جمع بندی آیا لذات بهشت فقط روحانی است؟

تب‌های اولیه

1001 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام

اما این تعریف از توحید مستلزم این است که خدا داخل و خارج داشته باشد و چیزی را که قبلا نداشته ایجاد کند و اینها همه نقص است

در ضمن این بحث جایی دیگری را میطلبد و از موضوع این تاپیک خارج است

سلام علیکم

پس عقیده به معاد روحانی از جانب شما برمیگردد به برداشت اشتباه شما از توحید.

بهتر بود شما اول درباره توحید و معنای آن تاپیک میزدید بعد وارد این مبحث میشدید چون با این اعتقادی که شما در زمینه توحید دارید نظرتان درباره معاد روحانی هیچ وقت عوض نمیشود

چون میپندارید خداوند و مخلوقاتش واحدند. بدتر اینکه عقاید غلط خودتان را از توحید به بحث معاد هم تحمیل میکنید.


چنین اعتقادی از توحید، نه با قرآن مطابقت دارد نه با احادیث.

داخل و خارج داشتن هم برای مادیات بکار میرود. وقتی مخلوق مثل خالق نباشد چنین مشکلی پیش نمیاید

نقل است که از امام صادق (علیه السلام) درباره توحید، سوال کردم و او در جواب فرمود:

واحد، صمد، ازلی، صمدی، لا ظل له یمسکه، و هو یمسک الاشیاء باظلتها، عارف بالمجهول، معروف عند کل جاهل، فردانی، لا خلقه فیه و لا هو فی خلقه؛(18)

(او) یگانه است، بی نیاز و ازلی و صمدی است، او را ظلی نیست که نگهدارش باشد، بلکه او همه اشیاء را با ظل آنها از نابودی صیانت می‏کند، نامعلوم را می‏داند و خود، نزد هر نادانی شناخته شده است، یکی است، نه مخلوقش در اوست و نه او در مخلوقش.

[FONT=RNAFont]در بعضی از خطبه ‏های علی (علیه السلام) آمده است.
[FONT=RNAFont]دلیله آیاته، و وجوده اثباته و معرفته توحیده تمییزه عن خلقه، و حکم التمییز بینونه صفه لا بینونه عزله؛(20)
[FONT=arial]
[FONT=RNAFont]نشانه او، آیات اوست؛ و هستی‏ اش اثبات اوست؛ و شناختنش یگانه دانستن اوست؛ [FONT=RNAFont]و [FONT=RNAFont]یگانه دانستنش جدا دانستن او از آفریده‏ اش می‏باشد؛[FONT=RNAFont] و حکم این جدایی آن است که صفاتش [FONT=RNAFont]از آنان جداست نه آن که از آنها منفصل باشد.[FONT=RNAFont]

[FONT=RNAFont]این سخن، گران بهاترین و در عین حال مختصرترین کلام درباره توحید است و امیر المومنین (علیه السلام) در خطبه‏ای خطاب به ذعلب فرمود:
[FONT=RNAFont]هو فی الاشیاء علی غیر ممازجه و خارج منها علی غیر مباینه؛(21)

[FONT=RNAFont]او در درون اشیاست اما
[FONT=RNAFont] نه [FONT=RNAFont]به گونه‏ ای که[FONT=RNAFont] آمیخته با آنها باشد، [FONT=RNAFont]و بیرون از اشیاست اما نه به نحوی که جدا از آنها باشد.[FONT=RNAFont]

[FONT=RNAFont] روایتی که مرحوم صدوق در معانی الاخبار با دو سند نقل می‏کند که:
[FONT=RNAFont]
معنای الله اکبر، آن است که خداوند برتر از آن است که وصف شود.(28)

(پیونشت :یکی از مصادیق وصف خدا همین آمیخته دانستن خداوند با مخلوقاتش است که معصوم علیه السلام غلط بودن آن را شرح داده)

منبع

سلام
نگاه کنید نشد گرامی
من اگه با شما تا اینجا بحث کردم فقط به خاطر این بود که فکرمیکردم منطقی هستید ولی الآن احساس میکنم یه جورایی دارید مغلطه میکنید
...........................................................................................................................
همونطور که مجرد بودن خدا ثابت شده مجرد بودن دیگر موجودات هم قابل اثبات است و این تاویل ها بدون قاعده و سر خود نبوده...
بنده هم دیگر تمایلی به ادامه بحث ندارم آنچه را که میبایست بفهمم را فهمیدم
از همراهی شما سپاسگزارم
موفق باشید

یاحق

با سلام وخسته نباشید .
گرچه آن گرامی از این بحث خسته شده وعدم تمایل خود را به ادامه بحث اعلام نموده است .
ولی در باره نکته پایانی سخن ایشان لازم به ذکر است که :
وجود حق تعالی به تجرد متصف نمی شود وفوق تجرد وبحث تجرد است بدین معنای که
وجود ممکنات تقسیم به مادی ومجرد می شود ولی وجود واجب از این تقسیم خارج است .

[FONT=Franklin Gothic Medium][FONT=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاء الله از این بنده‌ی خدا دلگیر نشده باشید و نشوید ... خدا شاهد است که نه قصد لجاجت داشتم و نه قصد آزار دادن شما را ... بحث این تاپیک هم ظاهراً تمام شده است و جناب ملاعلی به نتیجه‌ی دلخواهشان رسیده‌اند ... حلال کنید ...
[SPOILER][SPOILER][SPOILER]اگر بحث‌هایم مناسب سایت یا لحنم شایسته‌ی بحث با علمای دین نیست و یا ممکن است برخی را نسبت به برخی دیگر بدبین کند و دیوار اعتمادها ترک بخورند لطفاً تمام پست‌هایم یا هر کدام که لازم دیدید را ویرایش یا پاک کنید یا بفرمایید خودم این کار را بکنم :Gol:[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]
در پناه خدا باشید و التماس دعای خیر فراوان
:Gol:
[FONT=Franklin Gothic Medium] یا علی علیه‌السلام

ای عزیز نازمند وبا وفا !
ای خدا را مظهر صدق وصفا
بحث هایت نیک درس آموز بود
جمله هایت جلوه ی نو روز بود
گرچه با ملا علی بحث آوری
جمله های ناز در رقص آوری
لیک هر دو نازمند وغنچه اید
اندر این موضوع به سان بچه اید
چون که این مبحث ظریف است عمیق
پس شوید در بحث ها قدری دقیق
صلح وجنگ تان در این بحث لطیف
نیست از باب جدال دو حریف
بلکه بهر کشف اسراری حق است
بحث ما ومن در این وادی شق است
من کجا و این سخن های نضید
خوشه ی گل چیدم از باغ مجید

با سلام
"یان اینکه مرگ انسان نابودى انسان نابودى او نیست با توضیحى راجه به تجرد نفس
لذا مى گوییم خداى تعالى به رسول گرامى خود دستور داده که در پاسخ از استبعاد ایشان به ایشان بگو که حقیقت مرگ بطلان و نابود شدن انسان نیست ، و شما انسانها در زمین گم نمى شوید، بلکه ملک الموت شما را بدون اینکه چیزى از شما کم شود، بطور کامل مى گیرد، (چون گفتیم کلمه توفى گرفتن بطور کامل را مى رساند)، و ارواح شما را از بدنهایتان بیرون مى کشد، به این معنا که علاقه شما را از بدنهایتان قطع مى کند
و چون تمام حقیقت شما ارواح شماس ت ، پس شما یعنى همان کسى که کلمه ((شما(( خطاب به او است ، (و یک عمر مى گفتید من و شما)، بعد از مردن هم محفوظ و زنده اید، و چیزى از شما گم نمى شود، آنچه گم مى شود و از حالى به حالى تغییر مى یابد، و از اول خلقتش ‌ دائما در تحول و دستخوش تغییر بود، بدنهاى شما بود نه شما، و شما بعد از مردن بدنها محفوظ مى مانید،تا به سوى پروردگارتان مبعوث گشته و دوباره به بدنهایتان برگردید
با این بیان دلیل کفار بر نبودن معاد به کلى باطل مى شود، چه دلیل آنان را طورى تقریر کنیم که تنها استبعاد باشد، و یا طورى تقریر کنیم که به صورت برهانى فلسفى در آید، یعنى بگوییم : بدن بعد از متلاشى شدن شخصیتش نیز نابود مى شود، یعنى آن خصوصیاتى که به خاطر آن ، این بدن زید فرزند عمرو بود از بین مى رود، و اگر بخواهد دوباره موجود شود اعاده معدوم لازم مى آید، و آن هم محال است
این صورت برهانى سخن کفار است ، و آیه شریفه آن را باطل مى کند، چون گفتیم حقیقت انسان عبارت است از جان و روح و نفس او، که با کلمه ((من - تو(( از آن حکایت مى کنیم ، و روح آدمى غیر از بدن اوست ، و بدن در وجودش و شخصیتش تابع روح است ، و روح با مردن متلاشى نمى شود و معدوم نمى گردد، بلکه در حیطه قدرت خداى تعالى محفوظ است ، تا روزى که اجازه بازگشت به بدن یافته و به سوى پروردگارش براى حساب و جزاء بر گردد، و باهمان خصوصیاتى که خداى سبحان از آن خبر داده مبعوث شود."سوره سجده

با سلام وعرض ادب خدمت استاد گرامی

استاد گرامی جناب ملاعلی می فرمایند از آیه ی یازده سوره سجده فهمیدند که این آیه

بر معاد روحانی دلالت دارد .لطفا نظرتون رو در بارهی این آیه مبارکه بفرمایید .

آیا مضمون این آیه بر معاد روحانی دلالت دارد؟

با تشکر

"یان اینکه مرگ انسان نابودى انسان نابودى او نیست با توضیحى راجه به تجرد نفس
لذا مى گوییم خداى تعالى به رسول گرامى خود دستور داده که در پاسخ از استبعاد ایشان به ایشان بگو که حقیقت مرگ بطلان و نابود شدن انسان نیست ، و شما انسانها در زمین گم نمى شوید، بلکه ملک الموت شما را بدون اینکه چیزى از شما کم شود، بطور کامل مى گیرد، (چون گفتیم کلمه توفى گرفتن بطور کامل را مى رساند)، و ارواح شما را از بدنهایتان بیرون مى کشد، به این معنا که علاقه شما را از بدنهایتان قطع مى کند
و چون تمام حقیقت شما ارواح شماس ت ، پس شما یعنى همان کسى که کلمه ((شما(( خطاب به او است ، (و یک عمر مى گفتید من و شما)، بعد از مردن هم محفوظ و زنده اید، و چیزى از شما گم نمى شود، آنچه گم مى شود و از حالى به حالى تغییر مى یابد، و از اول خلقتش ‌ دائما در تحول و دستخوش تغییر بود، بدنهاى شما بود نه شما، و شما بعد از مردن بدنها محفوظ مى مانید،تا به سوى پروردگارتان مبعوث گشته و دوباره به بدنهایتان برگردید
با این بیان دلیل کفار بر نبودن معاد به کلى باطل مى شود، چه دلیل آنان را طورى تقریر کنیم که تنها استبعاد باشد، و یا طورى تقریر کنیم که به صورت برهانى فلسفى در آید، یعنى بگوییم : بدن بعد از متلاشى شدن شخصیتش نیز نابود مى شود، یعنى آن خصوصیاتى که به خاطر آن ، این بدن زید فرزند عمرو بود از بین مى رود، و اگر بخواهد دوباره موجود شود اعاده معدوم لازم مى آید، و آن هم محال است
این صورت برهانى سخن کفار است ، و آیه شریفه آن را باطل مى کند، چون گفتیم حقیقت انسان عبارت است از جان و روح و نفس او، که با کلمه ((من - تو(( از آن حکایت مى کنیم ، و روح آدمى غیر از بدن اوست ، و بدن در وجودش و شخصیتش تابع روح است ، و روح با مردن متلاشى نمى شود و معدوم نمى گردد، بلکه در حیطه قدرت خداى تعالى محفوظ است ، تا روزى که اجازه بازگشت به بدن یافته و به سوى پروردگارش براى حساب و جزاء بر گردد، و باهمان خصوصیاتى که خداى سبحان از آن خبر داده مبعوث شود."سوره سجده

با سلام وعرض ادب خدمت استاد گرامی

استاد گرامی جناب ملاعلی می فرمایند از آیه ی یازده سوره سجده فهمیدند که این آیه

بر معاد روحانی دلالت دارد .لطفا نظرتون رو در بارهی این آیه مبارکه بفرمایید .

آیا مضمون این آیه بر معاد روحانی دلالت دارد؟

با تشکر

با سلام وتشکر .
جناب ملا علی لطف نماید آیه دوازدهم همان سوره را در کنار آیه یازه قرار دهد وبا هم بخواند .
آیه بعد دارد :
ولو تری المجرمون ناکسو روسهم عند ربهم ..... سر به زیر در پیشگاه پرور دگار شان ...
نیاز به تفسیر وتوضیح هم نیست .
مگر روح سر دارد که سر به زیر در حضور پر وردگار بایستد ؟
معلوم می شود انسان (= روح وبدن ) در پیشگاه حق قرار گرفته آن گونه می گوید ونه تنها روح که منزه از سر کله ومانند آن است .

پس عقیده به معاد روحانی از جانب شما برمیگردد به برداشت اشتباه شما از توحید.

بهتر بود شما اول درباره توحید و معنای آن تاپیک میزدید بعد وارد این مبحث میشدید چون با این اعتقادی که شما در زمینه توحید دارید نظرتان درباره معاد روحانی هیچ وقت عوض نمیشود

چون میپندارید خداوند و مخلوقاتش واحدند. بدتر اینکه عقاید غلط خودتان را از توحید به بحث معاد هم تحمیل میکنید.

سلام
خیر اینطور نیست
شما مراجعه کنید به پست اول تاپیک تا روشن شود که معاد روحانی از جانب ما الزاما ربطی به وحدت وجود نداشته و ندارد...

موفق باشید

مگر روح سر دارد که سر به زیر در حضور پر وردگار بایستد ؟
معلوم می شود انسان (= روح وبدن ) در پیشگاه حق قرار گرفته آن گونه می گوید ونه تنها روح که منزه از سر کله ومانند آن است .

سلام علیکم
مگر فرشتگان نیز سر دارند که بر آدم سجده کرده اند؟؟!!!
شما که به مجرد بودن فرشتگان قائلید استاد!
ایرادتون وارد نیست

سلام علیکم
مگر فرشتگان نیز سر دارند که بر آدم سجده کرده اند؟؟!!!
شما که به مجرد بودن فرشتگان قائلید استاد!
ایرادتون وارد نیست

سلام .
مجرد پیشه تجرد ریشه جسم گریز بدن ستیز .
انشا ءالله که از نظر دیگر ... مجرد نباشید ویا مجرد نمانید .
کجا گفته شده که فرشته با سر بر آدم سجده نموده است ؟
( در ضمن پست 703 را نیز ببنید که برای جناب تان نسخه ی خوبی پیچدم )

کجا گفته شده که فرشته با سر بر آدم سجده نموده است ؟

همانجایی که گفته شده بال دارد:ok:

و ما هم میپرسیم کجا گفته شده سر به زیر اندختن کنایه از پشیمانی و یا غیره نیست؟

همانجایی که گفته شده بال دارد:ok:

و ما هم میپرسیم کجا گفته شده سر به زیر اندختن کنایه از پشیمانی و یا غیره نیست؟

با سلام .
جناب :
اولا بال با سر فرق دارد اشتباه نشود .
در ثانی مراد از بال شون وجودی آنها است ونه بال مرغکی .
در ثالث . این بحث در باره معاد است وبعد از دنیا آن بحث رخ داد امور در عالم دنیا است .
چون آدم متولد شده بود ودر دنیا بود .

