سلام
الان شما دقیقا چه سوالی برایتان مطرح است؟
آیا سوال شما این است که:
دلیل اصلی سرپیچی ابلیس چه بود؟
ابلیس چه دفاعی از خود کرد؟
جنس ابلیس چیست؟
بی زحمت سوال خود را دقیقا بفرمایید.
البته به همین شیوه که پیش می رویم خوب است چون اینجا انجمن گفتگوی دینی است نه پاسخگویی تنها. باید کاربران در بحث مشارکت داشته باشند.
سلام
دو نفر که با هم دوست هستند، تا وقتیکه خوش هستن که هیچی اما اگر یکیشون بدهکار بشه، میگه بزار ببینم حالا بازم دوستم هوای منو داره یا نه. اینجاست که در واقع می تونه دوستشو محک بزنه
ابلیس هم فکر کنم شیش یا هفت هزار سال خدارو عبادت کرد (تازه امام علی ع می فرمایند نمی دونیم سالهای دنیایی یا اخروی)
اما خدا گفت بزار ببینم ابلیس اونجوری که خودم می خواد عبادتم میکنه؟ یا اونجوری که خودش عشقش میکشه
ابلیسم گفت حالا که با این برنامه دستمو رو کردی پس تو منو اغوا کردی.
این تمثیل درسته؟
بخاطر اينكه او خودش دور از رحمت خدا و دور از سعادت شده و اين دورى بخاطر لزوم و هميشگى لعنت خدا لازمه او گشته، لذا هر وقت كه با وسوسه ها و تسويلات خود به درون دلى رخنه كند، و نزديك شود همين نزديكى او باعث دور شدن آن دل است از خدا و رحمت او.
و اينكه مىگوييم: او مردم را اغواء مىكند، معنايش اين است كه اثر غوايت خود را در آن دل مىاندازد.
سلام الان شما دقیقا چه سوالی برایتان مطرح است؟
آیا سوال شما این است که:
1- دلیل اصلی سرپیچی ابلیس چه بود؟
2- ابلیس چه دفاعی از خود کرد؟
3- جنس ابلیس چیست؟
بی زحمت سوال خود را دقیقا بفرمایید. البته به همین شیوه که پیش می رویم خوب است چون اینجا انجمن گفتگوی دینی است نه پاسخگویی تنها. باید کاربران در بحث مشارکت داشته باشند.
سؤال: منظور ابلیس از اینکه گفت خدایا تو مرا اغوا کردی چه بود؟! این موضوع هنوز برای من مبهم هست.
آنچه شما مطرح کردید برای مراحل بعد بود، یعنی مرحله ای که خدا ابلیس را طرد کرد و او هم ظاهراً به تلافی آن ماجرا قسم یاد کرد که نسل انسان را گمراه کند.
توضیح:
1- اگر چند دلیل داشته باشد، لااقل یکی واضح است: تکبر
در این مورد حرفی ندارم.
3- شما فرمودید که:
پس دعوای ابلیس با خدا بوده نه انسان.
من از حرفتان چنین برداشتی کردم:
سخن ابلیس - مبنی بر اینکه خودش از جنس آتش است و آدم از خاک - بهانه بود وگرنه او دلیل دیگری داشت. (چه موجه، چه غیر موجه)
حال سؤال دیگر: دلیل یا بهانه ی اصلی ابلیس چه بود؟! فقط جنس خاکی آدم؟!
سلام
دو نفر که با هم دوست هستند، تا وقتیکه خوش هستن که هیچی اما اگر یکیشون بدهکار بشه، میگه بزار ببینم حالا بازم دوستم هوای منو داره یا نه. اینجاست که در واقع می تونه دوستشو محک بزنه
ابلیس هم فکر کنم شیش یا هفت هزار سال خدارو عبادت کرد (تازه امام علی ع می فرمایند نمی دونیم سالهای دنیایی یا اخروی)
اما خدا گفت بزار ببینم ابلیس اونجوری که خودم می خواد عبادتم میکنه؟ یا اونجوری که خودش عشقش میکشه
ابلیسم گفت حالا که با این برنامه دستمو رو کردی پس تو منو اغوا کردی.
