سلام بر شما
عرض بنده این است
آیا هیچ موجودی به غیر از خدا ظرفیت دارد رحمتش یا علمش یا هر صفت دیگری که خداوند دارد دقیقا به همان اندازه خدا باشد یا خیر؟
آیا علم خدا و علم امام علی ع یک اندازه است؟
با همان فرض ما که می فرمایید خدا این علم را داده
آیا معتقدید که خداوند علمش را کامل به امام علی ع منتقل کرده است؟
3- آیا منظور این است که گرچه رسول اکرم (ص) برترین موجود امکانی و مقرب ترین آنها به درگاه الهی هستند ، اما باز بین ایشان و خداوند ، فاصله ای هست که توسط یک ممکن الوجود بتواند پر شود ولی هنوز پر نشده باشد؟ این "خلاء وجودی" از نظر فلسفی چه احکامی دارد؟
عامل;752980 نوشت:
سیه رویی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد و الله اعلم!
همانطور که عرض شد، بالاتر از رسول اکرم (ص) موجود مقربی وجود ندارد. حضرت در مورد حالات عبادی خود میفرماید:
لي مع الله وقت لا يسعني ملك مقرب ولا نبي مرسل؛ گاهی آنقدر به پروردگار عالم نزدیک میشوم که هیچ ملک مقرب و یا پیامبری به آنجا نرسیده است. (مرآةالعقول في شرح أخبار آل الرسول / ج15 / 469 / الحديث 1 ..... ص : 468)
هنوز از آن "خلاء وجودی" ( فاصله بین آخرین درجه امکانی کسب شده فعلی تا واجب) تصور درستی ندارم. به نظرم این خلاء وجودی ، جریان فیض را قطع می کند. قاعدتاً در سلسله مراتب وجود از هیولی تا واجب ، نباید انقطاعی وجود داشته باشد.
عامل;752980 نوشت:
منظور از بالاترین درجه امکان، درجه ایست که هم اکنون کسب شده
اگر این تعریف را بپذیریم ، البته خیلی از مسایل فرق خواهند کرد. اما باید دید این تعریف اخیر ، بر چه مبانی فلسفی استوار است؟
عامل;752980 نوشت:
رسول اکرم صادر اول است
کلید بحث همین جاست: جایگاه صادر اول نسبت به واجب الوجود ، از نظر مبانی فلسفی.
بنابر اطلاع اندک بنده ، گمان می کنم صادر اول ، جز اینکه ترکیبی از ماهیت و وجود باشد ، هیچ فرق دیگری با واجب متعال نداشته باشد ( همین یک فرق. گرچه همین یک فرق بسیار عظیم باشد).
عامل;752980 نوشت:
مفسرینی چون آیت الله جوادی آملی با مبانی صدرایی قائل به رشد انسان در بهشت و پس از حساب و کتاب اند
در صورت امکان ، خواهشمندم در این خصوص منابعی جهت مطالعه و تحقیق بیشتر ، معرفی فرمایید.
هنوز از آن "خلاء وجودی" ( فاصله بین آخرین درجه امکانی کسب شده فعلی تا واجب) تصور درستی ندارم. به نظرم این خلاء وجودی ، جریان فیض را قطع می کند. قاعدتاً در سلسله مراتب وجود از هیولی تا واجب ، نباید انقطاعی وجود داشته باشد.
سلام علیکم
برادر عزیز
بین واجب و ممکن خلا وجود ندارد، چرا که ممکنات عین ربط به واجب اند، بنابراین ضعیف ترین مخلوق هم از خداوند متعال فاصله نداشته و خلائی بین آنها نیست. آیت الله جوادی میفرماید در قرب و بعد دنیایی هر گاه یکی از دیگری دور باشد، دیگری هم از این شی دور خواهد بود و رابطه دو طرفه است، اما در رابطه های معنوی مثل رابطه انسان با خدا گاهی خدا نزدیک است(َ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ _ ق/16) ولی انسان از او دور میباشد. پس فاصله عبد از خالق به معنای خلا نیست که باعث انقطاع فیض گردد، بلکه رابطه مخلوق و خالق رابطه محدود و نامحدود است که هیچ گاه مخلوق به خالق نمیرسد و همیشه در حال پیشرفت است.
ثانیا اگر بگوییم پیامبر اکرم(ص) در بالاترین مقام مفروض قرار دارد، دیگر رشد و کمال برایش معنا نخواهد داشت.
کلید بحث همین جاست: جایگاه صادر اول نسبت به واجب الوجود ، از نظر مبانی فلسفی.
بنابر اطلاع اندک بنده ، گمان می کنم صادر اول ، جز اینکه ترکیبی از ماهیت و وجود باشد ، هیچ فرق دیگری با واجب متعال نداشته باشد ( همین یک فرق. گرچه همین یک فرق بسیار عظیم باشد).
قبل از نقص ترکیب، که شما اشاره کردید، نقص فقر ذاتی قرار دارد. فقر ذاتی یعنی ممکن از خود هیچ ندارد و هر چه دارد از واجب گرفته است. این بزرگترین و اساسی ترین نقص ممکن الوجود است که فرق بسیار بزرگی بین او و واجب ایجاد میکند. این التراب و رب الارباب!
برای رشد برزخی و قیامتی انسان-------------ر.ک: درآمدی بر نظام حکمت صدرایی، ج3، فصل24.
4- امکان دارد همین ائمه اطهار ما (ع) برای آن دنیاهای جدید ، راهنما و امام باشند. زیرا هم به دلایل روایی و هم به دلایل عقلی ، امکان اینکه یک نفر که تا حدودی به کمال رسیده باشد ، ( حتی اگر امام هم نباشد) در یک لحظه از زمان ، در چند جای مختلف ( یا چند عالم مختلف ) باشد ، وجود دارد.
بسمه البصیر
با سلام
امکانی را که می فرمائید با معاد ناسازگار است،گذشته از این، کدام دلیل عقلی می گوید یک انسان هم زمان می تواند در چند جا حاضر باشد؟
اگر مرادتان طی الارض است که این در حیطه ی عالم ماده است و اگر مرادتان عوالم عقل و مثال و ماده است که این اختصاصی به کاملان ندارد
همه ی ما در هر سه عالم هم زمان حاضریم.
به هر حال ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام سوای ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ابدان مادی را ترک گفته اند،آیا در عالم جدید با ابدان قبلی
ظهور خواهند یافت؟(اشکال در موضوع معاد)
آیا ارواح شریف آن حضرات علیهم السلام به ابدان جدیدی تعلق خواهد گرفت؟(تناسخ)
امکانی را که می فرمائید با معاد ناسازگار است،گذشته از این، کدام دلیل عقلی می گوید یک انسان هم زمان می تواند در چند جا حاضر باشد؟
اگر مرادتان طی الارض است که این در حیطه ی عالم ماده است و اگر مرادتان عوالم عقل و مثال و ماده است که این اختصاصی به کاملان ندارد
همه ی ما در هر سه عالم هم زمان حاضریم.
به هر حال ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام سوای ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ابدان مادی را ترک گفته اند،آیا در عالم جدید با ابدان قبلی
ظهور خواهند یافت؟(اشکال در موضوع معاد)
آیا ارواح شریف آن حضرات علیهم السلام به ابدان جدیدی تعلق خواهد گرفت؟(تناسخ)
با تشکر
سلام
اینکه انسانی بتواند همزمان در چند جا باشد ، بر اثر کمال نفس است. نفس وقتی به درجه ای از کمال برسد ، می تواند مانند خود را " إنشاء " کند. البته اینها ظهورات همان نفس اصلی و وابسته به آن خواهند بود. روایتی منقول است که یک روز چهل تن از اصحاب پیامبر (ص) جداگانه خدمت ایشان رسیدند و عرضه داشتند که حضرت علی (ع) دیشب میهمان آنها بوده است. معلوم شد آن حضرت در یک شب در چهل جا حضور داشته اند. در همین حین جبرئیل نازل شد و به پیامبر (ص) عرضه داشت که حضرت علی (ع) دیشب در آسمان نزد ما هم بود. علامه حسن زاده آملی ( یا آیت الله صمدی - شاگرد ایشان. الان حضور ذهن ندارم) پس از ذکر این ماجرا ، می فرماید که قدرت نفس بر انشاء مانند خود ، از شئون امامت نیست و انسانهای دیگر هم که به درجه ای از کمال برسند می توانند اینکار را انجام دهند.
در خصوص امکان حضور ائمه اطهار (ع) در عوالم جدید ( خلقت های جدید جهان مادی ) ، ما با جزئیات مسأله آشنا نیستیم و داریم احتمالات و امکانها را بیان می کنیم.
ابتدا توجه شود که بنده درباره "حقیقت وجودی" یا همان " وجود نوری" ائمه اطهار (ع) صحبت می کنم ، نه جسم یا نفس یا روح یا ... این حقیقت نوری می تواند در هر زمانی و در هر عالمی ، نحوه ای از ظهور داشته باشد.
عرض بنده بر این مبنای فلسفی استوار بود که ائمه اطهار (ع) ، واسطه فیض اند. قطعاً جهان های جدید نیز فیض وجود خود را از آن حضرات دریافت خواهد کرد و این امکان وجود دارد که "حقیقت متعالی وجودی آن حضرات" ، در آن عوالم هم نحوی از ظهور را داشته باشد. همچنانکه پیامبر (ص) فرموده اند: کنت نبیاً و الآدم بین الماء و الطین. پس حقیقت وجودی پیامبر (ص) حتی در همان زمانی که هنوز آدم ابوالبشر خلقت نیافته بود ، وجود داشته است و این حقیقت وجودی ، هزار سال بعد به صورت یک فرد بشری از نسل آدم ، ظهور پیدا کرده است. توجه شود که پیامبر (ص) از حیث ظاهری در چهل سالگی به نبوت رسیدند اما قبل از آفرینش آدم ابوالبشر ، از حیث حقیقت وجودی ، درجه نبوت داشتند.
حتی احادیثی درباره حضور امیر المومنین (ع) در زمان پیامبران سابق و کمک آن حضرت به آنها هم روایت شده است.
1) قال عليه السّلام و اللّه قد كنت مع ابراهيم في النار و انا الذي جعلتها بردا و سلاما و كنت مع نوح في السفينة فانجيته من الغرق و كنت مع موسى فعلمته التورية و انطقت عيسى في المهد و علمته الانجيل و كنت مع يوسف في الجب فانجيته من كيد اخوته و كنت مع سليمان على البساط و سخّرت له الرياح. (الأنوار النعمانية الجزء الأول صفحة 28 )
ترجمه :
علی علیه السلام میفرماید : به خدا قسم من با ابراهیم در آتش بودم و آن را خنک و سالم ساختم ، و من با نوح در کشتی بودم و او را از غرق شدن نجات دادم و به موسی تورات را یاد دادم و عیسی را در مهد گویا ساخته و انجیل را به او یاد دادم و یوسف را از چاه و مکر برادرانش نجات دادم و با سلیمان روی فرشش بودم و باد را مطیعش کردم.
2) محققین و علمای تاریخ مینویسند:پیامبر گرامی اسلام تشریف داشتند و جنّی هم به حضورشان مشرف شده، مسائلی می پرسید.ناگهان حضرت علی (ع) وارد شد،آن مرد جنی کوچک شد مانند گنجشک بعد پرسید آن مرد کیست؟حضرت فرمود:جرا به این حال افتادی و با این جوان چکار داری و چرا می ترسی؟گفت: من در زمان طوفان نوح می خواستم کشتی نوح را خراب کنم تا غرق شود، در همین حال این جوان خود را به من رسانیده و با شمشیر خود یک دست مرا قطع کرد،سپس آن دست مقطوع خود را به پیامبر اکرم نشان داد،حضرت فرمود آری ای همان جوان است.
