پاسخ به مقاله "نگاهی به حدیث غدیر از منظر اهل سنت" منتشر شده توسط سایت های اهل سنت
تبهای اولیه
السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
==============================================
باسمه تعالی
در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان "
نگاهی به حدیث غدیر از منظر اهل سنت
" را نقد علمی کنیم .
متن مقاله مزبور بدین شرح است:
اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيهی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن
واقعهي غدير از ديدگاه اهل سنتالحمد لله رب العالمين و الصلواه و السلام علي رسوله محمد و علي آله و أصحابه أجمعينمقدمه :حکومت ايرانيان در يمن:مدت زماني يمن تحت سلطهي ايران بود . زماني که رسول اکرم (ص) به پادشاهان دنيا نامه نوشت هر پادشاه، عکس العملي خاص نشان داد که در اين ميان بدترين عکس العمل از جانب پادشاه ايران بود . پادشاه ايران نامهي رسول خدا (ص) را پاره کرد و طي نامهاي به حکومت يمن اين گونه نوشت :"اين مرد عرب را که جرأت کرده اسم خود را قبل از نام من بنويسد دستگير کنيد و به نزد من بفرستيد".وقتي خبر به رسول خدا (ص) رسيد ایشان پادشاه مغرور ايران را نفرین فرمود. پادشاه يمن نيز وقتي دستور پادشاه ايران را دريافت کرد دو نفر را به مکه فرستاد تا پيامبر را جلب نموده و با خود به يمن ببرند. دو مأمور ايراني به مکه آمدند اما متوجه شدند پيامبر(ص) قبلا به مدينه رفته است و لذا آندو نيز رهسپار مدینه شدند. بسياري از ياران پيامبر که تا آن زمان قيافهي ايرانيان غير مسلمان را نديده بودند با شگفتي به آنها نگاه ميکردند. آنان سبيلهايي بلند داشتند و ريشهاي خويش را تراشيده بودند . پيامبر اکرم (ص) با مشاهدهی آنها به ياران خویش دستور داد که با آنان مخالفت کنند يعني سبيلها را کوتاه و ريشها را بلند بگذارند. وقتي آن دو مأمور دستور را ابلاغ نمودند، پيامبر اکرم (ص) به آنان فرمود: شما خسته هستيد،امشب استراحت کنيد من فردا جواب شما را خواهم داد. فرداي آن روز وقتي آنان به محضر رسول خدا (ص)آمدند آنحضرت فرمود: برويد به پادشاه يمن بگوييد که ديشب خداوند متعال جان پادشاه ايران را گرفته است. آن دو مأمور ايراني با تعجب برگشتند و گزارش خود را تقديم داشتند . پادشاه يمن با تعجب گفت : بسيار خوب ! در اين صورت ما اين شخص را محک خواهيم زد. اگر اين خبر واقعا درست باشد و پادشاه ايران از دنيا رفته باشد پس حتما او پيامبري از جانب خدا است و ما نبايد با او بجنگيم و به او ايمان خواهيم آورد اما اگر حقيقت چيزي غير از اين باشد پس وي دروغگويي است که لازم است با او به نبرد برخيزيم . چند روزي نگذشته بود که از طرف پادشاه جديد ايران نامهاي رسيد که پادشاه قبلي در فلان روز از دنيا رفته و از اين پس بايستي از من اطاعت کنيد. به اين ترتيب يمن بدون جنگ اسلام را پذيرفت .حجه الوداع(حجي که پيامبر با اصحاب وداع نمود) :پيامبر اکرم (ص) از حضرت علي خواست تا به يمن برود و فرماندهي مسلمانان را در آن جا بر عهده گيرد. حضرت علي عازم یمن شد و در آنجا حکم پيامبر را ابلاغ نمود . مسلمانان پذيرفتند اما نحوهي فرماندهي حضرت علي با فرمانده قبلي که مسلمانان با آن خو گرفته بودند خيلي تفاوت داشت . حضرت علي در امور دینی بسیار سختگير بود و به همین خاطر روز به روز بر تعداد ناراضيان از ایشان افزوده ميشد تا جاييکه فرمانده قبلي نامهاي خدمت پيامبر ارسال نمود و از حضرت علي شکايت کرد . وقتي نامه را نزد پيامبر (ص)آوردند پيامبر به همان نامهرسان که سخت بغض علي را در سينه داشت امر نمود نامه را بخواند . او در همان حال که نامه را مي خواند، هريک از اعتراضات مطرح شده در آن را تاييد ميکرد. پس از پايان يافتن نامه، پيامبر خدا به آن شخص فرمود : فلاني!آيا تو از علي بدت ميآيد؟ او گفت: آري ! پيامبر(ص) فرمود : نبايد اینگونه باشد زيرا من علي را دوست دارم . آن شخص ميگويد از آن لحظه به بعد بغض علي از دلم بيرون رفت و دیگر کینه و دشمنی علی را در دل نمیپروراندم.پيامبر خدا (ص) تصميم گرفت آن سال به حج برود و لذا به همهي مسلماناني که توانايي حج داشتند دستور داد همراه ايشان به سوي مکه حرکت نمايند و به همهي نمايندگان خويش در شهرهاي مختلف نيز امر فرمود خود را به مراسم حج برسانند.به اين ترتيب حضرت علي نيز همراه با يمني هاي ناراضي عازم مکه شد. حضرت علي تعداد زيادي شتر و مقدار زيادي پارچه با خود ميآورد که در مکه تحويل رسول خدا (ص)بدهد تا ايشان آنها را میان مسلمانان مستحق تقسيم نمايد. بين راه همراهان علي از ايشان تقاضا نمودند که اجازه دهد از شترهاي صدقه براي سواري استفاده کنند. حضرت علي فرمود : اين کار جايز نيست و لذا به شما اجازه نخواهم داد . باري ديگر تقاضا کردند اجازه دهد از چادرها و پارچه هايي که همراه داشتند موقتا تا مکه استفاده نمايند.اين بار نيز حضرت علي فرمودند: اين کار جايز نيست. به اين ترتيب خشم و ناراحتي آنان نيز خيلي بيشتر شد . نزديکيهاي مکه، حضرت علي نتوانست طاقت بياورد زيرا مشتاق بود هر چه زودتر حضرت پيامبر را ببيند و به همين خاطرهم به يکي از افرادش گفت تو جانشين من و فرمانده اينها باش. حضرت علي هنگام محرم شدن گفت: خدايا من نمي دانم که پيامبرت چه نيتي براي احرام نموده ولذا من نيز با همان نيت پيامبر احرام ميبندم .حضرت علي با سواري تيزرويي خود را به مکه رسانيد و با پيامبر خدا ملاقات نمود. وقتي داستان احرام بستن خودش را گفت پيامبر خدا فرمود من نيت حج"قران"نمودهام.در این زمان پيامبر(ص)از علی (رض) پرسيدند: همراهانت کجا هستند؟ حضرت علي جواب داد: همراهانم در راه هستند؛ من چون مشتاق زيارت شما بودم زودتر به خدمت شما آمدم. پيامبر خدا فرمودند: نبايد آنها را تنها ميگذاشتي، شايد مسألهای براي آنها پيش بيايد . حضرت علي با شنیدن سخن پيامبر مجددا به نزد همسفران خویش بازگشت. کسي که جانشين حضرت علي شده بود خيلي آسانگير بود. مردم گفتند : اجازه هست بر شتران سوار شويم ؟ گفت بله! گقتند: اجازه هست از اين پارچه هاي نو به صورت موقتی استفاده کنيم؟ گفت : آري!همراهان حضرت علي با شور و شوق فراوان هر کدام جامه اي و لباسي مطابق سليقهی خود پيدا کرده و پوشيدند و هر کدام هر شتري را که خود دوست داشتند سوار شدند. داشتند با شور و شوق به سوي مکه ميرفتند که حضرت علي از راه رسيد. علی(رض)با مشاهدهی آنان بسیار ناراحت شد و دستور داد هر چه سریعتر از شترها پياده شوند. سپس دستور داد پارچههاي نو را از تن بيرون کنند و همان پارچههاي کهنهی مخصوص به خود را بپوشند .ديگر عصبانيت و ناراحتي ياران علي(رض) را حد و اندازهای نبود اما با این وجود آنان از حضرت علي فرمان مي بردند زیرا خوب میدانستند که به لحاظ شرعی حق تمرد از فرمانده خویش را ندارند. به هر حال وقتي آنان خدمت پيامبر رسيدند شروع به شکایت از حضرت علی کردند و گفتند : ای رسول خدا(ص) ،علي ما را اذيت کرده و....چون تعداد شاکیان زیاد بود آن حضرت(ص) چيزي نگفتند و صبر کردند تا در جايي که همه جمع باشند این موضوع را بررسی کنند. پيامبر روز هشتم ذي الحجه به مسلمانان دستور داد احرام حج ببندند و از مکه به سوي منا خارج شوند.آنان شب را در منا ماندند و روز بعد به عرفات رفتند . در عرفات بزرگترين اجتماع مسلمانان در آن تاريخ برگزار گرديد و بيش از صد و بيست هزار مسلمان گرداگرد پیامبر(ص) جمع شده بودند . پيامبر روي شتر سوار بودند و در آن اجتماع بزرگ خطبهي معروف "حجه الوداع"را ايراد فرمودند . چون آن زمان بلندگو نبود حضرت علي و ياران ديگري که در جهتهاي مختلف مستقر شده بودند سخنان پيامبر را براي مردم تکرار ميکردند. پيامبر حج را بجا آوردند و از مردم مکه و اطرافش و کساني که مسير آنها به سمت مخالف مدينه بود خداحافظي نمودند و به سوي مدينه رهسپار شدند. بين راه کساني که مسيرشان متفاوت بود ، گروه گروه جدا ميشدند تا اینکه رسيدند به جاييکه يمنيها مي بايست جدا شوند. اينجا بود که رسول اکرم تصميم گرفت به شکايت مردم يمن پاسخ گويد. پیامبر(ص)همه را جمع فرمود و حب و دوستی با علي(رض) را براي آنان يادآور شد و اعلان فرمود : «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» .(هر كسي من دوست او هستم علي هم دوست اوست. خداوندا ياور كسي باش كه ياور اوست و دشمن كسي باش كه دشمن اوست». اکنون اين سوال مطرح مي شود که آيا اين سخن پيامبر دال بر آن است که ايشان با اين گفتار حضرت علي را خليفه ي خود انتخاب کرده است يا خير ؟! در ذيل به بررسي اين موضوع ميپردازيم . به اعتقاد اهل سنت به هيچ وجه اين حديث دلالت بر خليفه شدن حضرت علي ندارد زيرا :اولاً : مطلبي در اين حديث نيست كه اشاره نمايد،پيامبر (ص) حضرت علي را براي خلافت انتخاب کرده است و لفظ "مولی"هم به معناي امام يا خليفه به كار نميرود. به علاوه آن حضرت (ص) فرمودند: هر كس من مولاي او هستم پس علي رضى الله عنه مولاي اوست، بديهي است اين سخن پيامبرهم زمان حيات و هم بعد از رحلت آن حضرت را شامل ميشود . پس اگر اين قول دليل بر ولایت و خلافت حضرت علي باشد، لازمهاش اين است كه حضرت علي بايد در زمان پيامبر صلى الله عليه وسلم هم سرپرستي و مسئوليت امور را داشته باشد زیرا او بنا بر اين قول شريك آن حضرت صلى الله عليه وسلم در رهبري و ولايت میباشد؛ اما این پذیرفتنی نیست زیرا هیچ کس در این مورد شریک پیامبر نمیباشد .وازجهتي حديث "من كنت مولاه. . . "فقط دال بر قدر و منزلت والاي حضرت علي (رض) میباشد. اگر غير از اين باشد جا دارد كه بپرسيم چنانچه مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از اين مطلب خلافت و امامت علی (رض) بوده، چه چيزي مانع شده كه در آن اجتماع انبوه و بيسابقه در مکه كه به روايتي هشتاد هزار نفر و به روايتي ديگر صدوبيستوچهارهزار نفر بودهاند خلافت علي رضى الله عنه را با عبارتي واضح و صريح كه غير قابل تغيير باشد اعلان نكند و بگذارد گروههای مختلف هر یک جدا شوند و در نهایت تنها در میان اندکی از آن جمع انبوه از جمله اهالی یمن این موضوع را مطرح نماید؟! .دكتر محمد جواد مشكور مي نويسد: مطلبي كه برای ما مجهول است اين است كه؛ چرا در اجتماع سقيفه هيچ يک از مهاجرين و انصار سخني از حديث غدير- که برای همه واضح و روشن بوده- به ميان نياورده است.اگر واقعا معنای این حدیث پیامبر خلیفه شدن علی بود آیا نباید یک نفر در جمع سقیفه به این حدیث استناد میکرد ؟مگر عباس و ابوذر کجا بودند؟اگر فرض را بر آن بگیریم که پیامبر طی حکمی در غدیر علی(رض) را خلیفه کرد در آن صورت آیا سایر اصحاب از جمله علی و ابوذر موظف نبودند برای برقراری حکم پیامبر قیام کنند؟ آیا در آن میان حتی یک نفر هم نبود كه بگويد: پيامبر صلى الله عليه وسلم در حجه الوداع چنين فرمودند و معنای آن خلیفه بودن و امام بودن علی(رض)است؟؟.2- "مولی"داراي معاني زيادي از جمله: سيد، آقا، ارباب، بنده، آزادكننده، بندهی آزاد شده، ولينعمت، نعمت دهنده، شريك، پسر، پسر عمو، خواهرزاده، عمو، داماد نزديك، قريب خويشاوند، پيرو، تابع و غيره ميباشد اما در اينجا "مولی"به معناي دوست میباشد، نه خليفه!خداوند متعال ميفرمايد: "ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لا مَوْلَى لَهُمْ"(محمد: 11). « اين بدان سبب است كه خدا دوستدار و مولاى كسانى است كه ايمان آوردند، ولى كافران را مولايى نيست.(ترجمهی بهرامپور) در آیهای دیگر ميفرمايد: "يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ" (الدخان: 41). « روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمىكند، و از هيچ سو يارى نمىشوند».(ترجمهی آیت الله مکارم شیرازی). به همین ترتیب در چندين آيهی ديگر نیز"مولی "به معناي دوست آمده و مطلقاً به معناي خليفه به كار نرفته است.3- رسول اکرم (ص) پس از واقعهي غديرخم ابوبكر رضى الله عنه را در مدت بيماري خويش به جاي خود به مسجد فرستاد تا بر مردم نماز بگزارد و این با خلیفه بودن علی (رض) پس از پیامبر تناقض دارد.4- اگر علي رضى الله عنه خليفه بود پس تقاضاي عباس عمويش در هنگام بيماري پيامبر(ص) كه از علي رضى الله عنه خواست نزد آن حضرت صلى الله عليه وسلم برود و از ایشان درخواست تعيين خليفه نمايد بي مورد خواهد بود .5- حضرت علي در نهج البلاغه، خطبهی (37) ميفرمايد: من به موجب عهد و ميثاقي كه بر ذمهام بود، با خلفا بيعت كردم! آخر كسي كه خودش خليفه است، چگونه براي بيعت با ديگران عهد و ميثاق ميبندد؟ اعتراف به عهد و ميثاق براي بيعت با ديگران دليل روشني است بر اينكه حضرت علي داراي مقام خلافت نبوده و موضوع غديرخم ارتباطي با امر خلافت نداشته است.6-اگر مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از تشكيل غديرخم ابلاغ خلافت علي رضى الله عنه بود و خدا به او امر فرموده بود"يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (مائده: 67) (اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مىدارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمىكند)( ترجمهی آیت الله مکارم شیرازی)؛ واجب بود صريحاً آن حضرت بفرمايد: علي رضى الله عنه خليفه و جانشين من است و مسلما ايماء و اشاره در این مورد مطلوب نبود. در صورتي كه خدا او را اطمينان داده (و الله يعصمك من الناس) با اين اطمينان واجب بود همان طور كه احكام نماز، روزه، زكات، حج و جهاد را صريحاً ابلاغ فرموده؛ خلافت علي رضى الله عنه را هم صريحاً ابلاغ فرمايد كه مردم دچار شك و ترديد نشوند و گمراه نگردند.7- در سورهی نور آيهی 54 خداوند ميفرمايد: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾. يعني: «خداوند وعده داده است كساني از شما را كه ايمان آوردهاند و كارهاي نيكو انجام دادهاند، به خلافت برگزيند، همان طور كه قبلاً كساني را به خلافت برگزيده است».اين آيه يكي از معجزات قرآن است كه در زمان ضعف و ذلت، و يأس مسلمين، خلافت و زمام داري را به آنها مژده داده، و پيشگويي فرموده است. اين آيه را آيهی استخلاف ميگويند كه صريحاً دلالت دارد بر اينكه خلفا و جانشينان پيامبر صلى الله عليه وسلم متعدد خواهند بود و منحصر به فرد نيست.اگر حضرت علي رضى الله عنه خليفهی بلافصل باشد؛این يعني آنکه خلافت ابوبكر و عمر و عثمان رضى الله عنهم باطل است زیرا خلافت منحصر به فرد نميشود و موردي براي صيغهی جمع و ضمير جمع باقي نميماند و اعجاز قرآن مبدل به چند كلمهی نامفهوم تبديل خواهد شد. بنابراين آيهی استخلاف دليل قاطعي است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به فردخاصي .ممكن است گفته شود: كه مصداق جمع از علي رضى الله عنه و ائمه درست مي شود.مي گوييم غير از حضرت حسن آن هم به طور ناقص احدي از ائمه جزحضرت علی(رض) به مقام خلافت نرسيده اند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و يا گوشهگير بودهاند.8-اگر مقصود از كلمهی (مولی) خليفه باشد؛ ترجمهی حديث پيامبر-- 0* اين طور مي شود: "هر كس من خليفهی او هستم ؛علي هم خليفهی اوست. خدايا خليفه كن هر كس كه علي رضى الله عنه را خليفه كند . . "9- اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيهی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب ولايت و دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن فاتحين يمن رفع و تبديل به حسن ظن شود. جاي بسي تعجب است كه از آن همه افراد که در غديرخم حضور داشتند در ظرف يك سال همه مردند و منقرض شدند و يك نفر هم باقي نمانده بود كه داستان غدير را به اهل سقيفه بني ساعده تذكر بدهد؟!!!10- اگر سيدنا علي مخالف حكومت خلفا ميبود وزير و همكار آنها نميگرديد. در كتاب تاريخ ابن اثير ج 3 ص 55 نقل شده كه حضرت علي بهترين مشاور و خيرخواه سيدنا عمر و قاضي توانا و حكيمي براي مسائل پيچيده بوده است. 11- اگر حضرت علي نسبت به حضرت عمر سوء نيتي ميداشت يا قلباً از او ناراضي بود و او را غاصب حق خود می دانست، همواره منتظر فرصتي براي اعادهی حق خود مي شد و عليه غاصب حق خویش از اين فرصت طلايي استفاده مي كرد و آنجا كه حضرت عمر از سيدنا علي مشاورهاي در مورد رفتن براي جنگ با روميان خواست؛ او را راهنمايي ميكرد كه شخصاً به ميدان نبرد برود و در آنجا كشته شود تا به این ترتیب زمينهی خلافت براي وي فراهم گردد . این در حالی است که علی (رض)با دلسوزي و صميميت فوق العادهای در راستاي خيرخواهي عمر و ساير مسلمين ميكوشد و او را از رفتن به جنگ با رومیان مانع میشود. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا كه چنين پيشنهادي جز از قلب پاك و بي غرض و از مردي بلند همت و آينده نگر صادر نميشود. حقا كه علي چنين بود و اين عمل از آزاده اي چون او شگفت آور نيست.12- رابطهی دوستي و اتحاد بين علی (رض)با خلفا از جمله عمر(رض) به حدي محكم بود كه حضرت علي دخترش امکلثوم که مادرش فاطمهی زهرا بود را به نكاح عمر فاروق درآورد و يكي از فرزندان خود را به نام عمر و يكي را به نام ابوبكر و ديگري را به نام عثمان نامگذاري كرد .پر واضح است كه انسان فرزند خود را به نام هاي محبوب و پسنديده و با نامهاي كساني كه آنها را الگو و نمونه ميداند نامگذاري ميكند.13- به حضرت "حسن مثنی"نوهی جليل القدر سيدنا علي گفته شد آيا در حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه» امامت (خلافت) سيدنا علي تصريح نشده است؟ فرمود: «أما والله لو يعني النبي بذلك الإمارة والسلطان لأفصح لهم به فإن رسول الله كان أفصح الناس للمسلمين ولقال لهم: يا أيها الناس هذا ولي أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا ما كان من هذا الشيء فو الله لئن كان الله ورسوله اختار علياً لهذالأمر ثم ترك علي أمر الله ورسوله لكان علي أعظم الناس خطيئة» . يعني: «هان! قسم به خدا اگر منظور رسول الله از اين جمله يا خطبه امارت يا حكومت مي بود، صاف و واضح بيان ميكرد زیرا خير خواهتر از رسول الله براي مسلمانان کسي نيست. اگر اینگونه بود آن حضرت واضح به آنان ميفرمود: اي مردم اين شخص بعد از من حاكم و سرپرست شما خواهد بود به حرفش گوش كنيد و از او اطاعت كنيد. اما چنين حرفي زده نشد. قسم به الله اگر حضرت علي برگزيدهی الله و رسول براي امامت (یا خلافت بلافصل) ميبود و آنگاه حضرت علي حكم الله و رسول را ناديده ميگرفت خطاكارترين مردم به شمار مي آمد». تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!والسلام علی من اتبع الهدینویسنده: م خلیل الله مرتضائی
بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.
بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.
ضمنا این حق برای نویسنده و منتشران مقاله فوق در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.
با نام و یاد دوست
کارشناس بحث: استاد صدرا
قابل توجه:
موضوع جهت بحث و تبادل نظر میان کاربران باز گذاشته می شود.
خواهشمندم فقط در موضوع اصلی تاپیک مطلب ارسال نمایید
و از هرگونه بحثهای حاشیه ای و نیز گفتگوهای دونفره خودداری نمایید.
با تشکر
:Gol:
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]1.درصدر نوشته خود چنین ادعایی داشتید و مخاطبتان شیعیان بوده است:[FONT=arial]
اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيهی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن.
به همان دلیلی که حضرت هارون (ع)به خاطر مصلحت حکومت الهی سکوت کردند.
نستجیر بالله به اصطلاح شما حضرت هاورن هم تخلف نمودند؟
مگر ماجرای حضرت موسی(ع) و برادر بزرگوارش حضرت هارون (ع) را در قرآن نخوانده اید؟
مگر قوم حضرت موسی(ع) در قیام حضرت منحرف نشدند؟
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ
سوره طه آيه 88
سامري يک گوسالهاي را درست کرد و از اين گوساله صدا درآمد و گفت: خداي شما اين گوساله است.
اي مردم اين طور صدا درميآورد و حرف ميزند. مردم هم تمام دستورات حضرت موسي را ناديده گرفتند.
هرچه حضرت هارون(ع) گفت:
فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي
سوره طه آيه 90
به او گوش ندادند.
خب امام علی علیه السلام هم هرچه گفت به او گوش ندادند.
مگر امیرمومنان به حدیث غدیر بار ها احتجاج نکرد؟
مگر امام شما آقای احمد بن حنبل در مسند خودش در جلد 4 صفحه 370 نقل كره كه آقا امیر المومنین علي (ع) صحابه را در رَحَبَه جمع نمود و آنان را سوگند داد هر آن چه كه در غدير خم از پيامبر اكرم (ص) شنيده اند، بر خيزند و گواهي دهند؟
مگر احمد بن حنبل نقل نکرده است که ، تعداد زيادي از صحابه بر خاسته و شهادت دادند كه رسول اكرم (ص) در غدير خم دست علي را گرفت و فرمود «أَتَعْلَمُونَ أَنِّى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آيا مي دانيد كه ولايت من بر مؤمنين از خود آنان بيشتر است؟
پاسخ دادند: بلي!
آنگاه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ»
هر كس من مولاي او هستم ، علي مولاي او است.
مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 .
هيثمي گفته است:
«ورجاله رجال الصحيح».
راويات حديث مورد اعتماد و ثقه هستند
مجمع الزوائد ج 9 ، ص 104
حتی الباني وهابي اقرار میکند که سند اين روايت صحيح است و شرط صحيح بخاري را دارد
«وإسناده صحيح على شرط البخاري».
سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4 ص331.
زمانی که جمعيت به طرف گوساله پرستي رفتند و توحيد و زحمات حضرت موسي علیه السلام و دستورات حضرت هارون علیه اسلام، همه ناديده گرفته شد.
حضرت هارون(ع) نيامد با بعضي از دوستان قيام کند و در برابر گوساله پرستان جنگ و قيام به راه بيندازد.
ایشان براي رعايت وحدت امت بني اسرائيل ساکت ماند، خب امیر مومنان(ع) هم برای وحدت امت اسلام سکوت کرد.
مگر نمی دانید یک ششم آیات قرآن مربوط به بنی اسرائیل است؟
جز این است که خداوند متعال خواسته است که این آیات را مایه عبرت امت رسول خاتم(ص) قرار دهد؟
جز این است که خواسته است مانع شهادت یحی بن زکریا (ع) دیگری شود؟
مگر همین انحراف نبود که پاره تن پیغمبر (ص) را در دشت کربلا به شهادت رساند؟
مگر باقلانی عالم برجسته اهل سنت نمی گویدکه حسین(ع) را در روز عاشورا نکشتند، بلکه حسین (ع)را در سقیفه بنی ساعده کشتند.
حضرت هارون ميفرمايند:
قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي
سوره طه آيه 94
اي فرزند مادرم (اين يک تعبير لطيفي است که وقتي ميخواهند طرف را به رحم و ترحم بياورند، ميگويند: اي فرزند مادرم؛ يعني ميخواهد آن عطوفت و آن محبت و مهرباني مادر را به رخش بکشد) از ريش و سر من نگير، من ترسيدم که اگر در برابر اين گوساله پرستان قيام کنم، بگويي: بين بني اسرائيل تفرقه انداختي.
من حرفم را زدم و اتمام حجت را کردم. گفتم که از من اطاعت کنند.
تمام آن حرفهايي که تو زده بودي و بحث توحيد را گفتم و گفتم: اين خلاف است و اين انحراف از آئين حضرت موسي است؛ ولي هيچ کس به حرف من گوش نکرد.
ديدم که اگر در برابر اينها قيام کنم، در ميان بني اسرائيل تفرقه ميافتد.
آن آقاياني که ميگويند: چرا اميرالمؤمنين علیه السلام در برابر انحراف امت قيام نکرد، اين هم پاسخ آن.
آقاي ابن عبد البر در کتاب الاستيعاب جلد 2 صفحه 497 همين تعبير را دارد.
استيعاب از کتب معتبر تراز اول است. ميگويد:
اميرالمؤمنين فرمود:
إن الله عز وجل لما قبض رسوله صلى الله عليه وسلم قلنا نحن أهله وأولياؤه لا ينازعنا سلطانه أحد فأبى علينا قومنا فولوا غيرنا وأيم الله لولا مخافة الفرقة وأن يعود الكفر ويبوء الدين لغيرنا فصبرنا على بعض الألم.
الاستيعاب، ج 2، ص 497
وقتي که پيغمبر از دنيا رفت، ما گفتيم: ما هستيم اولياء و ولي امر بعد از پيغمبر، اين مقام خلافتي که پيغمبر براي ما قرار داده است، کسي با ما مخالفت نميکند. قوم ما قريش، با ما مخالفت کردند.
آن جايگاهي که خدا و پيغمبر براي ما قرار داده بود، اينها را به ما ندادند و ديگران را خليفه کردند.
قسم به خداي عالم اگر ترس اين را نداشتم که ميان امت اسلامي تفرقه ميافتد و دوباره کفر بساطش را پهن ميکند و دين اسلام نابود ميشود، قطعا حکومت را تغيير ميدادم و در برابر هيئت حاکم ميايستادم و همه را کنار ميزدم و خلافت را به دست ميگرفتم. به بعضي از دردها صبر کردم.
اين تعابير در خطبههاي مختلف نهج البلاغه هم وجود دارد.
در کتاب سليم بن قيص وجود دارد و ابن ابي الحديد معتزلي هم اينها را دارد:
صبرت وفي العين قذى وفي الحلق شجي أرى تراثي نهبا
شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 98
صبر کردم صبري که خار در چشم و استخوان در گلو است.
يکي از چيزهايي که نبي مکرم صلي الله عليه وآله خلافت اميرالمؤمنين را به خلافت حضرت هارون تشبيه کرده است، شايد همين قضايايي است که در قرآن در رابطه با انحراف امت حضرت موسي در غياب او صورت گرفته است، باشد.
مگر این سخن پيغمبر خاتم(ص) نیست که فرمودند :
وَالَّذِي نَفْسِي بيده لَتَرْكَبُنَّ سُنَّةَ من كان قَبْلَكُمْ
قسم به خدايي که جان من پيغمبر در قبضه قدرت او است، تمام سنتهاي زشتي که در امم گذشته بود، در امت من قدم به قدم خواهد بود.
و آقاي ترمذي ميگويد:
هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ
سنن الترمذي، ج 4، ص 475
مگر در صحیح ترین کتابتان یعنی در صحيح بخاري نبي مکرم(ص) نميفرمايند که:
أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قال لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ من قَبْلَكُمْ شِبْرًا بِشِبْرٍ وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ حتى لو سَلَكُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَسَلَكْتُمُوهُ
شما سنت گذشتهگان را وجب به وجب عمل خواهيد کرد، قدم به قدم؛ حتي اگر در گذشته يک فردي در سوراخ سوسمار رفته بود، در امت من کسي در سوراخ سوسمار خواهد رفت.
صحيح البخاري، ج 3، ص 1274
ضمنا می شود می شود این ادعا را ثابت کنید:
[QUOTE]"و همه جا از قبول خلافت گريزان"
[FONT=arial][/QUOTE]
اولا ، این لفظ "همه جا "را ازکجا آوردید؟
ثانیا مگر امت خلیفه نداشت؟ ، حق ایشان را غصب کردند و اموال بیت المال را تاراج کردند، دیگر به سراغ حضرت علی(ع) نیامدند...
ثالثا مجددا پاسخ بالا را مرور کنید: خصوصا : مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 .
در بين وظائف و شؤونات امام و پيشواي منصوب و برگزيده از جانب خداوند، حفظ شريعت ونگاهباني از حوزه دين از مهمترين وظايف او است كه اگر احساس كند، اصل و اساس دين در خطر است ، به هر صورت ممكن بايد از آن جلوگيري كند و اين مسؤوليت با در نظر گرفتن شرائط زماني ومكاني متفاوت است و بايد متناسب با آن شرائط تصميم نهائي را بگيرد.
كه گاهي اوقات اين مهم با تحمل وبردباري و صبر كردن در برابر مصائب و سكوت در برابر حقوق غصب شده به دست مي آيد ،
همان طوری که قبلا هم اشاره داشتیم:
صبرت وفي العين قذى وفي الحلق شجي أرى تراثي نهبا
صبر کردم صبري که خار در چشم و استخوان در گلو است.
شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 98
[FONT=arial]
و گاهي هم نيازمند رويارويي و دخالت مستقيم و برخورد قاطع خواهد بود.
ابن حجر هيثمي به نقل از رسول خدا(ص) مينويسد :
في كل خلف من أمتي عدول من أهل بيتي ينفون عن هذا الدين تحريف الضالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين ألا وإن أئمتكم وفدكم إلى الله عز وجل فانظروا من توفدون .
در هر قرني افراد عادلي از اهل بيت من در بين امتم خواهند بود كه تحريف گمراهان ونسبتهاي ناروا وباطل و تاويلهاي نادانان را از دين پاك ودور مي كنند، آگاه باشيد! پيشوايان شما فرستادگان شما نزد خداوند مي باشند، پس بنگريد كه چه كساني را مي فرستيد.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ) ، ج 2 ، ص 441 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط .
مگر ندیده اید در منابع خود که حضرت در داستان شوري مي فرمايند :
بَايَعَ النَّاسُ لأبِي بَكْرٍ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ ، وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّارَاً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ ، ثُمَّ بَايَعَ النَّاسُ عُمَرَ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّارَاً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ .
مردم با ابوبكر بيعت كردند در حالي كه به خدا سوگند من از او سزاوار تر وشايسته تر بودم، ولي از ترس باز گشت و گرايش مردم به دوران كفر وجاهلّيت وكشيده شدن شمشيرها براي زدن گردن يكديگر، سكوت كردم وشنيدم ومخالفت نكردم، سپس با عمر بيعت كردند، در حالي كه از او سزاوارتر وشايسته تر بودم، ولي باز هم شنيدم وكوتاه آمدم تا به كفر وبرادر كشي باز نگردند.
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي (متوفاي911هـ) ج 12 ص 54
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي (متوفاي571هـ) ج 42 ، ص 434 ، ناشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري .
در حقيت امير مؤمنان عليه السلام بين ارتداد مردم و بازگشت به رسوم جاهلي و ميان صبر و شكيبائي در برابر ظلمها و همكاري با خلفا ، يكي را بايد انتخاب ميكرد كه طبق دستور رسول خدا صلي الله عليه وآله ، گذشتن از حق غصب شده خود را ترجيح داد تا اصل و اساس اسلام به خطر نيفتد ، ولذا در روايتي ميفرمايد:
إِنّ هَؤُلَاءِ خَيَّرُونَّا أَنْ يَظْلِمُونِي حَقِّي وَ أُبَايِعَهُمْ فَارْتَدَّ النَّاسُ حَتَّى بَلَغَتِ الرِّدَّةُ أَحَداً فَاخْتَرْتُ أَنْ أُظْلَمَ حَقِّي وَ إِنْ فَعَلُوا مَا فَعَلُوا .
اين قوم تصميم گرفتند تا حقم را غصب كنند وبا آنان بيعت نمايم ، گروهي سرپيچي كرده و از دين دور شدند ، پس ظلم بر حق خويش را بر گزيدم اگر چه آنان هر چه خواستند انجام دادند .
بحارالأنوار ، محمد باقر مجلسي ، ج28 ، ص393 .
مضافا این نکته را هم بهتر است اضافه کنیم (چون استناد کردیدبه خطبه 91 ) ، يکي از مشکلات بعضي از عزيزان اهل سنت خصوصا نویسنده مقاله مزبور اين است که فرقي بين خلافت و امامت نمي گذارند!
امامت جابه جايي نيست، امامت جعل الهي است چرا که در قرآن می خوانیم:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
سوره بقره أيه 124
امامت اميرالمومنين (ع) به هيچ وجهي قابل جابجايي و انتقال نيست .
اما در خصوص خلافت يعني رياست بر مردم و شرط خلافت اين است که تا مردم نخواهند به هيچ وجهي بر امام واجب نيست که بيايد مردم را وادار کند که آي مردم من مي خواهم حکومت تشکليل دهم حتما بياييد زير نظر من.
در خطبه سوم هم مفصل اميرالمومنين اين را مطرح کرده است.
نتیجه حرف شما این می باشد که نستجیر بالله نبی مکرم(ص) هم تخلف نموده است؟!!
درحالی که حرف شما علمی نیست و ناشی از عدم اطلاع دقیق شما از تشیع است.
آیا نبی مکرم(ص) قبل از این که در مدینه تشکیل حکومت بدهند پیامبر و امام نبوده اند؟!؟
همه مسلمین جواب خواهند داد که حضرت محمد (ص) پیامبر و امام بوده اند
اما طبق منطق نویسنده مقاله مزبور نستجیر بالله نبی مکرم(ص) از امر الهی تخلف نموده است، زیرا ایشان باید در مکه حکومت ظاهری دنیوی را هم تشکیل می داد.
در حالی که باید بگوییم این منطق غلط است زیرا امام زمانی که شرایط مساعد باشد و مردم بخواهند حکومت تشکیل خواهد داد، لذا به همان دلیلی که نبی مکرم(ص) منتظر ماندند تا شرایط مساعد شودو این شرایط در مدینه فراهم شد، به همان دلیل هم امیرمومنان(ع) منتظر بودند شرایط فراهم شود.
ادامه دارد.........
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]
[FONT=arial]2.پاسخ به شبهه پیرامون شکایت جیش یمن از امیرالمومنین(ع) و تاثیر آن بر حدیث غدیر:
در مقاله خود ادعای دیگری نیز داشته که اميرالمؤمنين(ع) به يمن رفته بوده است و در آنجا بین سپاه/ اهل یمن وامیرالمومنین (ع) بنا بر ادله زیر اختلاف راه افتاده است:
===============
1.چون سپاه با فرمانده قبلی خو گرفته بود است
2.حضرت علی (ع) هم روی اموردینی حساس بود با سپاه اختلاف پيدا ميکنند
3.چون صحابه بغض علی علیه السلام را در سینه داشتند
4.چون امیرالمومنین(ع) به اهل یمن ناراضی اجازه نداد تا از شتران که بار حمل می نمودند سواری ببینند اما جانشین حضرت علی علیه السلام آسان می گرفت و اجازه می داد.
و...
===============
اولا این که تمامی این ها بدون سند است و در یک متن علمی ،خصوصا با وجود سوالاتتان که طرف مقابل شیعه می باشد باید سند ارائه دهیدآنهم برای تک تک این ادعا ها، لذا منطق یک مقاله معتبر این است که حرف بی سند را به دیوار می کوبانیم.
ثانیا شما تهمت هایی هم به امیرالمومنین(ع) زده اید که ایشان بد خلق بوده و سختی بی مورد می گرفته است .
دواتهام بزرگ در این مورد نیز پیدا است :1.در نوشته خود تهمت زده اید که اخلاق امیرالمومنین (ع) خلاف قرآن و اخلاق محمدی و اخلاق علوی است که امروزه همه جهانیان علی علیه السلام را به مهربانیش و پیرو اخلاق محمدی می شناسند .
2.در نوشته خود تهمت دیگری هم زده اید که نستجیر بالله امیرالمومنین(ع) را به نحوی روی امور دینی حساس می دانستید که ایشان عالم به احکام دین نبوده است! و سختی بی مورد می گرفته اند که خارج از ضوابط اسلام بوده است.
مگر نبی مکرم اسلام(ص) نمی فرمایند که:
انا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا .
من شهر علم هستم و علي بن ابي طالب علیه السلام هم در آن شهر است.
هر کس دنبال علم ميگردد بايد از در وارد شود. المعجم الكبير، ج11، ص65
اسد الغابة ابن اثير جزري، ج 4، ص 22
حاکم نيشابوري هم ميگويد:
ولهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح.
المستدرك على الصحيحين، ج3، ص137 مگر این سخن ابن عباس نیست:
لقد أُعطي عليّ تسعة أَعشار العلم ، وأَيم الله لقد شاركهم في العشر العاشر.
امير المؤمنين سلام اله عليه 90 درصد علم را داراست و ويژه خود اوست؛ يعني 90 درصد علوم اسلامي منحصراً در اختيار علي بن ابي طالب است و 10 در صد را ديگران دارند که در آن هم باز علي بن ابي طالب سهيم است.
اسد الغابة، ج4، ص109
الاستيعاب، ج3، ص1104
و همچنين عبد الملک بن سليمان ميگويد: به عطا (از فقهاي به نام اهل سنت) گفتم:
أَكان في أَصحاب محمد أَعلم من علي؟
آيا در ميان اصحاب پيامبر اعلم تر از حضرت علي(ع) است؟
قال: لا ، والله لا أَعلمه.
به خدا سوگند من اعلم از حضرت علي(ع) را نمي شناسم.
الاستيعاب، ج3، ص1104
هم چین بخاري در تاريخش از جهدب تيمي نقل ميکند که ميگويد:
قال لنا علي حدثنا يحيى بن اليمان عن سفيان عن جحدب التيمي قال سمعت عطاء قالت عائشة علي أعلم الناس بالسنة.
التاريخ الكبير، ج2، ص255
مگر همین ام المومنین عایشه نیست که می گوید عالم ترین انسان ها حضرت علی بن ابی طالب(ع) است؟
با چه رویی اقدام به القا مطالبی می نمایید که اساسا کذب است و با صحیح ترین منابع شما در تعارض آشکار است؟
خب اگر امیرالمومنین علی علیه السلام عالم ترین بعد از رسول خدا(ص) می باشد، حرفی باقی نمی ماند.
مشکل از اصحاب بوده است ، چون بغض علی علیه السلام را داشته اند و خودتان به این در مقاله خود اقرار کرده اید.
پس این را هم بدانید و بخوانید که همین صحابه به خاطر بغض علی علیه السلام حقش را غصب کردند و خلاف سنت عمل کردند:
ما لي لا أسمع الناس يلبون؟ قلت: يخافون من معاوية، فخرج ابن عباس من فسطاطه، فقال: لبّيك أللهم لبّيك لبّيك، فإنهم قد تركوا السنة من بغض على.
چرا مردم لبّيک نميگويند؟ گفتم: مردم از ترس معاويه، تقيه ميکنند و درعرفات، لبّيک نميگويند. ابن عباس از چادرش بيرون آمد و گفت: لبّيك أللهم لبّيك لبّيك، اين مردم، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به خاطر بغض و عداوت علي ترک ميکنند.
سنن نسائي، ج5، ص253 - صحيح اين خزيمه، ج4، ص260
مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج1، ص465
السنن الكبرى للبيهقي، ج5، ص113
مگر در منابع شما نداریم که وقتي اميرالمؤمنين در بصره نماز ميخواندند :
ذَكَّرَنَا هذا الرَّجُلُ صَلَاةً كنا نُصَلِّيهَا مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم
اين نماز حضرت علي علیه السلام، ياد آور نماز پيغمبر(ص) بود.
