ساعت 30 : 20 روز یکشنبه 7 تیر 1360، تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هیأت دولت و …) به تدریج به سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران واقع در سرچشمه ی تهران وارد شدند. نوای ملکوتی قرآن کریم در فضای سالن طنین انداخته بود و صالحان را بشارت تحقق وعده ی الهی می داد. پس از پایان قرائت قرآن کریم و اعلام برنامه، آیت الله بهشتی آغاز سخن نمود. بحث درباره ی تورم بود، اما عده ای از اعضا خواسته بودند که راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود. دکتر بهشتی سخنانش را با این جملات آغاز کرد:
ما بار دیگر نباید اجازه دهیم، استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی گیرند، انتخاب شوند. این کلمات که از لبان حقگوی ایشان بیرون تراوید. ناگهان برقی جهید و نوری خیره کننده و صدایی مهیب برخاست. زمین تکان سختی خورد و دیوارها به شدّت لرزید. در کمتر از ثانیه ای از سالن جز تلی از خاک چیزی باقی نماند. بیش از هفتاد تن از بهترین عزیزان انقلاب، زیر خروارها خاک مدفون شدند و روح فرزندان رشید اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ایثار در ملکوت اعلی به پرواز درآمد. همگان ذکر خدا بر لب به سوی وعده گاه الهی رهسپار شدند و بدین ترتیب جنایتی که تاریخ بشری شبیه بدان را در صفحات خود ثبت نکرده و به یاد نداشت، به وقوع پیوست و توحش غربی و نفاق داخلی، همگام با هم به جشن شهادت فرزندان امام خمینی «قدس سره» پایکوبی کردند.
عامل بمب گذاری، منافق نفوذی به نام محمّدرضا کلاهی بود که خود جزء نیروهای خدماتی حزب به حساب می آمد و پس از انفجار موفق به فرار گردید و راهی فرانسه شد.
1- آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی – رییس دیوان عالی کشور 2- رحمان استکی – نماینده ی مردم شهرکرد 3- دکتر سید محمد باقری لواسانی – نماینده ی مردم تهران 4- دکتر سید رضا پاک نژاد – نماینده ی مردم یزد 5- علیرضا چراغ زاده دزفولی – نماینده ی مردم رامهرمز 6- حجت الاسلام غلامحسین حقانی – نماینده ی مردم بندرعباس 7- حجت الاسلام محمد علی حیدری – نماینده ی مردم نهاوند 8- حجت الاسلام سید محمد تقی حسینی طباطبایی – نماینده ی مردم زابل 9- عباس حیدری – نماینده ی مردم بوشهر 10- دکتر سید شمس الدین حسینی نایینی – نماینده ی مردم نایین 11- سید محمد کاظم دانش – نماینده ی مردم شوش و اندیمشک 12- علی اکبر دهقان – نماینده ی مردم تربت جام 13- دکتر عبدالحمید دیالمه – نماینده ی مردم بوشهر 14- حجت الاسلام دکتر غلامرضا دانش آشتیانی – نماینده ی مردم تفرش و آشتیان 15- حجت الاسلام سید فخر الدین رحیمی – نماینده ی مردم ملاوی لرستان 16- سید محمد جواد شرافت – نماینده ی مردم شوشتر 17- میربهزاد شهریاری – نماینده ی مردم رودباران 18- حجت الاسلام محمد حسین صادقی – نماینده ی مردم درود و ازنا 19- دکتر قاسم صادقی – نماینده ی مردم مشهد 20- حجت الاسلام سید نور الله طباطبایی نژاد – نماینده ی مردم اردستان 21- حجت الاسلام حسن طیبی – نماینده ی مردم اسفراین 22- سیف الله عبدالکریمی – نماینده ی مردم لنگرود 23- حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی – نماینده مردم ساری 24- حجت الاسلام عمادالدین کریمی – نماینده ی مردم نوشهر 25- حجت الاسلام محمد منتظری – نماینده ی مردم نجف آباد 26- عباسعلی ناطق نوری – نماینده ی مردم نور 27- مهدی نصیری لاری – نماینده ی مردم لارستان 28- حجت الاسلام علی هاشمی سنجانی – نماینده ی مردم اراک 29- دکتر حسن عباسپور – وزیر نیرو 30- دکتر محمد علی فیاض بخش – وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور 31- دکتر محمود قندی – وزیر پست و تلگراف و تلفن 32- موسی کلانتری – وزیر راه و ترابری 33- دکتر جواد اسد اله زاده – معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی 34- عباس ارشاد - معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستی 35- مهدی امین زاده – معاون بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی 36- محمد صادق اسلامی – معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بارزگانی 37- مهندس محمد تفویضی زواره – معاون وزارت راه و ترابری 38- دکتر هاشم جعفری معیری – معاون امور مالی وزارت بهداری 39- ایرج شهسواری – معاون وزارت آموزش و پرورش 40- عباس شاهوی – معاون وزارت بازرگانی 41- دکتر حسن عضدی – معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی 42- حبیب الله مهمانچی – معاون امور پارلمانی و هماهنگی وزارت کار 43- غلامعلی معتمدی – معاون رفاه تعاون وزارت آموزش و پروش 44- سید کاظم موسوی – معاون وزارت آموزش و پرورش 45- حسن اجاره دار (حسنی) – عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و سردبیر نشریه ی عروة الوثقی 46- عباس ابراهیمیان – عضو حزب جمهوری اسلامی 47- حجت الاسلام علی اکبر اژه ای – عضو دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی 48- علی اصغر آقا زمانی – عضو حزب جمهوری اسلامی 49- محمود بالاگر – عضو حزب جمهوری اسلامی 50- حسن بخشایش – عضو حزب جمهوری اسلامی 51- محمدپور ولی – عضو حزب جمهوری اسلامی 52- رضا ترابی – عضو حزب جمهوری اسلامی 53- مهندس مهدی حاجیان مقدم – مسؤول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی 54- محمد خوش زبان – عضو حزب جمهوری اسلامی 55- علی درخشان – عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی 56- جواد سرافراز – عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی 57- حجت الاسلام حسین سعادتی – عضو حزب جمهوری اسلامی (مسؤول آموزش شهرستان ها) 58- حبیب الله مهدی زاده طالعی – عضو حزب جمهوری اسلامی 59- سید محمد موسوی فر – عضو حزب جمهوری اسلامی 60- محسن مولایی – عضو حزب جمهوری اسلامی 61- جواد مالکی – عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی 62- حجت الاسلام عبدالحسین اکبری مازندرانی ساروی – عضو هیأت پنج نفره ی کشاورزی منطقه ی مازندران 63- مهندس حسین اکبری – مدیرعامل بانک کشاورزی 64- مهندس هادی امینی – عضو واحد مهندسین حزب مهندسین اسلامی 65- سید محمد پاک نژاد – عضو هیأت مدیره ی چوب و کاغذ 66- محمد رواقی – مدیر شرکت فرش ایران 67- مهندس توحید رزمجو – عضو هیأت مدیره ی گروه صنعتی ملی 68- علی اکبر سلیمی جهرمی – دبیر کل سازمان امور اداری و استخدامی 69- جواد سرحدی – مدیرعامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا 70- محمد حسن محمد عینی 71- حبیب مالکی – فرماندار ایرانشهر 72- مهندس محمد علی مجیدی – مشاور عمرانی وزارت کشور
1- علی اصغر باغانی – نماینده ی سبزوار 2- بهرام تاج گردون – نماینده ی گچساران و کهکیلویه 3- ایرج صفاتی دزفولی – نماینده ی آبادان 4- مرتضی فضلعلی – نماینده ی گرمسار 5- اسماعیل فردوسی پور – نماینده ی فردوس و طبس 6- سید محمد کیاوش – نماینده ی اهواز 7- محمد مروی سماورچی – نماینده ی طرقبه و چناران 8- مرتضی محمودی – نماینده ی قصر شیرین 9- قدرت اله نجفی – نماینده ی شهرضا 10- حسین کاظم زاده اردبیلی – وزیر بازرگانی 11- سید جلال سعادتیان – معاون وزارت بهداری 12- مسعود صادقی – معاون وزارت بهریستی 13- محمد حسن اصغرنیا – استاندار سمنان 14- حجت الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری – (سردبیر روزنامه جمهوری) 15- مسعود موسوی – کارمند حزب جمهوری 16- علی موسوی – کارمند حزب جمهوری 17- محمود جمالی – کارمند حزب جمهوری 18- زین العابدین رییسی – کارمند حزب جمهوری 19- حیدرعلی علیزاده – کارمند حزب جمهوری 20- هدایت عبدی – کارمند حزب جمهوری 21- دانش مهر – کارمند حزب جمهوری 22- مسعود صادقی آزاد – کارمند نخست وزیری 23- ابراهیم عبدی – واحد دانشجویی حزب جمهوری 24- محمد غریب – واحد دانشجویی حزب جمهوری 25- مهدی فاضلی – واحد دانشجویی حزب جمهوری 26- ابراهیم فردوسی - واحد دانشجویی حزب جمهوری
اينجانب محمد حسيني بهشتي، دارنده شناسنامه شماره 133707 از اصفهان وصيت ميکنم به همسر وفرزندانم و ساير بستگانم که در زندگي بيش از هر چيز به فروغ الهي که در دل انسانهاست اهميت دهند و با ايمان به خداي يکتاي عليم قدير سميع بصير، رحمان و رحيم و پيمبران بزرگوارش و پيروي از خاتم پيمبران و کتابش قرآن و از ائمه معصومين (ع) و اهتمام به ذکر و ياد خداي و نماز با حضور قلب و روزه، عبادات ديگر و انفاق و ايثار و صدق و جهاد بي امان در اين راه و حضور پيگير در جماعت و انس با مردم، راه سعادت را به روي خود بازگردانند. و وصيت ميکنم که پس از ارتحال من به سوي خدا، يک سوم از خانه مسکونيام در تهران، قلهک، خيابان تورج، کوچه منطقي 8 و 9 و اثاث متعلق به همسرم، خانم عزتالشريعه مدرس مطلق است و از خداي متعال براي او و فرزندانم سعادت در راه خدا زيستن را خواستارم. 27 رجب 1400 هجرت، محمد حسيني بهشتي
در يک زمستان سرد و برفي براي شرکت در يک گردهمايي دانشجويي همه کشورها به جايي مي رفتيم. اذان صبح به آنجا رسيديم. بالاخره وارد ساختمان محل سکونت دانشجويان شديم. خود را براي اقامه نماز صبح آماده کردم. مرا به قسمتي راهنمايي کردند تا در آنجا وضو بگيرم. وقتي از پله ها پايين مي رفتم اين طرف و آن طرف پله ها آشغال سيگار و کاغذ ريخته بودند. من به آن جوان عزيزي که راهنماي من بود، گفتم: « اينها چيست که اينجا ريخته است ؟ »
گفت:« اينها را ديروز و ديشب ريخته اند، قرار است صبح نظافت کنند». به او گفتم:« مبادا جلوتر برويم و ببينيم نوشته اند: النظافة من الايمان ...»