این در حالی است که حضرت ، چند صد سال بعد به دنیا آمده اند. اما می بینیم که قبل از تولد ظاهری خود ، حضور داشته اند و کارهایی را انجام داده اند. و این یعنی ظهور داشتن آن حقیقت نوری که ابتدائاً عرض شد.
ممکن است حضور حضرات ائمه معصومین در عوالم بعدی نیز شبیه به همین موارد باشد . البته در همه موارد فوق باید از نظر دقیق اساتید بزرگوار استفاده کنیم.
سلام علیکم
برادر عزیز
بین واجب و ممکن خلا وجود ندارد، چرا که ممکنات عین ربط به واجب اند، بنابراین ضعیف ترین مخلوق هم از خداوند متعال فاصله نداشته و خلائی بین آنها نیست.
با سلام و کسب اجازه
درست است که ممکنات عین ربط به واجب اند ، اما این ربط ، بی واسطه نخواهد بود. اگر می توانست بی واسطه باشد ، دیگر نیازی نداشت که "واسطه فیض" فرض کنیم. مشکل صدور کثیر از واحد و نیاز به فرض وجود عقول طولی و حتی نیاز به فرض وجود عالم عقول به عنوان واسطه در آفرینش عالم مادی هم پیش نمی آمد. تمامی این مباحث در فلسفه و عرفان ، بر اساس قاعده الواحد و به خاطر همین عدم امکان ربط مستقیم کثیر به واحد است. گرچه هیچ واسطه ای هم وجود استقالی از خود ندارند و هر ممکنی ، وجوب بالغیر و عین ربط به واجب بالذات است و هیچ وجودی غیر از وجود واجب ، وجود حقیقی ندارد ، اما این مطلب دیگری است که خدشه ای به سئوال فوق وارد نمی سازد.
لذا به نظر می رسد در سلسه طولی ارتباط موجودات با واجب بالذات ، نباید انقطلاع ( خلاء) وجود داشته باشد.
عامل;753311 نوشت:
آیت الله جوادی میفرماید در قرب و بعد دنیایی هر گاه یکی از دیگری دور باشد، دیگری هم از این شی دور خواهد بود و رابطه دو طرفه است، اما در رابطه های معنوی مثل رابطه انسان با خدا گاهی خدا نزدیک است(َ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ _ ق/16) ولی انسان از او دور میباشد. پس فاصله عبد از خالق به معنای خلا نیست که باعث انقطاع فیض گردد، بلکه رابطه مخلوق و خالق رابطه محدود و نامحدود است که هیچ گاه مخلوق به خالق نمیرسد و همیشه در حال پیشرفت است.
این بحث دیگری است و خدشه ای به سئوال فلسفی مذکور وارد نمی سازد.
اینکه انسانی بتواند همزمان در چند جا باشد ، بر اثر کمال نفس است. نفس وقتی به درجه ای از کمال برسد ، می تواند مانند خود را " إنشاء " کند.
بسمه الحق
با سلام
بله در این شکی نیست اما فرض بر وقوع قیامت و ظهور انسانهایی دیگر است و با فرمایش حضرتعالی انطباق موضوعی ندارد.سخن شما چیز دیگری است
و موضوع مورد بحث مطلبی دیگر.
شمس الضحی;753433 نوشت:
ابتدا توجه شود که بنده درباره "حقیقت وجودی" یا همان " وجود نوری" ائمه اطهار (ع) صحبت می کنم ، نه جسم یا نفس یا روح یا
حقایق نوری و وجودی مربوط به عوالم امرند،باز هم خارج از موضوع است چرا که فرض حضرتعالی بر هدایت و امامت ایشان علیهم السلام در خلقت جدید بعد از
قیامت بود،برای چنین فرضی نمی توان به حقایق وجودی ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام استناد جست،آن حقایق برای ظهور در خلق جدید نیاز به قوالب
و اجسادی دنیایی دارند(حال مطابق اقتضائات و نظامات دنیای جدید) همانطور که در قران نیز اشاره می فرماید:
"ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان" آیه خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که می فرماید:تو نمی دانستی قران و ایمان را(قبل از وحی و بعثت)
و به تعبیر حضرت علامه جوادی آملی این ناظر به نشئه دنیایی است نه مقام صادر اول بودن ایشان(حقیقت محمدیه"ص") خلاصه اینکه احکام دنیا و خلقت
قوانین خودش را دارد و در این خصوص استناد به حقایق وجودی حضرا ت معصومین(ع) در نظر تحقیق نا تمام است.
شمس الضحی;753433 نوشت:
عرض بنده بر این مبنای فلسفی استوار بود که ائمه اطهار (ع) ، واسطه فیض اند. قطعاً جهان های جدید نیز فیض وجود خود را از آن حضرات دریافت خواهد کرد و این امکان وجود دارد که "حقیقت متعالی وجودی آن حضرات" ، در آن عوالم هم نحوی از ظهور را داشته باشد.
بله این مقدمه صحیح است اما آن نتیجه را نمی توان از آن گرفت.برای اثبات قول شما نیاز به دلایل عقلی و نقلی قوی و غیر قابل خدشه داریم.
تا شبهه انکار معاد جسمانی و تناسخ پیش نیاید.چرا که به هر حال برای ظهور در دنیایی جدید احتیاج به ابدان و ارواح است،یا نمی دانم شاید کلا آن نظام جدید
متفاوت باشد.
حدیث:
امام باقر (ع) در تفسیر آیه: "أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ"، به جابر بن یزید (یکی از اصحاب) چنین میگویند: "تأویل این آیه چنین است که وقتى این عالم و این خلقت فانى شود و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش جاى گیرند، خداى تعالى دست به خلقت عالمى غیر این عالم مىزند و خلقتى جدید مىآفریند، بدون این که مرد و زنى داشته باشند و تنها کارشان عبادت و توحید خدا است و برایشان سرزمینى خلق مىکند، غیر از این زمین تا آن خلایق را بر دوش خود بکشد و آسمانى برایشان خلق مىکند، غیر از این آسمان تا بر آنان سایه بگستراند. شاید تو خیال مىکردى خدا تنها همین یک عالم را خلق کرده، و یا مىپنداشتى که غیر از شما دیگر هیچ بشرى نیافریده. به خدا سوگند هزار هزار عالم، و هزار هزار آدم آفریده که تو فعلاً در آخرین آن عوالم هستى و در دودمان آخرین آن آدمها قرار دارى".
شمس الضحی;753433 نوشت:
علی علیه السلام میفرماید : به خدا قسم من با ابراهیم در آتش بودم و آن را خنک و سالم ساختم ، و من با نوح در کشتی بودم و او را از غرق شدن نجات دادم و به موسی تورات را یاد دادم و عیسی را در مهد گویا ساخته و انجیل را به او یاد دادم و یوسف را از چاه و مکر برادرانش نجات دادم و با سلیمان روی فرشش بودم و باد را مطیعش کردم.
این مربوط به مراتب ولایات حضرت علیه السلام است و خلقت نوری حضرت(ع).
شمس الضحی;753433 نوشت:
محققین و علمای تاریخ مینویسند:
اینگونه منبع دادن قابلیت استناد علمی ندارد.گرچه بعید نیست.
حقایق نوری و وجودی مربوط به عوالم امرند،باز هم خارج از موضوع است چرا که فرض حضرتعالی بر هدایت و امامت ایشان علیهم السلام در خلقت جدید بعد از ذقیامت بود،برای چنین فرضی نمی توان به حقایق وجودی ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام استناد جست،آن حقایق برای ظهور در خلق جدید نیاز به قوالب و اجسادی دنیایی دارند
سلام
چند گزاره داریم:
1- ائمه اطهار (ع) واسطه فیض در خلقت همه ممکنات ( عوالم قبلی و فعلی و بعدی ، با هر نظامی) هستند.
2- هر حقیقت نوری در عالم بالا ، در هر عالم مادون خود ، ( که فیض وجود را از آن حقیقت دریافت نموده است) ، می تواند ظهورات داشته باشد (اصولاً نمی شود که حقایق عوالم بالا ، در عوالم پایین بدون ظهورات باشند).
3- ظهور اتم و اکمل این حقایق متعالی در هر عالمی ، باید در سطح اشرف مخلوقات آن عالم باشد، نه کمتر.
نتیجه : ائمه معصومین (ع) در عوالم بعدی فرضی ، نیز ظهور انسانی دارند.
آیا در این نتیجه ، اشکالی وجود دارد؟
حبیبه;753519 نوشت:
اینگونه منبع دادن قابلیت استناد علمی ندارد.گرچه بعید نیست.
قصد بنده فقط ذکر یک ماجرا به عنوان شاهد بحث و تقریب مسأله به ذهن بود. اگر مقام ، مقام نگارش یک مقاله علمی بود ، قطعا فرمایش فوق لازم الرعایة بود.
سلام
چند گزاره داریم:
1- ائمه اطهار (ع) واسطه فیض در خلقت همه ممکنات ( عوالم قبلی و فعلی و بعدی ، با هر نظامی) هستند.
2- هر حقیقت نوری در عالم بالا ، در هر عالم مادون خود ، ( که فیض وجود را از آن حقیقت دریافت نموده است) ، می تواند ظهورات داشته باشد (اصولاً نمی شود که حقایق عوالم بالا ، در عوالم پایین بدون ظهورات باشند).
3- ظهور اتم و اکمل این حقایق متعالی در هر عالمی ، باید در سطح اشرف مخلوقات آن عالم باشد، نه کمتر.
نتیجه : ائمه معصومین (ع) در عوالم بعدی فرضی ، نیز ظهور انسانی دارند.
آیا در این نتیجه ، اشکالی وجود دارد؟
قصد بنده فقط ذکر یک ماجرا به عنوان شاهد بحث و تقریب مسأله به ذهن بود. اگر مقام ، مقام نگارش یک مقاله علمی بود ، قطعا فرمایش فوق لازم الرعایة بود.
بسمه العلیم
با سلام
الحق که مقدمات و نتیجه بسیار به جا و خوب است.
اما بنده از حضرتعالی می پرسم:این حقایق وجودی وقتی به عالم به تعبیر شما فرضی نزول اجلال فرمایند،با همان ارواح طیبه و طاهره
و همان اجساد مطهره هستند که در این دنیا بودند؟ که این خلاف آیات و روایات است چرا که سخن از خلق جدید است.
حال اگر چنین نباشد،ارواح همان ارواح مطهره و اجساد دیگر باشند،تناسخ را چه می کنید؟
اگر ارواح و اجساد دیگری باشند خوب باید دلیل عقلی و نقلی بیاورید.
البته مطالبی که حضرتعالی می فرمائید با وجدان هماهنگ است همینطور با ذوق،ولی باید بتواند به برهان محکم اثبات گردد و به نقل متواتر
با سلام و کسب اجازه
درست است که ممکنات عین ربط به واجب اند ، اما این ربط ، بی واسطه نخواهد بود. اگر می توانست بی واسطه باشد ، دیگر نیازی نداشت که "واسطه فیض" فرض کنیم.
سلام علیکم و رحمه الله
بنده گفتم ممکنات، و این کلمه شامل صادر اول تا پایین ترین درجه وجود ماسوی الله میشود. بنابراین بین واجب و ممکنات که یکی از آنها صادر اول است خلائی وجود ندارد.
