[=arial black]عشق مادر و عشق همسر
عشق مادر عشق مقدس و عشق همسر عشق محقق است پس مادر بیت التقدیس و همسر بیت التحقیق است ؛
عشق مادر سرتا پا همه قداست و حرمت است و عشق همسر یعنی همه عشق را در تابلوی زندگی به عینیت و تصویر کشیدن ،
پس بهشت زیر پای مادران است و همسر امانت الهی است نزد تو
پس مادر حضور عشق است و همسر وصول عشق .
تعبیری از امیرمومنان در وادی عشق به همسر اشدکم حبا لنا اهل البیت اشدکم للنساء
آن کسی که ما اهل بیت را بیشتر دوست دارد به همسرش بیشتر عشق می ورزد.
استاد بزرگ اخلاق آقای میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 دستورالعمل را ذکر میکند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:
1. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
3.اگر غلام خانهزادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
7.تربت، دفع بلا میکند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.
8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چین ها باز می شود.
9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
14.دل های مؤمنین که به هم وصل میشود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."
15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
آخوند ( احتمالا یعنی آخوند ملا علی معصومی همدانی) به ما گفت: «الحذر! الحذر! الحذر! من قواطع الاربعة: کثرة الکلام، کثرة الطعام، کثرة المنام، کثرة المجالسة مع الأنام
و علیک بتقلیبها و تبدیلها بذکر الله الملک العلام فی اللیالی و الایام
دوری کنید، دوری کنید، دوری کنید از چهار چیز:
زیاد صحبت کردن،
زیاد خوردن،
زیاد خوابیدن،
و زیاد معاشرت کردن با افرادی که در خواب غفلتند
و بر تو باد که این امور را تبدیل کردن، توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری و
جوع و سهر و خلوت و ذکر به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله علمی خود با عنوان «دی ارکلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کاملترین ومعقولترین دین دانسته است.
این رساله در حقیقت همان نامهنگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتابهای شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیدهاند.
یکی از این حدیثها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل میکند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».
اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد. اینشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیکی اثبات میکند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» میداند: E = M.C2 >> M = E /C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره میتواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود.
اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد کرده است.
اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری میشود.
این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیلسازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یک عتیقهفروش یهودی خریداری کرد.
دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانهای چک شده و تأیید گشته است.
لینک دانلود فایل PDF مقاله:
broujerdi.org/images/book-anishtain.pdf
[=microsoft sans serif]جناب مرحوم میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به مرشد چلویی که یکی از اولیای خدا هستند فرمودند:
هر وقت از کسی به تو بدی رسید، سعی کن به رویش نیاوری. خجالت زده کردن اشخاص صفت خوبی نیست و گفت: حضرت یوسف پس از اینکه از چاه نجات یافت و عزیز مصر شد، برادرانش به او رسیدند؛ تا آخر عمر جلوی برادرانش جمله ای که «چاه» در آن باشد بر زبان نیاورد.
سلام
یک مثال ازین دستور اخلاقی که متاسفانه تو وجود خیلی از ما هست : وقتی تو خیابون در حال عبور هستی، وقتی در مترو هستی، وقتی در نماز جماعت هستی، وقتی در بازار هستی و.... وقتی تنۀ کسی بهت برخورد کرد، وقتی پای شما رو لگد کردن، وقتی دیگری بهت فشاری وارد کرد، لزومی نداره که حتما برگردی بگی مگه نمیبینی ؟ مگه ... ؟ آخ یواش تر چه خبرته؟ و کلی حرفای زشتِ دیگه! مطمئن باش 99.9% اون افراد مشکل روانی ندارن و مریض نیستن که بخوان بهت تنه بزنن یا پاتو لگد کنن و یا هُلِت بدن... قطعا حواسشون نبوده، ندیدن، متوجه نشدن... خب پای ما که لگد شد، ما که لِه شدیم دیگه چرا باید به روی طرف بیاریم که وااای خانم وااای آقا، اه پامو لِه کردی؟! که اون بنده خدا شرمنده بشه بگه ببخشید معذرت میخوام ندیدم.
قصدت فقط این بود که ازت عذرخواهی کنه؟ چرا شرمنده اش میکنی؟ وقتی پاتو لگد هم که کردن سرتو بالا نگیر نگاهش نکن که شرمنده بشه اگرم خودش ازت عذرخواهی کرد سعی کن صورتشو نبینی که شرمنده ات نشه...
گویند : روزی ابوسعید ابوالخیر و خواجه ابوالقاسم قشیری در بازار نیشابور می رفتند شلغم پخته دیدند و هردو بدان رغبتی پیدا کردند
ابوسعید پولی داد و شلغم خرید و خورد ولی قشیری در خاطرش میگفت :
من امام نیشابورم ، در میان بازار شلغم چگونه بخورم ؟
هردو به مجلسی آمدند و به اوسعید حالی دست داد که قشیری در خاطرش میگفت :
چندین تحصیل کردم و در طریقت رنجها بردم ولی چنین حالی به من دست نمیدهد ...
ابوسعید سر برآورد و گفت :
آن ساعت که من در بازار شلغم میخوردم تو بت نفس می پرستیدی و میگفتی من امام نیشابورم ...
ندانی که هیچ بت پرست را از این خاطر حالی ندهند ؟؟؟
[=arial black]دو شمشیر
سیدی بود که او را ناصری میگفتند ، پس قصد حج کرد
چون به بغداد رسید به زیارت جنید رفت و سلام کرد
جنید پرسید : سید ؛ اهل کجایی ؟ گفت از گیلان
گفت : از فرزندان کیستی؟ گفت از فرزندان امیرالمومنین علی علیه السلام
جنید گفت : پدر تو دو شمشیر میزد؛ یکی با کافران و یکی با نفس ... تو که فرزند اویی از این دو کدام را کارفرمایی ؟
سید چون این بشنید بسیار گریست و گفت : ای شیخ مرا به خدای رهنمای
شیخ گفت : این سینه تو حرم خاص خداست، تا توانی هیچ نامحرم را در حرم خاص راه مده .
شخصی نزد شیخ ابوالحسن خرقانی آمد و گفت : خواهم که خرقه پوشم
شیخ فرمود : ما را مساله ایست اگر آن را جواب دهی شایسته خرقه باشی .
اگر مرد چادر زنی در سر گیرد زن شود ؟ گفت : نه فرمود : اگر زنی جامه مردان بپوشد هرگز مرد شود ؟ گفت : نه
فرمود: تو نیز اگر در این ره مرد نه ای بدین مرقع پوشیدن مرد نگردی .
[="Arial"][="Black"]سلام
یک پیشنهاد برای بهبود اخلاق فردی:
سعی کنید یک دفترچه اخلاقی تهیه کنید و ریز به ریز مشکلات اخلاقی خودتون رو داخلش وارد کنید. سعی کنید از دوستان و خانوادتون بپرسید که من به نظرتون چه مشکلاتی دارم، دوست دارم ایرادمو بدونم و برطرفش کنم...
از طرفی هم مشکلاتی که دیگران دارن و شما رو ناراحت میکنه رو داخل اون دفترچه وارد کنید تا سعی کنید خودتون اون رفتار زشت رو انجام ندید...
قرار نیست ریز بشیم تو اخلاق دیگران و از اصلاح نفسِ خودمون باز بمونیم، قراره که تنها رذایل اخلاقی رو که با چشم خودمون میبینیم و ناراحت میشیم رو بشناسیم و سعی کنیم که اون رذیله از ما سر نزنه...
برای مثال در بخش اول :
1. امروز به دوستم که خطایی رو مرتکب شد گفتم که چرا این کارو کردی؟ مگه نمیدونستی که چقدر این کار زشته؟... کارم اشتباه بود نباید اینجور باهاش صحبت میکردم، مطمئنا اگر آگاه بود که داره کار زشتی رو انجام میده خب انجامش نمیداد... چرا چون و چرا کردم؟ مگه نمیدونستم که حضرت رسول هیچ وقت دیگران رو سرزنش نمیکرد؟
برای مثال بخش دوم:
1.توقع داشتن از دیگران خیلی اخلاقِ بدی هست حتی اگر از پدر و مادر باشه... و بدتر ازین ، این هست که اون توقع رو به شکل گِله و شکایت به طرف مقابلت بگی و باعث درگیری بشی.... وقتی دیدم خواهرم توقعی بی جا از مادرم داره و اون رو بیان کرده خیلی ناراحت شدم چون قلب مادرم شکست و ناراحت شد... حواسم باشه که از هیچکسی نباید توقع داشته باشم... من باید تمامِ نیازمو به خدا بگم و خدا خودش منو کفایت میکنه انشالله...
.
.
.
اگر ما کم کم ایرادات کوچک خودمون و دیگران رو داخل این دفترچه یادداشت کنیم و البته سعی در اصلاح این ایرادات داشته باشیم اونوقت میشه گفت که ما یک مسلمان هستیم... دوستان ما که مدعی ایمان هستیم، ما که اهل نماز و حجاب و حیا هستیم در واقع نماینده خدا هستیم در بین انسانهای غافل و باید کاری کنیم که دین خدا خوب و درست عرضه بشه و نشه اینی که الان هست...الان چرا باید دید بد به خانمهای محجبه وجود داشته باشه؟ چرا باید به یک آقای دین دار بگن که این فقط ادعا داره وگرنه از همه مشکل دارتر هست؟ چراااا؟؟؟ آیا واقعا جا نداره که اون دنیا خدا سیلی محکم تری رو به ماها، ماهایی که ادعا داشتیم و عمل نداشتیم بزنه؟ واقعا تکلیف سختی داریم، ما که مقید هستیم باید خیلی روی خودمون کار کنیم...
سلام
به نظر من دین اسلام دین افراط و تفریط نیست بلکه دین اعتدال است. متاسفانه افراط و تفریط در دین جز ضربه زدن به دین کار دیگه ای نمیکنه
مسلمان واقعی مسلمانیه که همیشه میانه رو باشد و از روی عقل و منطق عمل کند.
من از خدا میخوام که پرستش با معرفت و اخلاص خودشو نصیب ما بکند.
[="Arial"][="Black"]سلام
همه ما اغلب اوقات شکوه داریم که در جمعی هستیم و دیگران شروع به غیبت میکنند و ما نمیدانیم واقعا باید چه برخوردی با این افراد داشته باشیم تا به این کار ادامه ندهند! اکثرا اهل رعایت این مسایل هستیم انشالله...
اما گاهی بی آنکه خودمون حواسمون باشه استارت این گناه رو میزنیم!
مثلا خیلی از سوالها ، احوال پرسی ها، و.... باعث شروع غیبت میشه! برای مثال من که میدونم اگر از مادرم در مورد فلان فامیل بپرسم که مادر حال فلانی چجوره؟ خوبه؟ مادرم شروع به غیبت میکنه! همه ما میدونیم که یک سری شخصیت ها همیشه پشت سرشون غیبت میشه و همیشه موضوع بحث دیگران هستن! پس چه لزومی داره که این احوال پرسی صورت بگیره! ازین مسایل خیلی دور و اطراف ما مشاهده میشه! گاهی با یک سوال که اصلا هم لزومی به دونستن جوابش نیست، یعنی به حال ما چه فرقی میکنه که این سوال پرسیده بشه، اما بر اثر غفلت سوالی میپرسیم حرفی میزنیم که شروع یک گناه هست هر چند که خودتم تو اون گناه شرکت نکنی اما شروع کنندش تو بودی پس تو هم گناه کاری... به همین راحتی... حواسمون به گفته هامون باشه!