عزيزان ! حتي در اينجا هم بايد اجتماع ما يک الگو و نمونه عملي باشد، در اين اجتماع کوچک که مي توانيد يک تحقق عيني از اسلاميت، عدل اخلاقي و عدل اجتماعي اسلامي را نشان بدهيم.
اين اثر بيشتري از سخن گفتن و نوشتن دارد. ... اين فرمولي که اسلام در اختيار ما گذاشته همين است که «کونوا دعاة الناس بغير السنتکم »(اصول کافي،ج2،ص78)
يعني مردم را به عدل و رفتار پسنديده دعوت کنيد نه با زبان و سخن گفتن.
بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بيگناه، به عدد شهداي کربلا از دست داد. ملت ايران سرافراز است که مرداني را به جامعه تقديم ميکند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين کرده بودند و دشمنان خلق گروهي را شهيد نمودند که براي مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند.
...ايشان (شهيد بهشتي) را من بيست سال بيشتر ميشناختم، مراتب فضل ايشان و مراتب تفکر ايشان و مراتب تعهد ايشان بر من معلوم بود و آنچه که من راجع به ايشان متأثر هستم شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين کشور بود. ...من بيش از بيست سال ايشان را ميشناختم و برخلاف آنچه اين بيانصافها درسرتاسر کشور تبليغ کردند و مرگ بر بهشتي گفتند، من او را يک فرد متعهد، مجتهد، مدير، علاقمند به ملت، علاقمند به اسلام و بهدرد بخور براي جامعهي خودمان ميدانستم.
...بهشتي مظلوم زيست و مظلوم به شهادت رسيد.....
نوجوانی در اهواز پیش من آمد و گفت: «من می خواهم از تو طلب عفو کنم. ذهن من را نسبت به تو بدبین کرده بودند، وقتی اینجا آمدی در همان برخوردهایی که با تو داشتم، فهمیدم همه آن ها که درباره تو از نظر کیفیت برخورد و کار و ارتباط هایت می گفتند، کاملاًَ دروغ است.
بعد گفت: « دشمن درباره شماها نیرنگ بازی می کند، چند وقت قبل در محله های فقیرنشین اهواز به خانه پیرزنی رفته بودند و برق خانه اش را قطع کرده بودند. بعد به او گفته بودند که بهشتی دستور داده است برق خانه ات را قطع کنند.
امروز گزارش دادند که دو دختر جوان به در خانه ها می رفتند و سؤالات یک جوری مطرح می کردند که چه کسانی نمی گذارند در این مملکت کار بشود و سؤال را طوری هدایت می کردند که یعنی روحانیت نمی گذارد در این مملکت کار انجام بگیرد.
برادران روحانی در چنین وضعیتی دشمن می خواهد با جوسازی ها و سمپاشی ها جلوی نقش سازنده ی آن ها را بگیرد، مبارزه کنند. یک یک ما باید مواظب باشیم نسل جوان را به حساب آوریم و بیش از آنچه به حساب می آورده ایم وقت صرف آن ها کنیم.
***
(آرامش)
بعد از ماجرای 15 اسفند ماه سال 1359 و سخنرانی معروف بنی صدر در دانشگاه به طبقه چهارم دادگستری که اتاق بهشتی در آن جا بود، رفتم. یک عده از چپیها جلوی دادگستری جمع شده بودند و شعار مرگ بر بهشتی می دادند. در اتاق بهشتی، صدای آن ها به وضوح شنیده می شد. آقای بهشتی پشت میزش نشسته بود و با کمال آرامش و طمأنینه به کارش ادامه می داد. من از شدت عصبانیت در اتاق قدم می زدم. بالاخره نتوانستم طاقت بیاورم و گفتم چرا امام دخالت نمی کند. چرا با بنی صدر برخورد نمی کنند که این طور جولان می دهد؟ دکتر بهشتی با همان لحن قاطع و متین گفت: آقای حسینیان! امام با تدبیرتر از آن است که خود را درگیر آدمی مثل بنی صدر کند. بنی صدر خودش می داند چطور تیشه به ریشه خودش بزند و اولین تیشه را هم دیروز زد. آقای حسینیان! ما نباید برای جبران مشکلات خودمان از امام هزینه کنیم. اگر قرار باشد امام سپر بلای من مسئول شوند، در مواقع متقضی نمی توانند نقش خود را ایفا کنند. راوی: حجت الاسلام حسینیان
چقدر تلاش شد تو این سی سال برای معرفی شهدای روحانی؟
بابا جان هر کی دوست دارین دین گوشه مسجد رو تعطیل کنید...
بیارین سیره شهدا رو به عرصه اجتماع...
به خدا دیگه اشک ما در اومد از بس داد زدیم... گلو ما پاره شد..
زبان ما مو درآورد...
بابا جان همه مشکلات ای جامعه بر می گرده به فراموشی او فرهنگ عاشورایی شهدا...
تو رو به خون شهدا دو دقیقه از منبرت رو از شهدای روحانی بگو...
چقدر تلاش کردین؟
طلبه ای که سطح یک و دو رو می گذرونه چقدر شهدای روحانی رو می شناسه؟
فایل صوتی زیر رو حتما" گوش کنید...
شب شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یارانش است...
براش شادی روحشون صلوات...
