سلام مشکلی با پذیرفتن اصالت لذت ندارد و قرب الهی هم خودش یک لذت است ... م
منظور لذات جسمانی است که تا آنجایی که بنده میدانم در اسلام اصالت ندارند
اگر لذت در اسلام اصالت دارد چرا شهوت پرستان باید به جای جهنم به بهشت جسمانی نروند؟؟؟
خب در دنیا هم به دنبال همین بوده اند!!!
سین;736310 نوشت:
گاهی به زبان میآورند و گاهی نمیآورند، ولی اینکه غالباً به رضایت باطنی دست نمییابند چندان دور از ذهن نیست ... شما درستی این عبارت را ولو به صورت آماری قبول ندارید؟
شما خودتون گفتید هرچیزی که طرفدار داره خالی از حق نیست
سین;736310 نوشت:
اگر بگوییم که کل بهشت از هر چه تعلق به غیرخدا داشته باشد پاک است با وجود آنکه جسمانی است چه میگویید؟ بارها گفته شد پرداختن به لذات جسمانی در بهشت همراه است با لذات باطنی و همراه است با روح قدرشناسی نسبت به خدا و سرشار است از یاد خدا و به هیچ وجه به معنای توجه به خود و غفلت از خدا نیست ...
تعلق غیر خدا یعنی مال و فرزند و زن..و غذا که به خاطرش به گناه میفتیم...هرچیزی که به خاطرش احتمال گناه است غیر خداست
قبلا هم عرض کردم
حدیثی هست که مخالف نظر شما است و آن اینکه در قیامت محبان حضرت حسین از حوریان غافل میشوند و این همان تباین بین لذت هاست
سین;736310 نوشت:
حتماً گذشته که به بهشت راهش دادهاند ...
د؟
خیر شاید بعضی واقعا راهی برای لذت گناه ندارند ..حالا میخوان اگه آخرتی هست بی نصیب نباشند ... اینها هم نفس پرستند به طرق دیگر
خیلی از ما ها از بی عرضه گی موءمنیم نه از روی تحقیق و باور قلبی..اینو هیچ وقت یادتون نره
سین;736310 نوشت:
درسته که حقیر شمایی که به دنبال لذت عبادت خدا هستید را بگویم نباید در بهشت راهتان داد چون به دنبال لذت چشیدن شیرینی قرب خدا بودهاید
بله کاملا درسته که به بنده چنین بگویید
نه اینکه آدم مقربی هستم خیر بلکه اونچه که بنده میخواهم در بهشت جسمانی نیست
خیلی ها هم در همین سایت مثل بنده فکر میکنند و یا عقلا به بهشت جسمانی باور ندارند..یا از آن بیزارند
البته منم به کسی که بعنوان مثال فقط یه نفرو دوست داشته و همون یه نفرو با یه کلبه محقر بیشتر از خدا نخواسته...بگن اگه بگذری از اینا و گناه هم نکنی هزارتا حور و هزار تا کاخ بهت میدیم....
حق میدم که دلش بشکنه و از بهشت جسمانی بیزار باشه
در ضمن پاسخ ما را ندادید
چطور وقتی وارد مصداق میشویم(که مثلا من نوعی چی میخوام) بهشت میشود پسندم آنچه را جانان پسندد ولی در مورد کلیت بهشت این اصل را قبول نمیکنید؟؟؟
اگه بهشت در مصداق و در کلیت آن است که جانان میپسندد ..، دیگر چه جایی برای اصرار به معاد جسمانی میماند؟؟؟
این که بهشت هرچه هست در وقت خود راضی کننده است..کافی نیست؟؟؟
حتما باید آدما رو به یاد چیزایی که نتونستن داشته باشن انداخت؟؟؟ و کافر و ملحدشون کرد!!
باسلام
... در ضمن پاسخ ما را ندادید
چطور وقتی وارد مصداق میشویم(که مثلا من نوعی چی میخوام) بهشت میشود پسندم آنچه را جانان پسندد ولی در مورد کلیت بهشت این اصل را قبول نمیکنید؟؟؟
اگه بهشت در مصداق و در کلیت آن است که جانان میپسندد ..، دیگر چه جایی برای اصرار به معاد جسمانی میماند؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
جناب ملاعلی، برادر عزیزم، اگر اجازه دهید حقیر دیگر از این بحث کنار میکشم :Gol: ... تنها دو نکتهی انتهایی را اضافه میکنم که اگر تمایل و حوصله و فرصتش را داشتید رویشان فکر کنید:
۱. لذت لذت است، اگر لذت روحانی انسان را از خدا غافل نکند، آنگاه اگر ادعا شود که لذت جسمانی در آخرت مانند لذت روحانی انسان را از خدا غافل نمیکند در این صورت لذات جسمانی در بهشت هم قابل پذیرش میشوند و پذیرش آن تنها متوقف میشود بر یک چیز، اینکه ادعای مطرح شده (اینکه لذت جسمانی مانند لذت روحانی است، یعنی «اگر» دوم، «اگر» اول را ظاهراً شما از ابتدا قبول داشته و دارید) صحیح باشد ... برای این مطلب هم دلایلی خدمتتان آورده شد ... در دنیا چون این سازگاری لذات جسمانی و باطنی اینطور نیست که ضرورتاً برقرار باشد پس نمیتوان ادعا کرد که لذات جسمانی انسان را از خدا غافل نگرداند ...
۲. این مورد را سربسته میگویم ... این امکان عقلی منطقاً وجود دارد که خانم مورد نظر شما اگر بهشتی باشد (خدای ناکرده جهنمی هم باشد باز فرقی در باقی ماجرا نخواهد داشت) خودش یک شوهری که دلخواهشان هست را داشته باشد، بعد همزمان همان خانم همسر شما هم باشد و زن آن شوهر اولی نباشد ... به نظر متناقض میآید ولی لزوماً نیست ... حداقل دو طریق برای این مسأله در ذهن دارم و البته شاید هم اشتباه کنم و الله العالم ...
در پناه خدا باشید و ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
جناب ملاعلی، برادر عزیزم، اگر اجازه دهید حقیر دیگر از این بحث کنار میکشم
سلام
چرا کنار میکشید؟
داریم از مطالبتون استفاده میکنیم و تا اونجایی که از انصاف دور نباشد از نظر خود هم دفاع میکنیم
و مطمئن باشید که در پی جدل نیستیم
سین;736610 نوشت:
لذت لذت است، اگر لذت روحانی انسان را از خدا غافل نکند اگر ادعا شود که لذت جسمانی در آخرت مانند لذت روحانی انسان را از خدا غافل نمیکند،
منظور ما از لذت روحانی ذکر و تقدیس خداوند است نه لذتی در عرض لذت جسمانی لذا وجهی برای غفلت ندارد
سین;736610 نوشت:
در دنیا چون این سازگاری لذات جسمانی و باطنی اینطور نیست که ضرورتاً برقرار باشد پس نمیتوان ادعا کرد که لذات جسمانی انسان را از خدا غافل نگرداند ...
عرفانی وجود دارد که راه رسیدن به خدا را رابطه جنسی آزاد میدانند و همچین روابطی را در گروه های خود دارند ..
اگر برخی واقعا این را باور کرده باشند چطور میتوان گفت از خدا غافل شده اند؟؟؟ و باید به جهنم بروند
پس نمیتوان گفت محدود بودن لذت در دنیا به خاطر غفلت از خداست بلکه به خاطر خود لذت است
سین;736610 نوشت:
ین مورد را سربسته میگویم ... این امکان عقلی منطقاً وجود دارد که خانم مورد نظر شما اگر بهشتی باشد (خدای ناکرده جهنمی هم باشد باز فرقی در باقی ماجرا نخواهد داشت) خودش یک شوهری که دلخواهشان هست را داشته باشد، بعد همزمان همان خانم همسر شما هم باشد و زن آن شوهر اولی نباشد ... به نظر متناقض میآید ولی لزوماً نیست ... حداقل دو طریق برای این مسأله در ذهن دارم و البته شاید هم اشتباه کنم و الله العالم .
اگر اینجا نمیتوانید بگویید در خصوصی بگویید
دوست دارم طریق حل این مسئله را بدانم
البته معتقدین به معاد روحانی به هیچ وجه بدنی برای انسان قائل نیستند بلکه غایت انسان را همچون ملائکه شدن میدانند(عقل محض)
سلام
این ادعای شما درست نیست که معتقدین به معاد روحانی قائل به بدن در معاد نیستند
آنها قائل به جسم و ماده در معاد نیستند نه بدن
اساسا معاد بازگشت به بعد مجرد است و تجرد با داشتن بدن قابل جمع است کما فی عالم المثال
و اما بدن
گفتیم که بدن محل ظهور روح است لذا هر مرتبه مادونی که محل ظهور اوصاف مرتبه مافوق است بدن آن است
لذا بدن جسمانی محل ظهور وجود برخی و مثالی انسان است
بدن برزخی محل ظهور مرتبه عقل است
و عقل محل ظهور مرتبه سرّ
پس عقل هم بدن سر آدمی است
عنوان دیگر این نسبتها عنوان زمین و آسمان است
یوم تبدل الارض غیرالارض والسماوات...
یا علیم[/]
دنیا دار عمل و اختیار است
عمل و اختیار بدون بدن و فرض عالم جسمانی ممکن نیست
و اما
آخرت دار جزاست ..نه عملی هست و نه اختیاری
نتیجه: فرض داشتن بدن در آخرت و معاد جسمانی فرض صحیحی نیست ..چراکه داشتن بدن مساوی است با عمل و اختیار حال آنکه آخرت جای عمل نیست
پس معاد روحانی است
دار امتحان بودن این دنیا فقط منوط به اختیار داشتن انسان در انتخاب خیر و شر است نه بدن داشتن او ...
به عبارتی این دنیا محل امتحان و اون دنیا محل جزاست و هیچ ربطی به بدن داشتن و نداشتن ندارد.
این استدلال زمانی صحیح است که عین این بدن با همین خصوصیات و نقائص حاضر شود ولی اگر با شرایطی متناسب با اخرت باشد این اشکال وارد نیست.
عرفانی وجود دارد که راه رسیدن به خدا را رابطه جنسی آزاد میدانند و همچین روابطی را در گروه های خود دارند ..
اگر برخی واقعا این را باور کرده باشند چطور میتوان گفت از خدا غافل شده اند؟؟؟ و باید به جهنم بروند
پس نمیتوان گفت محدود بودن لذت در دنیا به خاطر غفلت از خداست بلکه به خاطر خود لذت است
عرفانی که شما ازش یاد میکنید خدا را وسیله ای برای توجیه لذات جنسی کرده اند، بحث لذت خیلی فراتر از لذت جنسی است.
اگر کسی جهل مرکب داشته باشد و دنبال توهم برود، یا برای توجیه شهوت رانی دنبال اوشو به راه بیافتد شما او را خداشناس و خدا پرست میدانید؟!!! فاین تذهبون؟
با روایت ابوذر چه میکنید که پیامبر(ص) فرمود حتی نکاح با همسر هم ثواب دارد، ایا خدا به غفلت و ... ثواب میدهد؟!! مگر شما قائل به مصلحت ذاتی افعال نیستید؟
از این دسته روایات بر می اید که اطاعت الهی مد نظر است، هر چند در ظاهر دو عمل یکی باشند...
و عقل محل ظهور مرتبه سرّ
پس عقل هم بدن سر آدمی است
عنوان دیگر این نسبتها عنوان زمین و آسمان است
یوم تبدل الارض غیرالارض والسماوات...
سلام
تعریفی که شما از بدن دارید صحیح نیست...چراکه اونوقت برای ملائکه هم میتوان بدن قائل بود..یعنی ملائکه تجلی ندارند؟؟!!!
ما منظورمون از بدن همین بدن و همین حواس است نه تجلی روح!!
اگر کسی جهل مرکب داشته باشد و دنبال توهم برود، یا برای توجیه شهوت رانی
چطور اینجا توهم و جهل مرکب است!! در بهشت اینطور نیست؟؟؟
بنده هم بخاطر همین که لذات دنیایی اساسشان توهم است نه حقیقت اصرار دارم که لذات بهشت را باید به معنای والاتری گرفت
صفائی;736687 نوشت:
با روایت ابوذر چه میکنید که پیامبر(ص) فرمود حتی نکاح با همسر هم ثواب دارد، ایا خدا به غفلت و ... ثواب میدهد؟!! مگر شما قائل به مصلحت ذاتی افعال نیستید؟
در خیلی از اعمال خیر
هیچ توجیهی برای مصلحت ذاتی آن عمل نمیتوان داشت
بعنوان مثال زن و مردی بر اساس غرایز طبیعی هم آغوش میشوند و از دین هم خبری ندارند..چطوری میشه گفت ذات کارشان بد بوده؟؟؟
چرا کنار میکشید؟
داریم از مطالبتون استفاده میکنیم و تا اونجایی که از انصاف دور نباشد از نظر خود هم دفاع میکنیم
و مطمئن باشید که در پی جدل نیستیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله،
نه برادر جسارت نکردم، ولی خودم دیگر بعید میدانم در این مرحله حرف جدیدی برای گفتن داشته باشم ... گاهی اوقات وقتی هر دو طرف بر سر موضع خود اصرار دارند و پاسخی ندارند جز تکرار پاسخهای قبلی خود، آنچه که برای ادامهی بحث ضروری است وقفهی در بحث است و کمی فراغت تا بشود مسأله را از زوایاتی دیگر هم بررسی کرد و البته به لطف خدا زمان حلال برخی مشکلات بزرگ است ... گاهی لازم است سرمان را از کاغذ بلند کنیم و اطراف را نگاه کنیم ... گاهی وقتی ما به صورت ارادی فکر نمیکنیم و سعی نمیکنیم یک جهت خاص را اثبات کنیم ذهنش خودش در تفکری بیطرفانه با تقارن کروی بهتر میتواند راهی به سمت پاسخ مسأله باز کند تا بتوان بعد از استراحت دوباره تفکر ارادی را از آن مسیر جدید ادامه داد ... ممکن است الآن در یک قدمی پاسخ وافی و کافی که هر دو طرف را اقناع کند قرار داشته باشیم، حیف است که بحثمان حالت فرسایشی به خودش بگیرد تا همینجا متوقف بمانیم ... :Gol:
ملاali;736621 نوشت:
منظور ما از لذت روحانی ذکر و تقدیس خداوند است نه لذتی در عرض لذت جسمانی لذا وجهی برای غفلت ندارد
[=Franklin Gothic Medium]با هلاک شدن همه چیز بجز وجه ربک ذو الجلال و الإکرام در آستانهی قیامت و بازسازی ظاهر به صورت هماهنگ با باطن، عالم جسم چنان میشود که لذات جسمانی هم مانند لذات روحانی باشد که شما برشمردید ... مثال دنیاییاش که یک نعمتی جسمانی مورد استفاده قرار میگیرد بدون اینکه انسان مشغول آن شود شاید همان نفس کشیدن باشد که وقتی هوا خوب باشد لذت دارد ولی انسان را از یاد خدا غافل نمیکند و اگر کسی سر نماز باشد به وجد میآید و با حال بهتری با خدایش مناجات میکند نه اینکه از خدا غافل گردد و سرگرم خوبی هوا شود ...
