منظورتون از اینکه کوچکترین تغییر رو نپذیره چیه؟ میشه با مثال توضیح بدید تا بهتر متوجه منظورتون بشیم؟ در ضمن قرار ما با جناب میقات این شد که سایر جنبههای اعجاز قرآن غیر از بلاغت رو اثبات کنیم که متاسفانه فعلا خبری از ایشون نیست.
من از جنبه ی بلاغت نمیتونم توضیح بدم چون قرآن کلا بلاغت هست و در توان من نیست که در باره اش حرف بزنم و این بلاغت تو دو زمینه ی لفظی و معنوی هست که بهتره در مورد معنویش بحث بشه.
منظور من از جنبه علم زبان شناسی هست. که اگر تو سایت یک زبان شناس داشته باشیم خیلی بهتر میتونه توضیح بده. شما بهتره نظرات چامسکی گریماس و نظرات ساختار گرایانه رو مطالعه کنید. متوجه اعجاز قرآن میشید. من در ان مورد اطلاعات تخصصی ندارم.
من مدعی هستم؟!!!
این شما هستید که ادعا میکنید قرآن معجزهایست برای تمامی ازمنه و امکنه و افراد و باید آن را اثبات کنید. قاعدتا آن کسی که معجزه را میآورد مدعی است و باید آن را اثبات کند، نه کسی که منکر است (البته بنده نعوذ بالله منکر نیستم و برای پیشرفت بحث این را عرض میکنم)شما فرمودید:
با سلام و درود
این صریح قرآن است که می فرماید هر کس در معجزه و الهی بودن قرآن شک دارد، مثل آن یا ده سوره (هود، 13) و یا یک سوره (بقره، 23) مثل آن را بیاورد.
این صریح قرآن است که می فرماید اگر انس و جن هم جمع شوند نمی توانند مثل قرآن را بیاورند. (اسراء، 88)
لذا قرآن خودش را معجزه و ثابت شده می داند و می فرماید اگر کسی شک دارد ادعایش را در همانندآوری ثابت کند.
بچه محله امام رضا;669842 نوشت:
این علامه و آقای معرفت هستند که چنین ادعایی دارند، پس آن ها مدعی هستند و باید مطلب را به اثبات برسانند نه من!
این ادعای قرآن است که این مفسران آن را تفسیر و تبیین کرده اند. از طرفی همین که پس از 1400 سال تاکنون کسی نتوانسته است همانندآوری کند، شاهد و قرینه ای بر اثبات ادعای قرآن است.
بچه محله امام رضا;669842 نوشت:
بنده اصلا عرب زبان نیستم، از کجا باید آیات سیاسی قرآن را متوجه شوم؟ قرآن اگر برای من هم معجزه است باید طوری باشد که من آن را متوجه بشوم، این که نمیشود به طرف مقابل بگوییم برو زبان عربی یاد بگیر تا متوجه شوی! پیامبر هم برای مردم منطقه حجاز معجزهای با زبان عربی آورد تا برای آنها قابل درک باشد، فرض کنید پیامبر میرفت و مثلا به زبان عبری قرآن میخواند، قطعا آنها از پیامبر چنین معجزهای را قبول نمیکردند، در خود قرآن هم به این مطلب اشاره شده:
وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعجَْمِيًّا لَّقَالُواْ لَوْ لَا فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ ءَ اعجَْمِىٌّ وَ عَرَبى
پس طبیعیست که غیر عربزبانان نیز چنین حرفی بزنند.
با این استدلال شما قرآن باید برای هر انسانی به زبان آن شخص نازل شود تا بتواند معجزه باشد!!! طبق این استدلال قرآن باید به تعداد زبان های موجود و نیز زبان هایی که ممکن است بعدا درست شوند، نزول های متعدد داشته باشد.
لذا علی القاعده برای این که کسی بتواند از قرآن بهره مند شود، آشنایی با زبان عربی، طبیعی و لازمه آن است.
بچه محله امام رضا;669842 نوشت:
شما دوباره اعجاز قرآن را بردید روی جنبه فصاحت و بلاغت در حالی که قرار شد سایر جنبههای اعجاز قرآن را بررسی کنیم،
در مجموعه ای از آیات قرآن، پیام های هدایتی با مضامینی عالی، و در عین حال موجز و مختصر، و ... بیان شده اند، لذا هر آیه ای می تواند از حیثیات مختلف، اعجاز داشته باشد و قرار نیست آیات سیاسی قرآن فقط یک موضوع سیاسی را بیان کرده باشند و حیثیات دیگری مانند فصاحت و بلاغت و ... را نداشته باشند.
بچه محله امام رضا;669842 نوشت:
متخصصان و اهل فن چه کسانی هستند؟ اگر منظورتان متخصصان بلاغت است که خلاف فرض است و ما قرار شد اعجاز آن در سایر جنبههایی که ادعا کردید را اثبات کنیم و اگر منظورتان از متخصصان سیاسیتمداران هستند این شما هستید که باید آنچه که ادعا میکنید معجزه است را در اختیار اهل سیاست قرار دهید تا ببینید اعجاز آن را تصدیق میکنند یا خیر؟
Mostafa4;670119 نوشت:
به چه متخصصی باید رجوع کرد؟ فرض کنید کسی بخواد در زمینه علم اقتصاد این کار رو انجام بده. خب ممکنه خیلی از متخصصان علم اقتصاد برتری اقتصاد اسلامی را بر نظریات جدید اقتصاد نپذیرند.
روشن است که در هر فنی، اهل فن باید قضاوت کنند، مثلا کسی که کلامی نیست اعجاز کلامی قرآن را هم نمی فهمد لذا کلامیون باید در باره حیث کلامی نظر بدهند. آیات سیاسی و اقتصادی و ... قرآن نیز چنین اند.
البته به نظر می رسد حیث ادبی (بلاغت و فصاحت) در همه آیات قابل اثبات است.
مطلب دیگر؛ اثبات اعجاز معنوی سخت تر از اثبات اعجاز لفظی است. شاید نتوان ادعا کرد که در هر زمان اگر هر اهل فنی جمع شوند، همه آن ها معترف خواهند بود به اعجاز این حیث آیات؛ چرا که می بینیم مکاتب مختلف پدید می آیند و هر کدام مدعی هستند کاملترین اند.
بله، بالمآل و در نهایت، حقانیت اسلام ثابت می شود چرا که همه و از هر قشری برای حکومت و اداره جوامع، روی کار می آیند ولی باز هم در اداره و ایجاد جامعه ایده آل ناتوانند و چشم به آسمان دارند تا امام زمانی بیاید و همه را نجات دهد و دنیا پر از عدل شود.
سیاست قرآن، با توجه به حکمت الهی، نظارت الهی، عدل الهی، تکلیف الهی، پیروی از انبیای الهی، امداد های الهی، معجزات الهی، مهلت های الهی، آزمایش های الهی و سنت های الهی است.
اگر امروز سیاسیون بر اساس سلطه گری، تهدید، ارعاب، استثمار و درآمد بیشتر برنامه ریزی می کنند، سیاست در قرآن، به معنای برپایی عدالت است. قرآن یک جا می فرماید: «أَقیمُوا الدِّینَ» (شوری، 13)، در جای دیگر می فرماید: «أَقیمُوا الصَّلاةَ» (روم، 31)، و در جای دیگر می فرماید: «أَقیمُوا الْوَزْنَ» (الرّحمن، 9)؛ یعنی دین داری و عبادت و عدالت هر سه با یک تعبیر مطرح شده است.
قرآن، عدالت واقعی را در سایه پیروی از انبیا و قانون آسمانی می داند: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید، 25)
اسلام، عدالت را در امام جماعت، قاضی، شاهد، مرجع تقلید و رهبر شرط دانسته و به عدالت میان فرزندان، در وصیت و حتی با دشمن سفارش کرده است: «وَ لا یجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا» (مائده، 8)؛ و می فرماید: شما با کسانی که به خاطر دین با شما نجنگیده اند و از خانه هایتان بیرونتان نکرده اند، نیکی کنید: «لا ینْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (ممتحنه،
در سیاست قرآن، تأمین امنیت برای همه مردم حتی کفاری که در بلاد اسلامی زندگی می کنند مورد عنایت است، آن هم امنیت مالی، اقتصادی، روانی، جانی، اجتماعی، امنیت ملی، تا آنجا که اگر کسی دیگری را با اسلحه تهدید کند، گرچه از آن استفاده نکند، لقب «مفسد فی الارض» به او داده شده و با سخت ترین کیفر، قصاص می شود.
در سیاست اسلام آزادی وجود دارد، ولی در چارچوب دستورات دین. قرآن می فرماید: آن جا که خدا و رسول امری را مقرر کنند، هیچ زن و مرد با ایمانی حق انتخاب راه دیگری ندارند: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» (احزاب، 36)؛ یعنی آزادی انسان در چهارچوب قوانین الهی است.
امروزه سیاسیون دنیا، برای رسیدن به اهداف خود، از تهدید و تطمیع و فریب فروگذار نمی کنند، ولی سیاست قرآن اجازه نمی دهد که برای رسیدن به هدف ذره ای از راه حق منحرف شد: «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیكَ» (مائده، 49)
در سیاست قرآن، انسان دارای کرامت است و مال و جان و آبروی او محترم است، و هیچ گونه تبعیض میان آدمیان روا نیست. برخورد نیکو، مدارا، تواضع، دلسوزی، سادگی، عیب پوشی، نیکوکاری و انصاف، هدف سیاست دینی است.
در سیاست دینی، حرکت و رشد انسان باید آنگونه باشد که عقل و وحی می گوید، نه آن گونه که تمایلات شخصی یا جامعه می خواهد. در سیاست دینی، نگاه به ابدیت است نه زندگی مادی.
در سیاست دینی، هدف از بدست آوردن قدرت، اقامه نماز و زکات و احیای امر به معروف و نهی از منکر است. «الَّذینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ» (حج، 41)
در سیاست دینی، هدف از بدست آوردن قدرت، برداشتن غل و زنجیرهایی است که آداب و رسوم غلط به گردن مردم انداخته است: «وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی كانَتْ عَلَیهِمْ» (اعراف، 157)
قرآن نمونه هایی از حاکمان و سیاستمداران دینی را این گونه معرفی می کند:
الف) ما به ذوالقرنین قدرت دادیم و او در طی سفرهایی به شرق و غرب با کمک مردم و ساختن سدی بزرگ، ایجاد امنیت کرد.
ب) ما به یوسف تدبیری دادیم و او کشور را از قحطی نجات داد.
ج) ما به طالوت توان جسمی و علمی دادیم و او لشکر متجاوز را تار و مار کرد.
در سیاست الهی، مقامها بر اساس لیاقت است. خداوند حضرت ابراهیم را با چند حادثه سخت امتحان کرد و بعد فرمود: «إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره، 124)
7. هجرت و تلاش: «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلایتِهِمْ مِنْ شَیءٍ حَتَّى یهاجِرُوا» (انفال، 72)
در سیاست الهی برای توسعه، از ایمان و تقوا کمک گرفته می شود: «وَیا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیكُمْ مِدْراراً وَ یزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ» (هود، 52)
در سیاست الهی، غیر خودی هم راز گرفته نمی شود: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» (آل عمران، 118)
در سیاست الهی، وحدت جامعه حفظ می شود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل عمران، 103)
در سیاست الهی، نزاع جایی ندارد: «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُكُمْ» (انفال،46)
در سیاست الهی، جامعه روی پای خود می ایستد: «فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ» (فتح، 29)
در سیاست الهی، مکر و فریب و دغل بازی جایی ندارد. قرآن می گوید: فریب تاکتیک دشمن را نخورید. باید بدانیم که دشمنان برای ما چه آرزوها و برنامه هایی دارند :
آرزو می کنند که در تنگنا قرار بگیریم: «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» (آل عمران، 118)
آرزو می کنند از موضع خود کوتاه بیاییم: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ» (قلم، 9)
آرزو میکنند دست از مکتب خود برداریم: «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً» (نساء، 89)
نه تنها آرزو، بلکه تدبیر می کنند: «وَ یمْكُرُونَ وَ یمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماكِرینَ» (انفال، 30)
نه تنها تدبیر، بلکه پول و امکاناتی خرج می کنند: «إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» (انفال، 36)
ولی خداوند قول داده که همه طرح ها را خنثی کند: «إِنّهم یكِیدُونَ كَیدًا وَ أَكِیدُ كَیدًا» (طارق، 15-16)
در اسلام، استبداد ممنوع است و باید کارهای جامعه با مشورت انجام گیرد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَینَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ» (شوری، 38)؛ و هیچ کس از مشورت بی نیاز نیست: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (آل عمران، 159)
در سیاست قرآنی؛ رجوع به کارشناسان و خبرگان، اصل است: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل، 43)
در سیاست اسلام، دعوت مردم به دین از طریق حکمت و موعظه و مناظره است: «اُدْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ» (نحل، 125)
در سیاست اسلام، حتی در جبهه جنگ اجازه تحقیق برای شناخت دین داده می شود: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (توبه، 6)
در سیاست قرآن، دفاع از مستضعفین واجب و ترک آن مورد توبیخ قرار گرفته است: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ» (نساء، 75)
با این استدلال شما قرآن باید برای هر انسانی به زبان آن شخص نازل شود تا بتواند معجزه باشد!!! طبق این استدلال قرآن باید به تعداد زبان های موجود و نیز زبان هایی که ممکن است بعدا درست شوند، نزول های متعدد داشته باشد.
بله، اگر قرار باشد برای همه معجزه باشد باید همینطور باشد ولی این معجزه مربوط بود به عصر پیامبر و منطقه ایشان که فصاحت و بلاغت حرف اول را میزد، لذا در خود قرآن میفرماید: وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعجَْمِيًّا لَّقَالُواْ لَوْ لَا فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ ءَ اعجَْمِىٌّ وَ عَرَبى إِنَّا أَنزَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
وَ کَذَلِک أَنزَلْنَهُ حُکْماً عَرَبِیًّا
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشرٌ لِّسانُ الَّذِى یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِىٌّ وَ هَذَا لِسانٌ عَرَبىٌّ مُّبِینٌ
خود قرآن بارها بر عربی بودن خود تاکید دارد و به اعراب آن زمان نیز میگوید که اگر به زبان دیگری بود ایمان نمیآوردید و به زبان عربی نازل شد تا راه هر گونه بهانه بر آنان بسته شود، اما این قرآن دیگر نمیتواند برای سایرین در فصاحت و بلاغت اعجاز داشته باشد و همانطور که اعجاز عصای موسی مطابق با عصر خود بود قرآن نیز مطابق با همان عصر میباشد.
و اما در مورد سیاست و مواردی که ذکر کردید بنده هیچ گونه اعجازی در سیاست ندیدم! میتوانید همین آیات را به عنوان اعجاز در سیاست به سیاستمداران دنیا ارائه دهید تا ببینید این را به عنوان معجزه از شما قبول میکنند یا خیر؟
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
مَلِکِ النَّاسِ
إِلَهِ النَّاسِ
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ
مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ
(سوره ی ناس)
تاکید حرف سین .وسوسه.
Cia موصاد تعداد کل حروف سوره ناس 99 = 9 * 11 و جمع ابجد حروف سوره 4587 = 11 * 11 * 47 است.
در این سوره صدای وسوسه شیطان به شکل زیبایی با تکرار حرف (س) نمایش داده شده است. تکرار این حرف در این سوره دقیقاً 11 بار است.
سلام
مسئله اینه که طبق آیه 38 سوره یونس، نباید از آورنده اثر کمک بگیرید. الهام گرفتن از آورنده اثر هم یک جور کمک گرفتنه.
مثلاً شعر زیر از باذل مشهدی رو در نظر بگیرید:
[TD="class: b"]بیامد به دشت و نفس کرد راست[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]پس آنگاه باستاد و همرزم خواست
[TD="class: b"]حبیب خدای جهان آفرین[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]نگه کرد بر روی مردان دین
[TD="class: b"]همه برده سر در گریبان فرو[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]نشد هیچ کس را هوس، رزم او
[TD="class: b"]به جز بازوی دین و شیر خدا[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]که شد طالب رزم آن اژدها
[TD="class: b"]بر مصطفی بهر رخصت دوید[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]از او خواست دستوری اما ندید
[TD="class: b"]به سوی هژیر ژیان کرد رو[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]به پیشش برآمد شه جنگجو
[TD="class: b"]دویدند از کین دل سوی هم[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]در صلح بستند به روی هم
[TD="class: b"]فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]بود سهمگین جنگ شیر و پلنگ
[TD="class: b"]نخست آن سیه روز و برگشته بخت[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]برافراخت بازو چو شاخ درخت
[TD="class: b"]سپر برسرآورد شیر اله[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]علم کرد شمشیر آن اژدها
[TD="class: b"]بیفشرد چون کوه پابر زمین[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]بخایید دندان به دندان کین
[TD="class: b"]چو ننمود رخ شاهد آرزو[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]به هم حمله کردند باز از دو سو
[TD="class: b"]نهادند آوردگاهی چنان[/TD]
[/TD]
[TD="class: b"]که کم دیده باشد زمین و زمان
اولاً خیلی از اساتید ادبیات قبول نمی کنند که این شعر مثل شعر فردوسی باشه (معلم خودمون میگفتن از نظر خیال انگیزی و وجود تشبیهات جالب و ... شعر باذل مشهدی در حد شعر فردوسی نیست). اما اگر در یک سطح هم باشند، واضحه که این شعر با الهام از اشعار فردوسی سروده شده و به نوعی از فردوسی کمک گرفته.
منظور من از الهام اینه که مواردی که فردوسی یا حافظ یا... رعایت کردن توی شعرهاشون رو رعایت کنه.و این دقیقا چیزی است که قران داره بهش دعوت میکنه.یعنی میگه بیایید یه اثری بیاریید که در ان هر چه در قران رعایت شده رعایت شده باشه....
این توی شعر خیلی شعارها اتفاق افتاده و نه تنها مواردی که بعضی شعرای بزرگ رعایت کردند توی شعرشون ، دیگر شعرا رعایت کرند بلکه گاهی شعرهایی بهتر از ان رو سرودند که ضعفهای شاعران معروف قدیم رو نداشته.
بنده باز متوجه منظورتون نشدم! یک مثال بزنید ببینیم چطور کوچکترین تغییر رو نمیپذیره؟
تم که در حوزه ی تخصصی من نیست اگر توضیح بدم بیشتر به ابهام میریم.
بهتره یک زبان شناس این کار رو بکنه.
اما میتونم یک مثال بزنم:
یک نقشه ی قالی یا فرش رو در نظر بگیرید با توجه به طرحی که تو ذذهن طراح بوده طراحی شده و بر اساس اون بافته شده شما اگر خوب نبافیدش یا یک گرهش رو از خودتون اضافه کنید مشخص میشه و کار خراب میشه. زبان هم این طوریه صرف نظر از نوع زبان. گاهی طوری نقشه اش محکمه که نمیشه یه گرهش رو از خودمون بزنیم.
من مدعی هستم؟!!!
این شما هستید که ادعا میکنید قرآن معجزهایست برای تمامی ازمنه و امکنه و افراد و باید آن را اثبات کنید. قاعدتا آن کسی که معجزه را میآورد مدعی است و باید آن را اثبات کند، نه کسی که منکر است (البته بنده نعوذ بالله منکر نیستم و برای پیشرفت بحث این را عرض میکنم)شما فرمودید:
این علامه و آقای معرفت هستند که چنین ادعایی دارند، پس آن ها مدعی هستند و باید مطلب را به اثبات برسانند نه من!
بنده اصلا عرب زبان نیستم، از کجا باید آیات سیاسی قرآن را متوجه شوم؟ قرآن اگر برای من هم معجزه است باید طوری باشد که من آن را متوجه بشوم، این که نمیشود به طرف مقابل بگوییم برو زبان عربی یاد بگیر تا متوجه شوی! پیامبر هم برای مردم منطقه حجاز معجزهای با زبان عربی آورد تا برای آنها قابل درک باشد، فرض کنید پیامبر میرفت و مثلا به زبان عبری قرآن میخواند، قطعا آنها از پیامبر چنین معجزهای را قبول نمیکردند، در خود قرآن هم به این مطلب اشاره شده: وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعجَْمِيًّا لَّقَالُواْ لَوْ لَا فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ ءَ اعجَْمِىٌّ وَ عَرَبى
پس طبیعیست که غیر عربزبانان نیز چنین حرفی بزنند.
شما دوباره اعجاز قرآن را بردید روی جنبه فصاحت و بلاغت در حالی که قرار شد سایر جنبههای اعجاز قرآن را بررسی کنیم، شما گفتید:
و همچنین گفتید:
و بنده گفتم:
بنده بلیغ نیستم که بخواهم برای شما در عبارتی کوتاه مضامینی بلند بیاورم، بحث ما رفت روی اعجاز قرآن در سیاست، شما گفتید قرآن در این جهت نیز اعجاز دارد، خب؟ اعجاز قرآن را بیان کنید تا به آن ایمان بیاوریم.
متخصصان و اهل فن چه کسانی هستند؟ اگر منظورتان متخصصان بلاغت است که خلاف فرض است و ما قرار شد اعجاز آن در سایر جنبههایی که ادعا کردید را اثبات کنیم و اگر منظورتان از متخصصان سیاسیتمداران هستند این شما هستید که باید آنچه که ادعا میکنید معجزه است را در اختیار اهل سیاست قرار دهید تا ببینید اعجاز آن را تصدیق میکنند یا خیر؟
تشکر از صبر و بردباری شما در بحث
به نظر من اینکه بگیم ما در هیچ زمینه ای هیچ تخصصی نداریم پس هیچی هم از قران و اعجازش نمیفهمیم درست نیست.
همه ی معجزات انبیا در یک زمینه تخصص بوده.مثلا معجزه حضرت موسی رو اول ساحران متوجه شدند که با سحر متفاوت است چون تخصص داشتند بعد مردم با رجوع به متخصص اون فن که ساحر باشه متوجه ایجاز شدند.یا مثلا معجزات حضرت عیسی که در زمینه پزشکی است و....
حالا زمان ما سطح شعور مردم بالاتر رفته و خدا هم لول معجزاتش رو بالا برده!
انسان یا تخصصی رو دارد که خودش پژوهش میکنه یا نداره که میگردد و به متخصص مورد اعتمادش مراجعه میکنه.
یک نقشه ی قالی یا فرش رو در نظر بگیرید با توجه به طرحی که تو ذذهن طراح بوده طراحی شده و بر اساس اون بافته شده شما اگر خوب نبافیدش یا یک گرهش رو از خودتون اضافه کنید مشخص میشه و کار خراب میشه. زبان هم این طوریه صرف نظر از نوع زبان. گاهی طوری نقشه اش محکمه که نمیشه یه گرهش رو از خودمون بزنیم.
سلام
مسئله اینه که خیلی از متون بشری هم این ویژگی رو دارند. مثالش رو قبلاً خدمتتون عرض کردم:
Mostafa4;670119 نوشت:
فرض کنید بخواهیم یک کلمه از شعر زیر رو جابجا کنیم:
مثل یه بارون ملایم داره می باره ... این اولین باره ... اولین باره
حتی قسم خورده منو تنها نمی ذاره ... این اولین باره ... اولین باره
این شعر روی آهنگ خیلی قشنگ خونده میشه. اما اگر به جای بارون بگیم برف، یا به جای قسم بگیم سوگند یا به جای اولین بگیم نخستین یا ... کلاً آهنگش به هم می ریزه. حتی اگر به جای "این اولین باره" بگیم "این اولین بار است" هم قشنگیش کم میشه.
[/HR]
samansami;671441 نوشت:
منظور من از الهام اینه که مواردی که فردوسی یا حافظ یا... رعایت کردن توی شعرهاشون رو رعایت کنه.و این دقیقا چیزی است که قران داره بهش دعوت میکنه.یعنی میگه بیایید یه اثری بیاریید که در ان هر چه در قران رعایت شده رعایت شده باشه....
این توی شعر خیلی شعارها اتفاق افتاده و نه تنها مواردی که بعضی شعرای بزرگ رعایت کردند توی شعرشون ، دیگر شعرا رعایت کرند بلکه گاهی شعرهایی بهتر از ان رو سرودند که ضعفهای شاعران معروف قدیم رو نداشته.
دوست گرامی، ما در تاپیک زیر داریم در مورد نکات ادبی سوره مسد گفتگو می کنیم: نکات ادبی سوره مسد
بعد از هفت صفحه گفتگو، فقط تونستیم دو تا نکته ادبی در این سوره پیدا کنیم که عبارتند از: 1- وجود تسمیه کل به اسم جزء در عبارت "یدا ابی لهب".
2- استفاده از فعل ماضی برای خبر دادن قطعی از آینده.
یکی از دوستان هم وزن و قافیه سوره مسد رو بررسی کردند که در این لینک می تونید ببینید.
حالا اگر کسی متنی بیاره که این دو تا نکته ادبی رو داشته باشه و وزن و قافیه هم به درستی داخلش رعایت شده باشه، آیا اون رو به عنوان پاسخی به تحدی قبول می کنند؟ احتمالاً نه :Cheshmak:
اگر قرار باشه متن آورده شده نکات ضعف متن قبلی رو نداشته باشه، باید اول مشخص بشه که نقطه ضعف چی هست. آیا علمای اسلامی اشکالی که در وزن و قافیه سوره مسد هست رو به عنوان یک ضعف می پذیرند؟ مطمئناً نه. حتی برخی عدم رعایت کامل وزن رو به عنوان یک نو آوری و سبک منحصر به فرد در نظر گرفته اند.
شاید گفته بشه که ملاک برتری سوره مسد بر متون بشری، وزن و قافیه و نکات ادبی به شکل معمول نیست. خب پس ملاک چی هست؟ وقتی ملاک مشخص نباشه دیگه معلوم نیست چه چیزی باید بررسی بشه.
بله، اگر قرار باشد برای همه معجزه باشد باید همینطور باشد ولی این معجزه مربوط بود به عصر پیامبر و منطقه ایشان که فصاحت و بلاغت حرف اول را میزد، لذا در خود قرآن میفرماید: وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعجَْمِيًّا لَّقَالُواْ لَوْ لَا فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ ءَ اعجَْمِىٌّ وَ عَرَبى إِنَّا أَنزَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
وَ کَذَلِک أَنزَلْنَهُ حُکْماً عَرَبِیًّا
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشرٌ لِّسانُ الَّذِى یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِىٌّ وَ هَذَا لِسانٌ عَرَبىٌّ مُّبِینٌ
خود قرآن بارها بر عربی بودن خود تاکید دارد و به اعراب آن زمان نیز میگوید که اگر به زبان دیگری بود ایمان نمیآوردید و به زبان عربی نازل شد تا راه هر گونه بهانه بر آنان بسته شود، اما این قرآن دیگر نمیتواند برای سایرین در فصاحت و بلاغت اعجاز داشته باشد و همانطور که اعجاز عصای موسی مطابق با عصر خود بود قرآن نیز مطابق با همان عصر میباشد.
و اما در مورد سیاست و مواردی که ذکر کردید بنده هیچ گونه اعجازی در سیاست ندیدم! میتوانید همین آیات را به عنوان اعجاز در سیاست به سیاستمداران دنیا ارائه دهید تا ببینید این را به عنوان معجزه از شما قبول میکنند یا خیر؟
با سلام و درود
بر خلاف تصور شما تحدی قرآن، هم شمول افرادی دارد و هم شمول زمانی:
ـ شمول افرادى: قرآن مى فرمايد: «لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» (اسراء، 88)، يعنى اگر همه افراد انسان ها و حتى جن ها جمع شوند نمى توانند مثل قرآن را بياورند؛ و به اصطلاح، عام افرادى است، بطورى كه شامل همه افراد موجود انسان ها و حتى افرادى كه در آينده مى آيند مى شود.
ـ شمول زمانى: يعنى اين دعوت و تحدّى قرآن از زمان صدر اسلام شروع شده و هميشه ادامه دارد و لذا مى فرمايد: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا» (بقره، 24)، اگر در گذشته نتوانستيد مثل قرآن را بياوريد و هرگز هم نخواهيد توانست.
دو نکته:
1. کسی که عرب زبان نیست و نمی تواند اعجاز لفظی قرآن را بفهمد، این گونه نیست که راه برایش بسته باشد بلکه باید از اهلش بپرسد و از آنان نظرخواهی کند. مانند کسی که اهل ادبیات و شعر نیست لذا در باره رتبه ادبی سعدی و حافظ و ... بایستی به اهلش مراجعه نماید. لذا صرف ادبی نبودن و اطلاع نداشتن از ادبیات و شعر و ...، معنایش نداشتن اعتبار و رتبه ادبی سعدی و حافظ و ... نیست.
2. قرآن در زمانی نازل شد که فصاحت و بلاغت ادبی در اوج خود بوده است، با این حال کسی نتوانست مانندی برای آن بیاورد، لذا به طریق اولی اکنون این توانایی وجود ندارد.
لذا قرآن اعجازش را ثابت نموده است و اکنون دیگر معجزه بودن قرآن خراب نمی شود بلکه فقط داور این معجزه فحول و بزرگان ادبیات عرب بوده اند که اکنون حضور ندارند. بنابر این، اعجاز قرآن ثابت و باقی است.
مطلب دوم؛ در مورد مبارزه طلبی و تحدی قرآن دو دیدگاه وجود دارد:
نظریه اول این است که تحدی قرآن مربوط به زمان نزول قرآن و برای اثبات نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است، یعنی پیامبر می فرماید هر کدام از شما که به غیب متصل نیستید اگر می توانید مانند آن را بیاورید؛ و این که کسی که متصل به غیب نیست نمی تواند مانند آن را بیاورد، ثابت می کند که پیامبر صلی الله علیه وآله به غیب و ماوراء این عالم، متصل است و ادعای نبوت ایشان ثابت می شود.
بنابر این دیدگاه، منافاتی ندارد در سالیان بعد، کسی بتواند مانند قرآن را بیاورد، زیرا این تحدی موقتی و برای اثبات ادعای پیامبری خدا بوده و پس از اثبات، غرض حاصل شده است.
دیدگاه دوم که قول مشهور است این است که تحدی ابدی و برای همیشه است. لذا طبق این دیدگاه باید گفت هر موقع مانندی برای قرآن آورده شود، به تحدی قرآن پاسخ داده شده است.
البته باید توجه داشت که در صورت آمدن همانندی برای قرآن، باز هم این حقیقت باقی است که ممکن است تحدی مربوط به زمان نزول بوده و برای اثبات ارتباط پیامبر با عالم غیب است؛ یعنی در آن زمان، کسی که متصل به غیب نبوده نمی توانسته چنین کلامی بیاورد.
مطلب سوم (در باره آیات سیاسی قرآن)؛ همان طور که عرض کردم اثبات اعجاز معنوی سخت تر است از اثبات اعجاز لفظی.
در اعجاز معنوی ممکن است اثبات اعجاز بالفعل نباشد ولی هر چه زمان می گذرد حقیقت بیشتر آشکار شده و حقانیت مطلب روشنتر می شود. مانند این که کسی به ما بگوید "نظام عالَم نظام اخلاقی است و هر کس بدی کند بدی می بیند"، این حقیقت ممکن است بالفعل و در زمان برای ما ثابت نباشد ولی به مرور زمان به این اطمینان می رسیم و گذر زمان، این حقیقت را برای ما بیشتر ثابت می کند.
لذاست که گفته می شود در اداره جوامع، همه قشرها می آیند و باز هم ناتوان می مانند و همه منتظرند تا از آسمان کسی بیاید و حکومت جهانی همراه با عدل را بر پا کند.
کسی که عرب زبان نیست و نمی تواند اعجاز لفظی قرآن را بفهمد، این گونه نیست که راه برایش بسته باشد بلکه باید از اهلش بپرسد و از آنان نظرخواهی کند.
یک شخص غیر عرب زبان چه انگیزهای دارد که برود دنبال اعجاز لفظی قرآن؟! اعجاز باید به گونهای باشد که در حین ارائه آن طرف مقابل دهانش از تعجب باز بماند، همچون معجزه عصای موسی و معجزات عیسی مسیح علی نبینا و آله علیهماالسلام و اعجاز قرآن برای اعراب عصر پیامبر صلی الله علیه و آله که بعد از شنیدن از شدت فصاحت و بلاغت در حیرت فرو میرفتند و حتی شبانه به مسجدالحرام رفته و معلقات سبع امرؤالقیس را که از دیوار کعبه آویزان کرده بودند، برمیداشتند. ولی اگر همین قرآن را به غیرعرب زبانان ارائه کنید، هیچ چیز از آن متوجه نمیشوند و این برایشان قابل قبول نیست که شما باید بروید عربی بیاموزید تا اعجاز من را متوجه شوید و الا عذاب میشوید!!!
لذا اعجاز از شدت خارقالعاده بودن باید موجب تحیر در طرف مقابل شود تا وسیلهای شود برای پذیرش ادعای آورنده آن که این خصوصیت در قرآن برای غیر عرب زبانان وجود ندارد.
و اینکه پیامبری بیاید و بگوید برای درک معجزه من باید مقدماتی را تحصیل کنید و مثلا باید فلان کار را انجام دهید تا برایتان معجزه بیاورم! اصلا معقول نیست، بلکه معجزه باید به گونهای باشد که در همان آن که ارائه شد اعجازش برای طرف مقابل قابل درک باشد.
میقات;671570 نوشت:
لذا قرآن اعجازش را ثابت نموده است و اکنون دیگر معجزه بودن قرآن خراب نمی شود بلکه فقط داور این معجزه فحول و بزرگان ادبیات عرب بوده اند که اکنون حضور ندارند. بنابر این، اعجاز قرآن ثابت و باقی است.
