ذکر نام محمد در نماز شرک است و توسط عبدالملک مروان به نماز افزوده شده است.
صلوات بر محمد مختص زمان پیامبر و اصحاب آن بزرگوار بوده است و بدعت است
احادیث متواتر احادیثی هستند که چون مورد پذیرش فریقین حاکم بوده اند متواتر گشته اند و جعلی هستند.
اطاعت از رسول مختص زمان رسول و اصحاب رسول می باشد.
برادر بزرگوار، تا اینجا خارج از موضوع به اظهار سخن پرداختید، لطفا در حیطه موضوع سخن بگویید.:Narahat az:
شفاعت در اسلام فعلی بازتولید شفاعت مشرکان پیش از اسلام است. حضرت الله حکیم چون مشاهده می فرمودند که مشرکان نمی توانند این باور ناپسند را از ذهنشان پاک کنند فرموده اند که اینان برای کسانی شفاعت می کنند که من از آنها راضی باشم و اینان که عقل خود را تعطیل کرده اند از خودشان نمی پرسند که اگر حضرت از کسی راضی باشند چه نیازی به شفاعت این و آن دارد.
خواهشمند است نظرات خود را دیگر به خدا تحمیل نکنید
استاد شهید مرتضی مطهری مخالف تلقی جاری از شفاعت بودند.
این یک حرف جدید مثل تمام حرف های قبلی تان نمی دانیم بر اساس چه دلیل و برهانی این حرف را می زنید ولی ای کاش کتاب عدل الهی ایشان بحث شفاعت را مطالعه می نمودید.
علی رغم احترام زیادی که به مباحثه علمی قائلم که البته شایسته احترام است، خواهشمند است ادّعا های اولیه خود را بر اساس ادله علمی در تایپیک های مستقل مطرح نمایید. اگر نسبت به دو مطلب اخیرتان سند و دلیل محکمه پسند دارید خوشحال می شوم ارائه فرمایید.
بنده با اکثر فرمایشات جناب شاهد 1 موافقم.
ذکر نام محمد در نماز شرک است و توسط عبدالملک مروان به نماز افزوده شده است.
صلوات بر محمد مختص زمان پیامبر و اصحاب آن بزرگوار بوده است و بدعت است.
احادیث متواتر احادیثی هستند که چون مورد پذیرش فریقین حاکم بوده اند متواتر گشته اند و جعلی هستند.
اطاعت از رسول مختص زمان رسول و اصحاب رسول می باشد.
شفاعت در اسلام فعلی بازتولید شفاعت مشرکان پیش از اسلام است. حضرت الله حکیم چون مشاهده می فرمودند که مشرکان نمی توانند این باور ناپسند را از ذهنشان پاک کنند فرموده اند که اینان برای کسانی شفاعت می کنند که من از آنها راضی باشم و اینان که عقل خود را تعطیل کرده اند از خودشان نمی پرسند که اگر حضرت از کسی راضی باشند چه نیازی به شفاعت این و آن دارد.
استاد شهید مرتضی مطهری مخالف تلقی جاری از شفاعت بودند.
سلام
اینکه با اکثر نوشتار بنده موافقید خوشحالم اساس نزول کتابهابی آسمانی حل اختلاف است. ا
گر جنابعالبی در نوشتار بنده نقاط اختلاف و افتراقی با باورهای خود می بینید پیشنهاد می کنم طرح کنید
تا درباره آنها بحث کنیم.
با سلام و عرض ادب
در بحث شرکت نمودید ولی دلیلی ارائه نکردید و به اشکالات پاسخ ندادید؟
مثلاً:
«
باسلام
من در ابتدای پست 45 جواب سئوال شما را دادم اگر شما امداد رسانی در جنگها و
سایر امور دینوی را یاری نمی دانید . یا خدمات رسانی و فراهم کردن امور معیشتی
بهشتیان را نوکری می دانید حتماً دنبال جواب خاصی می گردید که باید مستقیماً
بگویید چه جوابی مد نظرتان است.
ب
هتر است دقتی در معنی اصطلاحی و لغوی عبادت بنمایید بعد خواهید دید طلب دعا کردن از دیگران را با عبادت آنها خیلی تفاوت دارد. وقتی از آنها می خواهیم برای ما دعا کنند ، خود آنها را محتاج درگاه الهی دانسته ایم! اگر هر درخواست دعایی از دیگران عبادت آنهاست، شما با این همه درخواست دعایی که از مادرتان می کنید، از بزرگترین مشرکان عالم هستید! آیا هیچ وقت قبل امتحان درستان به مادرتان نگفتید: مادر برایم دعا کن!؟
از متنی که نوشته اید متوجه می شوم منظور بنده از کلمه تعبد را متوجه نشده اید. لطفاً یک بار دیگر با دقت بیشتری مطالعه بفرمایید.
ببینیداین را من در پست 45 نوشته ام:
چند سوال؟
اولا این جمله تان چه ارتباطی به بحث دارد؟؟
ثانیا با کدام آیه و حکم قرآن مشکل دارید که آن را ابدی نمی دانید؟
ثالثا به جای حکم مذبور که ابدی نبوده! شما چه حکمی را و به چه دلیل پیشنهاد می کنید؟ فکر نمی کنید در این صورت هر کس ادعا می کند فلان حکم ابدی بوده و در پایان دین و قرآن را ......
ارتباطش با بحث خیلی واضح است . بحث این بود که شفاعت بنا بر باور شیعیان ریشه در سنت و احادیث و روایات دارد نه قرآن . و احادیث و روایات هم ظاهراً به حکم « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» اعتبار پیدا می کنند در حالی که زمان اجرای این حکم دیگر سپری شده است و مربوط به عصر پیامبر است اگر فکر می کنید تاینگونه نیست بفرمایید کدام یک از احکام زیر در حال حاضر قابل اجرا هستند؟
در این آیه چند حکم می توانید استخراج کنید و کدامشان در عصر حاضرقابل اجرا هستند؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَـٰكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ ۖ وَاللَّـهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ ۚ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّـهِ عَظِيمًا ﴿[FONT=Times New Roman]الأحزاب/٥٣﴾
کدام یک از آیات زیر در زمان حال قابل اجرا نیستند و آنهایی که هستند توضیح دهید چرا هستند؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿٢﴾ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّـهِ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿٣﴾إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴿٤﴾ وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّىٰ تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ ۚ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿٥﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ ﴿محمد/٣٣﴾
بگویید چرا « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول قابل اجراست ولی «وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ»
قابل اجرا نیست ؟ اگر زنان رسول دیگر وجود ندارند که کسی آنها را بگیرد خب رسول الله هم دیگر وجود ندارد تا کسی از او اطاعت کند.
شما روح را قبول دارید یا خیر؟
روح را قوی تر می دانید یا جسم را؟
محدودیت کدام یک بیشتر است؟
چرا فکر می کنید ما ا ارواح ائمه نمی توانیم بخواهیم برای ما دعا کنند!
من بدان معنایی که شما قبول دارید ندارم چون در کتاب شاهدی بر آن نیافته ام.
اگر فرض کنیم روحی بدان مفهوم باوری شما وجود دارد چگونه است که روح رسول الله در زمان حیاتش حتی از اموری که در اطرافش اتفاق می افتند خبردار نیست اما وقتی از کالبدش جدا می شود عالم غیب و شهادت می شود؟
آیا این خاصیت مرگ است که چنین توانمندی را به یک بشر معمولی چون پیامبر می دهد؟
سلام
وقتی "من دون الله" صدق می کند که اطاعت مطلق از غیر خداوند باشد. اما
اطاعت مطلق از رسول یعنی "اطاعت من الله" نه "من دون الله".
+
اطیعو الله و اطیعو الرسول
+
اذ استسقاه قومه
+
یا ابانا استغفر لنا
+
خواست سلیمان از آصف برای اوردن تخت بلقیس
+
فاما السائل فلاتنهر
+
من یتخذ ما ینفق قربات عند الله و صلوات الرسول الا انها قربة لهم
+
و ابتغوا الیه الوسیلة
+
وستغفرو الله و استغفر لهم الرسول
سلام
اطاعت از رسول تا زمانی اطاعت از خداوند است که رسول دارد به وظیفه رسالتش که همانا ابلاغ پیام الهی است عمل می کند در غیر اینصورت مواردی اتفاق افتاده که رسول 180 درجه خلاف حکم خداوند عمل کرده و قرآن آن را روایت کرده است.
رسول الله به عنوان فرستاده خداوند تنها در زمان حیاتش رسول است نه بعد از مرگش تا هرکس هر چیزی را جعل کرد به او نسبت دهد.
در بقیه موارد فوق با شما اختلافی ندارم
سلام
اعتبار نقل تواتر و خبر واحد یک مسئله عقلی است.
تواتر یقین آور است.
و خبر واحد ظن آور.
هر خبر متواتری یقین آور است یا تنها آنکه شیعیان نقل می کنند؟
اطاعت از رسول تا زمانی اطاعت از خداوند است که رسول دارد به وظیفه رسالتش که همانا ابلاغ پیام الهی است عمل می کند
هر زمان رسول در مقام بیان حکم شرعی یا تشریح و تبیین آن باشد. تبعیت از آن الزام آور است.
+
آیا در زمان حیات رسول هر کس باید حکم را به صورت حضوری دریافت می کرد ؟ یا با نقل و شنیدن از انسان مطمئن کفایت بود ؟
روشن است که در آن زمان خبر واحد وجود داشت و الزام اور بود.
+
لذا در هر خبری چه واحد و چه متواتر، به قرائن و شواهد نظر و دقت می کنند. چه بسا خبر متواتری که خلاف قرآن و عقل باشد. و چه بسا خبر واحدی که الزام اور باشد.
+
در غیر اینصورت مواردی اتفاق افتاده که رسول 180 درجه خلاف حکم خداوند عمل کرده و قرآن آن را روایت کرده است.
اثبات کنید.
رسول الله به عنوان فرستاده خداوند تنها در زمان حیاتش رسول است نه بعد از مرگش
وظیفه رسالت در زمان حیات است ولی بعد از مرگ حیات دارند و دارای اثر هستند. و می شنوند.
ببینید مثلا شما هم می شنوید اما آیا می توانید صدای من را هم بشنوید ؟ خیر چون فاصله زیاد است اما آیا با تلفن می توانید از فاصله زیاد هم بشنوید ؟ بله
به هرحال دایره ی این شنیدن به قدرت روحی و مقام و قرب شخص نسبت به الله بعد از مرگ شخص بستگی دارد.
تا هرکس هر چیزی را جعل کرد به او نسبت دهد.
خداوند عقل داده است تا خبر جعلی را از غیر جعلی تشخیص دهیم.
+
در زمان حیات رسول همه انسان ها احکام الهی را در حضور رسول درک نمی کردند. بلکه با شنیدن آنها را دریافت می کردند.
به نظر شما آنهایی که احکام الهی را شنیدند نباید عمل می کردند ؟
+
خداوند می فرماید در سوره توبه : که از هر گروهی عده ای بروند و تفقه در دین کنند و قوم خود را انذار کنند.
آیا این کار از راهی جز نقل بوده است ؟
+
آیا رسول اکرم برای تمام بشر رسول بود یا انسان های زمان خودش ؟
پس شما آیات قرآن و دلایل عقلی را چه می کنید ؟ مثلا نذیرا للبشر یا للعالمین یا و من بلغ و ....
+
در بقیه موارد فوق با شما اختلافی ندارم
یعنی می پذیرید که انسان ها بعد از مرگ توانایی شنیدن دارند. بنا به مقام شان اختیار دارند.
یعنی می پذیرید که توسل قوم موسی و فرزندان یعقوب و اعراب شرک نبوده است ؟
اگر این ها را پذیرفته اید که در این مورد اختلافی ندارییم.
هر خبر متواتری یقین آور است یا تنها آنکه شیعیان نقل می کنند؟
تا قبل از اینکه شما به مبحث خبر و نقل برسید باید خیلی پله ها را طی کنید.
از جمله از بین ایسم های بشری کدام حق است ؟
آیا خدا هست یا نه ؟ آیا عادل است ؟ چه صفاتی دارد ؟
آیا خداوند رسول می فرستد یا خیر ؟ نبوت عامه
آیا خداوند در هر زمان حجت و هادی بر زمین دارد ؟
آیا قران معجزه است ؟
آیا خبر واحد و متواتر حجت است ؟
آیا اعتقادات تقلیدی است ؟
آیا احکام ضروری تقلیدی است ؟
+
وقتی این پله های مشخص شوند خیلی چیزها آشکار می شود.
اما
شیعه اخبار را محدود به خودش نمی داند و هر خبری که نقل کننده معتبر و موثق باشد ( حال تقسیمات خاص خودش را دارد ) می پذیرد.
پس اگر فلان خبر بخاری را نمی پذیرد به این خاطر است.
+
یک نکته مهم وجود تعارض در ادله شرعی است. یعنی مثلا فرض کنیم دو خبر متعارض و در یک رتبه یکی از بخاری و یکی از من لایحضر نقل شود که عملا اتفاق نمی افتد ما تفاوتی بین آنها قائل نیستیم.
تفاوت ما ریشه در مسئله ی امامت دارد که هم عقل برآن دلالت می کند و هم قرآن و هم روایات سنی و شیعی. پس به همین دلیل خیلی از ناقلان حدیث غیر معتبر می شوند یا به واسطه ی تعارض یا به واسطه شخصیت و اعتقاداتشان و مرجع فکری و رفتاری آن ناقلین.
ن در ابتدای پست 45 جواب سئوال شما را دادم اگر شما امداد رسانی در جنگها و
سایر امور دینوی را یاری نمی دانید . یا خدمات رسانی و فراهم کردن امور معیشتی
بهشتیان را نوکری می دانید حتماً دنبال جواب خاصی می گردید که باید مستقیماً
بگویید چه جوابی مد نظرتان است.
با سلام و عرض ادب
جنابعالی در پست مذبور پیرامون نصرت در قیامت چنین گفتید :«در حیات اخروی نیز خداوند ملائکه را بعنوان خزنه بهشت و جهنم و دست اندرکاران عذاب و پاداش بندگان معرفی می کند» اشکال بنده هم در همین جمله شما بود لذا در پست 47 پرسیدم:«آیا خازن بهشت بودن بمعنی یاری رسانی به مومن در بهشت است یا به معنی مسئول خدمت و نوکری کردن برای مومن است؟یا خازن جهنم بودن بمعنی یاری رسانی به فرد دوزخی جهت عذاب بیشتر است یا کسی که مسئول عذاب برای دوزخی است؟»ولی دقت در یک نکته ضروری است؛ شفیعان روز قیامت منحصر به فرشتگان نیستند چون قرآن می فرماید:«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» ترجمه آیه به این شکل است:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
این آیه از شرایط شفیعان صحبت می کند و دو شرط در مورد شفیع عنوان می دارد؛ الف) از سوی خدا اذن شفاعت داشته باشد ب) سخنش در مورد شفاعت مشفوع مورد رضای خدا باشد.
البته آنچه مهم است این است که آیه از تعبیر «مَن»؛«هرکسی که» استفاده می کند این لفظ عام است و غیر ملائکه را نیز شامل می شود. و بالتبع غیر ملائکه یعنی معصومین و انبیاء و...نصرتشان در قیامت بشکل خدمت و امور معیشتی باشد نیست».
از متنی که نوشته اید متوجه می شوم منظور بنده از کلمه تعبد را متوجه نشده اید. لطفاً یک بار دیگر با دقت بیشتری مطالعه بفرمایید.
