از تمام مقدماتی که در بالا ذکر کردید، تنها و تنها یک حکم نتیجه نمیشود.
بلکه با در نظر گرفتن تمامی مقدمات فوق، میتوان اینگونه نیز نتیجه گرفت که خداوند قوائی مانند عقل و فطرت را در اختیار بشر قرار داده که این بهترین قوانین را خودش تدوین نماید.
و طبیعیست که این نتیجه با نظام جهان هستی مبنی بر تکامل تدریجی بیشتر همخوانی دارد.
با سلام.
ولی کسی که قرار است از این عقل استفاده کند نه با طبیعت بی ارتباط است نه آگاه ترین به آن است نسبت به خدا و نه تمام شهوات انسانی را می تواند ببیند و نه سعادت او با این قوانین بی ارتباط است. لذا امکان مصادره قوانین به نفع خودش وجود دارد.
و من الله توفیق
سلام و عرض ادب.
برادر گرامی،
فجایع دنیای امروز که ذکر نمودید علیرغم ارسال پیامبران متعدد و نهایتا پیامبر خاتم، صورت گرفته.
بنظر نمیرسد بیان این مطالب در حوزه عنوان و موضوع تاپیک و مرتبط با دلایل عقلی باشد.
معلمی به شما ریاضی درس میده و نمره شما در امتحان خوب نمیشود.علارغم تدریس درس به شما.حالا دو احتمال هست یا خوب تدریس نشده یا شما به معلمت گوش ندادی و نمره بدی گرفتی...
جدای از این مسئله سوال من از شما اینه که ایا بشر به اموه های انبیا عمل کرد؟!؟مسلما نه.
به علاوه صحبت شما صرفا یک ادعا بود و نه یک صغری و کبری ی فلسفی و استدلالی در نتیجه پاسخ من هم فقط یک مثال نقض بود برای نمایش عدم درستی ادعا....
البته این تظر روسو است
باید دید که روسو در چه شرایطی این صحبتها را عنوان کرد و فضای افکار آن زمان اروپا را در نظر آورد فضای فکری رنسانس و عصر روشنگری
که اروپا در سایه حکومت مستبدین اداره میشد استبداد فرانسه و در مقابل حکومت پارلمانی و مشروطه انگلستان به عنوان الگو افکار جان لاک در انگلیس نطرات ولتر، مونتسکیو؛ و تب آزادیخواهی و فرار از استبداد، کشتارهای فرقه ای بین مسیحیت؛
میبایست نظرات گوناگون عنوان شود و به نقد درآیند
او بدنبال مرجع قانون میگشته و عقل محض خالی از نفسانیات را پیشنهاد داده با دموکراسی به خاطر اینکه ممکن است مؤثر از حماقت جمع شود مخالف بوده »پوپولیسم» که تجربه تلخ ما در انتخابات 84 و یا آلمان با نازیسم و ایتالیا با فاشیسم نمونه های روشن آن در عمل هست کما اینکه ناپلئون هم با همان عواطف توده ها قدرت گرفت پس او عقل محض را عنوان میکند
بگذریم به خاطر همین ایرادهاست که دموکراسی باید بر پایه هایی استوار شود که بدون آن ابتر است همان سردرگمی عوامگرایانه و عوامفریبی نتیجه آن میشود آزادی، برابری(اجتماعی اقشار مختلف و برابری زن و مرد) ،مطبوعات آزاد، تحصیلات و آموزش و پرورش همگانی،قوای مقننه و مجریه و قضایی مستقل و سکولاریسم از پایه های دموکراسی است که اگر نباشد منجر به همان بلایا میشود که خدمت شما گفتم
باید این نظرات گفته شود تا با بررسی نظری و عملی بودن سره از تاسره جدا شود
خوش بود گر مجک تجربه آید به میان
در مورد دین خوشیختانه یا بدبختانه سالها که نه بلکه فرنها و هزاره هاست که امتحان خود را چه در غرب یا شرق امتحان خود را پس داده دین در عمل نه مایه سعادت انسانهاست که سبب جنگ افروزی ها و رشد خشونت در انسانها شده
مگر یک راه غلط را چند باره باید رفت ؟
دین به هر نوع و طریقش با پیشرفت تمدن و تعامل تمدنها در ستیز است هر دینی که باشد الهی و ابراهیمی فرد پرستی یا هر نمونه که عنوان کنید از آشوریان مصریان یهودیان مسیحی اسلام هندوان یا بوداییان
چون اساس دین بر پایه ایمان به غیبی است که در دسترس نیست . تفسیرش بر عهده خواص است و منافع خواص هیچگاه با منافع جمع در بک راستا نبوده
خلاصه کنم به عمل کار برآید به سخنرانی یا سخندانی نیست کلام دین خوش است ظاهر زیبا و افسون کننده دارد مثل مار زهری کشنده و فلج کننده دارد با انصاف و عدالت تاریخ بخوانید
اینکه گفتم نظر روسو صحیح است باید به عقل محض رجوع کرد
از آنجا که چنین مرجعی (عقل محض)وجود خارجی ندارد ولی میتوان مشابه آن را با ممارست به دست آورد و آن اندیشه، تجربه، خرد جمعی و دموکراسی سالم هست که تقریبا همان نتیجه عقل محض را دارد
موفق باشید
با سلام و تشکر.
همان طور که در پستی که شما نقل قول کردید آورده بودم :
ولی روی این مساله زوم نکردند و موضع خودشان را به طور صریح و روشن نفرمودند. بیشتر روی گوینده سخن تمرکز کردند ( روسو) تا خود سخن. فکر می کنم استدلال ایشان همان استدلال شماره 5 در پست شماره 93 بنده بود. یعنی لزوم قانون گذاری از سوی خداوند.
اگر بخواهیم مصداقی روی مساله تمرکز کنیم می بینیم جوامعی که سعی کردند قوانین اجتماعی را بدون لحاظ کردن دین و کتب مقدس وضع نمایند موفق تر از جوامع دینی بوده اند. ولی اگر قرار باشد این استدلال را صرفا عقلی و منطقی و نه از روی مصداق نقض کنید چه جوابی دارید؟
شما بیشتر سعی دارید از طریق تجربه خدایی و الهی بودن دین را نقض کنید. از این لحاظ همانطور که عرض شد با شما موافقم. در حالت مصداقی دین نسبت به عقل بشری کم می آورد. مخصوصا امروز. ولی سعی ما این بود که صرفا عقلی و منطقی ( همان روشی که جناب استوار دنبال آن هستند ) جلو برویم. با موضع شما آشنا بوده و هستم. خواستم ببینم برای این استدلال روسو پاسخی صرفا عقلی و منطقی دارید.
از میان مطالب شما بخشی از آن توجه بنده را جلب کرد :
چون اساس دین بر پایه ایمان به غیبی است که در دسترس نیست . تفسیرش بر عهده خواص است و منافع خواص هیچگاه با منافع جمع در بک راستا نبوده
فکر میکنم این بخش بتواند پاسخ منطقی و عقلانی خوبی بدون لحاظ کردن مصادیق به این استدلال باشد.
باز هم ممنون.
من الله توفیق
بسم الله تعالی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! چند نکته عرض میکنم:
1-شما نظر روسو را میپذیرید؟ در این صورت اصل عقلی نبوت و یکی از حکمت های عقلی نبوت را پذیرفته اید! والا به قول کاربر گرامی (شریعت عقلانی) رد عقلی و منطقی خود را بر این نظر بیان کنید!
2-اما از دیدگاه عقلی:معارفی است که بشر نسبت به آن راه ندارد، اگر خداوند بدون بیان، ما را به آنها تکلیف کند این از باب تکلیف به ما لا یطاق و تکلیف به محال است (به نقل از این سایت:http://www.eshia.ir/feqh/archive/tex...ool/92/921126/) پس اگر خداوند فرموده نماز 17 رکعت در شبانه روز و 2 رکعت صبح و 3 رکعت مغرب و الی آخر و یا دستوراتی که در مستحبات فراوانی اسلام وجود دارد که علم پزشکی امروزه در حال کشف هر روزه آن است یا خبر هایی که خداوند متعال از آینده میدهد که ما هیچ کدام را با عقل نمیفهمیم(ویا حداقل الان نمی فهمیم با این وجود که 1400 سال از گفتن آن گذشته و معلوم نیست چقدر باید بگذرد تا بفهمیم) باید با چیزی فراتر از عقل به ما گفته و فهمانده شود که آن همان وحی و نبوت است! و به قول ابن سینا شما از هیچ راه عقلی محض قادر به اثبات پل صراط با آن کیفیتی که گفته شده نیستید!! پس مجبورید آن را با وحی و نبوت بفهمید!
3- به این مثال توجه کنید:اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید1 حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند!
4-نه تنها شما بلکه هیچ کسی نمیتواند بگوید که مسیحیت و کلیسا دین و روشی است که برای زندگی دنیوی انسان هم برنامه داشته باشد!! اساس مسیحیت این است که برای آخرت انسان باید تلاش کند(که در آن هم ناموفق و پر ایراد بوده و هست) اما اسلام بر خلاف آن دارای برنامه کدون و کاملی برای زندگی دنیوی هست(که بحثش مفصل است و نیاز به تاپیکی جدا گانه دارد) پس آنچه که در اینباره در باب مسیحیت و دانش و حکومت گفته میشود کاملا بی معنا و اشتباه است و هیچ ارتباطی با اسلام ندارد!! چون هیچ تناسبی بین دین مسیحیت با زندگی اجتماعی و حکومت دنیوی وجود ندارد!!
5-در انتها مطلبی از خیام نیشابوری و یکی از دانشمندان غربی عرض میکنم:
الف-خیام کتاب (مصادرات اقلیدس) خود را اینگونه شروع میکند: بسم الله الرحمن الرحیم سپاس مر خدا راست که صاحب رحمت و احسان است و درود بر آن بندگانش که آنان را برگزید مخصوصا درود بر سید انبیا و همه اولاد پاکش باد به درستی که تحقیق علوم و به دست اوردن آنها به وسیله براهین عقلی برای جوینده نجات و سعادت ابدی از واجبات است مخصوصا کلیات و قوانینی که به وسیله آنها میتوان به تحقیق معاد و اثبات نفس و ابدیت رسید و آن بدست آوردن و درک اوصاف خداوندی و فرشتگان و ترتیب سلسله آفرینش و اثبات نبوت و ...
(به نقل از کتاب علم و دین در حیات معقول علامه محمد تقی جعفری ص 39)
ب-فیزیکدان بزرگ جهان آلبرت اینشتین گفته است:((علم بدون مذهب لنگ است و مذهب بدون علم کور)) (زندگی نامه اینشتین فیلیپ فرانک ترجمه حسن صفاری ص 507 و 508 به نقل از کتاب همگرایی دین و دانش علامه جعفری ص 194)
سلام و عرض ادب
ابتدا توجه شما را به پست قبل 151 در پاسخ جناب شریعت عقلانی جلب میکنم
در پاسخ بند یک عقل محض چیزی نیست که وجود خارجی داشته باشد ولی به عنوان یک ایده آل باید بدنبال آن بود که اندیشه تحربه و خرد جمعی تنها جایگزین در دسترس هست ولی در مورد نبوت همانطور که جناب استوار گفتند ابتدا باید شما باید تبوت را بر پایه عقل اثبات کنید که چرا نبوت لازم هست وقتی عقل هست
بند دو مسلم بسیار چیزهاست که عقل بشر نمیتواند آنها را حل کند از جمله موهومات و ادعاهایی که هرگز نمیتواند آنها را انکار کند مثل قوری راسل هیولای اسپاگتی پرنده
آن معارف که میفرمایید چیست که تجربه و علم اندوزی بشر ناتوان از دسترسی بدانهاست ؟
تکلیفهای الهی که ادعاهای نبوت و ادیان هست؟ اینها که مباحث درون دینی است تا به دین وارد نشوی که این تکالیف وجود ندارد گه چند و چون آن مشکل عقل باشد در ثانی به فرض که چنین تکالیفی باشد آیا فرقه های مختلف یک دین پاسخ و روش یکسانی برای آن تکالیف دارن نحوه وضو حج نحوه زکات یا خمس مگر اینها مورد اختلاف نیست حال از کرویدن ما به نبوت چه روسنی راه و شفافیتی نصیبمان ش
بند 3 متاسفانه حقیقت مطلق وجود ندارد ولی بدان میتوان نزدیک شد از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم دین در این موارد چه میکند با هزار شختی و رنج آخر همان میکند که عقل آراد از دین میکند جال چه اصراری است که ما راه خود را از مخمصه و هزار توی دین سخت و ناهموار کنیم یک سؤال چه مشکل اساسی از بشر لاینحل مانده که تنها و انحصاراً دین موفق به ارائه راه حل شده و عقل از آوردن مثل آن یابهتر آن عاجز مانده است
بند 4شما از دید خود مسیحیت را محکوم میکنید همانطور که مسیحیان مسلمانان را محکوم و یا هندوان بر نحوه دید هر دو اشکال میگیرند[SPOILER] که در این مورد برخلاف ظاهر هندوان یکتاپرست تر از ادیان ابراهیمی هستند [/SPOILER] و یهودیان خود را نسل برگزیده میدانند چه کسی راست ممیگوید و هر یک از ادیان هم دارای فرقه و شعب بسیار اینها که تمام سردرگمی است بیشتر مایه جهالت و تباهی شده اند تا عقل روشن از کجا یکطرفه به قاضی میروید و مسیحیت یا سایر ادیان را تباه میدانید بی آنکه نظرات زعمای همان دین را نشنوید
مطالب بند 5 را دوباره جستجو کنید
در مورد شخصیت خیام یا انشتین منش شخصی و اظهارنظرهای آنها دوباره واکاوی کنید احتمالا نتیجه غیر از این است که شما نقل کردید
بک نکته دیگر از کجا معلوم که خدا نبوت و این ادیان را برای سنجش عقل ما نیاورده که مشخص کند چه کسانی فریب ادیان را میخورد و چه کسانی بر راه عقل میماند حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است
یعنی این فرض را که ادیان برای راستی هستنذ را کنار بگذارید اینها وسیله آزمایش هستند برای پیروان عقل
سلام و عرض ادب.
دقت کنید که برای اثبات ضرورت نبوت عامه، نیاز به استدلال عقلی داریم که عاری از نظرات و دیدگاههای درون دینی باشد.
اینکه خداوند برای ما دستوراتی صادر کرده، خودش یک گزاره ناشی از دیدگاه درون دینی است، و اینکه از آن نتیجه بگیریم برای ابلاغ این دستورات، نبوت عامه ضروریست، آنگاه دچار دور و مصادره به مطلوب شدهایم.
ضروری بودن صدور دستورات برای ما از جانب خداوند باید اثبات شود. در غیر اینصورت میتوان آنرا غیر ضروری دانست و چنین نتیجه گرفت که هدفمندی خلقت انسان ایجاب میکند تا خداوند او را به قوائی همچون عقل و فطرت مجهز کند.
بسم الله تعالی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! بزرگوار! نوشته شما این بود که:((این استدلال، دور است. اگر نبوتی نباشد که دیگر باب تکلیف به ما لا یطاق و تکلیف به محال، باز نخواهد شد. )) و بنده در پاسخ شما عرض کردم که(( نه خیر هرگز دور نیست! مگر این پیامبر است که شارعیت میکند و حکم وضع میکند؟؟؟! این خدای متعال است که احکام و شریعت و دستورات را وضع میکند و به وسیله انبیا آن را به بشریت ابلاغ میکند! پس اگر خداوند متعال حکمی در نظر گرفت و خواست آن را ابلاغ کند باید به وسیله انبیا که اشخاص مشخصی هستند این کار را انجام دهد تا دستورش بدون کم و زیاد به انسان ها برسد و به همین دلیل است که عقل ما برای انجام یک زندگی کامل مبنی بر دستورات الهی کافی نیست(البته قطعا لازم است) بلکه باید انبیا و حججی باشند تا دستورات الهی را برای ما بیاورند وانگهی آیا شما میتوانید ثابت کنید که خداوند متعال برای ما هیچ دستوری در نظر نگرفته که با توجه به آن وجود نبوت را رد کنید؟؟ پس اگر گرفته که قطعا گرفته لازمه این مطلب بعثت انبیاست!))
خوب دقت کنید الان دستوراتی به نام دین که سابقه چند هزار ساله دارد موجود است! که در مجموعه های کتب الهی و روایات اسلامی و غیر اسلامی است! و برای دین داران و حتی بی دینان مورد نظر! و نکاتی بسیار ظریف و دقیق که در روایات و آیات اسلامی آمده و امروزه با پیشرفت های علمی صحت بسیاری از آنها ثابت شده و باقی هم در حال اثبات شدن است! حال این سوال اساسی مطرح میشود چگونه شخص یا اشخاصی (نمونه را در پیامبر خاتم قرار میدهم) که اصلا امی و بیسواد بوده اند چنین مطالب استثنایی و علمی را میگویند که بعد از 1400 سال با آزمایش های بسیار دقیق علمی ثابت شده یا در حال ثابت شدن است و یا کتابی بیاورد که در اوج فصاحت و بلاغت است و بعد از 1400 سال که در آن کتاب مخالفانش را به تحدی دعوت کرده احدی از دانشمندان نتوانسته مانند آن را بیاورد؟؟؟؟؟؟؟!!!
دقت کنید! این سوال بسیار مهم و اساسی است که این شخص که بوده و چه کرده وچگونه ممکن است که چنین چیزی بگوید و حال آنکه 1400 سال قبل زندگی میکرده؟؟ آن هم در محیطی بسیار وحشی و خارج از علم و اندیشه؟؟؟! پس حتما مطلقی در پشت این سخنان و گفته ها بوده است!! حال اگر آن مطلق خود اوست این اوج سفاهت و حماقت است که انسان این عظمت را که مال خودش است و برآورد اندیشه خود به دیگری نسبت دهد(که خود همین ثابت میکند که او دارای چنین اندیشه ای نیست چون دارای چنین اندیشه ای وقتی چنین کاری میکند نشان از پارادوکسی عمیق و ژرف دارد که عقلا هیچ گونه قابل حل نیست) و یا مطلقی است که از او و همه موجودات بالاتر است(چون دارای بالاترین عقل و اندیشه بوده و هیچ کس را یارای مقابله با او نبوده ونیست و...) که خدای متعال است پس:
اگر وجود خدا رابا صفاتش بشناسیم و بپذیریم و اینکه بدانیم فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!! که امری کاملا محسوس و عقلی است(یعنی هم عظمت انسان و هم هستی پیرامونش و هم عظمت و صفات خدای متعال) عقلا نمیتوانیم این ادعا را که قرآن و دین ونبوت از سوی خدا آمده را رد کنیم!! و این ادعا توسط خود انبیا و کتب الهی در طول هزاران سال انجام شده(که مدارک تاریخی آن که قرآن و سایر کتب آسمانی و همچنین نص کتب تاریخی بشری است موجود است و اینکه تمام انبیا با آن عظمت فکری و روحی خود را فرستاده خدا دانسته اند نه اینکه خودشان را مجزا از خدا بدانند که چون عظمت گفته های آنها مشخص است و خود آنها هم مدعی هستند که از سوی خدا آمدند پس عقلا میتوان ادعای آنها را پذیرفت! چون همان مشکلی پیش می آید که در باب نسبت دادن این اندیشه ها به خود انبیا درباره پیامبر خاتم عرض کردم)
وانگهی چون دین به معنای معروف آن مشتمل بر دستوراتی است که برای زندگی دنیا و آخرت بشر تهیه دیده شده و به 3بخش عمده احکام-عقیده و اخلاق تقسیم میشود و حال آنکه بشر در هر 3 موضوع یا کاملا بی اطلاع است یا ناقص است! و در ضمن شناخت کامل و مطلقی هم از جهان پیرامون خود و همنوعان خود ندارد و به همین ترتیب هرگز شناختی هم از آخرت و قوانین حاکم بر آن و حتی قوانین حاکم بر این دنیا هم ندارد!! و هزاران علامت سوال که هرگز یا برای آن جوابی نخواهیم یافت یا هزاران سال طول میکشد که برخی از آنها را متوجه شویم(نه همه را) و اساسا اگر دین از سوی خدا نباشد(چون خدای سبحان خالق همه چیز است واحاطه کامل قدرتی و علمی بر تمام جوانب و زوایای همه چیز دارد) یادینی وجود نخواهد داشت یا بسیار ناقص و پر اشکال خواهد بود!! و همچنین اگر به مثال ارتش و فرمانده آن که برای کاربر گرامی و محترم (شریعت عقلانی) در پست 145 دقت کنید و مطالعه فرمایید لزوم عقلی وجود انبیا را خواهید دید! با تشکر از شما
جناب استوار ابتدا لطفاً توجه کنید که بحث حقیر با شما یک بحث دروندینی است و نه یک بحث بروندینی ... یعنی با فرض آن است که شما و جناب دیوانه و حقیر همگی حقانیت اسلام را میشناسیم و به آن باور داریم و ميخواهیم گامی در راستای فهم بهتر دینمان و یا کلاً دینداری بر میداریم ...
موافق این مطلبتان نیستم برادر عزیز.
این درست که من و شما به حقانیت اسلام و پیامبر(ص) ایمان داریم، اما از آنجا که بحث بر روی اثبات ضرورت نبوت عامه از طرق عقلی است، دیگر بحث درون دینی به کار من و شما نمیآید.
شما هم قبلاً به صراحت اعلام کردید که استدلال عقلی برای این موضوع وجود ندارد و نیز اصرار دارید که در جواب پرسشگر محترم، اصلاً نیازی به استدلال عقلی نداریم.
شما خودتان مؤمن هستید، بفرمایید آیا ایمان شما به خدا متوقف بر استدلالهای عقلی است؟ آیا اگر استدلال عقلی شما را نقد کنند و شما برای آن نقد پاسخی نداشته باشید تسلیم میشوید یا میگویید این از ضعف تعقل من است؟ اگر ضرورت نبوت را نمیشناسید به عنوان یک مسلمان پاسختان به پرسش آغازین تاپیک چیست؟
همانطور که گفتم، ایمان من به خداوند و حقانیت پیامبر(ص) به کار یک استدلال عقلی برون دینی نمیآید.
اجازه دهید به پرسشتان پاسخی ندهم. چون کاملا شخصیست و بحث را از حالت علمی خارج میکند، و دیگر آنکه اگر مطابق موضوع تاپیک بخواهیم جلو برویم، فرض بر این است که وجود خداوند را از طریق عقلی و برون دینی پذیرفتهایم.
در مورد پرسش آخرتان، باید عرض کنم برای پاسخ دادن به پست شماره یک، کماکان نظرم اینست که باید با یک استدلال عقلی، در ابتدا ضرورت نبوت عامه اثبات شود و این بحث نمیتواند درون دینی باشد.
شما به حقیر بگویید که عقل منطقی چیست و چرا به نظر شما حجیت ذاتی دارد؟ آیا برای پذیرفتن همین مطلب متمسک شما یک استدلال عقلی است؟ این گزاره را انتظار دارید همینطوری از شما بپذیریم؟ اگر بخواهید با عقل اثباتش کنید هم دور پیش میآید، پس چطور میخواهید درستی آن را اثبات کنید؟
عقل منطقی، تفکر منطقی را محک میزند.
حجیت ذاتیِ عقلِ منطقی، همانند قانون علیت از بدیهیات اولیه است. و بدیهیات نیازی به اثبات ندارند.
بدیهی است، چون در یک پروسه تفکرِ منطقیِ برون دینی، میتواند به توحید پی ببرد.
کسی اگر از راه قرآن همزمان به حقانیت قرآن و کسی که به او فرستاده شده است و کسی که آن را فرستاده است ایمان بیاورد این از نظر شما چه مشکلی دارد؟
گفتهاند تقلیدی نباشد و درست و منطقی هم هست ولی دیگر نگفتهاند که با استدلال باشد که شما اینطور بیان بفرمایید ...
دوست عزیزم، بررسی ضرورت نبوت عامه از طریق قرآنی که محصول نبوت خاصه است، بنظرتان منطقیست؟
در این مورد حتی از منظر درون دینی، وحی فقط حکم تعلیم ابتدائی و تأسیسی دارد و نه تأییدی!
لطفاً تفاوت استدلال عقلانی و استدلال منطقی را هم بیان نمایید ... به نظر شما ریاضیات محل تعقل است یا محل تفکر منطقی؟ به زعم حقیرشما فرقی میان عقل و منطق قائل نیستید، هستید؟ در مورد اینکه چرا به منطق گفته شده است منطق که از نطق میاید چه نظری دارید؟ ایا فکر کردن منطقی یک نطق منولوگ است یا یک نطق دیالوگ؟
نمیدانم چرا زعم شما نسبت به من اینقدر عجیب به نظرم میآید. :Gig:
لذا اگر اجازه دهید به این پرسشها پاسخی ندهم. زیرا احساس میکنم هدف دیگری در طرح این سؤالها وجود دارد.
و اگر موافق باشید همان روند معمول تاپیک را ادامه دهیم و در انتظار ارائه استدلال عقلی برای اثبات ضرورت نبوت عامه باشیم. :Gol:
ولی کسی که قرار است از این عقل استفاده کند نه با طبیعت بی ارتباط است نه آگاه ترین به آن است نسبت به خدا و نه تمام شهوات انسانی را می تواند ببیند و نه سعادت او با این قوانین بی ارتباط است. لذا امکان مصادره قوانین به نفع خودش وجود دارد.
خب امکان مصادره قوانین به نفع شخص یا گروه، حتی در ادیان الهی نیز وجود دارد.
اما ظاهراً نتوانستم منظورم را در پست 149 بصورت روشن مکتوب کنم.
منظورم این بود: خداوند که به مقدمات مطرح شده آگاهی دارد و یا مصداق آنهاست، قوائی (مانند عقل، اندیشه، فطرت، حواس، تخیل و ...) را به گونهای در اختیار انسان قرار داده که بتواند خودش و اجتماعش را به اهداف مورد نظر برساند.
سلام و عرض ادب.
...
موافق این مطلبتان نیستم برادر عزیز.
این درست که من و شما به حقانیت اسلام و پیامبر(ص) ایمان داریم، اما از آنجا که بحث بر روی اثبات ضرورت نبوت عامه از طرق عقلی است، دیگر بحث درون دینی به کار من و شما نمیآید.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
برادر عزیزم برای یادآوری این متن سؤال ابتدایی تاپیک است: [INDENT]
کسی که به خدا باور دارد چطور یقین پیدا کند که محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟
[/INDENT]
شما و ما همهامان مثالهایی هستیم از کسانی که به خدا باور دارند و بعد به یقین رسیدهاند که حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله قطعاً از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخریت دین از جانب خداست، پس به عنوان یک انسان عقلگرا کافی است کاری که خودمان کردهایم تا به این یقین رسیدهایم را بیان کنیم ...
در این میان واضح است که این سؤال یک سؤال کاربردی است که با مصادیق کار دارد و جواب دادن به آن متوقف بر یک بحث نظری و استدلالی نیست، چه بسیار افرادی که به این یقین رسیدهاند و یقینشان هم از نظر ما و شما که مسلمان هستیم نزد خداوند پذیرفته شده است و ایشان هیچ استدلالی هم برای این یقین خود ندارند ... اینجا یک رویکرد فطری به انسان یقینی میدهد که استدلال عقلی صرف (بدون آن درک باطنی) قادر به ایجاد چنان یقینی نیست ...
از طرف دیگر شما دارید بحث را پیرامون دلایل عقلی برای اثبات ضرورت نبوت عامه میگردید ... فرض کنید که این دلایل برای شما ارائه شد حالا چطور مصداق خاص این نبوت که حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله هستند را تشخیص میدهید؟ دو حالت دارد یا با دلیل عقلی و یا بدون دلیلی عقلی، اگر دلیل عقلی دارید لطفاً اشارهای به آن بکنید تا از این سردرگمی بیرون بیایم و اگر ندارید بحث عقلی برای اثبات ضرورت عامه هم ارتباطی به سؤال اصلی تاپیک ندارد.
امیدوارم این بار پاسخ سؤالم را بدهید ... اگر شخصی هم باشد با توجه به صورت اصلی سؤال که در بالا آورده شده است به آغازگر تاپیک کمک کردهاید
شما هم قبلاً به صراحت اعلام کردید که استدلال عقلی برای این موضوع وجود ندارد و نیز اصرار دارید که در جواب پرسشگر محترم، اصلاً نیازی به استدلال عقلی نداریم.
بله نه نیازی به استدلال عقلی هست و نه چنین استدلالی برای عوام وجود دارد ... دلیل اینکه میگویم برای عوام چنین دلیلی وجود ندارد این است که برای ما تعقل تامّ و تمام نیست و حجت بالغه نیست ... آیا تعقل شما تامّ و تمام است؟
اگر هست از شما میخواهم تمام قوانین فیزیکی را بدون توجه به مشاهدات تجربی و بر اساس بدیهیات اولیهی عقلی به طور کامل دست بیاورید، اگر گفتید عقل ما برای اموری با این ویژگیها تامّ است و برای اموری با شرایط دیگر تامّ نیست آن وقت از شما میخواهم که همین محدودیت را برایم اثبات کنید، آیا میتوانید؟ ان شاء الله نفرمایید که همانطور که حجیت ذاتی عقل بدیهی است این محدودیتها هم بداهت عقلی دارند چون به هیچ وجه بداهت ندارند ... همین امر غیر بدیهی هم هست که باعث میشود آن حجیت ذاتی مده نظر شما برای عوام که ما باشیم از حجیت کامل خودش خارج میشود ... ضعف ما و در واقع جهل ما یک امر بدیهی و ضروری نیست و جمع یک مسألهی ضروری (حجیت ذاتی عقل) با یک مسألهی غیرضروری (ضعف ما در تعقل و جهل ما) میشود یک مسألهی غیرضروری و غیربدیهی ... برادر لطفاً به سؤالاتم پاسخ بدهید، بر خلاف تصورتان قصد بدی پشت سر این سؤالات ندارم، حقیر به دنبال اثبات موضع خودم هستم و به زعم حقیر سؤال شما سؤال درستی نیست، این پرسش و پاسخها در همین راستاست و خدای ناکرده برای تحقیر شما یا چیز دیگری که نمیدانم ولی فکر میکنید در سر دارم نیست ... تلاش دارم بحث منطقی کنم لطفاً با سوء ظن به سؤالاتم نگاه نکنید
همانطور که گفتم، ایمان من به خداوند و حقانیت پیامبر(ص) به کار یک استدلال عقلی برون دینی نمیآید.
اجازه دهید به پرسشتان پاسخی ندهم. چون کاملا شخصیست و بحث را از حالت علمی خارج میکند، و دیگر آنکه اگر مطابق موضوع تاپیک بخواهیم جلو برویم، فرض بر این است که وجود خداوند را از طریق عقلی و برون دینی پذیرفتهایم.
شما میدانید که ایمان آوردن همهی ما در ابتدا باید غیرتقلیدی و بروندینی بوده باشد، پس شما هم باید همین راه را طی کرده باشید، اگر شما به این ایمانی که دارید رسیدهاید بدون آنکه پاسخ سؤال فعلی خودتان را بدانید این خودش نشان میدهد که شما خودتان هم در عمل نیازی به داشتن چنان دلیل عقلی برای رسیدن به ایمان و یقین به رسالت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهواله ندارید ... به همین دلیل بحث حقیر اگرچه به نظر شخصی بیاید ولی در راستای پاسخ دادن به سؤال اصلی تاپیک است ... این بحثها بروندینی است همانطور که هر مسلمان باید خودش از غیر دلایل دینی به خدا و پیامبرش ایمان آورده باشد و ما و شما هم از مسلمانانی هستیم که این کار را کردهایم و برای این کارمان هم لزوماً استدلال عقلی نداشتهایم ... براهین عقلی مانند برهان وجوب و امکان از چه قرنی در فلسفه بیان گردید؟ از قرن سه؟ از زمان فارابی و ابن سینا؟ قبل از ان ایمان مردم مشکلی داشته است؟ ایمان افراد بیسواد پذیرفته نیست و دانستن فلسفه شرط پذیرفته شدن ایمان است؟ گزارهای که ضرورت دین نیست را اثبات کنیم یا نکنیم آیا ضروری ایمان آوردن به آن دین است؟
چرا فرضتان این است که وجود خدا را که البته بروندینی پذیرفتهایم از طریق عقلی هم پذیرفته باشیم؟ البته پذیرفتهایم ولی این پذیرفتن با آن پذیرفتن مدّ نظر شما که به دنبال برهان و علت عقلی هستید فرق دارد ... کار عقل لزوماً برهان عقلی برای اثبات خدا و نبوت عامه و غیره نیست ... کار عقل میتواند این باشد که دل بگوید شناختم که خدای اسلام همان خدای واحد و قادر است و حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهواله هم فرستادهی اوست و حضرت امیر علیهالسلام هم ولی خداست و بعد عقل بگوید که پس باید مقابل حق سر خم کنم، بعد جهالت میاید و میگوید پس من چه هستم؟ این «من» و وابستههای آن سپس در راستای نفسانیات بنای بر دشمنی و کفر میگذارد و انسان باید ارادهاش را بر تبعیت از عقل بگذارد ... پس کسی که ایمان آورده است بله به عقل خود عمل کرده است و این معنای آن روایت مبارکه است که عقل انسان را جز به خدا نمیرساند، یا آن حدیث قدسی که به عقل پاداش میدهم و در مقابل آن جزا میدهم ... اما این عقل با آن تعبیر استدلالها و براهین عقلی که شما به دنبالش هستید متفاوت هستند ....
در مورد پرسش آخرتان، باید عرض کنم برای پاسخ دادن به پست شماره یک، کماکان نظرم اینست که باید با یک استدلال عقلی، در ابتدا ضرورت نبوت عامه اثبات شود و این بحث نمیتواند درون دینی باشد.
چرا نظرتان این است؟ این هم سؤال بندهی حقیر از شماست ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
عقل منطقی، تفکر منطقی را محک میزند.
با شما موافقم ولی برای انکه اختلافمان روشن شود از شما میخواهم که لطفاً بفرمایید تفکر منطقی چطور با عقل منطقی محک میخورد؟ عقل چطور سنگ محکی برای تعیین درستی یک مطلب میتواند باشد؟ آیا از قبل یک جواب درست را میشناسد که اکنون نتیجهی تفکر منطقی را با آن مقایسه میکند؟ این جواب درست در درون انسان است یا در عالم خارج است و مشاهدهگرایی کلید تعقل است؟ توجه دارید که صحبت از حجیت ذاتی و عقل منطقی است و نه عقل تجربی که به هیچ وجه حجیت ذاتی ندارد ...
حجیت ذاتیِ عقلِ منطقی، همانند قانون علیت از بدیهیات اولیه است. و بدیهیات نیازی به اثبات ندارند.
بدیهی است، چون در یک پروسه تفکرِ منطقیِ برون دینی، میتواند به توحید پی ببرد.
خودش بدیهی است ولی اگر تبصرهی غیربدیهی بخورد در مجموع غیربدیهی میشود ... اینکه ما تعقلمان تامّ نیست و تمام عالم معقول را نمیتوانیم با اتکا به تعقل خود یاد بگیریم همین کافی است تا اعتراف کنیم تعقل ما تامّ نیست و در نتیجه عقل برای ما (نه در تئوری یا برای انسان کامل) حجیت ذاتی خود را از دست بدهد و دیگر حجت بالغه محسوب نگردد و کمک لازم داشته باشد
تمام متفکرین با شما موافق نیستند که بشود با یک پروسهی تفکر منطقی برون دینی و صرفاً با اتکا به عقل توحید را اثبات کرد، چه متفکرانی که هرگز نتوانستند دینی را بپذیرند مانند راسل و چه متفکرین اسلامی بزرگی مانند مرحوم علامه، البته اگر اظهار نظر ایشان درست در خاطرم مانده باشد ... پس چگونه حجیت ذاتی دارد که متفکرین دیگر که هر کدام رکنی برای یک تفکر هستند در اثبات وجود خدا و حتی توحید با شما موافق نیستند؟
دوست عزیزم، بررسی ضرورت نبوت عامه از طریق قرآنی که محصول نبوت خاصه است، بنظرتان منطقیست؟
در این مورد حتی از منظر درون دینی، وحی فقط حکم تعلیم ابتدائی و تأسیسی دارد و نه تأییدی!
آیا فراموش کردهاید که قران معجزهی پیامبر خداست صلیاللهعلیهواله؟ آیا قرآن تأییدی نیست؟ آیات قران را چرا آیات میگویند و وجه آیاتالبینات از چه روی به آنها اطلاق میشود؟
نمیدانم چرا زعم شما نسبت به من اینقدر عجیب به نظرم میآید. :Gig:
دلیلم را در پست قبل شرح دادم تا در مورد نیتم دچار سوپ تفاهم نشوید ... گرچه قبلاً هم توضیح داده بودم ولی شاید زیاد روی تفاوت دو رویکرد عقلی متفاوت تأکید نکرده بودم و به همین خاطر برای شما ایجاد سوء تفاهم کرده باشد ... رویکرد عقلایی برای ایمان آوردن شرط است ولی این رویکرد عقلایی در اصل برای تأیید قلب و مخالفت کردن با هوی و هوس است و نه رویکرد استدلالی برای اثبات گزارههای دینی ... شما روی مورد دوم تأکید دارید و از این نظر کارکرد عقل را در حدّ تفکر منطقی پایین آوردهاید، همانطور که در بالا آن را صرفاً سنگ محکی برای مح زدن تفکر منطقی معرفی فرمودهاید ...
لذا اگر اجازه دهید به این پرسشها پاسخی ندهم. زیرا احساس میکنم هدف دیگری در طرح این سؤالها وجود دارد.
ان شاء الله که احساستان عوض شده باشد ... قصد بدی ندارم و بحثم خدا بخواهد روی موضوع تاپیک است
و اگر موافق باشید همان روند معمول تاپیک را ادامه دهیم و در انتظار ارائه استدلال عقلی برای اثبات ضرورت نبوت عامه باشیم. :Gol:
اگر برایتان اثبات شد که نبوت عامه ضرورت عقلی دارید بعد مصداق این نبوت عامه را از کجا میشناسید؟
بحث فعلی حقیر مانند این است که شما در یک شهر به دنبال ایستگاه قطار بگردید و بگویید برای رفتن به شهر دیگر باید سوار قطار شد، بعد یک نفر بیاید و بگوید که به فرض آنکه سوار قطار شدید از کجا معلوم که این قطار در آن شهر مقصد هم ایستگاه داشته باشد؟ شما قطار را وسیلهی مسافرت میشناسید ولی بحث حقیر این است که برای رسیدن به مقصدی مشخص باید مطمئن شد که این وسیله قابلیت رساندن شما به آن مقصد را هم دارد ... بحث شما بحث خوبی است، حقیر هم سعی کردم به اندازهی وسع اندکم پاسخهایی بدهم که شما نقدی برایشان ارائه ندادید ولی برای این تاپیک خاص به زعم حقیر قطار را اشتباه سوار شدهاید و این پرسش شما را به پاسخ این تاپیک نمیرساند، اگر گمان دارید که میرساند نقشهی مسیر قطار را نشانم دهید تا ببینم با چه رویکردی از این سؤال میخواهید به رسالت حضرت محمد صلیاللهعلیهواله برسید.
با تشکر :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام و غرض ادب
...
با دموکراسی به خاطر اینکه ممکن است مؤثر از حماقت جمع شود مخالف بوده »پوپولیسم» که تجربه تلخ ما در انتخابات 84 و یا آلمان با نازیسم و ایتالیا با فاشیسم نمونه های روشن آن در عمل هست کما اینکه ناپلئون هم با همان عواطف توده ها قدرت گرفت پس او عقل محض را عنوان میکند
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب
دقیقاً بنده هم دموکراسی به معنای امروزی آن را توافق بر سر جهالت و حماقت جمعی میدانم و بر خلاف تصور شما نه انتخابات ۸۴ کشور ما که سکولاریسم و لیبرالیسم و امپریالیسم امروز نمونهی بارز همین حماقت دستهجمعی است ...
بگذریم به خاطر همین ایرادهاست که دموکراسی باید بر پایه هایی استوار شود که بدون آن ابتر است همان سردرگمی عوامگرایانه و عوامفریبی نتیجه آن میشود آزادی، برابری(اجتماعی اقشار مختلف و برابری زن و مرد) ،مطبوعات آزاد، تحصیلات و آموزش و پرورش همگانی،قوای مقننه و مجریه و قضایی مستقل و سکولاریسم از پایه های دموکراسی است که اگر نباشد منجر به همان بلایا میشود که خدمت شما گفتم
دقیقاً دموکراسی غرب امروز بر پایه عوامفریبی است ... و عجیب که عوام هم دوست دارند فریب بخورند ... و برخی آرزوی این فریب خوردن را در سر میپرورانند و از آن یک اتیوپیا در ذهنشان ساختهاند ... گرچه دلیل آن نیز دور از ذهن نیست ... در این عوامفریبی امتیازاتی به عوام داده میشود که این امتیازات ایشان را فریب میدهد تا چشم به روی سیاهیهای آن را بندند ... نه آن آزادی مدّ نظرتان وجه عقلایی دارد و نه زن و مرد یکی هستند، آزادی مطلق بیان نداریم همانطور که آزادی مطلق رفتاری نداریم و اگر گفتند داریم باز جهالت جمعی خود را نشان دادهاند ... در اموزش و پرورش همگانی هم دروغها و فریبهای خود را در اذهان کودکان نهادینه میکنند ...
کل سکولاریسم خودش یک مکتب است، یک دین است، دین بیدینی خودش قوانین خودش را دارد و آیین و رسومات بیقیدی و بیبندوباری خودش را دارد ... کسی که بگوید باید مظاهر هر دینی جز بیدینی را از بروز اجتماعی نفی کرد و بعد فکر کند این یعنی آزادی خودش را پیش از دیگران فریب داده است ... کسی که ادعا کند میتوان به هیچ دینی اعتقاد نداشت و هیچ ایدئولوژی و جهانبینی مشخصی نداشت و باز حکومتی را اداره کند یک دروغگو بیش نیست ... سکولاریسم یعنی حکومت بیدینی نه حکومت بدون دین ... گرچه حکومت بیدینی میتواند مراتب متفاوتی داشته باشد ...
دموکراسی سکولار امروزی خودش بلای بیدرمان است و شما میگویید منجر به بلایای دیگر نمیشود ...! :Moteajeb!:
در مورد دین خوشیختانه یا بدبختانه سالها که نه بلکه فرنها و هزاره هاست که امتحان خود را چه در غرب یا شرق امتحان خود را پس داده دین در عمل نه مایه سعادت انسانهاست که سبب جنگ افروزی ها و رشد خشونت در انسانها شده
مگر یک راه غلط را چند باره باید رفت ؟
دین الهی راهنمای هدایت و سعادت است و همیشه نعمت خدا بوده است بر مردم و همیشه هم کسانی بودهاند که از آن سوء استفاده کردهاند ... راهش این است که تلاش کنیم جلوی سوء استفاده را بگیریم نه اینکه کلاً این نعمت را کنار گذاشته و قید هدایت شدن را بزنیم آنطور که خرد جمعی و در واقع جهالت جمعی امروز بر آن متفق شده است ... فرق این دو را تا متوجه وجود قیامت نشوید متوجه نخواهید شد چون فرضتان بر این است که شرط لازم برای مناسب بودن یک دین سعادت دنیوی است حال آنکه اینطور نیست گرچه آن هم مطلوب است ولی لازم نیست
دین به هر نوع و طریقش با پیشرفت تمدن و تعامل تمدنها در ستیز است هر دینی که باشد الهی و ابراهیمی فرد پرستی یا هر نمونه که عنوان کنید از آشوریان مصریان یهودیان مسیحی اسلام هندوان یا بوداییان
با پیشرفت در ستیز نیست بلکه با نفسپرستی در ستیز است و نفسپرستان همواره دین را مزاحم خود یافتهاند و صدای اعتراضشان به آسمان بلند بوده و هر گونه دشمنی را برای مقابله با آن روا داشتهاند ...
چون اساس دین بر پایه ایمان به غیبی است که در دسترس نیست . تفسیرش بر عهده خواص است و منافع خواص هیچگاه با منافع جمع در بک راستا نبوده
ایمان به غیب در دسترس حواس ظاهری نیست مگرنه در دسترس باطنی و عقلی هر انسانی هست ... منافع دنیاپرستان و هوسبازان هرگز در راستای دستورات و احکام دین نبوده است و دینداران حقیقی همواره مورد دشمنی بیدینها بودهاند ...
خلاصه کنم به عمل کار برآید به سخنرانی یا سخندانی نیست کلام دین خوش است ظاهر زیبا و افسون کننده دارد مثل مار زهری کشنده و فلج کننده دارد با انصاف و عدالت تاریخ بخوانید
کلام دین خوش است چون حق است، در عمل خوب نیست چون میدان عدالت در مقام سخن وسیع است و در مقام عمل از هر میدانی تنگتر است ... سایر مسائل دین هم همینطور است
اینکه گفتم نظر روسو صحیح است باید به عقل محض رجوع کرد
از آنجا که چنین مرجعی (عقل محض)وجود خارجی ندارد ولی میتوان مشابه آن را با ممارست به دست آورد و آن اندیشه، تجربه، خرد جمعی و دموکراسی سالم هست که تقریبا همان نتیجه عقل محض را دارد
موفق باشید
اثباتی برای وجود نداشتن عقل محض دارید یا بدون دلیل و سند حرف میزنید و هر چه را ندانید میگویید نیست؟
از کجا معلوم با ممارست به جای خرد جمعی به حماقت جمعی نرسید؟ اگر اکثریت در یک حماقت (هوسبازی یک مثال آن است) اجتماع کنند ممارست ایشان به خارج از این حماقت راه نمییابد و در عمل همینطور هم هست ...
توهین به عقل محض یکی همین است که آن را با نتیجهی دموکراسی تقریب بزنید و بدتر اینکه با اعتماد به نفس بگویید تقریباً همان است، اصلاً چیزی که نیست را چطور میگویید این تقریباً همان است؟ یعنی نتیجهی خرد جمعی تقریباً وجود ندارد؟ برای عدم چه صفاتی را میشناسید بگویید تا ما هم بدانیم
موفق باشید
سلام و عرض ادب
ابتدا توجه شما را به پست قبل 151 در پاسخ جناب شریعت عقلانی جلب میکنم
در پاسخ بند یک عقل محض چیزی نیست که وجود خارجی داشته باشد ولی به عنوان یک ایده آل باید بدنبال آن بود که اندیشه تحربه و خرد جمعی تنها جایگزین در دسترس هست ولی در مورد نبوت همانطور که جناب استوار گفتند ابتدا باید شما باید تبوت را بر پایه عقل اثبات کنید که چرا نبوت لازم هست وقتی عقل هست
بند دو مسلم بسیار چیزهاست که عقل بشر نمیتواند آنها را حل کند از جمله موهومات و ادعاهایی که هرگز نمیتواند آنها را انکار کند مثل قوری راسل هیولای اسپاگتی پرنده
آن معارف که میفرمایید چیست که تجربه و علم اندوزی بشر ناتوان از دسترسی بدانهاست ؟
تکلیفهای الهی که ادعاهای نبوت و ادیان هست؟ اینها که مباحث درون دینی است تا به دین وارد نشوی که این تکالیف وجود ندارد گه چند و چون آن مشکل عقل باشد در ثانی به فرض که چنین تکالیفی باشد آیا فرقه های مختلف یک دین پاسخ و روش یکسانی برای آن تکالیف دارن نحوه وضو حج نحوه زکات یا خمس مگر اینها مورد اختلاف نیست حال از کرویدن ما به نبوت چه روسنی راه و شفافیتی نصیبمان ش
بند 3 متاسفانه حقیقت مطلق وجود ندارد ولی بدان میتوان نزدیک شد از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم دین در این موارد چه میکند با هزار شختی و رنج آخر همان میکند که عقل آراد از دین میکند جال چه اصراری است که ما راه خود را از مخمصه و هزار توی دین سخت و ناهموار کنیم یک سؤال چه مشکل اساسی از بشر لاینحل مانده که تنها و انحصاراً دین موفق به ارائه راه حل شده و عقل از آوردن مثل آن یابهتر آن عاجز مانده است
بند 4شما از دید خود مسیحیت را محکوم میکنید همانطور که مسیحیان مسلمانان را محکوم و یا هندوان بر نحوه دید هر دو اشکال میگیرند[SPOILER] که در این مورد برخلاف ظاهر هندوان یکتاپرست تر از ادیان ابراهیمی هستند [/SPOILER] و یهودیان خود را نسل برگزیده میدانند چه کسی راست ممیگوید و هر یک از ادیان هم دارای فرقه و شعب بسیار اینها که تمام سردرگمی است بیشتر مایه جهالت و تباهی شده اند تا عقل روشن از کجا یکطرفه به قاضی میروید و مسیحیت یا سایر ادیان را تباه میدانید بی آنکه نظرات زعمای همان دین را نشنوید
مطالب بند 5 را دوباره جستجو کنید
در مورد شخصیت خیام یا انشتین منش شخصی و اظهارنظرهای آنها دوباره واکاوی کنید احتمالا نتیجه غیر از این است که شما نقل کردید
بک نکته دیگر از کجا معلوم که خدا نبوت و این ادیان را برای سنجش عقل ما نیاورده که مشخص کند چه کسانی فریب ادیان را میخورد و چه کسانی بر راه عقل میماند حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است
یعنی این فرض را که ادیان برای راستی هستنذ را کنار بگذارید اینها وسیله آزمایش هستند برای پیروان عقل
پیروز باشید
بسم الله تعالی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! بزرگوار! چند نکته عرض میکنم:
1-برخی از مطالب شما را در پاسخ هایی که به دو کاربر گرامی(شریعت عقلانی و استوار)دادم جواب داده ام حالا مقداری از آنها را با توضیحاتی دیگر نقل میکنم!
2-اصل در این تاپیک و کاربران محترم بر این است که وجود خدا را قبول کرده و پذیرفته و معتقدند و با توجه به این موضوع و پایه قرار دادن آن به بحث میپردازند با این حساب برخی از مطالب شما اگر این پیش فرض را پذیرفته باشید محلی از اشکال و بیان نخواهد داشت!(مانند حقیقت مطلق و عقل محض)
3-اما اینکه چرا نبوت از نظر عقل لازم است: به مثالی که از ارتش برای جناب شریعت عقلانی زدم دقت کنید: ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد رفت)) حالا این مطلب را باز میکنم دقت کنید: مقصود بنده از مثال این است که اگر مثلا خدا را (معاذ الله البته مثال است) رهبر یا نخست وزیر یا پادشاه یک کشور یعنی همان عالم هستی بدانیم(البته فرض بنده این که مقصود شخص اول مملکت هستی بودن است نه اینکه خوب مثلا نخست وزیر که عوض میشود پس خدا هم همینگونه است!! هرگز! به عنوان مثال است که جای مناقشه نیست!!) حالا این پادشاه دارای ارتشی متفکر و منظم و زبده است(یعنی وجود عموم انسان های عاقل) و در این مملکت هم او قوانینی وضع کرده و کاملا همه کشور روی نظم و قانون است(یعنی نظم هستی) حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!! و آنچه شما پرسیدید عملا خارج از دایره اندیشه صحیح و منطق است و نمیتواند پاسخ آن پرسش های بنده را بدهد چون هیچ ارتشی در هیچ کشوری در عصر حاضر و گذشته نبوده که خود مختار باشد و کاری به پادشاه یا رئیس مملکت داشته باشد و خودش برای خودش فرمانده انتخاب کند و بر فرض هم اگر انتخاب کند این نوابغ و درجه داران عالی رتبه که افراد بسیار محدودی هستند توان نسبی(دقت کنید باز هم تکرار میکنم نسبی نه کامل و صحیح بدون غرض و مرض خاص) برای انتخاب فرمانده رادارند! پس با این فرض و سوالاتی که پرسیدم:اولا باید این انتخاب از شایسته ترین فرد بدون غرض و مرض خاص برای رهبری بشریت صورت گیرد ثانیا هرگز عوام الناس بشری قادر به انتخاب شایسته ترین فرد نخواهند بود! چون سواد و علم و تخصص لازم راندارند!(مانند انتخاب فرمانده کل برای ارتش توسط سرباز ها و گروهبان ها) ثالثا باید بزرگان عقلی ومعرفتی که هیچ گونه تمایل نژاد پرستانه و منفعت طلبانه در انتخاب خود نداشته باشند شخصی را انتخاب کنند(ماند انتخاب آن فرمانده توسط تیمسار ها و نخبگان نظامی عالی رتبه- و به همین دلیل است که اکثر بزرگان علمی و معرفتی تاریخ بشر که برخی را نام بردم و شما گفتید قولشان حجت نیست!!! معترف به برتری و بزرگی انبیا و اوصیا آنها به نام هستند و با وجود اینکه عمدتا خارج از مذهب و دین آن پیامبر بودند اما بدلیل اینکه نژاد پرست و منفعت طلب نبودند صادقانه اعتراف به برتری آن پیامبر یا وصی او کرده اند) رابعا بر فرض افتادن این اتفاق چون این بینش و شناخت نسبی است نه کامل مانند خداوند متعال باز هم نمیتوان یقین به انتخاب آنها داشت(یعنی آنها هم خطا پذیرند اما خدای متعال هرگز اینگونه نیست چون جنسش و نگاهش با نوع بشری فرق میکند مانند پادشاهی که از بیرون با اشراف کامل عقلی به درون نیروی نظامی خود مینگرد) پس نتیجه همان میشود که برترین انتخاب را خدای متعال دارد و اینکه بشر به فرماندهی از جنس خودش نیاز قطعی و مبرم دارد نه از جنس فرشته و جن وغیره!!
دیگر اینکه جمله روسو و پذیرش این جمله توسط شما و توضحی که دادم بیان کننده دلیل دیگری بر نبوت است! دقت کنید: به این مثال توجه کنید:اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید1 حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند!