صحيح البخاري، ج 1، ص 271
و یا این که در منابع خودتان هست که انس بن مالک مشغول گريه بود و از او سؤال ميکنند که چرا گريه ميکني؟
ميگويد: گريهام به خاطر اين است که:
لَا أَعْرِفُ شيئا مِمَّا أَدْرَكْتُ إلا هذه الصَّلَاةَ وَهَذِهِ الصَّلَاةُ قد ضُيِّعَتْ
از سنت پيغمبر(ص)، هيچ چيز نمانده بود، غير از نماز و اين نماز هم ضايع شد و از بين رفت.
صحيح البخاري، ج 1، ص 198
یا این که ابو درداء ميگويد:
ما أَعْرِفُ من أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وسلم شيئا إلا أَنَّهُمْ يُصَلُّونَ جميعا
از تمام سنتهاي پيغمبر(ص)، از شريعت جز اين که اينها با هم نماز ميخوانند، غير از اين چيزي نيست.
صحيح البخاري، ج 1، ص 232
[FONT=arial] پس طبق اقرار خود شما صحابه به خاطر بغضی که نسبت به امیرمومنان(ع) داشتند در سقیفه جمع شدند و حق او را غصب کردند و سنت را تباه کردند...
پاسخ ادامه دارد......پست بعدی
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]
[FONT=arial]اما برویم به سراغ شبهه جیش که مطرح شد :
ما در اينجا چند موضوع داريم:
1-شبهه وهابيت در سفر علي عليه السلام به يمن؛
2-سفر امير المؤمنين براي دعوت مردم يمن به اسلام؛
3-سفر علي عليه السلام به يمن براي قضاوت؛
4-سفر علي عليه السلام به يمن براي اخذ زکات و بيت المال.
در رابطه با موضوع اول، ابن کثير دمشقي که تقريبا 750 سال بعد از رحلت پيغمبر(ص) آمده است تمام روايات را ميآورد و يک آش شله قلمکار درست ميکند و اين سفرهاي اميرالمؤمنين علی علیه السلام را با هم مخلوط ميکند و يک نتيجه گيري ميکند و يک رمي به غيبي ميزند.
ابن کثير که (اتفاقا نویسنده این مقاله روي مطالب ابن کثیر نیز مانور داده است )بعد از اين که مطالب متعددي را مطرح ميکند، می گوید:
والمقصود أن عليا لما كثر فيه القيل والقال من ذلك الجيش بسبب منعه إياهم استعمال إبل الصدقة واسترجاعه منهم الحلل التي أطلقها لهم نائبه وعلي معذور فيما فعل لكن اشتهر الكلام فيه في الحجيج فلذلك والله أعلم.
مقصود از حديث غدير اين است که مردم گفتار نادرستي نسبت به اميرالمؤمنين علیه السلام داشتند، به خاطر اين که سپاه از شتران بيت المال و از لباسهاي بيت المال به تن کرده بودند اميرالمؤمنين علی علیه السلام از اين کار آنها جلوگيري کرد و با تندي با صحابه برخورد.
اين عمل علي(ع) کار خوبي بوده است و معذور بوده است؛ ولي در ميان حجاج اين قضيه مشهور شد.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
ابن کثیر اين مطالب را ميآورد رمي به غيب ميکند و يک تلسکوپ زمان پيما از قرن 8 ميگذارد و با آن قرن اول را ميبيند و بعد ميگويد:
لما رجع رسول الله من حجته وتفرغ من مناسكه ورجع إلى المدينة فمر بغدير خم قام في الناس خطيبا فبرأ ساحة علي.
بعد از اين که پيغمبر(ص) حجة الاسلام را انجام دادند و از مناسک حج فارغ شدند و به طرف مدينه ميآمدند و گذرشان به غدير خم افتاد، آنجا خطبه خواندند وعلي بن ابي طالب (ع) را نسبت به اين بد بينيهايي که صحابه داشتند، مبرا ساخت.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
ما همين جا از طرفداران اين تفکر تقاضا داريم که بگويند:
فبرأ ساحة علي
يک جملهاي به ما بگويند که پيغمبر اکرم فرموده باشند: اي مردم شما که از علي شکايت و کدورت داريد، اين کار شما درست نيست.
يک کلمه آن هم با يک روايت جعلي و موضوع در کتابهايي مثل کتاب آقاي سيوطي که در رابطه با احاديث موضوعه دارد يا کتابي که آقاي ابن جوزي دارد، در اين کتابها يک روايتي به ما نشان دهيد که پيغمبر در خطبهاي که در غدير خم خوانده است، اشاره به کدورت صحابه از علي کرده باشد.
جناب نویسنده محترم مقاله همين را به ما نشان دهيد، ما از شما قبول ميکنيم.!
ابن کثیر در ادامه ميگويد:
ورفع من قدره ونبه على فضله.
و جايگاه علي را بالا برد و با مردم نسبت به فضيلت علي سخن گفت.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
ليزيل ما وقر في نفوس كثير من الناس.
تا کدورتهايي که در دل مردم بوده است، از بين رفته باشد.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106 يک جملهاي به ما نشان دهيد که پيغمبر (ص)بفرمايد "علي آدم خوبي است و مردم، از او در دل خود ناراحتي ايجاد نکنيد."
يا يک جملهاي که بعد از اين صحابه خدمت رسول خدا رسيده باشند و بگويند" ما فرمايش شما را قبول ميکنيم و از علي در دلمان کدورتي نميماند و يا اين که عذر خواهي کنند يا تعهد دهند يا اشاره کنند يا از خودشان دفاع کنند که اگر ما از علي کدورت داشتيم، به فلان دليل بوده است."
آقایان يک روايت ولو این که ضعيف و جعلي و مکذوب در کتب اهل سنت به ما نشان دهيد که نشانگر اين باشد که در غدير نبي مکرم به خاطر شکايت سپاه يمن، مطالبي فرموده است و صحابه در برابر سخنان نبي مکرم(ص) تسليم شدهاند.
يک عبارت براي ما بياوريد ما از شما ممنون ميشويم.
دهلوي هم بعد از 1200 سال همان تعابيري را که ايشان داشته است، مطرح ميکند.
ايشان هم حتما يک تلسکوپ قويتري داشته است که 1200 سال قبل را ديده است و اين مطالب را مطرح کرده است.
در سايت سني نيوز هم اين آقايان يک سري مطالب نادرست و بياساس و دروغ را سرهم کردهاند. بدون اينکه دليل يا روايتي بياورند؛ اگرچه به کنايه يا به اشاره.
اما در رابطه با اين قضيه (شبهه جیش یمن) چند جواب خواهیم داد:
جواب اول: مسافرت امام علي سلام الله عليه به يمن مربوط به سال 8 هجري است.
آقاي زيني دحلان که مفتي مکه مکرمه است و متوفاي 1304 يا 1305 است، ميگويد:
في التاريخ سنة عشر وهم لأن بعث علي إلى همدان لم يكن سنة عشر انما كان سنة عشر بعثه إلى بني مذحج واما بعثه إلى همدان فكان سنة ثمان بعد فتح مكة فيكون بعث علي إلى اليمن حصل مرتين.
اين که در تاريخ آمده است که علي بن أبي طالب سال 10 براي فتح يمن رفته است، اين هيچ ارتباطي ندارد و خيالي بيشتر نيست و کساني که گفتهاند، دچار توهم شدهاند؛ چون رفتن علي به همدان براي فتح يمن، ارتباطي با سال 10 نداشته است؛ بلکه در سال 10 علي را فرستاد به سوي قبيله مذحج (که این مورد يک داستان ديگري دارد) بعد از فتح مکه، اول خالد رفته بود به سوي يمن بعد اميرالمؤمنين علیه السلام رفت و يمن را فتح کردند و غنائمي هم در آنجا به دست آوردند.
[FONT=arial]أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، ج 1، ص 410
[FONT=arial]در ميان غنائم کنيزي بوده است و اميرالمؤمنين علیه السلام به عنوان سهم خودش گرفت يا نگرفت، که ما شیعیان معتقد هستيم که اينها دروغهاي شاخدار دودمان بني اميه است و ارتباطي با اميرالمؤمنين سلام الله عليه ندارد و فرضاً هم اگر انجام داده باشد، طبق تعبيري که آقايان نقل کردهاند، علي بن ابي طالب حقش در مباحث غنائم، خيلي فراتر از اينها است.
اين قضيه کاملاً روشن است که اين موضوع مربوط به سال 8 است؛ يعني 2 سال قبل از حجة الوداع، ولی متاسفانه نویسنده مقاله مزبور چیزی در مقاله خود نوشته است که اصلا صحیح نیست.
اين آقايان در رابطه با اين عبارت آقاي زيني دحلان به ما جواب دهند که ايشان يک مورخ و فقيه و عالم بزرگ سني است و در مهد وهابيت بزرگ شده است و مفتي هم بوده است.
مثل بعضيهايي که بهرهاي از علم ندارند و همين طوري مطالب را سرهم ميکنند، نيست. اگر کسي کتابهايش را مطالعه کند، متوجه ميشود که از سرمايه علمي خوبي برخوردار است.
جواب دوم:اين قضيه ارتباطي به حجة الوداع و قضيه غدير خم و جحفه ندارد و کساني که از اميرالمؤمنين دل نگران شده بودند و شکايت از اميرالمؤمنين داشتند، به مدينه آمدند و در مسجد نبي مکرم، شکايتشان را از اميرالمؤمنين مطرح کردند.
در کتاب معجم اوسط طبراني بعد از اين که قضايا را مطرح ميکند، ميگويد:
خالد به من دستور داد که به مدينه برو و به پيغمبر(ص) خبر بده در رابطه با آنچه که علي علیه السلام انجام داده است:
فقدمت المدينة ودخلت المسجد ورسول الله صلى الله عليه وسلم في منزله وناس من أصحابه على بابه.
بريده ميگويد: من وارد مدينه و داخل مسجد النبي شدم و تعدادي از صحابه هم دم در مسجد نشسته بودند.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
اين را آقايان براي ما توضيح دهند که قضيه جيش يمن و شکايت بريده در مسجد است.
قرائن ديگري هم داريم.
عمر بن شاس و ابو سعيد خدري هم آمدند در مدينه و در محضر نبي مکرم شکايتشان را مطرح کردند و ارتباطي به قضيه غدير خم و برگشت نبي مکرم از حجة الوداع ندارد.
ادامه دارد.....
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]در ذیل به دیگر ادعا های نویسنده مقاله مزبوردر خصوص حدیث غدیر پاسخ می دهیم.
[FONT=arial]1.ادعا کردید که:
[QUOTE]
«من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» .
هر كسي من دوست او هستم علي هم دوست اوست. خداوندا ياور كسي باش كه ياور اوست و دشمن كسي باش كه دشمن اوست». اکنون اين سوال مطرح مي شود که آيا اين سخن پيامبر دال بر آن است که ايشان با اين گفتار حضرت علي را خليفه ي خود انتخاب کرده است يا خير ؟! در ذيل به بررسي اين موضوع ميپردازيم . به اعتقاد اهل سنت به هيچ وجه اين حديث دلالت بر خليفه شدن حضرت علي ندارد زيرا :
اولاً : مطلبي در اين حديث نيست كه اشاره نمايد،پيامبر (ص) حضرت علي را براي خلافت انتخاب کرده است و لفظ "مولی"هم به معناي امام يا خليفه به كار نميرود. [/QUOTE]
[FONT=arial]اولا باز هم اشتباه خودتان را ادامه دادید و مفهوم خلیفه و امامت را خلط کردید! لذا یکی از عللی که مقاله شما از ریشه محکوم به باخت است این است که میان خلافت و امامت تفاوتی قائل نشده اید.
ثانیا این که به کدام دلیل عقلی و نقلی می گویید که لفظ مولی به معنای امام/ خلیفه در این حدیث نیست؟نخست این که، خلیفه دوم شما که چنین نظری ندارد!
خطيب بغدادي با سند معتبر نقل کرده است که اين آيه بعد از معرفي اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم، نازل شده است:
وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ ﴿ص﴾ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ "، قَالُوا: بَلَى يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ:{الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}.
[FONT=arial]روز غدير خم، زماني که پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، سپس فرمود: آيا من سرپرست مومنان نيستم؟ گفتند: بله اي رسول خدا! فرمود: هرکس که من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبريک تبريک بر تو اي فرزند ابي طالب ؛ زيرا از اين پس تو مولاي من و مولاي کل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان کامل کردم.
[FONT=arial]
[FONT=arial]تاريخ بغداد ج8 ص284
[FONT=arial]
در این جا عمر به امیر المومنین (ع) تبریک می گوید ، یعنی اتفاق مهمی افتاده است ، چنانچه بعد از آن خود خلیفه دوم شما می گوید: أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.
می توانید بگویید چرا کلمه اصبحت آمده است؟
اگر مولی به معنای دوستی است ، یعنی امیرالمومنین(ع) از امروز دوست خلیفه ثانی و کل مسلمانان شده است؟
پس به گفته و استدلال شما تا قبل از آن همه مسلمانان دشمن علی(ع) بودندو دشمن انام علی علیه السلام بودن هم در سنت معلوم است، و خودتان بهتر می دانید، اما این را یادآوری می کنیم:
علامه شمس الدين جزري شافعي مينويسد :
عن عبادة بن الصامت رضي الله عنه قال : كنّا نَبُور أولادنا بحُبّ عليّ بن أبي طالب رضي الله عنه ، فاذا رأينا أحدهم لا يحب علي بن أبي طالب ، علمنا أنه ليس منا ، وأنه لغير رشده .
عبادة بن صامت ميگويد : ما فرزندان خود را با دوستى على بن ابى طالب عليه السلام مىآزموديم ، و اگر يكى از آنان على بن ابى طالب را دوست نمىداشت، پى مىبرديم كه غير مشروع است .
و در ادامه اين روايت را نقل ميكند :
وروينا ذلك ايضا ، من أبي سعيد الخدري رضي الله عنه ، ولفظه : كنا معشر الأنصار نبور أولادنا بحبهم علياً رضي الله عنه ، فإذا ولد فينا مولود فلم يحبه عرفنا أنه ليس منا .
قوله : نبور ، بالنون والباء الموحدة وبالراء اي نختبر ونمتحن .
ما گروه انصار فرزندان مان را با محبت و دوستي علي(عليه السلام) آزمايش مي كرديم، اگر فرزندي بدنيا يم آمد و علي را دوست نداشت مي فهميديم كه از ما نيست.
الجزري الشافعي ، أبي الخير شمس الدين محمد بن محمد (متوفاي 833هـ) ، أسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن أبي طالب كرم الله وجهه ، ص57 ـ 58 ، تقديم ، تحقيق و تعليق : الدكتور محمد هادي الأميني ، ناشر : مكتبة الإمام امير المؤمنين (ع) العامة ، اصفهان ـ ايران .
شمس الدين جزري از بزرگان اهل سنت است كه در مقدمه كتابش روايتهاي نقل شده در اين كتاب را مسند و متواتر ميداند :
وي در مقدمه كتابش ميگويد :
وبعد فهذه احاديث مسندة مما تواتر وصح ، وحسن من أسني مناقب الأسد الغالب مفرق الكتائب، و مظهر العجائب ليث بني غالب امير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله تعالي وجهه ، ورضي الله عنه وأرضاه، اردفتها بمسلسلات من حديث، و متصلات من روايته، وتحديثه، وبأعلي أسناد صحيح اليه من القرآن والصحبة والخرقة التي اعتمد فيها اهل الولاية عليه نسأل الله أن يثبتنا علي ذلك ويقربنا به اليه .
احاديث موجود در اين كتاب همه مسند و متواتر وصحيح هستند ، كه بيانگر مناقب و فضائل شير هميشه پيروز و درهم كوبنده لشكرها ، مظهر عجايب ، شير بني غالب ، امير مؤمنان علي بن ابوطالب است كه آن را با احاديث مسلسل و پي در پي و روايات به هم پيوسته و با سند اعلا و صحيح و از قرآن و همراهيهاي او و معجزاتي كه پيروان ولايت به آن اعتماد دارند جمع آوري كردهام ، به اميد آن كه خداوند متعال ما را بر ولايت او ثابت قدم بدارد و به او نزديك فرمايد .
الجزري الشافعي ، أبي الخير شمس الدين محمد بن محمد (متوفاي 833هـ) ، أسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن أبي طالب كرم الله وجهه ، ص45 ، تقديم ، تحقيق و تعليق : الدكتور محمد هادي الأميني ، ناشر : مكتبة الإمام امير المؤمنين (ع) العامة ، اصفهان ـ ايران .
دوم این که امام بزرگ شما ابوحامد غزالی صراحتا می گوید که:اين سخن عمر(بخ بخ يا أبا الحسن لقدأصبحت مولاي ومولى كل مولى) حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد.
جناب غزالی که دیگر علامه حلی شیعه نیست!
چرا جناب غزالی می فرمایند که عمر استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد؟
چرا ایشان می فرمایند که این سخن عمر حکایت از امامت و رهبری امام علی(ع) دارد؟
چرا ایشان می فرمایند که این سخن عمر حکایت از رضایتش به انتخاب علی علیه السلام به رهبری امت دارد؟
واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.
از خطبههاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است.
عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت: " تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي".
اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشىها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمينهاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله اى كردند.
الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، مجموعة رسائل الإمام الغزالي. ص483.
ادامه دارد.....
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]
2.ادعا کردید که :به علاوه آن حضرت (ص) فرمودند: هر كس من مولاي او هستم پس علي رضى الله عنه مولاي اوست، بديهي است اين سخن پيامبرهم زمان حيات و هم بعد از رحلت آن حضرت را شامل ميشود . پس اگر اين قول دليل بر ولایت و خلافت حضرت علي باشد، لازمهاش اين است كه حضرت علي بايد در زمان پيامبر صلى الله عليه وسلم هم سرپرستي و مسئوليت امور را داشته باشد زیرا او بنا بر اين قول شريك آن حضرت صلى الله عليه وسلم در رهبري و ولايت میباشد؛ اما این پذیرفتنی نیست زیرا هیچ کس در این مورد شریک پیامبر نمیباشد .
[FONT=arial]
1.نخستین پاسخ این که:
اولا این که آيه ولايت و حدیث غدیر دلالت بر ولايت و سرپرستي امام علي عليه السلام دارد و اين ولايت فعلي است ؛ اما ولايت او در طول ولايت رسول خدا صلي الله عليه وآله است ؛ از اين رو در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله تصرفات حضرت عليعليه السلامدر طول تصرفات رسول خدا صلي الله عليه وآله است .
بنابراين محذوري در اجتماع دو ولايت نيست ، و اگر محذوري باشد در اجتماع دو تصرف است ، و محذور اجتماع دو متصرّف در صورتي است که هر يک از تصرفات با يکديگر مخالف و در عرض يك ديگر بوده باشد ؛ در حالي ولايت امام عليعليه السلام در طول ولايت رسول خدا (ص) بوده است .
ثانیا این که به مقتضاى عموميتي كه پيامبر اسلام در حديث منزلت فرمودند :
حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا يحيى عن شُعْبَةَ عن الْحَكَمِ عن مُصْعَبِ بن سَعْدٍ عن أبيه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم خَرَجَ إلى تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِيًّا فقال أَتُخَلِّفُنِي في الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ قال ألا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ ليس نَبِيٌّ بَعْدِي
البخاري الجعفي ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ) ، صحيح البخاري ، ج 4 ص 1602 ، بَاب غَزْوَةِ تَبُوكَ وَهِيَ غَزْوَةُ الْعُسْرَةِ، ح 4153،تحقيق د. مصطفى ديب البغا ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987 .
النيشابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 4 ص 1870، ح 2404، بَاب من فَضَائِلِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .
أفلا ترضى يا علي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي »
الحميري المعافري ، عبد الملك بن هشام بن أيوب أبو محمد (متوفاي213هـ) ، السيرة النبوية ، ج 5 ص 199، تحقيق طه عبد الرءوف سعد ، ناشر : دار الجيل ، الطبعة : الأولى ، بيروت – 1411ه .
در روايت ديگري پيامبر (ص) فرمودند که :
« أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى ... فإن المدينة لا تصلح إلا بي أو بك» قال الحاكم: «هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه »
الحاكم النيسابوري، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج2 ص337.،تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
واستمتع به أنت وفاطمة حتى يأتيكم الله من فضله ، فإن المدينة لا تصلح إلا بي وبك
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال،ج 11 ص 278،تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.
اين روايت صراحت دارد كه در مدينه يا بايد وجود مقدس پيامبر گرامي باشد و يا وجود حضرت امير (ع) و اين دلالت مي كند كه ولايت علي در غيبت پيامبر اكرم عين ولايت آن حضرت است همانند ولايت حضرت هارون در غياب حضرت موسي(ع).