شما مجددا بحث را بردید روی اعجاز در بلاغت!!!! قرار شد روی سایر جنبههای اعجاز که مورد ادعای علامه طباطبایی و معرفت بود بحث کنیم، نمیدانم چرا شما از این بحث فاصله میگیرید و مجددا به سمت اعجاز در بلاغت میروید؟!!!!
میقات;671570 نوشت:
لذاست که گفته می شود در اداره جوامع، همه قشرها می آیند و باز هم ناتوان می مانند و همه منتظرند تا از آسمان کسی بیاید و حکومت جهانی همراه با عدل را بر پا کند.
سلام
مدتی هست که مباحث مربوط به تحدی قران رو در این فروم دنبال میکنم.
من از کارشناسان محترم سایت یک سوال داشتم که تقاضا دارم به سوال من دقیق پاسخ داده شود .
در قران گفته شده که اگر میتوانید مانند قران سوره ای بیاورید . با مطرح کردن چند نکته و مقدمه، سوال خود را مطرح میکنم . اول: در قران کریم به صورت کلی گفته شده سوره ای مانند قران بیاورید و هیچ کجای ان حتی به صورت کلی گفته نشده متنی که قرار است مانند قران باشد از چه جهت باید مانند قران باشد؟ نکته دوم: در رد مثلیت متونی مانند فرقان الحق و امثال ان کارشناسان محترم میگویند بیشتر این متون از اسلوب قران پیروی کرده اند . پس متن فرضی که قرار است به عنوان تحدی برای قران اورده شود نباید به هیچ عنوان با اسلوب های قران در هر زمینه ای مشابهت داشته باشد . از طرفی طبق گفته ی قران باید مثل قران باشد . پس ما متنی میخواهیم که مشابهتی با اسلوب های قران نداشته باشد ولی مثل قران باشد ! نکته سوم : برای اثبات اینکه قران معجزه است باید ابتدا این مطلب را به صورت بدیهی بپذیریم که اوردن مثل و مانند برای تمام متون ، اشعار و .... ساخته ی بشر امکان پذیر است ، انهم مثل و مانندی که در اسلوب شباهت نداشته باشد ولی مثل باشد ! انگاه بتوانیم ثابت کنیم این مورد در باره قران کریم ممکن نیست تا خارق العاده بودن ان ثابت شود . نکته چهارم : من در بسیاری از سوالات دوستان در مورد تحدی اینگونه مشاهده کردک که بحث بر سر این بود که ممکن است مانند قران اورد یا نه؟ به نظر من اگر یک سوال دیگر را کارشناسان پاسخ بدهند جواب این سوال روشن خواهد شد . ایا ممکن است مانند بقیه متون ادبی متنی اورد که از اسلوب متن استفاده نکرده باشد ولی مثل ان باشد؟ برای مثال از کارشناسان محترم تقاضا دارم که یک شعر مانند اشعار حافظ بیاورند . این نکته فراموش نشود که از اسلوب و سبک حافظ ، در این شعر فرضی نباید استفاده شود ولی مثل اشعار حافظ باید باشد . هرگونه کپی از کلیه اشعار حافظ هم ممنوع است . ممنون که پاسخ می دهید و منتظر پاسخ شما کارشناسان عزیز هستم( و همچنین شعری که مثل اشعار حافظ باشد)
سلام:
گرچه دير به اين بحث رسيدم اما به نظرم بسيار جالب آمد
ابتدا بايد گفت سؤال بسيار خوبي مطرح فرموديد
"حسن السؤال نصف العلم"سؤال خوب نيمي از علم است.
يكي از ابعاد عدم توانايي بشر بر آوردن مثل قرآن،مربوط به اثار وجودي مترتب بر ايات الهي قران است
البته كارشناس محترم در مقايسه كلام خداوند با كلام بشر به اين نكته اشاره فرمودند
اما جسارتا من از زاويه ديگري به ان نگاه مي كنم:
اثري كه آيات قرآن بر مستمع خويش مي گذارد(البته به اين شرط كه مجاري ادراكيش با گناهاني چون شرك و كفر و فسق مسدود نشده باشد)
هر گز قابل مقايسه با كلام بشر نيست
حتي كلام معصوم هم اين اثر را ندارد گر چه كلام حضرات معصومين عليهم السلام كه ثقل اضغر و عدل قرانند اثر خويش را از قران گرفته اند.
كدامين كلام بشري را ديده ايد كه به فرض فصاحت تام و بلاغت تمام در تزكيه نفوس بشري و اعتلاي عقول انساني اثري چونان قران داشته باشد؟
پس به فرض بلاغت و فصاحت و به فرض شبيه بودن كلمات و جملات و حتي عبارات هرگز هيچ كلامي اثر بخشي ايات الهي قران را نخواهد داشت.
سلام
مسئله اینه که خیلی از متون بشری هم این ویژگی رو دارند. مثالش رو قبلاً خدمتتون عرض کردم:
[/HR] دوست گرامی، ما در تاپیک زیر داریم در مورد نکات ادبی سوره مسد گفتگو می کنیم: نکات ادبی سوره مسد
بعد از هفت صفحه گفتگو، فقط تونستیم دو تا نکته ادبی در این سوره پیدا کنیم که عبارتند از: 1- وجود تسمیه کل به اسم جزء در عبارت "یدا ابی لهب".
2- استفاده از فعل ماضی برای خبر دادن قطعی از آینده.
یکی از دوستان هم وزن و قافیه سوره مسد رو بررسی کردند که در این لینک می تونید ببینید.
حالا اگر کسی متنی بیاره که این دو تا نکته ادبی رو داشته باشه و وزن و قافیه هم به درستی داخلش رعایت شده باشه، آیا اون رو به عنوان پاسخی به تحدی قبول می کنند؟ احتمالاً نه :Cheshmak:
اگر قرار باشه متن آورده شده نکات ضعف متن قبلی رو نداشته باشه، باید اول مشخص بشه که نقطه ضعف چی هست. آیا علمای اسلامی اشکالی که در وزن و قافیه سوره مسد هست رو به عنوان یک ضعف می پذیرند؟ مطمئناً نه. حتی برخی عدم رعایت کامل وزن رو به عنوان یک نو آوری و سبک منحصر به فرد در نظر گرفته اند.
شاید گفته بشه که ملاک برتری سوره مسد بر متون بشری، وزن و قافیه و نکات ادبی به شکل معمول نیست. خب پس ملاک چی هست؟ وقتی ملاک مشخص نباشه دیگه معلوم نیست چه چیزی باید بررسی بشه.
دیگه نشدهاااا!!!این مدلی بحث کنید هیچ وقت به جواب نمی رسید نه تو این تاپیک نه هیچ تاپیک دیگه!!!
جواب یه اشکالو بهتون میدن بعد شما میپرید به یه جای دیگه؟!؟!اون تاپیک بحثش جداست ایشالا به نتیجه هم میرسه.
ولی اصل این مسئله که ایا اصلا میشه چیزی رو به عنوان تحدی مطرح کرد یا نه و این اشکالو که مقایسه اش کردید با اشعار شعرا و.... فکر میکنم جوابش داده شد.
یعنی اصل این مسئله که تحدی چیه و روشش چه طور است حل شده حالا اون تاپیک مربوط به اینه که بیایم بررسی کنیم موردی رو که مثلا برای تحدی مقابل سوره مسد اورده شده...
راستی شما ادبیات عرب بلدید؟که ایرد پیدا کردید تو سوره ی مسد؟!!
البته تا جایی که من از اهل فنش پرسیدم این موارد حتما باید از کسی پرسیده بشه که علوم بلاغی خونده یعنی شاید کسی که دکترای ادبیات عرب هم داشته باشه نتونه جواب کامل بده
راستی شما ادبیات عرب بلدید؟که ایرد پیدا کردید تو سوره ی مسد؟!!
وزن عروضی و ... رو یکی از دوستان که آشنا با ادبیات بودند تحلیل فرمودند. البته سخن شما درسته و من نباید قبل از اینکه شخصاً درستی این تحلیل رو بررسی کنم نقلش می کردم. [/HR]
samansami;671597 نوشت:
یعنی اصل این مسئله که تحدی چیه و روشش چه طور است حل شده حالا اون تاپیک مربوط به اینه که بیایم بررسی کنیم موردی رو که مثلا برای تحدی مقابل سوره مسد اورده شده...
در مورد این که تحدی چی هست، دیدگاههای مختلفی وجود داره.
- یک دیدگاه اینه که بایستی متن آورده شده از نظر سبک و ... مثل قرآن باشه، اما از پدید آورنده قرآن کمک نگرفته باشه. چنین کاری نه در مورد قرآن امکان پذیره و نه در مورد هیچ متن دیگری، چرا که اگر بر اساس سبک یک متن دیگر چیزی رو بگیم، به نوعی از کسی که این سبک رو به وجود آورده کمک گرفته ایم.
- دیدگاه دوم که شما مطرح فرمودید این هست که لازم نیست سبک نوشته مانند متن اول باشه، بلکه باید همان نکاتی که متن اول داره رعایت بشه و اشکالاتی که متن اول داره رفع بشه. خب لازمه این موضوع این هست که هم نکات متن اول رو بشناسیم و هم اشکالاتش. هیچ مسلمانی وجود اشکال در قرآن رو نمی پذیره و اگر ابهام گویی، عدم رعایت وزن و قافیه یا مسائل این چنینی رو در برخی سوره ها بیابیم به عنوان اشکال در نظر گرفته نمیشن، بلکه ناشی از حکمت در نظر گرفته می شوند. در مورد اینکه چه نکاتی باید رعایت بشه هم اختلاف نظر وجود داره. برخی آنقدر شرایط سخت گذاشته اند که عملاً براورده ساختن شرایط غیر ممکن می شود. به این سادگی نیست که مثلاً من نوعی نکات ادبی سوره مسد رو پیدا کنم و اونها رو در یک متن بگنجونم و بگم این مثل سوره مسد هست. بلکه این متن باید حتماً حقایق را به بشر عرضه کند، بدون اینکه از قرآن کمک بگیرد:
[SPOILER]در اين جا تذكر يك نكته مفيد مينمايد وآن اينكه اساسا مسأله تحدي تنها در قالب الفاظ و زيبايي و آهنگ آن خلاصه نميشود بلكهميتوان گفت: اساس اين تحدي در مورد حقايقي است كه قرآن آن را بيان نموده و چون حقيقت دو تا نيست و ثانينميپذيرد محال است كسي بتواند همانند قرآن در هيچ زماني بياورد مگر آنكه قادر به خلق حقيقت باشد كه چنينموجودي جز خداوند نيست. براي بيان بهتر اين موضوع به اين مثال توجه كنيد: جهان مادي مجموعهاي از موادعناصر و قوانين ثابت است كه اطراف ما را فراگرفته است. فرض كنيد كتابي از سوي سازنده اين جهان عرضه شده كه مجموعهاي از قوانين و ساختار جهان را تبيين نكرده است. آيا ممكن است شخصي ديگر قوانين و ساختاري جز آنچه كه واقعيت است براي جهان ترسيم كند: روشن است كه چنين كاري جز ادعايي پوچ نيست. زيرا حقيقت يك چيزاست. قرآن آيينه هستي است كه ساختار اين جهان و برخي از قوانين را در مورد پديدههاي آن از جمله جامعه انسانيبيان نموده است. آيا ميتوان تصور كرد كه كسي بيايد و بتواند حقايقي جز آنچه كه عينيت و واقعيت است بياننمايد؟[/SPOILER]
همچنین باید اثبات کنم که متن ارائه شده سعادت دنیا و آخرت را تضمین می کند:
[SPOILER]قرآن کتابیست که سعادت دنیا و آخرت انسانهای صالح را تضمین میکند(درست بودن این ادعای قرآن را در بحث نبوت و معجزه بودن قرآن اثبات میکنیم.)پس هر کس بخواهد چیزی مثل قرآن بیاورد باید چیزی بیاورد که سعادت اخروی فرد نیز تضمین شود واینجاست که همان نقص مطلق دانش بشر مطرح میشود.[/SPOILER]
این متن حتماً باید به زبان عربی باشد:
[SPOILER]قرآن به زبان «عربی» نازل شده است و گنجایش بالای زبان عربی خود باعث این شده است که کلام خدا در بهترین وجه به دست ما برسد. خداوند نیز بر «عربی» نازل کردن قرآن تأکید دارد. پس هر کس که بخواهد مثل قرآن بیاورد باید متنی عربی بیاورد. این شرط برای مردم غیر عرب خیلی سحت است! چنانکه وقتی یکبار اسرائیل سعی کرد قرآن را تحریف کند فقط در یک صفحه پنجاه غلط املایی پیدا شد! راجع به تحریف ناپذیری قرآن هم بعدا" سخن میرانیم.[/SPOILER]
از سخنان افراد دیگر هم استفاده نشود:
[SPOILER]سخنان قرآن سخنان خداست. این سخنان را یا خدا برای اولین بار آورده است یا اینکه قبلا" خودش در کتب آسمانی پیشین آنها را بیان داشته است.اگر کسی بخواهد مثل قرآن بیاورد باید هر چه میگوید از خود بگوید ، نه اینکه از افراد دیگر یا بحثهای فلسفی و حقوقی روز استفاده کند.
[/SPOILER]
اگر دقت کرده باشید، برخی از این شرطها با فرض الهی بودن قرآن گذاشته شده اند. وقتی ما فرض الهی بودن قرآن را در اثبات الهی بودن قرآن به کار ببریم دچار مغلطه دور می شویم.
- دیدگاههای دیگری هم هست. مثل این که فرمودند یک متن مانند متن دیگر است، اگر با اعمال تغییرات جزئی در متن اول ایجاد شده باشد و بهتر از آن باشد. خب با این تعریف هم آوردن مثل برخی متون بشری نیز غیر ممکن است. مثلاً شما نمی تونید با اعمال تغییرات جزئی در شعر "این اولین باره" اون رو به یک شعر بهتر تبدیل کنید ولی معنیش این نیست که این شعر اط طرف خدا نازل شده باشه.
اگر کسی در غزلی و یا بیتی و یا حتی مصرعی از دیوان حافظ و یا دیگر شاعران تغییراتی جزیی دهد و متن تغییر داده شده، نه از زیبایی اش کاسته شود و نه از محتوایی که می خواهد برساند اندکی کاسته گردد، آن وقت که می شود گفت کسی مثل آن شاعر، شعر گفته است. ... حال اگر کسی جمله آخر این آیات را با هم عوض کند و عالمانی که رشته تخصصی آنها بنوعی مرتبط با ظاهر و مضمون این آیات است بر او خرده نگیرند و سخنش را هم وزن آیات فوق بدانند آن وقت است که قبول خواهیم نمود او مثل قرآن را آورده است.
سلام
می فرمایید اگر تغییری جزئی در متن قرآن داده شود، از زیبایی آن کم می شود و این موضوع را عالمان می توانند تشخیص دهند.
اما می بینیم که قرائتهای مختلف آیات قرآن با یکدیگر اختلافات جزئی دارند و در برخی موارد اختلاف نظر است که کدام قرائت بهتر است. مثلآً برخی مفسران معتقدند که در سوره حمد، عبارت "مالک یوم الدین" (صاحب روز جزا) مناسبتر به نظر می رسد و برخی دیگر "ملک یوم الدین" (فرمانروای روز جزا) را مناسبتر می دانند. بحث در مورد درستی قرائتها هم با توجه به روایات و ... انجام می شود و اینطور نیست که صرفاً با توجه به مناسب بودن کلمات بتوان قرائت درست تر را تشخیص داد.
یک شخص غیر عرب زبان چه انگیزهای دارد که برود دنبال اعجاز لفظی قرآن؟! اعجاز باید به گونهای باشد که در حین ارائه آن طرف مقابل دهانش از تعجب باز بماند، همچون معجزه عصای موسی و معجزات عیسی مسیح علی نبینا و آله علیهماالسلام و اعجاز قرآن برای اعراب عصر پیامبر صلی الله علیه و آله که بعد از شنیدن از شدت فصاحت و بلاغت در حیرت فرو میرفتند و حتی شبانه به مسجدالحرام رفته و معلقات سبع امرؤالقیس را که از دیوار کعبه آویزان کرده بودند، برمیداشتند. ولی اگر همین قرآن را به غیرعرب زبانان ارائه کنید، هیچ چیز از آن متوجه نمیشوند و این برایشان قابل قبول نیست که شما باید بروید عربی بیاموزید تا اعجاز من را متوجه شوید و الا عذاب میشوید!!!
لذا اعجاز از شدت خارقالعاده بودن باید موجب تحیر در طرف مقابل شود تا وسیلهای شود برای پذیرش ادعای آورنده آن که این خصوصیت در قرآن برای غیر عرب زبانان وجود ندارد.
و اینکه پیامبری بیاید و بگوید برای درک معجزه من باید مقدماتی را تحصیل کنید و مثلا باید فلان کار را انجام دهید تا برایتان معجزه بیاورم! اصلا معقول نیست، بلکه معجزه باید به گونهای باشد که در همان آن که ارائه شد اعجازش برای طرف مقابل قابل درک باشد.
با سلام و درود
اولا ما در باره هر کسی سخن نمی گوییم. در باره کسی سخن می گوییم که به دنبال شناخت حقیقت است و البته انگیزه لازم را دارد تا به دنبال یافتن حقیقت در باره ادعای ادیان الهی باشد.
در ثانی لازم نیست برای شناخت حقانیت دین اسلام، حتما زبان عربی را بداند بلکه تا این اندازه می تواند به قول اهل فن اطمینان حاصل کند؛ کما این که در امور مختلفی این اعتماد به اهل فن انجام می شود.
ثالثا معجزه لزوما به این معنا نیست که برای همه به گونه ای باشد که متحیر مانده و انگشت به دهان بمانند. البته برای مردم زمان نزول، چنین بوده است ولی دلیلی نداریم که باید برای آیندگان نیز چنین باشد. آیندگان پس از تدبر و تحقیق است که به اعجاز آن پی می برند.
لذا قرآن برای انسان امروزی و برای آیندگان هم معجزه است ولی شکلش فرق می کند. مخاطب صدر اسلام، اعجازش را در همان زمان می فهمد ولی مخاطب آینده، پس از تامل و تدبر می فهمد؛ کما این که مخاطبی صدر اسلام، فهم کاملی از قرآن دارند ولی ما و آیندگان پس از بررسی های تاریخی و روایی و لغوی و ... است که به فهم قرآن نائل می شویم.
بچه محله امام رضا;671582 نوشت:
شما مجددا بحث را بردید روی اعجاز در بلاغت!!!! قرار شد روی سایر جنبههای اعجاز که مورد ادعای علامه طباطبایی و معرفت بود بحث کنیم، نمیدانم چرا شما از این بحث فاصله میگیرید و مجددا به سمت اعجاز در بلاغت میروید؟!!!!
بالاخره اعجاز لفظی قرآن را نمی توان نادیده گرفت. اعجاز لفظی قرآن بر همگان و در هر زمان قابل اثبات است. لذا اعجاز معنوی آن ثابت شود یا نشود، اعجاز قرآن ـ ولو از نظر لفظی ـ ثابت شده است؛ لذا نمی تون در اصل اعجاز تشکیک کرد.
بچه محله امام رضا;671582 نوشت:
این چه ربطی داشن به اعجاز قرآن در سیاست؟!!!!!
به این دو روایت توجه کنید:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ حَتَّى لَا يَبْقَى صِنْفٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا قَدْ وُلُّوا عَلَى النَّاسِ حَتَّى لَا يَقُولَ قَائِلٌ إِنَّا لَوْ وُلِّينَا لَعَدَلْنَا ثُمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ الْعَدْل»
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: اين امر نخواهد شد تا اين كه هيچ صنفى از مردم باقى نماند، مگر اين كه بر مردم حكومت كند تا كسى نگويد: «اگر حاكم مى شديم به عدالت رفتار مى كرديم» سپس قائم به حقّ و عدالت قيام خواهد كرد.(الغيبة للنعماني، ص 274، باب 14، ح 53؛ بحارالانوار، ج 52، ص 244، ح 119)
"...قَالَ إِنَّ دَوْلَتَنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَمْ يَبْقَ أَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلَكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا يَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا إِذَا مَلَكْنَا سِرْنَا بِمِثْلِ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»"
امام باقر علیه السلام می فرمایند: بی گمان، دولت ما آخرین دولتهاست، و خانواده ای که برای آنان دولتی باشد باقی نمی ماند، مگر آن که پیش از ما به حکومت می رسند، تا هنگامی که روش ما را دیدند نگویند: اگر ما حاکم بودیم مانند روش این ها رفتار می کردیم، و این، سخن خدای متعالی است: و پایانِ کار از آنِ پرهیزکاران است.(بحار الأنوار، ج 52، ص 339، ذیل ح 83)
سیاسیون و سایر مکاتبی که در مقابل قرآن، خود را مطرح کرده اند مدعی هستند بیشتر از قرآن می فهمند و ایده ها و نظرات آن ها بهتر می تواند جوامع را اداره کند لذا به قرآن و تعالیم آن نیازی ندارند.
در روایت داریم که از همه قشرها به حکومت می رسند تا ثابت شود در اداره امور ناتوانند و نیاز است تا منجی و انسان کاملی بیاید تا بتواند با تایید الهی، جهان را در عدل و داد اداره کند.
عرض بنده این است که اعجاز معنوی با گذر زمان، بیشتر ثابت می شود؛ کما این که هیچ گروهی نمی تواند بر اساس ایده های سیاسی خود، جوامع را به خوبی اداره کند و این حضرت مهدی علیه السلام است که بر اساس آیات سیاسی و تعالیم الهی قرآن می تواند جهان را در سایه عدل و داد اداره فرمایند.
این تعالیم و آیات سیاسی قرآن با این که در 1400 سال پیش است، برای اداره جوامع و کل دنیا، کاربرد داشته است و توسط حضرت مهدی علیه السلام اجرا می شوند. این از معجزات قرآن است.
ثالثا معجزه لزوما به این معنا نیست که برای همه به گونه ای باشد که متحیر مانده و انگشت به دهان بمانند. البته برای مردم زمان نزول، چنین بوده است ولی دلیلی نداریم که باید برای آیندگان نیز چنین باشد. آیندگان پس از تدبر و تحقیق است که به اعجاز آن پی می برند.
اتفاقا دقیقا همینطور است، شما یک نمونه معجزه بیاورید که اینگونه نباشد و اصلا برداشت عرف از مفهوم معجزه همینطور است.
میقات;671795 نوشت:
بالاخره اعجاز لفظی قرآن را نمی توان نادیده گرفت. اعجاز لفظی قرآن بر همگان و در هر زمان قابل اثبات است. لذا اعجاز معنوی آن ثابت شود یا نشود، اعجاز قرآن ـ ولو از نظر لفظی ـ ثابت شده است؛ لذا نمی تون در اصل اعجاز تشکیک کرد.
بهتره که من بی خیال این قسمت از بحث بشم، چون شما همش از این بحث فرار میکنید و قصد دارید بحث رو به سمت اعجاز لفظی ببرید، ولی مساله حل نشد. انشاءالله بعدا برید و در این رابطه از علما و بزرگان سوال کنید و اگر استدلال محکمی پیدا کردید به اطلاع بنده هم برسونید.
مسئله اینه که خیلی از متون بشری هم این ویژگی رو دارند. مثالش رو قبلاً خدمتتون عرض کردم
سلام.
نه هر اثری رو میشه بهتر از قبلش کرد کسی که وارد تر از خود نویسنده یا شاعر باشه میتونه اثرش رو تصحیح کنه و بهتر از قبل بشه . اصلا ما بهتر از قبل کردنش رو بذاریم کنار شما میتونید حتی تو ابیات حافظ تغییراتی بدید که وزن و قافیه اش تغییر نکنه معنیش هم همینطور.
سلام.
نه هر اثری رو میشه بهتر از قبلش کرد کسی که وارد تر از خود نویسنده یا شاعر باشه میتونه اثرش رو تصحیح کنه و بهتر از قبل بشه . اصلا ما بهتر از قبل کردنش رو بذاریم کنار شما میتونید حتی تو ابیات حافظ تغییراتی بدید که وزن و قافیه اش تغییر نکنه معنیش هم همینطور.
می فرمایید اگر تغییری جزئی در متن قرآن داده شود، از زیبایی آن کم می شود و این موضوع را عالمان می توانند تشخیص دهند.
اما می بینیم که قرائتهای مختلف آیات قرآن با یکدیگر اختلافات جزئی دارند و در برخی موارد اختلاف نظر است که کدام قرائت بهتر است. مثلآً برخی مفسران معتقدند که در سوره حمد، عبارت "مالک یوم الدین" (صاحب روز جزا) مناسبتر به نظر می رسد و برخی دیگر "ملک یوم الدین" (فرمانروای روز جزا) را مناسبتر می دانند. بحث در مورد درستی قرائتها هم با توجه به روایات و ... انجام می شود و اینطور نیست که صرفاً با توجه به مناسب بودن کلمات بتوان قرائت درست تر را تشخیص داد.
سلام علیکم
آنها که می خواهند اثبات کنند قرآن معجزه نیست و کاری است بشری، طبیعتا در تغییری که می خواهند در قرآن بدهند نمی آیند از قرائتهای دیگر استفاده کنند چون این قرائتها ممکن است مبنای وحی داشته باشد. در نتیجه با تغییراتی این چنینی مراد تکذیب کنندگان قرآن اثبات نمی شود.
بهتره که من بی خیال این قسمت از بحث بشم، چون شما همش از این بحث فرار میکنید و قصد دارید بحث رو به سمت اعجاز لفظی ببرید، ولی مساله حل نشد. انشاءالله بعدا برید و در این رابطه از علما و بزرگان سوال کنید و اگر استدلال محکمی پیدا کردید به اطلاع بنده هم برسونید.
بهتر بود با پاسخ و توجیه علمی، از ادامه گفتگو انصراف می دادید.
بهتر بود با پاسخ و توجیه علمی، از ادامه گفتگو انصراف می دادید.
شما همش سعی داشتید از بحث مورد نظر منحرف بشید و بحث را به سمتی که میخواستید مایل کنید، برای این کار شما من چه توجیه علمی و پاسخی میتونم بدم؟ ضمن اینکه بنده اصلا پاسخی از شما دریافت نکردم (چه رسد به اینکه علمی باشد) تا بخواهم به آن پاسخ دهم.
شما این حقیر را (که مسلمان و معتقد به مبانی اسلام هستم) نتونستید قانع کنید، چطور انتظار دارید کسی که مسلمان نیست حرفهای شما رو بپذیره و به دین مبین اسلام ایمان بیاره؟! قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شهَِيدَا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كاَنَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيرًا
اگر بحث بر سر اعجاز لفظي قران است اين اختلاف قرائت خدشه اي بر ان وارد نمي كند
چرا كه قران مطابق با زبان فصيح عرب نازل شده و قرائات مذكور همگي به لحاظ فصاحت
و بلاغت از لهجه هاي فصيح عربند.
اما انچه در مورد اختلاف قرائات مهم است:
قران از نظر نص متواتر بوده و اختلاف قرائات در اثر اختلاف رواة در قرائت است
سلام
فرض کنید آیه مذکور به شکل خاصی بر پیامبر نازل شده و به همان شکل هم توسط ایشان بیان شده. اما یک نفر آن را بعدها به صورت "ملک یوم الدین" ثبت نموده و فرد دیگری به صورت "مالک یوم الدین". اما این تفاوت موجب کم شدن بلاغت آیه مذکور نشده.
این مثال نشان می دهد که می توان برخی کلمات را تغییر جزئی داد به طوری که خدشه ای به آیات قرآن وارد نگردد. دقت کنید که فقط اختلاف لهجه نیست، ملک و مالک دو کلمه متفاوتند با معانی متفاوت.
سلام
فرض کنید آیه مذکور به شکل خاصی بر پیامبر نازل شده و به همان شکل هم توسط ایشان بیان شده. اما یک نفر آن را بعدها به صورت "ملک یوم الدین" ثبت نموده و فرد دیگری به صورت "مالک یوم الدین". اما این تفاوت موجب کم شدن بلاغت آیه مذکور نشده.
این مثال نشان می دهد که می توان برخی کلمات را تغییر جزئی داد به طوری که خدشه ای به آیات قرآن وارد نگردد. دقت کنید که فقط اختلاف لهجه نیست، ملک و مالک دو کلمه متفاوتند با معانی متفاوت.
با سلام و احترام
و همينطور با سپاس از دقت و موشكافي شما در بحث
در زبان و لغت عرب كوچكترين تغيير باعث عوض شدن معنا مي گردد
گاهي اوقات حتي از معناي اصلي منحرف شده و گاهي حتي نقيض يا متضاد
معناي منظور مي گردد
لغت مذكور در مثال شما:مالك يا ملك حتي اگر با همه اختلاف قرائاتي كه در ان است
قرائت گردد مخل معناي مقصود نمي شود
مي توانيد در معاني ان دقت بفرماييد(كه حتما اين كار را كرده ايد)
منتهي يك نكته است و آن اينكه در اين موضع داريم راجع به چه مطلبي بحث مي كنيم؟
آيا مشكل سر اختلاف قرائات است؟
يا تحدي قران بر اينكه يك سوره مثل اين قران بياوريد؟
اين يك اعراب است!!!!!
مورد تحدي خداوند چيز ديگري است
البته بحث شما بسيار مفيد،صحيح،جالب و در خور توجه است
ولي مي توان يك تاپيك جدا براي ان باز كرد.
و من توصيه مي كنم اينكار را بكنيد بحث جالبي خواهد شد
لغت مذكور در مثال شما:مالك يا ملك حتي اگر با همه اختلاف قرائاتي كه در ان است
قرائت گردد مخل معناي مقصود نمي شود
بحث درباره این بود که آیا می توان تغییری جزئی در برخی آیات قرآن ایجاد کرد به طوری که نه به معنای آیه لطمه وارد شود و به نه فصاحت و بلاغت آن؟
خب ما مواردی رو داریم که میشه این کار رو انجام داد.
مثلاً در سوره فیل هم می توانیم بگوییم "ترمیهم" (که فعل مونث است و فاعلش پرندگان می شوند) و هم می توان گفت "یرمیهم" (که فعل مذکر است و فاعلش خداست).
در مورد این که این آیه دقیقاً به کدام صورت بر پیامبر نازل شده است اختلاف نظر است، اما معنای هر دوی این قرائتها درست اند (یعنی فعل "سنگ زدن" هم می تواند به خدا نسبت داده شود و هم به پرندگان) و هیچکدام هم از نظر بلاغت مشکلی ندارند.
مواردی رو هم داریم که این تغییر جزئی باعث میشه معنا تغییر کنه اما همچنان مقصود اصلی رسانده میشه. مثلاً در سوره روم هم می توان گفت "غُلِبَت الروم" (یعنی روم مغلوب شد)و هم می توان گفت "غَلَبَت الروم" (یعنی روم غلبه کرد) و همچنین اعراب کلمه "سیغلبون" هم در قرائتهای مختلف فرق دارد (منبع). هر یک از این دو قرائت طرفدارانی دارند (البته اولی مشهور تر است) اما در هر صورت مقصود اصلی آیه که بیان عظمت خداست بی کم و کاست انجام می شود و هر دو از نظر بلاغت درست اند.
شخصاً شک دارم که منظور از مثل آوری ایجاد تغییرات جزئی باشد، کما این که می توان کتاب بشری را ایجاد کرد که نتوان با تغییرات جزئی بهبودش داد (کافی است چند مرتبه متن مورد نظر را ویراستاری کنید تا جایی که هیچ ویرایش جدیدی لازم نباشد).
چطور انتظار دارید کسی که مسلمان نیست حرفهای شما رو بپذیره و به دین مبین اسلام ایمان بیاره؟!
سلام علیکم و رحمه الله
انتظار از آنجا حادث می شود که هرکسی که (تاکید می کنم هرکسی که) تا به حال مسلمان شده (یعنی قبلا مسلمان نبوده) مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر قران قرار گرفته و بعد به آن و به اسلام ایمان آورده است.
اما:
همین قرآن می فر ماید : کفار نیز هرگز ایمان نمی آورند چه آنها را بترسانی و چه نترسانی ......همین جمله نیز یک معجزه است!
هیچ کس از دانشمندان نگفته است تحدی به آیه داریم. مجموع آیات یک سوره درست است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
حرف شما درست است ولی اجازه بدهید کمی کار را سخت کنم، اگر قرآن کلام خداست که هست، و اگر کلام خدا از سنخ کلام بندگان نیست که واقعاً هم نیست، پس یک آیه که هیچ بلکه یک کلمه و بلکه یک حرف آن هم باید متفاوت باشد و در اصل تحدی باید بشود گفت که هر کسی یک حرف مانند حرفی از حروف قران آورد هم کفایت میکند! خندهدار است؟ نیست! کربلایی کاظم ساروقی باید بود که تشخیص دهد حروف قران هم با حرف دیگر یکی نیستند ... این بحث تحدی به زعم حقیر به کل اشتباه بیان میشود ... با عرض شرمندگی البته ... حقیر به عنوان کسی که به زعم خودش با انجام تحدی حقانیت قرآن را پذیرفته این را میگویم نه اینکه علم قرآن یا حدیث یا معرفت بالایی به خدا و دین خدا داشته باشم و اظهار فضل کنم، اتفاقا مایهی شرمندگی حقیر است که دلم نسبت به قرآن صاف نبود (احتمالاً بخاطر گذشتهی تیره و تارم که از خدا و دین خدا در غفلت بودم) و ته قلبم نسبت به آن تردید داشتم و خواستم شکم به یقین تبدیل شود، خوشابحال کارشناسان و دوستان دیگری که بدون نیاز به بررسی آیت بودن قرآن توانستند در الهی بودن آن به یقین برسند ...