ببینیداین را من در پست 45 نوشته ام:اینکه من در نیا از پدر ، مادر، خواهر و برادر و کسان و آشنایانم بخواهم تا از خداوند برایم طلب بلخشش کنند بسیار پسندیده و شدنی است
برادر بزرگوار، طبق همین کلامتان که خود متذکر شده بودید و بنده به آن عنایت کامل داشتم، جنابعالی طلب دعا را غیر از مقوله تعبد می دانید لذا می گویید:« اینکه من در نیا از پدر ، مادر، خواهر و برادر و کسان و آشنایانم بخواهم تا از خداوند برایم طلب بلخشش کنند بسیار پسندیده و شدنی است» بنده بر اساس همین نکته به شما اشکال کردم که کجای طلب استغفار(طلب دعا برای بخشش گناهان) مساوی تعبد من دون الله است وقتی شما طلب را از غیر مساوی تعبد آنها نمی دانید، چرا طلب از پیامبران را در این دنیا ا خودشان یا ارواحشان تعبد قلمداد می کنید؟
ارتباطش با بحث خیلی واضح است . بحث این بود که شفاعت بنا بر باور شیعیان ریشه در سنت و احادیث و روایات دارد نه قرآن . و احادیث و روایات هم ظاهراً به حکم « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» اعتبار پیدا می کنند در حالی که زمان اجرای این حکم دیگر سپری شده است و مربوط به عصر پیامبر است اگر فکر می کنید تاینگونه نیست بفرمایید کدام یک از احکام زیر در حال حاضر قابل اجرا هستند؟
اولا بر اساس آیاتی که عرضه شد مشخص شد مبنای شفاعت قرآن است مثل آیه«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً»
ثانیا احادیث و روایات به فقط به حکم این آیه سندیت ندارند بلکه به حکم آیات دیگری چون«إبراهيم : 4 وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم»؛ «النحل : 64 وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ »؛ «النحل : 44 بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» وظیفه رسول تبیین قرآن است اگر این تبیین فقط برای عصر رسالت معتبر باشد ، دیگران باید چه کنند؟ و چگونه قرآن بر ایشان تبیین شود؟ آیا پیامبر جدیدی آمده است؟
ثالثاً اینکه برخی احکام از مختصات نبی است دلیل نمی شود تمام احکام را از مختصات ایشان بدانیم ، عقل حکم می کند فقط به آنچه قطعا اختصاصش به نبی ثابت می شود اکتفا نمود و از دیگر احکام به صرف ادعاء اختصاص آن به نبی صرف نظر ننمود.
رابعاً برخی آیات که شما عمل به آنها را مختص زمان نبی می دانید، در زمان کنونی نیز قابل اجرا هستند، فقط برای اینکه بحث طولانی نشود صرف نظر می نمایم.
بگویید چرا « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول قابل اجراست ولی «وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ»
قابل اجرا نیست ؟ اگر زنان رسول دیگر وجود ندارند که کسی آنها را بگیرد خب رسول الله هم دیگر وجود ندارد تا کسی از او اطاعت کند
قطعا بین این دو تفاوت است.
ملاک عمل به اطیعوا الله و اطیعوا الرسول هنوز موجود است و آن نیاز انسان به تبیین قرآن است برخلاف آیه مذبور که پیرامون ازدواج با همسران پیامبر است.
هر چند که از خود این آیه، پیام های مختلفی دریاف می شود که می توان در زمان کنونی بکار بست.
[qu،ote=shahed1;645360]من بدان معنایی که شما قبول دارید ندارم چون در کتاب شاهدی بر آن نیافته ام.[/quote]
چون ا تبیین پیامبر دست کشیده اید.
اگر فرض کنیم روحی بدان مفهوم باوری شما وجود دارد چگونه است که روح رسول الله در زمان حیاتش حتی از اموری که در اطرافش اتفاق می افتند خبردار نیست اما وقتی از کالبدش جدا می شود عالم غیب و شهادت می شود؟
آیا این خاصیت مرگ است که چنین توانمندی را به یک بشر معمولی چون پیامبر می دهد؟
روح حضرت رسول الله حتی در زمان حیاتشان تسلط اذنی به عالم غیب داشتند، و فرقی بین ممات و حیات ایشان نیست.
رسول الله به عنوان فرستاده خداوند تنها در زمان حیاتش رسول است نه بعد از مرگش تا هرکس هر چیزی را جعل کرد به او نسبت دهد.
هر کلامی که انتساب آن به حضرت نبی اکرم بر اساس قرائن علمی ثابت شود، در هر زمانی حجت است چون نیاز بشر به کلام او در تبیین وحی و قرآن اختصاص به زمانی ندارد از سویی اینکه برخی سوء استفاده می کنند و کلامی به حضرت به دروغ نسبت می دهند دلیل نمی شود که کلام ایشان را غیر معتبر بدانیم بلکه دلیل می شود تا در اثبات انتساب کلام به حضرت دقت کنیم و یکی از وظایف مجتهد و عالم دین بررسی این انتسابات است. اگر کسی توانایی و علمیّت بررسی این صحت انتسابات را ندارد از سر ناتوانی خود کلام حضرت را از درجه اعتبار ساقط نکند.
از سویی دیکر حتی در زمان ایشان نیز برخی دروغ هایی به حضرت نسبت می دادند و برای همه مردم نیز رجوع به ایشان جهت کشف حقیقت به خاطر مشقت هایی که احیانا داشت میسور نبود، بر مبنای شما باید روایات ایشان حتی در زمان حیاتشان برای این اشخاص حجّت نباشد.!
هر خبر متواتری یقین آور است یا تنها آنکه شیعیان نقل می کنند؟
اگر شروط تواتر را داشته باشد از هر جماعتی مورد پذیرش است.
جناب صفا «طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» ترجمه آیه به این شکل است:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
ترجمه آیه به این شکل است: در آن روز شفاعت سودی ندارد مگر برای کسی که خداوند به او اجازه داده باشد که مورد شفاعت قرار گیرد و از سخن او راضی باشد.
ضمنا اگر وظیفه رسول تبیین قران است و شما این وظیفه را به امامان هم بسط داده اید پس چرا این بزرگواران در وظیفه خود کوتاهی کرده اند و اگر نکرده اند پس چرا علما بر قران تفسیر می نویسند؟ اگر ادعای شما را قبول کنیم باید همه تفسیرهای قرانی تنها نقل قول از این بزرگواران باشد و لاغیر.
جناب صفا «طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» ترجمه آیه به این شکل است:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
ترجمه آیه به این شکل است: در آن روز شفاعت سودی ندارد مگر برای کسی که خداوند به او اجازه داده باشد که مورد شفاعت قرار گیرد و از سخن او راضی باشد.
ضمنا اگر وظیفه رسول تبیین قران است و شما این وظیفه را به امامان هم بسط داده اید پس چرا این بزرگواران در وظیفه خود کوتاهی کرده اند و اگر نکرده اند پس چرا علما بر قران تفسیر می نویسند؟ اگر ادعای شما را قبول کنیم باید همه تفسیرهای قرانی تنها نقل قول از این بزرگواران باشد و لاغیر.
سلام
فرض : من فقط کتاب خداوند را قبول دارم. و آن را کافی می دانم.
سوال :
چرا خداوند در تبیین کلامش کوتاهی کرده است و ما این همه اختلاف داریم. و هر کس برای خودش بر اساس قرآن و عقل خودش مذهب و فرقه درست کرده است ؟ و هر کس تفسیر بیرون می دهد ؟
+
امام همچون کعبه است که مردم باید به او رجوع کنند.
ائمه در طول تاریخ همیشه حقیقت را زنده نگه داشته اند و لذاست که شیعه از جهت کلامی و فقهی مسیر جداگانه ای از سایر فرقه ها دارد.
ائمه تمام تلاش خود را انجام داده اند.
هم اکنون نیز امام عصر این وظیفه را به خوبی انجام می دهند و بر مردم است که مقدمات ظهور ایشان را فراهم کنند. و هر کس می تواند با کسب لیاقت ایشان را زیارت کند.
جناب منطق الطیر
حضرت الله در بیان کلامشان کوتاهی نفرموده اند و این همه اختلاف ناشی از این حقیقت است که هر کسی از ظن خود یار قران شده است و از درون قران اسرار آن را جستجو نکرده است.
جناب منطق الطیر
حضرت الله در بیان کلامشان کوتاهی نفرموده اند و این همه اختلاف ناشی از این حقیقت است که هر کسی از ظن خود یار قران شده است و از درون قران اسرار آن را جستجو نکرده است.
بسیار عالی جناب موحد ( لطفا نقل قول بگیرید)
جناب موحد اگر هر کسی از ظن خود شد یار قرآن
پس نمی توان با شعار قرآن کفایت است، امام را نفی کرد.
چون این نفی یا بنا به عقل است یا از روی قرآن :
اگر دلیل عقلی خارجی مبنای آن است که شیعه هم اثبات آن را دارد.
اگر دلیل از روی قرآن است باز هم شیعه در مقابل دلیل قرآنی دارد.
+
پس نمی توان از اختلاف در فهم قرآن نتیجه گرفت امام لازم نیست.
چون با فرض شما گویی اگر امام نباشد، همه اختلافات رفع و رجوع می شود در صورتی که با نبود امام اختلافات ریشه ای تر و بدتر می شود.
ولی با وجود امام، شیعه از زمان رسول حقیقت را در چرخش روزگار حفظ می کند. چه در مسائل کلامی و چه در مسائل فقهی. و سبیل او به حقیقت صد چندان نزدیک تر می شود. و برخی سبل دیگر به بیراهه می رود.
+
نمونه : اگر امام نبود الان وضوی ما خلاف قرآن بود. در صورتی که ما اکنون به برکت رشد عقل و علم و به استناد روایات و قرائات، حقیقت را دریافتیم. ولی بسیاری از همین مسلمان ها در طول تاریخ راه را به خطا رفتند و وضوی اشتباه می گرفتند و می گیرند.
جناب صفا
«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» ترجمه آیه به این شکل است:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
ترجمه آیه به این شکل است: در آن روز شفاعت سودی ندارد مگر برای کسی که خداوند به او اجازه داده باشد که مورد شفاعت قرار گیرد و از سخن او راضی باشد.
با سلام و عرض ادب
لاجرم جهت بررسی معنای دقیق آیه توجه شما را به دو نکته ادبی در زبان عربی جلب می نمایم. هر چند توجه به هر یک به تنهایی اثبات کننده ادعای اینجانب است.
الف) الشفاعۀ مصدر است و مصدر مثل فعل نیاز به فاعل و احیاناً مفعول دارد.
برای تکمیل معنی باید ارکان آن ذکر شوند و فاعل جزء ارکان است.
نتیجه: مَن اذن له الرحمن فاعل الشفاعۀ است بعبارت دیگر من اذن له همان شفیع است و آیه خصوصیت شفیع را می گوید.
ب) معنی دقیق اذن له الرحمن را باید بر اساس لغت بررسی نماییم
مجمع البحرین می نویسد: «أذنت له في كذا: أطلقت له في فعله». یعنی او را در انجام کارش آزاد گذاشت ایشان بعد مثالی می زنند و می گویند مثل این است که شما نسبت به غلام خود بگویید :« أذنت للعبد في التجارة » در این صورت غلام شما برای انجام تجارت دارای اجازه است و می تواند تجارت کنند «فهو مأذون له»
نتیجه: در این صورت من اذن له همان شفیع و شفاعت کننده است.
خلاصه: بر اساس آنچه گفته شد آیه خصوصیت شفاعت کننده را بیان می کند و بخاطر عمومیت «مَن» شفاعت کنندگان عامند و غیر ملائکه نیز جزء شفاعت کنندگانند.
ترجمه مترجمین: با توجه به دو نکته فوق مترجمین بسیاری با دقت آیه را چنین معنی نموده اند؛
ارفع:«در آن روز شفاعت هيچ كس سود نخواهد داشت، جز آن كس كه خداى رحمان به او اجازه شفاعت دهد و از گفتار او راضى باشد»
قمشه اى:«در آن روز، شفاعت هيچ كس سود نبخشد جز آن كس كه خداى رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش را پسنديده باشد»
انصاريان:«در آن روز شفاعت كسى سودى ندهد مگر آنكه [خداى] رحمان به او اذن دهد و گفتارش را [در مورد شفاعت از ديگران] بپسندد»
پاينده:«در آنروز شفاعت سود ندارد مگر از آن كس كه رحمانش اجازه دهد و گفتار او را بپسندد»
الميزان:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
روان جاويد:«چنين روزى سود ندهد شفاعت مگر از كسيكه دستور دهد براى او خداوند بخشنده و بپسندد براى او گفتار را»
فيض الاسلام:«در آن روز شفاعت و ميانجيگرى (شفاعت كنندگان و ميانجيگرها درباره كسى) سود ندهد مگر شفاعت كسى كه خداى بسيار بخشنده (شفاعت درباره ديگرى را) باو اذن و فرمان داده، و (براى مقام و منزلتى كه شفاعت كننده دارد) سخن او را (درباره ديگرى) پسنديده باشد (زيرا شفاعت و ميانجيگرى منصب و مقام و پايهاى است براى كسى كه نزد خداى تعالى مرضىّ و پسنديده است)»
كاويانپور:« در آن روز شفاعت هيچكس سودى نخواهد داشت مگر شفاعت كسى كه خداى رحمان به او رخصت شفاعت دهد و از سخنان او راضى باشد»
مكارم:«روز قيامت شفاعت هيچ شفاعت كنندهاى منفعت نمىدهد (يعنى كسى نمىتواند شفاعت بكند) مگر آن كسى كه خداوند تعالى براى شفاعت به او اذن دهد و به حرف زدن او درباره شفاعت راضى شود»
نوبرى:«در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمىبخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است»
.
.
.
نکته: شاید برخی از مترجمین به اشتباه مثل ترجمه شما را ارائه دهند ولی این ترجمه مبنای علمی ندارد و اشتباه است.
ضمنا اگر وظیفه رسول تبیین قران است
طوری سوال می کنید که گویا تبیین قرآن را وظیفه نبی اکرم نمی دانید در حالی که قرآن می فرماید:
.
.
.
طبق آیات یکی از وظایف نبی اکرم تبیین قرآن است.
شما این وظیفه را به امامان هم بسط داده اید پس چرا این بزرگواران در وظیفه خود کوتاهی کرده اند
این بزرگواران در وظیفه خود کوتاهی ننمودند بلکه در زمان ایشان و قبل ایشان تعداد بسیاری مثل شما قائل بودند مراجعه به خود قرآن کافی است لذا اجازه همه گیر شدن تبییات معصومین را ندادند بسیاری از شاگردان ایشان را به شهادت رسانده و مانع گسترش کلام ایشان شدند.
پس چرا علما بر قران تفسیر می نویسند؟
همه آیات قرآن در یک سطح نیستنند بلکه دارای محکم و متشابهند، محکمات قرآن برای اهل علم قابل دسترسی و بررسی است هر چند در این جا نیز امکان خطا دارند. ولی علم متشابهات را باید به اهلش سپرد. کلام معصومین در هر دو زمینه حجتند. علماء شیعه با استفاده از کلام باقی مانده از معصومین در هر دو بخش به توضیح آیات می پردازند.
جناب منطق الطیر
جنابعالی در فکر نقش ایوان هستید در حالی که خانه از پای بست ویران است. اکثریت احکام اسلام فعلی چه شیعه چه سنی یا بدعت است یا با بدعتها آمیخته شده است. شما غره به آن نباشید که وضویتان مطابق قران است بلکه دهها حکم فقهی دارید که در تضاد با قران است.
