در این تاپیک میخواهیم کمی در مورد علم نجوم و مسائل مربوطه صحبت کنیم و بررسی اینکه چگونه میتوان از هیچ به خدا رسید و سوالات و نظرات و انتقادات شما را در این زمینه در حد توان پاسخگو خواهیم بود.
با ما همراه شوید .............
مقدمه :
به عنوان یک محقق و علاقه مند در زمینه علم نجوم و کیهان شناسی ، به این مسئله اعتقاد بسیار دارم که بهترین و زیباترین راه برای رسیدن به خدا ، نگریستن به آسمان و تفکر در آن است ، همانگونه که از سالیان بسیار دور نیز انسان دست خود را به جهت پرستش و حاجت رو به آسمان برده و خدای خویش را در آسمان جستجو میکرد.
اما چرا نجوم ؟ شاید به این خاطر که من همیشه اعتقاد داشتم در هیچ مسیری و هیچ گستره ای از علم نتوان به اندازه نجوم به خدا و قدرت خدا اندیشید. البته این بدان معنا نیست که خدا را فقط در آسمان باید یافت کما اینکه دنیای سلولی وجودی ما نیز کم از گستردگی آسمان ندارد ، بلکه شاید به خاطر اینکه انسان با مشاهده اجرام بزرگتر راحتتر کنار می آید و جستجو در عالم ماکروسکوپی را بیشتر می پسندد و البته هر چه این اجرام بزرگتر ، درک عظمت خالق آن آسانتر .
طبق نظریه ای پذیرفته شده ، همه عالم هستی از کهکشان ها و ستاره ها گرفته تا سیاره ها و موجودات زنده حیات خود را از یک انفجار عظیم آغاز کردند که به مه بانگ یا بیگ بنگ معروف است . درک ابعاد این انفجار بسیار سخت است اما درک این موضوع سخت تر خواهد بود که همه عالم هستی ما قبل از انفجار بزرگ ، در ابعاد بسیار کوچک در حد یک توپ تنیس ! متراکم بوده و پس از آن انفجار عظیم طی میلیاردها سال از به هم پیوستن ابرهای غول پیکری از اتمها ، ستاره ها و از به هم پیوستن ستاره ها ، کهکشان ها و از به هم پیوستن کهکشان ها خوشه های کهکشانی شکل گرفت. از برخورد ذرات معلق آسمانی سیاره ها و در زمره آن ها زمین شکل گرفت که طی میلیاردها سال بستری مناسب را برای رشد و نمو موجودات زنده فراهم آورد.
نظریه انفجار بزرگ ، نظریه ای آزموده شده است که همخوانی زیادی با گذشته و حال جهان ما دارد و امروزه پس از گذشت میلیاردها سال از آن انفجار هنوز آثار و امواج آن در کیهان قابل مشاهده است !
سن جهان ما :
جهان ما حدود 13.8 میلیارد سال عمر دارد (از آغاز انفجار بزرگ تا به امروز) که برای درک آن بهتر است کل سن کیهان را یک سال فرض کنیم که در این صورت کل تاریخچه پیدایش و تکامل بشر در آخرین ساعت از آخرین روز سال کیهانی ذکر شده قرار خواهد گرفت. یعنی کل سرگذشت بشر از پادشاهان و امپراطوری ها ، جنگ ها و صلح ها ، غم ها و شادی ها ، ادیان و مذاهب ، اختراعات و تکنولوژی ها ، فقط و فقط 14 ثانیه ناچیز از عمر یک ساله کیهان ما را تشکیل می دهند!
اما انسان در همین 14 ثانیه به واسطه طبع سیری ناپذیرش به دنبال تسخیر کره زمین ، و حتی تسخیر کهکشان ها و کیهان شد که البته همه اینها برگرفته از عدم شناخت انسان از جایگاه واقعیش در جهان هستی است.
تا سالیان متمادی انسان زمین را مرکز عالم هستی می دانست و متعصبان دینی حتی فرصت تفکر غیر از این را به مردم نمیدادند و در این راه دانشمندان بزرگی جان خود را فدا کردند تا انسان را از این توهمات خرافی رها سازند.
امروزه ما می دانیم که زمین ما نه تنها مرکز عالم هستی نیست بلکه نه مرکز کهکشان راه شیری و نه حتی مرکز منظومه شمسی ماست بلکه سیاره ای است ناچیز همانند میلیاردها سیاره دیگر که البته به بهترین شکل ممکن برای اسکان بشر و موجودات زنده تکامل یافته است.
سن کهکشان راه شیری :
کهکشان راه شیری سنی در حدود 13.2 میلیارد سال دارد یعنی سنی در حدود سن جهان و جزء مسن ترین کهکشان های عالم به شمار می رود.
سن منظومه شمسی :
منظومه شمسی نیز سنی در حدود 4.6 میلیارد سال دارد.
سن زمین ما :
کره زمین در حدود یک سوم عمر جهان هستی ، و تقریبا برابر با منظومه شمسی سن دارد یعنی چیزی در حدود 4.5 میلیارد سال !
کیهان :
کیهان ما در حدود 13.8 میلیارد سال سن و قطری در حدود 93 میلیارد سال نوری دارد ! مطمئنا تصور عظمت آن دشوار است اما این داده ها مربوط به گستره شناخته شده ما از کیهان است و چه بسا در آینده با گسترش علم این داده ها نیز تغییر یابد.
کیهان ما حدود 100,000,000,000 کهکشان شناخته شده دارد که هر کدام از آن ها به طور میانگین 100,000,000,000 ستاره دارند و طبعا هر ستاره نیز شامل حداقل یک سیاره است.
اندازه کیهان از طیف عظیمی از کهکشان های کوتوله با حدود 10,000,000 ستاره تا کهکشان های غول پیکری با تعداد حدود 1,000,000,000,000 ستاره متغیر است.
طبق تحقیقات انجام شده به طور کلی تعداد کل ستارگان در جهان قابل مشاهده ما در حدود
300,000,000,000,000,000,000,000 تخمین زده شده است.
کهکشان راه شیری ، کهکشانی است مارپیچ و متناهی که با قدمتی بسیار زیاد در حدود 13.2 میلیارد سال قطری در حدود 100000 سال نوری و ضخامتی برابر 1000 سال نوری دارد.
تعداد ستارگان این کهکشان بین 200,000,000,000 تا 400,000,000,000 ستاره تخمین زده شده است.
سرعت چرخش این کهکشان در حدود 254 کیلومتر بر ثانیه و جرمی در حدود 3,000,000,000,000 برابر خورشید دارد.
تصویر بالایکی از بزرگترین تثاویر این کهکشان است که از ترکیب 800000 تصویر جداگانه خلق شده است .این تصویر واقعا شگفت آور است.
کهکشان راه شیری بر بالای آسیاب سارک
این تصویر زیبا و خوش رنگ از کهکشان راه شیری بر بالای آسیاب سارک قرار دارد .این تصویر تقریبا به شکل یک قلب است .
کهکشان راه شیری بربالای جزایر قناری ایسلند
تصویر جدیدی از راه شیری
این تصویر جدید از کهکشان راه شیری نشانگر موقعیت خورشید در این پهنه وسیع است . با مشاهده این کهکشان و اندازه گیری و تناسب اجزا می توان به عظمت و بزرگی فضا پی برد.
کهکشان راه شیری دارای دو بازوی غول پیکر به نام های بازوی برساووش و بازوی سپر-قنطورس است .
آخرین برآوردها نشان میدهد که کهکشان راه شیری دارای حدود 100,000,000,000 تا 400,000,000,000 سیاره فراخورشیدی است که از این تعداد ، حدود 17,000,000,000 سیاره آن ، سیاره فراخورشیدی زمین سان (سیارات مشابه زمین) است.
سلام
خیلی ممنون و بسیار عالی بود.....
لطفا ادامه بدید.
خیلی مبحث جذاب و تامل برانگیزی هست:ok:
متشکرم
ببخشید اگر این نظر من باعث شد نظم مطالبتون بهم بخوره اگر بی جا بود لطفا حذفش کنید.
فقط خواستم تشکر کنم از انتخاب همچین موضوعی :reading:
منظومه شمسی ما یکی از سامانه های خورشیدی است که پیرامون ستاره خورشید شکل گرفته است. این سامانه در برگیرنده یک ستاره به نام خورشید به علاوه اجرام آسمانی است که در مدارهای مجزا به دور آن میگردند.
کشف این منظومه را به گالیله نسبت داده اند.
این منظومه در بازوی شکارچی کهکشان راه شیری واقع شده و 25,000 سال نوری از مرکز کهکشان فاصله دارد.
سرعت چرخش این منظومه در مدارش به دور کهکشان راه شیری حدود 220 کیلومتر بر ثانیه است که هر 225,000,000 سال یکبار به دور کهکشان میگردد.
منظومه شمسی شامل یک ستاره به نام خورشید ، 8 سیاره به نام های (تیر، ناهید، زمین، مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون) ، 5 سیاره کوتوله به نام های (سرس، پلوتو، هائومیا، ماکیماکی، اریس) ، 173 قمر ، 622545 سیارک ، 3227 دانباله دار و 369956 ریز سیاره شناخته شده است.
4 سیاره نخست ، سیارات درونی نامیده می شوند که مشابه زمین ، بیشتر از سنگ تشکیل شده اند و 4 سیاره دیگر سیارات بیرونی نام دارند که به عنوان غول های گازی ، از گازهای مختلف تشکیل شده اند.
نزدیک ترین ستاره به زمین ما ، ستاره پروکسیما قنطورس با 4.2 سال نوری فاصله و نزدیک ترین سیاره به زمین ، سیاره آلفا قنطورس بیبی با 4.37 سال نوری فاصله از زمین می باشد.
کهکشان آندرومدا ، کهکشانی مارپیچ در صورت فلکی آندرومدا و نزدیکترین کهکشان مارپیچ به کهکشان ماست.
