سلام
سوالات دینی در زمان حضور معصوم را می توان به طور مستقیم از آنها پرسید و در زمان غیبت برای بدست آوردن احکام باید به فقیه جامع الشرایط رجوع نمود که می توانید شرایط ازدواج دائم و موقت را از مرجع تقلیدتان استفتا بنمایید و مطابق آن عمل کنید.
استفتا کنیم قبول
زن مرید یه مرجع هست و مرد مرید یکی
مرجع مرد میگوید در هر حالتی ازاد هستید و مرجع زن شرایط خاص را میداند!!
حالا تکلیف ؟
بنظر بنده بحث ها در پست های اخیر دارد رنگ و بوی تکرار و گاه خارج شدن از فضای اصلی بحث و نیز توأم با ناراحتی و گاه توهین می گیرد. فلذا از آنجاییکه در این موضوع نسبتاً بحث خوبی صورت گرفت و مطالب زیادی (کلی و جزئی) پیرامون موضوع تایپیک گفتمان شد، ان شاء الله در اولین فرصت، تایپیک را خواهیم بست تا در در زمان مقتضی جمعبندی کنیم.
از مشارکت همه دوستان کمال تشکر را دارم. ملتمس دعا:Gol:
با سلام بازم این بحث تعدد زوجات به نحوی تو اسک دین باز شد!!
متعه که برای افراد ازدواج کرده نیست بزای مجردها با شرایط خواص هست.
اما تعدد زوجات هست، آهای دختر خانمی که طلاق رو به ازدواج مجدد همسرت ترجیح می دی شما عواقب طلاق رو نمی فهمی انشالله هیچ وقت برای هیچ کس پیش نیاد.
در ضمن من تابع نظر اسلام هستم اگر امام زمان علیه السلام تشریف بیارن خدای نکرده بر خلاف نظر اسلام حرف بزنن و بفرماین زنان شوهر دار آزادن ازذواج مجدد بکنن من یکی با جان و دل قبول می کنم انشالله.
ما که محب اهل بیت هستیم حرف ایشان برایمان باید حجت باشد،وای به حال شما خانم ها که با حکم خدا مخالفت می کنید
400
متعه که برای افراد ازدواج کرده نیست بزای مجردها با شرایط خواص هست.
سلام عزیز
خوش آمدید اگر مطالب پستهای قبلی را مطالعه کنید خواهید دید که مفصل بحث کردیم که تفاوتی ندارد متعه با شرایطش برای هر دو گروه هم جایز است. موفق باشید ...:Gol:
خدای حکیم هیچ حکمی را خلاف فطرت عمومی بشر تشریع نمی کند فلذا همه احکام الهی -اعم از کلیات و جزئیات- دقیقاً منطبق با فطرت بشری است و هیچ وجه معاضدت و مخالفتی مابین آنها وجود ندارد. زیرا همه احکام الهی یک وجه نفس الامری دارند که ریشه در علم و حکمت حکیم علی الاطلاق دارد فلذا بر اساس همان وجه نفس الامری احکام شریعت، به خودی خود فطری هستند از این زاویه که بگذریم، بی شک، هر حکمی بدلیل انتسابش به خدای حکیم قطع و یقین صبغه ی فطری دارد و نمی توانیم از حکیم علی الاطلاق صدور حکمی مخالف فطرت انسانی را تصور کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد و رحمت خدا بر شما
ببخشید قبل از اینکه تاپیک را ببندید که جمعبندی کنید اگر ممکن است به این مشکل حقیر هم رسیدگی کنید که مرتبط با تاپیک است. پاسخ شما را خواندم ولی خیلی خوب نفهمیدم ... اگر بخواهید برای کسی که سواد درست و حسابی ندارد ساده توضیح بدهید (اصطلاحات نفسالأمر و مشابه انرا متوجه نمیشوم :Ghamgin:) دست آخر ریز احکام در فطرت هست یا خیر؟ اگر ممکن است اشکالات برداشتهایی که از قران و روایات در پست شمارهی ۱۰۰ کردم را بفرمایید ... :Gol:
به طور خاص بعد سؤالم این است که اگر نظرم در مورد فطرت درست باشد و این موارد جزئی در فطرت نیست (مثال ازدواج با دو خواهر را برای روشنتر شدن منظورم نوشتم) آنگاه صورت سؤال را نباید تغییر داد به تطابق این حکم با طبیعت و غرایز زن به جای سازگاری آن با فطرت او؟
با تشکر،
یا علی علیهالسلام
بنظر بنده بحث ها در پست های اخیر دارد رنگ و بوی تکرار و گاه خارج شدن از فضای اصلی بحث و نیز توأم با ناراحتی و گاه توهین می گیرد. فلذا از آنجاییکه در این موضوع نسبتاً بحث خوبی صورت گرفت و مطالب زیادی (کلی و جزئی) پیرامون موضوع تایپیک گفتمان شد، ان شاء الله در اولین فرصت، تایپیک را خواهیم بست تا در در زمان مقتضی جمعبندی کنیم.
از مشارکت همه دوستان کمال تشکر را دارم. ملتمس دعا
سلام. کارشناس عزیز ولی بنده هنوز جواب نگرفته ام.
متاسفانه بیشتر حرفها خارج از موضوع بود و کاربردی نبود.
من یک جستار استارت کردم که اگه به لطف خدا تایید شد، با هم ملاک عقل و شرع و غیرت و حسادت رو در اون بررسی کنیم ...... ( فقهای گذشته نظرات جالبی داشته اند )
(اصطلاحات نفسالأمر و مشابه انرا متوجه نمیشوم ) دست آخر ریز احکام در فطرت هست یا خیر؟
سلام علیکم:Gol:
این اصطلاح مربوط به حکمت و فلسفه می باشد که به عینه در عرفان نیز مورد استفاده قرار گرفته است. درباره نفس الامر بين فلاسفه اختلاف است. به طور کلی در مورد نفس الامر چهار تعریف وجود دارد. پاره اى از حكما می گويند: نفس الامر عبارت از عقل فعال است. عده ای هم نفس الامر را همان نفس کلی دانسته اند. عده ای دیگر میگویند: نفس الامر عبارت از قلمرو ذات شی ء است، یعنی نفس الامر خود شی است. (کلمه «نفس» در این اصطلاح، به معنای «ذات» و واژه «أمر» در آن به معنای «شی» است) به نظر برخی از حکمای دیگر نیز نفس الامر يعنى عالمى كه روح و حقيقت عالم اجسام است.
اینکه گفتیم همه احکام شریعت اعم از کلیات و جزئیات احکام از یک حقیقت نفس الامری برخوردارند به این معناست که دارای روح واحدی هستند که همه آنها از سرچشمه ی علم و حکمت الهی نشأت می گیرند. فلذا احکام شریعت، ریشه در نظام حکیمانه الهی دارد. با این تعریف، می توان گفت: احکام الهی مطابق و سازگار با فطرت انسانی است نه اینکه بگوییم جزییات احکام خود فطرت و یا داخل در فطرت است.
برای درک بهتر یه سوال بهتر مطرح میکنم که دوست دارم کارشناس محترم و همه دوستان نظر بدهند.
آیا در حکومت آینده امام زمان(عج)(که ان شا الله اسلام ناب محمدی در سرتاسر جوامع اسلامی تحت حکومت ایشان جاری خواهد شد) مردها در صورت نیاز به همسر دوم این کار را به صورت آشکار انجام میدهند و خانومها با آن مشکلی ندارند یا نه مثل زمان حال اختیار همسر دوم تضییع حق زن محسوب می شود و خانومها اینکار را حق مرد نمی دانند؟
آن حکومت رو به این خاطر مثال زدم چون به نظرم اون زمان عرف و فطرتها و دیدگا هها ایده آل می شود.
سلام
بله،سنت های پیامبر که یکی یکی به فراموشی سپرده می شود در زمان حضرت مهدی احیا خواهد شد و یکی از اهداف اصلی قیام حضرت احیای سنت هایی است که در زمان رسول الله بوده و به مرور زمان از بین رفته و در ادعیه به این موارد اشاره شده است.
1. ...اللهم و صلّ علي وليّك المحيي سنّتك، القائم بأمرك، الداعي اليك الدليل عليك، حجّتك علي خلقك و خليفتك في أرضك و شاهدك علي عبادك... اللهم جدّد به ما امتحي (محي) من دينك، و أحي به ما بُدّل من كتابك، و أظهر به ما غُيّر من حُكمِك، حتي يعودَ دينُك به و علي يديه غضّاً جديداً خالصاً مخلصاً، لا شكّ فيه و لاشبهة معه و لاباطل عنده و لابدعة لديه. اللهمّ نوّر بنوره كل ظُلمة و هدّ بركنه كلّ بدعة، و اهدم بعزّه كل ضلالة[1]... .
در چند جمله پيش از اين مقطع از دعا بر پيامبر و آل پيامبر، امامان هدايت كننده و عالمان صادق و نيكوكاران پرهيزگار، كه ستونهاي دين خدا و اركان توحيد او و مفسّران وحي و حجتهاي خدا بر خلق او و جانشينان او در زمين او هستند درود ميفرستيم. سپس بر آخرين وليّ خدا كه احيا كنندة سنّت او و قائم به امر و فرمان او و دعوت كنندة به سوي او و راهنماي (مردم) به سوي او و حجتِ خدا بر خلق خدا و جانشين خدا در زمين خدا و گواه و شاهد خدا بر بندگان او است نيز درود ميفرستيم، و از او ميخواهيم كه آنچه از دين خدا محو و نابود شده به دست او تجديد گردد و آنچه از كتاب خدا (قرآن) تغيير داده شده و تحريف گشته بهدست او احيا گردد، و آنچه از احكام خدا دگرگون و پنهان شده آشكار گردد، تا اينكه دين خدا به وسيلة او و بر دستان او تازه و با طراوت شود به گونهاي كه از هر گونه شك و شبهه در آن خالص گردد، و هر گونه باطلي و بدعتي از ميان برداشته شود... خدايا با نور او تمام ظُلمتها را نوراني و با پشتوانه او هر گونه بدعتي را ويران ساز و با عزّت او هر گونه گمراهي را نابود گردان.
2. سلام الله الكامل التام الشامل العام، و صلواته الدائمة و بركاته القائمة التّامة علي حجّةالله و وليّه في أرضه و بلاده و خليفته علي خلقه و عباده، و سلالة النبوّة و بقيّة العترةِ و الصفوة، صاحب الزمان و مظهر الايمان و ملقّن (معلِن) أحكام القرآن، و مطهّر الارض و ناشِر العدلِ في الطولِ و العرض والحجة القائم المهدي الامام المنتظر المرضي (المرتضي) وابن الائمة الطاهرين الوصي بن الاوصياء المرضيين الهادي المعصوم ابن الائمة الهداة المعصومين... .[2]
سلام كامل و تمام خداي متعال، سلام فراگير و رحمت پيوسته و بركات پاينده و تمام بر حجّت خدا و وليّ او در زمين و در شهرهاي آن، و بر خليفه (و جانشين) او بر خلق و بندگانش، و بر پاك فرزند نبوّت و باقيماندة عترت و برگزيدگان او، حضرت صاحب الزمان و آشكار كنندة ايمان و تعليم دهندة (يا اعلام كنندة) احكام قرآن، و پاك كنندة زمين از (ستم و طغيان) و ناشر (بنيان) عدل (احسان) در طول و عرض جهان، و حجتِ قائم (به حق)، هدايت شده، امام برگزيده خدا و مورد انتظار (حق جويان و حق پويان) فرزند امامان پاك (و معصوم و برگزيده شدگان معصوم هدايت كننده و فرزند امامان معصوم هدايت كنندة (خلق) به سوي حق.
3. در زيارت ويژة روز جمعه بر نور تابان خدا و چشم و ديدهبان او در ميان خلق او كه هدايت يافتگان به بركت راهنماييهاي او هدايت مييابند، سلام و درود ميفرستيم و سپس
ميگوييم كه اي مولاي ما، با تو و آل بيت تو به خدا نزديك ميشويم و انتظار تو و انتظار ظهور حق بر دستان تو را ميكشيم.
((...و انتظر ظهورك و ظهور الحق علي يديك...))
بنا بر اين، انتظار ظهور حق همان انتظار ظهور مهدي(ع) ميباشد و در انتظار حق،
عدل گستري و حق گستري نهفته است.
4. در دعاي افتتاح ميخوانيم:
((...اللهم أظهر به دينك و سنّة نبيّك حتّي لايستخفي بشيء من الحق مخافة أحد من الخلق...)).[3]
خدايا! دينت و سنّت پيامبرت را بوسيله او آشكار گردان تا اينكه تمام ابعاد حق آشكار گردد و هيچ بخشي يا بُعدي از حق به خاطر هيچيك از مخلوقات تو مخفي نماند يا اينكه مجبور باشد آنرا مخفي نگه دارد... .
در حقيقت در اين دعا خواستار نفي تمام زمينه هاي تقيه و ترس از آشكار شدن حق
ميباشيم، كه نشان دهندة فراهم آمدن تمام زمينههاي لازم براي شكوفايي حق و رشد انسان، و مطرح شدن تمام حقايق به گونهاي صريح و آشكار باشد.
5. در دعاي معروف ندبه ميگوييم:
اين بقيّة الله التي لاتخلو من العترة الهادية؟ أين المعدّ لقطع دابر الظلمة؟ أين المنتظر لإقامة الامت والعِوَج؟ أين المرتجي لإزالة الجورِ والعدوان؟ أين المدّخر لتجديد الفرائض والسنن؟ اين المتخيّر لإعادة الملّةِ والشريعة؟ أين المؤمّل لإحياء الكتاب وحدوده؟ أين محيي معالم الدين و أهله؟... يا ابن الآيات والبيّنات... يا ابن طه والمحكمات... يا ابن يس والذاريات... يا ابن الطور والعاديات... ليت شعري أين استقرت بك النوي... .[4]
كجا است آن باقيماندة حجتهاي الهي كه هيچگاه زمين از آنان خالي نميماند.
كجا است آن كسي كه براي ريشه كن كردن ستمگران آماده گرديده؟
كجا است آن كسي كه براي راست كردن كژيها همه در انتظار او هستند؟
كجا است آن كسي كه همه اميدوار ظهور او هستند تا ستم و طغيانگري را بر طرف سازد؟
كجا است آن كسي كه براي احياي فرائض (و ا حكام قرآن) و سنتهاي پيامبر(ع) ذخيره شده است؟
كجا است آن كسي كه براي برگرداندن ملت و شريعت ختمي مرتبت انتخاب شده است؟
كجا است آن كسي كه براي احياي قرآن و حدود الهي همه در آرزوي ظهور او هستند؟
كجا است آن زنده كنندة دين و اهل دين؟
... اي فرزند آيات روشن الهي... اي فرزند طه و آيات محكم الهي... اي فرزند يس و ذاريات... اي فرزند طور و عاديات... اي كاش ميدانستم كه كجايي و در چه نقطهاي از زمين رحل اقامت افكنده اي!
5. در دعاي عهد اينچنين ميخوانيم:
... فاظهر اللهم لنا وليّك وابن بنت نبيّك المسمّي باسم رسولك(ع) حتي لايظفر بشيء من الباطل إلاّ مزّقه ويحقّ الحق ويحقّقه. واجعله اللهم مفزعاً لمظلوم عبادك، و ناصراً لمن لايجد له ناصراً غيرك، و مجدّداً لما عُطّلَ من احكام كتابك، و مشيّداً لما وردِ من احكام دينِك و سنن نبيّك(ع)...
... پس اي خداي ما! وليّ خودت و فرزند دخت پيامبرت را كه هم نام رسول تو ميباشد، براي ما آشكار ساز تا اينكه تمام باطلها را پاره كند و حق را محقّق سازد. بار خدايا! او را پناهگاه ستمديدگان از بندگانت و ياور كساني كه جز تو ياوري ندارند قرار ده، و او را تجديد كننده و احيا كننده آنچه از احكام كتابت تعطيل شده قرار ده. و او را آباد كننده سنتهاي پيامبرت و برافراشته كننده پرچمهاي دينت قرار ده.
به اميد آن روزي كه شاهد ظهور حق و گسترش عدل الهي با پرچمداري يگانه فرزند ذخيره شده فاطمه دخت گرامي خاتم پيامبران باشيم و در زير لواي او، اجرا كنندة برنامههاي حق آنطور كه شايسته است باشيم.
پي نوشت ها
[1] . مفاتيح الجنان، باب اول، فصل چهارم، (صلوات روايت شده از امام زمان(ع) كه براي ابوالحسن ضراب در مكه ارائه شده است).
[2] . مفاتيح الجنان، باب اول، فصل هشتم، استغاثة به امام زمان(ع).
[3] . همان، باب دوم، فصل سوم، اعمال ويژة شبهاي ماه مبارك رمضان.
[4] . مفاتيح الجنان، باب سوم، فصل دهم، دعاي ندبه.
اما تعدد زوجات هست، آهای دختر خانمی که طلاق رو به ازدواج مجدد همسرت ترجیح می دی شما عواقب طلاق رو نمی فهمی انشالله هیچ وقت برای هیچ کس پیش نیاد.
در ضمن من تابع نظر اسلام هستم اگر امام زمان علیه السلام تشریف بیارن خدای نکرده بر خلاف نظر اسلام حرف بزنن و بفرماین زنان شوهر دار آزادن ازذواج مجدد بکنن من یکی با جان و دل قبول می کنم انشالله.
ما که محب اهل بیت هستیم حرف ایشان برایمان باید حجت باشد،وای به حال شما خانم ها که با حکم خدا مخالفت می کنید
أَفَمِنْ هَٰذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (النجم: ٥٩)
آیا از این سخن تعجّب میکنید؟
برای شما یکی دیگه باید گفت بسیار عجب ماشااله چه سرعت عملی داری باور کن تو یه زمینه ی دیگه انرژیت رو تلف میکردی ما یه ابن سینا داشتیم واقعا حیف شدی
اینم بگم رو دلم نمونه این کنجکاو بی گناه هم خوب به وظیفه خطیر صلوات زدنش عمل میکنه :Moteajeb!:
دینی که برخلاف فطرت و انسانیت باشه باید بکوبیش به دیوار این که نشد دین
به طور خاص بعد سؤالم این است که اگر نظرم در مورد فطرت درست باشد و این موارد جزئی در فطرت نیست (مثال ازدواج با دو خواهر را برای روشنتر شدن منظورم نوشتم) آنگاه صورت سؤال را نباید تغییر داد به تطابق این حکم با طبیعت و غرایز زن به جای سازگاری آن با فطرت او؟
mohamad313;681276 نوشت:
ولی بنده هنوز جواب نگرفته ام.
شبـنم;681301 نوشت:
دینی که برخلاف فطرت و انسانیت باشه باید بکوبیش به دیوار این که نشد دین
سلام علیکم
به نظر بنده حقیر که یک خانم هستم این حکم هیچگونه تضادی با فطرت خانمها ندارد، چیزی که با فطرت آنان در تضاد است از بین رفتن امنیت آنان است و بنده احساس میکنم شاید چون این دو خیلی به هم دیگر نزدیک است ممکن است انسان را به خطا بیاندازد !