این تمثیل درسته؟
سلام
از یک نظر درست نیست. خدا بر احوال آفریده خود (ابلیس) آگاه است پس مسلماً امتحان برای اطلاع از واکنش او نبود.
منظور ابلیس از اینکه گفت خدایا تو مرا اغوا کردی چه بود؟!
حاج آقا قرائتی در درس تفسیر قرآن می فرمایند:
ابلیس گفت: «فَبِما أَغْوَیْتَنی» حالا كه من را اغوا كردی و گول زدی. این خودش یك كلك شیطان است. خودش سجده نكرد. خدا گفت: برو بیرون! اینجا خدا را مقصر می داند و می گوید: تو من را گمراه كردی. خدا تو را گمراه نكرد. خدا دستور داد. همه انجام دادند. اما تو انجام ندادی. بعد هم به جای اینكه عذرخواهی كنی، گردن كلفتی كردی. خودت خودت را خراب كردی. می گوید: «اَغوَیتُ» مثل بچه ها! بچه ها خودشان درس نمی خوانند. بعد وقتی نمره صفر می گیرند، می گویند: معلم به من نمره صفر داد. نمی گوید: درس نخواندم. می گوید: به من نمره ی صفر داد. «أَغْوَیْتَنی» به خدا می گوید: تو من را گمراه كردی. خدا شیطان را گمراه كرد؟ گاهی سئوال می كنند و می گویند: خدا عادل است. می گوییم: بله! می گوید: اگر خدا عادل است، چرا شیطان را آفرید؟ شیطان چه عیبی داشت؟ شیطان خودش با اراده خودش را خراب كرد. مثل اینكه بگوییم: چرا خدا آهن را آفرید؟ آهن هم از نعمت هاست حالا یكی از آهن خنجر درست می كند و سر امام حسین را می برد. این تقصیر آهن است؟ یعنی خداوند آهن خلق نكند، برای اینكه تو خنجر درست نكنی؟ خداوند آهن را خلق می كند و به تو اراده می دهد كه مثل اداره برق به خانه ها برق بدهی. حالا اگر تو در خانه خودت را به برق وصل كردی و مردی. تقصیر اداره ی برق است؟ آدم نباید خلافكاری خودش را توجیه كند. نگفت: من بد هستم. گفت: «أَغْوَیْتَنی» تو من را گمراه كردی
بدیهی است که خدا هرگز شیطان را گمراه نساخته بود، بلکه برای اینکه خود را تبرئه کند و توجیهی برای اغوا گری خود ترتیب ترتیب دهد، چنین گفت. واین رسم همه ابلیسها و شیاطین است که اولاً گناهان خویش را به گردن دیگران می افکنند و ثانیا همه جا می کوشند تا اعمال زشت خود را با منطقهای غلطی توجیه کنند، نه تنها در برابر بندگان خدا، حتی در برابر خود خدا که از همه چیز آگاه است. علاوه براین اگر نگاهی به کتابهای تفسیری داشته باشیم این مطلب به خوبی روشن می شود که خدا شیطان را گمراه نکرد و منظور از «اغویتنی» در آیه، امتحان و آزمایش است که خداوند شیطان را امر به سجده بر آدم نمود که به واسطه عدم اطاعت، گمراه شد.
دو نفر که با هم دوست هستند، تا وقتیکه خوش هستن که هیچی اما اگر یکیشون بدهکار بشه، میگه بزار ببینم حالا بازم دوستم هوای منو داره یا نه. اینجاست که در واقع می تونه دوستشو محک بزنه
ابلیس هم فکر کنم شیش یا هفت هزار سال خدارو عبادت کرد (تازه امام علی ع می فرمایند نمی دونیم سالهای دنیایی یا اخروی) اما خدا گفت بزار ببینم ابلیس اونجوری که خودم می خواد عبادتم میکنه؟ یا اونجوری که خودش عشقش میکشه
ابلیسم گفت حالا که با این برنامه دستمو رو کردی پس تو منو اغوا کردی.
این تمثیل درسته؟
خب خداوند از احوال ما هم آگاه است اما این دنیا را آفرید تا ما را در اینجا آزمایش کند تا بعد به بهشت یا جهنم برویم
صحیح است!
