نمیدونم!:Gig:
ولی همیشه دوست داشتم همه ی مردم دنیا خوشحال باشن.اونوقته که خوشبختی واقعاً معنا پیدا میکنه.
دنیایی بدون جنگ،بدون آلودگی و سوراخ لایه اوزون.
سلام
نمیدونستم انقد طرفدار دارم:Gol:
راضیه چی؟ راحت باشین.
راضیه خوشحاله؟ :khaneh:
بله این یه خوشبختی بزرگه برا همه:Nishkhand:
چون وای به اون روزی که من خوشحال نباشم:khandeh!:
[SPOILER]نگید خنگه ها میدونم. ان شاالله خدا از هممون راضی باشه. گفتم بخندید[/SPOILER]
در این مورد که خدا باید کوتاهی هام رو ببخشه خصوصا در مورد شما استغفرالله....
یادته یه بار بهم اخطار داده بودی رفتم پیش مدیر سایت ازت شکایت کردم؟:khandeh!:
چنان داد و بیدادی راه انداختم که مدیر میگفت این رفتار از کاربر فرهیختهای چون شما بعیده!:khaneh:
من هنوز نمیدونم چرا بهم اخطار دادی!
حرکت واقعی در مسیر و رضای الهــی
هر جور فکر میکنم میبینم یه چیز این جمله زیادیه!
حرکت در مسیر رضای الهی درست از آب در میاد ولی...:Gig:
من هم با جناب عزرائیل موافقم
مگه کسی جرأت داره با عزرائیل موافق نباشه:Nishkhand:
مثلا این تبلیغ پشمک خواجه عبدالله را دیدید
آقا خواجه عبدالله چیه؟!!!
اسم پشمک حاج عبداللهه نه خواجه عبدالله!
فکر کنم شما اونو با خواجه عبدالله انصاری اشتباه گرفتی برادر:Nishkhand:
مثلا این تبلیغ پشمک خواجه عبدالله را دیدید
آقا خواجه عبدالله چیه؟!!!
اسم پشمک حاج عبداللهه نه خواجه عبدالله!
فکر کنم شما اونو با خواجه عبدالله انصاری اشتباه گرفتی برادر
فرزندان و نوادگان حاج عبدالله تصمیم میگیرند بعد از فوت پدر و پدربزرگ خود نام کارخانه و محصول مورد نظر را به پشمک حاج عبدالله موقتا یا برای همیشه تغییر بدهند..
راه آلوده نشدن به اسراف آلوده ؟
اگر کسی میخواهد «اسراف» ـ یا هر گناه دیگری ـ آلوده نگردد، لازم است:
اوّلاً: «معرفت» خود را نسبت به خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام به عنوان نمایندگان و مفسران حقیقی پیام وکلام خدا، توسعه دهد و بر «ایمان و معنویت» همچنین روحیة «خضوع و تسلیم» شدن در برابر فرمان الهی خود بیفزاید.
«معرفت ـ ایمان ـ و روح خضوع و تسلیم» مانع گرایش انسان به نافرمانی و مخالفت با خدا و قوانین و مقررات او گردد.
انسانی که به معرفت خدا برسد و او را بشناسد، از دو جهت به سمت اسراف و گناه دیگری نمیرود:
خداوند را، خدای «محبت، رحمت، رأفت، بخشش و آمرزش» و بالاخره «دارندة» و «آفریننده» همه کمالات و خوبیها میبیند. نیز او را مطلوب حقیقی و محبوب و معشوق واقعی خود مییابد، در نتیجه مجذوب او میشود و در برابرش «خاضع و خاشع و تسلیم» میگردد.
امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «مَنْ عرفَ الله، أحبّه؛(1) هر که خدا را شناسد، او را محبوب خود بر میگزیند و دوستش خواهد داشت».
قرآن کریم میفرماید: «والذین آمنوا أشدّ حبّاً لله؛(2) کسانی که ایمان به خدا آوردهاند، خدا را بیش از هر چیز دیگری دوست خواهند داشت».
پس «معرفت» و «ایمان به خدا» زمینهساز عشق و محبت به خدا است.
کسی که خدا را «بشناسد» و او را «دوست» داشته باشد، گناه نخواهد کرد.(3)
امام باقر(ع) میفرماید: «ما عرف الله من عصاه؛ آن کسی که گناه و نا فرمانی میکند،خدا را نشناخته است».
سپس فرمود: «گناه و نافرمانی خدا میکنی، سپس ادعا و اظهار میکند که خدا را دوست داری؟ این کار شگفتی است!! اگر به راستی دوستش میداشتی، فرمانش را اطاعت میکرد، زیرا دوستدار، فرمانبردار و مطیع محبوب خویش است».(4)
قرآن میفرماید: «ای پیامبر! بگو اگر خدا را دوست دارید و او محبوب شماست، پس از من پیروی و اطاعت کنید، تا
خدا هم شما را دوست بدارد».(5)
2. گناه آگاهانه، به منزلة جنگ با خدا است، انسان که خدا را شناخته است، فکر و تصور جنگ با خدا در ذهنش پیدا نمیشود، زیرا خدا را «توانای مطلق» میشناسد. و هست و نیست را تنها به اراده و خواست او وابسته میداند، نیز نتیجه مخالفت و جنگیدن با خدا را، ذلت و بدبختی و هلاکت مییابد.
امام صادق(ع) میفرماید:«مَن عرف الله، خاف الله و...(6) هر کس معرفت به خدا پیدا کند و او را بشناسد از (عدل) خدا پروا کند و بترسد، و هر کس از (عدل) خدا بترسد، دل از دنیای حرام و لذتهایش برکند».
دوم: برای تنفر فزونتر از اسراف لازم است به مفاهیم و معانی آیات و روایاتی آشنا شود و معرفت پیدا کند که بیانگر آثار منفی و ویرانگر اسراف در زندگی و سرنوشت انسان در دنیا و آخرت است؛ هم چنین نشان دهندة آثار سازنده، مثبت و کمالزای «اعتدال» و میانهروی و دوری از اسراف و افراط و تفریط میباشد.
در ذیل به چند نمونه اشاره میشود.
تذکر: با توجه به آن که اسراف دارای جنبهای مالی و اقتصادی، اخلاقی عقیدتی و تجاوز به حدود الهی است، آن چه را که به عنوان آثار اسراف ذکر میگردد، همة آن در تمامی جنبههای اسراف تحقق نمییابد.
نکته دیگر آن که این آثار را به دو دسته:
الف) آثار روحی و معنوی؛
ب) آثار مادی تقسیم میکنیم.
الف) آثار روحی:
1ـ امام حسن عسکری(ع) اسراف را یک عمل شیطانی معرفی کرده است و فرموده است:
«إیّاک و الاسراف فانّه مِن فعل الشیطنة؛(7) از اسراف و زیادهروی دوری گزین که کار شیطان است».
طبیعی است کاری که مورد تأیید شیطان است، مورد پذیرش خدا نمیتواند باشد،از این رو که قرآن کریم در چند آیه میفرماید:
2ـ خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.(8)
نتیجه دوست نداشتن خداوند آن است که عنایات و الطاف ویژة خویش را از اسراف کنندگان بر میدارد، از این رو قرآن میفرماید:
3ـ خداوند توفیق هدایت و اسباب رسیدن به رشد و کمال انسانی را از اسراف کنندگان بسیار دروغگو، سلب میکند.(9)
نتیجة سلب توفیق، گام گذاشتن در مسیر گمراهی، غفلت و خدا فراموشی و خود فراموشی است.
4ـ اسراف موجب غلفت از خدا میگردد و باعث میشود که اعمال زشت تبهکاران در نظرشان زیبا جلوه کند.(10)
غفلت و خدا فراموشی و زیبا جلوه کردن کارهای زشت، فرد را به سوی غرور و داشتن روح خودخواهی و خود محوری و استکبار سوق میدهد.
