-
-
-
استاد حسن رحیم پور:
وقتی علی (ع) برای اسلام سکوت میکند، نمیشود که به نام ولایت علی سکوت نکرد و به توطئه هایی که دشمنان اسلام و قرآن برای تفرقه بین مسلمین طراحی میکنند کمک کرد.
♦
منبع: سخنرانی با عنوان «دین همه دین است» در دارالشفاء قم - غدیر 1385
[INDENT] [FONT=arial]یکی بود...یکی نبود......
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه , مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد.. [FONT=arial]
همینطوری که داشت راه میرفت ,وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد: خواهرم حجابت.. خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن..
نگاه کرد دید یه جوون ریشو, از همونا که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده...
[FONT=arial]به دوستش گفت: من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره, مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه اون وقت اومده میگه چکار بکنید وچکار نکنید...
تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه,وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت: تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات..
بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن... پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت: خدایا این کم رو از من قبول کن..
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد, گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد...
فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و... بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت... توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف میکرد و بلند بلند میخندیدند..
شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیم...
لبخند زد و گفت: برو عمتو برسون
بعد با دوستش زدن زیر خنده.. پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یکباره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به سمت ماشین کشید.. دختر که شوکه شده بود , شروع کرد به داد و فریاد, اما کسی جلو نمیومد , اینبار با صدای بلند التماس کرد , اما همه تماشاچی بودن, هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن..
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه: آهای ولش کن بی غیرت مگه خودت ناموس نداری..
وقتی بهشون رسید سرشو انداخت پایین و گفت: خواهرم شما برو .....
و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد... دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو, از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن.. از همونا که به نظرش افراطی بودن, افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه.. ناخودآگاه یاد دیروز افتاد..
اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد: وقتی خواستن به زور سوارش کنند , همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش میگفت: خواهرم حجابت..
همان ریشوی افراطی...
[FONT=arial]من از این ریشو های افراطی زیاد میشناسم.....
[/INDENT]
نقل است که : مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه) با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان یک زن و شوهری بودند.
یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند... در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید.
هنگامی که همه وارد منزل و آن محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد (به اصطلاح) زیارت قبولی می گوید؛ به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین!
آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام؟!
فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت!
یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی!
[FONT=arial]
شخصی تعریف می کرد با امام موسی صدر به مجلسی (ظاهرا در کلیسا یا مدرسه طلاب مسیحی) رفتیم. قرار بود ایشان سخنرانی کند. مسئول مجلس کشیشی بود و به من گفت مراقب باشید فلان خانم خبرنگار که مهارت و تبحر خاصی در ضایع کردن افراد دارد در جلسه حاضر است. نگذارید سوال و جواب بشود. با این حال در آخر جلسه امام موسی صدر فرمودند هرکسی سوالی دارد بپرسد. این خانم بلند شد. پرسید: حجاب را شما آخوندهای مسلمان اختراع کردید یا در دینتان هست؟ امام موسی صدر به بالای سرش اشاره کرد. همه نگاه کردند. ایشان به تابلوی حضرت مریم مقدس اشاره کرده بود. سپس فرمود: مادر مقدس، حجاب دارد. حجاب دستور الهی است. نه مخصوص دین اسلام است نه ما روحانیون آنرا دل به خواهی وارد دین کرده ایم. سپس چند جمله ای در مورد حجاب صحبت کردند.
[h=2]وحدت شیعه و سنی از منظر علما[/h]



بیشتر
-
-
-
استاد حسن رحیم پور:
وقتی علی (ع) برای اسلام سکوت میکند، نمیشود که به نام ولایت علی سکوت نکرد و به توطئه هایی که دشمنان اسلام و قرآن برای تفرقه بین مسلمین طراحی میکنند کمک کرد.
♦
منبع: سخنرانی با عنوان «دین همه دین است» در دارالشفاء قم - غدیر 1385
[h=2]ان محاصره سنجار[/h]
[INDENT] [FONT=arial]یکی بود...یکی نبود......
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه , مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد..
[FONT=arial]
همینطوری که داشت راه میرفت ,وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد: خواهرم حجابت.. خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن..
نگاه کرد دید یه جوون ریشو, از همونا که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده...
[FONT=arial]به دوستش گفت: من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره, مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه اون وقت اومده میگه چکار بکنید وچکار نکنید...
تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه,وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت: تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات..
بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن... پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت: خدایا این کم رو از من قبول کن..
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد, گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد...
فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و... بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت... توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف میکرد و بلند بلند میخندیدند..
شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیم...
لبخند زد و گفت: برو عمتو برسون
بعد با دوستش زدن زیر خنده.. پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یکباره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به سمت ماشین کشید.. دختر که شوکه شده بود , شروع کرد به داد و فریاد, اما کسی جلو نمیومد , اینبار با صدای بلند التماس کرد , اما همه تماشاچی بودن, هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن..
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه: آهای ولش کن بی غیرت مگه خودت ناموس نداری..
وقتی بهشون رسید سرشو انداخت پایین و گفت: خواهرم شما برو .....
و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد... دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو, از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن.. از همونا که به نظرش افراطی بودن, افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه.. ناخودآگاه یاد دیروز افتاد..
اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد:
وقتی خواستن به زور سوارش کنند , همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش میگفت: خواهرم حجابت..
همان ریشوی افراطی...
[FONT=arial]من از این ریشو های افراطی زیاد میشناسم.....