ثانیا در بحث تکامل انسان، سعه وجودی او ملاک است و این سعه قابلیت رشد تا بی نهایت را دارد، به عبارت بهتر حد یقف ندارد. از طرفی کمالات مفقود او به معنای خلا بین او و خالق خود نیست بلکه به معنای دوری معنوی اوست، در عین اینکه خالق از رگ گردن به او نزدیکتر است.
ثالثا مفاد قاعده الواحد، صدور معلول واحد(غیر حقه) از واحد حقه حقیقی است، و این مطلب ربطی به بحث وجود خلا بین واجب و ممکن ندارد، چرا که چه از واحد، کثیر خلق شود و یا واحد، بحث خلا و نبودش قابل بحث است.
سلام علیکم و رحمه الله
بنده گفتم ممکنات، و این کلمه شامل صادر اول تا پایین ترین درجه وجود ماسوی الله میشود. بنابراین بین واجب و ممکنات که یکی از آنها صادر اول است خلائی وجود ندارد.
ثانیا در بحث تکامل انسان، سعه وجودی او ملاک است و این سعه قابلیت رشد تا بی نهایت را دارد، به عبارت بهتر حد یقف ندارد. از طرفی کمالات مفقود او به معنای خلا بین او و خالق خود نیست بلکه به معنای دوری معنوی اوست، در عین اینکه خالق از رگ گردن به او نزدیکتر است.
ثالثا مفاد قاعده الواحد، صدور معلول واحد(غیر حقه) از واحد حقه حقیقی است، و این مطلب ربطی به بحث وجود خلا بین واجب و ممکن ندارد، چرا که چه از واحد، کثیر خلق شود و یا واحد، بحث خلا و نبودش قابل بحث است.
ما که نفهمیدیم چی گفتید ولی صلوات را میفرستیم یه کم زیر دیپلم حرف بزنید.
اما بنده از حضرتعالی می پرسم:این حقایق وجودی وقتی به عالم به تعبیر شما فرضی نزول اجلال فرمایند،با همان ارواح طیبه و طاهره
و همان اجساد مطهره هستند که در این دنیا بودند؟ که این خلاف آیات و روایات است چرا که سخن از خلق جدید است.
حال اگر چنین نباشد،ارواح همان ارواح مطهره و اجساد دیگر باشند،تناسخ را چه می کنید؟
اگر ارواح و اجساد دیگری باشند خوب باید دلیل عقلی و نقلی بیاورید.
البته مطالبی که حضرتعالی می فرمائید با وجدان هماهنگ است همینطور با ذوق،ولی باید بتواند به برهان محکم اثبات گردد و به نقل متواتر
تائید شود.
با سلام و سپاس از انصاف و حق طلبی سرکار
اینکه ابدان و انفاس طیبه آن بزرگواران در آن جهان های آتی فرضی ، چگونه است ، امر دیگری است که باید جداگانه و مستقلاً به آن پرداخته شود. قطعاً هر بدنی ، باید مناسب با عالم خودش باشد و ما نمیدانیم آن عالم های جدید چگونه اند. بنابراین ، فرض اینکه ابدان طاهره آن بزرگواران ، همان بدنهای این عالم باشد ، فرضی بعید و نزدیک به محال است. زیرا فرض بر این است که این عالم از بین رفته و عالمی غیر آن با نظامی متفاوت ایجاد شده است.
بنده در پستهای قبلی که "انشاء نفس" و "امکان همزمان چند جا بودن" را عرض کردم و مثالهای عینی آن را در خصوص امیرالمومنین (ع) ذکر کردم، در همین راستا بود که مشخص شود آن بزرگواران می توانند هم در قیامت دنیای ما ، هم در آن عوالم جدید همزمان حضور داشته باشند ، در عین حالی که یک حقیقت واحد هستند.
بدیهی است که بحث فوق ، بحث تناسخ نیست. زیرا بحث ما اساساً "بازگشت روح به این دنیا در بدنی دیگر" نیست.
از طرفی کمالات مفقود او به معنای خلا بین او و خالق خود نیست بلکه به معنای دوری معنوی اوست
با سلام و عرض ادب
هر کمالی ، سطحی از "وجود" را دارد. اصلاً اگر "کمال" ، کمال است ، به خاطر جنبه "وجود"ی اش است و گرنه اگر "وجود" در کار نبود ، جنبه عدمی داشت و دیگر "کمال" محسوب نمی شد.
بنابراین ، وقتی یک "کمال" ، مفقود است ، دقیقاً به این معنی است که ما یا هیچ یک از ممکنات ، حائز آن سطح از "وجود" نیستیم. و وقتی حائز آن سطح از وجود نباشیم ، طبیعتاً حائز سطوح بالاتر آن هم نخواهیم بود. و این یعنی وقوع انقطاع در سلسله طولی و تشکیکی وجود از هیولی تا واجب.
این بحث ، یک بحث عقلی است و در مدار "وجود" است. ارتباطی به "معنویت" ندارد. همان "معنویت" هم اگر ارزشی دارد ، به خاطر جنبه "وجود"ی اش است ، و جایی که "معنویت" نقصان داشته باشد ، دقیقاً به این معناست که شخص ، واجد سطوحی از "وجود" نیست.
عامل;753740 نوشت:
بنده گفتم ممکنات، و این کلمه شامل صادر اول تا پایین ترین درجه وجود ماسوی الله میشود. بنابراین بین واجب و ممکنات که یکی از آنها صادر اول است خلائی وجود ندارد.
فرمایش صحیحی است. چون ممکنات شامل صادر اول هم می شود ، لذا بین ممکنات و واجب خلائی وجود ندارد. اما این امر منوط به این است که جایگاه وجودی صادر اول ، چسبیده به واجب باشد. یعنی غیر از تفاوت در امکان و وجوب ، تفاوت دیگری با واجب نداشته باشد. همانطور که در دعای رجبیه آمده است ( لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک).
کلا ما هر چه در سلسله طولی وجود ، به سمت بالا حرکت کنیم ، از تفاوتها با واجب ، کاسته می شود تا زمانیکه تفاوت ، تنها در وجوب و امکان باقی بماند و این همان جایگاه صادر اول است.
کلا یه سوال:چون تازه عضو شدم ایا این قسمت مربوط به حوزوی ها میشه یا مام که رشته مون مدیریت بوده میتونیم سر در بیاریم؟
سلام دوست عزیز
بحث عمومی است، اما گاهی یک یا چند مساله فلسفی پیش میاد که باید فنی و علمی پاسخ داده بشه.
اگه به ابتدای تاپیک مراجعه کنید سوال بطور عمومی و همه فهم پاسخ داده شده.
موفق باشید.
هر کمالی ، سطحی از "وجود" را دارد. اصلاً اگر "کمال" ، کمال است ، به خاطر جنبه "وجود"ی اش است و گرنه اگر "وجود" در کار نبود ، جنبه عدمی داشت و دیگر "کمال" محسوب نمی شد.
سلام
اینکه کمال امر وجودی است صحیح است و شکی در آن نیست، اما اگر منظور شما از خلا، عدم(مطلق یا اضافی) باشد، که در خارج ما عدم نداریم پس خلا هم نخواهیم داشت. به عبارتی وجود خلا و انقطاع زمانی صحیح است که شما برای خلا حیث وجودی لحاظ کنید. ولی وقتی کفتیم هر موجودی کمالاتی دارد و این کمالات بصورت محدود اند و از طرفی همه از سنخ وجود اند، پس انقطاع و خلا معنا ندارد.
از طرفی اگر این حرف قبول کنیم باید بگوییم واجب فقط به صادر اول متصل بوده و فقط با او ارتباط دارد! و با دیگر موجودات با واسطه مرتبط است... این حرف باعث محدودیت سلطه واجب خواهد شد.
شمس الضحی;753816 نوشت:
بین ممکنات و واجب خلائی وجود ندارد. اما این امر منوط به این است که جایگاه وجودی صادر اول ، چسبیده به واجب باشد. یعنی غیر از تفاوت در امکان و وجوب ، تفاوت دیگری با واجب نداشته باشد. همانطور که در دعای رجبیه آمده است ( لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک).
اینکه صادر اول چسبیده به واجب باشد یعنی چه؟ و طبق چه مبنایی است؟
یعنی مثلا اگر واجب علم و قدرت و ... بینهایت دارد، صادر اول هم همه این کمالات را دارد؟
اگر در حد واجب این کمالات را دارد، پس او هم واجب است!
اگر در حد سعه وجودی خود و محدود دارد، دیگر چسبیده و هم ردیف واجب نخواهد بود.
معنای روایت به نظر میرسد مظهریت صفات الهی در حد سعه وجودی مخلوق باشد و نه بیشتر...
از طرفی اگر این حرف قبول کنیم باید بگوییم واجب فقط به صادر اول متصل بوده و فقط با او ارتباط دارد! و با دیگر موجودات با واسطه مرتبط است... این حرف باعث محدودیت سلطه واجب خواهد شد.
با سلام و اجازه
بله. قسمت اول فرمایش فوق ، صحیح است. واجب ، فقط با صادر اول ارتباط مستقیم دارد و با سایر ممکنات ، از طریق واسطه مرتبط است. اما چون این واسطه ها ، وجوب بالغیر دارند و وجودشان ، همان وجود واجب است ( طبق دیدگاه وحدت وجود) و وجود استقلالی از خود ندارند ، لذا در حقیقت ، این واجب است که بر همه ممکنات سلطه دارد.
اتفاقاً این امر نه تنها باعث محدودیت واجب متعال نمی شود ، بلکه شدت مقام و درجه اعلای وجودی او را می رساند. زیرا وجود وی ، وحدت حقه است و از موجودی با این درجه از وحدت ، جز امر واحد صادر نخواهد شد. پس اگر محال است واجب با ممکنات رده پایین ، ارتباط بلاواسطه داشته باشد ، ناشی از شدت وجود و وحدت وجود اوست ، نه محدودیت او.
وقتی واجب ، از همه لحاظ ، در وحدت باشد ، بدیهی است از لحاظ "فعل" هم در وحدت خواهد بود و "کثرت یا تعدد" در فعل موجودی که بسیط محض باشد راه نخواهد داشت. این ، بیان دیگری از همان قاعده الواحد است.
بلا تشبیه ، مثالی میزنم:
آیا رئیس جمهور ، همه کاره کشور نیست؟ پس چرا رفتگران شهرداری ، کوچه ها را تمیز می کنند و خود رییس جمهور این کار را نمیکند؟ آیا این به دلیل محدودیت قدرت اجرایی رییس جمهور است؟ خیر. او همه کاره کشور است اما علو درجه و مقام او ، باعث می شود که او شخصاً هر کاری را انجام ندهد و فقط در رده رییس هیأت دولت عمل نماید. مابقی امور طبق نظام طولی اداری و مدیریتی تقسیم و اجرا می شود و در عین حال ، همه مجریان امور و مدیران و کارگزاران کل و جزء کشور تا حد رفتگران شهرداری، از او سر منشأ می گیرند.
عامل;753839 نوشت:
در خارج ما عدم نداریم پس خلا هم نخواهیم داشت. به عبارتی وجود خلا و انقطاع زمانی صحیح است که شما برای خلا حیث وجودی لحاظ کنید. ولی وقتی کفتیم هر موجودی کمالاتی دارد و این کمالات بصورت محدود اند و از طرفی همه از سنخ وجود اند، پس انقطاع و خلا معنا ندارد.
