این عزا داریها کی انسان را بیاد عظمت خدا می اندازه که شعائر باشه ؟؟؟!!!!!
ما از حسینی دم می زنیم که شب عاشورا مهلت خواست تا نماز بخواند قرآن بخواند به خداش راز و نیاز کند همو که در سخت ترین لحظاتش که جایی از بدنش نیست که زخمی برنداشته باشد لباس ها تکه تکه دشمن به حرمش حمله می کند سر می دهد: «الهی رضاً برضائک ..............لامعبود سواک» ------------
خب دیگه گاهی مسئولان بهداشت به دلیل هوای آلوده سازمان ها را تعطیل می کنند و گاهی هم عده ای با آلوده کردند فضای اندیشه، سازمان عقل و احساس را .
البته تقصیری هم ندارید ها چون
خدا بگم چه کار کنه انویایی که حلوا به شما ندادن می دونید که مغز است گلوکز.
چه شگفت که در زیارت اربعین، بلندترین هدف قیام حسینی ذکر شده است: «... و بذلَ مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضّلاله؛ ... و جان خویش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانیِ گمراهی نجات بخشد». سيد الشهدا(ع) خونش را ریخت و خواست تا با شهادت خويش مردم را از جهالت و گمراهي نجات بخشد. او خون دل خويش را در راه خدا بذل کرد تا امت را از حيرت ضلالت و جهالت که در اثر تسلط و تبليغات مسموم بني اميه پيش آمده بود برهاند. حسين (ع) خون قلب خود را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهي برهاند. مقصود از جهالت مردم اين نبود که چون مردم بي سواد بودند و درس نخوانده بودند مرتکب چنين عملي شدند، و اگر درس خوانده و تحصيل کرده مي بودند نمي کردند نه، در اصطلاح دين، جهالت، بيشتر در مقابل عقل گفته مي شود و مقصود آن تنبه عقلي است که مردم بايد داشته باشند به عبارت ديگر، امام حسين (ع) شهيد فراموشکاري مردم شد. امام حسين (ع) به خوبي مي دانست که تنها مردم نادان و گمراهند که آلت دست حکومتهاي ستمکار و بيدادگر و فاسد واقع مي شوند، به همين خاطر با بذل خون پاک خويش سعي کرد ملت جاهل و گمراه را از آن وضع خطرناک و دردناک نجات بخشد. لذا امام صادق (ع) در فراز مورد بحث، هدف قيام حسيني را تنها فدايي امت گنهکار بودن و شفاعت از آنان در قيامت بيان نمي کند، بلکه مي فرمايد: هدف، نجات دنياي انسانيت از جهالت و ضلالت بود اما ما به بهانه همین منبرها و گریه زاریها داریم جهالت مردم را بیشتر می کنیم داریم از تعقّل دورشان می سازیم گمان می کنم جلد دوم قرآن بدستشان رسیده است که دروغ ، تهمت و افترا در بین مردم باب گردیده است.
چه خوب بود اگر انسان حداقل تکلیفش با خودش روشن بود؛ صحبت های شما کاملاً ضد و نقیض است:
اگر اسلام تشیع یعنی پیروی کورکورانه از قوم عرب پس اسلام تسنن از به قول شما حضرت عمر! یعنی چه؟ ایشان عرب نبودند؟
سفسطه هم می خواهید بکنید یک جوری باشد خودتان، خودتان را رد نکنید؛ دفعه ی بعد حواستان بیشتر جمع باشد بهتر است
مثنوی معنوی بی شک محبوب ایرانیان است و شاعرش مایه ی فخر فارسی زبانان ولی این مقبولیت به معنای پذیرفتن بی کم و کاست وی نیست؛ در همین مثنوی معنوی تحریف زیاد است که با تفحصی در تاریخ ادبیات به خوبی خودش را نشان می دهد؛ مثلاً شعری دارد با نام پیر چنگی که می گوید این پیر چنگی شغلش چنگ زدن بود و زمان پیری که دیگر نتوانست کار کند از حتنه بیرونش کردند، به قبرستان رفت و با دلی شکسته برای خدا چنگ زد و روزی اش را از خدا خواست؛ در همان هنگام عمر خواب رفت و در خواب دید که خداوند از او می خواهد به قبرستان برود و 70 دینار به این پیر چنگی بدهد و عمر هم می رود و این کار را می کند.
