جمع بندی آیا انیشتین مسلمان بود؟
تبهای اولیه
باسلام
شاهد این هستیم درمورد دین انیشتن دیدگاه های فراوانی وجود دارد
ازکارشناس محترم درخواست دارم بفرمایند طبق منبع موثق ایاانیشتن به خدااعتقادداشت ومسلمان بود یاخیر؟
یاحق
باسلام
شاهد این هستیم درمورد دین انیشتن دیدگاه های فراوانی وجود دارد
ازکارشناس محترم درخواست دارم بفرمایند طبق منبع موثق ایاانیشتن به خدااعتقادداشت ومسلمان بود یاخیر؟
یاحق
با عرض سلام و ادب
نظر آیتالله العظمی سبحانی در خصوص اظهار اسلام انیشتین
معظمله در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود در مدرسه حجتیه،(1392/04/31) با اشاره به آیاتی از سوره یس یادآور شدند: خداوند سه نوع زوجیت آفریده است، اول در گیاهان و نباتات دوم در انسان و سوم در اموری که علم بشر به آن نمیرسد.
ایشان در تفسیر آیه شریفه « وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» الذاریات 49 گفتند: برخی معتقدند این آیه ناظر به شکافت اتم است که هسته و مرکز آن پروتون بوده و اقماری به نام الکترون دارد.
مفسر برجسته قرآن افزودند: فلاسفه در قدیم میگفتند این آیه به صورت و ماده اشیاء، یا وجود و ماهیت اشاره میکند که به نظر من به شکافت اتم اشاره دارد.
حضرت آیتالله سبحانی ادامه دادند: انیشتین اگر میدید پیامبر(ص) با این که مکتب نرفته، اما از زوجیت اشیاء خبر داده است و توحید مفضل را میخواند حتماً اسلام میآورد.
معظمله خاطرنشان کردند: گاهی میگویند انیشتین آگاه شد و در محضر آیتالله العظمی بروجردی اظهار اسلام کرد اما آن موقع ما در قم بودیم و از این مسئله خبری نبود.
با سلام
قبلا این موضوع عنوان شده توجه بفرماید
با عرض سلام و ادب
نظر آیتالله العظمی سبحانی در خصوص اظهار اسلام انیشتین
معظمله در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود در مدرسه حجتیه،(1392/04/31) با اشاره به آیاتی از سوره یس یادآور شدند: خداوند سه نوع زوجیت آفریده است، اول در گیاهان و نباتات دوم در انسان و سوم در اموری که علم بشر به آن نمیرسد.
ایشان در تفسیر آیه شریفه « وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» الذاریات 49 گفتند: برخی معتقدند این آیه ناظر به شکافت اتم است که هسته و مرکز آن پروتون بوده و اقماری به نام الکترون دارد.
مفسر برجسته قرآن افزودند: فلاسفه در قدیم میگفتند این آیه به صورت و ماده اشیاء، یا وجود و ماهیت اشاره میکند که به نظر من به شکافت اتم اشاره دارد.
حضرت آیتالله سبحانی ادامه دادند: انیشتین اگر میدید پیامبر(ص) با این که مکتب نرفته، اما از زوجیت اشیاء خبر داده است و توحید مفضل را میخواند حتماً اسلام میآورد.
معظمله خاطرنشان کردند: گاهی میگویند انیشتین آگاه شد و در محضر آیتالله العظمی بروجردی اظهار اسلام کرد اما آن موقع ما در قم بودیم و از این مسئله خبری نبود.
باسلام مجدد
ازصحبت های شما اینطور برداشت میشود که اگرانیشتن زوجیت رامیفهمید مسلمان میشد
پس ظاهرا هیچ منبع موثقی وجود ندارد که اثبات کند وی مسلمان بوده اینطورنیست؟
درضمن شکافت اتم چه ربطی به زوجیت دارد؟
یاحق
با سلام
ببخشید ی نکته ای!
بنده در برنامه پندار که از شبکه دو پخش میشد دیدم(برنامه نقد بهائیت هست)
انیشتن با بها الله موسس بهائیت در واشنگتن دیدار و عکس یادگاری انداخته بودن!
نکته بعد اینکه انیشتن یهودی بود و در اسرائیل تدریس میکرده و عکسش روی پول اسرائیل هست
انیشتن در ساخت بمب اتم نقش داشت(اگر اشتباه میگم بگید)
نکته بعد اینکه در کل جهان فقط آیت الله صافی و برادرشون همچین ادعایی دارن و میگن انیشتن شیعه شده و هیچ سند درستی ارائه نمیدن و فقط میگن ما شاهد بودیم
به نظرم برای موضوع به این مهمی دو شاهد که هر دو شیعه و اونم مرجع شیعه بودن معتبر نیست!
نکته دیگر بنده توحید مفضل رو خوندم و چیز خواستی نداشت که بخواد انیشتن رو شیعه کنه بلکه مطالب خلاف عقل و علم هم داره مثلا
آورده گوزن مار میخوره و بعدش آب نمیخوره که زهر مار پخش نشه(بنده در ی تاپیک مفصل سر این قضیه بحث کردم که موجوده و کارشناس محترم پاسخ قانع کننده ای نداند)
بگذریم موضوع توحید مفضل در حاشیه بحث این تاپیک هست
با عرض سلام و ادب
نظر آیتالله العظمی سبحانی در خصوص اظهار اسلام انیشتین
معظمله در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود در مدرسه حجتیه،(1392/04/31) با اشاره به آیاتی از سوره یس یادآور شدند: خداوند سه نوع زوجیت آفریده است، اول در گیاهان و نباتات دوم در انسان و سوم در اموری که علم بشر به آن نمیرسد.
ایشان در تفسیر آیه شریفه « وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» الذاریات 49 گفتند: برخی معتقدند این آیه ناظر به شکافت اتم است که هسته و مرکز آن پروتون بوده و اقماری به نام الکترون دارد.
مفسر برجسته قرآن افزودند: فلاسفه در قدیم میگفتند این آیه به صورت و ماده اشیاء، یا وجود و ماهیت اشاره میکند که به نظر من به شکافت اتم اشاره دارد.
حضرت آیتالله سبحانی ادامه دادند: انیشتین اگر میدید پیامبر(ص) با این که مکتب نرفته، اما از زوجیت اشیاء خبر داده است و توحید مفضل را میخواند حتماً اسلام میآورد.
معظمله خاطرنشان کردند: گاهی میگویند انیشتین آگاه شد و در محضر آیتالله العظمی بروجردی اظهار اسلام کرد اما آن موقع ما در قم بودیم و از این مسئله خبری نبود.
مدلی که در حال حاضر فیزیک بسیار هماهنگ و مناسب دیده است این هست که هر ذره بنیادی دارای یک زوج هست که به پاد ذزه معروفه
مثلا الکترون که یک ذره است ، یک پاد ذره داره و اسمش پوزیترون ( ذره ای با تمام ویزگی های الکترون ولی با بار مثبت) است
پروتون - نوترون که ذرات بنیادی نیستند و این ها خود از کوارک ها تشکیل شده اند باز هم هر کدام داره پادذره ای هستند
در کوانتوم الکترو داینامیک علت وجود پاد ذرات را به این شکل تفسیر میکنند که وقتی یک ذره در زمان به صورت معکوس گذار میکند به شکل پادذره خود رفتار میکند
یعنی اگر پزیترونی دیدید ، اون یک الکترون بوده که در زمان داره به عقب سیر میکنه...
درسته این تفسیر ها ناقص و غیر مسلم هستند ولی با تمام آزمایشهایی که انجام دادند واقعا سازگار ترین مدل و ایده بسیار خوبی هست.
حضرت آیتالله سبحانی ادامه دادند: انیشتین اگر میدید پیامبر(ص) با این که مکتب نرفته، اما از زوجیت اشیاء خبر داده است و توحید مفضل را میخواند حتماً اسلام میآورد.
سلام مقداد گرامی
زوجیت یک معنای اصطلاحی در زبان عربی دارد. این معنای اصطلاحی مشابه یک تئوری سه هزار ساله به نام تئوری ین و یانگ (لینک) است که پایه بسیاری از فلسفه های آسیا را تشکیل می دهد. طبق این فلسفه هر چیزی در جهان زوجی دارد: اگر بالا هست پایین هم هست. اگر چپ هست، راست هم هست. اگر روشنایی هست تاریکی هم هست. نمی توان جهانی را تصور کرد که سمت بالا داشته باشد و سمت پایین نداشته باشد. در تفسیر نمونه آمده است:
آنچه مسلم است این است: «أَزْواج» جمع «زوج» معمولاً به دو جنس مذکر و مؤنث گفته مى شود، خواه در عالم حیوانات باشد، یا غیر آنها، سپس توسعه داده شده و به هر دو موجودى که قرین یکدیگر، و یا حتى ضد یکدیگرند «زوج» اطلاق مى شود، حتى به دو اطاق مشابه در یک خانه، یا دو لنگه در، و یا دو همکار و قرین، این کلمه گفته مى شود، و به این ترتیب، براى هر موجودى در جهان زوجى متصور است.
اشاره به این مفهوم مستلزم اطلاع از شکافت اتم و الکترون و پروتون و ... نیست. به خصوص که در برخی فلسفه های باستانی پیش از اسلام نیز مفهوم زوجیت ذکر شده است. به عبارت دیگر اگر اشاره به زوج بودن همه چیز را معجزه بدانیم، این معجزه قبلاً توسط فلاسفه ای مانند کنفسیوس و لائوتسه انجام شده است. بنابراین این موضوع از نظر منطقی وحیانی بودن قرآن را اثبات نمی کند و اگر انیشتین هم به این موضوع بر می خورد دلیلی نداشت که نتیجه گیری خاصی از آن بنماید!
نکته دیگر بنده توحید مفضل رو خوندم و چیز خواستی نداشت که بخواد انیشتن رو شیعه کنه بلکه مطالب خلاف عقل و علم هم داره
[SPOILER]کتاب توحید مفضّل، منسوب است به یکی از شاگردان خاصّ امام صادق(ع) به نام “مفضّل بن عمر الجُعفی الکوفی”که از طریق محمد بن سنان نقل شده است. مفضّل چهار جلسه نزد حضرت صادق(ع) شتافت و سخنان او را که به وی املاء میفرمود، مکتوب کرد. متن حیرتانگیز این کتاب، مورد تأیید علما واقع شده است، از جمله: سید بن طاووس (وفات: ۶۶۴ هجری)[۱]که آن را شگفتانگیز خوانده است و همچنین علامه محمدباقر مجلسی (وفات: ۱۱۱۰ هجری) که آن را برای استفاده عامه به فارسی شیوا ترجمه نموده و در برخی موارد، سخنان حضرت را شرح نیز کرده است. مفضل بن عمر از خواص شاگردان امام صادق و امام کاظم(ع) بوده است. طبق آنچه در کتاب الارشاد مفید آمده، حضرت امام رضا(ع) در ضمن حدیثی بر او رحمت فرستاده و تبعیت او از ائمه را ستوده است.[۲]
[توحید مفضّل، ترجمه علامه مجلسی، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، طبع اول، ۱۳۷۹، ۲۴۶ صفحه]
سبب پیدایش کتاب
مفضّل بن عمر روزی در نزدیک مزار شریف پیامبر اکرم(ص) نشسته بود که دید ابن ابیالعوجاء (دهری مسلکِ معروف، وفات: ۱۵۵ هجری) با یکی از دوستانش به آنجا آمده و در ضمن صحبتهایش که برای اطرافیان مسموع بود، وجود خدا و نبوت حضرت ختمی مرتبت را منکر شد. مفضّل به شدت به سخنان او اعتراض کرد و آن ملحد جواب گفت که اگر از اهلِ کلام هستی حجت خود را بیاور و چنانچه از شاگردان جعفر بن محمد(ع) هستی باید بدانی که او زیاده از این، سخنان ما را شنیده و با متانت جواب گفته است. لذا به نحو شایسته با ما سخن کن.
مفضل اندوهناک به نزد امام صادق(ع) میرود و ماجرا را برایش میگوید. امام به او وعده میدهد که به طور خصوصی برایش از حکمتهای آفرینش بیان فرماید: «براى تو بیان خواهم کرد از حکمت حضرت صانع جلّ و علا در خلق عالم و درندگان و حیوانات و مرغان و حشرات و هر صاحب روحى از چارپایان و گیاهها و درختان و سبزىهاى مأکول و غیر مأکول. آنچه عبرت گیرند از آن عبرتگیرندگان و زیاده گردد به سبب آن معرفت مؤمنان، و متحیّر گردند در آن ملحدان و کافران. فردا بامداد به نزد ما بیا.»
مفضل به خانه میرود و خوشحال از این وعده، خواب به چشمش نمیآید. روز بعد حضرت صادق(ع) او را به اندرون میبرد و شروع به درس کرده از توحید خدای تعالی ابتدا میکند. بعد از ذکر چند جمله، مفضل اجازه میخواهد تا آنچه را امام میفرماید بنویسد. این درسها در چهار جلسه به پایان میرسد و در ضمن آن مهمترین مسائل علوم طبیعیه توسط امام صادق(ع) در سایه علم توحید بیان میشود. علومی که ما اکنون آنها را به این اسامی میشناسیم: طب، فیزیولوژی، فیزیک، شیمی، کیمیا، زیستشناسی، جانورشناسی، نجوم، هواشناسی، معدنشناسی، گیاهشناسی، شناخت آفات و همچنین برخی علوم عقلی و نظری.
.
برگزیدهای از توحید مفضل
در اینجا برای شناخت بهتر کتاب توحید مفضّل، قسمتهایی از مجلس نخست آن را نقل میکنیم. إنشاء الله خوانندگان مشتاق، به تهیه و قرائت این کتاب شریف اقدام کنند و هر چهار مجلس آن را بخوانند.
خلقت انسان و تکوّن جنین در رحم
پس امام صادق علیه السلام فرمود که: ابتدا مىکنم اى مفضّل به یاد کردن خلقت انسان پس عبرتگیر از آن. اول عبرتها، تدبیرى است که حق تعالى در جنین مىفرماید: در رحم در حالى که او محجوب است در سه ظلمت: تاریکى شکم، تاریکى رحم، و تاریکى بچهدان در هنگامى که او را چاره نیست در طلب غذائى و نه در دفع اذیتى و بلائى، و نه در جلبمنفعتى، و نه در دفع مضرّتى، پس جارى مىشود به سوى او از خون حیض آن مقدار که غذاى او شود چنانچه آب غذا مىباشد براى نباتات.
کیفیت ولادت جنین
و پیوسته این غذا به او مىرسد تا خلقش تمام مىشود و بدنش مستحکم مىشود، و پوستش قوت مباشرت هوا به هم رساند، و از سردى و گرمى متضرّر نشود، و دیدهاش تاب دیدن روشنایى به هم رساند، چون چنین شد مادرش را درد زاییدن از جا بر مىآورد و او را بىتاب مىکند تا از او متولد مىشود.
غذاى نوزاد
و چون از مضیق رحم به وسعتگاه جهان در آمد و به نوع دیگر از غذا محتاج شد، مدبّر حقیقى همان خون کثیف را که در رحم، غذاى او بود به شیر لطف مبدل مىگرداند، و کسوت گلگون خون را از او کنده، لباس سفید شیر را بر او مىپوشاند و مزه و رنگ و صفاتش متبدّل مىشود زیرا که در این حالت این غذا براى بدن او از غذاى سابق موافقتر است و در همان ساعت که به این نوع از غذا محتاج مىشود به حکم حکیم قدیر، غذاى شیر براى او مهیّاست و به الهام الهى زبان بیرونمىآورد و لبها را مىجنباند و طالب غذا مىشود…
منفعت گریه اطفال
بشناس اى مفضّل منفعت گریه اطفال را و بدان که در دماغ اطفال رطوبتى هست که اگر بماند علتها و دردهاى عظیم در ایشان احداث مىنماید مانند کورى و امثال آن، پس گریه این رطوبت را از سر ایشان فرود مىآورد و باعث صحّت بدن و سلامتى ابصار ایشان مىگردد، پس چنانچه طفل به گریه منتفع مىگردد و بر پدر و مادر منفعت آن پنهان است و ایشان سعى مىکنند که او را ساکت گردانند و به هر حیله مىخواهند او را خاموش کنند که از گریه باز ایستد به سبب آن که نمىدانند که گریه براى او اصلح است و عاقبتش نیکوتر است. همچنین جایز است که در بسیارى از چیزها منفعتها باشد که ملحدان که مذمت تدبیر خالق مىکنند ندانند و اگر بدانند و بفهمند این معنى را حکم نخواهند کرد بر چیزى از چیزهاى عالم که در آن منفعتى نیست به سبب آن که حکمت آن را ندانند زیرا که بسیارى از آنها را که منکران نمىدانند عارفان مىدانند و بسى از آنها که علم مخلوق از آن قاصر است و علم حق تعالى به آن احاطه کرده است.
فایده و حکمت سرازیر شدن آب دهان اطفال
و اما آبى که از دهان اطفال جارى مىشود و اکثر اوقات سبب دفع رطوبتى مىگردد که در ابدان ایشان بماند، هر آینه احداث دردهاى عظیم در ایشان نماید چنانچه مىبینى کسى را که رطوبت بر او غالب مىشود یا دیوانه و مخبّط مىشود یا به فلج و لقوه و اشباه آن مبتلا مىگردد.
پس خداوند علیم در کودکى مقرر گردانیده که این رطوبت از دهان ایشان دفع شود تا موجب صحت ایشان در بزرگى گردد و تفضّل کرده است بر خلق خود به آنچه جاهلند به حکمت آن و لطف کرده است بر ایشان به آنچه نمىدانند آن را.
حکمت در خلقت هر یک از اعضاى بدن و فواید آنها
تفکّر کن اى مفضّل در همه اعضاى بدن و تدبیر آنها که هر یک براى غرضى و حاجتى آفریده شدهاند دستها براى کار کردن و پاها براى راه رفتن، چشمها براى دیدن، و دهان از براى غذا خوردن، و معده، براى هضم کردن، و جگر براى جدا کردن اخلاط بدن، و منافذ بدن براى بیرون رفتن فضلات تا هنگام دفع، و فرج براى حصول نسل و هم چنین جمیع اعضا اگر تأمل کنى در آنها و نظر و فکر خود را به کار فرمائى مىدانى که هر یک براى کارى خلق شدهاند و براى مصلحتى مهیّا گردیدهاند.