بدیهی است که "عدم" ، حیثیت وجود ندارد. یعنی "عدم" در خارج موجود نیست. اما گرچه عدم به حمل شایع صناعی در خارج موجود نیست ، اما عدم به حمل ذاتی اولی وجود دارد و قابل بحث است.
بنده هم نگفتم " وجود عدم" ، بلکه عرض کردم "وقوع انقطاع". منظور این است که در سلسه طولی که هر رده ای ، مافوق رده پایینتر از خود ، و پایین تر از رده مافوق خود است ، جای یک رده ، خالی باشد. بدیهی است "خالی" بودن ، موجودیتی ندارد و در حقیقت ، یک امر سلبی است.
عامل;753839 نوشت:
اینکه صادر اول چسبیده به واجب باشد یعنی چه؟ و طبق چه مبنایی است؟
اصطلاح چسبیده بودن را بنده با مسامحه و جهت تقریب به ذهن به کار بردم. منظور این است که در سلسه تشکیکی وجود که یک سلسله طولی است ، رده وجودی صادر اول ،رده ماقبل واجب باشد و هیچ رده یا سطحی از وجود ، بین آن (سطح وجودی صادر اول) و وجود واجب ، قرار نگیرد.
عامل;753839 نوشت:
یعنی مثلا اگر واجب علم و قدرت و ... بینهایت دارد، صادر اول هم همه این کمالات را دارد؟
اگر در حد واجب این کمالات را دارد، پس او هم واجب است!
بله. باید صادر اول هم همان کمالات را عینا داشته باشد.
اما این معنای واجب بودن نیست. مگر واجب بودن یک موجود را اینگونه معنا می کنیم که کمالات آن ، عین کمالات واجب باشد؟! واجب بودن یا نبودن یک شیء ، بر اساس سطح کمالات آن شیء ، تعریف نمی شود!
واجب بالذات بودن ، یعنی شی ایی که در وجود ، نیاز به علت نداشته باشد. هر گاه شی ایی، به گونه ای باشد که با قطع نظر از هر امر دیگری ، خودش اقتضاء وجود داشته باشد ، آن شیء واجب بالذات خواهد بود. یا به عبارت دیگر ، هر گاه نسبت وجود شیء به ذات شیء ، نسبت ضرورت و وجوب باشد ، شیء واجب بالذات است.
و هر گاه شی ایی به گونه ای باشد که به لحاظ ذاتش ، نه اقتضای وجود داشته باشد و نه اقتضای عدم ، اما به سبب امری خارج از ذات ، وجود یافته باشد ، آن شیء واجب بالغیر است.
صادر اول ، همه کمالات واجب را دارد اما وجودش ، وجوب بالذات ندارد. بلکه وجوب بالغیر دارد.
با سلام و اجازه
بله. قسمت اول فرمایش فوق ، صحیح است. واجب ، فقط با صادر اول ارتباط مستقیم دارد و با سایر ممکنات ، از طریق واسطه مرتبط است. اما چون این واسطه ها ، وجوب بالغیر دارند و وجودشان ، همان وجود واجب است ( طبق دیدگاه وحدت وجود) و وجود استقلالی از خود ندارند ، لذا در حقیقت ، این واجب است که بر همه ممکنات سلطه دارد.
سلام علیکم و رحمه الله
مفاد قاعده الواحد صدور معلول واحد از علت واحد است، واحدی که در معلول به کار رفته واحد در مقابل کثیر نیست، بنابراین معالیل کثیری که به یک جهت واحد برگردند و آن وجود است، میتوانند از واجب صادر شوند.
علامه طباطبایی در این باره میفرماید: فلو صدر عن العله الواحده التی لیس لها فی ذاتها الا جهه واحده معالیل کثیره بما هی کثیره متباینه لا ترجع الی جهه واحدهتقررت فی ذات العله جهات کثیره...(نهایه الحکمه،ص214)
از طرفی صادر اول در عرفان همه مراتب وجود(عقل، مثال و جسم) را شامل شده و از آن به وجود منبسط و نفس رحمانی تعبیر میکنند و این ظهور در همه مراتب وجود جریان دارد.
بنابراین آنچه از خداوند به عنوان امر واحد صادر شده میتواند جمیع ممکنات بوده و بدین ترتیب بلا واسطه بر همه ممکنات تسلط داشته نه فقط بر صادر اول(عقل اول).
شمس الضحی;753983 نوشت:
بلا تشبیه ، مثالی میزنم:
آیا رئیس جمهور ، همه کاره کشور نیست؟ پس چرا رفتگران شهرداری ، کوچه ها را تمیز می کنند و خود رییس جمهور این کار را نمیکند؟ آیا این به دلیل محدودیت قدرت اجرایی رییس جمهور است؟ خیر. او همه کاره کشور است اما علو درجه و مقام او ، باعث می شود که او شخصاً هر کاری را انجام ندهد و فقط در رده رییس هیأت دولت عمل نماید. مابقی امور طبق نظام طولی اداری و مدیریتی تقسیم و اجرا می شود و در عین حال ، همه مجریان امور و مدیران و کارگزاران کل و جزء کشور تا حد رفتگران شهرداری، از او سر منشأ می گیرند.
به نظر میرسد این مثال به هیچ وجه قابل مقایسه با تسلط حتی معصومین(ع) نیست چه رسد به واجب!
شمس الضحی;753983 نوشت:
بله. باید صادر اول هم همان کمالات را عینا داشته باشد.
اما این معنای واجب بودن نیست. مگر واجب بودن یک موجود را اینگونه معنا می کنیم که کمالات آن ، عین کمالات واجب باشد؟! واجب بودن یا نبودن یک شیء ، بر اساس سطح کمالات آن شیء ، تعریف نمی شود!
اگر ممکن الوجود محدود است چگونه میتواند قابل و پذیرای امر نامحدود باشد؟
مگر کمالات واجب نامحدود نیست(همانند ذات او)؟
مفاد قاعده الواحد صدور معلول واحد از علت واحد است، واحدی که در معلول به کار رفته واحد در مقابل کثیر نیست، بنابراین معالیل کثیری که به یک جهت واحد برگردند و آن وجود است، میتوانند از واجب صادر شوند.
علامه طباطبایی در این باره میفرماید: فلو صدر عن العله الواحده التی لیس لها فی ذاتها الا جهه واحده معالیل کثیره بما هی کثیره متباینه لا ترجع الی جهه واحده تقررت فی ذات العله جهات کثیره...(نهایه الحکمه،ص214)
اولا استحضار دارید که جمله فوق از حضرت علامه ، ناقص ذکر شده است.
ثانیاً اگر متن کامل آن را ملاحظه بفرمایید ( عنوان مطلب: فی ان الواحد لا یصدر عنه الا الواحد) مشخص است که حضرت علامه در صدد بیان آن چیزی که شما می فرمایید نیستند. بلکه اتفاقاً ایشان در صدد بیان ضد آن هستند. زیرا علامه طباطبایی در این متن ، "وجود" را آن جهت واحدی که همه کثرات به آن بازگشت می کنند در نظر نگرفته اند.
حضرت علامه در ادامه جمله فوق الذکر می فرمایند: و قد اعترض علیه بالمعارضة ان لازمه عدم قدرة الواجب تعالی علی ایجاد اکثر من واحد و فیه تقیید قدرته و قد برهن علی إطلاق قدرته ، و انها عین ذاته المتعالیه. و یرده أنه مستحیل بالبرهان ، و القدرة لا تتعلق بالمحال ، لانه بطلان محض لا شیئة له. فالقدرة المطلقة علی اطلاقها ، و کل موجود معلول له تعالی بلا واسطة أو معلول معلوله و معلول المعلو معلول حقیقة.
ترجمه: برخی بر قاعده الواحد اعتراض کرده اند که لازمه این قاعده ، آن است که واجب تعالی فقط قدرت بر ایجاد یک معلول داشته باشد و نه بیشتر. و این به معنای تفیید قدرت خداوند و محدود ساختن آن است ، در حالی که با برهان ثابت گشته است که قدرت خداوند مطلق و نامحدود بوده و عین ذات متعالی او می باشد. در پاسخ باید گفت صدور بی واسطه چند معلول از واجب متعال به مقتضای برهان محال و غیر ممکن است و قدرت به محال تعلق نمی گیرد چرا که امر محال و ممتنع ، بطلان صرف است و هیچ شیئیتی ندارد.
پس قدرت مطلقه الهی بر اطلاق خود باقی است و هر موجود یا بدون واسطه معلول خداوند است و یا معلول معلول اوست و معلول معلول یک شیء واقعاً و حقیقتا معلول آن شیء است.
پس اینکه ما "وجود" را جهت واحد همه کثرات بگیریم و بر این اساس قائل شویم که صدور کثرات از واحد بلا اشکال است ، در متن گفتار علامه ذکر نشده است و مشخص است که این امر مقصود علامه نیست ، بلکه علامه در ادامه گفتار خود صدد پاسخ به اعتراض کسانی هستند که "صدور فقط یک معلول از خداوند" را منافی قدرت او می دانند.
اساساً اگر فرض را بر این بگذاریم که همه کثرات به جهت واحدی به نام "وجود" بازگشت می کنند ، و لذا از واجب ، امکان صدور کثیر هست ، چرا فلاسفه قائل به وجود سلسه عقول طولی شده اند؟ چرا قائل به وجود "صادر اول" شده اند؟ چرا قاعده الواحد را بیان کرده اند؟
تازه با این فرض ، در عالم ، هرج و مرج ایجاد می شود! زیرا همه اشیاء (هر معلولی و هر علتی ) به جهت واحد "وجود" بازگشت می کنند و لذا از هر علتی ، هر معلولی صادر خواهد شد. و دیگر به قاعده "سنخیت بین علت و معلول" نیازی نخواهد بود زیرا همه علل و معالیل از سنخ هم (جهت واحد "وجود") خواهند بود...
عامل;753839 نوشت:
از طرفی اگر این حرف قبول کنیم باید بگوییم واجب فقط به صادر اول متصل بوده و فقط با او ارتباط دارد! و با دیگر موجودات با واسطه مرتبط است... این حرف باعث محدودیت سلطه واجب خواهد شد.
عبارتی که از حضرت علامه نقل شد ( قسمت رنگی) ، پاسخ این سئوال است.
عامل;754161 نوشت:
به نظر میرسد این مثال به هیچ وجه قابل مقایسه با تسلط حتی معصومین(ع) نیست چه رسد به واجب!
در مثال مناقشه نیست!
عامل;754161 نوشت:
اگر ممکن الوجود محدود است چگونه میتواند قابل و پذیرای امر نامحدود باشد؟
مگر کمالات واجب نامحدود نیست(همانند ذات او)؟
قسمت اول فرمایش فوق برای خودم هم سئوال است. علی القاعده فرمایش حضرتعالی درست به نظر می رسد. اما با جمله روایی "لا فرق بینک و بینهم" و نیز با جایگاه "صادر اول" در سلسله طولی و مشکک وجود ، ظاهراً سازگار نیست. بنده دنبال جواب این مسأله خواهم رفت به حول و قوه الهی.
اما قسمت دوم فرمایشتان: چه اشکال عقلی دارد که واجب متعال ، موجودی را بیافریند که کمالاتش مثل واجب باشد ، با این تفاوت که واجب متعال ، کمالاتش از خودش است (وجوب بالذات دارد) اما آن موجود ، کمالاتش از خودش نیست (وجوب بالغیر دارد)؟
عامل;754161 نوشت:
از طرفی صادر اول در عرفان همه مراتب وجود(عقل، مثال و جسم) را شامل شده و از آن به وجود منبسط و نفس رحمانی تعبیر میکنند و این ظهور در همه مراتب وجود جریان دارد.
