شما میخواهید عمل رسول الله را با عمل قضات دادگاه نورنبرگ مرتبط کنید و در نهایت به این نتیجه برسید که چون دومی رخ داد ، پس رخداد اولی اشکالی ندارد !
عرض شد که این دو قضیه متفاوت هستند ... تفاوتشان در اینست که در « بدر » مدافعین به شکلی کاملا گزینشی سر بریده شدند ، اما در « نورنبرگ » این مهاجمین بودند که محکوم شدند .
در بدر مدافعین! سربریده نشدند
این افراد به خانه و اموال مهاجرین در مکه حمله کردند و آن را غارت نمودند. از آنجایی که اگر کسی اموال خود شما را ببرد، صرفا کنار نمی ایستید و نگاه نمی کنید، برای جبران غارت صورت گرفته تلاش شد تا اموالی به عوض گرفته شود
عملا خود کفار شروع کننده بودند. جنگ کردند و شکست خوردند. گروهی کشته شدند و گروهی هم اسیر شدند که همه به جز یک یا دو نفر (آنهم به روایتی) آزاد شدند
یکی از آنان که سردسته مهاجمین بود، کشته شد همانگونه که متفقین در عین آزادکردن صدها هزار اسیر آلمانی و ژاپنی، سردسته های آن ها را اعدام کردند. این مسئله در جهان امروز هم پذیرفته شده است، چه برسد به 1400 سال پیش.
می گویید متفقین مدافع بودند و آلمانی ها مهاجم. اما اگر به تاریخ مراجعه کنید آلمان و شوروی با هم به لهستان حمله کردند. اما چون شوروی بعدا با انگلستان ساخت، این آلمانی ها بودند که محاکمه شدند و شوروی ها تته من غریبم بازیشان گوش فلک را کر کرد
اگر مدافعین را بکشند اشتباه کرده اند ، ما همچون شما نسبت به هیچ کس تعصب نداریم .
کفار قریش مدافع نبودند. مهاجم بودند. گذشته از غارت اموال مهاجرین در مکه، پس از این که در جحفه، از به سلامت گذشتن کاروانشان مطلع شدند باز تصمیم به جنگ گرفتند و بازنگشتند
نگاهی به محل جنگ بدر بیندازید
الان بدر در نزدیکی مکه است یا مدینه؟
کفار قریش تا نزدیک مدینه پیش آمده اند، آنگاه شما به پیامبر میگویید مهاجم و به قریش مدافع؟
این افراد به خانه و اموال مهاجرین در مکه حمله کردند و آن را غارت نمودند. از آنجایی که اگر کسی اموال خود شما را ببرد، صرفا کنار نمی ایستید و نگاه نمی کنید، برای جبران غارت صورت گرفته تلاش شد تا اموالی به عوض گرفته شود
عملا خود کفار شروع کننده بودند. جنگ کردند و شکست خوردند. گروهی کشته شدند و گروهی هم اسیر شدند که همه به جز یک یا دو نفر (آنهم به روایتی) آزاد شدند
یکی از آنان که سردسته مهاجمین بود، کشته شد همانگونه که متفقین در عین آزادکردن صدها هزار اسیر آلمانی و ژاپنی، سردسته های آن ها را اعدام کردند. این مسئله در جهان امروز هم پذیرفته شده است، چه برسد به 1400 سال پیش.
می گویید متفقین مدافع بودند و آلمانی ها مهاجم. اما اگر به تاریخ مراجعه کنید آلمان و شوروی با هم به لهستان حمله کردند. اما چون شوروی بعدا با انگلستان ساخت، این آلمانی ها بودند که محاکمه شدند و شوروی ها تته من غریبم بازیشان گوش فلک را کر کرد
برخی این تصاویر را جعلی می پندارند ولی گاهی پذیرش واقعیت دشوار است.
این سند ها در موزه ی بریتانیا ی لندن موجود بوده و در برخی از کتاب ها هم از این ها یاد شده .
من واقعا نمیدونم چرا منظور من رو درک نمیکنید ! اینکه شوروی مجازات نشد ، اما آلمان شد چه ربطی به بحث ما داره ؟! من گفتم هرجا عدالت و حق رعایت شده باشه ، طرفدار همون جام ، در نورنبرگ عدالت و حق اجرا شد ، پس منم طرفدارشم . در مورد شوروی فرضا رعایت نشد ، خب منم مخالفشم .
اتفاقا شما هستید که از درک مطلب عاجزید
شما می گویید چرا تعدادی از اسرا اعدام شدند؟ من هم با آوردن مثالی از جهان آزاد! و متمدن! به شما نشان دادم که حتی در حال حاضر سردمداران دشمن را می کشند و اسرای معمولی را آزاد می کنند
عرض کردم که مهاجرین اکثرا مردمی بی چیز ، فقیر و فاقد مال و اموالی در مکه بوده اند . چنانکه مشهور است می گویند ضعفاء و مستضعفین در مکه به اسلام گرودیدند . اصرار شما برای تکرار آن کلیشه ها درشأن یک بحث علمی نیست . اگر می خواهید آن کلیشه را ثابت کنید ، نخست ثابت بفرمائید عموم مسلمانان در مکه از اعیان و اشراف و مال داران بوده اند ، تا بعد ببینیم اموالی غارت شده یا نه !
جالب است! هر جند در میان مسلمین اولیه فقرا هم بودند، اما همگی آنان فقیر نبودند. مانند ابوبکر که تجارتی 40000 درهمی داشت (کورت فریشلر مینویسد ابوبکر پیش از اسلام، مرد توانگری بود و به نسبت دیگر اعراب مکه زندگی مرفهتری داشت. وی در خانه خود فرش گسترانیده بود و سپرها و شمشیرهای زیبا به دیوار میآویخت.)، یا عبدالرحمن بن عوف که تجارت قابل توجهی داشت، یا عثمان بن عفان یکی از تجار و ثروتمندان مکه بود و یا طلحه بن عبیدالله دارای تجارت با شام بود و ...
محمد برای غارت کاروان سپاه بسته و آماده لشکرکشی بود . این یعنی وی مهاجم است نه مردمی که برای دفاع ( دقت کنید دفاع ) از کاروانشان که سرمایه آنها در آن بوده بیرون آمده اند . [FONT=Verdana]اینکه سپاه قریش به نزدیکی مدینه رسیده بود ، به دلیل این بود که کاروان آنها قاعدتا باید از نزدیکی مدینه می گذشت ، پس برای جلوگیری از حمله و غارت اسلامی به آنجا آمده بودند .
اولا حرکت پیامبر برای جبران غارت اموال مسلمین در مکه انجام شده است. ثانیا پس از عبور کاروان، باز هم قریش به سمت مدینه حرکت کرد! نقشه را گذاشتم. کدام سپاه به شهر دشمن نزدیک تر است؟
فارغ از همه بحث های گذشته رفتار محمد دوگانه و گزینشی بود ، از جمله اسیرانی که در کار تدارکات بدر حاضر بودند و اطعام لشکر قریش را بر عهده داشتند می توان به عباس عموی محمد ، ابوالبختری و سهیل بن عمرو اشاره کرد ، محمد اگر می خواست سران قریش را سر بزند ، باید با اینان نیز همان کار را تکرار می کرد .
البته شما به دلیل آتئیست بودن نمی توانید منصف باشید. اما اگر به رفتار دوستان غربیتان در نورنبرگ هم توجه بفرمایید، تشخیص این که چه کسانی عامل اصلی جنگ هستند و چه کسانی نیستند برعهده شما نیست! همانگونه که در نورنبرگ "کارل دونیتز" که جانشین هیتلر و پیشوای آلمان نازی به مدت 23 روز بود، تنها به 10 سال حبس محکوم شد، در حالی که بسیاری دیگر اعدام شدند.
برخی این تصاویر را جعلی می پندارند ولی گاهی پذیرش واقعیت دشوار است.
این سند ها در موزه ی بریتانیا ی لندن موجود بوده و در برخی از کتاب ها هم از این ها یاد شده .
یاعلی...
بنده کارشناس متون تاریخی نیستم. اما دانش اندکی که در باره خطوط قدیمی دارم به من می گوید که تصاویری که گذاشته اید به خطوط ابتدای اسلام مشابهت ندارد. مثلا در آنزمان از نقطه استفاده نمیشد اما تصویری که گذاشته اید نقطه دارد و ...
بنده کارشناس متون تاریخی نیستم. اما دانش اندکی که در باره خطوط قدیمی دارم به من می گوید که تصاویری که گذاشته اید به خطوط ابتدای اسلام مشابهت ندارد. مثلا در آنزمان از نقطه استفاده نمیشد اما تصویری که گذاشته اید نقطه دارد و ...
بله درست است ولی این یک خط عربی-یمنی و دارای نقطه است. هرچند که این سند یافت شده در برخی از متن های قدیمی هم یادشده .
البته شما به دلیل آتئیست بودن نمی توانید منصف باشید.
رفتار دوستان غربیتان
با این لحن صحبت کردن به نظر ما به نتیجه نخواهیم رسید !
من نظر خودم رو راجع به دادگاه نورنبرگ بیان کردم ، نه کشته مرده ی آمریکا و انگلیسم ، نه داغدار هیلتر و نازی ها . هرکجا حق و حقیقت اجرا بشه ، منم طرف همونجام . دیگران قضاوت می کنند که آیا مقایسه ی محاکمه ی مهاجمین و عاملین جنگ جهانی دوم و کشتار اسرای بدر که برای دفاع از کاروانشان آمده بودند ، عاقلانه هست یا نه .
اگر در بدر قرار باشد کسی مجازات شود ، اسلام و سردسته های آن محکوم اند .
فقط چند موضوع باید روشن بشه :
شما می گویید چرا تعدادی از اسرا اعدام شدند؟ من هم با آوردن مثالی از جهان آزاد! و متمدن! به شما نشان دادم که حتی در حال حاضر سردمداران دشمن را می کشند و اسرای معمولی را آزاد می کنند
من می گویم چرا تعدادی از اسرا را گزینشی اعدام کرد ؟!
عموی او عباس نیز از همان سران سپاه قریش بوده ، به سپاه قریش غذا می داده ، چرا او را رها کرد ؟! چرا سهیل بن عمرو و ابوالبختری را رها کرد ؟! مگر نه این است که همه اینها نیز باعث سرپا نگه داشتن سپاه دشمن می شده اند ؟! ( این یک )
2 - ملاک حقانیت ، محمد و آمریکا و شوروی و هیتلر و ایران و غیره و ذلک نیستند ، مجرم باید مجازات شود ، در جنگ ها ، مهاجم مجرم است ، پس باید مجازات شود . والسلام . ( به احتمال زیاد بازهم منظور را متوجه نشده اید )
جالب است! هر جند در میان مسلمین اولیه فقرا هم بودند، اما همگی آنان فقیر نبودند. مانند ابوبکر که تجارتی 40000 درهمی داشت (کورت فریشلر مینویسد ابوبکر پیش از اسلام، مرد توانگری بود و به نسبت دیگر اعراب مکه زندگی مرفهتری داشت. وی در خانه خود فرش گسترانیده بود و سپرها و شمشیرهای زیبا به دیوار میآویخت.)، یا عبدالرحمن بن عوف که تجارت قابل توجهی داشت، یا عثمان بن عفان یکی از تجار و ثروتمندان مکه بود و یا طلحه بن عبیدالله دارای تجارت با شام بود و ...
در مورد ابوبکر و عثمان باید عرض کنم که این دو پس از اسلام اکثر ثروت خود رو در راه آزاد کردن بردگان مسلمان ، و همینطور در زمان تحریم شعب ابیطالب مصرف کردند و عملا از آن ثروت قبل از اسلام اندوخته ای برای آنها نمانده بود . در مورد عبدالرحمن بن عوف و طلحه نیز بهتر است مدراک خودتون رو ارائه کنید تا بررسی بشه .
البته از این بگذریم که بچه شیعه ها ثروت ابوبکر رو هم قبول ندارند !!!
اولا حرکت پیامبر برای جبران غارت اموال مسلمین در مکه انجام شده است. ثانیا پس از عبور کاروان، باز هم قریش به سمت مدینه حرکت کرد! نقشه را گذاشتم. کدام سپاه به شهر دشمن نزدیک تر است؟
نمیدونم راجع به این استدلالتون چی بگم !
تصور کنید به شهر دیگری رفته و از جلوی درب منزل یکی از اراذل و اوباش گرامی رد بشوید و او به شما حمله کند و کتک کاری بدین سان شکل بگیرد! حاضرید مثل همین جا قبول کنید آن ازاذل و اوباش گرامی محق و شما مقصرید ؟!!! ، چون به هر حال این شمائید که به شهر او نزدیک تر هستید !!
بد برداشت نکنید ، اما دفاع از مذهب باعث شده تا دست به دامان انواع و اقسام توجیهات بشوید ، ولو توجیهاتی به غایت مضحک و بی اساس .
تشخیص این که چه کسانی عامل اصلی جنگ هستند و چه کسانی نیستند برعهده شما نیست!
اجازه بدهید به تاریخ مراجعه کنیم :
« در ميان قريش چند نفر بودند كه در موسم حج حاجيان را اطعام مى كردند و در جنگ بدر نيز اين سمت را نسبت بسپاه قريش داشتند و ابن هشام بمناسبت نامشان را ذكر كرده و آنها عبارت بودند از:
عباس بن عبد المطلب، عتبة بن ربيعة، حارث بن عامر طعيمة بن عدى، ابو البخترى بن هشام، حكيم بن حزام، نضر بن حارث. ابو جهل، امية بن خلف، نبيه و منبه فرزندان حجاج، سهيل بن عمرو. » ( سیره ابن هشام ، ترجمه محلاتی ، ج 1 ص 664 )
به عبارت دیگر این افراد در تجهیز و پشتیبانی سپاه نقش فعال داشته اند ، چهار نفری که مشخص کردم اسیر شدند ، از این میان یکی کشته شد و سه تای دیگر آزاد شدند !!! این همان عدالت محمدی و اسلامی است .
اگر می خواهید گفته های سابق را تکرار کنید ، بنده دیگر بحثی با شما نخواهم نداشت . در ضمن ممنون میشم اگر نظر خودتون رو راجع به بنی قریظه هم مطرح کنید .
شما چی میگی اخوی جان ؟ چرا بالا پایین میکنی اینقدر
برو در همین سایت تاپیک پیدا کن یقه کارشناس بگیر
از نظر من حرف ایشون محکمه پسند بود فرمودند حضرت علی با جریان جمع اوری و یک پارچگی قران در زمان عثمان موافق بودند و رضایت داشتند
شما میگید نبودن ؟ تاپیکش هنوز بازه تشریف ببرید اونجا
اینقدر هم جملات عربی این تیپی نگین فارسی حرف بزنیم بهتره فکر کنم
عزیزم ما در همانجا وجای دیگر مخالفت امام علی ع را با این کار عثمان آوردیم وحتی نفرین امام بر عثمان که بزودی مستجاب شدو صحابه ریختند سرش وکشتنش !...
ضمنا میبینید که متون عربی ارجح هستند و محققین خواهان اصل منبع !
پس از آن حکم را بر عهده یک خون ریز خشن واگذاشت ، این صفات را از آن جهت به سعد بن معاذ نسبت میدهم چون پس از جنگ بدر او بود که پیشنهاد داد همه اسرا گردن زده شوند ،
آنچه که از صحاح اخبار آمده این عمر بود که چنین پیشنهاد خشنی داد :
يُثْخِنَ يقال: أثخنه المرض والجرح: إذا أثقله وجعله لا يتحرك، والمراد يكثر القتل ويبالغ فيه.
سبب النزول: روى أن النبي صلّى الله عليه وسلّم استشار أصحابه فيما يعمله في أسرى بدر فأشار أبو بكر بالفدية وقال: هم قومك وأهلك استبقهم لعل الله يتوب عليهم، وخذ منهم فدية تقوى بها أصحابك، واستشار عمر فأشار بالقتل قائلا: اضرب أعناقهم فإنهم أئمة الكفر والله أغناك عن الفداء. عمر گفت گردنشان را بزنید ...
وأخرج ابن أبي شيبة وأحمد والترمذي وحسنه وابن المنذر وابن أبي حاتم والطبراني والحاكم وصححه وابن مردويه والبيهقي في الدلائل عن ابن مسعود رضي الله عنه قال : » لما كان يوم بدر جيء بالأسارى فقال أبو بكر رضي الله عنه : يا رسول الله ، قومك وأهلك استبقهم لعل الله أن يتوب عليهم . وقال عمر رضي الله عنه : يا رسول الله ، كذبوك وأخرجوك وقاتلوك قدمهم فأضرب أعناقهم .
حکم سعد ، همان حکم الله و رسولش بوده . چه سعد حاکم می بود و چه نمی بود ، آن اسیران باید کشته میشدند . چون حکم الله تغییر ناپذیر است .
درست است که حکم سعد به موافقت رسول رحمت ص رسید اما این خودشان برضایت خودشان سعد را حکم انتخاب کردند چون دوستشان بود و در نتیجه آن 40 نفر جنگاور خائن قرظی کشته شدند و این حکمی است عادلانه موافق با تورات خودشان !
با سلام هرچند بارها در سایت این مسائل عنوان شد تا دستاویزی شود برای اسلام ستیزان ,اما بارها نشان داده ایم که حقانیت چیز دیگریست به طور كلي دربارة چگونگي برخورد اعراب با زنان ايراني در طي فتوحات ميتوان گفت كه يك سياست خاص و يكسان در مورد برخورد با زنان براي اعراب وجود نداشت كه حاكمان وفرماندهان نظامي از آن پيروي كنند. اگرچه اعراب يك گروه نسبتاً بدوي وو مهاجم بودند بعضياز رفتارهاي نادرست طبيعي مي ،نمود ولي اين بدويان، پيروان جاهليت نبودند، بلكه مسلماناني بودند كه تحت تأثير اسلام و احكام آن قرار گرفته بودند و همين خود باعث ميشد كه رفتارهايانساني تر و اسلامي تر با اسراي زن داشته باشند؛ ضمن اينكه بايد در نظر داشت كه آثار انديشةجاهليت در ميان بعضي از آنها همچنا ؛ن باقي بود خصوصاً وقتي كه واقعة كربلا را به خاطرميآوريم، ميبينيم كه حتي فرزندان و نوادگان پيامبر (ص) نيز به اسارت برده شدند. علاوه بر اين، نحوة برخورد با اسراي زن تا حدودي به امر و سليقة فردي فرمانروايان و حتيخلفا بستگي داشت كه در بعضي اوقات قابل پيشبيني نبود. اما به طور كلي ميتوان گفت كه رفتاراعراب با زنان ايراني، به جز در مواردي اندك، به دور از خشونت بود.
.
پس هنگاميكه آب از سرچشمه خراب شد و اسلام از سقيفه تحريف گشت ديگر بايد منتظر جنايت كاراني مانند اينها وحجاج و معاويه و داعش و... نيز بود !
سلام
عبارت سنگینی بود ! « تحریف اسلام » آنهم تنها یک الی چند روز پس از مرگ پیامبر اسلام ، کمی غیرمنطقی به نظر میاد .
اما اگر عبارت شما رو بپذیریم ، باید قبول کنیم که تنها هدف این اعراب همان رسیدن به حکومت بوده ، چه محمد صلی الله علیه وآله وسلم ، چه بنی عامریان ، چه مهاجرین و چه اوس و خزرج !
لابد خوانده اید که در همان زمانی که محمد در مکه بود ، بنی عامر پیشنهاد همکاری اما به شرط به وی دادند ، شرطشان نیز این بود که پس از آنکه محمد به حکومت رسید ، جانشینان حکومتش باشند که البته محمد باهوش تر از این حرف ها بود و زیرکانه کنارشان زد .
این جریان سیاسی در نبرد حنین به اوج خود رسید ، ماجرای معروفی که غنایم جنگی به قریش رسید و اعتراض انصار را منجر شد . آنجا هم محمد با زیرکی قائله را فیصلهداد . اما از همان زمان گو اینکه انصار دریافته بودند که از آینده سیاسی اسلام سهمی نخواهند داشت !
گذشت تا اینکه محمد از دنیا رفت ، هنوز کفنش خشک نشده بود که بزرگان مهاجرین و انصار برای آینده نقشه می کشیدند . هریک حکومت را برای خود می خواست . گویا در همین حوالی از تاریخ اسلامیست که حدیث معروف را راست یا دروغ به محمد نسبت می دهند : « خلفای من همگی از قریش اند ! » ، جمله ای که انصار را نظرا و عملا از سیاست اسلامی خارج ساخت و دستشان را برای همیشه از حکومت دور نگاه داشت .
خب اینجا دیگر رقیبی به نام انصار باقی نمی ماند ، هرچه هست از اینجا به بعد بین مهاجرین و قریش در میگیرد . دعوا بر سر قدرت به قبایل مختلف میکشد و هریک ادعائی دارد ، تا اینکه نهایتا حکومت به شیخین و صهرین می رسد ،
خلیفه اول و دوم پدر زن محمد اند و خلیفه سوم و چهارم نیز داماد او .
همین روند را بگیرید تا به ماجرای دعوای حسن و معاویه بر سر قدرت ، دعوای حسین و یزید و سپس ابن الزبیر و یزید بر سر حکومت برسید . و این روند همچنان ادامه دارد ...
خیلی خلاصه عرض کنم که هرچه بوده بر سر حکومت و قدرت بوده ، مسئله ای دیگر در میان نیست .
جناب خیرالبریه ، شما هم اگر اطلاعاتی دارید ممنون میشم کامل تر بیان کنید که آیا این کتاب که "سید" عزیز معرفی کرده ، تمام مطالبش رو از همون کتبی که فرمودید گرفته؟ یا اینکه مستقلاً حرفی برای گفتن داره؟ از شما هم ممنونم
سلام
تا اینجا که هرچه گفته در تواریخ اسلامی هم دیده ایم اگر چیز جدید ومنبعی جدید دارد بنویسد تا همگان استفاده کنیم .
مثلا یک مطلب در مورد تجاوز جناب عمر به دختر ابولولو و .... در نت منتشر شده که احتمالا از منابع غربی است چون در تواریخ مسلمین ندیده ام !
[quote=خیر البریه;719726] آنچه از صحاح اخبار آمده این عمر بود که چنین پیشنهاد خشنی داد :[/quote]
1 - شما اصل پیشنهاد رو خشن می دونید یا اینکه چون « عمر » پیشنهاد داده ، خشن حساب میاد ؟!
2 - در بحث من و آقای انوشیروان موضوع حول سعد بن معاذ بود و مناسبتی پیش نیامد تا از عمر هم یاد بشود ، وگرنه این سخن را هر دو آنها گفته اند .
3 - شما نقل کردید که :
سبب النزول:
روى أن النبي صلّى الله عليه وسلّم استشار أصحابه فيما يعمله في أسرى بدر فأشار أبو بكر بالفدية وقال: هم قومك وأهلك استبقهم لعل الله يتوب عليهم، وخذ منهم فدية تقوى بها أصحابك، واستشار عمر فأشار بالقتل قائلا: اضرب أعناقهم فإنهم أئمة الكفر والله أغناك عن الفداء. عمر گفت گردنشان را بزنید ...
نمی دانم از کدام تفسیر این را آورده اید ، اما بهتر بود ادامه آنرا نیز می آوردید :
فقال أبكي على أصحابك في أخذهم الفداء ولقد عرض علي عذابهم أدنى من هذه الشجرة لشجرة قريبة منه ولو نزل عذاب من السماء لما نجا منه غير عمر وسعد بن معاذ ( مفاتیح الغیب ، ج 15 ص 157 )
که نشان دهنده این است که الله نیز با حکم سعد بن معاذ و عمر موافق است .جالب اینجاست که همین حکمی که به نظر شما خشن است را الله می پذیرد !
در روایاتی دیگر می خوانیم :
[التعليق - من تلخيص الذهبي]3270 - صحيح على شرط مسلم
مطابق با روایت فوق پیامبر در مورد وضعیت اسرای بدر با ابوبکر و عمر مشورت می کند ، ابوبکر پیشنهاد مدارا با آنها را می دهد اما عمر می گوید آنها را بکش . تا اینکه آیه ای می آید و موافق حکم عمر است ، اینجاست که محمد می گوید « نزدیک بود در اثر مخالفت با حکم تو ( قتل اسرا ) شر یا عذابی به ما برسد ! »
درست است که حکم سعد به موافقت رسول رحمت ص رسید اما این خودشان برضایت خودشان سعد را حکم انتخاب کردند چون دوستشان بود
سیره نویسان چیز دیگری می گویند :
واقدی می گوید :
وَلَمّا جَهَدَهُمْ الْحِصَارُ وَنَزَلُوا على حكم رسول الله صلى الله عليه وَسَلّم أَمَرَ رَسُولُ اللهِ بِأَسْرَاهُمْ فَكُتّفُوا رِبَاطًا، وَجُعِلَ عَلَى كِتَافِهِمْ مُحَمّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ، وَنُحّوا نَاحِيَةً، وَأَخْرَجُوا النّسَاءَ وَالذّرّيّةَ مِنْ الْحُصُونِ
پس ابتدا محاصره بر آنان ( بنی قریظه ) فشار آورده و سپس تسلیم شده اند ، بدون اینکه خبری از سعد بن معاذ باشد .
[التعليق - من تلخيص الذهبي]3270 - صحيح على شرط مسلم
مطابق با روایت فوق پیامبر در مورد وضعیت اسرای بدر با ابوبکر و عمر مشورت می کند ، ابوبکر پیشنهاد مدارا با آنها را می دهد اما عمر می گوید آنها را بکش . تا اینکه آیه ای می آید و موافق حکم عمر است ، اینجاست که محمد می گوید « نزدیک بود در اثر مخالفت با حکم تو ( قتل اسرا ) شر یا عذابی به ما برسد ! »
[/size]
با سلام برادر گرامی آنچه شما میگوید نادرست است دقت بفرماید گروهي سعي کرده اند با جعل حديث از رسول خدا صلي الله عليه و آله دفاع کنند و هر کسي موافق سليقه خود، حديثي جعل کرده است تا در قصه آزاد کردن اسراي بدر در مقابل فديه، آن حضرت را تبرئه کند. يکي از اين حديث ها که به نظر ما قسمتي از آن جعلي است، خلاصه مضمون آن را در اين جا مي آوريم: «... رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره اسراي جنگ بدر با اصحاب مشورت کرد که با آنان چه بايد کرد؟ ابوبکر گفت: يا رسول الله! اين اسيران خويشان ما هستند و رأي من اين است که از آنان فديه بگيريم و آزادشان کنيم؛ زيرا فديه ها هم يک قدرت اقتصادي است براي ما بر ضد کفار و هم اميدواريم که خدا اين اسيران را به اسلام هدايت کند. عمر گفت: يا رسول الله! اينان سران کفر هستند و رأي من اين است که اين ائمه کفر را قتل عام کنيم.
رسول اکرم صلي الله عليه و آله رأي ابوبکر را پسنديد و از اسيران فديه گرفت و آن ها را آزاد کرد. عمر مي گويد: من فردا آمدم نزد رسول خدا و ديدم آن حضرت با ابوبکر نشسته اند و گريه مي کنند، گفتم: يا رسول الله! به من بگو که شما به چه علت گريه مي کنيد؟
تا من هم اگر گريه دارم گريه کنم و اگر گريه ندارم تباکي نمايم، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: من به علت اين که راضي شديم از اسرا فديه بگيريم گريه مي کنم، به خدا قسم عذابي بر من عرضه شد که قرار بود بر شما نازل شود و آن عذاب از اين درخت نزديک تر بود و اشاره به درختي در نزديک خود کرد، آن گاه اين آيه نازل شد: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أن يَکُونَ لَهُ أسري حَتّي يُثخِنَ فِي الأَرضِ... )»(1) در اين جا بايد گفت: اصل مشورت کردن رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره اسرا کاري صحيح و يک اصل قرآني است و نيز اختلاف نظر اصحاب درباره اسرا امري طبيعي است.
هم چنين آزاد کردن اسرا در مقابل فديه، کاري موافق عقل و حاکي از جوان مردي و انسان دوستي است و علاوه بر اين، اجراي دستور خداست که فرموده است: ( فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً ...)(2) يعني اسرا را بي فديه يا با فديه آزاد کنيد. با اين توضيح، روشن مي شود که آزاد کردن اسرا در مقابل فديه، خلاف رضاي خدا نبوده است تا موجب عذاب استيصال شود و رسول خدا صلي الله عليه و آله براي آن گريه کند. استنباط ما اين است که بعضي از افراد کم عمق، تحت تأثير جو حاکم که همه مي گفتند: فديه گرفتن از اسرا و آزاد کردنشان، خلاف رضاي خدا بوده است به فکر افتاده اند رسول خدا را که اين کار به امر وي انجام شده است به خيال خود به نوعي تبرئه کنند، از اين رو داستان گريه کردن پيغمبر اکرم را همراه با ابوبکر جعل کرده اند تا وانمود کنند که گريه آن حضرت و يار غارش، اين کار خلاف را جبران کرده است تا بدين وسيله رسول خدا صلي الله عليه و آله را از هرگونه مسئوليتي در اين موضوع مبرا سازند. اينان در عصري که حديث، قداست بيشتري داشته است، اين داستان را در قالب حديث ساخته اند تا بيشتر مورد قبول واقع شود و در نتيجه وجدان مردم مسلمان را در مورد عمل رسول اکرم صلي الله عليه و آله قانع و راحت کنند و اين کار از دوستان نادان، دور از انتظار نيست.
