قرآن ! من شرمنده توام .....

تب‌های اولیه

1266 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَـدَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدُم بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَـذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِى وَمَنم بَلَغَ أَلـءِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَ حِدٌ وَإِنَّنِى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ 19

بگو: « گواهى چه چيزى (از همه چيز) بزرگ تر است؟» بگو: «خدا ميان من و شما گواهى(بزرگ) است. و اين قرآن به سوى من وحى شد تا به وسيله ى آن شما و هر كس را كه بالغ شده و (قرآن) به او رسيده هشدار دهم؛ آيا به درستى و بى گمان شما گواهى مى دهيد كه با خدا خدايان ديگرى هستند؟» بگو: «من گواهى نمى دهم.» بگو: «تنها او خدايى يگانه است و من همانا از آنچه (به او) شرك مى ورزيد بيزارم.» 19

آيه 19 ـ اين آيه شهادت الهى است بر وحيانى بودن قرآن و رسول قرآن، و پيش از آن هم شهادت بر وحدت ذاتى و ربانى خداست، و اين شهادت بدين معنى نيست كه ذات خدا در ديده گاه مكلفان نمايان است بلكه اين قرآن است كه در پرتو بررسى شايسته اش اين شهادت ربانى صددرصد در آن نمايان است، كه اگر هم بر فرض محال خدا را با چشم سر مى ديدند و وحيش را مى شنيدند آن شهادت بيش از شهادت قرآنى نبود.

"هذا القرآن" همين وحى آخرين است در برابر وحى هاى ديگر كه آنها هم به وجه عمومى قرآن و خواندى و حيانى هستند، ولى اين گواهى در شايسته ترين درجاتش ويژه همين قرآن آخرين است، كه شامل تمامى قرآن ها و وحيهاى ممكن در عرض زمين و طول زمان براى كل مكلفان بايسته و شايسته است.

"و مَن بَلَغ" جمله اى انحصارى است در كل ابعاد بلوغ سراسرى قرآن، و اين «بَلَغ» هم فعل لازم است و هم فعل متعدى، لازم است بمعناى رسايى كه تمام كسانى كه عقلشان نسبت به دين ربّانى بلوغ و رسائى دارد مكلفند، كه در اين صورت «كُم» در «لِأُنذركُم» مكلفان زمان نزول قرآنند و "من بَلَغ" كل مكلفان را تا پايان زمان تكليف در بَر دارد، و متعدى است به معناى مَن بَلَغَهُ كه افزون بر بلوغ نخستين كه خود رسائى عقلانى خودى است، بلوغ دومين را نيز در بَر دارد، بدين معنا كه كسانيكه اين قرآن به آنان برسد،

ادامه...

روى اين اصل تنها بلوغ عقلانى در معناى نخستينش براى مكلّف بودن به تكاليف قرآنى كافى نيست، بلكه هر دو بلوغ همپا و همراه يكديگر تكليف قرآنى را ثابت مى كند، در بلوغ نخستين كه رسائى اولين عقلانى است شخص عاقل بر مبناى عقليش بايستى با كوششها و كاوشهاى پياپى در حد امكان راههاى جستن شريعت قرآنى را بپيمايد، و براى تحقق دادن بلوغ دوم اضافه بر اين كوشش و كاوش شرعمداران قرآنى بايستى معارف آنرا به اندازه اى امكان در كل جهان تكليف منتشر سازند، كه تقصير در هر يك از دو بُعدش گناهى بزرگ است،

تقصير اول درباره بالغان نخستين است كه با وجود عقل راههاى عقلانى جستن قرآن را نمى پيمايند، و تقصير دوم مربوط به شرعمدارانى است كه معارف قرآن را آنگونه كه شايد و بايد به اين راهيان حق نمى رسانند، و در جمع گاه هر دو مقصرند و گاه يكى از اين دو كه در بلوغ لازم و يا متعديش تقصير كارند،

آرى اين نه تنها ساير بالغانند كه بايستى در راه بدست آوردن حجت قرآنى همچنان جويا و پويا باشند بلكه مبلغان و شرعمداران قرآنى نيز بايد كوششهاى پى گير و شايسته براى رساندن اين كتاب بالغ به بالغان داشته باشند كه هندسه بلوغ در همين مثلث مختصر مى شود، بالغ نخستين كه ساير عاقلانند و بالغ دومين كه مبلغانند، و در اين ميان بالغ محورى كه قرآن است، و پس از اين بلوغ و تبليغ "لانذركم به" در بُعد وسيع جهانى و همه گانى اش هشدار با قرآن تحقق پذير است.

ادامه...

و اكنون پژوهشى در اصل بلوغ: اين بلوغ و رسائى در نقطه اولين يا عقلانى است كه خود پايه نخستين بلوغ مى باشد و يا اضافه بر اين بلوغ و رسائى در بنيه جسمانى است كه مرحله دوم بلوغ است، و يا بلوغ جنسى، اقتصادى و ساير مراحل بلوغ است، بلوغ نخستين ـ كه عقلانى است ـ در پسر و دختر يكسان و در حد معمولى سن ده سالگى است كه عباداتى عقلانى را بر آنان واجب مى كند،

مانند نماز كه بر پسر و دختر در اين سِنّ واجب است كه نه اين وجوب از سن نه سالگى دختر است و نه پانزده سالگى پسر، البته مواردى استثنائى هم وجود دارد كه در بُعد اول مانند علامه حلى رحمه الله كه در سن هشت سالگى مجتهد شد كه نه تنها در اين سن، بلكه در سنينى كمتر آن هنگام كه بلوغى عقلانى يافته بود نماز هم بر او واجب بوده است، و نمونه بسيار مهمترش حضرت ولى امر عليه السلام اند كه در سن پنج سالگى صاحب مقام امامت شدند و آيا حضرتشان در همين سن مكلف به نماز نبوده اند! و در مقابل كسانى هم هستند كه حتى در بالاتر از ده سالگى و بيشتر هم بلوغ عقلانى ندارند و در نتيجه مكلف به نماز هم نمى باشند.

سپس نوبت به بلوغ بنيه جسمانى مى رسد كه اينجا روزه مطرح است و بايد پرسيد كه آيا بنيه دختر در نه سالگى با بنيه پسر در پانزده سالگى برابر است؟ هرگز! و اگر دختر ناتوانتر از پسر نباشد دست كم با او برابر است، پس چرا دختر بايد شش سال زودتر از پسر روزه بگيرد؟! بلكه چنانكه در رواياتى نيز آمده ـ و وضع عادى هم اكثرا چنين است ـ روزه هر دو در سن سيزده سالگى آغاز مى گردد، مگر دختر يا پسرى كه پيش از اين توان روزه را داشته باشند و يا به عكس كه حتى در اين سن هم توان روزه را نداشته باشند. كه در صورت اول واجب و در صورت دوم اگر روزه حَرَجى باشد واجب نيست و اگر عُسرآور و زيان بار باشد حرام است.

سپس مراحل ديگر بلوغ است مانند رسيدن به حالت ازدواج كه در پسر و دختر يكسان نيست، زيرا آمادگى دختر در زناشويى معمولاً پيش از پسر است چنان كه تكليف حجابش نيز بر همين اساس پيش از تكليف پسر در حرمت نظر به دختر است و سپس بلوغ اقتصادى كه در آن پسر معمولاً مقدم بر دختر است و آنگاه بلوغ در امر به معروف و نهى از منكر و جهاد كه باز نوعا پسر بر دختر مقدم است، اينها و مانندشان مراحلى از بلوغند ـ كه چنانكه گفته شد ـ اولين مرحله اش بلوغ عقلانى براى نماز است كه معمولاً سن ده سالگى است، و آنگاه ساير مراحل بلوغ بر حَسَب اختلاف مراتب عقلى، جسمى، جنسى، اقتصادى و... .

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْـٔوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ 26

حال آنكه آنان (مكلفان را) از آن باز مى دارند، و (خود نيز) از آن دورى مى كنند، و جز خويشتن را به هلاكت نمى افكنند و باريك بينى نمى كنند. 26

آيه 26 ـ اينجا "و هم ينهون عنه و يَنؤن عنه" كه به معنى بازدارى مردمان از قرآن و دورى از آن است گرچه موردش گروهى از كفّار رسمى مى باشند، كه از روى عناد چنين و چنان مى كنند، ولى گروهى از مسلمانان هم جاهلانه دست به اين دو جريان مى زنند،

كُفار به حساب مخالفت و اين مسلمانان به گمان احترام كه ما فهممان كمتر از آن است كه قرآن را بفهميم، پس بجاى آن بايد به روايات مراجعه كنيم و اين جريان در عمقش بسيار حُمق است،

زيرا قرآن خود را نور، بيان، تبيان و برهان براى همگان معرّفى كرده، و خدا با ساده ترين تعابير كه مفهوم هر عربى است با ما سخن گفته و از جمله درجات اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت ممتاز آن است، و آيا فصاحت و بلاغت ديگران از قرآن بيشتر است كه در نتيجه بيان آنان از بيان خدا بالاتر باشد؟!! اين كفرى است به ادعاى ايمان و گمراهيى بسيار ژرف است به گمان هدايت كه در پايان آيه اين قبيل مردمان را هلاك كننده خود و از بى شعوران معرّفى كرده است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ

بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ ۗ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفْسًا

إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا

خَيْرًا ۗ قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ ﴿١٥٨


آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند، يا پروردگارت

بيايد، يا پاره‌اى از نشانه‌هاى پروردگارت بيايد؟ [اما] روزى كه

پاره‌اى از نشانه‌هاى پروردگارت [پديد] آيد، كسى كه قبلاً ايمان

نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان

آوردنش سود نمى‌بخشد. بگو: «منتظر

باشيد كه ما [هم‌] منتظريم.»


إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ ۚ

إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّـهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ ﴿١٥٩


كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند،

تو هيچ گونه مسؤول ايشان نيستى، كارشان فقط با خداست.

آنگاه به آنچه انجام مى‌دادند آگاهشان خواهد كرد


مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ

فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿١٦٠


هر كس كار نيكى بياورد، ده برابر آن [پاداش‌] خواهد داشت،

و هر كس كار بدى بياورد، جز مانند آن جزا نيابد و بر آنان ستم نرود.

قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا

مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۚ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿١٦١


بگو: «آرى! پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است:

دينى پايدار، آيين ابراهيمِ حق‌گراى! و او از مشركان نبود.»


قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي

لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٦٢


بگو: «در حقيقت، نماز من و [ساير] عبادات من و زندگى

و مرگ من، براى خدا، پروردگار جهانيان است.»