اما جالب این جاست که چند قرن قبل از مولانا این متن در اسرار التوحید فی مناقب شیخ ابوسعید ابوالخیر تالیف محمدبن منور آمده بدون این که اشاره ای به نام عمر کرده باشد؛ در حقیقت اصل داستان مربوط به حالات شیخ ابوسعید ابولخیر است، داستان در شهر به نیشابور رخ می دهد نه یثرب که 700 دینار برای شیخ می آورند در حالی که مریدش قرض بسیار داشته و فکرش به آن مشغول بوده بدون این که به شیخ چیزی بگوید؛ در آن هنگام شیخ 700 دینار را به مرید داده و آدرس قبرستانی و پیر چنگی را می دهد و می گوید پول را برای او ببر و بگو اگر باز هم نیاز داشتی بیا ما این جا هستیم، مرید این کار را انجام داده باز می گردد شیخ خطاب به او می گوید نگران قرض هایت نیز نباش آن نیز برطرف می شود و اتفاقاً فردا روز 200 دینار برای شیخ یم آورند آن را به مرید داده می گوید برای ادای قرض هایت که دقیقاً هم به اندازه ی قرض هایش بوده.
خوب ما در مثنوی چنین تحریف تاریخی را داریم، که به خاطر اعتقادات مذهبی اش آمده اتفاقی که اصلاً مرتبط به عمر نبوده را برای بالا بردن او به وی نسبت داده ولی شرمنده که تاریخ را نمی توان تغییر داد، پس اگر جایی شعری نیز در رد تشیع گفته باشد چندان عجیب نیست ولی قرار بر پذیرفتنش نیز نیست
جای سوال دیگر موضع اهل تسنن در رابطه با مجالس عزاداری است؛ خانم مسن سنی بود که حدود 5-6 سال پیش در سن حدوداً 110 سالگی شاید کمی بیشتر فوت شدند؛ ایشان اتفاقاً میانه ی خوبی با تشیع نداشتند و جزء افراد قابل احترام و بزرگ در یکی از شهرهای سنی نشین بودند.
نوه های ایشان روزی برایم تعریف کردند که روزی ایشان همه ی آن ها را جمع کرده و برایشان مصیبت امام حسین (ع) را خوانده، گریسته و سینه زده است. پس از آن هم گفته بودند ما کودک که بودیم ایام محرم و صفر به مجالس عزاداری امام حسین (ع) می رفتیم و عزاداری می کردیم، سینه هم می زدیم اما بعد از آن مولوی ها گفتند: نباید سینه بزنید چون سینه زدن آسیب به خود است و حرام می باشد، اول سینه زنی را حرام کردند بعد هم گفتند کلاً نباید گریه کنید و برای امام حسین (ع) عزاداری کنید؛ در مرگ باید صبور بود و اصلاً گریه در مرگ عزیزی معنا ندارد و خلاصه این که خیلی آرام آرام ذهن ها را آماده کرده بودند و تا این که امروز شاهدیم بعد از گذشت 100 سال عزاداری در بین اهل تسنن کلاً جایی ندارد.
واقعاً خیلی زیرکانه کار شده است، و الان دقیقاً همین شبهات را دارند به عزاداری های ما نیز وارد می کنند، شما سینه می زنید، به سر می زنید، طوری گریه می کنید که چشم ها سرخ می شود این ها آسیب به خود است و از این حرف های به ظاهر موجه ولی توخالی می باشد؛ یکی نیست بگوید این سینه زنی در ایام محرم کجایش آسیب به خود است؟ یا این گریه؟ مگر غیر از این است که با گریه روحمان را جلا می دهیم؟
در آخر این که عمر اگر به زور شمشیر قسمتی از ایران را فتح کرد، اهل بیت قلب های ایرانیان را فتح نمودند، ایرانی اگر شیعه است با خلوص شیعه است، با شناخت، با تعقل
مجالس عزای امام حسین بیش از هر چیزی مجلس شناخت است، مجلس تفکر است، آنجا جز عاشقان را راه نیست، عاشقان این مکتب می روند تا رسم عاشقی با شناخت را بیاموزند، می روند تا اسلام ناب محمدی را بیاموزند
اگر شما از مجلس امام حسین (ع) فقط به سر و سینه زدن را دیده اید ما بسیار فراتر از این ها از این مجالس آموخته ایم؛ آن جا مدرسه ای است که معلمش تنبیه نمی کند، تشویق هم نمی کند، آنجا دانش آموزانش جمعه و شنبه نمی شناسند، همه ی روزها می روند تا آن جا خلاء در کتاب های درسی و آموزه های خانوادگی احساس می شود را بیاموزند، آن جا معلمانی دارد که اگر با جدیت سخن می گویند یا همراه با شوخ طبعی ولی چون سخن از حق می گویند چنان کلام شان گیراست که از کودک 5 ساله تا پیر 50 ساله را جذب می کند
ما از حسینی دم می زنیم که شب عاشورا مهلت خواست تا
نماز بخواند
قرآن بخواند
به خداش راز و نیاز کند همو که
در سخت ترین لحظاتش
که جایی از بدنش نیست که زخمی برنداشته باشد
لباس ها تکه تکه
دشمن به حرمش حمله می کند
سر می دهد:
«الهی رضاً برضائک ..............لامعبود سواک»
------------
خب دیگه گاهی مسئولان بهداشت به دلیل هوای آلوده سازمان ها را تعطیل می کنند و گاهی هم عده ای با آلوده کردند فضای اندیشه، سازمان عقل و احساس را .
