ذکر خاطراتی شخصی از تحول ودگرگونی
تبهای اولیه
[h=3]این رخداد واقعی است .گرچه درصدد اینکه اسمش را رویای صادقانه بگذاریم یا مکاشفه نیستیم ولی درس آموز است.حتما تا انتها بخوانید.[/h][h=3][/h][h=3]نزدیک به اذان صبح بود و من در خواب.در همان محل خوابم و دقیقا بالای سرم پیکره سیاهی رو دیدم که با آمدنش ترس زیادی بر من مستولی شده بود تا جایی که زبانم بند آمده بود و قدرت سخن نداشتم.هر چه تلاش میکردم اما بی فایده بود دهانم انگار دوخته شده بود.[/h][h=3][/h][h=3]وقتی او را دیدم به من این القا شد که او قصد جان مرا دارد و می خواهد قبض روح کند.و اینکه عمر من به پایان رسیده و این زمان مرگ من است.قلبم داشت از جا کنده می شد و هر چه بخواهم این ترس و وحشت را تشریح کنم شاید قابل بیان و فهم نباشد.[/h][h=3][/h][h=3]آن پیکره با من سخن گفت و بیش از چند کلمه هم نگفت ولیکن هر چه سعی کردم متوجه شوم چه می گوید , باز نفهمیدم.[/h][h=3][/h][h=3]در آن لحظه ناخودآگاه با فریاد گفتم(یا امام حسین)که زبانم باز شد.[/h][h=3][/h][h=3]همان لحظه بود که از جایم بلند شدم و دیگر کسی را ندیدم.[/h][h=3][/h][FONT=Yekan]
[h=3]وقتی که از جایم بلند شدم چیزی که تمام ذهنم رو پر کرده بود , این بود که ای وای من ! نزدیک بود جان به جان آفرین تسلیم کنم.[/h][h=3][/h][h=3]اون زمان دقیقا حس کردم که دنیا چقدر ملعبه و وسیله بازی است و چقدر پست و بی ارزشست.[/h][h=3][/h][h=3]به همین راحتی باید هر چه داشتم میگذاشتم و الوداع.[/h][h=3][/h][h=3]حس دیگرم هم این بود که این ایمان ما ایمان نیست.بدرد نمی خورد.ایمان خوب و واقعیه اونه که من از خوف خدا دلم بلرزه.قدرت ارتکاب گناه رو نداشته باشم چون از خدا (مقام ربوبی خدا) وحشت دارم .این خوف و رجای ما خیلی سطح پایینی دارد.اونقدرها هم که باید کارساز نیست.[/h][h=3][/h][h=3]باید به مقام خوف و رجای عالی برسیم.باید این را از خدا بخواهیم.[/h][h=3][/h][h=3]حس سومی هم که پیدا کردم این بود که چقدر باید برای خدا واقعا کار کنم و تصمیم باید داشته باشم که همه ساعاتم رو به خدا اختصاص بدم که وقت تنگه.[/h][FONT=Yekan]
[h=3]پ.ن:شخصی که این اتفاق برایش افتاد , میگفت به خواندن زیارت عاشورا به صورت روزانه مداومت دارد و بعید نیست که شاید خداوند تعالی قصد داشته تا به او به صورت خیلی ساده بفهماند که چقدر این زیارت اهمیت دارد .[/h][h=3]برای اطلاعات بیشتر در این زمینه (منبع روایی): http://tars-omid.blog.ir/post/tars
[/h]