با سلام
وعده خداوند به پاداش چه وجهی برای تشویق شدن دارد؟ وقتی که مفهوم خیر و سعادت نزد ما و خدا به کلی متفاوت است
بعنوان مثال در ماه رمضان ما مهمان خداوندیم اما مفهوم آن کاملا مغایر با اونی هست که در دنیا رواج داره...
در مهمانی دنیا میخوریم و میاشامیم ولی مهمانی خدا در واقع گرسنگی کشیدن است
با سلام
وعده خداوند به پاداش چه وجهی برای تشویق شدن دارد؟ وقتی که مفهوم خیر و سعادت نزد ما و خدا به کلی متفاوت است
بعنوان مثال در ماه رمضان ما مهمان خداوندیم اما مفهوم آن کاملا مغایر با اونی هست که در دنیا رواج داره...
در مهمانی دنیا میخوریم و میاشامیم ولی مهمانی خدا در واقع گرسنگی کشیدن است
وعده خدا:
وعده خدا، وعده ومژده به پاداش است. که عمده این پاداشها در قیامت نصیب انسان خواهد شد. جایی که سرای باقی است بر عکس دنیا، وهمه جیز ابدی است.
چقدر زیبا می فرماید: ماعندکم ینفد وما عندالله باق، چیزی که نزد شماست تمام شدنی واز بین رفتنی است. ولی چیزی که پیش خداست، باقی می ماند.
خوردن وآشامیدن دوامی ندارد. ولذتش فقط موقع خوردن است. وبعدش درد شکم ومواد زائی است که باید از بدن دفع شود.وهمه اینها دردسر دارد.
اما خداوند پاداشهای اصلی خود را برای قیامت نگه داشته است. ونعمتهای آن که در بهشت تبلور دارد. اصلا قابل قیاس با این دنیا نیست. حتی خوردنیها ونوشیدنیهای آن، چرا که درد ورنج ندارد. وهر چه دلت بخواهد هست.
مثلا خداوند متعال در مورد نعمتهای آنجا می فرماید: نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ (فصلت/31)در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم، و هر چه دلهايتان بخواهددر [بهشت] براى شماست، و هر چه خواستار باشيد در آنجا خواهيد داشت؛ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَ انٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِن مَعِينٍ * لاَ يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لاَ يُنزِفُونَ. (آیات 17 تا19 سوره واقعه)«پيوسته اطفال نابالغِ نورس و تازه ، گرداگرد آنان براي خدمت درگردش آيند، اطفالي كه پيوسته و جاودان به همان حالت حداثتِ سنّ مي مانند (و يا اطفالي كه گوشواره بر گوشدارند). با كوزه ها و ابريق ها و كاسه اي مملوّ از شراب مَعين كه بياشامند وبيارامند؛ ولي براي آنان در اثر خماري اي كه از خمر پيدا مي شود هيچگونه صُداع وسردردي پيدا نمي شود، و هيچگاه بواسطة سُكر حاصل از آن ، عقلشان از دست نمي رود.»
در عین اینکه هر چه در این دنیا هم داریم، از خداست. ووطبق فرموده خداوند متعال: لئن شکرتم لأزیدنّکم، اگر شکر گذار باشید. نعمت خود را بیشتر می کنیم. ولی آنچه در مورد روزه می فرمایید، مشکل عدم سنخیت نیست. بلکه ما چون ما به مادیات عادت کرده ایم. امور معنوی را نمی توانیم پاداش حساب کنیم. در حالی که اصل آنها هستند. وروزه طبق آیه 183سوره مبارکه بقره عامل تقوی که می شود.
هدف و غایت در تهذیب نفس، از رذائل و تکمیل آن به فضائل رسیدن به خیر و سعادت است، و حکماى پیشین گفته اند: «خیر» دو گونه است: مطلق و نسبى. خیر مطلق همان است که مقصود از ایجاد کل است، زیرا کل هستى به او شوق دارد و او غایت غایات است. و خیر نسبى آن است که وسیله وصول به خیر مطلق است. و «سعادت»، رسیدن هر شخصى با حرکت ارادى خود به کمالى است که در خلقت او نهاده شده است. و بنابراین فرق بین خیر و سعادت این است که خیر نسبت به اشخاص متفاوت نیست ولى سعادت نسبت به آنان مختلف است. خیر مطلق همان کمالات نفسانى است و خیر نسبى و اضافى چیزى است که یا به تحصیل کمالات کمک مى کند مانند تعلم و تندرستى، یا براى آنها سودمند است مانند مال و ثروت. اما سعادت نزد حکماى نخستین فقط مربوط به نفوس است و گفته اند که بدن را در آن بهره اى نیست، و سعادت را در اخلاق فاضله منحصر کرده اند. و استدلال آنان در این باره این است که حقیقت انسان همان نفس ناطقه است و بدن فقط آلت اوست، پس آنچه به عنوان کمال بدن به شمار مى آید همان سعادت انسان نیست. ولى نزد متأخرین ایشان نظیر ارسطو و پیروان وى سعادت مربوط به شخص است و شخص مرکب از نفس و بدن است، و بنابراین سعادت هم به نفس و هم به بدن متعلق است. زیرا هر آنچه با بخشى از شخص معین ملائم و سازگار باشد نسبت به وى سعادت جزئى است. وانگهى صدور افعال نیکو و زیبا بدون وسائل تسهیل آنها و یاوران و بخت مسعود و جز اینها که راجع به نفس نیست دشوار است. و لذا سعادت را تقسیم کرده اند به آنچه متعلق است به بدن من حیث هو، مانند تندرستى و اعتدال مزاج، و به آنچه به وسیله آن به آشکار کردن نیکوئی ها و اصل مى شود. حکیمان نخستین از آنجا که سعادت جسمانى و بدنى را نفسى مى نمودند تصریح کردند که سعادت بزرگ تا زمانی که نفس وابسته به بدن و آلوده به کدورت هاى طبیعت و اشتغالات مادى است حاصل نمى شود بلکه حصول آن در این حالت میسر نیست. زیرا سعادت مطلق براى نفس تا زمانی که به اشراقات عقلى و انوار الهى روشن نشود، به طورى که تام و تمام نامیده شود، حاصل نخواهد شد. و این مقام موقوف است به رهائى تام او از ظلمت جهان مادى. ارسطو و پیروان وى بر این عقیده اند که حصول سعادت عظمى براى نفس با تعلق به بدن نیز ممکن است. زیرا حصول آن براى کسانى که همه فضائل را در خود جمع دارند و به تکمیل دیگران نیز اشتغال مى ورزند آشکار است. و چقدر ناروا و ناپسند است که گفته شود چنین کسانى وقتى زنده اند ناقص اند و هنگامى که مرگ آنان فرا رسد تام و کامل مى شوند. بنابراین سعادت را مراتبى است که نفس با مجاهده مى تواند از پله ها و مدارج آن بالا رود تا اینکه به آخرین مرتبه آن برسد و در این موقع به سعادت تام و کامل نائل مى شود اگر چه قبل از مفارقت از تن باشد و این حال مى تواند بعد از آن نیز باقى بماند. اما حکماى اسلام معتقدند که سعادت در زندگان تمام و کامل نمى شود مگر اینکه همه کمالات متعلق به روح و بدن در آنان جمع شود. و پائین ترین مرتبه سعادت این است که سعادت بدنى بر سعادت نفسانى بالفعل غالب باشد مگر اینکه در عین حال شوق به سعادت نفسانى و حرص بر اکتساب کمالات انسانى فزون تر و غالب تر باشد. و بالاترین مرتبه سعادت این است که هم فعلیت و هم شوق براى کمال و سعادت روحى بیشتر باشد، اگر چه توجه و التفات به این دنیا و تنظیم امور آن بالعرض رخ خواهد نمود. و اما درباره درگذشتگان که از امور بدنى بى نیازند سعادتشان فقط به نفس بستگى دارد یعنى سعادت آنان مختص به ملکات فاضله و علوم حقیقى یقینى و وصول به مشاهده جمال ابدى و دیدار جلال سرمدى است. و گفته اند که سعادت آدمى در حالت اول نفس با بدن، آمیخته به ظواهر حسى و آلوده به تیرگی ها و کدورت هاى طبیعى است و اما در حالت دوم نفس مفارق از بدن به واسطه خالى و عارى بودن از آن تیرگی ها صافى و خالص است. در این حالت است که انسان همواره به انوار الهى روشن است و از پرتو عقل کسب نور مى کند. به یاد خداوند و انس با او مولع و حریص است و غرق دریاى عظمت و قدس اوست، و هیچ التفاتى به ماسوا ندارد، و تصور حسرت از فقدان لذت یا محبوبى درباره او نابجاست. و به طلب چیزى شوق و رغبتى نشان نمى دهد، و از وقوع آنچه مردم از آن بر حذرند هراسى ندارد، بلکه از همه چیز منصرف شده و به واسطه نیروى عقل خود کوشش و هم خویش را یکسره بر امور الهى منحصر مى کند بدون اینکه به غیر این امور التفات و اعتنائى داشته باشد. این قول از یک سو نظریه معلم اول را از این حیث که سعادت را براى بدن اثبات مى کند ترجیح مى دهد، و از سوى دیگر طریقه پیشینیان را از این حیث که سعادت عظمى را براى نفس تا زمانی که وابسته به بدن است نفى مى کردند ترجیح مى دهد. و در نزد ما قول درست و حق و شایسته انتخاب همین است. زیرا شک نیست که آنچه وسیله رسیدن به سعادت مطلق است خود سعادتى است نسبى. و معلوم است که مقصود کسى که متعلقات بدنها مانند تندرستى و مال و یاران و یاوران را سعادت مى داند از این روست که اینها به عنوان آلت و وسیله تحصیل سعادت حقیقى قرار مى گیرند نه اینکه خود به طور مطلق سعادت باشند. زیرا هیچ خردمندى معتقد نیست که تندرستى و متاع دنیوى اگر چه وسیله اى براى خشم و عذاب خداوند قرار گیرد و مانع رسیدن آدمى به عطا و پاداش او باشد باز هم سعادت است. و همچنین شک نیست در اینکه نفس تا زمانی که وابسته به بدن و در زندان طبیعت گرفتار است براى او مقام عالى عقل بالفعل حاصل نمى شود، و حقایق چنانکه هستند به طور کامل براى او مکشوف نخواهد شد و به حقیقت ابتهاجات عقلى و لذات حقیقى نخواهد رسید، اگر چه براى بعضى از وارستگان از پرده تن در یک آن رخ نماید و برق آسا بگذرد. بنابراین از سخنان همه علماء اخلاق آشکار است که حقیقت خیر و سعادت چیزى جز معارف حقیقى و اخلاق پاک نیست. زیرا که حقیقت خیر و سعادت براى خودش خواستنى و مطلوب است و آنها همیشه با نفس باقى اند، با این وجود در این شک نیست که آثار مترتب بر آن دو خیر و سعادت مانند حب و انس به خدا و ابتهاجات عقلى و لذات روحانى اعتبارا غیر از آنهاست، اگر چه از آن دو جدا نمى شود و مطلوبیت ذاتى آن آثار شدیدتر و قوی تر است و نام خیر و سعادت براى آنها مناسب تر و اولى است هر چند همه درخورند که خیر و سعادت نامیده شوند. بدین سان مى توان میان اقوال صاحبان نظر و استدلال حکما و فلاسفه و اصحاب کشف و حال عرفا و متصوفه و اهل شرع و ظاهر (نقل و روایت)، متشرعه و اهل حدیث جمع کرد، به طورى که دسته اول را نظر این است که حقیقت سعادت همان عقل و علم است و دسته دوم معتقدند که حقیقت سعادت عشق است و دسته سوم بر این عقیده اند که زهد و ترک دنیاست.
و اما درباره درگذشتگان که از امور بدنى بى نیازند سعادتشان فقط به نفس بستگى دارد یعنى سعادت آنان مختص به ملکات فاضله و علوم حقیقى یقینى و وصول به مشاهده جمال ابدى و دیدار جلال سرمدى است. و گفته اند که سعادت آدمى در حالت اول نفس با بدن، آمیخته به ظواهر حسى و آلوده به تیرگی ها و کدورت هاى طبیعى است و اما در حالت دوم نفس مفارق از بدن به واسطه خالى و عارى بودن از آن تیرگی ها صافى و خالص است. در این حالت است که انسان همواره به انوار الهى روشن است و از پرتو عقل کسب نور مى کند. به یاد خداوند و انس با او مولع و حریص است و غرق دریاى عظمت و قدس اوست، و هیچ التفاتى به ماسوا ندارد، و تصور حسرت از فقدان لذت یا محبوبى درباره او نابجاست.
سلام
شما هم با تفصیل بیشتر حرف بنده رو زدید؟
اما سوال اینه که پس سعادت اخروی که ورای ادراکات بدنی است چه وجهی برای تشویق دارد؟!
بنده هم همینو میگم
پس چه وجهی پاداشها برای تشویق دارند وقتی فقط اشتراک اسمی دارند؟
سلام وعرض ادب
مساله اینجاست که انسان دو بعد وساحت دارد. مادیات ومعنویات، بله کسی که فقط جنبه مادی را پرورش داده باشد. گفتن امور معنوی در او تاثیر ندارد. ودائما به فکر مادیات است. وعقل حسابگر مادی دارد. چیزی که معاویه وعمرو در حد عالی آنرا داشتند. ولی در سیره اهل بیت علیه السلام به این عقل گفته نمی شود بلکه نکرا می گویند. که امام صادق علیه السلام در کتاب عقل وجهل اصول کافی به آن اشاره کرده است.
