوق اول، بر اساس لحاظ ها و اعتبارهاى مختلف وجود دارد و نبايد تصور كرد كه مخلوق اول، چند چيز «مختلف الحقيقة» است «انسان و خلافت الهى،سید محمد شجاعی، صص 125 - 126.». بنابراین، بر اساس آيات قرآن و روايات، مصداق حقيقى مخلوق اول و روح خدايى، تنها حضرت محمد صلى الله عليه و آله و عترت طاهره آن حضرت است. از اینرو ايشان همان صادر نخستين اند و همه به واسطه آنان، قدم به هستى مى گذارند؛ انسانهاى كامل- بالواسطه و بالعرض- اساساً از بركت وجود ايشان هستى يافته و از عدم تا به وجود اين همه راه آمده اند.
عدم ضروری بودن امتحان برای تقدم و برتری بخشیدن روح پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین(ع) بر سایر ارواح، با توجه علم ازلی و ابدی خداوند را نیز جداگانه بیان کردیم.
موفق باشید ...:Gol:
در اینصورت چگونه میشود گفت که عقل که همان صادر اول است از ذات الهی سرچشمه گرفته؟
مگر نه اینکه میفرماید خزائن آن نزد ماست و نمیفرماید ما خزائن آن هستیم.
نکته آخر اینکه اگر از ذات الهی چیزی جدا شود به این معناست که خداوند تجزیه پذیر است و واحد نیست.
سلام مجدد:Gol:
علم غیب ذاتاً از آن خداست یعنی(منبع و خزائن علم نزد خداست) بعبارتی مالك خزائن الهی بودن، ذاتاًُ از آن خداست، دستیابی به این قدرت بر خزائن، برای ماسوی الله چه عقل اول باشد چه انسان کامل و یا فرشته به اذن الهی صورت میگیرد.
جداشدن چیزی از ذات خدا خلاف صریح آیات و روایات و مبانی عقل است. و صادر اول نیز گرچه در عالی ترین مرتبه وجودی نسبت به ماسوی الله است اما بدلیل آنکه وجودش ذاتی نبوده و عین ربط و تعلق و وابستگی به حضرت احدیت است، مخلوق است.
موفق باشید ...:Gol:
سلام و ادب:Gol:
بجز ذات الهی که مبرا از همه محدودیت هاست، ماسوی الله محدود به حدی هستند به تشکیک مراتب. همینکه اشاره فرمودید که تنها حد صادر اول، عدم استقلال است. همین گواه بر مخلوق و وابستگی و احتیاجش به خالق یگانه و هستی بخش است. موفق باشید ...:Gol:
سلام و ادب:Gol:
همینکه اشاره فرمودید که در روایات چیزی بنام صادر اول نیامده کافی است که مبنای شما را که متأثر از تأویلات گونه گون فلاسفه و عرفاست در هم ریزد، زیرا وقتی صریح روایات ما که "اول ما خلق الله ..." را گاهی به (عقل، نور أو روح نبی مکرم اسلام، قلم و ملک مقرب) نسبت می دهد و ما در یکی از همین پست های اخیر وحدت و یگانگی این اصطلاحات را اثبات نمودیم. دیگر چه جای اینکه حقیقت صادر اول را چیزی سوای از مخلوق اول و مافوق آن بدانیم. و این در حالی است که همین روایات اول ما خلق الله اگر به این معنا نباشد که صادر اول و مخلوق اول یکی است و اولی بر دومی تقدم داشت باید در بیان روایات یا چنین می فرمود: (الثانی ما خلق الله ...فلان) و یا باید می فرمود: (اول ما خلق التجلی* الاول ... فلان)*(اشاره به صادر اول)
بنابر این، هیچ دلیل موجهی وجود ندارد که ما صریح آیات و روایات بسیاری که در این باب وارد شده(مخلوق بودن ماسوی الله و اول ما خلق الله ...) را رها کرده و صادر اول را با مبنایی که شما معرفی می کنید بپذیریم.