جناب صفا
در تفسیر آیه فوق دو دیدگاه وجود دارد همچنانکه در تفسیر سورآبادی مطرح شده است: يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ: آن روز سود ندارد خواهش گرى إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ: مگر آن كس كه دستورى داده بود او را خداى مهربان به شفاعت وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا: و پسنديده بود او را گفتار، بر دو معنى: يكى سود ندارد آن روز شفاعت كس يعنى شفاعت نكند مگر آن كس كه خداى تعالى او را اذن دهد در شفاعت و گفتار او به شفاعت پسنديده بود، ديگر معنى: سود ندارد شفاعت مگر آن كس را كه اذن داده بود خدا تا او را شفاعت كنند و پسنديده بود گفتار او يعنى كلمه توحيد كه موحّد بود.
با سلام و عرض ادب
جنابعالی در پست مذبور پیرامون نصرت در قیامت چنین گفتید :«در حیات اخروی نیز خداوند ملائکه را بعنوان خزنه بهشت و جهنم و دست اندرکاران عذاب و پاداش بندگان معرفی می کند» اشکال بنده هم در همین جمله شما بود لذا در پست 47 پرسیدم:«آیا خازن بهشت بودن بمعنی یاری رسانی به مومن در بهشت است یا به معنی مسئول خدمت و نوکری کردن برای مومن است؟یا خازن جهنم بودن بمعنی یاری رسانی به فرد دوزخی جهت عذاب بیشتر است یا کسی که مسئول عذاب برای دوزخی است؟»
با سلام اگردر خدمت بودن کمک و یاری کردن نیست پس چیست؟ درضمن در اینجا بحث برسر شفاعت حاجتنمد است و هیچ کس حاجت عذاب ندارد که حالا درمقام تعریف این قسم از شفاعت برآییم.
ولی دقت در یک نکته ضروری است؛ شفیعان روز قیامت منحصر به فرشتگان نیستند چون قرآن می فرماید:«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» ترجمه آیه به این شکل است:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
این آیه از شرایط شفیعان صحبت می کند و دو شرط در مورد شفیع عنوان می دارد؛ الف) از سوی خدا اذن شفاعت داشته باشد ب) سخنش در مورد شفاعت مشفوع مورد رضای خدا باشد.
البته آنچه مهم است این است که آیه از تعبیر «مَن»؛«هرکسی که» استفاده می کند این لفظ عام است و غیر ملائکه را نیز شامل می شود. و بالتبع غیر ملائکه یعنی معصومین و انبیاء و...نصرتشان در قیامت بشکل خدمت و امور معیشتی باشد نیست».
درآیه ای که آورده اید «من» به شفاعت شونده بر می گردد نه شافع مشابه این آیه در قرآن آیات دیگری نیز وجود دارند مثلاً این آیه:
و در این آیه؟ آیا در این آیه شفیع ملک نیست؟ آیا ملکی که جز به امر خداوند عمل نمی کند ممکن است اعمالش مورد رضای خداوند نباشد؟
[FONT=KFGQPC_Naskh]وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّـهُ لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَىٰ [FONT=KFGQPC_Naskh]﴿النجم/٢٦ا﴾ پس به این دلایل آیه ای که آوردید معنای مورد نظرتان را نمی دهد
برادر بزرگوار، طبق همین کلامتان که خود متذکر شده بودید و بنده به آن عنایت کامل داشتم، جنابعالی طلب دعا را غیر از مقوله تعبد می دانید لذا می گویید:« اینکه من در نیا از پدر ، مادر، خواهر و برادر و کسان و آشنایانم بخواهم تا از خداوند برایم طلب بلخشش کنند بسیار پسندیده و شدنی است» بنده بر اساس همین نکته به شما اشکال کردم که کجای طلب استغفار(طلب دعا برای بخشش گناهان) مساوی تعبد من دون الله است وقتی شما طلب را از غیر مساوی تعبد آنها نمی دانید، چرا طلب از پیامبران را در این دنیا ا خودشان یا ارواحشان تعبد قلمداد می کنید؟
باتوجه به اینکه تعبد مساوی است با اطاعت مطلق از فرمان پروردگار ( و بازهم می گویم تعبد یعنی اطاعت مطلق از فرمان پروردگار و بسیار آرزومندم که ای کاش خواننده قر آن این را متوجه می شد و کسی که روزانه حد اقل 17 بار می گوید « ایاک نعبد» معنای آن را می فهمید و به اززش این گوهر گرانقدر و گرانسنگ که اولین و آخرین پیام قرآن و علت ارسال پیامبران بوده است پی می برد ) در نتیجه هر فرمانی که ریشه در کلام پروردگار داشته باشد تعبد الله است و هرچه نداشته باشد و با آموزه های قرآن در تضاد باشد تعبد من دون الله است . درخواست حاجت از مردگان تعبد من دون الله است به این دلیل که فرمان آن را پروردگار صادر نکرده و در قرآن مشابهی ندارد فقط به همین دلیل . و الا نه پیامبر دعای ما را می شنود و نه درخواست از وی حتی پس از مرگش تعبد او محسوب می شود چون او هرگز نفرموده که چنین کنیم! درواقع هیچ پیامبری نفرموده از من فرمان ببرید بلکه گفته اعبدوا الله یعنی از خداوند فرمان ببرید.
مطلبی که درباره تعبد بیان شد خیلی خیلی مهم است و به همین دلیل از شما تقاضا دارم و توصیه می کنم به آن دقت کنید و ببینید آیا می توانید رد پایی از آن در قرآن بیابید.
ببینید اینکه خداوند اتحاد و ایلاف قریش را در سایه تعبد رب کعبه معرفی می کند ، در اینجا تعبد به چه معناست. اگر مفهوم آن را به درستی دریافتید انشاء الله نگرشتان به قرآن تغییر خواهد کرد.
آنگاه پیام نهایی قرآن را درمی یابید و به ریشه تمام اختلافات و فرقه های موجود پی خواهید برد .
اگر برادر عزیزم اجازه دهند برای جلوگیری از گسترده شدن بحث و خروج رشته کلام از دست به قسمت دوم فرمایشات جنابعالی بعد از قسمت فوق بپردازیم
هر زمان رسول در مقام بیان حکم شرعی (قرآن)یا تشریح و تبیین آن باشد. تبعیت از آن الزام آور است.
[size=12].
[/size]
سلام
کاملاً درست است
آیا در زمان حیات رسول هر کس باید حکم را به صورت حضوری دریافت می کرد ؟
خیر
یا با نقل و شنیدن از انسان مطمئن( که سفیر رسول بود) کفایت بود ؟
بله
روشن است که در آن زمان خبر واحد وجود داشت و الزام اور بود.
این مطلب درست نیست چون از نظر احکام جعلی آن زمان فرقی با این زمان نداشت جز اینکه در آن زمان رسول زنده بود و با رد حکم به او میشد سخن حق را از باطل تمیز داد.
لذا در هر خبری چه واحد و چه متواتر، به قرائن و شواهد ( آن در قران )نظر و دقت می کنند. چه بسا خبر متواتری که خلاف قرآن و عقل باشد. و چه بسا خبر واحدی که الزام اور باشد.
کاملا درست است
اثبات کنید( که گاهی عمل و فرمان رسول با فرامن خدا مغایر بوده).
از جمله میتوان به قضیه سوره تحریم که رسول چیزی را که خدا حلال کرده بود به خاطر رضایت همسرانش حرام کرد
و دیگر آنجا که خداوند به او فرمود زن پسرخوانده اش را بعد از طلاق از جانب وی به نکاح خود دراورد و او از ترس مردم ابتدا تمرد نمود و به پسرخوانده اش گفت همسرت را طلاق نده
وظیفه رسالت در زمان حیات است ولی بعد از مرگ حیات دارند و دارای اثر هستند. و می شنوند.
ببینید مثلا شما هم می شنوید اما آیا می توانید صدای من را هم بشنوید ؟ خیر چون فاصله زیاد است اما آیا با تلفن می توانید از فاصله زیاد هم بشنوید ؟ بله
به هرحال دایره ی این شنیدن به قدرت روحی و مقام و قرب شخص نسبت به الله بعد از مرگ شخص بستگی دارد.
خداوند عقل داده است تا خبر جعلی را از غیر جعلی تشخیص دهیم.
+
لطفا از قران سند ارائه دهید
در زمان حیات رسول همه انسان ها احکام الهی را در حضور رسول درک نمی کردند. بلکه با شنیدن آنها را دریافت می کردند.
به نظر شما آنهایی که احکام الهی را شنیدند نباید عمل می کردند ؟
ابلاغ و انتشار وحی در زمان رسول الله سازوکار خود را داشته است که برای ما زیاد اهمیت ندارد آنچه مهم است سازوکاریست که قران برای جلوگیری از انحراف از کلام وحی در اختیار ما قرار میدهد
در تفسیر آیه فوق دو دیدگاه وجود دارد همچنانکه در تفسیر سورآبادی مطرح شده است:
يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ: آن روز سود ندارد خواهش گرى إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ: مگر آن كس كه دستورى داده بود او را خداى مهربان به شفاعت وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا: و پسنديده بود او را گفتار، بر دو معنى: يكى سود ندارد آن روز شفاعت كس يعنى شفاعت نكند مگر آن كس كه خداى تعالى او را اذن دهد در شفاعت و گفتار او به شفاعت پسنديده بود، ديگر معنى: سود ندارد شفاعت مگر آن كس را كه اذن داده بود خدا تا او را شفاعت كنند و پسنديده بود گفتار او يعنى كلمه توحيد كه موحّد بود.
با عرض سلام
باید دقت داشت مبنای ترجمه باید اسلوب علمی باشد، و این اسلوب علمی پیروی از قواعد زبان مورد نظر است.
بنده تابع قوانین ادبیات عرب هستم و چنانچه ذکر شد نتیجه قوانین مذکور، ترجمه مد نظر شما نیست. و این ترجمه اشتباه است. ما می خواهیم کلام خدا را بفهمیم. لذا نمی توانیم بدون دلیل کلامی را به ایشان نسبت بدهیم. و ترجمه شما بی دلیل است.
جنابعالی در بحث اقسام شفاعت که از سوی بنده ارائه شد فرمودید اینها کلام آدمی است و کلام آدمی محل اشتباه است. نمی خواهم در درستی یا نقد ایین کلامتان بحثی داشته باشم ولی طبق این دیدگاه شما و قوانین ادبی مطرح شده ترجمه مرحوم سورآبادی ترجمه ای به خطا رفته است متن کلام ایشان نیز به این قرار است:
«يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ: آن روز سود ندارد خواهش گرى إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ: مگر آن كس كه دستورى داده بود او را خداى مهربان به شفاعت وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا: و پسنديده بود او را گفتار، بر دو معنى: يكى سود ندارد آن روز شفاعت كس يعنى شفاعت نكند مگر آن كس كه خداى تعالى او را اذن دهد در شفاعت و گفتار او به شفاعت پسنديده بود، ديگر معنى: سود ندارد شفاعت مگر آن كس را كه اذن داده بود خدا تا او را شفاعت كنند و پسنديده بود گفتار او يعنى كلمه توحيد كه موحّد بود، و گفتهاند كه اين قول پسنديده اقرار سنّت و جماعت بود، يعنى شفاعت نبود مگر سنّى و جمعى را»(تفسير سور آبادى؛سور آبادى ابوبكر عتيق بن محمد؛ تحليلى؛ پنجم؛فارسى كهن؛ سنى؛ فرهنگ نشر نو؛ تهران؛1380 ش؛اول؛على اكبر سعيدى سيرجان،ج3،ص1537)
با سلام و عرض ادب
بحث بر سر این نیست که در خدمت بودن یاری کردن است یا خیر؟ بلکه بحث بر سر این است آیا مقصود از یاری کردن در قیامت خدمت کردن است یا نه؟ بین این دو خیلی تفاوت است. از سویی اصلا بحث بر سر جمله اول نیست. بلکه اصرار شما این است یاری در قیامت را بمعنی خدمت بدانیم و بنده با این موافق نیستم چون پیامبران و... نیز در قیامت دیگران را یاری خواهند نمود و یاری ایشان قطعاً بمعنی خدمت نیست بلکه بمعنی دعا کردن برای بخشش گناهان دیگران است.
درضمن در اینجا بحث برسر شفاعت حاجتنمد است و هیچ کس حاجت عذاب ندارد که حالا درمقام تعریف این قسم از شفاعت برآییم.
دقیقا بحث بر سر شفاعت حاجتمند است و ما می گوییم حاجت مردم در قیامت بخشش گناهان آنهاست.
درآیه ای که آورده اید «من» به شفاعت شونده بر می گردد نه شافع مشابه این آیه در قرآن آیات دیگری نیز وجود دارند مثلاً این آیه:
وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿سبإ/٢٣﴾
ببینید قسمت قرمز رنگ در هر دو آیه مشابه هستند آیا در آیه دوم هم من به شفیع برمی گردد؟!
اولا خود این آیه با آیه قبل متفاوت است به متن دو آیه توجه کنیم:
می گویند لام در لمن لام تعلیل است و من به شفاعت شونده بر می گردد.
قطعاً لام لام تعلیل نیست. لام تعلیل بر سر علت حکم وارد می شود و بعبارت دیگر کلمه مابعد آن در علت حکم است این لام، لام اختصاص است یعنی این شفاعت کردن اختصاص به کسانی دارد که....
[quote=shahed1;646236]در آیه زیر چه؟من به شفیع بر می گردد یا حاجتمند؟[/quote] اولا اسلوب بیانی و مفاد این آیه با آیه مورد بحث متفاوت است.
ثانیا این لام نیز لام اختصاص است.
ثالثا این آیه هم شفیعان را می گوید و هم شفاعت شوندگان
این آیه شفاعت ملائکه را اثبات می کند ولی شفاعت غیر را نفی نمی کند.
باتوجه به اینکه تعبد مساوی است با اطاعت مطلق از فرمان پروردگار ( و بازهم می گویم تعبد یعنی اطاعت مطلق از فرمان پروردگار و بسیار آرزومندم که ای کاش خواننده قر آن این را متوجه می شد و کسی که روزانه حد اقل 17 بار می گوید « ایاک نعبد» معنای آن را می فهمید و به اززش این گوهر گرانقدر و گرانسنگ که اولین و آخرین پیام قرآن و علت ارسال پیامبران بوده است پی می برد ) در نتیجه هر فرمانی که ریشه در کلام پروردگار داشته باشد تعبد الله است و هرچه نداشته باشد و با آموزه های قرآن در تضاد باشد تعبد من دون الله است . درخواست حاجت از مردگان تعبد من دون الله است به این دلیل که فرمان آن را پروردگار صادر نکرده و در قرآن مشابهی ندارد فقط به همین دلیل . و الا نه پیامبر دعای ما را می شنود و نه درخواست از وی حتی پس از مرگش تعبد او محسوب می شود چون او هرگز نفرموده که چنین کنیم! درواقع هیچ پیامبری نفرموده از من فرمان ببرید بلکه گفته اعبدوا الله یعنی از خداوند فرمان ببرید.
مطلبی که درباره تعبد بیان شد خیلی خیلی مهم است و به همین دلیل از شما تقاضا دارم و توصیه می کنم به آن دقت کنید و ببینید آیا می توانید رد پایی از آن در قرآن بیابید.