اما معیار عقلی در اسلام عقلی است که انسان را به بهشت برساند. وعبادتگر خدا باشد. العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان،
که باز در اصول کافی کتاب عقل وجهل این حدیث از امام ششم نقل شده است.
واین نشان می دهد که این استعداد برای کسب بهشت ورسیدن به آن وتهیه توشه در وجود انسان قرار داده شده است. که عبارت از عقل است.
اما کسی که بعد عقلی ار رها کرده وهمه چیز را مثل جهان امروز در مادیات خلاصه کرده است. نمی تواند این مساله را بخوبی درک کند. بنابراین ما برای اینکه آیات الهی ووعده های الهی را بخوبی درک کنیم باید بعد عقلی خود رابیشتر از بعد مادی پرورش دهیم.
به این آیه شریفه دقت کنید:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ ُأُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف/179) و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم.[چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كهبا آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند. خداوند ابزار لازم را قرار داده است. اما من انسان فقط به بعدی جسمی که اصل کار نبوده چسبیده ام. ولی انسانهای بزرگی هم بوده اند که بعد معنوی خودر ا پرورش داده اند، وحتی به بهشت هم قانع نبودند بلکه خود خدا را می خواستند. لذا بهشت از اینکه سلمان فارسی وارد آن شود احساس افتخار می کند. چون سلمان درجه اش از این بهشت بالاتر است.
پس اشکال در وعده های خدا نیست. بلکه ماییم که خود را درست تربیت نکرده ایم. واستعدادهای درونی خود را درست پرورش نداده ایم.
اما سوال اینه که پس سعادت اخروی که ورای ادراکات بدنی است چه وجهی برای تشویق دارد؟!
با سلام
یکی از گرایشهای فطری انسان، گرایش به لذت و خوشی و راحتی است که با فرار از درد و رنج و ناراحتی، همراه است. معنای فطری بودن این گرایش آن است که ساختمان روح انسان طوری است که نمیتواند از لذت و خوشی صرفنظر کند و یا این که طالب رنج و مشقت و سختی باشد و از این روی خود به خود جزو قلمرو اخلاق نیست، یعنی نمیتوان کسی را مذمت کرد که چرا طالب لذت و خوشی است یا کسی را مدح کرد برای اینکه طالب لذت است یا از درد و رنج میگریزد، مساله سعادت جدای از لذت نیست، حقیقت سعادت، بازگشتن به این است که انسان لذت دائمی و فراگیر داشته باشد، خوشبختی و سعادت چیزی جز این نیست که انسان بتواند لذت دائمی و پایدار و همه جانبه ببرد، و این که لذت و سعادت را با هم ذکر میکنیم به خاطر همین است.
واژههای کلیدی که در این موضوع قابل توجه است عبارت است از لذت، سعادت و خوشبختی فطرت، لذات دنیایی و لذات آخرتی، پایداری و حقیقت لذتها و سعادتها. با بررسی آیات قرآن کریم در ارتباط با لذت و سعادت انسان برای ارائه دیدگاه قرآن درمییابیم که قرآن کریم نه تنها این میل طبیعی انسان را انکار نمیکند، بلکه یک سلسله از تعالیم خود را براساس آن مبتنی میکند، یعنی وقتی انسان را به پیروی از دستورهای خدا تشویق میکند وعده میدهد که اگر این راه را بپیمایید به لذت و سعادت میرسید، و همین طور کسانی را که از این راه سرپیچی میکنند به دوری از لذات و ورود به عذاب و درد و بدبختی، تهدید میکند. سراسر قرآن آکنده از بشارت به سعادت و لذت، و انذار از عذاب و شقاوت است. در همه مواردی که تعبیرهای سعادت، فلاح، فوز، فرح و امثال آنها در آیات به کار رفته معنایش همین است که چون طالب سعادت و فوز و کامیابی وخوشبختی است باید به دستورهای دینی عمل کند تا به آن فوز مطلوب برسد.
یکی از گرایشهای فطری انسان، گرایش به لذت و خوشی و راحتی است که با فرار از درد و رنج و ناراحتی، همراه است. معنای فطری بودن این گرایش آن است که ساختمان روح انسان طوری است که نمیتواند از لذت و خوشی صرفنظر کند و یا این که طالب رنج و مشقت و سختی باشد و از این روی خود به خود جزو قلمرو اخلاق نیست، یعنی نمیتوان کسی را مذمت کرد که چرا طالب لذت و خوشی است یا کسی را مدح کرد برای اینکه طالب لذت است یا از درد و رنج میگریزد، مساله سعادت جدای از لذت نیست، حقیقت سعادت، بازگشتن به این است که انسان لذت دائمی و فراگیر داشته باشد، خوشبختی و سعادت چیزی جز این نیست که انسان بتواند لذت دائمی و پایدار و همه جانبه ببرد، و این که لذت و سعادت را با هم ذکر میکنیم به خاطر همین است.
واژههای کلیدی که در این موضوع قابل توجه است عبارت است از لذت، سعادت و خوشبختی فطرت، لذات دنیایی و لذات آخرتی، پایداری و حقیقت لذتها و سعادتها.
با بررسی آیات قرآن کریم در ارتباط با لذت و سعادت انسان برای ارائه دیدگاه قرآن درمییابیم که قرآن کریم نه تنها این میل طبیعی انسان را انکار نمیکند، بلکه یک سلسله از تعالیم خود را براساس آن مبتنی میکند، یعنی وقتی انسان را به پیروی از دستورهای خدا تشویق میکند وعده میدهد که اگر این راه را بپیمایید به لذت و سعادت میرسید، و همین طور کسانی را که از این راه سرپیچی میکنند به دوری از لذات و ورود به عذاب و درد و بدبختی، تهدید میکند. سراسر قرآن آکنده از بشارت به سعادت و لذت، و انذار از عذاب و شقاوت است. در همه مواردی که تعبیرهای سعادت، فلاح، فوز، فرح و امثال آنها در آیات به کار رفته معنایش همین است که چون طالب سعادت و فوز و کامیابی وخوشبختی است باید به دستورهای دینی عمل کند تا به آن فوز مطلوب برسد.
با سلام
این پستتون با پست قبلی همخونی نداره
ظاهرا منابعشون کاملا متفاوته و در یک راستا نیست
سلام وعرض ادب
مساله اینجاست که انسان دو بعد وساحت دارد. مادیات ومعنویات، بله کسی که فقط جنبه مادی را پرورش داده باشد. گفتن امور معنوی در او تاثیر ندارد. ودائما به فکر مادیات است. وعقل حسابگر مادی دارد. چیزی که معاویه وعمرو در حد عالی آنرا داشتند. ولی در سیره اهل بیت علیه السلام به این عقل گفته نمی شود بلکه نکرا می گویند. که امام صادق علیه السلام در کتاب عقل وجهل اصول کافی به آن اشاره کرده است.
اما معیار عقلی در اسلام عقلی است که انسان را به بهشت برساند. وعبادتگر خدا باشد. العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان،
که باز در اصول کافی کتاب عقل وجهل این حدیث از امام ششم نقل شده است.
واین نشان می دهد که این استعداد برای کسب بهشت ورسیدن به آن وتهیه توشه در وجود انسان قرار داده شده است. که عبارت از عقل است.
اما کسی که بعد عقلی ار رها کرده وهمه چیز را مثل جهان امروز در مادیات خلاصه کرده است. نمی تواند این مساله را بخوبی درک کند. بنابراین ما برای اینکه آیات الهی ووعده های الهی را بخوبی درک کنیم باید بعد عقلی خود رابیشتر از بعد مادی پرورش دهیم.
به این آیه شریفه دقت کنید:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ ُأُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف/179) و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم.[چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كهبا آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند. خداوند ابزار لازم را قرار داده است. اما من انسان فقط به بعدی جسمی که اصل کار نبوده چسبیده ام. ولی انسانهای بزرگی هم بوده اند که بعد معنوی خودر ا پرورش داده اند، وحتی به بهشت هم قانع نبودند بلکه خود خدا را می خواستند. لذا بهشت از اینکه سلمان فارسی وارد آن شود احساس افتخار می کند. چون سلمان درجه اش از این بهشت بالاتر است.
پس اشکال در وعده های خدا نیست. بلکه ماییم که خود را درست تربیت نکرده ایم. واستعدادهای درونی خود را درست پرورش نداده ایم.
بله درسته انسان ظرفیت متعالی شدن را دارد
اما چرا اگر متعالی نشد مستحق عذاب است؟
بعدم اینکه ما وقتی میتوانیم وعده به پاداش دهیم که اون پاداش مورد درک و خواسته اون فرد باشه نه چیزی که براش خوبه ولی مورد خواستش نیست!
کاری با بعد از مرگ ندارم که آیا اونجا درکش حاصل میشه یا خیر
سوال این است که وقتی خیر و سعادت نزد ما و خدا یکی نیست چه درکی و فهمی میتوان از وعده خدا داشت...
و این وعده چگونه میتواند موجب تشویق شود؟
بله درسته انسان ظرفیت متعالی شدن را دارد
اما چرا اگر متعالی نشد مستحق عذاب است؟
بعدم اینکه ما وقتی میتوانیم وعده به پاداش دهیم که اون پاداش مورد درک و خواسته اون فرد باشه نه چیزی که براش خوبه ولی مورد خواستش نیست!
کاری با بعد از مرگ ندارم که آیا اونجا درکش حاصل میشه یا خیر
سوال این است که وقتی خیر و سعادت نزد ما و خدا یکی نیست چه درکی و فهمی میتوان از وعده خدا داشت...
و این وعده چگونه میتواند موجب تشویق شود؟
سلام وعرض ادب
چرا یکی نیست؟ سعادت وکمال مگر معنایش غیر این است که انسانهای استعدادها وتوانایی های درونی خود که در وجودش نهادینه شده ره ه فعلیت برساند. واین کجایش قابل درک نیست. در عین اینکه عق انسانی وانبیاء وائمه الهی هم برای این هستند که این آگاهی را در وجود انسان ایجاد کنند.
چرا یکی نیست؟ سعادت وکمال مگر معنایش غیر این است که انسانهای استعدادها وتوانایی های درونی خود که در وجودش نهادینه شده ره ه فعلیت برساند. واین کجایش قابل درک نیست.
سلام علیکم
به فعلیت رساندن استعداد ها در عموم انسانها همانچیز و اموری است که از جانب دین مدام منع شده
اینکه در آیات و روایت بسیار می بینیم که دستور داده شده از هواها پیروی نکنید و یا آیه ای که میگوید چه بسا چیزهایی را که خوب میپندارید ولی بد است..همه اینها نشان از این دارد که سعادت و خیر نزد خدا یه چیز است و نزد عموم مردم یه چیز دیگر
لذا وعده به پاداش هم مبهم است وبرانگیزاننده نیست
سلام علیکم
به فعلیت رساندن استعداد ها در عموم انسانها همانچیز و اموری است که از جانب دین مدام منع شده
اینکه در آیات و روایت بسیار می بینیم که دستور داده شده از هواها پیروی نکنید و یا آیه ای که میگوید چه بسا چیزهایی را که خوب میپندارید ولی بد است..همه اینها نشان از این دارد که سعادت و خیر نزد خدا یه چیز است و نزد عموم مردم یه چیز دیگر
لذا وعده به پاداش هم مبهم است وبرانگیزاننده نیست
نه عزیزم اینطور نیست.
هواهای نفسانی استفاده غلط از استعدادهاست. ودین کارش این است که به ما آموزش دهد که چطور از این غرائز واستعدادها خوب استفاده کنیم. تا به فعلیت برسند. .ناقص نمانند. وقتی دین برای انسانها آمده وخدا خالق این انسانهاست. وآنها را بهتر از خودشان می شناسد بهتر می داند به چه طریقی می توانند به کمال برسند.
ولی اگر طبق ایده وفرمایش شما باشد که انسانها نابود می شوند. چون همین انسان دوست دارد که دیگران برده وبنده اش باشند وآنها را تسخیر کند که نمونه اش فراعنه مصر بودند. این لازمه اش این است که هرچه خواست بدهیم که عملا برای همه انسانها این امکان وجود نخواهد داشت.
باید تمام ساحات وجودی انسان را در نظر بگیریم. نه فقط بعد مادی وزمینی او را.
همین انسان وقتی دنیا ومال خوبی هم دارد وهمه امکانات موجود است باز احساس غم وغصه دارد. واین نشان می دهد که مادیات صرف کافی نیست. ونمی توانند زندگی راحتی به انسان ببخشند.
هواهای نفسانی استفاده غلط از استعدادهاست. ودین کارش این است که به ما آموزش دهد که چطور از این غرائز واستعدادها خوب استفاده کنیم. تا به فعلیت برسند. .ناقص نمانند.