سلام علیکم
مگر فرشتگان نیز سر دارند که بر آدم سجده کرده اند؟؟!!!
شما که به مجرد بودن فرشتگان قائلید استاد!
ایرادتون وارد نیست

سلام جناب ملاعلی بحث بیهوده میکنید.

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. شما از اطلاعات ناقصی که انسان درباره کیفیت معاد داره استفاده میکنید تا چیزی را ثابت کنید که خلاف آموزه های دینی هست. هر جا هم که پاسخ میگیرید از جواب فرار میکنید و دوباره برمیگردید همان حرفهای قبلی و همچنان این دور باطل را ادامه میدهید.

اگر حرف جدیدی داشتید ان شاءلله برمیگردیم

درپناه حق

با سلام .

سلام

استاد از صبر و میدان دادن شما به کاربران ، برای بحث کردن و آزادی بیان ، تشکر میکنم ... این اخلاق شما حس خوبی به بنده میده .

در لابه لای صحبت ها خیلی نکات خوبی مطرح شد که اگر تاپیک رو سریع می بستید ، نمیشد به اونها رسید و فکر کرد .

تشکر:Gol:

سلام

استاد از صبر و میدان دادن شما به کاربران ، برای بحث کردن و آزادی بیان ، تشکر میکنم ... این اخلاق شما حس خوبی به بنده میده .

در لابه لای صحبت ها خیلی نکات خوبی مطرح شد که اگر تاپیک رو سریع می بستید ، نمیشد به اونها رسید و فکر کرد .

تشکر:Gol:

با سلام وسپاس .
از حسن نظر تان متشکرم .
نظرات تان را مطرح نماید تا جای که فرصت وتوفیق حاصل باشد بنده نیز از نکته های علمی تان استفاده
ودر بحث مشارکت می نمایم ونکته های مطرح وپاسخ های تقدیم می شود .
چه در این تاپیک وچه تاپیک های دیگر .
موفق باشید .

برای مبارزه با ماتریالیستی نباید به کل هر چه گفتند را بگوییم غلط است بلکه باید درست و غلطش را تمیز دهیم ... تا کنون سعی داشتند بگویند ماده و معنا با هم هستند، امروز می‌توانیم بگوییم همه چیز مادی است یا همه چیز معنوی است ولی ماده و معنا را توضیح دهیم که چه هستند تا بهتر قابل پذیرش گردد و مغالطات مادی‌گرایان برای جایگزین کردن حق با باطل خود باز نقش بر آب گردد، ان شاء الله ...

با عرض سلام و احترام

[SPOILER]
بزرگوار ماشاءلله شما دستتون پره و علمتون زیاد این مساله باعث میشه پستهاتون طولانی باشه و متاسفانه مطالعه اشون از حوصله امثال بنده حقیر بدور. با عرض معذرت فعلا از دو 3 پست قبل تا همین جای این پست شما را مطالعه کردم.

امروز یه سخنرانی از حاج آقا قرائتی شنیدم حکایتش خالی از لطف نیست. ایشان به روحانیون سفارشاتی داشتند درمورد مختصر و مفید صحبت کردن. مثلا میفرمودند اقوال و احتمالات رو نقل نکنید.

خاطره ای را هم از مباحثه ی تفسیری چند آیت الله نقل فرمودند به این مضمون که یکبار از آن حضرات میپرسند شما چه میکنید 40 ساله دارید تفسیر میکنید؟ به ایشان میگویند راستش را میخواهید؟ ما محکمات قرآن را متشابه میکنیم. صبح قرآن را میخوانیم میفهمیم خدا چه میگوید. دور هم که جمع میشویم ، اون میگه یمکن اون میگه لعل اون میگه یحتمل قاطی میکنیم پامیشیم میریم:Nishkhand:

میفرمودند باید روانترین کلمات را بکار ببرید. آخوند باید مادر باشد. مادر همه غذایی میخورد اما غذایی که به بچه میدهد شیر است. طوری صحبت نکنید مردم متوجه نشوند. تفسیر بیش از 5 تا 7 دقیقه نشود.

جسارتا در عالم بحث و گفتگو خدمت شما عرض شد وگرنه که نه ما آخوند و روحانی هستیم ونه شما بالای منبر در حال سخنرانی. اما همین انتقال مطالب و دانسته هایتان هم خوب است به گونه ای باشد که خواننده ها میانه راه از خواندن پشیمان نشوند. عذر میخوام اگر جسارت بود. برای اینکه زحمتی که میکشید بیشترین ثمره را داشته باشد عرض شد :Gol: البته با همه این احوال اشکالی نداره ما هم داریم تلافی میکنیم :Nishkhand:[/SPOILER]

بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین...

برادر گرامی اینکار چه ضرورتی دارد وقتی بین دنیا و آخرت تفاوتهایی هست که آنها را از هم متمایز میکند.

همین کافی است که نگویند تجرد فرشتگان مثل خداست و بعد نتیجه بگیرند که مخلوقات هم یک روزی به خدا ملحق میشوند... و بعد هم وحدت و فنای فی الله و سرانجام نیستی و نابودی مثل قبل از خلقت... (عقایدی که هیچ منبع موثقی غیر از عقل ندارد)

علاوه بر آن بشر چیز زیادی از عالم پس از مرگ نمیداند مهم اینست که روح در مراحل مختلف خلقت زنده است و حیات دارد و فنای روح هم بدست خداست و یک امر غیر ممکن نیست.

به دلیل اینکه همه موجودات از جمادات تا ملائکه هر یک در مرتبه خود واجد روحی هستند که در حد خود تسبیح خدا را میگویند و با نفخ صور و به اذن خدا همه موجودات ذی روح میمیرند.(غیر از آنکسی که خدا بخواهد)

تعجب اینجاست که چرا فلاسفه فکر میکنند، روح فانی شدنی نیست. با چنین تفکری است که از وحدت وجود تعبیرات غلط میشود و بعد هم متاسفانه آن تبعاتش...

مثل اینکه بعضی فکر میکنند خداوند هم مثل روح انسان که بر کل بدن سیطره دارد، بر تمامی عالم سیطره دارد و به این دلیل است که موجودات همه ابدی هستند و نابودی ندارد. درصورتیکه خدای بزرگ فرموده استبود و نبودشان در بهشت و جهنم هم بدست اوست و هر آنچه که بخواهد میتواند بر سر آنها بیاورد.

در اینجا ما با یک تضاد هم روبرو میشویم و آن اینکه اگر ممکن نیست خدای متعال ، مخلوقات را از غیر از ذات اقدس خود آفریده باشد؛ پس چرا اولا" میگویند دنیا حادث است دوما چرا دنیا روزی نابود میشود؟

یعنی خدا وند دائما نابود میشود و مجددا بوجود میاید؟ استغفرالله...

اگر مسائل به همین سادگی است چرا در دین چیزی نیامده؟

با عرض سلام و احترام

[SPOILER]
بزرگوار ماشاءلله شما دستتون پره و علمتون زیاد این مساله باعث میشه پستهاتون طولانی باشه و متاسفانه مطالعه اشون از حوصله امثال بنده حقیر بدور. با عرض معذرت فعلا از دو 3 پست قبل تا همین جای این پست شما را مطالعه کردم.

امروز یه سخنرانی از حاج آقا قرائتی شنیدم حکایتش خالی از لطف نیست. ایشان به روحانیون سفارشاتی داشتند درمورد مختصر و مفید صحبت کردن. مثلا میفرمودند اقوال و احتمالات رو نقل نکنید.

خاطره ای را هم از مباحثه ی تفسیری چند آیت الله نقل فرمودند به این مضمون که یکبار از آن حضرات میپرسند شما چه میکنید 40 ساله دارید تفسیر میکنید؟ به ایشان میگویند راستش را میخواهید؟ ما محکمات قرآن را متشابه میکنیم. صبح قرآن را میخوانیم میفهمیم خدا چه میگوید. دور هم که جمع میشویم ، اون میگه یمکن اون میگه لعل اون میگه یحتمل قاطی میکنیم پامیشیم میریم:Nishkhand:

میفرمودند باید روانترین کلمات را بکار ببرید. آخوند باید مادر باشد. مادر همه غذایی میخورد اما غذایی که به بچه میدهد شیر است. طوری صحبت نکنید مردم متوجه نشوند. تفسیر بیش از 5 تا 7 دقیقه نشود.

جسارتا در عالم بحث و گفتگو خدمت شما عرض شد وگرنه که نه ما آخوند و روحانی هستیم ونه شما بالای منبر در حال سخنرانی. اما همین انتقال مطالب و دانسته هایتان هم خوب است به گونه ای باشد که خواننده ها میانه راه از خواندن پشیمان نشوند. عذر میخوام اگر جسارت بود. برای اینکه زحمتی که میکشید بیشترین ثمره را داشته باشد عرض شد :Gol: البته با همه این احوال اشکالی نداره ما هم داریم تلافی میکنیم :Nishkhand:[/SPOILER]

بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین...

برادر گرامی اینکار چه ضرورتی دارد وقتی بین دنیا و آخرت تفاوتهایی هست که آنها را از هم متمایز میکند.

همین کافی است که نگویند تجرد فرشتگان مثل خداست و بعد نتیجه بگیرند که مخلوقات هم یک روزی به خدا ملحق میشوند... و بعد هم وحدت و فنای فی الله و سرانجام نیستی و نابودی مثل قبل از خلقت... (عقایدی که هیچ منبع موثقی غیر از عقل ندارد)

علاوه بر آن بشر چیز زیادی از عالم پس از مرگ نمیداند مهم اینست که روح در مراحل مختلف خلقت زنده است و حیات دارد و فنای روح هم بدست خداست و یک امر غیر ممکن نیست.

به دلیل اینکه همه موجودات از جمادات تا ملائکه هر یک در مرتبه خود واجد روحی هستند که در حد خود تسبیح خدا را میگویند و با نفخ صور و به اذن خدا همه موجودات ذی روح میمیرند.(غیر از آنکسی که خدا بخواهد)

تعجب اینجاست که چرا فلاسفه فکر میکنند، روح فانی شدنی نیست. با چنین تفکری است که از وحدت وجود تعبیرات غلط میشود و بعد هم متاسفانه آن تبعاتش...

مثل اینکه بعضی فکر میکنند خداوند هم مثل روح انسان که بر کل بدن سیطره دارد، بر تمامی عالم سیطره دارد و به این دلیل است که موجودات همه ابدی هستند و نابودی ندارد. درصورتیکه خدای بزرگ فرموده استبود و نبودشان در بهشت و جهنم هم بدست اوست و هر آنچه که بخواهد میتواند بر سر آنها بیاورد.

در اینجا ما با یک تضاد هم روبرو میشویم و آن اینکه اگر ممکن نیست خدای متعال ، مخلوقات را از غیر از ذات اقدس خود آفریده باشد؛ پس چرا اولا" میگویند دنیا حادث است دوما چرا دنیا روزی نابود میشود؟

یعنی خدا وند دائما نابود میشود و مجددا بوجود میاید؟ استغفرالله...

اگر مسائل به همین سادگی است چرا در دین چیزی نیامده؟

فکر کنم الان ما تقریبا کل فلسفه رو بردیم زیر سوال. :Gig:احتمالا ما هم چون فلسفه نخواندیم بقول استاد بچه ایم و قابلیت درک این مسائل را نداریم. :ok:

ان شاءلله همگی بزرگان عفو بفرمایند فقط من باب تبادل افکار بود...

[SPOILER]
اللهم زدنی علما وعملا و ایمانا و الحقنی بالصالحین[/SPOILER]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب صراط و رحمة الله و برکاته،
اول باید از شما تشکر کنم که با معرفی اندیشمندی به حقیر باب تفکر بیشتر را برایم باز کردید، :Gol:، کتاب‌های آیت‌الله مرتضی رضوی را که یک بار شما معرفی کردید می‌خواندم و این ایده که فلسفه‌ی امروزی کلاً در انحراف است را از ایشان وام گرفته‌ام (و البته ایشان هم مانند خیلی از کارشناسان این سایت فلسفه را خوانده‌اند و مانند حقیر نیستند که از ظرایف و دقائق آن بی‌اطلاع باشند) وقتی به حق این ایراد را گرفتند که خداوند عالم نیست که علةالعلل است، که اگر بود همه چیز موجود بود به وجود خدا نه به ایجاد خدا ... نه به خواست خدا ... سبحان الله عمّا یصفون ... با تمام فرمایشات ایشان موافق نیستم، بخصوص حقیر متعرض علمای بزرگمان مانند ملاصدرا نمی‌شوم و یا در مورد محی‌الدین قضاوتی نمی‌کنم، کما اینکه متعرض بزرگوارانی چون جناب صادق نمی‌شوم، ولی از نظر رویکرد علمی در حرفهای فلسفی (نه فیزیکی و غیره که برای قضاوت کردن زود است) ایشان حرف خیلی غیر حساب ندیدم و در نظرات رایج هم خیلی حرف حسابی ندیدم، لااقل تا جایی که برایم جالب بوده و دنبال کردم ... هر چه بزرگواران دلیل می‌آورند مثال‌های نقض فراوان در آیات و روایات دارد ... و امروز روی نظرات فلسفی امثال بزرگانی چون ملاصدرا قسم می‌خورند و خود آیات و روایات به راحتی کنار گذارده می‌شوند، معراج جسمانی رسول خدا انکار می‌شود و ظاهر آیات بدون دلیل و برهان قاطعی رد می‌شود ... در تاپیک دیگری سعی می‌شد بدیهیات علم حصولی قطعی معرفی شوند که شکر خدا در میان آراء خود مرحوم علامه پیدا کردم که ایشان هم چنان بدیهیاتی را غیرقطعی معرفی کردند و برای آنها به طور استقلالی ارزش حقیقی قائل نشدند مگر بعد از اتکاء آن بدیهیات حصولی بر علوم حضوری ... همین یک نکته چقدر از مسائل علمی را حل می‌کند (مثل بحث معجزه بودن قرآن و مفهوم تحدّی قران را) ولی در عمل زیاد به آن اعتنا نمی‌شود ...
در حین بحث‌های این تاپیک گمان می‌کردم فقط خودم بوده‌ام که بر روی مادی بودن فرشتگان حرف زده‌ام و حق می‌دهم که بزرگان و دوستان مطلع حوصله‌ی بحث کردن با امثال حقیر را که اینقدر دور هستم از آنچه ایشان آن را مسلم می‌دانند نداشته باشند، اما دیدم که بزرگانی در گذشته هم این مسائل را مطرح کرده‌اند، دقیق پیگیری نکردم ولی علامه مجلسی هم بحث‌هایی روی آن داشتند ... ای کاش در زمانی زندگی می‌کردیم که کسی فکر نمی‌کرد به تمام دین خدا مسلط است و تمام حقایق آن را درک کرده است و اگر کسی مخالفت کند لابد از کج‌فهمی‌اش هست ... تا کنون با دو استاد فلسفه بحث جدی یا نیمه‌جدی کرده‌ام، هر دوی این بزرگواران در جلسه‌ی اول پیش از آنکه هیچ آشنایی بینمان باشد هنوز دهان به سخن گفتن باز نکرده بودم گفتند هر کسی با فلسفه مخالف است به خاطر این است که آن را نفهمیده است ... و رویشان را آن طرف کردند که بروند ... الحمد لله بخاطر این همه رویکرد علمی ... و البته ایشان واقعاً عالم بودند و هستند و حقیر هم خیلی از علمشان استفاده کرده‌ام ... خدا خیرشان دهد ...
شما و بنده‌ی حقیر هم در باب جاودانگی روح اختلاف داریم ... ولی فکر کنم این بحث‌ها در این سایت به جایی نرسد ... اینجا محلی برای تولید علم نیست، بلکه سایت پاسخگویی دینی است و علما هم دستشان بسته است و نمی‌توانند نظریه‌پردازی کنند یا بحث‌های چالشی به راه بیاندازند، بلکه ناچار هستند نظرات استاندارد را به عنوان پاسخ به دوستان بدهند، یعنی امکان دارد خودشان هم متوجه بشوند که بحثشان ایرادی دارد ولی مثلاً شرعاً خود را مجاز ندانند که تفکرات شخصی‌اشان را وارد در پاسخگویی کنند تا خدای ناکرده چند سال بعد متوجه شوند که چه اشتباهی کرده‌اند ... امثال حقیر که هیچ کسی نیستیم و شخصیتمان هم حقیقی است می‌توانیم جسورانه بحث کنیم ولی ایشان نمی‌توانند ... به همین خاطر فکر کنم بهتر است اهمّ فعالیت‌هایمان را بگذاریم در خارج از این سایت و حضورمان در سایت در حدّ همان هم‌فکری‌های ساده باشد ... شاید ... تا خدا چه بخواهد ... و البته همانطور که استاد هم به درستی فرمودند به هر حال حقیر اطلاعات کافی (در حدّ استانداردهای علما و این سایت) ندارم، با چنین وضعی چنان بحث‌هایی چندان به صلاح نیست، آن هم وقتی علما تشخیص بدهند که اشتباه است ولی محدودیت‌های سایت و غیره مجال کافی به ایشان برای روشنگری ندهد، می‌خواهیم صواب کنیم خدای ناکرده کباب شویم و نعوذبالله در صف اعداء قرار بگیریم

به هر حال این پست برای این بود که هم از شما تشکر کنم بخاطر معرفی آن عالم بزرگوار، هم حسن ختامی باشد بر حضورم در این تاپیک و تأکید بر اینکه تا چیزی از ثقلین به ما نرسیده باشد و از برداشت خود از کلام ایشان یقین نداشته باشیم هیچ چیزی وحی منزل نیست و می‌توان روی آنها فکر کرد و واکاوی‌اشان نمود، ثقلین آن منبعی است که به ما فرموده‌اند از هم جدا نمی‌شوند و اگر به آنها چنگ برنید هرگز گمراه نمی‌شوید، فلاسفه و اهل کلام و علمای بزرگوار و اهل شهود و غیره اگرچه محترم باشند حجت شرعی نداریم که آنها را همتای ثقلین بدانیم.

