علی الله:
از صحبت اغیار گذشتیم علی الله
ما از همه جز یار گذشتیم علی الله
شد وعده ی دیدار من و یار شب تار
از خواب شب تار گذشتیم علی الله
خاکم به سر ار جز به وصالش بنهم سر
از جنت و از نار گذشتیم علی الله
از زهد ریایی که بود شیوه ی خامان
ما سوخته یک بار گذشتیم علی الله
در اهل زمانه دل بیدار ندیدیم
زین مردم بیمار گذشتیم علی الله
چشم طمع از مال جهان پاک ببستیم
از اندک و بسیار گذشتیم علی الله
از حرف ندیدیم به جز تیرگی دل
ناچار ز گفتار گذشتیم علی الله
حق راست انا الحق خساگر چو حلاج
از بیم سر دار گذشتیم علی الله
از: علامه حسن زاده ی آملی(مد ظله العالی
ببخشید که در این تاپیک که همه شعر می گذارند من از عنوان عدول می کنم اما وقتی این عنوان را دیدم و شعر را خواندم تعجب کردم. علی الله یعنی چه ؟ نعوذ بالله که مقصود الله بودن حضرت علی علیه السلام نیست؟ مگر نه اینکه حضرت علی علیه السلام می فرماید: کفی بی فخرا ان اکون لک عبدا : این فخر برای من بس است که بنده تو باشم ای خدا!
با نقل آگاهانه اشعار و مطالب زینت دهنده نام اولیاء الله و ائمه اطهار علیهم السلام باشیم نه مایه ننگ آن بزرگواران و مایه لعن و نفرین آنان.
متشکرم
با سلام وعرض ادب خدمت شما دوست گرامی اونجور که آقا رضا نقل کرده اند : این اشعار از از: علامه حسن زاده ی آملی(مد ظله العالی ) هست وایشون از عارفان به نام هستند که در مورد ایشان وارد نمیشم قطعا منظور این علامه بزرگوار این مطلب نیست ممنون از نظر دهی حضرتعالی:Gol:
شعر دروصف تو لالی بیش نیست گفتنت حرف محالی بیش نیست پیش اشکت آب اقیانوس هم قطره آب زلالی بیش نیست جلوه های تو که باشد آفتاب قطعه سرخ زغالی بیش نیست هرکجایش ردّ دست توست ذات این عالم سفالی بیش نیست حرف ما ازتو نماد جهل ماست پاسخ ما هم سوالی بیش نیست
[=Century Gothic]مـــدارچشـم تــو دور نمـاز است [=Century Gothic]نماز تــو نـیـــازم را طراز است [=Century Gothic]نگاهت گاه سجده سربه زیراست [=Century Gothic]سرت درپیش مردم سرفراز است [=Century Gothic]هنــــوز از خـلـقت تـــو از تعجب [=Century Gothic]دهـان آفــریــنـش بـاز بــاز است [=Century Gothic]فـقط معمـار دست مــاهــر تــوست [=Century Gothic]که از یک مشت خاک آیینه ساز است [=Century Gothic]چه راحت می شود باتـو خدا گفت [=Century Gothic]مگر روح تو همجنس نماز است
:Rose: یامولا علی :Rose: [=Franklin Gothic Medium]تیرمحبت تو را منم نشانه یا علی [=Franklin Gothic Medium]گرفـته برزیارتت دلـم بهانه یا علی [=Franklin Gothic Medium]بارولایت تو را به دوش دل گذاشتم [=Franklin Gothic Medium]کوه معاصیم فتاد از سرشانه یا علی [=Franklin Gothic Medium]ای زدودیده ام روان خون سرشکسته ات [=Franklin Gothic Medium]ای زدلم گل غمت زده جوانه یا علی [=Franklin Gothic Medium]توکزعطوفت دلت شیر دهی به قاتلت [=Franklin Gothic Medium]دست تهی کجا مرا کنی روانه یا علی [=Franklin Gothic Medium]تو قهرمان خیبری چرا کنار بستری [=Franklin Gothic Medium]هما چگونه سرکند در آشیانه یا علی [=Franklin Gothic Medium]ای پدریتیم ها دوچشم خود زهم گشا [=Franklin Gothic Medium]طفل یتیمت آمده بر درخانه یا علی [=Franklin Gothic Medium]داغ تو کرده آتشم هرنفسی که می کشم
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر» بود در محفل ارباب نظر نقل شیرینتری از نقل و شکر می شمردند یکایک چو گهر مدحت صاحب شمشیر دوسر که بشر می شود اینگونه مگر؟ «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر رَبُّهَ فیه تجلّی و ظهَر» چه بشر؟ مظهر اوصاف خدا چه بشر؟ مطلع انوار هُدی چه بشر؟ پادشه ارض و سما چه بشر؟ صاحب دستور و قضا چه بشر؟ حاکم و فرمان قدر «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر هُوَ وَالواجِبُ نورٌ و قَمَر» چه بشر؟ مرشد جبریل امین چه بشر؟ آینه ی خالق بین چه بشر؟ نور إلاهش به جبین چه بشر؟ ناطق قرآن مبین چه بشر؟ قاسم فردوس و سقر «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر یا لَهُ صاحِبَ سَمْعٌ وبَصَر» چه بشر؟ باعث ایجاد جهان چه بشر؟ علّت تکوین مکان چه بشر؟ مبدأ اوقات و زمان چه بشر؟ واقف اسرار نهان آگه از هر چه به بحر است و به بَر «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر صَدَفٌ فی صَدَفٍ فیه دُرَرْ» بشری کو به إلاه است ولی حاکم مطلق حکم ازلی داور محکمه ی لم یزلی به خداوند، علی هست علی مدح وی آن که نگنجد به شُمَر «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر ماغَزَی غزْوَةً اِلاّ وَظَفَر» علی آری نَبْوَد جز بشری بشری، خود به بشر چون پدری درگهش ملجاء هر در بدری مادر دهر نزاید پسری اَبَدالدّهر چو وی بار دگر «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر حَمَدَاللّه و اَثنی و شَکرْ» ای که خواهی که شوی پیرو او اوّل از وی ره مقصود بجو وانگی خویش ببین موی به مو بعد با معرفت و عقل بگو خواه باشی به سفر یا به حضر: «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر خَصَّهُ اللّه بآی وَسُوَر» آن که لوح دلش از لوث گناه قیرگون است و همه نامه سیاه ننهاده قدمی راست به راه چون بگوید به چنان وضع تباه که منم پیرو او، او رهبر؟ «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر فیه طومارُ عَظاتٌ وَعِبَرْ» پیرو او نکند میل به شر خیر مردم بُوَد او را به نظر به کس او را نرسد رنج و ضرر حامی غمزدگان شام و سحر بر یتیمان همه باشد چو پدر «ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر وَسُلیلٌ کشُبَیرٍ وشَبَرْ»
شعر عربی: از ملاّ مهرعلی خویی تضـمین از: سلیمان امیـنی تبریزی
علي آن شير خدا شاه عرب
الفتي داشته با اين دل شب
شب ز اسرار علي آگاه است
دل شب محرم سرالله است
شب شنفته است مناجات علي
جوشش چشمه عشق ازلي
دردمندي که چو لب بگشايد
در و ديوار به زنهار آيد
کلماتي چو در، آويزه گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سينه آفاق شکافت
چشم بيدار علي خفته نيافت
ناشناسي که به تاريکي شب
مي برد شام يتيمان عرب
پادشاهي که به شب برقع(1) پوش