تحدی قرآن اگر به جای حرف یا کلمه یا آیه (که خودش یعنی نشانه و این اسم یک اسم مندرآوردی که امثال ما به آنها بدهیم نیست و در قران و حدیث به کار برده شده است) بر اساس سوره بیان شده است دلیل خودش را دارد که شاید بارها تکرار کرده باشم و دوستان هم بارها انکار کرده باشند، اما این بار حقیر تحدی میکنم، اگر فکر میکنید اشتباه میگویم و سنخیت سورههای قران با کلام بشر متفاوت است بفرمایید چرا نباید سنخیت ایات تشکیل دهندهی سورههای قرآن را بگوییم که متفاوت است و چرا تحدی به آیات تشکیل دهندهی سورههای قرآن نمیشود؟ آیا آیات قران جملات خدا نیستند؟ آیا کسی میتواند مانند خداوند جملهای بیاورد؟ چرا؟ اگر میتواند چرا نتواند سوره بیاورد و اگر نمیتواند چرا به آن تحدی نشده است؟ در نهایت چرا به آیه گفته میشود «آیه» اگر نقش نشانه بودن ندارد و اصلاً فرق ایه با سوره چیست و چرا مثلاً در قران بین تحدی کردن به سورهای کوتاه با تحدی کردن به سورهای بلند تمایز قائل نشده است؟ وجه اشتراک سورهها چیست که در یک تحدی باید رعایت شود؟
از نظر حقیر ... تحدی اصلاً مبارزه نیست ... اصلاً قرار نیست که کسی کاری کند و بعد به محکمهی متخصصین یک رشته ببرد و منتظر بماند که آنها حکم کنند که این کار همسطح یا بهتر از قرآن هست یا نیست ... بر فرض که این کار را بکند و تمام متخصصان هم یک چیز بگویند و مثلاً بگویند که این کار از قرآن بهتر است، آیا عقل به انسان اجازه میدهد که با طناب دیگران برود داخل چاه؟ اینجا قرار است تمام زندگیاش را بر اساس عقیدهاش بگذارد، بر اساس این عقیده شاید لازم باشد جهاد کند و از جانش بگذرد، بر اساس این عقیده باید خمس و زکات مالش را بدهد، بر اساس این عقیده باید با کافران وارد جنگی شود که شاید افراد زیادی را مجبور باشد بکشد و اگر کوچکترین تردیدی داشته باشد نمیتواند در برخی از این وادیها گام محکم بردارد ... اصلاً آیا در اسلام پذیرفتنی است که کسی به تقلید از عالم یا عالمان دیگری قران را تأیید کند و اسلام را بپذیرد؟ آیا پذیرش معجزات پیامبران تقلیدبردار است؟ ایا اگر دجال قیام کرد و عدهی زیادی شهادت به خداییاش دادند و در این بین دانشمندان زیادی هم حضور داشتند عقل جواز میدهد که ما هم مطیع او شویم و بخاطر حرف او هر کاری بکنیم؟ تحدی دعوت به مبارزه است ... کسی که وارد گود شود ناچار است چیزی که میخواهد ردّش کند را ابتدا بهتر بشناسد ... باید تدبر کند ... و تدبر در قران شرط فهمیدن الهی بودن این کتاب است ... ممکن است کسی نیمساعت شش آیه را بخواند و چند ترجمه و تفسیر هم بگذارد کنار دستش و بگوید من تدبر هم کردم ولی باز هم نفهمیدم که این کتاب الهی است یا خیر و به نظرم یک کتاب معمولی است و حداکثر یک شاهکار است آن هم چون متخصصان میگویند و با شور و شوق در موردش صحبت میکنند که معلوم است حسابی تحت تأثیر قرار گرفتهاند ... ولی خودم نفهمیدم ... در این صورت خدا گفته که ای انسان اگر تردید داری که این کتاب از طرف خداست سعی کن آنرا رد کنی و در این کار از هر چه امکانات داری هم استفاده کن ... یعنی لازم نیست توی انسان به من خدا ارفاق کنی و اصطلاحاً آوانس بدهی ... تو تا دندان مسلح به جنگ من بیا و من همین یک کلام را در مقابل تو میگذارم ... ای ساحران هر چه خواستید بکنید و من همین یک عصا را دارم ... ای مسیحیان با هر کسی که خواستید اصلاً با خود پاپ بیایید و مرا نفرین کنید و من با همین خانوادهام به میدان مباهله میآیم ... شما وارد میدان بشوید من که خدا هستم میدانم که چطور به شما بفهمانم که این کتاب از طرف من است! دل هر انسانی محل حکومت خداست و هیچ کسی بدون اذن خدا نمیتواند در آن اثری بگذارد ... ای پیامبر تو که پیامبر ما هستی اگر ما نخواهیم نمیتوانی دلهای ایشان را با تمام اموال و ثروتهای روی زمین به هم نزدیک کنی ... دل تنها محدودهی اثرگذاری خداست ... فقط خدا ... خدا هم گفته است که ایت خودش را به هر طالب حقیقتی میشناسد ... ای که در الهی بودن قرآن شک داری باید در قرآن تدبر کنی اگر فطرتت در غبار غفلت پوشیده شده و نور قرآن را آشکارا نمیبینی ... ای انسان اگر تدبر کافی نکردی و باز شک داشتی راهش این است که سعی کنی کتاب مرا رد کنی ... سعیت را بکن ... من حق را نشانت میدهم به طوریکه قادر به انکار ان نباشی ... قلبت آن را میشناسد و نور آن را میبیند و تو راهی برای انکار آن نداری مگر اینکه اراده کنی که حقیقت را مخفی کنی ... یعنی راهی نداری جز اینکه حقیقت را بعد از آنکه به تو رسید مخفی کنی و رویت را از آن برگردانی ... این یعنی کفر .... خدا میداند که حجت را بر چه کسی تمام کرده است و بر چه کسی نکرده است و خدا میداند که چه کسی این حقیقت را پذیرفته و چه کسی آنرا تکذیب خواهد کرد ...
تحدی یک مبارزهی باطنی است گرچه لوازم آن ظاهری و باطنی با هم باشد ... قاضی هم عالمان متخصص عربزبان نیستند بلکه وجدان و قلب خود انسان است ... در نهایت خدا در دنیا کسی را مجبور نمیکند که به حق بودن قرآن اعتراف کند ولی میداند که چه کسی حق را دانسته انکار کرده است ...
این مسأله خیلی ساده است ... نه مبارزهی حضرت موسی علیهالسلام با ساحران قاضی داشت و نه جریان مباهله قاضی داشت ... قاضی و حکمیت خارجی هیچ سنخیتی با ایمان آوردن باطنی به یک کتاب ندارد ... دلیل برای ایمان آوردن که فعل قلب است باید یک امر باطنی باشد ... نظرات دیگران و اینکه یک نفر پشتیبان و ظهیر دیگری باشد ربطی به ایمان آوردن قلبی ندارد ... قلب وقتی حق را بشناسد دیگر شناخته است و تردید نمیکند ... ولی انسان میتواند رویش را از آن برگرداند و خودش را به تجاهل و تغافل بزند و با توجیهاتی که برای خودش میآورد سعی کند عذاب وجدانش کم شود و غیره و غیره ...
انجام تحدی گناه نیست ... تحدی کاری است که برای بسیاری از مسلمین این دوره و زمانه که در مورد کتابشان تردید دارند از نظر عقلی و نقلی (مطابق قرآن) واجب است ... بر تکتک ایشان و این کاری نیست که بشود وکالت داد یک عالم متخصص برای ما انجام دهد چون مطابق خود قران در این مسائل نمیشود دنبال کس دیگری رفت ... شاید آن کس دیگر میخاست راه جهنم را برود و به دروغ به ما راهنمایی کرد تا شریک جرم داشته باشد ... مسیر ایمان را هر فرد عاقل بالغ باید مستقلاً واردش شود ... همانطور که عذاب و پاداش هم به هر کسی مستقل از دیگران میدهند و اگرچه بهشت و جهنمشان ظاهراً مشترک باشد ولی نه هیچ کسی از پاداش کس دیگری بهره میبرد و نه در اتش کس دیگری میسوزد و جهنم و بهشت هر کسی مخصوص خودش هست ... فقط ظاهراً مشترک است ...
ببخشید ... اینها با توجه به تجربهام بود ... ان شاء الله هیچ کسی این مطالب را قبول نکند ... همینطوری قبول نکند ... حقیر فقط خواستم گفته باشم ... ان شاء الله دیگر در بحث تحدی وارد نمیشوم ... فهم حقیر از این بحث خوشبختانه یا شوربختانه خیلی متفاوت از صاحبان علم و شرف در این آیین مقدس است ... ولی یک ساعت زنگ زده هم امکان دارد که در ۲۴ ساعت دو بار زمان را درست نشان دهد :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام باء گرامی
پس ما اول باید ببینیم منظور از تحدی چیست؟
در صدر اسلام پس از آنکه تحدی مطرح شد، برخی برای پاسخ به آن تلاش کردند. آیا در جایی ثبت شده که پیامبر چگونه به این افراد پاسخ داده اند؟
آیا فرضاً جلسه ای ترتیب داده شده و نظرات ادیبان را در مورد متون ساخته شده جویا شده اند؟ آیا گفته اند که این مسئله قلبی است؟ آیا ایرادهای آن متون را ذکر کرده اند؟ ...
اگر ما می دونستیم که پیامبر اسلام چطور پاسخ داده اند مسئله حل می شد.
شما همش سعی داشتید از بحث مورد نظر منحرف بشید و بحث را به سمتی که میخواستید مایل کنید، برای این کار شما من چه توجیه علمی و پاسخی میتونم بدم؟ ضمن اینکه بنده اصلا پاسخی از شما دریافت نکردم (چه رسد به اینکه علمی باشد) تا بخواهم به آن پاسخ دهم.
شما این حقیر را (که مسلمان و معتقد به مبانی اسلام هستم) نتونستید قانع کنید، چطور انتظار دارید کسی که مسلمان نیست حرفهای شما رو بپذیره و به دین مبین اسلام ایمان بیاره؟!
بنده در پست 74 مطالب شما را پاسخ دادم ولی شما بدون توجه به اصل گفتگو (مطالب سیاسی قرآن) که بنده با تعبیر اعجاز معنوی از آن یاد می کردم، تذکر بنده در باره اعجاز لفظی را بهانه کردید.
این که می گویم بهانه، به خاطر این است که اصلا پاسخی در رد مطالب بنده نیاورده اید ولی این جا می گویید قانع کننده نبود! بدون ذکر دلیل.
اشکالی ندارد. وقتی گفتگو علمی نباشد دلیل و اصراری هم بر ادامه آن نیست. از این که همین مقدار هم همراهی کردید تشکر می کنم. در پناه حق.:Rose:
منتهي يك نكته است و آن اينكه در اين موضع داريم راجع به چه مطلبي بحث مي كنيم؟
آيا مشكل سر اختلاف قرائات است؟
يا تحدي قران بر اينكه يك سوره مثل اين قران بياوريد؟
اين يك اعراب است!!!!!
مورد تحدي خداوند چيز ديگري است
البته بحث شما بسيار مفيد،صحيح،جالب و در خور توجه است
ولي مي توان يك تاپيك جدا براي ان باز كرد.
و من توصيه مي كنم اينكار را بكنيد بحث جالبي خواهد شد
متشكر.
با سلام و دورد بر همه عزیزان و همراهان
بنده هم با فرمایش این دوست بزرگوارمان موافقم.
این که اختلاف قرائت تا چه حد می تواند در معنای الفاظ تغییر ایجاد می کند و ...، موضوعی متفاوت از تحدی و مبارزه طلب قرآن است. لذا بهتر است در تاپیک مستقل و جداگانه ای پیگیری شود.
سلام و درود خدا بر شما و رحمت ها و برکت های او نیز:Gol:
نقل قول:
حرف شما درست است ولی اجازه بدهید کمی کار را سخت کنم، اگر قرآن کلام خداست که هست، و اگر کلام خدا از سنخ کلام بندگان نیست که واقعاً هم نیست، پس یک آیه که هیچ بلکه یک کلمه و بلکه یک حرف آن هم باید متفاوت باشد و در اصل تحدی باید بشود گفت که هر کسی یک حرف مانند حرفی از حروف قران آورد هم کفایت میکند!
به هر حال چون خداوند حکمتی در این کار دانسته است ما به این اکتفا می کنیم. و الا هر حرف در قیاس با کل قرآن، بهتر از این نمیشد که بشود. اما حرف به تنهایی، تفاوتی بین کلام بشر با خالق نیست. کما اینکه در روایتی نیز داریم که به این مضمون در مورد حکمت حروف مقطعه می گوید قرآن از همین حروف که شما به کار می برید درست شده اما نمی توانید مانند آن بیاورید.
پس انسان بیسواد و باسواد می توانند حروفی مانند قرآن بیاورند. مثلا می گویند ب یا ق یا ل
نقل قول:
این بحث تحدی به زعم حقیر به کل اشتباه بیان میشود ... با عرض شرمندگی البته ... حقیر به عنوان کسی که به زعم خودش با انجام تحدی حقانیت قرآن را پذیرفته این را میگویم نه اینکه علم قرآن یا حدیث یا معرفت بالایی به خدا و دین خدا داشته باشم و اظهار فضل کنم، اتفاقا مایهی شرمندگی حقیر است که دلم نسبت به قرآن صاف نبود (احتمالاً بخاطر گذشتهی تیره و تارم که از خدا و دین خدا در غفلت بودم) و ته قلبم نسبت به آن تردید داشتم و خواستم شکم به یقین تبدیل شود، خوشابحال کارشناسان و دوستان دیگری که بدون نیاز به بررسی آیت بودن قرآن توانستند در الهی بودن آن به یقین برسند ...
با خواندن این جملات تنها می توانم بگویم خیلی دوستتان دارم و ارادتمندم:Mohabbat:
نقل قول:
تحدی قرآن اگر به جای حرف یا کلمه یا آیه (که خودش یعنی نشانه و این اسم یک اسم مندرآوردی که امثال ما به آنها بدهیم نیست و در قران و حدیث به کار برده شده است) بر اساس سوره بیان شده است دلیل خودش را دارد که شاید بارها تکرار کرده باشم
بله درست می فرمایید حتما حکمتی دارد. اگر امکان دارد لینک به توضیحات پیشین خودتان بدهید. تا استفاده کنم.
نقل قول:
اما این بار حقیر تحدی میکنم، اگر فکر میکنید اشتباه میگویم و سنخیت سورههای قران با کلام بشر متفاوت است بفرمایید چرا نباید سنخیت ایات تشکیل دهندهی سورههای قرآن را بگوییم که متفاوت است و چرا تحدی به آیات تشکیل دهندهی سورههای قرآن نمیشود؟ آیا آیات قران جملات خدا نیستند؟ آیا کسی میتواند مانند خداوند جملهای بیاورد؟ چرا؟ اگر میتواند چرا نتواند سوره بیاورد و اگر نمیتواند چرا به آن تحدی نشده است؟ در نهایت چرا به آیه گفته میشود «آیه» اگر نقش نشانه بودن ندارد و اصلاً فرق ایه با سوره چیست و چرا مثلاً در قران بین تحدی کردن به سورهای کوتاه با تحدی کردن به سورهای بلند تمایز قائل نشده است؟ وجه اشتراک سورهها چیست که در یک تحدی باید رعایت شود؟
می دانیم که خداوند تحدی به سوره کرده است. و می دانیم که سوره مجموعی از آیات است. و می دانیم این انتخاب حکمت و علتی داشته است. شاید علتش کوته بینی و کم ظرفیتی بشر است.
اما از طرف دیگر می دانیم که این تحدی به سوره به معنای نفی کردن آیت و معجزه بودن آیات قرآن نیست. یعنی یک آیه هم می تواند برای انسان حجت شود. مثلا جریان آن چند نفر که در محضر امام گفتند سال بعد هر کس آیه یا سوره ؟ ای مانند قرآن بیاورد و بعد سال بعد هر کدام در یک آیه متحیر شده بودند. البته میشود سوال کرد که شاید برای آوردن آیات دیگر مشکلی نداشتند؟!
پس همینکه خداوند به آیه تحدی نکرده است ، این مطلب برای من مسکوت میماند.
نقل قول:
از نظر حقیر ... تحدی اصلاً مبارزه نیست ... اصلاً قرار نیست که کسی کاری کند و بعد به محکمهی متخصصین یک رشته ببرد و منتظر بماند که آنها حکم کنند که این کار همسطح یا بهتر از قرآن هست یا نیست ... بر فرض که این کار را بکند و تمام متخصصان هم یک چیز بگویند و مثلاً بگویند که این کار از قرآن بهتر است، آیا عقل به انسان اجازه میدهد که با طناب دیگران برود داخل چاه؟
اگر نتیجه ی تحدی بخواهد انکار خدا، نبوت خاصه و عامه و کتاب باشد. حتی اگر تمام متخصصان بگویند، پذیرفتنی نیست. و نمی توان دلایل عقلی را به خاطر گفته ی آنها به کناری وانهاد.
اگر نتیجه ی تحدی می خواهد اثبات خدا و نبوت عامه یا خاصه ی شخصی و کتاب او باشد. باز پذیرفتنی نیست که چرا این خدا تا به حال جلوی این دورغ را نگرفته است
و تازه حالا پیامبر فرستاده تا این تحدی را پاسخ بگوید؟
اگر نتیجه ی تحدی تنها اثبات کذب پیامبری شخص خاصی باشد. باز در صورتی پذیرفتنی است که به این سوالات پاسخ داده شود که چرا الان ؟ چرا پیامبرانی نیامدند تا کذب این شخص را مشخص کنند ؟ و حتما اگر خدا بخواهد به واسطه ی بندگانش مدعی کاذب را مشخص کند به آوردن یک سوره اکتفا نمیکند بلکه مثل کل قران می آورد بلکه بهتر از آن می اورد.
با گفته ی افراد، اعجاز اثبات نمیشود تا ارزشی داشته باشد. نظر کارشناسان اعجاز قران را رد نمی کند و باز هم ارزشی ندارد. تنها آوردنِ مثل قرآن ارزش دارد.
اگر کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده است ما بررسی می کنیم ( البته اگر پاسخ روشن سوالات پیشین را متوجه نشده باشیم ) که آیا مثل قرآن هست یا نه ؟ در این بررسی کردن از متخصص کمک می گیریم. کارایی متخصص در همین اندازه است.
نقل قول:
اصلاً آیا در اسلام پذیرفتنی است که کسی به تقلید از عالم یا عالمان دیگری قران را تأیید کند و اسلام را بپذیرد؟ آیا پذیرش معجزات پیامبران تقلیدبردار است؟
نبوت جزو اصول عقاید است و پذیرش معجزه نیز تقلید بردار نیست بلکه دلیل بردار است.
باید یا دلیلش را فهمید یا آموخت.
نقل قول:
تحدی دعوت به مبارزه است ... کسی که وارد گود شود ناچار است چیزی که میخواهد ردّش کند را ابتدا بهتر بشناسد ... باید تدبر کند ... و تدبر در قران شرط فهمیدن الهی بودن این کتاب است ... ممکن است کسی نیمساعت شش آیه را بخواند و چند ترجمه و تفسیر هم بگذارد کنار دستش و بگوید من تدبر هم کردم ولی باز هم نفهمیدم که این کتاب الهی است یا خیر و به نظرم یک کتاب معمولی است و حداکثر یک شاهکار است آن هم چون متخصصان میگویند و با شور و شوق در موردش صحبت میکنند که معلوم است حسابی تحت تأثیر قرار گرفتهاند ... ولی خودم نفهمیدم ...
در این صورت خدا گفته که ای انسان اگر تردید داری که این کتاب از طرف خداست سعی کن آنرا رد کنی و در این کار از هر چه امکانات داری هم استفاده کن ... یعنی لازم نیست توی انسان به من خدا ارفاق کنی و اصطلاحاً آوانس بدهی ... تو تا دندان مسلح به جنگ من بیا و من همین یک کلام را در مقابل تو میگذارم ... ای ساحران هر چه خواستید بکنید و من همین یک عصا را دارم ... ای مسیحیان با هر کسی که خواستید اصلاً با خود پاپ بیایید و مرا نفرین کنید و من با همین خانوادهام به میدان مباهله میآیم ... شما وارد میدان بشوید من که خدا هستم میدانم که چطور به شما بفهمانم که این کتاب از طرف من است! دل هر انسانی محل حکومت خداست و هیچ کسی بدون اذن خدا نمیتواند در آن اثری بگذارد ... ای پیامبر تو که پیامبر ما هستی اگر ما نخواهیم نمیتوانی دلهای ایشان را با تمام اموال و ثروتهای روی زمین به هم نزدیک کنی ... دل تنها محدودهی اثرگذاری خداست ... فقط خدا ... خدا هم گفته است که ایت خودش را به هر طالب حقیقتی میشناسد ... ای که در الهی بودن قرآن شک داری باید در قرآن تدبر کنی اگر فطرتت در غبار غفلت پوشیده شده و نور قرآن را آشکارا نمیبینی ... ای انسان اگر تدبر کافی نکردی و باز شک داشتی راهش این است که سعی کنی کتاب مرا رد کنی ... سعیت را بکن ... من حق را نشانت میدهم به طوریکه قادر به انکار ان نباشی ... قلبت آن را میشناسد و نور آن را میبیند و تو راهی برای انکار آن نداری مگر اینکه اراده کنی که حقیقت را مخفی کنی ... یعنی راهی نداری جز اینکه حقیقت را بعد از آنکه به تو رسید مخفی کنی و رویت را از آن برگردانی ... این یعنی کفر .... خدا میداند که حجت را بر چه کسی تمام کرده است و بر چه کسی نکرده است و خدا میداند که چه کسی این حقیقت را پذیرفته و چه کسی آنرا تکذیب خواهد کرد ...
تحدی یک مبارزهی باطنی است گرچه لوازم آن ظاهری و باطنی با هم باشد ... قاضی هم عالمان متخصص عربزبان نیستند بلکه وجدان و قلب خود انسان است ... در نهایت خدا در دنیا کسی را مجبور نمیکند که به حق بودن قرآن اعتراف کند ولی میداند که چه کسی حق را دانسته انکار کرده است ...
قبول دارم البته با توجه به آن مطالبی که عرض شد. قاضی هم اشتباه است. و ذهنیت خودم را شرح دادم.
نقل قول:
ببخشید ... اینها با توجه به تجربهام بود ... ان شاء الله هیچ کسی این مطالب را قبول نکند ... همینطوری قبول نکند ... حقیر فقط خواستم گفته باشم ... ان شاء الله دیگر در بحث تحدی وارد نمیشوم ... فهم حقیر از این بحث خوشبختانه یا شوربختانه خیلی متفاوت از صاحبان علم و شرف در این آیین مقدس است ... ولی یک ساعت زنگ زده هم امکان دارد که در ۲۴ ساعت دو بار زمان را درست نشان دهد :Gol:
یا علی علیهالسلام
خواهش میکنم . خیلی هم خوب بود. امیدوارم بتوانیم بیشتر از مطالب شما بهره ببریم. حد اقل خودم.:Gol:
سلام و درود خدا بر شما و رحمت ها و برکت های او نیز:Gol:
به هر حال چون خداوند حکمتی در این کار دانسته است ما به این اکتفا می کنیم. و الا هر حرف در قیاس با کل قرآن، بهتر از این نمیشد که بشود. اما حرف به تنهایی، تفاوتی بین کلام بشر با خالق نیست. کما اینکه در روایتی نیز داریم که به این مضمون در مورد حکمت حروف مقطعه می گوید قرآن از همین حروف که شما به کار می برید درست شده اما نمی توانید مانند آن بیاورید.
پس انسان بیسواد و باسواد می توانند حروفی مانند قرآن بیاورند. مثلا می گویند ب یا ق یا ل
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته :Gol:
کسانی مانند آنهایی که به پیامبران خطاب میکردند که ما شما را جز بشری مانند خودمان نمیشناسیم گفتند علی و معاویه، بعد حضرت علی علیهالسلام فرمودند که دهر آنقدر علی را پایین آورد آنقدر پایین آورد آنقدر پایین آورد که گفتند علی و معاویه، یعنی علی و معاویه را کنار هم قرار دادند در حالی که این کجا و آن کجا ... وقتی معیار تنها معیار ظاهر باشد خدا میگوید «ق» و ما هم میگوییم «ق» و گمان میکنیم این دو یکی است، در حالیکه اولی اگر به نیت قرآن نوشته شود لمسش بدون طهارت حرام است و حرمت کلام خدا بودن را دارد و کسی هم مانند کربلایی کاظم ساروقی میگوید آنرا از نورش میشناسم که از کتاب خداست و از غیر خدا نیست و در زیارت جامعه هم داریم که کلام اهل بیت علیهمالسلام نور است و طبیعی است که کلام خدا بالاتر از کلام ایشان است ... همان حروف مطقعه که گاهی گفته میشود کاربردش جنبهی ظاهری دارد که شما ببینید این قرآن با همین حروف بیان شده است یا تعداد این حروف در این سورهها بیشتر یا کمتر است و چنین و چنان برای اهل بیت علیهمالسلام محل استخراج علوم غیبی بوده است ... حروف حقیقتی خارجی دارند و مثلاً در روایات وارد شده که کاف و نون که در عبارت «کن فیکون» امده مخازن الهی است و یا حضرت علی علیهالسلام میفرمایند باء رسول خداست و من نقطهی زیر باء هستم ... اگر تحدی به حروف قران هم بشود جا دارد چون کلام خدا هم در کلیات و هم در اجزائش با کلام بشر تفاوت دارد ... آنچه که سبب میشود این تفاوت دیده نشود ضعف و نقص ماست ... رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند که کسی که دلش خالی از هیجانات دنیوی باشد میبیند هر آنچه را که من میبینم و میشنود هر آنچه را که من میشنوم، این کلام را میتوان برای فهم اینکه چرا ما با یک نگاه الهی بودن نه اجزاء قرآن و نه کلیات قرآن را متوجه نمیشویم استفاده کرد ... اگر دین همان فطرت است ما از فطرت خود بیگانه شدهایم و از آن غافل ماندهایم مگرنه از دیدن یا شنیدن قران بدون کمترین تردیدی به سجده میافتادیم، کما اینکه مؤمنان با رتبههای بالا در خود قران چنین وصف شدهاند ... آنها وقتی خط قرآن را میبینند یا صوت قرآن را میشنوند نشانه بودن آنرا در مییابند و میبینند که این کلام خداست و در مقابل خدا به سجده میافتند یا مو به تنشان سیخ میشود حال آنکه ما تنها وقتی بدانیم فلان آیه از آیات سجدهدار است آن هم به تبعیت از شرع و برای رفع تکلیف به سجده میرویم و ادای ان مؤمنان حقیقی را در میآوریم به امید آنکه روزی مانند آنها شویم ... اینکه ما از فطرت خود غافل هستیم مطلب عجیبی نیست وقتی معصوم علیهالسلام به ما خبر داده است که هر کودکی که متولد میشود بر فطرت الهی متولد میشود و این والدین او هستند که او را مسیحی یا یهودی یا زردشتی تربیت میکنند ...
با این حساب نه تنها کل قرآن و نه ده سوره و نه تنها یک سوره و نه تنها هر ایه و نه تنها هر کلمه که حتی حرفبهحرف قران با سایر کتب متفاوت است ... ولی بیشتر ما این تفاوت را به صورت ابتدایی متوجه نمیشویم ... خدا هم این را میداند ... خودش ما را در بسترهای متفاوت خانوادگی و اجتماعی قرار داد تا رشد کرده و تربیت شویم وقتی هنوز عقلمان به بلوغ نرسیده که بتوانیم روی آموختههای خود کنترل کنیم و هر چیزی را که بر خلاف فطرت است نپذیریم ... پس این خدا وقتی نشانهاش را میفرستد باید جوری به ما بفهماند که این نشانه از طرف خودش هست ... باید آنرا بشناسیم بعد از آنکه فراموشش کردهایم ... خدا میگوید که گوش دهید ... بعد میگوید توجه کنید ... بعد میگوید تدبر کنید ... در نهایت میگوید اگر باز در شک و تردید هستید تلاش کنید تا مانند یک سوره از آن را بیاورید ... و بعد میگوید نخواهید توانست که این نشان میدهد اگر با هر گوش دادن و توجه کردن و تدبر کردنی نشانه بودن قران برای انسان مشخص نشود با انجام تحدی این مطلب انجام میشود ... اگر کسی کرد و نشد میتواند پیش خودش بگوید که وعدهی خدای قران عملی نشد و چنین خدایی که به وعدههایش عمل نکند یا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد خدای قابل اعتمادی نیست ... و ما میدانیم که اینطور نیست و خدا به وعدهاش عمل میکند ... گفته است به ما میفهماند که قرآن از طرف خودش هست و این کار را هم خواهد کرد ... «سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا» یعنی ایات خود را نشانتان خواهد داد پس شما آنها را خواهید شناخت ... بعد میفرماید «وَ مَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» که یعنی میداند که بعد از این شناختن آن را خواهید پذیرفت یا انکارش خواهید کرد و کافر میشوید ... «يَعْلَمُ ... مَا تُخْفِي الصُّدُورُ»
اینکه چرا تحدی اما به سوره وارد شده است و نه به آیه و نه به کلمه و نه به حروف بحث دیگری است که قابل تأمل است ...
و طاها;672085 نوشت:
بله درست می فرمایید حتما حکمتی دارد. اگر امکان دارد لینک به توضیحات پیشین خودتان بدهید. تا استفاده کنم.
می دانیم که خداوند تحدی به سوره کرده است. و می دانیم که سوره مجموعی از آیات است. و می دانیم این انتخاب حکمت و علتی داشته است. شاید علتش کوته بینی و کم ظرفیتی بشر است.
اما از طرف دیگر می دانیم که این تحدی به سوره به معنای نفی کردن آیت و معجزه بودن آیات قرآن نیست. یعنی یک آیه هم می تواند برای انسان حجت شود. مثلا جریان آن چند نفر که در محضر امام گفتند سال بعد هر کس آیه یا سوره ؟ ای مانند قرآن بیاورد و بعد سال بعد هر کدام در یک آیه متحیر شده بودند. البته میشود سوال کرد که شاید برای آوردن آیات دیگر مشکلی نداشتند؟!
پس همینکه خداوند به آیه تحدی نکرده است ، این مطلب برای من مسکوت میماند.
توضیحش را حقیر از خلال همان روایت که خودتان هم به آن اشاره کردید برداشت میکنم و در واقع دلیل آن هم ظاهراً همین است که باز خودتان فرمودید «کوته بینی و کم ظرفیتی بشر» ... در ان روایت که به آن اشاره کردید چهار نفر از جمله ابنابیالعوجاء همقسم میشوند که تا سال بعد هر کدام یک ربع از قرآن را با انجام تحدی رد کنند، بعد از یک سال هر کدامشان که میایند میگویند که ما در یک آیه ماندیم و دیگر اصلاً به باقی آیات و سورهها نرسیدیم ... چند نکته در این حدیث هست از جمله اینکه:
۱. این دشمنان اسلام قبل از آن قراری که با هم گذاشتند هم سالها مخالف اسلام بودند و الحاد ایشان مطلب جدیدی نبود، قبل از آن هم قرآن نزد ایشان بود و قبل از آن هم همگی سخنور و از نظر ادبی در ادبیات عرب قوی بودهاند ... آن آیات خاص را هم شاید هر کدام چندین بار خوانده بودهاند ولی هرگز در آن اینطور حیران نمانده بودند ... چطور شد که این بار هر چهار نفر هر کدام در یک آیه ماندند و چیزی نزدیک به یک سال این حیرت برایشان ادامه داشت تا اینکه باز به هم رسیدند و به آن اعتراف کردند؟ ... بلکه ایشان تا آن موقع فقط حرف میزدند و بحثهای نظری میکردند ولی به ندای تحدی پاسخ نداده بودند و وارد گود نشده بودند ولی وقتی که شدند به ناچار باید تمام توان خود را صرف هماوردی با خدای قران میکردند و اینجا بود که خداوند به ایشان به صورت باطنی اثبات کرد که حاکمی است که ضدّی ندارد ... تجبّرت عن أن یکون لک ضدّ ... و ایشان به ضعف خود معترف شدند، گرچه به صورت خصوصی در جمع خودشان و جایی علنی نکردند، تنها امام صادق علیهالسلام به بالای سر ایشان آمد و آیهی تحدی را خواندند که اگر همهی شما هم تمام تلاشتان را بکنید که مانند قرآن را بیاورید نخواهید توانست
۲. هر کدام از ایشان در یک آیه ماندند و احتمالاً قبل از اینکه به آن آیه برسند هم آیات دیگری را خوانده بودند، پس چه شد که در همان یک آیه ماندند و در آیات دیگر نماندند؟ ایا آنها میتوانند جملهای مانند جملات خدا بیاورند؟ خیر ... از نظر اصولی کل متشکل از اجزاء است و اگر کسی بتواند جزئی مشابه بیاورد دیگر آوردن یک «کل» مشابه هم غیرممکن نخواهد بود ... اگر کسی بتواند «لا من شیء» یک اتم خلق کند دیگر خلق کردن هر چیز دیگر هم از او برمیاید اگرچه ادامهی کارها هم سختیهای خودشان را داشته باشند ... اما موضوع اینجاست که از بیرون گود نگاه کردن ساده به نظر میرسد ولی وقتی وارد گود شود در ضمن مثل آوری برای هر سوره حتماً جایی گیر خواهد کرد ... در یک آیه گیر خواهد کرد ... اینکه کدام آیه باشد به پارامترهای زیادی بستگی دارد ... به وضعیت باطنی افراد بستگی دارد ... این است که اگر بخواهد مثل سورهی بقره را بیاورد در یکی از ۲۸۶ آیه گیر خواهد کرد و حجت بر او تمام خواهد شد و اگر بخواهد مثل سورهی توحید را بیاورد در یکی از ۴ ایه گیر خواهد کرد و حجت بر او تمام خواهد شد ... و البته اینجا بحث انصاف و مبارزهطلبی مطرح است و کسی که بخواهد سمبل کند و هر چیزی را نفهمید زیرسبیلی رد کند از میدان مبارزه بیرون میاید بدون اینکه چیزی عایدش شده باشد ... اینجا شخص باید تعارف و ارفاق و زیرسبیلی رد کردن نکات را کنار بگذارد و با تمام قوای ممکن برایش در مقابل خدای قرآن قد علم کند و دست به مبارزه بزند تا خدا به او نشان دهد که مصداق «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» چیست ... اگر کسی با تمام قوا وارد مبارزه نشود و بخواهد ارفاق کند هر شکستی که بخورد میگوید اگر با تمام قوا آمده بودم موفق میشدم ولی اگر با تمام قوا حاضر شود حقارت خودش و تمام ابزارش در مقابل کلام خدا خواهد دید و به زانو در میاید و گردنش خم میشود و شهادت میدهد به اینکه خدا هست و قرآن کلام خداست و اینکه محمد بن عبدالله بنده و فرستادهی خداست.