از الطاف حضرت عالی هم باز تشکر می‌کنم،
ان شاء الله از نوشته‌هایتان بیش از پیش استفاده کنیم :Gol:
خدا پشت و پناهتان و عاقبتتان بخیر
یا علی علیه‌السلام

[FONT=Franklin Gothic Medium]علما هم دستشان بسته است و نمی‌توانند نظریه‌پردازی کنند یا بحث‌های چالشی به راه بیاندازند، بلکه ناچار هستند نظرات استاندارد را به عنوان پاسخ به دوستان بدهند، یعنی امکان دارد خودشان هم متوجه بشوند که بحثشان ایرادی دارد

سلام

این ایرادیست که بنده قصد داشتم در پیغام خصوصی با مدیرسایت در میون بزارم .. ممکن هم هست از جهاتی حق داشته باشن چون هدف اینجا چیز دیگه ایه ..

در جاهایی مشخص هست که دست برخی بسته ست حتی اگر نظر شخصیشون چیز دیگریه ..

ایکاش که عده ای قدر این ایده ها رو میدونستن .. و اجازه ی بررسی و مطالعه و تحقیق بیشتری میدادن . چون اگر مغزهای پر از ایده رو از یک مکان مذهبی و امن برونن و فراری بدن ، راه برای دزدیده شدن این ایده ها و شاید هم صاحبین این ایده ها باز میشه . بنده نمونه ی این موارد رو زیاد دیدم ، استاد فلسفه ای میشناسم با ایده های این چنینی ، اینجا مسخرش کردن و بهش خندیدن ، دانشگاه استانبول براش دعوتنامه فرستاد و ازش بخاطر مقالاتش تقدیر کرد ، مطالب و ایده هایی که اینجا جدی گرفته نشد و اونجا خریدار پیدا کردو بکار گرفته شد !! و رفت!! به همین راحتی...

شما خودتون عالم هستید ،اما باز هم امیدوارم رنجیده خاطر و خسته نشید از اینکه نقدهاتون جدی گرفته نمیشه . باید یه فکر اساسی کرد اینجوری نمیشه !

دیدید یهود چطور برای شکستن قبح یک موضوع اقدام به تکرار زیاد اون حرف در فضای رسانه ای و مجازی میکنه ؟ انقدر ادامه میده تا قبح یکسری از مسائل رو بشکنه .. درسته که ممکنه تواناییتون محدود باشه ، اما از تلاش و تکرار صحبتاتون دست برندارید .. روزی شنیده میشه و افراد رو متوجه بعضی اشتباهاتشون میکنه ...

چون بنده تا جایی که خواننده ی مطالب جنابعالی بودم ، نقدهاتون رو وارد دیدم . حالا البته جناب صادق خیلی صبور و شکیبا و آزاده هستن که اجازه دادن بحث کنید ، بعضی از کارشناسان فرتی تاپیک رو میبندن تا لام تا کام نشه باز کرد!! :Nishkhand:

اگر قصد داشتید مطالب رو در جای دیگر ، سایت یا وبلاگی دیگر درج کنید لطفا به کسانیکه علاقه مند به مباحث شما هستن اطلاع بدید .. یکیش خودمم :khandeh!:

تشکر:ok:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

در حال خواندن کل مباحث هستم و نت برداری؛ خواستم همه را یکجا مطرح کنم اما دیدم تازه صفحه 34 تاپیک هستم و رسیدن به صفحه 72 (البته فعلاً صفحه آخر 72 است!) ممکن است کمی طول بکشد. این بخش را اگر زحمتی نباشد کمی توضیح بفرمائید [ترجیحاً به صورت نقلی؛ (چه ثبت سفارشی هم میکنم:ترجیحاً به صورت نقلی:Gol:)]

بماند که جهنم از جنس حجاب‌های ظلمانی است که رحمت خدا را با اعوجاج نشان ایشان می‌دهد و آن‌ها رحمانیت خدا را به صورت عذاب می‌بینند ... طعامی که خدا برایشان قرار داده را زقّوم می‌بینند و غیره ... مگرنه از خداوند جز رحمت خارج نمی‌گردد ... ایشان هم در جهنم به نوعی پرده‌های غفلتشان کنار می‌رود، ولی کنار رفتنی که تنها ظاهر و باطن زندگی‌اشان را با هم سازگار نماید و نه اینکه بتوانند خدا را در درون خود یافته و نگاهش کنند، آن‌ها از ملاقات پروردگارشان ناامید می‌شوند و خداوند با ایشان سخن نمی‌گوید ... و الله العالم

با سلام

هر چیزی ، پایه ها و مبانی خاص خود را دارد که اگر با آن پایه ها و مبانی آشنا نباشیم و آنها را درست به کار نگیریم ، تلاشهای ما در آن زمینه به جایی نخواهد رسید.

بحث علمی هم از این قاعده کلی مستثنی نیستند. عدم آشنایی با مبانی یک علم از یک سو ، و عدم آشنایی با قواعد بحث از سوی دیگر ، منجر به طولانی شدن و نیز عقیم شدن بحث می شود. خیلی از مباحث دامنه دار و طولانی در علوم اجتماعی و انسانی در طول تاریخ ، به همین دلیل بوده است.

پرسیدن یک سئوال ، کار آسانی نیست! نه تنها ارائه پاسخ یک سئوال ، علم لازم دارد ؛ بلکه پرسیدن سئوال هم علم لازم دارد:

هم سئوال از علم خیزد ، هم جواب
همچنانکه خار و گل از خاک و آب

سئوالاتی که از علم نخیزند ، ره به جایی نخواهند برد.

بدون آشنایی با مبانی بحث علمی نیز ، اگر به بحث بنشینیم ، از این بحث طرفی نخواهیم بست. برای همین است که بحث علمی ، کاری است که فقط از عهده اهلش ساخته است و در صلاحیت همگان ( چون حقیر) نیست.

فایل پیوست را به دوستان عزیز تقدیم می کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

در حال خواندن کل مباحث هستم و نت برداری؛ خواستم همه را یکجا مطرح کنم اما دیدم تازه صفحه 34 تاپیک هستم و رسیدن به صفحه 72 (البته فعلاً صفحه آخر 72 است!) ممکن است کمی طول بکشد. این بخش را اگر زحمتی نباشد کمی توضیح بفرمائید [ترجیحاً به صورت نقلی؛ (چه ثبت سفارشی هم میکنم:ترجیحاً به صورت نقلی:Gol:)]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته،
این معنا را به طور مستقیم در روایتی نیافتم و برداشت ناقص خودم از مجموع کلام تنی چند از بزرگواران است که تبحری در عرفان و فلسفه دارند، اینکه حجاب چیست و حجاب نورانی و ظلمانی چیست و اینکه از خداوند جز رحمت صادر نمی‌شود و غیره، گرچه بسیاری از این مسائل و بخصوص اصل طرح حجاب‌های نور و ظلمت در روایات هم هست و حتی می‌توان در قران هم ردّی از آنها یافت که حتماً خودتان بهتر می‌دانید ... ربط دادنش به هم و نوشتن آن مطلبی که مورد سؤال شما واقع شده است دیگر از خودم بود و احتمال اشتباه بودنش هست، زیاد هم هست ....
برای رسیدن به آن مطلب چند گزاره را باید کنار هم گذاشت:

  • حدیث امام رضا علیه‌السلام که فرمودند: «وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ، ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ ... ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون‏»
  • احادیث خلقت عقل و جهل ...
  • اینکه اهل بیت علیهم‌السلام اصل خیر هستند و هر خوبی از فروع ایشان است و دشمنان ایشان اصل شرّ هستند و هر قبیحی از فروع ایشان است...
  • اینکه اصل شرّ جهل است ...
  • اینکه حجاب‌های نورانی و ظلمانی داریم . تفکر در اینکه چگونه خداوند جاعل ظلمت است و توجه به مفهوم جعل که اعتباری است «الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ النُّورَ‌ ...» [الأنعام، ۱]
  • ارتباط ظلمت و تاریکی با ظلم و در نتیجه مفهوم ظالم بودن
  • اینکه خداوند بر قلوب ظالمان پرده‌ای می‌کشد «إِنَّا جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرً‌ا» ... اینکه ایشان اهل سوء ظن به خدا هستند .... اینکه در قیامت سرائر آشکار می‌شود ... اینکه «لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُ‌كَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» ... اینکه خداوند بهشتیان را قبل از ورود به بهشت پاک می‌کند ... اینکه محبت حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها امان از آتش است ... اینکه حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها زهراء هستند و منبع نورند و اینکه بهشت خدا از نور ایشان خلق شده است ... و ... و ... و ...

اما این امکان هست که در اشتباه باشم ... الآن پیدا نکردم ولی اگر اشتباه نکرده باشم روایتی را دیدم که برخی از حجب بالایی را هم از حجاب‌های ظلمانی شمرده بودند، اگر درست باشد در این صورت آنچه نوشتم یا ناقص است و نیاز به تکمیل شدن دارد و یا به کل اشتباه است و نیاز به تصحیح‌های اساسی دارد ...

در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

یکی دیگر از دلایل نقلی در اینکه لذت های دنیا و آخرت هم سنخ نیستند
حدیث زیر است که میگوید:
دنیا بهشت کافر و جهنم مومن است
آنچه برای مومن جهنم و زندان است همان شهوت بدن است که برای کافر بهشت است که با مرگ و قطع از آن در جهنم فراق میافتد و اونچه که برای مومن بهشت است همان انس با خداوند است که با مرگ منقطع نمیگردد بلکه موانع آن که بدن بود نیز رفع میشود

البته باید اعتراف کنم که گریزی از تمثیل و تشبیه در توصیف بهشت از جانب خدا نبوده..چراکه بهشت حقیقی وجهی برای تشویق شدن ندارد چون متوقف بر لذات فعلی ما نیست

ولی به هر حال فلسفه وارد این مباحثی شد که از اول نمیبایست میشد و سوالات بی جواب زیادی را بوجود آورد و کسی هم پاسخگو نیست و به قول علامه جوادی آملی در خانه اهل بیت هم بسته است

بهشت ربطی به نیازهای اولیه موجود در دنیا ندارد و نمیتواند مرحمی بر کمبود های دنیا باشد و فقط در جهت اقناع مردمان غیر متفکر زمان های گذشته بوده و مخاطب آن مردم این عصر نیستند که اگر بود این سوالات پاسخ داشت

یاحق

طرفداران معاد جسمانی ما را متهم به تاویل آیات قرآن میکنند در حالی که خود این بزرگواران هم ظاهر آیات در مورد بهشت را تاویل میکنند
بعنوان مثال وقتی سوال میشود حکمت از مقابله با نفس در دنیا و غرق شدن در نفسانیات آخرت چیست؟ میگویند نه اینطور نیست آ
خرت با دنیا کاملا متفاوت است و حور و قصور لذاتی فرا مادی است و همنشینی با آنان سراسر یاد خدا و دیدار آنان سراسر دیدار جلوه حق است

خب این چه فرقی با سخن ما دارد ؟؟؟ جز اینکه شما روحانیت را بواسطه جسم داشتن میدانید و ما بی واسطه

اگر معاد جسمانی بود به خاطر یک سر سوزن خود خواهی و تکبر کسی از خوردن سیب و گلابی منع نمیشد!!اونهم از جانب خدایی که بخیل نیست و بخشنده است
کمااینکه اصلا اگر خود خواهی در بهشت راهی ندارد به تبعش لذات جسمانی هم که شاخه و شعبه ایی از همان خود خواهی است در بهشت نباید جایی داشته باشد
از اینجا معلوم میشود که رابطه دنیا و آخرت کاملا عکس هم هستند و بهشت یک مقام روحانی و کمال انسانی است وبس

اینها در حالی است که ما حتی یک آیه که صریحا بیانگر جسمانیت معاد باشد نداریم اما در مورد اینکه حقیقت انسان روح اوست و بدن هیچ مدخلیتی در آن ندارد آیه صریح داریم
آیه 10 و 11 سجده

به خوبی میدانیم که عبادت از روی طمع و ترس عبادت نیست...عبادت وقتی عبادت است که از روی محبت و اختیار باشد نه از روی تهدید و تطمیع
از اینجا هم باز روشن میشود که این آیات صرفا جنبه تشویق و تهدید بوده برای اصلاح امور دنیای مخاطبانی خاص و کم سواد ..نه بیان واقعیت معاد! که امروزه این روش کارایی خود را ازدست داده بلکه به ضد خود هم تبدیل شده
چرا که برای آدمان امروزه به خوبی روشن است که تهدید و تطمیع هیج نسبتی با عبادت و کمالات انسانی ندارد
تناقضی که در آن خداوند جویندگان شهوت را به جهنم و ترک کنندگان آنرا با رسیدن به شهوات وعده داده جز با تاویل آیات معاد به معاد روحانی ، و اعتقاد به دنیا محور بودن دین ..حل نمیگردد

اگر بتوانید درک کنید که کارکرد دین ، دنیا گرانه است و نه معادگرایانه.. راز وعده به بهشت و جهنم جسمانی و بی ربطی آن با قرب الهی و کمال انسانی کاملا برایتان روشن میشود

شاید همه تجربه کرده باشیم بعضی موقع ها همه خوشبختی و آسایش خود را در داشتن چیزی میدانستیم که بعد ها آنرا در نداشتن آن چیز یافتیم
این حکایت خیلی شبیه به حکایت فهم ما از بهشت است که در زمان حال نمیتوانیم جز با شهوت آنرا معنی کنیم در حالی که بهشت یعنی رهایی ازاین میل مخدر و خانمان سوز
چه قشنگ گفته شاعر:
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت

خدا رحمت کنه اون کسی را که به این مطلب و شعر خیلی تامل کنه

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
صدق الله العلی العظیم

اگر ماده همان اظلّه باشد که خداوند آن را از نور کشیده است (مَدَّ الظِّلَّ) امکانش هست که ولایت خداوند مؤمنان را از ظلمات به سمت نور خارج کند، این به معنای نفی جسمانیت نیست و به معنای خارج شدن از زمان‌مندی و مکان‌مندی هم نیست، با تعبیر دیگر مطابق فهم رایج از ماده همچنان ماده است، مگر آنکه بزرگواران تصمیم بگیرند که از ابتدا دانسته‌های خود را بر قرآن و روایات، دو ثفل هدایت، استوار کنند و تعاریف خود را هم از همین منابع احذ کنند ... و الله المستعان
یا علی علیه‌السلام

اگر ماده همان اظلّه باشد که خداوند آن را از نور کشیده است (مَدَّ الظِّلَّ) امکانش هست که ولایت خداوند مؤمنان را از ظلمات به سمت نور خارج کند، این به معنای نفی جسمانیت نیست و به معنای خارج شدن از زمان‌مندی و مکان‌مندی هم نیست، با تعبیر دیگر مطابق فهم رایج از ماده همچنان ماده است،

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته جناب سین

الان در یک سایت پاسخگویی نامی از بدن مادی نوری دیدم. سرچ که کردم یک مورد دیدم که از هاله انرژی تعبیر جالبی بنام بدنهای لطیف نوری و انرژیکی کرده بود. حالا چقدر این هاله انرژی ارتباط با بدنهای مثالی داره خدا عالمه

بدنهای لطیف نوری و انرژیکی

اغلب انسانها تصور میکنند دنیای مادی و بدن فیزیکی و چیزهائی که با ذهن منطقی و حواس فیزیکی قابل تشخیص هستند، تنها واقعیتهای موجودند. درصورتیکه انرژی های لطیفی در درون و اطراف بدن فیزیکی جریان دارد.
قانونی در فیزیک حاکم است مبنی بر اینکه در جهان، انرژی هرگز از بین نمیرود بلکه صرفا تبدیل میشود. نیروی کار موجود در درون بدن مادی با تمام عملکردها و قابلیتهایش شامل مجمو عه ای از انرژی است که بدون آن بدن فیزیکی نمی تواند موجودیت داشته باشد. این سیستم انرژی شامل سه بخش اساسی است:
- بدنهای لطیف یا بدنهای انرژی.

منبع

[SPOILER]

حالا چقدر این هاله انرژی ارتباط با بدنهای مثالی داره خدا عالمه

با این فرض که حضرت آدم و حوا قبل از هبوط در بهشت برزخی بوده اند و با این فرض که جسم مثالی هم همین هاله انرژی باشد میتوان گفت که بدن مثالی میتواند واجد اعضاء و جوارح باشد هرچند لطیف. به این دلیل که قرآن کریم میفرماید:

يا بني آدم لايفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنه ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوء اتهما


انه يراكم هو و قبيله من حيت لا ترونهم انا جعلنا الشيطاطين اولياء للذين لايومنون .



اي فرزندان آدم ، مبادا شيطان شما را فريب دهد ، آن گونه كه پدر و مادر شما ( آدم و حوا) را از بهشت بيرون كرد


لباس را از تن آنان بر كند تا عورتشان را بر آنان آشكار سازد


همانا شيطان و گروهش شما را از آن سويي كه شما آنها را نمي بينيد ، مي بينند ما شياطين را سرپرستان كساني قرار داديم كه ايمان نمي آورند


یعنی حضرت ادم و حوا قبل از اینکه از بهشت برزخی خارج شوند لباسی داشته اند که عورتشان را پوشانده بوده. وگرنه چه نیازی به لباس است و چرا باید نام عورت بیاید؟

البته برهنه شدن ایشان هم جای تامل دارد؛ چون بدست خودشان نبوده و یک امر غیرطبیعی محسوب میشود [/SPOILER]

درصورتیکه انرژی های لطیفی در درون و اطراف بدن فیزیکی جریان دارد.

و با این فرض که جسم مثالی هم همین هاله انرژی باشد

البته این فرض برای خلقت بدن برزخی انسان بود ولی در جهان اخرت نباید با همین بدن باشد چون میفرماید آن خلقت جدید است

اگر ماده ظلمانی نبود فانی نمیشد و اما در برابر آیاتی که ظاهر آن گویای زنده شدن مجدد بدن هاست آیه 10 و 11 سجده وجود دارد که صریحا میگوید ما تمام حقیقت شما را با مرگ میگیریم و وفات یعنی انتقال با تمام حقیقت وجود .
لذا انسان با مرگ از حیث وجودی نقصی ندارد و نیازی هم به بدن از دست داده نخواهد داشت
از اینجا روشن میشود که آیات مورد اشاره طرفداران معاد جسمانی تشبیه و تمثیلی بیش نیست و بعضا هم جنبه رفع استبعاد دارد

یاحق

اگر ماده ظلمانی نبود فانی نمیشد


سلام

مخلوق سراسر فقر و نیاز است به خالقش ؛ از این جهت ماده و غیر ماده (یعنی هرچیزی غیر از ذات اقدس باریتعالی) هردو فانی هستند و وجوداشان وابسته به خواست خداست. یا ایاالناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید.

در احادیث معراج آمده است: (جبرئیل به پیامبر(ص) فرمود: بین خداوند و خلقنود هزار حجاب است. بین من و اسرافیل ـ که نزدیک ترین خلق به خداوند هستیم ـ چهار حجاب وجود دارد: حجاب نور, حجاب ظلمت, حجاب غمام, و حجابی از آب).17

و اما در برابر آیاتی که ظاهر آن گویای زنده شدن مجدد بدن هاست آیه 10 و 11 سجده وجود دارد که صریحا میگوید ما تمام حقیقت شما را با مرگ میگیریم و وفات یعنی انتقال با تمام حقیقت وجود .
لذا انسان با مرگ از حیث وجودی نقصی ندارد و نیازی هم به بدن از دست داده نخواهد داشت

سلام علیکم

پس قبول دارید که "توفی" به معنای گرفتن نفس انسان است بطور "کامل". در نتیجه باید بپذیرید که جسم برزخی در انسان بودن انسان نقش به سزایی دارد و بدون آن انسانی نخواهد بود. پس چرا میفرمایید بعد از برزخ این جسم را از دست میدهد و عقل محض میشود؟ اینطوری که از حیث وجودی ناقص خواهد شد؟

در کنار آیه "توفی" آیات دیگری هم هست که میفرماید:

كَمَا بَدَأَ كُمْ تَعُودُونَ

یعنیهمان گونه كه شما را پديد آورد [به سوى او] برمى‏گرديد.

و با توجه به اینکه درجای دیگر فرموده است:

وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ
﴿۷﴾


[TR]
[TD][FONT=arial] و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد (۷)

باید گفت این آیات بیانگر آن هست که انسان از همان روز اول پیدایشش فقط روح نبوده بلکه در بوجود آمدن او روح و جسم با هم مداخله داشته اند و اگر قرار است همانطور که آفریده شده هم بسوی خدا بازگردد باید در این بازگشتش روح و جسم باهم باشند.

و از آنجا که بدن انسان در این دنیا باقی میماند باید نتیجه گرفت که خلقت انسان در روز اول در همان مرتبه مثالی و جسم برزخی بوده است.[/TD]
[/TR]

در اینباره که اصرار دارید انسانها در بهشت به فرشته تبدیل میشوند لازم است این مساله را ثابت کنید.

از قرآن کریم اینچنین دریافت میشود که فقط فرشتگان جاودانه نیستند.

میفرماید:

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ
﴿۲۰﴾
[FONT=arial]
پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتهايشان برايشان پوشيده مانده بود براى آنان نمايان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد جز [براى] آنكه [مبادا] دو فرشته گرديد يا از [زمره] [FONT=arial]جاودانان شويد (۲۰)

پس موجودات دیگری هم هستند که جاودانه اند.

سلام خدمت تمامی دوستان. قبل از هر چیز عذرخواهی میکنم که این پست رو اینجا میذارم.

چند سال پیش تو برنامه ی سمت خدا بحثی باز شد که در مورد مرگ و دنیای بعد از مرگ صحبت شد. من یه تاپیک باز کردم تا صحبت های برنامه رو اونجا بذارم.

دوستان اگر تمایل داشتن میتونن به این آدرس تشریف بیارن ----> کلیک کنید

پس قبول دارید که "توفی" به معنای گرفتن نفس انسان است بطور "کامل". در نتیجه باید بپذیرید که جسم برزخی در انسان بودن انسان نقش به سزایی دارد و بدون آن انسانی نخواهد بود. پس چرا میفرمایید بعد از برزخ این جسم را از دست میدهد و عقل محض میشود؟ اینطوری که از حیث وجودی ناقص خواهد شد؟

سلام

با تجرد عقلی ، انسان نه تنها ناقص نمیشه بلکه کامل تر میشه ...عالم عقل اگرچه عاری از صورت است اما از حیث قوت و مرتبه وجودی محیط بر عالم مثال است
این خود بدن است که نقص است

باید گفت این آیات بیانگر آن هست که انسان از همان روز اول پیدایشش فقط روح نبوده بلکه در بوجود آمدن او روح و جسم با هم مداخله داشته اند و اگر قرار است همانطور که آفریده شده هم بسوی خدا بازگردد باید در این بازگشتش روح و جسم باهم باشند.

چرا نمیخواهید اینطوری به قضیه نکاه کنید که بدن مرکب و واسطه برای نفس بوده...بعدم اینکه برگشتن مثل روز اول در مورد لغت معاد شاید صحیح باشد اما در قرآن چنین لغتی نداریم و چنین عبارتی را متکلمین ابدا کرده اند

رابطه دنیا و آخرت رابطه نقص و کمال است نه مردن و دوباره زنده شدن

آیاتی داریم که زنده شدن آدمی را به زنده شدن طبیعت مثال میزند و تنها تکیه شما همین آیات است
اولا این آیات میتواند ناظر بر زنده شدن نوع انسان باشد..انسانهایی که جایگزین انسانهای قبلی میشوند در ادوار های بعدی کمااینکه زنده شدن طبیعت هم زنده شدن همان گیاه قبلی نیست

ثانیا اگر هم ناظر بر معاد باشد باز با آیاتی دیگر مثل همان آیاتی که عرض کردیم بدست می آید که این آیات تمثیلی هستند و لاغیر
چراکه با مرگ چیزی از انسان در دنیا و زمین باقی نمیماند که بخواهد بعدا به او بپیوندد

این نکته هم برای فهم لذات بهشت خالی از لطف نیست که در داستان آدم و حوا ، عورتشان وقتی نمایان شد و هنگامی متوجه آن شدند که قرار شد دنیایی باشند و به زمین هبوط کنند
پس شهوت جنسی مربوط به دنیاست نه بهشت

سلام

با تجرد عقلی ، انسان نه تنها ناقص نمیشه بلکه کامل تر میشه ...عالم عقل اگرچه عاری از صورت است اما از حیث قوت و مرتبه وجودی محیط بر عالم مثال است
این خود بدن است که نقص است

سلام علیکم

نخست این که شاید بدن دنیوی نقص باشد اما درباره دیگر مراتبی که روح دارد شما نمیتوانید چیزی را که نمیدانید نقص بدانید.

درثانی مسلمه با تجرد عقلی انسان کاملتر میشود اما تا این تجرد عقلی را چه چیزی معنا کنیم. تجرد عقلی که مورد نظر شماست صحیح نیست؛ شما بر این عقیده هستید که انسان مثل خدا میشود و این نظر به دلایل مختلف مردود است. شما اول باید توحیدتان را درست کنید بعد درباره معاد نظر بدهید.

گفته شد طبق روایات حتی بین ملائکه با خداوند هم حجابهایی وجود دارد که مادی است. اگر غمام و آب مادی نباشد همان حجاب نور و ظلمت برای بیان حجاب معنوی کافی بود. هر چند که طبق نظر شما همان حجاب معنوی (حجاب نور و ظلمت) هم وجود ندارد و ملائکه جزیی از ذات الهی هستند.

ضمن اینکه ما درباره تجرد عقلی صحبت میکنیم که ملاصدرا در حکمت متعالیه آن را ثابت کرده است.

در حکمت متعالیه برتر از جسم مثالی جسم دیگری نیز اثبات شده که آن را جسم عقلی گفته اند.این جسم به اعتباری عین جسم مثالی و به لحاظی دیگر غیر آن است ؛ همان گونه که جسم مثالی نیز به یک نگرش عین جسم طبیعی و به نگاه دیگری غیر آن است.

چرا نمیخواهید اینطوری به قضیه نکاه کنید که بدن مرکب واسطه برای نفس بوده...بعدم اینکه برگشتن مثل روز اول در مورد لغت معاد شاید صحیح باشد اما در قرآن چنین لغتی نداریم و چنین عبارتی را متکلمین ابدا کرده اند

اگر منظورتان از مرکب وسیله ایست که با آن راه را بپیماید این مرکب بدن دنیوی نفس است. اما نفس خودش ترکیب شده است از روح و جسم برزخی. (ونفخت فیه من روحی) ما که نمیتوانیم برای تغییر نگرش خود بدیهیات را تغییر دهیم .

در قرآن چه لغتی نداریم. آیاتی که آوردم را بیاورید و درست توضیح دهید که چگونه چنین نتیجه ای گرفتید. لطفا از تکرار مکررات هم خودداری کنید. باتشکر

حکمت متعالیه برتر از جسم مثالی جسم دیگری نیز اثبات شده که آن را جسم عقلی گفته اند.این جسم به اعتباری عین جسم مثالی و به لحاظی دیگر غیر آن است ؛ همان گونه که جسم مثالی نیز به یک نگرش عین جسم طبیعی و به نگاه دیگری غیر آن است. لذا برخی از منتقدینِ نگره ی صدرایی که متوجّه سخن وی بوده اند بر او اشکال نموده اند که جسم اخروی مورد نظر شما در حقیقت همان روح است ؛ لذا شما نیز در حقیقت قائل به معاد روحانی صرف هستید. امّا حکمای صدرایی بر این اعتقادند که این منتقدین از درک جسم اخروی مورد نظر آنها عاجزند. لذا گاه آن را با جسم مثالی و گاه دیگر با روح اشتباه می کنند. حکمای صدرایی براهینی نیز برای معاد مورد نظر خود اقامه نموده اند. لکن ایشان معمولاً از علنی نمودن معاد مورد نظرشان اِبا داشته آن را در کلاسهای عمومی فلسفه نیز مطرح نمی کنند کجا رسد در محیطهای غیر فلسفی. حکمای طراز اوّل صدرایی همواره بخش معاد کتاب اسفار ملاصدرا را برای خواصّ تدریس می کنند ؛ و تنها سیمای رقیق شده ای از آن را در مجامع علمی مطرح می سازند.

تکرار مکررات از آنجاست که چندین بار پاسخ همین مطلب را داده ایم اما شما اعتنایی نمیکنید

ملاصدرا چنین ادعایی نداشته ، اصطلاح بدن عقلی را برخی از صدراییون اعتبار کرده اند که از طرف بخش دیگری از صدراییون این تعبیر در مورد بدن اشتباه است
چراکه حقیقت اجسام حقیقتا جسم نیستند
در عالم عقل حقایق بی صورت اجسام موجودند اما خود جسم خیر
این مطلب خیلی روشنه که اگر منظور جناب صدرا از بدن اخروی بدن عقلی باشد حقیقتا تاویل بزرگی را در مورد مفهوم جسم انجام داده و چنین شخصی نمی تواند شیخ الرئیس را نقد کند و بگوید چرا آیات معاد را تاویل کرده ای !!!