روزی جنید و شبلی بیمار شدند ، طبیبی نصرانی نزد شبلی آمد و گفت :
تو را چه کسالت افتاده است ؟ گفت : هیچ .
طبیب گفت : آخر؟؟ گفت : هیچ رنج نیست
طبیب مسیحی نزد جنید آمد و گفت : تو را چه کسالت روی داده است ؟
او یک یک امراض خود گفت ؛ طبیب معالجه کرد و برفت
شبلی جنید را گفت : چرا همه کسالتهای خود را با طبیبی مسیحی گفتی ؟ از بهر آن گفتم تا بداند وقتی با دوست چنین میکنند با ترسای دشمن چه خواهند کرد ...
جنید گفت : شبلی ! تو چرا شرح کسالت خود ندادی ؟ گفت : شرم داشتم با دشمن از دوست شکایت کنم ...
در بازار دروازه تهران یک شخص دوغ فروشی بود و دکانی داشت
برای جلب توجه مشتری و فروش دوغ ، ملاقه پر از دوغ را از داخل ظرف بالا می آورد و خالی میکرد و صدا میزد :
تشنه به دوغ تازه ، تشنه به دوغ تازه
جناب شیخ رجبعلی خیاط میگفت :
وقتی این دوغ فروش از دنیا رفت یک روز رفتم سر قبرش دیدم در داخل قبر هم میگوید : تشنه به دوغ تازه
پس آنچه انسان در دنیا به آن عادت کرد و ملکه اش شد در برزخ همانها همراه او هستند و با همانها محشور میشود.
[="Arial"][="Black"]آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
. چه خوب است انسان، عبادت و کار خیر که انجام می دهد، بگوید: کاری نکردم؛ اما کار نیک و خوبی که از دیگران دید، بگوید: چه قدر کار بزرگی انجام داده است
در بازار دروازه تهران یک شخص دوغ فروشی بود و دکانی داشت
برای جلب توجه مشتری و فروش دوغ ، ملاقه پر از دوغ را از داخل ظرف بالا می آورد و خالی میکرد و صدا میزد :
تشنه به دوغ تازه ، تشنه به دوغ تازه
جناب شیخ رجبعلی خیاط میگفت :
وقتی این دوغ فروش از دنیا رفت یک روز رفتم سر قبرش دیدم در داخل قبر هم میگوید : تشنه به دوغ تازه
پس آنچه انسان در دنیا به آن عادت کرد و ملکه اش شد در برزخ همانها همراه او هستند و با همانها محشور میشود.
خنده جوان
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام بر جوانی میگذشت ؛ او را خندان دید
فرمود : ای فلانی از صراط گذشته ای ؟ گفت نه
فرمود : به بهشت خواهی رفت یا دوزخ ؟ گفت نمیدانم
فرمود : پس از چه رو خندانی ؟؟؟
حالا جماعت میریزن سرم که چیکار کنیم ؟ عزا بگیریم ؟
نخیر کسی نگفته عزا بگیرین
اتفاقا در دین توصیه شده که مومن باید غمش تو دلش باشه
و در ظاهر همیشه باید خوشرو باشه و لبخند به لب
ولی دیگه نگفته همش قهقهه بزنه چون خنده زیادی قساوت قلب میاره
[=arial black]تسلیم مرید
آیة الله بهجت فرمود :
استادی دستور میداد که شاگردش چهل روز ترک حیوانی کند
وی روز سی و نهم یک مرغ بریان میکرد و برای او میبرد تا تناول کند
شاگرد میگفت با اینهمه تحمل زحمت و ریاضت در ترک حیوانی تا این مدت چگونه بخورم ؟
استاد میگفت : اگر تسلیم شوی اولاتر است .
قرآن کریم می فرماید: (وَلا تَرکَنوُ إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا). رکون را معنا فرمودند به میل اندک و اینکه گرایش مختصر هم به (الَّذِینَ ظَلَمُوا) نداشته باشید که (فَتَمَسَّکُمُ النّارُ)، زیرا اندک اندک آتش دامنگیرتان می شود (ثُمَّ لا تُنصَروُنَ) دیگر هر چه فریاد و فغان کنید کسی به داد شما نمی رسد. پس در ابتدا، گرایش اندک هم نباشد.
آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه:
در روایات هست که دروغ و غیبت از بعضی کبائر دیگر بالاتر است. میدانیم که اگر باب دروغ و غیبت باز شود، عصیان و طغیان دیگر حدّی ندارند. چه فتنههایی برای دروغ و غیبت است!
اگر راه دروغ و غیبت باز شود، دیگر خدا میداند به کجاها میرسد! پردهدری از مسلمانها، به مجرد این که انسان یک چیزی از آنها دید، نزد مردم او را خوار کند و مردم هم از او روی برگردانند، خدا میداند چه فتنههایی در آن خواهد بود! اگر کشف اسرار و هتکِ حجابِ حرمتِ مؤمنان بکنند، چه نزاعهایی واقع میشود!!
این مثل عمل نامشروع نیست که شهوات جنسی است و هر وقت شهوتی بود، شد، و هر وقت نبود، نشد. آدمِ پیر که در فکر شهوات جنسی نمیباشد؛ اما غیبت این جور نیست. هر چه عمر آدم بالاتر برود و بخواهد جلوی آن را باز کند، بیشتر مایل میشود که مجلس با حرف این و آن، نقل و شیرینی داشته باشد!
راجع به پدر و مادر، ما در عمرمون دیدیم، تجربهی عمرمونه، افرادی که پدر و مادر ازشون راضی بودن دست به هر چه زدن طلا شده.
افرادی که پدر و مادر ازشون راضی نبودن، بر عکس! دست به هر کاری میزنن نتیجه نمیگیرن...
نمیدونه مالِ چیه، میگه پدر و مادرم از من راضی بودن... بله؛ زمان حیات راضی بودن، اما حالا که مُرده یادش نکردی، ناراضی شده... آیا حالا که فوت کرده براش کار خیر کردی؟
قدیم چقدر ماه رجب و شعبان، ختم قرآن میدادن برای پدر و مادراشون. من یادمه، دمِ این چهار راه مولوی، هفتاد سال پیش، داد میزد خِیر مُردهها. مردم میرفتن سیب میخریدن و خیرات میکردن. اون موقعها سیب ارزش داشت. حالا خرما خیر میکنن. اما الآن کی یاد مردهها میکنه؟!
شبهای جمعه ارواح مومنین میان دمِ پشتِ بومهای خونههای ما، روایت داره، میگن اون لقمه نونی که جلوی سگهاتون میذارین برای ما خیر کنین. یه لقمه نون میذاری جلوی سگ، همون رو برای ما خیر کنین، به ما میرسه... بله... چه قدر عجیبه، اگر اموات رو یاد کنی، پدر و مادر مُردَت رو یاد کنی و سر قبرشون بری، قرآن براشون بخونی، کار خیر کنی، کار و بارت خوب میشه.
اونایی که هر کاری میکنن به بنبست میخورن، مالِ اینه که پدر و مادرشون ناراضی هستن. چون روایت داره که ممکنه در زمان حیات راضی بودن اما الآن که مردن ناراضی شدن...
پس روزگاری میآید که مردم شکمهایشان خدایشان است، موقع نماز و وقت نماز به دنبال شکم هستند. الان نانواییها و رستورانها چه خبر است؟ در خانهها بعضی در حال ناهار خوردن هستند و فکر نماز نیستند.
کسانی که نماز را در اول وقت نمیخوانند نماز آنها را نفرین میکند و میگوید خدا تو را ضایع و خراب کند همان طور که تو مرا ضایع و خراب کردی.
به همین خاطر هم هست که این گونه افراد همیشه گرفتار هستند و میگویند آقا من هر کار میکنیم نمیشود این کار، آن کار. این برای این است که نماز اول وقت نمیخوانی و پدر و مادر از دست تو ناراضی هستند.
از ملا میپرسند: چرا هر کار میکنیم کارمان به سامان نمیشود؟ [در جواب گفت] برای اینکه نماز اول وقت نمیخوانی و نماز هم نفرینتان میکند.
استاد ما مرحوم آقای برهان 65 سال پیش بر روی منبر میگفت و من هنوز یادم هست که میفرمود: آن کسی که نماز مغرب را آن قدر دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود چنین کسی ملعون است.
به همین خاطر هم بود که هنوز توی مأذنه گل دسته قم اذان میگفتند و وسطهای اذان بود که آیتالله مرعشی نجفی به رکوع میرفتند یعنی آن قدر نماز را زود شروع میکرد مبادا که ستاره به آسمان بیاید. صبحها هم همین طور اگر کسی آن قدر نماز صبحش را دیر بخواند که آسمان دیگر ستارهای نداشته باشد چنین کسی هم ملعون است.
بنابراین دو نفر ملعون هستند: اول آن کسی که آن قدر نماز مغرب را دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود و دوم آن کسی که آن قدر نماز صبح را دیر بخواند که ستارهای در آسمان باقی نمانده باشد و نزدیک طلوع آفتاب باشد این دو نفر ملعون هستند یعنی از رحمت خدا به دور میباشند.
شیخ رجبعلی خیاط میگفت: من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار از خداوند حاجتی میخواستم یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن / که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو بادید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دممان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا. این شعر را استاد من شیخ اکبر برهان 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی / چون دردسرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
[=arial black]الحمدلله بی مورد
ابن خلکان در وفیات العیان نوشته است که سری سقطی استاد جنید بغدادی میگفت :
سی سال است که از جمله الحمدلله که بر زبانم جاری شده است استغفار میکنم ؛ گفتند چگونه ؟
گفت : شبی آتش سوزی در بازار رخ داد بیرون آمدم تا ببینم به دکان من آتش رسیده است یا نه؟
گفتند دکان تو سالم است ، گفتم الحمدلله ...
یک مرتبه متنبه شدم که گیرم دکان من آسیبی ندیده باشد نباید در اندیشه مسلمین باشم ؟
عزیزی می فرمود:
مسیر در پیش روی ما خیلی آلوده شده است،به خاطر اینکه ما از مبانی اسلامی فاصله گرفته ایم و ورودی های فکری ما از جای دیگری غیر از اصل اسلام می رسد و ما نیز آن ورودی ها را کاملا می پذیریم.
مثلا در سابق اگر کسی از کسب و کار شکایت می کرد و طلب راه حل می نمود،به او می گفتند نماز شب بخوان و او هم که عمل می کرد حقیقتا اثرش را می دید،اما الان نه تنها چنین بحثهائی نیست،بلکه حرفهای دیگری آمده است که هیچ ربط و ارتباطی با حقایق دین ندارند.