بله چون جبرا نیاز های طبیعی نیز وجود دارند
اما به هیچ وجه به آن اصالت نمیدهد و ادیان مدام انسان را به هدفی والاتر از محسوسات سوق میدهد که البته برای اکثر آدمیان جذابیتی ندارد
در قرآن صریحا آمده که ما شما را برای عبادت آفریدیم
خب عبادت یعنی چی؟ یعنی بندگی
همونطور که ملاحظه میکنید لذات محسوس جایی در سعادت دینی ندارند بلکه مانع آن هم هستند به این فرمایش علامه حسن زاده آملی دقت کنید: « نمی توان به لقای او رسید جز با عمل صالح و اخلاص در عبادت، چنان که در آیه کریمه کهف آمده و این برای کسی میسر است که از علایق نفسانی و خاطرات دنیوی خلاصی یابد و الا با اشتغال به دنیا ، لذایذ عقلی حاصل نمیشود و در سالک شوقی ایجاد نمیشود.اگر کسی به عبادت عشق نمیورزد به علت وجود این موانع است.» رساله لقا الله
بله چون جبرا نیاز های طبیعی نیز وجود دارند
اما به هیچ وجه به آن اصالت نمیدهد و ادیان مدام انسان را به هدفی والاتر از محسوسات سوق میدهد که البته برای اکثر آدمیان جذابیتی ندارد
در قرآن صریحا آمده که ما شما را برای عبادت آفریدیم
خب عبادت یعنی چی؟ یعنی بندگی
همونطور که ملاحظه میکنید لذات محسوس جایی در سعادت دینی ندارند بلکه مانع آن هم هستند
به این فرمایش علامه حسن زاده آملی دقت کنید:
« نمی توان به لقای او رسید جز با عمل صالح و اخلاص در عبادت، چنان که در آیه کریمه کهف آمده و این برای کسی میسر است که از علایق نفسانی و خاطرات دنیوی خلاصی یابد و الا با اشتغال به دنیا ، لذایذ عقلی حاصل نمیشود و در سالک شوقی ایجاد نمیشود.اگر کسی به عبادت عشق نمیورزد به علت وجود این موانع است.» رساله لقا الله
سلام وعرض ادب دوباره
مشکل اینجاست که ما معنای عبادت را درست متوجه نشده ایم. عبادت دست بریدین از لذات دنیایی نیست. به این آیه شریفه توجه فرمایید:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوالا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّاللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ (مائده/87)
اىكسانى كه ايمان آوردهايد، چيزهاىِ پاكيزهاى را كه خدا براى [استفاده] شما حلال كرده، حرام مشماريد و از حدّ مگذريد، كه خدا از حدّگذرندگان را دوست نمىدارد.
هیچ کس حق ندارد حلال خود را برای خود از همین لذات دنیایی حرام کند.
ح
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِم تُحَرِّمُ ما أَحَلَ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (تحریم/1)
اىپيامبر، چرا براى خشنودى همسرانت، آنچه را خدا براى تو حلال گردانيده حرام مىكنى؟خدا[ست كه] آمرزنده مهربان است.حتی خطاب به نبی مکرم اسلام وقتی ایشان به خاطر جریانی از همسران خود فاصله گرفته بود می فرماید:
اینجا حلالی که بحثش است بالاترین لذت دنیایی است. پس اینطور نیست که اسلام لذات مادی را بر کسی حرام کرده باشد. که سخن در این زمینه زیاد است. رسول خدا وقتی می شنود عثمان بن مظعون عزلت گزیده ولذات دنیایی را ترک کرده اند نهیب می زند. که چرا چنین می کنید.
آنچه هم از علامه نقل می کنید. باید به یک چیز دقت داشته باشید. که هر عملی که حتی ماد ی برای خدا باشد عبادت است. وعبادت فقط نما زوروزه نیست. پیامبر اسلام(ص) فرمود: عبادت هفتاد جزء است که بالاترین آن کسب روزی حلال است.
حتی خواب با وضو عبادت محسوب می شود.
مراد از هوای نفسانی آن است که انسان خدا را کرده وبرای نفس خود کار کند. که حتی اگر نماز هم برای خدا نباشد وریایی باشد نه تنها عبادت نیست که گناه است.
دائره عبادت را خیلی کوچک کرده اید.
اىپيامبر، چرا براى خشنودى همسرانت، آنچه را خدا براى تو حلال گردانيده حرام مىكنى؟خدا[ست كه] آمرزنده مهربان است.
عنایت داشته باشید به آیه 28 نساء
خداوند می خواهد تخفیف بدهد چون انسان ضعیف است
در این آیه به وضوح مشخص میشود که اصل عبادت و بندگی با سختی همراه است نه با لذت
اینجا حلالی که بحثش است بالاترین لذت دنیایی است. پس اینطور نیست که اسلام لذات مادی را بر کسی حرام کرده باشد. که سخن در این زمینه زیاد است. رسول خدا وقتی می شنود عثمان بن مظعون عزلت گزیده ولذات دنیایی را ترک کرده اند نهیب می زند. که چرا چنین می کنید.
بله چون با ترک آن کار دنیا زمین میماند از اشتغال و درآمد زایی بگیرید تا تناسل و به اضافه این مطلب که رهبانیت در اکثر آدمی مانع عبادت میگردد
لذا خود لذت مقصود خدا نبوده بلکه هدف دیگری در میان است
مراد از هوای نفسانی آن است که انسان خدا را کرده وبرای نفس خود کار کند.
مگر در همان لذات حلال ما برای خدا لذت میبریم؟!!! اصلا اگر حب نفس و کار برای خود نبود که هیچ حرکتی در دنیا نباید شکل بگیرد!!!
در سخن علامه به وضوح لذات محسوس معادل دنیا قرار گرفته شده و نعمت آخرت معادل لذات عقلی و و فراحسی لذا این سوال همواره وجود دارد که مفهوم پاداش چیست؟ وچه وجهی برای تشویق شدن دارد ؟ درحالی که مطابق با امیال درک شده ما نیستند!
مگر در همان لذات حلال ما برای خدا لذت میبریم؟!!! اصلا اگر حب نفس و کار برای خود نبود که هیچ حرکتی در دنیا نباید شکل بگیرد!!!
در سخن علامه به وضوح لذات محسوس معادل دنیا قرار گرفته شده و نعمت آخرت معادل لذات عقلی و و فراحسی
لذا این سوال همواره وجود دارد که مفهوم پاداش چیست؟ وچه وجهی برای تشویق شدن دارد ؟ درحالی که مطابق با امیال درک شده ما نیستند!
بنده از این تفسیرهای شما سر در نیاوردم. ومتوجه نمی شود که چطور تناسبی ندارند. اینهمه انسان تا بحال بر اساس آن عمل کرده، بیشتر از دیگران هم لذت برده اند. وکسی از علماء وبزرگان ومنابع ما هم تا بحال ادعا نکرده اند. که این نعمت ها فقط عقلی است. وتلقی که شما از سخن علامه حسن زاده دارد کاملا اشتباه است.
از باب نمونه محضر شما عرض کنم که ملا صدرا در جلد9اسفار بحثی دارند در مورد نعمتهای بهشتی که می فرمایند:
کسی که خدا را بخاطر حوری ومیوه های وغذاهای بهشتی عبادت می کند. همون را به او خواهند داد. ولی کسی که مرتبه وجودی خود را بالاتر برده واز مادیات به مرحله عقل رسیده است. که بالطبع بالاتر از مادیا است. متناسب با کمال وجودی ونیت عبادی او به او مقام وجایگاه خواهند داد. اصلا به چنین آدمی مادیات دادن کم است. چون مرتبه اش بالاتر است.
لذا نعمتهای بهشتی به حسب افراد فرق می کند.
در این دنیا هم اینهمه نعمتهای مادی وبرکات الهی که به ما می رسد. واکثر آنها مادی است. والا خداوند کسی که را که به مرتبه عقل نرسیده است. به اجبار در آن مرتبه قرار نمی دهد. چون کار عبثی است.
وکسی از علماء وبزرگان ومنابع ما هم تا بحال ادعا نکرده اند. که این نعمت ها فقط عقلی است. وتلقی که شما از سخن علامه حسن زاده دارد کاملا اشتباه است.
از باب نمونه محضر شما عرض کنم که ملا صدرا در جلد9اسفار بحثی دارند در مورد نعمتهای بهشتی که می فرمایند:
کسی که خدا را بخاطر حوری ومیوه های وغذاهای بهشتی عبادت می کند. همون را به او خواهند داد. ولی کسی که مرتبه وجودی خود را بالاتر برده واز مادیات به مرحله عقل رسیده است. که بالطبع بالاتر از مادیا است. متناسب با کمال وجودی ونیت عبادی او به او مقام وجایگاه خواهند داد. اصلا به چنین آدمی مادیات دادن کم است. چون مرتبه اش بالاتر است.
با سلام
اما در سخن علامه به وضوح سعادت اخروی چیزی ورای لذات محسوس دنیایی تعریف شده... که محکومی با ریاضت قابلیت درکش را بدست آوری در غیر اینصورت به خودی خود قابل درک و برانگیزاننده نیست
شما میفرمایید برای کسی این سوال مطرح نبوده..در حالی که همیشه مطرح بوده که بهشت چیست ولی حالا فرض میگیریم که نبوده ..خب برای بنده مطرح شده! و سوال پیش اومده که پاداش اخروی اصلا یعنی چه و چه مفهومی دارد؟ مخصوصا وقتی که میگویند که حقیقت بهشت قابل تصور نیست و فرق اساسی با دنیا دارد
با سلام
اما در سخن علامه به وضوح سعادت اخروی چیزی ورای لذات محسوس دنیایی تعریف شده... که محکومی با ریاضت قابلیت درکش را بدست آوری در غیر اینصورت به خودی خود قابل درک و برانگیزاننده نیست
شما میفرمایید برای کسی این سوال مطرح نبوده..در حالی که همیشه مطرح بوده که بهشت چیست ولی حالا فرض میگیریم که نبوده ..خب برای بنده مطرح شده! و سوال پیش اومده که پاداش اخروی اصلا یعنی چه و چه مفهومی دارد؟ مخصوصا وقتی که میگویند که حقیقت بهشت قابل تصور نیست و فرق اساسی با دنیا دارد
سلام علیکم
فارغ از نوع برداشتی که از کلام علامه هست. بنده محضر شما عرض کنم. در علوم مختلف برداشت ها بحسب همان علوم مختلف است. البته منظورم شخص علامه ویا مورد خاص نیست. مثلا عرفا نوعا با امور حسی وظاهری میانه خوبی ندارند. وسعی می کنند معنای باطنی را بیشتر برجسته کنند. ولی این به این معنی نیست که معتقد باشند اصلا از آن ظاهر خبری نیست. وصرفا برای اشاره به معنای باطنی بوده است.
به حسب درجات افراد درجات بهشت هم فرق دارد. که قبلا اشاره ای شد. کسی که از پوسته گذشته وبه مغز رسیده است. ما نباید انتظار داشته باشیم. در جه او با کسی که اصلا در این وادی ها نبوده وصرفا برای رسیدن به حوری بهشتی خدا را عبادت کرده است یکی باشد.
بنده سخن ملا صدرا را نقل کردم. که نعمتهای ظاهری بهشتی وجود دارد. برای کسانی که خدار ا بخاطر رسیدن به همانها عبادت کرده اند. ولی کسی که برای رسیدن به قرب خدا عبادتش کرده واصلا با این نعمتهای ظاهری کاری نداشته است. بالطبع نوع لذات او بالاتر است.
نکته دیگر اینکه کسی که خدا را برای نعمتهای ظاهری عبادت کرده وبهره ای مراتب باطنی نداشته است. چطور او را از نعمتهای ظاهری محروم کرده وچیزهایی به او خواهند داد که توان درکش را هم ندارد؟ مرحله ا ی که به آن نرسیده بود از آن لذت ببرد.
در عین حال ظاهر آیات قرآن حجت است. وبیان همین نعمتهای ظاهری در آنجا وجود دارد. وما دلیلی نداریم که از آنها دست برداریم.
در عین اینکه عرفان واستدلالات عرفانی برای اهل آن که این مراحل را گذرانده اند واضح وروشن است. وعلامه وبزرگان یهم که چنین سخننی بیان می کنند برای عموم نمی گویند بلکه برای خواصی که می توانند این مطالب را خوب بفهمند. فقه، کلام وفلسفه قبلا خوانده اند. اما برای عموم بر اساس ادله کلامی وقرآنی جواب داده می شود. وطبق این آیات وروایات وادله موجود ما دلیلی نداریم که وجود این نعمتهای ظاهری را نفی کنیم.
بله آیات قرآن بطونی دارند که برای اهلش که به این مراتب رسیده اند واضح وروشن است.
پاداش اخروی اصلا یعنی چه و چه مفهومی دارد؟ مخصوصا وقتی که میگویند که حقیقت بهشت قابل تصور نیست و فرق اساسی با دنیا دارد
پاداش اخروی یعنی تجسم اعمال من وشما، فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره ومن یعمل مثقال ذرة شرا یره،(دو آیه آخر سوره زلزله) هر چه کرده باشی آنجا حاضر است. یا می فرماید: یوم تجد کل نفس ما عملت من خیرا محضرا،(آل عمران/30) هر کس خوبی هایی که انجام داده است. آنجا می یابد.
وقتی تعبیر دیدن ویافتن می آورد. یعنی در روز قیامت اصلا همین ها برایش روشن وواضح است وبخوبی آنها را درک می کند.
