هنجارها و ناهنجار در محرم
تبهای اولیه
بسیاری از کاربران سایت مطالبی را اشاره کردند که حکایت از یک سری ناهنجاریها در آئینهای عاشورایی دارد. ناهنجاریهایی که حتی علمای اسلامی بر روی ان تاکید دارند و دیگران را از ان منع می کنند.
بحث جستار را با چند سوال آغاز می کنم.
1- در آئینهای عاشورایی چه چیز هنجار است و چه چیز هنجار نیست؟
2- این ناهنجاریها از کجا و چرا وارد آئیین مسلمانان شد؟
3- راه برون رفت از این ناهنجاریها چیست؟
که حکایت از یک سری ناهنجاریها در آئینهای عاشورایی دارد. ناهنجاریهایی که حتی علمای اسلامی بر روی ان تاکید دارند و دیگران را از ان منع می کنند.
با سلام
لطفا قبل از ورود به بحث بفرمایید منظورتان از هنجار چیست؟
شما چه چیز را هنجار و چه چیز را در این جامعه ناهنجار می دانید؟
فکر کنم برای ادامه بحث اگر مصداقی تر وارد شویم به نتیجه می رسیم
قبل از بحث باید هنجارها را توضیح داد
هنجار از دیدگاه جامعه شناسان بر دو دسته تقسیم می شود
1- دسته اول هنجارهایی است که مورد قبول همه مکاتب هست و به اصطلاح هنجارهای مقبول شناخته می شود. این دسته از هنجارها در واقع آن دسته قوانینی را تشکیل می دهد که ریشه در سرش آدمی دارد. مانند راستگویی , امانتداری و ....
2- دسته دوم هنجارهایی است که از سوی مکاتب به بشر دیکته شده است.و به نوعی به عنوان قانون در بین بشر ترویج داده شده است. مانند روزه و نماز و ....
برخی جامعه شناسان ( بالاخص مبلغان مذاهب ) همه هنجارها را از دسته اول می دانند و معتقدند هنجارهای دسته دوم درواقع تذکار از سوی خدای به بشر است.
و برخی هم ( اغلب لائیکها ) همه هنجارها را از دسته دوم می دانند و معتقدند همه هنجارها قوانینی است که بشر بر حسب اتفاقات مختلف برای خود بوجود آورده است. و بدلیل انکه این قوانین از ابتدا برای بشر بصورت قانون درامده است همگی ان را به عنوان یک اصل پذیرفته اند.
اما اگر بخواهیم بواقع نگاهی به کل به همه هنجارها بیاندازیم باید هر دو دسته از هنجار را بپذیریم. یعنی قبول بکنیم که یک دسته از هنجارها در سرشت انسانها وجود دارد بنابراین پذیرفته شده از سوی انهاست. و دیگر هنجارها بعلت عوامل مختلف از جمله پیروان یک مکتب در بین جامعه ای بصورت هنجار درامده است.
یکی از تفاوتهای اصلی این دو نوع هنجار این است که هنجار دسته اول تغییر ناپذیرند. یعنی هنجارهایی که همواره هنجار بوده اند و دستخوش زمان نشده اند.
اما هنجارهای دسته دوم هنجارهایی تغییر پذیر بوده اند و ممکن است زمانی در یک جامعه بصورت بوده باشد اما در زمانی دیگر ناهنجاری تلقی شود و بالعکس.
بطور اخص در مورد آئینهای عاشورایی بسیاری از رفتارها زمانی بصورت هنجار در جامعه مسلمانان پذیرفته شده بود ولی اکنون ناهنجاری تلقی می شود ( مانند قمه زنی ) و احتمالا بسیاری از دیگر هنجارهای امروز فردا شکل ناهنجاری به خود بگیرد.
روزنامه شرق به نقل از یک جهانگرد واقعه عاشورا را در زمان قبل از انقلاب چنین روایت می کرد.
" محرم که فرا می رسد مردم شهر را سیاه پوش می کنند. بین مردم رسم است که در دهه اول محرم هیچ کس مو و ریش خود را اصلاح نمی کند و مردم در دهه اول به گرمابه نمی روند مگر در موارد ضروری. بر روی سر و روی خود خاک و گل می مالند و ..."
درواقع این کار نوعی هنجار در قدیم بوده است که امروزه پذیرفته نیست.
همچنین جالب است بدانید مراسمی که امروزه به نام چهارشنبه سوری ( یا همان چهارشنبه اخر سال ) در بین ایرانیان رواج دارد یک سنت عربی است و مربوطه به عاشوراست.انطور که در قدیم در بین اعراب رسم بود وقتی کسی از دنیا می رفت در چهلم درگذشت وی بر روی سقف خانه ها آتش روشن می کردند. و ایرانیان هم به همین سبک در اربعین حسینی بر روی سقف آتش روشن می کردند تا غم و غصه خود را از شهادت یاران حسین نشان بدهند. که البته این آئین بعدها به مرور زمان تغییر پیدا کرد و بصورت فعلی درامد. و به جای اربعین در چهارشنبه آخر سال اجرا می شود.
درواقع این نیز یک نوع هنجاری در جامعه بود که در طول زمان تغییراتی پیدا کرد و با عوض شدن ماهیتش ( از غم به شادی و از اربعین به چهارشنبه اخر سال ) بنوعی دیگر بصورت هنجار درآمد.
یا بطور مثال نمادهایی که در عاشورا وجود دارد نیز همین روند را طی کرده است.
بطور مثال " علامت " که در جلوی هیئتهای نوحه خوان حرکت می کند در زمان صفویه ایجاد گردیده است. در ان زمان صفویه برای انکه نمادی اسلامی ایجاد بکند ( در مقابل نماد مسیحیان که صلیب است )" علم " و " علامت" را ساخت و اگر در ان دقت بکنید می بینید که بسیار شبیه صلیب مسیحیان است.
و این نیز نوعی آئینها محرم است که ریشه ناهنجارگونه دارد ولی بصورت هنجار پذیرفته شده است.
از این موارد بسیار زیاد است. سینه زنی , زنجیر زنی , قمه زنی , قربانی کردن گوسفند جلوی هیئتها و ....
همه اینها مواردی است از آئینهای مسلمانان که امروزه برخی از آنها همچنان به عنوان هنجار پذیرفته شده است. و تنها شاید قمه زنی است که مورد توجه علمای اسلامی قرار گرفته است و امروزه سعی می کنند آن را نوعی بی هنجاری نشان بدهند.
و جای این پرسش را باقی می گذارد که آیا در آینده نیز چنین هنجارهایی ممکن است بصورت ناهنجار نمایان شود؟
ادامه دارد...
همه اینها مواردی است از آئینهای مسلمانان که امروزه برخی از آنها همچنان به عنوان هنجار پذیرفته شده است. و تنها شاید قمه زنی است که مورد توجه علمای اسلامی قرار گرفته است و امروزه سعی می کنند آن را نوعی بی هنجاری نشان بدهند. و جای این پرسش را باقی می گذارد که آیا در آینده نیز چنین هنجارهایی ممکن است بصورت ناهنجار نمایان شود؟
تمامی هنجارهای معتبر در عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام توسط علما وبزرگان مذهب متعالی تشیع مشخص گردیده است. سایر مواردی که به آنها اشاره کرده اید به واسطه شور وحرارت فراوان برخی از اهل تشیع که واقعا از ناهنجار بودن آنها اطلاعی ندارند مرسوم شده است که علمای بزرگوار همواره ودر موقعیت های مختلف در مورد رواج اینگونه مسائل تذکر داده اند ما هم باید به گونه ای با این افراد برخورد کنیم که هم متوجه رفتار خود باشند وهم از شور وعلاقه آنها کاسته نشود.
قبل از بحث باید هنجارها را توضیح داد
هنجار از دیدگاه جامعه شناسان بر دو دسته تقسیم می شود
1- دسته اول هنجارهایی است که مورد قبول همه مکاتب هست و به اصطلاح هنجارهای مقبول شناخته می شود. این دسته از هنجارها در واقع آن دسته قوانینی را تشکیل می دهد که ریشه در سرش آدمی دارد. مانند راستگویی , امانتداری و ....
2- دسته دوم هنجارهایی است که از سوی مکاتب به بشر دیکته شده است.و به نوعی به عنوان قانون در بین بشر ترویج داده شده است. مانند روزه و نماز و ....
لطفا منبع این تقسیم بندی را ذکر نمایید.
با عرض سلام بر برادران و خواهران و برائت از دشمنان محمّد(ص) و آل محمّد(ص)؛
بسیاری از کاربران سایت مطالبی را اشاره کردند که حکایت از یک سری ناهنجاریها در آئینهای عاشورایی دارد. ناهنجاریهایی که حتی علمای اسلامی بر روی ان تاکید دارند و دیگران را از ان منع می کنند.
بحث جستار را با چند سوال آغاز می کنم.
1- در آئینهای عاشورایی چه چیز هنجار است و چه چیز هنجار نیست؟
2- این ناهنجاریها از کجا و چرا وارد آئیین مسلمانان شد؟
3- راه برون رفت از این ناهنجاریها چیست؟
خب این تاپیک خیلی جالب است. یک بی دین چرا باید به فکر هنجارها و ناهنجاری های آیینهای عاشورایی باشد؟ آیا علمای بزرگوار اسلام به میزان کافی در این مورد بحث و بررسی نفرموده اند که حالا اسلامستیزان و دشمنان خاندان نبوت، میخواهند به ما درس هنجارهای اسلامی را بدهد؟(توهینات faryad به مقدسات اسلامی را که فراموش نکرده ایم!)
این تاپیک من را یاد این میندازد که استعمارگران روز اولی که پا به مستعمرات آیندۀ خود میگذاشتند، تمایل شدید خود را به عمران آن مناطق نشان میدادند!!
پی نوشت: وقتی یک انگلیسی مسیحی، بحثی راجع به توحید اسلامی را با یک ملّای بیسواد سنّی شروع کرد، نتیجه اش شد فرقۀ ضالّۀ وهابیت و وقتی انگلیسی دیگری، بحث در مورد امامت و مهدویت را با یک شیخ ساده لوح، آغاز کرد نتیجه اش شد شیخیه و سپس بابیت و بهائیت.
و جای این پرسش را باقی می گذارد که آیا در آینده نیز چنین هنجارهایی ممکن است بصورت ناهنجار نمایان شود؟
با سلام
خدمت دوستان محترم
به نظر بنده اصل هنجار در جامعه مسلمان ما عزاداری است که ان هم به نحو احسن مورد قبول تمام لایه های جامعه است
و حتی اقلیت های مذهب شرکت در عزاداری را برای خود افتخار می دانند و این عزاداری پس از ماجرای عاشورا به راه افتاده است وتا به امروز ادامه دارد
خوب حال این هنجار در جامعه به نسبت قومیت ها و فرهنک های مختلف شکل ها وقالبهای متفاوتی را به خود گرفته است
به نظر می رسد اصل هنجار پذیرفته شده ، عزاداری است که خوب ، مورد قبول همه است به هر شکل و صورتی که باشد
در فرهنکی سینه زنی است و در فرهنکی زنجیر زنی ودر فرهنکی شبیه خوانی و........
این صورتها و قالب ها اصل نیستند و در شرایط و زمانهای مختلف می تواند تغییر یابد
قمه زنی در مقطعی از زمان هم مورد سوء استفاده دشمنان قرار گرفت و علما نیز با حفظ اصل قضیه قالب ان را عوض کردند
در اینده هم شاید این شکل و قالب ها عوض شود ویا کم و زیاد شود ولی انچه مهم است اصل عزاداری اباعبدالله(ع) است
مامی هنجارهای معتبر در عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام توسط علما وبزرگان مذهب متعالی تشیع مشخص گردیده است. سایر مواردی که به آنها اشاره کرده اید به واسطه شور وحرارت فراوان برخی از اهل تشیع که واقعا از ناهنجار بودن آنها اطلاعی ندارند مرسوم شده است که علمای بزرگوار همواره ودر موقعیت های مختلف در مورد رواج اینگونه مسائل تذکر داده اند ما هم باید به گونه ای با این افراد برخورد کنیم که هم متوجه رفتار خود باشند وهم از شور وعلاقه آنها کاسته نشود.
شاید بهتر بود اجازه می دادید کمی جلوتر بروم شاید نظرتان برمی گشت.
حدود 7 سال پیش بود. در ان زمان عکسهایی از مراسم قمه زنی در یکی از سایتهای اینترنت پخش شده بود.( هنوز آن موقع اینترنت به این گستردگی نبود و جالب آنکه حدود 7 ماه این سایت بدون فیلتر بود!) آن زمان هنوز هم در بسیاری از شهرهای ایران مراسم قمه زنی بصورت آزادانه اجرا می شد. در یکی از عکسها مردی را نشان می داد که خون از پیشانی اش به روی طفل نوزادش می ریخت و زیر این عکس چنین نوشته شده بود " شیعیان کودکان خود را به خونخواری عادت می دهند!"
و تقریبا سه سال بعد در یکی از مراسمهای محرم یکی از روحانیون معروف درباره همین عکس صحبت کردند.( بدون آنکه چیزی از نوشته زیر عکس بگویند ) و چنین بیان کردند " مراسم قمه زنی حتی اگر مستحب هم باشد چون باعث سوء استفاده دشمنان اسلام است باید ترک شود!"
و تقریبا از همان زمان بود که مراسم قمه زنی به عنوان ناهنجاری نمایان شد و سپس ممنوع شد.
و همینطور شمایل کشیدن که تا چند سال پیش یک ارزش فرهنگی بود و تقریبا همه هیئتها و دسته ها این شمایل ها را در سرتاسر خیابان نصب می کردند. اما بعد از آن ممنوع شد.
درواقع شما شاید درست بگویید. بسیاری از این هنجارها توسط علماء اسلامی ممنوع شده اند. اما یادآوری می کنم که سکوت همین علماء در قبل از آن باعث تشکیل چنین ناهنجاری در جامعه شده بود.
شما نمی توانید منکر بشوید که مراسم قمه زنی سابقه ای بیش از 50 سال در کشور ما دارد! ( و در عراق هنوزهم پابرجاست ) و باید پرسید چه چیزی باعث چنین ناهنجاری شده است؟
در مرحله اول سکوت علماء
و این همان حلقه گمشده بازی است. چرا بقول شما علماء و بزرگان سکوت کرده اند تا یک ناهنجاری بشکل هنجار درآمده است؟
اما در جواب سوال خودم که آیا ممکن است یک هنجار بازهم تغییر بکند و به شکل ناهنجاری در آینده در بیاید؟
یا بقول شما علماء سکوت را دوباره بشکنند و صحبت از ناهنجار بودن رفتاری بکنند که امروزه بعنوان هنجار پذیرفته شده است؟
برای جواب این سوال باید ابتدا رفتار و بروز رفتار را بسنجیم و بدانیم چطور یک هنجار شکل می گیرد.
لطفا منبع این تقسیم بندی را ذکر نمایید.
این تقسیم بندی برگرفته از تقسیم بندی اخلاقیات و فلسفه اخلاقیات است. ( تقسیم بندی اخلاقیات هر قلسقه دانی می داند) که به دو دسته اخلاقیات مطلق و اخلاقیات نسبی تقسیم می شود.
از تذکرتان ممنونم. شاید بهتر بود من نیز همان اخلاقیات را ابتدا تعریف می کردم.و هنجار را به عنوان زیر مجموعه اخلاقیات مطلق و نسبی تقسیم می کردم.
اخلاقیات بر دو دسته تقسیم می شود
1- اخلاقیات مطلق
2- اخلاقیات نسبی
بسیاری از اندیشمندان مذهبی اخلاقیات را مطلق می دانند و مذاهب را تذکار دهنده این اخلاقیات می دانند. و در مقابل فیلسوفان لائیک معتقد به نسبی بودن اخلاقیات هستند. و خوبی و بدی یک اخلاق را نسبی و متعلق به جامعه می دانند.
از دیدگاه من هر دو دسته اخلاقیات همزمان وجود دارد. یعنی اخلاقیات مطلق که مورد قبول تمام بشریت است.. و اخلاقیات نسبی که بین مذاهب مختلف و کشورهای مختلف گسترده می شود.
و هنجارهای اجتماع بدلیل آنکه بنوعی برگرفته از اخلاقیات یک جامعه است پس می توان ان را جزو این تقسیم بندی آورد.
این پیغام مخفی شده است مسلمان ایرانی در ignore لیست شما.
بدون شرح!!