الان می گویند اگر می خواهی بچه ات خوشبخت شود حساب فلان برایش باز کن که برای ازدواج و تحصیلش مشکل نداشته باشد!!!اینکه فقط تأمین جنبه مادی و حیوانی فرزند است،پس جنبه عقلانی و از آن بالاتر جنبه انسانی و آدمی فرزند چه؟!!! تازه در همان تأمین جنبه جسمانی نیز حرف است چرا که هم خود والدین و هم بچه(اگر از این حساب خبر داشته باشد)امیدشان و تکیه ایشان به آن پول و حساب خواهد بود،حتما روی آن حساب خواهند کرد حتما!!! توکل به خدا و امید به خدا و توحید افعالی و این حرفها هم می شود العیاذ بالله اُمُل بازی!!!
واردات فکری و اعتقادی ما خیلی آلوده شده است و ما نیز اصلا این واردات را کنترل نمی کنیم! تمام همت ما مواظبت برای بهداشت و سلامت جسم است.بهداشت روح هم که مهم نیست!!!!!!!!
اگر طلب حضرت حجت علیه السلام نباشد و حب به ایشان که ولی خدا هستند نباشد،بهره هم بسیار اندک خواهد بود. اللهم ارزقنا حُبّ ولیک الحجت ابن الحسن علیه السلام.آمین
قرآن کریم می فرماید: (وَلا تَرکَنوُ إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا). رکون را معنا فرمودند به میل اندک و اینکه گرایش مختصر هم به (الَّذِینَ ظَلَمُوا) نداشته باشید که (فَتَمَسَّکُمُ النّارُ)، زیرا اندک اندک آتش دامنگیرتان می شود (ثُمَّ لا تُنصَروُنَ) دیگر هر چه فریاد و فغان کنید کسی به داد شما نمی رسد. پس در ابتدا، گرایش اندک هم نباشد.
به خدا میترسم از همین میل اندک در بعضی از صاحب منصبان که آتش اون دامن ما رو هم بگیره.
اونا این همه به ما آسیب زدن باز یه سری ها هستن که سنگ اونا رو به سینه میزنن!
و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم.
[=B Nazanin]کسیکه تفکر و تعقل و تذکر نداشته باشد رشد ندارد.هر شب بعد از خواندن نماز مغرب یک ربع بنشین و فکر کن,اگر چیزهایی که به فکرت آمد قشنگ بود صلوات بفرست و اگر زشتی ها به فکرت آمد استغفار کن.هر چه را قشنگ دیدی بدان که سببش خداست,و هر چه را هم زشت دیدی,چه دیگری را چه خودت را,استغفار کن تا ببینی همه قشنگند...
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله:
مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض كرد: به من اخلاقى بیاموزید كه خیر دنیا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو.
إِنَّ رَجُلاً أَتى سَیِّدَنا رَسولَ اللّه صلى الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسولَ اللّه عَلِّمنى خُلقا یَجمَعُ لى خَیرَ الدُّنیا وَالخِرَةِ فَقالَ صلى الله علیه و آله : لاتَكذِب؛
یکی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری نقل می کند:
برای تکمیل تحصیلاتم به نجف اشرف رفتم و به درس شیخ حاضر می شدم ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم، خیلی از این وضع متأثر شدم تا جایی که دست به ختم هایی زدم باز فایده ای نداشت.
بالاخره به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متوسل شدم تا شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم.
آن حضرت« بسم الله الرحمن الرحیم» را در گوش من قرائت فرمود.
صبح چون در مجلس درس حاضر شدم درس را کاملا” می فهمیدم کم کم به حدی رسیدم که بر شیخ اشکال می کردم.
روزی در پای منبر زیاد با شیخ صحبت و بحث می کردم. شیخ پس از درس نزدیک من رسید و آهسته در گوشم گفت:
آنکس که « بسم الله» را در گوش تو قرائت کرد، در گوش من تا « والضالین» خوانده .
این را گفت و رفت .
آیة الله نصرالله شاه آبادی نقل می کنند :
موضوع دیگری که مرحوم والد(عارف کامل مرحوم آیت الله شاه آبادی) به آن عنایت ویژه ای داشتند و آن را در قرب به حق مؤثر می دانستند، بیداری شب و سحر خیزی بود…
می فرمودند:
« اگر برای نافله ی شب بیدار شدید برای نافله خواندن آمادگی روحی ندارید، بیدار بمانید. بنشینید، حتی چای بخورید. انسان بر اثر همین بیداری، آمادگی برای عبادت را پیدا می کند.»
همچنین می فرمودند:
« بیداری سحر، هم برای مزاج مادی مفید است و هم برای مزاج معنوی.»
در منبرهایشان مکررا” می فرمودند:
« برای دنیایتان هم که شده، سحرها بیدار شوید. چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره و خوش اخلاقی می آورد.»
[=arial black]
... وقتی به حضرت موسی گفته شد عصایت را بینداز و عصا تبدیل به اژدها شد
موسی از همان عصایی که سالها با آن زندگی کرده بود وحشت کرد و گریخت و این فقط نشانگر یک چیز است :
اگر هر عصا و تکیه گاهی غیر از خداوند برای خود انتخاب کنی بالاخره روزی خواهد رسید که از این تکیه گاه وحشت کنی حتی اگر موسی باشی
[=arial black]
... بگذار فقط خداوند از غم تو باخبر باشد وتلاش کن در برابر همگان شادمان باشی
زیرا عاشق حقیقت غم و اندوه خود را در پای پروردگار میریزد و هیچگاه چهره عبوسش را به آفریدگان او نشان نمیدهد .
کسی که محرم اسرار الهی است رفتار و زندگیش و قانونی که برپایه آن حساب و کتاب پس میدهد
متفاوت تر است از کسی که محرم اسرار الهی نیست
روزي يك نفر از آقاي حاج سيّد هاشم پرسيد: تجرّد چيست؟!
فرمودند: تجرّد عبارت است از: شناخت انسان بالمشاهدة كه حقيقت وي، غير از اين ظواهر و مظاهر است.
[h=3]«اگر تو مني پس من كِيَم؟! اگر من منم پس كو كدوي گردنم؟!»[/h]و بعد از مدّتي سكوت فرمودند: مردي بود كه براي اينكه خودش را گم نكند، كدوئي را سوراخ كرده و به گردنش آويزان نموده بود، و در حضَر و سفر و در خواب و بيداري آن كدو به گردنش آويخته بود؛ و پيوسته شادان بود كه: من تا به حال با اين علامت بزرگ نه خودم را گم كردهام و نه از اين به بعد تا آخر عمر خودم را گم خواهم نمود.
شبي كه با رفيق طريقش در سفر با هم خوابيده بودند، در ميان شب تاريك رفيقش برخاست و آهسته كدو را از گردن وي باز كرد و به گردن خود بست و گرفت خوابيد.
صبحگاه كه اين صاحب كدو از خواب برخاست، ديد كدويش در گردنش نيست؛ فلهذا بايد خود را گم كند. و آنگاه ملاحظه كرد كه اين كدو به گردن رفيقش كه در خواب است بسته است و گفت: پس حتماً من اين رفيقِ در خواب هستم، زيرا كه علامت من در گردن اوست.
مدّتي در تحيّر بود كه بارالها! بار خداوندا! چه شده است كه من عوض شدهام؟! از طرفي من منم، پس كو كدوي گردنم؟ و از طرفي كدو علامت لاينفكّ من بود، پس حتماً اين مرد خوابِ كدو به گردن بسته، خود من هستم. و با خود اين زمزمه را در زير زبان داشت: اگر تو مني پس من كِيَم؟! اگر من منم پس كو كدوي گردنم؟!
باري، بايد ملاحظه نمود كه آن تفسير و سپس اين مثال لطيف را كه آقا حاج سيّد هاشم قَدّس الله تربتَه الشّريفه بيان فرمودند، در نهايت وضوح و رساندن اين معني شگفت است كه چقدر روشن، حقيقت تجرّد را بيان فرمودهاند.
انسان عادي و عامي كه در راه سلوك و عرفان خداوندي نيست، پيوسته خود را با اين آثار و لوازم طبيعي و مادّي و نفسي همچون نسبت با پدر و مادر و محيط و زمان و مكان و علوم محدوده و قدرت محدوده و حيات محدوده و سائر صفات و أعمال و آثاري را كه از خودش ميداند و به خودش نسبت ميدهد، خود را جدا و منفصل از عالم حقيقت نموده، و خداوند قادر قاهر حيّ قيّوم و عليم و سميع و بصير را يك خداي تخيّلي و پنداري، و در گوشه و زاويۀ زندگي، و در پس موارد استثنائي همچون زلزله و سيل و مرگ و امثال آن، و يا بر فراز آسمان موجود محدود و مقيّدي تصوّر ميكند.
درحاليكه واقع غير از اين است. خداوند اصل و اصيل است؛ و بقيّۀ موجودات با جميع آثار و لوازمشان فَرع و بالتّبَع. خداوندأصل الوجود، و كمال الوجود، و حقيقة الحيوة و العلم و القدرة است، و جميع ماسواي او امور اعتباريّه و ماهيّات امكانيّه، كه حيات و علم و قدرتشان مجازي و تَبَعي و ظِلّي است. او قائم به ذات خود است و همۀ موجودات قائم به او.
و اين امر و اين ديده و نظريّۀ خودنگري و استقلال بيني در طبيعت بشر هست؛ مگر آنكه به قدم راستين، پاي در جادّۀ توحيد نهد و با تربيت استاد الهي در معارف دينيّۀ شريعت حقّۀ اسلاميّه و مجاهده با نفس امّاره، خداي پنداري كه وجود خودش ميباشد، با صفات و آثار متعلّقۀ به خودش كه همه را از خود ميبيند و ميداند و به خود نسبت ميدهد و پيوسته عملاً و فعلاً ـ گرچه با زبان نباشد ـ خود را مستقلّ ميپندارد؛ اين بت استقلال نگري واژگون شود، و اين كاخ استبداد فرو ريزد، و اين كوه أنانيّت و جبل عظيم هوي و نفس امّاره مندكّ شود، و حقيقتِلِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَ'حِدِ الْقَهَّارِ.
«تمام حقيقت قدرت و حكمراني و حكمفرمائي، در امروز براي كيست؟! براي خداوند واحد قهّار است!»
بر وي متجلّي شود، و يا حقيقت گفتار حضرت يوسف علَي نَبيِّنا و آلهِ و علَيهِ الصّلَوةُ و السَّلام به دو رفيق زنداني خود براي انسان ملموس و ممسوس و مشهود آيد، آنجا كه گفت: يَـٰصَـٰحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَهُ الْوَ'حِدُ الْقَهَّارُ.
«اي دو همنشين و مصاحب زنداني من! آيا مراكز قدرتهاي جدا جدا بهتر است يا خداوند واحد قهّار؟!»
خودتان را معطل نکنید،تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید من اهل قسم نیستم ولی مجبورم، دلم میسوزد،یک کلمه میگویم خانوم ها،آقایون بشنوید، به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمی آید!