البته تقصیری هم ندارید ها چون
خدا بگم چه کار کنه انویایی که حلوا به شما ندادن می دونید که مغز است گلوکز.
چه شگفت که در زیارت اربعین، بلندترین هدف قیام حسینی ذکر شده است: «... و بذلَ مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضّلاله؛ ... و جان خویش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانیِ گمراهی نجات بخشد».
سيد الشهدا(ع) خونش را ریخت و خواست تا با شهادت خويش مردم را از جهالت و گمراهي نجات بخشد. او خون دل خويش را در راه خدا بذل کرد تا امت را از حيرت ضلالت و جهالت که در اثر تسلط و تبليغات مسموم بني اميه پيش آمده بود برهاند.
حسين (ع) خون قلب خود را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهي برهاند.
مقصود از جهالت مردم اين نبود که چون مردم بي سواد بودند و درس نخوانده بودند مرتکب چنين عملي شدند، و اگر درس خوانده و تحصيل کرده مي بودند نمي کردند نه، در اصطلاح دين، جهالت، بيشتر در مقابل عقل گفته مي شود و مقصود آن تنبه عقلي است که مردم بايد داشته باشند به عبارت ديگر، امام حسين (ع) شهيد فراموشکاري مردم شد.
امام حسين (ع) به خوبي مي دانست که تنها مردم نادان و گمراهند که آلت دست حکومتهاي ستمکار و بيدادگر و فاسد واقع مي شوند، به همين خاطر با بذل خون پاک خويش سعي کرد ملت جاهل و گمراه را از آن وضع خطرناک و دردناک نجات بخشد. لذا امام صادق (ع) در فراز مورد بحث، هدف قيام حسيني را تنها فدايي امت گنهکار بودن و شفاعت از آنان در قيامت بيان نمي کند، بلکه مي فرمايد: هدف، نجات دنياي انسانيت از جهالت و ضلالت بود اما ما به بهانه همین منبرها و گریه زاریها داریم جهالت مردم را بیشتر می کنیم داریم از تعقّل دورشان می سازیم گمان می کنم جلد دوم قرآن بدستشان رسیده است که دروغ ، تهمت و افترا در بین مردم باب گردیده است.
*** [FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بیانات استادمحمد امجد در روزپنج شنبه 18 آذرماه - سوم محرالحرام
http://www.askdin.com/showthread.php?t=4130&p=67680
چه خوب بود اگر انسان حداقل تکلیفش با خودش روشن بود؛ صحبت های شما کاملاً ضد و نقیض است:
اگر اسلام تشیع یعنی پیروی کورکورانه از قوم عرب پس اسلام تسنن از به قول شما حضرت عمر! یعنی چه؟ ایشان عرب نبودند؟
سفسطه هم می خواهید بکنید یک جوری باشد خودتان، خودتان را رد نکنید؛ دفعه ی بعد حواستان بیشتر جمع باشد بهتر است
مثنوی معنوی بی شک محبوب ایرانیان است و شاعرش مایه ی فخر فارسی زبانان ولی این مقبولیت به معنای پذیرفتن بی کم و کاست وی نیست؛ در همین مثنوی معنوی تحریف زیاد است که با تفحصی در تاریخ ادبیات به خوبی خودش را نشان می دهد؛ مثلاً شعری دارد با نام پیر چنگی که می گوید این پیر چنگی شغلش چنگ زدن بود و زمان پیری که دیگر نتوانست کار کند از حتنه بیرونش کردند، به قبرستان رفت و با دلی شکسته برای خدا چنگ زد و روزی اش را از خدا خواست؛ در همان هنگام عمر خواب رفت و در خواب دید که خداوند از او می خواهد به قبرستان برود و 70 دینار به این پیر چنگی بدهد و عمر هم می رود و این کار را می کند.