پندار واهى
مفضّل گفت: گفتم اى مولاى من! گروهى مىگویند که اینها از فعل طبیعت است. حضرت فرمود: بپرس از ایشان که آیا این طبیعت که شما مىگوئید علم و قدرت دارد بر این افعال یا نه؟ پس اگر گویند که علم و قدرت دارد، پس به خدا قائل شدهاند و او را «طبیعت» نام کردهاند، زیرا که معلوم است طبیعت را شعورى و اراده نیست. و اگر گویند که طبیعت را علم و اراده نیست، پس معلوم است که این افعال محکمه متقنه از طبیعت بىشعور صادر نمىشود چنانچه دانستى ولیکن عادت الهى جارى شده است که اشیاء را با اسباب جارى نماید و جاهلان بر این اسباب نظر افکندهاند و از مسبب الاسباب غافل شدهاند.
چگونگى هضم غذا[۳]
تفکّر کن اى مفضّل در تدبیر حکیم قدیر در رسیدن غذا به جمیع بدن، به درستى که اول غذا وارد معده مىشود و معده آن را طبخ مىدهد، هضم مىکند و خالص آن را به جگر مىفرستد در عروق باریکى چند که در میان معده و جگر هستند، و این عروق مانند پالایشند براى غذا که نرسد از ثقل غذا چیزى به جگر که باعث جراحت آن گردد زیرا که جگر نازک است و تاب غذاى خشن و غلیظرا ندارد، پس جگر صافى غذا را قبول مىکند و در آنها به لطف تدبیر حکیم خبیر مستحیل به خون و بلغم و صفرا و سودا مىشود و از جگر راهها و مجارى به سوى سایر بدن هست که خون از آن مجارى و عروق به سایر بدن مىرسد مانند مجارى که در زمین براى آب مهیّا کنند تا به همه زمین جارى گردد و آنچه خبائث و زیادتىهاست جارى مىشود به سوى ظرفهایی که براى آنها خلق شده است و آنچه از صفرا است به سوى زهره [کیسه صفرا] مىرود و سودا به سوى سپرز مىرود، و رطوبتها به سوى مثانه جارى مىشود. پس تأمل کن حکمت تدبیر حق تعالى را در ترکیب بدن و گذاشتن هر یک از اعضاء در جاى خود و مهیّا کردن ظرفها در آن براى فضول اغذیه و اخلاط تا آن که این زیادتىها و کثافتها در بدن پهن نشوند که مورث فساد بدن و دردها شوند[۴].
پس صاحب برکت و نعمت است خداوندى که نیکو کرده است تقدیر را و محکم گردانیده است تدبیر را و او را است حمد و ستایش چنانچه اهل و مستحق آن است.
ضریح مقدس امام صادق(ع) در کنار امامان حسن(ع)، سجاد(ع) و باقر(ع)
که چند دهه پیش به دست وهابیها با خاک یکسان شد..
ساختمان دل
اى مفضّل! چه کسى دل را در میان سینه قرار داده و پنهان کرده و پیراهنى که آن پرده دل است بر روى آن پوشانیده و دندهها را بر بالاى آن حافظ آن گردانیده با گوشت و پوستى که بر روى دندهها رویانیده براى آن که از خارج چیزى بر او وارد نشود که موجب جراحت آن گردد؟چه کس در حلق دو منفذ قرار داده، که یکى محل بیرون آمدن صدا و نفس باشد که آن حلقوم است و متّصل است به شش و دیگرى محلنفوذ غذا است که آن را مرى مىگویند و متصل است به معده و غذا را به معده مىرساند.و بر حلقوم سرپوشى قرار داده که در هنگام خوردن غذا مانع شود او را از آن که به شش برسد و آدمى را هلاک کند؟ چه کسى شش را بادزن دل قرار داده که پیوسته در حرکت است؟ و آن را سستى به هم نمىرسد و باز نمىایستد براى آن که حرارت در دل جمع نشود که آدمى را تلف کند.
چه کسى براى منافذ بول و غایط مانند بندهائى که در میان کیسهها مىباشد قرار داد، که هر وقت که خواهند بر هم آورند و هر وقت که بخواهند بگشایند که هر دو فضله دفع شوند؟ و اگر چنین نبود، همیشه این دو فضله جارى و متقاطر مىبودند و عیش آدمى فاسد مىشد، آدمى چه قدر از این نعمتها را وصف تواند کرد. بلکه آنچه احصاء نمىکنیم زیاده است از آن که کردیم و آنچه مردم نمىدانند بیشتر است از آن که مىدانند. چه کسى معده را عضوى عصبى در نهایت صلابت گردانیده از براى آن که طعامهاى غلیظ را هضم تواند کرد؟
و چه کسى جگر را نرم و نازک گردانیده براى آن که قبول نماید خالص غذاى لطیف را تا آن که در آنجا هضم دیگر یابد لطیفتر از هضم معده مگر خداوند قادر؟ آیا گمان مىبرى که بىمدبّرى و مقدّر حکیم علیم چنین امور کهمشتملند بر انواع حکمتها و مصلحتها به عمل تواند آمد؟ کلّا و حاشا، متمشّى نمىشود مگر از خداوند قادرى که عالم است به اشیاء پیش از آفریدن آنها و هیچ چیز از قدرت او بیرون نیست و لطیف و خبیر است.
رد بر پیروان مانى، نقاش ملعون
پس تأمل کن در خلقت قدیر حکیم که راه خطا و غلط و اعتراض به هیچ وجه در آن نیست و همگى بر وفق صواب و حکمت است. و اصحاب «مانى» ملعون که در خلقت قادر بىچون خواستهاند که راه خطا پیدا کنند! عیب کردهاند مویى را که پشت زهار و زیر بغل مىروید و نمىدانند که روییدن این موها به علت رطوبتى است که بر این مواضع ریخته مىشود و در آنها مو مىروید مانند گیاهى که در جایى که آب جمع مىشود از زمین مىروید، نمىبینى که این مواضع پنهانتر و مناسبترند براى قبول این فضله از مواضع دیگر؟
و باز در روئیدن این موها منفعت دینى هست انسان را که او را مکلف ساختهاند به ازاله اینها که مثاب گردد و اشتغال آن به این اشغال بدنى مانع گردد که او را از طغیان و فسادى که لازم فارغ بودن آدمى است از اشتغال زیرا که مانع مىشود او را بسیارى از غرور و ارتکاب معاصى و شرور.
شهوتها و لطف در خلقت آنها
فکر کن اى مفضّل! در افعالى که حق تعالى در آدمى مقرر ساخته از خوردن، و خواب رفتن، و جماع کردن، و آنچه در هر یک از اینها تدبیر فرموده. به درستى که براى هر یک از اینها در نفس آدمى محرّکى قرار داده که مقتضى ارتکاب آن است و تحریص آدمى بر آن مىنماید، پس گرسنگى مقتضى طعام خوردن است که زندگى و قوام بدن به آن است. و ماندگى و بىخوابى محرّک بر خواب است که راحت بدن و استراحت قوتهاى بدنى به آن است. و شهوت، محرّک بر جماع است که دوام نسل و بقاى نوع انسانى به آن است.
و اگر گرسنگى نبود و غذا خوردن براى آن بود که آدمى مىداند که بدن به آن محتاج است و در طبع آدمى حالتى نبود که آدمى را مضطر گرداند به خوردن، هرآینه در بسیارى از اوقات کسالت و سستى مىورزید از خوردن غذا تا بدنش به تحلیل مىرفت و هلاک مىشد، چنانچه گاهى آدمى محتاج مىشود به دوائى براى اصلاح بدن خود و مدافعه مىنماید تا منجر شود به امراض مهلکه و مرگ.و هم چنین اگر خواب رفتن به آن بود که مىدانست که بدن و قواى آن براى استراحت به آن محتاجند، هر آینه ممکن بود که از روى تثاقل یا حرص در اعمال مدافعه نماید تا بدنش بکاهد.
و اگر حرکت جماع براى محض هم رسانیدن فرزند بود، بعید نبود که سستى ورزد و نکند تا نسل کم شود یا منقطع گردد زیرا که هستند بعضى مردم که رغبت به فرزند و اعتنائى به شأن آن ندارند.
پس نظر کن که مدبّر علیم براى هر یک از این افعال که صلاح و قوام بدن به آنهاست محرّکى از نفس طبیعت براى آن مقرر گردانیده که آن را بر آن تحریص نماید و به فعل آن مضطر گرداند.
بدان که در آدمى چهار قوه است:
اول: «جاذبه» که قبول غذا مىکند و وارد معده مىگرداند.
دوم: «ماسکه» که طعام را نگاه دارد در معده و غیر آن تا طبیعت فعل خود را در آن به عمل آورد.
سوم: «هاضمه» که غذا را در معده طبخ مىدهد. و خالص آن را جدا مىکند و در جمیع بدن پهن مىکند.
چهارم: «دافعه» که دفع مىکند آنچه از ثقل غذا مىماند بعد از اخذ هاضمه خالص آن را به قدر حاجت منحدر مىسازد.
پس تفکّر کن در تدبیر این چهار قوّت که در بدن و کارهاى آنها براى آن که بدن به همه محتاج است و آنچه از حکمت و تدبیر در آن مرعى شده.
.
قوا و نیروهاى درونى و باطنى
اى مفضّل! چون دانستى قواى بدنى را، اکنون تأمل کن در قوّهها که حق تعالى در نفس انسانى قرار داده و فوائد آنها را، مانند قوه مفکّره و واهمه و عاقله و حافظه و غیر اینها. اگر از این قوهها حافظه را نمىداشت چگونه بود حال او و چه خللها داخل مىشد در امور او و زندگانى او و معاملات او زیرا که در خاطرش نمىماند که از او چه در نزد مردم است و از مردم چه در نزد او هست، چه داده است و چه گرفته است و در خاطرش نبود آنچه را دیده و آنچه را شنیده و آنچه گفته و آنچه به او گفتهاند و به یاد نداشت که کى به او نیکى کرده و کى به او بدى کرده و چه چیز نفع دارد او را و چه چیز ضرر دارد. و اگر در راهى مرّات لا یحصى عبور مىکرد آن را نمىدانست. و اگر تمام عمر علمى را مذاکره و مباحثه مىکرد به یادش نمىماند، و به هیچ دین اعتقاد نمىکرد، و به هیچ تجربه منتفع نمىشد، و از هیچ امرى از امور گذشته عبرت نمىتوانست گرفت، بلکه چنین کسى سزاوار بود که مطلقا از انسانیت منسلخ گردد و نام انسانیّت را بر او اطلاق نکنند.
پس تأمل کن که به فوت یک قوّه از قواى نفسانى چه خللها در احوال او به هم مىرسد، چه جاى آن که همه آنها از او فوت شود.
فواید فراموشى
و نعمت فراموشى در آدمى اگر تأمل کنى عظیمتر است از نعمت یادآورى، اگر فراموشى در آدمى نبود هیچ کس را از مصیبتى تسلّى حاصل نمىشد، و حسرت احدى منقضى نمىشد، و کینه هیچ کس از سینهاش زایل نمىشد، و به هیچ یک از نعمتهاى دنیا متمتّع نمىشد براى آن که آفاتى که بر او وارد شده همیشه در برابر او بود و امید نداشت که پادشاهى که دشمن او است از احوال او غافل گردد، یا حسودى لحظه از فکر او بپردازد، پس نمىبینى که خداوند حکیم حفظ و نسیان را در آدمى قرار داده و هر دو ضد یک دیگرند، در هر یک مصلحتى هست که وصف نمىتوان کرد و هر دو در انتظام احوال آدمى ضرور است.
پس اگر تفکّر کنى این امور متضادّه موجب اقرار به وحدت صانع است نه تعدّد چنانچه مجوس از اینجا به غلط افتادهاند و به دو خدا قائل شدهاند تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یقولون زیرا که همچنان که در بدن آدمى این دو ضد، هر دو در کار است و صانع بدن باید که هر دو را قرار دهد تا صنعتش تمام باشد، هم چنین در عالم کبیر، اشیاء متضادّه که بعضى را خیر و بعضى را شر مىنامند و وجود هر دو ضرور است وهر دو براى نظام کل، خیر است و در کار است و آن جاهلان نمىدانند.
منافع حیا
نظر نما اى مفضّل به آنچه انسان مخصوص به آن شده از میان سایر حیوانات از خلق جلیل القدر، عظیم النفع که آن «حیا» است. اگر حیا نمىبود هیچ کس مهماندارى نمىکرد و وفا به وعدهها نمىنمود و حوائج مردم را بر نمىآورد و ارتکاب نیکىها و اجتناب از قبایح و بدىها نمىکرد.
حتى بسیارى از امور واجبه را مردم از براى حیا به عمل مىآورند، زیرا که بعضى از مردم هستند که اگر از مردم شرم نمىکردند رعایت حق پدر و مادر نمىکردند. و صله رحم و احسان به خویشان نمىکردند و امانتهاى مردم را پس نمىدادند و ترک معاصى نمىکردند، پس نمىبینى که خدا چگونه عطا کرده است به آدمى هر خصلتى را که صلاح او در آن است و امر دنیا و آخرتش به آن تمام مىشود.
حکمت در آنچه آدمى از داشتن آن ممنوع شده
پس داده است خداوند علیم به آدمى آنچه صلاح دین و دنیاى او در آنها است، و منع کرده است از آدمى دانستن امرى چند را که از شأن و طاقت او نیست دانستن آنها مانند علم غیب و امور آینده و بعضى از امور گذشته مانند آنچه در بالاى آسمان است، یا در زیر زمین است، یا در میان دریاهاست، یا در اقطار عالم هست، و آنچه در دلهاى مردم است، و در رحمهاى زنان است و اشباه اینها از آنچه علم آنها از خلق محجوب است.
و طایفه دعوى دانستن این امور مىکند و خطاهائى که از ایشان صادر مىشود در آنچه خبر مىدهند و حکم مىکنند، دعواى ایشان را باطل مىگرداند و دروغ ایشان را ظاهر مىسازد. پس تفکّر کن که چگونه دادهاند به آدمى علم آنچه آدمى در دین و دنیا به آن محتاج است و علم ما سواى آنها را از او منع کردهاند تا قدر خود را بشناسد و نقص خود را بداند و هر دو مقتضاى مصلحت او است.
حکمت مخفىبودن زمان مرگ
تأمّل کن اى مفضّل در مصلحت پنهان کردن عمر هر کس از او، زیرا که اگر مقدار عمر خود را بداند اگر عمرش کوتاه باشد زندگى بر او ناگوار خواهد بود براى آن که عمر خود را کوتاه و وقت مرگ خود رانزدیک مىداند بلکه خواهد بود به منزله کسى که مالش فانى شده باشد، یا نزدیک به فنا رسیده باشد، پس پیوسته در غم تنگدستى و در ترس فناى مال است. و بیم تهى شدن کیسه زندگانى بر فرزند آدم زیاده از بیم تهى شدن خزانه دینار و در هم است، زیرا کسى که مالش فانى مىشود، امید حصول عوض آن را دارد و کسى که به فناى عمر یقین به هم رسانید، ناامیدى بر او مستحکم مىگردد.
و اگر بداند که عمرش دراز خواهد بود، امید بقا به هم مىرساند و در لذّات دنیا و معاصى حق تعالى فرو مىرود به امید آن که لذات خود را در مىیابم و در آخر عمر تائب مىشوم. و این مذهب و طریقه را خدا از بندگان خود نمىپسندد و قبول نمىکند. آیا نمىبینى که اگر بنده داشته باشى و چنان با تو معامله کند که یک سال به خشم آورد و یک روز یا یک ماه تو را خشنود گرداند از او این را قبول نمىکنى؟ و از جمله بندگان شایسته تو نخواهد بود و از او نمىخواهى مگر آن که در دل داشته باشد اطاعت و خیر خواهى تو را در همه امور و در جمیع احوال.
اگر گوئى که گاه هست مردى سالها به معصیت مىگذارند و در آخر توبه مىکند و توبهاش مقبول مىشود.جواب مىگوئیم که این امرى است که آدمى را عارض مىشود بنا بر غلبه شهوت و بر نیامدن با نفس و خواهشهاى آن، بىآنکه در نفس خود این مخالفت را قرار بدهد و بناى امر خدا را بر آن گذارد،پس به این سبب خداوند غفور مىبخشد و تفضّل مىکند بر او به آمرزش. و اما کسى که بناى کار خود را بر این گذارد که در اکثر عمر خود معصیت مىکنم و در آخر عمر توبه خواهم کرد، پس خواهد فریب دهد کسى که او را فریب نمىتواند داد او را به آن که در عاجل هر لذتى را که مىخواهم در مىیابم به امید آن که در آخر توبه خواهم کرد.
و ایضا معلوم نیست که وفا به این وعده خواهد کرد یا نه، زیرا که ترک ترفه و لذت نمودن و مشقت توبه را متحمّل گردیدن خصوصاً در پیرى و ضعف بدن، امرى است به غایت صعب و ایمن نیست آدمى به مدافعه توبه از آن که مرگ او را دریابد و از دنیا بیرون رود بىتوبه چنانچه کسى را بر مردى قرضى باشد و اجلى از براى آن قرار داده باشد و پیش از اجل قادر بر اداى دین باشد و پیوسته مداهنه نماید تا اجل دین برسد و مالش تهى شده باشد و قرض بر او بماند.
منفعت امتزاج رؤیا با حق و باطل
فکر کن اى مفضّل! در خوابها چگونه تدبیر کرده است حق تعالى که ممزوج گردانیده است راست آنها را به دروغ به جهت آن کهاگر همه راست مىبود، هر آینه همه مردمان پیغمبران بودند و انبیاء را امتیازى از سایر مخلوق انسانى نبود. و اگر همه دروغ بود، نفعى در آنها نبود بلکه فضول و بىفایده بود، پس چنین مقرر فرموده که گاهى راست باشد و مردم منتفع گردند از آن در مصلحتى که به سوى آن هدایت یابند یا مضرّتى که از آن احتراز نمایند و بسیار دروغ مىباشد که اعتماد تمام بر آن ننمایند.
خلقت اشیا در جهت رفع نیاز انسان
فکر کن در این اشیاء که مىبینى در عالم براى مصالح بنى آدم، مهیا کرده مانند خاک براى بنا کردن و آهن براى صنعتها و چوب براى کشتىها و غیر آن و سنگ براى آسیا و غیر آن، و مس براى اوانى، و طلا و نقره براى معاملات، و جواهر براى ذخیره گذاشتن، و دانهها براى خوردن، و میوهها براى تفکّه و لذّت یافتن، و گوشت براى خوردن، و بوى خوش براى لذّت بردن و دواها براى تصحیح بدن، و چارپایان براى بار برداشتن و سوار شدن، و هیزم براى افروختن، و خاکستر براى ساروج ساختن، و ریگ براى فرش زمین و چه مقدار مىتوان احصا کرد از امثال این.