یعنی چی؟ اجازه بفرمایید تا توضیح دهم
به نظر شما مادر فرزندش را دوست دارد یانه؟ اگر مادری دوست داشت هرروز فرزندش را ببیند آیا خلاف فطرتش عمل نموده ؟ قطعا نه! چونکه انسانها فطرتا دنبال آرامش هستند و هرچه برای آنها آرامش بخش باشد به آن روی می آورند ( حال گاهی انسانها دچار آرامش کاذب میشوند اما فکر میکنند درست است! مانند کودکی که گرسنه است به جای شیر به او پستانک میدهند، کودک با مکیدن پستانک آرام میشود در حالی که غذایی دریافت نمیکند! او آرام میشود چونکه فکر میکند دارد شیر میخورد!! اما یک مدت که گذشت و دید هنوز گرسنه است مجدد گریه میکند!! پس انسهانها ممکن است اشتباها مواردی ر ا آرامش تلقی کنند)
خب حال در نظر بگیرید که جنگی صورت گرفته و نیاز است تا افرادی برای دفاع از کشور بروند، مادری تنها فرزندش را میفرستد به جبهه! در حالی که میداند ممکن است هرگز برنگردد!! آیا می توانیم بگوییم این مادر دارد بر خلاف فطرتش عمل میکند و دارد پاره تنش را به کشتن میدهد؟! آیا فرستادن فرزند به جبهه موافق فطرت است یا مادری که دوست داشت هرروز فرزندش را ببیند؟
انسان موجودی کمالا طلب است و دوست دارد بهترین ها را به دست آورد! خب مادر با دیدن فرزندش به آرامش میرسید زیرا با رضای الهی همراه بود ، حال همین مادر میداند که رضایت الهی در این است که فرزندش را به جبهه بفرستدو اکنون رفتن فرزندش واجب است و تکلیف است!،پس آرامش اصلی اکنون در این است که فرزندش برود و هرروز اورا نبیندو رضای خداوند نیز در این است پس با فرستادن فرزندش در واقع به آرامش واقعی دست پیدا میکند هرچند دوری از فرزندش برایش سخت باشد!! و این آرامش توسط خداوند برای بنده اش ایجاد میگردد
خانمها فطرتا نیاز دارند مورد حمایت قرار گیرند، یک زن وقتی ازدواج میکند تکیه گاه او همسرش است و نیاز دارد همسر اورا مراقبت و محافظت کند،و طبیعتا چونکه همسرش را دوست دارد و از با او بودن به آرامش میرسد مایل است که همیشه در کنارش باشد( مانند مادری که دوست داشت هرروز پسرش را ببیند) خب همین خانم کمال طلب است و دنبال آرامش حقیقی یعنی رسیدن به رضای الهی است ، یک زمانی میرسد که شوهرش نیاز به ازدواج مجدد پیدا میکند ( به هر دلیلی) در درجه اول این خانم یک لحظه احساس ترس میکند چرا چونکه فکر میکند اگر شوهرش زن دیگری بگیرد ممکن است دیگر کنار او نباشد و امنیتش را از دست دهد!! اما اگر شوهر بگوید من امنیت تو را تامین میکنم و مانند گذشته مراقب تو هستم و از طرفی زن به این فکر کند که اکنون رضای خداوند در این است که همسرش ازدواج مجدد داشته باشد (متعه -دائم) به آرامشی یالاتز از آرامش با همسر بودن دست پیدا میکند!! یعنی مطمئن میشود که خداوند خشنود است پس خوشنود میشود و مطمئن میشود امنیتش برقرار است پس نگرانیش رفع میشود و مطمئن میشود تقسیم آرامش زندگی خود با یک زن دیگر او را به درجات بالاتری میرساند و عشقی بالاتر از عشق همسر را تجربه میکند( عشق الهی) پس به رضایت و آرامش میرسد ، اینجا دیگر به این فکر نمکند نکند همسرم دیگر مرا دوست نداشته باشد چونکه به یقیین میرسد شوهرش میتواند هم اورا دوست داشته باشد هم یک زن دیگر را ؛ هم میتواند امینت اورا تا مین کند و هم امنیت یک زن دیگر را ، هم میتواند تکیه گاه او باشد هم یک زن دیگر ،( زیرا این حکم یک حکم الهی است و قطعا خود خداوند ضامن احکامهای خویش است !!) از طرفی هرچند دوست دارد همسرش همیشه کنارش باشد اما با گذشتی که داشته به یک احساس خوبی دست پیدا میکند که از خشنودی و رضای الهی سرچشمه میگیرد( مانند مادری که فرزندش را به جبهه میفرستد) و شاید اینکه میگویند مردی اگر میتواند عدالت را رعایت کند و با در نظر گرفتن شرایط میتواند همسر دیگری را اختیار کند علتش همین باشد ، تا امینت و آرامشی که زن در سایه شوهر پیدا میکند به هم نخورد و بتواند به کمال الهی برسد
اما اگر شوهر همین خانم رفت وازدواج مجدد کرد(موقت -دائم) اما امنیت زن اولش را تامین نکرد و حقوقش را به جای نیاورد اینجا برخلاف فطرت زن عمل نموده و قطعا آن زندگی دچار مشکل خواهد شد
پس هیچکدام از احکامهای الهی با فطرت انسان ناسازگار نیست اگر درست و درجای خودش و طبق قوانین خودش انجام شود وبه نظر بنده خداوند عزیز و حکیم خودش ضامن احکامهایش است!!
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
باسلام
لطفا رعایت کنید
در صورت فراموشی قوانین اطلاع بدید براتون ارسال کنم.
چرا همچنان تو پستها تمسخر و... دیده میشه?!
در صورت ادامه دادن طبق قوانین برخورد خواهد شد.
یاحق
برای شما یکی دیگه باید گفت بسیار عجب ماشااله چه سرعت عملی داری باور کن تو یه زمینه ی دیگه انرژیت رو تلف میکردی ما یه ابن سینا داشتیم واقعا حیف شدی
اینم بگم رو دلم نمونه این کنجکاو بی گناه هم خوب به وظیفه خطیر صلوات زدنش عمل میکنه :Moteajeb!:
دینی که برخلاف فطرت و انسانیت باشه باید بکوبیش به دیوار این که نشد دین
شما هر وقت تونستی ثابت کنی بی حجابی فطری نیست بعد به صلوات بنده گیر بدید
خانمها فطرتا نیاز دارند مورد حمایت قرار گیرند، یک زن وقتی ازدواج میکند تکیه گاه او همسرش است و نیاز دارد همسر اورا مراقبت و محافظت کند،و طبیعتا چونکه همسرش را دوست دارد و از با او بودن به آرامش میرسد مایل است که همیشه در کنارش باشد( مانند مادری که دوست داشت هرروز پسرش را ببیند) خب همین خانم کمال طلب است و دنبال آرامش حقیقی یعنی رسیدن به رضای الهی است ، یک زمانی میرسد که شوهرش نیاز به ازدواج مجدد پیدا میکند ( به هر دلیلی) در درجه اول این خانم یک لحظه احساس ترس میکند چرا چونکه فکر میکند اگر شوهرش زن دیگری بگیرد ممکن است دیگر کنار او نباشد و امنیتش را از دست دهد!! اما اگر شوهر بگوید من امنیت تو را تامین میکنم و مانند گذشته مراقب تو هستم و از طرفی زن به این فکر کند که اکنون رضای خداوند در این است که همسرش ازدواج مجدد داشته باشد (متعه -دائم) به آرامشی یالاتز از آرامش با همسر بودن دست پیدا میکند!! یعنی مطمئن میشود که خداوند خشنود است پس خوشنود میشود و مطمئن میشود امنیتش برقرار است پس نگرانیش رفع میشود و مطمئن میشود تقسیم آرامش زندگی خود با یک زن دیگر او را به درجات بالاتری میرساند و عشقی بالاتر از عشق همسر را تجربه میکند( عشق الهی) پس به رضایت و آرامش میرسد ، اینجا دیگر به این فکر نمکند نکند همسرم دیگر مرا دوست نداشته باشد چونکه به یقیین میرسد شوهرش میتواند هم اورا دوست داشته باشد هم یک زن دیگر را ؛ هم میتواند امینت اورا تا مین کند و هم امنیت یک زن دیگر را ، هم میتواند تکیه گاه او باشد هم یک زن دیگر ،( زیرا این حکم یک حکم الهی است و قطعا خود خداوند ضامن احکامهای خویش است !!) از طرفی هرچند دوست دارد همسرش همیشه کنارش باشد اما با گذشتی که داشته به یک احساس خوبی دست پیدا میکند که از خشنودی و رضای الهی سرچشمه میگیرد( مانند مادری که فرزندش را به جبهه میفرستد) و شاید اینکه میگویند مردی اگر میتواند عدالت را رعایت کند و با در نظر گرفتن شرایط میتواند همسر دیگری را اختیار کند علتش همین باشد ، تا امینت و آرامشی که زن در سایه شوهر پیدا میکند به هم نخورد و بتواند به کمال الهی برسد
اما اگر شوهر همین خانم رفت وازدواج مجدد کرد(موقت -دائم) اما امنیت زن اولش را تامین نکرد و حقوقش را به جای نیاورد اینجا برخلاف فطرت زن عمل نموده و قطعا آن زندگی دچار مشکل خواهد شد
پس هیچکدام از احکامهای الهی با فطرت انسان ناسازگار نیست اگر درست و درجای خودش و طبق قوانین خودش انجام شود وبه نظر بنده خداوند عزیز و حکیم خودش ضامن احکامهایش است!!
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
پاسختون بسیار عالی بود سرکار خانم یارب
البته یک نکته ای رو هم بنده اضافه کنم:
خانم همیز تعریف می کردند،(نقل به مضمون)شخصی به امام خمینی میگند،آقا شما چرا همسر دوم اختیار نمی کنید،ایشان میفرمایند من هنوز حق یک سفره انداختن همسر فعلیم رو هم ادا نکرده ام،چگونه همسر دومی اختیار کنم؟
اگر یک آقایی آنقدر مرام ومعرفت وعدالت داشته باشد در زندگی،چون اجازه نمی دهد همسرش در زندگی کمبودی احساس کند،وزمانی که دلیل ازدواج مجدد این آقا واقعا به دلیل کسب رضای الهی وعمل به احکام دین باشد،هیچ خانم مومنه ای نیست که مخالفت کند!چون می داند این مخالفت غیر منطقی است،مثل اینکه به همسرش بگوید نماز نخوان!چون من دوست ندارم!
اما مشکل اینجاست ،نمونه های موجود در جامعه اینطور نشان می دهد که آقایان بعد از اختیار کردن همسر دوم،کاملا قید همسر اول وفرزندان رو می زنند! وخبری از عدالت و...نیست! مشخص است که خانم ها نیز بدبین می شوند نسبت به این مسئله،ومعیار قضاوت خانم ها می شود نمونه های موجود درجامعه! ولی در نهایت همه چیز به خود آقا بستگی دارد،مردی که اینقدر مومن ودین مدار است که فقط به خاطر رضایت خدا،سرپرستی ومسئولیت زن دیگری را به عهده می گیرد،مطمئنا در سایر جنبه های زندگی نیز آنقدر بیست عمل می کند که جای هیچ اعتراضی برای هیچ کس باقی نگذارد! [/]
برای شما یکی دیگه باید گفت بسیار عجب ماشااله چه سرعت عملی داری باور کن تو یه زمینه ی دیگه انرژیت رو تلف میکردی ما یه ابن سینا داشتیم واقعا حیف شدی اینم بگم رو دلم نمونه این کنجکاو بی گناه هم خوب به وظیفه خطیر صلوات زدنش عمل میکنه دینی که برخلاف فطرت و انسانیت باشه باید بکوبیش به دیوار این که نشد دین
وقتی مطالب علمی به انتها برسد باید همین مطالب غیر مرتبط و خلاف قوانین مطرح شود،اگر در مورد اصل موضوع تاپیک سوالی دارید مطرح کنید تا جواب شما را کارشناس بحث بدهند و گرنه بنده وقت برای جدل کلامی با شما ندارم.
در تکمیل مطالب قبلی و تصریح مجدد بر انطباق احکام الهی من جمله موضوع بحث "انطباق چند همسری و ازدواج موقت با فطرت و سرشت انسانی" لازم است به حکمتها، فواید و ضرورتهای چند همسری و حکم ازدواج موقت اشاره کنیم شاید تا حدود زیادی راهگشای مسأله باشد:
1. تعداد زنان همواره بيش از مردان بوده و تعدد همسران، راهكارى جهت تحت پوشش قرار گرفتن زنان فاقد همسر است.
2. بر اثر حوادثى مانند جنگ، افراد زيادى از مردان كشته شده، همسران بيوه آنان بدون تكليف و امكانات باقى مى مانند و با جواز انتخاب چند همسرى، مى توان مشكل اين دسته را حل كرد.
3. مردان به خاطر مسافرتها و ساير عواملى كه به نوعى از خانه و زندگى دور مىافتند، دچار خلاء همسر و محروم از استفاده از فوايد روحى - جسمى او مى گردند؛ به عنوان مثال، شخصى ناچار است هميشه نيمى از ماه را در محل كارشان زندگى كنند. در اين موقعيت، چه مى توان كرد؟ بگذاريم او در طوفان مشكلات خرد شود يا از تسهيلات ازدواج مجدد بهره مند شود تا همچنان سايه اش بر سر همسر نخست باقى بماند؟
4. در موقعيتهايى مثل عادات ماهيانه، باردارى و...، محدوديتهاى فراوانى حاصل مى گردد و روشن است كه روش جايگزينى توأم با حفظ عدالت، بهترين گزينه است.
5. بناى اسلام بر عدم سخت گيرى در زندگى انسانهاست و خداوند دوست دارد بندگانش از نعمتهاى خلق شده، استفاده كنند. چرا كفار و غربى ها بتوانند غرايز خويش را از راههاى گوناگون حرام ارضاء نمايند؛ ولى براى مؤمنين هيچ راه حلالى وجود نداشته باشد؟ روشن است كه گاهى همسر مردى دچار مشكلات جسمى يا شرايطى مى شود كه اگر مرد، اجازه ازدواج مجدد نداشته باشد، مسلماً به گناه مى افتد. يا شرائط جسمانى برخى از مردان طورى است كه محدود كردن او به زندگى با يك زن، او را به حرام مى كشاند.
خلاصه بناى اسلام بر آزادى جنسى، تا حدى است كه مفسده مهمى ايجاد نكند و اين مسئله، اگر براى زنها هم مفسده نداشت، خداوند اجازه مى داد؛ ولى با توجه به اختلاط نسل و برخى خصوصيات جسمى زنان، اين مسئله براى آنان تجويز نشده است.
6. شهوت مردان، تهاجمى است و شهوت زنان انفعالى؛ از اين رو، زن با داشتن يك شوهر، به گناه نمى افتد؛ ولى ممكن است مرد با داشتن يك زن، به گناه بيفتد.
7. در بسيارى از مواقع، تعدد زوجات براى زن اول، منافع فراوانى دارد؛ يعنى علاوه بر اين كه شوهر او از آلوده شدن به گناه حفظ مى شود، از تحميل خواسته هاى مرد به زن اول، در شرايطى كه براى زن اول هم زيستى با مرد موقتاً مشكل باشد، جلوگيرى مى كند و به عبارت ديگر، بخشى از سختى ها از دوش زن اول برداشته مى شود و در فرضهايى كه او نياز به استراحت دارد، آزادتر مى باشد و اگر طورى شد كه عمل زناشويى مقدور نگرديد، مرد ناچار به طلاق دادن او نيست و مى تواند تا آخر عمر، با او زندگى كند و نيازهاى خويش را با ازدواج مجدد تأمين نمايد.
8. زن بايد فكر كند كه تجويز تعدد زوجات، فقط به ضرر او و به نفع زنان بى سرپرست نيست؛ زيرا همان زنان نيز روزى سرپرست داشتند و چه بسا همين زن خداى ناكرده، در آينده دچار همان درد گردد. از اين رو، خوب است زنان شوهردار خود را به جاى كسانى بگذارند كه هيچ امكان ازدواجى حتى تا آخر عمر، برايشان وجود ندارد؛ به جز شوهر نمودن به يك مرد زندار.
مضافاً اینکه خداوند، خداى همه زنهاست؛ نه فقط خداى زنانى كه موفق به ازدواج شده اند. زنانى در جامعه هستند كه به دليل فقر يا قيافه يا بيوه بودن و نظائر آن ... كسى به عنوان همسر اول، به سراغ آنها نمى رود و در نتيجه، تشريع اين حكم در مرحله اول به نفع جمع زیادی از زنان است و اين كه گفته مى شود كه تعدد همسر، ظلم به زن است، سخن درستى نيست؛ زيرا منع آن، ظلم به گروه ديگرى از زنان است و از طرفى، شرط ازدواج مجدد، رعايت عدالت نسبت به همسر اول است و اين شرط، مسئله ظلم را به طور كلى منتفى مى كند.
اصولاً خالق نظام احسن، بايد به فكر همه اركان جامعه - اعم از فرد و اجتماع - باشد و مصالح همه را در نظر بگيرد و در اين بين، مردانى هستند كه به دليل شرايط خاص شغلى، جسمى، فردى و اجتماعى، نيازمند چندهمسرى مى باشند و منع آن، ظلم به آنهاست.
بعلاوه چنانکه پیشتر هم اشاره کردیم چندهمسرى، در اسلام واجب نيست؛ بلكه جايز است؛ به عنوان مثال: ما مباحات و حلالهاى فراوانى در دين داريم و جايز بودن آن همه مباح و حلال، بدين معنا نيست كه يك فرد از همه آنها استفاده كند؛ بلكه هر شخص به تناسب نياز خود از حلالهاى خداوند بهره مند مى شود و اگر نياز نداشت، اقدام نمى نمايد. در مباح و جايز بودن چندهمسرى براى مردان نيز همين مسئله مطرح است. مسلما افراد فراوانى هستند كه يا نياز به چنين مسئله اى ندارند و يا امكان آن برايشان وجود ندارد. در پايان تذكر اين مطلب مفيد است كه اين حكم همانند ساير احكام دينى، برگرفته از منبع علم و حكمت الهى و مقرون به علت است(همانکه گفتیم از یک حقیقت نفس الامری نشأت می گیرد) و عموم مؤمنين بايد عبوديت و اطاعت خود را از احكام، عملاً و اعتقاداً حفظ كنند. از اين رو، چه بسا همين حكم، نوعى امتحان براى مردان، زنان و دينداران باشد.
منبع: پایگاه اینترنتی پرسمان دانشجویان، با کمی تغییر و اضافات.
به نظر بنده حقیر که یک خانم هستم این حکم هیچگونه تضادی با فطرت خانمها ندارد، چیزی که با فطرت آنان در تضاد است از بین رفتن امنیت آنان است و بنده احساس میکنم شاید چون این دو خیلی به هم دیگر نزدیک است ممکن است انسان را به خطا بیاندازد !
یعنی چی؟ اجازه بفرمایید تا توضیح دهم
به نظر شما مادر فرزندش را دوست دارد یانه؟ اگر مادری دوست داشت هرروز فرزندش را ببیند آیا خلاف فطرتش عمل نموده ؟ قطعا نه! چونکه انسانها فطرتا دنبال آرامش هستند و هرچه برای آنها آرامش بخش باشد به آن روی می آورند ( حال گاهی انسانها دچار آرامش کاذب میشوند اما فکر میکنند درست است! مانند کودکی که گرسنه است به جای شیر به او پستانک میدهند، کودک با مکیدن پستانک آرام میشود در حالی که غذایی دریافت نمیکند! او آرام میشود چونکه فکر میکند دارد شیر میخورد!! اما یک مدت که گذشت و دید هنوز گرسنه است مجدد گریه میکند!! پس انسهانها ممکن است اشتباها مواردی ر ا آرامش تلقی کنند)
خب حال در نظر بگیرید که جنگی صورت گرفته و نیاز است تا افرادی برای دفاع از کشور بروند، مادری تنها فرزندش را میفرستد به جبهه! در حالی که میداند ممکن است هرگز برنگردد!! آیا می توانیم بگوییم این مادر دارد بر خلاف فطرتش عمل میکند و دارد پاره تنش را به کشتن میدهد؟! آیا فرستادن فرزند به جبهه موافق فطرت است یا مادری که دوست داشت هرروز فرزندش را ببیند؟
انسان موجودی کمالا طلب است و دوست دارد بهترین ها را به دست آورد! خب مادر با دیدن فرزندش به آرامش میرسید زیرا با رضای الهی همراه بود ، حال همین مادر میداند که رضایت الهی در این است که فرزندش را به جبهه بفرستدو اکنون رفتن فرزندش واجب است و تکلیف است!،پس آرامش اصلی اکنون در این است که فرزندش برود و هرروز اورا نبیندو رضای خداوند نیز در این است پس با فرستادن فرزندش در واقع به آرامش واقعی دست پیدا میکند هرچند دوری از فرزندش برایش سخت باشد!! و این آرامش توسط خداوند برای بنده اش ایجاد میگردد
خانمها فطرتا نیاز دارند مورد حمایت قرار گیرند، یک زن وقتی ازدواج میکند تکیه گاه او همسرش است و نیاز دارد همسر اورا مراقبت و محافظت کند،و طبیعتا چونکه همسرش را دوست دارد و از با او بودن به آرامش میرسد مایل است که همیشه در کنارش باشد( مانند مادری که دوست داشت هرروز پسرش را ببیند) خب همین خانم کمال طلب است و دنبال آرامش حقیقی یعنی رسیدن به رضای الهی است ، یک زمانی میرسد که شوهرش نیاز به ازدواج مجدد پیدا میکند ( به هر دلیلی) در درجه اول این خانم یک لحظه احساس ترس میکند چرا چونکه فکر میکند اگر شوهرش زن دیگری بگیرد ممکن است دیگر کنار او نباشد و امنیتش را از دست دهد!! اما اگر شوهر بگوید من امنیت تو را تامین میکنم و مانند گذشته مراقب تو هستم و از طرفی زن به این فکر کند که اکنون رضای خداوند در این است که همسرش ازدواج مجدد داشته باشد (متعه -دائم) به آرامشی یالاتز از آرامش با همسر بودن دست پیدا میکند!! یعنی مطمئن میشود که خداوند خشنود است پس خوشنود میشود و مطمئن میشود امنیتش برقرار است پس نگرانیش رفع میشود و مطمئن میشود تقسیم آرامش زندگی خود با یک زن دیگر او را به درجات بالاتری میرساند و عشقی بالاتر از عشق همسر را تجربه میکند( عشق الهی) پس به رضایت و آرامش میرسد ، اینجا دیگر به این فکر نمکند نکند همسرم دیگر مرا دوست نداشته باشد چونکه به یقیین میرسد شوهرش میتواند هم اورا دوست داشته باشد هم یک زن دیگر را ؛ هم میتواند امینت اورا تا مین کند و هم امنیت یک زن دیگر را ، هم میتواند تکیه گاه او باشد هم یک زن دیگر ،( زیرا این حکم یک حکم الهی است و قطعا خود خداوند ضامن احکامهای خویش است !!) از طرفی هرچند دوست دارد همسرش همیشه کنارش باشد اما با گذشتی که داشته به یک احساس خوبی دست پیدا میکند که از خشنودی و رضای الهی سرچشمه میگیرد( مانند مادری که فرزندش را به جبهه میفرستد) و شاید اینکه میگویند مردی اگر میتواند عدالت را رعایت کند و با در نظر گرفتن شرایط میتواند همسر دیگری را اختیار کند علتش همین باشد ، تا امینت و آرامشی که زن در سایه شوهر پیدا میکند به هم نخورد و بتواند به کمال الهی برسد
اما اگر شوهر همین خانم رفت وازدواج مجدد کرد(موقت -دائم) اما امنیت زن اولش را تامین نکرد و حقوقش را به جای نیاورد اینجا برخلاف فطرت زن عمل نموده و قطعا آن زندگی دچار مشکل خواهد شد
پس هیچکدام از احکامهای الهی با فطرت انسان ناسازگار نیست اگر درست و درجای خودش و طبق قوانین خودش انجام شود وبه نظر بنده خداوند عزیز و حکیم خودش ضامن احکامهایش است!!