دوستانی که میرن سر مزار این عزیزان برای من روسیاه هم دعا کنن
این پیشامد برای همه ملت ما ناگواربود و اشخاصی که برای خدمت ، خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزاراین کشور بودند اشخاصی بودند که آنقدری که من آنها می شناسم، از ابرار بوده اند . اشخاصی متعهد بوده اند که در راس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشترمی شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متاثرهستم، شهادت ایشان درمقابل اوناچیز است و مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی که بیشترمتعهدند، موثرتردرانقلابند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار داده اند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمت ها، تهمت های ناگوار به ایشان می زدند. ازآقای بهشتی اینها می خواستند یک موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می شناختم و بر خلاف آنچه این بی انصاف ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغل های دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند . اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند و اینطور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهائی که انحصار طلب بودند و می خواستند بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند. ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابر قدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمی دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند. مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پرافتخاراسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است؟ مگر عزت و شرف و ارزش های انسانی ، گوهرهای گرانبهائی نیستند که اسلاف صالح این مکتب، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگبهانی از آن وقف نمودند؟ مگرما پیروان پاکان سر باخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟ مگردشمن قدرت آن دارد که با جنایت خود مکارم و ارزش انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند؟ مگر دشمن های فضیلت می توانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند؟ بگذار این ددمنشان که جز به " من" و " ما" های خود نمی اندیشند و " یأکلون کماتأکل الانعام" عاشقان راه حق را ازبند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند. ننگتان باد تفاله های شیطان و عارتان باد ای خود فروختگان به جنایتکاران بین المللی که در سوراخ ها خزیده و در مقابل ملتی که در برابر ابر قدرت ها برخاسته است، به خرابکاری های جاهلانه می پردازید. عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری او اطلاعی دارید. شما ملتی را که برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ ده ها جوان عزیز خود را فدا کرد و با شجاعت بی مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد، نشناخته اید. شما ملتی را که معمولاً در تخت های بیمارستان ها آرزوی شهادت می کنند ویاران را با به شهادت دعوت می کنند، نشناخته اید. شما کوردلان با آنکه دیده اید با شهادت رساندن شخصیت های بزرگ ، صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده تر و عزم آنان مصمم تر می شود، می خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. توانستید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ی ناسزا و تهمت های ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوائی همه تان بر سربازارها زده شد، در سوراخ ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده اید که به خیال خام خود ملت شهید پرور فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی دانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. اکنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می نماید و ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اوست تسلیم وی کنیم. ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرافرازاست که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند. ملت عزیز! این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق ، گروهی از خلق را گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند . گیرم که شما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه که بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟ جز آنکه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب می باشی . ما گر چه دوستان و عزیزان وفاداری را از دست دادم که هر یک برای ملت ستمدیده استوانه بسیار قوی و پشتوانه ارزشمند بودند، ما گر چه برادران بسیار متعهدی را از دست دادیم که " اشداء علی الکفار رحماء بینهم" بودند و برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی سدی استوار و شجره ای ثمربخش به شمار می رفتند، لکن سیل خروشان خلق و امواج شکننده ملت با اتحاد و اتکال به خدای بزرگ هر کمبودی را جبران خواهد کرد. ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریایی مواج به پیش می رود و در مقابل ابرقدرت ها و تفاله های آنان با صفی مرصوص ایستاده است و شما درماندگان عاجزرا که درسوراخ ها خزیده اید و نفس های آخررا می کشید به جهنم می فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این کشور و ملت است.
رئیس سازمان تبلیغات اسلامی اصفهان با بیان اینکه صفات پسندیده زیادی مانند ادب و تخلق به اخلاق نیکو در وجود شهید بهشتی بود، گفت: شهید بهشتی از ویژگیهای بسیاری برخوردار بود و در دوران زندگی خود همواره، توجه ویژهای به مسائل دینی داشت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، حجتالاسلام سید حسین بهشتینژاد ظهر امروز در نشست خبری که با حضور خانواده شهدا و دستاندرکاران ستاد هفتم تیر اصفهان برگزار شد، با اشاره به واقعه عاشورا، اظهار کرد: شهادت قله شکوهمند صداقت انسان در عرصه ایمان و وفاداری به پیمانهای الهی بوده و زمانی که خبر شهادت مسلم به امام حسین(ع) رسید ایشان متاثر شدند اما لحظهای توقف نداشتند و از حرکتشان باز نماندند.
وی با اشاره به آیه من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، تصریح کرد: این مدال افتخاری که قرآن معرفی میکند برای این است که خداوند مونان راستین را برای صدقشان پاداش میدهد اما در مقابل صادقان، منافقان هستند و نفاق بدترین نماد دروغ است چراکه در حالی که ایمان در قلب نیست زبان به ایمان شعار میدهد.
وی با تاکید بر اینکه برجستهترین واژه در قرآن کریم صدق است، خاطرنشان کرد: ملاک در تشخیص صدق بنا به گفته شهید مطهری هماهنگی زبان و قلب بوده و هرجا زبان جلوتر از قلب حرکت کرد دروغ و نفاق اتفاق میافتد.
رئیس سازمان تبلیغات اسلامی اصفهان اظهار کرد: مدال صدق و راستی زیبنده شهدای انقلاب اسلامی به خصوص شهید بهشتی بوده و شهادت زیبنده او است همانطور که امام نیز شاگرد خود را خوب شناختند و رهبر عزیز و فرزانه انقلاب نیز زیباترین و لطیفترین عبارات را راجع به شهید بهشتی فرمودند.
وی با بیان اینکه بنده از نظر بستگی سببی و نسبی که با شهید بهشتی دارم خاطراتی از ایشان را در ذهن دارم، گفت: مرحوم اخوی از قول امام نقل میکردند که من به عقل، ایمان و علم بهشتی ایمان داشته و البته که این مسئله بسیار مهم است که عقلانیت، قدرت ایمان و علم در کنار هم باشند.
حجتالاسلام بهشتی نژاد افزود: در روایت داریم که اگر شخصی 5 چیز نداشت در زندگی خیر زیادی نمیبیند عقل، دین، حیا، ادب و ارزشهای اخلاقی و باید توجه کرد که امام نفرمودند هیچ خیری بلکه فرمودند خیر زیادی چرا که اساس زندگی انسان همین معیارها است، اساس اخلاق بوده اما بعضی فکر میکنند مشکلات تنها با پول حل میشود.
وی تصریح کرد: با همین 3 مولفه نقش بیبدیل ایشان در ادوار مختلف قبل از انقلاب و بعد از آن در مدیریت کلان کشور قابل برسی و فهم میشود البته خمیر مایه وجودی ایشان در مسئله وارثت، محیطهای مختلف تربیتی در خانه و اساتید برزگ و همینطور لیاقت و گیرندگی ایشان نیز در شکل گیری شخصیت ایشان موثر بوده است.
رئیس سازمان تبلیغات اصفهان با تاکید بر نقش وراثت در شکل گیری شخصیت افراد، خاطر نشان کرد: برخی به خواستگاه توجه ندارند در حالی که پیامبر نیز فرمودند در ازدواج از چهرههای دلپذیری که در جای بد رشد کردند بترسید و خوش به حال شخصی که مادر او عفیف باشد.
وی با اشاره به نیاکان شهید بهشتی، اظهار کرد: شهید بهشتی از نیاکان ارزشمندی برخوردار بود و نیاکان پدری ما تا زمانی که تاریخ در دستمان است همه روحانی بودند و در تیره مادری ایشان نیز مرحوم خاتون آبادی بود که خیلی مقام بالایی داشتند وامام نیز مدتی نزد ایشان تلمذ میکردند که شهید بهشتی در جایی گفته بودند احترامی که حضرت امام به من میگذاشتند مقداری به دلیل همین مرحوم محمد صادق خاتون آبادی بود.
حجتالاسلام بهشتینژاد پیرامون زندگی مادر شهید بهشتی گفت: مادر شهید بهشتی بانوی محترم و با فضیلت بود و اگر نگویم که حافظ کل قرآن بودند اما مسلط به آیات قرآن بودند و مقدار زیادی از قرآن را نیز از برداشتند و نقل شده مادر شهید بهشتی دختر خانه بودند و پدرشان مایل به ازدواج ایشان نبود اما خوابی دیدند که خواستگاری میآید و او را رد نکنید که از صلب او فرزندی به دنیا میآید که مروج دین است که حاصل این ازدواج شهید بهشتی و 2 دختر بود.
وی افزود: مادر شهید بهشتی در دوران بارداری 9 مرتبه قرآن را ختم کرده بودند وهنگام شیر دادن با وضو بودند.
رئیس سازمان تبلیغات اسلامی استان اصفهان با بیان اینکه شهید بهشتی در هر زمینهای که وارد میشد مبتکر بود، خاطر نشان کرد: کارهای که ایشان در قبل از انقلاب در حوزههای علمیه آن زمان انجام میدادند، معمول نبود و یکی از ابتکارات این شهید بزگوار تاسیس دبیرستان دین و دانش بود که این مدرسه در آن زمان پلی بین دانشآموزان و حوزه بود و خود شهید بهشتی مدرس زبان انگلیسی بودند.
وی بیان کرد: مدرسه حقانی را با مدیریت خودشان تاسیس کردند و قرار بر این بود که تحصیل در این مدرسه 17 سال طول بکشد و زمانی که به هامبورگ رفتند مدیریت آن را به شهید قدوسی سپردند.
حجتالاسلام بهشتی نژاد با بیان اینکه صفات پسندیده زیادی مانند ادب و تخلق به اخلاق نیکو در وجود شهید بهشتی بود، اظهار کرد: یکی از آداب ایشان نظم در بازدید از خویشان بود و زمانی که به اصفهان میآمدند برنامهای برای بازدید از اقوام داشتند و هرکسی که به خانه ایشان میرفت در زمان برگشت طبق سنت رسول الله تا درب منزل او را بدرقه میکردند و حقیقتا جلوهای از رفتار ائمه را در ایشان میشد دید.
وی با اعتقاد بر اینکه منظور قرآن از بیان داستان زندگی پیامبران خاطره گویی نیست، تصریح کرد: این داستانها که در قرآن آمده به منظور بیان الگوهای مناسب برای جامعه سلامی است و جلساتی که برای شهید بهشتی برگزار میشود نیز برای ادای احترام به مقام والای شهید و اینکه الگوی مناسب به نسل جدید معرفی کنیم، است.