ملاali;736621 نوشت:
اگر اینجا نمیتوانید بگویید در خصوصی بگویید
دوست دارم طریق حل این مسئله را بدانم
الحمد لله ربّ العالمین ... نه ربّ العالم
أتزعم انک جرم صغیر؟ بل فیک أنطوی عالم اکبر
الکل فی الکل
همین مقدار مقدمات کافی است برای انکه یک جهت توضیح آن مطلب را روشن نماید، گرچه به این معنا نخواهد بود که نتیجهاش حتماً در بهشت رخ خواهد داد چرا که صرف وجود امکان عقلی برای رخ دادن یک مسأله کفایت نمیکند. خلقت خدا ولی در هر صورت به همین سادگی که در علوم تجربی بر اساس مشاهدات حسّی انسان توصیف میشود نیست، عقل اینطور نیست که فقط برخی امور کلی و باطنی را بتواند بفهمد بلکه آنچه را که عقل میتواند ولو از سطح مادی از خلقت خدا درک کند قابل مقایسه با درک بسیار محدود ما از حتی همین سطح مادی نیست، شما بگویید ۹۹ در مقابل ۱ ... چشم و گوش و بینی برای توصیف عالم ماده نیستند بلکه برای عبرت گرفتن از نشانهها و سپس تعقل کردن و شناخت کل عالم وجود در تمام مراتبش به ما اعطا شدهاند
ایا انتخاب و اختیار متعلق به بدن است؟
یا این امر توسط روح و نفس انسان انجام میشود؟
اگر کار بدن است کجای بدن این کار رو میکند؟
در بهشتی که شما انرا روحانی محض میدانید چگونه بین چند نوع نعمت یکی را انتخاب میکنید؟
ایا شما مجبور به لذات روحانی و تسبیح و تقدیس هستید؟!!!
فلاسفه اسلامی هم اختیار و اراده را متعلق به بدن نمیدانند.
ملاali;736802 نوشت:
چطوری میشه در آخرت بدن داشت بعد نتوان نماز قضای دنیا را بجا آورد؟؟!!
دار اخرت کلا بحث امتحان و عمل برچیده شده و ربطی به بدن داشتن و نداشتن ندارد.
مانند اینکه فصل امتحانات تمام شده باشد و شما بگویید من که قادر به پاسخ دادن سوالات امتحان هستم پس چرا از من امتحان نمیگیرند؟!!!
ملاali;736802 نوشت:
قبول کنید با ور به معاد جسمانی منطقی و معقول نیست و قابل پیاده شدن در تصور ما نمیباشد
و چیزی را که منطقا نتوان تصور و تجسم کرد جسمانی نیست برادر!!!
اینکه شما نتوانی تصور کنی یعنی معقول نیست؟!!! شما که نمیتوانید خدا را تصور کنید نعوذ بالله او را غیر معقول میدانید؟ احتمال بدهید این غیر معقول شما هم واقعیت داشته باشد!
اینهمه دلایل و ظواهر قرانی را کنار گذاشتن معقول است؟
ملاali;736802 نوشت:
شما وقتی میتوانید بگوید معاد جسمانی است که بتوانید کلیت اونو تشریح و پیاده سازی کنید
شما کاسه داغتر از اش که نمیتوانید باشید!
بوعلی با ان مبانی که عالم مثال را قبول نداشت و در فلسفه خود تبییبنی برای معاد جسمانی نداشت، در پایان گفت چون شریعت میگه معاد جسمانی است پس میپذیرم.
ملاali;736802 نوشت:
2-اینکه هرچی بخواهیم آنجا هست یعنی چه؟ و در مصداق چگونه به مشکل نمیخورد؟(شاید من چیز خوبی نخواهم)
در روایات داریم در بهشت هیچ گونه پلیدی و ناملایمات نیست، و انسانی که عقلش کامل شده باشد و خوبی ها را درک کند فقط خوبی را میپسندد و انتخاب میکند، وا ما اینکه هر چه بخواهیم هست به دلیل عدم تزاحم در اخرت است و وسعتی که ان دنیا دارد.
کدام ادم عاقلی است که بین غذای پاک و کثافات مردد بماند که کدام را انتخاب کنم؟!!!
بنده هم بخاطر همین که لذات دنیایی اساسشان توهم است نه حقیقت اصرار دارم که لذات بهشت را باید به معنای والاتری گرفت
اگر اساس انها توهم است چرا شارع مقدس امر به انها کرده؟
ایا خداوند ما را نعوذ بالله به گمراهی میکشاند؟
ملاali;736798 نوشت:
در خیلی از اعمال خیر
هیچ توجیهی برای مصلحت ذاتی آن عمل نمیتوان داشت
بعنوان مثال زن و مردی بر اساس غرایز طبیعی هم آغوش میشوند و از دین هم خبری ندارند..چطوری میشه گفت ذات کارشان بد بوده؟؟؟
غالب متکلمان و اصولیون شیعه قائل به مصلحت و مفسده داشتن اوامر و نواهی الهی اند، به همین دلیل اگر مکلفی با جهل مرکب و یا بسیط اعمالی را خلاف واقع انجام دهد ثوابی به او نمیرسد و تنها از عذاب مصون خواهد بود.
روایاتی هم در مورد گناه داریم که اگر چه شکل عمل(مثلا جماع در زنا و نکاح) یکی است اما ملائک ثبت کننده از بوی عمل صالح و ناصالح را تشخیص میدهند: يكي از شاگردان از امام سجّاد (علیه السلام) سـؤال كرد: فرشتگان اعمال ما را كه مينويسند بجاست؛ براي اينكه ميبينند و مينويسند. امّا آيا خاطرات و نيّتهايي را كه فقط از دل گذراندهايم و هنوز به لباس عمل در نياوردهايم هم مينويسند؟ آنها را كه نميبينند پس از كجا ميفهمند تا بنويسند؟ و اين كه خداوند ميفرمايد: ”وَاِنْ تُبْدُوا ما في اَنفَسِكُمْ أوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّه“(1). اسرار دروني را كه به كسي افشا نكردهايد، در قيامت بايد حسابش را پس بدهيد. اين اسرار دروني را فرشتگان چگونه ميدانند و از كجا مينويسند؟ حضرت فرمودند: آيا بوي باغ و بستان و بوي كثافت و گنداب يكي است؟ اگر از كنار باغي پر از گل و معطر بگذريد، بوي خوب احساس ميكنيد. و چنانچه بوي بد به مشام انسان برسد، ميفهمد كه اينجا كثافت و زباله است. از بو ميتوان فهميد كه از كنار باغ ميگذريم يا از كنار چاه. فرشتگان از بوي خوشْ تشخيص ميدهند كه در قلب اين مؤمن اسرار و نيّتها و ارادهها خير و طيّب و طاهر است. و نيز از بوي بد هم فرشتگان ميفهمند كه در درون اين شخص، پليدي است. پيامبر(ص ) مي فرمايند: وقتي فردي دروغ مي گويد به خاطر بوي بد آن فرشتگان از او دور مي شوند, (منتخب ميزان الحكمه , روايت 5442).
دنیا دار عمل و اختیار است
عمل و اختیار بدون بدن و فرض عالم جسمانی ممکن نیست
و اما
آخرت دار جزاست ..نه عملی هست و نه اختیاری
نتیجه: فرض داشتن بدن در آخرت و معاد جسمانی فرض صحیحی نیست ..چراکه داشتن بدن مساوی است با عمل و اختیار حال آنکه آخرت جای عمل نیست
پس معاد روحانی است
سلام
پس آیات قرآنی که صریحا وجود لذات جسمانی رو در بهشت عنوان کرده رو چگونه توجیه میکنید؟.
بهشت همه مراتب وجودی رو دارد از لذات جسمانی تا لذات روحانی که همان رضوان الهی هست..این چیزی هست که قرآن چنان صریح به آنها اشاره کرده که جای هیچ شکی رو باقی نمیذاره که لذات جسمانی هم در بهشت هست.[/]
دنیا دار عمل و اختیار است
عمل و اختیار بدون بدن و فرض عالم جسمانی ممکن نیست
و اما
آخرت دار جزاست ..نه عملی هست و نه اختیاری
نتیجه: فرض داشتن بدن در آخرت و معاد جسمانی فرض صحیحی نیست ..چراکه داشتن بدن مساوی است با عمل و اختیار حال آنکه آخرت جای عمل نیست
پس معاد روحانی است
سلام
فقط نکته ای را عرض کنم.
کار با استدلال و صغری کبری چیدن ، نیاز به مطالعات بیشتری دارد. این امر زمانی که موضوع ، مربوط به مسایل عقیدتی و دینی باشد ، اهمیت مضاعف می یابد.
در استدلال فوق ، چند اشکال وجود دارد:
اولاً ارتباط بدن با "عمل و اختیار" باید جداگانه اثبات شود.
ثانیاً از اینکه موجود مکلف ، بدن داشته باشد ، نمی توان نتیجه گرفت که موجود غیر مکلف ، بدن ندارد. شبیه این است که از "هر کلاغی سیاه است" نتیجه بگیریم: "پس هر چیزی که کلاغ نیست ، سیاه نیست".
ثالثاً جن ها هم گرچه از جسم ( جوهر دارای ابعاد سه گانه ) نیستند ، اما مکلف هستند ( نقض مصداقی مقدمه دوم).
تعریفی که شما از بدن دارید صحیح نیست...چراکه اونوقت برای ملائکه هم میتوان بدن قائل بود..یعنی ملائکه تجلی ندارند؟؟!!!
ما منظورمون از بدن همین بدن و همین حواس است نه تجلی روح!!
سلام
والله این سخنان را به اهلش بزنید
خدا نگهدار
والسلام علیکم[/]
سلام
بنده به درخواست جناب ملا علی این پاسخ را می دهم
توجه داشته باشید که معتقدین به معاد روحانی بدن را برای روح لازم می دانند چون بدن برای روح محل ظهور و بروز است اگر روح بی بدن باشد یعنی اینکه ظهوری ندارد و از آنجا که انسان نمایه اعلای حق تعالی است باید همچون او ، هم ظاهر و هم باطن باشد و نه فقط باطن بنابر این روح را در هر عالمی بدنی است متناسب با همان عالم . در عالم ماده بدنی مادی و جسمانی و در عالم مثال بدنی برخی و مثالی و بدین ترتیب همه آیات و روایات معاد بر این بدن جدید منطبق می شوند
یا علیم
محی الدین;736649 نوشت:
سلام
این ادعای شما درست نیست که معتقدین به معاد روحانی قائل به بدن در معاد نیستند آنها قائل به جسم و ماده در معاد نیستند نه بدن
سلام علیکم
معتقدین به معاد روحانی ، نفس را
جوهری مجرد میدانندکه هیچ هلاکی ندارد و چون بر این عقیده اند که ابدی بودن عذاب باید به نحوی با عدالت خدا جمع باشد
میگویند عذاب برای آنها که در جهنم ابدی هستند گوارا میشود...
ولی عرض ما اینست که نفس از روح و بدن برزخی تشکیل شده
و این دو میتوانند از یکدیگر جدا شوند و با جدا شدن آنها از یکدیگر هلاکت انسان رقم میخورد [=arial]
روح تا زمانیکه وارد بدن (برزخی) نشود مستقلا هویتی ندارد وقتی وارد بدن برزخی شد هویت انسانی میگیرد و خیر و شر به او الهام میشود. ونفس وماسویها فالهمها فجورها وتقوایها.
زمانیکه خیر و شر به نفس الهام شد بصورت انسانی مکلف درمیاید.
بدن برزخی حائل بین روح و جسم است و بواسطه آن روح در دنیا با جسم دنیایی و در آخرت با بدن آخرتی ارتباط برقرار میکند.[=Traditional Arabic]
در روایات داریم در بهشت هیچ گونه پلیدی و ناملایمات نیست، و انسانی که عقلش کامل شده باشد و خوبی ها را درک کند فقط خوبی را میپسندد و انتخاب میکند،
سخن ما هم همین است
1- در آخرت عقل کامل میشود
2- در اخرت صحبت از حفظ جان و بقای نوع در میان نیست
نتیجه: وجود لذات جسمانی در بهشت هیج وجهی ندارد و اینکه آیه تشتهیه الانفس را باید طور دیگر معنا کرد
صفائی;737009 نوشت:
اگر اساس انها توهم است چرا شارع مقدس امر به انها کرده؟
ایا خداوند ما را نعوذ بالله به گمراهی میکشاند؟
قبلا هم گفتیم در نگاه اول هدف ، تشویق شدن به عمل صالح است ...وقتی اعمال درست شد بهشت حقیقی یا در دنیا و یا در برزخ و قیامت حاصل میشود
وقتی لذت حقیقی درک شد لذات غیر حقیقی موضوعیت خود را از دست میدهند
چون سر و کارت به کودک فتاد
زبان کودکی باید گشاد
خیر این نافی معاد جسمانی نیست ملا صدرا از معتقدین معاد جسمانی بودند و از معدود حکمایی که توانستند
براهین نقلی معاد جسمانی را به لسان برهان عقلی شرح دهند.
خیر
ایشان معاد جسمانی را ثابت نکرده اند بلکه مفهوم جسم را تاویل کرده اند..
در دنیا بدن مادی...برزخ بدن مثالی...قیامت بدن عقلی
دقت کنید حقیقت جسم ، جسم نیست ...در عالم عقلی حقیقت اجسام موجود است نه خود اجسام!!!
س آیات قرآنی که صریحا وجود لذات جسمانی رو در بهشت عنوان کرده رو چگونه توجیه میکنید؟.
بهشت همه مراتب وجودی رو دارد از لذات جسمانی تا لذات روحانی که همان رضوان الهی هست..این چیزی هست که قرآن چنان صریح به آنها اشاره کرده که جای هیچ شکی رو باقی نمیذاره که لذات جسمانی هم در بهشت هست.
ما این مثال را زدیم تا بدونید بهشت لزوما آنچیزی نیست که ما میخواهیم شاید شخص مورد علاقه کسی دیگر را بخواهد و غیره..
لذا آیه تشتیه النفس را نباید به معنای ظاهری گرفت
یاحق
طبق صریخ آموزه های قران هر چه مومن در بهشت آرزو کند بدان می رسد
کسی آرزو بدل نخواهد ماند .
جمله ی مه در ادامه آمده را نیز دقت نماید :
ما تشتهی الانفس وتلذالاعین .
هر دل تمنا کند وچشم بیبند وبپسندد .
به آن می رسشد .
چشم که صورت وبدن را می بیند و از آن لذت می برد و نه روح را .
طبق صریخ آموزه های قران هر چه مومن در بهشت آرزو کند بدان می رسد
کسی آرزو بدل نخواهد ماند .
جمله ی مه در ادامه آمده را نیز دقت نماید :
ما تشتهی الانفس وتلذالاعین .
هر دل تمنا کند وچشم بیبند وبپسندد .
به آن می رسشد .
چشم که صورت وبدن را می بیند و از آن لذت می برد و نه روح را .
بله قطعا کسی در بهشت آرزو بدل نمیماند
اما کدام آرزو؟؟؟
آرزوی دنیایی یا اخروی؟؟؟
اونچه که مورد تردیده و سوال این تاپیکه این است که :
آیا بهشت یعنی رسیدن به آنچه که در دنیا میخواستیم .. یا خلاص شدن از شهوت و رسیدن به لذتی حقیقی و عقلی؟؟؟
اگر بهشت متوقف بر حاجات دنیایی باشد اونوقت برای کثیری حکم شهوتخوانه را پیدا میکند و نمیتوان آنانرا از این نگاه منع کرد
چرا؟
چون قبول کردیم که لذت و بهشت متوقف بر درک و خواسته فرد است
معتقدین به معاد روحانی ، نفس را جوهری مجرد میدانندکه هیچ هلاکی ندارد و چون بر این عقیده اند که ابدی بودن عذاب باید به نحوی با عدالت خدا جمع باشد
میگویند عذاب برای آنها که در جهنم ابدی هستند گوارا میشود...
ولی عرض ما اینست که نفس از روح و بدن برزخی تشکیل شده و این دو میتوانند از یکدیگر جدا شوند و با جدا شدن آنها از یکدیگر هلاکت انسان رقم میخورد
روح تا زمانیکه وارد بدن (برزخی) نشود مستقلا هویتی ندارد وقتی وارد بدن برزخی شد هویت انسانی میگیرد و خیر و شر به او الهام میشود. ونفس وماسویها فالهمها فجورها وتقوایها.