لذا تنها چیزی که در اندیشه صدرا میتواند با ظاهر آیات معاد مطابقت داشته باشد بدن مثالی است آن هم فقط در مورد عالم برزخ

ملاصدرا چنین ادعایی نداشته ، اصطلاح بدن عقلی را برخی از صدراییون اعتبار کرده اند که از طرف بخش دیگری از صدراییون این تعبیر در مورد بدن اشتباه است
چراکه حقیقت اجسام حقیقتا جسم نیستند
در عالم عقل حقایق بی صورت اجسام موجودند اما خود جسم خیر
این مطلب خیلی روشنه که اگر منظور جناب صدرا از بدن اخروی بدن عقلی باشد حقیقتا تاویل بزرگی را در مورد جسم انجام داده و چنین شخصی نمی تواند شیخ الرئیس را نقد کند و بگوید چرا آیات معاد را تاویل کرده ای؟!

لذا تنها چیزی که در اندیشه صدرا میتواند با ظاهر آیات معاد مطابقت داشته باشد بدن مثالی است آن هم در مورد برزخ

مساله اینه که شما حتی بر عقیده جناب صدرا هم نیستید و فقط برداشتهای خود را از نظریات آن عالم بزرگ به او تحمیل میکنید. طبق نظریه ملاصدرا انسان (چه در زمان خلقت چه پس از مرگ و چه در آخرت) یک حقیقت بیش نیست که در مرتبه ضعیفش به آن بدن میگویند درصورتیکه اولا خداوند جسم نیست و مرتبه شدید و ضعیف ندارد تا بگوییم انسان در مرتبه شدیدش با خدا یکی میشود.ثانیا برای لذات و آلام اخروی وجود همین بدنی که ما از ماهیت آن بی خبریم کافیست برای اینکه عذابها و پاداشهای بهشت و جهنم را تاویل نکنیم

1ـ طبق مبنای حکمت متعالیه انسان
یک حقیقت بیش نیست و مرکّب بودن انسان از روح و جسم توهّم است. انسان یک حقیقت دارای مراتب است که مرتبه ی شدید آن را روح و مرتبه ی ضعیف آن را بدن می نامند ؛ و منظور از بدن ، گوشت و پوست و استخوان و ... نیست ؛ بلکه منظور همین شکل و قالبی است که بر پیکر گوشت و پوست و استخوان و ... پوشانده شده است.

پس مراد از بدن انسان همین قالب است نه موادّ تشکیل دهنده ی آن. لذا اگر پیامبری به وسیله ی معجزه تمام موادّ بدن یک شخص را به یکباره با موادّ مشابه دیگری عوض نماید ، باز این شخص همان شخص اوّلی خواهد بود. كما اينكه در طول زمان سلولها مي ميرند و با موادّ غذايي جايگزين مي گردند ولي شخص همچنان همان شخص است. پس در نگاه حکمت متعالیه به هنگام مردن نه چیزی از انسان جدا می شود و نه چیزی به او افزوده می شود. تنها اتّفاقی که هنگام مرگ رخ می دهد این است که انسان ، مادّه را رها کرده و با تمام وجودش وارد عالم برزخ می شود ؛ چون مادّه داخل در حقیقت انسان نیست. لذا موقع مردن ، نه بدن انسان در دنیا می ماند نه روح او. آنچه در عرف به آن بدن میّت می گویند حقیقتاً بدن شخص نیست بلکه مادّه ی بدن اوست.

وقتی شخص مادّه ی بدن خود را رها نمود خود را در عالم برزخ می یابد که عالمی است جسمانی ولی غیر مادّی ؛ لذا حرکتی هم در آن نیست و چون حرکت نیست زمان هم در آن وجود ندارد.

از اینرو سوال از سنّ و سال نیز در این عالم بی معنی است. طبق قواعد فلسفی شکل و اندازه و دیگر خصوصیّات بدن برزخی تماماً در اختیار روح است و روح شخص هر گونه بخواهد آن را تغییر می دهد.

از نظر فلسفی هر انسانی بی نهایت صورت گوناگون مثالی دارد که در عین کثرت ، همگی یک صورت واحده بوده و همگی صورت او هستند ؛ و روح به تنهایی جامع کمالات همه آن صور است. لذا روح می تواند با هر کدام از این صور که خواست خود را در عالم برزخ ظاهر سازد ؛ که معمولاً ارواح با قویترین و بهترین صورت خود ، خود را ظاهر می سازند ؛ از اینرو در روایات آمده است که اهل بهشت همگی قیافه های جوان دارند ؛ چون صورت جوانی قوی ترین صورت انسان است.

طبق نظر این طیف از حکما ، در آخرت نیز انسان با همین بدن جسمانی ولی غیر مادّی محشور می شود که دقیقاً جسم خود اوست ولی مادّی نیست ؛ نه تنها مادّی نیست بلکه از بدن برزخی نیز بالاتر می باشد.

به عبارت دیگر شخص در عالم برزخ با باطن و حقیقت بدن دنیایی خود محشور می شود نه با مادّه ي آن ؛ و در عالم آخرت نیز با باطن بدن برزخی اش حضور خواهد یافت. بنا بر این ، بدن کودک و غیر کودک در عالم برزخ و آخرت فرقی باهم ندارند. سنّ و سال مربوط به عالم زمانیّات است. ضعف کودکی و پیری نیز ناشی از مادّه ی بدن است نه صورت بدن ؛ یعنی ضعفِ قابل است که اجازه ی دریافت فیض را نمی دهد. بنا بر این ، بعد از جدا شدن انسان از مادّه ــ نه روح از بدن ــ ، این ضعفها نیز منتفی می شوند.

در قرآن کریم نیز همواره معاد جسمانی مطرح شده نه معاد مادّی ؛ و هیچ جا نفرموده است هنگام مرگ ، روح از بدن جدا می شود ؛ بلکه بر عکس طبق بیان قرآن کریم آنچه ملک الموت قبض می کند نفس انسان می باشد. و نفس در فرهنگ قرآن کریم به معنای تمام حقیقت شیء بوده با اصطلاح فلسفی نفس که به معنی روح می باشد متفاوت است.

منبع

لذا تنها چیزی که در اندیشه صدرا میتواند با ظاهر آیات معاد مطابقت داشته باشد بدن مثالی است آن هم فقط در مورد عالم برزخ


ضمنا شما متوجه منظور ما نشدید. ما گفتیم تجرد عقلی آن نیست که شما تصور میکنید انسان و خدا یکی میشوند. اما مثلا تجردی که جناب ملاصدرا قائل بر آن بوده 180 درجه با تعریف شما از تجرد تفاوت دارد.

به عقیده ی ملاصدرا و پیروان مکتب فلسفی او ، عالم خلقت دارای سه مرتبه ی کلّی است که هر مرتبه ، علّت ، حقیقت و باطن مرتبه ی پایین تر از خود مي باشد. لذا این سه عالم در عرض هم نیستند بلکه همواره عالم بالاتر بر عالم پایین تر احاطه ی وجودی دارد ؛ امّا نه مثل کرات تو در تو ؛ بلکه مثل احاطه ی روح بر ذهن و ذهن بر صور ذهنی.
پست 561

نمیدانم در آیات داریم یا در روایات
که کسی که در دنیا کور بوده کور هم محشور میشود
این هم به نوعی در تایید مطلب ما است

سلام

احسنت. شما که این را در خاطر داشتید چرا در اینجا از آن استفاده نکردید. بله در حقیقت همانطور که خودتان اشاره کردید قرآن صراحتا برای آخرت تشبیه معقول به محسوس به کار برده است و این آیه را نمی توان به هیچ وجه بر ظاهر آن معنی نمود و ظاهر آن به هیچ نحوی حجت نیست و هیچ ادات تشبیهی هم ندارد:

وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا ( اسراء:72)

ترجمه: و هر کس در اين كور باشد در آخرت هم كور و گمراهتر خواهد بود.

همچنانکه در آیات دیگر درباره ی مجازات دنیوی برخی انسانها آمده است:

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ ( محمد:23)

ترجمه: اينان همان كسانی اند كه خدا آنان را لعنت نموده و آنها را ناشنوا کرده و چشمهايشان را نابينا كرده است.

و این در حالی است که ما در آیات دیگر داریم:

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا ( طه: 124 و 125)

ترجمه: و هر كس از ياد من روی بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‏كنيم. مى‏گويد پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم .

حالا که اینجا آمدیم بد نیست به دو شبهه ی طرفداران معاد جسمانی از قرآن هم پاسخ بدهیم:

شبهه ی اول: آیا در آخرت مهر زدن خداوند بر دهانها و شهادت دستها و پاها تاییدی بر جسمانی بودن معاد نیست؟

طرفداران معاد جسمانی از این آیه صراحت را در معاد جسمانی برداشت می کنند:

الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (یس:65)

ترجمه: امروز بر دهانهاى آنان مهر مى‏ نهيم و دستهايشان با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان بدانچه فراهم مى‏ساختند گواهى مى‏دهند.

پاسخ:

به گفته ی قرآن در همین دنیای مادی هم خداوند بر گوش و چشم و قلب برخی افراد مهر و قفل یا پرده زده است. حالا آیا کسی می تواند این مهر و موم و قفل و پرده در این دنیا روی گوش و چشم این افرادی که خدا گفته را به ما نشان بدهد؟ این در حالی است که این ها را خداوند در همین زمان دنیای مادی گفته است. پس حالا که در همین دنیای مادی برای گوش و چشم و قلب تمثیل معنوی مشابه به کار برده شده است دیگر چه قطعیتی و صراحتی برای آخرت استنباط می شود؟ پس این هم از صراحت این آیه.

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ( جاثیه:23)

ترجمه: پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده نهاده است آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت‏خواهد كرد آيا پند نمى‏گيريد .

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ (بقره:6و7)

ترجمه : در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند چه بيمشان دهى چه بيمشان ندهى بر ايشان يكسان است [آنها] ایمان نمی آورند. خداوند بر قلبهای آنان و بر گوشهایشان مهر نهاده و بر چشمهایشان پرده‏ اى نهاده است و آنان را عذابى دردناك است .

شبهه دوم: آیا اشاره به پوستها و عذاب پوستی در آخرت تایید صریح معاد جسمانی محسوب نمی شود؟

طرفداران معاد جسمانی آیات مربوط به پوست در آخرت را تیر خلاص به معاد روحانی محض می دانند . که آن آیات را می آوریم.

حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (فصلت:20 و 21)

ترجمه: تا چون بدان رسند گوششان و چشمهایشان و پوستشان به آنچه مى‏كرده‏اند بر ضدشان گواهى دهند .و به پوست خود مى‏گويند چرا بر ضد ما شهادت داديد مى‏گويند همان خدايى كه هر چيزى را به زبان درآورده ما را گويا گردانيده است و او نخستين بار شما را آفريد و به سوى او برگردانيده مى‏شويد .

هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِيمُ يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ ( حج:19-21)

ترجمه: اين دو [گروه] دشمنان يكديگرند كه در باره پروردگارشان با هم ستيزه مى‏كنند و كسانى كه كفر ورزيدند جامه‏هايى از آتش برايشان بريده شده است [و] از بالاى سرشان آب جوشان ريخته مى‏شود آنچه در شكم آنهاست با پوستشان بدان گداخته مى‏گردد . و براى آنان گرزهايى آهنين است .

به خصوص این آیه را دیگر صراحت کامل در جسمانیت معاد می دانند:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا ( نساء:56)

ترجمه: به زودى كسانى را كه به آيات ما كفر ورزيده ‏اند در آتشى درآوريم كه هر چه پوستشان بريان گردد پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند آرى خداوند تواناى حكيم است .


پاسخ :

به آیه ی پایین خوب دقت کنید.

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ( زمر:23)

ترجمه: خدا زيباترين سخن را [به صورت] كتابى متشابه متضمن وعد و وعيد نازل كرده است آنان كه از پروردگارشان مى‏هراسند پوست هایشان از آن به لرزه مى‏افتد سپس پوستها و دلهایشان به ياد خدا نرم مى‏گردد اين است هدايت‏ خدا هر كه را بخواهد به آن راه نمايد و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست.

حالا چند سوال می پرسم: آیا واقعا همان طور که در آیه گفته شده افراد با تقوا و خدا ترس هنگام قرآن خواندن پوست بدنشان هم می لرزد ؟!! آیا ما وقتی قرآن می خوانیم و ذکر خدا می کنیم پوست بدنمان نرم می شود؟!! در واقع پوست در این آیه در معنای کنایی آن به کار رفته است و این که پوستها و دلهایشان هنگام ذکر خدا نرم می شود کنایه از این است که تمام وجودشان در برابر خدا خاضع و خاشع می شود. این در حالی است که خداوند این امر را برای همین دنیای مادی بیان کرده است. بنابراین وقتی در جایی از قرآن برای همین دنیای مادی پوست در غیر از معنای حقیقی آن به کار رفته است. چگونه ادعا می شود که آیات مربوط به پوستها در آخرت صراحت کامل در جسمانیت دارند؟؟

سلام

احسنت. شما که این را در خاطر داشتید چرا در اینجا از آن استفاده نکردید. بله در حقیقت همانطور که خودتان اشاره کردید قرآن صراحتا برای آخرت تشبیه معقول به محسوس به کار برده است و این آیه را نمی توان به هیچ وجه بر ظاهر آن معنی نمود و ظاهر آن به هیچ نحوی حجت نیست و هیچ ادات تشبیهی هم ندارد:

وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا ( اسراء:72)

ترجمه: و هر کس در اين كور باشد در آخرت هم كور و گمراهتر خواهد بود.

همچنانکه در آیات دیگر درباره ی مجازات دنیوی برخی انسانها آمده است:

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ ( محمد:23)

ترجمه: اينان همان كسانی اند كه خدا آنان را لعنت نموده و آنها را ناشنوا کرده و چشمهايشان را نابينا كرده است.

و این در حالی است که ما در آیات دیگر داریم:

سلام برشما


وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا ( طه: 124 و 125)

ترجمه: و هر كس از ياد من روی بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‏كنيم. مى‏گويد پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم .



به فرض اینکه در آن آیات تشبیه صورت گرفته باشد در این آیه که درمورد آخرت آمده هیچ تشبیهی نیاورده است چون از زبان آن شخص میگوید خدایا چرا من را کور محشور کردی در حالیکه در دنیا بینا بودم. پس این آیه برخلاف تصور شما بیانگر معاد جسمانی است.
حالا که اینجا آمدیم بد نیست به دو شبهه ی طرفداران معاد جسمانی از قرآن هم پاسخ بدهیم:

شبهه ی اول: آیا در آخرت مهر زدن خداوند بر دهانها و شهادت دستها و پاها تاییدی بر جسمانی بودن معاد نیست؟

طرفداران معاد جسمانی از این آیه صراحت را در معاد جسمانی برداشت می کنند:

الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (یس:65)

ترجمه: امروز بر دهانهاى آنان مهر مى‏ نهيم و دستهايشان با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان بدانچه فراهم مى‏ساختند گواهى مى‏دهند.

پاسخ:

به گفته ی قرآن در همین دنیای مادی هم خداوند بر گوش و چشم و قلب برخی افراد مهر و قفل یا پرده زده است. حالا آیا کسی می تواند این مهر و موم و قفل و پرده در این دنیا روی گوش و چشم این افرادی که خدا گفته را به ما نشان بدهد؟ این در حالی است که این ها را خداوند در همین زمان دنیای مادی گفته است. پس حالا که در همین دنیای مادی برای گوش و چشم و قلب تمثیل معنوی مشابه به کار برده شده است دیگر چه قطعیتی و صراحتی برای آخرت استنباط می شود؟ پس این هم از صراحت این آیه.