و این تازه میشود شروع اسلام ...
با این حساب ظاهراً اینکه چرا تحدی به کمتر از یک سوره وارد نشده است به این خاطر نیست که اجزاء قرآن مشابه در غیرقرآن داشته باشند، بلکه در راستای اتمام حجت قرآن است که کمتر از سورهها مورد تحدی قرار نگرفتهاند ...
اما اگرچه سورهها مورد تحدی قرار میگیرند باز این آیات هستند که نشانه هستند به سوی خدا ... یک نفر در این زمان و این موقعیت با این آیه الهی بودن قرآن را درک باطنی کرده و آنرا میشناسد و یک نفر در زمان دیگر در موقعیت دیگر با آیهی دیگر ... در نهایت آیات هستند که نشانهی الهی بودن قرآن هستند ... گرچه این تنها کارکرد تفکیک کلاماللهمجید در آیات و بعد در سورهها هم نیست ... اگر اصلاً این مورد باشد (حقیر عالم نیستم و ادعای عالم بودن هم ندارم)
و طاها;672085 نوشت:
اگر کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده است ما بررسی می کنیم ( البته اگر پاسخ روشن سوالات پیشین را متوجه نشده باشیم ) که آیا مثل قرآن هست یا نه ؟ در این بررسی کردن از متخصص کمک می گیریم. کارایی متخصص در همین اندازه است.
نبوت جزو اصول عقاید است و پذیرش معجزه نیز تقلید بردار نیست بلکه دلیل بردار است.
باید یا دلیلش را فهمید یا آموخت.
اگر پذیرش یک معجزه متوقف بر شنیدن دلایل علما و متخصصین و فهمیدن آنها باشد آیا این عدالت است؟ آیا همه در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی به چنان متخصصانی دسترسی دارند و اگر داشتند آیا هر کسی میتواند پیشنیازهای درک دلایل آن علما و متخصصان را درک کند؟ اگر یک عالم متخصص ادبیات عرب به حقیر بگوید که این صنعت ادبی در قران مثلاً مجاز است از نظر حقیر چه ارزشی دارد؟ شاید به نظر حقیر اگر خدا آنرا مستقیم میگفت بهتر بود ... درک موضوع تنها با شنیدن و خواندن و در نهایت یادگیری دلایل متحقق نمیشود ... مثلاً همه میگویند این نهایت فصاحت و بلاغت است ولی یک نفر میگوید این فصاحت و بلاغت چه ارزشی دارد؟ چون ارزشها از نظر او حول چیزهای دیگری هستند و ممکن است به پیامبر زمان خودشان بگویند که تو اگر برای ما در مکه باغهای بزرگ و چشمههای جوشان بیرون بیاوری ما ایمان میآوریم، کما اینکه گفتند ... علاوه بر این اختلاف ارزشگذاریها همان غیرعادلانه بودن توقف پذیرش یک معجزه به یافتن علمای متخصص هم مطرح است ...
به همین دلیل ست که حقیر به کل مخالف تفسیر معمول از بحث تحدی هستم ... ظاهراً تحدی چه در اصل موضوع و چه در چگونگی انجام آن و چه در کیفیت حجیت آن با درک معمولی که از آن میشود متفاوت است ... این مطلب از یک طرف نگرانکننده است چرا که پذیرش قران به عنوان نشانهی صدق نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بعد از اصولالدین که عقلی و فطری قابل درک هستند مقدم است بر تمام شریعت اسلام و مذهب تشیع ... اما از طرفی هم خیلی نگرانکننده نیست چون عموماً کار به تحدی نمیکشد و لااقل مسلمانزادگان بر اساس همان فطرت خود در مورد الهی بودن قرآن به یقین میرسند ... بسیاری از مسیحیان و افراد دیگر هم که در زمان حاضر مسلمان میشوند بدون تحدی حقانیت قرآن را میپذیرند و وارد دین مبین اسلام میشوند ... اما اگر تحدی مخاطبان زیادی داشت شاید به مشکل میخوردیم ... شاید هم حقیر به کل در اشتباه هستم و این احتمال هم کم نیست
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته :Gol:
کسانی مانند آنهایی که به پیامبران خطاب میکردند که ما شما را جز بشری مانند خودمان نمیشناسیم گفتند علی و معاویه، بعد حضرت علی علیهالسلام فرمودند که دهر آنقدر علی را پایین آورد آنقدر پایین آورد آنقدر پایین آورد که گفتند علی و معاویه، یعنی علی و معاویه را کنار هم قرار دادند در حالی که این کجا و آن کجا ... وقتی معیار تنها معیار ظاهر باشد خدا میگوید «ق» و ما هم میگوییم «ق» و گمان میکنیم این دو یکی است، در حالیکه اولی اگر به نیت قرآن نوشته شود لمسش بدون طهارت حرام است و حرمت کلام خدا بودن را دارد و کسی هم مانند کربلایی کاظم ساروقی میگوید آنرا از نورش میشناسم که از کتاب خداست و از غیر خدا نیست و در زیارت جامعه هم داریم که کلام اهل بیت علیهمالسلام نور است و طبیعی است که کلام خدا بالاتر از کلام ایشان است ... همان حروف مطقعه که گاهی گفته میشود کاربردش جنبهی ظاهری دارد که شما ببینید این قرآن با همین حروف بیان شده است یا تعداد این حروف در این سورهها بیشتر یا کمتر است و چنین و چنان برای اهل بیت علیهمالسلام محل استخراج علوم غیبی بوده است ... حروف حقیقتی خارجی دارند و مثلاً در روایات وارد شده که کاف و نون که در عبارت «کن فیکون» امده مخازن الهی است و یا حضرت علی علیهالسلام میفرمایند باء رسول خداست و من نقطهی زیر باء هستم ... اگر تحدی به حروف قران هم بشود جا دارد چون کلام خدا هم در کلیات و هم در اجزائش با کلام بشر تفاوت دارد ... آنچه که سبب میشود این تفاوت دیده نشود ضعف و نقص ماست ... رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند که کسی که دلش خالی از هیجانات دنیوی باشد میبیند هر آنچه را که من میبینم و میشنود هر آنچه را که من میشنوم، این کلام را میتوان برای فهم اینکه چرا ما با یک نگاه الهی بودن نه اجزاء قرآن و نه کلیات قرآن را متوجه نمیشویم استفاده کرد ... اگر دین همان فطرت است ما از فطرت خود بیگانه شدهایم و از آن غافل ماندهایم مگرنه از دیدن یا شنیدن قران بدون کمترین تردیدی به سجده میافتادیم، کما اینکه مؤمنان با رتبههای بالا در خود قران چنین وصف شدهاند ... آنها وقتی خط قرآن را میبینند یا صوت قرآن را میشنوند نشانه بودن آنرا در مییابند و میبینند که این کلام خداست و در مقابل خدا به سجده میافتند یا مو به تنشان سیخ میشود حال آنکه ما تنها وقتی بدانیم فلان آیه از آیات سجدهدار است آن هم به تبعیت از شرع و برای رفع تکلیف به سجده میرویم و ادای ان مؤمنان حقیقی را در میآوریم به امید آنکه روزی مانند آنها شویم ... اینکه ما از فطرت خود غافل هستیم مطلب عجیبی نیست وقتی معصوم علیهالسلام به ما خبر داده است که هر کودکی که متولد میشود بر فطرت الهی متولد میشود و این والدین او هستند که او را مسیحی یا یهودی یا زردشتی تربیت میکنند ...
با این حساب نه تنها کل قرآن و نه ده سوره و نه تنها یک سوره و نه تنها هر ایه و نه تنها هر کلمه که حتی حرفبهحرف قران با سایر کتب متفاوت است ... ولی بیشتر ما این تفاوت را به صورت ابتدایی متوجه نمیشویم ... خدا هم این را میداند ... خودش ما را در بسترهای متفاوت خانوادگی و اجتماعی قرار داد تا رشد کرده و تربیت شویم وقتی هنوز عقلمان به بلوغ نرسیده که بتوانیم روی آموختههای خود کنترل کنیم و هر چیزی را که بر خلاف فطرت است نپذیریم ... پس این خدا وقتی نشانهاش را میفرستد باید جوری به ما بفهماند که این نشانه از طرف خودش هست ... باید آنرا بشناسیم بعد از آنکه فراموشش کردهایم ... خدا میگوید که گوش دهید ... بعد میگوید توجه کنید ... بعد میگوید تدبر کنید ... در نهایت میگوید اگر باز در شک و تردید هستید تلاش کنید تا مانند یک سوره از آن را بیاورید ... و بعد میگوید نخواهید توانست که این نشان میدهد اگر با هر گوش دادن و توجه کردن و تدبر کردنی نشانه بودن قران برای انسان مشخص نشود با انجام تحدی این مطلب انجام میشود ... اگر کسی کرد و نشد میتواند پیش خودش بگوید که وعدهی خدای قران عملی نشد و چنین خدایی که به وعدههایش عمل نکند یا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد خدای قابل اعتمادی نیست ... و ما میدانیم که اینطور نیست و خدا به وعدهاش عمل میکند ... گفته است به ما میفهماند که قرآن از طرف خودش هست و این کار را هم خواهد کرد ... «سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا» یعنی ایات خود را نشانتان خواهد داد پس شما آنها را خواهید شناخت ... بعد میفرماید «وَ مَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» که یعنی میداند که بعد از این شناختن آن را خواهید پذیرفت یا انکارش خواهید کرد و کافر میشوید ... «يَعْلَمُ ... مَا تُخْفِي الصُّدُورُ»
اینکه چرا تحدی اما به سوره وارد شده است و نه به آیه و نه به کلمه و نه به حروف بحث دیگری است که قابل تأمل است ...
خیلی عالی و مفید. راستش می خواستم در پست پیشین به این مطلب اشاره داشته باشم. اکنون در نظر مردم سه نگاه به این قضیه وجود دارد، نگاه عقلی و برهانی، نگاه عرفانی و نفسانی و نگاه علمی ( تجربی). در پست پیشین نگاه من بیشتر معطوف به جنبه عقلی آن بود. اما اگر با نگاه عرفانی به این قضیه بنگریم و پرده های منیت را کنار بزنیم و با نور فطرت بنگریم، جهان را آینه ی جمال و جلال حق می بینیم. و هر ذره ای خود، حقیقت خود را عیان می کند. و هر حرف قرآن نیز خود را از غیر باز می نمایاند. اما با نگاه عقل گرا اگر به این قیاس بنگریم. تنها جایی حروف معجزه خواهند بود که آنها را در قیاس با گروهی از حروف بسنجیم و از میان آنها با توجه به علم خداوندی، به حقایقی دست یابیم. همچون حروف مقطعه که از آن حقایقی الهی استخراج می شود.
نقل قول:
توضیحش را حقیر از خلال همان روایت که خودتان هم به آن اشاره کردید برداشت میکنم و در واقع دلیل آن هم ظاهراً همین است که باز خودتان فرمودید «کوته بینی و کم ظرفیتی بشر» ... در ان روایت که به آن اشاره کردید چهار نفر از جمله ابنابیالعوجاء همقسم میشوند که تا سال بعد هر کدام یک ربع از قرآن را با انجام تحدی رد کنند، بعد از یک سال هر کدامشان که میایند میگویند که ما در یک آیه ماندیم و دیگر اصلاً به باقی آیات و سورهها نرسیدیم ... چند نکته در این حدیث هست از جمله اینکه:
این واقعه تاریخی و نکاتی که فرمودید می تواند برداشت ان افراد و شاید به تبع انها مسلمانان آن دوران را از تحدی و مثل آوری نشان بدهد. و شک نیست ظرفیت کم بشر و حجاب های جهالت و ظلمانی نفس کار را دشوار کرده است.
نقل قول:
با این حساب ظاهراً اینکه چرا تحدی به کمتر از یک سوره وارد نشده است به این خاطر نیست که اجزاء قرآن مشابه در غیرقرآن داشته باشند، بلکه در راستای اتمام حجت قرآن است که کمتر از سورهها مورد تحدی قرار نگرفتهاند ...
اما اگرچه سورهها مورد تحدی قرار میگیرند باز این آیات هستند که نشانه هستند به سوی خدا ... یک نفر در این زمان و این موقعیت با این آیه الهی بودن قرآن را درک باطنی کرده و آنرا میشناسد و یک نفر در زمان دیگر در موقعیت دیگر با آیهی دیگر ... در نهایت آیات هستند که نشانهی الهی بودن قرآن هستند ... گرچه این تنها کارکرد تفکیک کلاماللهمجید در آیات و بعد در سورهها هم نیست ... اگر اصلاً این مورد باشد (حقیر عالم نیستم و ادعای عالم بودن هم ندارم)
به هر حال اگر وجه عرفانی و فطری را در نظر بگیریم گروهی از انسان ها بوده اند که با دیدن چهره ی نبی یا وصی به حقیقت نبوت و وصایت او پی میبردند که فکر می کنم نمونه های آن در تاریخ کم نیست. متاسفانه در گذشته تاریخ علم النفس و تهذیب نفس خیلی مهم و گسترده تر بود. اما اکنون بسیاری از افراد بشر ادراکشان در حد یک ربات و کمی فراتر بیش نیست و یا لااقل تصورشان در همین حد است.
اما اگر وجه عرفانی را کنار بگذاریم به شخصه تصورم این است که حرفی معجزه است که در کنار حروف دیگر در نظر گرفته شود. جمله ای معجزه است که در کنار جملات دیگر در نظر گرفته شود. و اگر جمله ای به تنهایی معجزه باشد باید چنان روابط عقلانی و منطقی ( نه عرفانی) بین این حروف و کلمات برقرار باشد که هر جمله ی مشابهی آورده شود از نظر انسان منصف با آن برابر ی نکند.
نقل قول:
اگر پذیرش یک معجزه متوقف بر شنیدن دلایل علما و متخصصین و فهمیدن آنها باشد آیا این عدالت است؟
عرض کردم که پذیرش معجزه خیر. پذیرش معجزه بر اساس شهادت فعلی حضرت حق استوار است. و دلایل هزاران عالم و متخصص اعجاز را اثبات نمی کند. برهان صدق نبی و شهادت فعلی اعجاز را اثبات می کند.
شهادت هزاران متخصص بر معجزه نبودن قران این برهان را نفی نمی کند.
تنها باید مثلی آورده شود و مدعی آن اثبات کند که این مثل قرآن است. البته باید به همان سوالات هم پاسخ بدهیم که چرا الان ؟ و و اگر این شخص فریبکار است پس کجاست رسول صادق اثبات پذیر ؟ و ...
نقل قول:
آیا همه در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی به چنان متخصصانی دسترسی دارند و اگر داشتند آیا هر کسی میتواند پیشنیازهای درک دلایل آن علما و متخصصان را درک کند؟
اگر درک می کند و قرآن معجزه است حتما به معجزه نبودن آن مثلی که برای قرآن اورده شده، پی می برد. چون فعلا اعجاز قرآن اثبات شده است مگر اینکه خلافش اثبات شود.
اگر درک نمی کند بر اساس شهادت فعلی حضرت حق، مثلیت برای او اثبات نمیشود و بر عقیده ی خود مبنی بر اعجاز قرآن و صدق نبی پایدار می ماند.
اما آیا لازم است که هرکس ادعا کرد برود تحقیق کند ؟ خیر
نقل قول:
اگر یک عالم متخصص ادبیات عرب به حقیر بگوید که این صنعت ادبی در قران مثلاً مجاز است از نظر حقیر چه ارزشی دارد؟ شاید به نظر حقیر اگر خدا آنرا مستقیم میگفت بهتر بود ... درک موضوع تنها با شنیدن و خواندن و در نهایت یادگیری دلایل متحقق نمیشود ... مثلاً همه میگویند این نهایت فصاحت و بلاغت است ولی یک نفر میگوید این فصاحت و بلاغت چه ارزشی دارد؟ چون ارزشها از نظر او حول چیزهای دیگری هستند و ممکن است به پیامبر زمان خودشان بگویند که تو اگر برای ما در مکه باغهای بزرگ و چشمههای جوشان بیرون بیاوری ما ایمان میآوریم، کما اینکه گفتند ... علاوه بر این اختلاف ارزشگذاریها همان غیرعادلانه بودن توقف پذیرش یک معجزه به یافتن علمای متخصص هم مطرح است ...
مهم نیست که چه چیزی نزد مخاطب ارزش دارد. مهم این است که اگر بپذیرد خداوند کذب کاذب را بر ملا می کند. از خود می پرسد چرا این استثناء و قدرت و اعجاز را به شخص کاذب داده است ؟
نقل قول:
به همین دلیل ست که حقیر به کل مخالف تفسیر معمول از بحث تحدی هستم ... ظاهراً تحدی چه در اصل موضوع و چه در چگونگی انجام آن و چه در کیفیت حجیت آن با درک معمولی که از آن میشود متفاوت است ... این مطلب از یک طرف نگرانکننده است چرا که پذیرش قران به عنوان نشانهی صدق نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بعد از اصولالدین که عقلی و فطری قابل درک هستند مقدم است بر تمام شریعت اسلام و مذهب تشیع ... اما از طرفی هم خیلی نگرانکننده نیست چون عموماً کار به تحدی نمیکشد و لااقل مسلمانزادگان بر اساس همان فطرت خود در مورد الهی بودن قرآن به یقین میرسند ... بسیاری از مسیحیان و افراد دیگر هم که در زمان حاضر مسلمان میشوند بدون تحدی حقانیت قرآن را میپذیرند و وارد دین مبین اسلام میشوند ... اما اگر تحدی مخاطبان زیادی داشت شاید به مشکل میخوردیم ... شاید هم حقیر به کل در اشتباه هستم و این احتمال هم کم نیست
سلام
تحدی برای اثبات الهی بودن قرآن است. پس هر پیشفرضی که در آن در نظر گرفته شود باید اثبات شود.
باء;672183 نوشت:
آنچه که سبب میشود این تفاوت دیده نشود ضعف و نقص ماست ...
این یک پیشفرض ...
ممکنه "دیده نشدن تفاوت" از "ضعف ما" باشه یا از "عدم وجود تفاوت".
باء;672183 نوشت:
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند که کسی که دلش خالی از هیجانات دنیوی باشد میبیند هر آنچه را که من میبینم و میشنود هر آنچه را که من میشنوم
در زمینه اثبات الهی بودن اسلام نمی توان به منابع درون دینی تکیه کرد. چرا که در این صورت دچار دور می شویم.
باء;672183 نوشت:
نها وقتی خط قرآن را میبینند یا صوت قرآن را میشنوند نشانه بودن آنرا در مییابند و میبینند که این کلام خداست و در مقابل خدا به سجده میافتند یا مو به تنشان سیخ میشود
در هر مذهبی کسانی هستند که با شنیدن جملات کتاب مقدسشان منقلب می شوند. اما تمام این مذاهب نمی توانند درست باشند، چرا که اعتقاداتشان در مواردی در تضاد با هم است و حتی گاهی حکم به قتل یکدیگر نیز می دهند.
باء;672183 نوشت:
اگر پذیرش یک معجزه متوقف بر شنیدن دلایل علما و متخصصین و فهمیدن آنها باشد آیا این عدالت است؟ آیا همه در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی به چنان متخصصانی دسترسی دارند و اگر داشتند آیا هر کسی میتواند پیشنیازهای درک دلایل آن علما و متخصصان را درک کند؟
علاوه بر دسترسی به متخصصان، تشخیص راستگویی آنان نیز مشکل است.
باء;672183 نوشت:
در ان روایت که به آن اشاره کردید چهار نفر از جمله ابنابیالعوجاء همقسم میشوند که تا سال بعد هر کدام یک ربع از قرآن را با انجام تحدی رد کنند، بعد از یک سال هر کدامشان که میایند میگویند که ما در یک آیه ماندیم و دیگر اصلاً به باقی آیات و سورهها نرسیدیم ...
این روایت سلسله راویانش ناقص است ...
امروزه مطالبی مانند "مکاتبه انیشتین با آیت الله" بروجردی و "مسلمان شدن افراد معروف" منتشر میشه که در مواردی این خبرها نادرست اند. پس بعید نیست که در قدیم هم چنین مطالبی منتشر می شده.
ضمن این که در دیوان حافظ هم ابیاتی وجود داره که انسان رو به تعجب وادار می کنه، اما نمیشه نتیجه گرفت که این ابیات وحی اند.
باء;672183 نوشت:
لااقل مسلمانزادگان بر اساس همان فطرت خود در مورد الهی بودن قرآن به یقین میرسند ...
انسان به راحتی می تواند به هر چیزی که در بچگی به او گفته می شود یقین پیدا کند. این موضوع در مورد مذاهب دیگر هم صدق می کند و بچه ها از همان ابتدا اعتقادات را می پذیرند.
و طاها;672198 نوشت:
به هر حال اگر وجه عرفانی و فطری را در نظر بگیریم گروهی از انسان ها بوده اند که با دیدن چهره ی نبی یا وصی به حقیقت نبوت و وصایت او پی میبردند که فکر می کنم نمونه های آن در تاریخ کم نیست.
در همه مذاهب چنین افرادی رو داریم.
و طاها;672198 نوشت:
مهم نیست که چه چیزی نزد مخاطب ارزش دارد. مهم این است که اگر بپذیرد خداوند کذب کاذب را بر ملا می کند. از خود می پرسد چرا این استثناء و قدرت و اعجاز را به شخص کاذب داده است ؟
سلام بزرگوار
کاری به مذهب نداریم. ما به ادراک نفس کار داریم. شخصی که توحید و نبوت را پذیرفته است و قدرت نفسانی و ملکوتی دارد و به این واسطه حقیقت را تشخیص میدهد، تشخیص و علم اوست و برای خودش حجت است. او صداقت یک شخص را مثلا میفهمد.
مگر اینکه شما بگویید با اینکه او واقعیت را درک میکند ولی خلاف آن عمل کند و باید خلاف ان اعتقاد داشته باشد.
البته این نکته ضروری است که نباید به ادراکات ضدعقل، بها داد.
می توان بحث کرد که اصلا ادراکات عرفانی و ملکوتی، حجیت عقلانی دارند یا خیر ؟ اگر بگوییم خیر تنها راه همان براهین عقل است.
آیا در این تاپیک کسی مثل این سوره را آورده است ؟ آن هم با شرایطی در آن تاپیک ( که لینک دادم) گفته شده بود ؟
چون قرار نیست با نکات ادبی این سوره، اعجاز را اثبات کنیم.
البته در خود تحدی به سوره در آن لینک، حرفهای قابل تاملی زده شده بود.
آیا در این تاپیک کسی مثل این سوره را آورده است ؟ آن هم با شرایطی در آن تاپیک ( که لینک دادم) گفته شده بود ؟
سلام
یکی از شرایطی که در آن تاپیک مطرح شده این هست:
منطق الطیر;636262 نوشت:
گروه اول : کسی که کاری خارق العاده یا معجزه انجام می دهد، و ادعای رسالت دارد، از سوی خداوند است.
گروه دوم : صرف اینکه امری معجزه و خارق العاده باشد، به معنای این نیست که از سوی خداوند باشد بلکه آن شخص می تواند نخبه باشد. مثلا در بین نوشته های دنیا حتما یکی از همه بهتر است. یا ممکن است یک ساحر باشد که تازه به یک امری دست یافته است که هیچ کس نمی داند.
گروه دوم درست می گویند اگر شخص ادعای رسالت نداشته باشد. ولی اگر شخصی ادعای رسالت را داشت گروه اول درست می گویند البته شرایط دیگری هم برای گروه اول لازم است که در مورد بعدی گفته می شود.
خب اول باید دید که آیا این کار خارق العاده است یا نه؟ چه دلیلی بر خارق العاده بودن یک کار داریم؟ (در تاپیک نکات ادبی سوره مسد به بررسی موردی چنین موضوعی می پردازیم).
ثانیاً طبق شروطی که برای تحدی گذاشته می شود، ما مثل خیلی از متون بشری (و نه فقط شاهکارهای بشری) را هم نمی توانیم بیاوریم. حالا سوال پیش می آید که پس آیا آن متون هم وحیانی اند؟
اینجا برای رفع این مشکل یک تبصره به این شرط اضافه شده با این عنوان که فقط اگر آن فرد ادعای پیامبری داشت، باید متنی که آورده را الهی دانست. خب این تبصره خیلی از آن متون بشری را استثناء می کند، اما خود این تبصره از کجا آمده؟ مگر ادعا چیزی را ثابت می کند؟ اصلاً آمدیم و این افراد ادعای پیامبری کردند، آیا طبق این معیار باید ادعایشان را بپذیریم؟
سلام
یکی از شرایطی که در آن تاپیک مطرح شده این هست:
خب اول باید دید که آیا این کار خارق العاده است یا نه؟ اگر ادعا می کنیم که خارق العاده است، چه اثباتی بر ادعایمان داریم؟ (در تاپیک نکات ادبی سوره مسد به بررسی موردی چنین ادعایی می پردازیم).
با سلام که نام خداست
خیر تعریفی که از اعجاز و خارق عادت داده میشود کاملا با برداشت شما متفاوت است. و در قسمت دوم دقیقا شرح داده شده است.شاید شما کاملا و با دقت به این تقسیم بندی ها نظر نکرده اید ولی به هر حال من وقتی این تاپیک را می خوانم این سوالات برایم پیش نمی اید و برداشت دیگری داشتم.
نقل قول:
ثانیاً طبق شروطی که برای تحدی گذاشته می شود، ما مثل خیلی از متون بشری (و نه فقط شاهکارهای بشری) را هم نمی توانیم بیاوریم.حالا سوال پیش می آید که پس آیا آن متون هم وحیانی اند؟
این مسئله هم در یک تقسیم بندی گفته شده بود. به نظر من منطقی بود.
نقل قول:
اینجا برای رفع این مشکل یک تبصره به این شرط اضافه شده با این عنوان که فقط اگر آن فرد ادعای پیامبری داشت، باید متنی که آورده را الهی دانست. خب این تبصره خیلی از آن متون بشری را استثناء می کند، اما خود این تبصره از کجا آمده؟ مگر ادعا چیزی را ثابت می کند؟ اصلاً آمدیم و این افراد ادعای پیامبری کردند، آیا طبق این معیار باید ادعایشان را بپذیریم؟
اینها و از جمله آن تبصره بنا به برهان صدق نبی و تقسیم بندی دوم و متن خود قرآن است. در دایرة المعارف طهور نیز این مطلب را دیده ام و در برخی سخنان و سایت های دیگر. مثلا شهادت فعلی را می توانید در سخنان آیت الله جوادی آملی پیدا کنید.
شرط پذیرش در زمان حضور خود پیامبر با زمان کنون کمی متفاوت شده است ولی کلیت ان و شرط پذیرش در قسمت بندی دوم گفته شده بود.
فکر میکنم اگر در همان جستار بحث بشود بهتر است.
برای تحقق شهادت فعلی و اثبات معجزه، استقراء تام لازم نیست. یعنی لازم نیست که همه امتحان کنند که می توانند مثل معجزه بیاورند یا نه؟ بلکه این امر با حکمت در تضاد است. همین که ادعای اعجاز علنی و گسترده شود و پاسخی داده نشود، یعنی شهادت فعلی تحقق یافته است و الا خداوند کذب کاذب را روشن می کرد. البته معجزه باید در همه زمان ها معجزه باقی بماند.
چون استقرا تام لازم نیست اگر در یک زمان مثلا ده ساله یا صد ساله یا هزار ساله مثل قران اورده نشود برای ما این علم بدست می اید که تا ابد کسی نمی تواند مثل قران را بیاورد.
توجه کنید که مثل قرآن آوردن شروطی داره و این که گفته می شود کسی مانند قرآن را نیاورده به این معناست که آن شروط را نتوانسته برآورده کنه.
مثلاً یکی از شروط اینه که شما نباید از آورده قرآن کمک بگیرید. خب شما مثل شعر نیمایوشیج رو هم بدون کمک گرفتن از نیمایوشیج نمی تونید بگید. منظورم سرقت ادبی نیست، مثلاً اگر نیمایوشیج شعر نو رو ابداع نکرده بود، اخوان ثالث نمی تونست شعر نو بگه. پس اخوان هم از نیما کمک گرفته. من و شما هم اگر شعر نو بگیم از ایشون کمک گرفته ایم. حالا اگر هیچ کسی نتونه مثل شعر ایشون رو بدون کمک گرفتن از خود ایشون بیاره، چه نتیجه ای می گیرید؟ آیا الهی بودنش اثبات میشه؟
فرمودید ادعای پیامبری لازمه. اگر ایشون به فرض ادعای پیامبری می فرمودند ادعاشون از این طریق اثبات می شد؟
[/HR]وجود دیدگاههای متفاوتی که در اون تاپیک هست بحث رو خیلی گیج کننده می کنه. در واقع دیدگاهها به همینها هم خلاصه نمیشه.
بایستی یک دیدگاه که فکر می کنید ایرادی بهش وارد نیست در نظر گرفته بشه و همون بررسی بشه.
سلام
تحدی برای اثبات الهی بودن قرآن است. پس هر پیشفرضی که در آن در نظر گرفته شود باید اثبات شود.
... این یک پیشفرض ...
ممکنه "دیده نشدن تفاوت" از "ضعف ما" باشه یا از "عدم وجود تفاوت".
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب مصطفی و رحمت خدا بر شما
برادر در آن تاپیک دیگر دربارهی سوری مسد مفصل در زمینهی تحدی صحبت کردیم و اگر حرفهای حقیر را قبول هم نکردید (که ظاهراً هم همینطور است) ولی لااقل انتظار داشتم که موضع حقیر را در این زمینه متوجه شده باشید. کل حرف حقیر برای کسی که به الهی بودن قرآن شک دارد این است که وارد میدان شود و خودش به تحدی پاسخ دهد و از همهی امکاناتش هم استفاده کند، اگر اینجا مسألهی ضعف ما را بیان کردم بخاطر این است که در این تاپیک دیگر روی سخنم با شمایی که میخواهید حقانیت قرآن را بپذیرید نیست، در اینجا روی سخنم با دوستانی است که حقانیت قرآن را قبول دارند ولی دارند تحدی را طور دیگری توضیح میدهند که از نظر حقیر درست نیست ... به همین دلیل مطالب دیگری که آنها را هم قبول دارند مقابلشان میگذارم و میگویم این بیان از تحدی درست نیست به این دلایل ... بنابراین قرار نیست این پیشفرضها را برای کسی که هنوز قرآن را با یقین نپذیرفته است اثبات کنم، مخاطب حقیر چنین کسانی نبودند
Mostafa4;672216 نوشت:
در زمینه اثبات الهی بودن اسلام نمی توان به منابع درون دینی تکیه کرد. چرا که در این صورت دچار دور می شویم.
باز هم همان توضیح بالا ... اینجا خبری از دور نیست ... اگر میخواهید حقانیت قرآن بر شما اثبات شود سعی کنید با آن تحدی کنید ... تحدی هم فقط همان یک صورت معروفش را ندارد که کسی بگوید باید مثل یک سوره از قرآن را بیاورم، راه دیگرش این است که در قرآن به دنبال اختلاف و تناقض بگردید و نشان دهید که این تناقضات رفعنشدنی هستند، چنانکه خدای قرآن مدعی شده است که اگر این قرآن از طرف کسی جز خدا بود در آن اختلافات بسیاری پیدا میکردید ... این هم یک تحدی دیگر است ... ما میگوییم نیست شما باورتان نمیشود پیدا کنید که هست ... و پیدا نخواهید کرد ... و این مبارزه هم باطنی است در باطن خود اگر به دنبال حقیقت باشید آن را خواهید یافت
Mostafa4;672216 نوشت:
در هر مذهبی کسانی هستند که با شنیدن جملات کتاب مقدسشان منقلب می شوند. اما تمام این مذاهب نمی توانند درست باشند، چرا که اعتقاداتشان در مواردی در تضاد با هم است و حتی گاهی حکم به قتل یکدیگر نیز می دهند.
باز هم همان توضیح دو قسمت قبلی ... مخاطب این جملات کسی که در قرآن شک داشته باشد نبوده است ... صحبت از مؤمنان حقیقی بوده است ... آن دیگرانی که از مذاهب دیگر به چنان وضعی میرسند را میتوان جداگانه بررسی کرد ... اثبات قرآن از این حالات آن مؤمنان نیست چنانکه از نظر شما شاید نعوذبالله اصلاً ایشان فیلم بازی کنند و دروغگو و فریبکار باشند ... بماند که افراد ریاکار هم دست به چنان نمایشهایی میزنند ...