با سلام خدمت دوستان محترم به نظر بنده اصل هنجار در جامعه مسلمان ما عزاداری است که ان هم به نحو احسن مورد قبول تمام لایه های جامعه است و حتی اقلیت های مذهب شرکت در عزاداری را برای خود افتخار می دانند و این عزاداری پس از ماجرای عاشورا به راه افتاده است وتا به امروز ادامه دارد خوب حال این هنجار در جامعه به نسبت قومیت ها و فرهنک های مختلف شکل ها وقالبهای متفاوتی را به خود گرفته است به نظر می رسد اصل هنجار پذیرفته شده ، عزاداری است که خوب ، مورد قبول همه است به هر شکل و صورتی که باشد در فرهنکی سینه زنی است و در فرهنکی زنجیر زنی ودر فرهنکی شبیه خوانی و........ این صورتها و قالب ها اصل نیستند و در شرایط و زمانهای مختلف می تواند تغییر یابد قمه زنی در مقطعی از زمان هم مورد سوء استفاده دشمنان قرار گرفت و علما نیز با حفظ اصل قضیه قالب ان را عوض کردند در اینده هم شاید این شکل و قالب ها عوض شود ویا کم و زیاد شود ولی انچه مهم است اصل عزاداری اباعبدالله(ع) است
به نکته خیلی خوبی اشاره کردید.
درواقع هنجار اصلی در عاشورا ( فارغ از مناسبات مذهبی و دینی ) سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی و ... و نیست.
حتی به نظر من گریه و ناراحتی هم نیست. بلکه زنده نگه داشتن یک اصول واقعی در جامعه به نام آزادی خواهی است.
درواقع همانطور که گفتم هنجارهای جامعه بر دو دسته است. هنجارهای پذیرفته شده از سوی تمام بشریت و هنجارهایی که فقط توسط یک مکتب اورده می شود.
هنجارهای گروه اول هم ثابت وتغییر ناپذیرند. اما هنجارهای دوم هستند که گاه شکل هنجار می گیرند و گاه ناهنجاری . یعنی از زمانی و از مکانی به زمانی و مکانی دیگر این هنجار به ناهنجاری ( یا بالعکس ) تغییر می کند.
و در مراسم محرم آنچه که مورد قبول همه بشریت است اصل آزادی خواهی و قیام علیه ستم و ظلم است که در مراسم محرم اصل و ریشه یک هنجار است.
و انچیزی که تاکنون مراسم محرم را بصورت یک آئیین پذیرفته شده نگاه داشته است همین اصل است ( اگرچه ظاهرا فراموش شود!) و نه هنجارها و ناهنجارهای دیگری چون سینه زنی و قمه زنی و ...
اما همین مساله جای یک سوال دیگر را باقی می گذارد.
آیا همین رفتارها و هنجارهای مذهبی و قومیتی باعث از بین رفتن و فراموشی اصل بوجود آورنده آن هنجار نمی شود؟
آیا همین رفتارها و هنجارهای مذهبی و قومیتی باعث از بین رفتن و فراموشی اصل بوجود آورنده آن هنجار نمی شود؟
با سلام
به نظر بنده نه
بهترین دلیل هم ادل الدلیل علی شی وقوعه
در این هزا رو چند صد ساله عزاداری ها با فرهنگهای مختلف نه تنها اصل موضوع را فراموش نکرده اند
که بلکه عزاداری کردن هر فرهنکی برای سید الشهداء قضیه را برای افراد و مردمان ان فرهنک ملموس تر و واضحتر کرده است
زیرا مثلا اکر در فرهنکی کودکان از اول روز مشاهده می کردند که برای مردکانشان چنین عزاداری می کنند
و برای و هزار برابر برتر از ان را برای امام خویش می کنند واین جاست که بزرگان در جواب سوالات کودکان فرهنک خویش اصل ماجرا را بازگو می کنند
و این عزاداری برای امام با شکل و قالب همان فرهنگ به نظر بنده بر وضوح مساله می افزاید
البته هر کاری و اقدامی تبعات مخصوص به خود را دارد و امیخته شدن عزاداری سید شهیدان با انواع و اقسام خرافه ها را نمی توان به فراموشی سپرد
واینجاست که وظیفه علماء دین که تمییز دهنده اصل از باطل هستند پر رنگ تر می شود
و صد البته مشاهده شده است که علما در زمانهای مختلف با انواع خرا فه ها و بدعتها به مبارزه برخواسته اند
با سلام به نظر بنده نه بهترین دلیل هم ادل الدلیل علی شی وقوعه در این هزا رو چند صد ساله عزاداری ها با فرهنگهای مختلف نه تنها اصل موضوع را فراموش نکرده اند
با درود
ابتدائا باید بگویم که عزاداری برای امام حسین قدمتش به چند صد سال هم نمی رسد. اگر در تاریخ دقت کنید می بینید که در ایران و عراق سالها حکومت های اعراب وجود داشت. بعد از ان هم حکومت عثمانی در عراق و عربستان و حکومتهای اهل سنت در ایران اجازه چنین رفتارهایی را از سوی شیعیان نمی داد.
عزاداری برای امام حسین نهایتا از زمان صفویه وارد فرهنگ ایرانی شده است. ( و همینطور در عراق بعد از جدا شدن از حکومت عثمانی )
اما انچه که مشخص است سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی و تشکیل دسته هیئتهای حسینی در ایران قدمتش حتی به چند ده سال هم نمی رسد!
آنطور که در یکی از ضمیمه های روزنامه ایران چند سال پیش نوشته شده بود. یکی از پیرغلامان اینطور روایت می کرد که در زمان رضاخان چند تن از افراد تصمیم داشتنددر تهران بصورت مخفیانه عزاداری برای امام حسین راه بیاندازند اما چون بلد نبودند یک نفر را از عراق آوردند تا به آنها یاد بدهد. آن عراقی هم هزینه ای گرفت و سپس سینه زنی را به آنها آموخت. ( البته سینه زنی بدون لباس!!)
که بلکه عزاداری کردن هر فرهنکی برای سید الشهداء قضیه را برای افراد و مردمان ان فرهنک ملموس تر و واضحتر کرده است زیرا مثلا اکر در فرهنکی کودکان از اول روز مشاهده می کردند که برای مردکانشان چنین عزاداری می کنند و برای و هزار برابر برتر از ان را برای امام خویش می کنند واین جاست که بزرگان در جواب سوالات کودکان فرهنک خویش اصل ماجرا را بازگو می کنند و این عزاداری برای امام با شکل و قالب همان فرهنگ به نظر بنده بر وضوح مساله می افزاید البته هر کاری و اقدامی تبعات مخصوص به خود را دارد و امیخته شدن عزاداری سید شهیدان با انواع و اقسام خرافه ها را نمی توان به فراموشی سپرد
البته این مساله ای که شما می گویید شاید ابتدائی ترین مساله ای باشد که به ذهن خطور می کند. درواقع عزاداری برای حسین نوعی جنبه تبلیغاتی دارد.
اما در مورد رفتارهای ساختارشکنانه نباید زود قضاوت بکنیم ( و لا اقل پروسه ای چند ده ساله را باید در نظر بگیریم )
وقتی یک هنجار از اصلش دور می شود تغییرش راحت است. نمونه بارزش همان مراسم چهارشنبه سوری که از روز اربعین به چهارشنبه آخر سال رفت و از غم به شادی تغییر پیدا کرد!!
اگر نگاهی دقیق به نوحه ها , روشهای زنجیر زنی و دسته جات هیئتها بیاندازید نشان از یک تغییر و تحول عجیب می بینید. تحولی که ره به ناکجا آباد دارد.
واینجاست که وظیفه علماء دین که تمییز دهنده اصل از باطل هستند پر رنگ تر می شود و صد البته مشاهده شده است که علما در زمانهای مختلف با انواع خرا فه ها و بدعتها به مبارزه برخواسته اند
همانطور که بیان شد متاسفانه علماء اسلام در بسیاری از موارد سکوت کردند. البته این سکوت نه بخاطر خیانت بوده! بلکه بسیاری از آنها خود در اشتباه بودند! ( بطور مثال همین قمه زدن تا مدتها با استفتائات علماء اسلامی هم همراه بود)
باید قبول کرد که علماء اسلام از غافله همیشه عقب بودند! شما اگر دقت بکنید می بینید که حکمهای مراجع در ابتدای راه بسیار متحجرانه است و بعد از مدتی کم کم معقولانه تر می شود. ( نمونه اش بسیار است . حمام , شطرنج , .... ) و زمانی که یک نفر یک حکمی می دهد که برخلاف مسیر تفکر دیگر علماء است بسختی با آن مقابله می شود ( چون حکم برابری دیه از ایت الله صانعی )
اصولا در بسیاری از موارد ما می بینیم که رفتارهای مسلمانان چون هنجاری سیلاب گونه حکم یک عالم مسلمان را در خود حل می کند و عالم مجبور به هدایت چنین سیلابی است ( اگر بتواند!)
در نهایت باید گفت که بروز یک ناهنجاری و تبدیل ان به صورت هنجار از سوی مردم نشان از جهل مردم دارد. و این جهل که در مسائل دینی می توان ان را جهل دینی نامید ناشی از عملکرد ضعیف علماء دارد. که همین عملکرد ضعیف می تواند عواملی داشته باشد , ضعف خود علماء , هراس از بیان , سیاست ورزی آنان و ....
ضعف علماء
در برخی اوقات خود علماء تصویری روشن از اتفاقات پیرامون ندارند و متاسفانه تفکرات هزار سال گذشته را در اذهان دارند و بنوعی دچار یک گونه تحجر می شوند.
هراس از بیان
این هراس از بیان می تواند به سبب دستگاه حاکم باشد که اجازه گفتن چنین مساله ای را نمی دهد. یا هراس از بازخورد چنین حکمی در جامعه و انگ بی دینی و .... ( که متاسفانه امروزه باب شده است!) و ....
سیاست ورزی
گاه علماء خود دچار سیاست زدگی می شوند و وظیفه اصلی خود یعنی آگاه کردن جامعه را فدای دنیای خود می کنند. و نان خود را در جهل مردم زمانه خود می بینند.
ابتدائا باید بگویم که عزاداری برای امام حسین قدمتش به چند صد سال هم نمی رسد. اگر در تاریخ دقت کنید می بینید که در ایران و عراق سالها حکومت های اعراب وجود داشت. بعد از ان هم حکومت عثمانی در عراق و عربستان و حکومتهای اهل سنت در ایران اجازه چنین رفتارهایی را از سوی شیعیان نمی داد. عزاداری برای امام حسین نهایتا از زمان صفویه وارد فرهنگ ایرانی شده است. ( و همینطور در عراق بعد از جدا شدن از حکومت عثمانی ) اما انچه که مشخص است سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی و تشکیل دسته هیئتهای حسینی در ایران قدمتش حتی به چند ده سال هم نمی رسد!
جناب فرياد يا ژوكر
اين گونه نيست كه از روزنامه نقل كرده ايد .
مطلبي را كه يكي از كاربران عزيز هم در سايت قرار داده من آن را براي اگاهي و اطلاع بيشتر كپي ميكنم كه نشان ميدهد تاريخچه و قدمت عزاداري بيش از آن است كه شما حدس زده ايد
بنا به گفته «ابن قتيبه» شعار «يالثارات الحسين» را مختار ثقفي مطرح کرد. او نخستين کسي است که به مناسبت روز عاشورا، در منزل خود در شهر کوفه مجلس يادبود برپا کرد.
در مجموع هدف از اين مجالس ، تحريک مردم براي جنگ عليه امويان و خونخواهي حسين (ع) بود. دينوري يادآور شده است که اين مجالس براي سوگواري شهادت شهيدان کربلا و در کنار مزار آنان برگزار مي شد.
شيعيان از قرن سوم ، در ماه محرم در منزل امامان (ع) به نوحه سرايي مي پرداختند و نوحه گراني که «نائح» خوانده مي شدند و شعر محزون مي خواندند در اين دوران پديد آمدند. رفته رفته نوحه گري به مقتل خواني از روي مقتل الحسين ابن نما و ابن طاووس تبديل شد.
گاه نوحه خواني به درگيري ميان شيعه و سني مي انجاميد. مقتل خواني در عاشورا رفته رفته به صورت عادت مرسوم درآمده بود؛ از اين رو مستنصر عباسي به جمال الدين بن جوزي در سال 460دستور مي دهد در مقام محتسب ، مردم را از مقتل خواني در عاشورا باز دارد.
همچنين از همان آغاز، کربلا زيارتگاه و محل تجمع مسلمانان شد؛ لذا متوکل عباسي دستور داد قبر امام را محو کنند و مردم را تهديد کرد که به زيارت آن حضرت نروند که جان و مالشان در امان نخواهد بود.
گرچه عزاداري حسيني ، با سختگيري امويان و عباسيان عليه شيعيان همراه بود، اما در زمان آل بويه ، موازنه قوا به نفع شيعه دگرگون شد و معزالدوله اولين کسي بود که عزاداري را به صورت مراسم سالانه در بغداد برپا کرد. در عاشوراي 353 ه.ق/933م. براي نخستين بار، در بغداد مجالس بي مانندي در عزاي حسيني برپا و بازارها بسته شد و عزاداران در خيابان ها عزاداري کردند و مردم سياه پوشيدند و يقه چاک کردند و به زيارت قبر امام (ع) رفتند.
دوران آل بويه در عراق از مهمترين دوران رشد و تحول شعاير و مراسم ديني و بويژه عاشورايي بود. اين مراسم خشم اهل سنت را برانگيخت.
آنان اين امور را بدعت و روز عاشورا را عيد خواندند و جشن گرفتند و عامه مردم با اشاره عالمان سني به عزاداران حمله کردند و امويان را ستودند و در وصف يزيد کتاب نوشتند.
با به قدرت رسيدن سلجوقيان ، وضع شيعيان بد شد؛ چه آنان عليه شيعه و معتزله و صوفيان و اشاعره اعلان جنگ کردند. شيعه جرات نکرد مراسم عزا برپا کند. تا زمان صفويان وضع به اين منوال و به زيان شيعه بود؛ چون صفويه به حکومت رسيدند، اوضاع تغيير کرد.
آنان از مراسم عزا به عنوان سلاح سياسي و تبليغاتي استفاده کردند و آن را گسترش دادند. در زمان عثمانيان ، عرصه بر شيعه تنگ آمد و در 11 نيسان 1802، وهابيان به کربلا تافتند و کشتند و سوزاندند و ويران کردند و بردند.
اينان بارگاه حسين را ويران کردند و اموال آن را ربودند و هزار نفر را به خاک و خون کشيدند و 2سال بعد قصد نجف کردند؛ اما مردم پايداري کردند و شهر و مرقد امام را به گونه اي معجزه آسا نجات دادند. اين يورشها بر شيعيان و مراسم عزاداري آنها تاثير ژرفي نهاد و ادبيات عاشورا را به شدت متاثر کرد؛ چنان که برخي از شاعران ، اين واقعه را کربلاي دوم خواندند.
شيعيان 2سال بعد، از آنان انتقام گرفتند و ملک عبدالعزيز را به قتل رساندند. داوودپاشا حاکم عثماني عراق ، بيش از ديگر ترکان بر شيعه سخت گرفت و آنها را از برپايي عزاداري بازداشت. او معتقد بود عزاداري ، ابزار تبليغاتي دولت ايران عليه عثماني است.
با روي کار آمدن عليرضا در بغداد، شيعه در انجام مراسم آزادي تمام يافت و مجالس عزا به راه انداخت و عليرضا هم در آنها شرکت کرد.
در خلال قرن 19ميلادي ، همزمان با گسترش مجالس عزا، دسته هاي عزاداري هم پديد آمد. يکي از نخستين اين هياتها و دسته ها، دسته هاي سينه زني بود که براي نخستين بار در کاظمين به راه افتاد.
مدحت پاشا، با صدور اعلاميه اي حرکت دسته هاي عزاداري را ممنوع و برپايي عزاداري را جرم خواند. او پس از اين دست از سختگيري برداشت و مردم را آزاد گذاشت.
در آغاز قرن بيستم ، عزاداري در عراق گسترش و ژرفا يافت و رنگ مردمي و فولکلوري به خود گرفت و در کنار مجالس تعزيه ، دسته هاي سينه زني و زنجيرزني هم پديد آمد. در نيمه دوم قرن نوزدهم ، شيعيان عراق به تاسيس حسينيه روي آوردند. نخستين حسينيه ، با نام حسينيه حيدري در کاظمين ساخته شد.
حسينيه ها رفته رفته ، متحول و پيشرفته و به نهادهاي اجتماعي و فرهنگي تبديل شدند و کارشان ، تنها برپايي عزاداري نبود. پس از آن که انگليس عراق را اشغال کرد، از بزرگداشت واقعه عاشورا و برگزاري مراسم عزاداري حمايت کرد، که به سپاسگزاري رسمي عالمان شيعه از انگليس انجاميد.
پس از تشکيل حکومت ملي در عراق در 1921، دولت روز عاشورا را تعطيل رسمي اعلام کرد، اما رفته رفته با اين مراسم مخالفت کرد تا در عاشوراي 1927ميان عزاداران و عوامل حکومتي در صحن کاظميه درگيري منجر به قتل روي داد و در 1928دولت عزاداري را ممنوع کرد.