هر مقامى را كه هارون علیه السلام نسبت به موسى علیه السلام داشته ، براى امير المؤمنين عليه السلام نسبت به پيغمبر صلى الله عليه وآله ثابت مىكند ؛ بديهي است كه همان گونه كه مقام هارون(ع) و ولايت او در عصر موسي(ع) بالفعل بود و تصرفات او با اذن و در طول تصرفات حضرت موسي (ع) بوده، امير المؤمنين عليه السلام نيز مطابق حديث ثقلين بالفعل داراي ولايت بوده است .
مقام و منزلتهاي كه حضرت هارون(ع) داشته ذيلا بررسي ميگردد.
[FONT=arial]منزلتهاي حضرت هارون علیه السلام :
[FONT=arial]آنچه از آيات قرآن كريم استفاده ميشود ، منزلتهاي هارون نسبت به حضرت موسي ، به پنج امر خلاصه ميشود الف : مقام وزارت : وزير كسى است كه امير را در انجام امور ياري ميكند و بار سنگين مسؤوليتى را كه امير دارد بر دوش مىكشد ، و متصدى انجام آن مىشود . و هارون(ع) در زمان حضرت موسي(ع) همين مقام را داشته است ؛ چنانچه در آيه 29 سوره طه از قول حضرت موسي عليه السلام آمده است : و در آيه 35 فرقان آمده است : ب : مقام خلافت : وَ وَاعَدْنَا مُوسىَ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسىَ لِأَخِيهِ هَرُونَ اخْلُفْنىِ فىِ قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِين . الأعراف / 142 . ج : اخوت و برادرى : هارُونَ أَخي . عن ابن عمر رضي الله عنهما قال لما ورد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم المدينة آخى بين أصحابه فجاء علي رضي الله عنه تدمع عيناه فقال يا رسول الله آخيت بين أصحابك ولم تواخ بيني وبين أحد فقال رسول الله صلى الله عليه وآله يا علي أنت أخي في الدنيا والآخرة . اشْدُدْ بِهِ أَزْري . همان طوري كه حضرت موسى (ع) از خداوند درخواست كرد كه پشت او را به هارون (ع) محكم كند ، به مقتضاي اين حديث مقام پشتيبانى از حضرت خاتم براى امير المؤمنين عليهما السلام ثابت ميشود . هـ : شراكت در امر : و : وجوب اطاعت و پيروي « وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي. »طه: 90. « و در حقيقت ، هارون قبلا به آنان گفته بود: « اى قوم من، شما به وسيله اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفتهايد، و پروردگار شما [خداى] رحمان است، پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد .» اين آيه ، وجوب اطاعت حضرت هارون (ع) در زمان حضرت موسي(ع) و در غياب او براي حضرت هارون(ع) را ثابت مي كند و اين وجوب پيروي از حضرت هارون(ع) منافات با وجوب پيروي حضرت موسي(ع) ندارد در رابطه با امام علي عليه السلام نيزاين چنين است يعني تمام ولايتي كه پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله وسلم است دارد براي حضرت علي عليه السلام در غياب آن حضرت ثابت است. در نتيجه با اين حديث تمامي مقامات حضرت هارون(ع) ؛ جز مقام نبوت بالفعل ، براي امير المؤمنين عليه السلام نيز ثابت مي شود و امير المؤمنين (ع) ؛ وزير ، خليفه ، برادر ، پشتيبان و شريك در امر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است اما تصرفات آن حضرت در طول تصرفات رسولا خدا بوده وبا اذن آن حضرت بوده است . [FONT=arial] [FONT=arial] طبق عقیده اهل سنت خلافت متعلق به شایسته ترین فرد در علم، شجاعت،عدالت است، طبیعتا زمانی که نبی مکرم(ص) در قید حیات هستند شایسته ترین فرد خود ایشان می باشند، اما پر واضح است از سنت و قرآن که امیرالمومنین(ع) بعد از نبی مکرم(ص) شایسته ترین فرد می باشد.
وَ اجْعَل لىِّ وَزِيرًا مِّنْ أَهْلىِ هَارُونَ أَخِى .
و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ، برادرم هارون را .
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزيراً .
و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم و برادرش هارون را ياور او قرار داديم .
و ما با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب ( ديگر ) تكميل نموديم به اين ترتيب ، ميعاد پروردگارش ( با او ) ، چهل شب تمام شد . و موسى به برادرش هارون گفت : « جانشين من در ميان قومم باش و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما » .
از آن جايي كه برادرى هارون (ع) با موسى(ع) نسبى بود و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم ميخواست تمامي مقامات هارون (ع) نسبت به حضرت موسي(ع) در حق امير المؤمنين عليه السلام تحقق يابد ، با امير المؤمنين عليه السلام عقد اخوت بست و او را برادر خود در دنيا و آخرت خطاب كرد ؛
چنانچه حاكم نيشابوري و بسياري ديگر از علماي اهل سنت نقل كردهاند:
عبد الله بن عمر گفت : چون پيغمبر به مدينه وارد شد ، بين اصحاب اخوت و برادرى بر قرار كرد ، پس على (عليه السلام) با چشم گريان آمد ، گفت يا رسول الله اصحابت را برادر كردى ، و مرا با كسى برادر نكردى ، فرمود : « يا على ، تو در دنيا و آخرت برادر منى »
د : مقام پشتيباني :
وَأَشْرِكْهُ فىِ أَمْرِى .
همان طوري كه حضرت هارون(ع) شريك كار حضرت موسى(ع) بود ، اين مقام به مقتضاى اين حديث و به نص صريح قرآن ؛ به جز در نبوت براى على ( عليه السلام ) ثابت ميشود .
قران مي فرمايد :
[FONT=arial]2.دومین پاسخ این که ،
[FONT=arial]
[FONT=arial]در واقع مقارنه ولایت رسول خدا(ص) و امیرالمونین(ع) نه تنها نافی اعتقاد تشیع نیست، بلکه مثبت این حرف است، متاسفانه نویسنده مقاله عبارت نبی مکرم(ص) مبنی بر "ألست أولى بكم من أنفسكم ؟ " را نمی خواهد ببیند .
در روايت حاكم نيشابوري آمده است كه آن حضرت محمد(ص) از مردم اين گونه اعتراف گرفت :
يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا الله ورسوله أعلم .
[قال] : ألست أولى بكم من أنفسكم ؟
قالوا : بلى قال من كنت مولاه فعلي مولاه
.اى مردم ! چه كسى از جان و مال شما ، از خود شما سزاوارتر است ؟
گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله داناتر است ،
سپس فرمود : آيا من از خود شما سزاوارتر نيستم ؟
همگي تأييد كردند .
آنگاه فرمود : (من كنت مولاه فعلىّ مولاه) .
حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت ميگويد :
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .
سند اين حديث صحيح است و با این که صحیح است بخاري و مسلم آن را نقل نكردهاند.
و ذهبي نيز در تلخيص المستدرك سخن وي را تأييد ميكند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحين مع تضمينات الذهبي في التلخيص ، ج3 ، ص613 ، ح6272 ، ناشر : دار الكتب العلمية ـ بيروت ، ط 1ـ 1411هـ ـ 1990م .
ادامه دارد
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]3.سومین پاسخ این که ،
مگر زمانی که نبی مکرم (ص) در قید حیات بودند، عده ای از صحابه شیعیان آقا امیرالمومنین(ع) نبودند؟
اگر این مشکل داشت نبی مکرم(ص) نهی می کرد، لذا این اثبات می کند که در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله تصرفات حضرت عليعليه السلام در طول تصرفات رسول خدا صلي الله عليه وآله استو از این رو است که نبی مکرم(ص) به معرفی فضائل شیعیان امیرالمومنین(ع) می پردازد :
قال تعالى ( إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية ) . لما نزلت هذه الآية قال الرسول لعلي يا علي ( ع ) هم أنت و شيعتك . سورة البينة ، آية 7 .
زماني که آيه ( إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية ) نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي امير المؤمنين فرمودند : منظور از اين آيه تو و شيعيانت هستيد .
والصواعق المحرقة لابن حجر ص 96
شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني ج 2 ، ص 356 - 66 ح 1125 – 1148
كفاية الطالب للكنجي الشافعي ص 244 و 245 و 246
المناقب للخوارزمي ص 62 و 187
الفصول المهمة لابن الصباغ المالكي ص 107
ينابيع المودة ـ قندوزي الحنفي ـ ص 62
نور الأبصار ص 71 و 102
الدرالمنثورـ سيوطي ـ ج 6 ، ص 379
تفسير الطبري ج 3 ، ص 146
تذكرة الخواص لابن الجوزي ص 18
فتح القدير للشوكاني ج 5 ، ص 477
فرائد السمطين ج 1 ، ص 156 .
هم چنین دكتر صبحي الصالح مي گويد :
كان بين الصحابة حتى في عهد النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) شيعة لربيبه علي ، منهم : أبو ذر الغفاري ، والمقداد بن الأسود ، وجابر بن عبد الله ، وأبي بن كعب ، وأبو الطفيل عمر بن وائلة ، والعباس بن عبد المطلب وجميع بنيه ، وعمار بن ياسر ، وأبو أيوب الأنصاري.
[FONT=arial]در ميان صحابه حتي در زمان (حيات) پيامبراکرم عده اي شيعه علي ـ پرورش يافته پيامبرـ بودند که بعضي از آنها عبارتند از : أبو ذر غفاري ، ومقداد بن اسود ، وجابر بن عبد الله ، وأبي بن كعب ، وأبو الطفيل عامر بن وائلة ، وعباس بن عبد المطلب وجميع بنيه ، وعمار بن ياسر ، وأبو أيوب الأنصاري.[FONT=arial]
النظم الإسلامية : ص 96
محمد كرد علي در کتاب خطط الشام مي گويد :
عرف جماعة من كبار الصحابة بموالاة علي في عصر رسول الله صلى الله عليه وسلم ، مثل سلمان الفارسي ، القائل : بايعنا رسول الله على النصح للمسلمين ، والائتمام بعلي بن أبي طالب ، والموالاة له ، ومثل أبي سعيد الخدري ... ومثل أبي ذر الغفاري وعمار بن ياسر ، وحذيفة بن اليمان وذي الشهادتين ، وأبي أيوب الأنصاري ،وخالد بن سعيد ، وقيس بن سعد .
[FONT=arial]در زمان رسول خدا جماعت بزرگي از صحابه به دوستي و پيروي از علي شناخته مي شدند مثل سلمان که مي گفت : ما با رسول خدا بر خيرخواهي مسلمين و پذيرفتن ولايت و امامت علي و دوستي او بيعت نموديم ، و مثل أبي سعيد خدري ... ومثل أبي ذر غفاري وعمار بن ياسر ، وحذيفة بن يمان و ذي الشهادتين ، وأبي أيوب انصاري ، وخالد بن سعيد ، وقيس بن سعد .[FONT=arial]خطط الشام 5 / 251 - 256
4. چهارمین پاسخ این که ، می شود بفرمائید نبی مکرم(ص) که ملزم به ابلاغ وحی و معرفی جانشین خود بودند در چه زمانی باید جانشین را معرفی نمایند؟
اگر در زمان حیات انتخاب کنند که می گویید این شراکت است با پیامبر (ص)!
هم چنین زمانی که حضرت محمد(ص) می خواستند چیزی بنوسیند تا امت گمراه نشود باز هم نگذاشتید و زعیم شما و همراهانش به ایشان توهین کردند!!
مگر نمی دانید که این قضیه هر وقت به یاد ابن عباس می آمد او گریان می شد؟
هنگامى كه پيامبر ( ص ) در بستر بيمارى فرمودند : « دوات و قلم بياوريد تا چيزى برايتان بنويسم كه هرگز گمراه نشويد » .
چرا عمر گفت : « درد بر اوغلبه كرده و كتاب خدا ما را بس است » ؟ « إنّ النبيّ - صلى اللّه عليه وسلم - قد غلب عليه الوجع ، وعندكم القرآن حسبنا كتاب اللّه
صحيح البخاري ، ج 7 ص 9 ، كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 كتاب المغازي ، باب مرض النبي - صلى اللّه عليه وسلم - ووفاته ؛ صحيح مسلم فى آخر كتاب الوصيّة ، ج 5 ، ص 76 . .
ويا این که گفتند :
رسول گرامى ( ص ) هذيان مىگويد : « إنّ رسولاللَّه - صلى اللّه عليه وسلم - يهجر » ،
نستجير باللّه ...
( كبرت كلمة تخرج من أفواههم ) الكهف : 5 . .
و اين قضيّه به قدرى درد آور بود كه وقتى ابن عبّاس به ياد آن مىافتاد ، اشك چشمانش همانند دانههاى مرواريد از گونههايش سرازير مىگشت:
عن ابن عبّاس قال : « يوم الخميس وما يوم الخميس ، ثمّ جعل تسيل دموعه حتّى رأيت على خدّيه كأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالكتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه عليه وسلم - يهجر » .
صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 76 كتاب الوصيّة باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء ،صحيح البخارى ، ج 4 ص 31 ، كتاب الجهاد والسير . .
5.پنجمین پاسخ ،
به همان دلیلی که سایر انبیا الهی (ع) جانشین داشتند و این جانشینی منافاتی با ولایت آنها نداشت و این تصرفات در طول تصرفات آنان بود.
شما از طرفى ، در كتب روايى خود ، از رسول اكرم ( ص ) نقل مىكنيد كه فرمود :
« لكلّ نبيّ وصيّ ووارث »
تمام پيامبران داراى وصى و وارث بودند
تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ص 392 ؛
والرياض النضرة ، ج 3 ص 138 ،
ذخائر العقبي ، ص71 ؛
المناقب للخوارمى ص 42 و 85 . ،
واز قول سلمان فارسى نقل مىكنيد كه از حضرت رسول اكرم ( ص ) پرسيد :
« إنّ لكلّ نبيّ وصيّاً ، فمن وصيّك؟ »
هر پيامبرى براى خود وصى وجانشين داشت ، وصى شما كيست؟
المعجم الكبير ، ج 6 ص 221 ؛
مجمع الزوائد ، ج 9 ص 113 ؛
فتح الباري ، ج 8 ص 114 .
و از طرف ديگر مىگوييد پيامبر ( ص ) كسى را به عنوان جانشين معيّن ننمود!
آيا در ميان تمامى پيامبران الهى ، رسول اكرم ( ص ) استثنا شده بود و اين از خصوصيّات و ويژگىهاى حضرت بود؟
و يا بر خلاف سنّت تمام پيامبران عمل نمود؟
يا عبارت رسول اكرم ( ص ) عام است و خود حضرت را نيز شامل مىشود و سؤال سلمان نيز شاهد اين عموم است .
آيا تا كنون در آيه شريفه :
( أولئك الّذين هدى اللّه فبهداهم اقتده ) الأنعام : 90 .
نخوانده اید؟
فكر كرديم كه خداوند پس از ذكر اسامى پيامبران بزرگ ، به رسول گرامى ( ص ) امر فرموده كه از هدايت آنان متابعت نمايد؟
چه جوابی دارید؟
ادامه دارد.......
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial] 3.ادعا کردید که :
وازجهتي حديث "من كنت مولاه. . . "فقط دال بر قدر و منزلت والاي حضرت علي (رض) میباشد. اگر غير از اين باشد جا دارد كه بپرسيم چنانچه مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از اين مطلب خلافت و امامت علی (رض) بوده، چه چيزي مانع شده كه در آن اجتماع انبوه و بيسابقه در مکه كه به روايتي هشتاد هزار نفر و به روايتي ديگر صدوبيستوچهارهزار نفر بودهاند خلافت علي رضى الله عنه را با عبارتي واضح و صريح كه غير قابل تغيير باشد اعلان نكند و بگذارد گروههای مختلف هر یک جدا شوند و در نهایت تنها در میان اندکی از آن جمع انبوه از جمله اهالی یمن این موضوع را مطرح نماید؟! .
دكتر محمد جواد مشكور مي نويسد: مطلبي كه برای ما مجهول است اين است كه؛ چرا در اجتماع سقيفه هيچ يک از مهاجرين و انصار سخني از حديث غدير- که برای همه واضح و روشن بوده- به ميان نياورده است.
اگر واقعا معنای این حدیث پیامبر خلیفه شدن علی بود آیا نباید یک نفر در جمع سقیفه به این حدیث استناد میکرد ؟مگر عباس و ابوذر کجا بودند؟اگر فرض را بر آن بگیریم که پیامبر طی حکمی در غدیر علی(رض) را خلیفه کرد در آن صورت آیا سایر اصحاب از جمله علی و ابوذر موظف نبودند برای برقراری حکم پیامبر قیام کنند؟ آیا در آن میان حتی یک نفر هم نبود كه بگويد: پيامبر صلى الله عليه وسلم در حجه الوداع چنين فرمودند و معنای آن خلیفه بودن و امام بودن علی(رض)است؟؟.
[FONT=arial]
مگر شما و جناب دکتر مشکور جملات غزالی را ندیده اید؟ ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة ....
مجددا سخنان این عالم مشهور شما را صرفا جهت مزید اطلاع نقل می کنیم:
واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.
از خطبههاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند.
رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است.
عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت: " تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي".
اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشىها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمينهاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى كردند.
الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، مجموعة رسائل الإمام الغزالي. ص483.
دیگر این که به همان دلیلی که امت موسی(ع) تخلف کردند و هارون را فراموش کردند، ما قبلا این موارد را مفصلا بیان کردیم و حتی و سخن پيغمبر خاتم(ص) را آوردیم که حضرت فرمود:
وَالَّذِي نَفْسِي بيده لَتَرْكَبُنَّ سُنَّةَ من كان قَبْلَكُمْ
قسم به خدايي که جان من پيغمبر در قبضه قدرت او است، تمام سنتهاي زشتي که در امم گذشته بود، در امت من قدم به قدم خواهد بود.
هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ
سنن الترمذي، ج 4، ص 475
ادامه دارد....
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]
4.در مقاله خود ادعا کردید که: [QUOTE]2- "مولی"داراي معاني زيادي از جمله: سيد، آقا، ارباب، بنده، آزادكننده، بندهی آزاد شده، ولينعمت، نعمت دهنده، شريك، پسر، پسر عمو، خواهرزاده، عمو، داماد نزديك، قريب خويشاوند، پيرو، تابع و غيره ميباشد اما در اينجا "مولی"به معناي دوست میباشد، نه خليفه!
خداوند متعال ميفرمايد: "ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لا مَوْلَى لَهُمْ"(محمد: 11). « اين بدان سبب است كه خدا دوستدار و مولاى كسانى است كه ايمان آوردند، ولى كافران را مولايى نيست.(ترجمهی بهرامپور) در آیهای دیگر ميفرمايد: "يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ" (الدخان: 41). « روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمىكند، و از هيچ سو يارى نمىشوند».(ترجمهی آیت الله مکارم شیرازی).
به همین ترتیب در چندين آيهی ديگر نیز"مولی "به معناي دوست آمده و مطلقاً به معناي خليفه به كار نرفته است.[/QUOTE]
[FONT=arial]
سوال ما از شما این است که آیه 41 سوره دخان چه ربطی به آیه ولایت یا حدیث غدیر و ... دارد؟
مگر خودتان نگفته اید مولا معانی متعددی دارد! پس چرا قیاس می کنید؟
سوال دیگر هم از شما داریم، این که شما از کجا می فهمید که چه معنی ای را در هر آیه به کار برید؟
اگر بنابر این است که شما یک آیه دیگر که ربطی ندارد را با حدیث غدیر قیاس کنید، خب ما هم می گوییم که تمامی کلمات مولی و ولی و ... که خلفای شما یا ام المومنین عایشه و... در مقام خلافت خود بیان کرده اند معنای دوست می دهد!
مثلا چرا در حدیث زیر معنای ولی را دوست نمی گیرید؟ پاسختان چیست؟
عن عائشة قالت: لما ولي أبو بكر قال قد علم قومي أن حرفتي لم تكن لتعجز عن مؤونة أهلي...
عائشه گفت : وقتي ابو بكر سرپرست شد گفت: بدرستي قوم من مي داند كه شغل من بخاطر اين نبوده كه من از مئونه اهلم عاجزبودم.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 3 ص 185،، ناشر: دار صادر - بيروت.
ألست أولى بكم من أنفسكم ؟!
با وجود جمله فوق در کلام رسول خدا(ص) در حدیث غدیر هنوز هم فکر می کنید که معنای مولا در حدیث غدیر دوست است؟
با این تعابیر می شود بفرمایید چرا خلیفه دوم گفت :
بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى!
چرا از لفظ اصبحت استفاده کرد؟
امیدوارم تا الان متوجه باشید که هر گردی گردو نیست !
لذا همین طوری قیاس نکنید!
اما به راستی معنای ولی در حدیث غدیر چه می باشد؟
1. سوالی که از نویسنده این مقاله داریم این است که :
آیا جمله "ألست أولى بكم من أنفسكم ؟ " رسول خدا(ص) را در حدیث غدیر نخوانده است؟
می تواند ایشان بگوید چرا نبی مکرم(ص) این عبارت را به کاربردند؟
نویسنده این مقاله می تواند آیه "النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ "را برای مخاطبانش بخواند.