خودتان را معطل نکنید، هی روزی چند تا اوقات تلخی در خانه راه می اندازد، عصبانی میشود، از اینطرف هم میخواهد بشود زبدة العارفین، عمدة المکاشفین، یک بار این قسم را با تمام وجودم خوردم، تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید.آقای علامه طباطبائی سرتاسر لطافت بود، لطافت این مرد به جایی رسیده بود که به عمرش به کسی دعوا نکرده بود، زمانی که مادر قم بودیم این بچه های قم از هشت سالگی دوچرخه بیست وهشت سوار می شدند،از بقل رکاب میزدند، یک بچه ای آمد زد علامه طباطبائی را لت و پار کرد، افتاد رو زمین حالا ما باشیم چه میگوییم، خیلی دیگر آدم خوبی باشیم یک چیزی میگوییم دیگر، این آقا بلند شد، خیلی راحت، اول رفت سراغ بچه،گفت:طوریت نشد؟! گفت:نه، گفت:الحمد لله، خداحافظ.
لطافت لازم است،تا لطافت حاصل نشده منتظر چیزی نباش ها!، ببینم تونستی در خانه معرکه نگیری، اگر تونستی آن موقع با هم صحبت میکنیم.
امام علي - عليه السلام - فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامي ايشان حاكم خواهد بود، تو را در علم كافي است كه از خداوند ترسناك باشي؛ و به دانش و علم خود باليدن، بهترين نشانه ناداني است.
من همه تلاشم رو میکنم جای این که در مورد مردم قضاوت کنم
و در باره زندگیشون نظر بدم تصور کنم اگر جای اون ها بودم باید چه امتحان سختی پس میدادم
پس میگم خدا یارتون باشه که بتونید بگذرید از این امتحان
پیامبر مهربان اسلام(صل الله علیه و آله)فرمودند به پنج دلیل کودکان را دوست میدارم:
1– گریه میکنند، و گریه کلید بهشت است.
2 -قهر میکنند ولی زود آشتی میکنند، چون که دلی بی کینه دارند.
3- چیزی را که درست میکنند زود خراب میکنند، چون دلبستگی به دنیا ندارند.
4- با خاک بازی میکنند، چون غرور ندارند.
5- هرچه دارند میخورند و چیزی را برای فردا ذخیره نمیکنند، چون غم فردا ندارند.
بسمه تعالی الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین. و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند. فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد. در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع. خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل. آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی: « أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ». والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
مشهد مقدس چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش. مطابق با ربیع الاول 1417 ه. ق.
ازفرمایشات حضرت آیت الله بهجت(اعلی الله مقامه):
پارسال شخصی در مشهد کنار من آمد و گفت: دیشب در حرم امام رضا علیهالسلام پنج کرامت از حضرت مشاهده کردم.
همچنین عجیب اینکه امسال شنیدم، دو نفر که هر دو عرب و از معاودین مقیم مشهد که به بیماری سخت مبتلا بودند، جداگانه برای شفا و قضای حاجت خویش به امام رضا علیهالسلام متوسل شدهاند و هر دو گفتهاند: همان شب توسل در خواب حضرت معصومه علیهاالسلام را دیدیم که فرمود: «حضرت رضا علیهالسلام فرمودند: حاجت شما برآورده شده است» و به یکی از آنها که کنارِ سرش به عمل جراحی احتیاج داشته، فرمود: «دیگر احتیاج به عمل نداری»، و به دیگری فرمود: «خیلی گریه کردی، زیاد گریه نکنید؛ زیرا حضرت از گریه شما زوار و دوستان، متأذّی و متأثّر میشود».
از اینجا استفاده میشود که حضرت رضا و حضرت معصومه علیهماالسّلام با هم اتحاد و اتصال دارند، بلکه همه نور واحدند؛ لذا انسان به هرکدام که متوسل شود، از دیگری جواب میگیرد، البته مصححی در کار هست. همچنان که از حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم حاجت خواستهاند و ایشان به حضرت امیر علیهالسلام و آن حضرت به امام حسن تا امام زمان علیهمالسلام حواله دادهاند؛ زیرا مجری امور در این زمان، آن حضرت است.
در محضر بهجت، ج١، ص١٧٣
سلام به اساتید معزز
و گرامی می دارم یاد و حضور استاد عزیزی که الان نیستند
استاد عرفان:Mohabbat:
...
ی سوال داشتم از محضر اساتید
من یکم شلوغم
و دوست دارم همه جا نشاط و شادی به پا کنم
کلا گروه درسی مون اینطوریه
بگذریم
اما دوست دارم یعنی فکر میکنم باید یکم سنگین بود, زیاد روی خوش به بقیه نشان نداد
یکم اخمو بود
دنبال ی تسبیح سنگین باشم که ابهتمو زیاد کنه
آخه شان طلبگی رو باید حفظ کرد
می گن زیاد بخندی سبک میشی
دیگه بهت بها نمی دن
این حرفها رو اصلا نمی تونم قبول کنم, یعنی اصلا با روحیه من سازگار نیست
میمیریم اگه فضا رو نتونم بترکونم
ولی خوب خدا روشکر طلبه شدیم و باید به قول اساتید ذی طلبگی رو حفظ کرد
این وسط موندم
احساس می کنم کارام ذی طلبگی رو به هم میزنه و شان طلبه رو پایین میاره
چه کار کنم؟
بسمه تعالی
در جلسه ای عالم ربانی مرحوم آیت الله محمدتقی انصاری همدانی از ایشان (منظور حضرت آیت الله بهجت) سؤال کردند: آقا شما چرا درس اخلاق نمی گذارید!؟
در جواب فرموده بودند: من نیز همین سؤال را از محضر مرحوم قاضی نمودم و گفتم: چرا درس اخلاق را زیاد نمی کنید!؟
ایشان فرمودند بروید مسجد سهله و هر چه دیدید فردا برای من تعریف کنید.
آقای بهجت فرمودند: شب رفتم مسجد سهله و فردا خدمت مرحوم قاضی رسیدم، ایشان فرمودند دیشب در مسجد چه دیدی؟ عرض کردم اول شب جمعیت خیلی بود و همه مشغول دعا بودند اما نیمه شب عده ای پیرمرد ماندند که در نمازها دعاها و سوره های طولانی می خواندند و در قنوت جوشن کبیر می خواندند اینجا آقای قاضی فرمودند: در بین آنها چندتا جوان بود!؟
عرض کردم: من بودم، لذا مرحوم قاضی فرمودند: اگر در بین آنها جوان پیدا کردی من هم درس اخلاق را زیاد می کنم.
((تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل))
بر گرفته از کتاب فیض حضور تألیف حجت الاسلام سیّدعباس موسوی مطلق
سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام قایق تان شکست ؟ پاروی تان را آب برد؟ تورتان پاره شد؟ صیدتان دوباره به دریا برگشت ؟
غمت نباشد چون خدا با ماست!
هیچ وقت نگو از ماست که برماست
بگو خدا با ماست.
اگر قایقت شکست ، باشد !
دلت نشکند! دلی نشکنی.
اگر پارویت را آب برد ، باشد ! آبرویت را آب نبرد! آبرویی نریزی
اگر صیدت از دستت رفت،باشد!امیدت از دست نرود !و امید کسی را نا امید نکنی
خاطره ای شنیدنی از فرزند آیت الله سید حسین قاضی رحمة الله علیه
بسمه تعالی
آقای احمد خمینی(ره) نقل میکردند زمان نخستین زایمان همسرم بود که دکتر زنگ زد که سریع به بیمارستان بیا یا مادر یا فرزند یکی زمان زایمان میمیرند. اولین فرزندم حسن خمینی بود. احمد آقا گفت: من سریع خود را به خیابان منتهی به بیمارستان رساندم اما متاسفانه نتوانستم هیچ ماشینی گیر بیارم مجبور شدم پیاده به سمت بیمارستان حرکت کنم. نزدیک صحن حضرت معصومه رسیدم ناگهانی چشمم به آقای قاضی ـ پدر من ـ دوخته شد. در مغازه کفاشی برادران تبریزی نشسته بود که اکثر علما از آنجا کفش میخریدند. با اشاره انگشت گفت: احمد بیا.
رفتم.
سلام کردم.
صندلی کنارش خالی بود گفت: بشین. نشستم.
ـ این همه اضطراب در چهرهات بابت چیست؟
ـ خانمم دارد فارغ میشود. ظاهراً یا مادر یا فرزند از بین میروند.
ـ کی گفته؟
ـ دکتر گفته.
ـ دکتر اشتباه میکند. یک کاغذ به من بده. نداشتم. کاغذ از جیبش در آورد. چیزی نوشت. کاغذ را تا کرد به من داد و گفت:
ـ نامه را زیر بالش خانم بگذار ولی نخوانش. انشاءالله فارغ میشود و فارغ شدند.
اطبا مرا اجبار کردند نامه را باز کنم دیم نوشته است بسمالله الرحمان رحیم و هنگام نقل این مطلب آقای جنتی شورای نگهبان هم حضور داشت. ایشان گفت این از آن بسماللهی که هر روز، ما میگوییم نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
آیا مطمئنی معنای این جمله آمدن کسی است که از دشمنان و قاتلان امام حسین انتقام خواهد کشید ؟؟؟
هیچ اندیشیده ای شاید مراد آمدن کسی باشد که از تو بچه مسلمان خواهد پرسید :
با خون جدم که میخواست دین خدا را زنده نگهدارد تا تو آدم شوی چه کردی؟
حضرت در روز ظهور از همه ما خون امام حسین و همه ائمه را طلب خواهد کرد ، برای آن روز جوابی داریم؟
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!
۱- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» (سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جسند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.
۲- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین*» (سوره مبارکه انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)
۳- در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره مبارکه غافر آیه ۴۴) … پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)
۴- در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله» (سوره مبارکه کهف آیه ۳۹) پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.»
حضرت استاد شوشتری میفرمودند : دو نفر عارف ، شبی تا صبح نشستند و درباره خداوند متعال صحبت میکردند ، یک جمله او میگفت و یک جمله دیگری ، کیف داشت و کاشکی ما هم بودیم و گوش می کردیم . سحر که شد یکی از آنها گفت : به به امشب شب خوبی بود به یاد خدا گذشت ، من از خدا صحبت کردم و شما هم از خدا صحبت کردید خیلی خوب بود .
دیگری گفت : اتفاقاً شب خوبی هم نبود چون من سعی کردم چیزی بگویم که تو خوشت بیاید و تو هم سعی کردی چیزی بگویی که من خوشم بیاید .
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
برگرفته شده از کتاب خرمن معرفت تألیف استاد سید عباس موسوی مطلق
[=arial black]عشق مادر و عشق همسر
عشق مادر عشق مقدس و عشق همسر عشق محقق است پس مادر بیت التقدیس و همسر بیت التحقیق است ؛
عشق مادر سرتا پا همه قداست و حرمت است و عشق همسر یعنی همه عشق را در تابلوی زندگی به عینیت و تصویر کشیدن ،
پس بهشت زیر پای مادران است و همسر امانت الهی است نزد تو
پس مادر حضور عشق است و همسر وصول عشق .