1.طبري، جامع البيان، جزء 10، ص 44 و المنار، ج10، ص 10، به نقل از: مسند احمد بن حنبل و صحيح مسلم. 2.محمد، آيه ي4
عبارت سنگینی بود ! « تحریف اسلام » آنهم تنها یک الی چند روز پس از مرگ پیامبر اسلام ، کمی غیرمنطقی به نظر میاد .
سلام
از ديد درون مذهبي اين تحريف در همه اديان رخ داده وبنص آيه 144 ال عمران ...انقلبتم علي اعقابكم و مهجوريت قران وعضين كردنش توسط منافقين ويهود و....
از ديد برون مذهبي هم كه همان حوادث تلخ وجنگهاي خونين بهترين دليل بر تحريف دين توسط دشمنان است .
[FONT=verdana]که نشان دهنده این است که الله نیز با حکم سعد بن معاذ و عمر موافق است .جالب اینجاست که همین حکمی که به نظر شما خشن است را الله می پذیرد !
[FONT=verdana]مطابق با روایت فوق پیامبر در مورد وضعیت اسرای بدر با ابوبکر و عمر مشورت می کند ، ابوبکر پیشنهاد مدارا با آنها را می دهد اما عمر می گوید آنها را بکش . تا اینکه آیه ای می آید و موافق حکم عمر است ، اینجاست که محمد می گوید « نزدیک بود در اثر مخالفت با حکم تو ( قتل اسرا ) شر یا عذابی به ما برسد ! »
اما اصل اسيران بدر و مطلب چیه ؟
بنابراين شواهد، يقينا مسلمانان از آنحضرت درخواست كرده اند كه غنيمت جنگى را به ايشان بدهد و اسيران را هم در مقابل گرفتن بهاء آزاد سازد، و خداوند نخست ايشان را در اصل گرفتن اسير عتاب و ملامت نمود و در آخر آنچه را كه بدان منظور اسير گرفتند كه همان فديه باشد براى ايشان مباح گردانيد، نه اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در مباح شمردن فديه با آنان شركت كرده باشد، و يا در كشتن اسير و آزاد كردن و فديه گرفتن با مسلمين مشورت كرده باشد، تا در نتيجه آن جناب نيز مورد عتاب واقع شده باشد. از جمله شواهدى كه در الفاظ آيه است و دلالت دارد بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مورد اين عتاب نيست ، اين است كه عتاب در آيه مربوط به گرفتن اسير است ، و هيچ اشاره اى به اين معنا ندارد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با مسلمين مشورت كرده و يا در گرفتن اسير راضى بوده ، و در هيچ روايتى هم نيامده كه آن حضرت قبل از جنگ سفارش كرده باشد به اينكه اسير بگيرند، و يا دلالت داشته باشد بر اينكه آنحضرت به اين امر راضى بوده ، بلكه گرفتن اسير خود يكى از قواعد جنگى مهاجرين و انصار بوده ، كه وقتى بر دشمن ظفر مى يافتند از ايشان اسير گرفته و اسيران را برده خود مى كردند و يا فديه گرفته و آزادشان مى ساختند، حتى در تاريخ آمده كه مهاجر و انصار خيلى سعى داشتند در اينكه اسير بيشترى به چنگ آورند، حتى اسير خود را مى گرفتند و محافظت مى كردند از اينكه مبادا يك مسلمان ديگرى به او آسيبى برساند و در نتيجه از قيمتش كاسته گردد، جز على بن ابى طالب (عليه السلام ) كه در اين جنگ بسيارى را كشت و هيچ اسير نگرفت .المیزان
اگر در این اخبار مخلوط دقت کنید مخصوصا تیکه آخر که آنرا جزو موافقات عمر کرده یعنی : لَو نَزَلَ عَذابٌ مِنَ السَّماءِ ما نَجا مِنکُم غَیرَ عُمَر : بخوبی هدف ومقصود جاعل را می یابید وآن اینکه جناب عمر از رسول الله (ص) هم داناتر وبالاتر است زیرا پیامبر و همه مومنین بجز عمر هلاک میشدند !!!!!!!!!!!!!!!
ضمن اینکه این حدیث چیزی بجز قساوت وخشونت وبیرحمی عمر را ثابت نمیکند که سریعا گفت گردنشان را بزنید !
جالب است که نویسنده این موافقات ، این حدیث بی اصل وریشه را دلیل بر موافق بودن با عمر آورده حال ببینیم بی اصل ونسبی این خبر را از زبان اکابر علمای مخالف :
خبر معارض كه اسمي از عمر نيست :
قال روى الأعمش عن عمرو بن مرة عن أبي عبيدة عن عبد الله بن مسعود قال لما كان يوم بدر و جي ء بالأسرى قال رسول الله ص ما تقولون في هؤلاء فقال أبو بكر يا رسول الله قومك و أهلك استبقهم و استأن بهم لعل الله أن يتوب عليهم و خذ منهم فدية تكون لنا قوة على الكفار قال عبد الله بن مسعود فلما كان من الغد جئت رسول الله ص فإذا هو و أبو بكر قاعدان يبكيان فقلت يا رسول الله أخبرني من أي شي ء تبكي أنت و صاحبك فإن وجدت بكاء بكيت و إن لم أجد بكاء تباكيت فقال رسول الله ص أبكي للذي عليه أصحابك في أخذهم الفداء و لقد عرض علي عذابكم أدنى إلي من هذه الشجرة شجرة قريبة من نبي الله . عين العبرة ص :4
وأخرج ابن أبي شيبة عن سعيد بن جبير رضي الله عنه « أن النبي صلى الله عليه وسلم لم يقتل يوم بدر صبراً إلا ثلاثة . عقبة بن أبي معيط ، والنضر بن الحرث ، وطعمة بن عدي ، وكان النضر أسره المقداد » .
اول اینکه مخالف صریح قرآنست : وما كان الله ليعذبهم وأنت فيهم : دوم :
لَو نزل من السَّمَاء عَذَاب مَا نجا مِنْهُ غير عمر لانه أَشَارَ بِقَتْلِهِم هَذَا الحَدِيث بِهَذَا اللَّفْظ لم أره فِي شَيْء من الْكتب
أخرجه ابْن جرير عَن ابْن إِسْحَاق بِلَفْظ (لَو نزل من السَّمَاء عَذَاب لما نجا مِنْهُ غير عمر بن الْخطاب، وَسعد بن معَاذ).
وَرَوَاهُ الْوَاقِدِيّ فِي الْمَغَازِي من وَجه آخر مُنْقَطع، وَرَوَى ابْن مرْدَوَيْه من حَدِيث ابْن عمر رَفعه (لَو نزل الْعَذَاب لما أفلت إِلَّا ابْن الْخطاب).
ورواه ابن مردويه في تفسيره بسند متصل من حديث ابن عمر عن النبي {صلى الله عليه وسلم} لم يذكر فيه سعد بن معاذ وقد ذكرته في أحاديث الأصول الشافعية ولفظه ( لو نزل العذاب ما أفلت إلا ابن الخطاب ) مختصر
فهذا الأثر ذكره المفسرون عند قوله تعالى: لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ {الأنفال: 68} وذلك في شأن أسرى بدر لما استشار النبي صلى الله عليه وسلم أصحابه فيهم فأشاروا عليه بالفداء أو المنِّ؛ إلا عمر أشار بضرب أعناقهم, فكان رأيه موافقا لحكم الله فيهم. وممن ذكر تلك القصة الطبري وابن كثير والقرطبي وابن العربي والماوردي وغيرهم, قال عبد الله بن مسلم بن قتيبة أبو محمد الدينوري في تأويل مختلف الحديث: وقبل النبي صلى الله عليه وسلم الفدية في يوم بدر فنزل: لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ. وقال: لو نزل عذاب ما نجا إلا عمر, وذلك لأنه أشار عليه بالقتل وترك أخذ الفداء.
ولكن الخبر لم يصح كما قال علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد في كتابه الفصل في الملل والأهواء والنحل: وأما الخبر المذكور الذي فيه لقد عرض علي عذابكم أدنى من هذه الشجرة، ولو نزل عذاب ما نجي منه إلا عمر. فهذا خبر لا يصح لأن المنفرد بروايته عكرمة بن عمار اليمامي، وهو ممن قد صح عليه وضع الحديث أو سوء الحفظ أو الخطأ الذي لا يجوز معهما الرواية عنه.
إذن فالخبر غير صحيح لضعف راويه, وعلى فرض صحته وثبوته فهو في شأن أسرى بدر, والمعنى أن الله تعالى لو عذب المؤمنين في شأن أسرى بدر لقبولهم الفدية لم ينج من ذلك العذاب غير عمر لأن رأيه في الأسري أن يقتلوا, وفي رواية أنه سعد بن معاذ. قال ابن العربي: حين نزلت هذه الآية قال النبي صلى الله عليه وسلم: لو نزلت نار من السماء لأحرقتنا إلا عمر, وفي رواية: لو نزل عذاب من السماء لم ينج منه إلا سعد بن معاذ؛ لقوله: يا نبي الله كان الإثخان في القتل أحب إلي من استبقاء الرجال. وذكره الطبري قال: حدثنا ابن حميد قال، حدثنا سلمة قال: قال ابن إسحق: وذكره.
قيل : المعنى بالخطاب لمن أراد ذلك منهم و تجرد غرضه لعرض الدنيا وحده و الاستكثار منها و ليس المراد بهذا النبي صلى الله عليه و سلم و لا عليه أصحابه بل قد روى عن الضحاك أنها نزلت حين انهزم المشركون يوم بدر و اشتغل الناس بالسلب و جمع الغنائم عن القتال حتى خشي عمر أن يعطف عليهم العدو .شفا قاضي عياض
عن ابن عباس في قوله تعالى : { ما كان لنبي أن يكون له أسرى حتى يثخن في الأرض } قال : ذلك يوم بدر والمسلمون يومئذ قليل ، فلما كثروا واشتد سلطانهم أنزل الله تعالى بعد هذا في الأسارى : { فإما منّاً بعد وإما فداء } . . فجعل الله النبي والمؤمنين في الأسارى بالخيار . إن شاءوا قتلوهم ، وإن شاءوا استعبدوهم ، وإن شاءوا فادوهم . شك أبو عبيد في . . وإن شاءوا استعبدوهم . . ( والاستعباد مشكوك في صدور القول به عن ابن عباس فنتركه . وأما جواز القتل فلا نرى له سنداً في الآية وإنما نصها المن أو الفداء ) .
پس خداوند دستور به قتل نداد !
ثانیا جناب عمر هیچگاه دوست نداشت که مشرکین واقوامش را بکشد و از سابقه اش مشخص بود چون در همه جنگها فرار میکرد حتی مردم را هم میترساند که مبادا یهود را بکشند ! به ادرس زیر مراجعه کنید :
و سأل عن قوله تعالى وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثم قال في الأسرى ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا إلى قوله لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ فأين كان التثبيت هاهنا و قد تهدده بما تهدده. و الجواب أن الله تعالى ذكر منته على نبيه بالتثبيت له و العصمة و التأييد و أنه لو لم يفعل ذلك به لركن إلى المشركين ركونا يستحق به منه العقاب كما ركن غيره إليهم ركونا أوبقه و أهلكه فأخبر تعالى أنه عصمه مما تورط فيه غيره و ثبته بالتوفيق ليثبت به الحجة على الخلق و عدد ذلك من آلائه عليه و نعمائه لديه و لم يزل ص موفقا مثبتا محروسا بالعصمة و التأييد. و لم يكن منه في الأسرى ذنب عوتب عليه و إنما كان ذلك من أصحابه الذين أسروا بغير علمه و كفوا عن القتل طمعا في الفداء و أشاروا به على النبي فتوجه العتب عليهم في ذلك و اللوم و التهديد و إن كان أول الخطاب قد وجه إلى النبي ص و خاتمته تدل على أنه لغيره و إنما وجه به ص لأنه السفير بين الخلق و بين الله سبحانه كما قال في موضع آخر يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ فواجهه بالخطاب و كان المراد به أمته أ لا ترى إلى قوله بعد إفراد النبي ص بالخطاب إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فجاء بلفظالجمع بعد الإفراد و كذلك قوله تعالى ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا فجاء بلفظ الجمع دون التوحيد مع أن قوله ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى غير مفيد للخبر عن تخصيصه بالرأي في الأسرى و لا دال على أنه عتاب له بل هو محتمل لعتاب من أشار بذلك و رآه فيمن سواه و قد أكد ذلك بقوله عز و جل تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ و ليس من صفات النبي ص إرادة عرض الدنيا و الخلاف لله تعالى فيما أراد من عمل الآخرة و لا من صفاته ص مقارفة ما يحبط الأعمال و يستحق عليه العقاب العظيم على التعجيل و التأجيل في ظاهر الكلام من توجهه إلى غير النبي ص بقوله تريدون و هذا اللفظ جمع على ما قدمناه.. المسائل العكبرية ص : 109
[FONT=verdana]پس برخلاف گفته شما ، بنی قریظه نقشی در تعیین سعد بن معاذ به عنوان حکم نداشته اند ، بلکه ابتدا اسیرشده و با ریسمان بسته شده اند و سپس با اصرار افراد قبیله اوس ، سعد بن معاذ به عنوان حکم انتخاب شده است .
یهودیان گفتند ما حکم پیامبررا قبول نداریم اما حکم سعدبن معاذ را می پذیریم.
فانزلوه فقال عمرو رضي الله عنه السيد هو الله وفي رواية إلى خيركم أي معاشر المسلمين من المهاجرين والأنصار أو معاشر الانصار فقاموا اليه فقالوا يا ابا عمرو إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد ولاك أمر مواليك لتحكم وفي رواية فقمنا صفين يحييه كل رجل منا حتى انتهى إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أحكم فيهمي يا سعد فقال الله ورسوله أحق بالحكم قال قد أمرك الله أن تحكم فيهم فقال سعد أي لمن في الناحية التي ليس فيها رسول الله صلى الله عليه وسلم عليكم بذلك عهد الله وميثاقه أن الحكم فيهم كما حكمت قالوا نعم قال وعلى من ههنا مثل ذلك وأشار إلى الناحية التى فيها رسول الله وهو معرض عن رسول الله صلى الله عليه وسلم إجلالا له فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم نعم أي وفي لفظ فقال سعد لبني قريظة أترضون بحكمي قالوا نعم فأخذ عليهم عهد الله وميثاقه أن الحكم ما حكم به قال سعد فإني أحكم فيهم أن تقتل الرجال وفي لفظ أن يقتل كل من جرت عليه الموسى وتغنم الاموال وتسبى الذراري والنساء زاد بعضهم وتكون الديار للمهاجرين دون الانصار فقالت الأنصار إخواننا يعنون المهاجرين لنا معهم فقال إني أحببت ان يستغنوا عنكم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم لسعد لقد حكمت فيهم بحكم الله من فوق سبعة ارقعة أي السموات السبع قيل سميت بذلك لانها رقعت بالنجوم وجاء في الصحيح من فوق سبع سموات والمراد أن شأن هذا الحكم العلو والرفعة قد طرقني بذلك الملك سحرا ثم أمر صلى الله عليه وسلم أن يجمع ما وجد في حصونهم من الحلقة والسلاح وغير ذلك فجمع فوجد فيها ألف وخمسائمة سيف وثلثمائة درع وألفى رمح وخمسمائة ترس وحجفة ووجد أثاثا كثيرا وآنية كثيرة وأجمالا نواضح أي يسقى عليها الماء وماشية وشياها كثيرة وخمس ذلك أي مع النخل والسبي حتى الرثة وهو السقط من امتعة البيت خمسة أجزاء ففض أربعة أسهم على الناس فجعل الفارس ثلاثة أسهم أي سهم له وسهمان لفرسه والراجل سهما قال بعضهم وهو أول فيء وقعت فيه السهام ورضخ للنساء اللاتي حضرن القتال وهن صفية عمته صلى الله عليه وسلم وأم عمارة وأم سليط وأم العلاء والسميراء بنت قيس وأم سعد بن معاذ وكبشة بنت رافع فحاصرهم حتى نزلوا على حكم سعد بن معاذ وكانوا حلفاءه، فحكم فيهم أن تقتل مقاتلتهم وتسبى دراريهم ونساؤهم. ولهذا الحديث طرق جيدة عن عائشة وغيرها. السيرة النبوية - ابن كثير ج 1
(خ م د) أبو سعيد الخدري - رضي الله عنه - : قال : «نزل أهلُ قريظة على حكم سعد بن معاذ ، فأرسل رسولُ الله -صلى الله عليه وسلم- إِلى سعد ، فأتى على حمار، فلما دنا من المسجد - وقال مسلم : قريبا من المسجد - قال للأنصار : قوموا إِلى سيّدِكم - أو قال : خيرِكم- فقال : هؤلاءِ نزلوا على حُكْمِكَ ، فقال : تُقتَل مُقَاتِلتُهُم، وتُسْبَى ذَرارِيهم، فقال رسولُ الله -صلى الله عليه وسلم- : قضيتَ بحكمِ الله ، وربما قال : بحكم المَلِكِ». ولمسلم : «لقد حَكَمْتَ فيهم بحكم الله». وقال مرة : «بحكم الملك». أخرجه البخاري ومسلم.
در اين هنگام حيى بن اخطب دشمن خدا را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آوردند، در حالى كه حله اى فاختى در بر داشت ، و آن را از هر طرف پاره پاره كرده بود، و مانند جاى انگشت سوراخ كرده بود، تا كسى آن را از تنش بيرون نكند، و دستهايش با طناب به گردنش بسته شده بود، همين كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را ديد، فرمود: آگاه باش كه به خدا سوگند من هيچ ملامتى در دشمنى با تو ندارم ، و خلاصه تقصيرى در خود نمى بينم ، و اين بيچارگى تو از اين جهت است كه خواستى خدا را بيچاره كنى ، آن گاه فرمود: اى مردم از آنچه خدا براى بنى اسرائيل مقدر كرده ناراحت نشويد، اين همان سرنوشت و تقديرى است كه خدا عليه بنى اسرائيل نوشته ، و مقدر كرده ، آن گاه نشست و سر از بدن او جدا كردند. بعد از اعدام جنگجويان عهدشكن بنى قريظه ، زنان و كودكان و اموال ايشان را در بين مسلمانان تقسيم كرد، و عده اى از اسراى ايشان را به اتفاق سعد بن زيد انصارى به نجد فرستاد، تا به فروش برساند، و با پول آن اسب و سلاح خريدارى كند.
اما چرا سعدبن معاذ چون وی از دوستان قدیمی یهود بود و اوج مهربانی رسول خدا دوباره در همین جا نمایان است که به حَکَم وحُکم سعد اشکالی نکردند .
یک هزار و پانصد شمشیر، دو هزار نیزه، سیصد زره و پانصد سپر، عجب کشاورزانی ؟!
آنگاه میگویند اینها فقط کشاورز بودند !
1500 شمشیر 300 زره 2000 نیزه 500سپر
[QUOTE][FONT=verdana]این عدد 40 را شما از کجا آورده اید ؟! در نقل های تاریخی از 600 تا 900 نفر گزارش شده ، مطابق با کدام منبع می فرمائید چهل نفر کشته شدند ؟!!
[/QUOTE]
اما قبلا باسناد صحیح آوردیم که کشته شدگان بنی قریظه فقط 40 نفر بود اما اسناد دیگری که 800 یا 900 یا 400 نفر ذکر کرده اند همگی ضعیف هستند که قبلا ثابت شد در مورد اسناد 40 نفر :
در کتاب الاموال نوشته أبو أحمد حمید بن مخلد مشهور به ابن زنجویه (متوفای 251هـ) که از منابع قدیمی است در روایت 359 آن کتاب به صراحت آمده است که تعداد کشته شدگان بنی قریظه تنها 40 نفر بوده است. وسند اين خبر از همه اخبار قبل صحيحتر است :
حدثنا حميد ثنا عبد الله بن صالح ، حدثني الليث بن سعد ، حدثني عقيل ، عن ابن شهاب ، أن رسول الله صلى الله عليه وسلم غدا إلى بني قريظة ، فحاصرهم حتى نزلوا على حكم سعد بن معاذ ، فقضى بأن يقتل رجالهم ، وتقسم ذراريهم وأموالهم ، فقتل منهم يومئذ أربعون رجلا، إلا عمرو بن سعد ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « إنه كان يأمر بالوفاء ، وينهى عن الغدر » ، فلذلك نجا ، ودفع رسول الله صلى الله عليه وسلم الزبير إلى ثابت بن قيس بن شماس ، فأعتقه ، وكان الزبير أجاره يوم بعاث ، فقال للزبير : أجزيك بيوم بعاث . فقال الزبير : أعيش بغير أهل ومال فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « له أهله وماله إن أسلم » ، فقال ثابت للزبير قد رد رسول الله صلى الله عليه وسلم إليك أهلك ومالك ، فقال الزبير ما فعل كعب بن أسد ، وأبو نافع ، وأبو ياسر ، وابن أبي الحقيق ؟ قال : قتلوا ، قال الزبير : أعيش في النادي ، ولا أرى أحدا منهم ، لا أصبر لهم إفراغ دلو ، خذ سيفا صارما ، ثم ارفع سيفك عن الطعام ، فقد برئت من ذمتك . قال : فدفع إلى محيصة أخي بني حارثة بن الحارث ، فقتله . قال أبو عبيد : ومن المن أيضا ، مقالته لجبير بن مطعم حين شفع في أسارى بدر الكتاب : الأموال لابن زنجويه
خود اون کسی که شما خودتون رو پیروش میدونید (علی) این جنگ رو جنگ اسلام خونده:
نهج البلاغه (146): «عرب گرچه امروز در شمار و عدد اندک است؛ اما با بستگی به رشتهی اسلام بسیار است»(این حرف دقیقا توی تاریخ طبری هم اومده)
و در ادامه همین سخن، این جنگ رو هم موافق ارادهی خدا دونسته و سخن بسیار جالبی گفته که خدا از اینکه ایرانیا اومدن از کشورشون دفاع کردن تا به زناشون تجاوز نشه، ناراحت شده!!
«اما آنچه در رابطه با آمدن ایارنیان به جنگ با مسلمانان گفتی، خداوند سبحان بیش از تو از آمدن آنان ناخشنود است ...»
با سلام و احترام
اگر چه مدت زیادی از ارسال این پست گذشته است چون دوستان سوالات پراکنده ای در این پست ایجاد کرده بودند و از موضوع اصلی خارج شده بود پستهای مربوطه به درازا کشیده شده بود اما از انجا که لازم بود برخی از سوالات پاسخ داد شود برخود لازم دیدم به برخی از سوالات و پاسخ انها اشاره شود و از این که تاخیر پیش امد غذرخواهم
با سلام و احترام خدمت عزیزانی که در این بحث شرکت نمودند
نکته ای که باید به عرض عزیزان برسانم این است که انتظار و توقع از دوستان این بود که حول محور سوال مورد نظر پست بزنند و به موضوعاتی که خارج از بحث مطروحه است نپردازند اما بنده دیدم که برخی از دوستان با عبارات ناخوشایند و بعضا زننده مطالبی را ارائه کردند که در شان یک بحث علمی نیست دوستان توجه کنند که بحثها علمی تحقیقی باشد نه اینکه هر کس با هر ادبیاتی و هر متنی سراغ مقدسات بیاید و جانب احتیاط هم مراعات نکند و افزون بر آن شائبه بی حرمتی را ایجاد کنند. اینگونه بحث کردن هم منسوخ و ممسوخ شده است انتظار میرود دوستان با سعه صدر و با تحمل و با مطالب علمی نه بی بنیه و اساس، وارد بحث شوند .
خواهشمندم عزیزان از مغالطه و مصادره علی المطلوب و جدل پرهیز کنند و جانب احتیاط را رعایت کرده و نسبت به مقدسات اسلام مسئولانه پاسخ دهند.
موضوعی که در تاپیک فعلی بحث میشود حمله اعراب به ایران است دوستانی که بحث را به موضوعات دیگر سرایت دادند میتوانند موضوع مورد نظر را در تاپیک مستقلی ایجاد کنند تا دوستان دیگر در ان تاپیک وارد بحث شوند اگر بنده بخواهم به همه سوالات مطرح شده پاسخ دهم علاوه بر پراکنده شدن بحث از موضوع اصلی که حمله اعراب به ایران است از ان دور شده و عدم نتیجه گیری را در پی دارد از این رو تقاضامندم عزیزان سوالاتی که مربوط به بحث حمله اعراب به ایران نیست را در تاپیک مستقلی ایجاد کنند تا از شلوغی و سر در گمی کاربران کاسته شود و هر بحثی هم جداگانه در تاپیک مستقل به ان پرداخته شد.
عزیزان لطف کنند در نوشتن عبارات دقت نموده و نسبت به شخصیتهای بزرگ الهی و اسلامی از جملات و واژه های مناسبی استفاده نمایند زیرا هدف همه دوستان و کاربران و خوانندگان کسب معرفت و شناخت است.
سوگمندانه اینکه پستهایی که شائبه بی حرمتی و تقدس زدایی دارد حذف میگردد. بنابر این سعی کنیم بحث علمی و تحقیقی منشاء کار ما باشد.
با تشکر از همه دوستان
قبل از اینکه وارد بحث شوم باید به عرض ان دسته از دوستانی که به دنبال پاسخ به شبهات و مباحث تاریخی هستند برسانم که در این تاپیک مباحث پراکنده ای مطرح شد که از بحث اصلی که حمله اعراب به ایران بود، دور شده بود از این رو بنده تاپیک را باز گذاشتم تا دوستان به بحث در مورد سوال اصلی بپردازند اما زمانی که سوالات خارج از بحث مطرح شد لازم دیدم تاپیک را فعلا ببندم و به سوال اصلی بپردازیم. از عزیزان تقاضا میکنم حول سوال مربوطه بحث کنید و اگر سوال دیگری دارید در تاپیک جدیدی ارائه دهید تا مستقلا به ان پرداخته شود.
در مورد حضور حضرت علی در فتوحات در پستهای اولیه بیان کردیم که حضرت در فتوحات حضور نداشتند اما متاسفانه میبینیم برخی از دوستان بدون توجه به مطالب قبلی سوالات خود را در قالب دیگری مطرح میکنند و البته با ادبیات نه چندان جالب.
در اسلام جنگ به منظور کشور گشايي و قدرت گرايي جايز نيست. امام علي عليه السلام در اين جنگ حضور نداشته اند و دليلي ندارد که ايشان اساسا با آغاز اين جنگ ها موافق باشد. البته در حين جنگ ها و يا بعد از آن شرايط به گونه اي فراهم مي شد که بدان جهت امام با خلفا همکاري مي نمود. ( مشورت و راهنمايي )
همکاري امام در راستاي مصالح جهان اسلام بود ،نه به معناي تاييد حکومت خلفا و تاييد مشروعيت جنگ. امام نه به طور مطلق موافق جنگ ها بود و نه به طور مطلق مخالف: امام با بعضي از امور موافق و با بعضي از امور مخالف بود که مي توان از آن به عنوان سياست بي طرفانه ياد کرد. جنگ ها هم آثار مفيد و سازنده داشت و هم آثار منفي و زيانبار. از آن جهت که برخي آثار مفيد را در پي داشت، مورد تاييد امام بود اما از سوي ديگر به دليل اين که جنگ ها برخي از شرايط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و برخي پيامد هاي منفي داشت، امام مخالف بود. در مورد حمله اعراب به ايران امام علي(ع) موضع محتاطانه اي داشت . آن جا که اعراب به دفاع مشروع مي پرداختند، حضرت موافق بود، اما وقتي که عرب ها به ظلم رو آوردند، امام مخالف اين کار بود.