اجازه می فرمایید وارد عرفان نشویم و پرسش و پاسخ ها صرفاً عقلی (فلسفی) باشد؟
با سلام مجدد
استاد بزرگوار ، اگر حضرتعالی صلاح بدانید و اجازه بفرمایید ، بحث درباره قاعده الواحد را به پایان ببریم و آن را همانگونه که فلاسفه مانند حضرت علامه طباطبایی و ملاصدرا و ... بیان کرده اند ( که به موجب آن ، واجب تعالی ، فقط یک معلول بی واسطه دارد و آن صادر اول است) در نظر بگیریم ، تا بحث اصلی تاپیک ، مغفول عنه واقع نشود.
قسمت اول فرمایش فوق برای خودم هم سئوال است. علی القاعده فرمایش حضرتعالی درست به نظر می رسد. اما با جمله روایی "لا فرق بینک و بینهم" و نیز با جایگاه "صادر اول" در سلسله طولی و مشکک وجود ، ظاهراً سازگار نیست. بنده دنبال جواب این مسأله خواهم رفت به حول و قوه الهی.
اما قسمت دوم فرمایشتان: چه اشکال عقلی دارد که واجب متعال ، موجودی را بیافریند که کمالاتش مثل واجب باشد ، با این تفاوت که واجب متعال ، کمالاتش از خودش است (وجوب بالذات دارد) اما آن موجود ، کمالاتش از خودش نیست (وجوب بالغیر دارد)؟
سلام مجدد
ان شاء الله موفق باشید...
واجب اگر مخلوقی را بیافریند دارای ماهیت خواهد بود و ماهیت مستلزم محدودیت است، بنابراین خلق موجودی که صرف الوجود باشد و ماهیت نداشته باشد، امکان ندارد و به عبارتی قابل ، قابلیت ندارد... پس موجودی که دارای ماهیت است و محدود میباشد نمیتواند پذیرای صفت نامحدود باشد.
شمس الضحی;754367 نوشت:
اگر حضرتعالی صلاح بدانید و اجازه بفرمایید ، بحث درباره قاعده الواحد را به پایان ببریم و آن را همانگونه که فلاسفه مانند حضرت علامه طباطبایی و ملاصدرا و ... بیان کرده اند ( که به موجب آن ، واجب تعالی ، فقط یک معلول بی واسطه دارد و آن صادر اول است) در نظر بگیریم
دوست عزیز
تعقل و اندیشه وام دار هیچ کس نیست، که اگر چنین بود ملا صدرا در همان فلسفه مشا توقف میکرد...
بنده به توصیه جنابعالی عمل میکنم.
اما جهت مطالعه بیشتر در مورد معنای واحد در طرف معلول، ر.ک. کتاب حکمت متعالیه، حسن معلمی، مبحث قاعده الواحد. ص259-275.
پرسش:
آیا پس از وقوع قیامت، امکان خلق موجوداتی برتر از انسان از جانب خداوند متعال هست؟ و بر فرض خلق موجودات جدید آیا امامان و کتاب آنها همین امامان و همین قرآن است؟ یا بهتر از اینها خواهند آمد؟ پاسخ:
خداوند فیاض علی الاطلاق است و فیضش دائمی است، این فیاضیت اقتضای آفرینش دائمی و پی در پی را دارد و هر چیزی که سزاوار موجود شدن باشد را می آفریند. این فیض از گذشته بوده و در آینده هم خواهد بود. اما اینکه انسان از همه موجودات حتی موجودات آینده هم برتر باشد، بطور صریح در آیات و روایات مطرح نشده، با این حال برتری انسان از برخی ادله قابل برداشت است:
1. خداوند در مورد خلق انسان، خود را بهترین خلق کننده ها خوانده و می فرماید: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»(1)
2. دمیدن روح الهی در انسان، همانطور که حضرت حق (جل و علی) در قرآن می فرماید: چون آفرینشش (انسان) را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم.(2)
3. مسجود ملائک قرار گرفتن انسان، در همین رابطه در قرآن فرمود: هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید، همگی سجده کردند، جز شیطان...(3)
4. دادن منصب خلافت الهی به انسان، خصوصیت مذکور را خداوند این چنین بیان می کند: بیاد آر آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین قرار خواهم داد.(4)
5. تسخیر دیگر موجودات برای انسان، در این راستا خداوند متعال می فرماید: و آنچه در زمین و آسمان ها است، تمام را مسخّر شما گردانید.(5)، و همچنین در حدیث قدسی وارد شده: ای پسر آدم من موجودات را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم.(6)
6. عبدالله بن سنان می گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم ملائکه بالاترند یا فرزندان آدم؟ آن حضرت در جواب سخن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) را نقل فرمود: "خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت قرار داد و در حیوان شهوت بدون عقل و در انسان عقل همراه با شهوت؛ پس اگر عقل انسان بر شهوتش پیروز گردد او از ملائکه برتر است و اگر شهوتش بر عقل او پیروز گردد او از حیوان فروتر و پست تر است.(7)، در این روایت نیز به برتری بالقوه انسان بر دیگر موجودات اشاره شده است.
7. از طرفی وجود خلاصه خلقت و عصاره هستی، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در میان انسان های کنونی، بهترین دلیل بر شرافت و برتری انسان بر سایر موجودات اعم از فرشتگان، جن و ... است.
_خلق موجودات جدید و امامان آنها
از برخی روایات اینگونه برداشت می شود که ائمه معصومین (علیهم السلام) از گذشته و همچنین در آینده هدایت گران انسان ها و غیر آنها بوده اند:
در همین راستا امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ کُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَکْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِینَ مَا یَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَهُمْ وَ إِنِّی الْحُجَّهُ عَلَیْهِمْ»؛ برای خدای عزّ و جلّ دوازده هزار عالم است که هر کدام آنها بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین می باشد. هیچکدام از (اهل) این عوالم برای خدا عالمی غیر از عالم خودشان نمی بینند و من حجّت هستم برای همه این عالم ها.(8)
اما باید به این نکته هم توجه داشت که قوانین عالم تغییر خواهد کرد همانطور که خداوند می فرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ»؛ در آن روز، این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها به آسمان های دیگر تبدیل میشود.(9)
علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید: معنای تبدیل آن است كه حقیقت آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست، همان آسمان و زمین است، جز اینكه نظام جاری در آنها غیر از نظام جاری در دنیاست، بنابراین اوصاف زمین و آسمان تبدیل میشود نه خود آنها.(10)
بدین ترتیب ممکن است انسانهای جدید شرایط متفاوتی داشته باشند و به تبع تغییر شرایط احکام آنها هم تفاوتهایی داشته باشد.(در روایتی از امام باقر(ع) اشاره شده که نسل جدید بدون این که از پدر و مادری متولد شده باشند، خلق خواهد شد(11))
از روایات گذشته چنین بر می آید که حجّت بودن ائمه (علیهم السلام) اختصاص به عالم ما ندارد و آنان در عوالم دیگر نیز حجج الهی می باشند؛ همچنین روایاتی از امیرالمومنین (علیه السلام) منقول است که آن حضرت تمام انبیای سابق را ظهورات خود قلمداد نموده اند. از طرفی همانگونه که گفته شد انوار آن حضرات (علیهم السلام)، سابق بر تمام مخلوقات عالم خلق شده است.
لذا از مجموع این قرائن و برخی انگاره های فلسفی و عرفانی می توان چنین حکم نمود که حضرات چهارده معصوم (علیهم السلام) در تمام عوالم گذشته ظهور داشته اند و در عوالم آینده نیز ظهور خواهند داشت؛ لکن نه به نحو تناسخ و بازگشت روح جزئی آن بزرگواران؛ بلکه به نحو تجلّی ذوات نوری آن بزرگواران.
:Narahat az:
:Narahat az:
آفرین
احسنت
:Kaf:
مشکل همینه که بعضی شیعیان از شدت محبت به اهل بیت اونها رو دارای تمام کمال خدا می دونند
سپاسگزارم
با سلام و احترام محضر استاد گرامی
هنوز از آن "خلاء وجودی" ( فاصله بین آخرین درجه امکانی کسب شده فعلی تا واجب) تصور درستی ندارم. به نظرم این خلاء وجودی ، جریان فیض را قطع می کند. قاعدتاً در سلسله مراتب وجود از هیولی تا واجب ، نباید انقطاعی وجود داشته باشد.
اگر این تعریف را بپذیریم ، البته خیلی از مسایل فرق خواهند کرد. اما باید دید این تعریف اخیر ، بر چه مبانی فلسفی استوار است؟
کلید بحث همین جاست: جایگاه صادر اول نسبت به واجب الوجود ، از نظر مبانی فلسفی.
بنابر اطلاع اندک بنده ، گمان می کنم صادر اول ، جز اینکه ترکیبی از ماهیت و وجود باشد ، هیچ فرق دیگری با واجب متعال نداشته باشد ( همین یک فرق. گرچه همین یک فرق بسیار عظیم باشد).
در صورت امکان ، خواهشمندم در این خصوص منابعی جهت مطالعه و تحقیق بیشتر ، معرفی فرمایید.
با سپاس فراوان.
سلام علیکم
برادر عزیز
بین واجب و ممکن خلا وجود ندارد، چرا که ممکنات عین ربط به واجب اند، بنابراین ضعیف ترین مخلوق هم از خداوند متعال فاصله نداشته و خلائی بین آنها نیست. آیت الله جوادی میفرماید در قرب و بعد دنیایی هر گاه یکی از دیگری دور باشد، دیگری هم از این شی دور خواهد بود و رابطه دو طرفه است، اما در رابطه های معنوی مثل رابطه انسان با خدا گاهی خدا نزدیک است(َ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ _ ق/16) ولی انسان از او دور میباشد. پس فاصله عبد از خالق به معنای خلا نیست که باعث انقطاع فیض گردد، بلکه رابطه مخلوق و خالق رابطه محدود و نامحدود است که هیچ گاه مخلوق به خالق نمیرسد و همیشه در حال پیشرفت است.
ثانیا اگر بگوییم پیامبر اکرم(ص) در بالاترین مقام مفروض قرار دارد، دیگر رشد و کمال برایش معنا نخواهد داشت.
قبل از نقص ترکیب، که شما اشاره کردید، نقص فقر ذاتی قرار دارد. فقر ذاتی یعنی ممکن از خود هیچ ندارد و هر چه دارد از واجب گرفته است. این بزرگترین و اساسی ترین نقص ممکن الوجود است که فرق بسیار بزرگی بین او و واجب ایجاد میکند. این التراب و رب الارباب!
برای رشد برزخی و قیامتی انسان-------------ر.ک: درآمدی بر نظام حکمت صدرایی، ج3، فصل24.
بسمه البصیر
با سلام
امکانی را که می فرمائید با معاد ناسازگار است،گذشته از این، کدام دلیل عقلی می گوید یک انسان هم زمان می تواند در چند جا حاضر باشد؟
اگر مرادتان طی الارض است که این در حیطه ی عالم ماده است و اگر مرادتان عوالم عقل و مثال و ماده است که این اختصاصی به کاملان ندارد
همه ی ما در هر سه عالم هم زمان حاضریم.