اهمیت آب و نان و فراوانى آب
و بدان اى مفضّل! که سر معاش آدمى و زندگانى نان و آب است، پس نظر کن که چگونه تدبیر کرده است امر را در این دو چیز زیرا که چون آدمى را احتیاج به آب شدیدتر است از احتیاج به نان بنا بر آن که صبر او بر گرسنگى زیاده است از صبر بر تشنگى، و احتیاجش به آب بیشتر است از احتیاج به نان زیرا که محتاج است به آب از براىخوردن و وضو ساختن و غسل کردن و شستن جامهها و آب دادن چارپایان و زراعتها، لذا آب را فراوان گردانیده که نباید خرید تا آن که آدمى را در تحصیل آن کلفتى و مشقتى نبوده باشد، و نان را چنان مقرّر فرموده که به چاره و حرکت تحصیل آن باید کرد تا آدمى را آن شغل از طغیان و ارتکاب به امور باطله باز دارد، نمىبینى که کودکى را که هنوز به حد فهم و ادراک و تعلّم نرسیده به معلّم مىدهند که از بازى و ارتکاب امورى چند که موجب فساد خود و اهل او مىشود باز دارد؟
و هم چنین آدمى که اگر از شغل خالى باشد هر آینه از اندازه خود بیرون رود و مرتکب امرى چند گردد که ضررش بر نفس او و دیگران عظیم باشد.
عبرت بگیر براى این از حال کسى که در رفاهیت و کفایت و نعمت و فراغ بال و حسن حال نشو و نما کرده باشد چگونه است حال او در طغیان و فساد؟ عبرت بگیر که چرا شبیه نیست احدى از مردم به دیگرى چنانچه وحشیان و مرغان و غیر اینها به یک دیگر شبیهاند چنانچه- گله از آهو و اسفر و دراکه همه به یک دیگر شبیهاند چنانچه فرق میان هر یک از ایشان و دیگرى نمىتوان گذاشت و بنى آدم را نمىبینى که صورتها و خلقتهاى ایشان مختلف است که دو تاى ایشان بر یک صفت نیستند، و علّت و حکمتش آن است که مردم محتاجند که یک دیگر را به حالها و صفتها بشناسند براى معاملاتى که در میان ایشان جارى مىشود و در میان بهایم و مرغان اینها نمىباشد که یک دیگر را بشناسند، نمىبینى که مشابهت طیور ووحوش به یک دیگر هیچ ضرر به احوال ایشان نمىرساند و اگر دو توأم از بنى آدم به یک دیگر شبیه باشند بر مردم کار در معامله ایشان بسیار دشوار مىشود به مرتبه که آنچه را که به یکى از ایشان باید داد به دیگرى مىدهند و یکى را که باید به گناهى مؤاخذه کنند دیگرى را به عوض او مؤاخذه نمایند. و گاه است که مثل این اشتباه در مشابهت رخوت و البسه شخصى با دیگرى به هم مىرسد.
پس چه کسى لطف کرده است به بندگانش به این دقایق حکمتها که به هیچ خاطرى خطور نکرده و همگى موافق مصلحت است مگر خداوندى که رحمتش همه چیز را فرا گرفته. اگر ببینى صورت انسانى را که بر دیوارى کشیدهاند و کسى گوید به تو این، بىمصوّرى و نقاشى خود به هم رسیده البته قبول نخواهى نمود، پس چگونه انکار مىکنى این را در صورت جمادى که بر دیوار نقش کردهاند و انکار نمىکنى در آدمى زنده سخنگو.
راز ابتلاى انسان به آلام
و اگر آدمى را هرگز المى و دردى نمىرسید به چه چیز ترک مىکرد فواحش و گناهان را؟ و به چه چیز تواضع مىکرد براى خدا و تضرّع مىکرد نزد او؟ و به چه چیز مهربانى مىکرد به مردم و بذل و صدقات به مساکین مىنمود؟ نمىبینى کسى را که دردى عارض شد خضوع و شکستى مىکند و رغبت مىنماید به درگاه خدا و طلب عافیت مىکند از شافى مرض، و دست مىگشاید به دادن تصدّقها. و اگر آدمى از زدن متألم نمىشد به چه عقاب مىکردند پادشاهان دزدان را و راهزنان را و به چه چیز ذلیل و فرمان بردار مىکردند عاصیان ومتمرّدان را؟ و به چه چیز کودکان علوم و صنعتها مىآموختند، و به چه چیز ممالیک براى آقایان خود ذلیل مىشدند و گردن به اطاعت ایشان مىنهادند.
آیا اینها حجّت نیست براى ابن ابى العوجاء و امثال او از ملاحده و مانى نقّاش و اتباع او از گبران که انکار مىکنند حکمت آلام و دردها را در عالم؟ اگر متولد نمىشد از انسان و سایر حیوانات، مگر نر یا ماده، هر آینه منقطع مىشد نسل انسان و بر مىافتادند حیوانات، لهذا علیم حکیم مقرر گردانیده که از هر نوعى از حیوانات نر و ماده هر دو به وجود آیند، چرا در هنگامى که مرد و زن به حد بلوغ رسیدند موى درشت بر زهار ایشان مىروید. و بر روى مرد ریش مىروید و بر روى زن نمىروید؟
براى آن که حق تعالى مرد را قیّم و کار فرماى زن گردانیده و زن را جفت او گردانیده و براى او آفریده، پس به این سبب مردم را ریش داده که موجب عزت و جلالت و مهابت او گردد و به زن نداده تا از نازکى رو و حسن و جمال که مناسب حال اوست و براى التذاذ همخوابگى مرد ادخل است براى او باقى ماند.پس نمىبینى که حکیم علیم در هر امرى آنچه به عمل آورده همه موافق حکمت است و راه خطا در آن نیست.
مفضّل گفت: چون سخن بدینجا رسید وقت زوال شد و مولاى من به نماز برخاست و فرمود: برو فردا بامداد به نزد من بیا، پس منشاد و خوشحال برگشتم به آنچه از معرفت مرا حاصل شد و خدا را حمد کردم بر آنچه مولاى من به من تعلیم و تفضّل نمود و شب را به سر آوردم شاد و با نعمت به آنچه مولاى من به من تعلیم کرده بود.
دانلود:
سایت کتابناک (ترجمه مجلسی/ تصحیح باقر بیدهندی)
سایت دیجیتال نور (ترجمه نجفعلی میرزایی)
[/HR][۱]. الامان، فصل ۷ ـ کشف المحجه، فصل ۱۶
[۲]. الارشاد، باب ۲۴، حدیث ۱۰
[۳] کورسى موریس در راز آفرینش مىگوید: تا به حال هزاران کتاب درباره هاضمه و طرز کار دستگاه گوارش نوشته شده ولى هر سال کشفیات جدیدى در این زمینه مىشود و آن قدر مطالب تازه در این باره نوشته مىشود که موضوع همیشه تازگى دارد، اگر ما جهاز هاضمه را به یک آزمایشگاه شیمیایى تشبیه کنیم، و مواد غذایى را که به درون آن مىرود، مواد خام این آزمایشگاه بدانیم، آن وقت حیرت مىکنیم که عمل هضم تا چه اندازه کامل است، که هر چیز خوردنى را هضم مىکند و تحلیل مىبرد. معده غذاهاى گوناگونى که در آن مىریزد، موادى را که مفید تشخیص بدهد انتخاب نموده با مواد شیمیایى که خود تولید کرده است مخلوط، مواد زاید آن را دفع، و بقیه را به انواع گوناگون تقسیم و به مصرف ترمیم گوشت، پوست، استخوان، مو، خون و رگ و غیره مىرساند، و میلیاردها سلول که در بدن انسان زندگى مىکنند از آن تغذیه مىشوند. [پایههاى علمى و منطقى عقائد اسلامى، ۲۵- ۲۶].
[۴]. اگر صفرا داخل خون شود تولید بیمارى یرقان (زردى) مىکند و چنانچه بول از جریان طبیعى خود باز ماند بدن مسموم و آدمى هلاک مىگردد.
[/SPOILER]
البته وقتی کسی چیزی رو می خونه و بهش اشکال میگیره دو احتمال هست یکی کتاب اشکال داشته و دومی مشکل از خواننده بوده! که احتمال دوم در مورد مطالب دینی قریب به 100 درصده!
حتی من دیدم گفتن ما قرآن رو هم خوندیم چیزی نداره جز اینکه موسی چه کرد و عیسی جه کرد و بت نپرستید و از اینجور چیزهایی که به درد ما نمی خوره!!!!!!!!!
به گزارش «شیعه نیوز»، در پی انتشار مطالبی در برخی سایتهای خبری در خصوص ارسال نامهای از طرف انيشتین به آیتالله بروجردی ـ قدس سره ـ پایگاه اطلاع رسانی بیت معظم له در گفتگویی با نوه معظم ایشان در این خصوص گفتگویی را انجام داده است که به شرح زیر است :
همان گونه که مطلع هستيد، اخیراً برخی از خبرگزاريها و پایگاههای اطلاعرسانی، نامهای از آقاي انيشتین به حضرت آیتالله العظمی بروجردی ـ قدس سره ـ منتشر کرده و مطالبی در زمينة ارتباط آن دو با یکدیگر بيان نمودهاند. از حضرتعالی درخواست داریم که اگر دراینباره اطلاعی دارید، بیان بفرمایید تا پرسشهای متعددي كه در ذهن بسیاری از پژوهشگران پدید آمده و با این پایگاه اطلاعرسانی در میان گذاشتهاند، پاسخ داده شود.
پرسش: لطفاً چگونگی ارتباط حضرت آیتالله العظمی بروجردی (قدس سره) با آقای انیشتین را بیان فرمایید.
پاسخ: جناب آقای انیشتین و آیتالله العظمي بروجردی با یکدیگر به طور مستقیم ارتباط نداشتهاند؛ نه آقای انیشتین به ایران آمده و نه آیتالله العظمي بروجردی به آمریکا رفته بودند؛ اما یک رابط قوی بین آن دو وجود داشت و آن، آقای پرفسور حسابی بود. ایشان از یک سو شاگرد انیشتین بود و با ایشان ارتباط داشت و از سوی دیگر، از ارادتمندان و علاقهمندان به آیتالله العظمي بروجردی بود و بسیار خدمت ایشان میآمد. اینجانب هم، چه در تهران و چه در قم، با دکتر حسابی در ارتباط بودم و خدمت ایشان میرسیدم.
انیشتین، آغازگر مسیر گذر از ماده به ماورا
پرسش: حضرت آيتالله علوي، آیا قرائن و شواهدی دال بر این ارتباط وجود دارد؟
پاسخ: در همان ایام ـ حدود 42 سال قبل ـ پیش از آنکه بحث ارتباط آیتالله العظمي بروجردی و انیشتین مطرح شود، آقای دکتر حسابی جریانی را در این رابطه برای بنده بیان کردند. ایشان گفتند: «پس از آنکه نظریه نسبیت انیشتین در محافل علمی مطرح شده بود، روزی خدمت آیتالله العظمي بروجردی رسیدم. ایشان از من درباره این نظریه توضیح خواستند و بنده هم این نظریه را به طور مبسوط شرح دادم. آیتالله العظمي بروجردی سؤالات دقیقی میپرسیدند و من هم جواب میدادم. وقتی مطلب تمام شد، به من فرمودند: سلام مرا به آقای انیشتین برسان و بگو شما موفق شدید از فیزیک روزنهای به متافیزیک باز کنید». آقای پرفسور حسابی دقیقاً همین تعبیر را از آیتالله العظمي بروجردی مطرح کردند. این داستان دلالت میکند که بین انیشتین و آیتالله العظمی بروجردی، از طریق دکتر حسابی، ارتباطی ـ هرچند در حد پیغام ـ بوده است؛ اما درباره مسلمان و شیعه شدن آقای انیشتین ـ که بعدها مطرح شد ـ اطلاع دقیق و قابل اثباتی نداریم.
انیشتن اگر بیشتر عمر میکرد، شاید بسیاری از مسائل را باز میکرد. امیدواریم دوباره مغز متفکری همچون او شکل بگیرد و کارهای او را دنبال کند و به قول آیتالله العظمي بروجردی، از عالم فیزیک به ماورای ماده راه یابد. اگر ماده ورایی داشته باشد، علمِ به ماده نیز باید به ماورای ماده منتهی شود. اساساً شناخت کامل، به آن سوی ماده پر میکشد. توجه به ماورای ماده، مسئلهای است که نمیتوان با یک احتمال کوچک، آن را از انیشتین نفی کرد. چنین رایحهای در بسیاری از دانشمندان بزرگ استشمام میشود؛ اما اینکه انیشتین در این زمینه به چه مرتبهای رسیده است، باید بررسی و اثبات شود.
اثباتناپذیر و انکارناپذیر بودن ارتباط
پرسش: حضرت استاد، لطفاً بهمنظور روشنتر شدن مطلب برای مخاطبان، توضيحات بيشتري ارائه فرماييد.
پاسخ: مسئله ارتباط بین انیشتین و آیتالله العظمي بروجردی، همچون معمایی است. از یک سو نمیتوان به طور کلی آن را نفی کرد؛ چون میدانیم که دستکم در حد پیغامرسانی از طریق پروفسور حسابی، بین آن دو ارتباط بوده است. همچنین مطالبی که اکنون از قول انیشتن و آیتالله العظمي بروجردی نقل میشود، مطالب بلندی است و کار هر کسی نیست. کسی که به فلسفه و کلام اسلامی آشنایی داشته باشد، متوجه این نکته میشود.
از سوی دیگر، دلایل کافی و اثباتکننده در اینباره موجود نیست و نمیتوان صرفاً به قراین موجود بسنده کرد. انیشتن شخصیت بزرگی است و جدا از مسلمان یا یهودی بودن، متعلق به بشریت است. آیتالله العظمي بروجردی نیز شخصیت بسیار بزرگی است. ازاینرو، وقتی چنین مطالبی درباره این شخصیتها مطرح میشود، باید با ادله قوی سخن گفت. ما به دنبال این ادله هستیم؛ اما آنچه تا کنون ارائه شده، قرائن ناقصی هستند که نتیجه قاطعی را اثبات نمیکنند.
1. اثباتناپذیری
الف) نیافتن نامههای ادعاشده: ما در مجموعه آثار آیتالله العظمي بروجردی هیچ نامهای به آقای انیشتین، یا پاسخی به نامه ایشان نیافتهایم. البته این به مفهوم انکار اصل مسئله نیست؛ زیرا بیشتر نامههای ایشان هماکنون موجود نیست؛ مانند نامههایی که بین ایشان و شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر مصر تبادل شده است که هیچ کدام اکنون در اختیار ما نیست. درباره انیشتین نیز هیچ نامهای پیدا نشده است؛ با این حال، نه میتوان اصل نامهنگاری بین آن دو را رد کرد و نه میتوان آن را اثبات کرد.
ب) عدم شناخت دقیق درباره افراد و نهادهای مدعی: به دلیل وجود شخصیتی همچون پرفسور حسابی در این جریان، ما این مسئله را نفی نمیکنیم؛ اما چون درباره افراد و مجموعههایی که این مسئله را مطرح کردهاند، شناخت دقیقی نداریم و به افراد اصلی مطرح در این موضوع دست نیافتهایم، آن را اثبات هم نمیکنیم. برای مثال، گفته شده است که آقای دکتر مهدوی نامهای با دستخط انیشتین به آیتالله العظمي بروجردی یافته است. ما بسیار تلاش کردیم که ایشان یا بستگانش را پیدا کنیم که تا کنون موفق نشدهایم. ممکن است که چنین نوشتهای منسوب به انیشتین، وجود داشته باشد و ممکن است نباشد.
ج) در اختیار نبودن شاهدان ماجرا: بیشتر افرادی که با آیتالله العظمي بروجردی به طور نزدیک ارتباط داشتند، مانند آیتالله سلطانی و آیتالله حاج شيخعلی صافی، از دنیا رفتهاند و تنها آیتالله العظمي حاج شيخ لطفالله صافی باقی ماندهاند که ایشان هم چیز زیادی در خاطر ندارند؛ چنانکه اظهار میکردند حتی آمدن دکتر حسابی نزد آیتالله العظمي بروجردی را هم به یاد نمیآورند. البته گفتنی است که آیتالله العظمي بروجردی دیدارهای خود را رسانهای نمیکردند و همه از ملاقاتهای ایشان با شخصیتها و سیاستمداران باخبر نمیشدند. حتی برخی از اطرافیان از ایشان میخواستند که نتیجه دیدارهای خود را اعلام کنند تا مردم از خدماتشان آگاه شوند؛ اما ایشان ضرورتی برای این کار نمیدیدند. بنابراین درباره مکاتبات ایشان با انیشتین نیز طبیعی است که بسیاری از نزدیکان ایشان اطلاعی نداشته باشند. بنده خدمت آیتالله العظمي صافی و دیگر بزرگان رفتم و دراینباره صحبت کردم. اطلاعات ایشان هم بیش از این نیست. به هر حال، تمام افرادی که میتوانستند در این زمینه گرهگشا باشند، بهویژه دکتر حسابی، از دنیا رفتهاند و در دسترس نیستند.
2. انکارناپذیری
الف) شخصیت جامع انیشتین: بنده در حالات انیشتین مطالعه کردهام. ایشان شخصیت جامعی بوده است و تفکرش تنها به فیزیک محدود نبود؛ بلکه در زمینه موضوعات دیگر، از جمله فلسفه و کلام اسلامی نیز مطالعاتی داشته است. ازاینرو، کلمات و پرسش و پاسخهایی که در این جریان از قول انیشتین مطرح شده است، امر بعیدی به نظر نمیرسد؛ چنانکه آیتالله العظمي صافی نیز میفرمودند: مطالبی که مطرح شده است، خیلی بلند است و نمیشود از غیر آقای العظمي بروجردی و انیشتین صادر شده باشد. در نوشتههایی که به انیشتین نسبت داده شده است، ایشان فردی به نظر میآید که هم به فلسفه مسلط است، هم کلام اسلامی را خوب میفهمد و هم با سخنان اخباریها و مکتب آنها و علامه مجلسی و دیگران آشناست. ازاینرو، بهراحتی نمیتوان ادعا کرد که کسی این گفتوگو و پرسش و پاسخ را ساخته و پرداخته باشد.