موفق باشید ...:Gol:
در مورد حقیقت عالم مثال باید گفت که طبق نظر حکما این عالم نه مجرد محض است و نه مادی صرف، بلکه متوسط میان آن دو است. یعنی از ماده و تغیّر و حرکت(حرکت به معنای سیر از قوه به فعل که در فلسفه ملاصدرا مطرح شده نه حرکت به معنای عرفی ) منزّه است، ولی با برخی از آثار ماده مانند شکل ، وضع و بُعد و نظایر آنها همراه است.( ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمة فی شرح یدایة الحمة ، ص 581، ( الفصل الثالث فی المثال ))
دلایل نقلی و عقلی مختلفی برای وجودِ چنین جهانى که گاهى از آن به (عالم قبر) و یا (عالم ارواح) تعبیر مى شود وجود دارد. در کتب معروف شیعه و اهل تسنن، روایات فراوانى است که با تعبیرات مختلف از جهان برزخ و عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانى که میان این عالم و عالم آخرت قرار دارد سخن مى گوید. ( نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج13، ص 383).
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،
در مورد وجود برزخ حقیر شبههای ندارم بحمدالله، سؤال حقیر در مورد مطالب پاراگراف اول است که آیا برای آن توصیفات نه کاملاً مجرد و نه کاملاً مادی هم دلایل صریحی عقلی یا نقلی داریم یا خیر اینها صرفاً نظریه هستند. حقیر موافق هستم که مطابق روایات بدن برزخی شکل دارد و مشابه همین بدن دنیایی است، ولی اینکه بگوییم آن بدن پس این ویژگیهای ماده را دارد و ان دیگر ویژگیهای ماده را ندارد آیا برایش دلیلی داریم؟ برایم عجیب است که مطابق حکمت خداوند آن بدن برزخی چشم داشته باشد ولی آن چشم کار دیدن را انجام ندهد چون فقط یک صورت است، گوش داشته باشد ولی فقط عکس گوش را داشته باشد و آن گوش کار شنیدن را انجام ندهد، علاوه بر آن تا حقیر دیدم بدون تعریف دقیق ماده وارد صحبت از عوارض وجودی ماده میشوند (چه آنکه نه تعریف دقیق از ماده و جرم میدهند نه تعریف دقیق از فضا یا زمان حاکم بر دنیای مادی ... از طرف دیگر هم به نظر میرسد که درک شهودی و معمول ما از تمامی این مفاهیم ناقص است) و بعد میگویند که جسم برزخی آن عوارض را ندارد پس مادی صرف نیست و چیزی بین «ماده» و «مجرد از ماده» است، حال آنکه حقیر مواردی را برشمردم که بیان میکنند ماده حتی در همین دنیا هم با آنچه ما به طور شهودی (ولی غیردقیق) به عنوان ماده میفهمیم و شناسایی میکنیم یکی نیست و تفاوت دارد، یعنی ممکن است جسمی به نظر امروزی ما مادی نیاید ولی در حقیقت در فاز خاصی از ماده باشد که در زندگی روزمرهی ما قابل شناسایی با حواسّ ظاهری نمیباشد یا معمول نیست، مثل اینکه کسی گازی مانند هوا را بگوید که ماده نیست چون دیده نمیشود و در درون جوّ نمیشود مستقیماً (بدون چگال کردن آن) و با روشهای معمول وزن آن را ناصفر اندازه گرفت. پس سؤال اینجاست که چرا مثلاً فلاسفهی مسلمان قائل به این هستند که بدن برزخی جرم ندارد؟ یا چرا قائل به این هستند که جسم برزخی مکان و زمان ولو به معنای دنیایی را ندارند با توجه به اینکه مکان و زمان دنیایی هم با توجه به روایت معراج و مسألهی طیالأرض آنچه که ما تصور میکنیم نیستند و پیچیدهتر از این حرفها هستند؟ آیا برای این ادعاهای خود دلایل صریح عقلی یا نقلی دارند یا روایات موجود را با برداشتهای ناقص از ماده تفسیر کردهاند؟