اين كارى بود كه نه پيروزى در آن به انبوهى لشكر بود و نه شكست در آن به اندك بودن. آن دين خداست كه خدايش پيروز كرد، و ارتش حق است كه آن را مهيّا نمود و يارى داد، تا رسيد به آنجا كه بايد برسد، و طلوع كرد تا جايى كه بايد طلوع كند. ما را از جانب حق وعده پيروزى است، و خداوند وفاكننده به وعده خويش است، و لشكرش را يارى مى دهد. مرتبه زمامدار در اين محور مرتبه رشته اى است كه مهره ها را جمع مى كند و به هم ارتباط مى دهد، اگر رشته بگسلد مهره ها پراكنده شده و هر يك به جايى مى رود، پس از آن هرگز همه آنها جمع نشود. عرب اگرچه امروز در شمار و عدد اندك است اما با بستگى به رشته اسلام بسيار، و به خاطر اتحاد نيرومند است. پس تو همچون محور آسيا باش، و به وسيله عرب آسيا را بگردان، و آنان را در دل آتش جنگ بيفكن و خود به جبهه جنگ مرو، زيرا اگر بيرون روى عرب از همه طرف پيمان با تو را بگسلند، تا جايى كه حفظ مرزهايى كه پشت سر گذاشته اى براى تو از رفتن به كارزار مهم تر شود. بى شك اگر ايرانيها فردا تو را ببينند مى گويند اين ريشه عرب است، اگر آن را قطع كنيد آسوده مى شويد، و اين انديشه باعث مى شود كه آنها را در جنگ با تو و طمع در ازبين بردنت حريص تر و سرسخت تر كند. اما آنچه در رابطه با آمدن ايرانيان به جنگ بامسلمانان گفتى، خداوند سبحان بيش از تو از آمدن آنان ناخشنود است، و خود بر تغيير آنچه خوش نمى دارد تواناتر است. و اما آنچه درباره كثرت عددشان گفتى، ما در زمان پيامبر با لشگر انبوه با كفّار نمى جنگيديم، بلكه با نصرت و يارى خداوند وارد كارزار مى شديم.
حرف ما در پستهای گذشته این بود که در فتوحات برخی از مسلمین افراط کردند و به ظلم و ستم رو اوردند نه همه مسلمانان. منابع تاریخی هم حضور حضرت علی و امام حسن و امام حسین در فتوحات را تایید نمیکنند. روش پیامبرهم که نبوده است. اما سخن این جاست که ایا روش برخی از صحابه در فتوحات باید به نام اسلام خوانده شود؟باید به نام دین و قرآن خوانده شود؟ و ایا باید به نام پیامبر و اهل بیت تمام شود؟ قطعا جواب منفی است بلکه عمل یک عده صحابه افراطی را نباید به پای کل اسلام گذاشت. ما در زمان پیامبر هم از این قبیل رفتار را میبینیم مانند برخورد خالد بن ولید با قبیله بنی جزیمه که پیامبر از او بیزاری جست و دیه انها را توسط حضرت علی پرداخت نمود حال باید گفت دین اسلام مشکلی دارد؟ یا ان را باید به پای پیامبر نوشت؟ خیر بلکه عمل ناشایست خالد بن ولید مورد نکوهش قرار میگیرد.
اما در مورد خطبه مزبور جناب ابرنگ گفتند که حضرت علی جنگ اعراب با ساسانیان را جنگ اسلام دانسته و موافق با آن بوده است. ابتدا در مورد این خطبه مطالبی را بیان میکنیم.
این خطبه صد و چهل و ششمین خطبه نهج البلاغه است که سید رضی ان را در نهج البلاغه ذکر کرده است. همچنین در منابع تاریخی از جمله طبری[1] و البدایه و النهایه[2] نیز آمده است. علاوه بر این ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به این موضوع پرداخته است. در تفسیر و شرح این خطبه مورخین با هم اختلاف دارند.[3] برخی بر این باورند که مشورت حضرت علی با خلیفه دوم مربوط به نبرد قادسیه است[4] و برخی ان را مربوط به جنگ نهاوند میدانند.[5]
قبل از ورود به بحث گزارش شیخ مفید در مورد این مشورت را از کتاب الارشاد نقل میکنیم
همدست شدن عجم براى نابودى اعراب و اضطراب عمر از شنيدن اين خبر و راهنمائى امير المؤمنين (ع) او را در اين باره
از داستانهائى كه (در زمان عمر پيش آمد و) امير المؤمنين عليه السّلام با (دور انديشى و) درست رأيى خود مردم را بآنچه خير و صلاحشان بود راهنمائى فرمود، و با آگاه ساختن ايشان از راه جلوگيرى آن پيش آمد از جريانى كه نزديك بود بسيه روزى مسلمانان پيش آيد جلوگيرى فرمود، داستانى است كه شبابة بن سوار از أبى بكر هذلى حديث كند كه گفت: شنيدم برخى از دانشمندان ما ميگفتند: عجمها و پارسيان: اهل شهرهاى: همدان، رى، اصفهان، قومس، (دامغان و سمنان) و نهاوند بيكديگر نامه نوشته و بشهرهاى مزبور فرستادند كه پادشاه عرب كه دين و كتاب بر ايشان آورده بود از ميان رفت و مقصودشان پيغمبر (ص) بود، و پس از او مردى بر آنان پادشاهى كرد كه دوران پادشاهيش اندك زمانى بيش نبود و او نيز هلاك شد و مقصودشان ابو بكر بود، و پس از او مردى بجايش آمده كه عمرش بدرازا كشيده تا آنجا كه دست درازى بشما كرده و لشكريانش در شهرهايتان ميجنگند و مقصودشان عمر بن خطاب بود، و اين مرد از شما دست بردار نيست تا اينكه هر كه از لشكريانش در شهرهاى شما است آنان را بيرون برانيد، و خود بسوى شهرهاى او برويد و با آنان بجنگيد (و بالاخره او را سر جايش بنشانيد) پس بر اين پيشنهاد هم عهد و پيمان شده و تصميم بر اين كار گرفتند اين خبر بگوش مسلمانانى كه در كوفه بودند (و نزديك بشهرهاى ايران بودند) رسيد و آنها نيز جريان را بعمر بن خطاب اطلاع دادند
چون خبر بگوش عمر رسيد سخت هراسان شده به مسجد رسول خدا (ص) آمد و بر بالاى منبر رفته حمد و ثناى پروردگار را بجاى آورد سپس گفت: اى گروه مهاجر و انصار همانا شيطان لشكر خود را فراهم كرده و بشما رو آورده ميخواهد نور خدا را خاموش كند، آگاه باشيد كه اهل همدان، و اهل اصفهان، و اهل رى، و قومس و نهاوند كه هر كدام زبانى جداگانه و رنگ و آئينى مخصوص دارند هم پيمان شده كه برادران مسلمان شما را از شهرهاى خود برانند، و خود نيز بدنبال آنان بسوى شما بيرون آيند و در شهرهايتان با شما بجنگند، اكنون چه بايد كرد و مرا در اين باره راهنمائى كنيد و گزيده سخن گوئيد و بدرازا نكشانيد (كه فرصت از دست بيرون رود) و امروز روزى است كه روزها پشت سر دارد پس سخن بگوئيد طلحه پسر عبيد اللَّه (طلحه معروف) برخاست- و او از سخنوران قريش بود- و پس از حمد و ثناى الهى گفت: اى امير المؤمنين پيش آمدهاى بسيار ترا آزموده كرده، و روزگارهاى دراز تو را ورزيده ساخته، و با ناگواريهاى بسيارى دست و پنجه نرم كردهاى، و تجربيات و آزمايشها تو را پابرجا و استوار ساخته، و تو خود فرخنده رأى و پيروزمندى، فرمانروائى كردهاى و بدان دانا و آگاهى، آزمايش هر چيزى كردهاى و بصلاح و فساد آن آشنائى، و از پايان كارها و قضا و قدر الهى جز با نيكرأيى پرده برداشته نشود، تو خود در اين جنگ حاضر شو و در اين باره تدبير كن (اين سخنان را گفت) و نشست، عمر دوباره گفت سخن بگوئيد (و مرا راهنمائى كنيد) پس عثمان بن عفان برخاسته و پس از حمد و ثناى الهى گفت:
اى امير المؤمنين من چنين پندارم كه اهل شام را از شام جنبش دهى و اهل يمن را از يمن پيش خوانى و تو نيز با اهل مكه و مدينه بهمراهى همه اينان بروى و اهل بصره و كوفه را نيز با خود برداشته با همه مسلمانان در برابر تمامى مشركين جنگ كنى، زيرا كه براى تو اى امير مؤمنان پس از نابود شدن عرب چيزى نماند (كه بر آن خلافت كنى) و از دنيا دل خوشى ندارى كه از آن بهرهگيرى، و پناهگاهى ندارى كه بآن پناه برى، پس تو خود در اين جنگ حاضر شو و تدبير آن كن و از آن باز نمان، (اين سخن را گفت و نشست، عمر باز گفت: سخن بگوئيد و راهنمائى كنيد
پس امير المؤمنين عليه السّلام زبان بحمد و ثناى پروردگار گشود تا سپاس خداوند و ثناى او و درود بر رسول خدا (ص) را بپايان رسانيد آنگاه (در باره اينكه صلاح نيست أهل شام و يمن و بصره و كوفه يكباره از شهرهاى خويش جنبش كنند و هم چنين مصلحت نيست كه خود عمر همراه لشكر برود چنين) فرمود: اگر هر آينه اهل شام را از شام جنبش دهى، روميان (كه در نزديكى ايشانند و در كمين گرفتن شهرهاى شام هستند) بر سر كودكان و زنان آنها بتازند (و خونشان بريزند) و اگر اهل يمن را از يمن پيش خوانى، مردم حبشه بسر زنان و كودكان آنها بريزند، و اگر مردم مكه و مدينه را كوچ دهى عربها از اطراف و جوانب اين دو شهر بر تو بشورند و آنگاه (كه تو نيز در مدينه نباشى) اندوه تو بر آنان كه در پشت سر دارى از عيال و فرزندان عرب (كه در اين دو شهر سكونت دارند) زيادتر از اندوهى است كه در جلوى خود دارى (از لشكر عجم و مردم ايران) و اما اينكه بسيارى لشكر عجم را يادآور شدى و از انبوهى ايشان ترسناك و هراسانشدهاى، (بايد بگويم كه) هر آينه ما در زمان رسول خدا (ص) با زيادى لشكر جنگ نمىكرديم، بلكه ما بوسيله يارى و نصرت پروردگار جهان ميجنگيديم، و اما اينكه بگوش تو رسيده است كه همه عجم يكباره بسوى مسلمانان بيرون شدهاند، پس همانا خداوند باين جريان بيش از تو كراهت دارد و تواناتر است به نا بود كردن ايشان، و اين اندازه نگران و هراسان مباش) و او خود سزاوارتر است ببرطرف ساختن آنچه آن را مكروه دارد و (اگر تو خود با لشكريان بسوى عجم بيرون روى) عجمها چون تو را ببينند گويند
اين مرد ( ريشه) عرب است (يا اين مرد همانند پاى عرب است) كه اگر آن را ببريد و از جا بركنيد (و نابود كنيد) عرب را از بيخ بر كندهايد، و اين انديشه حرص ايشان را بر (جنگ با) تو و طمعشان را در (نابود كردن) تو سختتر و زيادتر گرداند، و در نتيجه بدست خود آنان را بر خويش شورانده و گردآوردهاى و كسى كه تاكنون بايشان كمك و يارى نداده آنگاه يارى دهد، ولى من چنين رأى دهم كه اين مردمان (مردمان شام و يمن و مكه و مدينه) را در شهرهاى خود مستقر دارى (و از جاى خود جنبش ندهى) و بمردم بصره (كه مانند اين شهرها دشمنانى در اطراف خود ندارند) بنويسى كه سه گروه شوند، گروهى از آنان براى نگهبانى از زنان و فرزندان خود در بصره بمانند، و گروهى ديگر بر سر اهل ذمه و پيمانيان از كفار باشند و پاس آنها را بدارند كه عهدشكنى نكنند، و گروه ديگر بكمك برادران خويش روند. عمر گفت :آرى رأى درست و صواب همين است و من دوست دارم كه پيروى اين رأى را بنمايم، و پشت سر هم فرمايشات أمير المؤمنين عليه السّلام را بر زبان ميراند و با شگفت آن سخنان (حكيمانه) را رديف ميكرد. (ارشاد شیخ مفید ج 1 ض 198-202)
جناب ابرنگ گفتند که حضرت علی این جنگ را جنگ اسلام دانسته است. مسلم است که یک طرف مسلمانان و در طرف دیگر حکومت ساسانی و مذهب زرتشتی تحریف شده است پس سخن عجیبی نیست.
اما گفتند که حضرت علی (ع) موافق این جنگ بودند.
سوال اینجاست اگر حضرت علی موافق جنگ بودند چرا خود در این جنگ شرکت نکردند با اینکه خلیفه دوم از حضرت علی خواست فرماندهی جنگ را به عهده بگیرد؟
این جنگ را اول اعراب شروع کردند یا ساسانیان؟ لطفا به پستهای اولیه رجوع کنید وقتی پیامبر از دنیا رفت و قبائل عرب ساکن در ایران در منطقه بحرین مرتد شدند با قبائل مسلمان همان منطقه به جنگ پرداختند و از حکومت ساسانی کمک خواستند که اولین جنگی که بین اعراب مسلمان و ساسانیان شکل گرفت در این منطقه بود که جنگ با مسلمین را حکومت ساسانی به راه انداخت پس بدانید که جنگ با اسلام را حکومت ساسانی با مرتدین بر علیه مسلمانان در خود ایران شکل دادند و سپاه اسلام برای حمایت از قبیله مسلمان بحرین وارد این منطقه شد.
سوال دیگر اینکه ایا مشورت کردن همان موافق بودن است؟ پاسخ اینکه مشورت کردن حضرت علی با خلیفه دوم بر اساس مصلحت جامعه اسلامی بوده است که در پستهای قبلی هم به این مطلب اشاره کردیم.
نکته قابل تامل در این مشورت چیست؟
اگر به گزارش شیخ مفید در الارشاد دقت کنیم این مطلب به دست میآید که این جنگ و حضور اعراب مسلمان در نبرد قادسیه یا نهاوند که (هر دو محتمل است) جنبه دفاعی داشته است نه ابتدایی. به نظر بنده اگر حضرت علی با خلیفه دوم در مورد این جنگ مشورت کرده است برای دفاع از کیان اسلامی بوده نه حمله ابتدایی و تهاجمی یعنی برای حمله ابتدایی سپاه اسلام به جنگ نرفته است.
اگر قدری به عقب برگردیم یعنی زمان فتوحات در دوره ابوبکر که فتوحات به مصر و شام آغاز شد حضرت علی هیچ مشورتی با ابوبکر نداشت همچنین در زمان شروع فتوحات به ایران که در دوره عمر خلیفه دوم شکل گرفت باز هم نمیبینیم که حضرت با خلیفه در مورد جنگ مشورت کند و حتی در دوران عثمان خلیفه سوم هم حضرت در مورد فتوحات به او مشورتی نمیدهد در حالی که تصرف ایران از سال 14 یا 15 هجری شروع شد و در سال 29 یا 30 هجری به تصرف کامل اعراب در امد در بین تمام این سالها حضرت مشورتی برای تصرف ایران نداشتند جز مورد جنگ نهاوند یا قادسیه که در نهج البلاغه خطبه 146 اشاره شده است.
اکنون با توجه به گزارش شیخ مفید موضوع را بررسی میکنیم.
شیخ مفید این جریان را در فصلی اورده که عنوانش چنین است ( همدستشدن عجم براى نابودى اعراب و اضطراب عمر از شنيدن اين خبر و راهنمائى امير المؤمنين (ع) او را در اين باره )
همانطور که از عنوان این فصل مشخص است در مرحله اول ایرانیان قصد حمله و شروع جنگ بر علیه اعراب را داشتند. البته این موضوع مطرح است که ایرانیان برای اخراج اعراب این جنگ را تدارک دیدند. همچنین در گزارش شیخ مفید آمده است که مردم شهرهای مختلف ایران از قبیل اصفهان، ری، همدان، نهاوند، قومس (سمنان و دامغان) به یکدیگر نامه نوشتند و همپیمان شدند که بر علیه اعراب جنگیده و حتی سرزمین انان را به تصرف در آورند. بنابر این مشخص است که شروع جنگ قادسیه و یا نهاوند از جانب ایرانیان بوده است و نه اعراب و مشورت حضرت علی با خلیفه دوم مبنی بر عدم حضور وی در جنگ و عدم ارسال مردم شام ، یمن و حجاز به جنگ با ایرانیان علاوه بر مصلحت جامعه اسلامی و کمتر کشته دادن دو طرف، دور اندیشی و شم سیاسی حضرت علی را میرساند.
در حقیقت جنگ قادسیه را میتوان یک جنگ دفاعی و نه ابتدایی تصور نمود زیرا ایرانیان قصد حمله به اعراب را داشتند و لذا حضرت علی با خلیفه دوم در این خصوص مشورت میکند و به نظر میرسد اگر این جنگ جنبه ابتدایی داشت حضرت با عمر مشورت نمیکرد و از این قبیل جنگهای دفاعی را در دوران پیامبر هم میبینیم مانند:
جنگ بدر: جهت پس گیری اموال به غارت رفته مهاجرین در مکه پس از اخراج انان و هجرت به مدینه صورت پذیرفت. این جنگ با تایید خداوند و حتی نزول ایاتی در این باره مورد تایید قرار گرفته شد که ایاتی از سوره انفال به این موضوع پرداخته است.
آنها پس از روشن شدن حق، باز با تو مجادله مى کردند; (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود، که) گویى به سوى مرگ رانده مى شوند، و آن را با چشم خود مى نگرند.
وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللهُ إِحْدَى الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ
و (به یاد آرید) هنگامى را که خداوند به شما وعده داد که یکى از دو گروه [= کاروان تجارى، یا لشکر مسلح قریش] نصیب شما خواهد بود; و شما دوست مى داشتید که کاروان (غیر مسلح) براى شما باشد; ولى خداوند مى خواهد حق را با دستورات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند; (از این رو شما را برخلاف میلتان، با لشکر قریش درگیر ساخت.)
لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ
تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هرچند مجرمان کراهت داشته باشند.[1]
جنگ احد : به تلافی بدر این جنگ را مشرکین به راه انداختند.
جنگ احزاب : احزابی از مشرکین این جنگ را شروع کردند که مسلمین به دور مدینه خندق ایجاد نمودند.
البته بنده در مقام مقایسه جنگهای پیامبر با جنگهای اصحاب در فتوحات نیستم ولی میتوان این برداشت را داشت که چون ایرانیان قصد حمله به اعراب را داشتند عملکرد اعراب مسلمان جنبه دفاعی داشته باشد در این صورت جنگ قادسیه یا نهاوند دفاعی است نه ابتدایی و مسلمین در مقام دفاع از خودشان به این جنگ رفتند. به نظر بنده از گزارش شیخ مفید چنین برداشتی حاصل میشود.
لذا اگر حضرت علی با خلیفه دوم مشورت میکند و او را به عدم حضور در جنگ ترغیب میکند علاوه بر مصلحت جامعه اسلامی که کشته شدن او بر خلاف مصالح جامعه اسلامی است جنبه دفاعی بودن این جنگ نیز هست.
نکته دیگر اینکه مشورت حضرت علی باعث شد کشته شدگان این جنگ به حد اقل برسد زیرا حضرت پیشنهاد عثمان را مبنی بر اینکه مردم شام، یمن و حجاز در این جنگ حاضر شوند را رد کرد و فرمود اگر مردم شام در این جنگ حاضر شوند زنان و فرزندان انها توسط رومیان در معرض خطر قرار دارند همچنین در یمن، حبشیان متعرض زن و فرزند یمنیان میشوند و در حجاز بادیه نشینان به حجاز حمله ور میشوند. شما تصور کنید اگر چنین جمعیتی در ایران حاضر میشدند چقدر از ایرانیان کشته میشدند خصوصا که جنگ به نفع اعراب تمام گردید و چقدر از اعراب کشته میشدند.
نکته دیگری که دفاعی بودن این نبرد را تقویت میکند جمله حضرت علی است زیرا فرمودند:
اما آنچه در رابطه با آمدن ايرانيان به جنگ بامسلمانان گفتى، خداوند سبحان بيش از تو از آمدن آنان ناخشنود است، و خود بر تغيير آنچه خوش نمى دارد تواناتر است. و اما آنچه درباره كثرت عددشان گفتى، ما در زمان پيامبر با لشگر انبوه با كفّار نمى جنگيديم، بلكه با نصرت و يارى خداوند وارد كارزار مى شديم.
به جمله مسیر القوم الی قتال المسلمین توجه کنید این جمله یعنی (امدن ایرانیان برای جنگ با مسلمانان) این جمله حاکی از این است که ایرانیان قصد حمله به اعراب را داشتند بنابر این حضور اعراب مسلمان یعنی دفاع از خود و همان جنگ دفاعی است. همچنین به جمله بعد از ان توجه کنید که حضرت خطاب به عمر میفرماید خداوند از امدن انها به سمت مسلمین ناراحت تر از توست و خودش میتواند اوضاع را تغییر دهد بازاین جمله دفاعی بودن این جنگ را تایید میکند.
طبق نظر مسعودی عمر بن خطاب هر چه تلاش کرد حضرت علی را برای فرماندهی این جنگ به ایران بفرستد موفقیتی حاصل نکرد وی به ناچار سعد بن ابی وقاص را به فرماندهی این سپاه گماشت.[1]
جالب آن است که عمر هنگامی که سخنان درست حضرت علی(ع) را همراه با استدلال های محکم او را شنید، رو به اصحاب کرده و گفت: وای بر شما، همه شما از گفتن سخنانی مانند آنچه ابوالحسن حضرت علی(ع) گفت، ناتوان بودید.[2]
[/HR][1] . مسعودی مروج الذهب ج 2 ص 309؛ جعفریان تاریخ خلفا ص 115
نتیجه :
در پایان میتوان به این نتیجه رسید که حضرت علی علاوه بر اینکه کشته شدن خلیفه دوم در جنگ قادسیه را بر خلاف مصالح عمومی جامعه اسلام میدانست از کشته شدن امت اسلامی شام یمن و حجاز و حتی خود ایرانیان جلوگیری نمود و چون جنگ قادسیه جنبه دفاعی داشت مانند جنگهای دوران پیامبر لذا به خلیفه دوم مشورت داد.
حسن که حکومتی نداشت؛ اما علی در اون پنج سالی که زمامدار بود دیگه جایی نبود که بگیره برادر همه جاها رو گرفته بودن!
با سلام و احترام
جناب ابرنگ لطفا مقدسات را رعایت نمایید.
اینکه شما گفتید در زمان حضرت علی همه جا تصرف شده بود و دیگر جایی باقی نمانده بود باید به عرض شما برسانم که فتوحات تازه داغ شده بود و بعد از حضرت علی به نقاط دیگر دنیا کشیده شد. درعهد خلافت معاویه، فتوح اسلامی ادامه یافت؛ معاویه برای خلافت خود لشکری پدید آورد، و آداب لشکری رومیهای شام را اقتباس نمود. در عهد خلافت وی، مسلمانان قبرس را فتح کردند و تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند. در زمان ولید بن عبدالملک، مسلمانان به ماوراءالنهر حمله بردند و سمرقند را فتح کردند و پادشاه چین را هم به پرداخت جزیه واداشتند. پس از آن، محمد بن قاسم به دستور حجاج بن یوسف، مولتان و پنجاب را فتح نمود.
همچنین در سال ۴۹ قمری مسلمانان تا پشت دیوارهای قسطنطنیه پیش رفتند. در ادامه تصرف آفریقا، سودان نیز فتح شد و شهر قیروان هم بنا نهاده شد. در شرق اسلامی نیز تا بخارا و سمرقند و هند و سند و غور پیش رفتند. همچنین در قرن دوم بنی امیه اندلس را به تصرف خود در اوردند. و بنی عباس به هندوستان لشکرکشی کردند. [1]
پس ملاحظه کردید که هم فتوحات ادامه پیدا کرد ان هم تا زمان بنی عباس و هم مناطق زیاد فتح نشده ای وجود داشت که تصرف نشده بود.
تازه با شورش داخلی هم روبرو شد و هرگاه ایرانیان میخواستن کشور خودشون رو پس بگیرن، اونها رو سرکوب میکرد (ینی شهری که آزاد میشد رو دوباره میگرفت).
با سلام و احترام
یکی دیگر از اشکالاتی که جناب ابرنگ مطرح کردند سرکوب کردن شورشیان داخلی در ایران توسط حضرت علی در دوران حکومت پنج ساله ایشان است.
در این بخش به برخی از این شبهات خواهیم پرداخت و یک یک ان را بررسی خواهیم کرد که برخی وارد نبوده و برخی مربوط به دوران حضرت نیست و برخی هم از جهت مصلحت جامعه اسلامی بوده است.
شبهه اول :
یکی از شبهات مطرح شده مبنی بر شورش داخلی ایرانیان بر علیه حکومت حضرت علی در دروان حکومت ان حضرت مربوط به اعزام نیروهای رزمی حضرت علی از جنگ صفین به دیلمان است. اکنون به این موضوع میپردازیم.
گزارش فوق با اختلاف و تفاوت نسبتا زیادی در برخی از منابع از جمله فتوح البدان بلاذری[1] ، اخبارالطوال دینوری[2] و وقعة الصفین منقری[3] بیان شده است.
بلاذری در فتوح البلدان نقل میکند که حضرت علی گروهی از یاران خود را که حاضر به نبرد در صفین نبودند همچنین ربیع بن خیثم را برای جنگ به منطقه دیلمان گسیل ساخت.[4]
از طرف دیگر دینوری در اخبار الطوال اورده است یاران ابن مسعود و عبیده سلمانی همچنین ربیع بن خیثم به همراه 400 قاری قران قبل از وقوع جنگ صفین به خدمت حضرت رسیده و عرض کردند یا علی ما به فضل و برتری شما شک نداریم اما در باره این جنگ به شک و تردید افتادیم و مسلمین از گروهی که با مشرکان جنگ کنند بی نیار نیستند ما را برای نگهداری یکی از مرزها اعزام کن تا جهاد کنیم حضرت انان را به مرزهای ری و دیلمان فرستاد و ربیع بن خیثم را فرمانده انان قرار داد.[5]
همچنین نصربن مزاحم منقری در وقعة الصفین بیان کرده است که قبل از شروع جنگ صفین حضرت علی قبیله باهلیان را چون به انان اعتماد و علاقه نداشت و انها هم به حضرت علی چنین حسی داشتند را از شرکت و حضور در جنگ صفین بازداشت و از انان خواست سهم خود را گرفته و به منطقه دیلمان بروند و در ادامه همین مطلب منقری مینویسد حضرت علی ربیع بن خیثم را جهت حفظ مرزهای اسلامی به ری و دیلمان فرستاد.[6]
اگر توجه کنیم در این سه گزارش تناقض و اختلاف را بعینه مشاهده میکنیم.
بلاذری گفته است حضرت این گروه را برای جنگ فرستاده در حالی که اخبار الطوال میگوید برخی خود امدند و داوطلبانه تقاضا کردند برای حفظ مرزهای جامعه اسلامی اعزام شوند و حضرت انان را به دیلم و ری فرستاد در حالی که این دو مورخ هم عصر هستند بلاذری متوفای 279 قمری و دینوری متوفای 282 قمری است اما اختلاف در اقوال آنان مشهود است. این در حالی است که کتاب وقعة الصفین که در خصوص جنگ صفین نوشته شده است گروه اعزامی از صفین را قبیله باهلیان معرفی کرده و حتی عدم حضور ربیع بن خیثم در صفین را اشاره کرده است اما نکته اینجاست که منقری تصریح کرده است که حضرت علی ربیع را برای حفظ مرزها میفرستد و اشاره ای به جنگ و یا خاموش کردن شورش در دیلمان و ری ندارد چه بسا میتوان گفت به قرینه ارسال ربیع جهت حفظ مرزها قبیله باهلیان را هم به منظور حفظ مرزها فرستاده باشد نه جنگ و سرکوب شورش.
از طرفی دیگر هیچ منبع تاریخی به شورش مردم ری و دیلمان در دوران حکومت حضرت علی اشاره نکرده است.
بنابر این اختلاف اقوال و تناقض گزارشات تاریخی در این موضوع باعث میشود که این قول را مردود بدانیم زیرا در دیلمان شورشی نبوده است که بخواهد سرکوب شود.
نکته دیگر اینکه علاوه بر اینکه جنگی و شورشی در دیلم و ری در زمان حضرت علی در منابع تاریخی گزارش نشده است این مطلب را باید اضافه کرد که اگر جنگی در این مناطق رخ میداد باید حضرت علی سپاهی مجزا با حضور فرماندهان زبده و خدم و حشم و آذوقه و توشه راه سربازان را برای این جنگ مهیا میکرد و چنین سپاهی را اعزام مینمود نه اینکه به نیروهایی که در جنگ صفین نیاز دارد انان را به جنگ شورشیان دیلمان بفرستد پس میتوان گفت که جنگی و شورشی در این منطقه رخ نداده بود.