ببینید اینکه خداوند اتحاد و ایلاف قریش را در سایه تعبد رب کعبه معرفی می کند ، در اینجا تعبد به چه معناست. اگر مفهوم آن را به درستی دریافتید انشاء الله نگرشتان به قرآن تغییر خواهد کرد.
آنگاه پیام نهایی قرآن را درمی یابید و به ریشه تمام اختلافات و فرقه های موجود پی خواهید برد .
اگر برادر عزیزم اجازه دهند برای جلوگیری از گسترده شدن بحث و خروج رشته کلام از دست به قسمت دوم فرمایشات جنابعالی بعد از قسمت فوق بپردازیم
با این که در سخنانتان حرف های زیادی برای گفتن است اما بنده هم برای خروج از بحث ، موکول کردن نقد آنها را به اینده، می پسندم.[/SIZE]
قطعاً لام لام تعلیل نیست. لام تعلیل بر سر علت حکم وارد می شود و بعبارت دیگر کلمه مابعد آن در علت حکم است این لام، لام اختصاص است یعنی این شفاعت کردن اختصاص به کسانی دارد که....
هرچند ایات مشابهی که آوردم بخوبی حقیقت موضوع را مشخص می کنند و حرفی برای گفتن باقی نمی گذارند ولی خدمتتان عرض کنم نظر نهایی مرحوم طباطبایی در مورد آیه سوره سبا خلاف نظر شماست ؛او نیز معتقد است « من » به شفیع بر نمی گردد بلکه متعلق به صاحب حاجت است.
تفسیر المیزان:
(الا لمن اذن له ) - احتمال دارد حرف (لام ) در كلمه (لمن ) لام ملك باشد، و مراد از (من اذن له ) ملائكه باشد، و معنى اين باشد كه : شفاعت فايده اى ندارد، مگر آنكه خداوند شفاعت را به شافع داده باشد، و به اذن او شفاعت كند. احتمال هم دارد لام مزبور لام تعليل باشد، و آن وقت مراد از (من اذن له ) صاحب حاجت بوده، و معنا چنين باشد: (شفاعت سودى نمى دهد، مگر براى آن صاحب حاجتى كه خدا به شافع اجازه شفاعت در كار آنان داده باشد). در تفسير كشاف گفته : اين احتمال يعنى احتمال دوم وجه لطيفى است، و آيه را بايد همينطور معنا كرد.از نظر ما نيز همين احتمال متعين است، براى اينكه ملائكه - به طورى كه از كلام خداى تعالى بر مى آيد - واسطه هايى هستند براى انفاذ و اجراى اوامر الهى، چون مى فرمايد: (لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) و نيز مى فرمايد: (جاعل الملائكه رسلا اولى اجنحه ) و وساطت نامبرده خود نوعى از شفاعت است، كه بيانش در جلد اول اين كتاب گذشت.و بنابراين ملائكه همه شان شفيع هستند، اما نه در هر امرى، و براى هر كسى، بلكه در امورى كه خدا اجازه داده باشد، و براى كسانى كه باز خدا اجازه داده باشد، بنابر اين اگر در آيه مورد بحث شفاعت را جز در صورت اذن نفى كرده، اين نفى، با شفاعت صاحبان حاجت مناسب است، نه با شفيعان چون گفتيم شفيعان هميشه شفيع هستند، و هيچ وقت خالى از شفاعت نيستند، اين صاحبان حاجتند كه گاهى شفيعان اجازه شفاعت در حاجت آنان پيدا مى كنند، و گاهى پيدا نمى كنند، پس آيه مورد بحث در معناى آيه (و لا يشفعون الا لمن ارتضى ) است، نه در معناى آيه : (ما من شفيع الا من بعد اذنه ).
سلام
لطفا در متن نقل قول چیزی را اضافه نکنید. اینگونه بهتر است.
پس پیامبر می توانند کلیات قرآن را شرح و تبیین کنند.
یا با نقل و شنیدن از انسان مطمئن( که سفیر رسول بود) کفایت بود ؟
سفیر رسول بودن شرط نیست. سوره توبه که به تفقه در دین امر می کند این سخن شما را نفی می کند.
این مطلب درست نیست چون از نظر احکام جعلی آن زمان فرقی با این زمان نداشت جز اینکه در آن زمان رسول زنده بود و با رد حکم به او میشد سخن حق را از باطل تمیز داد.
خوب شما خبر واحد را پذیرفتید. آیا مسلمانان ملزم بودند همه خبرهایی که به آنها میرسد را به رسول خدا رد کنند ؟ مسلما خیر.
پس خبر واحد می تواند سخن رسول را منتقل کند بدون الزام به رد کردن به خود رسول.
کاملا درست است
شواهد مختص به قرآن نیست.
از جمله میتوان به قضیه سوره تحریم که رسول چیزی را که خدا حلال کرده بود به خاطر رضایت همسرانش حرام کرد
اینجا هم جهل حکم شرعی نبود. و حلیت مثلا غذا دلیل بر این نیست که شما با قسم خوردن نمی توانید برخی از حلال ها را بر خود منع کنید. مثل : حرمها اسرائیل (یعقوب) علی نفسه
و دیگر آنجا که خداوند به او فرمود زن پسرخوانده اش را بعد از طلاق از جانب وی به نکاح خود دراورد و او از ترس مردم ابتدا تمرد نمود و به پسرخوانده اش گفت همسرت را طلاق نده
به نظر شما تمرد است.ولی ما نه. اتفاقا این کار زمینه چینی برای اجرا کردن فرمان خداوند بود. و خداوند هم با نزول آیه ی قرآن این امر را بر پیامبر تسهیل کرد.
لطفا از قران سند ارائه دهید
در مورد خبر حجیت عقل و آیه سوره توبه فعلا کفایت است که ذکر شد.
+
هر انسان زنده ای درک دارد. و انسان بعد از مرگ بدن خودش را از دست می دهد. نه روح و نفسش را. این یک نمونه
ابلاغ و انتشار وحی در زمان رسول الله سازوکار خود را داشته است که برای ما زیاد اهمیت ندارد آنچه مهم است سازوکاریست که قران برای جلوگیری از انحراف از کلام وحی در اختیار ما قرار میدهد
اینکه دلیل نشد. من هم می گویم سازو کار خودش را نداشته. و اهمیت دارد. و قران هم سازوکار داده است.
هرچند ایات مشابهی که آوردم بخوبی حقیقت موضوع را مشخص می کنند و حرفی برای گفتن باقی نمی گذارند
با سلام و عرض ادب
در مورد آیات مورد نظر شما بنده با استدلال سخن گفتم، شما نیز بهتر است با استدلال کلام بنده را نقد نمایید. اینکه فقط ادعا کنیم، ادعای صرف دلیل نیست.!
شما آیه
«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» را شبیه آیه
«سبا:23وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّالِمَنْأَذِنَ لَهُ ۚ » بدانید صحیح نیست چرا که عنوان شد؛در آیه دوم لامی بر سر من آمده است و این لام آیه را از آیه قبل جدا می نماید.اما اینکه استدلال به آیه «يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ ﴿الأنبياء/٢٨﴾» نمودید تا اثبات کنید این آیه با آیه««طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» هم معنی است، دلیلی بر مدعای خود اقامه ننمودید. اینکه در هر دو سخن از شفاعت است دلیل نیست مفاد آندو کاملاً باهم یکسان باشند. در آیه انبیاء/28 خصوصیت مشفوع را بیان می کند، ولی آیه طه/109 بیان خصوصیت شفیع است.
ولی خدمتتان عرض کنم نظر نهایی مرحوم طباطبایی در مورد آیه سوره سبا خلاف نظر شماست ؛او نیز معتقد است « من » به شفیع بر نمی گردد بلکه متعلق به صاحب حاجت است.
خدمت شما هم عرض کنم نظر نهایی ایشان در مورد آیه با شما نیز مخالف است. چون فرمودند:«پس آيه مورد بحث در معناى آيه" وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى" «انبیاء/28» است، نه در معناى آيه:" ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ" (طه/109)» ترجمه المیزان، ج16،ص560
شما درصدید همه این آیات سه گانه را در یک مضمون بدانید حال اینکه ایشان مفاد آیه مورد بحث یعنی آیه "ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ" (طه/109) را مغایر با آیه "وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّالِمَنْأَذِنَ لَهُ"(سبأ/23) می دانند. جنابعالی در نقد کلام بنده خود سخن نگفتید بلکه به کلام ایشان استناد جستید، خوب همین بزرگوار در جایی دیگر مخالف حرف شما سخن گفته اند ملاک شما در قبول و ردّ کلام ایشان چیست؟
جناب منطق الطیر
جنابعالی در فکر نقش ایوان هستید در حالی که خانه از پای بست ویران است. اکثریت احکام اسلام فعلی چه شیعه چه سنی یا بدعت است یا با بدعتها آمیخته شده است. شما غره به آن نباشید که وضویتان مطابق قران است بلکه دهها حکم فقهی دارید که در تضاد با قران است.
کسی منکر انحرافات نیست. اما مهم این است که شما ادعاهایی در مورد امامت دارید که نتوانستید از آن دفاع کنید. و جوابی نداشتید و ضرب المثل تحویل می دهید.
+
چند نمونه از این تضاد ها را بیان کنید.
با سلام و عرض ادب
در مورد آیات مورد نظر شما بنده با استدلال سخن گفتم، شما نیز بهتر است با استدلال کلام بنده را نقد نمایید. اینکه فقط ادعا کنیم، ادعای صرف دلیل نیست.!
شما آیه
«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» را شبیه آیه
«سبا:23وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّالِمَنْأَذِنَ لَهُ ۚ » بدانید صحیح نیست چرا که عنوان شد؛در آیه دوم لامی بر سر من آمده است و این لام آیه را از آیه قبل جدا می نماید.اما اینکه استدلال به آیه «يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ ﴿الأنبياء/٢٨﴾» نمودید تا اثبات کنید این آیه با آیه««طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» هم معنی است، دلیلی بر مدعای خود اقامه ننمودید. اینکه در هر دو سخن از شفاعت است دلیل نیست مفاد آندو کاملاً باهم یکسان باشند. در آیه انبیاء/28 خصوصیت مشفوع را بیان می کند، ولی آیه طه/109 بیان خصوصیت شفیع است.
سلام
جنابعالی از میان تمام آیاتی که به مسئله شفاعت اشاره دارند یکی را آوردید و نوشتید:
1) آیات شفاعت: برخی از این آیات نیز مبین تحقق شفاعت در قیامت است. مثلآ يه «يَوْمَئِذ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِيَ لَهُ قَولًا»(طه/109 ) که ناظر به روز قیامت بوده و نيز بيان کننده شرايط افرادي است که مورد شفاعت قرار مي گيرند.
و در آخر نوشتید:
در آیه انبیاء/28 خصوصیت مشفوع را بیان می کند، ولی آیه طه/109 بیان خصوصیت شفیع است.
بحث درباره اینکه آیه دارد خصوصیت و شرایط افرادی را که مورد شفاعت قرار می گیرند بیان می کند یا خصوصیت شفیع را چیزی است که احتمالاً ما را به نتیجه نمی رساند . بگذار بپذیریم آیه دارد خصوصیت شفیع را بیان می کند . حال جنابعالی چه دلیل قرآنی دارید که منظور پروردگار از این «من» به فرض همان ائمه باشد ؟
بحث درباره اینکه آیه دارد خصوصیت و شرایط افرادی را که مورد شفاعت قرار می گیرند بیان می کند یا خصوصیت شفیع را چیزی است
که احتمالاً ما را به نتیجه نمی رساند . بگذار بپذیریم آیه دارد خصوصیت شفیع را بیان می کند .
با سلام
کاش به جای اینکه از روش تفضّل مآبانه استفاده می نمودید، به اشکالات و سوالات بنده پاسخ می دادید. حال اگر قبول می کنید این آیه خصوصیات شفیع را بیان می کند و این شفیع عام است و غیر از ملائکه را شامل می شود بنده به استناد آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم مراجعه به پیامبر و ائمه می کنم و ایشان خود را شفیع معرفی می کنند. مثل روایتی که از نبی اکرم ذکر شد که حضرت فرمودند:« ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی» سنن ابن ماجه ج2،ص1441
اینکه بگویید بنده روایات را قبول نمی کنم در غایت اشکال است آنوقت باید بگویید احکام نماز، روزه، حج،زکات، ازدواج، طلاق، دفاع،و.... را بر چه اساسی استنتاج و عمل می کنید.و....
به نظر شما تمرد است.ولی ما نه. اتفاقا این کار زمینه چینی برای اجرا کردن فرمان خداوند بود. و خداوند هم با نزول آیه ی قرآن این امر را بر پیامبر تسهیل کرد.
سلام خدمت براردر بزرگوارم
بدون هیچونه قصدی عرض می کنم یکی از دوستان می گفت کسی که مشروب می خورد اگر
بگویید دارد شراب می خورد ممکن است کار او را توجیه کنید اما با مستی بعدش چه خواهید کرد.
جنابعالی قضیه زید را تمرد نمی شمارید در حالی که رسول از ترس مردم فرمان پروردگار را ندید گرفت و خداوند به او خاطر نشان کرد کسانی که رسالات پروردگار شان را بعهده می گیرند باید از احدی غیر الله نترسند.وقتی خداوند می فرمایند طلاق بدهد رسول نباید بگوبد طلاق ندهد و در این مورد امر رسول قابل اجرا نیست.
در مورد تحریم نیز درست به همین صورت است و پیامبر حلالی را بر خودش حرام کرد و این برعکس کاری است که آدم انجام داد و حرامی را بر خودش حلال کرد . در قضیه یعقوب هم اگر دقت کنید آن حرف یعقوب نیست بلکه افترایی است که بنی اسرائیل به او بسته اند . دقیقاً به همین دلیل است که خداوند می فرمایند اگر راست می گویید تورات را بیاورید.چون تورات بعد از یعقوب بوده و اگر چنین چیزی صحت ذاشت باید در تورات می آمد.
با سلام
کاش به جای اینکه از روش تفضّل مآبانه استفاده می نمودید، به اشکالات و سوالات بنده پاسخ می دادید. حال اگر قبول می کنید این آیه خصوصیات شفیع را بیان می کند و این شفیع عام است و غیر از ملائکه را شامل می شود بنده به استناد آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم مراجعه به پیامبر و ائمه می کنم و ایشان خود را شفیع معرفی می کنند. مثل روایتی که از نبی اکرم ذکر شد که حضرت فرمودند:« ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی» سنن ابن ماجه ج2،ص1441
اینکه بگویید بنده روایات را قبول نمی کنم در غایت اشکال است آنوقت باید بگویید احکام نماز، روزه، حج،زکات، ازدواج، طلاق، دفاع،و.... را بر چه اساسی استنتاج و عمل می کنید.و....
