اگر تمام حلزونهای عالم دست به دست هم بدهند تا به چین رنج هایت سفر کنند؛ باز هم کاری از پیش نخواهند برد ، گیرم عصاره شفابخش هم داشته باشند. چین و چروک رنجهایت را مرهمی نیامده مادر ...
ای بلند آوازه نقش ونگین
ای به عالم جلوه مهر آفرین
مهر تو از مهر یزدان منشعیب
درد مندان را بود مهرت طبیب
مادر ای گلوازه مهر و و فا
آسمانت پر فروغ وپر صفا
کودک که بودم ، وقتی زمین میخوردم ،مادرم مرا میبوسید،
تمام دردهایم از یادم میرفت ...
دیروز زمین خوردم، دردم نیامد ، اما... به جایش تمام بوسههای مادرم به یادم آمد:Gol:
[FONT=arial]آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
[FONT=arial]و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
[FONT=arial]زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
[FONT=arial]زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
[FONT=arial]و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛
[FONT=arial]در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
[FONT=arial]با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
[FONT=arial]زمانی که اندوهگین است،
[FONT=arial]بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،
[FONT=arial]اگر از تو چیزی میپرسد،
[FONT=arial]او را پاسخگو باش،
[FONT=arial]و اگر دوباره پرسید،
[FONT=arial]باز هم پاسخگو باش،
[FONT=arial]و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
[FONT=arial]نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،
[FONT=arial]واگر تو را به درستی درنمی یابد،
[FONT=arial]شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
[FONT=arial]ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
[FONT=arial]که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .
مهربانىهاى پدر و مادر و... همه جلوههایى از رحمت و عنایت الهى است، زیرا اوست که این همه عشق و محبت را در نهان پدر ومادر به صورت غریزى نهاده است تا آنان با میل و علاقه تمام تلاش خود را در جهت رشد فرزندان خود به کار گیرند.
"سلامتی اولین زن شوهرداری که عاشقش شدم"
مــــادَرْ
مــــادر . . .
وقتی از روزگار خسته می شدم ،
چشمانم را به تو می دوختم،
از عمق نگاهت مهربانی را درك می کردم
وقتی سر بر دامانت می گذاشتم و تو با تمام وجود نوازشم می کردی
به رویایی شیرین فرو می رفتم ،
چه خوب بود همیشه سرشار از تو بودم مــادر ....
اگر تمام حلزونهای عالم دست به دست هم بدهند تا به چین رنج هایت سفر کنند؛
باز هم کاری از پیش نخواهند برد ، گیرم عصاره شفابخش هم داشته باشند.
چین و چروک رنجهایت را مرهمی نیامده مادر ...
[INDENT] [INDENT]
[/INDENT]
مادر ، کاش پیر نمیشدی !
زمستان ... !
دوباره میشود ، بهار شوی ... !
مادران عشق اند وعشق از مادر است
گرچه بابا خوشتر از تاج سر است
هر دو مثل گل به فصل نو بهار
هر کدام در جای خود چون شهر یار
کودکی بودم بی پناه . . .
و مادر پناهگاه همیشگی ام بود . . .
:Gol:مادر عزیزم ای سلان شادی ها روزت مبارکه:Gol::Hedye::Mohabbat:
[FONT=B Mitra]روزي حضرت موسي (علیه السلام) در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت: «ميخواهم همنشينم را در بهشت ببينم». جبرئيل بر او نازل شد و گفت: «اي موسي، قصابي که در فلان محل ساکن است، همنشين توست». حضرت موسي(علیه السلام) نزد قصاب رفت و اعمال او را زير نظر گرفت. شب که شد قصاب جوان مقداري گوشت برداشت و به سوي منزل روان گرديد. موسي(علیه السلام) از پي او روان شد. چون به در منزل رسيدند، موسي جلو رفت و پرسيد: «اي جوان مهمان نميخواهي؟» گفت: بفرماييد! حضرت موسي وقتي به درون خانه رفت، ديد جوان با آن گوشت تازه غذايي تهيه کرد، آن گاه زنبيلي را که به سقف آويخته بود، پايين آورد و پيرزني کهنسال را از درون آن بيرون آورد. ابتدا او را شست و شو داد و آنگاه با دست خويش غذا را به او خورانيد. هنگامي که خواست زنبيل را به جاي آن بياويزد، زبان پيرزن به کلماتي نامفهوم حرکت کرد. سپس جوان قصاب براي حضرت موسي غذا آورد و با هم غذا را خوردند.
چون موسي(علیه السلام) از ماجراي جوان پرسيد، پاسخ داد: «اين پيرزن مادر من است. چون درآمدم بالا نيست و نمي توانم براي او کنيزي استخدام نمايم، خدمتش را مينمايم». موسي(علیه السلام) پرسيد: «آن کلماتي که مادرت بر زبان جاري کرد، چه بود؟» گفت: «هرگاه او را شست و شو ميدهم و غذا به او ميخورانم، دعايم ميکند و ميگويد: " خدا تو را ببخشايد و تو را در بهشت همدرجه و همنشين حضرت موسي(علیه السلام) گرداند! " حضرت موسي(علیه السلام) فرمود:
اي جوان، من موسي هستم. اينک به تو بشارت ميدهم که خداوند دعاي مادرت را دربارة تو مستجاب گردانيده است. جبرئيل به من خبر داد که تو در بهشت همنشين و همدرجة من خواهي بود.[1]
اينک اي خواهر و برادرم! با دقت در اين داستان نيک بنگر که از راه خدمتگزاري عاشقانه به مادرت چگونه ميتواني از سريع ترين و ميانبرترين راهها در سيرو سلوک به سوي حضرت حق ره بپيمايي و به خيمهگاه امام زمانت نزديک و نزديکتر شوي!