5ـ اسراف، روح تکبّر را در انسان ایجاد میکند و سرانجام فرد را به سوی انکار خدا و بلکه ادعای خدایی سوق میدهد.(11). طبیعی است انسانی که به قوانین الهی احترام نمیگذارد و آگاهانه حرمت شکنی میکند، به تناسب گناه خویش، کیفر بیند. از این رو:
6ـ از نظر قرآن از کسانی که در قیامت کور محشور میشوند، و پس از حسابرسی قیامت، به عذابی شدیدتر و ماندگارتر گرفتار میگردد، اسراف کنندگان است.(13)
آثار مادی:
7ـ امام صادق(ع) میفرماید: «اسراف سبب تنگدستی و اعتدال و میانهروی باعث ثروت و بینیازی میگردد».(13)
8ـ علی (ع) میفرماید: «اسراف باعث کاهش ثروت و زوال مال دنیا میگردد».(14)
حضرت در کلامی دیگر میفرماید: «هر که در طلب دنیا زیادهروی کند،فقیر و تنگدست از دنیا میرود».(15)
برای اسراف آثار روحی و معنوی و مادی دیگری در قرآن و روایات ذکر شده است.
پینوشتها:
1. مجموعة ورام، ص 39.
2. بقره (2) آیه 165.
3. در مناجات المحبّین،از مناجات خمس عشره، امام سجاد میفرماید: ای خدای من چه کسی است که شیرینی محبّت تو را چشیده باشد، آن گاه دنبال کسی جز تو برود؟ چه کسی است که با مقام قرب تو مأنوس گردد و لحظهای بخواهد از تو روی گرداند؟
4. تحف العقول، ص 337؛ بحار، ج 57، ص 174.
5. آل عمران (3) آیه 31.
6. تحف العقول، ص 420.
7. سفینه البحار، ج 1، ص 616.
8. اعراف (7) آیه 31 و انعام (6) یه 141.
9. غافر (40) آیه 28.
10. یونس (10) آیه 12.
11. همان، آیه 82.
12. طه (20) آیه 127 تا 124 ملاحظه شود.
13. وسایل الشیعه، ج 6، ص 4.
14. غرر، ج 1، ص 15.
15. «من اسرف فی طلب الدنیا، مات فقیراً». همان، ج 2، ص 668.
استاد بزرگوار
اگر معلمی تو زنگ تفریح درس بده این میشه اسراف:Gig:
کلبه زنگ تفریح و جهت انرژی گرفتن کاربران برپا شده است:Nishkhand:
ضمن اینکه تو فضای مجازی پست بالای 5 خط خونده نمی شود:khandeh!:
استاد بزرگوار
اگر معلمی تو زنگ تفریح درس بده این میشه اسراف:Gig:
کلبه زنگ تفریح و جهت انرژی گرفتن کاربران برپا شده است:Nishkhand:
ضمن اینکه تو فضای مجازی پست بالای 5 خط خونده نمی شود:khandeh!:
دراین زنگ تفریح اسراف نیست
فضای مجازی پر از گفته ی گاف نیست
ز پستی که بالا تر از پنچ است
پر از نکته ها وپر از گنچ است
سوی آب هر تشنه آید دوان
چه کودک بود یا که پیر و جوان
سلام
عرض ادب و احترام
در پی اهانت مجدد غربی ها به رسول رحمت همراه با همه کاربران اسک دین ما هم کلبه را یه مدت محمدی میکنیم:ok:
هر اقدامی که نشانگر محب و علاقه ما به رسول رحمت را می تونید تو کلبه بذارید
تصویر فیلم لینک آواتار و...
برای شروع لطفا آواتارتون را محمدی کنید
ببخشید دایی جان ولی این سؤالت برای من مث جوک بود.البته همه ی جوکها خنده دار نیستن ،بعضیاشون خیلی هم غم و گریه دارن.
میدونی کی این گریه تبدیل به ضجه و مویه میشه؟وقتی که بفهمی دنیای تو همین برکه ی حبابی نیست.بفهمی عمری رو توی غفلت دست و پا میزدی.
ی زمانی آواتارم این بود:هیچ آگاه شدنی بدون درد نخواهد بود، ولی نگفته بود خونریزی هم داره!!
این بدترین سؤالی بود که توی چند وقت اخیر ی نفر ازم پرسیده!
حالا اگه فک کنیم از صفر تا صد به خودمون چن میدیم باید شرط کنیم که مجهول مورد نظر جزء اعداد صحیحه!
خم چو نگون گشت یکی قطره بریخت
هوش ز مدهوش دو عالم بگریخت.
«خم» که معکوس شود می شود: «مخ» قطره (همان نقطه) اش که بیافتد می شود: «مح»
قسمت «هوش» که از کلمه «مدهوش» جدا شود، «مد» می ماند. «مح» + «مد» = «محمد» :Gol::Gol::Gol:صلی الله علیه و آله و سلم!
احادیثی در توصیف پیامبر از زبان امام امیر المؤمنین علیه السلام: روایت اول: (خطبه 160 نهج البلاغه)
براى تو كافى است كه رسول خدا سر مشق تو باشد، و راهنمايى براى درك زشتى و عيب دنيا، و كثرت رسواييها و بدىهاى آن، زيرا دنيا از همه جانب از او گرفته شد، و اطراف و جوانبش به آسانى به غير او واگذار گرديد، او را از دنيا چون كودكى از شير مادر بريدند، و از زر و زيورش دور كردند. ...
به پيامبر پاكتر و پاكيزهترت- كه درود خدا بر او و آلش باد- اقتدا كن، كه وجودش براى هر كه بخواهد به او اقتدا كند سر مشق است، و براى آن كه تسلّى جويد در زندگى به آن حضرت تسلّى است، و محبوبترين بندگان نزد خدا كسى است كه به پيامبر اقتدا كند و قدم جاى قدم او بگذارد.
از دنيا به حد اقل قناعت كرد، و ديده براى تماشاى آن باز نكرد. لاغرترين اهل دنيا، و گرسنهترين آنان از دنيا بود. دنيا به او ارائه شد اما از پذيرفتنش امتناع كرد، چيزى را كه دانست خدا دشمن دارد او هم دشمن داشت، و هر چه را حق خوار و بىمقدار دانسته بود او هم خوار و بىمقدار دانست، و آنچه را پروردگار كوچك شمرده او هم كوچك شمرد. اگر در وجود ما جز محبت آنچه كه خدا و رسول دشمن دارند نبود، و بزرگ شمردن آنچه را كه خدا و رسول كوچك شمردهاند وجود نداشت، همين براى ستيزگى ما با خدا و سرپيچى ما از فرمانش بس بود. رسول خدا روى زمين غذا مىخورد، و مانند نشستن بندگان مىنشست، و با دست خود پارگى كفشش را مىدوخت، و جامهاش را وصله مىكرد، بر مركب بىپالان سوار مىشد، و در رديف خود سوار مىكرد. پردهاى همراه با نقش و نگار بر در خانهاش آويخته بود، به يكى از همسرانش فرمود: فلانى! اين پرده را از برابر ديد من پنهان كن، زيرا وقتى آن را مىبينم دنيا و زر و زيورش را به ياد مىآورم. با عمق دل از دنيا اعراض كرد، و ياد اين سراى فانى را از خاطرش ميراند، علاقه داشت زر و زينت دنيا از برابر ديدهاش مخفى باشد، تا از آن جامه زيبا برنگيرد، و باورش نيايد كه سراى قرار و آرامش است، و اميدى به درنگ در آن نداشته باشد، علاقه به دنيا را از دل بيرون كرد، و از اين محل فانى دل برداشت، و از ديده خود پنهان نمود.
... پيامبرش را با نورى درخشان، و دليلى روشن، و راهى آشكار، و كتابى هدايت كننده بر انگيخت. خاندانش بهترين خاندان، و شجره وجودش بهترين شجره است، شجرهاى كه شاخههايش معتدل، و ميوههايش در دسترس است. جايگاه ولادتش مكّه، و هجرتش مدينه طيّبه بود، در مدينه نامش پر آوازه شد، و صدايش از آنجا به همه جا رسيد. خداوند او را با دليل كافى و پندى شفابخش، و دعوتى كه مردم را از گمراهيها برهاند فرستاد. دستورات ناشناخته دين را به وسيله او آشكار نمود، و بدعتهاى نادرست را درهم كوبيد، و احكامى را كه هم اكنون نزد ما معلوم است بيان داشت.