سلام برادر قبول یا عدم قبول من اصل بحث را عوض نمی کند . اصل آن است که از همان ابتدا خدمتتان عرض کردم . اینکه در آیه مورد بحث، شفیع عام است یا خاص و آیه دارد خصوصیات شفاعتگر را بیان می کند یا شفاعت شونده تاثیری در نتیجه بحث ندارد.کما اینکه شما در ابتدای بحث معتقد بودید که آیه دارد شرایط و خصوصیات شفاعت شونده را بیان می کند ولی بعد نظرتان بر گشت و نوشتید آیه دارد خصوصیت شفاعتگر را بیان می کند و در هر صورت دنبال این بودید که به قضیه شفاعت اعتبار قرآنی ببخشید اما به همان نتیجه ای که از اول عرض کردم رسیدید. چه نتیجه ای؟ اینکهموضوع شفاعت آنگونه که ملت ما باور دارند جایگاهی در قرآن ندارد و در اصل یک بحث حدبثی- رواوئیست که متعلق به من دون الله می باشد. و اینک به استناد آیه ای از قرآن قصد دارید به موضوعات سنتی -عترتی که در اصل همان قضیه آباء اولین است اعتبارقرآنی ببخشید در حالی که احتجاج به سنت یا عترت با تمام آموزه های قرآن و اصل بنیادین تمامی کتابهایی که پیامبران آورده اند در تضاد است و در یک کلام کتابها نازل شده اند تا بشر را از اعتصام به سنت یا حرف و حدیث آباء اولین منع نمایند تا از تفرق و فرقه گرایی دور شوند و به اتحاد برسند
قبول یا عدم قبول من اصل بحث را عوض نمی کند . اصل آن است که از همان ابتدا خدمتتان عرض کردم . اینکه در آیه مورد بحث، شفیع عام است یا خاص و آیه دارد خصوصیات شفاعتگر را بیان می کند یا شفاعت شونده تاثیری در نتیجه بحث ندارد
با سلام
چرا تاثیر ندارد اگر گفتیم آیه خصوصیات شفیع را یان می کند و شفیع عام است، باید بدنبال مصادیقی غیر از ملائکه باشیم و نصرت مدّ نظر شما را طبق ویژگی های این شفیعان معنی کنیم! کجا می روید؟
کما اینکه شما در ابتدای بحث معتقد بودید که آیه دارد شرایط و خصوصیات شفاعت شونده را بیان می کند ولی بعد نظرتان بر گشت و نوشتید آیه دارد خصوصیت شفاعتگر را بیان می کند
بنده هیچگاه نسبت به آیه ای نظرم عوض نشده است لطفاً با سند سخن بگویید.
و اینک به استناد آیه ای از قرآن قصد دارید به موضوعات سنتی -عترتی که در اصل همان قضیه آباء اولین است اعتبارقرآنی ببخشید در حالی که احتجاج به سنت یا عترت با تمام آموزه های قرآن و اصل بنیادین تمامی کتابهایی که پیامبران آورده اند در تضاد است و در یک کلام کتابها نازل شده اند تا بشر را از اعتصام به سنت یا حرف و حدیث آباء اولین منع نمایند تا از تفرق فرقه گرایی دور شوند و به اتحاد برسند
مشکل امثال شما این است که بدون داشتن تخصّص در حیطه های تخصّصی قدم بر می دارید و چنین فدم هایی انسان را به لبه پرتگاه می کشاند! قدم هایی که خود نیز در مسیر لرزان اند.
بهتر است با شما ابتدا در مورد اثبات نبوت و کاردکردهای آن گفتگو شود و چه بسا بالاتر ! شمایی که روایات نبوی را قبول ندارید و با صرف تشبیه سستی آن را از سندیت می اندازید، بر چه اساس سخنان نبوی و استدلال به آن مثل سخنان کفار و استدلال به آنهاست؟ نفرمودید در مقام نماز و حج و زکات و دفاع و .... چه می کنید؟ آیا این احادیث را در آن مقام نیز قضیه آباء اولین می دانید.؟! از پاسخ گویی به این سوالات طفره نروید؛ شما به محضر قرآن بدون روایات نبوی حاضر می شوید؟! واسئلوا اهل الذکر را چه معنی می کنید،!؟ اطیعوا الله را چه معنی می کنید؟!
کلام شما با تمام کتب آسمانی و براهین عقلی نیاز بشر به وحی و مفسرین وحی در تضاد است. این تذهبون؟!
بنده هیچگاه نسبت به آیه ای نظرم عوض نشده است لطفاً با سند سخن بگویید.[size=12]
[/size]
سلام برادر
اما این نوشته شما و سند من دال بر ادعای پیشینتان است که گفته اید آیه دارد شرایط افرادی را بیان می کند که مورد شفاعت قرا می گیرن :
1) آیات شفاعت: برخی از این آیات نیز مبین تحقق شفاعت در قیامت است. مثلآ يه «يَوْمَئِذ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِيَ لَهُ قَولًا»(طه/109 ) که ناظر به روز قیامت بوده و نيز بيان کننده شرايط افرادي است که مورد شفاعت قرار مي گيرند.
ولی حالا نظرتان برگشته و می گویید:
[quote]آیه طه/109 بیان خصوصیت شفیع است[/quote].
با توجه یه اینکه آیه ده دوازده کلمه بیشتر نیست کدام قسمت آن دارد شرایط کسانی را که مورد شفاعت قرار می گیرند بیان می کند و کدام قسمتش خصوصیت شفیع؟[/size]
با توجه یه اینکه آیه ده دوازده کلمه بیشتر نیست کدام قسمت آن دارد شرایط کسانی را که مورد شفاعت قرار می گیرند بیان می کند و کدام قسمتش خصوصیت شفیع؟
باسلام
چند مدتی است بجای اینکه به سوالات پاسخ بدهید جهت بحث را عوض می کنید بنده نظر خویش را در مورد آیه بر مبنای قواعد ادبیات عرب و نظر تعداد کثیری از مفسرین بیان نموده ام جنابعالی یا نقد کلام فعلی بنده بنمایید یا به سوالات موجود در پست پیشین پاسخ دهید. اینکه بنده در جایی قلمم لغزیده ولی سپس با دقت علمی کلامی گفته ام از وجاهت کلامم نمی کاهد. بهتر است بفرمایید اشکال سخن بنده در عمومیت شفیعان آیه طه/109 و حجیت کلام نبوی در مصداق یابی این شفیعان چیست؟!
منطق الطیر سلام خدمت براردر بزرگوارم بدون هیچونه قصدی عرض می کنم یکی از دوستان می گفت کسی که مشروب می خورد اگر بگویید دارد شراب می خورد ممکن است کار او را توجیه کنید اما با مستی بعدش چه خواهید کرد. جنابعالی قضیه زید را تمرد نمی شمارید در حالی که رسول از ترس مردم فرمان پروردگار را ندید گرفت و خداوند به او خاطر نشان کرد کسانی که رسالات پروردگار شان را بعهده می گیرند باید از احدی غیر الله نترسند.وقتی خداوند می فرمایند طلاق بدهد رسول نباید بگوبد طلاق ندهد و در این مورد امر رسول قابل اجرا نیست. در مورد تحریم نیز درست به همین صورت است و پیامبر حلالی را بر خودش حرام کرد و این برعکس کاری است که آدم انجام داد و حرامی را بر خودش حلال کرد . در قضیه یعقوب هم اگر دقت کنید آن حرف یعقوب نیست بلکه افترایی است که بنی اسرائیل به او بسته اند . دقیقاً به همین دلیل است که خداوند می فرمایند اگر راست می گویید تورات را بیاورید.چون تورات بعد از یعقوب بوده و اگر چنین چیزی صحت ذاشت باید در تورات می آمد.
تقدم و تاخر پیامبران: حضرت یعقوب فرزند حضرت ابراهیم بود و پیش از حضرت موسی زندگی می کرد. و تورات در زمان حضرت موسی نازل شد.
اما آیه چه می فرماید :
بنی اسرائیل به فرزندان و قبیله ی حضرت اسرائیل ( یعقوب ) اطلاق می شود.
هر طعامی بر بنی اسرائیل حلال بود مگر آنچه را یعقوب بر نفس خود حرام کرده بود.
نتیجه : یعقوب بر نفس خود چیزی را حرام و ممنوع کرده بود ( به هر دلیل و مصلحتی ) و این حرمت ، حرمت تشریعی نبود اما بنی اسرائیل از یک امر مصلحتی شخصی ، نتیجه گرفتند که این حرمت تشریعی است. و امر خداوند بوده است. این دقیقا اشتباهی است که شما مانند بنی اسرائیل دارید مرتکب می شود. یعنی حرمت مصلحتی شخصی را با حرمت تشریعی قاطی می کنید.
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّـهَ(فرمان رسول )وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّـهُ مُبْدِيهِ( چه امری مخفی بود)وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ( خداوند حکم را برای پیامبر روشن کردند)ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا (امر خداوند صادر شد و این ازدواج پیامبر واجب شد.)لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ ( تا مومنین مثل پیامبر در حرج و سختی نباشند و این رسم ورافتد و سختی و حرج برطرف شود.)إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿٣٧﴾ مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّـهُ لَهُ ( در امری که خدا بر پیامبر واجب کرد حرجی نیست)ۖ سُنَّةَ اللَّـهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ﴿٣٨﴾ الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّـهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّـهَ ۗ ( پیامبر فرمان خداوند را اجرا کرد و نافرمانی نکرد)وَكَفَىٰ بِاللَّـهِ حَسِيبًا ﴿٣٩﴾ احزاب
آیه ی اول : امر رسول باید اجرا شود و اختیاری برای دیگران نیست. و کسی نباید معصیت رسول کند که معصیت خداوند است. آیه ی دوم: رسول خدا به زید امر می کنند که زوجه ی خودش را نگه دارد. پس زید باید آن را اجرا کند. ابهام اول : چه چیزی را پیامبر در نفس خود مخفی کرده بودند ؟
احتمال اول : ایشان می دانستند که زید بالاخره طلاق می گیرد. اما با این دستور مقدمه ای را فراهم کردند تا بعدا که حکم به ازدواج پیامبر با زوجه ی زید صادر شد، کسی برداشت سوء نکند. به این معنا که کسی فکر نکند پیامبر باعث جدایی زید شده و مسائل جنسی و عشقی باعث این گناه و جدایی طلاق بوده است. و پیامبر از پیش به علم الهی این امر را می دانستند و خداوند می فرماید تو ای پیامبر در نفست این موضوع ( طلاق گرفتن ) را مخفی کرده بودی و اظهار نمی کردی و خداوند آن را آشکار کرد.
احتمال دوم : پیامبر در نفس خود حب زن زید را داشتند. و این حب و عشق را مخفی کرده بودند. ولی فرمانی که صادر کردند دقیقا بر خلاف عشق و حب بود. یعنی فرمان دادند که زید همسر خود را طلاق ندهد. و خداوند هم در آیه پیشین مقدمه چینی کرد که باید فرمان رسول اطاعت شود.
و خداوند می فرماید وقتی تو فرمان به طلاق ندادن می دادی ، حب خودت را مخفی می کردی ولی خداوند آن را آشکار کرد. ابهام دوم : پیامبر از چه چیزی می ترسید ؟ مقدمه اول: خداوند از این نوع ازدواج نهی نکرده بود. پس حلال بود. و پیامبر از این حلیت آگاه بودند. مقدمه دوم: پیامبر می توانستند از این حلال استفاده کنند و یا استفاده نکنند. مقدمه سوم: این احتمال وجود دارد که پیامبر به همسر زید علاقه داشتند. و احتمالات دیگری هم هست مثل اینکه نسبت به تنهایی همسر زید، احساس وظیفه داشتند و .... مقدمه چهارم: پیامبر به خاطر ترس از رویگردانی مردم ، از بین استفاده از یک حلال و ترک ان، مردد بودند، که کدام یک مصلحت است ؟ آیا ازدواج من باعث گمراهی و روگردانی مردم میشود یا خیر ؟ مقدمه پنجم: خداوند به پیامبر فرمود هر دو حق اند ولی ترس از خداوند یعنی حلیت و ازدواج کردن با همسرزید ( کار نداریم سببش چه بود علاقه یا مصلحت دیگر) به حقیقت نزدیک تر است. مقدمه ششم : بعد از اینکه خداوند حق را مشخص کرد امر ازدواج صادر شد و پیامبر طبق دستور خداوند ازدواج کردند. یعنی ازدواج حلال تبدیل به واجب شد. نتیجه : پیامبر هیچ ترک امری نکرده اند.
+
پس علاوه بر اینکه آیات قرآن سخن شما را پشتیبانی نمی کند. دلایل عقلی و قرآنی مبنی بر اطاعت از رسول و مصون بودن او از گناه و خیانت در تبیین دین، سخن شما را رد می کند .
+
ظاهرا موارد گذشته را پذیرفته اید که بحث به این موارد کشیده اید. اما بدانید اگر بخواهید تک تک موارد را در اینجا بررسی کنید کلا تاپیک جور دیگری پیش خواهد رفت.
مسئله شفاعت علاوه بر اینکه به یک آیه یا دو آیه محدود نیست. سنت هم از آن پشتیبانی می کند.
+
همچنین به فرض که در آیاتی خصوصیت شفاعت شدگان را ذکر کند. باز هم سودی ندارد.
+
شفاعت شافعین نفعی ندارد مگر در مورد کسانی که خداوند اجازه داده باشد.
خداوند شفاعت شدن چه کسانی را اجازه داده است ؟ موحدین و مومنین به پیامبر ص
پس پیامبر می توانند امت خود را شفاعت کنند. و این شفاعت سود دارد.
برادر بزرگوار، تا اینجا خارج از موضوع به اظهار سخن پرداختید، لطفا در حیطه موضوع سخن بگویید.:Narahat az:
خواهشمند است نظرات خود را دیگر به خدا تحمیل نکنید
این یک حرف جدید مثل تمام حرف های قبلی تان نمی دانیم بر اساس چه دلیل و برهانی این حرف را می زنید ولی ای کاش کتاب عدل الهی ایشان بحث شفاعت را مطالعه می نمودید.
علی رغم احترام زیادی که به مباحثه علمی قائلم که البته شایسته احترام است، خواهشمند است ادّعا های اولیه خود را بر اساس ادله علمی در تایپیک های مستقل مطرح نمایید. اگر نسبت به دو مطلب اخیرتان سند و دلیل محکمه پسند دارید خوشحال می شوم ارائه فرمایید.
سلام
اینکه با اکثر نوشتار بنده موافقید خوشحالم اساس نزول کتابهابی آسمانی حل اختلاف است. ا
گر جنابعالبی در نوشتار بنده نقاط اختلاف و افتراقی با باورهای خود می بینید پیشنهاد می کنم طرح کنید
تا درباره آنها بحث کنیم.
باسلام
من در ابتدای پست 45 جواب سئوال شما را دادم اگر شما امداد رسانی در جنگها و
سایر امور دینوی را یاری نمی دانید . یا خدمات رسانی و فراهم کردن امور معیشتی
بهشتیان را نوکری می دانید حتماً دنبال جواب خاصی می گردید که باید مستقیماً
بگویید چه جوابی مد نظرتان است.
ب
از متنی که نوشته اید متوجه می شوم منظور بنده از کلمه تعبد را متوجه نشده اید. لطفاً یک بار دیگر با دقت بیشتری مطالعه بفرمایید.
ببینیداین را من در پست 45 نوشته ام:
ارتباطش با بحث خیلی واضح است . بحث این بود که شفاعت بنا بر باور شیعیان ریشه در سنت و احادیث و روایات دارد نه قرآن . و احادیث و روایات هم ظاهراً به حکم « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» اعتبار پیدا می کنند در حالی که زمان اجرای این حکم دیگر سپری شده است و مربوط به عصر پیامبر است اگر فکر می کنید تاینگونه نیست بفرمایید کدام یک از احکام زیر در حال حاضر قابل اجرا هستند؟
در این آیه چند حکم می توانید استخراج کنید و کدامشان در عصر حاضرقابل اجرا هستند؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَـٰكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ ۖ وَاللَّـهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ ۚ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّـهِ عَظِيمًا ﴿[FONT=Times New Roman]الأحزاب/٥٣﴾ کدام یک از آیات زیر در زمان حال قابل اجرا نیستند و آنهایی که هستند توضیح دهید چرا هستند؟ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿٢﴾ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّـهِ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿٣﴾ إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴿٤﴾وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّىٰ تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ ۚ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿٥﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ ﴿محمد/٣٣﴾ بگویید چرا « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول قابل اجراست ولی «وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ»
قابل اجرا نیست ؟ اگر زنان رسول دیگر وجود ندارند که کسی آنها را بگیرد خب رسول الله هم دیگر وجود ندارد تا کسی از او اطاعت کند.