در اینجا هم خلط مبحث صورت گرفته. چون سوال درمورد قفل زدن بر دلها و چشم و گوش باطنی در دنیا نیست. سوال اینست که چرا خداوند میفرماید دست و پاهایشان شهادت میدهند؟

مگر دست و پای باطنی هم داریم که مثل دل قابل دیدن نباشد تا بگوییم تشبیه صورت گرفته؟ اگر نداریم پس چه چیزی به چه چیزی و برای چه تشبیه شده و اگر هم داریم که سخن ما ثابت شده نه سخن شما.


دیگر اینکه چشم وگوش دنیوی واسطه هستند برای گرفتن حقایق پس اینها میتواند تشبیه نباشد. چه بسیار پیش میاید به انسان چیزی میگویند که آن را نمیفهمد یا به چیزی نگاه میکند و متوجه نیست چه میبیند و اگر بعدا از او بپرسند چه دیدی به یادش نمیاید. چرا زمانیکه اینکار به خدا نسبت داده شود تشبیه میشود؟

شبهه دوم: آیا اشاره به پوستها و عذاب پوستی در آخرت تایید صریح معاد جسمانی محسوب نمی شود؟

طرفداران معاد جسمانی آیات مربوط به پوست در آخرت را تیر خلاص به معاد روحانی محض می دانند . که آن آیات را می آوریم.

حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (فصلت:20 و 21)

ترجمه: تا چون بدان رسند گوششان و چشمهایشان و پوستشان به آنچه مى‏كرده‏اند بر ضدشان گواهى دهند .و به پوست خود مى‏گويند چرا بر ضد ما شهادت داديد مى‏گويند همان خدايى كه هر چيزى را به زبان درآورده ما را گويا گردانيده است و او نخستين بار شما را آفريد و به سوى او برگردانيده مى‏شويد .

هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِيمُ يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ ( حج:19-21)

ترجمه: اين دو [گروه] دشمنان يكديگرند كه در باره پروردگارشان با هم ستيزه مى‏كنند و كسانى كه كفر ورزيدند جامه‏هايى از آتش برايشان بريده شده است [و] از بالاى سرشان آب جوشان ريخته مى‏شود آنچه در شكم آنهاست با پوستشان بدان گداخته مى‏گردد . و براى آنان گرزهايى آهنين است .

به خصوص این آیه را دیگر صراحت کامل در جسمانیت معاد می دانند:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا ( نساء:56)

ترجمه: به زودى كسانى را كه به آيات ما كفر ورزيده ‏اند در آتشى درآوريم كه هر چه پوستشان بريان گردد پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند آرى خداوند تواناى حكيم است .

پاسخ :

به آیه ی پایین خوب دقت کنید.

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ( زمر:23)

ترجمه: خدا زيباترين سخن را [به صورت] كتابى متشابه متضمن وعد و وعيد نازل كرده است آنان كه از پروردگارشان مى‏هراسند پوست هایشان از آن به لرزه مى‏افتد سپس پوستها و دلهایشان به ياد خدا نرم مى‏گردد اين است هدايت‏ خدا هر كه را بخواهد به آن راه نمايد و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست.

حالا چند سوال می پرسم: آیا واقعا همان طور که در آیه گفته شده افراد با تقوا و خدا ترس هنگام قرآن خواندن پوست بدنشان هم می لرزد ؟!! آیا ما وقتی قرآن می خوانیم و ذکر خدا می کنیم پوست بدنمان نرم می شود؟!! در واقع پوست در این آیه در معنای کنایی آن به کار رفته است و این که پوستها و دلهایشان هنگام ذکر خدا نرم می شود کنایه از این است که تمام وجودشان در برابر خدا خاضع و خاشع می شود. این در حالی است که خداوند این امر را برای همین دنیای مادی بیان کرده است. بنابراین وقتی در جایی از قرآن برای همین دنیای مادی پوست در غیر از معنای حقیقی آن به کار رفته است. چگونه ادعا می شود که آیات مربوط به پوستها در آخرت صراحت کامل در جسمانیت دارند؟؟

اتفاقا" آیه ی آخری که آوردید ثابت کننده اینست که در آیات دیگر هم منظور از پوست همین پوست جسمانی است. چون ترس در بدن انسان هم منعکس میشود و فقط یک حالت روانی نیست. اولین مشخصه آن هم در صورت قابل رویت است.

علامه طباطبایی در مورد جمله تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم چنین میفرماید:

(تـقـشـعـر مـنـه جـلود الّذيـن يـخـشـون ربـهـم ) - ايـن جـمـله مـانـنـد جـمـلات قـبـل كـتاب را وصف مى كند، نه اينكه جمله اى ابتدايى و نو باشد. و كلمه(تقشعر) از مـصـدر (اقشعرار) است كه به معناى جمع شدن پوست بدن است به شدت، از ترسى كه در اثر شنيدن خبر دهشت آور و يا ديدن صحنه اى دهشت آور دست مى دهد. و اين جمع شدن پـوسـت بدن اشخاص در اثر شنيدن قرآن، تنها به خاطر اين است كه خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده مى كنند، پس در چنين وضعى وقتى كلام خدا را بشنوند، متوجه سـاحـت عـظـمـت و كـبـريـايـى او گـشـتـه و خـشـيـت بـر دلهـايـشان احاطه مى يابد و پوست بدنهايشان شروع به جمع شدن مى كند.

(ثـم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر اللّه ) - كلمه (تلين ) متضمن معناى سكون و آرامـش اسـت ؛ چـون اگـر چـنـيـن نـبود احتياج نداشت كه با حرف (الى )متعدى شود، پس معنايش اين است كه: بعد از جمع شدن پوستها از خشيت خدا، بار ديگر پوست بدنشان نرم مـى شـود. و دلهـايـشان آرامش مى يابد، چون به ياد خدا مى افتند، و با همان ياد خدا آرامش مى يابند.

در جـمـله قـبـلى كـه جـمـع شدن پوستها را بيان مى كرد، سخنى از قلوب به ميان نياورد، بـراى ايـنكه مراد از (قلوب ) جانها و نفوس ‍ است و جان (اقشعرار)يعنى جمع شدن پوست ندارد، عكس العمل جانها در برابر قرآن همانا خشيت و ترس است.

(ذلك هدى اللّه يهدى به من يشاء) - يعنى اين حالت جمع شدن پوست از شنيدن قرآن كـه بـه ايـشـان دسـت مـى دهـد و آن حـالت سـكـونـت پـوسـتـهـا و قـلبـهـا در مقابل ياد خدا، هدايت خداست، و اين تعريف ديگرى است براى هدايت از طريق لازمه آن.

منبع

به فرض اینکه در آن آیات تشبیه صورت گرفته باشد در این آیه که درمورد آخرت آمده هیچ تشبیهی نیاورده است چون از زبان آن شخص میگوید خدایا چرا من را کور محشور کردی در حالیکه در دنیا بینا بودم. پس این آیه برخلاف تصور شما بیانگر معاد جسمانی است.

سلام
خسته نباشيد واقعا خسته نباشید. عجب استدلال جامعی کردید. مگر من ادعا کرده بودم افراد نابینا و کور در آخرت هم نابینا می شوند که شما این آیه را باطل کننده ی تصور و ادعای من می دانید؟
سه آیه را در کنار هم ببینید آن وقت جواب بدهید و زرنگی نکنید.

چون سوال درمورد قفل زدن بر دلها و چشم و گوش باطنی در دنیا نیست.

قربان آدم چیز فهم. خب ما هم می توانیم همانطور که شما با اضافه کردن عبارت (( باطنی)) به چشم و گوش از پاسخ به اشکال خودتان را رها کردید همین کار را با توصیفات جسمانی بهشت و جهنم بکنیم و بگوییم باطنی اش منظور است و چیزی هم که عوض دارد گله ندارد. حالا بر فرض چشم و گوش باطنی شد پس قفل و مهر و موم و پرده را هم باید باطنی بدانیم؟

در اینجا هم خلط مبحث صورت گرفته. چون سوال درمورد قفل زدن بر دلها و چشم و گوش باطنی در دنیا نیست. سوال اینست که چرا خداوند میفرماید دست و پاهایشان شهادت میدهند؟

سوال را من مطرح کردم. آن وقت شما برای من می گویید که سوال این نبود و این است.درباره ی شهادت دست و پا هم اگر کمی فکر کنید پاسخش را می یابید. اگر ما با همین بدن دنیوی به آخرت می رویم که با اشکالات زیادی مواجه می شوید که باید جواب آنها را بدهید. به احتمال زیاد هم چنین عقیده ای ندارید و قائل به تفاوت بین بدن دنیوی و بدن اخروی هستید. اگر با بدن اخروی به آخرت برویم که دیگر آن پای ما آن پای دنیا نیست. پس این پای جدید در بدن اخروی چه چیزی را در دنیا شاهد بوده است که بخواهد شهادت بدهد؟

مگر دست و پای باطنی هم داریم که مثل دل قابل دیدن نباشد تا بگوییم تشبیه صورت گرفته؟ اگر نداریم پس چه چیزی به چه چیزی و برای چه تشبیه شده و اگر هم داریم که سخن ما ثابت شده نه سخن شما.

دست و پای باطنی را دقیق نمی دانم. ولی در قرآن خداوند هم دست و پا دارد.که آیاتش را انشاء الله باید خودتان بدانید.

دیگر اینکه چشم وگوش دنیوی واسطه هستند برای گرفتن حقایق پس اینها میتواند تشبیه نباشد. چه بسیار پیش میاید به انسان چیزی میگویند که آن را نمیفهمد یا به چیزی نگاه میکند و متوجه نیست چه میبیند و اگر بعدا از او بپرسند چه دیدی به یادش نمیاید. چرا زمانیکه اینکار به خدا نسبت داده شود تشبیه میشود؟

بله مثلا گاهی می گوییم چرا گوش نمی دهی و منظورمان این است که چرا متوجه نیستی اما باید بدانید که اولا آیات گوش دادن و دیدن را نگفته اند بلکه خود چشم و گوش را گفته اند دوما فرقی نمی کند حالا تشبیه نباشد و به جایش مجاز باشد یا کنایه باشد مهم این است که لفظ در معنای حقیقی خودش به کار نرفته است یعنی همان اعترافی که خودتان کردید.

اتفاقا" آیه ی آخری که آوردید ثابت کننده اینست که در آیات دیگر هم منظور از پوست همین پوست جسمانی است.

اتفاقا برعکس این را ثابت می کند.

چون ترس در بدن انسان هم منعکس میشود و فقط یک حالت روانی نیست. اولین مشخصه آن هم در صورت قابل رویت است.

علامه طباطبایی در مورد جمله تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم چنین میفرماید:

(تـقـشـعـر مـنـه جـلود الّذيـن يـخـشـون ربـهـم ) - ايـن جـمـله مـانـنـد جـمـلات قـبـل كـتاب را وصف مى كند، نه اينكه جمله اى ابتدايى و نو باشد. و كلمه(تقشعر) از مـصـدر (اقشعرار) است كه به معناى جمع شدن پوست بدن است به شدت، از ترسى كه در اثر شنيدن خبر دهشت آور و يا ديدن صحنه اى دهشت آور دست مى دهد. و اين جمع شدن پـوسـت بدن اشخاص در اثر شنيدن قرآن، تنها به خاطر اين است كه خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده مى كنند، پس در چنين وضعى وقتى كلام خدا را بشنوند، متوجه سـاحـت عـظـمـت و كـبـريـايـى او گـشـتـه و خـشـيـت بـر دلهـايـشان احاطه مى يابد و پوست بدنهايشان شروع به جمع شدن مى كند.

(ثـم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر اللّه ) - كلمه (تلين ) متضمن معناى سكون و آرامـش اسـت ؛ چـون اگـر چـنـيـن نـبود احتياج نداشت كه با حرف (الى )متعدى شود، پس معنايش اين است كه: بعد از جمع شدن پوستها از خشيت خدا، بار ديگر پوست بدنشان نرم مـى شـود. و دلهـايـشان آرامش مى يابد، چون به ياد خدا مى افتند، و با همان ياد خدا آرامش مى يابند.

در جـمـله قـبـلى كـه جـمـع شدن پوستها را بيان مى كرد، سخنى از قلوب به ميان نياورد، بـراى ايـنكه مراد از (قلوب ) جانها و نفوس ‍ است و جان (اقشعرار)يعنى جمع شدن پوست ندارد، عكس العمل جانها در برابر قرآن همانا خشيت و ترس است.

(ذلك هدى اللّه يهدى به من يشاء) - يعنى اين حالت جمع شدن پوست از شنيدن قرآن كـه بـه ايـشـان دسـت مـى دهـد و آن حـالت سـكـونـت پـوسـتـهـا و قـلبـهـا در مقابل ياد خدا، هدايت خداست، و اين تعريف ديگرى است براى هدايت از طريق لازمه آن.

والا ما تا حالا ندیده ایم کسی که قرآن می خواند پوستش جمع بشود و بعدش نرم بشود. مسجد هم که می رفتیم چنین چیزی را مشاهده نکردیم. اگر حرفتان درست باشد پیشنهاد می کنم به جای کرم و پماد و داروهای پوستی برای لطافت پوست قرآن بخوانید بهتر است. همچنین باید بدانیم که برای کسانی که جراحتهای پوستی دارند قرآن خواندن و ذکر خدا بسیار خطرناک خواهد بود. چون اگر مداوم پوستشان جمع بشود و نرم بشود زخمشان تشدید خواهد شد. پیرمرد هایی هم که پوستشان چروک دارد هنگام تلاوت قرآن و ذکر خدا کردن هم دچار مشکل می شوند. البته شاید علت این چروکها این باشد که قبلا قرآن زیاد می خوانده اند. اما پیر مردان غیر مسمانی که پوستشان چروک دارد را چگونه توجیه می کنید؟
بگذریم. انشاءالله شما که انسان با تقوایی هستید پس اگر امکانش برایتان هست هنگام قرآن خواندن از جمع شدن و نرم شدن پوستتان فیلمبرداری کنید و از طریق پیغام خصوصی برای من ارسال کنید. من قول می دهم اگر این کار را بکنید همینجا اعتراف بکنم که معاد جسمانی است. البته به شرط آنکه فیلم را دستکاری نکرده باشید.
از شوخی گذشته همانطور که گفتیم این یک تعبیر کنایی است وشاهدش هم آیه ی قبل از آن است که از باز شدن و گشاد شدن سینه (شرح الله صدره) صحبت کرده است. حالا آیا واقعا منظور آن آیه باز شدن و گشاد شدن ظاهری سینه است؟

سلام
خسته نباشيد واقعا خسته نباشید. عجب استدلال جامعی کردید. مگر من ادعا کرده بودم افراد نابینا و کور در آخرت هم نابینا می شوند که شما این آیه را باطل کننده ی تصور و ادعای من می دانید؟
سه آیه را در کنار هم ببینید آن وقت جواب بدهید و زرنگی نکنید.

قربان آدم چیز فهم. خب ما هم می توانیم همانطور که شما با اضافه کردن عبارت (( باطنی)) به چشم و گوش از پاسخ به اشکال خودتان را رها کردید همین کار را با توصیفات جسمانی بهشت و جهنم بکنیم و بگوییم باطنی اش منظور است و چیزی هم که عوض دارد گله ندارد. حالا بر فرض چشم و گوش باطنی شد پس قفل و مهر و موم و پرده را هم باید باطنی بدانیم؟

سوال را من مطرح کردم. آن وقت شما برای من می گویید که سوال این نبود و این است.درباره ی شهادت دست و پا هم اگر کمی فکر کنید پاسخش را می یابید. اگر ما با همین بدن دنیوی به آخرت می رویم که با اشکالات زیادی مواجه می شوید که باید جواب آنها را بدهید. به احتمال زیاد هم چنین عقیده ای ندارید و قائل به تفاوت بین بدن دنیوی و بدن اخروی هستید. اگر با بدن اخروی به آخرت برویم که دیگر آن پای ما آن پای دنیا نیست. پس این پای جدید در بدن اخروی چه چیزی را در دنیا شاهد بوده است که بخواهد شهادت بدهد؟

دست و پای باطنی را دقیق نمی دانم. ولی در قرآن خداوند هم دست و پا دارد.که آیاتش را انشاء الله باید خودتان بدانید.

