و بدين سان، ملكوت و حقيقت آسمان ها و زمين را به ابراهيم (در حد توانش) مى نمايانيم، و براى اينكه از يقين كنندگان (به حقيقت و واقعيت ملكوتى جهان آفرينش) باشد. 75
آيه 75 ـ «واو» در "و ليكون من الموقنين" معطوفى محذوف دارد كه نشان دهنده استدلالى است كه در جريان زيرين با بت پرستان داشته، و در ضمن بر مرتبه يقين او در اين كوشش و كاوش رسالتى اش افزوده است، و نه آنكه بر يقينش نسبت به توحيد ربانى افزوده. و يا پس از شك يقين حاصل كرده باشد، و اين "هذا ربى" در سه مورد زير بر مبناى اصل مناظره و گفتگوى با بت پرستان گوناگون بوده است،
كه نخست در چهره ظاهر اين درخشانى ستاره، ماه و آفتاب را مطابق نظر پرستندگان آنان گوئى خدا دانسته، و سپس با غروب آنان آنچه را در ظاهر پذيرفته تكذيب كرده است، و با جمله "اِنّى برىٌ مما تشركون" خطوط سياه شرك را كلاً در سراسر زندگى خود سلب كرده است. زيرا «برئٌ» بيانگر حالت و عقيدت كلى ابراهيم است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
و براى او اسحاق و يعقوب را بخشيديم (و) همه را (به راه راست وحيانى) هدايت كرديم، و نوح را از پيش راه نموديم، و از فرزندانش: داوود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را (نيز) [هدايتى رسالتى كرديم] و اين گونه، نيكوكاران را پاداش مى دهيم. 84 و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را (كه) همه ى آنان از شايستگانند. 85
آيه 85 ـ در اين آيه عيسى از ذريه ابراهيم عليه السلام است، با آنكه انتسابش به آن حضرت تنها از طريق مادرش مريم بوده، و اين خود از ادله صحت انتساب مادرى است كه سيادت هم همين گونه است.
اينانند كسانى كه كتاب و حاكميت و نبوّتشان داديم. پس اگر آنان [: مشركان] بدان كفر ورزند، بى گمان، گروهى (ديگر) را عهده دار كرديم كه به آن كافر نيستند. 89
آيه 89 ـ اين آيه مثلث كتاب، حكم و نبوت را در اختصاص پيامبرانى قرار داده كه در آيات گذشته ياد شده اند كه هم كتاب وحى دارند ـ چه اصلى و چه فرعى ـ و هم حاكميتى ربانى در رسالت تبليغى اين كتابها، و اضافه بر اين دو مقامهاى برجسته اى در ميان رسولان دارند،
زيرا بسيارى از رسولان داراى كتاب وحى نيستند كه پائين ترين درجه رسالت را دارا هستند و برخى هم كتاب وحى دارند و برجسته ترند و بعضى هم اضافه بر رسالت و كتاب وحى در ميان ساير رسولان ممتازند، زيرا نبوت در رسالت بمعناى رفعت در آن مى باشد كه در نتيجه گروهى از رسولان رسولند ولى نبى نيستند.
اينانند كسانى كه خدا هدايت(شان) كرده. پس به راه (راهوار)شان اقتدا كن. بگو: «من از شما هيچ مزدى بر اين (رسالت قرآنى) نمى خواهم. اين جز يادواره اى براى جهانيان نيست.» 90
آيه 90 ـ اينكه رسول بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله كه در بالاترين درجه كتاب و حكم و نبوت است به پيروى از راه اين بزرگواران مأموريت يافته بدين معنى نيست كه آنان در وحى و عصمت از حضرتش برترند،
زيرا اين پيروى، پيروى از اشخاص اينان نيست، بلكه دنبال كردن راه آنان است يعنى صراط مستقيم او همان صراط مستقيم آنان است كه مقصودش و مقصدش همانند همه پيامبران سلوك فى سبيل اللّه و پيمودن راه خداست، گرچه اين راهپيماى آخرين صراط مستقيمش از همگان برتر است كه مقام و منزلتش از مقام تمامى رهروان راه حقيت والاتر و بالاتر است چنانكه آيات بسيارى بر اين حقيقت گواه مى باشند.
و (يهوديان) گفتند: «خدا چيزى (وحيانى) بر بشرى نازل نكرده»، قدر (الوهيت و ربوبيت) خدا را چنان كه شايسته ى اوست به حق نشناختند. بگو: «چه كسى آن كتابى را كه موسى با آن (سوى شما) آمد نازل كرد؛ حال آنكه براى مردمان نور و رهنمودى است (و) شما آن را به صورت كاغذهايى (بى محتوا) نهاده و آشكار مى كنيد، و بسيارى (از آن) را (هم) پنهان مى داريد، در صورتى كه چيزى كه نه شما مى دانستيد و نه پدرانتان، به شما به خوبى آموخته شد؟» بگو: «خدا (و بس).» سپس آنها را (به حالشان) واگذار تا در فرورفتگى اى فراگير (باطل) بازى كنند. 91
آيه 91 ـ اينكه كتاب موسى را بعنوان نورى و هدايتى براى پيروان شريعت تورات مقرر فرموده خود دليلى است افزون بر ادله ديگر كه اين شريعت بدليل موقت بودنش داراى نور و هدايتى تنها به اندازه زمان كل شريعت تورات بوده است و براى نورافشانى و راهنمائى كل مكلفان تا آخرين زمان تكليف كافى نبوده، ولى قرآن كه تمام نور و تمام هدايت است اين كفايت را دارد، چنانكه بسيارى از آيات شاهد اين كليت و تماميت نور و هدايت قرآنى مى باشد.
و اين خجسته كتابى پر بركت است (كه) ما آن را فرو فرستاديم، حال آنكه كتاب هايى را كه پيشاپيش آن است، تصديق كننده است، و براى اينكه (مردمِ) امّ القرى [: مكّه] و كسانى را كه در (سراسر جهانِ تكليف) پيرامون آنند هشدار دهى. و كسانى كه به آخرت ايمان مى آورند، به آن (قرآن) ايمان مى آورند، حال آنكه آنان بر نمازشان نگهبانى مى كنند .92
آيه 92 ـ «ام القرى» بمعنى مركز و محور كل مجتمعات مكلفان جهان آفرينش است چه زمينيان و چه آسمانيان، زيرا «القرى» كه جمع محلّى به لام است شامل كل مجتمعات مكلفين بدون استثناء مى باشد، روى اين اصل "و من حولها" تمامى اطراف و اكناف اين محور اصلى و يگانه دعوت از نزديكترين تا دورترين مجتمعات مكلفان را بگونه اى مطلق شامل است كه اين كتاب آخرين با رسول و دعوت و نورانيت و هدايتش فراترين گام را در رسالت وحيانى ربّانى براى آخرين بار برداشته است كه پس از رسولش رسالتى و پس از كتابش كتابى تا پايان زمان تكليف نخواهد آمد.
و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا به گزافى افترا بسته، يا بگويد: «به من وحى شده» در حالى كه چيزى به او وحى نشده؟ و (نيز) آن كس كه گفت: «به زودى همانند آنچه را خدا نازل كرده نازل مى كنم»؟ و كاش ستمكاران را در گرداب هاى مرگ بنگرى، حال آنكه فرشتگان دست هايشان را (به سوى آنان) گشوده اند (و نهيب مى زنند:) «جان هايتان را بيرون دهيد. امروز به آنچه بناحقّ بر خدا دروغ مى بسته ايد و به آيات او تكبّر مى كرده ايد، به عذاب خواركننده كيفر مى يابيد.» 93«و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم، بى چون (اكنون نيز) تنها همواره سوى ما آمديد و آنچه را به شما با مسيوليت داديم پشت سر خود نهاديد، و شفيعانتان را كه در (ميان) خودتان، شريكان (خدا) مى پنداشتيد، با شما نمى بينيم. همانا پيوند شما (از اينان) بسى گسسته شده، و آنچه را كه (شريك خدا)مى پنداشته ايد از شما گم گشته است.» 94
آيات 93 و 94 ـ "أخرجوا أنفسكم" بمعناى مرگ جانها نيست بلكه بمعناى بيرون راندن جانهاى مكلفان است از بدنهايشان كه همچنان در زندگى برزخى تا هنگام مرگ اخيرشان ماندگارند، و در آيه (94) كه پس از اين جان كندن مورد خطاب ربانى قرار گرفته اند كه شماها به تنهايى نزد من آمده ايد و... اين خود دليل دوم است بر استمرار زندگى پس از مرگ.
(هموست كه) شكافنده ى صبحدم است، وشب را براى آرامش، و خورشيد و ماه را معيار حساب قرار داد. اين اندازه گيرىِ (همان) عزيز بسى داناست. 96
آيه 96 ـ «حُسبانا» حساب مربوط به اوقات ساليانه خورشيد و ماهيانه ماه است. واين لفظ «القمر» خود گواه است بر اينكه ماههاى اسلامى قمرى است نه شمسى،
زيرا "ذلك تقدير العزيز العليم" و اين حساب اندازه اى ربانى بر مبناى عزت و علم خدا است و كلاً در آيات تعيين زمانهاى ماه و سال آنچه نمودار است زمانبندى قمرى است و نه شمسى و چنانكه احكامى مانند روزه رمضان و حج هر كدام طبق نصوصى قمرى است. و اين شمس و قمر چنانكه حسابهاى كلى ماهيانه و ساليانه دارند حسابهايى هم روزانه بر مبناى قمر است كه در جمع نخستين ماهش قمرى است و در جمعى فراتر سالش نيز قمرى است
پديد آورنده ى آغازين آسمان ها و زمين بدون هيچ گونه نمونه و سابقه اى(است)، كِى برايش فرزندى است، حال آنكه براى او همسرى نبوده است و هر چيزى را آفريد و او به هر چيزى بسيار داناست. 101
آيه 101 ـ "ولم تكن له صاحبةٌ" ـ كه در زمينه نداشتن همسر توليد فرزند را براى مرد محال دانسته ـ دليل است بر اينكه بدون زن هرگز زادن فرزند ممكن نيست گرچه عكسش احيانا مانند جريان مريم عليهماالسلام امكان پذير است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
اين [حقيقت بس والا] خداست: پروردگار شما (كه) هيچ معبودى جز او نيست (و) آفريننده هر چيزى است.پس او را بپرستيد، حال آنكه اوبر (سر و سامان) هر چيزى كارساز است. 102
آيه 102 ـ "خالق كل شى ء" كه همه اشياء را مخلوق دانسته دليل است بر اينكه روح هم مورد خلق است، و نه چنانكه گروهى از فلاسفه گمان برده اند كه خلق ويژه ماديات است و امر درباره مجردات! و اين مبنا را بر آيه "ألا له الخلق و الامر" (7:54) نيز تحميل كرده اند، زيرا اضافه بر آن كه مجرداتى در جهان غير خدا نيست، اگر هم بر فرض محال باشد آنها هم مانند ماديات مخلوق خدايند، چنان كه خلق كل آفريدگان را و امر كار استمرار و هدايت و قضا و قدرشان را در بر دارد.
ديده ها(ى سَر و سِرّ) او را در نمى يابند، حال آنكه او (كل) ديدها را درمى يابد، و او همان ناديدنى باريك بين (و) بسى آگاه است. 103
آيه 103 ـ "لا تدركه الابصار" تمامى ادراكات آفريدگان را نسبت به آفريگار ـ چه با ديده سَر و چه با ديده سِر ـ محال دانسته زيرا او بَسى لطيف و ناديدنى است، و تجرد هم كه در انحصار اوست هرگز حدى ندارد تا آفريدگان با محدوديتشان از نظر ذوات و ادراكاتشان بتوانند بر او احاطه پيدا كنند.
به راستى بينش ها و ديدگاه هايى از جانب پروردگارتان برايتان آمد. پس هر كس به ديده ى بصيرت بنگرد، به سود خود اوست، و هر كس از سر بصيرت ننگرد به زيان خود اوست، و من بر شما نگهبانى نيستم. 104
آيه 104 ـ "بصائر من ربكم" ديده بانهاى بسيار روشن است كه از مقام حضرت رب بر مبناى ربانيت هدايت درون و برون ما را فراگير است، درون فطرى، عقلى، فكرى و علمى، و برونش كل جهان آفرينش است، اين كتاب تكوين از بصائر ربانى است، سپس كتاب تدوين و شريعت كه قرآن است در تمام تاريكى هاى درونى و برونى بهترين روشنگر است و اين بصائر و ديدگاههاى روشن قرآنى را هرگز ابهامى نيست، بلكه خود مفسر و بيانگر بى نظيرى است براى كل مبهمات شرعى و علمى، و آيا قرآن كه روشن كننده كل مبهمات است، نيازى به غير خود دارد؟
و آنهايى را كه جز خدا را مى خوانند دشنام مدهيد تا (مبادا) آنان (هم) از روى دشمنى - به نادانى - خدا را دشنام دهند اين گونه براى هر گروهى كردارشان را آراستيم. سپس بازگشتشان - بدون برگشت - سوى پروردگارشان خواهد بود، پس (خدا) ايشان را از آنچه كرده اند آگاهى بزرگى خواهد داد. 108
آيه 108 ـ در اين آيه فحش و ناسزا گفتن را به بى خدايان و كل منحرفان حرام دانسته بدين جهت كه آنان نيز در پاسخ از روى جهالت به خدا ناسزا خواهند گفت، البته فحش بمعناى نسبتهاى ناروا و دروغ است، و نه اينكه بر كسى كه بر ضد فطرت، عقل، علم و يا حس مطلبى را بگويد احتجاج شود كه تو بر ضد موازين مسلمّه سخن مى گويى،
زيرا اين فحش نيست بلكه بيان حقيقت است، و اگر اينگونه حق گويى ممنوع باشد كل دعوتهاى پيامبران و شرعمداران نيز بايد ممنوع باشد، زيرا اين بزرگواران بر مبناى نفى و اثبات حقيقى سخن مى گويند، باطلها را با بيانى زيبا و دلربا نفى مى كنند و آنگاه حقايق را جايگزين آنها مى نمايند، و بر مبناى "و جادلهم بالتى هى احسن" (16:125) بهترين اسلوب را با نيرومندترين برهان و زيباترين بيان به ميان مى آورند.