روایت دوم: (خطبه 94)
... تا آنكه كرامت خداوند سبحان منتهى به محمّد شد، او را از برترين معادن روياند، و در عزيزترين. سرزمينها كاشت، از همان درختى كه پيامبرانش را از آن آشكار كرد، و امناى خود را از آن انتخاب نمود. عترتش بهترين عترتهاست، و دودمانش بهترين دودمانها، و شجرهاش بهترين شجرهها، شجرهاى كه در حرم روييده، و در عرصه كرامت و مجد به رشد رسيده، شجرهاى كه شاخههايى بلند دارد، و ميوههايى دور از دسترس. از اين رو او امام تقوا پيشگان، و وسيله بصيرت هدايت يافتگان است. چراغى است درخشان، و ستارهاى فروزان، و آتش گيرهاى با شعلههاى زبانه دار.
روشش اعتدال، طريقهاش رشد، كلامش جدا كننده حق از باطل، و حكمش عدل است.
خداوند او را در فاصلهاى كه بين آمدن پيامبران رخ داده بود بر انگيخت، زمانى كه مردم از عمل نيك روى بر تافته و ملتها غرق جهالت بودند.
روایت سوم: (خطبه 72)
شريفترين درودهايت، و افزونترين بركاتت را بر محمّد بنده و رسول خود قرار ده، رسولى كه ختم كننده نبوت، و باز كننده راههاى بسته، و آشكار كننده حق بر مبناى حق است، پيامبرى كه خروشهاى باطل را دفع، و حملههاى گمراهى را شكست، چنان كه سنگينى رسالتى را كه بر عهده گرفت با قدرت پيش برد، به امر تو قيام نمود، و در راه رضاى تو شتافت، بدون اينكه از پيشى گرفتن بماند، و در عزمى كه داشت سستى ورزد، وحى تو را ضبط نمود، عهدت را حفظ نمود، بر اجراى فرمانت اقدام ورزيد، تا آتش دانش طلب را بر افروخت، و راه حق را براى اشتباه كار روشن ساخت، و دلهايى كه در فتنهها و گناهان غرق شده بود به وسيله او هدايت شد، پيامبرى كه نشانههاى واضح را بر پا كرد، و احكام نورانى را ابلاغ نمود. او امين درستكار تو، و خزينهدار دانش سرّى تو، و شاهد تو در روز قيامت، و پيامبر به حقات، و فرستادهات به سوى خلق بود.
خداوندا، جايى وسيع در سايه رحمتت براى او بگشا، و او را از خير فراوان و اجرى از فضل و كرمت مرحمت فرما. الهى، بناى او را بر بناى بنا كنندگان فضيلت بلند گردان، و مرتبهاش را نزد خود گرامى دار، و نورش را كامل ساز، و او را در عوض رسالت چنين پاداش ده: شهادتش را مقبول، گفتارش را پسنديده، منطقش را عدل، و سخنش را جدا كننده بين حق و باطل قرار ده. خداوندا، بين ما و او در جايى كه زندگيش نيك، و نعمتش بىزوال، و خواهشهايش بر آورده، و هوسهايش لذت بخش، و آسايشش فراوان، و در منتهاى آرامش با ارمغانهاى كرامت است جمع فرما!
روایت چهارم: (خطبه 96)
قرارگاهش بهترين قرارگاه، و محل روييدنش شريفترين محل است، در معادن بزرگوارى، و گهوارههاى سلامت. قلب خوبان شيفته او شد، و توجه ديدهها به جانب او گشت. خداوند به بركت او كينهها را دفن كرد، و آتش دشمنىها را خاموش نمود. مردم را به دست او با هم (به خاطر) ايمان برادر ساخت، و نزديكان را (به خاطر كفر) از هم دور كرد. به وسيله او ذليل را عزيز، و عزيز بىجهت را ذليل گرداند. كلامش روشن كننده حق، و سكوتش زبان گويا بود.
روایت پنجم: (خطبه: 105)
تا اينكه خداوند محمّد را گواه و بشارت دهنده و ترساننده بر انگيخت. در كودكى بهترين مردم، در بزرگ سالى نجيبترين انسان، در اخلاق پاكترين پاكان، و دوام جود و سخايش از همه بيشتر بود.
روایت ششم: (خطبه 108)
او را از شجره انبيا، و از چراغدان نور، و از مرتبت بلند، و از مركز سرزمين بطحا، و از چراغهاى بر افروخته در ظلمت، و چشمههاى حكمت اختيار نمود. طبيبى است كه همراه با طبّش در ميان مردم مىگردد، مرهمهايش را محكم و آماده ساخته، و ابزارهايش را براى سوزاندن زخمها داغ نموده، تا هر جا لازم باشد: در زمينه دلهاى كور، و گوشهاى كر، و زبانهاى لال به كار گيرد. دارو به دست به دنبال علاج بيماريهاى غفلت، و دردهاى حيرت است.
روایت هفتم: (خطبه 109)
رسول حق دنيا را حقير و كوچك شمرد، و پستش دانست و نزد ديگران خوار نمود، مىدانست كه خداوند با اختيار خود دنيا را از او دور كرد، و به خاطر حقارتش آن را براى ديگران گشاده ساخت. پس او با قلبش از دنيا روى گرداند، و يادش را از باطن خود ميراند، و عاشق غايب شدن زينتش از مقابل خود بود، تا از آن لباس آرايشى برنگيرد، يا اقامت در آن را هوس ننمايد. در رساندن احكام از جانب خدا براى قطع عذر مردم كوشيد، و براى مردم با ترساندن از عذاب خير خواهى نمود، و با مژدههايى كه داد به بهشت دعوت فرمود و با تهديدهايى كه كرد از آتش ترساند.
روایت هشتم: (خطبه: 147)
خداوند محمّد را به حق بر انگيخت تا بندگانش را از حلقه پرستش بتها در آورده به مدار عبادت خود وارد كند، و از طاعت شيطان نجات داده به گردونه طاعت خود بياورد، به وسيله قرآنى كه معنايش را روشن و بنيانش را استوار كرد، تا بندگان خداى خود را بعد از جهل به او بشناسند، و پس از انكار (زبانى) او به وجودش اقرار نمايند. و پس از انكار (قلبى) او وجودش را ثابت بدانند.
روایت نهم: (خطبه: 151)
گواهى مىدهم كه محمّد بنده و فرستاده و انتخاب شده و برگزيده اوست، در فضيلت همتايى ندارد، و فقدانش را چيزى جبران نمىكندد. شهرها از پس گمراهى تاريك، و جهالت غالب بر مردم، و درشتخويى ستم آميز به وجود او روشن شد، آن هم در زمانى كه مردم حرام خدا را حلال دانسته، و انسان حكيم را خوار مىشمردند، در روزگار خالى از پيامبران مىزيستند، و بر حالت كفر از دنيا مىرفتند.
روایت دهم: (خطبه: 173)
رسول خدا امين وحى، و آخرين فرستادگان، و بشارت دهنده به رحمت، و بيم دهنده از عذاب او بود.
روایت یازدهم: (خطبه: 178)
و شهادت مىدهم كه محمد بنده و فرستاده او، و برگزيده از موجودات است، كه براى بيان احكام انتخاب شده، و به كرامتهاى گرانبهاى الهى اختصاص يافته، و جهت ابلاغ رسالتهاى با ارزشش برگزيده شده، و به سبب او نشانههاى هدايت روشن، و سياهى كور دلى و ضلالت زدوده گشته است.
روایت دوازدهم: (خطبه: 185)
شهادت مىدهم كه محمّد بنده و رسول برگزيده، و امين پسنديده اوست، او را با دلايل الزام كننده، و پيروزى آشكار، و راه روشن فرستاد، او هم رسالت حق را آشكارا به مردم رساند، و انسانها را به راه راست واداشت و راه را به آنان نماياند، و نشانههاى هدايت و مشعل روشن دين را به پا كرد، و رشتههاى اسلام را محكم، و دستگيرههاى ايمان را استوار نمود.