لَا شَرِيكَ لَهُ ۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ ﴿١٦٣


[كه‌] او را شريكى نيست، و بر اين [كار] دستور

يافته‌ام، و من نخستين مسلمانم


قُلْ أَغَيْرَ اللَّـهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ ۚ وَلَا تَكْسِبُ

كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا ۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم

مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿١٦٤


بگو: «آيا جز خدا پروردگارى بجويم؟ با اينكه او پروردگار هر چيزى است،

و هيچ كس جز بر زيان خود [گناهى‌] انجام نمى‌دهد، و هيچ

باربردارى بار [گناه‌] ديگرى را برنمى‌دارد، آنگاه بازگشت شما به

سوى پروردگارتان خواهد بود، پس ما را به آنچه

در آن اختلاف مى‌كرديد آگاه خواهد كرد

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ

دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ ۗ إِنَّ رَبَّكَ

سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿١٦٥


و اوست كسى كه شما را در زمين جانشين [يكديگر] قرار داد،

و بعضى از شما را بر برخى ديگر به درجاتى برترى داد تا شما را

در آنچه به شما داده است بيازمايد. آرى، پروردگار تو زودكيفر

است، و [هم‌] او بس آمرزنده مهربان است





سورة الأعراف

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ

المص ﴿١


الف، لام، ميم، صاد

كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ

لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿٢


كتابى است كه به سوى تو فرو فرستاده شده است -پس

نبايد در سينه تو از ناحيه آن، تنگى باشد- تا به

وسيله آن هشدار دهى و براى مؤمنان پندى باشد


اتَّبِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن

دُونِهِ أَوْلِيَاءَ ۗ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ ﴿٣


آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده

است، پيروى كنيد؛ و جز او از معبودان [ديگر]

پيروى مكنيد. چه اندك پند مى‌گيريد!


وَكَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا

بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ ﴿٤


و چه بسيار شهرها كه [مردمِ‌] آن را به هلاكت رسانيديم،

و در حالى كه به خواب شبانگاهى رفته يا

نيمروز غنوده بودند، عذاب ما به آنها رسيد


فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا

إِلَّا أَن قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿٥


و هنگامى كه عذاب ما بر آنان آمد سخنشان جز اين

نبود كه گفتند: «راستى كه ما ستمكار بوديم.»

فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ ﴿٦


پس، قطعاً از كسانى كه [پيامبران‌] به سوى آنان فرستاده شده‌اند

خواهيم پرسيد، و قطعاً از [خودِ] فرستادگان [نيز] خواهيم پرسيد


فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِم بِعِلْمٍ ۖ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ ﴿٧


و از روى دانش به آنان گزارش خواهيم داد و ما [از احوال آنان‌] غايب نبوده‌ايم


وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ ۚ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٨


و در آن روز، سنجش [اعمال‌] درست است. پس هر كس

ميزانهاى [عمل‌] او گران باشد، آنان خود رستگارانند

وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـٰئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا

أَنفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ ﴿٩


و هر كس ميزانهاى [عمل‌] او سبك باشد، پس آنانند كه

به خود زيان زده‌اند، چرا كه به آيات ما ستم كرده‌اند


وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا

مَعَايِشَ ۗ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ ﴿١٠


و قطعاً شما را در زمين قدرت عمل داديم، و براى شما در آن،

وسايل معيشت نهاديم، [اما] چه كم سپاسگزارى مى‌كنيد


وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا

لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ ﴿١١

و در حقيقت، شما را خلق كرديم، سپس به صورتگرى شما پرداختيم

؛ آنگاه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد.» پس [همه‌]

سجده كردند، جز ابليس كه از سجده‌كنندگان نبود



قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا

خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ ﴿١٢


فرمود: «چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را باز

داشت از اينكه سجده كنى؟» گفت: «من از او بهترم.

مرا از آتشى آفريدى و او را از گِل آفريدى.»

قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا

فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴿١٣


فرمود: «از آن [مقام‌] فرو شو، تو را نرسد كه در آن

[جايگاه‌] تكبّر نمايى. پس بيرون شو كه تو از خوارشدگانى.»


قَالَ أَنظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿١٤


گفت: «مرا تا روزى كه [مردم‌] برانگيخته خواهند شد مهلت ده.»


قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ ﴿١٥


فرمود: «تو از مهلت‌يافتگانى.»

قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿١٦


گفت: «پس به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندى، من هم

براى [فريفتن‌] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست

ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ

وَعَن شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ﴿١٧


«آنگاه از پيش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و

از طرف چپشان بر آنها مى‌تازم، و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت.»

قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَّدْحُورًا ۖ لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿١٨


فرمود: «نكوهيده و رانده، از آن [مقام‌] بيرون شو؛ كه

قطعاً هر كه از آنان از تو پيروى كند، جهنّم

را از همه شما پر خواهم كرد.»


وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا

وَلَا تَقْرَبَا هَـٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿١٩


«و اى آدم! تو با جفت خويش در آن باغ سكونت گير، و از هر

جا كه خواهيد بخوريد، و[لى‌] به اين درخت نزديك

مشويد كه از ستمكاران خواهيد شد.»

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا

مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـٰذِهِ الشَّجَرَةِ

إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ ﴿٢٠


پس شيطان، آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتهايشان

برايشان پوشيده مانده بود، براى آنان نمايان گرداند؛ و گفت:

«پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد، جز [براى‌] آنكه

[مبادا] دو فرشته گرديد يا از [زمره‌] جاودانان شويد.»

وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ ﴿٢١


و براى آن دو سوگند ياد كرد كه: من قطعاً از خيرخواهان شما هستم

فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا

وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا

أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا

إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿٢٢


پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد؛ پس چون آن

دو از [ميوه‌] آن درختِ [ممنوع‌] چشيدند، برهنگى‌هايشان

بر آنان آشكار شد، و به چسبانيدن برگ‌[هاى درختانِ‌] بهشت

بر خود آغاز كردند، و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد:

«مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه در

حقيقت شيطان براى شما دشمنى آشكار است.»



قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا

لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿٢٣


گفتند: «پروردگارا، ما بر خويشتن ستم كرديم، و اگر بر ما

نبخشايى و به ما رحم نكنى، مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.»


قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ

مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِين﴿٢٤


فرمود: «فرود آييد، كه بعضى از شما دشمن بعضى

[ديگر]يد؛ و براى شما در زمين، تا هنگامى [معيّن‌]

قرارگاه و برخوردارى است.»

قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا

تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ ﴿٢٥


فرمود: «در آن زندگى مى‌كنيد و در آن مى‌ميريد و از

آن برانگيخته خواهيد شد.»

يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا ۖ

وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّـهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ﴿٢٦


اى فرزندان آدم، در حقيقت، ما براى شما لباسى فرو فرستاديم

كه عورتهاى شما را پوشيده مى‌دارد و [براى شما] زينتى

است، و[لى‌] بهترين جامه، [لباس‌] تقوا است. اين از

نشانه‌هاى [قدرت‌] خداست، باشد كه متذكّر شوند


يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ

الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ

يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا

الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿٢٧


اى فرزندان آدم، زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد؛

چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند، و لباسشان

را از ايشان بركند، تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند.

در حقيقت، او و قبيله‌اش، شما را از آنجا كه آنها را نمى‌بينيد،

مى‌بينند. ما شياطين را دوستان كسانى قرار

داديم كه ايمان نمى‌آورند

وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّـهُ أَمَرَنَا

بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ ۖ

أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٢٨


و چون كار زشتى كنند، مى‌گويند: «پدران خود را بر آن يافتيم

و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به كار

زشت فرمان نمى‌دهد، آيا چيزى را كه

نمى‌دانيد به خدا نسبت مى‌دهيد؟»


قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ۖ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ

وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ۚ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ ﴿٢٩


بگو: «پروردگارم به دادگرى فرمان داده است، و [اينكه‌]

در هر مسجدى روى خود را مستقيم [به سوى قبله‌]

كنيد، و در حالى كه دين خود را براى او خالص گردانيده‌ايد

وى را بخوانيد، همان گونه كه شما را پديد

آورد [به سوى او] برمى‌گرديد.»

فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ ۗ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا

الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللَّـهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ﴿٣٠

[در حالى كه‌] گروهى را هدايت نموده، و گروهى گمراهى

بر آنان ثابت شده است، زيرا آنان شياطين را به جاى

خدا، دوستان [خود] گرفته‌اند و مى‌پندارند كه راه‌يافتگانند


بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِىَ نَفَقًا فِى الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِى السَّمَآءِ فَتَأْتِيَهُم بِـٔايَةٍ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَـهِلِينَ 35

و گرچه اعراض كردن آنان بر تو گران است، پس اگر بتوانى رخنه اى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى، تا نشانه اى برايشان بياورى (پس چنان كن!). و اگر خدا مى خواست حتما آنان را بر هدايت گرد مى آورد؛ پس هرگز از نادانان مباش. 35

آيه 35 ـ در اين آيه نشانه ها و معجزات ربانى را در عمق زمين و آسمان معرفى كرده كه "نفقا فى الارض او سُلَّما فى السماء" اين دو را جايگاه همان نشانه هاى ربانى خوانده، جز آنكه بيرون آوردن آنها را از زمين و آسمان در انحصار خدا دانسته است، روى اين اصل ايجاد معجزات ربانى آفرينشى جدا از همين آسمان و زمين ندارند و در انحصار پروردگارند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَقَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِى قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّلَ ءَايَةً وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ 37

و گفتند: «چرا نشانه اى از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟» بگو: «بى ترديد، خدا تواناست بر اينكه نشانه اى فرو فرستد.» ولى بيشترشان نمى دانند. 37

آيه 37 ـ در اين آيه "آيةٌ من ربّه" كه مورد درخواست كافران قرار گرفته تنها مقصودشان نشانه هاى مادى و ديدنى است و در پاسخ آنها فرموده كه خدا در فرستاندن هر گونه نشانه اى توانا است جز آنكه نشانه وحيانى آخرين بايد هميشگى باشد،

زيرا شريعت قرآن هميگشى است. و اين ابديّت شريعت لازمه اش ابديّت وحيانى بودن قرآن است. كه آنهم در خود كتاب شريعت قرآن بخوبى نمودار است، زيرا معجزات جسمانى گذشتگان دورانش گذشته و هرگز براى آيندگان باقى ماندنى نيست.

يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَ

اشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ ﴿٣١


اى فرزندان آدم، جامه خود را در هر نمازى برگيريد، و بخوريد

و بياشاميد و[لى‌] زياده‌روى مكنيد كه

او اسرافكاران را دوست نمى‌دارد


قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّـهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ

مِنَ الرِّزْقِ ۚ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا

خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿٣٢

[اى پيامبر] بگو: «زيورهايى را كه خدا براى بندگانش

پديد آورده، و [نيز ] روزيهاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟»

بگو: «اين [نعمتها] در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان

آورده‌اند و روز قيامت [نيز ]خاصّ آنان مى‌باشد.» اين گونه آيات

[خود] را براى گروهى كه مى‌دانند به روشنى بيان مى‌كنيم


قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ

وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّـهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ

سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٣٣


بگو: «پروردگار من فقط زشتكاريها را -چه آشكارش [باشد]

و چه پنهان- و گناه و ستم ناحق را حرام گردانيده است؛

و [نيز] اينكه چيزى را شريك خدا سازيد كه دليلى بر [حقّانيّت‌]

آن نازل نكرده؛ و اينكه چيزى را كه نمى‌دانيد به خدا نسبت دهيد


وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ

سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ﴿٣٤


و براى هر امّتى اجلى است؛ پس چون اجلشان فرا رسد،

نه [مى‌توانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش

يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي ۙ

فَمَنِ اتَّقَىٰ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٣٥


اى فرزندان آدم، چون پيامبرانى از خودتان براى شما بيايند و

آيات مرا بر شما بخوانند، پس هر كس به پرهيزگارى و صلاح گرايد،

نه بيمى بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين مى شوند


وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَـٰئِكَ

أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿٣٦


و كسانى كه آيات ما را دروغ انگاشتند و از [پذيرش‌] آنها

تكبّر ورزيدند آنان همدم آتشند [و] در آن جاودانند


فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ ۚ

أُولَـٰئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِّنَ الْكِتَابِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمْ

رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ ۖ

قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ ﴿٣٧


پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد يا آيات

او را تكذيب كند؟ اينان كسانى هستند كه نصيبشان از آنچه

مقرّر شده به ايشان خواهد رسيد، تا آنگاه كه فرشتگان ما به

سراغشان بيايند كه جانشان بستانند، مى‌گويند: «آنچه غير از

خدا مى‌خوانديد كجاست؟» مى‌گويند: «از [چشم‌] ما ناپديد شدند»

و عليه خود گواهى مى‌دهند كه آنان كافر بودند




قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّنَ الْجِنِّ

وَالْإِنسِ فِي النَّارِ ۖ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا ۖ حَتَّىٰ

إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا

هَـٰؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ ۖ قَالَ لِكُلٍّ

ضِعْفٌ وَلَـٰكِن لَّا تَعْلَمُونَ ﴿٣٨


مى‌فرمايد: «در ميان امّتهايى از جنّ و انس، كه پيش از

شما بوده‌اند، داخل آتش شويد.» هر بار كه امّتى [در آتش‌]

درآيد، همكيشان خود را لعنت كند، تا وقتى كه همگى

در آن به هم پيوندند؛ [آنگاه‌] پيروانشان در باره پيشوايانشان

مى‌گويند: «پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس دو برابر

عذاب آتش به آنان بده.» [خدا] مى‌فرمايد: «براى هر كدام

[عذاب‌] دو چندان است ولى شما نمى‌دانيد.»

وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ

فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ﴿٣٩


و پيشوايانشان به پيروانشان مى‌گويند: «شما را بر ما امتيازى

نيست. پس به سزاى آنچه به دست مى‌آورديد عذاب را بچشيد.»


إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ

السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ

الْخِيَاطِ ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿٤٠

در حقيقت، كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن‌]

آنها تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان را برايشان نمى‌گشايند

و در بهشت درنمى‌آيند مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن

داخل شود. و بدينسان بزهكاران را كيفر مى‌دهيم


لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ ۚ

وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ﴿٤١


براى آنان از جهنّم بسترى و از بالايشان پوششهاست،

و اين گونه بيدادگران را سزا مى‌دهيم


وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا

وُسْعَهَا أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿٤٢


و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند

-هيچ كسى را جز به قدر توانش تكليف نمى‌كنيم-

آنان همدم بهشتند [كه‌] در آن جاودانند


وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ

الْأَنْهَارُ ۖ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـٰذَا وَمَا كُنَّا

لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّـهُ ۖ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ۖ

وَنُودُوا أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٤٣


و هر گونه كينه‌اى را از سينه‌هايشان مى‌زداييم. از زير

[قصرهاى‌]شان نهرها جارى است، و مى‌گويند: «ستايش

خدايى را كه ما را بدين [راه‌] هدايت نمود، و اگر خدا ما

را رهبرى نمى‌كرد ما خود هدايت نمى‌يافتيم. در حقيقت،

فرستادگانِ پروردگارِ ما حق را آوردند.» و به آنان ندا داده

مى‌شود كه اين همان بهشتى است كه آن را به

[پاداش‌] آنچه انجام مى‌داديد ميراث يافته‌ايد



وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا

مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ

حَقًّا ۖ قَالُوا نَعَمْ ۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ

أَن لَّعْنَةُ اللَّـهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴿٤٤

و بهشتيان، دوزخيان را آواز مى‌دهند كه: «ما آنچه را پروردگارمان

به ما وعده داده بود درست يافتيم؛ آيا شما [نيز] آنچه را

پروردگارتان وعده كرده بود راست و درست يافتيد؟»

مى‌گويند: «آرى.» پس آوازدهنده‌اى ميان آنان آواز

درمى‌دهد كه: «لعنت خدا بر ستمكاران باد.»


الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ وَيَبْغُونَهَا

عِوَجًا وَهُم بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ ﴿٤٥


همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مى‌دارند و

آن را كج مى‌خواهند و آنها آخرت را منكرند

وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا

بِسِيمَاهُمْ ۚ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَيْكُمْ ۚ

لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ ﴿٤٦


و ميان آن دو [گروه‌]، حايلى است، و بر اعراف، مردانى

هستند كه هر يك [از آن دو دسته‌] را از سيمايشان مى‌شناسند،

و بهشتيان را -كه هنوز وارد آن نشده و[لى‌] [بدان‌]

اميد دارند- آواز مى‌دهند كه: «سلام بر شما.»


وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا

رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿٤٧


و چون چشمانشان به سوى دوزخيان گردانيده شود،

مى‌گويند: «پروردگارا، ما را در زمره گروه ستمكاران قرار مده.»


وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا يَعْرِفُونَهُم بِسِيمَاهُمْ قَالُوا

مَا أَغْنَىٰ عَنكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ ﴿٤٨


و اهل اَعراف، مردانى را كه آنان را از سيمايشان مى‌شناسند،

ندا مى دهند [و] مى‌گويند: «جمعيّت شما و آن [همه‌]

گردنكشى كه مى‌كرديد، به حال شما سودى نداشت.»

أَهَـٰؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لَا يَنَالُهُمُ اللَّـهُ بِرَحْمَةٍ ۚ ادْخُلُوا

الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ ﴿٤٩


«آيا اينان همان كسان نبودند كه سوگند ياد مى‌كرديد كه

خدا آنان را به رحمتى نخواهد رسانيد؟» « [اينك‌] به

بهشت درآييد. نه بيمى بر شماست و نه اندوهگين مى‌شويد.»

وَنَادَىٰ أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا

عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّـهُ ۚ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ

حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿٥٠


و دوزخيان، بهشتيان را آواز مى‌دهند كه: «از آن آب

يا از آنچه خدا روزىِ شما كرده، بر ما فرو ريزيد.»

مى‌گويند: «خدا آنها را بر كافران حرام كرده است.»


الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۚ

فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ

هَـٰذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ﴿٥١


همانان كه دين خود را سرگرمى و بازى پنداشتند، و زندگى

دنيا مغرورشان كرد. پس همان گونه كه آنان ديدار امروز

خود را از ياد بردند، و آيات ما را انكار مى‌كردند،

ما [هم‌] امروز آنان را از ياد مى‌بريم


وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ

عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٥٢


و در حقيقت، ما براى آنان كتابى آورديم كه آن را از روى دانش،

روشن و شيوايش ساخته‌ايم، و براى گروهى كه ايمان

مى‌آورند هدايت و رحمتى است

هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ ۚ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ

مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاءَ

فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ ۚ قَدْ

خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ ﴿٥٣


آيا [آنان‌] جز در انتظار تأويل آنند؟ روزى كه تأويلش فرا رسد،

كسانى كه آن را پيش از آن به فراموشى سپرده‌اند مى‌گويند:

«حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آيا [امروز]

ما را شفاعتگرانى هست كه براى ما شفاعت كنند يا [ممكن است به دنيا]

بازگردانيده شويم، تا غير از آنچه انجام مى‌داديم انجام دهيم؟»

به راستى كه [آنان‌] به خويشتن زيان زدند، و

آنچه را به دروغ مى‌ساختند از كف دادند


إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ

أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ

حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ

أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿٥٤


در حقيقت، پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين

را در شش روز آفريد؛ سپس بر عرش [جهاندارى‌] استيلا

يافت. روز را به شب -كه شتابان آن را مى طلبد- مى‌پوشاند،

و [نيز] خورشيد و ماه و ستارگان را كه به فرمان او رام شده‌اند

[پديد آورد]. آگاه باش كه [عالم‌] خلق و امر از آن اوست.

فرخنده خدايى است پروردگار جهانيان

ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ﴿٥٥


پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانيد كه او

از حدگذرندگان را دوست نمى‌دارد


وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا

وَطَمَعًا ۚ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّـهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿٥٦


و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد، و با بيم و اميد او

را بخوانيد كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است


وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ ۖ حَتَّىٰ

إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ

الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ ۚ كَذَٰلِكَ

نُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿٥٧


و اوست كه بادها را پيشاپيش [باران‌] رحمتش مژده‌رسان مى‌فرستد،

تا آن گاه كه ابرهاى گرانبار را بردارند، آن را به سوى سرزمينى

مرده برانيم، و از آن، باران فرود آوريم؛ و از هر گونه ميوه‌اى

[از خاك ]برآوريم. بدينسان مردگان را [نيز از قبرها]

خارج مى‌سازيم، باشد كه شما متذكر شويد




وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَالَّذِي خَبُثَ لَا

يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا ۚ كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ ﴿٥٨


و زمين پاك [و آماده‌]، گياهش به اذن پروردگارش برمى‌آيد؛

و آن [زمينى‌] كه ناپاك [و نامناسب‌] است [گياهش‌] جز

اندك و بى‌فايده برنمى‌آيد. اين گونه، آيات [خود] را براى

گروهى كه شكر مى‌گزارند، گونه‌گون بيان مى‌كنيم.


لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ

مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿٥٩


همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس گفت:

«اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى

جز او نيست، من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم.»


قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٦٠


سران قومش گفتند: «واقعاً ما تو را در گمراهى آشكارى مى‌بينيم.»

قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلَـٰكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٦١


گفت: «اى قوم من، هيچ گونه گمراهى در من

نيست، بلكه من فرستاده‌اى از جانب پروردگار جهانيانم

أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ

مِنَ اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٢


پيامهاى پروردگارم را به شما مى‌رسانم و اندرزتان مى‌دهم

و چيزهايى از خدا مى‌دانم كه [شما] نمى‌دانيد.»


أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَىٰ رَجُلٍ مِّنكُمْ

لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿٦٣


آيا تعجب كرديد كه بر مردى از خودتان، پندى از جانب پروردگارتان

براى شما آمده تا شما را بيم دهد و تا شما

پرهيزگارى كنيد و باشد كه مورد رحمت قرار گيريد؟


فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا

الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ ﴿٦٤


پس او را تكذيب كردند، و ما او و كسانى را كه با وى در

كشتى بودند نجات داديم؛ و كسانى را كه آيات ما را دروغ

پنداشتند غرق كرديم، زيرا آنان گروهى كور[دل‌] بودند

وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا ۗ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ

مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُ ۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿٦٥


و به سوى عاد، برادرشان هود را [فرستاديم‌]؛ گفت:

«اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى

جز او نيست، پس آيا پرهيزگارى نمى‌كنيد؟»

قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي

سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿٦٦
سران قومش كه كافر بودند گفتند: «در حقيقت، ما تو

را در [نوعى‌] سفاهت مى‌بينيم و جداً تو را از دروغگويان مى‌پنداريم.»

قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَـٰكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ﴿٦٧

گفت: «اى قوم من، در من سفاهتى نيست،

ولى من فرستاده‌اى از جانب پروردگار جهانيانم

أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ ﴿٦٨


پيامهاى پروردگارم را به شما مى‌رسانم

و براى شما خير خواهى امينم.»


أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَىٰ رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ ۚ

وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي

الْخَلْقِ بَسْطَةً ۖ فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّـهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿٦٩


آيا تعجب كرديد كه بر مردى از خودتان، پندى از جانب پروردگارتان

براى شما آمده تا شما را هشدار دهد؟ و به خاطر آوريد

زمانى را كه [خداوند] شما را پس از قوم نوح، جانشينان

[آنان‌] قرار داد، و در خلقت، بر قوّت شما افزود. پس نعمتهاى

خدا را به ياد آوريد، باشد كه رستگار شويد

قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّـهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا ۖ

فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿٧٠


گفتند: «آيا به سوى ما آمده‌اى كه تنها خدا را بپرستيم

و آنچه را كه پدرانمان مى پرستيدند رها كنيم؟ اگر راست

مى‌گويى، آنچه را به ما وعده مى‌دهى براى ما بياور.»

قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ ۖ أَتُجَادِلُونَنِي

فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا نَزَّلَ اللَّـهُ

بِهَا مِن سُلْطَانٍ ۚ فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ﴿٧١

گفت: «راستى كه عذاب و خشمى [سخت‌] از پروردگارتان

بر شما مقرر گرديده است. آيا در باره نامهايى كه خود

و پدرانتان [براى بتها] نامگذارى كرده‌ايد، و خدا بر [حقانيت‌]

آنها برهانى فرو نفرستاده با من مجادله مى‌كنيد؟ پس

منتظر باشيد كه من [هم‌] با شما از منتظرانم.»


فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ

كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۖ وَمَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ ﴿٧٢


پس او و كسانى را كه با او بودند به رحمتى از خود رهانيديم

؛ و كسانى را كه آيات ما را دروغ شمردند

و مؤمن نبودند ريشه‌كن كرديم


وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا ۗ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَكُم

مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُ ۖ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ ۖ هَـٰذِهِ نَاقَةُ اللَّـهِ

لَكُمْ آيَةً ۖ فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّـهِ ۖ وَلَا تَمَسُّوهَا

بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٧٣


و به سوى [قوم‌] ثمود، صالح، برادرشان را [فرستاديم‌]؛

گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد، براى شما معبودى

جز او نيست؛ در حقيقت، براى شما از جانب پروردگارتان

دليلى آشكار آمده است. اين، ماده‌شتر خدا براى شماست

كه پديده‌اى شگرف است. پس آن را بگذاريد تا در زمين

خدا بخورد و گزندى به او نرسانيد تا [مبادا] شما

را عذابى دردناك فرو گيرد.»

وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ

تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا ۖ

فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّـهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿٧٤

و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از [قوم‌] عاد جانشينان

[آنان‌] گردانيد، و در زمين به شما جاىِ [مناسب‌] داد. در

دشتهاى آن [براى خود] كاخهايى اختيار مى كرديد، و از

كوهها خانه‌هايى [زمستانى ]مى‌تراشيديد. پس نعمتهاى

خدا را به ياد آوريد و در زمين سر به فساد برمداريد


قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ

آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ ۚ قَالُوا

إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿٧٥


سران قوم او كه استكبار مى‌ورزيدند، به مستضعفانى

كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا مى‌دانيد كه صالح از

طرف پروردگارش فرستاده شده است؟» گفتند: «بى‌ترديد،

ما به آنچه وى بدان رسالت يافته است مؤمنيم.»


قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنتُم بِهِ كَافِرُونَ ﴿٧٦


كسانى كه استكبار مى‌ورزيدند، گفتند: «ما به

آنچه شما بدان ايمان آورده‌ايد كافريم.»


فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ

ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٧٧


پس آن ماده‌شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند

و گفتند: «اى صالح، اگر از پيامبرانى، آنچه را

به ما وعده مى‌دهى براى ما بياور.»


فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿٧٨


آنگاه زمين‌لرزه آنان را فرو گرفت و

در خانه هايشان از پا درآمدند

فَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي

وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَـٰكِن لَّا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ ﴿٧٩


پس [صالح‌] از ايشان روى برتافت و گفت: «اى قوم من،

به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم

و خير شما را خواستم ولى شما [خيرخواهان

و نصيحتگران‌] را دوست نمى‌داريد.»


وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم

بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ ﴿٨٠


و لوط را [فرستاديم‌] هنگامى كه به قوم خود گفت:

«آيا آن كار زشت‌[ى‌] را مرتكب مى‌شويد، كه هيچ كس

از جهانيان در آن بر شما پيشى نگرفته است؟


إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ

النِّسَاءِ ۚ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿٨١


شما از روى شهوت، به جاى زنان با مردان

درمى‌آميزيد، آرى، شما گروهى تجاوزكاريد.»


وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوهُم مِّن

قَرْيَتِكُمْ ۖ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ ﴿٨٢


ولى پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: «آنان را

از شهرتان بيرون كنيد، زيرا آنان كسانى‌اند

كه به پاكى تظاهر مى‌كنند.»


فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿٨٣


پس او و خانواده‌اش را -غير از زنش كه از زمره

باقيماندگانِ [در خاكستر مواد گوگردى‌] بود- نجات داديم


وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا ۖ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ ﴿٨٤


و بر سر آنان بارشى [از مواد گوگردى‌] بارانيديم.

پس ببين فرجام گنهكاران چسان بود.


وَإِلَىٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا ۗ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ

مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُ ۖ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ ۖ

فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ

وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ۚ ذَٰلِكُمْ

خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿٨٥

و به سوى [مردم‌] مدين، برادرشان شعيب را

[فرستاديم‌]؛ گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد

كه براى شما هيچ معبودى جز او نيست. در حقيقت،

شما را از جانب پروردگارتان برهانى روشن آمده است.

پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد، و اموال مردم را كم

مدهيد، و در زمين، پس از اصلاح آن فساد مكنيد.

اين [رهنمودها] اگر مؤمنيد براى شما بهتر است.»


وَلَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ

مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا ۚ وَاذْكُرُوا إِذْ كُنتُمْ قَلِيلًا

فَكَثَّرَكُمْ ۖ وَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ﴿٨٦


و بر سر هر راهى منشينيد كه [مردم را] بترسانيد

و كسى را كه ايمان به خدا آورده از راه خدا باز

داريد و راه او را كج بخواهيد؛ و به ياد آوريد هنگامى

را كه اندك بوديد، پس شما را بسيار گردانيد، و

بنگريد كه فرجام فسادكاران چگونه بوده است.»

وَإِن كَانَ طَائِفَةٌ مِّنكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَائِفَةٌ

لَّمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّىٰ يَحْكُمَ اللَّـهُ

بَيْنَنَا ۚ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ ﴿٨٧

و اگر گروهى از شما به آنچه من بدان فرستاده

شده‌ام ايمان آورده و گروه ديگر ايمان نياورده‌اند،

صبر كنيد تا خدا ميان ما داورى كند [كه‌] او بهترين داوران است.»



بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلاَ طَـلـءِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَـبِ مِن شَىْ ءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ 38

و هيچ جنبنده اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند، مگر آنكه (آنها نيز) امت هايى مانند شمايند. ما هيچ چيزى را در كتاب (تكوين و تشريع) فروگذار نكرديم. سپس
(همه ى اين جنبندگان) سوى پروردگارشان ناگريز (و ناگزير) گردآورده خواهند شد. 38

آيه 38 ـ «اُمَمٌ امثالكم» در اين آيه بمعنى گروههاى همانند يكديگر است، كه همانندى مطلق و همگانى را ميان كُل جُنبندگان ـ از جمله انسان ـ بيان كرده و سپس "ثم الى ربهم يحشرون" كه دليل برگرد آوردن همگان در روز رستاخيز است ـ و طبعا براى پاداش اعمال آنان مى باشد ـ تمامى آنان را با درجات گوناگونشان مكلف دانسته، و آياتى مانند "إن مِنْ امةٍ الاّ خَلافيها نذير" (35:24) هم گواهى ديگر بر مكلف بودن همگان است،

زيرا بر حَسَب آيه مورد بحث همه جنبندگان اُمّتهايى هستند، روى اين اصل رسولانى هم در ميان آنان وجود دارد. درست است كه رسولان و تكاليف جن و انس برترين رسولان و والاترين تكاليف است. ولى اين منافاتى با اصل رسالت و تكليف براى ديگران ندارد،

ادامه...

و بعنوان مثال مى بينيم كه هر جنبنده اى از ظلم ديگران نگران است و از آن هم فرار مى كند، و در ضمن بر حسب آيه "ان من شى الاّ يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم" (17:44) كل موجودات جهان حتى جمادات خدا را مى شناسند و تسبيح گوى او هستند،

و اين انسان است كه بر حَسَب استعداد و كار آمديش و وسايل ترقى اش كه خدا براى او مقرر داشته مى تواند در بالاترين درجات قرار گيرد و اگر تخلف كند به پست ترين دركات سقوط مى كند كه "لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم . ثم رددناه اسقل سافلين" (95:5) و چون اين اسفل سافلين در مقابل "احسن تقويم" ويژه انسان است در سوره احزاب هم چنين آمده كه "انه كان ظلوما جهولاً" و اين پس از عرض و نمايش امانت تكليف است به كل موجودات جهان كه همگان آنرا با درجات گوناگونشان به حضرت حق باز مى گردانند،

ولى "و حملهاالانسان انه كان ظلوما جهولاً" (33:72) زيرا حمل امانت به معناى بر دوش گرفتن آن و بازپس ندادن آن است، و اين خيانتى بس بزرگ است، و ظلوم جهول بمعناى معدن ظلم و جهالت مى باشد.

امانت تكليف كه بر مبناى شعور است امانت را دو بُعدى مقرر كرده: بُعد نخست شعور و شناخت خدا است كه بر حسب آيه اسراء بيان گشته، و روى همين مبنا كل دارندگان شعور و معرفت خدا تكاليفى دارند، ولى سرپيچى گروهى از انسانها از امانت شعور و عقل و تكليف بيشتر از ديگران است، پس "اسفل سافلين" به معناى پست ترين موجودات پستند، كه ظلوم و جهول مى باشند.