شورش دیگری که در برخی از منابع تاریخی به ان اشاره شده است شورش اهواز فارس و کرمان است.
اما خوب است قبل از پاسخ دادن به این شبهه عامل این شورشها را معرفی کنیم.
خریت بن راشد ناجی
یکی از کسانی که اوضاع برخی از مناطق را در دوران جکومت حضرت علی نا امن نمود و به اشوب کشید ،خریت بود. وی از یاران حضرت علی بود که پس از شرکت در جنگ صفین با برخی از یاران خویش به مخالت با حضرت علی پرداخت و مخفیانه با یارانش از کوفه گریخت. خریت و یارانش وقتی به دهکده ای رسیدند از شخصی به نام ذاذان فرخ اعتقادش را نسبت به حضرت علی پرسیدند وقتی او را یار وفادار و معتقد به ان حضرت یافتند به طرز وحشیانه ای او را کشتند.[1] انها به هر جا میرسیدند قتل و غارت کارشان بود بنابر نظر یعقوبی تا عمان هم پیش رفتند و کارگزار حضرت در ان منطقه را از میان برداشتند.[2] ظاهرا انها از دین خویش برگشته و به مسیحیت رو اورده بودند.[3]
اما خریت و یارانش در اهواز رامهرمز و بخشی از مناطق فارس پیروانی یافته بودند البته این نکته قابل تامل است که برخی فکر میکنند پیروان او ایرانیانی بودند که از حکومت حضرت علی ناراضی بودند در حالی که اینگونه نبوده است بلکه کسانی که با خریت همراهی کردند برخی از خوارج که در فارس به سر میبردند و برخی از راهزنان و دزدان و برخی از کسانی که حاضر به پرداخت خراج نبودند او را یاری نمودند.[4] علاوه بر شورش و اشوبی که خریت بن راشد به وجود اورد شورش ابن حضرمی در بصره [5]و خوارج در منطقه شرقی[6] باعث شد مردم فارس کارگزار حضرت علی، سهل بن حنیف را از فارس اخراج کردند و حضرت پس از مشورت با ابن عباس و جاریة بن قدامه،[7] زیاد بن ابیه را به عنوان کارگزار این منطقه اعزام کرد.[8]
نکته دیگر اینکه برخی تصور میکنند زیاد بن ابیه با قلع و قمع مردم این شورش را سرکوب نمود در حالی برخی از منابع اورده اند که حضرت علی برای انتخاب والی از عبدالله بن عباس[1] وجاریة بن قدامه[2] مشورت خواست. آن دو با توجه به تجارب و کارداني زياد، او را شايسته اين منصب ديدند. جاریه گفت «الا ادلک يا اميرالمومنين علي رجل صليب الراُي، عالم بالسياسه کاف لِماولِي؟ قال مَن هو؟ قال زياد» جاریة بن قدامه گفت: اي اميرالمومنين ميخواهي مرد سخنور سياستدان و با کفايت را به تو نشان دهم و آن زياد است. امام علی زیاد را به ولایت فارس منصوب ساخت.[3]
زياد پس از مدتي کوتاه به همراه چهار هزار[4] نفر به سمت فارس رهسپار گرديد. او در بدو ورودش با وعده و وعيد و به جان هم انداختن مخالفین، قتل برخي از مردم به وسيله برخي ديگر، رفتار ملایم و نرم با برخی دیگر، فرار برخی با خبر دادن از مخفیگاهشان، بدون این که خودش جنگ کند، توانست اوضاع به هم ريخته فارس را سر و سامان دهد. وی با همين شيوه، کرمان متشنج را آرام کرد پس از آن به فارس باز گشت و مردم را به وعدههای نیک و آرامش دعوت نمود. وی در شهر استخر مستقر شد و بین بیضاء و استخر قلعهای را بنا کرد و اموال بیتالمال را به آنجا انتقال داد که این قلعه به نام قلعه زیاد نام گرفت و بعدها چون منصور یشکری آن را تصرف نمود به «قلعه منصور» شهرت یافت. این عملکرد زیاد در بین مردم فارس زبانزد شد و از او مانند خسرو انوشیروان ساسانی یاد میکردند زیرا زیاد با مدارا و نرمی فارس را به انقیاد خود در آورد.([i]) یکی از نشانههای زیاد در فارس مزرعه منصور آباد در بلوک رامجرد است که زیاد احداث کرده است.[5]
پس انگونه که جناب ابرنگ تصور کرده است که حضرت علی همه را کشت و ویران کرد نبوده است بلکه زیاد هم که بعدها جرثومه فساد شد تا در حکومت حضرت علی بود مطیع بود و در جریان شورش فارس کشتار راه نینداخت حتی برخی او را با انوشیروان پادشاه عادل ساسانی مقایسه کردند.
[/HR][1]. تاريخ طبري،ج 5، ص122، البدايه و النهايه،ج 7، ص536.
[/HR][i]. تاریخ طبری، ج5، ص137-138 المنتظم،ج 5 ص159، البدايه والنهايه،ج 7، ص536 «....فوعد من نصره و مناهم، و خوف قوماً و توعدهم، و ضرب بعضهم ببعض و دل بعضهم علي عورة بعض، فهربت طائفة و اقامت طائفه و قتل بعضهم بعضاً.....» تاریخ ابن خلدون، با اندکی تفاوت، ج2 ص644، انساب الاشراف آورده است که مردم فارس او را با انوشیروان مقایسه میکردند. ج5 ص188.
برخی گفته اند که حضرت علی زیاد را به استخر فارس فرستاده بود تا شورش ان منطقه را سرکوب کند و به تاریخ طبری ادرس داده اند اما پس از مراجعه به ادرس تاریخ طبری روشن شد که طبری میگوید امام علی، زیاد را به فارس فرستاد و او در استخر اقامت گزید. دیگر سخنی از سرکوب شورش نیست.[1] همچنین این اشکال را به مروج الذهب مسعودی هم ادرس داده اند اما پس از مراجعه به این ادرس مشخص شد که مسعودی میگوید پس از اینکه زیاد اوضاع فارس را ارام کرد حضرت علی حکومت استخر را به او داد و باز سخنی از کشتار نیست.[2] حتی برخی گفتند که مقدسی در کتاب خود به نام البدء و التاریخ چنین مطبی را بیان کرده با مراجعه به این کتاب مشخص شد که مولف در باره حضور زیاد در فارس به دستور حضرت علی هیچ اشاره ای نکرده است.
شبهه چهارم:
گفته ا ند که بلاذری در فتوح البلدان خود به کشتار زیاد در فارس به دستور حضرت علی اشاره کرده در حالی که با مراجعه به ادرس مزبور مشخص شد که او زیاد بن لبید بیاضی از انصار است و داستان ارسال او ربوط به دوران پیامبر است نه حضرت علی علیه السلام[3]
گفته اند بنا بر قول بلاذری در فتوح البلدان حضرت علی ابوموسی اشعری را برای سرکوب شورش مردم ری به این منطقه فرستاد و ابوموسی اشعری او ضاع را آرام نمود اما با مراجعه به ادرس مزبور مشخص شد که حضرت علی والی ری به نام یزید بن حجبه را به علت اختلاس به زندان انداخته بود وی پس از ازادی به سمت معاویه رفته و به او ملحق شد و درا دامه دارد که ابوموسی اشعری از جانب خود به سوی ری رفته بود تا اوضاع انجا را ارام کند[1] در حالی که دستوری از حضرت علی نداشته یا در منابع تاریخی نیامده است ضمن اینکه میانه ابوموسی اشعری با حضرت خوب نبود و ابوموسی جزء کسانی بود که در جنگهای حضرت شرکت نکرد لذا به این گزارش باید به چشم تردید نگاه کرد.
شبهه ششم
گفته اند طبری اورده که حضرت علی خراسان از جمله نیشابور و مرو را پس از شورش به خاک و خون کشید و با کشتار وسیعی مردم این سامان را به انقیاد خود در آورد اما با مراجعه به تاریخ طبری امده است که پس از اینکه مردم خراسان کافر شده بودند حضرت علی جعدة بن هبیره را به این منطقه فرستاد اما او کاری از پیش نبرد و حضرت علی خلیدة بن قره یربوعی را اعزام کرد و او شهر را با مصالحه به تصرف خود در آورد نه با جنگ و خونریزی که برخی ادعا کرده اند.[2]
گفته اند بنابر قول بلاذری در فتوح البلدان، حضرت علی شورشی که در آذربایجان رخ داده بود را سرکوب نمود اما با مراجعه به این کتاب در مییابیم که این شورش متعلق به دوران خلیفه دوم عمر بوده است زیرا پس از پیروزی در جنگ نهاوند حذیفه از طرف خلیفه دوم راهی فتح آذربایجان شد. پس شورشی در آذربایجان در دوران حضرت علی رخ نداده است. حتی در دوران حضرت علی مردم آذربایجان قرآن خوان شده بودند و مردم شام و بصره به سمت اذربایجان آمده و با خرید اراضی ایرانیان به کشاورزی مشغول میشدند که در تاریخ آمده است اعراب و ایرانیان در امر کشاورزی به یکدیگر کمک و یاری میرساندند حتی اعراب از ایرانیان حمایت میکردند و در این دوران سخنی از شورش اذربایجان گزارش نشده است[1] و این همدلی اعراب و ایرانیان در دوران حکومت حضرت علی وجود داشته است. پس این شبهه هم مردود است.
شبهه هشتم:
برخی فکر میکنند حضرت علی علاوه بر سرکوب شورشها و قلع و قمع مردم ایران به فکر منافع مادی و اقتصادی و دریافت خراج و مالیات و جزیه از ایرانیان بوده است در حالی که خطبه های ان حضرت در نهج البلاغه حاکی از سفارش و توصیه رفق و مدارا و همزیستی و مسالمت و سهل گیری کارگزاران وی با مردم ایران است. نامه 5 حضرت به اشعث بن قیس کارگزار اذربایان را ببینید نامه حضرت به زیاد بن ابیه کارگزار فارس را ببینید. نامه حضرت به عثمان بن حنیف را ببینید. حتی حضرت علی کارگزار ری یزید بن حجبه را به علت اختلاس زندانی کرد واو پس از ازادی به معاویه پیوست.[2] جریان خیانت مصقلة بن هبیره شیبانی را ببینید که وی والی اردشیر خره[3] بود اموالی را که باید به بیت المال بر میگرداند تحویل نداد و با حضرت به دشمنی برخاست و عاقبت به معاویه پیوست.[4] حضرت علی کسی بود که پیامبر فرمود او در اجراى حکم خدا سخت گیر است و اهل مسامحه و سازش نيست.[5] در عهدنامه مالک اشتر نسبت به کارگزاران خائن چنین دستور می دهند:«...اگر يکي از آنان دست به خيانت زد و گزارش بازرسان تو هم آن خيانت را تأييد کردند، به همين مقدار گواهي قناعت کرده، او را با تازيانه کيفر کن، و آنچه را که از اموال در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار و خيانت کار بشمار و قلاده بدنامي به گردنش بيفکن.»[6]
هنگامى که امیر مومنان علی علیه السلام از خيانت ابن هَرمَه(مأمور بازار اهواز) اطلاع پیدا کرد، به رفاعه(حاکم اهواز) نوشت: وقتى که نامه ام به دستت رسيد، فورا ابن هرمه را از مسئوليت بازار عزل کن ، به خاطر حقوق مردم ، او را زندانى کن و همه را از اين کار با خبر نما تا اگر شکايتى دارند، بگويند. اين حکم را به همه کارمندان زير دستت ، گزارش کن تا نظر مرا بدانند. در اين کار، نسبت به ابن هرمه نبايد غفلت و کوتاه شود و الاّ نزد خدا هلاک خواهى شد و من هم به بدترين وجه تو را از کار برکنار مى کنم ، و تو را به خدا پناه مى دهم از اين که در اين کار، کوتاهى کنى .
اى رفاعه ! روزهاى جمعه ، او را از زندان خارج کن و سى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان ، پس اگر کسى از او شکايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده ، آن وقت ، حق او را از مال ابن هرمه بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپايش زنجير بزن ، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى و يا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به کسى هم اجازه که بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيد که کسى در زندان چيزى به او ياد داده که مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن کس را مى زنى و زندانى مى کنى تا توبه کند و از عمل خود پشيمان شود.
اى رفاعه ! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از ابن هرمه را، مگر آن که براى جانش ، بيمناک باشى که در اين صورت او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مى آورى ، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاّق بر بدنش مى زنى و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش کن و حقوقش را قطع کن[1]
[/HR][1] . قاضي نعمان،دعائم الإسلام،تحقيق: آصف بن علي أصغر فيضي،قاهره، دار المعارف ،چاپ دوم،صص532-533.
قعقاع بن شور فرماندار شهر کسکر از سوی دولت علوی(ع) بود .او علاوه بر تخلفاتی که داشت ، با زنی ازدواج کرد که مهریه اش را بر خلاف سنت نبوی (ص) صدهزار درهم قرار داد -که چنین مبلغی گزاف از سوی کارگزار دولتی بسیار شگفت آور بود و حیرت و ناراحتی مردمان را به دنبال داشت- قعقاع پس از آنکه فهمید که حضرت(ع) از کارهای خلافش آگاه شده و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، به سوی شام گریخت.[1]
تجملگرایی مقامات نظام نیز از مسائلی بود حضرت علی بدان حساس بودند. پس از آنکه عثمان بن حنیف فرماندار بصره از ارزشها فاصله گرفته و به اشراف و سفره رنگینشان روی آورده بود و از طبقات محروم دور ماند امام(ع) نامه توبیخ آمیز به وی می نویسد تاعبرت همه قرارگیرد: اى پسر حُنيف ، به من گزارش دادند که مردى از سرمايه داران بصره ، تو را به مهمانى خويش فراخواند و تو به سرعت به سوىش شتافتى ، خوردني هاى رنگارنگ براى تو آوردند، و کاسه هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو مى نهادند، گمان نمى کردم مهمانى مردمى را بپذيرى که نيازمندانشان باستم محروم شده ، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، انديشه کن در کجايى؟و بر سر کدام سفره مى خورى؟[2]
این تذکر حضرت علی(ع) ناظر به این نکته بود که صاحبان ثروت و موقعیت ، با نزدیک شدن به مقامات دولتی و مهمانی دادن و دوستی با آنان ، عمدتاً به فکر ایجاد کانال هایی برای بهره مندی های خاص هستند و مسوولان باید حواس شان به این امرو باشد.
وقتی حضرت علی علیه اسلام جارية بن قدامه را به یمن برای مقابله با بسر بن ارطاه فرستادند به وی تذکر دادند:
«از خداوند بترس و مسلمانى را تحقير نكن و از ذمىها هم دست بازدار، به اموال و فرزندان و چهارپايان مردم دست نبر، اگر چه پياده حركت كنى و نماز را هم در وقت خودش ادا كن.»[3]
[/HR][1] . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه،تحقيق:محمد أبو الفضل إبراهيم،دار إحياء الکتب العربية 1378 - 1959 م،چاپ اول،ج4،ص87.
حضرت همچنین بعد از این که گزارش هایی مبنی بر سوء استفاده یکی از کارگزاران نظام را دریافت کرد ، فوراً از او خواست صورت حساب کارهایش را دقیقاً گزارش کند تا رسیدگی شود: " از تو به من خبر رسيده است که اگر چنان کرده باشی، پرور دگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرماني و در امانت خود خيانت کرده اي . به من خبر رسيده که کشت زمين ها را برداشته و آنچه را مي توانستي گرفته و آن چه در اختيار داشتي به خيانت خورده اي . پس هر چه زودترحساب اموال را براي من بفرست و بدان که حسابرسي خداوند ازحسابرسي مردم سخت تر است.[1]
اکنون سوال من این است حضرت علی که انقدر نسبت به کارگزاران خود حساس است که مبادا حق مردم ایران را ضایع کنند و در برابر اختلاس کارگزارش را به زندان میاندازد و یا در برابر بیت المال کوتاه نمی اید و بر کارگزارش سخت میگیرد تا حق کسی ضایع نشود و انقدر در عدالت و حکم خدا سخت گیر است که یاران او و کارگزارانش سر از سفره پر زرق و برق معاویه در میآورند ایا این علی علیه السلام به مردم ایران ظلم میکند و دستور به قتل و غارت و کشتار انها در شورش میدهد او که انقدر سفارش مردم را میکند خود به مردم ظلمن میکند حاشا و کلا.
روش ان حضرت در جنگهای تحمیلی بر او را ببینید در جمل ، صفین و نهروان او تا میتوانست جنگ را شروع نمیکرد با فرستادن قاری قران و خواندن قران با نصیحت با موعظه با فرستادن بزرگان برای پا در میانی و یاداوری سخنان پیامبر در حق خویش سعی میکرد جنگ شکل نگیرد تا اینکه طرف مقابل جنگ را اغاز میکرد. اینها همه سیره و روش حضرت علی بود حال چنین شخصیت وارسته ای بیاید در ایران به قتل و خونریزی و کشتار مردم دست بزند هیهات.
سوالی اینجا مطرح میشود اینکه اگر در حکومت اسلامی شورشی و بلوایی رخ داد وظیفه حکومت در قبال امنیت مردم و ارامش و اسایش انان چیست؟ ایا غیر از این است که جامعه با این رفتارها به هرج و مرج کشیده میشود و باید حاکم جامعه پاسخگو باشد؟ در جریان شورشها ( اگر رخ داده باشد) زمان حضرت علی ایا باید حضرت دست روی دست گذاشته تا امنیت و ارامش جامعه اسلامی به خطر بیافتد قطعا باید با این مسائل برخورد شود و اگر حضرت علی چنین برخوردی داشته باشند از این باب است.
علاوه بر این میدانیم که بر اساس عقیدۀ شیعه حکومت امام علی (علیه السلام)، حکومت حق بوده است و بر این اساس آنگاه که امام معصومی بر سر کار باشد کسی را حق آن نیست که با وی به نبرد مسلحانه برخیزد و اگر چنین کند از چارچوب اسلام خارج شده است و واجب است که چنین شخصی را بر سر جای خود بنشانند. علت چنین حکمی نیز معلوم است. آن که ولایت امامی معصوم (علیه السلام) را که از سوی خدا به این مقام نصب شده است نپذیرد در حقیقت از اطاعت و عبودیت خداوند سرباز زده است. (علامه امینی، الغدیر، ج10، ص293؛ عوالی اللئالی، ج2، ص240 پانوشت و از منابع اهل سنت: سنن نسائی، ج7، ص117، عون المعبود، ج1، ص230، مصنف عبدالرزاق، ج10، ص161، المعجم الأوسط، ج8، ص76).
این شخص هر که میخواهد باشد؛ ایرانی یا عرب، پیر یا جوان، زن یا مرد، به هر حال هیچ کس حقِ مبارزۀ مسلحانه با امام معصوم (علیه السلام) را ندارد.فا این
نتیجه :
شبهاتی که مطرح شد وارد نیست واگر حضرت علی سپاهی را برای دفع شورشی فرستادند علاوه بر اینکه امنیت و ارامش جامعه اسلامی را باید تامین کنند لاجرم شورش را بامصالحه خاتمه میدهند نه با جنگو خونریزی مضا فا اینکه طبق نظر شیعه مخالفت با امام معصوم و حجت خدا جایز نیست
شما که تاریخ طبری رو خوندید، دیگه این چیزا رو میدونید که تو جنگ ایران، پسرای علی قتل عام ایرانیان رو انجام میدادن و در کل جنگ ایران، از همه نظر مورد تایید این مردمان و اسلام رحمانی بوده.
با سلام و احترام
بارها این سوال را جواب داده اند لطفا در همین سایت مراجعه کنید
اینکه علی با اینکه کاملا مخالف شیوهی خلفا بوده ولی وقتی به قدرت میرسه دقیقا مثه اونا رفتار میکنه و نه تنها سرزمینهای غصب شدهی ایرانیان رو پس نمیده، بلکه ایرانیان رو سرکوبم میکنه، بازم دروغه.
اولا حضرت علی روش خلفا را در پیش نگرفت و مثل انها عمل نکرد زیرا میبینیم که در دوران ان حضرت فتوحات متوقف شد اما پس از شهادت ان حضرت حتی پس از صلح امام حسن معاویه فتوحات را اغازکرد و این فتوحات تا دوران بنی عباس یعنی قرن دوم ادامه داشت پس حضرت علی فتوحات را ادامه نداد و البته در مورد شورشها در پستهای قبل مفصل به ان پرداخته شد و اینکه شما میگویید ایران را به ایرانیان پس ندادند سخن عجیبی است زیرا در تاریخ دارد که زمان حضرت علی اعراب اراضی ایرانیان را میخریدند و حتی با هم به کشاورزی مشغول بودند و اصلا در زمان حضرت علی زمین و ملکی از انان مصادره نشد که حال بخوهاند به او برگدانند. حضرت علی که راضی نبود کارگزارانش از بیت المال بیش از حد خود چیزی را بردارند یا در قبال اختلاس شخص خاطی را زندانی میکرد یا سختگیریهایی که به کارگزارانش داشت و در نامهای نهج البلاغه همه موجود است ایا میتوان باور کرد که حضرت علی با ان همه سخت گیری نسبت به کارگزارش و سفارش و توصیه مردم اکنون زمینهای انان را به زور تصاحب کند ضمن اینکه زمینی تصرف نشده بود تا بخواهند اکنون ان را پس بدهند
ایشون اگر قدرت نداشتن، چطوری چند شورش ضد عربی ایرانیان رو سرکوب کردن؟
سرباز برای سرکوب مردم می فرسته، ولی مخالف فتح ایرانه؟
اگه مخالف فتح ایران بود، که باید ایران رو به ایرانی پس میداد؛ چون در زمان عمر و عثمان هم ایرانیان چن باری شورش کردن و هربار بدست اونا سرکوب شدن؛ و این کار علی و عمر و عثمان، همگی یکیه.
آیا میشه بگی علی مخالف رفتار عمر و عثمان بوده؛ ولی دقیقا همانند اونا با ایرانیا رفتار کرده؟
منطقیه به نظر خودتون؟
پرسش آسونه: ایشون چه تلاشی برای پس دادن آذربایجان کردن؟
هیچ!
چه تلاشی برا پس دادن ایران کرده؟
هیچ!
چون شورش های ایرانیان رو سرکوب کرده؛ این فرصت مناسبی بود که ایران بدست ایرانیان بیوفته. ولی وقتی سرکوب میشه، ینی علی هم موافق تجاوزهایی و غارتهایی که از زنان و اموال ایرانیان شده بوده. که خودش هم این سخن رو به صراحت در نهج البلاغه گفته که جنگ اعراب و ایران، «جنگ اسلام» هست و «خدای اسلام» از این کشتار و تجاوزهای بی رحمانه، خرسنده.
اذربایجان و ایران در دست خود ایرانیان بود در پستهای قبل اوردیم که اعراب زمینهای ایرانیان را میخریدند و باز گفتیم حضرت علی در دوران حکومتش فتحی انجام نشد و شورشهای دوران ان حضرت با مصالحه پایان پذیرفت و در مورد اینکه جنگ اسلام بوده و خدا هم از ان ناخشنود بوده است در پستهای اولیه پاسخ دادیم مراجعه کنید لطفا
میتونید به علی شاه شاهان افتخار کنید که کوچکترین کمکی به ایرانیان (و حتی نسل بشریت) نکرده، هیچ؛ آزادیخواهیشون رو هم سرکوب کرد.
با سلام و احترام
[FONT="]روزی گروهی از موالی به حضور امیر مومنان علی(ع)آمدند و از اعراب شکایت کردند و گفتند رسول خدا(ص)هیچگونه تبعیضی میان عرب و غیر عرب در تقسیم بیت المال و یا در ازدواج قائل نبود بیت المال را بالسویه تقسیم می کرد و سلمان و بلال و صهیب در عهد رسول خدا با زنان عرب ازدواج کردند ولی امروز اعراب میان ما و خودشان تفاوت قائل هستند[FONT="].
علی(ع)از شنیدن این سخن ناراحت شد رفت با اعراب در این زمینه صحبت کرد،اما مفید واقع نشد،فریاد کشیدند ابدا ممکن نیست علی(ع)در حالیکه از این جریان خشمناک شده بود آمد میان موالی و گفت با کمال تاسف اینان حاضر نیستند با شما روش مساوات پیش گیرند و مانند یک مسلمان متساوی الحقوق رفتار کنند،من به شما توصیه می کنم که بازرگانی پیشه کنید، خداوند به شما برکت خواهد داد.[FONT="][1]
قال:مغیره کان علی(ع)امیل الی الموالی و الطف بهم و کان عمر اشد تباعدا منهم[1] مغیره همیشه در مقایسه میان علی و عمر می گفت علی تمایلش و مهربانیش نسبت به موالی بیشتر ود و عمر برعکس از آنها خوشش نمی آمد.
در دوران خلافت علی(ع)به هنگام تقسیم بیت المال دو زن یکی عرب و دیگری ایرانی به حضورش آمدند حضرت به هریک از آنان 25 درهم و یک مشت طعام داد زن عرب تعجب کرد و گفت ای امیر مونان من یک زن عرب هستم و این یک زن عجمی است؟علی(ع)فرمود:"در کتاب خدا فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق(که از کنیز متولد شده است)برتری ندارند.[2]
علی(ع)به خاطر برپاداشتن اساس مساوات و عدل اسلامی و محو بدعت تفضیل بود که در عصر خلافتش فتنه ها برپا شد و حوادث ناگواری پیش آمد"ان طائفه من اصحاب علی(ع)مشوا الیه فقالوا"یا امیر المومنین اعط هذه الاموال و فضل هولاء الاشراف من العرب و قریش علی الموالی و العجم و من تخاف خلافه من الناس و فراره[3]
حتی از بزرگان یاران آنحضرت برای خاموش کردن این فتنه ها از حضرتش استدعا نمودند که فعلا مصلحت ایجاب میکند که به اعیان و بزرگان عرب و قریش و به کسانیکه مخالفت و جدائیشان را دوست نداری از بیت المال بیش از موالی و عجمها عطاء نمائید.
حضرت از شنیدن این سخن برآشفت و گفت:"اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله[4] "12آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود،از جور و ستم،در حق کسانیکه بر آنها حکومت می کنم،استمداد جویم؟به خدا سوگند تا عمر من باقی و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می کنند،هرگز به چنین کاری دست نمی زنم اگر اموال از خودم بود،به طور مساوی در میان آنها تقسیم می کردم تا چه رسد به اینکه این اموال خدا است.
ابن ابی الحدید در ذیل این سخن آورده که عمر هنگامیکه به خلافت رسید بعضی را بر بعضی برتری داد.سابقین در اسلام را بر دیگران،مهاجرین قریش بر دیگر مهاجران،همه مهاجران را بر همه انصار،و عرب را بر عجم برتری بخشید و در تقسیم بیت المال بین گروهها مساوات قائل نشد.[1]
البته سیاست عادلانه علی(ع)به همان اندازه که برای موالی و ایرانیان و به طور کلی برای طبقه مستضعف و فقیر خوشایند بود به غرور و خودخواهی و برتری طلبی امتیاز طلبان و متجاوزان به حقوق دیگران لطمه وارد می ساخت.
آری علی(ع)و خاندان رسالت عموما مثل خود پیامبر،مخالف سیاست تبعیض بودند و به شدت با این بدعت مبارزه می کردند.
مردی به امام صادق(ع)عرض کرد:ان الناس یقولون من لم یکن عربیة صلبا او مولی صریحا فهو سفلی "مردم می گویند هرکس که عربی خالص یا مولای خالص نباشد پست است.
امام(ع)فرمود:"مولای خالص یعنی چه؟
گفت:کسیکه پدر و مادرش هر دو قبلا برده بودند.
فرمود:مولای خالص چه مزیتی دارد؟
گفت:پیغمبر فرموده است:"مولی القوم من انفسهم "مولای هر قومی از خود آنها است پس کسی صاحب فضیلت است که یا عربی خالص باشد و یا مولای صریح باشد که ملحق به عربی است.
امام فرمود:اما بلغک ان رسول الله(ص)قال انا مولی من لا مولی له،انا مولی کل مسلم عربیها و عجمیها،فمن والی رسول الله(ص)الیس یکون من نفس رسول الله..."
آیا نشنیده ای که پیغمبر فرمود من ولی کسانی هستم که ولی ندارند من ولی هر مسلمانم خواه عرب و خواه عجم باشد؟آیا کسیکه پیغمبر ولی او باشد از پیغمبر نیست؟سپس امام فرمود:"من دخل فی الاسلام رغبة خیر ممن دخل رهبة و دخل المنافقین رهبة و الموالی دخلوا رغبة".[2]
آنکه از روی میل و رضا داخل اسلام می شود بسی اشرف است از آنکه از ترس وارد اسلام شده است،این عربهای منافق از ترس مسلمان شدند ولی ایرانیان با میل و رغبت به اسلام گرویدند.