مي کشد بار گدايان بر دوش
شاه بازي که به بال و پر راز
مي کند در ابديت پرواز
آن دم صبح قيامت تأثير
حلقه در شد از او دامنگير
دست در دامن مولا زد در
که علي! بگذار و از ما مگذر
پيشوايي که ز شوق ديدار
مي کند قاتل خود را بيدار
مي زند پس لب او کاسه شير
مي کند چشم اشارت به اسير
چه اسيري که همان قاتل اوست
تو خدايي مگر اي دشمن دوست
در جهاني همه شور و همه شر
ها علي بشر کيف بشر
شبروان مست ولاي توعلي
جان عالم به فداي توعلي (2) پي نوشتها:
صفحه ی مجنون دلم بسته به موی حیدر است
خواب و خیال من فقط دیدن روی حیدر است
کعبه ی من، منای من، مروه ی من، صفای من
عقربه ی قبله نما، یکسره سوی حیدر است
حج نروم بدون او از چه به احرام شوم
چون حجر الاسود من چشم نکوی حیدر است باد صبا که مرده را حیات نو عطا کند
وزیدنش ذره ای از شمیم بوی حیدر است
گاه دلم سوی نجف، گاه رود غدیر خم
این دل دیوانه ی من به جستجوی حیدر است
عزم سفر نموده ام تا حرم ابوتراب
مسافرم مقصد من رفتن کوی حیدر است
طعنه ی دشمن علی هیچ اثر نمی کند
مرحم نیش دشمنان، نوش سبوی حیدر است
نغمه ی جمع شیعیان یکسره باشد این چنین
لعنت بی شمار بر آن که عدوی حیدر است
بی معرفتش ذکر علی(ع) بر لبشان سرد ذکر لبشان مایهء آزار علی(ع)بود در عالم ذر خود به علی(ع) عرضه شدیم و ما برده بازار و خریدار، علی(ع)بود "تا الله لقد آثرک الله علینا" از روز ازل مجد سزاوار علی(ع)بود اسرار خدا را به پیمبر شب معراج گفتند و گویندهء اسرار، علی(ع)بود آیات الهی تهی از نور علی(ع)نیست هر صفحه قرآن همه سرشار علی(ع)بود در وصف خدا بس که علی(ع) بندهء او بود در وصف علی(ع)بس که خدا یار علی(ع)بود در اوج همه خواسته هایم فقط این است گویند که این برده بازار علی(ع)بود ای کاش بگویند مرا روز قیامت گر شیعه نبوده است هوادار علی(ع)بود این بیست و یک بیت که من زمزمه کردم -گفتم که بدانی- همه اشعار علی(ع)بود :Gol::Gol::Gol:
[=b lotus]علی آن شیر خدا شاه عرب :Sham: :Sham: الفتی داشته با این دل شب
[=b lotus]شب زاسرار علی آگاه است :Sham: دل شب محرم سرالله است [=b lotus]فجر تا سینه افاق شکاف :Sham: چشم بیدار علی خفته نیافت [=b lotus]ناشناسی که به تاریکی شب :Sham::Sham: می برد شام یتیمان عرب
[=b lotus][=b lotus]و ان دم صبح یامت ثاثیر حلقه ای در شد از او دامن گیر [=b lotus]که علی بگذر از ما[=b lotus] مگذر بست [=b lotus]شال می بست ندای محکم :Sham: که کمر بند شهادت محکم
[=b lotus]شبروان مست ولای تو علی :Sham: جان عالم به فدای تو علی
[=b lotus]سید محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار)
فهم كن گر مؤمنى فضل اميرالمؤمنين ----- فضل حيدر، شير يزدان مرتضاى پاكدين
فضل آن كس كز پيمبر بگذرى فاضلتر اوست ----- فضل آن ركن مسلمانى ، امام المتقين
فضل زين الاصفيا داماد فخر انبيا ----- كافريدش خالق خلق آفرين از آفرين
اى نواصب ، گر ندانى فضل سر ذوالجلال ----- آيت قربى نگه كن و آن اصحاب اليمين
قل تعالوا ندع بر خوان ، ور ندانى گوش دار ----- لعنت يزدان ببين از نبتهل تاكاذبين
لافتى الا على برخوان و تفسيرش بدان ----- يا كه گفت و يا كه داند گفت جزروح الامين ؟
آن نبى ، وز انبيا كس نى به علم او را نظير ----- وين ولى ، وز اوليا كس نى به فضل او راقرين
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بديع ----- وين امام امت آمد، وز همه امت گزين
آن قوام علم و حكمت چون مبارك پى قوام ----- وين معين دين و دنيا، وز منازل بى معين
از متابع گشتن او حور يابى با بهشت ----- وز مخالف گشتن او ويل يابى با انين
اى به دست ديو ملعون سال و مه مانده اسير ----- تكيه كرده بر گمان ، برگشته ازعين اليقين
گر نجات خويش خواهى ، در سفينه نوح شو ----- چند باشى چون رهى تو بينواى دل رهين
دامن اولاد حيدر گير و از طوفان مترس ----- گرد كشتى گير و بنشان اين فزع اندرپسين
گر نياسايى تو هرگز، روزه نگشايى به روز، ----- وز نماز شب هميدون ريش گردانى جبين ،
بى تولا بر على و آل او دوزخ تو راست ----- خوار و بى تسليمى از تسنيم و از خلدبرين
هر كسى كو دل به نقص مرتضى معيوب كرد ----- نيست آن كس بر دل پيغمبر مكى مكين
اى به كرسى بر، نشسته آيت الكرسى به دست ----- نيش زنبوران نگه كن پيش خان انگبين
گر به تخت و گاه و كرسى غره خواهى گشت ، خيز ----- سجده كن كرسيگران را درنگارستان چين
سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر گذشت ----- سير شد منبر ز نام و خوى تگسين وتگين
منبرى كالوده گشت از پاى مروان و يزيد ----- حق صادق كى شناسد و ان زين العابدين ؟
مرتضى و آل او با ما چه كردند از جفا ----- ما چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين
كان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان ----- وين همه ميمون و منصورنداميرالفاسقين
اى كـسـايـى هـيـچ مـنـديـش از نـواصـب وز عـدو ----- تـا چـنـيـن گويى مناقب ، دل چرا دارى حزين؟(6)
[=b koodak] [=b koodak] [=b koodak]چون بيفتم ز پا علي گويم
[=b koodak]يا كه خيزم ز جا علي گويم
[=b koodak]گر بيفتد تنم به بحر بلا
[=b koodak]من به بحر بلا علي گويم
[=b koodak]گر دلم غرق غم بود غم نيست
[=b koodak]من به هر ابتلا علي گويم
[=b koodak]تا ببخشد خدا گناهم را
[=b koodak]عوض هر دعا علي گويم
[=b koodak]نيستم نا اميد از لطفش
[=b koodak]بين خوف و رجا علي گويم
[=b koodak]چون به محشر ز خاك برخيزم
[=b koodak]من به روز جزا علي گويم
[=b koodak]هر چه هست محب او هستم
[=b koodak]دم به دم يك صدا علي گويم
[=b koodak]كلب در بار مرتضايم من
[=b koodak]بنده شاه لا فتا يم من
[=b koodak]از ازل دل به مهر تو بستم
[=b koodak]من به عهدي كه بسته پا بستم
[=b koodak]نروم از دز تو جاي د گر
[=b koodak]بي نوا و گداي تو هستم
[=b koodak]دامنت را ز كف رها نكنم
[=b koodak]تا بگيري تو از وفا دستم
[=b koodak]گر گنهكارم و سيه روزم
[=b koodak]من محب توام اگر سيه روزم
[=b koodak]تا بيفتد به روي تو چشمم
[=b koodak]چشم از جمله ما سوا بستم
[=b koodak]جان زهرا مرا قبول نما
[=b koodak]من هنرور غلام تو هستم