ملک فيصل اول به مراسم عزاداري عنايت داشت و به عزاداران براي اين مراسم کمک مالي مي کرد و خود در آن شرکت مي جست. در 1932دولت به هياتهاي عزاداري سخت گرفت و در 1935در دوره وزارت ياسين هاشمي بشدت از برگزاري مراسم عزا جلوگيري شد.
در دهه پنجاه دولت بر سختگيري خود افزود و هياتها را مجبور کرد از پليس اجازه نامه بگيرند. در اواخر حکومت سلطنتي در عراق ، مراسم عزاداري ديگر جنبه سياسي خود را از دست داد.
در پايان دهه 60 و آغاز دهه 70، اين مراسم به شکلي چشمگير رشد کرد و دگرگون شد. در سال 1968راديو عراق مراسم عزاداري را پخش کرد. در آغاز دهه هفتاد در کنار جنبش شيعي ، از يک سو و مشکلات سياسي و اقتصادي از سوي ديگر، مراسم عزاداري به اوج خود رسيد و حکومت براي حل مشکلات ، 60هزار ايراني را از عراق اخراج کرد و با اعمال فشار بر شاعران و مداحان و نوحه گران ، کوشيد مراسم را از بار اجتماعي و سياسي تهي کند.
در 1975از برپايي مراسم در نجف جلوگيري شد و دو سال بعد مردم دست به تظاهرات زدند و شعار دادند که در پي آن شماري از مردم کشته و زخمي و زنداني و اعدام شدند.
سرانجام با آغاز جنگ عراق و ايران در 1980برگزاري هرگونه مراسم عزاداري حسيني در عراق ممنوع شد.
بهروز رفيعي
جناب حکیم اگر دقت کرده باشید صحبت من با چیزی که شما گفتید هماهنگ است.
همانطور که من گفتم به اعتقاد بسیاری شیعیان در همان سالهای ابتدایی به نشانه اعتراض و همچنین نشان دادن ناراحتی خود در بامهای خانه آتش روشن کردند. و این اتفاق در همان سالهای اولیه اتفاق افتاد.( که بعدها به جشن چهارشنبه سوری تغییر نام یافت)
و از همان سالهای ابتدایی هم در خانه ها بصورت مخفیانه نوحه سرایی انجام می گرفت.
و اما آل بویه حکومت مرکزی ایران را تشکیل نداده بودند.
درواقع حکومتهای طاهریان , سامانیان , بوییان , غزنویان , سلجوقیان و خوارزمشاهیان در تاریخ به حکومتهای محلی شناخته می شوند. یعنی هر کدام قسمتی از ایران را در اختیار داشتند.
و اولین حکومت ملی بعد از حمله اعراب حکومت صفوی بود که من نیز به آن اشاره کردم.
ضمن اینکه در تمام این سالها رسمی به عنوان عزاداری وجود نداشت. بلکه نوحه سرایی ومرثیه خوانی بود. و عزاداری بعد از صفویه باب شد.
ضمنا از مطالبی که بیان کردید هم منونم
ضمن اینکه در تمام این سالها رسمی به عنوان عزاداری وجود نداشت. بلکه نوحه سرایی ومرثیه خوانی بود. و عزاداری بعد از صفویه باب شد.
هر چند در مقطعی به خاطر حاکمان جور به صورت پنهانی برگزار می شد و در مقطعی هم علنی.
حضرت عالی قبول ندارید که نوحه سرایی و مرثیه خوانی وسینه زنی و زنجیر زنی و..همه وهمه عزاداری است؟ واین که این قالب ها مکر حاکی از یک اصل نیستند به نام زنده نگهداشتن یاد سالار شهیدان در ثانی عزاداری شیوه ای است در کنار بیان تاریخی و ظلمهای حاکمان جور بر امامان برای زنده نگهداشتن دین و قیام علیه ظلم وجور ونرفتن زیر بار حکومت های ظالم و این امر هم تا به حال میسر شده استآمار من :
لیست سیاه : مسلمان ایرانی
:Kaf:
چه افتخار بزرگی. یادمان باشد، که محبوبترینها نزد مؤمنین، منفورترینها نزد شیاطین هستند. با خواندن این بخش امضای این سرباز شیطان، به راهم مطمئنتر شدم.
در ضمن از اینکه حضورم باعث ناراحتی این فرد است، بسیار بسیار خوشحالم.
البته به نفع این فرد هست که سخنان من را نبیند، زیرا ذهن اسلامستیزان مثل مردک چشم است:
نور بیشتر --> باریک شدن بیشتر
پی نوشت: نمیدانم دوستان به این پست از من عنایت فرمودند یا خیر!
به امید ظهور
در تاپیک قبلی مطرح شد که اصل همان عزاداری است که ان هم به جای خود در طول هزار و اندی سال برگزار می شود شاید قالب هایش در مقطعی از زمان مرثیه بود ودر مقطعی شبیه خوانی و.... به هر حال عزاداری بوده و اصل ماجرا به عنوان هنجاری از طرف جمعیت مسلمان تعقیب می شد
اولا جامعه مسلمان نه! بعنوان هنجاری از سوی جامعه شیعه تعقیب می شده است.
در ثانی حرکت خرد عده ای را نمی توان به کل جامعه تعمیم داد و از ان به عنوان هنجار نام برد.
اگر دقت کرده باشید هم اکنون هم حرکات خرد افرادی متحجر دینی در اجتماعاتی انجام می گیرد ( سینه زنی به صورت ناهمگون و زشتش ) ولی این جامعه را نمی توان در حال حاضر به کل جامعه تعمیم داد و از ان به عنوان هنجار نام برد.
در زمان آل بویه و قبل از ان هم مراسم عزاداری انجام می گرفت اما گستردگی نداشت. و نمی توان از آن بعنوان یک هنجار نام برد.
ثانیا ما هنوز روی معنی هنجار با هم مشکل داریم. یعنی اینکه شما از عزاداری به عنوان یک هنجار نام می برید. درصورتی که من آن را هنجار نمی دانم.
درواقع من هنجارها را تنها در گروه اول می بینم. یعنی هنجارهایی که اخلاقیات مطلق پدید می آورد نه هنجارهایی که اخلاقیات نسبی پدید می اورد.
شما نمیتوانید بگویید عزاداری هنجار است. ( هرچند که امروزه بصورت هنجار شناخته شده است ) چراکه با سرشت انسانی ناسازگار است.
برای فهم این مطلب هم کافی است از خود بپرسید چرا تمام بشریت عزاداری نمی کنند؟ یا چرا در همه زمانی ما عزاداری را خوب نمی دانیم؟
درواقع عزاداری در فرع یک هنجار دیگر است. که اگر در پستهای من دقت می کردید هنجار آزادی خواهی است. انسان همواره آزادی خواه و ظلم ستیز است. گاه این آزادی خواهی بصورت ناراحتی در سوگ یک مرد آزادی خواه است در زمانی بصورت انقلاب و اقدام علیه ظالم است. و در زمانی دیگر هم ....
پس دوست عزیز عزاداری به نوبه خود هنجار نیست. آزادی خواهی هنجار است.
یعنی اگر ما اشتباه بکنیم و تصور بکنیم که عزاداری هنجار است آنگاه این سوال پیش می آید پس چرا خود حسین قیام کرد! خوب ایشان هم عزاداری ( برای انحراف جامعه مسلمین ) راه می انداخت! پس قیام حسین ناهنجاری است.
یا نه! خونخواهی مختار هم ناهنجاری می شود! چرا که بنا به تعریف ما هنجار یعنی عزاداری و مختار هم باید عزاداری می کرد!
خوب یک سوال در این بین باقی مانده است که پرداختن به آن بسیار اهمیت دارد.
چرا یک حرکت ( زیبا یا زشت ) به صورت هنجار در جامعه بوجود می آید؟ و چه چیز باعث از بین رفتن یک هنجار و تبدیل آن بصورت ناهنجاری می شود؟
شاید گستردگی مراسم عزاداری حسینی این شائبه را بوجود بیاورد که این مراسم تا ابد بصورت هنجار باقی می ماند. برای اینکه جواب این پرسش را بدهیم که " آیا ممکن است عزاداری محرم هم ( بکل ) بصورت ناهنجاری در بیاید یا خیر ؟ " باید دو مثال بزنم.
مثال اول : یک موسسه خیریه در خارج از کشور چند سال قبل دست بندهای لاستیکی نازکی را به رتنگهای مختلف ساخت. این موسسه سود حاصل از فروش این دست بندها را به نیازمندان ( از جمله بیماران هموفیلی , سرطانی , کودکان فقیر و .... ) اختصاص می داد. این دستبندها از دو جنبه دارای اهمیت بودند
1- سود حاصل از فروش آنها به دست نیازمندان می رسید.
2- طرفداران و حامیان این جنبشها با استفاده از این دستبند شناخته می شدند و دیگران را تشویق به خرید چنین دستبندهایی می کردند.
اما پس از مدتی دستبندهای تقلبی آن نیز با هزینه ارزانتر به بازار آمد .
اگر چه این دستبندها با هدف خیرخواهانه در کشورهای جهان ساخته شده بود و بصورت یک هنجار درامد. اما بعد از مدتی صورت اصلی هنجارگونه اش را از دست داد و زیبایی این دستبندها ( که حال تقلبی آن هم به بازار آمده بود ) باعث شد که افراد مدگرا این دستبندها را برای کلاس گذاشتن بپوشند .
در این مثال اگر دقت بکنید هنجار اصلی یعنی خیرخواهی مورد قبول همگان است.
اما هنجار فرعی یعنی ساخت دستبندهای تبلیغاتی اگرچه زمانی مورد قبول واقع شد اما بعد از مدت زمانی از بین رفت! ( حتی اگر دستبند تقلبی آن تولید نمی شد بازهم از بین می رفت)
مثال ملموس تر.
حتما بیاد دارد در گذشته شیعیان پارچه های سبزی را به نشانه تبرک بر دست و بازوی خود می بستند. و این حرکت اگرچه از سوی همگان انجام نمی شد اما بصورت یک هنجار در بین مردم مقبول بود. اما در زمانه اخیر یک حزب از این رنگ استفاده سیاسی کرد. و این رنگ به نماد این حزب معروف شد. و همین باعث شد که
1- دید مردم نسبت به چنین پارچه هایی تغییر بکند ( دید مذهبی به سیاسی )
2- حزب مخالف اگرچه ثبلا از همین پارچه ها استفاده می کردند اما بخاطر مسائل اخیر آن را کنار گذاشتند.
اگر دقت بکنید حزی مخالف که اغلب از عوام تشکیل شده بودند و خود را مومن و متقید تر از حزب سبز می دانند( و ظاهرا جمعیت بیشتری نسبت به حزب سبز هم دارند ) قبلا از این پارچه ها بیشتر استفاده می کردند. ولی بیکباره تمام این هنجارها برگشت و بستن چنین پارچه هایی برای آنها بصورت ناهنجار در آمد.
شاید قبل از انتخابات هیچ کس فکر نمی کرد بستن چنین پارچه هایی بصورت ناهنجار در بیاید! ولی یک اتفاق سیاسی نشان داد که براحتی می توان یک هنجار مذهبی را دزدید!!
حال شاید راحت تر در مورد عزاداری محرم بتوانیم تصمیم بگیریم. و تصور بکنم دیگر راحت تر شما بتوانید از من این حرف را بپذیرید که " عزاداری محرم یک هنجار نیست " و بپذیرید که احتمال دارد در آینده همین رفتار هنجارگونه براحتی بصورت ناهنجار در بیاید!! ( بنظر من حتی استارت این کار هم خورده شده است. انحراف شمایل کشی , انحراف مضمون نوحه ها , انحراف آهنگها از نوحه به موسیقی پاپ , انجراف نحوه عزاداری ها و...)
و درواقع خواه شما خوشتان بیاید و خواه خوشتان نیاید! خواه بخواهید سانسور بکنید! خواه نخواهید سانسور بکنید! خواه مرا فحش بدهید و خواه فحش ندهید! خواه مرا دوست خود بدانید و خواه دشمن خود!
اما این روند عزاداری به ناکجا آباد است و در آینده نزدیک این هنجارگونه بصورت ناهنجار نمایان می شود.
ادامه دارد....
یک انسان متشکل از مجموعه ای از رفتارهاست. رفتارهایی که گاه از روی سرشت و طبیعتش انجام می دهد . گاه از روی تفکر و عقلش , گاه از روی احساسات , گاه دشمنی و حسادت و..... و گاه از روی جهل
اگر این رفتارها از روی سرشت و غریزه و منطق انجام بگیرد بخودی خود یک هنجار محسوب می شود. و جامعه آن را می پذیرد. و تغییر ناپذیر است.
اما یک دست رفتارها هستند که از روی احساسات (ظاهرا با تکیه بر منطق ) انجام می گیرد. این نوع رفتارها اگرچه بصورت طبیعی یک هنجار محسوب می شود ( چون احساسات هم جزو غریزه انسانی است ) اما احتمال انحراف آن بسیار است و گاه افسار گسیخته انجام می گیرد.
بطور مثال یک انسان بسور غریزی در طول زندگی ناراحت می شود .( دیدن یک صحنه دلخراش , بوجود آمدن مشکلات زندگی و...) و هیچ فردی هم نمی تواند ناراحت شدن فرد را یک ناهنجاری بنامد. اما وقتی این ناراحتی از دایره منطق بیرون می رود و احساسات بصورت افسارگسیخته عمل می کند آنگاه این هنجار به سمت ناهنجاری می رود. بطور مثال افرادی که از فرط ناراحتی شروع به خود زنی می کنند! یا حتی اقدام به خودکشی می کنند و ...
اما دسته سومی از رفتارهای انسان هست که ریشه ناهنجاری دارد. یعنی هیچگاه هنجار نمی شود. مانند رفتارهایی که انسان از روی دشمنی و کینه و حسادت و جهل و...انجام می دهد.
توجه کنید این رفتارها ممکن است در طول یک زمان با مقبولیت مردم ( اغلب عوام ) مواجه شود. اما هیچگاه هنجار نیست!
پس بسیار مشخص است که کدام هنجارها در جامعه وجود دارند و باقی می مانند. و کدام هنجارها ممکن است تغییر بیابند و کدام بظاهر هنجارها کلا ناهنجارند. ( برای آشنایی بهتر می توانید مثالهای پست قبل را مشاهده بکنید)
اما حال به مساله عزاداری مرحم می رسیم. اصولا این عزاداری کدام است؟ هنجار است؟ یا ناهنجار؟ و یا هنجاری که در حال تغییر است؟
مسلما با من هم عقیده اید که عزاداری یک رفتار هماهنگ بر پایه احساسات است. دقیقا همان مثالی که زدم. انسان از کشته شدن یک نفر آزاده ناراحت می شود. اما حد و حصر این ناراحتی تا کجاست؟ انقدر که قمه را بر فرق سر خود بکوبد؟ انقدر که زنجیر را سر و روی خود بزند !؟ آنقدر که با دست محکم بر سر و سینه و پاهای خود بزند؟
حال احتمالا منظور بند آخر پست قبلم را بهتر متوجه می شوید. و اینکه چرا گفتم عزاداری محرم رو به انحلال است. زیرا که از اصل خویش دور شده است و دایره احساسات در ان بسیار زیاد شده است و این شکل ناهنجاری به این عزاداری داده است . و اگرچه برای مدتی ( به دلایل زیادی ) ممکن است بصورت مقبول جامعه انجام گیرد. اما کم کم رفتار ناهنجار آن باعث انحلال و از بین رفتن آن می شود.
اولا جامعه مسلمان نه! بعنوان هنجاری از سوی جامعه شیعه تعقیب می شده است. در ثانی حرکت خرد عده ای را نمی توان به کل جامعه تعمیم داد و از ان به عنوان هنجار نام برد. اگر دقت کرده باشید.
با سلام
-جامعه شیعی هم جزءای از جامعه مسلمین است ودرست است که این عمل ا زطرف جامعه شیعی پی کیری می شد
ولی با مطالعه تاریخ روشن می شود که دیکر مسلمین هم -عامه افراد نه حاکمان-هیچ کاه به مخالفت نپرداخته اند و خود نیز در رساء ظلم ستیز عالم عزاداری کرده اند
حرکت های خرد یا کلانش را وامی کذاریم به تاریخ و طالبانش نه حرفهای بی سند جنابعلی
در زمان آل بویه و قبل از ان هم مراسم عزاداری انجام می گرفت اما گستردگی نداشت. و نمی توان از آن بعنوان یک هنجار نام برد.