بهشتی نژاد در انتها به بیان خاطرهای از شهید بهشتی پرداخت و اظهار کرد: در مجلس خبرگان بنیصدر گفت که ولایت فقیه دیکتاتوری است، همه از این موضوع برآشفتند اما شهید بهشتی گفتند به جای عصبانیت جواب او را بدهید و خودشان در عرض 7 تا 10 دقیقه تمام سیستمهای حکومتی دنیا را برای بنیصدر بیان کردند و در انتها گفتند حال به نظر شما کجای این اصل دیکتاتوری است و بنی صدر ساکت شد و فبهت الذی کفر.
وی گفت: یکی از کسانی که نقش محوری را در ورود اصل ولایت فقیه به قانون اساسی داشت شهید بهشتی بود.
[h=1]انفجار هفتم تیر60 به روایت یک شاهد عینی/ آخرین کلماتی که شهید بهشتی بر زبان راند [/h]مهر نوشت:
حجت الاسلام علیاصغر باغانی یکی از بازماندگان حادثه هفتم تیر گفت: لحظاتی پس از قرار گرفتن دکتر بهشتی پشت تریبون انفجار رخ داد و فقط شعلههای آتش و پائین آمدن سقف را به خاطر دارم. حجت الاسلام علیاصغر باغانی از مجروحان حادثه انفجار حزب جمهوری در هفتم تیرماه 1360 ضمن اشاره به جزوهها و نوشتههای شهید بهشتی گفت: امام راحل چند روز قبل از شهادت شهید بهشتی خطاب به وی گفته بود که خواب دیدم عبایم سوخته است؛ آقای بهشتی بیشتر مواظب باشید و مراقبت کنید. او روایت انفجار حزب جمهوری را اینگونه بیان کرد: حزب جمهوری اسلامی که سران کشور از موسسین آن بودند و از حزبهای مطرح و موثر آن وقت بود هر هفته شب های دوشنبه در محل دفتر حزب با حضور مقامات و نمایندگان سه قوه تشکیل جلسه میداد که به مسائل مهم کشور پرداخته میشد.
او گفت: بنده امام جماعت مسجد پیغمبر در خیابان طوس تهران بودم و معمولا پس از اقامه نماز مغرب و عشاء به جلسات میرفتم؛ شب حادثه هم مانند هر شب نماز مغرب را در مسجد پیغمبر خواندم سپس راهی جلسه حزب شدم وقتی وارد سالن جلسه شدم دیدم دوستان ردیفهای جلو را پر کرده بودند و من در ردیف کنار و نزدیکی در ورودی نشستم. باغانی گفت: در جلسه ما قبل هفتم تیرماه 1360 بحث کنترل تورم کشور مطرح شده بود اما به دلیل اینکه این موضوع در آن جلسه خاتمه نیافته بود دستور جلسه هفتم تیر هم به این موضوع اختصاص داده شده بود. دکتر کاظمپور اردبیلی وزیر بازرگانی وقت پشت تربیون رفت تا موضوع تورم را مطرح کند و بحث پیگیری شود ولی یکی از اعضاء با اشاره به عزل بنیصدر از رئیس جمهوری از سوی حضرت امام(ره)، به شهید بهشتی پیشنهاد داد با توجه به اهمیت انتخابات موضوع جلسه را به انتخابات ریاست جمهوری اختصاص دهیم. او گفت: شهید بهشتی در پاسخ با تائید این مطلب گفتند چون موضوع جلسه مهار تورم است باید برای تغییر دستور جلسه رای گیری شود؛ سپس پیشنهاد این عزیز از سوی دکتر بهشتی به رای گذاشته شد که همه اعضاء موافقت کردند و بحث مهارتورم به جلسات بعدی موکول شد و بحث انتخابات ریاست جمهوری در دستور جلسه قرار گرفت. او در ادامه روایت گفت: برای شروع بحث انتخابات ریاست جمهوری اعضاء از دکتر بهشتی خواستند که آغاز کننده این موضوع باشند و دکتر بهشتی هم پذیرفتند. آقای استکی نماینده مردم در شهر کرد مشغول توزیع برگههایی در بین حاضرین در جلسه شد تا نظرات، پیشنهادات و تقاضای وقت سخنرانی پیرامون انتخابات مکتوب شود. دکتر بهشتی برای آعاز دستور جلسه پشت تریبون رفت، او پس از مقدمات گفت "بحث انتخابات ریاست جمهوری یکی از مهمترین مسائل کشور است و نباید دوباره یک عنصر در آب و نمک خیسانده دشمن به جامعه تحمیل شود" در این لحظه انفجار رخ داد و فقط شعله های آتش و پائین آمدن سقف یادم هست. او گفت: از آن لحظه صدای نالهها و نام اسماء خداوند و اهل البیت(ع) یادم هست که همکارانم در لحظات آخر عمرشان در زیر آوار زمزمه میکردند و هر لحظه از میزان بلندیش کم و کمتر می شد تا اینکه خاموش شد. باغانی با بیان اینکه آن شب لحظات سخت و هولناکی بود در ادامه گفت: شهادتین را به زبان آوردم اما مدتی بعد با تکان خوردن پای چپم متوجه زنده بودن من شدند و با برداشتن آوار مرا نجات دادند و به بیمارستان میثاقیه قدیم اعزام کردند. باغانی با بیان اینکه 12 روز در بیمارستان بستری بود گفت: روزهای اول پرستاران به ما نمی گفتند که جه کسانی شهید شده اند تا اینکه پس از گذشت چند روز و به تدریج عنوان شد که شهید بهشتی و 72 نفر از یاران شهید شدند.
عضو ستاد گرامی داشت هفتم تیر به بازخوانی خاطره شکایت از عاملین انفجار پرداخت و گفت: چون منافقین و منفجرکنندگان در فرانسه هستند برای شکایت از عاملین انفجارحزب شکوائیه ای با امضاء جمعی از بازماندگان حادثه تنظیم شد و برای دولت این کشور ارسال شد، بعد از مدتی دادگاه فرانسه برای توضیح شکایت از ما دعوت کرد که دهم فروردین ماه سال 91 با جمعی از بازماندگان راهی فرانسه شدیم و با 2 وکیل یک مترجم و یک تایپیست در دادگاه حاضر شدیم.
او گفت: در جلسه دادگاه با لباس روحانیت حاضر شدم؛ رئیس دادگاه هم احترام کرد و از جایش بلند شد، پس از نشستن در سر جاهایمان رئیس دادگاه خواست شکایت را مطرح کنیم اما من از وی خواستم که قبل از طرح شکایت، مقدماتی را به اطلاع برسانم که با مورد موافقت قرار گرفت؛ من هم از فرصت استفاده کردم و به تشریح اوضاع آن برهه از انقلاب و جلسات حزب جمهوری اسلامی و مزاحمتهای بنی صدر به انقلاب و امام پرداختم و سپس شکایت مان را از عاملان انفجار مطرح کردیم.
سلام و درود خدا بر همه شهدا بخصوص شهدای هفتم تیر
چند حکایت آموزنده از شهیدمظلوم دکتر بهشتی:
خونه اشرافی را با چشم خود دیدند صبح بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و دوباره سوار شدند و رفتند. نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه بهشتی کاخه. یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است. راننده بهشتیشناس بود. همه رو آورده بود دم خونه گفته بود حالا ببینید و قضاوت کنید.
با دروغ می خواید از اسلام دفاع کنید؟! الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا میگیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم میچسبه! بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ میخواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد میکنه نه دروغ!
آقای قاضی شنیدم تکبر داری؟!به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت میروی ساک خود را به همراهت میدهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.»
قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات...
مخالفش را به صدا و سیما فرستاد بهشتی اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما. گفته بودند ولی این مخالف شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده! گفت: او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند.
[TR]
[TD]از پلکان حرام نمیشود به بام سعادت حلال رسید منافقین برای تخریب چهرهی شهید بهشتی از هیچ اقدامی دریغ نمیکردند؛ اما او همواره با صبر و مهربانی با آنها برخورد میکرد. در شور و هیجانات انقلاب نیز هیچگاه از مسیر انصاف خارج نشد و تاکید داشت که از پلکان حرام نمیشود به بام سعادت حلال رسید.
[FONT=Georgia]بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا صاحب الزمان السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[FONT=Georgia]بی شک یکی از بهترین افراد انقلاب اسلامی, مردی که تمام همّ و غمّش خدمت به خلق بود نه قدرت, شخصیت والای شهید بهشتی بود ... مردی که با عدالت در برابر ظالمان ایستاد و سعی در رفاه ملت داشت ...