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
ممنون بابت این توضیحات ... کاملاً با فرمایش شما موافقم ...
منشأ هر حرکت در انسان حبّ نفس است ... انسان چون خودش را دوست دارد به نیازها و تمایلات خودش توجه دارد ... در ظاهر امر اینطور به نظر میرسد که مطابق با اسلام شخص باید حبّ خدا را بر حبّ نفس خودش ترجیح دهد و اگر اینطور باشد گاهی شخص ممکن است اینطور فکر کند که احکام خدا خلاف چیزی است که حب نفس او را به آن وا میدارد ... آن وقت شاید این شبهه مطرح شود که حک خدا خلاف فطرت یا طبیعت ماست ... ولی عارف بزرگواری اینطور توضیح دادند که وقتی سالک رذائل را از خود میزداید و مکارم را کسب میکند به جایی میرسد که نوری را میبیند که شیفتهی آن است و گمان میکند این نور خداست و همه کارش را برای آن انجام میدهد ... ولی بعد خواهد فهمید که این نور در واقع خودش هست و همهی کارهایش را که گمان میکرد برای خداست در واقع برای خودش بوده است ... گذشتن از این نور کار هر کسی نیست ... برخی معتقدند پشت سر گذاردن این نور تنها با عنایت خدا و اهل بیت علیهمالسلام ممکن است و کسی خودش قادر به گذر کردن از آن نیست ... با این حساب در واقع مطابق اسلام باز هم تمام کارهای انسان برای خودش هست ... برای حتی حبّ خودش هست ... در اینجا این سؤال مطرح میشود که چرا پس گاهی حبّ نفس ظاهری بر خلاف واقعش دارد؟ پاسخش سخت نیست ... حجاب ظلمانی این قابلیت (در واقع نقص) را دارد که حقیقت را وارونه نشان دهد ... انسان صلاح خود را در چیزی ببیند که بر خلاف مسیری است که اگر حقیقت را میدید آنرا برای خود میپسندید ... دیدن زنان زیبارو شاید خوشایند مردها باشد ولی حقیقت ان تیری است که شیطان بر چشمان ایشان میزند ... یعنی اگر انسان چیزی را میبیند که دوست ندارد ولی شرع مقدس به آن امر میکند برای این است که ظاهری را میبیند که مغایر با حقیقت آن هست ... دستورات دین تماماً در راستای حبّ نفس است ولی شخصی که از دیدن حقیقت نابینا باشد راه و چاه را اشتباه میگیرد ... بخصوص که راه را به اسم چاه به او نشان دهند و چاه را به جای راه به او معرفی نمایند ... شخصی که تابع دین خدا باشد اگرچه بر خلاف حبّ نفسی که از دیدههایش تشخیص میدهد برود (کنترل نفس) اما عاقبت خواهد دید که آنچه به آن رسیده است مطلوب حقیقی است برای نفس او، یعنی وقتی پردهها بیفتند او میبیند که نفسش به آنچه برایش مهیا شده است مشتاق است ... اینجا بهشت اوست ... اما کسی که باطن را نادیده گرفته است و به حبّ نفسش با تشخیص ناقصش از پس حجابهای ظلمانی دل خوش کرده و اعتماد کرده است (اختیار کردن دنیا بر آخرت) وقتی پردهها از مقابل چشم او بیفتند خواهد دید که در ته چاه است و دور است از سعادتی که به دنبالش بود ... او خود را در نقطهی مقابل جایی میبیند که حبّ نفس برای او میپسندید ... او اینک در جهنم است:
لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [ق، ۲۲] همانا بودی در غفلتی از این، پس برداشتیم از تو پردهات را، پس دیده تو امروز تیز است
فطرت در اینجا چه کاره است؟ هیچ! فطرت تنها میگوید راه درست چیست تا شخص بداند به چه چیزی باید اعتماد کند اگرچه بر خلاف تمایلش باشد ... فطرت که از روز عهد الست بر قلب انسان ثبت شده است حق را میشناسد آنگاه که انسان عهد خود با خدا را به یاد آورد ... دل نگاهش به فطرت میافتد و شخص حق را میشناسد و عقل او را به تبعیت از شریعتی که مطابق باشد با فطرت کشف شده امر میکند و او را به عبادت خدا از طریق این شریعت وا میدارد ... اگر انسان ارادهاش را به عقل سپرد در مسیر بندگی میافتد و با چشم دل مسیر را میبیند و جلو میرود ...
مسائل دیگری هم هست که مطرح است ... مثل اینکه در روایت دیگر داریم که مؤمن و کافر در همین زندگی دنیا هم روحشان در بهشت و یا جهنم است و در قیامت تنها بدن ایشان به روحشان ملحق میگردد ... با این حساب شخصی که پا بر روی دادههای چشم ظاهربینش میگذارد و با چشم دل و عصای عقل به پیش میرود اگر کار درستی کرد روح او در بهشت بازخورد حقیقی آن را میچشد و این شخص اثر آن را در وجود خود خواهد یافت ... اینکه فرمودهاند اگر کسی مثلاً چشمش را بر حرام بست خداوند ایمانی به او میچشاند که شیرینی آن را در دل خود احساس میکنند از همین جهت است ... روح او اینک در بهشت متنعم است گرچه بدن سختی عبادت را بچشد که موافق حبّ نفس نیست ظاهراً ... این چشیدن شیرینی ایمان و تجربه کردن بهشت نزدیکی به خدا در همین دنیا یک validation برای انتخاب دین حق است ... آرامش درونی که شخص مؤمن در کوران سختیها در وضعیتی است که لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هستند از همین جهت است ...
با این حساب آیا متعه و چند همسری بر خلاف فطرت زنان است وقتی بیشتر زنان نسبت به آن نگاه منفی دارند؟خیر و دیگر پاسخ آن واضح است ... زنان مذکور در تشخیص مصداق حبّ نفس فریب حجابهای ظلمانی دنیا را خوردهاند ... اگر این دید دنیایی که اعوجاج دارد و جای درست و غلط را میتواند تغییر دهد بر دید آخرتی ترجیح داده شود که در شرع مقدس بیان شده است وقتی از انتخاب خود پشیمان خواهند شد که پردهها از پیش روی ایشان بیفتد و البته آن زمان دیگر دیر است ... مگر انکه خدا بخواهد به کسی به دلیلی رحم کند مگرنه این مورد هم مانند سایر مواردی که شخص فریب را بر حقیقت ترجیح داده است نتیجهاش خسران و حسرت است ...
به نظر بنده حقیر که یک خانم هستم این حکم هیچگونه تضادی با فطرت خانمها ندارد، چیزی که با فطرت آنان در تضاد است از بین رفتن امنیت آنان است و بنده احساس میکنم شاید چون این دو خیلی به هم دیگر نزدیک است ممکن است انسان را به خطا بیاندازد !
سلام
خانم یارب این نظر شخصی شماست وگرنه از نظر من و دیگر خانمهای اطرافم و البته جمعیت کثیری از بانوان چندهمسری مردان نه تنها منطبق بر فطرت زنان نیست خیلی هم مخالف فطرت زنان است
هیچ زنی از داشتن هوو خوشحال نمیشه چرا این واقعیت رو انکار میکنی؟؟؟ شاید برای رضای خدا شما چنین حکمی رو بپسندی ولی هیچ وقت از داشتن هوو خوشحال نمیشی و همیشه هم ته دلت از اینکه همسری متعلق به خود نداری احساس افسوس میکنی ولی نمیخوای بیان کنی چون میترسی برخلاف حکم خدا حرف بزنی خیلی خوبه چنین دیدی داری ولی دیگه واقعیت رو پنهان نکن واقعیت مشخصه از ابتدای تاریخ تاکنون هیچ زنی از هوو داشتن لذت نبرده در فطرت و ذات هیچ زنی مسئله ای تنفرآمیزتر از هوو وجود نداشته و نداره
علــی;681349 نوشت:
وقتی مطالب علمی به انتها برسد باید همین مطالب غیر مرتبط و خلاف قوانین مطرح شود،اگر در مورد اصل موضوع تاپیک سوالی دارید مطرح کنید تا جواب شما را کارشناس بحث بدهند و گرنه بنده وقت برای جدل کلامی با شما ندارم.
شما از اول هم جوابی نداشتی بدی
در ضمن از کی تا حالا چند همسری و صیغه جزء مطالب علمی بوده به این موضوعات میگن موضوعات بالطبع آقایون نه مطالب علمی
وقتی معنای مطلب علمی رو تشخیص نمیدید انتظار پیشرفت علمی هم دارید
کنجکاو بی گناه;681339 نوشت:
شما هر وقت تونستی ثابت کنی بی حجابی فطری نیست بعد به صلوات بنده گیر بدید
این چه ربطی داشت !!!!!!!!!!!!!!
سئوال من چی بود جواب شما چی بود واقعا بشین ربطش رو پیدا کن شاید برای دوستانی که صلوات زدن یه کم مطلب شما جا بیفته
با این حساب آیا متعه و چند همسری بر خلاف فطرت زنان است وقتی بیشتر زنان نسبت به آن نگاه منفی دارند؟ خیر و دیگر پاسخ آن واضح است ... زنان مذکور در تشخیص مصداق حبّ نفس فریب حجابهای ظلمانی دنیا را خوردهاند ... اگر این دید دنیایی که اعوجاج دارد و جای درست و غلط را میتواند تغییر دهد بر دید آخرتی ترجیح داده شود که در شرع مقدس بیان شده است وقتی از انتخاب خود پشیمان خواهند شد که پردهها از پیش روی ایشان بیفتد و البته آن زمان دیگر دیر است ... مگر انکه خدا بخواهد به کسی به دلیلی رحم کند مگرنه این مورد هم مانند سایر مواردی که شخص فریب را بر حقیقت ترجیح داده است نتیجهاش خسران و حسرت است ...
جناب باء همیشه همین حرف رو زدی ریشه ی تمامی مشکلات دنیای اسلام رو به نپذیرفتن تعدد و صیغه توسط زنان ربط دادید
یکبار مردان آخرت رو انتخاب کنند به جای رفتن سراغ ترگل ها و ورگل ها با زنان بیوه و مطلعقه ازدواج کنن و نگران ازدواج دوشیزگان جوان و زیبارو هم نباشن چون اونا بی شوهر نمی مونن
در ضمن مطمئن باشید مردی که از همسر اولش سیر شده سراغ بیوه و مطلعقه نمیره سراغ خانمی زیباتر و جوانتر از همسرش میره
این چه ربطی داشت !!!!!!!!!!!!!!
سئوال من چی بود جواب شما چی بود واقعا بشین ربطش رو پیدا کن شاید برای دوستانی که صلوات زدن یه کم مطلب شما جا بیفته
حرف خودت رو برو دوباره بخون
اولا که اساسا سوالی نبود که جوابی داشته باشه
دوما بعد از اینکه به صلوات بنده گیر دادی ادعای بزرگی کردی که دین با فطرت سازگار نیست
ربطش به اون بود
راستش یک سوالی دارم و چون بی ارتباط با این بخش نبود دیگه برای این موضوع تاپیک باز نکردم. و دو اینکه کلا زمان رسیدگی به سوالات و ارجاع اون زمان زیادی می برد. اما چون سوالی که می پرسم یک مقدار شاید حساسیت خاصی رو داشته باشه ممنون میشم که فقط کارشناس این موضوع پاسخ بده و بقیه دوستان پاسخی رو ندهند. هدف من هم از این سوال ایجاد حاشیه نیست و چون ارتباط با این موضوع داره اون رو مطرح می کنم. من فکر می کنم همگی قبول داریم که در زن ها نوعی حسادت در این موارد صیغه و چند همسری وجود داره. خب قران هم می دانیم به شرط رعایت عدالت این کار رو نفی نکرده است. و باز می دانیم چند همسری اگر درست اجرا بشه واقعا سازنده است. اما سوال من اینجاست که همه از شهرت و انصاف و عدالت و جوانمردی امام علی می دانیم. اما اگر اشتباه نکرده باشم امام علی با فاطمه ازدواج کردند و تا زمانی که حضرت فاطمه وفات نکرده بودند اما علی متعه و یا همسر دومی رو برنگزیده بودند. خب ایا این به این خاطر نبوده که به هر حال حضرت فاطمه که البته معصوم بودند به هر حال یک بانو نیز بودند و حضرت علی به خاطر اینکه شدیدا حضرت فاطمه را دوست می داشت و دختر پیامبر بودند اقدام به متعه و ازدواج مجدد نکرد؟ ایا این به این معنا نیست که حضرت علی می دانند که چنین حسادتی در زنان واقعا وجود دارد و علی رغم اینکه قران این اجازه رو به مرد ها داده ولی به خاطر حضرت فاطمه نخواستند تجدید فراش کنند؟ من هدفم از طرح این سوال حاشیه پراکنی نیست و سوالی است که پیش امده برای من. ممنون.
یکبار مردان آخرت رو انتخاب کنند به جای رفتن سراغ ترگل ها و ورگل ها با زنان بیوه و مطلعقه ازدواج کنن و نگران ازدواج دوشیزگان جوان و زیبارو هم نباشن چون اونا بی شوهر نمی مونن
در ضمن مطمئن باشید مردی که از همسر اولش سیر شده سراغ بیوه و مطلعقه نمیره سراغ خانمی زیباتر و جوانتر از همسرش میره
شما چه بخواهید و چه نخواهید بعضی از مرد ها دوست دارند با زن جوان دیگری هم در ارتباط باشند. اصلا خلقت مرد این طوریه. ربطی به دین و این حرف ها نداره. حتی اون مردی هم که میگه من همین یک دونه هم برام کافیه اگر وضع مالی اون مرد خوب بشه هیچ بعید نیست که بخواد متعه هم بکنه. مرد این طوریه. من اینکه میگم چند همسری چیز سازنده ای هست اگر درست اجرا بشه به خاطر اینکه فقط تو قران اومده نیست و قران گفته نیست. وقتی ادم جامعه ای رو میبینه متوجه میشه باید بعضی از مردان ازدواج مجدد کنند. چون خدا که دیگه نمیاد انسان جدید به سبک ادم و حوا خلق کند. من به این خاطره که میگم ازدواج مجدد باید باشه. ببینید شما زمان ادم و حوا و اون بچه هاشون رو به در نظر بگیرید. خب برای اینکه نسل ادامه پیدا کنه باید اون خواهر و برادر ازدواج کنند. نه اینکه خدا بیاد یک جن خانم و یا یک حوری رو بفرسته بگه خب چون اولشه و ازدواج خواهر و برادر مجاز نیست پس از این راه فرزند بیارید. اون موقع بنا به شرایط حلال بود. این بحث ها خیلی البته پیچیده اند. حالا شما فرض کن شما یک خانم جوانی هستید که هیچ مرد مجردی وجود نداره تا با شما ازدواج کنه.واقعا ایا ته دلتون به این عقیده که زن یکی و خدا یکی پایبند می شدید؟؟
سلام
خانم یارب این نظر شخصی شماست وگرنه از نظر من و دیگر خانمهای اطرافم و البته جمعیت کثیری از بانوان چندهمسری مردان نه تنها منطبق بر فطرت زنان نیست خیلی هم مخالف فطرت زنان است
به نظرتان اگر مخالف فطرت زنان است پس چرا خداوند اجازه داده است؟ مگر میشود ما وسیله ای را خودمان اختراع کنیم بعد ندانیم چه چیزی برایش خوب است چه چیزی بد؟ تا حالا دیدید یک نفر یک وسیله برقی اختراع کند بعد هم روی جعبه به افراد توصیه کند هرروز آب بریزید داخلش؟ و بعد یک مدت هم وسیله بسوزد؟! وقتی وسیله برقی که آب برایش ضرر دارد میخریم روی جعبه اش میزند لطفا آب داخل دستگاه نشود ،چرا؟ چونکه سازنده دستگاه نگران است نکند دستگاه خراب شود، حال آیا به نظرشما خداوند کمتر از یک مخترع وسیله برقی نگران سلامتی روح و روان انسانهاست؟ و آیا می آید دستوری بدهد که با فطرت بندگانش سازگار نباشد و آنان را دچار مشکل کند؟!
قطعا هرگز خداوند انسانها را به چیزی امر نمیکند که در توانشان نباشد! پس اگر گفته مردانی که عدالت دارند میتوانند چند همسر بگیرند یعنی خداوند هم کامل زنان را میشناخته وهم مردان را و میدانسته این امر با فطرت هردو سازگار است و به نفع آنان است، حال اینکه یک عده از آقایان عدالت ندارند و یا از این حکم سوءاستفاده میشودو یا فرهنگ و اجتماع زنان را به گونه ای بار آورده که احساس کنند این حکم الهی مخالف فطرت آنان است بحث دیگری است ،
شبـنم;681581 نوشت:
اید برای رضای خدا شما چنین حکمی رو بپسندی ولی هیچ وقت از داشتن هوو خوشحال نمیشی و همیشه هم ته دلت از اینکه همسری متعلق به خود نداری احساس افسوس میکنی ولی نمیخوای بیان کنی چون میترسی برخلاف حکم خدا حرف بزنی خیلی خوبه چنین دیدی داری ولی دیگه واقعیت رو پنهان نکن واقعیت مشخصه از ابتدای تاریخ تاکنون هیچ زنی از هوو داشتن لذت نبرده در فطرت و ذات هیچ زنی مسئله ای تنفرآمیزتر از هوو وجود نداشته و نداره
برای چه فکر میکنید فرض اگر زمانی همسر آینده بنده رفت و همسر دیگری گرفت بنده احساس میکنم دیگر متعلق به خودم نیست و احساس افسوس میکنم؟! مگر یک مرد نمیتواند برای چند نفر باشد و چند نفر را دوست بدارد و از چند نفر حمایت کند؟ اگر مردی نتواند و نخواهد این بحثش جداست، ولی فرض اگر همسر آینده بنده گفتند من میتوانم علاوه بر شما تکیه گاه و حامی یک خانم دیگر هم باشم و یک زن دیگر هم گرفت این یعنی همسرم دیگر متعلق به من نیست؟! پس با این حساب پدر و مادرانی که بیشتر از یک فرزند دارند در واقع یکی از فرزندان پدرو مادر دارند و بقیه یتیم هستند!!! چونکه بنا به جمله شما وقتی فرزند دوم آمد پدر و مادر دیگر متعلق به فرزند اول نیستند!!