سلامی دوباره
بنده این سخن شما را قبول ندارم و در تایپک های زیر مطالبی را اورده ام که جای مطالعه را می طلبد لطفا سری بزنید
http://www.askdin.com/showthread.php?t=1811&p=6257
و جدانی است مانند دروغ و تهمت و ....قبول ندارند انتظار دارید کار خوب عدهای را قبول کنند--
چرا یک حرکت ( زیبا یا زشت ) به صورت هنجار در جامعه بوجود می آید؟ و چه چیز باعث از بین رفتن یک هنجار و تبدیل آن بصورت ناهنجاری می شود؟
با سلام
اینکه یک هنجار در جامعه چکونه بوجود می اید یا این که یک هنجار چکونه از جامعه رخت بر می بندد معلول عواملی است که هر کدام فرصت و مجال خود می طلبد و اسیب شناسی خود
اما در مورد عزاداری ماه محرم بارها به عرضتان رسیده است که قالب های عزاداری نسبت به فرهنک های افراد مختلف و نسبت به زمان و مکان تغییر کرده است و می کند
ودر اینده هم کسی نمی داند که چه شود ولی می شود با اسیب شناسی ان جلوی انحرافات را کرفت
و متولی این اسیب شناسی علما دین هستند که البته شما در پست قبلی علما را عقب تر از زمان خود خوانده اید و .... ولی به نظر بنده علما با تمام کم و کاستی هایی که شاید داشته باشند در موارد لزوم وظیفه خود را انجام داده و خواهند داد
تا وقتی که عزاداری قالبهایی است برا ی اصل زنده نکهداشتن یاد و خاطره ظلم ستیزی و امر به معروف ونهی از منکر و حفظ دین و...در اصل ماجرا هیچ تغییری نخواهد یافت
برادر عزیز در مثالهایی هم که فرموده اید ان چه از انها تعبیر به هنجا رهای زمان خود فرموده اید مشتی تبلیغات و....بوده برای تبلیغ کروهی و حزبی...
ولی انچه امام حسین(ع) برای ان قیام کردند و خواستار ان بودند دینی بود که 1400 سال است که ریشه در میان این مردم دارد و قابل مقایسه با نماد چند حزب نیست که نه پشتوانه علمی و تیوریک دارد و نه تکیه بر اعمال و اعتقتدات جمعی.
عزیز برادر پیش بینی های شما برای خود و هم فکرانتان محترم ، ولی تا زمانی که اعتقتاد به دین و دینداری است نام حسین(ع) و عاشورا هم خواهد بود زیرا این حسین(ع) بود که این دین را از نابودی نجات داد
تا وقتی که عزاداری قالبهایی است برا ی اصل زنده نکهداشتن یاد و خاطره ظلم ستیزی و امر به معروف ونهی از منکر و حفظ دین و...در اصل ماجرا هیچ تغییری نخواهد یافت
این قسمت خیلی مهم بود.
دوست گرامی جناب طاها
تصور می کنم عصبیت شما مانع از تصمیم درست در مورد صحبتهای من شده است. حتی انقدر که نمی توانید درست مطالب من را بخوانید . این عصبیت از کجا نشات می گیرد را من نمی دانم!!
جواب شما را بند بند جواب نمی دم. کلی جواب می دم و سعی می کنم که نکات مد نظر شما را پر رنگ تر بکنم .
در پست اول تعریفی از هنجار و اخلاقیات نوشته شده که در ان نظر دو گروه دیندار و لائیک در مورد هنجار و اخلاقیات مطرح شده است. گروه دیندار معتقدند همه اخلاقیات مطلق است. و لائیک معتقدند که اخلاقیات نسبی است.
اما همانطور که توضیح داده شد من نه نظر دینداران را پذیرفتم و نه نظر لائیک را و اخلاقیات مطلق و نسبی را گروه بندی کردم. اخلاقیات مطلق را ان دسته از اخلاقیاتی دانستم که همه بشریت قبول دارند. و اخلاقیات نسبی را آن دسته از اخلاقیاتی دانستم که جزو رفتارهای یک گروه خاص است.
اما در مورد همجنس بازی در غرب.( اگرچه که اصلا ربطی به بحث ندارد.)
در جوامع غربی تا سالها بر اساس تفکری که کلیساها داشتند . همجنس بازی به عنوان یک رفتار ضد انسانیت شناخته می شد. با پیشرفت علم پزشکی و شناخت ژنها در بدن ( و همچنین علم شبیه سازی ) مشخص شد که ژنها تاثیر بسزایی در رفتار انسانها دارند.
بطور مثال وجود یک ژن در بدن باعث تمایل انسان به قتل می شود. یعنی انسانی که این زن را در بدنش دارد تمایل زیادی به کشتن دیگران دارد. و در غرب هر نوزادی که چنین ژنی را در بدن دارد به عنوان یک قاتل بالفطره می شناسند! و جالب هم اینکه بخاطر اینکه این فرد اقدام به قتل بیگناهان نکند. ان را در ارتش به خدمت می گیرند!! تا هم آن شخص در تضاد با ژنتیک بدنش مجبور به رفتاری نشود و هم از این خاصیت فرد برای دفاع از کشورش استفاده بکنند.
در همجنس بازان هم آنچه که تاثیر بسزایی در رفتار آنها دارد نقش ژنها در بدن این افراد است. یعنی فرد بجای انکه تمایل به جنس مخالف داشته باشد تمایل به جنس موافق دارد.
بعد از این کشف جامعه غرب ( و سپس آمریکا که بشدت تحت تاثیر کلیساها بود ) قوانینی در حمایت از این قشر ایجاد کردند. درواقع این قوانین برخلاف سرشت و طبیعت انسانی نیست. زیرا که این ژن در بدن این افراد وجود دارد . این زنها بصورت غریزی او را به سمت جنس موافق می کشاند. ( همانطور که شما را به سمت خوردن غذا می کشاند!)
بنابراین اگر بخواهیم اخلاقیات را مطلق بنامیم آنگاه تعریف اخلاقیات با قوانین غربیها سازش بیشتری دارد. ( چونکه بر اساس سرشت و طبیعت انسانها وضع شده است و هیچ منطقی نمی پذیرد که ما انسانی را بخاطر حس غریزی اش محکوم بکنیم و با وی مخالفت بکنیم. برای آنکه بهتر منظور من را بفهمید تصور بکنید در کشوری زندگی می کنید که همجنس بازان حاکم هستند و تمایل به جنس مخالف غدقن است و شما مجبورید برخلاف حس طبیعیتان با جنس موافق رابطه برقرار بکنید!)
جالب اینکه در ایران هم این مساله شناخته شده است. اما بدلیل اینکه قوانین ایران بر طبق قوانین اسلامی چیده شده است! برای آنکه مشکل چنین افرادی حل بشود انها را تغییر جنسیت می دهند!
و چقدر مضحک است که بجای تغییر دستور خدا خلقت خدا را تغییر می دهند!!
در مورد حجاب و روزه و نماز و ... هم که گفتید و ان را جزو اخلاقیات مطلق برشمردید! وضع مضحک تر از مورد همجنس بازی است. و بهتر است وارد جزئیات آن نشویم چون از اصل دور می افتیم.
در مورد اخلاقیات مطلق و نسبی بدلیل طولانی بودن در پستهای بعد و در فرصت مناسب توضیح می دهم.
( متاسفانه تصور می کردم که همه افراد اینجا معنای اخلاقیات مطلق و نسبی را می دانند . درصورتی که گویا در تعریف ان هم اشکال دارند. )
[=14]
تصور می کنم عصبیت شما مانع از تصمیم درست در مورد صحبتهای من شده است. حتی انقدر که نمی توانید درست مطالب من را بخوانید . این عصبیت از کجا نشات می گیرد را من نمی دانم!!
با سلام
بنده هم تصورم این بود که با اهل علم در حال بحث و مناظره علمی می باشم ونمی دانستم
با فردی که از ابتدایی ترین اصول مناظره هم پیاده است وارد بحث شده ام و تا معذرت خواهی رسمی جنابعالی در پست بعدی حاضر به ادامه بحث نمی باشم
در ضمن فکر نکنید با این توهین ها کار به جایی ببرید ما اصول بحث و مناظره را 1400 سال پیش از مردی به نام باقر(ع) که شکافنده علوم بود آموخته ایم
و با این توهین های شما نه خسته از مناظره که با بی ادبان بحث نمی کنیم که این هم از سفارشات ایشان است
و در غرب هر نوزادی که چنین ژنی را در بدن دارد به عنوان یک قاتل بالفطره می شناسند! و جالب هم اینکه بخاطر اینکه این فرد اقدام به قتل بیگناهان نکند. ان را در ارتش به خدمت می گیرند!!
پس به این علت هست که در جنگ زن و کودک برایشان فرقی نمی کند.
بنابراین اگر بخواهیم اخلاقیات را مطلق بنامیم آنگاه تعریف اخلاقیات با قوانین غربیها سازش بیشتری دارد. ( چونکه بر اساس سرشت و طبیعت انسانها وضع شده است و هیچ منطقی نمی پذیرد که ما انسانی را بخاطر حس غریزی اش محکوم بکنیم و با وی مخالفت بکنیم. برای آنکه بهتر منظور من را بفهمید تصور بکنید در کشوری زندگی می کنید که همجنس بازان حاکم هستند و تمایل به جنس مخالف غدقن است و شما مجبورید برخلاف حس طبیعیتان با جنس موافق رابطه برقرار بکنید!)
برعکس نظر شما به نظرم اخلاق غربیها نسبی هست :::
چرا که در این پست اشاره شد که اخلاقیات غربیها بر اساس علم هست، و همه می دانند که علم نسبی هست، پس می توان نتیجه گرفت که اخلاقی که بر اساس علمی باشد که نسبی هست، اخلاق نسبی می تواند باشد نه اخلاق مطلق.
علم نسبی ------> اخلاق نسبی
سلام بر حسین و یاران حسین(ع)
بنده هم تصورم این بود که با اهل علم در حال بحث و مناظره علمی می باشم
واقعاً چنین تصوری داشتید؟ :Ghamgin:
ونمی دانستم با فردی که از ابتدایی ترین اصول مناظره هم پیاده است وارد بحث شده ام
تازه متوجه شدید؟!
تا معذرت خواهی رسمی جنابعالی در پست بعدی حاضر به ادامه بحث نمی باشم
ایشون اگر میخواستند معذرت خواهی کنند، باید پیشتر بخاطر توهیناتشان به پیامبر بزرگوار خدا(ص) و خدا پوزش میخواستند.
در ضمن فکر نکنید با این توهین ها کار به جایی ببرید ما اصول بحث و مناظره را 1400 سال پیش از مردی به نام باقر(ع) که شکافنده علوم بود آموخته ایمو با این توهین های شما نه خسته از مناظره که با بی ادبان بحث نمی کنیم که این هم از سفارشات ایشان است
بزرگوارید
پی نوشت: پس از مرگ پیامبر خدا(ص)، گروهی جنازۀ پیامبر را روی زمین رها کردند و در سقیفه برای خودشان خلیفه برگزیدند و سایرین را نیز به بیعت خواندند. علی و چند تن از خاصّانش در خانۀ علی به عنوان اعتراض در تحصن بودند که ناگهان دشمن دیرینۀ اسلام، ابوسفیان، بر علی یارانش وارد شد، در حالی که از همۀ آنان عصبانی تر بود و معترضتر! به علی گفت دستت را پیش بیاور تا با تو بیعت کنم... علی پاسخ داد تو از دیرباز دشمن اسلام بودی...
امروز نیز یکی از وارثان ابوسفیان سراغ شیعیان علی آمده است و در اعتراض آنها به آفتهای عزاداری از همه معترضتر است!! آیا تاریخ تکرار میشود؟ یا اینکه درسهای شیطان به یارانش تکراری است؟
اما در مورد همجنس بازی در غرب.( اگرچه که اصلا ربطی به بحث ندارد.)
در جوامع غربی تا سالها بر اساس تفکری که کلیساها داشتند . همجنس بازی به عنوان یک رفتار ضد انسانیت شناخته می شد. با پیشرفت علم پزشکی و شناخت ژنها در بدن ( و همچنین علم شبیه سازی ) مشخص شد که ژنها تاثیر بسزایی در رفتار انسانها دارند.
بطور مثال وجود یک ژن در بدن باعث تمایل انسان به قتل می شود. یعنی انسانی که این زن را در بدنش دارد تمایل زیادی به کشتن دیگران دارد. و در غرب هر نوزادی که چنین ژنی را در بدن دارد به عنوان یک قاتل بالفطره می شناسند! و جالب هم اینکه بخاطر اینکه این فرد اقدام به قتل بیگناهان نکند. ان را در ارتش به خدمت می گیرند!! تا هم آن شخص در تضاد با ژنتیک بدنش مجبور به رفتاری نشود و هم از این خاصیت فرد برای دفاع از کشورش استفاده بکنند.
در همجنس بازان هم آنچه که تاثیر بسزایی در رفتار آنها دارد نقش ژنها در بدن این افراد است. یعنی فرد بجای انکه تمایل به جنس مخالف داشته باشد تمایل به جنس موافق دارد.
بعد از این کشف جامعه غرب ( و سپس آمریکا که بشدت تحت تاثیر کلیساها بود ) قوانینی در حمایت از این قشر ایجاد کردند. درواقع این قوانین برخلاف سرشت و طبیعت انسانی نیست. زیرا که این ژن در بدن این افراد وجود دارد . این زنها بصورت غریزی او را به سمت جنس موافق می کشاند. ( همانطور که شما را به سمت خوردن غذا می کشاند!)
بنابراین اگر بخواهیم اخلاقیات را مطلق بنامیم آنگاه تعریف اخلاقیات با قوانین غربیها سازش بیشتری دارد. ( چونکه بر اساس سرشت و طبیعت انسانها وضع شده است و هیچ منطقی نمی پذیرد که ما انسانی را بخاطر حس غریزی اش محکوم بکنیم و با وی مخالفت بکنیم. برای آنکه بهتر منظور من را بفهمید تصور بکنید در کشوری زندگی می کنید که همجنس بازان حاکم هستند و تمایل به جنس مخالف غدقن است و شما مجبورید برخلاف حس طبیعیتان با جنس موافق رابطه برقرار بکنید!)
جالب اینکه در ایران هم این مساله شناخته شده است. اما بدلیل اینکه قوانین ایران بر طبق قوانین اسلامی چیده شده است! برای آنکه مشکل چنین افرادی حل بشود انها را تغییر جنسیت می دهند!
و چقدر مضحک است که بجای تغییر دستور خدا خلقت خدا را تغییر می دهند!!
در مورد حجاب و روزه و نماز و ... هم که گفتید و ان را جزو اخلاقیات مطلق برشمردید! وضع مضحک تر از مورد همجنس بازی است. و بهتر است وارد جزئیات آن نشویم چون از اصل دور می افتیم.
اعوذ بالله من الشیطان الملعون و اصحابه
در مورد این کاربر جهت روشن شدن ذهن برادران و خواهران باید عرض کنم که یک بلوف زن قهّار است و یک تبل میان تهی به تمام معنا! ایشان در کانون ابتدا خود را کارشناس ارشد ریاضی معرفی کردند(ولی عالیترین بحثشان در مورد ریاضی در مورد امید ریاضی بود که بیشتر دانشجویان که رشته اشان فنی باشد، در سال اول آنرا در درس آمار و احتمال میخوانند!) بعد ادعا کردند که فلسفه هم خوانده اند(البته سطح بحثهایشان نشان میدهد چقدر فلسفه و منطق بلدند!) و بعد ادعا کردند روان شناسی هم خوانده اند! البته این آخری رو تا حدودی راست گفته چون خوب میتونه طرف مقابلشو عصبانی کنه!
بریم سر اصل مطلب:
ادعاهای ایشون در این پست در مورد همجنسگرایی هم یا برخاسته از سواد نداشتۀ ایشون است یا اینکه ایشون نقل قول ناقص کرده اند! در مورد اینکه همجنسگرایی به ژن ربط دارد در اینجا پاسخ داده ایم:
پاسخ به یک شبهه
یکی از شبهات پیرامون همجنسگرایی اینستکه این میل در برخی انسانها بیشتر است و به صورت ژنتیک اینگونه میباشد، در واقع به شکلی این افراد نمیتوانند جلوی خود را بگیرند.
پاسخ:
اولین نکته اینکه از دیدگاه علم روز، همچنان نظریۀ قویتر اینستکه، همجنسگرایی آموختنی است و نه ژنتیک.
دوم اینکه حتی اگر چنین بود این مسئله دلیل نمیشود که فرد به گناه دست بزند. به صورت مشابه برخی افراد نیز به صورت ژنتیک تمایل زیادی به خشونت و قتل دارند. آیا این دلیل میشود که این افراد دست به جنایت و قتل بزنند؟
سوم اینکه این افراد میتوانند شهوات خود را با جنس مخالف ارضا کنند تا مجبور نباشند که به همجنس گرایش کنند یا میتوانند با داروهایی به کاهش این میل انحراف یافته بپردازند.