روایت سیزدهم: (خطبه: 214)
شهادت مىدهم كه محمّد بنده و رسول او و آقاى عباد اوست، خداوند هرگاه بندگان را دو گروه كرد پيامبرش را در بهترين گروه قرار داد، آلوده دامن و بد كاره را در تبارش سهمى نبود.
روایت پانزدهم: (مکارم الاخلاق: 18)
دست و دل بازترين مردم، با جراتترين و راستگوترين و وفاكنندهترين و نرمخوترين مردم بود، از نظر قوم و عشيره كريمتر و برتر بود. هر كس او را زيارت مىكرد در برخورد اول هيبتى بزرگ از وى احساس مىكرد و چون با وى معاشرت مىنمود و اخلاق او را مىشناخت باو محبت پيدا مىكرد، هرگز پيش از او و بعد از او كسى همانند او نديدهايم.
روایت شانزدهم: (مکارم الاخلاق: 18)
در ميدان بدر مرا مشاهده كرديد كه ما به پيغمبر پناه مىبرديم و از همه ما بدشمن نزديك نزديكتر و در حمله سختتر و شديدتر بود.
چون آتش جنگ افروخته و سرخ شد و دشمن روبرو مىشد، (همگى) به پيغمبر پناهنده مىشديم و هيچ كس بدشمن از او نزديكتر نبود.
روایت هفدهم: (مکارم الاخلاق: 23)
هرگز پيغمبر با كسى مصافحه نكرد كه دستش را از دست او بيرون كشد تا اينكه آن كس دستش را بيرون كشد و هيچ كس براى كارى يا سخنى با او روبرو نميشد كه حضرت از او جدا شود جز آنكه اول آن كس جدا گردد و هر كس كه با او در سخن منازعه ميكرد و ساكت نميشد حضرت زود ساكت مىگشت. و هرگز ديده نشد كه پاهايش را جلوى همنشينى دراز نمايد و هيچ گاه بين دو چيز مخير نميشد جز اينكه سختترين را انتخاب مىنمود و اگر باو ستمى مىشد استمداد نمىخواست مگر در جايى كه يكى از احكام خدا مورد هتك قرار مىگرفت كه در اين هنگام نيز خشمش براى خداى (تبارك و تعالى) بود و تا دم مرگ هرگز در موقع غذا خوردن تكيه نكرد و هيچ درخواستى از او نشد كه در جواب «نه» بگويد و هرگز حاجتمندى را جز حاجت روا يا با سخن نرم رد ننمود، و نمازش در جماعت از همه كس خفيفتر و سخنرانيش كوتاهتر و از بيهودگى بدورتر بود و بهنگامى كه نزديك ميگشت از بوى خوشش شناخته مىشد و چون با مردم غذا ميخورد اول همه دست بغذا ميبرد و آخر همه دست ميكشيد و از جلوى خود غذا ميخورد و اگر غذا خرما و رطب بود از همه طرف ظرف تناول ميكرد و آب را بر سه نفس مينوشيد و آب را ميمكيد و آن را نمىبلعيد و دست راست را براى خوردن و آشاميدن و دادن و گرفتن بكار ميبرد و جز با دست راست چيزى را اخذ نميكرد و جز با دست راست عطا نميكرد و دست چپش براى ديگر كارهاى بدنش بود و بدست راست ابتدا كردن را در همه كارها از لباس پوشيدن و كفش بپا كردن و براه افتادن دوست ميداشت در وقت دعا گفتن سه بار دعا ميكرد دعا را تكرار مينمود او چون حرف ميزد يك بار ميگفت و چون اجازه ميگرفت سه بار اجازه ميگرفت و سخنش شمرده و با فاصله ادا مىكرد كه مستمعان آن را ضبط كنند و چون حرف ميزد گويا نور از بين دندانهاى پيشين او ميدرخشيد و چون او را در اين موقع ميديدى گمان ميكردى كه بين دندانهايش گشاده است و حال اينكه چنين نبود نگاهش كوتاه بود (نه خيره و هيز) با هيچ كس آنچه را مكروه ميداشت نميگفت و چنان راه ميرفت كه گوئى از بالا به سرازيرى پايين مىآيد يعنى با كمال فروتنى قدم برمىداشت و ميفرمود بهترين شما خوش اخلاق ترين شما است.
از غذا نه تعريف ميكرد نه بدگوئى مىنمود و اصحابش در محضر او در سخن نزاع نمىكردند و اين محدث در بارهاش ميگويد هرگز پيش از پيامبر و بعد از او مانندش را نديدم.
روایت هجدهم: (مکار الاخلاق: 38)
تشك پيغمبر همان عباى او بود و متكاى حضرت پارچهاى بود كه از ليف خرما پر شده بود و يك شب دولا كردند و زير او انداختند (كه نرمتر باشد)، فردا صبح فرمود: بستر ديشت مرا از نماز باز داشت، و دستور داد كه يك بستر بيشتر نيندازند، و بستر او از پوستى بود كه با ليف و پوست خرما پر شده بود، عبايى داشت كه هر گاه بجائى ديگر ميرفت آن را دولا كرده زير خود مىانداخت، و بسيار بود كه زيراندازى ساده برايش ميگذاردند كه از پوستى درست شده بود پر از ليف خرما كه بر آن مىنشست، و قطيفهاى داشت مال فدك كه مىپوشيد و خود را در آن مىپيچيد، و قطيفهاى مصرى داشت كه پرز كوتاهى داشت، و فرشى از مو داشت كه بر آن مىنشست، و گاه بر آن نماز مىخواند.
پيغمبر (ص) روى حصير برهنه مىخوابيد بطورى كه چيزى غير از آن زير او نبود، و چون مىخواست بخوابد مسواك مىكرد، و بعد به بستر مىرفت، و پس از جاى گرفتن در بستر بدست راست مىخوابيد، و دست راست را زير گونه راست مىنهاد و بعد مىگفت: «خدايا مرا در آن روز كه بندگانت را بر مىانگيزى از عذابت نگهدار».
سلام و عرض ادب خدمت کلبه نشینان محمدی
سرکار مبصر و جناب مهدی
استاد صادق رو ناراحت کنید همین میشه دیگه
کلاس جبرانی براتون میذارن. شبانه روزی درس بخونید.:Nishkhand:
نمیدونم!:Gig:
ولی همیشه دوست داشتم همه ی مردم دنیا خوشحال باشن.اونوقته که خوشبختی واقعاً معنا پیدا میکنه.
دنیایی بدون جنگ،بدون آلودگی و سوراخ لایه اوزون.
خوشبختی واقعی وقتی ست که قطره اشکی بریزه بر گونه ام، اونوقت بشمارم تعداد دستانی که این اشکهارو پاک میکنن
به نام مهربون
سلام
خوشبختی یعنی اینکه بدونی که راضیه...:Ghamgin::Gol:
با نام خدا
حرکت واقعی در مسیر و رضای الهــی
سلام
نمیدونستم انقد طرفدار دارم:Gol:
راضیه چی؟ راحت باشین.
راضیه خوشحاله؟ :khaneh:
بله این یه خوشبختی بزرگه برا همه:Nishkhand:
چون وای به اون روزی که من خوشحال نباشم:khandeh!:
[SPOILER]نگید خنگه ها میدونم. ان شاالله خدا از هممون راضی باشه. گفتم بخندید[/SPOILER]
یادته یه بار بهم اخطار داده بودی رفتم پیش مدیر سایت ازت شکایت کردم؟:khandeh!:
چنان داد و بیدادی راه انداختم که مدیر میگفت این رفتار از کاربر فرهیختهای چون شما بعیده!:khaneh:
من هنوز نمیدونم چرا بهم اخطار دادی!
هر جور فکر میکنم میبینم یه چیز این جمله زیادیه!
حرکت در مسیر رضای الهی درست از آب در میاد ولی...:Gig:
مگه کسی جرأت داره با عزرائیل موافق نباشه:Nishkhand:
آقا خواجه عبدالله چیه؟!!!