طبق صریح آیات قرآن که دو مورد هم نقل شد. پاداش وعذاب اخروی همان چهره حقیقی عمل ماست. وهر کس در قیامت در گرو عمل خودش است. کل نفس بما کسبت رهینة(مدثر/38)
پس حقیقت بهشت همان حقیقت اعمال ماست. حقیقت عمل خود را اگر الان درک کنیم قیامت را هم در ک می کنیم. ولی وقتی ما غافل از خود واعمال وآثار آنها هستیم. شما چطور می خواهید حقیقت قیامت را درک کنیم. اگر درک هم نمی کنیم مشکل از ماست. چون از خود غافل هستیم. الناس نیام إذا ماتوا انتبهوا،(مجموعه ورام، ج1، ص145) مردم در خواب هستند ووزمانی که مردند تازه زنده می شوند. یعنی چه؟
یعنی مردم در غفلت دارند زندگی می کنند. وزمانی که مردند وخقیقت خود واعمال خود را که بین آنها ارتباط قوی وجود دارد دیدند تازه می فهمند که کی هستند. وچه باطن کثیفی دارند.
خیلی از ما ها از حقیقت خود داریم فرار می کنیم. ولی اگر مثل برخی بزرگان اهل مراقبه، محاسبه باشیم. موقع مردن هم وحشت نمی کنیم. وبه تعبیر نبی مکرم اسلام ص که فرمود: [FONT="Arial"]يَا عَلِيُّ الدُّنْيَا [FONT="Arial"]سِجْنُ[FONT="Arial"] [FONT="Arial"]الْمُؤْمِنِ[FONT="Arial"] [FONT="Arial"]وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ[FONT="Arial"] [FONT="Arial"] يَا عَلِيُّ مَوْتُ الْفَجْأَةِ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ حَسْرَةٌ لِلْكَافِر( من لایحضره الفقیه، ج4، ص363)
یا علی دنیا زندان مومن وبهشت کافر است. ومرگ ناگهانی راحتی برای مومن وحسرت برای کافر است.
چون مومن خود را شناخته وبا معرفت عمل کرده است. لذا با دیدن مرگ وانتقال به سای دیگر نه تنها وحشت نمی کند بلکه لذت می برد. عکس کافر که وحشت دارد. وحسرت می خورد. وآرزوی برگشت دارد ولی کسی اجازه نمی دهد.
حال ما هر قدر خود را شناخته وگول دنیا را نخورده باشیم. ونفس خود را تهذیب کرده وپرورش داده باشیم. با دیدن مرگ وحشت نمی کنیم. بلکه لذت هم خواهیم برد. ولی اگر کلا با غفلت زندگی کرده باشیم. طبیعی است که نمی توانیم آنجا را درک کنیم.
فارغ از نوع برداشتی که از کلام علامه هست. بنده محضر شما عرض کنم. در علوم مختلف برداشت ها بحسب همان علوم مختلف است. البته منظورم شخص علامه ویا مورد خاص نیست. مثلا عرفا نوعا با امور حسی وظاهری میانه خوبی ندارند. وسعی می کنند معنای باطنی را بیشتر برجسته کنند. ولی این به این معنی نیست که معتقد باشند اصلا از آن ظاهر خبری نیست. وصرفا برای اشاره به معنای باطنی بوده است.
بله همینطوره
شاید از ایشان هم سوال شود که آیا نعمات ظاهری وجود دارد منکر نشوند اما مسئله اینجاست مفهوم همان نعمات ظاهری که ایشان پیش خود دارند غیر از مفهومی است که عوام دارند
بعنوان مثال میگویند هر عالمی بدن متناسب به خود را دارد در برزخ بدن مثالی و در آخرت بدن عقلی.. خب بدن عقلی چه مفهومی دارد؟ وقتی صریحا در فلسفه داریم که عالم عقل عاری از ماده و حتی صورت است؟
و جدا از این سخنان اگر باز بدون این پیش فرض ها هم که به قرآن نگاه کنیم باز جزا و پاداش اخروی مفهوم نیست و اصلا همین باعث شده که پای صحبت های عرفانی به میان آید
بعنوان مثال ما نمیتوانیم بگوییم دنیا لهو لعب است بعد به نعمت های ظاهری بهشت هم معتقد باشیم چراکه مصداقشان همین نعمت های دنیاست و اگر درک از نعمات و شهوات دنیا نبود چنین وعده هایی هیچ کاربردی نداشت
درثانی ما چه طور میتوانیم پاداش اخروی را حمل بر ظاهر و اونچه که در دنیا درک کرده ایم بکنیم در حالی که میدانیم برای داشتن آن فقط بخشش و رحمت الهی کافی است و احتیاجی به گذر از برزخ ها و معطلی در مواقف قیامت و مدتی در جهنم بودن نیست
لذا گذر از برزخ ها و عذاب فقط با یک جایگاه روحانی و وحدانی رابطه منطقی دارد نه لذات محسوس، همونطور که در مورد لذات عقلی هم گفتیم که لاجرم برای درکش باید ریاضت داشت وبه خودی خود قابل درک نیست
حال ما هر قدر خود را شناخته وگول دنیا را نخورده باشیم. ونفس خود را تهذیب کرده وپرورش داده باشیم. با دیدن مرگ وحشت نمی کنیم. بلکه لذت هم خواهیم برد. ولی اگر کلا با غفلت زندگی کرده باشیم. طبیعی است که نمی توانیم آنجا را درک کنیم.
بله این مستلزم این است که به درک بالایی از سعادت و تعریف آن برسیم ..وقتی اشتغال به نعمت دنیا که فطری آدمهاست مظهر غفلت است درک چنین سعادتی سخت و ناممکن میشود
شاید با این تعریف فردی را که افسرده شده و از دنیا لذت نمیبرد و خواهان مردن است را هم بتوان سعید نامید
پاداش وعذاب اخروی همان چهره حقیقی عمل ماست.
خب گرامی همین جمله گویای این است که پاداش و عذاب اخروی هیچ رابطه معنایی با اونچه که ما سعادت و لذت می نامیم ندارد و حتی داریم که جزا عین عمل ما است
خب عین عمل ما و باطن آن در کار نیک چیست؟ یک رضایت معنوی و درونی که همین جا نقدا بخشی از آن را دریافت کرده ایم
ما یه لذت مادی داریم و یه لذت معنوی اینکه میگویند چشم از نامحرم بپوش تا لذت دیگری به تو بچشیم حکایت همین مطلب را دارد که سعادت اخروی با سعادت دنیوی رابطه معکوس دارد
و جدا از این سخنان اگر باز بدون این پیش فرض ها هم که به قرآن نگاه کنیم باز جزا و پاداش اخروی مفهوم نیست و اصلا همین باعث شده که پای صحبت های عرفانی به میان آید
بعنوان مثال ما نمیتوانیم بگوییم دنیا لهو لعب است بعد به نعمت های ظاهری بهشت هم معتقد باشیم چراکه مصداقشان همین نعمت های دنیاست و اگر درک از نعمات و شهوات دنیا نبود چنین وعده هایی هیچ کاربردی نداشت
درثانی ما چه طور میتوانیم پاداش اخروی را حمل بر ظاهر و اونچه که در دنیا درک کرده ایم بکنیم در حالی که میدانیم برای داشتن آن فقط بخشش و رحمت الهی کافی است و احتیاجی به گذر از برزخ ها و معطلی در مواقف قیامت و مدتی در جهنم بودن نیست
لذا گذر از برزخ ها و عذاب فقط با یک جایگاه روحانی و وحدانی رابطه منطقی دارد نه لذات محسوس، همونطور که در مورد لذات عقلی هم گفتیم که لاجرم برای درکش باید ریاضت داشت وبه خودی خود قابل درک نیست
به فهم ناقص خود بنده حداقل آیات قرآن در این زمینه غموضی ندارد. بحث لهو ولعب هم بستگی به نوع استفاده شما دارد. بله یکی آنقدر سرگرم امور دنیا وظواهر آن می شود که از قیامت غافل می شود. وخیلی ها را سرکیسه می کند تا به ثروت وقدرت برسد. که نهایتش مرگ است. این لهو ولعب است. اما همانطور که در فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام هم هست. الدنیا دار متجر لمن اتحرها، دنیا برای اولیاء الهی محل تجارت است. الدنیا مزرعة الآخرة، لذا بستگی دارد که چطور ازآ آن استفاده کرد.
اولا لذات ظاهری بهشت در حد اعلی است. ومضرات ومشکلات این دنیا را ندارد. ودر ثانی کی گفته برای داشتن نعمتهای ظاهری رحمت خدا کافی است. برای هر چیزی عمل لازم است. ونکته بعدی اینکه گفتیم فقط نعمتهای ظاهری نیست. وهرکس به حسب درجه وجودی خود مقام بالاتری دارد. واین ظواهر برای آنهایی است که مرتبه وجودی وعمل کمتری دارند.
بنده نکته ای اشاره کردم که حقیقت قیامت همان اعمال ماست. که آیات را هم ذکر کردم. اگر در این نکته تامل ومطالعه داشته باشید.مطلب بیشتر برایتان روشن خواهد شد. اینکه این مواقف برای چیست؟ وسایر امور.
حث لهو ولعب هم بستگی به نوع استفاده شما دارد. بله یکی آنقدر سرگرم امور دنیا وظواهر آن می شود که از قیامت غافل می شود. وخیلی ها را سرکیسه می کند تا به ثروت وقدرت برسد. که نهایتش مرگ است. این لهو ولعب است.
در قرآن نیامده زندگی حرام لهو ولعب است بلکه آمده زندگی دنیا و یا هیج جا نیامده از شهوت حرام بپرهیزید بلکه آمده از شهوت بپرهیزید..پس معلوم میشود کلا این نوع زندگی پست است و همینطور معنای ما از سعادت
در ثانی کی گفته برای داشتن نعمتهای ظاهری رحمت خدا کافی است. برای هر چیزی عمل لازم است.
اتقاقا به خاطر همین جملات است که میگوییم مفهوم پاداش اخروی چیست؟! اونچه که برای درکش گریزی از عمل و ریاضت نیست لذات معنوی است نه محسوس!! لذات محسوس را همه حتی حیوانات هم بالفعل قابلیت درکش را دارند اگر بنا بر محسوسات باشد محال است که فقیری بر کریمی وارد شود بعد کریم بگوید عمل چه آوردی؟ و ردش کند یا بگوید حالا که عمل نداری عذاب بکش بعد من به تو نانی غذایی بدهم
لذا کاملا واضح هست که حساب آخرت و پاداش و جزای آن ورای محسوسات و درک و فهم ما است
بنده نکته ای اشاره کردم که حقیقت قیامت همان اعمال ماست
در قرآن نیامده زندگی حرام لهو ولعب است بلکه آمده زندگی دنیا و یا هیج جا نیامده از شهوت حرام بپرهیزید بلکه آمده از شهوت بپرهیزید
لعب:کاری که بی ثمر و بیهوده باشد
لهو:کاری که انسان را از کارهای مهم و اصلی باز دارد
پاره ای هر دو واژه را به مفهوم زود گذر و فانی بودن لذتها و خوشی های زندگی معنا کرده اند.
فرض کنید کسانی هستند که برای دستیابی به نعمات مادی گونه در بهشت ،به عبادت میپردازند.لذت عقلی برایشان معنایی ندارد .همان تجار در کلام حضرت علی (ع).
با توجه به اینکه ماهیت نعمات بهشتی به گونه ای است که خستگی و دلزدگی و تکرار در آنها راهی ندارد،این دسته افراد بهشتی می توانند تا ابد به همین نحو متنعم باشند . و نیازی به درک و تعالی بالاتر احساس نمی کنند.
و با در نظر گرفتن اینکه حقیقت قیامت همان اعمال ماست،پس به حقیقتی بالاتر از این حد،دست نخواهند یافت.
سوالم این است که اگر قرار باشد این عده تا ابد از این نعمت ها برخوردار باشند و درک و درخواست و تمایلی برای نعمات معنوی و لذت های عقلی نداشته باشند،آیا این لغو و بیهودگی نخواهد بود؟از این نحو تنعم و برخورداری چه نفعی حاصل میشود؟
آیا ممکن است برخورداری از این نعمتها و مشاهده ی جلوه های جمال الهی ،به خودی خود باعث شود آنها خواستار درک لقای محبوب ازلی و ابدی شوند؟اگر چنین چیزی ممکن باشد پس جایگاه حقیقت اعمالی که قیامت ما را میسازد،کجاست؟
در قرآن نیامده زندگی حرام لهو ولعب است بلکه آمده زندگی دنیا و یا هیج جا نیامده از شهوت حرام بپرهیزید بلکه آمده از شهوت بپرهیزید..پس معلوم میشود کلا این نوع زندگی پست است و همینطور معنای ما از سعادت
قرآن می فرماید: إنما الدنیا لهو ولعب و... واینجا سخن از خود دنیا است نه زندگی دنیا، واینکه شما این زندگی دنیا از کجا بیان داشتید وکجای قرآن است. اگر آدرس بدید ممنون می شم.
در عین آیات قرآن مفسر هم هستند. وبه کمک آیات باید بقیه را تفسیر کرد. وبنده سابقا عرض کردم که خداواند در آیات دیگری می فرماید:
چه کسی طیبات ونعمتهای حلال دنیا برشما حرام کرد؟! ودر عین حال احادیث نیز مفسر آیات قرآن هستند. ودر احادیث ما حب دنیا نفی شده است. نه بهره بردن صحیح از دنیا، وما می دانیم که حضرت سلیمان که از پیامبران الهی بودند پادشاهی عظیمی داشته اند. واگر دنیا بد است وکلا باید از آن کناره گرفت. حضرت سلیمان از بقیه اولی تر نسبت به این مساله بودند.
در مورد شهوات هم آیاتی که در این زمینه است سه آیه می باشد.