تعبیری از امیرمومنان در وادی عشق به همسر
اشدکم حبا لنا اهل البیت اشدکم للنساء
آن کسی که ما اهل بیت را بیشتر دوست دارد به همسرش بیشتر عشق می ورزد.
بسمه تعالی
15 توصیه حاج آقا دولابی برای سبک زندگی
استاد بزرگ اخلاق آقای میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 دستورالعمل را ذکر میکند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:
1. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
3.اگر غلام خانهزادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
7.تربت، دفع بلا میکند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.
8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چین ها باز می شود.
9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
14.دل های مؤمنین که به هم وصل میشود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."
15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.
دوری کنید، دوری کنید، دوری کنید از چهار چیز
بسم الله الرحمن الرحیم
آخوند ( احتمالا یعنی آخوند ملا علی معصومی همدانی) به ما گفت: «الحذر! الحذر! الحذر! من قواطع الاربعة: کثرة الکلام، کثرة الطعام، کثرة المنام، کثرة المجالسة مع الأنام
و علیک بتقلیبها و تبدیلها بذکر الله الملک العلام فی اللیالی و الایام
دوری کنید، دوری کنید، دوری کنید از چهار چیز:
زیاد صحبت کردن،
زیاد خوردن،
زیاد خوابیدن،
و زیاد معاشرت کردن با افرادی که در خواب غفلتند
و بر تو باد که این امور را تبدیل کردن، توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری و
جوع و سهر و خلوت و ذکر به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
بسمه تعالی
چگونه یک حدیث ، انیشتین را شگفت زده کرد!؟
♥•٠·
فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله علمی خود با عنوان «دی ارکلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کاملترین ومعقولترین دین دانسته است.
این رساله در حقیقت همان نامهنگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتابهای شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیدهاند.
یکی از این حدیثها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل میکند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».
اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد. اینشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیکی اثبات میکند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» میداند: E = M.C2 >> M = E /C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره میتواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود.
اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد کرده است.
اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری میشود.
این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیلسازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یک عتیقهفروش یهودی خریداری کرد.
دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانهای چک شده و تأیید گشته است.
لینک دانلود فایل PDF مقاله:
broujerdi.org/images/book-anishtain.pdf
گر نه موش دزد در انبان ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست؟
اول ای جان دفع شر موش کن
بعد از آن در جمع گندم جوش کن
[="Arial"][="Black"] *گوهــر*;593475 نوشت:
سلام
یک مثال ازین دستور اخلاقی که متاسفانه تو وجود خیلی از ما هست : وقتی تو خیابون در حال عبور هستی، وقتی در مترو هستی، وقتی در نماز جماعت هستی، وقتی در بازار هستی و.... وقتی تنۀ کسی بهت برخورد کرد، وقتی پای شما رو لگد کردن، وقتی دیگری بهت فشاری وارد کرد، لزومی نداره که حتما برگردی بگی مگه نمیبینی ؟ مگه ... ؟ آخ یواش تر چه خبرته؟ و کلی حرفای زشتِ دیگه! مطمئن باش 99.9% اون افراد مشکل روانی ندارن و مریض نیستن که بخوان بهت تنه بزنن یا پاتو لگد کنن و یا هُلِت بدن... قطعا حواسشون نبوده، ندیدن، متوجه نشدن... خب پای ما که لگد شد، ما که لِه شدیم دیگه چرا باید به روی طرف بیاریم که وااای خانم وااای آقا، اه پامو لِه کردی؟! که اون بنده خدا شرمنده بشه بگه ببخشید معذرت میخوام ندیدم.
قصدت فقط این بود که ازت عذرخواهی کنه؟ چرا شرمنده اش میکنی؟ وقتی پاتو لگد هم که کردن سرتو بالا نگیر نگاهش نکن که شرمنده بشه اگرم خودش ازت عذرخواهی کرد سعی کن صورتشو نبینی که شرمنده ات نشه...
[=arial black]بت نفس
گویند : روزی ابوسعید ابوالخیر و خواجه ابوالقاسم قشیری در بازار نیشابور می رفتند شلغم پخته دیدند و هردو بدان رغبتی پیدا کردند
ابوسعید پولی داد و شلغم خرید و خورد ولی قشیری در خاطرش میگفت :
من امام نیشابورم ، در میان بازار شلغم چگونه بخورم ؟
هردو به مجلسی آمدند و به اوسعید حالی دست داد که قشیری در خاطرش میگفت :
چندین تحصیل کردم و در طریقت رنجها بردم ولی چنین حالی به من دست نمیدهد ...
ابوسعید سر برآورد و گفت :
آن ساعت که من در بازار شلغم میخوردم تو بت نفس می پرستیدی و میگفتی من امام نیشابورم ...
ندانی که هیچ بت پرست را از این خاطر حالی ندهند ؟؟؟
[=arial black]دو شمشیر
سیدی بود که او را ناصری میگفتند ، پس قصد حج کرد
چون به بغداد رسید به زیارت جنید رفت و سلام کرد
جنید پرسید : سید ؛ اهل کجایی ؟ گفت از گیلان
گفت : از فرزندان کیستی؟ گفت از فرزندان امیرالمومنین علی علیه السلام
جنید گفت : پدر تو دو شمشیر میزد؛ یکی با کافران و یکی با نفس ... تو که فرزند اویی از این دو کدام را کارفرمایی ؟
سید چون این بشنید بسیار گریست و گفت : ای شیخ مرا به خدای رهنمای
شیخ گفت : این سینه تو حرم خاص خداست، تا توانی هیچ نامحرم را در حرم خاص راه مده .
[=arial black]مرد سلوک
شخصی نزد شیخ ابوالحسن خرقانی آمد و گفت : خواهم که خرقه پوشم
شیخ فرمود : ما را مساله ایست اگر آن را جواب دهی شایسته خرقه باشی .
اگر مرد چادر زنی در سر گیرد زن شود ؟ گفت : نه فرمود : اگر زنی جامه مردان بپوشد هرگز مرد شود ؟ گفت : نه
فرمود: تو نیز اگر در این ره مرد نه ای بدین مرقع پوشیدن مرد نگردی .
[="Arial"][="Black"]سلام
یک پیشنهاد برای بهبود اخلاق فردی:
سعی کنید یک دفترچه اخلاقی تهیه کنید و ریز به ریز مشکلات اخلاقی خودتون رو داخلش وارد کنید. سعی کنید از دوستان و خانوادتون بپرسید که من به نظرتون چه مشکلاتی دارم، دوست دارم ایرادمو بدونم و برطرفش کنم...
از طرفی هم مشکلاتی که دیگران دارن و شما رو ناراحت میکنه رو داخل اون دفترچه وارد کنید تا سعی کنید خودتون اون رفتار زشت رو انجام ندید...
قرار نیست ریز بشیم تو اخلاق دیگران و از اصلاح نفسِ خودمون باز بمونیم، قراره که تنها رذایل اخلاقی رو که با چشم خودمون میبینیم و ناراحت میشیم رو بشناسیم و سعی کنیم که اون رذیله از ما سر نزنه...
برای مثال در بخش اول :
1. امروز به دوستم که خطایی رو مرتکب شد گفتم که چرا این کارو کردی؟ مگه نمیدونستی که چقدر این کار زشته؟... کارم اشتباه بود نباید اینجور باهاش صحبت میکردم، مطمئنا اگر آگاه بود که داره کار زشتی رو انجام میده خب انجامش نمیداد... چرا چون و چرا کردم؟ مگه نمیدونستم که حضرت رسول هیچ وقت دیگران رو سرزنش نمیکرد؟
برای مثال بخش دوم:
1.توقع داشتن از دیگران خیلی اخلاقِ بدی هست حتی اگر از پدر و مادر باشه... و بدتر ازین ، این هست که اون توقع رو به شکل گِله و شکایت به طرف مقابلت بگی و باعث درگیری بشی.... وقتی دیدم خواهرم توقعی بی جا از مادرم داره و اون رو بیان کرده خیلی ناراحت شدم چون قلب مادرم شکست و ناراحت شد... حواسم باشه که از هیچکسی نباید توقع داشته باشم... من باید تمامِ نیازمو به خدا بگم و خدا خودش منو کفایت میکنه انشالله...
.
.
.
اگر ما کم کم ایرادات کوچک خودمون و دیگران رو داخل این دفترچه یادداشت کنیم و البته سعی در اصلاح این ایرادات داشته باشیم اونوقت میشه گفت که ما یک مسلمان هستیم... دوستان ما که مدعی ایمان هستیم، ما که اهل نماز و حجاب و حیا هستیم در واقع نماینده خدا هستیم در بین انسانهای غافل و باید کاری کنیم که دین خدا خوب و درست عرضه بشه و نشه اینی که الان هست...الان چرا باید دید بد به خانمهای محجبه وجود داشته باشه؟ چرا باید به یک آقای دین دار بگن که این فقط ادعا داره وگرنه از همه مشکل دارتر هست؟ چراااا؟؟؟ آیا واقعا جا نداره که اون دنیا خدا سیلی محکم تری رو به ماها، ماهایی که ادعا داشتیم و عمل نداشتیم بزنه؟ واقعا تکلیف سختی داریم، ما که مقید هستیم باید خیلی روی خودمون کار کنیم...
سلام
به نظر من دین اسلام دین افراط و تفریط نیست بلکه دین اعتدال است. متاسفانه افراط و تفریط در دین جز ضربه زدن به دین کار دیگه ای نمیکنه
مسلمان واقعی مسلمانیه که همیشه میانه رو باشد و از روی عقل و منطق عمل کند.
من از خدا میخوام که پرستش با معرفت و اخلاص خودشو نصیب ما بکند.
اگر تنها یک کلمه بگویم خدا
شاید از هر جمله ای با مفهوم تر و بهتر باشه. همین
و من الله التوفیق
[="Arial"][="Black"]سلام
همه ما اغلب اوقات شکوه داریم که در جمعی هستیم و دیگران شروع به غیبت میکنند و ما نمیدانیم واقعا باید چه برخوردی با این افراد داشته باشیم تا به این کار ادامه ندهند! اکثرا اهل رعایت این مسایل هستیم انشالله...
اما گاهی بی آنکه خودمون حواسمون باشه استارت این گناه رو میزنیم!
مثلا خیلی از سوالها ، احوال پرسی ها، و.... باعث شروع غیبت میشه! برای مثال من که میدونم اگر از مادرم در مورد فلان فامیل بپرسم که مادر حال فلانی چجوره؟ خوبه؟ مادرم شروع به غیبت میکنه! همه ما میدونیم که یک سری شخصیت ها همیشه پشت سرشون غیبت میشه و همیشه موضوع بحث دیگران هستن! پس چه لزومی داره که این احوال پرسی صورت بگیره! ازین مسایل خیلی دور و اطراف ما مشاهده میشه! گاهی با یک سوال که اصلا هم لزومی به دونستن جوابش نیست، یعنی به حال ما چه فرقی میکنه که این سوال پرسیده بشه، اما بر اثر غفلت سوالی میپرسیم حرفی میزنیم که شروع یک گناه هست هر چند که خودتم تو اون گناه شرکت نکنی اما شروع کنندش تو بودی پس تو هم گناه کاری... به همین راحتی...