[=b koodak]كلب در بار مرتضا يو من
[=b koodak]بنده شاه لا فتايم من
پر شده از مَی وَلاء, آن خُم پر جور و جفا
تا که برند باده اَلا, کُلّ خلائق به صفا
مَی بچشند جرعه ز آن, بهره برند زآن همگان
تا که روان گشته رها , بسوی جانان به لقا
خُم که ندانست که چیست, خَم شد و می را همه ریخت
هیچ نبودش که حیا, کَی بُود این رسم وفا
ریخته شد حرمت می, رفته به چاه بهر چه هی
تا که کند ناله به چاه , راز نگه دار مرا
راز می و چاه عمیق , رسم نبود ز عهد عتیق
لیک بگفت راز به چاه , آن می نایاب چرا
بوده به آن چشم خمار, تیغ به ظلم و تکه خار
نکرده فریاد و صدا, به حلق او هم که شَجا
گر به خدا ناله ی خود, گفته بُدی نیست بشد
کون و مکان و همه جا, لهدّمت ارض و سما
صبر علی بوده چنین, که داده رحمت به زمین مانده به جا دین هُدی, ارض و سما گشته بپا
مَی وَلاء هست هنوز, گر چه به چاه هست هنوز من اش بخواهم به خدا, دست تمنّا چو گدا
[=B Lotus] [=B Lotus]روز و شب مرد خدا، واله و شیدای علی است [=B Lotus] جنت و و روضه ی حق،«جلوه و سیمای علی»است [=B Lotus]شهر علم است نبی ، خازن آن است علی [=B Lotus]حکمت و دانش حق در دل دانای علی است [=B Lotus]به جهان آمده در کعبه، عروجش محراب [=B Lotus]مسجد و کعبه ی حق بهر مصلای علی است [=B Lotus]راز عالم که از آن بیش سخن می گویند [=B Lotus]بی تکلف بشنو بهر معمای علی است [=B Lotus]ای تهی دست به بازار حقیقت و معاد [=B Lotus]چشمه ی جود و کرم در ید بیضای علی است [=B Lotus]ای کسانی که غضب گشته ی درگاه حقید [=B Lotus] چاره ی خشم خدا دست تمنای علی است [=B Lotus]قلب هایی که در این وادی پر گنه است [=B Lotus]چاره ی بخشش آن نفس مسیحای علی است [=B Lotus]روز محشر که همه از خود و خویشان برمند [=B Lotus] قلب و جانم همه محتاج تماشای علی است
[="DarkSlateGray"]شعر سید حمیدرضا برقعی برای حضرت علی(ع)
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.[/]
[=Verdana] در مذهب ما کلام حق ناد علی ست
طاعت که مقبول حق بود یاد علی ست
بعد حمد محمد آنکه ولی ست
مظهر خالق و رسول علی ست
روی معبود را به دیده ی جان
نپرستید تا ندید عیان
ساختی با خدا چو بزم حضور
جامه ی تن ز خود فکندی دور
در نماز آنچنان ز جا رفتی
که دعاوار بر سما رفتی
گرد کفر از وجود خود رفتی
هر دم الله اکبری گفتی
آنکه مهر نبوتش خوانی
نقش پای علی ست گر دانی ؟
متحد با علی ست در همه چیز
جز نبوت که هست اصل تمیز
نفسی از سر هوا نزدی
بی عبودیت خدا نزدی
ببخشید که در این تاپیک که همه شعر می گذارند من از عنوان عدول می کنم اما وقتی این عنوان را دیدم و شعر را خواندم تعجب کردم. علی الله یعنی چه ؟ نعوذ بالله که مقصود الله بودن حضرت علی علیه السلام نیست؟ مگر نه اینکه حضرت علی علیه السلام می فرماید: کفی بی فخرا ان اکون لک عبدا : این فخر برای من بس است که بنده تو باشم ای خدا!
با نقل آگاهانه اشعار و مطالب زینت دهنده نام اولیاء الله و ائمه اطهار علیهم السلام باشیم نه مایه ننگ آن بزرگواران و مایه لعن و نفرین آنان.
متشکرم
با سلام وعرض ادب
خدمت شما دوست گرامی
اونجور که آقا رضا نقل کرده اند : این اشعار از از: علامه حسن زاده ی آملی(مد ظله العالی )
هست وایشون از عارفان به نام هستند که در مورد ایشان وارد نمیشم
قطعا منظور این علامه بزرگوار این مطلب نیست
ممنون از نظر دهی حضرتعالی:Gol:
علی امام من است ومنم غلام علی
هزار جان گرامی فدای نام علی
نوشته بـــــر در جنت به خط لَم یَزلی
شـفیع روز قیامت محمّـــد است و علی
شعر دروصف تو لالی بیش نیست
گفتنت حرف محالی بیش نیست
پیش اشکت آب اقیانوس هم
قطره آب زلالی بیش نیست
جلوه های تو که باشد آفتاب
قطعه سرخ زغالی بیش نیست
هرکجایش ردّ دست توست
ذات این عالم سفالی بیش نیست
حرف ما ازتو نماد جهل ماست
پاسخ ما هم سوالی بیش نیست
[=Century Gothic]نماز تــو نـیـــازم را طراز است
[=Century Gothic]نگاهت گاه سجده سربه زیراست
[=Century Gothic]سرت درپیش مردم سرفراز است
[=Century Gothic]هنــــوز از خـلـقت تـــو از تعجب
[=Century Gothic]دهـان آفــریــنـش بـاز بــاز است
[=Century Gothic]فـقط معمـار دست مــاهــر تــوست
[=Century Gothic]که از یک مشت خاک آیینه ساز است
[=Century Gothic]چه راحت می شود باتـو خدا گفت
[=Century Gothic]مگر روح تو همجنس نماز است
[=Franklin Gothic Medium]تیرمحبت تو را منم نشانه یا علی
[=Franklin Gothic Medium]گرفـته برزیارتت دلـم بهانه یا علی
[=Franklin Gothic Medium]بارولایت تو را به دوش دل گذاشتم
[=Franklin Gothic Medium]کوه معاصیم فتاد از سرشانه یا علی
[=Franklin Gothic Medium]ای زدودیده ام روان خون سرشکسته ات
[=Franklin Gothic Medium]ای زدلم گل غمت زده جوانه یا علی
[=Franklin Gothic Medium]توکزعطوفت دلت شیر دهی به قاتلت
[=Franklin Gothic Medium]دست تهی کجا مرا کنی روانه یا علی
[=Franklin Gothic Medium]تو قهرمان خیبری چرا کنار بستری
[=Franklin Gothic Medium]هما چگونه سرکند در آشیانه یا علی
[=Franklin Gothic Medium]ای پدریتیم ها دوچشم خود زهم گشا
[=Franklin Gothic Medium]طفل یتیمت آمده بر درخانه یا علی
[=Franklin Gothic Medium]داغ تو کرده آتشم هرنفسی که می کشم
***
[=Verdana][=B Nazanin]بـه صـدق دل هـمـیشه یـاد او کــرد
[=Verdana][=B Nazanin]دمـی کـه روح در آدم دمیـدنـد
***
[=Verdana][=B Nazanin]چونوح از موج طوفان ایمنی خواست
[=Verdana][=B Nazanin]عصا در دست موسی اژدها شد
***
[=Verdana][=B Nazanin]نمی شد زنده جان مــرده , هــرگـز
***
[=Verdana][=B Nazanin]رسول اله شنیـد از پــرده غیب
[=Verdana][=B Nazanin]نزول وحـی چـون فــرمود سبحان
[=Verdana][=B Nazanin]علی در کعبه بر دوش پیمبر
[=Verdana][=B Nazanin]به فرقش کی اثر می کرد شمشیر
ناتوانند ؛
حتی عاشق ترین شاعران در توان سرودنت ناتوانند ؛ :Gol:
چه سرودی سزای توست؟
جانبدار همیشه ی عشق و آیینه؛ علي:Gol:
چه سرودی سزای توست ؟
که گام بر می داری و خورشید را به دنبال می کشانی
زمین تن می لرزاند
که بر فرازی و استوای گامهایت را
تابِ توانش نیست .
