حدیثی از بحارالانوار: ماهیی به نام کرکره ابن صرصره

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حدیثی از بحارالانوار: ماهیی به نام کرکره ابن صرصره

این مطلب رو تو بخش مشاوره تبیان دیدم شاید این ایمیل برای شما هم اومده باشه پس اصل سوال وجواب رو براتون نقل میکنم:

سوال : با سلام
مطلب زیر به صورت ایمیل برای من آمده است قبل از هر تصمیم و نظر در مورد آن به نظرم امد که با شما در مورد آن مشورت کنم ممنون می شم که نظرتون رو راجع به اون به من بگید
با تشکر

به قول میرزا آقا خان کرمانی: اگر یک جلد کتاب از 24 جلد کتاب بحار الانوار علامه مجلسی را در هر کشوری انتشار بدهند، دیگر امید نجات برای آن ملت کم است. حالا تصور کن که هرگاه 24 جلد از این کتاب در میان ملتی منتشر شود!

محض ازدیاد بصیرت, یکی از حدیث های مهم این بحارالانوار را نقل می کنم که مُشت نمونه خروار باشد.

علی علیه السلام در غزوه صفین، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود. به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن، و از او محل عبور را بپرس. نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره، بالفور هفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند، لبیک لبیک، چه می گویی؟

نصیر جواب داد، مولایم معبر فرات را می خواهد، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم. نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید.

فرمود، برو کرکرة بن صرصره را بخوان. برگشت و ندا داد. این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم، این عنایت در حق کدام شده است؟
نصیر برگشت و پرسید. فرمودند، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان.

نصیر بازگشت و چنین کرد. این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد.

برگشت و مولا گفت: برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان.

تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة! آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است.

نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد.

حضرت فرمودند، آری من به همه راه‌های آسمان‌ها و زمین آگاهم .

پس نصیر صیحه زده غش کرد و چون به هوش آمد فریاد برآورد، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری.

حضرت فرمود: چون نصیر کافر به خدا شده، قتلش واجب است. آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد!

با سلام ایمیل زیر برای من آمده و شبهه ای رو مطرح کرده قبل از هر تصمیم گفتم باشما مشورت بکنم

(بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترین و بزرگترین منبع مذهبی شیعیان)

پاسخ :
با عرض سلام و تحیت.
دوست محترم!
کسی که این شبهه را مطرح کرده از خیلی مسائل بی اطلاع بوده است. به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1. بحارالانوار مفصل ترین کتاب حدیثی شیعه است و همین بس؛ نه این که معتبرترین کتاب حدیثی شیعه باشد. انگیزه علامه مجلسی از نگارش این کتاب جمع آوری و حفظ متون حدیثی است که در زمان او خوف آن می رفته که در حوادث روزگار نابود شود. بنابراین او با همکاری جمعی از شاگردان دست به جمع آوری و تألیف بحارالانوار زد. بنابراین، حتی خود علامه مجلسی(ره) نیز ادعا نداشته است که آنچه را در بحار جمع آوری نموده، همه معتبر است؛ و حتی گاه در ذیل بعضی از احادیث صریحا گفته که این حدیث با قواعد و معارف شیعه ناسازگار است.
2. این که بگردیم و حدیثی را از مجموعه ای حدیثی بیابیم که نتوان قبولش کرد، و بعد گفت پس کل کتاب اعتبار ندارد چرا که مشت نمونه خروار است، سخن سخیفی است که اگر صحیح باشد کل علم تاریخ و بلکه همه تراث علمی بشر را زیر سؤال می برد، چرا که هیچ کتاب بشری نیست که در آن سخن باطلی نباشد. اگر قرار است یک باطل همیشه مشت نمونه خروار باشد، باید همه کتب علمی را در آب شست!
3. ما هر چه جستجو کردیم چنین حدیثی را نیافتیم. اصلا شخصی با نام نصیر بن هلال و یا عنوانی مشابه آن، نه در بحار و نه در هیچ یک از منابع روایی و تاریخی شیعه پیدا نمی شود.
با آرزوی توفیق.

سلام
این حدیث که نقل کردید ادرس دقیقش بفرمایید
من جستجو کردم ولی چیزی پیدا نکردم
مطمدنید که در کتاب بحار الانوار هست؟

محمد;63360 نوشت:

ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة!