[FONT=Georgia]و سرانجام توسط منافقین کوردل به همراه 72 تن از یاران با وفایش به ملکوت اعلی پر کشید . [FONT=Georgia]یادش گرامی ... روحش شاد
[FONT=Georgia]اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
[/HR] با نام شهید بهشتی(ره) و مختصری از شخصیت او که همه ساله در روز هفتم تیرماه ـ روز شهادت او و یارانش ـ مورد تجلیل واقع میشود، کمتر کسی هست که آشنا نباشد اما ابعاد فعالیتهای علمی و فرهنگی ایشان و مجاهدتهای بیحـد او برای بسیاری از ما همچنان ناشناخته است. [/HR]
در روزدوم آبان 1307 در محله لومبان اصفهان ، در خانه ساده ای که با نور آیات منور و با عطر احادیث معطر بود، نوزادی چشم به پهنه گیتی گشود که او را سید محمد نامیدند . پدرش از روحانیون اصفهان و امام جماعت بود و به کارهای مذهبی مردم می پرداخت و مشکلات آنان را برطرف می ساخت .مادرش نیز زنی پاکدامن و پرهیزکار ، دختر حضرت آیة الله حاج میر محمد صادق خاتون آبادی است . ایشان از مراجع بزرگوار و محققان صاحب نام بود. یکی از کارسازترین و ارزندهترین فعالیتهای شهید دکتر بهشتی (ره) اقدامات فرهنگی و دینی او درمدت اقامت در آلمان میباشد. اصلاح برنامههای مسجد جامع هامبورگ
آیتالله شهید دکتر بهشتی (ره) که به عنوان امام جماعت مسجد هامبورگ از طرف مراجع بزرگ ایران به آلمان اعزام گردیده بود نام آن را از مسجد جامع ایرانیان به مرکز اسلامی هامبورگ تغییر داد و با انجام برنامههای علمی و دینی منظم و حسابشده، یکی از بزرگترین پایگاههای تبلیغی اسلام در اروپا را بنیانگذاری نمود. همچنین با ایجاد تشکیلات مستقل و منسجم برای دانشجویان ایرانی خارج کشور، پایهگذار جنبشهای دانشجوئی خارج از کشور گردید که اعضا و تربیتیافتگان آن در به ثمررسیدن انقلاب اسلامی و سپس شرکت در ادارة نظام نوپای اسلامی ایران سهمی بسزا یافتند. استاد با انجام سخنرانیهای علمی در مجامع فرهنگی و دانشگاهی و ارتباط با محافل تحقیقاتی اروپا، تحولی در شرقشناسی اروپا پدید آورد و نگاه آنان را به اسلام و منابع علمی آن شفافتر نمود.
از مهمترین اقدامات دکتر بهشتی در آلمان اتمام کار ساختمان مسجد جامع هامبورگ بود که سر و صدای مردم و شهرداری هامبورگ را درآورد. این مسجد در یک نقطه حساس و زیبای مرکزی شهر در جاییکه توریستها و مسافران برای ورود به هامبورگ باید از آن عبور میکردند واقع شده بود و دکتر بهشتی معتقد بود که عدم اتمام کار بنای مسجد هامبورگ باعث سرشکستگی اسلام و مسلمین است، لذا با سرعت به تعمیر و تکمیل آن اقدام کرد. ایشان همچنین نام این مسجد را از«مسجد جامع ایرانیان» به«مرکز اسلامی هامبورگ» تغییر داد. بدین ترتیب مسجد جامع یک مرکزیت اسلامی برای تمام مسلمانان معرفی شد تا در آنجا فعالیتهای مذهبی خود را متمرکز کنند چراکه دکتر بهشتی بسیار فراتر از مرز بندیهای جغرافیایی، نژادی و زبانی میاندیشید.
از مهمترین اقدامات دکتر بهشتی در آلمان اتمام کار ساختمان مسجد جامع هامبورگ بود که سر و صدای مردم و شهرداری هامبورگ را درآورد
مرکز اسلامی هامبورگ که به همت آیت الله بهشتی در سال ۱۳۴۴ تاسیس شد به تدریج به صورت کانونی برای فعالیتهای اسلامی دانشجویان ایرانی معتقد و مسلمانی که پناهگاهی در خارج از کشور نداشتند و همچنین خارجیانی که تمایل داشتند با اندیشههای اسلامی آشنایی پیدا کنند درآمد. از جمله فعالیتهای عمده فرهنگی و علمی شهید بهشتی در این دوره ارتباط و تماس ایشان با محافل علمی و تحقیقاتی در اروپا بود که در زمینه اسلام، اندیشه و تاریخ آن تحقیق میکردند؛ تماس مکرر دانشگاههای خارج از کشور و دعوتهای متعدد اساتید رشتههای شرقشناسی و اسلامشناسی در آلمان و سایر کشورهای اروپایی و ایراد سخنرانیها و ارائه مقالات فراوان در زمینه اسلام و از سوی دیگر آشنایی عمیق شهید بهشتی با فرهنگ غربی از دستاوردهای مهم این مسافرت بود. شهید بهشتی پیش از پیروزی انقلاب پس از قیام امام خمینی(س) مبارزات شهید بهشتی به طور رسمی و به صورت سازمانیافته، با تکیه بر رهبری امام که خود تربیت یافته مکتب ایشان بود، در ابعاد گوناگون آغازشد. مبارزات عقیدتی وی بر این اساس بود که در مجامع روشنفکران راجع به مسائل اسلامی، آرا و نظرات نوینی اظهار میکرد که با طرز تفکر قشریون سنتی وفق نمیداد و لهذا برخی از آنان با وی به نزاع میپرداختند و بیش از دیگر یاران امام و انقلاب، او را هدف تیرهای تهمت و افترا قرار میدادند.
هنگامی که امام در پاریس بودند، برای تبادل نظر با امام(س) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام به عضویت شورای انقلاب اسلامی ایران برگزیده شد. نقش موثر و رهبریکننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود. رابطه و سابقه آشنایی ایشان با امام خمینی(س) و اعتماد کامل امام به ایشان، شهید بهشتی را در سالهای مبارزه به صورت یکی از صاحبان سر ّامام و رازدار انقلاب درآورده بود و وی نقش خود را در این رهگذر به خوبی ایفا میکرد. بویژه در کارهای انقلابی، مانند اعتصابها، راهپیماییها، نوشتن اعلامیهها، جبههگیریها و برخوردها صاحبنظر و قطب ارشاد و مرجع و تصمیمگیرنده بود. وی در انجام کارهای حساس، همواره از دوستان نزدیک و باوفای خویش مدد میگرفت و این جهات بود که، دشمنان انقلاب اسلامی سرانجام حزب جمهوری را مورد هدف قرار دادند، و اولین هدفشان از میان برداشتن رهبر حزب یعنی شهید بهشتی بود. شهید بهشتی پس از پیروزی انقلاب
شهید مظلوم آیت الله بهشتی در پرتو جامعیت بی نظیری که داشت توانست علیرغم همه فشارهائی که بر او وارد می شد در مدت کوتاهی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی فرصت خدمت به اسلام و ملت را یافته بود، بزرگترین خدمات را به انقلاب اسلامی بعمل آورد و آثار ارزشمندی از خود بجا گذاشت که از جمله عوامل تضمین کننده راه آینده این حرکت عظیم اسلامی می باشند.
یکی از بزرگترین دلایل مظلومیت بهشتی، اصرار و پافشاری او بر دفاع از خط امام در برابر خط نفاق بود. به همین خاطر بود که انواع و اقسام تهمت و افترا را به او نسبت میدادند
حضور فعال و موثر در شورای انقلاب اسلامی و تلاش مستمر برای جلوگیری از انحراف این شورا توسط غرب باوران، مدیریت مجلس خبرگان قانون اساسی و تنظیم قانون اساسی جمهوری اسلامی که اساس و پایه نظام موجود است، ایفای نقش حیاتی از طریق حزب جمهوری اسلامی در تشکیل مجلس شورای اسلامی اول از اکثریت معتقد به خط اصیل اسلام، تلاش پی گیر برای ریختن شالوده ای اسلامی جهت ایجاد یک دستگاه فضائی اسلامی و مستقل و پیاده کردن احکام اسلام، کوشش مستمر برای تشکیل دولت مکتبی شهید رجائی و مبارزات اصولی با جریان آمریکائی که بنی صدر در راس آن قرار داشت تا برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری که بمعنای انزوای کامل گرایشات آمریکائی و غربی در انقلاب بود از خدمات فراموش نشدنی شهید مظلوم آیت الله بهشتی است که برکات آن برای همیشه همراه باتاریخ انقلاب شکوهمند اسلامی باقی خواهد ماند و هر چه زمان بگذرد بارورتر خواهد شد. امام و مظلومیت شهید بهشتی امام خمینی درباره مظلومیت دکتر بهشتی عبارات زیبا و پرمعنایی دارد. امام پس از شهادت آن شهید سعید گفت:«بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود» (صحیفه امام، ج15، ص 3) شاید یکی از بزرگترین دلایل مظلومیت بهشتی، اصرار و پافشاری او بر دفاع از خط امام در برابر خط نفاق بود. به همین خاطر بود که انواع و اقسام تهمت و افترا را به او نسبت میدادند، اما هرگز کسی ندید که بهشتی زبانش را بخاطر اعتراض و پاسخگویی به آن اتهامات بگشاید. به بهشتی گفتند: «این روزها حملات دشمنان به شما بسیار شدید شده است. تبلیغات زیادی برای متهم کردن و زیر سوال قرار دادن شما به راه افتاده است، برای مقابله با این توطئهها اقدامی بکنید» خندید و گفت: «حیف است وقتمان را صرف این چیزها بکنیم. بالاخره یک روز ملت همه چیز را خواهد فهمید…».