اسم پشمک حاج عبداللهه نه خواجه عبدالله!
فکر کنم شما اونو با خواجه عبدالله انصاری اشتباه گرفتی برادر:Nishkhand:
اقا من یه سری از پست های اسک دین را بی نام بذاریم تو کلبه جهت رفع سلامتی اشکالی داره:Gig::Nishkhand:
به نظرتون ممکن طرف های مقابل ناراحت بشوند؟
اين كه حضور خدارو تو زندگيت واقعا حس كني بدوني پشتيبانته كنارته توجه داره بهت حسي كه فك كنم فقط پيامبران وائمه اطهار تجربش كردن.............خدايا معذرت :hey:
این جناب عزرائیل هم با اسمشون ما رو بیشتر به فکر مرگ و آخرت برده اند!!
إن شاءالله همه ما عاقبت به خیر شویم ******✎
فرزندان و نوادگان حاج عبدالله تصمیم میگیرند بعد از فوت پدر و پدربزرگ خود نام کارخانه و محصول مورد نظر را به پشمک حاج عبدالله موقتا یا برای همیشه تغییر بدهند..
این بود داستان پشمک حاج عبدالله
اساس خوشبختی تسلیم شدنه!
خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم
پخته و خام تو را گر نپذیرم خامم
خدایا یه گوشه ایش رو هم بهم بدی کارم راه می افته! دیگه در حد خیلی خیلی تسلیم شدن یقینا نمی تونم تاب بیارم...
راه آلوده نشدن به اسراف آلوده ؟
اگر کسی میخواهد «اسراف» ـ یا هر گناه دیگری ـ آلوده نگردد، لازم است:
اوّلاً: «معرفت» خود را نسبت به خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام به عنوان نمایندگان و مفسران حقیقی پیام وکلام خدا، توسعه دهد و بر «ایمان و معنویت» همچنین روحیة «خضوع و تسلیم» شدن در برابر فرمان الهی خود بیفزاید.
«معرفت ـ ایمان ـ و روح خضوع و تسلیم» مانع گرایش انسان به نافرمانی و مخالفت با خدا و قوانین و مقررات او گردد.
انسانی که به معرفت خدا برسد و او را بشناسد، از دو جهت به سمت اسراف و گناه دیگری نمیرود:
خداوند را، خدای «محبت، رحمت، رأفت، بخشش و آمرزش» و بالاخره «دارندة» و «آفریننده» همه کمالات و خوبیها میبیند. نیز او را مطلوب حقیقی و محبوب و معشوق واقعی خود مییابد، در نتیجه مجذوب او میشود و در برابرش «خاضع و خاشع و تسلیم» میگردد.
امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «مَنْ عرفَ الله، أحبّه؛(1) هر که خدا را شناسد، او را محبوب خود بر میگزیند و دوستش خواهد داشت».
قرآن کریم میفرماید: «والذین آمنوا أشدّ حبّاً لله؛(2) کسانی که ایمان به خدا آوردهاند، خدا را بیش از هر چیز دیگری دوست خواهند داشت».
پس «معرفت» و «ایمان به خدا» زمینهساز عشق و محبت به خدا است.
کسی که خدا را «بشناسد» و او را «دوست» داشته باشد، گناه نخواهد کرد.(3)
امام باقر(ع) میفرماید: «ما عرف الله من عصاه؛ آن کسی که گناه و نا فرمانی میکند،خدا را نشناخته است».
سپس فرمود: «گناه و نافرمانی خدا میکنی، سپس ادعا و اظهار میکند که خدا را دوست داری؟ این کار شگفتی است!! اگر به راستی دوستش میداشتی، فرمانش را اطاعت میکرد، زیرا دوستدار، فرمانبردار و مطیع محبوب خویش است».(4)
قرآن میفرماید: «ای پیامبر! بگو اگر خدا را دوست دارید و او محبوب شماست، پس از من پیروی و اطاعت کنید، تا
خدا هم شما را دوست بدارد».(5)
2. گناه آگاهانه، به منزلة جنگ با خدا است، انسان که خدا را شناخته است، فکر و تصور جنگ با خدا در ذهنش پیدا نمیشود، زیرا خدا را «توانای مطلق» میشناسد. و هست و نیست را تنها به اراده و خواست او وابسته میداند، نیز نتیجه مخالفت و جنگیدن با خدا را، ذلت و بدبختی و هلاکت مییابد.
امام صادق(ع) میفرماید:«مَن عرف الله، خاف الله و...(6) هر کس معرفت به خدا پیدا کند و او را بشناسد از (عدل) خدا پروا کند و بترسد، و هر کس از (عدل) خدا بترسد، دل از دنیای حرام و لذتهایش برکند».
دوم: برای تنفر فزونتر از اسراف لازم است به مفاهیم و معانی آیات و روایاتی آشنا شود و معرفت پیدا کند که بیانگر آثار منفی و ویرانگر اسراف در زندگی و سرنوشت انسان در دنیا و آخرت است؛ هم چنین نشان دهندة آثار سازنده، مثبت و کمالزای «اعتدال» و میانهروی و دوری از اسراف و افراط و تفریط میباشد.
در ذیل به چند نمونه اشاره میشود.
تذکر: با توجه به آن که اسراف دارای جنبهای مالی و اقتصادی، اخلاقی عقیدتی و تجاوز به حدود الهی است، آن چه را که به عنوان آثار اسراف ذکر میگردد، همة آن در تمامی جنبههای اسراف تحقق نمییابد.
نکته دیگر آن که این آثار را به دو دسته:
الف) آثار روحی و معنوی؛
ب) آثار مادی تقسیم میکنیم.
الف) آثار روحی:
1ـ امام حسن عسکری(ع) اسراف را یک عمل شیطانی معرفی کرده است و فرموده است:
«إیّاک و الاسراف فانّه مِن فعل الشیطنة؛(7) از اسراف و زیادهروی دوری گزین که کار شیطان است».
طبیعی است کاری که مورد تأیید شیطان است، مورد پذیرش خدا نمیتواند باشد،از این رو که قرآن کریم در چند آیه میفرماید:
2ـ خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.(8)
نتیجه دوست نداشتن خداوند آن است که عنایات و الطاف ویژة خویش را از اسراف کنندگان بر میدارد، از این رو قرآن میفرماید:
3ـ خداوند توفیق هدایت و اسباب رسیدن به رشد و کمال انسانی را از اسراف کنندگان بسیار دروغگو، سلب میکند.(9)
نتیجة سلب توفیق، گام گذاشتن در مسیر گمراهی، غفلت و خدا فراموشی و خود فراموشی است.
4ـ اسراف موجب غلفت از خدا میگردد و باعث میشود که اعمال زشت تبهکاران در نظرشان زیبا جلوه کند.(10)
غفلت و خدا فراموشی و زیبا جلوه کردن کارهای زشت، فرد را به سوی غرور و داشتن روح خودخواهی و خود محوری و استکبار سوق میدهد.
5ـ اسراف، روح تکبّر را در انسان ایجاد میکند و سرانجام فرد را به سوی انکار خدا و بلکه ادعای خدایی سوق میدهد.(11). طبیعی است انسانی که به قوانین الهی احترام نمیگذارد و آگاهانه حرمت شکنی میکند، به تناسب گناه خویش، کیفر بیند. از این رو:
6ـ از نظر قرآن از کسانی که در قیامت کور محشور میشوند، و پس از حسابرسی قیامت، به عذابی شدیدتر و ماندگارتر گرفتار میگردد، اسراف کنندگان است.(13)
آثار مادی:
7ـ امام صادق(ع) میفرماید: «اسراف سبب تنگدستی و اعتدال و میانهروی باعث ثروت و بینیازی میگردد».(13)
8ـ علی (ع) میفرماید: «اسراف باعث کاهش ثروت و زوال مال دنیا میگردد».(14)
حضرت در کلامی دیگر میفرماید: «هر که در طلب دنیا زیادهروی کند،فقیر و تنگدست از دنیا میرود».(15)
برای اسراف آثار روحی و معنوی و مادی دیگری در قرآن و روایات ذکر شده است.