زمین کوچک نیست
تو بزرگی،
جانبدار همیشه ی عشق و آیینه؛ علي:Gol:
شمشیر ایمانت
جهانِ نامردمی را به دو نیم کرده است
و ذوالفقاری دو دَم
در حماسه ی پنجه هایت می چرخد
بی هراس و بی محابا
رو در روی ...
تبهکاران و تبرداران
زنجیریانِ جهان را
عطر و ارغوان به ارمغان آورده ای
بدین گناهت نمی بخشایند
قرار بر مدارانِ مِهرْ مُردگان
با اینهمه ...:Gol:
تو در عشق شکفته ای
شکوفا و نامیرا
آنکه می افتد
نمی میرد .
چرا که تو
هربار افتادنت را
هزار بار برخاسته ای
با ذوالفقاری دو دَم
در حماسه ی پنجه هایت
آنکه می میرد
بر نمی خیزد ...
چرا که تو
هزار بار
بی شماری از خیل مِهرْ مُردگان را
میرانده ای
با ذوالفقاری دو دم
در حماسه ی پنجه هایت
جانبدار همیشه ی عشق و آیینه ؛ علي:Gol:
کهکشانی که در نگاه تو می چرخد؛
ستارگانِ جهان را
به توان می کشاند
و بر شانه های خورشید
نور می پاشاند ...:Gol:
چگونه تو را بسرایم ؟
که حماسه ی بزرگ تو
در باورِ زمین نمی گنجد
زمین کوچک نیست
تو بزرگی
جانبدارِ همیشه ی عشق و آیینه؛ علي :Gol:
در من؛ توان سرودنت نیست دریا تو را می سراید.... :Gol:
بسيار زيبا بود
کاش صوتيش هم موجود بود:Gol:
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود
سلطان سخا و کرم و جود علی بود
هم آدم و شیث هم ایوب و هم ادریس
هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود
هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داود علی بود
در ظلمت ظلمات به سرچشمه حیوان
هم مرشد و هم راهبر خضر علی بود
داود که می ساخت زره با سر انگشت
استاد زره ساز به داود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد
در قبله محمد بد و مقصود علی بود
آن عارف سجاد که خاک درش از قدر
بر کنگره عرش بیفزود علی بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود علی بود
وجهی که بیان کرد خدا در « الحمد »
آن وجه بیان کرد و بفرمود علی بود
عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت
آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
آن « لحمک لحمی » بشنو تا که بدانی
آن یار که او نفس نبی بود علی بود
موسی و عصا و ید بیضاء نبوت
در مصر به فرعون که بنمود علی بود
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجود علی بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود
آن نور خدائی که در او بود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج
با احمد مختار یکی بود علی بود
سر دو جهان پرتو انوار الهی
از عرش به فرش آمد و بنمود علی بود
آنجا که دوئی شرک بود اندر ره توحید
میدان که یکی بود که بنمود علی بود
صد بار نظر کردم و دیدم به حقیقت
آن عارف و آن عابد و معبود علی بود
جبریل که آمد ز بر خالق بی چون
در پیش محمد بد و مقصود علی بود
محمود نبودند مر آنها که ندیدند
کاندر ره دین احمد و محمود علی بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود علی بود
آن قلعه گشایی که در قله خیبر برکند
به یک حمله و بگشود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست نیاسود علی بود
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس
بر خوان جهان پنجه نیالود علی بود
هارون ولایت ز پس موسی عمران
بالله که علی بود و علی بود و علی بود
این یک دو سه بیتی که گفتم به معما
حقا که مراد من و مقصود علی بود
سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان
شمس الحق تبریز که بنمود علی بود
« جلال الدین رومی »
رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر»
بود در محفل ارباب نظر
نقل شیرینتری از نقل و شکر
می شمردند یکایک چو گهر
مدحت صاحب شمشیر دوسر
که بشر می شود اینگونه مگر؟
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
رَبُّهَ فیه تجلّی و ظهَر»
چه بشر؟ مظهر اوصاف خدا
چه بشر؟ مطلع انوار هُدی
چه بشر؟ پادشه ارض و سما
چه بشر؟ صاحب دستور و قضا
چه بشر؟ حاکم و فرمان قدر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
هُوَ وَالواجِبُ نورٌ و قَمَر»
چه بشر؟ مرشد جبریل امین
چه بشر؟ آینه ی خالق بین
چه بشر؟ نور إلاهش به جبین
چه بشر؟ ناطق قرآن مبین
چه بشر؟ قاسم فردوس و سقر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
یا لَهُ صاحِبَ سَمْعٌ وبَصَر»
چه بشر؟ باعث ایجاد جهان
چه بشر؟ علّت تکوین مکان
چه بشر؟ مبدأ اوقات و زمان
چه بشر؟ واقف اسرار نهان
آگه از هر چه به بحر است و به بَر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
صَدَفٌ فی صَدَفٍ فیه دُرَرْ»
بشری کو به إلاه است ولی
حاکم مطلق حکم ازلی
داور محکمه ی لم یزلی
به خداوند، علی هست علی
مدح وی آن که نگنجد به شُمَر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
ماغَزَی غزْوَةً اِلاّ وَظَفَر»
علی آری نَبْوَد جز بشری
بشری، خود به بشر چون پدری
درگهش ملجاء هر در بدری
مادر دهر نزاید پسری
اَبَدالدّهر چو وی بار دگر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
حَمَدَاللّه و اَثنی و شَکرْ»
ای که خواهی که شوی پیرو او
اوّل از وی ره مقصود بجو
وانگی خویش ببین موی به مو
بعد با معرفت و عقل بگو
خواه باشی به سفر یا به حضر:
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
خَصَّهُ اللّه بآی وَسُوَر»
آن که لوح دلش از لوث گناه
قیرگون است و همه نامه سیاه
ننهاده قدمی راست به راه
چون بگوید به چنان وضع تباه
که منم پیرو او، او رهبر؟
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
فیه طومارُ عَظاتٌ وَعِبَرْ»
پیرو او نکند میل به شر
خیر مردم بُوَد او را به نظر
به کس او را نرسد رنج و ضرر
حامی غمزدگان شام و سحر
بر یتیمان همه باشد چو پدر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
وَسُلیلٌ کشُبَیرٍ وشَبَرْ»
شعر عربی: از ملاّ مهرعلی خویی