پی نوشت 1: در این پست، پی نوشت شماره یک را بخوانید!
پی نوشت 2: همانطور که پیشتر گفته ام این کاربر وقتی استدلالاتش ته میکشه فرافکنی میکنه! الان هم دقیقا همینکار رو کرده! هنجارهای آئینهای عاشورایی رو کشونده به هنجارهای مربوط به روابط جنسی!!
به امید ظهور
با سلام بنده هم تصورم این بود که با اهل علم در حال بحث و مناظره علمی می باشم ونمی دانستم با فردی که از ابتدایی ترین اصول مناظره هم پیاده است وارد بحث شده ام و تا معذرت خواهی رسمی جنابعالی در پست بعدی حاضر به ادامه بحث نمی باشم در ضمن فکر نکنید با این توهین ها کار به جایی ببرید ما اصول بحث و مناظره را 1400 سال پیش از مردی به نام باقر(ع) که شکافنده علوم بود آموخته ایم و با این توهین های شما نه خسته از مناظره که با بی ادبان بحث نمی کنیم که این هم از سفارشات ایشان است
دوست گرامی
قبل از انکه جواب شما را بدهم توجه شما را به این قسمت از پست پنجمم جلب می کنم
برخی جامعه شناسان ( بالاخص مبلغان مذاهب ) همه هنجارها را از دسته اول می دانند و معتقدند هنجارهای دسته دوم درواقع تذکار از سوی خدای به بشر است. و برخی هم ( اغلب لائیکها ) همه هنجارها را از دسته دوم می دانند و معتقدند همه هنجارها قوانینی است که بشر بر حسب اتفاقات مختلف برای خود بوجود آورده است. و بدلیل انکه این قوانین از ابتدا برای بشر بصورت قانون درامده است همگی ان را به عنوان یک اصل پذیرفته اند.
همانطور که دقت کردید من جواب سوال شما را پیش از آنکه شما بپرسید در این پست داده بودم. و انتظار چنین حمله ای از سوی شما نداشتم. بنابراین حق بدهید که وقتی می بینم فردی از من بیهوده خرده می گیرد و به من حمله ور می شود احساس کنم از روی عصبانیت است که پست می زند.
و فکر نکنم انتظار نابجایی باشد که من از شما بخواهم قبل از آنکه به پستهای من حمله ور شوید و با ادبیات تند پاسخگو اشید لا اقل پست مرا با دقت بخوانید .
اما در اخر باید بگویم که حرفهای شما کاملا درست است. و هیچ بهانه ای برای توهین قابل قبول نیست. و من هم به خاطر این ادبیاتی توهین آمیز که بکاربردم از شما عذرخواهی می کنم.*
---------------------------------------------
*: من عذرخواهی را ذلت نمی دانم و آن را شجاعت می دانم. و متقدم انسانهای ترسو از گفتن این کلمه امتناع می کنند.
پس به این علت هست که در جنگ زن و کودک برایشان فرقی نمی کند.
احتمالا
برعکس نظر شما به نظرم اخلاق غربیها نسبی هست ::: چرا که در این پست اشاره شد که اخلاقیات غربیها بر اساس علم هست، و همه می دانند که علم نسبی هست، پس می توان نتیجه گرفت که اخلاقی که بر اساس علمی باشد که نسبی هست، اخلاق نسبی می تواند باشد نه اخلاق مطلق. علم نسبی ------> اخلاق نسبی
برخلاف نظر شما علم مطلق است چرا که علم دقیق است. شاید بهتر باشد تاپیکی برای اخلاقیات استارت بزنم و این موضوع را در انجا توضیح بدهم.
و من هم به خاطر این ادبیاتی توهین آمیز که بکاربردم از شما عذرخواهی می کنم.* --------------------------------------------- *: من عذرخواهی را ذلت نمی دانم و آن را شجاعت می دانم. و متقدم انسانهای ترسو از گفتن این کلمه امتناع می کنند.
با سلام و تشکر از شجاعتی که به خرج دادید
بنده هم مایل به ادامه بحث در مورد هم جنس بازی نیستم ولی می خواهم به نکته ا اشاره کنم و بعد ادامه بحث
قبل از ذکر این مطالب از همه دوستانی که این مطالب را می خوانند به خاطر ذکر برخی مسائل عذر خواهی می کنم ولی چاره ای جزء ذکر مطالب برای روشن شدن حقایق نیست
این که فرموده اید در مورد هم جنس بازی ژنی است لطفا منابع این مباحث را در اختیار بنده نیز بکذارید البته می توانید این را به صورت پیام خصوصی نیز بفرستید
تا جایی که علم روز نشان داده است تغییر جنسیت ناشی از بحران هویتی است که فرد دچار ان شده است و هیچ ربطی به بحث همجنس بازی ندارد
زیرا در بحث تغییر جنسیت فرد به دنبال هویت خود است که پسر فکر می کند دختر ویا دختر فکر می کند پسر است و این ناشی از بحران هویت وی است و مساله تمایل به جنس موافق نیست
اکر فردی تمایل به جنس موافق دارد و ناشی از غریزه اوست یعنی تمایل شهوانی نسبت به موافق دارد پس چرا فرد خود را به شکل جنس مخالف در می اورد ؟
عزیز برادر همجنس بازها تمایل شهوانی نسبت به جنس موافق دارند و این فرق می کند با این که فرد خودش را به شکل جنس مخالف خود در آورد در انجا بحث سر جنس موافق است ولی در تغییر جنسیت بحث بر تغییر جنسیت و جنس مخالف است
در ضمن کسانی که تغییر جنسیت می دهند دیکر به خاطر عمل پزشکی توانایی انجام اعمال شهوانی ندارند این هم جهت اطلاع .
دوبار ه عذر مرا از ذکر این مطالب پذیرا باشید
واما ادامه بحث هنجار و ناهنجار در عزاداری
جناب ژوكر من چند پست شما را حذف كردم ، ولي نگران نباشيد جناب طاها در بخش مديريت به آنها دست رسي دارد و ميتواند مطالعه كند .
لطفا چنين مطالبي را در پست هاي عمومي كه جنبه بد آموزي دارد و بحثي انحرافي است نگذاريد .
با تشكر
جناب ژوكر من چند پست شما را حذف كردم ، ولي نگران نباشيد جناب طاها در بخش مديريت به آنها دست رسي دارد و ميتواند مطالعه كند . لطفا چنين مطالبي را در پست هاي عمومي كه جنبه بد آموزي دارد و بحثي انحرافي است نگذاريد . با تشكر
جناب مدیر سایت من خودم این مطلب را می دانم ( چون قبلا خودم فروم داشته ام ) و می دانم که اگر شما حذف کلی نکرده باشید ( که معمولا مدیران اینکار را نمی کنند . پستها قابل خواندن توسط مدیران هست.
و اگر می خواستم چنین کاری را بکنم خودم ان را حذف می کردم. اما همانطور که توضیح دادم . من باید این مطلب را در پست عمومی قرار می دادم. چراکه سوال بصورت عمومی پرسیده شد. و وجود سوال و نبود جواب این شائبه را در اذهان می گذارد که جوابی برای آن نیست!
ثانیا مطالبی که من قرار دادم آموزشی بود و اگر بد آموزی داشت هرگز خودم آنها را نمی گذاشتم. پستهای من آموزش همجنسگرایی نبود. بلکه دادن اطلاعات نسبت به این مقوله بود و برطرف کردن دید اشتباه مسلمانان نسبت به این موضوع . پس تصور نمی کنم که بد آموزی داشت
ثالثا شما سوال را حذف نکردید! اگر صحبت در این مورد بدآموزی است سوال کردن در مورد آن هم بد آموزی دارد!
و اگر دقت کرده باشید من خودم گفتم آن پستها را حذف بکنید اما شایسته و بایسته بود که سوال مطروحه هم حذف می کردید.
در ثانی حرکت خرد عده ای را نمی توان به کل جامعه تعمیم داد و از ان به عنوان هنجار نام برد. اگر دقت کرده باشید هم اکنون هم حرکات خرد افرادی متحجر دینی در اجتماعاتی انجام می گیرد ( سینه زنی به صورت ناهمگون و زشتش ) ولی این جامعه را نمی توان در حال حاضر به کل جامعه تعمیم داد و از ان به عنوان هنجار نام برد. در زمان آل بویه و قبل از ان هم مراسم عزاداری انجام می گرفت اما گستردگی نداشت. و نمی توان از آن بعنوان یک هنجار نام برد. ثانیا ما هنوز روی معنی هنجار با هم مشکل داریم. یعنی اینکه شما از عزاداری به عنوان یک هنجار نام می برید. درصورتی که من آن را هنجار نمی دانم.
درواقع من هنجارها را تنها در گروه اول می بینم. یعنی هنجارهایی که اخلاقیات مطلق پدید می آورد نه هنجارهایی که اخلاقیات نسبی پدید می اورد. شما نمیتوانید بگویید عزاداری هنجار است. ( هرچند که امروزه بصورت هنجار شناخته شده است ) چراکه با سرشت انسانی ناسازگار است. برای فهم این مطلب هم کافی است از خود بپرسید چرا تمام بشریت عزاداری نمی کنند؟ یا چرا در همه زمانی ما عزاداری را خوب نمی دانیم؟ درواقع عزاداری در فرع یک هنجار دیگر است. که اگر در پستهای من دقت می کردید هنجار آزادی خواهی است. انسان همواره آزادی خواه و ظلم ستیز است. گاه این آزادی خواهی بصورت ناراحتی در سوگ یک مرد آزادی خواه است در زمانی بصورت انقلاب و اقدام علیه ظالم است. و در زمانی دیگر هم ....
پس دوست عزیز عزاداری به نوبه خود هنجار نیست. آزادی خواهی هنجار است.
دوست عزیز
در مورد مطلب اولتان رفتار گروهی خاص افراطی با نوع خاصی عزاداری که جلوۀ زشت و ناهنجاری دارد مطلبی صحیح و غیر قابل انکار است. و در این خصوص عالمان دینی نیز نظرات صریح و روشنی اعلام کرده اند.
اما اینکه شما عزاداری را یک هنجار نمی دانید و اصل آزادی خواهی و ظلم ستیزی را هنجار می شمرید و بر حرفتان چنین دلیل می آورید که اگر هنجار بود باید همۀ مردم جهان عزاداری می کردند، خلاف واقع و مطلبی متناقض است.
زیرا اولاً همۀ مردم جهان به نوعی روحیۀ غم و اندوه و اشک و حزن نسبت به از دست دادن نزدیکان و یا در پی حوادث مختلف پیرامونی شان دارند و آنچه تفاوت دارد نوع و شیوۀ آن است، ثانیاً هنجار نیز نظیر همۀ امور واجد مراتبی است، یک هنجار ممکن است بین المللی، دیگری در سطح ملی و آن یکی منطقه ای و حتی قومی و قبیله ای باشد. چگونه شما هنجار را صرفاً به امور همگانی و جهانی نسبت می دهید. ثالثاً بر اساس همان اصل تشکیک مراتب و درجه اهمیت، باید گفت: در اینکه آزادی خواهی و ظلم ستیزی یک هنجار بزرگ و عمومی و همگانی است تردیدی نیست اما این دلیل نمی شود که منکر هنجارهای دیگر در همان سلسله و با درجه و شدت ضعیف تر باشیم.
به عبارتی ما نوک قله دماوند را در اصطلاح قله می نامیم اما آیا دلیلی داریم که دامنه های آن را از محدودۀ این اصطلاح خارج کنیم؟ خیر بلکه ما گام به گام دماوند را از کف تا نوک را قله می نامیم.
حال با این مثال اگر ما عدالت را نوک قله فرض کنیم، محدوده ای از دامنۀ قله آزادی خواهی و ظلم ستیزی و بخشی از آن، عزاداری و محبت اهل بیت و ... همین طور این رشته تسبیح وار به هم مرتبطند، و اصولاً رسیدن به یک حقیقت مطلق، مستلزم برداشتن گام ها و گذشتن از مراحل مختلفی است که هر کدام به سهم خود بهره ای از آن حقیقت مطلق دارند البته با تفاوت در شدت و ضعف و اهمیت و درجه.
بعلاوه از آنجائیکه اصل عزاداری خصوصاً برای حسین بن علی (ع) توسط اهل بیت عصمت و طهارت توصیه و اجرا شده است، یک ارزش و هنجار دینی است. بگذریم که پیشتر گفتیم؛ اصل عزاداری امری طبیعی و فطری بشری است تنها نوع و شیوه و موضوع آن ممکن است متفاوت باشد.
نتیجه آنکه در اصل ارزش و هنجار بودن عزاداری (من جمله عزاداری برای اهل بیت (ع)) جای هیچگونه تشکیک و تردیدی نیست اما نوع شیوه و رفتار عزاداران قابل بحث و بررسی است که البته باید بدور از توهین به اصل عزاداری باشد و نیز نباید رفتار گروهی خاص و افراط گرا را به عموم جامعۀ شیعی و محب اهل بیت (ع) نسبت دهیم زیرا که عموم جامعۀ شیعی از پرتو عزاداری برای ابا عبدالله الحسین (ع) در حقیقت بدنبال ترویج همان روح آزادی خواهی و ظلم ستیزی و احیاء دستورات دین الهی هستند و بنوعی با این شیوه می خواهند همان جملۀ معروف حسین بن علی (ع) را در گوش همۀ جهانیان فریاد کنند که "هیهات منا الذلة"
در پایان؛ خواهش بنده اینست که وقتی صحبت از عالمان دینی می کنید، کمی جانب ادب و احترام را رعایت کنید، طرح نقد و اشکال محتمل، حتی به یک یا چند نظریه و یا موضع گیری عالمان بلا اشکال است اما استفاده از ادبیات توهین آمیز نظیر اینکه "نفهمیدند، توجه نداشتند، ضعیف عمل کردند و ..." که شائبۀ عمومیت و توهین به افراد را دارد طبق قوانین سایت ممنوع و مشمول برخورد قانونی است.
موفق باشید ...
شما مثال جالبی زدید. مثال قله های شما برای مفهوم مطلق و نسبی بودن اخلاقیات بسیار جالب بود.
یعنی ما بلندترین قله جهان اورست ( یا بقول شما بلندترین قله ایران یعنی دماوند ) را اخلاق مطلق برمی شماریم و سایر قله های جهان را اخلاقیات نسبی می دانیم.
اما بحث بر سر هنجار.
هنجار راه و طرق است و هنجار قله نیست بلکه راه رسیدن به قله را هنجار می گویند.
مثلا کوهنوردی که از قله اورست بالا می رود هدفش رسیدن به قله اورست است . پس در راستای قله اورست گام برمیدارد.
اما مثلا کوهنوردی که از قله " دنا " بالا می رود. اگرچه در راه یک قله گام برداشته است اما قله اورست را فتح نکرده است.
شما می توانید بگویید عزاداری حسین راهی است برای زنده نگه داشتن اسلام . و حرفتان هم درست است. اما چون من اسلام را قبول ندارم . آن را هنجار نمی نامم. چون هدف شما هدف من نیست! هدف من فتح قله ای دیگر است.
در مورد مطلب اولتان رفتار گروهی خاص افراطی با نوع خاصی عزاداری که جلوۀ زشت و ناهنجاری دارد مطلبی صحیح و غیر قابل انکار است. و در این خصوص عالمان دینی نیز نظرات صریح و روشنی اعلام کرده اند.
اینجا بحث من گروه افراطیون نیست. بحث اصلی بحث نفس عزاداری است. ( و نه نوحه سرایی )
مثلا عزاداری در حد کمترینش مثل سینه زنی
دستها بالا می رود و بر روی سینه فرود می آید. سینه انسان درد می گیرد. این رفتار خود زنی است و عقل این رفتار را نمی پسندد. سینه زنی بر اساس احساسات انجام می گیرد و در دایره عقل و منطق نیست. پس باطل است.
در پایان؛ خواهش بنده اینست که وقتی صحبت از عالمان دینی می کنید، کمی جانب ادب و احترام را رعایت کنید، طرح نقد و اشکال محتمل، حتی به یک یا چند نظریه و یا موضع گیری عالمان بلا اشکال است اما استفاده از ادبیات توهین آمیز نظیر اینکه "نفهمیدند، توجه نداشتند، ضعیف عمل کردند و ..." که شائبۀ عمومیت و توهین به افراد را دارد طبق قوانین سایت ممنوع و مشمول برخورد قانونی است.
ببینید دوست گرامی : مقررات باید بر دایره منطق باشد. بطور مثال من بر رفتار عالمان دین خرده دارم. این خرده گیری باید با یک سری کلماتی ادا شود.