پینوشتها:
1. مجموعة ورام، ص 39.
2. بقره (2) آیه 165.
3. در مناجات المحبّین،از مناجات خمس عشره، امام سجاد میفرماید: ای خدای من چه کسی است که شیرینی محبّت تو را چشیده باشد، آن گاه دنبال کسی جز تو برود؟ چه کسی است که با مقام قرب تو مأنوس گردد و لحظهای بخواهد از تو روی گرداند؟
4. تحف العقول، ص 337؛ بحار، ج 57، ص 174.
5. آل عمران (3) آیه 31.
6. تحف العقول، ص 420.
7. سفینه البحار، ج 1، ص 616.
8. اعراف (7) آیه 31 و انعام (6) یه 141.
9. غافر (40) آیه 28.
10. یونس (10) آیه 12.
11. همان، آیه 82.
12. طه (20) آیه 127 تا 124 ملاحظه شود.
13. وسایل الشیعه، ج 6، ص 4.
14. غرر، ج 1، ص 15.
15. «من اسرف فی طلب الدنیا، مات فقیراً». همان، ج 2، ص 668.
استاد بزرگوار
اگر معلمی تو زنگ تفریح درس بده این میشه اسراف:Gig:
کلبه زنگ تفریح و جهت انرژی گرفتن کاربران برپا شده است:Nishkhand:
ضمن اینکه تو فضای مجازی پست بالای 5 خط خونده نمی شود:khandeh!:
دراین زنگ تفریح اسراف نیست
فضای مجازی پر از گفته ی گاف نیست
ز پستی که بالا تر از پنچ است
پر از نکته ها وپر از گنچ است
سوی آب هر تشنه آید دوان
چه کودک بود یا که پیر و جوان
خوشبختي و آرامش يعني يه روز صبح از خواب بلند بشم ببينم مسئله ي زير حل شده........
مسئله چي بود؟
مسئله را جناب مهدي حذف كردند.:Kaf::Kaf::Kaf:
[/SPOILER]
[FONT=arial]من که به جز این تیکه«
مسئله جزیی ویرایش جزیی هم میخواد دیگه:khaneh:
بسم الله
يا محمد ص
سلام ب همه.
.
چقدر از عملکردت توی دنیا راضی هستی؟
.
موفق باشيد
التماس دعا
يا حق
بسم الله
.
نظر بدهيد يك موضوع چند روز در كلبه باشه؟ و بعد عوض بشه؟
.
سلام
عرض ادب و احترام
در پی اهانت مجدد غربی ها به رسول رحمت همراه با همه کاربران اسک دین ما هم کلبه را یه مدت محمدی میکنیم:ok:
هر اقدامی که نشانگر محب و علاقه ما به رسول رحمت را می تونید تو کلبه بذارید
تصویر فیلم لینک آواتار و...
برای شروع لطفا آواتارتون را محمدی کنید
http://www.askdin.com/thread22759.html
ببخشید دایی جان ولی این سؤالت برای من مث جوک بود.البته همه ی جوکها خنده دار نیستن ،بعضیاشون خیلی هم غم و گریه دارن.
میدونی کی این گریه تبدیل به ضجه و مویه میشه؟وقتی که بفهمی دنیای تو همین برکه ی حبابی نیست.بفهمی عمری رو توی غفلت دست و پا میزدی.
ی زمانی آواتارم این بود:هیچ آگاه شدنی بدون درد نخواهد بود، ولی نگفته بود خونریزی هم داره!!
این بدترین سؤالی بود که توی چند وقت اخیر ی نفر ازم پرسیده!
حالا اگه فک کنیم از صفر تا صد به خودمون چن میدیم باید شرط کنیم که مجهول مورد نظر جزء اعداد صحیحه!
تابستونه ولی داره برف میاد
ارابه مرگ بدون اسب میاد
تو که مردی، حتی قبر نداری
داری می كشي، ولی دست نداری
چشم به هم می زنی حالا پاییزه
جای برگ از درختا خون میریزه
قطره قطره داره جمع میشه
سیل خون توی گورت پر میشه
واسه آدما مثل سایه شدی
توی قبر چپیدی و خفه شدی
مازح ، داره یهبار دیگه ، توی چهار چوب در ، حکم قتال رو میده
تاریک و روشنه، اتاق تاریکه
یکی یواش در گوشت باز میگه
پسر ته خطی، تموم شد مهلتت
از خواب بیدار شدی، تیغه روی گردنت
این دیگه یه خواب نیست، حقیقت محضه
پایان صدای زوزه های سگ رذله
این خواب بد تا ابد باهاته پسر
تاریکیش چشماتو کور کرده، چه بد
تو میپری از خواب، تو همون اتاق
کاغذ تو دستت ، حکم ارتداد
قطره های خون روی کاغذ سفید
باز دوباره از خواب، مرتدی پرید
مازح ، داره یهبار دیگه ، توی چهار چوب در ، حکم قتال رو میده
اگر کسی وبلاگ داره حتما استفاده کنه
http://www.askdin.com/thread46256.html
[b]content[/b]
**********
سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
تنها بعد از انتظاره که میرسی
اگه طاقت چشمات از راهی که اومدی ....................برنگرده ......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
[b]content[/b]
دانلود صوت
[h=2]سلام بر جهاد و مقاومت…لبیک یا رسول الله[/h]

خم چو نگون گشت یکی قطره بریخت
هوش ز مدهوش دو عالم بگریخت.
«خم» که معکوس شود می شود: «مخ» قطره (همان نقطه) اش که بیافتد می شود: «مح»
قسمت «هوش» که از کلمه «مدهوش» جدا شود، «مد» می ماند. «مح» + «مد» = «محمد» :Gol::Gol::Gol:صلی الله علیه و آله و سلم!
احادیثی در توصیف پیامبر از زبان امام امیر المؤمنین علیه السلام:
روایت اول: (خطبه 160 نهج البلاغه)
براى تو كافى است كه رسول خدا سر مشق تو باشد، و راهنمايى براى درك زشتى و عيب دنيا، و كثرت رسواييها و بدىهاى آن، زيرا دنيا از همه جانب از او گرفته شد، و اطراف و جوانبش به آسانى به غير او واگذار گرديد، او را از دنيا چون كودكى از شير مادر بريدند، و از زر و زيورش دور كردند. ...
به پيامبر پاكتر و پاكيزهترت- كه درود خدا بر او و آلش باد- اقتدا كن، كه وجودش براى هر كه بخواهد به او اقتدا كند سر مشق است، و براى آن كه تسلّى جويد در زندگى به آن حضرت تسلّى است، و محبوبترين بندگان نزد خدا كسى است كه به پيامبر اقتدا كند و قدم جاى قدم او بگذارد.
از دنيا به حد اقل قناعت كرد، و ديده براى تماشاى آن باز نكرد. لاغرترين اهل دنيا، و گرسنهترين آنان از دنيا بود. دنيا به او ارائه شد اما از پذيرفتنش امتناع كرد، چيزى را كه دانست خدا دشمن دارد او هم دشمن داشت، و هر چه را حق خوار و بىمقدار دانسته بود او هم خوار و بىمقدار دانست، و آنچه را پروردگار كوچك شمرده او هم كوچك شمرد. اگر در وجود ما جز محبت آنچه كه خدا و رسول دشمن دارند نبود، و بزرگ شمردن آنچه را كه خدا و رسول كوچك شمردهاند وجود نداشت، همين براى ستيزگى ما با خدا و سرپيچى ما از فرمانش بس بود. رسول خدا روى زمين غذا مىخورد، و مانند نشستن بندگان مىنشست، و با دست خود پارگى كفشش را مىدوخت، و جامهاش را وصله مىكرد، بر مركب بىپالان سوار مىشد، و در رديف خود سوار مىكرد. پردهاى همراه با نقش و نگار بر در خانهاش آويخته بود، به يكى از همسرانش فرمود: فلانى! اين پرده را از برابر ديد من پنهان كن، زيرا وقتى آن را مىبينم دنيا و زر و زيورش را به ياد مىآورم. با عمق دل از دنيا اعراض كرد، و ياد اين سراى فانى را از خاطرش ميراند، علاقه داشت زر و زينت دنيا از برابر ديدهاش مخفى باشد، تا از آن جامه زيبا برنگيرد، و باورش نيايد كه سراى قرار و آرامش است، و اميدى به درنگ در آن نداشته باشد، علاقه به دنيا را از دل بيرون كرد، و از اين محل فانى دل برداشت، و از ديده خود پنهان نمود.