[/INDENT]
نقل است که : مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه) با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان یک زن و شوهری بودند.
یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند... در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید.
هنگامی که همه وارد منزل و آن محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد (به اصطلاح) زیارت قبولی می گوید؛ به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین!
آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام؟!
فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت!
یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی!
[h=2]یخواهند مبارزه باصهیونیزم رامنحرف کنند...[/h]
[FONT=arial][FONT=arial]اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ
[FONT=arial]اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ [FONT=arial]مُحَمَّدٍ[FONT=arial] وَ[FONT=arial]آلِ مُحَمَّدٍ[FONT=arial] ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ
[FONT=arial]اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ
حیفه که نقل و قول نشه
یا علی مدد
مدیر جان، اینجا همه به اسک دین معتادن، فیس بوک و .... کیلویی چنده:zendebaad:
ولی خب دیگه، من با اسک دین قهرم، دیگه هم توش فعالیت نمی کنم(از لحظه ی ویرایش به بعد دیگه قهر نیستم ولی سر سنگینم)،
شاید برم فیس بوک، حداقل اونجا حذف فیزیکی نمیشی، فقط میمونه اینکه: توش دنبال هر مطلبی نرم
فقط به حضرت علی نگو،
تو شرمندگیش میمونیم
لبیک یا خامنه ای ، لبیک یا حسین است
اینم خیلی خوب بود، هر کار کردم دلم نیومد نقل و قول نکنم
یا علمدار کربلا
[INDENT]
[FONT=arial]
شخصی تعریف می کرد با امام موسی صدر به مجلسی (ظاهرا در کلیسا یا مدرسه طلاب مسیحی) رفتیم. قرار بود ایشان سخنرانی کند. مسئول مجلس کشیشی بود و به من گفت مراقب باشید فلان خانم خبرنگار که مهارت و تبحر خاصی در ضایع کردن افراد دارد در جلسه حاضر است. نگذارید سوال و جواب بشود. با این حال در آخر جلسه امام موسی صدر فرمودند هرکسی سوالی دارد بپرسد. این خانم بلند شد. پرسید: حجاب را شما آخوندهای مسلمان اختراع کردید یا در دینتان هست؟ امام موسی صدر به بالای سرش اشاره کرد. همه نگاه کردند. ایشان به تابلوی حضرت مریم مقدس اشاره کرده بود. سپس فرمود: مادر مقدس، حجاب دارد. حجاب دستور الهی است. نه مخصوص دین اسلام است نه ما روحانیون آنرا دل به خواهی وارد دین کرده ایم. سپس چند جمله ای در مورد حجاب صحبت کردند.
[FONT=arial]اما در رخداد هایی که پیش می آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید ؛ که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنانم.
[emoji746] اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم [emoji746]
سلام علیکم
هم زاویه عالیه هم نور
تبارک الله [emoji257]
فقط اشاره به کدوم قسمته آیه ها داره؟
سلام علیکم
هم زاویه عالیه هم نور
تبارک الله [emoji257]
فقط اشاره به کدوم قسمته آیه ها داره؟
سلام علیکم
ممنون.
راستش امروز دنبال ایه میگشتم ولی اینطور شد دیگه
شما میتونید یک ایه تاثیر گذار معرفی کنید بهم تا عکسبرداری کنم؟
این عکس فکر کنم زیباتر شده باشه با دستکاری هایی که انجام دادم.
(ترجیها زوم کنید و ببینید)
[h=2]بچه که بودیم ...[/h]
[h=2]به یاد همه ی فرزندان شهدا.....[/h]
[h=2]به عشق شهید محمود رضا بیضایی.....،[/h]
[h=2]عاشقانه های یک مادر[/h]
برژینسکی: به جای حمله به فکر تغییر نسل در ایران باشید!

[h=2]روز بارانی حرم...[/h]