آندرومدا بزرگترین کهکشان از گروه کهکشانی محلی است که شامل راه شیری، آندرومدا، سهتکه و ۳۰ کهکشان کوچکتر است.
نخستین رصد ثبتشده از کهکشان آندرومدا، در سال ۹۶۴ میلادی توسط منجم ایرانی، عبدالرحمان صوفی انجام گرفت که از آن به عنوان" ابر کوچک" نام برد.
این کهکشان ، دارای حدود 1,000,000,000,000 ستاره است. (بیش از 2 برابر تعداد ستارگان کهکشان راه شیری) و با سرعتی در حدود ۱۰۰ تا ۱۴۰ کیلومتر در ثانیه در حال نزدیک شدن به کهکشان ماست.
کهکشان فوق العاده زیبای
آندومدا :
انتظار میرود که این کهکشان و کهکشان راه شیری در ۵/۴ میلیارد سال آینده با یکدیگر برخورد کنند. البته جزئیات این برخورد نامشخص است. شاید این دو کهکشان پس از برخورد با یکدیگر ادغام شده و یک کهکشان غولپیکر بیضوی را شکل دهند. اینگونه اتفاقات در گروههای کهکشانی تکرار میشوند. در حال حاضر سرنوشت زمین و منظومه شمسی پس از این برخورد مشخص نیست. اگر کهکشانها در هم ادغام نشوند شاید منظومه شمسی از راه شیری جدا شده یا به آندرومدا بپیوندد.
به تازگی تصویر بسیار با کیفیتی از این کهکشان زیبا توسط تلسکوپ ناسا ثبت شده که میتوانید از لینک زیر این تصویر را دانلود کنید :
ولی قبل از دانلود نگاهی به حجم تصویر بیاندازید ! بله اشتباه نمیکنید ، حجم این فوق تصویر 4.3 گیگابایت است !
گفته می شود برای نمایش کامل این عکس باید 600 تلویزیون HD را در کنار یکدیگر قرار دهیم است که تصویر ذکر شده در اندازه اصلی آن نمایش داده شود !
با سلام و تشکر از مطالب خوبتان.نجوم، چیزی بیشتر از اینهاست....
نجوم غیر از بحث صرفا فیزیکی اش ف چیزهای دیگری هم دارد...
بیخود نیست که اشخاص عارف و معنوی مثل علامه حسن زاده آملی ، در زمینه نجوم بسیار زیاد کار کرده اند.
1 - نکته 1 : دوستان توجه داشته باشید که مطالب نجوم بسیار گسترده ، سنگین و تخصصی هستند و در اینجا فقط مطالبی که قابلیت آموزش در فضای عمومی را داشته باشد عنوان خواهد شد .
2- نکته 2 : برای جمع بندی بهتر مطالب مجبورم پست ها رو گاهی جا به جا یا ویرایش کنم بنابراین گاهی مطالب جدیدی به پست های قبلی اضافه خواهد شد.
[TD="class: tab_current"]اثبات معجزه شق القمر پیامبر در قرن 21
[/TD]
[/TR]
[/TD]
[TD][/TD]
[/TR]
[TR]
[/TR]
[TR]
[/TR]
حسب اخباری که از ناسا انتشار یافته ، تصاویری از ماه وجود دارد که حاکی از وجود یک رشته صخره های تغییر شکل یافته در سطح ماه می باشد که تا عمق آن امتداد یافته و از نیمه دیگر آن برآمده و این دلیلی بر شکافته شدن ماه و پیوند دوباره آن در دورانی از حیات آن می باشد.
[FONT=tahoma, new york, times, serif]در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد... آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل ( بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند ...خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد ...و سپس ماه به دو نیم شکافته شد نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.
کفار مکه که در حال مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند ، اگر او ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت صبر کنید تا یکی از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان مارا سحر کرده است.
[FONT=tahoma, new york, times, serif]بالاخره یکی از اهالی بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند " این سحر مستمر است" و آنگاه این آیات مبارک نازل شد... "اقتربت الساعة وانشق القمر ..." باری این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.
در یکی از نشستهای دکتر زغلول النجار در یکی از دانشگاههای انگلیس، وی در خصوص معجزه شق القمر در صدر اسلام به دست پیامبر (ص) به عنوان یکی از معجزات پیامبر (ص) که توط ناسا به اثبات رسیده است صحبت می کرد. در این میان یکی از حاضران که به اسلام خیلی توجه و اهتمام داشت به نام "داوود موسی بیتکوک " که در حال حاضر نیز رئیس حزب اسلامی بریتانیا است ماجرای مسلمان شدن خود را اینگونه نقل کرد:
هنگامی که می خواستم در مورد اسلام تحقیق کنم یکی از دوستانم ترجمه ای از قران کریم به زبان انگلیسی را به من هدیه کرد و من نیز بطور اتفاقی آن را باز کردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس شروع به خواندن کردم ....و ماه شکافته شد...وقتی به این جمله رسیدم از خود پرسیدم آیا واقعا ماه شکافته شده است؟؟! سپس با ناباوری کتاب را بسته و به کناری گذاشتم و از تحقیق در باره اسلام هم منصرف شدم. و دیگر سراغ آن کتاب هم نرفتم. روزی در مقابل تلویزیون نشسته بودم و طبق معمول شبکه بی بی سی را مشاهده می کردم ، برنامه ای بود که در آن مجری با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص در علوم فضایی مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف میلیاردها دلار در این راه و اعتراض به این موضوع بود. مجری با بیان اینکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان از گرسنگی رنج می برند دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بیان مفید بودن این تحقیقات در مجالات کشاورزی و صنعت و غیره از این طرحها دفاع می کردند... مجری سپس سئوال دیگری را طرح می کند بااین مضمون که "شما در یکی از سفرهای خود به ماه حوالی 100 میلیارد دولار هزینه کردید و تنها خواسته اید که پرچم آمریکا را بر روی ماه نصب کنید...آیا این عاقلانه است"؟؟! در جواب این گوینده دانشمند آمریکایی لب به سخن گشوده و می گوید که در آن سفر ، هدف ما مطالعه ترکیب داخلی ماه بوده که بدانیم چه تشابهاتی با زمین دارد و در این زمینه به موضوع عجیبی برخورد کردیم که عبارت بود از یک کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده بود و هنگامی که این اطلاعات را به زمین شناسان منتقل کردیم مایه شگفتی آنان شده و گفتند چنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به شکل اول بازگشته باشد.و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد. "داوود موسی بیتکوک " سپس می گوید: با شنیدن این مطلب از جای خود پریدم و گفتم این معجزه ای است که در 1400 سال قبل به دست پیامبر اسلام در قلب صحرا اتفاق افتاده و از عجایب روزگار این است که آمریکایی ها باید میلیاردها دلار خرج کنند تا آن را برای مسلمانان اثبات نمایند! بی شک این دین حق و حقیقت است... به این ترتیب سوره قمر سبب اسلام آوردن این شخص شد ، پس از آنکه عاملی برای دوری او از اسلام شده بود و این خود از دیگر معجزات اسلام است.
حسب اخباری که از ناسا انتشار یافته ، تصاویری از ماه وجود دارد که حاکی از وجود یک رشته صخره های تغییر شکل یافته در سطح ماه می باشد که تا عمق آن امتداد یافته و از نیمه دیگر آن برآمده و این دلیلی بر شکافته شدن ماه و پیوند دوباره آن در دورانی از حیات آن می باشد.
آیا این موضوع از نظر علمی مورد تائید است؟
اگر پاسخ مثبت است لطفا یک منبع معتبر معرفی بفرمائید.
اگر پاسخ مثبت است لطفا یک منبع معتبر معرفی بفرمائید.
با سپاس
سلام
و عرض ادب
من سند معتبری جز اون سایتی که ازش کپی کردم رو ندارم
اما اصل دونیمه شدن ماه و معجزه حضرت محمد (ص) رو که قبول دارید؟:Narahat az:
ایشون پیامبر ما بودند و کفار مکه اومدند بهشون گفتند اگر بتونی الآنه که ماه کامل هست در حضور جمع ماه رو به دو نیمه کنی دعوتت رو قبول میکنیم
پیامبر از خدا خواست ماه به دو نیم شد و ....
اما عناد و کفرشون کار دستشون داد و گفتند باید ببینید افراد بیرون مکه هم اینچنین چیزی رو دیدند
بعدشش یکی اومد تائید کرد
حالا ناسا و امریکا میخوان یه جوری این موضوع رو به مردم برسونن که ما خبر داریم یه همچین چیزی صحت داره اما چی شده رو نمیدونیم مسلمانان هم میگن
ما میدونستیم
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
سلام
و عرض ادب
من سند معتبری جز اون سایتی که ازش کپی کردم رو ندارم
اما اصل دونیمه شدن ماه و معجزه حضرت محمد (ص) رو که قبول دارید؟:Narahat az:
ایشون پیامبر ما بودند و کفار مکه اومدند بهشون گفتند اگر بتونی الآنه که ماه کامل هست در حضور جمع ماه رو به دو نیمه کنی دعوتت رو قبول میکنیم
پیامبر از خدا خواست ماه به دو نیم شد و ....
اما عناد و کفرشون کار دستشون داد و گفتند باید ببینید افراد بیرون مکه هم اینچنین چیزی رو دیدند
بعدشش یکی اومد تائید کرد
حالا ناسا و امریکا میخوان یه جوری این موضوع رو به مردم برسونن که ما خبر داریم یه همچین چیزی صحت داره اما چی شده رو نمیدونیم مسلمانان هم میگن
ما میدونستیم
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
سلام شهره خانم عزیز
بله موضوع شق القمر را می دانم
اما جدیدا یک چیزهایی مد شده که از آن می گذرم.