:ghash:
سلام ، ماشاء الله طرف(جاعل) چقدر شوخ طبع بوده، همچنین دستی هم در ایجاد کلمه داشته اون هم با قواعد عربی :Nishkhand:

narenj;63511 نوشت:
سلام
این حدیث که نقل کردید ادرس دقیقش بفرمایید
من جستجو کردم ولی چیزی پیدا نکردم
مطمدنید که در کتاب بحار الانوار هست؟

سلام اگر دقت بفرمایید حدیث جعلی است.



با تشکر از همه دوستان
اولا باید عرض کنم که این روایت (اگر وجود داشته باشد) و امثال آن سند محکم و متقنی ندارند. و در متن آن ها هم اضطراب و غلو به چشم می خورد مثل این که فردی به شهری وارد شود و بپرسدزید ها نام ها بیایند و هفتاد هزار نفر خود را معرفی کنند. و بعد بگوید زید بن خالدها بیایند و شصت هزار خود را معرفی کنند وبعد بگوید. زید بن خالدهائی که نام مادرشان x است بیایند و پنجاه هزار نفر بیایند و ....
کرکره، صرصره، غرغره و... این هم وزنی ها و این نظم در گم و...نشان از متین نبودن این نقل دارد،


ولی کلا در مورد معجزات و کرامات امامان باید عرض کنیم :
چون امامت شانی خدایی است و امام مانند رسول، برگزیده خدا برای بیان دین و هدایت مردم و الگوی عملی آنان است، باید راهی برای شناختن او وجود داشته باشد . همچنان که معجزه و انجام کار خارق العاده به اذن خدا آیت و نشانه ای بر رسالت است، انجام چنین کارهایی که از عهده دیگران خارج است ،از جانب مدعی امامت ، نشانه امامت اوست.


البته از جانب پیامبر و امام برای تقویت اعتقاد مؤمنان هم گاهی کارهای خارق عادت سر می زد. و قرآن و سنت از چنین کارهایی نمونه های بسیار سراغ می دهد .
در زندگی امام علی (ع) از این کرامات به وفور می یابیم که در تاریخ با سند های معتبر ثبت شده است. متاسفانه اهل غلو که دشمن ناآگاه می باشند، در بعضی از این نقل ها دست برده و پیرایه ها بر آن ها بسته یا کراماتی جعل کرده اند.


آنچه مهم است این که امامان بندگان برگزیده خدا و مجرای اراده او بودند . به امر و اذن ایشان می توانستند در جهان تصرف کنند . کارهای خارق عادت انجام دهند. این مطلب قطعی و اثبات شده و مستند به برهان است اما در مورد تک تک کراماتی که نقل شده ، نمی توان ادعا کرد که نقل مطابق واقع بوده و در آن دست نبرده و کم و زیاد نکرده باشند.


سوم اینکه درباره کتاب علامه مجلسی باید توضیحی بدهم و ان اینکه:
کتاب "بحار الانوار از علامه مجلسی یک مجموعه و موسوعه حدیثی و تاریخی و معرفتی است. طبیعی است که در کتابی به این حجم ، مطالب باطل هم راه یافته باشد. اصلا باید ببینید که هدف ایشان از نوشتن این کتاب چه بوده است؟
به یقین نظر ایشان جمع آوری احادیث صحیح و معتبر در یک مجموعه نبوده است و در کتاب بحار، ایشان یک حداقلی در نظر گرفته ، روایات و نقل هایی که این حداقل را دارند، جمع آوری نموده تا از نابودی در امان باشند . بررسی سندی و محتوایی آن ها را به آیندگان واگذار کرده است.
البته در این کتاب، هم روایات معتبر از لحاظ سند وجود دارد و هم روایات متقن از لحاظ محتوا . در ضمن روایات سست و بی پایه از لحاظ سند و محتوا هم یافت می شود . ولذا مثل این روایت که دوست عزیزمان پرسیده بودند را نمی توان مستمسکی برای زیر سوال بردن کل این کتاب به کار برد.
موفق باشید

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

چنین حدیثی نه در کتاب بحار الانوار و نه در هیچ کتاب معتبر دیگر شیعه وارد نشده است. اگرچه اگر هم بود انکار آن جایز نبود! زیرا در آن هیچ نکته ی خلاف عقل یا نقل مشاهده نمی شود.