زمانیکه خیر و شر به نفس الهام شد بصورت انسانی مکلف درمیاید.
بدن برزخی حائل بین روح و جسم است و بواسطه آن روح در دنیا با جسم دنیایی و در آخرت با بدن آخرتی ارتباط برقرار میکند.
سلام
جسم و ماده آخرتی وجود ندارد
جسم آخرتی همان بدن برزخی مثالی است
آخرت انسان روح اوست و معاد بازگشت به آن حقیقت
جسم و ماده و عالم دنیا تنها وسیله ای موقت برای تعین و تکامل روح است و پس از مرگ بازگشتی بدان نیست
هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ضرورت جسم را در معاد ثابت کند
یا علیم[/]
سلام
جسم و ماده آخرتی وجود ندارد جسم آخرتی همان بدن برزخی مثالی است
آخرت انسان روح اوست و معاد بازگشت به آن حقیقت
جسم و ماده و عالم دنیا تنها وسیله ای موقت برای تعین و تکامل روح است و پس از مرگ بازگشتی بدان نیست
هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ضرورت جسم را در معاد ثابت کند
یا علیم
سلام علیکم
ما حرفی از جسم و ماده دنیایی در آخرت نزدیم ، برای اینکه راه چنین اشکالی را هم ببندیم عرض شد بدن آخرتی.
بدن آخرتی میتواند همان بدن برزخی مثالی باشد ، اما این مساله نیاز به اثبات دارد...
به فرض هم که بدن آخرتی همان بدن برزخی مثالی باشد، باز هم نمیتوان منکر آلام و لذات جسمانی شد و آیات قرآن را تاویل کرده
و پاداشها و عذابهای وعده داده شده را به روح نسبت داد مثل فردی که در دنیا از ناراحتی رنج میبرد یا اینکه خوشحال است. اینها با آیات قرآنی سازگار نیست.
ثانیا عقیده شما اینست که نفس انسان مجرد است و روحانی محض .
بله ما هم قبول داریم که روح مجرد است اما بدنی که خدا در آن روح را دمیده چه میشود به فرموده کلام الله مجید نفس تشکیل شده از {بدن (خاک +آب)+ روح}
همین یعنی تجرد نفس منتفی است.
دیگر اینکه برزخ یعنی حائل بین دو چیز. بدن برزخی حایل بین روح و جسم دنیاییست. اگر بدن برزخی هم مجرد باشد روح چگونه با جسم ارتباط برقرار خواهد کرد؟
و ثالثا اینکه روح که مجرد است برای ظاهر شدن چگونه در چیزی که خود مجرد است ظهور پیدا میکند؟
بقای بدن اخروی پس از مرگ ، دلیل بر تجرد از ماده است نه تجرد محض.
هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ضرورت جسم را در معاد ثابت کند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب محیالدین و رحمة الله و برکاته،
این گزاره خیلی محکم و قطعی بیان شده است، آیا این قطعیت در نتیجهگیری مستند به اثباتی به همین استحکام است یا صرفاً تمایل شخصی شما را میرساند؟ ظاهراً دلایل روایی بر ضد این مطلب داریم :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام
جسم و ماده آخرتی وجود ندارد
جسم آخرتی همان بدن برزخی مثالی است
آخرت انسان روح اوست و معاد بازگشت به آن حقیقت
جسم و ماده و عالم دنیا تنها وسیله ای موقت برای تعین و تکامل روح است و پس از مرگ بازگشتی بدان نیست
هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ضرورت جسم را در معاد ثابت کند
یا علیم
فلاسفه نفس را متعلق به بدن دانسته اند، بطوری که کارهای خود را از طریق بدن انجام میدهد. به همین دلیل ملا صدرا حتی در قیامت هم برای این نفس بدنی را متناسب با اخرت در نظر میگیرد.
بنابراین چند سوال از کسانی که لذات اخرتی را فقط روحانی میدانند مطرح است:
1. اگر لذات فقط روحانی باشد، وجود این بدن اخرتی لغو و بیهوده خواهد بود...
2. اگر نفس تعالی پیدا کند و مجرد محض گردد و هیچ رابطه ای با بدن نداشته باشد، انقلاب در ذاتش پیدید می اید(روح محتاج به بدن در دنیا و روح بی نیاز از بدن در اخرت)
دیگر اینکه برزخ یعنی حائل بین دو چیز. بدن برزخی حایل بین روح و جسم دنیاییست. اگر بدن برزخی هم مجرد باشد روح چگونه با جسم ارتباط برقرار خواهد کرد؟
و ثالثا اینکه روح که مجرد است برای ظاهر شدن چگونه در چیزی که خود مجرد است ظهور پیدا میکند؟
بقای بدن اخروی پس از مرگ ، دلیل بر تجرد از ماده است نه تجرد محض.
سلام
اول باید بدانیم منظور از تجر د چیست
منظور از تجرد در فلسفه تجرد از ماده و احکام آن است
لذا اگر بعد و رنگ و شکل که از خواص ماده است باشد اما خود ماده نباشد مرتبه ای از تجرد حاصل شده است
اما اگر شی حتی از رنگ و بعد و شکل هم تجرد پیدا کند مرتبه بالاتری از تجرد حاصل می شود
بلکه بالاتر از آن اگر شی از ماهیت هم تجرد یابد بالاترین مرتبه تجرد که بحت و بسیط محض شدن است تحقق می یابد
پس تجرد دارای مراتبی است که از تجرد برزخی آغاز و تا مرتبه بساطت محض ادامه می یابد
و بنابر آنجه که گفته شد : هر مرتبه مادون بدن مرتبه مافوق است پس مرتبه وجود برزخی بدن مرتبه عقلی است و هلم جرا
و اما ارتباط بدن مجرد مثالی با بدن
فلاسفه قائلند چون بدن برزخی نمی تواند بطور مستقیم با بدن مادی ارتباط برقرار کند واسطه ای بین این دو وجود دارد بنام بدن یا روح بخاری که لطیف ترین اشیاء مادی است
یا علیم[/]
سم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب محیالدین و رحمة الله و برکاته،
این گزاره خیلی محکم و قطعی بیان شده است، آیا این قطعیت در نتیجهگیری مستند به اثباتی به همین استحکام است یا صرفاً تمایل شخصی شما را میرساند؟ ظاهراً دلایل روایی بر ضد این مطلب داریم
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام
منظور ما از دلیل دلیل عقلی است. هیچ دلیل عقلی بر ضرورت ماده و جسم در معاد نیامده است.
و اما ادله نقلی
اولا این ادله هم نص در جسمانیت ندارند یعنی در هیچ روایتی بر جسمانیت معاد نداریم بلکه اوصاف از معاد در این ادله وجود دارد که به حسب دانایی های عادی ما بر جسمانیت منطبق می شوند ولی انحصار انطباق را هم نمی توانیم ثابت کنیم ( که البته با لحاط وجود و بدن برزخی انحصار منتفی است )
ثانیا در خود ادله روایی هم به دلیلی که لزوم جسم و بدن مادی را ثابت کند اشاره ای نشده است
یا علیم[/]
فلاسفه نفس را متعلق به بدن دانسته اند، بطوری که کارهای خود را از طریق بدن انجام میدهد. به همین دلیل ملا صدرا حتی در قیامت هم برای این نفس بدنی را متناسب با اخرت در نظر میگیرد.
بنابراین چند سوال از کسانی که لذات اخرتی را فقط روحانی میدانند مطرح است:
1. اگر لذات فقط روحانی باشد، وجود این بدن اخرتی لغو و بیهوده خواهد بود...
2. اگر نفس تعالی پیدا کند و مجرد محض گردد و هیچ رابطه ای با بدن نداشته باشد، انقلاب در ذاتش پیدید می اید(روح محتاج به بدن در دنیا و روح بی نیاز از بدن در اخرت)
سلام
تعلق روح به بدن برای استکمال است لذا وقتی کمال فعلی برای روح حاصل شد دیگر به آن نیاز نخواهد داشت و بدون آن افعالش را انجام می دهد . سرّ افعال خارق العاده عرفا و مرتاضین هم در این تحقق کمال فعلی برای روح است
و اما بدن برزخی محل ظهور بعد فرا مثالی روح است و تحقق دارد اما بدن مثالی برزخی خالی از ماده است لذا جسمانی نیست
و آخر اینکه با بدن مادی بودن بلکه با بدن بودن جزء ذات نفس نیست تا نبود بدن برای روح انقلاب ذات پیش بیاورد هرچند بدن لازم ذات هست اما مادی بودنش لازم ذات هم نیست وگرنه با مرگ از آن جدا نمی شد
یا علیم[/]
توجه داشته باشید که انسان موجود دو ساحتی است ونه یک ساحتی وتک بعدی . یک ساحت او بدن وساحت دیگرش روح است .
این دو دوساحتی بودن اختصاص به دنیا ندارد بلکه در دنیا واخرت انسان به عنوان یک موجود دو ساحتی مرکب از روح وبدن وجود دارد همان طور که بدن منهای روح انسانی انسان محسوب نمی شود
روح بدون بدن انسانی هم انسان نخواهد بود .
پس انسان در دنیا واخرت دارای بدن است هیچ ودر هیچ یکی از عوالم انسان بی بدن نیست ولی متناسب هر عالم بدن خاص دارد که این بدن های دانیایی واخروی در طول هم است ونه در عرض هم . یا مثلا بدن دنیایی در ظرف چند دقیقه براثر آتش پودر می شود ومعدوم می شود ولی بدن اخروی کفار معاند تا ابد در آتش دوزخ می سوزد وعذاب می چشد ونابود ومعدوم نمی گردد . چنان که در قران فرمود : کلما نضجت جلوهم بدلنا هم جلودا غیر ها لیذوق العذاب .
سلام
اول باید بدانیم منظور از تجر د چیست
منظور از تجرد در فلسفه تجرد از ماده و احکام آن است
لذا اگر بعد و رنگ و شکل که از خواص ماده است باشد اما خود ماده نباشد مرتبه ای از تجرد حاصل شده است
اما اگر شی حتی از رنگ و بعد و شکل هم تجرد پیدا کند مرتبه بالاتری از تجرد حاصل می شود
بلکه بالاتر از آن اگر شی از ماهیت هم تجرد یابد بالاترین مرتبه تجرد که بحت و بسیط محض شدن است تحقق می یابد
پس تجرد دارای مراتبی است که از تجرد برزخی آغاز و تا مرتبه بساطت محض ادامه می یابد
و بنابر آنجه که گفته شد : هر مرتبه مادون بدن مرتبه مافوق است پس مرتبه وجود برزخی بدن مرتبه عقلی است و هلم جرا
و اما ارتباط بدن مجرد مثالی با بدن
فلاسفه قائلند چون بدن برزخی نمی تواند بطور مستقیم با بدن مادی ارتباط برقرار کند واسطه ای بین این دو وجود دارد بنام بدن یا روح بخاری که لطیف ترین اشیاء مادی است
یا علیم
محی الدین;737749 نوشت:
سلام
تعلق روح به بدن برای استکمال است لذا وقتی کمال فعلی برای روح حاصل شد دیگر به آن نیاز نخواهد داشت و بدون آن افعالش را انجام می دهد . سرّ افعال خارق العاده عرفا و مرتاضین هم در این تحقق کمال فعلی برای روح است
و اما بدن برزخی محل ظهور بعد فرا مثالی روح است و تحقق دارد اما بدن مثالی برزخی خالی از ماده است لذا جسمانی نیست
و آخر اینکه با بدن مادی بودن بلکه با بدن بودن جزء ذات نفس نیست تا نبود بدن برای روح انقلاب ذات پیش بیاورد هرچند بدن لازم ذات هست اما مادی بودنش لازم ذات هم نیست وگرنه با مرگ از آن جدا نمی شد
یا علیم
سلام علیکم
ما در مورد مراتب تجرد روح بحثی نداریم بحث سر اینست که وقتی روح ارتباطش را با این دنیا از دست میدهد از بعضی از مراتب مادی تجرد پیدا کرده است نه از همه ی آن. به این دلیل که بعد از مرگ یا در خواب هنوز هم برای اینکه بتواند با دنیای خارج (ملکوت) ارتباط برقرار کند نیاز به اندازه و رنگ و شکلی دارد که در حقیقت بدن او راتشکیل میدهد.
و اینکه تجرد روح مراتبی دارد به همین معناست که تجرد از ماده مراتبی دارد.
در یک مرتبه ، از آن قسمتی از ماده مجرد میشود که فانی هست ولی در مرتبه دیگر روح نیاز به آن قسمتی از ماده دارد که اصل وجودی بدن اوست که به آن طینت گفته میشود.
طینت انسان پس از مرگ هلاکت پذیری ندارد ، مثل خود روح. اما این مساله نمیتواند ثابت کند که بدن برزخی هم روحانی است و بقول دوستمان که این تاپیک را زدند تاویل پذیر است و بقول شما مجرد
اما توضیحات شما با نظری که دارید ضد ونقیض است. ممکنه بفرمایید این بدن اگر مادی نباشد (منظور ماده ای که پس از مرگ از بین میرود نیست ) یا جسمانی نباشد پس چه چیزی است؟
ثانیا در مورد کفار چگونه ثابت میکنید که ارواح کفار هم به آن مرتبه از کمال عقلانی خواهند رسید که برای ارواح بعضی از مومنان است و کمال فعلی برایشان حاصل خواهد شد که کلا برای همه ارواح یک قانون کلی قرار داده اند و بقاء همیشگی را برای همه انسانها از جمله کفار میدانند؟
طینت انسان پس از مرگ هلاکت پذیری ندارد ، مثل خود روح. اما این مساله نمیتواند ثابت کند که بدن برزخی هم روحانی است و بقول دوستمان که این تاپیک را زدند تاویل پذیر است و بقول شما مجرد
اما توضیحات شما با نظری که دارید ضد ونقیض است. ممکنه بفرمایید این بدن اگر مادی نباشد (منظور ماده ای که پس از مرگ از بین میرود نیست ) یا جسمانی نباشد پس چه چیزی است؟
ثانیا در مورد کفار چگونه ثابت میکنید که ارواح کفار هم به آن مرتبه از کمال عقلانی خواهند رسید که برای ارواح بعضی از مومنان است و کمال فعلی برایشان حاصل خواهد شد که کلا برای همه ارواح یک قانون کلی قرار داده اند و بقاء همیشگی را برای همه انسانها از جمله کفار میدانند؟
سلام
منظور از طینت همان سرشت الهی انسان است که در ذات او متجلی است نه طین و خاکی مادی و نه هیچ جزء مادی قبل و بعد انسان که روح انسان در ارتباط با آن هویتی انسانی داشته باشد چه اینکه دلیل عقلی و نقلی هم برای این مطلب وجود ندارد
در کلام اهل کلام در باب معاد عالم جسمانی یک محوریت غریبی دارد که با تعالیم دین و دانسته های خود آنها هم سازگاری ندارد
همه می دانیم که عالم ماده یک امر موقت و به اصطلاح در حال و فنا و بوار دائمی است و آرام و قراری در آن نیست ، اصالتی هم ندارد بلکه اصالت از آن روح و معناست . عالم ماده به مثابه سایه ای است که از حقیقت ماورایی اش چیزکی نشان می دهد لذا معلوم نیست چرا متکلمین نمی توانند در سرنوشت ابدی انسان از این سایه نازل بگذرند . خب البته فعلا بدان مبتلایند و از ورای آن هم بی خبر.