من بدان معنایی که شما قبول دارید ندارم چون در کتاب شاهدی بر آن نیافته ام.
اگر فرض کنیم روحی بدان مفهوم باوری شما وجود دارد چگونه است که روح رسول الله در زمان حیاتش حتی از اموری که در اطرافش اتفاق می افتند خبردار نیست اما وقتی از کالبدش جدا می شود عالم غیب و شهادت می شود؟
آیا این خاصیت مرگ است که چنین توانمندی را به یک بشر معمولی چون پیامبر می دهد؟
سلام
اطاعت از رسول تا زمانی اطاعت از خداوند است که رسول دارد به وظیفه رسالتش که همانا ابلاغ پیام الهی است عمل می کند در غیر اینصورت مواردی اتفاق افتاده که رسول 180 درجه خلاف حکم خداوند عمل کرده و قرآن آن را روایت کرده است.
رسول الله به عنوان فرستاده خداوند تنها در زمان حیاتش رسول است نه بعد از مرگش تا هرکس هر چیزی را جعل کرد به او نسبت دهد.
در بقیه موارد فوق با شما اختلافی ندارم
هر خبر متواتری یقین آور است یا تنها آنکه شیعیان نقل می کنند؟
سلام مجدد
هر زمان رسول در مقام بیان حکم شرعی یا تشریح و تبیین آن باشد. تبعیت از آن الزام آور است.
+
آیا در زمان حیات رسول هر کس باید حکم را به صورت حضوری دریافت می کرد ؟ یا با نقل و شنیدن از انسان مطمئن کفایت بود ؟
روشن است که در آن زمان خبر واحد وجود داشت و الزام اور بود.
+
لذا در هر خبری چه واحد و چه متواتر، به قرائن و شواهد نظر و دقت می کنند. چه بسا خبر متواتری که خلاف قرآن و عقل باشد. و چه بسا خبر واحدی که الزام اور باشد.
+
اثبات کنید.
وظیفه رسالت در زمان حیات است ولی بعد از مرگ حیات دارند و دارای اثر هستند. و می شنوند.
ببینید مثلا شما هم می شنوید اما آیا می توانید صدای من را هم بشنوید ؟ خیر چون فاصله زیاد است اما آیا با تلفن می توانید از فاصله زیاد هم بشنوید ؟ بله
به هرحال دایره ی این شنیدن به قدرت روحی و مقام و قرب شخص نسبت به الله بعد از مرگ شخص بستگی دارد.
خداوند عقل داده است تا خبر جعلی را از غیر جعلی تشخیص دهیم.
+
در زمان حیات رسول همه انسان ها احکام الهی را در حضور رسول درک نمی کردند. بلکه با شنیدن آنها را دریافت می کردند.
به نظر شما آنهایی که احکام الهی را شنیدند نباید عمل می کردند ؟
+
خداوند می فرماید در سوره توبه : که از هر گروهی عده ای بروند و تفقه در دین کنند و قوم خود را انذار کنند.
آیا این کار از راهی جز نقل بوده است ؟
+
آیا رسول اکرم برای تمام بشر رسول بود یا انسان های زمان خودش ؟
پس شما آیات قرآن و دلایل عقلی را چه می کنید ؟ مثلا نذیرا للبشر یا للعالمین یا و من بلغ و ....
+
یعنی می پذیرید که انسان ها بعد از مرگ توانایی شنیدن دارند. بنا به مقام شان اختیار دارند.
یعنی می پذیرید که توسل قوم موسی و فرزندان یعقوب و اعراب شرک نبوده است ؟
اگر این ها را پذیرفته اید که در این مورد اختلافی ندارییم.
تا قبل از اینکه شما به مبحث خبر و نقل برسید باید خیلی پله ها را طی کنید.
از جمله از بین ایسم های بشری کدام حق است ؟
آیا خدا هست یا نه ؟ آیا عادل است ؟ چه صفاتی دارد ؟
آیا خداوند رسول می فرستد یا خیر ؟ نبوت عامه
آیا خداوند در هر زمان حجت و هادی بر زمین دارد ؟
آیا قران معجزه است ؟
آیا خبر واحد و متواتر حجت است ؟
آیا اعتقادات تقلیدی است ؟
آیا احکام ضروری تقلیدی است ؟
+
وقتی این پله های مشخص شوند خیلی چیزها آشکار می شود.
اما
شیعه اخبار را محدود به خودش نمی داند و هر خبری که نقل کننده معتبر و موثق باشد ( حال تقسیمات خاص خودش را دارد ) می پذیرد.
پس اگر فلان خبر بخاری را نمی پذیرد به این خاطر است.
+
یک نکته مهم وجود تعارض در ادله شرعی است. یعنی مثلا فرض کنیم دو خبر متعارض و در یک رتبه یکی از بخاری و یکی از من لایحضر نقل شود که عملا اتفاق نمی افتد ما تفاوتی بین آنها قائل نیستیم.
تفاوت ما ریشه در مسئله ی امامت دارد که هم عقل برآن دلالت می کند و هم قرآن و هم روایات سنی و شیعی. پس به همین دلیل خیلی از ناقلان حدیث غیر معتبر می شوند یا به واسطه ی تعارض یا به واسطه شخصیت و اعتقاداتشان و مرجع فکری و رفتاری آن ناقلین.
با سلام و عرض ادب
جنابعالی در پست مذبور پیرامون نصرت در قیامت چنین گفتید :«در حیات اخروی نیز خداوند ملائکه را بعنوان خزنه بهشت و جهنم و دست اندرکاران عذاب و پاداش بندگان معرفی می کند» اشکال بنده هم در همین جمله شما بود لذا در پست 47 پرسیدم:«آیا خازن بهشت بودن بمعنی یاری رسانی به مومن در بهشت است یا به معنی مسئول خدمت و نوکری کردن برای مومن است؟یا خازن جهنم بودن بمعنی یاری رسانی به فرد دوزخی جهت عذاب بیشتر است یا کسی که مسئول عذاب برای دوزخی است؟»ولی دقت در یک نکته ضروری است؛ شفیعان روز قیامت منحصر به فرشتگان نیستند چون قرآن می فرماید:«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» ترجمه آیه به این شکل است:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
این آیه از شرایط شفیعان صحبت می کند و دو شرط در مورد شفیع عنوان می دارد؛ الف) از سوی خدا اذن شفاعت داشته باشد ب) سخنش در مورد شفاعت مشفوع مورد رضای خدا باشد.
برادر بزرگوار، طبق همین کلامتان که خود متذکر شده بودید و بنده به آن عنایت کامل داشتم، جنابعالی طلب دعا را غیر از مقوله تعبد می دانید لذا می گویید:« اینکه من در نیا از پدر ، مادر، خواهر و برادر و کسان و آشنایانم بخواهم تا از خداوند برایم طلب بلخشش کنند بسیار پسندیده و شدنی است» بنده بر اساس همین نکته به شما اشکال کردم که کجای طلب استغفار(طلب دعا برای بخشش گناهان) مساوی تعبد من دون الله است وقتی شما طلب را از غیر مساوی تعبد آنها نمی دانید، چرا طلب از پیامبران را در این دنیا ا خودشان یا ارواحشان تعبد قلمداد می کنید؟البته آنچه مهم است این است که آیه از تعبیر «مَن»؛«هرکسی که» استفاده می کند این لفظ عام است و غیر ملائکه را نیز شامل می شود. و بالتبع غیر ملائکه یعنی معصومین و انبیاء و...نصرتشان در قیامت بشکل خدمت و امور معیشتی باشد نیست».
اولا بر اساس آیاتی که عرضه شد مشخص شد مبنای شفاعت قرآن است مثل آیه«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً»
ثانیا احادیث و روایات به فقط به حکم این آیه سندیت ندارند بلکه به حکم آیات دیگری چون«إبراهيم : 4 وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم»؛ «النحل : 64 وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ »؛ «النحل : 44 بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» وظیفه رسول تبیین قرآن است اگر این تبیین فقط برای عصر رسالت معتبر باشد ، دیگران باید چه کنند؟ و چگونه قرآن بر ایشان تبیین شود؟ آیا پیامبر جدیدی آمده است؟
ثالثاً اینکه برخی احکام از مختصات نبی است دلیل نمی شود تمام احکام را از مختصات ایشان بدانیم ، عقل حکم می کند فقط به آنچه قطعا اختصاصش به نبی ثابت می شود اکتفا نمود و از دیگر احکام به صرف ادعاء اختصاص آن به نبی صرف نظر ننمود.
رابعاً برخی آیات که شما عمل به آنها را مختص زمان نبی می دانید، در زمان کنونی نیز قابل اجرا هستند، فقط برای اینکه بحث طولانی نشود صرف نظر می نمایم.
قطعا بین این دو تفاوت است.
ملاک عمل به اطیعوا الله و اطیعوا الرسول هنوز موجود است و آن نیاز انسان به تبیین قرآن است برخلاف آیه مذبور که پیرامون ازدواج با همسران پیامبر است.
هر چند که از خود این آیه، پیام های مختلفی دریاف می شود که می توان در زمان کنونی بکار بست.
[qu،ote=shahed1;645360]من بدان معنایی که شما قبول دارید ندارم چون در کتاب شاهدی بر آن نیافته ام.[/quote]
چون ا تبیین پیامبر دست کشیده اید.
روح حضرت رسول الله حتی در زمان حیاتشان تسلط اذنی به عالم غیب داشتند، و فرقی بین ممات و حیات ایشان نیست.
هر کلامی که انتساب آن به حضرت نبی اکرم بر اساس قرائن علمی ثابت شود، در هر زمانی حجت است چون نیاز بشر به کلام او در تبیین وحی و قرآن اختصاص به زمانی ندارد از سویی اینکه برخی سوء استفاده می کنند و کلامی به حضرت به دروغ نسبت می دهند دلیل نمی شود که کلام ایشان را غیر معتبر بدانیم بلکه دلیل می شود تا در اثبات انتساب کلام به حضرت دقت کنیم و یکی از وظایف مجتهد و عالم دین بررسی این انتسابات است. اگر کسی توانایی و علمیّت بررسی این صحت انتسابات را ندارد از سر ناتوانی خود کلام حضرت را از درجه اعتبار ساقط نکند.
از سویی دیکر حتی در زمان ایشان نیز برخی دروغ هایی به حضرت نسبت می دادند و برای همه مردم نیز رجوع به ایشان جهت کشف حقیقت به خاطر مشقت هایی که احیانا داشت میسور نبود، بر مبنای شما باید روایات ایشان حتی در زمان حیاتشان برای این اشخاص حجّت نباشد.!
اگر شروط تواتر را داشته باشد از هر جماعتی مورد پذیرش است.
جناب صفا
«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» ترجمه آیه به این شکل است:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
ترجمه آیه به این شکل است: در آن روز شفاعت سودی ندارد مگر برای کسی که خداوند به او اجازه داده باشد که مورد شفاعت قرار گیرد و از سخن او راضی باشد.
ضمنا اگر وظیفه رسول تبیین قران است و شما این وظیفه را به امامان هم بسط داده اید پس چرا این بزرگواران در وظیفه خود کوتاهی کرده اند و اگر نکرده اند پس چرا علما بر قران تفسیر می نویسند؟ اگر ادعای شما را قبول کنیم باید همه تفسیرهای قرانی تنها نقل قول از این بزرگواران باشد و لاغیر.
سلام
فرض : من فقط کتاب خداوند را قبول دارم. و آن را کافی می دانم.
سوال :
چرا خداوند در تبیین کلامش کوتاهی کرده است و ما این همه اختلاف داریم. و هر کس برای خودش بر اساس قرآن و عقل خودش مذهب و فرقه درست کرده است ؟ و هر کس تفسیر بیرون می دهد ؟
+
امام همچون کعبه است که مردم باید به او رجوع کنند.
ائمه در طول تاریخ همیشه حقیقت را زنده نگه داشته اند و لذاست که شیعه از جهت کلامی و فقهی مسیر جداگانه ای از سایر فرقه ها دارد.
ائمه تمام تلاش خود را انجام داده اند.
هم اکنون نیز امام عصر این وظیفه را به خوبی انجام می دهند و بر مردم است که مقدمات ظهور ایشان را فراهم کنند. و هر کس می تواند با کسب لیاقت ایشان را زیارت کند.
جناب منطق الطیر
حضرت الله در بیان کلامشان کوتاهی نفرموده اند و این همه اختلاف ناشی از این حقیقت است که هر کسی از ظن خود یار قران شده است و از درون قران اسرار آن را جستجو نکرده است.
بسیار عالی جناب موحد ( لطفا نقل قول بگیرید)
جناب موحد اگر هر کسی از ظن خود شد یار قرآن
پس نمی توان با شعار قرآن کفایت است، امام را نفی کرد.
چون این نفی یا بنا به عقل است یا از روی قرآن :
اگر دلیل عقلی خارجی مبنای آن است که شیعه هم اثبات آن را دارد.
اگر دلیل از روی قرآن است باز هم شیعه در مقابل دلیل قرآنی دارد.
+
پس نمی توان از اختلاف در فهم قرآن نتیجه گرفت امام لازم نیست.
چون با فرض شما گویی اگر امام نباشد، همه اختلافات رفع و رجوع می شود در صورتی که با نبود امام اختلافات ریشه ای تر و بدتر می شود.
ولی با وجود امام، شیعه از زمان رسول حقیقت را در چرخش روزگار حفظ می کند. چه در مسائل کلامی و چه در مسائل فقهی. و سبیل او به حقیقت صد چندان نزدیک تر می شود. و برخی سبل دیگر به بیراهه می رود.
+
نمونه : اگر امام نبود الان وضوی ما خلاف قرآن بود. در صورتی که ما اکنون به برکت رشد عقل و علم و به استناد روایات و قرائات، حقیقت را دریافتیم. ولی بسیاری از همین مسلمان ها در طول تاریخ راه را به خطا رفتند و وضوی اشتباه می گرفتند و می گیرند.
ترجمه آیه به این شکل است: در آن روز شفاعت سودی ندارد مگر برای کسی که خداوند به او اجازه داده باشد که مورد شفاعت قرار گیرد و از سخن او راضی باشد.
با سلام و عرض ادب
لاجرم جهت بررسی معنای دقیق آیه توجه شما را به دو نکته ادبی در زبان عربی جلب می نمایم. هر چند توجه به هر یک به تنهایی اثبات کننده ادعای اینجانب است.
الف) الشفاعۀ مصدر است و مصدر مثل فعل نیاز به فاعل و احیاناً مفعول دارد.
برای تکمیل معنی باید ارکان آن ذکر شوند و فاعل جزء ارکان است.
نتیجه: مَن اذن له الرحمن فاعل الشفاعۀ است بعبارت دیگر من اذن له همان شفیع است و آیه خصوصیت شفیع را می گوید.