بله مثلا گاهی می گوییم چرا گوش نمی دهی و منظورمان این است که چرا متوجه نیستی اما باید بدانید که اولا آیات گوش دادن و دیدن را نگفته اند بلکه خود چشم و گوش را گفته اند دوما فرقی نمی کند حالا تشبیه نباشد و به جایش مجاز باشد یا کنایه باشد مهم این است که لفظ در معنای حقیقی خودش به کار نرفته است یعنی همان اعترافی که خودتان کردید.

اتفاقا برعکس این را ثابت می کند.

والا ما تا حالا ندیده ایم کسی که قرآن می خواند پوستش جمع بشود و بعدش نرم بشود. مسجد هم که می رفتیم چنین چیزی را مشاهده نکردیم. اگر حرفتان درست باشد پیشنهاد می کنم به جای کرم و پماد و داروهای پوستی برای لطافت پوست قرآن بخوانید بهتر است. همچنین باید بدانیم که برای کسانی که جراحتهای پوستی دارند قرآن خواندن و ذکر خدا بسیار خطرناک خواهد بود. چون اگر مداوم پوستشان جمع بشود و نرم بشود زخمشان تشدید خواهد شد. پیرمرد هایی هم که پوستشان چروک دارد هنگام تلاوت قرآن و ذکر خدا کردن هم دچار مشکل می شوند. البته شاید علت این چروکها این باشد که قبلا قرآن زیاد می خوانده اند. اما پیر مردان غیر مسمانی که پوستشان چروک دارد را چگونه توجیه می کنید؟
بگذریم. انشاءالله شما که انسان با تقوایی هستید پس اگر امکانش برایتان هست هنگام قرآن خواندن از جمع شدن و نرم شدن پوستتان فیلمبرداری کنید و از طریق پیغام خصوصی برای من ارسال کنید. من قول می دهم اگر این کار را بکنید همینجا اعتراف بکنم که معاد جسمانی است. البته به شرط آنکه فیلم را دستکاری نکرده باشید.
از شوخی گذشته همانطور که گفتیم این یک تعبیر کنایی است وشاهدش هم آیه ی قبل از آن است که از باز شدن و گشاد شدن سینه (شرح الله صدره) صحبت کرده است. حالا آیا واقعا منظور آن آیه باز شدن و گشاد شدن ظاهری سینه است؟

سلام .
[SPOILER]اشتباه گرفتید جناب عصران. ما اینجا تبادل نظر میکنیم. قصدمان اثبات چیزی با شیادی یا بقول شما زرنگی نیست. بنابراین اگر حرف درستی زده شود که دلیل منطقی داشته باشد با جان و دل میپذیریم.

اما گویا شما قصد دارید به هرطریقی که شده درستی استدلالتان را ثابت کنید حتی با بکار گیری الفاظ و حمله با کلمات. [/SPOILER]

در آیه شریفه که فرمود ، میگوید چرا مرا نابینا محشور کردی ؛ این یعنی اینکه او یک عضو از اعضاء بنام چشم را ندارد و به خدا میگوید من که در دنیا چشم داشتم چرا حالا نابینا هستم و در جواب هم میشنود همانطور که تو آیات ما را فراموش کردی ما هم تو را فراموش کردیم.
یعنی در خلقت جدیدت به تو چشم ندادیم. ( البته مشخصه که منظور همین چشم دنیوی با ماده دنیایی نیست. اما به هر صورت سخن از چشم است. چشمی که با محشور شدن انسانها باید همراه آنها باشد ولی بعضیها از آن محرومند)

شما چگونه از این آیه میفهمید که تشبیه یا کنایه یا هر چیز دیگری بکار رفته و منظور معاد جسمانی نیست؟ لطفا برای ما هم شرح دهید...

یا اینکه شرح صدر یک کنایه مصطلح است و یا قلب که یک اصطلاح رایج است که برای نفس و روح بکار میرود. آیا این چند اصطلاح میتواند ثابت کند که نام هر عضوی از اعضای انسان که در قرآن آمده در قالب اصطلاح بکار رفته و واقعیت خارجی ندارد حتی آنهایی که نه در قرآن و نه در زبان رایج انسانها هیچ نمونه ای برایشان ذکر نشده؟ ضمن اینکه در تفسیر آمد که برای نفس و جان "تقشعر" بکار نمیرود به همین دلیل وقتی اسم قلب آمد از این لغت استفاده نشد..

ضمنا با روایاتی که مثلا میگوید بر ضعف بدنم رحم کن به نازکی پوست و نرمی استخوانم رحم کن چه میکنید؟

یا اینکه معانی کلمات گوناگون را بهم ربط میدهید. مثلا ید به معنای قدرت خداست. خداوند قدرت انسان را در قالب دست به او داده و هر چیزی که بیانگر قدرت انجام کاری باشد از آن تعبیر به ید میشود ولی با این دلایل شما که هر چیزی را به هر چیزی ربط میدهد باید از این به بعد بدانیم که ید به معنای حرف زدن هم هست...


ضمنا شما متوجه منظور ما نشدید. ما گفتیم تجرد عقلی آن نیست که شما تصور میکنید انسان و خدا یکی میشوند. اما مثلا تجردی که جناب ملاصدرا قائل بر آن بوده 180 درجه با تعریف شما از تجرد تفاوت دارد.

پست 561

سلام
یعنی میفرمایید حضرتعالی بیشتر از حقیر با فلسفه صدرایی آشنایی دارید؟
اگر با فلسفه پاسخ میگویید باید تمام قواعدش را بپذیرید در غیر اینصورت باید به همان معاد مادی باور داشته باشید

در فلسفه صدرایی انسان عالم صغیر است در برابر عالم کبیر
و همانطور که بدن مرتبه نازل انسان است عالم ماده هم مرتبه نازل ذات اقدس اله است
حال آنکه شما وحدت وجود را قبول ندارید
پس لطفا با فلسفه پاسخگویی نکنید

درضمن برخلاف سخن شما قرآن به معاد جسمانی صراحت ندارد که اگر داشت صد صفحه اینجا بحث نمیکردیم
بعنوان مثال اگه فقط یک جمله آمده بود که هرچه در دنیا هست و میخواهید در آخرت نیز هست...هیچ وقت این بحثها شکل نمیگرفت
در قرآن در مورد معاد تنها اوصافی وجود دارد که قابل تفکیک از اوصاف تمثیلی نیستند و این تنها تکیه گاه شماست

روایت داریم که مرگ نابود کننده شهوت هاست نفرموده نعمت های دنیا بلکه فرموده شهوت ها
چراکه شهوت مربوط به بدن است و بدن و غرایز حیوانی با مرگ نابود میشود
لذا عقلا و بعضا نقلا باید نعمت های اخروی را حمل بر لذات معنوی کنیم نه لذات بدنی

سلام
یعنی میفرمایید حضرتعالی بیشتر از حقیر با فلسفه صدرایی آشنایی دارید؟
اگر با فلسفه پاسخ میگویید باید تمام قواعدش را بپذیرید در غیر اینصورت باید به همان معاد مادی باور داشته باشید
در فلسفه صدرایی انسان عالم صغیر است در برابر عالم کبیر
و همانطور که بدن مرتبه نازل انسان است عالم ماده هم مرتبه نازل ذات اقدس اله است
حال آنکه شما وحدت وجود را قبول ندارید
پس لطفا با فلسفه پاسخگویی نکنید

درضمن برخلاف سخن شما قرآن به معاد جسمانی صراحت ندارد که اگر داشت صد صفحه اینجا بحث نمیکردیم
بعنوان مثال اگه فقط یک جمله آمده بود که هرچه در دنیا هست و میخواهید در آخرت نیز هست...هیچ وقت این بحثها شکل نمیگرفت
در قرآن در مورد معاد تنها اوصافی وجود دارد که قابل تفکیک از اوصاف تمثیلی نیستند و این تنها تکیه گاه شماست

سلام علیکم

اگر شما با فلسفه آشنایی دارید بهتر است سوالتان را از استاد اویس و دیگر اساتید فلسفه سایت بپرسید. اتفاقا برای بنده هم مهم است که پاسخ این شبهات فلسفی را بگیرم.

اصلا" مشخص شود این چیزهایی که به فلسفه میچسبانند واقعیت دارد یا هر کسی طبق سلیقه خود مطالب فلسفی را تحلیل و تفسیر میکند. مثل همین که عالم ماده مرتبه نازله ذات اقدس اله است. منبع این سخن کجاست. لطف بفرمایید آدرس بدهید. شما تا اینجا برای سخنانتان هیچ آدرس و منبعی ذکر نکردید.

[SPOILER]
من فکر میکنم بعید نیست روزی برسد عده بسیار زیادی که فکر کرده اند فلسفه را فهمیده اند بخاطر چیزهایی که به ملاصدرا نسبت داده اند یا تهمتهایی که به آن جناب زده اند در دادگاه الهی مورد مواخذه قرار بگیرند.[/SPOILER]

اما در مورد معاد قرآنی، ندیدم جایی بتوانید مدعایتان را مبنی بر اینکه معاد قرآنی جسمانی نیست ثابت کنید.

ثابت کردن این نیست که بیایید بگویید چنین چیزی نیامده. برعکس باید برای سخن خود دلیل بیاورید و بگویید چنین چیزی آمده. یا اینکه نگویید اگر چنین بود باید چنان میگفت. شاید گفته باشد ولی شما یا ندانید یا نخواهید بپذیرید. پس لطفا" شاید و اگر و اما را بگذارید کنار و با چند دلیل صریح قرآنی و روایی سخنتان را ثابت کنید.

درمورد اینکه فرمودید باید میگفت که هر چه در این دنیا هست و میخواهید در آخرت نیز هست . بنده حضور ذهن ندارم اما فکر میکنم با یک آیه از قرآن و به پشتوانه آیات متعددی که وعده های گوناگون بهشتی میدهد میتوان آن را ثابت کرد.

قبول دارید که بسیاری از آدمها خدا را عبادت میکنند برای بهشت؟ از نظر شما عبادت این افراد مورد قبول است یا خیر؟

همچنین بسیارند کسانیکه خدا را از ترس جهنم عبادت میکنند.عبادت آنها چه قبول است یا خیر؟ آیا میتوان گفت عبادت اینها قبول نیست؟ یا اینکه باید بگوییم اینها در درجات پایین بهشت قرار دارند و همپایه آن افرادی نیستند که عبادتشان عبادت احرار است؟

خدای متعال در قرآن کریم میفرماید:

مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ﴿۲۰﴾

كسى كه كشت آخرت بخواهد براى وى در كشته‏اش مى‏افزاييم و كسى كه كشت اين دنيا را بخواهد به او از آن مى‏دهيم
و[لى] در آخرت او را نصيبى نيست (۲۰)

این وعده ایست که به همه بندگان داده شده. اگر چه بیشتر به آن دسته ای میخورد که خدا را برای بهشت عبادت میکنند. مگر نه اینکه عبادت این افراد به طمع حور و قصور و شرابهای بهشتی است؟ پس چرا میفرماید در کشته ایشان میافزاییم؟ آیا نعوذبالله قصد فریب دارد؟

دوم اینکه چرا میفرماید آنکه کشت دنیا را میخواهد مقداری از دنیا به او میدهیم و در آخرت او را نصیبی نیست؟ اگر کشت آخرتی با کشت دنیایی متفاوت است چرا آن دو را با هم مقایسه میکند. مثل اینکه پدری به فرزندانش بگوید اگر الان پول میخواهید 10 تومان به شما میدهم اما اگر صبر کنید تا سرماه 100 تومان میدهم. البته از نظر شما باشد همه این آیات ظاهرشان مقصود نیست برای همین هم اگر 100 صفحه دیگر هم جلو برویم نتیجه ای نخواهید گرفت.

ضمن اینکه شما باید با علما مناظره کنید وگرنه نمیتوانید چیزی را ثابت کنید.

در پناه حق

سلام علیکم

اگر شما با فلسفه آشنایی دارید بهتر است سوالتان را از استاد اویس و دیگر اساتید فلسفه سایت بپرسید. اتفاقا برای بنده هم مهم است که پاسخ این شبهات فلسفی را بگیرم.

اصلا" مشخص شود این چیزهایی که به فلسفه میچسبانند واقعیت دارد یا هر کسی طبق سلیقه خود مطالب فلسفی را تحلیل و تفسیر میکند. مثل همین که عالم ماده مرتبه نازله ذات اقدس اله است. منبع این سخن کجاست. لطف بفرمایید آدرس بدهید. شما تا اینجا برای سخنانتان هیچ آدرس و منبعی ذکر نکردید.

[SPOILER]
من فکر میکنم بعید نیست روزی برسد عده بسیار زیادی که فکر کرده اند فلسفه را فهمیده اند بخاطر چیزهایی که به ملاصدرا نسبت داده اند یا تهمتهایی که به آن جناب زده اند در دادگاه الهی مورد مواخذه قرار بگیرند.[/SPOILER]

اما در مورد معاد قرآنی، ندیدم جایی بتوانید مدعایتان را مبنی بر اینکه معاد قرآنی جسمانی نیست ثابت کنید.

ثابت کردن این نیست که بیایید بگویید چنین چیزی نیامده. برعکس باید برای سخن خود دلیل بیاورید و بگویید چنین چیزی آمده. یا اینکه نگویید اگر چنین بود باید چنان میگفت. شاید گفته باشد ولی شما یا ندانید یا نخواهید بپذیرید. پس لطفا" شاید و اگر و اما را بگذارید کنار و با چند دلیل صریح قرآنی و روایی سخنتان را ثابت کنید.

درمورد اینکه فرمودید باید میگفت که هر چه در این دنیا هست و میخواهید در آخرت نیز هست . بنده حضور ذهن ندارم اما فکر میکنم با یک آیه از قرآن و به پشتوانه آیات متعددی که وعده های گوناگون بهشتی میدهد میتوان آن را ثابت کرد.

قبول دارید که بسیاری از آدمها خدا را عبادت میکنند برای بهشت؟ از نظر شما عبادت این افراد مورد قبول است یا خیر؟

همچنین بسیارند کسانیکه خدا را از ترس جهنم عبادت میکنند.عبادت آنها چه قبول است یا خیر؟ آیا میتوان گفت عبادت اینها قبول نیست؟ یا اینکه باید بگوییم اینها در درجات پایین بهشت قرار دارند و همپایه آن افرادی نیستند که عبادتشان عبادت احرار است؟

خدای متعال در قرآن کریم میفرماید:

مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ﴿۲۰﴾

كسى كه كشت آخرت بخواهد براى وى در كشته‏اش مى‏افزاييم و كسى كه كشت اين دنيا را بخواهد به او از آن مى‏دهيم
و[لى] در آخرت او را نصيبى نيست (۲۰)

این وعده ایست که به همه بندگان داده شده. اگر چه بیشتر به آن دسته ای میخورد که خدا را برای بهشت عبادت میکنند. مگر نه اینکه عبادت این افراد به طمع حور و قصور و شرابهای بهشتی است؟ پس چرا میفرماید در کشته ایشان میافزاییم؟ آیا نعوذبالله قصد فریب دارد؟

دوم اینکه چرا میفرماید آنکه کشت دنیا را میخواهد مقداری از دنیا به او میدهیم و در آخرت او را نصیبی نیست؟ اگر کشت آخرتی با کشت دنیایی متفاوت است چرا آن دو را با هم مقایسه میکند. مثل اینکه پدری به فرزندانش بگوید اگر الان پول میخواهید 10 تومان به شما میدهم اما اگر صبر کنید تا سرماه 100 تومان میدهم. البته از نظر شما باشد همه این آیات ظاهرشان مقصود نیست برای همین هم اگر 100 صفحه دیگر هم جلو برویم نتیجه ای نخواهید گرفت.