بدن مثالی به حسب بیانات دینی و فلسفی عینا شکل همین بدن است اما جنسش از ماده این عالم نیست بلکه از جنس عالم برزخ است . مطمئنا ما نمی توانیم ایجابا بگوییم جنس عالم برزخ چیست چون تخته بند عالم ماده ایم و از آن غاقل و بیخبر و اما با بیان سلبی عقل و نقل چنین بدست می آید که متشکل از ماده این عالم نیست بلکه وجودی مثالی است تحت اراده و اختیار روح که نه آب میخواهد نه غذا و نه خواب دارد و نه غفلت .
اما سیر تکوینی ارواح بطوری که خدای متعال مقرر فرموده تحقق می یابد
همانطور که همه انسانها با انصراف کلی از بدن یا همان مرگ به مرتبه تجرد برزخی می رسد می توان پذیرفت که در تکامل برزخی نیز از برزخ به عوالم بالاتر که از آن در لسان شرع به قیامت تعبیر می شود منتقل می شوند . ادله نقلی برای این معنا کافی است که کفار و منافقین را هم حاضرین صحنه محشر می داند هرچند تاویلات دیگری هم برای این نوع بیانات هست
یا علیم[/]
توجه داشته باشید که انسان موجود دو ساحتی است ونه یک ساحتی وتک بعدی . یک ساحت او بدن وساحت دیگرش روح است .
این دو دوساحتی بودن اختصاص به دنیا ندارد بلکه در دنیا واخرت انسان به عنوان یک موجود دو ساحتی مرکب از روح وبدن وجود دارد همان طور که بدن منهای روح انسانی انسان محسوب نمی شود
روح بدون بدن انسانی هم انسان نخواهد بود
سلام
قبلا هم عرض کردیم این فقط برداشت شماست از آیات و روایات
اینکه انسان در دنیا و آخرت دوساحتی است ، جمله صریحی است اما سخن شما است نه آیات
با این حال اگه شما به این سوالات پاسخ دهید ما معاد جسمانی را قبول میکنیم
1-آیه ما تشتهیه الانفس را چگونه معنا میکنید که به تناقض برنخوریم؟ بعنوان مثال این تناقض :جهنمیان به جرم زن و شراب در جهنمند و پاداش بهشتیان زن و شراب است
2- در عالمی که برای بقا نیازی به خوردن و نکاح نیست،اداره بطن و فرج چه توجیهی دارد؟
3-اینکه عالم آخرت دار عمل و تکلیف نیست چگونه با غیر معاد روحانی منطبق است؟
اولا این ادله هم نص در جسمانیت ندارند یعنی در هیچ روایتی بر جسمانیت معاد نداریم بلکه اوصاف از معاد در این ادله وجود دارد که به حسب دانایی های عادی ما بر جسمانیت منطبق می شوند ولی انحصار انطباق را هم نمی توانیم ثابت کنیم ( که البته با لحاط وجود و بدن برزخی انحصار منتفی است )
منظور شما اینست که امام معصوم بفرماید المعاد الجسمانی یتحقق فی الاخره؟!!!
مگر امام با زبان قوم صحبت نمیکند؟
اگر تمام روایات ما مجاز باشد، قبیح خواهد بود. چرا که مجاز اقلی و حقیقت اکثری است. ثانیا اگر این حرف را بزنیم اعتماد ما به امام از دست میرود، چرا که هر گاه حرفی بزند میگوییم شاید منظوری دارد که ما نمیفهمیم!!!
محی الدین;737748 نوشت:
ثانیا در خود ادله روایی هم به دلیلی که لزوم جسم و بدن مادی را ثابت کند اشاره ای نشده است
این همه خواص و اثار جسم مثل خوردن و اشامیدن و ... در روایات ذکر شده دال بر مدرک(ادراک کننده) جسمی هم هست البته جسمی که متناسب اخرت است نه مادی.
روایتی که بدن داشتن در برزخ رو بیان میکند:
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَرْوُونَ أَنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ فِي حَوَاصِلِ طُيُورٍ خُضْرٍ حَوْلَ الْعَرْشِ فَقَالَ لَا الْمُؤْمِنُ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ فِي حَوْصَلَةِ طَيْرٍ وَ لَكِنْ فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ.
(کافی/ج3/ 244)
ایاتی که حشر از قبر را بیان میکند:
أَ فَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثرَِ مَا فىِ الْقُبُورِ(عادیات/9)
*وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (حج/7)
اگر فقط روح مجرد بود که حشر از قبر معنا نداشت.
1-آیه ما تشتهیه الانفس را چگونه معنا میکنید که به تناقض برنخوریم؟ بعنوان مثال این تناقض :جهنمیان به جرم زن و شراب در جهنمند و پاداش بهشتیان زن و شراب است
تناقض هنگامی رخ میدهد که شروط تناقض(وحدت موضوع و محمول و ... و زمان) موجود باشد در حالی که عذاب جهنمیان برای شراب خواری و فحشا در دنیا ست اما پاداش بهشتیان در اخرت است. پس تناقضی نیست، نهایتا شما میتوانید بگویید چرا تلاش کنیم برای نسیه در حالی که گروهی نقد انرا هم اکنون دارند؟ اینهم پاسخش روشن است که اولا بین نعمات اخرتی و دنیایی فاصله بسیار است(لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَت)، یکی رضوان الهی است و دیگری سخط الهی ...
ملاali;737850 نوشت:
2- در عالمی که برای بقا نیازی به خوردن و نکاح نیست،اداره بطن و فرج چه توجیهی دارد؟
در این دنیا هم مگر ما همیشه برای زنده ماندن می خوریم و یا ...؟ بسیای از انسانها برای لذت می خورند و ... نه برای بقا... حالا چه اشکالی دارد از بعد لذتی به این نعمات نگاه کرد؟ نه بقایی.
ملاali;737850 نوشت:
3-اینکه عالم آخرت دار عمل و تکلیف نیست چگونه با غیر معاد روحانی منطبق است؟
قبلا گفته شد که دار تکلیف بودن یا نبودن ربطی به بدن داشتن و نداشتن ندارد که البته شما جوابی ندادید!
با بدن بودن جزء ذات نفس نیست تا نبود بدن برای روح انقلاب ذات پیش بیاورد هرچند بدن لازم ذات هست اما مادی بودنش لازم ذات هم نیست وگرنه با مرگ از آن جدا نمی شد
بنا بر بیان شما که بدن لازم ذات است هم نباید از نفس جدا شود...
نهایتا شما میتوانید بگویید چرا تلاش کنیم برای نسیه در حالی که گروهی نقد انرا هم اکنون دارند؟ اینهم پاسخش روشن است که اولا بین نعمات اخرتی و دنیایی فاصله بسیار است(لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَت)، یکی رضوان الهی است و دیگری سخط الهی ...
اگر یکی نیستند پس چرا دومی باید مایه تشویق برای ترک اولی باشد؟ و اصرار به معاد جسمانی چه ضرورتی خواهد داشت
صفائی;737855 نوشت:
در این دنیا هم مگر ما همیشه برای زنده ماندن می خوریم و یا ...؟ بسیای از انسانها برای لذت می خورند و ... نه برای بقا... حالا چه اشکالی دارد از بعد لذتی به این نعمات نگاه کرد؟ نه بقایی.
بله اما آیا لذت برای لذت در اسلام توجیهی دارد؟ آیا غیر ازاین است که دین آمده تا لذات هدف نشوند
به هرحال اینکه خیلی ها به جهت لذت کاری میکنند اولا توجیهی ندارد ثانیا باز برمیگردد به اون نیاز اولیه که بعدا خود لذت ملکه شده ...
پس اگر نیاز اولیه دنیایی منتفی شود هیچ وجهی برای همچین لذاتی باقی نمیماند
صفائی;737855 نوشت:
قبلا گفته شد که دار تکلیف بودن یا نبودن ربطی به بدن داشتن و نداشتن ندارد که البته شما جوابی ندادید!
رابطه عمل و پاداش مثل رابطه ماده و معنا است
اینکه در آخرت ابزار عمل و اختیار موجود باشد یک تناقض است
دار جزا بودن آخرت با معاد روحانی مطابق است همانطور که در دنیا هم اصل عمل روح و باطن آنست نه ظاهر آن
سلام
منظور از طینت همان سرشت الهی انسان است که در ذاتاو متجلی است نه طین و خاکی مادی و نه هیچ جزء مادی قبل و بعد انسان که روح انسان در ارتباط با آن هویتی انسانی داشته باشد چه اینکه دلیل عقلی و نقلی هم برای این مطلب وجود ندارد
با عرض سلام و تشکر از توضیحات[=arial]مفهومشناسی طینت [=arial][=arial]طینت از ماده طین، به معنایگل، مشتق شده است. طینت بر وزن فِعله است که در صرف عربی، برای بیان حالت و نوع کار یا صفتی به کار میرود، مانند واژه فطرت که دلالت بر نوع خاصی از خلقت دارد. طینت به معنایسرشت خاص دارای ویژگیهای خاصی است. (مجمع البحرین، ج 3، ص 438)
[=arial]سرشت انسان را بدین دلیل طینت میگویندکه ماده اولیه آفرینش انسان نخستین از گل بوده است و نطفه هر انسانی هم از انواع مواد موجود در خاک تشکیل میشود.چنانچه خدای متعال میفرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ؛ هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم.» (مومنون/12)
[=arial]در اصطلاح دینی، به حقیقت، خمیره، سرشت و طبع خلقت انسان، طینت گفته میشود.[=arial]گل ، مبدا خلقت مادی انسان است، اما مبدأ زندگی معنوی و روحانی آدم را روح او تشکیل داده است.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:« ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ
[=arial] فیهِ[=arial] مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ؛ آن گاه بالاى او راست کرد و از روح خود در آن بدمید. و برایتان گوش و چشمها و دلها آفرید. چه اندک شکر مىگویید.»(سجده/9) [=arial] [=arial]روایات متنوع طینت [=arial]علامه طباطبایی(ره) میفرماید: روایات طینت به چند گروه تقسیم میشود:
[SPOILER]گروه اول: احادیثی است که اجمالاً دلالت دارند خداوند متعال انسانها را در هنگام آفرینش، به دو گونه آفریده است؛ گروهی سعادتمند و گروهی شقاوتمند. تفسیر این روایات روشن است.ین روایات دلالت دارند که اجمالاً نوع انسان به قضای الهی بر دو گونه است: سعید و شقی. اما این که چه کسانی سعید و چه کسانی شقیاند، به اختیار خود آنان است. برخی به حسن اختیار خود، راه هدایت و سعادت را طی کرده و سعادتمند میشوند و برخی دیگر به سوء اختیار خویش، راه ضلالت و شقاوت را طی میکنند و شقی میشوند.
گروه دوم: روایاتی که دلالت دارند بر این که برخی از انسانها، از گل بهشت خلق شده و سرانجام به بهشت میروند و برخی دیگر از گل جهنم خلق شده و به آن جا باز میگردند.گروه سوم: روایاتی که خلقت انسان را به آب گوارا یا آب تلخ و شور منتسب میکنند.
گروه چهارم: روایاتی که بازگشت اختلاف در آفرینش انسانها را به اختلاف در نور و ظلمت میدانند.
گروه پنجم: روایاتی که میگوید: خداوند در روز قیامت، خوبیهای بَدان را از آنها میگیرد و به خوبان میدهد و بدیهای خوبان را از آنان گرفته و به بدان ملحق میکند؛ یعنی، شخص کافر، اگر خوبی هم داشته باشد، از او گرفته شده و به مؤمنان داده میشود.(برای مطالعه متن روایات و تقسیم بندی احادیث در قالبی که ذکر شد میتوانید به تفسیر المیزان، جلد هشت، صفحه 119، مراجعه فرمایید.)
مرحوم علامه طباطبایی، بعد از ذکر روایات، میفرماید: البته این روایات و همچنین آیات قرآن، در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتی نیستند و آنچه را برای انسان، اثبات میکنند از قبیل ثبوت زوجیت برای عدد چهار نیست و اصلا سزاوار هم نیست کسی چنین توهمی بکند؛ برای اینکه اگر بازگشت مفهوم این روایات صرفا به تصویر عقلی بوده و با واقعیت خارجی منطبق نباشد، اثر حقیقی نخواهد داشت و اگر بازگشت آنها به اقتضای ذاتی و حقیقی انسان، که سعادت و شقاوتش بستگی به آن دارد، باشد، منافی با اطلاق ملک خدای سبحان بوده و مستلزم تحدید سلطنت او است، که خود قرآن و احادیث و همچنین عقل، مخالف چنین تحدیدی است. علاوه بر این، چنین برداشتی مستلزم اختلال نظام عقل در جمیع مبانی عقلا است؛ برای اینکه بنای جمیع عقلا بر تاثیر تعلیم و تربیت است و همه متفقاند که برخی کارها نیک و قابل ستایش و مدح و برخی کارها زشت و قابل مذمت است.با عبور از تمامی این صحبتها لازمه این تفسیر این است که تشریع شرایع و فرستادن کتب آسمانی و نیز ارسال پیامبران، همه لغو و بیفایده است و اتمام حجت در اموری که از ذاتیات انسانها به شمار میآیند، به هر طور که تصور شود، معنا نخواهد داشت؛ چراکه انفکاک ذاتیات از ذوات خود محال است. اینها همه لوازمی است که قرآن کریم مخالف صریح آن است.
آری! قرآن کریم نظام عقلی را مسلم دانسته و این حقیقت را که انسان اعمال خود را بر پایه اختیار و انتخاب بنا نهاده و مینهد، پذیرفته است و در خلال آیاتش میفرماید: خداوند انسان را از گل آفرید. سپس نسل او را در چکیده آب پستی قرار داد، آنگاه همان چکیده را به گونه نیکویی رویانید و بزرگ کرد تا بالغ گردید و از نعمت عقل برخوردار شد، آن طور که کار نیک و بد را به اختیار خود انجام داده و میدهد، خیر و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصیت و ثواب و عقاب را با عقل خود تمیز میدهد و به خاطر همین تمیز، به افتخار مکلف شدن به تکالیف دینی مفتخر گردید.
اگر از عقل خود پیروی و اوامر پروردگارش را اطاعت و از منهیاتش دوری نماید، سعادتمند شده به بهترین وجه پاداش داده میشود و اگر با عقل خود مخالفت کند و هوای نفس را متابعت و پروردگارش را نافرمانی کند بدبخت شده و کیفر گناهان خود را میچشد. سرای دنیا سرای امتحان و آزمون است؛ امروز روز عمل و فردا روز پاداش خواهد بود.علاوه بر این اگر سعادت و شقاوت، ذاتی انسانها باشد، توبه و بازگشت از گناه، بیمعنا میشود؛ زیرا در این صورت راه تغییر باز نیست. دعوت فراوان آیات و روایات و سیره اولیای الاهی به توبه و ابتهالالیالله، نشان میدهد که سعادت و شقاوت ذاتی نیست و تغییر در انسانها امکانپذیر است ونیز اگر کسی بالذات سعید یا شقی بود، اصل تعلیم و تربیت و تأثیرپذیری آن بیمعنا خواهد بود و این همه تاکیدها و کوششهای انسانها در امر تعلیم و تربیت بیهوده مینماید.
خداوند خلقت ما انسانها را جملگی از فطرت الهی و پاک آفرید، که غیر قابل تغییر است «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ به یکتاپرستى روى به دین آور. فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار این است. ولى بیشتر مردم نمىدانند.» (روم/30)این که میفرماید: دگرگونی در آفرینش الهی نیست، یعنی، خداوند متعال هیچ کس را بدون فطرت الاهی نیافریده است، هم چنین خداوند میفرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ و سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده.» (شمس/7و8)پس چنین نیست که عدهای ذاتاً به بدی و گناه تمایل داشته باشند و با شقاوت ذاتی خلق شوند و گروهی نیز ذاتاً به خوبی و تقوا تمایل داشته باشند و با سعادت ذاتی آفریده شده باشند؛ زیرا هر کس دارای فطرت و نفس ملهمه است که کارهای خوب و بد را به او الهام میکند و او را به سمت خوبیها و پاکیها سوق میدهد.[/SPOILER] [=arial]با توجه به مطالب فوق،[=arial] منظور از این روایات، این نیست که برخی ذاتاً اهل شقاوت و گروهی ذاتاً اهل سعادتند و طینت، علت تامه برای رفتار و اعمال انسانی است.