یعنی به نظر شما من باید بگویم : عالمان دین کار نیک و خوبی کردند که گذاشتند مردم لخت شوند! یا عالمان دین از فهم و درک بالایشان بوده است که برخی از مردم صدای سگ در عزاداری در می آورند؟
من مجبورم یک سری کلمات را برای بیان منظورم بکار ببرم. و اگر بکار نبرم یا باید خفه بشوم! یا مانند جملات بالا سخن بگویم. که در این صورت یا تصور می کنند دیوانه ام! یا سخنم را به قصد کنایه می گیرند و تاثیرش دوچندان می شود!!
ببینید دوست عزیز
اگر رفتار عزاداران به سمت تفریط برود ممکن است ایرادی زیاد بر عالمان نباشد و نقش غربیها و تبلیغات آنها پر رنگ تر از نقش عالمان باشد . اما اگر رفتاری بسوی افراط برود چه کسی مقصر است؟ اگر این رفتار افراط گرایانه در کشوری انجام گیرد که همه چیزش اسلامی است مقصر کیست؟ این عدم نا اگاهی و جهل دینی دلیلش چیست؟ مسلم است که عالمان دین نقش خود را انجام ندادند!
و این حقیقتی است که من بیان کردم و وظیفه ام بود که بیان کنم. برای بیان آن هم از کلمات زشتی استفاده نکردم. اما اینکه شما نمی توانید ان را بپذیرید( شاید چون خود را عالم دین می دانید ) دلیلش زشتی صحبت من نیست. دلیلش این است که حقیقت اصولا تلخ است . و شما طاقت این تلخی را ندارید!
پس بهتر است بجای خرده گیری من در پی اصلاح خود و قانون خود بر آیید.
شما مثال جالبی زدید. مثال قله های شما برای مفهوم مطلق و نسبی بودن اخلاقیات بسیار جالب بود. یعنی ما بلندترین قله جهان اورست ( یا بقول شما بلندترین قله ایران یعنی دماوند ) را اخلاق مطلق برمی شماریم و سایر قله های جهان را اخلاقیات نسبی می دانیم. اما بحث بر سر هنجار. هنجار راه و طرق است و هنجار قله نیست بلکه راه رسیدن به قله را هنجار می گویند. مثلا کوهنوردی که از قله اورست بالا می رود هدفش رسیدن به قله اورست است . پس در راستای قله اورست گام برمیدارد.اما مثلا کوهنوردی که از قله " دنا " بالا می رود. اگرچه در راه یک قله گام برداشته است اما قله اورست را فتح نکرده است.
شما می توانید بگویید عزاداری حسین راهی است برای زنده نگه داشتن اسلام . و حرفتان هم درست است. اما چون من اسلام را قبول ندارم . آن را هنجار نمی نامم. چون هدف شما هدف من نیست! هدف من فتح قله ای دیگر است.
دوست عزیز
حرفی زده اید و تعریفی خودساخته را بر هنجار حمل نموده و اینک بر اشتباه اولتان مکرر سخن اشتباه می رانید و بی جهت پافشاری می کنید.
عزاداری (حزن و اندوه و ماتم سرائی) برای عزیزان و نزدیکان، امری فطری بوده و یک هنجار همگانی و بین المللی است. از طرفی هر کس در عالم، مسلمان یا غیر مسلمان، از اقدام اباعبدالله الحسین (ع) برای احیاء روح آزادگی و ظلم ستیزی با خبر شود و به مصیبت های وارده بر او و اهل بیت و یارانش در این مسیر واقف گردد. محزون و اندوهناک و غمزده می شود. این همان هنجار عمومی و همگانی عزاداری و حزن و اندوه بر مصائب حسین (ع) است.
گذشته از آن هنجارها در سطوح مختلف بین المللی، ملی، منطقه ای و عشیره ای نیز مطرح و در نزد جامعه شناسان ثابت و پذیرفته شده است. پس عزاداری برای اهل بیت (ع) و امام حسین (ع) یک هنجار و ارزش دینی و درون مذهبی نزد شیعیان خصوصاً و نزد همۀ مسلمانان و آزادی خواهان جهان عموماً است.
اینجا بحث من گروه افراطیون نیست. بحث اصلی بحث نفس عزاداری است. (و نه نوحه سرایی)مثلا عزاداری در حد کمترینش مثل سینه زنی دستها بالا می رود و بر روی سینه فرود می آید. سینه انسان درد می گیرد. این رفتار خود زنی است و عقل این رفتار را نمی پسندد. سینه زنی بر اساس احساسات انجام می گیرد و در دایره عقل و منطق نیست. پس باطل است.
دوست عزیز
وقتی معیار شما در قضاوت همۀ امور، صرفاً عقل باشد ثمری جز همین محدودیت و درک ناصحیحی که شاهد آنیم نخواهد بود. شما برای عشق و معرفت و محبت و اطاعتی که در اثر شناخت حقیقی بدست می آید ارزشی قائل نیستید و شاید هم اصولاً منکر این قبیل معارف باشید. در اینصورت اشکال شما به عزاداری و سینه زنی و ابراز عشق و محبت به حسین (ع) و ادامۀ راه او که سهل است، به عشق و ارادت و محبت و آن اطاعت محض و مثال زدنی که یاران آنحضرت (ع) در جریان عاشورا از خود نشان دادند و پیروی و عشق صادق خود را با تقدیم جانشان در رکاب حضرت و در مسیر اهداف و آرمان های الهی اش ثابت نمودند هم اشکال جدی خواهید داشت.
و این گواه روشنی بر عدم شناخت و معرفت شما به راه حق و حقیقت و نیز عدم ایمان شما به ارزشهای الهی که روح آزادگی، ظلم ستیزی و عدالت طلبی از جمله مصادیق آن است. و گواهی بر عدم اهتمام تان به سلوک در آن مسیر است.
در این مقوله نیز، بدلیل نوع رویکرد، مواجهه و ورود و خروجتان به اینگونه مباحث، بدیهی است نه بنده و نه دیگر کارشناسان محترم و نه حتی کاربران فرهیخته و با انصاف ما از شما انتظار پذیرش حقیقت که هیچ، واقعیتی هم که با چشم ظاهر بینِ با انصافی قابل رؤیت است را نداریم.
وقتی که عقل از یکسو به دفاع از حق و حقیقت و حرکت در مسیر راه پاک و الهی و صراط عدالت و آزادگی و ظلم ستیزی حکم می کند و عشق، به ولایت و اطاعت امام و رهبر الهی و راهی که او تبیین می کند، رهنمون می سازد، این دو بال، انسان را بدانجا می رساند که بی تابانه و مشتاقانه جان در طبق اخلاص نهاده، در رکاب مولایش و با همۀ دارائی و زن و فرزندانش به مسلخ عشق می رود و به هزار بار کشته شدن در رکاب مولا و اسارت عیالش رضایت می دهد.
آیا به اعتقاد شما در مسیر زنده نگهداشتن راه و مسلک امامی مظلوم، احیاء حقیقتی ذبح شده، و ترویج و تبلیغ فریادی الهی که از حلقوم به خون فتاده ای معصوم برخاسته، بر سر و سینه زدن، نوعی خود زنی است؟ آیا حرکت دستجات عزاداری و مجالس یادآوری وقایع و پیام های عاشورا ناهنجاری است؟ و ...
در برابر کاری که حسین و یارانش کردند و ظلمی که یزید و یزیدیان کردند این عزاداری ها و بر سینه زدن ها کمترین کار است؛ بگذریم که اصولاً فلسفۀ برپایی مجالس عزاداری و سینه زنی چیز دیگری است؟ که تنها آنانی می فهمند که اهل معرفت و معنا و ایمانند. در حقیقت این هنجارها وسیله ایست برای زنده ماندن هدف بزرگ و مقدس امام حسین (ع).
ببینید دوست گرامی : مقررات باید بر دایره منطق باشد. بطور مثال من بر رفتار عالمان دین خرده دارم. این خرده گیری باید با یک سری کلماتی ادا شود. یعنی به نظر شما من باید بگویم : عالمان دین کار نیک و خوبی کردند که گذاشتند مردم لخت شوند! یا عالمان دین از فهم و درک بالایشان بوده است که برخی از مردم صدای سگ در عزاداری در می آورند؟ من مجبورم یک سری کلمات را برای بیان منظورم بکار ببرم. و اگر بکار نبرم یا باید خفه بشوم! یا مانند جملات بالا سخن بگویم. که در این صورت یا تصور می کنند دیوانه ام! یا سخنم را به قصد کنایه می گیرند و تاثیرش دوچندان می شود!! ببینید دوست عزیز اگر رفتار عزاداران به سمت تفریط برود ممکن است ایرادی زیاد بر عالمان نباشد و نقش غربیها و تبلیغات آنها پر رنگ تر از نقش عالمان باشد . اما اگر رفتاری بسوی افراط برود چه کسی مقصر است؟ اگر این رفتار افراط گرایانه در کشوری انجام گیرد که همه چیزش اسلامی است مقصر کیست؟ این عدم نا اگاهی و جهل دینی دلیلش چیست؟ مسلم است که عالمان دین نقش خود را انجام ندادند!
و این حقیقتی است که من بیان کردم و وظیفه ام بود که بیان کنم. برای بیان آن هم از کلمات زشتی استفاده نکردم. اما اینکه شما نمی توانید ان را بپذیرید( شاید چون خود را عالم دین می دانید ) دلیلش زشتی صحبت من نیست. دلیلش این است که حقیقت اصولا تلخ است . و شما طاقت این تلخی را ندارید! پس بهتر است بجای خرده گیری من در پی اصلاح خود و قانون خود بر آیید.
اگر توان و استعداد شما در طرح اصولی و منطقی مشکل و باصطلاح ناهنجاری موجود در جامعه محدود، ناقص و ناکارآمد است. این امر دلیل و مجوزی برای شما نمی شود که خارج از چارچوب و قوانین، در مباحثات و مناظرات، به افراد و شخصیت های دینی توهین کنید.
مطمئن باشید با رعایت چارچوب ها و ضوابط، ضمن رعایت احترام خود، ضزیب نفوذ اندیشه تان را اگر از حقیقتی برخوردار باشد، افزایش می دهید.
تقسیم بندی شما در مسألۀ افراط و تفریط هم جالب توجه و منحصر بفرد است: چگونه شکل گیری تفریط را تنها به تبلیغات خارجی و دست بیگانه نسبت می دهید و آنجا که صحبت از افراط است دست بیگانه را بسته و موضوع را بر عهدۀ عالمان دینی می اندازید؟
دوست عزیز
افراط و تفریط در جامعه، در هر دو وجه تأثیر عوامل بیرونی و عوامل درونی قابل بررسی و تثبیت است. بعلاوه عوامل مؤثر، تنها محدود به عامل تبلیغات بیگانه و عامل عالمان دینی نیست.(دقت کنید)، هم در بروز و ظهور افراط و هم در تفریط عوامل بسیاری اعم از داخلی و خارجی دخالت دارند.(خود این مسأله یک بحث مستقل و مقاله ای مجزا می طلبد).
اجمالاً گفتنی است: عامل تبلیغات دشمنان و نفوذ بیگانه از خارج، یک تلاش وسیع و دامنه دار، در جهت دور کردن مردم از ارزشها و دستورات دینی و الهی دارد که همان وجه تفریط است و یک تلاش وسیع و عمیقی در جهت وارد ساختن الگوهای غلط و انحرافات دامنه داری به روح و بدنۀ دین و ریشه و شاخ و برگ آن دارد. که همان وجه افراط است. نمونۀ آن را می توان در ایجاد و ترویج فرقه ها و مسلک های مختلف عرفانی و دینی که توسط استکبار جهانی پایه گذاری شده اشاره نمود. عوامل بسیار دیگری (شدید و ضعیف) نیز در این فرایند دخالت دارند.
اما عامل عالمان دینی، در شکل گیری و هم در پیشگیری و مقابله با این بلای خانمان سوز بشری یعنی افراط و تفریط نقش مؤثر و تعیین کننده ای دارند. البته نقش عالمان دینی در تحقق افراط و تفریط در جامعه نقش مستقیم نداشته و حالت ایجاد کنندگی ندارد. بلکه بیشتر نقش پیشگیرانه و تدافعی است.
به بیانی دیگر اگر عالمان دینی در برابر نفوذ دشمنان داخلی (جهل مردم) و خارجی و توطئه های انحرافی ایشان نقش فعال و مؤثر داشته باشند که معمولاً اکثریت داشته و دارند، ضریب امنیت دین و آئین و شعائر دینی و مذهبی از خطا و خطر انحراف، بیشتر مصون خواهد بود، و در صورتی که منفعل باشند افراط و تحریف و انحراف گسترش می یابد.
البته همۀ علماء در هر زمان، در مواجهه با این قبیل مسائل رویکرد فعالانه نداشته اند و اگر خرده ای وارد باشد به جمع اندکی از عالمان دینی وارد است، نه به همۀ عالمان دینی. (یک دلیل بر توصیۀ دین نسبت به انتخاب مرجعیت تقلید اعلم و اورع، و رهبری فقیه و آگاه به زمان و شجاع و عادل، می تواند همین مسأله باشد.)
شما تصور می کنید که عالمان دینی دست روی دست گذاشته و مردم عوام را به حال خود رها کرده اند؟ البته این از عدم شناخت شما به نقش عالمان دینی در طول تاریخ و تأثیری که ایشان در حفظ و حراست از دروازه های دین و شریعت داشته اند دارد.(بیشتر مطالعه و بیشتر دقت کنید) البته اینکه مصادیقی خلاف انتظار، عملکردهائی بدور از رسالت اصلی شان داشته و یا دارند را منکر نیستیم.
اگر چنین تصور می کنید باید بدانید با این هجمۀ وسیع و عظیمی که دشمنان راه حق و حقیقت و دین و فضیلت علیه اسلام خصوصاً مکتب اهل بیت (ع) (تشیع) داشته اند و به انحاء مختلف از دین و مذاهب ساختگی و انحرافی گرفته تا دستورالعمل ها و طریقت های کاذب و انحرافی عرفانی، راه های مختلف خودسازی و کمال طلبی و حتی انحرافاتی که در مراسمات عزاداری و سوگواری عاشورائیان وارد ساخته اند، اگر نبود حضور عالمان بیدار و شجاع و ربانی در تاریخ تشیع و ایران، که به مولا و ارباب خود اباعبدالله الحسین (ع) تأسی جستند، باید تا کنون فاتحۀ اسلام و مکتب تشیع را خوانده و خرمایش را هم خورده بودیم. که بحمدالله و با عنایت و توجه حضرت ولیعصر (عج) و بصیرت و هوشیاری عالمان دینی خلاف آن را شاهدیم.
دوست عزیز
وجود خار و خاشاک و مزبله و علف های هرز در هر کجا باغ و بستانی برپا شود گریز ناپذیر است، تلاش باغبان یا باغبانان آن گلستان، هر قدر هم عمیق و شبانه روزی باشد، ریشه کنی همۀ مزبله ها و علف های هرز عملاً غیر ممکن است، اما آیا وجود علف های هرز باقیمانده را باید به حساب ناتوانی و بی همتی باغبانان گذاشت، و یا باید با دیدن علف های هرز وجین شده کارشان را ستود؟
ناگفته نماند که خروج از محدودۀ انصاف، نوعی افراط است در حالیکه کمی انصاف، ما را به اعتدال نزدیکتر و خیلی از مشکلات ما را حل و چشمانمان را بر حقیقت باز و بازتر می کند.
موفق باشید ...
برعکس نظر شما به نظرم اخلاق غربیها نسبی هست :::
چرا که در این پست اشاره شد که اخلاقیات غربیها بر اساس علم هست، و همه می دانند که علم نسبی هست، پس می توان نتیجه گرفت که اخلاقی که بر اساس علمی باشد که نسبی هست، اخلاق نسبی می تواند باشد نه اخلاق مطلق.علم نسبی ------> اخلاق نسبی
در توضیح اینکه علم نسبی هست: علمی که الان وجود دارد ، صد سال پیش وجود نداشته و علمی که صد سال آینده به وجود خواهد آمد الان وجود ندارد، پس به طبع آن اخلاق مبتنی بر علمی که الان وجود دارد صد سال پیش وجود نداشته و اخلاقی که صد سال دیگر با تکیه بر علم وجود خواهد داشت، الان وجود ندارد پس اخلاق مبتنی بر علم نسبت به زمان خود دچار نقصان هست و تمام نیاز بشریت را برآورده نخواهد کرد.
حرفی زده اید و تعریفی خودساخته را بر هنجار حمل نموده و اینک بر اشتباه اولتان مکرر سخن اشتباه می رانید و بی جهت پافشاری می کنید.
العجب ثم العجب!
به هر حال من تعریف خود را کنار گذاشته تعریف کتاب سوم راهنمایی درس تعلیمات اجتماعی را اینجا می گذارم و از شما می خواهم فرق تعریفی که من از هنجار کرده ام با تعریف این کتاب را بیان کنید.