سلام و عرض ادب
ابتدا توجه شما را به پست قبل 151 در پاسخ جناب شریعت عقلانی جلب میکنم
در پاسخ بند یک عقل محض چیزی نیست که وجود خارجی داشته باشد ولی به عنوان یک ایده آل باید بدنبال آن بود که اندیشه تحربه و خرد جمعی تنها جایگزین در دسترس هست ولی در مورد نبوت همانطور که جناب استوار گفتند ابتدا باید شما باید تبوت را بر پایه عقل اثبات کنید که چرا نبوت لازم هست وقتی عقل هست
بند دو مسلم بسیار چیزهاست که عقل بشر نمیتواند آنها را حل کند از جمله موهومات و ادعاهایی که هرگز نمیتواند آنها را انکار کند مثل قوری راسل هیولای اسپاگتی پرنده
آن معارف که میفرمایید چیست که تجربه و علم اندوزی بشر ناتوان از دسترسی بدانهاست ؟
تکلیفهای الهی که ادعاهای نبوت و ادیان هست؟ اینها که مباحث درون دینی است تا به دین وارد نشوی که این تکالیف وجود ندارد گه چند و چون آن مشکل عقل باشد در ثانی به فرض که چنین تکالیفی باشد آیا فرقه های مختلف یک دین پاسخ و روش یکسانی برای آن تکالیف دارن نحوه وضو حج نحوه زکات یا خمس مگر اینها مورد اختلاف نیست حال از کرویدن ما به نبوت چه روسنی راه و شفافیتی نصیبمان ش
بند 3 متاسفانه حقیقت مطلق وجود ندارد ولی بدان میتوان نزدیک شد از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم دین در این موارد چه میکند با هزار شختی و رنج آخر همان میکند که عقل آراد از دین میکند جال چه اصراری است که ما راه خود را از مخمصه و هزار توی دین سخت و ناهموار کنیم یک سؤال چه مشکل اساسی از بشر لاینحل مانده که تنها و انحصاراً دین موفق به ارائه راه حل شده و عقل از آوردن مثل آن یابهتر آن عاجز مانده است
بند 4شما از دید خود مسیحیت را محکوم میکنید همانطور که مسیحیان مسلمانان را محکوم و یا هندوان بر نحوه دید هر دو اشکال میگیرند[SPOILER] که در این مورد برخلاف ظاهر هندوان یکتاپرست تر از ادیان ابراهیمی هستند [/SPOILER] و یهودیان خود را نسل برگزیده میدانند چه کسی راست ممیگوید و هر یک از ادیان هم دارای فرقه و شعب بسیار اینها که تمام سردرگمی است بیشتر مایه جهالت و تباهی شده اند تا عقل روشن از کجا یکطرفه به قاضی میروید و مسیحیت یا سایر ادیان را تباه میدانید بی آنکه نظرات زعمای همان دین را نشنوید
مطالب بند 5 را دوباره جستجو کنید
در مورد شخصیت خیام یا انشتین منش شخصی و اظهارنظرهای آنها دوباره واکاوی کنید احتمالا نتیجه غیر از این است که شما نقل کردید
بک نکته دیگر از کجا معلوم که خدا نبوت و این ادیان را برای سنجش عقل ما نیاورده که مشخص کند چه کسانی فریب ادیان را میخورد و چه کسانی بر راه عقل میماند حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است
یعنی این فرض را که ادیان برای راستی هستنذ را کنار بگذارید اینها وسیله آزمایش هستند برای پیروان عقل
پیروز باشید
4-برای بیان معارف مادی و معنی که اسلام آن را بیان کرده اما عقل بشری در آن زمان و تا سال های اخیر ناشناخته بوده و با پیشرفت علم مشخص شده و یا هنوز مشخص نشده و یا مشخص نخواهد شد لازم است تاپیکی جدا گانه باز شود تا آیات قرآن و روایات اسلامی مورد بررسی دقیق قرار گیرد که برای نمونه یک آیه از قرآن که بشر تاکنون نتوانسته به پرسش های بدست آمده آن پاسخ دهد اشاره میکنم:
قرآن در آياتى از جمله (آيه ى 29 سوره ى شورى) به پنج خصوصيت و خبر آسمانى توجه داده است:
«وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ والْاَرضِ وَ مابثَّ فيهِما مِنْ دابةً و هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ اِذايَشاءُقَدير»
همين يك آيه كافى است ملحدترين و معاندترين افراد را نسبت به قرآن رام و آرام كند. آيه در 14 قرن قبل در زمان و زمينى نازل شده كه جهل و ظلمت فراگير بوده. مخصوصا در حجاز پر از جهل و جهالت، و بر كسى نازل شد كه اُمّى و بى سواد و در ميان افرادى بى سواد بود و همگان نيز او را كاملاً مى شناختند.
ضمير در «فيهما» به «السموات و الارض» برمى گردد. «و ما بثَّ فيهما من دابَّة» و آن چه پراكند در آن دو يعنى در آسمان ها و زمين از جنبندگان.
چون لفظ (دابّة) بر ملائكه شامل نيست، پس در آسمان ها همانند زمين جنبندگانى هستند. حالا اين جنبندگان مانند انسان ها عاقلند يا مثل حيواناتند؟
«وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِم اذا يشاء قدير» ضمير «هم» در «جَمْعِهِم» جانداران عاقل را شامل است كه خدا هرگاه بخواهد مى تواند اين ها را با هم در يك جا جمع كند.
و اين جمع شدن دليل بر اين است كه در آينده اى نامعلوم انسان ها و عقلاى زمينى با عقلاى آسمانى جمع و برخورد خواهند داشت.
«جَمْعِهم» شامل دو جمع شدن و جمع كردن است:
1 ـ جمع شدن قبل از قيامت به قرينه ى درونى همين آيه: «و ما بثَّ فيهما من دابّة»پراكندگى و جمع كردن اين موجودات در دنيا مورد بيان آيه است كه جمع غير مطلق دنيوى است.
2 ـ جمع مطلق اخروى. كه «جمعهم» بيشتر به دليل «و ما بث فيهما من دابة» بر جمع دنيوى دلالت خاص دارد و بر جمع اخروى دلالت عام. اين آيه در 5 مرحله از انسان ها جلوتر است.
1 ـ بشر هنوز فكر مى كند كه آيا در كرات ديگر آب، هوا و غذا هست يا نه؟ 2 ـ آيا در آن ها موجوداتى غير از جمادات هستند؟ 3 ـ آيا عاقلند يا جاهل؟ 4 ـ آيا توانايى و ابزارهايى در اختيارشان هست؟ 5 ـ آيا برخورد و ملاقاتى خواهد بود؟ به این آدرس ها:http://www.olumquran.com/fa/publicat...oks/item/naghd و http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan5 5-خوب دقت کنید الان دستوراتی به نام دین که سابقه چند هزار ساله دارد موجود است! که در مجموعه های کتب الهی و روایات اسلامی و غیر اسلامی است! و برای دین داران و حتی بی دینان مورد نظر! و نکاتی بسیار ظریف و دقیق که در روایات و آیات اسلامی آمده و امروزه با پیشرفت های علمی صحت بسیاری از آنها ثابت شده و باقی هم در حال اثبات شدن است! حال این سوال اساسی مطرح میشود چگونه شخص یا اشخاصی (نمونه را در پیامبر خاتم قرار میدهم) که اصلا امی و بیسواد بوده اند چنین مطالب استثنایی و علمی را میگویند که بعد از 1400 سال با آزمایش های بسیار دقیق علمی ثابت شده یا در حال ثابت شدن است و یا کتابی بیاورد که در اوج فصاحت و بلاغت است و بعد از 1400 سال که در آن کتاب مخالفانش را به تحدی دعوت کرده احدی از دانشمندان نتوانسته مانند آن را بیاورد؟؟؟؟؟؟؟!!!
دقت کنید! این سوال بسیار مهم و اساسی است که این شخص که بوده و چه کرده وچگونه ممکن است که چنین چیزی بگوید و حال آنکه 1400 سال قبل زندگی میکرده؟؟ آن هم در محیطی بسیار وحشی و خارج از علم و اندیشه؟؟؟! پس حتما مطلقی در پشت این سخنان و گفته ها بوده است!! حال اگر آن مطلق خود اوست این اوج سفاهت و حماقت است که انسان این عظمت را که مال خودش است و برآورد اندیشه خود به دیگری نسبت دهد(که خود همین ثابت میکند که او دارای چنین اندیشه ای نیست چون دارای چنین اندیشه ای وقتی چنین کاری میکند نشان از پارادوکسی عمیق و ژرف دارد که عقلا هیچ گونه قابل حل نیست) و یا مطلقی است که از او و همه موجودات بالاتر است(چون دارای بالاترین عقل و اندیشه بوده و هیچ کس را یارای مقابله با او نبوده ونیست و...) که خدای متعال است پس:
اگر وجود خدا رابا صفاتش بشناسیم و بپذیریم و اینکه بدانیم فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!! که امری کاملا محسوس و عقلی است(یعنی هم عظمت انسان و هم هستی پیرامونش و هم عظمت و صفات خدای متعال) عقلا نمیتوانیم این ادعا را که قرآن و دین ونبوت از سوی خدا آمده را رد کنیم!! و این ادعا توسط خود انبیا و کتب الهی در طول هزاران سال انجام شده(که مدارک تاریخی آن که قرآن و سایر کتب آسمانی و همچنین نص کتب تاریخی بشری است موجود است و اینکه تمام انبیا با آن عظمت فکری و روحی خود را فرستاده خدا دانسته اند نه اینکه خودشان را مجزا از خدا بدانند که چون عظمت گفته های آنها مشخص است و خود آنها هم مدعی هستند که از سوی خدا آمدند پس عقلا میتوان ادعای آنها را پذیرفت! چون همان مشکلی پیش می آید که در باب نسبت دادن این اندیشه ها به خود انبیا درباره پیامبر خاتم عرض کردم)
سلام و عرض ادب
ابتدا توجه شما را به پست قبل 151 در پاسخ جناب شریعت عقلانی جلب میکنم
در پاسخ بند یک عقل محض چیزی نیست که وجود خارجی داشته باشد ولی به عنوان یک ایده آل باید بدنبال آن بود که اندیشه تحربه و خرد جمعی تنها جایگزین در دسترس هست ولی در مورد نبوت همانطور که جناب استوار گفتند ابتدا باید شما باید تبوت را بر پایه عقل اثبات کنید که چرا نبوت لازم هست وقتی عقل هست
بند دو مسلم بسیار چیزهاست که عقل بشر نمیتواند آنها را حل کند از جمله موهومات و ادعاهایی که هرگز نمیتواند آنها را انکار کند مثل قوری راسل هیولای اسپاگتی پرنده
آن معارف که میفرمایید چیست که تجربه و علم اندوزی بشر ناتوان از دسترسی بدانهاست ؟
تکلیفهای الهی که ادعاهای نبوت و ادیان هست؟ اینها که مباحث درون دینی است تا به دین وارد نشوی که این تکالیف وجود ندارد گه چند و چون آن مشکل عقل باشد در ثانی به فرض که چنین تکالیفی باشد آیا فرقه های مختلف یک دین پاسخ و روش یکسانی برای آن تکالیف دارن نحوه وضو حج نحوه زکات یا خمس مگر اینها مورد اختلاف نیست حال از کرویدن ما به نبوت چه روسنی راه و شفافیتی نصیبمان ش
بند 3 متاسفانه حقیقت مطلق وجود ندارد ولی بدان میتوان نزدیک شد از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم دین در این موارد چه میکند با هزار شختی و رنج آخر همان میکند که عقل آراد از دین میکند جال چه اصراری است که ما راه خود را از مخمصه و هزار توی دین سخت و ناهموار کنیم یک سؤال چه مشکل اساسی از بشر لاینحل مانده که تنها و انحصاراً دین موفق به ارائه راه حل شده و عقل از آوردن مثل آن یابهتر آن عاجز مانده است
بند 4شما از دید خود مسیحیت را محکوم میکنید همانطور که مسیحیان مسلمانان را محکوم و یا هندوان بر نحوه دید هر دو اشکال میگیرند[SPOILER] که در این مورد برخلاف ظاهر هندوان یکتاپرست تر از ادیان ابراهیمی هستند [/SPOILER] و یهودیان خود را نسل برگزیده میدانند چه کسی راست ممیگوید و هر یک از ادیان هم دارای فرقه و شعب بسیار اینها که تمام سردرگمی است بیشتر مایه جهالت و تباهی شده اند تا عقل روشن از کجا یکطرفه به قاضی میروید و مسیحیت یا سایر ادیان را تباه میدانید بی آنکه نظرات زعمای همان دین را نشنوید
مطالب بند 5 را دوباره جستجو کنید
در مورد شخصیت خیام یا انشتین منش شخصی و اظهارنظرهای آنها دوباره واکاوی کنید احتمالا نتیجه غیر از این است که شما نقل کردید
بک نکته دیگر از کجا معلوم که خدا نبوت و این ادیان را برای سنجش عقل ما نیاورده که مشخص کند چه کسانی فریب ادیان را میخورد و چه کسانی بر راه عقل میماند حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است
یعنی این فرض را که ادیان برای راستی هستنذ را کنار بگذارید اینها وسیله آزمایش هستند برای پیروان عقل
پیروز باشید
6-اول شما بفرمایید تعریفتان از دین چیست؟ ودلیل شما برای اینکه دین اصولا از جانب خدا نیست چیست؟ چون دین به معنای معروف آن مشتمل بر دستوراتی است که برای زندگی دنیا و آخرت بشر تهیه دیده شده و به 3بخش عمده احکام-عقیده و اخلاق تقسیم میشود و حال آنکه بشر در هر 3 موضوع یا کاملا بی اطلاع است یا ناقص است! و در ضمن شناخت کامل و مطلقی هم از جهان پیرامون خود و همنوعان خود ندارد و به همین ترتیب هرگز شناختی هم از آخرت و قوانین حاکم بر آن و حتی قوانین حاکم بر این دنیا هم ندارد!! و هزاران علامت سوال که هرگز یا برای آن جوابی نخواهیم یافت یا هزاران سال طول میکشد که برخی از آنها را متوجه شویم(نه همه را) و اساسا اگر دین از سوی خدا نباشد(چون خدای سبحان خالق همه چیز است واحاطه کامل قدرتی و علمی بر تمام جوانب و زوایای همه چیز دارد) یادینی وجود نخواهد داشت یا بسیار ناقص و پر اشکال خواهد بود!! وانگهی فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!!
7-اینکه میفرمایید:((از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم)) باید توجه داشت که احکام و اصول دینی دارای 2 بخش اولیه و ثانویه است:
اولیه مانند آدم نکشید! حسادت نکنید! اهانت نکنید! و امثال اینها که ثابت است و غیر قابل تغییر!(حال آیا این اصول غیر قابل تغییر به قول شما برای انسان محدودیت ساز و مشکل ساز است؟؟؟؟!!!)
ثانویه این است که آن کسی که اداره جامعه اسلامی (مثال از اسلام میزنم) دست اوست با نظر به ضرورت های زمان حکم اولیه را موقتا محدود میکند و حکم ثانوی را جاری میکند(یعنی حکم دیگر و و دوم را) تا علت مهم که مسئله مهم تر از حکم اولیه است برطرف شود و وقتی برطرف شد بار دیگر به حکم اولی بر می گردد(مانند حکم حرمت تنباکو در زمان میرزای شیرازی)
پس احکام اولیه موضوعات ثابتند و احکام ثانویه پیرو مصالح اجتماعی هستند نه فردی!(دقت کنید! با این حساب اولا کل احکام دین غیر قابل تغییر در هر حالی و زمانی نیست البته منوط به شرایط خاص ثانیا دین برای مشکلات روز نه تنها بن بست ایجاد نمیکند راهی را برای بیرون رفتن از بن بست ها را به عقل پیشنهاد میکند!!)
سلام و عرض ادب
ابتدا توجه شما را به پست قبل 151 در پاسخ جناب شریعت عقلانی جلب میکنم
در پاسخ بند یک عقل محض چیزی نیست که وجود خارجی داشته باشد ولی به عنوان یک ایده آل باید بدنبال آن بود که اندیشه تحربه و خرد جمعی تنها جایگزین در دسترس هست ولی در مورد نبوت همانطور که جناب استوار گفتند ابتدا باید شما باید تبوت را بر پایه عقل اثبات کنید که چرا نبوت لازم هست وقتی عقل هست
بند دو مسلم بسیار چیزهاست که عقل بشر نمیتواند آنها را حل کند از جمله موهومات و ادعاهایی که هرگز نمیتواند آنها را انکار کند مثل قوری راسل هیولای اسپاگتی پرنده
آن معارف که میفرمایید چیست که تجربه و علم اندوزی بشر ناتوان از دسترسی بدانهاست ؟
تکلیفهای الهی که ادعاهای نبوت و ادیان هست؟ اینها که مباحث درون دینی است تا به دین وارد نشوی که این تکالیف وجود ندارد گه چند و چون آن مشکل عقل باشد در ثانی به فرض که چنین تکالیفی باشد آیا فرقه های مختلف یک دین پاسخ و روش یکسانی برای آن تکالیف دارن نحوه وضو حج نحوه زکات یا خمس مگر اینها مورد اختلاف نیست حال از کرویدن ما به نبوت چه روسنی راه و شفافیتی نصیبمان ش
بند 3 متاسفانه حقیقت مطلق وجود ندارد ولی بدان میتوان نزدیک شد از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم دین در این موارد چه میکند با هزار شختی و رنج آخر همان میکند که عقل آراد از دین میکند جال چه اصراری است که ما راه خود را از مخمصه و هزار توی دین سخت و ناهموار کنیم یک سؤال چه مشکل اساسی از بشر لاینحل مانده که تنها و انحصاراً دین موفق به ارائه راه حل شده و عقل از آوردن مثل آن یابهتر آن عاجز مانده است
بند 4شما از دید خود مسیحیت را محکوم میکنید همانطور که مسیحیان مسلمانان را محکوم و یا هندوان بر نحوه دید هر دو اشکال میگیرند[SPOILER] که در این مورد برخلاف ظاهر هندوان یکتاپرست تر از ادیان ابراهیمی هستند [/SPOILER] و یهودیان خود را نسل برگزیده میدانند چه کسی راست ممیگوید و هر یک از ادیان هم دارای فرقه و شعب بسیار اینها که تمام سردرگمی است بیشتر مایه جهالت و تباهی شده اند تا عقل روشن از کجا یکطرفه به قاضی میروید و مسیحیت یا سایر ادیان را تباه میدانید بی آنکه نظرات زعمای همان دین را نشنوید
مطالب بند 5 را دوباره جستجو کنید
در مورد شخصیت خیام یا انشتین منش شخصی و اظهارنظرهای آنها دوباره واکاوی کنید احتمالا نتیجه غیر از این است که شما نقل کردید
بک نکته دیگر از کجا معلوم که خدا نبوت و این ادیان را برای سنجش عقل ما نیاورده که مشخص کند چه کسانی فریب ادیان را میخورد و چه کسانی بر راه عقل میماند حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است
یعنی این فرض را که ادیان برای راستی هستنذ را کنار بگذارید اینها وسیله آزمایش هستند برای پیروان عقل
پیروز باشید
8-در باب ادیان باید عرض کنم اولا به اعتراف خود مسیحیان دین آنها برنامه ای برای آخرت ندارد و به اعتراف خودشان کتب مقدس تحریف شده آنها دارای بیش از 1 میلیون تناقض است!!!! پس این بنده نیستم که آنها را تخطئه میکنم بلکه این اعتراف خودشان است!!!!(در دایره المعارف انگلیسی که توسط 500 نفر از علمای مسیحی تالیف شده چنین آمده:مطالب التقاطی و اختلافات و تناقضات در تورات و اناجیل فعلی به حدود 1 میلیون میرسد!!!!!! و یک محقق مسیحی به نام شولز میگوید:تعداد مطالب متضاد تورات و انجیل قابل محاسبه نیست!!! به نقل از کتاب نقدی بر دین پژوهی فلسفه معاصر پاورقی ص 153 آدرس:http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/naghd
ثانیا محور یک دین و یک مکتب بیانیه آن است! بیانیه اسلام قرآن کریم است! حالا اگر این ادیان غیر اسلامی و حتی غیر الهی مدعی برتری خود بر اسلام هستند به تحدی این کتاب درباب آوردن 1 سوره و یا 1 آیه جواب بدهند؟؟! چرا بعد از 1400 سال نتوانسته اند؟؟؟! و حال آنکه کتب مقدس تحریف شده آنها اینقدر خطا و تناقض دارد که اصلا قابل مقایسه با قرآن و حتی برخی کتب اسلامی دیگر چون نهج البلاغه نیست!!!!!
ثالثا روند پیوستن به کدام دین در جهان از نظر سرعت و کمیت و کیفیت از همه بالاتر است؟؟ مسلم آمار جهانی اسلام را نشان میدهد!!!! چرا؟ اگر مسیحیت و یهودیت و بودیسم و هندویسم و ... غیره توانشان بالا است چرا به دین آنها این گرایش با این شدت و کمیت و سرعت نیست؟؟!!! وانگهی چرا پیروان خود این مکاتب و ادیان در حال مسلمان شدن هستند؟؟؟؟!
رابعا کتاب های فراوانی در رد مسیحیت و یهودیت و سایر ادیان غیر اسلامی نوشته شده! خوب بسم الله اگر کشیش ها و خاخام ها توانش را دارند بیاییند و این کتب را پاسخ بگویند!!! اما پاسخ آنها تاکنون سکوت بوده!!!!!!!!! و در مقابل برای دفاع از دین خود اقدام به آتش زدن قرآن و کشیدن کاریکاتور پیامبر اکرم میکنند!!!!!!!!!!!!
(نمونه این کتب :http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/besharat )
9- اتفاقا در باب خیام و اینشتین توصیه بنده به شما این است که حتما تحقیق بیشتری کنید تا متوجه اقوال و تفکرات آنها شوید!(به عنوان نمونه به کتاب تحلیلی بر شخصیت خیام علامه محمد تقی جعفری رجوع کنید)
10-در مورد جمله آخر شما هم اگر جنابتان با خدای متعال و صفات او آشنا باشید و موضوعات و مطالب داخل ادیان خصوصا اسلام را بدانید و بخوانید هرگز چنین سخنی نخواهید گفت!!!! چون این مطلب اولا از علم و حکمت خدا بعید است و دور!!! آیا هیچ احمقی و سفیهی(تا چه رسد به خدای متعال حکیم) چنین کاری میکند که این همه دستور و بگیر و ببند و تاریخ و زمان و هزینه و هزاران چیز دیگر را انجام دهد و فدای چنین نظری کند که آخر هم میداند خود بشر به آن میرسد؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
ثانیا با استدلال عقلی وجود دین و نبوت را برای شما عرض کردم که قطعا ثابت است!
ثالثا این جمله آخر شما که:((حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است))
این حرف شما با نص تاریخ و حقیقت فرسنگ ها فاصله دارد!!! چرا؟ چون قطعا و حداقل ثابت شده که در طول تاریخ حکومت هایی چون حکومت حضرت داود یا حضرت سلیمان یا حضرت یوسف در مصر حکومت های الهی و دینی بوده اند که کاملا موفق و بسیار برتر از حکومت های موفق غیر دینی در کل تاریخ بوده اند! و حتی اگر کوروش را هم ذو القرنین بدانیم(بنا بر برخی تفاسیر که البته بنده اصراری برای پذیرش آن ندارم بلکه به عنوان مصداق و مثال عرض میکنم) این حکومت هم الهی بوده که در طول تاریخ چند هزار ساله ایران زمین بی نظیر است و قابل مقایسه با سایر دوره ها نیست! پس نمونه و مصداق داشته(ولو کم نسبت به بی دین ها) و بسیار هم عالی و برتر از هر حکومت غیر دینی بوده است!! مشکل از ناقص اجرا کردن ما و طرد کردن انبیا و اوصیا آنها است که الان دیگر آنگونه حکومتی وجود ندارد (که در تاریخ انبیا و ائمه این مطلب طرد و حتی کشتن و نابود کردن ظاهری آنها به صراحت موجود است و از ننگ های دامان بشر است!!)
معلمی به شما ریاضی درس میده و نمره شما در امتحان خوب نمیشود.علارغم تدریس درس به شما.حالا دو احتمال هست یا خوب تدریس نشده یا شما به معلمت گوش ندادی و نمره بدی گرفتی... جدای از این مسئله سوال من از شما اینه که ایا بشر به اموه های انبیا عمل کرد؟!؟مسلما نه.
به علاوه صحبت شما صرفا یک ادعا بود و نه یک صغری و کبری ی فلسفی و استدلالی در نتیجه پاسخ من هم فقط یک مثال نقض بود برای نمایش عدم درستی ادعا....
متأسفانه نتوانستم منظورتان از مطالب فوق را متوجه شوم.
نمیدانم چرا مطلب زیر را صرفاً یک ادعا مینامید:
اگر نوع انسان قادر است با دلایل عقلی، توحید و معاد را بپذیرد،
و اگر با دلایل عقلی میتواند منطقی بودن نیکی در پندار و گفتار و کردار را دریابد،
دیگر چه نیازی به نبوت دارد؟
آیا حجیت ذاتی عقل را بدیهی نمیدانید؟ آیا عقل قادر نیست واجب الوجود را اثبات نماید؟
ضمناً قسمتهای آبی رنگ واقعاً نقض کننده مطالب من است یا مطالب شما؟!
از تذکرتان ممنونم ولی واقعا دارم دقت میکنم. باور کنید.
خوب دقت کنید الان دستوراتی به نام دین که سابقه چند هزار ساله دارد موجود است! که در مجموعه های کتب الهی و روایات اسلامی و غیر اسلامی است! و برای دین داران و حتی بی دینان مورد نظر! و نکاتی بسیار ظریف و دقیق که در روایات و آیات اسلامی آمده و امروزه با پیشرفت های علمی صحت بسیاری از آنها ثابت شده و باقی هم در حال اثبات شدن است! حال این سوال اساسی مطرح میشود چگونه شخص یا اشخاصی (نمونه را در پیامبر خاتم قرار میدهم) که اصلا امی و بیسواد بوده اند چنین مطالب استثنایی و علمی را میگویند که بعد از 1400 سال با آزمایش های بسیار دقیق علمی ثابت شده یا در حال ثابت شدن است و یا کتابی بیاورد که در اوج فصاحت و بلاغت است و بعد از 1400 سال که در آن کتاب مخالفانش را به تحدی دعوت کرده احدی از دانشمندان نتوانسته مانند آن را بیاورد؟؟؟؟؟؟؟!!!
دقت کنید! این سوال بسیار مهم و اساسی است که این شخص که بوده و چه کرده وچگونه ممکن است که چنین چیزی بگوید و حال آنکه 1400 سال قبل زندگی میکرده؟؟ آن هم در محیطی بسیار وحشی و خارج از علم و اندیشه؟؟؟! پس حتما مطلقی در پشت این سخنان و گفته ها بوده است!! حال اگر آن مطلق خود اوست این اوج سفاهت و حماقت است که انسان این عظمت را که مال خودش است و برآورد اندیشه خود به دیگری نسبت دهد(که خود همین ثابت میکند که او دارای چنین اندیشه ای نیست چون دارای چنین اندیشه ای وقتی چنین کاری میکند نشان از پارادوکسی عمیق و ژرف دارد که عقلا هیچ گونه قابل حل نیست) و یا مطلقی است که از او و همه موجودات بالاتر است(چون دارای بالاترین عقل و اندیشه بوده و هیچ کس را یارای مقابله با او نبوده ونیست و...) که خدای متعال است
برادر عزیزم، مطالب فوق در اثبات نبوت خاصه کارائی دارند.
اما برای اثبات ضرورت نبوت عامه، با یک بحث برون دینی روبرو هستیم و نیاز به استدلال عقلی داریم. (همانند اثبات واجب الوجود)
اگر وجود خدا رابا صفاتش بشناسیم و بپذیریم و اینکه بدانیم فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!! که امری کاملا محسوس و عقلی است
خب به همین علت است که خداوند انسان را مجهز به عقل و فطرت و اندیشه نموده. به عبارتی دیگر، بدون نبوت هم نمیتوان گفت که خداوند بشر را به حال خود رها کرده. ضمن اینکه در همین حالت نیز از الهامات و امداد الهی بی نصیب نخواهد ماند.
برادر ارجمند جناب «قرآن حكيم» استدلال زير را فرمودند:
معارفی است که بشر نسبت به آن راه ندارد، اگر خداوند بدون بیان، ما را به آنها تکلیف کند این از باب تکلیف به ما لا یطاق و تکلیف به محال است (به نقل از این سایت:http://www.eshia.ir/feqh/archive/tex...ool/92/921126/ ) پس اگر خداوند فرموده نماز 17 رکعت در شبانه روز و 2 رکعت صبح و 3 رکعت مغرب و الی آخر و یا دستوراتی که در مستحبات فراوانی اسلام وجود دارد که علم پزشکی امروزه در حال کشف هر روزه آن است یا خبر هایی که خداوند متعال از آینده میدهد که ما هیچ کدام را با عقل نمیفهمیم ( و یا حداقل الان نمی فهمیم با این وجود که 1400 سال از گفتن آن گذشته و معلوم نیست چقدر باید بگذرد تا بفهمیم) باید با چیزی فراتر از عقل به ما گفته و فهمانده شود که آن همان وحی و نبوت است! و به قول ابن سینا شما از هیچ راه عقلی محض قادر به اثبات پل صراط با آن کیفیتی که گفته شده نیستید!! پس مجبورید آن را با وحی و نبوت بفهمید! بنده در تتمه فرمايشات ايشون عرض مي كنم: بسياري از مفاهيم ديني از جمله خدا ، معاد و ... را مي توان با دلايل عقلي اثبات كرد اما اينكه كيفيت معاد چگونه است، بهشت چگونه است و جهنم چگونه! نمي توان با عقل به كيفيت و نحوه وجود اين موارد دست يافت لذا بايد انساني باشد تا اين معارف را از خداوند دريافت كرده و به انسان ابلاغ كند. با توجه به معجزه هاي بي شمار حضرت محمد صل الله عليه و آله كه از طريق اخبار متواتر به دست ما رسيده است ايشان يقينا پيامبر الهي هستند و از جانب الله تعالي مأمور به ابلاغ دين بوده اند.
کل سکولاریسم خودش یک مکتب است، یک دین است، دین بیدینی خودش قوانین خودش را دارد و آیین و رسومات بیقیدی و بیبندوباری خودش را دارد ... کسی که بگوید باید مظاهر هر دینی جز بیدینی را از بروز اجتماعی نفی کرد و بعد فکر کند این یعنی آزادی خودش را پیش از دیگران فریب داده است ... کسی که ادعا کند میتوان به هیچ دینی اعتقاد نداشت و هیچ ایدئولوژی و جهانبینی مشخصی نداشت و باز حکومتی را اداره کند یک دروغگو بیش نیست ... سکولاریسم یعنی حکومت بیدینی نه حکومت بدون دین ... گرچه حکومت بیدینی میتواند مراتب متفاوتی داشته باشد ...
دموکراسی سکولار امروزی خودش بلای بیدرمان است و شما میگویید منجر به بلایای دیگر نمیشود ...!
با سلام
دموکراسی سکولار محور در شرایطی می تواند مفید باشد و آن موقعی است که به بهانه آزادی بسیاری از شعونات اخلاقی از جامعه و زندگی اجتماعی جدا نشود
در سکولاریسم فعلی نه تنها دین جدا شده است بلکه به واسطه آزادی های بی قید و شرط مخالفتی هم با رفتارها و اقدامات غیر اخلاقی یا گاها غیر انسانی نمی شود
از طرف دیگر به نظرم حکومت دینی ضعف ها و ایراداتی دارد که برای گسترش اسلام بهینه نیست
در این خصوص میتوان دلایلی را متذکر شد اما بطور خلاصه می تون گفت روح سیاست با روح و معنای دین سازگاری چندانی ندارد
بنده از این جهت موافق با نظر علمای بزرگی چون آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی و دیگر بزرگانی هستم که چنین دیدگاهی داشتند
کما اینکه شیوه و رسم اهل بیت گرامی چنین بود.
کما اینکه در خود قرآن حکیم در موارد فراوانی نسبت به پیامبر خاتم (ص) می فرماید تو مامور به ارسال پیام و تبشیر و انذار هستی و خداوند اگر می خواست همه مومن میشدند .
ممکن است سوال شود پیامبر خاتم که درود و سلام خدا بر او باد حکومت تشکیل داد و در دوره ای جهاد را در دستور کار قرار دادند
بله درست است ولی پیامبر اگر چنین کاری کرد نه به خواست و اراده خودش بلکه به دستور و فرمان الهی هجرت کردند و مبارزه کردند
از این رو به نظر میرسد بهترین شکل حکومت می تواند به این شکل باشد که در عین مبتنی بودن بر دموکراسی، احکام اسلام در قوانین اساسی و مدنیآن قرار گرفته است
اگر بررسی کنیم برخی جنگ ها دفاعی بودند و برخی هم به دستور الهی بودند و در قرآن هم می فرماید فرمان جنگ و جهاد به کسانی داده شده است که به آنها ظلم شده است ...اُذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا
بنابراین به نظرم اگر ما مسلمانان اعتقاد داریم دین اسلام برتر است و عمل به احکام و دستورات اسلامی سبب سعادت دنیوی و اخروی میشود
این را بایست در عمل نشان دهیم و اسلام بایست بتواند در رقابت با دیگر آلترناتیوها پیروز شود
تشکیل حکومت دینی مثل این است که ما بخواهیم به اسلام یارانه بدهیم یعنی بگوییم اسلام نمی تواند بر رقبای خود غلبه کند
به نظرم دین اسلام اگر قرار است گسترش یابد
بهتر است از گروهها و تشکل های مردمی بتدریج گسترش یابد و با نشان دادن برتری های خود در قلب ها و دل ها نفوذ معنوی داشته باشد
--------------------------------------------------
ضمن اینکه در مورد دلایل ضرورت یا نفی نبوت عامه هر کدام از طرفین ممکن دلایلی بیاورند و بحث به نتیجه نرسد. و بنده همانند برخی دوستان این موضوع را قبول دارم که هر شخص ممکن است سیستم باورها و خصوصیات ذهنی و باطنی مخصوص بخود داشته باشد که ممکن است حتی اگر همه دلایل منطقی و عقلی گفته شود بازهم ایراد تراشی کنند و حرف و نظر خوشان را بگویند
از این رو اگر نبوت خاصه پیامبر اسلام اثبات شود و قبول کنیم پیامبر اسلام (ص) از جانب خداوند یکتا انتخاب و برگزیده شده و انچه در قرآن بیان داشته اند وحی و کلام الهی است مسئله ضرورت نبوت عامه و موارد دیگر خودبخود حل میشوند. والحمدلله و رب العالمین
بسم الله تعالی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! بزرگوار! چند نکته عرض میکنم:
1-برخی از مطالب شما را در پاسخ هایی که به دو کاربر گرامی(شریعت عقلانی و استوار)دادم جواب داده ام حالا مقداری از آنها را با توضیحاتی دیگر نقل میکنم!
دوست عزیز اگر دقت در پاسخهای خود میکردید متوجه به اعتراضها میشدید که چرا بحث ادامه دارد تا بحال هر چه شما و دوستان و یا کارشناس محترم عنوان کردید نهایت آن، ابراز فواید نبوت بود حال بایداثبات کنید که این فواید انحصاراً توسط نبوت ارائه میشود و هیچ راه دسترسی به آن فواید به غیر از نبوت مترتب نیست و بدین خاطر خداوند ملزم به ارسال رسل است
هر فاایده که عنوان میکنید آن فایده منحصر به فرد است و معطل به ارسال نبی است تا از آن به عنوان دلیلی لازم و کافی عنوان بشود برای اثبات نبوت
و بعد باید دلیلی بیاورید خارج از دین که دعوت پیامبر اسلام صادق است و ایشان برانگیخته از طرف پروردگار است
2-اصل در این تاپیک و کاربران محترم بر این است که وجود خدا را قبول کرده و پذیرفته و معتقدند و با توجه به این موضوع و پایه قرار دادن آن به بحث میپردازند با این حساب برخی از مطالب شما اگر این پیش فرض را پذیرفته باشید محلی از اشکال و بیان نخواهد داشت!(مانند حقیقت مطلق و عقل محض)
اثباتی برای وجود نداشتن عقل محض دارید یا بدون دلیل و سند حرف میزنید و هر چه را ندانید میگویید نیست؟
در این تاپیک فرض گرفته شده که این چهان را آفریدگاری است و لی اینکه همان صفاتی را داشته باشد که مدیون به نقلیات دین شما باشد باید آنها را ثابت کنید ولی تا آنجا که به اصل بحث صدمه نزند با آن صفات که شما میآورید سعی میکنم مخالفتی نداشته باشم
دوست عزیز درباره عقل محض، که بنده آن را منکر شدم
از جهت دست یابی بشر به عقل محض آنرا منکر شدم
ما مقوله ای به عنوان عقل محض نداریم که به صورت مستقیم و شفاف بدان رجوع کنیم و خود را قانع بیابیم
امیدوارم این قسمت پاسخ جناب باء هم باشد که در پست قبل به اینجانب در این مورد خرده گرفتند
3-اما اینکه چرا نبوت از نظر عقل لازم است: به مثالی که از ارتش برای جناب شریعت عقلانی زدم دقت کنید:
ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد رفت)) حالا این مطلب را باز میکنم دقت کنید:
مقصود بنده از مثال این است که اگر مثلا خدا را (معاذ الله البته مثال است) رهبر یا نخست وزیر یا پادشاه یک کشور یعنی همان عالم هستی بدانیم(البته فرض بنده این که مقصود شخص اول مملکت هستی بودن است نه اینکه خوب مثلا نخست وزیر که عوض میشود پس خدا هم همینگونه است!! هرگز! به عنوان مثال است که جای مناقشه نیست!!) حالا این پادشاه دارای ارتشی متفکر و منظم و زبده است(یعنی وجود عموم انسان های عاقل) و در این مملکت هم او قوانینی وضع کرده و کاملا همه کشور روی نظم و قانون است(یعنی نظم هستی) حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!! و آنچه شما پرسیدید عملا خارج از دایره اندیشه صحیح و منطق است و نمیتواند پاسخ آن پرسش های بنده را بدهد چون هیچ ارتشی در هیچ کشوری در عصر حاضر و گذشته نبوده که خود مختار باشد و کاری به پادشاه یا رئیس مملکت داشته باشد و خودش برای خودش فرمانده انتخاب کند و بر فرض هم اگر انتخاب کند این نوابغ و درجه داران عالی رتبه که افراد بسیار محدودی هستند توان نسبی(دقت کنید باز هم تکرار میکنم نسبی نه کامل و صحیح بدون غرض و مرض خاص) برای انتخاب فرمانده رادارند! پس با این فرض و سوالاتی که پرسیدم:اولا باید این انتخاب از شایسته ترین فرد بدون غرض و مرض خاص برای رهبری بشریت صورت گیرد ثانیا هرگز عوام الناس بشری قادر به انتخاب شایسته ترین فرد نخواهند بود! چون سواد و علم و تخصص لازم راندارند!(مانند انتخاب فرمانده کل برای ارتش توسط سرباز ها و گروهبان ها) ثالثا باید بزرگان عقلی ومعرفتی که هیچ گونه تمایل نژاد پرستانه و منفعت طلبانه در انتخاب خود نداشته باشند شخصی را انتخاب کنند(ماند انتخاب آن فرمانده توسط تیمسار ها و نخبگان نظامی عالی رتبه- و به همین دلیل است که اکثر بزرگان علمی و معرفتی تاریخ بشر که برخی را نام بردم و شما گفتید قولشان حجت نیست!!! معترف به برتری و بزرگی انبیا و اوصیا آنها به نام هستند و با وجود اینکه عمدتا خارج از مذهب و دین آن پیامبر بودند اما بدلیل اینکه نژاد پرست و منفعت طلب نبودند صادقانه اعتراف به برتری آن پیامبر یا وصی او کرده اند) رابعا بر فرض افتادن این اتفاق چون این بینش و شناخت نسبی است نه کامل مانند خداوند متعال باز هم نمیتوان یقین به انتخاب آنها داشت(یعنی آنها هم خطا پذیرند اما خدای متعال هرگز اینگونه نیست چون جنسش و نگاهش با نوع بشری فرق میکند مانند پادشاهی که از بیرون با اشراف کامل عقلی به درون نیروی نظامی خود مینگرد) پس نتیجه همان میشود که برترین انتخاب را خدای متعال دارد و اینکه بشر به فرماندهی از جنس خودش نیاز قطعی و مبرم دارد نه از جنس فرشته و جن وغیره!!
گرامی این مثال که میزنید زمانی کارساز است که شما عنوان کنید هر جامعه که ملزم به دین نیست دولت و پادشاه رییس و فرمانده ندارد و در هرج و مرج کامل است که چنین امری شاهد نیستیم
و حتی با مرحله ای ارفاق نسبت به شما :
آیا میتوانید عنوان کنید که جوامع دینی منظم تر و منسجم تر از جوامع غیر دینی هستند؟
دیگر اینکه جمله روسو و پذیرش این جمله توسط شما و توضحی که دادم بیان کننده دلیل دیگری بر نبوت است! دقت کنید:
به این مثال توجه کنید:اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید1 حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند!
دوست عزیز خواست و ایده آل ما یک مسئله است و توان و استعداد ما هم یک چیز دیگر
در مخیله ما این است که در بعضی جاها و زمانها بدور از قید جاذبه باشیم و پرواز کنیم ولی نمیشود در بعضی زمان ها خواست آن داریم که رویین تن باشیم چنین نیست و نمیشود ولی با سعی موفق به اختراع هواپیما و امثالهم میشویم با تلاش موفق به ارتقاء پزشکی میشویم اگر چه به آن چه که خواست دلمان است هرگز نمیرسیم و لی موفق میشویم خود را به آن خواست نزدیک کنیم
آرزوی ماست که به به عقل محض متصل شویم ولی افسوس که نمیشود. تنها راه دستمان همین علم اندوزی وتجربه و خرد جمعی است.
اینکه شما میگویید: عقل محض در دین هست!!
دقت کنید این یک ادعای بدون اثبات هست شمای دیندار یا هر مؤمن دیگر آیا دسترسی مستقیم به عقل محض دارید؟
دسترسی شما با واسطه و متوقف به تفسیر خواص هست غیر از این است؟
شما اطمینان منطقی و صددرصدی به من و یا هر کس دیگر چه دیتدار یا بیدین میتوانید بدهید که آن خواص آنچه را که به عنوان عقل محض هدیه آورده اند گغته عقل محض است؟ و دلخواسته های و مطامع خودشان نیست؟
برای واکائی آن دست آورده باز دست به دامن حساب و کتاب های همین عقل و منطقی میشوید که مااز ابتدا گفتیم جز این سلاحی نداریم
موارد بالا در زمانهایی است که مؤسس دین یا نبی در میان نیست و لی آن زمان هم که نبی بوده برای اثبات آن دسترسی به عقل محض از اعجاز و یا سابقه صدق در گفتار مدد گرفتید که آن هم گفتیم اعجاز دلیل عقلی ندارد که آنچه راکه شما میگویید صحت داشته باشد و دلیل ندارد کسی که تابحال صادق بوده از این به بعد هم صادق باشد
4-برای بیان معارف مادی و معنی که اسلام آن را بیان کرده اما عقل بشری در آن زمان و تا سال های اخیر ناشناخته بوده و با پیشرفت علم مشخص شده و یا هنوز مشخص نشده و یا مشخص نخواهد شد لازم است تاپیکی جدا گانه باز شود تا آیات قرآن و روایات اسلامی مورد بررسی دقیق قرار گیرد که برای نمونه یک آیه از قرآن که بشر تاکنون نتوانسته به پرسش های بدست آمده آن پاسخ دهد اشاره میکنم:
قرآن در آياتى از جمله (آيه ى 29 سوره ى شورى) به پنج خصوصيت و خبر آسمانى توجه داده است:
«وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ والْاَرضِ وَ مابثَّ فيهِما مِنْ دابةً و هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ اِذايَشاءُقَدير»
همين يك آيه كافى است ملحدترين و معاندترين افراد را نسبت به قرآن رام و آرام كند. آيه در 14 قرن قبل در زمان و زمينى نازل شده كه جهل و ظلمت فراگير بوده. مخصوصا در حجاز پر از جهل و جهالت، و بر كسى نازل شد كه اُمّى و بى سواد و در ميان افرادى بى سواد بود و همگان نيز او را كاملاً مى شناختند.
ضمير در «فيهما» به «السموات و الارض» برمى گردد. «و ما بثَّ فيهما من دابَّة» و آن چه پراكند در آن دو يعنى در آسمان ها و زمين از جنبندگان.
چون لفظ (دابّة) بر ملائكه شامل نيست، پس در آسمان ها همانند زمين جنبندگانى هستند. حالا اين جنبندگان مانند انسان ها عاقلند يا مثل حيواناتند؟
«وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِم اذا يشاء قدير» ضمير «هم» در «جَمْعِهِم» جانداران عاقل را شامل است كه خدا هرگاه بخواهد مى تواند اين ها را با هم در يك جا جمع كند.
و اين جمع شدن دليل بر اين است كه در آينده اى نامعلوم انسان ها و عقلاى زمينى با عقلاى آسمانى جمع و برخورد خواهند داشت.
«جَمْعِهم» شامل دو جمع شدن و جمع كردن است:
1 ـ جمع شدن قبل از قيامت به قرينه ى درونى همين آيه: «و ما بثَّ فيهما من دابّة»پراكندگى و جمع كردن اين موجودات در دنيا مورد بيان آيه است كه جمع غير مطلق دنيوى است.
2 ـ جمع مطلق اخروى. كه «جمعهم» بيشتر به دليل «و ما بث فيهما من دابة» بر جمع دنيوى دلالت خاص دارد و بر جمع اخروى دلالت عام. اين آيه در 5 مرحله از انسان ها جلوتر است.
1 ـ بشر هنوز فكر مى كند كه آيا در كرات ديگر آب، هوا و غذا هست يا نه؟ 2 ـ آيا در آن ها موجوداتى غير از جمادات هستند؟ 3 ـ آيا عاقلند يا جاهل؟ 4 ـ آيا توانايى و ابزارهايى در اختيارشان هست؟ 5 ـ آيا برخورد و ملاقاتى خواهد بود؟
به این آدرس ها:http://www.olumquran.com/fa/publicat...oks/item/naghd و http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan5
فرض بگیریم که آنچه را که عنوان کردید مثلاً دلیلی بر اعجاز علمی گفتار پیامبر باشد
گفتار قرآن همه این که نیست مسلم مواردی مثل ترتیب خلقت دارد که با علم روز هم خوان نیست آن را چگونه میگویید مجبور به تأویل و تعبیر میشوید آنها که این را تفسیر میکنند آنها با چه شاخصه ای موجه هستند؟ آن ها چگونه بر دیگران خارج از دین اثبات میکنند که به عقل محض متصل هستند و ارمغانشان که تفسیر دیگر گفتار قرآن است حتما همان گفته عقل محض است؟
این مثال و تفسیر که میآورید هندوان هم میتوانند از کتابهای خود نقل کنند آیا آنها محق هستند؟ یعنی در این ادعاها شما مسلمین که تنها نیستید آیا از دیگر ادیان سؤال شده یا خدای رعد زئوس هم درست است چون سابقه شروع حیات به تحریک های مکرر الکتریکی است که بر آبها وارد میشده آنجا یونانیان محق نیستند؟
دقت کردید!! در این تفسیرها آنها و شما به علومی و عقولی دست آویز میشوند که ما از اول گفتیم که راهی جز این نداریم .
بشر هبین و همین است به جز جمع بندی علم اندوزی و تجربه و خرد جمعی چیزی ندارد
5-خوب دقت کنید الان دستوراتی به نام دین که سابقه چند هزار ساله دارد موجود است! که در مجموعه های کتب الهی و روایات اسلامی و غیر اسلامی است! و برای دین داران و حتی بی دینان مورد نظر! و نکاتی بسیار ظریف و دقیق که در روایات و آیات اسلامی آمده و امروزه با پیشرفت های علمی صحت بسیاری از آنها ثابت شده و باقی هم در حال اثبات شدن است! حال این سوال اساسی مطرح میشود چگونه شخص یا اشخاصی (نمونه را در پیامبر خاتم قرار میدهم) که اصلا امی و بیسواد بوده اند چنین مطالب استثنایی و علمی را میگویند که بعد از 1400 سال با آزمایش های بسیار دقیق علمی ثابت شده یا در حال ثابت شدن است و یا کتابی بیاورد که در اوج فصاحت و بلاغت است و بعد از 1400 سال که در آن کتاب مخالفانش را به تحدی دعوت کرده احدی از دانشمندان نتوانسته مانند آن را بیاورد؟؟؟؟؟؟؟!!!
دقت کنید! این سوال بسیار مهم و اساسی است که این شخص که بوده و چه کرده وچگونه ممکن است که چنین چیزی بگوید و حال آنکه 1400 سال قبل زندگی میکرده؟؟ آن هم در محیطی بسیار وحشی و خارج از علم و اندیشه؟؟؟! پس حتما مطلقی در پشت این سخنان و گفته ها بوده است!! حال اگر آن مطلق خود اوست این اوج سفاهت و حماقت است که انسان این عظمت را که مال خودش است و برآورد اندیشه خود به دیگری نسبت دهد(که خود همین ثابت میکند که او دارای چنین اندیشه ای نیست چون دارای چنین اندیشه ای وقتی چنین کاری میکند نشان از پارادوکسی عمیق و ژرف دارد که عقلا هیچ گونه قابل حل نیست) و یا مطلقی است که از او و همه موجودات بالاتر است(چون دارای بالاترین عقل و اندیشه بوده و هیچ کس را یارای مقابله با او نبوده ونیست و...) که خدای متعال است پس:
اگر وجود خدا رابا صفاتش بشناسیم و بپذیریم و اینکه بدانیم فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!! که امری کاملا محسوس و عقلی است(یعنی هم عظمت انسان و هم هستی پیرامونش و هم عظمت و صفات خدای متعال) عقلا نمیتوانیم این ادعا را که قرآن و دین ونبوت از سوی خدا آمده را رد کنیم!! و این ادعا توسط خود انبیا و کتب الهی در طول هزاران سال انجام شده(که مدارک تاریخی آن که قرآن و سایر کتب آسمانی و همچنین نص کتب تاریخی بشری است موجود است و اینکه تمام انبیا با آن عظمت فکری و روحی خود را فرستاده خدا دانسته اند نه اینکه خودشان را مجزا از خدا بدانند که چون عظمت گفته های آنها مشخص است و خود آنها هم مدعی هستند که از سوی خدا آمدند پس عقلا میتوان ادعای آنها را پذیرفت! چون همان مشکلی پیش می آید که در باب نسبت دادن این اندیشه ها به خود انبیا درباره پیامبر خاتم عرض کردم)
اجاز بدهید که به همان پاسخ قبل اکتفا کنیم
همه کتب الهی در گفتار یکسان نیستند و در یک راستا هم نیستند که اگر بودند همه از دین یهود به مسیحیت وارد و همه از آنجا به اسلام کوچ میکردند و در اسلام هم این همه تفرق نبود
دوست عزیز اگر تأمل کنید خدایان ادیان مختلف با هم تفاوت دارند حتی خدای ادیان ابراهیم که به ظاهر شبیه هستند مرادشان یک خدای واحد نیست
یهوه الله نیست و همینطور خدای سه گانه مسیحیان خدای یهودیان یا مسلمین نیست
هر چند مسیحیت خود را ادامه یهود میداند ولی نه اینطور هست و نه یهودیان این را میپذیرند
به همین ترتیب اختلاف مسیحیان با مسلمانان
در ثانی آنچه را که شما به عنوان عیسی پیامبر عنوان میکنید مسیحیان در مورد عیسی صادق نمیدانند عیسی تجسم خداست و این با اصطلاح نبی مغایر است
8-در باب ادیان باید عرض کنم اولا به اعتراف خود مسیحیان دین آنها برنامه ای برای آخرت ندارد و به اعتراف خودشان کتب مقدس تحریف شده آنها دارای بیش از 1 میلیون تناقض است!!!! پس این بنده نیستم که آنها را تخطئه میکنم بلکه این اعتراف خودشان است!!!!(در دایره المعارف انگلیسی که توسط 500 نفر از علمای مسیحی تالیف شده چنین آمده:مطالب التقاطی و اختلافات و تناقضات در تورات و اناجیل فعلی به حدود 1 میلیون میرسد!!!!!! و یک محقق مسیحی به نام شولز میگوید:تعداد مطالب متضاد تورات و انجیل قابل محاسبه نیست!!! به نقل از کتاب نقدی بر دین پژوهی فلسفه معاصر پاورقی ص 153 آدرس:http://www.olumquran.com/fa/publicat...oks/item/naghd
ثانیا محور یک دین و یک مکتب بیانیه آن است! بیانیه اسلام قرآن کریم است! حالا اگر این ادیان غیر اسلامی و حتی غیر الهی مدعی برتری خود بر اسلام هستند به تحدی این کتاب درباب آوردن 1 سوره و یا 1 آیه جواب بدهند؟؟! چرا بعد از 1400 سال نتوانسته اند؟؟؟! و حال آنکه کتب مقدس تحریف شده آنها اینقدر خطا و تناقض دارد که اصلا قابل مقایسه با قرآن و حتی برخی کتب اسلامی دیگر چون نهج البلاغه نیست!!!!!
ثالثا روند پیوستن به کدام دین در جهان از نظر سرعت و کمیت و کیفیت از همه بالاتر است؟؟ مسلم آمار جهانی اسلام را نشان میدهد!!!! چرا؟ اگر مسیحیت و یهودیت و بودیسم و هندویسم و ... غیره توانشان بالا است چرا به دین آنها این گرایش با این شدت و کمیت و سرعت نیست؟؟!!! وانگهی چرا پیروان خود این مکاتب و ادیان در حال مسلمان شدن هستند؟؟؟؟!
