جمع بندی ایمان و حد و حدود لازم آن برای انسان در ایات و روایات
تبهای اولیه
سلام به شما پرسشگر گرامی
در اصطلاح ايمان عبارت است از: اعتقاد قلبي، اقرار زباني و عمل كردن اعضاء به اركان دين و قبول شريعت. امير المؤمنين عليه السلام در تبيين ايمان مي فرمايد: «الْإِيمَانُ تَصْدِيقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان؛ (1) ايمان تصديق به قلب و اظهار و اعتراف به زبان و عمل به جوارح و اعضاست.
در سوره حجرات آيه 14 مى خوانيم: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ ...».
اعراب [باديه نشين] گفتند: ايمان آورده ايم، به آنها بگو: شما ايمان نياورده ايد ولی بگویيد اسلام آورده ايم. هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.
در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه تفاوت اسلام و ايمان چيست؟ طبق اين آيه تفاوت «اسلام» و «ايمان»، در اين است كه «اسلام» شكل ظاهرى قانونى دارد، و هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند، در گروه مسلمانان وارد مى شود، و احكام اسلام بر او جارى مى گردد ولى ايمان يك امر واقعى و باطنى است و جايگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او. مسلمان در صورتى مؤمن است كه در باطن نيز مطيع باشد، و اگر تنها به زبان اظهار طاعت كرد مسلمان است نه مؤمن؛ لازمه ايمان اقرار قلبى با فروتنى، و تقرب آگاهانه است.
«اسلام» ممكن است انگيزه هاى مختلفى داشته باشد، حتى انگيزه هاى مادى و منافع شخصى، ولى «ايمان» حتماً از انگيزه هاى معنوى و از علم و آگاهى سرچشمه مى گيرد، و همان است كه ميوه حياتبخش تقوى بر شاخسارش ظاهر مى شود. اين همان چيزى است كه در سخن پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) آمده است: «الاسلام علانية، و الايمان فى القلب» (2) اسلام امر آشكارى است، ولى جاى ايمان دل است.
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «الاسلام يحقن به الدم و تؤدى به الامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب على الايمان» (3) با اسلام خون انسان محفوظ، و اداى امانت او لازم، و ازدواج با او حلال مى شود، ولى ثواب بر ايمان است.
و نيز به همين دليل است كه در بعضى از روايات مفهوم «اسلام» منحصر به اقرار لفظى شمرده شده، در حالى كه ايمان اقرار همراه با عمل معرفى شده است: «الايمان اقرار و عمل، و الاسلام اقرار بلاعمل». (4)
همين معنى به تعبير ديگرى در بحث «اسلام و ايمان» آمده است، «فضيل بن يسار» مىگويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم فرمود: «ان الايمان يشارك الاسلام، و لا يشاركه الاسلام، ان الايمان ما وقر فى القلوب، و الاسلام ما عليه المناكح و المواريث و حقن الدماء» (5) ايمان با اسلام شريک است، اما اسلام با ايمان شريک نيست [به سخن ديگر، هر مؤمنى مسلمان است، ولى هر مسلمانى مؤمن نيست]. «ايمان» آن است كه در دل ساكن شود، اما «اسلام» چيزى است كه قوانين نكاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود.
البته اين تفاوت مفهومى بین اسلام و ایمان در صورتى است كه اين دو واژه در برابر هم قرار گيرند، اما هر گاه جدا از هم ذكر شوند، ممكن است اسلام بر همان چيزى اطلاق شود كه ايمان بر آن اطلاق مى شود يعنى هر دو واژه در يک معنى استعمال گردد. (6)
امام علی (علیه السلام) در حکمت 31 نهج البلاغه، درباره ایمان توضیح مفصلی داده اند که برای مطالعه بیشتر رجوع بفرمایید.
پی نوشت
-------------------------------------------------
1. بحارالانوار، ج66، ص74
2. همان، ج 65، ص 239.
3. اصول کافی، ج2، ص24
4. همان.
5. همان، ج 2، ص 26.
6. تفسير نمونه، ج 22، ص 210
[=arial]عرض سلام و ادب ... طاعاتتون مقبول حق
ممنون از جواب شما استاد گرامی ...