Mostafa4;672216 نوشت:
علاوه بر دسترسی به متخصصان، تشخیص راستگویی آنان نیز مشکل است.
در این عبارت با شما موافقم و خود این مطلب یکی از دلایلی است که معنای تحدی نمیتواند یک مبارزه زیر نظر یک قاضی یا حکم متخصص باشد ... قاضی این مسابقه و مبارزه تنها خود شخص و وجدان اوست و لاغیر ... حکم هیچ کس دیگری در خارج از خود شخص سبب اطمینان قلبی ما نمیشود اگرچه ظاهراً ناچار باشیم نظرش را بپذیریم
Mostafa4;672216 نوشت:
این روایت سلسله راویانش ناقص است ...
امروزه مطالبی مانند "مکاتبه انیشتین با آیت الله" بروجردی و "مسلمان شدن افراد معروف" منتشر میشه که در مواردی این خبرها نادرست اند. پس بعید نیست که در قدیم هم چنین مطالبی منتشر می شده.
ضمن این که در دیوان حافظ هم ابیاتی وجود داره که انسان رو به تعجب وادار می کنه، اما نمیشه نتیجه گرفت که این ابیات وحی اند.
اصل بحث یک بحث عقلی است که به زعم حقیر واضح است و هیچ نقطهی تاریک و مبهمی هم ندارد، لیکن اگر مخاطب قانع نشود میشود روایاتی را هم در همین راستا به مدد گرفت ...
Mostafa4;672216 نوشت:
انسان به راحتی می تواند به هر چیزی که در بچگی به او گفته می شود یقین پیدا کند. این موضوع در مورد مذاهب دیگر هم صدق می کند و بچه ها از همان ابتدا اعتقادات را می پذیرند.
اگر کسی حقیقتاً از ته قلبش مطالبی که از کودکی به او گفته بودند را باور کرد و به آنها یقین پیدا کرد بدون آنکه جایی در مقابل قلب و عقلش ایستاده باشد و آنها را مجبور به سکوت کرده باشد در این صورت این شخص برایش حجت تمام نشده و از نظر اسلام ایرادی هم ندارد اگر مسلمان نشود و به قرآن ایمان نیاورد ... اما ... اما ... اما اگر حتی سر سوزنی در اعتقاداتی که با آنها بزرگ شده تردید کرد و نسبت به حقانیت اسلام ظنین شد و گفت نکند حق چیز دیگری باشد و باز هم به دنبالش نرفت آن وقت چنین کسی در جهالت خود مقصر است و بابت همین کوتاهی که کرده باید پاسخگو باشد ...
...
بیش از این حرف زدن تکرار مکررات است ...
ان شاء الله هر طالب حقّ منصفی که به دنبال استکبار نیست مسیر درست را با کمترین تلفات و در سریعترین زمان پیدا کند :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
حدی هم فقط همان یک صورت معروفش را ندارد که کسی بگوید باید مثل یک سوره از قرآن را بیاورم، راه دیگرش این است که در قرآن به دنبال اختلاف و تناقض بگردید و نشان دهید که این تناقضات رفعنشدنی هستند، چنانکه خدای قرآن مدعی شده است که اگر این قرآن از طرف کسی جز خدا بود در آن اختلافات بسیاری پیدا میکردید ...
و پاسخ این موضوع را هم همانجا خدمت شما عرض کردم: لینک
هر کتابی که تفسیر پذیر باشد، اگر چه ممکن است تناقضات ظاهری در آن بیابیم، اما می توانیم طوری آن را تفسیر کنیم که تناقضات رفع شود (تفسیر پذیری ناشی از عواملی مانند عدم ذکر جزئیات، ذکر تشبیه بدون وجه شبه، وجود کلمات چند معنا بدون مشخص سازی معنای مورد نظر و ... است). همچنین در زمینه احکام وجود قواعدی مثل ناسخ و منسوخ باعث رفع هر گونه تناقضی می شوند (ناسخ و منسوخ یعنی اگر دو حکم قرآنی در تضاد با هم بودند، آیه ای که جدیدتر نازل شده آیه قدیمی تر را منسوخ می کند).
ضمن اینکه در خیلی از کتابهای بشری حتی ممکنه تناقضات ظاهری هم نتوان یافت.
باء;672279 نوشت:
چنانکه از نظر شما شاید نعوذبالله اصلاً ایشان فیلم بازی کنند و دروغگو و فریبکار باشند ... بماند که افراد ریاکار هم دست به چنان نمایشهایی میزنند ...
نه همیشه هم فیلم نیست. ممکنه انسان چیزی رو خیلی شدید باور کنه اما لزومی نداره که آنچه شدید باور کرده درست باشه.
خیلی از این افراد از منافع مادی شون در راستای عقایدشون می گذرند و بنابراین این موضوع نمی تونه ناشی از منفعت طلبی باشه.
باء;672279 نوشت:
اگر کسی حقیقتاً از ته قلبش مطالبی که از کودکی به او گفته بودند را باور کرد و به آنها یقین پیدا کرد بدون آنکه جایی در مقابل قلب و عقلش ایستاده باشد و آنها را مجبور به سکوت کرده باشد در این صورت این شخص برایش حجت تمام نشده و از نظر اسلام ایرادی هم ندارد اگر مسلمان نشود و به قرآن ایمان نیاورد ... اما ... اما ... اما اگر حتی سر سوزنی در اعتقاداتی که با آنها بزرگ شده تردید کرد و نسبت به حقانیت اسلام ظنین شد و گفت نکند حق چیز دیگری باشد و باز هم به دنبالش نرفت آن وقت چنین کسی در جهالت خود مقصر است و بابت همین کوتاهی که کرده باید پاسخگو باشد ...
فرض کن به یک نفر از بچگی گفته باشند زمین صافه ... خب قبول می کنه. دلیلی هم نداره شک کنه. از نظر اون ممکنه اعتقاد ما که میگیم زمین گرده مسخره باشه چون اگر زمین گرد بود وقتی می رفتیم اون طرف زمین می افتادیم پایین ... یا مثلاً دیدگاه های فیزیک جدید خیلی مسخره است ...
می بینید؟ ما باید دنبال تحقیق بریم حتی اگر به دانسته هامون شک نداشته باشیم. اگر حرفهای مخالفان عقایدمون رو شنیدیم و حرفهای موافقان رو با یک موشکافی ناشی از تردید بررسی کردیم، در آخر می تونیم تا حد زیادی مطمئن باشیم که جانبدارانه به قضیه نگاه نکردیم.
و پاسخ این موضوع را هم همانجا خدمت شما عرض کردم: لینک
هر کتابی که تفسیر پذیر باشد، اگر چه ممکن است تناقضات ظاهری در آن بیابیم، اما می توانیم طوری آن را تفسیر کنیم که تناقضات رفع شود. همچنین در زمینه احکام وجود قواعدی مثل ناسخ و منسوخ باعث رفع هر گونه تناقضی می شوند (ناسخ و منسوخ یعنی اگر دو حکم قرآنی در تضاد با هم بودند، آیه ای که جدیدتر نازل شده آیه قدیمی تر را منسوخ می کند).
ضمن اینکه در خیلی از کتابهای بشری حتی ممکنه تناقضات ظاهری هم نتوان یافت.
بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم جناب مصطفی،
بله شما جواب دادید و حقیر هم به زعم خودم به پاسخ شما پاسخ دادم و درست به خاطر ندارم ولی فکر کنم باز هم شما جواب دادید و احتمالاً باز هم حقیر جواب دادم و این داستان تا آنجا ادامه داشت که به نظر میرسید در یک چرخهی بینهایت افتاده باشیم :Narahat az:
به طور خلاصه اگر بخواهم یک تصویر کلی از بحثی که با هم داشتیم بدهم شما به دنبال دلیل برای الهی بودن قرآن میگشتید، حقیر گفتم در ظاهر قرآن اگر به دنبال آن بگردید (مثلاً اگر به دنبال نکات ادیبانهی قرآن اگر بگردید تا شاهکار ادبی بودن آنرا متوجه شوید) ممکن است خیلی موارد زیادی را پیدا هم بکنید (یا نکنید) ولی در این صورت نهایتاً یک شاهکار ادبی را شناسایی کردهاید و برایتان هیچ اطمینانبخش نخواهد بود که این کتاب شاهکار از طرف خدا باشد ... اساساً کار فوق بشری را چه معنا دارد که با معیارهای بشری بسنجیم؟ فرض کنید همهی کارهای بشر امتیازشان بین ۰ باشد ۱۰۰ بعد یک کاری ارائه شود که امتیازش هست چند میلیارد و بلکه بیشتر اما چقدر بیشتر بودنش را نتوانیم متوجه شویم، حالا چه تضمینی هست که این فوقالعاده زیاد بودن امتیاز را بشود گفت به معنای فوق بشری بودن کتاب است و اگر فوق بشری بود از کجا معلوم که خدایی باشد؟ تا وقتی که برایمان معلوم نشود که امتیاز این کار بینهایت است نمیشود کار را به خدا نسبت داد اما آیا اصلاً ما راهی داریم که بینهایت بودن امتیاز یک اثر را تشخیص دهیم؟ ... نداریم دیگر برادر تعارف که نداریم ... معیار فوق بشری هم که ما نداریم ... پس اصلاً بررسی شاهکار ادبی بودن قرآن معیار مناسبی نیست چون اثبات کنندهی الهی بودن قرآن نیست ...
بعد در عوض حقیر مطلب دیگری گفتم ... اینکه در بحث حجیت استدلال ما دو مطلب داریم، یکی پیشفرضهای آن استدلال و دیگری قوت خود استدلال ... خود منطق هیچ وقت تولید محتوی نمیکند و تنها هر فرضی که به آن سپرده شود را به حکمی میرساند که با آن فرض ارتباط منطقی دارد، اما این به معنای درست بودن حکم اثبات شده نمیباشد بلکه میگوید حکم اثبات شده حداکثر همانقدر درست است که فرض انجام گرفته درست ست، اگر فرض غلط باشد حکم هم همانقدر غلط خواهد بود، فرض اگر غلط باشد اثبات انجام شده در واقع اثبات غلط بودن حکم به دست آمده است ... بعد صحبتمان سر این بود که دلیلی که شما به دنبالش هستید نهایتاً چطور توسط شما پذیرفته شده یا رد خواهد شد؟ پذیرفته شدنش اینطور خواهد بود که حکم ادعایی باید به صورت منطقی به پیشفرضهای ذهنی شما فروکاسته شود و انطباق ایجاد شده با پیشفرضهایی که در ذهن شما برچسب صحیح یا قابل قبول گرفتهاند میشود مبنای اینکه شما بفرمایید این استدلال را فهمیدم و حکم مسأله برایم اثبات شده و قابل پذیرش است ... سپس مسألهی بعدی این خواهد بود که همین پیشفرضهای ذهنی شما از کجا معلوم که درست باشد ... بعد بحث این مطرح شد که آیا اصولاً چیزی به نام درست حقیقی وجود دارد یا هر کسی پیشفرضهای خودش را دارد و هیچ ارجحیت خارجی در این بین وجود ندارد؟ یعنی به بیان دیگر آیا حقیقت خارجی متحققی وجود دارد و یا همه چیز نسبی است؟ بعد شما پذیرفتید که حقیقت خارجی متحقق وجود دارد ولی ممکن است ما هرگز به آن نرسیم ... بعد حقیر گفتم که در این صورت اعتقاد داشتن به وجود داشتن آن هم ارزش کاربردی نخواهد داشت و کسی که هیچ حقیقت خارجی را نشناسد و بر پایهی احتیاط زندگی کند (که در عمل هم نمیتواند) در نهایت وقتی به گذشته نگاه کند میبیند که اگر اعتقادی به وجود یک حقیقت خارجی متحقق نداشت هم زندگی خیلی متفاوتی نمیداشت و باز هم در نهایت یک راه را انتخاب میکرد و همان را سریع یا آهسته و با احتیاط میپیمود ... اما لااقل به زعم حقیر به این توافق مشترک رسیدیم که انسان باید به دنبال کشف حقیقت متحقق باشد ... و این حقیقت متحقق را نمیتوان مانند استدلالهای دیگر جستجو کرد چون هر استدلال منطقی تنها یک سری گزاره را میخواهند به یک سری پیشفرض پذیرفته شده فرو بکاهند و این بار بحث ما سر پیشفرضهای اساسی است که قابل فروکاسته شدن به پیشفرضهای دیگری نباشند ... این بار بحث سر پذیرش بدیهیات است که استدلالبردار نیستند ... در اینجا بحث ما متوقف شد و حقیر تأکید کردم که حقیقت متحقق --که باید مبنای هر تفکری در شخص عاقل قرار بگیرد-- را باید با درک مستقیم شناخت و هیچ راه دیگری ندارد ... اینجا بحث فطرت و وجدان و دل مطرح میشود و استدلالهای عقلی و منطقی معنا و کارکرد خود را از دست میدهند ... و تمام این بحثها از آن جهت بود که قرآن مطابق ادعای خودش با درک باطنی شناخته میشود که از طرف خداست و حقیر سعی داشتم بگویم که درک باطنی قویتر و اطمینانبخشتر از هر استدلال دیگری است که کسی بتواند به کار بگیرد ... وقتی مرجع درک و فهم در انسان قلب است و استدلال تنها کاری که میکند این است که پیچیدگیها را فروکاسته تا برای دل باورپذیر شود اگر چیزی باشد که بدون استدلال مستقیماً بتواند به دل عرضه شده و شناخته شود این یعنی دور زدن واسطهها و دور زدن تمامی نواقص احتمالی در این میان و این یعنی بیشینهی اطمینانآوری ...
مسلمین ادعا دارند که فطرت انسانی در تمام انسانها وجود دارد که این یعنی بدیهیات و وجدانیات در همهی انسانها مشترک است، اما با تربیت انسانها در شرایط و موقعیتهای متفاوت در مدت رشد عقلی ایشان گاهی این بدیهیات به کنار گذشته شده و بدیهیات دیگری جایگزین آنها میشوند که تابعی از شرایط تاریخی و فرهنگی و جغرافیایی هستند و تابع آداب و رسوم خانوادگی هستند و غیره ... برای شناخت حقیقت متحقق خارجی باید این فطرت بیدار شود و هر پیامبری که از طرف خدا نشانهای آورده است در جهت همین کار اقدام کرده است ... مهم نیست که یک معجزه چطور این کار را میکرده است ولی مهم این است که در نهایت این کار را میکرده است ... خداوند آیات خودش را نشانتان میدهد و شما آنها را میشناسید ... اگر یک ساحر مدعی آوردن معجزه شود و مشابه کار پیامبر را بیاورد این تشابه ظاهری است ولی در باطن ریشهای ندارد و دل تأییدش نمیکند اگرچه ذهن مسحور آن شود ... شخص با آن در اعماق وجودش به ایمان نمیرسد اگرچه به صورت سطحی آن را بپذیرد و خداوند هم عالم بذات الصدور است ... مهم نیست که ما با دیدن یک سحر و جادو یا با خواندن قرآن چطور عکسالعمل نشان میدهیم، مهم این است که در درون ما چه چیزی رخ میدهد و آنچه رخ میدهد را خدا و خودمان میدانیم، همانا انسان بر نفس خود بیناست، اما این موضع خصوصیامان را همیشه با فیلترهایی در معرض دید دیگران قرار میدهیم و عموماً کسی خودش را کاملاً آشکار به دیگران نمیشناساند و البته گاهی خودش هم از خودش در غفلت است که این هم بحث خودش را دارد ...
کل حرف حقیر این است ... خدای قرآن گفته است که اگر در الهی بودن این کتاب تردید دارید تلاش کنید که مثل آنرا بیاورید ... هیچ قیدی هم روی مثلیت نگذاشته است ... پس شما اگر تردید دارید دو حالت خواهد داشت:
۱. یا میگویید خدای قرآن اگر خدا باشد نیازی به ترحّم و ارفاق کردن من بر خودش ندارد، حالا که قیدی روی چگونگی این تحدی نگذاشته است من هر طور که بخواهم این کار را میکنم، اگر موفق شدم که به تحدی پاسخ دهم با خیال راحت پیش خودم حجت دارم که قرآن کتاب الهی نیست و اسلام دین خدا نیست، اگر هم موفق نشدم باید ببینم که تا چه سطحی از اطمینان دربارهی الهی بودن قرآن میتوانم برسم و باید این اطمینان به وجود آمده را محک بزنم که چقدر احتمال خطا در آن میرود، خود خدای قرآن ادعا کرده است که من طوری آیه بودن آیاتم را نشانتان میدهم که آنها را بشناسید و قاعدتاً باید اطمینانآوری آن کامل باشد، ببینیم به وعدهاش عمل میکند یا نه ...
۲. یا میگویید که نه لازم نیست من وارد این تحدی شوم و دوباره بحث روی شاهکار ادبی بودن قرآن کرده و سایر ظواهر قران را بررسی میکنید و تا آخر عمر ته دلتان یک شک و تردید دارید که بالأخره قرآن از طرف خدا هست یا نیست و کلاً با احتمالات و تردید زندگی میکنید و اگر به شما بگویند حکم اسلام فلان است و برایتان سنگین باشد میپرسید چرا و برایتان راحت نخواهد بود که به آن تن بدهید چون هرگز به طور قطعی مطمئن نبودید که دست آخر این واقعاً حکم خداست یا حکم نفس دیگران است و غیره و غیره ... بعد هم در قیامت اگر قیامتی در کار باشد از شما میپرسند چرا و شما میگویید چون و ایشان میگویند آیا نگفتیم اگر شک دارید مثل آن را بیاورید؟ و شما پاسخی ندارید ... کسانی که میخواهند در راستای حقیقتطلبی الهی بودن قرآن را رد کنند باید الهی بودن قرآن را از راهی که خود قرآن گفته است بررسی کنند مگرنه حجتی ندارند .. مثل اینکه کسی به شما بگوید اگر از این مسیر بروید به گنج میرسیدید و شما نروید و بگویید دروغ است و به شما بگویند چطور فهمیدید و شما بگویید که به نظرم اینطور رسید، بعد به شما میگفتند که تنها به شرطی این انکار شما وجه عقلی داشت که میرفتید چک میکردید و میدیدید که اینجا که گفته شده است گنج نیست اما الآن کوتاهی کردهاید و این عذر پذیرفته نیست ... (مثال معالفارق زدم، میدانم) ...
به هر حال شما مسؤول زندگی خودتان هستید ... شاید این کاری که حقیر کردم پر از نقص باشد و یا لااقل تنها راه اطمینان پیدا کردن برای کسانی که تردید رهایشان نمیکند نباشد ... در این صورت باید به دنبال راه دیگری باشید ... این راه که گفتم مجرّب بود، یعنی خودم تجربهاش کردم، اما شاید تنها راه نباشد ... شاید شما کسی هستید که با رسیدن به اینکه قرآن شاهکار ادبی است قانع میشوید (گرچه باورش برای حقیر سخت است) شاید هم کلاً چیز دیگری باید باشد که با آن قانع بشوید ... کاری ندارد، در قران آمده که بتها را اگر بخوانید شما را اجابت نمیکنند و «وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ»، همین را متمسک خودتان قرار بدهید و رو به خدای قرآن که نمیدانید وجود دارد یا نه بکنید و بگویید که اگر وجود داری و این کتاب را برای هدایت ما فرستادهای خودت این کتاب را طوری برایم اثبات کن که آنرا بشناسم و بعد از هر راهی که برایتان اطمینانآور است سعی کنید اقدام کنید و قدم بردارید، اگر خدای قران مطابق ادعای خودش پاسخ شما را ندهد و از این دعای شما غافل باشد مطابق همین آیه که در بالا آوردم عذر دارید برای اینکه از قرآن تبعیت نکنید ... ان شاء الله این دیگر برایتان کافی باشد ... :Gol: حقیر از خدا پاسخ گرفتم بنابراین لازم نیست نگران باشم که نکند خدا به شما جواب ندهد ... دوست دارید به یقین برسید امتحان کنید ... ولی قران شاهکار ادبی نیست ... قران یک کتاب در میان کتابهای دیگر نیست که فقط یک سر و گردن از باقی کتابها بالاتر باشد، کسی چنین ادعایی ندارد (یعنی همان بزرگوارانی که چنین ادعایی دارند هم خودشان میدانند که قران در میان کتابهای دیگر صرفاً یک شاهکار نیست و تفاوت آن با کتابهای دیگر ذاتی است و نه لزوماً به طرز واضحی ظاهری، اگر بعد از ایمان آوردن به الهی بودن آن در همان ظاهر قران هم شاهکار ببینید یک بحث دیگر است) که شما بخواهید این ادعا را برای اعجاز بودن قرآن بررسی کنید، مسلمین چنین ادعایی داشته باشند خدای آنها ندارد یا لااقل حقیر اینطور برداشت نکردهام ...
Mostafa4;672336 نوشت:
می بینید؟ ما باید دنبال تحقیق بریم حتی اگر به دانسته هامون شک نداشته باشیم. اگر حرفهای مخالفان عقایدمون رو شنیدیم و حرفهای موافقان رو با یک موشکافی ناشی از تردید بررسی کردیم، در آخر می تونیم تا حد زیادی مطمئن باشیم که جانبدارانه به قضیه نگاه نکردیم.
پس شما در هر مسیری که به اطمینان رسیدید باز شک کنید چون بررسی حرفهای مخالف بیش از عمر معمول یک انسان طول میکشد و البته همه کسی هم نمیتوانند به چنین کاری اقدام نمایند ... این سبک مورد نظر شما سبک کارآمدی برای رسیدن به حقیقت نیست ... در نهایت هم که به حقانیت قرآن یا هر دین دیگری برسید تا بخواهید به آن عمل کنید و در مسیر تکامل قدم بردارید احتمالاً به زودی اجل زیاد مهلت ندهد ... این رویکرد حداکثر برای وقتی مفید است که هدف پیدا کردن حقیقت باشد، اگر هدف در جبههی حقیقت بودن و تلاش برای برپا کردن آن و جایگزینی باطل با حقیقت باشد این هدف دیگر تقریباً برای همهی افراد از دسترس خارج خواهد بود و حداکثر جبههی حق چند نفر عضو از معمرین خواهد یافت که آنها هم از نظر جسمی فرتوت هستند ... این بحث شما یک بحث نظری است که در عمل فایدهای ندارد ... فقط دو دیدگاه مخالف نیست که در همین اسلام چندین و چند فرقه داریم که هر کدام از جهاتی موافق و از جهاتی مخالفند، در مسیحیت هم همینطور و در یهودیت نیز و در سایر آیینها هم همینطور ...
در هر صورت هر طور که مایل هستید ... حقیر به اندازهی وسعم در بحث وارد شدم و واقعاً بیش از این در توانم نیست، شما هم یک انسان منصف و منطقی هستید با روحیهی حقیقتجویی، ان شاء الله هر مسیری که برایتان بهتر است به سوی حق و حقیقت بیابید که تا دیر نشده است بتوانید در این مسیر به اطمینان درستی برسید.
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
.
منظورتون از اینکه کوچکترین تغییر رو نپذیره چیه؟ میشه با مثال توضیح بدید تا بهتر متوجه منظورتون بشیم؟ در ضمن قرار ما با جناب میقات این شد که سایر جنبههای اعجاز قرآن غیر از بلاغت رو اثبات کنیم که متاسفانه فعلا خبری از ایشون نیست.
من از جنبه ی بلاغت نمیتونم توضیح بدم چون قرآن کلا بلاغت هست و در توان من نیست که در باره اش حرف بزنم و این بلاغت تو دو زمینه ی لفظی و معنوی هست که بهتره در مورد معنویش بحث بشه.
منظور من از جنبه علم زبان شناسی هست. که اگر تو سایت یک زبان شناس داشته باشیم خیلی بهتر میتونه توضیح بده. شما بهتره نظرات چامسکی گریماس و نظرات ساختار گرایانه رو مطالعه کنید. متوجه اعجاز قرآن میشید. من در ان مورد اطلاعات تخصصی ندارم.
هیچ کس از دانشمندان نگفته است تحدی به آیه داریم. مجموع آیات یک سوره درست است.
[="Tahoma"]
بنده هم عرض کردم که بحث ما الآن در بلاغت نیست و سایر جنبههای اعجار محل بحث ماست، در ضمن آخر نگفتید منظورتون از اینکه کوچکترین تغییر رو نپذیره چیه؟
سلام علیکم
تذکر شما بجا بود، تصحیح شد!
با سلام و درود
این صریح قرآن است که می فرماید هر کس در معجزه و الهی بودن قرآن شک دارد، مثل آن یا ده سوره (هود، 13) و یا یک سوره (بقره، 23) مثل آن را بیاورد.
این صریح قرآن است که می فرماید اگر انس و جن هم جمع شوند نمی توانند مثل قرآن را بیاورند. (اسراء، 88)
لذا قرآن خودش را معجزه و ثابت شده می داند و می فرماید اگر کسی شک دارد ادعایش را در همانندآوری ثابت کند.
این ادعای قرآن است که این مفسران آن را تفسیر و تبیین کرده اند. از طرفی همین که پس از 1400 سال تاکنون کسی نتوانسته است همانندآوری کند، شاهد و قرینه ای بر اثبات ادعای قرآن است.
با این استدلال شما قرآن باید برای هر انسانی به زبان آن شخص نازل شود تا بتواند معجزه باشد!!! طبق این استدلال قرآن باید به تعداد زبان های موجود و نیز زبان هایی که ممکن است بعدا درست شوند، نزول های متعدد داشته باشد.
لذا علی القاعده برای این که کسی بتواند از قرآن بهره مند شود، آشنایی با زبان عربی، طبیعی و لازمه آن است.
در مجموعه ای از آیات قرآن، پیام های هدایتی با مضامینی عالی، و در عین حال موجز و مختصر، و ... بیان شده اند، لذا هر آیه ای می تواند از حیثیات مختلف، اعجاز داشته باشد و قرار نیست آیات سیاسی قرآن فقط یک موضوع سیاسی را بیان کرده باشند و حیثیات دیگری مانند فصاحت و بلاغت و ... را نداشته باشند.
روشن است که در هر فنی، اهل فن باید قضاوت کنند، مثلا کسی که کلامی نیست اعجاز کلامی قرآن را هم نمی فهمد لذا کلامیون باید در باره حیث کلامی نظر بدهند. آیات سیاسی و اقتصادی و ... قرآن نیز چنین اند.
البته به نظر می رسد حیث ادبی (بلاغت و فصاحت) در همه آیات قابل اثبات است.
مطلب دیگر؛ اثبات اعجاز معنوی سخت تر از اثبات اعجاز لفظی است. شاید نتوان ادعا کرد که در هر زمان اگر هر اهل فنی جمع شوند، همه آن ها معترف خواهند بود به اعجاز این حیث آیات؛ چرا که می بینیم مکاتب مختلف پدید می آیند و هر کدام مدعی هستند کاملترین اند.
بله، بالمآل و در نهایت، حقانیت اسلام ثابت می شود چرا که همه و از هر قشری برای حکومت و اداره جوامع، روی کار می آیند ولی باز هم در اداره و ایجاد جامعه ایده آل ناتوانند و چشم به آسمان دارند تا امام زمانی بیاید و همه را نجات دهد و دنیا پر از عدل شود.
برخی از آیات سیاسی قرآن
سیاست قرآن، با توجه به حکمت الهی، نظارت الهی، عدل الهی، تکلیف الهی، پیروی از انبیای الهی، امداد های الهی، معجزات الهی، مهلت های الهی، آزمایش های الهی و سنت های الهی است.
اگر امروز سیاسیون بر اساس سلطه گری، تهدید، ارعاب، استثمار و درآمد بیشتر برنامه ریزی می کنند، سیاست در قرآن، به معنای برپایی عدالت است. قرآن یک جا می فرماید: «أَقیمُوا الدِّینَ» (شوری، 13)، در جای دیگر می فرماید: «أَقیمُوا الصَّلاةَ» (روم، 31)، و در جای دیگر می فرماید: «أَقیمُوا الْوَزْنَ» (الرّحمن، 9)؛ یعنی دین داری و عبادت و عدالت هر سه با یک تعبیر مطرح شده است.
قرآن، عدالت واقعی را در سایه پیروی از انبیا و قانون آسمانی می داند: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید، 25)
اسلام، عدالت را در امام جماعت، قاضی، شاهد، مرجع تقلید و رهبر شرط دانسته و به عدالت میان فرزندان، در وصیت و حتی با دشمن سفارش کرده است: «وَ لا یجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا» (مائده، 8)؛ و می فرماید: شما با کسانی که به خاطر دین با شما نجنگیده اند و از خانه هایتان بیرونتان نکرده اند، نیکی کنید: «لا ینْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (ممتحنه،
در سیاست قرآن، تأمین امنیت برای همه مردم حتی کفاری که در بلاد اسلامی زندگی می کنند مورد عنایت است، آن هم امنیت مالی، اقتصادی، روانی، جانی، اجتماعی، امنیت ملی، تا آنجا که اگر کسی دیگری را با اسلحه تهدید کند، گرچه از آن استفاده نکند، لقب «مفسد فی الارض» به او داده شده و با سخت ترین کیفر، قصاص می شود.
در سیاست اسلام آزادی وجود دارد، ولی در چارچوب دستورات دین. قرآن می فرماید: آن جا که خدا و رسول امری را مقرر کنند، هیچ زن و مرد با ایمانی حق انتخاب راه دیگری ندارند: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» (احزاب، 36)؛ یعنی آزادی انسان در چهارچوب قوانین الهی است.
امروزه سیاسیون دنیا، برای رسیدن به اهداف خود، از تهدید و تطمیع و فریب فروگذار نمی کنند، ولی سیاست قرآن اجازه نمی دهد که برای رسیدن به هدف ذره ای از راه حق منحرف شد: «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیكَ» (مائده، 49)
در سیاست قرآن، انسان دارای کرامت است و مال و جان و آبروی او محترم است، و هیچ گونه تبعیض میان آدمیان روا نیست. برخورد نیکو، مدارا، تواضع، دلسوزی، سادگی، عیب پوشی، نیکوکاری و انصاف، هدف سیاست دینی است.
در سیاست دینی، حرکت و رشد انسان باید آنگونه باشد که عقل و وحی می گوید، نه آن گونه که تمایلات شخصی یا جامعه می خواهد. در سیاست دینی، نگاه به ابدیت است نه زندگی مادی.
در سیاست دینی، هدف از بدست آوردن قدرت، اقامه نماز و زکات و احیای امر به معروف و نهی از منکر است. «الَّذینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ» (حج، 41)
در سیاست دینی، هدف از بدست آوردن قدرت، برداشتن غل و زنجیرهایی است که آداب و رسوم غلط به گردن مردم انداخته است: «وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی كانَتْ عَلَیهِمْ» (اعراف، 157)
قرآن نمونه هایی از حاکمان و سیاستمداران دینی را این گونه معرفی می کند:
الف) ما به ذوالقرنین قدرت دادیم و او در طی سفرهایی به شرق و غرب با کمک مردم و ساختن سدی بزرگ، ایجاد امنیت کرد.
ب) ما به یوسف تدبیری دادیم و او کشور را از قحطی نجات داد.
ج) ما به طالوت توان جسمی و علمی دادیم و او لشکر متجاوز را تار و مار کرد.
در سیاست الهی، مقامها بر اساس لیاقت است. خداوند حضرت ابراهیم را با چند حادثه سخت امتحان کرد و بعد فرمود: «إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره، 124)
در سیاست الهی ملاک عزل و نصب ها عبارت است از:
1. ایمان: «أَفَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لایسْتَوُونَ» (سجده، 18)
2. تقوا: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات، 13)
3. علم: «قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لایعْلَمُونَ» (زمر، 9)
4. سابقه: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه، 10-11)
5. توانایی بر حفظ بیت المال: «حَفیظٌ عَلیمٌ» (یوسف، 55)
6. امانت داری و توان جسمی: «إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الْأَمینُ» (قصص، 26)
7. هجرت و تلاش: «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلایتِهِمْ مِنْ شَیءٍ حَتَّى یهاجِرُوا» (انفال، 72)
در سیاست الهی برای توسعه، از ایمان و تقوا کمک گرفته می شود: «وَیا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیكُمْ مِدْراراً وَ یزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ» (هود، 52)
در سیاست الهی، غیر خودی هم راز گرفته نمی شود: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» (آل عمران، 118)
در سیاست الهی، وحدت جامعه حفظ می شود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل عمران، 103)
در سیاست الهی، نزاع جایی ندارد: «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُكُمْ» (انفال،46)
در سیاست الهی، جامعه روی پای خود می ایستد: «فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ» (فتح، 29)
در سیاست الهی، مکر و فریب و دغل بازی جایی ندارد. قرآن می گوید: فریب تاکتیک دشمن را نخورید. باید بدانیم که دشمنان برای ما چه آرزوها و برنامه هایی دارند :
آرزو می کنند که در تنگنا قرار بگیریم: «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» (آل عمران، 118)
آرزو می کنند از موضع خود کوتاه بیاییم: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ» (قلم، 9)
آرزو می کنند غافل شویم: «وَدَّ الَّذینَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ» (نساء، 102)
آرزو میکنند دست از مکتب خود برداریم: «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً» (نساء، 89)
نه تنها آرزو، بلکه تدبیر می کنند: «وَ یمْكُرُونَ وَ یمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماكِرینَ» (انفال، 30)
نه تنها تدبیر، بلکه پول و امکاناتی خرج می کنند: «إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» (انفال، 36)
ولی خداوند قول داده که همه طرح ها را خنثی کند: «إِنّهم یكِیدُونَ كَیدًا وَ أَكِیدُ كَیدًا» (طارق، 15-16)
در اسلام، استبداد ممنوع است و باید کارهای جامعه با مشورت انجام گیرد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَینَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ» (شوری، 38)؛ و هیچ کس از مشورت بی نیاز نیست: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (آل عمران، 159)
در سیاست قرآنی؛ رجوع به کارشناسان و خبرگان، اصل است: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل، 43)
در سیاست اسلام، دعوت مردم به دین از طریق حکمت و موعظه و مناظره است: «اُدْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ» (نحل، 125)
در سیاست اسلام، حتی در جبهه جنگ اجازه تحقیق برای شناخت دین داده می شود: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (توبه، 6)
در سیاست قرآن، دفاع از مستضعفین واجب و ترک آن مورد توبیخ قرار گرفته است: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ» (نساء، 75)
______________
خلاصه ای از نامه حجةالاسلام قرائتی به اهل سیاست
از جنبه ی علم زبان شناسی که یک علم جهانی هست.