حواسمون به گفته هامون باشه!
[=arial black]دو جواب زیبا
روزی جنید و شبلی بیمار شدند ، طبیبی نصرانی نزد شبلی آمد و گفت :
تو را چه کسالت افتاده است ؟ گفت : هیچ .
طبیب گفت : آخر؟؟ گفت : هیچ رنج نیست
طبیب مسیحی نزد جنید آمد و گفت : تو را چه کسالت روی داده است ؟
او یک یک امراض خود گفت ؛ طبیب معالجه کرد و برفت
شبلی جنید را گفت : چرا همه کسالتهای خود را با طبیبی مسیحی گفتی ؟
از بهر آن گفتم تا بداند وقتی با دوست چنین میکنند با ترسای دشمن چه خواهند کرد ...
جنید گفت : شبلی ! تو چرا شرح کسالت خود ندادی ؟ گفت :
شرم داشتم با دشمن از دوست شکایت کنم ...
[=arial black]تشنه به دوغ تازه
در بازار دروازه تهران یک شخص دوغ فروشی بود و دکانی داشت
برای جلب توجه مشتری و فروش دوغ ، ملاقه پر از دوغ را از داخل ظرف بالا می آورد و خالی میکرد و صدا میزد :
تشنه به دوغ تازه ، تشنه به دوغ تازه
جناب شیخ رجبعلی خیاط میگفت :
وقتی این دوغ فروش از دنیا رفت یک روز رفتم سر قبرش دیدم در داخل قبر هم میگوید : تشنه به دوغ تازه
پس آنچه انسان در دنیا به آن عادت کرد و ملکه اش شد در برزخ همانها همراه او هستند و با همانها محشور میشود.
[="Arial"][="Black"]آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
. چه خوب است انسان، عبادت و کار خیر که انجام می دهد، بگوید: کاری نکردم؛ اما کار نیک و خوبی که از دیگران دید، بگوید: چه قدر کار بزرگی انجام داده است
خیلی نکته مهمیه به نظر من!
خوشم اومد.. ممنون.
[="Times New Roman"][="Black"] رهگذر آسمان;616691 نوشت:
یعنی من با خنده و شادی وارد برزخ میشم.. :Gig:
[=arial black]
خنده جوان
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام بر جوانی میگذشت ؛ او را خندان دید
فرمود : ای فلانی از صراط گذشته ای ؟ گفت نه
فرمود : به بهشت خواهی رفت یا دوزخ ؟ گفت نمیدانم
فرمود : پس از چه رو خندانی ؟؟؟
حالا جماعت میریزن سرم که چیکار کنیم ؟ عزا بگیریم ؟
نخیر کسی نگفته عزا بگیرین
اتفاقا در دین توصیه شده که مومن باید غمش تو دلش باشه
و در ظاهر همیشه باید خوشرو باشه و لبخند به لب
ولی دیگه نگفته همش قهقهه بزنه چون خنده زیادی قساوت قلب میاره
[=arial black]تسلیم مرید
آیة الله بهجت فرمود :
استادی دستور میداد که شاگردش چهل روز ترک حیوانی کند
وی روز سی و نهم یک مرغ بریان میکرد و برای او میبرد تا تناول کند
شاگرد میگفت با اینهمه تحمل زحمت و ریاضت در ترک حیوانی تا این مدت چگونه بخورم ؟
استاد میگفت : اگر تسلیم شوی اولاتر است .
سلام
حدیثی از حضرت علی علیه السلام:
آدمی در همان حال که از مرگ میگریزد با آن مواجه میشود.
بسمه تعالی
علامه حسن حسن زاده آملی حفظه الله:
اندک اندک آتش دامنگیرتان می شود:
قرآن کریم می فرماید: (وَلا تَرکَنوُ إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا). رکون را معنا فرمودند به میل اندک و اینکه گرایش مختصر هم به (الَّذِینَ ظَلَمُوا) نداشته باشید که (فَتَمَسَّکُمُ النّارُ)، زیرا اندک اندک آتش دامنگیرتان می شود (ثُمَّ لا تُنصَروُنَ) دیگر هر چه فریاد و فغان کنید کسی به داد شما نمی رسد. پس در ابتدا، گرایش اندک هم نباشد.
بسمه تعالی
آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه:
در روایات هست که دروغ و غیبت از بعضی کبائر دیگر بالاتر است. میدانیم که اگر باب دروغ و غیبت باز شود، عصیان و طغیان دیگر حدّی ندارند. چه فتنههایی برای دروغ و غیبت است!
اگر راه دروغ و غیبت باز شود، دیگر خدا میداند به کجاها میرسد! پردهدری از مسلمانها، به مجرد این که انسان یک چیزی از آنها دید، نزد مردم او را خوار کند و مردم هم از او روی برگردانند، خدا میداند چه فتنههایی در آن خواهد بود! اگر کشف اسرار و هتکِ حجابِ حرمتِ مؤمنان بکنند، چه نزاعهایی واقع میشود!!
این مثل عمل نامشروع نیست که شهوات جنسی است و هر وقت شهوتی بود، شد، و هر وقت نبود، نشد. آدمِ پیر که در فکر شهوات جنسی نمیباشد؛ اما غیبت این جور نیست. هر چه عمر آدم بالاتر برود و بخواهد جلوی آن را باز کند، بیشتر مایل میشود که مجلس با حرف این و آن، نقل و شیرینی داشته باشد!
منبع: گوهرهای حکیمانه، ص47.
بسمه تعالی
مرحوم آیت الله مجتهدی:
راجع به پدر و مادر، ما در عمرمون دیدیم، تجربهی عمرمونه، افرادی که پدر و مادر ازشون راضی بودن دست به هر چه زدن طلا شده.
افرادی که پدر و مادر ازشون راضی نبودن، بر عکس! دست به هر کاری میزنن نتیجه نمیگیرن...
نمیدونه مالِ چیه، میگه پدر و مادرم از من راضی بودن... بله؛ زمان حیات راضی بودن، اما حالا که مُرده یادش نکردی، ناراضی شده... آیا حالا که فوت کرده براش کار خیر کردی؟
قدیم چقدر ماه رجب و شعبان، ختم قرآن میدادن برای پدر و مادراشون. من یادمه، دمِ این چهار راه مولوی، هفتاد سال پیش، داد میزد خِیر مُردهها. مردم میرفتن سیب میخریدن و خیرات میکردن. اون موقعها سیب ارزش داشت. حالا خرما خیر میکنن. اما الآن کی یاد مردهها میکنه؟!
شبهای جمعه ارواح مومنین میان دمِ پشتِ بومهای خونههای ما، روایت داره، میگن اون لقمه نونی که جلوی سگهاتون میذارین برای ما خیر کنین. یه لقمه نون میذاری جلوی سگ، همون رو برای ما خیر کنین، به ما میرسه... بله... چه قدر عجیبه، اگر اموات رو یاد کنی، پدر و مادر مُردَت رو یاد کنی و سر قبرشون بری، قرآن براشون بخونی، کار خیر کنی، کار و بارت خوب میشه.
اونایی که هر کاری میکنن به بنبست میخورن، مالِ اینه که پدر و مادرشون ناراضی هستن. چون روایت داره که ممکنه در زمان حیات راضی بودن اما الآن که مردن ناراضی شدن...
بسمه تعالی
مرحوم آیت الله مجتهدی:
پس روزگاری میآید که مردم شکمهایشان خدایشان است، موقع نماز و وقت نماز به دنبال شکم هستند. الان نانواییها و رستورانها چه خبر است؟ در خانهها بعضی در حال ناهار خوردن هستند و فکر نماز نیستند.
کسانی که نماز را در اول وقت نمیخوانند نماز آنها را نفرین میکند و میگوید خدا تو را ضایع و خراب کند همان طور که تو مرا ضایع و خراب کردی.
به همین خاطر هم هست که این گونه افراد همیشه گرفتار هستند و میگویند آقا من هر کار میکنیم نمیشود این کار، آن کار. این برای این است که نماز اول وقت نمیخوانی و پدر و مادر از دست تو ناراضی هستند.
از ملا میپرسند: چرا هر کار میکنیم کارمان به سامان نمیشود؟ [در جواب گفت] برای اینکه نماز اول وقت نمیخوانی و نماز هم نفرینتان میکند.
استاد ما مرحوم آقای برهان 65 سال پیش بر روی منبر میگفت و من هنوز یادم هست که میفرمود: آن کسی که نماز مغرب را آن قدر دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود چنین کسی ملعون است.
به همین خاطر هم بود که هنوز توی مأذنه گل دسته قم اذان میگفتند و وسطهای اذان بود که آیتالله مرعشی نجفی به رکوع میرفتند یعنی آن قدر نماز را زود شروع میکرد مبادا که ستاره به آسمان بیاید. صبحها هم همین طور اگر کسی آن قدر نماز صبحش را دیر بخواند که آسمان دیگر ستارهای نداشته باشد چنین کسی هم ملعون است.
بنابراین دو نفر ملعون هستند: اول آن کسی که آن قدر نماز مغرب را دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود و دوم آن کسی که آن قدر نماز صبح را دیر بخواند که ستارهای در آسمان باقی نمانده باشد و نزدیک طلوع آفتاب باشد این دو نفر ملعون هستند یعنی از رحمت خدا به دور میباشند.
شیخ رجبعلی خیاط میگفت: من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار از خداوند حاجتی میخواستم یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن / که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو بادید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دممان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا. این شعر را استاد من شیخ اکبر برهان 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی / چون دردسرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
[=arial black]الحمدلله بی مورد
ابن خلکان در وفیات العیان نوشته است که سری سقطی استاد جنید بغدادی میگفت :
سی سال است که از جمله الحمدلله که بر زبانم جاری شده است استغفار میکنم ؛ گفتند چگونه ؟
گفت : شبی آتش سوزی در بازار رخ داد بیرون آمدم تا ببینم به دکان من آتش رسیده است یا نه؟
گفتند دکان تو سالم است ، گفتم الحمدلله ...
یک مرتبه متنبه شدم که گیرم دکان من آسیبی ندیده باشد نباید در اندیشه مسلمین باشم ؟
بسمه تعالی
عزیزی می فرمود:
مسیر در پیش روی ما خیلی آلوده شده است،به خاطر اینکه ما از مبانی اسلامی فاصله گرفته ایم و ورودی های فکری ما از جای دیگری غیر از اصل اسلام می رسد و ما نیز آن ورودی ها را کاملا می پذیریم.
مثلا در سابق اگر کسی از کسب و کار شکایت می کرد و طلب راه حل می نمود،به او می گفتند نماز شب بخوان و او هم که عمل می کرد حقیقتا اثرش را می دید،اما الان نه تنها چنین بحثهائی نیست،بلکه حرفهای دیگری آمده است که هیچ ربط و ارتباطی با حقایق دین ندارند.