تا حدودی حقیقت و اصل مفهوم ایمان با توجه به متن مذکور مشخص شد منتهی بحث های دیگری هم پیش می آید .
لازمه ايمان اقرار قلبى با فروتنى، و تقرب آگاهانه است.
[=arial]
اولا اینکه آیا ایمان حداقلی دارد ؟ که انسان بداند با داشتن این حداقل مومن نامیده میشود ....
دوم اینکه اگر چنین حالتی در قلب انسان ایجاد نشد ، وضعیت وی چگونه است ؟ آیا آخر عاقبت به خیر میشود ؟ آیا اعمال وی پذیرفته هست ؟
[=arial]اولا اینکه آیا ایمان حداقلی دارد ؟ که انسان بداند با داشتن این حداقل مومن نامیده میشود ....
دوم اینکه اگر چنین حالتی در قلب انسان ایجاد نشد ، وضعیت وی چگونه است ؟ آیا آخر عاقبت به خیر میشود ؟ آیا اعمال وی پذیرفته هست؟
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ (عنکبوت/2و3)
آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟
و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم، تا خدا آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريبٌ (بقره/214)
آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد، بى آنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همان ها كه گرفتاري ها و ناراحتي ها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند: «پس يارى خدا كى خواهد آمد؟!» (در اين هنگام، تقاضاى يارى از او كردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشيد، يارىِ خدا نزديک است!
مگر می شود بدون باور و اعتقاد قلبی، در این طوفان های سهمگین دوام آورد و خم به ابرو نیاورد؟! نقطه عطف ریزش ها و رویش ها، در همین مرحله آزمون و امتحان است!
اما چه کنیم تا باور و اعتقاد درست شود؟ سخن در این باره بسیار است اما از نگاهی کلی عرض می کنم:
هر انسانی _چه بخواهد و چه نخواهد_ خالی از باور و اعتقاد قلبی نیست! به سخن دیگر، هر انسانی، باورها و اعتقاداتی دارد که بر اساس آنها سبک زندگی اش را تعریف می کند (یکی از وجوه تمایز انسان از حیوان هم همین است). حتی بی دین ها، نهیلیست ها و پوچ گراها و دهریون و کسانی که خدایی را باور ندارند، برای خودشان باور و اعتقادی دارند، مثلا قرآن وقتی درباره دهریون سخن می گوید، نمی فرماید اینها به هیچ چیز اعتقاد و باور ندارند بلکه باورشان را اینگونه نقل می کند:
وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (جاثیه/24)
آنها گفتند: «چيزى جز همين زندگى دنياى ما در كار نيست گروهى از ما مى ميرند و گروهى جاى آنها را مى گيرند و جز طبيعت و روزگار ما را هلاک نمى كند!» آنان به اين سخن كه مى گويند علمى ندارند، بلكه تنها حدس مى زنند (و گمانى بى پايه دارند)
دقت در این مساله، نشان می دهد هر انسانی نیازمند باور و اعتقاد است و نمی تواند بدون باور و اعتقاد زندگی کند. حال که چنین است و ما نیازمند باور و اعتقادیم، چرا این ظرف بزرگ و این دل تشنه را با جامی نوشین و غذایی لذیذ سیراب نکنیم؟!
دریافت صحیح این نکته، آثار زیادی در جهت هوشیاری بیشتر برای تربیت فرزندان به همراه دارد. قلب و دل کودک و نوجوان نورسیده که _جز باورهای فطری_ هیچ باور تازه ای در او نهادینه نشده، بایستی با بهترین و پاکترین کِشت های اعتقادی آبیاری شود و الا دیگرانی خواهند آمد و زمین خالی او را با بذرهای مسموم و پلید خود، کشت خواهند کرد! توجه به این فرمایش امیر بیان (علیه السلام) ما را با اهمیت این مساله بیشتر آشنا می کند. ایشان خطاب به فرزند رشیدش امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّكَ...*
قلب نوجوان چونان زمین كاشته نشده، آماده پذیرش هر بذرى است كه در آن پاشیده شود، پس در تربیت تو شتاب كردم، پیش از آن كه دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد...