تضـمین از: سلیمان امیـنی تبریزی
شير خدا
شاعر: شهريار
علي آن شير خدا شاه عرب
الفتي داشته با اين دل شب
شب ز اسرار علي آگاه است
دل شب محرم سرالله است
شب شنفته است مناجات علي
جوشش چشمه عشق ازلي
دردمندي که چو لب بگشايد
در و ديوار به زنهار آيد
کلماتي چو در، آويزه گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سينه آفاق شکافت
چشم بيدار علي خفته نيافت
ناشناسي که به تاريکي شب
مي برد شام يتيمان عرب
پادشاهي که به شب برقع(1) پوش
مي کشد بار گدايان بر دوش
شاه بازي که به بال و پر راز
مي کند در ابديت پرواز
آن دم صبح قيامت تأثير
حلقه در شد از او دامنگير
دست در دامن مولا زد در
که علي! بگذار و از ما مگذر
پيشوايي که ز شوق ديدار
مي کند قاتل خود را بيدار
مي زند پس لب او کاسه شير
مي کند چشم اشارت به اسير
چه اسيري که همان قاتل اوست
تو خدايي مگر اي دشمن دوست
در جهاني همه شور و همه شر
ها علي بشر کيف بشر
شبروان مست ولاي توعلي
جان عالم به فداي توعلي (2)
پي نوشتها:
1. برقع: نقاب.
2. ديوان شهريار، صص 938و 939.
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خیریت بی عدد گرفتیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرجا پی غیر او پریدیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خیری ز عروجمان ندیدیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر جا به علی(ع) امید بستیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از مهلکه های راه رستیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر جا که امیدمان جز او بود[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چون آب مضاف بر وضو بود[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر جا که علی(ع) نگاهمان کرد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سر زنده و رو به راهمان کرد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مخفی خود از آن نگاه کردیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا سر به دل گناه کردیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر جا ز علی(ع) سوال کردیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از نفس سوال حال کردیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر جا که علی(ع) جوابمان داد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از دست خودش شرابمان داد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر جا که علی(ع) به ما نظر کرد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شیطان ز فریب ما حذر کرد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما لیک ورا رها نکردیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک عمر جز ادعا نکردیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر جا ز علی(ع) طلب نمودیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باب دگری به او گشودیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]فی الجمله علی جوابمان داد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خیریت بی حسابمان داد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما چون به علی(ع) امیدواریم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از مرگ غمی به دل نداریم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرکس به علی(ع) امیدوار است[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر شانه ابرها سوار است[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر کس پی جز علی(ع) قدم زد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بد عاقبتی به خود رقم زد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما عبد ولایت علی(ع) ایم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سرخوش ز عنایت علی(ع) ایم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما ریزه خوران خان اوییم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دیری است که میهمان اوییم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جز آنچه علی(ع) دهد نپوشیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جز آنچه علی(ع) دهد ننوشیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پرداخته خرج خانه مان را[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]داده همه آب و دانه مان را[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک عمر به ما هر آنچه شد داد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما را به خودش نمود معتاد[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]معتاد به دانه علی(ع) ایم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مستاُجر خانه علی(ع) ایم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما کفتر جلد بام اوئیم[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ماُوا به جز از نجف نجوئیم..
[/]
خواب و خیال من فقط دیدن روی حیدر است
کعبه ی من، منای من، مروه ی من، صفای من
عقربه ی قبله نما، یکسره سوی حیدر است
حج نروم بدون او از چه به احرام شوم
چون حجر الاسود من چشم نکوی حیدر است باد صبا که مرده را حیات نو عطا کند
وزیدنش ذره ای از شمیم بوی حیدر است
گاه دلم سوی نجف، گاه رود غدیر خم
این دل دیوانه ی من به جستجوی حیدر است
عزم سفر نموده ام تا حرم ابوتراب
مسافرم مقصد من رفتن کوی حیدر است
طعنه ی دشمن علی هیچ اثر نمی کند
مرحم نیش دشمنان، نوش سبوی حیدر است
نغمه ی جمع شیعیان یکسره باشد این چنین
لعنت بی شمار بر آن که عدوی حیدر است
که گويد آنچه بود در خور ثنای علی
نگر به چشم بصيرت که جمله موجودات
نشسته اند سر سفره عطای علی
نبود لطف و صفايی به بوستان وجود .