ب) معنی دقیق اذن له الرحمن را باید بر اساس لغت بررسی نماییم
مجمع البحرین می نویسد: «أذنت له في كذا: أطلقت له في فعله». یعنی او را در انجام کارش آزاد گذاشت ایشان بعد مثالی می زنند و می گویند مثل این است که شما نسبت به غلام خود بگویید :« أذنت للعبد في التجارة » در این صورت غلام شما برای انجام تجارت دارای اجازه است و می تواند تجارت کنند «فهو مأذون له»
نتیجه: در این صورت من اذن له همان شفیع و شفاعت کننده است.
خلاصه: بر اساس آنچه گفته شد آیه خصوصیت شفاعت کننده را بیان می کند و بخاطر عمومیت «مَن» شفاعت کنندگان عامند و غیر ملائکه نیز جزء شفاعت کنندگانند.
ترجمه مترجمین: با توجه به دو نکته فوق مترجمین بسیاری با دقت آیه را چنین معنی نموده اند؛
ارفع:«در آن روز شفاعت هيچ كس سود نخواهد داشت، جز آن كس كه خداى رحمان به او اجازه شفاعت دهد و از گفتار او راضى باشد»
قمشه اى:«در آن روز، شفاعت هيچ كس سود نبخشد جز آن كس كه خداى رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش را پسنديده باشد»
انصاريان:«در آن روز شفاعت كسى سودى ندهد مگر آنكه [خداى] رحمان به او اذن دهد و گفتارش را [در مورد شفاعت از ديگران] بپسندد»
پاينده:«در آنروز شفاعت سود ندارد مگر از آن كس كه رحمانش اجازه دهد و گفتار او را بپسندد»
الميزان:«در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر از كسى كه خداى رحمان اجازه شفاعتش داده باشد و سخن او را در شفاعت بپسندد»
روان جاويد:«چنين روزى سود ندهد شفاعت مگر از كسيكه دستور دهد براى او خداوند بخشنده و بپسندد براى او گفتار را»
فيض الاسلام:«در آن روز شفاعت و ميانجيگرى (شفاعت كنندگان و ميانجيگرها درباره كسى) سود ندهد مگر شفاعت كسى كه خداى بسيار بخشنده (شفاعت درباره ديگرى را) باو اذن و فرمان داده، و (براى مقام و منزلتى كه شفاعت كننده دارد) سخن او را (درباره ديگرى) پسنديده باشد (زيرا شفاعت و ميانجيگرى منصب و مقام و پايهاى است براى كسى كه نزد خداى تعالى مرضىّ و پسنديده است)»
كاويانپور:« در آن روز شفاعت هيچكس سودى نخواهد داشت مگر شفاعت كسى كه خداى رحمان به او رخصت شفاعت دهد و از سخنان او راضى باشد»
مكارم:«روز قيامت شفاعت هيچ شفاعت كنندهاى منفعت نمىدهد (يعنى كسى نمىتواند شفاعت بكند) مگر آن كسى كه خداوند تعالى براى شفاعت به او اذن دهد و به حرف زدن او درباره شفاعت راضى شود»
نوبرى:«در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمىبخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است»
.
.
.
نکته: شاید برخی از مترجمین به اشتباه مثل ترجمه شما را ارائه دهند ولی این ترجمه مبنای علمی ندارد و اشتباه است.
طوری سوال می کنید که گویا تبیین قرآن را وظیفه نبی اکرم نمی دانید در حالی که قرآن می فرماید:
.
.
.
طبق آیات یکی از وظایف نبی اکرم تبیین قرآن است.
این بزرگواران در وظیفه خود کوتاهی ننمودند بلکه در زمان ایشان و قبل ایشان تعداد بسیاری مثل شما قائل بودند مراجعه به خود قرآن کافی است لذا اجازه همه گیر شدن تبییات معصومین را ندادند بسیاری از شاگردان ایشان را به شهادت رسانده و مانع گسترش کلام ایشان شدند.
همه آیات قرآن در یک سطح نیستنند بلکه دارای محکم و متشابهند، محکمات قرآن برای اهل علم قابل دسترسی و بررسی است هر چند در این جا نیز امکان خطا دارند. ولی علم متشابهات را باید به اهلش سپرد. کلام معصومین در هر دو زمینه حجتند. علماء شیعه با استفاده از کلام باقی مانده از معصومین در هر دو بخش به توضیح آیات می پردازند.
جناب منطق الطیر
جنابعالی در فکر نقش ایوان هستید در حالی که خانه از پای بست ویران است. اکثریت احکام اسلام فعلی چه شیعه چه سنی یا بدعت است یا با بدعتها آمیخته شده است. شما غره به آن نباشید که وضویتان مطابق قران است بلکه دهها حکم فقهی دارید که در تضاد با قران است.
جناب صفا
در تفسیر آیه فوق دو دیدگاه وجود دارد همچنانکه در تفسیر سورآبادی مطرح شده است:
يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ: آن روز سود ندارد خواهش گرى إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ: مگر آن كس كه دستورى داده بود او را خداى مهربان به شفاعت وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا: و پسنديده بود او را گفتار، بر دو معنى: يكى سود ندارد آن روز شفاعت كس يعنى شفاعت نكند مگر آن كس كه خداى تعالى او را اذن دهد در شفاعت و گفتار او به شفاعت پسنديده بود، ديگر معنى: سود ندارد شفاعت مگر آن كس را كه اذن داده بود خدا تا او را شفاعت كنند و پسنديده بود گفتار او يعنى كلمه توحيد كه موحّد بود.
با سلام
درآیه ای که آورده اید «من» به شفاعت شونده بر می گردد نه شافع مشابه این آیه در قرآن آیات دیگری نیز وجود دارند مثلاً این آیه:اگردر خدمت بودن کمک و یاری کردن نیست پس چیست؟
درضمن در اینجا بحث برسر شفاعت حاجتنمد است و هیچ کس حاجت عذاب ندارد که حالا درمقام تعریف این قسم از شفاعت برآییم.
[FONT=KFGQPC_Naskh]وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ[FONT=KFGQPC_Naskh] حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ ۖ[FONT=KFGQPC_Naskh] قَالُوا الْحَقَّ ۖ[FONT=KFGQPC_Naskh] وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ [FONT=KFGQPC_Naskh]﴿سبإ/[FONT=KFGQPC_Naskh]٢٣﴾
ببینید قسمت قرمز رنگ در هر دو آیه مشابه هستند آیا در آیه دوم هم من به شفیع برمی گردد؟!
می گویند لام در لمن لام تعلیل است و من به شفاعت شونده بر می گردد.
در آیه زیر چه؟من به شفیع بر می گردد یا حاجتمند؟
[FONT=KFGQPC_Naskh]يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ [FONT=KFGQPC_Naskh]﴿الأنبياء/[FONT=KFGQPC_Naskh]٢٨﴾
و در این آیه؟ آیا در این آیه شفیع ملک نیست؟ آیا ملکی که جز به امر خداوند عمل نمی کند ممکن است اعمالش مورد رضای خداوند نباشد؟
[FONT=KFGQPC_Naskh]وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّـهُ لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَىٰ [FONT=KFGQPC_Naskh]﴿النجم/٢٦ا﴾
پس به این دلایل آیه ای که آوردید معنای مورد نظرتان را نمی دهد
باتوجه به اینکه تعبد مساوی است با اطاعت مطلق از فرمان پروردگار ( و بازهم می گویم تعبد یعنی اطاعت مطلق از فرمان پروردگار و بسیار آرزومندم که ای کاش خواننده قر آن این را متوجه می شد و کسی که روزانه حد اقل 17 بار می گوید « ایاک نعبد» معنای آن را می فهمید و به اززش این گوهر گرانقدر و گرانسنگ که اولین و آخرین پیام قرآن و علت ارسال پیامبران بوده است پی می برد ) در نتیجه هر فرمانی که ریشه در کلام پروردگار داشته باشد تعبد الله است و هرچه نداشته باشد و با آموزه های قرآن در تضاد باشد تعبد من دون الله است . درخواست حاجت از مردگان تعبد من دون الله است به این دلیل که فرمان آن را پروردگار صادر نکرده و در قرآن مشابهی ندارد فقط به همین دلیل . و الا نه پیامبر دعای ما را می شنود و نه درخواست از وی حتی پس از مرگش تعبد او محسوب می شود چون او هرگز نفرموده که چنین کنیم! درواقع هیچ پیامبری نفرموده از من فرمان ببرید بلکه گفته اعبدوا الله یعنی از خداوند فرمان ببرید.
مطلبی که درباره تعبد بیان شد خیلی خیلی مهم است و به همین دلیل از شما تقاضا دارم و توصیه می کنم به آن دقت کنید و ببینید آیا می توانید رد پایی از آن در قرآن بیابید.
ببینید اینکه خداوند اتحاد و ایلاف قریش را در سایه تعبد رب کعبه معرفی می کند ، در اینجا تعبد به چه معناست. اگر مفهوم آن را به درستی دریافتید انشاء الله نگرشتان به قرآن تغییر خواهد کرد.
آنگاه پیام نهایی قرآن را درمی یابید و به ریشه تمام اختلافات و فرقه های موجود پی خواهید برد .
اگر برادر عزیزم اجازه دهند برای جلوگیری از گسترده شدن بحث و خروج رشته کلام از دست به قسمت دوم فرمایشات جنابعالی بعد از قسمت فوق بپردازیم
سلام
کاملاً درست است
خیر
بله
این مطلب درست نیست چون از نظر احکام جعلی آن زمان فرقی با این زمان نداشت جز اینکه در آن زمان رسول زنده بود و با رد حکم به او میشد سخن حق را از باطل تمیز داد.
کاملا درست است
از جمله میتوان به قضیه سوره تحریم که رسول چیزی را که خدا حلال کرده بود به خاطر رضایت همسرانش حرام کرد
و دیگر آنجا که خداوند به او فرمود زن پسرخوانده اش را بعد از طلاق از جانب وی به نکاح خود دراورد و او از ترس مردم ابتدا تمرد نمود و به پسرخوانده اش گفت همسرت را طلاق نده
لطفا از قران سند ارائه دهید
ابلاغ و انتشار وحی در زمان رسول الله سازوکار خود را داشته است که برای ما زیاد اهمیت ندارد آنچه مهم است سازوکاریست که قران برای جلوگیری از انحراف از کلام وحی در اختیار ما قرار میدهد
فعلا تا همین جا .
[/size][/font]
با عرض سلام
باید دقت داشت مبنای ترجمه باید اسلوب علمی باشد، و این اسلوب علمی پیروی از قواعد زبان مورد نظر است.
بنده تابع قوانین ادبیات عرب هستم و چنانچه ذکر شد نتیجه قوانین مذکور، ترجمه مد نظر شما نیست. و این ترجمه اشتباه است. ما می خواهیم کلام خدا را بفهمیم. لذا نمی توانیم بدون دلیل کلامی را به ایشان نسبت بدهیم. و ترجمه شما بی دلیل است.
جنابعالی در بحث اقسام شفاعت که از سوی بنده ارائه شد فرمودید اینها کلام آدمی است و کلام آدمی محل اشتباه است. نمی خواهم در درستی یا نقد ایین کلامتان بحثی داشته باشم ولی طبق این دیدگاه شما و قوانین ادبی مطرح شده ترجمه مرحوم سورآبادی ترجمه ای به خطا رفته است متن کلام ایشان نیز به این قرار است:
«يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ: آن روز سود ندارد خواهش گرى إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ: مگر آن كس كه دستورى داده بود او را خداى مهربان به شفاعت وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا: و پسنديده بود او را گفتار، بر دو معنى: يكى سود ندارد آن روز شفاعت كس يعنى شفاعت نكند مگر آن كس كه خداى تعالى او را اذن دهد در شفاعت و گفتار او به شفاعت پسنديده بود، ديگر معنى: سود ندارد شفاعت مگر آن كس را كه اذن داده بود خدا تا او را شفاعت كنند و پسنديده بود گفتار او يعنى كلمه توحيد كه موحّد بود، و گفتهاند كه اين قول پسنديده اقرار سنّت و جماعت بود، يعنى شفاعت نبود مگر سنّى و جمعى را»(تفسير سور آبادى؛سور آبادى ابوبكر عتيق بن محمد؛ تحليلى؛ پنجم؛فارسى كهن؛ سنى؛ فرهنگ نشر نو؛ تهران؛1380 ش؛اول؛على اكبر سعيدى سيرجان،ج3،ص1537)
با سلام و عرض ادب
بحث بر سر این نیست که در خدمت بودن یاری کردن است یا خیر؟ بلکه بحث بر سر این است آیا مقصود از یاری کردن در قیامت خدمت کردن است یا نه؟ بین این دو خیلی تفاوت است. از سویی اصلا بحث بر سر جمله اول نیست. بلکه اصرار شما این است یاری در قیامت را بمعنی خدمت بدانیم و بنده با این موافق نیستم چون پیامبران و... نیز در قیامت دیگران را یاری خواهند نمود و یاری ایشان قطعاً بمعنی خدمت نیست بلکه بمعنی دعا کردن برای بخشش گناهان دیگران است.
دقیقا بحث بر سر شفاعت حاجتمند است و ما می گوییم حاجت مردم در قیامت بخشش گناهان آنهاست.
وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿سبإ/٢٣﴾
ببینید قسمت قرمز رنگ در هر دو آیه مشابه هستند آیا در آیه دوم هم من به شفیع برمی گردد؟!
اولا خود این آیه با آیه قبل متفاوت است به متن دو آیه توجه کنیم:
وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ »
قطعاً لام لام تعلیل نیست. لام تعلیل بر سر علت حکم وارد می شود و بعبارت دیگر کلمه مابعد آن در علت حکم است این لام، لام اختصاص است یعنی این شفاعت کردن اختصاص به کسانی دارد که....
[quote=shahed1;646236]در آیه زیر چه؟من به شفیع بر می گردد یا حاجتمند؟[/quote]
اولا اسلوب بیانی و مفاد این آیه با آیه مورد بحث متفاوت است.
ثانیا این لام نیز لام اختصاص است.
ثالثا این آیه هم شفیعان را می گوید و هم شفاعت شوندگان
این آیه شفاعت ملائکه را اثبات می کند ولی شفاعت غیر را نفی نمی کند.
با این که در سخنانتان حرف های زیادی برای گفتن است اما بنده هم برای خروج از بحث ، موکول کردن نقد آنها را به اینده، می پسندم.[/SIZE]
هرچند ایات مشابهی که آوردم بخوبی حقیقت موضوع را مشخص می کنند و حرفی برای گفتن باقی نمی گذارند ولی خدمتتان عرض کنم نظر نهایی مرحوم طباطبایی در مورد آیه سوره سبا خلاف نظر شماست ؛او نیز معتقد است « من » به شفیع بر نمی گردد بلکه متعلق به صاحب حاجت است.
تفسیر المیزان:
با سلام و عرض ادب
در مورد آیات مورد نظر شما بنده با استدلال سخن گفتم، شما نیز بهتر است با استدلال کلام بنده را نقد نمایید. اینکه فقط ادعا کنیم، ادعای صرف دلیل نیست.!
شما آیه
«طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» را شبیه آیه
«سبا:23وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّالِمَنْأَذِنَ لَهُ ۚ » بدانید صحیح نیست چرا که عنوان شد؛در آیه دوم لامی بر سر من آمده است و این لام آیه را از آیه قبل جدا می نماید.اما اینکه استدلال به آیه «يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ ﴿الأنبياء/٢٨﴾» نمودید تا اثبات کنید این آیه با آیه««طه : 109 يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» هم معنی است، دلیلی بر مدعای خود اقامه ننمودید. اینکه در هر دو سخن از شفاعت است دلیل نیست مفاد آندو کاملاً باهم یکسان باشند. در آیه انبیاء/28 خصوصیت مشفوع را بیان می کند، ولی آیه طه/109 بیان خصوصیت شفیع است.