رأس ساعت 9 شب عملیات انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی با رمز «اللهاکبر» آغاز شد. روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که براثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا شد.»
[/HR]
یک روز قبل، یعنی در 6 تیر انفجاری در مسجد ابوذر رخ داد؛ بمب که در ضبطصوت کار گذاشتهشده بود، هنگام سخنرانی آقای خامنهای منفجر و باعث جراحت شدید ایشان بهویژه از ناحیه دست راست میشود. چند روز قبل هم مصطفی چمران در جبههها شهید شده بود و این ایام همزمان با شب هفت او بود. اینها پارامترهایی بود که در سازمان بهعنوان عوامل بازدارنده مطرح شد.
در ادامه روایت سعید شاهسوندی (عضو سابق مرکزیت منافقین) درباره انفجار دفتر حزب جمهوریاسلامی وعلیرضا نادعلی از اعضای حزب جمهوری اسلامی را می خوانید. بمب را از کجا آوردند؟ شاهسوندی روایت میکند: موسی خیابانی شخصاً برای اطمینان از درست عمل کردن چاشنیها، تعداد زیادی از آنها را در وان حمام کنترل کرده بود. بعدها اظهارنظرهای بسیاری شد، نظیر اینکه این کار شورویها بوده است، آقای علی فراستی درجایی نوشته که این بمب را شورویها در اختیار مجاهدین قراردادند. اینها هیچکدام واقعیت ندارد، واقعیت این است که بعد از پیروزی انقلاب و فتح پادگانها و مراکز لجستیکی نظام شاهنشاهی، بسیاری از امکانات در اختیار بسیاری نیروها و از همه مهمتر سازمان مجاهدین که نیروی متشکلی بود قرار گرفت و اینها هیچ کمبودی ازلحاظ مواد انفجاری، اعم از نوع پلاستیک و نوعهای پیشرفته آن نداشتند. پادگانها پر از اسلحه و سلاح و مواد منفجره بود. من روزهای اول انقلاب خودم شاهد بودم که بسیاری از اینها را از گوشه و کنار میآوردند . یکی از مسولیت های هسته اولیه اطلاعات سازماندهی این کارها و بستهبندی و جا دادن آن در گوشه و کنار شهر و حتی در کوه و بیابان بود.
این عملیات که بعدها مسعود رجوی در صحبتهایش گفته که نام رمزش «اللهاکبر» بود، توسط کادرهای بخش اطلاعات طراحی میشود، ولی توسط مرکزیت سازمان بهطور مشخص مسعود رجوی، موسی خیابانی و علی زرکش تصویب نهایی میشود. توهم رعد در آسمان بیابر
...سازمان [مجاهدین خلق] که در نهادهای گوناگون دولت و حکومت [جمهوری اسلامی] طی دو سال و چند ماه نفوذ و عناصر خودش را بهعنوان نیروهای حزباللهی جایگزین کرده بود، در بسیاری از جاها و پُستهای حساس نهاده بود. به خاطر آنکه حکومت تازهپا بود، [سازمان] در همان ابتدا، بعد از پیروزی انقلاب درگیر کار انتحاری میشود.
این گرایش در سازمان مجاهدین از سالهای قبل از انقلاب هم وجود داشت. با یک نوع تأثیرپذیری از انقلاب الجزایر که میدانیم در انقلاب الجزایر در یک روز در محلههای گوناگون شهر الجزیره، پایتخت الجزایر عملیات گوناگون و متعددی صورت میگیرد؛ بخصوص در محله کازبای، آنجا که یک روز قبل از آن هیچ خبری از آغاز و اعلام موجودیت ارتش آزادیبخش الجزایر وجود ندارد و درست یک روز بعد، اگر اشتباه نکنم 1 ژانویه 1965 این تئوری را الجزایریها داشتند تحت عنوان «رعد در آسمان بیابر» و این جملهای است که تئوریسین انقلاب الجزایر (عمار اوزگان) برای اولین بار در نوشتههایش آن موقع به کار برد.
آن سالها شعار ما بود، یعنی اینکه حتی قبل از وقوع انقلاب در دوران حکومت شاه هم ماتحت تأثیر استراتژی نبرد الجزایر بودیم، ما یک چنین گرایشی را داشتیم که میخواستیم این رعد در آسمان بیابر را به وجود بیاوریم
آن سالها شعار ما بود، یعنی اینکه حتی قبل از وقوع انقلاب در دوران حکومت شاه هم ما تحت تأثیر استراتژی نبرد الجزایر بودیم، ما یک چنین گرایشی داشتیم که میخواستیم این رعد در آسمان بیابر را به وجود بیاوریم. این گرایش، این فرهنگ و این مفهوم، در ذهنیت رهبری سازمان که از آن دوره هم کماکان حضور دارند نظیر مسعود رجوی و موسی خیابانی وجود دارد و با ضربه بزرگ درواقع میخواهند کاری را بکنند.
ابتدا این را بگویم که سازمان مجاهدین خلق بعداً به دلایل گوناگون که مهمترین دلیل آن رفتن مسعود رجوی به خارج از کشور بود، هیچگاه رسماً و با یک اطلاعیه نظامی مسئولیت این حادثه را قبول نکرد، چراکه در اروپا قبول مسئولیت چنین عملیاتی آنها را با مشکل روبرو میکرد و وجه تروریستی رجوی را برجسته [میکرد] و امکان داشت تحت تعقیب قرار بگیرد. با همه اینها در این سالها، از زبان سران سازمان، آنجا که سازمان مجاهدین میخواهد قدرتنمایی کند و نشان بدهد ما این کار را کردهایم، غیرمستقیم، اما صریح به این عمل اعتراف میکند.
انتظار یک رعد در آسمان
من خودم بهعنوان کسی که شاهد بسیاری از تحولات داخل سازمان بودم، بگویم که یکشب قبل از آن عملیات [7 تیر] ما در خانهای مخفی در نزدیک اتوبان عباسآباد بودیم، در شب حادثه تمامی ما بهعلاوه چند نفر دیگر در آن خانه تیمی خبر داشتیم که امشب یک اتفاقی میخواهد بیفتد و ما آنجا دستگاههایی داشتیم که به کمک آنها روی فرکانسهای کمیتهها، سپاه پاسداران و بعضی نهادها شنود میکردیم. علی زرکش به خود من گفت که برنامه، یک عملیات بزرگ است. طبعاً جزئیات حادثه را به خاطر مسائل حفاظتی و امنیتی و اینکه دقیقاً بهعنوانمثال کلاهی یا کس دیگری دستاندرکار است؛ نگفت، ولی ما انتظار یک رعد در آسمان بیابر را داشتیم و همه، گوش به دستگاههای شنود داشتیم. این تجربه سالهای قبل از انقلاب سازمان بود و بعد از انقلاب دستگاههای پیشرفتهتری هم از پادگانها و مراکز گوناگون به دست آورده بودیم. یکی از شاخصهای موفقیت عمل که هدف و سوژه گفته میشد، سوژه اصلی مورد هدف شخص دکتر بهشتی بود که آن موقع رئیس دیوان عالی و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود.
کلاهی که بود؟
کلاهی، مسئول برگزاری جلسات حزب جمهوری اسلامی بود، وی تکنسین برق هم است و ضمناً کارهای فنی و برق حزب جمهوری اسلامی را هم به عهده میگیرد، فردی که توانسته در این مدت خودش را خوب جا بیندازد و یک نیروی مومن، معتقد، وفادار، حزباللهی معرفی کند و یکی از کارهایش این است که کارتهای دعوت را تنظیم کند، چون بههرحال انسان منظم و دقیقی است. در کاراکترش هم دقت و نظم وجود داشت که بعدها من خودم هم دیدم.
کلاهی افراد را برای جلسه حزب جمهوری اسلامی که البته از هفته قبل برای بررسی مسائل گوناگون برنامهریزیشده بود، دعوت میکند. به همین دلیل شماری از وزرا و نمایندگان مجلس و سران حزب جمهوری اسلامی برای بحث درباره تورم و گرانی جمع میشوند و چون بنیصدر هم تازه برکنار شده بود، درواقع دستور کار از بررسی مسئله تورم و گرانی به بررسی مسئله شرایط سیاسی اجتماعی و جایگزینی بنیصدر تبدیل میشود و سخنران اصلی هم آقای دکتر بهشتی بوده است. این درواقع فضای مقدماتی است.