عزيز دلم، اينک با همتي مهدوي به عرصة خدمتگزاري عاشقانة مادرت وارد شو و آن گاه که مادرت در نهايت رضايت از تو خواست تا دعايت کند، از او بخواه که مادر از خدا برايم طلب کن که مرا همنشين و همدرجة امام زمان در دنيا و آخرت قرار دهد!
[FONT=B Mitra]
پی نوشت :
[1].پند تاريخ، ج1، ص68؛ نيليپور، مهدي، بهشت اخلاق، ج2، ص544.
ای بلند آوازه نقش ونگین
ای به عالم جلوه مهر آفرین
مهر تو از مهر یزدان منشعیب
درد مندان را بود مهرت طبیب
مادر ای گلوازه مهر و و فا
آسمانت پر فروغ وپر صفا
کودک که بودم ، وقتی زمین میخوردم ،مادرم مرا میبوسید،
تمام دردهایم از یادم میرفت ...
دیروز زمین خوردم، دردم نیامد ،
اما...
به جایش تمام بوسههای مادرم به یادم آمد:Gol:
هر کسی عطر خاصی دارد...
گاهی برخی عجیب بوی خدا می دهند...
همانند "مادر"
مادرم تو مركز پرگار وجود مني
اما از يك چيز در عجبم
اين تويي كه روز و شب
پروانه وار
گرد وجود من مي گردي
سرم را نه ظلم میتواندخم کند،
نه مرگ،
نه ترس،
سرم فقط برای بوسیدن دستهای تو خم میشود مادرم
*دوستت دارم*
[FONT=times new roman]وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید : بیماریت چیه ؟؟؟
[FONT=times new roman] همیشه منتظر مادرت میشدی و جواب دادن رو به اون می سپردی ؛
[FONT=times new roman] چرا که میدونستی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری و حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس می کنه !!!
[FONT=times new roman]وقتی به جای کلاغ در آن بازی کودکانه، گفتم: مامان پـر،
[FONT=times new roman]خندیدی و گفتی: «من که پر ندارم»
[FONT=times new roman]بزرگتر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی ...
[FONT=times new roman]به یاد مادرهای عزیزی که دیگه پیشمون نیستن ...
[FONT=arial]آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
[FONT=arial]و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
[FONT=arial]زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
[FONT=arial]زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
[FONT=arial]و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛
[FONT=arial]در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
[FONT=arial]با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
[FONT=arial]زمانی که اندوهگین است،
[FONT=arial]بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،
[FONT=arial]اگر از تو چیزی میپرسد،
[FONT=arial]او را پاسخگو باش،
[FONT=arial]و اگر دوباره پرسید،
[FONT=arial]باز هم پاسخگو باش،
[FONT=arial]و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
[FONT=arial]نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،
[FONT=arial]واگر تو را به درستی درنمی یابد،
[FONT=arial]شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
[FONT=arial]ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
[FONT=arial]که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .
[FONT=arial]مادرم را هیچ وقت ندیدم که پرواز کند؛
[FONT=arial]زیرا به پایش؛
[FONT=arial]من را بسته بود؛
[FONT=arial]پدرم را؛
[FONT=arial]و همه ی زندگیش را ...
مهربانىهاى پدر و مادر و... همه جلوههایى از رحمت و عنایت الهى است، زیرا اوست که این همه عشق و محبت را در نهان پدر ومادر به صورت غریزى نهاده است تا آنان با میل و علاقه تمام تلاش خود را در جهت رشد فرزندان خود به کار گیرند.
گریه کردم ~ خندیدند . . .
ناراحت بودم ~ دور شدند . . .
شکست خوردم ~ خندیدند
.................. ~ .........
.
.
مـــــادرم ~ گریه کرد برای من
[FONT=arial]
کلفتیه صداتو به رخ مادری که حرف زدنو یادت داده نکش
دلش بشکنه دنیات نابود میشه
[INDENT]
[FONT=times new roman]مادرم
[FONT=times new roman]تنها کسی ست
[FONT=times new roman]که باعث می شود - بفهمم
[FONT=times new roman]خدا مهربان است ...!
[/INDENT]
[FONT=arial]
هر روز خانه ﺭﺍ ﺟﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﺪ...
[FONT=arial]ﭘﻮﮐﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ ؛
[FONT=arial]ﺭﻧﮓ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮﻕ دارد .
[FONT=arial] هیچوقت به ﺍﻟﻤﭙﯿﮏ نرﻓﺘﻪ ؛
[FONT=arial]اما یک ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
[FONT=georgia]
مادر نوشته می شود فرشته خوانده میشود......
زندگی من بر سه اصل استوار است:
نـگاه مادرم
لبــــخند مادرم
دعـــــــــــای مادرم....
[FONT=arial]مرا به کعبه چه حاجت
[FONT=arial]طواف می کنم “[FONT=arial]مادری[FONT=arial]” را که برای لمس دستانش هم [FONT=arial]وضو[FONT=arial] باید گرفت . . .