خدمت شما هم عرض کنم نظر نهایی ایشان در مورد آیه با شما نیز مخالف است. چون فرمودند:«پس آيه مورد بحث در معناى آيه" وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى" «انبیاء/28» است، نه در معناى آيه:" ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ" (طه/109)» ترجمه المیزان، ج16،ص560
شما درصدید همه این آیات سه گانه را در یک مضمون بدانید حال اینکه ایشان مفاد آیه مورد بحث یعنی آیه "ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ" (طه/109) را مغایر با آیه "وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّالِمَنْأَذِنَ لَهُ"(سبأ/23) می دانند. جنابعالی در نقد کلام بنده خود سخن نگفتید بلکه به کلام ایشان استناد جستید، خوب همین بزرگوار در جایی دیگر مخالف حرف شما سخن گفته اند ملاک شما در قبول و ردّ کلام ایشان چیست؟
کسی منکر انحرافات نیست. اما مهم این است که شما ادعاهایی در مورد امامت دارید که نتوانستید از آن دفاع کنید. و جوابی نداشتید و ضرب المثل تحویل می دهید.
+
چند نمونه از این تضاد ها را بیان کنید.
سلام
جنابعالی از میان تمام آیاتی که به مسئله شفاعت اشاره دارند یکی را آوردید و نوشتید:
و در آخر نوشتید:
بحث درباره اینکه آیه دارد خصوصیت و شرایط افرادی را که مورد شفاعت قرار می گیرند بیان می کند یا خصوصیت شفیع را چیزی است
که احتمالاً ما را به نتیجه نمی رساند . بگذار بپذیریم آیه دارد خصوصیت شفیع را بیان می کند .
حال جنابعالی چه دلیل قرآنی دارید که منظور پروردگار از این «من» به فرض همان ائمه باشد ؟
با سلام
کاش به جای اینکه از روش تفضّل مآبانه استفاده می نمودید، به اشکالات و سوالات بنده پاسخ می دادید. حال اگر قبول می کنید این آیه خصوصیات شفیع را بیان می کند و این شفیع عام است و غیر از ملائکه را شامل می شود بنده به استناد آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم مراجعه به پیامبر و ائمه می کنم و ایشان خود را شفیع معرفی می کنند. مثل روایتی که از نبی اکرم ذکر شد که حضرت فرمودند:« ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی» سنن ابن ماجه ج2،ص1441
اینکه بگویید بنده روایات را قبول نمی کنم در غایت اشکال است آنوقت باید بگویید احکام نماز، روزه، حج،زکات، ازدواج، طلاق، دفاع،و.... را بر چه اساسی استنتاج و عمل می کنید.و....
منطق الطیر
سلام خدمت براردر بزرگوارم
بدون هیچونه قصدی عرض می کنم یکی از دوستان می گفت کسی که مشروب می خورد اگر
بگویید دارد شراب می خورد ممکن است کار او را توجیه کنید اما با مستی بعدش چه خواهید کرد.
جنابعالی قضیه زید را تمرد نمی شمارید در حالی که رسول از ترس مردم فرمان پروردگار را ندید گرفت و خداوند به او خاطر نشان کرد کسانی که رسالات پروردگار شان را بعهده می گیرند باید از احدی غیر الله نترسند.وقتی خداوند می فرمایند طلاق بدهد رسول نباید بگوبد طلاق ندهد و در این مورد امر رسول قابل اجرا نیست.
در مورد تحریم نیز درست به همین صورت است و پیامبر حلالی را بر خودش حرام کرد و این برعکس کاری است که آدم انجام داد و حرامی را بر خودش حلال کرد . در قضیه یعقوب هم اگر دقت کنید آن حرف یعقوب نیست بلکه افترایی است که بنی اسرائیل به او بسته اند . دقیقاً به همین دلیل است که خداوند می فرمایند اگر راست می گویید تورات را بیاورید.چون تورات بعد از یعقوب بوده و اگر چنین چیزی صحت ذاشت باید در تورات می آمد.
سلام برادر
قبول یا عدم قبول من اصل بحث را عوض نمی کند . اصل آن است که از همان ابتدا خدمتتان عرض کردم . اینکه در آیه مورد بحث، شفیع عام است یا خاص و آیه دارد خصوصیات شفاعتگر را بیان می کند یا شفاعت شونده تاثیری در نتیجه بحث ندارد.کما اینکه شما در ابتدای بحث معتقد بودید که آیه دارد شرایط و خصوصیات شفاعت شونده را بیان می کند ولی بعد نظرتان بر گشت و نوشتید آیه دارد خصوصیت شفاعتگر را بیان می کند و در هر صورت دنبال این بودید که به قضیه شفاعت اعتبار قرآنی ببخشید اما به همان نتیجه ای که از اول عرض کردم رسیدید. چه نتیجه ای؟
اینکه موضوع شفاعت آنگونه که ملت ما باور دارند جایگاهی در قرآن ندارد و در اصل یک بحث حدبثی- رواوئیست که متعلق به من دون الله می باشد.
و اینک به استناد آیه ای از قرآن قصد دارید به موضوعات سنتی -عترتی که در اصل همان قضیه آباء اولین است اعتبارقرآنی ببخشید در حالی که احتجاج به سنت یا عترت با تمام آموزه های قرآن و اصل بنیادین تمامی کتابهایی که پیامبران آورده اند در تضاد است و در یک کلام کتابها نازل شده اند تا بشر را از اعتصام به سنت یا حرف و حدیث آباء اولین منع نمایند تا از تفرق و فرقه گرایی دور شوند و به اتحاد برسند
با سلام
چرا تاثیر ندارد اگر گفتیم آیه خصوصیات شفیع را یان می کند و شفیع عام است، باید بدنبال مصادیقی غیر از ملائکه باشیم و نصرت مدّ نظر شما را طبق ویژگی های این شفیعان معنی کنیم! کجا می روید؟
بنده هیچگاه نسبت به آیه ای نظرم عوض نشده است لطفاً با سند سخن بگویید.
مشکل امثال شما این است که بدون داشتن تخصّص در حیطه های تخصّصی قدم بر می دارید و چنین فدم هایی انسان را به لبه پرتگاه می کشاند! قدم هایی که خود نیز در مسیر لرزان اند.
بهتر است با شما ابتدا در مورد اثبات نبوت و کاردکردهای آن گفتگو شود و چه بسا بالاتر ! شمایی که روایات نبوی را قبول ندارید و با صرف تشبیه سستی آن را از سندیت می اندازید، بر چه اساس سخنان نبوی و استدلال به آن مثل سخنان کفار و استدلال به آنهاست؟ نفرمودید در مقام نماز و حج و زکات و دفاع و .... چه می کنید؟ آیا این احادیث را در آن مقام نیز قضیه آباء اولین می دانید.؟! از پاسخ گویی به این سوالات طفره نروید؛ شما به محضر قرآن بدون روایات نبوی حاضر می شوید؟! واسئلوا اهل الذکر را چه معنی می کنید،!؟ اطیعوا الله را چه معنی می کنید؟!
کلام شما با تمام کتب آسمانی و براهین عقلی نیاز بشر به وحی و مفسرین وحی در تضاد است. این تذهبون؟!
سلام برادر
اما این نوشته شما و سند من دال بر ادعای پیشینتان است که گفته اید آیه دارد شرایط افرادی را بیان می کند که مورد شفاعت قرا می گیرن :
1) آیات شفاعت: برخی از این آیات نیز مبین تحقق شفاعت در قیامت است. مثلآ يه «يَوْمَئِذ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِيَ لَهُ قَولًا»(طه/109 ) که ناظر به روز قیامت بوده و نيز بيان کننده شرايط افرادي است که مورد شفاعت قرار مي گيرند.
ولی حالا نظرتان برگشته و می گویید:
[quote]آیه طه/109 بیان خصوصیت شفیع است[/quote].
با توجه یه اینکه آیه ده دوازده کلمه بیشتر نیست کدام قسمت آن دارد شرایط کسانی را که مورد شفاعت قرار می گیرند بیان می کند و کدام قسمتش خصوصیت شفیع؟[/size]
باسلام
چند مدتی است بجای اینکه به سوالات پاسخ بدهید جهت بحث را عوض می کنید بنده نظر خویش را در مورد آیه بر مبنای قواعد ادبیات عرب و نظر تعداد کثیری از مفسرین بیان نموده ام جنابعالی یا نقد کلام فعلی بنده بنمایید یا به سوالات موجود در پست پیشین پاسخ دهید. اینکه بنده در جایی قلمم لغزیده ولی سپس با دقت علمی کلامی گفته ام از وجاهت کلامم نمی کاهد. بهتر است بفرمایید اشکال سخن بنده در عمومیت شفیعان آیه طه/109 و حجیت کلام نبوی در مصداق یابی این شفیعان چیست؟!
وإن لَم اَدركتَ فَاشفع لي يومَ القيامةِ (اگر عمرم وفا نكرد و پيش از درك تو درگذشتم، در آخرت برايم شفاعت نما.
سلام برادر گرامی
كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَىٰ نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ ۗ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٩٣﴾ آل عمران
تقدم و تاخر پیامبران: حضرت یعقوب فرزند حضرت ابراهیم بود و پیش از حضرت موسی زندگی می کرد. و تورات در زمان حضرت موسی نازل شد.
اما آیه چه می فرماید :
بنی اسرائیل به فرزندان و قبیله ی حضرت اسرائیل ( یعقوب ) اطلاق می شود.
هر طعامی بر بنی اسرائیل حلال بود مگر آنچه را یعقوب بر نفس خود حرام کرده بود.
نتیجه : یعقوب بر نفس خود چیزی را حرام و ممنوع کرده بود ( به هر دلیل و مصلحتی ) و این حرمت ، حرمت تشریعی نبود اما بنی اسرائیل از یک امر مصلحتی شخصی ، نتیجه گرفتند که این حرمت تشریعی است. و امر خداوند بوده است.
این دقیقا اشتباهی است که شما مانند بنی اسرائیل دارید مرتکب می شود. یعنی حرمت مصلحتی شخصی را با حرمت تشریعی قاطی می کنید.
+
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ﴿٣٦﴾( باید از فرمان رسول اطاعت کرد)
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّـهَ (فرمان رسول )وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّـهُ مُبْدِيهِ( چه امری مخفی بود)وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ( خداوند حکم را برای پیامبر روشن کردند)ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا (امر خداوند صادر شد و این ازدواج پیامبر واجب شد.)لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ ( تا مومنین مثل پیامبر در حرج و سختی نباشند و این رسم ورافتد و سختی و حرج برطرف شود.)إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿٣٧﴾ مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّـهُ لَهُ ( در امری که خدا بر پیامبر واجب کرد حرجی نیست)ۖ سُنَّةَ اللَّـهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ﴿٣٨﴾ الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّـهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّـهَ ۗ ( پیامبر فرمان خداوند را اجرا کرد و نافرمانی نکرد)وَكَفَىٰ بِاللَّـهِ حَسِيبًا ﴿٣٩﴾ احزاب
آیه ی اول : امر رسول باید اجرا شود و اختیاری برای دیگران نیست. و کسی نباید معصیت رسول کند که معصیت خداوند است.
آیه ی دوم: رسول خدا به زید امر می کنند که زوجه ی خودش را نگه دارد. پس زید باید آن را اجرا کند.
ابهام اول : چه چیزی را پیامبر در نفس خود مخفی کرده بودند ؟
احتمال اول : ایشان می دانستند که زید بالاخره طلاق می گیرد. اما با این دستور مقدمه ای را فراهم کردند تا بعدا که حکم به ازدواج پیامبر با زوجه ی زید صادر شد، کسی برداشت سوء نکند. به این معنا که کسی فکر نکند پیامبر باعث جدایی زید شده و مسائل جنسی و عشقی باعث این گناه و جدایی طلاق بوده است. و پیامبر از پیش به علم الهی این امر را می دانستند و خداوند می فرماید تو ای پیامبر در نفست این موضوع ( طلاق گرفتن ) را مخفی کرده بودی و اظهار نمی کردی و خداوند آن را آشکار کرد.
احتمال دوم : پیامبر در نفس خود حب زن زید را داشتند. و این حب و عشق را مخفی کرده بودند. ولی فرمانی که صادر کردند دقیقا بر خلاف عشق و حب بود. یعنی فرمان دادند که زید همسر خود را طلاق ندهد. و خداوند هم در آیه پیشین مقدمه چینی کرد که باید فرمان رسول اطاعت شود.
و خداوند می فرماید وقتی تو فرمان به طلاق ندادن می دادی ، حب خودت را مخفی می کردی ولی خداوند آن را آشکار کرد.
ابهام دوم : پیامبر از چه چیزی می ترسید ؟
مقدمه اول: خداوند از این نوع ازدواج نهی نکرده بود. پس حلال بود. و پیامبر از این حلیت آگاه بودند.
مقدمه دوم: پیامبر می توانستند از این حلال استفاده کنند و یا استفاده نکنند.
مقدمه سوم: این احتمال وجود دارد که پیامبر به همسر زید علاقه داشتند. و احتمالات دیگری هم هست مثل اینکه نسبت به تنهایی همسر زید، احساس وظیفه داشتند و ....
مقدمه چهارم: پیامبر به خاطر ترس از رویگردانی مردم ، از بین استفاده از یک حلال و ترک ان، مردد بودند، که کدام یک مصلحت است ؟ آیا ازدواج من باعث گمراهی و روگردانی مردم میشود یا خیر ؟
مقدمه پنجم: خداوند به پیامبر فرمود هر دو حق اند ولی ترس از خداوند یعنی حلیت و ازدواج کردن با همسرزید ( کار نداریم سببش چه بود علاقه یا مصلحت دیگر) به حقیقت نزدیک تر است.
مقدمه ششم : بعد از اینکه خداوند حق را مشخص کرد امر ازدواج صادر شد و پیامبر طبق دستور خداوند ازدواج کردند. یعنی ازدواج حلال تبدیل به واجب شد.
نتیجه : پیامبر هیچ ترک امری نکرده اند.
+
پس علاوه بر اینکه آیات قرآن سخن شما را پشتیبانی نمی کند. دلایل عقلی و قرآنی مبنی بر اطاعت از رسول و مصون بودن او از گناه و خیانت در تبیین دین، سخن شما را رد می کند .
+
ظاهرا موارد گذشته را پذیرفته اید که بحث به این موارد کشیده اید. اما بدانید اگر بخواهید تک تک موارد را در اینجا بررسی کنید کلا تاپیک جور دیگری پیش خواهد رفت.
جناب شاهد
مسئله شفاعت علاوه بر اینکه به یک آیه یا دو آیه محدود نیست. سنت هم از آن پشتیبانی می کند.
+
همچنین به فرض که در آیاتی خصوصیت شفاعت شدگان را ذکر کند. باز هم سودی ندارد.
+
شفاعت شافعین نفعی ندارد مگر در مورد کسانی که خداوند اجازه داده باشد.
خداوند شفاعت شدن چه کسانی را اجازه داده است ؟ موحدین و مومنین به پیامبر ص
پس پیامبر می توانند امت خود را شفاعت کنند. و این شفاعت سود دارد.