به هر حال ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام سوای ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ابدان مادی را ترک گفته اند،آیا در عالم جدید با ابدان قبلی
ظهور خواهند یافت؟(اشکال در موضوع معاد)
آیا ارواح شریف آن حضرات علیهم السلام به ابدان جدیدی تعلق خواهد گرفت؟(تناسخ)
با تشکر
سلام
اینکه انسانی بتواند همزمان در چند جا باشد ، بر اثر کمال نفس است. نفس وقتی به درجه ای از کمال برسد ، می تواند مانند خود را " إنشاء " کند. البته اینها ظهورات همان نفس اصلی و وابسته به آن خواهند بود. روایتی منقول است که یک روز چهل تن از اصحاب پیامبر (ص) جداگانه خدمت ایشان رسیدند و عرضه داشتند که حضرت علی (ع) دیشب میهمان آنها بوده است. معلوم شد آن حضرت در یک شب در چهل جا حضور داشته اند. در همین حین جبرئیل نازل شد و به پیامبر (ص) عرضه داشت که حضرت علی (ع) دیشب در آسمان نزد ما هم بود. علامه حسن زاده آملی ( یا آیت الله صمدی - شاگرد ایشان. الان حضور ذهن ندارم) پس از ذکر این ماجرا ، می فرماید که قدرت نفس بر انشاء مانند خود ، از شئون امامت نیست و انسانهای دیگر هم که به درجه ای از کمال برسند می توانند اینکار را انجام دهند.
در خصوص امکان حضور ائمه اطهار (ع) در عوالم جدید ( خلقت های جدید جهان مادی ) ، ما با جزئیات مسأله آشنا نیستیم و داریم احتمالات و امکانها را بیان می کنیم.
ابتدا توجه شود که بنده درباره "حقیقت وجودی" یا همان " وجود نوری" ائمه اطهار (ع) صحبت می کنم ، نه جسم یا نفس یا روح یا ... این حقیقت نوری می تواند در هر زمانی و در هر عالمی ، نحوه ای از ظهور داشته باشد.
عرض بنده بر این مبنای فلسفی استوار بود که ائمه اطهار (ع) ، واسطه فیض اند. قطعاً جهان های جدید نیز فیض وجود خود را از آن حضرات دریافت خواهد کرد و این امکان وجود دارد که "حقیقت متعالی وجودی آن حضرات" ، در آن عوالم هم نحوی از ظهور را داشته باشد. همچنانکه پیامبر (ص) فرموده اند: کنت نبیاً و الآدم بین الماء و الطین. پس حقیقت وجودی پیامبر (ص) حتی در همان زمانی که هنوز آدم ابوالبشر خلقت نیافته بود ، وجود داشته است و این حقیقت وجودی ، هزار سال بعد به صورت یک فرد بشری از نسل آدم ، ظهور پیدا کرده است. توجه شود که پیامبر (ص) از حیث ظاهری در چهل سالگی به نبوت رسیدند اما قبل از آفرینش آدم ابوالبشر ، از حیث حقیقت وجودی ، درجه نبوت داشتند.
حتی احادیثی درباره حضور امیر المومنین (ع) در زمان پیامبران سابق و کمک آن حضرت به آنها هم روایت شده است.
1) قال عليه السّلام و اللّه قد كنت مع ابراهيم في النار و انا الذي جعلتها بردا و سلاما و كنت مع نوح في السفينة فانجيته من الغرق و كنت مع موسى فعلمته التورية و انطقت عيسى في المهد و علمته الانجيل و كنت مع يوسف في الجب فانجيته من كيد اخوته و كنت مع سليمان على البساط و سخّرت له الرياح. (الأنوار النعمانية الجزء الأول صفحة 28 )
ترجمه :
علی علیه السلام میفرماید : به خدا قسم من با ابراهیم در آتش بودم و آن را خنک و سالم ساختم ، و من با نوح در کشتی بودم و او را از غرق شدن نجات دادم و به موسی تورات را یاد دادم و عیسی را در مهد گویا ساخته و انجیل را به او یاد دادم و یوسف را از چاه و مکر برادرانش نجات دادم و با سلیمان روی فرشش بودم و باد را مطیعش کردم.
2) محققین و علمای تاریخ مینویسند:پیامبر گرامی اسلام تشریف داشتند و جنّی هم به حضورشان مشرف شده، مسائلی می پرسید.ناگهان حضرت علی (ع) وارد شد،آن مرد جنی کوچک شد مانند گنجشک بعد پرسید آن مرد کیست؟حضرت فرمود:جرا به این حال افتادی و با این جوان چکار داری و چرا می ترسی؟گفت: من در زمان طوفان نوح می خواستم کشتی نوح را خراب کنم تا غرق شود، در همین حال این جوان خود را به من رسانیده و با شمشیر خود یک دست مرا قطع کرد،سپس آن دست مقطوع خود را به پیامبر اکرم نشان داد،حضرت فرمود آری ای همان جوان است.
این در حالی است که حضرت ، چند صد سال بعد به دنیا آمده اند. اما می بینیم که قبل از تولد ظاهری خود ، حضور داشته اند و کارهایی را انجام داده اند. و این یعنی ظهور داشتن آن حقیقت نوری که ابتدائاً عرض شد.
ممکن است حضور حضرات ائمه معصومین در عوالم بعدی نیز شبیه به همین موارد باشد . البته در همه موارد فوق باید از نظر دقیق اساتید بزرگوار استفاده کنیم.
با سلام و کسب اجازه
درست است که ممکنات عین ربط به واجب اند ، اما این ربط ، بی واسطه نخواهد بود. اگر می توانست بی واسطه باشد ، دیگر نیازی نداشت که "واسطه فیض" فرض کنیم. مشکل صدور کثیر از واحد و نیاز به فرض وجود عقول طولی و حتی نیاز به فرض وجود عالم عقول به عنوان واسطه در آفرینش عالم مادی هم پیش نمی آمد. تمامی این مباحث در فلسفه و عرفان ، بر اساس قاعده الواحد و به خاطر همین عدم امکان ربط مستقیم کثیر به واحد است. گرچه هیچ واسطه ای هم وجود استقالی از خود ندارند و هر ممکنی ، وجوب بالغیر و عین ربط به واجب بالذات است و هیچ وجودی غیر از وجود واجب ، وجود حقیقی ندارد ، اما این مطلب دیگری است که خدشه ای به سئوال فوق وارد نمی سازد.
لذا به نظر می رسد در سلسه طولی ارتباط موجودات با واجب بالذات ، نباید انقطلاع ( خلاء) وجود داشته باشد.
این بحث دیگری است و خدشه ای به سئوال فلسفی مذکور وارد نمی سازد.
بسمه الحق
با سلام
بله در این شکی نیست اما فرض بر وقوع قیامت و ظهور انسانهایی دیگر است و با فرمایش حضرتعالی انطباق موضوعی ندارد.سخن شما چیز دیگری است
و موضوع مورد بحث مطلبی دیگر.
حقایق نوری و وجودی مربوط به عوالم امرند،باز هم خارج از موضوع است چرا که فرض حضرتعالی بر هدایت و امامت ایشان علیهم السلام در خلقت جدید بعد از
قیامت بود،برای چنین فرضی نمی توان به حقایق وجودی ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام استناد جست،آن حقایق برای ظهور در خلق جدید نیاز به قوالب
و اجسادی دنیایی دارند(حال مطابق اقتضائات و نظامات دنیای جدید) همانطور که در قران نیز اشاره می فرماید:
"ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان" آیه خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که می فرماید:تو نمی دانستی قران و ایمان را(قبل از وحی و بعثت)
و به تعبیر حضرت علامه جوادی آملی این ناظر به نشئه دنیایی است نه مقام صادر اول بودن ایشان(حقیقت محمدیه"ص") خلاصه اینکه احکام دنیا و خلقت
قوانین خودش را دارد و در این خصوص استناد به حقایق وجودی حضرا ت معصومین(ع) در نظر تحقیق نا تمام است.
بله این مقدمه صحیح است اما آن نتیجه را نمی توان از آن گرفت.برای اثبات قول شما نیاز به دلایل عقلی و نقلی قوی و غیر قابل خدشه داریم.
تا شبهه انکار معاد جسمانی و تناسخ پیش نیاید.چرا که به هر حال برای ظهور در دنیایی جدید احتیاج به ابدان و ارواح است،یا نمی دانم شاید کلا آن نظام جدید
متفاوت باشد.
حدیث:
امام باقر (ع) در تفسیر آیه: "أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ"، به جابر بن یزید (یکی از اصحاب) چنین میگویند: "تأویل این آیه چنین است که وقتى این عالم و این خلقت فانى شود و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش جاى گیرند، خداى تعالى دست به خلقت عالمى غیر این عالم مىزند و خلقتى جدید مىآفریند، بدون این که مرد و زنى داشته باشند و تنها کارشان عبادت و توحید خدا است و برایشان سرزمینى خلق مىکند، غیر از این زمین تا آن خلایق را بر دوش خود بکشد و آسمانى برایشان خلق مىکند، غیر از این آسمان تا بر آنان سایه بگستراند. شاید تو خیال مىکردى خدا تنها همین یک عالم را خلق کرده، و یا مىپنداشتى که غیر از شما دیگر هیچ بشرى نیافریده. به خدا سوگند هزار هزار عالم، و هزار هزار آدم آفریده که تو فعلاً در آخرین آن عوالم هستى و در دودمان آخرین آن آدمها قرار دارى".
این مربوط به مراتب ولایات حضرت علیه السلام است و خلقت نوری حضرت(ع).
اینگونه منبع دادن قابلیت استناد علمی ندارد.گرچه بعید نیست.
با تشکر
سلام
چند گزاره داریم:
1- ائمه اطهار (ع) واسطه فیض در خلقت همه ممکنات ( عوالم قبلی و فعلی و بعدی ، با هر نظامی) هستند.
2- هر حقیقت نوری در عالم بالا ، در هر عالم مادون خود ، ( که فیض وجود را از آن حقیقت دریافت نموده است) ، می تواند ظهورات داشته باشد (اصولاً نمی شود که حقایق عوالم بالا ، در عوالم پایین بدون ظهورات باشند).
3- ظهور اتم و اکمل این حقایق متعالی در هر عالمی ، باید در سطح اشرف مخلوقات آن عالم باشد، نه کمتر.
نتیجه : ائمه معصومین (ع) در عوالم بعدی فرضی ، نیز ظهور انسانی دارند.
آیا در این نتیجه ، اشکالی وجود دارد؟
قصد بنده فقط ذکر یک ماجرا به عنوان شاهد بحث و تقریب مسأله به ذهن بود. اگر مقام ، مقام نگارش یک مقاله علمی بود ، قطعا فرمایش فوق لازم الرعایة بود.
موضوع جالبه
بسمه العلیم
با سلام
الحق که مقدمات و نتیجه بسیار به جا و خوب است.
اما بنده از حضرتعالی می پرسم:این حقایق وجودی وقتی به عالم به تعبیر شما فرضی نزول اجلال فرمایند،با همان ارواح طیبه و طاهره
و همان اجساد مطهره هستند که در این دنیا بودند؟ که این خلاف آیات و روایات است چرا که سخن از خلق جدید است.
حال اگر چنین نباشد،ارواح همان ارواح مطهره و اجساد دیگر باشند،تناسخ را چه می کنید؟
اگر ارواح و اجساد دیگری باشند خوب باید دلیل عقلی و نقلی بیاورید.
البته مطالبی که حضرتعالی می فرمائید با وجدان هماهنگ است همینطور با ذوق،ولی باید بتواند به برهان محکم اثبات گردد و به نقل متواتر
تائید شود.
سلام علیکم و رحمه الله
بنده گفتم ممکنات، و این کلمه شامل صادر اول تا پایین ترین درجه وجود ماسوی الله میشود. بنابراین بین واجب و ممکنات که یکی از آنها صادر اول است خلائی وجود ندارد.