در هر صورت چنانكه براى انسان و ديگر عاقلان معاد وجود دارد براى كل جانداران نيز معادى هست، گرچه اين معاد بر پايه درجاتشان داراى درجاتى است، و اين خود بر مبناى عدل و فضل ربانى است كه هر جنبنده اى بايد پاداشى به بيند، مثلاً انسانى به حيوانى ستم كرده و يا از او ستم ديده و در عالم تكليف اين ستم ها جبران نشده مقتضاى عدل و فضل الهى جزايى است پس از مرگشان، و يا حيواناتى حلال گوشت مورد مصرف انسان بوده كه بايستى پس از كشته شدنشان اين جريان جبران گردد گر چه حيوانات، بهشت و جهنمى همچون انسان ندارند ولى در حاشيه انسان عذاب و ثواب موقت خواهند داشت.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2


قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ

وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي

مِلَّتِنَا ۚ قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ ﴿٨٨

سران قومش كه تكبر مى‌ورزيدند، گفتند: «اى شعيب،

يا تو و كسانى را كه با تو ايمان آورده‌اند، از شهر خودمان

بيرون خواهيم كرد؛ يا به كيش ما برگرديد.»

گفت: «آيا هر چند كراهت داشته باشيم؟»


قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ

نَجَّانَا اللَّـهُ مِنْهَا ۚ وَمَا يَكُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِيهَا إِلَّا أَن

يَشَاءَ اللَّـهُ رَبُّنَا ۚ وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا ۚ عَلَى اللَّـهِ

تَوَكَّلْنَا ۚ رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ ﴿٨٩


اگر بعد از آنكه خدا ما را از آن نجات بخشيده [باز] به كيش

شما برگرديم، در حقيقت به خدا دروغ بسته‌ايم؛ و ما را

سزاوار نيست كه به آن بازگرديم، مگر آنكه خدا، پروردگار

ما بخواهد. [كه‌] پروردگار ما از نظر دانش بر هر چيزى احاطه

دارد. بر خدا توكل كرده‌ايم. بار پروردگارا، ميان ما و

قوم ما به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى.»


وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ

شُعَيْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ ﴿٩٠


و سران قومش كه كافر بودند گفتند: «اگر از شعيب

پيروى كنيد، در اين صورت قطعاً زيانكاريد.»

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿٩١


پس زمين‌لرزه آنان را فرو گرفت،

و در خانه‌هايشان از پا درآمدند


الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا ۚ الَّذِينَ كَذَّبُوا

شُعَيْبًا كَانُوا هُمُ الْخَاسِرِينَ ﴿٩٢


كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند، گويى خود

در آن [ديار] سكونت نداشتند. كسانى كه شعيب

را تكذيب كرده بودند، خود، همان زيانكاران بودند


فَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي

وَنَصَحْتُ لَكُمْ ۖ فَكَيْفَ آسَىٰ عَلَىٰ قَوْمٍ كَافِرِينَ ﴿٩٣


پس [شعيب‌] از ايشان روى برتافت و گفت: «اى قوم

من، به راستى كه پيامهاى پروردگارم را به شما رسانيدم

و پندتان دادم؛ ديگر چگونه بر گروهى كه كافرند دريغ بخورم؟»


وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا

بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ﴿٩٤


و در هيچ شهرى، پيامبرى نفرستاديم مگر آنكه مردمش

را به سختى و رنج دچار كرديم تا مگر به زارى درآيند


ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوا وَّقَالُوا

قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُم

بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٩٥


آنگاه به جاى بدى [=بلا]، نيكى [=نعمت‌] قرار داديم تا

انبوه شدند و گفتند: «پدران ما را [هم مسلماً به حكم

طبيعت‌] رنج و راحت مى‌رسيده است.» پس در حالى

كه بى خبر بودند بناگاه [گريبان‌] آنان را گرفتيم




وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ

مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَـٰكِن كَذَّبُوا

فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿٩٦


و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند،

قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى‌گشوديم،

ولى تكذيب كردند؛ پس به [كيفر] دستاوردشان [گريبان‌] آنان را گرفتيم


أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَىٰ أَن يَأْتِيَهُم بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿٩٧


آيا ساكنان شهرها ايمن شده‌اند از اينكه عذاب ما شامگاهان

-در حالى كه به خواب فرو رفته‌اند- به آنان برسد؟


أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَىٰ أَن يَأْتِيَهُم بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ ﴿٩٨


و آيا ساكنان شهرها ايمن شده‌اند از اينكه عذاب ما نيمروز

-در حالى كه به بازى سرگرمند- به ايشان دررسد؟


أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّـهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ

اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ﴿٩٩


آيا از مكر خدا خود را ايمن دانستند؟ [با آنكه‌] جز مردم

زيانكار [كسى‌] خود را از مكر خدا ايمن نمى‌داند

أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاءُ

أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ ۚ وَنَطْبَعُ عَلَىٰ

قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ ﴿١٠٠


مگر براى كسانى كه زمين را پس از ساكنان [پيشين‌]

آن به ارث مى‌برند، باز ننموده است كه اگر مى‌خواستيم

آنان را به [كيفر] گناهانشان مى‌رسانديم و بر

دلهايشان مُهر مى‌نهاديم تا ديگر نشنوند


تِلْكَ الْقُرَىٰ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَائِهَا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم

بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ ۚ كَذَٰلِكَ

يَطْبَعُ اللَّـهُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ ﴿١٠١

اين شهرهاست كه برخى از خبرهاى آن را بر تو حكايت

مى‌كنيم. در حقيقت، پيامبرانشان دلايل روشن برايشان

آوردند. اما آنان به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند [باز] ايمان

نمى‌آوردند. اين گونه خدا بر دلهاى كافران مُهر مى‌نهد

وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ ۖ وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ ﴿١٠٢


و در بيشتر آنان عهدى [استوار] نيافتيم

و بيشترشان را جداً نافرمان يافتيم


ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَىٰ بِآيَاتِنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ

فَظَلَمُوا بِهَا ۖ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ﴿١٠٣


آنگاه بعد از آنان، موسى را با آيات خود به سوى فرعون

و سران قومش فرستاديم. ولى آنها به آن [آيات‌] كفر

ورزيدند. پس ببين فرجام مفسدان چگونه بود


وَقَالَ مُوسَىٰ يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٠٤


و موسى گفت: «اى فرعون، بى‌ترديد، من

پيامبرى از سوى پروردگار جهانيانم.»

حَقِيقٌ عَلَىٰ أَن لَّا أَقُولَ عَلَى اللَّـهِ إِلَّا الْحَقَّ ۚ قَدْ

جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿١٠٥


شايسته است كه بر خدا جز [سخن‌] حق نگويم. من در

حقيقت دليلى روشن از سوى پروردگارتان براى شما

آورده‌ام، پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست

قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿١٠٦


[فرعون‌] گفت: «اگر معجزه‌اى آورده‌اى،

پس اگر راست مى‌گويى آن را ارائه بده.»


فَأَلْقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ ﴿١٠٧


پس [موسى‌] عصايش را افكند

و بناگاه اژدهايى آشكار شد


وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ ﴿١٠٨


و دست خود را [از گريبان‌] بيرون كشيد و ناگهان

براى تماشاگران سپيد [و درخشنده‌] بود


قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَـٰذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ ﴿١٠٩


سران قوم فرعون گفتند: «بى‌شك، اين [مرد] ساحرى داناست.»

يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ ۖ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ ﴿١١٠

مى‌خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند. پس چه دستور مى‌دهيد؟

قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ ﴿١١١


گفتند: «او و برادرش را بازداشت كن، و گردآورندگانى را به شهرها بفرست

يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ ﴿١١٢


تا هر ساحر دانايى را نزد تو آرند

وَجَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنَا لَأَجْرًا

إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ ﴿١١٣


و ساحران نزد فرعون آمدند [و] گفتند: «[آيا] اگر ما

پيروز شويم براى ما پاداشى خواهد بود؟»

قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿١١٤

گفت: «آرى، و مسلماً شما از مقربان [دربار من‌] خواهيد بود.»

قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ ﴿١١٥

گفتند: «اى موسى، آيا تو مى‌افكنى و يا اينكه ما مى‌افكنيم؟»

قَالَ أَلْقُوا ۖ فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ

وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ ﴿١١٦


گفت: «شما بيفكنيد.» و چون افكندند، ديدگان مردم را افسون

كردند و آنان را به ترس انداختند و سحرى بزرگ در ميان آوردند

وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ ۖ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ ﴿١١٧


و به موسى وحى كرديم كه: «عصايت را بينداز»؛ پس [انداخت و اژدها شد]

و ناگهان آنچه را به دروغ ساخته بودند فرو بلعيد


فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١١٨

پس حقيقت آشكار گرديد و كارهايى كه مى‌كردند باطل شد


فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانقَلَبُوا صَاغِرِينَ ﴿١١٩


و در آنجا مغلوب و خوار گرديدند

وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ ﴿١٢٠

و ساحران به سجده درافتادند

وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِـٔايَـتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِى الظُّـلُمَـتِ مَن يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ 39 قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَـلـكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ 40بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ 41 وَلَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَـهُم بِالْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ 42 فَلَوْلاَ إِذْ جَآءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَـنُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ 43 فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِى فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَ بَ كُلِّ شَىْ ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُواْ أَخَذْنَـهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ 44

و كسانى كه با آيات ما (همان ها و ما را) دروغ پنداشتند، در تاريكى ها(ىِ كفر) كران و لالانند. هر كه را خدا بخواهد گمراهش مى كند، و هر كه را بخواهد بر راهى راست قرارش مى دهد. 39 بگو: «آيا خودتان را ديديد، اگر عذاب خدا شما را در رسد، يا ساعت [: قيامت] شما را فرا رسد؟ در آن هنگام اگر (از) راستان بوده ايد، آيا (باز هم) غيرِ خدا را مى خوانيد؟» 40 (نه!) بلكه تنها او را مى خوانيد. پس اگر بخواهد (بطلان) آنچه (خود و مردمان را) به سوى آن فرا مى خوانديد آشكار مى سازد. حال آنكه آنچه را شريك (او) مى گردانيد فراموش مى كنيد. 41 و ما به راستى سوى امّت هايى كه پيش از تو بودند همواره (پيامبرانى) فرستاديم. پس آنان را به تنگنايى و زيان بارى دچار ساختيم، شايد ايشان به (خاكسارى و) زارى درآيند. 42 پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد تضرّع نكردند؟ ولى (حقيقت اين است كه) دل هايشان سخت شده و شيطان آنچه را انجام مى داده اند برايشان آراسته است. 43 پس چون آنچه را كه بدان تذكّر داده شده بودند فراموش كردند، درهاى هر چيزى (از نعمت هاى ظاهرى) را بر آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شدند شاد گرديدند. ناگهان (گريبان) آنان را گرفتيم، پس آن گاه آنان (از شدت گرفتارى) غم زده و نوميداند. 44

آيات 39 و 44 ـ اينجا گمراه كردن، و هدايت نمودن به صراط مستقيم از طرف پروردگار بدون مقدمه نيست، بلكه بر مبناى گمراهى و هدايت نخستين است كه مكلفان در خودشان آماده مى سازند كه "فلّما زاغوا أزاغ اللّه قلوبهم" (61:5) آن هنگام كه منحرف شدند خدا نيز در پيامد همين انحراف پاداشى بر دوام انحرافشان به آنها داد كه از جمله آيه 44 و مانندش بيانگر آن است كه بهنگام ناچيز گرفتن و فراموش كردن تذكرات ربانى خدا نيز راههاى همه نعمتها را برويشان گشود تا به آن خوشحال شوند و مستمرا به سوى گناهان در حركت باشند.

قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَآلـءِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ إِنِّى مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَىَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ 50

بگو: «به شما نمى گويم گنجينه هاى خدا نزد من است، و غيب (هم) نمى دانم و به شما نمى گويم من به راستى فرشته ام. (من) جز آنچه را كه به سويم وحى مى شود پيروى نمى كنم.» بگو: «آيا نابينا و بينا يكسانند؟ پس آيا تفكّر نمى كنيد؟» 50

آيه 50 ـ اين آيه سه چيز را از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سلب كرده:

كه خزائن رحمت پروردگار نزد او باشد تا هر چه خواهد به هر كه بخواهد بدهد،

و نيز علم غيب كلى و مطلق را كه در اختصاص پروردگار است دارد باشد.

و اينكه او فرشته اى از فرشتگان باشد، گرچه حضرتش از كل فرشتگان برتر است، ولى بگمان مشركان فرشتگان بر انسان برترى دارند،

در هر صورت در دو بُعد ويژگيهاى ربانى را از پيامبر صلى الله عليه و آله سلب كرده، و در بُعد سوم انسان بودن او را ثابت نموده است، و شخصيّت حضرتش را پس از اين سه مرحله در انحصار پيروى از وحى ربّانى دانسته كه پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله هرگز كار تكوين و يا تشريع را ـ كه در انحصار خداست ـ ندارد، بلكه تنها نامه رسان وحى است!

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَإِذَا جَآءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِـٔايَـتِنَا فَقُلْ سَلَـمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُو مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَما بِجَهَــلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنم بَعْدِهِى وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُو غَفُورٌ رَّحِيمٌ 54

و هنگامى كه كسانى به آيات ما ايمان مى آورند نزدت آيند، بگو: «درود بر شما؛ پروردگارتان تمامى رحمت را بر خود همى نبشته، كه هر كس از شما همانا به نادانى كار بدى كند، سپس به توبه و اصلاح گرايد، پس (از آن) خدا بى گمان بسى پوشنده ى رحمت گر بر ويژگان است.» 54

آيه 54 ـ "سلام عليكم" درباره كفارى است كه در راه رسيدن به ايمانند و اين خود تصريحى است بر جواز و بلكه احيانا وجوب سلام بر اينان كه در واقع تشويقى است در راه ايمان، و بر حسب آياتى ديگر اصولاً سلام كردن بر غير مؤمنان گرچه مشرك باشند به اميد ايمان آورد نشان كارى شايسته است، همچون ابراهيم عليه السلام كه بر آزر بر مبناى اميد به ايمانش سلام كرد،

آرى اگر اينان معاند باشند يا اين سلام بر عنادشان بيافزايد هرگز سلام كردن به آنها جايز نيست، زير اولاً اين كار احترام معاند است، و ثانيا سلام به معناى استغفار و طلب سلامتى براى اين معاندان به نص قرآن حرام است، چنانكه سلام بر مسلمان فاسق اگر بر فسقش بيافزايد يا او را در فسق استوار سازد حرام است، كه دست كمش ترك پاسخ گفتن به سلام آنان است.

و اينكه خدا رحمت را در زمينه بخشش توبه كاران بر خود واجب دانسته ويژه گناهى از روى جهالت است كه پس از آن گناه توبه كند، نه گناه از روى علم و عمد كه تا زمان مرگ استمرار داشته باشد و آنگاه توبه كند كه هرگز در اينصورت ـ به نص قرآن ـ توبه پذيرفته نيست،

آرى ميانگين اين جريان كه در هر صورت توبه از روى حقيقت باشد ـ و نه ترس و ناچارى ـ اينجا گرچه پذيرش توبه بر خدا واجب نيست ولى در صورت شايسته پذيرش اين توبه رُجحان دارد زيرا رحمت در پذيرش توبه سه گونه است: واجب كه "كتب على نفسه الرحمة" و حرام مانند آنانكه هرگز توبه حقيقى نكرده اند و در اين ميان توبه ميانگين است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَكَذَ لِكَ نُفَصِّلُ الْأَيَـتِ وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الُْمجْرِمِينَ 55

و اين گونه، آيات (خود) را بيان مى كنيم، و براى اينكه راه و رسم مجرمان به خوبى روشن شود. 55

آيه 55 ـ «و» در «ولتستبين» از نظر ادبى عطفى است به محذوفى كه از "نفصل الايات" پيداست، زيرا تفصيل و توضيح آيات و نشانه هاى ربانى براى مؤمنان ـ و كسانى هم كه در راه ايمانند ـ نشانه هاى ربانى است و نيز راه مؤمنان را براى ديگران آشكار مى كند كه در آخر كار "ولتستبين سبيل المجرمين" است يعنى راه مجرمان وبرخوردهاشان و ديگران آشكار مى گردد.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

قُلْ إِنِّى عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّى وَكَذَّبْتُم بِهِى مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِى إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَـصِلِينَ 57

بگو: «من به راستى از جانب پروردگارم (مسلط) بر دليلى آشكار هستم، حال آنكه شما با آن (همان و او را) تكذيب كرديد. آنچه را (شما) به شتاب خواستاريد نزد من نيست. فرمان جز براى خدا نيست (كه او) حقّ را بازگو مى كند. و او بهترين فيصله دهندگان است.» 57

آيه 57 ـ "على بَيّنةٍ" در اين ـ آيه كه بمعناى نشانه روشن و بيانگر حقانيت است ـ چنانكه در قرآن محمد صلى الله عليه و آله نمودار مى باشد در محمدِ قرآن نيز پيداست كه ايندو در حقيقت يك بيّنه ممتاز ربانى مى باشند، گرچه محور و ثقل اكبرش قرآن و در حاشيه آن ثقل اصغرش محمد صلى الله عليه و آله و محمديين اند و "كذبتم به" نه «كذبتموه» بيانگر مزيد اين كفر است كه بوسيله همان بينه رسالتى خدا را تكذيب كردند.

"ان الحكم الاّللّه " كل حاكميتهاى ربانى را در تكوين و تشريع منحصر به خدا دانسته، بنابراين پيامبر بزرگوار با كمال عظمتش هرگز دخالتى در تكوين و تشريع ربانى ندارد كه نه معجزات كار خود اوست و نه هيچ حكمى را مى تواند نشريع كند.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

منبع : http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

قُل لَّوْ أَنَّ عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِى لَقُضِىَ الْأَمْرُ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّــلِمِينَ 58

بگو: «اگر آنچه را با شتاب خواستاريد نزد من بود، بى گمان ميان من و شما كار به پايان رسيده بود، و خدا به (حال) ستمكاران داناتر (از ديگران) است.» 58

آيه 58 ـ اينجا "لقضى لامر" ـ كه بمعناى پايان يافتن كار رسالت و تكليف است ـ در ارتباط با عذاب نابود كننده الهى قرار گرفته كه در نتيجه درخواست اين عذاب از طرف كفار در برابر پيامبر درخواست پايان تكليف است كه ديگر زمينه اى هم نه براى رسالت باقى مانده و نه براى تكليف.

وَعِندَهُو مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَآ إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِى ظُـلُمَـتِ الْأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِى كِتَـبٍ مُّبِينٍ 59

و درب هاى غيب، تنها نزد اوست، (و) جز او (كسى) آنها را نمى داند، و آنچه در خشكى و درياست مى داند، و هيچ برگى فرو نمى افتد مگر (اينكه) آن را مى داند، و هيچ دانه اى (نهفته) در تاريكى هاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست، مگر اينكه در كتابى روشنگر (ثبت) است. 59

آيه 59 ـ در اين آيه تمامى دربهاى كل غيوب ربانى در انحصار خدا خوانده شده، كه يافتن آنها هم در بُعد دانستن و شناختن در انحصار خداست تا چه رسد به كار بستن آنها، و اينكه هيچ برگى از هيچ درختى فرو نمى افتد مگر آنكه خدا مى داند، چنانكه علمش را در انحصار خدا دانسته فرو افتادنش را نيز به علم او مى داند، و بالاخره هر تر و خشكى را ـ كه به معناى هر گونه موجودى است ـ در پرتو علم و قدرت ربانى دانسته كه هر دوى كتاب تكوين و تشريع را شامل است، و اينجا «مبين» كه بمعناى بيانگر است تشريعش را تنها بوسيله وحى و تكوينش را مستقيما باراده الهى دانسته و در هر دو صورت اين كتاب كه در نزد خداست نسبت به هر دو بيانگر است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَهُوَ الَّذِى يَتَوَفَّـلـكُم بِالَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 60 وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِى وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ61

و اوست كسى كه شبانگاه، (روح انسانى) شما را (به هنگام خواب) برمى گيرد، حال آنكه آنچه را در روز (جريحه اى) انجام داده ايد مى داند. سپس شما را در آن برمى انگيزد، تا مدتى نام برده (: مشخص) به سرآيد. پس (آن گاه) بازگشت شما تنها سوى اوست. سپس شما را به آنچه مى كرده ايد آگاهى بزرگى خواهد داد. 60 و تنها اوست كه بر (سر و سامان) بندگانش قاهر (و غالب) است، و نگهبانانى بر (سر و سامان) تان مى فرستد، تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد؛ (آن گاه) فرشتگان ما او را (از اين جهان) كامل و بى كم و كاست بستانند، در حالى كه (هرگز) كوتاهى نمى كنند. 61

آيات 60 و 61 ـ «يتوفاكم» از توفّى بمعناى گرفتن كامل است. كه اگر اين توفّى براى خواب باشد تنها بمعناى گرفتن روح انسانى در خواب است، و چنانكه خود اين روح توفّى شده يعنى بى كم و كاست گرفته شده است و در حفاظت ربانى تا هنگام بيدارى همچنان پايدار است، جسم انسان نيز با دو روح حيوانى و نباتى مانند روح انسانى اش متوفااست جز آنكه ايندو توفّى و گرفتن از يكديگر جداست تا خواب تحقق يابد، كه قبل از آن توفى ربانى نسبت به روح و جسم بانضمام يكديگر است گرچه با لفظ توفّى نيست بلكه بعبارت ديگر "يرسل عليكم حفظةً" كه در آيه بعدى است مى باشد كه نگهبانانى از مانند فرشتگان او را به امر خدا تا حدودى زياد از صدماتى فراوان نگهبانند.