شما در زندگي روزمره با «بايدها» و «نبايدهاي » فراواني روبرو هستيد كه به رفتار ما جهت مي دهند و به آنها هنجار مي گويند.
بعضي از اين هنجارها بر اساس دستورات ديني است مثل رعايت عفت عمومي از طرف همه افراد جامعه اسلامي
برخي از هنجارها به تدريج در زندگي اجتماعي انسانها به وجود آمده اند و در جامعه ثبت شده اند. نوع ديگري از هنجار ما وجود دارد كه توسط حكومت به وجود مي آيد يعني حكومت از طريق مجلس قانونگذاري يا از راه هاي ديگر بايد ها و نبايدها را تعيين مي كند و آنها را براي رعايت و اجرا به افراد جامعه و مؤسسات مختلف ابلاغ مي نمايد. به اين نوع هنجارها قانون گفته مي شود.
و اما بحث طولانی که درباره عشق و محبت و معرفت و ... انجام دادید تا عزاداریهای محرم را یک حرکت منطقی نشان بدهید.
در مغز انسان دو نیمکره وجود دارد . نیمکره چپ که مرکز منطق است و نیمکره راست که مرکز احساسات و عواطف است.
درواقع رفتارهای انسان بر دو دسته تقسیم می شوند.
1- رفتارهای منطقی
2-رفتارهای احساسی
رفتارهای منطقی انسان رفتارهای عاقلانه و با تحلیل و بررسی دقیق انجام می گیرد و بنابراین رفتارهایی که از این سمت مغز نشات می گیرد کمترین خطا و لغزش را دارد.*
اما رفتارهای احساسی از نیمکره سمت راست مغز نشات می گیرد. رفتارهایی چون خشم , نفرت , کینه , محبت , عصبانیت ,عشق , محبت , آرامش و....
معمولا در چنین رفتارهایی مغز سمت راست و چپ در یک کنش می افتند و تحلیل داده ها در این دو نیمکره مغز انجام می گیرد.
در بسیاری از موارد مغز انسان یک تعادل نسبی بین این دو نیمکره ایجاد می کند و یک رفتار نسبتا منطقی ( مطلقا منطقی نیست ! زیرا احساسات هم در ان دخیل است ) از خود بروز می دهد.
بطور مثال وقتی انسان عزیزی را از دست می دهد این فرد ناراحت می شود و گریه می کند.
اما هر زمانی که این تعادل به هم بخورد رفتارهای انسان از حالت طبیعی آن خارج می شود. و به سمت افراط و تفریط می رود.
بطور مثال انسان از غم از دست دادن عزیزی ممکن است شروع به خود زنی کند یا سرش را محکم بر در و دیوار بکوبد و یا حتی در موارد حادتر ( موارد عشقی ) خودکشی بکند.
در این حالت است که نیمکره سمت چپ مغز تاثیرش را از دست می دهد و رفتار انسان به سمت جهل مطلق می رود.
و بالعکس ممکن است در مواردی احساسات انسان کم شود ( و به اصطلاح انسان سنگ دل شود ) که در این حالت مغز سمت چپ تمام دستورات را می دهد. که باعث تفریط می شود. البته در این حالت معمولا مغز سمت راست درست عمل می کند اما مغز سمت چپ بدلایلی ان را نمی پذیرد و ان فرد دست به سرکوب احساسات خود می زند.
به هر حال این یک مقدمه ای بود برای بحثی که می خواهم بگویم:
در فلسفه احساس جایگاهی ندارد. درواقع نیمکره سمت راست بدنش فعالیتی نمی کند.جایگاه فلسفه و منطق و شناخت و معرفت و ریاضیات و تحلیل همگی در نیمکره سمت چپ بدن است .
پس هیچگاه معرفت و عشق با هم جمع نمی شوند. زیرا که معرفیت در حوزه منطق است و عشق در حوزه احساس و بنابراین در تضاد هستند. ( لغتنامه عمید در جلوی کلمه حسی چنین نوشته است: آنچه با حس ظاهر درک شود , مقابل عقلی )
اما چه عاملی باعث می شود که حوزه عشق و محبت ( یا کینه و نفرت ) در حوزه فلسفه وارد می شود. و از ان به عنوان یک منطق بحث می شود؟
در جامعه ای که منطق بر ان حکم فرماست دیگر جای سوء استفاده و بهره کشی وجود ندارد. به همین دلیل برخی از افراد سعی می کنند حوزه احساسی را جایگزین حوزه منطقی در جامعه بکنند. و با استناد به حوزه احساسات زمینه سوء استفاده از جامعه را بوجود بیاورند. در این حالت است که جهل در جامعه گسترش پیدا می کند و جای منطق را می گیرد. و هرچقدر که دامنه این احساسات در جامعه بیشتر رسوخ بکند منطق و عقل کمتر تاثیر گذار است. و دامنه این احساسات نهایتا به تعصب می انجامد و فرد برای این احساسات یک سد بزرگ ایجاد می کند و به هیچ کس اجازه نقد آن را نمی دهد.**
متاسفانه وضعیت زمانی حادتر می شود که فرد برای رفتار خود منطق تراشی می کند و متوسل به احساسات می شود. ( عقل از سر من پریده و دیوونگی جا گرفته! حرف اگه داری با خدا بزن عقلمو خدا گرفته!!) و همین باعث ایجاد جهل مرکب در شخص می شود.
بحث در این حوزه زیاد است و شاید اگر عمری باقی ماند جستاری در این حوزه بزنم و تاثیر احساسات در پذیرش اسلام را بیان بکنم. و علت گسترش اسلام در جامعه ها را به نقد بنشینم.
------------------------------------------------
*:خطا و لغزش این بخش مغز معمولا به علت کمی داده ها است و اگر مغز یک انسان سالم باشد خطا و لغزش به حداقل خود می رسد .
**: چرا که نقد در حوزه منطق است و این فرد در حوزه منطق رفتاری انجام نمی دهد که بتواند از ان دفاع بکند.
و این گواه روشنی بر عدم شناخت و معرفت شما به راه حق و حقیقت و نیز عدم ایمان شما به ارزشهای الهی که روح آزادگی، ظلم ستیزی و عدالت طلبی از جمله مصادیق آن است. و گواهی بر عدم اهتمام تان به سلوک در آن مسیر است.
!!!!
در این مقوله نیز، بدلیل نوع رویکرد، مواجهه و ورود و خروجتان به اینگونه مباحث، بدیهی است نه بنده و نه دیگر کارشناسان محترم و نه حتی کاربران فرهیخته و با انصاف ما از شما انتظار پذیرش حقیقت که هیچ، واقعیتی هم که با چشم ظاهر بینِ با انصافی قابل رؤیت است را نداریم.
!!!!
گر توان و استعداد شما در طرح اصولی و منطقی مشکل و باصطلاح ناهنجاری موجود در جامعه محدود، ناقص و ناکارآمد است.
!!!!!!!
ین امر دلیل و مجوزی برای شما نمی شود که خارج از چارچوب و قوانین، در مباحثات و مناظرات، به افراد و شخصیت های دینی توهین کنید.
گویند زمانی یک نفر به قضای حاجت احتیاج آمد. هر چه گشت هیچ جای برای رفع ان نیافت. ناگزیر به سمت دارو خانه ای رفت و به وی گفت : نفت دارید؟
مسئولش به وی گفت : خیر!
مرد گفت : داروخانه ای که نفت نداشته باشد تنها بدرد رفع قضای حاجت می خورد و ....
چند روز بعد باز مرد را قضای حاجت شد و باز راهی نیافت و به همان داروخانه رفت و سوال پرسید : نفت دارید؟
مسئول جواب داد : بلی!
مرد گفت :داروخانه ای که نفت داشته باشد تنها بدرد رفع قضای حاجت می خورد و ....
چندی بعد باز هم همین اتفاق افتاد و مرد به داروخانه مراجعت کرد و باز سوال پرسید : نفت دارید؟
مسئول گفت : تو قضای حاجتت را بجای بیاور! چه کار داری که ما نفت داریم یا نه!!
حال شده حکایت ما و این سایت و جناب صدیق! شما که توهینت را می کنی! پستی هم که به مذاقت خوش نیاید حذف می کنی! چه کار داری که من قوانین را رعایت می کنم یا نه؟!
شما توهینهایتان را انجام بدهید. دیگر دنبال بهانه برای آن نباشید!!
ضمن اینکه این سیاست هایی که شما در این سایت بکار می برید دیگر کهنه و نخ نما شده است. مدام بین سیاست "چماق و هویج"* و سیاست "پلیس خوب و پلیس بد"** تغییر سیاست می دهید.مطمئن باشید با هیچکدام از این سیاستها نمی توانید مرا از هدفم باز بدارید.
من برای حقیقت اینجا هستم و تا زمانی که اینجا هستم حرفهایم را می زنم.
مشت می گوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ امده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
آی...!!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من بدنبال فضایی می گردم
لب بامی , سر کوهی , دل صحرایی
که در انجا نفسی تازه کنم
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم!
که صدایم به شما هم برسد.
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند...
از شما خفته چند...
چه کسی می آید با من فریاد کند.***
---------------------------------------------------
*: وقتی الاغی را می خواهند به کار وادارند. یک هویج را با نخ در جلوی چشمان وی می گذارند و الاغ که هویج را می بیند حرکت می کند تا به هویج برسد . ولی هر چه جلوتر می رود هویج هم با آن حرکت می کند. اما زمانی اتفاق می افتد که الاغ سرش برمی گردد و هویج را نمی بیند و آنگاه با چماق بر سر او می کوبند تا سرش را به سمت هویج برگرداند! سیاسمتمداران هم با الهام از این رفتار سیاستی به نام چماق و هویج ایجاد کردند تا افراد را به کاری که دوست دارند وابدارند!
**: در زمانی که می خواهند از متهمی اعتراف بگیرند. دو پلیس را به سمت او می فرستند. پلیس اول شروع به توهین و بد دهانی و کتک زدن متهم می کند. و پلیس دوم از در دوستی وارد می شود و سعی می کند متهم را قانع بکند که بهتر است با پلیس خوب کنار بیاید! سیاست پلیس خوب و پلیس بد هم از این رفتار پلیسان با متهمان الهام گرفته شده است و در بسیاری از فعالیتهای سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد.
***: این شعر فریدون مشیری بیشتر ا شناسه فریادم همگون است!!
افراط و تفریط در جامعه، در هر دو وجه تأثیر عوامل بیرونی و عوامل درونی قابل بررسی و تثبیت است. بعلاوه عوامل مؤثر، تنها محدود به عامل تبلیغات بیگانه و عامل عالمان دینی نیست.(دقت کنید)، هم در بروز و ظهور افراط و هم در تفریط عوامل بسیاری اعم از داخلی و خارجی دخالت دارند.(خود این مسأله یک بحث مستقل و مقاله ای مجزا می طلبد).
همانگونه که خود نیز گفتید. ممکن است در افراط و تفریطها عوامل زیادی نقش بازی بکند. ولی نقش علماء پر رنگ تر و اساسی تر است.
ضمن اینکه من نگفتم در تفریط فقط بیگانگان نقش دارند و در افراط فقط علماء!! من گفتم در افراط نقش علماء پر رنگ تر است!!
نقشهای دیگری چون
1- نقش حکومتها
2- نقش خود مردم
3- نقش علماء دین
4- نقش بیگانگان
و....
اما در جامعه ای که بر اساس اسلام است و هنجارهایش اسلامی است و خود علماء در آن نقش حکومت را هم بازی می کنند. در نهایت نقش حکومت هم به علماء دین برمی گردد!
در جامعه ای که مردم پشت سر علماء ایستاده اند و رفتارهای خود را از آنها تقلید می کنند! و هر رفتاری را از علمایش می پرسند! نقش مردم هم به علماء برمیگردد
در جامعه ای که تلویزیون و رسانه ها منحصرا در دست حکومت است و اجازه تبلیغات به بیگانگان نمی دهند و رسانه هایی چون ماهواره و اینترنت در فیلترینگ شدید است! نقش بیگانگان بشدت کمرنگ و ضعیف می شود و باید دنبال مقصر دیگری در این میان بود!!
ضمن اینکه بیان حقیقت از سوی من نباید باعث ناراحتی شما بشود! بلکه باید باعث اصلاح شما بشود!
آئینه چون نقش تو بنمود راست! خود بشکن آئینه شکستن خطاست!
جناب ژوکر بنده تا این لحظه تمام پست های شما و پاسخ های کارشناسان را مطالعه کرده ام .
سعی کردم صحبت های جناب مسلمان ایرانی را در مورد شما زیاد جدی نگیرم .
به خود اجازه ندادم وارد بحت های شما بشم و سعی کردم دورادور به عنوان یک کاربر مودب که به دنبال یافتن حقیقت و انتخاب بهترین راه برای زندگی خود می باشد ، بحتهای این تاپیک را پی گیری کنم ، اما بعد از مطالعه این دو پست آخر شما برایم سوالاتی پیش آمد:
جناب ژوکر شما به دنبال چه هستید؟
آیا بر اسلام و مسلمانان خرده می گیرید و آن را دین کاملی نمیدانید در حالی که خود نیز دین بی عیت و نقصی را برای ارائه به مسلمانان همراه ندارید.
اگر از اسلام دینی کاملتر را یافته اید به ما معرفی کنید، یقین بدانید اگر دلایل کافی برای دین خود داشته باشید آنرا خواهیم پذیرفت.
اما فکر نمی کنم جایگزینی برای اسلام ناب محمدی بیابید. چرا که رفتار شما ، نحوه بیانتان ، به کار بردن الفاظ شما و انتخاب مثالهایتان ، همه و همه حکایت از نقصان در افکار شما دارد.
ای کاش بیان نیکو و شایسته و رفتار توام با سعه صدر و متانت را سرلوحه خود قرار می دادید تا حرفهایتان تاثیری بر مخاطبینتان داشت.
!!!!!!!! !!!!!!! گویند زمانی یک نفر به قضای حاجت احتیاج آمد. هر چه گشت هیچ جای برای رفع ان نیافت. ناگزیر به سمت دارو خانه ای رفت و به وی گفت : نفت دارید؟
---------------------------------------------------
*: وقتی الاغی را می خواهند به کار وادارند.
____________________________________
**: در زمانی که می خواهند از متهمی اعتراف بگیرند. دو پلیس را به سمت او می فرستند. پلیس اول شروع به توهین و بد دهانی و کتک زدن متهم می کند. و پلیس دوم از در دوستی وارد می شود و سعی می کند متهم را قانع بکند که بهتر است با پلیس خوب کنار بیاید! سیاست پلیس خوب و پلیس بد هم از این رفتار پلیسان با متهمان الهام گرفته شده است و در بسیاری از فعالیتهای سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد.
***: این شعر فریدون مشیری بیشتر ا شناسه فریادم همگون است!!
دوست عزیز
بحث های بنده و دیگر کارشناسان و حتی بعضی از کاربران محترم خیلی واضح و روشن و البته بدور از تعصب است، سیگنال های ارسالی از نوع نورانی است، لکن لازم بذکر است که این سیگنال ها از هر دیواری عبور می کند الا دیوار بی انصافی و جهل مرکب.
از طرفی پر واضح است که شیوه ای کهنه و فرسوده را برای انحراف بحث و فرار از پاسخگوئی برگزیده ای؟؟
تاریخ آشنائی بنده با شما در مباحثاتی که داشته ایم نشان می دهد:
- هر کجا پاسخ مستدل و روشن و کاربر پسندی ندارید به شعر و داستان و لطیفه روی می آورید. مطمئن باشید با این مثال ها نمی توانید حقیقت را وارونه جلوه داده و اصل بحث و شفافیت کلام را منحرف کنید. همۀ سعی ما در این مباحث، روشن تر شدن حقیقت، با کمک مبانی درست و حقیقی است. شیوۀ آنها که با اختلاط بخشی از حقیقت با باطل، بدنبال حق جلوه دادن باطلند، نه تنها بر ما که بر هر کاربر صاحب اندیشه و خرد و اهل ذوق و بصیرتی روشن است.
- علیرغم تلاش و رویکرد واضح شما در ورود و خروج و موضعگیری هاتان در اکثر بحث ها، ما هنوز هم شما را از آن قبیل افرادی که معرفی کردیم نمی دانیم. گویا خود شما بیش از ما بر این اتفاق پافشاری می کنید.(بیشتر دقت کنید)
با این وجود، با اجازه، شما و کاربران فهیم را به چند نکته دیگر در خصوص شیوه های قدیمی تان رهنمون می کنم:
ژوکر عزیز
- با هر کسی که توان مباحثه و مناظره ندارید معمولاً در رویکردی منفعلانه به فرافکنی روی می آورید. علامت هائی که گاهاً به جای جواب روشن می گذارید خود نشان از این مقوله است. البته ما با نگاه خوشبینانه این علامت ها را به حساب پذیرش بحث های خودمان می گذاریم.