از آنجایی که احساس کردم جناب کاروان در نجوم تخصص دارند خواستم اگر در این
مورد اطلاعی دارند برای بهره مندی همه در اختیار دیگران هم بگذارند.
اثبات شق القمر پیامبر (صلی الله علیه و آله سلم)توسط تحقیقات ناسا
حسب اخباری که از ناسا انتشار یافته، تصاویری از ماه وجود دارد که حاکی از وجود یک رشته صخره های تغییر شکل یافته در سطح ماه می باشد که تا عمق آن امتداد یافته و از نیمه دیگر آن برآمده و این دلیلی بر شکافته شدن ماه و پیوند دوباره آن در دورانی از حیات آن می باشد.
در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد... آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل ( بدر) بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند ...خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد ...و سپس ماه به دو نیم شکافته شد نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.
کفار مکه که در حال مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را سحر کرده است، سپس گفتند، اگر او ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند. ابوجهل گفت صبر کنید تا یکی از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چشمان مارا سحر کرده است.
بالاخره یکی از اهالی بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند " این سحر مستمر است" و آنگاه این آیات مبارک نازل شد... "اقتربت الساعة وانشق القمر ..." باری این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.
در یکی از نشستهای دکتر زغلول النجار در یکی از دانشگاههای انگلیس، وی در خصوص معجزه شق القمر در صدر اسلام به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان یکی از معجزات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که توط ناسا به اثبات رسیده است صحبت می کرد. در این میان یکی از حاضران که به اسلام خیلی توجه و اهتمام داشت به نام "داوود موسی بیتکوک " که در حال حاضر نیز رئیس حزب اسلامی بریتانیا است ماجرای مسلمان شدن خود را اینگونه نقل کرد:
هنگامی که می خواستم در مورد اسلام تحقیق کنم یکی از دوستانم ترجمه ای از قران کریم به زبان انگلیسی را به من هدیه کرد و من نیز بطور اتفاقی آن را باز کردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس شروع به خواندن کردم ....و ماه شکافته شد...وقتی به این جمله رسیدم از خود پرسیدم آیا واقعا ماه شکافته شده است؟؟! سپس با ناباوری کتاب را بسته و به کناری گذاشتم و از تحقیق در باره اسلام هم منصرف شدم. و دیگر سراغ آن کتاب هم نرفتم. روزی در مقابل تلویزیون نشسته بودم و طبق معمول شبکه بی بی سی را مشاهده می کردم ، برنامه ای بود که در آن مجری با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص در علوم فضایی مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف میلیاردها دلار در این راه و اعتراض به این موضوع بود. مجری با بیان اینکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان از گرسنگی رنج می برند دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بیان مفید بودن این تحقیقات در مجالات کشاورزی و صنعت و غیره از این طرحها دفاع می کردند... مجری سپس سئوال دیگری را طرح می کند بااین مضمون که "شما در یکی از سفرهای خود به ماه حوالی 100 میلیارد دولار هزینه کردید و تنها خواسته اید که پرچم آمریکا را بر روی ماه نصب کنید...آیا این عاقلانه است"؟؟! در جواب این گوینده دانشمند آمریکایی لب به سخن گشوده و می گوید که در آن سفر ، هدف ما مطالعه ترکیب داخلی ماه بوده که بدانیم چه تشابهاتی با زمین دارد و در این زمینه به موضوع عجیبی برخورد کردیم که عبارت بود از یک کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده بود و هنگامی که این اطلاعات را به زمین شناسان منتقل کردیم مایه شگفتی آنان شده و گفتند چنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به شکل اول بازگشته باشد و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد.
"داوود موسی بیتکوک " سپس می گوید: با شنیدن این مطلب از جای خود پریدم و گفتم این معجزه ای است که در 1400 سال قبل به دست پیامبر اسلام در قلب صحرا اتفاق افتاده و از عجایب روزگار این است که آمریکایی ها باید میلیاردها دلار خرج کنند تا آن را برای مسلمانان اثبات نمایند! بی شک این دین حق و حقیقت است...
به این ترتیب سوره قمر سبب اسلام آوردن این شخص شد، پس از آنکه عاملی برای دوری او از اسلام شده بود و این خود از دیگر معجزات اسلام است.
منبع: مجله الشریعه شماره 502 اکتبر 2007 چاپ اردن
[h=2] کشف آثار شق القمر توسط ناسا[/h]“سازمان فضانوردی ناسا ” به پدیده دو نیمه شدن کره ی ماه و سپس پیوند خوردن این دو قسمت به یکدیگر پی برد.
پایگاه اینترنتی روزنامه ی عربی ” الوطن ” چاپ آمریکا به نقل از یک محقق علوم فلکی در این زمینه نوشت: سفینه ی فضایی آمریکایی ” کلمنتاین ” که سالها در مدار کره ی ماه کار تحقیقاتی انجام می دهد به این نتیجه رسیده است که کره ی ماه صدها سال پیش به دو نیمه ی متساوی تقسیم شده و دوباره به یکدیگر متصل شدند.
به ادامه مطلب مراجعه کنید
این محقق اردنی با ارسال گزارشی به ناسا آنان را نسبت به این موضوع مطلع ساخت که مسلمانان، این پدیده را متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش می دانند و مرتبط به معجزه ای از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به نام ” شق القمر” است. ناسا هیچ تفسیری برای کشف خود نیافته است. زیرا این اتفاق نادر تا کنون برای هیچ جرم آسمانی به وقوع نپیوسته است.”
آیات اولیه سوره قمر حاکی از این است که ماه در گذشته شکاف عظیمی برداشته و دو نیم شده است و عکسهایی که توسط فضانوردان موسسه ناسا از سطح کره ماه گرفته شده است شکافهایی را بر روی این کره نشان میدهد که وقوع این معجزه عظیم را اثبات میکند.
خانه » شایعات » آیا ناسا معجزه شق القمر را تایید کرده است؟ آیا ناسا معجزه شق القمر را تایید کرده است؟
شاید مبنای شایعه مربوط است به سخنرانی حجت الاسلام بیآزار شیرازی ریاست دانشگاه مذاهب اسلامی در نشست «شقالقمر معجزه پیامبر اعظم (ص) با استناد به تحقیقات ناسا» که در “سلسله نشستهای بخش دانشگاهی پانزدهمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم” ایراد شده است.اما واقعیت چیست؟ یکی از عکس های استفاده شده در این شایعات مربوط به گسل معروف “سن آندریاس” در امریکاست و ارتباطی با ماه ندارد. یکی دیگر از عکس هایی که در این شایعه به آن استناد شده مربوط به شیاری در ماه است. در توضیح این عکس آمده: “شیارهای روی ماه اولین بار ۲۰۰ سال پیش با یک تلسکوپ کوچک در سرتاسر این سیاره مشاهده شدند. درادامه درموردانواع شیارهای موجودبرروی ماه گفته شده. در پایان تشریح شده که از این شیارها توسط گروه آپولو۱۰ درسال ۱۹۶۹ عکس برداری شده و دو ماه بعد توسط آپولو۱۱ تایید شده است” نام علمی این شیار، Ariadaeus Rille است. برخلاف آنچه که گفته میشود، این شیار بصورت کمربندی دور تا دور ماه را فرا نگرفته، بلکه طول آن تنها ۳۰۰ کیلومتر است (قطر ماه ۳,۴۷۶ کیلومتر است) و از پیدایش آن نیز میلیونها سال میگذرد نه ۱۴۰۰ سال. و البته هیچگونه شیاری که سرتاسر ماه را فرا گرفته باشد، روی ماه وجود ندارد. همچنین در اسناد، تصاویر و گزارشات ناسا نیز اشاره ای به وجود چنین شیار یا دو نیم شدن ماه یا غیرطبیعی بودن شیار نشده. صفحه شیار Ariadaeus Rille که ادعا میشود محل دو نیم شدن ماه است را ببینید. Ariadaeus Rille یکی از دهها شیار مستقیمی است که بر روی ماه وجود دارد. برای بدست آوردن اطلاعات بیشتر در مورد این شیار و دیگر شیارهای «مستقیم» در ماه و مشاهده ی مشخصات و جایگاه آنها، این صفحه در سایت ناسا را ببینید. بسیاری منبع این شایعه را دکتر پیدکوک رئیس حزب اسلامی بریتانیا می دانند که مدعی شده بود که در برنامه ای تلویزیونی فضانوردان ناسا در این مورد توضیحاتی داده اند. این داستان به شدت مشهور شده عاقبت به ناسا رسید. یکی از دانشمندان “انستیتو تحقیقات ماه ناسا” به نام Brad Bailey در پاسخ به این شایعه گفته است:[INDENT]“پیشنهاد میکنم هرچیزی که در اینترنت می خوانید باور نکنید. تنها نوشته هایی قابل قبول هستند که منابع معتبر و علمی داشته باشند. هیچگونه شواهد علمی و گزارشی مبنی بر دو یا چند پاره شدن ماه و اتصال مجدد آن به هم در گذشته وجود ندارد “
...........................................................................................................................................................................
من فکر می کنم برای باور شق القمر احتیاجی به آوردن قول ناسا یا ساختن دلیل علمی برای آن نیستیم
اینطور سند سازیها بیش از آنکه به تقویت مبانی دین کمک کند به آن لطمه خواهد زد.
در پاسخ دوستی که در مورد نام و نوع سحابی سوال پرسیده بودند باید عرض کنم که مطالب مربوط به سحابی ها هنوز کامل نشده و در آینده پست مربوطه ویرایش میشود و در مورد انواع سحابی ها به همراه معرفی مشهورترین آن ها صحبت خواهد شد. بنابراین حتما مجددا پست های قبلی را مطالعه نمائید. اما اگر به صورت خلاصه بخواهم پاسخ دهم باید بگویم نه ، نام سحابی مورد نظر ، سحابی عقاب واقع در صورت فلکی مار و از نوع سحابی های نشری است.