و با سوگندهاى سختشان به خدا سوگند خوردند (كه) اگر به راستى نشانه اى براى آنان بيايد، همواره بى گمان به آنها ايمان مى آورند. بگو: «نشانه ها تنها نزد خداست.» و چه (چيزى) شما را مى فهماند؟ اگر نشانه هايى - كه مى خواهند - (برايشان) بيايد، باز (هم) ايمان نمى آورند. 109
آيه 109 ـ كافران زمان نزول قرآن به خدا سوگند ياد كرده اند كه اگر نشانه اى ربانى براى اثبات اين رسالت مانند نشانه هاى پيشين بيايد حتما به آن ايمان مى آورند، يكى از پاسخهايشان كه در اين آيه مطرح است اين است كه كل نشانه هاى ربانى گذرا است و ماندنى اش منحصرا نزد خداست كه تنها بر مبناى علم و قدرت بى نهايت او روى مصلحتهاى حقيقى بر ملكفان نازل مى گردد، و من كه پيامبر او هستم هرگز دخالتى در نفى و اثبات آنها ـ و نه هيچ علم و قدرتى درباره آنها ـ ندارم،
و در آياتى ديگر حقيقت دومين ـ كه مهمترين حقايق ربانى نشانه رسالت است ـ اينگونه بيان شده، كه چون رسالتهاى گذشته موقت بوده نشانه هاى روشن آنها نيز موقت بوده است، اما شريعت قرآن كه شريعت پايانى است و كل مكلفان از هنگام فرود آمدنش تا پايان زمان تكليف بدان مكلفند، نشانه وحيانى اش نيز بايد هم قويتر و هم روشنتر از نشانه هاى وحيانى گذشته باشد، و همچون خود شريعت آخرين همچنان پايدار بماند و اين همين قرآن است.
كه در كل ويژگيهاى ظاهرى و معنويش نمايانگر قطعى ربانى بودن آن است كه هر اندازه ادبيات لفظى و عقلها و علمها و اختراعات و اكتشافات افزوده گردد ربانى و وحيانى بودن آيات قرآن روشنتر خواهد بود، و اگر اين قرآن از غير خدا بود حتما در اثر اين پيشرفتها دچار ركود يا سقوط مى گشت.
اينجا آيات رسالتى كلاً "عنداللّه " معرفى شده كه عنديت علم، قدرت، و حكمتش در انحصار حضرت اقدس الهى است.
پس آيا داورى جز خدا برجويم؟ حال آنكه اوست كه اين كتاب را به تفصيل سويتان نازل كرده، و كسانى كه كتاب (آسمانى) بديشان داديم، مى دانند كه آن از جانب پروردگارت به تمامى حق (وحيانى) به تدريج فرو فرستاده شده است، پس تو هرگز از ترديدكنندگان مباش. 114
آيه 114 ـ اين آيه شرعمداران كتابهاى وحيانى گذشته را بر مبناى حق نگرى از گواهان شايسته وحيانى بودن قرآن در كل حقايق ـ كه امكان دريافتش براى مكلفان در عرض زمين و طول زمان ميسر است ـ مقرر داشته.
و سخن پروردگارت [: قرآن] در حال راستى و عدالت تمام شده است، و هيچ تغيير دهنده اى (حتى خدا) براى كلمات او نيست، و او بسى شنواى بسيار داناست. 115
آيه 115 ـ و اينجا سخنان صادقانه و عادلانه ربانى را با فرود آمدن قرآن پايان يافته دانسته بگونه اى كه "لا مبدل لكلماته" و «لا» براى سلب استغراقى است كه هرگونه تبديل كننده كلمات قرآنى را چه ربانى و چه غير ربانى سلب كرده و نه تنها ديگران نمى توانند كلماتى قرآنى را تبديل كنند، بلكه خدا هم هرگز چنين كارى نخواهد كرد،
زيرا بهترين و شايسته ترين صراط مستقيم را در قرآن براى كل مكلفان تا پايان جهان تكليف نمودار ساخته، كه بيشتر و والاتر از آن براى مكلفان هرگز ممكن نيست، آرى صراط مستقيم ربانيت كه ويژه حضرت اقدس رب العالمين است بر صراط مستقيم قرآن تقدم دارد، ولى علم و قدرتش مخصوص حضرت اوست، و چنانكه ايجاد خدايى غير از خدا محال است بيان وحيانى علم و قدرتش نيز كه در انحصار اوست دريافتش براى ديگران امكان ناپذير است چنانكه وحيى بجز قرآن با آن يا پس از آن امكان ندارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين (و زمنيه ى تكليف)اند پيروى كنى، تو را از راه خدا به بيراهه مى برند. آنان جز از گمان پيروى نمى كنند، و جز به حدس و گمان (بيجا) نمى پردازند. 116
آيه 116 ـ "ان يتبعون الاّ الظن" از پيروى كل گمانها چه در اصول و چه در فروع دينى منع كرده، و آياتى از اين قبيل اين منع را بگونه اى روشن تر شامل هر دو جريان دانسته، كه اين خود دليلى است روشن بر اينكه دريافتهاى غير علمى و غير وحيانى هرگز شايسته پذيرش و عمل نيست مانند "لاتقف ما ليس لك به علم" (17:36).
پس، اگر به آيات او ايمان داشته ايد، از آنچه نام خدا (به هنگام كشتن) بر آن برده شده است، بخوريد. 118 و شما را چه شده كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده نمى خوريد؟ حال آنكه همواره خدا، آنچه را بر شما حرام كرده، به تفصيل (در قرآن) بيان كرده است، جز آنچه (از محرمات) كه بدون اختيار به آن ناچار شده ايد (كه به اندازه ى ضرورت ناخواسته بر شما حلال است). و بى چون بسيارى (از مردمان، ديگران را) از روى نادانى، با هوس هاى خود گمراه مى كنند. به درستى پروردگارت، (هم) او به (حال) تجاوزكاران داناتر است. 119
آيات 118 و 119 ـ در اين دو آيه خوردن از حيوانات حلال گوشتى را كه بهنگام كشتنشان نام خدا بر آنها ياد شده نتيجه ايمان مى داند، زيرا مشركان به گمان احترام به خدا نام خدا از آنها نمى خوردند، همچنين اگر كشنده حيوانات اهل كتاب باشند كه نام خدا را بر آنها ياد كنند و ساير شرايط اسلامى را هم رعايت كنند اگر مؤمنان از گوشت آنها نخورند خلاف ايمان است، چنانكه در آيه (119) نيز اين جريان مورد تهديد قرار گرفته كه با آنكه خدا محرمات را به تفصيل بيان فرموده و هرگز مسلمان بودن را شرط ذبح ندانسته چرا آنرا برخود حرام مى دانيد؟
و بدين گونه، در هر مجتمعى بزرگانشان را (از) مجرمان نهاديم، تا در آن به نيرنگ پردازند، و آنان جز به خودشان نيرنگ نمى زنند و باريك بينى نمى كنند. 123
آيه 123 ـ اينجا جريان قرار دادن بزرگان از مجرمان را كه با اختيار خودشان در ميان مردمان مرتكب جرائم بسيار مى شوند اضافه بر امتحان ديگران تداومى براى شقاوت همان مجرمان بعنوان عذابى دنيوى دانسته كه عذابى اخروى را در پى دارد، ولى اينان دقت ندارند و اين جعل بدين معنا نيست كه بزرگان مجرم را وادار به حرم كرده است، بلكه آنها را در اين جريان اختيار داده و به اجبار از جرائمشان جلوگيرى نكرده است.
پس كسى را كه خدا بخواهد هدايتش كند، سينه اش را براى اسلام مى گشايد، و هر كس را كه بخواهد گمراهش كند، سينه اش را سخت تنگ (و) نابسامان مى گرداند، (چنان كه) گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود. اين گونه خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند مى نهد. 125
آيه 125 ـ اراده هدايت و ضلالت براى مكلفان از طرف خدا پيامدى است از هدايت و ضلالت خود آنان كه نتيجه اش هدايت و ضلالتى افزون از طرف خداست، و اينجا سينه هاى تنگ بدان تشبيه شده كه كسانى به سختى به آسمان بالاروند تا نفسشان به تنگى افتد، و اين اشاره اى است به اينكه در بالاى جوّ زمين در اثر نبودن اكسيژن براى تنفس امكان صعود بدون وسايل تنفس نيست.
و روزى كه همه ى آنان را ـ بدون برگشت ـ گرد هم مى آورد (فرمايد:) «اى گروه جنّيان، از آدميان (پيروان) فراوان سويتان كشانديد.» و پيروان انسانيشان گفتند: «پروردگارمان! برخى از ما از بعضى ديگر بسى بهره بردارى كرديم، و به زمان پايانيمان كه برايمان معيّن كردى رسيديم.» (خدا) فرمود: «آتش پايگاهتان است، در آن ماندگاريد، مگر آنچه را خدا خواست (كه خود تخفيف دهد).به راستى پروردگارت فرزانه اى بسيار داناست.» 128
آيه 128 ـ اين آيه منحرفان انس و جن را از جهنميان دانسته كه در آن جاودانند، مگر آنچه را خدا بخواهد، كه اگر پس از چشيدن عذاب ايمانى برايشان مانده باشد در آخر اهل نجات خواهند بود، و اين خود دليل است بر اينكه خلود در آتش به معناى هميشگى آن نيست، و نيز ـ بر خلاف آنچه در رواياتى آمده است ـ جايگاه جنيان منحرف همان جايگاه آدميان منحرف است، و توبيح اين جنيان كه بسيارى از آدميان را به گمراهى كشانيده اند، خود دليلى بر حرمت كمك گرفتنهاى ناروا از جنيان است
اى گروه جنيان و انسان! آيا از ميان شما فرستادگانى برايتان نيامدند، در حالى كه آيات مرا بر شما مى خوانند، و از ديدار اين روزتان شما را هشدار مى دهند؟ گفتند: «ما بر (زيان) خود گواهى داديم.» (آرى آمدند) و زندگى دنيا فريبشان داد، و بر ضدّ خود گواهى دادند كه همواره ايشان كافر بوده اند. 130
آيه 130 ـ اينجا "رسلُ منكم" ـ پس از جن و انس ـ دليل بر عموميت رسالت الهى است از جنيان براى خودهاشان چنانكه در انس رسالت ويژه انسانهاست با اين تقاوت كه نخست رسالت پيامبران جن در حاشيه رسالت پيامبران انسانى است ـ چنانكه از آيات بسيارى اين حقيقت پيداست ـ و در جمع ـ بر حسب آياتى ديگر ـ رسالت جنيان همچون رسالت انسان با رسالت خاتم پيامبر صلى الله عليه و آله پايان يافته كه در زمان حضرتش و تا دامنه قيامت هرگز رسالتى در جنيان و انسان نبوده و نخواهد بود.
و اوست كسى كه باغ هايى با داربست ها و بدون داربست ها و خرمابن و كشتزار با خوراك گوناگون آن و زيتون و انار را- همانند و ناهمانند - پديد آورد، و سازمان داد. از ميوه ى آن - چون ثمر داد - بخوريد، و حقّ [: زكات بينوايان يا خمس آن] را از آن به روزِ بهره بردارى بدهيد، و زياده روى مكنيد (كه) همواره خدا اسرافكاران را دوست نمى دارد. 141
آيه 141 ـ اين آيه مكى از آيات سى گانه مكى و مدنى زكات است كه از جمله ادله عموميت زكات مى باشد چنانكه تمامى اين آيات يا نص و يا ظاهر بر اين عموميت يا اطلاق هستند، و اينجا جنات كل باغها را با تمامى ميوه هاى آنها در بردارد و نيز زرع شامل تمامى زراعتهاست، و سپس زيتون و انار كه از نه مورد خيالى زكات بيرون است، در مرحله سوم از اموال زكوى آمده است، و در آخر "يوم حصاده» بعنوان هنگام پرداخت زكاتش مقرر شده، و بسى شگفت انگيز است، كه فتواهاى شرعمداران شيعه و سنى برخلاف اين سى آيه و بسيارى از روايات درباره زكات تجارت تنها نه چيز را مورد زكات است! و براى فرار از اين عدم انحصار گويند، اين آيه مكى است، و زكات هم حكمى مدنى است، پس مقصود از اين حق زكات هم نيست، با اينكه اين آيه بيشتر آيات زكات هم مكى است!
ثَمَـنِيَةَ أَزْوَ جٍ مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ ءَآلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنثَيَيْنِ نَبِّـٔونِى بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ 143
(انعامى را كه) هشت زوج [: فرد قرين]، مشابه (آفريد و بر شما حلال كرد) : از گوسفند دو تا، و از بز دو تا. بگو: «آيا خدا نرهاى آن دو را حرام كرده يا ماده هاى آن دو را؟ يا آنچه را كه رحم هاى آن دو ماده در بر گرفته است؟ اگر راستگو بوده ايد - از روى علم (وحيانى) - اين خبر مهم را به من گزارش دهيد.» 143
آيه 143 ـ اين "ثمانية ازواج" نمونه هايى بارز، اهلى و معمولى از انعام است، و آياتى ديگر از قبيل "غير محلى الصيد" كه صيد را هم از انعام دانسته گواهى است روشن بر عدم انحصار انعام به اين هشت مورد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
بگو: «در آنچه به من (درباره ى انعام) وحى شده - بر خورنده اى كه آن را مى خورد - هيچ حرامى نمى يابم، مگر مردار يا خون ريخته شده (پس از كشتن يا پيش از آن) يا گوشت خوك را، پس اين همواره پليد است؛ يا (قربانى كه) از روى نافرمانى (به هنگام ذبح) نام غير خدا بر آن برده شده. پس كسى كه بدون سركشى و (يا) بازگشت (به خوردن آنها) بى اختيار ناچار گردد (بر او گناهى نيست).» به راستى پروردگار تو بسى پوشنده ى رحمت گر بر ويژگان است. 145
آيه 145 ـ اين «لااجد» كه مضارع است ـ و نه (ماوجدْته) كه تنها گذشته را در بر گيرد ـ دليل است بر اينكه محرمات كل انعام چه از ذواتشان و چه اجزائشان در مثلث زمان در نص آن ياد شده است، روى اين اصل بجز آنچه حرمتش در قرآن آمده مانند درندگان و خبائث، هرگز حرام نيست، كه مانند خرگوش از افراد انعام و مانند كل اجزاء انعام بجز خون ريخته شده و به جز خبائث حلال است، و در اينجا "دما مسفوحا" حرمت خون را در انحصار آن مقدار از خون دانسته كه به هنگام كشتن حيوان برون ريزد
بگو: «پس برهان رسا ويژه ى خداست، و اگر خدا مى خواست همواره همه ى شما را (به اجبار) هدايت مى كرد.» 149
آيه 149 ـ اينجا "فللّه الحجة البالغة" حجتها و دليلهاى خدا را چه در كتاب و چه در سنت رسا دانسته، و هرگز نارسائى در بيان حقايق وحيانى نيست، كه نه ظنى است و نه هيچگونه اجمالى در اين دو ثقل عظيم اسلامى وجود دارد و ـ چنانكه آياتى از جمله "و لا تقف ماليس لك به علم" ـ كه مكلفان را از پيروى هر گونه گمان بازداشته ـ حجت رساى و حيانى را صد در صد دانسته، كه هيچ حكمى از احكام اصلى و فرعى اسلام بر پويندگان آن هرگز پوشيده نيست، و در حقيقت اين آيه و مانند آن راه جهل را به كلى در زمينه دريافت شريعت ربانى مسدود دانسته بر خلاف شرع مداراتى كه مى پندارند باب علم مسدود است!
و به مال يتيم - جز بحقّ به گونه اى هر چه نيكوتر - نزديك مشويد، تا به (حدّ) رشدهايش برسد. و پيمانه و ترازو را با تقسيم كردن (عادلانه) تمام انجام دهيد. هيچ كس را جز به اندازه ى توانش تكليف نمى كنيم. و هنگامى كه (سخنى) گوييد عادلانه سخن بگوييد، هر چند (درباره ى) نزديكترين خويشاوند(تان) باشد. و به پيمان خدا وفا كنيد. اين است كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده، شايد (او و احكامش را) به شايستگى ياد كنيد. 152
آيه 152 ـ نزديك شدن به مال يتيم ـ كه اينجا مورد نهى قرار گرفته ـ تنها تصرف در آن نيست، بلكه كلاً تصرف درمال يتيم را تنها با بهترين و جه تجويز كرده تا هنگامى كه به بلوغهاى سه گانه اش برسد: بلوغ تكليفى، بلوغ ازدواج و بلوغ رشد كامل اقتصادى كه پس از اين سه گام ديگر يتيم نخواهد بود، بنابراين چنانكه در آيه (4:6) گذشت مراعات حال ايتام بر اوليائشان بحدى است كه حتى قرض الحسنه اى هم از اموالشان بر مبناى ولايتشان نمى توانند براى خويش يا ديگرى بگيرند، گر چه اين خود نيك و حسن است ـ مگر در صورت بهره اى حلال ـ زيرا در آيه مورد بحث و آياتى ديگر درباره اموال يتيمان تنها تصرف أحسن و بهتر استثنا شده، چنانكه براى بلوغ يتيم اين سه گام بلوغ مقرر شده است و اينهمه بمنظور جبران يتيم بودن ايتام است.
و اينكه به راستى اين راهِ بسيار راست من است. پس آن را پيروى كنيد، و راه ها(ى ديگر) را - كه شما را از راه وى پراكنده مى سازد - پيروى مكنيد. اين است كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده، شايد به تقوا گراييد. 153
آيه 153 ـ «السبل» اينجا كل راه هاى غير ربانى و منحرف از صراط مستقيم را در بر دارد، و «سبل» در "لنهدينهم سبلنا" كلاً راههاى ربانى به سوى صراط مستقيم است.
سپس به موسى كتاب (وحى) را داديم، براى اينكه (هدايت را) بر كسى كه نيكى كرده تمام كنيم؛ و براى اينكه هر چيزى را به گونه اى روشن جداسازى نماييم، و (نيز) هدايت و رحمتى باشد، شايد به لقاى پروردگارشان ايمان بياورند. 154 و اين خجسته و فراگير كتابى است كه ما آن را نازل كرديم. پس از آن پيروى كنيد و (از خدا) پروا بداريد، شايد مورد رحمت (او) قرار گيريد. 155
آيات 154 و 155 ـ اين "تماما على الذى أحسن" بمعناى تماميت مطلق تورات نيست بلكه تماميتى ويژه زمان محدود شريعت تورات است. كه خود "على الذى احسن" مى باشد، كه زيباترين احكام را با زيباترين بيان در محدوده شريعت تورات بيان داشته و چنانكه "تفضيلاً لكل شى ء و هدىً و رحمه" نيز در محدوده شريعت تورات است، ولى قرآن چنانكه در آيه (155) ـ و آياتى ديگر آمده مبارك مطلق است. بمعنى بركتى جهانشمول از زمان نزولش تا پايان زمان تكليف كه تورات مبارك براى زمانى معيّن است ولى قرآن مبارك براى تمام زمانها و مكانهاست.
آيا به جز اين نگرش و انتظار دارند، كه فرشتگان سويشان بيايند، يا پروردگارت (سويشان) آيد!، يا پاره اى از نشانه هاى پروردگارت بيايد؟ روزى كه پاره اى از نشانه هاى پروردگارت آيد، كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمانش به دست نياورده، ايمان آوردنش سودى نمى بخشد. بگو: «منتظر باشيد (كه) همواره ما (هم) منتظريم.» 158
آيه 158 ـ "او يأتى بعض آيات ربّك" به معنى نشانه هاى ربانى بر حقانيت قرآن نيست، زيرا نشانه قرآن همگانى و هميشگى است، بلكه مقصود نشانه هاى جسمانى است مانند آنچه بر پيامبران قبل نازل گشته كه در برابر قرآن و بعد از آن هرگز موقعيتى ندارند، و روى اين اصل در صورتيكه اينگونه نشانه ها هم بر حسب درخواست آنان بيايد باز هم ايمان نمى آورند و اگر هم اين خود عذابى ربانى باشد و در اثر ترس ايمان بياورند هرگز پذيرفته نيست، زيرا اين ايمان هرگز واقعيتى ندارد.
هر كس به نيكى (سوى ما) بيايد، برايش ده برابر (پاداش) است و هر كس به بدى آيد، جز مانند آن جزا نيابد، حال آنكه بر آنان ستم (هم) نرود. 160
آيه 160 ـ اين ده برابر بودن پاداش كارهاى نيك نخستين مرحله پاداش است، و بيشتر از آن گامهاى ديگرى است كه بر حسب آياتى ديگر "بغير حساب" (3:37) و "ولدينا مزيد" (50:35) به نيكوكاران داده مى شود چنانكه همانندى پاداش كار بد برابر با همان كار بر مبناى عدالت است در پى آن فضيلت و رحمت پروردگار كه "رحمتى وسعت كل شى ء" (7:156) مقتضى تخفيفى در جزاى گناهان است.
او را هرگز شريكى نيست، و بدين (دين پايدار) دستور يافته ام، و من (در مرتبه ى) نخستينِ تسليم كنندگان (خود) مى باشيم.» 163
آيه 163 ـ "و انا اول المسلمين" كه تسليم حضرت رسول صلى الله عليه و آله را در برابر خدا بگونه اى مطلق در مثلث زمان دانسته، و او را اولين مسلمان دانسته. به معناى اولويت سبقت زمانى نيست، بلكه از نظر مقام برتر تسليم آن حضرت است، كه از همه تسليم شوندگان در كل زمانها برتر است.
حقيقت اين است كه خداى لازمان و لامكان نه در درون جهان آفرينش است و نه در برون آن بلكه در لازمان و لامكان مطلق بر كل جهان احاطه دارد، كه اين احاطه مطلق علم و قدرتش از خودهاشان به آنان نزديكتر است، و «اجلاً» هر دوى اجل مسمى و معلق را شامل است، جز آنكه "اجل مسمى" تنها «عنده» است ولى اجل معلق تعلقى هم بغير خدا دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
و اوست كسى كه شما را در زمين جانشينان (يكديگر و گذشتگانى ديگر) نهاد و بعضى از شما را بر برخى ديگر به درجاتى (در اين جهان) برترى داد، تا شما را - در آنچه به شما داده است - بيازمايد. همواره، پروردگارت پيگيرِ سريع (در كيفر) است، و به راستى (هم) او بسى پوشنده ى رحمت گر بر ويژگان است.165
آيه 165 ـ «كم» در «جعلكم» و «بعضكم» و «ليبلوكم» و «اتاكم» خطابى است در بعد قضاياى حقيقه كه كل مكلفان نسل اخير و پايانى انسانى را دربر دارد، و اين "خلائف الارض" نيز داراى دو بعد است درونى و برونى. درونيش جانشينى نسلهاى پياپى اين نسل است از يكديگر، و برونيش ـ چنانكه در آيه "انى جائِلٌ فى الارض خليفه" به تفصيل گذشت ـ خلافت و جانشينى كل انسهانهاى اخير است از انسانهاى منقرض شده، گرچه آيه بقره با نگرشى صحيح نص در اين خلافت است، و آيه مورد بحث به عنوان اطلاق و عموميت شامل اين خلافت مى باشد.
و «ما اتاكم» نيز اعم است از داده هاى تكوينى و يا احكام شرعى و شرايع گوناگون نسبت به مكلفان كه تمام اينها براى آزمايش آنان است.
به نام خداى رحمت گر بر آفريدگان، رحمت گر بر ويژگان
المص. 1 (اين) كتابى است (كه) بر تو نازل شده - پس نبايد در سينه ات از آن تنگنايى اى باشد - براى اينكه با آن (مكلفان را) بيم دهى. و (اين) يادواره اى است براى مؤمنان. 2
آيه 2 ـ «حرج» و تنگى سينه حضرتش تنها در رابطه با كافران بوده، كه او را انكار و آزار مى كرده اند، ولى براى تذكّر دادن مؤمنان با سينه اى باز همچنان آماده بوده است،
و چه بسيار گروهى را هلاكشان كرديم كه برخورد سختمان برايشان به هنگام خواب(شان) يا در ميان روزشان فرا رسيد. 4
آيه 4 ـ «قريه» در اينجا و جاهايى ديگر به معناى مجتمع انسانى و ساير مكلفان است، مگر قرينه اى در كار باشد كه آن را به معناى جايگاههاى اجتماعات غير انسانى و ... و يا به هر دو معنا گردد، و اينجا طبق اصل معناى قريه، و نيز «هُمْ» كه مرجعش همان قريه است مورد هلاكت همان مرد مانند، گرچه در اين جريان جايگاهشاشان نيز ويران گشته باشد.
و اينجا «بياتا» شب هنگام است كه اينان در خواب بوده اند و «قائلون» خواب اندكى در روز مى باشد كه همان قيلوله و خواب مختصر پيش از ظهر است، در هر دو صورت هنگامه هلاك در اين دو هنگام آنان را فرو گرفته.
پس بى گمان از كسانى كه (پيامبران) سوى آنان فرستاده شد(ه اند)، بى چون خواهيم پرسيد، و همانا از (خود) آن فرستادگان (نيز) همواره خواهيم پرسيد. 6
آيه 6 ـ مسئوليت روز سؤال را نسبت به تمامى پيامبران و مكلّفان دانسته، مسئوليت پيامبران در دعوت شايسته آنان است، كه چگونه دعوت كردند و چه پاسخ شنيدند، چنانكه در آيه (109) سوره 5 پاسخ آن بزرگواران را از اين پرسش ربّانى چنان بيان كرده است كه: ما هرگز در برابر علم تو علمى چندان به پيامدهاى رسالتهايمان نداريم. ولى مسئوليت ديگران درباره تحمل اين دعوت هاى رسالتى است.
و در آن روز، ميزان و سنجش اعمال حق است.پس آنان كه ميزان هاى سنجش اعمالشان سنگين باشد ايشان خودشان رستگاركننده اند. 8 و آنان كه ميزان هاى اعمالشان سبك باشد، آنانند كه خودشان را زيان كرده اند، (چرا) كه به آيات ما ستم مى كرده اند. 9
آيات 8 و 9 ـ اين آيه حقّ مطلق را در تكاليف ربّانى ميزان سنجش زشت و زيبايى تمامى اعمال دانسته، كه هر كس وزنهاى شايسته اش از نظر علم، عقيده، معرفت و عمل بيشتر باشد ـ تا چه رسد كه كامل عيار هم بوده باشد ـ بر حسب اين ميزان ها رستگار است.
در آيه (4) كسانى را كه كّلاً سبك وزن مى باشند ـ بلكه هيچ وزنى هم ندارند ـ آنانرا از زيانكاران برشمرده، كه در هر صورت وزنهاى تكليفى ربّانى در انحصار شايستگيها است، و كسى كه به كلّى از اين شايستگيها تهى است، هرگز وزنى هم ندارد، كه وزن، وزن جسم و مال و خيال نيست، بلكه وزن حال و اعمال شايسته است.
«الحق» كل حقايق تكليفى را در بردارد، كه وزن هم همان حق است، و نمونه بارز حق كتاب وحى و پيامبر وحى و ساير حاملان معصومند چنانكه آياتى چند بيانگر اين حقيقت است، كه ميزان اعمال از همين مثلث تشكيل مى گردد، و در هر صورت ميزان همان حق مطلق است كه صاحبان حق غير مطلق با همان حق مطلق مورد سنجش و موازنه قرار مى گيرند، هر كه از نظر اوزان تكليفى به حق مطلق نزديك تر است حقش نيز در حساب و پاداش بيشتر است،
و در برابر ايشان كسى كه سنگينى موازين تكليفش كمتر است، تا آنجا كه در كل ميزان ها سبك باشد و هرگز وزنى ندارد، به همين ترتيب عقوبتش سبك و سبكتر و در مرحله آخر عذاب است، كه "خسروا انفسهم" خودشان را در كل ابعاد تكليفى زيان كرده اند، و در خبر است از حضرت صادق عليه السلام كه (الموازين هى موازين الانسانية) كه كلا وزنهاى درونى، معرفتى و برونى انسانيت است و بس.
و بى چون شما را به درستى آفريديم. سپس به صورتگرى شما پرداختيم. پس از آن به فرشتگان گفتيم: «براى (شكرانه ى تعليم) آدم (براى من) سجده كنيد.» پس (همه) سجده كردند، جز ابليس (كه) از سجده كنندگان نبود. 11
آيه 11 ـ اينجا كه فرمان حق نسبت به سجده فرشتگان براى آدم ـ پس از آفرينش و تصوير آدميان آمده ـ بر دو پايه استوار است.
1ـ اينكه آفرينش و تصوير انسانها در شخص آدم عليه السلام بگونه اى ويژه محقّق است، كه در آينده تناسلى بر همان بنا استوار مى باشد. و اين دو خلق و تصوير با يكديگر داراى اختلاف چهره فعلى و شأنى است، چهره فعليش در آدم اول نمودار بوده، كه هم خلق و هم تصويرش فعليت داشته، ولى نسبت به ذريه اش كه صلب او و ترائِبِ حوا بود فعليت خلقش همان حالت ذريه است، و تصويرش حالت شأنى صورتهاى گوناگون اين ذريه ها مى باشد، و اين خلقت «كم» هم كه: «صورناكم» كلاً نظر به حالت فعلى دارد ـ هر كدام در زمان خود ـ سپس فرشتگان كه به شكرانه معلم بودن آدم مأمور به سجده براى خدا شدند، منظور شخص آدم نبود، بلكه كل آدميتها و انسانيت هاى شايسته مرادند مخصوصا حضرت محمد صلى الله عليه و آله و محمديان و ساير پيامبران و معصومان عليهم السلامكه كلاً از آدم برترند، و اين نكته اضافه بر جهت معنويتش "ثم قلنا لِلملائكة" كه اين امر ربانى نسبت به سجود فرشتگان پس از آفرينش و تصوير انسان است. حالت نخستينش آدم است و حالات بعديش ساير معصومان.
2ـ اينكه سجده ملائكه براى شخص آدم نبوده بلكه براى كلّ انسانيتهاى والا است كه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و حضرات محمّديان عليهم السلامدر بالاترين قله اين انسانيّت والا قرار دارند، و چنانكه شخص آدم در تعليم أسماء معلّم فرشتگان به گونه اى بسى شايسته بوده است، ديگر پيامبران الهى مى باشند كه محمّديان در بالاترين درجات آن قراردارند، و چنانكه در جاهاى مناسب بيان كرده ايم مورد سجده خود حضرت آدم نبوده، زيرا بر حسب فطرت و عقل و كتاب و سنّت سجده براى غير خدا حرام است، روى اين اصل اين سجده براى آدم و آن سجده پدر و مادر يوسف هر دو براى يوسف سجده شكر بوده كه مورد سجده «اللّه » است. و سبب سجده خلق اللّه ، كه نعمت بزرگى براى فرشتگان نسبت به آدم و براى پدر و مادر يوسف نسبت به يوسف بوده است.
«اسجدوا» فعل لازم است، روى اين اصل براى شامل شدن سجده نسبت به مسجود حرف تعديه لازم مى باشد، و چون مورد سجده فقط خداست، در اينجا «للّه » مخدوف است، كه طبعا لامش براى تعديه مى باشد و لكن لام در لاِدم براى تعديه نيست، بلكه به منظور تكريم آدم است، كه در جمع معناى اين جمله مباركه چنين مى شود: براى گرامى داشت آدم كه معلم شما مى باشد، به شكرانه اش براى خدا سجده كنيد، روى اين اصل آدم نه به عنوان عبوديت مسجود له است، و نه به عنوان احترام، بلكه مسجودٌ له ـ در عبوديت و احترام ـ فقط خداست و آدم به اصطلاح مسجودٌ لاَِجله بوده، مانند آنكه اگر خدا به شما نعمتى بزرگ از مال يا فرزند عطا فرمود به شكرانه اين نعمت براى خدا سجده مى كنيد، آيا مورد سجده شما مال و فرزند است؟ هرگز! بلكه اين خداست كه براى او به شكرانه اين نعمت سجده مى كنيد.
(خدا) فرمود: «چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را بازداشت از اينكه (براى من) سجده كنى؟» گفت: «من از او بهترم، مرا از آتشى و او را از گِلى آفريدى.» 12
آيه 12 ـ اينجا «أمرتك» كه امر به شيطان مى باشد بيانگر اين حقيقت است كه شيطان در اين سجده همه گانى مأموريتى ربّانى داشته، چه جداگانه و چه نيز در زُمره فرشتگان زيرا در ژرفاى نفاق تا آنهنگام خود را به گونه اى در اينان جا زده بود كه اعمالش در ظاهر اعمال فرشتگان مى نمود.
آفرينش از گل درباره آدم نخستين از جمله گواهان بر اين حقيقت است كه: آدم بدون هيچگونه واسطه اى از گِل آفريده شده، و از نسل ديگران نيست. چنانكه در جاى جاى قرآن بدان تصريح يا اشاره شده است. و نيز چون شيطان به اعتراف خودش و تصديق مفهومى قرآنى از آتش آفريده شده، روى اين اصل بر خلاف آنچه گروهى گمان برده اند از جنس فرشتگان نيست بلكه ـ چنانكه اشاره شد ـ اين مأموريت ربانى نسبت به كل فرشتگان شامل او هم شده است چه تنها در ضمن آنان، و يا جداگانه نيز اين مأموريت را داشته است، و «امرتك» تحمل اين جمع را دارد.
فرمود: «پس از اين جايگاه فرو شو. پس تو را نرسد كه در آن تكبّر نمايى. پس برون شو كه تو بى گمان از خواران و بى مقدارانى.» 13
آيه 13 ـ اين "فما يكون لك ان تتكبر فيها" متكبران را رانده گان از بهشت خوانده، و آيا آدم نيز با همسرش در چشيدن از شجره منهيه تكبر كردند كه با شيطان از بهشت رانده شدند؟
پاسخ اينست كه تكبر در بهشت موجب رانده شدن است، ولى رانده شدن از بهشت در انحصار تكبر نيست، زيرا آدم و حّوا هرگز نسبت به حق سبحانه و تعالي تكبرى نكردند، بلكه طبق آياتى چند در چشيدن از شجره منهيه گول شيطان را خوردند، و اين خود گناه بوده و چنانكه اين بهشت جاى گناهِ تكبر نيست جاى هيچ گونه گناهى ـ حتى اينگونه گناه كوچك هم ـ نيست.
وَكَذَ لِكَ نُرِى إِبْرَ هِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ 75
و بدين سان، ملكوت و حقيقت آسمان ها و زمين را به ابراهيم (در حد توانش) مى نمايانيم، و براى اينكه از يقين كنندگان (به حقيقت و واقعيت ملكوتى جهان آفرينش) باشد. 75
آيه 75 ـ «واو» در "و ليكون من الموقنين" معطوفى محذوف دارد كه نشان دهنده استدلالى است كه در جريان زيرين با بت پرستان داشته، و در ضمن بر مرتبه يقين او در اين كوشش و كاوش رسالتى اش افزوده است، و نه آنكه بر يقينش نسبت به توحيد ربانى افزوده. و يا پس از شك يقين حاصل كرده باشد، و اين "هذا ربى" در سه مورد زير بر مبناى اصل مناظره و گفتگوى با بت پرستان گوناگون بوده است،
كه نخست در چهره ظاهر اين درخشانى ستاره، ماه و آفتاب را مطابق نظر پرستندگان آنان گوئى خدا دانسته، و سپس با غروب آنان آنچه را در ظاهر پذيرفته تكذيب كرده است، و با جمله "اِنّى برىٌ مما تشركون" خطوط سياه شرك را كلاً در سراسر زندگى خود سلب كرده است. زيرا «برئٌ» بيانگر حالت و عقيدت كلى ابراهيم است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
وَوَهَبْنَا لَهُو إِسْحَـقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِى دَاوُودَ وَسُلَيْمَـنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَ هَـرُونَ وَكَذَ لِكَ نَجْزِى الُْمحْسِنِينَ 84 وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّــلِحِينَ 85
و براى او اسحاق و يعقوب را بخشيديم (و) همه را (به راه راست وحيانى) هدايت كرديم، و نوح را از پيش راه نموديم، و از فرزندانش: داوود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را (نيز) [هدايتى رسالتى كرديم] و اين گونه، نيكوكاران را پاداش مى دهيم. 84 و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را (كه) همه ى آنان از شايستگانند. 85
آيه 85 ـ در اين آيه عيسى از ذريه ابراهيم عليه السلام است، با آنكه انتسابش به آن حضرت تنها از طريق مادرش مريم بوده، و اين خود از ادله صحت انتساب مادرى است كه سيادت هم همين گونه است.
أُوْلَـلـءِكَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَـهُمُ الْكِتَـبَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَـؤُلاَءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَـفِرِينَ89
اينانند كسانى كه كتاب و حاكميت و نبوّتشان داديم. پس اگر آنان [: مشركان] بدان كفر ورزند، بى گمان، گروهى (ديگر) را عهده دار كرديم كه به آن كافر نيستند. 89
آيه 89 ـ اين آيه مثلث كتاب، حكم و نبوت را در اختصاص پيامبرانى قرار داده كه در آيات گذشته ياد شده اند كه هم كتاب وحى دارند ـ چه اصلى و چه فرعى ـ و هم حاكميتى ربانى در رسالت تبليغى اين كتابها، و اضافه بر اين دو مقامهاى برجسته اى در ميان رسولان دارند،
زيرا بسيارى از رسولان داراى كتاب وحى نيستند كه پائين ترين درجه رسالت را دارا هستند و برخى هم كتاب وحى دارند و برجسته ترند و بعضى هم اضافه بر رسالت و كتاب وحى در ميان ساير رسولان ممتازند، زيرا نبوت در رسالت بمعناى رفعت در آن مى باشد كه در نتيجه گروهى از رسولان رسولند ولى نبى نيستند.
أُوْلَـلـءِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَلـهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْـٔلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَــلَمِينَ 90
اينانند كسانى كه خدا هدايت(شان) كرده. پس به راه (راهوار)شان اقتدا كن. بگو: «من از شما هيچ مزدى بر اين (رسالت قرآنى) نمى خواهم. اين جز يادواره اى براى جهانيان نيست.» 90
آيه 90 ـ اينكه رسول بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله كه در بالاترين درجه كتاب و حكم و نبوت است به پيروى از راه اين بزرگواران مأموريت يافته بدين معنى نيست كه آنان در وحى و عصمت از حضرتش برترند،
زيرا اين پيروى، پيروى از اشخاص اينان نيست، بلكه دنبال كردن راه آنان است يعنى صراط مستقيم او همان صراط مستقيم آنان است كه مقصودش و مقصدش همانند همه پيامبران سلوك فى سبيل اللّه و پيمودن راه خداست، گرچه اين راهپيماى آخرين صراط مستقيمش از همگان برتر است كه مقام و منزلتش از مقام تمامى رهروان راه حقيت والاتر و بالاتر است چنانكه آيات بسيارى بر اين حقيقت گواه مى باشند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِى إِذْ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَـبَ الَّذِى جَآءَ بِهِى مُوسَى نُورًا وَهُدىً لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُو قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ ءَابَآؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ 91
و (يهوديان) گفتند: «خدا چيزى (وحيانى) بر بشرى نازل نكرده»، قدر (الوهيت و ربوبيت) خدا را چنان كه شايسته ى اوست به حق نشناختند. بگو: «چه كسى آن كتابى را كه موسى با آن (سوى شما) آمد نازل كرد؛ حال آنكه براى مردمان نور و رهنمودى است (و) شما آن را به صورت كاغذهايى (بى محتوا) نهاده و آشكار مى كنيد، و بسيارى (از آن) را (هم) پنهان مى داريد، در صورتى كه چيزى كه نه شما مى دانستيد و نه پدرانتان، به شما به خوبى آموخته شد؟» بگو: «خدا (و بس).» سپس آنها را (به حالشان) واگذار تا در فرورفتگى اى فراگير (باطل) بازى كنند. 91
آيه 91 ـ اينكه كتاب موسى را بعنوان نورى و هدايتى براى پيروان شريعت تورات مقرر فرموده خود دليلى است افزون بر ادله ديگر كه اين شريعت بدليل موقت بودنش داراى نور و هدايتى تنها به اندازه زمان كل شريعت تورات بوده است و براى نورافشانى و راهنمائى كل مكلفان تا آخرين زمان تكليف كافى نبوده، ولى قرآن كه تمام نور و تمام هدايت است اين كفايت را دارد، چنانكه بسيارى از آيات شاهد اين كليت و تماميت نور و هدايت قرآنى مى باشد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَهَـذَا كِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِى وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ 92
و اين خجسته كتابى پر بركت است (كه) ما آن را فرو فرستاديم، حال آنكه كتاب هايى را كه پيشاپيش آن است، تصديق كننده است، و براى اينكه (مردمِ) امّ القرى [: مكّه] و كسانى را كه در (سراسر جهانِ تكليف) پيرامون آنند هشدار دهى. و كسانى كه به آخرت ايمان مى آورند، به آن (قرآن) ايمان مى آورند، حال آنكه آنان بر نمازشان نگهبانى مى كنند .92
آيه 92 ـ «ام القرى» بمعنى مركز و محور كل مجتمعات مكلفان جهان آفرينش است چه زمينيان و چه آسمانيان، زيرا «القرى» كه جمع محلّى به لام است شامل كل مجتمعات مكلفين بدون استثناء مى باشد، روى اين اصل "و من حولها" تمامى اطراف و اكناف اين محور اصلى و يگانه دعوت از نزديكترين تا دورترين مجتمعات مكلفان را بگونه اى مطلق شامل است كه اين كتاب آخرين با رسول و دعوت و نورانيت و هدايتش فراترين گام را در رسالت وحيانى ربّانى براى آخرين بار برداشته است كه پس از رسولش رسالتى و پس از كتابش كتابى تا پايان زمان تكليف نخواهد آمد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَمَنْ أَظْـلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِىَ إِلَىَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَىْ ءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّــلِمُونَ فِى غَمَرَ تِ الْمَوْتِ وَالْمَلَـلـءِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ ءَايَـتِهِى تَسْتَكْبِرُونَ 93 وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَ دَى كَمَا خَلَقْنَـكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُم مَّا خَوَّلْنَـكُمْ وَرَآءَ ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَآءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَـؤُاْ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمْ تَزْعُمُونَ 94
و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا به گزافى افترا بسته، يا بگويد: «به من وحى شده» در حالى كه چيزى به او وحى نشده؟ و (نيز) آن كس كه گفت: «به زودى همانند آنچه را خدا نازل كرده نازل مى كنم»؟ و كاش ستمكاران را در گرداب هاى مرگ بنگرى، حال آنكه فرشتگان دست هايشان را (به سوى آنان) گشوده اند (و نهيب مى زنند:) «جان هايتان را بيرون دهيد. امروز به آنچه بناحقّ بر خدا دروغ مى بسته ايد و به آيات او تكبّر مى كرده ايد، به عذاب خواركننده كيفر مى يابيد.» 93«و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم، بى چون (اكنون نيز) تنها همواره سوى ما آمديد و آنچه را به شما با مسيوليت داديم پشت سر خود نهاديد، و شفيعانتان را كه در (ميان) خودتان، شريكان (خدا) مى پنداشتيد، با شما نمى بينيم. همانا پيوند شما (از اينان) بسى گسسته شده، و آنچه را كه (شريك خدا)مى پنداشته ايد از شما گم گشته است.» 94
آيات 93 و 94 ـ "أخرجوا أنفسكم" بمعناى مرگ جانها نيست بلكه بمعناى بيرون راندن جانهاى مكلفان است از بدنهايشان كه همچنان در زندگى برزخى تا هنگام مرگ اخيرشان ماندگارند، و در آيه (94) كه پس از اين جان كندن مورد خطاب ربانى قرار گرفته اند كه شماها به تنهايى نزد من آمده ايد و... اين خود دليل دوم است بر استمرار زندگى پس از مرگ.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
فَالِقُ الاْءِصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَ لِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ96
(هموست كه) شكافنده ى صبحدم است، وشب را براى آرامش، و خورشيد و ماه را معيار حساب قرار داد. اين اندازه گيرىِ (همان) عزيز بسى داناست. 96
آيه 96 ـ «حُسبانا» حساب مربوط به اوقات ساليانه خورشيد و ماهيانه ماه است. واين لفظ «القمر» خود گواه است بر اينكه ماههاى اسلامى قمرى است نه شمسى،
زيرا "ذلك تقدير العزيز العليم" و اين حساب اندازه اى ربانى بر مبناى عزت و علم خدا است و كلاً در آيات تعيين زمانهاى ماه و سال آنچه نمودار است زمانبندى قمرى است و نه شمسى و چنانكه احكامى مانند روزه رمضان و حج هر كدام طبق نصوصى قمرى است. و اين شمس و قمر چنانكه حسابهاى كلى ماهيانه و ساليانه دارند حسابهايى هم روزانه بر مبناى قمر است كه در جمع نخستين ماهش قمرى است و در جمعى فراتر سالش نيز قمرى است
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
بَدِيعُ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُو وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُو صَـحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْ ءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ 101
پديد آورنده ى آغازين آسمان ها و زمين بدون هيچ گونه نمونه و سابقه اى(است)، كِى برايش فرزندى است، حال آنكه براى او همسرى نبوده است و هر چيزى را آفريد و او به هر چيزى بسيار داناست. 101
آيه 101 ـ "ولم تكن له صاحبةٌ" ـ كه در زمينه نداشتن همسر توليد فرزند را براى مرد محال دانسته ـ دليل است بر اينكه بدون زن هرگز زادن فرزند ممكن نيست گرچه عكسش احيانا مانند جريان مريم عليهماالسلام امكان پذير است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ خَــلِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ وَكِيلٌ 102
اين [حقيقت بس والا] خداست: پروردگار شما (كه) هيچ معبودى جز او نيست (و) آفريننده هر چيزى است.پس او را بپرستيد، حال آنكه اوبر (سر و سامان) هر چيزى كارساز است. 102
آيه 102 ـ "خالق كل شى ء" كه همه اشياء را مخلوق دانسته دليل است بر اينكه روح هم مورد خلق است، و نه چنانكه گروهى از فلاسفه گمان برده اند كه خلق ويژه ماديات است و امر درباره مجردات! و اين مبنا را بر آيه "ألا له الخلق و الامر" (7:54) نيز تحميل كرده اند، زيرا اضافه بر آن كه مجرداتى در جهان غير خدا نيست، اگر هم بر فرض محال باشد آنها هم مانند ماديات مخلوق خدايند، چنان كه خلق كل آفريدگان را و امر كار استمرار و هدايت و قضا و قدرشان را در بر دارد.
لاَّ تُدْرِكُهُ الْأَبْصَـرُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَـرَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ 103
ديده ها(ى سَر و سِرّ) او را در نمى يابند، حال آنكه او (كل) ديدها را درمى يابد، و او همان ناديدنى باريك بين (و) بسى آگاه است. 103
آيه 103 ـ "لا تدركه الابصار" تمامى ادراكات آفريدگان را نسبت به آفريگار ـ چه با ديده سَر و چه با ديده سِر ـ محال دانسته زيرا او بَسى لطيف و ناديدنى است، و تجرد هم كه در انحصار اوست هرگز حدى ندارد تا آفريدگان با محدوديتشان از نظر ذوات و ادراكاتشان بتوانند بر او احاطه پيدا كنند.
قَدْ جَآءَكُم بَصَآلـءِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِى وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا وَمَآ أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ 104
به راستى بينش ها و ديدگاه هايى از جانب پروردگارتان برايتان آمد. پس هر كس به ديده ى بصيرت بنگرد، به سود خود اوست، و هر كس از سر بصيرت ننگرد به زيان خود اوست، و من بر شما نگهبانى نيستم. 104
آيه 104 ـ "بصائر من ربكم" ديده بانهاى بسيار روشن است كه از مقام حضرت رب بر مبناى ربانيت هدايت درون و برون ما را فراگير است، درون فطرى، عقلى، فكرى و علمى، و برونش كل جهان آفرينش است، اين كتاب تكوين از بصائر ربانى است، سپس كتاب تدوين و شريعت كه قرآن است در تمام تاريكى هاى درونى و برونى بهترين روشنگر است و اين بصائر و ديدگاههاى روشن قرآنى را هرگز ابهامى نيست، بلكه خود مفسر و بيانگر بى نظيرى است براى كل مبهمات شرعى و علمى، و آيا قرآن كه روشن كننده كل مبهمات است، نيازى به غير خود دارد؟
وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَما بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَ لِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ 108
و آنهايى را كه جز خدا را مى خوانند دشنام مدهيد تا (مبادا) آنان (هم) از روى دشمنى - به نادانى - خدا را دشنام دهند اين گونه براى هر گروهى كردارشان را آراستيم. سپس بازگشتشان - بدون برگشت - سوى پروردگارشان خواهد بود، پس (خدا) ايشان را از آنچه كرده اند آگاهى بزرگى خواهد داد. 108
آيه 108 ـ در اين آيه فحش و ناسزا گفتن را به بى خدايان و كل منحرفان حرام دانسته بدين جهت كه آنان نيز در پاسخ از روى جهالت به خدا ناسزا خواهند گفت، البته فحش بمعناى نسبتهاى ناروا و دروغ است، و نه اينكه بر كسى كه بر ضد فطرت، عقل، علم و يا حس مطلبى را بگويد احتجاج شود كه تو بر ضد موازين مسلمّه سخن مى گويى،
زيرا اين فحش نيست بلكه بيان حقيقت است، و اگر اينگونه حق گويى ممنوع باشد كل دعوتهاى پيامبران و شرعمداران نيز بايد ممنوع باشد، زيرا اين بزرگواران بر مبناى نفى و اثبات حقيقى سخن مى گويند، باطلها را با بيانى زيبا و دلربا نفى مى كنند و آنگاه حقايق را جايگزين آنها مى نمايند، و بر مبناى "و جادلهم بالتى هى احسن" (16:125) بهترين اسلوب را با نيرومندترين برهان و زيباترين بيان به ميان مى آورند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَأَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَـنِهِمْ لَـلـءِن جَآءَتْهُمْ ءَايَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْأَيَـتُ عِندَ اللَّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَآ إِذَا جَآءَتْ لاَ يُؤْمِنُونَ 109
و با سوگندهاى سختشان به خدا سوگند خوردند (كه) اگر به راستى نشانه اى براى آنان بيايد، همواره بى گمان به آنها ايمان مى آورند. بگو: «نشانه ها تنها نزد خداست.» و چه (چيزى) شما را مى فهماند؟ اگر نشانه هايى - كه مى خواهند - (برايشان) بيايد، باز (هم) ايمان نمى آورند. 109
آيه 109 ـ كافران زمان نزول قرآن به خدا سوگند ياد كرده اند كه اگر نشانه اى ربانى براى اثبات اين رسالت مانند نشانه هاى پيشين بيايد حتما به آن ايمان مى آورند، يكى از پاسخهايشان كه در اين آيه مطرح است اين است كه كل نشانه هاى ربانى گذرا است و ماندنى اش منحصرا نزد خداست كه تنها بر مبناى علم و قدرت بى نهايت او روى مصلحتهاى حقيقى بر ملكفان نازل مى گردد، و من كه پيامبر او هستم هرگز دخالتى در نفى و اثبات آنها ـ و نه هيچ علم و قدرتى درباره آنها ـ ندارم،
و در آياتى ديگر حقيقت دومين ـ كه مهمترين حقايق ربانى نشانه رسالت است ـ اينگونه بيان شده، كه چون رسالتهاى گذشته موقت بوده نشانه هاى روشن آنها نيز موقت بوده است، اما شريعت قرآن كه شريعت پايانى است و كل مكلفان از هنگام فرود آمدنش تا پايان زمان تكليف بدان مكلفند، نشانه وحيانى اش نيز بايد هم قويتر و هم روشنتر از نشانه هاى وحيانى گذشته باشد، و همچون خود شريعت آخرين همچنان پايدار بماند و اين همين قرآن است.
كه در كل ويژگيهاى ظاهرى و معنويش نمايانگر قطعى ربانى بودن آن است كه هر اندازه ادبيات لفظى و عقلها و علمها و اختراعات و اكتشافات افزوده گردد ربانى و وحيانى بودن آيات قرآن روشنتر خواهد بود، و اگر اين قرآن از غير خدا بود حتما در اثر اين پيشرفتها دچار ركود يا سقوط مى گشت.
اينجا آيات رسالتى كلاً "عنداللّه " معرفى شده كه عنديت علم، قدرت، و حكمتش در انحصار حضرت اقدس الهى است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَكَمًا وَهُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَـبَ مُفَصَّلاً وَالَّذِينَ ءَاتَيْنَـهُمُ الْكِتَـبَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُو مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ 114
پس آيا داورى جز خدا برجويم؟ حال آنكه اوست كه اين كتاب را به تفصيل سويتان نازل كرده، و كسانى كه كتاب (آسمانى) بديشان داديم، مى دانند كه آن از جانب پروردگارت به تمامى حق (وحيانى) به تدريج فرو فرستاده شده است، پس تو هرگز از ترديدكنندگان مباش. 114
آيه 114 ـ اين آيه شرعمداران كتابهاى وحيانى گذشته را بر مبناى حق نگرى از گواهان شايسته وحيانى بودن قرآن در كل حقايق ـ كه امكان دريافتش براى مكلفان در عرض زمين و طول زمان ميسر است ـ مقرر داشته.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلَ لِكَلِمَـتِهِى وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ 115
و سخن پروردگارت [: قرآن] در حال راستى و عدالت تمام شده است، و هيچ تغيير دهنده اى (حتى خدا) براى كلمات او نيست، و او بسى شنواى بسيار داناست. 115
آيه 115 ـ و اينجا سخنان صادقانه و عادلانه ربانى را با فرود آمدن قرآن پايان يافته دانسته بگونه اى كه "لا مبدل لكلماته" و «لا» براى سلب استغراقى است كه هرگونه تبديل كننده كلمات قرآنى را چه ربانى و چه غير ربانى سلب كرده و نه تنها ديگران نمى توانند كلماتى قرآنى را تبديل كنند، بلكه خدا هم هرگز چنين كارى نخواهد كرد،
زيرا بهترين و شايسته ترين صراط مستقيم را در قرآن براى كل مكلفان تا پايان جهان تكليف نمودار ساخته، كه بيشتر و والاتر از آن براى مكلفان هرگز ممكن نيست، آرى صراط مستقيم ربانيت كه ويژه حضرت اقدس رب العالمين است بر صراط مستقيم قرآن تقدم دارد، ولى علم و قدرتش مخصوص حضرت اوست، و چنانكه ايجاد خدايى غير از خدا محال است بيان وحيانى علم و قدرتش نيز كه در انحصار اوست دريافتش براى ديگران امكان ناپذير است چنانكه وحيى بجز قرآن با آن يا پس از آن امكان ندارد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ 116
و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين (و زمنيه ى تكليف)اند پيروى كنى، تو را از راه خدا به بيراهه مى برند. آنان جز از گمان پيروى نمى كنند، و جز به حدس و گمان (بيجا) نمى پردازند. 116
آيه 116 ـ "ان يتبعون الاّ الظن" از پيروى كل گمانها چه در اصول و چه در فروع دينى منع كرده، و آياتى از اين قبيل اين منع را بگونه اى روشن تر شامل هر دو جريان دانسته، كه اين خود دليلى است روشن بر اينكه دريافتهاى غير علمى و غير وحيانى هرگز شايسته پذيرش و عمل نيست مانند "لاتقف ما ليس لك به علم" (17:36).
فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِـٔايَـتِهِى مُؤْمِنِينَ 118 وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَآلـءِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ 119
پس، اگر به آيات او ايمان داشته ايد، از آنچه نام خدا (به هنگام كشتن) بر آن برده شده است، بخوريد. 118 و شما را چه شده كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده نمى خوريد؟ حال آنكه همواره خدا، آنچه را بر شما حرام كرده، به تفصيل (در قرآن) بيان كرده است، جز آنچه (از محرمات) كه بدون اختيار به آن ناچار شده ايد (كه به اندازه ى ضرورت ناخواسته بر شما حلال است). و بى چون بسيارى (از مردمان، ديگران را) از روى نادانى، با هوس هاى خود گمراه مى كنند. به درستى پروردگارت، (هم) او به (حال) تجاوزكاران داناتر است. 119
آيات 118 و 119 ـ در اين دو آيه خوردن از حيوانات حلال گوشتى را كه بهنگام كشتنشان نام خدا بر آنها ياد شده نتيجه ايمان مى داند، زيرا مشركان به گمان احترام به خدا نام خدا از آنها نمى خوردند، همچنين اگر كشنده حيوانات اهل كتاب باشند كه نام خدا را بر آنها ياد كنند و ساير شرايط اسلامى را هم رعايت كنند اگر مؤمنان از گوشت آنها نخورند خلاف ايمان است، چنانكه در آيه (119) نيز اين جريان مورد تهديد قرار گرفته كه با آنكه خدا محرمات را به تفصيل بيان فرموده و هرگز مسلمان بودن را شرط ذبح ندانسته چرا آنرا برخود حرام مى دانيد؟
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَكَذَ لِكَ جَعَلْنَا فِى كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَـبِرَ مُجْرِمِيهَا لَِيمْكُرُواْ فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ 123
و بدين گونه، در هر مجتمعى بزرگانشان را (از) مجرمان نهاديم، تا در آن به نيرنگ پردازند، و آنان جز به خودشان نيرنگ نمى زنند و باريك بينى نمى كنند. 123
آيه 123 ـ اينجا جريان قرار دادن بزرگان از مجرمان را كه با اختيار خودشان در ميان مردمان مرتكب جرائم بسيار مى شوند اضافه بر امتحان ديگران تداومى براى شقاوت همان مجرمان بعنوان عذابى دنيوى دانسته كه عذابى اخروى را در پى دارد، ولى اينان دقت ندارند و اين جعل بدين معنا نيست كه بزرگان مجرم را وادار به حرم كرده است، بلكه آنها را در اين جريان اختيار داده و به اجبار از جرائمشان جلوگيرى نكرده است.
فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُو يَشْرَحْ صَدْرَهُو لِلاْءِسْلَـمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُو يَجْعَلْ صَدْرَهُو ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَآءِ كَذَ لِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ 125
پس كسى را كه خدا بخواهد هدايتش كند، سينه اش را براى اسلام مى گشايد، و هر كس را كه بخواهد گمراهش كند، سينه اش را سخت تنگ (و) نابسامان مى گرداند، (چنان كه) گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود. اين گونه خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند مى نهد. 125
آيه 125 ـ اراده هدايت و ضلالت براى مكلفان از طرف خدا پيامدى است از هدايت و ضلالت خود آنان كه نتيجه اش هدايت و ضلالتى افزون از طرف خداست، و اينجا سينه هاى تنگ بدان تشبيه شده كه كسانى به سختى به آسمان بالاروند تا نفسشان به تنگى افتد، و اين اشاره اى است به اينكه در بالاى جوّ زمين در اثر نبودن اكسيژن براى تنفس امكان صعود بدون وسايل تنفس نيست.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَـمَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الاْءِنسِ وَقَالَ أَوْلِيَآؤُهُم مِّنَ الاْءِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَآ أَجَلَنَا الَّذِى أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَلـكُمْ خَــلِدِينَ فِيهَآ إِلاَّ مَا شَآءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ 128
و روزى كه همه ى آنان را ـ بدون برگشت ـ گرد هم مى آورد (فرمايد:) «اى گروه جنّيان، از آدميان (پيروان) فراوان سويتان كشانديد.» و پيروان انسانيشان گفتند: «پروردگارمان! برخى از ما از بعضى ديگر بسى بهره بردارى كرديم، و به زمان پايانيمان كه برايمان معيّن كردى رسيديم.» (خدا) فرمود: «آتش پايگاهتان است، در آن ماندگاريد، مگر آنچه را خدا خواست (كه خود تخفيف دهد).به راستى پروردگارت فرزانه اى بسيار داناست.» 128
آيه 128 ـ اين آيه منحرفان انس و جن را از جهنميان دانسته كه در آن جاودانند، مگر آنچه را خدا بخواهد، كه اگر پس از چشيدن عذاب ايمانى برايشان مانده باشد در آخر اهل نجات خواهند بود، و اين خود دليل است بر اينكه خلود در آتش به معناى هميشگى آن نيست، و نيز ـ بر خلاف آنچه در رواياتى آمده است ـ جايگاه جنيان منحرف همان جايگاه آدميان منحرف است، و توبيح اين جنيان كه بسيارى از آدميان را به گمراهى كشانيده اند، خود دليلى بر حرمت كمك گرفتنهاى ناروا از جنيان است
يَـمَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاْءِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ ءَايَـتِى وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَآءَ يَوْمِكُمْ هَـذَا قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَـفِرِينَ 130
اى گروه جنيان و انسان! آيا از ميان شما فرستادگانى برايتان نيامدند، در حالى كه آيات مرا بر شما مى خوانند، و از ديدار اين روزتان شما را هشدار مى دهند؟ گفتند: «ما بر (زيان) خود گواهى داديم.» (آرى آمدند) و زندگى دنيا فريبشان داد، و بر ضدّ خود گواهى دادند كه همواره ايشان كافر بوده اند. 130
آيه 130 ـ اينجا "رسلُ منكم" ـ پس از جن و انس ـ دليل بر عموميت رسالت الهى است از جنيان براى خودهاشان چنانكه در انس رسالت ويژه انسانهاست با اين تقاوت كه نخست رسالت پيامبران جن در حاشيه رسالت پيامبران انسانى است ـ چنانكه از آيات بسيارى اين حقيقت پيداست ـ و در جمع ـ بر حسب آياتى ديگر ـ رسالت جنيان همچون رسالت انسان با رسالت خاتم پيامبر صلى الله عليه و آله پايان يافته كه در زمان حضرتش و تا دامنه قيامت هرگز رسالتى در جنيان و انسان نبوده و نخواهد بود.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَ جَنَّــتٍ مَّعْرُوشَـتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَـتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُو وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَـبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَـبِهٍ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِى إِذَآ أَثْمَرَ وَءَاتُواْ حَقَّهُو يَوْمَ حَصَادِهِى وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُو لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ 141
و اوست كسى كه باغ هايى با داربست ها و بدون داربست ها و خرمابن و كشتزار با خوراك گوناگون آن و زيتون و انار را- همانند و ناهمانند - پديد آورد، و سازمان داد. از ميوه ى آن - چون ثمر داد - بخوريد، و حقّ [: زكات بينوايان يا خمس آن] را از آن به روزِ بهره بردارى بدهيد، و زياده روى مكنيد (كه) همواره خدا اسرافكاران را دوست نمى دارد. 141
آيه 141 ـ اين آيه مكى از آيات سى گانه مكى و مدنى زكات است كه از جمله ادله عموميت زكات مى باشد چنانكه تمامى اين آيات يا نص و يا ظاهر بر اين عموميت يا اطلاق هستند، و اينجا جنات كل باغها را با تمامى ميوه هاى آنها در بردارد و نيز زرع شامل تمامى زراعتهاست، و سپس زيتون و انار كه از نه مورد خيالى زكات بيرون است، در مرحله سوم از اموال زكوى آمده است، و در آخر "يوم حصاده» بعنوان هنگام پرداخت زكاتش مقرر شده، و بسى شگفت انگيز است، كه فتواهاى شرعمداران شيعه و سنى برخلاف اين سى آيه و بسيارى از روايات درباره زكات تجارت تنها نه چيز را مورد زكات است! و براى فرار از اين عدم انحصار گويند، اين آيه مكى است، و زكات هم حكمى مدنى است، پس مقصود از اين حق زكات هم نيست، با اينكه اين آيه بيشتر آيات زكات هم مكى است!
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
ثَمَـنِيَةَ أَزْوَ جٍ مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ ءَآلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنثَيَيْنِ نَبِّـٔونِى بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ 143
(انعامى را كه) هشت زوج [: فرد قرين]، مشابه (آفريد و بر شما حلال كرد) : از گوسفند دو تا، و از بز دو تا. بگو: «آيا خدا نرهاى آن دو را حرام كرده يا ماده هاى آن دو را؟ يا آنچه را كه رحم هاى آن دو ماده در بر گرفته است؟ اگر راستگو بوده ايد - از روى علم (وحيانى) - اين خبر مهم را به من گزارش دهيد.» 143
آيه 143 ـ اين "ثمانية ازواج" نمونه هايى بارز، اهلى و معمولى از انعام است، و آياتى ديگر از قبيل "غير محلى الصيد" كه صيد را هم از انعام دانسته گواهى است روشن بر عدم انحصار انعام به اين هشت مورد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
قُل لاَّ أَجِدُ فِى مَآ أُوحِىَ إِلَىَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُو إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُو رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِى فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 145
بگو: «در آنچه به من (درباره ى انعام) وحى شده - بر خورنده اى كه آن را مى خورد - هيچ حرامى نمى يابم، مگر مردار يا خون ريخته شده (پس از كشتن يا پيش از آن) يا گوشت خوك را، پس اين همواره پليد است؛ يا (قربانى كه) از روى نافرمانى (به هنگام ذبح) نام غير خدا بر آن برده شده. پس كسى كه بدون سركشى و (يا) بازگشت (به خوردن آنها) بى اختيار ناچار گردد (بر او گناهى نيست).» به راستى پروردگار تو بسى پوشنده ى رحمت گر بر ويژگان است. 145
آيه 145 ـ اين «لااجد» كه مضارع است ـ و نه (ماوجدْته) كه تنها گذشته را در بر گيرد ـ دليل است بر اينكه محرمات كل انعام چه از ذواتشان و چه اجزائشان در مثلث زمان در نص آن ياد شده است، روى اين اصل بجز آنچه حرمتش در قرآن آمده مانند درندگان و خبائث، هرگز حرام نيست، كه مانند خرگوش از افراد انعام و مانند كل اجزاء انعام بجز خون ريخته شده و به جز خبائث حلال است، و در اينجا "دما مسفوحا" حرمت خون را در انحصار آن مقدار از خون دانسته كه به هنگام كشتن حيوان برون ريزد
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَــلِغَةُ فَلَوْ شَآءَ لَهَدَلـكُمْ أَجْمَعِينَ 149
بگو: «پس برهان رسا ويژه ى خداست، و اگر خدا مى خواست همواره همه ى شما را (به اجبار) هدايت مى كرد.» 149
آيه 149 ـ اينجا "فللّه الحجة البالغة" حجتها و دليلهاى خدا را چه در كتاب و چه در سنت رسا دانسته، و هرگز نارسائى در بيان حقايق وحيانى نيست، كه نه ظنى است و نه هيچگونه اجمالى در اين دو ثقل عظيم اسلامى وجود دارد و ـ چنانكه آياتى از جمله "و لا تقف ماليس لك به علم" ـ كه مكلفان را از پيروى هر گونه گمان بازداشته ـ حجت رساى و حيانى را صد در صد دانسته، كه هيچ حكمى از احكام اصلى و فرعى اسلام بر پويندگان آن هرگز پوشيده نيست، و در حقيقت اين آيه و مانند آن راه جهل را به كلى در زمينه دريافت شريعت ربانى مسدود دانسته بر خلاف شرع مداراتى كه مى پندارند باب علم مسدود است!
وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُو وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَاقُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُواْ ذَ لِكُمْ وَصَّـلـكُم بِهِى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ152
و به مال يتيم - جز بحقّ به گونه اى هر چه نيكوتر - نزديك مشويد، تا به (حدّ) رشدهايش برسد. و پيمانه و ترازو را با تقسيم كردن (عادلانه) تمام انجام دهيد. هيچ كس را جز به اندازه ى توانش تكليف نمى كنيم. و هنگامى كه (سخنى) گوييد عادلانه سخن بگوييد، هر چند (درباره ى) نزديكترين خويشاوند(تان) باشد. و به پيمان خدا وفا كنيد. اين است كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده، شايد (او و احكامش را) به شايستگى ياد كنيد. 152
آيه 152 ـ نزديك شدن به مال يتيم ـ كه اينجا مورد نهى قرار گرفته ـ تنها تصرف در آن نيست، بلكه كلاً تصرف درمال يتيم را تنها با بهترين و جه تجويز كرده تا هنگامى كه به بلوغهاى سه گانه اش برسد: بلوغ تكليفى، بلوغ ازدواج و بلوغ رشد كامل اقتصادى كه پس از اين سه گام ديگر يتيم نخواهد بود، بنابراين چنانكه در آيه (4:6) گذشت مراعات حال ايتام بر اوليائشان بحدى است كه حتى قرض الحسنه اى هم از اموالشان بر مبناى ولايتشان نمى توانند براى خويش يا ديگرى بگيرند، گر چه اين خود نيك و حسن است ـ مگر در صورت بهره اى حلال ـ زيرا در آيه مورد بحث و آياتى ديگر درباره اموال يتيمان تنها تصرف أحسن و بهتر استثنا شده، چنانكه براى بلوغ يتيم اين سه گام بلوغ مقرر شده است و اينهمه بمنظور جبران يتيم بودن ايتام است.
وَأَنَّ هَـذَا صِرَ طِى مُسْتَقِيًما فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِى ذَ لِكُمْ وَصَّـلـكُم بِهِى لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ 153
و اينكه به راستى اين راهِ بسيار راست من است. پس آن را پيروى كنيد، و راه ها(ى ديگر) را - كه شما را از راه وى پراكنده مى سازد - پيروى مكنيد. اين است كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده، شايد به تقوا گراييد. 153
آيه 153 ـ «السبل» اينجا كل راه هاى غير ربانى و منحرف از صراط مستقيم را در بر دارد، و «سبل» در "لنهدينهم سبلنا" كلاً راههاى ربانى به سوى صراط مستقيم است.
ثُمَّ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَـبَ تَمَامًا عَلَى الَّذِى أَحْسَنَ وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَىْ ءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ154 وَهَـذَا كِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ 155
سپس به موسى كتاب (وحى) را داديم، براى اينكه (هدايت را) بر كسى كه نيكى كرده تمام كنيم؛ و براى اينكه هر چيزى را به گونه اى روشن جداسازى نماييم، و (نيز) هدايت و رحمتى باشد، شايد به لقاى پروردگارشان ايمان بياورند. 154 و اين خجسته و فراگير كتابى است كه ما آن را نازل كرديم. پس از آن پيروى كنيد و (از خدا) پروا بداريد، شايد مورد رحمت (او) قرار گيريد. 155
آيات 154 و 155 ـ اين "تماما على الذى أحسن" بمعناى تماميت مطلق تورات نيست بلكه تماميتى ويژه زمان محدود شريعت تورات است. كه خود "على الذى احسن" مى باشد، كه زيباترين احكام را با زيباترين بيان در محدوده شريعت تورات بيان داشته و چنانكه "تفضيلاً لكل شى ء و هدىً و رحمه" نيز در محدوده شريعت تورات است، ولى قرآن چنانكه در آيه (155) ـ و آياتى ديگر آمده مبارك مطلق است. بمعنى بركتى جهانشمول از زمان نزولش تا پايان زمان تكليف كه تورات مبارك براى زمانى معيّن است ولى قرآن مبارك براى تمام زمانها و مكانهاست.
هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَـلـءِكَةُ أَوْ يَأْتِىَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِىَ بَعْضُ ءَايَـتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِى بَعْضُ ءَايَـتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَـنُهَا لَمْ تَكُنْ ءَامَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِى إِيمَـنِهَا خَيْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ 158
آيا به جز اين نگرش و انتظار دارند، كه فرشتگان سويشان بيايند، يا پروردگارت (سويشان) آيد!، يا پاره اى از نشانه هاى پروردگارت بيايد؟ روزى كه پاره اى از نشانه هاى پروردگارت آيد، كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمانش به دست نياورده، ايمان آوردنش سودى نمى بخشد. بگو: «منتظر باشيد (كه) همواره ما (هم) منتظريم.» 158
آيه 158 ـ "او يأتى بعض آيات ربّك" به معنى نشانه هاى ربانى بر حقانيت قرآن نيست، زيرا نشانه قرآن همگانى و هميشگى است، بلكه مقصود نشانه هاى جسمانى است مانند آنچه بر پيامبران قبل نازل گشته كه در برابر قرآن و بعد از آن هرگز موقعيتى ندارند، و روى اين اصل در صورتيكه اينگونه نشانه ها هم بر حسب درخواست آنان بيايد باز هم ايمان نمى آورند و اگر هم اين خود عذابى ربانى باشد و در اثر ترس ايمان بياورند هرگز پذيرفته نيست، زيرا اين ايمان هرگز واقعيتى ندارد.
مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُو عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْـلَمُونَ 160
هر كس به نيكى (سوى ما) بيايد، برايش ده برابر (پاداش) است و هر كس به بدى آيد، جز مانند آن جزا نيابد، حال آنكه بر آنان ستم (هم) نرود. 160
آيه 160 ـ اين ده برابر بودن پاداش كارهاى نيك نخستين مرحله پاداش است، و بيشتر از آن گامهاى ديگرى است كه بر حسب آياتى ديگر "بغير حساب" (3:37) و "ولدينا مزيد" (50:35) به نيكوكاران داده مى شود چنانكه همانندى پاداش كار بد برابر با همان كار بر مبناى عدالت است در پى آن فضيلت و رحمت پروردگار كه "رحمتى وسعت كل شى ء" (7:156) مقتضى تخفيفى در جزاى گناهان است.
لاَ شَرِيكَ لَهُو وَبِذَ لِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ 163
او را هرگز شريكى نيست، و بدين (دين پايدار) دستور يافته ام، و من (در مرتبه ى) نخستينِ تسليم كنندگان (خود) مى باشيم.» 163
آيه 163 ـ "و انا اول المسلمين" كه تسليم حضرت رسول صلى الله عليه و آله را در برابر خدا بگونه اى مطلق در مثلث زمان دانسته، و او را اولين مسلمان دانسته. به معناى اولويت سبقت زمانى نيست، بلكه از نظر مقام برتر تسليم آن حضرت است، كه از همه تسليم شوندگان در كل زمانها برتر است.
حقيقت اين است كه خداى لازمان و لامكان نه در درون جهان آفرينش است و نه در برون آن بلكه در لازمان و لامكان مطلق بر كل جهان احاطه دارد، كه اين احاطه مطلق علم و قدرتش از خودهاشان به آنان نزديكتر است، و «اجلاً» هر دوى اجل مسمى و معلق را شامل است، جز آنكه "اجل مسمى" تنها «عنده» است ولى اجل معلق تعلقى هم بغير خدا دارد.
منم شرمندتم! خیلی خیلی شرمندتم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
وَهُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَـلـءِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَـتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَآ ءَاتَـلـكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُو لَغَفُورٌ رَّحِيمُم 165
و اوست كسى كه شما را در زمين جانشينان (يكديگر و گذشتگانى ديگر) نهاد و بعضى از شما را بر برخى ديگر به درجاتى (در اين جهان) برترى داد، تا شما را - در آنچه به شما داده است - بيازمايد. همواره، پروردگارت پيگيرِ سريع (در كيفر) است، و به راستى (هم) او بسى پوشنده ى رحمت گر بر ويژگان است.165
آيه 165 ـ «كم» در «جعلكم» و «بعضكم» و «ليبلوكم» و «اتاكم» خطابى است در بعد قضاياى حقيقه كه كل مكلفان نسل اخير و پايانى انسانى را دربر دارد، و اين "خلائف الارض" نيز داراى دو بعد است درونى و برونى. درونيش جانشينى نسلهاى پياپى اين نسل است از يكديگر، و برونيش ـ چنانكه در آيه "انى جائِلٌ فى الارض خليفه" به تفصيل گذشت ـ خلافت و جانشينى كل انسهانهاى اخير است از انسانهاى منقرض شده، گرچه آيه بقره با نگرشى صحيح نص در اين خلافت است، و آيه مورد بحث به عنوان اطلاق و عموميت شامل اين خلافت مى باشد.