از طرفی در این دنیا هیچ چیزی کامل متعلق به ما نیست و همه این دنیا امانت است و ما نمیتوانیم حس مالکیت به چیزی داشته باشیم! بنده فرض بیایم و حس مالکیت به شوهر آینده ام پیدا کنم و بگویم فقط باید برای خودم باشد، و اجازه ندهم (درصورت داشتن شرط عدالت و شرایط لازم) زن دیگری بگیرد آیا میتوانم اورا تا آخر عمر برای خودم نگه دارم؟ اگر زد و خدایی نکرده خداوند اورا از این دنیا برد چه؟ آنوقت چکار میکنم؟ میتوانم معترض شوم همسر خودم بود چرا بردیش؟!! اینکه ما عاشقانه عزیزترین کسان در زندگیمان را دوست داشته باشیم خوب است اما نباید دلبسته و وابسته آنان شویم !! تا حدی که اگر خواستند آن را از ما بگیرند در برابر خداوند هم بایستیم!! پس وقتی شوهر یک خانم ازدواج مجدد میکند فقط وظایفش بیشتر شده و باید تکالیفش را قسمت کند ، اینجا زن باید گذشت کند مانند کسی که یک نان دارد و تنهاست ،حالا دونفر دیگر هم میرسند، قطعا اینجا این فرد نان کمتری میخورد نسبت به وقتی که تنها بود اما اینگونه نیست که اصلا نان نخورد! در عوض چون از حق خودش به دیگری بخشیده خداوند از عشق و معرفت خودش سیرابش میکندو به روح و جانش آرامش خاصی میبخشد و زیبایی هایی از خودش را نشانش میدهد
ببنید خواهر خوبم از اول تاریخ تا کنون همه ما بندگان در حال امتحانیم، و چیزی داریم به نام نفس! گاهی نفس ما چیزی را دوست دارد و آن را هم حق جلوه میدهد در حالی که ما باید با آن مقابله کنیم، حسادت در وجود زنان بیشتر است چونکه وقتی ازدواج میکنند تمام وجودشان همسرشان میشود ، اما اینگونه نیست که نتوانند با این حسادت مقابله کنند!!
ما گاهی مسیر را فراموش میکنیم! ما برای چه میخواهیم ازدواج کنیم؟ برای چه میخواهیم شوهر داشته باشم؟ فرزند داشته باشیم؟ اینکه شوهرمان عاشقانه مارا دوست داشته باشد و عاشقانه زندگی کینم؟ همین؟! یا اینکه نه اینها تماما وسیله ای هستند تا به عشق الهی برسیم و مسر برایمان راحت تر شود؟! اگر محبت به شوهر سفارش شده به خاطر این است که رضای خداوند را به دنبال دارد! حال اگر رضای خداوند به این باشد که شوهر خانم همسر دیگری بگیرد به نظرتان این خانم باید از این موضوع خوشحال باشد یاناراحت؟ اصلا تصور اینکه خداوند الان چقدر رضایت دارد چنان شوقی در وجود زن ایجاد میکند که قابل وصف نیست مانند مادری که فرزندش را به جبهه میفرستد تا اسلام پایدار بماند و رضای خداوند حاصل گردد
آیا این حس که یک زن دیگر نیز میتواند با کمی از خودگذشتگی ما صاحب همسر شود و از نعمات متاهلی بهره مند شود حس خوشایندی نیست؟!
وقت كنم حتماً تمام نظرات دوستان رو مي خونم
من هم فقط نظرم رو مي گم: بهترين كار اينه اگه مردي حالا به هر دليلي ميخواد با شخص ديگر ازدواج كنه
بگه به همسرش و جدا بشن (چون هيچ خانومي اين مسئله رو نمي پذيره يا اقليت هستن-اون اقليت هم فقط بخاطر باور هاي ديني مي گن)
به نظرتان اگر مخالف فطرت زنان است پس چرا خداوند اجازه داده است؟
خداوند که نگفته همه برید بدون استثناء چند همسر بگیرید هر چقدر میخواهید متعه کنید
ثانیا استدلال هایی بیان کردند که این احکام مربوط به شرایط و زمان خاصی بوده بخصوص در زمان جنگ ها که تعداد مردان بیشتری کشته شدند و خانواده ها بی سرپرست شدند
هرچند هیچ یک از این استدلال و دلایل که ارائه شده توجیه پذیر نیست
ثالثا خیلی از احکام به مرور زمان قابلیت اجرایی ندارند مثل حکم بردگی و کنیزی
و .....
یارب;681642 نوشت:
برای چه فکر میکنید فرض اگر زمانی همسر آینده بنده رفت و همسر دیگری گرفت بنده احساس میکنم دیگر متعلق به خودم نیست و احساس افسوس میکنم؟! مگر یک مرد نمیتواند برای چند نفر باشد و چند نفر را دوست بدارد و از چند نفر حمایت کند؟ اگر مردی نتواند و نخواهد این بحثش جداست، ولی فرض اگر همسر آینده بنده گفتند من میتوانم علاوه بر شما تکیه گاه حامی یک نفر دیگر هم باشم و یک زن دیگر هم گرفت این یعنی همسرم دیگر متعلق به من نیست؟! پس با این حساب پدر و مادرانی که بیشتر از یک فرزند دارند در واقع یکی از فرزندان پدرو مادر دارند و بقیه یتیم هستند!!! چونکه بنا به جمله شما وقتی فرزند دوم آمد پدر و مادر دیگر متعلق به فرزند اول نیستند!!
آخه این چه قیاسی است که شما میکنید !!!!!
تعداد فرزند و تعداد همسران شوهر چه ربطی به هم دارند !!!!
تعداد زیاد فرزند رو هر دو ( زن و شوهر ) تصمیم می گیرند بیشتر باشه هر دو رضایت قلبی دارند
فرزندان خانواده ثمره زندگی زناشویی هستند اخه هوو ثمره زندگی زناشوییه؟؟؟؟؟؟؟ هوو داشتن آرزوی قلبی زنان است ؟؟؟؟
چرا همش سعی میکنی حقیقت رو وارونه جلوه بدی
شما یه خانم هستی بیا حرف دلت رو بزن بگو از صمیم قلب خوشحال میشم همسرم زن دیگه ایی بگیره
کنجکاو بی گناه;681600 نوشت:
ادعای بزرگی کردی که دین با فطرت سازگار نیست
من ادعا نکردم واقعا اگه دین اینجوری باشه با فطرت سازگار نیست و عقل بشر بهتر از دین عمل کرده
اما برای صلوات ها خوبه یه دور حرف دوستات رو بخونی بعضی وقتها اصلا حرف مهمی نمیزنن میری صلوات میزنی در ضمن برای خودتون گفتم اینجور بهتره
دیگه خود دانی میخوای برو از صبح تاشب هر کسی صحبتی کرد روش صلوات بزن
اما سوال من اینجاست که همه از شهرت و انصاف و عدالت و جوانمردی امام علی می دانیم. اما اگر اشتباه نکرده باشم امام علی با فاطمه ازدواج کردند و تا زمانی که حضرت فاطمه وفات نکرده بودند اما علی متعه و یا همسر دومی رو برنگزیده بودند. خب ایا این به این خاطر نبوده که به هر حال حضرت فاطمه که البته معصوم بودند به هر حال یک بانو نیز بودند و حضرت علی به خاطر اینکه شدیدا حضرت فاطمه را دوست می داشت و دختر پیامبر بودند اقدام به متعه و ازدواج مجدد نکرد؟ ایا این به این معنا نیست که حضرت علی می دانند که چنین حسادتی در زنان واقعا وجود دارد و علی رغم اینکه قران این اجازه رو به مرد ها داده ولی به خاطر حضرت فاطمه نخواستند تجدید فراش کنند؟ من هدفم از طرح این سوال حاشیه پراکنی نیست
البته این سوال خیلی از ماها بوده
و جواب هایی که دادند اول اینکه حضرت خودشون تمایل نداشتند همسر دیگری اختیار کنند اون هم در زمانی که مرتب از تعداد مردان مسلمان بخصوص در جنگ های صدر اسلام کاسته میشد و به تعداد زنان بیوه اضافه و با توجه به فطرتی بودن این حکم وظیفه ایجاب میکرد حتما مردان تعدد اختیار کنند ولی مثل اینکه حضرت علی که از هر شخصی به اجرای احکام الهی سزاواترتر بودند سراغ این حکم نرفته
دومین جواب = شان و منزلت حضرت زهرا و حضرت خدیجه برتر از زنان دیگر است پس امام علی و پیامبر نمی تونستند زن دیگه ایی اختیار کنند و بتونن عدالت رو به طور شایسته ایی برقرار کنند یعنی جوابی دادند که آدم میمونه چی بگه یعنی زنان دیگه شان و منزلت ندارند ؟ یعنی پیامبر و حضرت علی توانایی برقراری عدالت رو مابین همسرانشان نداشتند؟ یعنی حضرت خدیجه و حضرت زهرا که سرور زنان عالم هستند نمی تونستند با مسئله هوو کنار بیایند ولی زنان دیگه همه جهت رسیدن به کمال الهی و البته وظیفه خطیرشون میتونن وجود زنان دیگه رو تحمل کنن ؟
راستش یک سوالی دارم و چون بی ارتباط با این بخش نبود دیگه برای این موضوع تاپیک باز نکردم. و دو اینکه کلا زمان رسیدگی به سوالات و ارجاع اون زمان زیادی می برد. اما چون سوالی که می پرسم یک مقدار شاید حساسیت خاصی رو داشته باشه ممنون میشم که فقط کارشناس این موضوع پاسخ بده و بقیه دوستان پاسخی رو ندهند. هدف من هم از این سوال ایجاد حاشیه نیست و چون ارتباط با این موضوع داره اون رو مطرح می کنم. من فکر می کنم همگی قبول داریم که در زن ها نوعی حسادت در این موارد صیغه و چند همسری وجود داره. خب قران هم می دانیم به شرط رعایت عدالت این کار رو نفی نکرده است. و باز می دانیم چند همسری اگر درست اجرا بشه واقعا سازنده است. اما سوال من اینجاست که همه از شهرت و انصاف و عدالت و جوانمردی امام علی می دانیم. اما اگر اشتباه نکرده باشم امام علی با فاطمه ازدواج کردند و تا زمانی که حضرت فاطمه وفات نکرده بودند اما علی متعه و یا همسر دومی رو برنگزیده بودند. خب ایا این به این خاطر نبوده که به هر حال حضرت فاطمه که البته معصوم بودند به هر حال یک بانو نیز بودند و حضرت علی به خاطر اینکه شدیدا حضرت فاطمه را دوست می داشت و دختر پیامبر بودند اقدام به متعه و ازدواج مجدد نکرد؟ ایا این به این معنا نیست که حضرت علی می دانند که چنین حسادتی در زنان واقعا وجود دارد و علی رغم اینکه قران این اجازه رو به مرد ها داده ولی به خاطر حضرت فاطمه نخواستند تجدید فراش کنند؟ من هدفم از طرح این سوال حاشیه پراکنی نیست و سوالی است که پیش امده برای من. ممنون.
سلام علیکم:Gol:
پاسخ سؤال شما در پست شماره 75 توسط کاربر محترم (علی آقا) داده شده که مورد تأیید می باشد. موفق باشید ...:Gol:
اگه قبول كردن چند همسري مرد، در ذات زنان هست
تا حالا ديد كه يك خانوم زيبا و ثروتمند (كه مشكلي براي تأمين هزينه ي زندگي خودش نداره) و فرصت ازدواج با پسر مجرد رو هم داره
بياد و بشه همسر دوم، سوم يا چهارم يك مردي؟!
اگه ذاتي باشه بايد اينجور چيزها به تعداد زياد باشه ولي نيست
زمان هاي قديم هم همچين موردي نبوده تقريباً
چرا بايد اينطور باشه؟
هنوز همه ي نظرات دوستان رو نخوندم
معذرت ميخوام اگه تكراري هست!
پاسخ سؤال شما در پست شماره 75 توسط کاربر محترم (علی آقا) داده شده که مورد تأیید می باشد. موفق باشید ...
ایشان نوشتند شاید و شاید حضرت نمی تونسته شرایط عدالت را آنطوری که باید و شایسته بود رعایت میکردند و زمینه حسادت دیگر زنان فراهم میشد
مگر نه اینکه میگید برای چند همسری تنها رعایت همخوابگی لازم است و اینکه رعایت عدالت در تمایل قلبی نیاز نیست رعایت همخوابگی سخت نیست دوست داشتن زن دیگری هم که اصلا جزء موارد عدالت نیست
و اینکه متناسب شان هر همسر باید با او رفتار میشد خوب خانمی که قرار بوده هووی این بانوان شوند خوب به شان و منزلت آنان واقف بوده اند بخصوص در آن زمان که تعدد هم رواج داشته پس از این لحاظ مشکلی پیش نمی آمد
با این شایدها که آدم به جواب نمیرسه ما هم میتونیم هزار تا شاید بگیم
شاید حضرت زهرا و حضرت خدیجه اجازه تعدد رو به همسرانشان نداده اند ؟
شاید حضرت علی بخاطر این که می دانست حضرت زهرا ناراحت میشد سراغ تعدد نرفته است؟
شاید درخواستی بوده ولی با مخالفت این بانوان ازدواجی صورت نگرفته و .....................
ثانیا استدلال هایی بیان کردند که این احکام مربوط به شرایط و زمان خاصی بوده بخصوص در زمان جنگ ها که تعداد مردان بیشتری کشته شدند و خانواده ها بی سرپرست شدند
هرچند هیچ یک از این استدلال و دلایل که ارائه شده توجیه پذیر نیست
ثالثا خیلی از احکام به مرور زمان قابلیت اجرایی ندارند مثل حکم بردگی و کنیزی
و .....
سلام مجدد:Gol:
دلایل و حکمتها و فوایدی که در باب فلسفه چند همسری در پستهای متعدد بیان شد خصوصاً در پست 119 و 120 بصورت جامع گردآوری نمودیم، به تنهایی می تواند برای هر فرد مؤمن بصیر و صاحب اندیشه ای کافی و قابل قبول باشد اگر مخالفتی با نظرات و دیدگاه های ارائه شده که عمدتاً مبتنی بر حکم عقل و شرع بود دارید می توانید نپذیرید اما مجدداً بحث را به عقب برنگردانید و از تکرار مباحث پیش گفته بپرهیزید.
بهتر است قضاوت را به عهده مخاطبان عزیز بگذاریم ...
بنا به وعده ای که داده بودیم و بدلایلی که عرض شد فرصت بستن تایپیک فرا رسیده، از تلاش و مساعی و مشارکت مجدانه همه دوستان در پیشبرد بحث، کمال تشکر را داریم.
ان شاء الله در فرصت مناسب مباحث را جمعبندی خواهیم کرد.
سلام و ادب و تشکر از مشارکت همه دوستان و کاربران عزیز:Gol:
سؤال: آیا حکم تعدد زوجات با فطرت انسانی مغایر است؟
پاسخ: بعون الله تعالی جمعبندی بحث "ازدواج مجدد آقایان و فطرت خانمها" را با ذکر نکاتی تقدیم می کنیم:
تلاش ما در این تایپیک بر مدار 4 زاویه می چرخد: 1. بررسی جواز و تشریع مسأله تعدد زوجات و ازدواج موقت از طرف شارع مقدس. 2. بررسی این مطلب که همه احکام الهی بر مبنای مصالح و حکمتهایی از طرف شارع حکیم تشریع شده است. 3. بررسی عوامل مخالفت برخی افراد اعم از زنان و مردان با این حکم و سنت الهی. و 4. عدم مخالفت احکام و سنن الهی از جمله مسأله مورد بحث با فطرت انسانی.
اول. هیچیک از احکام دینی و الهی با فطرت انسانی در تعارض و تضاد نیست بلکه دقیقاً منطبق و سازگار با آن است چون هر دوی آنها یکی به نحو تکوین (فطرت) و دیگری بنحو تشریع (احکام) از یک منبع، یعنی شارع حکیم صادر شده است. اما دلیل عمده ی مخالفت اکثر مردم با این سنت و حکم الهی، ریشه در مواردی است که در ادامه ذکر می کنیم:
عدم توجه عمیق به حکمتهای نهفته در احکام و دستورات شرع مقدس و نیز عدم آشنائی با فواید و برکات بیشمار این سنت الهی و نبوی در پیشگیری از فساد و تباهی فرد و جامعه.
عدم تبیین دقیق مسأله توسط کارگزاران و متولیان فرهنگ دینی و عمومی و فقدان یک فرهنگ ریشه دار پیرامون آن که موجب شده نگاه ها به آن عمدتاً منفی باشد.
طرح عامیانه، غیراصولی و کوچه بازاری آن توسط افراد غیرکارشناس در محاورات و گفتگوهای فی مابین که موجب شده عموماً بویژه خانومها چهره ی آن را زشت و ناشی از بوالهوسی مردان بدانند.
فقدان آشنائی و درک درست نسبت به آموزه های دینی و نیز عدم وجود تربیت صحیح دینی و نگاه کمال جویانه به دستورات دین، موجب شده بجای آنکه با پذیرش این دستورات و احکام، زمینه تعالی و کمال خود و جامعه را فراهم آوریم خواست و منویات خود را بر این احکام ترجیح می دهیم.
فقدان تبیین یک روش و ساز و کار اصولی برای روشمند کردن و منطقی کردن این مسأله و عدم وجود تبلیغ و ترویج عالمانه ی جوانب مختلف این مسأله اعم از فواید و احیاناً تبعات سوء افراط گرایی در آن توسط عالمان و متولیان امر فرهنگ جامعه.
عدم تعهد برخی مردان و افراط و زیاده روی توأم با بوالهوسی ایشان در این مسأله و نیز گزارشات و تبعات سوء ورود و افراط مردان در این وادی که در سطح جامعه دهان به دهان می چرخد، نوعی خوف و ترس نسبتاً منطقی را بویژه در جامعه زنان ایجاد کرده است.
وجود نسبی روحیه ی خودبینی در عموم مردم به تشکیک مراتب نیز در بروز این مخالفتها مؤثر است زیرا زنان در این مسأله بدون توجه به منافع و آثار اجتماعی این حکم و سنت الهی تنها به منافع خویش توجه دارند و مردان نیز اگر متعهد نباشند و یا احیاناً افراط کنند تنها خواست و منافع خودشان را در این حکم و سنت الهی جستجو می کنند.
دوم. بعلاوه اگر فطرت انسانها توسط عواملی که در ادامه بیان می کنیم غبارآلود نشده باشد و بجای نورانیت و برخورداری از معرفت فطری گرفتار حُجُب و تاریکیها نباشد هیچ تضادی بین احکام الهی و فطرت نیست. از جمله عوامل این غبارآلودگی می توان به: 1. غرور علمی. 2. گناهان. 3. رفاقت با شیطان. 4. تأثیرپذیری از محیط و جامعه فاسد. 5. ترس بی مورد از تهدیدها. 6. تبلیغات باطل و تهاجم فرهنگی. 7. هوای نفس و دخالت دادن منافع شخصی در حکم خدا. 8. تقلید کورکورانه از غرب و ...
سوم. بر خلاف برخی تصورات غلط، اقدام مرد به ازدواج مجدد اعم از دائم و موقت که توسط شارع مقدس بنا به حکمت بالغه و بنا به مصالحی تشریع گشته در هیچ صورتی خیانت به زن اول نیست. حتی تلاش مرد برای مخفی نگه داشتن این امر از زن اول مادامیکه به ادای وظایف مادی، معنوی و عاطفی اش در قبال همسر اول پایبند است نیز از دایره خیانت خارج است. بعبارتی خیانت از زمانی آغاز می شود که مرد جانب عدالت را رعایت نکرده و حقوق همسر اول را نادیده بگیرد.