[="Tahoma"]
بنده باز متوجه منظورتون نشدم! یک مثال بزنید ببینیم چطور کوچکترین تغییر رو نمیپذیره؟
[="Tahoma"]
بله، اگر قرار باشد برای همه معجزه باشد باید همینطور باشد ولی این معجزه مربوط بود به عصر پیامبر و منطقه ایشان که فصاحت و بلاغت حرف اول را میزد، لذا در خود قرآن میفرماید:
وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعجَْمِيًّا لَّقَالُواْ لَوْ لَا فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ ءَ اعجَْمِىٌّ وَ عَرَبى
إِنَّا أَنزَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
وَ کَذَلِک أَنزَلْنَهُ حُکْماً عَرَبِیًّا
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشرٌ لِّسانُ الَّذِى یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِىٌّ وَ هَذَا لِسانٌ عَرَبىٌّ مُّبِینٌ
خود قرآن بارها بر عربی بودن خود تاکید دارد و به اعراب آن زمان نیز میگوید که اگر به زبان دیگری بود ایمان نمیآوردید و به زبان عربی نازل شد تا راه هر گونه بهانه بر آنان بسته شود، اما این قرآن دیگر نمیتواند برای سایرین در فصاحت و بلاغت اعجاز داشته باشد و همانطور که اعجاز عصای موسی مطابق با عصر خود بود قرآن نیز مطابق با همان عصر میباشد.
و اما در مورد سیاست و مواردی که ذکر کردید بنده هیچ گونه اعجازی در سیاست ندیدم! میتوانید همین آیات را به عنوان اعجاز در سیاست به سیاستمداران دنیا ارائه دهید تا ببینید این را به عنوان معجزه از شما قبول میکنند یا خیر؟
سلام
وسوسه صدای ضعیفی است که شر می آورد.
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
مَلِکِ النَّاسِ
إِلَهِ النَّاسِ
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ
مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ
(سوره ی ناس)
تاکید حرف سین .وسوسه.
Cia موصاد
تعداد کل حروف سوره ناس 99 = 9 * 11 و جمع ابجد حروف سوره 4587 = 11 * 11 * 47 است.
در این سوره صدای وسوسه شیطان به شکل زیبایی با تکرار حرف (س) نمایش داده شده است. تکرار این حرف در این سوره دقیقاً 11 بار است.
سلام مهرداد
به این میگن "واج آرایی" که نمونه هاش رو در ادبیات هم داریم.
این قبیل روابط ریاضی از کتابهای دیگر هم قابل استخراج اند. فقط یه نفر باید وقت بگذاره و پیدا کنه. مثال:
اعجاز عددی دیوان حافظ - عدد 7
اعجاز عددی دیوان حافظ - عدد 23
اعجار عددي غزليات شاطر عباس صبوحي - عدد 23
اعجاز عددی منظومه خسرو و شیرین نظامی - عدد 11
اعجاز عددی مولوی
اعجاز عددي هلالي جغتايي - عدد 29
اعجاز عددی در 4 حرف اول الفبای انگلیسی
اعجاز عددی بازی تخته نرد
منظور من از الهام اینه که مواردی که فردوسی یا حافظ یا... رعایت کردن توی شعرهاشون رو رعایت کنه.و این دقیقا چیزی است که قران داره بهش دعوت میکنه.یعنی میگه بیایید یه اثری بیاریید که در ان هر چه در قران رعایت شده رعایت شده باشه....
این توی شعر خیلی شعارها اتفاق افتاده و نه تنها مواردی که بعضی شعرای بزرگ رعایت کردند توی شعرشون ، دیگر شعرا رعایت کرند بلکه گاهی شعرهایی بهتر از ان رو سرودند که ضعفهای شاعران معروف قدیم رو نداشته.
دیگه این طرز بیان شما میشه مغلطه.
تم که در حوزه ی تخصصی من نیست اگر توضیح بدم بیشتر به ابهام میریم.
بهتره یک زبان شناس این کار رو بکنه.
اما میتونم یک مثال بزنم:
یک نقشه ی قالی یا فرش رو در نظر بگیرید با توجه به طرحی که تو ذذهن طراح بوده طراحی شده و بر اساس اون بافته شده شما اگر خوب نبافیدش یا یک گرهش رو از خودتون اضافه کنید مشخص میشه و کار خراب میشه. زبان هم این طوریه صرف نظر از نوع زبان. گاهی طوری نقشه اش محکمه که نمیشه یه گرهش رو از خودمون بزنیم.
به نظر من اینکه بگیم ما در هیچ زمینه ای هیچ تخصصی نداریم پس هیچی هم از قران و اعجازش نمیفهمیم درست نیست.
همه ی معجزات انبیا در یک زمینه تخصص بوده.مثلا معجزه حضرت موسی رو اول ساحران متوجه شدند که با سحر متفاوت است چون تخصص داشتند بعد مردم با رجوع به متخصص اون فن که ساحر باشه متوجه ایجاز شدند.یا مثلا معجزات حضرت عیسی که در زمینه پزشکی است و....
حالا زمان ما سطح شعور مردم بالاتر رفته و خدا هم لول معجزاتش رو بالا برده!
انسان یا تخصصی رو دارد که خودش پژوهش میکنه یا نداره که میگردد و به متخصص مورد اعتمادش مراجعه میکنه.
سلام
مسئله اینه که خیلی از متون بشری هم این ویژگی رو دارند. مثالش رو قبلاً خدمتتون عرض کردم:
[/HR]
دوست گرامی، ما در تاپیک زیر داریم در مورد نکات ادبی سوره مسد گفتگو می کنیم:
نکات ادبی سوره مسد
بعد از هفت صفحه گفتگو، فقط تونستیم دو تا نکته ادبی در این سوره پیدا کنیم که عبارتند از:
1- وجود تسمیه کل به اسم جزء در عبارت "یدا ابی لهب".
2- استفاده از فعل ماضی برای خبر دادن قطعی از آینده.
یکی از دوستان هم وزن و قافیه سوره مسد رو بررسی کردند که در این لینک می تونید ببینید.
حالا اگر کسی متنی بیاره که این دو تا نکته ادبی رو داشته باشه و وزن و قافیه هم به درستی داخلش رعایت شده باشه، آیا اون رو به عنوان پاسخی به تحدی قبول می کنند؟ احتمالاً نه :Cheshmak:
اگر قرار باشه متن آورده شده نکات ضعف متن قبلی رو نداشته باشه، باید اول مشخص بشه که نقطه ضعف چی هست. آیا علمای اسلامی اشکالی که در وزن و قافیه سوره مسد هست رو به عنوان یک ضعف می پذیرند؟ مطمئناً نه. حتی برخی عدم رعایت کامل وزن رو به عنوان یک نو آوری و سبک منحصر به فرد در نظر گرفته اند.
شاید گفته بشه که ملاک برتری سوره مسد بر متون بشری، وزن و قافیه و نکات ادبی به شکل معمول نیست. خب پس ملاک چی هست؟ وقتی ملاک مشخص نباشه دیگه معلوم نیست چه چیزی باید بررسی بشه.
با سلام و درود
بر خلاف تصور شما تحدی قرآن، هم شمول افرادی دارد و هم شمول زمانی:
ـ شمول افرادى: قرآن مى فرمايد: «لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» (اسراء، 88)، يعنى اگر همه افراد انسان ها و حتى جن ها جمع شوند نمى توانند مثل قرآن را بياورند؛ و به اصطلاح، عام افرادى است، بطورى كه شامل همه افراد موجود انسان ها و حتى افرادى كه در آينده مى آيند مى شود.
ـ شمول زمانى: يعنى اين دعوت و تحدّى قرآن از زمان صدر اسلام شروع شده و هميشه ادامه دارد و لذا مى فرمايد: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا» (بقره، 24)، اگر در گذشته نتوانستيد مثل قرآن را بياوريد و هرگز هم نخواهيد توانست.
دو نکته:
1. کسی که عرب زبان نیست و نمی تواند اعجاز لفظی قرآن را بفهمد، این گونه نیست که راه برایش بسته باشد بلکه باید از اهلش بپرسد و از آنان نظرخواهی کند. مانند کسی که اهل ادبیات و شعر نیست لذا در باره رتبه ادبی سعدی و حافظ و ... بایستی به اهلش مراجعه نماید. لذا صرف ادبی نبودن و اطلاع نداشتن از ادبیات و شعر و ...، معنایش نداشتن اعتبار و رتبه ادبی سعدی و حافظ و ... نیست.
2. قرآن در زمانی نازل شد که فصاحت و بلاغت ادبی در اوج خود بوده است، با این حال کسی نتوانست مانندی برای آن بیاورد، لذا به طریق اولی اکنون این توانایی وجود ندارد.
لذا قرآن اعجازش را ثابت نموده است و اکنون دیگر معجزه بودن قرآن خراب نمی شود بلکه فقط داور این معجزه فحول و بزرگان ادبیات عرب بوده اند که اکنون حضور ندارند. بنابر این، اعجاز قرآن ثابت و باقی است.
مطلب دوم؛ در مورد مبارزه طلبی و تحدی قرآن دو دیدگاه وجود دارد:
نظریه اول این است که تحدی قرآن مربوط به زمان نزول قرآن و برای اثبات نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است، یعنی پیامبر می فرماید هر کدام از شما که به غیب متصل نیستید اگر می توانید مانند آن را بیاورید؛ و این که کسی که متصل به غیب نیست نمی تواند مانند آن را بیاورد، ثابت می کند که پیامبر صلی الله علیه وآله به غیب و ماوراء این عالم، متصل است و ادعای نبوت ایشان ثابت می شود.
بنابر این دیدگاه، منافاتی ندارد در سالیان بعد، کسی بتواند مانند قرآن را بیاورد، زیرا این تحدی موقتی و برای اثبات ادعای پیامبری خدا بوده و پس از اثبات، غرض حاصل شده است.
دیدگاه دوم که قول مشهور است این است که تحدی ابدی و برای همیشه است. لذا طبق این دیدگاه باید گفت هر موقع مانندی برای قرآن آورده شود، به تحدی قرآن پاسخ داده شده است.
البته باید توجه داشت که در صورت آمدن همانندی برای قرآن، باز هم این حقیقت باقی است که ممکن است تحدی مربوط به زمان نزول بوده و برای اثبات ارتباط پیامبر با عالم غیب است؛ یعنی در آن زمان، کسی که متصل به غیب نبوده نمی توانسته چنین کلامی بیاورد.
مطلب سوم (در باره آیات سیاسی قرآن)؛ همان طور که عرض کردم اثبات اعجاز معنوی سخت تر است از اثبات اعجاز لفظی.
در اعجاز معنوی ممکن است اثبات اعجاز بالفعل نباشد ولی هر چه زمان می گذرد حقیقت بیشتر آشکار شده و حقانیت مطلب روشنتر می شود. مانند این که کسی به ما بگوید "نظام عالَم نظام اخلاقی است و هر کس بدی کند بدی می بیند"، این حقیقت ممکن است بالفعل و در زمان برای ما ثابت نباشد ولی به مرور زمان به این اطمینان می رسیم و گذر زمان، این حقیقت را برای ما بیشتر ثابت می کند.
لذاست که گفته می شود در اداره جوامع، همه قشرها می آیند و باز هم ناتوان می مانند و همه منتظرند تا از آسمان کسی بیاید و حکومت جهانی همراه با عدل را بر پا کند.
یک شخص غیر عرب زبان چه انگیزهای دارد که برود دنبال اعجاز لفظی قرآن؟! اعجاز باید به گونهای باشد که در حین ارائه آن طرف مقابل دهانش از تعجب باز بماند، همچون معجزه عصای موسی و معجزات عیسی مسیح علی نبینا و آله علیهماالسلام و اعجاز قرآن برای اعراب عصر پیامبر صلی الله علیه و آله که بعد از شنیدن از شدت فصاحت و بلاغت در حیرت فرو میرفتند و حتی شبانه به مسجدالحرام رفته و معلقات سبع امرؤالقیس را که از دیوار کعبه آویزان کرده بودند، برمیداشتند. ولی اگر همین قرآن را به غیرعرب زبانان ارائه کنید، هیچ چیز از آن متوجه نمیشوند و این برایشان قابل قبول نیست که شما باید بروید عربی بیاموزید تا اعجاز من را متوجه شوید و الا عذاب میشوید!!!
لذا اعجاز از شدت خارقالعاده بودن باید موجب تحیر در طرف مقابل شود تا وسیلهای شود برای پذیرش ادعای آورنده آن که این خصوصیت در قرآن برای غیر عرب زبانان وجود ندارد.
و اینکه پیامبری بیاید و بگوید برای درک معجزه من باید مقدماتی را تحصیل کنید و مثلا باید فلان کار را انجام دهید تا برایتان معجزه بیاورم! اصلا معقول نیست، بلکه معجزه باید به گونهای باشد که در همان آن که ارائه شد اعجازش برای طرف مقابل قابل درک باشد.
شما مجددا بحث را بردید روی اعجاز در بلاغت!!!! قرار شد روی سایر جنبههای اعجاز که مورد ادعای علامه طباطبایی و معرفت بود بحث کنیم، نمیدانم چرا شما از این بحث فاصله میگیرید و مجددا به سمت اعجاز در بلاغت میروید؟!!!!
این چه ربطی داشن به اعجاز قرآن در سیاست؟!!!!!
سلام:
گرچه دير به اين بحث رسيدم اما به نظرم بسيار جالب آمد
ابتدا بايد گفت سؤال بسيار خوبي مطرح فرموديد
"حسن السؤال نصف العلم"سؤال خوب نيمي از علم است.
يكي از ابعاد عدم توانايي بشر بر آوردن مثل قرآن،مربوط به اثار وجودي مترتب بر ايات الهي قران است
البته كارشناس محترم در مقايسه كلام خداوند با كلام بشر به اين نكته اشاره فرمودند
اما جسارتا من از زاويه ديگري به ان نگاه مي كنم:
اثري كه آيات قرآن بر مستمع خويش مي گذارد(البته به اين شرط كه مجاري ادراكيش با گناهاني چون شرك و كفر و فسق مسدود نشده باشد)
هر گز قابل مقايسه با كلام بشر نيست
حتي كلام معصوم هم اين اثر را ندارد گر چه كلام حضرات معصومين عليهم السلام كه ثقل اضغر و عدل قرانند اثر خويش را از قران گرفته اند.
كدامين كلام بشري را ديده ايد كه به فرض فصاحت تام و بلاغت تمام در تزكيه نفوس بشري و اعتلاي عقول انساني اثري چونان قران داشته باشد؟
پس به فرض بلاغت و فصاحت و به فرض شبيه بودن كلمات و جملات و حتي عبارات هرگز هيچ كلامي اثر بخشي ايات الهي قران را نخواهد داشت.
دیگه نشدهاااا!!!این مدلی بحث کنید هیچ وقت به جواب نمی رسید نه تو این تاپیک نه هیچ تاپیک دیگه!!!
جواب یه اشکالو بهتون میدن بعد شما میپرید به یه جای دیگه؟!؟!اون تاپیک بحثش جداست ایشالا به نتیجه هم میرسه.
ولی اصل این مسئله که ایا اصلا میشه چیزی رو به عنوان تحدی مطرح کرد یا نه و این اشکالو که مقایسه اش کردید با اشعار شعرا و.... فکر میکنم جوابش داده شد.
یعنی اصل این مسئله که تحدی چیه و روشش چه طور است حل شده حالا اون تاپیک مربوط به اینه که بیایم بررسی کنیم موردی رو که مثلا برای تحدی مقابل سوره مسد اورده شده...
راستی شما ادبیات عرب بلدید؟که ایرد پیدا کردید تو سوره ی مسد؟!!
البته تا جایی که من از اهل فنش پرسیدم این موارد حتما باید از کسی پرسیده بشه که علوم بلاغی خونده یعنی شاید کسی که دکترای ادبیات عرب هم داشته باشه نتونه جواب کامل بده
وزن عروضی و ... رو یکی از دوستان که آشنا با ادبیات بودند تحلیل فرمودند. البته سخن شما درسته و من نباید قبل از اینکه شخصاً درستی این تحلیل رو بررسی کنم نقلش می کردم.
[/HR]
در مورد این که تحدی چی هست، دیدگاههای مختلفی وجود داره.
- یک دیدگاه اینه که بایستی متن آورده شده از نظر سبک و ... مثل قرآن باشه، اما از پدید آورنده قرآن کمک نگرفته باشه. چنین کاری نه در مورد قرآن امکان پذیره و نه در مورد هیچ متن دیگری، چرا که اگر بر اساس سبک یک متن دیگر چیزی رو بگیم، به نوعی از کسی که این سبک رو به وجود آورده کمک گرفته ایم.
- دیدگاه دوم که شما مطرح فرمودید این هست که لازم نیست سبک نوشته مانند متن اول باشه، بلکه باید همان نکاتی که متن اول داره رعایت بشه و اشکالاتی که متن اول داره رفع بشه. خب لازمه این موضوع این هست که هم نکات متن اول رو بشناسیم و هم اشکالاتش. هیچ مسلمانی وجود اشکال در قرآن رو نمی پذیره و اگر ابهام گویی، عدم رعایت وزن و قافیه یا مسائل این چنینی رو در برخی سوره ها بیابیم به عنوان اشکال در نظر گرفته نمیشن، بلکه ناشی از حکمت در نظر گرفته می شوند. در مورد اینکه چه نکاتی باید رعایت بشه هم اختلاف نظر وجود داره. برخی آنقدر شرایط سخت گذاشته اند که عملاً براورده ساختن شرایط غیر ممکن می شود. به این سادگی نیست که مثلاً من نوعی نکات ادبی سوره مسد رو پیدا کنم و اونها رو در یک متن بگنجونم و بگم این مثل سوره مسد هست. بلکه این متن باید حتماً حقایق را به بشر عرضه کند، بدون اینکه از قرآن کمک بگیرد:
[SPOILER]در اين جا تذكر يك نكته مفيد مينمايد وآن اينكه اساسا مسأله تحدي تنها در قالب الفاظ و زيبايي و آهنگ آن خلاصه نميشود بلكهميتوان گفت: اساس اين تحدي در مورد حقايقي است كه قرآن آن را بيان نموده و چون حقيقت دو تا نيست و ثانينميپذيرد محال است كسي بتواند همانند قرآن در هيچ زماني بياورد مگر آنكه قادر به خلق حقيقت باشد كه چنينموجودي جز خداوند نيست. براي بيان بهتر اين موضوع به اين مثال توجه كنيد: جهان مادي مجموعهاي از موادعناصر و قوانين ثابت است كه اطراف ما را فراگرفته است. فرض كنيد كتابي از سوي سازنده اين جهان عرضه شده كه مجموعهاي از قوانين و ساختار جهان را تبيين نكرده است. آيا ممكن است شخصي ديگر قوانين و ساختاري جز آنچه كه واقعيت است براي جهان ترسيم كند: روشن است كه چنين كاري جز ادعايي پوچ نيست. زيرا حقيقت يك چيزاست. قرآن آيينه هستي است كه ساختار اين جهان و برخي از قوانين را در مورد پديدههاي آن از جمله جامعه انسانيبيان نموده است. آيا ميتوان تصور كرد كه كسي بيايد و بتواند حقايقي جز آنچه كه عينيت و واقعيت است بياننمايد؟[/SPOILER]
همچنین باید اثبات کنم که متن ارائه شده سعادت دنیا و آخرت را تضمین می کند:
[SPOILER]قرآن کتابیست که سعادت دنیا و آخرت انسانهای صالح را تضمین میکند(درست بودن این ادعای قرآن را در بحث نبوت و معجزه بودن قرآن اثبات میکنیم.)پس هر کس بخواهد چیزی مثل قرآن بیاورد باید چیزی بیاورد که سعادت اخروی فرد نیز تضمین شود واینجاست که همان نقص مطلق دانش بشر مطرح میشود.[/SPOILER]
این متن حتماً باید به زبان عربی باشد:
[SPOILER]قرآن به زبان «عربی» نازل شده است و گنجایش بالای زبان عربی خود باعث این شده است که کلام خدا در بهترین وجه به دست ما برسد. خداوند نیز بر «عربی» نازل کردن قرآن تأکید دارد. پس هر کس که بخواهد مثل قرآن بیاورد باید متنی عربی بیاورد. این شرط برای مردم غیر عرب خیلی سحت است! چنانکه وقتی یکبار اسرائیل سعی کرد قرآن را تحریف کند فقط در یک صفحه پنجاه غلط املایی پیدا شد! راجع به تحریف ناپذیری قرآن هم بعدا" سخن میرانیم.[/SPOILER]
از سخنان افراد دیگر هم استفاده نشود:
[SPOILER]سخنان قرآن سخنان خداست. این سخنان را یا خدا برای اولین بار آورده است یا اینکه قبلا" خودش در کتب آسمانی پیشین آنها را بیان داشته است.اگر کسی بخواهد مثل قرآن بیاورد باید هر چه میگوید از خود بگوید ، نه اینکه از افراد دیگر یا بحثهای فلسفی و حقوقی روز استفاده کند.
[/SPOILER]
اگر دقت کرده باشید، برخی از این شرطها با فرض الهی بودن قرآن گذاشته شده اند. وقتی ما فرض الهی بودن قرآن را در اثبات الهی بودن قرآن به کار ببریم دچار مغلطه دور می شویم.
- دیدگاههای دیگری هم هست. مثل این که فرمودند یک متن مانند متن دیگر است، اگر با اعمال تغییرات جزئی در متن اول ایجاد شده باشد و بهتر از آن باشد. خب با این تعریف هم آوردن مثل برخی متون بشری نیز غیر ممکن است. مثلاً شما نمی تونید با اعمال تغییرات جزئی در شعر "این اولین باره" اون رو به یک شعر بهتر تبدیل کنید ولی معنیش این نیست که این شعر اط طرف خدا نازل شده باشه.
سلام
می فرمایید اگر تغییری جزئی در متن قرآن داده شود، از زیبایی آن کم می شود و این موضوع را عالمان می توانند تشخیص دهند.
اما می بینیم که قرائتهای مختلف آیات قرآن با یکدیگر اختلافات جزئی دارند و در برخی موارد اختلاف نظر است که کدام قرائت بهتر است. مثلآً برخی مفسران معتقدند که در سوره حمد، عبارت "مالک یوم الدین" (صاحب روز جزا) مناسبتر به نظر می رسد و برخی دیگر "ملک یوم الدین" (فرمانروای روز جزا) را مناسبتر می دانند. بحث در مورد درستی قرائتها هم با توجه به روایات و ... انجام می شود و اینطور نیست که صرفاً با توجه به مناسب بودن کلمات بتوان قرائت درست تر را تشخیص داد.
به نام خدا
با سلام:
اينكه تحدي قران را بر اساس اعجاز بياني قران فرض كنيم نمي تواند پاسخ گوي شبهه اي باشد كه از ابتداي بحث مطرح شده است
لذا بهتر نيست اين تحدي را از زواياي ديگر نيز مورد بررسي قرار داد؟
قران از سوي خداوند نازل شده است،خدايي كه محمد صلي الله عليه و اله فرستاده و رسول اوست و مشركين اصل نبوت او از سوي خدا را
انكار و به تبع كتاب نازل شده به حضرت را نفي و انكار مي كنند،همينطور يكتايي خداوندي را كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله به سوي آن دعوت مي فرمايد
در واقع در اين تحدي محور قران و اثبات اعجاز ان نيست بلكه وسيله اي است براي اثبات يگانگي حق و نبوت پيامبر(ص)
و به اين معناست كه:اگر مي توانيد از سوي خدايان ديگري كه مي پرستيد(مثلا بتها)كلامي مانند قران را بياوريد
كما اينكه در آيه ديگر با تاكيد بر همين مطلب(اثبات يگانگي خداوند) مي فرمايد:"لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا"
اگر قران از نزد غير خدا نازل شده بود در آن اختلاف زيادي مشاهده مي كرديد!
[="Tahoma"] بچه محله امام رضا;671582 نوشت:
با سلام و درود
اولا ما در باره هر کسی سخن نمی گوییم. در باره کسی سخن می گوییم که به دنبال شناخت حقیقت است و البته انگیزه لازم را دارد تا به دنبال یافتن حقیقت در باره ادعای ادیان الهی باشد.
در ثانی لازم نیست برای شناخت حقانیت دین اسلام، حتما زبان عربی را بداند بلکه تا این اندازه می تواند به قول اهل فن اطمینان حاصل کند؛ کما این که در امور مختلفی این اعتماد به اهل فن انجام می شود.
ثالثا معجزه لزوما به این معنا نیست که برای همه به گونه ای باشد که متحیر مانده و انگشت به دهان بمانند. البته برای مردم زمان نزول، چنین بوده است ولی دلیلی نداریم که باید برای آیندگان نیز چنین باشد. آیندگان پس از تدبر و تحقیق است که به اعجاز آن پی می برند.
لذا قرآن برای انسان امروزی و برای آیندگان هم معجزه است ولی شکلش فرق می کند. مخاطب صدر اسلام، اعجازش را در همان زمان می فهمد ولی مخاطب آینده، پس از تامل و تدبر می فهمد؛ کما این که مخاطبی صدر اسلام، فهم کاملی از قرآن دارند ولی ما و آیندگان پس از بررسی های تاریخی و روایی و لغوی و ... است که به فهم قرآن نائل می شویم.
بالاخره اعجاز لفظی قرآن را نمی توان نادیده گرفت. اعجاز لفظی قرآن بر همگان و در هر زمان قابل اثبات است. لذا اعجاز معنوی آن ثابت شود یا نشود، اعجاز قرآن ـ ولو از نظر لفظی ـ ثابت شده است؛ لذا نمی تون در اصل اعجاز تشکیک کرد.
به این دو روایت توجه کنید:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ حَتَّى لَا يَبْقَى صِنْفٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا قَدْ وُلُّوا عَلَى النَّاسِ حَتَّى لَا يَقُولَ قَائِلٌ إِنَّا لَوْ وُلِّينَا لَعَدَلْنَا ثُمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ الْعَدْل»
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: اين امر نخواهد شد تا اين كه هيچ صنفى از مردم باقى نماند، مگر اين كه بر مردم حكومت كند تا كسى نگويد: «اگر حاكم مى شديم به عدالت رفتار مى كرديم» سپس قائم به حقّ و عدالت قيام خواهد كرد.(الغيبة للنعماني، ص 274، باب 14، ح 53؛ بحارالانوار، ج 52، ص 244، ح 119)
"...قَالَ إِنَّ دَوْلَتَنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَمْ يَبْقَ أَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلَكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا يَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا إِذَا مَلَكْنَا سِرْنَا بِمِثْلِ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»"
امام باقر علیه السلام می فرمایند: بی گمان، دولت ما آخرین دولتهاست، و خانواده ای که برای آنان دولتی باشد باقی نمی ماند، مگر آن که پیش از ما به حکومت می رسند، تا هنگامی که روش ما را دیدند نگویند: اگر ما حاکم بودیم مانند روش این ها رفتار می کردیم، و این، سخن خدای متعالی است: و پایانِ کار از آنِ پرهیزکاران است.(بحار الأنوار، ج 52، ص 339، ذیل ح 83)
سیاسیون و سایر مکاتبی که در مقابل قرآن، خود را مطرح کرده اند مدعی هستند بیشتر از قرآن می فهمند و ایده ها و نظرات آن ها بهتر می تواند جوامع را اداره کند لذا به قرآن و تعالیم آن نیازی ندارند.
در روایت داریم که از همه قشرها به حکومت می رسند تا ثابت شود در اداره امور ناتوانند و نیاز است تا منجی و انسان کاملی بیاید تا بتواند با تایید الهی، جهان را در عدل و داد اداره کند.
عرض بنده این است که اعجاز معنوی با گذر زمان، بیشتر ثابت می شود؛ کما این که هیچ گروهی نمی تواند بر اساس ایده های سیاسی خود، جوامع را به خوبی اداره کند و این حضرت مهدی علیه السلام است که بر اساس آیات سیاسی و تعالیم الهی قرآن می تواند جهان را در سایه عدل و داد اداره فرمایند.
این تعالیم و آیات سیاسی قرآن با این که در 1400 سال پیش است، برای اداره جوامع و کل دنیا، کاربرد داشته است و توسط حضرت مهدی علیه السلام اجرا می شوند. این از معجزات قرآن است.
[="Tahoma"]
اتفاقا دقیقا همینطور است، شما یک نمونه معجزه بیاورید که اینگونه نباشد و اصلا برداشت عرف از مفهوم معجزه همینطور است.
بهتره که من بی خیال این قسمت از بحث بشم، چون شما همش از این بحث فرار میکنید و قصد دارید بحث رو به سمت اعجاز لفظی ببرید، ولی مساله حل نشد. انشاءالله بعدا برید و در این رابطه از علما و بزرگان سوال کنید و اگر استدلال محکمی پیدا کردید به اطلاع بنده هم برسونید.
سلام.
نه هر اثری رو میشه بهتر از قبلش کرد کسی که وارد تر از خود نویسنده یا شاعر باشه میتونه اثرش رو تصحیح کنه و بهتر از قبل بشه . اصلا ما بهتر از قبل کردنش رو بذاریم کنار شما میتونید حتی تو ابیات حافظ تغییراتی بدید که وزن و قافیه اش تغییر نکنه معنیش هم همینطور.
سلام
این موضوع در مورد قرآن هم وجود دارد. مثلآً آیه سوم سوره مبارکه حمد را هم می توان به صورت "مالک یوم الدین" (صاحب روز جزا) خواند و هم به صورت "ملک یوم الدین" (فرمانروای روز جزا). در مورد اینکه این آیه به کدام یک از این دو شکل بر پیامبر اسلام نازل شده است بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد. در مورد ترجیح قرائت "مالک یوم الدین"
http://www.aviny.com/quran/tasnim/jeld-1/tasnim-07.aspx
در مورد ترجیح قرائت "ملک یوم الدین"
http://motaghin.com/fa_Default.asp?RP=M_News.asp&P1N=NewId&P1V=320&NewCategoryID=23
این قبیل اختلاف نظرها در موارد دیگر اختلاف قرائتها نیز دیده می شود.
اگر بحث بر سر اعجاز لفظي قران است اين اختلاف قرائت خدشه اي بر ان وارد نمي كند
چرا كه قران مطابق با زبان فصيح عرب نازل شده و قرائات مذكور همگي به لحاظ فصاحت
و بلاغت از لهجه هاي فصيح عربند.
اما انچه در مورد اختلاف قرائات مهم است:
قران از نظر نص متواتر بوده و اختلاف قرائات در اثر اختلاف رواة در قرائت است
آنچه كه مسلم است ابوالاسود دوئلي صحابي حضرت علي عليه السلام اولين كسي است
كه قران را إعراب گذاري و نقطه گذاري نمود و تحت نظر حضرت اينكار را انجام داد
معتبرترين قرائات كه مورد تاييد و إجماع علما است قرائت حفص از عاصم است
ولي در هر حال در اين جا موضوع اختلاف قرائات نيست
اگر هم باشد به فصاحت و إعجاز لفظي قران كريم هيچ لطمه اي نمي زند.
سلام علیکم
آنها که می خواهند اثبات کنند قرآن معجزه نیست و کاری است بشری، طبیعتا در تغییری که می خواهند در قرآن بدهند نمی آیند از قرائتهای دیگر استفاده کنند چون این قرائتها ممکن است مبنای وحی داشته باشد. در نتیجه با تغییراتی این چنینی مراد تکذیب کنندگان قرآن اثبات نمی شود.
[="Tahoma"] بچه محله امام رضا;671803 نوشت:
بهتر بود با پاسخ و توجیه علمی، از ادامه گفتگو انصراف می دادید.
[="Tahoma"]
شما همش سعی داشتید از بحث مورد نظر منحرف بشید و بحث را به سمتی که میخواستید مایل کنید، برای این کار شما من چه توجیه علمی و پاسخی میتونم بدم؟ ضمن اینکه بنده اصلا پاسخی از شما دریافت نکردم (چه رسد به اینکه علمی باشد) تا بخواهم به آن پاسخ دهم.
شما این حقیر را (که مسلمان و معتقد به مبانی اسلام هستم) نتونستید قانع کنید، چطور انتظار دارید کسی که مسلمان نیست حرفهای شما رو بپذیره و به دین مبین اسلام ایمان بیاره؟!
قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شهَِيدَا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كاَنَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيرًا
سلام
فرض کنید آیه مذکور به شکل خاصی بر پیامبر نازل شده و به همان شکل هم توسط ایشان بیان شده. اما یک نفر آن را بعدها به صورت "ملک یوم الدین" ثبت نموده و فرد دیگری به صورت "مالک یوم الدین". اما این تفاوت موجب کم شدن بلاغت آیه مذکور نشده.