[=arial]اگر روایات گوناگون در باب طینت را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که همگی به جنبه مادی آفرینش انسان یعنی آب و هوا، خاک، وراثت، محیط خانوادگی و اجتماعی توجه دارند. [=arial]حتی روایاتی که اشاره دارند برخی از انسانها از طینت بهشتی یا علیین و برخی از طینت جهنم یا سجین آفریده شدهاند، منظور بهشت و جهنمی نیست که در قیامت ظهور میکند، زیرا بهشت و جهنم آخرتی اصولاً از سنخ ماده و جهان مادی نیست، بلکه احتمال دارد معنای این دسته از روایات، این باشد که برخی از ماده پاک زمینی و عدهای از ماده ناپاک زمینی آفریده شدهاند. گروهی نیز مرکب از طینت پاک و ناپاکاند.
[=arial]در واقع این روایات در بیان این است که آب و هوا، خاک، وراثت و محیط خانوادگی و اجتماعی، زمینهساز سعادت و شقاوتاند یعنی: آب و هوا و فضای خوب، محیط خانوادگی و اجتماعی خوب و تربیت خوب به منزله مواد اولیه خوب است و سعادت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. همچنین محیط مناسب، آب و هوا و خاک نامناسب و... به منزله مواد اولیه ناپاک است و شقاوت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. به عبارت دیگر مواد اولیه، زمینه است، نه علت تامه، زیرا از هر دو طرف، موارد متعدد نقض مشاهده میشود. مثلاً بسیار میبینیم که در یک خانواده، دو برادر، که از جهت تمام مواد اولیه یکسان هستند، از نظر فکری، خلق و خو و رفتار متفاوتند.[=arial]آنچه که از احادیث طینت به دست میآید این است که این احادیث در مقام بیان شرایط و زمینههای سعادت و شقاوت بودهاند و لاغیر.
در کلام اهل کلام در باب معاد عالم جسمانی یک محوریت غریبی دارد که با تعالیم دین و دانسته های خود آنها هم سازگاری ندارد
همه می دانیم که عالم ماده یک امر موقت و به اصطلاح در حال و فنا و بوار دائمی است و آرام و قراری در آن نیست ، اصالتی هم ندارد بلکه اصالت از آن روح و معناست . عالم ماده به مثابه سایه ای است که از حقیقت ماورایی اش چیزکی نشان می دهد لذا معلوم نیست چرا متکلمین نمی توانند در سرنوشت ابدی انسان از این سایه نازل بگذرند . خب البته فعلا بدان مبتلایند و از ورای آن هم بی خبر.
بدن مثالی به حسب بیانات دینی و فلسفی عینا شکل همین بدن است اما جنسش از ماده این عالم نیست بلکه از جنس عالم برزخ است . مطمئنا ما نمی توانیم ایجابا بگوییم جنس عالم برزخ چیست چون تخته بند عالم ماده ایم و از آن غاقل و بیخبر و اما با بیان سلبی عقل و نقل چنین بدست می آید که متشکل از ماده این عالم نیست بلکه وجودی مثالی است تحت اراده و اختیار روح که نه آب میخواهد نه غذا و نه خواب دارد و نه غفلت .
اما سیر تکوینی ارواح بطوری که خدای متعال مقرر فرموده تحقق می یابد
همانطور که همه انسانها با انصراف کلی از بدن یا همان مرگ به مرتبه تجرد برزخی می رسد می توان پذیرفت که در تکامل برزخی نیز از برزخ به عوالم بالاتر که از آن در لسان شرع به قیامت تعبیر می شود منتقل می شوند . ادله نقلی برای این معنا کافی است که کفار و منافقین را هم حاضرین صحنه محشر می داند هرچند تاویلات دیگری هم برای این نوع بیانات هست
یا علیم
در ظاهر حرف ما و شما درباره مراتب تجرد روح یکی است، اما نتایجی که هر یک میگیریم متفاوت است، به این دلیل که حضرتعالی از صحبتهای ما تعبیرات دیگری میکنید یا اینکه یک سخنی که به دو صورت میتوان گفت را تنها به یک صورتش را قبول دارید
اینکه فرمودید بدن مثالی از جنس عالم برزخ است نافی حرف ما نیست. به این دلیل که عالم برزخ باطن همین دنیاست. مگر نه اینکه روز اول خدای تعالی میخواست بر روی زمین جانشین قرار دهد و مگر نه اینکه انسان را از همین خاک و از همین دنیا آفرید؟ پس برزخ چیزی نیست جز باطن همین دنیا و منفک از آن نیست.
قبلا هم عرض کردیم این فقط برداشت شماست از آیات و روایات
اینکه انسان در دنیا و آخرت دوساحتی است ، جمله صریحی است اما سخن شما است نه آیات
با این حال اگه شما به این سوالات پاسخ دهید ما معاد جسمانی را قبول میکنیم
1-آیه ما تشتهیه الانفس را چگونه معنا میکنید که به تناقض برنخوریم؟ بعنوان مثال این تناقض :جهنمیان به جرم زن و شراب در جهنمند و پاداش بهشتیان زن و شراب است
2- در عالمی که برای بقا نیازی به خوردن و نکاح نیست،اداره بطن و فرج چه توجیهی دارد؟
3-اینکه عالم آخرت دار عمل و تکلیف نیست چگونه با غیر معاد روحانی منطبق است؟
ای که بر انکار تن داری تلاش
جانِ بی تن است عریان از قماش
در پی عریان کمتر جوش کن
شعله ی انکار را خاموش کن
تن عزیز است بهر جان اندر بهشت
پس مکن انکار ای والا سرشت
است قران وخرد نیکو دلیل
تا نیوشد اهل معنا سلسبیل
در ظاهر حرف ما و شما درباره مراتب تجرد روح یکی است، اما نتایجی که هر یک میگیریم متفاوت است، به این دلیل که حضرتعالی از صحبتهای ما تعبیرات دیگری میکنید یا اینکه یک سخنی که به دو صورت میتوان گفت را تنها به یک صورتش را قبول دارید
اینکه فرمودید بدن مثالی از جنس عالم برزخ است نافی حرف ما نیست. به این دلیل که عالم برزخ باطن همین دنیاست. مگر نه اینکه روز اول خدای تعالی میخواست بر روی زمین جانشین قرار دهد و مگر نه اینکه انسان را از همین خاک و از همین دنیا آفرید؟ پس برزخ چیزی نیست جز باطن همین دنیا و منفک از آن نیست.
سلام
شما در مورد مساله ای که علم امروز در خصوص آن بی اطلاع باشد سخن نمی گویید که ما بخواهیم به نقل اکتفا کنیم
بلکه ابعاد وجود مادی انسان بطور روشن برای علم امروز شناخته شده است هرچند بازهم راه برای شناخت بیشتر هست
لذا
منظورتان از ماده اصلی چیست ؟
ما چیزی بنام ماده اصلی نداریم . تمام اجزاء بدن انسان تغییر می کند . تنها چیزی که از تغییر کمتری برخوردار است دی ان ای انسان است که البته ماندگاری زیادی هم دارد . (حدود هزار سال) اما مطمئنا در طی چندین هزار سال یا چندین میلیون سال اثری از آثار دی ان ای انسانها هم نمی ماند . لذا بطور عادی ماده اصلی وجود ندارد که روح انسان بعد مرگ بدان مرتبط باشد تا هویت او باقی بماند ضمن اینکه عقل و نقل بر انصراف کلی روح از عالم ماده بعد مرگ دلالت دارد که خود دلیل دیگری است به عدم تعلق روح بعد مرگ به چیزی از عالم ماده
حرفی نیست عالم مثال باطن همین عالم مادی است اما مجرد دانستن معاد نوع تصور ما را از مساله معاد تغییر می دهد
با روحانی دانستن معاد تصورات عادی کلا رخت بر می بندد
این آسمان و زمین مادی در معاد دست نمی خورد
این کوه و دریا دست نمی خورند
وقایع معاد در صقع ذات خود انسان در مسیر بازگشت به بعد مجردش اتفاق می افتد
یوم تبدل الارض غیر الارض در حقیقت تحول بعد مادی به مجرد است نه تبدیل شدن این زمین مادی به یک زمین مادی یا شبه مادی دیگر با آن تصور کذایی
بلکه انسان با تکامل تدریجی خود اکنون هم راجع الی الله است : انا لله و انا الیه راجعون نه اینکه روزی که بمبریم بسوی او می رویم لذا نفرمود سوف نرجع
خلاصه این تفاوت های اساسی در نوع نگاه با قبول معاد مجرد روحانی پیش می آید
یا علیم[/]
باسلام
منظور لذات جسمانی است که تا آنجایی که بنده میدانم در اسلام اصالت ندارند
اگر لذت در اسلام اصالت دارد چرا شهوت پرستان باید به جای جهنم به بهشت جسمانی نروند؟؟؟
خب در دنیا هم به دنبال همین بوده اند!!!
شما خودتون گفتید هرچیزی که طرفدار داره خالی از حق نیست
تعلق غیر خدا یعنی مال و فرزند و زن..و غذا که به خاطرش به گناه میفتیم...هرچیزی که به خاطرش احتمال گناه است غیر خداست
قبلا هم عرض کردم
حدیثی هست که مخالف نظر شما است و آن اینکه در قیامت محبان حضرت حسین از حوریان غافل میشوند و این همان تباین بین لذت هاست
خیر شاید بعضی واقعا راهی برای لذت گناه ندارند ..حالا میخوان اگه آخرتی هست بی نصیب نباشند ... اینها هم نفس پرستند به طرق دیگر
خیلی از ما ها از بی عرضه گی موءمنیم نه از روی تحقیق و باور قلبی..اینو هیچ وقت یادتون نره
بله کاملا درسته که به بنده چنین بگویید
نه اینکه آدم مقربی هستم خیر بلکه اونچه که بنده میخواهم در بهشت جسمانی نیست
خیلی ها هم در همین سایت مثل بنده فکر میکنند و یا عقلا به بهشت جسمانی باور ندارند..یا از آن بیزارند
البته منم به کسی که بعنوان مثال فقط یه نفرو دوست داشته و همون یه نفرو با یه کلبه محقر بیشتر از خدا نخواسته...بگن اگه بگذری از اینا و گناه هم نکنی هزارتا حور و هزار تا کاخ بهت میدیم....
حق میدم که دلش بشکنه و از بهشت جسمانی بیزار باشه
در ضمن پاسخ ما را ندادید
چطور وقتی وارد مصداق میشویم(که مثلا من نوعی چی میخوام) بهشت میشود پسندم آنچه را جانان پسندد ولی در مورد کلیت بهشت این اصل را قبول نمیکنید؟؟؟
اگه بهشت در مصداق و در کلیت آن است که جانان میپسندد ..، دیگر چه جایی برای اصرار به معاد جسمانی میماند؟؟؟
این که بهشت هرچه هست در وقت خود راضی کننده است..کافی نیست؟؟؟
حتما باید آدما رو به یاد چیزایی که نتونستن داشته باشن انداخت؟؟؟ و کافر و ملحدشون کرد!!
[=Franklin Gothic Medium] ملاali;736469 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
جناب ملاعلی، برادر عزیزم، اگر اجازه دهید حقیر دیگر از این بحث کنار میکشم :Gol: ... تنها دو نکتهی انتهایی را اضافه میکنم که اگر تمایل و حوصله و فرصتش را داشتید رویشان فکر کنید:
۱. لذت لذت است، اگر لذت روحانی انسان را از خدا غافل نکند، آنگاه اگر ادعا شود که لذت جسمانی در آخرت مانند لذت روحانی انسان را از خدا غافل نمیکند در این صورت لذات جسمانی در بهشت هم قابل پذیرش میشوند و پذیرش آن تنها متوقف میشود بر یک چیز، اینکه ادعای مطرح شده (اینکه لذت جسمانی مانند لذت روحانی است، یعنی «اگر» دوم، «اگر» اول را ظاهراً شما از ابتدا قبول داشته و دارید) صحیح باشد ... برای این مطلب هم دلایلی خدمتتان آورده شد ... در دنیا چون این سازگاری لذات جسمانی و باطنی اینطور نیست که ضرورتاً برقرار باشد پس نمیتوان ادعا کرد که لذات جسمانی انسان را از خدا غافل نگرداند ...
۲. این مورد را سربسته میگویم ... این امکان عقلی منطقاً وجود دارد که خانم مورد نظر شما اگر بهشتی باشد (خدای ناکرده جهنمی هم باشد باز فرقی در باقی ماجرا نخواهد داشت) خودش یک شوهری که دلخواهشان هست را داشته باشد، بعد همزمان همان خانم همسر شما هم باشد و زن آن شوهر اولی نباشد ... به نظر متناقض میآید ولی لزوماً نیست ... حداقل دو طریق برای این مسأله در ذهن دارم و البته شاید هم اشتباه کنم و الله العالم ...
در پناه خدا باشید و ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
دنیا دار عمل و اختیار است
عمل و اختیار بدون بدن و فرض عالم جسمانی ممکن نیست
و اما
آخرت دار جزاست ..نه عملی هست و نه اختیاری
نتیجه: فرض داشتن بدن در آخرت و معاد جسمانی فرض صحیحی نیست ..چراکه داشتن بدن مساوی است با عمل و اختیار حال آنکه آخرت جای عمل نیست
پس معاد روحانی است
سلام
چرا کنار میکشید؟
داریم از مطالبتون استفاده میکنیم و تا اونجایی که از انصاف دور نباشد از نظر خود هم دفاع میکنیم
و مطمئن باشید که در پی جدل نیستیم
منظور ما از لذت روحانی ذکر و تقدیس خداوند است نه لذتی در عرض لذت جسمانی لذا وجهی برای غفلت ندارد
عرفانی وجود دارد که راه رسیدن به خدا را رابطه جنسی آزاد میدانند و همچین روابطی را در گروه های خود دارند ..
اگر برخی واقعا این را باور کرده باشند چطور میتوان گفت از خدا غافل شده اند؟؟؟ و باید به جهنم بروند
پس نمیتوان گفت محدود بودن لذت در دنیا به خاطر غفلت از خداست بلکه به خاطر خود لذت است
اگر اینجا نمیتوانید بگویید در خصوصی بگویید
دوست دارم طریق حل این مسئله را بدانم
باتشکر
[="Tahoma"][="Navy"] ملاali;736440 نوشت:
سلام
این ادعای شما درست نیست که معتقدین به معاد روحانی قائل به بدن در معاد نیستند
آنها قائل به جسم و ماده در معاد نیستند نه بدن
اساسا معاد بازگشت به بعد مجرد است و تجرد با داشتن بدن قابل جمع است کما فی عالم المثال
و اما بدن
گفتیم که بدن محل ظهور روح است لذا هر مرتبه مادونی که محل ظهور اوصاف مرتبه مافوق است بدن آن است
لذا بدن جسمانی محل ظهور وجود برخی و مثالی انسان است
بدن برزخی محل ظهور مرتبه عقل است
و عقل محل ظهور مرتبه سرّ
پس عقل هم بدن سر آدمی است
عنوان دیگر این نسبتها عنوان زمین و آسمان است
یوم تبدل الارض غیرالارض والسماوات...
یا علیم[/]
دار امتحان بودن این دنیا فقط منوط به اختیار داشتن انسان در انتخاب خیر و شر است نه بدن داشتن او ...
به عبارتی این دنیا محل امتحان و اون دنیا محل جزاست و هیچ ربطی به بدن داشتن و نداشتن ندارد.