... پيامبرش را با نورى درخشان، و دليلى روشن، و راهى آشكار، و كتابى هدايت كننده بر انگيخت. خاندانش بهترين خاندان، و شجره وجودش بهترين شجره است، شجرهاى كه شاخههايش معتدل، و ميوههايش در دسترس است. جايگاه ولادتش مكّه، و هجرتش مدينه طيّبه بود، در مدينه نامش پر آوازه شد، و صدايش از آنجا به همه جا رسيد. خداوند او را با دليل كافى و پندى شفابخش، و دعوتى كه مردم را از گمراهيها برهاند فرستاد. دستورات ناشناخته دين را به وسيله او آشكار نمود، و بدعتهاى نادرست را درهم كوبيد، و احكامى را كه هم اكنون نزد ما معلوم است بيان داشت.
روایت دوم: (خطبه 94)
... تا آنكه كرامت خداوند سبحان منتهى به محمّد شد، او را از برترين معادن روياند، و در عزيزترين. سرزمينها كاشت، از همان درختى كه پيامبرانش را از آن آشكار كرد، و امناى خود را از آن انتخاب نمود. عترتش بهترين عترتهاست، و دودمانش بهترين دودمانها، و شجرهاش بهترين شجرهها، شجرهاى كه در حرم روييده، و در عرصه كرامت و مجد به رشد رسيده، شجرهاى كه شاخههايى بلند دارد، و ميوههايى دور از دسترس. از اين رو او امام تقوا پيشگان، و وسيله بصيرت هدايت يافتگان است. چراغى است درخشان، و ستارهاى فروزان، و آتش گيرهاى با شعلههاى زبانه دار.
روشش اعتدال، طريقهاش رشد، كلامش جدا كننده حق از باطل، و حكمش عدل است.
خداوند او را در فاصلهاى كه بين آمدن پيامبران رخ داده بود بر انگيخت، زمانى كه مردم از عمل نيك روى بر تافته و ملتها غرق جهالت بودند.
روایت سوم: (خطبه 72)
شريفترين درودهايت، و افزونترين بركاتت را بر محمّد بنده و رسول خود قرار ده، رسولى كه ختم كننده نبوت، و باز كننده راههاى بسته، و آشكار كننده حق بر مبناى حق است، پيامبرى كه خروشهاى باطل را دفع، و حملههاى گمراهى را شكست، چنان كه سنگينى رسالتى را كه بر عهده گرفت با قدرت پيش برد، به امر تو قيام نمود، و در راه رضاى تو شتافت، بدون اينكه از پيشى گرفتن بماند، و در عزمى كه داشت سستى ورزد، وحى تو را ضبط نمود، عهدت را حفظ نمود، بر اجراى فرمانت اقدام ورزيد، تا آتش دانش طلب را بر افروخت، و راه حق را براى اشتباه كار روشن ساخت، و دلهايى كه در فتنهها و گناهان غرق شده بود به وسيله او هدايت شد، پيامبرى كه نشانههاى واضح را بر پا كرد، و احكام نورانى را ابلاغ نمود. او امين درستكار تو، و خزينهدار دانش سرّى تو، و شاهد تو در روز قيامت، و پيامبر به حقات، و فرستادهات به سوى خلق بود.
خداوندا، جايى وسيع در سايه رحمتت براى او بگشا، و او را از خير فراوان و اجرى از فضل و كرمت مرحمت فرما. الهى، بناى او را بر بناى بنا كنندگان فضيلت بلند گردان، و مرتبهاش را نزد خود گرامى دار، و نورش را كامل ساز، و او را در عوض رسالت چنين پاداش ده: شهادتش را مقبول، گفتارش را پسنديده، منطقش را عدل، و سخنش را جدا كننده بين حق و باطل قرار ده. خداوندا، بين ما و او در جايى كه زندگيش نيك، و نعمتش بىزوال، و خواهشهايش بر آورده، و هوسهايش لذت بخش، و آسايشش فراوان، و در منتهاى آرامش با ارمغانهاى كرامت است جمع فرما!
روایت چهارم: (خطبه 96)
قرارگاهش بهترين قرارگاه، و محل روييدنش شريفترين محل است، در معادن بزرگوارى، و گهوارههاى سلامت. قلب خوبان شيفته او شد، و توجه ديدهها به جانب او گشت. خداوند به بركت او كينهها را دفن كرد، و آتش دشمنىها را خاموش نمود. مردم را به دست او با هم (به خاطر) ايمان برادر ساخت، و نزديكان را (به خاطر كفر) از هم دور كرد. به وسيله او ذليل را عزيز، و عزيز بىجهت را ذليل گرداند. كلامش روشن كننده حق، و سكوتش زبان گويا بود.
روایت پنجم: (خطبه: 105)
تا اينكه خداوند محمّد را گواه و بشارت دهنده و ترساننده بر انگيخت. در كودكى بهترين مردم، در بزرگ سالى نجيبترين انسان، در اخلاق پاكترين پاكان، و دوام جود و سخايش از همه بيشتر بود.
روایت ششم: (خطبه 108)
او را از شجره انبيا، و از چراغدان نور، و از مرتبت بلند، و از مركز سرزمين بطحا، و از چراغهاى بر افروخته در ظلمت، و چشمههاى حكمت اختيار نمود. طبيبى است كه همراه با طبّش در ميان مردم مىگردد، مرهمهايش را محكم و آماده ساخته، و ابزارهايش را براى سوزاندن زخمها داغ نموده، تا هر جا لازم باشد: در زمينه دلهاى كور، و گوشهاى كر، و زبانهاى لال به كار گيرد. دارو به دست به دنبال علاج بيماريهاى غفلت، و دردهاى حيرت است.
روایت هفتم: (خطبه 109)
رسول حق دنيا را حقير و كوچك شمرد، و پستش دانست و نزد ديگران خوار نمود، مىدانست كه خداوند با اختيار خود دنيا را از او دور كرد، و به خاطر حقارتش آن را براى ديگران گشاده ساخت. پس او با قلبش از دنيا روى گرداند، و يادش را از باطن خود ميراند، و عاشق غايب شدن زينتش از مقابل خود بود، تا از آن لباس آرايشى برنگيرد، يا اقامت در آن را هوس ننمايد. در رساندن احكام از جانب خدا براى قطع عذر مردم كوشيد، و براى مردم با ترساندن از عذاب خير خواهى نمود، و با مژدههايى كه داد به بهشت دعوت فرمود و با تهديدهايى كه كرد از آتش ترساند.
روایت هشتم: (خطبه: 147)
خداوند محمّد را به حق بر انگيخت تا بندگانش را از حلقه پرستش بتها در آورده به مدار عبادت خود وارد كند، و از طاعت شيطان نجات داده به گردونه طاعت خود بياورد، به وسيله قرآنى كه معنايش را روشن و بنيانش را استوار كرد، تا بندگان خداى خود را بعد از جهل به او بشناسند، و پس از انكار (زبانى) او به وجودش اقرار نمايند. و پس از انكار (قلبى) او وجودش را ثابت بدانند.
روایت نهم: (خطبه: 151)
گواهى مىدهم كه محمّد بنده و فرستاده و انتخاب شده و برگزيده اوست، در فضيلت همتايى ندارد، و فقدانش را چيزى جبران نمىكندد. شهرها از پس گمراهى تاريك، و جهالت غالب بر مردم، و درشتخويى ستم آميز به وجود او روشن شد، آن هم در زمانى كه مردم حرام خدا را حلال دانسته، و انسان حكيم را خوار مىشمردند، در روزگار خالى از پيامبران مىزيستند، و بر حالت كفر از دنيا مىرفتند.