نگشته بود اگر جلوه گر صفای علی
چو بلبلان چمن نغمه سر دهند به باغ
رسد به گوش زهر پرده ای نوای علی
به نحوه ای که سزاوار طاعت است خدا
نکرده است کسی طاعتش سوای علی
هر آنچه داشت علی داد از برای خدا
هر آنچه هست خدا را بود برای علی
سزد که سايه به خورشيد محشر اندازد
به هر سری که فتد سايه هوای علی
اگر رضای خدا را طلب کنی هشدار
رضای حق نبود جز که در رضای علی
به چنگ آری اگر دامن ولای علی
برای گفتن مدحش زيان گويايی
هميشه می طلبد بنده از خدای علی
بی معرفتش ذکر علی(ع) بر لبشان سرد
ذکر لبشان مایهء آزار علی(ع)بود
در عالم ذر خود به علی(ع) عرضه شدیم و
ما برده بازار و خریدار، علی(ع)بود
"تا الله لقد آثرک الله علینا"
از روز ازل مجد سزاوار علی(ع)بود
اسرار خدا را به پیمبر شب معراج
گفتند و گویندهء اسرار، علی(ع)بود
آیات الهی تهی از نور علی(ع)نیست
هر صفحه قرآن همه سرشار علی(ع)بود
در وصف خدا بس که علی(ع) بندهء او بود
در وصف علی(ع)بس که خدا یار علی(ع)بود
در اوج همه خواسته هایم فقط این است
گویند که این برده بازار علی(ع)بود
ای کاش بگویند مرا روز قیامت
گر شیعه نبوده است هوادار علی(ع)بود
این بیست و یک بیت که من زمزمه کردم
-گفتم که بدانی- همه اشعار علی(ع)بود
:Gol::Gol::Gol:
[=b lotus]شب زاسرار علی آگاه است :Sham: دل شب محرم سرالله است
[=b lotus]فجر تا سینه افاق شکاف :Sham: چشم بیدار علی خفته نیافت
[=b lotus]ناشناسی که به تاریکی شب :Sham::Sham: می برد شام یتیمان عرب
[=b lotus]شبروان مست ولای تو علی :Sham: جان عالم به فدای تو علی
[=b lotus]سید محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار)
من از ازل به مهر علی خو گرفته ام
درس خداشناسی ونیرو گرفته ام
ار مرشد طریقت خود شاه لافتی
خوی محبت از کرم او گرفته ام
در پرتو هدایت و نور ولایتش ب
ا دست وی زدامن یاهو گرفته ام
تفسیر و شرح آیة والشمس والضحی
من از جمال یار نکو رو گرفته ام
نازم برشتةکه میان من و علیست
به به عجب طریقة نیکو گرفته ام
مشق صفا و صدق و محبت به جز علی
اندر جهان من از که و از کو گرفته ام
من بوی عطر گلشن توحید را ازل
از روی عطر این گل خوشبو گرفته ام
با کشتی شکسته ز گرداب یا علی
در ساحل نجات تو پهلو گرفته ام
ایدست حق بگیر زدستم کاروان
وامانده ام بسوی درت رو گرفتهام
شاهان نیازمند در تو من گدا
از دامن شهنشه دلجو گرفتهام
واهب بهوش باش علی کان رحمت است
من حل مشکلات خود از او گرفتهام
سید ابوالفضل واهبی
دركوچه درويشان يك شب گذرم افتاد
در محفل بي خويشان آنجا نظرم افتاد
ديدم كه خرد آنجا بنشسته زده زانو
مست از مي يا حيدر در زمزمه يا هو
عقل و خرد و دينم نذر قدمش كردم
از كوچه درويشان ميل حرمش كردم
در شهر نجف ديدم ليلا وزليخا را
در طوف حرم ديدم من آدم و عيسي را
ديدم كه علي باشد بر مسند سلطاني
جبرئيل و ملك ديدم در خدمت درباري
هم راز پيامبر را در تخت شرف ديدم
من صورت داور را در شاه نجف ديدم
همتی کز پا نشستم یا علی
مانده ام بر گیر دستم یا علی
تا بدیدار تو چشمم باز شد
از جهان دل بر تو بستم یا علی
مردم ار مست می خمخانه اند
من زمینای تو مستم یا علی
من ندانم چیستم یا کیستم ؟
از تو هستم هر چه هستم یا علی
خواجگی کن عهد مشکن گر چه من
عهد خود با تو شکستمیا علی
پایه از چرخ بلندم برتر است
بر درت تا خاک پستم یا علی
بر عطای توست چشمم کز خطا
تیر فرصت شد ز شستم یا علی
خلق اگر دل بر گدایان بسته اند
من گدای شه پرستم یا علی
ای عصای رهروان دستی که من
پای خویش از تیشه خستم یا علی
زاهدان در انتظار کوثرند
من خوش از جام الستم یا علی
پای مردی کن از لطفم دستگیر
نیر بی پا و دستم یا علی
باز هم از ذهن نخلستان بجوش
:Gol:
تیغ دستت بسکه برصحرا نشست
شد کویر ازدست تو خرما فروش
:Gol:
یوسف آه تو عمری بین چاه
می وزد در خویش و می گوید خموش
:Gol:
ای بت سجاده آدم ,علی
زین سجود آدم نمی آید به هوش
:Gol:
کودکی دارد صدایت می کند
کفشهای وصله دارت رابپوش
:Gol:
بازهم ازکاسه طفل یتیم
شربت شام تجلی رابنوش
:Gol:
تا لباس آینه برتن کنی
آه را افکنده ای از روی دوش
:Gol:
یک شب ازعمرت هزاران رکعت است
رکعتی از غشوه های پرخروش
:Gol:
این شعر از آقای دکتر محمود اکرامی فر هست . ایشون مجموعه شعری دارند به نام دریا تشنه است .
.... از بیابان بوی گندم مانده است
عشق روی دست مردم مانده است
می روم افتان و خیزان تا غدیر
باده ها می نوشم از جوشن کبیر
هر که در عشق علی گم می شود
مثل گل محبوب مردم می شود
یا علی گفتیم و گلها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند
کوفه یعنی دستهای ناتنی
کوفه یعنی مردهای منحنی
آن همه دستی که در شب طی شدند
ابن ملجم های پی در پی شدند........
شعر از حضرت ابو علی سینا ( قدس ) :
که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا
بخـار از دشت پیدا شد چو ترکان بخارایی
زتیر ترکشش سـوزد سر خـارا ز بُن خـارا
زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژده ی یوسف
زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد نابینا
پی معجز ز شاخ گل برآمد بلبل از شادی
تجلی کرد بر هر شاخ گل صد معجز موسی
علیِّ عالیِ اعلا، ولیِ والی والا
وصی سیدِ بطحا به حکمش جمله مـا فیها
قوام جسم را جوهر، زمانی روح را رهبر
کلام نیک پیغمبر، ولیّ ایزد دانا
حدیثی خاطرم آمد که می فرمود پیغمبر
به اصحابش شب معراج سرّ لیلة الاسرا
بطاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصی
بهر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
بهر محراب دو صد منبر، به هر منبر علی پیدا
ز پیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
بغیر از خود ندیدم هیچکس در نزد آن مولا
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه ای تنها
بگوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب
که تا صبح از درون خانه پا ننهاد برون اصلا
که ناگه جبر ئیل از حق سلام آورد بر احمد
که ای مسند نشین بارگاه قرب اوادنی
اگر چه بر همه ظاهر شدم بر صورتی اما
ولیکن از همه بگذشت، با ما بود در بالا
جنابش خالقی باشد که بر خلقش دو صد عالم
بهر عالم دو صد آدم بهر آدم دو صد حوا