از خط آبی (به اشتباه) اینطور برداشت میشه که خدا نمیدانست و امتحان کرد تا بداند!
سلام و عرض خسته نباشید
اینکه ابلیس به خداوند گفت مرا اغوا کردی یعنی چه؟ منظور ابلیس چه بوده است؟ خدا که جز خوبی فعلی از او سر نمی زند پس منظورر از اغوا چیست؟
قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ (007 | اعراف - 16)
به دروغ گفت: «به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو،در كمين آنها مى نشينيم.
توی تفاسیر چیز زیادی در مورد این کلمه نوشته نشده است. ممنون میشم پاسخ بدهید
تاپیک جمع بندی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
«قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيم»[1](گفت: «اكنون كه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مى كنم).
از آيه فوق بر مى آيد كه شيطان براى تبرئه خويش، نسبت جبر به خداوند داد، و گفت: چون تو مرا گمراه ساختى، من نيز در گمراهى نسل آدم كوشش خواهيم كرد.[2]
خدا او را اغواء و اضلال نكرد، بلكه او مخالفت خدا نمود و در بدبختى واقع شد مراد از «نشستن براى آنها در صراط مستقيم به كنايه از اغواء و اضلال است كه در آيات ديگر به لفظ «لاغوينهم» آمده است.[3]
خداوند منزه است از اینکه بخواهد کسی را اغفال کند، این هم یکی از حماقت ها و جهالت ها و عدم معرفت شیطان به مقام ربوبی است که شیطان به خدا نسبت داده با اینکه پرودگار همان امری که به ملائکه فرمود بشیطان هم فرمود ، آنهاامتثال کردند مقرب درگاه شدند او عصیان و مخالفت کرد و کافر شد و از درگاه خداوند رانده شد.[4]
درباره حرف «بـ» در «بِما أَغْوَیْتَنی» گفتهاند میتواند باء سببیت باشد (یعنی به سبب اینکه مرا اغوا کردی، من هم ...) یا باء قسم (یعنی: به اینکه مرا اغوا کردی سوگند میخورم که من...).[5]
«أغوی» از ماده «غوی» است (مصدر: غیّ و غوایه) که چون به باب إفعال رفته، متعدی شده است. «غیّ» درست نقطه مقابل «رشد» است (بقره/۲۵۶؛ اعراف/۱۴۶) برخی تعریف آن را بر همین اساس دانستهاند که اگر «رشد» به معنای قرار گرفتن در مسیر صلاح و رستگاری است، «غیّ» قرار گفتن در مسیر شر و فساد است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۷/ ۲۸۷). پس اصل این کلمه به معنای فروافتادن در جهل و گمراهی است (کتاب العین۴/ ۴۵۶ ؛ المحيط في اللغة، ج۵، ص۱۴۹)؛ و برخی اصل آن را برگرفته از تعبیر «غَوِیَ الفصیل» دانستهاند که در مورد [شتر] شیرخوارهای به کار میرود که یا به خاطر اینکه او را از شیر گرفتهاند ویا به خاطر اینکه بیش از حد توانش شیر خورده است، به هلاکت کشیده شده است. (کتاب العین۴/ ۴۵۶) همچنین برخی معتقدند که کلمه «غوایه» به نحوی از کلمه «غیابة» (به معنای غبار و ظلمتی که روی امور را میپوشاند) اشتقاق یافته و گویی کسی که دچار «غیّ» شده در حجابی فرو رفته که دیگر توان دیدن حقیقت را ندارد (معجم المقاييس اللغة۴/ ۳۹۹؛ أساس البلاغة/۴۵۹). مراجعه به آیات قرآن نشان میدهد که تفاوت ظریفی بین «غیّ» و «ضلالت» وجود دارد (نجم/۲) و درباره این تفاوت گفتهاند که «غیّ» درجه خفیفتری از «ضلالت» و به نحوی مقدمه آن است؛ یعنی ضلالت، وقوع در باطل است، اما «غیّ» قرار گرفتن در مسیری است که سرانجامش به باطل میرسد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۷/ ۲۸۷ ؛ الفروق في اللغة/۲۰۸) با این اوصاف، شاید بتوان «سردرگمی» را معادل خوبی برای «غیّ» دانست.[6]
امام صادق ع درباره سجده نکردن ابلیس بر آدم فرمود:
… ابلیس گفت: پروردگارا! مرا از سجده بر آدم عفو کن و من تو را چنان عبادت کنم که هیچ فرشته مقرب و نبی مُرسَلی تو را آن گونه عبادت نکرده باشد.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: نیازی به عبادتت ندارم. من فقط میخواهم آن گونه که من میخواهم عبادت شوم، نه آن گونه که تو میخواهی. بدین ترتیب، از سجده کردن ابا کرد و خداوند متعال فرمود: «بیرون شو که تو راندهشده هستی؛ و تا روز جزا لعنت من بر تو باد.» (ص/۷۷-۷۸)
ابلیس گفت: پروردگارا! چگونه چنین میکنی در حالی که تو محض عدالت هستی و بر کسی ستم نمیکنی؟ آیا پاداش عمل [گذشته]ام هدر است؟
فرمود: نه؛ از امر دنیا هرچه میخواهی به عنوان پاداش عملت بخواه تا به تو بدهم.