2.آقای حلبي دلالت كلمه «اولي» در خطبه غدير ر ا در معناي ولايت پذيرفته و در اين باره مينويسد :
وهذا أقوى ما تمسكت به الشيعة والإمامية والرافضة على أن عليا كرم الله وجهه أولى بالإمامة من كل أحد وقالوا هذا نص صريح على خلافته سمعه ثلاثون صحابيا وشهدوا به قالوا فلعلى عليهم من الولاء ما كان له (ع) بدليل قوله (ص) ألست أولى بكم وهذا حديث صحيح ورد بأسانيد صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح في صحته كأبي داود وأبي حاتم الرازي وقول بعضهم إن زيادة اللهم وال من والاه إلى آخره موضوعة مردود فقد ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيرًا.
اين «روايت» قوي ترين دليلي است كه شيعه به آن تمسك نمودند به اين كه علي (ع) سزاوارتر به امامت از ديگران است. گفتهاند : كه اين نص صريح بر خلافت علي است كه سي نفر صحابي آن را استماع نموده و به آن شهادت داده وگفتند به اين كه علي (ع) نسبت به مسلمانان ولايت دارند به دليل قول رسول خدا (ص)« ألست أولى بكم...» اين حديث صحيحي است كه با سند هاي صحيح وحسن نقل شده است . برخي مثل ابي داود و ابي حاتم رازي كه ارادي بر حديث كردند اين خدشه قابل توجه نيست . و نظر بعضي كه جمله اي « اللهم وال من والاة إلى آخره...» را ساختگي دانسته اند مردود است .
علي بن برهان الدين الحلبي الوفاة( 1044) ، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون ، ج 3 ، ص 336 ،دار النشر دار المعرفة بيروت 1400.
3.ابوحامد غزالی که سخنش را پیش تر نقل کردیم ، معنا مولا در حدیث غدیر را دوست نگرفته است. یافعي در شرح حال غزالي ميگويد:
وفضائل الإمام حجة الاسلام أبي حامد الغزالي رضي الله عنه أكثر من أن تحصر، وأشهر من أن تشهر. وقد روينا من الشيخ الفقيه الإمام العارف بالله، رفيع المقام الذي اشتهرت كرامته العظيمة وترادفت وقال للشمس يوما قفي فوقفت حتى بلغ المنزل الذي يريد من مكان بعيد.
فضائل إمام حجه الاسلام أبو حامد غزالي رضي الله عنه بيش از آن است كه در حدّ و حصر بگنجد و مشهورتر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد. و ما از اين شيخ فقيه إمام عارف بالله، كه به حدي رفيع المقام است كه كرامت عظيمه او هم پا و هم سنگ با خورشيد گشته تا جايي كه روزي به خورشيد گفت: در آسمان بمان و خورشيد هم در آسمان ماند تا او به سر منزل مقصود خود كه در مكاني دور دست قرار داشت رسيد.
مرآة الجنان، حوادث سنة 505 .
4. محمد بن طلحه شافعي از علماي بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجري است می گوید:
فيكون معنى الحديث: من كنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حميمه أو صديقه فإن عليا منه كذلك، وهذا صريح في تخصيصه لعلي بهذه المنقبة العلية وجعله لغيره كنفسه ... بما لم يجعله لغيره. وليعلم: أن هذا الحديث هو من أسرار قوله تعالى ...فإنه أولى بالمؤمنين وناصر المؤمنين وسيد المؤمنين. وكل معنى أمكن إثباته مما دل عليه لفظ (المولى) لرسول الله فقد جعله لعلي عليه السلام. وهي مرتبة سامية ومنزلة شاهقة ودرجة علية ومكانة رفيعة خصه صلى الله عليه وسلم بها دون غيره، فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد وموسم سرور لأوليائه.
معناى حديث غدير اين است: هر كس كه من بر او أولى و سزاوارتر و يا ناصر و وارث و يا پشتيبان و دوست صميمي او هستم علي هم براي او اين چنين است. و اين كلام صريح در تخصيص علي به اين منقبت بلند بوده و او را براي ديگران مانند خود قرار داده و اين خصوصيت را براي ديگري قائل نشده است .
از اين رو دانسته ميشود كه: اين حديث از أسرار سخن خداي تعالى است ... كه [مضمون آن] در آيه مباهله نيز آمده. پس به درستي كه علي از همه كس بر مؤمنين اولي و سزاوارتر است و ناصر مؤمنين و سيد آقاي مؤمنين است. و هر معنايى كه أمكان داشته باشد از لفظ «مولي» براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم إثبات كنيم همان را براي علي ميتوان ثابت نمود. و اين مرتبهاي بلند و والا و منزلتي دست نيافتني و درجهاي عالي و مكانتي رفيع است كه پيامبر آن را به علي و نه به ديگري اختصاص داده است.
و از اين روست كه روز غدير روز عيد و موسم سرور براي دوستداران علي [عليه السلام] گشته است.
مطالب السئول، ص 45-44
در خصوص شخصیت محمد بن طلحه شافعي نیز باید گفت که:
هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشي العدوي الشافعي المتوفّى سنة 652، ووصفه بالعلّامة الأوحد، برع في المذهب واصوله وشارك في فنون.
أبو سالم محمّد بن طلحه بن محمّد قرشي عدوي شافعي متوفّاى سال 652هـ . كه به علّامه بي نظير در مذهب و اصول و داراي فنون و هنرهاي مختلف توصيف گشته است.
سير أعلام النبلاء، ج 23، ص293
ادامه دارد......
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]5. ادعا کردید که:
3- رسول اکرم (ص) پس از واقعهي غديرخمابوبكر رضى الله عنه را در مدت بيماري خويش به جاي خود به مسجد فرستاد تا برمردم نماز بگزارد و این با خلیفه بودن علی (رض) پس از پیامبر تناقض دارد.
[FONT=arial] مهمترين روايات وارده در رابطه با «استخلاف» و يا جانشيني ابوبكر از سوي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم براي نماز در واپسين روزهاي عمر شريف آن حضرت كه مجموعاً يازده روايت، حاوي يك روايت از موطأ مالك و ده روايت از صحيح بخاري است؛ تماماً بررسي سندي شده كه همه ضعيف و يا مرسل بوده و در سلسله سند آن مشكلات اساسي وجود داشته است. البته در دلالت آن نيز (همان گونه كه ملاحظه خواهيد فرمود) به قدري تعارض و تناقض وجود دارد كه هر گونه اعتماد به اين روايات را منتفي ميسازد. این جا روایت کتاب الموطأ مالك را بررسی سندی می کنیم ولی برای برای مطالعه بیشتر و بررسی سندی سایر روایت هایی که در این زمینه امده است می توانید به مقاله ذیل مراجعه کنید : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3608 وَحَدَّثَنِي عَنْ مَالِكٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - خَرَجَ فِي مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَكْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي بِالنَّاسِ، فَاسْتَأْخَرَ أَبُو بَكْرٍ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - أَنْ كَمَا أَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - إِلَى جَنْبِ أبِي بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - وَهُوَ جَالِسٌ، وَكَانَ النَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أبِي بَكْرٍ.
این گفته نیز مثل تمام گفته های نویسنده مقاله مزبور بی سند است و حرف بی سند هیچ اعتباری ندارد، ضمنا، اگر هم سندی ارائه شود از منابع اهل سنت است و منابع اهل سنت در برابر شیعه هیچ ارزش علمی ای ندارد ، زیبنده است نویسنده این مقاله زمانی که از شیعیان سوال می پرسد به منابع تشیع استناد کند.
ابوبكر ايستاده و مردم به او اقتدا كرده اند. وقتى ابوبكر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به او اشاره كرد كه همان جا بمان؛ سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله كنار ابوبكر نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.مالك از هِشام بن عُرْوَه نقل مىكند كه عروه گويد
الموطّأ، مالك (179 هـ )، ج 1، ص 136 .
اولا روایت فوق مرسل است :
هذا مرسل في الموطأ *** لم يختلف عن مالك فيما علمت في إرسال هذا الحديث
[FONT=arial]الاستذكار، ابن عبد البر( 463 هـ )، ج 2، ص 175 . *** التمهيد، ابن عبد البر( 463 هـ )،ج 22، ص 315 .
[FONT=arial]دوم این که هشام بن عروه بن زبير بن عوام مبتلای به تدلیس است زیرا:
1. هشام بن عروة بن الزبير بن العوام الأسدي ثقة فقيه ربما دلس
تقريب التهذيب، ابن حجر( 852 هـ )، ج2، ص267 .
2.قال عبد الرحمان بن يوسف بن خراش : كان مالك لا يرضاه.
مالك از او رضايت نداست.
تهذيب الكمال، مزي (742 هـ )، ج 30، ص 239 .
3. مهم تر اين كه ابن حجر نام او را در كتاب «طبقات المدلّسين» آورده.
طبقات المدلسين، ابن حجر( 852 هـ )، ص 26 .
سوم این که عروه بن زبيراز دشمنان اهل بيت و از طرفداران معاويه و عضو گروه جعل حديث وي بوده است.
نکاتی در خصوص تدلیس:
خطيب بغدادى در الكفاية فى علم الرواية از قول شعبة بن حجاج مىنويسد:
عن الشافعي، قال: «قال شعبة بن الحجاج: التدليس أخو الكذب... وقال غندر: سمعت شعبة يقول: التدليس في الحديث أشد من الزنا، ولأن أسقط من السماء أحب إلي من أن أدلس... المعافى يقول: سمعت شعبة يقول: لأن أزني أحب إلي من أن أدلس.
تدليس، برادر دروغ است. غنذر مىگويد: از شعبه شنيدم كه مى گفت: تدليس در حديث از زنا بدتر است، من از آسمان سقوط كنم برايم بهتر از اين است كه تدليس كنم. معافى مىگويد: از شعبه شنيدم كه مىگفت: من زنا كنم، بهتر از اين است كه تدليس كنم.
و در ادامه مىنويسد:
«خرّب الله بيوت المدلّسين، ما هم عندي إلا كذابون » و « التدليس كذب »
خداوند، خراب كند خانه تدليس كنندگان را، آنها در نزد من جز دروغ نيستند. تدليس همان دروغ است.
البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ)، الكفاية في علم الرواية، ج 1، ص 356، تحقيق: أبو عبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر: المكتبة العلمية - المدينة المنورة.
با وجود این عبارات خطیب بغدادی در خصوص تدلیس ، من نمی دانم چرا اهل سنت ، خصوصا نویسنده مقاله مزبور سعی دارند با چنین احادیثی حدیث غدیر را زیر سوال ببرند!
6. ادعا کردید که:
[QUOTE] 4- اگر علي رضى الله عنه خليفه بود پس تقاضاي عباس عمويش در هنگام بيماري پيامبر(ص) كه از علي رضى الله عنه خواست نزد آن حضرت صلى الله عليه وسلم برود و از ایشان درخواست تعيين خليفه نمايد بي مورد خواهد بود .
[/QUOTE]
[FONT=arial]باز هم گفته بی سند و مستند به کتب خود اهل سنت!
نوشته بی سند فاقد وجاهت علمی است
در یک مقاله ای که شیعه را مخاطبش قرار داده اید بایستی از کتب تشیع ادعای خود را اثبات کنید.
این که فقط ادعا بی سند آنهم از منابع خودتان داشته باشید علمی نیست.
**اما بازبه شما تخفیف می دهیم ولی حتی اگر این مطلب رااز منابع خودتان بیاورید، خواهیم گفت چرا عمر و یارانش زمانی که نبی مکرم(ص) قلم و کاغذ خواستند به رسول خدا(ص) توهین کردند!(رک مطالب قبلی).
ادامه دارد.....
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]7. ادعا کردید که:
5- حضرت علي در نهج البلاغه، خطبهی (37) ميفرمايد: من به موجب عهد و ميثاقي كه بر ذمهام بود، با خلفا بيعت كردم! آخر كسي كه خودش خليفه است، چگونه براي بيعت با ديگران عهد و ميثاق ميبندد؟ اعتراف به عهد و ميثاق براي بيعت با ديگران دليل روشني است بر اينكه حضرت علي داراي مقام خلافت نبوده و موضوع غديرخم ارتباطي با امر خلافت نداشته است.
[FONT=arial]فقط کافی بود یک بار خطبه 37 را می خواندید .
[FONT=arial]
میثاقی که امیرالمومنین(ع) بر عهده اش بود اطاعت از امر خدا و رسولش (ص) بود و این میثاق همان امامت بود، میثاق این بود که دین خدا و زحمات رسول خدا(ص) پایمال نشود.
یکی از وظائف امام این است که نگذارد امت به تفرقه افتد، یکی از وظایف امام حفظ امت است.
این که امیرالمومنین(ع) از قیام صرف نظر کردند و نگذاشتند خون مسلمانان ریخته شود و متاسفانه برخی حق حضرت را غصب کردند ، منافاتی با امامت حضرت امیر(ع) ندارد و باز هم شما مبحث خلافت و امامت را خلط کردید.
چرا رسول خدا(ص) در مدینه حکومت تشکیل داد؟
چرا حضرت محمد مصطفی (ص) در مکه اقدام به تاسیس حکومت الهی نکردند؟
پاسخ ساده است، زیرا شرایط در مدینه مهیا بود و این دلیل نمی شود با منطق شما بگوییم که رسول الله(ص) در مکه امام و پیغمبر نبودند!
به همان دلیل که رسول خدا(ص) در مکه شرایط خلافت نبود و ایشان خلافت نکردند اما ایشان رسول خدا و امام جامعه بودند، در مورد امیرالمومنین(ع) هم می گوییم چون شرایط مهیا نبود حکومت تشکیل نشد و خلیفه نشدند اما حضرت امیر(ع) امام جامعه بودند.
حداقل این است که در مسلمات قطعی اهل سنت آمده است که مسلم نيشابوري در روايتي از حذيفة بن يمان(1) نقل ميكند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود :
يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ ولا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ في جُثْمَانِ إِنْسٍ قال قلت كَيْفَ أَصْنَعُ يا رَسُولَ اللَّهِ إن أَدْرَكْتُ ذلك قال تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلْأَمِيرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ .
بعد از من پيشواياني بر مسند قدرت خواهند نشست كه از هدايت من بهرهاي نبردهاند ، به سنت من نيز عمل نمي كنند و در ميان آنها افرادي هستند كه قلبهايشان قلب شياطين در جسم آدمي زاد هستند . عرض كردم اي رسول خدا ! اگر ما آن روز را درك كرديم ، وظيفه ما چيست ؟ فرمود : به سخنان آنها گوش داده و از فرمانشان اطاعت كنيد ، اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار دادند و اموال شما را نيز غارت كردند ، وظيفه شما اطاعت و فرمانبرداري است ! .
النيسابوري، مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1476، ح1847، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
خب ، این حدیث را شما اهل سنت قبول دارید؛ پاسختان در این باره چیست؟
خطبه 37 اشاره به فضائل امیرمومنان(ع) دارد که یکی از این فضائل اطاعت حضرت علی علیه السلام از خدا و رسول خدا(ص) بود. حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مى كرد، ايشان امر به صبر شده بود، و این مطلب در منابع شيعه و سني به آن اشاره شده است :
1. مرحوم سيد رضى الدين موسوى در كتاب شريف خصائص الأئمه (عليهم السلام) مىنويسد:
أَبُو الْحَسَنِ فَقُلْتُ لِأَبِي فَمَا كَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ قَالَ دَخَلَ عَلَيْهِ النِّسَاءُ يَبْكِينَ وَارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ نُودِيَ أَيْنَ عَلِيٌّ فَأَقْبَلَ حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهِ قَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) فَانْكَبَبْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَخِي... أَنَّ الْقَوْمَ سَيَشْغَلُهُمْ عَنِّي مَا يَشْغَلُهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُكَ فِي الْأُمَّةِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَإِنَّمَا تُؤْتَى مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ وَنَأْيٍ سَحِيقٍ وَلَا تَأْتِي وَإِنَّمَا أَنْتَ عَلَمُ الْهُدَى وَنُورُ الدِّينِ وَهُوَ نُورُ اللَّهِ يَا أَخِي وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْهِمْ بِالْوَعِيدِ بَعْدَ أَنْ أَخْبَرْتُهُمْ رَجُلًا رَجُلًا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ
مِنْ حَقِّكَ وَأَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِكَ وَكُلٌّ أَجَابَ وَسَلَّمَ إِلَيْكَ الْأَمْرَ وَإِنِّي لَأَعْلَمُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَفَرَغْتَ مِنْ جَمِيعِ مَا أُوصِيكَ بِهِ وَغَيَّبْتَنِي فِي قَبْرِي فَالْزَمْ بَيْتَكَ وَاجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَى تَأْلِيفِهِ وَالْفَرَائِضَ وَالْأَحْكَامَ عَلَى تَنْزِيلِهِ ثُمَّ امْضِ [ذَلِكَ] عَلَى غير لائمة [عَزَائِمِهِ وَ] عَلَى مَا أَمَرْتُكَ بِهِ وَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا يَنْزِلُ بِكَ وَبِهَا [يعني بفاطمة] حَتَّى تَقْدَمُوا عَلَيَّ.
امام كاظم عليه السلام مىفرمايد: از پدرم امام صادق عليه السلام پرسيدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گريه بلند كردند، مهاجرين و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مىكردند، علي فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روى بدن پيغمبر انداختم، فرمود:
برادرم، اين مردم مرا رها خواهند كرد و به دنياى خودشان مشغول خواهند شد؛ ولى تو را از رسيدگى به من باز ندارد، مثل تو در بين اين امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاى دور نزد آن بيايند... پس چون از دنيا رفتم و از آنچه به تو وصيت كردم فارغ شدى و بدنم را در قبر گذاشتي، در خانهات بنشين و قرآن را آنگونه كه دستور دادهام، بر اساس واجبات و احكام و ترتيب نزول جمع آورى كن، تو را به بردبارى در برابر آنچه كه از اين گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله عليها خواهد رسيد سفارش مىكنم، صبر كن تا بر من وارد شوي.
الشريف الرضي، أبي الحسن محمد بن الحسين بن موسى الموسوي البغدادي (متوفاي406هـ) خصائص الأئمة (عليهم السلام)، ص73، تحقيق وتعليق: الدكتور محمد هادي الأميني، ناشر: مجمع البحوث الإسلامية الآستانة الرضوية المقدسة مشهد – إيران، 1406هـ
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 22، ص 484، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.
2.دوم این که در منابع متعددی از اهل سنت آمده است که امیرالمومنین(ع) می فرمایند:
إن مما عهد إلی النبی صلى الله علیه و آله أن الأمة ستغدر بی بعده
از جمله وصیتهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود، این بود: أمت من بعد از من، در حق تو حیله و خیانت میکنند و حق مسلّم تو را پایمال میکنند.
المستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج3، ص140
البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج6، ص244
شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید، ج4، ص107
الکامل لعبد الله بن عدی، ج6، ص216
تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج11، ص216
تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج42، ص447
تذکرة الحفاظ للذهبی، ج3، ص995
نکاتی در خصوص بیعت:
در خصوص بیعت امیرالمومنین (ع) آنچه مسلم و قطعی هست این است که با اکراه و اجبار بوده است.
در معنای بیعت اختیار نهفته است. اگر اثبات شد این بیعتی که شما ادعا می کنید با زور بوده است و اختیاری در آن وجود نداشته باشد ، هیچ ارزشی ندارد.
بيعت، پيماني است ميان يك شهروند و يك حاكم در راستاي حمايت از منويات و برنامههاي آن حاكم. در تاريخ هم آمده كه اگر بيعتي صورت ميگيرد، تسليم منويات حاكم و برنامهها و كارهاي حاكم شدن و از او اطاعت كردن است.
در معناي بيعت، اختيار و ميل قرار دارد و اگر كسي بخواهد با زور بيعت كند، آن بیعت چیزی را برای شما ثابت نمی کند.
1.معاويه خطاب به اميرمؤمنان علي عليه السلام می گوید که در همه موارد بيعت با خلفا ، تو را به اكراه ميبردند ! يکي از مدارک و دلائلي که هجوم به خانه ي حضرت علي عليه السلام را تاييد مي کند نامهاي است که معاويه به عنوان طعن و انتقاد براي حضرت علي- عليه السلام- فرستاده است.
او در نامه ي خود پس از يادآوري مقاومت و سرسختي علي- عليه السلام- در بيعت نکردن با خليفه ي اول، چنين مينويسد:
وأنت في كل ذلك تقاد كما يقاد البعير المخشوش حتى تبايع وأنت كاره.
دستگاه خلافت تو را مهار کرد و بسان شتر سرکش براي بيعت سوق دادند.
الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاى: 328هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 312، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.