اما این که دوستان مدام درباره ی کتاب بحار اظهار می کنند که هدف علامه جمع آوری هر حدیثی در این کتاب بوده، باید عرض کنم که سخت در اشتباه هستند و اگر نگاهی به مقدمه ی کتاب بحار تالیف خود ایشان بزنند، مطلب بر آن ها روشن می شود.
برای این منظور این پست را ببینید.

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

با کمی جستجو می توان حدیثی مشابه آن چه ذکر شده، در بحار الانوار و سایر منابع حدیثی شیعه یافت.
علامه مجلسی در قسمتی از کتاب خویش، به بیان معجزاتی که در زمان جنگ صفین از امیر المومنین (علیه السلام) سر زده، پرداخته است.

[ الباب الرابع عشر ] : باب ما ظهر من إعجازه عليه السلام في بلاد صفين وسائر ما وقع فيها من النوادر
بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 33 ص 39

ایشان 12 حدیث در این باب می آورد که حدیث هشتم از آن مربوط به موضوع سوال است. همچنین در جای دیگری از بحار هم ماجرای دیگری آمده، که صاحب شبهه ظاهراً این دو را با همدیگر تلفیق نموده است!

البته ما این حدیث را از تمام کتبی که آن را نقل کرده اند، و بنده به آن ها دسترسی داشته ام می آورم.
قدیمی ترین کتابی که این حدیث در آن یافت می شود، کتاب مناقب ابن شهرآشوب است. البته شاذان بن جبرئيل قمی هم آن را به گونه ی دیگری نقل کرده که بعد از او تعدادی از محدثین این حدیث را از او نقل کرده اند. البته ظاهراً هر دوی این افراد این حدیث را از کتب شیخ صدوق نقل کرده اند که متاسفانه چنین حدیثی امروز در کتب موجود شیخ صدوق یافت نمی شود.

الف) ابن شهرآشوب (588هـ)

وقالت الغلاة نادى علي الجمجمة ثم قال : يا جلندي ابن كراكر أين الشريعة ؟ فقال ههنا . فبنى هناك مسجدا وسمي مسجد الجمجمة وجلندي هذا ملك الحبشة صاحب الفيل الهادم للبيت أبرهة .
وقالت أيضا : انه نادى لسمكة : يا ميمونة أين الشريعة ؟ فأطلعت رأسها من الفرات وقالت : من عرف اسمي في الماء لا تخفى عليه الشريعة .
مناقب آل أبي طالب، ابن شهر آشوب، ج 2 ص 161

1- سید هاشم بحرانی (1107هـ)

160 - ابن شهرآشوب في المناقب : قالت الغلاة نادى [ علي ] - عليه السلام - الجمجمة : [ ثم قال : ] ( قم ) يا جلندي بن كركر أين الشريعة ؟ فقال : ها هنا ، فبنى هناك مسجدا وسمي مسجد الجمجمة ، وجلندي هذا ملك الحبشة صاحب الفيل الهادم للبيت [ أبرهة ] .
وقالت أيضا : إنه - عليه السلام - نادى لسمكة : يا ميمونة أين الشريعة ؟ فأطلعت رأسها من الفرات وقالت : من عرف اسمي في الماء لا تخفى عليه الشريعة .
مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني، ج 1 ص 254 و 255

2- علامه مجلسی (1110هـ)

24 - مناقب ابن شهرآشوب : ...
وقالت الغلاة : نادى عليه السلام الجمجمة ثم قال : يا جلندي بن كركر أين الشريعة ؟ فقال : ههنا ، فبنى هناك مسجدا وسمى مسجد الجمجمة ، وجلندي هذا ملك الحبشة صاحب الفيل الهادم للبيت أبرهة .
وقالت أيضا : إنه عليه السلام نادى لسمكة : يا ميمونة أين الشريعة ؟ فأطلعت رأسها من الفرات وقالت : من عرف اسمي في الماء لا تخفى عليه الشريعة .
بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 41 ص 211

ب) شاذان بن جبرئيل (حدود600هـ)