این استدلال زمانی صحیح است که عین این بدن با همین خصوصیات و نقائص حاضر شود ولی اگر با شرایطی متناسب با اخرت باشد این اشکال وارد نیست.
عرفانی که شما ازش یاد میکنید خدا را وسیله ای برای توجیه لذات جنسی کرده اند، بحث لذت خیلی فراتر از لذت جنسی است.
اگر کسی جهل مرکب داشته باشد و دنبال توهم برود، یا برای توجیه شهوت رانی دنبال اوشو به راه بیافتد شما او را خداشناس و خدا پرست میدانید؟!!! فاین تذهبون؟
با روایت ابوذر چه میکنید که پیامبر(ص) فرمود حتی نکاح با همسر هم ثواب دارد، ایا خدا به غفلت و ... ثواب میدهد؟!! مگر شما قائل به مصلحت ذاتی افعال نیستید؟
از این دسته روایات بر می اید که اطاعت الهی مد نظر است، هر چند در ظاهر دو عمل یکی باشند...
سلام
تعریفی که شما از بدن دارید صحیح نیست...چراکه اونوقت برای ملائکه هم میتوان بدن قائل بود..یعنی ملائکه تجلی ندارند؟؟!!!
ما منظورمون از بدن همین بدن و همین حواس است نه تجلی روح!!
چطور اینجا توهم و جهل مرکب است!! در بهشت اینطور نیست؟؟؟
بنده هم بخاطر همین که لذات دنیایی اساسشان توهم است نه حقیقت اصرار دارم که لذات بهشت را باید به معنای والاتری گرفت
در خیلی از اعمال خیر
هیچ توجیهی برای مصلحت ذاتی آن عمل نمیتوان داشت
بعنوان مثال زن و مردی بر اساس غرایز طبیعی هم آغوش میشوند و از دین هم خبری ندارند..چطوری میشه گفت ذات کارشان بد بوده؟؟؟
بدون بدن چگونه انخاب و اختیار ممکن است؟
چطوری میشه در آخرت بدن داشت بعد نتوان نماز قضای دنیا را بجا آورد؟؟!!
قبول کنید با ور به معاد جسمانی منطقی و معقول نیست و قابل پیاده شدن در تصور ما نمیباشد
و چیزی را که منطقا نتوان تصور و تجسم کرد جسمانی نیست برادر!!!
شما وقتی میتوانید بگوید معاد جسمانی است که بتوانید کلیت اونو تشریح و پیاده سازی کنید
یعنی توضیح دهید
1-چگونه آنجا بدن داریم اما عمل و اختیار نداریم؟
2-اینکه هرچی بخواهیم آنجا هست یعنی چه؟ و در مصداق چگونه به مشکل نمیخورد؟(شاید من چیز خوبی نخواهم)
[=Franklin Gothic Medium] ملاali;736621 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله،
نه برادر جسارت نکردم، ولی خودم دیگر بعید میدانم در این مرحله حرف جدیدی برای گفتن داشته باشم ... گاهی اوقات وقتی هر دو طرف بر سر موضع خود اصرار دارند و پاسخی ندارند جز تکرار پاسخهای قبلی خود، آنچه که برای ادامهی بحث ضروری است وقفهی در بحث است و کمی فراغت تا بشود مسأله را از زوایاتی دیگر هم بررسی کرد و البته به لطف خدا زمان حلال برخی مشکلات بزرگ است ... گاهی لازم است سرمان را از کاغذ بلند کنیم و اطراف را نگاه کنیم ... گاهی وقتی ما به صورت ارادی فکر نمیکنیم و سعی نمیکنیم یک جهت خاص را اثبات کنیم ذهنش خودش در تفکری بیطرفانه با تقارن کروی بهتر میتواند راهی به سمت پاسخ مسأله باز کند تا بتوان بعد از استراحت دوباره تفکر ارادی را از آن مسیر جدید ادامه داد ... ممکن است الآن در یک قدمی پاسخ وافی و کافی که هر دو طرف را اقناع کند قرار داشته باشیم، حیف است که بحثمان حالت فرسایشی به خودش بگیرد تا همینجا متوقف بمانیم ... :Gol:
[=Franklin Gothic Medium]با هلاک شدن همه چیز بجز وجه ربک ذو الجلال و الإکرام در آستانهی قیامت و بازسازی ظاهر به صورت هماهنگ با باطن، عالم جسم چنان میشود که لذات جسمانی هم مانند لذات روحانی باشد که شما برشمردید ... مثال دنیاییاش که یک نعمتی جسمانی مورد استفاده قرار میگیرد بدون اینکه انسان مشغول آن شود شاید همان نفس کشیدن باشد که وقتی هوا خوب باشد لذت دارد ولی انسان را از یاد خدا غافل نمیکند و اگر کسی سر نماز باشد به وجد میآید و با حال بهتری با خدایش مناجات میکند نه اینکه از خدا غافل گردد و سرگرم خوبی هوا شود ...
أتزعم انک جرم صغیر؟ بل فیک أنطوی عالم اکبر
الکل فی الکل
همین مقدار مقدمات کافی است برای انکه یک جهت توضیح آن مطلب را روشن نماید، گرچه به این معنا نخواهد بود که نتیجهاش حتماً در بهشت رخ خواهد داد چرا که صرف وجود امکان عقلی برای رخ دادن یک مسأله کفایت نمیکند. خلقت خدا ولی در هر صورت به همین سادگی که در علوم تجربی بر اساس مشاهدات حسّی انسان توصیف میشود نیست، عقل اینطور نیست که فقط برخی امور کلی و باطنی را بتواند بفهمد بلکه آنچه را که عقل میتواند ولو از سطح مادی از خلقت خدا درک کند قابل مقایسه با درک بسیار محدود ما از حتی همین سطح مادی نیست، شما بگویید ۹۹ در مقابل ۱ ... چشم و گوش و بینی برای توصیف عالم ماده نیستند بلکه برای عبرت گرفتن از نشانهها و سپس تعقل کردن و شناخت کل عالم وجود در تمام مراتبش به ما اعطا شدهاند
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
ایا انتخاب و اختیار متعلق به بدن است؟
یا این امر توسط روح و نفس انسان انجام میشود؟
اگر کار بدن است کجای بدن این کار رو میکند؟
در بهشتی که شما انرا روحانی محض میدانید چگونه بین چند نوع نعمت یکی را انتخاب میکنید؟
ایا شما مجبور به لذات روحانی و تسبیح و تقدیس هستید؟!!!
فلاسفه اسلامی هم اختیار و اراده را متعلق به بدن نمیدانند.
دار اخرت کلا بحث امتحان و عمل برچیده شده و ربطی به بدن داشتن و نداشتن ندارد.
مانند اینکه فصل امتحانات تمام شده باشد و شما بگویید من که قادر به پاسخ دادن سوالات امتحان هستم پس چرا از من امتحان نمیگیرند؟!!!
اینکه شما نتوانی تصور کنی یعنی معقول نیست؟!!! شما که نمیتوانید خدا را تصور کنید نعوذ بالله او را غیر معقول میدانید؟ احتمال بدهید این غیر معقول شما هم واقعیت داشته باشد!
اینهمه دلایل و ظواهر قرانی را کنار گذاشتن معقول است؟
شما کاسه داغتر از اش که نمیتوانید باشید!
بوعلی با ان مبانی که عالم مثال را قبول نداشت و در فلسفه خود تبییبنی برای معاد جسمانی نداشت، در پایان گفت چون شریعت میگه معاد جسمانی است پس میپذیرم.
در روایات داریم در بهشت هیچ گونه پلیدی و ناملایمات نیست، و انسانی که عقلش کامل شده باشد و خوبی ها را درک کند فقط خوبی را میپسندد و انتخاب میکند، وا ما اینکه هر چه بخواهیم هست به دلیل عدم تزاحم در اخرت است و وسعتی که ان دنیا دارد.
کدام ادم عاقلی است که بین غذای پاک و کثافات مردد بماند که کدام را انتخاب کنم؟!!!
اگر اساس انها توهم است چرا شارع مقدس امر به انها کرده؟
ایا خداوند ما را نعوذ بالله به گمراهی میکشاند؟
غالب متکلمان و اصولیون شیعه قائل به مصلحت و مفسده داشتن اوامر و نواهی الهی اند، به همین دلیل اگر مکلفی با جهل مرکب و یا بسیط اعمالی را خلاف واقع انجام دهد ثوابی به او نمیرسد و تنها از عذاب مصون خواهد بود.
روایاتی هم در مورد گناه داریم که اگر چه شکل عمل(مثلا جماع در زنا و نکاح) یکی است اما ملائک ثبت کننده از بوی عمل صالح و ناصالح را تشخیص میدهند:
يكي از شاگردان از امام سجّاد (علیه السلام) سـؤال كرد: فرشتگان اعمال ما را كه مينويسند بجاست؛ براي اينكه ميبينند و مينويسند. امّا آيا خاطرات و نيّتهايي را كه فقط از دل گذراندهايم و هنوز به لباس عمل در نياوردهايم هم مينويسند؟ آنها را كه نميبينند پس از كجا ميفهمند تا بنويسند؟ و اين كه خداوند ميفرمايد: ”وَاِنْ تُبْدُوا ما في اَنفَسِكُمْ أوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّه“(1). اسرار دروني را كه به كسي افشا نكردهايد، در قيامت بايد حسابش را پس بدهيد. اين اسرار دروني را فرشتگان چگونه ميدانند و از كجا مينويسند؟ حضرت فرمودند: آيا بوي باغ و بستان و بوي كثافت و گنداب يكي است؟ اگر از كنار باغي پر از گل و معطر بگذريد، بوي خوب احساس ميكنيد. و چنانچه بوي بد به مشام انسان برسد، ميفهمد كه اينجا كثافت و زباله است. از بو ميتوان فهميد كه از كنار باغ ميگذريم يا از كنار چاه. فرشتگان از بوي خوشْ تشخيص ميدهند كه در قلب اين مؤمن اسرار و نيّتها و ارادهها خير و طيّب و طاهر است. و نيز از بوي بد هم فرشتگان ميفهمند كه در درون اين شخص، پليدي است.
پيامبر(ص ) مي فرمايند: وقتي فردي دروغ مي گويد به خاطر بوي بد آن فرشتگان از او دور مي شوند, (منتخب ميزان الحكمه , روايت 5442).
[="DarkRed"] ملاali;736611 نوشت:
سلام
پس آیات قرآنی که صریحا وجود لذات جسمانی رو در بهشت عنوان کرده رو چگونه توجیه میکنید؟.
بهشت همه مراتب وجودی رو دارد از لذات جسمانی تا لذات روحانی که همان رضوان الهی هست..این چیزی هست که قرآن چنان صریح به آنها اشاره کرده که جای هیچ شکی رو باقی نمیذاره که لذات جسمانی هم در بهشت هست.[/]
سلام
فقط نکته ای را عرض کنم.
کار با استدلال و صغری کبری چیدن ، نیاز به مطالعات بیشتری دارد. این امر زمانی که موضوع ، مربوط به مسایل عقیدتی و دینی باشد ، اهمیت مضاعف می یابد.
در استدلال فوق ، چند اشکال وجود دارد:
اولاً ارتباط بدن با "عمل و اختیار" باید جداگانه اثبات شود.
ثانیاً از اینکه موجود مکلف ، بدن داشته باشد ، نمی توان نتیجه گرفت که موجود غیر مکلف ، بدن ندارد. شبیه این است که از "هر کلاغی سیاه است" نتیجه بگیریم: "پس هر چیزی که کلاغ نیست ، سیاه نیست".
ثالثاً جن ها هم گرچه از جسم ( جوهر دارای ابعاد سه گانه ) نیستند ، اما مکلف هستند ( نقض مصداقی مقدمه دوم).
[="Tahoma"][="Navy"] ملاali;736796 نوشت:
سلام
والله این سخنان را به اهلش بزنید
خدا نگهدار
والسلام علیکم[/]
با سلام و عرض ادب
استاد گرامی آنطور که بنده فهمیدم شبهه جناب ملاعلی این است که در عوالم عقل"قیامت"چگونه ممکن است سخن از لذات جسمانی گفت؟
موضوع تشبیه معقول به محسوس را ظاهرا به همین علت مطرح فرمودند.
ممکن است بتوان گفت در عوالم آخرت انسان موجودی دارای مراتب تشکیکی خواهد بود البته اکنون هم همینگونه است.
با تشکر
لطف میکنید در مورد مراتب تشکیکی توضیحی بدید
سلام علیکم
معتقدین به معاد روحانی ، نفس را
جوهری مجرد میدانندکه هیچ هلاکی ندارد و چون بر این عقیده اند که ابدی بودن عذاب باید به نحوی با عدالت خدا جمع باشدمیگویند عذاب برای آنها که در جهنم ابدی هستند گوارا میشود...
ولی عرض ما اینست که نفس از روح و بدن برزخی تشکیل شده
و این دو میتوانند از یکدیگر جدا شوند و با جدا شدن آنها از یکدیگر هلاکت انسان رقم میخورد[=arial]
روح تا زمانیکه وارد بدن (برزخی) نشود مستقلا هویتی ندارد وقتی وارد بدن برزخی شد هویت انسانی میگیرد و خیر و شر به او الهام میشود. ونفس وماسویها فالهمها فجورها وتقوایها.
زمانیکه خیر و شر به نفس الهام شد بصورت انسانی مکلف درمیاید.
بدن برزخی حائل بین روح و جسم است و بواسطه آن روح در دنیا با جسم دنیایی و در آخرت با بدن آخرتی ارتباط برقرار میکند.[=Traditional Arabic]
سلام خواهر عزیز
ملاصدرا «انسان» را حقیقت واحد ذومراتبی می داند که در ذات و گوهر خود دائما در تحول و سیلان است
و به واسطه این حرکت می تواند از مرتبه طبیعت به تجرد مثالی (یا برزخی) و سپس به تجرد عقلی و در نهایت
به مقام فوق تجرد یعنی مقام الهی که هیچ حد و محدودیت و ماهیتی ندارد نایل آید.
سلام علیکم
نه در دنیا داشتن بدن دنیایی تنها علت نماز خواندن است نه در آخرت نداشتن آن مانع نماز خواندن. ملائکه هم نماز میخوانند.
بدن دنیایی داشتن شاید وسیله ای برای اختیار و تکلیف باشد اما بدن آخرتی که همان بدن دنیایی نیست ، مانند آن است.
قل یحییها الذی انشاءها اول مره...
اولیس الذی خلق السموات والارض بقادر علی ان یخلق مثلهم؟
خداوند میفرماید آیا انسان فکر میکند خدایی که آسمان و زمین را آفریده نمیتواند در روز قیامت آنها را زنده کرده و مثلشان را خلق کند؟
لخلق السموات والارض اکبر من خلق الناس ولکن اکثر الناس لایعلمون
سلام علیکم
نظر جناب ملاصدرا درمورد همه انسانها که صدق نمیکند ، ثانیا آیا میتوان ثابت کرد چنین مساله ای نافی بعد جسمانی در آخرت است
خیر به این معنا نیست به معنای مراتب و درجات است نه شک و شبهات.
با سلام
خیر این نافی معاد جسمانی نیست ملا صدرا از معتقدین معاد جسمانی بودند و از معدود حکمایی که توانستند
براهین نقلی معاد جسمانی را به لسان برهان عقلی شرح دهند.