ضمن اینکه شما باید با علما مناظره کنید وگرنه نمیتوانید چیزی را ثابت کنید.

در پناه حق

سلام

بعد میگویید چرا تکرار مکررات میکنید
پاسخ تمام این سخنانتان را داده ایم و ردی بر آن ندیدیم

اولا مبانی فلسفه صدرا کلیتش روشن است و در مقاله های بسیار میتوانید در نت جویای آن شوید

ثانیا
ما کی و کجا گفتیم که معاد جسمانی قطعا وجود ندارد؟؟؟؟!!!
از اول عرض این بود که به هرحال در طول تاریخ سوالاتی در مورد معاد جسمانی طرح شد و عدم پاسخ منطقی به آن نظریه معاد روحانی را به میدان آورد و به عنوان یک احتمال قوی مطرح کرد
همین

ثالثا
از نظر ما عبادت برای شهوت و ترس از آتش اصلا عبادت نیست تا چه برسد به اینکه قبول است یا خیر

رابعا
اینکه کسی از دنیا میخواهد ما به آن دنیا میدهیم و بلعکس چگونه معاد جسمانی را ثابت میکند
اتفاقا این تفاوت را میرساند!!!!
مسلم است کسی که به دنبال لذت بدن باشد از لذت روحانی جا میماند
و الا خدا بخیل نیست که چون من نوعی خوب نبودم از سیب بهشت یه من ندهد
مسله تکوینی است

خامسا
حضرت علی فرمودند مرگ نابود کننده شهوت هاست...نگفتند لذت دنیا بلکه فرمودند شهوتها...چراکه شهوت لذت بدن است و با مرگ نابود میشود
این به نظر شما در این که لذت بعد از مرگ از سنخ شهوت نیست صریح نیست؟

پس همانطور که ملاحظه میکنید جدای از دلایل عقلی برای معاد روحانی دلیل نقلی هم داریم

علی ایحال حرف ما این نیست که معاد قطعا روحانی است
خیر
بلکه این است معاد جسمانی قطعی نیست و در برابر معاد روحانی قابل دفاع نیست و معاد روحانی بعنوان یک احتمال نه ضعیف باید در نظر گرفته شود
همین

و مطلب آخر اینکه ما سوال کرده ایم و در معاد جسمانی شک کرده ایم پس شما باید پاسخ دهید نه اینکه توپ را در زمین ما بیاندازید و بگویید برای معاد روحانی دلیل بیاورید!!!!

وقتی شما آیه ایی صریح و دلیل عقلی برای پاسخ به شبهه ما در معاد جسمانی نمی آورید
همین برای ما میشود دلیل که خب معاد جسمانی قطعی نیست

از نظر نقلی که کاملا دستتون خالی است چون نمیتوانید ثابت کنید که آیات معاد جسمانی از باب تشبیه معقول به محسوس نیستند با توجه که نمونه بسیار آن در دیگر آیات است

میماند دلیل عقلی
بعنوان مثال میتوانید ایراد بگیرید که لازمه پذیرفتن معاد روحانیاین است که خداوند برای تشویق به کار نیک عوام فریبی کرده باشد و این روا نیست
لذا بهتر است که ادامه بحث روی دلایل عقلی باشد
صادقانه عرض میکنم تنها جبهه ایی که بتوان از معاد جسمانی دفاع کرد همین جبهه دلایل عقلی است و بس

یاحق

حضرت علی فرمودند مرگ نابود کننده شهوت هاست...نگفتند لذت دنیا بلکه فرمودند شهوتها...چراکه شهوت لذت بدن است و با مرگ نابود میشود
این به نظر شما در این که لذت بعد از مرگ از سنخ شهوت نیست صریح نیست؟

سلام علیکم

همه صحبتهای شما قبلا پاسخ داده شده. بنابراین فقط به این شبهه جدیدتان جواب میدهم . نه برای اینکه بپذیرید. فقط برای اینکه شبهه ای که مطرح کرده اید بی جواب نماند. هرکلامی اگر تقطیع شود و گزینشی مطرح گردد میتواند معنایی غیر از آنچه که مقصود گوینده است را برساند اگر چه کلام خدا باشد. جدیدا" همین کار را با سخنرانیهای حجت الاسلام نقویان کرده بودند که بگویند ایشان برای مقام عظمای ولایت احترامی قائل نیست. بگذریم

کلام حضرت علی علیه السلام درباره دو عامل بازدارنده از گناه است 1- مرگ. 2- یاداوری نعمات الهی که انسان را به معرفت الله هدایت میکند و در ادای واجبات و ترک محرمات عامل موثری است

مى فرماید: «به هوش باشید! در آن زمان که با شتاب به سراغ اعمال قبیح مى روید نابود کننده لذّات و برهم زننده خواسته ها و قطع کننده آروزها را به یاد آورید! (أَلاَ فَاذْکُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ، وَ مُنَغِّصَ(1) الشَّهَواتِ، وَ قَاطِعَ الأُمْنِیَاتِ، عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ(2) لِلأَعْمَالِ الْقَبِیحَةِ).

هان! [مرگ‏] برهم زننده لذت ‏ها، تيره كننده شهوت ‏ها و نابودكننده آرزوها را به ياد آريد؛ آن‏گاه كه به كارهاى زشت شتاب مى‏آوريد» (2)
منبع

مشخصه که با فرا رسیدن مرگ انسان از همه چیز این دنیا از جمله لذات و شهوات دنیوی جدا میشود و برای گنهکاران هم پس از مرگ لذتی نخواهد بود ....

وقتی شما آیه ایی صریح و دلیل عقلی برای پاسخ به شبهه ما در معاد جسمانی نمی آورید
همین برای ما میشود دلیل که خب معاد جسمانی قطعی نیست

لطفا پاسخ دهید.

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا ( طه: 124 و 125)

ترجمه: و هر كس از ياد من روی بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‏كنيم. مى‏گويد پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم .

در آیه شریفه که فرمود ، میگوید چرا مرا نابینا محشور کردی ؛ این یعنی اینکه او یک عضو از اعضاء بنام چشم را ندارد و به خدا میگوید من که در دنیا چشم داشتم چرا حالا نابینا هستم و در جواب هم میشنود همانطور که تو آیات ما را فراموش کردی ما هم تو را فراموش کردیم.
یعنی در خلقت جدیدت به تو چشم ندادیم. ( البته مشخصه که منظور همین چشم دنیوی با ماده دنیایی نیست. اما به هر صورت سخن از چشم است. چشمی که با محشور شدن انسانها باید همراه آنها باشد ولی بعضیها از آن محرومند)

شما چگونه از این آیه میفهمید که تشبیه یا کنایه یا هر چیز دیگری بکار رفته و منظور معاد جسمانی نیست؟ لطفا برای ما هم شرح دهید...

بعنوان مثال اگه فقط یک جمله آمده بود که هرچه در دنیا هست و میخواهید در آخرت نیز هست...هیچ وقت این بحثها شکل نمیگرفت

قبول دارید که بسیاری از آدمها خدا را عبادت میکنند برای بهشت؟ از نظر شما عبادت این افراد مورد قبول است یا خیر؟

همچنین بسیارند کسانیکه خدا را از ترس جهنم عبادت میکنند.عبادت آنها چه قبول است یا خیر؟ آیا میتوان گفت عبادت اینها قبول نیست؟ یا اینکه باید بگوییم اینها در درجات پایین بهشت قرار دارند و همپایه آن افرادی نیستند که عبادتشان عبادت احرار است؟


از نظر ما عبادت برای شهوت و ترس از آتش اصلا عبادت نیست تا چه برسد به اینکه قبول است یا خیر

[FONT=WebRoya] سلام علیکم

پاسخ این صحبت شما فراموش شد[FONT=WebRoya]
[FONT=arial]
هیچ منافاتی ندارد که انسان
با اعتقاد به خداوند،[FONT=WebRoya][FONT=arial] از روی ترس از جهنم و یا بخاطر رفتن به بهشت احکام اسلام را اجرا نماید و یا اینکه از روی عشق به خداوند این دستورات را اطاعت نماید در هر حال هر دو گروه اهل سعادت و مستحق بهشت می باشند.
گرچه با توجه به کلام امیرالمومنین و روایات دیگری که در این زمینه موجود است عبادت کسی که از روی عشق به خداوند به دستورات اسلام عمل نماید بالاتر و با ارزش تر است از عبادت کسی که از روی ترس یا به خاطر رفتن به بهشت باشد. موفق باشید.


منبع

اشتباه گرفتید جناب عصران. ما اینجا تبادل نظر میکنیم. قصدمان اثبات چیزی با شیادی یا بقول شما زرنگی نیست. بنابراین اگر حرف درستی زده شود که دلیل منطقی داشته باشد با جان و دل میپذیریم.

اما گویا شما قصد دارید به هرطریقی که شده درستی استدلالتان را ثابت کنید حتی با بکار گیری الفاظ و حمله با کلمات.


سلام
اگر واقعا طبق ادعایتان دلیل و منطق را با جان و دل می پذیرفتید حمله با کلمات را بهانه نمی کردید تا مطالب من را کمپرس کنید تا گزینشی به آنها جواب بدهید و از پاسخ دادن به آنهایی که نمی توانید فرار کنید.
به بنده هم هیچ نفعی نمی رسد که به زعم شما بخواهم به هر طریقی حرف خودم را به کرسی بنشانم.

در آیه شریفه که فرمود ، میگوید چرا مرا نابینا محشور کردی ؛ این یعنی اینکه او یک عضو از اعضاء بنام چشم را ندارد و به خدا میگوید من که در دنیا چشم داشتم چرا حالا نابینا هستم و در جواب هم میشنود همانطور که تو آیات ما را فراموش کردی ما هم تو را فراموش کردیم.
یعنی در خلقت جدیدت به تو چشم ندادیم. ( البته مشخصه که منظور همین چشم دنیوی با ماده دنیایی نیست. اما به هر صورت سخن از چشم است. چشمی که با محشور شدن انسانها باید همراه آنها باشد ولی بعضیها از آن محرومند)

چه کسی گفته است که آنها چشم ندارند؟ تازه قرار است از چشمها سوال هم بشود و علیه ما شهادت هم بدهند:

وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا (اسراء:36)

ترجمه: و از چيزى كه بدان علم ندارى پیروی مکن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد.

با این تناقض گوییهای شما ما چه کار کنیم؟

شما چگونه از این آیه میفهمید که تشبیه یا کنایه یا هر چیز دیگری بکار رفته و منظور معاد جسمانی نیست؟ لطفا برای ما هم شرح دهید...

وقتی گفته بشود که کسی که در این دنیا کور باشد در آخرت هم کور خواهد بود . شما برای اینکه به افراد نابینا تهمت جهنمی بودن نزنید مجبور می شویدکه ظاهر آیه را کنار بگذارید و بگویید که منظور اینجا کور باطنی است . چطور شما در اینجا می توانید ظاهر آیه را کنار بگذارید ولی وقتی ما می خواهیم بکنیم حق آن را نداریم؟
در همین دنیا ی مادی که چشم ظاهری هم وجود دارد قرآن به صراحت می گوید که چشمهایشان را کور می کنیم و منظورش چشم ظاهری نیست پس چگونه وقتی در دنیا این را می گوید و مقصودش ظاهر نیست در آخرت وقتی همین را می گوید منظورش ظاهری می شود؟

یا اینکه شرح صدر یک کنایه مصطلح است و یا قلب که یک اصطلاح رایج است که برای نفس و روح بکار میرود. آیا این چند اصطلاح میتواند ثابت کند که نام هر عضوی از اعضای انسان که در قرآن آمده در قالب اصطلاح بکار رفته و واقعیت خارجی ندارد حتی آنهایی که نه در قرآن و نه در زبان رایج انسانها هیچ نمونه ای برایشان ذکر نشده؟

شرح صدر برای بیان این بود که سیاق آن آیات کنایی است نه واقعی : پیامبر کسی است سینه اش را برای دریافت وحی خدا گشاده کرده است و بر فراز نور الهی است وای به حال کسانی که قلبشان برای دریافت سخن خدا سخت است. قرآن بهترین سخن است که کسانی که از خدا می ترسند با شنیدن آن پوستشان می لرزد... الی آخر.

ضمن اینکه در تفسیر آمد که برای نفس و جان "تقشعر" بکار نمیرود به همین دلیل وقتی اسم قلب آمد از این لغت استفاده نشد..

من کاری ندارم که در تفاسیر چه چیزی آمده و چه چیزی نیامده است. یک کلمه جواب بدهید که آیا وقتی شما قرآن می خوانید پوستتان جمع می شود یا نه؟ باور بفرمایید یک کلمه جواب دادن کار سختی نیست.

ضمنا با روایاتی که مثلا میگوید بر ضعف بدنم رحم کن به نازکی پوست و نرمی استخوانم رحم کن چه میکنید؟

اینگونه که نمی شود ما تا اینجا با آیات قرآن پیش رفتیم. شما اصل روایت را بیاورید و بعد اعتبارش مشخص بشود آن وقت به آن استناد بکنید.

و هر چیزی که بیانگر قدرت انجام کاری باشد از آن تعبیر به ید میشود

چه کسی این را گفته است؟
مثلا در این آیه دست به معنای دست بیعت دادن است.

إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا( فتح 10)

ترجمه: در حقيقت كسانى كه با تو بيعت مى‏كنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مى‏كنند دست‏ خدا بالاى دستهاى آنان است پس هر كه پيمان‏شكنى كند تنها به زيان خود پيمان مى‏شكند و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى‏ بخشد.

یا اینکه معانی کلمات گوناگون را بهم ربط میدهید. مثلا ید به معنای قدرت خداست. خداوند قدرت انسان را در قالب دست به او داده و هر چیزی که بیانگر قدرت انجام کاری باشد از آن تعبیر به ید میشود ولی با این دلایل شما که هر چیزی را به هر چیزی ربط میدهد باید از این به بعد بدانیم که ید به معنای حرف زدن هم هست...

فقط دست که نیست. خداوند در قرآن دست دارد. . صورت دارد. چشم دارد. یک دست دیگر هم دارد. تخت پادشاهی دارد. تخت پادشاهی اش جهت دارد توسط فرشتگان حمل هم می شود.. خود خدا راه می رود. خشمگین می شود . مسخره می کند.
چگونه شما می خواهید این همه آیه را تاویل کنید. دیگر قرآن چگونه و با چه زبانی باید می گفت که خدا جسمانی است؟
آیه از این واضح تر و صریح تر که ((ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى )) ( نجم:8 و9) ( سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا [فاصله ‏اش] به اندازه ی دو کمان یا کمتر شد). چرا اینجا را باید به فرشته تاویل کنیم؟
ممکن است بگویید که در روایات از این معانی نفی شده است. اولا روایات باید بر قرآن عرضه بشوند و وقتی آیات به این واضحی این را می گویند دیگر آن روایات مردود هستند. و دوما روایات مخالف آنها هم وجود دارند که اتفاقا سند بعضی از آنها هم معتبر هستند.
پس یک بام و دو هوا نمی شود اگر تاویل اشکال دارد شما هم نباید تاویل بکنید.
موضوع قفل شده است