وبالاسناد - يرفعه - إلى عمار بن ياسر ( رضي الله عنه ) قال : لما سار أمير المؤمنين ( عليه السلام ) إلى صفين ، وقف بالفرات وقال لأصحابه : أين المخاض ؟ فقالوا : أنت أعلم يا أمير المؤمنين ، فقال لبعض أصحابه : امض إلى هذا التل ، وناد : يا جلند أين المخاض ؟ قال : فسار حتى وصل التل ، ونادى : يا جلند ؟ أين المخاض ؟ فأجابه من تحت الأرض خلق عظيم ، فبهت ولم يدر ماذا يصنع ؟ ! فأتى إلى الإمام ( عليه السلام ) فقال : يا مولاي ، جاوبني خلق كثير فقال ( عليه السلام ) : يا قنبر ، امض وقل : يا جلند بن كركر ، أين المخاض ؟ قال : فمضى وقال ، فكلمه واحد ، وقال : يا ويلكم ، من قد عرف اسمي واسم أبي وأنا في هذا المكان وقد صرت ترابا ، وقد بقي قحف رأسي عظم نخر ، ولي ثلاثة آلاف سنة ، ولا يعلم أين المخاض ؟ فهو والله أعلم مني ويلكم ، ما أعمى قلوبكم ، وأضعف نفوسكم ، ويلكم أمضوا إليه ، واتبعوه ، وأين خاض خوضوا ، فإنه أشرف الخلق بعد رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) .
الروضة في فضائل أمير المؤمنين، شاذان بن جبرئيل القمي، ص 136 و 137

وبالاسناد يرفعه عن عمار بن ياسر ( رض ) أنه قال لما سار أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ( ع ) إلى صفين وقف بالفرات وقال لأصحابه أين المخاض قالوا يا مولانا ما نعلم أين المخاض فسار حتى وصل إلى التل ونادى يا جلندي أين المخاض قال فأجابه من تحت الأرض خلق كثير فبهت ولم يعلم ما يصنع فأتى إلى الإمام ( ع ) وقال يا مولاي جاوبني خلق كثير فقال ( ع ) يا قنبر امض وقل يا جلندي بن كركر أين المخاض قال فمضى قنبر وقال يا جلندي بن كركر أين المخاض فكلمه واحد وقال ويلكم من قد عرف اسمي واسم أبى وانا في هذا المكان قد صرت ترابا وقد بقي قحف رأسي عظما نخرة رميما ولي ثلاثة آلاف سنة ما يعلم أين المخاض فهو والله أعلم بالمخاض منى ويلكم ما أعمى قلوبكم وأضعف يقينكم ويلكم امضوا إليه واتبعوه فأين خاض خوضوا معه فإنه أشرف الخلق على الله بعد رسول الله صلى الله عليه وآله .
الفضائل، شاذان بن جبرئيل القمي، ص 140

1- علامه حلی (726هـ)

أما ظهور المعجزات فكثرتها مشهورة، و هي من وجوه: ...
سابعها: كلام الموتى له، فإنه نقل نقلا مشهورا أنه لما قصد العبور بالفرات قال لنصير: أدن الى الجبان و ناد: يا جلندي‏ أين العبور، فنادى نصير فكلمه جماعة من الناس فرجع إليه عليه السلام و أخبره بالقصة، فقال له ارجع و قل، يا جلندي‏ بن كركر اين العبور، فرجع و نادى فكلمه شخص واحد فقال له: أين العبور؟ فقال المنادي: يا هذا إن صاحبك قد عرف بموضعي و لي أحقاب سنين مدفون هاهنا كيف لا يعرف العبور، فرجع الى علي عليه السلام فاخبره بذلك‏.
و لأجل هذه القصة رجع نصير الى الكفر و اعتقد فيه عليه السلام الالهية، و الأخبار في ذلك أكثر من أن تحصى.
مناهج اليقين في أصول الدين، العلامة حلي، ص 471

2- شیخ حر عاملی (1104هـ)

47- و عن عمار بن ياسر قال: لما سار أمير المؤمنين عليه السّلام إلى صفين، وقف بالفرات و قال لأصحابه: أين‏ المخاض‏؟ فقالوا: لا نعلم أين‏ المخاض‏، فقال لبعض أصحابه امض إلى هذا التل، و ناد يا جلند أين‏ المخاض‏؟ قال: و سار حتى وصل التل، و قال يا جلند أين‏ المخاض‏؟ فأجابه من تحت الأرض خلق كثير، فبهت فأتى إلى الإمام و قال: يا مولاي جاوبني خلق كثير، فقال: يا قنبر امض فناد يا جلند بن كركر أين‏ المخاض‏؟ فمضى و قال: يا جلند بن كركر أين‏ المخاض‏؟ قال: فكلمه واحد، فقال له من عرف اسمي و اسم أبي و أنا في هذا المكان قد صرت ترابا و قد بقي قحف رأسي عظما نخرا ولي ثلاثة آلاف عام ما يعلم أين المخاض؟ هو و اللّه أعلم بالمخاض مني، امضوا إليه و اتبعوه فأين خاض خوضوا معه، فإنه أشرف الخلق بعد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فأتوه فعرفهم بالمخاض‏.
إثبات الهداة، الحر العاملي، ج‏ 3 ص 447