2.اميرمؤمنان عليه السلام در پاسخ به معاويه می فرمایند که: به اكراه بردن من براي بيعت ، دلالت بر ذم خلفا دارد:
وقلت : إني كنت أقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتى أبايع ، ولعمر الله ، لقد أردت أن تذم فمدحت ، وأن تفضح فافتضحت ، وما على المسلم من غضاضة في أن يكون مظلوما ما لم يكن شاكا في دينه ، ولا مرتابا بيقينه ، وهذه حجتي إلى غيرك قصدها.
در نامه ي خود نوشته بودي که من بسان شتر سرکش براي بيعت سوق داده شدم. به خدا سوگند خواستي از من انتقاد کني، ولي در واقع مرا ستايش کردي، و خواستي مرا رسوا کني، اما خود را رسوا کردي، هرگز بر مسلمان ايرادي نيست که مظلوم واقع شود. تا هنگامى كه در دين خود ترديد نداشته ، و در يقين خود شك ننمايد.
ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي (متوفاى 608هـ)، التذكرة الحمدونية، ج 7، ص 166، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر:دار صادر - بيروت،، الطبعة: الأولى، 1996م
إبن أبيالحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 15، ص 106، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
اين جمله نشان مي دهد كه امتناع حضرت از بيعت در حدى بوده است كه به زور او را به بيعت وادار كردند،
خب این چنین بیعت هایی چه ارزشی دارد!
آیا اصلا این ها مفهوم بیعت را می رسانند؟
هم چنین مسعودي دراينباره چنين نقل ميكند:
فوجهوا إلى منزله فهجموا عليه وأحرقوا بابه ، واستخرجوه منه كرها ، وضغطوا سيدة النساء بالباب ، حتى أسقطت محسنا ، وأخذوه بالبيعة فامتنع ، وقال : لا أفعل : فقالوا نقتلك فقال : إن تقتلوني فاني عبد الله وأخو رسوله ، وبسطوا يده فقبضها ، وعسر عليهم فتحها ، فمسحوا عليه وهي مضمومة.
آنگاه آن مردم متوجّه منزل علي عليه السلام شده و بر آن بزرگوار هجوم كردند، درب خانه او را سوزانيدند، آن برگزيده خدا را بدون رضايت او از منزل خارج كردند، فاطمه زهراء را بوسيله لنگه درب طورى فشردند كه محسن خود را سقط كرد.
پس از اين جنايات خواستند از على عليه السّلام بيعت بگيرند ولى على قبول نكرد و فرمود:من اين كار را نميكنم،گفتند: ترا خواهيم كشت، فرمود: اگر مرا بكشيد من بنده خدا و برادر رسول او صلى اللّه عليه و آله هستم، خواستند مشت على عليه السّلام را باز كنند ولى آن حضرت مشت خود را بست و آنان نتوانستند آن را باز كنند پس از روى ناچارى با پشت دست آن بزرگوار در صورتى كه بسته بود بيعت و مسح كردند.
مسعودى، على بن حسين ،متوفاي 346، إثبات الوصية للإمام على بن أبى طالب،ص 154-155 بيروت ، دارالاصول ، الطبعه الثانيه 1409 هجري
[FONT=arial]معنای بیعت این است؟
[FONT=arial]ابوبکر با مسح دست بسته امیرالمومنین(ع) بیعت کرد؟
[FONT=arial]
[/HR]
[FONT=arial](1). حذیفه پس از اینکه عثمان کشته شد و مردم با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، به اطرافیانش گفت که مرا به مسجد ببرید، چرا که پیر و علیل بود. در مسجد روی منبر قرار گرفت و گفت: ای مردم ، همانا مردم با علی بیعت کردند . پس تقوای خدا را پیشه کنید و علی را یاری کنید. به خدا قسم او بر تمام حق است و بهترین کسانی است که تاکنون آمده اند و تا قیامت خواهند آمد. سپس دست راستش را بر دست چپش گذارد و گفت: خدایا شاهد باش که من با علی بیعت نمودم ( زیرا در آن هنگام حاکم مدائن بود ) سپاس خدایی را که تا این مرا زنده نگه داشت . سپس به فرزندانش سعید و صفوان گفت: مرا ببرید و با علی باشید. برای او جنگ های زیادی رخ خواهد داد که عده زیادی از مردم در آن کشته خواهند شد. کوشش کنید که در رکاب او شهید شوید که به خدا قسم او بر حق و مخالفش بر باطل است.حذیفه چهل روز بعد از این جریان درگذشت و قبرش در مدائن در کنار رود دجله قرار دارد.(جهت مطالعه بیشتر مراجعه کنید به: قاموس الرجال ص 140 الی 145 / تاریخ خلفا ص 20)
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]8.ادعا کردید که:
6-اگر مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از تشكيل غديرخم ابلاغ خلافت علي رضى الله عنه بود و خدا به او امر فرموده بود"يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (مائده: 67) (اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مىدارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمىكند)( ترجمهی آیت الله مکارم شیرازی)؛ واجب بود صريحاً آن حضرت بفرمايد: علي رضى الله عنه خليفه و جانشين من است و مسلما ايماء و اشاره در این مورد مطلوب نبود. در صورتي كه خدا او را اطمينان داده (و الله يعصمك من الناس) با اين اطمينان واجب بود همان طور كه احكام نماز، روزه، زكات، حج و جهاد را صريحاً ابلاغ فرموده؛ خلافت علي رضى الله عنه را هم صريحاً ابلاغ فرمايد كه مردم دچار شك و ترديد نشوند و گمراه نگردند.
[FONT=arial]پس به تعبیر شما بایستی حتما نام امیرالمومنین(ع) و سایر ائمه علیهم السلام در قرآن بیاید!
نسبت به شبهه مطرح شده ما چند پاسخ خواهیم داد...
1.نخستین پاسخ :
سوالاتی خدمت نویسنده دارم :
می شود بفرمایید که 2 رکعت نماز صبح کجای قرآن آمده است؟
نماز بسیار مهم است، چرا دو رکعت نماز صبح در قرآن نیامده است؟
از کجا متوجه شدید که "اقيموا الصلاة" به معنای نماز است؟
چرا معنا را در آیه " إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا " به معنای صلوات و درود گرفته اید؟ در حالی که "یصلون" و "صلو ا "هم از همان ماده اند!
به همان دلیلی که شما بدون کمک سنت وصرفا با اتکا به قرآن نمی توانید متوجه شوید که "اقيموا الصلاة" معنای نماز می باشد و در آیه "إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا" معنای آن صلوات بر محمد و خاندان مطهرش می باشد، به همان دلیل هم ما می گوییم که آیه ولایت یعنی امیرالمومنین(ع)،آیه تطهیر یعنی امیرالمومنین(ع)،آیه 59 سوره نسا یعنی امیرالمومنین(ع) و......... .
مگر خداوند در آیه 44 سوره نحل نمی فرمایندکه:
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون .
و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند .
اين آيه دلالت ميكند بر اين كه سخنان رسول خدا صلي الله عليه وآله براي همه مسلمانان در تفسير و تبيين قرآن مجيد حجت است و مردم وظيفه دارند كه قبل از تفسير قرآن به روايات و سنت آن حضرت مراجعه و حقيقت تفسير قرآن را از آن حضرت بياموزند .
با این تعابیر چرا شما بدون اتکا و مراجعه به سنت آیه 67 سوره مائده را تفسیر کردید؟
2.دومین پاسخ ؛
حال به اقوال علمای اهل سنت پیرامون آیه 67 سوره مائده و حتی سنت می پردازیم
1.فخر رازي در تفسير کبير، ج12، ص49 صراحت دارد:
نزلت الآية في فضل علي بن أبي طالب عليه السلام و لما نزلت هذه الآية أخذ بيده و قال : "من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه"، فلقيه عمر رضي الله عنه فقال: هنيئا لك يا ابن طالب أصبحت مولاي و مولى كل مؤمن و مؤمنة.
اين آيه 67 سوره مائده، درباره علي بن أبي طالب نازل شد. وقتي اين آيه نازل شد، رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دست علي را گرفت و گفت: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».
2.آقاي سيوطي که از استوانههاي علمي اهل سنت و از شخصيتهاي برجسته و بنام است در کتاب الدر المنثور مي گويد:
ابن أبي حاتم و ابن مردويه و ابن عساکر از ابو سعيد خدري صحابه نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کردهاند که اين آيه درباره امير المومنين (عليه السلام) نازل شده است.
و از همه مهم تراین که:
از ابن مردويه - که از بزرگان و ثقات اهل سنت است - از عبد الله مسعود - مفسر گرانقدر و صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - :
عن ابن مردويه عن ابن مسعود قال: كنا نقرأ على عهد رسول الله: يا أيها الرسول بلغ ما انزل إليك من ربك "أن عليا مولى المؤمنين" و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.
ما قرآني را که در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نوشته بوديم و قرائت ميکرديم، اين آيه 67 سوره مائده را اينگونه قرائت ميکرديم: «يا أيها الرسول بلغ ما انزل إليك من ربك أن عليا مولى المؤمنين».
يعني اين واژه «أن عليا مولى المؤمنين»، طبق روايت عبد الله مسعود، در قرآنهايي که در زمان نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، موجود بوده است.
الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298
فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60
روح المعاني للآلوسي، ج6، ص193
المنار لمحمد رشيد رضا، ج6، ص463
ادامه دارد....
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]3.سومین پاسخ :
چگونه است كه در منطق شما فضليت أبو بكر با آيه غار به نص قرآن ثابت ميشود ؛ با اين كه هيچ اشارهاي به نام شخصي كه با رسول خدا (ص)در غار بوده در خود قرآن نشده است و چنين استدلالي را افتراء به قرآن محسوب نمی کنید ؛
اما اگر شيعيان با استفاده از رواياتي از كتابهاي اهل سنت ، ثابت كنند كه طبق آيه بلاغ ، رسول خدا مأمور بود تا ولايت امير مؤمنان را ابلاغ كند ، افتراء به قرآن است ؟!
آيا دليلي جز عناد با امير مؤمنان عليه السلام براي اين چنين برخوردهاي دوگانهاي با آيات قرآن ميتوان يافت؟
البته در مورد آیه غار ما حرف ها داریم ، حداقل این است که اگر ابوبکر همراه با پیامبر(ص) بوده است هیچ فضیلتی برایش محسوب نمی شود:
برای مطالعه بیشتر در خصوص آیه غار رک:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=158
4.چهارمین پاسخ:
گفتیم که در قرآن كريم آمده است كه «اقيموا الصلاة » ؛ ولی نيامده است كه روزي چند وعده نماز بخوانيد ، در هر وعده چند ركعت بخوانيد ، چگونه بخوانيد ، چه سورههايي را بخوانيد و ...
خب کلیات نماز در قرآن آمده است ...به همین دلیل هم كليات امامت نيز در قرآن در آيات فراواني آمده است ؛
مثلاً در بارۀ حضرت ابراهيم ميفرمايد :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ . البقره / 124 .
[ خدا به او ] فرمود : «من تو را پيشواى مردم قرار دادم .» [ ابراهيم ] پرسيد : « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود : «پيمان من به بيدادگران نمى رسد » .
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا . الأنبياء / 73 .
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند .
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ . المائده / 67
اى پيامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن ؛ و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى . و خدا تو را از [ گزند ] مردم نگاه مى دارد .
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا . المائدة / 3 .
امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم ، و اسلام را براى شما [به عنوان ] آيين برگزيدم .
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ . النساء / 59 .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [ نيز ] اطاعت كنيد .
و دهها آيۀ ديگري كه كليات امامت را كاملاً روشن كرده است .
پيغمبر اكرم از همان آغاز رسالت در سال سوم بعثت كه مبعوث ميشود به انذار قومش :
وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ . الشعراء / 214 .
و خويشان نزديكت را هشدار ده .
روايات صحيح به شهادت بزرگان اهل سنت وارد شده است كه در همان جلسه دست حضرت امير عليه السلام را گرفت و فرمود :
وهذا اخي ووصيي وخليفتي من بعدي .
اين خليفۀ من ، برادر من ، و وصي من بعد از من است
و بعد از او در فرصتهاي مناسب اين قضايا را حضرت مطرح كرده است .
در آخرين سال عمرشان در غدير خم در يك مجمع بزرگ بيش از صد هزار نفره مطرح كرده است .
بيش از اين چطور بخواهد پيامبراكرم(ص) مطرح كند ؟
5.پنجمین پاسخ:
شما که مدعی هستید که هرکس منکر ابو بکر و عمر باشد، کافر است:
1.قرطبی می گوید :
ومن أنكر أن يكون أبو بكر رضي الله عنه صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم فهو كافر لأنه رد نص القرآن
هرکس منکر باشد ابو بکر صحابه پيامبر است کافر است؛ چون نص قرآن را رد کرده است.
تفسير القرطبي - ج 8 - ص 146
2.از شافعي ها امام سبکي متوفاي 771 هجري ميگويد :
من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه
هرکس خلافت جناب ابو بكر و عمر را انکار کند کافر است.
فتاوى السبكي - ج 2 - ص 587
هم چنین آقاي ابن حجر هيثمي در کتاب الصواعق المحرقة، ج 1، ص 138 همين تعبير را دارد.
جناب آقاي نووي که از علماي بزرگ شافعي است متوفاي 676 ميگويد :
من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه ردت شهادته.
روضة الطالبين - ج 11 - ص 240
3.از حنفي ها هم مثلا ابن عابدين که از فقهاي به نام و پرآوازه و مشهور ميان اهل سنت به ويژه عزيزان احناف دارد که متوفاي 252 هجري است که در حاشية رد المختار ج1، ص561 ميگويد :
هرکس منکر خلافت ابو بكر و عمر باشد کافر است.
ابن نجيم مصري که از احناف است ميگويد:
اگر کسي حکومت ابو بكر و خلافت عمر را منکر باشد بنابر قول اصح کافر است.
از مذاهب مختلف گفته اند که اگر کسي منکر خلافت و صحبت ابو بكر باشد، کافر است شما که اين چنين حکمي را صادر کرديد در کجاي قرآن آمده است؟..امامت این آقایان را از کجای قرآن ثابت کرده اید؟
يا در آيه غار کجا اسم ابو بكر آمده است که شما ميگوييد هر کس صحبت ابو بكر را منکر باشد، نص قرآن را رد کرده است؟
هر وقت شما براي اين حرف خود دليلي آورديد ما هم دليل ميآوريم.
ادامه دارد....
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]9.ادعا کردید که:
7- در سورهی نور آيهی 54 خداوند ميفرمايد: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾. يعني: «خداوند وعده داده است كساني از شما را كه ايمان آوردهاند و كارهاي نيكو انجام دادهاند، به خلافت برگزيند، همان طور كه قبلاً كساني را به خلافت برگزيده است».
اين آيه يكي از معجزات قرآن است كه در زمان ضعف و ذلت، و يأس مسلمين، خلافت و زمام داري را به آنها مژده داده، و پيشگويي فرموده است. اين آيه را آيهی استخلاف ميگويند كه صريحاً دلالت دارد بر اينكه خلفا و جانشينان پيامبر صلى الله عليه وسلم متعدد خواهند بود و منحصر به فرد نيست.
اگر حضرت علي رضى الله عنه خليفهی بلافصل باشد؛این يعني آنکه خلافت ابوبكر و عمر و عثمان رضى الله عنهم باطل است زیرا خلافت منحصر به فرد نميشود و موردي براي صيغهی جمع و ضمير جمع باقي نميماند و اعجاز قرآن مبدل به چند كلمهی نامفهوم تبديل خواهد شد. بنابراين آيهی استخلاف دليل قاطعي است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به فردخاصي .
ممكن است گفته شود: كه مصداق جمع از علي رضى الله عنه و ائمه درست مي شود.
مي گوييم غير از حضرت حسن آن هم به طور ناقص احدي از ائمه جزحضرت علی(رض) به مقام خلافت نرسيده اند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و يا گوشهگير بودهاند.
[FONT=arial]1.شما اعتقاد داريد که خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله مشروع بوده است؛ پس يک آيه صريح از قرآن کريم؛ و يا يک روايت صريح و صحيح از رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ و يا يک دليل عقلي که عقل سالم آن را بپذيرد؛ و يا يک دليل قطعي از اجماع صحابه: مبني بر مشروعيت خلافت ابوبکر ، عمر و عثمان ارائه کنيد تا مشروعيت خلافت اين سه نفر بر همگان ثابت شود.
2.طبق روايات معتبر اهل سنت:رسول خدا صلي الله عليه وآله در مورد حضرت علي عليه السلام از القاب :
«خليفتي في کل مؤمن من بعدي»
«امام المتقين»
«سيد المسلمين»
«أولي الناس بکم بعدي»
«ولي کل مؤمن من بعدي»
«مولي کل مؤمن ومؤمنة»
«باب مدينة علم النبي».
و ... (ذیلا به برخی اشاره خواهیم کرد) استفاده کرده است
و حتي امثال الباني وهابي اين روايات را تصحيح کردهاند.
از طرف ديگر هيچ کدام از اين صفات در باره ابوبکر، عمر و عثمان نيامده است؛
حال سؤال اين است که:
چرا ميگوييد پيامبر صلي الله عليه وآله حضرت علي عليه السلام را به عنوان جانشين خود تعيين نکرده است؟
آيا شما سخن پيامبر(ص) را حجت نميدانيد و يا خود را از آن حضرت داناتر ميدانيد؟
3.روايات متعددى با مضمون" وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي" در منابع اهل سنت با سندهاى معتبر نقل شده است من جمله این که :
عمرو بن أبى عاصم در كتاب السنة خود مىنويسد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَ نَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سُلَيْمٍ أَبِي بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):...
وَخَرَجَ النَّاسُ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ، فَقَالَ عَلِيٌّ: أَخْرُجُ مَعَكَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَكَى، قَالَ: «أَفَلا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي».
ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل مىكند كه مردم به جنگ تبوك رفتند، على (ع) به رسول خدا (ص) عرض كرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خير. ابن عباس گفت: پس على (ع) گريه كرد. رسول خدا فرمود: آيا راضى نمىشوى كه منزلت تو براى من همانند منزلت هارون براى موسى باشد، جز اين كه تو پيامبر نيستى و اين كه تو بعد از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي.
الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاى242هـ)، السنة، ج 2، ص603، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.
4. يكى از رواياتى كه ولايت مطلق اميرمؤمنان عليه السلام و جانشينى بلافصل آن حضرت را ثابت مىكند، روايت «على ولى كل مؤمن بعدي» است كه به روايت «ولايت» مشهور شده است.
اين روايت با عبارات مختلف؛ از جمله:
«على ولى كل مؤمن بعدي»؛
«هو ولى كل مؤمن من بعدي»؛
«انت ولى كل مؤمن بعدي»؛
«أنت ولى كل مؤمن بعدى و مؤمنة»؛
«فانه وليكم بعدي»؛
«ان علياً وليكم بعدي»؛
«أنك ولى المؤمنين من بعدي»؛
«إنه لا ينبغى أن أذهب إلا وأنت خليفتى فى كل مؤمن من بعدي»؛
و.... نقل شده و چندين سند صحيح دارد؛ بزرگانى همچون، حاكم نيشابورى، شمس الدين ذهبى، على بن أبوبكر هيثمى و حتى محمد ناصر البانى آن را تصحيح كردهاند:
این روايت را احمد بن حنبل و حاكم نيشابورى به صورت مفصل نقل كردهاند:
(2942)- [3052] حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو بَلْجٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَيْمُونٍ، قَالَ: إِنِّي لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا: يَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ يُخْلُونَا هَؤُلَاءِ، قَالَ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ، قَالَ: وَهُوَ يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قَبْلَ أَنْ يَعْمَى، قَالَ: فَابْتَدَءُوا فَتَحَدَّثُوا، فَلَا نَدْرِي مَا قَالُوا، قَالَ: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ، وَيَقُولُ: أُفْ وَتُفْ، وَقَعُوا فِي رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِي رَجُلٍ، قَالَ لَهُ النَّبِيُّ (ص): " لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا لَا يُخْزِيهِ اللَّهُ أَبَدًا، يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ "...
إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي ". قَالَ: وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ: "أَنْتَ وَلِيِّي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي".
عمرو بن ميمون مىگويد: با عبد اللَّه بن عباس نشسته بودم، افرادى كه در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: يا برخيز و با ما بيا و يا شما ما را با ابن عباس تنها گذاريد. اين ماجرا زمانى بود كه ابن عباس بينا بود و هنوز كور نشده بود. ابن عباس گفت: من با شما مىآيم [آنان به گوشهاى رفتند و] با ابن عباس مشغول گفت و گو شدند. من نمىفهميدم چه مىگويند. پس از مدتى عبد اللَّه بن عباس در حالى كه لباسش را تكان مىداد تا غبارش فروريزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردى دشنام مىدهند و از او عيبجويى مىكنند كه ده ويژگى براى اوست؛
[يك]- رسولخدا (ص) فرمود: «مردى را روانه ميدان مىكنم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند هرگز خدا او را خوار نمىكند»....