سخن ما هم همین است
1- در آخرت عقل کامل میشود
2- در اخرت صحبت از حفظ جان و بقای نوع در میان نیست
نتیجه: وجود لذات جسمانی در بهشت هیج وجهی ندارد و اینکه آیه تشتهیه الانفس را باید طور دیگر معنا کرد
قبلا هم گفتیم در نگاه اول هدف ، تشویق شدن به عمل صالح است ...وقتی اعمال درست شد بهشت حقیقی یا در دنیا و یا در برزخ و قیامت حاصل میشود
وقتی لذت حقیقی درک شد لذات غیر حقیقی موضوعیت خود را از دست میدهند
چون سر و کارت به کودک فتاد
زبان کودکی باید گشاد
خیر
ایشان معاد جسمانی را ثابت نکرده اند بلکه مفهوم جسم را تاویل کرده اند..
در دنیا بدن مادی...برزخ بدن مثالی...قیامت بدن عقلی
دقت کنید حقیقت جسم ، جسم نیست ...در عالم عقلی حقیقت اجسام موجود است نه خود اجسام!!!
قبلا هم این ایراد را گفتیم اما از کنار آن گذشتید
سلام
در پست های قبل فراوان توضیح داده شده
عرض نکردم ثابت کردند،بعضی به جسم اخروی در نظر ایشان ایراداتی وارد کرده اند،به همین دلیل گفتم به لسان برهان شرح داده اند.
اما آنچه او در صدد برهانی کردن آن است مفهوم جسم است نه روحی که شما می فرمائید،بلکه روح حقیقتی است که به جسم اخروی تعلق
می گیرد.(در نظر جناب ملا صدرا)
باسلام .
ظاهرا جناب ایشان این مسله باور ندارد تنها در پی اثبات معاد روحانی است .
وگرنه در این باره چندین بار نکته های فلسفی وو حیانی بسیاری بیان شد .
طبق صریخ آموزه های قران هر چه مومن در بهشت آرزو کند بدان می رسد
کسی آرزو بدل نخواهد ماند .
جمله ی مه در ادامه آمده را نیز دقت نماید :
ما تشتهی الانفس وتلذالاعین .
هر دل تمنا کند وچشم بیبند وبپسندد .
به آن می رسشد .
چشم که صورت وبدن را می بیند و از آن لذت می برد و نه روح را .
بله
قطعا کسی در بهشت آرزو بدل نمیماند
اما کدام آرزو؟؟؟
آرزوی دنیایی یا اخروی؟؟؟
اونچه که مورد تردیده و سوال این تاپیکه این است که :
آیا بهشت یعنی رسیدن به آنچه که در دنیا میخواستیم .. یا خلاص شدن از شهوت و رسیدن به لذتی حقیقی و عقلی؟؟؟
اگر بهشت متوقف بر حاجات دنیایی باشد اونوقت برای کثیری حکم شهوتخوانه را پیدا میکند و نمیتوان آنانرا از این نگاه منع کرد
چرا؟
چون قبول کردیم که لذت و بهشت متوقف بر درک و خواسته فرد است
[="Tahoma"][="Navy"] Serat;737136 نوشت:
سلام
جسم و ماده آخرتی وجود ندارد
جسم آخرتی همان بدن برزخی مثالی است
آخرت انسان روح اوست و معاد بازگشت به آن حقیقت
جسم و ماده و عالم دنیا تنها وسیله ای موقت برای تعین و تکامل روح است و پس از مرگ بازگشتی بدان نیست
هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ضرورت جسم را در معاد ثابت کند
یا علیم[/]
سلام علیکم
ما حرفی از جسم و ماده دنیایی در آخرت نزدیم ، برای اینکه راه چنین اشکالی را هم ببندیم عرض شد بدن آخرتی.
بدن آخرتی میتواند همان بدن برزخی مثالی باشد ، اما این مساله نیاز به اثبات دارد...
به فرض هم که بدن آخرتی همان بدن برزخی مثالی باشد، باز هم نمیتوان منکر آلام و لذات جسمانی شد و آیات قرآن را تاویل کرده
و پاداشها و عذابهای وعده داده شده را به روح نسبت داد مثل فردی که در دنیا از ناراحتی رنج میبرد یا اینکه خوشحال است. اینها با آیات قرآنی سازگار نیست.
ثانیا عقیده شما اینست که نفس انسان مجرد است و روحانی محض .
بله ما هم قبول داریم که روح مجرد است اما بدنی که خدا در آن روح را دمیده چه میشود به فرموده کلام الله مجید نفس تشکیل شده از {بدن (خاک +آب) + روح}
همین یعنی تجرد نفس منتفی است.
دیگر اینکه برزخ یعنی حائل بین دو چیز. بدن برزخی حایل بین روح و جسم دنیاییست. اگر بدن برزخی هم مجرد باشد روح چگونه با جسم ارتباط برقرار خواهد کرد؟
و ثالثا اینکه روح که مجرد است برای ظاهر شدن چگونه در چیزی که خود مجرد است ظهور پیدا میکند؟
بقای بدن اخروی پس از مرگ ، دلیل بر تجرد از ماده است نه تجرد محض.
[="Franklin Gothic Medium"] محی الدین;737565 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب محیالدین و رحمة الله و برکاته،
این گزاره خیلی محکم و قطعی بیان شده است، آیا این قطعیت در نتیجهگیری مستند به اثباتی به همین استحکام است یا صرفاً تمایل شخصی شما را میرساند؟ ظاهراً دلایل روایی بر ضد این مطلب داریم :Gol:
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
فلاسفه نفس را متعلق به بدن دانسته اند، بطوری که کارهای خود را از طریق بدن انجام میدهد. به همین دلیل ملا صدرا حتی در قیامت هم برای این نفس بدنی را متناسب با اخرت در نظر میگیرد.
بنابراین چند سوال از کسانی که لذات اخرتی را فقط روحانی میدانند مطرح است:
1. اگر لذات فقط روحانی باشد، وجود این بدن اخرتی لغو و بیهوده خواهد بود...
2. اگر نفس تعالی پیدا کند و مجرد محض گردد و هیچ رابطه ای با بدن نداشته باشد، انقلاب در ذاتش پیدید می اید(روح محتاج به بدن در دنیا و روح بی نیاز از بدن در اخرت)
[="Tahoma"][="Navy"] Serat;737625 نوشت:
سلام
اول باید بدانیم منظور از تجر د چیست
منظور از تجرد در فلسفه تجرد از ماده و احکام آن است
لذا اگر بعد و رنگ و شکل که از خواص ماده است باشد اما خود ماده نباشد مرتبه ای از تجرد حاصل شده است
اما اگر شی حتی از رنگ و بعد و شکل هم تجرد پیدا کند مرتبه بالاتری از تجرد حاصل می شود
بلکه بالاتر از آن اگر شی از ماهیت هم تجرد یابد بالاترین مرتبه تجرد که بحت و بسیط محض شدن است تحقق می یابد
پس تجرد دارای مراتبی است که از تجرد برزخی آغاز و تا مرتبه بساطت محض ادامه می یابد
و بنابر آنجه که گفته شد : هر مرتبه مادون بدن مرتبه مافوق است پس مرتبه وجود برزخی بدن مرتبه عقلی است و هلم جرا
و اما ارتباط بدن مجرد مثالی با بدن
فلاسفه قائلند چون بدن برزخی نمی تواند بطور مستقیم با بدن مادی ارتباط برقرار کند واسطه ای بین این دو وجود دارد بنام بدن یا روح بخاری که لطیف ترین اشیاء مادی است
یا علیم[/]
[="Tahoma"][="Navy"] سین;737657 نوشت:
سلام
منظور ما از دلیل دلیل عقلی است. هیچ دلیل عقلی بر ضرورت ماده و جسم در معاد نیامده است.
و اما ادله نقلی
اولا این ادله هم نص در جسمانیت ندارند یعنی در هیچ روایتی بر جسمانیت معاد نداریم بلکه اوصاف از معاد در این ادله وجود دارد که به حسب دانایی های عادی ما بر جسمانیت منطبق می شوند ولی انحصار انطباق را هم نمی توانیم ثابت کنیم ( که البته با لحاط وجود و بدن برزخی انحصار منتفی است )
ثانیا در خود ادله روایی هم به دلیلی که لزوم جسم و بدن مادی را ثابت کند اشاره ای نشده است
یا علیم[/]
[="Tahoma"][="Navy"] صفائی;737744 نوشت:
سلام
تعلق روح به بدن برای استکمال است لذا وقتی کمال فعلی برای روح حاصل شد دیگر به آن نیاز نخواهد داشت و بدون آن افعالش را انجام می دهد . سرّ افعال خارق العاده عرفا و مرتاضین هم در این تحقق کمال فعلی برای روح است
و اما بدن برزخی محل ظهور بعد فرا مثالی روح است و تحقق دارد اما بدن مثالی برزخی خالی از ماده است لذا جسمانی نیست
و آخر اینکه با بدن مادی بودن بلکه با بدن بودن جزء ذات نفس نیست تا نبود بدن برای روح انقلاب ذات پیش بیاورد هرچند بدن لازم ذات هست اما مادی بودنش لازم ذات هم نیست وگرنه با مرگ از آن جدا نمی شد
یا علیم[/]
توجه داشته باشید که انسان موجود دو ساحتی است ونه یک ساحتی وتک بعدی . یک ساحت او بدن وساحت دیگرش روح است .
این دو دوساحتی بودن اختصاص به دنیا ندارد بلکه در دنیا واخرت انسان به عنوان یک موجود دو ساحتی مرکب از روح وبدن وجود دارد همان طور که بدن منهای روح انسانی انسان محسوب نمی شود
روح بدون بدن انسانی هم انسان نخواهد بود .
پس انسان در دنیا واخرت دارای بدن است هیچ ودر هیچ یکی از عوالم انسان بی بدن نیست ولی متناسب هر عالم بدن خاص دارد که این بدن های دانیایی واخروی در طول هم است ونه در عرض هم . یا مثلا بدن دنیایی در ظرف چند دقیقه براثر آتش پودر می شود ومعدوم می شود ولی بدن اخروی کفار معاند تا ابد در آتش دوزخ می سوزد وعذاب می چشد ونابود ومعدوم نمی گردد . چنان که در قران فرمود : کلما نضجت جلوهم بدلنا هم جلودا غیر ها لیذوق العذاب .
سلام علیکم
ما در مورد مراتب تجرد روح بحثی نداریم بحث سر اینست که وقتی روح ارتباطش را با این دنیا از دست میدهد از بعضی از مراتب مادی تجرد پیدا کرده است نه از همه ی آن. به این دلیل که بعد از مرگ یا در خواب هنوز هم برای اینکه بتواند با دنیای خارج (ملکوت) ارتباط برقرار کند نیاز به اندازه و رنگ و شکلی دارد که در حقیقت بدن او راتشکیل میدهد.
و اینکه تجرد روح مراتبی دارد به همین معناست که تجرد از ماده مراتبی دارد.
در یک مرتبه ، از آن قسمتی از ماده مجرد میشود که فانی هست ولی در مرتبه دیگر روح نیاز به آن قسمتی از ماده دارد که اصل وجودی بدن اوست که به آن طینت گفته میشود.
طینت انسان پس از مرگ هلاکت پذیری ندارد ، مثل خود روح. اما این مساله نمیتواند ثابت کند که بدن برزخی هم روحانی است و بقول دوستمان که این تاپیک را زدند تاویل پذیر است و بقول شما مجرد
اما توضیحات شما با نظری که دارید ضد ونقیض است. ممکنه بفرمایید این بدن اگر مادی نباشد (منظور ماده ای که پس از مرگ از بین میرود نیست ) یا جسمانی نباشد پس چه چیزی است؟
ثانیا در مورد کفار چگونه ثابت میکنید که ارواح کفار هم به آن مرتبه از کمال عقلانی خواهند رسید که برای ارواح بعضی از مومنان است و کمال فعلی برایشان حاصل خواهد شد که کلا برای همه ارواح یک قانون کلی قرار داده اند و بقاء همیشگی را برای همه انسانها از جمله کفار میدانند؟
باتشکر
[="Tahoma"][="Navy"] Serat;737821 نوشت:
سلام
منظور از طینت همان سرشت الهی انسان است که در ذات او متجلی است نه طین و خاکی مادی و نه هیچ جزء مادی قبل و بعد انسان که روح انسان در ارتباط با آن هویتی انسانی داشته باشد چه اینکه دلیل عقلی و نقلی هم برای این مطلب وجود ندارد
در کلام اهل کلام در باب معاد عالم جسمانی یک محوریت غریبی دارد که با تعالیم دین و دانسته های خود آنها هم سازگاری ندارد
همه می دانیم که عالم ماده یک امر موقت و به اصطلاح در حال و فنا و بوار دائمی است و آرام و قراری در آن نیست ، اصالتی هم ندارد بلکه اصالت از آن روح و معناست . عالم ماده به مثابه سایه ای است که از حقیقت ماورایی اش چیزکی نشان می دهد لذا معلوم نیست چرا متکلمین نمی توانند در سرنوشت ابدی انسان از این سایه نازل بگذرند . خب البته فعلا بدان مبتلایند و از ورای آن هم بی خبر.
بدن مثالی به حسب بیانات دینی و فلسفی عینا شکل همین بدن است اما جنسش از ماده این عالم نیست بلکه از جنس عالم برزخ است . مطمئنا ما نمی توانیم ایجابا بگوییم جنس عالم برزخ چیست چون تخته بند عالم ماده ایم و از آن غاقل و بیخبر و اما با بیان سلبی عقل و نقل چنین بدست می آید که متشکل از ماده این عالم نیست بلکه وجودی مثالی است تحت اراده و اختیار روح که نه آب میخواهد نه غذا و نه خواب دارد و نه غفلت .
اما سیر تکوینی ارواح بطوری که خدای متعال مقرر فرموده تحقق می یابد
همانطور که همه انسانها با انصراف کلی از بدن یا همان مرگ به مرتبه تجرد برزخی می رسد می توان پذیرفت که در تکامل برزخی نیز از برزخ به عوالم بالاتر که از آن در لسان شرع به قیامت تعبیر می شود منتقل می شوند . ادله نقلی برای این معنا کافی است که کفار و منافقین را هم حاضرین صحنه محشر می داند هرچند تاویلات دیگری هم برای این نوع بیانات هست
یا علیم[/]
سلام
قبلا هم عرض کردیم این فقط برداشت شماست از آیات و روایات
اینکه انسان در دنیا و آخرت دوساحتی است ، جمله صریحی است اما سخن شما است نه آیات
با این حال اگه شما به این سوالات پاسخ دهید ما معاد جسمانی را قبول میکنیم
1-آیه ما تشتهیه الانفس را چگونه معنا میکنید که به تناقض برنخوریم؟ بعنوان مثال این تناقض :جهنمیان به جرم زن و شراب در جهنمند و پاداش بهشتیان زن و شراب است
2- در عالمی که برای بقا نیازی به خوردن و نکاح نیست،اداره بطن و فرج چه توجیهی دارد؟
3-اینکه عالم آخرت دار عمل و تکلیف نیست چگونه با غیر معاد روحانی منطبق است؟
منظور شما اینست که امام معصوم بفرماید المعاد الجسمانی یتحقق فی الاخره؟!!!
مگر امام با زبان قوم صحبت نمیکند؟
اگر تمام روایات ما مجاز باشد، قبیح خواهد بود. چرا که مجاز اقلی و حقیقت اکثری است. ثانیا اگر این حرف را بزنیم اعتماد ما به امام از دست میرود، چرا که هر گاه حرفی بزند میگوییم شاید منظوری دارد که ما نمیفهمیم!!!
این همه خواص و اثار جسم مثل خوردن و اشامیدن و ... در روایات ذکر شده دال بر مدرک(ادراک کننده) جسمی هم هست البته جسمی که متناسب اخرت است نه مادی.
روایتی که بدن داشتن در برزخ رو بیان میکند:
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَرْوُونَ أَنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ فِي حَوَاصِلِ طُيُورٍ خُضْرٍ حَوْلَ الْعَرْشِ فَقَالَ لَا الْمُؤْمِنُ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ فِي حَوْصَلَةِ طَيْرٍ وَ لَكِنْ فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ.