کیفیاتی که معصوم علیهالسلام فروده است مانند اینکه اصل آن روح که به عالم قبر میرود از دم (خون) است ولی لطیف و رقیق است چطور با نظریهی جسم برزخی بالا که فقط صورت است ولی این صورت توخالی است و درونی ندارد توجیه میشوند؟
با تشکر، :Gol:
یا علی علیهالسلام
برخی از محققان احتمال داده اند که شاید مراد از عقل اول که حکما قائل به آن بوده اند، همان روح القدس باشد.(4) در روایات اسلامی نیز از جبرئیل به روح القدس تعبیر شده است. در برخی از روایات نیز روح القدس به فرشته ای برتر و یا به روحی که پیامبران را تأیید میکند تفسیر شده است.(5)
البته این تعابیر منافاتی با یکدیگر ندارد، چرا که جبرئیل در عین حال که روح القدس است در انجام وظائف خود، دارای یاورانی است که ممکن است برخی از آنها روحی باشد که پیامبران را تأیید می نماید که در برخی جهات نیز از سایر فرشتگان برتر باشد.(6) لذا شاید اشاره روایات به روح القدس با توجه به این مجموعه باشد.
سلام علیکم استاد بزرگوار و رحة الله و برکاته، :Gol:
آیا این نظر میتواند درست باشد که جبرئیل همان روحالقدس نباشد (چنانکه روایاتی که میگویند او همان روح نیست اشاره به آیاتی دارند که خداوند فرموده است فرشتگان و روح که یعنی آنها را در کنار هم به صورت عطفی آورده است) اما کارکرد او در رساندن وحی در ادامهی کار او باشد؟
[SPOILER]در واقع در روایتی که سلسلهی مراتب وحی را توضیح میدهد این است که اگر درست خاطرم باشد خداوند به قلم امر میکند و قلم بر لوح مینویسد و میکائیل آن لوح را که نصبالعین اوست میخواند و به جبرائیل میرساند تا او به پیامبر مربوطه برساند، بنابراین جبرئیل تنها موجود دخیل در انتقال وحی از خداوند نیست و امین وحی است در آسمانها و زمین تا از عرش به زمین بیاید و خدمت آن پیامبری که وحی برایش آمده است برساند. اینکه شما فرمودید قلم جلوهی مشیت اوست و لوح جلوهی علم خداوندی با آن روایتی هم که امام رضا علیهالسلام میفرمایند خداوند ابتدا مشیت و علم و نور نخست را ابداع کرد و سپس اولین خلقی که خلق نمود حروف بودند تطبیق دارد، یعنی کثرت از ذیل قلم که مشیت خداوند است رقم میخورد، لوح محفوظ کتابی است که همه چیز درش هست که حقیقت امیرمؤمنان علیهالسلام است که کتاب مبین هستند و باب مدینهالعلم که مدینةالعلم هم همان معدنالوحی و مشیت خداست، یعنی قلم، که آن هم رسول خداست صلیاللهعلیهوآله. وحی از مرتبهای از معصوم به مرتبهی دیگری از معصوم است، قلم و لوح و روح و جبرائیل و پیامبران دیگر همگی مراتبی از وجود انسان کامل و کون جامع هستند نه فقط جهات اعتباری متفاوت یک حقیقت، یعنی برخی در طول هم هستند و برخی در عرض یکدیگر.[/SPOILER]
آیا این برداشت میتواند درست باشد؟
با تشکر، :Gol:
یا علی علیهالسلام
بجز ذات الهی که مبرا از همه محدودیت هاست، ماسوی الله محدود به حدی هستند به تشکیک مراتب. همینکه اشاره فرمودید که تنها حد صادر اول، عدم استقلال است. همین گواه بر مخلوق و وابستگی و احتیاجش به خالق یگانه و هستی بخش است. موفق باشید ...