ضمنا ادعای مشاهده پدیده شق القمر توسط ناسا هم همانند بسیاری از ادعاهای مشابه کاملا از نظر علمی بی پایه و اساس است : بررسی موضوع در ویکیپدیا :
عکسهایی که در ماموریت آپولو توسط ریما آریادوس گرفته شده نشان میدهد که یک خط شکاف در سطح ماه است. کتابی در سال ۲۰۰۴ توسط Zaghloul El-Naggar منتشر شد که یکی از این عکسها را بازتولید و ادعا میکند که مسلمانی بریتانیایی به نام داوود موسی طاووس به او گفته او برنامهای تلویزیونی در سال ۱۹۷۸ دیده که در آن او ادعا کرد که دانشمندان فضایی ایالات متحده که نامشان ذکر نشده، گفته بودند که "ماه خیلی وقت پیش دو تا شده است و شواهد متقن بسیاری بر روی سطح ماه برای اثبات این وجود دارد.این گفته به عنوان مدرکی از سوی مرکز خبری Jafariya گزارش شده است و در وب سایتهای اینترنتی نیز این را تولید کردهاند. در هر حال، در سال ۲۰۱۰ از براد بیلی دانشمند ناسا سوال شد و او گفت: "توصیه من این است که هر چیز بر روی اینترنت دیدید را باور نکنید. مقالاتی که توسط دانشمندان آن علم بررسی و نقد شده تنها منابع علمی معتبر از اطلاعات است که میتوان به آنها اطمینان داشت. هیچ شواهد علمی فعلی تایید نمیکند که ماه زمانی به دو (یا بیشتر) تقسیم شده و پس از آن دوباره بهم وصل شده است. " دانشمندان ناسا ترکهای پوسته ماه را مربوط به کوچک شدن ماه در اثر سرد شدن آن در طول زمان میدانند. آنها معتقدند در گذشته نه چندان دور زمین شناسی ماه به طور سراسری آب رفته است. در نتیجه این مساله ترکهای پراکندهای که گاهی طول آنها به چند مایل میرسد در سطح ماه پدید آمده اند.
امروزه با گسترش اینترنت شایعات و مضامین خلاف واقع بسیار بیشتر از گذشته به چشم میخورد بنابراین در ذکر مطالب علمی باید بسیار با احتیاط رفتار کرد.
در غیر این صورت اینگونه ادعاها و تلاش ها در اثبات عقاید نتایجی عکس به همراه خواهد داشت.
به خاطر داشته باشید که اگر در گذشته پذیرش هر موضوع 100 درصد نیاز به تحقیق داشت ، امروزه به جهت دسترسی آسان به رسانه ها از جمله اینترنت و به سبب عدم آگاهی یا غرض ورزی ها و شیطنت های افراد ، 1000 درصد نیاز به تحقیق و بررسی است !
1- حتما با قانون گرانش نیوتون (جاذبه) آشنا هستید و میدانید که نیروی گرانش عظیم خورشید بر هر سیاره تاثیر گذاشته و موجب جذب آن میگردد ، با این حال چرا سیارات منظومه شمسی به داخل خورشید سقوط نمی کنند؟ چرا سیاره ای کوچک مانند عطارد که نزدیک ترین سیاره به خورشید است ، در برابر نیروی عظیم گرانش خورشید تسلیم نمی شود؟
2- عامل اصلی جزر و مد در کره زمین چیست ؟
3- چرا همیشه یک سمت ماه (سمت پیدای ماه) رو به زمین است ؟
4- در صورتیکه ماه وجود نداشت ، چه اتفاقی برای زمین می افتاد ؟
5- چرا هنگام خورشید گرفتگی ، تمامی سطح خورشید توسط ماه پوشیده می شود و خورشید تقریبا به صورت کامل محو می شود؟
بررسی تصورات اشتباه عامیانه در زمینه نجوم :
1- اگر شب هنگام به آسمان بنگرید ، میلیون ها ستاره را خواهید دید (البته به شرط صاف بودن هوا و رصد در خارج از شهر) ، اما واقعیت این است که تصویری که شما از آسمان می بینید توهمی بیش نیست ، چرا که بسیاری از ستاره های آسمان در آن لحظه واقعا وجود ندارند ! چرا؟
2- حتما شما هم طلوع و غروب خورشید را مشاهده کرده و از آن لذت برده اید ، اما واقعیت این است که طلوع و غروب خورشید هم توهمی بیش نیست ! در واقع خورشید در لحظه طلوع یا غروب در مکانی که شما مشاهده اش می کنید قرار ندارد ! چرا ؟
3- چرا آسمان شب سیاه است ؟
4- تنها موجودی که تا به حال از منظومه شمسی خارج شده است چه نام دارد !!!؟
یکی از اساسی ترین مباحثی که امروزه در علم و خصوصا نجوم و کیهان شناسی مطرح است مسئله وجود یا عدم وجود خداست ، این مسئله از آن لحاظ اهمیت پیدا می کند که تعداد زیادی از دانشمندان بزرگ معاصر ما از جمله استیون هاوکینگ ، داوکینز و ... بر عدم نیاز جهان هستی به خالق تاکید میکنند که البته با استدلال های فیزیکی آن ها این امر کاملا صحیح به نظر میرسد ، برای نقد این بحث از نظر یکی از اساتید صاحب نام این حوزه ، استاد رضا منصوری استفاده خواهیم کرد .
دکتر رضا منصوری منبع : عصر ایران، هومان دوراندیش :
در روزهای اخیر، استیفن هاوکینگ، فیزیکدان نظری و کیهان شناس بزرگ بریتانیایی، در صدر اخبار محافل علمی جهان قرار داشت. هشتم ژانویه 2012، استیفن هاوکینگ هفتاد ساله شد.
استیفن هاوکینگ مشهورترین فیزیکدان و کیهان شناس دنیای امروز است. نبوغ علمی، پشتکار حیرت انگیز علیرغم معلولیت جسمی شگفت انگیز، آرای جنجالی و نهایتاً حضور چشمگیرش در رسانه ها، علل اصلی شهرت هاوکینگ در این جهان پررویداد است.
هاوکینگ در سال 2011، از اعتقاد پیشین خود درباره خلقت جهان از جانب خداوند دست کشید و این ایده را مطرح کرد که جهان کنونی نیازمند آفریدگار نیست. وی البته خدا را انکار نکرد بلکه خلقت عالم از سوی خداوند را انکار کرد؛ ولی به هر حال رای تازه او درباره منشاء پیدایش عالم، موجی از خبر و تحلیل را در رسانه های علمی و غیرعلمی جهان برانگیخت.
آنچه در پی می آید، گفتگوی عصرایران است با دکتر رضا منصوری، استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف و موسس و مدیر مسئول مجله نجوم. رضا منصوری یکی از بنیانگذاران پژوهشگاه دانشهای بنیادی است و چندین سال نیز ریاست انجمن فیزیک ایران را عهده داشت. وی در این گفتگو به نقد دیدگاه هاوکینگ درباره خلقت عالم و نیز نقش رسانه ای او به عنوان دانشمندی بزرگ در جهان امروز می پردازد.
***
ابتدا کمی دربارۀ جایگاه علمی هاوکینگ در فیزیک نظری و کیهانشناسی توضیح بفرمایید. بعضیها هاوکینگ را یک شومن و برخی نیز او را دانشمندی بزرگ میدانند. شما چه نظری دربارۀ هاوکینگ دارید؟
هاوکینگ کسی است که در نسبیت عام و کیهانشناسی کارهای بنیادی خوبی انجام داده است.
در دهۀ 1960 قضایای تکینگی در کیهان را مطرح کرد که قضایای هاوکینگ – پنروز هم نامیده میشود. این قضایا برآمده از محاسباتی بود که این دو نفر در نیمۀ دوم دهه 1960 انجام دادند.
طرح این قضایا تقریباً همزمان بود با کشف تابش زمینۀ کیهانی و منجر به پذیرش مهبانگ یا انفجاربزرگ شد. این کار هاوکینگ و پنروز زمینهساز تحولی جدی در کیهانشناسی شد.
پس از آن بالاخره کیهانشناسان پذیرفتند که عالم ما از یک انفجار بزرگ شروع شده و در حال انبساط است.
تکینگی یعنی چه؟
در فیزیک تکینگی به جایی در زمان و مکان گفته میشود که در آن بعضی از کمیتها، مثل چگالی، بینهایت میشوند و یا حجم صفر میشود.
هاوکینگ و پنروز، هر دو، نسبیت دان های ورزیده و مهمی هستند. فرق آن دو این است که پنروز دانشپیشهای رسانهای نیست ولی هاوکینگ از ابتدا رسانهای و خبرساز بوده است.
علت این امر شاید وضعیت جسمانی هاوکینگ بوده باشد. بسیاری از نسبیت دان ها بهرغم اهمیت شان وارد رسانه نشدهاند و برای مردم شناخته شده نیستند.
وضعیت جسمانی هاوکینگ به گونهای است که مردم مایلند رسانهها به او بپردازند. یعنی آدمی که تمام بدنش فلج است ولی مغزش خیلی خوب کار میکند. این وضعیت موجب تحریک حس کنجکاوی مردم درباره هاوکینگ میشود.
رسانهها هم یک طعمۀ خوب پیدا کردهاند و از او استفاده میکنند. او هم از رسانهها استفاده میکند و از طریق حضور در رسانهها کسب درآمد میکند.
هاوکینگ به پولی که از رسانهها میگیرد احتیاج هم دارد زیرا خرج زندگی و درمان او خیلی زیاد است.
دربارۀ هاوکینگ این نکته هم گفته میشود که بعضی از کتابهای غیرتخصصیاش را با هدف تأمین مخارج بالای زندگیاش منتشر میکند.