شايسته نيست كه من بروم؛ مگر اين كه تو جانشين من باشى. ابن عباس مىگويد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به على (عليه السلام) فرمود: تو بعد از من بر هر مؤمنى ولى هستى.
1.الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛
2.مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.؛
3.الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج12، ص98، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛
4.ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل،ج42، ص100، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995؛
5.ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية،ج7، ص339، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛
6.العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة،ج4، ص568، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.
حاكم نيشابورى متوفاى405هـ بعد از نقل اين روايت مىگويد:
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه بهذه السياقة.
اين روايت سندش صحيح است؛ ولى بخارى متوفاى256هـ و مسلم به اين صورت نقل نكردهاند.
النيسابوري، محمد بن عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص143، دار الكتب العلمية ـ بيروت، الأولى، 1411هـ.
ذهبى متوفاى748هـ نيز در تلخيص المستدرك بعد از نقل اين روايت گفته:صحيح.
المستدرك علي الصحيحين و بذيله التلخيص للحافظ الذهبي، ج3، ص134، كتاب معرفة الصحابة، باب ذكر اسلام امير المؤمنين، طبعة مزيدة بفهرس الأحاديث الشريفة، دارالمعرفة، بيروت،1342هـ.
ابن عبد البر قرطبى بعد از نقل اين روايت مىگويد:
قال أبو عمر رحمه الله هذا إسناد لا مَطْعَنٌ فيه لأحد لصحته وثقة نَقَلَتِه....
ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: اين سندى است كه هيچ كس حق اشكال به آن را ندارد؛ چرا كه سند آن صحيح و تمام راويان آن موثق هستند.
ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092،تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
حافظ ابوبكر هيثمى متوفاى807 هـ نيز بعد از اين روايت مىگويد:
رواه أحمد والطبراني في الكبير والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحيح غير أبي بلج الفزاري وهو ثقة وفيه لين.
اين روايت را احمد و طبرانى متوفاى360هـ در معجم كبير و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل كردهاند، راويان احمد همگى راويان صحيح بخارى متوفاى256هـ هستند؛ غير از أبى بلج فزارى كه او نيز مورد اعتماد و در او اشكالى است.
الهيثمي، علي بن أبي بكر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي ـ القاهرة، بيروت ـ 1407هـ.
ادامه دارد.......
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]
5.ترديدي نيست كه رسول خدا صلى الله عليه وآله بر همه مؤمنان و بلكه بر تمام بشريت ولايت مطلق دارد، و آن حضرت در تمام امور مسلمانان اولى به تصرف نسبت به خود آنها است، اطاعت مطلق و بي چون چرا از آن حضرت واجب و مخالفت با او حرام مطلق است؛ چنانچه خداوند در آيه ششم سوره أحزاب همين مطلب را به روشني به اثبات ميرساند:
النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم / الاحزاب/6
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است
بنابراين ترديدي در ولايت مطلق رسول خدا صلى الله عليه وآله بر همه افراد بشر نيست.
رسول خدا صلى الله عليه وآله همين ولايت مطلق را براي اميرمؤمنان عليه السلام طبق روايت صحيح السندي كه علماي اهل سنت نقل كردهاند، ثابت كرده است:
أبونعيم إصفهاني در كتاب معرفة الصحابة در شرح حال وهب بن حمزه مينويسد:
(6007)- [6541] حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ، وَأَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زُهَيْرٍ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ كَرَامَةَ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا يُوسُفُ بْنُ صُهَيْبٍ، عَنْ رُكَيْنٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ جَمْرَةَ (حمزة) قَالَ: صَحِبْتُ عَلِيًّا مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ، فَرَأَيْتُ مِنْهُ بَعْضَ مَا أَكْرَهُ، فَقُلْتُ: لَئِنْ رَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) لأَشْكُوَنَّكَ إِلَيْهِ، فَلَمَّا قَدِمْتُ لَقِيتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: رَأَيْتُ مِنْ عَلِيٍّ كَذَا وَكَذَا، فَقَالَ:
«لا تَقُلْ هَذَا، فَهُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِكُمْ بَعْدِي».
ركين از «وهب بن حمزه» نقل كرده كه گفت: از مدينه تا مكه با على (عليه السّلام) همراه بودم. در اين مسير، كارهائى انجام داد كه براي من خوشايند نبود، براى همين گفتم: وقتي پيش رسول خدا صلى الله عليه وآله برگشتم، از تو پيش آن حضرت شكايت خواهم كرد. وقتي به مدينه رسيدم، رسول خدا صلى الله عليه وآله ملاقات كردم و گفتم: از علي (عليه السلام) چنين و چنان ديدم؛ پس رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اين سخن را نگو؛ چرا كه او بعد از من، بر همه مردم اولويت دارد.
الأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة، ج 5، ص2723، ح 6501، طبق برنامه الجامع الكبير.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 4، ص357، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
السيوطي، جلال الدين أبو ال
فضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 8، ص250، طبق برنامه الجامع الكبير.
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاى975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 11، ص281، ح32961 ، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.
6. با روایت " علي إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ" که نیز در سنت رسول خدا(ص) آمده است چه می کنید؟
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الأَحْمَرُ، عَنْ هِلالٍ أَبِي أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الأَنْصَارِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ:
«أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ».
عبد الله بن سعد گويد: رسول خدا (ص) فرمود: هنگامي كه در شب معراج به سدرة المنتهي رسيدم، خداوند به من در باره علي (ع) سه چيز وحي كرد:
به راستي كه او پيشواي پرهيزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفيدان به سوي بهشت سرشار از نعمت خداوند است.
رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَيَحْيَى بْنُ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الأَحْمَرِ مِثْلَهُ،
وَرَوَاهُ غَسَّانُ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَسْعَدَ،
وَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحُسَيْنِ، عَنْ يَحْيَى بْنِ الْعَلاءِ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ.
الأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة، ج 3، ص1587، تحقيق: عادل بن يوسف العزازي، ناشر: دار الوطن للنشر.
ما در ادله فوق ، عقلا و با اتکای به سنت اثبات کردیم که امامت امیرالمومنین(ع) بلافصل است، در حالی که نویسنده مقاله مورد نقد بدون استناد به سنت نبی مکرم(ص) تفسیر به رای نموده است.
ادامه دارد......
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]
7.یکی دیگر از ادله ای که ما در رد شبهه فوق(ادعای نهم ) به آن استناد می کنیم روايت «اثنى عشر» است که این روایت از جمله رواياتى است كه بر وجود يك نفر از ائمه اهل بيت عليهم السلام براى حفاظت و تداوم دين اسلام تا قيام قيامت، دلالت مىكند؛ از اين رو در عصر حاضر نيز بايد يك فردى از اهل بيت عليهم السلام وجود داشته باشد كه دين به سبب وجود او استوار باقى بماند و از بين نرود.
متاسفانه دست امانت دارد اهل سنت این روایت را دستخوش تغییر داده است و به جای عبارت "بنی هاشم" از عبارت "قریش" استفاده کرده اند!
اتفاقا برخى از محققان و علماى اهل سنت به این خیانت تصریح کرده اند که فراز آخر روايت «اثنا عشر»، دستخوش تحريف واقع شده است:
1. علامه سيد على همداني:
طبق گزارش ينابيع الموده، سيد على همدانى اين روايت را با همان سند و متن كه بخارى و منابع ديگر آوردهاند، به جاى جمله «كلهم من قريش»، جمله «كلهم من بنى هاشم» را نقل كردهاست؛ اما در خود بخارى به گونهاى ديگر آمده است:
عن عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمرة قال: كنت مع أبي عند النبي صلي الله عليه وآله فسمعته يقول: بعدي إثنا عشر خليفة، ثم أخفى صوته، فقلت لأبي: ما الذي أخفى صوته؟ قال: قال: كلهم من بني هاشم. وعن سماك بن حرب مثل ذلك. جابر بن سمره رضى الله عنه گفت: من با پدرم نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بودم و شنيدم كه آن حضرت مىفرمود: « پس از من دوازده خليفه خواهد بود » سپس صداى خود را پايين آورد، به پدرم گفتم: آن چه بود كه صدايش را برايش پايين آورد ؟ جواب داد:فرمود: « همگى از بنى هاشماند»
(مولف مىگويد: ) از طريق سماك بن حرب، مثل اين حديث روايت شده است. القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى1294هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج3، ص290، تحقيق سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة:الأولى، 1416هـ.
2. علامه قندوذى:
شيخ سليمان ابن ابراهيم قندوزى حنفى، نيز با همان سند و متن از عبد الملك بن عمير «كلهم من بنى هاشم» آورده است:
عن عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمرة رضي الله عنه قال: كنت مع أبي عند رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فسمعته يقول: بعدي إثنا عشر خليفة ثم أخفى صوته فقلت لأبي: ما الذي [قال في] أخفى صوته؟ قال: قال: كلهم من بني هاشم. وعن سماك بن حرب مثله.
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى1294هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج2، ص315، ح 908، تحقيق سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة:الأولى، 1416هـ.
ادامه دارد.....
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial black][FONT=arial][FONT=arial]
[FONT=arial]
8. امامان اهل بيت علیهم السلام، مصداق «اثناعشر» به اعتراف خود اهل سنت می باشند:
قال بعض المحققين:......، علم أن مراد رسول الله صلي الله عليه وآله من حديثه هذا الأئمة الاثنا عشر من أهل بيته وعترته، إذ لا يمكن أن يحمل هذا الحديث على الخلفاء بعده من أصحابه، لقلتهم عن اثني عشر، ولا يمكن أن يحمله على الملوك الأموية لزيادتهم على اثني عشر، ولظلمهم الفاحش إلا عمر بن عبد العزيز، ولكونهم غير بني هاشم، لان النبي صلي الله عليه وآله قال: «كلهم من بني هاشم» في رواية عبد الملك عن جابر، وإخفاء صوته صلي الله عليه وآله في هذا القول يرجح هذه الرواية، لأنهم لا يحسنون خلافة بني هاشم و لا يمكن أن يحمله على الملوك العباسية لزيادتهم على العدد المذكور ولقلة رعايتهم الآية «قل لا أسألكم عليه أجرأ إلا المودة في القربى» وحديث الكساء فلا بد من أن يحمل هذا الحديث على الأئمة الاثني عشر من أهل بيته وعترته صلي الله عليه وآله لأنهم كانوا أعلم أهل زمانهم وأجلهم وأورعهم وأتقاهم، وأعلاهم نسبا، وأفضلهم حسبا، وأكرمهم عند الله، وكان علومهم عن آبائهم متصلا بجدهم صلي الله عليه وآله وبالوراثة واللدنية، كذا عرفهم أهل العلم والتحقيق وأهل الكشف والتوفيق. ويؤيد هذا المعنى أي أن مراد النبي صلي الله عليه وآله الأئمة الاثنا عشر من أهل بيته ويشهده ويرجحه حديث الثقلين، والأحاديث المتكثرة المذكورة في هذا الكتاب وغيرها.
........ معلوم است كه منظور رسول خدا صلى الله عليه و آله از امامان دوازدهگانه، اهلبيت او مىباشد؛ زيرا امكان ندارد اين حديث را بر خلفاى بعد از او كه تعدادشان كمتر از دوازده نفر است حمل كرد و نيز ممكن نيست بر حاكمان بنى اميّه حمل شود؛ چرا كه آنها زياده بر دوازده نفرند و ظلم آنان نيز زياد بود؛ مگر عمر بن عبدالعزيز، به علاوه، آنان از غير بنى هاشم مىباشند و حال آنكه رسول خدا در حديثى كه عبد الملك آن را از جابر روايت نموده است، فرمود: « آن دوازده نفر از بنى هاشم هستند» و مخفى كردن صداى رسول خدا صلى الله عليه وآله با همهمه صحابه (وقتى كه آن حضرت مىخواست نسب امامان را اعلام فرمايد) موجب ترجيح اين روايت است؛ زيرا آنان خلافت بنى هاشم را خوش نداشتند.
و نيز ممكن نيست بر حاكمان عباسى حمل گردند چرا كه اولاً: عدد آنان از عدد مذكور در اين روايات زيادتر است و ثانياً: به دليل كم توجهى آنان به آيه مودت كه در آن خداوند به رسول خدا خطاب مى كند: « اى پيامبر بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم » شورى/23 و نيز به حديث كساء؛ لذا بايد اين حديث (حديث اثناعشر) بر دوازده امام كه از اهل بيت پيامبر (ص) و عترت او شمرده مىشوند، حمل گردد زيرا آنان عالم ترين و برترين و باتقواترين افراد زمان خود بوده، و عالى تر از نظر نسب، و برترين از منظر حسب، و گرامىترين در نزد خداوند بودهاند و علومشان از پدرانشان متصل به جدشان (ص) از طريق وراثت و الهى بوده است و اين چنين أهل علم و تحقيق و أهل كشف و توفيق آنان را مىشناختند و آنچه اين معنا را تاييد مىكند و شاهد بر آن است ـ يعنى اين كه مراد پيامبر (ص)، أئمه ثنا عشر از أهل بيت ايشان بوده است ـ حديث ثقلين (مبنى بر اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پس خود دو چيز گران بها باقى گذاردند كه عبارت باشد از قرآن و اهل بيت عليهم السلام)، و نيز أحاديث فراوان ديگرى است كه در همين كتاب و كتاب ديگر مطرح شده است.
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى1294هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج3، ص291، تحقيق سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة:الأولى، 1416هـ.
9.هم چنین طبق حدیث اثنا عشر شبهه مزبور رد می شود زیرا می دانیم که یکی از مصادیق حدیث اثنا عشر، بطور قطع و مسلم حضرت مهدی(عج) می باشد ولو این که اهل سنت مدعی شوند تحریفی در حدیث رخ نداده است و همه این خلفا از قریش اند نه بنی هاشم !
بر فرض مثال سیوطی از مفسران به نام اهل سنت مىگويد:
ابو داود در سنن خود بابى را راجع به حضرت مهدى(عج) گشوده و در صدر روايات، حديث جابر بن سمره را ذكر كرده و گفته است:
أن المهدي أحد الاثني عشر
[FONT=arial]
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص80، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
ادامه دارد.....
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]10.ادعا کردید که :
8-اگر مقصود از كلمهی (مولی) خليفه باشد؛ ترجمهی حديث پيامبر-- 0* اين طور مي شود: "هر كس من خليفهی او هستم ؛علي هم خليفهی اوست. خدايا خليفه كن هر كس كه علي رضى الله عنه را خليفه كند . . "
[FONT=arial]
متاسفانه نویسنده این مقاله از بنیه علمی کافی برخوردار نیست!
اگر اهل سنت کل حرفشان همین است که دیگر جایی در بحث با تشیع ندارند.
همان طور که دیدیم این نویسنده در جای دیگر مقاله اش نوشته است که مولی معانی متعددی دارد و قبول کرده است که مولی به تعابیر مختلفی می آید!
اما این جا معنی را خلیفه گرفته است.
در واقع باید گفت که معنای مولی در حدیث غدیر خم از عبارت ألست أولى بكم من أنفسكم ؟ نبی مکرم(ص) برداشت می شود ،
این عبارت را به استناد این آیه قرآن :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم :
النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم / الاحزاب/6 پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است
[FONT=arial]نبی[FONT=arial] مکرم(ص) فرموده است
[FONT=arial]
بنابراین ترديدي معنا مولی در حدیث غدیر نمی ماند،
( هم چنین رک مطالب قبلی: الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحين مع تضمينات الذهبي في التلخيص ، ج3 ، ص613 ، ح6272 ، ناشر : دار الكتب العلمية ـ بيروت ، ط 1ـ 1411هـ ـ 1990م).
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]11.ادعا کردید که :[FONT=arial]
9- اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!).
از اين دلايل روشن مي شود كه قضيهی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب ولايت و دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن فاتحين يمن رفع و تبديل به حسن ظن شود. جاي بسي تعجب است كه از آن همه افراد که در غديرخم حضور داشتند در ظرف يك سال همه مردند و منقرض شدند و يك نفر هم باقي نمانده بود كه داستان غدير را به اهل سقيفه بني ساعده تذكر بدهد؟!!!
[FONT=arial]پاسخ به این ادعا را قبلا مفصلا داده ایم .(رک: مطالب قبلی).
اما سوالی متقابل از اهل سنت:
شما مى گوييد پيامبر اكرم ( ص ) خليفه معيّن نكرده است و تعيين خلیفه را به عهده مردم گذاشته اند . اگر اين كار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمين كننده هدايت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت كنند ؛ چون كار پیامبر خدا(ص) بايد براى تمام خداجويانى كه معتقد به قيامت هستند ، الگو باشد زیرا در قرآن می خوانیم :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
( لقد كان لكم في رسول اللّه أسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه واليوم الآخر )
الأحزاب : 21 . .
سوال: چرا ابوبکر از سنت نبی مکرم(ص) تبعیت نکرد وبرای مردم خلیفه تعیین کرد؟
سوال: چرا عمر از سنت پیامبر(ص) و ابوبکر پیروی نکرد و خلافت را شورایی کرد؟
بنا براين ، كار ابوبكر كه خليفه معيّن كرد بر خلاف سنّت پيامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود.
و همچنين كار عمر كه تعيين خلافت را به عهده شوراى شش نفره نهاد نيز برخلاف سنت پيامبر ( ص ) وسيره ابوبكربود؟
و اگر چنانچه بگوييد كار ابوبكر و عمر به صلاح امّت بود ، پس بايد ملتزم باشيد كه كار رسول اكرم ( ص ) صحيح نبوده است
نستجیر بالله من ذلک.
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]12.ادعا کردید که :
10- اگر سيدنا علي مخالف حكومت خلفا ميبود وزير و همكار آنها نميگرديد. در كتاب تاريخ ابن اثير ج 3 ص 55 نقل شده كه حضرت علي بهترين مشاور و خيرخواه سيدنا عمر و قاضي توانا و حكيمي براي مسائل پيچيده بوده است.
[FONT=arial]این سخن شما را نیز کما فی السابق حمل بر عدم اطلاع شما از تاریخ و سنت می کنیم ، قبلا هم پاسخ هایی دادیم:
1.حفظ دین بزرگترین وظیفه امام است
2.دفاع از مظلوم نیز از وظایف امام است
3.مرجعیت علمی امیرالمومنین(ع) را هیچ فردی نداشت
4.همکاری امیرالمومنین(ع) با خلفا برای اسلام بود نه دفاع و تایید آنها
5.امیرالمومنین(ع) نه مشاور بود و نه وزیر
6.چرا امیرالمومنین(ع) در فتوحات شرکت نمی کرد؟
7.آمار مشورت ها حاکی از محدود بودن انها ست که مفهومش این است که امیرالمومنین(ع) فقط در امور حیاتی و برای حفظ اسلام و دفاع از مظلوم در صحنه حاضر می شد و .... .
جهت مشاهده پاسخ مفصل رک :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3591
[FONT=arial]نکته دیگر این که، تاریخ ابن اثر منبع شیعه نیست!
شما اگر ادعایی دارید باید آن را در منابع تشیع اثبات کنید.....نه منابع خودتان!
اما سوالی که متقابلا از اهل سنت داریم:
چرابا وجود این که در صحیح ترین منبع شما نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بودهاندمدعی هستید که حضرت حکومت آنان را تایید می کرد؟
...........فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
و شما او را (ابوبکر را ) دروغگو، گناهكار، حيلهگر و خيانتكار معرفى كرديد ...پس از مرگ ابوبكر، من(عمر) جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
و در روايتى كه در صحيح بخارى وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مىداند:
وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم نَصِيبًا.
تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مىديديم.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
و در روايت ديگرى خود شيخين نقل كردهاند كه امير مؤمنان عليه السلام حتى دوست نداشت، چهره عمر را ببيند:
فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
[FONT=arial]و یا این که آنان را ظالم و فاجر می دانستند:
قَالَ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنَّهُ كَانَ فِيهَا ظَالِمًا فَاجِرًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ بَارٌّ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ وُلِّيتُهَا بَعْدَ أَبِي بَكْرٍ سَنَتَيْنِ مِنْ إِِمَارَتِي فَعَمِلْتُ فِيهَا بِمِثْلِ مَا عَمِلَ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَبُو بَكْرٍ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّي فِيهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ.
عمر گفت: شما دو نفر اعتقاد داشتيد که ابوبکر در اين قضيه ظالم و فاجر است؛ در حالي که خدا ميداند او صادق، نيکوکار و پيرو حق بود . بعد از ابوبکر دو سال اداره فدک و .. در اختيار من بود و من همان رفتاري را داشتم که رسول خدا (ص) و ابوبکر داشت ؛ اما شما اعتقاد داشتيد که من ظالم و فاجر هستم .