چهارم. ناگفته نماند در این قبیل مسائل، زنان نیز از دایره منطق و توجه به رعایت حد و حدود شرع خارج شده و با بداخلاقی و رفتارهایی تند و زننده آستانه تحمل مردانشان را به نقطه ی صفر رسانده و به تبعات بداخلاقی ها و بدرفتاری های همسرانشان دامن می زنند. در حالیکه در بسیاری موارد اگر به علت و ریشه این تمایل و گرایش همسرانشان در اختیار ازدواج مجدد توجه کنند پی خواهند برد که معمولاً قصور و کوتاهی ایشان در انجام وظایفشان در قبال همسر و عدم توجه به نیازهای جنسی، عاطفی و معنوی همسر، چنین رویکردی را دامن زده است.
پنجم. مضافاً اینکه بی توجهی به آثار و برکات اجتماعی احکام و دستورات دین (نظیر آثار و برکات این مسأله) و عدم تربیت صحیح دینی موجب می شود در مواجهه با چنین مسائلی که داخل و با اجازه شرع مقدس است معمولاً ناشکیبا و نابردبار بوده و روحیه ای شکننده داشته باشند. و این در حالی است که متأسفانه در موارد بسیاری خانواده ها اعم از والدین و همسران، علیرغم اینکه از ارتباطات نامشروع فرزندان و یا همسرانشان با زنان و دختران نامحرم آگاهی دارند یا بطور کلی بی تفاوت بوده و یا تنها به تذکر زبانی و اظهار ناراحتی صرف بسنده می کنند و هیچ اقدام و رفتاری عملی برای اصلاح و خلاصی فرزندان و همسرانشان از پدیده شوم و نامبارک ارتباطات حرام و زناآلود بکار نمی گیرند.
ششم. همه این مشکلات از عدم خودشناسی و خداشناسی و تفقه در دین و عدم تلاش برای خودسازی ناشی می شود و فرد و جامعه به راهی گام می گذارد که جز تبعیت شیطان و هوای نفس دستاویزی ندارد. راه برون رفت از این وضعیت آشفته و نگران کننده، بازگشت به خویشتن و شناخت ارزش و حقیقت خود و ارزش خوبیها و فضیلت هاست و این سلوک، جز از راه دل سپردن به آموزه های وحیانی قرآن و اهل بیت (ع) میسر نیست.
هفتم. با رجوع به تاریخ مشاهده می کنیم بدعت در نهی از سنت الهی و نبوی متعه و ازدواج موقت توسط خلیفه دوم ایجاد شد.(1) در حالیکه بحث ازدواج موقت علاوه بر نص صریح قرآنی در روایات نبوی و اهل بیت (ع) سفارش شده است. در خصوص ازدواج با چهار زن هم نصوص دینی بیانگر جواز آن هستند که هر کدام شرایط خاص خودشان را دارند که در فقه الشریعه به آن پرداخته شده است و اصولاً در این باب اختلاف کمتری بین شیعه و سنی وجود دارد. درباره چرایی مخالفت خلیفه دوم با این حکم؛ مطالبی بیان شده است.(2)
ادامه دارد ...:Gol:
پاورقی______________________________________ _____________________
1. الحمیدی، محمد بن فتوح، الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، تحقیق، د. علی حسین البواب، ج 2، ص 295، بیروت، دار النشر، دار ابن حزم، 1423 ق.
2. رجوع شود به پست شماره 50.
هشتم. تلاش ما در این بحث، بر این منوال نیست که مردان را بدون توجه به شرایط مسأله به تعدد زوجات و یا ازدواج موقت تشویق کنیم، بلکه توصیه ما ضرورت ایجاد زمینه های لازم و فرهنگ سازی این سنت الهی و نبوی است تا در این وانفسای آخرالزمان که از در و دیوار گناه و فساد می بارد و روابط نامشروع با نامحران بیداد می کند، با روی آوردن جامعه (جوانان و مردان) ما به این سنت الهی تا حدود زیادی جامعه ما از فساد و تباهی بیمه شود.
نهم. مسأله تعدد زوجات و ازدواج موقت گرچه در نگاه اول مستحب است، اما در شرایطی که امکان ازدواج دائم نبوده و خوف و خطر افتادن در گناه وجود دارد می شود واجب. فلذا اگر به آنچه در دفاع از این سنت الهی می گوییم واقعاً معتقد بوده و انسان متشرعی باشیم باید در مواجهه خود ما با این مسأله بدور از احساسات، قضاوت منطقی و شرعی داشته باشیم نه آنکه چون مسأله برای خود ما و یا ناموس ما پیشامد کرده، به مخالفت با این حکم و سنت الهی بپردازیم.
دهم. چنانکه گفتیم چند همسری بنا به نیاز طبیعتی و سرشتی مرد تشریع شده و البته مستحب است و این یعنی ارائه راهکاری پیشنهادی البته برای کسانی که شرایط آن را دارند. ضمن آنکه روانشناسان و فیلسوفان اجتماعی غرب نیز بر این عقیده اند که مرد چند همسری آفریده شده و تک همسری بر خلاف طبیعت اوست.(رجوع کنید به پست شماره 72) این مطلب نیز تأییدی بر مطلب ماست.
یازدهم. تمسک به تک همسری آدم و قرار دادن آن بعنوان دلیلی بر مخالفت چند همسری و مسأله ازدواج موقت با فطرت نارساست، بدون شک می دانید که شرایع الهی(دین) از آدم تا خاتم یک سیر تکاملی داشته اند در مثل بمثابه سطوح مختلف آموزشی از ابتدایی تا مدارج عالیه بوده، فلذا خداوند بسیاری از احکام شریعت را به اقتضاء ظرفیت و استعداد بشری و دیگر شرایط و اقتضاءات به مرور زمان و وابسته با این امور تشریع نموده، فلذا تشریع حکم و سنت تعدد زوجات (4 همسری و ازدواج موقت) بر اساس همین قاعده بوده، از این رو مؤانست و مطابقت همه احکام الهی تشریع شده از طرف حکیم چه اولیه و چه ثانویه قطع مسلم کاملاً منطبق با فطرتهای بشری است.
دوازدهم. حکم و دستور خداوند حکیم تأکید بر ازدواج است که این حکم به دو صورت ازدواج دائمی و موقت تشریع شده نه اینکه تأکید فقط، بر ازدواج دائم باشد. البته از حیث درجه و رتبه اولویت با ازدواج دائم است. فلذا ازدواج به معنا هو ازدواج، فطری است و در این مسأله تفاوتی بین حکم ازدواج دائم و موقت نیست. شاید تنها تفاوتی که بتوان یافت تفاوت مرتبتی و منزلتی بین آندو باشد. بر این مبنا هر دو گونه ازدواج صحیح و مطابق فطرت است.
سیزدهم. چنانکه گفتیم از لحاظ رتبه و درجه اولویت و تصریح و تأکید با ازدواج دائم است و در شرایطی که این امر ممکن نبوده و یا ضرورتهای دیگری پیش آید مانند سفرهای طولانی، عدم تمکین همسر بدلایل مختلف و یا خوف و خطر به گناه افتادن و یا برخی ضرورتهای اجتماعی نظیر مشکلات حاد جمعیتی، افزونی تعداد زنان و دختران نسبت به مردان، شرایط خاصی که تأثیر مستقیم بر کاهش جمعیت مردان دارد، قوی بودن قدرت جنسی در برخی افراد و نظائر آن ... ازدواج مجدد با رعایت عدالت بین همسران و ازدواج موقت با رعایت اعتدال و پرهیز از افراط گری در این مسأله بلااشکال است.
چهاردهم. از آنجاییکه فلسفه خلقت انسان، کمال جویی و تقرب به خداست و پرداختن به امور مادی و توجه و تمکین بیش از اندازه شهوات و خواهشهای نفسانی، انسان را از مدار بندگی و قرب الهی دور می سازد فلذا باید عمده ی اهتمام انسان بر توجه به خویشتن خویش و اکتساب فضائل و ارتقاء معنویات باشد و با کف نفس و تقوا و خویشتن داری خود را از افتادن در دامهای نفس و شیطان که ما را به افراط و تفریط فرا می خوانند به خدای مهربان پناه ببریم.
پانزدهم. ضمن آنکه این وادی، گرچه وادی مشروعی است و بنا به مصالح حکیمانه خدای حکیم تشریع شده و البته باید در جای خودش باشد و برای ایمنی جامعه از گناه و فساد در بطن و متن جامعه نهادینه و فرهنگ سازی شود اما راهی است پر پیچ و خم و ناهموار با گردنه های صعب العبور که هر کسی را توان راه پیمودن در این وادی نیست و بر اساس گزارشات و مشاهدات عینی بسیاری که پیرامون خود مشاهده می کنیم، عموماً کسانیکه وارد این وادی شده اند دچار افراط گری و بوالهوسی شده و از لغزش و سقوط و بی عدالتی در حق اطرافیان خود ایمن نمانده اند.
شانزدهم. توجه به حکمتها، فواید و ضرورتهای چند همسری و حکم ازدواج موقت، انطباق آن با فطرت آدمی را روشن می سازد. بناى اسلام بر عدم سخت گيرى در زندگى انسانهاست و خداوند دوست دارد بندگانش از نعمتهاى خلق شده، استفاده كنند. چرا كفار و غربى ها بتوانند غرايز خويش را از راههاى گوناگون حرام ارضاء نمايند؛ ولى براى مؤمنين هيچ راه حلالى وجود نداشته باشد؟ بعلاوه شهوت مردان، تهاجمى است و شهوت زنان انفعالى؛ از اين رو، زن با داشتن يك شوهر، به گناه نمى افتد؛ ولى ممكن است مرد با داشتن يك زن، به گناه بيفتد. ضمن آنکه در بسيارى از مواقع، تعدد زوجات براى زن اول، منافع فراوانى دارد؛ يعنى علاوه بر اين كه شوهر او از آلوده شدن به گناه حفظ مى شود، از تحميل خواسته هاى مرد به زن اول، در شرايطى كه براى زن اول هم زيستى با مرد موقتاً مشكل باشد، جلوگيرى مى كند. زن بايد فكر كند كه تجويز تعدد زوجات، فقط به ضرر او و به نفع زنان بى سرپرست نيست؛ زيرا همان زنان نيز روزى سرپرست داشتند و چه بسا همين زن خداى ناكرده، در آينده دچار همان درد گردد.
هفدهم. مضافاً اینکه خداوند، خداى همه زنهاست؛ نه فقط خداى زنانى كه موفق به ازدواج شده اند. زنانى در جامعه هستند كه به دليل فقر يا قيافه يا بيوه بودن و نظائر آن ... كسى به عنوان همسر اول، به سراغ آنها نمى رود و در نتيجه، تشريع اين حكم در مرحله اول به نفع جمع زیادی از زنان است و اين كه گفته مى شود كه تعدد همسر، ظلم به زن است، سخن درستى نيست؛ زيرا منع آن، ظلم به گروه ديگرى از زنان است و از طرفى، شرط ازدواج مجدد، رعايت عدالت نسبت به همسر اول است و اين شرط، مسئله ظلم را به طور كلى منتفى مى كند.
هجدهم. بدون شک، هرگز خداوند انسانها را به چیزی امر نمیکند که در توانشان نباشد! پس اگر اجازه داده مردانی که عدالت دارند میتوانند چند همسر برگزینند یعنی خداوند هم زنان را کاملاً میشناخته وهم مردان را و میدانسته این امر هم با فطرت هردو سازگار است و هم به نفع ایشان است، حال اینکه عده ای از آقایان عدالت ندارند و یا از این حکم سوءاستفاده میشود و یا فرهنگ و اجتماع و برخی شرایط، زنان را به گونه ای بار آورده که احساس کنند این حکم الهی مخالف فطرت آنان است بحث دیگری است.
نتیجه ای که از کل بحث گرفته می شود، اینکه نه تنها هیچ تضاد و تعارضی بین فطرت انسانی با احکام الهی از جمله حکم تعدد زوجات و ازدواج موقت، مشاهده نمی شود بلکه بنحو کلی مطابقت و عینیت نیز ملحوظ است.
استفتا کنیم قبول
زن مرید یه مرجع هست و مرد مرید یکی
مرجع مرد میگوید در هر حالتی ازاد هستید و مرجع زن شرایط خاص را میداند!!
حالا تکلیف ؟
سلام مجدد و تشکر از همه دوستان:Gol:
بنظر بنده بحث ها در پست های اخیر دارد رنگ و بوی تکرار و گاه خارج شدن از فضای اصلی بحث و نیز توأم با ناراحتی و گاه توهین می گیرد. فلذا از آنجاییکه در این موضوع نسبتاً بحث خوبی صورت گرفت و مطالب زیادی (کلی و جزئی) پیرامون موضوع تایپیک گفتمان شد، ان شاء الله در اولین فرصت، تایپیک را خواهیم بست تا در در زمان مقتضی جمعبندی کنیم.
از مشارکت همه دوستان کمال تشکر را دارم. ملتمس دعا:Gol:
با سلام بازم این بحث تعدد زوجات به نحوی تو اسک دین باز شد!!
متعه که برای افراد ازدواج کرده نیست بزای مجردها با شرایط خواص هست.
اما تعدد زوجات هست، آهای دختر خانمی که طلاق رو به ازدواج مجدد همسرت ترجیح می دی شما عواقب طلاق رو نمی فهمی انشالله هیچ وقت برای هیچ کس پیش نیاد.
در ضمن من تابع نظر اسلام هستم اگر امام زمان علیه السلام تشریف بیارن خدای نکرده بر خلاف نظر اسلام حرف بزنن و بفرماین زنان شوهر دار آزادن ازذواج مجدد بکنن من یکی با جان و دل قبول می کنم انشالله.
ما که محب اهل بیت هستیم حرف ایشان برایمان باید حجت باشد،وای به حال شما خانم ها که با حکم خدا مخالفت می کنید
400
سلام عزیز
خوش آمدید اگر مطالب پستهای قبلی را مطالعه کنید خواهید دید که مفصل بحث کردیم که تفاوتی ندارد متعه با شرایطش برای هر دو گروه هم جایز است. موفق باشید ...:Gol:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم استاد و رحمت خدا بر شما
ببخشید قبل از اینکه تاپیک را ببندید که جمعبندی کنید اگر ممکن است به این مشکل حقیر هم رسیدگی کنید که مرتبط با تاپیک است. پاسخ شما را خواندم ولی خیلی خوب نفهمیدم ... اگر بخواهید برای کسی که سواد درست و حسابی ندارد ساده توضیح بدهید (اصطلاحات نفسالأمر و مشابه انرا متوجه نمیشوم :Ghamgin:) دست آخر ریز احکام در فطرت هست یا خیر؟ اگر ممکن است اشکالات برداشتهایی که از قران و روایات در پست شمارهی ۱۰۰ کردم را بفرمایید ... :Gol:
به طور خاص بعد سؤالم این است که اگر نظرم در مورد فطرت درست باشد و این موارد جزئی در فطرت نیست (مثال ازدواج با دو خواهر را برای روشنتر شدن منظورم نوشتم) آنگاه صورت سؤال را نباید تغییر داد به تطابق این حکم با طبیعت و غرایز زن به جای سازگاری آن با فطرت او؟
با تشکر،
یا علی علیهالسلام
سلام. کارشناس عزیز ولی بنده هنوز جواب نگرفته ام.
متاسفانه بیشتر حرفها خارج از موضوع بود و کاربردی نبود.
من یک جستار استارت کردم که اگه به لطف خدا تایید شد، با هم ملاک عقل و شرع و غیرت و حسادت رو در اون بررسی کنیم ...... ( فقهای گذشته نظرات جالبی داشته اند )
سلام علیکم:Gol:
این اصطلاح مربوط به حکمت و فلسفه می باشد که به عینه در عرفان نیز مورد استفاده قرار گرفته است. درباره نفس الامر بين فلاسفه اختلاف است. به طور کلی در مورد نفس الامر چهار تعریف وجود دارد. پاره اى از حكما می گويند: نفس الامر عبارت از عقل فعال است. عده ای هم نفس الامر را همان نفس کلی دانسته اند. عده ای دیگر میگویند: نفس الامر عبارت از قلمرو ذات شی ء است، یعنی نفس الامر خود شی است. (کلمه «نفس» در این اصطلاح، به معنای «ذات» و واژه «أمر» در آن به معنای «شی» است) به نظر برخی از حکمای دیگر نیز نفس الامر يعنى عالمى كه روح و حقيقت عالم اجسام است.
اینکه گفتیم همه احکام شریعت اعم از کلیات و جزئیات احکام از یک حقیقت نفس الامری برخوردارند به این معناست که دارای روح واحدی هستند که همه آنها از سرچشمه ی علم و حکمت الهی نشأت می گیرند. فلذا احکام شریعت، ریشه در نظام حکیمانه الهی دارد. با این تعریف، می توان گفت: احکام الهی مطابق و سازگار با فطرت انسانی است نه اینکه بگوییم جزییات احکام خود فطرت و یا داخل در فطرت است.
موفق باشید ...:Gol:
سلام
بله،سنت های پیامبر که یکی یکی به فراموشی سپرده می شود در زمان حضرت مهدی احیا خواهد شد و یکی از اهداف اصلی قیام حضرت احیای سنت هایی است که در زمان رسول الله بوده و به مرور زمان از بین رفته و در ادعیه به این موارد اشاره شده است.
1. ...اللهم و صلّ علي وليّك المحيي سنّتك، القائم بأمرك، الداعي اليك الدليل عليك، حجّتك علي خلقك و خليفتك في أرضك و شاهدك علي عبادك... اللهم جدّد به ما امتحي (محي) من دينك، و أحي به ما بُدّل من كتابك، و أظهر به ما غُيّر من حُكمِك، حتي يعودَ دينُك به و علي يديه غضّاً جديداً خالصاً مخلصاً، لا شكّ فيه و لاشبهة معه و لاباطل عنده و لابدعة لديه. اللهمّ نوّر بنوره كل ظُلمة و هدّ بركنه كلّ بدعة، و اهدم بعزّه كل ضلالة[1]... .
در چند جمله پيش از اين مقطع از دعا بر پيامبر و آل پيامبر، امامان هدايت كننده و عالمان صادق و نيكوكاران پرهيزگار، كه ستونهاي دين خدا و اركان توحيد او و مفسّران وحي و حجتهاي خدا بر خلق او و جانشينان او در زمين او هستند درود ميفرستيم. سپس بر آخرين وليّ خدا كه احيا كنندة سنّت او و قائم به امر و فرمان او و دعوت كنندة به سوي او و راهنماي (مردم) به سوي او و حجتِ خدا بر خلق خدا و جانشين خدا در زمين خدا و گواه و شاهد خدا بر بندگان او است نيز درود ميفرستيم، و از او ميخواهيم كه آنچه از دين خدا محو و نابود شده به دست او تجديد گردد و آنچه از كتاب خدا (قرآن) تغيير داده شده و تحريف گشته بهدست او احيا گردد، و آنچه از احكام خدا دگرگون و پنهان شده آشكار گردد، تا اينكه دين خدا به وسيلة او و بر دستان او تازه و با طراوت شود به گونهاي كه از هر گونه شك و شبهه در آن خالص گردد، و هر گونه باطلي و بدعتي از ميان برداشته شود... خدايا با نور او تمام ظُلمتها را نوراني و با پشتوانه او هر گونه بدعتي را ويران ساز و با عزّت او هر گونه گمراهي را نابود گردان.
2. سلام الله الكامل التام الشامل العام، و صلواته الدائمة و بركاته القائمة التّامة علي حجّةالله و وليّه في أرضه و بلاده و خليفته علي خلقه و عباده، و سلالة النبوّة و بقيّة العترةِ و الصفوة، صاحب الزمان و مظهر الايمان و ملقّن (معلِن) أحكام القرآن، و مطهّر الارض و ناشِر العدلِ في الطولِ و العرض والحجة القائم المهدي الامام المنتظر المرضي (المرتضي) وابن الائمة الطاهرين الوصي بن الاوصياء المرضيين الهادي المعصوم ابن الائمة الهداة المعصومين... .[2]
سلام كامل و تمام خداي متعال، سلام فراگير و رحمت پيوسته و بركات پاينده و تمام بر حجّت خدا و وليّ او در زمين و در شهرهاي آن، و بر خليفه (و جانشين) او بر خلق و بندگانش، و بر پاك فرزند نبوّت و باقيماندة عترت و برگزيدگان او، حضرت صاحب الزمان و آشكار كنندة ايمان و تعليم دهندة (يا اعلام كنندة) احكام قرآن، و پاك كنندة زمين از (ستم و طغيان) و ناشر (بنيان) عدل (احسان) در طول و عرض جهان، و حجتِ قائم (به حق)، هدايت شده، امام برگزيده خدا و مورد انتظار (حق جويان و حق پويان) فرزند امامان پاك (و معصوم و برگزيده شدگان معصوم هدايت كننده و فرزند امامان معصوم هدايت كنندة (خلق) به سوي حق.