بله. الان هر چه که هاوکینگ بنویسد و منتشر شود، درآمد بسیار زیادی برای ناشر و خود هاوکینگ دارد.
رویکرد رسانهای هاوکینگ موجب پایین آمدن عیار علمی سخنانش شده است؟
بله. البته رویکرد رسانهای علیالاصول نباید عیار علمی حرف یک دانشمند را پایین بیاورد. برخی از دانشمندان معتقدند که نباید رسانهای شوند. اما این حرف درستی نیست.
بالاخره تلاشهای علمی انسان هم بخشی از زندگی اجتماعی اوست و پیشرفت علم نیازمند حمایت لایههای گوناگون اجتماع است. بنابراین بخشی از کسانی که کار علمی میکنند، لازم است که وارد رسانه و یا رسانهای شوند. اما وقتی که دانشمندی وارد رسانه میشود و به دلایل گوناگون حرفهایی میزند که فاقد صحت علمیاند، چنین فردی عیار علمی خودش را پایین آورده است. هاوکینگ کمابیش وارد این مرحله شده است.
یعنی حرفهای او صحت علمی ندارد؟
بله، هاوکینگ حدود 25 سال پیش اعلام کرد علم کیهانشناسی به انتهای خودش رسیده و فقط اندازهگیری بعضی از کمیتها باقی مانده است و اگر این کار انجام شود، ما دیگر مشکلی در کیهانشناسی نداریم. این حرف خیلی مسخره بود. یعنی همه در جهان علم، بدون استثناء، به این حرف هاوکینگ خندیدند.
چرا؟
برای اینکه همه میدانستند که کیهانشناسی با معضلات و پیچیدگیهای بسیار زیادی مواجه است. یعنی هنوز خیلی چیزها باید در علم کیهانشناسی محاسبه میشد و نظریات و رصدهای جدیدی باید مطرح میشدند و صورت میگرفتند.
اتفاقاً دهه 1360/1980 دههای بود که هنوز مسألۀ مادۀ تاریک حل نشده بود و نظریۀ تورم هنوز مبهم بود.
در چنین شرایطی وقتی که کسی بگوید کیهانشناسی به اتمام رسیده است، حرف خیلی نادرستی را مطرح کرده است.
هاوکینگ دو سه سال بعد از آن حرف، در کنفرانسی در ژاپن، که اتفاقاً خود من هم در آن جا حضور داشتم، بابت حرف قبلیاش عذرخواهی کرد و گفت که آن حرف من اشتباه بود. هر دو اظهارنظر هاویکنگ باعث رسانهای شدن او شد. یعنی هم وقتی که گفت که کیهانشناسی در حال به پایان رسیدن است و هم وقتی که گفت کیهانشناسی هنوز راه درازی تا رسیدن به انتهای کار خود دارد، رسانهها به او اقبال گستردهای کردند. این شیوۀ عمل هاوکینگ نشان میدهد که او روالی را در برخورد با رسانهها در پیش گرفته است که از نظر سایر دانشپیشگان قابل قبول نیست.
احتمالاً دانشجویان کیهانشناسی هم میدانند که این علم راه درازی تا رسیدن به نقطۀ پایان خودش دارد. به نظر شما چه انگیزهای باعث میشود هاوکینگ چنان اظهارنظر عجیبی بکند؟ آیا او واقعاً به آن حرف خودش اعتقاد داشت؟
نه، من فکر میکنم او به حرفهایی از این دست معتقد نیست.
البته گاهی ما حرفهایی غیرجدی در محفلی خصوصی میزنیم. اما گاهی هم در محیطی علمی سخنان فکرشده و جدی میگوییم. وقتی که آدم به مرحلهای میرسد که رسانهها حرفش را بزرگ میکنند و سخن او در جامعه تأثیر میگذارد، دیگر هر حرف فکرنشده و غیرجدیای را نباید بر زبان بیاورد و به خورد افکار عمومی بدهد.
شما فرض کنید که رئیس بانک مرکزی ایران هر چند وقت یکبار مصاحبه کند و حرفهایی عجیب و غریب بر زبان بیاورد. مثلاً یک روز بگوید ما میخواهیم چهار تا صفر از اسکناسها حذف کنیم، یک روز هم بگوید قرار است چند صفر دیگر به اسکناسها اضافه کنیم و روز دیگر بگوید ما میخواهیم نرخ دلار را بالا ببریم و بعد بگوید نرخ دلار را پایین میآوریم. کاملاً طبیعی است که این حرفهای او در جامعه و در فضای اقتصادی کشور ایجاد تلاطم میکند.
کسانی که در زمینهای خاص مسئولیت، توانایی و اطلاعاتی ویژه دارند، نباید بهصورت دلبخواهی هر حرفی را در فضای عمومی مطرح کنند و چند وقت بعد هم حرفی کاملاً متناقض با حرف نخست را پیش روی افکار عمومی بگذارند. این حکم شامل حال دانشپیشگان هم میشود. ولی هاوکینگ از بیان چنین سخنانی ابا ندارد و حرفهایی میزند که در جامعه ایجاد تلاطم میکند. او قطعاً از این رویه استفادۀ مالی میبرد. حالا انگیزۀ هاوکینگ چه مادی باشد و چه غیرمادی، نتیجۀ این رویۀ او چیزی جز انتفاع مالی وگمراهی عموم نیست.
در واقع شما معتقدید که هاوکینگ تقوای علمی ندارد و به تعبیر دیگر، محققانه حرف نمیزند.
قطعاً ؛ هاوکینگ حرفهایی میزند که به هیچوجه قابل دفاع نیست. خیلیها به خدا اعتقاد ندارند. این نظر شخصی آنهاست و حق دارند که نظر خودشان را بیان کنند. ولی وقتی کسی مدعی شود که علم میگوید خدا وجود ندارد، حرفی غیرعلمی را مطرح کرده است.
من ممکن است بگویم به خدا اعتقاد دارم. من حق دارم این نظرم را، درست باشد یا نادرست، بیان کنم. اما اگر بگویم فیزیک اثبات میکند که خدا وجود دارد، این حرف نه تنها قابل قبول نیست بلکه من بهعنوان یک فیزیکدان حق بیان آن را هم ندارم؛ زیرا اگر من بگویم علم فیزیک وجود خدا را اثبات میکند، سخنی غیر علمی گفتهام.
مگر هاوکینگ صراحتاً گفته است که علم میگوید خدا وجود ندارد؟
این جمله را به کار نبرده است. اما حرف او این است که کیهانشناسی مدرن نیازی به خدا ندارد. او میداند که رسانهها و مردم تعبیر خواهند کرد که پس علم میگوید خدا وجود ندارد! این حرف هم درست است و هم غلط. از این رو درست است که کار علمی، چه کیهانشناسی چه فیزیک و چه ریاضیات، مانند هر حرفۀ دیگری نیازی به خدا ندارد. اما از این رو نادرست است که القاءکننده این دیدگاه است که خدا وجود ندارد. هاوکینگ هم بهخوبی میداند که این حرف او چنین دیدگاهی را القاء میکند. قرار نیست که ما خدا را در علم وارد کنیم. خدا مقولهای است و علم مقولهای دیگر، همانگونه که نجار معتقد به خدا یک چیز است، کار نجاری چیز دیگر!
بشر در دوران قدیم میزانی از علم و دانش را در اختیار داشت. آیا او در دوران جدید ، با توجه به مجموعه اطلاعات علمیای که ظرف چندهزار سال از طریق علوم گوناگون بهدست آورده است، فارغ از اینکه نظرش درست باشد یا غلط، نمیتواند مدعی شود که خدا احتمالاً وجود دارد یا ندارد؟
نه، نمیتواند چنین حرفی بزند.
یعنی علم لزوماً باید درباره خدا سکوت کند؟
نه، علم انواع و اقسام مختلفی دارد.
منظور من علم بهمعنای science است.
علم به معنای science کاری با وجود یا عدم وجود خدا ندارد. این علم نوعی حرفۀ پیچیده است که کارکردهایی در زندگی بشر دارد. شاید گفته شود که علم در پی کشف حقیقت است اما اینگونه نیست. علم سوالهایی را مطرح کند و با ابزاری که در اختیار دارد، جوابهایی برای آن سوالها پیدا میکند؛ فقط همین. علم از جامعه پول و امکانات میگیرد تا ابزار لازم را بدست آورد تا بتواند جواب سوالهایی را بدهد که پیش رویش قرار گرفته است. سوالها هم ممکن است از داخل علم و یا از جای دیگری برخیزد. در واقع در حالت دوم، جامعه سوالهایی را در پیش روی علم مینهد.
پس به نظر شما سوال " آیا خدا وجود دارد؟ "، سوالی نیست که علم بتواند به آن پاسخ دهد.
بله. لااقل علمی که بشر تا به امروز داشته است، علمی نیست که بتواند به این سوال بپردازد. البته ما نمیدانیم هزار سال دیگر چه خواهد شد. اما علم کنونی بشر نمیتواند اساساً به این سوال بپردازد. ما الان میگوییم که بودن یا نبودن خدا مسألهای اعتقادی است و علم به اعتقادات بشر نمیپردازد. به نظر من تنها اعتقادی که در علم مدرن وجود دارد، این است که علم پیشرفت میکند و به نتیجه میرسد و این اعتقاد کمی نیست!
منظورتان از اعتقاد، گزارهای متکی به ایمان است؟
بله. این اعتقاد قطعاً متکی به ایمان است و در واقع اعتقادی است ورای علم. من از کجا میدانم که علم پیشرفت میکند؟ من از کجا میدانم که انسان میتواند راز کیهان را کشف کند؟ این یک اعتقاد است. دانشپیشگان معمولاً به این توانایی انسان ایمان دارند و نمیتوانند آن را اثبات کنند!