بحکمش صد هزاران طور بر هر طور صد موسی
بهر موسی هزاران بیضه اندر بیضه صد عیسا
نه وصفش این چنین باشد که می گویند در عالم
زخندق جست و مرحب کشت اندر بیشه ی هیجا
علی سریست در وحدت که باشد سِر بی همتا
علی خلقی است در خلقت که باشد خلقتش یکتا
چو این اوصاف را بشنید از وصف کمال او
گرفت انگشت حیرت بر دهانش بوعلی سینا
فهم كن گر مؤمنى فضل اميرالمؤمنين ----- فضل حيدر، شير يزدان مرتضاى پاكدين
فضل آن كس كز پيمبر بگذرى فاضلتر اوست ----- فضل آن ركن مسلمانى ، امام المتقين
فضل زين الاصفيا داماد فخر انبيا ----- كافريدش خالق خلق آفرين از آفرين
اى نواصب ، گر ندانى فضل سر ذوالجلال ----- آيت قربى نگه كن و آن اصحاب اليمين
قل تعالوا ندع بر خوان ، ور ندانى گوش دار ----- لعنت يزدان ببين از نبتهل تاكاذبين
لافتى الا على برخوان و تفسيرش بدان ----- يا كه گفت و يا كه داند گفت جزروح الامين ؟
آن نبى ، وز انبيا كس نى به علم او را نظير ----- وين ولى ، وز اوليا كس نى به فضل او راقرين
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بديع ----- وين امام امت آمد، وز همه امت گزين
آن قوام علم و حكمت چون مبارك پى قوام ----- وين معين دين و دنيا، وز منازل بى معين
از متابع گشتن او حور يابى با بهشت ----- وز مخالف گشتن او ويل يابى با انين
اى به دست ديو ملعون سال و مه مانده اسير ----- تكيه كرده بر گمان ، برگشته ازعين اليقين
گر نجات خويش خواهى ، در سفينه نوح شو ----- چند باشى چون رهى تو بينواى دل رهين
دامن اولاد حيدر گير و از طوفان مترس ----- گرد كشتى گير و بنشان اين فزع اندرپسين
گر نياسايى تو هرگز، روزه نگشايى به روز، ----- وز نماز شب هميدون ريش گردانى جبين ،
بى تولا بر على و آل او دوزخ تو راست ----- خوار و بى تسليمى از تسنيم و از خلدبرين
هر كسى كو دل به نقص مرتضى معيوب كرد ----- نيست آن كس بر دل پيغمبر مكى مكين
اى به كرسى بر، نشسته آيت الكرسى به دست ----- نيش زنبوران نگه كن پيش خان انگبين
گر به تخت و گاه و كرسى غره خواهى گشت ، خيز ----- سجده كن كرسيگران را درنگارستان چين
سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر گذشت ----- سير شد منبر ز نام و خوى تگسين وتگين
منبرى كالوده گشت از پاى مروان و يزيد ----- حق صادق كى شناسد و ان زين العابدين ؟
مرتضى و آل او با ما چه كردند از جفا ----- ما چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين
كان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان ----- وين همه ميمون و منصورنداميرالفاسقين
اى كـسـايـى هـيـچ مـنـديـش از نـواصـب وز عـدو ----- تـا چـنـيـن گويى مناقب ، دل چرا دارى حزين؟(6)
بازهم از ذهن نخلستان بجوش
:Sham::Sham:
تیغ دستت بسکه برصحرا نشست
شد کویر ازدست تو خرما فروش
:Sham::Sham:
یوسف آه تو عمری بین چاه
می وزد درخویش ومی گوید خموش
:Sham::Sham:
ای بت سجاده آدم ,علی
زین سجود آدم نمی آید به هوش
:Sham::Sham:
کودکی دارد صدایت می کند
کفشهای وصله دارت رابپوش
:Sham::Sham:
بازهم ازکاسه طفل یتیم
شربت شام تجلی رابنوش
:Sham::Sham:
تا لباس آینه برتن کنی
آه را افکنده ای ازروی دوش
:Sham::Sham:
یک شب ازعمرت هزاران رکعت است
رکعتی ازغشوه های پرخروش
بگو چگونه کنار خدا قدم زدهاي تو؟
به گوشه گوشهي عالم اگر قلندر مستي است،
لبي به گوشهي جامش - به مِي قسم! - زدهاي تو
شب سياهِ عرب هم، مقدّر است بسوزد،
به پاي آتشِ عشقي که در عجم زدهاي تو
دل مزارع گندم پيِ نسيم خوشي رفت
مگر که نان جُوي را دوباره نم زدهاي تو
شبي کنار يتيمان به صورت نگرانم
نگاه کردي و گفتي: چقدر غم زدهاي تو
و من چه شاعر و شادم از آن شب غزل انگيز
که با لطافت دستت به شانهام زدهاي تو
جهان سخن شد و از «لا»ي ذوالفقار تو ديدم
که با لبان دو دم از يگانه دم زدهاي تو
خيال خيبرت آمد، تمام شعر فرو ريخت
رديف و قافيهام را ببين به هم زدهاي تو
بيا و از دلِ مستم، بدون واسطه بشنو
نواي بي دليام را، علي علي عليام را
ها عَلىُّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فيهِ تَجَلّى وَظَهَرَ
عقل كلى بما داد خبر
اَنَا كاَلشَّمْسِ عَلِىُّ كَالْقَمَرِ
هُوَ وَالْواجِبُ نُورٌ وَبَصَرٌ
هُوَوَالْمَبْدَءُ شَمْسٌ وَقَمَرٌ
عشق افكند بدلها اخگر
عشق بنمود هويدا محشر
عشق چه بود اسداللّه حيدر
ها عَلىُّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فيهِ تَجَلّى وَظَهَرَ
بشرى پس گل آدم كه سرشت
گر حقى تخم عبادت كه بكشت
رويت آئينه هر هشت بهشت
مويت آويزه هر دير و كنشت
كيميا كن به نظر اين گل و خشت
تا شود خشت و گلم حور سرشت
من نيم ناصبى و غالى زشت
عشق سرمشق من اينگونه نوشت
كه به محراب تو هر شام و سحر
سجده آريم به نزد داور
ها عَلِىُّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فيهِ تَجَلّى وَظَهَرَ
گفت غالى كه على اللّه است
نيست اللّه صفات اللّه است
متشرع كه محب جاه است
اوهم از بى خبرى در چاه است
خوب از بيت حجر آگاه است
غافل از قبله شاهنشاه است
شهر احمد عليش درگاه است
رو به آن قبله عرفان آور
درس اعمال زقرآن آور
ها على بشر كيف بشر
ربه فيه تجلى وظهر
على اى مخزن سر معبود
رونق افزاى گلستان وجود
كعبه از قوس نزولت مسعود
مسجد كوفه تورا قوس صعود
خالقت چون در هستى بگشود
عشق بازى به تو بودش مقصود
غرض از عشق و محبت اين بود
تا گشايد به جهان سفره جود
من چه گويم به مديح حيدر
عاجز از مدح على جن و بشر
ها عَلىُّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فيهِ تَجَلّى وَظَهَرَ
حسن روسيه نامه تباه
پنه آورده به قنبر اى شاه
اگرش بار دهد واشوقا
ور براند ز درش واويلا
يا على قنبرت ان شاء اللّه
رد سائل نكند از درگاه
قنبرا كن به من خسته نگاه
حَسْبِىَ اللّهُ وَما شاءَاللّهُ
مستم از باده حب حيدر
عليم جنت و قنبر كوثر
ها عَلىُّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فيهِ تَجَلّى وَظَهَرَ
«زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست»
ای شیرمرد کز دم تیغت عدو نجست
هوهوی ذوالفقار تو در چرخش سماع
خیبر چه بود؟ قفل درِ آسمان شکست
چیزی نبود جز عدم و بود ابوتراب
رب، نقش آدم از دم و آب و تراب بست
