چرا داد ميزنيم؟؟؟
تبهای اولیه
شاگردان فکرى کردند و يکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست ميدهيم.
استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست ميدهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد ميزنيم؟ آيا نميتوان با صداى ملايم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگين هستيم داد ميزنيم؟
شاگردان هر کدام جوابهايى دادند امّا پاسخهاى هيچکدام استاد را راضى نکرد...
سرانجام او چنين توضيح داد:
آنها سر هم داد نميزنند بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت ميکنند.
چرا؟ چون قلبهايشان خيلى به هم نزديک است. فاصله قلبهاشان بسيار کم است.
استاد ادامه داد:
آنها حتى حرف معمولى هم با هم نميزنند و فقط در گوش هم نجوا ميکنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر ميشود.سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بينياز ميشوند و فقط به يکديگر نگاه ميکنند! اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصلهاى بين قلبهاى آنها باقى نمانده باشد...
هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلبهايشان از يکديگر فاصله ميگيرد. آنها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آنها بايد صدايشان را بلندتر کنند.
این قسمت خیلی قابل تامله؛ سعی کنیم قلب هامون هیچ گاه از کسانی که دوستشون داریم فاصله نگیره
سلام علیکم....
متن زیبایی بود از طرف کاربر گرامی ستایش....
و به گفته همکار گرامی انجمن مشاوره sajedee قابل تامل.....
اینو همه ما تا حالا حتما امتحان کردیم با کسی که خیلی جوریم یا به قول معروف بهش علاقه داریم احتیاجی به صحبت کردن اون وجود نداره می فهمیم تو دلش چی میگذره....
اما چرا بعضی موقعها نمی تونیم .....
ساعتها پیش یک نفر میشینیم و از نشستن در کنارش لذت میبریم اما نمی فهمیم این آخرین باره که پیشش نشستیم....
اون داره با سکوتش خداحافظی میکنه و ما اصلا چیزی جز اون لحظه را نمیبینیم.....
نمی دونم در مورد این مطلب چی بگم....
خیلی سخته این سکوت همه وجودتتو بگیره...
بخندی اما از میون صدای خنده ناله دلو بشنوی....
نمی دونم....این مطلب اینقدر از نظر معنی سنگینه که تحملش یکم مشکله.....
کاشکی یه روز متوجه اون سکوت آخر بشم....
یا علی...