دوست کلاهی
علیرضا نادعلی از اعضای حزب جمهوری اسلامی و از افرادی که از نزدیک با کلاهی آشنایی داشته است هم از نحوه آشنایی خود با محمدرضا کلاهی اینگونه میگوید: زمانی که من به دفتر اصلی حزب آمدم کلاهی در آنجا بود و نمیدانم چطور با حزب آشنا شده بود و چه کسی او را به آنجا آورده بود اما در ظاهر پسر فرز و زرنگی بود و خیلی جدی هم در کارها ظاهر میشد. اصلاً به همین دلیل هم بود که شاید در حزب جاگیر شده بود و تقریباً اعتماد افراد را به خود جلب کرده بود. آن زمان هم در حزب آنقدر جو صمیمیت و دوستی بود که کسی به کس دیگر بدگمانی و تردید نداشت. من هم با او صمیمی شده بودم و باهم رفیق بودیم.حوالی تابستان سال 59 به دفتر اصلی حزب رفتم و تا زمان انفجار در 7 تیرماه 60 با کلاهی دوست بودم؛ یعنی 1 سال تقریباً باهم آشنا و دوست بودیم.
یک کیفی هم داشت که همیشه من با آن شوخی میکردم و یک لگد به کیفش میزدم که «این چیه تو داری» و …. آن روز هم خیلی عجیب بود که دائم حواسش به من بود که لگدی به کیف نزنم
روزی که کلاهی آوار شد بر سرمان
من آن روز قرار بود در حزب نباشم. کلاهی قرار شد جای من در جلسه باشد. اصرار هم داشت که آن روز من را سریعتر بدرقه کند. یک کیفی هم داشت که همیشه من با آن شوخی میکردم و یک لگد به کیفش میزدم که «این چیه تو داری» و …. آن روز هم خیلی عجیب بود که دائم حواسش به من بود که لگدی به کیف نزنم و میگفت در کیف قرآن است! من هم که باورم شده بود با کیف کاری نداشتم. حوالی عصر من راهی منزل شدم. بعدها دوستان گفتند ظاهراً کلاهی وقتی کیف را داخل جلسه گذاشته بود و میخواست به بهانه خرید از حزب بیرون برود موتورش دائم دم در حزب خاموش میشود که باعث جلبتوجه هم شده بود و استرس زیادی هم گویا داشته است. من حوالی غروب که به منزل رسیدم داشتم لباسهایم را عوض میکردم که یکهو صدای انفجاری را شنیدم. از منزل بیرون آمدم پرسیدم چه شده است؟ گفتند فلان مسجد ظاهراً آسیبدیده است. پرسان پرسان رفتم و سوار بر موتوری هم شدم تا اینکه به حزب رسیدیم و دیدم ازآنچه میترسیدم به سرمان آمده است. دفتر حزب منفجرشده است و همه بر سروصورتشان میزنند.
واقعاً شب تلخ و بدی بود، هیچوقت آن شب را فراموش نمیکنم. تا سه شب بعد من و دوستانم بیدار بودیم تا جنازهها را از زیر آوار دربیاوریم و حالمان اصلاً مساعد نبود. دفتر حزب هم قدیمی بود و سقفش بتونی بود و بهسختی میشد آن را حرکت داد. یادم است جرثقیلی آمد که سقف را بلند کند سیمبکسل آن دررفت و باز سقف افتاد تا جرثقیل دیگر آوردند و سقف را بلند کردند.
شب عجیبی بود. خدا واقعاً از کلاهی نگذرد. انسان نامرد و نمکنشناسی بود. ما آنقدر درحزب هوایش را داشتیم و شهید بهشتی آنقدر با ما مهربان بود و این بیصفت آخر اینطور رفتار کرد.
[FONT=WebRoya]از زمان کودکی; یعنی هنگامی که 12 یا 13 ساله بودم، همیشه در برخورد با ناپاکیها و ناروائیهایی که مخالف اسلام بود; حساسیت و جوش و خروشی داشتم که نمی توانستم آرام بگیرم و تحمل کنم;
زیرا اسلام مسلمان را حساس می سازد، حساس در برابر ناروائیها و ناپاکیها .[FONT=WebRoya]یادم می آید آن وقتها که شاید 15 ساله بودم و آغاز طلبگی من بود با یکی دو نفر از طلاب دیگر درس می خواندیم، گاهی در خیابانها راه می افتادیم تا چیزی را که به نظرمان منکر می آید جلویش را بگیریم و نهی از منکر کنیم، مثلا گاهی می دیدیم از مغازه ای صدای ترانه های زشت و فساد آور می آید، آن وقت یک کدام از ما جلو می رفتیم و نصیحتش می کردیم; می گفت برو دنبال کارت، بگذار به کسب و کارمان برسیم! یکی دیگر از دوستان جلو می رفت و پشتوانه می شد که البته مؤثر واقع می گردید . در اینجا بود که ما می فهمیدیم «ید الله مع الجماعة (3) ; دست خداوند با جماعت است .»
منبع :
سید محمد حسینی بهشتی، رابطه تشکیلات، امامت، روحانیت، نشر حزب جمهوری اسلامی، قم، ص 6 .
رأس ساعت 9 شب عملیات انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی با رمز «اللهاکبر» آغاز شد. روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که براثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا شد.»
[/HR]
یک روز قبل، یعنی در 6 تیر انفجاری در مسجد ابوذر رخ داد؛ بمب که در ضبطصوت کار گذاشتهشده بود، هنگام سخنرانی آقای خامنهای منفجر و باعث جراحت شدید ایشان بهویژه از ناحیه دست راست میشود. چند روز قبل هم مصطفی چمران در جبههها شهید شده بود و این ایام همزمان با شب هفت او بود. اینها پارامترهایی بود که در سازمان بهعنوان عوامل بازدارنده مطرح شد.
در ادامه روایت سعید شاهسوندی (عضو سابق مرکزیت منافقین) درباره انفجار دفتر حزب جمهوریاسلامی وعلیرضا نادعلی از اعضای حزب جمهوری اسلامی را می خوانید. بمب را از کجا آوردند؟ شاهسوندی روایت میکند: موسی خیابانی شخصاً برای اطمینان از درست عمل کردن چاشنیها، تعداد زیادی از آنها را در وان حمام کنترل کرده بود. بعدها اظهارنظرهای بسیاری شد، نظیر اینکه این کار شورویها بوده است، آقای علی فراستی درجایی نوشته که این بمب را شورویها در اختیار مجاهدین قراردادند. اینها هیچکدام واقعیت ندارد، واقعیت این است که بعد از پیروزی انقلاب و فتح پادگانها و مراکز لجستیکی نظام شاهنشاهی، بسیاری از امکانات در اختیار بسیاری نیروها و از همه مهمتر سازمان مجاهدین که نیروی متشکلی بود قرار گرفت و اینها هیچ کمبودی ازلحاظ مواد انفجاری، اعم از نوع پلاستیک و نوعهای پیشرفته آن نداشتند. پادگانها پر از اسلحه و سلاح و مواد منفجره بود. من روزهای اول انقلاب خودم شاهد بودم که بسیاری از اینها را از گوشه و کنار میآوردند . یکی از مسولیت های هسته اولیه اطلاعات سازماندهی این کارها و بستهبندی و جا دادن آن در گوشه و کنار شهر و حتی در کوه و بیابان بود.
این عملیات که بعدها مسعود رجوی در صحبتهایش گفته که نام رمزش «اللهاکبر» بود، توسط کادرهای بخش اطلاعات طراحی میشود، ولی توسط مرکزیت سازمان بهطور مشخص مسعود رجوی، موسی خیابانی و علی زرکش تصویب نهایی میشود. توهم رعد در آسمان بیابر
...سازمان [مجاهدین خلق] که در نهادهای گوناگون دولت و حکومت [جمهوری اسلامی] طی دو سال و چند ماه نفوذ و عناصر خودش را بهعنوان نیروهای حزباللهی جایگزین کرده بود، در بسیاری از جاها و پُستهای حساس نهاده بود. به خاطر آنکه حکومت تازهپا بود، [سازمان] در همان ابتدا، بعد از پیروزی انقلاب درگیر کار انتحاری میشود.