3. در زيارت ويژة روز جمعه بر نور تابان خدا و چشم و ديدهبان او در ميان خلق او كه هدايت يافتگان به بركت راهنماييهاي او هدايت مييابند، سلام و درود ميفرستيم و سپس
ميگوييم كه اي مولاي ما، با تو و آل بيت تو به خدا نزديك ميشويم و انتظار تو و انتظار ظهور حق بر دستان تو را ميكشيم.
((...و انتظر ظهورك و ظهور الحق علي يديك...))
بنا بر اين، انتظار ظهور حق همان انتظار ظهور مهدي(ع) ميباشد و در انتظار حق،
عدل گستري و حق گستري نهفته است.
4. در دعاي افتتاح ميخوانيم:
((...اللهم أظهر به دينك و سنّة نبيّك حتّي لايستخفي بشيء من الحق مخافة أحد من الخلق...)).[3]
خدايا! دينت و سنّت پيامبرت را بوسيله او آشكار گردان تا اينكه تمام ابعاد حق آشكار گردد و هيچ بخشي يا بُعدي از حق به خاطر هيچيك از مخلوقات تو مخفي نماند يا اينكه مجبور باشد آنرا مخفي نگه دارد... .
در حقيقت در اين دعا خواستار نفي تمام زمينه هاي تقيه و ترس از آشكار شدن حق
ميباشيم، كه نشان دهندة فراهم آمدن تمام زمينههاي لازم براي شكوفايي حق و رشد انسان، و مطرح شدن تمام حقايق به گونهاي صريح و آشكار باشد.
5. در دعاي معروف ندبه ميگوييم:
اين بقيّة الله التي لاتخلو من العترة الهادية؟ أين المعدّ لقطع دابر الظلمة؟ أين المنتظر لإقامة الامت والعِوَج؟ أين المرتجي لإزالة الجورِ والعدوان؟ أين المدّخر لتجديد الفرائض والسنن؟ اين المتخيّر لإعادة الملّةِ والشريعة؟ أين المؤمّل لإحياء الكتاب وحدوده؟ أين محيي معالم الدين و أهله؟... يا ابن الآيات والبيّنات... يا ابن طه والمحكمات... يا ابن يس والذاريات... يا ابن الطور والعاديات... ليت شعري أين استقرت بك النوي... .[4]
كجا است آن باقيماندة حجتهاي الهي كه هيچگاه زمين از آنان خالي نميماند.
كجا است آن كسي كه براي ريشه كن كردن ستمگران آماده گرديده؟
كجا است آن كسي كه براي راست كردن كژيها همه در انتظار او هستند؟
كجا است آن كسي كه همه اميدوار ظهور او هستند تا ستم و طغيانگري را بر طرف سازد؟
كجا است آن كسي كه براي احياي فرائض (و ا حكام قرآن) و سنتهاي پيامبر(ع) ذخيره شده است؟
كجا است آن كسي كه براي برگرداندن ملت و شريعت ختمي مرتبت انتخاب شده است؟
كجا است آن كسي كه براي احياي قرآن و حدود الهي همه در آرزوي ظهور او هستند؟
كجا است آن زنده كنندة دين و اهل دين؟
... اي فرزند آيات روشن الهي... اي فرزند طه و آيات محكم الهي... اي فرزند يس و ذاريات... اي فرزند طور و عاديات... اي كاش ميدانستم كه كجايي و در چه نقطهاي از زمين رحل اقامت افكنده اي!
5. در دعاي عهد اينچنين ميخوانيم:
... فاظهر اللهم لنا وليّك وابن بنت نبيّك المسمّي باسم رسولك(ع) حتي لايظفر بشيء من الباطل إلاّ مزّقه ويحقّ الحق ويحقّقه. واجعله اللهم مفزعاً لمظلوم عبادك، و ناصراً لمن لايجد له ناصراً غيرك، و مجدّداً لما عُطّلَ من احكام كتابك، و مشيّداً لما وردِ من احكام دينِك و سنن نبيّك(ع)...
... پس اي خداي ما! وليّ خودت و فرزند دخت پيامبرت را كه هم نام رسول تو ميباشد، براي ما آشكار ساز تا اينكه تمام باطلها را پاره كند و حق را محقّق سازد. بار خدايا! او را پناهگاه ستمديدگان از بندگانت و ياور كساني كه جز تو ياوري ندارند قرار ده، و او را تجديد كننده و احيا كننده آنچه از احكام كتابت تعطيل شده قرار ده. و او را آباد كننده سنتهاي پيامبرت و برافراشته كننده پرچمهاي دينت قرار ده.
به اميد آن روزي كه شاهد ظهور حق و گسترش عدل الهي با پرچمداري يگانه فرزند ذخيره شده فاطمه دخت گرامي خاتم پيامبران باشيم و در زير لواي او، اجرا كنندة برنامههاي حق آنطور كه شايسته است باشيم.
پي نوشت ها
[1] . مفاتيح الجنان، باب اول، فصل چهارم، (صلوات روايت شده از امام زمان(ع) كه براي ابوالحسن ضراب در مكه ارائه شده است).
[2] . مفاتيح الجنان، باب اول، فصل هشتم، استغاثة به امام زمان(ع).
[3] . همان، باب دوم، فصل سوم، اعمال ويژة شبهاي ماه مبارك رمضان.
[4] . مفاتيح الجنان، باب سوم، فصل دهم، دعاي ندبه.
عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
أَفَمِنْ هَٰذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (النجم: ٥٩)
آیا از این سخن تعجّب میکنید؟
برای شما یکی دیگه باید گفت بسیار عجب ماشااله چه سرعت عملی داری باور کن تو یه زمینه ی دیگه انرژیت رو تلف میکردی ما یه ابن سینا داشتیم واقعا حیف شدی
اینم بگم رو دلم نمونه این کنجکاو بی گناه هم خوب به وظیفه خطیر صلوات زدنش عمل میکنه :Moteajeb!:
دینی که برخلاف فطرت و انسانیت باشه باید بکوبیش به دیوار این که نشد دین
سلام علیکم
به نظر بنده حقیر که یک خانم هستم این حکم هیچگونه تضادی با فطرت خانمها ندارد، چیزی که با فطرت آنان در تضاد است از بین رفتن امنیت آنان است و بنده احساس میکنم شاید چون این دو خیلی به هم دیگر نزدیک است ممکن است انسان را به خطا بیاندازد !
یعنی چی؟ اجازه بفرمایید تا توضیح دهم
به نظر شما مادر فرزندش را دوست دارد یانه؟ اگر مادری دوست داشت هرروز فرزندش را ببیند آیا خلاف فطرتش عمل نموده ؟ قطعا نه! چونکه انسانها فطرتا دنبال آرامش هستند و هرچه برای آنها آرامش بخش باشد به آن روی می آورند ( حال گاهی انسانها دچار آرامش کاذب میشوند اما فکر میکنند درست است! مانند کودکی که گرسنه است به جای شیر به او پستانک میدهند، کودک با مکیدن پستانک آرام میشود در حالی که غذایی دریافت نمیکند! او آرام میشود چونکه فکر میکند دارد شیر میخورد!! اما یک مدت که گذشت و دید هنوز گرسنه است مجدد گریه میکند!! پس انسهانها ممکن است اشتباها مواردی ر ا آرامش تلقی کنند)
خب حال در نظر بگیرید که جنگی صورت گرفته و نیاز است تا افرادی برای دفاع از کشور بروند، مادری تنها فرزندش را میفرستد به جبهه! در حالی که میداند ممکن است هرگز برنگردد!! آیا می توانیم بگوییم این مادر دارد بر خلاف فطرتش عمل میکند و دارد پاره تنش را به کشتن میدهد؟! آیا فرستادن فرزند به جبهه موافق فطرت است یا مادری که دوست داشت هرروز فرزندش را ببیند؟
انسان موجودی کمالا طلب است و دوست دارد بهترین ها را به دست آورد! خب مادر با دیدن فرزندش به آرامش میرسید زیرا با رضای الهی همراه بود ، حال همین مادر میداند که رضایت الهی در این است که فرزندش را به جبهه بفرستدو اکنون رفتن فرزندش واجب است و تکلیف است!،پس آرامش اصلی اکنون در این است که فرزندش برود و هرروز اورا نبیندو رضای خداوند نیز در این است پس با فرستادن فرزندش در واقع به آرامش واقعی دست پیدا میکند هرچند دوری از فرزندش برایش سخت باشد!! و این آرامش توسط خداوند برای بنده اش ایجاد میگردد
خانمها فطرتا نیاز دارند مورد حمایت قرار گیرند، یک زن وقتی ازدواج میکند تکیه گاه او همسرش است و نیاز دارد همسر اورا مراقبت و محافظت کند،و طبیعتا چونکه همسرش را دوست دارد و از با او بودن به آرامش میرسد مایل است که همیشه در کنارش باشد( مانند مادری که دوست داشت هرروز پسرش را ببیند) خب همین خانم کمال طلب است و دنبال آرامش حقیقی یعنی رسیدن به رضای الهی است ، یک زمانی میرسد که شوهرش نیاز به ازدواج مجدد پیدا میکند ( به هر دلیلی) در درجه اول این خانم یک لحظه احساس ترس میکند چرا چونکه فکر میکند اگر شوهرش زن دیگری بگیرد ممکن است دیگر کنار او نباشد و امنیتش را از دست دهد!! اما اگر شوهر بگوید من امنیت تو را تامین میکنم و مانند گذشته مراقب تو هستم و از طرفی زن به این فکر کند که اکنون رضای خداوند در این است که همسرش ازدواج مجدد داشته باشد (متعه -دائم) به آرامشی یالاتز از آرامش با همسر بودن دست پیدا میکند!! یعنی مطمئن میشود که خداوند خشنود است پس خوشنود میشود و مطمئن میشود امنیتش برقرار است پس نگرانیش رفع میشود و مطمئن میشود تقسیم آرامش زندگی خود با یک زن دیگر او را به درجات بالاتری میرساند و عشقی بالاتر از عشق همسر را تجربه میکند( عشق الهی) پس به رضایت و آرامش میرسد ، اینجا دیگر به این فکر نمکند نکند همسرم دیگر مرا دوست نداشته باشد چونکه به یقیین میرسد شوهرش میتواند هم اورا دوست داشته باشد هم یک زن دیگر را ؛ هم میتواند امینت اورا تا مین کند و هم امنیت یک زن دیگر را ، هم میتواند تکیه گاه او باشد هم یک زن دیگر ،( زیرا این حکم یک حکم الهی است و قطعا خود خداوند ضامن احکامهای خویش است !!) از طرفی هرچند دوست دارد همسرش همیشه کنارش باشد اما با گذشتی که داشته به یک احساس خوبی دست پیدا میکند که از خشنودی و رضای الهی سرچشمه میگیرد( مانند مادری که فرزندش را به جبهه میفرستد) و شاید اینکه میگویند مردی اگر میتواند عدالت را رعایت کند و با در نظر گرفتن شرایط میتواند همسر دیگری را اختیار کند علتش همین باشد ، تا امینت و آرامشی که زن در سایه شوهر پیدا میکند به هم نخورد و بتواند به کمال الهی برسد
اما اگر شوهر همین خانم رفت وازدواج مجدد کرد(موقت -دائم) اما امنیت زن اولش را تامین نکرد و حقوقش را به جای نیاورد اینجا برخلاف فطرت زن عمل نموده و قطعا آن زندگی دچار مشکل خواهد شد
پس هیچکدام از احکامهای الهی با فطرت انسان ناسازگار نیست اگر درست و درجای خودش و طبق قوانین خودش انجام شود وبه نظر بنده خداوند عزیز و حکیم خودش ضامن احکامهایش است!!
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
باسلام
لطفا رعایت کنید
در صورت فراموشی قوانین اطلاع بدید براتون ارسال کنم.
چرا همچنان تو پستها تمسخر و... دیده میشه?!
در صورت ادامه دادن طبق قوانین برخورد خواهد شد.
یاحق
شما هر وقت تونستی ثابت کنی بی حجابی فطری نیست بعد به صلوات بنده گیر بدید
[="Navy"] یارب;681329 نوشت:
پاسختون بسیار عالی بود سرکار خانم یارب
البته یک نکته ای رو هم بنده اضافه کنم:
خانم همیز تعریف می کردند،(نقل به مضمون)شخصی به امام خمینی میگند،آقا شما چرا همسر دوم اختیار نمی کنید،ایشان میفرمایند من هنوز حق یک سفره انداختن همسر فعلیم رو هم ادا نکرده ام،چگونه همسر دومی اختیار کنم؟
اگر یک آقایی آنقدر مرام ومعرفت وعدالت داشته باشد در زندگی،چون اجازه نمی دهد همسرش در زندگی کمبودی احساس کند،وزمانی که دلیل ازدواج مجدد این آقا واقعا به دلیل کسب رضای الهی وعمل به احکام دین باشد،هیچ خانم مومنه ای نیست که مخالفت کند!چون می داند این مخالفت غیر منطقی است،مثل اینکه به همسرش بگوید نماز نخوان!چون من دوست ندارم!
اما مشکل اینجاست ،نمونه های موجود در جامعه اینطور نشان می دهد که آقایان بعد از اختیار کردن همسر دوم،کاملا قید همسر اول وفرزندان رو می زنند! وخبری از عدالت و...نیست! مشخص است که خانم ها نیز بدبین می شوند نسبت به این مسئله،ومعیار قضاوت خانم ها می شود نمونه های موجود درجامعه!
ولی در نهایت همه چیز به خود آقا بستگی دارد،مردی که اینقدر مومن ودین مدار است که فقط به خاطر رضایت خدا،سرپرستی ومسئولیت زن دیگری را به عهده می گیرد،مطمئنا در سایر جنبه های زندگی نیز آنقدر بیست عمل می کند که جای هیچ اعتراضی برای هیچ کس باقی نگذارد! [/]
وقتی مطالب علمی به انتها برسد باید همین مطالب غیر مرتبط و خلاف قوانین مطرح شود،اگر در مورد اصل موضوع تاپیک سوالی دارید مطرح کنید تا جواب شما را کارشناس بحث بدهند و گرنه بنده وقت برای جدل کلامی با شما ندارم.
سلام علیکم:Gol:
در تکمیل مطالب قبلی و تصریح مجدد بر انطباق احکام الهی من جمله موضوع بحث "انطباق چند همسری و ازدواج موقت با فطرت و سرشت انسانی" لازم است به حکمتها، فواید و ضرورتهای چند همسری و حکم ازدواج موقت اشاره کنیم شاید تا حدود زیادی راهگشای مسأله باشد:
1. تعداد زنان همواره بيش از مردان بوده و تعدد همسران، راهكارى جهت تحت پوشش قرار گرفتن زنان فاقد همسر است.
2. بر اثر حوادثى مانند جنگ، افراد زيادى از مردان كشته شده، همسران بيوه آنان بدون تكليف و امكانات باقى مى مانند و با جواز انتخاب چند همسرى، مى توان مشكل اين دسته را حل كرد.
3. مردان به خاطر مسافرتها و ساير عواملى كه به نوعى از خانه و زندگى دور مىافتند، دچار خلاء همسر و محروم از استفاده از فوايد روحى - جسمى او مى گردند؛ به عنوان مثال، شخصى ناچار است هميشه نيمى از ماه را در محل كارشان زندگى كنند. در اين موقعيت، چه مى توان كرد؟ بگذاريم او در طوفان مشكلات خرد شود يا از تسهيلات ازدواج مجدد بهره مند شود تا همچنان سايه اش بر سر همسر نخست باقى بماند؟
4. در موقعيتهايى مثل عادات ماهيانه، باردارى و...، محدوديتهاى فراوانى حاصل مى گردد و روشن است كه روش جايگزينى توأم با حفظ عدالت، بهترين گزينه است.
5. بناى اسلام بر عدم سخت گيرى در زندگى انسانهاست و خداوند دوست دارد بندگانش از نعمتهاى خلق شده، استفاده كنند. چرا كفار و غربى ها بتوانند غرايز خويش را از راههاى گوناگون حرام ارضاء نمايند؛ ولى براى مؤمنين هيچ راه حلالى وجود نداشته باشد؟ روشن است كه گاهى همسر مردى دچار مشكلات جسمى يا شرايطى مى شود كه اگر مرد، اجازه ازدواج مجدد نداشته باشد، مسلماً به گناه مى افتد. يا شرائط جسمانى برخى از مردان طورى است كه محدود كردن او به زندگى با يك زن، او را به حرام مى كشاند.
خلاصه بناى اسلام بر آزادى جنسى، تا حدى است كه مفسده مهمى ايجاد نكند و اين مسئله، اگر براى زنها هم مفسده نداشت، خداوند اجازه مى داد؛ ولى با توجه به اختلاط نسل و برخى خصوصيات جسمى زنان، اين مسئله براى آنان تجويز نشده است.
6. شهوت مردان، تهاجمى است و شهوت زنان انفعالى؛ از اين رو، زن با داشتن يك شوهر، به گناه نمى افتد؛ ولى ممكن است مرد با داشتن يك زن، به گناه بيفتد.
7. در بسيارى از مواقع، تعدد زوجات براى زن اول، منافع فراوانى دارد؛ يعنى علاوه بر اين كه شوهر او از آلوده شدن به گناه حفظ مى شود، از تحميل خواسته هاى مرد به زن اول، در شرايطى كه براى زن اول هم زيستى با مرد موقتاً مشكل باشد، جلوگيرى مى كند و به عبارت ديگر، بخشى از سختى ها از دوش زن اول برداشته مى شود و در فرضهايى كه او نياز به استراحت دارد، آزادتر مى باشد و اگر طورى شد كه عمل زناشويى مقدور نگرديد، مرد ناچار به طلاق دادن او نيست و مى تواند تا آخر عمر، با او زندگى كند و نيازهاى خويش را با ازدواج مجدد تأمين نمايد.
8. زن بايد فكر كند كه تجويز تعدد زوجات، فقط به ضرر او و به نفع زنان بى سرپرست نيست؛ زيرا همان زنان نيز روزى سرپرست داشتند و چه بسا همين زن خداى ناكرده، در آينده دچار همان درد گردد. از اين رو، خوب است زنان شوهردار خود را به جاى كسانى بگذارند كه هيچ امكان ازدواجى حتى تا آخر عمر، برايشان وجود ندارد؛ به جز شوهر نمودن به يك مرد زندار.
منبع: پایگاه اینترنتی پرسمان دانشجویان.
موفق باشید ...:Gol:
سلام مجدد:Gol:
مضافاً اینکه خداوند، خداى همه زنهاست؛ نه فقط خداى زنانى كه موفق به ازدواج شده اند. زنانى در جامعه هستند كه به دليل فقر يا قيافه يا بيوه بودن و نظائر آن ... كسى به عنوان همسر اول، به سراغ آنها نمى رود و در نتيجه، تشريع اين حكم در مرحله اول به نفع جمع زیادی از زنان است و اين كه گفته مى شود كه تعدد همسر، ظلم به زن است، سخن درستى نيست؛ زيرا منع آن، ظلم به گروه ديگرى از زنان است و از طرفى، شرط ازدواج مجدد، رعايت عدالت نسبت به همسر اول است و اين شرط، مسئله ظلم را به طور كلى منتفى مى كند.
اصولاً خالق نظام احسن، بايد به فكر همه اركان جامعه - اعم از فرد و اجتماع - باشد و مصالح همه را در نظر بگيرد و در اين بين، مردانى هستند كه به دليل شرايط خاص شغلى، جسمى، فردى و اجتماعى، نيازمند چندهمسرى مى باشند و منع آن، ظلم به آنهاست.
بعلاوه چنانکه پیشتر هم اشاره کردیم چندهمسرى، در اسلام واجب نيست؛ بلكه جايز است؛ به عنوان مثال: ما مباحات و حلالهاى فراوانى در دين داريم و جايز بودن آن همه مباح و حلال، بدين معنا نيست كه يك فرد از همه آنها استفاده كند؛ بلكه هر شخص به تناسب نياز خود از حلالهاى خداوند بهره مند مى شود و اگر نياز نداشت، اقدام نمى نمايد. در مباح و جايز بودن چندهمسرى براى مردان نيز همين مسئله مطرح است. مسلما افراد فراوانى هستند كه يا نياز به چنين مسئله اى ندارند و يا امكان آن برايشان وجود ندارد. در پايان تذكر اين مطلب مفيد است كه اين حكم همانند ساير احكام دينى، برگرفته از منبع علم و حكمت الهى و مقرون به علت است(همانکه گفتیم از یک حقیقت نفس الامری نشأت می گیرد) و عموم مؤمنين بايد عبوديت و اطاعت خود را از احكام، عملاً و اعتقاداً حفظ كنند. از اين رو، چه بسا همين حكم، نوعى امتحان براى مردان، زنان و دينداران باشد.