از این نوع جریانها که در کتابهای تاریخ و حدیث نمونه های فراوانی میتوان یافت معلوم می شود بعد از پیامبر سیاست تبعیض و تفاوت میان عرب و غیر عرب در جهان اسلام اجزاء می شد و باعث رنجش خاطر موالی و ایرانیان می گردید.
مولای متقیان علی(ع)و خاندان رسالت عموما با این سیاست غلط و خلاف شرع مخالفت می کرده اند همین به تنهائی کافی بوده است که ایرانیان از طرفی به روح و حقیقت اسلام واقف شوند و از طرف دیگر،چون بیش از هر قوم دیگر از این تبعیضات زیان می دیده اند،طرفدار علی(ع)و خاندان رسالت بشوند.
[/HR][1] . این ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8 ص 111
در بدر مدافعین! سربریده نشدند
این افراد به خانه و اموال مهاجرین در مکه حمله کردند و آن را غارت نمودند. از آنجایی که اگر کسی اموال خود شما را ببرد، صرفا کنار نمی ایستید و نگاه نمی کنید، برای جبران غارت صورت گرفته تلاش شد تا اموالی به عوض گرفته شود
عملا خود کفار شروع کننده بودند. جنگ کردند و شکست خوردند. گروهی کشته شدند و گروهی هم اسیر شدند که همه به جز یک یا دو نفر (آنهم به روایتی) آزاد شدند
یکی از آنان که سردسته مهاجمین بود، کشته شد همانگونه که متفقین در عین آزادکردن صدها هزار اسیر آلمانی و ژاپنی، سردسته های آن ها را اعدام کردند. این مسئله در جهان امروز هم پذیرفته شده است، چه برسد به 1400 سال پیش.
می گویید متفقین مدافع بودند و آلمانی ها مهاجم. اما اگر به تاریخ مراجعه کنید آلمان و شوروی با هم به لهستان حمله کردند. اما چون شوروی بعدا با انگلستان ساخت، این آلمانی ها بودند که محاکمه شدند و شوروی ها تته من غریبم بازیشان گوش فلک را کر کرد
کفار قریش مدافع نبودند. مهاجم بودند. گذشته از غارت اموال مهاجرین در مکه، پس از این که در جحفه، از به سلامت گذشتن کاروانشان مطلع شدند باز تصمیم به جنگ گرفتند و بازنگشتند
نگاهی به محل جنگ بدر بیندازید
الان بدر در نزدیکی مکه است یا مدینه؟
کفار قریش تا نزدیک مدینه پیش آمده اند، آنگاه شما به پیامبر میگویید مهاجم و به قریش مدافع؟
این افراد به خانه و اموال مهاجرین در مکه حمله کردند و آن را غارت نمودند. از آنجایی که اگر کسی اموال خود شما را ببرد، صرفا کنار نمی ایستید و نگاه نمی کنید، برای جبران غارت صورت گرفته تلاش شد تا اموالی به عوض گرفته شود
عملا خود کفار شروع کننده بودند. جنگ کردند و شکست خوردند. گروهی کشته شدند و گروهی هم اسیر شدند که همه به جز یک یا دو نفر (آنهم به روایتی) آزاد شدند
یکی از آنان که سردسته مهاجمین بود، کشته شد همانگونه که متفقین در عین آزادکردن صدها هزار اسیر آلمانی و ژاپنی، سردسته های آن ها را اعدام کردند. این مسئله در جهان امروز هم پذیرفته شده است، چه برسد به 1400 سال پیش.
می گویید متفقین مدافع بودند و آلمانی ها مهاجم. اما اگر به تاریخ مراجعه کنید آلمان و شوروی با هم به لهستان حمله کردند. اما چون شوروی بعدا با انگلستان ساخت، این آلمانی ها بودند که محاکمه شدند و شوروی ها تته من غریبم بازیشان گوش فلک را کر کرد
برخی این تصاویر را جعلی می پندارند ولی گاهی پذیرش واقعیت دشوار است.
این سند ها در موزه ی بریتانیا ی لندن موجود بوده و در برخی از کتاب ها هم از این ها یاد شده .
یاعلی...
اتفاقا شما هستید که از درک مطلب عاجزید
شما می گویید چرا تعدادی از اسرا اعدام شدند؟ من هم با آوردن مثالی از جهان آزاد! و متمدن! به شما نشان دادم که حتی در حال حاضر سردمداران دشمن را می کشند و اسرای معمولی را آزاد می کنند
جالب است! هر جند در میان مسلمین اولیه فقرا هم بودند، اما همگی آنان فقیر نبودند. مانند ابوبکر که تجارتی 40000 درهمی داشت (کورت فریشلر مینویسد ابوبکر پیش از اسلام، مرد توانگری بود و به نسبت دیگر اعراب مکه زندگی مرفهتری داشت. وی در خانه خود فرش گسترانیده بود و سپرها و شمشیرهای زیبا به دیوار میآویخت.)، یا عبدالرحمن بن عوف که تجارت قابل توجهی داشت، یا عثمان بن عفان یکی از تجار و ثروتمندان مکه بود و یا طلحه بن عبیدالله دارای تجارت با شام بود و ...
اولا حرکت پیامبر برای جبران غارت اموال مسلمین در مکه انجام شده است. ثانیا پس از عبور کاروان، باز هم قریش به سمت مدینه حرکت کرد! نقشه را گذاشتم. کدام سپاه به شهر دشمن نزدیک تر است؟
البته شما به دلیل آتئیست بودن نمی توانید منصف باشید. اما اگر به رفتار دوستان غربیتان در نورنبرگ هم توجه بفرمایید، تشخیص این که چه کسانی عامل اصلی جنگ هستند و چه کسانی نیستند برعهده شما نیست! همانگونه که در نورنبرگ "کارل دونیتز" که جانشین هیتلر و پیشوای آلمان نازی به مدت 23 روز بود، تنها به 10 سال حبس محکوم شد، در حالی که بسیاری دیگر اعدام شدند.
بنده کارشناس متون تاریخی نیستم. اما دانش اندکی که در باره خطوط قدیمی دارم به من می گوید که تصاویری که گذاشته اید به خطوط ابتدای اسلام مشابهت ندارد. مثلا در آنزمان از نقطه استفاده نمیشد اما تصویری که گذاشته اید نقطه دارد و ...
بله درست است ولی این یک خط عربی-یمنی و دارای نقطه است. هرچند که این سند یافت شده در برخی از متن های قدیمی هم یادشده .
و خب من آنپه می دانستم ر نوشتم.
یاعلی...
با این لحن صحبت کردن به نظر ما به نتیجه نخواهیم رسید !
من نظر خودم رو راجع به دادگاه نورنبرگ بیان کردم ، نه کشته مرده ی آمریکا و انگلیسم ، نه داغدار هیلتر و نازی ها . هرکجا حق و حقیقت اجرا بشه ، منم طرف همونجام . دیگران قضاوت می کنند که آیا مقایسه ی محاکمه ی مهاجمین و عاملین جنگ جهانی دوم و کشتار اسرای بدر که برای دفاع از کاروانشان آمده بودند ، عاقلانه هست یا نه .
اگر در بدر قرار باشد کسی مجازات شود ، اسلام و سردسته های آن محکوم اند .
فقط چند موضوع باید روشن بشه :
من می گویم چرا تعدادی از اسرا را گزینشی اعدام کرد ؟!
عموی او عباس نیز از همان سران سپاه قریش بوده ، به سپاه قریش غذا می داده ، چرا او را رها کرد ؟! چرا سهیل بن عمرو و ابوالبختری را رها کرد ؟! مگر نه این است که همه اینها نیز باعث سرپا نگه داشتن سپاه دشمن می شده اند ؟! ( این یک )
2 - ملاک حقانیت ، محمد و آمریکا و شوروی و هیتلر و ایران و غیره و ذلک نیستند ، مجرم باید مجازات شود ، در جنگ ها ، مهاجم مجرم است ، پس باید مجازات شود . والسلام . ( به احتمال زیاد بازهم منظور را متوجه نشده اید )
در مورد ابوبکر و عثمان باید عرض کنم که این دو پس از اسلام اکثر ثروت خود رو در راه آزاد کردن بردگان مسلمان ، و همینطور در زمان تحریم شعب ابیطالب مصرف کردند و عملا از آن ثروت قبل از اسلام اندوخته ای برای آنها نمانده بود . در مورد عبدالرحمن بن عوف و طلحه نیز بهتر است مدراک خودتون رو ارائه کنید تا بررسی بشه .
البته از این بگذریم که بچه شیعه ها ثروت ابوبکر رو هم قبول ندارند !!!
نمیدونم راجع به این استدلالتون چی بگم !
تصور کنید به شهر دیگری رفته و از جلوی درب منزل یکی از اراذل و اوباش گرامی رد بشوید و او به شما حمله کند و کتک کاری بدین سان شکل بگیرد! حاضرید مثل همین جا قبول کنید آن ازاذل و اوباش گرامی محق و شما مقصرید ؟!!! ، چون به هر حال این شمائید که به شهر او نزدیک تر هستید !!
بد برداشت نکنید ، اما دفاع از مذهب باعث شده تا دست به دامان انواع و اقسام توجیهات بشوید ، ولو توجیهاتی به غایت مضحک و بی اساس .
اجازه بدهید به تاریخ مراجعه کنیم :
« در ميان قريش چند نفر بودند كه در موسم حج حاجيان را اطعام مى كردند و در جنگ بدر نيز اين سمت را نسبت بسپاه قريش داشتند و ابن هشام بمناسبت نامشان را ذكر كرده و آنها عبارت بودند از:
عباس بن عبد المطلب، عتبة بن ربيعة، حارث بن عامر طعيمة بن عدى، ابو البخترى بن هشام، حكيم بن حزام، نضر بن حارث. ابو جهل، امية بن خلف، نبيه و منبه فرزندان حجاج، سهيل بن عمرو. » ( سیره ابن هشام ، ترجمه محلاتی ، ج 1 ص 664 )
به عبارت دیگر این افراد در تجهیز و پشتیبانی سپاه نقش فعال داشته اند ، چهار نفری که مشخص کردم اسیر شدند ، از این میان یکی کشته شد و سه تای دیگر آزاد شدند !!! این همان عدالت محمدی و اسلامی است .
اگر می خواهید گفته های سابق را تکرار کنید ، بنده دیگر بحثی با شما نخواهم نداشت . در ضمن ممنون میشم اگر نظر خودتون رو راجع به بنی قریظه هم مطرح کنید .
عزیزم ما در همانجا وجای دیگر مخالفت امام علی ع را با این کار عثمان آوردیم وحتی نفرین امام بر عثمان که بزودی مستجاب شدو صحابه ریختند سرش وکشتنش !...
ضمنا میبینید که متون عربی ارجح هستند و محققین خواهان اصل منبع !
آنچه که از صحاح اخبار آمده این عمر بود که چنین پیشنهاد خشنی داد :
يُثْخِنَ يقال: أثخنه المرض والجرح: إذا أثقله وجعله لا يتحرك، والمراد يكثر القتل ويبالغ فيه.
سبب النزول:
روى أن النبي صلّى الله عليه وسلّم استشار أصحابه فيما يعمله في أسرى بدر فأشار أبو بكر بالفدية وقال: هم قومك وأهلك استبقهم لعل الله يتوب عليهم، وخذ منهم فدية تقوى بها أصحابك، واستشار عمر فأشار بالقتل قائلا: اضرب أعناقهم فإنهم أئمة الكفر والله أغناك عن الفداء. عمر گفت گردنشان را بزنید ...
وأخرج ابن أبي شيبة وأحمد والترمذي وحسنه وابن المنذر وابن أبي حاتم والطبراني والحاكم وصححه وابن مردويه والبيهقي في الدلائل عن ابن مسعود رضي الله عنه قال : » لما كان يوم بدر جيء بالأسارى فقال أبو بكر رضي الله عنه : يا رسول الله ، قومك وأهلك استبقهم لعل الله أن يتوب عليهم . وقال عمر رضي الله عنه : يا رسول الله ، كذبوك وأخرجوك وقاتلوك قدمهم فأضرب أعناقهم .
درست است که حکم سعد به موافقت رسول رحمت ص رسید اما این خودشان برضایت خودشان سعد را حکم انتخاب کردند چون دوستشان بود و در نتیجه آن 40 نفر جنگاور خائن قرظی کشته شدند و این حکمی است عادلانه موافق با تورات خودشان !
با سلام
هرچند بارها در سایت این مسائل عنوان شد تا دستاویزی شود برای اسلام ستیزان ,اما بارها نشان داده ایم که حقانیت چیز دیگریست
به طور كلي دربارة چگونگي برخورد اعراب با زنان ايراني در طي فتوحات ميتوان گفت كه يك سياست خاص و يكسان در مورد برخورد با زنان براي اعراب وجود نداشت كه حاكمان وفرماندهان نظامي از آن پيروي كنند.
اگرچه اعراب يك گروه نسبتاً بدوي وو مهاجم بودند بعضياز رفتارهاي نادرست طبيعي مي ،نمود ولي اين بدويان، پيروان جاهليت نبودند، بلكه مسلماناني بودند كه تحت تأثير اسلام و احكام آن قرار گرفته بودند و همين خود باعث ميشد كه رفتارهايانساني تر و اسلامي تر با اسراي زن داشته باشند؛ ضمن اينكه بايد در نظر داشت كه آثار انديشةجاهليت در ميان بعضي از آنها همچنا ؛ن باقي بود خصوصاً وقتي كه واقعة كربلا را به خاطرميآوريم، ميبينيم كه حتي فرزندان و نوادگان پيامبر (ص) نيز به اسارت برده شدند.
علاوه بر اين، نحوة برخورد با اسراي زن تا حدودي به امر و سليقة فردي فرمانروايان و حتيخلفا بستگي داشت كه در بعضي اوقات قابل پيشبيني نبود.
اما به طور كلي ميتوان گفت كه رفتاراعراب با زنان ايراني، به جز در مواردي اندك، به دور از خشونت بود.
.
سلام
عبارت سنگینی بود ! « تحریف اسلام » آنهم تنها یک الی چند روز پس از مرگ پیامبر اسلام ، کمی غیرمنطقی به نظر میاد .
اما اگر عبارت شما رو بپذیریم ، باید قبول کنیم که تنها هدف این اعراب همان رسیدن به حکومت بوده ، چه محمد صلی الله علیه وآله وسلم ، چه بنی عامریان ، چه مهاجرین و چه اوس و خزرج !
لابد خوانده اید که در همان زمانی که محمد در مکه بود ، بنی عامر پیشنهاد همکاری اما به شرط به وی دادند ، شرطشان نیز این بود که پس از آنکه محمد به حکومت رسید ، جانشینان حکومتش باشند که البته محمد باهوش تر از این حرف ها بود و زیرکانه کنارشان زد .
این جریان سیاسی در نبرد حنین به اوج خود رسید ، ماجرای معروفی که غنایم جنگی به قریش رسید و اعتراض انصار را منجر شد . آنجا هم محمد با زیرکی قائله را فیصلهداد . اما از همان زمان گو اینکه انصار دریافته بودند که از آینده سیاسی اسلام سهمی نخواهند داشت !
گذشت تا اینکه محمد از دنیا رفت ، هنوز کفنش خشک نشده بود که بزرگان مهاجرین و انصار برای آینده نقشه می کشیدند . هریک حکومت را برای خود می خواست . گویا در همین حوالی از تاریخ اسلامیست که حدیث معروف را راست یا دروغ به محمد نسبت می دهند : « خلفای من همگی از قریش اند ! » ، جمله ای که انصار را نظرا و عملا از سیاست اسلامی خارج ساخت و دستشان را برای همیشه از حکومت دور نگاه داشت .
خب اینجا دیگر رقیبی به نام انصار باقی نمی ماند ، هرچه هست از اینجا به بعد بین مهاجرین و قریش در میگیرد . دعوا بر سر قدرت به قبایل مختلف میکشد و هریک ادعائی دارد ، تا اینکه نهایتا حکومت به شیخین و صهرین می رسد ،
خلیفه اول و دوم پدر زن محمد اند و خلیفه سوم و چهارم نیز داماد او .
همین روند را بگیرید تا به ماجرای دعوای حسن و معاویه بر سر قدرت ، دعوای حسین و یزید و سپس ابن الزبیر و یزید بر سر حکومت برسید . و این روند همچنان ادامه دارد ...
خیلی خلاصه عرض کنم که هرچه بوده بر سر حکومت و قدرت بوده ، مسئله ای دیگر در میان نیست .
سلام
تا اینجا که هرچه گفته در تواریخ اسلامی هم دیده ایم اگر چیز جدید ومنبعی جدید دارد بنویسد تا همگان استفاده کنیم .
مثلا یک مطلب در مورد تجاوز جناب عمر به دختر ابولولو و .... در نت منتشر شده که احتمالا از منابع غربی است چون در تواریخ مسلمین ندیده ام !
[quote=خیر البریه;719726] آنچه از صحاح اخبار آمده این عمر بود که چنین پیشنهاد خشنی داد :[/quote]
1 - شما اصل پیشنهاد رو خشن می دونید یا اینکه چون « عمر » پیشنهاد داده ، خشن حساب میاد ؟!
2 - در بحث من و آقای انوشیروان موضوع حول سعد بن معاذ بود و مناسبتی پیش نیامد تا از عمر هم یاد بشود ، وگرنه این سخن را هر دو آنها گفته اند .
3 - شما نقل کردید که :
نمی دانم از کدام تفسیر این را آورده اید ، اما بهتر بود ادامه آنرا نیز می آوردید :
فقال أبكي على أصحابك في أخذهم الفداء ولقد عرض علي عذابهم أدنى من هذه الشجرة لشجرة قريبة منه ولو نزل عذاب من السماء لما نجا منه غير عمر وسعد بن معاذ ( مفاتیح الغیب ، ج 15 ص 157 )
که نشان دهنده این است که الله نیز با حکم سعد بن معاذ و عمر موافق است .جالب اینجاست که همین حکمی که به نظر شما خشن است را الله می پذیرد !
در روایاتی دیگر می خوانیم :
[التعليق - من تلخيص الذهبي] 3270 - صحيح على شرط مسلم
مطابق با روایت فوق پیامبر در مورد وضعیت اسرای بدر با ابوبکر و عمر مشورت می کند ، ابوبکر پیشنهاد مدارا با آنها را می دهد اما عمر می گوید آنها را بکش . تا اینکه آیه ای می آید و موافق حکم عمر است ، اینجاست که محمد می گوید « نزدیک بود در اثر مخالفت با حکم تو ( قتل اسرا ) شر یا عذابی به ما برسد ! »
سیره نویسان چیز دیگری می گویند :
واقدی می گوید :
وَلَمّا جَهَدَهُمْ الْحِصَارُ وَنَزَلُوا على حكم رسول الله صلى الله عليه وَسَلّم أَمَرَ رَسُولُ اللهِ بِأَسْرَاهُمْ فَكُتّفُوا رِبَاطًا، وَجُعِلَ عَلَى كِتَافِهِمْ مُحَمّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ، وَنُحّوا نَاحِيَةً، وَأَخْرَجُوا النّسَاءَ وَالذّرّيّةَ مِنْ الْحُصُونِ
پس ابتدا محاصره بر آنان ( بنی قریظه ) فشار آورده و سپس تسلیم شده اند ، بدون اینکه خبری از سعد بن معاذ باشد .
سپس واقدی می افزاید :
با سلام
برادر گرامی آنچه شما میگوید نادرست است دقت بفرماید
گروهي سعي کرده اند با جعل حديث از رسول خدا صلي الله عليه و آله دفاع کنند و هر کسي موافق سليقه خود، حديثي جعل کرده است تا در قصه آزاد کردن اسراي بدر در مقابل فديه، آن حضرت را تبرئه کند.
يکي از اين حديث ها که به نظر ما قسمتي از آن جعلي است، خلاصه مضمون آن را در اين جا مي آوريم:
«... رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره اسراي جنگ بدر با اصحاب مشورت کرد که با آنان چه بايد کرد؟
ابوبکر گفت: يا رسول الله! اين اسيران خويشان ما هستند و رأي من اين است که از آنان فديه بگيريم و آزادشان کنيم؛ زيرا فديه ها هم يک قدرت اقتصادي است براي ما بر ضد کفار و هم اميدواريم که خدا اين اسيران را به اسلام هدايت کند.
عمر گفت: يا رسول الله! اينان سران کفر هستند و رأي من اين است که اين ائمه کفر را قتل عام کنيم.
رسول اکرم صلي الله عليه و آله رأي ابوبکر را پسنديد و از اسيران فديه گرفت و آن ها را آزاد کرد.
عمر مي گويد: من فردا آمدم نزد رسول خدا و ديدم آن حضرت با ابوبکر نشسته اند و گريه مي کنند، گفتم: يا رسول الله! به من بگو که شما به چه علت گريه مي کنيد؟
تا من هم اگر گريه دارم گريه کنم و اگر گريه ندارم تباکي نمايم، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: من به علت اين که راضي شديم از اسرا فديه بگيريم گريه مي کنم، به خدا قسم عذابي بر من عرضه شد که قرار بود بر شما نازل شود و آن عذاب از اين درخت نزديک تر بود و اشاره به درختي در نزديک خود کرد، آن گاه اين آيه نازل شد: ( ما کانَ لِنَبِيٍّ أن يَکُونَ لَهُ أسري حَتّي يُثخِنَ فِي الأَرضِ... )»(1)
در اين جا بايد گفت: اصل مشورت کردن رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره اسرا کاري صحيح و يک اصل قرآني است و نيز اختلاف نظر اصحاب درباره اسرا امري طبيعي است.
هم چنين آزاد کردن اسرا در مقابل فديه، کاري موافق عقل و حاکي از جوان مردي و انسان دوستي است و علاوه بر اين، اجراي دستور خداست که فرموده است: ( فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً ...)(2) يعني اسرا را بي فديه يا با فديه آزاد کنيد.
با اين توضيح، روشن مي شود که آزاد کردن اسرا در مقابل فديه، خلاف رضاي خدا نبوده است تا موجب عذاب استيصال شود و رسول خدا صلي الله عليه و آله براي آن گريه کند.
استنباط ما اين است که بعضي از افراد کم عمق، تحت تأثير جو حاکم که همه مي گفتند: فديه گرفتن از اسرا و آزاد کردنشان، خلاف رضاي خدا بوده است به فکر افتاده اند رسول خدا را که اين کار به امر وي انجام شده است به خيال خود به نوعي تبرئه کنند، از اين رو داستان گريه کردن پيغمبر اکرم را همراه با ابوبکر جعل کرده اند تا وانمود کنند که گريه آن حضرت و يار غارش، اين کار خلاف را جبران کرده است تا بدين وسيله رسول خدا صلي الله عليه و آله را از هرگونه مسئوليتي در اين موضوع مبرا سازند.
اينان در عصري که حديث، قداست بيشتري داشته است، اين داستان را در قالب حديث ساخته اند تا بيشتر مورد قبول واقع شود و در نتيجه وجدان مردم مسلمان را در مورد عمل رسول اکرم صلي الله عليه و آله قانع و راحت کنند و اين کار از دوستان نادان، دور از انتظار نيست.
1.طبري، جامع البيان، جزء 10، ص 44 و المنار، ج10، ص 10، به نقل از: مسند احمد بن حنبل و صحيح مسلم.
2.محمد، آيه ي4
سلام
از ديد درون مذهبي اين تحريف در همه اديان رخ داده وبنص آيه 144 ال عمران ...انقلبتم علي اعقابكم و مهجوريت قران وعضين كردنش توسط منافقين ويهود و....
از ديد برون مذهبي هم كه همان حوادث تلخ وجنگهاي خونين بهترين دليل بر تحريف دين توسط دشمنان است .
اما اصل اسيران بدر و مطلب چیه ؟
بنابراين شواهد، يقينا مسلمانان از آنحضرت درخواست كرده اند كه غنيمت جنگى را به ايشان بدهد و اسيران را هم در مقابل گرفتن بهاء آزاد سازد، و خداوند نخست ايشان را در اصل گرفتن اسير عتاب و ملامت نمود و در آخر آنچه را كه بدان منظور اسير گرفتند كه همان فديه باشد براى ايشان مباح گردانيد، نه اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در مباح شمردن فديه با آنان شركت كرده باشد، و يا در كشتن اسير و آزاد كردن و فديه گرفتن با مسلمين مشورت كرده باشد، تا در نتيجه آن جناب نيز مورد عتاب واقع شده باشد. از جمله شواهدى كه در الفاظ آيه است و دلالت دارد بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مورد اين عتاب نيست ، اين است كه عتاب در آيه مربوط به گرفتن اسير است ، و هيچ اشاره اى به اين معنا ندارد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با مسلمين مشورت كرده و يا در گرفتن اسير راضى بوده ، و در هيچ روايتى هم نيامده كه آن حضرت قبل از جنگ سفارش كرده باشد به اينكه اسير بگيرند، و يا دلالت داشته باشد بر اينكه آنحضرت به اين امر راضى بوده ، بلكه گرفتن اسير خود يكى از قواعد جنگى مهاجرين و انصار بوده ، كه وقتى بر دشمن ظفر مى يافتند از ايشان اسير گرفته و اسيران را برده خود مى كردند و يا فديه گرفته و آزادشان مى ساختند، حتى در تاريخ آمده كه مهاجر و انصار خيلى سعى داشتند در اينكه اسير بيشترى به چنگ آورند، حتى اسير خود را مى گرفتند و محافظت مى كردند از اينكه مبادا يك مسلمان ديگرى به او آسيبى برساند و در نتيجه از قيمتش كاسته گردد، جز على بن ابى طالب (عليه السلام ) كه در اين جنگ بسيارى را كشت و هيچ اسير نگرفت .المیزان
اگر در این اخبار مخلوط دقت کنید مخصوصا تیکه آخر که آنرا جزو موافقات عمر کرده یعنی : لَو نَزَلَ عَذابٌ مِنَ السَّماءِ ما نَجا مِنکُم غَیرَ عُمَر : بخوبی هدف ومقصود جاعل را می یابید وآن اینکه جناب عمر از رسول الله (ص) هم داناتر وبالاتر است زیرا پیامبر و همه مومنین بجز عمر هلاک میشدند !!!!!!!!!!!!!!!
ضمن اینکه این حدیث چیزی بجز قساوت وخشونت وبیرحمی عمر را ثابت نمیکند که سریعا گفت گردنشان را بزنید !
جالب است که نویسنده این موافقات ، این حدیث بی اصل وریشه را دلیل بر موافق بودن با عمر آورده حال ببینیم بی اصل ونسبی این خبر را از زبان اکابر علمای مخالف :
خبر معارض كه اسمي از عمر نيست :
قال روى الأعمش عن عمرو بن مرة عن أبي عبيدة عن عبد الله بن مسعود قال لما كان يوم بدر و جي ء بالأسرى قال رسول الله ص ما تقولون في هؤلاء فقال أبو بكر يا رسول الله قومك و أهلك استبقهم و استأن بهم لعل الله أن يتوب عليهم و خذ منهم فدية تكون لنا قوة على الكفار قال عبد الله بن مسعود فلما كان من الغد جئت رسول الله ص فإذا هو و أبو بكر قاعدان يبكيان فقلت يا رسول الله أخبرني من أي شي ء تبكي أنت و صاحبك فإن وجدت بكاء بكيت و إن لم أجد بكاء تباكيت فقال رسول الله ص أبكي للذي عليه أصحابك في أخذهم الفداء و لقد عرض علي عذابكم أدنى إلي من هذه الشجرة شجرة قريبة من نبي الله . عين العبرة ص :4
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ قثنا الْأَعْمَشُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ بَدْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا تَقُولُونَ فِي هَؤُلَاءِ الْأَسْرَى؟» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَوْمُكَ وَأَهْلُكَ اسْتَبْقِهِمْ وَاسْتَتِبْهُمْ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ، فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِمْ شَيْئًا، فَقَالَ: فَخَرَجَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: " مَثَلُكَ يَا أَبَا بَكْرٍ كَمَثَلِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: {فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ} [إبراهيم: 36] ، وَمَثَلُكَ يَا أَبَا بَكْرٍ كَمَثَلِ عِيسَى قَالَ: {إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ} [المائدة: 118] ".
الكتاب: فضائل الصحابة
المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ
وَرَوَى التِّرْمِذِيّ وَالنَّسَائِيُّ وَابْنُ مَاجَهْ، مِنْ حَدِيثِ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ، عَنْ هِشَامِ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِيرِينَ، عَنْ عَبِيدَةَ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: جَاءَ جِبْرِيلُ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: خَيِّرْ أَصْحَابَكَ فِي الْأُسَارَى إِنْ شَاءُوا الْفِدَاءَ وَإِنْ شَاءُوا الْقَتْلَ، عَلَى أَنْ يُقْتَلَ عَامًا قَابِلًا مِنْهُمْ مثلهم.