الان می گویند اگر می خواهی بچه ات خوشبخت شود حساب فلان برایش باز کن که برای ازدواج و تحصیلش مشکل نداشته باشد!!!اینکه فقط تأمین جنبه مادی و حیوانی فرزند است،پس جنبه عقلانی و از آن بالاتر جنبه انسانی و آدمی فرزند چه؟!!! تازه در همان تأمین جنبه جسمانی نیز حرف است چرا که هم خود والدین و هم بچه(اگر از این حساب خبر داشته باشد)امیدشان و تکیه ایشان به آن پول و حساب خواهد بود،حتما روی آن حساب خواهند کرد حتما!!! توکل به خدا و امید به خدا و توحید افعالی و این حرفها هم می شود العیاذ بالله اُمُل بازی!!!
واردات فکری و اعتقادی ما خیلی آلوده شده است و ما نیز اصلا این واردات را کنترل نمی کنیم! تمام همت ما مواظبت برای بهداشت و سلامت جسم است.بهداشت روح هم که مهم نیست!!!!!!!!
اگر طلب حضرت حجت علیه السلام نباشد و حب به ایشان که ولی خدا هستند نباشد،بهره هم بسیار اندک خواهد بود. اللهم ارزقنا حُبّ ولیک الحجت ابن الحسن علیه السلام.آمین
[="Arial"] استاد;618335 نوشت:
به خدا میترسم از همین میل اندک در بعضی از صاحب منصبان که آتش اون دامن ما رو هم بگیره.
اونا این همه به ما آسیب زدن باز یه سری ها هستن که سنگ اونا رو به سینه میزنن!
و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم.
مرحوم حاج اسماعیل دولابی:
[=B Nazanin]کسیکه تفکر و تعقل و تذکر نداشته باشد رشد ندارد.هر شب بعد از خواندن نماز مغرب یک ربع بنشین و فکر کن,اگر چیزهایی که به فکرت آمد قشنگ بود صلوات بفرست و اگر زشتی ها به فکرت آمد استغفار کن.هر چه را قشنگ دیدی بدان که سببش خداست,و هر چه را هم زشت دیدی,چه دیگری را چه خودت را,استغفار کن تا ببینی همه قشنگند...
بسمه تعالی
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله:
مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض كرد: به من اخلاقى بیاموزید كه خیر دنیا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو.
إِنَّ رَجُلاً أَتى سَیِّدَنا رَسولَ اللّه صلى الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسولَ اللّه عَلِّمنى خُلقا یَجمَعُ لى خَیرَ الدُّنیا وَالخِرَةِ فَقالَ صلى الله علیه و آله : لاتَكذِب؛
(بحارالأنوار، ج72، ص262، ح43)
بسمه تعالی
یکی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری نقل می کند:
برای تکمیل تحصیلاتم به نجف اشرف رفتم و به درس شیخ حاضر می شدم ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم، خیلی از این وضع متأثر شدم تا جایی که دست به ختم هایی زدم باز فایده ای نداشت.
بالاخره به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متوسل شدم تا شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم.
آن حضرت« بسم الله الرحمن الرحیم» را در گوش من قرائت فرمود.
صبح چون در مجلس درس حاضر شدم درس را کاملا” می فهمیدم کم کم به حدی رسیدم که بر شیخ اشکال می کردم.
روزی در پای منبر زیاد با شیخ صحبت و بحث می کردم. شیخ پس از درس نزدیک من رسید و آهسته در گوشم گفت:
آنکس که « بسم الله» را در گوش تو قرائت کرد، در گوش من تا « والضالین» خوانده .
این را گفت و رفت .
بسمه تعالی
آیة الله نصرالله شاه آبادی نقل می کنند :
موضوع دیگری که مرحوم والد(عارف کامل مرحوم آیت الله شاه آبادی) به آن عنایت ویژه ای داشتند و آن را در قرب به حق مؤثر می دانستند، بیداری شب و سحر خیزی بود…
می فرمودند:
« اگر برای نافله ی شب بیدار شدید برای نافله خواندن آمادگی روحی ندارید، بیدار بمانید. بنشینید، حتی چای بخورید. انسان بر اثر همین بیداری، آمادگی برای عبادت را پیدا می کند.»
همچنین می فرمودند:
« بیداری سحر، هم برای مزاج مادی مفید است و هم برای مزاج معنوی.»
در منبرهایشان مکررا” می فرمودند:
« برای دنیایتان هم که شده، سحرها بیدار شوید. چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره و خوش اخلاقی می آورد.»
[=arial black]
... وقتی به حضرت موسی گفته شد عصایت را بینداز و عصا تبدیل به اژدها شد
موسی از همان عصایی که سالها با آن زندگی کرده بود وحشت کرد و گریخت و این فقط نشانگر یک چیز است :
اگر هر عصا و تکیه گاهی غیر از خداوند برای خود انتخاب کنی بالاخره روزی خواهد رسید که از این تکیه گاه وحشت کنی حتی اگر موسی باشی
[=arial black]
... بگذار فقط خداوند از غم تو باخبر باشد وتلاش کن در برابر همگان شادمان باشی
زیرا عاشق حقیقت غم و اندوه خود را در پای پروردگار میریزد و هیچگاه چهره عبوسش را به آفریدگان او نشان نمیدهد .
کسی که محرم اسرار الهی است رفتار و زندگیش و قانونی که برپایه آن حساب و کتاب پس میدهد
متفاوت تر است از کسی که محرم اسرار الهی نیست
[=arial black]و ربک ...
شخصی به حضرت آیة الله بهجت عرض کرد :
نماز خواندن برایم مثل جریمه دادن است
ایشان فرمودند : 200 مرتبه بگو : و ربک الغنی ذوالرحمة
بسمه تعالی
روزي يك نفر از آقاي حاج سيّد هاشم پرسيد: تجرّد چيست؟!
فرمودند: تجرّد عبارت است از: شناخت انسان بالمشاهدة كه حقيقت وي، غير از اين ظواهر و مظاهر است.
[h=3]«اگر تو مني پس من كِيَم؟! اگر من منم پس كو كدوي گردنم؟!»[/h]و بعد از مدّتي سكوت فرمودند: مردي بود كه براي اينكه خودش را گم نكند، كدوئي را سوراخ كرده و به گردنش آويزان نموده بود، و در حضَر و سفر و در خواب و بيداري آن كدو به گردنش آويخته بود؛ و پيوسته شادان بود كه: من تا به حال با اين علامت بزرگ نه خودم را گم كردهام و نه از اين به بعد تا آخر عمر خودم را گم خواهم نمود.
شبي كه با رفيق طريقش در سفر با هم خوابيده بودند، در ميان شب تاريك رفيقش برخاست و آهسته كدو را از گردن وي باز كرد و به گردن خود بست و گرفت خوابيد.
صبحگاه كه اين صاحب كدو از خواب برخاست، ديد كدويش در گردنش نيست؛ فلهذا بايد خود را گم كند. و آنگاه ملاحظه كرد كه اين كدو به گردن رفيقش كه در خواب است بسته است و گفت: پس حتماً من اين رفيقِ در خواب هستم، زيرا كه علامت من در گردن اوست.
مدّتي در تحيّر بود كه بارالها! بار خداوندا! چه شده است كه من عوض شدهام؟! از طرفي من منم، پس كو كدوي گردنم؟ و از طرفي كدو علامت لاينفكّ من بود، پس حتماً اين مرد خوابِ كدو به گردن بسته، خود من هستم. و با خود اين زمزمه را در زير زبان داشت:
اگر تو مني پس من كِيَم؟! اگر من منم پس كو كدوي گردنم؟!
باري، بايد ملاحظه نمود كه آن تفسير و سپس اين مثال لطيف را كه آقا حاج سيّد هاشم قَدّس الله تربتَه الشّريفه بيان فرمودند، در نهايت وضوح و رساندن اين معني شگفت است كه چقدر روشن، حقيقت تجرّد را بيان فرمودهاند.
انسان عادي و عامي كه در راه سلوك و عرفان خداوندي نيست، پيوسته خود را با اين آثار و لوازم طبيعي و مادّي و نفسي همچون نسبت با پدر و مادر و محيط و زمان و مكان و علوم محدوده و قدرت محدوده و حيات محدوده و سائر صفات و أعمال و آثاري را كه از خودش ميداند و به خودش نسبت ميدهد، خود را جدا و منفصل از عالم حقيقت نموده، و خداوند قادر قاهر حيّ قيّوم و عليم و سميع و بصير را يك خداي تخيّلي و پنداري، و در گوشه و زاويۀ زندگي، و در پس موارد استثنائي همچون زلزله و سيل و مرگ و امثال آن، و يا بر فراز آسمان موجود محدود و مقيّدي تصوّر ميكند.
درحاليكه واقع غير از اين است. خداوند اصل و اصيل است؛ و بقيّۀ موجودات با جميع آثار و لوازمشان فَرع و بالتّبَع. خداوندأصل الوجود، و كمال الوجود، و حقيقة الحيوة و العلم و القدرة است، و جميع ماسواي او امور اعتباريّه و ماهيّات امكانيّه، كه حيات و علم و قدرتشان مجازي و تَبَعي و ظِلّي است. او قائم به ذات خود است و همۀ موجودات قائم به او.
و اين امر و اين ديده و نظريّۀ خودنگري و استقلال بيني در طبيعت بشر هست؛ مگر آنكه به قدم راستين، پاي در جادّۀ توحيد نهد و با تربيت استاد الهي در معارف دينيّۀ شريعت حقّۀ اسلاميّه و مجاهده با نفس امّاره، خداي پنداري كه وجود خودش ميباشد، با صفات و آثار متعلّقۀ به خودش كه همه را از خود ميبيند و ميداند و به خود نسبت ميدهد و پيوسته عملاً و فعلاً ـ گرچه با زبان نباشد ـ خود را مستقلّ ميپندارد؛ اين بت استقلال نگري واژگون شود، و اين كاخ استبداد فرو ريزد، و اين كوه أنانيّت و جبل عظيم هوي و نفس امّاره مندكّ شود، و حقيقتِ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَ'حِدِ الْقَهَّارِ.
«تمام حقيقت قدرت و حكمراني و حكمفرمائي، در امروز براي كيست؟! براي خداوند واحد قهّار است!»
بر وي متجلّي شود، و يا حقيقت گفتار حضرت يوسف علَي نَبيِّنا و آلهِ و علَيهِ الصّلَوةُ و السَّلام به دو رفيق زنداني خود براي انسان ملموس و ممسوس و مشهود آيد، آنجا كه گفت:
يَـٰصَـٰحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَهُ الْوَ'حِدُ الْقَهَّارُ.
«اي دو همنشين و مصاحب زنداني من! آيا مراكز قدرتهاي جدا جدا بهتر است يا خداوند واحد قهّار؟!»
منبع:
کتاب روح مجرد/ص 164
بسمه تعالی
استاد فاطمی نیا:
خودتان را معطل نکنید،تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید من اهل قسم نیستم ولی مجبورم، دلم میسوزد،یک کلمه میگویم خانوم ها،آقایون بشنوید، به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمی آید!