پس اول چیزی که خواست باقی ماندن تا روز جزا بود؛ که خداوند فرمود: به تو عطا کردم.
گفت: مرا بر فرزندان آدم مسلط فرما!
فرمود: مسلطتت کردم.
گفت: مرا همچون خون در رگها در وجود آنها جاری ساز.
فرمود: جاری ساختم.
گفت: خدایا هیچ فرزندی نیاورند مگر اینکه به ازای هریک دو فرزند به من دهی؛ و من آنها را ببینم در حالی که آنها مرا نمیبینند؛ و به هر صورتی که بخواهم برایشان ظاهر شوم.
فرمود: به تو عطا کردم.
گفت: پروردگارا ! بر من بیفزا!
فرمود: جایگاه تو را در سینههای آنها قرار دادم.
گفت: همین بس است. و آنگاه بود که گفت: «سوگند به عزتت حتماً همگیشان را اغواء میکنم؛ مگر بندگان خالصشدهات را.» (ص/۸۲-۸۳) «سپس از مقابل و از پشت سر، و از راست و از چپ میآیم و اکثرشان را سپاسگزار نخواهی یافت.» (اعراف/۱۷)
و از امام صادق ع روایت شده است که چون خداوند تبارک و تعالی به ابلیس آن توانایی را داد، آدم گفت: پروردگارا ! او را بر فرزندانم مسلط گردی و و همچون جریان خون در رگها جاری ساختیريال و به او دادی آنچه که دادی؛ پس سهم من و فرزندانم چه میشود؟
فرمود: برای تو و فرزندانت اینکه هر بدی را یکی، و هر خوبی را دهبرابر [پاداش میدهم].
گفت: پروردگارا ! بر من بیفزا!
گفت: توبه را تا زمانی که جان به گلو برسد گسترش دادم.
گفت: پروردگارا ! بر من بیفزا!
فرمود: میبخشم و برایم مهم نیست [بیمحابا میبخشم]
گفت: همین بس است.
[به امام صادق ع] گفتم: فدایت شوم! به موجب چه چیزی ابلیس از جانب خدا مستوجب آن چیزهایی شد که خدا به او داد؟
فرموئ: به خاطر کاری که انجام داده بود که خدا از آن کارش قدردانی کرد.
گفتم: فدایت شوم: آن چه بود؟
فرمود: دو رکعت که در آسمان در مدت چهار هزار سال بجا آورد.[7]
سلام
دو نفر که با هم دوست هستند، تا وقتیکه خوش هستن که هیچی اما اگر یکیشون بدهکار بشه، میگه بزار ببینم حالا بازم دوستم هوای منو داره یا نه. اینجاست که در واقع می تونه دوستشو محک بزنه
ابلیس هم فکر کنم شیش یا هفت هزار سال خدارو عبادت کرد (تازه امام علی ع می فرمایند نمی دونیم سالهای دنیایی یا اخروی)
اما خدا گفت بزار ببینم ابلیس اونجوری که خودم می خواد عبادتم میکنه؟ یا اونجوری که خودش عشقش میکشه
ابلیسم گفت حالا که با این برنامه دستمو رو کردی پس تو منو اغوا کردی.