این مثال نشان می دهد که می توان برخی کلمات را تغییر جزئی داد به طوری که خدشه ای به آیات قرآن وارد نگردد. دقت کنید که فقط اختلاف لهجه نیست، ملک و مالک دو کلمه متفاوتند با معانی متفاوت.
با سلام و احترام
و همينطور با سپاس از دقت و موشكافي شما در بحث
در زبان و لغت عرب كوچكترين تغيير باعث عوض شدن معنا مي گردد
گاهي اوقات حتي از معناي اصلي منحرف شده و گاهي حتي نقيض يا متضاد
معناي منظور مي گردد
لغت مذكور در مثال شما:مالك يا ملك حتي اگر با همه اختلاف قرائاتي كه در ان است
قرائت گردد مخل معناي مقصود نمي شود
مي توانيد در معاني ان دقت بفرماييد(كه حتما اين كار را كرده ايد)
منتهي يك نكته است و آن اينكه در اين موضع داريم راجع به چه مطلبي بحث مي كنيم؟
آيا مشكل سر اختلاف قرائات است؟
يا تحدي قران بر اينكه يك سوره مثل اين قران بياوريد؟
اين يك اعراب است!!!!!
مورد تحدي خداوند چيز ديگري است
البته بحث شما بسيار مفيد،صحيح،جالب و در خور توجه است
ولي مي توان يك تاپيك جدا براي ان باز كرد.
و من توصيه مي كنم اينكار را بكنيد بحث جالبي خواهد شد
متشكر.
سلام
حبيبه;671928 نوشت:
بحث درباره این بود که آیا می توان تغییری جزئی در برخی آیات قرآن ایجاد کرد به طوری که نه به معنای آیه لطمه وارد شود و به نه فصاحت و بلاغت آن؟
خب ما مواردی رو داریم که میشه این کار رو انجام داد.
مثلاً در سوره فیل هم می توانیم بگوییم "ترمیهم" (که فعل مونث است و فاعلش پرندگان می شوند) و هم می توان گفت "یرمیهم" (که فعل مذکر است و فاعلش خداست).
در مورد این که این آیه دقیقاً به کدام صورت بر پیامبر نازل شده است اختلاف نظر است، اما معنای هر دوی این قرائتها درست اند (یعنی فعل "سنگ زدن" هم می تواند به خدا نسبت داده شود و هم به پرندگان) و هیچکدام هم از نظر بلاغت مشکلی ندارند.
مواردی رو هم داریم که این تغییر جزئی باعث میشه معنا تغییر کنه اما همچنان مقصود اصلی رسانده میشه. مثلاً در سوره روم هم می توان گفت "غُلِبَت الروم" (یعنی روم مغلوب شد) و هم می توان گفت "غَلَبَت الروم" (یعنی روم غلبه کرد) و همچنین اعراب کلمه "سیغلبون" هم در قرائتهای مختلف فرق دارد (منبع). هر یک از این دو قرائت طرفدارانی دارند (البته اولی مشهور تر است) اما در هر صورت مقصود اصلی آیه که بیان عظمت خداست بی کم و کاست انجام می شود و هر دو از نظر بلاغت درست اند.
شخصاً شک دارم که منظور از مثل آوری ایجاد تغییرات جزئی باشد، کما این که می توان کتاب بشری را ایجاد کرد که نتوان با تغییرات جزئی بهبودش داد (کافی است چند مرتبه متن مورد نظر را ویراستاری کنید تا جایی که هیچ ویرایش جدیدی لازم نباشد).
سلام علیکم و رحمه الله
انتظار از آنجا حادث می شود که هرکسی که (تاکید می کنم هرکسی که) تا به حال مسلمان شده (یعنی قبلا مسلمان نبوده) مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر قران قرار گرفته و بعد به آن و به اسلام ایمان آورده است.
اما:
همین قرآن می فر ماید : کفار نیز هرگز ایمان نمی آورند چه آنها را بترسانی و چه نترسانی ......همین جمله نیز یک معجزه است!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
حرف شما درست است ولی اجازه بدهید کمی کار را سخت کنم، اگر قرآن کلام خداست که هست، و اگر کلام خدا از سنخ کلام بندگان نیست که واقعاً هم نیست، پس یک آیه که هیچ بلکه یک کلمه و بلکه یک حرف آن هم باید متفاوت باشد و در اصل تحدی باید بشود گفت که هر کسی یک حرف مانند حرفی از حروف قران آورد هم کفایت میکند! خندهدار است؟ نیست! کربلایی کاظم ساروقی باید بود که تشخیص دهد حروف قران هم با حرف دیگر یکی نیستند ... این بحث تحدی به زعم حقیر به کل اشتباه بیان میشود ... با عرض شرمندگی البته ... حقیر به عنوان کسی که به زعم خودش با انجام تحدی حقانیت قرآن را پذیرفته این را میگویم نه اینکه علم قرآن یا حدیث یا معرفت بالایی به خدا و دین خدا داشته باشم و اظهار فضل کنم، اتفاقا مایهی شرمندگی حقیر است که دلم نسبت به قرآن صاف نبود (احتمالاً بخاطر گذشتهی تیره و تارم که از خدا و دین خدا در غفلت بودم) و ته قلبم نسبت به آن تردید داشتم و خواستم شکم به یقین تبدیل شود، خوشابحال کارشناسان و دوستان دیگری که بدون نیاز به بررسی آیت بودن قرآن توانستند در الهی بودن آن به یقین برسند ...
تحدی قرآن اگر به جای حرف یا کلمه یا آیه (که خودش یعنی نشانه و این اسم یک اسم مندرآوردی که امثال ما به آنها بدهیم نیست و در قران و حدیث به کار برده شده است) بر اساس سوره بیان شده است دلیل خودش را دارد که شاید بارها تکرار کرده باشم و دوستان هم بارها انکار کرده باشند، اما این بار حقیر تحدی میکنم، اگر فکر میکنید اشتباه میگویم و سنخیت سورههای قران با کلام بشر متفاوت است بفرمایید چرا نباید سنخیت ایات تشکیل دهندهی سورههای قرآن را بگوییم که متفاوت است و چرا تحدی به آیات تشکیل دهندهی سورههای قرآن نمیشود؟ آیا آیات قران جملات خدا نیستند؟ آیا کسی میتواند مانند خداوند جملهای بیاورد؟ چرا؟ اگر میتواند چرا نتواند سوره بیاورد و اگر نمیتواند چرا به آن تحدی نشده است؟ در نهایت چرا به آیه گفته میشود «آیه» اگر نقش نشانه بودن ندارد و اصلاً فرق ایه با سوره چیست و چرا مثلاً در قران بین تحدی کردن به سورهای کوتاه با تحدی کردن به سورهای بلند تمایز قائل نشده است؟ وجه اشتراک سورهها چیست که در یک تحدی باید رعایت شود؟
از نظر حقیر ... تحدی اصلاً مبارزه نیست ... اصلاً قرار نیست که کسی کاری کند و بعد به محکمهی متخصصین یک رشته ببرد و منتظر بماند که آنها حکم کنند که این کار همسطح یا بهتر از قرآن هست یا نیست ... بر فرض که این کار را بکند و تمام متخصصان هم یک چیز بگویند و مثلاً بگویند که این کار از قرآن بهتر است، آیا عقل به انسان اجازه میدهد که با طناب دیگران برود داخل چاه؟ اینجا قرار است تمام زندگیاش را بر اساس عقیدهاش بگذارد، بر اساس این عقیده شاید لازم باشد جهاد کند و از جانش بگذرد، بر اساس این عقیده باید خمس و زکات مالش را بدهد، بر اساس این عقیده باید با کافران وارد جنگی شود که شاید افراد زیادی را مجبور باشد بکشد و اگر کوچکترین تردیدی داشته باشد نمیتواند در برخی از این وادیها گام محکم بردارد ... اصلاً آیا در اسلام پذیرفتنی است که کسی به تقلید از عالم یا عالمان دیگری قران را تأیید کند و اسلام را بپذیرد؟ آیا پذیرش معجزات پیامبران تقلیدبردار است؟ ایا اگر دجال قیام کرد و عدهی زیادی شهادت به خداییاش دادند و در این بین دانشمندان زیادی هم حضور داشتند عقل جواز میدهد که ما هم مطیع او شویم و بخاطر حرف او هر کاری بکنیم؟ تحدی دعوت به مبارزه است ... کسی که وارد گود شود ناچار است چیزی که میخواهد ردّش کند را ابتدا بهتر بشناسد ... باید تدبر کند ... و تدبر در قران شرط فهمیدن الهی بودن این کتاب است ... ممکن است کسی نیمساعت شش آیه را بخواند و چند ترجمه و تفسیر هم بگذارد کنار دستش و بگوید من تدبر هم کردم ولی باز هم نفهمیدم که این کتاب الهی است یا خیر و به نظرم یک کتاب معمولی است و حداکثر یک شاهکار است آن هم چون متخصصان میگویند و با شور و شوق در موردش صحبت میکنند که معلوم است حسابی تحت تأثیر قرار گرفتهاند ... ولی خودم نفهمیدم ... در این صورت خدا گفته که ای انسان اگر تردید داری که این کتاب از طرف خداست سعی کن آنرا رد کنی و در این کار از هر چه امکانات داری هم استفاده کن ... یعنی لازم نیست توی انسان به من خدا ارفاق کنی و اصطلاحاً آوانس بدهی ... تو تا دندان مسلح به جنگ من بیا و من همین یک کلام را در مقابل تو میگذارم ... ای ساحران هر چه خواستید بکنید و من همین یک عصا را دارم ... ای مسیحیان با هر کسی که خواستید اصلاً با خود پاپ بیایید و مرا نفرین کنید و من با همین خانوادهام به میدان مباهله میآیم ... شما وارد میدان بشوید من که خدا هستم میدانم که چطور به شما بفهمانم که این کتاب از طرف من است! دل هر انسانی محل حکومت خداست و هیچ کسی بدون اذن خدا نمیتواند در آن اثری بگذارد ... ای پیامبر تو که پیامبر ما هستی اگر ما نخواهیم نمیتوانی دلهای ایشان را با تمام اموال و ثروتهای روی زمین به هم نزدیک کنی ... دل تنها محدودهی اثرگذاری خداست ... فقط خدا ... خدا هم گفته است که ایت خودش را به هر طالب حقیقتی میشناسد ... ای که در الهی بودن قرآن شک داری باید در قرآن تدبر کنی اگر فطرتت در غبار غفلت پوشیده شده و نور قرآن را آشکارا نمیبینی ... ای انسان اگر تدبر کافی نکردی و باز شک داشتی راهش این است که سعی کنی کتاب مرا رد کنی ... سعیت را بکن ... من حق را نشانت میدهم به طوریکه قادر به انکار ان نباشی ... قلبت آن را میشناسد و نور آن را میبیند و تو راهی برای انکار آن نداری مگر اینکه اراده کنی که حقیقت را مخفی کنی ... یعنی راهی نداری جز اینکه حقیقت را بعد از آنکه به تو رسید مخفی کنی و رویت را از آن برگردانی ... این یعنی کفر .... خدا میداند که حجت را بر چه کسی تمام کرده است و بر چه کسی نکرده است و خدا میداند که چه کسی این حقیقت را پذیرفته و چه کسی آنرا تکذیب خواهد کرد ...
تحدی یک مبارزهی باطنی است گرچه لوازم آن ظاهری و باطنی با هم باشد ... قاضی هم عالمان متخصص عربزبان نیستند بلکه وجدان و قلب خود انسان است ... در نهایت خدا در دنیا کسی را مجبور نمیکند که به حق بودن قرآن اعتراف کند ولی میداند که چه کسی حق را دانسته انکار کرده است ...
این مسأله خیلی ساده است ... نه مبارزهی حضرت موسی علیهالسلام با ساحران قاضی داشت و نه جریان مباهله قاضی داشت ... قاضی و حکمیت خارجی هیچ سنخیتی با ایمان آوردن باطنی به یک کتاب ندارد ... دلیل برای ایمان آوردن که فعل قلب است باید یک امر باطنی باشد ... نظرات دیگران و اینکه یک نفر پشتیبان و ظهیر دیگری باشد ربطی به ایمان آوردن قلبی ندارد ... قلب وقتی حق را بشناسد دیگر شناخته است و تردید نمیکند ... ولی انسان میتواند رویش را از آن برگرداند و خودش را به تجاهل و تغافل بزند و با توجیهاتی که برای خودش میآورد سعی کند عذاب وجدانش کم شود و غیره و غیره ...
انجام تحدی گناه نیست ... تحدی کاری است که برای بسیاری از مسلمین این دوره و زمانه که در مورد کتابشان تردید دارند از نظر عقلی و نقلی (مطابق قرآن) واجب است ... بر تکتک ایشان و این کاری نیست که بشود وکالت داد یک عالم متخصص برای ما انجام دهد چون مطابق خود قران در این مسائل نمیشود دنبال کس دیگری رفت ... شاید آن کس دیگر میخاست راه جهنم را برود و به دروغ به ما راهنمایی کرد تا شریک جرم داشته باشد ... مسیر ایمان را هر فرد عاقل بالغ باید مستقلاً واردش شود ... همانطور که عذاب و پاداش هم به هر کسی مستقل از دیگران میدهند و اگرچه بهشت و جهنمشان ظاهراً مشترک باشد ولی نه هیچ کسی از پاداش کس دیگری بهره میبرد و نه در اتش کس دیگری میسوزد و جهنم و بهشت هر کسی مخصوص خودش هست ... فقط ظاهراً مشترک است ...
ببخشید ... اینها با توجه به تجربهام بود ... ان شاء الله هیچ کسی این مطالب را قبول نکند ... همینطوری قبول نکند ... حقیر فقط خواستم گفته باشم ... ان شاء الله دیگر در بحث تحدی وارد نمیشوم ... فهم حقیر از این بحث خوشبختانه یا شوربختانه خیلی متفاوت از صاحبان علم و شرف در این آیین مقدس است ... ولی یک ساعت زنگ زده هم امکان دارد که در ۲۴ ساعت دو بار زمان را درست نشان دهد :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام باء گرامی
پس ما اول باید ببینیم منظور از تحدی چیست؟
در صدر اسلام پس از آنکه تحدی مطرح شد، برخی برای پاسخ به آن تلاش کردند. آیا در جایی ثبت شده که پیامبر چگونه به این افراد پاسخ داده اند؟
آیا فرضاً جلسه ای ترتیب داده شده و نظرات ادیبان را در مورد متون ساخته شده جویا شده اند؟ آیا گفته اند که این مسئله قلبی است؟ آیا ایرادهای آن متون را ذکر کرده اند؟ ...
اگر ما می دونستیم که پیامبر اسلام چطور پاسخ داده اند مسئله حل می شد.
[="Tahoma"] بچه محله امام رضا;671889 نوشت:
بنده در پست 74 مطالب شما را پاسخ دادم ولی شما بدون توجه به اصل گفتگو (مطالب سیاسی قرآن) که بنده با تعبیر اعجاز معنوی از آن یاد می کردم، تذکر بنده در باره اعجاز لفظی را بهانه کردید.
این که می گویم بهانه، به خاطر این است که اصلا پاسخی در رد مطالب بنده نیاورده اید ولی این جا می گویید قانع کننده نبود! بدون ذکر دلیل.
اشکالی ندارد. وقتی گفتگو علمی نباشد دلیل و اصراری هم بر ادامه آن نیست. از این که همین مقدار هم همراهی کردید تشکر می کنم. در پناه حق.:Rose:
[="Tahoma"] حبيبه;671928 نوشت:
با سلام و دورد بر همه عزیزان و همراهان
بنده هم با فرمایش این دوست بزرگوارمان موافقم.
این که اختلاف قرائت تا چه حد می تواند در معنای الفاظ تغییر ایجاد می کند و ...، موضوعی متفاوت از تحدی و مبارزه طلب قرآن است. لذا بهتر است در تاپیک مستقل و جداگانه ای پیگیری شود.
سلام و درود خدا بر شما و رحمت ها و برکت های او نیز:Gol:
به هر حال چون خداوند حکمتی در این کار دانسته است ما به این اکتفا می کنیم. و الا هر حرف در قیاس با کل قرآن، بهتر از این نمیشد که بشود. اما حرف به تنهایی، تفاوتی بین کلام بشر با خالق نیست. کما اینکه در روایتی نیز داریم که به این مضمون در مورد حکمت حروف مقطعه می گوید قرآن از همین حروف که شما به کار می برید درست شده اما نمی توانید مانند آن بیاورید.
پس انسان بیسواد و باسواد می توانند حروفی مانند قرآن بیاورند. مثلا می گویند ب یا ق یا ل
با خواندن این جملات تنها می توانم بگویم خیلی دوستتان دارم و ارادتمندم:Mohabbat:
بله درست می فرمایید حتما حکمتی دارد. اگر امکان دارد لینک به توضیحات پیشین خودتان بدهید. تا استفاده کنم.
می دانیم که خداوند تحدی به سوره کرده است. و می دانیم که سوره مجموعی از آیات است. و می دانیم این انتخاب حکمت و علتی داشته است. شاید علتش کوته بینی و کم ظرفیتی بشر است.
اما از طرف دیگر می دانیم که این تحدی به سوره به معنای نفی کردن آیت و معجزه بودن آیات قرآن نیست. یعنی یک آیه هم می تواند برای انسان حجت شود. مثلا جریان آن چند نفر که در محضر امام گفتند سال بعد هر کس آیه یا سوره ؟ ای مانند قرآن بیاورد و بعد سال بعد هر کدام در یک آیه متحیر شده بودند. البته میشود سوال کرد که شاید برای آوردن آیات دیگر مشکلی نداشتند؟!
پس همینکه خداوند به آیه تحدی نکرده است ، این مطلب برای من مسکوت میماند.
اگر نتیجه ی تحدی بخواهد انکار خدا، نبوت خاصه و عامه و کتاب باشد. حتی اگر تمام متخصصان بگویند، پذیرفتنی نیست. و نمی توان دلایل عقلی را به خاطر گفته ی آنها به کناری وانهاد.
اگر نتیجه ی تحدی می خواهد اثبات خدا و نبوت عامه یا خاصه ی شخصی و کتاب او باشد. باز پذیرفتنی نیست که چرا این خدا تا به حال جلوی این دورغ را نگرفته است
و تازه حالا پیامبر فرستاده تا این تحدی را پاسخ بگوید؟
اگر نتیجه ی تحدی تنها اثبات کذب پیامبری شخص خاصی باشد. باز در صورتی پذیرفتنی است که به این سوالات پاسخ داده شود که چرا الان ؟ چرا پیامبرانی نیامدند تا کذب این شخص را مشخص کنند ؟ و حتما اگر خدا بخواهد به واسطه ی بندگانش مدعی کاذب را مشخص کند به آوردن یک سوره اکتفا نمیکند بلکه مثل کل قران می آورد بلکه بهتر از آن می اورد.
با گفته ی افراد، اعجاز اثبات نمیشود تا ارزشی داشته باشد. نظر کارشناسان اعجاز قران را رد نمی کند و باز هم ارزشی ندارد. تنها آوردنِ مثل قرآن ارزش دارد.
اگر کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده است ما بررسی می کنیم ( البته اگر پاسخ روشن سوالات پیشین را متوجه نشده باشیم ) که آیا مثل قرآن هست یا نه ؟ در این بررسی کردن از متخصص کمک می گیریم. کارایی متخصص در همین اندازه است.
نبوت جزو اصول عقاید است و پذیرش معجزه نیز تقلید بردار نیست بلکه دلیل بردار است.
باید یا دلیلش را فهمید یا آموخت.
من این مطلب را قبول دارم :http://www.askdin.com/thread46640.html
قبول دارم البته با توجه به آن مطالبی که عرض شد. قاضی هم اشتباه است. و ذهنیت خودم را شرح دادم.
خواهش میکنم . خیلی هم خوب بود. امیدوارم بتوانیم بیشتر از مطالب شما بهره ببریم. حد اقل خودم.:Gol:
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته :Gol:
کسانی مانند آنهایی که به پیامبران خطاب میکردند که ما شما را جز بشری مانند خودمان نمیشناسیم گفتند علی و معاویه، بعد حضرت علی علیهالسلام فرمودند که دهر آنقدر علی را پایین آورد آنقدر پایین آورد آنقدر پایین آورد که گفتند علی و معاویه، یعنی علی و معاویه را کنار هم قرار دادند در حالی که این کجا و آن کجا ... وقتی معیار تنها معیار ظاهر باشد خدا میگوید «ق» و ما هم میگوییم «ق» و گمان میکنیم این دو یکی است، در حالیکه اولی اگر به نیت قرآن نوشته شود لمسش بدون طهارت حرام است و حرمت کلام خدا بودن را دارد و کسی هم مانند کربلایی کاظم ساروقی میگوید آنرا از نورش میشناسم که از کتاب خداست و از غیر خدا نیست و در زیارت جامعه هم داریم که کلام اهل بیت علیهمالسلام نور است و طبیعی است که کلام خدا بالاتر از کلام ایشان است ... همان حروف مطقعه که گاهی گفته میشود کاربردش جنبهی ظاهری دارد که شما ببینید این قرآن با همین حروف بیان شده است یا تعداد این حروف در این سورهها بیشتر یا کمتر است و چنین و چنان برای اهل بیت علیهمالسلام محل استخراج علوم غیبی بوده است ... حروف حقیقتی خارجی دارند و مثلاً در روایات وارد شده که کاف و نون که در عبارت «کن فیکون» امده مخازن الهی است و یا حضرت علی علیهالسلام میفرمایند باء رسول خداست و من نقطهی زیر باء هستم ... اگر تحدی به حروف قران هم بشود جا دارد چون کلام خدا هم در کلیات و هم در اجزائش با کلام بشر تفاوت دارد ... آنچه که سبب میشود این تفاوت دیده نشود ضعف و نقص ماست ... رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند که کسی که دلش خالی از هیجانات دنیوی باشد میبیند هر آنچه را که من میبینم و میشنود هر آنچه را که من میشنوم، این کلام را میتوان برای فهم اینکه چرا ما با یک نگاه الهی بودن نه اجزاء قرآن و نه کلیات قرآن را متوجه نمیشویم استفاده کرد ... اگر دین همان فطرت است ما از فطرت خود بیگانه شدهایم و از آن غافل ماندهایم مگرنه از دیدن یا شنیدن قران بدون کمترین تردیدی به سجده میافتادیم، کما اینکه مؤمنان با رتبههای بالا در خود قران چنین وصف شدهاند ... آنها وقتی خط قرآن را میبینند یا صوت قرآن را میشنوند نشانه بودن آنرا در مییابند و میبینند که این کلام خداست و در مقابل خدا به سجده میافتند یا مو به تنشان سیخ میشود حال آنکه ما تنها وقتی بدانیم فلان آیه از آیات سجدهدار است آن هم به تبعیت از شرع و برای رفع تکلیف به سجده میرویم و ادای ان مؤمنان حقیقی را در میآوریم به امید آنکه روزی مانند آنها شویم ... اینکه ما از فطرت خود غافل هستیم مطلب عجیبی نیست وقتی معصوم علیهالسلام به ما خبر داده است که هر کودکی که متولد میشود بر فطرت الهی متولد میشود و این والدین او هستند که او را مسیحی یا یهودی یا زردشتی تربیت میکنند ...
با این حساب نه تنها کل قرآن و نه ده سوره و نه تنها یک سوره و نه تنها هر ایه و نه تنها هر کلمه که حتی حرفبهحرف قران با سایر کتب متفاوت است ... ولی بیشتر ما این تفاوت را به صورت ابتدایی متوجه نمیشویم ... خدا هم این را میداند ... خودش ما را در بسترهای متفاوت خانوادگی و اجتماعی قرار داد تا رشد کرده و تربیت شویم وقتی هنوز عقلمان به بلوغ نرسیده که بتوانیم روی آموختههای خود کنترل کنیم و هر چیزی را که بر خلاف فطرت است نپذیریم ... پس این خدا وقتی نشانهاش را میفرستد باید جوری به ما بفهماند که این نشانه از طرف خودش هست ... باید آنرا بشناسیم بعد از آنکه فراموشش کردهایم ... خدا میگوید که گوش دهید ... بعد میگوید توجه کنید ... بعد میگوید تدبر کنید ... در نهایت میگوید اگر باز در شک و تردید هستید تلاش کنید تا مانند یک سوره از آن را بیاورید ... و بعد میگوید نخواهید توانست که این نشان میدهد اگر با هر گوش دادن و توجه کردن و تدبر کردنی نشانه بودن قران برای انسان مشخص نشود با انجام تحدی این مطلب انجام میشود ... اگر کسی کرد و نشد میتواند پیش خودش بگوید که وعدهی خدای قران عملی نشد و چنین خدایی که به وعدههایش عمل نکند یا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد خدای قابل اعتمادی نیست ... و ما میدانیم که اینطور نیست و خدا به وعدهاش عمل میکند ... گفته است به ما میفهماند که قرآن از طرف خودش هست و این کار را هم خواهد کرد ... «سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا» یعنی ایات خود را نشانتان خواهد داد پس شما آنها را خواهید شناخت ... بعد میفرماید «وَ مَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» که یعنی میداند که بعد از این شناختن آن را خواهید پذیرفت یا انکارش خواهید کرد و کافر میشوید ... «يَعْلَمُ ... مَا تُخْفِي الصُّدُورُ»
اینکه چرا تحدی اما به سوره وارد شده است و نه به آیه و نه به کلمه و نه به حروف بحث دیگری است که قابل تأمل است ...
توضیحش را حقیر از خلال همان روایت که خودتان هم به آن اشاره کردید برداشت میکنم و در واقع دلیل آن هم ظاهراً همین است که باز خودتان فرمودید «کوته بینی و کم ظرفیتی بشر» ... در ان روایت که به آن اشاره کردید چهار نفر از جمله ابنابیالعوجاء همقسم میشوند که تا سال بعد هر کدام یک ربع از قرآن را با انجام تحدی رد کنند، بعد از یک سال هر کدامشان که میایند میگویند که ما در یک آیه ماندیم و دیگر اصلاً به باقی آیات و سورهها نرسیدیم ... چند نکته در این حدیث هست از جمله اینکه:
۱. این دشمنان اسلام قبل از آن قراری که با هم گذاشتند هم سالها مخالف اسلام بودند و الحاد ایشان مطلب جدیدی نبود، قبل از آن هم قرآن نزد ایشان بود و قبل از آن هم همگی سخنور و از نظر ادبی در ادبیات عرب قوی بودهاند ... آن آیات خاص را هم شاید هر کدام چندین بار خوانده بودهاند ولی هرگز در آن اینطور حیران نمانده بودند ... چطور شد که این بار هر چهار نفر هر کدام در یک آیه ماندند و چیزی نزدیک به یک سال این حیرت برایشان ادامه داشت تا اینکه باز به هم رسیدند و به آن اعتراف کردند؟ ... بلکه ایشان تا آن موقع فقط حرف میزدند و بحثهای نظری میکردند ولی به ندای تحدی پاسخ نداده بودند و وارد گود نشده بودند ولی وقتی که شدند به ناچار باید تمام توان خود را صرف هماوردی با خدای قران میکردند و اینجا بود که خداوند به ایشان به صورت باطنی اثبات کرد که حاکمی است که ضدّی ندارد ... تجبّرت عن أن یکون لک ضدّ ... و ایشان به ضعف خود معترف شدند، گرچه به صورت خصوصی در جمع خودشان و جایی علنی نکردند، تنها امام صادق علیهالسلام به بالای سر ایشان آمد و آیهی تحدی را خواندند که اگر همهی شما هم تمام تلاشتان را بکنید که مانند قرآن را بیاورید نخواهید توانست
۲. هر کدام از ایشان در یک آیه ماندند و احتمالاً قبل از اینکه به آن آیه برسند هم آیات دیگری را خوانده بودند، پس چه شد که در همان یک آیه ماندند و در آیات دیگر نماندند؟ ایا آنها میتوانند جملهای مانند جملات خدا بیاورند؟ خیر ... از نظر اصولی کل متشکل از اجزاء است و اگر کسی بتواند جزئی مشابه بیاورد دیگر آوردن یک «کل» مشابه هم غیرممکن نخواهد بود ... اگر کسی بتواند «لا من شیء» یک اتم خلق کند دیگر خلق کردن هر چیز دیگر هم از او برمیاید اگرچه ادامهی کارها هم سختیهای خودشان را داشته باشند ... اما موضوع اینجاست که از بیرون گود نگاه کردن ساده به نظر میرسد ولی وقتی وارد گود شود در ضمن مثل آوری برای هر سوره حتماً جایی گیر خواهد کرد ... در یک آیه گیر خواهد کرد ... اینکه کدام آیه باشد به پارامترهای زیادی بستگی دارد ... به وضعیت باطنی افراد بستگی دارد ... این است که اگر بخواهد مثل سورهی بقره را بیاورد در یکی از ۲۸۶ آیه گیر خواهد کرد و حجت بر او تمام خواهد شد و اگر بخواهد مثل سورهی توحید را بیاورد در یکی از ۴ ایه گیر خواهد کرد و حجت بر او تمام خواهد شد ... و البته اینجا بحث انصاف و مبارزهطلبی مطرح است و کسی که بخواهد سمبل کند و هر چیزی را نفهمید زیرسبیلی رد کند از میدان مبارزه بیرون میاید بدون اینکه چیزی عایدش شده باشد ... اینجا شخص باید تعارف و ارفاق و زیرسبیلی رد کردن نکات را کنار بگذارد و با تمام قوای ممکن برایش در مقابل خدای قرآن قد علم کند و دست به مبارزه بزند تا خدا به او نشان دهد که مصداق «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» چیست ... اگر کسی با تمام قوا وارد مبارزه نشود و بخواهد ارفاق کند هر شکستی که بخورد میگوید اگر با تمام قوا آمده بودم موفق میشدم ولی اگر با تمام قوا حاضر شود حقارت خودش و تمام ابزارش در مقابل کلام خدا خواهد دید و به زانو در میاید و گردنش خم میشود و شهادت میدهد به اینکه خدا هست و قرآن کلام خداست و اینکه محمد بن عبدالله بنده و فرستادهی خداست.
و این تازه میشود شروع اسلام ...
با این حساب ظاهراً اینکه چرا تحدی به کمتر از یک سوره وارد نشده است به این خاطر نیست که اجزاء قرآن مشابه در غیرقرآن داشته باشند، بلکه در راستای اتمام حجت قرآن است که کمتر از سورهها مورد تحدی قرار نگرفتهاند ...
اما اگرچه سورهها مورد تحدی قرار میگیرند باز این آیات هستند که نشانه هستند به سوی خدا ... یک نفر در این زمان و این موقعیت با این آیه الهی بودن قرآن را درک باطنی کرده و آنرا میشناسد و یک نفر در زمان دیگر در موقعیت دیگر با آیهی دیگر ... در نهایت آیات هستند که نشانهی الهی بودن قرآن هستند ... گرچه این تنها کارکرد تفکیک کلاماللهمجید در آیات و بعد در سورهها هم نیست ... اگر اصلاً این مورد باشد (حقیر عالم نیستم و ادعای عالم بودن هم ندارم)
اگر پذیرش یک معجزه متوقف بر شنیدن دلایل علما و متخصصین و فهمیدن آنها باشد آیا این عدالت است؟ آیا همه در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی به چنان متخصصانی دسترسی دارند و اگر داشتند آیا هر کسی میتواند پیشنیازهای درک دلایل آن علما و متخصصان را درک کند؟ اگر یک عالم متخصص ادبیات عرب به حقیر بگوید که این صنعت ادبی در قران مثلاً مجاز است از نظر حقیر چه ارزشی دارد؟ شاید به نظر حقیر اگر خدا آنرا مستقیم میگفت بهتر بود ... درک موضوع تنها با شنیدن و خواندن و در نهایت یادگیری دلایل متحقق نمیشود ... مثلاً همه میگویند این نهایت فصاحت و بلاغت است ولی یک نفر میگوید این فصاحت و بلاغت چه ارزشی دارد؟ چون ارزشها از نظر او حول چیزهای دیگری هستند و ممکن است به پیامبر زمان خودشان بگویند که تو اگر برای ما در مکه باغهای بزرگ و چشمههای جوشان بیرون بیاوری ما ایمان میآوریم، کما اینکه گفتند ... علاوه بر این اختلاف ارزشگذاریها همان غیرعادلانه بودن توقف پذیرش یک معجزه به یافتن علمای متخصص هم مطرح است ...
به همین دلیل ست که حقیر به کل مخالف تفسیر معمول از بحث تحدی هستم ... ظاهراً تحدی چه در اصل موضوع و چه در چگونگی انجام آن و چه در کیفیت حجیت آن با درک معمولی که از آن میشود متفاوت است ... این مطلب از یک طرف نگرانکننده است چرا که پذیرش قران به عنوان نشانهی صدق نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بعد از اصولالدین که عقلی و فطری قابل درک هستند مقدم است بر تمام شریعت اسلام و مذهب تشیع ... اما از طرفی هم خیلی نگرانکننده نیست چون عموماً کار به تحدی نمیکشد و لااقل مسلمانزادگان بر اساس همان فطرت خود در مورد الهی بودن قرآن به یقین میرسند ... بسیاری از مسیحیان و افراد دیگر هم که در زمان حاضر مسلمان میشوند بدون تحدی حقانیت قرآن را میپذیرند و وارد دین مبین اسلام میشوند ... اما اگر تحدی مخاطبان زیادی داشت شاید به مشکل میخوردیم ... شاید هم حقیر به کل در اشتباه هستم و این احتمال هم کم نیست
ممنون از به اشتراک گذاشتن این لینک :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
خیلی عالی و مفید. راستش می خواستم در پست پیشین به این مطلب اشاره داشته باشم. اکنون در نظر مردم سه نگاه به این قضیه وجود دارد، نگاه عقلی و برهانی، نگاه عرفانی و نفسانی و نگاه علمی ( تجربی). در پست پیشین نگاه من بیشتر معطوف به جنبه عقلی آن بود. اما اگر با نگاه عرفانی به این قضیه بنگریم و پرده های منیت را کنار بزنیم و با نور فطرت بنگریم، جهان را آینه ی جمال و جلال حق می بینیم. و هر ذره ای خود، حقیقت خود را عیان می کند. و هر حرف قرآن نیز خود را از غیر باز می نمایاند. اما با نگاه عقل گرا اگر به این قیاس بنگریم. تنها جایی حروف معجزه خواهند بود که آنها را در قیاس با گروهی از حروف بسنجیم و از میان آنها با توجه به علم خداوندی، به حقایقی دست یابیم. همچون حروف مقطعه که از آن حقایقی الهی استخراج می شود.