باور فرزندان را باید جدی بگیریم و با بهترین جام ها سیرابش نماییم، در غیر این صورت، ناکسان با جام های رنگین و زهرآگین، قلب پاک او را مسموم خواهند کرد. خودمان را هم با افزایش اطلاعات دینی، مطالعه کتاب های مناسب، نشست و برخاست با اهل علم و ادب، مجالست با اهل دل و دوستان باصفا و خلاصه هر آنچه که ما را به دینداری و خدامحوری نزدیک می کند، بیمه نماییم. باور و اعتقاد مثل قرص نیست که یکدفعه بخوری و نوش جان کنی و تمام! خیر، جامی تمام نشدنی است که باید به وقت تشنگی، جرعه جرعه سر بکشی و آرام آرام خود را سیراب نمایی؛ همانگونه که بدن در طول زندگی و در اوقات متعدد غذا می خواهد و بدون آن دوام و پایداری ندارد، روح نیز چنین است و بدون غذای سالم و مقوی آرام نمی گیرد! غذای روح، باور و اعتقاد سالم و درست است که باید آهسته و پیوسته صرف شود.
---------------------------------
* نهج البلاغة، نامه 31، ص 393
[=arial]بسیار ممنون استاد گرامی ...
جواب ها بسیار عالی و پخته شده بود ...
سوال دیگه ای از محضرتون دارم و آن هم اینکه برای حفظ و تکامل ایمان باید چه کرد ؟
برای حفظ و تکامل ایمان باید چه کرد؟
أَقُولُ: وَ قَدْ تَوَاتَرَ بَيْنَ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ. *
شیخ حر عاملی (صاحب وسائل الشیعه) می گوید: بین سنی و شیعه این سخن پیامبر به تواتر نقل شده که فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما به جا می گذارم. تا زمانی که به آن دو پیوند داشته باشید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا [= قرآن] و اهل بیتم. و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
توضیح اینکه:
همه ما در اینجا در حکم مسافرانی هستیم که دیر یا زود باید بار سفر ببندیم و به جایگاه همیشگی منتقل شویم:
يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ (غافر/39)
اى قوم من! اين زندگى دنيا، تنها متاع زودگذرى است و آخرت سراى هميشگى است
این راه پر خطر است و همه ما به نوعی در معرض آزمون و بلا و ابتلا قرار داریم:
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ (بقره/155)
قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها، آزمايش مى كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان
برای تحمل این مشکلات و موفقیت در آزمون ها، نیازمند استقامت و پایداری هستیم:
إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (فصلت/30)
در حقيقت، كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آيند [و مى گويند:] «هان، بيم مداريد و غمين مباشيد، و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد
إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (احقاف/13)
محقّقاً كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ايستادگى كردند، بيمى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً (جن/16)
و اگر [مردم] در راه درست، پايدارى ورزند، قطعاً آب گوارايى بديشان نوشانيم
مسافرت، بی توشه که نمی شود! برای طی طریق، نیازمند توشه ای مناسب هستیم. توشه این راه، «تقوای الهی» است:
وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (بقره/197)
و براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت، بهترين توشه، پرهيزگارى است، و اى خردمندان! از من پروا كنيد
بدون راه بلد هم نمی دانیم کجا برویم و چگونه برویم! راه بلد این راه هم قرآن و اهل بیت اند که در روایت متواتر ثقلین اشاره شد.
خلاصه اینکه، ما مسافریم و دالقرار جای دیگر است و راه هم کمی دور است. بنابراین باید به اندازه کافی توشه تقوا برداریم و با توجه به علایم راهنمایی که از راه بلدانی همچون قرآن و اهل بیت می گیریم، این مسیر پرخطر را طی کنیم و در برابر مشکلات و مصایب و آزمون های راه هم استقامت و شکیبایی ورزیم تا ان شاء الله به سر منزل مقصود برسیم.
-----------------------------
* وسائل الشيعة، ج 27، ص 34، ح 33144
[=arial]بسیار ممنون استاد ارجمند ....
واقع جوابهای عالی بیان کردید ... بسیار ممنون هستم.