رابعا کتاب های فراوانی در رد مسیحیت و یهودیت و سایر ادیان غیر اسلامی نوشته شده! خوب بسم الله اگر کشیش ها و خاخام ها توانش را دارند بیاییند و این کتب را پاسخ بگویند!!! اما پاسخ آنها تاکنون سکوت بوده!!!!!!!!! و در مقابل برای دفاع از دین خود اقدام به آتش زدن قرآن و کشیدن کاریکاتور پیامبر اکرم میکنند!!!!!!!!!!!!
هر چقد بگویید که ادیان تحریف شدند ولی این ادعای شما باید توسط پیروان آن دین پذیرفته شود که نمیشود چرا که اگر اینها که میگویید پذیرفته بود نه باید ادیان قدیم پیرو داشته باشند مگر میشود یک مسیحی بگوید دین من تحریف شده و لی من بر این انحراف میمانم و مسیحی هستم
آنها که میگویید بر دین مسیحیت خرده میگیرند از آن اقلیم هستند مثل من ولی دیگر مسیحی مؤمنی نیستند
در مورد اسلام که میگویید که شدت مخالفت از طرف خود مسلمین اینقدر نیست
به خاطر خشونت ذاتی اسلام است که اثری از مخالفان نمانده
حکم ارتداد مگر هراس کمی دارد مگر من میتوانم در جامعه خودم یا حتی خانواده خودم بگویم من از دین برگشته ام که بعد فرصت ترویج و مکتوب کردن عقاید خود را داشته باشم بگذریم از این سالهای اخیر ولی شما سده ها و تاریخ گذشته را شاهد بیاورید
کدام کتاب رازی در رد دین از او به جا مانده؟
اگر اين فرمايش مورد پذيرش دوستان بزرگوار است فكر مي كنم بحث تمام است ...
چون اساس دین بر پایه ایمان به غیبی است که در دسترس نیست . تفسیرش بر عهده خواص است
آفرین بر شما کارشناس گرامی. آفرین!
میزان مشارکت اندکتان در بحث، نخواندن کامل مطالب و نقل قولهای ناقص و دلخواهتان از مطالب، حقیقتاً حیرت آور است.
چگونه به خودتان اجازه میدهید که اینگونه رفتار کنید؟!
شما پست 151 جناب متحیر را کامل خواندید؟ واقعا از روند بحث آگاهید؟ حتی همین نقل قولی که ذکر کردید هم جملهاش کامل نبود. ایشان نوشتند:
چون اساس دین بر پایه ایمان به غیبی است که در دسترس نیست . تفسیرش بر عهده خواص است و منافع خواص هیچگاه با منافع جمع در بک راستا نبوده
و این سخن در مورد نظر روسو و یکی از مقدمات وی بوده.
و بحث تمام است؟! به همین راحتی؟
کارشناس گرامی
وقتی به مخاطبی چنین گزارهای را بیان میکنیم : «محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟»
در وهله اول مخاطب باید خداوند را باور داشته باشد. که این باور در پست شماره 1 استارتر تاپیک قید شده.
در وهله دوم مخاطب باید به ضرورت نبوت عامه باور داشته باشد. (مطلب مورد نظر من)
پس از این دو مقدمه است که بررسی شخصیت مدعی، شنیدن سخنانش، اعجاز و ... برای اثبات نبوت خاصه و بعد از آن خاتمیت به میدان میآیند.
هر دو مقدمه فوق یک اثبات برون دینی را طلب میکنند چون از نظر مرتبه قبل از ارسال دین قرار دارند.
اما متأسفانه شما براحتی از کنار این قضیه میگذرید. و مخصوصا جناب باء و قرآن حکیم که از مقدمه دوم فرار میکنند و تنها بر روی نبوت خاصه متمرکز شدهاند.
واقعاً گاهی اوقات پشیمانمان میکنید از شرکت در بحث و ارائه یک گفتگوی علمی.
با این روند، همان بهتر که بحث تمام و تاپیک بسته شود.
اجرتان با خدا.
چون اساس دین بر پایه ایمان به غیبی است که در دسترس نیست . تفسیرش بر عهده خواص است
اگر اين فرمايش مورد پذيرش دوستان بزرگوار است فكر مي كنم بحث تمام است ...
سلام.
جناب کارشناس
همان پستی که از بنده نقل قول کردید را کامل بخوانید متوجه اشتباهتان می شوید.
جمله جناب متحیر که بنده آن را نقل کردم در رد استدلال روسو در اثبات نبوت بود. شما برعکس متوجه شدید.
و من الله توفیق
از تذکرتان ممنونم ولی واقعا دارم دقت میکنم. باور کنید.
بسم الله تعالی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! بزرگوار! چند نکته عرض میکنم:
1-اینکه خدایی نکرده قصدم از گفتن جملات دقت کنید بی احترامی یا کم دقتی شما نبود بلکه مقصودم برای جلب توجه و تمرکز بیشتر شما و همه دوستان به مثال هایی بود که عرض میکنم تا بتوانیم خوب بحث کنیم!
2-اینکه شما در پست 174 نگاشتید:((و مخصوصا جناب باء و قرآن حکیم که از مقدمه دوم فرار میکنند و تنها بر روی نبوت خاصه متمرکز شدهاند. )) به نظرم این گونه صحبت کردن اصلا در شان یک انسان محترم و معقول نیست!! لطفا خواهش میکنم مقداری آرامش خود را حفظ کنید و با متانت بیشتری سخن بگویید! ما که نمیخواهیم جنگ کنیم!! در حال گفتگویی علمی هستیم پس مقداری صبور تر باشید!(چون بنده در حال گفتگو با شما و چند کاربر گرامی دیگر در این تاپیک و تاپیک های دیگر هستم ممکن است مقداری با تاخیر برخی فرمایشات دوستان و از جمله شما را پاسخ بگویم!)
3-قبل از اینکه پاسخ شما را بدهم یک مطلبی عرض کنم که به نظرم مقداری بحث ها با هم مخلوط شده و موضوعات جدیدی پدید آمده مثلا سوال تاپیک درباره نبوت پیامبر اسلام بود و یا بحث هایی که درباب دین و اصل وجود و کار آمدی آن مطرح میشود یا مطالب خداشناسی و صفات خدا یا دموکراسی و جوامع غربی و سکولاریسم و... این گونه نتیجه گیری بسیار سخت خواهد شد و مطلب اصلی گم میشود پس بهتر است بر سر همین مطلب که اصل عقلی اثبات نبوت به معنای عام آن است بحث کنیم(بنده وشما حداقل از میان دیگر دوستان در این باب بحث کنیم اگر سایر دوستان هم تشخیص بنده را صحیح دانستند بحث را به این سمت بیاورند و مطالب دیگر را رها کنند چون مثلا بنده الان در حال گفتگو با جناب متحیر درباب اختلاف ادیان و پیامبر اسلام و نبوت و خدا وغیره هستیم و بحث ها بسیار گسترده است و نیاز به بررسی علمی دقیق برای نوشتن مطلب دارد که بنده بسیار علاقه مند هم هستم اما شاید مقداری زمان بر و خسته کنند باشد به هر حال همین مطلب نبوت از نظر عام آن را بنده وشما با هم ادامه بدهیم تا ببینیم دوستان دیگر چه میگویند)
برادر عزیزم، مطالب فوق در اثبات نبوت خاصه کارائی دارند.
اما برای اثبات ضرورت نبوت عامه، با یک بحث برون دینی روبرو هستیم و نیاز به استدلال عقلی داریم. (همانند اثبات واجب الوجود)
خب به همین علت است که خداوند انسان را مجهز به عقل و فطرت و اندیشه نموده. به عبارتی دیگر، بدون نبوت هم نمیتوان گفت که خداوند بشر را به حال خود رها کرده. ضمن اینکه در همین حالت نیز از الهامات و امداد الهی بی نصیب نخواهد ماند.
4-بنده در جواب مفصلی که به جناب شریعت عقلانی دادم مطالبی را عرض کردم نمیدانم شما آن را خوانده اید یا نه! اما به نظرم اگر تمام بحث خدا شناسی و صفات خدا را کنار بگذاریم و اینکه دستورات الهی چه بوده و ادیان چه گفتند و غیره 2 مطلب اساسی مطرح میشود:
الف-مثالی که از روسو و تعبیر او عرض کردم(نمیدانم شما با سایر دوستان در باب آن چه بحثی داشتید چون متاسفانه به دلیل کثرت گفتگوهایی که با شما و سایر دوستان در این تاپیک و تاپیک های دیگر داشته ودارم بعضا برخی از نظرات و گفتگو های سایر دوستان با یکدیگر را نخوانده ام پس اگر نظری درباره این مثال روسو دارید بفرمایید تا بنده در این باب با شما گفتگو کنم)
ب- مثالی که برای جناب شریعت عقلانی و متحیر هم عرض کردم و بار دیگر برای شما به صورت کامل عرض میکنم:
ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد رفت)) حالا این مطلب را باز میکنم : مقصود بنده از مثال این است که اگر مثلا خدا را (معاذ الله البته مثال است) رهبر یا نخست وزیر یا پادشاه یک کشور یعنی همان عالم هستی بدانیم(البته فرض بنده این که مقصود شخص اول مملکت هستی بودن است نه اینکه خوب مثلا نخست وزیر که عوض میشود پس خدا هم همینگونه است!! هرگز! به عنوان مثال است که جای مناقشه نیست!!) حالا این پادشاه دارای ارتشی متفکر و منظم و زبده است(یعنی وجود عموم انسان های عاقل) و در این مملکت هم او قوانینی وضع کرده و کاملا همه کشور روی نظم و قانون است(یعنی نظم هستی) حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!! و آنچه شما پرسیدید عملا خارج از دایره اندیشه صحیح و منطق است و نمیتواند پاسخ آن پرسش های بنده را بدهد چون هیچ ارتشی در هیچ کشوری در عصر حاضر و گذشته نبوده که خود مختار باشد و کاری به پادشاه یا رئیس مملکت داشته باشد و خودش برای خودش فرمانده انتخاب کند و بر فرض هم اگر انتخاب کند این نوابغ و درجه داران عالی رتبه که افراد بسیار محدودی هستند توان نسبی(دقت کنید باز هم تکرار میکنم نسبی نه کامل و صحیح بدون غرض و مرض خاص) برای انتخاب فرمانده رادارند! پس با این فرض و سوالاتی که پرسیدم:اولا باید این انتخاب از شایسته ترین فرد بدون غرض و مرض خاص برای رهبری بشریت صورت گیرد ثانیا هرگز عوام الناس بشری قادر به انتخاب شایسته ترین فرد نخواهند بود! چون سواد و علم و تخصص لازم راندارند!(مانند انتخاب فرمانده کل برای ارتش توسط سرباز ها و گروهبان ها) ثالثا باید بزرگان عقلی ومعرفتی که هیچ گونه تمایل نژاد پرستانه و منفعت طلبانه در انتخاب خود نداشته باشند شخصی را انتخاب کنند(ماند انتخاب آن فرمانده توسط تیمسار ها و نخبگان نظامی عالی رتبه- و به همین دلیل است که اکثر بزرگان علمی و معرفتی تاریخ بشر که برخی را نام بردم و شما گفتید قولشان حجت نیست!!! معترف به برتری و بزرگی انبیا و اوصیا آنها به نام هستند و با وجود اینکه عمدتا خارج از مذهب و دین آن پیامبر بودند اما بدلیل اینکه نژاد پرست و منفعت طلب نبودند صادقانه اعتراف به برتری آن پیامبر یا وصی او کرده اند) رابعا بر فرض افتادن این اتفاق چون این بینش و شناخت نسبی است نه کامل مانند خداوند متعال باز هم نمیتوان یقین به انتخاب آنها داشت(یعنی آنها هم خطا پذیرند اما خدای متعال هرگز اینگونه نیست چون جنسش و نگاهش با نوع بشری فرق میکند مانند پادشاهی که از بیرون با اشراف کامل عقلی به درون نیروی نظامی خود مینگرد) پس نتیجه همان میشود که برترین انتخاب را خدای متعال دارد و اینکه بشر به فرماندهی از جنس خودش نیاز قطعی و مبرم دارد نه از جنس فرشته و جن وغیره!!
و این مثال که اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید! حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند!
این دو مثال و مثال جناب روسو هر 3 کاملا عقلی و فرای از درون دینی و یا الهی بودن هستند حالا اگر شمانظری بر روی این 3 مثال دارید بفرمایید تا بحث اثبات عقلی نبوت از نظر عام را با هم شروع کنیم! با تشکر از شما
8-در باب ادیان باید عرض کنم اولا به اعتراف خود مسیحیان دین آنها برنامه ای برای آخرت ندارد و به اعتراف خودشان کتب مقدس تحریف شده آنها دارای بیش از 1 میلیون تناقض است!!!! پس این بنده نیستم که آنها را تخطئه میکنم بلکه این اعتراف خودشان است!!!!(در دایره المعارف انگلیسی که توسط 500 نفر از علمای مسیحی تالیف شده چنین آمده:مطالب التقاطی و اختلافات و تناقضات در تورات و اناجیل فعلی به حدود 1 میلیون میرسد!!!!!! و یک محقق مسیحی به نام شولز میگوید:تعداد مطالب متضاد تورات و انجیل قابل محاسبه نیست!!! به نقل از کتاب نقدی بر دین پژوهی فلسفه معاصر پاورقی ص 153 آدرس:http://www.olumquran.com/fa/publicat...oks/item/naghd
ثانیا محور یک دین و یک مکتب بیانیه آن است! بیانیه اسلام قرآن کریم است! حالا اگر این ادیان غیر اسلامی و حتی غیر الهی مدعی برتری خود بر اسلام هستند به تحدی این کتاب درباب آوردن 1 سوره و یا 1 آیه جواب بدهند؟؟! چرا بعد از 1400 سال نتوانسته اند؟؟؟! و حال آنکه کتب مقدس تحریف شده آنها اینقدر خطا و تناقض دارد که اصلا قابل مقایسه با قرآن و حتی برخی کتب اسلامی دیگر چون نهج البلاغه نیست!!!!!
ثالثا روند پیوستن به کدام دین در جهان از نظر سرعت و کمیت و کیفیت از همه بالاتر است؟؟ مسلم آمار جهانی اسلام را نشان میدهد!!!! چرا؟ اگر مسیحیت و یهودیت و بودیسم و هندویسم و ... غیره توانشان بالا است چرا به دین آنها این گرایش با این شدت و کمیت و سرعت نیست؟؟!!! وانگهی چرا پیروان خود این مکاتب و ادیان در حال مسلمان شدن هستند؟؟؟؟!
رابعا کتاب های فراوانی در رد مسیحیت و یهودیت و سایر ادیان غیر اسلامی نوشته شده! خوب بسم الله اگر کشیش ها و خاخام ها توانش را دارند بیاییند و این کتب را پاسخ بگویند!!! اما پاسخ آنها تاکنون سکوت بوده!!!!!!!!! و در مقابل برای دفاع از دین خود اقدام به آتش زدن قرآن و کشیدن کاریکاتور پیامبر اکرم میکنند!!!!!!!!!!!!
این افراد مثلاً خاخام یا کشیش که به متون دین خود معترض بودند نتیجه اعتراضشان چیست
از دین خارج شده اند؟ یا اینکه خود با ایجاد شعبه یا فرقه یا دسته ای در دین دست به اصلاحات زدند معروفترینشان پروتستان ها هستند که خود را از کلیسای کاتولیک جدا کردند
در یهود معروف آنها فریسیان یا صدوقیان والبته هر کدام مبنای کثرت شاخه های متعدد در این ادیان شده اند
در اسلام هم مذاهب فرقه ها و شعبات گوناگون کم وجود ندارد که آن ها هم بدنبال نقد در بعضی از اصول هستند مثل معتزله اشاعره و یا در مسائل دیگر که منجر به مذاهب گوناگون شده
سرنوشت کسروی در ایران چه شد خشونتهایی که منجر به تباه شدن و جان و مال میشود کمتر کسی جرأت جسارت در اظهار نظر میکند
و رازی حکیم بزرگ میگوید:
هرگاه از اهل دین دلیل بخواهند ،بد میگویندو در غضب شوندو خون سئوال کننده را هدر میدانند از این جهت حق به سخت ترین نوع مدفون شده و پنهان مانده است و به سخت ترین پنهانی
آقای الیان میگوید:
تابویی وجود دارد که به خود اسلام پرداخته نشود. هر چه میشود میگویند: این اسلام نیست.
از سوی دیگر، به هر کتابخانهای بروید کتابهای بیشماری در انتقاد از مسیحیت، کمونیسم یا هر مذهب و مکتب دیگری وجود دارد اما چند اثر در انتقاد از اسلام وجود دارد؟ کمتر کسی جرات این کار را دارد. البته پس از آنچه در فرانسه در رابطه با کاریکاتورهای شارلی ابدو و سپس در دانمارک رخ داد فضا تا حدی دگرگون شده است. من معتقدم بزرگترین قربانیان اسلامِ سیاسی خود مسلمانان هستند. به آمار نگاه کنید؛ در افغانستان، یمن، عراق و سودان... درصد ناچیزی از قربانیان غیرمسلمانان هستند. اگر تحلیل نکنیم که در جهانبینی اسلامی چه رخ داده، هیچگاه به صلح نخواهیم رسید
از اقبال به اسلام میگویید مگر آمار و جمعیت ملاک حق بودن است
در نگر من این اقبال به اسلام در اروپا نتیجه مهاجرت مسلمین به اروپاست که در دیار خود از اسلام و مسلمانی خیری ندیدند جمعیت مسلمانا در اروپا فزونی گرفته والا هر کس که شناس این را یافت که از بند دین رها شود دوباره خود را درمخمصه بدتری قرار نمیدهد و این افراد که تغییر دین یا مذهب میدهندبه نسبت آنها که از دین خارج میشوند اتئیست یا بی دین کمتر است. بهتر است امار کشورهای اروپایی که مراد شماست را با آمار مهاجرین و منشأ آنها در نظر آوریم
6-اول شما بفرمایید تعریفتان از دین چیست؟ ودلیل شما برای اینکه دین اصولا از جانب خدا نیست چیست؟ چون دین به معنای معروف آن مشتمل بر دستوراتی است که برای زندگی دنیا و آخرت بشر تهیه دیده شده و به 3بخش عمده احکام-عقیده و اخلاق تقسیم میشود و حال آنکه بشر در هر 3 موضوع یا کاملا بی اطلاع است یا ناقص است! و در ضمن شناخت کامل و مطلقی هم از جهان پیرامون خود و همنوعان خود ندارد و به همین ترتیب هرگز شناختی هم از آخرت و قوانین حاکم بر آن و حتی قوانین حاکم بر این دنیا هم ندارد!! و هزاران علامت سوال که هرگز یا برای آن جوابی نخواهیم یافت یا هزاران سال طول میکشد که برخی از آنها را متوجه شویم(نه همه را) و اساسا اگر دین از سوی خدا نباشد(چون خدای سبحان خالق همه چیز است واحاطه کامل قدرتی و علمی بر تمام جوانب و زوایای همه چیز دارد) یادینی وجود نخواهد داشت یا بسیار ناقص و پر اشکال خواهد بود!! وانگهی فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!!
دوست عزیز بسته به درجه حساسیت شما دین تعاریف مختلف دارد در نظر من کمونیسم هم یک دین است با آن تقدسی که برای نظرات مؤسسین خود دارد مثلاٌ لنین مارکس استالین مائو چنان دارای کیش شخصیت هستند که از درون نمیتوانید آنها را نقد کنید
ولی دین در نگاه کلی مجموعه فرامین اجتماعی و فردی (شریعت ) هستند که بر پایه ایمان به اموری ماوراءالطبیعه (غیب) شکل گرفته
ادیان به سه دسته کلی ابراهیمی ،دارمایی، و سایر تقسیم میشود ولی همه آنها بر پایه اینکه این جهان را خدایی هست شکل گرفته
اینکه اینجانب میگویم دین از جانب خدا نیست چون ارتباط منطقی و لازم و بایدی بین وجود خدا و دین نمیبینم هر چند ادیان ادعا کنند که از جانب خدا باشند چرا که این ادعایشان قرین صحت عقل و منطق نیست
اگر خدا خود را ملزم به فرستادن دین میدانست دینها اینگونه در ظاهر و باطن با هم در اختلاف نبودند
اگر میگویید مشترکند پس چرا شما حتی حاضر نیستید از مذهب خود بگذرید و سنی شوید پس ریشه های اختلاف بدان حد هست که همذیگر را نپذیرید و حتی این اختلاف منجر به نزاع شود
تاریخ و حوادث جهان اطرافمان شاهد این مدعاست
اگر ذات دین از جانب خدا بود هیچ غل و غشی قادر به سیاهکاری دین نبود و این دغلبازی ها به دین نمیچسبید
ولی میبینیم که سیاهکاری به دین میچسبد یعنی ذات دین تمایل به سیاهکاری دارد و سیاهکاری در شأن خدا نیست
موفق باشید
سلام و عرض ادب
...
وقتی به مخاطبی چنین گزارهای را بیان میکنیم : «محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟» در وهله اول مخاطب باید خداوند را باور داشته باشد. که این باور در پست شماره 1 استارتر تاپیک قید شده. در وهله دوم مخاطب باید به ضرورت نبوت عامه باور داشته باشد. (مطلب مورد نظر من)
پس از این دو مقدمه است که بررسی شخصیت مدعی، شنیدن سخنانش، اعجاز و ... برای اثبات نبوت خاصه و بعد از آن خاتمیت به میدان میآیند.
هر دو مقدمه فوق یک اثبات برون دینی را طلب میکنند چون از نظر مرتبه قبل از ارسال دین قرار دارند.
اما متأسفانه شما براحتی از کنار این قضیه میگذرید. و مخصوصا جناب باء و قرآن حکیم که از مقدمه دوم فرار میکنند و تنها بر روی نبوت خاصه متمرکز شدهاند.
واقعاً گاهی اوقات پشیمانمان میکنید از شرکت در بحث و ارائه یک گفتگوی علمی.
با این روند، همان بهتر که بحث تمام و تاپیک بسته شود.
اجرتان با خدا.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب استوار و رحمت خدا بر شما،
برادر عزیزم ما بحثهای زیادی با هم داشتهایم و حقیر چیزهای زیادی از شما یاد گرفتهام ولی این پست شما با شناختی که از قبل از شما داشتهام همخوانی ندارد ... لابد هم پستهای قبلی در ردّ رویکرد خودتان را لایق پاسخ دادن یا نقد کردن ندانستید که در این پست به صورت سربسته آنها را فرار از یک مقدمه تفسیر کردهاید ... با این حال حقیر اصرار دارم که بگویم رویکرد شما اشتباه است. نه آن وهلهی اول که در متن بالا آبی کردهام لازم است و نه آن وهلهی دوم که در متن بالا قرمز کردهام و فرمودهاید مطلب مورد نظر شماست ضروری است تا به آن پرداخته شود، و نه آن بحث بعدی که بعد از این مقدمات میاید ضرورت دارد ... شما تشنه هستید و یک سقا میآید که به شما آب بدهد، شما میخواهید ببینید این شخص به جای آب به شما سَم ندهد پس باید او را بشناسید و آبی که آورده را آزمایش کنید که سم نباشد، دیگر بحث کردن بر روی ضرورت وجود کسی که آب بفرستد یا ضرورت برای وجود کسی که آب را بیاورد جایگاهی ندارد ... اگر خواستید بحث کنید ولی از نظر کسی که تشنه است این کارهای شما بازی ذهنی است، خوب است ولی ضروری نیست، شما ضرورتش را برایم اثبات کنید، بخش زیادی از حرفم همین است ... شما مقدماتتان را اشتباه چیدهاید و در نتیجه بحثهایی که میکنید خارج از موضوع تاپیک یا حاشیههایی غیرضروری بر اصل موضوع است
جناب استوار که شما هم مسلمان هستید و هم مؤمن ... بفرمایید جناب سلمان و ابوذر چطور به آن درجات بالای از ایمان و یقین رسیدند و نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را تأیید کردند ... لطفاً براهین عقلی برای اثبات ضرورت وجود واجبالوجود (که ابداع فارابی در چند قرن بعد است) و بعد ضرورت نبوت عامه که ایشان از آنها برای ایمان آوردن به رسالت حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله استفاده کردند را بیاورید و بعد استدلالهای ایشان برای چرایی نبوت خاصه و خاتمیت و غیره را نیز بیان کنید ... اگر قبول دارید که ایشان از این براهین استفاده نکردند که همینطور هم بوده است و در صدر اسلام خبری از استدلالها نبوده و خود رسول خدا دعوتشان را بدون تکیه بر براهینی این چنینی عرضه کردند الآن بفرمایید این ضرورتها واقعاً ضرورت برای ایمان آوردن هستند یا خیر؟ اگر دانستن این مطالب ضروری باشد پس ایمان شهدای بدر و احد چون این ضرورت را رعایت نکرده بودند همگی ناقص و غلط بوده است و ایشان نعوذبالله جوگیر شده بودند ... آیا شما متوجه تبعات اصرارتان بر مطلبی که میفرمایید هستید؟ چطور حقیر را به فرار از مقدمه متهم میکنید وقتی حقیر دارم با صدای بلند میگویم اینکه بگویید این مسائل مقدمهی ایمان آوردن عقلایی است ادعایی غلط و به دور از حقیقت است و از شما میخواهم که ضرورت این مسائل را اثبات کنید؟ پاسخ شما تا کنون این بوده که حجیت عقل ذاتی بدیهی است که البته همین هم در مقام نظری درست است و نه در مقام عمل که همه میدانیم با همین استدلالها چه مقدار مغلطه و سفسطه که نمیشود و چه بسیار کسانی که برهانی عقلی ارائه میدهند که در طول تاریخ نقد شده و سپس کامل میگردد که آن ایرادهای پیشین را نداشته باشد، درست مانند بحثهای علوم تجربی که با افزایش مشاهدات تجربی یک نظریه اصلاح میگردد ... برادر عقل ذاتی برای مایی که از عوام هستیم حجیتش تبصره خورده و از بالغه بودن خارج میشود ... شما الآن با حجتی ناقص به دنبال اثبات کامل و صددرصدی چه هستید؟ ... حقیر با براهین عقلی مشکلی ندارم و از آنها استفاده هم میکنم ولی این براهین عقلی جایگاهشان با آنچه شما در ذهن دارید متفاوت است ... اینها وجودشان ضروری نیست ... شرط لازم برای ایمان آوردن نیستند بلکه به ایمان آوردن کمک مینمایند ... گرچه همین ضعف در تعقل خودش میتواند یک ضرورت برای نبوت عامه باشد ولی حقیر اصلاً دیگر با این ضرورت کاری ندارم، الآن صحبتم سر این است که مسأله بیخودی پیچانده نشود ... شما ادعا دارید که آن مقدمات نباید دور زده شوند و برای پاسخ به موضوع تاپیک باید به آنها پاسخ داد، اما تبعات این ادعای شما تبعات سنگینی است که ایمان کسانی که در قرآن ایمانشان مقبول معرفی شده است را به زیر سؤال میبرد ... این ادعا شما را در مقابل قرآن قرار میدهد ... امیدوارم سنگینی این ادعا را متوجه شده باشید ...
آنها که در صدر اسلام ایمان آوردند و به یقینی رسیدند که ما و شما و هزار عالم در علوم معقول هم به گرد پای ایشان نمیرسیم اگر ازشان میپرسیدید که آیا دلایل ضرورت نبوت را میدانید به شما میگفتند بله! اما لزوماً نه اینکه برای شما آنها را بشمرند ... بلکه میگویند:
یا ابتدا این آیه را میخوانند: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و سپس رو به اهل بیت علیهمالسلام و به طور خاص نبی اکرم صلیاللهعلیهواله کرده و میگویند: «بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَكَاتِ وَ مِنَ النَّارِ»
آنها که هدایت شدهاند دلایل ضرورت نبوت عامه و خاصه را خوب میشناسند، آنها به خودشان مینگرند و میبینند اگر خداوند ایشان را با عقل و منطق و نفسانیات خودشان به خودشان رها کرده بود هرگز به این ایمان دست نمییافتند، ایشان ضرورت وجود نبوت برای رسیدن به جایی که الآن درش هستند را با مغز استخوانشان فهمیدهاند، ولی اگر با شما بحث کنند به ایشان میگویید اینها از کارکردهای مثبت این نبوتهاست و ضرورت آنها نیست ... این اختلاف از آنجاست که بحث ایشان کاربردی است و بحث شما نظری، شما دارید در مورد انسانی صحبت میکنید که قرنها فرصت دارد تا فکر کند و برهان بیاورد و برهانش را خودش نقد کند و باز نقد آن را پاسخ گوید و در این میان هرگز هم عقل را با شبهعقل و توجیهات خلط نکند و نفسانیاتش را در تفکرش داخل نکند، بحث نظری شما در شرایط فرضی و تخیلی کارایی دارد و نه در شرایط واقعی، در شرایط واقعی یک جوان در ۳۰ سالگی از دنیا میرود و باید به حقیقت رسیده باشد، ضرورت نبوت را او خوب درک میکند اگر طعم هدایت یافتن را چشیده باشد، بحث تاپیک هم کاربردی است گرچه تنها در عنوان تاپیک به اشتباه به صورت نظری بیان شده باشد ... حالا در پاسخ به این موضوع کاربردی آیا شما آیاتالبینات خدا در هدایت را رها کرده و به دنبال جایگزین عقل نظری برای آن میگردید؟ آیا پرداختن به آن مقدمات را که از دسترس افراد بیسواد یا سن پایینتر خارج است را شرط میدانید برای پاسخ دادن به سؤالی که یک سؤال کاربردی است و هر مسلمانی از پیر و جوان و با سواد و بیسواد باید پاسخ کاملی برای آن داشته باشد؟ آیا این تلاش علمی در این تاپیک بجاست؟
این مطالب که در بالا گفتم صرفاً برای آن بود که بگویم رویکردتان در پرداختن به این مسأله اشتباه است و آن مقدمات مورد نظر شما را نباید دور زد بلکه برای این مسأله باید اصرار کرد که غلط هستند ... آنها سؤالات خوبی هستند ولی در اینجا موضوعیت ندارند ... نقد حرفهای دیگرتان که در پستهای قبلی به آنها پرداخته شد هم سر جایشان اما به قول خودتان[INDENT=2]
واقعاً گاهی اوقات پشیمانمان میکنید از شرکت در بحث و ارائه یک گفتگوی علمی.
با این روند، همان بهتر که بحث تمام و تاپیک بسته شود.
اجرتان با خدا.
[/INDENT]
حقیر هم خدا بخواهد دیگر این بحث را ادامه نمیدهم و امیدوار هستم که شما هم اگر متوجه تبعات سنگین لازم دانستن مقدمات خود شدهاید ادامه ندهید
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
با سلام
دموکراسی سکولار محور در شرایطی می تواند مفید باشد و آن موقعی است که به بهانه آزادی بسیاری از شعونات اخلاقی از جامعه و زندگی اجتماعی جدا نشود
در سکولاریسم فعلی نه تنها دین جدا شده است بلکه به واسطه آزادی های بی قید و شرط مخالفتی هم با رفتارها و اقدامات غیر اخلاقی یا گاها غیر انسانی نمی شود
از طرف دیگر به نظرم حکومت دینی ضعف ها و ایراداتی دارد که برای گسترش اسلام بهینه نیست
در این خصوص میتوان دلایلی را متذکر شد اما بطور خلاصه می تون گفت روح سیاست با روح و معنای دین سازگاری چندانی ندارد
بنده از این جهت موافق با نظر علمای بزرگی چون آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی و دیگر بزرگانی هستم که چنین دیدگاهی داشتند
کما اینکه شیوه و رسم اهل بیت گرامی چنین بود.
کما اینکه در خود قرآن حکیم در موارد فراوانی نسبت به پیامبر خاتم (ص) می فرماید تو مامور به ارسال پیام و تبشیر و انذار هستی و خداوند اگر می خواست همه مومن میشدند .
ممکن است سوال شود پیامبر خاتم که درود و سلام خدا بر او باد حکومت تشکیل داد و در دوره ای جهاد را در دستور کار قرار دادند
بله درست است ولی پیامبر اگر چنین کاری کرد نه به خواست و اراده خودش بلکه به دستور و فرمان الهی هجرت کردند و مبارزه کردند
از این رو به نظر میرسد بهترین شکل حکومت می تواند به این شکل باشد که در عین مبتنی بودن بر دموکراسی، احکام اسلام در قوانین اساسی و مدنیآن قرار گرفته است
اگر بررسی کنیم برخی جنگ ها دفاعی بودند و برخی هم به دستور الهی بودند و در قرآن هم می فرماید فرمان جنگ و جهاد به کسانی داده شده است که به آنها ظلم شده است ...اُذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا
بنابراین به نظرم اگر ما مسلمانان اعتقاد داریم دین اسلام برتر است و عمل به احکام و دستورات اسلامی سبب سعادت دنیوی و اخروی میشود
این را بایست در عمل نشان دهیم و اسلام بایست بتواند در رقابت با دیگر آلترناتیوها پیروز شود
تشکیل حکومت دینی مثل این است که ما بخواهیم به اسلام یارانه بدهیم یعنی بگوییم اسلام نمی تواند بر رقبای خود غلبه کند
به نظرم دین اسلام اگر قرار است گسترش یابد
بهتر است از گروهها و تشکل های مردمی بتدریج گسترش یابد و با نشان دادن برتری های خود در قلب ها و دل ها نفوذ معنوی داشته باشد
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
با شما موافق نیستم به این دلیل که عالم خارج با عالم ذهنی ما متفاوت است ... عالم ذهنی ما گاهی یک عالمی است که از جهات زیادی ایدهآل است و در واقع از جهات زیادی ساده شده است تا بتوان اثربخشی برخی و تنها برخی از فاکتورها را در آن به صورت عقلی و ذهنی بررسی نموده و پیشبینی نماییم ... تا صدر انسان محیط بر عالم ملک نشده و علم انسان در این عالم تمام نشود این بحثها همیشه پر است از انواع سفسطهها و مغلطههای پیدا و پنهان و لاأدریهای مکرر که برخی به ندانستنشان معترف هستند و برخی نادانستههایشان را به جای دانستههایشان با اطمینان بیان میکنند گویا خودشان هیچ ضعف و نقصی در آنها سراغ ندارند ... اینکه بگوییم شاید اینطوری بهتر شود یا آنطوری تبعات بدتری داشته باشد برای احتیاط کردن خوب است ولی برای تعیین قاطع خط مشی کافی نیست ... اینکه بگوییم اگر سکولاریسم اینطور باشد و آنطور نباشد از حکومت دینی نفعش بیشتر است هم قابل نقد است ... با این وجود در اینجا دو مطلب در نقد فرمایشات شما بیان میکنم که شاید به کار بیاید و شاید هم نیاید:
۱. مرحوم امام در همان اول انقلاب آمدند و گفتند که ما قصد حکومت نداریم و ما میرویم سر بحثهای علمی خودمان ولی بعد تشکیل حکومت دادند، این مطلب خودش دلیل شد برای برخی از افراد تا از همینجا در مقابل ایشان ایستاده و بگویند ایشان نعوذبالله دروغ میگویند (ایشان بهتر است بدانند که مرحوم امام که هیچ اهل بیت علیهمالسلام هم گاهی مطالبی را فرمودهاند که بعد نشده است و اتفاقا از وجوه ایمان شمرده شده است که وعدههای ایشان پذیرفته شود ولو اینکه بعداً رخ ندهد، توضیح علمی و اسلامی آن هم مسألهی بدأ است که در قرآن هم مطرح شده است و مثال معروفش امامت اسماعیل فرزند امام صادق علیهالسلام است)، اما چند سال بعد نقل قولی از ایشان نقل شد که فرموده بودند که در ابتدا ما هم نمیخواستیم در ادارهی امور دخالت کنیم ولی برایمان معلوم شد که اگر امور را به دست برخی از آقایان بسپاریم که روحانی نیستند ایشان دوباره این کشور را تسلیم غرب میکنند ... این تجربهی مرحوم امام را در نظر داشته باشید ... اصل تشکیل حکومت توسط مؤمنان یک اصل قرآنی است که ایشان کسانی هستند که اگر تمکنی بر زمین پیدا کنند نماز را به پا میدارند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند، دین خدا را باید یاری کرد و این یاری با میزان تمکنی که داریم واجب میگردد، اگر بشود قوانین خدا را بر زمین جاری کرد و برای جریمهی مجرمان حد جاری نمود واجب است که این کارها انجام شود ... بر همین اساس اصل ایجاد حکومت دینی واجب است اگر امکانش باشد ... لکن اگر اختلافی بین برخی از علمای بزرگ (نه علمای درباری) در این باب بوده است از جهات دیگری بوده است و مثلاً برخی معتقدند که این کار را فقط معصوم میتواند انجام دهد که وارد این بحث دیگر نمیشویم ... اما از این مطلب که بگذریم کسی نمیتواند بگوید که حکومت سکولار که درش قوانین اسلامی حاکم نیست بهتر از حکومت اسلامی است که در آن تلاش شود اسلام راستین پیاده شود، گرچه ضعف و نقصهایی هم داشته باشد
۲. سکولاریسم یعنی نفی مظاهر خارجی دینداری در اجتماع ... برای مسیحیت این مسأله جای تعجب یا سؤال نیست چون دینداری برای ایشان به صورت فردی تعریف شده است اگر عهد عتیق را کنار بگذارند که عملاً هم کنار گذاشتهاند، اما برای شما که این حرف را میزنید این سؤال پیش نمیآید که مگر دین را میتوان به عنوان یک مقولهی فردی به آن نگاه کرد؟ مگر مظاهر خارجی دین فقط گردنبند صلیب یا الله داشتن است که بگوییم میشود رعایت نکرد؟ اسلامی که در سکولاریسم قابل پیاده کردن است اسلام آمریکایی است که میگوید مسلمان باش ولی برای خودت باش و کاری به دیگران نداشته باش، کاری به بتپرستان نداشته باش، کاری به ظالمان نداشته باش و طرف مظلوم را نگیر، کاری به سیاست نداشته باش و بگذار هر چه خواستند بکنند ... اما اینکه گفتم سکولاریسم با این تعریف اصلاً در خودش یک دروغ بزرگ دارد این است که همانهایی که دین برایشان فردی تعریف شده است هم باز در تمام امور اجتماعیاشان تابع قوانینی هستند که همان قوانین دین ایشان است، گاهی دین ایشان عمل کردن مو به مو به قوانین اجتماعی است و گاهی به برخی از قوانین اعتقاد دارند و باقی را اعتقادی ندارند که باید به آنها احترام گذاشت و اگرچه در مقابل پلیس به آن عمل کنند ولی دور از چشم دیگران مطابق عقیدهی خودشان عمل میکنند ... در این صورت چه آنها که به تمام قوانین اجتماعی یک جامعهی سکولار معتقد هستند و چه آنها که به بخشی از آنها معتقد هستند هر دو گروه اگر پلیس و نیروی انتظامی نباشد مطابق اعتقادات اجتماعیاشان عمل میکنند و این یعنی ایشان دارند به دینشان عمل میکنند ... ایشان اگر در خلوت خودشان مسلمان باشند و در جامعه معتقد به رعایت قوانین سکولار باشند (نه اینکه خود را مجبور بدانند، پس یعنی اگر رفراندوم برگزار شد به جامعهی سکولار رأی نمیدهند و به جامعهی اسلامی رأی میدهند) در موردشان باید گفت که به نیمی از دین خدا کافر شدهاند و کسانی که چنین کنند در قرآن با لحن شدیدی مورد خطاب قرار گرفتهاند ... با این حساب هر کسی که در جامعه زندگی میکند ناچار از داشتن یک ایدئولوژی و دین است و دینداری لزوماً به معنای داشتن دین الهی نیست و چه بسا به تعداد افراد نوع بشر دین وجود دارد، گروهی از این دینها به طور ناقص و ضعیف اسلام به حساب آمده و گروه دیگر میشود کفر ... مرز میان ایمان و کفر را میگویند اصول الدین یا ضروریات دین تعیین میکند ولی حقیر کاری به این بحث ندارم، مهم این است که اگرچه بگویند جامعهی ما سکولار است و مظاهر دینی را ندارد ولی این گزاره دروغ است و هر کاری کنند همان کار دین ایشان را تعریف میکند و سکولاریسم خودش یک دین است که در دل خود نفی دینهایی که تحت عنوان دین معرفی شدهاند را میکند ... اما این خودش یک آیین و مکتب است ... خودش دین است ... برخی به همین دین اعتقاد دارند ... دینشان بیدینی است ... اگر سکولاریسم راست میگفت باید خودش را هم نفی میکرد ولی نمیکند ... سکولاریسم یک مفهوم خودمتناقض است ... یک دروغ بزرگ است ... (برخی جزئيات را دقیق نگفتم ولی امیدوارم منظور را رسانده باشم)
ضمن اینکه در مورد دلایل ضرورت یا نفی نبوت عامه هر کدام از طرفین ممکن دلایلی بیاورند و بحث به نتیجه نرسد. و بنده همانند برخی دوستان این موضوع را قبول دارم که هر شخص ممکن است سیستم باورها و خصوصیات ذهنی و باطنی مخصوص بخود داشته باشد که ممکن است حتی اگر همه دلایل منطقی و عقلی گفته شود بازهم ایراد تراشی کنند و حرف و نظر خوشان را بگویند
از این رو اگر نبوت خاصه پیامبر اسلام اثبات شود و قبول کنیم پیامبر اسلام (ص) از جانب خداوند یکتا انتخاب و برگزیده شده و انچه در قرآن بیان داشته اند وحی و کلام الهی است مسئله ضرورت نبوت عامه و موارد دیگر خودبخود حل میشوند. والحمدلله و رب العالمین
دوست عزیز درباره عقل محض، که بنده آن را منکر شدم
از جهت دست یابی بشر به عقل محض آنرا منکر شدم
ما مقوله ای به عنوان عقل محض نداریم که به صورت مستقیم و شفاف بدان رجوع کنیم و خود را قانع بیابیم
امیدوارم این قسمت پاسخ جناب باء هم باشد که در پست قبل به اینجانب در این مورد خرده گرفتند
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب
در درون خود بگردید آن را مییابید ... حقیقت را به صورت شفاف خواهید یافت ... اسمش را عقل محض بگذارید یا نگذارید اهمیتی ندارد، وقتی آن را بیابید خواهید دانست که حقیقت است و بعد میبینید که چطور نفس دوست ندارد آن را بپذیرد و بنا را بر مخالفت میگذارد ... آن بزرگان دینی که همه قبول داشتند خدا را به چشم سر نمیتوان دید همانها گفتهاند که با چشم دل میتوان دید و حتی حضرت علی علیهالسلام در تتمهی آن فرمایش یک مطلب اضافه کردهاند که جواب شماست، خدایی که نبینم را نمیپرستم! اینطور نیست که در باطن خود چیزی را بیابیم و ندانیم که باید او را خدا بنامیم یا چیز دیگر، قلب انسان توانایی شناخت خود خدا را دارد و او را شناسایی میکند ... این مسأله حتی در مورد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم برقرار است ... برخی میگویند که شاید شهودات قلبی ناشی از خواطر شیطانی بود ولی باید به ایشان گفت که اگر این خوطرات شفاف و غیرمبهم بودند قابل اعتنا هستند چنانکه وارد شده اگر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در خواب هم دیدید ایشان حتماً خودشان بوده است و شیطان نمیتواند به صورت ایشان نزد کسی برود ... قلب اگر یقین کرد این یقین قابل اعتناست ولی اگر در حین شهود تردید داشت و یا نکات ابهامی در آن مشاهده وجود داشته باشد فرض را بر ردّ ان میگذاریم ... این از آن جهت است که محل اصلی درک و فهم قلب است، کار هر استدلال علمی و عقلی هم همین است که مطالب را برای فهمیدن به قلب عرضه نمایند و دست آخر این قلب است که میگوید بالأخره فهمیدم و دل آرامش مییابد و شیرینی فهمیدن را میچشد، اگر همین قلب بدون واسطه خدا را بفهمد همین مقدار کافی است و نیازی به استدلال دیگری نیست، این مسأله در مورد اهل بیت علیهمالسلام هم هست، مثالهایش هم زیاد است، مثل اینکه حضرت آدم علیهالسلام اهل بیت علیهمالسلام را نمیشناخت ولی وقتی نزد او یاد امام حسین علیهالسلام برده شد حرارتی در قلبش احساس کرد و منقلب شد و به گریه افتاد و خودش متعجب شد که این چه حالتی است، قلب میشناسد گرچه ما از آن شناخت غافل باشیم ... کار قرآن هم این شناخت را پیش چشمانمان آوردن و متذکر شدن به آن است، اگر متذکر شدیم به یاد آورده و تأیید میکنیم، اگر همانطور که قلب تأیید کرد در عالم خارج هم تأیید کردیم میشویم مسلمان و مؤمن و اگر رد کردیم میشویم کافر و در قیامت باطنی خود (قیامت یکی از مراتب وجودی انسان است) معذب میشویم و اسمش را میگذاریم عذاب وجدان و این عذاب آنچنان آزارمان میدهد که به دنبال عذر و بهانه میگردیم و با توجیهاتی سعی بر رفع و رجوعش میکنیم و بعد از مدتی از همان عذاب وجدان هم غافل میشویم تا در زمان مرگ دوباره متذکرش گردیم آنچنان تذکری که دیگر چشم هم از آن نتوانیم ببندیم ...
آنچه آن شخص درمورد عقل محض زده بود و شما فرمودید در دسترس ما نیست و باید در عالم خارج آن را با ممارست با خرد جمعی تقریب بزنیم در درون تکتک ما در دسترس است، برخی هنوز آن را در درون خود نیافتهاند چون هرگز به درون خود سری نزدهاند و عادت کردهاند به گذران عمر در ظاهر دنیا، برخی آن را یافتهاند و خلاف تمایلات خود شناساییاش کردهاند و به آن اتهام کذب زده و نفس خود را قاضی کرده و حکم به دروغ بودن آن داده و در مقابلش شمشیر کشیدهاند، برخی هم آن را یافتهاند و به آن ایمان آوردهاند ... هر چه که هست اینطور نیست که در دسترس نباشد ... اینکه ما آن را بیابیم و بپذیریم یا بیابیم و نپذیریم دنیا و رخدادها و ابتلائات آن را رقم میزند و این هست تا هر کسی جداگانه در مرگ خود به حقیقت باطنی خود بازگردد و بازتاب آن ظاهر اختیار کرده بر آن باطن را ببینند ... بعد آنها که تجربه کردهاند دیگر باز نمیگردند تا وعید خدا را به همفکران سابق خود گوشزد نمایند، آن دیگران خودشان در درون خودشان آن حقایق را یافتهاند ...
در روایت مبارکه هم آمده که خداوند عهد الست را از انسان گرفت ولی انسان آن را فراموش کرد و میرسد زمانی که این عهد به یاد او آورده شود و در این موقعیت است که او دست به انتخاب میزند ... اینکه حق را بعد از اینکه شناخت بپذیرد یا منکر شود ...
موفق باشید
7-اینکه میفرمایید:((از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم)) باید توجه داشت که احکام و اصول دینی دارای 2 بخش اولیه و ثانویه است:
اولیه مانند آدم نکشید! حسادت نکنید! اهانت نکنید! و امثال اینها که ثابت است و غیر قابل تغییر!(حال آیا این اصول غیر قابل تغییر به قول شما برای انسان محدودیت ساز و مشکل ساز است؟؟؟؟!!!)
ثانویه این است که آن کسی که اداره جامعه اسلامی (مثال از اسلام میزنم) دست اوست با نظر به ضرورت های زمان حکم اولیه را موقتا محدود میکند و حکم ثانوی را جاری میکند(یعنی حکم دیگر و و دوم را) تا علت مهم که مسئله مهم تر از حکم اولیه است برطرف شود و وقتی برطرف شد بار دیگر به حکم اولی بر می گردد(مانند حکم حرمت تنباکو در زمان میرزای شیرازی)
پس احکام اولیه موضوعات ثابتند و احکام ثانویه پیرو مصالح اجتماعی هستند نه فردی!(دقت کنید! با این حساب اولا کل احکام دین غیر قابل تغییر در هر حالی و زمانی نیست البته منوط به شرایط خاص ثانیا دین برای مشکلات روز نه تنها بن بست ایجاد نمیکند راهی را برای بیرون رفتن از بن بست ها را به عقل پیشنهاد میکند!!)
دوست عزیز در نگر شما با این مطالب که میفرمایید
با مرتدی مثل من چگونه رفتار میکنید اگر هویتم فاش شود
رفتار شیعیان با بهاییان چگونه بوده و چگونه باید ادامه یابد
به فرض که تمدن به قهقرا برود دوباره اسلام حاکم بر اراده جهان بشود مسئله برده و برده داری چه سرانجامی میگرد
به فرض که روند تمدن همانطور که هست ادامه یابد رفتار و نظر اسلام در مورد همجنسگرایان چیست
آیا مرجعی را پیدا میکنید که ختنه زنان را حرام بداند و با با آن مخالفت کند
با توجه به اختلاف نظر در مورد پیشگیری از جرم و مبارزه با جرایم تجربه فرانسه نشان داد که با حذف حکم اعدام میزان جرایم قتل کاهش یافته این نتیجه عملی از تجدید نظر در مجازات است حال اسلام و قصاص چگونه میتواند ادعا کند که با اجرای قصاص با جرایم و وقوع آن مبارزه میکند
چگونه مسلمین میخواهند کسی به آنها توهین نکند ولی در قرآن براحتی کفار را از چارپایان کمتر میداند چطور به آنها نفهم و نادان کر و لال خطاب میکند این طرز برخورد در ادامه تمدن چگونه موجه میشود و یا اینکه چگونه متوقف میشود
و .....
تنها نتیجه ای که از صحبت شماو اعمال مسلمین میتوان نتیجه گرفت این است که مادام که اسلام در اقلیت است احکامش به قول شما متوقف و یا مصلحتش بر بعضی از اصول فائق مشود. و الا در زمان حکومت غالب هر آنچه را که بتوانیم از اسلام اجرا میکنیم همانطور که داعش میکند یا طالبان کرد و مثل الآن که طالبان مجبور به انقیاد از تمدن شده آن ادعاها و آن تجاوزات را کنار گذاشته و خود را در حد یک حزب سیاسی جا میزند
10-در مورد جمله آخر شما هم اگر جنابتان با خدای متعال و صفات او آشنا باشید و موضوعات و مطالب داخل ادیان خصوصا اسلام را بدانید و بخوانید هرگز چنین سخنی نخواهید گفت!!!! چون این مطلب اولا از علم و حکمت خدا بعید است و دور!!! آیا هیچ احمقی و سفیهی(تا چه رسد به خدای متعال حکیم) چنین کاری میکند که این همه دستور و بگیر و ببند و تاریخ و زمان و هزینه و هزاران چیز دیگر را انجام دهد و فدای چنین نظری کند که آخر هم میداند خود بشر به آن میرسد؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
متوجه موضوع نشدم بنده معتقدم از آنجا که کفرو ایمان انسان برای خدا فرقی نمیکند و از فهم هدف آفرینش او هم بی اطلاعیم
همینطور که آفرینش این زمین و آسمان چند ملیارد سال طول کشیده عجله ای هم ندارد که انسان دو سه هزار سال دیرتر یا زودتر به مقصد برسد
همیطور که رفته رفته جانوران و گونه های مختلف در زمین آمدند و نابود شدند از کجا مطمئنیم که در این میانه حیات ما انسانها هدف آفرینشیم؟ شاید ما برای آن هدف غایی حیات همان نقشی را داشته باشیم که دایناسورها برای ما
ثانیا با استدلال عقلی وجود دین و نبوت را برای شما عرض کردم که قطعا ثابت است!
ثالثا این جمله آخر شما که:((حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است))
در درون خود بگردید آن را مییابید ... حقیقت را به صورت شفاف خواهید یافت ... اسمش را عقل محض بگذارید یا نگذارید اهمیتی ندارد،
از زمان شرکت من در این بحث پیگیر این بوده ام که عقلا و منطقا لزوم نبوت را اثبات کنید ولی تابحال که چنین دریافتی از مطالب شما نیافتم جنی باء گرامی هم که دائم ما را به درونمان دعوت میکنند ولی باور کنید این مطالب با توجه به رویدادهای بیرون همه از درونمان میآید و اینکه با نظرات ایشان هماهنگ نیست باورر بفرمایید از لجاجت یا هوا و هوس نیست که اگر بود وقتم را آنچنان که ایشان میگویند مصروف میکردم و با عرض معذرت از کجا معلوم که ایشان گرفتار اوهام نباشد چه چیزی علامت محق بودن ایشان هست اگر آنطور که میفرمایند عقل انسانی منصف خوبی برای قضاوت این امور نیست
ن حرف شما با نص تاریخ و حقیقت فرسنگ ها فاصله دارد!!! چرا؟ چون قطعا و حداقل ثابت شده که در طول تاریخ حکومت هایی چون حکومت حضرت داود یا حضرت سلیمان یا حضرت یوسف در مصر حکومت های الهی و دینی بوده اند که کاملا موفق و بسیار برتر از حکومت های موفق غیر دینی در کل تاریخ بوده اند! و حتی اگر کوروش را هم ذو القرنین بدانیم(بنا بر برخی تفاسیر که البته بنده اصراری برای پذیرش آن ندارم بلکه به عنوان مصداق و مثال عرض میکنم) این حکومت هم الهی بوده که در طول تاریخ چند هزار ساله ایران زمین بی نظیر است و قابل مقایسه با سایر دوره ها نیست! پس نمونه و مصداق داشته(ولو کم نسبت به بی دین ها) و بسیار هم عالی و برتر از هر حکومت غیر دینی بوده است!! مشکل از ناقص اجرا کردن ما و طرد کردن انبیا و اوصیا آنها است که الان دیگر آنگونه حکومتی وجود ندارد (که در تاریخ انبیا و ائمه این مطلب طرد و حتی کشتن و نابود کردن ظاهری آنها به صراحت موجود است و از ننگ های دامان بشر است!!)
این مثالها که زدید هیچکدام وقایع تاریخ نیست که دلیلی بر وقوع آنها داشته باشیم و مسلم کیفیت آنها همانی باشد که در نقلیات دینی آورده شده
کما اینکه کاووس نامی شاه ایران نبوده و رستم و اسفندیار صرفا اسطوره هستند
ولی کوروش ایشان جهانگشایی بوده که به نسبت سایر جهانگشایان بسیار حکیمتر و منصفتر بوده اینکه شخص ایشان را مصادره به ادیان ابراهیمی کنید باید دلایل محکم داشته باشید
و یا اینکه کوروش را به ذوالقرنینی که در قرآن آمده منتسب کنید همانطور که خودتان گفتیدحداقل باید در مورد این نظر تردید داشت
چرا که این داستانها که اعراب شنیدند از منابع اصیل تاریخی نبوده بلکه افسانه های قبلتر را با فرهنگ خود آمیخته بازگو کردند
در مورد ملک سلیمان اگر به واقع چنین حکومت مقتدر و منضبطی بوده باید ثمرهای به غیر از داستان داشته باشد از آن دوران نسلی هوشمند پدید آمده باشد که منجر شتاب در علم و دانش و فن وصنعت شده باشد و انقلاب و نقطه عطفی در تاریخ تمدن شده باشد ولی افسوس که چنین نبوده و نه آثار مهم باستانی وهنری از آن دوران مانده و نه چنان تسریعی در افزایش تمدن بشر هر چه که هست نقلیات درون دینی است نه بیشتر
پیروز و موفق بااشید
از زمان شرکت من در این بحث پیگیر این بوده ام که عقلا و منطقا لزوم نبوت را اثبات کنید ولی تابحال که چنین دریافتی از مطالب شما نیافتم جنی باء گرامی هم که دائم ما را به درونمان دعوت میکنند ولی باور کنید این مطالب با توجه به رویدادهای بیرون همه از درونمان میآید و اینکه با نظرات ایشان هماهنگ نیست باورر بفرمایید از لجاجت یا هوا و هوس نیست که اگر بود وقتم را آنچنان که ایشان میگویند مصروف میکردم و با عرض معذرت از کجا معلوم که ایشان گرفتار اوهام نباشد چه چیزی علامت محق بودن ایشان هست اگر آنطور که میفرمایند عقل انسانی منصف خوبی برای قضاوت این امور نیست
بسم الله ... الرحمن الرحیم
راهی برای درک اینکه بندهی حقیر گرفتار اوهام هستم یا نیستم ندارید مگرآنکه درون خودتان را پیرامون مطالبی که گفتم جستجو نمایید، حق را بشناسید و سپس کسانی که در صف حق هستند برایتان مشخص میگردد ...
این جستجو کردن باطنی هم واضح است که با دست و چراغ قوه انجام نمیشود و راه خودش را دارد ... دوستانی که به دنبال حجت عقلی هستند هم دارند همین کار را میکنند وقتی خودشان اذعان دارند که دست آخر عقل یک حجت است، میتوانید از ایشان بپرسید که حجت بودن عقل یعنی چه؟ عقل که چیزی را اثبات میکند آن را برای خودش اثبات کرده است یا برای کس دیگر؟ بعد بپرسید آن کس دیگر آیا فهمیدنش کاملاً وابسته به عقل است یا از راه دیگر هم امکانش وجود دارد که به آن فهم و درک برسد؟ بعد اگر گفتند تنها راهش عقل است از ایشان دلیل بخواهید برای اثبات گزارهاشان و اگر گفتند خیر در این صورت از ایشان بپرسید چه راه دیگری برای آن وجود دارد؟ البته اعتراف به اینکه راههای دیگری هم وجود دارد نشان میدهد که پس ضرورت بالإطلاقی برای ارائهی یک اثبات عقلی نیست. اگر هم گفتند که اثبات عقلی یک راه خوب و قابل اعتماد میباشد از ایشان بپرسید که آیا از نگاه تجربهگرایی تا کنون نشده وسط یک مناظرهی منطقی و عقلی بیفتند که هر دو طرف کاملاً مخالف هم باشند و نقطهی مقابل یکدیگر باشند ولی هر بار که یک طرف مطلبی را میگوید که درست مقابل نقطه نظر دیگری است دلیلی که میآورد از نظر ایشان قابل قبول باشد؟ به این ترتیب که اولی یک چیزی میگوید که این شخص میگوید کاملاً منطقی است، بعد دومی دلیلی میآورد که نظر اولی غلط است و باز به نظر این شخص دلیلش منطقی است، بعد نفر اول جواب نفر دوم را با دلیلی رد میکند که از نظر این شخص ناظر باز منطقی و درست است و این مناظره ممکن است که تا بینهایت هم ادامه داشته باشد و هر دو طرف دلایلی را بیابند که یک شخص بدون «نظر شخصی» و بدون تعصب بر روی آن نظر شخصی هر بار طرف یکی را بگیرد ... سیستم باور چنین شخصی نسبت به ان موضوع خاص به صورت دنبالهای بینهایت با جملهی عمومی «قبول دارم، قبول ندارم» در میآید که واضح است این دنباله دنبالهای همگرا نباشد ... آیا تجربیاتی این چنینی کاملاً قابل اعتماد بودن عقل عوام که ما باشیم را نقض نمیکنند؟ بعد از ایشان بپرسید که اثبات عقلی اگر چطور باشد کاملاً قابل اعتماد است ... آیا ایشان در اثباتهای عقلیاشان نظر شخصی را مدّ نظر قرار میدهند؟ آیا برای آن نظر شخصی اثبات عقلانی دارند؟ به نظر شما چه چیزی علامت محق بودن هر کدام از آن دو طرف است؟ چه چیزی ایشان را وا میدارد که وقتی دلیل منطقی طرف مقابل را شنیدند تمام تلاششان را بکنند تا ردیّهای باز منطقی بر آن بیابند؟ چرا همینکه دیدند جواب ایشان منطقی است ساکت نشده و نمیپذیرند؟
عقل همانطور که جناب استوار هم فرمودند سنگ محک هست، حقیر هم نمیگویم نیست، ولی میگویم آنچه شما به دنبالش هستید تفکر منطقی است و نه تعقل، سنگ محک وقتی معنا دارد که آن سنگ محک به درست یا غلط متصل باشد و بتواند بدون واسطهی دیگری درست و غلط را تمیز دهد ... آیا عقلی که مدّ نظر شماست چنین ویژگیای دارد؟ چطور به درست یا غلط متصل است؟ جواب درست را از کجا میشناسد که بعد در مقایسه کردن یک گزاره با آن گزاره میتواند بگوید این گزاره درست است یا غلط و این قضاوت عقل هم برای ما حجت است و قابل اعتماد است؟ بدیهیات چه هستند که عقل درستی آنها را پذیرفته و از کجا معلوم که این سنگ اولیهی تعقل اشتباه نبوده و دیوار تعقل تا ثریا کج بالا نرود؟
یک مشکل بزرگ علوم جدید این است که به جای اینکه ساز و کار فهمیدن و فکر کردن و تعقل کردن در انسان را بشناسند مستقیماً به سراغ بررسی نتایج فکر کردن و تعقل کردن و فهمیدن رفتهاند و اگرچه یک روی کارشان که در بیرون از خودشان هست خیلی علمی باشد ولی یک روی دیگر کارشان که در درون خودشان هست خیلی تیره و تار و مبهم است ... روی هم رفته کل تعلم ایشان مخلوطی از علم و جهل خواهد بود ... ایشان میگویند فکر کردم ولی نمیدانند فکر کردن چیست و ساز و کار آن چگونه است و چطور ممکن است به فهمیدن ختم شود و ساز و کار فهمیدن چیست و چطور باید آنچه فهمیده شده را محک زد و ... یک عده هم میآیند و میگویند شاید کل علوم subjective باشند و نه objective و شاید مشاهدات ما همگی زائیدهی ذهن ما باشند و عالم فیزیک بعد از اندازهگیری دارای مفهوم مقداری بگردد و از این دست مسائل. شما میخواهید به چیزی علم پیدا کنید، آیا نباید ابتدا ببینید علم چیست و چرا دانستن آن لازم است؟ فهمیدن چیست و معیار فهمیدن چیست؟ عقل چیست و راههای متفاوت فهمیدن چیست؟ فکر کردن چیست و منطق چیست؟ ایا آن صدای درون ذهنتان را تا کنون نشنیدهاید؟ آیا میدانید آن چه صدایی است؟ چرا گاهی انسان بلندبلند فکر میکند؟ چرا فکر کردن مانند حرف زدن است؟ چرا حرف زدن به تولید علم منجر میشود؟ ایدههای جدیدی که به ذهنمان میرسند از کجا میآیند؟ آیا ما خالق ایدهای هستیم که تا قبل از آنکه به ذهنمان برسد در موردش هیچ نمیدانستیم؟ ... و هزار و یک مسألهی دیگر شناختشناسی که مقدم بر هر بحث شناختی در عالم خارج و باطن است ولی علوم جدید و علوم موضوعی از کنار آن رد میشوند ... همه از یک برداشت عوامانه بحث را شروع میکنند که من من هستم و من مجموعهای بسته از تواناییها و استعدادها و غیره هستم و این احاطهی من بر خودم و قوای عقلانی و منطقی و غیرهی من است و متأثر از خارج خودم نیستم مگر از طریق محسوساتم و آنچه در درونم میگذرد مقهور اراده خودم هست و لا غیر، عالم وجود به دو بخش من و خارج من تفکیک میشود که هر چه من نباشم پس غیر من است، در این رویکرد عوامانه است که میگوید من خدا نیستم پس خدا خارج از منه پس حالا باید بگردم که چنین خدایی که خارج از من هست وجود دارد یا ندارد ... اما آیا این فرضیات عوامانه کمترین شباهتی به انچه در درون ما میگذرد دارد؟ آیا اثبات منطقی در این بلبشویی که در درون ما جاری و ساری است کاملاً قابل اعتماد است؟ سنگ محک چه باشد؟ چرا سنگ محک آن باشد؟ چه چیزی بدیهی است؟ از کجا بفهمم که بدیهی است؟ از کجا بفهمم که آنچه که بدیهی است واقعاً بدیهی است و اوهام ذهنی ما نیست؟ این فکرها انسان را به مرز جنون میکشاند اگر صرفاً نظری باشد و به تجربه کردن باطنی مدد نگردد ... نتیجهاش میشود سوفسطایی شدن اگر شخص درون خودش را عملاً هم واکاوی نکند ... منظورم از جستجو کردن درونتان میتواند این باشد ... شما آیا در بدیهیات وجودی خود شک میکنید؟ چقدر احتمال میدهید که وجود نداشته باشید؟ اگر وجود نداشته باشید که نمیشود پس بدون شک وجود دارید، ولی این اطمینان و یقین که همه دارند آیا صرفاً با تعقل به دست آمده است؟ اگر خیر از کجا معلوم که فقط همین گزاره باشد که میشود بر روی آن بجز از راه تعقل نیز به یقین رسید؟ آیا اثباتی وجود دارد که ما فقط خودمان را با یقین بشناسیم؟
بله اینکه بگویید فقط استدلال عقلی و منطقی میخواهم با آنکه ساز و کار فهمیدن و تفکر و تعقل و مفهوم منطق را ندانید با هم جور در نمیاید ... شما معتقد هستید که جور در میآید؟ بفرمایید چطور. ... اما اگر بحث ضرورت را بردارید آن وقت هر کسی با هر راهی که بتواند تلاش میکند تا حقیقت را بشناسد ... یک نفر هم مثل بندهی حقیر میآید و میگوید بحث عقلی را بررسی کردیم دیدیم ظن نزدیک به اطمینان میآورد و به همین دلیل خوب است ولی برای رسیدن به درجات بالای یقین که هیچ شک و شبههای درش راه نداشته باشد استدلال عقلی کفایت نمیکند، برای ما که از عوام هستیم نمیکند. ... البته شما هم فکر نکنم به دنبال آن درجهی از یقین باشید و اگرچه میگویید هستید و همهامان همیشه میگوییم به دنبال یقین هستیم ولی با اندکی ظن اطمینانآور قانع شده و خیلی درگیر آن نمیشویم، بعد هم آن ظن اطمینانآور را اعتقاد خود قرار میدهیم و شروع به بحث و جدل با دیگران میکنیم تا راه خود را برایشان اثبات کنیم و در این میان هم انواع تعقل و تفکر منطقی و گاهی هم سفسطه و مغلطه و گاهی هم تعصبات کوچک و بزرگ را رو خواهیم کرد ... اما این راه درستش نیست ... اگر درست هم باشد بهترین راه نیست ... بهترین راه ابعاد دیگری دارد و اصلاً آدرسش متفاوت است ... و البته باز هم عقل اینجا کمک انسان است ولی رویکرد عقل در اینجا دیگر برهان عقلی در ابعاد اثبات خدا و قیامت و نبوت عامه اینها نیست ... در اینجا عقل کارش عبرت گرفتن است و دستور دادن به گرفتن سمت حق بعد از آنکه برایمان محرز شد که حق را دیده و شناختهایم و عقل هم آنرا تأیید کرد ...
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
با شما موافق نیستم به این دلیل که عالم خارج با عالم ذهنی ما متفاوت است ... عالم ذهنی ما گاهی یک عالمی است که از جهات زیادی ایدهآل است و در واقع از جهات زیادی ساده شده است تا بتوان اثربخشی برخی و تنها برخی از فاکتورها را در آن به صورت عقلی و ذهنی بررسی نموده و پیشبینی نماییم ... تا صدر انسان محیط بر عالم ملک نشده و علم انسان در این عالم تمام نشود این بحثها همیشه پر است از انواع سفسطهها و مغلطههای پیدا و پنهان و لاأدریهای مکرر که برخی به ندانستنشان معترف هستند و برخی نادانستههایشان را به جای دانستههایشان با اطمینان بیان میکنند گویا خودشان هیچ ضعف و نقصی در آنها سراغ ندارند ... اینکه بگوییم شاید اینطوری بهتر شود یا آنطوری تبعات بدتری داشته باشد برای احتیاط کردن خوب است ولی برای تعیین قاطع خط مشی کافی نیست ... اینکه بگوییم اگر سکولاریسم اینطور باشد و آنطور نباشد از حکومت دینی نفعش بیشتر است هم قابل نقد است ... با این وجود در اینجا دو مطلب در نقد فرمایشات شما بیان میکنم که شاید به کار بیاید و شاید هم نیاید:
با عرض سلام
در نقد فرمایشات شما مواردی قابل طرح است. اما از آن جایی که مرتبط با بحث اصلی این تاپیک نیست قصد توضیح ندارم. اگر در جای دیگر فرصت پیدا شد حتما بیان میکنم.
تنها به چند جمله مختصر اکتفا میکنم که دینداری زمانی ارزش و اهمیت می یابد که روح اختیار و انتخاب در آن جاری باشد. زمانی که یک شخص نوعی با وجود داشتن موقعیت و امکان انجام عمل نادرست از روی اختیار و انتخاب راه صحیح را برگزیند. این انتخاب و این عمل ارزش دارد. نه اینکه حکومت دینی مثلا از طریق بستن و ممنوع کردن راهها و گزینه های دیگر این اجبار را بوجود بیاورد که همه افراد جامعه تنها یک گزینه رسمی و قانونی در پیش داشته باشند
در چنین فضایی شاید اولین چیزی که بروز میکند بوجود آمدن رفتارهای مثل ریاکاری و تزویر، روحانیت درباری و تظاهر به دینداری در گروههای مختلف برای بهره مندی از منافع مادی،انواع فساد و بیماری های روانی رفتاری در سطح جامعه ،دروغ گویی و ... است.
همان طور که قبلا هم گفته شد شیوه و سبک اهل بیت علیهم السلام نیز برهمین منوال بوده و تا جایی که بنده اطلاع دارم نه در قرآن و نه در روایات دستوری و سخنی برای تشکیل حکومت و قیام نیامده است....حضرت امام هم البته از ابتدا در جریان این مسائل بودن و شاید بخاطر اصرار و توجیهات اطرافیان از تصمیم خود صرف نظر کردند
به نظر می رسد ذات اسلام غیر از برخی قوانین و احکام جزایی که بایست در قوانین اساسی و جزایی لحاظ شوند مباینتی با دموکراسی (حتی سکولار محور به معنای خاص و محدود آن) نداشته باشد. امر به معروف و نهی از منکر نیازی به تشکیل حکومت ندارد و حتی چنین امر و نهی حکومتی برخلاف روحیات انسانی و اصل اختیار می توانند عمل کنند. ضمن اینکه فکر میکنم روایت های معتبری هم وجود دارد مبنی بر اینکه اگر احساس میکنید امر و نهی شما اثری ندارد لازم به گفتن ان نیست
البته در چنین سیستم فرضی علما و مراجع نقش مهمی دارند کما اینکه در گذشته از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردار بودند
بعنوان مثال در جریان تحریم تنباکو فتوای میرزای شیرازی چنان ارزش و اهمیت داشت که حتی در داخل کاخ و حرمسرای پادشاه نیز نفوذ کرد و چقدر مورد استقبال و پذیرش جامعه قرار گرفت...اما مثلا در همین جریان اخیر مربوط به انصرف از دریافت یارانه نقدی که چند تن از مراجع هم فتوا دادند شما نگاه کنید مردم چطور استقبال کردند!!
البته نکات دیگری هم وجود دارد که ان شالله در جای مناسب دیگر بیان خواهد شد. والحمدلله و رب العالمین
با عرض سلام
در نقد فرمایشات شما مواردی قابل طرح است. اما از آن جایی که مرتبط با بحث اصلی این تاپیک نیست قصد توضیح ندارم. اگر در جای دیگر فرصت پیدا شد حتما بیان میکنم.
تنها به چند جمله مختصر اکتفا میکنم که دینداری زمانی ارزش و اهمیت می یابد که روح اختیار و انتخاب در آن جاری باشد. زمانی که یک شخص نوعی با وجود داشتن موقعیت و امکان انجام عمل نادرست از روی اختیار و انتخاب راه صحیح را برگزیند. این انتخاب و این عمل ارزش دارد. نه اینکه حکومت دینی مثلا از طریق بستن و ممنوع کردن راهها و گزینه های دیگر این اجبار را بوجود بیاورد که همه افراد جامعه تنها یک گزینه رسمی و قانونی در پیش داشته باشند
در چنین فضایی شاید اولین چیزی که بروز میکند بوجود آمدن رفتارهای مثل ریاکاری و تزویر، روحانیت درباری و تظاهر به دینداری در گروههای مختلف برای بهره مندی از منافع مادی،انواع فساد و بیماری های روانی رفتاری در سطح جامعه ،دروغ گویی و ... است.
همان طور که قبلا هم گفته شد شیوه و سبک اهل بیت علیهم السلام نیز برهمین منوال بوده و تا جایی که بنده اطلاع دارم نه در قرآن و نه در روایات دستوری و سخنی برای تشکیل حکومت و قیام نیامده است....حضرت امام هم البته از ابتدا در جریان این مسائل بودن و شاید بخاطر اصرار و توجیهات اطرافیان از تصمیم خود صرف نظر کردند
به نظر می رسد ذات اسلام غیر از برخی قوانین و احکام جزایی که بایست در قوانین اساسی و جزایی لحاظ شوند مباینتی با دموکراسی (حتی سکولار محور به معنای خاص و محدود آن) نداشته باشد. امر به معروف و نهی از منکر نیازی به تشکیل حکومت ندارد و حتی چنین امر و نهی حکومتی برخلاف روحیات انسانی و اصل اختیار می توانند عمل کنند. ضمن اینکه فکر میکنم روایت های معتبری هم وجود دارد مبنی بر اینکه اگر احساس میکنید امر و نهی شما اثری ندارد لازم به گفتن ان نیست
البته در چنین سیستم فرضی علما و مراجع نقش مهمی دارند کما اینکه در گذشته از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردار بودند
بعنوان مثال در جریان تحریم تنباکو فتوای میرزای شیرازی چنان ارزش و اهمیت داشت که حتی در داخل کاخ و حرمسرای پادشاه نیز نفوذ کرد و چقدر مورد استقبال و پذیرش جامعه قرار گرفت...اما مثلا در همین جریان اخیر مربوط به انصرف از دریافت یارانه نقدی که چند تن از مراجع هم فتوا دادند شما نگاه کنید مردم چطور استقبال کردند!!
البته نکات دیگری هم وجود دارد که ان شالله در جای مناسب دیگر بیان خواهد شد. والحمدلله و رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
ظاهراً اینطور که شما میفرمایید نیست ولی اگر دوست داشتید میتوانید موضوع جدیدی در این باره باز کنید تا کارشناسان سایت پاسخگو باشند و اینکه این کار در صورت امکان واجب شرعی هست یا نه را پیجویی نمایید.
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
وست عزیز بسته به درجه حساسیت شما دین تعاریف مختلف دارد در نظر من کمونیسم هم یک دین است با آن تقدسی که برای نظرات مؤسسین خود دارد مثلاٌ لنین مارکس استالین مائو چنان دارای کیش شخصیت هستند که از درون نمیتوانید آنها را نقد کنید
ولی دین در نگاه کلی مجموعه فرامین اجتماعی و فردی (شریعت ) هستند که بر پایه ایمان به اموری ماوراءالطبیعه (غیب) شکل گرفته
ادیان به سه دسته کلی ابراهیمی ،دارمایی، و سایر تقسیم میشود ولی همه آنها بر پایه اینکه این جهان را خدایی هست شکل گرفته
اینکه اینجانب میگویم دین از جانب خدا نیست چون ارتباط منطقی و لازم و بایدی بین وجود خدا و دین نمیبینم هر چند ادیان ادعا کنند که از جانب خدا باشند چرا که این ادعایشان قرین صحت عقل و منطق نیست
اگر خدا خود را ملزم به فرستادن دین میدانست دینها اینگونه در ظاهر و باطن با هم در اختلاف نبودند
با سلام
این طور که من برداشت کرده ام از کامنت های شما و دوستان همفکر
دیدگاه شما این است که ادیان مختلف هر کدام برداشت های خودشان را از جهان خلقت و نظام آفرینش بیان کرده اند
و مثلا محمد بن عبدالله شخصی بوده است در عربستان که با توجه به برخوردهایی که با علمای یهود و میسحیان در انجا داشته
مطالبی را از آنها آموخته و اینها را با آمیختن با افسانه های دیگر به مردم میگفته.... (البته این شبهات در خود قرآن نیز طرح شده اند)
بنده در تاپیک دیگری مطلبی در همین خصوص بیان کردم و این نکته را از دیدگاه برون دینی باز کردم.
به این صورت که آنچه محمد بن عبدالله (ص) بیان داشته است از سه حالت خارج نیست: الف) مطالب و حرف هایی که گفتند برای فریب دادن مردم بوده (این گزینه را بیشتر به این خاطر در نظر گرفتم که همه حالات ممکن لحاظ شده باشند) ب) پیامبر اسلام خیال میکردند که به ایشان وحی میشود و در واقع مطالب و کتاب ایشان برداشت ها،الهامات درونی و تصورات و افکار خودشان بوده ج) آنچه پیامبر اسلام در کتابشان گفته اند از جانب آفریدگار یکتا به او وحی میشده و قرآن کتاب الهی و غیر بشری است
در آنجا گفتم احتمال درست بودن گزینه الف با توجه به شواهد و نشانه ها عملا صفر است.
پس انتخاب می ماند بین ب و ج
از نظر بنده گزینه ب نمی تواند صحیح باشد. و این را بدون تعصب عر ض میکنم. البته برخی متفکرین اخیرا نقش گزینه ب را پر رنگ کرده اند. بعنوان مثال دکتر سروش بحث هایی در این خصوص داشته اند و برخی صاحب نظران دیگر هم پاسخ هایی به ایشان دادند.
اما همان طور که قبلا هم گفتم سوالات بدون پاسخ و ناشناخته ها در این بین فراوان هستند. و شاید درصد بالایی از این سوالات بدون پاسخ و نتیجه مشخص باقی بمانند.والحمدالله و رب العالمین
جناب استوار که شما هم مسلمان هستید و هم مؤمن ... بفرمایید جناب سلمان و ابوذر چطور به آن درجات بالای از ایمان و یقین رسیدند و نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را تأیید کردند ...
... با این حال حقیر اصرار دارم که بگویم رویکرد شما اشتباه است. نه آن وهلهی اول که در متن بالا آبی کردهام لازم است و نه آن وهلهی دوم که در متن بالا قرمز کردهام و فرمودهاید مطلب مورد نظر شماست ضروری است تا به آن پرداخته شود، و نه آن بحث بعدی که بعد از این مقدمات میاید ضرورت دارد ... شما تشنه هستید و یک سقا میآید که به شما آب بدهد، شما میخواهید ببینید این شخص به جای آب به شما سَم ندهد پس باید او را بشناسید و آبی که آورده را آزمایش کنید که سم نباشد، دیگر بحث کردن بر روی ضرورت وجود کسی که آب بفرستد یا ضرورت برای وجود کسی که آب را بیاورد جایگاهی ندارد ... اگر خواستید بحث کنید ولی از نظر کسی که تشنه است این کارهای شما بازی ذهنی است، خوب است ولی ضروری نیست، شما ضرورتش را برایم اثبات کنید، بخش زیادی از حرفم همین است ... شما مقدماتتان را اشتباه چیدهاید و در نتیجه بحثهایی که میکنید خارج از موضوع تاپیک یا حاشیههایی غیرضروری بر اصل موضوع است
الآن صحبتم سر این است که مسأله بیخودی پیچانده نشود ... شما ادعا دارید که آن مقدمات نباید دور زده شوند و برای پاسخ به موضوع تاپیک باید به آنها پاسخ داد، اما تبعات این ادعای شما تبعات سنگینی است که ایمان کسانی که در قرآن ایمانشان مقبول معرفی شده است را به زیر سؤال میبرد ... این ادعا شما را در مقابل قرآن قرار میدهد ... امیدوارم سنگینی این ادعا را متوجه شده باشید ...
آنها که در صدر اسلام ایمان آوردند و به یقینی رسیدند که ما و شما و هزار عالم در علوم معقول هم به گرد پای ایشان نمیرسیم اگر ازشان میپرسیدید که آیا دلایل ضرورت نبوت را میدانید به شما میگفتند بله! اما لزوماً نه اینکه برای شما آنها را بشمرند ...
1) آیات متعددی از قرآن نشان میدهند که ادعای من در مقابل قرآن نیست.[INDENT]از جمله: آیاتی که مشرکان را بر اثر تقلید از نیاکان خود در عقاید مذمت کردهاند، آیاتی که از اقامه برهان و دلیل در اصول دین سخن به میان آوردهاند، آیاتی که در آنها از مشرکان برای صحت عقایدشان مطالبه برهان شده است، آیاتی که انسانها را به تفکر و تعقل فراخواندهاند و ...[/INDENT]
2) چرا فکر میکنید مخاطب پرسش اصلی تاپیک فقط من و شما هستیم؟[INDENT]نوجوانان و جوانانی که مسلمان شناسنامهای هستند و یا بیدینان هم میتوانند جزء مخاطبین باشند.
آنها را هم باید وادار کرد تا ابتدا قرآن را بخوانند و تفاسیر مختلف را بشنوند و با کلام ائمه آشنا شوند، تا از این طریق هدایت یافته و در اصول دین به یقین برسند؟[/INDENT]
پر واضح است که برای دعوت مخاطبان به پذیرش یک دین، ابتدا باید اصول آنرا بیان کرد تا ایشان آن اصول را با عقل بسنجند.
و بعد از آن است که برای اثبات نبوت خاصه، سراغ معجزه و ... میروند.
با توجه به عنوان تاپیک و پرسش پست شماره 1، در این بین تنها چیزی که باقی میماند همان اصل نبوت است (از آن به نبوت عامه تعبیر میشود) که باید توسط عقل محک بخورد.
به نظرم این گونه صحبت کردن اصلا در شان یک انسان محترم و معقول نیست!! لطفا خواهش میکنم مقداری آرامش خود را حفظ کنید و با متانت بیشتری سخن بگویید! ما که نمیخواهیم جنگ کنیم!! در حال گفتگویی علمی هستیم پس مقداری صبور تر باشید!
لطفاً عذرخواهی مرا پذیرا باشید. :Gol:
مثالی که از روسو و تعبیر او عرض کردم(نمیدانم شما با سایر دوستان در باب آن چه بحثی داشتید چون متاسفانه به دلیل کثرت گفتگوهایی که با شما و سایر دوستان در این تاپیک و تاپیک های دیگر داشته ودارم بعضا برخی از نظرات و گفتگو های سایر دوستان با یکدیگر را نخوانده ام پس اگر نظری درباره این مثال روسو دارید بفرمایید تا بنده در این باب با شما گفتگو کنم)
در این مورد و در گفتگو با جناب شریعت عقلانی، در پستهای 132 ، 149 و 160 نظرم را بیان کردم.
مثالی که برای جناب شریعت عقلانی و متحیر هم عرض کردم و بار دیگر برای شما به صورت کامل عرض میکنم:
ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد رفت))
با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!!
1) از منظر درون دینی، میدانیم که همه پیامبران، امام نبودهاند. حتی ابراهیم(ع) هم در قسمت عمدهای از نبوتشان، امام نبودهاند. از این دیدگاه، مطلب شما نمیتواند اثبات کننده ضرورت نبوت باشد.
2) از منظر علم منطق، در مطلب شما با یک استقرای ناقص روبرو هستیم که هرگز نمیتواند تام باشد. زیرا امکان اینکه تمامی جوامع در مکانها و زمانهای مختلف را بررسی کنیم و ببینیم با یک فرمانده یا رهبر بیدین چه سرانجامی داشتهاند، وجود ندارد.
3) در مورد مثالی که زدید، بحث بر سر این نیست که ارتش فرمانده نداشته باشد. بلکه کافیست آن فرمانده، تاکتیک، تکنیک و استراتژی نبرد را در حمله و دفاع بداند و سربازان و تسلیحات کافی نیز در اختیارش باشد. و برای این منظور ضرورتی ندارد دیندار باشد. چون امکانات سخت افزاری و نرم افزاری فوق ارتباطی با دینداری وی ندارد.
در جائی که قرار است برای ضرورت نبوت عامه دلیل عقلی ارائه شود، برای محقق شدن ضرورت، باید ثابت کنیم به غیر از حکم، تمامی گزینههای محتمل، نادرستند و یا کافی نیستند.
اما در این مورد، عقل امکان موفقیت و سعادت جامعهای که فرماندهاش دیندار نیست را نامحتمل نمیداند.
چرا که برپائی عدل، و نیکی در رفتار و گفتار و کردار، قدرت تصمیم گیری و مدیریت و ... لزوماً محتاج دین نیست و با عقل و فطرت و نیز الهام و امداد الهی قابلیت بروز دارد.
پس اگر خداباور باشیم، احتمال دوم نیز ممکن خواهد بود بدون اینکه خدشهای بر صفات واجب الوجود وارد کند.
در این مورد و در گفتگو با جناب شریعت عقلانی، در پستهای 132 ، 149 و 160 نظرم را بیان کردم.
با سلام خدمت دوست گرامی.
با مطالعه بیشتر پست 160 و تامل بیشتر روی آن پاسخی به ذهنم رسید که ارایه می دهم.
خب امکان مصادره قوانین به نفع شخص یا گروه، حتی در ادیان الهی نیز وجود دارد.
خیر این امکان وجود ندارد.
چرا که شخصی که قوانین را ارایه می دهد منتخب خداست و خود خداوند می دانسته که او پیام های الهی را بی کم و کاست در اختیار مردم قرار می دهد. علم کافی هم در اختیار وی قرار داده که بتواند این کلام را تفسیر کند. به نفع جمع. نه به نفع خودش.
اما ظاهراً نتوانستم منظورم را در پست 149 بصورت روشن مکتوب کنم.
منظورم این بود: خداوند که به مقدمات مطرح شده آگاهی دارد و یا مصداق آنهاست، قوائی (مانند عقل، اندیشه، فطرت، حواس، تخیل و ...) را به گونهای در اختیار انسان قرار داده که بتواند خودش و اجتماعش را به اهداف مورد نظر برساند.
اما اگر در کنار این قوایی مانند عقل و اندیشه و فطرت و ... اختیار و وساوس شیطانی و جایز الخطا بودن انسان و .... را هم بگذارید می بینید که امکان انحراف از اهداف مورد نظر محتمل است. لذا امکان وضع بهترین قانون در این حالت وجود ندارد. در مقابل اگر خود خداوند که عقل کل است وارد عمل شود و شخصی را انتخاب کند به پیامبری و او را از خطا نگه دارد می تواند از این طریق قانونی بی کم و کاست و بدون خظا به بشر ارایه دهد.
و من الله توفیق
خیر این امکان وجود ندارد.
چرا که شخصی که قوانین را ارایه می دهد منتخب خداست و خود خداوند می دانسته که او پیام های الهی را بی کم و کاست در اختیار مردم قرار می دهد. علم کافی هم در اختیار وی قرار داده که بتواند این کلام را تفسیر کند. به نفع جمع. نه به نفع خودش.
از مصادیق این امکان، اتفاقات بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) و ایجاد فرقههای گوناگون در اسلام است.
اما اگر در کنار این قوایی مانند عقل و اندیشه و فطرت و ... اختیار و وساوس شیطانی و جایز الخطا بودن انسان و .... را هم بگذارید می بینید که امکان انحراف از اهداف مورد نظر محتمل است. لذا امکان وضع بهترین قانون در این حالت وجود ندارد. در مقابل اگر خود خداوند که عقل کل است وارد عمل شود و شخصی را انتخاب کند به پیامبری و او را از خطا نگه دارد می تواند از این طریق قانونی بی کم و کاست و بدون خظا به بشر ارایه دهد.
جهان ما، جهان تدریج است. تکامل تدریجی از بارزترین مشخصات این عالم است. مانند شکل گیری کهکشانها و منظومهها، پیدایش حیات بر روی کره زمین و ...
آیا لزومی دارد که تدوین قوانین، خارج از دایره تدریج و نظام کلی عالم باشد؟
قوانین به مرور تکمیل و اصلاح میشوند. همانگونه که اگر تا اینجا ضرورت نبوت عامه را بپذیریم، میبینیم ادیان الهی نیز همین روند تکاملی را طی کردهاند.
از مصادیق این امکان، اتفاقات بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) و ایجاد فرقههای گوناگون در اسلام است.
با سلام مجدد.
قرار نشد سراغ مصادیق برویم.
قبلا هم گفتم اگر بخواهیم مصداقی جلو برویم با موضع شما موافقم. ولی اگر صرفا عقلی و منطقی باشد پاسخ منطقی می طلبد.
جهان ما، جهان تدیج است. تکامل تدریجی از بارزترین مشخصه این عالم است. مانند شکل گیری کهکشانها و منظومهها، پیدایش حیات بر روی کره زمین و ...
لزومی دارد تدوین این قوانین خارج از دایره تدریج و نظام کلی عالم باشد؟
با تکامل تدریجی عالم هستی مشکلی ندارم.
ولی ما انسان مختار روبرو هستیم. انسانی که ممکن است این سیر تدریجی اش رو به پایین باشد نه بالا. لذا نبوت لازم است که هدف کلی را به بشر بشناساند تا بشر تکاملش را با آن اهداف تطبیق دهد.
به هر حال این نگاه شما هم تا حدودی تجربی و با نظر به خارج است و عقلی صرف نیست.
قوانین به مرور تکمیل و اصلاح میشوند. همانگونه که اگر تا اینجا ضرورت نبوت عامه را بپذیریم، میبینیم ادیان الهی نیز همین روند تکاملی را طی کردهاند.
بله. ادیان الهی هم روند تکاملی داشته اند. در واقع خداوند هم با وقوف به سطح استعداد بشر در هر زمان و مکان باید دینی متناسب با همان زمان و مکان در اختیار بشر قرار دهد تا انسان همیشه در هر زمان و مکانی بهترین قوانین را در همان زمان و مکان در اختیار داشته باشد تا روند تکاملی اش رو به بالا و به سمت اهداف متعالی مد نظر خالق هستی باشد.
و من الله توفیق
[SIZE=113]سلام.
...
1) آیات متعددی از قرآن نشان میدهند که ادعای من در مقابل قرآن نیست.[INDENT]از جمله: آیاتی که مشرکان را بر اثر تقلید از نیاکان خود در عقاید مذمت کردهاند، آیاتی که از اقامه برهان و دلیل در اصول دین سخن به میان آوردهاند، آیاتی که در آنها از مشرکان برای صحت عقایدشان مطالبه برهان شده است، آیاتی که انسانها را به تفکر و تعقل فراخواندهاند و ...
[/INDENT]
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
اینکه چرا ادعای شما مقابل قرآن هست را مبسوط نوشتم، چرا آنها را نقد نکردید؟ برهان عقلی سلمان و اباذر برای ایمان آوردن چه بود اگر داشتن برهان ضروری است؟ برهان عقلی افراد بیسوادی که به رسول خدا صلیاللهعلیهواله ایمان آوردند چه بود اگر داشتن برهان عقلی برای ایمان آوردن ضروری است؟ این همه وصف یهودیان یا کافرانی که در روایات وارد شده که ایمان آوردند با کدام برهان عقلی با عقل منطقی ایمان آوردند که ایمانشان مورد قبول واقع شد؟
شما میفرمایید داشتن برهان عقلی ضروری است و این یعنی ایمان کسی که برهان عقلی نداشته باشد ناقص است و اینجا ایمان کسانی را زیر سؤال میبرید که خداوند در قرآن ایمانشان را پذیرفته است ... و باز میگویید ادعای شما مقابل قرآن نیست ...
میفرمایید آیات قرآن پشتیبان نظر شما هستند ... اما آیا آن آیات واقعاً پشتیبان آن نظر هستند یا شما آنها را به زور به بحث خود اضافه میکنید؟ آیا مشرکانی که از نیاکان خود تقلید کردهاند مشکلشان این بوده است که برهان عقلی نداشتهاند یا همینکه از عقلشان استفاده نکرده بودند سبب گمراهیاشان شد؟ خاطرتان هست که دو نحوهی تعقل معرفی کردم یا آن تفکیک هم از نظر شما ارزشی نداشت که رویش نأمل نمایید؟ خداوند فرموده باشد که در خلقت آسمانها و زمین بیاندیشید چه سنخیتی با این نحوهی تعقل و تفکر مورد نظر شما دارد؟ خداوند فرموده باشد که در ریزش باران و زنده شدن زمین تأمل کنید و یا در آمد و رفت شب و روز تأمل کنید چه ارتباطی به این مسائل که شما به دنبالش هستید دارد؟ بله در قرآن برهان عقلی هم هست ولی تعقل منحصر در آنها نیست ... ایمان هم متوقف بر دانستن چنان براهینی نیست ... هیچ عالم اسلامی سراغ دارید که فلسفه را ضروری قبولی ایمان بداند؟ چطور در این شرایط روی موضع خود برای ضروری بودن داشتن برهان برای اثبات نبوت عامه اصرار دارید تا تازه به این سؤال کاربردی پاسخ دهید که از کجا میدانیم حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله رسول خدای عزّ و جلّ بوده و هستند؟
عجیب است که شما ظاهراً در همین بحث علمی و عقلی هم موضوعیت داشتن منطقی اصل موضوع برایتان اهمیت ندارد ... چگونه بحث علمی و منطقی و عقلانی خواهد بود بحثی که چیدمان صغری و کبرایش اشکال دارد؟
2) چرا فکر میکنید مخاطب پرسش اصلی تاپیک فقط من و شما هستیم؟[INDENT]نوجوانان و جوانانی که مسلمان شناسنامهای هستند و یا بیدینان هم میتوانند جزء مخاطبین باشند.
آنها را هم باید وادار کرد تا ابتدا قرآن را بخوانند و تفاسیر مختلف را بشنوند و با کلام ائمه آشنا شوند، تا از این طریق هدایت یافته و در اصول دین به یقین برسند؟
[/INDENT]
شما خودتان ایمان دارید در حالیکه پاسخ سؤالی که مطرح کردهاید را نمیدانید، آیا ایمانتان کورکورانه است یا به راستی ایمان است؟ اگر ایمان است پس در عمل باور ندارید پاسخ دادن به چنان سؤالی (اثبات نبوت عامه) ضروری باشد ... بنابراین برای این تاپیک مشغول یک حاشیهی غیر ضروری شدهاید ... چرا ضروری بودن داشتن برهان عقلی را اثبات نمیکنید تا شما را با جناب متحیر و شریعتعقلانی تنها بگذارم که در گلستان عقلانیت گردش نموده و لذت بک یحث علمی را بچشید
قرار نیست کسی کس دیگری را وادار به کاری کند، ولی کسی اگر به دنبال شناخت راه حقیقت بود لازم نیست از خدا جلو بزنیم، خداوند قرآن را برای هدایت فرستاده است شما هم همان را به آن بندگان خدا پیشنهاد کنید، خداوند حقانیت آن را نشانشان میدهد، این وعدهی خدا در قرآن است و این معنای معجزه بودن قرآن است، آیا شما نسبت به بندگان خدا از خود خدا دلسوزتر هستید یا راه بهتری برای هدایت بندگان خدا سراغ دارید؟ این کار مانند آن است که مستحب را به جای واجب تبلیغ کنیم ... بله اصل بر قرآن است و بر روایاتی که تفسیر قرآن هستند ... اصل برای هدایت همان ثقلین است ... باقی هرچه هست کمکآموزشی و فوقبرنامه است ... باقی هر چه هست مقدمه است، ولی نه مقدماتی ضروری، بلکه مقدماتی که خوب هستند اگر درست به آنها پرداخته شود ... تمام بحث حقیر این است که اثبات ضرورت نبوت عامه را ضروری ندانید ...
پر واضح است که برای دعوت مخاطبان به پذیرش یک دین، ابتدا باید اصول آنرا بیان کرد تا ایشان آن اصول را با عقل بسنجند.
و بعد از آن است که برای اثبات نبوت خاصه، سراغ معجزه و ... میروند.
متوجه موارد مدّ نظر بندهی حقیر نشدید و نمیدانم چطور بیان کنم که بشوید ... ببینید اهل بیت علیهمالسلام چطور همین اصول را برای علما و یا عوامالناس توضیح میدادند که ایشان مسلمان میشدند، آیا کاری که شما به دنبالش هستید ضروری است برای ایمان آوردن که بحث را متوقف بر آن معرفی کردهاید؟ ... سبحان الله
با توجه به عنوان تاپیک و پرسش پست شماره 1، در این بین تنها چیزی که باقی میماند همان اصل نبوت است (از آن به نبوت عامه تعبیر میشود) که باید توسط عقل محک بخورد.
دیگر نمیدانم چه بگویم ...
اگر عقل حجیت ذاتی دارد از نظر عقل حقیر رویکرد شما در استفادهی مکرر از لفظ «باید» اشتباه است ... روی چیزی اصرار دارید که به هیچ وجه ضروری ایمان آوردن هیچ کسی نیست چه مسلمان شناسنامهای و چه کافر، چه باسواد دانشمند و چه بیسواد ... دست آخر هم با چنان استدلالی هرگز یقین تولید نمیشود و حتی اگر مو هم لای درز استدلالتان نرود به صرف یک بحث نظری هرگز از حدّی به حقیقت ایمان نمیتوان نزدیکتر شد ...
بنده دیگر خسته شدم از تکرار مکررات ... ناراحت بودم از اینکه دوست قدیمیام که از او چیزهای زیادی یاد گرفتهام و برخی از بهترین خاطراتم از حضور در این سایت در مباحثات علمی با او گذشته است ازم دلگیر باشد و نگران بودم که مواضعش در مقابل قران قرار گرفته است ولی ظاهراً آن دوست قدیمی دیگر چندان حوصلهای برای شنیدن نقد منتقدین و تأمل بر روی آنها ندارد یا علمش آنقدر بالا رفته است که نظرات امثال حقیر برایش کودکانه به نظر میرسد و شاید فراموش کرده است که یک کودک هم ممکن است گاهی حرف درستی بزند که نمیداند از کجا به ذهنش رسیده است ...
در پناه خدا باشید ... و الله المستعان :Gol:
یا علی علیهالسلام[/SIZE]
برهان عقلی افراد بیسوادی که به رسول خدا صلیاللهعلیهواله ایمان آوردند چه بود
این همه وصف یهودیان یا کافرانی که در روایات وارد شده که ایمان آوردند با کدام برهان عقلی با عقل منطقی ایمان آوردند که ایمانشان مورد قبول واقع شد؟
با سلام خدمت دوست گرامی.
حقیقتا نمی دانم موضع شما دقیقا چیست؟
ایمان آنها به من چه ربطی دارد؟ خداوند آن دنیا هر کس را به اندازه وسع عقلی و فکری اش حساب و کتاب می کند؟ افراد بی سواد جزء مستضعفین فکری هستند. اکثریت قریب به اتفاق ایمان آوردگان جزء همین گروه بودند.
شما از قبول ایمان صحبت کردید. فرمودید ایمان آنها مورد قبول واقع شده است. سوال من این است مورد قبول چه کسی؟ مورد قبول پیامبر؟ این که نشد حرف!!! من هم اگر ادعایی بکنم و افرادی به من ایمان بیاورند مورد قبول بنده قرار می گیرند. این که نشد دلیل درستی ایمان؟
این مساله که قبل از اینکه بفهمیم اصلا نبوتی هست یا نه؟ یا اصلا نبوت چیست؟ برویم سراغ ایمان آوردن به پیامبر با هیچ منطقی سازگار نیست.
اگر نبوت عقلا ثابت نشود شما چگونه ثابت می کنید معجزه نشانه آن است؟
اصلا بگذارید از اینجا شروع کنم :
شما می گویید معجزه. من می گویم معجزه دیگر چیست؟ شما میگویید معجزه نشانه نبوت است و بنده در پاسخ می گویم نبوت دیگر چیست؟ شما می روید سراغ تعریف نبوت و من باز در مورد تعریفش از شما سوالات دیگری می پرسم. خود به خود بحث ما می رود در چهارچوب بحث عقلی. می بینید که چاره ای جز این نداریم.
نگاه شما سیاه و سفید است. فکر نمی کنم هیچ از مخاطبان بحث شما چنین ادعایی کرده باشند که هر کس به پیامبران بدون برهان عقلی ایمان آورد کار اشتباهی کرده است؟ حداقل بنده که چنین دیدگاهی ندارم. انسان ها دو دسته اند. محقق و مقلد. و بر همین اساس دو گونه ایمان هم داریم ایمان تقلیدی و ایمان تحقیقی. هر کس که در این زمینه تفکر نکرده باشد که چرا باید خدا پیامبری بفرستد ایمان تقلیدی است. حال برخی تفکر می کنند و با یک جواب ساده قانع می شوند و برخی خیر. هر کسی در یک سطح ایمان می آورد. و ایمان همه هم مورد قبول درگاه الهی قرار می گیرد. چون وسع فکری همه یکسان نیست. مگر اینکه معاندانه نخواهد ایمان بیاورد. این افراد حسابشان جداست. زمان پیامبر هم برخی با یک برخورد به پیامبر ایمان می آوردند و عده ای هم از او معجزه می خواستند. آیا می توانیم بگوییم چون عده ای بدون معجزه ایمان می آوردند پس آنها که معجزه می خواستند کار اشتباهی کرده اند؟ یا بر عکس چون عده ای با معجزه ایمان آوردند ایمان آنها که بدون معجزه ایمان آوردند صحیح نبوده؟
می بینید حتی در نگاه شما هم یک سطح ایمان نداریم. لذا اگر عده ای می گویند برهان عقلی نیاز است منظور این نیست که ایمان بدون برهان عده ای باطل است. و شما هم حق ندارید بگویید خیر اصلا نیاز نیست. اگر عده ای تقاضای برهان دارند باید به خواسته آنها پاسخ داد حتی اگر یک نفر باشد.
و من الله توفیق
قرار نشد سراغ مصادیق برویم.
قبلا هم گفتم اگر بخواهیم مصداقی جلو برویم با موضع شما موافقم. ولی اگر صرفا عقلی و منطقی باشد پاسخ منطقی می طلبد.
پاسخِ داده شده در چارچوب علم منطق بود.
شما نوشتید: «خیر این امکان وجود ندارد.»
این گزاره در واقع یک استقراء تجربی تام است و برای نقض آن کافیست نشان دهیم که تام نیست.
زیرا در علم منطق، استنتاج ناشی از یک استقراء تجربی ناقص، اعتبار منطقی ندارد.
لذا از یک موردِ عینی استفاده شد تا نشان دهد که آن امکان وجود دارد.
با تکامل تدریجی عالم هستی مشکلی ندارم.
ولی ما انسان مختار روبرو هستیم. انسانی که ممکن است این سیر تدریجی اش رو به پایین باشد نه بالا. لذا نبوت لازم است که هدف کلی را به بشر بشناساند تا بشر تکاملش را با آن اهداف تطبیق دهد.
به هر حال این نگاه شما هم تا حدودی تجربی و با نظر به خارج است و عقلی صرف نیست.
باز هم با همان شیوه فوق میتوان به این اشکال نیز پاسخ داد.
این حکم : «لذا نبوت لازم است که ... » از یک استنتاج مبتنی بر یک استقراء ناقص حاصل شده.
زیرا بیان میکنید: « ممکن است این سیر تدریجی اش رو به پایین باشد نه بالا » و این یعنی امکان دارد سیر تدریجی اش رو به بالا باشد. و لذا ضرورت نبوت اثبات نمیشود.
شما میفرمایید داشتن برهان عقلی ضروری است و این یعنی ایمان کسی که برهان عقلی نداشته باشد ناقص است و اینجا ایمان کسانی را زیر سؤال میبرید که خداوند در قرآن ایمانشان را پذیرفته است ... و باز میگویید ادعای شما مقابل قرآن نیست ...
بله.
نظر شما را به آیه 111 سوره البقره جلب میکنم:
« وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ »
« و گفتند هرگز كسى به بهشت درنيايد مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد اين آرزوهاى [واهى] ايشان است بگو اگر راست مىگوييد دليل خود را بياوريد »
اهل کتاب، معتقد بودند که تنها یهودیان و ترسایان وارد بهشت میشوند. اعتقادی که بر پایه آرزوی آنان استوار بود و نه یک دلیل محکم.
لذا قرآن از ایشان برای اثبات ادعایشان، برهان طلب میکند.
این آیه یکی از صریحترین آیاتیست که باورهای بدون پشتوانه برهانی را، فاقد اعتبار میداند.
[/HR]
اما ما ایمان کسی را زیر سؤال نمیبریم. زیرا ایمان مراتبی متناظر با وسع انسان دارد:
با توجه به آیه «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها» و نیز روایات ائمه(ع) (شرح اصول کافی، صالح مازندرانی، جلد اول، صفحه 78) میتوان گفت:
افراد قادر به تحصیل نظر و استدلال در عقاید مکلفاند با برهان و دلیل و بدون تقلید، عقاید خود را به دست آورند؛
ولی آنان که توانایی این کار را ندارند، میتوانند اصول اعتقادی خود را از راه تقلید تحصیل کنند.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
موضعم این است که ایمان فعل قلب است و قلب باید یک مطلب را تأیید کند و استدلال ازهر نوعی که باشد تنها برای قلب دلالت میکند که آن مطلب را فرو بکاهد به صورت گزارههایی که توسط قلب به عنوان درست شناخته میشوند ... استدلال تنها یک راه شناخت حقیقت است و بالاتر از آن راه خوبی برای انتقال تجربههای باطنی است ولی برای خود تجربه شرط نیست و قادر به انتقال عینی و بدون نقص تجربهی باطنی هم نیست مگر برای انسان کامل که عقلش کامل باشد ... اصرار بر نیاز به استدلال عقلی به عنوان یک مسألهی ضروری اشتباه است، ولی اگر بگویند داشتن چنین استدلالی به فهمیدن کمک میکند حقیر هم موافقم
ایمان آنها به من چه ربطی دارد؟
صورت سؤال آغازین تاپیک را ببینید، آغازگر تاپیک پرسیدهاند کسی که خدا را قبول دارد چطور بفهمد که حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله از میان این همه انسان یا مدعی راه درست واقعاً از طرف آن خدا حق به نبوت و رسالت فرستاده شده است ... هر کسی که به رسالت ایشان به عنوان حق رسیده است یا به این رسیده است که ایشان نعوذ بالله رسول خدا نباشند میتواند تجربهی خودش را به عنوان یک پاسخ ممکن بیان کند، اما اینکه کسی بگوید پاسخ دادن به این سؤال متوقف است بر استدلالهای عقلی برای اثبات نبوت عامه در اشتباه است و حقیر هم صرفاً همین را گفتم که نگویید ضروری است، اینکه گفتم چنین استدلالی برای عقول ناقصی مانند عقول ما وجود ندارد برای وقتی است که کسی بخواهد به یقینی برسد که هیچ شائبهی ابهامی در آن نباشد و این چیزی است که معمولاً افرادی مانند ما از یک استدلال یا بحث عقلی انتظار داریم و خواستم بگویم این انتظار انتظار درستی نیست و اگر بحث صرفاً نظری باشد چنان یقینی با استدلال به دست نمیآید ... اگر از قرآن هم بخواهید برایش دلیل دارم، مثل اینکه اصل بر ایمان است ولی شرط ایمان عمل صالح است و یقین از پس عبادت به دست میآید و مشابههای ان ...
حالا اینکه ایمان آنها چه ارتباطی به شما پیدا کند را نمیدانم چون موضع شما را به طور کامل نمیدانم، ولی به موضوع تاپیک و بحثی که جناب استوار داشتند از اینجا ارتباط پیدا میکند که افراد نامبرده در بالاترین مراتب ایمان بودهاند تا آنجا که در موردشان گفته شد ایشان از ما اهل بیت هستند، دعوت پیامبر این دین که جناب استوار هم ایشان را قبول دارند و به ایشان ایمان دارند از این راه سراغ نداریم دیگران را به اسلام و ایمان دعوت کرده باشند ... اتفاقا تمام یا قریب به اتفاق کسانی که در صدر اسلام ایمان آوردند غیرمسلمان بودند و اینطور نبود که اسلام یا ایمان ایشان ارثی بوده باشد و چه بسا دشمنانی که ایمان آوردند و اگر ماجرای ایمان آوردن ایشان را مرور کنید میبینید که با این براهین عقلی نبوده است ... گرچه گاهی هم از این براهین استفاده شده باشد ولی عموماً براهین فطری و رجوع دادن انسانها به کشف حقیقت در درون خودشان و در جهان اطراف مستمسک ایشان قرار میگرفته است ... برخی از مخاطبان این براهین هم علمای آن زمان بودند، برخی علمای کلامی بودند ...