این واقعه تاریخی و نکاتی که فرمودید می تواند برداشت ان افراد و شاید به تبع انها مسلمانان آن دوران را از تحدی و مثل آوری نشان بدهد. و شک نیست ظرفیت کم بشر و حجاب های جهالت و ظلمانی نفس کار را دشوار کرده است.
به هر حال اگر وجه عرفانی و فطری را در نظر بگیریم گروهی از انسان ها بوده اند که با دیدن چهره ی نبی یا وصی به حقیقت نبوت و وصایت او پی میبردند که فکر می کنم نمونه های آن در تاریخ کم نیست. متاسفانه در گذشته تاریخ علم النفس و تهذیب نفس خیلی مهم و گسترده تر بود. اما اکنون بسیاری از افراد بشر ادراکشان در حد یک ربات و کمی فراتر بیش نیست و یا لااقل تصورشان در همین حد است.
اما اگر وجه عرفانی را کنار بگذاریم به شخصه تصورم این است که حرفی معجزه است که در کنار حروف دیگر در نظر گرفته شود. جمله ای معجزه است که در کنار جملات دیگر در نظر گرفته شود. و اگر جمله ای به تنهایی معجزه باشد باید چنان روابط عقلانی و منطقی ( نه عرفانی) بین این حروف و کلمات برقرار باشد که هر جمله ی مشابهی آورده شود از نظر انسان منصف با آن برابر ی نکند.
عرض کردم که پذیرش معجزه خیر. پذیرش معجزه بر اساس شهادت فعلی حضرت حق استوار است. و دلایل هزاران عالم و متخصص اعجاز را اثبات نمی کند. برهان صدق نبی و شهادت فعلی اعجاز را اثبات می کند.
شهادت هزاران متخصص بر معجزه نبودن قران این برهان را نفی نمی کند.
تنها باید مثلی آورده شود و مدعی آن اثبات کند که این مثل قرآن است. البته باید به همان سوالات هم پاسخ بدهیم که چرا الان ؟ و و اگر این شخص فریبکار است پس کجاست رسول صادق اثبات پذیر ؟ و ...
اگر درک می کند و قرآن معجزه است حتما به معجزه نبودن آن مثلی که برای قرآن اورده شده، پی می برد. چون فعلا اعجاز قرآن اثبات شده است مگر اینکه خلافش اثبات شود.
اگر درک نمی کند بر اساس شهادت فعلی حضرت حق، مثلیت برای او اثبات نمیشود و بر عقیده ی خود مبنی بر اعجاز قرآن و صدق نبی پایدار می ماند.
اما آیا لازم است که هرکس ادعا کرد برود تحقیق کند ؟ خیر
مهم نیست که چه چیزی نزد مخاطب ارزش دارد. مهم این است که اگر بپذیرد خداوند کذب کاذب را بر ملا می کند. از خود می پرسد چرا این استثناء و قدرت و اعجاز را به شخص کاذب داده است ؟
:Gol:
سلام
تحدی برای اثبات الهی بودن قرآن است. پس هر پیشفرضی که در آن در نظر گرفته شود باید اثبات شود.
این یک پیشفرض ...
ممکنه "دیده نشدن تفاوت" از "ضعف ما" باشه یا از "عدم وجود تفاوت".
در زمینه اثبات الهی بودن اسلام نمی توان به منابع درون دینی تکیه کرد. چرا که در این صورت دچار دور می شویم.
در هر مذهبی کسانی هستند که با شنیدن جملات کتاب مقدسشان منقلب می شوند. اما تمام این مذاهب نمی توانند درست باشند، چرا که اعتقاداتشان در مواردی در تضاد با هم است و حتی گاهی حکم به قتل یکدیگر نیز می دهند.
علاوه بر دسترسی به متخصصان، تشخیص راستگویی آنان نیز مشکل است.
این روایت سلسله راویانش ناقص است ...
امروزه مطالبی مانند "مکاتبه انیشتین با آیت الله" بروجردی و "مسلمان شدن افراد معروف" منتشر میشه که در مواردی این خبرها نادرست اند. پس بعید نیست که در قدیم هم چنین مطالبی منتشر می شده.
ضمن این که در دیوان حافظ هم ابیاتی وجود داره که انسان رو به تعجب وادار می کنه، اما نمیشه نتیجه گرفت که این ابیات وحی اند.
انسان به راحتی می تواند به هر چیزی که در بچگی به او گفته می شود یقین پیدا کند. این موضوع در مورد مذاهب دیگر هم صدق می کند و بچه ها از همان ابتدا اعتقادات را می پذیرند.
در همه مذاهب چنین افرادی رو داریم.
خواندن این تاپیک رو به شما توصیه می کنم:
نکات ادبی سوره مسد چیست؟
سلام بزرگوار
کاری به مذهب نداریم. ما به ادراک نفس کار داریم. شخصی که توحید و نبوت را پذیرفته است و قدرت نفسانی و ملکوتی دارد و به این واسطه حقیقت را تشخیص میدهد، تشخیص و علم اوست و برای خودش حجت است. او صداقت یک شخص را مثلا میفهمد.
مگر اینکه شما بگویید با اینکه او واقعیت را درک میکند ولی خلاف آن عمل کند و باید خلاف ان اعتقاد داشته باشد.
البته این نکته ضروری است که نباید به ادراکات ضدعقل، بها داد.
می توان بحث کرد که اصلا ادراکات عرفانی و ملکوتی، حجیت عقلانی دارند یا خیر ؟ اگر بگوییم خیر تنها راه همان براهین عقل است.
سر فرصت نگاه میکنم ولی
آیا در این تاپیک کسی مثل این سوره را آورده است ؟ آن هم با شرایطی در آن تاپیک ( که لینک دادم) گفته شده بود ؟
چون قرار نیست با نکات ادبی این سوره، اعجاز را اثبات کنیم.
البته در خود تحدی به سوره در آن لینک، حرفهای قابل تاملی زده شده بود.
به نام خدا
با سلام:
يك نكته در باره تحدي اين است كه مخاطبين آن مسلما اهل ايمان و مسلمين نبوده اند(از اسمش معلوم است تحدي!)
مخاطبين اين تحدي كفار و مشركين مكه بوده اند،كساني كه قران را شعر،سحر يا نازل شده از سوي خدايي ديگر مي دانستند
يا معاذ الله بافته هاي خود حضرت صلي الله عليه و اله و يا تعليم رهبانان يا تلقين شده توسط جن و يا شياطين!!!!
كما اينكه رسول خدا صلي الله عليه و اله را شاعر،ساحر يا مجنون مي خواندند
قران كريم در رد هر يك از توهمات انان اياتي را نازل فرمود
از جمله اياتي كه نشانگر امي بودن پيامبر اكرم (ص) است
با اين اوصاف تحدي مخاطبين خاص داشته است
و گويا به اين معناست كه شعر است؟نظيرش را بياوريد(اعجاز لفظي)
سحر است(در تاثير گذاري)كلامي تاثير گذار چون ان بياوريد
بافته خود اوست؟همه جن و انس جمع شويد و مثل آن را بياوريد
از نزد خدايي ديگر است؟
شما هم وحيي از سوي خدايانتان بياوريد!!!!!!
بنابراين نمي توان تحدي را محدود به مورد خاصي دانست.
سلام
یکی از شرایطی که در آن تاپیک مطرح شده این هست:
خب اول باید دید که آیا این کار خارق العاده است یا نه؟ چه دلیلی بر خارق العاده بودن یک کار داریم؟ (در تاپیک نکات ادبی سوره مسد به بررسی موردی چنین موضوعی می پردازیم).
ثانیاً طبق شروطی که برای تحدی گذاشته می شود، ما مثل خیلی از متون بشری (و نه فقط شاهکارهای بشری) را هم نمی توانیم بیاوریم. حالا سوال پیش می آید که پس آیا آن متون هم وحیانی اند؟
اینجا برای رفع این مشکل یک تبصره به این شرط اضافه شده با این عنوان که فقط اگر آن فرد ادعای پیامبری داشت، باید متنی که آورده را الهی دانست. خب این تبصره خیلی از آن متون بشری را استثناء می کند، اما خود این تبصره از کجا آمده؟ مگر ادعا چیزی را ثابت می کند؟ اصلاً آمدیم و این افراد ادعای پیامبری کردند، آیا طبق این معیار باید ادعایشان را بپذیریم؟
با سلام که نام خداست
خیر تعریفی که از اعجاز و خارق عادت داده میشود کاملا با برداشت شما متفاوت است. و در قسمت دوم دقیقا شرح داده شده است.شاید شما کاملا و با دقت به این تقسیم بندی ها نظر نکرده اید ولی به هر حال من وقتی این تاپیک را می خوانم این سوالات برایم پیش نمی اید و برداشت دیگری داشتم.
این مسئله هم در یک تقسیم بندی گفته شده بود. به نظر من منطقی بود.
اینها و از جمله آن تبصره بنا به برهان صدق نبی و تقسیم بندی دوم و متن خود قرآن است. در دایرة المعارف طهور نیز این مطلب را دیده ام و در برخی سخنان و سایت های دیگر. مثلا شهادت فعلی را می توانید در سخنان آیت الله جوادی آملی پیدا کنید.
شرط پذیرش در زمان حضور خود پیامبر با زمان کنون کمی متفاوت شده است ولی کلیت ان و شرط پذیرش در قسمت بندی دوم گفته شده بود.
فکر میکنم اگر در همان جستار بحث بشود بهتر است.
سلام
منطق الطیر;636262 نوشت:
همین تاپیک هم به بحث مربوطه
توجه کنید که مثل قرآن آوردن شروطی داره و این که گفته می شود کسی مانند قرآن را نیاورده به این معناست که آن شروط را نتوانسته برآورده کنه.
مثلاً یکی از شروط اینه که شما نباید از آورده قرآن کمک بگیرید. خب شما مثل شعر نیمایوشیج رو هم بدون کمک گرفتن از نیمایوشیج نمی تونید بگید. منظورم سرقت ادبی نیست، مثلاً اگر نیمایوشیج شعر نو رو ابداع نکرده بود، اخوان ثالث نمی تونست شعر نو بگه. پس اخوان هم از نیما کمک گرفته. من و شما هم اگر شعر نو بگیم از ایشون کمک گرفته ایم. حالا اگر هیچ کسی نتونه مثل شعر ایشون رو بدون کمک گرفتن از خود ایشون بیاره، چه نتیجه ای می گیرید؟ آیا الهی بودنش اثبات میشه؟
فرمودید ادعای پیامبری لازمه. اگر ایشون به فرض ادعای پیامبری می فرمودند ادعاشون از این طریق اثبات می شد؟
[/HR]وجود دیدگاههای متفاوتی که در اون تاپیک هست بحث رو خیلی گیج کننده می کنه. در واقع دیدگاهها به همینها هم خلاصه نمیشه.
بایستی یک دیدگاه که فکر می کنید ایرادی بهش وارد نیست در نظر گرفته بشه و همون بررسی بشه.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب مصطفی و رحمت خدا بر شما
برادر در آن تاپیک دیگر دربارهی سوری مسد مفصل در زمینهی تحدی صحبت کردیم و اگر حرفهای حقیر را قبول هم نکردید (که ظاهراً هم همینطور است) ولی لااقل انتظار داشتم که موضع حقیر را در این زمینه متوجه شده باشید. کل حرف حقیر برای کسی که به الهی بودن قرآن شک دارد این است که وارد میدان شود و خودش به تحدی پاسخ دهد و از همهی امکاناتش هم استفاده کند، اگر اینجا مسألهی ضعف ما را بیان کردم بخاطر این است که در این تاپیک دیگر روی سخنم با شمایی که میخواهید حقانیت قرآن را بپذیرید نیست، در اینجا روی سخنم با دوستانی است که حقانیت قرآن را قبول دارند ولی دارند تحدی را طور دیگری توضیح میدهند که از نظر حقیر درست نیست ... به همین دلیل مطالب دیگری که آنها را هم قبول دارند مقابلشان میگذارم و میگویم این بیان از تحدی درست نیست به این دلایل ... بنابراین قرار نیست این پیشفرضها را برای کسی که هنوز قرآن را با یقین نپذیرفته است اثبات کنم، مخاطب حقیر چنین کسانی نبودند
باز هم همان توضیح بالا ... اینجا خبری از دور نیست ... اگر میخواهید حقانیت قرآن بر شما اثبات شود سعی کنید با آن تحدی کنید ... تحدی هم فقط همان یک صورت معروفش را ندارد که کسی بگوید باید مثل یک سوره از قرآن را بیاورم، راه دیگرش این است که در قرآن به دنبال اختلاف و تناقض بگردید و نشان دهید که این تناقضات رفعنشدنی هستند، چنانکه خدای قرآن مدعی شده است که اگر این قرآن از طرف کسی جز خدا بود در آن اختلافات بسیاری پیدا میکردید ... این هم یک تحدی دیگر است ... ما میگوییم نیست شما باورتان نمیشود پیدا کنید که هست ... و پیدا نخواهید کرد ... و این مبارزه هم باطنی است در باطن خود اگر به دنبال حقیقت باشید آن را خواهید یافت
باز هم همان توضیح دو قسمت قبلی ... مخاطب این جملات کسی که در قرآن شک داشته باشد نبوده است ... صحبت از مؤمنان حقیقی بوده است ... آن دیگرانی که از مذاهب دیگر به چنان وضعی میرسند را میتوان جداگانه بررسی کرد ... اثبات قرآن از این حالات آن مؤمنان نیست چنانکه از نظر شما شاید نعوذبالله اصلاً ایشان فیلم بازی کنند و دروغگو و فریبکار باشند ... بماند که افراد ریاکار هم دست به چنان نمایشهایی میزنند ...
در این عبارت با شما موافقم و خود این مطلب یکی از دلایلی است که معنای تحدی نمیتواند یک مبارزه زیر نظر یک قاضی یا حکم متخصص باشد ... قاضی این مسابقه و مبارزه تنها خود شخص و وجدان اوست و لاغیر ... حکم هیچ کس دیگری در خارج از خود شخص سبب اطمینان قلبی ما نمیشود اگرچه ظاهراً ناچار باشیم نظرش را بپذیریم
اصل بحث یک بحث عقلی است که به زعم حقیر واضح است و هیچ نقطهی تاریک و مبهمی هم ندارد، لیکن اگر مخاطب قانع نشود میشود روایاتی را هم در همین راستا به مدد گرفت ...
اگر کسی حقیقتاً از ته قلبش مطالبی که از کودکی به او گفته بودند را باور کرد و به آنها یقین پیدا کرد بدون آنکه جایی در مقابل قلب و عقلش ایستاده باشد و آنها را مجبور به سکوت کرده باشد در این صورت این شخص برایش حجت تمام نشده و از نظر اسلام ایرادی هم ندارد اگر مسلمان نشود و به قرآن ایمان نیاورد ... اما ... اما ... اما اگر حتی سر سوزنی در اعتقاداتی که با آنها بزرگ شده تردید کرد و نسبت به حقانیت اسلام ظنین شد و گفت نکند حق چیز دیگری باشد و باز هم به دنبالش نرفت آن وقت چنین کسی در جهالت خود مقصر است و بابت همین کوتاهی که کرده باید پاسخگو باشد ...
...
بیش از این حرف زدن تکرار مکررات است ...
ان شاء الله هر طالب حقّ منصفی که به دنبال استکبار نیست مسیر درست را با کمترین تلفات و در سریعترین زمان پیدا کند :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
و پاسخ این موضوع را هم همانجا خدمت شما عرض کردم:
لینک
هر کتابی که تفسیر پذیر باشد، اگر چه ممکن است تناقضات ظاهری در آن بیابیم، اما می توانیم طوری آن را تفسیر کنیم که تناقضات رفع شود (تفسیر پذیری ناشی از عواملی مانند عدم ذکر جزئیات، ذکر تشبیه بدون وجه شبه، وجود کلمات چند معنا بدون مشخص سازی معنای مورد نظر و ... است). همچنین در زمینه احکام وجود قواعدی مثل ناسخ و منسوخ باعث رفع هر گونه تناقضی می شوند (ناسخ و منسوخ یعنی اگر دو حکم قرآنی در تضاد با هم بودند، آیه ای که جدیدتر نازل شده آیه قدیمی تر را منسوخ می کند).
ضمن اینکه در خیلی از کتابهای بشری حتی ممکنه تناقضات ظاهری هم نتوان یافت.
نه همیشه هم فیلم نیست. ممکنه انسان چیزی رو خیلی شدید باور کنه اما لزومی نداره که آنچه شدید باور کرده درست باشه.
خیلی از این افراد از منافع مادی شون در راستای عقایدشون می گذرند و بنابراین این موضوع نمی تونه ناشی از منفعت طلبی باشه.
فرض کن به یک نفر از بچگی گفته باشند زمین صافه ... خب قبول می کنه. دلیلی هم نداره شک کنه. از نظر اون ممکنه اعتقاد ما که میگیم زمین گرده مسخره باشه چون اگر زمین گرد بود وقتی می رفتیم اون طرف زمین می افتادیم پایین ... یا مثلاً دیدگاه های فیزیک جدید خیلی مسخره است ...
می بینید؟ ما باید دنبال تحقیق بریم حتی اگر به دانسته هامون شک نداشته باشیم. اگر حرفهای مخالفان عقایدمون رو شنیدیم و حرفهای موافقان رو با یک موشکافی ناشی از تردید بررسی کردیم، در آخر می تونیم تا حد زیادی مطمئن باشیم که جانبدارانه به قضیه نگاه نکردیم.
بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم جناب مصطفی،
بله شما جواب دادید و حقیر هم به زعم خودم به پاسخ شما پاسخ دادم و درست به خاطر ندارم ولی فکر کنم باز هم شما جواب دادید و احتمالاً باز هم حقیر جواب دادم و این داستان تا آنجا ادامه داشت که به نظر میرسید در یک چرخهی بینهایت افتاده باشیم :Narahat az:
به طور خلاصه اگر بخواهم یک تصویر کلی از بحثی که با هم داشتیم بدهم شما به دنبال دلیل برای الهی بودن قرآن میگشتید، حقیر گفتم در ظاهر قرآن اگر به دنبال آن بگردید (مثلاً اگر به دنبال نکات ادیبانهی قرآن اگر بگردید تا شاهکار ادبی بودن آنرا متوجه شوید) ممکن است خیلی موارد زیادی را پیدا هم بکنید (یا نکنید) ولی در این صورت نهایتاً یک شاهکار ادبی را شناسایی کردهاید و برایتان هیچ اطمینانبخش نخواهد بود که این کتاب شاهکار از طرف خدا باشد ... اساساً کار فوق بشری را چه معنا دارد که با معیارهای بشری بسنجیم؟ فرض کنید همهی کارهای بشر امتیازشان بین ۰ باشد ۱۰۰ بعد یک کاری ارائه شود که امتیازش هست چند میلیارد و بلکه بیشتر اما چقدر بیشتر بودنش را نتوانیم متوجه شویم، حالا چه تضمینی هست که این فوقالعاده زیاد بودن امتیاز را بشود گفت به معنای فوق بشری بودن کتاب است و اگر فوق بشری بود از کجا معلوم که خدایی باشد؟ تا وقتی که برایمان معلوم نشود که امتیاز این کار بینهایت است نمیشود کار را به خدا نسبت داد اما آیا اصلاً ما راهی داریم که بینهایت بودن امتیاز یک اثر را تشخیص دهیم؟ ... نداریم دیگر برادر تعارف که نداریم ... معیار فوق بشری هم که ما نداریم ... پس اصلاً بررسی شاهکار ادبی بودن قرآن معیار مناسبی نیست چون اثبات کنندهی الهی بودن قرآن نیست ...
بعد در عوض حقیر مطلب دیگری گفتم ... اینکه در بحث حجیت استدلال ما دو مطلب داریم، یکی پیشفرضهای آن استدلال و دیگری قوت خود استدلال ... خود منطق هیچ وقت تولید محتوی نمیکند و تنها هر فرضی که به آن سپرده شود را به حکمی میرساند که با آن فرض ارتباط منطقی دارد، اما این به معنای درست بودن حکم اثبات شده نمیباشد بلکه میگوید حکم اثبات شده حداکثر همانقدر درست است که فرض انجام گرفته درست ست، اگر فرض غلط باشد حکم هم همانقدر غلط خواهد بود، فرض اگر غلط باشد اثبات انجام شده در واقع اثبات غلط بودن حکم به دست آمده است ... بعد صحبتمان سر این بود که دلیلی که شما به دنبالش هستید نهایتاً چطور توسط شما پذیرفته شده یا رد خواهد شد؟ پذیرفته شدنش اینطور خواهد بود که حکم ادعایی باید به صورت منطقی به پیشفرضهای ذهنی شما فروکاسته شود و انطباق ایجاد شده با پیشفرضهایی که در ذهن شما برچسب صحیح یا قابل قبول گرفتهاند میشود مبنای اینکه شما بفرمایید این استدلال را فهمیدم و حکم مسأله برایم اثبات شده و قابل پذیرش است ... سپس مسألهی بعدی این خواهد بود که همین پیشفرضهای ذهنی شما از کجا معلوم که درست باشد ... بعد بحث این مطرح شد که آیا اصولاً چیزی به نام درست حقیقی وجود دارد یا هر کسی پیشفرضهای خودش را دارد و هیچ ارجحیت خارجی در این بین وجود ندارد؟ یعنی به بیان دیگر آیا حقیقت خارجی متحققی وجود دارد و یا همه چیز نسبی است؟ بعد شما پذیرفتید که حقیقت خارجی متحقق وجود دارد ولی ممکن است ما هرگز به آن نرسیم ... بعد حقیر گفتم که در این صورت اعتقاد داشتن به وجود داشتن آن هم ارزش کاربردی نخواهد داشت و کسی که هیچ حقیقت خارجی را نشناسد و بر پایهی احتیاط زندگی کند (که در عمل هم نمیتواند) در نهایت وقتی به گذشته نگاه کند میبیند که اگر اعتقادی به وجود یک حقیقت خارجی متحقق نداشت هم زندگی خیلی متفاوتی نمیداشت و باز هم در نهایت یک راه را انتخاب میکرد و همان را سریع یا آهسته و با احتیاط میپیمود ... اما لااقل به زعم حقیر به این توافق مشترک رسیدیم که انسان باید به دنبال کشف حقیقت متحقق باشد ... و این حقیقت متحقق را نمیتوان مانند استدلالهای دیگر جستجو کرد چون هر استدلال منطقی تنها یک سری گزاره را میخواهند به یک سری پیشفرض پذیرفته شده فرو بکاهند و این بار بحث ما سر پیشفرضهای اساسی است که قابل فروکاسته شدن به پیشفرضهای دیگری نباشند ... این بار بحث سر پذیرش بدیهیات است که استدلالبردار نیستند ... در اینجا بحث ما متوقف شد و حقیر تأکید کردم که حقیقت متحقق --که باید مبنای هر تفکری در شخص عاقل قرار بگیرد-- را باید با درک مستقیم شناخت و هیچ راه دیگری ندارد ... اینجا بحث فطرت و وجدان و دل مطرح میشود و استدلالهای عقلی و منطقی معنا و کارکرد خود را از دست میدهند ... و تمام این بحثها از آن جهت بود که قرآن مطابق ادعای خودش با درک باطنی شناخته میشود که از طرف خداست و حقیر سعی داشتم بگویم که درک باطنی قویتر و اطمینانبخشتر از هر استدلال دیگری است که کسی بتواند به کار بگیرد ... وقتی مرجع درک و فهم در انسان قلب است و استدلال تنها کاری که میکند این است که پیچیدگیها را فروکاسته تا برای دل باورپذیر شود اگر چیزی باشد که بدون استدلال مستقیماً بتواند به دل عرضه شده و شناخته شود این یعنی دور زدن واسطهها و دور زدن تمامی نواقص احتمالی در این میان و این یعنی بیشینهی اطمینانآوری ...
مسلمین ادعا دارند که فطرت انسانی در تمام انسانها وجود دارد که این یعنی بدیهیات و وجدانیات در همهی انسانها مشترک است، اما با تربیت انسانها در شرایط و موقعیتهای متفاوت در مدت رشد عقلی ایشان گاهی این بدیهیات به کنار گذشته شده و بدیهیات دیگری جایگزین آنها میشوند که تابعی از شرایط تاریخی و فرهنگی و جغرافیایی هستند و تابع آداب و رسوم خانوادگی هستند و غیره ... برای شناخت حقیقت متحقق خارجی باید این فطرت بیدار شود و هر پیامبری که از طرف خدا نشانهای آورده است در جهت همین کار اقدام کرده است ... مهم نیست که یک معجزه چطور این کار را میکرده است ولی مهم این است که در نهایت این کار را میکرده است ... خداوند آیات خودش را نشانتان میدهد و شما آنها را میشناسید ... اگر یک ساحر مدعی آوردن معجزه شود و مشابه کار پیامبر را بیاورد این تشابه ظاهری است ولی در باطن ریشهای ندارد و دل تأییدش نمیکند اگرچه ذهن مسحور آن شود ... شخص با آن در اعماق وجودش به ایمان نمیرسد اگرچه به صورت سطحی آن را بپذیرد و خداوند هم عالم بذات الصدور است ... مهم نیست که ما با دیدن یک سحر و جادو یا با خواندن قرآن چطور عکسالعمل نشان میدهیم، مهم این است که در درون ما چه چیزی رخ میدهد و آنچه رخ میدهد را خدا و خودمان میدانیم، همانا انسان بر نفس خود بیناست، اما این موضع خصوصیامان را همیشه با فیلترهایی در معرض دید دیگران قرار میدهیم و عموماً کسی خودش را کاملاً آشکار به دیگران نمیشناساند و البته گاهی خودش هم از خودش در غفلت است که این هم بحث خودش را دارد ...
کل حرف حقیر این است ... خدای قرآن گفته است که اگر در الهی بودن این کتاب تردید دارید تلاش کنید که مثل آنرا بیاورید ... هیچ قیدی هم روی مثلیت نگذاشته است ... پس شما اگر تردید دارید دو حالت خواهد داشت:
۱. یا میگویید خدای قرآن اگر خدا باشد نیازی به ترحّم و ارفاق کردن من بر خودش ندارد، حالا که قیدی روی چگونگی این تحدی نگذاشته است من هر طور که بخواهم این کار را میکنم، اگر موفق شدم که به تحدی پاسخ دهم با خیال راحت پیش خودم حجت دارم که قرآن کتاب الهی نیست و اسلام دین خدا نیست، اگر هم موفق نشدم باید ببینم که تا چه سطحی از اطمینان دربارهی الهی بودن قرآن میتوانم برسم و باید این اطمینان به وجود آمده را محک بزنم که چقدر احتمال خطا در آن میرود، خود خدای قرآن ادعا کرده است که من طوری آیه بودن آیاتم را نشانتان میدهم که آنها را بشناسید و قاعدتاً باید اطمینانآوری آن کامل باشد، ببینیم به وعدهاش عمل میکند یا نه ...
۲. یا میگویید که نه لازم نیست من وارد این تحدی شوم و دوباره بحث روی شاهکار ادبی بودن قرآن کرده و سایر ظواهر قران را بررسی میکنید و تا آخر عمر ته دلتان یک شک و تردید دارید که بالأخره قرآن از طرف خدا هست یا نیست و کلاً با احتمالات و تردید زندگی میکنید و اگر به شما بگویند حکم اسلام فلان است و برایتان سنگین باشد میپرسید چرا و برایتان راحت نخواهد بود که به آن تن بدهید چون هرگز به طور قطعی مطمئن نبودید که دست آخر این واقعاً حکم خداست یا حکم نفس دیگران است و غیره و غیره ... بعد هم در قیامت اگر قیامتی در کار باشد از شما میپرسند چرا و شما میگویید چون و ایشان میگویند آیا نگفتیم اگر شک دارید مثل آن را بیاورید؟ و شما پاسخی ندارید ... کسانی که میخواهند در راستای حقیقتطلبی الهی بودن قرآن را رد کنند باید الهی بودن قرآن را از راهی که خود قرآن گفته است بررسی کنند مگرنه حجتی ندارند .. مثل اینکه کسی به شما بگوید اگر از این مسیر بروید به گنج میرسیدید و شما نروید و بگویید دروغ است و به شما بگویند چطور فهمیدید و شما بگویید که به نظرم اینطور رسید، بعد به شما میگفتند که تنها به شرطی این انکار شما وجه عقلی داشت که میرفتید چک میکردید و میدیدید که اینجا که گفته شده است گنج نیست اما الآن کوتاهی کردهاید و این عذر پذیرفته نیست ... (مثال معالفارق زدم، میدانم) ...
به هر حال شما مسؤول زندگی خودتان هستید ... شاید این کاری که حقیر کردم پر از نقص باشد و یا لااقل تنها راه اطمینان پیدا کردن برای کسانی که تردید رهایشان نمیکند نباشد ... در این صورت باید به دنبال راه دیگری باشید ... این راه که گفتم مجرّب بود، یعنی خودم تجربهاش کردم، اما شاید تنها راه نباشد ... شاید شما کسی هستید که با رسیدن به اینکه قرآن شاهکار ادبی است قانع میشوید (گرچه باورش برای حقیر سخت است) شاید هم کلاً چیز دیگری باید باشد که با آن قانع بشوید ... کاری ندارد، در قران آمده که بتها را اگر بخوانید شما را اجابت نمیکنند و «وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ»، همین را متمسک خودتان قرار بدهید و رو به خدای قرآن که نمیدانید وجود دارد یا نه بکنید و بگویید که اگر وجود داری و این کتاب را برای هدایت ما فرستادهای خودت این کتاب را طوری برایم اثبات کن که آنرا بشناسم و بعد از هر راهی که برایتان اطمینانآور است سعی کنید اقدام کنید و قدم بردارید، اگر خدای قران مطابق ادعای خودش پاسخ شما را ندهد و از این دعای شما غافل باشد مطابق همین آیه که در بالا آوردم عذر دارید برای اینکه از قرآن تبعیت نکنید ... ان شاء الله این دیگر برایتان کافی باشد ... :Gol: حقیر از خدا پاسخ گرفتم بنابراین لازم نیست نگران باشم که نکند خدا به شما جواب ندهد ... دوست دارید به یقین برسید امتحان کنید ... ولی قران شاهکار ادبی نیست ... قران یک کتاب در میان کتابهای دیگر نیست که فقط یک سر و گردن از باقی کتابها بالاتر باشد، کسی چنین ادعایی ندارد (یعنی همان بزرگوارانی که چنین ادعایی دارند هم خودشان میدانند که قران در میان کتابهای دیگر صرفاً یک شاهکار نیست و تفاوت آن با کتابهای دیگر ذاتی است و نه لزوماً به طرز واضحی ظاهری، اگر بعد از ایمان آوردن به الهی بودن آن در همان ظاهر قران هم شاهکار ببینید یک بحث دیگر است) که شما بخواهید این ادعا را برای اعجاز بودن قرآن بررسی کنید، مسلمین چنین ادعایی داشته باشند خدای آنها ندارد یا لااقل حقیر اینطور برداشت نکردهام ...
پس شما در هر مسیری که به اطمینان رسیدید باز شک کنید چون بررسی حرفهای مخالف بیش از عمر معمول یک انسان طول میکشد و البته همه کسی هم نمیتوانند به چنین کاری اقدام نمایند ... این سبک مورد نظر شما سبک کارآمدی برای رسیدن به حقیقت نیست ... در نهایت هم که به حقانیت قرآن یا هر دین دیگری برسید تا بخواهید به آن عمل کنید و در مسیر تکامل قدم بردارید احتمالاً به زودی اجل زیاد مهلت ندهد ... این رویکرد حداکثر برای وقتی مفید است که هدف پیدا کردن حقیقت باشد، اگر هدف در جبههی حقیقت بودن و تلاش برای برپا کردن آن و جایگزینی باطل با حقیقت باشد این هدف دیگر تقریباً برای همهی افراد از دسترس خارج خواهد بود و حداکثر جبههی حق چند نفر عضو از معمرین خواهد یافت که آنها هم از نظر جسمی فرتوت هستند ... این بحث شما یک بحث نظری است که در عمل فایدهای ندارد ... فقط دو دیدگاه مخالف نیست که در همین اسلام چندین و چند فرقه داریم که هر کدام از جهاتی موافق و از جهاتی مخالفند، در مسیحیت هم همینطور و در یهودیت نیز و در سایر آیینها هم همینطور ...
در هر صورت هر طور که مایل هستید ... حقیر به اندازهی وسعم در بحث وارد شدم و واقعاً بیش از این در توانم نیست، شما هم یک انسان منصف و منطقی هستید با روحیهی حقیقتجویی، ان شاء الله هر مسیری که برایتان بهتر است به سوی حق و حقیقت بیابید که تا دیر نشده است بتوانید در این مسیر به اطمینان درستی برسید.
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام