بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
بگو: « گواهى چه چيزى (از همه چيز) بزرگ تر است؟» بگو: «خدا ميان من و شما گواهى(بزرگ) است. و اين قرآن به سوى من وحى شد تا به وسيله ى آن شما و هر كس را كه بالغ شده و (قرآن) به او رسيده هشدار دهم؛ آيا به درستى و بى گمان شما گواهى مى دهيد كه با خدا خدايان ديگرى هستند؟» بگو: «من گواهى نمى دهم.» بگو: «تنها او خدايى يگانه است و من همانا از آنچه (به او) شرك مى ورزيد بيزارم.» 19
آيه 19 ـ اين آيه شهادت الهى است بر وحيانى بودن قرآن و رسول قرآن، و پيش از آن هم شهادت بر وحدت ذاتى و ربانى خداست، و اين شهادت بدين معنى نيست كه ذات خدا در ديده گاه مكلفان نمايان است بلكه اين قرآن است كه در پرتو بررسى شايسته اش اين شهادت ربانى صددرصد در آن نمايان است، كه اگر هم بر فرض محال خدا را با چشم سر مى ديدند و وحيش را مى شنيدند آن شهادت بيش از شهادت قرآنى نبود.
"هذا القرآن" همين وحى آخرين است در برابر وحى هاى ديگر كه آنها هم به وجه عمومى قرآن و خواندى و حيانى هستند، ولى اين گواهى در شايسته ترين درجاتش ويژه همين قرآن آخرين است، كه شامل تمامى قرآن ها و وحيهاى ممكن در عرض زمين و طول زمان براى كل مكلفان بايسته و شايسته است.
"و مَن بَلَغ" جمله اى انحصارى است در كل ابعاد بلوغ سراسرى قرآن، و اين «بَلَغ» هم فعل لازم است و هم فعل متعدى، لازم است بمعناى رسايى كه تمام كسانى كه عقلشان نسبت به دين ربّانى بلوغ و رسائى دارد مكلفند، كه در اين صورت «كُم» در «لِأُنذركُم» مكلفان زمان نزول قرآنند و "من بَلَغ" كل مكلفان را تا پايان زمان تكليف در بَر دارد، و متعدى است به معناى مَن بَلَغَهُ كه افزون بر بلوغ نخستين كه خود رسائى عقلانى خودى است، بلوغ دومين را نيز در بَر دارد، بدين معنا كه كسانيكه اين قرآن به آنان برسد،
روى اين اصل تنها بلوغ عقلانى در معناى نخستينش براى مكلّف بودن به تكاليف قرآنى كافى نيست، بلكه هر دو بلوغ همپا و همراه يكديگر تكليف قرآنى را ثابت مى كند، در بلوغ نخستين كه رسائى اولين عقلانى است شخص عاقل بر مبناى عقليش بايستى با كوششها و كاوشهاى پياپى در حد امكان راههاى جستن شريعت قرآنى را بپيمايد، و براى تحقق دادن بلوغ دوم اضافه بر اين كوشش و كاوش شرعمداران قرآنى بايستى معارف آنرا به اندازه اى امكان در كل جهان تكليف منتشر سازند، كه تقصير در هر يك از دو بُعدش گناهى بزرگ است،
تقصير اول درباره بالغان نخستين است كه با وجود عقل راههاى عقلانى جستن قرآن را نمى پيمايند، و تقصير دوم مربوط به شرعمدارانى است كه معارف قرآن را آنگونه كه شايد و بايد به اين راهيان حق نمى رسانند، و در جمع گاه هر دو مقصرند و گاه يكى از اين دو كه در بلوغ لازم و يا متعديش تقصير كارند،
آرى اين نه تنها ساير بالغانند كه بايستى در راه بدست آوردن حجت قرآنى همچنان جويا و پويا باشند بلكه مبلغان و شرعمداران قرآنى نيز بايد كوششهاى پى گير و شايسته براى رساندن اين كتاب بالغ به بالغان داشته باشند كه هندسه بلوغ در همين مثلث مختصر مى شود، بالغ نخستين كه ساير عاقلانند و بالغ دومين كه مبلغانند، و در اين ميان بالغ محورى كه قرآن است، و پس از اين بلوغ و تبليغ "لانذركم به" در بُعد وسيع جهانى و همه گانى اش هشدار با قرآن تحقق پذير است.
و اكنون پژوهشى در اصل بلوغ: اين بلوغ و رسائى در نقطه اولين يا عقلانى است كه خود پايه نخستين بلوغ مى باشد و يا اضافه بر اين بلوغ و رسائى در بنيه جسمانى است كه مرحله دوم بلوغ است، و يا بلوغ جنسى، اقتصادى و ساير مراحل بلوغ است، بلوغ نخستين ـ كه عقلانى است ـ در پسر و دختر يكسان و در حد معمولى سن ده سالگى است كه عباداتى عقلانى را بر آنان واجب مى كند،
مانند نماز كه بر پسر و دختر در اين سِنّ واجب است كه نه اين وجوب از سن نه سالگى دختر است و نه پانزده سالگى پسر، البته مواردى استثنائى هم وجود دارد كه در بُعد اول مانند علامه حلى رحمه الله كه در سن هشت سالگى مجتهد شد كه نه تنها در اين سن، بلكه در سنينى كمتر آن هنگام كه بلوغى عقلانى يافته بود نماز هم بر او واجب بوده است، و نمونه بسيار مهمترش حضرت ولى امر عليه السلام اند كه در سن پنج سالگى صاحب مقام امامت شدند و آيا حضرتشان در همين سن مكلف به نماز نبوده اند! و در مقابل كسانى هم هستند كه حتى در بالاتر از ده سالگى و بيشتر هم بلوغ عقلانى ندارند و در نتيجه مكلف به نماز هم نمى باشند.
سپس نوبت به بلوغ بنيه جسمانى مى رسد كه اينجا روزه مطرح است و بايد پرسيد كه آيا بنيه دختر در نه سالگى با بنيه پسر در پانزده سالگى برابر است؟ هرگز! و اگر دختر ناتوانتر از پسر نباشد دست كم با او برابر است، پس چرا دختر بايد شش سال زودتر از پسر روزه بگيرد؟! بلكه چنانكه در رواياتى نيز آمده ـ و وضع عادى هم اكثرا چنين است ـ روزه هر دو در سن سيزده سالگى آغاز مى گردد، مگر دختر يا پسرى كه پيش از اين توان روزه را داشته باشند و يا به عكس كه حتى در اين سن هم توان روزه را نداشته باشند. كه در صورت اول واجب و در صورت دوم اگر روزه حَرَجى باشد واجب نيست و اگر عُسرآور و زيان بار باشد حرام است.
سپس مراحل ديگر بلوغ است مانند رسيدن به حالت ازدواج كه در پسر و دختر يكسان نيست، زيرا آمادگى دختر در زناشويى معمولاً پيش از پسر است چنان كه تكليف حجابش نيز بر همين اساس پيش از تكليف پسر در حرمت نظر به دختر است و سپس بلوغ اقتصادى كه در آن پسر معمولاً مقدم بر دختر است و آنگاه بلوغ در امر به معروف و نهى از منكر و جهاد كه باز نوعا پسر بر دختر مقدم است، اينها و مانندشان مراحلى از بلوغند ـ كه چنانكه گفته شد ـ اولين مرحله اش بلوغ عقلانى براى نماز است كه معمولاً سن ده سالگى است، و آنگاه ساير مراحل بلوغ بر حَسَب اختلاف مراتب عقلى، جسمى، جنسى، اقتصادى و... .
حال آنكه آنان (مكلفان را) از آن باز مى دارند، و (خود نيز) از آن دورى مى كنند، و جز خويشتن را به هلاكت نمى افكنند و باريك بينى نمى كنند. 26
آيه 26 ـ اينجا "و هم ينهون عنه و يَنؤن عنه" كه به معنى بازدارى مردمان از قرآن و دورى از آن است گرچه موردش گروهى از كفّار رسمى مى باشند، كه از روى عناد چنين و چنان مى كنند، ولى گروهى از مسلمانان هم جاهلانه دست به اين دو جريان مى زنند،
كُفار به حساب مخالفت و اين مسلمانان به گمان احترام كه ما فهممان كمتر از آن است كه قرآن را بفهميم، پس بجاى آن بايد به روايات مراجعه كنيم و اين جريان در عمقش بسيار حُمق است،
زيرا قرآن خود را نور، بيان، تبيان و برهان براى همگان معرّفى كرده، و خدا با ساده ترين تعابير كه مفهوم هر عربى است با ما سخن گفته و از جمله درجات اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت ممتاز آن است، و آيا فصاحت و بلاغت ديگران از قرآن بيشتر است كه در نتيجه بيان آنان از بيان خدا بالاتر باشد؟!! اين كفرى است به ادعاى ايمان و گمراهيى بسيار ژرف است به گمان هدايت كه در پايان آيه اين قبيل مردمان را هلاك كننده خود و از بى شعوران معرّفى كرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
و گرچه اعراض كردن آنان بر تو گران است، پس اگر بتوانى رخنه اى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى، تا نشانه اى برايشان بياورى (پس چنان كن!). و اگر خدا مى خواست حتما آنان را بر هدايت گرد مى آورد؛ پس هرگز از نادانان مباش. 35
آيه 35 ـ در اين آيه نشانه ها و معجزات ربانى را در عمق زمين و آسمان معرفى كرده كه "نفقا فى الارض او سُلَّما فى السماء" اين دو را جايگاه همان نشانه هاى ربانى خوانده، جز آنكه بيرون آوردن آنها را از زمين و آسمان در انحصار خدا دانسته است، روى اين اصل ايجاد معجزات ربانى آفرينشى جدا از همين آسمان و زمين ندارند و در انحصار پروردگارند.
و گفتند: «چرا نشانه اى از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟» بگو: «بى ترديد، خدا تواناست بر اينكه نشانه اى فرو فرستد.» ولى بيشترشان نمى دانند. 37
آيه 37 ـ در اين آيه "آيةٌ من ربّه" كه مورد درخواست كافران قرار گرفته تنها مقصودشان نشانه هاى مادى و ديدنى است و در پاسخ آنها فرموده كه خدا در فرستاندن هر گونه نشانه اى توانا است جز آنكه نشانه وحيانى آخرين بايد هميشگى باشد،
زيرا شريعت قرآن هميگشى است. و اين ابديّت شريعت لازمه اش ابديّت وحيانى بودن قرآن است. كه آنهم در خود كتاب شريعت قرآن بخوبى نمودار است، زيرا معجزات جسمانى گذشتگان دورانش گذشته و هرگز براى آيندگان باقى ماندنى نيست.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
و هيچ جنبنده اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند، مگر آنكه (آنها نيز) امت هايى مانند شمايند. ما هيچ چيزى را در كتاب (تكوين و تشريع) فروگذار نكرديم. سپس
(همه ى اين جنبندگان) سوى پروردگارشان ناگريز (و ناگزير) گردآورده خواهند شد. 38
آيه 38 ـ «اُمَمٌ امثالكم» در اين آيه بمعنى گروههاى همانند يكديگر است، كه همانندى مطلق و همگانى را ميان كُل جُنبندگان ـ از جمله انسان ـ بيان كرده و سپس "ثم الى ربهم يحشرون" كه دليل برگرد آوردن همگان در روز رستاخيز است ـ و طبعا براى پاداش اعمال آنان مى باشد ـ تمامى آنان را با درجات گوناگونشان مكلف دانسته، و آياتى مانند "إن مِنْ امةٍ الاّ خَلافيها نذير" (35:24) هم گواهى ديگر بر مكلف بودن همگان است،
زيرا بر حَسَب آيه مورد بحث همه جنبندگان اُمّتهايى هستند، روى اين اصل رسولانى هم در ميان آنان وجود دارد. درست است كه رسولان و تكاليف جن و انس برترين رسولان و والاترين تكاليف است. ولى اين منافاتى با اصل رسالت و تكليف براى ديگران ندارد،
و بعنوان مثال مى بينيم كه هر جنبنده اى از ظلم ديگران نگران است و از آن هم فرار مى كند، و در ضمن بر حسب آيه "ان من شى الاّ يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم" (17:44) كل موجودات جهان حتى جمادات خدا را مى شناسند و تسبيح گوى او هستند،
و اين انسان است كه بر حَسَب استعداد و كار آمديش و وسايل ترقى اش كه خدا براى او مقرر داشته مى تواند در بالاترين درجات قرار گيرد و اگر تخلف كند به پست ترين دركات سقوط مى كند كه "لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم . ثم رددناه اسقل سافلين" (95:5) و چون اين اسفل سافلين در مقابل "احسن تقويم" ويژه انسان است در سوره احزاب هم چنين آمده كه "انه كان ظلوما جهولاً" و اين پس از عرض و نمايش امانت تكليف است به كل موجودات جهان كه همگان آنرا با درجات گوناگونشان به حضرت حق باز مى گردانند،
ولى "و حملهاالانسان انه كان ظلوما جهولاً" (33:72) زيرا حمل امانت به معناى بر دوش گرفتن آن و بازپس ندادن آن است، و اين خيانتى بس بزرگ است، و ظلوم جهول بمعناى معدن ظلم و جهالت مى باشد.
امانت تكليف كه بر مبناى شعور است امانت را دو بُعدى مقرر كرده: بُعد نخست شعور و شناخت خدا است كه بر حسب آيه اسراء بيان گشته، و روى همين مبنا كل دارندگان شعور و معرفت خدا تكاليفى دارند، ولى سرپيچى گروهى از انسانها از امانت شعور و عقل و تكليف بيشتر از ديگران است، پس "اسفل سافلين" به معناى پست ترين موجودات پستند، كه ظلوم و جهول مى باشند.
در هر صورت چنانكه براى انسان و ديگر عاقلان معاد وجود دارد براى كل جانداران نيز معادى هست، گرچه اين معاد بر پايه درجاتشان داراى درجاتى است، و اين خود بر مبناى عدل و فضل ربانى است كه هر جنبنده اى بايد پاداشى به بيند، مثلاً انسانى به حيوانى ستم كرده و يا از او ستم ديده و در عالم تكليف اين ستم ها جبران نشده مقتضاى عدل و فضل الهى جزايى است پس از مرگشان، و يا حيواناتى حلال گوشت مورد مصرف انسان بوده كه بايستى پس از كشته شدنشان اين جريان جبران گردد گر چه حيوانات، بهشت و جهنمى همچون انسان ندارند ولى در حاشيه انسان عذاب و ثواب موقت خواهند داشت.
و كسانى كه با آيات ما (همان ها و ما را) دروغ پنداشتند، در تاريكى ها(ىِ كفر) كران و لالانند. هر كه را خدا بخواهد گمراهش مى كند، و هر كه را بخواهد بر راهى راست قرارش مى دهد. 39 بگو: «آيا خودتان را ديديد، اگر عذاب خدا شما را در رسد، يا ساعت [: قيامت] شما را فرا رسد؟ در آن هنگام اگر (از) راستان بوده ايد، آيا (باز هم) غيرِ خدا را مى خوانيد؟» 40 (نه!) بلكه تنها او را مى خوانيد. پس اگر بخواهد (بطلان) آنچه (خود و مردمان را) به سوى آن فرا مى خوانديد آشكار مى سازد. حال آنكه آنچه را شريك (او) مى گردانيد فراموش مى كنيد. 41 و ما به راستى سوى امّت هايى كه پيش از تو بودند همواره (پيامبرانى) فرستاديم. پس آنان را به تنگنايى و زيان بارى دچار ساختيم، شايد ايشان به (خاكسارى و) زارى درآيند. 42 پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد تضرّع نكردند؟ ولى (حقيقت اين است كه) دل هايشان سخت شده و شيطان آنچه را انجام مى داده اند برايشان آراسته است. 43 پس چون آنچه را كه بدان تذكّر داده شده بودند فراموش كردند، درهاى هر چيزى (از نعمت هاى ظاهرى) را بر آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شدند شاد گرديدند. ناگهان (گريبان) آنان را گرفتيم، پس آن گاه آنان (از شدت گرفتارى) غم زده و نوميداند. 44
آيات 39 و 44 ـ اينجا گمراه كردن، و هدايت نمودن به صراط مستقيم از طرف پروردگار بدون مقدمه نيست، بلكه بر مبناى گمراهى و هدايت نخستين است كه مكلفان در خودشان آماده مى سازند كه "فلّما زاغوا أزاغ اللّه قلوبهم" (61:5) آن هنگام كه منحرف شدند خدا نيز در پيامد همين انحراف پاداشى بر دوام انحرافشان به آنها داد كه از جمله آيه 44 و مانندش بيانگر آن است كه بهنگام ناچيز گرفتن و فراموش كردن تذكرات ربانى خدا نيز راههاى همه نعمتها را برويشان گشود تا به آن خوشحال شوند و مستمرا به سوى گناهان در حركت باشند.
بگو: «به شما نمى گويم گنجينه هاى خدا نزد من است، و غيب (هم) نمى دانم و به شما نمى گويم من به راستى فرشته ام. (من) جز آنچه را كه به سويم وحى مى شود پيروى نمى كنم.» بگو: «آيا نابينا و بينا يكسانند؟ پس آيا تفكّر نمى كنيد؟» 50
آيه 50 ـ اين آيه سه چيز را از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سلب كرده:
كه خزائن رحمت پروردگار نزد او باشد تا هر چه خواهد به هر كه بخواهد بدهد،
و نيز علم غيب كلى و مطلق را كه در اختصاص پروردگار است دارد باشد.
و اينكه او فرشته اى از فرشتگان باشد، گرچه حضرتش از كل فرشتگان برتر است، ولى بگمان مشركان فرشتگان بر انسان برترى دارند،
در هر صورت در دو بُعد ويژگيهاى ربانى را از پيامبر صلى الله عليه و آله سلب كرده، و در بُعد سوم انسان بودن او را ثابت نموده است، و شخصيّت حضرتش را پس از اين سه مرحله در انحصار پيروى از وحى ربّانى دانسته كه پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله هرگز كار تكوين و يا تشريع را ـ كه در انحصار خداست ـ ندارد، بلكه تنها نامه رسان وحى است!
و هنگامى كه كسانى به آيات ما ايمان مى آورند نزدت آيند، بگو: «درود بر شما؛ پروردگارتان تمامى رحمت را بر خود همى نبشته، كه هر كس از شما همانا به نادانى كار بدى كند، سپس به توبه و اصلاح گرايد، پس (از آن) خدا بى گمان بسى پوشنده ى رحمت گر بر ويژگان است.» 54
آيه 54 ـ "سلام عليكم" درباره كفارى است كه در راه رسيدن به ايمانند و اين خود تصريحى است بر جواز و بلكه احيانا وجوب سلام بر اينان كه در واقع تشويقى است در راه ايمان، و بر حسب آياتى ديگر اصولاً سلام كردن بر غير مؤمنان گرچه مشرك باشند به اميد ايمان آورد نشان كارى شايسته است، همچون ابراهيم عليه السلام كه بر آزر بر مبناى اميد به ايمانش سلام كرد،
آرى اگر اينان معاند باشند يا اين سلام بر عنادشان بيافزايد هرگز سلام كردن به آنها جايز نيست، زير اولاً اين كار احترام معاند است، و ثانيا سلام به معناى استغفار و طلب سلامتى براى اين معاندان به نص قرآن حرام است، چنانكه سلام بر مسلمان فاسق اگر بر فسقش بيافزايد يا او را در فسق استوار سازد حرام است، كه دست كمش ترك پاسخ گفتن به سلام آنان است.
و اينكه خدا رحمت را در زمينه بخشش توبه كاران بر خود واجب دانسته ويژه گناهى از روى جهالت است كه پس از آن گناه توبه كند، نه گناه از روى علم و عمد كه تا زمان مرگ استمرار داشته باشد و آنگاه توبه كند كه هرگز در اينصورت ـ به نص قرآن ـ توبه پذيرفته نيست،
آرى ميانگين اين جريان كه در هر صورت توبه از روى حقيقت باشد ـ و نه ترس و ناچارى ـ اينجا گرچه پذيرش توبه بر خدا واجب نيست ولى در صورت شايسته پذيرش اين توبه رُجحان دارد زيرا رحمت در پذيرش توبه سه گونه است: واجب كه "كتب على نفسه الرحمة" و حرام مانند آنانكه هرگز توبه حقيقى نكرده اند و در اين ميان توبه ميانگين است.
و اين گونه، آيات (خود) را بيان مى كنيم، و براى اينكه راه و رسم مجرمان به خوبى روشن شود. 55
آيه 55 ـ «و» در «ولتستبين» از نظر ادبى عطفى است به محذوفى كه از "نفصل الايات" پيداست، زيرا تفصيل و توضيح آيات و نشانه هاى ربانى براى مؤمنان ـ و كسانى هم كه در راه ايمانند ـ نشانه هاى ربانى است و نيز راه مؤمنان را براى ديگران آشكار مى كند كه در آخر كار "ولتستبين سبيل المجرمين" است يعنى راه مجرمان وبرخوردهاشان و ديگران آشكار مى گردد.
بگو: «من به راستى از جانب پروردگارم (مسلط) بر دليلى آشكار هستم، حال آنكه شما با آن (همان و او را) تكذيب كرديد. آنچه را (شما) به شتاب خواستاريد نزد من نيست. فرمان جز براى خدا نيست (كه او) حقّ را بازگو مى كند. و او بهترين فيصله دهندگان است.» 57
آيه 57 ـ "على بَيّنةٍ" در اين ـ آيه كه بمعناى نشانه روشن و بيانگر حقانيت است ـ چنانكه در قرآن محمد صلى الله عليه و آله نمودار مى باشد در محمدِ قرآن نيز پيداست كه ايندو در حقيقت يك بيّنه ممتاز ربانى مى باشند، گرچه محور و ثقل اكبرش قرآن و در حاشيه آن ثقل اصغرش محمد صلى الله عليه و آله و محمديين اند و "كذبتم به" نه «كذبتموه» بيانگر مزيد اين كفر است كه بوسيله همان بينه رسالتى خدا را تكذيب كردند.
"ان الحكم الاّللّه " كل حاكميتهاى ربانى را در تكوين و تشريع منحصر به خدا دانسته، بنابراين پيامبر بزرگوار با كمال عظمتش هرگز دخالتى در تكوين و تشريع ربانى ندارد كه نه معجزات كار خود اوست و نه هيچ حكمى را مى تواند نشريع كند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
بگو: «اگر آنچه را با شتاب خواستاريد نزد من بود، بى گمان ميان من و شما كار به پايان رسيده بود، و خدا به (حال) ستمكاران داناتر (از ديگران) است.» 58
آيه 58 ـ اينجا "لقضى لامر" ـ كه بمعناى پايان يافتن كار رسالت و تكليف است ـ در ارتباط با عذاب نابود كننده الهى قرار گرفته كه در نتيجه درخواست اين عذاب از طرف كفار در برابر پيامبر درخواست پايان تكليف است كه ديگر زمينه اى هم نه براى رسالت باقى مانده و نه براى تكليف.
و درب هاى غيب، تنها نزد اوست، (و) جز او (كسى) آنها را نمى داند، و آنچه در خشكى و درياست مى داند، و هيچ برگى فرو نمى افتد مگر (اينكه) آن را مى داند، و هيچ دانه اى (نهفته) در تاريكى هاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست، مگر اينكه در كتابى روشنگر (ثبت) است. 59
آيه 59 ـ در اين آيه تمامى دربهاى كل غيوب ربانى در انحصار خدا خوانده شده، كه يافتن آنها هم در بُعد دانستن و شناختن در انحصار خداست تا چه رسد به كار بستن آنها، و اينكه هيچ برگى از هيچ درختى فرو نمى افتد مگر آنكه خدا مى داند، چنانكه علمش را در انحصار خدا دانسته فرو افتادنش را نيز به علم او مى داند، و بالاخره هر تر و خشكى را ـ كه به معناى هر گونه موجودى است ـ در پرتو علم و قدرت ربانى دانسته كه هر دوى كتاب تكوين و تشريع را شامل است، و اينجا «مبين» كه بمعناى بيانگر است تشريعش را تنها بوسيله وحى و تكوينش را مستقيما باراده الهى دانسته و در هر دو صورت اين كتاب كه در نزد خداست نسبت به هر دو بيانگر است.
و اوست كسى كه شبانگاه، (روح انسانى) شما را (به هنگام خواب) برمى گيرد، حال آنكه آنچه را در روز (جريحه اى) انجام داده ايد مى داند. سپس شما را در آن برمى انگيزد، تا مدتى نام برده (: مشخص) به سرآيد. پس (آن گاه) بازگشت شما تنها سوى اوست. سپس شما را به آنچه مى كرده ايد آگاهى بزرگى خواهد داد. 60 و تنها اوست كه بر (سر و سامان) بندگانش قاهر (و غالب) است، و نگهبانانى بر (سر و سامان) تان مى فرستد، تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد؛ (آن گاه) فرشتگان ما او را (از اين جهان) كامل و بى كم و كاست بستانند، در حالى كه (هرگز) كوتاهى نمى كنند. 61
آيات 60 و 61 ـ «يتوفاكم» از توفّى بمعناى گرفتن كامل است. كه اگر اين توفّى براى خواب باشد تنها بمعناى گرفتن روح انسانى در خواب است، و چنانكه خود اين روح توفّى شده يعنى بى كم و كاست گرفته شده است و در حفاظت ربانى تا هنگام بيدارى همچنان پايدار است، جسم انسان نيز با دو روح حيوانى و نباتى مانند روح انسانى اش متوفااست جز آنكه ايندو توفّى و گرفتن از يكديگر جداست تا خواب تحقق يابد، كه قبل از آن توفى ربانى نسبت به روح و جسم بانضمام يكديگر است گرچه با لفظ توفّى نيست بلكه بعبارت ديگر "يرسل عليكم حفظةً" كه در آيه بعدى است مى باشد كه نگهبانانى از مانند فرشتگان او را به امر خدا تا حدودى زياد از صدماتى فراوان نگهبانند.
"ما جرحتم بالنهار" جرح اولاً بمعناى آسيب رساندن است چه درونى كه آسيب فكرى، علمى و عقيدتى است، و چه برونى كه آسيب عملى است و «بالنهار» هم ـ چون در مقابل «بالّليل» است ـ به معناى بيدارى چه روز باشد كه معمولى است، و چه شب كه غيرمعمولى است، و چه در هر دو ميانگين بيدارى است،
در هر صورت "ثم يبعثكم فيه" اينجا بمعناى بيدار كردن از خواب است، و تا اينجا توفّى به معنى خواباندن بود، و در آيه (61) به معناى ميراندن است كه فرقش با خواب اين است كه در خواب روح انسانى كه بيرون از بدن است دوباره به هنگام بيدار شدن به بدن بر مى گردد ولى در توفى دوم روح حيوانى نيز به روح انسانى متصل شده و هرگز عموما تا روز رستاخيز به بدن باز نمى گردند، و روح نباتى نيز با جدا شدن اين دو روح از بدن نابود مى شود، و بعبارت ديگر روح انسانى و روح حيوانى ـ كه شايد همان بدن برزخى باشد ـ از بدن انسانى ـ كه ديگر هيچگونه روحى ندارد ـ جدا شده و تا بر انگيختن بعدى چه در رجعت و يا قيامت اين جدائى باقى است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
بگو: «(هم)او تواناست بر اينكه از بالاى (سر)تان، يا از زير پاهايتان عذابى بر(سر و سامان)تان بفرستد، يا شما را لباس تفرقه بپوشاند (و گروه گروه به جان هم اندازد) و گرفتارى بعضى از شما را به بعضى (ديگر) بچشاند.» بنگر (كه) چگونه آيات (خود) را گوناگون باز (و ممتاز) بيان مى كنيم، شايد آنان دريابند. 65
آيه 65 ـ "عذابا من فوقكم أوْمن تحت ارجلكم" تمامى عذابهاى ربانى و غيرربانى: ـ آسمانى و زمينى و دريائى ـ را شامل مى باشد، و اينجا اشاره اى است به جنگهاى خانمانسوز امروزى و آينده چنانكه در بُعد سوم "او يلبسكم شيعا" اختلافات فراگير بين مكلفان را نيز شامل است.
براى هر خبرى مهم قرارگاهى است، و در آينده اى دور خواهيد دانست. 67
آيه 67 ـ اين آيه براى تمامى خبرهاى مهم ربانى زمان و جايگاه و پايگاه استوارى بيان كرده كه "سوف تعلمون" بدين معنى كه پس از اين همه را خواهيد دانست كه در مثلث رجعت برزخ و قيامت يا حتى پيش از آنها معلوم خواهد شد.
و هنگامى كه ببينى كسانى (به قصد تخطئه) در ژرفاى مشكلاتى در آيات ما غرقه مى شوند، از ايشان روى برتاب، تا در سخنى ديگر فرو روند. و اگر شيطان پس از يادواره(ات) تو را (در اين باره) بى چون به فراموشى اندازد، پس بعد از يادواره(ات) با ستمكاران منشين. 68
آيه 68 ـ اين نهى از مصاحبت با ستمكاران تمام مراتب ستمكارى را در بَر دارد و در آيه (4:140) در جمع شركت در مجلس ظالمان را كلاً حرام دانسته مگر بر اساس نهى از منكر كه چنين شركتى واجب است، ولى اگر اثر نكرد فورا بايد از آن مجلس برخاست، زيرا ماندن در چنين مجلسى در صورت استمرار ظلم خود كمكى به ظالم است، وانگهى در نظر كسانى كه چنان منظره اى را مى نگرند شما نيز مانند آنان ستمكاريد و نيز اگر عذابى يا گرفتارى ديگرى بر اين ستمكاران وارد شود گريبان شما را هم مى گيرد.
و چيزى از حساب آنان [: ستمكاران] بر عهده ى كسانى كه (از خدا) پروا دارند نيست، ليكن يادواره اى است، شايد (از اين هم نشينان بپرهيزند و از خدا) پروا بدارند. 69
آيه 69 ـ اين آيه حساب تقوى پيشه گان را از بى تقوايان و ستمكاران جدا دانسته كه در صورت شركتشان در مجالس بى تقوايان بدون لزوم و بى آنكه با آنان در ستم شركت كنند، ستمهاى آن بى تقوايان را بر عهده اين متقيان نگذاشته، جُز اينكه اينجا تذكرى است براى شركت نكردنشان در مجالس آنان مگر براى نهى از منكر.
و اوست كسى كه آسمان ها و زمين را به حقّ آفريد، و روزى كه (به چيزى) گويد «شو» پس مى شود. سخنش تمامى حقّ است. روزى كه در صور شيپور (: جهان با صدايى رعدآسا) دميده شود، فرمانروايى تنها از آنِ اوست (تنها او) داننده ى غيب و شهود است، و او حكيم بسيار آگاه است. 73
آيه 73 ـ اين "كُنْ فيكون" در مورد باز سازى جهان خلقت به روز رستاخيز پس از ويران شدنش مى باشد، كه همانگونه كه خدا در آغاز جهان را آفريد پس از ويران كردنش نيز به روز رستاخيز آنرا آباد مى سازد كه هم مردگان را زنده مى كند و هم جهان هستى را همانند چهره نخست آباد مى سازد.
و چون ابراهيم به پدر (تربيتى) خود - آزر - گفت: «آيا بتان را معبودان (خود و ديگران) مى گيرى؟ من همانا تو و گروهت را در (ژرفاى) گمراهى آشكارگرى مى بينم.» 74
آيه 74 ـ "أبيه ءازرَ"، آزر ـ چنانكه بارها تكرار شده و مى شود ـ پدر صُلبى ابراهيم عليه السلام نبوده، بلكه ناپدرى او بوده كه در بُعد پرورش ابراهيم يتيم عليه السلام جايگزين پدرش بوده است، و معرفت توحيدى ابراهيم عليه السلام از آغاز كودكى به اندازه اى قوى بوده كه در برابر آزر بت پرست و بت ساز همچنان ايستادگى مى كرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَـدَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدُم بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَـذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِى وَمَنم بَلَغَ أَلـءِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَ حِدٌ وَإِنَّنِى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ 19
بگو: « گواهى چه چيزى (از همه چيز) بزرگ تر است؟» بگو: «خدا ميان من و شما گواهى(بزرگ) است. و اين قرآن به سوى من وحى شد تا به وسيله ى آن شما و هر كس را كه بالغ شده و (قرآن) به او رسيده هشدار دهم؛ آيا به درستى و بى گمان شما گواهى مى دهيد كه با خدا خدايان ديگرى هستند؟» بگو: «من گواهى نمى دهم.» بگو: «تنها او خدايى يگانه است و من همانا از آنچه (به او) شرك مى ورزيد بيزارم.» 19
آيه 19 ـ اين آيه شهادت الهى است بر وحيانى بودن قرآن و رسول قرآن، و پيش از آن هم شهادت بر وحدت ذاتى و ربانى خداست، و اين شهادت بدين معنى نيست كه ذات خدا در ديده گاه مكلفان نمايان است بلكه اين قرآن است كه در پرتو بررسى شايسته اش اين شهادت ربانى صددرصد در آن نمايان است، كه اگر هم بر فرض محال خدا را با چشم سر مى ديدند و وحيش را مى شنيدند آن شهادت بيش از شهادت قرآنى نبود.
"هذا القرآن" همين وحى آخرين است در برابر وحى هاى ديگر كه آنها هم به وجه عمومى قرآن و خواندى و حيانى هستند، ولى اين گواهى در شايسته ترين درجاتش ويژه همين قرآن آخرين است، كه شامل تمامى قرآن ها و وحيهاى ممكن در عرض زمين و طول زمان براى كل مكلفان بايسته و شايسته است.
"و مَن بَلَغ" جمله اى انحصارى است در كل ابعاد بلوغ سراسرى قرآن، و اين «بَلَغ» هم فعل لازم است و هم فعل متعدى، لازم است بمعناى رسايى كه تمام كسانى كه عقلشان نسبت به دين ربّانى بلوغ و رسائى دارد مكلفند، كه در اين صورت «كُم» در «لِأُنذركُم» مكلفان زمان نزول قرآنند و "من بَلَغ" كل مكلفان را تا پايان زمان تكليف در بَر دارد، و متعدى است به معناى مَن بَلَغَهُ كه افزون بر بلوغ نخستين كه خود رسائى عقلانى خودى است، بلوغ دومين را نيز در بَر دارد، بدين معنا كه كسانيكه اين قرآن به آنان برسد،
ادامه...
روى اين اصل تنها بلوغ عقلانى در معناى نخستينش براى مكلّف بودن به تكاليف قرآنى كافى نيست، بلكه هر دو بلوغ همپا و همراه يكديگر تكليف قرآنى را ثابت مى كند، در بلوغ نخستين كه رسائى اولين عقلانى است شخص عاقل بر مبناى عقليش بايستى با كوششها و كاوشهاى پياپى در حد امكان راههاى جستن شريعت قرآنى را بپيمايد، و براى تحقق دادن بلوغ دوم اضافه بر اين كوشش و كاوش شرعمداران قرآنى بايستى معارف آنرا به اندازه اى امكان در كل جهان تكليف منتشر سازند، كه تقصير در هر يك از دو بُعدش گناهى بزرگ است،
تقصير اول درباره بالغان نخستين است كه با وجود عقل راههاى عقلانى جستن قرآن را نمى پيمايند، و تقصير دوم مربوط به شرعمدارانى است كه معارف قرآن را آنگونه كه شايد و بايد به اين راهيان حق نمى رسانند، و در جمع گاه هر دو مقصرند و گاه يكى از اين دو كه در بلوغ لازم و يا متعديش تقصير كارند،
آرى اين نه تنها ساير بالغانند كه بايستى در راه بدست آوردن حجت قرآنى همچنان جويا و پويا باشند بلكه مبلغان و شرعمداران قرآنى نيز بايد كوششهاى پى گير و شايسته براى رساندن اين كتاب بالغ به بالغان داشته باشند كه هندسه بلوغ در همين مثلث مختصر مى شود، بالغ نخستين كه ساير عاقلانند و بالغ دومين كه مبلغانند، و در اين ميان بالغ محورى كه قرآن است، و پس از اين بلوغ و تبليغ "لانذركم به" در بُعد وسيع جهانى و همه گانى اش هشدار با قرآن تحقق پذير است.
ادامه...
و اكنون پژوهشى در اصل بلوغ: اين بلوغ و رسائى در نقطه اولين يا عقلانى است كه خود پايه نخستين بلوغ مى باشد و يا اضافه بر اين بلوغ و رسائى در بنيه جسمانى است كه مرحله دوم بلوغ است، و يا بلوغ جنسى، اقتصادى و ساير مراحل بلوغ است، بلوغ نخستين ـ كه عقلانى است ـ در پسر و دختر يكسان و در حد معمولى سن ده سالگى است كه عباداتى عقلانى را بر آنان واجب مى كند،
مانند نماز كه بر پسر و دختر در اين سِنّ واجب است كه نه اين وجوب از سن نه سالگى دختر است و نه پانزده سالگى پسر، البته مواردى استثنائى هم وجود دارد كه در بُعد اول مانند علامه حلى رحمه الله كه در سن هشت سالگى مجتهد شد كه نه تنها در اين سن، بلكه در سنينى كمتر آن هنگام كه بلوغى عقلانى يافته بود نماز هم بر او واجب بوده است، و نمونه بسيار مهمترش حضرت ولى امر عليه السلام اند كه در سن پنج سالگى صاحب مقام امامت شدند و آيا حضرتشان در همين سن مكلف به نماز نبوده اند! و در مقابل كسانى هم هستند كه حتى در بالاتر از ده سالگى و بيشتر هم بلوغ عقلانى ندارند و در نتيجه مكلف به نماز هم نمى باشند.
سپس نوبت به بلوغ بنيه جسمانى مى رسد كه اينجا روزه مطرح است و بايد پرسيد كه آيا بنيه دختر در نه سالگى با بنيه پسر در پانزده سالگى برابر است؟ هرگز! و اگر دختر ناتوانتر از پسر نباشد دست كم با او برابر است، پس چرا دختر بايد شش سال زودتر از پسر روزه بگيرد؟! بلكه چنانكه در رواياتى نيز آمده ـ و وضع عادى هم اكثرا چنين است ـ روزه هر دو در سن سيزده سالگى آغاز مى گردد، مگر دختر يا پسرى كه پيش از اين توان روزه را داشته باشند و يا به عكس كه حتى در اين سن هم توان روزه را نداشته باشند. كه در صورت اول واجب و در صورت دوم اگر روزه حَرَجى باشد واجب نيست و اگر عُسرآور و زيان بار باشد حرام است.
سپس مراحل ديگر بلوغ است مانند رسيدن به حالت ازدواج كه در پسر و دختر يكسان نيست، زيرا آمادگى دختر در زناشويى معمولاً پيش از پسر است چنان كه تكليف حجابش نيز بر همين اساس پيش از تكليف پسر در حرمت نظر به دختر است و سپس بلوغ اقتصادى كه در آن پسر معمولاً مقدم بر دختر است و آنگاه بلوغ در امر به معروف و نهى از منكر و جهاد كه باز نوعا پسر بر دختر مقدم است، اينها و مانندشان مراحلى از بلوغند ـ كه چنانكه گفته شد ـ اولين مرحله اش بلوغ عقلانى براى نماز است كه معمولاً سن ده سالگى است، و آنگاه ساير مراحل بلوغ بر حَسَب اختلاف مراتب عقلى، جسمى، جنسى، اقتصادى و... .
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْـٔوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ 26
حال آنكه آنان (مكلفان را) از آن باز مى دارند، و (خود نيز) از آن دورى مى كنند، و جز خويشتن را به هلاكت نمى افكنند و باريك بينى نمى كنند. 26
آيه 26 ـ اينجا "و هم ينهون عنه و يَنؤن عنه" كه به معنى بازدارى مردمان از قرآن و دورى از آن است گرچه موردش گروهى از كفّار رسمى مى باشند، كه از روى عناد چنين و چنان مى كنند، ولى گروهى از مسلمانان هم جاهلانه دست به اين دو جريان مى زنند،
كُفار به حساب مخالفت و اين مسلمانان به گمان احترام كه ما فهممان كمتر از آن است كه قرآن را بفهميم، پس بجاى آن بايد به روايات مراجعه كنيم و اين جريان در عمقش بسيار حُمق است،
زيرا قرآن خود را نور، بيان، تبيان و برهان براى همگان معرّفى كرده، و خدا با ساده ترين تعابير كه مفهوم هر عربى است با ما سخن گفته و از جمله درجات اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت ممتاز آن است، و آيا فصاحت و بلاغت ديگران از قرآن بيشتر است كه در نتيجه بيان آنان از بيان خدا بالاتر باشد؟!! اين كفرى است به ادعاى ايمان و گمراهيى بسيار ژرف است به گمان هدايت كه در پايان آيه اين قبيل مردمان را هلاك كننده خود و از بى شعوران معرّفى كرده است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِىَ نَفَقًا فِى الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِى السَّمَآءِ فَتَأْتِيَهُم بِـٔايَةٍ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَـهِلِينَ 35
و گرچه اعراض كردن آنان بر تو گران است، پس اگر بتوانى رخنه اى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى، تا نشانه اى برايشان بياورى (پس چنان كن!). و اگر خدا مى خواست حتما آنان را بر هدايت گرد مى آورد؛ پس هرگز از نادانان مباش. 35
آيه 35 ـ در اين آيه نشانه ها و معجزات ربانى را در عمق زمين و آسمان معرفى كرده كه "نفقا فى الارض او سُلَّما فى السماء" اين دو را جايگاه همان نشانه هاى ربانى خوانده، جز آنكه بيرون آوردن آنها را از زمين و آسمان در انحصار خدا دانسته است، روى اين اصل ايجاد معجزات ربانى آفرينشى جدا از همين آسمان و زمين ندارند و در انحصار پروردگارند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَقَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِى قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّلَ ءَايَةً وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ 37
و گفتند: «چرا نشانه اى از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟» بگو: «بى ترديد، خدا تواناست بر اينكه نشانه اى فرو فرستد.» ولى بيشترشان نمى دانند. 37
آيه 37 ـ در اين آيه "آيةٌ من ربّه" كه مورد درخواست كافران قرار گرفته تنها مقصودشان نشانه هاى مادى و ديدنى است و در پاسخ آنها فرموده كه خدا در فرستاندن هر گونه نشانه اى توانا است جز آنكه نشانه وحيانى آخرين بايد هميشگى باشد،
زيرا شريعت قرآن هميگشى است. و اين ابديّت شريعت لازمه اش ابديّت وحيانى بودن قرآن است. كه آنهم در خود كتاب شريعت قرآن بخوبى نمودار است، زيرا معجزات جسمانى گذشتگان دورانش گذشته و هرگز براى آيندگان باقى ماندنى نيست.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلاَ طَـلـءِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَـبِ مِن شَىْ ءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ 38
و هيچ جنبنده اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند، مگر آنكه (آنها نيز) امت هايى مانند شمايند. ما هيچ چيزى را در كتاب (تكوين و تشريع) فروگذار نكرديم. سپس
(همه ى اين جنبندگان) سوى پروردگارشان ناگريز (و ناگزير) گردآورده خواهند شد. 38
آيه 38 ـ «اُمَمٌ امثالكم» در اين آيه بمعنى گروههاى همانند يكديگر است، كه همانندى مطلق و همگانى را ميان كُل جُنبندگان ـ از جمله انسان ـ بيان كرده و سپس "ثم الى ربهم يحشرون" كه دليل برگرد آوردن همگان در روز رستاخيز است ـ و طبعا براى پاداش اعمال آنان مى باشد ـ تمامى آنان را با درجات گوناگونشان مكلف دانسته، و آياتى مانند "إن مِنْ امةٍ الاّ خَلافيها نذير" (35:24) هم گواهى ديگر بر مكلف بودن همگان است،
زيرا بر حَسَب آيه مورد بحث همه جنبندگان اُمّتهايى هستند، روى اين اصل رسولانى هم در ميان آنان وجود دارد. درست است كه رسولان و تكاليف جن و انس برترين رسولان و والاترين تكاليف است. ولى اين منافاتى با اصل رسالت و تكليف براى ديگران ندارد،
ادامه...
و بعنوان مثال مى بينيم كه هر جنبنده اى از ظلم ديگران نگران است و از آن هم فرار مى كند، و در ضمن بر حسب آيه "ان من شى الاّ يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم" (17:44) كل موجودات جهان حتى جمادات خدا را مى شناسند و تسبيح گوى او هستند،
و اين انسان است كه بر حَسَب استعداد و كار آمديش و وسايل ترقى اش كه خدا براى او مقرر داشته مى تواند در بالاترين درجات قرار گيرد و اگر تخلف كند به پست ترين دركات سقوط مى كند كه "لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم . ثم رددناه اسقل سافلين" (95:5) و چون اين اسفل سافلين در مقابل "احسن تقويم" ويژه انسان است در سوره احزاب هم چنين آمده كه "انه كان ظلوما جهولاً" و اين پس از عرض و نمايش امانت تكليف است به كل موجودات جهان كه همگان آنرا با درجات گوناگونشان به حضرت حق باز مى گردانند،
ولى "و حملهاالانسان انه كان ظلوما جهولاً" (33:72) زيرا حمل امانت به معناى بر دوش گرفتن آن و بازپس ندادن آن است، و اين خيانتى بس بزرگ است، و ظلوم جهول بمعناى معدن ظلم و جهالت مى باشد.
امانت تكليف كه بر مبناى شعور است امانت را دو بُعدى مقرر كرده: بُعد نخست شعور و شناخت خدا است كه بر حسب آيه اسراء بيان گشته، و روى همين مبنا كل دارندگان شعور و معرفت خدا تكاليفى دارند، ولى سرپيچى گروهى از انسانها از امانت شعور و عقل و تكليف بيشتر از ديگران است، پس "اسفل سافلين" به معناى پست ترين موجودات پستند، كه ظلوم و جهول مى باشند.
در هر صورت چنانكه براى انسان و ديگر عاقلان معاد وجود دارد براى كل جانداران نيز معادى هست، گرچه اين معاد بر پايه درجاتشان داراى درجاتى است، و اين خود بر مبناى عدل و فضل ربانى است كه هر جنبنده اى بايد پاداشى به بيند، مثلاً انسانى به حيوانى ستم كرده و يا از او ستم ديده و در عالم تكليف اين ستم ها جبران نشده مقتضاى عدل و فضل الهى جزايى است پس از مرگشان، و يا حيواناتى حلال گوشت مورد مصرف انسان بوده كه بايستى پس از كشته شدنشان اين جريان جبران گردد گر چه حيوانات، بهشت و جهنمى همچون انسان ندارند ولى در حاشيه انسان عذاب و ثواب موقت خواهند داشت.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِـٔايَـتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِى الظُّـلُمَـتِ مَن يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ 39 قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَـلـكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ 40بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ 41 وَلَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَـهُم بِالْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ 42 فَلَوْلاَ إِذْ جَآءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَـنُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ 43 فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِى فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَ بَ كُلِّ شَىْ ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُواْ أَخَذْنَـهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ 44
و كسانى كه با آيات ما (همان ها و ما را) دروغ پنداشتند، در تاريكى ها(ىِ كفر) كران و لالانند. هر كه را خدا بخواهد گمراهش مى كند، و هر كه را بخواهد بر راهى راست قرارش مى دهد. 39 بگو: «آيا خودتان را ديديد، اگر عذاب خدا شما را در رسد، يا ساعت [: قيامت] شما را فرا رسد؟ در آن هنگام اگر (از) راستان بوده ايد، آيا (باز هم) غيرِ خدا را مى خوانيد؟» 40 (نه!) بلكه تنها او را مى خوانيد. پس اگر بخواهد (بطلان) آنچه (خود و مردمان را) به سوى آن فرا مى خوانديد آشكار مى سازد. حال آنكه آنچه را شريك (او) مى گردانيد فراموش مى كنيد. 41 و ما به راستى سوى امّت هايى كه پيش از تو بودند همواره (پيامبرانى) فرستاديم. پس آنان را به تنگنايى و زيان بارى دچار ساختيم، شايد ايشان به (خاكسارى و) زارى درآيند. 42 پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد تضرّع نكردند؟ ولى (حقيقت اين است كه) دل هايشان سخت شده و شيطان آنچه را انجام مى داده اند برايشان آراسته است. 43 پس چون آنچه را كه بدان تذكّر داده شده بودند فراموش كردند، درهاى هر چيزى (از نعمت هاى ظاهرى) را بر آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شدند شاد گرديدند. ناگهان (گريبان) آنان را گرفتيم، پس آن گاه آنان (از شدت گرفتارى) غم زده و نوميداند. 44
آيات 39 و 44 ـ اينجا گمراه كردن، و هدايت نمودن به صراط مستقيم از طرف پروردگار بدون مقدمه نيست، بلكه بر مبناى گمراهى و هدايت نخستين است كه مكلفان در خودشان آماده مى سازند كه "فلّما زاغوا أزاغ اللّه قلوبهم" (61:5) آن هنگام كه منحرف شدند خدا نيز در پيامد همين انحراف پاداشى بر دوام انحرافشان به آنها داد كه از جمله آيه 44 و مانندش بيانگر آن است كه بهنگام ناچيز گرفتن و فراموش كردن تذكرات ربانى خدا نيز راههاى همه نعمتها را برويشان گشود تا به آن خوشحال شوند و مستمرا به سوى گناهان در حركت باشند.
قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَآلـءِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ إِنِّى مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَىَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ 50
بگو: «به شما نمى گويم گنجينه هاى خدا نزد من است، و غيب (هم) نمى دانم و به شما نمى گويم من به راستى فرشته ام. (من) جز آنچه را كه به سويم وحى مى شود پيروى نمى كنم.» بگو: «آيا نابينا و بينا يكسانند؟ پس آيا تفكّر نمى كنيد؟» 50
آيه 50 ـ اين آيه سه چيز را از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سلب كرده:
كه خزائن رحمت پروردگار نزد او باشد تا هر چه خواهد به هر كه بخواهد بدهد،
و نيز علم غيب كلى و مطلق را كه در اختصاص پروردگار است دارد باشد.
و اينكه او فرشته اى از فرشتگان باشد، گرچه حضرتش از كل فرشتگان برتر است، ولى بگمان مشركان فرشتگان بر انسان برترى دارند،
در هر صورت در دو بُعد ويژگيهاى ربانى را از پيامبر صلى الله عليه و آله سلب كرده، و در بُعد سوم انسان بودن او را ثابت نموده است، و شخصيّت حضرتش را پس از اين سه مرحله در انحصار پيروى از وحى ربّانى دانسته كه پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله هرگز كار تكوين و يا تشريع را ـ كه در انحصار خداست ـ ندارد، بلكه تنها نامه رسان وحى است!
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَإِذَا جَآءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِـٔايَـتِنَا فَقُلْ سَلَـمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُو مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَما بِجَهَــلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنم بَعْدِهِى وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُو غَفُورٌ رَّحِيمٌ 54
و هنگامى كه كسانى به آيات ما ايمان مى آورند نزدت آيند، بگو: «درود بر شما؛ پروردگارتان تمامى رحمت را بر خود همى نبشته، كه هر كس از شما همانا به نادانى كار بدى كند، سپس به توبه و اصلاح گرايد، پس (از آن) خدا بى گمان بسى پوشنده ى رحمت گر بر ويژگان است.» 54
آيه 54 ـ "سلام عليكم" درباره كفارى است كه در راه رسيدن به ايمانند و اين خود تصريحى است بر جواز و بلكه احيانا وجوب سلام بر اينان كه در واقع تشويقى است در راه ايمان، و بر حسب آياتى ديگر اصولاً سلام كردن بر غير مؤمنان گرچه مشرك باشند به اميد ايمان آورد نشان كارى شايسته است، همچون ابراهيم عليه السلام كه بر آزر بر مبناى اميد به ايمانش سلام كرد،
آرى اگر اينان معاند باشند يا اين سلام بر عنادشان بيافزايد هرگز سلام كردن به آنها جايز نيست، زير اولاً اين كار احترام معاند است، و ثانيا سلام به معناى استغفار و طلب سلامتى براى اين معاندان به نص قرآن حرام است، چنانكه سلام بر مسلمان فاسق اگر بر فسقش بيافزايد يا او را در فسق استوار سازد حرام است، كه دست كمش ترك پاسخ گفتن به سلام آنان است.
و اينكه خدا رحمت را در زمينه بخشش توبه كاران بر خود واجب دانسته ويژه گناهى از روى جهالت است كه پس از آن گناه توبه كند، نه گناه از روى علم و عمد كه تا زمان مرگ استمرار داشته باشد و آنگاه توبه كند كه هرگز در اينصورت ـ به نص قرآن ـ توبه پذيرفته نيست،
آرى ميانگين اين جريان كه در هر صورت توبه از روى حقيقت باشد ـ و نه ترس و ناچارى ـ اينجا گرچه پذيرش توبه بر خدا واجب نيست ولى در صورت شايسته پذيرش اين توبه رُجحان دارد زيرا رحمت در پذيرش توبه سه گونه است: واجب كه "كتب على نفسه الرحمة" و حرام مانند آنانكه هرگز توبه حقيقى نكرده اند و در اين ميان توبه ميانگين است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَكَذَ لِكَ نُفَصِّلُ الْأَيَـتِ وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الُْمجْرِمِينَ 55
و اين گونه، آيات (خود) را بيان مى كنيم، و براى اينكه راه و رسم مجرمان به خوبى روشن شود. 55
آيه 55 ـ «و» در «ولتستبين» از نظر ادبى عطفى است به محذوفى كه از "نفصل الايات" پيداست، زيرا تفصيل و توضيح آيات و نشانه هاى ربانى براى مؤمنان ـ و كسانى هم كه در راه ايمانند ـ نشانه هاى ربانى است و نيز راه مؤمنان را براى ديگران آشكار مى كند كه در آخر كار "ولتستبين سبيل المجرمين" است يعنى راه مجرمان وبرخوردهاشان و ديگران آشكار مى گردد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
قُلْ إِنِّى عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّى وَكَذَّبْتُم بِهِى مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِى إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَـصِلِينَ 57
بگو: «من به راستى از جانب پروردگارم (مسلط) بر دليلى آشكار هستم، حال آنكه شما با آن (همان و او را) تكذيب كرديد. آنچه را (شما) به شتاب خواستاريد نزد من نيست. فرمان جز براى خدا نيست (كه او) حقّ را بازگو مى كند. و او بهترين فيصله دهندگان است.» 57
آيه 57 ـ "على بَيّنةٍ" در اين ـ آيه كه بمعناى نشانه روشن و بيانگر حقانيت است ـ چنانكه در قرآن محمد صلى الله عليه و آله نمودار مى باشد در محمدِ قرآن نيز پيداست كه ايندو در حقيقت يك بيّنه ممتاز ربانى مى باشند، گرچه محور و ثقل اكبرش قرآن و در حاشيه آن ثقل اصغرش محمد صلى الله عليه و آله و محمديين اند و "كذبتم به" نه «كذبتموه» بيانگر مزيد اين كفر است كه بوسيله همان بينه رسالتى خدا را تكذيب كردند.
"ان الحكم الاّللّه " كل حاكميتهاى ربانى را در تكوين و تشريع منحصر به خدا دانسته، بنابراين پيامبر بزرگوار با كمال عظمتش هرگز دخالتى در تكوين و تشريع ربانى ندارد كه نه معجزات كار خود اوست و نه هيچ حكمى را مى تواند نشريع كند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
منبع : http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
قُل لَّوْ أَنَّ عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِى لَقُضِىَ الْأَمْرُ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّــلِمِينَ 58
بگو: «اگر آنچه را با شتاب خواستاريد نزد من بود، بى گمان ميان من و شما كار به پايان رسيده بود، و خدا به (حال) ستمكاران داناتر (از ديگران) است.» 58
آيه 58 ـ اينجا "لقضى لامر" ـ كه بمعناى پايان يافتن كار رسالت و تكليف است ـ در ارتباط با عذاب نابود كننده الهى قرار گرفته كه در نتيجه درخواست اين عذاب از طرف كفار در برابر پيامبر درخواست پايان تكليف است كه ديگر زمينه اى هم نه براى رسالت باقى مانده و نه براى تكليف.
وَعِندَهُو مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَآ إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِى ظُـلُمَـتِ الْأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِى كِتَـبٍ مُّبِينٍ 59
و درب هاى غيب، تنها نزد اوست، (و) جز او (كسى) آنها را نمى داند، و آنچه در خشكى و درياست مى داند، و هيچ برگى فرو نمى افتد مگر (اينكه) آن را مى داند، و هيچ دانه اى (نهفته) در تاريكى هاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست، مگر اينكه در كتابى روشنگر (ثبت) است. 59
آيه 59 ـ در اين آيه تمامى دربهاى كل غيوب ربانى در انحصار خدا خوانده شده، كه يافتن آنها هم در بُعد دانستن و شناختن در انحصار خداست تا چه رسد به كار بستن آنها، و اينكه هيچ برگى از هيچ درختى فرو نمى افتد مگر آنكه خدا مى داند، چنانكه علمش را در انحصار خدا دانسته فرو افتادنش را نيز به علم او مى داند، و بالاخره هر تر و خشكى را ـ كه به معناى هر گونه موجودى است ـ در پرتو علم و قدرت ربانى دانسته كه هر دوى كتاب تكوين و تشريع را شامل است، و اينجا «مبين» كه بمعناى بيانگر است تشريعش را تنها بوسيله وحى و تكوينش را مستقيما باراده الهى دانسته و در هر دو صورت اين كتاب كه در نزد خداست نسبت به هر دو بيانگر است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَهُوَ الَّذِى يَتَوَفَّـلـكُم بِالَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 60 وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِى وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ61
و اوست كسى كه شبانگاه، (روح انسانى) شما را (به هنگام خواب) برمى گيرد، حال آنكه آنچه را در روز (جريحه اى) انجام داده ايد مى داند. سپس شما را در آن برمى انگيزد، تا مدتى نام برده (: مشخص) به سرآيد. پس (آن گاه) بازگشت شما تنها سوى اوست. سپس شما را به آنچه مى كرده ايد آگاهى بزرگى خواهد داد. 60 و تنها اوست كه بر (سر و سامان) بندگانش قاهر (و غالب) است، و نگهبانانى بر (سر و سامان) تان مى فرستد، تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد؛ (آن گاه) فرشتگان ما او را (از اين جهان) كامل و بى كم و كاست بستانند، در حالى كه (هرگز) كوتاهى نمى كنند. 61
آيات 60 و 61 ـ «يتوفاكم» از توفّى بمعناى گرفتن كامل است. كه اگر اين توفّى براى خواب باشد تنها بمعناى گرفتن روح انسانى در خواب است، و چنانكه خود اين روح توفّى شده يعنى بى كم و كاست گرفته شده است و در حفاظت ربانى تا هنگام بيدارى همچنان پايدار است، جسم انسان نيز با دو روح حيوانى و نباتى مانند روح انسانى اش متوفااست جز آنكه ايندو توفّى و گرفتن از يكديگر جداست تا خواب تحقق يابد، كه قبل از آن توفى ربانى نسبت به روح و جسم بانضمام يكديگر است گرچه با لفظ توفّى نيست بلكه بعبارت ديگر "يرسل عليكم حفظةً" كه در آيه بعدى است مى باشد كه نگهبانانى از مانند فرشتگان او را به امر خدا تا حدودى زياد از صدماتى فراوان نگهبانند.
"ما جرحتم بالنهار" جرح اولاً بمعناى آسيب رساندن است چه درونى كه آسيب فكرى، علمى و عقيدتى است، و چه برونى كه آسيب عملى است و «بالنهار» هم ـ چون در مقابل «بالّليل» است ـ به معناى بيدارى چه روز باشد كه معمولى است، و چه شب كه غيرمعمولى است، و چه در هر دو ميانگين بيدارى است،
در هر صورت "ثم يبعثكم فيه" اينجا بمعناى بيدار كردن از خواب است، و تا اينجا توفّى به معنى خواباندن بود، و در آيه (61) به معناى ميراندن است كه فرقش با خواب اين است كه در خواب روح انسانى كه بيرون از بدن است دوباره به هنگام بيدار شدن به بدن بر مى گردد ولى در توفى دوم روح حيوانى نيز به روح انسانى متصل شده و هرگز عموما تا روز رستاخيز به بدن باز نمى گردند، و روح نباتى نيز با جدا شدن اين دو روح از بدن نابود مى شود، و بعبارت ديگر روح انسانى و روح حيوانى ـ كه شايد همان بدن برزخى باشد ـ از بدن انسانى ـ كه ديگر هيچگونه روحى ندارد ـ جدا شده و تا بر انگيختن بعدى چه در رجعت و يا قيامت اين جدائى باقى است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
خب دوستان از این به بعد سرکار دختر مهربان هم با ما همکاری میکنن
ار زحمات جناب رضا ثقلین هم تشکر میکنم
ان شاءالله که قرآن پشت و پناه زندگیتون باشه
توجه دوستان به این تاپیک کم هست
اگه کسی میخواد همکاری کنه
نظر ... انتقاد
یا هر فکری که در ارتباط با بهبود روند تاپیک و
همچنین بالا رفتن بازدید کنندگان و مفید بودن تاپیک به
ذهنش میرسه لطفا اطلاع بده
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْأَيَـتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ 65
بگو: «(هم)او تواناست بر اينكه از بالاى (سر)تان، يا از زير پاهايتان عذابى بر(سر و سامان)تان بفرستد، يا شما را لباس تفرقه بپوشاند (و گروه گروه به جان هم اندازد) و گرفتارى بعضى از شما را به بعضى (ديگر) بچشاند.» بنگر (كه) چگونه آيات (خود) را گوناگون باز (و ممتاز) بيان مى كنيم، شايد آنان دريابند. 65
آيه 65 ـ "عذابا من فوقكم أوْمن تحت ارجلكم" تمامى عذابهاى ربانى و غيرربانى: ـ آسمانى و زمينى و دريائى ـ را شامل مى باشد، و اينجا اشاره اى است به جنگهاى خانمانسوز امروزى و آينده چنانكه در بُعد سوم "او يلبسكم شيعا" اختلافات فراگير بين مكلفان را نيز شامل است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
لِّكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ 67
براى هر خبرى مهم قرارگاهى است، و در آينده اى دور خواهيد دانست. 67
آيه 67 ـ اين آيه براى تمامى خبرهاى مهم ربانى زمان و جايگاه و پايگاه استوارى بيان كرده كه "سوف تعلمون" بدين معنى كه پس از اين همه را خواهيد دانست كه در مثلث رجعت برزخ و قيامت يا حتى پيش از آنها معلوم خواهد شد.
وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِى ءَايَـتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِى وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَـنُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِينَ 68
و هنگامى كه ببينى كسانى (به قصد تخطئه) در ژرفاى مشكلاتى در آيات ما غرقه مى شوند، از ايشان روى برتاب، تا در سخنى ديگر فرو روند. و اگر شيطان پس از يادواره(ات) تو را (در اين باره) بى چون به فراموشى اندازد، پس بعد از يادواره(ات) با ستمكاران منشين. 68
آيه 68 ـ اين نهى از مصاحبت با ستمكاران تمام مراتب ستمكارى را در بَر دارد و در آيه (4:140) در جمع شركت در مجلس ظالمان را كلاً حرام دانسته مگر بر اساس نهى از منكر كه چنين شركتى واجب است، ولى اگر اثر نكرد فورا بايد از آن مجلس برخاست، زيرا ماندن در چنين مجلسى در صورت استمرار ظلم خود كمكى به ظالم است، وانگهى در نظر كسانى كه چنان منظره اى را مى نگرند شما نيز مانند آنان ستمكاريد و نيز اگر عذابى يا گرفتارى ديگرى بر اين ستمكاران وارد شود گريبان شما را هم مى گيرد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَىْ ءٍ وَلَـكِن ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ 69
و چيزى از حساب آنان [: ستمكاران] بر عهده ى كسانى كه (از خدا) پروا دارند نيست، ليكن يادواره اى است، شايد (از اين هم نشينان بپرهيزند و از خدا) پروا بدارند. 69
آيه 69 ـ اين آيه حساب تقوى پيشه گان را از بى تقوايان و ستمكاران جدا دانسته كه در صورت شركتشان در مجالس بى تقوايان بدون لزوم و بى آنكه با آنان در ستم شركت كنند، ستمهاى آن بى تقوايان را بر عهده اين متقيان نگذاشته، جُز اينكه اينجا تذكرى است براى شركت نكردنشان در مجالس آنان مگر براى نهى از منكر.
وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ عَــلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَـدَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ 73
و اوست كسى كه آسمان ها و زمين را به حقّ آفريد، و روزى كه (به چيزى) گويد «شو» پس مى شود. سخنش تمامى حقّ است. روزى كه در صور شيپور (: جهان با صدايى رعدآسا) دميده شود، فرمانروايى تنها از آنِ اوست (تنها او) داننده ى غيب و شهود است، و او حكيم بسيار آگاه است. 73
آيه 73 ـ اين "كُنْ فيكون" در مورد باز سازى جهان خلقت به روز رستاخيز پس از ويران شدنش مى باشد، كه همانگونه كه خدا در آغاز جهان را آفريد پس از ويران كردنش نيز به روز رستاخيز آنرا آباد مى سازد كه هم مردگان را زنده مى كند و هم جهان هستى را همانند چهره نخست آباد مى سازد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً إِنِّى أَرَلـكَ وَقَوْمَكَ فِى ضَلَـلٍ مُّبِينٍ 74
و چون ابراهيم به پدر (تربيتى) خود - آزر - گفت: «آيا بتان را معبودان (خود و ديگران) مى گيرى؟ من همانا تو و گروهت را در (ژرفاى) گمراهى آشكارگرى مى بينم.» 74
آيه 74 ـ "أبيه ءازرَ"، آزر ـ چنانكه بارها تكرار شده و مى شود ـ پدر صُلبى ابراهيم عليه السلام نبوده، بلكه ناپدرى او بوده كه در بُعد پرورش ابراهيم يتيم عليه السلام جايگزين پدرش بوده است، و معرفت توحيدى ابراهيم عليه السلام از آغاز كودكى به اندازه اى قوى بوده كه در برابر آزر بت پرست و بت ساز همچنان ايستادگى مى كرده است.