(کافی/ج3/ 244)
ایاتی که حشر از قبر را بیان میکند:
أَ فَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثرَِ مَا فىِ الْقُبُورِ(عادیات/9)
*وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (حج/7)
اگر فقط روح مجرد بود که حشر از قبر معنا نداشت.
تناقض هنگامی رخ میدهد که شروط تناقض(وحدت موضوع و محمول و ... و زمان) موجود باشد در حالی که عذاب جهنمیان برای شراب خواری و فحشا در دنیا ست اما پاداش بهشتیان در اخرت است. پس تناقضی نیست، نهایتا شما میتوانید بگویید چرا تلاش کنیم برای نسیه در حالی که گروهی نقد انرا هم اکنون دارند؟ اینهم پاسخش روشن است که اولا بین نعمات اخرتی و دنیایی فاصله بسیار است(لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَت)، یکی رضوان الهی است و دیگری سخط الهی ...
در این دنیا هم مگر ما همیشه برای زنده ماندن می خوریم و یا ...؟ بسیای از انسانها برای لذت می خورند و ... نه برای بقا... حالا چه اشکالی دارد از بعد لذتی به این نعمات نگاه کرد؟ نه بقایی.
قبلا گفته شد که دار تکلیف بودن یا نبودن ربطی به بدن داشتن و نداشتن ندارد که البته شما جوابی ندادید!
بنا بر بیان شما که بدن لازم ذات است هم نباید از نفس جدا شود...
اگر یکی نیستند پس چرا دومی باید مایه تشویق برای ترک اولی باشد؟ و اصرار به معاد جسمانی چه ضرورتی خواهد داشت
بله اما آیا لذت برای لذت در اسلام توجیهی دارد؟ آیا غیر ازاین است که دین آمده تا لذات هدف نشوند
به هرحال اینکه خیلی ها به جهت لذت کاری میکنند اولا توجیهی ندارد ثانیا باز برمیگردد به اون نیاز اولیه که بعدا خود لذت ملکه شده ...
پس اگر نیاز اولیه دنیایی منتفی شود هیچ وجهی برای همچین لذاتی باقی نمیماند
رابطه عمل و پاداش مثل رابطه ماده و معنا است
اینکه در آخرت ابزار عمل و اختیار موجود باشد یک تناقض است
دار جزا بودن آخرت با معاد روحانی مطابق است همانطور که در دنیا هم اصل عمل روح و باطن آنست نه ظاهر آن
با عرض سلام و تشکر از توضیحات [=arial]مفهومشناسی طینت [=arial] [=arial]طینت از ماده طین، به معنای گل، مشتق شده است. طینت بر وزن فِعله است که در صرف عربی، برای بیان حالت و نوع کار یا صفتی به کار میرود، مانند واژه فطرت که دلالت بر نوع خاصی از خلقت دارد. طینت به معنایسرشت خاص دارای ویژگیهای خاصی است. (مجمع البحرین، ج 3، ص 438) [=arial]سرشت انسان را بدین دلیل طینت میگویندکه ماده اولیه آفرینش انسان نخستین از گل بوده است و نطفه هر انسانی هم از انواع مواد موجود در خاک تشکیل میشود.چنانچه خدای متعال میفرماید:
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ؛ هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم.» (مومنون/12) [=arial]در اصطلاح دینی، به حقیقت، خمیره، سرشت و طبع خلقت انسان، طینت گفته میشود.[=arial]گل ، مبدا خلقت مادی انسان است، اما مبدأ زندگی معنوی و روحانی آدم را روح او تشکیل داده است.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:« ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ
[=arial] فیهِ[=arial] مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ؛ آن گاه بالاى او راست کرد و از روح خود در آن بدمید. و برایتان گوش و چشمها و دلها آفرید. چه اندک شکر مىگویید.»(سجده/9)[=arial]
[=arial]روایات متنوع طینت [=arial]علامه طباطبایی(ره) میفرماید: روایات طینت به چند گروه تقسیم میشود:
[SPOILER]گروه اول: احادیثی است که اجمالاً دلالت دارند خداوند متعال انسانها را در هنگام آفرینش، به دو گونه آفریده است؛ گروهی سعادتمند و گروهی شقاوتمند. تفسیر این روایات روشن است.ین روایات دلالت دارند که اجمالاً نوع انسان به قضای الهی بر دو گونه است: سعید و شقی. اما این که چه کسانی سعید و چه کسانی شقیاند، به اختیار خود آنان است. برخی به حسن اختیار خود، راه هدایت و سعادت را طی کرده و سعادتمند میشوند و برخی دیگر به سوء اختیار خویش، راه ضلالت و شقاوت را طی میکنند و شقی میشوند. گروه دوم: روایاتی که دلالت دارند بر این که برخی از انسانها، از گل بهشت خلق شده و سرانجام به بهشت میروند و برخی دیگر از گل جهنم خلق شده و به آن جا باز میگردند.گروه سوم: روایاتی که خلقت انسان را به آب گوارا یا آب تلخ و شور منتسب میکنند. گروه چهارم: روایاتی که بازگشت اختلاف در آفرینش انسانها را به اختلاف در نور و ظلمت میدانند. گروه پنجم: روایاتی که میگوید: خداوند در روز قیامت، خوبیهای بَدان را از آنها میگیرد و به خوبان میدهد و بدیهای خوبان را از آنان گرفته و به بدان ملحق میکند؛ یعنی، شخص کافر، اگر خوبی هم داشته باشد، از او گرفته شده و به مؤمنان داده میشود.(برای مطالعه متن روایات و تقسیم بندی احادیث در قالبی که ذکر شد میتوانید به تفسیر المیزان، جلد هشت، صفحه 119، مراجعه فرمایید.) مرحوم علامه طباطبایی، بعد از ذکر روایات، میفرماید: البته این روایات و همچنین آیات قرآن، در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتی نیستند و آنچه را برای انسان، اثبات میکنند از قبیل ثبوت زوجیت برای عدد چهار نیست و اصلا سزاوار هم نیست کسی چنین توهمی بکند؛ برای اینکه اگر بازگشت مفهوم این روایات صرفا به تصویر عقلی بوده و با واقعیت خارجی منطبق نباشد، اثر حقیقی نخواهد داشت و اگر بازگشت آنها به اقتضای ذاتی و حقیقی انسان، که سعادت و شقاوتش بستگی به آن دارد، باشد، منافی با اطلاق ملک خدای سبحان بوده و مستلزم تحدید سلطنت او است، که خود قرآن و احادیث و همچنین عقل، مخالف چنین تحدیدی است.
علاوه بر این، چنین برداشتی مستلزم اختلال نظام عقل در جمیع مبانی عقلا است؛ برای اینکه بنای جمیع عقلا بر تاثیر تعلیم و تربیت است و همه متفقاند که برخی کارها نیک و قابل ستایش و مدح و برخی کارها زشت و قابل مذمت است.با عبور از تمامی این صحبتها لازمه این تفسیر این است که تشریع شرایع و فرستادن کتب آسمانی و نیز ارسال پیامبران، همه لغو و بیفایده است و اتمام حجت در اموری که از ذاتیات انسانها به شمار میآیند، به هر طور که تصور شود، معنا نخواهد داشت؛ چراکه انفکاک ذاتیات از ذوات خود محال است. اینها همه لوازمی است که قرآن کریم مخالف صریح آن است. آری! قرآن کریم نظام عقلی را مسلم دانسته و این حقیقت را که انسان اعمال خود را بر پایه اختیار و انتخاب بنا نهاده و مینهد، پذیرفته است و در خلال آیاتش میفرماید: خداوند انسان را از گل آفرید. سپس نسل او را در چکیده آب پستی قرار داد، آنگاه همان چکیده را به گونه نیکویی رویانید و بزرگ کرد تا بالغ گردید و از نعمت عقل برخوردار شد، آن طور که کار نیک و بد را به اختیار خود انجام داده و میدهد، خیر و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصیت و ثواب و عقاب را با عقل خود تمیز میدهد و به خاطر همین تمیز، به افتخار مکلف شدن به تکالیف دینی مفتخر گردید. اگر از عقل خود پیروی و اوامر پروردگارش را اطاعت و از منهیاتش دوری نماید، سعادتمند شده به بهترین وجه پاداش داده میشود و اگر با عقل خود مخالفت کند و هوای نفس را متابعت و پروردگارش را نافرمانی کند بدبخت شده و کیفر گناهان خود را میچشد. سرای دنیا سرای امتحان و آزمون است؛ امروز روز عمل و فردا روز پاداش خواهد بود.علاوه بر این اگر سعادت و شقاوت، ذاتی انسانها باشد، توبه و بازگشت از گناه، بیمعنا میشود؛ زیرا در این صورت راه تغییر باز نیست. دعوت فراوان آیات و روایات و سیره اولیای الاهی به توبه و ابتهالالیالله، نشان میدهد که سعادت و شقاوت ذاتی نیست و تغییر در انسانها امکانپذیر است ونیز اگر کسی بالذات سعید یا شقی بود، اصل تعلیم و تربیت و تأثیرپذیری آن بیمعنا خواهد بود و این همه تاکیدها و کوششهای انسانها در امر تعلیم و تربیت بیهوده مینماید. خداوند خلقت ما انسانها را جملگی از فطرت الهی و پاک آفرید، که غیر قابل تغییر است «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ به یکتاپرستى روى به دین آور. فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار این است. ولى بیشتر مردم نمىدانند.» (روم/30)این که میفرماید: دگرگونی در آفرینش الهی نیست، یعنی، خداوند متعال هیچ کس را بدون فطرت الاهی نیافریده است، هم چنین خداوند میفرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ و سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده.» (شمس/7و8)پس چنین نیست که عدهای ذاتاً به بدی و گناه تمایل داشته باشند و با شقاوت ذاتی خلق شوند و گروهی نیز ذاتاً به خوبی و تقوا تمایل داشته باشند و با سعادت ذاتی آفریده شده باشند؛ زیرا هر کس دارای فطرت و نفس ملهمه است که کارهای خوب و بد را به او الهام میکند و او را به سمت خوبیها و پاکیها سوق میدهد.[/SPOILER]
[=arial]با توجه به مطالب فوق،[=arial] منظور از این روایات، این نیست که برخی ذاتاً اهل شقاوت و گروهی ذاتاً اهل سعادتند و طینت، علت تامه برای رفتار و اعمال انسانی است. [=arial]اگر روایات گوناگون در باب طینت را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که همگی به جنبه مادی آفرینش انسان یعنی آب و هوا، خاک، وراثت، محیط خانوادگی و اجتماعی توجه دارند. [=arial]حتی روایاتی که اشاره دارند برخی از انسانها از طینت بهشتی یا علیین و برخی از طینت جهنم یا سجین آفریده شدهاند، منظور بهشت و جهنمی نیست که در قیامت ظهور میکند، زیرا بهشت و جهنم آخرتی اصولاً از سنخ ماده و جهان مادی نیست، بلکه احتمال دارد معنای این دسته از روایات، این باشد که برخی از ماده پاک زمینی و عدهای از ماده ناپاک زمینی آفریده شدهاند. گروهی نیز مرکب از طینت پاک و ناپاکاند. [=arial]در واقع این روایات در بیان این است که آب و هوا، خاک، وراثت و محیط خانوادگی و اجتماعی، زمینهساز سعادت و شقاوتاند یعنی: آب و هوا و فضای خوب، محیط خانوادگی و اجتماعی خوب و تربیت خوب به منزله مواد اولیه خوب است و سعادت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. همچنین محیط مناسب، آب و هوا و خاک نامناسب و... به منزله مواد اولیه ناپاک است و شقاوت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. به عبارت دیگر مواد اولیه، زمینه است، نه علت تامه، زیرا از هر دو طرف، موارد متعدد نقض مشاهده میشود. مثلاً بسیار میبینیم که در یک خانواده، دو برادر، که از جهت تمام مواد اولیه یکسان هستند، از نظر فکری، خلق و خو و رفتار متفاوتند.[=arial]آنچه که از احادیث طینت به دست میآید این است که این احادیث در مقام بیان شرایط و زمینههای سعادت و شقاوت بودهاند و لاغیر.
[=arial]
براساس روایات معتبره در منابع شیعه :
[=arial]عناصر اصلی بدن هرکسی طینت اوست
هر طینت یک ظاهر مادی دنیوی دارد و یک باطن دارد
[=arial]طینت قابل تغییر هست یعنی می تواند تکامل یابد و یا سقوط کند
در ظاهر حرف ما و شما درباره مراتب تجرد روح یکی است، اما نتایجی که هر یک میگیریم متفاوت است، به این دلیل که حضرتعالی از صحبتهای ما تعبیرات دیگری میکنید یا اینکه یک سخنی که به دو صورت میتوان گفت را تنها به یک صورتش را قبول دارید
اینکه فرمودید بدن مثالی از جنس عالم برزخ است نافی حرف ما نیست. به این دلیل که عالم برزخ باطن همین دنیاست. مگر نه اینکه روز اول خدای تعالی میخواست بر روی زمین جانشین قرار دهد و مگر نه اینکه انسان را از همین خاک و از همین دنیا آفرید؟ پس برزخ چیزی نیست جز باطن همین دنیا و منفک از آن نیست.
ای که بر انکار تن داری تلاش
جانِ بی تن است عریان از قماش
در پی عریان کمتر جوش کن
شعله ی انکار را خاموش کن
تن عزیز است بهر جان اندر بهشت
پس مکن انکار ای والا سرشت
است قران وخرد نیکو دلیل
تا نیوشد اهل معنا سلسبیل
[="Tahoma"][="Navy"] Serat;738010 نوشت:
Serat;738010 نوشت:
سلام
شما در مورد مساله ای که علم امروز در خصوص آن بی اطلاع باشد سخن نمی گویید که ما بخواهیم به نقل اکتفا کنیم
بلکه ابعاد وجود مادی انسان بطور روشن برای علم امروز شناخته شده است هرچند بازهم راه برای شناخت بیشتر هست
لذا
منظورتان از ماده اصلی چیست ؟
ما چیزی بنام ماده اصلی نداریم . تمام اجزاء بدن انسان تغییر می کند . تنها چیزی که از تغییر کمتری برخوردار است دی ان ای انسان است که البته ماندگاری زیادی هم دارد . (حدود هزار سال) اما مطمئنا در طی چندین هزار سال یا چندین میلیون سال اثری از آثار دی ان ای انسانها هم نمی ماند . لذا بطور عادی ماده اصلی وجود ندارد که روح انسان بعد مرگ بدان مرتبط باشد تا هویت او باقی بماند ضمن اینکه عقل و نقل بر انصراف کلی روح از عالم ماده بعد مرگ دلالت دارد که خود دلیل دیگری است به عدم تعلق روح بعد مرگ به چیزی از عالم ماده
حرفی نیست عالم مثال باطن همین عالم مادی است اما مجرد دانستن معاد نوع تصور ما را از مساله معاد تغییر می دهد
با روحانی دانستن معاد تصورات عادی کلا رخت بر می بندد
این آسمان و زمین مادی در معاد دست نمی خورد
این کوه و دریا دست نمی خورند
وقایع معاد در صقع ذات خود انسان در مسیر بازگشت به بعد مجردش اتفاق می افتد
یوم تبدل الارض غیر الارض در حقیقت تحول بعد مادی به مجرد است نه تبدیل شدن این زمین مادی به یک زمین مادی یا شبه مادی دیگر با آن تصور کذایی
بلکه انسان با تکامل تدریجی خود اکنون هم راجع الی الله است : انا لله و انا الیه راجعون نه اینکه روزی که بمبریم بسوی او می رویم لذا نفرمود سوف نرجع
خلاصه این تفاوت های اساسی در نوع نگاه با قبول معاد مجرد روحانی پیش می آید
یا علیم[/]