ب) ارتباط گسترده آیتالله العظمي بروجردی با شخصیتهای علمی معاصر: آیتالله العظمي بروجردی با طیف گستردهای از اساتید و حتی برخی از سیاستمداران بازنشسته مرتبط بودند؛ مانند تقیزاده که به آیتالله العظمي بروجردی ابراز علاقه میکرد و دیدارهایی نیز با ایشان داشت. بدیعالزمان فروزانفر نیز با ایشان در ارتباط بود. من از خود ایشان شنیدم که گفتند: روزی خدمت آیتالله العظمي بروجردی رسیدیم و عرض کردیم: «ما به این نتیجه رسیدهایم که شیعه از زمان امام صادق ـعلیهالسلامـ آغاز شده است». ایشان که تا پیش از این جمله آرام نشسته بودند، ناگهان برافروخته شدند و طرز نشستن خود را عوض کردند و فرمودند: «من از شما تعجب میکنم. شما چرا این حرف را میزنید؟» آنگاه ایشان شروع کردند براي اثبات اینکه شیعه از زمان رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهـ شروع شده است. حدود دو ساعت توضیح دادند؛ روایت خواندند و شاهد آوردند. پس از آنکه سخنانشان تمام شد، عرض کردم: «مطالب ارزندهای بود؛ کاش این مطالب را مینوشتید». ایشان فرمودند: «در مقدمات جامع احادیث شیعه این مطالب را نوشتهام». بنابراین، آیتالله بروجردی در زمینة ارتباط با اندیشمندان معاصر خود و مکاتبه و مباحثه با ایشان اهتمام داشتند و بعید نیست که با انیشتین نیز مرتبط بوده باشند.
ج) شخصیت جامع آیتالله العظمي بروجردی: آیتالله بروجردی از یک شخصیت جامع علمی برخوردار بودند. ایشان شاگرد جهانگیرخان قشقایی و آخوند ملامحمد کاشی بود و تمام مراتب فلسفه و عرفان را گذرانده بودند. ایشان افزون بر تسلط بر فقه و اصول، یک فیلسوف نیز به شمار میرفتند. در زمینه حدیث نیز کار کرده و بر تفسیر آیات بسیار مسلط بودند. ایشان بر اساس همین غنای علمی خود، با بسیاری از شخصیتهای علمی مکاتبه و گفتوگوهایی داشتهاند و پاسخهای مبسوطی به بسیاری از پرسشها ارائه میکردند. ازاینرو هیچ بُعدی ندارد که با انیشتین نیز مکاتباتی داشته باشند. این مسئله قابل تکذیب نیست و ثبوتاً ممکن است؛ هرچند اثباتاً نمیتوان دلیلی بر آن ارائه کرد.
نکاتی درباره ارتباط آیتالله العظمی بروجردی و انیشتین
پرسش: حضرت استاد در پایان، اگر نکاتی در این زمینه دارید، لطفاً بیان فرمایید.
پاسخ: 1. اگر نامه آیتالله العظمي بروجردی به انیشتین و یا نامه انیشتین به ایشان پیدا شود، این مشکل نیز حل خواهد شد. این امر قابل پیگیری است. هیچ بعدی ندارد که بین این دو شخصیت، رفاقتی بوده و نامهنگاریهای صورت گرفته باشد. آیتالله العظمي بروجردی شخصیت بسیار پرحوصلهای داشتند و کسی بودند که با وجود گرفتاریها و مشکلات بسیار، ساعتهای زیادی برای پاسخ به نامهای وقت میگذاشتند. ایشان انیشتین را میشناختند و اهمیت کار را تشخیص میدادند. ازاینرو ممکن است که ایشان با انیشتین وارد مباحث جزئی شوند و به بحث بپردازند. درخواست ما این است که در مقام اثبات این امر، بیشتر کار شود؛ یعنی دستخط انیشتین دیده شود.
2. معمولاً نامههای آیتالله العظمي بروجردی، به فارسی یا عربی نوشته میشدند. بنابراین در صورت صحت این نامهنگاریها، به یک مترجم نیاز میبود که احتمالاً خود دکتر حسابی این نقش را بر عهده داشتند؛ چون این نامهها پست نمیشدند و از طریق دکتر حسابی به انیشتین میرسیدند. در نتیجه، نقش دکتر حسابی در حل این معما بسیار زیاد است. ازاینرو باید با بستگان ایشان ارتباط یافت و پیگیری کرد که آیا در کتابخانه شخصی ایشان، آثاری در این زمینه هست یا خیر.
3. با توجه به اینکه یک طرف این داستان، آیتالله العظمي بروجردی است، بنده از کسانی که میتوانند در این زمینه راهگشا باشند، میخواهم که ما را در حل این معما یاری کنند. اگر کسی واقعاً چنین نامهای از انیشتین را یافته است، ما را در جریان قرار دهد. البته نباید این قضیه را سیاسی کرد. اینکه آقای حمیدرضا پهلوی این کتاب را خریده است، یا دیگری، در جای خود قابل تحسین است؛ اما نباید با نگاه سیاسی به آن نگریست. ما باید این کتاب را به دنیا عرضه کنیم. بنده اعلام میکنم که ما حاضریم خودمان به هرجایی که لازم است برویم و افراد و متخصصانی را که در این زمینه آگاهی دارند، از نزدیک ببینیم و با آنها مذاکره کنیم. این مسئله برای ما مهم است که ثابت شود معارف ما، حتی در جامعه علمی وزین و سنگینی در سطح انیشتن مخاطب دارد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
لبته وقتی کسی چیزی رو می خونه دو احتمال هست یکی کتاب اشکال داشته و دومی مشکل از خواننده بوده! که احتمال دوم در مورد مطالب دینی قریب به 100 درصده!
حتی من دیدم گفتن ما قرآن رو هم خوندیم چیزی نداره جز اینکه موسی چه کرد و عیسی جه کرد و بت نپرستید و از اینجور چیزهایی که به درد ما نمی خوره!!!!!!!!!
سلام
احتمالی سومی هم هست که هم مشکل از خواننده باشد و هم مشکل از کتاب باشد.
توصیه می کنم این این دو لینک را مطالعه بفرمایید و اگر اشکالی دارید در همان موضوع بیان بفرمایید:
نقد و بررسی مطالبی از کتاب توحید مفضل (منتسب به امام صادق علیه السلام)
یتالله العظمي بروجردی شخصیت بسیار پرحوصلهای داشتند و کسی بودند که با وجود گرفتاریها و مشکلات بسیار، ساعتهای زیادی برای پاسخ به نامهای وقت میگذاشتند. ایشان انیشتین را میشناختند و اهمیت کار را تشخیص میدادند. ازاینرو ممکن است که ایشان با انیشتین وارد مباحث جزئی شوند و به بحث بپردازند.
آیت الله بروجردی حتی با علامه طباطبایی هم مشکل داشتند و حتی کار را به جاهای باریک کشاندند دیگر چه رسد به اینکه بخواهند با انیشتین سر مسائل جزیی بحث کنند!!!
باسلام
شاهد این هستیم درمورد دین انیشتن دیدگاه های فراوانی وجود دارد
ازکارشناس محترم درخواست دارم بفرمایند طبق منبع موثق ایاانیشتن به خدااعتقادداشت ومسلمان بود یاخیر؟
یاحق
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
در مورد اعتقاد داشتن یا نداشتن به خدا یک چیز واضح است و آن اینکه او به خدایی اعتقاد داشت که تاس نمیاندازد، او با بوهر مناظره داشت و هرگز نپذیرفت که یک دانشمند حقیقتطلب (در مقابل دانشمند کاربردگرا) اصل علیت را به چالش بکشد و منکر گردد. بر این اساس او به خدا و به اصل علیت اعتقاد داشته است. مطابق اصل علیت با براهین عقلی میتوان خدای ادیان را اثبات نمود اما اینکه انیشتین به عنوان یک فیزیکدان چیزی از فلسفه هم میدانسته یا برایش مهم بوده که این براهین را بخواند و رویشان فکر کند یا خیر میتواند محل بررسی بیشتر باشد. از آنچه که بیان شد واضح است که او مقدمات باور داشتن به خدای ادیان را داشته است و اگر کسی بگوید که او خداباور بوده است حرف عجیبی نبوده است ... گرچه نقل قولهایی هم از او هست که در آنها گفته باشد خدایی که قبول دارد خدای ادیان نیست ... هم میتوان گفت که او راه به براهین عقلی اثبات خدای ادیان نداشته است و اعتقادش به خدا یک اعتقاد خام و ناپخته بوده است، هم میتوان این احتمال را داد که شاید تا آخر عمرش بالأخره خدای ادیان را هم پذیرفته باشد ولو اینکه از ابتدا هم قبول نداشته است ... وارد شدن به جزئیات بیشتر نیاز به بررسیهای دقیقتر آثار او دارد ... ولی اینکه در هر صورت او یهودیزاده بوده است ممکن است کمک کند به اینکه بگوییم او با خداباور بودن بیگانه نبوده است، پس اگر خداباور بوده باشد ممکن است یهودی بوده باشد و شاید هم مطابق ادعای برخی دیگر مسلمان و شیعهی ۱۲ امامی شده باشد.
در مورد اینکه او مسلمان و شیعه شده بوده است یا خیر دو دسته اخبار هست:
۱. یک جزوهی ترجمهای که کیفیت انتشارش جالب نیست و ادعاهای زیادی درش هست که باور کردن هر کدامشان خودش چالش جدیدی میتواند برای محققین باشد، چرا که در آن شخصی که ادعا دارد انیشتین باشد از شیعه شدن دانشمندان بزرگ دیگری مانند نیوتون و داوینچی و فلمینگ و چند نفر دیگر نیز خبر میدهد (البته آن جزوه را خیلی وقت پیش خواندم شاید کم و زیاد بنویسم، برای اطلاع از جزئیات خودتان هم به آن جزوه رجوع کنید که البته حتماً خودتان هم ازش مطلع هستید) ... این جزوه که ادعا شده است نوشته شده توسط انیشتین باشد به صورت نامهنگاری با زعیم بزرگ شیعه مرحوم آیتاللهبروجردی شروع میشود و در طی آن نویسنده میگوید که من با مراجعه به منابع روایی و تفسیری شیعه مسلمان شدهام
۲. ادعا شده است که دو مرجع بزرگ معاصر شیعه هم شهادت به دیدن این نامهنگاریها بین استادشان حضرت آیتاللهبروجردی و انیشتین بودهاند، اما ندیدهام جایی گفته شود که ایشان متن نامههای انتشار یافته در غالب آن جزوهی خاص را هم تأیید کنند که آیا همین نامهها را دیده بودند یا خیر و آیا اصلاً از محتوای نامهنگاریها اگاه بودهاند یا تنها اصل وجود آن نامهنگاریها را تأیید میکنند (البته شاید مسلمان شدن انیشتین را تأیید کنند ولی آن جزوه مطالب خیلی بیشتری از این یک مطلب دارد). حقیر به شخصه در مسجد امیر واقع در خیابان کارگر شمالی تهران این مطلب را از یک روحانی مدعو که اسمشان را خاطرم نیست شنیدم، بعد از ایشان پرسیدم که منبعشان برای این حرف چیست و آیا خودشان آن نامهها را دیدهاند یا خیر؟ ایشان هم فرمودند که خودشان ندیدهاند ولی استادشان برایشان تعریف کرده بوده است و استادشان آن نامهها را دیده بوده است، بنابراین این مطلب برای خودشان مسلّم است (گرچه در احادیثی که به معصومین علیهمالسلام نسبت میدهیم اینطور نیست که اگر تعداد سلسلهی راویان بیش از یک یا دو شود بگوییم دیگر بوی دروغ میدهند، بلکه میشود وثاقت راویان را هم بررسی کرد، چه بسا ۲۰ سلسلهی راوی هم خدشهای به سند روایت وارد نکند)
در مورد جزوهی مورد نظر چند نکته در آن حائز اهمیت است:
۱. در این جزوه به فلاسفهی بزرگ شیعه توهین شده است که به شخصه برای حقیر قابل پذیرش نبود که گویندهی آنها انیشتین بوده باشد، گرچه خیلی هم راحت ردّش نمیکنم چون به نظرم میرسد کلاً آن سبک نوشتاری چندان هم برایم ناآشنا نباشد، با توجه به مقالات و کتابهایی که قبلاً از انیشتین خواندهام، اگرچه باز باید تأکید کنم که آن جزوه را مدت طولانی است که نخواندهام و ممکن است این نتیجهگیری کنونی متأثر از گذر زمان بر آن مطالعه باشد
۲. در این جزوه از روایات نقل شده توسط مرحوم مجلسی استقبال بینظیری شده است و هیجان علمی نویسنده در نام بردن از ایشان و روایاتی که نقل کردهاند قابل اغماض نیست، چرا که حقیر به شخصه بارها مشابه آن هیجانها را در مطالعهی روایات بینظیر اهل بیت علیهمالسلام در موضوعات متفاوت علمی تجربه کردهام و از این نظر میتوانم آن نویسنده را درک کنم و این را به حساب صداقتش بگذارم
۳. در این کتاب صحبت از این میشود که انیشتین از حضرت آیتاللهبروجردی تشکر میکند که برای تفسیر قران کتاب شریف البرهان را به ایشان معرفی کردهاند و حتماً میدانید که این تفسیر یک تفسیر روایی است و حقیر هم برای فهم بسیاری از علوم مکنون در قرآن از این تفسیر استفاده میکنم و البته این تفسیر در میان عوامالناس شیعه چندان شناختهشده است و اگر از شیعیان سؤال کنید که تفسیر قران چه کتابی خوب است عموماً میگویند المیزان و نمونه برای مثال و خبری از تفسیر روایی البرهان ندارند و سابقاً هم قبل از انتشار نرمافزارهایی مانند جامعالتفاسیر برای ویندوز و همچنین قرآن المبین برای موبایل که کمتر مردم از آن خبر داشتهاند. بنابراین نویسندهی این کتاب یک شارلاتان معمولی که چیزی از اسلام شنیده باشد و بخواهد صرفاً ادعای مسلمان شدن انیشتین را به صورتی خیلی سطحی دنبال کند نبوده است ...
۴. حقیر تمام آن جزوه را نخواندم ولی به خوبی به یاد دارم که وقتی از روی کنجکاوی شروع به خواندن آن کردم گاهی آنقدر مطالبش برایم جالب و نغز بود که میگفتم مهم نیست که این جزوه اثر انیشتین باشد یا یک شارلاتان آن را نوشته باشد، از نظر حقیر حتی اگر نویسندهی این کتاب یک شارلاتان هم بوده باشد آن شارلاتان برای خودی یک انیشتین کشف نشده بوده است! به شخصه ایدههای زیادی از این کتاب گرفتم، نه اینکه هر چه در آن نوشته شده است را قبول داشته باشم، ولی ایدههای خیلی خوبی از آن گرفتم و اگرچه تمام آن را نخواندم ولی به نظرم مثل بسیاری از کتب دیگری که توسط نوابغ نوشته شده است از خواندن آن ذهن روشن میشود و مطالب زیادی را میتوان از آن ایده گرفت، اگر نگویم میتوان یاد هم گرفت. خیلی خوب است اگر چند متخصص دین و فیزیک در یک پژوهشکدهی اسلامی یا دانشگاهی دور هم جمع شوند و مطالب آن را بررسی دقیق و موشکافانه کنند ...
با این حساب به عنوان یک جمعبندی شخصی این دو مطلب را خدمتتان میگویم:
۱. این امکان هست که این جزوه نوشتهی انیشتین نباشد و بالطبع نه انیشتین شیعه شده باشد و نه سایر دانشمندانی که نویسنده در این جزوه مدعی شیعه شدنشان شده است، اما اگر نویسنده خواسته باشد با این کار نظر دیگران را به کار خودش جلب کند و قید معروفیت خودش را هم زده باشد و برایش مهم نبوده باشد که اسمی از او باقی بماند، باز این کار او ارزش خواندن را دارد ... چنین کاری در فرهنگ ما بدون سابقه هم نیست ... مثلاً در انتهای کتاب تذکرةالأولیاء عطار هم کسی که به نظر میرسد خود عطار نبوده باشد چندین فصل به کتاب عطار و بر همان سیاق عطار اضافه کرده است و اسمی هم از خود باقی نگذاشته است، نتیجهی این کارش هم این است که الآن چند قرن است مطالب او هم به همراه مطالب عطار چاپ میشود تا بقیه بتوانند آنرا بخوانند و اگر قابل استفاده کردن باشد استفاده هم بکنند (توجه کنید که به هیچ وجه عطار و کتابش را تأیید نکردم و فقط آن را به عنوان یک شاهد مثال آوردم)، پس این امکان هم هست که یک ولو دانشآموز دبیرستان بخواهد در لوای نام انیشتین نظرات خودش را به گوش دیگران برساند، ولی حتی اگر اینطور باشد هم حقیر به دیگران توصیه کردهام که خوب است اگر نگاهی به آن بیاندازند ... شاید اگر تمام جزوه را تمام و کمال بخوانم و مثلاً در محاسبات نسبیتی که دارد ببینم به کل اشتباه است نظرم عوض شود ولی فعلاً از آن ایدههای گرفتهام
۲. این امکان هم هست که این جزوه به راستی نوشتهی خود انیشتین باشد که در این صورت پاسخ این تاپیک میشود اینکه او هم خداپرست و هم شیعهی ۱۲ امامی از دنیا رفته است و نه تنها او که بسیاری از بزرگان علوم تجربی از داوینچی گرفته تا نیوتون و لاوازیه و فلمینگ و غیره هم شیعه شده بودند ... برای مایی که حقانیت اسلام تشیع بحمدالله برایمان مانند خورشید درخشان در وسط آسمان معلوم شده است عجیب نیست اگر متوجه شویم که بزرگان علوم هم به این حقیقت واضح رسیده باشند، کافی است برایشان علمی بیش از یک وجب و همچنین انصاف و دوری از تکبر در نظر بگیریم ... در واقع اگر فقط روحیهی حقطلبی هم داشته بوده باشند رسیدن به چنان جایی عجیب نخواهد بود، اگرچه جرأت یا موقعیت علنی کردن اعتقادشان را هم نیافته بوده باشند ... در نهایت اگر انیشتین مسلمان شیعه شده بوده باشد این افتخار برای اوست و نه اینکه این افتخار برای اسلام باشد که او شیعه شده باشد ... عالمان تنها کاشفان علم و کاربران معلوم هستند و خداوند خالق علمها و معلومها و عالمهاست ...