منبع: پایگاه اینترنتی پرسمان دانشجویان، با کمی تغییر و اضافات.
موفق باشید ...:Gol:
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
ممنون بابت این توضیحات ... کاملاً با فرمایش شما موافقم ...
منشأ هر حرکت در انسان حبّ نفس است ... انسان چون خودش را دوست دارد به نیازها و تمایلات خودش توجه دارد ... در ظاهر امر اینطور به نظر میرسد که مطابق با اسلام شخص باید حبّ خدا را بر حبّ نفس خودش ترجیح دهد و اگر اینطور باشد گاهی شخص ممکن است اینطور فکر کند که احکام خدا خلاف چیزی است که حب نفس او را به آن وا میدارد ... آن وقت شاید این شبهه مطرح شود که حک خدا خلاف فطرت یا طبیعت ماست ... ولی عارف بزرگواری اینطور توضیح دادند که وقتی سالک رذائل را از خود میزداید و مکارم را کسب میکند به جایی میرسد که نوری را میبیند که شیفتهی آن است و گمان میکند این نور خداست و همه کارش را برای آن انجام میدهد ... ولی بعد خواهد فهمید که این نور در واقع خودش هست و همهی کارهایش را که گمان میکرد برای خداست در واقع برای خودش بوده است ... گذشتن از این نور کار هر کسی نیست ... برخی معتقدند پشت سر گذاردن این نور تنها با عنایت خدا و اهل بیت علیهمالسلام ممکن است و کسی خودش قادر به گذر کردن از آن نیست ... با این حساب در واقع مطابق اسلام باز هم تمام کارهای انسان برای خودش هست ... برای حتی حبّ خودش هست ... در اینجا این سؤال مطرح میشود که چرا پس گاهی حبّ نفس ظاهری بر خلاف واقعش دارد؟ پاسخش سخت نیست ... حجاب ظلمانی این قابلیت (در واقع نقص) را دارد که حقیقت را وارونه نشان دهد ... انسان صلاح خود را در چیزی ببیند که بر خلاف مسیری است که اگر حقیقت را میدید آنرا برای خود میپسندید ... دیدن زنان زیبارو شاید خوشایند مردها باشد ولی حقیقت ان تیری است که شیطان بر چشمان ایشان میزند ... یعنی اگر انسان چیزی را میبیند که دوست ندارد ولی شرع مقدس به آن امر میکند برای این است که ظاهری را میبیند که مغایر با حقیقت آن هست ... دستورات دین تماماً در راستای حبّ نفس است ولی شخصی که از دیدن حقیقت نابینا باشد راه و چاه را اشتباه میگیرد ... بخصوص که راه را به اسم چاه به او نشان دهند و چاه را به جای راه به او معرفی نمایند ... شخصی که تابع دین خدا باشد اگرچه بر خلاف حبّ نفسی که از دیدههایش تشخیص میدهد برود (کنترل نفس) اما عاقبت خواهد دید که آنچه به آن رسیده است مطلوب حقیقی است برای نفس او، یعنی وقتی پردهها بیفتند او میبیند که نفسش به آنچه برایش مهیا شده است مشتاق است ... اینجا بهشت اوست ... اما کسی که باطن را نادیده گرفته است و به حبّ نفسش با تشخیص ناقصش از پس حجابهای ظلمانی دل خوش کرده و اعتماد کرده است (اختیار کردن دنیا بر آخرت) وقتی پردهها از مقابل چشم او بیفتند خواهد دید که در ته چاه است و دور است از سعادتی که به دنبالش بود ... او خود را در نقطهی مقابل جایی میبیند که حبّ نفس برای او میپسندید ... او اینک در جهنم است:
لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [ق، ۲۲]
همانا بودی در غفلتی از این، پس برداشتیم از تو پردهات را، پس دیده تو امروز تیز است
فطرت در اینجا چه کاره است؟ هیچ! فطرت تنها میگوید راه درست چیست تا شخص بداند به چه چیزی باید اعتماد کند اگرچه بر خلاف تمایلش باشد ... فطرت که از روز عهد الست بر قلب انسان ثبت شده است حق را میشناسد آنگاه که انسان عهد خود با خدا را به یاد آورد ... دل نگاهش به فطرت میافتد و شخص حق را میشناسد و عقل او را به تبعیت از شریعتی که مطابق باشد با فطرت کشف شده امر میکند و او را به عبادت خدا از طریق این شریعت وا میدارد ... اگر انسان ارادهاش را به عقل سپرد در مسیر بندگی میافتد و با چشم دل مسیر را میبیند و جلو میرود ...
مسائل دیگری هم هست که مطرح است ... مثل اینکه در روایت دیگر داریم که مؤمن و کافر در همین زندگی دنیا هم روحشان در بهشت و یا جهنم است و در قیامت تنها بدن ایشان به روحشان ملحق میگردد ... با این حساب شخصی که پا بر روی دادههای چشم ظاهربینش میگذارد و با چشم دل و عصای عقل به پیش میرود اگر کار درستی کرد روح او در بهشت بازخورد حقیقی آن را میچشد و این شخص اثر آن را در وجود خود خواهد یافت ... اینکه فرمودهاند اگر کسی مثلاً چشمش را بر حرام بست خداوند ایمانی به او میچشاند که شیرینی آن را در دل خود احساس میکنند از همین جهت است ... روح او اینک در بهشت متنعم است گرچه بدن سختی عبادت را بچشد که موافق حبّ نفس نیست ظاهراً ... این چشیدن شیرینی ایمان و تجربه کردن بهشت نزدیکی به خدا در همین دنیا یک validation برای انتخاب دین حق است ... آرامش درونی که شخص مؤمن در کوران سختیها در وضعیتی است که لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هستند از همین جهت است ...
با این حساب آیا متعه و چند همسری بر خلاف فطرت زنان است وقتی بیشتر زنان نسبت به آن نگاه منفی دارند؟ خیر و دیگر پاسخ آن واضح است ... زنان مذکور در تشخیص مصداق حبّ نفس فریب حجابهای ظلمانی دنیا را خوردهاند ... اگر این دید دنیایی که اعوجاج دارد و جای درست و غلط را میتواند تغییر دهد بر دید آخرتی ترجیح داده شود که در شرع مقدس بیان شده است وقتی از انتخاب خود پشیمان خواهند شد که پردهها از پیش روی ایشان بیفتد و البته آن زمان دیگر دیر است ... مگر انکه خدا بخواهد به کسی به دلیلی رحم کند مگرنه این مورد هم مانند سایر مواردی که شخص فریب را بر حقیقت ترجیح داده است نتیجهاش خسران و حسرت است ...
یا علی علیهالسلام
سلام
خانم یارب این نظر شخصی شماست وگرنه از نظر من و دیگر خانمهای اطرافم و البته جمعیت کثیری از بانوان چندهمسری مردان نه تنها منطبق بر فطرت زنان نیست خیلی هم مخالف فطرت زنان است
هیچ زنی از داشتن هوو خوشحال نمیشه چرا این واقعیت رو انکار میکنی؟؟؟ شاید برای رضای خدا شما چنین حکمی رو بپسندی ولی هیچ وقت از داشتن هوو خوشحال نمیشی و همیشه هم ته دلت از اینکه همسری متعلق به خود نداری احساس افسوس میکنی ولی نمیخوای بیان کنی چون میترسی برخلاف حکم خدا حرف بزنی خیلی خوبه چنین دیدی داری ولی دیگه واقعیت رو پنهان نکن واقعیت مشخصه از ابتدای تاریخ تاکنون هیچ زنی از هوو داشتن لذت نبرده در فطرت و ذات هیچ زنی مسئله ای تنفرآمیزتر از هوو وجود نداشته و نداره
شما از اول هم جوابی نداشتی بدی
در ضمن از کی تا حالا چند همسری و صیغه جزء مطالب علمی بوده به این موضوعات میگن موضوعات بالطبع آقایون نه مطالب علمی
وقتی معنای مطلب علمی رو تشخیص نمیدید انتظار پیشرفت علمی هم دارید
این چه ربطی داشت !!!!!!!!!!!!!!
سئوال من چی بود جواب شما چی بود واقعا بشین ربطش رو پیدا کن شاید برای دوستانی که صلوات زدن یه کم مطلب شما جا بیفته
جناب باء همیشه همین حرف رو زدی ریشه ی تمامی مشکلات دنیای اسلام رو به نپذیرفتن تعدد و صیغه توسط زنان ربط دادید
یکبار مردان آخرت رو انتخاب کنند به جای رفتن سراغ ترگل ها و ورگل ها با زنان بیوه و مطلعقه ازدواج کنن و نگران ازدواج دوشیزگان جوان و زیبارو هم نباشن چون اونا بی شوهر نمی مونن
در ضمن مطمئن باشید مردی که از همسر اولش سیر شده سراغ بیوه و مطلعقه نمیره سراغ خانمی زیباتر و جوانتر از همسرش میره
حرف خودت رو برو دوباره بخون
اولا که اساسا سوالی نبود که جوابی داشته باشه
دوما بعد از اینکه به صلوات بنده گیر دادی ادعای بزرگی کردی که دین با فطرت سازگار نیست
ربطش به اون بود
راستش یک سوالی دارم و چون بی ارتباط با این بخش نبود دیگه برای این موضوع تاپیک باز نکردم. و دو اینکه کلا زمان رسیدگی به سوالات و ارجاع اون زمان زیادی می برد. اما چون سوالی که می پرسم یک مقدار شاید حساسیت خاصی رو داشته باشه ممنون میشم که فقط کارشناس این موضوع پاسخ بده و بقیه دوستان پاسخی رو ندهند. هدف من هم از این سوال ایجاد حاشیه نیست و چون ارتباط با این موضوع داره اون رو مطرح می کنم. من فکر می کنم همگی قبول داریم که در زن ها نوعی حسادت در این موارد صیغه و چند همسری وجود داره. خب قران هم می دانیم به شرط رعایت عدالت این کار رو نفی نکرده است. و باز می دانیم چند همسری اگر درست اجرا بشه واقعا سازنده است. اما سوال من اینجاست که همه از شهرت و انصاف و عدالت و جوانمردی امام علی می دانیم. اما اگر اشتباه نکرده باشم امام علی با فاطمه ازدواج کردند و تا زمانی که حضرت فاطمه وفات نکرده بودند اما علی متعه و یا همسر دومی رو برنگزیده بودند. خب ایا این به این خاطر نبوده که به هر حال حضرت فاطمه که البته معصوم بودند به هر حال یک بانو نیز بودند و حضرت علی به خاطر اینکه شدیدا حضرت فاطمه را دوست می داشت و دختر پیامبر بودند اقدام به متعه و ازدواج مجدد نکرد؟ ایا این به این معنا نیست که حضرت علی می دانند که چنین حسادتی در زنان واقعا وجود دارد و علی رغم اینکه قران این اجازه رو به مرد ها داده ولی به خاطر حضرت فاطمه نخواستند تجدید فراش کنند؟ من هدفم از طرح این سوال حاشیه پراکنی نیست و سوالی است که پیش امده برای من. ممنون.
شما چه بخواهید و چه نخواهید بعضی از مرد ها دوست دارند با زن جوان دیگری هم در ارتباط باشند. اصلا خلقت مرد این طوریه. ربطی به دین و این حرف ها نداره. حتی اون مردی هم که میگه من همین یک دونه هم برام کافیه اگر وضع مالی اون مرد خوب بشه هیچ بعید نیست که بخواد متعه هم بکنه. مرد این طوریه. من اینکه میگم چند همسری چیز سازنده ای هست اگر درست اجرا بشه به خاطر اینکه فقط تو قران اومده نیست و قران گفته نیست. وقتی ادم جامعه ای رو میبینه متوجه میشه باید بعضی از مردان ازدواج مجدد کنند. چون خدا که دیگه نمیاد انسان جدید به سبک ادم و حوا خلق کند. من به این خاطره که میگم ازدواج مجدد باید باشه. ببینید شما زمان ادم و حوا و اون بچه هاشون رو به در نظر بگیرید. خب برای اینکه نسل ادامه پیدا کنه باید اون خواهر و برادر ازدواج کنند. نه اینکه خدا بیاد یک جن خانم و یا یک حوری رو بفرسته بگه خب چون اولشه و ازدواج خواهر و برادر مجاز نیست پس از این راه فرزند بیارید. اون موقع بنا به شرایط حلال بود. این بحث ها خیلی البته پیچیده اند. حالا شما فرض کن شما یک خانم جوانی هستید که هیچ مرد مجردی وجود نداره تا با شما ازدواج کنه.واقعا ایا ته دلتون به این عقیده که زن یکی و خدا یکی پایبند می شدید؟؟
سلام علیکم خواهر خوب و بزرگوارم:Gol:
شبـنم;681581 نوشت:
به نظرتان اگر مخالف فطرت زنان است پس چرا خداوند اجازه داده است؟ مگر میشود ما وسیله ای را خودمان اختراع کنیم بعد ندانیم چه چیزی برایش خوب است چه چیزی بد؟ تا حالا دیدید یک نفر یک وسیله برقی اختراع کند بعد هم روی جعبه به افراد توصیه کند هرروز آب بریزید داخلش؟ و بعد یک مدت هم وسیله بسوزد؟! وقتی وسیله برقی که آب برایش ضرر دارد میخریم روی جعبه اش میزند لطفا آب داخل دستگاه نشود ،چرا؟ چونکه سازنده دستگاه نگران است نکند دستگاه خراب شود، حال آیا به نظرشما خداوند کمتر از یک مخترع وسیله برقی نگران سلامتی روح و روان انسانهاست؟ و آیا می آید دستوری بدهد که با فطرت بندگانش سازگار نباشد و آنان را دچار مشکل کند؟!
قطعا هرگز خداوند انسانها را به چیزی امر نمیکند که در توانشان نباشد! پس اگر گفته مردانی که عدالت دارند میتوانند چند همسر بگیرند یعنی خداوند هم کامل زنان را میشناخته وهم مردان را و میدانسته این امر با فطرت هردو سازگار است و به نفع آنان است، حال اینکه یک عده از آقایان عدالت ندارند و یا از این حکم سوءاستفاده میشودو یا فرهنگ و اجتماع زنان را به گونه ای بار آورده که احساس کنند این حکم الهی مخالف فطرت آنان است بحث دیگری است ،
برای چه فکر میکنید فرض اگر زمانی همسر آینده بنده رفت و همسر دیگری گرفت بنده احساس میکنم دیگر متعلق به خودم نیست و احساس افسوس میکنم؟! مگر یک مرد نمیتواند برای چند نفر باشد و چند نفر را دوست بدارد و از چند نفر حمایت کند؟ اگر مردی نتواند و نخواهد این بحثش جداست، ولی فرض اگر همسر آینده بنده گفتند من میتوانم علاوه بر شما تکیه گاه و حامی یک خانم دیگر هم باشم و یک زن دیگر هم گرفت این یعنی همسرم دیگر متعلق به من نیست؟! پس با این حساب پدر و مادرانی که بیشتر از یک فرزند دارند در واقع یکی از فرزندان پدرو مادر دارند و بقیه یتیم هستند!!! چونکه بنا به جمله شما وقتی فرزند دوم آمد پدر و مادر دیگر متعلق به فرزند اول نیستند!!
از طرفی در این دنیا هیچ چیزی کامل متعلق به ما نیست و همه این دنیا امانت است و ما نمیتوانیم حس مالکیت به چیزی داشته باشیم! بنده فرض بیایم و حس مالکیت به شوهر آینده ام پیدا کنم و بگویم فقط باید برای خودم باشد، و اجازه ندهم (درصورت داشتن شرط عدالت و شرایط لازم) زن دیگری بگیرد آیا میتوانم اورا تا آخر عمر برای خودم نگه دارم؟ اگر زد و خدایی نکرده خداوند اورا از این دنیا برد چه؟ آنوقت چکار میکنم؟ میتوانم معترض شوم همسر خودم بود چرا بردیش؟!! اینکه ما عاشقانه عزیزترین کسان در زندگیمان را دوست داشته باشیم خوب است اما نباید دلبسته و وابسته آنان شویم !! تا حدی که اگر خواستند آن را از ما بگیرند در برابر خداوند هم بایستیم!! پس وقتی شوهر یک خانم ازدواج مجدد میکند فقط وظایفش بیشتر شده و باید تکالیفش را قسمت کند ، اینجا زن باید گذشت کند مانند کسی که یک نان دارد و تنهاست ،حالا دونفر دیگر هم میرسند، قطعا اینجا این فرد نان کمتری میخورد نسبت به وقتی که تنها بود اما اینگونه نیست که اصلا نان نخورد! در عوض چون از حق خودش به دیگری بخشیده خداوند از عشق و معرفت خودش سیرابش میکندو به روح و جانش آرامش خاصی میبخشد و زیبایی هایی از خودش را نشانش میدهد
ببنید خواهر خوبم از اول تاریخ تا کنون همه ما بندگان در حال امتحانیم، و چیزی داریم به نام نفس! گاهی نفس ما چیزی را دوست دارد و آن را هم حق جلوه میدهد در حالی که ما باید با آن مقابله کنیم، حسادت در وجود زنان بیشتر است چونکه وقتی ازدواج میکنند تمام وجودشان همسرشان میشود ، اما اینگونه نیست که نتوانند با این حسادت مقابله کنند!!
ما گاهی مسیر را فراموش میکنیم! ما برای چه میخواهیم ازدواج کنیم؟ برای چه میخواهیم شوهر داشته باشم؟ فرزند داشته باشیم؟ اینکه شوهرمان عاشقانه مارا دوست داشته باشد و عاشقانه زندگی کینم؟ همین؟! یا اینکه نه اینها تماما وسیله ای هستند تا به عشق الهی برسیم و مسر برایمان راحت تر شود؟! اگر محبت به شوهر سفارش شده به خاطر این است که رضای خداوند را به دنبال دارد! حال اگر رضای خداوند به این باشد که شوهر خانم همسر دیگری بگیرد به نظرتان این خانم باید از این موضوع خوشحال باشد یاناراحت؟ اصلا تصور اینکه خداوند الان چقدر رضایت دارد چنان شوقی در وجود زن ایجاد میکند که قابل وصف نیست مانند مادری که فرزندش را به جبهه میفرستد تا اسلام پایدار بماند و رضای خداوند حاصل گردد
آیا این حس که یک زن دیگر نیز میتواند با کمی از خودگذشتگی ما صاحب همسر شود و از نعمات متاهلی بهره مند شود حس خوشایندی نیست؟!
یازهرا(س)
وقت كنم حتماً تمام نظرات دوستان رو مي خونم
من هم فقط نظرم رو مي گم: بهترين كار اينه اگه مردي حالا به هر دليلي ميخواد با شخص ديگر ازدواج كنه
بگه به همسرش و جدا بشن (چون هيچ خانومي اين مسئله رو نمي پذيره يا اقليت هستن-اون اقليت هم فقط بخاطر باور هاي ديني مي گن)
خدایی تصور همسری که دست به دست میشه حال به هم زنه چه زن باشه چه مرد
خداوند که نگفته همه برید بدون استثناء چند همسر بگیرید هر چقدر میخواهید متعه کنید
ثانیا استدلال هایی بیان کردند که این احکام مربوط به شرایط و زمان خاصی بوده بخصوص در زمان جنگ ها که تعداد مردان بیشتری کشته شدند و خانواده ها بی سرپرست شدند
هرچند هیچ یک از این استدلال و دلایل که ارائه شده توجیه پذیر نیست
ثالثا خیلی از احکام به مرور زمان قابلیت اجرایی ندارند مثل حکم بردگی و کنیزی
و .....
آخه این چه قیاسی است که شما میکنید !!!!!
تعداد فرزند و تعداد همسران شوهر چه ربطی به هم دارند !!!!