این تمثیل درسته؟
سؤال: منظور ابلیس از اینکه گفت خدایا تو مرا اغوا کردی چه بود؟! این موضوع هنوز برای من مبهم هست.
آنچه شما مطرح کردید برای مراحل بعد بود، یعنی مرحله ای که خدا ابلیس را طرد کرد و او هم ظاهراً به تلافی آن ماجرا قسم یاد کرد که نسل انسان را گمراه کند.
توضیح:
1- اگر چند دلیل داشته باشد، لااقل یکی واضح است: تکبر
در این مورد حرفی ندارم.
3- شما فرمودید که:
من از حرفتان چنین برداشتی کردم:
سخن ابلیس - مبنی بر اینکه خودش از جنس آتش است و آدم از خاک - بهانه بود وگرنه او دلیل دیگری داشت. (چه موجه، چه غیر موجه)
حال سؤال دیگر: دلیل یا بهانه ی اصلی ابلیس چه بود؟! فقط جنس خاکی آدم؟!
سلام
از یک نظر درست نیست. خدا بر احوال آفریده خود (ابلیس) آگاه است پس مسلماً امتحان برای اطلاع از واکنش او نبود.
سلام
خب خداوند از احوال ما هم آگاه است اما این دنیا را آفرید تا ما را در اینجا آزمایش کند تا بعد به بهشت یا جهنم برویم
حاج آقا قرائتی در درس تفسیر قرآن می فرمایند:
ابلیس گفت: «فَبِما أَغْوَیْتَنی» حالا كه من را اغوا كردی و گول زدی. این خودش یك كلك شیطان است. خودش سجده نكرد. خدا گفت: برو بیرون! اینجا خدا را مقصر می داند و می گوید: تو من را گمراه كردی. خدا تو را گمراه نكرد. خدا دستور داد. همه انجام دادند. اما تو انجام ندادی. بعد هم به جای اینكه عذرخواهی كنی، گردن كلفتی كردی. خودت خودت را خراب كردی. می گوید: «اَغوَیتُ» مثل بچه ها! بچه ها خودشان درس نمی خوانند. بعد وقتی نمره صفر می گیرند، می گویند: معلم به من نمره صفر داد. نمی گوید: درس نخواندم. می گوید: به من نمره ی صفر داد. «أَغْوَیْتَنی» به خدا می گوید: تو من را گمراه كردی. خدا شیطان را گمراه كرد؟ گاهی سئوال می كنند و می گویند: خدا عادل است. می گوییم: بله! می گوید: اگر خدا عادل است، چرا شیطان را آفرید؟ شیطان چه عیبی داشت؟ شیطان خودش با اراده خودش را خراب كرد. مثل اینكه بگوییم: چرا خدا آهن را آفرید؟ آهن هم از نعمت هاست حالا یكی از آهن خنجر درست می كند و سر امام حسین را می برد. این تقصیر آهن است؟ یعنی خداوند آهن خلق نكند، برای اینكه تو خنجر درست نكنی؟ خداوند آهن را خلق می كند و به تو اراده می دهد كه مثل اداره برق به خانه ها برق بدهی. حالا اگر تو در خانه خودت را به برق وصل كردی و مردی. تقصیر اداره ی برق است؟ آدم نباید خلافكاری خودش را توجیه كند. نگفت: من بد هستم. گفت: «أَغْوَیْتَنی» تو من را گمراه كردی
بدیهی است که خدا هرگز شیطان را گمراه نساخته بود، بلکه برای اینکه خود را تبرئه کند و توجیهی برای اغوا گری خود ترتیب ترتیب دهد، چنین گفت. واین رسم همه ابلیسها و شیاطین است که اولاً گناهان خویش را به گردن دیگران می افکنند و ثانیا همه جا می کوشند تا اعمال زشت خود را با منطقهای غلطی توجیه کنند، نه تنها در برابر بندگان خدا، حتی در برابر خود خدا که از همه چیز آگاه است. علاوه براین اگر نگاهی به کتابهای تفسیری داشته باشیم این مطلب به خوبی روشن می شود که خدا شیطان را گمراه نکرد و منظور از «اغویتنی» در آیه، امتحان و آزمایش است که خداوند شیطان را امر به سجده بر آدم نمود که به واسطه عدم اطاعت، گمراه شد.
ابلیسم گفت حالا که با این برنامه دستمو رو کردی پس تو منو اغوا کردی.
این تمثیل درسته؟
صحیح است!
از خط آبی (به اشتباه) اینطور برداشت میشه که خدا نمیدانست و امتحان کرد تا بداند!
تاپیک جمع بندی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
«قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيم»[1](گفت: «اكنون كه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مى كنم).
از آيه فوق بر مى آيد كه شيطان براى تبرئه خويش، نسبت جبر به خداوند داد، و گفت: چون تو مرا گمراه ساختى، من نيز در گمراهى نسل آدم كوشش خواهيم كرد.[2]
خدا او را اغواء و اضلال نكرد، بلكه او مخالفت خدا نمود و در بدبختى واقع شد مراد از «نشستن براى آنها در صراط مستقيم به كنايه از اغواء و اضلال است كه در آيات ديگر به لفظ «لاغوينهم» آمده است.[3]
خداوند منزه است از اینکه بخواهد کسی را اغفال کند، این هم یکی از حماقت ها و جهالت ها و عدم معرفت شیطان به مقام ربوبی است که شیطان به خدا نسبت داده با اینکه پرودگار همان امری که به ملائکه فرمود بشیطان هم فرمود ، آنهاامتثال کردند مقرب درگاه شدند او عصیان و مخالفت کرد و کافر شد و از درگاه خداوند رانده شد.[4]
درباره حرف «بـ» در «بِما أَغْوَیْتَنی» گفتهاند میتواند باء سببیت باشد (یعنی به سبب اینکه مرا اغوا کردی، من هم ...) یا باء قسم (یعنی: به اینکه مرا اغوا کردی سوگند میخورم که من...).[5]
«أغوی» از ماده «غوی» است (مصدر: غیّ و غوایه) که چون به باب إفعال رفته، متعدی شده است. «غیّ» درست نقطه مقابل «رشد» است (بقره/۲۵۶؛ اعراف/۱۴۶) برخی تعریف آن را بر همین اساس دانستهاند که اگر «رشد» به معنای قرار گرفتن در مسیر صلاح و رستگاری است، «غیّ» قرار گفتن در مسیر شر و فساد است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۷/ ۲۸۷). پس اصل این کلمه به معنای فروافتادن در جهل و گمراهی است (کتاب العین۴/ ۴۵۶ ؛ المحيط في اللغة، ج۵، ص۱۴۹)؛ و برخی اصل آن را برگرفته از تعبیر «غَوِیَ الفصیل» دانستهاند که در مورد [شتر] شیرخوارهای به کار میرود که یا به خاطر اینکه او را از شیر گرفتهاند ویا به خاطر اینکه بیش از حد توانش شیر خورده است، به هلاکت کشیده شده است. (کتاب العین۴/ ۴۵۶) همچنین برخی معتقدند که کلمه «غوایه» به نحوی از کلمه «غیابة» (به معنای غبار و ظلمتی که روی امور را میپوشاند) اشتقاق یافته و گویی کسی که دچار «غیّ» شده در حجابی فرو رفته که دیگر توان دیدن حقیقت را ندارد (معجم المقاييس اللغة۴/ ۳۹۹؛ أساس البلاغة/۴۵۹). مراجعه به آیات قرآن نشان میدهد که تفاوت ظریفی بین «غیّ» و «ضلالت» وجود دارد (نجم/۲) و درباره این تفاوت گفتهاند که «غیّ» درجه خفیفتری از «ضلالت» و به نحوی مقدمه آن است؛ یعنی ضلالت، وقوع در باطل است، اما «غیّ» قرار گرفتن در مسیری است که سرانجامش به باطل میرسد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۷/ ۲۸۷ ؛ الفروق في اللغة/۲۰۸) با این اوصاف، شاید بتوان «سردرگمی» را معادل خوبی برای «غیّ» دانست.[6]
امام صادق ع درباره سجده نکردن ابلیس بر آدم فرمود:
… ابلیس گفت: پروردگارا! مرا از سجده بر آدم عفو کن و من تو را چنان عبادت کنم که هیچ فرشته مقرب و نبی مُرسَلی تو را آن گونه عبادت نکرده باشد.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: نیازی به عبادتت ندارم. من فقط میخواهم آن گونه که من میخواهم عبادت شوم، نه آن گونه که تو میخواهی. بدین ترتیب، از سجده کردن ابا کرد و خداوند متعال فرمود: «بیرون شو که تو راندهشده هستی؛ و تا روز جزا لعنت من بر تو باد.» (ص/۷۷-۷۸)
ابلیس گفت: پروردگارا! چگونه چنین میکنی در حالی که تو محض عدالت هستی و بر کسی ستم نمیکنی؟ آیا پاداش عمل [گذشته]ام هدر است؟
فرمود: نه؛ از امر دنیا هرچه میخواهی به عنوان پاداش عملت بخواه تا به تو بدهم.