ثانیا در بحث تکامل انسان، سعه وجودی او ملاک است و این سعه قابلیت رشد تا بی نهایت را دارد، به عبارت بهتر حد یقف ندارد. از طرفی کمالات مفقود او به معنای خلا بین او و خالق خود نیست بلکه به معنای دوری معنوی اوست، در عین اینکه خالق از رگ گردن به او نزدیکتر است.
ثالثا مفاد قاعده الواحد، صدور معلول واحد(غیر حقه) از واحد حقه حقیقی است، و این مطلب ربطی به بحث وجود خلا بین واجب و ممکن ندارد، چرا که چه از واحد، کثیر خلق شود و یا واحد، بحث خلا و نبودش قابل بحث است.
ما که نفهمیدیم چی گفتید ولی صلوات را میفرستیم یه کم زیر دیپلم حرف بزنید.
با سلام و سپاس از انصاف و حق طلبی سرکار
اینکه ابدان و انفاس طیبه آن بزرگواران در آن جهان های آتی فرضی ، چگونه است ، امر دیگری است که باید جداگانه و مستقلاً به آن پرداخته شود. قطعاً هر بدنی ، باید مناسب با عالم خودش باشد و ما نمیدانیم آن عالم های جدید چگونه اند. بنابراین ، فرض اینکه ابدان طاهره آن بزرگواران ، همان بدنهای این عالم باشد ، فرضی بعید و نزدیک به محال است. زیرا فرض بر این است که این عالم از بین رفته و عالمی غیر آن با نظامی متفاوت ایجاد شده است.
بنده در پستهای قبلی که "انشاء نفس" و "امکان همزمان چند جا بودن" را عرض کردم و مثالهای عینی آن را در خصوص امیرالمومنین (ع) ذکر کردم، در همین راستا بود که مشخص شود آن بزرگواران می توانند هم در قیامت دنیای ما ، هم در آن عوالم جدید همزمان حضور داشته باشند ، در عین حالی که یک حقیقت واحد هستند.
بدیهی است که بحث فوق ، بحث تناسخ نیست. زیرا بحث ما اساساً "بازگشت روح به این دنیا در بدنی دیگر" نیست.
کلا یه سوال:چون تازه عضو شدم ایا این قسمت مربوط به حوزوی ها میشه یا مام که رشته مون مدیریت بوده میتونیم سر در بیاریم؟:Moteajeb!:
با سلام و عرض ادب
هر کمالی ، سطحی از "وجود" را دارد. اصلاً اگر "کمال" ، کمال است ، به خاطر جنبه "وجود"ی اش است و گرنه اگر "وجود" در کار نبود ، جنبه عدمی داشت و دیگر "کمال" محسوب نمی شد.
بنابراین ، وقتی یک "کمال" ، مفقود است ، دقیقاً به این معنی است که ما یا هیچ یک از ممکنات ، حائز آن سطح از "وجود" نیستیم. و وقتی حائز آن سطح از وجود نباشیم ، طبیعتاً حائز سطوح بالاتر آن هم نخواهیم بود. و این یعنی وقوع انقطاع در سلسله طولی و تشکیکی وجود از هیولی تا واجب.
این بحث ، یک بحث عقلی است و در مدار "وجود" است. ارتباطی به "معنویت" ندارد. همان "معنویت" هم اگر ارزشی دارد ، به خاطر جنبه "وجود"ی اش است ، و جایی که "معنویت" نقصان داشته باشد ، دقیقاً به این معناست که شخص ، واجد سطوحی از "وجود" نیست.
فرمایش صحیحی است. چون ممکنات شامل صادر اول هم می شود ، لذا بین ممکنات و واجب خلائی وجود ندارد. اما این امر منوط به این است که جایگاه وجودی صادر اول ، چسبیده به واجب باشد. یعنی غیر از تفاوت در امکان و وجوب ، تفاوت دیگری با واجب نداشته باشد. همانطور که در دعای رجبیه آمده است ( لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک).
کلا ما هر چه در سلسله طولی وجود ، به سمت بالا حرکت کنیم ، از تفاوتها با واجب ، کاسته می شود تا زمانیکه تفاوت ، تنها در وجوب و امکان باقی بماند و این همان جایگاه صادر اول است.
سلام دوست عزیز
بحث عمومی است، اما گاهی یک یا چند مساله فلسفی پیش میاد که باید فنی و علمی پاسخ داده بشه.
اگه به ابتدای تاپیک مراجعه کنید سوال بطور عمومی و همه فهم پاسخ داده شده.
موفق باشید.
سلام
اینکه کمال امر وجودی است صحیح است و شکی در آن نیست، اما اگر منظور شما از خلا، عدم(مطلق یا اضافی) باشد، که در خارج ما عدم نداریم پس خلا هم نخواهیم داشت. به عبارتی وجود خلا و انقطاع زمانی صحیح است که شما برای خلا حیث وجودی لحاظ کنید. ولی وقتی کفتیم هر موجودی کمالاتی دارد و این کمالات بصورت محدود اند و از طرفی همه از سنخ وجود اند، پس انقطاع و خلا معنا ندارد.
از طرفی اگر این حرف قبول کنیم باید بگوییم واجب فقط به صادر اول متصل بوده و فقط با او ارتباط دارد! و با دیگر موجودات با واسطه مرتبط است... این حرف باعث محدودیت سلطه واجب خواهد شد.
اینکه صادر اول چسبیده به واجب باشد یعنی چه؟ و طبق چه مبنایی است؟
یعنی مثلا اگر واجب علم و قدرت و ... بینهایت دارد، صادر اول هم همه این کمالات را دارد؟
اگر در حد واجب این کمالات را دارد، پس او هم واجب است!
اگر در حد سعه وجودی خود و محدود دارد، دیگر چسبیده و هم ردیف واجب نخواهد بود.
معنای روایت به نظر میرسد مظهریت صفات الهی در حد سعه وجودی مخلوق باشد و نه بیشتر...
با سلام و اجازه
بله. قسمت اول فرمایش فوق ، صحیح است. واجب ، فقط با صادر اول ارتباط مستقیم دارد و با سایر ممکنات ، از طریق واسطه مرتبط است. اما چون این واسطه ها ، وجوب بالغیر دارند و وجودشان ، همان وجود واجب است ( طبق دیدگاه وحدت وجود) و وجود استقلالی از خود ندارند ، لذا در حقیقت ، این واجب است که بر همه ممکنات سلطه دارد.
اتفاقاً این امر نه تنها باعث محدودیت واجب متعال نمی شود ، بلکه شدت مقام و درجه اعلای وجودی او را می رساند. زیرا وجود وی ، وحدت حقه است و از موجودی با این درجه از وحدت ، جز امر واحد صادر نخواهد شد. پس اگر محال است واجب با ممکنات رده پایین ، ارتباط بلاواسطه داشته باشد ، ناشی از شدت وجود و وحدت وجود اوست ، نه محدودیت او.
وقتی واجب ، از همه لحاظ ، در وحدت باشد ، بدیهی است از لحاظ "فعل" هم در وحدت خواهد بود و "کثرت یا تعدد" در فعل موجودی که بسیط محض باشد راه نخواهد داشت. این ، بیان دیگری از همان قاعده الواحد است.
بلا تشبیه ، مثالی میزنم:
آیا رئیس جمهور ، همه کاره کشور نیست؟ پس چرا رفتگران شهرداری ، کوچه ها را تمیز می کنند و خود رییس جمهور این کار را نمیکند؟ آیا این به دلیل محدودیت قدرت اجرایی رییس جمهور است؟ خیر. او همه کاره کشور است اما علو درجه و مقام او ، باعث می شود که او شخصاً هر کاری را انجام ندهد و فقط در رده رییس هیأت دولت عمل نماید. مابقی امور طبق نظام طولی اداری و مدیریتی تقسیم و اجرا می شود و در عین حال ، همه مجریان امور و مدیران و کارگزاران کل و جزء کشور تا حد رفتگران شهرداری، از او سر منشأ می گیرند.
بدیهی است که "عدم" ، حیثیت وجود ندارد. یعنی "عدم" در خارج موجود نیست. اما گرچه عدم به حمل شایع صناعی در خارج موجود نیست ، اما عدم به حمل ذاتی اولی وجود دارد و قابل بحث است.
بنده هم نگفتم " وجود عدم" ، بلکه عرض کردم "وقوع انقطاع". منظور این است که در سلسه طولی که هر رده ای ، مافوق رده پایینتر از خود ، و پایین تر از رده مافوق خود است ، جای یک رده ، خالی باشد. بدیهی است "خالی" بودن ، موجودیتی ندارد و در حقیقت ، یک امر سلبی است.
اصطلاح چسبیده بودن را بنده با مسامحه و جهت تقریب به ذهن به کار بردم. منظور این است که در سلسه تشکیکی وجود که یک سلسله طولی است ، رده وجودی صادر اول ،رده ماقبل واجب باشد و هیچ رده یا سطحی از وجود ، بین آن (سطح وجودی صادر اول) و وجود واجب ، قرار نگیرد.
بله. باید صادر اول هم همان کمالات را عینا داشته باشد.
اما این معنای واجب بودن نیست. مگر واجب بودن یک موجود را اینگونه معنا می کنیم که کمالات آن ، عین کمالات واجب باشد؟! واجب بودن یا نبودن یک شیء ، بر اساس سطح کمالات آن شیء ، تعریف نمی شود!
واجب بالذات بودن ، یعنی شی ایی که در وجود ، نیاز به علت نداشته باشد. هر گاه شی ایی، به گونه ای باشد که با قطع نظر از هر امر دیگری ، خودش اقتضاء وجود داشته باشد ، آن شیء واجب بالذات خواهد بود. یا به عبارت دیگر ، هر گاه نسبت وجود شیء به ذات شیء ، نسبت ضرورت و وجوب باشد ، شیء واجب بالذات است.
و هر گاه شی ایی به گونه ای باشد که به لحاظ ذاتش ، نه اقتضای وجود داشته باشد و نه اقتضای عدم ، اما به سبب امری خارج از ذات ، وجود یافته باشد ، آن شیء واجب بالغیر است.
صادر اول ، همه کمالات واجب را دارد اما وجودش ، وجوب بالذات ندارد. بلکه وجوب بالغیر دارد.
سلام علیکم و رحمه الله
مفاد قاعده الواحد صدور معلول واحد از علت واحد است، واحدی که در معلول به کار رفته واحد در مقابل کثیر نیست، بنابراین معالیل کثیری که به یک جهت واحد برگردند و آن وجود است، میتوانند از واجب صادر شوند.
علامه طباطبایی در این باره میفرماید: فلو صدر عن العله الواحده التی لیس لها فی ذاتها الا جهه واحده معالیل کثیره بما هی کثیره متباینه لا ترجع الی جهه واحده تقررت فی ذات العله جهات کثیره...(نهایه الحکمه،ص214)
از طرفی صادر اول در عرفان همه مراتب وجود(عقل، مثال و جسم) را شامل شده و از آن به وجود منبسط و نفس رحمانی تعبیر میکنند و این ظهور در همه مراتب وجود جریان دارد.
بنابراین آنچه از خداوند به عنوان امر واحد صادر شده میتواند جمیع ممکنات بوده و بدین ترتیب بلا واسطه بر همه ممکنات تسلط داشته نه فقط بر صادر اول(عقل اول).
به نظر میرسد این مثال به هیچ وجه قابل مقایسه با تسلط حتی معصومین(ع) نیست چه رسد به واجب!