تذکر: جزوهی مذکور چند ده صفحه است و تنها محتوی یک ادعای یک خطی که من مسلمان شدهام و یک مقدمهی چند پاراگرافی و چند صفحهای که این کتاب چطور نوشته شد و چه کسانی در نوشتنش همکاری کردند و چه کسانی مشکوک کشته شدند و چه کسانی چطور به متن آن دست یافتند و چطور آنرا خریدند و بودجهی خریدش را چه کسانی تهیه کردهاند نیست ... این جزوه مطالب علمی هم دارد که باید جداگانه بررسی شوند و بررسی محتوایی کمارزشتر از بررسی سندی نیست
یا علی علیهالسلام
با سلام
...
نکته بعد اینکه انیشتن یهودی بود و در اسرائیل تدریس میکرده
سلام علیکم و رحمة الله،
یهودی بود ولی در اسرائیل تدریس میکرده را اولین بار است که میخوانم و تقریباً اطمینان دارم که اشتباه است چون سالهای پایان عمرش را آمریکا بوده است ... برای این حرفتان سندی هم دارید؟
بله به او پیشنهاد دادند که ریاست جمهوری اسرائیل را بپذیرد که او هم نپذیرفت و بهانهای آورد
انیشتن در ساخت بمب اتم نقش داشت(اگر اشتباه میگم بگید)
بله نقش داشت و بعداً ابراز پشیمانی کرد، تا اینجای کار را همه قبول دارند، ولی در جزوهای که ادعا شده است نوشتهی او باشد دلیل آن همکاری نوشته شده است، حالا درست یا غلطش را حقیر نمیدانم، ولی به هر حال یک احتمال در توضیح آن همکاری وجود دارد و باید دلیلی داشت که بشود بیخدا و جنایتکار بودن او را به توضیح دومی ترجیح داد ... (در ضمن اینکه انیشتین آمریکایی هم نبود که بگوییم عشق به پیشرفت وطن و حفظ آن داشت و از این دست حرفها)
نکته بعد اینکه در کل جهان فقط آیت الله صافی و برادرشون همچین ادعایی دارن و میگن انیشتن شیعه شده و هیچ سند درستی ارائه نمیدن و فقط میگن ما شاهد بودیم
به نظرم برای موضوع به این مهمی دو شاهد که هر دو شیعه و اونم مرجع شیعه بودن معتبر نیست!
نظر شما در این مورد احتمالاً مورد پذیرش تمامی مخالفان شیعه و مردود عموم شیعیان است ... بر اساس شهادت دو مسلمان عادل بر یک مسلمان دیگر نماز آیات واجب میشود چنین چیزی که دیگر موضوع بزرگی نیست که شهادت دو نفر عادل آن هم دو نفر مرجع بزرگ شیعه را بخواهیم سر ان کمارزش بدانیم ... اتفاقا اگر این دو بزرگوار حقیقتاً متن آن جزوهی منسوب به انیشتین را تأیید کرده باشند حقیر به طور کامل به درستی آن جزوه ایمان میآورم، گرچه تا قبل از آن نسبت به آن مردّد بوده باشم :ok:
نکته دیگر بنده توحید مفضل رو خوندم و چیز خواستی نداشت که بخواد انیشتن رو شیعه کنه بلکه مطالب خلاف عقل و علم هم داره مثلا
آورده گوزن مار میخوره و بعدش آب نمیخوره که زهر مار پخش نشه(بنده در ی تاپیک مفصل سر این قضیه بحث کردم که موجوده و کارشناس محترم پاسخ قانع کننده ای نداند)
توحید مفضل فطرت انسان را بیدار میکند و مطالبش هم علمی است و هم عقلی، ولی به چند نکته باید توجه داشت که گذرا به برخی از آنها اشاره میکنم:
۱. این کتاب جزوهای است که مفضل علیهالرحمة سر کلاس خصوصی امام صادق علیهالسلام نوشته است، در ابتدای نوشتن هم از امام علیهالسلام اجازه میگیرد که اشکالی نداشته باشد که مطالب را بنویسد، نشان به ان نشان که امام در انتهای چهار جلسهی درسی به او میفرمایند که کلاس خصوصی بعدی تو دیگر خیلی خصوصی است و برای خود اوست، شاید هم به همین دلیل ما دیگر مطالب آن را نمیدانیم ... موضوع هم اینجا بوده است که مفضل ناراحت بودهاند که چرا نتوانستهاند درست از دین خدا در مقابل مخالفین آن زمان دفاع کنند که امام علیهالسلام هم با آوردن مثالهای بسیار به او روش فکر کردن در خلقت خدا را میآموزند که بعد بتواند به کمک آنها با هر کسی از مخالفین که خواستند بحث کنند، مفضل هم گفتهاند که دیگر جلوی کسی از نظر علمی کم نیاوردم ... بنابراین باید در خاطر داشت که آن کتاب مخاطب خاص دارد که نتیجهی یادگیری آن بعد میشود بحثهایی که مفضل با دیگر مردم داشته است، یعنی مخاطب عام آن آنطور که به صورت ابتدایی تعیین شده است با واسطهی خود مفضل بوده است، اگر امام مثالیهایی برای مفضل آوردهاند آن مثالها طوری بوده است که مفضل با دانش و تجربیات آن روز خود درک خوبی از آنها داشته است، شاید اگر به جای مفضل کس دیگری به جای او سر کلاس امام علیهالسلام بود مثالها عوض میشدند ... اینکه این درس مربوط به کلاس خصوصی امام علیهالسلام بوده است حداقل به این معناست که شما و حقیری که مخاطب خاص آن مطالب نیستیم دیگر نباید مثل روزنامه این کتاب را بخوانیم و انتظار داشته باشیم تماماً منظور امام علیهالسلام را متوجه شویم ... متن علمی را باید با سیاق علمی خواند، خاصّه که این متن علمی جزوهی یک مدرس برای یک شاگرد خاص باشد و نه کتابی که از ابتدا برای مخاطب عام نوشته شده است و یا حتی جزوهای که سر کلاس عمومی تقریر شده است ...
۲. حقیر حداقل در یک مورد که به نظر میرسید مطالب این کتاب خلاف شواهد علم امروزی باشد بررسیهایی کردم و مطالب آن قابل دفاع بود
۳. قوت مطالب این کتاب به قدری زیاد هست که اگر کسی چیزی از آن را متوجه نشد به راحتی آن عدم فهم دقیق مطالب را به نفهمیدن خودش نسبت دهد و نه به صورت ابتدایی به غلط بودن مطالب آن کتاب و به کل جعلی بودن آن
۴. خواندن این کتاب دل را برای خدا نرم میکند و آنرا مملو از خضوع و خشوع برای خدا کرده و جان را از محبت خدا سیراب میکند تا اگر تا کنون خدا را تعبداً میپرستید بعد از متذکر شدن به اینکه خداوند چگونه بندگانش را به خودشان رها نکرده است و همه را از آنچه که نیازمندش هستند حکیمانه بهرهمند کرده است من بعد خدا را عاشقانه بپرستد ... محبت اصل دین است و عبادت از سر محبت صد شرف دارد به عبادت از سر معرفت خشک و ظاهری ... این ادعاهای شما در مورد این کتاب به شخصه برای حقیر خیلی سنگین بود، ان شاء الله در نگرش خودتان به متون دینی تغییراتی ایجاد کنید، خواندن این مطالب روشنیبخش دل و نوازشگر روح انسان است اگر این حرفها را شعارهای تو خالی گمان نکنید، حرف حقیر را کسی که تجربهاش را داشته باشد به خوبی متوجه میشود و میداند که شعار بدون مغز نیست :Gol: ان شاء الله شما هم شیرینی این کتاب را با قلبتان بچشید و خودتان به شعار نبودن این حرفها معترف گردید :Gol:
یا علی علیهالسلام
آیت الله بروجردی حتی با علامه طباطبایی هم مشکل داشتند و حتی کار را به جاهای باریک کشاندند دیگر چه رسد به اینکه بخواهند با انیشتین سر مسائل جزیی بحث کنند!!!
[/HR]
آیتالله العظمی سبحانی؛ علامه طباطبایی با آیتالله العظمی بروجردی همسو بود
[/HR]
حضرت آیت الله سبحانی با اشاره به برخی شبهات که مسیر علامه طباطبایی با آیتالله العظمی بروجردی همراه و همسو نبوده است، گفتند:چنین ادعایی نسبت به علامه بیمهری است، چرا که حضرت آیتالله بروجردی ایشان را از علمای اسلام معرفی کردهاند.
[/HR]
به گزارش خبرگزاری حوزه،این مرجع تقلید در نهمین همایش اساتید تفسیر قرآن سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم که امشب(13آذر) در دارالقرآن علامه طباطبایی در قم برگزار شد، به تبیین روش تفسیر قرآن به قرآن پرداختند.
ایشان با تاکید بر این که روش تفسیر قرآن به قرآن که توسط علامه طباطبایی اتخاذ شده، منهجی است که قرآن و سنت آن را تاکید میکند، افزودند: روش تفسیر قرآن به قرآن روش درستی است که در عین حال، نافی روشهای دیگر نیست.
ایشان با بیان این که علامه طباطبایی در این روش تفسیری به آیه (تبیان لکل شی ...) استناد کرده،اظهارداشتند: قرآنی که سراسر آن نور است و این نور میتواند اطراف خود را روش سازد، چه طور میشود سیمای خودش خاموش باشد؟
حضرت آیت الله سبحانی افزودند: آیه ای از سوره آل عمران که بیان میدارد برخی از آیات قرآن از محکمات و برخی از متشابهات است، قطعاً متشابه به وسیله محکم تفسیر میشود، از این رو اگر آیات قرآن را به صورت کلی در نظر بگیریم موید این نوع از تفسیر است.
ایشان با استناد به روایات موید روش تفسیر قرآن به قرآن اظهار داشتند: بر اساس آن چه در نهجالبلاغه آمده،آیاتی از قرآن میتواند آیات دیگر را تبیین و تفسیر کند، هر چند در برخی از آیات مانند آیات الاحکام پیرامون نماز زکات و غیره این منهج به تنهایی کافی نیست.
معظم له با بیان اینکه در جاهای مختلفی از قرآن کریم، ابتدای آیات، انتهای آیه و انتهای آیات، ابتدای آن را تفسیر میکند به مثالهایی در این باره اشاره کردند و ادامه دادند: درباره تفسیر قرآن به قرآن، مسائلی مطرح می شود که از سوی برخی افراد این اشکال وارد میگردد.
این مرجع تقلید افزودند: ممکن است گفته شود، تفسیر قرآن بر قرآن عملاً مصدق روش کسی است که گفته است «حسبنا کتاب الله» در حالی بیان این سخن نشان از شناخت اشتباه شخص درباره این روش تفسیری است، چرا که کسی که «حسبنا کتاب الله» را مطرح کرده، تماماً سنت را رها کرده بود که این مسئله با این روش تفسیری، هیچ تشابهی ندارد.
ایشان خاطرنشان کردند: این روش تفسیری در کنار منهجهای دیگر به دنبال ابهام آیات قرآن است و دیگر مناهج هم جای خود را دارند.
معظم له با اشاره به این که برخی اشکالات، مبنی بر این که مسیر علامه طباطبایی با آیتالله العظمی بروجردی همراه و همسو نبوده است، گفتند:چنین ادعای نسبت به علامه بیمهری است، چرا که حضرت آیتالله بروجردی ایشان را از علمای اسلام معرفی کردهاند.
ایشان با بیان خاطرهای از دوران جوانی خودخاطرنشان کردند: روزی به اتفاق پدرم به دیدار آیتالله العظمی بروجردی رفته بودیم که آقای دکتر چهرازی به اتفاق یکی از پزشکان خارجی وارد شد و از آقا درخواست کرد، پاسخ سوالش در مورد دلیل حرام دانستن الکل در شریعت اسلام را بدهد و حضرت آیتالله بروجردی نیز با بیان این که امتیاز انسان به عقل او است و شراب عقل را زائل میکند گفتند، بر همین اساس چیزی که امتیاز انسانی را از بین ببرد حرام است و در ادامه نیز در پاسخ به این که چرا مقدارقلیل الکل که مستکننده نیست، حرام شمرده شده؛ عنوان داشتند چون انسان به ذات خویش زیادهخواه است اگر مقدار کم را حلال کنند به آن راضی نمیشود.
*ارادت آیت الله العظمی بروجردی به علامه
حضرت آیتالله سبحانی ادامه دادند: پزشک سوئدی از آیتالله العظمی بروجردی خواست، پیامی به کنگره علمی در آنکارا بدهند و ایشان نیز گفتند، علامه طباطبایی از علمای اسلام است و تفسیری دارد و میتواند در این مورد مطلبی بنویسند و به من نشان بدهد و سپس از سوی من در کنگره ارائه شود.
این مرجع تقلید خاطرنشان کرد: مرحوم آیت الله علامه طباطبایی چند برگ مطلب درباره علت حرمت الکل در اسلام نوشت و برخی روزنامه های آن زمان نیز آن را انتشار دادند که مشروبات الکلی در اسلام حرام است.
ایشان ادامه دادند:هر کس این حقیقت تاریخی را انکار کند و بگوید خلاف این بوده، من حاضرم با او مباهله کنم.
بنا بر این شما اگر منکر این هستید که رابطه حسنه ای باهم داشته اند و منکر سخنان آیت الله سبحانی از مراجع تقلید هستید می توانید بروید قم و با ایشان مباهله کنید!!
توصیه می کنم این این دو لینک را مطالعه بفرمایید و اگر اشکالی دارید در همان موضوع بیان بفرمایید:
آن دو موضوع کارشناس دارد و جواب های کارشناس قانع کننده می باشد و شما می توانید به همان پاسخ ها مراجعه کنید و اگر اشکالی دارید بپرسید.
askdin.com/thread47008-3.html#post645400
سلام علیکم و رحمة الله،
یهودی بود ولی در اسرائیل تدریس میکرده را اولین بار است که میخوانم و تقریباً اطمینان دارم که اشتباه است چون سالهای پایان عمرش را آمریکا بوده است ... برای این حرفتان سندی هم دارید؟
سلام
بنده ویکی پدیا رو نگاه کردم میگه در ساخت دانشگاه اورشلیم نقش داشته و در امریکا در تایید صهیونیسم سخنرانی کرده!
تا همین حد پیدا کردم
بله نقش داشت و بعداً ابراز پشیمانی کرد، تا اینجای کار را همه قبول دارند، ولی در جزوهای که ادعا شده است نوشتهی او باشد دلیل آن همکاری نوشته شده است، حالا درست یا غلطش را حقیر نمیدانم، ولی به هر حال یک احتمال در توضیح آن همکاری وجود دارد و باید دلیلی داشت که بشود بیخدا و جنایتکار بودن او را به توضیح دومی ترجیح داد ... (در ضمن اینکه انیشتین آمریکایی هم نبود که بگوییم عشق به پیشرفت وطن و حفظ آن داشت و از این دست حرفها
من نمیگم آدم بدی بوده یا آدم خوبی بوده چون علم غیب ندارم بلکه از شواهد میگم شیعه نبوده
احتمال میدم بی دین باشه چون یهود که فلسفه و کلامش ضعیف تر از اون حدی هست که بخواد ی فرد به اون دقیقی رو قانع کنه
اما شدیدا حامی صهیونیسم بوده این از خوندن ویکیپدیا به نظر میاد
بر اساس شهادت دو مسلمان عادل بر یک مسلمان دیگر نماز آیات واجب میشود چنین چیزی که دیگر موضوع بزرگی نیست که شهادت دو نفر عادل آن هم دو نفر مرجع بزرگ شیعه را بخواهیم سر ان کمارزش بدانیم
من کاری به این دو نفر ندارم ولی با دو شاهد نمیشه چیز به این مهمی رو ثابت کرد مثال:
اگر دو خاخام یهودی بیان بگن آیت الله بروجردی با ما مکاتبه داشت و یهودی شده بود ولی مخفی نگه داشته بود آیا ما باید بپذیریم؟
توحید مفضل فطرت انسان را بیدار میکند
اینجا جای این بحث نیست موضوع تاپیک چیز دیگری هست بنده به احترام استاتر چیزی نمیگم اگر میخواید بحث کنید در همون تاپیک ها بحث کنیم
البته شما در تاپیک ملاصدرا هم بحث رو ادامه ندادید و به اصطلاح فرار کردید میترسم بگم و وقت بگذارم و شما پاسخی ندید و هیچی به هیچی
البته وقتی کسی چیزی رو می خونه و بهش اشکال میگیره دو احتمال هست یکی کتاب اشکال داشته و دومی مشکل از خواننده بوده! که احتمال دوم در مورد مطالب دینی قریب به 100 درصده!
سلام
بزرگوار با این دید شما باید در علم و علم آموزی رو تخته کنیم چون نباید علمای گذشته رو نقد کرد چون اونها همه در مسائل دینی نوشتن!!!
ولی سیره بزرگان شیعه این نبوده و اختلاف علمی داشتن
حتی من دیدم گفتن ما قرآن رو هم خوندیم چیزی نداره جز اینکه موسی چه کرد و عیسی جه کرد و بت نپرستید و از اینجور چیزهایی که به درد ما نمی خوره!!!!!!!!!
در مورد قرآن دنیا دنیا بحث هست اون بحث واقعا وسیع هست ربطی به این موضوع کوچیک نداره
بنده تا حدی مطالعات قرآنی داشتم چندین و چند کتاب در اعجاز قرآن و تفسیر داریم
و البته چندین و چند کتاب در رد قرآن و نقد اون اصلا بحث ساده ای نیست!
به نظرم مقابسه توحید مفضل با قرآن اصلا درست نیست
نمیدونم شما اصلا اون کتاب رو خوندید یا نه ولی بنده با دقت زیاد و در حد یادداشت برداری توحید مفضل رو خوندم و روی بعضی از گزاره هاش کلی فکر کردم
شما میتونید بگید حرفم ادعاست ولی برام نظر شما اهمیتی نداره
موفق باشید
بنا بر این شما اگر منکر این هستید که رابطه حسنه ای باهم داشته اند و منکر سخنان آیت الله سبحانی از مراجع تقلید هستید می توانید بروید قم و با ایشان مباهله کنید!!