قَالُوا: الْفِدَاء أَو يقتل مِنَّا.
وأخرج ابن أبي شيبة عن سعيد بن جبير رضي الله عنه « أن النبي صلى الله عليه وسلم لم يقتل يوم بدر صبراً إلا ثلاثة . عقبة بن أبي معيط ، والنضر بن الحرث ، وطعمة بن عدي ، وكان النضر أسره المقداد » .
اول اینکه مخالف صریح قرآنست : وما كان الله ليعذبهم وأنت فيهم :
دوم :
لَو نزل من السَّمَاء عَذَاب مَا نجا مِنْهُ غير عمر لانه أَشَارَ بِقَتْلِهِم هَذَا الحَدِيث بِهَذَا اللَّفْظ لم أره فِي شَيْء من الْكتب
أخرجه ابْن جرير عَن ابْن إِسْحَاق بِلَفْظ (لَو نزل من السَّمَاء عَذَاب لما نجا مِنْهُ غير عمر بن الْخطاب، وَسعد بن معَاذ).
وَرَوَاهُ الْوَاقِدِيّ فِي الْمَغَازِي من وَجه آخر مُنْقَطع، وَرَوَى ابْن مرْدَوَيْه من حَدِيث ابْن عمر رَفعه (لَو نزل الْعَذَاب لما أفلت إِلَّا ابْن الْخطاب).
ورواه ابن مردويه في تفسيره بسند متصل من حديث ابن عمر عن النبي {صلى الله عليه وسلم} لم يذكر فيه سعد بن معاذ وقد ذكرته في أحاديث الأصول الشافعية ولفظه ( لو نزل العذاب ما أفلت إلا ابن الخطاب ) مختصر
فهذا الأثر ذكره المفسرون عند قوله تعالى: لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ {الأنفال: 68} وذلك في شأن أسرى بدر لما استشار النبي صلى الله عليه وسلم أصحابه فيهم فأشاروا عليه بالفداء أو المنِّ؛ إلا عمر أشار بضرب أعناقهم, فكان رأيه موافقا لحكم الله فيهم. وممن ذكر تلك القصة الطبري وابن كثير والقرطبي وابن العربي والماوردي وغيرهم, قال عبد الله بن مسلم بن قتيبة أبو محمد الدينوري في تأويل مختلف الحديث: وقبل النبي صلى الله عليه وسلم الفدية في يوم بدر فنزل: لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ. وقال: لو نزل عذاب ما نجا إلا عمر, وذلك لأنه أشار عليه بالقتل وترك أخذ الفداء.
ولكن الخبر لم يصح كما قال علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد في كتابه الفصل في الملل والأهواء والنحل: وأما الخبر المذكور الذي فيه لقد عرض علي عذابكم أدنى من هذه الشجرة، ولو نزل عذاب ما نجي منه إلا عمر. فهذا خبر لا يصح لأن المنفرد بروايته عكرمة بن عمار اليمامي، وهو ممن قد صح عليه وضع الحديث أو سوء الحفظ أو الخطأ الذي لا يجوز معهما الرواية عنه.
إذن فالخبر غير صحيح لضعف راويه, وعلى فرض صحته وثبوته فهو في شأن أسرى بدر, والمعنى أن الله تعالى لو عذب المؤمنين في شأن أسرى بدر لقبولهم الفدية لم ينج من ذلك العذاب غير عمر لأن رأيه في الأسري أن يقتلوا, وفي رواية أنه سعد بن معاذ. قال ابن العربي: حين نزلت هذه الآية قال النبي صلى الله عليه وسلم: لو نزلت نار من السماء لأحرقتنا إلا عمر, وفي رواية: لو نزل عذاب من السماء لم ينج منه إلا سعد بن معاذ؛ لقوله: يا نبي الله كان الإثخان في القتل أحب إلي من استبقاء الرجال. وذكره الطبري قال: حدثنا ابن حميد قال، حدثنا سلمة قال: قال ابن إسحق: وذكره.
قيل : المعنى بالخطاب لمن أراد ذلك منهم و تجرد غرضه لعرض الدنيا وحده و الاستكثار منها و ليس المراد بهذا النبي صلى الله عليه و سلم و لا عليه أصحابه بل قد روى عن الضحاك أنها نزلت حين انهزم المشركون يوم بدر و اشتغل الناس بالسلب و جمع الغنائم عن القتال حتى خشي عمر أن يعطف عليهم العدو .شفا قاضي عياض
عن ابن عباس في قوله تعالى : { ما كان لنبي أن يكون له أسرى حتى يثخن في الأرض } قال : ذلك يوم بدر والمسلمون يومئذ قليل ، فلما كثروا واشتد سلطانهم أنزل الله تعالى بعد هذا في الأسارى : { فإما منّاً بعد وإما فداء } . . فجعل الله النبي والمؤمنين في الأسارى بالخيار . إن شاءوا قتلوهم ، وإن شاءوا استعبدوهم ، وإن شاءوا فادوهم . شك أبو عبيد في . . وإن شاءوا استعبدوهم . . ( والاستعباد مشكوك في صدور القول به عن ابن عباس فنتركه . وأما جواز القتل فلا نرى له سنداً في الآية وإنما نصها المن أو الفداء ) .
پس خداوند دستور به قتل نداد !
ثانیا جناب عمر هیچگاه دوست نداشت که مشرکین واقوامش را بکشد و از سابقه اش مشخص بود چون در همه جنگها فرار میکرد حتی مردم را هم میترساند که مبادا یهود را بکشند ! به ادرس زیر مراجعه کنید :
4340 - أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِيُّ، بِمَرْوَ، ثنا سَعِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا نُعَيْمُ بْنُ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي مُوسَى الْحَنَفِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «سَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى خَيْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَى مَدِينَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا يُجَبِّنُونَهُ وَيُجَبِّنُهُمْ فَسَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ» الْحَدِيثُ. «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»
[التعليق - من تلخيص الذهبي]
4340 - صحيح
http://www.alameli.net/books/?id=1378
وجواب شيعه :
و سأل عن قوله تعالى وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثم قال في الأسرى ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا إلى قوله لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ فأين كان التثبيت هاهنا و قد تهدده بما تهدده. و الجواب أن الله تعالى ذكر منته على نبيه بالتثبيت له و العصمة و التأييد و أنه لو لم يفعل ذلك به لركن إلى المشركين ركونا يستحق به منه العقاب كما ركن غيره إليهم ركونا أوبقه و أهلكه فأخبر تعالى أنه عصمه مما تورط فيه غيره و ثبته بالتوفيق ليثبت به الحجة على الخلق و عدد ذلك من آلائه عليه و نعمائه لديه و لم يزل ص موفقا مثبتا محروسا بالعصمة و التأييد. و لم يكن منه في الأسرى ذنب عوتب عليه و إنما كان ذلك من أصحابه الذين أسروا بغير علمه و كفوا عن القتل طمعا في الفداء و أشاروا به على النبي فتوجه العتب عليهم في ذلك و اللوم و التهديد و إن كان أول الخطاب قد وجه إلى النبي ص و خاتمته تدل على أنه لغيره و إنما وجه به ص لأنه السفير بين الخلق و بين الله سبحانه كما قال في موضع آخر يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ فواجهه بالخطاب و كان المراد به أمته أ لا ترى إلى قوله بعد إفراد النبي ص بالخطاب إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فجاء بلفظ الجمع بعد الإفراد و كذلك قوله تعالى ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا فجاء بلفظ الجمع دون التوحيد مع أن قوله ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى غير مفيد للخبر عن تخصيصه بالرأي في الأسرى و لا دال على أنه عتاب له بل هو محتمل لعتاب من أشار بذلك و رآه فيمن سواه و قد أكد ذلك بقوله عز و جل تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ و ليس من صفات النبي ص إرادة عرض الدنيا و الخلاف لله تعالى فيما أراد من عمل الآخرة و لا من صفاته ص مقارفة ما يحبط الأعمال و يستحق عليه العقاب العظيم على التعجيل و التأجيل في ظاهر الكلام من توجهه إلى غير النبي ص بقوله تريدون و هذا اللفظ جمع على ما قدمناه.. المسائل العكبرية ص : 109
[FONT=verdana]پس برخلاف گفته شما ، بنی قریظه نقشی در تعیین سعد بن معاذ به عنوان حکم نداشته اند ، بلکه ابتدا اسیرشده و با ریسمان بسته شده اند و سپس با اصرار افراد قبیله اوس ، سعد بن معاذ به عنوان حکم انتخاب شده است .
یهودیان گفتند ما حکم پیامبررا قبول نداریم اما حکم سعدبن معاذ را می پذیریم.
فانزلوه فقال عمرو رضي الله عنه السيد هو الله وفي رواية إلى خيركم أي معاشر المسلمين من المهاجرين والأنصار أو معاشر الانصار فقاموا اليه فقالوا يا ابا عمرو إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد ولاك أمر مواليك لتحكم وفي رواية فقمنا صفين يحييه كل رجل منا حتى انتهى إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أحكم فيهمي يا سعد فقال الله ورسوله أحق بالحكم قال قد أمرك الله أن تحكم فيهم فقال سعد أي لمن في الناحية التي ليس فيها رسول الله صلى الله عليه وسلم عليكم بذلك عهد الله وميثاقه أن الحكم فيهم كما حكمت قالوا نعم قال وعلى من ههنا مثل ذلك وأشار إلى الناحية التى فيها رسول الله وهو معرض عن رسول الله صلى الله عليه وسلم إجلالا له فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم نعم أي وفي لفظ فقال سعد لبني قريظة أترضون بحكمي قالوا نعم فأخذ عليهم عهد الله وميثاقه أن الحكم ما حكم به قال سعد فإني أحكم فيهم أن تقتل الرجال وفي لفظ أن يقتل كل من جرت عليه الموسى وتغنم الاموال وتسبى الذراري والنساء زاد بعضهم وتكون الديار للمهاجرين دون الانصار فقالت الأنصار إخواننا يعنون المهاجرين لنا معهم فقال إني أحببت ان يستغنوا عنكم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم لسعد لقد حكمت فيهم بحكم الله من فوق سبعة ارقعة أي السموات السبع قيل سميت بذلك لانها رقعت بالنجوم
وجاء في الصحيح من فوق سبع سموات والمراد أن شأن هذا الحكم العلو والرفعة قد طرقني بذلك الملك سحرا
ثم أمر صلى الله عليه وسلم أن يجمع ما وجد في حصونهم من الحلقة والسلاح وغير ذلك فجمع فوجد فيها ألف وخمسائمة سيف وثلثمائة درع وألفى رمح وخمسمائة ترس وحجفة ووجد أثاثا كثيرا وآنية كثيرة وأجمالا نواضح أي يسقى عليها الماء وماشية وشياها كثيرة وخمس ذلك أي مع النخل والسبي حتى الرثة وهو السقط من امتعة البيت خمسة أجزاء ففض أربعة أسهم على الناس فجعل الفارس ثلاثة أسهم أي سهم له وسهمان لفرسه والراجل سهما قال بعضهم وهو أول فيء وقعت فيه السهام ورضخ للنساء اللاتي حضرن القتال وهن صفية عمته صلى الله عليه وسلم وأم عمارة وأم سليط وأم العلاء والسميراء بنت قيس وأم سعد بن معاذ وكبشة بنت رافع
فحاصرهم حتى نزلوا على حكم سعد بن معاذ وكانوا حلفاءه، فحكم فيهم أن تقتل مقاتلتهم وتسبى دراريهم ونساؤهم.
ولهذا الحديث طرق جيدة عن عائشة وغيرها. السيرة النبوية - ابن كثير ج 1
(خ م د) أبو سعيد الخدري - رضي الله عنه - : قال : «نزل أهلُ قريظة على حكم سعد بن معاذ ، فأرسل رسولُ الله -صلى الله عليه وسلم- إِلى سعد ، فأتى على حمار، فلما دنا من المسجد - وقال مسلم : قريبا من المسجد - قال للأنصار : قوموا إِلى سيّدِكم - أو قال : خيرِكم- فقال : هؤلاءِ نزلوا على حُكْمِكَ ، فقال : تُقتَل مُقَاتِلتُهُم، وتُسْبَى ذَرارِيهم، فقال رسولُ الله -صلى الله عليه وسلم- : قضيتَ بحكمِ الله ، وربما قال : بحكم المَلِكِ».
ولمسلم : «لقد حَكَمْتَ فيهم بحكم الله».
وقال مرة : «بحكم الملك». أخرجه البخاري ومسلم.
در اين هنگام حيى بن اخطب دشمن خدا را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آوردند، در حالى كه حله اى فاختى در بر داشت ، و آن را از هر طرف پاره پاره كرده بود، و مانند جاى انگشت سوراخ كرده بود، تا كسى آن را از تنش بيرون نكند، و دستهايش با طناب به گردنش بسته شده بود، همين كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را ديد، فرمود: آگاه باش كه به خدا سوگند من هيچ ملامتى در دشمنى با تو ندارم ، و خلاصه تقصيرى در خود نمى بينم ، و اين بيچارگى تو از اين جهت است كه خواستى خدا را بيچاره كنى ، آن گاه فرمود: اى مردم از آنچه خدا براى بنى اسرائيل مقدر كرده ناراحت نشويد، اين همان سرنوشت و تقديرى است كه خدا عليه بنى اسرائيل نوشته ، و مقدر كرده ، آن گاه نشست و سر از بدن او جدا كردند.
بعد از اعدام جنگجويان عهدشكن بنى قريظه ، زنان و كودكان و اموال ايشان را در بين مسلمانان تقسيم كرد، و عده اى از اسراى ايشان را به اتفاق سعد بن زيد انصارى به نجد فرستاد، تا به فروش برساند، و با پول آن اسب و سلاح خريدارى كند.
اما چرا سعدبن معاذ چون وی از دوستان قدیمی یهود بود و اوج مهربانی رسول خدا دوباره در همین جا نمایان است که به حَکَم وحُکم سعد اشکالی نکردند .
یک هزار و پانصد شمشیر، دو هزار نیزه، سیصد زره و پانصد سپر، عجب کشاورزانی ؟!
آنگاه میگویند اینها فقط کشاورز بودند !
1500 شمشیر 300 زره 2000 نیزه 500سپر
[QUOTE][FONT=verdana]این عدد 40 را شما از کجا آورده اید ؟! در نقل های تاریخی از 600 تا 900 نفر گزارش شده ، مطابق با کدام منبع می فرمائید چهل نفر کشته شدند ؟!!
[/QUOTE]
اما قبلا باسناد صحیح آوردیم که کشته شدگان بنی قریظه فقط 40 نفر بود اما اسناد دیگری که 800 یا 900 یا 400 نفر ذکر کرده اند همگی ضعیف هستند که قبلا ثابت شد در مورد اسناد 40 نفر :
در کتاب الاموال نوشته أبو أحمد حمید بن مخلد مشهور به ابن زنجویه (متوفای 251هـ) که از منابع قدیمی است در روایت 359 آن کتاب به صراحت آمده است که تعداد کشته شدگان بنی قریظه تنها 40 نفر بوده است. وسند اين خبر از همه اخبار قبل صحيحتر است :
حدثنا حميد ثنا عبد الله بن صالح ، حدثني الليث بن سعد ، حدثني عقيل ، عن ابن شهاب ، أن رسول الله صلى الله عليه وسلم غدا إلى بني قريظة ، فحاصرهم حتى نزلوا على حكم سعد بن معاذ ، فقضى بأن يقتل رجالهم ، وتقسم ذراريهم وأموالهم ، فقتل منهم يومئذ أربعون رجلا ، إلا عمرو بن سعد ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « إنه كان يأمر بالوفاء ، وينهى عن الغدر » ، فلذلك نجا ، ودفع رسول الله صلى الله عليه وسلم الزبير إلى ثابت بن قيس بن شماس ، فأعتقه ، وكان الزبير أجاره يوم بعاث ، فقال للزبير : أجزيك بيوم بعاث . فقال الزبير : أعيش بغير أهل ومال فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « له أهله وماله إن أسلم » ، فقال ثابت للزبير قد رد رسول الله صلى الله عليه وسلم إليك أهلك ومالك ، فقال الزبير ما فعل كعب بن أسد ، وأبو نافع ، وأبو ياسر ، وابن أبي الحقيق ؟ قال : قتلوا ، قال الزبير : أعيش في النادي ، ولا أرى أحدا منهم ، لا أصبر لهم إفراغ دلو ، خذ سيفا صارما ، ثم ارفع سيفك عن الطعام ، فقد برئت من ذمتك . قال : فدفع إلى محيصة أخي بني حارثة بن الحارث ، فقتله . قال أبو عبيد : ومن المن أيضا ، مقالته لجبير بن مطعم حين شفع في أسارى بدر
الكتاب : الأموال لابن زنجويه
تفصيل :
Download
و در ادامه همین سخن، این جنگ رو هم موافق ارادهی خدا دونسته و سخن بسیار جالبی گفته که خدا از اینکه ایرانیا اومدن از کشورشون دفاع کردن تا به زناشون تجاوز نشه، ناراحت شده!!
«اما آنچه در رابطه با آمدن ایارنیان به جنگ با مسلمانان گفتی، خداوند سبحان بیش از تو از آمدن آنان ناخشنود است ...»
با سلام و احترام
اگر چه مدت زیادی از ارسال این پست گذشته است چون دوستان سوالات پراکنده ای در این پست ایجاد کرده بودند و از موضوع اصلی خارج شده بود پستهای مربوطه به درازا کشیده شده بود اما از انجا که لازم بود برخی از سوالات پاسخ داد شود برخود لازم دیدم به برخی از سوالات و پاسخ انها اشاره شود و از این که تاخیر پیش امد غذرخواهم
با سلام و احترام خدمت عزیزانی که در این بحث شرکت نمودند
نکته ای که باید به عرض عزیزان برسانم این است که انتظار و توقع از دوستان این بود که حول محور سوال مورد نظر پست بزنند و به موضوعاتی که خارج از بحث مطروحه است نپردازند اما بنده دیدم که برخی از دوستان با عبارات ناخوشایند و بعضا زننده مطالبی را ارائه کردند که در شان یک بحث علمی نیست دوستان توجه کنند که بحثها علمی تحقیقی باشد نه اینکه هر کس با هر ادبیاتی و هر متنی سراغ مقدسات بیاید و جانب احتیاط هم مراعات نکند و افزون بر آن شائبه بی حرمتی را ایجاد کنند. اینگونه بحث کردن هم منسوخ و ممسوخ شده است انتظار میرود دوستان با سعه صدر و با تحمل و با مطالب علمی نه بی بنیه و اساس، وارد بحث شوند .
خواهشمندم عزیزان از مغالطه و مصادره علی المطلوب و جدل پرهیز کنند و جانب احتیاط را رعایت کرده و نسبت به مقدسات اسلام مسئولانه پاسخ دهند.
موضوعی که در تاپیک فعلی بحث میشود حمله اعراب به ایران است دوستانی که بحث را به موضوعات دیگر سرایت دادند میتوانند موضوع مورد نظر را در تاپیک مستقلی ایجاد کنند تا دوستان دیگر در ان تاپیک وارد بحث شوند اگر بنده بخواهم به همه سوالات مطرح شده پاسخ دهم علاوه بر پراکنده شدن بحث از موضوع اصلی که حمله اعراب به ایران است از ان دور شده و عدم نتیجه گیری را در پی دارد از این رو تقاضامندم عزیزان سوالاتی که مربوط به بحث حمله اعراب به ایران نیست را در تاپیک مستقلی ایجاد کنند تا از شلوغی و سر در گمی کاربران کاسته شود و هر بحثی هم جداگانه در تاپیک مستقل به ان پرداخته شد.
عزیزان لطف کنند در نوشتن عبارات دقت نموده و نسبت به شخصیتهای بزرگ الهی و اسلامی از جملات و واژه های مناسبی استفاده نمایند زیرا هدف همه دوستان و کاربران و خوانندگان کسب معرفت و شناخت است.
سوگمندانه اینکه پستهایی که شائبه بی حرمتی و تقدس زدایی دارد حذف میگردد. بنابر این سعی کنیم بحث علمی و تحقیقی منشاء کار ما باشد.
با تشکر از همه دوستان
با سلام و احترام
قبل از اینکه وارد بحث شوم باید به عرض ان دسته از دوستانی که به دنبال پاسخ به شبهات و مباحث تاریخی هستند برسانم که در این تاپیک مباحث پراکنده ای مطرح شد که از بحث اصلی که حمله اعراب به ایران بود، دور شده بود از این رو بنده تاپیک را باز گذاشتم تا دوستان به بحث در مورد سوال اصلی بپردازند اما زمانی که سوالات خارج از بحث مطرح شد لازم دیدم تاپیک را فعلا ببندم و به سوال اصلی بپردازیم. از عزیزان تقاضا میکنم حول سوال مربوطه بحث کنید و اگر سوال دیگری دارید در تاپیک جدیدی ارائه دهید تا مستقلا به ان پرداخته شود.
در مورد حضور حضرت علی در فتوحات در پستهای اولیه بیان کردیم که حضرت در فتوحات حضور نداشتند اما متاسفانه میبینیم برخی از دوستان بدون توجه به مطالب قبلی سوالات خود را در قالب دیگری مطرح میکنند و البته با ادبیات نه چندان جالب.
در اسلام جنگ به منظور کشور گشايي و قدرت گرايي جايز نيست. امام علي عليه السلام در اين جنگ حضور نداشته اند و دليلي ندارد که ايشان اساسا با آغاز اين جنگ ها موافق باشد. البته در حين جنگ ها و يا بعد از آن شرايط به گونه اي فراهم مي شد که بدان جهت امام با خلفا همکاري مي نمود. ( مشورت و راهنمايي )
همکاري امام در راستاي مصالح جهان اسلام بود ،نه به معناي تاييد حکومت خلفا و تاييد مشروعيت جنگ. امام نه به طور مطلق موافق جنگ ها بود و نه به طور مطلق مخالف: امام با بعضي از امور موافق و با بعضي از امور مخالف بود که مي توان از آن به عنوان سياست بي طرفانه ياد کرد. جنگ ها هم آثار مفيد و سازنده داشت و هم آثار منفي و زيانبار. از آن جهت که برخي آثار مفيد را در پي داشت، مورد تاييد امام بود اما از سوي ديگر به دليل اين که جنگ ها برخي از شرايط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و برخي پيامد هاي منفي داشت، امام مخالف بود. در مورد حمله اعراب به ايران امام علي(ع) موضع محتاطانه اي داشت . آن جا که اعراب به دفاع مشروع مي پرداختند، حضرت موافق بود، اما وقتي که عرب ها به ظلم رو آوردند، امام مخالف اين کار بود.
جناب ابرنگ به خطبه 146 نهج البلاغه اشاره کردند و اشکالاتی را مطرح کردند قبل از پاسخگویی به بیان متن و ترجمه ان میپردازیم.
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لِعُمَرَبْنِ الْخَطّابِ وَ قَدِ اسْتَشارَهُ فِى الشُّخُوصِ لِقِتالِ الْفُرْسِ بِنَفْسِهِ
به عمر بن خطاب وقتى كه براى رفتن به جنگ ايرانيان با حضرت مشورت كرد
اِنَّ هذَا الاْمْرَ لَمْ يَكُنْ نَصْرُهُ وَ لا خِذْلانُهُ بِكَثْرَة وَلا بِقِلَّة، وَ هُوَ دينُ اللّهِ الَّذى اَظْهَرَهُ، وَ جُنْدُهُ الَّذى اَعَدَّهُ وَ اَمَدَّهُ، حَتّى بَلَغَ ما بَلَغَ، وَ طَلَعَ حَيْثُ ما طَلَعَ. وَ نَحْنُ عَلى مَوْعُود مِنَ اللّهِ، وَ اللّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ، وَ ناصِرٌ جُنْدَهُ. وَ مَكانُ الْقَيِّمِ بِالاْمْرِ مَكانُ النِّظامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ، فَاِنِ انْقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الْخَرَرُ وَ ذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذافيرِهِ اَبداً. وَ الْعَرَبُ الْيَوْمَ وَ اِنْ كانُوا قَليلاً فَهُمْ كَثيرُونَ بِالاْسْلامِ، عَزيزُونَ بِالاْجْتِماعِ. فَكُنْ قُطْباً، وَاسْتَدِرِ الرَّحى بِالْعَرَبِ، وَ اَصْلِهِمْ دُونَكَ نارَ الْحَرْبِ، فَاِنَّكَ اِنْ شَخَصْتَ مِنْ هذه الاْرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ اَطْرافِها وَ اَقْطارِها، حَتّى يَكُونَ ما تَدَعُ وَراءَكَ مِنْ الْعَوْراتِ اَهَمَّ اِلَيْكَ مِمّا بَيْنَ يَدَيْكَ. اِنَّ الاْعاجِمَ اِنْ يَنْظُرُوا اِلَيْكَ غَداً يَقُولُوا هذا اَصْلُ الْعَرَبِ، فَاِذَا اقْطَتَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ، فَيَكُونُ ذلِكَ اَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ، وَ طَمَعِهِمْ فيكَ. فَاَمّا ما ذَكَرْتَ مِنْ مَسيرِ الْقَوْمِ اِلى قِتالِ الْمُسْلِمينَ، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ هُوَ اَكْرَهُ لِمَسيرِهِمْ مِنْكَ، وَ هُوَ اَقْدَرُ عَلى تَغْييرِ ما يَكْرَهُ. وَ اَمّا ما ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَاِنّا لَمْ نَكُنْ نُقاتِلُ فيما مَضى بِالْكَثْرَةِ، وَ اِنَّما كُنّا نُقاتِلُ بِالنَّصْرِ وَالْمَعُونَةِ.
اين كارى بود كه نه پيروزى در آن به انبوهى لشكر بود و نه شكست در آن به اندك بودن. آن دين خداست كه خدايش پيروز كرد، و ارتش حق است كه آن را مهيّا نمود و يارى داد، تا رسيد به آنجا كه بايد برسد، و طلوع كرد تا جايى كه بايد طلوع كند. ما را از جانب حق وعده پيروزى است، و خداوند وفاكننده به وعده خويش است، و لشكرش را يارى مى دهد. مرتبه زمامدار در اين محور مرتبه رشته اى است كه مهره ها را جمع مى كند و به هم ارتباط مى دهد، اگر رشته بگسلد مهره ها پراكنده شده و هر يك به جايى مى رود، پس از آن هرگز همه آنها جمع نشود. عرب اگرچه امروز در شمار و عدد اندك است اما با بستگى به رشته اسلام بسيار، و به خاطر اتحاد نيرومند است. پس تو همچون محور آسيا باش، و به وسيله عرب آسيا را بگردان، و آنان را در دل آتش جنگ بيفكن و خود به جبهه جنگ مرو، زيرا اگر بيرون روى عرب از همه طرف پيمان با تو را بگسلند، تا جايى كه حفظ مرزهايى كه پشت سر گذاشته اى براى تو از رفتن به كارزار مهم تر شود. بى شك اگر ايرانيها فردا تو را ببينند مى گويند اين ريشه عرب است، اگر آن را قطع كنيد آسوده مى شويد، و اين انديشه باعث مى شود كه آنها را در جنگ با تو و طمع در ازبين بردنت حريص تر و سرسخت تر كند. اما آنچه در رابطه با آمدن ايرانيان به جنگ بامسلمانان گفتى، خداوند سبحان بيش از تو از آمدن آنان ناخشنود است، و خود بر تغيير آنچه خوش نمى دارد تواناتر است. و اما آنچه درباره كثرت عددشان گفتى، ما در زمان پيامبر با لشگر انبوه با كفّار نمى جنگيديم، بلكه با نصرت و يارى خداوند وارد كارزار مى شديم.
حرف ما در پستهای گذشته این بود که در فتوحات برخی از مسلمین افراط کردند و به ظلم و ستم رو اوردند نه همه مسلمانان. منابع تاریخی هم حضور حضرت علی و امام حسن و امام حسین در فتوحات را تایید نمیکنند. روش پیامبرهم که نبوده است. اما سخن این جاست که ایا روش برخی از صحابه در فتوحات باید به نام اسلام خوانده شود؟باید به نام دین و قرآن خوانده شود؟ و ایا باید به نام پیامبر و اهل بیت تمام شود؟ قطعا جواب منفی است بلکه عمل یک عده صحابه افراطی را نباید به پای کل اسلام گذاشت. ما در زمان پیامبر هم از این قبیل رفتار را میبینیم مانند برخورد خالد بن ولید با قبیله بنی جزیمه که پیامبر از او بیزاری جست و دیه انها را توسط حضرت علی پرداخت نمود حال باید گفت دین اسلام مشکلی دارد؟ یا ان را باید به پای پیامبر نوشت؟ خیر بلکه عمل ناشایست خالد بن ولید مورد نکوهش قرار میگیرد.