[FONT="B Lotus - S\@eed Heid\@ri"]زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَوَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِالْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (آل عمران/14)[FONT="B Lotus - S\@eed Heid\@ri"]دوستىِ خواستنيها[ى گوناگون] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زرو سيم و اسبهاى نشاندار و دامها و كشتزار[ها] براى مردم آراسته شده، [ليكن] اينجمله، مايه تمتّع زندگى دنياست، و [حال آنكه] فرجام نيكو نزد خداست.[FONT="B Lotus - S\@eed Heid\@ri"]وَ اللَّهُ يُريدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُريدُ الَّذينَيَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَميلُوا مَيْلاً عَظيماً (نساء/27)[FONT="B Lotus - S\@eed Heid\@ri"]خدا مىخواهد تا بر شما ببخشايد؛ و كسانى كه از خواستهها[ى نفسانى]پيروى مىكنند مىخواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شويد.[FONT="B Lotus - S\@eed Heid\@ri"]فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِفَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا (مریم/59)[FONT="B Lotus - S\@eed Heid\@ri"][FONT="B Lotus - S\@eed Heid\@ri"]آنگاه، پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه نماز را تباه ساخته واز هوسها پيروى كردند، و به زودى [سزاى] گمراهىِ [خود] را خواهند ديد. [FONT="B Lotus - S\@eed Heid\@ri"]آیه اول که به صراحت گفته حب شهوات، ومصادیق آنرا نقل کرده است. واگر به کل آیه دقت داشته باشید. این حب زمانی مساله ساز وبد است که بر حب الهی مقدم باشد. ودنیا اصل گرفته شود. نه گذر گاه.
بقیه آیات هم با قرائن موجود ودر تفاسیر نگاه کنید قضیه واضح وروشن است. والا مساله ازدواج چقدر در دین ما شفارش شده است. وخداوند در سوره عنکبوت در فلسفه ازدواج می فرماید ما بین آنها(زوجین) محبت قرار دادیم. وازدواج را مایه آرامش قرار دادیم.
ازدواجی که بر پایه محبت مردوزن وشهوت مشروع پایه ریزی شده واینقدر اسلام بر آن سفارش کرده است. پس نمی توان گفت آیات قرآن در تضاد با شهوت است. حتی شهوت حلال ودرست. یا در استفاده از میوه ونعمتهای الهی، وقتی به طب اسلامی واحادیث پزشکی مراجعه می کنید چقدر سفارش در مورد خواص میوه ومواد موجود هست. که می توانید با مراجعه به کتاب احادیث پزشکی آقای ری شهری این احادیث را ببینید.
اتقاقا به خاطر همین جملات است که میگوییم مفهوم پاداش اخروی چیست؟! اونچه که برای درکش گریزی از عمل و ریاضت نیست لذات معنوی است نه محسوس!! لذات محسوس را همه حتی حیوانات هم بالفعل قابلیت درکش را دارند
اگر بنا بر محسوسات باشد محال است که فقیری بر کریمی وارد شود بعد کریم بگوید عمل چه آوردی؟ و ردش کند یا بگوید حالا که عمل نداری عذاب بکش بعد من به تو نانی غذایی بدهم
لذا کاملا واضح هست که حساب آخرت و پاداش و جزای آن ورای محسوسات و درک و فهم ما است
ما اینهمه دلیل وآیه برای شما بیان داشتیم. بدون اشاره ویا رد آنها باز همون حرف اول را تکرار می کنید. ودلیلی هم ذکر نمی کنید. بنده عرض می کنم. طبق صریح آیات قرآن نعمتهای اخروی محسوس هم هست. یک آیه ودو آیه هم نیست. بلکه قرآن پر از این آیات است.
در مورد دادن نعمت بدون عمل، خداوند همان رحمانی است که در این دنیا برای همه اعم از مسلمان وکافر نعمت می دهد. اما در مورد آخرت قضیه فرق میکند. خداوند برای فلسفه ای انسان را آفریده بود وآن رسیدن به درجات کمال انسانی در سایه عمل اختیاری بود. حال اگر قرار باشد. کافر ومسلمان، فرعون وموسی علیه السلام، یزید وامام حسین علیه السلام و...هیتلر وبی گناهانی که بدست کشته شدند. همه در بهشت دور هم مشغول استفاده از نعمتهای مادی بوده و مثل اینکه آب از آب تکان نخورده است. آیا به عقل خود شما این معقول است.
کرم خداوند همین است که در برابر یک عمل ده برابر پاداش می دهد. ولی گناه را به اندازه همان گناه مجازات می کند. در عین اینکه کسی که در همین دنیا توبه کند گناهانش را می بخشد.
حال کسی کل دنیا مشغول کیف ولذت از هر راخی وظلم به دیگران بوده با چه منطقی باید این کریم در آخرت اورا در کنار صالحان قرار دهد؟
سلام خدمت استاد گرامی
سلام محضر شما بزرگوار:Gol:
سوالم این است که اگر قرار باشد این عده تا ابد از این نعمت ها برخوردار باشند و درک و درخواست و تمایلی برای نعمات معنوی و لذت های عقلی نداشته باشند،آیا این لغو و بیهودگی نخواهد بود؟از این نحو تنعم و برخورداری چه نفعی حاصل میشود؟
آیا ممکن است برخورداری از این نعمتها و مشاهده ی جلوه های جمال الهی ،به خودی خود باعث شود آنها خواستار درک لقای محبوب ازلی و ابدی شوند؟اگر چنین چیزی ممکن باشد پس جایگاه حقیقت اعمالی که قیامت ما را میسازد،کجاست؟
خود خوب به جواب اشاره کردید. وقتی نعمتهای بهشت تکراری نبوده وهر دفعه جلوه ای دارد. چرا باید خسته شوند؟ خیر لهو نیست. چون بلترین چیزی که انسان به آن می رسد توحید است. وخداوند پایان پذیر نیست. ودر بهشت هر کس به حدی که به خدا رسیده است. در درجه خود متنعم است. واین نعمتها جلوه های خداست. وتکراری هم نیستند. لذا لهوی وجود ندارد. چرا که نعمتهای خدا دائما در حال تجدید است.
در بهشت لقای الهی وجود دارد ولی برای هر کس به اندازه سعه وجودی خودش. واین سعه وجودی را ما در سایه عمل خود بدست آورده ایم. وبرکتی که خداوند به این عمل داده واجر آنرا ده برابر قرار دا ه است. موجب می شود ما به این درجه از بهشت دست پیدا کنیم.
سلام و عرض ادب استاد گرامی
خواهش میکنم به این سه سوال پاسخ دهید:
وقتی نعمتهای بهشت تکراری نبوده وهر دفعه جلوه ای دارد. چرا باید خسته شوند؟ خیر لهو نیست.
متنعمان بهشتی به دلیل تکراری نبودن نعمتها ( نعمت های مادی گونه)،خسته نمی شوند.
آیا حضرتعالی از جمله ی بالا نتیجه گرفته اید که لهو نیست؟
خسته نشدن مساوی است با لهو نبودن؟
لهو:کاری که انسان را از کارهای مهم و اصلی باز دارد
1-یعنی عده ای در بهشت هستند که کار مهم و اصلی شان این است که غرق پایین ترین نعمت های بهشتی باشند؟
در بهشت لقای الهی وجود دارد ولی برای هر کس به اندازه سعه وجودی خودش.
2-برخورداری از لحم طیر و حور و قصور و غلمان را لقای الهی معنا می فرمایید؟ به اندازه ی سعه ی وجودی؟
اولین بار است که می شنوم!مشتاقم با این معنا بیشتر آشنا شوم.
3-آیا در بهشت امکان تعالی معنوی و عقلی وجود دارد؟
ظاهرا نظریه غالب در میان دانشمندان اسلامی این است که تکامل در بهشت ممکن نیست.
اگر ممکن نباشد،چگونه میتوان تصور کرد که بدون نابودی و پایان یافتن،محکوم ایم به ماندن در همان درجه ای که در دنیا یا برزخ به آن دست یافتیم؟
این جاودانگی عین عذاب نیست؟
متنعمان بهشتی به دلیل تکراری نبودن نعمتها ( نعمت های مادی گونه)،خسته نمی شوند.
آیا حضرتعالی از جمله ی بالا نتیجه گرفته اید که لهو نیست؟
خسته نشدن مساوی است با لهو نبودن؟
خوب پس اول باید لهو را معنی کرد. راغب در مفردات خود لهو را معنی کرده به چیزی که انسان را از آنچه مهم است وبدردش می خورد مشغول نماید.(مفردات،ج1،ص478) یا طریحی در مجمع البحرین گفته است. اشتغال به باطل بجای جق است.(مجمع البحرین، ج1، 384)
خوب شما بفرمایید. نعمتهای بهشتی کدام یک از این دو حالت را دارد. باطل هستند که نیستند. ویا اینکه انسان را از امور مهم نگه می دارند. که حود این نعمتها مهم هستند. پس نمی توان گفت لهو است. بلکه عکس آن می باشد.
-یعنی عده ای در بهشت هستند که کار مهم و اصلی شان این است که غرق پایین ترین نعمت های بهشتی باشند؟
نه برادر من، لهو زمانی است که انسان می تواند به کار مهمتری مشغول باشد. از آن غفلت کرده وبه امور مادون مشغول می شود. حال در بهشت هر انسانی به حسب مرتبه وجودی خود درجه ای دارد. واینطور نیست که می توانست به کار مهمتری مشغول باشد آنرا رها کرده وکار مادون انجام دهد.
-برخورداری از لحم طیر و حور و قصور و غلمان را لقای الهی معنا می فرمایید؟ به اندازه ی سعه ی وجودی؟
اولین بار است که می شنوم!مشتاقم با این معنا بیشتر آشنا شوم.
انسن مشرک را که در بهشت قرار نمی دهند. کسی وارد بهشت می شود موحد است. وکار موحد با خداست. وبا او ارتباط دارد. ومعنای تنعم در بهشت این نیست که این شخص فقط بخور وبخواب است واز خدا دیگر خبری نیست. ببلکه بهشت مظر حمد الهی واستفاده از نعمتهای اوست. وآنهم نه همراه با غفلت دنیا بلکه با التفات وتوجه به صاحب نعمت.
-آیا در بهشت امکان تعالی معنوی و عقلی وجود دارد؟
ظاهرا نظریه غالب در میان دانشمندان اسلامی این است که تکامل در بهشت ممکن نیست.
اگر ممکن نباشد،چگونه میتوان تصور کرد که بدون نابودی و پایان یافتن،محکوم ایم به ماندن در همان درجه ای که در دنیا یا برزخ به آن دست یافتیم؟
این جاودانگی عین عذاب نیست؟
بله آنچه از احادیث استفاده می شود عدم تکامل وتعال در بهشت است. ولی همه درخوشنودی ورضایت دارند زندگی کی کنند واز آنچه دارند راضی هستند. لذا غم وغصه ای وجود ندارد که عذاب آور باشد.
البته همه این شبهات وسوالات بخاطر نوع فضای موجود در دنیاست. وما داریم آن سرا را با قوانین موجود در بین خودمان مقایسه می کنیم.
آنچه از احادیث استفاده می شود عدم تکامل وتعال در بهشت است. ولی همه درخوشنودی ورضایت دارند زندگی کی کنند واز آنچه دارند راضی هستند. لذا غم وغصه ای وجود ندارد که عذاب آور باشد.
اما در مقابل دسته ای دیگر معتقدند که تکامل در بهشت هست .و آیاتی را هم بر این مدعا می آورند.مثل معنای پاک گردانیدن در 77 آل عمران و صراط در 24 حج.
من نمیدانم که کدامیک از فلاسفه به کدام معنا معتقدند.
اما به هیچ وجه نمی توانم بپذیرم که تعالی در بهشت متوقف شود.فطرت انسان کمال طلب است.چگونه میتواند به سکون راضی شود؟
یکی از نامهای قیامت یوم الحسرت است.
چگونه این حسرت که در هنگام حسابرسی عاید انسان میشود،تبدیل میشود به رضایت؟
اما در مقابل دسته ای دیگر معتقدند که تکامل در بهشت هست .و آیاتی را هم بر این مدعا می آورند.مثل معنای پاک گردانیدن در 77 آل عمران و صراط در 24 حج.
من نمیدانم که کدامیک از فلاسفه به کدام معنا معتقدند.
اما به هیچ وجه نمی توانم بپذیرم که تعالی در بهشت متوقف شود.فطرت انسان کمال طلب است.چگونه میتواند به سکون راضی شود؟
یکی از نامهای قیامت یوم الحسرت است.
چگونه این حسرت که در هنگام حسابرسی عاید انسان میشود،تبدیل میشود به رضایت؟
این حسرت در زمان حسابرسی است. والا آیات دیگری داریم که نشان می دهد. مومنان با طیب نفس وبدون هیچ دغدغه ای در بهشت زندگی خواهند کرد.
در مورد فلاسفه هم که می فرمایید اگر ملاک شما در اینجا بحث بر اساس مبانی وادله فلاسفه است. باید متن ودیدگاه فلاسفه را با آدرس بیان کنید ت ببینیم سخن آنها چیست. وچه ادله ای بر گفته خود بین داشته اند. واین مساله بین آنها اتفاقی است یا اختلافی.
ولی ما در اینجا براساس ادله قرآنی وروایی موجود سخن می گوییم که برای همه هم قابل فهم باشد.