سلام
اگر بخواهیم خلق را هر نوع تحدید وجودی ولو عدم الاستقلال بگیریم هرچند آن وجود به لحاظ سعه وجودی بی نهایت هم باشد آنوقت می توان پذیرفت که صادر اول هم مخلوق باشد . اما ما خلق را در مادون وجود بی نهایت می دانیم لذا بر اساس این اصطلاح صادر اول مخلوق نیست هرچند مستقل هم نیست
یا علیم
همینکه اشاره فرمودید که در روایات چیزی بنام صادر اول نیامده کافی است که مبنای شما را که متأثر از تأویلات گونه گون فلاسفه و عرفاست در هم ریزد، زیرا وقتی صریح روایات ما که "اول ما خلق الله ..." را گاهی به (عقل، نور أو روح نبی مکرم اسلام، قلم و ملک مقرب) نسبت می دهد و ما در یکی از همین پست های اخیر وحدت و یگانگی این اصطلاحات را اثبات نمودیم. دیگر چه جای اینکه حقیقت صادر اول را چیزی سوای از مخلوق اول و مافوق آن بدانیم. و این در حالی است که همین روایات اول ما خلق الله اگر به این معنا نباشد که صادر اول و مخلوق اول یکی است و اولی بر دومی تقدم داشت باید در بیان روایات یا چنین می فرمود: (الثانی ما خلق الله ...فلان) و یا باید می فرمود: (اول ما خلق التجلی* الاول ... فلان)*(اشاره به صادر اول)
بنابر این، هیچ دلیل موجهی وجود ندارد که ما صریح آیات و روایات بسیاری که در این باب وارد شده(مخلوق بودن ماسوی الله و اول ما خلق الله ...) را رها کرده و صادر اول را با مبنایی که شما معرفی می کنید بپذیریم.
موفق باشید ...
سلام
استدلال به عنوان اول ما خلق الله برای رد مطلب ما صحیح نست به این دلیل که :
1- با تعریفی که از صادر اول می شود خروج آن از عنوان خلق مشخص میشود لذا قرار دادن آن در تحت عنوان خلق قرار دادن فرد در تحت غیر کلی خود محسوب می شود .
2- اینکه نبی اکرم ص فرموده باشد اول ما خلق الله نوری نفی مرتبه عالی تری از آن وجود ذی جود را نمی کند که گفتند : اثبات شی نفی ما عدا نمی کند
3- در روایات انشقاق اسماء ، بطور کلی اسماء را می توان به دو دسته ظاهر شده و ظاهر نشده تقسیم کرد و صادر اول همان اسم مستاثره غیر ظاهره است آن اسمی است که برای خود ذات متعال ظهور کرده نه برای غیر او
و فی اختفاءه عن محارم حرم ذاته نظر
یا علیم
سلام علیکم برادر عزیز و رحمة الله و برکاته،
ظاهراً برخی علما همان اسم مخفی را هم پنهان در باطن حقیقت وجودی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میگیرند از آن جهت که معارض است با حکمت خدا که اسمی داشته باشد که جز برای خودش به کار نیاید وقتی در روایات دیگر داریم که خداوند علمش و قدرتش نافذ است و نیازی نداشته که خود را صدا بزند و وقتی اراده کرد که بیافریند برای خود ابتدا اسم خلق کرد. بر اساس این تفکر اگر حقیر اشتباه برداشت نکرده باشم آن اسم پنهان باطن وجودی رسول خداست که جز برای خداوند مکشوف نیست و باقی سه قسم از اسماء در ظاهر ایشان تجلی کرده و سپس شاخ و برگ گرفتند. چه بسا مرتبهی او ادنی هم که اشاره به فاصلهی رتبی کم ولی در هر صورت ناصفر میکند اشاره به وجود همان یک اسم باشد که حجاب شد بین ذات خداوند و مرتبهی علم و درک رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که عقل است و عاقل و معقول. شاید هم اشتباه میکنم؟ :Gig:
با تشکر، :Gol:
یا علی علیهالسلام