البته برخی از دانشمندان چنین اعتقادی ندارند و میگویند علم روزی تمام میشود و به چنین مراحلی در شناخت عالم نمیرسد. اما اکثر دانشمندان وقتی که کار علمی میکنند، معتقدند که علم رشد میکند و ناشناختهها را پیدا میکند.
به نظر شما فیلسوفان میتوانند به فیزیکدانان و منجمان بگویند شما حق ندارید دربارۀ خدا اظهار نظر کنید ولی ما حق چنین حقی داریم.
فیلسوف ممکن است به خودش اجازه بدهد که دامنۀ موضوعات مورد تحقیق خودش را هر طور که میخواهد تعریف کند. اما علم جدید طوری تعریف شده است که اساساً کاری به خدا ندارد. اعتقادات فیزیکدانان دربارۀ خدا، هرچه باشد، جزئی از علم فیزیک و برخاسته از آن نیست. ممکن است فیزیکدانی کتابی در رد یا اثبات خدا بنویسد. این قبیل آثار فیزیکدانان در اجتماع فیزیکدانان، غیرفیزیک تلقی میشود نه بخشی از علم فیزیک.
ولی ظاهراً در عموم جوامع دینی، وقتی یک دانشمند بزرگ سخنی در تأیید وجود خدا میگوید، دینداران بهشدت از حرف او استقبال میکنند اما اگر آن دانشمند سخنی در رد وجود خدا بگوید، می گویند علم و دانشمندان حق ندارند سخنی دربارۀ خدا بگویند.
علتش این است که انسانها همیشه تمایل دارند که دیگران در تأیید باورهای آنها حرف بزنند. افراد مذهبی خیلی دوست دارند که کسی بگوید علم فلان اعتقاد شما را اثبات کرده است. ما انواع و اقسام کتابها را ترجمه کردهایم تا نشان دهیم علم جدید فلان اعتقاد دینی ما را تأیید میکند. در کار ترجمه هم به سراغ آثار غربیهایی رفتهایم که با علم جدید آشنا بودهاند و در آثارشان نکاتی در تأیید باورهای ما وجود دارد. این یک گرایش طبیعی است. یعنی ما دوست داریم دیگران اعتقادات ما را تأیید کنند.
قرآن می گوید در آثار خدا بنگرید تا به وجود خدا پی ببرید. علوم طبیعی هم مشغول مطالعه پدیدههایی هستند که در قرآن بهعنوان نشانههای وجود خدا قلمداد شدهاند. اما سخن شما ظاهراً مفروضی بر خلاف این توصیۀ قرآنی دارد. یعنی شما میفرمایید که ما نمیتوانیم با مطالعۀ طبیعت مدعی شویم خدا وجود دارد.
ممکن است که یک دانشمند یا یک آدم معمولی بگوید این یافتههای علمی دلیلی بر وجود خداست. اینها دو چیز متفاوتند. کسی که کار علمی میکند، ممکن است با انگیزههای گوناگون (کشف آثار خدا، کشف رموز طبیعت، کسب ثروت و قدرت و شهرت و ... ) مشغول کار علمی باشد. علم امروزه یک حرفه است؛ حرفهای که بهدنبال ناشناختهها میرود. اما این هم طبیعی است که انسان با کشف رموز بیشتر طبیعت تمایل دارد آنها را به خدا نسبت دهد.
حرف اصلی من این بود که قرآن به انسان میگوید تو حق داری به یافتههای علمی استناد کنی تا به وجود خدا معتقد شوی. اگر انسان حق دارد که برای اثبات خدا به یافتههای علمی استناد کند، منطقاً این حق را هم دارد که با استناد به یافتههای علمی خدا را رد کند. میخواهم بگویم با این توصیه قرانی پای علم به بحث خداشناسی باز میشود.
نه، پای علم باز نمیشود. در طول تاریخ دیده شده است که وقتی که یک انسان در اضطرار شدید قرار میگیرد، بیشتر به یاد خدا میافتد. حالا آیا ما باید کاری کنیم که همه مضطر شوند تا خدا را بهتر بشناسند؟ بدیهی است که چنین کاری نمیکنیم. بشر به دنبال رفاه است نه به دنبال اضطرار. آیا این درست است که ما کاری کنیم که همه مردم دچار بیماری لاعلاج شوند تا به فکر خدا بیفتند؟
شما فرض کنید که یک منجم بزرگ بگوید من چهل سال در علم نجوم تحقیق کردهام و معتقدم که یافتههای علم نجوم مؤید وجود خدا هست ( یا نیست ). یعنی او از آن حیث که یک منجم ( نه یک انسان معمولی ) است، وارد بحث وجود خدا میشود.
این کار اشتباه است. او بهعنوان یک انسان وارد این بحث میشود؛ اما انسانی که چهل سال در یک رشتۀ علمی فعالیت کرده است. اینکه آن منجم فلان عقیده را دربارۀ خدا مطرح میکند به این معنا نیست که علم نجوم نیز همان رأی او را دربارۀ خدا دارد. ما به چیزی "یافتۀ علمی" میگوییم که اجتماع علمی آن را بپذیرد نه یک دانشمند خاص. اجتماع علمی هم هیچوقت نمیگوید که ما خدا را دیدهایم ( یا ندیدهایم ). اصلاً غیرقابل باور است که اجتماع علمی در این باره حرفی بزند و موضعی بگیرد. اجتماع علمی مدرنی که از زمان نیوتن تکوین یافته و امروز در جهان وجود دارد، علم را حرفهای می داند برای یافتن پاسخ پارهای از سئوال ها.
پس دست علم از دامان خداشناسی کوتاه است.
من این تعبیر را نمیپسندم. بهتر است بگوییم علم مدرن نسبت به این سئوال خنثی است. یعنی تلاش برای یافتن پاسخ این سئوال در حیطۀ فعالیت او نیست. خنثی بودن علم غیر از کوتاه بودن دست اوست. علم وارد این قضیه نمیشود و نمیتواند بشود. حالا دیگر اینکه بگوییم یافتههای علمی به کار اثبات یا رد وجود خدا میآید، رأی شخصی افراد است. واینبرگ هم فیزیکدانی مشهور در آمریکاست که معتقد است علم مدرن وجود خدا را رد میکند.
اگر رد مفهوم خدا از سوی دانشمندانی نظیر هاوکینگ و واینبرگ ارزش چندانی ندارد، پس اثبات خدا از سوی نیوتن و امثال او نیز مشمول همین حکم میشود.
بله، همین طور است.
هاوکینگ در سخنان اخیرش گفته است: " با مشاهدات ماهوارۀ دبلیومپ از تابش زمینۀ کیهانی، که شاهدی از جهان در روزگار بسیار ابتدایی است، بشر راز خلقت جهان را گشوده است. " نظر شما درباره این سخن هاوکینگ چیست؟
ببینید این حرف مثل یک شوخی است. ما وقتی که کار رصدی انجام میدهیم، دادههایی پیدا میکنیم که بعضی از مدلها را تأیید نمیکنند و بعضی از مدلها را نیز تأیید یا تصحیح میکنند. دبلیومپ هم این کار را انجام داده است. یعنی بعضی از اطلاعات ما در زمینۀ تابش زمینۀ کیهانی را تصحیح یا تکمیل کرده است. مثلاً ما الان اطمینان بیشتری داریم که چگالی عالم و انرژی تاریک چقدر است. این چه ربطی به ادعای کشف راز خلقت دارد؟ مهمترین راز خلقت این است که تکینگی اول عالم چیست؟ چون مهبانگ از آن جا شروع شده است. ما نمیدانیم که عالم چگونه شروع شده است. اگر اغراق نباشد، میتوانم بگویم که به تعداد کیهانشناسان مدل وجود دارد برای درک دوران مهبانگ. ما هنوز چیزی درباره مهبانگ نمیدانیم.
پس در این زمینه هنوز اجماعی هم بین دانشمندان حاصل نشده است.
تنها اجماعی که وجود دارد اجماع در این خصوص است که ما اصلاً نمیدانیم در دوران مهبانگ چه خبر بوده و چه اتفاقی افتاده است.
اینطور که شما میفرمایید، ادعای کشف راز خلقت عالم سخن شاذی است.
این حرف خیلی بچهگانه است. دانشمندان تا پیش از این نسبت به میزان چگالی عالم تردید داشتند اما الان تقریباً مطمئن شدهاند که چگالی عالم 1 است.
میتوان گفت که هاوکینگ بهلحاظ شخصیتی به گونهای است که از یک کشف علمی چنان به سر شوق میآید که ناگهان احکام قاطع صادر میکند؟
بله، شاید! کیهانشناسان برخی از مسائل را غیرقابل حل میدانند و معتقدند که جواب آنها صد سال یا دویست سال بعد معلوم میشود. برخی از مسائل را نیز در ده سال یا بیست سال آینده قابل حل میدانند. وقتی که یک دانشمند به امکان حل قریبالوقوع پارهای از مسائل علمی پی میبرد، بسیار خوشحال میشود و ممکن است چنین احساساتی از خودش بروز دهد. هاوکینگ، در خوشبینانهترین حالت، چنین فردی است. یعنی اگر نگوییم این حرفها ناشی از دغلبازی برای رسیدن به ثروت است، باید بگوییم که او از برخی از کشفهای علمی بهحدی ذوق زده میشود که ناگهان چنین احکامی صادر میکند.