یک برق از نگاه تو تا در عدم گرفت
ناگه نبود، بود شد و نیست گشت هست
بر شانه نبی اثر دست و پای توست
در فرش، پا نهادی و در عرش نیز دست
نشناخت هیچ کس تو و قدر تو را، علی
از اوج آسمان چه بداند زمینِ پست
از بس به چاهْ دردِدل خویش گفتهای
از درد بیکسی تو، قلب زمین شکست
من آشنای درد تو و ناله توام
با تو قرار بستهام از لحظه الست
جامی که از محبت تو نوش کردهام
اینگونه کرده است مرا بیقرار و مست
برخاست ظلمت از دل تاریک و بیکسم
تا نور عشق روی تو در سینهام نشست
[=b koodak]
[=b koodak]چون بيفتم ز پا علي گويم
[=b koodak]يا كه خيزم ز جا علي گويم
[=b koodak]گر بيفتد تنم به بحر بلا
[=b koodak]من به بحر بلا علي گويم
[=b koodak]گر دلم غرق غم بود غم نيست
[=b koodak]من به هر ابتلا علي گويم
[=b koodak]تا ببخشد خدا گناهم را
[=b koodak]عوض هر دعا علي گويم
[=b koodak]نيستم نا اميد از لطفش
[=b koodak]بين خوف و رجا علي گويم
[=b koodak]چون به محشر ز خاك برخيزم
[=b koodak]من به روز جزا علي گويم
[=b koodak]هر چه هست محب او هستم
[=b koodak]دم به دم يك صدا علي گويم
[=b koodak]كلب در بار مرتضايم من
[=b koodak]بنده شاه لا فتا يم من
[=b koodak]از ازل دل به مهر تو بستم
[=b koodak]من به عهدي كه بسته پا بستم
[=b koodak]نروم از دز تو جاي د گر
[=b koodak]بي نوا و گداي تو هستم
[=b koodak]دامنت را ز كف رها نكنم
[=b koodak]تا بگيري تو از وفا دستم
[=b koodak]گر گنهكارم و سيه روزم
[=b koodak]من محب توام اگر سيه روزم
[=b koodak]تا بيفتد به روي تو چشمم
[=b koodak]چشم از جمله ما سوا بستم
[=b koodak]جان زهرا مرا قبول نما
[=b koodak]من هنرور غلام تو هستم
[=b koodak]كلب در بار مرتضا يو من
[=b koodak]بنده شاه لا فتايم من
[=arial black]
[=arial black]نخـسـتـیـن نـقـش عـالـم یاعلی بود
[=arial black]تـمـام اسـم اعـظـم یاعلی بود
[=arial black]مـلایـک را پـس از ذکـر خـداوند
[=arial black]زهـر ذکـری مـقـدم یاعلی بود[=arial black]
[=arial black]چـو جـان در پــیکــر آدم دمـیـدند
[=arial black]هـمـان دم ذکـر آدم یاعلی بود
[=arial black]از آن شـد بـر خـلـیـل آتش گلستان
[=arial black]کـه ذکـر او دمـا دم یاعلی بود[=arial black]
[=arial black]اگر آن بت شکن برکف تبر داشت
[=arial black]هـمـان نـقش تـبـرهم یاعلی بود
[=arial black]عصا در دست موسی یا علی گفت
[=arial black]دم عـیسی ابن مـریم یاعلی بود
[=arial black]از آن شد بطـن ماهی جای یـونـس
[=arial black]که ذکرش در دل یـم یاعلی بود
[=arial black]به چاه و تخت شاهی ذکـر یوسـف
[=arial black]چه در شادی چـه در غـم یاعلی بود
[=arial black]اگــر مــوسـی کـلـیــم الله گــردیــد
[=arial black]کـلام او مـــســلــم یاعلی بود
[=arial black]دعـای حـاجـیـان در گـرد کـعــبــه
[=arial black]صـدای آب زمـــزم یاعلی بود
[=arial black]بــه بـام آســمـان از صــبـح آغــاز
[=arial black]فلک را نقـش پـرچم یاعلی بود
[=arial black]چـو هــنـگــام ولادت گـریه کـردم
[=arial black]بـِصورت نقش اشکم یاعلی بود
[=arial black]کجا می سوخت شیطان گر ندایش
[=arial black]در اعــمـاق جـهــنـم یاعلی بود
[=arial black]نمی شـد خلق ، دوزخ گـر ز آغاز
[=arial black]نــدای خـلـق عـــالـــم یاعلی بود[=arial black]
[=arial black]ز بـسـم الله تـفـسـیـرش عـیان است
[=arial black]کــه قـرآن مـجــســـم یاعلی بود
[=arial black]از اول تا به آخـر هر چه خـوانـدیم
[=arial black]تـمام بـیـت این شـعـر یاعلی بود
[=Arial Black]
چون که علی شهر نبی را در است
تک ره اقدام در آن حیدر است
صاحب آیین و ره برتر است
خبط تو از روشن روز اظهر است
راه تو دستبرد به پیغمبر است
روز جزا در طرف ایسر است
شک نبود شیردل خیبر است
قرآن بجز از وصف علي آيه ندارد
ايمان بجز از حبّ علي پايه ندارد
گفتم كه روم سايه ي لطفش بنشينم
گفتا كه علي نور بود سايه ندارد
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمومنين
پر شده از مَی وَلاء, آن خُم پر جور و جفا
تا که برند باده اَلا, کُلّ خلائق به صفا
مَی بچشند جرعه ز آن, بهره برند زآن همگان
تا که روان گشته رها , بسوی جانان به لقا
خُم که ندانست که چیست, خَم شد و می را همه ریخت
هیچ نبودش که حیا, کَی بُود این رسم وفا
ریخته شد حرمت می, رفته به چاه بهر چه هی
تا که کند ناله به چاه , راز نگه دار مرا
راز می و چاه عمیق , رسم نبود ز عهد عتیق
لیک بگفت راز به چاه , آن می نایاب چرا
بوده به آن چشم خمار, تیغ به ظلم و تکه خار
نکرده فریاد و صدا, به حلق او هم که شَجا
گر به خدا ناله ی خود, گفته بُدی نیست بشد
کون و مکان و همه جا, لهدّمت ارض و سما
صبر علی بوده چنین, که داده رحمت به زمین
مانده به جا دین هُدی, ارض و سما گشته بپا
مَی وَلاء هست هنوز, گر چه به چاه هست هنوز
من اش بخواهم به خدا, دست تمنّا چو گدا
[=Impact]:Gol:درب بهشت در نگشایدند روی ما
به آسمان رود و کار آفتاب کند
[=B Lotus]روز و شب مرد خدا، واله و شیدای علی است
[=B Lotus] جنت و و روضه ی حق،«جلوه و سیمای علی»است
[=B Lotus]شهر علم است نبی ، خازن آن است علی
[=B Lotus]حکمت و دانش حق در دل دانای علی است
[=B Lotus]به جهان آمده در کعبه، عروجش محراب
[=B Lotus]مسجد و کعبه ی حق بهر مصلای علی است
[=B Lotus]راز عالم که از آن بیش سخن می گویند
[=B Lotus]بی تکلف بشنو بهر معمای علی است
[=B Lotus]ای تهی دست به بازار حقیقت و معاد
[=B Lotus]چشمه ی جود و کرم در ید بیضای علی است
[=B Lotus]ای کسانی که غضب گشته ی درگاه حقید
[=B Lotus] چاره ی خشم خدا دست تمنای علی است
[=B Lotus]قلب هایی که در این وادی پر گنه است
[=B Lotus]چاره ی بخشش آن نفس مسیحای علی است
[=B Lotus]روز محشر که همه از خود و خویشان برمند
[=B Lotus] قلب و جانم همه محتاج تماشای علی است
[=B Lotus] سیدعلی کرامتی مقدم
[=B Lotus] مشهد مقدس
[="DarkSlateGray"]شعر سید حمیدرضا برقعی برای حضرت علی(ع)
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.[/]
بنام شيرخدا لااله الا الله
مهدی نظری
رمز حيات ، قبضه شمشير مرتضاست
اي ميوه رسيده باغ خدا علي