اما جالب این جاست که چند قرن قبل از مولانا این متن در اسرار التوحید فی مناقب شیخ ابوسعید ابوالخیر تالیف محمدبن منور آمده بدون این که اشاره ای به نام عمر کرده باشد؛ در حقیقت اصل داستان مربوط به حالات شیخ ابوسعید ابولخیر است، داستان در شهر به نیشابور رخ می دهد نه یثرب که 700 دینار برای شیخ می آورند در حالی که مریدش قرض بسیار داشته و فکرش به آن مشغول بوده بدون این که به شیخ چیزی بگوید؛ در آن هنگام شیخ 700 دینار را به مرید داده و آدرس قبرستانی و پیر چنگی را می دهد و می گوید پول را برای او ببر و بگو اگر باز هم نیاز داشتی بیا ما این جا هستیم، مرید این کار را انجام داده باز می گردد شیخ خطاب به او می گوید نگران قرض هایت نیز نباش آن نیز برطرف می شود و اتفاقاً فردا روز 200 دینار برای شیخ یم آورند آن را به مرید داده می گوید برای ادای قرض هایت که دقیقاً هم به اندازه ی قرض هایش بوده.
خوب ما در مثنوی چنین تحریف تاریخی را داریم، که به خاطر اعتقادات مذهبی اش آمده اتفاقی که اصلاً مرتبط به عمر نبوده را برای بالا بردن او به وی نسبت داده ولی شرمنده که تاریخ را نمی توان تغییر داد، پس اگر جایی شعری نیز در رد تشیع گفته باشد چندان عجیب نیست ولی قرار بر پذیرفتنش نیز نیست
جای سوال دیگر موضع اهل تسنن در رابطه با مجالس عزاداری است؛ خانم مسن سنی بود که حدود 5-6 سال پیش در سن حدوداً 110 سالگی شاید کمی بیشتر فوت شدند؛ ایشان اتفاقاً میانه ی خوبی با تشیع نداشتند و جزء افراد قابل احترام و بزرگ در یکی از شهرهای سنی نشین بودند.
نوه های ایشان روزی برایم تعریف کردند که روزی ایشان همه ی آن ها را جمع کرده و برایشان مصیبت امام حسین (ع) را خوانده، گریسته و سینه زده است. پس از آن هم گفته بودند ما کودک که بودیم ایام محرم و صفر به مجالس عزاداری امام حسین (ع) می رفتیم و عزاداری می کردیم، سینه هم می زدیم اما بعد از آن مولوی ها گفتند: نباید سینه بزنید چون سینه زدن آسیب به خود است و حرام می باشد، اول سینه زنی را حرام کردند بعد هم گفتند کلاً نباید گریه کنید و برای امام حسین (ع) عزاداری کنید؛ در مرگ باید صبور بود و اصلاً گریه در مرگ عزیزی معنا ندارد و خلاصه این که خیلی آرام آرام ذهن ها را آماده کرده بودند و تا این که امروز شاهدیم بعد از گذشت 100 سال عزاداری در بین اهل تسنن کلاً جایی ندارد.
واقعاً خیلی زیرکانه کار شده است، و الان دقیقاً همین شبهات را دارند به عزاداری های ما نیز وارد می کنند، شما سینه می زنید، به سر می زنید، طوری گریه می کنید که چشم ها سرخ می شود این ها آسیب به خود است و از این حرف های به ظاهر موجه ولی توخالی می باشد؛ یکی نیست بگوید این سینه زنی در ایام محرم کجایش آسیب به خود است؟ یا این گریه؟ مگر غیر از این است که با گریه روحمان را جلا می دهیم؟
در آخر این که عمر اگر به زور شمشیر قسمتی از ایران را فتح کرد، اهل بیت قلب های ایرانیان را فتح نمودند، ایرانی اگر شیعه است با خلوص شیعه است، با شناخت، با تعقل
مجالس عزای امام حسین بیش از هر چیزی مجلس شناخت است، مجلس تفکر است، آنجا جز عاشقان را راه نیست، عاشقان این مکتب می روند تا رسم عاشقی با شناخت را بیاموزند، می روند تا اسلام ناب محمدی را بیاموزند
اگر شما از مجلس امام حسین (ع) فقط به سر و سینه زدن را دیده اید ما بسیار فراتر از این ها از این مجالس آموخته ایم؛ آن جا مدرسه ای است که معلمش تنبیه نمی کند، تشویق هم نمی کند، آنجا دانش آموزانش جمعه و شنبه نمی شناسند، همه ی روزها می روند تا آن جا خلاء در کتاب های درسی و آموزه های خانوادگی احساس می شود را بیاموزند، آن جا معلمانی دارد که اگر با جدیت سخن می گویند یا همراه با شوخ طبعی ولی چون سخن از حق می گویند چنان کلام شان گیراست که از کودک 5 ساله تا پیر 50 ساله را جذب می کند