سلام
من گفتم با علامه طباطبایی مشکل داشتند و مشکلشان را به جاهای باریک کشاندند . دیگر نگفتم که با هم دشمن خونی بودند. ناصر الدین شاه هم به امیر کبیر ارادت داشت و حتی بعد از شهادت امیر کبیر به زیارت قبر او هم رفت ولی آن کاری که نباید می کرد را هم کرد.
به نظر می رسد آیت الله سبحانی داستان پزشک سوئدی برای مباهله گفتند .وگرنه کاملا مشخص است که از نظر عملی آیت الله بروجردی با علامه همسو نبود. ماجرای حاشیه نویسی بحار الانوار و تعطیل کردن کلاسهای درس ایشان غیر قابل انکار است.
[SPOILER] [FONT=times new roman]امام خمینی(ره) ضمن اشاره به تعطیلی درس فلسفه آیتالله العظمی بروجردی با فشار برخی مقدسمآبان قم فرمود: آقای بروجردی خودشان اهل معقول هستند و شخصاً با فلسفه مخالف نیستند.
مخالفت مرحوم آیتالله بروجردی با تدریس اسفار اربعه ملاصدرا تحلیلها و نتایج متفاوتی را به دنبال داشته و دارد. از این رو با توجه به اهمیت این جریان تاریخی و برداشتهای نادرست از آن مسئله در زمان حاضر، بر آن شدیم تا نظرات و تحلیلهای بزرگان حوزه در اینباره را تقدیم مخاطبان گرامی کنیم که در این بخش، نظر حضرت امام خمینی (ره) از نظر میگذرد.
مرحوم استاد علی دوانی(ره) در صفحات 97 تا 100 کتاب «سلسله موی دوست» (خاطرات دوران تدریس امام خمینی) در اینباره خاطرهای از حضرت امام نقل میکند:
«در سال 1388 هجری قمری شنیدیم که مرحوم آیت الله بروجردی گفتهاند که آقای طباطبایی با این درس مفصلی که برای حکمت و فلسفه خود به راه انداخته، به حوزه علمیه ضربه میزند، چرا که حوزه اساسش بر تدریس و نشر علوم دینی، فقه، اصول و حدیث گذاشته شده است.
جوسازی علیه مرحوم علامه طباطبایی به لحظههای بحرانیای رسیده بود. از این رو، من و چند نفر دیگر تصمیم گرفتیم که در حمایت از علامه طباطبایی دست به کار شویم و جلوی واقعه را قبل از وقوع بگیریم.
تمام ترس ما از این بود که مبادا مرحوم آیتالله بروجردی حرفی بزند و افراد مغرض آن را دامن بزنند و در نتیجه کار بر علامه طباطبایی سخت شود. اما نمیدانستیم چه کنیم یا کار را از کجا پیگیری کنم. سرانجام تصمیم گرفتیم نزد امام خمینی برویم و چاره کار را از ایشان بخواهیم. چرا که ایشان هم فقیه مصلح بودند و هم حکیم و استاد بزرگ فلسفه؛ با اینکه شنیدیم که امام کسالت دارند و سرما خوردهاند، ولی چاره نبود؛ شرایط از حساسیت زیادی برخوردار بود.
در یکی از همان شبها با دو - سه نفر از افراد فاضل خدمت امام رفتیم. ایشان طبق معمول، با قلم نی و دوات قدیمی، با خط خوش و زیبای خود، مشغول نوشتن درسی بودند که در همان روزها به تدریس آن مشغول بودند. سلام کردیم و نشستیم. امام آخرین سطر را بر روی کاغذ لیمویی صیقل زدهای به سبک قدما نوشتند و قلم را در جاقلمی دوات گذاشتند.
سپس ضمن احوالپرسی از ما منتظر ماندند که بدانند برای چه آمدهایم. یکی از ما گفت: "شما خودتان استاد فلسفه حوزه علمیه بودهاید. این روزها بر اثر گسترش مکتب مادی و تبلیغات الحادی، تدریس فلسفه بیش از هر وقت دیگر لازم و ضروری است. فعلاً آقای طباطبایی پیشرو استادانی است که در حوزه، فلسفه تدریس میکنند. شنیدهایم نزد آیتالله بروجردی بر ضد ایشان جوسازی شده و ممکن است تصمیم حادی بگیرند و عکس العمل نشان دهند که به زیان آقای طباطبایی تمام شود." خلاصه، از ایشان خواستیم که هر طور شده با آیتالله بروجردی ملاقات کنند و اگر بتوانند ایشان را متوجه غرضورزیهای اطرافیان یا ساده اندیشان بکنند.
اما امام فرمودند: نمیشود در این باره چیزی به آقای بروجردی گفت و چون یکی از دوستان اصرار کرد، امام با عصبانیت گفتند: من چه کنم، کسانی در منزل آقای بروجردی هستند که نمیگذارند کاری برای اسلام انجام بگیرد.
پس از چند لحظه سکوت، اضافه کردند: آقای بروجردی خودشان اهل معقول (استاد فلسفه و علوم عقلی) هستند و شخصاً با فلسفه مخالف نیستند. وقتی بروجرد بودند و خبر به قم رسید که گذشته از خارج فقه و اصول، فلسفه هم تدریس میکنند، چند نفر از افراد مقدس از قم بلند شدند رفتند بروجرد و کاری کردند که ایشان را واداشتند که تدریس فلسفه را ترک کنند تا مبادا به حوزه علمیه قم هم سرایت کند و کار به جای باریکی بکشد. ایشان هم از ترس هو و جنجال مقدس مآبان آن را ترک کردند.
بعد امام گفتند: آقای طباطبایی مرد بزرگی است، حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است. ولی من شنیدهام که این روزها خیلیها به درس فلسفه ایشان میروند. من عرض کردم، بله. فرمودند: مثلاً چقدر؟ گفتم، صبحها در مسجد سلماسی اسفار میگویند و بنده هم میروم، حدود 200-300 نفر هستند.
فرمودند: شنیدهام آشیخ حسینعلی (منتظری) هم در مسجد امام حکمت میگوید؟ عرض کردم، بله ایشان هم شرح منظومه تدریس میکنند، بنده هم میروم و حدود یکصد و پنجاه نفر شاگرد فلسفه دارند.
حضرت امام (ره) به یکی از فضلای حاضر که او نیز از شاگردان معروف خود امام بود فرمودند: تو هم که شنیدهام فلسفه میگویی! آن فرد فاضل گفت: بله. امام فرمودند: چقدر پای درس تو میآیند؟ گفت: حدود پنجاه نفر.
در این لحظه امام با ناراحتی فرمودند: خوب، ببینید کی حوزههای علمی شیعه اینقدر فلسفه خوان داشته است؟ آیا اینها همه فلسفه را میفهمند؟ فلسفه در طول تاریخ خود، قاچاق بوده و باید آن را به صورت قاچاق خواند. به خصوص در حوزههای علمیه؛ اینقدر زیاد و برای همه کس درس نگویید و اجازه ندهید همه بیایند و بنشینند. مگر همه اینها اهل هستند؛ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند، به طوری که منحرف نشوند، کم هستند.
سپس مکث کردند و افزودند: وقتی من در صحن حضرت معصومه (سلام الله علیها) حکمت درس میگفتم، حجرهای را انتخاب کرده بودم که حدود 17 نفر جا داشت. عمداً چنان جایی را انتخاب کرده بودم که بیشتر نیایند. به آنهایی که میآمدند و افراد خاص و شناخته شدهای هم بودند میگفتم، درس مرا بنویسید و بیاورید. اگر دیدم فهمیدهاید، اجازه میدهم بیایید وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید چون مطالب را درک نمیکنید و باعث زحمت خواهید شد؛ هم زحمت خودتان و هم زحمت من؛ چون خواهید گفت که ما پیش فلانی فلسفه خواندهایم.
بعد فرمودند: اگر من هم جای آقای بروجردی و رئیس و سرپرست حوزه بودم، از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی، احساس مسئولیت میکردم. وضع حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و علوم دینی است. البته در کنار آن هم عدهای که مستعد هستند، - مخصوصاً این روزها- با حفظ شرایط و رعایت وضع حوزه و مسئولیتی که فقیه مرجع مسئول حوزه دارد، میتوانند معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آنها بکند و بتوانند در برابر خصم مسلح باشند؛ ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتابهای فلسفه آن هم در حوزه.
آنگاه افزودند: آقای بروجردی را نمیشود دید، آن هم برای این کار؛ نمیگذارند آنطور که میخواهید مطالب را به ایشان برسانند. به نظرم خوب است آقای طباطبایی چند ماهی تمارض کنند و درس فلسفه را تعطیل کنند و مسافرت بروند تا وضع فعلی قدری آرام بگیرد و بعد که برگشتند، برای عده کمتری و در گوشهای درس خود را بگویند. آشیخ حسینعلی (منتظری) هم درس فلسفه را کمتر بگوید. فعلاً صلاح در این است. تا بعد چه بشود ... یکی- دو روز بعد جریان را به استاد فقید علامه طباطبائی گفتیم و ایشان هم که در آغاز حاضر به این کار نبودند سرانجام قبول کردند و به مسافرت رفتند. به این ترتیب ماجرا پایان گرفت.»
(سلسله موی دوست ، خاطرات دوران تدریس امام خمینی(ره) ، ص97 تا 100)
از مطالب امام، نکات بسیاری استفاده میشود که به 9 مورد آن اشاره میکنم:
1. آقای بروجردی خودشان اهل معقول (استاد فلسفه و علوم عقلی) هستند و شخصاً با فلسفه مخالف نیستند.
در زندگینامه آیت الله بروجردی آمده است که ایشان علاوه بر فقه و اصول و رجال، در درس فلسفه دو فحل این فن، یعنی آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی، حاضر شد و از آنها استفاده کرد.
عارف متأله ملا محمد کاشانی معروف به آخوند کاشی، و حکیم جانگیرخان قشقایی از شاگردان عارف بزرگ حکیم صهبا آقا محمد رضا قمشهای بودهاند.
2. وقتی بروجرد بودند و خبر به قم رسید که گذشته از خارج فقه و اصول، فلسفه هم تدریس میکنند، چند نفر از افراد مقدس از قم بلند شدند رفتند بروجرد و کاری کردند که ایشان را واداشتند که تدریس فلسفه را ترک کنند تا مبادا به حوزه علمیه قم هم سرایت کند و کار به جای باریکی بکشد. ایشان هم از ترس هو و جنجال مقدسان آن را ترک کردند.
همچنین حضرت امام در ماههای آخر عمر شریف خود (3 اسفند 67) درباره وضع نامناسب تدریس فلسفه در ایام جوانی خود میفرماید: «یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار مىرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود.» (پیام (منشور روحانیت) به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات/ صحیفه امام ج21 ص 279)
3. کسانی در منزل آقای بروجردی هستند که نمیگذارند کاری برای اسلام انجام بگیرد.
جالب این است که شهید آیت الله مطهری نیز به این مسئله اشارهای داشته است. استاد شهید در یکی از کتابهای خود میگوید: «من هشت سال نزد مرحوم آقاى بروجردى (اعلىاللَّه مقامه) درس خوانده بودم و حقیقتا به شخص ایشان خیلى اعتقاد داشتم و واقعا او را یک مرد روحانى مىدانستم. البته اینکه افرادى (از جمله خود من) به دستگاه ایشان انتقاد داشتند، به جاى خود، اما من به شخص این مرد معتقد بودم، یعنى او را یک مرد روحانى واقعى و کاملا مؤمن و معتقد و خداترس مىدیدم.»
(مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج4 ص 533)
یعنی بین شخص آیت الله بروجردی و دور و بر ایشان و دستگاه ایشان فرق بود و به قول حضرت امام آنها «نمیگذارند آنطور که میخواهید مطالب را به ایشان برسانند.»
. آقای طباطبائی مرد بزرگی است، حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است.
علامه طباطبایی همیشه نزد امام مورد احترام بود چنانکه بعد از وفات مرحوم علامه طباطبایی، حضرت امام فرمودند: «من قبلًا باید از این ضایعهاى که براى حوزههاى علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایى است اظهار تأسف کنم و به شما و ملت ایران و خصوص حوزههاى علمیه، تسلیت عرض کنم. خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیاى اسلام محشور فرماید و به بازماندگان ایشان و به متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید. (سخنرانى در جمع مسئولان بنیاد شهید، 25 آبان 1360؛ صحیفه امام، ج15 ص 363)
5. کی حوزههای علمی شیعه اینقدر فلسفه خوان داشته است؟ آیا اینها همه فلسفه را میفهمند؟
6. اینقدر زیاد و برای همه کس درس نگویید و اجازه ندهید همه بیایند و بنشینند. مگر همه اینها اهل هستند؛ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند، به طوری که منحرف نشوند، کم هستند.
7. به آنهایی که میآمدند (درس فلسفه امام) و افراد خاص و شناخته شدهای هم بودند میگفتم، درس مرا بنویسید و بیاورید. اگر دیدم فهمیدهاید، اجازه میدهم بیایید وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید چون مطالب را درک نمیکنید و باعث زحمت خواهید شد؛ هم زحمت خودتان و هم زحمت من؛ چون خواهید گفت که ما پیش فلانی فلسفه خواندهایم.
[/SPOILER]
[SPOILER]«سیدمحمدحسین» همچون «سیدمحمدحسین طباطباییبروجردی»، مرجع تقلید وقت در قم، دوره تحصیل را سپری کرده بود و زمان آغاز تدریس بود. اما همچون دیگر اساتید حوزه به سراغ علوم رایج یعنی فقه و حتی اصول نرفت و دو علم مغفول «فلسفه و تفسیر» را برگزید؛ چرا که او منتقد شیوه و چارچوبهای آموزشی حوزه بود: «اگر در علوم [حوزههای علمیه دینی] نظری با توجه بیفکنی، خواهی یافت که این علوم به گونهای تنظیم و تدوین شده است که در آنها نیازی به طرح قرآن نیست و چهبسا محصلی همه آن علوم [صرف، نحو، بیان، لغت، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول] را فرا گیرد و به پایان رساند و سپس در همه آنها تضلع و تبحر یافته و مجتهد شود، در حالی که قرآن نخوانده و صفحهای از قرآن را هرگز لمس نکرده است!»(6) او از دیگر سو، در پی توسعه مارکسیسم در ایران در زمان پیشهوری و پس از آن توسط تودهای، فلسفه را تنها راه مقابله با آنان میدانست: «من که از تبریز به قم آمدهام، فقط و فقط برای تصحیح عقاید طلاب براساس حق و مبارزه با عقاید باطله مادیین و غیر ایشان است. در آن زمان که درس فلسفه به صورت مخفی و خصوصی خوانده میشد، طلاب و قاطبه مردم به حمدالله مومن و دارای عقیده پاک بودند و نیازی به تشکیل حوزههای علنی اسفار نبود، ولی امروز هر طلبهای که وارد دروازه قم میشود، با چند چمدان پر از شبهات و اشکالات وارد میشود و امروز باید به درد طلاب رسید و آنها را برای مبارزه با ماتریالیستها و مادیین براساس صحیح آماده کرد...»(7) او این ادله را در پاسخ به «آیتالله بروجردی» میگفت که از او خواسته بود، درس فلسفهاش را تعطیل کند. همچنانکه «آیتالله خمینی» هم پس از مدتی درس فلسفه اسفار خود را متوقف کرد و «آیتالله منتظری» به جای «منظومه»، اشارات میگفت. فضای حاکم بر حوزه کاملا با تدریس فلسفه تقابل داشت، به گونهای که «رضا گلسرخی» یکی از طلبههای آن دوره میگوید: «آقای فقیه صمدی و آقای فاضلکاشانی و آقای راستی با آقای طباطبایی مخالف بودند. حتی فقیه صمدی نسبت به ملاصدرا تعبیر بسیار زنندهای داشت؛ او را [...] میخواند، میگفت: «کتاب اسفار نجس است و آن را باید با انبر برداشت.» او از شاگردان حاج شیخمیرزا مهدی اصفهانی بود. یک بار نیز کتاب اسفار را از بالای کتابخانه مدرسه به پایین پرتاب کرده بود. منظور این است که بیشتر حوزههای علمیه با فلسفه مخالف بودند. در مشهد نیز چنین جوی حاکم بود. همین آقای فقیه صمدی- که مرید آقای میرزامهدی اصفهانی بود- میگفت: «آقای میرزامهدی اصفهانی خوب فهمیده که با فلسفه مخالفت کرده است. » شاگردانش نیز با فلسفه مخالف بودند.»(8)همچنین «علیاصغر مروارید» در تایید این نظر ادامه میدهد: «آقای طباطبایی از همان زمان با ترس و واهمه تدریس فلسفه را شروع کرد و شاید محور قضایای مخالف فلسفه، بیشتر طلبههای مشهدی بودند. مثلا آقای خزعلی از آن کسانی بود که آن اوایل، حتی نسبت به آقای خمینی به خاطر اینکه فلسفه میداند، علاقه زیادی نشان نمیداد.»(9) «سیدمصطفی برقعی» نیز از قول «علامه طباطبایی» اختلاف بین او و آیتالله بروجردی را نقل میکند و میگوید: «علامه طباطبایی برای بنده فرمودند که حاج احمد از حضرت آیتالله بروجردی برای من پیام آورد که «چرا وقتی آمدم قم شما از من دیدن نکردید و بعد از اینکه شما این درس فلسفه را شروع کردید مثل باران از نجف و سایر بلاد برای من نامه میآید که با وجود بودن تو در این شهر چرا ایشان حکمت را شروع کرد؟!» من جواب دادم: وقتی که آقا تشریف آوردند قم، من تبریز بودم. نامه تبریک ورودشان را نوشتم؛ جوابی هم که مرحمت فرمودند، موجود است. پس من وقتی آمدم قم، ایشان بایستی از من دیدن کرده باشند که نکردند. بعد که آمدم قم، مطالعه کردم در برنامه درس حوزه، تا بدانم در کدام رشته نقص دارد، کسر دارد. دیدم حکمت است و آن به دلیل اشکالاتی است که تودهایها در اذهان انداختهاند و ما بایستی که این ایرادات را رد کنیم، لذا شروع کردم به گفتن فلسفه و جواب گفتن به اشکالات تودهایها.»(10) این بگومگو ادامه داشت که در نهایت به آیتالله منتظری که در آن زمان یکی از ممتحنهای وقت حوزه علمیه قم بود و شاگرد بسیار نزدیک به آیتالله بروجردی، پیغام دادند که «آقای بروجردی دستور دادند که به فلانی یعنی آشیخ حسینعلی بگو دیگر درس منظومه نگوید و شاگردهای آقای طباطبایی را اسمهایشان را بنویسد تا شهریه آنان را قطع کنیم.»(11)منتظری نزد آیتالله بروجردی میرود و میگوید: «این چیزی که شما راجع به درس آقای طباطبایی فرمودید اولا من که شاگردان ایشان را نمیشناسم و ثانیا... آقا، از درسهای حوزه آن قسمت که در دانشگاهها و در دنیا یک مقداری روی آن حساب میکنند همین فلسفه است و این برای شما هم بد است، فردا میگویند آیتالله بروجردی فلسفه را تحریم کرده، این چیز خوبی نیست.»(12) سپس آقای بروجردی پاسخ میدهد: «من هم میدانم. من خودم در اصفهان فلسفه خواندهام، ولی نمیدانید که از مشهد چقدر به ما فشار میآورند... از طرف دیگر بعضیها مسائل فلسفه را درک نمیکنند، فکرشان منحرف میشود، من در اصفهان که بودم، یک طلبهای از درس فلسفه آخوند کاشی که آمد، گفت من الان یک تکه خدا هستم... وقتی مرحوم صدرالمتالهین در اسفار میرسد به حرفهای صوفیه و عرفا، آن وقت اینجا کشش میدهد، اینها را خیلی افراد درک نمیکنند و عوضی میفهمند.»(13)
آیتالله منتظری در کتاب خاطرات خود اینگونه ادامه این گفتوگو را روایت میکند: «گفتم پس اجازه بدهید، من خودم اشارات درس بگویم و به آقای طباطبایی هم بگویم کتاب شفا یا یک کتاب دیگر که جاذبه داشته و حرفهای درویشی نداشته باشد، بگویند، گفتند: ایشان اطاعت نمیکند؛ گفتم نه آقا همه مطیع شما هستند، چه کسی تخلف میکند؟! گفتند اگر قبول کند که خیلی خوب است. بعد رفتم منزل مرحوم علامه طباطبایی- خدا رحمتش کند- ایشان در خانه زیر کرسی نشسته بودند، اتفاقا چند روز بود، مریض بودند- اواخر رجب بود- جریان را به ایشان گفتم، ایشان اول ناراحت شد و فرمود: «این چه وضعی است! با فلسفه که نمیشود، مخالفت کرد! من شاگردهایم را برمیدارم میروم کوشک نصرت [محلی در خارج قم] آنجا درس میگویم.»؛ گفتم آقا ببینید طلبههایی که آمدهاند قم، فقط برای اسفار شما که نیامدهاند، اینها درس خارج آقای بروجردی را هم میخواهند، شهریه هم میخواهند، آخر کوشک نصرت در بیابان، اینکه عملی نیست! شما عنایت بفرمایید، من هم به آقای بروجردی گفتم که ایشان از نظر شما تخلف نمیکنند. شما حالا که مریض هستید، نزدیکیهای ماه رمضان هم که طلبهها میروند، آن وقت بعد از ماه رمضان درسشفا» بگویید، ایشان گفتند آخر انسان مطالب را چگونه... گفتم باباجان در این کتاب شفا یک جا لفظ «وجود» هست، شما در این لفظ هر چه مبنا و نظریه راجع به وجود دارید بفرمایید. بالاخره ایشان مرجع ما و رئیس حوزه علمیه است و باید با هم بسازیم؛ در نهایت ایشان به زور قبول کردند و به همین شکل هم عمل کردند.»(14)
نهتنها تدریس فلسفه، بلکه تفسیر نیز در میان حوزویان کراهت داشت. اما آنچه بیش از تدریس تفسیر برای علامه حاشیه ایجاد کرد، حاشیه او بر بحارالانوار ملامحمد باقر مجلسی بود. «حسین حقانی» میگوید: «علامه طباطبایی یک پاورقی بر بحارالانوار مجلسی نوشت که در آنجا از فلسفه دفاع کرده و مخالفان آنها را محکوم کرده بود. این قضیه به نجف رسید و آقا سیدعبدالهادی شیرازی(ره) [از مراجع تقلید نجف و دوستان آیتالله بروجردی] طی اعلامیهای که در قم پخش شد، علامه را تقریبا تکفیر کرد! در آن زمان علامه در مسجد امام [حسن عسکری] درس فلسفه گذاشته بود و ما هم به این درس میرفتیم، تا اینکه این جوسازیها باعث شد، درس تعطیل شود.»(15) مخالفت با تفسیر علامه، در پی آن بود که او علت خطای علامه مجلسی در تفسیر عقل را دو چیز میدانست: «سوءظن به فیلسوفان و کسانی که از روش عقلی در معارف پیروی میکنند و نیز یکسان انگاشتن همه روایت.»(16) او معتقد بود که «[مجلسی] با وجود اجتهاد و بصیرت در روایات و احادیث، در مسائل عمیق فلسفی وارد نبوده و لذا نتوانسته است مانند شیخ مفید و سیدمرتضی و خواجه نصیر و علامه حلی پاسداری و حفاظت از مکتب بکند و در بیانات خود دچار اشتباه شده و بحارالانوار را از ارزش واقعی خود تنزل داده است و به همین جهت تصمیم گرفت پاورقیهایی بر آن بنویسد که تا جلد ششم، این کار صورت گرفت. ولی از ایشان درخواست شد از برخی ایرادات صرفنظر کند؛ ایشان حاضر نشد و استدلال کرد اگر قرار باشد به واسطه بیانات علامه مجلسی، ایرادات عقلی و علمی بر امامان معصوم (علیهمالسلام) وارد شود، حاضر نیستم آنها را به علامه مجلسی بفروشم. بههر حال از جلد ششم به بعد پاورقیها به چاپ نرسید.»(17) انتقاد از علامه مجلسی در آن زمان در میان حوزویان جرمی نابخشودنی بود که هیاهویی را بر سر زبانها انداخت و او به دلیل گفتن «قدا خطا المجلسی» تکفیر شد. او کاملا متفاوت با سایر مدرسین حوزه و فقها بود؛ بهرغم تدریس تفسیر و فلسفه، مهندس ناظر مدرسه حجتیه [به دلیل آشنایی به محاسبات و هندسه] شده بود، با وجود جایگاه فقهیاش هیچگاه رساله علمیه منتشر نکرد، فتوا نداد، امام جماعت نمیشد و حتی برای تدریس بر فراز منبر نمینشست. او همواره در پوشیدن لباس رسمی فقها و روحانیون، از این قالب تبعیت نمیکرد.
6- المیزان، جلد 5، ص276
7- مرزبان وحی و خرد، ص220
8- کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (تاریخ حوزه علمیه قم)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1380، ص222
9- همان، ص220
10- همان، ص214
11، 12، 13 و 14- خاطرات آیتالله منتظری، سایت اینترنتی آیتالله منتظری، جلد اول، صص 138-137
15- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (تاریخ حوزه علمیه قم)، ص218
16- مرزبان وحی و خرد، ص675
17- همان، صص97-96 [/SPOILER]
آن دو موضوع کارشناس دارد و جواب های کارشناس قانع کننده می باشد و شما می توانید به همان پاسخ ها مراجعه کنید و اگر اشکالی دارید بپرسید.
[SPOILER]این را در متن پنهان آوردم تا موضوع اصلی منحرف نشود.
درباره لینک اول که لطف فرمودیدو در همانجا مطالبی گذاشتید انشاءالله در همانجا خدمت شما خواهیم آمد.
اما درباره ی لینک دوم در واقع کارشناس هیچ جوابی ندادند بلکه مطلبی از جایی کپی پیست کرده بودند و تمام مدت بدون دلیل منطقی داشتند از آن دفاع می کردند. من مستقیما به ایشان این را نگفتم تا ناراحت نشوند اما دائما داشتم از روی عمد به کپی پیست کردن خودم اشاره می کردم تا ایشان متوجه کارشان بشوند در آخر هم که دیدم رویکرد غیر منطقی گرفتند و هرچه من آوردم را بدون دلیل رد می کنند و به گونه ای حرف می زنند که گویا تخصص جانورشناسی دارند بحث را رها کردم[/SPOILER]
سلام علیکم جناب عصران،
فرموده بودید:
آیت الله بروجردی حتی با علامه طباطبایی هم مشکل داشتند و حتی کار را به جاهای باریک کشاندند دیگر چه رسد به اینکه بخواهند با انیشتین سر مسائل جزیی بحث کنند!!!
ولی مطالبی که در پست آخرتان نوشتید این بیان را پشتیبانی نمیکند ... خودتان هم قبول دارید که مرحوم آیتالله بروجردی مخالف فلسفه نبودهاند و تنها برخی نگرانیها را در مورد گسترش بدون کنترل آن داشتند که بخشی از آن هم ناشی از فشارهایی بود که مقدسمآبان به ایشان میآوردند و ایشان در کسوت زعیم شیعه میبایست مانع از تفرق روحانیت در اسلام میشدند تا به تدریج قاطبهی روحانیت به مسیر درست خود راه یابد که در کلام مرحوم امام هم همین مطلب را بیان کردید که خدا خودش حوزه را حفظ کرد. با این حساب اگر مرحوم آیتالله بروجردی به صورت مخفیانه با یک دانشمند فیزیک صحبت از معقولات کنند اشکالی نخواهد داشت و عجیب نخواهد بود ...
با این حال مطلب چیز دیگری است ... اگر آن جزوهای که به انیشتین نسبت داده شده است را بخوانید میبینید که در آن صحبتی از فلسفه نیست و اتفاقاً نویسنده که مدعی است انیشتین باشد نسبت به فلاسفه موضع مخالف و حتی زنندهای دارد (که خبر از نفهمیدن فلسفه توسط خود نویسنده دارد) و در عوض خیلی شیفتهی مرحوم علامه مجلسی است و دلدادهی روایات و علوم مکنونی است که در قرآن و روایات موج میزنند و هنوز کسی به موشکافی گسترهی آنها اقدام نکرده است (گرچه کارهایی در این زمینه شده است و خود مرحوم علامهی مجلسی هم چنین اقدام ارزشمندی کردهاند) ... با این حساب حتی اگر مرحوم آیتالله بروجردی هم مخالف فلسفه بودند باز این مسأله نمیتوانست انتساب آن جزوه به ارتباط بین ایشان و انیشتین را رد نماید و بلکه در همان جهت قابل فهم بود، اما اینکه مرحوم علامه مخالف فلسفه نبودند و خودشان اهل معقولات بودند سبب میشود تا نشود راحت آن انتساب را پذیرفت و نه راحت آنرا رد کرد، چون در این صورت دوم باید مدّ نظر داشت که مرحوم آیتالله بروجردی منبع موضعگیری منفی نویسندهی آن جزوه بر علیه فلسفه و فلاسفه نبوده است و تنها با آن موضعگیری مخالفت جدّی نکردهاند و رعایت مخاطب خود را کردهاند ...
با این حساب به نظرم آنچه شما بیان کردید نه میتواند راحت احتمال آن ارتباط را مخدوش اعلام کند و نه آنرا اثبات کند. موافق هستید؟
یا علی علیهالسلام
پسنامه:
[SPOILER]این را در متن پنهان آوردم تا موضوع اصلی منحرف نشود.
درباره لینک اول که لطف فرمودیدو در همانجا مطالبی گذاشتید انشاءالله در همانجا خدمت شما خواهیم آمد.
اما درباره ی لینک دوم در واقع کارشناس هیچ جوابی ندادند بلکه مطلبی از جایی کپی پیست کرده بودند و تمام مدت بدون دلیل منطقی داشتند از آن دفاع می کردند. من مستقیما به ایشان این را نگفتم تا ناراحت نشوند اما دائما داشتم از روی عمد به کپی پیست کردن خودم اشاره می کردم تا ایشان متوجه کارشان بشوند در آخر هم که دیدم رویکرد غیر منطقی گرفتند و هرچه من آوردم را بدون دلیل رد می کنند و به گونه ای حرف می زنند که گویا تخصص جانورشناسی دارند بحث را رها کردم[/SPOILER]
[SPOILER]
آن تاپیک بسته شده بود و نتوانستم آنجا جواب بدهم ولی با این انتقاد شما به کارشناس آن تاپیک به عنوان نظر شخصی موافق نیستم ... البته اینکه امام صادق علیهالسلام فرمودهاند که خداوند این علم را به آن جانور داده است که اگر مار بخورد دیگر هرچقدر هم که تشنه باشد آب نخورد تا زهر در بدنش اثر نکند اینطور به نظر حقیر میرسد که اشتباه بودن خوردن مار را یا نفی میکند و یا آنرا یک اشتباه قابل قبول برای حیوان شمرده است، چه آنکه اگر همین حیوان اشتباهاً بیفتد در دره به طور کلی زنده نمیماند و اگر برای مواجه با اثر مخرب سمّ مار در او دانشی وضع شده باشد این یعنی آن موقعیت چندان هم خارج از نقطهی طراحی و خلقت آن جانور نبوده است، مثلاً چون اشتباهی است که زیاد پیش میآید برای بقای جانور لازم است در نتیجه باید برای مواجههی با آن دانش و مهارت لازم را داشته باشد، شاید هم اصلاً اشتباه نباشد و اگرچه غذای اصلی آن جانور نیست ولی غذای فرعی آن است ... به هر حال باور کردن چنان مطلبی که درست بوده باشد خلاف عقل نیست ... حداکثر میتوان گفت همانطور که جناب جوجهاردکزشت هم گفتند گفت که شاید گونهای جانوری بوده که آن موقع مفضل آنرا میشناخته و برایش طبیعی بوده است که چنان مطلبی برایش نقل شود و الآن آن گونه منقرض شده است یا به اندازهی کافی مطالعه نشده است ... اینکه کسی بگوید چنین چیزی نیست چون تا کنون بنده در هیچ مستند علمی آنرا ندیدهام استدلال عجیبی است، زیرا نه هر مطلب علمی حتماً در یک مستند ویدئویی یافت میشود و نه کسی راحت میتواند بگوید که بنده تمام مستندها را با دقت تمام دیدهام، حداقلش این است که مستندهایی که در آینده ساخته خواهند شد را ندیده باشد ... این هم که کسی بگوید این مطلب حتماً افسانه است چون در قرنهای اخیر چنان افسانههایی وجود داشته است باز دلیل نیست، چون ممکن است گفته شود که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ... بله باور کردن اینکه این حیوان با نگاهش مار را بکشد سخت است (گرچه باز غیرممکن نیست) اما باور اینکه گونهای بوده که مار هم گاهی شکار میکرده است و میخورده است و مردم از آن افسانهها ساختهاند خیلی سخت نیست ... سخت است؟
[/SPOILER]
چرا این همه کناره روی در گفتگو؟؟
سر انجام دین انیشتین چه بود اینو بگید
سلام علیکم،
چه انتظاری دارید؟ خودش نگفته باشد ما بجایش حرف بزنیم؟
تنها چیزی که همه رویش اتفاق نظر دارند این است که در خانوادهای یهودی به دنیا آمده و در نتیجه احتمالاً یهودی بزرگ شده است، اینکه بعداً به خدا کافر شده باشد یا به خدای ادیان کافر شده باشد یا یهودی مانده باشد و یا مسلمان شیعه شده باشد را دیگر تنها میتوان تلاش کرد احتمالاتشان را بررسی کرد ... به نظر حقیر این احتمال که او شیعه شده باشد منتفی نیست ولی این به معنای اینکه مسلمان بودن او را اثبات کرده باشم هم نیست. اگر آن جزوهی منتسب به او حقیقتاً نوشتهی خودش باشد آن وقت این احتمال مطرح میشود که نه تنها او که نیوتون و داوینچی و لاوازیه و فلمینگ و برخی دیگر از دانشمندان مطرح غربی هم شیعه شده بودهاند ... تمامی اینها محتمل است ولی هیچ کدام به این راحتی اثبات نمیشوند ...
یا علی علیهالسلام
به گزارش «شیعه نیوز»، در پی انتشار مطالبی در برخی سایتهای خبری در خصوص ارسال نامهای از طرف انيشتین به آیتالله بروجردی ـ قدس سره ـ پایگاه اطلاع رسانی بیت معظم له در گفتگویی با نوه معظم ایشان در این خصوص گفتگویی را انجام داده است که به شرح زیر است :همان گونه که مطلع هستيد، اخیراً برخی از خبرگزاريها و پایگاههای اطلاعرسانی، نامهای از آقاي انيشتین به حضرت آیتالله العظمی بروجردی ـ قدس سره ـ منتشر کرده و مطالبی در زمينة ارتباط آن دو با یکدیگر بيان نمودهاند. از حضرتعالی درخواست داریم که اگر دراینباره اطلاعی دارید، بیان بفرمایید تا پرسشهای متعددي كه در ذهن بسیاری از پژوهشگران پدید آمده و با این پایگاه اطلاعرسانی در میان گذاشتهاند، پاسخ داده شود.
پرسش: لطفاً چگونگی ارتباط حضرت آیتالله العظمی بروجردی (قدس سره) با آقای انیشتین را بیان فرمایید.
پاسخ: جناب آقای انیشتین و آیتالله العظمي بروجردی با یکدیگر به طور مستقیم ارتباط نداشتهاند؛ نه آقای انیشتین به ایران آمده و نه آیتالله العظمي بروجردی به آمریکا رفته بودند؛ اما یک رابط قوی بین آن دو وجود داشت و آن، آقای پرفسور حسابی بود. ایشان از یک سو شاگرد انیشتین بود و با ایشان ارتباط داشت و از سوی دیگر، از ارادتمندان و علاقهمندان به آیتالله العظمي بروجردی بود و بسیار خدمت ایشان میآمد. اینجانب هم، چه در تهران و چه در قم، با دکتر حسابی در ارتباط بودم و خدمت ایشان میرسیدم.انیشتین، آغازگر مسیر گذر از ماده به ماورا
پرسش: حضرت آيتالله علوي، آیا قرائن و شواهدی دال بر این ارتباط وجود دارد؟
پاسخ: در همان ایام ـ حدود 42 سال قبل ـ پیش از آنکه بحث ارتباط آیتالله العظمي بروجردی و انیشتین مطرح شود، آقای دکتر حسابی جریانی را در این رابطه برای بنده بیان کردند. ایشان گفتند: «پس از آنکه نظریه نسبیت انیشتین در محافل علمی مطرح شده بود، روزی خدمت آیتالله العظمي بروجردی رسیدم. ایشان از من درباره این نظریه توضیح خواستند و بنده هم این نظریه را به طور مبسوط شرح دادم. آیتالله العظمي بروجردی سؤالات دقیقی میپرسیدند و من هم جواب میدادم. وقتی مطلب تمام شد، به من فرمودند: سلام مرا به آقای انیشتین برسان و بگو شما موفق شدید از فیزیک روزنهای به متافیزیک باز کنید». آقای پرفسور حسابی دقیقاً همین تعبیر را از آیتالله العظمي بروجردی مطرح کردند. این داستان دلالت میکند که بین انیشتین و آیتالله العظمی بروجردی، از طریق دکتر حسابی، ارتباطی ـ هرچند در حد پیغام ـ بوده است؛ اما درباره مسلمان و شیعه شدن آقای انیشتین ـ که بعدها مطرح شد ـ اطلاع دقیق و قابل اثباتی نداریم.