الباني در آخر روايت تصريح ميکند که سند اين روايت صحيح است.
الباني ، محمد ناصر الدين (متوفاي 1420هـ)، التعليقات الحسان علي صحيح إبن حبان ، ج9 ، ص319 ـ 320.
آيا با توجه به اين موضعگيرىهاى تند امير مؤمنان عليه السلام در برابر خلفا، آیا مىشود ادعا كرد كه حضرت خلافت غاصبانه آنان را تایید می کرده است و خیرخواه عمر /ابوبکر بوده است!؟
این ها که در صحیح بخاری و مسلم است نه تاریخ ابن اثر!
[FONT=arial]مگر ختم بخاری نمی گیرید! این احادیث را ندیده اید؟
پاسخ شما چه می باشد؟
[FONT=arial]
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]13.ادعا کردید که :
11- اگر حضرت علي نسبت به حضرت عمر سوء نيتي ميداشت يا قلباً از او ناراضي بود و او را غاصب حق خود می دانست، همواره منتظر فرصتي براي اعادهی حق خود مي شد و عليه غاصب حق خویش از اين فرصت طلايي استفاده مي كرد و آنجا كه حضرت عمر از سيدنا علي مشاورهاي در مورد رفتن براي جنگ با روميان خواست؛ او را راهنمايي ميكرد كه شخصاً به ميدان نبرد برود و در آنجا كشته شود تا به این ترتیب زمينهی خلافت براي وي فراهم گردد . این در حالی است که علی (رض)با دلسوزي و صميميت فوق العادهای در راستاي خيرخواهي عمر و ساير مسلمين ميكوشد و او را از رفتن به جنگ با رومیان مانع میشود. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا كه چنين پيشنهادي جز از قلب پاك و بي غرض و از مردي بلند همت و آينده نگر صادر نميشود. حقا كه علي چنين بود و اين عمل از آزاده اي چون او شگفت آور نيست.
[FONT=arial]زمانی که ما ثابت کردیم که وظیفه امام حفظ دین است ؛زمانی که ما ثابت کردیم که وظیفه امام حفظ دستاورد های نبی مکرم(ص) می باشد، دیگر جایی برای چنین شبهه ای نمی ماند.
هم چنین ما در بحث قبلی خود اثبات کردیم که امیرالمومنین (ع) نه تنها این افراد را خائن و دروغگو،خیانت کار،گناه کار،مستبد می دانست بلکه از هم نشینی با این افراد کراهت داشت.
ما روايت هایی را در قسمت قبلی از منابع اهل سنت آوردیم که اميرمؤمنان عليه السلام اعتقاد داشته است که ابوبکر و عمر «دروغگو، بدکار، حيلهگر، خائن، ظالم و فاجر» هستند.
در کتاب صحيح بخاري همين صفات از ويژگيهاي منافقين شمرده شده است،
خب چه طور است شما چنین ادعایی را در متن مقاله خود داشته اید؟
مطلب زیر در منابع شما آنهم صحیح ترین کتابتان آمده است نه در منابع شیعه :
33 حدثنا سُلَيْمَانُ أبو الرَّبِيعِ قال حدثنا إِسْمَاعِيلُ بن جَعْفَرٍ قال حدثنا نَافِعُ بن مَالِكِ بن أبي عَامِرٍ أبو سُهَيْلٍ عن أبيه عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا أؤتمن خَانَ.
از ابوهريره نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود: نشانههاي منافق سه چيز است: هرگاه سخن ميراند، دروغ ميگويد؛ هر وقت وعده ميدهد، تخلف ميکند و هر وقت امانتي به او سپرده شود، خيانت ميکند.
34 حدثنا قَبِيصَةُ بن عُقْبَةَ قال حدثنا سُفْيَانُ عن الْأَعْمَشِ عن عبد اللَّهِ بن مُرَّةَ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قال أَرْبَعٌ من كُنَّ فيه كان مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ كانت فيه خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كانت فيه خَصْلَةٌ من النِّفَاقِ حتى يَدَعَهَا إذا أؤتمن خَانَ وإذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا عَاهَدَ غَدَرَ وإذا خَاصَمَ فَجَرَ.
از عبد الله بن عمر نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود: چهار ويژگي است که اگر همه آنها در شخصي باشد، منافق خالص است و هر گاه يکي از اين ويژگيها در شخصي باشند، يک خصلت از منافقين را دارد تا زماني که آن را رها کند : هر گانه امانتي به او سپرده ميشود، خيانت ميکند، هر وقت سخن ميراند، دروغ ميگويد؛ هر زمان تعهد ميدهد نيرنگ ميکند و هر وقت با کسي دشمني ميکند، دست به کارهاي ناشايست ميزند.
صحيح البخاري، کتاب الإيمان، بَاب عَلَامَةِ الْمُنَافِقِ ، ح33 و 34.
این ها در منابع شما آمده است و آنهم صحیح ترین کتاب شما است که اتفاق نظر بر صحت آن دارید:
اسفرائنى يكى از علماء و فقهاى شافعى و از بزرگان آنها است.
شمس الدين سخاوى به نقل از وى مىنويسد:
[FONT=arial]ولفظ الأستاذ أبي إسحاق الإسفرائيني أهل الصنعة مجمعون على أن الأخبار التي اشتمل عليها الصحيحان مقطوع بصحة أصولها ومتونها ولا يحصل الخلاف فيها بحال وإن حصل فذاك اختلاف في طرقها ورواتها قال فمن خالف حكمه خبرا منها وليس له تأويل سايغ للخبر نقضنا حكمه لأن هذه الأخبار تلقتها الأمة بالقبول.
[FONT=arial]سخن استاد ابو اسحاق اسفرائينى اين است كه اهل فن اجماع دارند بر اينكه اخبارىكه در صحيح بخارى و مسلم آمده، از نظر متن و اصول، صحت آنها قطعى است و هيچ گونه اختلافى در آنها نيست و اگر اختلافى هم باشد در طرق و راوايان آنها است؛ پس حكم هركسى مخالف يك خبر از اين دو كتاب باشد، و تأويلى هم نباشد كه حكم او را تجويز كند، ما حكم وى را نقض مىكنيم؛ چرا كه امت اسلامى اين روايات را قبول كردهاند.
[FONT=arial]السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، فتح المغيث شرح ألفية الحديث، ج1، ص51، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الأولى، 1403هـ.
[FONT=arial]برخى ديگر نيز همين سخن امام الحرمين را نقل كردهاند كه تنها به مدارك آن اشاره مىكنيم:
[FONT=arial]القاسمي، محمد جمال الدين (متوفاى1332 هـ)، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ج1، ص85، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1399هـ - 1979م.
[FONT=arial]المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، اليواقيت والدرر في شرح نخبة ابن حجر، ج1، ص311، تحقيق: المرتضي الزين أحمد، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى 1999م.
[FONT=arial]الجزائري الدمشقي، طاهر بن صالح بن أحمد (متوفاى: 1338هـ)، توجيه النظر إلي أصول الأثر، ج1، ص307، تحقيق: عبد الفتاح ابوغدة، ناشر: مكتبة المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الأولى، 1416هـ ـ 1995م
[FONT=arial]ترجمه ابو اسحاق:
[FONT=arial]براى اينكه ابو اسحاق اسفرائنى را بيشتر بشناسيم ترجمه او را از زبان علماى اهل سنت نقل مىكنيم.
[FONT=arial]ذهبى او را اينگونه معرفى كرده است:
[FONT=arial]الأستاذ أبو إسحاق الإسفرائيني، الأصولي، المتلكم، الفقيه الشافعي، إمام أهل خُراسان. رُكن الدين، أحد من بلغ رتبة الإجتهاد.
[FONT=arial]استاد ابو اسحاق اسفرائينى، اصولى، متكلم، فقيه شافعى، پيشواى خراسانيان، پايه دين و از جمله كسانى است كه به رتبه اجتهاد دست يافتهاست.
[FONT=arial]الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج28، ص437، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
[FONT=arial]عكرى حنبلى نيز در كتاب «شذرات الذهب فى أخبار من ذهب» مىنويسد:
[FONT=arial]أبو إسحاق الإسفرائيني إبراهيم بن محمد بن إبراهيم بن مهران الأصولي المتكلم الشافعي أحد الأعلام وصاحب التصانيف..
[FONT=arial]ابو اسحاق اسفرائينى، ابراهيم بن محمد بن ابراهيم بن مهران اصولى، متكلم شافعى، يكى از بزرگان و صاحب تصانيف است.
[FONT=arial]العكري الحنبلي، عبد الحي بن أحمد بن محمد (متوفاى1089هـ)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج3، ص209، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير - دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.
[FONT=arial]جهت مطالعه بیشتر:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=176
هم چنین در خصوص مطلبی که در متن شبهه آمده است باید گفت که این نویسنده یکی از ادله شیعه را با اقرارش پذیرفته است و آن هم علم غیب امیرالمومنین(ع) است .
خب عمر هم می دانست که امام علی علیه السلام علم غیب دارد ، لذا به دستور امیرالمومنین(ع) گوش کرد و به جنگ نرفت، توصیه امیرالمومنین(ع) نیز به این دلیل نبوده است که دل سوز عمر باشد!
بلکه امت اسلام در شرایطی نبود که بتواند کشته شدن یک خلیفه (ولو غاصب را) را در آن موقع بپذیرد و اگر این اتفاق می افتاد تا در این امت بخواهد فردی روی کار بیاید لشگریان مقابل حکومت را نابود می کردند،لذا بهتر است بگویید که برای حفظ جان مسلمانان بود که امیرالمومنین(ع) اقدام کرد.
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
[FONT=arial]14.ادعا کردید که :
12- رابطهی دوستي و اتحاد بين علی (رض)با خلفا از جمله عمر(رض) به حدي محكم بود كه حضرت علي دخترش امکلثوم که مادرش فاطمهی زهرا بود را به نكاح عمر فاروق درآورد و يكي از فرزندان خود را به نام عمر و يكي را به نام ابوبكر و ديگري را به نام عثمان نامگذاري كرد .
پر واضح است كه انسان فرزند خود را به نام هاي محبوب و پسنديده و با نامهاي كساني كه آنها را الگو و نمونه ميداند نامگذاري ميكند.
د[FONT=arial]ر خصوص این دو ادعا ، نیز می توان جواب های قبلی را داد، یعنی آنچه در منابع صحیح شما آمده است این است که امیرالمومنین(ع) خلفا را دروغگو ،خیانت کار و ... می دانسته اند.
حال چه طور است که شما با چنین تعابیری مدعی شده اید که رابطه حسنه بین امیرالمومنین(ع) و خلفا بوده است خدا می داند!
در خصوص شبهه ازدواج ام کلثوم با عمر، مفصلا در این لینک پاسخ موجود است:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=83
اما بصورت خلاصه می گوییم که شما حتی یک سند در منابع شیعه ندارید که ثابت کنید ام کلثوم دختر واقعی و تنی امیرالمومنین(ع) بوده است.
شاید تنها چیزی که بتوانید بدست آورید این است که این ام کلثوم مورد ادعای شما دختر ابوبکر بوده است که در واقع بعد از مرگ ابوبکر ،همسر او به عقد امیرالمومنین(ع) در می آید.
در واقع ام کلثوم دختر خوانده امیرالمومنین(ع) بوده است.
هم چنین تنها چیزی که بتوانید در منابع شیعه اثبات کنید این است که این ازدواج با زور و تهدید بوده است.
خب ازدواج با زور و تهدید هیچ ارزشی ندارد.
در خصوص شبهه نام گذاری ،بطور خلاصه می گوییم که:
1. هيج اسمى (غير از نامهاى خداوند بارى تعالي) انحصارى نيست كه مختص يك نفر باشد؛ بلكه گاهى يك اسم براى افراد زيادى انتخاب مىشد كه با همان نام هم شناخته مىشدند و هيچ محدوديتى در اين زمينه در بين اقوام و ملل وجود نداشته است؛
2. تعداد زیادی از صحابه بوده اند که اسمشان ابوبکر و عمر و عثمان بوده است! شما از کجا فهمیدید که این اسم ها به خاطر علاقه بوده است.
لذا نامهايى از قبيل ابوبكر و عمر و عثمان از نامهاى مرسومى بوده است كه بسيارى از مردم زمان پيامبر و ياران واصحاب آن حضرت، و نيز ياران و دوستان و اصحاب امامان شيعه به همين نامها معروف و مشهور بودهاند، مانند:
أبوبكر حضرمي، ابوبكر بن ابوسمّاك، ابوبكر عياش و ابوبكر بن محمد
عمر بن عبد اللّه ثقفى، عمر بن قيس، عمر بن معمر
. و عمر بن أبان، عمر بن أبان كلبي، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة! عمر بن اذينة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظلة، عمر بن سلمة و...
عثمان اعمى بصرى، عثمان جبلة و عثمان بن زياد ، و عثمان اصبهانى، عثمان بن يزيد، عثمان نوا،
3.حتی نام یزید نیز از نام های معمول آن زمان بوده است . شکى نيست که شيعيان از يزيد بن معاويه و اعمال زشت او تنفر شديدى داشته و دارند؛ ولى در عين حال مىبينيم که در بين شيعيان و اصحاب ائمه عليهم السلام کسانى بودهاند كه نام شان يزيد بوده است؛ مانند: يزيد بن حاتم از اصحاب امام سجاد عليه السلام.
4.اگر نامگذارى به خاطر ابراز محبت به شخصيتها بود، چرا خليفه دوم به سراسر ممالك اسلامى بخشنامه كرد كه كسى حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا صلى الله عليه وآله نامگذارى كند؟
ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحيح بخارى مىنويسند:
كتب عمر إلى أهل الكوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى.
إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 9، ص 344، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 10، ص 572، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
5. نام يكى از صحابه «عمر بن ابوسلمة قرشي» است كه پسر خوانده رسول اكرم صلى الله عليه وآله از امّسلمه بوده است، از كجا معلوم که اين نام گذارى به عمر به خاطر علاقه حضرت امير عليه السلام به اين پسر خوانده پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نبوده است؟
6. ابوبکر نام نیست، بلکه کنیه است و انتخاب كنيه براى افراد در انحصار پدر فرزند نمىباشد؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعى كه در زندگياش اتفاق مىافتاد كنيهاش را انتخاب مىكرد.
البته نام اصلی این فرزند امیرالمومنین(ع) عبد الكعبه، عتيق، عبد الله و... (با اختلافى كه وجود دارد) می باشد:
ابو الفرج اصفهانى مى نويسد:
قتل عبد الله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له.
عبد الله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22.
7. از عادات عمر تغيير نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر اين نام را بر او گذازد و به اين نام نيز معروف شد.
بلاذرى در انساب الأشراف مىنويسد:
وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن عليّ بإسمه.
عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، «عمر» نامگذارى كرد.
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297.
8. نام گذارى به عثمان، نه به جهت همنامى با خليفه سوم و يا علاقه به او است؛ بلکه همانگونه كه امام علی عليه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون اين نام را انتخاب كرده است.
إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون.
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 23.
9. نام فرزند ابوبکر عبدالعزی بوده است ،یعنی بنده عزی که اشاره به یکی از بت های بزرگ قریش به نام عزی دارد! چرا ابوبکر اسم فرزندش را عبدالعزی گذاشته است؟
کَانَ إِسمُهُ فِي الجَاهِلِيَّۀ عبد العزي فَسَمَّاهُ النبي صلي الله عليه و آله و سلم عبد الرحمن .
نام او در زمان جاهليت عبد العزي بود و پيامبر به عبد الرحمن تغيير دادند .
معرفۀ الصحابۀ ـ جلد 4 ـ صفحه 1815 ـ شماره 1812
عيني از معروفترين شراح صحيح بخاري در کتاب عمدۀ القاري جلد 9 صفحه 131 همين روايت را مي آورد.
10. دوستی که یک طرفه نمی شود، چرا خلفا نام فرزندانشان را به نام امیرمومنان(ع) نگذاشتند؟
[FONT=arial] اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT=arial]
[FONT=arial]السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)
السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)
[FONT=arial black][FONT=arial]==============================================
15.ادعا کردید که :
13- به حضرت "حسن مثنی"نوهی جليل القدر سيدنا علي گفته شد آيا در حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه» امامت (خلافت) سيدنا علي تصريح نشده است؟ فرمود: «أما والله لو يعني النبي بذلك الإمارة والسلطان لأفصح لهم به فإن رسول الله كان أفصح الناس للمسلمين ولقال لهم: يا أيها الناس هذا ولي أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا ما كان من هذا الشيء فو الله لئن كان الله ورسوله اختار علياً لهذالأمر ثم ترك علي أمر الله ورسوله لكان علي أعظم الناس خطيئة» . يعني: «هان! قسم به خدا اگر منظور رسول الله از اين جمله يا خطبه امارت يا حكومت مي بود، صاف و واضح بيان ميكرد زیرا خير خواهتر از رسول الله براي مسلمانان کسي نيست. اگر اینگونه بود آن حضرت واضح به آنان ميفرمود: اي مردم اين شخص بعد از من حاكم و سرپرست شما خواهد بود به حرفش گوش كنيد و از او اطاعت كنيد. اما چنين حرفي زده نشد. قسم به الله اگر حضرت علي برگزيدهی الله و رسول براي امامت (یا خلافت بلافصل) ميبود و آنگاه حضرت علي حكم الله و رسول را ناديده ميگرفت خطاكارترين مردم به شمار مي آمد».
[FONT=arial]نسخت این که حرف شما سند ندارد! (من نمی دانم اسم این نوشته را چرا مقاله گذاشته اید!)
دوم این که این سخن را شما در منابع خودتان نقل کرده اید و ربطی به شیعه ندارد، اگر شماادعایی دارید بایستی آن را در منابع تشیع اثبات کنید.
الف.طبق نقل برخی کتب شما در سند این روایت ابونعیم آمده است : ابن تيميه در باره ابونعيم ميگويد:
فإن أبا نعيم روي كثيرا من الأحاديث التي هي ضعيفة بل موضوعة باتفاق علماء الحديث وأهل السنة والشيعة .
ابونعيم بسياري از احاديث ضعيف بلكه احاديثي كه به اتّفاق علماي حديث و همه علماي شيعه و سنّي جعلي و تحريف شده است را روايت ميكند .
منهاج السنه ، ج 7 ، ص 52 .
ابن جوزي در باره ابونعيم ميگويد:
وجاء أبو نعيم الأصبهاني فصنف لهم ، أي للصوفية ، كتاب الحلية وذكر في حدود التصوف أشياء قبيحة ولم يستحي أن يذكر في الصوفية أبا بكر وعمر وعثمان وعلي بن أبي طالب وسادات الصحابة رضي الله عنهم فذكر عنهم فيه العجب .
ابونعيم اصفهاني آمد و براي صوفيه كتاب الحليه را تأليف نمود و در آن كتاب در مقام تعريف تصوّف مطالب زشت و قبيحي را از آنها نقل كرد كه تعجب انسان را بر ميانگيزد .
تلبيس ابليس ، ج 1 ، ص 159 .
ب.در بررسی سندی آن چیزی که در کتاب قفاری آمده است(بدون در نظر گرفتن ابونعیم) بایستی این سند رابررسی کنیم:
عن يحيى بن إبراهيم بن محمد بن علي، عن أبي عبد الله محمد بن يعقوب، عن محمد بن عبد الوهاب، عن جعفر بن عون، عن فضيل بن مرزوق، قال: سمعت الحسن بن الحسن ...
1.يحيى بن إبراهيم بن محمد بن علي :
که در هیچ منبعی از اون اسمی به میان نیامده است.
2. [FONT=arial]فضيل بن مرزوق
[FONT=arial]
در باره او ذهبي چنین ميگويد:
قال النسائي: ضعيف، وكذا ضعفه عثمان بن سعيد. قال أبو عبد الله الحاكم: فضيل بن مرزوق ليس من شرط الصحيح عيب على مسلم إخراجه في الصحيح. وقال ابن حبان: منكر الحديث جدا كان ممن يخطئ على الثقات ويروي عن عطية الموضوعات .
نسائي و همچنين عثمان بن سعيد او را ضعيف شمرده اند. ابو عبد الله حاكم در باره او گفته است: فضيل بن مرزوق شرايط راوي صحيح را نداشته و بر مسلم عيب محسوب ميشود كه روايات او را در كتاب صحيح خود ذكر كرده است. و ابن حبّان او را بسيار منكر الحديث شمرده و در باره او گفته است: از كساني است كه ثقات را مورد خطا قرار ميدهد و از عطيه روايات جعلي نقل ميكند.
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، ج 3 ، ص 362 .
جهت مطالعه بیشتردر خصوص این روایت جعلی مراجعه کنیدبه :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3401
[FONT=arial]
پایان پاسخ مقدماتی به مقاله
کارشناس محترم لطفا توضیحات خویش را بیان کنند
ما بقی دوستانی که سوال داشتند نیز مطرح نمایند
از صبر و حوصله شما ممنونم.