3- سید هاشم بحرانی (1107هـ)

الخامس والستون إحياء الجلندي
158 - البرسي : بالاسناد يرفعه عن عمار بن ياسر - رضي الله عنه - أنه قال : لما سار أمير المؤمنين علي بن أبي طالب - عليه السلام - إلى صفين وقف بالفرات ، وقال لأصحابه : أين المخاض ؟ ( قالوا : يا مولانا ما نعلم أين المخاض ) ، فقال لبعض أصحابه : امض إلى هذا التل وناد : يا جلندي أين المخاض . قال : فسار حتى وصل إلى التل . ونادى : يا جلندي ( أين المخاض ، قال ) : فأجابه من تحت الأرض خلق كثير ، قال : فبهت ولم يعلم ما يصنع ، فأتى إلى الامام وقال ( له ) : يا مولاي جاوبني خلق كثير . فقال - عليه السلام - : يا قنبر امض وناد : يا جلندي بن كركر أين المخاض ، قال : [ فمضى قنبر ، وقال : يا جلندي بن كركر أين المخاض ؟ ] فكلمه واحد وقال : ويلكم ، من [ قد ] عرف اسمي واسم ( أمي ) وأبي وأنا في هذا المكان ، قد صرت ترابا وقد بقي قحف رأسي عظما [ نخرة رميما ] ولي ثلاثة آلاف سنة وما يعلم ( أين ) المخاض ، فهو والله ( تعالى أعلم بالمخاض مني ) ويلكم ما أعمى قلوبكم ، وأضعف يقينكم ، ويلكم امضوا [ إليه ] واتبعوه ، فأين خاض خوضوا معه ، فإنه أشرف الخلق على الله تعالى [ بعد رسول الله ] .
مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني، ج 1 ص 252 و 253

4- علامه مجلسی (1110هـ)

388 - الفضائل ، الروضة : بالاسناد يرفعه إلى عمار بن ياسر رضي الله عنه قال : لما سار أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام إلى صفين وقف بالفرات وقال لأصحابه : أين المخاض . فقالوا : أنت أعلم يا أمير المؤمنين فقال لبعض أصحابه : امض إلى هذا التل وناد يا جلند أين المخاض ؟ قال : فصار حتى وصلت تل ونادى يا جلند فأجابه من تحت الأرض خلق كثير ! ! قال فبهت ولم يعلم ما يصنع فأتى إلى الامام وقال : يا مولاي جاوبني خلق كثير فقال : يا قنبر امض وقل : يا جلند بن كركر أين المخاض ؟ قال : فكلمه واحد وقال : ويلكم من عرف اسمي واسم أبي وأنا في هذا المكان وقد بقي قحف رأسي عظم نخر رميم ولي ثلاث آلاف سنة ما يعلم المخاض هو والله أعلم مني يا ويلكم ما أعمى قلوبكم وأضعف نفوسكم ويلكم امضوا إليه واتبعوه فأين خاض خوضوا معه فإنه أشرف الخلق بعد رسول الله صلى الله عليه وآله .
بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 33 ص 45

5- سید نعمت الله جزائری (1112هـ)