خودتان را معطل نکنید، هی روزی چند تا اوقات تلخی در خانه راه می اندازد، عصبانی میشود، از اینطرف هم میخواهد بشود زبدة العارفین، عمدة المکاشفین، یک بار این قسم را با تمام وجودم خوردم، تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید.آقای علامه طباطبائی سرتاسر لطافت بود، لطافت این مرد به جایی رسیده بود که به عمرش به کسی دعوا نکرده بود، زمانی که مادر قم بودیم این بچه های قم از هشت سالگی دوچرخه بیست وهشت سوار می شدند،از بقل رکاب میزدند، یک بچه ای آمد زد علامه طباطبائی را لت و پار کرد، افتاد رو زمین حالا ما باشیم چه میگوییم، خیلی دیگر آدم خوبی باشیم یک چیزی میگوییم دیگر، این آقا بلند شد، خیلی راحت، اول رفت سراغ بچه،گفت:طوریت نشد؟! گفت:نه، گفت:الحمد لله، خداحافظ.
لطافت لازم است،تا لطافت حاصل نشده منتظر چیزی نباش ها!، ببینم تونستی در خانه معرکه نگیری، اگر تونستی آن موقع با هم صحبت میکنیم.
امام علي - عليه السلام - فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامي ايشان حاكم خواهد بود، تو را در علم كافي است كه از خداوند ترسناك باشي؛ و به دانش و علم خود باليدن، بهترين نشانه ناداني است.
سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
من همه تلاشم رو میکنم جای این که در مورد مردم قضاوت کنم
و در باره زندگیشون نظر بدم تصور کنم اگر جای اون ها بودم باید چه امتحان سختی پس میدادم
پس میگم خدا یارتون باشه که بتونید بگذرید از این امتحان
بسمه تعالی
پیامبر مهربان اسلام(صل الله علیه و آله)فرمودند به پنج دلیل کودکان را دوست میدارم:
1– گریه میکنند، و گریه کلید بهشت است.
2 -قهر میکنند ولی زود آشتی میکنند، چون که دلی بی کینه دارند.
3- چیزی را که درست میکنند زود خراب میکنند، چون دلبستگی به دنیا ندارند.
4- با خاک بازی میکنند، چون غرور ندارند.
5- هرچه دارند میخورند و چیزی را برای فردا ذخیره نمیکنند، چون غم فردا ندارند.
منبع:
اصول کافی /جلد 6/صفحه 50 .
بسمه تعالی
الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین.
و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند.
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد. در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل. آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی: « أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
مشهد مقدس چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش. مطابق با ربیع الاول 1417 ه. ق.
بسمه تعالی
اگر اراده کنی که خودت را حفظ بکنی
پروردگار هم هنگام ارتکاب گناهان
برای تو ایجاد مانع میکند .
" آیت الله حق شناس "
بسمه تعالی
ازفرمایشات حضرت آیت الله بهجت(اعلی الله مقامه):
پارسال شخصی در مشهد کنار من آمد و گفت: دیشب در حرم امام رضا علیهالسلام پنج کرامت از حضرت مشاهده کردم.
همچنین عجیب اینکه امسال شنیدم، دو نفر که هر دو عرب و از معاودین مقیم مشهد که به بیماری سخت مبتلا بودند، جداگانه برای شفا و قضای حاجت خویش به امام رضا علیهالسلام متوسل شدهاند و هر دو گفتهاند: همان شب توسل در خواب حضرت معصومه علیهاالسلام را دیدیم که فرمود: «حضرت رضا علیهالسلام فرمودند: حاجت شما برآورده شده است» و به یکی از آنها که کنارِ سرش به عمل جراحی احتیاج داشته، فرمود: «دیگر احتیاج به عمل نداری»، و به دیگری فرمود: «خیلی گریه کردی، زیاد گریه نکنید؛ زیرا حضرت از گریه شما زوار و دوستان، متأذّی و متأثّر میشود».
از اینجا استفاده میشود که حضرت رضا و حضرت معصومه علیهماالسّلام با هم اتحاد و اتصال دارند، بلکه همه نور واحدند؛ لذا انسان به هرکدام که متوسل شود، از دیگری جواب میگیرد، البته مصححی در کار هست. همچنان که از حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم حاجت خواستهاند و ایشان به حضرت امیر علیهالسلام و آن حضرت به امام حسن تا امام زمان علیهمالسلام حواله دادهاند؛ زیرا مجری امور در این زمان، آن حضرت است.
در محضر بهجت، ج١، ص١٧٣
سلام به اساتید معزز
و گرامی می دارم یاد و حضور استاد عزیزی که الان نیستند
استاد عرفان:Mohabbat:
...
ی سوال داشتم از محضر اساتید
من یکم شلوغم
و دوست دارم همه جا نشاط و شادی به پا کنم
کلا گروه درسی مون اینطوریه
بگذریم
اما دوست دارم یعنی فکر میکنم باید یکم سنگین بود, زیاد روی خوش به بقیه نشان نداد
یکم اخمو بود
دنبال ی تسبیح سنگین باشم که ابهتمو زیاد کنه
آخه شان طلبگی رو باید حفظ کرد
می گن زیاد بخندی سبک میشی
دیگه بهت بها نمی دن
این حرفها رو اصلا نمی تونم قبول کنم, یعنی اصلا با روحیه من سازگار نیست
میمیریم اگه فضا رو نتونم بترکونم
ولی خوب خدا روشکر طلبه شدیم و باید به قول اساتید ذی طلبگی رو حفظ کرد
این وسط موندم
احساس می کنم کارام ذی طلبگی رو به هم میزنه و شان طلبه رو پایین میاره
چه کار کنم؟
چرا درس اخلاق نمی گویید؟!!!!
بسمه تعالی
در جلسه ای عالم ربانی مرحوم آیت الله محمدتقی انصاری همدانی از ایشان (منظور حضرت آیت الله بهجت) سؤال کردند: آقا شما چرا درس اخلاق نمی گذارید!؟
در جواب فرموده بودند: من نیز همین سؤال را از محضر مرحوم قاضی نمودم و گفتم: چرا درس اخلاق را زیاد نمی کنید!؟
ایشان فرمودند بروید مسجد سهله و هر چه دیدید فردا برای من تعریف کنید.
آقای بهجت فرمودند: شب رفتم مسجد سهله و فردا خدمت مرحوم قاضی رسیدم، ایشان فرمودند دیشب در مسجد چه دیدی؟ عرض کردم اول شب جمعیت خیلی بود و همه مشغول دعا بودند اما نیمه شب عده ای پیرمرد ماندند که در نمازها دعاها و سوره های طولانی می خواندند و در قنوت جوشن کبیر می خواندند اینجا آقای قاضی فرمودند: در بین آنها چندتا جوان بود!؟
عرض کردم: من بودم، لذا مرحوم قاضی فرمودند: اگر در بین آنها جوان پیدا کردی من هم درس اخلاق را زیاد می کنم.
((تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل))
بر گرفته از کتاب فیض حضور تألیف حجت الاسلام سیّدعباس موسوی مطلق
سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
قایق تان شکست ؟ پاروی تان را آب برد؟ تورتان پاره شد؟ صیدتان دوباره به دریا برگشت ؟
غمت نباشد چون خدا با ماست!
هیچ وقت نگو از ماست که برماست
بگو خدا با ماست.
اگر قایقت شکست ، باشد !
دلت نشکند! دلی نشکنی.
اگر پارویت را آب برد ، باشد ! آبرویت را آب نبرد! آبرویی نریزی
اگر صیدت از دستت رفت،باشد!امیدت از دست نرود !و امید کسی را نا امید نکنی
خاطره ای شنیدنی از فرزند آیت الله سید حسین قاضی رحمة الله علیه
بسمه تعالی
آقای احمد خمینی(ره) نقل میکردند زمان نخستین زایمان همسرم بود که دکتر زنگ زد که سریع به بیمارستان بیا یا مادر یا فرزند یکی زمان زایمان میمیرند. اولین فرزندم حسن خمینی بود. احمد آقا گفت: من سریع خود را به خیابان منتهی به بیمارستان رساندم اما متاسفانه نتوانستم هیچ ماشینی گیر بیارم مجبور شدم پیاده به سمت بیمارستان حرکت کنم. نزدیک صحن حضرت معصومه رسیدم ناگهانی چشمم به آقای قاضی ـ پدر من ـ دوخته شد. در مغازه کفاشی برادران تبریزی نشسته بود که اکثر علما از آنجا کفش میخریدند. با اشاره انگشت گفت: احمد بیا.
رفتم.
سلام کردم.
صندلی کنارش خالی بود گفت: بشین. نشستم.
ـ این همه اضطراب در چهرهات بابت چیست؟
ـ خانمم دارد فارغ میشود. ظاهراً یا مادر یا فرزند از بین میروند.
ـ کی گفته؟
ـ دکتر گفته.
ـ دکتر اشتباه میکند. یک کاغذ به من بده. نداشتم. کاغذ از جیبش در آورد. چیزی نوشت. کاغذ را تا کرد به من داد و گفت:
ـ نامه را زیر بالش خانم بگذار ولی نخوانش. انشاءالله فارغ میشود و فارغ شدند.
اطبا مرا اجبار کردند نامه را باز کنم دیم نوشته است بسمالله الرحمان رحیم و هنگام نقل این مطلب آقای جنتی شورای نگهبان هم حضور داشت. ایشان گفت این از آن بسماللهی که هر روز، ما میگوییم نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
[=arial black]این الطالب بدم المقتول بکربلا ...
آیا مطمئنی معنای این جمله آمدن کسی است که از دشمنان و قاتلان امام حسین انتقام خواهد کشید ؟؟؟
هیچ اندیشیده ای شاید مراد آمدن کسی باشد که از تو بچه مسلمان خواهد پرسید :
با خون جدم که میخواست دین خدا را زنده نگهدارد تا تو آدم شوی چه کردی؟
حضرت در روز ظهور از همه ما خون امام حسین و همه ائمه را طلب خواهد کرد ، برای آن روز جوابی داریم؟
ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرها ؟؟؟
بسمه تعالی
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!
۱- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» (سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جسند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.
۲- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین*» (سوره مبارکه انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)
۳- در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره مبارکه غافر آیه ۴۴) … پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)
۴- در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله» (سوره مبارکه کهف آیه ۳۹) پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.»
بحارالانوار، ج ۹۰، ۱۸۴ –۱۸۵
مواظب نفست باش . . . . . .
بسمه تعالی
حضرت استاد شوشتری میفرمودند : دو نفر عارف ، شبی تا صبح نشستند و درباره خداوند متعال صحبت میکردند ، یک جمله او میگفت و یک جمله دیگری ، کیف داشت و کاشکی ما هم بودیم و گوش می کردیم . سحر که شد یکی از آنها گفت : به به امشب شب خوبی بود به یاد خدا گذشت ، من از خدا صحبت کردم و شما هم از خدا صحبت کردید خیلی خوب بود .
دیگری گفت : اتفاقاً شب خوبی هم نبود چون من سعی کردم چیزی بگویم که تو خوشت بیاید و تو هم سعی کردی چیزی بگویی که من خوشم بیاید .
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
برگرفته شده از کتاب خرمن معرفت تألیف استاد سید عباس موسوی مطلق