"ما جرحتم بالنهار" جرح اولاً بمعناى آسيب رساندن است چه درونى كه آسيب فكرى، علمى و عقيدتى است، و چه برونى كه آسيب عملى است و «بالنهار» هم ـ چون در مقابل «بالّليل» است ـ به معناى بيدارى چه روز باشد كه معمولى است، و چه شب كه غيرمعمولى است، و چه در هر دو ميانگين بيدارى است،

در هر صورت "ثم يبعثكم فيه" اينجا بمعناى بيدار كردن از خواب است، و تا اينجا توفّى به معنى خواباندن بود، و در آيه (61) به معناى ميراندن است كه فرقش با خواب اين است كه در خواب روح انسانى كه بيرون از بدن است دوباره به هنگام بيدار شدن به بدن بر مى گردد ولى در توفى دوم روح حيوانى نيز به روح انسانى متصل شده و هرگز عموما تا روز رستاخيز به بدن باز نمى گردند، و روح نباتى نيز با جدا شدن اين دو روح از بدن نابود مى شود، و بعبارت ديگر روح انسانى و روح حيوانى ـ كه شايد همان بدن برزخى باشد ـ از بدن انسانى ـ كه ديگر هيچگونه روحى ندارد ـ جدا شده و تا بر انگيختن بعدى چه در رجعت و يا قيامت اين جدائى باقى است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2



قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٢١


[و] گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آورديم


رَبِّ مُوسَىٰ وَهَارُونَ ﴿١٢٢


پروردگار موسى و هارون

قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَمَكْرٌ

مَّكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا ۖ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿١٢٣

.

فرعون گفت: «آيا پيش از آنكه به شما رخصت دهم، به او ايمان آورديد؟

قطعاً اين نيرنگى است كه در شهر به راه انداخته‌ايد تا مردمش

را از آن بيرون كنيد. پس به زودى خواهيد دانست.»


لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿١٢٤


دستها و پاهايتان را يكى از چپ و يكى از راست خواهم

بريد سپس همه شما را به دار خواهم آويخت


قَالُوا إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ﴿١٢٥


گفتند: «ما به سوى پروردگارمان بازخواهيم گشت


وَمَا تَنقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا ۚ رَبَّنَا

أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ ﴿١٢٦


و تو جز براى اين ما را به كيفر نمى‌رسانى كه ما به

معجزات پروردگارمان -وقتى براى ما آمد- ايمان آورديم.

پروردگارا، بر ما شكيبايى فرو ريز و ما را مسلمان بميران.»


وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوْمَهُ

لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ ۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ

أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ﴿١٢٧


و سران قوم فرعون گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مى‌كنى

تا در اين سرزمين فساد كنند و [موسى‌] تو و خدايانت را

رها كند؟» [فرعون‌] گفت: «بزودى پسرانشان را مى‌كُشيم

و زنانشان را زنده نگاه مى‌داريم، و ما بر آنان مسلطيم.»


قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّـهِ وَاصْبِرُوا ۖ إِنَّ

الْأَرْضَ لِلَّـهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ﴿١٢٨


موسى به قوم خود گفت: «از خدا يارى جوييد و پايدارى

ورزيد، كه زمين از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش

كه بخواهد مى‌دهد؛ و فرجام [نيك‌] براى پرهيزگاران است.»


قَالُوا أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِيَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا ۚ قَالَ عَسَىٰ

رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي

الْأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ﴿١٢٩


[قوم موسى‌] گفتند: «پيش از آنكه تو نزد ما بيايى

و [حتى‌] بعد از آنكه به سوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتيم.»

گفت: «اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند

و شما را روى زمين جانشين [آنان ]سازد؛

آنگاه بنگرد تا چگونه عمل مى‌كنيد.»


وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ﴿١٣٠


و در حقيقت، ما فرعونيان را به خشكسالى و كمبود

محصولات دچار كرديم باشد كه عبرت گيرند


فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَـٰذِهِ ۖ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ

يَطَّيَّرُوا بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ ۗ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ

اللَّـهِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٣١

پس هنگامى كه نيكى [و نعمت‌] به آنان روى مى‌آورد

مى‌گفتند: «اين براى [شايستگى‌] خود ماست» و چون

گزندى به آنان مى‌رسيد، به موسى و همراهانش شگون

بد مى‌زدند. آگاه باشيد كه [سرچشمه ]بدشگونى آنان

تنها نزد خداست [كه آنان را به بدى اعمالشان كيفر مى‌دهد]،

ليكن بيشترشان نمى‌دانستند

وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا

بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ ﴿١٣٢


و گفتند: «هر گونه پديده شگرفى كه به وسيله آن ما را

افسون كنى براى ما بياورى، ما به تو ايمان آورنده نيستيم.»


فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ

وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا

وَكَانُوا قَوْمًا مُّجْرِمِينَ ﴿١٣٣


پس بر آنان طوفان و ملخ و كنه ريز و غوكها و خون را به

صورت نشانه‌هايى آشكار فرستاديم و باز

سركشى كردند و گروهى بدكار بودند


وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا

عَهِدَ عِندَكَ ۖ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ

وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿١٣٤


و هنگامى كه عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: «اى موسى،

پروردگارت را به عهدى كه نزد تو دارد براى ما بخوان، اگر

اين عذاب را از ما برطرف كنى حتماً به تو ايمان خواهيم

آورد و بنى‌اسرائيل را قطعاً با تو روانه خواهيم ساخت.»


فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَىٰ أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ ﴿١٣٥


و چون عذاب را -تا سررسيدى كه آنان بدان رسيدند-

از آنها برداشتيم باز هم پيمان‌شكنى كردند


فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ

كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ ﴿١٣٦


سرانجام از آنان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان ساختيم،

چرا كه آيات ما را تكذيب كردند و از آنها غافل بودند


وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ

وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا ۖ وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَىٰ

عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا ۖ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ

يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ ﴿١٣٧

و به آن گروهى كه پيوسته تضعيف مى‌شدند، [بخشهاى‌]

باختر و خاورى سرزمين [فلسطين‌] را -كه در آن بركت قرار

داده بوديم- به ميراث عطا كرديم. و به پاس آنكه صبر كردند،

وعده نيكوى پروردگارت به فرزندان اسرائيل تحقق يافت،

و آنچه را كه فرعون و قومش ساخته و

افراشته بودند ويران كرديم


وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ

عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ ۚ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَـٰهًا

كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ ۚ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿١٣٨


و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم. تا به قومى رسيدند

كه بر [پرستش‌] بتهاى خويش همت مى‌گماشتند.

گفتند: «اى موسى، همان گونه كه براى آنان خدايانى است،

براى ما [نيز] خدايى قرار ده.» گفت: «راستى شما نادانى مى‌كنيد.»


إِنَّ هَـٰؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١٣٩

در حقيقت، آنچه ايشان در آنند نابود [و زايل‌]

و آنچه انجام مى‌دادند باطل است


قَالَ أَغَيْرَ اللَّـهِ أَبْغِيكُمْ إِلَـٰهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿١٤٠


گفت: «آيا غير از خدا معبودى براى شما بجويم، با

اينكه او شما را بر جهانيان برترى داده است؟»


وَإِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ ۖ

يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ۚ وَفِي

ذَٰلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ﴿١٤١


و [ياد كن‌] هنگامى را كه شما را از فرعونيان نجات داديم

كه شما را سخت شكنجه مى‌كردند: پسرانتان را مى‌كشتند

و زنانتان را زنده باقى مى‌گذاشتند و در اين، براى شما

آزمايشِ بزرگى از جانب پروردگارتان بود.


وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ

مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ

اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ﴿١٤٢

و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب

ديگر تمام كرديم. تا آنكه وقت معين پروردگارش در چهل

شب به سر آمد. و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به

برادرش هارون گفت: «در ميان قوم من جانشينم باش،

و [كار آنان را] اصلاح كن، و راه فسادگران را پيروى مكن.»

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي

أَنظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـٰكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ

فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ

لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ

قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٤٣


و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت،

عرض كرد: «پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم.»

فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ليكن به كوه بنگر؛ پس اگر بر

جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد. « پس چون

پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت، و موسى

بيهوش بر زمين افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى!

به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم.»




قَالَ يَا مُوسَىٰ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي

وَبِكَلَامِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِينَ ﴿١٤٤


فرمود: «اى موسى، تو را با رسالتها و با سخن گفتنم

[با تو]، بر مردم [روزگار] برگزيدم؛ پس آنچه را به

تو دادم بگير و از سپاسگزاران باش.»


وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا

لِّكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا ۚ

سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ ﴿١٤٥


و در الواح [تورات‌] براى او در هر موردى پندى، و براى هر چيزى

تفصيلى نگاشتيم، پس [فرموديم:] «آن را به جدّ و جهد بگير

و قوم خود را وادار كن كه بهترين آن را فرا گيرند، به

زودى سراى نافرمانان را به شما مى‌نمايانم.»


سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ

الْحَقِّ وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَّا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ

الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ

سَبِيلًا ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ ﴿١٤٦


به زودى كسانى را كه در زمين، بناحق تكبّر مى‌ورزند،

از آياتم رويگردان سازم [به طورى كه‌] اگر هر نشانه‌اى را [از قدرت من‌]

بنگرند، بدان ايمان نياورند، و اگر راه صواب را ببينند آن را برنگزينند،

و اگر راه گمراهى را ببينند آن را راه خود قرار دهند. اين بدان

سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزيدند

وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ ۚ

هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١٤٧


و كسانى كه آيات ما و ديدار آخرت را دروغ پنداشتند، اعمالشان

تباه شده است. آيا جز در برابر آنچه مى‌كردند كيفر مى‌بينند؟

وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا

لَّهُ خُوَارٌ ۚ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ

سَبِيلًا ۘ اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ ﴿١٤٨


و قوم موسى پس از [عزيمت‌] او، از زيورهاى خود مجسمه

گوساله‌اى براى خود ساختند كه صداى گاو داشت. آيا نديدند

كه آن [گوساله‌] با ايشان سخن نمى‌گويد و راهى بدانها نمى‌نمايد؟

آن را [به پرستش ]گرفتند و ستمكار بودند

وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن

لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿١٤٩


و چون انگشت ندامت گِزيدند و دانستند كه واقعاً گمراه شده‌اند

گفتند: «اگر پروردگار ما به ما رحم نكند و ما را نبخشايد

قطعاً از زيانكاران خواهيم بود.»




وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا

خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى

الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ

الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ

بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿١٥٠


و چون موسى، خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود

بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد!

آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد؟ و الواح را افكند و

[موى‌] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد.

[هارون ] گفت: « اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان

يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند؛ پس مرا دشمن‌

شاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده


قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي

رَحْمَتِكَ ۖ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿١٥١


[موسى‌] گفت: «پروردگارا، من و برادرم را بيامرز

و ما را در [پناه‌] رحمت خود درآور، و تو مهربانترين مهربانانى.»


إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ

فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ ﴿١٥٢


آرى، كسانى كه گوساله را [به پرستش‌] گرفتند، به زودى

خشمى از پروردگارشان و ذلّتى در زندگى دنيا به ايشان

خواهد رسيد؛ و ما اين گونه، دروغ‌پردازان را كيفر مى‌دهيم

وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَآمَنُوا

إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿١٥٣


و[لى‌] كسانى كه مرتكب گناهان شدند، آنگاه توبه كردند

و ايمان آوردند، قطعاً پروردگار تو پس از آن آمرزنده مهربان خواهد بود.

وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ ۖ وَفِي نُسْخَتِهَا

هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ ﴿١٥٤


و چون خشم موسى فرو نشست، الواح را برگرفت، و در

رونويس آن، براى كسانى كه از پروردگارشان

بيمناك بودند، هدايت و رحمتى بود


وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِّمِيقَاتِنَا ۖ فَلَمَّا

أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ

وَإِيَّايَ ۖ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا ۖ إِنْ هِيَ إِلَّا

فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِي مَن تَشَاءُ ۖ أَنتَ وَلِيُّنَا

فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۖ وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ ﴿١٥٥

و موسى از ميان قوم خود هفتاد مرد براى ميعاد ما برگزيد،

و چون زلزله، آنان را فرو گرفت، گفت: «پروردگارا، اگر

مى‌خواستى، آنان را و مرا پيش از اين هلاك مى‌ساختى. آيا

ما را به [سزاى‌] آنچه كم‌خردان ما كرده‌اند هلاك مى‌كنى؟

اين جز آزمايش تو نيست؛ هر كه را بخواهى به وسيله آن

گمراه و هر كه را بخواهى هدايت مى‌كنى؛ تو سرور مايى؛

پس ما را بيامرز و به ما رحم كن، و تو بهترين آمرزندگانى.»

خب دوستان از این به بعد سرکار دختر مهربان هم با ما همکاری میکنن

ار زحمات جناب رضا ثقلین هم تشکر میکنم

ان شاءالله که قرآن پشت و پناه زندگیتون باشه

توجه دوستان به این تاپیک کم هست

اگه کسی میخواد همکاری کنه

نظر ... انتقاد

یا هر فکری که در ارتباط با بهبود روند تاپیک و

همچنین بالا رفتن بازدید کنندگان و مفید بودن تاپیک به

ذهنش میرسه لطفا اطلاع بده

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْأَيَـتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ 65

بگو: «(هم)او تواناست بر اينكه از بالاى (سر)تان، يا از زير پاهايتان عذابى بر(سر و سامان)تان بفرستد، يا شما را لباس تفرقه بپوشاند (و گروه گروه به جان هم اندازد) و گرفتارى بعضى از شما را به بعضى (ديگر) بچشاند.» بنگر (كه) چگونه آيات (خود) را گوناگون باز (و ممتاز) بيان مى كنيم، شايد آنان دريابند. 65

آيه 65 ـ "عذابا من فوقكم أوْمن تحت ارجلكم" تمامى عذابهاى ربانى و غيرربانى: ـ آسمانى و زمينى و دريائى ـ را شامل مى باشد، و اينجا اشاره اى است به جنگهاى خانمانسوز امروزى و آينده چنانكه در بُعد سوم "او يلبسكم شيعا" اختلافات فراگير بين مكلفان را نيز شامل است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

لِّكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ 67

براى هر خبرى مهم قرارگاهى است، و در آينده اى دور خواهيد دانست. 67

آيه 67 ـ اين آيه براى تمامى خبرهاى مهم ربانى زمان و جايگاه و پايگاه استوارى بيان كرده كه "سوف تعلمون" بدين معنى كه پس از اين همه را خواهيد دانست كه در مثلث رجعت برزخ و قيامت يا حتى پيش از آنها معلوم خواهد شد.

وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِى ءَايَـتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِى وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَـنُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِينَ 68

و هنگامى كه ببينى كسانى (به قصد تخطئه) در ژرفاى مشكلاتى در آيات ما غرقه مى شوند، از ايشان روى برتاب، تا در سخنى ديگر فرو روند. و اگر شيطان پس از يادواره(ات) تو را (در اين باره) بى چون به فراموشى اندازد، پس بعد از يادواره(ات) با ستمكاران منشين. 68

آيه 68 ـ اين نهى از مصاحبت با ستمكاران تمام مراتب ستمكارى را در بَر دارد و در آيه (4:140) در جمع شركت در مجلس ظالمان را كلاً حرام دانسته مگر بر اساس نهى از منكر كه چنين شركتى واجب است، ولى اگر اثر نكرد فورا بايد از آن مجلس برخاست، زيرا ماندن در چنين مجلسى در صورت استمرار ظلم خود كمكى به ظالم است، وانگهى در نظر كسانى كه چنان منظره اى را مى نگرند شما نيز مانند آنان ستمكاريد و نيز اگر عذابى يا گرفتارى ديگرى بر اين ستمكاران وارد شود گريبان شما را هم مى گيرد.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2


وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَـٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا

هُدْنَا إِلَيْكَ ۚ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ ۖ وَرَحْمَتِي

وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ ۚ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ

الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ ﴿١٥٦


«و براى ما در اين دنيا نيكى مقرّر فرما و در آخرت [نيز]،

زيرا كه ما به سوى تو بازگشته‌ايم.» فرمود: «عذاب خود

را به هر كس بخواهم مى‌رسانم، و رحمتم همه چيز را فرا

گرفته است؛ و به زودى آن را براى كسانى كه پرهيزگارى مى‌كنند

و زكات مى‌دهند و آنان كه به آيات ما

ايمان مى‌آورند، مقرّر مى‌دارم.»

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ

مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ

وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ

الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ۚ

فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي

أُنزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿١٥٧


همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده -كه [نام‌]

او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مى‌يابند- پيروى مى‌كنند؛

[همان پيامبرى كه‌] آنان را به كار پسنديده فرمان مى‌دهد،

و از كار ناپسند باز مى‌دارد، و براى آنان چيزهاى پاكيزه را

حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى‌گرداند، و از

[دوش‌] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى‌دارد.

پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش

كردند و نورى را كه با او نازل شده است

پيروى كردند، آنان همان رستگارانند

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ

إِنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ

وَالْأَرْضِ ۖ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ

النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ

وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿١٥٨


بگو: «اى مردم، من پيامبر خدا به سوى همه شما هستم،

همان [خدايى‌] كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن

اوست. هيچ معبودى جز او نيست؛ كه زنده مى‌كند

و مى‌ميراند. پس به خدا و فرستاده او -كه پيامبر درس‌

نخوانده‌اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد-

بگرويد و او را پيروى كنيد، اميد كه هدايت شويد.»


وَمِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ ﴿١٥٩


و از ميان قوم موسى جماعتى هستند كه به حق

راهنمايى مى‌كنند و به حق داورى مى‌نمايند



وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا ۚ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ

مُوسَىٰ إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ ۖ

فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ

مَّشْرَبَهُمْ ۚ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ

الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ ۖ كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ ۚ وَمَا

ظَلَمُونَا وَلَـٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿١٦٠


و آنان را به دوازده عشيره كه هر يك امتى بودند تقسيم

كرديم، و به موسى -وقتى قومش از او آب خواستند-

وحى كرديم كه با عصايت بر آن تخته سنگ بزن. پس، از آن

، دوازده چشمه جوشيد. هر گروهى آبشخور خود را بشناخت؛

و ابر را بر فراز آنان سايبان كرديم، و گزانگبين و بلدرچين

بر ايشان فرو فرستاديم. از چيزهاى پاكيزه‌اى كه روزيتان

كرده‌ايم بخوريد. و بر ما ستم نكردند،

ليكن بر خودشان ستم مى‌كردند


وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هَـٰذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ

وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا نَّغْفِرْ لَكُمْ

خَطِيئَاتِكُمْ ۚ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ﴿١٦١


و [ياد كن‌] هنگامى را كه بديشان گفته شد: «در اين شهر

سكونت گزينيد، و از آن -هر جا كه خواستيد- بخوريد، و

بگوييد: [خداوندا،] گناهان ما را فرو ريز. و سجده‌كنان از

دروازه [شهر] درآييد، تا گناهان شما را بر شما ببخشاييم

[و] به زودى بر [اجر] نيكوكاران بيفزاييم.»

فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا

عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ ﴿١٦٢

پس، كسانى از آنان كه ستم كردند، سخنى را كه به ايشان

گفته شده بود به سخن ديگرى تبديل كردند. پس به سزاى

آنكه ستم مى‌ورزيدند، عذابى از آسمان بر آنان فرو فرستاديم


وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ

فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ

لَا يَسْبِتُونَ ۙ لَا تَأْتِيهِمْ ۚ كَذَٰلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿١٦٣


و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود، از ايشان جويا شو:

آنگاه كه به [حكم‌] روز شنبه تجاوز مى‌كردند؛ آنگاه كه

روز شنبه آنان، ماهيهايشان روى آب مى‌آمدند، و روزهاى غير

شنبه به سوى آنان نمى‌آمدند. اين گونه ما آنان را به سبب

آنكه نافرمانى مى‌كردند، مى‌آزموديم


وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَىْ ءٍ وَلَـكِن ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ 69

و چيزى از حساب آنان [: ستمكاران] بر عهده ى كسانى كه (از خدا) پروا دارند نيست، ليكن يادواره اى است، شايد (از اين هم نشينان بپرهيزند و از خدا) پروا بدارند. 69

آيه 69 ـ اين آيه حساب تقوى پيشه گان را از بى تقوايان و ستمكاران جدا دانسته كه در صورت شركتشان در مجالس بى تقوايان بدون لزوم و بى آنكه با آنان در ستم شركت كنند، ستمهاى آن بى تقوايان را بر عهده اين متقيان نگذاشته، جُز اينكه اينجا تذكرى است براى شركت نكردنشان در مجالس آنان مگر براى نهى از منكر.

وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ عَــلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَـدَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ 73

و اوست كسى كه آسمان ها و زمين را به حقّ آفريد، و روزى كه (به چيزى) گويد «شو» پس مى شود. سخنش تمامى حقّ است. روزى كه در صور شيپور (: جهان با صدايى رعدآسا) دميده شود، فرمانروايى تنها از آنِ اوست (تنها او) داننده ى غيب و شهود است، و او حكيم بسيار آگاه است. 73

آيه 73 ـ اين "كُنْ فيكون" در مورد باز سازى جهان خلقت به روز رستاخيز پس از ويران شدنش مى باشد، كه همانگونه كه خدا در آغاز جهان را آفريد پس از ويران كردنش نيز به روز رستاخيز آنرا آباد مى سازد كه هم مردگان را زنده مى كند و هم جهان هستى را همانند چهره نخست آباد مى سازد.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً إِنِّى أَرَلـكَ وَقَوْمَكَ فِى ضَلَـلٍ مُّبِينٍ 74

و چون ابراهيم به پدر (تربيتى) خود - آزر - گفت: «آيا بتان را معبودان (خود و ديگران) مى گيرى؟ من همانا تو و گروهت را در (ژرفاى) گمراهى آشكارگرى مى بينم.» 74

آيه 74 ـ "أبيه ءازرَ"، آزر ـ چنانكه بارها تكرار شده و مى شود ـ پدر صُلبى ابراهيم عليه السلام نبوده، بلكه ناپدرى او بوده كه در بُعد پرورش ابراهيم يتيم عليه السلام جايگزين پدرش بوده است، و معرفت توحيدى ابراهيم عليه السلام از آغاز كودكى به اندازه اى قوى بوده كه در برابر آزر بت پرست و بت ساز همچنان ايستادگى مى كرده است.