فکر نمیکنید شخصیت هاوکینگ و نوع حضورش در رسانه ها، عاملی انگیزه ساز برای روی آوردن دانش آموزان به علوم طبیعی باشد؟
نه، من اصلاً این حرف را قبول ندارم. این حرفها نوعی اشتیاق کاذب در مردم و بهویژه جوان ها پدید میآورد و آنها را جذب علم میکند. شاید در ابتدا بعضیها در نتیجۀ این حرفها جذب علم شوند ولی اشتیاق آنها معمولاً دو سه سال بیشتر دوام نمیآورد؛ زیرا بهتدریج در مییابند که علم عرصهای کاملاً متفاوت از آن چیزی است که آنها در آغاز تصور کرده بودند. یعنی بعد از اینکه وارد کار علمی شوند، میبینند که یک دانشپیشه گاه باید دهها سال زحمت بکشد تا یک یافته کوچک علمی بهدست آورد. مثلاً گروههای علمی چندصد نفره یا چندهزار نفره باید زحمت بکشند تا یافتههایی کوچک در علم فیزیک بهدست آید.
در نشریات علمی مقالاتی با سه هزار اسم منتشر میشود. یعنی سه هزار نفر زحمت کشیدهاند تا این مقاله منتشر شود. شما ببینید چقدر زحمت کشیده میشود تا چنین مقالاتی نوشته شود. تازه نهادهای علمی باید کلی تلاش کنند تا بودجههای لازم برای آنها تصویب شود و بعد سال ها کار میکنند تا نیم صفحه گزارش علمی منتشر شود.
در واقع شما میفرمایید هاوکینگ در علم مثل ویترینی است که ارتباط چندانی با داخل مغازه ندارد.
بله، دقیقاً. من معتقدم این نوع ورود دانشمندان به رسانه ها، نه تنها به علم بلکه به کل جامعه ضرر میزند.
هاوکینگ در سخنان اخیر خودش گفته است: "جهان میتواند بهطور خود به خود، خودش را از هیچ بهوجود بیاورد. " لطفاً این جمله را کمی بشکافید و بعد بفرمایید که این رأی در دنیای فیزیک و نجوم امروز تا چه حد قابل قبول است.
" هیچ " در فیزیک معنای خاصی دارد. یعنی متفاوت از لفظ هیچ در زبان مردم عادی است. هیچ در فیزیک یک میدان است. بنابراین هیچ در فیزیک چیز خاصی است. وقتی که ما در رسانهها و برای مردم عادی میگوییم جهان میتواند خودش را از هیچ بهوجود بیاورد، با توجه به معنای لفظ هیچ در ذهن عموم مردم، در واقع داریم میگوییم برای پیدایش جهان نه خدا لازم است و نه ماده. پس باید بیشتر توجه کرد و جلوی تعبیر اشتباه این گزاره را گرفت.
میدانی که در فیزیک " هیچ " نامیده میشود، چه ویژگی هایی دارد؟
این میدان تولید انرژی میکند و واقعیتی فیزیکی در پشت آن وجود دارد. کمااینکه خلاء در فیزیک ویژگی های زیادی دارد و اصلاً انرژی از خلاء بوجود میآید.
مفهوم " عدم " در فلسفه، در فیزیک معادلی دارد؟
نه. این مفهوم در فیزیک اصلاً به کار نمیرود. حتی مفهومی نزدیک به این مفهوم نیز در علم فیزیک وجود ندارد. ما در فیزیک خلاء و هیچ داریم اما عدم نداریم.
به نظر شما هاوکینگ " هیچ " را در معنای فیزیکی اش به کار برده است؟
بله. از اواسط دهه 1960، مدلی در کیهان شناسی پدید آمد که بر اساس این مدل، جهان و عالم ماده از هیچ تولید میشود. هنوز هم در کیهانشناسی کسانی طرفدار این مدل اند.
اما عموم افرادی که آن جمله هاوکینگ را میخوانند، هیچ را به معنای عدم تلقی میکنند.
بله. به همین دلیل میگویم که دانشمندان نباید در رسانه ها اینگونه حرف بزنند. بسیاری از مفاهیمی که در فیزیک بهکار میروند، معنایشان متفاوت از معنای همین مفاهیم در زبان محاوره است.
فیزیک و نجوم با ماقبل " هیچ " کاری ندارند؟
هیچ چیزی نیست که با طبیعت مرتبط باشد و فیزیک با او کاری نداشته باشد. قبل از " هیچ " هم برای فیزیکدان ها مهم است. ما هر تعریفی که از " هیچ " بدهیم، ماقبل آن هم برایمان اهمیت دارد. مگر اینکه بگوییم ماقبل " هیچ " فاقد زمان بوده است؛ یعنی با آفرینش کیهان از هیچ زمان هم بهوجود آمده است.
الان مفهوم " خدا " برای فیزیکدان ها و منجمان تا چه حد زنده است؟
این یک امر کاملاً شخصی است. ممکن است شما آمار بگیرید و بگویید فلان درصد دانشمندان به خدا اعتقاد دارند یا ندارند؛ مثلاً مجله نیچر هر چند وقت یکبار این کار را میکند. نتایج آمارگیری چند سال پیش این مجله – که الان درست به خاطر ندارم که جامعه مطالعاتی اش، دانشپیشگان انگلستان بود یا دنیا - نشان میداد که در قیاس با صد سال پیش، درصد دانشپیشگانی که به خدا اعتقاد ندارند، افزایش یافته است.
الان اکثر چهرههای جامعۀ علمی ( به همان معنای ساینتیستها ) به خدا اعتقاد ندارند؟
هیچ معلوم نیست. اصلاً نمیتوان با اطمینان چیزی در این باره گفت. هر اظهارنظری در این باره منوط به انجام تحقیقی گسترده است، که در آن باید عبارت "اعتقاد به خدا" معلوم باشد به چه معنی است!
ریچارد داوکینز در یکی از سخنرانی هایش خطاب به حاضرین در جلسه میگفت شما همه دانشپیشه هستید و بنابراین ممکن است ده درصدتان به خدا اعتقاد داشته باشید.
ولی او این حرف را در جمع خاصی بیان کرده است. اما ما در دنیا بیش از یک میلیون دانشپیشه داریم و باید از این یک میلیون نفر آمارگیری کنیم.
شما هیچ آمار دقیقی از میزان خداباوری دانشمندان علوم طبیعی کشورهای پیشرفته ندارید؟
آخرین آمارگیری در این زمینه، همان آمار مجله نیچر بوده است که نشان میداد بیش از پنجاه درصد از ساینتیست ها به خدا اعتقاد نداشتند. البته باید دید که نشریه نیچر از چه گروهی از و دقیقاً در چه کشورهایی آمار گرفته است.
به نظر شما چرا با پیشرفت علم اعتقاد به خدا هم در بین دانشمندان در حال کمرنگ شدن است؟
ببنیید ما باید این آمار را از لایه های مختلف اجتماعی بگیریم. مثلاً درباره میزان اعتقاد مردم عادی هم تحقیق کنیم. حدس من این است که درصد افراد نامعتقد به خدا در بین مردم عادی بیش از دانشپیشگان باشد. یعنی رشد بیاعتقادی در بین مردم عادی سریعتر بوده است. بنابراین، این امر ربطی به علم ندارد بلکه یک پدیدۀ اجتماعی است. البته اوضاع هر کشوری از این حیث متفاوت از کشورهای دیگر است. مثلاً آمریکا الان پیشرفته¬ترین کشور دنیاست اما تحقیقات نشان میدهد که هشتاد درصد آمریکایی¬ها به خدا اعتقاد دارند. احتمالاً در جهان سوم هم اوضاع به همین شکل است اما در مردم اروپا عدم اعتقاد به خدا بیشتر است. بنابراین عامل اصلی در این جا فقط پیشرفته بودن کشورها نیست بلکه نوع کشور هم مهم است.
شما مردم عادی را کنار بگذارید. سئوال من این بود چرا بي ديني در جهان فعلي در مقایسه با صد سال پیش بیشتر شده است؟
نقش تاریخی مذهب در اروپا در این جا اهمیت زیادی دارد. الان درصد کلیساگریزی در اروپا خیلی زیاد است. همزمان با نقش تاریخی و سلطۀ کلیسا در اروپا، علم هم رشد کرد و رشد علم موجب شکل گیری جدال علم و دین در اروپا شد. این جدال در آمریکا شکل نگرفت. وقتی چنین جدالی شکل میگیرد و مردم از منافع علم هم آگاه میشوند، طبیعی است که بی اعتقادی مذهبی رشد میکند. درمورد کشورهای اسلامی بسیار زود است اظهارنظر بکنیم. من نمیدانم پنجاه سال دیگر ایرانیان چگونه فکر بکنند. این بسیار بستگی دارد به نقش دین در جامعۀ فعلی ما.
این تبیین شما برای رشد بی اعتقادی مذهبی در قرون هفدهم تا بیستم کفایت میکند. اما در پنجاه سال اخیر که سلطۀ کلیسا در غرب وجود نداشته است. اما ظاهراً در نيم قرن گذشته نیز عدم اعتقاد به خدا در بین دانشمندان علوم طبیعی بیشتر شده است. سئوال من این است که چرا چنین شده است؟
آمار مجلۀ نیچر متعلق به یک محدودۀ فرهنگی خاص است. اما وضع جامعۀ علمی آمریکا اینطور نیست. این وظیفۀ جامعه¬شناسان است که در این باره تحقیق کنند. جامعه شناسان همچنین باید در اینباره هم تحقیق کنند که درصد بی اعتقادی در بین مردم عادی بیشتر شده یا در بین دانشمندان. مردم فکر میکنند که دانشمندان ضد دین هستند. ولی مگر مردم اروپا اینگونه نیستند؟ امروزه در سوئد کلیساهای زیادی متروک مانده است؛ بهگونه ای که نگهداری آنها هم مشکل شده است. یعنی هزینۀ نگهداری این کلیساها از طرف مردم تأمین نمیشود؛ زیرا ظاهراً تعداد مردم معتقد به دین در سوئد چندان زیاد نیست. حالا باید در این باره تحقیق کرد که آیا رشد بیاعتقادی در بین دانشمندان سوئدی هم به همین اندازه بوده است؟ تحقیق در این باره و بررسی علل آن، چنانکه گفتم، وظیفۀ جامعه شناسان است.