اما در مورد خطبه مزبور جناب ابرنگ گفتند که حضرت علی جنگ اعراب با ساسانیان را جنگ اسلام دانسته و موافق با آن بوده است. ابتدا در مورد این خطبه مطالبی را بیان میکنیم.
این خطبه صد و چهل و ششمین خطبه نهج البلاغه است که سید رضی ان را در نهج البلاغه ذکر کرده است. همچنین در منابع تاریخی از جمله طبری[1] و البدایه و النهایه[2] نیز آمده است. علاوه بر این ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به این موضوع پرداخته است. در تفسیر و شرح این خطبه مورخین با هم اختلاف دارند.[3] برخی بر این باورند که مشورت حضرت علی با خلیفه دوم مربوط به نبرد قادسیه است[4] و برخی ان را مربوط به جنگ نهاوند میدانند.[5]
[/HR][1] . تاریخ طبری ج 4 ص 124
[2] . ابن کثیر البدایه و النهایه ج 7 ص 107
[3] . ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 9 ص 95
[4] . ابن اعثم ، الفتوح ج 2 ص 37
[5] . طبری همان
قبل از ورود به بحث گزارش شیخ مفید در مورد این مشورت را از کتاب الارشاد نقل میکنیم
همدست شدن عجم براى نابودى اعراب و اضطراب عمر از شنيدن اين خبر و راهنمائى امير المؤمنين (ع) او را در اين باره
از داستانهائى كه (در زمان عمر پيش آمد و) امير المؤمنين عليه السّلام با (دور انديشى و) درست رأيى خود مردم را بآنچه خير و صلاحشان بود راهنمائى فرمود، و با آگاه ساختن ايشان از راه جلوگيرى آن پيش آمد از جريانى كه نزديك بود بسيه روزى مسلمانان پيش آيد جلوگيرى فرمود، داستانى است كه شبابة بن سوار از أبى بكر هذلى حديث كند كه گفت: شنيدم برخى از دانشمندان ما ميگفتند: عجمها و پارسيان: اهل شهرهاى: همدان، رى، اصفهان، قومس، (دامغان و سمنان) و نهاوند بيكديگر نامه نوشته و بشهرهاى مزبور فرستادند كه پادشاه عرب كه دين و كتاب بر ايشان آورده بود از ميان رفت و مقصودشان پيغمبر (ص) بود، و پس از او مردى بر آنان پادشاهى كرد كه دوران پادشاهيش اندك زمانى بيش نبود و او نيز هلاك شد و مقصودشان ابو بكر بود، و پس از او مردى بجايش آمده كه عمرش بدرازا كشيده تا آنجا كه دست درازى بشما كرده و لشكريانش در شهرهايتان ميجنگند و مقصودشان عمر بن خطاب بود، و اين مرد از شما دست بردار نيست تا اينكه هر كه از لشكريانش در شهرهاى شما است آنان را بيرون برانيد، و خود بسوى شهرهاى او برويد و با آنان بجنگيد (و بالاخره او را سر جايش بنشانيد) پس بر اين پيشنهاد هم عهد و پيمان شده و تصميم بر اين كار گرفتند اين خبر بگوش مسلمانانى كه در كوفه بودند (و نزديك بشهرهاى ايران بودند) رسيد و آنها نيز جريان را بعمر بن خطاب اطلاع دادند
چون خبر بگوش عمر رسيد سخت هراسان شده به مسجد رسول خدا (ص) آمد و بر بالاى منبر رفته حمد و ثناى پروردگار را بجاى آورد سپس گفت: اى گروه مهاجر و انصار همانا شيطان لشكر خود را فراهم كرده و بشما رو آورده ميخواهد نور خدا را خاموش كند، آگاه باشيد كه اهل همدان، و اهل اصفهان، و اهل رى، و قومس و نهاوند كه هر كدام زبانى جداگانه و رنگ و آئينى مخصوص دارند هم پيمان شده كه برادران مسلمان شما را از شهرهاى خود برانند، و خود نيز بدنبال آنان بسوى شما بيرون آيند و در شهرهايتان با شما بجنگند، اكنون چه بايد كرد و مرا در اين باره راهنمائى كنيد و گزيده سخن گوئيد و بدرازا نكشانيد (كه فرصت از دست بيرون رود) و امروز روزى است كه روزها پشت سر دارد پس سخن بگوئيد طلحه پسر عبيد اللَّه (طلحه معروف) برخاست- و او از سخنوران قريش بود- و پس از حمد و ثناى الهى گفت: اى امير المؤمنين پيش آمدهاى بسيار ترا آزموده كرده، و روزگارهاى دراز تو را ورزيده ساخته، و با ناگواريهاى بسيارى دست و پنجه نرم كردهاى، و تجربيات و آزمايشها تو را پابرجا و استوار ساخته، و تو خود فرخنده رأى و پيروزمندى، فرمانروائى كردهاى و بدان دانا و آگاهى، آزمايش هر چيزى كردهاى و بصلاح و فساد آن آشنائى، و از پايان كارها و قضا و قدر الهى جز با نيكرأيى پرده برداشته نشود، تو خود در اين جنگ حاضر شو و در اين باره تدبير كن (اين سخنان را گفت) و نشست، عمر دوباره گفت سخن بگوئيد (و مرا راهنمائى كنيد) پس عثمان بن عفان برخاسته و پس از حمد و ثناى الهى گفت:
اى امير المؤمنين من چنين پندارم كه اهل شام را از شام جنبش دهى و اهل يمن را از يمن پيش خوانى و تو نيز با اهل مكه و مدينه بهمراهى همه اينان بروى و اهل بصره و كوفه را نيز با خود برداشته با همه مسلمانان در برابر تمامى مشركين جنگ كنى، زيرا كه براى تو اى امير مؤمنان پس از نابود شدن عرب چيزى نماند (كه بر آن خلافت كنى) و از دنيا دل خوشى ندارى كه از آن بهرهگيرى، و پناهگاهى ندارى كه بآن پناه برى، پس تو خود در اين جنگ حاضر شو و تدبير آن كن و از آن باز نمان، (اين سخن را گفت و نشست، عمر باز گفت: سخن بگوئيد و راهنمائى كنيد
پس امير المؤمنين عليه السّلام زبان بحمد و ثناى پروردگار گشود تا سپاس خداوند و ثناى او و درود بر رسول خدا (ص) را بپايان رسانيد آنگاه (در باره اينكه صلاح نيست أهل شام و يمن و بصره و كوفه يكباره از شهرهاى خويش جنبش كنند و هم چنين مصلحت نيست كه خود عمر همراه لشكر برود چنين) فرمود: اگر هر آينه اهل شام را از شام جنبش دهى، روميان (كه در نزديكى ايشانند و در كمين گرفتن شهرهاى شام هستند) بر سر كودكان و زنان آنها بتازند (و خونشان بريزند) و اگر اهل يمن را از يمن پيش خوانى، مردم حبشه بسر زنان و كودكان آنها بريزند، و اگر مردم مكه و مدينه را كوچ دهى عربها از اطراف و جوانب اين دو شهر بر تو بشورند و آنگاه (كه تو نيز در مدينه نباشى) اندوه تو بر آنان كه در پشت سر دارى از عيال و فرزندان عرب (كه در اين دو شهر سكونت دارند) زيادتر از اندوهى است كه در جلوى خود دارى (از لشكر عجم و مردم ايران) و اما اينكه بسيارى لشكر عجم را يادآور شدى و از انبوهى ايشان ترسناك و هراسانشدهاى، (بايد بگويم كه) هر آينه ما در زمان رسول خدا (ص) با زيادى لشكر جنگ نمىكرديم، بلكه ما بوسيله يارى و نصرت پروردگار جهان ميجنگيديم، و اما اينكه بگوش تو رسيده است كه همه عجم يكباره بسوى مسلمانان بيرون شدهاند، پس همانا خداوند باين جريان بيش از تو كراهت دارد و تواناتر است به نا بود كردن ايشان، و اين اندازه نگران و هراسان مباش) و او خود سزاوارتر است ببرطرف ساختن آنچه آن را مكروه دارد و (اگر تو خود با لشكريان بسوى عجم بيرون روى) عجمها چون تو را ببينند گويند
اين مرد ( ريشه) عرب است (يا اين مرد همانند پاى عرب است) كه اگر آن را ببريد و از جا بركنيد (و نابود كنيد) عرب را از بيخ بر كندهايد، و اين انديشه حرص ايشان را بر (جنگ با) تو و طمعشان را در (نابود كردن) تو سختتر و زيادتر گرداند، و در نتيجه بدست خود آنان را بر خويش شورانده و گردآوردهاى و كسى كه تاكنون بايشان كمك و يارى نداده آنگاه يارى دهد، ولى من چنين رأى دهم كه اين مردمان (مردمان شام و يمن و مكه و مدينه) را در شهرهاى خود مستقر دارى (و از جاى خود جنبش ندهى) و بمردم بصره (كه مانند اين شهرها دشمنانى در اطراف خود ندارند) بنويسى كه سه گروه شوند، گروهى از آنان براى نگهبانى از زنان و فرزندان خود در بصره بمانند، و گروهى ديگر بر سر اهل ذمه و پيمانيان از كفار باشند و پاس آنها را بدارند كه عهدشكنى نكنند، و گروه ديگر بكمك برادران خويش روند.
عمر گفت :آرى رأى درست و صواب همين است و من دوست دارم كه پيروى اين رأى را بنمايم، و پشت سر هم فرمايشات أمير المؤمنين عليه السّلام را بر زبان ميراند و با شگفت آن سخنان (حكيمانه) را رديف ميكرد. (ارشاد شیخ مفید ج 1 ض 198-202)
جناب ابرنگ گفتند که حضرت علی این جنگ را جنگ اسلام دانسته است. مسلم است که یک طرف مسلمانان و در طرف دیگر حکومت ساسانی و مذهب زرتشتی تحریف شده است پس سخن عجیبی نیست.
اما گفتند که حضرت علی (ع) موافق این جنگ بودند.
سوال اینجاست اگر حضرت علی موافق جنگ بودند چرا خود در این جنگ شرکت نکردند با اینکه خلیفه دوم از حضرت علی خواست فرماندهی جنگ را به عهده بگیرد؟
این جنگ را اول اعراب شروع کردند یا ساسانیان؟ لطفا به پستهای اولیه رجوع کنید وقتی پیامبر از دنیا رفت و قبائل عرب ساکن در ایران در منطقه بحرین مرتد شدند با قبائل مسلمان همان منطقه به جنگ پرداختند و از حکومت ساسانی کمک خواستند که اولین جنگی که بین اعراب مسلمان و ساسانیان شکل گرفت در این منطقه بود که جنگ با مسلمین را حکومت ساسانی به راه انداخت پس بدانید که جنگ با اسلام را حکومت ساسانی با مرتدین بر علیه مسلمانان در خود ایران شکل دادند و سپاه اسلام برای حمایت از قبیله مسلمان بحرین وارد این منطقه شد.
سوال دیگر اینکه ایا مشورت کردن همان موافق بودن است؟ پاسخ اینکه مشورت کردن حضرت علی با خلیفه دوم بر اساس مصلحت جامعه اسلامی بوده است که در پستهای قبلی هم به این مطلب اشاره کردیم.
نکته قابل تامل در این مشورت چیست؟
اگر به گزارش شیخ مفید در الارشاد دقت کنیم این مطلب به دست میآید که این جنگ و حضور اعراب مسلمان در نبرد قادسیه یا نهاوند که (هر دو محتمل است) جنبه دفاعی داشته است نه ابتدایی. به نظر بنده اگر حضرت علی با خلیفه دوم در مورد این جنگ مشورت کرده است برای دفاع از کیان اسلامی بوده نه حمله ابتدایی و تهاجمی یعنی برای حمله ابتدایی سپاه اسلام به جنگ نرفته است.
اگر قدری به عقب برگردیم یعنی زمان فتوحات در دوره ابوبکر که فتوحات به مصر و شام آغاز شد حضرت علی هیچ مشورتی با ابوبکر نداشت همچنین در زمان شروع فتوحات به ایران که در دوره عمر خلیفه دوم شکل گرفت باز هم نمیبینیم که حضرت با خلیفه در مورد جنگ مشورت کند و حتی در دوران عثمان خلیفه سوم هم حضرت در مورد فتوحات به او مشورتی نمیدهد در حالی که تصرف ایران از سال 14 یا 15 هجری شروع شد و در سال 29 یا 30 هجری به تصرف کامل اعراب در امد در بین تمام این سالها حضرت مشورتی برای تصرف ایران نداشتند جز مورد جنگ نهاوند یا قادسیه که در نهج البلاغه خطبه 146 اشاره شده است.
اکنون با توجه به گزارش شیخ مفید موضوع را بررسی میکنیم.
شیخ مفید این جریان را در فصلی اورده که عنوانش چنین است ( همدستشدن عجم براى نابودى اعراب و اضطراب عمر از شنيدن اين خبر و راهنمائى امير المؤمنين (ع) او را در اين باره )
همانطور که از عنوان این فصل مشخص است در مرحله اول ایرانیان قصد حمله و شروع جنگ بر علیه اعراب را داشتند. البته این موضوع مطرح است که ایرانیان برای اخراج اعراب این جنگ را تدارک دیدند. همچنین در گزارش شیخ مفید آمده است که مردم شهرهای مختلف ایران از قبیل اصفهان، ری، همدان، نهاوند، قومس (سمنان و دامغان) به یکدیگر نامه نوشتند و همپیمان شدند که بر علیه اعراب جنگیده و حتی سرزمین انان را به تصرف در آورند. بنابر این مشخص است که شروع جنگ قادسیه و یا نهاوند از جانب ایرانیان بوده است و نه اعراب و مشورت حضرت علی با خلیفه دوم مبنی بر عدم حضور وی در جنگ و عدم ارسال مردم شام ، یمن و حجاز به جنگ با ایرانیان علاوه بر مصلحت جامعه اسلامی و کمتر کشته دادن دو طرف، دور اندیشی و شم سیاسی حضرت علی را میرساند.
در حقیقت جنگ قادسیه را میتوان یک جنگ دفاعی و نه ابتدایی تصور نمود زیرا ایرانیان قصد حمله به اعراب را داشتند و لذا حضرت علی با خلیفه دوم در این خصوص مشورت میکند و به نظر میرسد اگر این جنگ جنبه ابتدایی داشت حضرت با عمر مشورت نمیکرد و از این قبیل جنگهای دفاعی را در دوران پیامبر هم میبینیم مانند:
جنگ بدر: جهت پس گیری اموال به غارت رفته مهاجرین در مکه پس از اخراج انان و هجرت به مدینه صورت پذیرفت. این جنگ با تایید خداوند و حتی نزول ایاتی در این باره مورد تایید قرار گرفته شد که ایاتی از سوره انفال به این موضوع پرداخته است.
کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ
همان گونه که پروردگارت تو را بحق از خانه ات (به سوى میدان بدر،) خارج ساخت، در حالى که گروهى از مؤمنان ناخشنود بودند (ولى سرانجامش پیروزى بود).
یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ
آنها پس از روشن شدن حق، باز با تو مجادله مى کردند; (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود، که) گویى به سوى مرگ رانده مى شوند، و آن را با چشم خود مى نگرند.
وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللهُ إِحْدَى الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ
و (به یاد آرید) هنگامى را که خداوند به شما وعده داد که یکى از دو گروه [= کاروان تجارى، یا لشکر مسلح قریش] نصیب شما خواهد بود; و شما دوست مى داشتید که کاروان (غیر مسلح) براى شما باشد; ولى خداوند مى خواهد حق را با دستورات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند; (از این رو شما را برخلاف میلتان، با لشکر قریش درگیر ساخت.)
لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ
تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هرچند مجرمان کراهت داشته باشند.[1]
جنگ احد : به تلافی بدر این جنگ را مشرکین به راه انداختند.
جنگ احزاب : احزابی از مشرکین این جنگ را شروع کردند که مسلمین به دور مدینه خندق ایجاد نمودند.
و جنگهای دیگر...
[/HR][1] . آیات 5 تا 10 انفال
البته بنده در مقام مقایسه جنگهای پیامبر با جنگهای اصحاب در فتوحات نیستم ولی میتوان این برداشت را داشت که چون ایرانیان قصد حمله به اعراب را داشتند عملکرد اعراب مسلمان جنبه دفاعی داشته باشد در این صورت جنگ قادسیه یا نهاوند دفاعی است نه ابتدایی و مسلمین در مقام دفاع از خودشان به این جنگ رفتند. به نظر بنده از گزارش شیخ مفید چنین برداشتی حاصل میشود.
لذا اگر حضرت علی با خلیفه دوم مشورت میکند و او را به عدم حضور در جنگ ترغیب میکند علاوه بر مصلحت جامعه اسلامی که کشته شدن او بر خلاف مصالح جامعه اسلامی است جنبه دفاعی بودن این جنگ نیز هست.
نکته دیگر اینکه مشورت حضرت علی باعث شد کشته شدگان این جنگ به حد اقل برسد زیرا حضرت پیشنهاد عثمان را مبنی بر اینکه مردم شام، یمن و حجاز در این جنگ حاضر شوند را رد کرد و فرمود اگر مردم شام در این جنگ حاضر شوند زنان و فرزندان انها توسط رومیان در معرض خطر قرار دارند همچنین در یمن، حبشیان متعرض زن و فرزند یمنیان میشوند و در حجاز بادیه نشینان به حجاز حمله ور میشوند. شما تصور کنید اگر چنین جمعیتی در ایران حاضر میشدند چقدر از ایرانیان کشته میشدند خصوصا که جنگ به نفع اعراب تمام گردید و چقدر از اعراب کشته میشدند.
نکته دیگری که دفاعی بودن این نبرد را تقویت میکند جمله حضرت علی است زیرا فرمودند:
فَاَمّا ما ذَكَرْتَ مِنْ مَسيرِ الْقَوْمِ اِلى قِتالِ الْمُسْلِمينَ، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ هُوَ اَكْرَهُ لِمَسيرِهِمْ مِنْكَ، وَ هُوَ اَقْدَرُ عَلى تَغْييرِ ما يَكْرَهُ. وَ اَمّا ما ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَاِنّا لَمْ نَكُنْ نُقاتِلُ فيما مَضى بِالْكَثْرَةِ، وَ اِنَّما كُنّا نُقاتِلُ بِالنَّصْرِ وَالْمَعُونَةِ.
اما آنچه در رابطه با آمدن ايرانيان به جنگ بامسلمانان گفتى، خداوند سبحان بيش از تو از آمدن آنان ناخشنود است، و خود بر تغيير آنچه خوش نمى دارد تواناتر است. و اما آنچه درباره كثرت عددشان گفتى، ما در زمان پيامبر با لشگر انبوه با كفّار نمى جنگيديم، بلكه با نصرت و يارى خداوند وارد كارزار مى شديم.
به جمله مسیر القوم الی قتال المسلمین توجه کنید این جمله یعنی (امدن ایرانیان برای جنگ با مسلمانان) این جمله حاکی از این است که ایرانیان قصد حمله به اعراب را داشتند بنابر این حضور اعراب مسلمان یعنی دفاع از خود و همان جنگ دفاعی است. همچنین به جمله بعد از ان توجه کنید که حضرت خطاب به عمر میفرماید خداوند از امدن انها به سمت مسلمین ناراحت تر از توست و خودش میتواند اوضاع را تغییر دهد بازاین جمله دفاعی بودن این جنگ را تایید میکند.
طبق نظر مسعودی عمر بن خطاب هر چه تلاش کرد حضرت علی را برای فرماندهی این جنگ به ایران بفرستد موفقیتی حاصل نکرد وی به ناچار سعد بن ابی وقاص را به فرماندهی این سپاه گماشت.[1]
جالب آن است که عمر هنگامی که سخنان درست حضرت علی(ع) را همراه با استدلال های محکم او را شنید، رو به اصحاب کرده و گفت: وای بر شما، همه شما از گفتن سخنانی مانند آنچه ابوالحسن حضرت علی(ع) گفت، ناتوان بودید.[2]
[/HR][1] . مسعودی مروج الذهب ج 2 ص 309؛ جعفریان تاریخ خلفا ص 115
[2] . موسوعه امام علی ج 3 ص 91-93
نتیجه :
در پایان میتوان به این نتیجه رسید که حضرت علی علاوه بر اینکه کشته شدن خلیفه دوم در جنگ قادسیه را بر خلاف مصالح عمومی جامعه اسلام میدانست از کشته شدن امت اسلامی شام یمن و حجاز و حتی خود ایرانیان جلوگیری نمود و چون جنگ قادسیه جنبه دفاعی داشت مانند جنگهای دوران پیامبر لذا به خلیفه دوم مشورت داد.
با سلام و احترام
جناب ابرنگ لطفا مقدسات را رعایت نمایید.
اینکه شما گفتید در زمان حضرت علی همه جا تصرف شده بود و دیگر جایی باقی نمانده بود باید به عرض شما برسانم که فتوحات تازه داغ شده بود و بعد از حضرت علی به نقاط دیگر دنیا کشیده شد. درعهد خلافت معاویه، فتوح اسلامی ادامه یافت؛ معاویه برای خلافت خود لشکری پدید آورد، و آداب لشکری رومیهای شام را اقتباس نمود. در عهد خلافت وی، مسلمانان قبرس را فتح کردند و تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند. در زمان ولید بن عبدالملک، مسلمانان به ماوراءالنهر حمله بردند و سمرقند را فتح کردند و پادشاه چین را هم به پرداخت جزیه واداشتند. پس از آن، محمد بن قاسم به دستور حجاج بن یوسف، مولتان و پنجاب را فتح نمود.
همچنین در سال ۴۹ قمری مسلمانان تا پشت دیوارهای قسطنطنیه پیش رفتند. در ادامه تصرف آفریقا، سودان نیز فتح شد و شهر قیروان هم بنا نهاده شد. در شرق اسلامی نیز تا بخارا و سمرقند و هند و سند و غور پیش رفتند. همچنین در قرن دوم بنی امیه اندلس را به تصرف خود در اوردند. و بنی عباس به هندوستان لشکرکشی کردند. [1]
پس ملاحظه کردید که هم فتوحات ادامه پیدا کرد ان هم تا زمان بنی عباس و هم مناطق زیاد فتح نشده ای وجود داشت که تصرف نشده بود.
[/HR][1] . تاریخ اسلام
با سلام و احترام
یکی دیگر از اشکالاتی که جناب ابرنگ مطرح کردند سرکوب کردن شورشیان داخلی در ایران توسط حضرت علی در دوران حکومت پنج ساله ایشان است.
در این بخش به برخی از این شبهات خواهیم پرداخت و یک یک ان را بررسی خواهیم کرد که برخی وارد نبوده و برخی مربوط به دوران حضرت نیست و برخی هم از جهت مصلحت جامعه اسلامی بوده است.
شبهه اول :
یکی از شبهات مطرح شده مبنی بر شورش داخلی ایرانیان بر علیه حکومت حضرت علی در دروان حکومت ان حضرت مربوط به اعزام نیروهای رزمی حضرت علی از جنگ صفین به دیلمان است. اکنون به این موضوع میپردازیم.
گزارش فوق با اختلاف و تفاوت نسبتا زیادی در برخی از منابع از جمله فتوح البدان بلاذری[1] ، اخبارالطوال دینوری[2] و وقعة الصفین منقری[3] بیان شده است.
بلاذری در فتوح البلدان نقل میکند که حضرت علی گروهی از یاران خود را که حاضر به نبرد در صفین نبودند همچنین ربیع بن خیثم را برای جنگ به منطقه دیلمان گسیل ساخت.[4]
از طرف دیگر دینوری در اخبار الطوال اورده است یاران ابن مسعود و عبیده سلمانی همچنین ربیع بن خیثم به همراه 400 قاری قران قبل از وقوع جنگ صفین به خدمت حضرت رسیده و عرض کردند یا علی ما به فضل و برتری شما شک نداریم اما در باره این جنگ به شک و تردید افتادیم و مسلمین از گروهی که با مشرکان جنگ کنند بی نیار نیستند ما را برای نگهداری یکی از مرزها اعزام کن تا جهاد کنیم حضرت انان را به مرزهای ری و دیلمان فرستاد و ربیع بن خیثم را فرمانده انان قرار داد.[5]
همچنین نصربن مزاحم منقری در وقعة الصفین بیان کرده است که قبل از شروع جنگ صفین حضرت علی قبیله باهلیان را چون به انان اعتماد و علاقه نداشت و انها هم به حضرت علی چنین حسی داشتند را از شرکت و حضور در جنگ صفین بازداشت و از انان خواست سهم خود را گرفته و به منطقه دیلمان بروند و در ادامه همین مطلب منقری مینویسد حضرت علی ربیع بن خیثم را جهت حفظ مرزهای اسلامی به ری و دیلمان فرستاد.[6]
[/HR][1] . بلاذری فتوح البلدان، ترجمه ص 453
[2] . دینوری، اخبارالطوال، ص 205
[3] . منقری، وقعة الصفین، ترجمه ص 162
[4] . بلاذری فتوح البلدان، ترجمه ص 453
[5] . اخبارالطوال همان
[6] . منقری، وقعة الصفین ص 162
اگر توجه کنیم در این سه گزارش تناقض و اختلاف را بعینه مشاهده میکنیم.
بلاذری گفته است حضرت این گروه را برای جنگ فرستاده در حالی که اخبار الطوال میگوید برخی خود امدند و داوطلبانه تقاضا کردند برای حفظ مرزهای جامعه اسلامی اعزام شوند و حضرت انان را به دیلم و ری فرستاد در حالی که این دو مورخ هم عصر هستند بلاذری متوفای 279 قمری و دینوری متوفای 282 قمری است اما اختلاف در اقوال آنان مشهود است. این در حالی است که کتاب وقعة الصفین که در خصوص جنگ صفین نوشته شده است گروه اعزامی از صفین را قبیله باهلیان معرفی کرده و حتی عدم حضور ربیع بن خیثم در صفین را اشاره کرده است اما نکته اینجاست که منقری تصریح کرده است که حضرت علی ربیع را برای حفظ مرزها میفرستد و اشاره ای به جنگ و یا خاموش کردن شورش در دیلمان و ری ندارد چه بسا میتوان گفت به قرینه ارسال ربیع جهت حفظ مرزها قبیله باهلیان را هم به منظور حفظ مرزها فرستاده باشد نه جنگ و سرکوب شورش.
از طرفی دیگر هیچ منبع تاریخی به شورش مردم ری و دیلمان در دوران حکومت حضرت علی اشاره نکرده است.
بنابر این اختلاف اقوال و تناقض گزارشات تاریخی در این موضوع باعث میشود که این قول را مردود بدانیم زیرا در دیلمان شورشی نبوده است که بخواهد سرکوب شود.
نکته دیگر اینکه علاوه بر اینکه جنگی و شورشی در دیلم و ری در زمان حضرت علی در منابع تاریخی گزارش نشده است این مطلب را باید اضافه کرد که اگر جنگی در این مناطق رخ میداد باید حضرت علی سپاهی مجزا با حضور فرماندهان زبده و خدم و حشم و آذوقه و توشه راه سربازان را برای این جنگ مهیا میکرد و چنین سپاهی را اعزام مینمود نه اینکه به نیروهایی که در جنگ صفین نیاز دارد انان را به جنگ شورشیان دیلمان بفرستد پس میتوان گفت که جنگی و شورشی در این منطقه رخ نداده بود.
شبهه دوم :
شورش دیگری که در برخی از منابع تاریخی به ان اشاره شده است شورش اهواز فارس و کرمان است.
اما خوب است قبل از پاسخ دادن به این شبهه عامل این شورشها را معرفی کنیم.