انیشتن اگر بیشتر عمر میکرد، شاید بسیاری از مسائل را باز میکرد. امیدواریم دوباره مغز متفکری همچون او شکل بگیرد و کارهای او را دنبال کند و به قول آیتالله العظمي بروجردی، از عالم فیزیک به ماورای ماده راه یابد. اگر ماده ورایی داشته باشد، علمِ به ماده نیز باید به ماورای ماده منتهی شود. اساساً شناخت کامل، به آن سوی ماده پر میکشد. توجه به ماورای ماده، مسئلهای است که نمیتوان با یک احتمال کوچک، آن را از انیشتین نفی کرد. چنین رایحهای در بسیاری از دانشمندان بزرگ استشمام میشود؛ اما اینکه انیشتین در این زمینه به چه مرتبهای رسیده است، باید بررسی و اثبات شود.اثباتناپذیر و انکارناپذیر بودن ارتباط
پرسش: حضرت استاد، لطفاً بهمنظور روشنتر شدن مطلب برای مخاطبان، توضيحات بيشتري ارائه فرماييد.
پاسخ: مسئله ارتباط بین انیشتین و آیتالله العظمي بروجردی، همچون معمایی است. از یک سو نمیتوان به طور کلی آن را نفی کرد؛ چون میدانیم که دستکم در حد پیغامرسانی از طریق پروفسور حسابی، بین آن دو ارتباط بوده است. همچنین مطالبی که اکنون از قول انیشتن و آیتالله العظمي بروجردی نقل میشود، مطالب بلندی است و کار هر کسی نیست. کسی که به فلسفه و کلام اسلامی آشنایی داشته باشد، متوجه این نکته میشود.
از سوی دیگر، دلایل کافی و اثباتکننده در اینباره موجود نیست و نمیتوان صرفاً به قراین موجود بسنده کرد. انیشتن شخصیت بزرگی است و جدا از مسلمان یا یهودی بودن، متعلق به بشریت است. آیتالله العظمي بروجردی نیز شخصیت بسیار بزرگی است. ازاینرو، وقتی چنین مطالبی درباره این شخصیتها مطرح میشود، باید با ادله قوی سخن گفت. ما به دنبال این ادله هستیم؛ اما آنچه تا کنون ارائه شده، قرائن ناقصی هستند که نتیجه قاطعی را اثبات نمیکنند.1. اثباتناپذیری
الف) نیافتن نامههای ادعاشده: ما در مجموعه آثار آیتالله العظمي بروجردی هیچ نامهای به آقای انیشتین، یا پاسخی به نامه ایشان نیافتهایم. البته این به مفهوم انکار اصل مسئله نیست؛ زیرا بیشتر نامههای ایشان هماکنون موجود نیست؛ مانند نامههایی که بین ایشان و شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر مصر تبادل شده است که هیچ کدام اکنون در اختیار ما نیست. درباره انیشتین نیز هیچ نامهای پیدا نشده است؛ با این حال، نه میتوان اصل نامهنگاری بین آن دو را رد کرد و نه میتوان آن را اثبات کرد.
ب) عدم شناخت دقیق درباره افراد و نهادهای مدعی: به دلیل وجود شخصیتی همچون پرفسور حسابی در این جریان، ما این مسئله را نفی نمیکنیم؛ اما چون درباره افراد و مجموعههایی که این مسئله را مطرح کردهاند، شناخت دقیقی نداریم و به افراد اصلی مطرح در این موضوع دست نیافتهایم، آن را اثبات هم نمیکنیم. برای مثال، گفته شده است که آقای دکتر مهدوی نامهای با دستخط انیشتین به آیتالله العظمي بروجردی یافته است. ما بسیار تلاش کردیم که ایشان یا بستگانش را پیدا کنیم که تا کنون موفق نشدهایم. ممکن است که چنین نوشتهای منسوب به انیشتین، وجود داشته باشد و ممکن است نباشد.
ج) در اختیار نبودن شاهدان ماجرا: بیشتر افرادی که با آیتالله العظمي بروجردی به طور نزدیک ارتباط داشتند، مانند آیتالله سلطانی و آیتالله حاج شيخعلی صافی، از دنیا رفتهاند و تنها آیتالله العظمي حاج شيخ لطفالله صافی باقی ماندهاند که ایشان هم چیز زیادی در خاطر ندارند؛ چنانکه اظهار میکردند حتی آمدن دکتر حسابی نزد آیتالله العظمي بروجردی را هم به یاد نمیآورند. البته گفتنی است که آیتالله العظمي بروجردی دیدارهای خود را رسانهای نمیکردند و همه از ملاقاتهای ایشان با شخصیتها و سیاستمداران باخبر نمیشدند. حتی برخی از اطرافیان از ایشان میخواستند که نتیجه دیدارهای خود را اعلام کنند تا مردم از خدماتشان آگاه شوند؛ اما ایشان ضرورتی برای این کار نمیدیدند. بنابراین درباره مکاتبات ایشان با انیشتین نیز طبیعی است که بسیاری از نزدیکان ایشان اطلاعی نداشته باشند. بنده خدمت آیتالله العظمي صافی و دیگر بزرگان رفتم و دراینباره صحبت کردم. اطلاعات ایشان هم بیش از این نیست. به هر حال، تمام افرادی که میتوانستند در این زمینه گرهگشا باشند، بهویژه دکتر حسابی، از دنیا رفتهاند و در دسترس نیستند.2. انکارناپذیری
الف) شخصیت جامع انیشتین: بنده در حالات انیشتین مطالعه کردهام. ایشان شخصیت جامعی بوده است و تفکرش تنها به فیزیک محدود نبود؛ بلکه در زمینه موضوعات دیگر، از جمله فلسفه و کلام اسلامی نیز مطالعاتی داشته است. ازاینرو، کلمات و پرسش و پاسخهایی که در این جریان از قول انیشتین مطرح شده است، امر بعیدی به نظر نمیرسد؛ چنانکه آیتالله العظمي صافی نیز میفرمودند: مطالبی که مطرح شده است، خیلی بلند است و نمیشود از غیر آقای العظمي بروجردی و انیشتین صادر شده باشد. در نوشتههایی که به انیشتین نسبت داده شده است، ایشان فردی به نظر میآید که هم به فلسفه مسلط است، هم کلام اسلامی را خوب میفهمد و هم با سخنان اخباریها و مکتب آنها و علامه مجلسی و دیگران آشناست. ازاینرو، بهراحتی نمیتوان ادعا کرد که کسی این گفتوگو و پرسش و پاسخ را ساخته و پرداخته باشد.
ب) ارتباط گسترده آیتالله العظمي بروجردی با شخصیتهای علمی معاصر: آیتالله العظمي بروجردی با طیف گستردهای از اساتید و حتی برخی از سیاستمداران بازنشسته مرتبط بودند؛ مانند تقیزاده که به آیتالله العظمي بروجردی ابراز علاقه میکرد و دیدارهایی نیز با ایشان داشت. بدیعالزمان فروزانفر نیز با ایشان در ارتباط بود. من از خود ایشان شنیدم که گفتند: روزی خدمت آیتالله العظمي بروجردی رسیدیم و عرض کردیم: «ما به این نتیجه رسیدهایم که شیعه از زمان امام صادق ـعلیهالسلامـ آغاز شده است». ایشان که تا پیش از این جمله آرام نشسته بودند، ناگهان برافروخته شدند و طرز نشستن خود را عوض کردند و فرمودند: «من از شما تعجب میکنم. شما چرا این حرف را میزنید؟» آنگاه ایشان شروع کردند براي اثبات اینکه شیعه از زمان رسول خدا ـصلیاللهعلیهوآلهـ شروع شده است. حدود دو ساعت توضیح دادند؛ روایت خواندند و شاهد آوردند. پس از آنکه سخنانشان تمام شد، عرض کردم: «مطالب ارزندهای بود؛ کاش این مطالب را مینوشتید». ایشان فرمودند: «در مقدمات جامع احادیث شیعه این مطالب را نوشتهام». بنابراین، آیتالله بروجردی در زمینة ارتباط با اندیشمندان معاصر خود و مکاتبه و مباحثه با ایشان اهتمام داشتند و بعید نیست که با انیشتین نیز مرتبط بوده باشند.
ج) شخصیت جامع آیتالله العظمي بروجردی: آیتالله بروجردی از یک شخصیت جامع علمی برخوردار بودند. ایشان شاگرد جهانگیرخان قشقایی و آخوند ملامحمد کاشی بود و تمام مراتب فلسفه و عرفان را گذرانده بودند. ایشان افزون بر تسلط بر فقه و اصول، یک فیلسوف نیز به شمار میرفتند. در زمینه حدیث نیز کار کرده و بر تفسیر آیات بسیار مسلط بودند. ایشان بر اساس همین غنای علمی خود، با بسیاری از شخصیتهای علمی مکاتبه و گفتوگوهایی داشتهاند و پاسخهای مبسوطی به بسیاری از پرسشها ارائه میکردند. ازاینرو هیچ بُعدی ندارد که با انیشتین نیز مکاتباتی داشته باشند. این مسئله قابل تکذیب نیست و ثبوتاً ممکن است؛ هرچند اثباتاً نمیتوان دلیلی بر آن ارائه کرد.نکاتی درباره ارتباط آیتالله العظمی بروجردی و انیشتین
پرسش: حضرت استاد در پایان، اگر نکاتی در این زمینه دارید، لطفاً بیان فرمایید.
پاسخ: 1. اگر نامه آیتالله العظمي بروجردی به انیشتین و یا نامه انیشتین به ایشان پیدا شود، این مشکل نیز حل خواهد شد. این امر قابل پیگیری است. هیچ بعدی ندارد که بین این دو شخصیت، رفاقتی بوده و نامهنگاریهای صورت گرفته باشد. آیتالله العظمي بروجردی شخصیت بسیار پرحوصلهای داشتند و کسی بودند که با وجود گرفتاریها و مشکلات بسیار، ساعتهای زیادی برای پاسخ به نامهای وقت میگذاشتند. ایشان انیشتین را میشناختند و اهمیت کار را تشخیص میدادند. ازاینرو ممکن است که ایشان با انیشتین وارد مباحث جزئی شوند و به بحث بپردازند. درخواست ما این است که در مقام اثبات این امر، بیشتر کار شود؛ یعنی دستخط انیشتین دیده شود.
2. معمولاً نامههای آیتالله العظمي بروجردی، به فارسی یا عربی نوشته میشدند. بنابراین در صورت صحت این نامهنگاریها، به یک مترجم نیاز میبود که احتمالاً خود دکتر حسابی این نقش را بر عهده داشتند؛ چون این نامهها پست نمیشدند و از طریق دکتر حسابی به انیشتین میرسیدند. در نتیجه، نقش دکتر حسابی در حل این معما بسیار زیاد است. ازاینرو باید با بستگان ایشان ارتباط یافت و پیگیری کرد که آیا در کتابخانه شخصی ایشان، آثاری در این زمینه هست یا خیر.
3. با توجه به اینکه یک طرف این داستان، آیتالله العظمي بروجردی است، بنده از کسانی که میتوانند در این زمینه راهگشا باشند، میخواهم که ما را در حل این معما یاری کنند. اگر کسی واقعاً چنین نامهای از انیشتین را یافته است، ما را در جریان قرار دهد. البته نباید این قضیه را سیاسی کرد. اینکه آقای حمیدرضا پهلوی این کتاب را خریده است، یا دیگری، در جای خود قابل تحسین است؛ اما نباید با نگاه سیاسی به آن نگریست. ما باید این کتاب را به دنیا عرضه کنیم. بنده اعلام میکنم که ما حاضریم خودمان به هرجایی که لازم است برویم و افراد و متخصصانی را که در این زمینه آگاهی دارند، از نزدیک ببینیم و با آنها مذاکره کنیم. این مسئله برای ما مهم است که ثابت شود معارف ما، حتی در جامعه علمی وزین و سنگینی در سطح انیشتن مخاطب دارد.والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
ایت الله بروجردی اگه انقدر اطلاعاتشون کامل بود چرا زودتر از انیشتن نظریه نسبیتو به جهانیان معرفی نکرد؟؟
ایت الله بروجردی اگه انقدر اطلاعاتشون کامل بود چرا زودتر از انیشتن نظریه نسبیتو به جهانیان معرفی نکرد؟؟
سلام علیکم،
با فرض آنکه آن مکاتبات صحت داشته باشند از چند طریق میتوان بحث کرد:
۱. ایشان روایات را میدانستند ولی تمرکز علمیاشان مطابق با تخصصشان بوده است که برای مثال فقه و اصول و اینها بوده است و نه طبیعیات، بنابراین در این موارد به کسی که تخصصش طبیعیات بوده است ولی آن روایات را نمیدانسته است کمک علمی کردهاند و این میشود مصداق یک همکاری فکری ... گرچه انیشتین بسیار قبل از این سالها نظریهی خودش را ارائه داده بوده است و درجزوهای که به او منتسب کردهاند میگوید که روایات شما با نسبیت من قابل توضیح و قابل فهم است، نمیگوید که از روایات شما نسبیت را به دست آوردهام و کسی هم مدعی نشده است که مرحوم آیتاللهبروجردی قبل از ارتباط با او نسبیت را قبول داشته باشد یا اصلاً بلد بوده باشند
۲. فکر نمیکنم ما به طور کلی نظریهی نسبیت را به عنوان حقیقتی که خداوند در عالم وجود وضع کرده است قبول داشته باشیم، یعنی به عنوان یک علم Ontic در مقابل علوم Epistemic که نسبیت متعلق به این دستهی اخیر از علوم است چون مبتنی بر تجربه است. با این حساب مرحوم آیتاللهبروجردی اگر در طبیعیات هم عالم بوده باشند لزوماً به این معنا نیست که ایشان نسبیت را قبول داشته بودهاند و اگر میخواستند میتوانستند قبل از انیشتین بیانش کنند تا از او سبقت بگیرند، بلکه نسبیت از جهاتی با گزارههای موجود در اسلام هم سازگار است همانطور که با مشاهدات تجربی در دنیای خارج سازگاری دارد ... اگر مرحوم آیتالله بروجردی عالم به طبیعیات از نگاه اسلامی بوده باشند در نتیجه باید تنها وجوهی از نسبیت را تأیید کرده باشند که سازگار با آموزههای اسلامی در مورد خلقت آسمانها و زمین و مکان و زمان بوده باشند و نه لزوماً تمام نظریهی نسبیت را از ابتدای ان تا انتهای ان ...
۳. ایشان اگر هم عالم به طبیعیات بودند و هم نظریهی نسبیت را هم کامل مطابق با اسلام و اصلاً نظر اسلام میدانستند باز لزوماً اینطور نبوده است که این مطلب را با زبان ریاضی نسبیت بدانند، یعنی حتی اگر محتوای این نظریه را هم با توجه به متون اسلامی بیان میکردند اثری که کار انیشتین با بیان کردن مدل ریاضیاش در جهان داشت را نمیگذاشت، اگرچه شاید اثرگذاری میداشت ولی شاید اثرگذاریاش کم میبود و شاید هم به کل مورد غفلت واقع میشد، مانند این همه نظریهی دیگر که در غیر زمان مناسب خودشان بیان شدند و با وجود قابل اعتنا بودنشان چندان مورد توجه قرار نگرفتند، برخی از این کارها دههها بعد یا چند قرن بعد واکاوی میشوند و معرفی میشوند و برخی هم شاید هرگز دیگر یافت نشوند ... چگونگی عرضهی یک نظر علمی کماهمیتتر از محتوای علمی آن نیست ...
تمام این موارد با فرض آن است که اصلاً آن مکاتبات وجهی از واقعیت داشته باشد، این را فراموش نکنید که ما این مطلب را محتمل میدانیم ولی یقینی به ان نداریم
یا علی علیهالسلام
پرسش:
آیا این مطلب معتبر است که انیشتین در اواخر عمر مسلمان شده بود؟
پاسخ:
در رابطه با این که انیشتین در اواخر عمرش مسلمان شده بود،مطالب فراوانی گفته می شود،تا جایی که بررسی کردیم نتوانستیم منبع معتبر و قابل استنادی در این رابطه پیدا کنیم.بااین حال به سخنان آیت الله جعفر سبحانی در این رابطه اشاره می کنیم که ایشان هم فقط وجود چنین نقلی را بیان می کنند.
نظر آیتالله العظمی سبحانی در خصوص اظهار اسلام انیشتین
معظمله در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود در مدرسه حجتیه،(1392/04/31) با اشاره به آیاتی از سوره یس یادآور شدند: خداوند سه نوع زوجیت آفریده است، اول در گیاهان و نباتات دوم در انسان و سوم در اموری که علم بشر به آن نمیرسد.
ایشان در تفسیر آیه شریفه « وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» الذاریات 49 گفتند: برخی معتقدند این آیه ناظر به شکافت اتم است که هسته و مرکز آن پروتون بوده و اقماری به نام الکترون دارد.
مفسر برجسته قرآن افزودند: فلاسفه در قدیم میگفتند این آیه به صورت و ماده اشیاء، یا وجود و ماهیت اشاره میکند که به نظر من به شکافت اتم اشاره دارد.
حضرت آیتالله سبحانی ادامه دادند: انیشتین اگر میدید پیامبر(ص) با این که مکتب نرفته، اما از زوجیت اشیاء خبر داده است و توحید مفضل را میخواند حتماً اسلام میآورد.
معظمله خاطرنشان کردند: گاهی میگویند انیشتین آگاه شد و در محضر آیتالله العظمی بروجردی اظهار اسلام کرد اما آن موقع ما در قم بودیم و از این مسئله خبری نبود.