خداوند آن دنیا هر کس را به اندازه وسع عقلی و فکری اش حساب و کتاب می کند؟ افراد بی سواد جزء مستضعفین فکری هستند. اکثریت قریب به اتفاق ایمان آوردگان جزء همین گروه بودند.
افراد بیسواد لزوماً ایمانهای ضعیف یا ناقص یا کمی نداشتهاند ... معیار زیادی ایمان تقوی است و نه براهین عقلی ... براهین عقلی به سبکی که در فلسفه دنبال میشود تنها یک چوبدست و عصا است، یک داربست برای تکیه دادن است، عموماً هم برای ایمانهای شکننده توصیه میشود، ایمانهای قویتر چه بسا دیگر نیازی به این براهین ندارند و اتحاد عاقل و معقول میتواند راهگشای ایشان باشد، آن کس که علم توحید دارد در علوم مرتبط با کثرت وا نمیماند، آن کس که قلبش در نزد معقول حاضر است و آن را میبیند نیازی به دلالت دیگری ندارد، در اینجا نور عقل معقول را روشن کرده و در بر میگیرد و نیازی نیست با استدلال معقول به دل جویده و فروکاسته شده تا قابل معرفی گردد ...
شما از قبول ایمان صحبت کردید. فرمودید ایمان آنها مورد قبول واقع شده است. سوال من این است مورد قبول چه کسی؟ مورد قبول پیامبر؟ این که نشد حرف!!! من هم اگر ادعایی بکنم و افرادی به من ایمان بیاورند مورد قبول بنده قرار می گیرند. این که نشد دلیل درستی ایمان؟
بله این صحبتم برای کسی است که به رسالت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حقانیت خدایی که ایشان معرفی کردهاند ایمان دارند ... قصدم از بیانش هم این بود که چنین شخصی که خودش از مؤمنین است دقت بیشتری در استفاده از واژهها و قیود نماید ...
این مساله که قبل از اینکه بفهمیم اصلا نبوتی هست یا نه؟ یا اصلا نبوت چیست؟ برویم سراغ ایمان آوردن به پیامبر با هیچ منطقی سازگار نیست.
آیا شما حتماً باید بدانید که بدنتان چه املاحی و چه مواد غذایی لازم دارد تا بدانید چه غذایی بخورد یا به فقط میگویید میل دارم یک چیز ترش بخورم؟ چند هزار سال مردم زندگی کردند بدون آنکه بدانند بدنشان به چه چیزی احتیاج دارد و همین شناخت غریزی از خود و نیازهای خود ایشان را نجات داده است تا در شرایط متفاوت زنده بمانند؟ وقتی انسانی که بدن خودش را نمیشناسد مأمور به حفاظت از این بدن میشود باید وسیلهی لازم برای این حفاظت هم به او داده شود، اشتها داده شود، نیازها در غالب مزههای متفاوت معرفی شوند، مفهوم گرسنه و تشنه و سیر شدن و سیراب شدن برایش تعریف شوند و در او نسبت به آنها حالات متفاوت قرار داده شود تا او بتواند با تبعیت از غرایز خود از این بدن مراقبت نماید ... برای هدایت شدن به سمت حقیقت هم نیازی نیست که مکانیزم هدایت را بشناسید تا هدایت شوید، کافی است به درونتان رجوع کنید آنجا حقیقت عیان است ... نیازی نیست بدانیم نبوت عامه و خاصه چیست ... گرچه همه به آن میزان کافی میدانند که منظور از نبوت و پیامآوری از طرف خدا چیست، چه آنها که در طول تاریخ ایمان آوردند میدانستند و چه آنها که در طول تاریخ مقابل پیامبران ایستادند میدانستند که منظور از نبوت و غیره چیست ... در این میان چیزی که برای هدایت شدن لازم و ضروری نیست دانستن ضرورت وجود نبوت عامه است ... شما تشنه و او سقّا، چه کار دارید که او کجا متولد شده است و چه شد که به این کار همت گماشت و غیره، نیاز شما در دستان اوست، بررسی کنید که آبش آب باشد و خودش هم نیت سوئی نداشته باشد و در عوض این لطفش از شما قصد سوء استفاده نداشته باشد و سپس از آبش بخورید و برایش دعا کنید ... شما ابتدا مینشینید و ضرورت وجود سقّا را اثبات میکنید؟ بله اگر اثبات کردید کمک میکند که زودتر شکتان نسبت به او برطرف شود ولی ضرورت ندارد ...
اگر نبوت عقلا ثابت نشود شما چگونه ثابت می کنید معجزه نشانه آن است؟
فرض کنید نبوت عقلاً ثابت نشد (نه اینکه ثابت شود که امکان ندارد) چه چیزی مانع از آن میشود که معجزه نشانهی نبوت باشد؟ معجزه خودش نشانه است ... وقتی یکی از اعضای مجموعه را بیابید این خودش اثبات این مطلب است که آن مجموعه تهی نیست ... این را میتوان اثبات عقلی هم در نظر گرفت
اصلا بگذارید از اینجا شروع کنم :
شما می گویید معجزه. من می گویم معجزه دیگر چیست؟ شما میگویید معجزه نشانه نبوت است و بنده در پاسخ می گویم نبوت دیگر چیست؟ شما می روید سراغ تعریف نبوت و من باز در مورد تعریفش از شما سوالات دیگری می پرسم. خود به خود بحث ما می رود در چهارچوب بحث عقلی. می بینید که چاره ای جز این نداریم.
بنده میگویم معجزه، شما میگویید معجزه دیگر چیست؟ بنده میگویم نشانهی صدق دعوی مدعی نبوت است و شا میپرسید نبوت دیگر چیست؟ میگویم نبوت یعنی پیامآوردن از جانب خداست و شما میپرسید خدا دیگر چیست؟ میگویم آنکه شما را آفرید و روی داد و هدایت کرد و این خدا شما را هشدار میدهد که بعد از این زندگی زندگی دیگری در پیش است و زنهار میدهد که شرط رستگاری ابدی درست زندگی کردن در این فرصت محدود و کوتاه است و خدا به واسطهی این رسولش شما را هدایت میکند که چطور زندگی کنید که رستگار گردید ... شما میگویید چطور بدانم که چنین خدایی هست و چنان پیامرسانی را فرستاده و دوباره گفته میشود که معجزه ... آیا باز همان سؤالات را میپرسید یا سؤالات دیگری را؟
برادر عزیزم حقیر بیخود بکنم که عقل را بخواهم نفی کنم و بگویم نعوذ بالله در مقابل عقل با جهل ایمان بیاوریم، عقل شرط پاداش و عذاب است، ولی منظور از این عقل لزوماً برهان عقلی به سبک فلسفه نیست ... بین عقل و تفکر منطقی باید فرق قائل شد ... تفکر منطقی لزوماً انسان را به خدا نمیرساند ولی تعقل انسان را جز به خدا نمیرساند ...
نگاه شما سیاه و سفید است. فکر نمی کنم هیچ از مخاطبان بحث شما چنین ادعایی کرده باشند که هر کس به پیامبران بدون برهان عقلی ایمان آورد کار اشتباهی کرده است؟ حداقل بنده که چنین دیدگاهی ندارم.
الحمد لله ... اگر اینطور است که شما میگویید که حقیر حرفی ندارم، از شما و جناب استوار و همهی بزرگواران عذرخواهی میکنم ... پس احتمالاً اشتباه حقیر است که به نظرم رسید پاسخ دادن به سؤال تاپیک را متوقف بر اثبات عقلی نبوت عامه دانستهاند و پاسخهای دیگری که به آغازگر تاپیک داده شد را مناسب سؤال ایشان ندانستند :Gol:
انسان ها دو دسته اند. محقق و مقلد. و بر همین اساس دو گونه ایمان هم داریم ایمان تقلیدی و ایمان تحقیقی. هر کس که در این زمینه تفکر نکرده باشد که چرا باید خدا پیامبری بفرستد ایمان تقلیدی است.
ایمان تقلیدی نداریم و اسلام تقلیدی داریم ... ایمان ارثی نداریم ولی اسلام ارثی داریم ... ایمان فعل قلب است و هر کسی به طور جداگانه باید آن را کسب کند ... کسی که سالها در مورد چرایی فرستادن پیامبران از طرف خدا فکر نکرده باشد هم ممکن است به درجات بالای ایمان و یقین و مقام رضا و فنای فی الله برسد و چه بسیار افرادی که گرفتار عرفان نظری و فلسفه شدند و همین تفکرات و برهانجوییها مانع ایشان شد از تجربه کردن قلبی حقیقت و رشد جوهری و تقرب به خدا ... به ما گفتهاند ایمان بیاورید نگفتهاند بازی فکری کنید، یک ساعت تفکر ثواب ۷۰ سال عبادت را دارد و تعقل هم چنین است و چنان ولی اگر به افزایش ایمان و تقوی منجر نشود خودش سنگ راه است، و تجربههای بسیاری نشان داده که تفکر و تفلسف ملازم ایمان نیست، یعنی لزوماً به ایمان ختم نمیشود ... پس اشتباه است که تفلسف و تفکر منطقی را ضروری برای ایمان آوردن معرفی کنیم و حتی اشتباه است که ایمانی که از غیر تفلسف به حساب بیاید را ضعیف و شکننده تصور کنیم و باز اشتباه است که شخصی که سواد زیادی دارد و چندین دهه دود چراغ خورده است و کتابها مطالعه کرده است را لزوماً باایمانتر از بیسوادی که کارش کارگری است و فرصت زیادی برای تفکرات فلسفی ندارد بدانیم ... موضع صریح حقیر در مقابل دوست قدیمیام جناب استوار این است ... ولی ظاهراً ایشان گمان کردهاند حقیر نیت سوئی در پس بیان آن مطالب داشتهام و از حقیر رنجیدهام ... اگر آنطور که ایشان فکر کردهاند هستم خدا هدایتم کند
حال برخی تفکر می کنند و با یک جواب ساده قانع می شوند و برخی خیر. هر کسی در یک سطح ایمان می آورد. و ایمان همه هم مورد قبول درگاه الهی قرار می گیرد. چون وسع فکری همه یکسان نیست. مگر اینکه معاندانه نخواهد ایمان بیاورد. این افراد حسابشان جداست. زمان پیامبر هم برخی با یک برخورد به پیامبر ایمان می آوردند و عده ای هم از او معجزه می خواستند. آیا می توانیم بگوییم چون عده ای بدون معجزه ایمان می آوردند پس آنها که معجزه می خواستند کار اشتباهی کرده اند؟ یا بر عکس چون عده ای با معجزه ایمان آوردند ایمان آنها که بدون معجزه ایمان آوردند صحیح نبوده؟
می بینید حتی در نگاه شما هم یک سطح ایمان نداریم. لذا اگر عده ای می گویند برهان عقلی نیاز است منظور این نیست که ایمان بدون برهان عده ای باطل است. و شما هم حق ندارید بگویید خیر اصلا نیاز نیست. اگر عده ای تقاضای برهان دارند باید به خواسته آنها پاسخ داد حتی اگر یک نفر باشد.
تا چند وقت پیش مانند شما فکر میکردم ... در واقع در بحث با جناب مصطفی۴ بود که با نقدهای عالی ایشان به این نتیجه رسیدم که قضیه برعکس است و بعد از آن بود که دیدم زمین و زمان به چه آشکاری همین مطلب را میگفتهاند و بنده در غفلت از آن بودهام ... الآن اگر مجاز به انتخاب باشم میان کسی که راحت به خدا ایمان آورده و قانع میشود و کسی که باید فکر کند تا بتواند ایمان بیاورد یکی را انتخاب کنم دیگر انتخابم گزینهی دوم نیست ... چون آن کسی که زودتر قانع میشود هم دلش پاکتر است و هم عقلش نورانیت خودش را حفظ کرده است و هم بر نفسش چیرگی دارد ... این برای کسی است که در ایمان آوردن به حق زودتر قانع شود ... مثل کسی که با یک نگاه به رسول خدا ایمان آوردند ... مثل کسانی که با شنیدن یک آیه از آیات کلامالله ایمان آوردند ... مثل کسانی که با خواندن قرآن ایمان آوردند و با تمام وجود مقابل خدا خاضع شدند ... مثل آنهایی که وقتی حق را شناختند در آن به تردید نیفتادند بعد از آنکه بر آن به یقین رسیده بودند ...
خیر نه آنها که از پیامبران خدا علیهمالسلام معجزه خواستند اشتباه کردند، اگر واقعاً به دنبال حقیقت بودهاند، نه آنها که بدون معجزه ایمان آوردند ... ایمانها در یک سطح نیست و ایمانآوردنها هم همه یکجور نبوده است و حقیر به این موضوع کاملاً معترفم ... به همین دلیل کسی که استدلال عقلی بخواهد هم اشتباه نمکند ولی اگر بگوید تنها از این راه میشود به سؤال آغازگر تاپیک پاسخ داد اشتباه میکند، اگر بگوید تنها از این طریق میشود به یقین رسید و این رسیدن به یقین را بدون حصر موضوع به خودش و به صورت عمومی بیان نماید اشتباه میکند ...
« وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ »
« و گفتند هرگز كسى به بهشت درنيايد مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد اين آرزوهاى [واهى] ايشان است بگو اگر راست مىگوييد دليل خود را بياوريد »
اهل کتاب، معتقد بودند که تنها یهودیان و ترسایان وارد بهشت میشوند. اعتقادی که بر پایه آرزوی آنان استوار بود و نه یک دلیل محکم.
لذا قرآن از ایشان برای اثبات ادعایشان، برهان طلب میکند. این آیه یکی از صریحترین آیاتیست که باورهای بدون پشتوانه برهانی را، فاقد اعتبار میداند.
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم
خوب بفرمایید آیا چنان برهانی امکان ارائه با عقل ما را دارد؟ مثالی از صغری و کبرایی بزنید که یک قوم بتوانند ارائه نمایند که مطابق آن فقط ایشان وارد بهشت شوند ... آیا اثبات چنین گزارهای در فلسفه امکانپذیر است یا اگر قرار باشد چنین برهانی ارائه شود باید پایه بر نقل داشته باشد؟ ... نه برادر واضح است که اینجا صحبت از برهان هست ولی نه برهان به سبک فلسفی ... اینجا ایشان باید از کتابشان مطلبی بیاورند ... لطفاً مثالهای دیگرتان را بیان کنید.
اما ما ایمان کسی را زیر سؤال نمیبریم. زیرا ایمان مراتبی متناظر با وسع انسان دارد:
با توجه به آیه «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها» و نیز روایات ائمه(ع) (شرح اصول کافی، صالح مازندرانی، جلد اول، صفحه 78) میتوان گفت:
افراد قادر به تحصیل نظر و استدلال در عقاید مکلفاند با برهان و دلیل و بدون تقلید، عقاید خود را به دست آورند؛
لطفاً جایی را نشان دهید یا عالمی را معرفی کنید که برای افراد قادر به تحصیل استدلال را واجب معرفی کرده باشد یا کرده باشند
ولی آنان که توانایی این کار را ندارند، میتوانند اصول اعتقادی خود را از راه تقلید تحصیل کنند.
لطفاً جایی از قرآن یا روایات یا عالمی را نشان دهید که اجازه دهند کسی در اصول اعتقادی خود تقلید کند ... حتی یک شخص بیسواد هم اجازه ندارد در اصول اعتقادی مقلد باشد ولی این به آن معنا نیست که باید فلسفه بخواند ... رسیدن به ایمان متوقف بر آن براهین عقلی و در واقع منطقی پر از شک و شبهه نیست ... بزرگترین براهین عقلی قابل نقد هستند و به مرور زمان تکمیل میشوند شما چطور میخواهید بر مبنای چنین راهی به یقین برسید و یا چطور ایمان غیرتقلیدی را متوقف بر آن میدانید؟ آیا آنچه با این براهین به آن میرسید یقین است یا ظن اطمینانآور؟ آیا ظن و گمان انسان را از دانستن حق بینیاز میگرداند؟ نه برادر! حلوای تنتنانی را تا نچشی ندانی، اینجا حقیقت را باید تجربه کرد و عقل ناقص ما از شرّ تمام شک و تردیدها نمیتواند بر مبنای فقط یک بحث نظری خلاص گردد ...
افراد بیسواد لزوماً ایمانهای ضعیف یا ناقص یا کمی نداشتهاند ... معیار زیادی ایمان تقوی است و نه براهین عقلی ... براهین عقلی به سبکی که در فلسفه دنبال میشود تنها یک چوبدست و عصا است، یک داربست برای تکیه دادن است، عموماً هم برای ایمانهای شکننده توصیه میشود، ایمانهای قویتر چه بسا دیگر نیازی به این براهین ندارند و اتحاد عاقل و معقول میتواند راهگشای ایشان باشد، آن کس که علم توحید دارد در علوم مرتبط با کثرت وا نمیماند، آن کس که قلبش در نزد معقول حاضر است و آن را میبیند نیازی به دلالت دیگری ندارد، در اینجا نور عقل معقول را روشن کرده و در بر میگیرد و نیازی نیست با استدلال معقول به دل جویده و فروکاسته شده تا قابل معرفی گردد ...
سلام جناب باء عزیز:Gol:
دم شما گرم :Kaf:
قلبمان را جلا می دهید
بخشی از آیات سوره مومنون را هدیه می کنم به شما و دوستان :Mohabbat:
موضعم این است که ایمان فعل قلب است و قلب باید یک مطلب را تأیید کند و استدلال ازهر نوعی که باشد تنها برای قلب دلالت میکند که آن مطلب را فرو بکاهد به صورت گزارههایی که توسط قلب به عنوان درست شناخته میشوند ... استدلال تنها یک راه شناخت حقیقت است و بالاتر از آن راه خوبی برای انتقال تجربههای باطنی است ولی برای خود تجربه شرط نیست و قادر به انتقال عینی و بدون نقص تجربهی باطنی هم نیست مگر برای انسان کامل که عقلش کامل باشد ... اصرار بر نیاز به استدلال عقلی به عنوان یک مسألهی ضروری اشتباه است، ولی اگر بگویند داشتن چنین استدلالی به فهمیدن کمک میکند حقیر هم موافقم
با سلام مجدد.
ولی حقیر موضعم کمی فرق می کند
حقیر معتقدم اگر نتیجه استدلال عقلانی به اثبات نبوت نیانجامد ایمان قلبی شما اشتباهی است. ولی کار اشتباهی نیست. دقت کنید بنده معتقد نیستم که ایمان شما کار اشتباهی است. ولی ایمان شما اشتباهی است.
ولی این ایمان اشتباهی می تواند نتایج مثبت داشته باشد. می تواند نداشته باشد. چرا که به هر حال در دین خارج از الهی یا غیر الهی بودن آن معارف اخلاقی مثبت زیادی نهفته است و از این لحاظ می تواند منشا فوایدی در زندگی باشد. ولی اگر زیادی به قلبتان تکیه کنید و عقل را کنار بگذارید ممکن است تبعات منفی به بار بیاورد.
صورت سؤال آغازین تاپیک را ببینید، آغازگر تاپیک پرسیدهاند کسی که خدا را قبول دارد چطور بفهمد که حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله از میان این همه انسان یا مدعی راه درست واقعاً از طرف آن خدا حق به نبوت و رسالت فرستاده شده است ... هر کسی که به رسالت ایشان به عنوان حق رسیده است یا به این رسیده است که ایشان نعوذ بالله رسول خدا نباشند میتواند تجربهی خودش را به عنوان یک پاسخ ممکن بیان کند، اما اینکه کسی بگوید پاسخ دادن به این سؤال متوقف است بر استدلالهای عقلی برای اثبات نبوت عامه در اشتباه است و حقیر هم صرفاً همین را گفتم که نگویید ضروری است
اگر صرفا نقد شما به روند ما در بحث مربوط به همین تاپیک است حرفی نیست. ای کاش خود استارتر می آمد و منظور نظرش را بیان می کرد. بنده فکر می کنم سوال تاپیک شاید کمی ابهام دارد و هم می تواند روندمنظور نظر شما را تایید کند و هم روند بحث ما را. ولی شخصا روی این مساله تعصبی ندارم و اگر دقت کنید در ابتدای بحث هم که با کاربر وطاها بحثهایی داشتم تمرکزی روی اثبات عقلانی نبوت نبود. اگر سوال اصلی تایک اینگونه بیان می شود بهتر بود : کسی که به خدا باور دارد (و ضرورت وجود دین را هم پذیرفته است ) چطور یقین پیدا کند که محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟
البته از ظاهر سوال تلویحا می توان این نتیجه را هم گرفت که استارتر ضرورت وجود دین را پذیرفته و روی مصداق بحث می کند. منتها بنده چون دیدم عذه ای از دوستان بحث را روی ضرورت نبوت برده اند و استارتر هم اعتراضی نکرده بنده هم در بحث وارد شدم. ولی همانطور که عرض شد تعصبی روی موضوع بحث نیست. در اینجا مدیر یا کارشناس مربوطه می تواند روند بحث را تعیین کند و به اختلاف ما با شما پایان دهد. ولی :
اگر بحث صرفاً نظری باشد چنان یقینی با استدلال به دست نمیآید
مطمئنا استدلال عقلانی یقین قلبی را نتیجه نمیدهد. ولی می توانیم بگوییم درست و غلط بودن این یقین را استدلال عقلانی مشخص می کند. در واقع استدلال عقلانی شرط کاف برای یقین نیست ولی شرط لازم هست. ممکن است شخصی بدون تفکر و تعقل به این یقین قلبی برسد که محمد (ص) از طرف خدا آمده و به او ایمان بیاورد. این به خودش مربوط است. ما برای کسی تعیین و تکلیف نمی کنیم. ولی اینکه این یقینش حقیقت دارد ا خیر استدلال عقلی آن را تعیین می کند.
به عنوان مثال : شخصی را در نظر بگیرید که ادعای پیامبری می کند ( ولی واقعا پیامبر نیست ) و عده ای هم با یقین قلبی پیرو او می شوند ( که مسلما بعید نیست ) حال موضع شما چیست؟ ندای قلب او به این دعوت پاسخ مثبت داده حال چگونه شما می خواهید با او را متوجه اشتباهش بکنید؟ هر چقدر هم دلیل بیاورید چون ایمان او قلبی است به حرف شما گوش نمی دهد.
ایمان این شخص نزد شما همان حالتی را دارد که ایمان شما نزد ما ( در حالت عدم عقلانی بودن نبوت ) دارد.
افراد نامبرده در بالاترین مراتب ایمان بودهاند تا آنجا که در موردشان گفته شد ایشان از ما اهل بیت هستند، دعوت پیامبر این دین که جناب استوار هم ایشان را قبول دارند و به ایشان ایمان دارند از این راه سراغ نداریم دیگران را به اسلام و ایمان دعوت کرده باشند
ایمان قوی این افراد را منکر نیستم. شاید خودم هم به نبوت ایشان ایمان داشته باشم. ولی در هر بحثی پیش فرض های ذهنی را باید کنار گذاشت. بحث های شخصی را از بحث های جمعی باید جدا کنیم. تقریبا در تمام حوزه های علمیه بحث های فلسفی می شود. وجود خدا اثبات می گردد. ولی مسلم است که همه آنها به وجود خدا ایمان دارند. ولی پیش فرض های ذهنی شان را تا آنجا که ممکن است کنار می گذارند و به بحث می پردازند. لذا در هر بحثی شما به ایمان بنده و دیگران نباید کار داشته باشید. اگر نتیجه این شد که نبوت وجه عقلانی ندارد همانطور که قبلا هم عرض شد نتیجه می گیریم ایمان این افراد که بنده هم سر تعظیم در مقابل آنها فرود می آورم اشتباهی بوده است ولی کار اشتباهی نکرده اند.
افراد بیسواد لزوماً ایمانهای ضعیف یا ناقص یا کمی نداشتهاند ... معیار زیادی ایمان تقوی است و نه براهین عقلی
معیار زیادی ایمان شاید ولی معیار درستی ایمان براهین عقلی است.
بله این صحبتم برای کسی است که به رسالت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حقانیت خدایی که ایشان معرفی کردهاند ایمان دارند ... قصدم از بیانش هم این بود که چنین شخصی که خودش از مؤمنین است دقت بیشتری در استفاده از واژهها و قیود نماید ...
شاید به قول شما ایمانش قلبی باشد ولی ایمانش را کنار گذاشته و به دنبال درستی ایمانش است. می خواهد ببیند آیا ایمانی که آورده وجه عقلانی دارد یا خیر. مسایل شخصی در بحث های گروهی جایی ندارند.
شما تشنه و او سقّا، چه کار دارید که او کجا متولد شده است و چه شد که به این کار همت گماشت و غیره، نیاز شما در دستان اوست، بررسی کنید که آبش آب باشد و خودش هم نیت سوئی نداشته باشد و در عوض این لطفش از شما قصد سوء استفاده نداشته باشد و سپس از آبش بخورید و برایش دعا کنید ... شما ابتدا مینشینید و ضرورت وجود سقّا را اثبات میکنید؟ بله اگر اثبات کردید کمک میکند که زودتر شکتان نسبت به او برطرف شود ولی ضرورت ندارد
اگر صرفا محتوای ادیان همینی بود که شما می گفتید که مشکلی نبود. مهم این است که در ادیان مسایلی هست که همه به آن احتیاج ندارند یا حداقل این نیاز را احساس نمی کنند. مثل این است که بدن بنده به آب نیاز نداشته باشد و یک نفر بیاید و بگوید بدن شما به آن نیاز دارد و باید از آن بنوشید. خوب بنده هم در جواب می گویم ابتدا شما ثابت کن بدن بنده به آب احتیاج دارد بعد بنده از آن می نوشم.
دقیقا تمام نزاع ها بر اسر ادیان از همین جا ناشی می شود. وگرنه که همه انسان ها با خوبی و خوشی و صلح و صفا در کنار هم زندگی می کردند و هیچ پکدام از پیروان ادیان همدیگر را نمی کشتند. بنده به دنبال اثبات وجود سقا نیستم. بنده به دنبال اثبات وجود آب هستم. عرض بنده این است شاید آن ماده ای که در دست سقاست آب نباشد و تشنگی بنده را بر طرف نکند. یا شاید مقداری از آن بتواند برای من مفید باشد و مقدار دیگر آن خیر.
تمام بحث همین است :
شما ثابت کن بدن ما به آب احتیاج دارد بعد ما می رویم سراغ مصداق آب.
شما ثابت کن انسان به دینی از جانب خدا نیاز دارد بعد من می روم سراغ مصداق دین.
اگر اینگونه باشد که شما می گویید صرف احساس نیاز کافی است دیگر متخصصین تغذیه برای چه فعالیت می کنند؟ هر کس نیاز به هر چیزی احساس کرد برود مصرف کند.
دقت کنید برخی اوقات احساس نیاز درونی ما اشتباهی است. چه بسا ما به چیزی نیاز احساس می کنیم که اصلا به آن نیاز نداریم. فقط برای آرامش موقتی درونی سراغ آن می رویم.
چه چیزی مانع از آن میشود که معجزه نشانهی نبوت باشد؟
وقتی نبوت عقلا ثابت نشد معجزه ممکن است نشانه چیز دیگری باشد که ما نمی دانیم. الله اعلم. چه بسا به قول جناب متحیر خداوند خواسته با این مدعیان دروغین ( بر فرض مثال ) انسان را در محک امتحان و آزمایش قرار دهد.
وقتی یکی از اعضای مجموعه را بیابید این خودش اثبات این مطلب است که آن مجموعه تهی نیست ... این را میتوان اثبات عقلی هم در نظر گرفت
همان طور که چند بار عرض شد ممکن است این مجموعه واقعا تهی باشد و ما اشتباها چیز دیگری را یافته ایم و ایمان اشتباهی آورده ایم.
بنده میگویم معجزه، شما میگویید معجزه دیگر چیست؟ بنده میگویم نشانهی صدق دعوی مدعی نبوت است و شا میپرسید نبوت دیگر چیست؟ میگویم نبوت یعنی پیامآوردن از جانب خداست و شما میپرسید خدا دیگر چیست؟
خیر اشتباه جلو رفتید. بنده دیگر نمی پرسم خدا دیگر چیست چون پیش فرض تاپیک اعتقاد به وجود خداست. بنده در پاسخ شما که گفتید نبوت یعنی پیام آوردن از جانب خدا می گویم مگر خدا پیام آورنده دارد؟ مگر نمی تواند خودش با تک تک مخلوقاتش ارتباط برقرار کند؟ و شما خود به خود می رود سراغ صغری و کبری چیدن. اگر غیر از این است شما ادامه گفت و گو را بیاورید.
س احتمالاً اشتباه حقیر است که به نظرم رسید پاسخ دادن به سؤال تاپیک را متوقف بر اثبات عقلی نبوت عامه دانستهاند و پاسخهای دیگری که به آغازگر تاپیک داده شد را مناسب سؤال ایشان ندانستند
در مورد تاپیک عرض شد مساله فرق می کند. ولی موضوع تاپیک و روند بحث در این تاپیک نمی تواند به اصل موضوع خدشه وارد کند.
ایمان فعل قلب است و هر کسی به طور جداگانه باید آن را کسب کند ... کسی که سالها در مورد چرایی فرستادن پیامبران از طرف خدا فکر نکرده باشد هم ممکن است به درجات بالای ایمان و یقین و مقام رضا و فنای فی الله برسد و چه بسیار افرادی که گرفتار عرفان نظری و فلسفه شدند و همین تفکرات و برهانجوییها مانع ایشان شد از تجربه کردن قلبی حقیقت و رشد جوهری و تقرب به خدا ... به ما گفتهاند ایمان بیاورید نگفتهاند بازی فکری کنید، یک ساعت تفکر ثواب ۷۰ سال عبادت را دارد و تعقل هم چنین است و چنان ولی اگر به افزایش ایمان و تقوی منجر نشود خودش سنگ راه است، و تجربههای بسیاری نشان داده که تفکر و تفلسف ملازم ایمان نیست، یعنی لزوماً به ایمان ختم نمیشود ... پس اشتباه است که تفلسف و تفکر منطقی را ضروری برای ایمان آوردن معرفی کنیم و حتی اشتباه است که ایمانی که از غیر تفلسف به حساب بیاید را ضعیف و شکننده تصور کنیم و باز اشتباه است که شخصی که سواد زیادی دارد و چندین دهه دود چراغ خورده است و کتابها مطالعه کرده است را لزوماً باایمانتر از بیسوادی که کارش کارگری است و فرصت زیادی برای تفکرات فلسفی ندارد بدانیم ... موضع صریح حقیر در مقابل دوست قدیمیام جناب استوار این است ... ولی ظاهراً ایشان گمان کردهاند حقیر نیت سوئی در پس بیان آن مطالب داشتهام و از حقیر رنجیدهام ... اگر آنطور که ایشان فکر کردهاند هستم خدا هدایتم کند
ببینید دوست عزیز. خود بنده هم مانند شما عشق و ایمان را بالاتر از تعقل می دانم و منکر آن نیستم. اگر به امضای بنده دقت کنید این مساله را متوجه خواهید شد. بله عقل صرف اگر به دنبالش ایمان و یقینی نباشد و تا قیام قیامت انسان را به مقصودی نرساند جز سردرگمی چیزی عاید انسان نمی کند. ولی در شناخت دقیق ایمانی که آوردی بسیار کمک می کند. به عنوان مثال خود بنده را عرض می کنم :
بنده با این طرز فکر سنتی که خدایی بالا نشسته و هر دم در برهه ای از تاریخ اراده کرده و شخصی را انتخاب کرده به نبوت مشکل پیدا کردم. با تفکر و تعقل منطقی به اثبات نبوت نرسیدم. ولی با خودم گفتم چیزی که مشخص است افرادی حتما بوده اند در برهه ای از تاریخ که انسان های شریفی بوده اند و ادعاهایی داشته اند و انسان را هم به سمت خوبی و نیکی و معنویت دعوت کرده اند و برای صدق نبوت خود اعمال خارق العاده ای ( البته بنده اینجا را فرض گرفته ام ) انجام داده اند. حال تکلیف اینها چه می شود؟ مسلما آنها سودجویانی دروغگو که نبوده اند؟ خیرخواه بشریت بوده اند.
بنده خود در طول زندگی ام با چنین افرادی مستقیما روبرو بوده ام. افرادی که ادعاهای بزرگی داشته اند. خود را محور عالم هستی پنداشته اند. از تمام زندگی خود هم در راه اعتقادشان گذشته اند. برای خود مسلک و روش ابداع کرده اند. بدلیل آشنایی نزدیک بنده با آنها می دانستم که علی رغم تفکر اشتباهی که دارند ولی سودجو و منفعت طلب نیستند. هر چه هم عقلا و شرعا اشتباهاتشان را متذکر می شوی به هیچ عنوان قبول نمی کنند. حاضرند در این راه کشته شوند. نمونه بارزش محمد علی باب که در راه اعتقادش کشته شد و عده ای هم به او ایمان آوردند. حال شما بیایید هزار دلیل و برهان بیاورید چون ایمان آنها از طریق قلب بوده به هیچ عنوان حرف شما را نمی پذیرند. حتی پیروانشان.
حال موضع ما در مقابل این افراد باید چگونه باشد؟ اینجاست که انسان می رود سراغ اندیشه ای جایگزین به جای اندیشه سنتی از دین. نه اینکه دین را به طور کامل کنار بگذاریم.
الآن اگر مجاز به انتخاب باشم میان کسی که راحت به خدا ایمان آورده و قانع میشود و کسی که باید فکر کند تا بتواند ایمان بیاورد یکی را انتخاب کنم دیگر انتخابم گزینهی دوم نیست ... چون آن کسی که زودتر قانع میشود هم دلش پاکتر است و هم عقلش نورانیت خودش را حفظ کرده است و هم بر نفسش چیرگی دارد ... این برای کسی است که در ایمان آوردن به حق زودتر قانع شود ... مثل کسی که با یک نگاه به رسول خدا ایمان آوردند ... مثل کسانی که با شنیدن یک آیه از آیات کلامالله ایمان آوردند
ولی گزینه اول علی رغم پاکی دل و سادگی و نورانیتشان زودتر هم فریب می خورند و مورد سوء استفاده قرار می گیرند. اینجاست که عقل نقشش پررنگ می شود و پایه های ایمان را محکم می کند. کسانی که خیلی زود به چیزی ایمان می آورند خیلی هم زود به آن کافر می شوند.
اگر بگوید تنها از این طریق میشود به یقین رسید و این رسیدن به یقین را بدون حصر موضوع به خودش و به صورت عمومی بیان نماید اشتباه میکند
نمی گویم تنها از این راه می توان به یقین رسید. ولی اگر از این راه به یقین برسید یقینتان و ایمانتان مستحکم تر خواهد بود. حال هر یقینی که باشد.
بابت اطاله کلام و طولانی شدن پست از همه دوستان پوزش می طلبم.
و من الله توفیق
در این مورد و در گفتگو با جناب شریعت عقلانی، در پستهای 132 ، 149 و 160 نظرم را بیان کردم.
1) از منظر درون دینی، میدانیم که همه پیامبران، امام نبودهاند. حتی ابراهیم(ع) هم در قسمت عمدهای از نبوتشان، امام نبودهاند. از این دیدگاه، مطلب شما نمیتواند اثبات کننده ضرورت نبوت باشد.
2) از منظر علم منطق، در مطلب شما با یک استقرای ناقص روبرو هستیم که هرگز نمیتواند تام باشد. زیرا امکان اینکه تمامی جوامع در مکانها و زمانهای مختلف را بررسی کنیم و ببینیم با یک فرمانده یا رهبر بیدین چه سرانجامی داشتهاند، وجود ندارد.
3) در مورد مثالی که زدید، بحث بر سر این نیست که ارتش فرمانده نداشته باشد. بلکه کافیست آن فرمانده، تاکتیک، تکنیک و استراتژی نبرد را در حمله و دفاع بداند و سربازان و تسلیحات کافی نیز در اختیارش باشد. و برای این منظور ضرورتی ندارد دیندار باشد. چون امکانات سخت افزاری و نرم افزاری فوق ارتباطی با دینداری وی ندارد.
در جائی که قرار است برای ضرورت نبوت عامه دلیل عقلی ارائه شود، برای محقق شدن ضرورت، باید ثابت کنیم به غیر از حکم، تمامی گزینههای محتمل، نادرستند و یا کافی نیستند.
اما در این مورد، عقل امکان موفقیت و سعادت جامعهای که فرماندهاش دیندار نیست را نامحتمل نمیداند.
چرا که برپائی عدل، و نیکی در رفتار و گفتار و کردار، قدرت تصمیم گیری و مدیریت و ... لزوماً محتاج دین نیست و با عقل و فطرت و نیز الهام و امداد الهی قابلیت بروز دارد.
پس اگر خداباور باشیم، احتمال دوم نیز ممکن خواهد بود بدون اینکه خدشهای بر صفات واجب الوجود وارد کند.
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما!
خواهش میکنم سلامت باشید! بنده شما را جز دوستان و کاربران گرامی و محترم سایت میدانم!
در ضمن از قرار دادن پست هایی که نگاشتید بسیار تشکر میکنم!
اما بعد از بررسی این 3 پست عمده حرف شما بر روی فطرت و عقل و اندیشه بشر بود! و اینکه در پست 160 هم اشاره ای به مصادره توسط اشخاص خاص کردید!
در باب مصادره دین که بحث هایی هم با جناب شریعت عقلانی داشتید یک نکته مهم وجود دارد و آن است که زمانی این استدلال شما کارایی دارد و این مصادره میتواند وجوب و وجود عقلی دین و نبوت را نقض کند که بعد از آمدن آن دین یا پیامبر و سپس مرگ آن نبی ویا رسول دین او به صورت کامل(دقت بفرمایید به صورت کامل) از بین برود یا تحریف شود طوری که اساسا اثری از آن تعلیمات الهی نباشد!! مثلا در باب اسلام که فرمودید به نص تاریخ چند حزب بعد از پیامبر اکرم به وجود آمد که یکی از آنها حزب محافظ بود که در راس آن امیر المومنین بود و در کنار ایشان سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و غیره(که وظیفه و هم و غم خود را دفاع از اسلام اصیل و صحیح میدانستند به رهبری امام علی علیه السلام) پس دین اسلام و آموزه های رسول خدا از بین نرفت! و این در سایر ادیان ابراهیمی هم وجود دارد!(چون در آنها هم با وجود تحریفات بسیار شدید اما مطالبی صد در صد صحیح و الهی وجود دارد مانند اصل معاد یا بشاراتی که در کتاب مقدس نسبت به آمدن پیامبر خاتم و اهل بیت او وجود دارد که مسلمین با استدلال به همین بشارات برای اهل کتاب استدلال کرده و آنها را دعوت به اسلام میکنند و بسیاری از مسیحیان و یهودیان و حتی زرتشتی ها با همین استدلال ها مسلمان شده اند!) و این نکته مهم که اگر دین و تعالیم رسول یا نبی از سوی خداست و مسلما اگر از بین برود نقصی برای خداست یکی از عوامل بسیار مهم وجود اشخاصی به نام اوصیا پس از مرگ انبیا و رسولان شده!(یعنی پس از مرگ آن پیامبر شخصی که از همه پیروان و قوم آن رسول از نظر رهبری سیاسی و ویژگی های اخلاقی و ایمانی و غیره برتر و واجد شرایط تر بود از سوی خدا نه از سوی مردم(این هم نکته مهمی است که خدا باید انتخاب وصی کند نه مردم) برای رهبری سیاسی و دینی آن قوم بر گزیده میشد!(مانند جناب یوشع بن نون که وصی حضرت موسی بود یا جناب شمعون که وصی حضرت عیسی بود یا جناب آصف بن برخیا که وصی حضرت سلیمان بود و ...) اما متاسفانه چون تقریبا تمامی امت ها بعد از مرگ انبیا خود با وصی او به مخالفت و جنگ پرداختند(البته عموم مردم نه همه آنها) اوصیا نتوانسته اند آن طور که آن پیامبر که وصی او بودند و قومش را رهبری کرد رهبری کنند و نتیجه آن در جا زدن بشر در امور دینی و علمی و اجتماعی و سیاسی بود!(مانند از بین رفتن شوکت و ثروت و اقتدار بنی اسرائیل بعد از وفات حضرت سلیمان یا انحراف و اعتقاد به تثلیث پیدا کردن در میان مسیحیان و حتی فرقه فرقه شدن امت های دینی از جمله اسلام که نتیجه آن به وجود آمدن تفکرات و مذاهب انحرافی و نهایتا بروز گروه های چون خوارج و داعش شد!)
با سلام.
ولی کسی که قرار است از این عقل استفاده کند نه با طبیعت بی ارتباط است نه آگاه ترین به آن است نسبت به خدا و نه تمام شهوات انسانی را می تواند ببیند و نه سعادت او با این قوانین بی ارتباط است. لذا امکان مصادره قوانین به نفع خودش وجود دارد.
و من الله توفیق
من حوصله نداشتم همه ارسالهارو بخونم.فقط من به شخصه وقتی به اعجاز قرآن نگاه میکنم همه چی واسم تموم میشه.
معلمی به شما ریاضی درس میده و نمره شما در امتحان خوب نمیشود.علارغم تدریس درس به شما.حالا دو احتمال هست یا خوب تدریس نشده یا شما به معلمت گوش ندادی و نمره بدی گرفتی...
جدای از این مسئله سوال من از شما اینه که ایا بشر به اموه های انبیا عمل کرد؟!؟مسلما نه.
به علاوه صحبت شما صرفا یک ادعا بود و نه یک صغری و کبری ی فلسفی و استدلالی در نتیجه پاسخ من هم فقط یک مثال نقض بود برای نمایش عدم درستی ادعا....
او بدنبال مرجع قانون میگشته و عقل محض خالی از نفسانیات را پیشنهاد داده با دموکراسی به خاطر اینکه ممکن است مؤثر از حماقت جمع شود مخالف بوده »پوپولیسم» که تجربه تلخ ما در انتخابات 84 و یا آلمان با نازیسم و ایتالیا با فاشیسم نمونه های روشن آن در عمل هست کما اینکه ناپلئون هم با همان عواطف توده ها قدرت گرفت پس او عقل محض را عنوان میکند
بگذریم به خاطر همین ایرادهاست که دموکراسی باید بر پایه هایی استوار شود که بدون آن ابتر است همان سردرگمی عوامگرایانه و عوامفریبی نتیجه آن میشود آزادی، برابری(اجتماعی اقشار مختلف و برابری زن و مرد) ،مطبوعات آزاد، تحصیلات و آموزش و پرورش همگانی،قوای مقننه و مجریه و قضایی مستقل و سکولاریسم از پایه های دموکراسی است که اگر نباشد منجر به همان بلایا میشود که خدمت شما گفتم
باید این نظرات گفته شود تا با بررسی نظری و عملی بودن سره از تاسره جدا شود
خوش بود گر مجک تجربه آید به میان
در مورد دین خوشیختانه یا بدبختانه سالها که نه بلکه فرنها و هزاره هاست که امتحان خود را چه در غرب یا شرق امتحان خود را پس داده دین در عمل نه مایه سعادت انسانهاست که سبب جنگ افروزی ها و رشد خشونت در انسانها شده
مگر یک راه غلط را چند باره باید رفت ؟
دین به هر نوع و طریقش با پیشرفت تمدن و تعامل تمدنها در ستیز است هر دینی که باشد الهی و ابراهیمی فرد پرستی یا هر نمونه که عنوان کنید از آشوریان مصریان یهودیان مسیحی اسلام هندوان یا بوداییان
چون اساس دین بر پایه ایمان به غیبی است که در دسترس نیست . تفسیرش بر عهده خواص است و منافع خواص هیچگاه با منافع جمع در بک راستا نبوده
خلاصه کنم به عمل کار برآید به سخنرانی یا سخندانی نیست کلام دین خوش است ظاهر زیبا و افسون کننده دارد مثل مار زهری کشنده و فلج کننده دارد با انصاف و عدالت تاریخ بخوانید
اینکه گفتم نظر روسو صحیح است باید به عقل محض رجوع کرد
از آنجا که چنین مرجعی (عقل محض)وجود خارجی ندارد ولی میتوان مشابه آن را با ممارست به دست آورد و آن اندیشه، تجربه، خرد جمعی و دموکراسی سالم هست که تقریبا همان نتیجه عقل محض را دارد
موفق باشید
با سلام و تشکر.
همان طور که در پستی که شما نقل قول کردید آورده بودم :
شما بیشتر سعی دارید از طریق تجربه خدایی و الهی بودن دین را نقض کنید. از این لحاظ همانطور که عرض شد با شما موافقم. در حالت مصداقی دین نسبت به عقل بشری کم می آورد. مخصوصا امروز. ولی سعی ما این بود که صرفا عقلی و منطقی ( همان روشی که جناب استوار دنبال آن هستند ) جلو برویم. با موضع شما آشنا بوده و هستم. خواستم ببینم برای این استدلال روسو پاسخی صرفا عقلی و منطقی دارید.
از میان مطالب شما بخشی از آن توجه بنده را جلب کرد :
فکر میکنم این بخش بتواند پاسخ منطقی و عقلانی خوبی بدون لحاظ کردن مصادیق به این استدلال باشد.
باز هم ممنون.
من الله توفیق
سلام و عرض ادب
ابتدا توجه شما را به پست قبل 151 در پاسخ جناب شریعت عقلانی جلب میکنم
در پاسخ بند یک عقل محض چیزی نیست که وجود خارجی داشته باشد ولی به عنوان یک ایده آل باید بدنبال آن بود که اندیشه تحربه و خرد جمعی تنها جایگزین در دسترس هست ولی در مورد نبوت همانطور که جناب استوار گفتند ابتدا باید شما باید تبوت را بر پایه عقل اثبات کنید که چرا نبوت لازم هست وقتی عقل هست
بند دو مسلم بسیار چیزهاست که عقل بشر نمیتواند آنها را حل کند از جمله موهومات و ادعاهایی که هرگز نمیتواند آنها را انکار کند مثل قوری راسل هیولای اسپاگتی پرنده
آن معارف که میفرمایید چیست که تجربه و علم اندوزی بشر ناتوان از دسترسی بدانهاست ؟
تکلیفهای الهی که ادعاهای نبوت و ادیان هست؟ اینها که مباحث درون دینی است تا به دین وارد نشوی که این تکالیف وجود ندارد گه چند و چون آن مشکل عقل باشد در ثانی به فرض که چنین تکالیفی باشد آیا فرقه های مختلف یک دین پاسخ و روش یکسانی برای آن تکالیف دارن نحوه وضو حج نحوه زکات یا خمس مگر اینها مورد اختلاف نیست حال از کرویدن ما به نبوت چه روسنی راه و شفافیتی نصیبمان ش
بند 3 متاسفانه حقیقت مطلق وجود ندارد ولی بدان میتوان نزدیک شد از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم دین در این موارد چه میکند با هزار شختی و رنج آخر همان میکند که عقل آراد از دین میکند جال چه اصراری است که ما راه خود را از مخمصه و هزار توی دین سخت و ناهموار کنیم یک سؤال چه مشکل اساسی از بشر لاینحل مانده که تنها و انحصاراً دین موفق به ارائه راه حل شده و عقل از آوردن مثل آن یابهتر آن عاجز مانده است
بند 4شما از دید خود مسیحیت را محکوم میکنید همانطور که مسیحیان مسلمانان را محکوم و یا هندوان بر نحوه دید هر دو اشکال میگیرند[SPOILER] که در این مورد برخلاف ظاهر هندوان یکتاپرست تر از ادیان ابراهیمی هستند [/SPOILER] و یهودیان خود را نسل برگزیده میدانند چه کسی راست ممیگوید و هر یک از ادیان هم دارای فرقه و شعب بسیار اینها که تمام سردرگمی است بیشتر مایه جهالت و تباهی شده اند تا عقل روشن از کجا یکطرفه به قاضی میروید و مسیحیت یا سایر ادیان را تباه میدانید بی آنکه نظرات زعمای همان دین را نشنوید
مطالب بند 5 را دوباره جستجو کنید
در مورد شخصیت خیام یا انشتین منش شخصی و اظهارنظرهای آنها دوباره واکاوی کنید احتمالا نتیجه غیر از این است که شما نقل کردید
بک نکته دیگر از کجا معلوم که خدا نبوت و این ادیان را برای سنجش عقل ما نیاورده که مشخص کند چه کسانی فریب ادیان را میخورد و چه کسانی بر راه عقل میماند حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است
یعنی این فرض را که ادیان برای راستی هستنذ را کنار بگذارید اینها وسیله آزمایش هستند برای پیروان عقل
پیروز باشید
بسم الله تعالی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! بزرگوار! نوشته شما این بود که:((این استدلال، دور است. اگر نبوتی نباشد که دیگر باب تکلیف به ما لا یطاق و تکلیف به محال، باز نخواهد شد. )) و بنده در پاسخ شما عرض کردم که(( نه خیر هرگز دور نیست! مگر این پیامبر است که شارعیت میکند و حکم وضع میکند؟؟؟! این خدای متعال است که احکام و شریعت و دستورات را وضع میکند و به وسیله انبیا آن را به بشریت ابلاغ میکند! پس اگر خداوند متعال حکمی در نظر گرفت و خواست آن را ابلاغ کند باید به وسیله انبیا که اشخاص مشخصی هستند این کار را انجام دهد تا دستورش بدون کم و زیاد به انسان ها برسد و به همین دلیل است که عقل ما برای انجام یک زندگی کامل مبنی بر دستورات الهی کافی نیست(البته قطعا لازم است) بلکه باید انبیا و حججی باشند تا دستورات الهی را برای ما بیاورند وانگهی آیا شما میتوانید ثابت کنید که خداوند متعال برای ما هیچ دستوری در نظر نگرفته که با توجه به آن وجود نبوت را رد کنید؟؟ پس اگر گرفته که قطعا گرفته لازمه این مطلب بعثت انبیاست!))
خوب دقت کنید الان دستوراتی به نام دین که سابقه چند هزار ساله دارد موجود است! که در مجموعه های کتب الهی و روایات اسلامی و غیر اسلامی است! و برای دین داران و حتی بی دینان مورد نظر! و نکاتی بسیار ظریف و دقیق که در روایات و آیات اسلامی آمده و امروزه با پیشرفت های علمی صحت بسیاری از آنها ثابت شده و باقی هم در حال اثبات شدن است! حال این سوال اساسی مطرح میشود چگونه شخص یا اشخاصی (نمونه را در پیامبر خاتم قرار میدهم) که اصلا امی و بیسواد بوده اند چنین مطالب استثنایی و علمی را میگویند که بعد از 1400 سال با آزمایش های بسیار دقیق علمی ثابت شده یا در حال ثابت شدن است و یا کتابی بیاورد که در اوج فصاحت و بلاغت است و بعد از 1400 سال که در آن کتاب مخالفانش را به تحدی دعوت کرده احدی از دانشمندان نتوانسته مانند آن را بیاورد؟؟؟؟؟؟؟!!!
دقت کنید! این سوال بسیار مهم و اساسی است که این شخص که بوده و چه کرده وچگونه ممکن است که چنین چیزی بگوید و حال آنکه 1400 سال قبل زندگی میکرده؟؟ آن هم در محیطی بسیار وحشی و خارج از علم و اندیشه؟؟؟! پس حتما مطلقی در پشت این سخنان و گفته ها بوده است!! حال اگر آن مطلق خود اوست این اوج سفاهت و حماقت است که انسان این عظمت را که مال خودش است و برآورد اندیشه خود به دیگری نسبت دهد(که خود همین ثابت میکند که او دارای چنین اندیشه ای نیست چون دارای چنین اندیشه ای وقتی چنین کاری میکند نشان از پارادوکسی عمیق و ژرف دارد که عقلا هیچ گونه قابل حل نیست) و یا مطلقی است که از او و همه موجودات بالاتر است(چون دارای بالاترین عقل و اندیشه بوده و هیچ کس را یارای مقابله با او نبوده ونیست و...) که خدای متعال است پس:
اگر وجود خدا رابا صفاتش بشناسیم و بپذیریم و اینکه بدانیم فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!! که امری کاملا محسوس و عقلی است(یعنی هم عظمت انسان و هم هستی پیرامونش و هم عظمت و صفات خدای متعال) عقلا نمیتوانیم این ادعا را که قرآن و دین ونبوت از سوی خدا آمده را رد کنیم!! و این ادعا توسط خود انبیا و کتب الهی در طول هزاران سال انجام شده(که مدارک تاریخی آن که قرآن و سایر کتب آسمانی و همچنین نص کتب تاریخی بشری است موجود است و اینکه تمام انبیا با آن عظمت فکری و روحی خود را فرستاده خدا دانسته اند نه اینکه خودشان را مجزا از خدا بدانند که چون عظمت گفته های آنها مشخص است و خود آنها هم مدعی هستند که از سوی خدا آمدند پس عقلا میتوان ادعای آنها را پذیرفت! چون همان مشکلی پیش می آید که در باب نسبت دادن این اندیشه ها به خود انبیا درباره پیامبر خاتم عرض کردم)
وانگهی چون دین به معنای معروف آن مشتمل بر دستوراتی است که برای زندگی دنیا و آخرت بشر تهیه دیده شده و به 3بخش عمده احکام-عقیده و اخلاق تقسیم میشود و حال آنکه بشر در هر 3 موضوع یا کاملا بی اطلاع است یا ناقص است! و در ضمن شناخت کامل و مطلقی هم از جهان پیرامون خود و همنوعان خود ندارد و به همین ترتیب هرگز شناختی هم از آخرت و قوانین حاکم بر آن و حتی قوانین حاکم بر این دنیا هم ندارد!! و هزاران علامت سوال که هرگز یا برای آن جوابی نخواهیم یافت یا هزاران سال طول میکشد که برخی از آنها را متوجه شویم(نه همه را) و اساسا اگر دین از سوی خدا نباشد(چون خدای سبحان خالق همه چیز است واحاطه کامل قدرتی و علمی بر تمام جوانب و زوایای همه چیز دارد) یادینی وجود نخواهد داشت یا بسیار ناقص و پر اشکال خواهد بود!! و همچنین اگر به مثال ارتش و فرمانده آن که برای کاربر گرامی و محترم (شریعت عقلانی) در پست 145 دقت کنید و مطالعه فرمایید لزوم عقلی وجود انبیا را خواهید دید! با تشکر از شما
سلام و عرض ادب.