این گرایش در سازمان مجاهدین از سالهای قبل از انقلاب هم وجود داشت. با یک نوع تأثیرپذیری از انقلاب الجزایر که میدانیم در انقلاب الجزایر در یک روز در محلههای گوناگون شهر الجزیره، پایتخت الجزایر عملیات گوناگون و متعددی صورت میگیرد؛ بخصوص در محله کازبای، آنجا که یک روز قبل از آن هیچ خبری از آغاز و اعلام موجودیت ارتش آزادیبخش الجزایر وجود ندارد و درست یک روز بعد، اگر اشتباه نکنم 1 ژانویه 1965 این تئوری را الجزایریها داشتند تحت عنوان «رعد در آسمان بیابر» و این جملهای است که تئوریسین انقلاب الجزایر (عمار اوزگان) برای اولین بار در نوشتههایش آن موقع به کار برد.
آن سالها شعار ما بود، یعنی اینکه حتی قبل از وقوع انقلاب در دوران حکومت شاه هم ماتحت تأثیر استراتژی نبرد الجزایر بودیم، ما یک چنین گرایشی را داشتیم که میخواستیم این رعد در آسمان بیابر را به وجود بیاوریم
آن سالها شعار ما بود، یعنی اینکه حتی قبل از وقوع انقلاب در دوران حکومت شاه هم ما تحت تأثیر استراتژی نبرد الجزایر بودیم، ما یک چنین گرایشی داشتیم که میخواستیم این رعد در آسمان بیابر را به وجود بیاوریم. این گرایش، این فرهنگ و این مفهوم، در ذهنیت رهبری سازمان که از آن دوره هم کماکان حضور دارند نظیر مسعود رجوی و موسی خیابانی وجود دارد و با ضربه بزرگ درواقع میخواهند کاری را بکنند.
ابتدا این را بگویم که سازمان مجاهدین خلق بعداً به دلایل گوناگون که مهمترین دلیل آن رفتن مسعود رجوی به خارج از کشور بود، هیچگاه رسماً و با یک اطلاعیه نظامی مسئولیت این حادثه را قبول نکرد، چراکه در اروپا قبول مسئولیت چنین عملیاتی آنها را با مشکل روبرو میکرد و وجه تروریستی رجوی را برجسته [میکرد] و امکان داشت تحت تعقیب قرار بگیرد. با همه اینها در این سالها، از زبان سران سازمان، آنجا که سازمان مجاهدین میخواهد قدرتنمایی کند و نشان بدهد ما این کار را کردهایم، غیرمستقیم، اما صریح به این عمل اعتراف میکند.
انتظار یک رعد در آسمان
من خودم بهعنوان کسی که شاهد بسیاری از تحولات داخل سازمان بودم، بگویم که یکشب قبل از آن عملیات [7 تیر] ما در خانهای مخفی در نزدیک اتوبان عباسآباد بودیم، در شب حادثه تمامی ما بهعلاوه چند نفر دیگر در آن خانه تیمی خبر داشتیم که امشب یک اتفاقی میخواهد بیفتد و ما آنجا دستگاههایی داشتیم که به کمک آنها روی فرکانسهای کمیتهها، سپاه پاسداران و بعضی نهادها شنود میکردیم. علی زرکش به خود من گفت که برنامه، یک عملیات بزرگ است. طبعاً جزئیات حادثه را به خاطر مسائل حفاظتی و امنیتی و اینکه دقیقاً بهعنوانمثال کلاهی یا کس دیگری دستاندرکار است؛ نگفت، ولی ما انتظار یک رعد در آسمان بیابر را داشتیم و همه، گوش به دستگاههای شنود داشتیم. این تجربه سالهای قبل از انقلاب سازمان بود و بعد از انقلاب دستگاههای پیشرفتهتری هم از پادگانها و مراکز گوناگون به دست آورده بودیم. یکی از شاخصهای موفقیت عمل که هدف و سوژه گفته میشد، سوژه اصلی مورد هدف شخص دکتر بهشتی بود که آن موقع رئیس دیوان عالی و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود.
کلاهی که بود؟
کلاهی، مسئول برگزاری جلسات حزب جمهوری اسلامی بود، وی تکنسین برق هم است و ضمناً کارهای فنی و برق حزب جمهوری اسلامی را هم به عهده میگیرد، فردی که توانسته در این مدت خودش را خوب جا بیندازد و یک نیروی مومن، معتقد، وفادار، حزباللهی معرفی کند و یکی از کارهایش این است که کارتهای دعوت را تنظیم کند، چون بههرحال انسان منظم و دقیقی است. در کاراکترش هم دقت و نظم وجود داشت که بعدها من خودم هم دیدم.
کلاهی افراد را برای جلسه حزب جمهوری اسلامی که البته از هفته قبل برای بررسی مسائل گوناگون برنامهریزیشده بود، دعوت میکند. به همین دلیل شماری از وزرا و نمایندگان مجلس و سران حزب جمهوری اسلامی برای بحث درباره تورم و گرانی جمع میشوند و چون بنیصدر هم تازه برکنار شده بود، درواقع دستور کار از بررسی مسئله تورم و گرانی به بررسی مسئله شرایط سیاسی اجتماعی و جایگزینی بنیصدر تبدیل میشود و سخنران اصلی هم آقای دکتر بهشتی بوده است. این درواقع فضای مقدماتی است.
دوست کلاهی
علیرضا نادعلی از اعضای حزب جمهوری اسلامی و از افرادی که از نزدیک با کلاهی آشنایی داشته است هم از نحوه آشنایی خود با محمدرضا کلاهی اینگونه میگوید: زمانی که من به دفتر اصلی حزب آمدم کلاهی در آنجا بود و نمیدانم چطور با حزب آشنا شده بود و چه کسی او را به آنجا آورده بود اما در ظاهر پسر فرز و زرنگی بود و خیلی جدی هم در کارها ظاهر میشد. اصلاً به همین دلیل هم بود که شاید در حزب جاگیر شده بود و تقریباً اعتماد افراد را به خود جلب کرده بود. آن زمان هم در حزب آنقدر جو صمیمیت و دوستی بود که کسی به کس دیگر بدگمانی و تردید نداشت. من هم با او صمیمی شده بودم و باهم رفیق بودیم.حوالی تابستان سال 59 به دفتر اصلی حزب رفتم و تا زمان انفجار در 7 تیرماه 60 با کلاهی دوست بودم؛ یعنی 1 سال تقریباً باهم آشنا و دوست بودیم.
یک کیفی هم داشت که همیشه من با آن شوخی میکردم و یک لگد به کیفش میزدم که «این چیه تو داری» و …. آن روز هم خیلی عجیب بود که دائم حواسش به من بود که لگدی به کیف نزنم
روزی که کلاهی آوار شد بر سرمان
من آن روز قرار بود در حزب نباشم. کلاهی قرار شد جای من در جلسه باشد. اصرار هم داشت که آن روز من را سریعتر بدرقه کند. یک کیفی هم داشت که همیشه من با آن شوخی میکردم و یک لگد به کیفش میزدم که «این چیه تو داری» و …. آن روز هم خیلی عجیب بود که دائم حواسش به من بود که لگدی به کیف نزنم و میگفت در کیف قرآن است! من هم که باورم شده بود با کیف کاری نداشتم. حوالی عصر من راهی منزل شدم. بعدها دوستان گفتند ظاهراً کلاهی وقتی کیف را داخل جلسه گذاشته بود و میخواست به بهانه خرید از حزب بیرون برود موتورش دائم دم در حزب خاموش میشود که باعث جلبتوجه هم شده بود و استرس زیادی هم گویا داشته است. من حوالی غروب که به منزل رسیدم داشتم لباسهایم را عوض میکردم که یکهو صدای انفجاری را شنیدم. از منزل بیرون آمدم پرسیدم چه شده است؟ گفتند فلان مسجد ظاهراً آسیبدیده است. پرسان پرسان رفتم و سوار بر موتوری هم شدم تا اینکه به حزب رسیدیم و دیدم ازآنچه میترسیدم به سرمان آمده است. دفتر حزب منفجرشده است و همه بر سروصورتشان میزنند.
واقعاً شب تلخ و بدی بود، هیچوقت آن شب را فراموش نمیکنم. تا سه شب بعد من و دوستانم بیدار بودیم تا جنازهها را از زیر آوار دربیاوریم و حالمان اصلاً مساعد نبود. دفتر حزب هم قدیمی بود و سقفش بتونی بود و بهسختی میشد آن را حرکت داد. یادم است جرثقیلی آمد که سقف را بلند کند سیمبکسل آن دررفت و باز سقف افتاد تا جرثقیل دیگر آوردند و سقف را بلند کردند.
شب عجیبی بود. خدا واقعاً از کلاهی نگذرد. انسان نامرد و نمکنشناسی بود. ما آنقدر درحزب هوایش را داشتیم و شهید بهشتی آنقدر با ما مهربان بود و این بیصفت آخر اینطور رفتار کرد.
[/SPOILER]
سلام علیکم
این کلاهی که عکسشو گذاشتید اون کلاهی نیست ها
اون محمدرضا بوده، این علیرضاست و موقع انفجار فقط ۸ سالش بوده. البته ایشون هم ارتباط نزدیکی با برق داره گویا. اسمش رو سرچ کنید سوابق و عکس هاش میاد.