به نظر شما، هاوکینگ در سخنان اخیرش خدا را انکار کرده است یا خلقت عالم از سوی خدا را؟
اگر در سخن او دقیق شویم، باید بگوییم که خلقت عالم از سوی خدا را انکار کرده است. اما وقتی که کسی این حرف را میزند، در واقع خدا را انکار میکند. اگر خدا این عالم را خلق نکرده، پس چه چیز را خلق کرده است؟
میتوان گفت خدا امکان هایی را خلق کرده است که از دل آن امکان ها میتواند عالمی خاص شکل بگیرد یا شکل نگیرد.
این حرف، حرف درستی است. ما بهویژه در تشیع معتقد نیستیم که خلق عالم از سوی خداوند الزاماً بیواسطه بوده است. مثلاً درخت را ما میکاریم، ولی سبز شدن درخت مصداق خلقت خدا است. در این مثال، خدا انسان را بهوجود آورده است تا درخت را بکارد. بنابراین میتوان گفت خدا، به قول شما، امکاناتی را خلق کرده که از دل آنها عالم میتوانسته پدید آید. هاوکینگ هم میتواند بگوید منظور من از آن جمله این است اما اگر شخصیت هاوکینگ را در نظر بگیریم، باید بگویم که به نظر من، او خواسته است حرفی بزند که مردم فکر کنند خدا وجود ندارد و جنجالی آفریده شود و او هم نفعش را ببرد.
هاوکینگ چه دلیلی در اثبات خلق نشدن عالم از سوی خدا ارائه کرده است؟
دلیلی ارائه نکرده است. مطلقاً دلیلی ندارد.
به نظر شما سخنان هاوکینگ دربارۀ خدا و زندگی پس از مرگ، سخنان عامیانه ای است که از دهان یک فرد خاص بیرون میآید.
دقیقاً. ضمناً این سخن به منظور خاص هم بیان شده است. یعنی هاوکینگ قصد روشنگری و هدایت مردم را ندارد. گاهی یک فیلسوف یا یک ریاضیدان حرفی میزند به قصد روشنگری. حالا فارغ از اینکه حرفش درست باشد یا نادرست. اما هاوکینگ چنین قصدی هم ندارد.
چرا؟ شما از کجا به قصد او پی برده اید؟
اگر قصد روشنگری داشت، بدون ابهام حرف می زد. مثلاً می گفت بر اساس مدل استاندارد کیهانشناسی، که فرضاً ماهواره دبلیومپ هم آن را تأیید کرده است، در این بحث خاص ما لزومی از خلاقیت خداوند نمی بینیم اما خدا میتواند کارهای دیگری در این عالم کرده باشد. ولی او به جای اینطور حرف زدن، گفته است مغز انسان شبیه کامپیوتر است و انسان با مرگ تمام میشود.
تخصص هاوکینگ این صلاحیت را به او میدهد که دربارۀ مغز انسان اظهار نظر کند؟
به هیچ وجه. تخصص اش چنین اجازه ای را به او نمی دهد و آثارش هم نشان نمی دهد که او درباره مغز انسان مطالعه و تحقیق خاصی داشته است.
ریچارد داوکینز در یکی از سخنرانی هایش می گوید خدایی که دانشمندانی چون آلبرت اینشتین از آن دم می زدند، هیچ ربطی به خدای ادیان ندارد. در واقع او اینشتین را ملحدی می داند که صرفاً از مفهوم خدا استفاده می کند. نظر شما در این باره چیست؟
اعتقاد به خدا با اعتقاد به مذهب فرق دارد. اینشتین به خدا اعتقاد داشت اما اینکه خدای او چه جور خدایی است، موضوعی است که هر کسی می تواند سخنی درباره آن بگوید. اینشتین که یهودی بود و از قوم یهود هم دفاع می کرد، خاستگاه و سابقه مذهبی داشت و به خدا معتقد بود. البته این حرف غیر از این است که بگوییم اینشتین پای بند تمام قواعد مذهبی بود.
شما دلیلی دارید که اینشتین ملحد نبود؟
نوشته های اینشتین بهترین دلیل است.
ولی داوکینز می گوید اینشتین مفهوم خدا را در اشاره به عظمت کیهان به کار می برد ولی خوانندۀ آثارش خدای مد نظر اینشتین را بهعنوان خالق جهان می فهمد.
ممکن است این طور باشد ولی اینشتین هیچ وقت صراحتاً چنین چیزی نگفته است. کسی مثل واینبرگ صراحتاً میگوید خدا وجود ندارد. واینبرگ ممکن است در توصیف وجهی از عالم، از سر عادت، از مفهوم خدا هم استفاده کند ولی اینشتین این طور نبود.
از کدام حرف اینشتین برمی آید که او به خدای خالق عالم اعتقاد داشت؟
مثلاً اینشتین می گوید " خدا تاس نمی اندازد. " این سخن کسی است که ملحد نیست.
منظور اینشتین از این حرف دقیقاً چیست؟
منظورش این است که در این عالم نظمی وجود دارد و این نظم را خدا آفریده است. اینشتین، بر خلاف برخی از فیزیکدان ها و زیست شناسان و یا حتی مردم، هیچوقت به صراحت خدا را انکار نکرد.
او شبیه اینشتین بود. البته شاید بیش از اینشتین هم به خدا اعتقاد داشت. اما پلانک، بر خلاف اینشتین، هیچوقت رسانه ای نشد و ما اطلاعات کمتری از زندگی او داریم. در واقع ما در این زمینه بیشتر از زبان دیگران درباره پلانک می¬دانیم نه از زبان خود پلانک. البته باید بیفزایم که رسانه ای شدن اینشتین از جنس رسانه ای شدن هاوکینگ نبود. اینشتین بالاجبار رسانه ای شد نه به اختیار. به علاوه، رسانه ای شدن اینشتین موجب کاهش عیار علمی سخنان او نشد.
پلانک به خدای خالق عالم اعتقاد داشت؟
بله. اما دیگران این اعتقاد او را نقل کرده اند. در نوشته های خود پلانک چیزی در این باره نیامده است.
ظاهراً یکی از آثار هاوکینگ در دهه 1980 دال بر اعتقاد او به وجود خدا است و این رای جدید او، ناقض رای قبلی اش است.
نه. نوشته های هاوکینگ وابسته به شرایط حال اوست. وقتی که او حرف صریحی نمی زند، از حرف او می توان به هر دو نظر موافق و مخالف وجود خدا رسید. البته هاوکینگ در سخنان اخیرش صریحاً اظهار نظر میکند. اما در نوشته های قبلی اش مثل سایر کیهان شناسان از تعبیر " خلقت عالم " استفاده می کند. این تعبیر قاعدتاً دال بر وجود خداست. اما هاوکینگ در آن زمان هم چیزی بیش از این درباره خدا نمیگوید.
پس او تا پیش از این به خدای خالق اعتقاد داشت.
بله. اما باز هم می¬گویم که سخنان قبلی هاوکینگ در این زمینه هم صراحت ندارد.
الان جو علمی دنیا غالباً آته ئیستی است یا لاادری گرا؟
جو غالب در جهان علم خدا را انکار نمی کند بلکه کاری به کار خدا ندارد. نوع کار دانشپیشگان، چه خداباور چه ملحد، ارتباطی به اعتقاد یا عدم اعتقاد به خدا ندارد.
برخی از منتقدین مدرن ورود دانشمندان به بحث خدا، معتقدند که گزاره های علمی در این بحث حجیت معرفت شناختی ندارد.
گزاره های علمی متافیزیکی نیستند اما مشمول تفسیرهای متافیزیکی می¬شوند. وقتی یک گزارۀ علمی مطرح می شود، افراد گوناگون از جمله خود دانشپیشهها ممکن است تفسیر و استنباطی متافیزیکی از آن گزاره بهدست دهند.
ولی این تفسیر خارج از حوزه علم است.
بله.
با توجه به فضای غالب در مراکز علمی معتبر دنیا، به نظر شما امروزه علم و دین در حال نزدیک شدن به یکدیگرند یا در حال دورشدن؟
سوال سختی است. پاسخ به این سوال تا حدی در گرو این است که ما چه تلقی ای از علم و دین داشته باشیم. به نظر من، این ها دو پدیدۀ کاملاً متفاوتند و تا زمانی که بشر وجود دارد، این دو پدیده نیز وجود خواهند داشت. علم و دین دو نوع معرفت تولید می کنند. این دو معرفت متفاوت گاه در کنار هم قرار می گیرند و گاه در برابر هم. گاهی بر هم منطبق اند و گاه با هم مخالف. اما اینکه مطلقاً بگوییم که علم و دین در حال دورشدن از یکدیگرند، این ادعای بسیار بزرگی است.
ریچارد داوکینز و امثال او در واقع می گویند که علم باید دین را از زندگی بشر بیرون کند؟
بله. البته این فقط برخی دانشپیشگان نیستند که چنین حرفی می زنند. برخی از افراد عادی هم چنین حرفی می زنند. در شوروی هم کمونیست ها تلاش کردند چنین وضعی را محقق کنند.
چنین نگاهی به رابطه علم و دین، علم را تبدیل به نوعی ایدئولوژی نمی کند؟
بله. قطعاً این طور می شود و به همین دلیل باید گفت که این کار، کاری غیر علمی است. بررسی نقش دین در جامعه، وظیفۀ جامعه شناس است نه وظیفۀ یک فیزیکدان یا یک زیست شناس. یک فیزیکدان بر چه مبنایی دین را پدیده ای مضر در جامعه بشری می داند؟ من اصلاً با صحت و سقم حرف او کاری ندارم بلکه می گویم چنین ادعایی فراتر از علم فیزیک یعنی حوزه تخصصی آن فیزیکدان است.