- توهین و تخریب را در ادبیاتی به ظاهر حرفه ای اما مفتضح پیش رو می گیرید. و آنگاه که با تذکر و توصیه مسئولین سایت، مواجه می شوید به مظلوم نمائی و توپ افکنی در زمین مقابل روی می آورید.
- با هر کسی که توان محاجه و بحث ندارید، با ادبیات تهدید و حذف برخورد می کنید. لیست سیاه شما دلیل و گواه روشنی بر عدم تحمل، ضعف و ناتوانی شماست. در این روش هم توپ انداز قهاری هستید و بهانه تان نوع برخورد مدیران سایت با رفتار شما طبق ضوابط و قوانین سایت است که البته بهانه ای مردود و غیر منطقی است.
- معمولاً زمانی که کفگیر مطالبتان به ته دیگ می خورد، از دایرۀ منطق و آرامش روحی خارج می شوید، گویا بین اعصاب شما با کفگیر و ته دیگ ارتباطاتی برقرار است.
- نیازی به پیش بینی شما و انحراف و تخریب فضای بحث ها و آلوده کردن ذهن کاربران محترم نیست، زمانیکه مدیران محترم سایت با نظارت مستقیم و تحت نظر کارشناسان محترم، به این موضوع برسند که بحثی به اندازۀ کافی جریان داشته، یا به تکرار کشیده شده و یا از مدار بحث علمی خارج و به گفتگوی شخصی و احتمالاً به بگو مگو تبدیل شده به وظیفۀ خود آگاه و واقفند.
- آرامش خودتان را حفظ کنید ما به وظیفۀ خودمان واقفیم. البته شما هم که مشکلی ندارید و آزادانه می توانید در هر گوشۀ سایت موضوع جدیدی مرتبط با مباحث قبلی و یا غیر مرتبط باز کنید، تغییر نام کاربری دهید و ... و البته سایت و دست اندکاران آن هم مشکلی ندارند و این سعۀ صدر و وجودی را دارند که با شما بعنوان چهره ای شناخته شده و نظراتتان و با هر کاربر محترم دیگری، محترمانه طبق قوانین سایت برخورد کنند، یعنی فضائی را که خود برای طرح مباحث علمی و دینی در اختیارتان قرار داده اند در صورت تخلف بگیرند.
موفق باشید ...
جناب مهدی یار با عرض پوزش شما در لیست سیاه من قرار گرفتید.
علت :
1- سعی در انحراف تاپیک
2- حمایت از فردی بد دهانبا گفتار رکیک
3- سعی در تشویش اذهان عموم که در راستای سیاست " چماق و هویج " سایت است.
جناب مهدی یار با عرض پوزش شما در لیست سیاه من قرار گرفتید. علت : 1- سعی در انحراف تاپیک
2- حمایت از فردی بد دهانبا گفتار رکیک 3- سعی در تشویش اذهان عموم که در راستای سیاست " چماق و هویج " سایت است.
دوست عزیز
کمی سعۀ صدر، کمی تحمل.
هر چه بر افراد لیست سیاهتان اضافه کنید، صحت نکات بنده در پست قبلی را بیشتر تأیید می کنید.
تقدیم به تو، تنها بدان جهت که بدانی ما هم بهره ای هر چند اندک از شعر داریم اما در جریان مباحثات علمی شعر نمی گوییم.
کمی آهسته تر ...
در بستری که راه ناهموار و سخت است.
قدم برداشتن ...
سودش تو را عاید شود اول.
و ای رهرو ...
سواری تو اگر، آرام پایت بر زمین نه.
دمی با ما قدم نِه ...
و حتی لحظه، دم نِه ...
(شعری از صدیق تقدیم به ژوکر)
دوست عزیز بحث های بنده و دیگر کارشناسان و حتی بعضی از کاربران محترم خیلی واضح و روشن و البته بدور از تعصب است، سیگنال های ارسالی از نوع نورانی است، لکن لازم بذکر است که این سیگنال ها از هر دیواری عبور می کند الا دیوار بی انصافی و جهل مرکب. از طرفی پر واضح است که شیوه ای کهنه و فرسوده را برای انحراف بحث و فرار از پاسخگوئی برگزیده ای؟؟ تاریخ آشنائی بنده با شما در مباحثاتی که داشته ایم نشان می دهد: - هر کجا پاسخ مستدل و روشن و کاربر پسندی ندارید به شعر و داستان و لطیفه روی می آورید. مطمئن باشید با این مثال ها نمی توانید حقیقت را وارونه جلوه داده و اصل بحث و شفافیت کلام را منحرف کنید. همۀ سعی ما در این مباحث، روشن تر شدن حقیقت، با کمک مبانی درست و حقیقی است. شیوۀ آنها که با اختلاط بخشی از حقیقت با باطل، بدنبال حق جلوه دادن باطلند، نه تنها بر ما که بر هر کاربر صاحب اندیشه و خرد و اهل ذوق و بصیرتی روشن است. - علیرغم تلاش و رویکرد واضح شما در ورود و خروج و موضعگیری هاتان در اکثر بحث ها، ما هنوز هم شما را از آن قبیل افرادی که معرفی کردیم نمی دانیم. گویا خود شما بیش از ما بر این اتفاق پافشاری می کنید.(بیشتر دقت کنید) با این وجود، با اجازه، شما و کاربران فهیم را به چند نکته دیگر در خصوص شیوه های قدیمی تان رهنمون می کنم: ژوکر عزیز - با هر کسی که توان مباحثه و مناظره ندارید معمولاً در رویکردی منفعلانه به فرافکنی روی می آورید. علامت هائی که گاهاً به جای جواب روشن می گذارید خود نشان از این مقوله است. البته ما با نگاه خوشبینانه این علامت ها را به حساب پذیرش بحث های خودمان می گذاریم. - توهین و تخریب را در ادبیاتی به ظاهر حرفه ای اما مفتضح پیش رو می گیرید. و آنگاه که با تذکر و توصیه مسئولین سایت، مواجه می شوید به مظلوم نمائی و توپ افکنی در زمین مقابل روی می آورید. - با هر کسی که توان محاجه و بحث ندارید، با ادبیات تهدید و حذف برخورد می کنید. لیست سیاه شما دلیل و گواه روشنی بر عدم تحمل، ضعف و ناتوانی شماست. در این روش هم توپ انداز قهاری هستید و بهانه تان نوع برخورد مدیران سایت با رفتار شما طبق ضوابط و قوانین سایت است که البته بهانه ای مردود و غیر منطقی است. - معمولاً زمانی که کفگیر مطالبتان به ته دیگ می خورد، از دایرۀ منطق و آرامش روحی خارج می شوید، گویا بین اعصاب شما با کفگیر و ته دیگ ارتباطاتی برقرار است. - نیازی به پیش بینی شما و انحراف و تخریب فضای بحث ها و آلوده کردن ذهن کاربران محترم نیست، زمانیکه مدیران محترم سایت با نظارت مستقیم و تحت نظر کارشناسان محترم، به این موضوع برسند که بحثی به اندازۀ کافی جریان داشته، یا به تکرار کشیده شده و یا از مدار بحث علمی خارج و به گفتگوی شخصی و احتمالاً به بگو مگو تبدیل شده به وظیفۀ خود آگاه و واقفند. - آرامش خودتان را حفظ کنید ما به وظیفۀ خودمان واقفیم. البته شما هم که مشکلی ندارید و آزادانه می توانید در هر گوشۀ سایت موضوع جدیدی مرتبط با مباحث قبلی و یا غیر مرتبط باز کنید، تغییر نام کاربری دهید و ... و البته سایت و دست اندکاران آن هم مشکلی ندارند و این سعۀ صدر و وجودی را دارند که با شما بعنوان چهره ای شناخته شده و نظراتتان و با هر کاربر محترم دیگری، محترمانه طبق قوانین سایت برخورد کنند، یعنی فضائی را که خود برای طرح مباحث علمی و دینی در اختیارتان قرار داده اند در صورت تخلف بگیرند. موفق باشید ...
متن بسیار زیبا و گیرایی بود. سعی می کنم به کار ببندم.
برای تشکر هم این شعر از احمد شاملو را به شما تقدیم می کنم.
با چشمها ز حیرت این صبح نا بجا
خشکیده بر دریچه خورشید چهارطاق
بر تارک سپید این روز پا به زای
دستان بسته ام را آزاد نمودم از زنجیرهای خواب
فریاد کشیدم:اینک چراغ معجزه مردم
تشخیص نیمه شب از فجر،در چشمهای کوردلیتان
سویی بجای مانده است آنقدر،تا از کیسه تان نرفته
تماشا کنید خوب، در آسمان شب،پرواز آفتاب را
با گوشهای ناشنوایی تان این طرفه بشنوید
در نیم پرده شب آواز آفتاب را
دیدیم گفتند خلق نیمی: پرواز روشنش را آری
نیمی به شادی از دل فریاد کشیدند:
با گوش جان شنیدیم آواز روشنش را
باری من با دهان حیرت گفتم:ای یاوه،یاوه،یاوه...
خلایق! مستید و منگ؟ یا به تظاهر تزویر می کنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی
ور طاعبید و پاک و مسلمان
نماز را از چاوشان نمانده بانگی
هر گاو گندچاله دهانی،آتشفشان روشن خشمی شد
این گول بین که روشنی آفتاب از ما دلیل می طلبد
طوفان خنده ها .....
خورشید را گذاشته می خواهد با اتکا به ساعت شماته دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند که شب،از نیمه نیز بر نگذشته است
طوفان خنده ها .....
من درد در رگانم،حسرت در استخوانم،چیزی نظیر آتش،در جانم پیچید
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد،تا قطره ای
به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم
از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوان خود ساغری زدم
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب،تنهاترین حقیقتشان بود
احساس واقعیتشان بود
با نور و گرمی اش مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکی اش مفهوم بی فریب صداقت بود
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند در دردها و شادیهاشان
حتی با نان خشکشان
و کاردهایشان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند
افسوس که آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود
وآنان به عدل شیفته بودند و اکنون
با آفتاب گونه ای آنان را اینگونه دل فریفته بودند
ای کاش می توانستم ،خون رگان خود را من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
ای کاش می توانستم،یک لحظه می توانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم این خلق بی شمار را
و گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
وباورم کنند
ای کاش می توانستم.....
زنده یاد احمد شاملو
جناب مهدی یار با عرض پوزش شما در لیست سیاه من قرار گرفتید.
.
جناب ژوکر
متشکرم:Gol:
جناب مهدی یار با عرض پوزش شما در لیست سیاه من قرار گرفتید.
علت :
1- سعی در انحراف تاپیک
2- حمایت از فردی بد دهانبا گفتار رکیک
3- سعی در تشویش اذهان عموم که در راستای سیاست " چماق و هویج " سایت است.
جناب فرياد يا همون جوكر گرامي:Gol:
بقول خودت درود
جالبه وقتي اين عبارت (سعی در تشویش اذهان عموم ) را ديدم نا خود آگاه خندم گرفت .
شايد بخاطر آنكه جناب فرياد عمري است كه شغلش تشويش افكار عمومي و فرافكني هستش ولي ما تا الان چنين تهمتي به نزديم و او را هيچ گاه در ليست سياه قرار نداديم .
دوست عزيز كاش بجاي قرار دادن كاربر گرامي مهدي يار در ليست سياه پاسخي قانع كننده ميداديد كه حالا بيايم اسلام و قرآن و خدا و پيامبر و امامت و هر چه بوي دين و مذهب را داد كنار بذاريم راستي الگوي جايگزين چيست ؟؟
حتي اگر منو تو ليست سياه هم قرار بدي من به عنوان يه دوست قديمي از شما توقع جواب دارم
جناب فرياد يا همون جوكر گرامي بقول خودت درود جالبه وقتي اين عبارت (سعی در تشویش اذهان عموم ) را ديدم نا خود آگاه خندم گرفت . شايد بخاطر آنكه جناب فرياد عمري است كه شغلش تشويش افكار عمومي و فرافكني هستش ولي ما تا الان چنين تهمتي به نزديم و او را هيچ گاه در ليست سياه قرار نداديم . دوست عزيز كاش بجاي قرار دادن كاربر گرامي مهدي يار در ليست سياه پاسخي قانع كننده ميداديد كه حالا بيايم اسلام و قرآن و خدا و پيامبر و امامت و هر چه بوي دين و مذهب را داد كنار بذاريم راستي الگوي جايگزين چيست ؟؟ حتي اگر منو تو ليست سياه هم قرار بدي من به عنوان يه دوست قديمي از شما توقع جواب دارم
درود
علت گذاشتن وی در لیست سیاهم در پست قبل گفته شد. سریع تا پاکش نکردند بخونش!!
اما جواب این سوال شما:
اولا نیازی نیست که ما برای یک تفکر غلط جایگرین بیابیم. گفتن علت غلط بودن یک تفکر کفایت می کند.
بطور مثال فرض کنید که شخصی می آید و می گوید : مساحت زمین 300 هزار متر است!
و من به وی جواب می دهم. خیر چنین نیست! چون مساحت باغ ما از این مقدار بیشتر است!
ایشان جواب می دهد : پس مساحت زمین چقدر است؟
من به وی جواب می دهم: نمی دانم !
در این مثال همانگونه که می بینید نیازی نیست برای غلط بودن یک تفکر ما جایگزینی بیابیم. مهم این است که ما تفکر اشتباه را برطرف بکنیم. حال یا فرد به دنبال مساحت واقعی زمین می رود و از روی منابعش ان را می یابد و یا اینکه لا اقل از اشتباهش بیرون می آید و دیگر همچین تفکری را نمی کند.
بحث ابتدایی من هم در این زمینه است. من قصد ندارم جایگزینی برای این دین برای شما پیشنهاد بکنم. فقط دوست دارم از اشتباهات خود بیرون بیایید. علت آنهم مشخص است. زیرا تا شما تفکر اشتباهتان تصحیح نشود . هر مطلبی هم من بگویم شما با آن اعتقادات اشتباه می سنجید و راضی به پذیرش ان نیستید.
(نمی دانم تا کنون شنا رفته اید یا خیر؟ وقتی که شنا می روید آدمهایی که اصلا شنا بلد نیستند راحت تر از کسانی که شنا را غلط یاد گرفته اند شنا یاد می گیرند. )
ثانیا : من در بسیاری از جاها وقتی تفکری را نفی می کند جایگزین آن را هم برای افراد بازگو می کنم. چون من فردی هستم که معتقد به هیچ دین و ائینی نیستم اعتقادات من باید توسط خود من بیان شود. و این پروسه ای زمانبر است. و به مرور با آن آشنا می شوید ( البته اگر مایل باشید به ان عمل بکنید وگرنه همین که تفکر غلط شما اصلاح شود خود ایجاب می کند که شما بدنبال حقیقت بروید و ان را بیابید.)
بطور مثال فرض کنید که شخصی می آید و می گوید : مساحت زمین 300 هزار متر است! و من به وی جواب می دهم. خیر چنین نیست! چون مساحت باغ ما از این مقدار بیشتر است! ایشان جواب می دهد : پس مساحت زمین چقدر است؟ من به وی جواب می دهم: نمی دانم !
جناب جوكر!! دوست قديمي من
بازم درود
مثالتان غلط هستش شما حرف طرف مقابل را بي دليل رد كرديد و سوالش را منحرف كرديد .
البته اين فكر كه انسان نيازي به روش زيستن و زندگي نداره و به تعبيري به دين و آييني نيازمند نيست اكنون طرفداري ندارد و بيشتر بايد در موزه هاي تاريخي شوروي سابق دنبالش گشت و هزاران پاسخ به ادعاي ماركسيست ها و مادي گرايان و كمونسيت ها و ده ها ايست و ايسم ديگر از طرف دانشمندان مسلمان و غير مسلمان داده شده به طوري كه ديگر كسي شجاعت تكرار ادعا هاي قديمي و بي دليل را ندارد .
اين بحث از شبهات قديمي و پوسيده است و در اوايل انقلاب ميان برخي از متفكران اسلامي و مسلمان مانند شهيد مطهري ، شهيد بهشتي ، دكتر شريعتي ، و....و عده اي از طرفدارن تفكر شما مانند احسان طبري، كيانوري و.... مطرح بود و من شما را به مطالعه و باز بيني آن مطالب ارجاع ميدم و توصيه ميكنم كه مباحث را در آنجا مطالعه نماييد و در اينجا مباحث تكراري را مطرح نفرماييد و وقت ارزشمند كاربران و كارشناسان گرامي را نگيريد .
شما براحتي و بدون هيچ دليلي و به صرف ادعا و كلي گويي نميتواني حقايق را انكار كني . جناب فرياد مهارت خاصي در فرار از پاسخگويي داري و در روز روشن و در هواي آفتابي زير آسمان اين شهر بديهيات را انكار ميكني و اصلا به رو خودت هم نمياري !!