روایت دهم: (خطبه: 173)
رسول خدا امين وحى، و آخرين فرستادگان، و بشارت دهنده به رحمت، و بيم دهنده از عذاب او بود.
لبیک یا رسول الله ...:Gol:
روایت یازدهم: (خطبه: 178)
و شهادت مىدهم كه محمد بنده و فرستاده او، و برگزيده از موجودات است، كه براى بيان احكام انتخاب شده، و به كرامتهاى گرانبهاى الهى اختصاص يافته، و جهت ابلاغ رسالتهاى با ارزشش برگزيده شده، و به سبب او نشانههاى هدايت روشن، و سياهى كور دلى و ضلالت زدوده گشته است.
روایت دوازدهم: (خطبه: 185)
شهادت مىدهم كه محمّد بنده و رسول برگزيده، و امين پسنديده اوست، او را با دلايل الزام كننده، و پيروزى آشكار، و راه روشن فرستاد، او هم رسالت حق را آشكارا به مردم رساند، و انسانها را به راه راست واداشت و راه را به آنان نماياند، و نشانههاى هدايت و مشعل روشن دين را به پا كرد، و رشتههاى اسلام را محكم، و دستگيرههاى ايمان را استوار نمود.
روایت سیزدهم: (خطبه: 214)
شهادت مىدهم كه محمّد بنده و رسول او و آقاى عباد اوست، خداوند هرگاه بندگان را دو گروه كرد پيامبرش را در بهترين گروه قرار داد، آلوده دامن و بد كاره را در تبارش سهمى نبود.
روایت پانزدهم: (مکارم الاخلاق: 18)
دست و دل بازترين مردم، با جراتترين و راستگوترين و وفاكنندهترين و نرمخوترين مردم بود، از نظر قوم و عشيره كريمتر و برتر بود. هر كس او را زيارت مىكرد در برخورد اول هيبتى بزرگ از وى احساس مىكرد و چون با وى معاشرت مىنمود و اخلاق او را مىشناخت باو محبت پيدا مىكرد، هرگز پيش از او و بعد از او كسى همانند او نديدهايم.
روایت شانزدهم: (مکارم الاخلاق: 18)
در ميدان بدر مرا مشاهده كرديد كه ما به پيغمبر پناه مىبرديم و از همه ما بدشمن نزديك نزديكتر و در حمله سختتر و شديدتر بود.
چون آتش جنگ افروخته و سرخ شد و دشمن روبرو مىشد، (همگى) به پيغمبر پناهنده مىشديم و هيچ كس بدشمن از او نزديكتر نبود.
روایت هفدهم: (مکارم الاخلاق: 23)
هرگز پيغمبر با كسى مصافحه نكرد كه دستش را از دست او بيرون كشد تا اينكه آن كس دستش را بيرون كشد و هيچ كس براى كارى يا سخنى با او روبرو نميشد كه حضرت از او جدا شود جز آنكه اول آن كس جدا گردد و هر كس كه با او در سخن منازعه ميكرد و ساكت نميشد حضرت زود ساكت مىگشت. و هرگز ديده نشد كه پاهايش را جلوى همنشينى دراز نمايد و هيچ گاه بين دو چيز مخير نميشد جز اينكه سختترين را انتخاب مىنمود و اگر باو ستمى مىشد استمداد نمىخواست مگر در جايى كه يكى از احكام خدا مورد هتك قرار مىگرفت كه در اين هنگام نيز خشمش براى خداى (تبارك و تعالى) بود و تا دم مرگ هرگز در موقع غذا خوردن تكيه نكرد و هيچ درخواستى از او نشد كه در جواب «نه» بگويد و هرگز حاجتمندى را جز حاجت روا يا با سخن نرم رد ننمود، و نمازش در جماعت از همه كس خفيفتر و سخنرانيش كوتاهتر و از بيهودگى بدورتر بود و بهنگامى كه نزديك ميگشت از بوى خوشش شناخته مىشد و چون با مردم غذا ميخورد اول همه دست بغذا ميبرد و آخر همه دست ميكشيد و از جلوى خود غذا ميخورد و اگر غذا خرما و رطب بود از همه طرف ظرف تناول ميكرد و آب را بر سه نفس مينوشيد و آب را ميمكيد و آن را نمىبلعيد و دست راست را براى خوردن و آشاميدن و دادن و گرفتن بكار ميبرد و جز با دست راست چيزى را اخذ نميكرد و جز با دست راست عطا نميكرد و دست چپش براى ديگر كارهاى بدنش بود و بدست راست ابتدا كردن را در همه كارها از لباس پوشيدن و كفش بپا كردن و براه افتادن دوست ميداشت در وقت دعا گفتن سه بار دعا ميكرد دعا را تكرار مينمود او چون حرف ميزد يك بار ميگفت و چون اجازه ميگرفت سه بار اجازه ميگرفت و سخنش شمرده و با فاصله ادا مىكرد كه مستمعان آن را ضبط كنند و چون حرف ميزد گويا نور از بين دندانهاى پيشين او ميدرخشيد و چون او را در اين موقع ميديدى گمان ميكردى كه بين دندانهايش گشاده است و حال اينكه چنين نبود نگاهش كوتاه بود (نه خيره و هيز) با هيچ كس آنچه را مكروه ميداشت نميگفت و چنان راه ميرفت كه گوئى از بالا به سرازيرى پايين مىآيد يعنى با كمال فروتنى قدم برمىداشت و ميفرمود بهترين شما خوش اخلاق ترين شما است.
از غذا نه تعريف ميكرد نه بدگوئى مىنمود و اصحابش در محضر او در سخن نزاع نمىكردند و اين محدث در بارهاش ميگويد هرگز پيش از پيامبر و بعد از او مانندش را نديدم.
روایت هجدهم: (مکار الاخلاق: 38)
تشك پيغمبر همان عباى او بود و متكاى حضرت پارچهاى بود كه از ليف خرما پر شده بود و يك شب دولا كردند و زير او انداختند (كه نرمتر باشد)، فردا صبح فرمود: بستر ديشت مرا از نماز باز داشت، و دستور داد كه يك بستر بيشتر نيندازند، و بستر او از پوستى بود كه با ليف و پوست خرما پر شده بود، عبايى داشت كه هر گاه بجائى ديگر ميرفت آن را دولا كرده زير خود مىانداخت، و بسيار بود كه زيراندازى ساده برايش ميگذاردند كه از پوستى درست شده بود پر از ليف خرما كه بر آن مىنشست، و قطيفهاى داشت مال فدك كه مىپوشيد و خود را در آن مىپيچيد، و قطيفهاى مصرى داشت كه پرز كوتاهى داشت، و فرشى از مو داشت كه بر آن مىنشست، و گاه بر آن نماز مىخواند.
پيغمبر (ص) روى حصير برهنه مىخوابيد بطورى كه چيزى غير از آن زير او نبود، و چون مىخواست بخوابد مسواك مىكرد، و بعد به بستر مىرفت، و پس از جاى گرفتن در بستر بدست راست مىخوابيد، و دست راست را زير گونه راست مىنهاد و بعد مىگفت: «خدايا مرا در آن روز كه بندگانت را بر مىانگيزى از عذابت نگهدار».
[FONT=IranNastaliq]بسم الله الرحمن الرحیم
لال باد زبانی که به آقایم توهین کرد.
من عاشق آقایم محمدم(ص)
اللهم صل علی محمد وآل محمد.
اللهم صل علی محمد وآل محمد.
سلام و عرض ادب خدمت کلبه نشینان محمدی
سرکار مبصر و جناب مهدی
استاد صادق رو ناراحت کنید همین میشه دیگه
کلاس جبرانی براتون میذارن. شبانه روزی درس بخونید.:Nishkhand:
[FONT=microsoft sans serif]اللهم صل علی محمد وآل محمد.
انا عبد لعبید محمد
ناقص :
محمد صلی الله علیه و سلم
کامل و صحیح:
محمد صلی الله علیه و آله و سلم
این روزها که تصاویر در خصوص رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زیاد استفاده می کنیم به این نکته ظریف هم دقت کنیم.