خریت بن راشد ناجی
یکی از کسانی که اوضاع برخی از مناطق را در دوران جکومت حضرت علی نا امن نمود و به اشوب کشید ،خریت بود. وی از یاران حضرت علی بود که پس از شرکت در جنگ صفین با برخی از یاران خویش به مخالت با حضرت علی پرداخت و مخفیانه با یارانش از کوفه گریخت. خریت و یارانش وقتی به دهکده ای رسیدند از شخصی به نام ذاذان فرخ اعتقادش را نسبت به حضرت علی پرسیدند وقتی او را یار وفادار و معتقد به ان حضرت یافتند به طرز وحشیانه ای او را کشتند.[1] انها به هر جا میرسیدند قتل و غارت کارشان بود بنابر نظر یعقوبی تا عمان هم پیش رفتند و کارگزار حضرت در ان منطقه را از میان برداشتند.[2] ظاهرا انها از دین خویش برگشته و به مسیحیت رو اورده بودند.[3]
اما خریت و یارانش در اهواز رامهرمز و بخشی از مناطق فارس پیروانی یافته بودند البته این نکته قابل تامل است که برخی فکر میکنند پیروان او ایرانیانی بودند که از حکومت حضرت علی ناراضی بودند در حالی که اینگونه نبوده است بلکه کسانی که با خریت همراهی کردند برخی از خوارج که در فارس به سر میبردند و برخی از راهزنان و دزدان و برخی از کسانی که حاضر به پرداخت خراج نبودند او را یاری نمودند.[4] علاوه بر شورش و اشوبی که خریت بن راشد به وجود اورد شورش ابن حضرمی در بصره [5]و خوارج در منطقه شرقی[6] باعث شد مردم فارس کارگزار حضرت علی، سهل بن حنیف را از فارس اخراج کردند و حضرت پس از مشورت با ابن عباس و جاریة بن قدامه،[7] زیاد بن ابیه را به عنوان کارگزار این منطقه اعزام کرد.[8]
[/HR][1] . ثقفی، الغارات، ترجمه ص 416
[2] . تاریخ یعقوبی ترجمه ج 2 ص 101
[3] . یعقوبی همان
[4] . همان
[5] . تاریخ طبری ج 5 ص 122
[6] . ابن اثیر الکامل، ج 10 ص 180
[7] . تاریخ طبری، ج 5 ص 136، الفتوح ابن اعثم کوفی، ص 773
[8] . تاریخ طبری، ج 5 ص 122؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2 ص 644
نکته دیگر اینکه برخی تصور میکنند زیاد بن ابیه با قلع و قمع مردم این شورش را سرکوب نمود در حالی برخی از منابع اورده اند که حضرت علی برای انتخاب والی از عبدالله بن عباس[1] وجاریة بن قدامه[2] مشورت خواست. آن دو با توجه به تجارب و کارداني زياد، او را شايسته اين منصب ديدند. جاریه گفت «الا ادلک يا اميرالمومنين علي رجل صليب الراُي، عالم بالسياسه کاف لِماولِي؟ قال مَن هو؟ قال زياد» جاریة بن قدامه گفت: اي اميرالمومنين ميخواهي مرد سخنور سياستدان و با کفايت را به تو نشان دهم و آن زياد است. امام علی زیاد را به ولایت فارس منصوب ساخت.[3]
زياد پس از مدتي کوتاه به همراه چهار هزار[4] نفر به سمت فارس رهسپار گرديد. او در بدو ورودش با وعده و وعيد و به جان هم انداختن مخالفین، قتل برخي از مردم به وسيله برخي ديگر، رفتار ملایم و نرم با برخی دیگر، فرار برخی با خبر دادن از مخفیگاهشان، بدون این که خودش جنگ کند، توانست اوضاع به هم ريخته فارس را سر و سامان دهد. وی با همين شيوه، کرمان متشنج را آرام کرد پس از آن به فارس باز گشت و مردم را به وعدههای نیک و آرامش دعوت نمود. وی در شهر استخر مستقر شد و بین بیضاء و استخر قلعهای را بنا کرد و اموال بیتالمال را به آنجا انتقال داد که این قلعه به نام قلعه زیاد نام گرفت و بعدها چون منصور یشکری آن را تصرف نمود به «قلعه منصور» شهرت یافت. این عملکرد زیاد در بین مردم فارس زبانزد شد و از او مانند خسرو انوشیروان ساسانی یاد میکردند زیرا زیاد با مدارا و نرمی فارس را به انقیاد خود در آورد.([i]) یکی از نشانههای زیاد در فارس مزرعه منصور آباد در بلوک رامجرد است که زیاد احداث کرده است.[5]
پس انگونه که جناب ابرنگ تصور کرده است که حضرت علی همه را کشت و ویران کرد نبوده است بلکه زیاد هم که بعدها جرثومه فساد شد تا در حکومت حضرت علی بود مطیع بود و در جریان شورش فارس کشتار راه نینداخت حتی برخی او را با انوشیروان پادشاه عادل ساسانی مقایسه کردند.
[/HR][1]. تاريخ طبري،ج 5، ص122، البدايه و النهايه،ج 7، ص536.
[2]. تاريخ طبري،ج 5 ص122، تجارت الامم ج1، ص564، المنتظم، ج5، ص159.
[3]. ابن اعثم، ص773، تاریخ طبری، ج5 ص136، ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6 ص357.
[4]. تجارب الامم،ج 1، ص563، المنتظم،همان.
[5]. خورموجی، نزهة الاخبار، ص124.
[/HR][i]. تاریخ طبری، ج5، ص137-138 المنتظم،ج 5 ص159، البدايه والنهايه،ج 7، ص536 «....فوعد من نصره و مناهم، و خوف قوماً و توعدهم، و ضرب بعضهم ببعض و دل بعضهم علي عورة بعض، فهربت طائفة و اقامت طائفه و قتل بعضهم بعضاً.....» تاریخ ابن خلدون، با اندکی تفاوت، ج2 ص644، انساب الاشراف آورده است که مردم فارس او را با انوشیروان مقایسه میکردند. ج5 ص188.
شبهه سوم :
برخی گفته اند که حضرت علی زیاد را به استخر فارس فرستاده بود تا شورش ان منطقه را سرکوب کند و به تاریخ طبری ادرس داده اند اما پس از مراجعه به ادرس تاریخ طبری روشن شد که طبری میگوید امام علی، زیاد را به فارس فرستاد و او در استخر اقامت گزید. دیگر سخنی از سرکوب شورش نیست.[1] همچنین این اشکال را به مروج الذهب مسعودی هم ادرس داده اند اما پس از مراجعه به این ادرس مشخص شد که مسعودی میگوید پس از اینکه زیاد اوضاع فارس را ارام کرد حضرت علی حکومت استخر را به او داد و باز سخنی از کشتار نیست.[2] حتی برخی گفتند که مقدسی در کتاب خود به نام البدء و التاریخ چنین مطبی را بیان کرده با مراجعه به این کتاب مشخص شد که مولف در باره حضور زیاد در فارس به دستور حضرت علی هیچ اشاره ای نکرده است.
شبهه چهارم:
گفته ا ند که بلاذری در فتوح البلدان خود به کشتار زیاد در فارس به دستور حضرت علی اشاره کرده در حالی که با مراجعه به ادرس مزبور مشخص شد که او زیاد بن لبید بیاضی از انصار است و داستان ارسال او ربوط به دوران پیامبر است نه حضرت علی علیه السلام[3]
[/HR][1] . تاریخ طبری ج 7 ص 2722
[2] . مسعودی مروج الذهب ، ترجمه ج 2 ص 10
[3] . بلاذریفتوح البلدان، ص 146
شبهه پنجم:
گفته اند بنا بر قول بلاذری در فتوح البلدان حضرت علی ابوموسی اشعری را برای سرکوب شورش مردم ری به این منطقه فرستاد و ابوموسی اشعری او ضاع را آرام نمود اما با مراجعه به ادرس مزبور مشخص شد که حضرت علی والی ری به نام یزید بن حجبه را به علت اختلاس به زندان انداخته بود وی پس از ازادی به سمت معاویه رفته و به او ملحق شد و درا دامه دارد که ابوموسی اشعری از جانب خود به سوی ری رفته بود تا اوضاع انجا را ارام کند[1] در حالی که دستوری از حضرت علی نداشته یا در منابع تاریخی نیامده است ضمن اینکه میانه ابوموسی اشعری با حضرت خوب نبود و ابوموسی جزء کسانی بود که در جنگهای حضرت شرکت نکرد لذا به این گزارش باید به چشم تردید نگاه کرد.
شبهه ششم
گفته اند طبری اورده که حضرت علی خراسان از جمله نیشابور و مرو را پس از شورش به خاک و خون کشید و با کشتار وسیعی مردم این سامان را به انقیاد خود در آورد اما با مراجعه به تاریخ طبری امده است که پس از اینکه مردم خراسان کافر شده بودند حضرت علی جعدة بن هبیره را به این منطقه فرستاد اما او کاری از پیش نبرد و حضرت علی خلیدة بن قره یربوعی را اعزام کرد و او شهر را با مصالحه به تصرف خود در آورد نه با جنگ و خونریزی که برخی ادعا کرده اند.[2]
[/HR][1] . بلاذری، فتوح البلدان ص 449
[2] . تاریخ طبری ترجمه ج 6 ص 2583
شبهه هفتم:
گفته اند بنابر قول بلاذری در فتوح البلدان، حضرت علی شورشی که در آذربایجان رخ داده بود را سرکوب نمود اما با مراجعه به این کتاب در مییابیم که این شورش متعلق به دوران خلیفه دوم عمر بوده است زیرا پس از پیروزی در جنگ نهاوند حذیفه از طرف خلیفه دوم راهی فتح آذربایجان شد. پس شورشی در آذربایجان در دوران حضرت علی رخ نداده است. حتی در دوران حضرت علی مردم آذربایجان قرآن خوان شده بودند و مردم شام و بصره به سمت اذربایجان آمده و با خرید اراضی ایرانیان به کشاورزی مشغول میشدند که در تاریخ آمده است اعراب و ایرانیان در امر کشاورزی به یکدیگر کمک و یاری میرساندند حتی اعراب از ایرانیان حمایت میکردند و در این دوران سخنی از شورش اذربایجان گزارش نشده است[1] و این همدلی اعراب و ایرانیان در دوران حکومت حضرت علی وجود داشته است. پس این شبهه هم مردود است.
شبهه هشتم:
برخی فکر میکنند حضرت علی علاوه بر سرکوب شورشها و قلع و قمع مردم ایران به فکر منافع مادی و اقتصادی و دریافت خراج و مالیات و جزیه از ایرانیان بوده است در حالی که خطبه های ان حضرت در نهج البلاغه حاکی از سفارش و توصیه رفق و مدارا و همزیستی و مسالمت و سهل گیری کارگزاران وی با مردم ایران است. نامه 5 حضرت به اشعث بن قیس کارگزار اذربایان را ببینید نامه حضرت به زیاد بن ابیه کارگزار فارس را ببینید. نامه حضرت به عثمان بن حنیف را ببینید. حتی حضرت علی کارگزار ری یزید بن حجبه را به علت اختلاس زندانی کرد واو پس از ازادی به معاویه پیوست.[2] جریان خیانت مصقلة بن هبیره شیبانی را ببینید که وی والی اردشیر خره[3] بود اموالی را که باید به بیت المال بر میگرداند تحویل نداد و با حضرت به دشمنی برخاست و عاقبت به معاویه پیوست.[4] حضرت علی کسی بود که پیامبر فرمود او در اجراى حکم خدا سخت گیر است و اهل مسامحه و سازش نيست.[5] در عهدنامه مالک اشتر نسبت به کارگزاران خائن چنین دستور می دهند:«...اگر يکي از آنان دست به خيانت زد و گزارش بازرسان تو هم آن خيانت را تأييد کردند، به همين مقدار گواهي قناعت کرده، او را با تازيانه کيفر کن، و آنچه را که از اموال در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار و خيانت کار بشمار و قلاده بدنامي به گردنش بيفکن.»[6]
[/HR][1] . بلاذری فتوح البلدان ترجمه ص 442 و 460
[2] . بلاذری فتوح البلدان ص 449
[3] . بلاذری انساب الاشراف ج 2 ص 160
[4] همان ص 416-420
[5] . مجلسی بحار ،ج 21 ص 385
[6] . نامه 53 نهج البلاغه
هنگامى که امیر مومنان علی علیه السلام از خيانت ابن هَرمَه(مأمور بازار اهواز) اطلاع پیدا کرد، به رفاعه(حاکم اهواز) نوشت: وقتى که نامه ام به دستت رسيد، فورا ابن هرمه را از مسئوليت بازار عزل کن ، به خاطر حقوق مردم ، او را زندانى کن و همه را از اين کار با خبر نما تا اگر شکايتى دارند، بگويند. اين حکم را به همه کارمندان زير دستت ، گزارش کن تا نظر مرا بدانند. در اين کار، نسبت به ابن هرمه نبايد غفلت و کوتاه شود و الاّ نزد خدا هلاک خواهى شد و من هم به بدترين وجه تو را از کار برکنار مى کنم ، و تو را به خدا پناه مى دهم از اين که در اين کار، کوتاهى کنى .
اى رفاعه ! روزهاى جمعه ، او را از زندان خارج کن و سى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان ، پس اگر کسى از او شکايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده ، آن وقت ، حق او را از مال ابن هرمه بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپايش زنجير بزن ، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى و يا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به کسى هم اجازه که بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيد که کسى در زندان چيزى به او ياد داده که مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن کس را مى زنى و زندانى مى کنى تا توبه کند و از عمل خود پشيمان شود.
اى رفاعه ! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از ابن هرمه را، مگر آن که براى جانش ، بيمناک باشى که در اين صورت او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مى آورى ، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاّق بر بدنش مى زنى و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش کن و حقوقش را قطع کن[1]
[/HR][1] . قاضي نعمان،دعائم الإسلام،تحقيق: آصف بن علي أصغر فيضي،قاهره، دار المعارف ،چاپ دوم،صص532-533.
قعقاع بن شور فرماندار شهر کسکر از سوی دولت علوی(ع) بود .او علاوه بر تخلفاتی که داشت ، با زنی ازدواج کرد که مهریه اش را بر خلاف سنت نبوی (ص) صدهزار درهم قرار داد -که چنین مبلغی گزاف از سوی کارگزار دولتی بسیار شگفت آور بود و حیرت و ناراحتی مردمان را به دنبال داشت- قعقاع پس از آنکه فهمید که حضرت(ع) از کارهای خلافش آگاه شده و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، به سوی شام گریخت.[1]
تجملگرایی مقامات نظام نیز از مسائلی بود حضرت علی بدان حساس بودند. پس از آنکه عثمان بن حنیف فرماندار بصره از ارزشها فاصله گرفته و به اشراف و سفره رنگینشان روی آورده بود و از طبقات محروم دور ماند امام(ع) نامه توبیخ آمیز به وی می نویسد تاعبرت همه قرارگیرد: اى پسر حُنيف ، به من گزارش دادند که مردى از سرمايه داران بصره ، تو را به مهمانى خويش فراخواند و تو به سرعت به سوىش شتافتى ، خوردني هاى رنگارنگ براى تو آوردند، و کاسه هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو مى نهادند، گمان نمى کردم مهمانى مردمى را بپذيرى که نيازمندانشان باستم محروم شده ، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، انديشه کن در کجايى؟و بر سر کدام سفره مى خورى؟[2]
این تذکر حضرت علی(ع) ناظر به این نکته بود که صاحبان ثروت و موقعیت ، با نزدیک شدن به مقامات دولتی و مهمانی دادن و دوستی با آنان ، عمدتاً به فکر ایجاد کانال هایی برای بهره مندی های خاص هستند و مسوولان باید حواس شان به این امرو باشد.
وقتی حضرت علی علیه اسلام جارية بن قدامه را به یمن برای مقابله با بسر بن ارطاه فرستادند به وی تذکر دادند:
«از خداوند بترس و مسلمانى را تحقير نكن و از ذمىها هم دست بازدار، به اموال و فرزندان و چهارپايان مردم دست نبر، اگر چه پياده حركت كنى و نماز را هم در وقت خودش ادا كن.»[3]
[/HR][1] . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه،تحقيق:محمد أبو الفضل إبراهيم،دار إحياء الکتب العربية 1378 - 1959 م،چاپ اول،ج4،ص87.
[2] . نامه 45
[3]. ثقفی ، الغارات، ترجمه،ص:326
حضرت همچنین بعد از این که گزارش هایی مبنی بر سوء استفاده یکی از کارگزاران نظام را دریافت کرد ، فوراً از او خواست صورت حساب کارهایش را دقیقاً گزارش کند تا رسیدگی شود: " از تو به من خبر رسيده است که اگر چنان کرده باشی، پرور دگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرماني و در امانت خود خيانت کرده اي . به من خبر رسيده که کشت زمين ها را برداشته و آنچه را مي توانستي گرفته و آن چه در اختيار داشتي به خيانت خورده اي . پس هر چه زودترحساب اموال را براي من بفرست و بدان که حسابرسي خداوند ازحسابرسي مردم سخت تر است.[1]
اکنون سوال من این است حضرت علی که انقدر نسبت به کارگزاران خود حساس است که مبادا حق مردم ایران را ضایع کنند و در برابر اختلاس کارگزارش را به زندان میاندازد و یا در برابر بیت المال کوتاه نمی اید و بر کارگزارش سخت میگیرد تا حق کسی ضایع نشود و انقدر در عدالت و حکم خدا سخت گیر است که یاران او و کارگزارانش سر از سفره پر زرق و برق معاویه در میآورند ایا این علی علیه السلام به مردم ایران ظلم میکند و دستور به قتل و غارت و کشتار انها در شورش میدهد او که انقدر سفارش مردم را میکند خود به مردم ظلمن میکند حاشا و کلا.
روش ان حضرت در جنگهای تحمیلی بر او را ببینید در جمل ، صفین و نهروان او تا میتوانست جنگ را شروع نمیکرد با فرستادن قاری قران و خواندن قران با نصیحت با موعظه با فرستادن بزرگان برای پا در میانی و یاداوری سخنان پیامبر در حق خویش سعی میکرد جنگ شکل نگیرد تا اینکه طرف مقابل جنگ را اغاز میکرد. اینها همه سیره و روش حضرت علی بود حال چنین شخصیت وارسته ای بیاید در ایران به قتل و خونریزی و کشتار مردم دست بزند هیهات.
[/HR][1] . نامه 40
نکته قابل تامل
سوالی اینجا مطرح میشود اینکه اگر در حکومت اسلامی شورشی و بلوایی رخ داد وظیفه حکومت در قبال امنیت مردم و ارامش و اسایش انان چیست؟ ایا غیر از این است که جامعه با این رفتارها به هرج و مرج کشیده میشود و باید حاکم جامعه پاسخگو باشد؟ در جریان شورشها ( اگر رخ داده باشد) زمان حضرت علی ایا باید حضرت دست روی دست گذاشته تا امنیت و ارامش جامعه اسلامی به خطر بیافتد قطعا باید با این مسائل برخورد شود و اگر حضرت علی چنین برخوردی داشته باشند از این باب است.
علاوه بر این میدانیم که بر اساس عقیدۀ شیعه حکومت امام علی (علیه السلام)، حکومت حق بوده است و بر این اساس آنگاه که امام معصومی بر سر کار باشد کسی را حق آن نیست که با وی به نبرد مسلحانه برخیزد و اگر چنین کند از چارچوب اسلام خارج شده است و واجب است که چنین شخصی را بر سر جای خود بنشانند. علت چنین حکمی نیز معلوم است. آن که ولایت امامی معصوم (علیه السلام) را که از سوی خدا به این مقام نصب شده است نپذیرد در حقیقت از اطاعت و عبودیت خداوند سرباز زده است. (علامه امینی، الغدیر، ج10، ص293؛ عوالی اللئالی، ج2، ص240 پانوشت و از منابع اهل سنت: سنن نسائی، ج7، ص117، عون المعبود، ج1، ص230، مصنف عبدالرزاق، ج10، ص161، المعجم الأوسط، ج8، ص76).
این شخص هر که میخواهد باشد؛ ایرانی یا عرب، پیر یا جوان، زن یا مرد، به هر حال هیچ کس حقِ مبارزۀ مسلحانه با امام معصوم (علیه السلام) را ندارد.فا این
نتیجه :
شبهاتی که مطرح شد وارد نیست واگر حضرت علی سپاهی را برای دفع شورشی فرستادند علاوه بر اینکه امنیت و ارامش جامعه اسلامی را باید تامین کنند لاجرم شورش را بامصالحه خاتمه میدهند نه با جنگو خونریزی مضا فا اینکه طبق نظر شیعه مخالفت با امام معصوم و حجت خدا جایز نیست
با سلام و احترام
بارها این سوال را جواب داده اند لطفا در همین سایت مراجعه کنید
اگر خلافت به حضرت علی میرسید خبری از فتوحات در ایران نبود زیرا روش و سیره علوی همانند سیره نبوی است
اولا حضرت علی روش خلفا را در پیش نگرفت و مثل انها عمل نکرد زیرا میبینیم که در دوران ان حضرت فتوحات متوقف شد اما پس از شهادت ان حضرت حتی پس از صلح امام حسن معاویه فتوحات را اغازکرد و این فتوحات تا دوران بنی عباس یعنی قرن دوم ادامه داشت پس حضرت علی فتوحات را ادامه نداد و البته در مورد شورشها در پستهای قبل مفصل به ان پرداخته شد و اینکه شما میگویید ایران را به ایرانیان پس ندادند سخن عجیبی است زیرا در تاریخ دارد که زمان حضرت علی اعراب اراضی ایرانیان را میخریدند و حتی با هم به کشاورزی مشغول بودند و اصلا در زمان حضرت علی زمین و ملکی از انان مصادره نشد که حال بخوهاند به او برگدانند. حضرت علی که راضی نبود کارگزارانش از بیت المال بیش از حد خود چیزی را بردارند یا در قبال اختلاس شخص خاطی را زندانی میکرد یا سختگیریهایی که به کارگزارانش داشت و در نامهای نهج البلاغه همه موجود است ایا میتوان باور کرد که حضرت علی با ان همه سخت گیری نسبت به کارگزارش و سفارش و توصیه مردم اکنون زمینهای انان را به زور تصاحب کند ضمن اینکه زمینی تصرف نشده بود تا بخواهند اکنون ان را پس بدهند
اینکه حرف کهنه و قدیمی وهابیها ست حرف جدید بزنید تشیع صفوی؟؟؟ به همین سایت مراجعه کنید
اذربایجان و ایران در دست خود ایرانیان بود در پستهای قبل اوردیم که اعراب زمینهای ایرانیان را میخریدند و باز گفتیم حضرت علی در دوران حکومتش فتحی انجام نشد و شورشهای دوران ان حضرت با مصالحه پایان پذیرفت و در مورد اینکه جنگ اسلام بوده و خدا هم از ان ناخشنود بوده است در پستهای اولیه پاسخ دادیم مراجعه کنید لطفا
با سلام و احترام
[FONT="]روزی گروهی از موالی به حضور امیر مومنان علی(ع)آمدند و از اعراب شکایت کردند و گفتند رسول خدا(ص)هیچگونه تبعیضی میان عرب و غیر عرب در تقسیم بیت المال و یا در ازدواج قائل نبود بیت المال را بالسویه تقسیم می کرد و سلمان و بلال و صهیب در عهد رسول خدا با زنان عرب ازدواج کردند ولی امروز اعراب میان ما و خودشان تفاوت قائل هستند[FONT="].
علی(ع)از شنیدن این سخن ناراحت شد رفت با اعراب در این زمینه صحبت کرد،اما مفید واقع نشد،فریاد کشیدند ابدا ممکن نیست علی(ع)در حالیکه از این جریان خشمناک شده بود آمد میان موالی و گفت با کمال تاسف اینان حاضر نیستند با شما روش مساوات پیش گیرند و مانند یک مسلمان متساوی الحقوق رفتار کنند،من به شما توصیه می کنم که بازرگانی پیشه کنید، خداوند به شما برکت خواهد داد.[FONT="][1]
[/HR]
قال:مغیره کان علی(ع)امیل الی الموالی و الطف بهم و کان عمر اشد تباعدا منهم[1] مغیره همیشه در مقایسه میان علی و عمر می گفت علی تمایلش و مهربانیش نسبت به موالی بیشتر ود و عمر برعکس از آنها خوشش نمی آمد.
در دوران خلافت علی(ع)به هنگام تقسیم بیت المال دو زن یکی عرب و دیگری ایرانی به حضورش آمدند حضرت به هریک از آنان 25 درهم و یک مشت طعام داد زن عرب تعجب کرد و گفت ای امیر مونان من یک زن عرب هستم و این یک زن عجمی است؟علی(ع)فرمود:"در کتاب خدا فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق(که از کنیز متولد شده است)برتری ندارند.[2]
علی(ع)به خاطر برپاداشتن اساس مساوات و عدل اسلامی و محو بدعت تفضیل بود که در عصر خلافتش فتنه ها برپا شد و حوادث ناگواری پیش آمد"ان طائفه من اصحاب علی(ع)مشوا الیه فقالوا"یا امیر المومنین اعط هذه الاموال و فضل هولاء الاشراف من العرب و قریش علی الموالی و العجم و من تخاف خلافه من الناس و فراره[3]
حتی از بزرگان یاران آنحضرت برای خاموش کردن این فتنه ها از حضرتش استدعا نمودند که فعلا مصلحت ایجاب میکند که به اعیان و بزرگان عرب و قریش و به کسانیکه مخالفت و جدائیشان را دوست نداری از بیت المال بیش از موالی و عجمها عطاء نمائید.
حضرت از شنیدن این سخن برآشفت و گفت:"اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله[4] "12آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود،از جور و ستم،در حق کسانیکه بر آنها حکومت می کنم،استمداد جویم؟به خدا سوگند تا عمر من باقی و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می کنند،هرگز به چنین کاری دست نمی زنم اگر اموال از خودم بود،به طور مساوی در میان آنها تقسیم می کردم تا چه رسد به اینکه این اموال خدا است.
[/HR][1] . ثقفی الغارات ج 2 ص 499
[2] . همان
[3] . الغارات ج 1 ص 75؛ دینوری ، الامامه والسیاسه، ج 1 ص 153
[4] . نهج البلاغه کلام 126
ابن ابی الحدید در ذیل این سخن آورده که عمر هنگامیکه به خلافت رسید بعضی را بر بعضی برتری داد.سابقین در اسلام را بر دیگران،مهاجرین قریش بر دیگر مهاجران،همه مهاجران را بر همه انصار،و عرب را بر عجم برتری بخشید و در تقسیم بیت المال بین گروهها مساوات قائل نشد.[1]
البته سیاست عادلانه علی(ع)به همان اندازه که برای موالی و ایرانیان و به طور کلی برای طبقه مستضعف و فقیر خوشایند بود به غرور و خودخواهی و برتری طلبی امتیاز طلبان و متجاوزان به حقوق دیگران لطمه وارد می ساخت.
آری علی(ع)و خاندان رسالت عموما مثل خود پیامبر،مخالف سیاست تبعیض بودند و به شدت با این بدعت مبارزه می کردند.
مردی به امام صادق(ع)عرض کرد:ان الناس یقولون من لم یکن عربیة صلبا او مولی صریحا فهو سفلی "مردم می گویند هرکس که عربی خالص یا مولای خالص نباشد پست است.
امام(ع)فرمود:"مولای خالص یعنی چه؟
گفت:کسیکه پدر و مادرش هر دو قبلا برده بودند.
فرمود:مولای خالص چه مزیتی دارد؟
گفت:پیغمبر فرموده است:"مولی القوم من انفسهم "مولای هر قومی از خود آنها است پس کسی صاحب فضیلت است که یا عربی خالص باشد و یا مولای صریح باشد که ملحق به عربی است.
امام فرمود:اما بلغک ان رسول الله(ص)قال انا مولی من لا مولی له،انا مولی کل مسلم عربیها و عجمیها،فمن والی رسول الله(ص)الیس یکون من نفس رسول الله..."
آیا نشنیده ای که پیغمبر فرمود من ولی کسانی هستم که ولی ندارند من ولی هر مسلمانم خواه عرب و خواه عجم باشد؟آیا کسیکه پیغمبر ولی او باشد از پیغمبر نیست؟سپس امام فرمود:"من دخل فی الاسلام رغبة خیر ممن دخل رهبة و دخل المنافقین رهبة و الموالی دخلوا رغبة".[2]
آنکه از روی میل و رضا داخل اسلام می شود بسی اشرف است از آنکه از ترس وارد اسلام شده است،این عربهای منافق از ترس مسلمان شدند ولی ایرانیان با میل و رغبت به اسلام گرویدند.
از این نوع جریانها که در کتابهای تاریخ و حدیث نمونه های فراوانی میتوان یافت معلوم می شود بعد از پیامبر سیاست تبعیض و تفاوت میان عرب و غیر عرب در جهان اسلام اجزاء می شد و باعث رنجش خاطر موالی و ایرانیان می گردید.
مولای متقیان علی(ع)و خاندان رسالت عموما با این سیاست غلط و خلاف شرع مخالفت می کرده اند همین به تنهائی کافی بوده است که ایرانیان از طرفی به روح و حقیقت اسلام واقف شوند و از طرف دیگر،چون بیش از هر قوم دیگر از این تبعیضات زیان می دیده اند،طرفدار علی(ع)و خاندان رسالت بشوند.
[/HR][1] . این ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8 ص 111
[2] . سفینة البحار، ج 2 ص 692