و «ما اتاكم» نيز اعم است از داده هاى تكوينى و يا احكام شرعى و شرايع گوناگون نسبت به مكلفان كه تمام اينها براى آزمايش آنان است.
سوره أعراف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
المص 1 كِتَـبٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِى صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِى وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ 2
به نام خداى رحمت گر بر آفريدگان، رحمت گر بر ويژگان
المص. 1 (اين) كتابى است (كه) بر تو نازل شده - پس نبايد در سينه ات از آن تنگنايى اى باشد - براى اينكه با آن (مكلفان را) بيم دهى. و (اين) يادواره اى است براى مؤمنان. 2
آيه 2 ـ «حرج» و تنگى سينه حضرتش تنها در رابطه با كافران بوده، كه او را انكار و آزار مى كرده اند، ولى براى تذكّر دادن مؤمنان با سينه اى باز همچنان آماده بوده است،
اتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِى أَوْلِيَآءَ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ 3
آنچه را از پروردگارتان برايتان نازل گشته پيروى كنيد و از اوليايى ديگر پيروى مكنيد. بسى اندك است آنچه را متذكر مى شويد. 3
آيه 3 ـ چنانكه در اين آيه دستورى است اكيد به مؤمنان در پيروى از قرآن و ترك اين و آن.
وَكَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَـهَا فَجَآءَهَا بَأْسُنَا بَيَـتًا أَوْ هُمْ قَآلـءِلُونَ 4
و چه بسيار گروهى را هلاكشان كرديم كه برخورد سختمان برايشان به هنگام خواب(شان) يا در ميان روزشان فرا رسيد. 4
آيه 4 ـ «قريه» در اينجا و جاهايى ديگر به معناى مجتمع انسانى و ساير مكلفان است، مگر قرينه اى در كار باشد كه آن را به معناى جايگاههاى اجتماعات غير انسانى و ... و يا به هر دو معنا گردد، و اينجا طبق اصل معناى قريه، و نيز «هُمْ» كه مرجعش همان قريه است مورد هلاكت همان مرد مانند، گرچه در اين جريان جايگاهشاشان نيز ويران گشته باشد.
و اينجا «بياتا» شب هنگام است كه اينان در خواب بوده اند و «قائلون» خواب اندكى در روز مى باشد كه همان قيلوله و خواب مختصر پيش از ظهر است، در هر دو صورت هنگامه هلاك در اين دو هنگام آنان را فرو گرفته.
فَلَنَسْـٔلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْـٔلَنَّ الْمُرْسَلِينَ 6
پس بى گمان از كسانى كه (پيامبران) سوى آنان فرستاده شد(ه اند)، بى چون خواهيم پرسيد، و همانا از (خود) آن فرستادگان (نيز) همواره خواهيم پرسيد. 6
آيه 6 ـ مسئوليت روز سؤال را نسبت به تمامى پيامبران و مكلّفان دانسته، مسئوليت پيامبران در دعوت شايسته آنان است، كه چگونه دعوت كردند و چه پاسخ شنيدند، چنانكه در آيه (109) سوره 5 پاسخ آن بزرگواران را از اين پرسش ربّانى چنان بيان كرده است كه: ما هرگز در برابر علم تو علمى چندان به پيامدهاى رسالتهايمان نداريم. ولى مسئوليت ديگران درباره تحمل اين دعوت هاى رسالتى است.
وَالْوَزْنُ يَوْمَـلـءِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَ زِينُهُو فَأُوْلَـلـءِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 8وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُو فَأُوْلَـلـءِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بِـٔايَـتِنَا يَظْـلِمُونَ 9
و در آن روز، ميزان و سنجش اعمال حق است.پس آنان كه ميزان هاى سنجش اعمالشان سنگين باشد ايشان خودشان رستگاركننده اند. 8 و آنان كه ميزان هاى اعمالشان سبك باشد، آنانند كه خودشان را زيان كرده اند، (چرا) كه به آيات ما ستم مى كرده اند. 9
آيات 8 و 9 ـ اين آيه حقّ مطلق را در تكاليف ربّانى ميزان سنجش زشت و زيبايى تمامى اعمال دانسته، كه هر كس وزنهاى شايسته اش از نظر علم، عقيده، معرفت و عمل بيشتر باشد ـ تا چه رسد كه كامل عيار هم بوده باشد ـ بر حسب اين ميزان ها رستگار است.
در آيه (4) كسانى را كه كّلاً سبك وزن مى باشند ـ بلكه هيچ وزنى هم ندارند ـ آنانرا از زيانكاران برشمرده، كه در هر صورت وزنهاى تكليفى ربّانى در انحصار شايستگيها است، و كسى كه به كلّى از اين شايستگيها تهى است، هرگز وزنى هم ندارد، كه وزن، وزن جسم و مال و خيال نيست، بلكه وزن حال و اعمال شايسته است.
«الحق» كل حقايق تكليفى را در بردارد، كه وزن هم همان حق است، و نمونه بارز حق كتاب وحى و پيامبر وحى و ساير حاملان معصومند چنانكه آياتى چند بيانگر اين حقيقت است، كه ميزان اعمال از همين مثلث تشكيل مى گردد، و در هر صورت ميزان همان حق مطلق است كه صاحبان حق غير مطلق با همان حق مطلق مورد سنجش و موازنه قرار مى گيرند، هر كه از نظر اوزان تكليفى به حق مطلق نزديك تر است حقش نيز در حساب و پاداش بيشتر است،
و در برابر ايشان كسى كه سنگينى موازين تكليفش كمتر است، تا آنجا كه در كل ميزان ها سبك باشد و هرگز وزنى ندارد، به همين ترتيب عقوبتش سبك و سبكتر و در مرحله آخر عذاب است، كه "خسروا انفسهم" خودشان را در كل ابعاد تكليفى زيان كرده اند، و در خبر است از حضرت صادق عليه السلام كه (الموازين هى موازين الانسانية) كه كلا وزنهاى درونى، معرفتى و برونى انسانيت است و بس.
وَلَقَدْ خَلَقْنَـكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَـكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَـلـءِكَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلآَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّـجِدِينَ 11
و بى چون شما را به درستى آفريديم. سپس به صورتگرى شما پرداختيم. پس از آن به فرشتگان گفتيم: «براى (شكرانه ى تعليم) آدم (براى من) سجده كنيد.» پس (همه) سجده كردند، جز ابليس (كه) از سجده كنندگان نبود. 11
آيه 11 ـ اينجا كه فرمان حق نسبت به سجده فرشتگان براى آدم ـ پس از آفرينش و تصوير آدميان آمده ـ بر دو پايه استوار است.
1ـ اينكه آفرينش و تصوير انسانها در شخص آدم عليه السلام بگونه اى ويژه محقّق است، كه در آينده تناسلى بر همان بنا استوار مى باشد. و اين دو خلق و تصوير با يكديگر داراى اختلاف چهره فعلى و شأنى است، چهره فعليش در آدم اول نمودار بوده، كه هم خلق و هم تصويرش فعليت داشته، ولى نسبت به ذريه اش كه صلب او و ترائِبِ حوا بود فعليت خلقش همان حالت ذريه است، و تصويرش حالت شأنى صورتهاى گوناگون اين ذريه ها مى باشد، و اين خلقت «كم» هم كه: «صورناكم» كلاً نظر به حالت فعلى دارد ـ هر كدام در زمان خود ـ سپس فرشتگان كه به شكرانه معلم بودن آدم مأمور به سجده براى خدا شدند، منظور شخص آدم نبود، بلكه كل آدميتها و انسانيت هاى شايسته مرادند مخصوصا حضرت محمد صلى الله عليه و آله و محمديان و ساير پيامبران و معصومان عليهم السلامكه كلاً از آدم برترند، و اين نكته اضافه بر جهت معنويتش "ثم قلنا لِلملائكة" كه اين امر ربانى نسبت به سجود فرشتگان پس از آفرينش و تصوير انسان است. حالت نخستينش آدم است و حالات بعديش ساير معصومان.
2ـ اينكه سجده ملائكه براى شخص آدم نبوده بلكه براى كلّ انسانيتهاى والا است كه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و حضرات محمّديان عليهم السلامدر بالاترين قله اين انسانيّت والا قرار دارند، و چنانكه شخص آدم در تعليم أسماء معلّم فرشتگان به گونه اى بسى شايسته بوده است، ديگر پيامبران الهى مى باشند كه محمّديان در بالاترين درجات آن قراردارند، و چنانكه در جاهاى مناسب بيان كرده ايم مورد سجده خود حضرت آدم نبوده، زيرا بر حسب فطرت و عقل و كتاب و سنّت سجده براى غير خدا حرام است، روى اين اصل اين سجده براى آدم و آن سجده پدر و مادر يوسف هر دو براى يوسف سجده شكر بوده كه مورد سجده «اللّه » است. و سبب سجده خلق اللّه ، كه نعمت بزرگى براى فرشتگان نسبت به آدم و براى پدر و مادر يوسف نسبت به يوسف بوده است.
«اسجدوا» فعل لازم است، روى اين اصل براى شامل شدن سجده نسبت به مسجود حرف تعديه لازم مى باشد، و چون مورد سجده فقط خداست، در اينجا «للّه » مخدوف است، كه طبعا لامش براى تعديه مى باشد و لكن لام در لاِدم براى تعديه نيست، بلكه به منظور تكريم آدم است، كه در جمع معناى اين جمله مباركه چنين مى شود: براى گرامى داشت آدم كه معلم شما مى باشد، به شكرانه اش براى خدا سجده كنيد، روى اين اصل آدم نه به عنوان عبوديت مسجود له است، و نه به عنوان احترام، بلكه مسجودٌ له ـ در عبوديت و احترام ـ فقط خداست و آدم به اصطلاح مسجودٌ لاَِجله بوده، مانند آنكه اگر خدا به شما نعمتى بزرگ از مال يا فرزند عطا فرمود به شكرانه اين نعمت براى خدا سجده مى كنيد، آيا مورد سجده شما مال و فرزند است؟ هرگز! بلكه اين خداست كه براى او به شكرانه اين نعمت سجده مى كنيد.
قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُو مِن طِينٍ 12
(خدا) فرمود: «چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را بازداشت از اينكه (براى من) سجده كنى؟» گفت: «من از او بهترم، مرا از آتشى و او را از گِلى آفريدى.» 12
آيه 12 ـ اينجا «أمرتك» كه امر به شيطان مى باشد بيانگر اين حقيقت است كه شيطان در اين سجده همه گانى مأموريتى ربّانى داشته، چه جداگانه و چه نيز در زُمره فرشتگان زيرا در ژرفاى نفاق تا آنهنگام خود را به گونه اى در اينان جا زده بود كه اعمالش در ظاهر اعمال فرشتگان مى نمود.
آفرينش از گل درباره آدم نخستين از جمله گواهان بر اين حقيقت است كه: آدم بدون هيچگونه واسطه اى از گِل آفريده شده، و از نسل ديگران نيست. چنانكه در جاى جاى قرآن بدان تصريح يا اشاره شده است. و نيز چون شيطان به اعتراف خودش و تصديق مفهومى قرآنى از آتش آفريده شده، روى اين اصل بر خلاف آنچه گروهى گمان برده اند از جنس فرشتگان نيست بلكه ـ چنانكه اشاره شد ـ اين مأموريت ربانى نسبت به كل فرشتگان شامل او هم شده است چه تنها در ضمن آنان، و يا جداگانه نيز اين مأموريت را داشته است، و «امرتك» تحمل اين جمع را دارد.
قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّـغِرِينَ 13
فرمود: «پس از اين جايگاه فرو شو. پس تو را نرسد كه در آن تكبّر نمايى. پس برون شو كه تو بى گمان از خواران و بى مقدارانى.» 13
آيه 13 ـ اين "فما يكون لك ان تتكبر فيها" متكبران را رانده گان از بهشت خوانده، و آيا آدم نيز با همسرش در چشيدن از شجره منهيه تكبر كردند كه با شيطان از بهشت رانده شدند؟
پاسخ اينست كه تكبر در بهشت موجب رانده شدن است، ولى رانده شدن از بهشت در انحصار تكبر نيست، زيرا آدم و حّوا هرگز نسبت به حق سبحانه و تعالي تكبرى نكردند، بلكه طبق آياتى چند در چشيدن از شجره منهيه گول شيطان را خوردند، و اين خود گناه بوده و چنانكه اين بهشت جاى گناهِ تكبر نيست جاى هيچ گونه گناهى ـ حتى اينگونه گناه كوچك هم ـ نيست.