تعداد زیاد فرزند رو هر دو ( زن و شوهر ) تصمیم می گیرند بیشتر باشه هر دو رضایت قلبی دارند
فرزندان خانواده ثمره زندگی زناشویی هستند اخه هوو ثمره زندگی زناشوییه؟؟؟؟؟؟؟ هوو داشتن آرزوی قلبی زنان است ؟؟؟؟
چرا همش سعی میکنی حقیقت رو وارونه جلوه بدی
شما یه خانم هستی بیا حرف دلت رو بزن بگو از صمیم قلب خوشحال میشم همسرم زن دیگه ایی بگیره
من ادعا نکردم واقعا اگه دین اینجوری باشه با فطرت سازگار نیست و عقل بشر بهتر از دین عمل کرده
اما برای صلوات ها خوبه یه دور حرف دوستات رو بخونی بعضی وقتها اصلا حرف مهمی نمیزنن میری صلوات میزنی در ضمن برای خودتون گفتم اینجور بهتره
دیگه خود دانی میخوای برو از صبح تاشب هر کسی صحبتی کرد روش صلوات بزن
البته این سوال خیلی از ماها بوده
و جواب هایی که دادند اول اینکه حضرت خودشون تمایل نداشتند همسر دیگری اختیار کنند اون هم در زمانی که مرتب از تعداد مردان مسلمان بخصوص در جنگ های صدر اسلام کاسته میشد و به تعداد زنان بیوه اضافه و با توجه به فطرتی بودن این حکم وظیفه ایجاب میکرد حتما مردان تعدد اختیار کنند ولی مثل اینکه حضرت علی که از هر شخصی به اجرای احکام الهی سزاواترتر بودند سراغ این حکم نرفته
دومین جواب = شان و منزلت حضرت زهرا و حضرت خدیجه برتر از زنان دیگر است پس امام علی و پیامبر نمی تونستند زن دیگه ایی اختیار کنند و بتونن عدالت رو به طور شایسته ایی برقرار کنند یعنی جوابی دادند که آدم میمونه چی بگه یعنی زنان دیگه شان و منزلت ندارند ؟ یعنی پیامبر و حضرت علی توانایی برقراری عدالت رو مابین همسرانشان نداشتند؟ یعنی حضرت خدیجه و حضرت زهرا که سرور زنان عالم هستند نمی تونستند با مسئله هوو کنار بیایند ولی زنان دیگه همه جهت رسیدن به کمال الهی و البته وظیفه خطیرشون میتونن وجود زنان دیگه رو تحمل کنن ؟
سلام علیکم:Gol:
پاسخ سؤال شما در پست شماره 75 توسط کاربر محترم (علی آقا) داده شده که مورد تأیید می باشد. موفق باشید ...:Gol:
اگه قبول كردن چند همسري مرد، در ذات زنان هست
تا حالا ديد كه يك خانوم زيبا و ثروتمند (كه مشكلي براي تأمين هزينه ي زندگي خودش نداره) و فرصت ازدواج با پسر مجرد رو هم داره
بياد و بشه همسر دوم، سوم يا چهارم يك مردي؟!
اگه ذاتي باشه بايد اينجور چيزها به تعداد زياد باشه ولي نيست
زمان هاي قديم هم همچين موردي نبوده تقريباً
چرا بايد اينطور باشه؟
هنوز همه ي نظرات دوستان رو نخوندم
معذرت ميخوام اگه تكراري هست!
ایشان نوشتند شاید و شاید حضرت نمی تونسته شرایط عدالت را آنطوری که باید و شایسته بود رعایت میکردند و زمینه حسادت دیگر زنان فراهم میشد
مگر نه اینکه میگید برای چند همسری تنها رعایت همخوابگی لازم است و اینکه رعایت عدالت در تمایل قلبی نیاز نیست رعایت همخوابگی سخت نیست دوست داشتن زن دیگری هم که اصلا جزء موارد عدالت نیست
و اینکه متناسب شان هر همسر باید با او رفتار میشد خوب خانمی که قرار بوده هووی این بانوان شوند خوب به شان و منزلت آنان واقف بوده اند بخصوص در آن زمان که تعدد هم رواج داشته پس از این لحاظ مشکلی پیش نمی آمد
با این شایدها که آدم به جواب نمیرسه ما هم میتونیم هزار تا شاید بگیم
شاید حضرت زهرا و حضرت خدیجه اجازه تعدد رو به همسرانشان نداده اند ؟
شاید حضرت علی بخاطر این که می دانست حضرت زهرا ناراحت میشد سراغ تعدد نرفته است؟
شاید درخواستی بوده ولی با مخالفت این بانوان ازدواجی صورت نگرفته و .....................
سلام مجدد:Gol:
دلایل و حکمتها و فوایدی که در باب فلسفه چند همسری در پستهای متعدد بیان شد خصوصاً در پست 119 و 120 بصورت جامع گردآوری نمودیم، به تنهایی می تواند برای هر فرد مؤمن بصیر و صاحب اندیشه ای کافی و قابل قبول باشد اگر مخالفتی با نظرات و دیدگاه های ارائه شده که عمدتاً مبتنی بر حکم عقل و شرع بود دارید می توانید نپذیرید اما مجدداً بحث را به عقب برنگردانید و از تکرار مباحث پیش گفته بپرهیزید.
بهتر است قضاوت را به عهده مخاطبان عزیز بگذاریم ...
بنا به وعده ای که داده بودیم و بدلایلی که عرض شد فرصت بستن تایپیک فرا رسیده، از تلاش و مساعی و مشارکت مجدانه همه دوستان در پیشبرد بحث، کمال تشکر را داریم.
ان شاء الله در فرصت مناسب مباحث را جمعبندی خواهیم کرد.
موفق باشید ...:Gol:
بنام خدا
سلام و ادب و تشکر از مشارکت همه دوستان و کاربران عزیز:Gol:
سؤال: آیا حکم تعدد زوجات با فطرت انسانی مغایر است؟
پاسخ: بعون الله تعالی جمعبندی بحث "ازدواج مجدد آقایان و فطرت خانمها" را با ذکر نکاتی تقدیم می کنیم:
تلاش ما در این تایپیک بر مدار 4 زاویه می چرخد: 1. بررسی جواز و تشریع مسأله تعدد زوجات و ازدواج موقت از طرف شارع مقدس. 2. بررسی این مطلب که همه احکام الهی بر مبنای مصالح و حکمتهایی از طرف شارع حکیم تشریع شده است. 3. بررسی عوامل مخالفت برخی افراد اعم از زنان و مردان با این حکم و سنت الهی. و 4. عدم مخالفت احکام و سنن الهی از جمله مسأله مورد بحث با فطرت انسانی.
اول. هیچیک از احکام دینی و الهی با فطرت انسانی در تعارض و تضاد نیست بلکه دقیقاً منطبق و سازگار با آن است چون هر دوی آنها یکی به نحو تکوین (فطرت) و دیگری بنحو تشریع (احکام) از یک منبع، یعنی شارع حکیم صادر شده است. اما دلیل عمده ی مخالفت اکثر مردم با این سنت و حکم الهی، ریشه در مواردی است که در ادامه ذکر می کنیم:
دوم. بعلاوه اگر فطرت انسانها توسط عواملی که در ادامه بیان می کنیم غبارآلود نشده باشد و بجای نورانیت و برخورداری از معرفت فطری گرفتار حُجُب و تاریکیها نباشد هیچ تضادی بین احکام الهی و فطرت نیست. از جمله عوامل این غبارآلودگی می توان به: 1. غرور علمی. 2. گناهان. 3. رفاقت با شیطان. 4. تأثیرپذیری از محیط و جامعه فاسد. 5. ترس بی مورد از تهدیدها. 6. تبلیغات باطل و تهاجم فرهنگی. 7. هوای نفس و دخالت دادن منافع شخصی در حکم خدا. 8. تقلید کورکورانه از غرب و ...
سوم. بر خلاف برخی تصورات غلط، اقدام مرد به ازدواج مجدد اعم از دائم و موقت که توسط شارع مقدس بنا به حکمت بالغه و بنا به مصالحی تشریع گشته در هیچ صورتی خیانت به زن اول نیست. حتی تلاش مرد برای مخفی نگه داشتن این امر از زن اول مادامیکه به ادای وظایف مادی، معنوی و عاطفی اش در قبال همسر اول پایبند است نیز از دایره خیانت خارج است. بعبارتی خیانت از زمانی آغاز می شود که مرد جانب عدالت را رعایت نکرده و حقوق همسر اول را نادیده بگیرد.
چهارم. ناگفته نماند در این قبیل مسائل، زنان نیز از دایره منطق و توجه به رعایت حد و حدود شرع خارج شده و با بداخلاقی و رفتارهایی تند و زننده آستانه تحمل مردانشان را به نقطه ی صفر رسانده و به تبعات بداخلاقی ها و بدرفتاری های همسرانشان دامن می زنند. در حالیکه در بسیاری موارد اگر به علت و ریشه این تمایل و گرایش همسرانشان در اختیار ازدواج مجدد توجه کنند پی خواهند برد که معمولاً قصور و کوتاهی ایشان در انجام وظایفشان در قبال همسر و عدم توجه به نیازهای جنسی، عاطفی و معنوی همسر، چنین رویکردی را دامن زده است.
پنجم. مضافاً اینکه بی توجهی به آثار و برکات اجتماعی احکام و دستورات دین (نظیر آثار و برکات این مسأله) و عدم تربیت صحیح دینی موجب می شود در مواجهه با چنین مسائلی که داخل و با اجازه شرع مقدس است معمولاً ناشکیبا و نابردبار بوده و روحیه ای شکننده داشته باشند. و این در حالی است که متأسفانه در موارد بسیاری خانواده ها اعم از والدین و همسران، علیرغم اینکه از ارتباطات نامشروع فرزندان و یا همسرانشان با زنان و دختران نامحرم آگاهی دارند یا بطور کلی بی تفاوت بوده و یا تنها به تذکر زبانی و اظهار ناراحتی صرف بسنده می کنند و هیچ اقدام و رفتاری عملی برای اصلاح و خلاصی فرزندان و همسرانشان از پدیده شوم و نامبارک ارتباطات حرام و زناآلود بکار نمی گیرند.
ششم. همه این مشکلات از عدم خودشناسی و خداشناسی و تفقه در دین و عدم تلاش برای خودسازی ناشی می شود و فرد و جامعه به راهی گام می گذارد که جز تبعیت شیطان و هوای نفس دستاویزی ندارد. راه برون رفت از این وضعیت آشفته و نگران کننده، بازگشت به خویشتن و شناخت ارزش و حقیقت خود و ارزش خوبیها و فضیلت هاست و این سلوک، جز از راه دل سپردن به آموزه های وحیانی قرآن و اهل بیت (ع) میسر نیست.
هفتم. با رجوع به تاریخ مشاهده می کنیم بدعت در نهی از سنت الهی و نبوی متعه و ازدواج موقت توسط خلیفه دوم ایجاد شد.(1) در حالیکه بحث ازدواج موقت علاوه بر نص صریح قرآنی در روایات نبوی و اهل بیت (ع) سفارش شده است. در خصوص ازدواج با چهار زن هم نصوص دینی بیانگر جواز آن هستند که هر کدام شرایط خاص خودشان را دارند که در فقه الشریعه به آن پرداخته شده است و اصولاً در این باب اختلاف کمتری بین شیعه و سنی وجود دارد. درباره چرایی مخالفت خلیفه دوم با این حکم؛ مطالبی بیان شده است.(2)
ادامه دارد ...:Gol:
پاورقی______________________________________ _____________________
1. الحمیدی، محمد بن فتوح، الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، تحقیق، د. علی حسین البواب، ج 2، ص 295، بیروت، دار النشر، دار ابن حزم، 1423 ق.
2. رجوع شود به پست شماره 50.
سلام مجدد:Gol:
ادامه و تکمیل جمعبندی (پست نهایی) ...:Gol:
هشتم. تلاش ما در این بحث، بر این منوال نیست که مردان را بدون توجه به شرایط مسأله به تعدد زوجات و یا ازدواج موقت تشویق کنیم، بلکه توصیه ما ضرورت ایجاد زمینه های لازم و فرهنگ سازی این سنت الهی و نبوی است تا در این وانفسای آخرالزمان که از در و دیوار گناه و فساد می بارد و روابط نامشروع با نامحران بیداد می کند، با روی آوردن جامعه (جوانان و مردان) ما به این سنت الهی تا حدود زیادی جامعه ما از فساد و تباهی بیمه شود.
نهم. مسأله تعدد زوجات و ازدواج موقت گرچه در نگاه اول مستحب است، اما در شرایطی که امکان ازدواج دائم نبوده و خوف و خطر افتادن در گناه وجود دارد می شود واجب. فلذا اگر به آنچه در دفاع از این سنت الهی می گوییم واقعاً معتقد بوده و انسان متشرعی باشیم باید در مواجهه خود ما با این مسأله بدور از احساسات، قضاوت منطقی و شرعی داشته باشیم نه آنکه چون مسأله برای خود ما و یا ناموس ما پیشامد کرده، به مخالفت با این حکم و سنت الهی بپردازیم.
دهم. چنانکه گفتیم چند همسری بنا به نیاز طبیعتی و سرشتی مرد تشریع شده و البته مستحب است و این یعنی ارائه راهکاری پیشنهادی البته برای کسانی که شرایط آن را دارند. ضمن آنکه روانشناسان و فیلسوفان اجتماعی غرب نیز بر این عقیده اند که مرد چند همسری آفریده شده و تک همسری بر خلاف طبیعت اوست.(رجوع کنید به پست شماره 72) این مطلب نیز تأییدی بر مطلب ماست.
یازدهم. تمسک به تک همسری آدم و قرار دادن آن بعنوان دلیلی بر مخالفت چند همسری و مسأله ازدواج موقت با فطرت نارساست، بدون شک می دانید که شرایع الهی(دین) از آدم تا خاتم یک سیر تکاملی داشته اند در مثل بمثابه سطوح مختلف آموزشی از ابتدایی تا مدارج عالیه بوده، فلذا خداوند بسیاری از احکام شریعت را به اقتضاء ظرفیت و استعداد بشری و دیگر شرایط و اقتضاءات به مرور زمان و وابسته با این امور تشریع نموده، فلذا تشریع حکم و سنت تعدد زوجات (4 همسری و ازدواج موقت) بر اساس همین قاعده بوده، از این رو مؤانست و مطابقت همه احکام الهی تشریع شده از طرف حکیم چه اولیه و چه ثانویه قطع مسلم کاملاً منطبق با فطرتهای بشری است.
دوازدهم. حکم و دستور خداوند حکیم تأکید بر ازدواج است که این حکم به دو صورت ازدواج دائمی و موقت تشریع شده نه اینکه تأکید فقط، بر ازدواج دائم باشد. البته از حیث درجه و رتبه اولویت با ازدواج دائم است. فلذا ازدواج به معنا هو ازدواج، فطری است و در این مسأله تفاوتی بین حکم ازدواج دائم و موقت نیست. شاید تنها تفاوتی که بتوان یافت تفاوت مرتبتی و منزلتی بین آندو باشد. بر این مبنا هر دو گونه ازدواج صحیح و مطابق فطرت است.
سیزدهم. چنانکه گفتیم از لحاظ رتبه و درجه اولویت و تصریح و تأکید با ازدواج دائم است و در شرایطی که این امر ممکن نبوده و یا ضرورتهای دیگری پیش آید مانند سفرهای طولانی، عدم تمکین همسر بدلایل مختلف و یا خوف و خطر به گناه افتادن و یا برخی ضرورتهای اجتماعی نظیر مشکلات حاد جمعیتی، افزونی تعداد زنان و دختران نسبت به مردان، شرایط خاصی که تأثیر مستقیم بر کاهش جمعیت مردان دارد، قوی بودن قدرت جنسی در برخی افراد و نظائر آن ... ازدواج مجدد با رعایت عدالت بین همسران و ازدواج موقت با رعایت اعتدال و پرهیز از افراط گری در این مسأله بلااشکال است.
چهاردهم. از آنجاییکه فلسفه خلقت انسان، کمال جویی و تقرب به خداست و پرداختن به امور مادی و توجه و تمکین بیش از اندازه شهوات و خواهشهای نفسانی، انسان را از مدار بندگی و قرب الهی دور می سازد فلذا باید عمده ی اهتمام انسان بر توجه به خویشتن خویش و اکتساب فضائل و ارتقاء معنویات باشد و با کف نفس و تقوا و خویشتن داری خود را از افتادن در دامهای نفس و شیطان که ما را به افراط و تفریط فرا می خوانند به خدای مهربان پناه ببریم.
پانزدهم. ضمن آنکه این وادی، گرچه وادی مشروعی است و بنا به مصالح حکیمانه خدای حکیم تشریع شده و البته باید در جای خودش باشد و برای ایمنی جامعه از گناه و فساد در بطن و متن جامعه نهادینه و فرهنگ سازی شود اما راهی است پر پیچ و خم و ناهموار با گردنه های صعب العبور که هر کسی را توان راه پیمودن در این وادی نیست و بر اساس گزارشات و مشاهدات عینی بسیاری که پیرامون خود مشاهده می کنیم، عموماً کسانیکه وارد این وادی شده اند دچار افراط گری و بوالهوسی شده و از لغزش و سقوط و بی عدالتی در حق اطرافیان خود ایمن نمانده اند.
شانزدهم. توجه به حکمتها، فواید و ضرورتهای چند همسری و حکم ازدواج موقت، انطباق آن با فطرت آدمی را روشن می سازد. بناى اسلام بر عدم سخت گيرى در زندگى انسانهاست و خداوند دوست دارد بندگانش از نعمتهاى خلق شده، استفاده كنند. چرا كفار و غربى ها بتوانند غرايز خويش را از راههاى گوناگون حرام ارضاء نمايند؛ ولى براى مؤمنين هيچ راه حلالى وجود نداشته باشد؟ بعلاوه شهوت مردان، تهاجمى است و شهوت زنان انفعالى؛ از اين رو، زن با داشتن يك شوهر، به گناه نمى افتد؛ ولى ممكن است مرد با داشتن يك زن، به گناه بيفتد. ضمن آنکه در بسيارى از مواقع، تعدد زوجات براى زن اول، منافع فراوانى دارد؛ يعنى علاوه بر اين كه شوهر او از آلوده شدن به گناه حفظ مى شود، از تحميل خواسته هاى مرد به زن اول، در شرايطى كه براى زن اول هم زيستى با مرد موقتاً مشكل باشد، جلوگيرى مى كند. زن بايد فكر كند كه تجويز تعدد زوجات، فقط به ضرر او و به نفع زنان بى سرپرست نيست؛ زيرا همان زنان نيز روزى سرپرست داشتند و چه بسا همين زن خداى ناكرده، در آينده دچار همان درد گردد.
هفدهم. مضافاً اینکه خداوند، خداى همه زنهاست؛ نه فقط خداى زنانى كه موفق به ازدواج شده اند. زنانى در جامعه هستند كه به دليل فقر يا قيافه يا بيوه بودن و نظائر آن ... كسى به عنوان همسر اول، به سراغ آنها نمى رود و در نتيجه، تشريع اين حكم در مرحله اول به نفع جمع زیادی از زنان است و اين كه گفته مى شود كه تعدد همسر، ظلم به زن است، سخن درستى نيست؛ زيرا منع آن، ظلم به گروه ديگرى از زنان است و از طرفى، شرط ازدواج مجدد، رعايت عدالت نسبت به همسر اول است و اين شرط، مسئله ظلم را به طور كلى منتفى مى كند.
هجدهم. بدون شک، هرگز خداوند انسانها را به چیزی امر نمیکند که در توانشان نباشد! پس اگر اجازه داده مردانی که عدالت دارند میتوانند چند همسر برگزینند یعنی خداوند هم زنان را کاملاً میشناخته وهم مردان را و میدانسته این امر هم با فطرت هردو سازگار است و هم به نفع ایشان است، حال اینکه عده ای از آقایان عدالت ندارند و یا از این حکم سوءاستفاده میشود و یا فرهنگ و اجتماع و برخی شرایط، زنان را به گونه ای بار آورده که احساس کنند این حکم الهی مخالف فطرت آنان است بحث دیگری است.
نتیجه ای که از کل بحث گرفته می شود، اینکه نه تنها هیچ تضاد و تعارضی بین فطرت انسانی با احکام الهی از جمله حکم تعدد زوجات و ازدواج موقت، مشاهده نمی شود بلکه بنحو کلی مطابقت و عینیت نیز ملحوظ است.
موفق باشید ...:Gol: