اجل مسمی یعنی چه ؟
تبهای اولیه
اجل یعنی مدت معین؛ و درباره انسان، یعنی مدت مقرر شده برای زندگی او. از این رو به مرگ اجل می گویند که بر دوقسم است: اجل معلق و مبهم؛ اجل مسمّی و حتمی، که در نزد خدا معین است و عبارت است از پایان استعداد جسم برای بقا؛ اما اجل معلق مشروط به چیزی است که اگر آن چیز تحقق یابد، اجل در آن زمان فرا می رسد. قرآن دراین باره می فرماید: ایمان به دعوت انبیاء و عمل به برنامه های انها جلوی اجل معلق را می گیرد و سبب ادامه یافتن زندگی انسان تا اجل مسمّی می شود.2
[="]بسمه تعالی[/]
[="]مدت وجود شئ را اجل مسمی گویند .مراد از اجل مسمی در آیه وجود مجموع عالم است که همانا روز قیامت است که مانند کتابی در هم پیچیده می شود. [/]
[="]معنای آیه این است که ما عالم مشهود راباهمه اجزاء علوی وسفلی آن به حق وغایت ثابت آفریدیم که مدت معینی نیز دارد و ازآن تجاوز نمی کند.[/]
[="]المیزان،علامه طباطبایی ،ج 18،ص 190.[/]
[="]بسمه تعالی
[="]مدت وجود شئ را اجل مسمی گویند
[="]معنای آیه این است که ما عالم مشهود راباهمه اجزاء علوی وسفلی آن به حق وغایت ثابت آفریدیم که مدت معینی نیز دارد و ازآن تجاوز نمی کند.
[="]المیزان،علامه طباطبایی ،ج 18،ص 190.
ببخشید من متوجه نشدم ؟:Gig::Gig:وجود شیی؟:Gig::Gig: عالم مشهود ؟؟ :Gig:عالم علوی و سلفی ؟ غایت ثابت ؟:Gig:
من که کلا گیج شدم ؟
ببخشید من متوجه نشدم ؟:gig::gig:وجود شیی؟:gig::gig: عالم مشهود ؟؟ :gig:عالم علوی و سلفی ؟ غایت ثابت ؟:gig:من که کلا گیج شدم ؟
وجود شیء یعنی هستی وبودن شیء
عالم مشهود یعنی عالم ماده ،عالمی که ما در آن زندگی می کنیم.
عالم علوی یعنی اخرت وعالم سفلی یعنی دنیا
غایت ثابت یعنی کمالی که برای همه موجودات ثابت است وبه سوی آن در حرکتند.
البته عالم علوی وسفلی با اجزاء علوی وسفلی تفاوت دارد که باید گفت عالم مشهودارای اجزاءعلوی وسفلی است
انواع مرگ یا انواع اجل:Gol:
1) اجل مسمی یا محتوم یا حتمی
یعنی آن مقدار زمانی که خداوند مقدر کرده که شخص زنده بماند و قبل از تولد وی در علم خداوند متعال بطور دقیق معین شده و لحظه ای پس و پیش ندا رد .
2) اجل مطلق
طول مدت حیات مادی نوع انسانی که به اتمام برسد .
3)اجل معلق
یعنی پایان مدت زندگی انسان که مقدمات آن به دست خود انسان می باشد .
بدون شك انسان داراى دو گونه سرآمد و اجل است:
سرآمد و اجل حتمى كه پايان استعداد جسم انسان براى بقاء است، و با فرا رسيدن آن هر چيز به فرمان الهى پايان مىگيرد.
سرآمد و اجل معلق كه با دگرگونى شرائط دگرگون مىشود، فى المثل انسانى دست به انتحار و خود كشى مىزند در حالى كه اگر اين گناه كبيره را انجام نمىداد سالها زنده مىماند، و يا بر اثر روى آوردن به مشروبات الكلى و مواد مخدر و شهوترانى بى حد و حساب توانائى جسمى خود را در مدت كوتاهى از دست مىدهد، در حالى كه اگر اين امور نبود ساليانی مىتوانست عمر كند.
اينها امورى است كه براى همه قابل درك و تجربه است، واحدى نمىتواند آن را انكار كند.
در زمينه حوادث ناخواسته نيز امورى وجود دارد كه مربوط به اجل معلق است كه آن نيز قابل انكار نمىباشد.
بنابراين اگر در روايات فراوانى آمده است كه انفاق در راه خدا يا صله رحم عمر را طولانى و بلاها را برطرف مىسازد در حقيقت ناظر به همين عوامل است.
و هر گاه ما اين دو نوع اجل و سرآمد عمر را از هم تفكيك نكنيم درك بسيارى از مسائل در رابطه با «قضا و قدر» و «تأثير جهاد و تلاش و كوشش در زندگى انسانها» لاينحل خواهد ماند.
اين بحث را ضمن يك مثال ساده مىتوان روشن ساخت، و آن اينكه: انسان يك دستگاه اتومبيل نو تهيه مىكند كه طبق پيش بينىهاى مختلفى كه در ساختمان آن به كار رفته مىتواند مثلا بيست سال عمر كند، اما مشروط به اينكه به آن دقيقاً برسند، و مراقبتهاى لازم را به عمل آورند، در اين صورت اجل حتمى اين اتومبيل همان بيست سال است كه از آن فراتر نمىرود.
ولى اگر مراقبتهاى لازم انجام نشود و آن را به دست افراد ناآگاه و لاابالى بسپارند و بيش از قدرت و ظرفيت از آن كار بكشند، و در جادههاى پرسنگلاخ همه روزه آن را به كار گيرند ممكن است عمر بيست ساله آن به نصف يا به کمتر تنزل پيدا كند. اين همان «اجل معلق» آن است.
بسيارى از موجودات از نظر ساختمان طبيعى و ذاتى استعداد و قابليت بقاء براى مدتى طولانى را دارند، ولى در اثناء اين مدت ممكن است موانعى ايجاد شود كه آنها را از رسيدن به حداكثر عمر طبيعى باز دارد، مثلًا يك چراغ نفت سوز با توجه به مخزن نفت آن، ممكن است بيست ساعت استعداد روشنائى داشته باشد، اما وزش يك باد شديد و ريزش باران و يا عدم مراقبت از آن سبب مىشود كه عمر آن كوتاه گردد.
در اينجا اگر چراغ با هيچ مانعى برخورد نكند و تا آخرين قطره نفت آن بسوزد سپس خاموش شود به اجل حتمى خود رسيده است و اگر موانعى قبل از آن باعث خاموشى چراغ گردد مدت عمر آن را «اجل غير حتمى» مىگوئيم.
در مورد يك انسان نيز چنين است اگر تمام شرائط براى بقاى او جمع گردد و موانع برطرف شود ساختمان و استعداد او ايجاب مىكند كه مدتى طولانى- هر چند اين مدت بالاخره پايان و حدى دارد- عمر كند، اما ممكن است بر اثر سوء تغذيه يا مبتلا شدن به اعتيادات مختلف و يا دست زدن به خودكشى يا ارتكاب گناهان خيلى زودتر از آن مدت بميرد.
مرگ را در صورت اول اجل حتمى و در صورت دوم اجل غير حتمى مىنامند.
و به تعبير ديگر اجل حتمى در صورتى است كه ما به مجموع علل تامه بنگريم و اجل غير حتمى در صورتى است كه تنها مقتضيات را در نظر بگيريم.
با توجه به اين دو نوع «اجل» بسيارى از مطالب روشن مىشود، از جمله اينكه در روايات مىخوانيم صله رحم عمر را زياد و يا قطع رحم عمر را كم مىكند (منظور از عمر و اجل در اين موارد اجل غير حتمى است).
و يا اينكه در آيهاى مىخوانيم«فاذا جاء اجلهم لايستأخرون ساعة و لايستقدمون؛ هنگامى كه اجل آنها فرا رسد نه ساعتى به عقب مىافتد و نه جلو».[1]
در اينجا منظور از اجل همان مرگ حتمى است.
بنابراين آيه مزبور تنها مربوط به موردى است كه انسان به عمر نهائى خود رسيده است، و اما مرگهاى پيش رس را شامل نمىشود.
و در هر صورت بايد توجه داشت كه هر دو اجل از ناحيه خدا تعيين مىشود يكى بطور مطلق و ديگرى به عنوان مشروط و يا معلق، درست مثل اينكه مىگوئيم:
اين چراغ بعد از بيست ساعت بدون هيچ قيد و شرط خاموش مىشود و نيز مىگوئيم اگر طوفانى بوزد بعد از دو ساعت خاموش خواهد شد، در مورد انسان و اقوام و ملتها نيز چنين است مىگوئيم خداوند اراده كرده است كه فلان شخص يا ملت پس از فلان مقدار عمر بطور قطع از ميان برود و نيز مىگوئيم اگر ظلم و ستم و نفاق و تفرقه و سهل انگارى و تنبلى را پيشه كنند در يك سوم آن مدت از بين خواهند رفت، هر دو اجل از ناحيه خدا است يكى مطلق و ديگرى مشروط.
از امام صادق عليه السلام در ذيل آيه فوق چنين نقل شده كه فرمود:«هما اجلان اجلمحتوم و اجل موقوف؛ اين اشاره به دو نوع اجل است، اجل حتمى و اجل مشروط» و در احاديث ديگرى [2]كه در اين زمينه وارد شده تصريح گرديده است كه اجل غير حتمى (مشروط) قابل تقديم و تأخير است و اجل حتمى قابل تغيير نيست.[3]
[1]. اعراف آيه 34.
[2]. (نورالثقلين جلد اول صفحه 504).
[3]. تفسير نمونه 5/ 149