ان شاءالله که عامل باشیم و خداوند و امام زمان ارواحنا فداه دستگیری کنند ...
اجرکم عندالله ...
پرسش:
بنا بر آیات و روایات، حقیقت ایمان چیست؟ و تفاوت اسلام و ایمان چیست.؟
پاسخ:
در اصطلاح ايمان عبارت است از: اعتقاد قلبی، اقرار زباني و عمل كردن اعضاء به اركان دين و قبول شريعت. امير المؤمنين (عليه السلام) در تبيين ايمان می فرمايد: «الْإِيمَانُ تَصْدِيقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان»؛ ايمان تصديق به قلب و اظهار و اعتراف به زبان و عمل به جوارح و اعضاست.(1)
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ ...»؛ اعراب [باديه نشين] گفتند: ايمان آورده ايم، به آن ها بگو: شما ايمان نياورده ايد ولی بگویيد اسلام آورده ايم. هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.(2)
طبق اين آيه تفاوت «اسلام» و «ايمان»، در اين است كه «اسلام» شكل ظاهرى قانونى دارد، و هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند، در گروه مسلمانان وارد مى شود، و احكام اسلام بر او جارى مى گردد ولى ايمان يك امر واقعى و باطنى است و جايگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او. مسلمان در صورتى مؤمن است كه در باطن نيز مطيع باشد، و اگر تنها به زبان اظهار طاعت كرد مسلمان است نه مؤمن؛ لازمه ايمان اقرار قلبى با فروتنى، و تقرب آگاهانه است.
«اسلام» ممكن است انگيزه هاى مختلفى داشته باشد، حتى انگيزه هاى مادى و منافع شخصى، ولى «ايمان» حتماً از انگيزه هاى معنوى و از علم و آگاهى سرچشمه مى گيرد، و همان است كه ميوه حيات بخش تقوى بر شاخسارش ظاهر مى شود. اين همان چيزى است كه در سخن پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) آمده است: «الاسلام علانية، و الايمان فى القلب»؛ اسلام امر آشكارى است، ولى جاى ايمان دل است.(3)
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «الاسلام يحقن به الدم و تؤدى به الامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب على الايمان»؛ با اسلام خون انسان محفوظ، و اداى امانت او لازم، و ازدواج با او حلال مى شود، ولى ثواب بر ايمان است.(4)
و نيز به همين دليل است كه در بعضى از روايات مفهوم «اسلام» منحصر به اقرار لفظى شمرده شده، در حالى كه ايمان اقرار همراه با عمل معرفى شده است: «الايمان اقرار و عمل، و الاسلام اقرار بلا عمل».(5)
همين معنى به تعبير ديگرى در بحث «اسلام و ايمان» آمده است، «فضيل بن يسار» مى گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم فرمود: «ان الايمان يشارك الاسلام، و لا يشاركه الاسلام، ان الايمان ما وقر فى القلوب، و الاسلام ما عليه المناكح و المواريث و حقن الدماء»؛ ايمان با اسلام شريک است، اما اسلام با ايمان شريک نيست [به سخن ديگر، هر مؤمنى مسلمان است، ولى هر مسلمانى مؤمن نيست]. «ايمان» آن است كه در دل ساكن شود، اما «اسلام» چيزى است كه قوانين نكاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود.(6)
البته اين تفاوت مفهومى بین اسلام و ایمان در صورتى است كه اين دو واژه در برابر هم قرار گيرند، اما هر گاه جدا از هم ذكر شوند، ممكن است اسلام بر همان چيزى اطلاق شود كه ايمان بر آن اطلاق مى شود يعنى هر دو واژه در يک معنى استعمال گردد.(7)
امام علی (علیه السلام) در حکمت 31 نهج البلاغه، درباره ایمان توضیح مفصلی داده اند که برای مطالعه بیشتر رجوع بفرمایید.
ــــــــــــــــــــــ
(1) بحارالانوار، ج66، ص74.
(2) حجرات/ 14.
(3) همان، ج 65، ص 239.
(4) اصول کافی، ج2، ص24.
(5) همان.
(6) همان، ج 2، ص 26.
(7) تفسير نمونه، ج 22، ص 210.