موافق این مطلبتان نیستم برادر عزیز.
این درست که من و شما به حقانیت اسلام و پیامبر(ص) ایمان داریم، اما از آنجا که بحث بر روی اثبات ضرورت نبوت عامه از طرق عقلی است، دیگر بحث درون دینی به کار من و شما نمیآید.
شما هم قبلاً به صراحت اعلام کردید که استدلال عقلی برای این موضوع وجود ندارد و نیز اصرار دارید که در جواب پرسشگر محترم، اصلاً نیازی به استدلال عقلی نداریم.
همانطور که گفتم، ایمان من به خداوند و حقانیت پیامبر(ص) به کار یک استدلال عقلی برون دینی نمیآید.
اجازه دهید به پرسشتان پاسخی ندهم. چون کاملا شخصیست و بحث را از حالت علمی خارج میکند، و دیگر آنکه اگر مطابق موضوع تاپیک بخواهیم جلو برویم، فرض بر این است که وجود خداوند را از طریق عقلی و برون دینی پذیرفتهایم.
در مورد پرسش آخرتان، باید عرض کنم برای پاسخ دادن به پست شماره یک، کماکان نظرم اینست که باید با یک استدلال عقلی، در ابتدا ضرورت نبوت عامه اثبات شود و این بحث نمیتواند درون دینی باشد.
سلام و عرض ادب.
عقل منطقی، تفکر منطقی را محک میزند.
حجیت ذاتیِ عقلِ منطقی، همانند قانون علیت از بدیهیات اولیه است. و بدیهیات نیازی به اثبات ندارند.
بدیهی است، چون در یک پروسه تفکرِ منطقیِ برون دینی، میتواند به توحید پی ببرد.
دوست عزیزم، بررسی ضرورت نبوت عامه از طریق قرآنی که محصول نبوت خاصه است، بنظرتان منطقیست؟
در این مورد حتی از منظر درون دینی، وحی فقط حکم تعلیم ابتدائی و تأسیسی دارد و نه تأییدی!
نمیدانم چرا زعم شما نسبت به من اینقدر عجیب به نظرم میآید. :Gig:
لذا اگر اجازه دهید به این پرسشها پاسخی ندهم. زیرا احساس میکنم هدف دیگری در طرح این سؤالها وجود دارد.
و اگر موافق باشید همان روند معمول تاپیک را ادامه دهیم و در انتظار ارائه استدلال عقلی برای اثبات ضرورت نبوت عامه باشیم. :Gol:
سلام و عرض ادب.
خب امکان مصادره قوانین به نفع شخص یا گروه، حتی در ادیان الهی نیز وجود دارد.
اما ظاهراً نتوانستم منظورم را در پست 149 بصورت روشن مکتوب کنم.
منظورم این بود: خداوند که به مقدمات مطرح شده آگاهی دارد و یا مصداق آنهاست، قوائی (مانند عقل، اندیشه، فطرت، حواس، تخیل و ...) را به گونهای در اختیار انسان قرار داده که بتواند خودش و اجتماعش را به اهداف مورد نظر برساند.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
برادر عزیزم برای یادآوری این متن سؤال ابتدایی تاپیک است:
[INDENT]
[/INDENT]
شما و ما همهامان مثالهایی هستیم از کسانی که به خدا باور دارند و بعد به یقین رسیدهاند که حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله قطعاً از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخریت دین از جانب خداست، پس به عنوان یک انسان عقلگرا کافی است کاری که خودمان کردهایم تا به این یقین رسیدهایم را بیان کنیم ...
در این میان واضح است که این سؤال یک سؤال کاربردی است که با مصادیق کار دارد و جواب دادن به آن متوقف بر یک بحث نظری و استدلالی نیست، چه بسیار افرادی که به این یقین رسیدهاند و یقینشان هم از نظر ما و شما که مسلمان هستیم نزد خداوند پذیرفته شده است و ایشان هیچ استدلالی هم برای این یقین خود ندارند ... اینجا یک رویکرد فطری به انسان یقینی میدهد که استدلال عقلی صرف (بدون آن درک باطنی) قادر به ایجاد چنان یقینی نیست ...
از طرف دیگر شما دارید بحث را پیرامون دلایل عقلی برای اثبات ضرورت نبوت عامه میگردید ... فرض کنید که این دلایل برای شما ارائه شد حالا چطور مصداق خاص این نبوت که حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله هستند را تشخیص میدهید؟ دو حالت دارد یا با دلیل عقلی و یا بدون دلیلی عقلی، اگر دلیل عقلی دارید لطفاً اشارهای به آن بکنید تا از این سردرگمی بیرون بیایم و اگر ندارید بحث عقلی برای اثبات ضرورت عامه هم ارتباطی به سؤال اصلی تاپیک ندارد.
امیدوارم این بار پاسخ سؤالم را بدهید ... اگر شخصی هم باشد با توجه به صورت اصلی سؤال که در بالا آورده شده است به آغازگر تاپیک کمک کردهاید
بله نه نیازی به استدلال عقلی هست و نه چنین استدلالی برای عوام وجود دارد ... دلیل اینکه میگویم برای عوام چنین دلیلی وجود ندارد این است که برای ما تعقل تامّ و تمام نیست و حجت بالغه نیست ... آیا تعقل شما تامّ و تمام است؟
اگر هست از شما میخواهم تمام قوانین فیزیکی را بدون توجه به مشاهدات تجربی و بر اساس بدیهیات اولیهی عقلی به طور کامل دست بیاورید، اگر گفتید عقل ما برای اموری با این ویژگیها تامّ است و برای اموری با شرایط دیگر تامّ نیست آن وقت از شما میخواهم که همین محدودیت را برایم اثبات کنید، آیا میتوانید؟ ان شاء الله نفرمایید که همانطور که حجیت ذاتی عقل بدیهی است این محدودیتها هم بداهت عقلی دارند چون به هیچ وجه بداهت ندارند ... همین امر غیر بدیهی هم هست که باعث میشود آن حجیت ذاتی مده نظر شما برای عوام که ما باشیم از حجیت کامل خودش خارج میشود ... ضعف ما و در واقع جهل ما یک امر بدیهی و ضروری نیست و جمع یک مسألهی ضروری (حجیت ذاتی عقل) با یک مسألهی غیرضروری (ضعف ما در تعقل و جهل ما) میشود یک مسألهی غیرضروری و غیربدیهی ... برادر لطفاً به سؤالاتم پاسخ بدهید، بر خلاف تصورتان قصد بدی پشت سر این سؤالات ندارم، حقیر به دنبال اثبات موضع خودم هستم و به زعم حقیر سؤال شما سؤال درستی نیست، این پرسش و پاسخها در همین راستاست و خدای ناکرده برای تحقیر شما یا چیز دیگری که نمیدانم ولی فکر میکنید در سر دارم نیست ... تلاش دارم بحث منطقی کنم لطفاً با سوء ظن به سؤالاتم نگاه نکنید
شما میدانید که ایمان آوردن همهی ما در ابتدا باید غیرتقلیدی و بروندینی بوده باشد، پس شما هم باید همین راه را طی کرده باشید، اگر شما به این ایمانی که دارید رسیدهاید بدون آنکه پاسخ سؤال فعلی خودتان را بدانید این خودش نشان میدهد که شما خودتان هم در عمل نیازی به داشتن چنان دلیل عقلی برای رسیدن به ایمان و یقین به رسالت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهواله ندارید ... به همین دلیل بحث حقیر اگرچه به نظر شخصی بیاید ولی در راستای پاسخ دادن به سؤال اصلی تاپیک است ... این بحثها بروندینی است همانطور که هر مسلمان باید خودش از غیر دلایل دینی به خدا و پیامبرش ایمان آورده باشد و ما و شما هم از مسلمانانی هستیم که این کار را کردهایم و برای این کارمان هم لزوماً استدلال عقلی نداشتهایم ... براهین عقلی مانند برهان وجوب و امکان از چه قرنی در فلسفه بیان گردید؟ از قرن سه؟ از زمان فارابی و ابن سینا؟ قبل از ان ایمان مردم مشکلی داشته است؟ ایمان افراد بیسواد پذیرفته نیست و دانستن فلسفه شرط پذیرفته شدن ایمان است؟ گزارهای که ضرورت دین نیست را اثبات کنیم یا نکنیم آیا ضروری ایمان آوردن به آن دین است؟
چرا فرضتان این است که وجود خدا را که البته بروندینی پذیرفتهایم از طریق عقلی هم پذیرفته باشیم؟ البته پذیرفتهایم ولی این پذیرفتن با آن پذیرفتن مدّ نظر شما که به دنبال برهان و علت عقلی هستید فرق دارد ... کار عقل لزوماً برهان عقلی برای اثبات خدا و نبوت عامه و غیره نیست ... کار عقل میتواند این باشد که دل بگوید شناختم که خدای اسلام همان خدای واحد و قادر است و حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهواله هم فرستادهی اوست و حضرت امیر علیهالسلام هم ولی خداست و بعد عقل بگوید که پس باید مقابل حق سر خم کنم، بعد جهالت میاید و میگوید پس من چه هستم؟ این «من» و وابستههای آن سپس در راستای نفسانیات بنای بر دشمنی و کفر میگذارد و انسان باید ارادهاش را بر تبعیت از عقل بگذارد ... پس کسی که ایمان آورده است بله به عقل خود عمل کرده است و این معنای آن روایت مبارکه است که عقل انسان را جز به خدا نمیرساند، یا آن حدیث قدسی که به عقل پاداش میدهم و در مقابل آن جزا میدهم ... اما این عقل با آن تعبیر استدلالها و براهین عقلی که شما به دنبالش هستید متفاوت هستند ....
چرا نظرتان این است؟ این هم سؤال بندهی حقیر از شماست ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
با شما موافقم ولی برای انکه اختلافمان روشن شود از شما میخواهم که لطفاً بفرمایید تفکر منطقی چطور با عقل منطقی محک میخورد؟ عقل چطور سنگ محکی برای تعیین درستی یک مطلب میتواند باشد؟ آیا از قبل یک جواب درست را میشناسد که اکنون نتیجهی تفکر منطقی را با آن مقایسه میکند؟ این جواب درست در درون انسان است یا در عالم خارج است و مشاهدهگرایی کلید تعقل است؟ توجه دارید که صحبت از حجیت ذاتی و عقل منطقی است و نه عقل تجربی که به هیچ وجه حجیت ذاتی ندارد ...
خودش بدیهی است ولی اگر تبصرهی غیربدیهی بخورد در مجموع غیربدیهی میشود ... اینکه ما تعقلمان تامّ نیست و تمام عالم معقول را نمیتوانیم با اتکا به تعقل خود یاد بگیریم همین کافی است تا اعتراف کنیم تعقل ما تامّ نیست و در نتیجه عقل برای ما (نه در تئوری یا برای انسان کامل) حجیت ذاتی خود را از دست بدهد و دیگر حجت بالغه محسوب نگردد و کمک لازم داشته باشد
تمام متفکرین با شما موافق نیستند که بشود با یک پروسهی تفکر منطقی برون دینی و صرفاً با اتکا به عقل توحید را اثبات کرد، چه متفکرانی که هرگز نتوانستند دینی را بپذیرند مانند راسل و چه متفکرین اسلامی بزرگی مانند مرحوم علامه، البته اگر اظهار نظر ایشان درست در خاطرم مانده باشد ... پس چگونه حجیت ذاتی دارد که متفکرین دیگر که هر کدام رکنی برای یک تفکر هستند در اثبات وجود خدا و حتی توحید با شما موافق نیستند؟
آیا فراموش کردهاید که قران معجزهی پیامبر خداست صلیاللهعلیهواله؟ آیا قرآن تأییدی نیست؟ آیات قران را چرا آیات میگویند و وجه آیاتالبینات از چه روی به آنها اطلاق میشود؟
دلیلم را در پست قبل شرح دادم تا در مورد نیتم دچار سوپ تفاهم نشوید ... گرچه قبلاً هم توضیح داده بودم ولی شاید زیاد روی تفاوت دو رویکرد عقلی متفاوت تأکید نکرده بودم و به همین خاطر برای شما ایجاد سوء تفاهم کرده باشد ... رویکرد عقلایی برای ایمان آوردن شرط است ولی این رویکرد عقلایی در اصل برای تأیید قلب و مخالفت کردن با هوی و هوس است و نه رویکرد استدلالی برای اثبات گزارههای دینی ... شما روی مورد دوم تأکید دارید و از این نظر کارکرد عقل را در حدّ تفکر منطقی پایین آوردهاید، همانطور که در بالا آن را صرفاً سنگ محکی برای مح زدن تفکر منطقی معرفی فرمودهاید ...
ان شاء الله که احساستان عوض شده باشد ... قصد بدی ندارم و بحثم خدا بخواهد روی موضوع تاپیک است
اگر برایتان اثبات شد که نبوت عامه ضرورت عقلی دارید بعد مصداق این نبوت عامه را از کجا میشناسید؟
بحث فعلی حقیر مانند این است که شما در یک شهر به دنبال ایستگاه قطار بگردید و بگویید برای رفتن به شهر دیگر باید سوار قطار شد، بعد یک نفر بیاید و بگوید که به فرض آنکه سوار قطار شدید از کجا معلوم که این قطار در آن شهر مقصد هم ایستگاه داشته باشد؟ شما قطار را وسیلهی مسافرت میشناسید ولی بحث حقیر این است که برای رسیدن به مقصدی مشخص باید مطمئن شد که این وسیله قابلیت رساندن شما به آن مقصد را هم دارد ... بحث شما بحث خوبی است، حقیر هم سعی کردم به اندازهی وسع اندکم پاسخهایی بدهم که شما نقدی برایشان ارائه ندادید ولی برای این تاپیک خاص به زعم حقیر قطار را اشتباه سوار شدهاید و این پرسش شما را به پاسخ این تاپیک نمیرساند، اگر گمان دارید که میرساند نقشهی مسیر قطار را نشانم دهید تا ببینم با چه رویکردی از این سؤال میخواهید به رسالت حضرت محمد صلیاللهعلیهواله برسید.
با تشکر :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب
دقیقاً بنده هم دموکراسی به معنای امروزی آن را توافق بر سر جهالت و حماقت جمعی میدانم و بر خلاف تصور شما نه انتخابات ۸۴ کشور ما که سکولاریسم و لیبرالیسم و امپریالیسم امروز نمونهی بارز همین حماقت دستهجمعی است ...
دقیقاً دموکراسی غرب امروز بر پایه عوامفریبی است ... و عجیب که عوام هم دوست دارند فریب بخورند ... و برخی آرزوی این فریب خوردن را در سر میپرورانند و از آن یک اتیوپیا در ذهنشان ساختهاند ... گرچه دلیل آن نیز دور از ذهن نیست ... در این عوامفریبی امتیازاتی به عوام داده میشود که این امتیازات ایشان را فریب میدهد تا چشم به روی سیاهیهای آن را بندند ... نه آن آزادی مدّ نظرتان وجه عقلایی دارد و نه زن و مرد یکی هستند، آزادی مطلق بیان نداریم همانطور که آزادی مطلق رفتاری نداریم و اگر گفتند داریم باز جهالت جمعی خود را نشان دادهاند ... در اموزش و پرورش همگانی هم دروغها و فریبهای خود را در اذهان کودکان نهادینه میکنند ...
کل سکولاریسم خودش یک مکتب است، یک دین است، دین بیدینی خودش قوانین خودش را دارد و آیین و رسومات بیقیدی و بیبندوباری خودش را دارد ... کسی که بگوید باید مظاهر هر دینی جز بیدینی را از بروز اجتماعی نفی کرد و بعد فکر کند این یعنی آزادی خودش را پیش از دیگران فریب داده است ... کسی که ادعا کند میتوان به هیچ دینی اعتقاد نداشت و هیچ ایدئولوژی و جهانبینی مشخصی نداشت و باز حکومتی را اداره کند یک دروغگو بیش نیست ... سکولاریسم یعنی حکومت بیدینی نه حکومت بدون دین ... گرچه حکومت بیدینی میتواند مراتب متفاوتی داشته باشد ...
دموکراسی سکولار امروزی خودش بلای بیدرمان است و شما میگویید منجر به بلایای دیگر نمیشود ...! :Moteajeb!:
دین الهی راهنمای هدایت و سعادت است و همیشه نعمت خدا بوده است بر مردم و همیشه هم کسانی بودهاند که از آن سوء استفاده کردهاند ... راهش این است که تلاش کنیم جلوی سوء استفاده را بگیریم نه اینکه کلاً این نعمت را کنار گذاشته و قید هدایت شدن را بزنیم آنطور که خرد جمعی و در واقع جهالت جمعی امروز بر آن متفق شده است ... فرق این دو را تا متوجه وجود قیامت نشوید متوجه نخواهید شد چون فرضتان بر این است که شرط لازم برای مناسب بودن یک دین سعادت دنیوی است حال آنکه اینطور نیست گرچه آن هم مطلوب است ولی لازم نیست
با پیشرفت در ستیز نیست بلکه با نفسپرستی در ستیز است و نفسپرستان همواره دین را مزاحم خود یافتهاند و صدای اعتراضشان به آسمان بلند بوده و هر گونه دشمنی را برای مقابله با آن روا داشتهاند ...
ایمان به غیب در دسترس حواس ظاهری نیست مگرنه در دسترس باطنی و عقلی هر انسانی هست ... منافع دنیاپرستان و هوسبازان هرگز در راستای دستورات و احکام دین نبوده است و دینداران حقیقی همواره مورد دشمنی بیدینها بودهاند ...
کلام دین خوش است چون حق است، در عمل خوب نیست چون میدان عدالت در مقام سخن وسیع است و در مقام عمل از هر میدانی تنگتر است ... سایر مسائل دین هم همینطور است
اثباتی برای وجود نداشتن عقل محض دارید یا بدون دلیل و سند حرف میزنید و هر چه را ندانید میگویید نیست؟
از کجا معلوم با ممارست به جای خرد جمعی به حماقت جمعی نرسید؟ اگر اکثریت در یک حماقت (هوسبازی یک مثال آن است) اجتماع کنند ممارست ایشان به خارج از این حماقت راه نمییابد و در عمل همینطور هم هست ...
توهین به عقل محض یکی همین است که آن را با نتیجهی دموکراسی تقریب بزنید و بدتر اینکه با اعتماد به نفس بگویید تقریباً همان است، اصلاً چیزی که نیست را چطور میگویید این تقریباً همان است؟ یعنی نتیجهی خرد جمعی تقریباً وجود ندارد؟ برای عدم چه صفاتی را میشناسید بگویید تا ما هم بدانیم
موفق باشید
بسم الله تعالی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! بزرگوار! چند نکته عرض میکنم:
1-برخی از مطالب شما را در پاسخ هایی که به دو کاربر گرامی(شریعت عقلانی و استوار)دادم جواب داده ام حالا مقداری از آنها را با توضیحاتی دیگر نقل میکنم!
2-اصل در این تاپیک و کاربران محترم بر این است که وجود خدا را قبول کرده و پذیرفته و معتقدند و با توجه به این موضوع و پایه قرار دادن آن به بحث میپردازند با این حساب برخی از مطالب شما اگر این پیش فرض را پذیرفته باشید محلی از اشکال و بیان نخواهد داشت!(مانند حقیقت مطلق و عقل محض)
3-اما اینکه چرا نبوت از نظر عقل لازم است: به مثالی که از ارتش برای جناب شریعت عقلانی زدم دقت کنید:
ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد رفت)) حالا این مطلب را باز میکنم دقت کنید:
مقصود بنده از مثال این است که اگر مثلا خدا را (معاذ الله البته مثال است) رهبر یا نخست وزیر یا پادشاه یک کشور یعنی همان عالم هستی بدانیم(البته فرض بنده این که مقصود شخص اول مملکت هستی بودن است نه اینکه خوب مثلا نخست وزیر که عوض میشود پس خدا هم همینگونه است!! هرگز! به عنوان مثال است که جای مناقشه نیست!!) حالا این پادشاه دارای ارتشی متفکر و منظم و زبده است(یعنی وجود عموم انسان های عاقل) و در این مملکت هم او قوانینی وضع کرده و کاملا همه کشور روی نظم و قانون است(یعنی نظم هستی) حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!! و آنچه شما پرسیدید عملا خارج از دایره اندیشه صحیح و منطق است و نمیتواند پاسخ آن پرسش های بنده را بدهد چون هیچ ارتشی در هیچ کشوری در عصر حاضر و گذشته نبوده که خود مختار باشد و کاری به پادشاه یا رئیس مملکت داشته باشد و خودش برای خودش فرمانده انتخاب کند و بر فرض هم اگر انتخاب کند این نوابغ و درجه داران عالی رتبه که افراد بسیار محدودی هستند توان نسبی(دقت کنید باز هم تکرار میکنم نسبی نه کامل و صحیح بدون غرض و مرض خاص) برای انتخاب فرمانده رادارند! پس با این فرض و سوالاتی که پرسیدم:اولا باید این انتخاب از شایسته ترین فرد بدون غرض و مرض خاص برای رهبری بشریت صورت گیرد ثانیا هرگز عوام الناس بشری قادر به انتخاب شایسته ترین فرد نخواهند بود! چون سواد و علم و تخصص لازم راندارند!(مانند انتخاب فرمانده کل برای ارتش توسط سرباز ها و گروهبان ها) ثالثا باید بزرگان عقلی ومعرفتی که هیچ گونه تمایل نژاد پرستانه و منفعت طلبانه در انتخاب خود نداشته باشند شخصی را انتخاب کنند(ماند انتخاب آن فرمانده توسط تیمسار ها و نخبگان نظامی عالی رتبه- و به همین دلیل است که اکثر بزرگان علمی و معرفتی تاریخ بشر که برخی را نام بردم و شما گفتید قولشان حجت نیست!!! معترف به برتری و بزرگی انبیا و اوصیا آنها به نام هستند و با وجود اینکه عمدتا خارج از مذهب و دین آن پیامبر بودند اما بدلیل اینکه نژاد پرست و منفعت طلب نبودند صادقانه اعتراف به برتری آن پیامبر یا وصی او کرده اند) رابعا بر فرض افتادن این اتفاق چون این بینش و شناخت نسبی است نه کامل مانند خداوند متعال باز هم نمیتوان یقین به انتخاب آنها داشت(یعنی آنها هم خطا پذیرند اما خدای متعال هرگز اینگونه نیست چون جنسش و نگاهش با نوع بشری فرق میکند مانند پادشاهی که از بیرون با اشراف کامل عقلی به درون نیروی نظامی خود مینگرد) پس نتیجه همان میشود که برترین انتخاب را خدای متعال دارد و اینکه بشر به فرماندهی از جنس خودش نیاز قطعی و مبرم دارد نه از جنس فرشته و جن وغیره!!
دیگر اینکه جمله روسو و پذیرش این جمله توسط شما و توضحی که دادم بیان کننده دلیل دیگری بر نبوت است! دقت کنید:
به این مثال توجه کنید:اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید1 حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند!
4-برای بیان معارف مادی و معنی که اسلام آن را بیان کرده اما عقل بشری در آن زمان و تا سال های اخیر ناشناخته بوده و با پیشرفت علم مشخص شده و یا هنوز مشخص نشده و یا مشخص نخواهد شد لازم است تاپیکی جدا گانه باز شود تا آیات قرآن و روایات اسلامی مورد بررسی دقیق قرار گیرد که برای نمونه یک آیه از قرآن که بشر تاکنون نتوانسته به پرسش های بدست آمده آن پاسخ دهد اشاره میکنم:
قرآن در آياتى از جمله (آيه ى 29 سوره ى شورى) به پنج خصوصيت و خبر آسمانى توجه داده است:
«وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ والْاَرضِ وَ مابثَّ فيهِما مِنْ دابةً و هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ اِذايَشاءُقَدير»
همين يك آيه كافى است ملحدترين و معاندترين افراد را نسبت به قرآن رام و آرام كند. آيه در 14 قرن قبل در زمان و زمينى نازل شده كه جهل و ظلمت فراگير بوده. مخصوصا در حجاز پر از جهل و جهالت، و بر كسى نازل شد كه اُمّى و بى سواد و در ميان افرادى بى سواد بود و همگان نيز او را كاملاً مى شناختند.
ضمير در «فيهما» به «السموات و الارض» برمى گردد. «و ما بثَّ فيهما من دابَّة» و آن چه پراكند در آن دو يعنى در آسمان ها و زمين از جنبندگان.
چون لفظ (دابّة) بر ملائكه شامل نيست، پس در آسمان ها همانند زمين جنبندگانى هستند. حالا اين جنبندگان مانند انسان ها عاقلند يا مثل حيواناتند؟
«وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِم اذا يشاء قدير» ضمير «هم» در «جَمْعِهِم» جانداران عاقل را شامل است كه خدا هرگاه بخواهد مى تواند اين ها را با هم در يك جا جمع كند.
و اين جمع شدن دليل بر اين است كه در آينده اى نامعلوم انسان ها و عقلاى زمينى با عقلاى آسمانى جمع و برخورد خواهند داشت.
«جَمْعِهم» شامل دو جمع شدن و جمع كردن است:
1 ـ جمع شدن قبل از قيامت به قرينه ى درونى همين آيه: «و ما بثَّ فيهما من دابّة»پراكندگى و جمع كردن اين موجودات در دنيا مورد بيان آيه است كه جمع غير مطلق دنيوى است.
2 ـ جمع مطلق اخروى. كه «جمعهم» بيشتر به دليل «و ما بث فيهما من دابة» بر جمع دنيوى دلالت خاص دارد و بر جمع اخروى دلالت عام. اين آيه در 5 مرحله از انسان ها جلوتر است.
1 ـ بشر هنوز فكر مى كند كه آيا در كرات ديگر آب، هوا و غذا هست يا نه؟ 2 ـ آيا در آن ها موجوداتى غير از جمادات هستند؟ 3 ـ آيا عاقلند يا جاهل؟ 4 ـ آيا توانايى و ابزارهايى در اختيارشان هست؟ 5 ـ آيا برخورد و ملاقاتى خواهد بود؟
به این آدرس ها:http://www.olumquran.com/fa/publicat...oks/item/naghd و http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan5
5-خوب دقت کنید الان دستوراتی به نام دین که سابقه چند هزار ساله دارد موجود است! که در مجموعه های کتب الهی و روایات اسلامی و غیر اسلامی است! و برای دین داران و حتی بی دینان مورد نظر! و نکاتی بسیار ظریف و دقیق که در روایات و آیات اسلامی آمده و امروزه با پیشرفت های علمی صحت بسیاری از آنها ثابت شده و باقی هم در حال اثبات شدن است! حال این سوال اساسی مطرح میشود چگونه شخص یا اشخاصی (نمونه را در پیامبر خاتم قرار میدهم) که اصلا امی و بیسواد بوده اند چنین مطالب استثنایی و علمی را میگویند که بعد از 1400 سال با آزمایش های بسیار دقیق علمی ثابت شده یا در حال ثابت شدن است و یا کتابی بیاورد که در اوج فصاحت و بلاغت است و بعد از 1400 سال که در آن کتاب مخالفانش را به تحدی دعوت کرده احدی از دانشمندان نتوانسته مانند آن را بیاورد؟؟؟؟؟؟؟!!!
دقت کنید! این سوال بسیار مهم و اساسی است که این شخص که بوده و چه کرده وچگونه ممکن است که چنین چیزی بگوید و حال آنکه 1400 سال قبل زندگی میکرده؟؟ آن هم در محیطی بسیار وحشی و خارج از علم و اندیشه؟؟؟! پس حتما مطلقی در پشت این سخنان و گفته ها بوده است!! حال اگر آن مطلق خود اوست این اوج سفاهت و حماقت است که انسان این عظمت را که مال خودش است و برآورد اندیشه خود به دیگری نسبت دهد(که خود همین ثابت میکند که او دارای چنین اندیشه ای نیست چون دارای چنین اندیشه ای وقتی چنین کاری میکند نشان از پارادوکسی عمیق و ژرف دارد که عقلا هیچ گونه قابل حل نیست) و یا مطلقی است که از او و همه موجودات بالاتر است(چون دارای بالاترین عقل و اندیشه بوده و هیچ کس را یارای مقابله با او نبوده ونیست و...) که خدای متعال است پس:
اگر وجود خدا رابا صفاتش بشناسیم و بپذیریم و اینکه بدانیم فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!! که امری کاملا محسوس و عقلی است(یعنی هم عظمت انسان و هم هستی پیرامونش و هم عظمت و صفات خدای متعال) عقلا نمیتوانیم این ادعا را که قرآن و دین ونبوت از سوی خدا آمده را رد کنیم!! و این ادعا توسط خود انبیا و کتب الهی در طول هزاران سال انجام شده(که مدارک تاریخی آن که قرآن و سایر کتب آسمانی و همچنین نص کتب تاریخی بشری است موجود است و اینکه تمام انبیا با آن عظمت فکری و روحی خود را فرستاده خدا دانسته اند نه اینکه خودشان را مجزا از خدا بدانند که چون عظمت گفته های آنها مشخص است و خود آنها هم مدعی هستند که از سوی خدا آمدند پس عقلا میتوان ادعای آنها را پذیرفت! چون همان مشکلی پیش می آید که در باب نسبت دادن این اندیشه ها به خود انبیا درباره پیامبر خاتم عرض کردم)
6-اول شما بفرمایید تعریفتان از دین چیست؟ ودلیل شما برای اینکه دین اصولا از جانب خدا نیست چیست؟ چون دین به معنای معروف آن مشتمل بر دستوراتی است که برای زندگی دنیا و آخرت بشر تهیه دیده شده و به 3بخش عمده احکام-عقیده و اخلاق تقسیم میشود و حال آنکه بشر در هر 3 موضوع یا کاملا بی اطلاع است یا ناقص است! و در ضمن شناخت کامل و مطلقی هم از جهان پیرامون خود و همنوعان خود ندارد و به همین ترتیب هرگز شناختی هم از آخرت و قوانین حاکم بر آن و حتی قوانین حاکم بر این دنیا هم ندارد!! و هزاران علامت سوال که هرگز یا برای آن جوابی نخواهیم یافت یا هزاران سال طول میکشد که برخی از آنها را متوجه شویم(نه همه را) و اساسا اگر دین از سوی خدا نباشد(چون خدای سبحان خالق همه چیز است واحاطه کامل قدرتی و علمی بر تمام جوانب و زوایای همه چیز دارد) یادینی وجود نخواهد داشت یا بسیار ناقص و پر اشکال خواهد بود!! وانگهی فلسفه آفرینش و خلق موجودی به این عظمت روحی و جسمی وفکری به نام انسان بسیار والاتر از این است که او بدون برنامه واطلاع در جهانی ناشناخته با میلیون ها سوال بی پاسخ رها شود!! و این از حکمت و علم خدا بعید ومحال است!!
7-اینکه میفرمایید:((از آنجا که ادعاهای دینی بر پایه یک سری اصول غیر قابل تغییر هست بر پایه نیازها و منابع و تعاملات انسانی نحوه برخورد با آنها دچار محدودیت و مشکل میشویم)) باید توجه داشت که احکام و اصول دینی دارای 2 بخش اولیه و ثانویه است:
اولیه مانند آدم نکشید! حسادت نکنید! اهانت نکنید! و امثال اینها که ثابت است و غیر قابل تغییر!(حال آیا این اصول غیر قابل تغییر به قول شما برای انسان محدودیت ساز و مشکل ساز است؟؟؟؟!!!)
ثانویه این است که آن کسی که اداره جامعه اسلامی (مثال از اسلام میزنم) دست اوست با نظر به ضرورت های زمان حکم اولیه را موقتا محدود میکند و حکم ثانوی را جاری میکند(یعنی حکم دیگر و و دوم را) تا علت مهم که مسئله مهم تر از حکم اولیه است برطرف شود و وقتی برطرف شد بار دیگر به حکم اولی بر می گردد(مانند حکم حرمت تنباکو در زمان میرزای شیرازی)
پس احکام اولیه موضوعات ثابتند و احکام ثانویه پیرو مصالح اجتماعی هستند نه فردی!(دقت کنید! با این حساب اولا کل احکام دین غیر قابل تغییر در هر حالی و زمانی نیست البته منوط به شرایط خاص ثانیا دین برای مشکلات روز نه تنها بن بست ایجاد نمیکند راهی را برای بیرون رفتن از بن بست ها را به عقل پیشنهاد میکند!!)
8-در باب ادیان باید عرض کنم اولا به اعتراف خود مسیحیان دین آنها برنامه ای برای آخرت ندارد و به اعتراف خودشان کتب مقدس تحریف شده آنها دارای بیش از 1 میلیون تناقض است!!!! پس این بنده نیستم که آنها را تخطئه میکنم بلکه این اعتراف خودشان است!!!!(در دایره المعارف انگلیسی که توسط 500 نفر از علمای مسیحی تالیف شده چنین آمده:مطالب التقاطی و اختلافات و تناقضات در تورات و اناجیل فعلی به حدود 1 میلیون میرسد!!!!!! و یک محقق مسیحی به نام شولز میگوید:تعداد مطالب متضاد تورات و انجیل قابل محاسبه نیست!!! به نقل از کتاب نقدی بر دین پژوهی فلسفه معاصر پاورقی ص 153 آدرس:http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/naghd
ثانیا محور یک دین و یک مکتب بیانیه آن است! بیانیه اسلام قرآن کریم است! حالا اگر این ادیان غیر اسلامی و حتی غیر الهی مدعی برتری خود بر اسلام هستند به تحدی این کتاب درباب آوردن 1 سوره و یا 1 آیه جواب بدهند؟؟! چرا بعد از 1400 سال نتوانسته اند؟؟؟! و حال آنکه کتب مقدس تحریف شده آنها اینقدر خطا و تناقض دارد که اصلا قابل مقایسه با قرآن و حتی برخی کتب اسلامی دیگر چون نهج البلاغه نیست!!!!!
ثالثا روند پیوستن به کدام دین در جهان از نظر سرعت و کمیت و کیفیت از همه بالاتر است؟؟ مسلم آمار جهانی اسلام را نشان میدهد!!!! چرا؟ اگر مسیحیت و یهودیت و بودیسم و هندویسم و ... غیره توانشان بالا است چرا به دین آنها این گرایش با این شدت و کمیت و سرعت نیست؟؟!!! وانگهی چرا پیروان خود این مکاتب و ادیان در حال مسلمان شدن هستند؟؟؟؟!
رابعا کتاب های فراوانی در رد مسیحیت و یهودیت و سایر ادیان غیر اسلامی نوشته شده! خوب بسم الله اگر کشیش ها و خاخام ها توانش را دارند بیاییند و این کتب را پاسخ بگویند!!! اما پاسخ آنها تاکنون سکوت بوده!!!!!!!!! و در مقابل برای دفاع از دین خود اقدام به آتش زدن قرآن و کشیدن کاریکاتور پیامبر اکرم میکنند!!!!!!!!!!!!
(نمونه این کتب :http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/besharat )
9- اتفاقا در باب خیام و اینشتین توصیه بنده به شما این است که حتما تحقیق بیشتری کنید تا متوجه اقوال و تفکرات آنها شوید!(به عنوان نمونه به کتاب تحلیلی بر شخصیت خیام علامه محمد تقی جعفری رجوع کنید)
10-در مورد جمله آخر شما هم اگر جنابتان با خدای متعال و صفات او آشنا باشید و موضوعات و مطالب داخل ادیان خصوصا اسلام را بدانید و بخوانید هرگز چنین سخنی نخواهید گفت!!!! چون این مطلب اولا از علم و حکمت خدا بعید است و دور!!! آیا هیچ احمقی و سفیهی(تا چه رسد به خدای متعال حکیم) چنین کاری میکند که این همه دستور و بگیر و ببند و تاریخ و زمان و هزینه و هزاران چیز دیگر را انجام دهد و فدای چنین نظری کند که آخر هم میداند خود بشر به آن میرسد؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
ثانیا با استدلال عقلی وجود دین و نبوت را برای شما عرض کردم که قطعا ثابت است!
ثالثا این جمله آخر شما که:((حداقل اینکه تا بحا تجربه تاریخی نشان داده که هر جا ادیان حاکم شده اند نتیحه اش فلاکت و جهالت و جنگ بوده است))
این حرف شما با نص تاریخ و حقیقت فرسنگ ها فاصله دارد!!! چرا؟ چون قطعا و حداقل ثابت شده که در طول تاریخ حکومت هایی چون حکومت حضرت داود یا حضرت سلیمان یا حضرت یوسف در مصر حکومت های الهی و دینی بوده اند که کاملا موفق و بسیار برتر از حکومت های موفق غیر دینی در کل تاریخ بوده اند! و حتی اگر کوروش را هم ذو القرنین بدانیم(بنا بر برخی تفاسیر که البته بنده اصراری برای پذیرش آن ندارم بلکه به عنوان مصداق و مثال عرض میکنم) این حکومت هم الهی بوده که در طول تاریخ چند هزار ساله ایران زمین بی نظیر است و قابل مقایسه با سایر دوره ها نیست! پس نمونه و مصداق داشته(ولو کم نسبت به بی دین ها) و بسیار هم عالی و برتر از هر حکومت غیر دینی بوده است!! مشکل از ناقص اجرا کردن ما و طرد کردن انبیا و اوصیا آنها است که الان دیگر آنگونه حکومتی وجود ندارد (که در تاریخ انبیا و ائمه این مطلب طرد و حتی کشتن و نابود کردن ظاهری آنها به صراحت موجود است و از ننگ های دامان بشر است!!)
سلام و عرض ادب
متأسفانه نتوانستم منظورتان از مطالب فوق را متوجه شوم.
نمیدانم چرا مطلب زیر را صرفاً یک ادعا مینامید:
آیا حجیت ذاتی عقل را بدیهی نمیدانید؟ آیا عقل قادر نیست واجب الوجود را اثبات نماید؟
ضمناً قسمتهای آبی رنگ واقعاً نقض کننده مطالب من است یا مطالب شما؟!
سلام و عرض ادب.
از تذکرتان ممنونم ولی واقعا دارم دقت میکنم. باور کنید.
برادر عزیزم، مطالب فوق در اثبات نبوت خاصه کارائی دارند.
اما برای اثبات ضرورت نبوت عامه، با یک بحث برون دینی روبرو هستیم و نیاز به استدلال عقلی داریم. (همانند اثبات واجب الوجود)
خب به همین علت است که خداوند انسان را مجهز به عقل و فطرت و اندیشه نموده. به عبارتی دیگر، بدون نبوت هم نمیتوان گفت که خداوند بشر را به حال خود رها کرده. ضمن اینکه در همین حالت نیز از الهامات و امداد الهی بی نصیب نخواهد ماند.
با سلام مجدد
برادر ارجمند جناب «قرآن حكيم» استدلال زير را فرمودند:
معارفی است که بشر نسبت به آن راه ندارد، اگر خداوند بدون بیان، ما را به آنها تکلیف کند این از باب تکلیف به ما لا یطاق و تکلیف به محال است (به نقل از این سایت:http://www.eshia.ir/feqh/archive/tex...ool/92/921126/ ) پس اگر خداوند فرموده نماز 17 رکعت در شبانه روز و 2 رکعت صبح و 3 رکعت مغرب و الی آخر و یا دستوراتی که در مستحبات فراوانی اسلام وجود دارد که علم پزشکی امروزه در حال کشف هر روزه آن است یا خبر هایی که خداوند متعال از آینده میدهد که ما هیچ کدام را با عقل نمیفهمیم ( و یا حداقل الان نمی فهمیم با این وجود که 1400 سال از گفتن آن گذشته و معلوم نیست چقدر باید بگذرد تا بفهمیم) باید با چیزی فراتر از عقل به ما گفته و فهمانده شود که آن همان وحی و نبوت است! و به قول ابن سینا شما از هیچ راه عقلی محض قادر به اثبات پل صراط با آن کیفیتی که گفته شده نیستید!! پس مجبورید آن را با وحی و نبوت بفهمید!
بنده در تتمه فرمايشات ايشون عرض مي كنم:
بسياري از مفاهيم ديني از جمله خدا ، معاد و ... را مي توان با دلايل عقلي اثبات كرد اما اينكه كيفيت معاد چگونه است، بهشت چگونه است و جهنم چگونه! نمي توان با عقل به كيفيت و نحوه وجود اين موارد دست يافت لذا بايد انساني باشد تا اين معارف را از خداوند دريافت كرده و به انسان ابلاغ كند.
با توجه به معجزه هاي بي شمار حضرت محمد صل الله عليه و آله كه از طريق اخبار متواتر به دست ما رسيده است ايشان يقينا پيامبر الهي هستند و از جانب الله تعالي مأمور به ابلاغ دين بوده اند.
اگر اين فرمايش مورد پذيرش دوستان بزرگوار است فكر مي كنم بحث تمام است ...
با سلام
دموکراسی سکولار محور در شرایطی می تواند مفید باشد و آن موقعی است که به بهانه آزادی بسیاری از شعونات اخلاقی از جامعه و زندگی اجتماعی جدا نشود
در سکولاریسم فعلی نه تنها دین جدا شده است بلکه به واسطه آزادی های بی قید و شرط مخالفتی هم با رفتارها و اقدامات غیر اخلاقی یا گاها غیر انسانی نمی شود
از طرف دیگر به نظرم حکومت دینی ضعف ها و ایراداتی دارد که برای گسترش اسلام بهینه نیست
در این خصوص میتوان دلایلی را متذکر شد اما بطور خلاصه می تون گفت روح سیاست با روح و معنای دین سازگاری چندانی ندارد
بنده از این جهت موافق با نظر علمای بزرگی چون آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی و دیگر بزرگانی هستم که چنین دیدگاهی داشتند
کما اینکه شیوه و رسم اهل بیت گرامی چنین بود.
کما اینکه در خود قرآن حکیم در موارد فراوانی نسبت به پیامبر خاتم (ص) می فرماید تو مامور به ارسال پیام و تبشیر و انذار هستی و خداوند اگر می خواست همه مومن میشدند .
ممکن است سوال شود پیامبر خاتم که درود و سلام خدا بر او باد حکومت تشکیل داد و در دوره ای جهاد را در دستور کار قرار دادند
بله درست است ولی پیامبر اگر چنین کاری کرد نه به خواست و اراده خودش بلکه به دستور و فرمان الهی هجرت کردند و مبارزه کردند
از این رو به نظر میرسد بهترین شکل حکومت می تواند به این شکل باشد که در عین مبتنی بودن بر دموکراسی، احکام اسلام در قوانین اساسی و مدنیآن قرار گرفته است
اگر بررسی کنیم برخی جنگ ها دفاعی بودند و برخی هم به دستور الهی بودند و در قرآن هم می فرماید فرمان جنگ و جهاد به کسانی داده شده است که به آنها ظلم شده است ...اُذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا
بنابراین به نظرم اگر ما مسلمانان اعتقاد داریم دین اسلام برتر است و عمل به احکام و دستورات اسلامی سبب سعادت دنیوی و اخروی میشود
این را بایست در عمل نشان دهیم و اسلام بایست بتواند در رقابت با دیگر آلترناتیوها پیروز شود
تشکیل حکومت دینی مثل این است که ما بخواهیم به اسلام یارانه بدهیم یعنی بگوییم اسلام نمی تواند بر رقبای خود غلبه کند
به نظرم دین اسلام اگر قرار است گسترش یابد
بهتر است از گروهها و تشکل های مردمی بتدریج گسترش یابد و با نشان دادن برتری های خود در قلب ها و دل ها نفوذ معنوی داشته باشد
--------------------------------------------------
ضمن اینکه در مورد دلایل ضرورت یا نفی نبوت عامه هر کدام از طرفین ممکن دلایلی بیاورند و بحث به نتیجه نرسد. و بنده همانند برخی دوستان این موضوع را قبول دارم که هر شخص ممکن است سیستم باورها و خصوصیات ذهنی و باطنی مخصوص بخود داشته باشد که ممکن است حتی اگر همه دلایل منطقی و عقلی گفته شود بازهم ایراد تراشی کنند و حرف و نظر خوشان را بگویند
از این رو اگر نبوت خاصه پیامبر اسلام اثبات شود و قبول کنیم پیامبر اسلام (ص) از جانب خداوند یکتا انتخاب و برگزیده شده و انچه در قرآن بیان داشته اند وحی و کلام الهی است مسئله ضرورت نبوت عامه و موارد دیگر خودبخود حل میشوند. والحمدلله و رب العالمین
سلام و عرض ادب
دوست عزیز اگر دقت در پاسخهای خود میکردید متوجه به اعتراضها میشدید که چرا بحث ادامه دارد تا بحال هر چه شما و دوستان و یا کارشناس محترم عنوان کردید نهایت آن، ابراز فواید نبوت بود حال بایداثبات کنید که این فواید انحصاراً توسط نبوت ارائه میشود و هیچ راه دسترسی به آن فواید به غیر از نبوت مترتب نیست و بدین خاطر خداوند ملزم به ارسال رسل است
هر فاایده که عنوان میکنید آن فایده منحصر به فرد است و معطل به ارسال نبی است تا از آن به عنوان دلیلی لازم و کافی عنوان بشود برای اثبات نبوت
و بعد باید دلیلی بیاورید خارج از دین که دعوت پیامبر اسلام صادق است و ایشان برانگیخته از طرف پروردگار است
در این تاپیک فرض گرفته شده که این چهان را آفریدگاری است و لی اینکه همان صفاتی را داشته باشد که مدیون به نقلیات دین شما باشد باید آنها را ثابت کنید ولی تا آنجا که به اصل بحث صدمه نزند با آن صفات که شما میآورید سعی میکنم مخالفتی نداشته باشم
دوست عزیز درباره عقل محض، که بنده آن را منکر شدم
از جهت دست یابی بشر به عقل محض آنرا منکر شدم
ما مقوله ای به عنوان عقل محض نداریم که به صورت مستقیم و شفاف بدان رجوع کنیم و خود را قانع بیابیم
امیدوارم این قسمت پاسخ جناب باء هم باشد که در پست قبل به اینجانب در این مورد خرده گرفتند
گرامی این مثال که میزنید زمانی کارساز است که شما عنوان کنید هر جامعه که ملزم به دین نیست دولت و پادشاه رییس و فرمانده ندارد و در هرج و مرج کامل است که چنین امری شاهد نیستیم
و حتی با مرحله ای ارفاق نسبت به شما :
آیا میتوانید عنوان کنید که جوامع دینی منظم تر و منسجم تر از جوامع غیر دینی هستند؟
دوست عزیز خواست و ایده آل ما یک مسئله است و توان و استعداد ما هم یک چیز دیگر
در مخیله ما این است که در بعضی جاها و زمانها بدور از قید جاذبه باشیم و پرواز کنیم ولی نمیشود در بعضی زمان ها خواست آن داریم که رویین تن باشیم چنین نیست و نمیشود ولی با سعی موفق به اختراع هواپیما و امثالهم میشویم با تلاش موفق به ارتقاء پزشکی میشویم اگر چه به آن چه که خواست دلمان است هرگز نمیرسیم و لی موفق میشویم خود را به آن خواست نزدیک کنیم
آرزوی ماست که به به عقل محض متصل شویم ولی افسوس که نمیشود. تنها راه دستمان همین علم اندوزی وتجربه و خرد جمعی است.
اینکه شما میگویید: عقل محض در دین هست!!
دقت کنید این یک ادعای بدون اثبات هست شمای دیندار یا هر مؤمن دیگر آیا دسترسی مستقیم به عقل محض دارید؟
دسترسی شما با واسطه و متوقف به تفسیر خواص هست غیر از این است؟
شما اطمینان منطقی و صددرصدی به من و یا هر کس دیگر چه دیتدار یا بیدین میتوانید بدهید که آن خواص آنچه را که به عنوان عقل محض هدیه آورده اند گغته عقل محض است؟ و دلخواسته های و مطامع خودشان نیست؟
برای واکائی آن دست آورده باز دست به دامن حساب و کتاب های همین عقل و منطقی میشوید که مااز ابتدا گفتیم جز این سلاحی نداریم
موارد بالا در زمانهایی است که مؤسس دین یا نبی در میان نیست و لی آن زمان هم که نبی بوده برای اثبات آن دسترسی به عقل محض از اعجاز و یا سابقه صدق در گفتار مدد گرفتید که آن هم گفتیم اعجاز دلیل عقلی ندارد که آنچه راکه شما میگویید صحت داشته باشد و دلیل ندارد کسی که تابحال صادق بوده از این به بعد هم صادق باشد
فرض بگیریم که آنچه را که عنوان کردید مثلاً دلیلی بر اعجاز علمی گفتار پیامبر باشد
گفتار قرآن همه این که نیست مسلم مواردی مثل ترتیب خلقت دارد که با علم روز هم خوان نیست آن را چگونه میگویید مجبور به تأویل و تعبیر میشوید آنها که این را تفسیر میکنند آنها با چه شاخصه ای موجه هستند؟ آن ها چگونه بر دیگران خارج از دین اثبات میکنند که به عقل محض متصل هستند و ارمغانشان که تفسیر دیگر گفتار قرآن است حتما همان گفته عقل محض است؟
این مثال و تفسیر که میآورید هندوان هم میتوانند از کتابهای خود نقل کنند آیا آنها محق هستند؟ یعنی در این ادعاها شما مسلمین که تنها نیستید آیا از دیگر ادیان سؤال شده یا خدای رعد زئوس هم درست است چون سابقه شروع حیات به تحریک های مکرر الکتریکی است که بر آبها وارد میشده آنجا یونانیان محق نیستند؟
دقت کردید!! در این تفسیرها آنها و شما به علومی و عقولی دست آویز میشوند که ما از اول گفتیم که راهی جز این نداریم .
بشر هبین و همین است به جز جمع بندی علم اندوزی و تجربه و خرد جمعی چیزی ندارد
اجاز بدهید که به همان پاسخ قبل اکتفا کنیم
همه کتب الهی در گفتار یکسان نیستند و در یک راستا هم نیستند که اگر بودند همه از دین یهود به مسیحیت وارد و همه از آنجا به اسلام کوچ میکردند و در اسلام هم این همه تفرق نبود
دوست عزیز اگر تأمل کنید خدایان ادیان مختلف با هم تفاوت دارند حتی خدای ادیان ابراهیم که به ظاهر شبیه هستند مرادشان یک خدای واحد نیست
یهوه الله نیست و همینطور خدای سه گانه مسیحیان خدای یهودیان یا مسلمین نیست
هر چند مسیحیت خود را ادامه یهود میداند ولی نه اینطور هست و نه یهودیان این را میپذیرند
به همین ترتیب اختلاف مسیحیان با مسلمانان
در ثانی آنچه را که شما به عنوان عیسی پیامبر عنوان میکنید مسیحیان در مورد عیسی صادق نمیدانند عیسی تجسم خداست و این با اصطلاح نبی مغایر است
هر چقد بگویید که ادیان تحریف شدند ولی این ادعای شما باید توسط پیروان آن دین پذیرفته شود که نمیشود چرا که اگر اینها که میگویید پذیرفته بود نه باید ادیان قدیم پیرو داشته باشند مگر میشود یک مسیحی بگوید دین من تحریف شده و لی من بر این انحراف میمانم و مسیحی هستم
آنها که میگویید بر دین مسیحیت خرده میگیرند از آن اقلیم هستند مثل من ولی دیگر مسیحی مؤمنی نیستند
در مورد اسلام که میگویید که شدت مخالفت از طرف خود مسلمین اینقدر نیست
به خاطر خشونت ذاتی اسلام است که اثری از مخالفان نمانده
حکم ارتداد مگر هراس کمی دارد مگر من میتوانم در جامعه خودم یا حتی خانواده خودم بگویم من از دین برگشته ام که بعد فرصت ترویج و مکتوب کردن عقاید خود را داشته باشم بگذریم از این سالهای اخیر ولی شما سده ها و تاریخ گذشته را شاهد بیاورید
کدام کتاب رازی در رد دین از او به جا مانده؟
اگر فرصتی بود ادامه میدهیم
موفق باشید
سلام و عرض ادب
آفرین بر شما کارشناس گرامی. آفرین!
میزان مشارکت اندکتان در بحث، نخواندن کامل مطالب و نقل قولهای ناقص و دلخواهتان از مطالب، حقیقتاً حیرت آور است.
چگونه به خودتان اجازه میدهید که اینگونه رفتار کنید؟!
شما پست 151 جناب متحیر را کامل خواندید؟ واقعا از روند بحث آگاهید؟ حتی همین نقل قولی که ذکر کردید هم جملهاش کامل نبود. ایشان نوشتند:
و این سخن در مورد نظر روسو و یکی از مقدمات وی بوده.
و بحث تمام است؟! به همین راحتی؟
کارشناس گرامی
وقتی به مخاطبی چنین گزارهای را بیان میکنیم : «محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟»
در وهله اول مخاطب باید خداوند را باور داشته باشد. که این باور در پست شماره 1 استارتر تاپیک قید شده.
در وهله دوم مخاطب باید به ضرورت نبوت عامه باور داشته باشد. (مطلب مورد نظر من)
پس از این دو مقدمه است که بررسی شخصیت مدعی، شنیدن سخنانش، اعجاز و ... برای اثبات نبوت خاصه و بعد از آن خاتمیت به میدان میآیند.
هر دو مقدمه فوق یک اثبات برون دینی را طلب میکنند چون از نظر مرتبه قبل از ارسال دین قرار دارند.
اما متأسفانه شما براحتی از کنار این قضیه میگذرید. و مخصوصا جناب باء و قرآن حکیم که از مقدمه دوم فرار میکنند و تنها بر روی نبوت خاصه متمرکز شدهاند.
واقعاً گاهی اوقات پشیمانمان میکنید از شرکت در بحث و ارائه یک گفتگوی علمی.
با این روند، همان بهتر که بحث تمام و تاپیک بسته شود.