پس اول چیزی که خواست باقی ماندن تا روز جزا بود؛ که خداوند فرمود: به تو عطا کردم.
گفت: مرا بر فرزندان آدم مسلط فرما!
فرمود: مسلطتت کردم.
گفت: مرا همچون خون در رگها در وجود آنها جاری ساز.
فرمود: جاری ساختم.
گفت: خدایا هیچ فرزندی نیاورند مگر اینکه به ازای هریک دو فرزند به من دهی؛ و من آنها را ببینم در حالی که آنها مرا نمیبینند؛ و به هر صورتی که بخواهم برایشان ظاهر شوم.
فرمود: به تو عطا کردم.
گفت: پروردگارا ! بر من بیفزا!
فرمود: جایگاه تو را در سینههای آنها قرار دادم.
گفت: همین بس است. و آنگاه بود که گفت: «سوگند به عزتت حتماً همگیشان را اغواء میکنم؛ مگر بندگان خالصشدهات را.» (ص/۸۲-۸۳) «سپس از مقابل و از پشت سر، و از راست و از چپ میآیم و اکثرشان را سپاسگزار نخواهی یافت.» (اعراف/۱۷)
و از امام صادق ع روایت شده است که چون خداوند تبارک و تعالی به ابلیس آن توانایی را داد، آدم گفت: پروردگارا ! او را بر فرزندانم مسلط گردی و و همچون جریان خون در رگها جاری ساختیريال و به او دادی آنچه که دادی؛ پس سهم من و فرزندانم چه میشود؟
فرمود: برای تو و فرزندانت اینکه هر بدی را یکی، و هر خوبی را دهبرابر [پاداش میدهم].
گفت: پروردگارا ! بر من بیفزا!
گفت: توبه را تا زمانی که جان به گلو برسد گسترش دادم.
گفت: پروردگارا ! بر من بیفزا!
فرمود: میبخشم و برایم مهم نیست [بیمحابا میبخشم]
گفت: همین بس است.
[به امام صادق ع] گفتم: فدایت شوم! به موجب چه چیزی ابلیس از جانب خدا مستوجب آن چیزهایی شد که خدا به او داد؟
فرموئ: به خاطر کاری که انجام داده بود که خدا از آن کارش قدردانی کرد.
گفتم: فدایت شوم: آن چه بود؟
فرمود: دو رکعت که در آسمان در مدت چهار هزار سال بجا آورد.[7]
[/HR][1] - سوره اعراف،آیه16.
[2] - تفسير نمونه، ج6، ص: 108.
[3] - تفسير احسن الحديث، ج3، ص: 381.
[4] - اطيب البيان في تفسير القرآن، ج5، ص: 286.
[5] -طبرسی،مجمعالبیان، ج6، ص519؛ إعراب القرآن و بیانه، ج5، ص239.
[6] -http://yekaye.ir/al-hegr-15-39/#_ftn2.
[7]- قمى، على بن ابراهيم،تفسير القمي، ج۱، ص۴۲.