کی گفته در قیامت سکون هست که موجب افسردگی شود. وقتی این بهشت دائما در حال تجدد ونوشدن است. چرا باید دلزدگی پیش آید.
ما اینهمه دلیل وآیه برای شما بیان داشتیم. بدون اشاره ویا رد آنها باز همون حرف اول را تکرار می کنید. ودلیلی هم ذکر نمی کنید. بنده عرض می کنم. طبق صریح آیات قرآن نعمتهای اخروی محسوس هم هست. یک آیه ودو آیه هم نیست. بلکه قرآن پر از این آیات است.
در مورد دادن نعمت بدون عمل، خداوند همان رحمانی است که در این دنیا برای همه اعم از مسلمان وکافر نعمت می دهد. اما در مورد آخرت قضیه فرق میکند. خداوند برای فلسفه ای انسان را آفریده بود وآن رسیدن به درجات کمال انسانی در سایه عمل اختیاری بود. حال اگر قرار باشد. کافر ومسلمان، فرعون وموسی علیه السلام، یزید وامام حسین علیه السلام و...هیتلر وبی گناهانی که بدست کشته شدند. همه در بهشت دور هم مشغول استفاده از نعمتهای مادی بوده و مثل اینکه آب از آب تکان نخورده است. آیا به عقل خود شما این معقول است.
کرم خداوند همین است که در برابر یک عمل ده برابر پاداش می دهد. ولی گناه را به اندازه همان گناه مجازات می کند. در عین اینکه کسی که در همین دنیا توبه کند گناهانش را می بخشد.
حال کسی کل دنیا مشغول کیف ولذت از هر راخی وظلم به دیگران بوده با چه منطقی باید این کریم در آخرت اورا در کنار صالحان قرار دهد؟
باسلام
بله ظاهر آیات در مورد محسوس بودن نعمت بهشت زیاد است...اما از همون اول اختلاف نظر بوده بین علمای بزرگ شیعه که آیا این آیه ها استعاره و تشبیه معقول به محسوس اند یا خیر..حالا بنده اصلا به اونها کاری ندارم
میگید دلیلتون چیه که پاداش اخروی مفهوم نیست؟
1-فهم ما از پاداش...نعمت دنیاست... که لهو و لعب است
میفرمایید چرا؟
عرض میکنیم که دستور استفاده از طیبات نفی لهو و لعب بودن نعمت دنیا نیست
بلکه در برابر لذت آخرت لهو و لعب است
و اما از اونجایی که خداوند لغت شهوت را با معنای منفی بکار برده و آنرا با شهوت حرام جدا نکرده ثابت کردیم که لذت آخرت از جنس شهوت دنیا نیست و اون سخن علامه هم بهترین گواه بر این مطلب است
2-چیزی که در ازای ریاضت دینی بدست می آید لذات نامحسوس است نه محسوس
و اینکه میفرمایید اگر جزای اخروی برمبنای عمل نباشد پس عدالت بین ظالم و عادل چیست...باید عرض کنم که اگر واقعا لذات محسوس در آخرت موجود باشد این ایراد هم وارد نیست..چون میتوان بین پاداش دادن و کریم بودن فرق گذاشت..قطعا رضایت و پاداش خدا غیر از اطعام دادن به گرسنه است
لذا از اونجایی که خدا با بدترین بندگان هم اینگونه رفتار نمیکند کمااینکه امام علی به قاتل خود آب و غذا داد..نتیجه میگیریم که عالم آخرت از سنخ محسوسات نیست
بلکه عذاب کفار محروم شدن از محسوسات و عدم انس داشتن با معنویات است
-فهم ما از پاداش...نعمت دنیاست... که لهو و لعب است
میفرمایید چرا؟
عرض میکنیم که دستور استفاده از طیبات نفی لهو و لعب بودن نعمت دنیا نیست
بلکه در برابر لذت آخرت لهو و لعب است
و اما از اونجایی که خداوند لغت شهوت را با معنای منفی بکار برده و آنرا با شهوت حرام جدا نکرده ثابت کردیم که لذت آخرت از جنس شهوت دنیا نیست و اون سخن علامه هم بهترین گواه بر این مطلب است
2-چیزی که در ازای ریاضت دینی بدست می آید لذات نامحسوس است نه محسوس
و اینکه میفرمایید اگر جزای اخروی برمبنای عمل نباشد پس عدالت بین ظالم و عادل چیست...باید عرض کنم که اگر واقعا لذات محسوس در آخرت موجود باشد این ایراد هم وارد نیست..چون میتوان بین پاداش دادن و کریم بودن فرق گذاشت..قطعا رضایت و پاداش خدا غیر از اطعام دادن به گرسنه است
لذا از اونجایی که خدا با بدترین بندگان هم اینگونه رفتار نمیکند کمااینکه امام علی به قاتل خود آب و غذا داد..نتیجه میگیریم که عالم آخرت از سنخ محسوسات نیست
بلکه عذاب کفار محروم شدن از محسوسات و عدم انس داشتن با معنویات است
سلام به هر حال اینهم برداشتی است.
بنده معنای لعو ولعب را بیان داشتم. که اگر به معنای آن دقت کنید. مشخص می شود که برداشت شما درست به نظر نمی رسد. اگر کسی از نعمت دنیا برای داشتن قوت برای عبادت استفاده می کند. نه تنها لهو ولعب نیست که خیلی هم باارزش وجدی می باشد. زمانی دنیا لهو ولعب می شود که انسان کلا سرگرم دنیا شده وخود این بخور وبخواب وشهوت برایش اصل باشد.
ما معتقد به معاد جسمانی هستیم وامری مسلم در بین ماست. لذا وقتی ما جسمانی محشور خواهیم شد. که مصداق بارز آنهم در قرآن بیان شده که ماجرای چهار مرغی که حضرت ابراهیم کشت ودوباره با پوستن اجزای متلاشی آنها به هم زنده شدند. لذا وقتی جسم هست. منعی برای استفاده بردن از نعمتهای محسوس وجود ندارد.
زمانی دنیا لهو ولعب می شود که انسان کلا سرگرم دنیا شده وخود این بخور وبخواب وشهوت برایش اصل باشد.
خداوند نفرموده دنیا خواهی لهو لعب است بلکه فرموده زندگی دنیا..یعنی حلالش هم لهو لعب است و در مقایسه با لذت حقیقی لهو است
ما معتقد به معاد جسمانی هستیم وامری مسلم در بین ماست. لذا وقتی ما جسمانی محشور خواهیم شد.
بله اما مفهوم نیست
چون عاجزیم از اینکه بفهمیم چگونه آخرت جسمانی است اما عمل و تکلیف در آن نیست!!
مصداق بارز آنهم در قرآن بیان شده که ماجرای چهار مرغی که حضرت ابراهیم کشت ودوباره با پوستن اجزای متلاشی آنها به هم زنده شدند.
خب زنده کردن مرده چه ربطی به معاد دارد؟؟!! حضرت عیسی هم مرده زنده میکرد..این یعنی که معاد هم اینطور است؟ این که دنیای مجدد است!
اونچه که از عقل و قرآن بدست می آید این است که آخرت کلا از سنخ دیگری است از سنخ معنا و معنویات که در مقابل ماده و مادیات است تمام دستورات دین و عدم پیروی از شهوات گواه بر این است که ما از ماده برهیم و به معنا واصل شویم
خداوند نفرموده دنیا خواهی لهو لعب است بلکه فرموده زندگی دنیا..یعنی حلالش هم لهو لعب است و در مقایسه با لذت حقیقی لهو است
سلام
برای گفته خود دلیل بیاورید. والا گفتن یک سخن کلی ونسبت دادن آن به قرآن کار سختی نیست. بنده قبلا آیه قرآن را ذکر کردم. وگفتم که اینجا سخنی از زندگی نیست. حال شما بدون اینکه دلیل ومدرکی برای سخن خود بیان کنید. همان حرف را دارید تکرار می کنید. دقت داشته باشید. که سما چیزی را بخدا نسبت می دهید. بدون اینکه دلیلی برآن بیان کنید.
بله اما مفهوم نیست
چون عاجزیم از اینکه بفهمیم چگونه آخرت جسمانی است اما عمل و تکلیف در آن نیست!!
چرا عاجزیم؟ جسم امر واضحی است. جسمانی بودن ما هم برای خودمان وبقیه روشن ومشخص است. وزمانی که سخن از معاد جسمانی است. پر واضح است که همین جسمی که الان داریم. ودر قرآن هم آیه ای نداریم که خلاف اینرا اثبات کنید. واگر هست شما بفرمایید.
قضیه چهار مرغ هم برای نشان دادن حشر دوباره انسانها بود. که حتی اگر جسم موجودی در اثر متلاشی شدن از بین رفته باشد. باز دوباره امکان زنده کردن آن است.
خب زنده کردن مرده چه ربطی به معاد دارد؟؟!! حضرت عیسی هم مرده زنده میکرد..این یعنی که معاد هم اینطور است؟ این که دنیای مجدد است!
اشنباه نکنید. قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام برای انکان زنده کزدن دوباره انسانها بعد از مرگ بود. وبه تعبیر دیگر اثبات معاد جسمانی.
اونچه که از عقل و قرآن بدست می آید این است که آخرت کلا از سنخ دیگری است از سنخ معنا و معنویات که در مقابل ماده و مادیات است تمام دستورات دین و عدم پیروی از شهوات گواه بر این است که ما از ماده برهیم و به معنا واصل شویم
فعلا روی عقل بحث کنیم شاید به نتیجه نرسیم. وشما بفرمایید عقل من چنین می فهمد. واگر عقل جمیع عقلا را ملاک قرار دهیم. به نتیجه واحد نمی رسیم. مثلا از باب مثال مرحوم آیت الله محمد تقی آملی که خود از فلاسفه واز اساتید آیت الله حسن زاده وجوادی آملی بودند. وکتابی در شرح منظومه حاجی سبزواری نوشته اند. که در اواخز جلد دوم این کتاب به اسم درر الفوائد بعد از بیان ملاصدرا در مورد معاد جسمانی می فرمایند این عین معاد روحانی است نه جسمانی وآنچه از قرآن وسخنان مربوط به آن سرا می فهمیم. همین جسمانی بودن مثل اینجا است.
حال شما براساس کدام آیات قرآن چنین نتیجه ای بدست آورده اید؟ چند مورد از این آیات را برای ما بیان کنید. باتشکر
چرا عاجزیم؟ جسم امر واضحی است. جسمانی بودن ما هم برای خودمان وبقیه روشن ومشخص است. وزمانی که سخن از معاد جسمانی است. پر واضح است که همین جسمی که الان داریم. ودر قرآن هم آیه ای نداریم که خلاف اینرا اثبات کنید. واگر هست شما بفرمایید.
بله
دقیقا اونچه را که ما از جسمانیت آخرت تصور میکنیم همین جسمانیت دنیاست اما آیا این تصور صحیح است؟
با اینکه میدانیم در آخرت عمل و تکلیف نیست
خب اگه اینو پذیرفتیم که در آخرت اختیار و تکلیف نیست اونوقت باید این تصور دنیاگونه را از آخرت بگذاریم کنار
چراکه جسمانیت نمیتواند جدا از تضاد و تزاحم و تکلیف باشد
اشنباه نکنید. قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام برای انکان زنده کزدن دوباره انسانها بعد از مرگ بود. وبه تعبیر دیگر اثبات معاد جسمانی.
خب زنده کردن مرگان باید بعد از مرگ اتفاق بیافتد!! این چه ربطی به معاد دارد؟
فعلا روی عقل بحث کنیم شاید به نتیجه نرسیم. وشما بفرمایید عقل من چنین می فهمد. واگر عقل جمیع عقلا را ملاک قرار دهیم. به نتیجه واحد نمی رسیم. مثلا از باب مثال مرحوم آیت الله محمد تقی آملی که خود از فلاسفه واز اساتید آیت الله حسن زاده وجوادی آملی بودند. وکتابی در شرح منظومه حاجی سبزواری نوشته اند. که در اواخز جلد دوم این کتاب به اسم درر الفوائد بعد از بیان ملاصدرا در مورد معاد جسمانی می فرمایند این عین معاد روحانی است نه جسمانی
بله بنده هم از وقتی که با این تضارب آرا مواجه شدم به این نتیجه رسیدم که آیات معاد مفهومی ندارند مگر اینکه بگویید ما حق نداریم در مورد آیات تفکر و تحقیق کنیم و در اولین مواجهه هرچه فهمیدیم همان را قبول کنیم درسته این؟
حال شما براساس کدام آیات قرآن چنین نتیجه ای بدست آورده اید؟
نگاه کنید
به کسی که کتب عقلی و عرفانی را خوانده نمیتوانید بگویید که این علوم را در فهم قرآن بزار کنار و مانند آن عوام بی سواد قرآن را ببین!!! درسته چنین چیزی؟؟؟
اصلا فلسفه و عرفان را هم میگذاریم کنار
من نوعی با تمسک به خود قرآن و بدون هیچ پیش فرض فلسفی و عرفانی میگویم که جزای اخروی مفهوم نیست..تا به اینجا هم بر همین اساس خود آیات این مطلب را گفته ام
سرتاسر قرآن را اگر ببینیم چکیده آن میشود اینکه دست از هواها بکشید و بنده باشید تا به چیز بهتری برسید و اینکه دنیا لهو لعب است
وقتی میبینیم که در اسلام لذات نفسانی مقصود بالذات نیستند و هدف بندگی و معنویات است و در آخرت هم تکلیف و عمل نیست و جزا خود عمل نیک است که باطنش همان رضایت معنوی است...ظاهر آیات معاد چگونه از برداشت های متفاوت در امان میمانند؟؟؟
اصلا نیاز قرآن به تفسیر خود گواه به این مطلب است که آیات قرآن با سوالات و ابهامات روبرو هستند و به تنهایی گویای حقایق نیستند
دقیقا اونچه را که ما از جسمانیت آخرت تصور میکنیم همین جسمانیت دنیاست اما آیا این تصور صحیح است؟
با اینکه میدانیم در آخرت عمل و تکلیف نیست
خب اگه اینو پذیرفتیم که در آخرت اختیار و تکلیف نیست اونوقت باید این تصور دنیاگونه را از آخرت بگذاریم کنار
چراکه جسمانیت نمیتواند جدا از تضاد و تزاحم و تکلیف باشد
شما این ملازمه را از کجا بیان می کنید؟ کی گفته جسمانیت با تکلیف ملازمه دارد؟ اگر تکلیف نباشد پس جسم هم نیست؟
اما در مورد عمل مگر خوردن میوه های بهشتی عمل نیست؟ مگر گشتن در باغهای بهشت واستفاده از لذات آن عمل نیست؟
ولی هر عملی تکلیف نیست؟ ما راه می رویم که خود عملی است اما مکلف به این راه رفتن نیستیم. به تعبیر دیگر عمل ملازم با تکلیف نیست.