اگر ممکن الوجود محدود است چگونه میتواند قابل و پذیرای امر نامحدود باشد؟
مگر کمالات واجب نامحدود نیست(همانند ذات او)؟
با سلام و عرض ارادت
اولا استحضار دارید که جمله فوق از حضرت علامه ، ناقص ذکر شده است.
ثانیاً اگر متن کامل آن را ملاحظه بفرمایید ( عنوان مطلب: فی ان الواحد لا یصدر عنه الا الواحد) مشخص است که حضرت علامه در صدد بیان آن چیزی که شما می فرمایید نیستند. بلکه اتفاقاً ایشان در صدد بیان ضد آن هستند. زیرا علامه طباطبایی در این متن ، "وجود" را آن جهت واحدی که همه کثرات به آن بازگشت می کنند در نظر نگرفته اند.
حضرت علامه در ادامه جمله فوق الذکر می فرمایند:
و قد اعترض علیه بالمعارضة ان لازمه عدم قدرة الواجب تعالی علی ایجاد اکثر من واحد و فیه تقیید قدرته و قد برهن علی إطلاق قدرته ، و انها عین ذاته المتعالیه. و یرده أنه مستحیل بالبرهان ، و القدرة لا تتعلق بالمحال ، لانه بطلان محض لا شیئة له. فالقدرة المطلقة علی اطلاقها ، و کل موجود معلول له تعالی بلا واسطة أو معلول معلوله و معلول المعلو معلول حقیقة.
ترجمه:
برخی بر قاعده الواحد اعتراض کرده اند که لازمه این قاعده ، آن است که واجب تعالی فقط قدرت بر ایجاد یک معلول داشته باشد و نه بیشتر. و این به معنای تفیید قدرت خداوند و محدود ساختن آن است ، در حالی که با برهان ثابت گشته است که قدرت خداوند مطلق و نامحدود بوده و عین ذات متعالی او می باشد. در پاسخ باید گفت صدور بی واسطه چند معلول از واجب متعال به مقتضای برهان محال و غیر ممکن است و قدرت به محال تعلق نمی گیرد چرا که امر محال و ممتنع ، بطلان صرف است و هیچ شیئیتی ندارد.
پس قدرت مطلقه الهی بر اطلاق خود باقی است و هر موجود یا بدون واسطه معلول خداوند است و یا معلول معلول اوست و معلول معلول یک شیء واقعاً و حقیقتا معلول آن شیء است.
پس اینکه ما "وجود" را جهت واحد همه کثرات بگیریم و بر این اساس قائل شویم که صدور کثرات از واحد بلا اشکال است ، در متن گفتار علامه ذکر نشده است و مشخص است که این امر مقصود علامه نیست ، بلکه علامه در ادامه گفتار خود صدد پاسخ به اعتراض کسانی هستند که "صدور فقط یک معلول از خداوند" را منافی قدرت او می دانند.
اساساً اگر فرض را بر این بگذاریم که همه کثرات به جهت واحدی به نام "وجود" بازگشت می کنند ، و لذا از واجب ، امکان صدور کثیر هست ، چرا فلاسفه قائل به وجود سلسه عقول طولی شده اند؟ چرا قائل به وجود "صادر اول" شده اند؟ چرا قاعده الواحد را بیان کرده اند؟
تازه با این فرض ، در عالم ، هرج و مرج ایجاد می شود! زیرا همه اشیاء (هر معلولی و هر علتی ) به جهت واحد "وجود" بازگشت می کنند و لذا از هر علتی ، هر معلولی صادر خواهد شد. و دیگر به قاعده "سنخیت بین علت و معلول" نیازی نخواهد بود زیرا همه علل و معالیل از سنخ هم (جهت واحد "وجود") خواهند بود...
عبارتی که از حضرت علامه نقل شد ( قسمت رنگی) ، پاسخ این سئوال است.
در مثال مناقشه نیست!
قسمت اول فرمایش فوق برای خودم هم سئوال است. علی القاعده فرمایش حضرتعالی درست به نظر می رسد. اما با جمله روایی "لا فرق بینک و بینهم" و نیز با جایگاه "صادر اول" در سلسله طولی و مشکک وجود ، ظاهراً سازگار نیست. بنده دنبال جواب این مسأله خواهم رفت به حول و قوه الهی.
اما قسمت دوم فرمایشتان: چه اشکال عقلی دارد که واجب متعال ، موجودی را بیافریند که کمالاتش مثل واجب باشد ، با این تفاوت که واجب متعال ، کمالاتش از خودش است (وجوب بالذات دارد) اما آن موجود ، کمالاتش از خودش نیست (وجوب بالغیر دارد)؟
اجازه می فرمایید وارد عرفان نشویم و پرسش و پاسخ ها صرفاً عقلی (فلسفی) باشد؟
با سلام مجدد
استاد بزرگوار ، اگر حضرتعالی صلاح بدانید و اجازه بفرمایید ، بحث درباره قاعده الواحد را به پایان ببریم و آن را همانگونه که فلاسفه مانند حضرت علامه طباطبایی و ملاصدرا و ... بیان کرده اند ( که به موجب آن ، واجب تعالی ، فقط یک معلول بی واسطه دارد و آن صادر اول است) در نظر بگیریم ، تا بحث اصلی تاپیک ، مغفول عنه واقع نشود.
سلام مجدد
ان شاء الله موفق باشید...
واجب اگر مخلوقی را بیافریند دارای ماهیت خواهد بود و ماهیت مستلزم محدودیت است، بنابراین خلق موجودی که صرف الوجود باشد و ماهیت نداشته باشد، امکان ندارد و به عبارتی قابل ، قابلیت ندارد... پس موجودی که دارای ماهیت است و محدود میباشد نمیتواند پذیرای صفت نامحدود باشد.
دوست عزیز
تعقل و اندیشه وام دار هیچ کس نیست، که اگر چنین بود ملا صدرا در همان فلسفه مشا توقف میکرد...
بنده به توصیه جنابعالی عمل میکنم.
اما جهت مطالعه بیشتر در مورد معنای واحد در طرف معلول، ر.ک. کتاب حکمت متعالیه، حسن معلمی، مبحث قاعده الواحد. ص259-275.
پرسش:
آیا پس از وقوع قیامت، امکان خلق موجوداتی برتر از انسان از جانب خداوند متعال هست؟ و بر فرض خلق موجودات جدید آیا امامان و کتاب آنها همین امامان و همین قرآن است؟ یا بهتر از اینها خواهند آمد؟
پاسخ:
خداوند فیاض علی الاطلاق است و فیضش دائمی است، این فیاضیت اقتضای آفرینش دائمی و پی در پی را دارد و هر چیزی که سزاوار موجود شدن باشد را می آفریند. این فیض از گذشته بوده و در آینده هم خواهد بود. اما اینکه انسان از همه موجودات حتی موجودات آینده هم برتر باشد، بطور صریح در آیات و روایات مطرح نشده، با این حال برتری انسان از برخی ادله قابل برداشت است:
1. خداوند در مورد خلق انسان، خود را بهترین خلق کننده ها خوانده و می فرماید: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»(1)
2. دمیدن روح الهی در انسان، همانطور که حضرت حق (جل و علی) در قرآن می فرماید: چون آفرینشش (انسان) را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم.(2)
3. مسجود ملائک قرار گرفتن انسان، در همین رابطه در قرآن فرمود: هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید، همگی سجده کردند، جز شیطان...(3)
4. دادن منصب خلافت الهی به انسان، خصوصیت مذکور را خداوند این چنین بیان می کند: بیاد آر آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین قرار خواهم داد.(4)
5. تسخیر دیگر موجودات برای انسان، در این راستا خداوند متعال می فرماید: و آنچه در زمین و آسمان ها است، تمام را مسخّر شما گردانید.(5)، و همچنین در حدیث قدسی وارد شده: ای پسر آدم من موجودات را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم.(6)
6. عبدالله بن سنان می گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم ملائکه بالاترند یا فرزندان آدم؟ آن حضرت در جواب سخن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) را نقل فرمود: "خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت قرار داد و در حیوان شهوت بدون عقل و در انسان عقل همراه با شهوت؛ پس اگر عقل انسان بر شهوتش پیروز گردد او از ملائکه برتر است و اگر شهوتش بر عقل او پیروز گردد او از حیوان فروتر و پست تر است.(7)، در این روایت نیز به برتری بالقوه انسان بر دیگر موجودات اشاره شده است.
7. از طرفی وجود خلاصه خلقت و عصاره هستی، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در میان انسان های کنونی، بهترین دلیل بر شرافت و برتری انسان بر سایر موجودات اعم از فرشتگان، جن و ... است.
_خلق موجودات جدید و امامان آنها
از برخی روایات اینگونه برداشت می شود که ائمه معصومین (علیهم السلام) از گذشته و همچنین در آینده هدایت گران انسان ها و غیر آنها بوده اند:
در همین راستا امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ کُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَکْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِینَ مَا یَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَهُمْ وَ إِنِّی الْحُجَّهُ عَلَیْهِمْ»؛ برای خدای عزّ و جلّ دوازده هزار عالم است که هر کدام آنها بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین می باشد. هیچکدام از (اهل) این عوالم برای خدا عالمی غیر از عالم خودشان نمی بینند و من حجّت هستم برای همه این عالم ها.(8)
اما باید به این نکته هم توجه داشت که قوانین عالم تغییر خواهد کرد همانطور که خداوند می فرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ»؛ در آن روز، این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها به آسمان های دیگر تبدیل میشود.(9)
علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید: معنای تبدیل آن است كه حقیقت آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست، همان آسمان و زمین است، جز اینكه نظام جاری در آنها غیر از نظام جاری در دنیاست، بنابراین اوصاف زمین و آسمان تبدیل میشود نه خود آنها.(10)
بدین ترتیب ممکن است انسانهای جدید شرایط متفاوتی داشته باشند و به تبع تغییر شرایط احکام آنها هم تفاوتهایی داشته باشد.(در روایتی از امام باقر(ع) اشاره شده که نسل جدید بدون این که از پدر و مادری متولد شده باشند، خلق خواهد شد(11))
از روایات گذشته چنین بر می آید که حجّت بودن ائمه (علیهم السلام) اختصاص به عالم ما ندارد و آنان در عوالم دیگر نیز حجج الهی می باشند؛ همچنین روایاتی از امیرالمومنین (علیه السلام) منقول است که آن حضرت تمام انبیای سابق را ظهورات خود قلمداد نموده اند. از طرفی همانگونه که گفته شد انوار آن حضرات (علیهم السلام)، سابق بر تمام مخلوقات عالم خلق شده است.
لذا از مجموع این قرائن و برخی انگاره های فلسفی و عرفانی می توان چنین حکم نمود که حضرات چهارده معصوم (علیهم السلام) در تمام عوالم گذشته ظهور داشته اند و در عوالم آینده نیز ظهور خواهند داشت؛ لکن نه به نحو تناسخ و بازگشت روح جزئی آن بزرگواران؛ بلکه به نحو تجلّی ذوات نوری آن بزرگواران.
______________
(1) مومنون/ 14.
(2) حجر/ 29.
(3) بقره/ 34.
(4) بقره/ 30.
(5) جاثیه/ 13.
(6) علم الیقین،ج 1،ص 381.
(7) وسائل الشیعة، ج 15، ص 209.
(8) بحارالأنوار، ج27، ص41.
(9) ابراهیم/ 48.
(10) تفسیر المیزان، ج12، ص91ـ93.
(11) تفسیرالصافی، ج 5، ص 60.