اهل سنت دفاع کند اگر حقیقت ندارد!!
تبهای اولیه
[=times new roman][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]دانش دین ؛ عمر: اگر آب نیافتی نماز نخوان !![/][/][/][/][/] [=times new roman][=times new roman][=arial, helvetica, sans-serif]بی تردید یکی از مهمترین شاخصه های حاکم اسلامی دانش او نسبت به احکام خداوند است . آگاهی و دانش امری است که ضرورت آن هم نزد عقلا پذیرفته شده است و هم در کتاب خدا مورد تاکید قرار گرفته است . قرآن مجـــــید به عنوان اصلی ترین منبع اســلام دارای احـکام فراوانی می باشد . این احکام که به دسته های مختلف تقسیم می شوند گاهی به صورت صریح و گاهی به صورت اشاره در کتاب خدا آمده است . اگر انتظار داشته باشیم که حاکم اسلامی نسبت به این احکام وقوف و آگاهی داشته باشد ، انتظاری بجا خواهد بود . یکی از این احکام ، حکم تیمّم در صورت نیافتن آب است ( 1 ) . به این داستان توجه کنید تا میزان دانش خلفای اهل سنت از کتاب خدا و احکام آن را به دست آورید .[/][/][/]
[=times new roman][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مردى نزد عمر آمد و سؤال نمود : من گاهى جنب مىشوم و آب براى غسل پيدا نمىكنم ، تكليف من چه مىباشد ، چگونه نماز بخوانم ؟[/][/]
[/][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خليفه گفت : نماز نخوان .
عمّار گفت : اى خليفه ! يادت هست كه من و تو در يك جنگ بوديم ، جنب شديم آب براى غسل پيدا نكرديم تو نماز نخواندى !!! اما من در خاك غلطيدم و نماز خواندم ، بعد وقتى خدمت پيامبرصلی الله علیه وآله وسلم آمديم ، ایشان نحوه تيمّم را آموزش دادند كه دستان خود را به خاك زده سپس صورت و دستهايتان را با آن مسح كنيد؟[/][/][/][/]
[=times new roman][=times new roman][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عمر به عمّار گفت : از خدا بترس .[/][/][/][/]
[=times new roman][=times new roman][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عمّار در پاسخ گفت : اى خليفه ! اگر تو بخواهى حرفی نمىزنم !!!(۲)[/][/][/][/]
[=times new roman][=times new roman][=times new roman][=#0000cc][=+0][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][=times new roman][=times new roman][=times new roman][=times new roman][=arial, helvetica, sans-serif]این ماجرا در معتبرترین کتب اهل سنت نقل شده است . با توجه به این مطلب سوال از اهل سنت این است که چگونه از شخصی پیروی میکنید که نسبت به احکام خداوند آگاهی ندارد و حتی احکامی را که به طور صریح در کتاب خدا ذکر شده است نمیداند ؟ آیا منکر صحّت کتب صحاح مذهب خود میشوید ؟ آیا خلیفه این حکم را نمیدانست یا میدانست و مانند حکم ازدواج موقت در صدد تحریف احکام خداوند بود ؟[/][/][/][/][/][/][/][/][/][/][/]
[=times new roman][=times new roman][=times new roman][=#0000cc][=+0][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][=times new roman][=times new roman][=times new roman][=times new roman]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الف - و ان کنتم جنبا فاطهروا و ان کنتم مرضی او علی سفر او جاء احدکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا …. سوره ی مائده ، آیه ی 6[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ب - و ان کنتم مرضی او علی سفر او جاء احدکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا … سوره ی نساء ، آیه ی 43[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif](2) _ برای اطلاع از مدرک این داستان و واقعه تاریخی به این کتب معتبر اهل سنت مراجعه بفرمایید ؛[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]الف – صحیح مسلم ، ج 1 ص 193 ، ناشر : دارالفکر بیروت[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ب – مسند احمد ، ج 4 ص 265 ، ناشر : دارصادر بیروت[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ج – سنن ابن ماجه ، ج 1 ص 188 ، ناشر : دارالفکر بیروت[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]د – سنن النسایی ، ج 1 ص 166 و ص 170 ، چاپ اول ، ناشر : دارالفکر بیروت[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ه – السنن الکبری ، ج 1 ص 209 ، ناشر : دارالفکر بیروت[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و – مسند ابی داود الطیالسی ، ص 89 ، ناشر : دارالمعرفة[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ز – مسند ابی یعلی ، ج 3 ص 183 ، ناشر : دارالمامون للتراث[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ح – المنتقی من السنن المسندة ، ص 41 ، ناشر : دارالجنان للطباعة و النشر و التوزیع[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ط – صحیح ابن حبّان ، ج 4 ص 79 ، ناشر : موسّسة الرسالة[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ی – سیر اعلام النبلاء ، ج 13 ص 499 ، ناشر : موسّسة الرسالة
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]منبع :بیایید بیشتر بدانیم[/]
[/][/][/][/][/][/][/][/][/][/]
اعتراف عمر بر بدعت نماز تروايح
ابن شهاب از عروة بن زبير، از عبدالرحمان بن عبدالقاري نقل کرده که گفت: شبي از شبهاي رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتيم، مردم متفرق بودند و هرکس براي خود نماز مي خواند و بعضاً مردي با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون اين بديد گفت: به عقيده من اگر اينها را با يک امام گرد آوريم بهتر است. و در پي اين تصميم ابيّبن کعب را به امامت گماشت. شب ديگر به اتفاق به مسجد رفتيم و مردم به جماعت نماز مي خواندند، عمر گفت: نعم البدعة هذه اين بدعت خوبي است! البته نمازي که پس از خوابيدن بخوانند; يعني آخر شب از اينکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود.(۱) ظاهر پاره اي نصوص اين است که نخستين کسي که جماعت در نافله رمضان را سنّت کرد، عمربن خطاب بود و در زمان پيغمبر(صلي الله عليه و آله) و دوره خلافت ابوبکر چنين چيزي وجود نداشت. امّا عمر با استحسان به اين امر رأي داد ومردم را بدان ترغيب کرد جالب اینجاست خود معترف بود که اين بدعت است که امّا مي گفت بدعت خوبي است!
۱)صحيح البخاري ك التراويح ج 2 / 252، موطأ مالك ج 1 / 114، الطرائف لابن طاوس ص 445 عن الجمع بين الصحيحين.
omar-obe.blogfa.com
اینها یعنی چی!؟یا منابع ایراد داره یا واقعیت داره!
اگر منابع مشکل داره که کل احادیث اهل سنت به خصوص صحاح سته باید بره زیر سوال که اینجوری اهل سنتی نمیمونه چرا که هرچی اهل سنت داره از همین هاست.
اگر هم که واقعیت داره که ...
سلام علی من اتبع الهدی
1. چرا باب الحوائج حکم مذی را نمیدانست؟ و مرتبا غسل میکرد؟ در حالیکه برای مذی غسل لازم نیست
فعلا همین یک سوال باشد. تا بعد....
اولا منبع بیارید!
دوما مگه بدعت حرام نیست!؟این چه جوابیه که میگین ما شیعیان قائلیم امام نباید هیچ اشتباهی بکنه و ...!اخه دوست من این ها اشتباهات کمی هستن!؟آیا بدعت حرام نیست!؟آیا گناه کردن خوبه!؟
درضمن این فقط یه نمونه هست!اول به ما جواب بدید و از خودتون دفاع کنید بعد بحث رو با یه سوال دیگه عوض کنید.
در ضمن شما که توی کتبتون دارید این بدعت هست چطور هنوز پیروی از این بدعت میکنید!؟
مگه کلی آیه نداریم کلی حدیث در مورد بدعت و عواقبش نداریم!!بعد شما میگین این یه اشتباست!
این یه نمونه کوچیک بود اگه قرار باشه براتون بازم بیاریم میبینین یکی دو تا نیست!
منتظر جوابیم ...از نوع منطقی و با مدرک!!!
اولا منبع بیارید!
دوما مگه بدعت حرام نیست!؟این چه جوابیه که میگین ما شیعیان قائلیم امام نباید هیچ اشتباهی بکنه و ...!اخه دوست من این ها اشتباهات کمی هستن!؟آیا بدعت حرام نیست!؟آیا گناه کردن خوبه!؟
درضمن این فقط یه نمونه هست!اول به ما جواب بدید و از خودتون دفاع کنید بعد بحث رو با یه سوال دیگه عوض کنید.
در ضمن شما که توی کتبتون دارید این بدعت هست چطور هنوز پیروی از این بدعت میکنید!؟
مگه کلی آیه نداریم کلی حدیث در مورد بدعت و عواقبش نداریم!!بعد شما میگین این یه اشتباست!
این یه نمونه کوچیک بود اگه قرار باشه براتون بازم بیاریم میبینین یکی دو تا نیست!
منتظر جوابیم ...از نوع منطقی و با مدرک!!!
با سلام.
اولا. منابع مربوط به ندانستن حکم مذی توسط حضرت علی را در پست بعد میگذارم.
دوما. بهتر است انسان اندکی منطقی باشد و مسائل را خوب ارزیابی کند. در مورد نماز تروایح سخن میگویید و آن را بدعت میدانید. خوب خیلی خلاصه وار بگویم:
آنچه مسلم است این است که این نماز در زمان خود پیامبر هم خوانده میشد و حتی چند بار هم بصورت جماعت خوانده شد ولی اکثرا بصورت فردی خوانده میشد. بنابراین خود این نماز نماز سنتی بوده است که توسط پیامبر و یاران (گاهی به جماعت ولی اکثرا بصورت فردی) خوانده میشد. کتب شیعه نیز این مورد رو تایید میکنند (به علت شلوغ شدن از آوردن سند خودداری میکنم اگر لازم بود بگویید تا سند را بگذاریم). جضرت عمر تنها عملی که انجام داد این بود که گفتند این نماز در مساجد بصورت جمعی خوانده شود و شما این عمل را بدعت نام میگذارید و میگویید چون حضرت عمر گفته است این بدعت است پس شامل بدعت میشود. ولی عزیزان هر شیری که شیر نیست. بدعت لغوی با بدعت شرعی فرق دارد. اصلا نمیدانم فرض کنیم بدعت هم باشد. با چنین بدعتی کجای دین دچار ایراد و اشکال میشود؟ اولا نماز تراویح واجب نیست و حتی جماعت خواندنش هم واجب نیست و حتی بهتر است که بصورت فردی خوانده شود. حضرت عمر امر کردند که وقتی مسلمانان در مسجد هستند بجای اینکه
هر یک جداگانه این نماز را بخوانند با همدیگر و بصورت جماعت این نماز را بخوانند. حال اگر شما این
را بدعت در دین میدانید که دیگر به خودتان مربوط است.
سوما. شما شیعیان واقعا قائل به عصمت هستید و در تعریف عصمت میگویید که هیچ اشتباهی از امام سرنمیزند در حالیکه تاریخ زندگانی تمام امامان شیعه خلاف این قضیه را ثابت کرده است.
1. [="]جامع أحاديث الشيعة - السيد البروجردي - ج 2 - ص 358[/][="][/]
[="] [/][="]أخبرني الشيخ أيده الله عن أحمد بن محمد ( بن الحسن - يب ) عن أبيه عن ( محمد بن الحسن - يب ) الصفار عن أحمد بن محمد بن عيسى والحسين بن الحسن بن ابان جميعا عن الحسين بن سعيد عن صفوان عن إسحاق بن عمار عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال سألته عن المذي فقال إن عليا ( عليه السلام ) كان رجلا مذاء واستحيى ان يسأل رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) لمكان فاطمة ( عليه السلام ) فامر المقداد ان يسأله وهو جالس فسأله فقال له ( النبي ( صلى الله عليه والله ) ليس بشئ[/]
[="][/]
[="]2.[/]
[="]وأخبرني الشيخ أيده الله عن أحمد بن محمد بن الحسن عن أبيه عن محمد بن الحسن الصفار عن أحمد بن محمد بن عيسى والحسين بن الحسن بن أبان جميعا عن الحسين بن سعيد عن صفوان عن إسحاق بن عمار عن أبي عبد الله عليه السلام قال : سألته عن المذي فقال [/][="]: إن عليا عليه السلام كان رجلا مذاء واستحيا أن يسأل رسول الله صلى الله عليه وآله لمكان فاطمة عليها السلام فأمر المقداد أن يسأله وهو جالس فسأله فقال : له ليس بشئ[/]
[="][/]
[="]البته روایات دیگری هم هست ولی نمیخواهم تایپیک الکی شلوغ شود[/]
[="][/]
آية الله بروجردى (م 1380) از بزرگ ترين مراجع شيعه در دوران معاصر است ، كه در دوران زعامت دينى خود خدمات شايان توجهى به جامعه و فرهنگ شيعى ارائه نمود. حوزه علميه شيعه با حضور و احاطه علمى او به دانش فقه ، رجال ، حديث و... حيات و پويايى تازه اى يافت و بسيارى از مراجع كنونى و عالمان حوزه از محضر او دانش آموختند.
آية الله بروجردى در طرح مباحث فقهى از شيوه اى خاص و نوين بهره جست . ايشان معتقد بود كه استنباط احكام شرعى ، توجه به تاريخ فقه ، ديدگاه هاى فقهى ساير مذاهب اسلامى ، آگاهى از تمام منابع روايى و تاريخى و سيره و... افزون بر دانش هاى شناخته شده براى استنباط را مى طلبد و از آنجا كه به رغم اعتماد فقيهان به كتاب وسائل الشيعه اين كتاب از نگاه ايشان با كاستى هايى روبرو است ، تدوين كتابى جامع و گسترده كه در بر گيرنده تمام روايات مورد نياز فقها، بدون تقطيع باشد را آغاز كرد.
بدين جهت با طرح انديشه خود به شاگردان ، گروهى از آنان با راهنمايى ايشان كار تاءليف چنين كتابى كه بعدها نام ((جامع احاديث الشيعه )) را به خود گرفت ، آغاز كردند، كه تا زمان حيات آية الله بروجردى يك جلد از اين كتاب منتشر شد.
پس از رحلت مؤ لف و پراكنده شدن اعضاى گروه كار تدوين آن توسط يكى از شاگردان ايشان (حاج شيخ اسماعيل معزى ملايرى ) دنبال شده و تا كنون 26 جلد از اين كتاب منتشر شده است
آية الله بروجردى (م 1380) از بزرگ ترين مراجع شيعه در دوران معاصر است ، كه در دوران زعامت دينى خود خدمات شايان توجهى به جامعه و فرهنگ شيعى ارائه نمود. حوزه علميه شيعه با حضور و احاطه علمى او به دانش فقه ، رجال ، حديث و... حيات و پويايى تازه اى يافت و بسيارى از مراجع كنونى و عالمان حوزه از محضر او دانش آموختند.
آية الله بروجردى در طرح مباحث فقهى از شيوه اى خاص و نوين بهره جست . ايشان معتقد بود كه استنباط احكام شرعى ، توجه به تاريخ فقه ، ديدگاه هاى فقهى ساير مذاهب اسلامى ، آگاهى از تمام منابع روايى و تاريخى و سيره و... افزون بر دانش هاى شناخته شده براى استنباط را مى طلبد و از آنجا كه به رغم اعتماد فقيهان به كتاب وسائل الشيعه اين كتاب از نگاه ايشان با كاستى هايى روبرو است ، تدوين كتابى جامع و گسترده كه در بر گيرنده تمام روايات مورد نياز فقها، بدون تقطيع باشد را آغاز كرد.
بدين جهت با طرح انديشه خود به شاگردان ، گروهى از آنان با راهنمايى ايشان كار تاءليف چنين كتابى كه بعدها نام ((جامع احاديث الشيعه )) را به خود گرفت ، آغاز كردند، كه تا زمان حيات آية الله بروجردى يك جلد از اين كتاب منتشر شد.
پس از رحلت مؤ لف و پراكنده شدن اعضاى گروه كار تدوين آن توسط يكى از شاگردان ايشان (حاج شيخ اسماعيل معزى ملايرى ) دنبال شده و تا كنون 26 جلد از اين كتاب منتشر شده است
واقعا سپاسگزاریم از پاسخگوییتون!
در کل میشه گفت که شیعیان تمام احادیث موجود در کتب شون رو قبول ندارن مثل اهل سنت که همه ی احادیث شون درست نیست و برای تشخیص آن باید تحصیلات علوم حدیث داشته باشیم که به اصطلاح علم رجال و استنباط هم میگن.در ضمن تشخیص صحیح بودن هم کار هرکسی نیست.ناگفته نماند که احادیث دیگری هم موجود هست که حتی ضد امام یا عقاید هستند اما خوب اون احادیث اعتبار ندارن.
برای اینکه بهتر متوجه بشید میتونید راجب تشخیص صحیح بودن حدیث یا علم رجال تحقیق کنید.
حضرت علی حکم مذی را نمیدانست و شرم میکرد از پیامبر بپرسد
[="]و قال علي ع علمني رسول الله ص ألف باب من العلم في كل باب ألف باب. :Sham:
دوما. بهتر است انسان اندکی منطقی باشد و مسائل را خوب ارزیابی کند. در مورد نماز تروایح سخن میگویید و آن را بدعت میدانید. خوب خیلی خلاصه وار بگویم: آنچه مسلم است این است که این نماز در زمان خود پیامبر هم خوانده میشد و حتی چند بار هم بصورت جماعت خوانده شد ولی اکثرا بصورت فردی خوانده میشد. بنابراین خود این نماز نماز سنتی بوده است که توسط پیامبر و یاران (گاهی به جماعت ولی اکثرا بصورت فردی) خوانده میشد. کتب شیعه نیز این مورد رو تایید میکنند (به علت شلوغ شدن از آوردن سند خودداری میکنم اگر لازم بود بگویید تا سند را بگذاریم). جضرت عمر تنها عملی که انجام داد این بود که گفتند این نماز در مساجد بصورت جمعی خوانده شود و شما این عمل را بدعت نام میگذارید و میگویید چون حضرت عمر گفته است این بدعت است پس شامل بدعت میشود. ولی عزیزان هر شیری که شیر نیست. بدعت لغوی با بدعت شرعی فرق دارد. اصلا نمیدانم فرض کنیم بدعت هم باشد. با چنین بدعتی کجای دین دچار ایراد و اشکال میشود؟ اولا نماز تراویح واجب نیست و حتی جماعت خواندنش هم واجب نیست و حتی بهتر است که بصورت فردی خوانده شود. حضرت عمر امر کردند که وقتی مسلمانان در مسجد هستند بجای اینکه هر یک جداگانه این نماز را بخوانند با همدیگر و بصورت جماعت این نماز را بخوانند. حال اگر شما این را بدعت در دین میدانید که دیگر به خودتان مربوط است.
با سلام
بزرگوار به پست هاي 15 و 16 اين تايپك بنگريد
البته که در نظر اهل سنت فقط خداست که عالم به تمام علوم است و هرگز اشتباه نمیکند. ولی ظاهرا شیعیان تصور دارند که باید امامانشان نیز حتی کوچکترین اشتباهی نداشته باشند و عالم به تمام علوم موجود در قرآن باشد. بهرحال:. چرا باب الحوائج حکم مذی را نمیدانست؟ و مرتبا غسل میکرد؟ در حالیکه برای مذی غسل لازم نیست فعلا همین یک سوال باشد. تا بعد....
اصل این سوال را سایتهای عربی وهابی به نوع دیگری مطرح نموده اند.اما جوابی که به جنابعالی داده می شود این است. 1- آنچه امیر المومنین علی «علیه السلام» داشته اند از برکت وجود مبارک پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» بوده است.لذا پرسیدن از آن حضرت چه منعی دارد.
«کنت اذا سألت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اعطاني و اذا سکتّ ابتدأني»[1]؛ «من هر گاه از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم سؤال ميکردم به من علم عطا مينمود و هر گاه که سکوت ميکردم آن حضرت ابتدا به سخن ميکرد».
2- تشریع احکام تدریجی بوده است واینگونه نبوده که احکام یکجا برای مردم بیان شود«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ .نحل/44»وحضرت امیر«علیه السلام» نیز در این مورد،که دیگران نیز حکم آنرا نمی دانستند، عمل به احتیاط نموده اند،که کمال تقوی را می رساند،نه اینکه مخالفت با حکم الهی نموده باشند. واگر امام این حکم را بعد از تبیین آن نمی دانستند عیب بود نه قبل از تبیین.
3- اینکه امام علی«علیه السلام»و ائمۀ دیگر باید عالم به تمام احکام باشند،قدر مسلم آن در زمان فعلیت امامت آنهاست،نه قبل از فعلیت آن. لذا کامل شدن علم آن حضرت نیز قبل از رحلت پیامبر«صلی الله علیه وآله» بوده است.که نمونه هایی بیان می شود:
[1].سنن ترمذی،ج5ص301،چاپ دارالفکر.
الف:امام علي عليه السلام در این باره فرمود: «علّمني رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم الف باب کلّ باب يفتح الف باب»[1]؛ «رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم به من هزار باب علم ياد داد که هر بابي هزار باب ديگر را باز ميکند.»
ب:سماعة بن مهران از امام صادق«عليه السلام» نقل کرده که فرمود: «انّ اللَّه علّم رسوله الحلال والحرام و التأويل و علّم رسول اللَّه علمه کلّه عليّاً»[2] «همانا خداوند به رسولش حلال و حرام و تأويل را تعليم داد و رسول خدا تمام علمش را به علي تعليم نمود.»
ج:سليم بن قيس هلالي ميگويد:
من شاهد وصيّت اميرالمؤمنين«عليه السلام» بودم هنگامي که حضرت به فرزندش امام حسن«عليه السلام» وصيت مينمود. در آن هنگام فرزندش حسين و محمّد و تمام اولاد و رؤساي شيعيان و اهل بيتش را شاهد گرفت و سپس کتاب و سلاح خود را به امام حسن عليه السلام داد و به او فرمود: «يا بنيّ! امرني رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم ان اوصي اليک و ان ادفع اليک کتبي و سلاحي کما اوصي اليّ رسول اللَّه و دفع اليّ کتبه و سلاحه، و امرني ان آمرک اذا حضرک الموت ان تدفعها الي اخيک الحسين...»؛[3]«اي فرزندم! رسول خدا مرا امر نمود تا به تو وصيت کنم و کتابها و سلاحم را به تو بسپارم، همانگونه که رسول خدا بر من وصيت نمود و کتابها و سلاحش را به من عطا فرمود. و مرا امر کرد تا تو را امر کنم که هر گاه مرگت فرا رسيد آنها را به برادرت حسين بسپاري...».
د:کليني به سند خود نقل ميکند که حضرت علي بن الحسين عليه السلام هنگام مرگ به فرزندان خود التفات نمود، در حالي که همگي دور او جمع شده بودند. آنگاه نگاهي خاص به فرزندش محمّد بن علي انداخت و فرمود: «يا محمّد! هذا الصندوق اذهب به إلي بيتک. قال: أما انّه لم يکن فيه دينار ولا درهم، ولکن کان مملوءاً علماً»[4]؛ «اي محمّد! اين صندوق است، آن را بردار و به خانه خود ببر. سپس فرمود: بدان که در آن دينار و درهم نيست بلکه مملوّ از علم مي باشد».
زراره از امام صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: «ما مضي ابوجعفر حتّي صارت الکتب اليّ»[5]؛ «ابوجعفر - باقرعليه السلام - از دنيا نرفت تا اينکه کتابها به من رسيد».
[1].کنز العمال،متقی هندی،ج13ص114.ح36372. نظم درر السمطين،الزرندي الحنفي.ص113.
[2].بصائر الدرجات،ص311،چاپ موسسه اعلمی.
[3].کافی،ج1،ص297.
[4].همان ،ص305.
[5].بصائر الدرجات،ص187.
وحاکم نیشابوری نیز درکتاب مستدرک خود با سند صحیح این روایت را نقل می نماید :...عن انس بن مالک أنّ النبیّ«صلی الله علیه وآله»قال لعلیّ:«أنت تبیّن لامّتی ما اختلفوا فیه من بعدی»هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه[1].
ای علی تو هستی که تبیین می کنی برای امّتم؛ آنچه را که بعد از من، در آن اختلاف می کنند .سپس وی می گوید این حدیث طبق شرط بخاری و مسلم صحیح است لاکن آنها این حدیث را نیاورده اند.پس همانطور که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله » مبیّن قرآن است ،امام علی «علیه السلام»نیز مبیّن قرآن و سنت بعد از آن حضرت خواهند بود.
وبا نگاهی به زندگی سراسر نور آن حضرت می بینیم:جهل در زمان امامت آن حضرت معنایی نداشته، بلکه اساسا در آنجا سخن ازغیر سلونی نیست:« أيها الناس سلوني قبل أن تفقدوني ، فلانا بطرق السماء أعلم مني بطرق الأرض »[2]
لذا اگر شما دنبال مواردی هستید که نقص در علم آن حضرت را بیان کند؟!، مواردی را بیان بفرمایید که بعد از رحلت رسول خدا«صلی الله علیه وآله» بوده باشد.
[="][1].مستدر ک حاکم نیشابوری ،ج3ص122ح4597.تاریخ دمشق،ابن عساکر،ج42ص387.مناقب خوارزمی .ص329
[="][2].نهج البلاغة،خطبۀ:189.
حال این مساله را با عدم علم گستردۀ خلفا مقایسه کنید:
1- حاکم نیشابوری در مستدرک روایتی را نقل می نماید که :«عمر برای مردم خطبه خواند و گفت هر کس سؤال قرآنی دارد به ابی بن کعب و هر کس سؤال ازحلال و حرام دارد به معاذبن جبل و هر کس سؤال از فرائض«ارث»داردبه زیدبن ثابت وهر کس سؤال از اموال دارد به من مراجعه نماید، زیرا من خزینه دار اموالم. وی در ادامه می گوید این روایت بنابر شرط بخاری و مسلم صحیح است.[1]
که این سخن می رساند جناب خلیفۀ ثانی بهره ای از علم نداشته اند.
کسی که دوازده سال طول کشید تا سورۀ بقره را بیاموزد.[2] و بارها گفت لولا علی لهلک عمر[3]و یا«أعوذبالله من معضلة لیس لها ابوحسن[4]»ویا «کل واحد أفقه منک حتی العجائز یا عمر»[5] همه حتی پیر زنان هم از عمر افقه هستند یا«کل الناس افقه من عمر حتی المخدّرات فی البیوت»[6]، تمام مردم فقیه ترند از عمر حتی پرده نشینان در خانه.حال چگونه چنین فردی می تواند مبیّن قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد؟!!!.
[1] . مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 271 و 272، ح 5187.
[2] .«تعلّم عمر سوره البقره فی اثنتی عشره سنه فلمّا ختمها نحر جزورا». الدر المنثور، ج 1، ص 21؛ شعب الایمان بیهقی، ج 2، ص 331، ح 1957؛ تفسیر قرطبی، ج 1، ص 341، سیره ابن جوزی، ص 165، شرح نهج ابن ابی الحدید، ج 3، ص 111، ج13، ص 223، خطبه 223.
[3] . السنن الکبری، ج 7، ص 442؛ مختصر جامع العلم، ص 150؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 194؛ ذخائر العقبی، ص 82، تفسیرالرازی، ج 7، ص 474.
[4].طبقات ابن سعدج2ص339،تاریخ الخلفا،سیوطی،ص171،الاستیعاب،ج3ص40.تاریخ الاسلام،ذهبی ،قسمت تاریخ خلفاص638.
[5] . الریاض النضره، ج 2، ص 57؛ الفتوحات الاسلامیه، ج 3، ص 408، نورالابصار، ص 69.
[6] .الاربعین فی اصول الدین ،فخر رازی ،ج2ص203.تفسیر قرطبی ج5ص66.تفسیر ابن کثیرج1ص442
در مورد عثمان سیوطی روایتی را نقل می کند که قابل توجه است.
او می نویسد: از بعجةبن عبدالله جُهَنی نقل شده است: که وی گفت: مردی از مابا زنی از قبیلۀجهینه ازدواج نمود،پس از شش ماه فرزندی برای وی متولّد شد،شوهرش نزد عثمان رفت و عثمان دستور داد تا وی را سنگسار کنند .خبر آن به امام علی «علیه السلام» رسید،حضرت نزد عثمان رفتند و فرمودند:چه کار می کنی؟چنین مجازاتی بر او نیست ؛زیرا خداوند تعالی می فرماید:«ً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرا »[1]
دوران حمل و از شیر باز گرفتن طفل سی ماه است. و نیز فرموده است:«وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْن»[2]. مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می دهند. بنابراین دوران شیر خوارگی بیست و چهار ماه و دوران بارداری هم شش ماه است.
عثمان گفت :به خدا قسم من متوجّه چنین چیزی نشده بودم ،لذا دستور داد که او را برگردانند،ولی اورایا فتند که سنگسار شده بود.حال آیا چنین شخصی صلاحیت جانشینی رسول خدا«صلی الله علیه وآله» را دارااست؟
[1].سورۀ احقاف/15.
[2].سورۀ بقره/233.
نمی از فضائل علوی«علیه السلام»
علی بن ابی طالب(علیه السلام) دارای صفات وویژگی های پیامبر(صلی الله علیه وآله) است[1] و نفس او نفس آن حضرت است همچنان که در آیۀمباهله وروایات متعدد آمده است[2] منزلت او نسبت به پیامبر همچون منزلت هارون نسبت به موسی است[3] اویکی از افراد آیۀتطهیر است،[4] و کسی است که لحظه ای از مسبر توحید منحرف نگشت[5] ،کسی است که اطاعت او در قرآن واجب گشته است.[6] کسی است که به نص قرآن و روایات فریقین ولی و سرپرست مومنان است.[7] کسی که دروازه شهر نبوی است.[8] و تنها کسی است که گفت سلونی قبل ان تفقدونی،[9] کسی که معیار حق است و حق با او سنجیده می شود.[10]ودشمنی با او موجب کفر و نفاق است. کسی که با قرآن است و هرگز از آن جدا نمی شود.[11] کسی که در خانۀ خدا متولد گردید و در دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرورش یافت و در خانه خدا هم به شهادت رسید. کسی که در فضایل همتایی در صحابه ندارد.[12]وپیامبر «صلی الله علیه وآله»در مورد او فرمودند: «علی بهترین امت من ،وداناترین آنهاوبا فضیلت ترین آنها ازلحاظ بردباری است»[13].ویا «علی بهترین کسی است که پس از خودم می گذارم»[14].
حال با این اوصاف:« أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون»[15]. آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته است یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود چگونه داوری می کنید.
[1] .«اشبهت خلقی وخُلقی وأنت من شجرتی الّتی أنا منها.تودر خلقت و اخلاق شبیه من هستی و تو از همان درختی هستی که من از آن درخت هستم ». تاریخ بغدادج11/171شمارۀ5870.
[2] « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ »؛آل عمران/61.تاریخ الاسلام ،ذهبی،مجلد تاریخ خلفاص627.
[3] . انت منی بمنزله هارون من موسی الاانه لانبی بعدی.
[4] . احزاب، 33،« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»صحیح مسلم، مناقب اهل البیت حدیث کسا، سنن ترمذی ، ج 5، ص 656، کتاب المناقب، مسند احمد، ج 6، ص 292.
[5] .انت منی وانا منک.صحیح بخاری ج4ص18.
[6] . نساء، 59،« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»، مستدرک حاکم، ج 3، ص 121، تفسیر فخررازی ،ج1، ص 144، اولی الامر باید معصوم باشد.
[7] . مائده، 55،«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ».
[8] . مستدرک حاکم، ج 3، ص 126، جامع الاصول، ج 9، ص 473، الاستیعاب، ج 3، ص 1102، جامع الصحیح، ج 5، ص 637.
[9] . تاریخ الخلفاء، سیوطی ص171، الاستیعاب، ج3، ص 41، تاریخ الاسلام، ذهبی، مجلد تاریخ الخلفاء، ص 638.
[10] . مستدرک حاکم، ج 3،ص 135، ح 4629، جامع ترمذی، ج 5، ح 3724، التفسیر الکبیر فخررازی، ج 1، ص 205، کفایه الاطالب، ص 265، باب 62.
[11] . مستدرک حاکم، ج 2، ص 134، المعجم الاوسط، ج 5، ص 445، ح 4877، الصواعق المحرقه، ص 71، الجامع الصغیر، ج 2، ص 177، ح 5594.
[12] . ماوردلاحد من اصحاب رسول الله من الفضائل ماورد لعلی، حاکم مستدرک، ج 3، ص 107، وافقه الذهبی فی تلخیصه تاریخ الاسلام، مجلد تاریخ الخلفا، ص 638.
[13] .«علی خیر امتی ،اعلمهم علما ،و أفضلهم حلما».الذریة الطاهرةص93.مسند احمد ج5ص26ح19796و....
[14] .«علی خیر من اترکه بعدی»مواقف ایجی،ج3ص276.مجمع الزوائدج9ص113.
[15] .سورۀ یونس /35
ماشیعیان قائلیم ائمه درزمان امامتشان معصوم هستند واین احادیث برفرض صحتشان درزمان پیامبرصلی الله علیه واله است
علم همه عالم به علی داد پیامبر ***چون ابربهاری که دهد سیل به گلزار
ما ازتاريخ عقيده به دست نياورديم بلكه ازعقل ونقل عقيده بدست آورديم لذاعقيدهيمان عصمت ائمه است وتاريخ هرجابااين مطابقت نداشت دلايل مثل تقيه دارد كه تقيه نيز ازقزآن اثبات ميشوداما
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وامّا عصمت امامان دوازدهگانه، از طريق نقل، قطعي است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1. آنان به حكم حديث ثقلين، عدل و همتاي قرآناند و لازمة همتايي، همگوني و همساني است. از آنجا كه قرآن، سخن حق است و سر سوزني از واقع و درستي منحرف نميشود، همتاي آنها نيز بايد چنين باشد؛ زيرا در غير اين صورت، همتاي قرآن نخواهند بود.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به ديگر سخن، از آنجا كه پيامبر (ص) قرآن و اهل بيت(علیهم السلام) را تا روز رستاخيز وسيلة هدايت معرفي ميكند، تا زماني كه هر دو در كنار حوض كوثر به وي برسند، بايد هر دو از خلاف و اشتباه مصون باشند، زيرا امكان ندارد افرادي كه وسيلة هدايت بشر تا روز رستاخيز هستند، خطا و اشتباهي مرتكب شوند.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2. آية تطهير كه دربارة اهل بيت(علیهم السلام) سخن ميگويد، يادآور ميشود كه ارادة تكويني و قطعي خدا بر اين تعلق گرفته است كه آنان را از هر نوع پليدي پاك گرداند.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در بخشهاي گذشته به اين مسأله اشاره شد كه ارادة تطهير و پاك گردانيدن اهل بيت(علیهم السلام) به دو معنا ميتواند تفسير شود:[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1. ارادة تشريعي و قانوني، به اين معنا كه خدا قانوناً ميخواهد آنان از پليديها دور شوند.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2. ارادة تكويني، به اين معنا كه تطهير و پاكي با وجود آنان درآميخته و با جان و روان آنان عجين شده است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اراده به معناي نخست، اختصاص به اهل بيت(علیهم السلام) ندارد بلكه متعلق به همة انسانهاست؛ زيرا در مقام تشريع، خدا ميخواهد همة انسانها به راه راست بروند و از آن منحرف نشوند، در حالي كه در اين آيه، خطاب خاصّي در مورد اهل بيت پيامبر(ص) وارد شده و فرموده است: «إِنّما يُريدُ اللّه لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجسَ أَهل البَيْتِ وَيُطَهِّركُمْ تَطهيراً».[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]طبعاً اين اراده، ارادة ويژهاي است؛ زيرا در غير اين صورت، اراده گسترده خواهد بود كه برهمگان تعلق گرفته است. از اين جهت بايد بگوييم كه مقصود، اراده تكويني و آفرينشي است كه عوامل پاكي در وجود آنان تعبيه شده، ولي در عين حال قدرت انجام گناه را از آنان سلب نكرده است.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مرحوم مفيد، براي تشريح معناي عصمت و اين كه عصمت قدرت انجام گناه را از انسان سلب ميكند، با ذكر يك مثال چنين آورده است: انساني در حال غرق شدن است، طنابي را به سوي او پرتاب ميكنند تا به آن چنگ بزند و ديگران او را از آب بيرون كشند. او در اين حال بين نجات و غرق مخير است، ولي فرد عاقل به آن چنگ ميزند و خود را از غرق شدن نجات ميدهد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دلائل بر عصمت امامان دوازدهگانه فراوان است كه براي اختصار از ذكر آنها خودداري ميگردد.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]--------------------------------------------------------------------------------[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][1] . فاطر/15.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][2] . گلشن راز، شيخ محمود شبستري، ص 41، تحت عنوان تمثيل.[/]
اصل این سوال را سایتهای عربی وهابی به نوع دیگری مطرح نموده اند.اما جوابی که به جنابعالی داده می شود این است.
1- آنچه امیر المومنین علی «علیه السلام» داشته اند از برکت وجود مبارک پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» بوده است.لذا پرسیدن از آن حضرت چه منعی دارد.
خوب. پس شکر خدا قبول دارید که تا مدتها حضرت علی هر وقت مذی از ایشان می آمد غسل میکردند و در این مورد نمیدانستند حکم چیست. در روایاتی هم که بیان شده حضرت علی حکم مذی را مستقیم از پیامبر نشنیده است بلکه مقداد حکم را از پیامبر شنیده و برای حضرت علی بازگو کرده است.
حال شما میگویید حضرت عمر حکم تیمم را در آن مورد خاص نمیدانست و عمار آن حکم را برای حضرت
عمر بازگو کرد. و حضرت عمر هم حکم درست را از طریق عمار متوجه شد.
حال خودتان قضاوت کنید آیا این دو قضیه مثل هم نیستند؟ اگر حضرت عمر را محکوم کنید به جهل خودبخود حضرت علی هم به همان صفت جهل محکوم میشود.
در ضمن یک ایراد دیگر بر حضرت علی در این قضیه هست. چرا کم کاری کرد و تا مدتها سوال را پیش خود نگه داشت و از پیامبر سوال نکرد؟ آیا این امر برای حضرت علی درست است که به خاطر شرم و حیا دستورات دین را اشتباه اجرا کند؟
[quote=iman2010;74687]خوب. پس شکر خدا قبول دارید که تا مدتها حضرت علی هر وقت مذی از ایشان می آمد غسل میکردند و در این مورد نمیدانستند حکم چیست. در روایاتی هم که بیان شده حضرت علی حکم مذی را مستقیم از پیامبر نشنیده است بلکه مقداد حکم را از پیامبر شنیده و برای حضرت علی بازگو کرده است.
بسمه تعالی
بارها به دوستان اهل تسنن گفته ام که مقداری از تعصب خود را بکاهند و از روی احساسات جواب ندهند.
اما جواب:
جوابي كه قبلا به شما داده شد مبتني بر تسامح و پذیرش این سخن بود که امام «علیه السلام» زیاد غسل می کردند. ودر جواب گفتیم :
« تشریع احکام تدریجی بوده است واینگونه نبوده که احکام یکجا برای مردم بیان شود«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ .نحل/44»وحضرت امیر«علیه السلام» نیز در این مورد،که دیگران نیز حکم آنرا نمی دانستند،عمل به احتیاط نموده اند،که کمال تقوی را می رساند،نه اینکه مخالفت با حکم الهی نموده باشند. واگر امام این حکم را بعد از تبیین آن نمی دانستند عیب بود نه قبل از تبیین».
اما جواب دیگر:
آنچه که در کتب فقهی راجع به این امر آمده این روایت است:
«عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ«علیه السلام» قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَذْيِ فَقَالَ:
إِنَّ عَلِيّاً«علیه السلام» كَانَ رَجُلًا مَذَّاءً فَاسْتَحْيَا أَنْ يَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ «صلی الله علیه وآله» لِمَكَانِ فَاطِمَةَ«علیها السلام» فَأَمَرَ الْمِقْدَادَأَنْ يَسْأَلَهُ وَ هُوَ جَالِسٌ فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص لَيْسَ بِشَيْء»[1].
اسحاق بن عمار از امام صادق «علیه السلام» حکم مذی را می پرسند و امام در جواب می فرمایند:
علی «علیه السلام» شخص مذایی بود، و امام «علیه السلام» به خاطر فاطمه«علیها السلام» حیا می نمودند که حکم این مساله را «مستقیما» بپرسند،لذا به مقداد امر نمودند تا حکم این مساله را بپرسند،مقداد نیز از پیامبر«صلی الله علیه وآله» پرسید وحضرت فرمودند،چیزی نیست،«ناقض طهارت نمی باشد».
[1]. الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج1، ص: 92؛ تهذيب الأحكام، ج1، ص: 18؛ وسائل الشيعة، ج1، ص: 279
ازاین روایت نکاتی فهمیده می شود:
الف:سخنی از کثرت غسل نیست،بلکه می گوید:مذی از حضرت زیاد خارج می شد و حضرت به خاطر فاطمه«علیها السلام»حیا می نمودند در رابطه با آن سوال کنند«که نشان دهندۀ این است در ابتدای ازدواج حضرت بوده».
ب: در آن زمان تنها امام علی«علیه السلام »نبود که حکم مذی را نمی دانست بلکه هیچ کس دیگر هم این امر را نمی دانست و به واسطۀ سوال امام، پیامبر«صلی الله علیه وآله» حکم آنرا بیان فرمودند.واین حاکی از احتمام امام به مسائل است.
ج:احتمال دارد که امام حکم آنرا می دانسته اما از آنجا که دانش حضرت متصل به علم نبوی است، امام می خواهد از پیامبر «صلی الله علیه وآله» سوال کند تا آن حضرت پاسخ دهند،همچنان که امام صادق«علیه السلام» هنگامی که صفوان از حضرت سوال نمود مستقیما نفرمودند:«لیس بشیء،چیزی نیست» بلکه از امام علی«علیه السلام»به واسطۀ رسول خدا «صلی الله علیه وآله» جواب سوال را می دهند که بفهمانند: ما هر چه بیان می کنیم از رسول خدا«صلی الله علیه وآله» است نه اینکه همانند دیگران عمل به رای خود بنمائیم.«فتامل»
اما اینکه این داستان را با داستان خلیفۀ ثانی مقایسه می کنید جای تعجب است!!!.
در داستان جهل خلیفۀ ثانی نسبت به تیمم، حکم تیمم بیان شده بوداما برخی از صحابه کیفیت آنرا نپرسیده اند«یعنی علم به وجوب آن داشته اند ولی کیفیت آنرا نمی دانستند» و در این جریان خلیفۀ ثانی نماز نمی خواند ولی عمار چون حکم را شنیده بوده ولی در کیفیت آن شک داشته خود را خاک آلود نموده.
اما سوال این است که چرا خلیفۀ ثانی در زمان خلافت خود باز بر این نظریه باقی بوده است،مگر حکم تیمم را همه نمی دانستند،آیا جایی باز برای اجتهاد عمر بوده است؟شاید او خود را در این امر ذی حق می دانسته و تصور می نموده مبین قرآن وسنت است؟!
احمد حنبل در مسند داستان را اینگونه نقل می کند:
«19088- حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِيٍّ ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ ، عَنْ سَلَمَةَ ، يَعْنِي ابْنَ كُهَيْلٍ ، عَنْ أَبِي مَالِكٍ ، وَعَبْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبْزَى ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبْزَى قَالَ :
كُنَّا عِنْدَ عُمَرَ ، فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، إِنَّا نَمْكُثُ الشَّهْرَ وَالشَّهْرَيْنِ لاَ نَجِدُ الْمَاءَ ، فَقَالَ عُمَرُ : أَمَّا أَنَا فَلَمْ أَكُنْ لأُصَلِّيَ حَتَّى أَجِدَ الْمَاءَ فَقَالَ عَمَّارٌ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، تَذْكُرُ حَيْثُ كُنَّا بِمَكَانِ كَذَا وَنَحْنُ نَرْعَى الإِِبِلَ فَتَعْلَمُ أَنَّا أَجْنَبْنَا قَالَ : نَعَمْ ، قَالَ : فَإِنِّي تَمَرَّغْتُ فِي التُّرَابِ ، فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَحَدَّثْتُهُ ، فَضَحِكَ وَقَالَ : كَانَ الصَّعِيدُ الطَّيِّبُ كَافِيَكَ وَضَرَبَ بِكَفَّيْهِ الأَرْضَ ، ثُمَّ نَفَخَ فِيهِمَا ، ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ ، وَبَعْضَ ذِرَاعَيْهِ . قَالَ : اتَّقِ اللَّهَ يَا عَمَّارُ قَالَ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، إِنْ شِئْتَ لَمْ أَذْكُرْهُ مَا عِشْتُ أَوْ مَا حَيِيتُ قَالَ : كَلاَّ وَاللَّهِ وَلَكِنْ نُوَلِّيكَ مِنْ ذَلِكَ مَا تَوَلَّيْتَ».[1]
راوی می گوید:
ما نزد عمر بوديم پس مردي آمد پيش او و گفت اي امير مومنان: ما البته يک ماه و دو ماه ميشود که آب پيدا نميکنيم. پس عمر گفت: اما بنده پس نماز نميخوانم تا آنکه آب پيدا کنم. پس عمار گفت اي رهبر مسلمين يادت ميايد وقتيکه ما در فلانمکان بوديم و شتر ميچرانيديم پس ميداني که ما جنب شديم گفت: بلي گفتپس من خودم را در خاک ماليدم پس خدمت پيامبر«صلي الله عليه و آله»آمدم و داستان را عرض کردم پس پيامبر مي خنديد و فرمود خاک پاک يراي تو بس است. و دست مبارکش را بخاک زد سپس فوت کرد در آن آنگاه با دو کف دستش پيشاني و بعضي از دستش را مسح نمود.
عمر گفت: اي عمار از خدابترس!؟!«تعصب را ببینید»
عمار گفت: اي اميرمومنين: اگر خواستي ماداميکه زندگي کردم يا زنده ماندم آنرا بازگو نکنم.
عمر گفت: نه بخدا سوگند و لکن ما اعراض ميکنيم از اين ماداميکه تو اعراض کردي؟.
[1]. مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني
(المتوفى : 241هـ)،المحقق : السيد أبو المعاطي النوري،الناشر : عالم الكتب – بيروت،ج4ص319.
آیا این آیه بعد از خلافت جناب حضرت عمر نازل شده است.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[1]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه براى نماز بپاخاستيد صورت و دستها را تا آرنج بشوئيد و سر و پاها را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد و اگر جنب باشيد خود را بشوئيد (غسل كنيد) و اگر بيمار يا مسافر باشيد يا يكى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت كرده) يا با زنان تماس گرفته باشيد (آميزش جنسى كرده ايد) و آب (براى غسل يا وضو) نيابيد با خاك پاكى تيمم كنيد و از آن بر صورت (پيشانى) و دستها بكشيد، خداوند نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند بلكه مى خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را بجا آوريد.
[1].المائده/6
نتیجه مباحث:
قیاس این دو داستان مع الفارق العظیم است.چه اینکه سخن ما در آن است که جناب عمر سالیانی بعد از بیان حکم، حکم مخالف قرآن صادر می نمایند و از سنت پیامبر«صلی الله علیه وآله» بی خبرند.یعنی زمانی که خود را امیرالمؤمنین؟! می داند.
اما در داستان امام علی «علیه السلام» حکمی بیان نشده بود و کسی نیز حکم آنرا نمی دانست.
اگر جنابعالی دنبال مقایسه هستید باید موردی را پیدا کنید که در زمان امامت حضرت بوده باشد .
علاوه بر اینکه موارد جهل خلیفۀ ثانی مگر همین مورد است که ما آنرا امری عادی بدانیم؟!
دقت بفرمایید.
نتیجه مباحث:
قیاس این دو داستان مع الفارق العظیم است.چه اینکه سخن ما در آن است که جناب عمر سالیانی بعد از بیان حکم، حکم مخالف قرآن صادر می نمایند و از سنت پیامبر«صلی الله علیه وآله» بی خبرند.یعنی زمانی که خود را امیرالمؤمنین؟! می داند.
اما در داستان امام علی «علیه السلام» حکمی بیان نشده بود و کسی نیز حکم آنرا نمی دانست.
اگر جنابعالی دنبال مقایسه هستید باید موردی را پیدا کنید که در زمان امامت حضرت بوده باشد .
علاوه بر اینکه مارد جهل خلیفۀ ثانی مگر همین مورد است که ما آنرا امری عادی بدانیم؟!
دوست گرامي. من هم در مورد حضرت علي اشتباهات زيادي را از كتب خود تشيع ذكر خواهم كرد (البته اگر مايل باشيد) ولي اينطوري باعث ميشود سرنگار روند نامرتبي پيدا كند. من درخواستي از شما كردم و منتظر جواب هستم تا شروع كنيم.
جناب صدرا ظاهرا قرار است بحث در اين مورد بين ما طولاني شود به همين دليل براي مرتب بودن روند بحث و دوري از زياده گويي طرفين درخواستي از شما داشتم. بحث ما سر دو چيز است فعلا:
1. حكم تيمم حضرت عمر
2. حكم مذي حضرت علي
اگر مايل باشيد اول در مورد حكم تيمم حضرت عمر بحث رو كامل كنيم تا بدانيد كه شما در حال اشتباه هستيد سپس حكم مذي حضرت علي رو هم بررسي خواهيم كرد. منتظر موافقت شما هستم تا شروع كنيم.