خب زنده کردن مرگان باید بعد از مرگ اتفاق بیافتد!! این چه ربطی به معاد دارد؟
این نشان می دهد که معاد جسمانی وداشتن جسم در معاد امر ممکنی است. وموید داشتن جسم در معاد است.
بله بنده هم از وقتی که با این تضارب آرا مواجه شدم به این نتیجه رسیدم که آیات معاد مفهومی ندارند
مگر اینکه بگویید ما حق نداریم در مورد آیات تفکر و تحقیق کنیم و در اولین مواجهه هرچه فهمیدیم همان را قبول کنیم
درسته این؟
ما به چنین نتیجه ای نرسیده ایم. برخی آیات قرآن مثل آیات مربوط به نعمتهای بهشتی معنای واضح وروشنی دارند. موقعی سردرگمی پیش می آید که ما قرآن را براساس فهم اشخاص ویا مبانی علم خاصی داریم معنی می کنیم. والا قرآن اکثرا غیر از آیات متشابهات معنای روسن وواضحی دارند، واگر ما به سطح خوبی از فهم دینی رسیده باشیم. با دیدن آراء دیگران سردرگم نمی شویم. مشکل آنجاست که ما بدون اینکه معارف دینی را خوب خوانده وفهمیده باشیم. به آراء مختلف واصطلاخات علوم مختلف مراجعه کرده وسردرگم می شویم.
به کسی که کتب عقلی و عرفانی را خوانده نمیتوانید بگویید که این علوم را در فهم قرآن بزار کنار و مانند آن عوام بی سواد قرآن را ببین!!! درسته چنین چیزی؟؟؟
ما نمی گوییم کنار بگذارد. بلکه سخن ما این است که کسی که صاحب نظر در علوم نیست. به آراء مختلف مراجعه می کند. وقرآن ودین را می خواهد از خلال نظر اشخاص بفهمد. واین مشکل ساز می شود.
من نوعی با تمسک به خود قرآن و بدون هیچ پیش فرض فلسفی و عرفانی میگویم که جزای اخروی مفهوم نیست..تا به اینجا هم بر همین اساس خود آیات این مطلب را گفته ام
ولی ما هر قدر از شما درخواست کردیم این آیات قرآنی را بیان کرده وبفرمایید از کجای این آیات این نتیجه را بدست آوردید. ولی تا بحال دزیغ از یک آیه فرموده باشید. هنوز هم ما منتظر این دلایل قرآنی شما هستیم. فقط به قرآن نسبت داده اید بودن اینکه دلایلش را بیان کرده باشید.
سرتاسر قرآن را اگر ببینیم چکیده آن میشود اینکه دست از هواها بکشید و بنده باشید تا به چیز بهتری برسید و اینکه دنیا لهو لعب است
درست است بغیر از قسمت قرمز رنگ، ما توضیح دادیم. وشما بفرمایید از کجا اثبات کرده ایدکه قرآن کل دنیا را لهو می داند. وچه دنیایی را لهو می داند؟ شما متاسفانه دلیل برای سخنان خود بیان نمی کنید. ودائما دارید حرف خود را تکرار می کنید. در عین اینکه قرآن در موضوعات مختلف سخن دارد. که مربوط به هدایت انسان وحیات طیبه است. لذا نمی توان گفت قرآن همین را فقط می خواهد بگوید.
اصلا نیاز قرآن به تفسیر خود گواه به این مطلب است که آیات قرآن با سوالات و ابهامات روبرو هستند و به تنهایی گویای حقایق نیستند
وقتی قرآن خود مفسر خود است وعلامه طباطبایی هم بر همین اساس قرآن را در تفسیر خود تفسیر کرده است. لذا این برداشت هم درست به نظر نمی رسد.
ما بازهم منتظز هستیم سخنان خود را با دلیل ذکر کنید. که اقتضای بحث علمی همین است.
در مورد فلاسفه هم که می فرمایید اگر ملاک شما در اینجا بحث بر اساس مبانی وادله فلاسفه است. باید متن ودیدگاه فلاسفه را با آدرس بیان کنید ت ببینیم سخن آنها چیست. وچه ادله ای بر گفته خود بین داشته اند. واین مساله بین آنها اتفاقی است یا اختلافی.
ولی ما در اینجا براساس ادله قرآنی وروایی موجود سخن می گوییم که برای همه هم قابل فهم باشد.
سلام و عرض ادب استاد گرامی
از ديدگاه فلسفه حركت و تكامل از قوه و قابليت به فعليت فقط در موجودات مادي است . يعني فقط موجود مادي است كه مي تواند صنعتي را كه الان در او به صورت بالفعل نيست به فعليت برساند و موجودات مجرد از ماده هرگز چنين حالتي ندارند و تمام كمالات خود فقط به صورت بالفعل دارا هستند و هيچ كمالي در آنها به صورت بالقوه و قابليت و استعداد وجود ندارد. روح انسان نيز از موجودات مجرد است اما تا زماني كه به بدن مادي تعلق دارد, به دليل تعلقش به ماده مي تواند صفات بالقوه ي خود را به فعليت برساند و به اين معنا تكامل داشته باشد اما به محض جدا شدن روح از بدن , سير تكاملي او - به اين معنا كه صفات بالقوه را به فعليت برساند - نيز به پايان مي رسد.
حال كه روح پس از مرگ فاقد تكامل اختياري - به معناي به فعليت رساندن قابليت ها - است آيا راه كمال و نزديك تر شدن به خدا بر روي او بسته است؟
با توجه به اينكه فلاسفه از سويى نفس را ذاتا مجرد مى دانند و از سوى ديگر مجرد را ثابت مى شمارند، چگونه نفس مجرد حركت و تكامل دارد؟
بعد انسانى انسان از طريق قوه عاقله استكمال مى يابد. عقل نيز خود داراى دو شاخه است: عقل نظرى و عقل عملى
عقل نظرى مبدأ انفعال است، برخلاف عقل عملى كه مبدأ فعل است. عقل نظرى، دانش و معرفت را از عالم مافوق دريافت مى كند و تا آنجا پيش مى رود كه به اسرار عالم آگاه مى شود.
در مقابل، عقل عملى علاوه بر ادراك حسن و قبح، به تدبير و تصرف در بدن مى پردازد و كمال آن در تسلط يافتن بر قواى حيوانى و تدبير آنها بر حسب حكم عقل نظرى است (ملّاصدرا، 1382، ص 292ـ293). از ديدگاه ملّاصدرا غايت عقل نظرى آن است كه عالم عقلى مشابه عالم عينى شود و ازهمين رو حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «رب ارنا الاشياء كما هى»؛ اما ثمره عقل عملى انجام عمل خير است تا براى نفس نسبت به بدن، هيئت استعلائيه و براى بدن نسبت به نفس، هيئت انقهاريه حاصل شود (ملّاصدرا، 1981م، ج 1، ص 20ـ22).
بنابراين ملّاصدرا نقش علم و عمل، هر دو را در سعادت و شقاوت انسان مى پذيرد، ولى تأكيد مى كند كه شرافت و سعادت حقيقى تنها از جهت جزء نظرى براى نفس حاصل مى شود، چراكه اصل ذات انسان همين جزء است؛ اما آنچه به حسب جزء عملى حاصل مى شود، چيزى جز سلامت از محنت و بلا، و طهارت از ناپاكى و برطرف شدن رذايل و نيز رهايى از عقوبت و عذاب دردناك نيست و صرف اين امور، موجب شرف حقيقى و ابتهاج عقلى نيست؛ هرچند براى آنها كه اهل سلامت اند، مانند زاهدان و صالحان، موجب گونه اى سعادتِ متناسب با ايشان مى شود (ملّاصدرا، 1981م، ج 9، ص 131).
ملّاصدرا در بحث حشر نفوس و نيز در بيان سعادت و شقاوت حسى اخروى به بررسى وضعيت نفوس در حيات پس از مرگ پرداخته است. وى آنها را به لحاظ كمال عقلى به كامل و ناقص تقسيم كرده است.
ناقص ها نيز دو دسته اند: يك دسته آنها كه در دنيا به كمال عقلى اشتياق يافته اند و ديگرى آنها كه داراى چنين اشتياقى نيستند. عدم اشتياق دسته اخير يا بر حسب فطرت است مثل چهارپايان، و يا به حسب امرى عارضى، چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ» (حشر: 19). ملّاصدرا هريك از اين گروه ها را در آخرت داراى وضعيتى خاص مى داند. از ديدگاه او آنها كه كامل اند و از حد عقل بالقوه به عقل بالفعل رسيده اند، عقل بالفعل اند و با عقل متحد شده اند؛ اما نفوس ناقصه اى كه اشتياق به كمال پيدا كرده اند، ولى به كمال عقلى دست نيافته اند براى مدتى طولانى يا كوتاه در عذاب خواهند بود؛ تا آنكه شوق آنها به عقليات از بين برود و اين با دو عامل تحقق مى يابد: يا به واسطه وصول به عقليات در صورتى كه عنايت الهى با جذبه ربانى يا شفاعت ملكى يا انسانى آن نقص را تدارك كند، يا آنكه به سبب طول مكث در برازخ با آن انس گيرند و سرانجام عذاب از آنها زايل شود.
اما نفوسى كه اشتياق به كمالات عقلى براى آنها حاصل نشده است، چه عدم اشتياق بر حسب فطرت باشد و چه به سبب امر عارض، چنين افرادى در عالم متوسطى بين عوالم عقلى و مادى، يعنى عالم اشباح مقدارى و عالم صور محسوس مجرد محشور مى شوند كه به عقيده ملّاصدرا قالب ها و حكايات و سايه هاى آن صور عقلى هستند كه در عالم عقل موجودند و قوام و دوام آنها به همان صور عقلى است؛ و كيفيت حشر آنها مانند كيفيت حشر ساير نفوس بهيمى و سبعى است (ملّاصدرا، 1981م، ج 9، ص 247ـ248).
----------------------------------------
ملّاصدرا (صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازى) (1981م)، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة
(1382)، الشواهد الربوبية، مقدمه و تعليق سيدجلال الدين آشتيانى
«ان الذين يشترون بعهدالله و أيمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم في الاذخره و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامه و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم»
كساني كه عهد و پيمان خدا و سوگندهاي خود را به بهاي ناچيزي مي فروشند آنان را در آخرت بهره اي نيست ; و خدا روز قيامت با آنان سخن نمي گويد و به (نظر رحمت به ) ايشان نمي نگرد و (آنان را) پاكشان نمي گرداند و عذابي دردناك خواهند داشت (آل عمران / 77).