اجرتان با خدا.
سلام.
جناب کارشناس
همان پستی که از بنده نقل قول کردید را کامل بخوانید متوجه اشتباهتان می شوید.
جمله جناب متحیر که بنده آن را نقل کردم در رد استدلال روسو در اثبات نبوت بود. شما برعکس متوجه شدید.
و من الله توفیق
بسم الله تعالی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! بزرگوار! چند نکته عرض میکنم:
1-اینکه خدایی نکرده قصدم از گفتن جملات دقت کنید بی احترامی یا کم دقتی شما نبود بلکه مقصودم برای جلب توجه و تمرکز بیشتر شما و همه دوستان به مثال هایی بود که عرض میکنم تا بتوانیم خوب بحث کنیم!
2-اینکه شما در پست 174 نگاشتید:((و مخصوصا جناب باء و قرآن حکیم که از مقدمه دوم فرار میکنند و تنها بر روی نبوت خاصه متمرکز شدهاند. )) به نظرم این گونه صحبت کردن اصلا در شان یک انسان محترم و معقول نیست!! لطفا خواهش میکنم مقداری آرامش خود را حفظ کنید و با متانت بیشتری سخن بگویید! ما که نمیخواهیم جنگ کنیم!! در حال گفتگویی علمی هستیم پس مقداری صبور تر باشید!(چون بنده در حال گفتگو با شما و چند کاربر گرامی دیگر در این تاپیک و تاپیک های دیگر هستم ممکن است مقداری با تاخیر برخی فرمایشات دوستان و از جمله شما را پاسخ بگویم!)
3-قبل از اینکه پاسخ شما را بدهم یک مطلبی عرض کنم که به نظرم مقداری بحث ها با هم مخلوط شده و موضوعات جدیدی پدید آمده مثلا سوال تاپیک درباره نبوت پیامبر اسلام بود و یا بحث هایی که درباب دین و اصل وجود و کار آمدی آن مطرح میشود یا مطالب خداشناسی و صفات خدا یا دموکراسی و جوامع غربی و سکولاریسم و... این گونه نتیجه گیری بسیار سخت خواهد شد و مطلب اصلی گم میشود پس بهتر است بر سر همین مطلب که اصل عقلی اثبات نبوت به معنای عام آن است بحث کنیم(بنده وشما حداقل از میان دیگر دوستان در این باب بحث کنیم اگر سایر دوستان هم تشخیص بنده را صحیح دانستند بحث را به این سمت بیاورند و مطالب دیگر را رها کنند چون مثلا بنده الان در حال گفتگو با جناب متحیر درباب اختلاف ادیان و پیامبر اسلام و نبوت و خدا وغیره هستیم و بحث ها بسیار گسترده است و نیاز به بررسی علمی دقیق برای نوشتن مطلب دارد که بنده بسیار علاقه مند هم هستم اما شاید مقداری زمان بر و خسته کنند باشد به هر حال همین مطلب نبوت از نظر عام آن را بنده وشما با هم ادامه بدهیم تا ببینیم دوستان دیگر چه میگویند)
4-بنده در جواب مفصلی که به جناب شریعت عقلانی دادم مطالبی را عرض کردم نمیدانم شما آن را خوانده اید یا نه! اما به نظرم اگر تمام بحث خدا شناسی و صفات خدا را کنار بگذاریم و اینکه دستورات الهی چه بوده و ادیان چه گفتند و غیره 2 مطلب اساسی مطرح میشود:
الف-مثالی که از روسو و تعبیر او عرض کردم(نمیدانم شما با سایر دوستان در باب آن چه بحثی داشتید چون متاسفانه به دلیل کثرت گفتگوهایی که با شما و سایر دوستان در این تاپیک و تاپیک های دیگر داشته ودارم بعضا برخی از نظرات و گفتگو های سایر دوستان با یکدیگر را نخوانده ام پس اگر نظری درباره این مثال روسو دارید بفرمایید تا بنده در این باب با شما گفتگو کنم)
ب- مثالی که برای جناب شریعت عقلانی و متحیر هم عرض کردم و بار دیگر برای شما به صورت کامل عرض میکنم:
ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد رفت)) حالا این مطلب را باز میکنم :
مقصود بنده از مثال این است که اگر مثلا خدا را (معاذ الله البته مثال است) رهبر یا نخست وزیر یا پادشاه یک کشور یعنی همان عالم هستی بدانیم(البته فرض بنده این که مقصود شخص اول مملکت هستی بودن است نه اینکه خوب مثلا نخست وزیر که عوض میشود پس خدا هم همینگونه است!! هرگز! به عنوان مثال است که جای مناقشه نیست!!) حالا این پادشاه دارای ارتشی متفکر و منظم و زبده است(یعنی وجود عموم انسان های عاقل) و در این مملکت هم او قوانینی وضع کرده و کاملا همه کشور روی نظم و قانون است(یعنی نظم هستی) حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!! و آنچه شما پرسیدید عملا خارج از دایره اندیشه صحیح و منطق است و نمیتواند پاسخ آن پرسش های بنده را بدهد چون هیچ ارتشی در هیچ کشوری در عصر حاضر و گذشته نبوده که خود مختار باشد و کاری به پادشاه یا رئیس مملکت داشته باشد و خودش برای خودش فرمانده انتخاب کند و بر فرض هم اگر انتخاب کند این نوابغ و درجه داران عالی رتبه که افراد بسیار محدودی هستند توان نسبی(دقت کنید باز هم تکرار میکنم نسبی نه کامل و صحیح بدون غرض و مرض خاص) برای انتخاب فرمانده رادارند! پس با این فرض و سوالاتی که پرسیدم:اولا باید این انتخاب از شایسته ترین فرد بدون غرض و مرض خاص برای رهبری بشریت صورت گیرد ثانیا هرگز عوام الناس بشری قادر به انتخاب شایسته ترین فرد نخواهند بود! چون سواد و علم و تخصص لازم راندارند!(مانند انتخاب فرمانده کل برای ارتش توسط سرباز ها و گروهبان ها) ثالثا باید بزرگان عقلی ومعرفتی که هیچ گونه تمایل نژاد پرستانه و منفعت طلبانه در انتخاب خود نداشته باشند شخصی را انتخاب کنند(ماند انتخاب آن فرمانده توسط تیمسار ها و نخبگان نظامی عالی رتبه- و به همین دلیل است که اکثر بزرگان علمی و معرفتی تاریخ بشر که برخی را نام بردم و شما گفتید قولشان حجت نیست!!! معترف به برتری و بزرگی انبیا و اوصیا آنها به نام هستند و با وجود اینکه عمدتا خارج از مذهب و دین آن پیامبر بودند اما بدلیل اینکه نژاد پرست و منفعت طلب نبودند صادقانه اعتراف به برتری آن پیامبر یا وصی او کرده اند) رابعا بر فرض افتادن این اتفاق چون این بینش و شناخت نسبی است نه کامل مانند خداوند متعال باز هم نمیتوان یقین به انتخاب آنها داشت(یعنی آنها هم خطا پذیرند اما خدای متعال هرگز اینگونه نیست چون جنسش و نگاهش با نوع بشری فرق میکند مانند پادشاهی که از بیرون با اشراف کامل عقلی به درون نیروی نظامی خود مینگرد) پس نتیجه همان میشود که برترین انتخاب را خدای متعال دارد و اینکه بشر به فرماندهی از جنس خودش نیاز قطعی و مبرم دارد نه از جنس فرشته و جن وغیره!!
و این مثال که اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید! حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند!
این دو مثال و مثال جناب روسو هر 3 کاملا عقلی و فرای از درون دینی و یا الهی بودن هستند حالا اگر شمانظری بر روی این 3 مثال دارید بفرمایید تا بحث اثبات عقلی نبوت از نظر عام را با هم شروع کنیم! با تشکر از شما
سلام و عرض ادب
قبل از ادامه نکته ای در مورد بند 8
این افراد مثلاً خاخام یا کشیش که به متون دین خود معترض بودند نتیجه اعتراضشان چیست
از دین خارج شده اند؟ یا اینکه خود با ایجاد شعبه یا فرقه یا دسته ای در دین دست به اصلاحات زدند معروفترینشان پروتستان ها هستند که خود را از کلیسای کاتولیک جدا کردند
در یهود معروف آنها فریسیان یا صدوقیان والبته هر کدام مبنای کثرت شاخه های متعدد در این ادیان شده اند
در اسلام هم مذاهب فرقه ها و شعبات گوناگون کم وجود ندارد که آن ها هم بدنبال نقد در بعضی از اصول هستند مثل معتزله اشاعره و یا در مسائل دیگر که منجر به مذاهب گوناگون شده
سرنوشت کسروی در ایران چه شد خشونتهایی که منجر به تباه شدن و جان و مال میشود کمتر کسی جرأت جسارت در اظهار نظر میکند
و رازی حکیم بزرگ میگوید:
از اقبال به اسلام میگویید مگر آمار و جمعیت ملاک حق بودن است
در نگر من این اقبال به اسلام در اروپا نتیجه مهاجرت مسلمین به اروپاست که در دیار خود از اسلام و مسلمانی خیری ندیدند جمعیت مسلمانا در اروپا فزونی گرفته والا هر کس که شناس این را یافت که از بند دین رها شود دوباره خود را درمخمصه بدتری قرار نمیدهد و این افراد که تغییر دین یا مذهب میدهندبه نسبت آنها که از دین خارج میشوند اتئیست یا بی دین کمتر است. بهتر است امار کشورهای اروپایی که مراد شماست را با آمار مهاجرین و منشأ آنها در نظر آوریم
دوست عزیز بسته به درجه حساسیت شما دین تعاریف مختلف دارد در نظر من کمونیسم هم یک دین است با آن تقدسی که برای نظرات مؤسسین خود دارد مثلاٌ لنین مارکس استالین مائو چنان دارای کیش شخصیت هستند که از درون نمیتوانید آنها را نقد کنید
ولی دین در نگاه کلی مجموعه فرامین اجتماعی و فردی (شریعت ) هستند که بر پایه ایمان به اموری ماوراءالطبیعه (غیب) شکل گرفته
ادیان به سه دسته کلی ابراهیمی ،دارمایی، و سایر تقسیم میشود ولی همه آنها بر پایه اینکه این جهان را خدایی هست شکل گرفته
اینکه اینجانب میگویم دین از جانب خدا نیست چون ارتباط منطقی و لازم و بایدی بین وجود خدا و دین نمیبینم هر چند ادیان ادعا کنند که از جانب خدا باشند چرا که این ادعایشان قرین صحت عقل و منطق نیست
اگر خدا خود را ملزم به فرستادن دین میدانست دینها اینگونه در ظاهر و باطن با هم در اختلاف نبودند
اگر میگویید مشترکند پس چرا شما حتی حاضر نیستید از مذهب خود بگذرید و سنی شوید پس ریشه های اختلاف بدان حد هست که همذیگر را نپذیرید و حتی این اختلاف منجر به نزاع شود
تاریخ و حوادث جهان اطرافمان شاهد این مدعاست
اگر ذات دین از جانب خدا بود هیچ غل و غشی قادر به سیاهکاری دین نبود و این دغلبازی ها به دین نمیچسبید
ولی میبینیم که سیاهکاری به دین میچسبد یعنی ذات دین تمایل به سیاهکاری دارد و سیاهکاری در شأن خدا نیست
موفق باشید
اما متأسفانه شما براحتی از کنار این قضیه میگذرید. و مخصوصا جناب باء و قرآن حکیم که از مقدمه دوم فرار میکنند و تنها بر روی نبوت خاصه متمرکز شدهاند.
واقعاً گاهی اوقات پشیمانمان میکنید از شرکت در بحث و ارائه یک گفتگوی علمی.
با این روند، همان بهتر که بحث تمام و تاپیک بسته شود.
اجرتان با خدا.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب استوار و رحمت خدا بر شما،
برادر عزیزم ما بحثهای زیادی با هم داشتهایم و حقیر چیزهای زیادی از شما یاد گرفتهام ولی این پست شما با شناختی که از قبل از شما داشتهام همخوانی ندارد ... لابد هم پستهای قبلی در ردّ رویکرد خودتان را لایق پاسخ دادن یا نقد کردن ندانستید که در این پست به صورت سربسته آنها را فرار از یک مقدمه تفسیر کردهاید ... با این حال حقیر اصرار دارم که بگویم رویکرد شما اشتباه است. نه آن وهلهی اول که در متن بالا آبی کردهام لازم است و نه آن وهلهی دوم که در متن بالا قرمز کردهام و فرمودهاید مطلب مورد نظر شماست ضروری است تا به آن پرداخته شود، و نه آن بحث بعدی که بعد از این مقدمات میاید ضرورت دارد ... شما تشنه هستید و یک سقا میآید که به شما آب بدهد، شما میخواهید ببینید این شخص به جای آب به شما سَم ندهد پس باید او را بشناسید و آبی که آورده را آزمایش کنید که سم نباشد، دیگر بحث کردن بر روی ضرورت وجود کسی که آب بفرستد یا ضرورت برای وجود کسی که آب را بیاورد جایگاهی ندارد ... اگر خواستید بحث کنید ولی از نظر کسی که تشنه است این کارهای شما بازی ذهنی است، خوب است ولی ضروری نیست، شما ضرورتش را برایم اثبات کنید، بخش زیادی از حرفم همین است ... شما مقدماتتان را اشتباه چیدهاید و در نتیجه بحثهایی که میکنید خارج از موضوع تاپیک یا حاشیههایی غیرضروری بر اصل موضوع است
جناب استوار که شما هم مسلمان هستید و هم مؤمن ... بفرمایید جناب سلمان و ابوذر چطور به آن درجات بالای از ایمان و یقین رسیدند و نبوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را تأیید کردند ... لطفاً براهین عقلی برای اثبات ضرورت وجود واجبالوجود (که ابداع فارابی در چند قرن بعد است) و بعد ضرورت نبوت عامه که ایشان از آنها برای ایمان آوردن به رسالت حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله استفاده کردند را بیاورید و بعد استدلالهای ایشان برای چرایی نبوت خاصه و خاتمیت و غیره را نیز بیان کنید ... اگر قبول دارید که ایشان از این براهین استفاده نکردند که همینطور هم بوده است و در صدر اسلام خبری از استدلالها نبوده و خود رسول خدا دعوتشان را بدون تکیه بر براهینی این چنینی عرضه کردند الآن بفرمایید این ضرورتها واقعاً ضرورت برای ایمان آوردن هستند یا خیر؟ اگر دانستن این مطالب ضروری باشد پس ایمان شهدای بدر و احد چون این ضرورت را رعایت نکرده بودند همگی ناقص و غلط بوده است و ایشان نعوذبالله جوگیر شده بودند ... آیا شما متوجه تبعات اصرارتان بر مطلبی که میفرمایید هستید؟ چطور حقیر را به فرار از مقدمه متهم میکنید وقتی حقیر دارم با صدای بلند میگویم اینکه بگویید این مسائل مقدمهی ایمان آوردن عقلایی است ادعایی غلط و به دور از حقیقت است و از شما میخواهم که ضرورت این مسائل را اثبات کنید؟ پاسخ شما تا کنون این بوده که حجیت عقل ذاتی بدیهی است که البته همین هم در مقام نظری درست است و نه در مقام عمل که همه میدانیم با همین استدلالها چه مقدار مغلطه و سفسطه که نمیشود و چه بسیار کسانی که برهانی عقلی ارائه میدهند که در طول تاریخ نقد شده و سپس کامل میگردد که آن ایرادهای پیشین را نداشته باشد، درست مانند بحثهای علوم تجربی که با افزایش مشاهدات تجربی یک نظریه اصلاح میگردد ... برادر عقل ذاتی برای مایی که از عوام هستیم حجیتش تبصره خورده و از بالغه بودن خارج میشود ... شما الآن با حجتی ناقص به دنبال اثبات کامل و صددرصدی چه هستید؟ ... حقیر با براهین عقلی مشکلی ندارم و از آنها استفاده هم میکنم ولی این براهین عقلی جایگاهشان با آنچه شما در ذهن دارید متفاوت است ... اینها وجودشان ضروری نیست ... شرط لازم برای ایمان آوردن نیستند بلکه به ایمان آوردن کمک مینمایند ... گرچه همین ضعف در تعقل خودش میتواند یک ضرورت برای نبوت عامه باشد ولی حقیر اصلاً دیگر با این ضرورت کاری ندارم، الآن صحبتم سر این است که مسأله بیخودی پیچانده نشود ... شما ادعا دارید که آن مقدمات نباید دور زده شوند و برای پاسخ به موضوع تاپیک باید به آنها پاسخ داد، اما تبعات این ادعای شما تبعات سنگینی است که ایمان کسانی که در قرآن ایمانشان مقبول معرفی شده است را به زیر سؤال میبرد ... این ادعا شما را در مقابل قرآن قرار میدهد ... امیدوارم سنگینی این ادعا را متوجه شده باشید ...
آنها که در صدر اسلام ایمان آوردند و به یقینی رسیدند که ما و شما و هزار عالم در علوم معقول هم به گرد پای ایشان نمیرسیم اگر ازشان میپرسیدید که آیا دلایل ضرورت نبوت را میدانید به شما میگفتند بله! اما لزوماً نه اینکه برای شما آنها را بشمرند ... بلکه میگویند:
وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّـهُ
یا ابتدا این آیه را میخوانند:
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و سپس رو به اهل بیت علیهمالسلام و به طور خاص نبی اکرم صلیاللهعلیهواله کرده و میگویند: «بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَكَاتِ وَ مِنَ النَّارِ»
آنها که هدایت شدهاند دلایل ضرورت نبوت عامه و خاصه را خوب میشناسند، آنها به خودشان مینگرند و میبینند اگر خداوند ایشان را با عقل و منطق و نفسانیات خودشان به خودشان رها کرده بود هرگز به این ایمان دست نمییافتند، ایشان ضرورت وجود نبوت برای رسیدن به جایی که الآن درش هستند را با مغز استخوانشان فهمیدهاند، ولی اگر با شما بحث کنند به ایشان میگویید اینها از کارکردهای مثبت این نبوتهاست و ضرورت آنها نیست ... این اختلاف از آنجاست که بحث ایشان کاربردی است و بحث شما نظری، شما دارید در مورد انسانی صحبت میکنید که قرنها فرصت دارد تا فکر کند و برهان بیاورد و برهانش را خودش نقد کند و باز نقد آن را پاسخ گوید و در این میان هرگز هم عقل را با شبهعقل و توجیهات خلط نکند و نفسانیاتش را در تفکرش داخل نکند، بحث نظری شما در شرایط فرضی و تخیلی کارایی دارد و نه در شرایط واقعی، در شرایط واقعی یک جوان در ۳۰ سالگی از دنیا میرود و باید به حقیقت رسیده باشد، ضرورت نبوت را او خوب درک میکند اگر طعم هدایت یافتن را چشیده باشد، بحث تاپیک هم کاربردی است گرچه تنها در عنوان تاپیک به اشتباه به صورت نظری بیان شده باشد ... حالا در پاسخ به این موضوع کاربردی آیا شما آیاتالبینات خدا در هدایت را رها کرده و به دنبال جایگزین عقل نظری برای آن میگردید؟ آیا پرداختن به آن مقدمات را که از دسترس افراد بیسواد یا سن پایینتر خارج است را شرط میدانید برای پاسخ دادن به سؤالی که یک سؤال کاربردی است و هر مسلمانی از پیر و جوان و با سواد و بیسواد باید پاسخ کاملی برای آن داشته باشد؟ آیا این تلاش علمی در این تاپیک بجاست؟
این مطالب که در بالا گفتم صرفاً برای آن بود که بگویم رویکردتان در پرداختن به این مسأله اشتباه است و آن مقدمات مورد نظر شما را نباید دور زد بلکه برای این مسأله باید اصرار کرد که غلط هستند ... آنها سؤالات خوبی هستند ولی در اینجا موضوعیت ندارند ... نقد حرفهای دیگرتان که در پستهای قبلی به آنها پرداخته شد هم سر جایشان اما به قول خودتان[INDENT=2]
[/INDENT]
حقیر هم خدا بخواهد دیگر این بحث را ادامه نمیدهم و امیدوار هستم که شما هم اگر متوجه تبعات سنگین لازم دانستن مقدمات خود شدهاید ادامه ندهید
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
از طرف دیگر به نظرم حکومت دینی ضعف ها و ایراداتی دارد که برای گسترش اسلام بهینه نیست
در این خصوص میتوان دلایلی را متذکر شد اما بطور خلاصه می تون گفت روح سیاست با روح و معنای دین سازگاری چندانی ندارد
بنده از این جهت موافق با نظر علمای بزرگی چون آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی و دیگر بزرگانی هستم که چنین دیدگاهی داشتند
کما اینکه شیوه و رسم اهل بیت گرامی چنین بود.
کما اینکه در خود قرآن حکیم در موارد فراوانی نسبت به پیامبر خاتم (ص) می فرماید تو مامور به ارسال پیام و تبشیر و انذار هستی و خداوند اگر می خواست همه مومن میشدند .
ممکن است سوال شود پیامبر خاتم که درود و سلام خدا بر او باد حکومت تشکیل داد و در دوره ای جهاد را در دستور کار قرار دادند
بله درست است ولی پیامبر اگر چنین کاری کرد نه به خواست و اراده خودش بلکه به دستور و فرمان الهی هجرت کردند و مبارزه کردند
از این رو به نظر میرسد بهترین شکل حکومت می تواند به این شکل باشد که در عین مبتنی بودن بر دموکراسی، احکام اسلام در قوانین اساسی و مدنیآن قرار گرفته است
اگر بررسی کنیم برخی جنگ ها دفاعی بودند و برخی هم به دستور الهی بودند و در قرآن هم می فرماید فرمان جنگ و جهاد به کسانی داده شده است که به آنها ظلم شده است ...اُذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا
بنابراین به نظرم اگر ما مسلمانان اعتقاد داریم دین اسلام برتر است و عمل به احکام و دستورات اسلامی سبب سعادت دنیوی و اخروی میشود
این را بایست در عمل نشان دهیم و اسلام بایست بتواند در رقابت با دیگر آلترناتیوها پیروز شود
تشکیل حکومت دینی مثل این است که ما بخواهیم به اسلام یارانه بدهیم یعنی بگوییم اسلام نمی تواند بر رقبای خود غلبه کند
به نظرم دین اسلام اگر قرار است گسترش یابد
بهتر است از گروهها و تشکل های مردمی بتدریج گسترش یابد و با نشان دادن برتری های خود در قلب ها و دل ها نفوذ معنوی داشته باشد
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
با شما موافق نیستم به این دلیل که عالم خارج با عالم ذهنی ما متفاوت است ... عالم ذهنی ما گاهی یک عالمی است که از جهات زیادی ایدهآل است و در واقع از جهات زیادی ساده شده است تا بتوان اثربخشی برخی و تنها برخی از فاکتورها را در آن به صورت عقلی و ذهنی بررسی نموده و پیشبینی نماییم ... تا صدر انسان محیط بر عالم ملک نشده و علم انسان در این عالم تمام نشود این بحثها همیشه پر است از انواع سفسطهها و مغلطههای پیدا و پنهان و لاأدریهای مکرر که برخی به ندانستنشان معترف هستند و برخی نادانستههایشان را به جای دانستههایشان با اطمینان بیان میکنند گویا خودشان هیچ ضعف و نقصی در آنها سراغ ندارند ... اینکه بگوییم شاید اینطوری بهتر شود یا آنطوری تبعات بدتری داشته باشد برای احتیاط کردن خوب است ولی برای تعیین قاطع خط مشی کافی نیست ... اینکه بگوییم اگر سکولاریسم اینطور باشد و آنطور نباشد از حکومت دینی نفعش بیشتر است هم قابل نقد است ... با این وجود در اینجا دو مطلب در نقد فرمایشات شما بیان میکنم که شاید به کار بیاید و شاید هم نیاید:
۱. مرحوم امام در همان اول انقلاب آمدند و گفتند که ما قصد حکومت نداریم و ما میرویم سر بحثهای علمی خودمان ولی بعد تشکیل حکومت دادند، این مطلب خودش دلیل شد برای برخی از افراد تا از همینجا در مقابل ایشان ایستاده و بگویند ایشان نعوذبالله دروغ میگویند (ایشان بهتر است بدانند که مرحوم امام که هیچ اهل بیت علیهمالسلام هم گاهی مطالبی را فرمودهاند که بعد نشده است و اتفاقا از وجوه ایمان شمرده شده است که وعدههای ایشان پذیرفته شود ولو اینکه بعداً رخ ندهد، توضیح علمی و اسلامی آن هم مسألهی بدأ است که در قرآن هم مطرح شده است و مثال معروفش امامت اسماعیل فرزند امام صادق علیهالسلام است)، اما چند سال بعد نقل قولی از ایشان نقل شد که فرموده بودند که در ابتدا ما هم نمیخواستیم در ادارهی امور دخالت کنیم ولی برایمان معلوم شد که اگر امور را به دست برخی از آقایان بسپاریم که روحانی نیستند ایشان دوباره این کشور را تسلیم غرب میکنند ... این تجربهی مرحوم امام را در نظر داشته باشید ... اصل تشکیل حکومت توسط مؤمنان یک اصل قرآنی است که ایشان کسانی هستند که اگر تمکنی بر زمین پیدا کنند نماز را به پا میدارند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند، دین خدا را باید یاری کرد و این یاری با میزان تمکنی که داریم واجب میگردد، اگر بشود قوانین خدا را بر زمین جاری کرد و برای جریمهی مجرمان حد جاری نمود واجب است که این کارها انجام شود ... بر همین اساس اصل ایجاد حکومت دینی واجب است اگر امکانش باشد ... لکن اگر اختلافی بین برخی از علمای بزرگ (نه علمای درباری) در این باب بوده است از جهات دیگری بوده است و مثلاً برخی معتقدند که این کار را فقط معصوم میتواند انجام دهد که وارد این بحث دیگر نمیشویم ... اما از این مطلب که بگذریم کسی نمیتواند بگوید که حکومت سکولار که درش قوانین اسلامی حاکم نیست بهتر از حکومت اسلامی است که در آن تلاش شود اسلام راستین پیاده شود، گرچه ضعف و نقصهایی هم داشته باشد
۲. سکولاریسم یعنی نفی مظاهر خارجی دینداری در اجتماع ... برای مسیحیت این مسأله جای تعجب یا سؤال نیست چون دینداری برای ایشان به صورت فردی تعریف شده است اگر عهد عتیق را کنار بگذارند که عملاً هم کنار گذاشتهاند، اما برای شما که این حرف را میزنید این سؤال پیش نمیآید که مگر دین را میتوان به عنوان یک مقولهی فردی به آن نگاه کرد؟ مگر مظاهر خارجی دین فقط گردنبند صلیب یا الله داشتن است که بگوییم میشود رعایت نکرد؟ اسلامی که در سکولاریسم قابل پیاده کردن است اسلام آمریکایی است که میگوید مسلمان باش ولی برای خودت باش و کاری به دیگران نداشته باش، کاری به بتپرستان نداشته باش، کاری به ظالمان نداشته باش و طرف مظلوم را نگیر، کاری به سیاست نداشته باش و بگذار هر چه خواستند بکنند ... اما اینکه گفتم سکولاریسم با این تعریف اصلاً در خودش یک دروغ بزرگ دارد این است که همانهایی که دین برایشان فردی تعریف شده است هم باز در تمام امور اجتماعیاشان تابع قوانینی هستند که همان قوانین دین ایشان است، گاهی دین ایشان عمل کردن مو به مو به قوانین اجتماعی است و گاهی به برخی از قوانین اعتقاد دارند و باقی را اعتقادی ندارند که باید به آنها احترام گذاشت و اگرچه در مقابل پلیس به آن عمل کنند ولی دور از چشم دیگران مطابق عقیدهی خودشان عمل میکنند ... در این صورت چه آنها که به تمام قوانین اجتماعی یک جامعهی سکولار معتقد هستند و چه آنها که به بخشی از آنها معتقد هستند هر دو گروه اگر پلیس و نیروی انتظامی نباشد مطابق اعتقادات اجتماعیاشان عمل میکنند و این یعنی ایشان دارند به دینشان عمل میکنند ... ایشان اگر در خلوت خودشان مسلمان باشند و در جامعه معتقد به رعایت قوانین سکولار باشند (نه اینکه خود را مجبور بدانند، پس یعنی اگر رفراندوم برگزار شد به جامعهی سکولار رأی نمیدهند و به جامعهی اسلامی رأی میدهند) در موردشان باید گفت که به نیمی از دین خدا کافر شدهاند و کسانی که چنین کنند در قرآن با لحن شدیدی مورد خطاب قرار گرفتهاند ... با این حساب هر کسی که در جامعه زندگی میکند ناچار از داشتن یک ایدئولوژی و دین است و دینداری لزوماً به معنای داشتن دین الهی نیست و چه بسا به تعداد افراد نوع بشر دین وجود دارد، گروهی از این دینها به طور ناقص و ضعیف اسلام به حساب آمده و گروه دیگر میشود کفر ... مرز میان ایمان و کفر را میگویند اصول الدین یا ضروریات دین تعیین میکند ولی حقیر کاری به این بحث ندارم، مهم این است که اگرچه بگویند جامعهی ما سکولار است و مظاهر دینی را ندارد ولی این گزاره دروغ است و هر کاری کنند همان کار دین ایشان را تعریف میکند و سکولاریسم خودش یک دین است که در دل خود نفی دینهایی که تحت عنوان دین معرفی شدهاند را میکند ... اما این خودش یک آیین و مکتب است ... خودش دین است ... برخی به همین دین اعتقاد دارند ... دینشان بیدینی است ... اگر سکولاریسم راست میگفت باید خودش را هم نفی میکرد ولی نمیکند ... سکولاریسم یک مفهوم خودمتناقض است ... یک دروغ بزرگ است ... (برخی جزئيات را دقیق نگفتم ولی امیدوارم منظور را رسانده باشم)
:Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب
در درون خود بگردید آن را مییابید ... حقیقت را به صورت شفاف خواهید یافت ... اسمش را عقل محض بگذارید یا نگذارید اهمیتی ندارد، وقتی آن را بیابید خواهید دانست که حقیقت است و بعد میبینید که چطور نفس دوست ندارد آن را بپذیرد و بنا را بر مخالفت میگذارد ... آن بزرگان دینی که همه قبول داشتند خدا را به چشم سر نمیتوان دید همانها گفتهاند که با چشم دل میتوان دید و حتی حضرت علی علیهالسلام در تتمهی آن فرمایش یک مطلب اضافه کردهاند که جواب شماست، خدایی که نبینم را نمیپرستم! اینطور نیست که در باطن خود چیزی را بیابیم و ندانیم که باید او را خدا بنامیم یا چیز دیگر، قلب انسان توانایی شناخت خود خدا را دارد و او را شناسایی میکند ... این مسأله حتی در مورد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم برقرار است ... برخی میگویند که شاید شهودات قلبی ناشی از خواطر شیطانی بود ولی باید به ایشان گفت که اگر این خوطرات شفاف و غیرمبهم بودند قابل اعتنا هستند چنانکه وارد شده اگر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در خواب هم دیدید ایشان حتماً خودشان بوده است و شیطان نمیتواند به صورت ایشان نزد کسی برود ... قلب اگر یقین کرد این یقین قابل اعتناست ولی اگر در حین شهود تردید داشت و یا نکات ابهامی در آن مشاهده وجود داشته باشد فرض را بر ردّ ان میگذاریم ... این از آن جهت است که محل اصلی درک و فهم قلب است، کار هر استدلال علمی و عقلی هم همین است که مطالب را برای فهمیدن به قلب عرضه نمایند و دست آخر این قلب است که میگوید بالأخره فهمیدم و دل آرامش مییابد و شیرینی فهمیدن را میچشد، اگر همین قلب بدون واسطه خدا را بفهمد همین مقدار کافی است و نیازی به استدلال دیگری نیست، این مسأله در مورد اهل بیت علیهمالسلام هم هست، مثالهایش هم زیاد است، مثل اینکه حضرت آدم علیهالسلام اهل بیت علیهمالسلام را نمیشناخت ولی وقتی نزد او یاد امام حسین علیهالسلام برده شد حرارتی در قلبش احساس کرد و منقلب شد و به گریه افتاد و خودش متعجب شد که این چه حالتی است، قلب میشناسد گرچه ما از آن شناخت غافل باشیم ... کار قرآن هم این شناخت را پیش چشمانمان آوردن و متذکر شدن به آن است، اگر متذکر شدیم به یاد آورده و تأیید میکنیم، اگر همانطور که قلب تأیید کرد در عالم خارج هم تأیید کردیم میشویم مسلمان و مؤمن و اگر رد کردیم میشویم کافر و در قیامت باطنی خود (قیامت یکی از مراتب وجودی انسان است) معذب میشویم و اسمش را میگذاریم عذاب وجدان و این عذاب آنچنان آزارمان میدهد که به دنبال عذر و بهانه میگردیم و با توجیهاتی سعی بر رفع و رجوعش میکنیم و بعد از مدتی از همان عذاب وجدان هم غافل میشویم تا در زمان مرگ دوباره متذکرش گردیم آنچنان تذکری که دیگر چشم هم از آن نتوانیم ببندیم ...
آنچه آن شخص درمورد عقل محض زده بود و شما فرمودید در دسترس ما نیست و باید در عالم خارج آن را با ممارست با خرد جمعی تقریب بزنیم در درون تکتک ما در دسترس است، برخی هنوز آن را در درون خود نیافتهاند چون هرگز به درون خود سری نزدهاند و عادت کردهاند به گذران عمر در ظاهر دنیا، برخی آن را یافتهاند و خلاف تمایلات خود شناساییاش کردهاند و به آن اتهام کذب زده و نفس خود را قاضی کرده و حکم به دروغ بودن آن داده و در مقابلش شمشیر کشیدهاند، برخی هم آن را یافتهاند و به آن ایمان آوردهاند ... هر چه که هست اینطور نیست که در دسترس نباشد ... اینکه ما آن را بیابیم و بپذیریم یا بیابیم و نپذیریم دنیا و رخدادها و ابتلائات آن را رقم میزند و این هست تا هر کسی جداگانه در مرگ خود به حقیقت باطنی خود بازگردد و بازتاب آن ظاهر اختیار کرده بر آن باطن را ببینند ... بعد آنها که تجربه کردهاند دیگر باز نمیگردند تا وعید خدا را به همفکران سابق خود گوشزد نمایند، آن دیگران خودشان در درون خودشان آن حقایق را یافتهاند ...
در روایت مبارکه هم آمده که خداوند عهد الست را از انسان گرفت ولی انسان آن را فراموش کرد و میرسد زمانی که این عهد به یاد او آورده شود و در این موقعیت است که او دست به انتخاب میزند ... اینکه حق را بعد از اینکه شناخت بپذیرد یا منکر شود ...
موفق باشید
سلاام و عرض ادب
دوست عزیز در نگر شما با این مطالب که میفرمایید
با مرتدی مثل من چگونه رفتار میکنید اگر هویتم فاش شود
رفتار شیعیان با بهاییان چگونه بوده و چگونه باید ادامه یابد
به فرض که تمدن به قهقرا برود دوباره اسلام حاکم بر اراده جهان بشود مسئله برده و برده داری چه سرانجامی میگرد
به فرض که روند تمدن همانطور که هست ادامه یابد رفتار و نظر اسلام در مورد همجنسگرایان چیست
آیا مرجعی را پیدا میکنید که ختنه زنان را حرام بداند و با با آن مخالفت کند
با توجه به اختلاف نظر در مورد پیشگیری از جرم و مبارزه با جرایم تجربه فرانسه نشان داد که با حذف حکم اعدام میزان جرایم قتل کاهش یافته این نتیجه عملی از تجدید نظر در مجازات است حال اسلام و قصاص چگونه میتواند ادعا کند که با اجرای قصاص با جرایم و وقوع آن مبارزه میکند
چگونه مسلمین میخواهند کسی به آنها توهین نکند ولی در قرآن براحتی کفار را از چارپایان کمتر میداند چطور به آنها نفهم و نادان کر و لال خطاب میکند این طرز برخورد در ادامه تمدن چگونه موجه میشود و یا اینکه چگونه متوقف میشود
و .....
تنها نتیجه ای که از صحبت شماو اعمال مسلمین میتوان نتیجه گرفت این است که مادام که اسلام در اقلیت است احکامش به قول شما متوقف و یا مصلحتش بر بعضی از اصول فائق مشود. و الا در زمان حکومت غالب هر آنچه را که بتوانیم از اسلام اجرا میکنیم همانطور که داعش میکند یا طالبان کرد و مثل الآن که طالبان مجبور به انقیاد از تمدن شده آن ادعاها و آن تجاوزات را کنار گذاشته و خود را در حد یک حزب سیاسی جا میزند
موفق باشید
با سلام دوباره
متوجه موضوع نشدم بنده معتقدم از آنجا که کفرو ایمان انسان برای خدا فرقی نمیکند و از فهم هدف آفرینش او هم بی اطلاعیم
همینطور که آفرینش این زمین و آسمان چند ملیارد سال طول کشیده عجله ای هم ندارد که انسان دو سه هزار سال دیرتر یا زودتر به مقصد برسد
همیطور که رفته رفته جانوران و گونه های مختلف در زمین آمدند و نابود شدند از کجا مطمئنیم که در این میانه حیات ما انسانها هدف آفرینشیم؟ شاید ما برای آن هدف غایی حیات همان نقشی را داشته باشیم که دایناسورها برای ما
از زمان شرکت من در این بحث پیگیر این بوده ام که عقلا و منطقا لزوم نبوت را اثبات کنید ولی تابحال که چنین دریافتی از مطالب شما نیافتم جنی باء گرامی هم که دائم ما را به درونمان دعوت میکنند ولی باور کنید این مطالب با توجه به رویدادهای بیرون همه از درونمان میآید و اینکه با نظرات ایشان هماهنگ نیست باورر بفرمایید از لجاجت یا هوا و هوس نیست که اگر بود وقتم را آنچنان که ایشان میگویند مصروف میکردم و با عرض معذرت از کجا معلوم که ایشان گرفتار اوهام نباشد چه چیزی علامت محق بودن ایشان هست اگر آنطور که میفرمایند عقل انسانی منصف خوبی برای قضاوت این امور نیست
این مثالها که زدید هیچکدام وقایع تاریخ نیست که دلیلی بر وقوع آنها داشته باشیم و مسلم کیفیت آنها همانی باشد که در نقلیات دینی آورده شده
کما اینکه کاووس نامی شاه ایران نبوده و رستم و اسفندیار صرفا اسطوره هستند
ولی کوروش ایشان جهانگشایی بوده که به نسبت سایر جهانگشایان بسیار حکیمتر و منصفتر بوده اینکه شخص ایشان را مصادره به ادیان ابراهیمی کنید باید دلایل محکم داشته باشید
و یا اینکه کوروش را به ذوالقرنینی که در قرآن آمده منتسب کنید همانطور که خودتان گفتیدحداقل باید در مورد این نظر تردید داشت
چرا که این داستانها که اعراب شنیدند از منابع اصیل تاریخی نبوده بلکه افسانه های قبلتر را با فرهنگ خود آمیخته بازگو کردند
در مورد ملک سلیمان اگر به واقع چنین حکومت مقتدر و منضبطی بوده باید ثمرهای به غیر از داستان داشته باشد از آن دوران نسلی هوشمند پدید آمده باشد که منجر شتاب در علم و دانش و فن وصنعت شده باشد و انقلاب و نقطه عطفی در تاریخ تمدن شده باشد ولی افسوس که چنین نبوده و نه آثار مهم باستانی وهنری از آن دوران مانده و نه چنان تسریعی در افزایش تمدن بشر هر چه که هست نقلیات درون دینی است نه بیشتر
پیروز و موفق بااشید
بسم الله ... الرحمن الرحیم
راهی برای درک اینکه بندهی حقیر گرفتار اوهام هستم یا نیستم ندارید مگرآنکه درون خودتان را پیرامون مطالبی که گفتم جستجو نمایید، حق را بشناسید و سپس کسانی که در صف حق هستند برایتان مشخص میگردد ...
این جستجو کردن باطنی هم واضح است که با دست و چراغ قوه انجام نمیشود و راه خودش را دارد ... دوستانی که به دنبال حجت عقلی هستند هم دارند همین کار را میکنند وقتی خودشان اذعان دارند که دست آخر عقل یک حجت است، میتوانید از ایشان بپرسید که حجت بودن عقل یعنی چه؟ عقل که چیزی را اثبات میکند آن را برای خودش اثبات کرده است یا برای کس دیگر؟ بعد بپرسید آن کس دیگر آیا فهمیدنش کاملاً وابسته به عقل است یا از راه دیگر هم امکانش وجود دارد که به آن فهم و درک برسد؟ بعد اگر گفتند تنها راهش عقل است از ایشان دلیل بخواهید برای اثبات گزارهاشان و اگر گفتند خیر در این صورت از ایشان بپرسید چه راه دیگری برای آن وجود دارد؟ البته اعتراف به اینکه راههای دیگری هم وجود دارد نشان میدهد که پس ضرورت بالإطلاقی برای ارائهی یک اثبات عقلی نیست. اگر هم گفتند که اثبات عقلی یک راه خوب و قابل اعتماد میباشد از ایشان بپرسید که آیا از نگاه تجربهگرایی تا کنون نشده وسط یک مناظرهی منطقی و عقلی بیفتند که هر دو طرف کاملاً مخالف هم باشند و نقطهی مقابل یکدیگر باشند ولی هر بار که یک طرف مطلبی را میگوید که درست مقابل نقطه نظر دیگری است دلیلی که میآورد از نظر ایشان قابل قبول باشد؟ به این ترتیب که اولی یک چیزی میگوید که این شخص میگوید کاملاً منطقی است، بعد دومی دلیلی میآورد که نظر اولی غلط است و باز به نظر این شخص دلیلش منطقی است، بعد نفر اول جواب نفر دوم را با دلیلی رد میکند که از نظر این شخص ناظر باز منطقی و درست است و این مناظره ممکن است که تا بینهایت هم ادامه داشته باشد و هر دو طرف دلایلی را بیابند که یک شخص بدون «نظر شخصی» و بدون تعصب بر روی آن نظر شخصی هر بار طرف یکی را بگیرد ... سیستم باور چنین شخصی نسبت به ان موضوع خاص به صورت دنبالهای بینهایت با جملهی عمومی «قبول دارم، قبول ندارم» در میآید که واضح است این دنباله دنبالهای همگرا نباشد ... آیا تجربیاتی این چنینی کاملاً قابل اعتماد بودن عقل عوام که ما باشیم را نقض نمیکنند؟ بعد از ایشان بپرسید که اثبات عقلی اگر چطور باشد کاملاً قابل اعتماد است ... آیا ایشان در اثباتهای عقلیاشان نظر شخصی را مدّ نظر قرار میدهند؟ آیا برای آن نظر شخصی اثبات عقلانی دارند؟ به نظر شما چه چیزی علامت محق بودن هر کدام از آن دو طرف است؟ چه چیزی ایشان را وا میدارد که وقتی دلیل منطقی طرف مقابل را شنیدند تمام تلاششان را بکنند تا ردیّهای باز منطقی بر آن بیابند؟ چرا همینکه دیدند جواب ایشان منطقی است ساکت نشده و نمیپذیرند؟
عقل همانطور که جناب استوار هم فرمودند سنگ محک هست، حقیر هم نمیگویم نیست، ولی میگویم آنچه شما به دنبالش هستید تفکر منطقی است و نه تعقل، سنگ محک وقتی معنا دارد که آن سنگ محک به درست یا غلط متصل باشد و بتواند بدون واسطهی دیگری درست و غلط را تمیز دهد ... آیا عقلی که مدّ نظر شماست چنین ویژگیای دارد؟ چطور به درست یا غلط متصل است؟ جواب درست را از کجا میشناسد که بعد در مقایسه کردن یک گزاره با آن گزاره میتواند بگوید این گزاره درست است یا غلط و این قضاوت عقل هم برای ما حجت است و قابل اعتماد است؟ بدیهیات چه هستند که عقل درستی آنها را پذیرفته و از کجا معلوم که این سنگ اولیهی تعقل اشتباه نبوده و دیوار تعقل تا ثریا کج بالا نرود؟
یک مشکل بزرگ علوم جدید این است که به جای اینکه ساز و کار فهمیدن و فکر کردن و تعقل کردن در انسان را بشناسند مستقیماً به سراغ بررسی نتایج فکر کردن و تعقل کردن و فهمیدن رفتهاند و اگرچه یک روی کارشان که در بیرون از خودشان هست خیلی علمی باشد ولی یک روی دیگر کارشان که در درون خودشان هست خیلی تیره و تار و مبهم است ... روی هم رفته کل تعلم ایشان مخلوطی از علم و جهل خواهد بود ... ایشان میگویند فکر کردم ولی نمیدانند فکر کردن چیست و ساز و کار آن چگونه است و چطور ممکن است به فهمیدن ختم شود و ساز و کار فهمیدن چیست و چطور باید آنچه فهمیده شده را محک زد و ... یک عده هم میآیند و میگویند شاید کل علوم subjective باشند و نه objective و شاید مشاهدات ما همگی زائیدهی ذهن ما باشند و عالم فیزیک بعد از اندازهگیری دارای مفهوم مقداری بگردد و از این دست مسائل. شما میخواهید به چیزی علم پیدا کنید، آیا نباید ابتدا ببینید علم چیست و چرا دانستن آن لازم است؟ فهمیدن چیست و معیار فهمیدن چیست؟ عقل چیست و راههای متفاوت فهمیدن چیست؟ فکر کردن چیست و منطق چیست؟ ایا آن صدای درون ذهنتان را تا کنون نشنیدهاید؟ آیا میدانید آن چه صدایی است؟ چرا گاهی انسان بلندبلند فکر میکند؟ چرا فکر کردن مانند حرف زدن است؟ چرا حرف زدن به تولید علم منجر میشود؟ ایدههای جدیدی که به ذهنمان میرسند از کجا میآیند؟ آیا ما خالق ایدهای هستیم که تا قبل از آنکه به ذهنمان برسد در موردش هیچ نمیدانستیم؟ ... و هزار و یک مسألهی دیگر شناختشناسی که مقدم بر هر بحث شناختی در عالم خارج و باطن است ولی علوم جدید و علوم موضوعی از کنار آن رد میشوند ... همه از یک برداشت عوامانه بحث را شروع میکنند که من من هستم و من مجموعهای بسته از تواناییها و استعدادها و غیره هستم و این احاطهی من بر خودم و قوای عقلانی و منطقی و غیرهی من است و متأثر از خارج خودم نیستم مگر از طریق محسوساتم و آنچه در درونم میگذرد مقهور اراده خودم هست و لا غیر، عالم وجود به دو بخش من و خارج من تفکیک میشود که هر چه من نباشم پس غیر من است، در این رویکرد عوامانه است که میگوید من خدا نیستم پس خدا خارج از منه پس حالا باید بگردم که چنین خدایی که خارج از من هست وجود دارد یا ندارد ... اما آیا این فرضیات عوامانه کمترین شباهتی به انچه در درون ما میگذرد دارد؟ آیا اثبات منطقی در این بلبشویی که در درون ما جاری و ساری است کاملاً قابل اعتماد است؟ سنگ محک چه باشد؟ چرا سنگ محک آن باشد؟ چه چیزی بدیهی است؟ از کجا بفهمم که بدیهی است؟ از کجا بفهمم که آنچه که بدیهی است واقعاً بدیهی است و اوهام ذهنی ما نیست؟ این فکرها انسان را به مرز جنون میکشاند اگر صرفاً نظری باشد و به تجربه کردن باطنی مدد نگردد ... نتیجهاش میشود سوفسطایی شدن اگر شخص درون خودش را عملاً هم واکاوی نکند ... منظورم از جستجو کردن درونتان میتواند این باشد ... شما آیا در بدیهیات وجودی خود شک میکنید؟ چقدر احتمال میدهید که وجود نداشته باشید؟ اگر وجود نداشته باشید که نمیشود پس بدون شک وجود دارید، ولی این اطمینان و یقین که همه دارند آیا صرفاً با تعقل به دست آمده است؟ اگر خیر از کجا معلوم که فقط همین گزاره باشد که میشود بر روی آن بجز از راه تعقل نیز به یقین رسید؟ آیا اثباتی وجود دارد که ما فقط خودمان را با یقین بشناسیم؟
بله اینکه بگویید فقط استدلال عقلی و منطقی میخواهم با آنکه ساز و کار فهمیدن و تفکر و تعقل و مفهوم منطق را ندانید با هم جور در نمیاید ... شما معتقد هستید که جور در میآید؟ بفرمایید چطور. ... اما اگر بحث ضرورت را بردارید آن وقت هر کسی با هر راهی که بتواند تلاش میکند تا حقیقت را بشناسد ... یک نفر هم مثل بندهی حقیر میآید و میگوید بحث عقلی را بررسی کردیم دیدیم ظن نزدیک به اطمینان میآورد و به همین دلیل خوب است ولی برای رسیدن به درجات بالای یقین که هیچ شک و شبههای درش راه نداشته باشد استدلال عقلی کفایت نمیکند، برای ما که از عوام هستیم نمیکند. ... البته شما هم فکر نکنم به دنبال آن درجهی از یقین باشید و اگرچه میگویید هستید و همهامان همیشه میگوییم به دنبال یقین هستیم ولی با اندکی ظن اطمینانآور قانع شده و خیلی درگیر آن نمیشویم، بعد هم آن ظن اطمینانآور را اعتقاد خود قرار میدهیم و شروع به بحث و جدل با دیگران میکنیم تا راه خود را برایشان اثبات کنیم و در این میان هم انواع تعقل و تفکر منطقی و گاهی هم سفسطه و مغلطه و گاهی هم تعصبات کوچک و بزرگ را رو خواهیم کرد ... اما این راه درستش نیست ... اگر درست هم باشد بهترین راه نیست ... بهترین راه ابعاد دیگری دارد و اصلاً آدرسش متفاوت است ... و البته باز هم عقل اینجا کمک انسان است ولی رویکرد عقل در اینجا دیگر برهان عقلی در ابعاد اثبات خدا و قیامت و نبوت عامه اینها نیست ... در اینجا عقل کارش عبرت گرفتن است و دستور دادن به گرفتن سمت حق بعد از آنکه برایمان محرز شد که حق را دیده و شناختهایم و عقل هم آنرا تأیید کرد ...
موفق باشید
با عرض سلام
در نقد فرمایشات شما مواردی قابل طرح است. اما از آن جایی که مرتبط با بحث اصلی این تاپیک نیست قصد توضیح ندارم. اگر در جای دیگر فرصت پیدا شد حتما بیان میکنم.
تنها به چند جمله مختصر اکتفا میکنم که دینداری زمانی ارزش و اهمیت می یابد که روح اختیار و انتخاب در آن جاری باشد. زمانی که یک شخص نوعی با وجود داشتن موقعیت و امکان انجام عمل نادرست از روی اختیار و انتخاب راه صحیح را برگزیند. این انتخاب و این عمل ارزش دارد. نه اینکه حکومت دینی مثلا از طریق بستن و ممنوع کردن راهها و گزینه های دیگر این اجبار را بوجود بیاورد که همه افراد جامعه تنها یک گزینه رسمی و قانونی در پیش داشته باشند
در چنین فضایی شاید اولین چیزی که بروز میکند بوجود آمدن رفتارهای مثل ریاکاری و تزویر، روحانیت درباری و تظاهر به دینداری در گروههای مختلف برای بهره مندی از منافع مادی،انواع فساد و بیماری های روانی رفتاری در سطح جامعه ،دروغ گویی و ... است.
همان طور که قبلا هم گفته شد شیوه و سبک اهل بیت علیهم السلام نیز برهمین منوال بوده و تا جایی که بنده اطلاع دارم نه در قرآن و نه در روایات دستوری و سخنی برای تشکیل حکومت و قیام نیامده است....حضرت امام هم البته از ابتدا در جریان این مسائل بودن و شاید بخاطر اصرار و توجیهات اطرافیان از تصمیم خود صرف نظر کردند
به نظر می رسد ذات اسلام غیر از برخی قوانین و احکام جزایی که بایست در قوانین اساسی و جزایی لحاظ شوند مباینتی با دموکراسی (حتی سکولار محور به معنای خاص و محدود آن) نداشته باشد. امر به معروف و نهی از منکر نیازی به تشکیل حکومت ندارد و حتی چنین امر و نهی حکومتی برخلاف روحیات انسانی و اصل اختیار می توانند عمل کنند. ضمن اینکه فکر میکنم روایت های معتبری هم وجود دارد مبنی بر اینکه اگر احساس میکنید امر و نهی شما اثری ندارد لازم به گفتن ان نیست
البته در چنین سیستم فرضی علما و مراجع نقش مهمی دارند کما اینکه در گذشته از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردار بودند
بعنوان مثال در جریان تحریم تنباکو فتوای میرزای شیرازی چنان ارزش و اهمیت داشت که حتی در داخل کاخ و حرمسرای پادشاه نیز نفوذ کرد و چقدر مورد استقبال و پذیرش جامعه قرار گرفت...اما مثلا در همین جریان اخیر مربوط به انصرف از دریافت یارانه نقدی که چند تن از مراجع هم فتوا دادند شما نگاه کنید مردم چطور استقبال کردند!!
البته نکات دیگری هم وجود دارد که ان شالله در جای مناسب دیگر بیان خواهد شد. والحمدلله و رب العالمین
در چنین فضایی شاید اولین چیزی که بروز میکند بوجود آمدن رفتارهای مثل ریاکاری و تزویر، روحانیت درباری و تظاهر به دینداری در گروههای مختلف برای بهره مندی از منافع مادی،انواع فساد و بیماری های روانی رفتاری در سطح جامعه ،دروغ گویی و ... است.
همان طور که قبلا هم گفته شد شیوه و سبک اهل بیت علیهم السلام نیز برهمین منوال بوده و تا جایی که بنده اطلاع دارم نه در قرآن و نه در روایات دستوری و سخنی برای تشکیل حکومت و قیام نیامده است....حضرت امام هم البته از ابتدا در جریان این مسائل بودن و شاید بخاطر اصرار و توجیهات اطرافیان از تصمیم خود صرف نظر کردند
به نظر می رسد ذات اسلام غیر از برخی قوانین و احکام جزایی که بایست در قوانین اساسی و جزایی لحاظ شوند مباینتی با دموکراسی (حتی سکولار محور به معنای خاص و محدود آن) نداشته باشد. امر به معروف و نهی از منکر نیازی به تشکیل حکومت ندارد و حتی چنین امر و نهی حکومتی برخلاف روحیات انسانی و اصل اختیار می توانند عمل کنند. ضمن اینکه فکر میکنم روایت های معتبری هم وجود دارد مبنی بر اینکه اگر احساس میکنید امر و نهی شما اثری ندارد لازم به گفتن ان نیست
البته در چنین سیستم فرضی علما و مراجع نقش مهمی دارند کما اینکه در گذشته از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردار بودند
بعنوان مثال در جریان تحریم تنباکو فتوای میرزای شیرازی چنان ارزش و اهمیت داشت که حتی در داخل کاخ و حرمسرای پادشاه نیز نفوذ کرد و چقدر مورد استقبال و پذیرش جامعه قرار گرفت...اما مثلا در همین جریان اخیر مربوط به انصرف از دریافت یارانه نقدی که چند تن از مراجع هم فتوا دادند شما نگاه کنید مردم چطور استقبال کردند!!
البته نکات دیگری هم وجود دارد که ان شالله در جای مناسب دیگر بیان خواهد شد. والحمدلله و رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
ظاهراً اینطور که شما میفرمایید نیست ولی اگر دوست داشتید میتوانید موضوع جدیدی در این باره باز کنید تا کارشناسان سایت پاسخگو باشند و اینکه این کار در صورت امکان واجب شرعی هست یا نه را پیجویی نمایید.
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
با سلام
این طور که من برداشت کرده ام از کامنت های شما و دوستان همفکر
دیدگاه شما این است که ادیان مختلف هر کدام برداشت های خودشان را از جهان خلقت و نظام آفرینش بیان کرده اند
و مثلا محمد بن عبدالله شخصی بوده است در عربستان که با توجه به برخوردهایی که با علمای یهود و میسحیان در انجا داشته
مطالبی را از آنها آموخته و اینها را با آمیختن با افسانه های دیگر به مردم میگفته.... (البته این شبهات در خود قرآن نیز طرح شده اند)
بنده در تاپیک دیگری مطلبی در همین خصوص بیان کردم و این نکته را از دیدگاه برون دینی باز کردم.
به این صورت که آنچه محمد بن عبدالله (ص) بیان داشته است از سه حالت خارج نیست:
الف) مطالب و حرف هایی که گفتند برای فریب دادن مردم بوده (این گزینه را بیشتر به این خاطر در نظر گرفتم که همه حالات ممکن لحاظ شده باشند)
ب) پیامبر اسلام خیال میکردند که به ایشان وحی میشود و در واقع مطالب و کتاب ایشان برداشت ها،الهامات درونی و تصورات و افکار خودشان بوده
ج) آنچه پیامبر اسلام در کتابشان گفته اند از جانب آفریدگار یکتا به او وحی میشده و قرآن کتاب الهی و غیر بشری است
در آنجا گفتم احتمال درست بودن گزینه الف با توجه به شواهد و نشانه ها عملا صفر است.
پس انتخاب می ماند بین ب و ج
از نظر بنده گزینه ب نمی تواند صحیح باشد. و این را بدون تعصب عر ض میکنم. البته برخی متفکرین اخیرا نقش گزینه ب را پر رنگ کرده اند. بعنوان مثال دکتر سروش بحث هایی در این خصوص داشته اند و برخی صاحب نظران دیگر هم پاسخ هایی به ایشان دادند.
اما همان طور که قبلا هم گفتم سوالات بدون پاسخ و ناشناخته ها در این بین فراوان هستند. و شاید درصد بالایی از این سوالات بدون پاسخ و نتیجه مشخص باقی بمانند.والحمدالله و رب العالمین
سلام.
1) آیات متعددی از قرآن نشان میدهند که ادعای من در مقابل قرآن نیست.[INDENT]از جمله: آیاتی که مشرکان را بر اثر تقلید از نیاکان خود در عقاید مذمت کردهاند، آیاتی که از اقامه برهان و دلیل در اصول دین سخن به میان آوردهاند، آیاتی که در آنها از مشرکان برای صحت عقایدشان مطالبه برهان شده است، آیاتی که انسانها را به تفکر و تعقل فراخواندهاند و ...[/INDENT]
2) چرا فکر میکنید مخاطب پرسش اصلی تاپیک فقط من و شما هستیم؟[INDENT]نوجوانان و جوانانی که مسلمان شناسنامهای هستند و یا بیدینان هم میتوانند جزء مخاطبین باشند.
آنها را هم باید وادار کرد تا ابتدا قرآن را بخوانند و تفاسیر مختلف را بشنوند و با کلام ائمه آشنا شوند، تا از این طریق هدایت یافته و در اصول دین به یقین برسند؟[/INDENT]
پر واضح است که برای دعوت مخاطبان به پذیرش یک دین، ابتدا باید اصول آنرا بیان کرد تا ایشان آن اصول را با عقل بسنجند.
و بعد از آن است که برای اثبات نبوت خاصه، سراغ معجزه و ... میروند.
با توجه به عنوان تاپیک و پرسش پست شماره 1، در این بین تنها چیزی که باقی میماند همان اصل نبوت است (از آن به نبوت عامه تعبیر میشود) که باید توسط عقل محک بخورد.
سلام
لطفاً عذرخواهی مرا پذیرا باشید. :Gol:
در این مورد و در گفتگو با جناب شریعت عقلانی، در پستهای 132 ، 149 و 160 نظرم را بیان کردم.
1) از منظر درون دینی، میدانیم که همه پیامبران، امام نبودهاند. حتی ابراهیم(ع) هم در قسمت عمدهای از نبوتشان، امام نبودهاند. از این دیدگاه، مطلب شما نمیتواند اثبات کننده ضرورت نبوت باشد.
2) از منظر علم منطق، در مطلب شما با یک استقرای ناقص روبرو هستیم که هرگز نمیتواند تام باشد. زیرا امکان اینکه تمامی جوامع در مکانها و زمانهای مختلف را بررسی کنیم و ببینیم با یک فرمانده یا رهبر بیدین چه سرانجامی داشتهاند، وجود ندارد.
3) در مورد مثالی که زدید، بحث بر سر این نیست که ارتش فرمانده نداشته باشد. بلکه کافیست آن فرمانده، تاکتیک، تکنیک و استراتژی نبرد را در حمله و دفاع بداند و سربازان و تسلیحات کافی نیز در اختیارش باشد. و برای این منظور ضرورتی ندارد دیندار باشد. چون امکانات سخت افزاری و نرم افزاری فوق ارتباطی با دینداری وی ندارد.
در جائی که قرار است برای ضرورت نبوت عامه دلیل عقلی ارائه شود، برای محقق شدن ضرورت، باید ثابت کنیم به غیر از حکم، تمامی گزینههای محتمل، نادرستند و یا کافی نیستند.
اما در این مورد، عقل امکان موفقیت و سعادت جامعهای که فرماندهاش دیندار نیست را نامحتمل نمیداند.
چرا که برپائی عدل، و نیکی در رفتار و گفتار و کردار، قدرت تصمیم گیری و مدیریت و ... لزوماً محتاج دین نیست و با عقل و فطرت و نیز الهام و امداد الهی قابلیت بروز دارد.
پس اگر خداباور باشیم، احتمال دوم نیز ممکن خواهد بود بدون اینکه خدشهای بر صفات واجب الوجود وارد کند.
با سلام خدمت دوست گرامی.
با مطالعه بیشتر پست 160 و تامل بیشتر روی آن پاسخی به ذهنم رسید که ارایه می دهم.
خیر این امکان وجود ندارد.
چرا که شخصی که قوانین را ارایه می دهد منتخب خداست و خود خداوند می دانسته که او پیام های الهی را بی کم و کاست در اختیار مردم قرار می دهد. علم کافی هم در اختیار وی قرار داده که بتواند این کلام را تفسیر کند. به نفع جمع. نه به نفع خودش.
اما اگر در کنار این قوایی مانند عقل و اندیشه و فطرت و ... اختیار و وساوس شیطانی و جایز الخطا بودن انسان و .... را هم بگذارید می بینید که امکان انحراف از اهداف مورد نظر محتمل است. لذا امکان وضع بهترین قانون در این حالت وجود ندارد. در مقابل اگر خود خداوند که عقل کل است وارد عمل شود و شخصی را انتخاب کند به پیامبری و او را از خطا نگه دارد می تواند از این طریق قانونی بی کم و کاست و بدون خظا به بشر ارایه دهد.
و من الله توفیق
سلام و عرض ادب.
از مصادیق این امکان، اتفاقات بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) و ایجاد فرقههای گوناگون در اسلام است.
جهان ما، جهان تدریج است. تکامل تدریجی از بارزترین مشخصات این عالم است. مانند شکل گیری کهکشانها و منظومهها، پیدایش حیات بر روی کره زمین و ...
آیا لزومی دارد که تدوین قوانین، خارج از دایره تدریج و نظام کلی عالم باشد؟
قوانین به مرور تکمیل و اصلاح میشوند. همانگونه که اگر تا اینجا ضرورت نبوت عامه را بپذیریم، میبینیم ادیان الهی نیز همین روند تکاملی را طی کردهاند.
با سلام مجدد.
قرار نشد سراغ مصادیق برویم.
قبلا هم گفتم اگر بخواهیم مصداقی جلو برویم با موضع شما موافقم. ولی اگر صرفا عقلی و منطقی باشد پاسخ منطقی می طلبد.
با تکامل تدریجی عالم هستی مشکلی ندارم.
ولی ما انسان مختار روبرو هستیم. انسانی که ممکن است این سیر تدریجی اش رو به پایین باشد نه بالا. لذا نبوت لازم است که هدف کلی را به بشر بشناساند تا بشر تکاملش را با آن اهداف تطبیق دهد.
به هر حال این نگاه شما هم تا حدودی تجربی و با نظر به خارج است و عقلی صرف نیست.
بله. ادیان الهی هم روند تکاملی داشته اند. در واقع خداوند هم با وقوف به سطح استعداد بشر در هر زمان و مکان باید دینی متناسب با همان زمان و مکان در اختیار بشر قرار دهد تا انسان همیشه در هر زمان و مکانی بهترین قوانین را در همان زمان و مکان در اختیار داشته باشد تا روند تکاملی اش رو به بالا و به سمت اهداف متعالی مد نظر خالق هستی باشد.
و من الله توفیق
[/INDENT]
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
اینکه چرا ادعای شما مقابل قرآن هست را مبسوط نوشتم، چرا آنها را نقد نکردید؟ برهان عقلی سلمان و اباذر برای ایمان آوردن چه بود اگر داشتن برهان ضروری است؟ برهان عقلی افراد بیسوادی که به رسول خدا صلیاللهعلیهواله ایمان آوردند چه بود اگر داشتن برهان عقلی برای ایمان آوردن ضروری است؟ این همه وصف یهودیان یا کافرانی که در روایات وارد شده که ایمان آوردند با کدام برهان عقلی با عقل منطقی ایمان آوردند که ایمانشان مورد قبول واقع شد؟
شما میفرمایید داشتن برهان عقلی ضروری است و این یعنی ایمان کسی که برهان عقلی نداشته باشد ناقص است و اینجا ایمان کسانی را زیر سؤال میبرید که خداوند در قرآن ایمانشان را پذیرفته است ... و باز میگویید ادعای شما مقابل قرآن نیست ...
میفرمایید آیات قرآن پشتیبان نظر شما هستند ... اما آیا آن آیات واقعاً پشتیبان آن نظر هستند یا شما آنها را به زور به بحث خود اضافه میکنید؟ آیا مشرکانی که از نیاکان خود تقلید کردهاند مشکلشان این بوده است که برهان عقلی نداشتهاند یا همینکه از عقلشان استفاده نکرده بودند سبب گمراهیاشان شد؟ خاطرتان هست که دو نحوهی تعقل معرفی کردم یا آن تفکیک هم از نظر شما ارزشی نداشت که رویش نأمل نمایید؟ خداوند فرموده باشد که در خلقت آسمانها و زمین بیاندیشید چه سنخیتی با این نحوهی تعقل و تفکر مورد نظر شما دارد؟ خداوند فرموده باشد که در ریزش باران و زنده شدن زمین تأمل کنید و یا در آمد و رفت شب و روز تأمل کنید چه ارتباطی به این مسائل که شما به دنبالش هستید دارد؟ بله در قرآن برهان عقلی هم هست ولی تعقل منحصر در آنها نیست ... ایمان هم متوقف بر دانستن چنان براهینی نیست ... هیچ عالم اسلامی سراغ دارید که فلسفه را ضروری قبولی ایمان بداند؟ چطور در این شرایط روی موضع خود برای ضروری بودن داشتن برهان برای اثبات نبوت عامه اصرار دارید تا تازه به این سؤال کاربردی پاسخ دهید که از کجا میدانیم حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله رسول خدای عزّ و جلّ بوده و هستند؟
عجیب است که شما ظاهراً در همین بحث علمی و عقلی هم موضوعیت داشتن منطقی اصل موضوع برایتان اهمیت ندارد ... چگونه بحث علمی و منطقی و عقلانی خواهد بود بحثی که چیدمان صغری و کبرایش اشکال دارد؟
[/INDENT]
شما خودتان ایمان دارید در حالیکه پاسخ سؤالی که مطرح کردهاید را نمیدانید، آیا ایمانتان کورکورانه است یا به راستی ایمان است؟ اگر ایمان است پس در عمل باور ندارید پاسخ دادن به چنان سؤالی (اثبات نبوت عامه) ضروری باشد ... بنابراین برای این تاپیک مشغول یک حاشیهی غیر ضروری شدهاید ... چرا ضروری بودن داشتن برهان عقلی را اثبات نمیکنید تا شما را با جناب متحیر و شریعتعقلانی تنها بگذارم که در گلستان عقلانیت گردش نموده و لذت بک یحث علمی را بچشید
قرار نیست کسی کس دیگری را وادار به کاری کند، ولی کسی اگر به دنبال شناخت راه حقیقت بود لازم نیست از خدا جلو بزنیم، خداوند قرآن را برای هدایت فرستاده است شما هم همان را به آن بندگان خدا پیشنهاد کنید، خداوند حقانیت آن را نشانشان میدهد، این وعدهی خدا در قرآن است و این معنای معجزه بودن قرآن است، آیا شما نسبت به بندگان خدا از خود خدا دلسوزتر هستید یا راه بهتری برای هدایت بندگان خدا سراغ دارید؟ این کار مانند آن است که مستحب را به جای واجب تبلیغ کنیم ... بله اصل بر قرآن است و بر روایاتی که تفسیر قرآن هستند ... اصل برای هدایت همان ثقلین است ... باقی هرچه هست کمکآموزشی و فوقبرنامه است ... باقی هر چه هست مقدمه است، ولی نه مقدماتی ضروری، بلکه مقدماتی که خوب هستند اگر درست به آنها پرداخته شود ... تمام بحث حقیر این است که اثبات ضرورت نبوت عامه را ضروری ندانید ...
متوجه موارد مدّ نظر بندهی حقیر نشدید و نمیدانم چطور بیان کنم که بشوید ... ببینید اهل بیت علیهمالسلام چطور همین اصول را برای علما و یا عوامالناس توضیح میدادند که ایشان مسلمان میشدند، آیا کاری که شما به دنبالش هستید ضروری است برای ایمان آوردن که بحث را متوقف بر آن معرفی کردهاید؟ ... سبحان الله
دیگر نمیدانم چه بگویم ...
اگر عقل حجیت ذاتی دارد از نظر عقل حقیر رویکرد شما در استفادهی مکرر از لفظ «باید» اشتباه است ... روی چیزی اصرار دارید که به هیچ وجه ضروری ایمان آوردن هیچ کسی نیست چه مسلمان شناسنامهای و چه کافر، چه باسواد دانشمند و چه بیسواد ... دست آخر هم با چنان استدلالی هرگز یقین تولید نمیشود و حتی اگر مو هم لای درز استدلالتان نرود به صرف یک بحث نظری هرگز از حدّی به حقیقت ایمان نمیتوان نزدیکتر شد ...
بنده دیگر خسته شدم از تکرار مکررات ... ناراحت بودم از اینکه دوست قدیمیام که از او چیزهای زیادی یاد گرفتهام و برخی از بهترین خاطراتم از حضور در این سایت در مباحثات علمی با او گذشته است ازم دلگیر باشد و نگران بودم که مواضعش در مقابل قران قرار گرفته است ولی ظاهراً آن دوست قدیمی دیگر چندان حوصلهای برای شنیدن نقد منتقدین و تأمل بر روی آنها ندارد یا علمش آنقدر بالا رفته است که نظرات امثال حقیر برایش کودکانه به نظر میرسد و شاید فراموش کرده است که یک کودک هم ممکن است گاهی حرف درستی بزند که نمیداند از کجا به ذهنش رسیده است ...
در پناه خدا باشید ... و الله المستعان :Gol:
یا علی علیهالسلام[/SIZE]
با سلام خدمت دوست گرامی.
حقیقتا نمی دانم موضع شما دقیقا چیست؟
ایمان آنها به من چه ربطی دارد؟ خداوند آن دنیا هر کس را به اندازه وسع عقلی و فکری اش حساب و کتاب می کند؟ افراد بی سواد جزء مستضعفین فکری هستند. اکثریت قریب به اتفاق ایمان آوردگان جزء همین گروه بودند.
شما از قبول ایمان صحبت کردید. فرمودید ایمان آنها مورد قبول واقع شده است. سوال من این است مورد قبول چه کسی؟ مورد قبول پیامبر؟ این که نشد حرف!!! من هم اگر ادعایی بکنم و افرادی به من ایمان بیاورند مورد قبول بنده قرار می گیرند. این که نشد دلیل درستی ایمان؟
این مساله که قبل از اینکه بفهمیم اصلا نبوتی هست یا نه؟ یا اصلا نبوت چیست؟ برویم سراغ ایمان آوردن به پیامبر با هیچ منطقی سازگار نیست.
اگر نبوت عقلا ثابت نشود شما چگونه ثابت می کنید معجزه نشانه آن است؟
اصلا بگذارید از اینجا شروع کنم :
شما می گویید معجزه. من می گویم معجزه دیگر چیست؟ شما میگویید معجزه نشانه نبوت است و بنده در پاسخ می گویم نبوت دیگر چیست؟ شما می روید سراغ تعریف نبوت و من باز در مورد تعریفش از شما سوالات دیگری می پرسم. خود به خود بحث ما می رود در چهارچوب بحث عقلی. می بینید که چاره ای جز این نداریم.
نگاه شما سیاه و سفید است. فکر نمی کنم هیچ از مخاطبان بحث شما چنین ادعایی کرده باشند که هر کس به پیامبران بدون برهان عقلی ایمان آورد کار اشتباهی کرده است؟ حداقل بنده که چنین دیدگاهی ندارم. انسان ها دو دسته اند. محقق و مقلد. و بر همین اساس دو گونه ایمان هم داریم ایمان تقلیدی و ایمان تحقیقی. هر کس که در این زمینه تفکر نکرده باشد که چرا باید خدا پیامبری بفرستد ایمان تقلیدی است. حال برخی تفکر می کنند و با یک جواب ساده قانع می شوند و برخی خیر. هر کسی در یک سطح ایمان می آورد. و ایمان همه هم مورد قبول درگاه الهی قرار می گیرد. چون وسع فکری همه یکسان نیست. مگر اینکه معاندانه نخواهد ایمان بیاورد. این افراد حسابشان جداست. زمان پیامبر هم برخی با یک برخورد به پیامبر ایمان می آوردند و عده ای هم از او معجزه می خواستند. آیا می توانیم بگوییم چون عده ای بدون معجزه ایمان می آوردند پس آنها که معجزه می خواستند کار اشتباهی کرده اند؟ یا بر عکس چون عده ای با معجزه ایمان آوردند ایمان آنها که بدون معجزه ایمان آوردند صحیح نبوده؟
می بینید حتی در نگاه شما هم یک سطح ایمان نداریم. لذا اگر عده ای می گویند برهان عقلی نیاز است منظور این نیست که ایمان بدون برهان عده ای باطل است. و شما هم حق ندارید بگویید خیر اصلا نیاز نیست. اگر عده ای تقاضای برهان دارند باید به خواسته آنها پاسخ داد حتی اگر یک نفر باشد.
و من الله توفیق
سلام.
پاسخِ داده شده در چارچوب علم منطق بود.
شما نوشتید: «خیر این امکان وجود ندارد.»
این گزاره در واقع یک استقراء تجربی تام است و برای نقض آن کافیست نشان دهیم که تام نیست.
زیرا در علم منطق، استنتاج ناشی از یک استقراء تجربی ناقص، اعتبار منطقی ندارد.
لذا از یک موردِ عینی استفاده شد تا نشان دهد که آن امکان وجود دارد.
باز هم با همان شیوه فوق میتوان به این اشکال نیز پاسخ داد.
این حکم : «لذا نبوت لازم است که ... » از یک استنتاج مبتنی بر یک استقراء ناقص حاصل شده.
زیرا بیان میکنید: « ممکن است این سیر تدریجی اش رو به پایین باشد نه بالا » و این یعنی امکان دارد سیر تدریجی اش رو به بالا باشد. و لذا ضرورت نبوت اثبات نمیشود.
بله.
نظر شما را به آیه 111 سوره البقره جلب میکنم:
« وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ »
« و گفتند هرگز كسى به بهشت درنيايد مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد اين آرزوهاى [واهى] ايشان است بگو اگر راست مىگوييد دليل خود را بياوريد »
اهل کتاب، معتقد بودند که تنها یهودیان و ترسایان وارد بهشت میشوند. اعتقادی که بر پایه آرزوی آنان استوار بود و نه یک دلیل محکم.
لذا قرآن از ایشان برای اثبات ادعایشان، برهان طلب میکند.
این آیه یکی از صریحترین آیاتیست که باورهای بدون پشتوانه برهانی را، فاقد اعتبار میداند.
[/HR]
اما ما ایمان کسی را زیر سؤال نمیبریم. زیرا ایمان مراتبی متناظر با وسع انسان دارد:
با توجه به آیه «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها» و نیز روایات ائمه(ع) (شرح اصول کافی، صالح مازندرانی، جلد اول، صفحه 78) میتوان گفت:
افراد قادر به تحصیل نظر و استدلال در عقاید مکلفاند با برهان و دلیل و بدون تقلید، عقاید خود را به دست آورند؛
ولی آنان که توانایی این کار را ندارند، میتوانند اصول اعتقادی خود را از راه تقلید تحصیل کنند.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
موضعم این است که ایمان فعل قلب است و قلب باید یک مطلب را تأیید کند و استدلال ازهر نوعی که باشد تنها برای قلب دلالت میکند که آن مطلب را فرو بکاهد به صورت گزارههایی که توسط قلب به عنوان درست شناخته میشوند ... استدلال تنها یک راه شناخت حقیقت است و بالاتر از آن راه خوبی برای انتقال تجربههای باطنی است ولی برای خود تجربه شرط نیست و قادر به انتقال عینی و بدون نقص تجربهی باطنی هم نیست مگر برای انسان کامل که عقلش کامل باشد ... اصرار بر نیاز به استدلال عقلی به عنوان یک مسألهی ضروری اشتباه است، ولی اگر بگویند داشتن چنین استدلالی به فهمیدن کمک میکند حقیر هم موافقم
صورت سؤال آغازین تاپیک را ببینید، آغازگر تاپیک پرسیدهاند کسی که خدا را قبول دارد چطور بفهمد که حضرت محمد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله از میان این همه انسان یا مدعی راه درست واقعاً از طرف آن خدا حق به نبوت و رسالت فرستاده شده است ... هر کسی که به رسالت ایشان به عنوان حق رسیده است یا به این رسیده است که ایشان نعوذ بالله رسول خدا نباشند میتواند تجربهی خودش را به عنوان یک پاسخ ممکن بیان کند، اما اینکه کسی بگوید پاسخ دادن به این سؤال متوقف است بر استدلالهای عقلی برای اثبات نبوت عامه در اشتباه است و حقیر هم صرفاً همین را گفتم که نگویید ضروری است، اینکه گفتم چنین استدلالی برای عقول ناقصی مانند عقول ما وجود ندارد برای وقتی است که کسی بخواهد به یقینی برسد که هیچ شائبهی ابهامی در آن نباشد و این چیزی است که معمولاً افرادی مانند ما از یک استدلال یا بحث عقلی انتظار داریم و خواستم بگویم این انتظار انتظار درستی نیست و اگر بحث صرفاً نظری باشد چنان یقینی با استدلال به دست نمیآید ... اگر از قرآن هم بخواهید برایش دلیل دارم، مثل اینکه اصل بر ایمان است ولی شرط ایمان عمل صالح است و یقین از پس عبادت به دست میآید و مشابههای ان ...
حالا اینکه ایمان آنها چه ارتباطی به شما پیدا کند را نمیدانم چون موضع شما را به طور کامل نمیدانم، ولی به موضوع تاپیک و بحثی که جناب استوار داشتند از اینجا ارتباط پیدا میکند که افراد نامبرده در بالاترین مراتب ایمان بودهاند تا آنجا که در موردشان گفته شد ایشان از ما اهل بیت هستند، دعوت پیامبر این دین که جناب استوار هم ایشان را قبول دارند و به ایشان ایمان دارند از این راه سراغ نداریم دیگران را به اسلام و ایمان دعوت کرده باشند ... اتفاقا تمام یا قریب به اتفاق کسانی که در صدر اسلام ایمان آوردند غیرمسلمان بودند و اینطور نبود که اسلام یا ایمان ایشان ارثی بوده باشد و چه بسا دشمنانی که ایمان آوردند و اگر ماجرای ایمان آوردن ایشان را مرور کنید میبینید که با این براهین عقلی نبوده است ... گرچه گاهی هم از این براهین استفاده شده باشد ولی عموماً براهین فطری و رجوع دادن انسانها به کشف حقیقت در درون خودشان و در جهان اطراف مستمسک ایشان قرار میگرفته است ... برخی از مخاطبان این براهین هم علمای آن زمان بودند، برخی علمای کلامی بودند ...
افراد بیسواد لزوماً ایمانهای ضعیف یا ناقص یا کمی نداشتهاند ... معیار زیادی ایمان تقوی است و نه براهین عقلی ... براهین عقلی به سبکی که در فلسفه دنبال میشود تنها یک چوبدست و عصا است، یک داربست برای تکیه دادن است، عموماً هم برای ایمانهای شکننده توصیه میشود، ایمانهای قویتر چه بسا دیگر نیازی به این براهین ندارند و اتحاد عاقل و معقول میتواند راهگشای ایشان باشد، آن کس که علم توحید دارد در علوم مرتبط با کثرت وا نمیماند، آن کس که قلبش در نزد معقول حاضر است و آن را میبیند نیازی به دلالت دیگری ندارد، در اینجا نور عقل معقول را روشن کرده و در بر میگیرد و نیازی نیست با استدلال معقول به دل جویده و فروکاسته شده تا قابل معرفی گردد ...
بله این صحبتم برای کسی است که به رسالت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حقانیت خدایی که ایشان معرفی کردهاند ایمان دارند ... قصدم از بیانش هم این بود که چنین شخصی که خودش از مؤمنین است دقت بیشتری در استفاده از واژهها و قیود نماید ...
آیا شما حتماً باید بدانید که بدنتان چه املاحی و چه مواد غذایی لازم دارد تا بدانید چه غذایی بخورد یا به فقط میگویید میل دارم یک چیز ترش بخورم؟ چند هزار سال مردم زندگی کردند بدون آنکه بدانند بدنشان به چه چیزی احتیاج دارد و همین شناخت غریزی از خود و نیازهای خود ایشان را نجات داده است تا در شرایط متفاوت زنده بمانند؟ وقتی انسانی که بدن خودش را نمیشناسد مأمور به حفاظت از این بدن میشود باید وسیلهی لازم برای این حفاظت هم به او داده شود، اشتها داده شود، نیازها در غالب مزههای متفاوت معرفی شوند، مفهوم گرسنه و تشنه و سیر شدن و سیراب شدن برایش تعریف شوند و در او نسبت به آنها حالات متفاوت قرار داده شود تا او بتواند با تبعیت از غرایز خود از این بدن مراقبت نماید ... برای هدایت شدن به سمت حقیقت هم نیازی نیست که مکانیزم هدایت را بشناسید تا هدایت شوید، کافی است به درونتان رجوع کنید آنجا حقیقت عیان است ... نیازی نیست بدانیم نبوت عامه و خاصه چیست ... گرچه همه به آن میزان کافی میدانند که منظور از نبوت و پیامآوری از طرف خدا چیست، چه آنها که در طول تاریخ ایمان آوردند میدانستند و چه آنها که در طول تاریخ مقابل پیامبران ایستادند میدانستند که منظور از نبوت و غیره چیست ... در این میان چیزی که برای هدایت شدن لازم و ضروری نیست دانستن ضرورت وجود نبوت عامه است ... شما تشنه و او سقّا، چه کار دارید که او کجا متولد شده است و چه شد که به این کار همت گماشت و غیره، نیاز شما در دستان اوست، بررسی کنید که آبش آب باشد و خودش هم نیت سوئی نداشته باشد و در عوض این لطفش از شما قصد سوء استفاده نداشته باشد و سپس از آبش بخورید و برایش دعا کنید ... شما ابتدا مینشینید و ضرورت وجود سقّا را اثبات میکنید؟ بله اگر اثبات کردید کمک میکند که زودتر شکتان نسبت به او برطرف شود ولی ضرورت ندارد ...
فرض کنید نبوت عقلاً ثابت نشد (نه اینکه ثابت شود که امکان ندارد) چه چیزی مانع از آن میشود که معجزه نشانهی نبوت باشد؟ معجزه خودش نشانه است ... وقتی یکی از اعضای مجموعه را بیابید این خودش اثبات این مطلب است که آن مجموعه تهی نیست ... این را میتوان اثبات عقلی هم در نظر گرفت
بنده میگویم معجزه، شما میگویید معجزه دیگر چیست؟ بنده میگویم نشانهی صدق دعوی مدعی نبوت است و شا میپرسید نبوت دیگر چیست؟ میگویم نبوت یعنی پیامآوردن از جانب خداست و شما میپرسید خدا دیگر چیست؟ میگویم آنکه شما را آفرید و روی داد و هدایت کرد و این خدا شما را هشدار میدهد که بعد از این زندگی زندگی دیگری در پیش است و زنهار میدهد که شرط رستگاری ابدی درست زندگی کردن در این فرصت محدود و کوتاه است و خدا به واسطهی این رسولش شما را هدایت میکند که چطور زندگی کنید که رستگار گردید ... شما میگویید چطور بدانم که چنین خدایی هست و چنان پیامرسانی را فرستاده و دوباره گفته میشود که معجزه ... آیا باز همان سؤالات را میپرسید یا سؤالات دیگری را؟
برادر عزیزم حقیر بیخود بکنم که عقل را بخواهم نفی کنم و بگویم نعوذ بالله در مقابل عقل با جهل ایمان بیاوریم، عقل شرط پاداش و عذاب است، ولی منظور از این عقل لزوماً برهان عقلی به سبک فلسفه نیست ... بین عقل و تفکر منطقی باید فرق قائل شد ... تفکر منطقی لزوماً انسان را به خدا نمیرساند ولی تعقل انسان را جز به خدا نمیرساند ...
الحمد لله ... اگر اینطور است که شما میگویید که حقیر حرفی ندارم، از شما و جناب استوار و همهی بزرگواران عذرخواهی میکنم ... پس احتمالاً اشتباه حقیر است که به نظرم رسید پاسخ دادن به سؤال تاپیک را متوقف بر اثبات عقلی نبوت عامه دانستهاند و پاسخهای دیگری که به آغازگر تاپیک داده شد را مناسب سؤال ایشان ندانستند :Gol:
ایمان تقلیدی نداریم و اسلام تقلیدی داریم ... ایمان ارثی نداریم ولی اسلام ارثی داریم ... ایمان فعل قلب است و هر کسی به طور جداگانه باید آن را کسب کند ... کسی که سالها در مورد چرایی فرستادن پیامبران از طرف خدا فکر نکرده باشد هم ممکن است به درجات بالای ایمان و یقین و مقام رضا و فنای فی الله برسد و چه بسیار افرادی که گرفتار عرفان نظری و فلسفه شدند و همین تفکرات و برهانجوییها مانع ایشان شد از تجربه کردن قلبی حقیقت و رشد جوهری و تقرب به خدا ... به ما گفتهاند ایمان بیاورید نگفتهاند بازی فکری کنید، یک ساعت تفکر ثواب ۷۰ سال عبادت را دارد و تعقل هم چنین است و چنان ولی اگر به افزایش ایمان و تقوی منجر نشود خودش سنگ راه است، و تجربههای بسیاری نشان داده که تفکر و تفلسف ملازم ایمان نیست، یعنی لزوماً به ایمان ختم نمیشود ... پس اشتباه است که تفلسف و تفکر منطقی را ضروری برای ایمان آوردن معرفی کنیم و حتی اشتباه است که ایمانی که از غیر تفلسف به حساب بیاید را ضعیف و شکننده تصور کنیم و باز اشتباه است که شخصی که سواد زیادی دارد و چندین دهه دود چراغ خورده است و کتابها مطالعه کرده است را لزوماً باایمانتر از بیسوادی که کارش کارگری است و فرصت زیادی برای تفکرات فلسفی ندارد بدانیم ... موضع صریح حقیر در مقابل دوست قدیمیام جناب استوار این است ... ولی ظاهراً ایشان گمان کردهاند حقیر نیت سوئی در پس بیان آن مطالب داشتهام و از حقیر رنجیدهام ... اگر آنطور که ایشان فکر کردهاند هستم خدا هدایتم کند
تا چند وقت پیش مانند شما فکر میکردم ... در واقع در بحث با جناب مصطفی۴ بود که با نقدهای عالی ایشان به این نتیجه رسیدم که قضیه برعکس است و بعد از آن بود که دیدم زمین و زمان به چه آشکاری همین مطلب را میگفتهاند و بنده در غفلت از آن بودهام ... الآن اگر مجاز به انتخاب باشم میان کسی که راحت به خدا ایمان آورده و قانع میشود و کسی که باید فکر کند تا بتواند ایمان بیاورد یکی را انتخاب کنم دیگر انتخابم گزینهی دوم نیست ... چون آن کسی که زودتر قانع میشود هم دلش پاکتر است و هم عقلش نورانیت خودش را حفظ کرده است و هم بر نفسش چیرگی دارد ... این برای کسی است که در ایمان آوردن به حق زودتر قانع شود ... مثل کسی که با یک نگاه به رسول خدا ایمان آوردند ... مثل کسانی که با شنیدن یک آیه از آیات کلامالله ایمان آوردند ... مثل کسانی که با خواندن قرآن ایمان آوردند و با تمام وجود مقابل خدا خاضع شدند ... مثل آنهایی که وقتی حق را شناختند در آن به تردید نیفتادند بعد از آنکه بر آن به یقین رسیده بودند ...
خیر نه آنها که از پیامبران خدا علیهمالسلام معجزه خواستند اشتباه کردند، اگر واقعاً به دنبال حقیقت بودهاند، نه آنها که بدون معجزه ایمان آوردند ... ایمانها در یک سطح نیست و ایمانآوردنها هم همه یکجور نبوده است و حقیر به این موضوع کاملاً معترفم ... به همین دلیل کسی که استدلال عقلی بخواهد هم اشتباه نمکند ولی اگر بگوید تنها از این راه میشود به سؤال آغازگر تاپیک پاسخ داد اشتباه میکند، اگر بگوید تنها از این طریق میشود به یقین رسید و این رسیدن به یقین را بدون حصر موضوع به خودش و به صورت عمومی بیان نماید اشتباه میکند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
« وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ »
« و گفتند هرگز كسى به بهشت درنيايد مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد اين آرزوهاى [واهى] ايشان است بگو اگر راست مىگوييد دليل خود را بياوريد »
اهل کتاب، معتقد بودند که تنها یهودیان و ترسایان وارد بهشت میشوند. اعتقادی که بر پایه آرزوی آنان استوار بود و نه یک دلیل محکم.
لذا قرآن از ایشان برای اثبات ادعایشان، برهان طلب میکند.
این آیه یکی از صریحترین آیاتیست که باورهای بدون پشتوانه برهانی را، فاقد اعتبار میداند.
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم
خوب بفرمایید آیا چنان برهانی امکان ارائه با عقل ما را دارد؟ مثالی از صغری و کبرایی بزنید که یک قوم بتوانند ارائه نمایند که مطابق آن فقط ایشان وارد بهشت شوند ... آیا اثبات چنین گزارهای در فلسفه امکانپذیر است یا اگر قرار باشد چنین برهانی ارائه شود باید پایه بر نقل داشته باشد؟ ... نه برادر واضح است که اینجا صحبت از برهان هست ولی نه برهان به سبک فلسفی ... اینجا ایشان باید از کتابشان مطلبی بیاورند ... لطفاً مثالهای دیگرتان را بیان کنید.
لطفاً جایی را نشان دهید یا عالمی را معرفی کنید که برای افراد قادر به تحصیل استدلال را واجب معرفی کرده باشد یا کرده باشند
لطفاً جایی از قرآن یا روایات یا عالمی را نشان دهید که اجازه دهند کسی در اصول اعتقادی خود تقلید کند ... حتی یک شخص بیسواد هم اجازه ندارد در اصول اعتقادی مقلد باشد ولی این به آن معنا نیست که باید فلسفه بخواند ... رسیدن به ایمان متوقف بر آن براهین عقلی و در واقع منطقی پر از شک و شبهه نیست ... بزرگترین براهین عقلی قابل نقد هستند و به مرور زمان تکمیل میشوند شما چطور میخواهید بر مبنای چنین راهی به یقین برسید و یا چطور ایمان غیرتقلیدی را متوقف بر آن میدانید؟ آیا آنچه با این براهین به آن میرسید یقین است یا ظن اطمینانآور؟ آیا ظن و گمان انسان را از دانستن حق بینیاز میگرداند؟ نه برادر! حلوای تنتنانی را تا نچشی ندانی، اینجا حقیقت را باید تجربه کرد و عقل ناقص ما از شرّ تمام شک و تردیدها نمیتواند بر مبنای فقط یک بحث نظری خلاص گردد ...
یا علی علیهالسلام
سلام جناب باء عزیز:Gol:
دم شما گرم :Kaf:
قلبمان را جلا می دهید
بخشی از آیات سوره مومنون را هدیه می کنم به شما و دوستان :Mohabbat:
[FONT=arial]وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۖ وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ ۚ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿٦٢﴾
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِّنْ هَـٰذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِّن دُونِ ذَٰلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ ﴿٦٣﴾
حَتَّىٰ إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ ﴿٦٤﴾
لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ ۖ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ ﴿٦٥﴾
قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ تَنكِصُونَ ﴿٦٦﴾مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ ﴿٦٧﴾
أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿٦٨﴾
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ ﴿٦٩﴾
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ ۚ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ ﴿٧٠﴾
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ ۚ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ ﴿٧١﴾
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ ۖ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿٧٢﴾
وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿٧٣﴾
وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ ﴿٧٤﴾
با سلام مجدد.
ولی حقیر موضعم کمی فرق می کند
حقیر معتقدم اگر نتیجه استدلال عقلانی به اثبات نبوت نیانجامد ایمان قلبی شما اشتباهی است. ولی کار اشتباهی نیست. دقت کنید بنده معتقد نیستم که ایمان شما کار اشتباهی است. ولی ایمان شما اشتباهی است.
ولی این ایمان اشتباهی می تواند نتایج مثبت داشته باشد. می تواند نداشته باشد. چرا که به هر حال در دین خارج از الهی یا غیر الهی بودن آن معارف اخلاقی مثبت زیادی نهفته است و از این لحاظ می تواند منشا فوایدی در زندگی باشد. ولی اگر زیادی به قلبتان تکیه کنید و عقل را کنار بگذارید ممکن است تبعات منفی به بار بیاورد.
اگر صرفا نقد شما به روند ما در بحث مربوط به همین تاپیک است حرفی نیست. ای کاش خود استارتر می آمد و منظور نظرش را بیان می کرد. بنده فکر می کنم سوال تاپیک شاید کمی ابهام دارد و هم می تواند روندمنظور نظر شما را تایید کند و هم روند بحث ما را. ولی شخصا روی این مساله تعصبی ندارم و اگر دقت کنید در ابتدای بحث هم که با کاربر وطاها بحثهایی داشتم تمرکزی روی اثبات عقلانی نبوت نبود. اگر سوال اصلی تایک اینگونه بیان می شود بهتر بود :
کسی که به خدا باور دارد (و ضرورت وجود دین را هم پذیرفته است ) چطور یقین پیدا کند که محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟
البته از ظاهر سوال تلویحا می توان این نتیجه را هم گرفت که استارتر ضرورت وجود دین را پذیرفته و روی مصداق بحث می کند. منتها بنده چون دیدم عذه ای از دوستان بحث را روی ضرورت نبوت برده اند و استارتر هم اعتراضی نکرده بنده هم در بحث وارد شدم. ولی همانطور که عرض شد تعصبی روی موضوع بحث نیست. در اینجا مدیر یا کارشناس مربوطه می تواند روند بحث را تعیین کند و به اختلاف ما با شما پایان دهد. ولی :
مطمئنا استدلال عقلانی یقین قلبی را نتیجه نمیدهد. ولی می توانیم بگوییم درست و غلط بودن این یقین را استدلال عقلانی مشخص می کند. در واقع استدلال عقلانی شرط کاف برای یقین نیست ولی شرط لازم هست. ممکن است شخصی بدون تفکر و تعقل به این یقین قلبی برسد که محمد (ص) از طرف خدا آمده و به او ایمان بیاورد. این به خودش مربوط است. ما برای کسی تعیین و تکلیف نمی کنیم. ولی اینکه این یقینش حقیقت دارد ا خیر استدلال عقلی آن را تعیین می کند.
به عنوان مثال : شخصی را در نظر بگیرید که ادعای پیامبری می کند ( ولی واقعا پیامبر نیست ) و عده ای هم با یقین قلبی پیرو او می شوند ( که مسلما بعید نیست ) حال موضع شما چیست؟ ندای قلب او به این دعوت پاسخ مثبت داده حال چگونه شما می خواهید با او را متوجه اشتباهش بکنید؟ هر چقدر هم دلیل بیاورید چون ایمان او قلبی است به حرف شما گوش نمی دهد.
ایمان این شخص نزد شما همان حالتی را دارد که ایمان شما نزد ما ( در حالت عدم عقلانی بودن نبوت ) دارد.
ایمان قوی این افراد را منکر نیستم. شاید خودم هم به نبوت ایشان ایمان داشته باشم. ولی در هر بحثی پیش فرض های ذهنی را باید کنار گذاشت. بحث های شخصی را از بحث های جمعی باید جدا کنیم. تقریبا در تمام حوزه های علمیه بحث های فلسفی می شود. وجود خدا اثبات می گردد. ولی مسلم است که همه آنها به وجود خدا ایمان دارند. ولی پیش فرض های ذهنی شان را تا آنجا که ممکن است کنار می گذارند و به بحث می پردازند. لذا در هر بحثی شما به ایمان بنده و دیگران نباید کار داشته باشید. اگر نتیجه این شد که نبوت وجه عقلانی ندارد همانطور که قبلا هم عرض شد نتیجه می گیریم ایمان این افراد که بنده هم سر تعظیم در مقابل آنها فرود می آورم اشتباهی بوده است ولی کار اشتباهی نکرده اند.
معیار زیادی ایمان شاید ولی معیار درستی ایمان براهین عقلی است.
شاید به قول شما ایمانش قلبی باشد ولی ایمانش را کنار گذاشته و به دنبال درستی ایمانش است. می خواهد ببیند آیا ایمانی که آورده وجه عقلانی دارد یا خیر. مسایل شخصی در بحث های گروهی جایی ندارند.
اگر صرفا محتوای ادیان همینی بود که شما می گفتید که مشکلی نبود. مهم این است که در ادیان مسایلی هست که همه به آن احتیاج ندارند یا حداقل این نیاز را احساس نمی کنند. مثل این است که بدن بنده به آب نیاز نداشته باشد و یک نفر بیاید و بگوید بدن شما به آن نیاز دارد و باید از آن بنوشید. خوب بنده هم در جواب می گویم ابتدا شما ثابت کن بدن بنده به آب احتیاج دارد بعد بنده از آن می نوشم.
دقیقا تمام نزاع ها بر اسر ادیان از همین جا ناشی می شود. وگرنه که همه انسان ها با خوبی و خوشی و صلح و صفا در کنار هم زندگی می کردند و هیچ پکدام از پیروان ادیان همدیگر را نمی کشتند. بنده به دنبال اثبات وجود سقا نیستم. بنده به دنبال اثبات وجود آب هستم. عرض بنده این است شاید آن ماده ای که در دست سقاست آب نباشد و تشنگی بنده را بر طرف نکند. یا شاید مقداری از آن بتواند برای من مفید باشد و مقدار دیگر آن خیر.
تمام بحث همین است :
شما ثابت کن بدن ما به آب احتیاج دارد بعد ما می رویم سراغ مصداق آب.
شما ثابت کن انسان به دینی از جانب خدا نیاز دارد بعد من می روم سراغ مصداق دین.
اگر اینگونه باشد که شما می گویید صرف احساس نیاز کافی است دیگر متخصصین تغذیه برای چه فعالیت می کنند؟ هر کس نیاز به هر چیزی احساس کرد برود مصرف کند.
دقت کنید برخی اوقات احساس نیاز درونی ما اشتباهی است. چه بسا ما به چیزی نیاز احساس می کنیم که اصلا به آن نیاز نداریم. فقط برای آرامش موقتی درونی سراغ آن می رویم.
وقتی نبوت عقلا ثابت نشد معجزه ممکن است نشانه چیز دیگری باشد که ما نمی دانیم. الله اعلم. چه بسا به قول جناب متحیر خداوند خواسته با این مدعیان دروغین ( بر فرض مثال ) انسان را در محک امتحان و آزمایش قرار دهد.
همان طور که چند بار عرض شد ممکن است این مجموعه واقعا تهی باشد و ما اشتباها چیز دیگری را یافته ایم و ایمان اشتباهی آورده ایم.
خیر اشتباه جلو رفتید. بنده دیگر نمی پرسم خدا دیگر چیست چون پیش فرض تاپیک اعتقاد به وجود خداست. بنده در پاسخ شما که گفتید نبوت یعنی پیام آوردن از جانب خدا می گویم مگر خدا پیام آورنده دارد؟ مگر نمی تواند خودش با تک تک مخلوقاتش ارتباط برقرار کند؟ و شما خود به خود می رود سراغ صغری و کبری چیدن. اگر غیر از این است شما ادامه گفت و گو را بیاورید.
در مورد تاپیک عرض شد مساله فرق می کند. ولی موضوع تاپیک و روند بحث در این تاپیک نمی تواند به اصل موضوع خدشه وارد کند.
ببینید دوست عزیز. خود بنده هم مانند شما عشق و ایمان را بالاتر از تعقل می دانم و منکر آن نیستم. اگر به امضای بنده دقت کنید این مساله را متوجه خواهید شد. بله عقل صرف اگر به دنبالش ایمان و یقینی نباشد و تا قیام قیامت انسان را به مقصودی نرساند جز سردرگمی چیزی عاید انسان نمی کند. ولی در شناخت دقیق ایمانی که آوردی بسیار کمک می کند. به عنوان مثال خود بنده را عرض می کنم :
بنده با این طرز فکر سنتی که خدایی بالا نشسته و هر دم در برهه ای از تاریخ اراده کرده و شخصی را انتخاب کرده به نبوت مشکل پیدا کردم. با تفکر و تعقل منطقی به اثبات نبوت نرسیدم. ولی با خودم گفتم چیزی که مشخص است افرادی حتما بوده اند در برهه ای از تاریخ که انسان های شریفی بوده اند و ادعاهایی داشته اند و انسان را هم به سمت خوبی و نیکی و معنویت دعوت کرده اند و برای صدق نبوت خود اعمال خارق العاده ای ( البته بنده اینجا را فرض گرفته ام ) انجام داده اند. حال تکلیف اینها چه می شود؟ مسلما آنها سودجویانی دروغگو که نبوده اند؟ خیرخواه بشریت بوده اند.
بنده خود در طول زندگی ام با چنین افرادی مستقیما روبرو بوده ام. افرادی که ادعاهای بزرگی داشته اند. خود را محور عالم هستی پنداشته اند. از تمام زندگی خود هم در راه اعتقادشان گذشته اند. برای خود مسلک و روش ابداع کرده اند. بدلیل آشنایی نزدیک بنده با آنها می دانستم که علی رغم تفکر اشتباهی که دارند ولی سودجو و منفعت طلب نیستند. هر چه هم عقلا و شرعا اشتباهاتشان را متذکر می شوی به هیچ عنوان قبول نمی کنند. حاضرند در این راه کشته شوند. نمونه بارزش محمد علی باب که در راه اعتقادش کشته شد و عده ای هم به او ایمان آوردند. حال شما بیایید هزار دلیل و برهان بیاورید چون ایمان آنها از طریق قلب بوده به هیچ عنوان حرف شما را نمی پذیرند. حتی پیروانشان.
حال موضع ما در مقابل این افراد باید چگونه باشد؟ اینجاست که انسان می رود سراغ اندیشه ای جایگزین به جای اندیشه سنتی از دین. نه اینکه دین را به طور کامل کنار بگذاریم.
ولی گزینه اول علی رغم پاکی دل و سادگی و نورانیتشان زودتر هم فریب می خورند و مورد سوء استفاده قرار می گیرند. اینجاست که عقل نقشش پررنگ می شود و پایه های ایمان را محکم می کند. کسانی که خیلی زود به چیزی ایمان می آورند خیلی هم زود به آن کافر می شوند.
نمی گویم تنها از این راه می توان به یقین رسید. ولی اگر از این راه به یقین برسید یقینتان و ایمانتان مستحکم تر خواهد بود. حال هر یقینی که باشد.
بابت اطاله کلام و طولانی شدن پست از همه دوستان پوزش می طلبم.
و من الله توفیق
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما!
خواهش میکنم سلامت باشید! بنده شما را جز دوستان و کاربران گرامی و محترم سایت میدانم!
در ضمن از قرار دادن پست هایی که نگاشتید بسیار تشکر میکنم!
اما بعد از بررسی این 3 پست عمده حرف شما بر روی فطرت و عقل و اندیشه بشر بود! و اینکه در پست 160 هم اشاره ای به مصادره توسط اشخاص خاص کردید!
در باب مصادره دین که بحث هایی هم با جناب شریعت عقلانی داشتید یک نکته مهم وجود دارد و آن است که زمانی این استدلال شما کارایی دارد و این مصادره میتواند وجوب و وجود عقلی دین و نبوت را نقض کند که بعد از آمدن آن دین یا پیامبر و سپس مرگ آن نبی ویا رسول دین او به صورت کامل(دقت بفرمایید به صورت کامل) از بین برود یا تحریف شود طوری که اساسا اثری از آن تعلیمات الهی نباشد!! مثلا در باب اسلام که فرمودید به نص تاریخ چند حزب بعد از پیامبر اکرم به وجود آمد که یکی از آنها حزب محافظ بود که در راس آن امیر المومنین بود و در کنار ایشان سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و غیره(که وظیفه و هم و غم خود را دفاع از اسلام اصیل و صحیح میدانستند به رهبری امام علی علیه السلام) پس دین اسلام و آموزه های رسول خدا از بین نرفت! و این در سایر ادیان ابراهیمی هم وجود دارد!(چون در آنها هم با وجود تحریفات بسیار شدید اما مطالبی صد در صد صحیح و الهی وجود دارد مانند اصل معاد یا بشاراتی که در کتاب مقدس نسبت به آمدن پیامبر خاتم و اهل بیت او وجود دارد که مسلمین با استدلال به همین بشارات برای اهل کتاب استدلال کرده و آنها را دعوت به اسلام میکنند و بسیاری از مسیحیان و یهودیان و حتی زرتشتی ها با همین استدلال ها مسلمان شده اند!) و این نکته مهم که اگر دین و تعالیم رسول یا نبی از سوی خداست و مسلما اگر از بین برود نقصی برای خداست یکی از عوامل بسیار مهم وجود اشخاصی به نام اوصیا پس از مرگ انبیا و رسولان شده!(یعنی پس از مرگ آن پیامبر شخصی که از همه پیروان و قوم آن رسول از نظر رهبری سیاسی و ویژگی های اخلاقی و ایمانی و غیره برتر و واجد شرایط تر بود از سوی خدا نه از سوی مردم(این هم نکته مهمی است که خدا باید انتخاب وصی کند نه مردم) برای رهبری سیاسی و دینی آن قوم بر گزیده میشد!(مانند جناب یوشع بن نون که وصی حضرت موسی بود یا جناب شمعون که وصی حضرت عیسی بود یا جناب آصف بن برخیا که وصی حضرت سلیمان بود و ...) اما متاسفانه چون تقریبا تمامی امت ها بعد از مرگ انبیا خود با وصی او به مخالفت و جنگ پرداختند(البته عموم مردم نه همه آنها) اوصیا نتوانسته اند آن طور که آن پیامبر که وصی او بودند و قومش را رهبری کرد رهبری کنند و نتیجه آن در جا زدن بشر در امور دینی و علمی و اجتماعی و سیاسی بود!(مانند از بین رفتن شوکت و ثروت و اقتدار بنی اسرائیل بعد از وفات حضرت سلیمان یا انحراف و اعتقاد به تثلیث پیدا کردن در میان مسیحیان و حتی فرقه فرقه شدن امت های دینی از جمله اسلام که نتیجه آن به وجود آمدن تفکرات و مذاهب انحرافی و نهایتا بروز گروه های چون خوارج و داعش شد!)