العاشر : ما رواه الصدوق بإسناده إلى عمار بن ياسر رضي الله عنه قال : لما سار علي بن أبي طالب عليه السلام إلى صفين وقف بالفرات وقال لأصحابه : أين المخاض ؟ فقالوا : أنت أعلم يا أمير المؤمنين ، فقال الرجل من أصحابه : إمض إلى هذا التل وناد : يا جلندا فأين المخاض ؟ قال : فسار حتى وصل التل ونادى : يا جلندا ، فأجابه من تحت الأرض خلق عظيم ، قال : فبهت ولم يعلم ماذا يصنع ، فأتى إلى أمير المؤمنين عليه السلام فقال : جاوبني خلق كثير ، فقال الإمام عليه السلام : يا قنبر امض وقل : يا جلندا بن كركر أين المخاض ؟ قال : فمضى وقال : يا جلندا بن كركر أين المخاض ؟ فكلمه واحد وقال لهم : ويلكم من عرف اسمي واسم أبي عرف أين المخاض ، وأنا في هذا المكان وقد بقيت ترابا وقدمت من ثلاثة آلاف سنة ، وقد عرفكم باسمي واسم أبي وهو لا يعلم أين المخاض ؟ فوالله هو أعلم بالمخاض مني ، يا ويلكم ما أعمى قلوبكم ، وأضعف يقينكم ، امضوا إليه واتبعوه فأين خاض خوضوا معه فإنه أشرف الخلق بعد رسول الله صلى الله عليه وآله .
الأنوار النعمانية، السيد الجزائري، ج 1 ص 27

6- تبریزی انصاری (1310هـ)

العاشر : ما رواه الصدوق بإسناده إلى عمار بن ياسر قال : لما سار علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) إلى صفين ، وقف بالفرات وقال لأصحابه : أين المخاض ؟ فقالوا : أنت أعلم يا أمير المؤمنين ، فقال ( عليه السلام ) لرجل من أصحابه : إمض إلى هذا التل وناد : يا جلندا فأين المخاض ؟ قال : فسار حتى وصل التل ونادى : يا جلندا ، فأجابه من تحت الأرض خلق عظيم ، قال : فبهت ولم يعلم ماذا يصنع ، فأتى إلى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) فقال : جاوبني خلق كثير ، فقال الإمام ( عليه السلام ) : يا قنبر امض وقل : يا جلندا بن كركر أين المخاض ؟ قال : فمضى وقال : يا جلندا بن كركر أين المخاض ؟ فكلمه واحد وقال لهم : ويلكم من عرف اسمي واسم أبي عرف أين المخاض ، وأنا في هذا المكان وقد بقيت ترابا وقدمت من ثلاثة آلاف سنة ، وقد عرفكم باسمي واسم أبي وهو لا يعلم أين المخاض ؟ ! فوالله هو أعلم بالمخاض مني ، يا ويلكم ما أعمى قلوبكم ، وأضعف يقينكم ، امضوا إليه واتبعوه فإنه المخاض ، فخوضوا فيه فإنه أشرف الخلق بعد رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) .
اللمعة البيضاء، التبريزي الأنصاري، ص 221

******

بنا بر روایت ابن شهرآشوب، دو اتفاق رخ داده است: یکی سخن گفتن امیر المومنین (علیه السلام) با جمجمه ی "جلندی بن کرکر" و دیگری سخن گفتن با یک ماهی به نام "میمونه".
ما در اینجا روایت شاذان بن جبرئیل را ترجمه می کنیم.

عمار بن یاسر می گوید: هنگامی که امیر المومنین (علیه السلام) به سوی صفین می رفت، در کنار رود فرات ایستاد و به اصحابش فرمود: راه گذر [از رودخانه] کجاست؟ آن ها گفتند: تو آگاه تری یا امیر المومنین. پس ایشان به یکی از اصحاب شان فرمودند: نزد آن تپه برو و صدا بزن: ای جلند! راه گذر کجاست؟ آن مرد رفت تا به تپه رسید و صدا زد: ای جلند! راه گذر کجاست؟ در این هنگام تعداد زیادی از زیر زمین جوابش را دادند. لذا او بهت زده شد و ندانست که باید چه کار کند. پس نزد امام آمد و گفت: ای مولای من! مردم زیادی جواب مرا دادند [چه می فرمائید؟] حضرت فرمودند: ای قنبر! برو و بگو: ای جلند بن کرکر! راه گذر کجاست؟ قنبر رفت و همین را گفت. در این هنگام یک نفر با او سخن گفت که: وای بر شما! کسی که نام من و نام پدرم را می داند، در حالی که من در این جا تبدیل به خاک شده ام، و از سرم تنها استخوان بالای دماغم باقی مانده، و سه هزار سال عمر دارم، راه گذر را نمی داند؟! به خدا قسم او از من داناتر است. قلب هایتان چه کور شده و جان هایتان چه ضعیف گشته است. وای بر شما! به سوی او بروید و از وی تبعیت کنید و از هر راهی که او رفت بروید، چرا که او برترین خلق خدا بعد از رسول اوست.

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین و الائمة علیهم السلام
موضوع قفل شده است