جمله ي و پاكشان نمي گرداند دليل بر اين است كه برخي از انسان ها در آخرت مشمول تزكيه و پاك كردن الهي مي شوند, يعني خداوند در آخرت آنها را از ناپاكي ها پاك مي سازد. همين پاك شدن نوعي كمال براي اين دسته از انسان هاست . به عبارت ديگر انساني كه در طول حيات دنيوي خود با عبادت و بندگي در تزكيه ي نفس خود كوشيده است , خداوند متعال پس از مرگ نيز او را تزكيه مي كند. و اين تزكيه ي پس از مرگ پاداش و ادامه ي همان تزكيه اي است كه او در دنيا انجام داده است . تعبير به تزكيه انسان ها در روز قيامت در آيات ديگري نيز آمده است مانند:
«ان الذين يكتمون ما أنزل الله من الكتاب و يشترون به ثمناً قليلاً اولئك ما يأكلون في بطونهم الا النار و لا يكلّمهم الله يوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب أليم»
كساني كه كتمان ميكنند آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده، و آن را به بهاي كمي ميفروشند، آنها جز آتش چيزي نميخورند؛ [و هدايا و اموالي كه از اين رهگذر به دست ميآورند، در حقيقت آتش سوزاني است] و خداوند روز قيامت با آنها سخن نميگويد؛ و آنان را پاكيزه نميكند؛ و براي آنها عذاب دردناكي است(بقره/174)
-----------------------------------------------
پی نوشت:
قیام قیامت-محمد شجاعی-صفحه 91 به بعد
«إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِیدِ»
«خداوند کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، در باغها و [بهشتهایى] که از زیر [درختان] آن نهرها روان است، درآورده و [داخل مىگرداند]. در آنجا با دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته مىشوند و لباسشان در آنجا از حریر [پرنیان] است. [پس از قرار گفتن در چنین وضعیتى] هدایت مىشوند به گفتار پاک و [پاکیزه] و به سوى راه خداى ستوده [حمید] هدایت مىگردند(حج/24)
اين آيه به حقايقى اشاره دارد كه براى ارباب ذوق ديوانه كننده است. اين گفتار و سخن پاكيزه چيست؟ از ابن عباس نقل شده كه هدايت مىشوند به شهادت اين كه در بهشت به هر جا كه نگاه مىكنند مىگويد: «لااله الا اللَّه». اما چه گفتنى و چه تبعات و آثارى كه پس از اين گفتن و خواندن مىآيد؟ فقط اهلش مىدانند و بس، از ابن زيد نقل شده كه به اين گفتار پاكيزه «اللَّه اكبر» را نيز اضافه كرده است، (بحارالانوار، ج 8، ص 91) كه اهل بهشت مداوم «اللَّه اكبر» مىگويند، و پيش مىروند. حضرت رسول اكرم(ص) شاهد جمال حق بود و هر چه پيش مىرفت و بيشتر مىرسيد، مىفرمود: «اللَّهاكبر»، باز بيشتر مىديد و مىيافت كه نمىتوان خداوند را توصيف كرد و مىفرمود: «اللَّه اكبر». این آیه هم اشاره دارد که پس از قرار گرفتن در بهشت، بهشتیان به سخن پاکیزه و به صراط حمید هدایت مىشوند. پس معلوم مىشود که تازه در آنجا راه به خصوصى شروع مىگردد و راهى که حرکت در آن نباشد، راه نیست. این آیه مىگوید: خداوند با اسم «حمید» خود، مؤمنان و مشتاقان را به آنجا که باید ببرد، مىبرد. پس حرکت در عوالم حشر وجود و سیر تکاملى در آنجا ادامه دارد.
---------------------------------------
پی نوشت:
قیام قیامت-محمد شجاعی
يك دسته از آيات قرآن از بهشت خوبان ياد مىكند و از قيامت و عوالم بعدى افراد صالح مانند انبياء سخن مىگويد كه آنان را در آن عوالم مشمول مغفرت مىگرداند.
اما اين مغفرت چيست؟ غفرانى كه مثلاً به سراغ ابراهيم در عوالم حشر مىآيد آيا به معنى بخشايش گناه و معصيت است؟
قطعاً تطهير از معصيت و گناه نيست چرا كه انبياء معصوماند و پاكيزه از گناهان، بلكه مقصود آن است كه خداوند متعال آنچه كه در حضرت ابراهيم(ع) مانع لقاء بهتر است، با غفرانش از ميان مىبرد تا آن طور كه مىخواهد ابراهيم به لقاء حق نايل شود. اين مسأله با دقت و تأمل بيشتر در معنا و مفهوم غفران، روشن مىشود. قرآن كريم هم به «عفو» اشاره فرموده و هم به «مغفرت و غفران». خيلىها گمان مىكنند كه اين دو واژه يك مفاد و معنا را مىرساند ولى اين طور نيست، در آياتى اين دو كلمه در كنار هم با يكديگر ذكر شده است. اگر اين دو كلمه يك مفهوم داشت چرا خداوند اين دو را با هم آورده؟ و چرا در اين موارد كلمه «عفو» بر كلمه «غفور» مقدم گشته استاين دو واژه دو معنا دارد. «عفو» عبارت است از محو كردن و از ميان بردن آثار معصيت، ظلمت و تيرگى و برطرف كردن موانع و پاك كردن از آلودگىها و «غفور» عبارت است از افاضه كردن، تكميل نمودن و كامل ساختن.از اين رو به دليل تفاوت در مفاد اين دو واژه است كه اين دو در قرآن با هم ذكر شده و چون افاضه و تكميل پس از برطرف شدن موانع و از ميان رفتن گناهها و آلودگىها مىباشد كلمه عفو مقدم بر غفور ذكر گرديده است، چرا كه تيرگىها و معاصى و آلودگىها مانع افاضاتاند و نخست بايد تطهير و پاك شوند تا با مغفرت به محل پاك شده افاضه شود. به همين دليل است كه براى انسانهايى كه گناه نكرده و معصيتى ندارند همچون انبياء(ع) واژه مغفرت به كار رفته است. مثلاً در مورد رسول اكرم(ص) فرموده است كه: إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اَللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً؛
ما تو را پيروزى بخشيديم پيروزى درخشانى تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند، (فتح/1 - 2).
آيا حضرت رسول نعوذ باللَّه آلوده به گناه و معصيتى بود كه درباره ما گفته مىشود؟ خير، لذا در اينجا از واژه مغفرت استفاده شده نه عفو؛ يعنى خداوند موانع لقاء بالاتر و بهتر حضرت رسول اكرم(ص) را از ميان برده و به او افاضه جديدى مىفرمايد و او را كاملتر مىكند. پس غفران و مغفرت معناى وسيع و دقيق و عميقترى از عفو داشته و در واقع، عطا كردن و تكميل ساختن است. يا درباره حضرت ابراهيم(ع) خداوند مىفرمايد: اَلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَ اَلَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَ اَلَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ * وَ اَلَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ اَلدِّينِ؛
آن كس كه مرا آفريده همو هدايتم مىكند و آن كس كه به من خوراك مىدهد و سيرابم مىگرداند و چون بيمار شوم او مرا درمان مىبخشد و آن كس كه مرا مىميراند و سپس زندهام مىگرداند و آن كس كه اميد دارم روز پاداش مرا مشمول مغفرت خود ساخته و ، (شعراء/78 - 82). آيا غفران خداوند نسبت به ابراهيم(ع) بخشش گناهان و خطاهايى چون، تجاوز، غيبت، دروغ و... است؟! و يا مقصود خطيئه ديگرى است كه براى او مىباشد و مانعمىشود تا به لقاء بالاتر، والاتر و بهتر نايل گردد. با تعريفى كه از واژه مغفرت ارائه شد معلوم مىشود كه مقصود مطلب دوم است؛ يعنى، حضرت ابراهيم(ع) اميد به غفران الهى در روز قيامت دارد تا به واسطه اسم غفور، موانع ملاقات برتر از ميان برخاسته و با افاضه الهى به سوى كامل و كاملتر شدن پيش رود. نتيجه آن كه، از اين دسته آيات كه در باب غفران انبياء و صالحان در عوالم قيامت آمده است، با توجه به مفهوم مغفرت، حركت و تكامل درعالم و نظامهاى حشر استفاده مىگردد.
------------------------------------------
پی نوشت:
همان ص 95
اين كه به آدمى از عوالم بالاتر، خبر و خبرها مىدهند، از بهشت و بهشتها، از جهنم و جهنمها، از عذاب و عذابها و نعمت و نعمتها يادآور مىشوند ولى انسان متحول نشده وعوض نمىگردد و اصلاً تصوير چنين مسائلى برايش مشكل است، دليل ديگرى است بر وجود حركت و حركتها در عوالم پس از دنيا و نظامهاى بالاتر از برزخ و برزخها، زيرا آنچه ما مىشنويم و نمىتوانيم هضم كنيم، گوياى اين حقيقت است كه ما صلاحيت درك آن نظامها را نداريم و بايد با حركت و تكامل، قابليت ظرفيت ادراك و مشاهده آن عوالم را بيابيم.
براى من و شما از بهشت و جهنم بسيار گفتهاند كه يا باورش مشكل است و يا هضمش، تنها به اين دليل كه معتقديم قرآن حق است و رسول خدا حق و بياناتش حق و اين خبرها ازمجارى حق به ما رسيده است آنها را مىپذيريم؛ ولى عقل ما نمىتواند به خوبى آن مطالب را تحليل و درك كند. اگر قرار باشد همين من با چنين عقلى وارد عوالم بالاتر شود، هنوز نمىتواند آن حقايق را درك و هضم كند، پس بايد حركت و تكامل و عوض شدنى باشد تا شعور و عقل، ظرفيت درك آن حقايق را بيابد. اين كه در برخى روايات وارد شده كه اگر شعاعى ازمظاهر جمال حق متجلى گردد همه مىميرند و قالب تهى مىكنند به دليل نداشتن ظرفيت ادراك جمال حق است و از همينرو يافتنىها را نمىيابيم و ديدنىها را نمىتوانيم ببينيم و شنيدنىها را نمىتوانيم بشنويم.
در روايتى وارد شده است كه:
«در بهشت درختهايى است كه بر آنها زنگهايى از نقره قراردارد، هنگامى كه بهشتيان مىخواهند و اراده مىكنند كه سماعى داشته باشند، خداوند نسيمى را از تحت عرش برمىانگيزد تا به آن درختان بوزد و زنگها به حركت درآيند با صداهايى كه اگر اهل دنيا آن صداها را بشنوند از طرب مىميرند (بحارالانوار، ج 8، ص 196، روايت 183)
عجيب است. اين درختان چيستند؟ آيا شجره طوبى است -كه اصلش در منزل على(ع) مىباشد، (همان، روايت 185) - يا شجره ديگر؟ اين زنگها چه زنگى هستند و آن صداها چه صدايى و آن خواندنها چه خواندنهايى؛ گويا خواندنها و آهنگها هم در آنجا طورى است كه آدمى را به سوى خدا مىبرد نه مانند خواندنهاى دنيوى كه انسان را از خدا دور مىكند. ولى هر چه هست اگر به گوش اهل دنيا برسد به دليل نداشتن ظرفيت مىميرند و قالب تهى مىكنند. پس بايد حركت، تحول و تكاملى وجود داشته باشد تا بر اثر آن، ظرفيت ادراك و پذيرش آن حقايق بالا و والا را در عوالم حشر بيابيم.
با توجه به آنچه كه در تكامل حشرى گفته شد معلوم مىشود كه تكامل در قيامت براى كسانى كه راه توحيد، ايمان و طريق عبوديت را طى مىكنند غير از راه افرادى است كه راه انحرافى و ضلالت را در مقابل دارند. به بيان ديگر، ادامه داشتن راه ضلالت مانند ادامه داشتن راه صراط مستقيم در عوالم بالاتر و والاتر نيست. يعنى انسان موحد و الهى با سلوك در صراط مستقيم و در عوالم بالا، از نقايص وجودى، معايب، كمبودها، رنگها، تعلقها و حجابها به تدريج پاك شده و چهره اصلى انسانى را يافته و متناسب عالم قرب مىگردد و در واقع راه توحيدى برزخى و راههاى توحيدى عوالم پس از برزخ در عين اين كه باطن راه توحيدى و عبودى دنيوى است، تكاملى بوده و تكميل كننده و تطهير كننده انسان است
-----------------------------------
همان ص 98
اما فراز هایی از فرمایشات ایت الله العظمی مظاهری را نقل میکنم:
اسم این را سیر من الحق الی الحق میگذارند. تا خدا خدایی میکند، این انسان در حرکت است و حرکت استکمالی دارد. لذا خیلی از بزرگان میگویند این انسان وقتی مُرد از حرکت میافتد. اگر بهشتی باشد به بهشت میرود و در آنجا خوش است و اگر جهنمی است، به جهنم میرود و در آنجا در الم و آتش جهنم و بدبختی است. اما مرحوم صدرالمتألهین میگوید: این انسان هیچگاه از حرکت نمیافتد، مگر اینکه خودش را از حرکت بیندازد. یعنی جهنمی شود و زندان شود و خودش را در جهنم زندان کند(1)
مقام قرب خدا خيلي از بهشت بالاتر است، از همين جهت هم کساني که به مقام قرب خدا رسيدهاند، بهشت برايشان کوچک است و اصلاً اعتنايي به آن ندارند. مرحوم ديلمي در آخر «ارشاد» روايتي نقل ميکند که بهشت پيش خدا از دست بعضي از بهشتيان شکايت ميکند: خدايا، تو مرا براي اين خلق کردي، اما اين هيچ اعتنا به من ندارد. حورالعين اين شکايت را ميکنند و باغها اين شکايت را دارند و آن ميوهها و آبها و زير درختان و آن هواي آزاد و فضاي سبز شکايت ميکنند. عالَم بهشت روح و فهم و شعور دارد: «و انّ الدّار الآخره لهي الحيَوانُ لو کانوا يعلمون»(العنكبوت، 64)؛ لذا ميوه بهشتي با انسان حرف ميزند. آنگاه پروردگار جواب ميدهد، ميفرمايد: او منغمر در عالم وحدت است و سر و کاري با بهشت و عالم کثرت ندارد. اصلاً نميتواند بهشت ببيند براي اينکه آنچه ميبيند، خدا ميبيند و خطاب ميشود من در روز سيصد و شصت مرتبه به اينها نظر دارد و در هر نظري سعه وجودي به آنها ميدهم و در هر نظري ملک آنها را زياد ميکنم، يعني سعه وجودي آنها را.
يک سعه وجودي اميرالمؤمنين(ع) که خيلي کوچک است، اين است که در وقتي محشر شد، اميرالمؤمنين(ع) تسلط وجودي بر عالم محشر پيدا ميکند. کساني که به راستي ولايت دارند و ملائکه آنها را زير لواي حمد ميآورند. به اينها «سعه وجودي» ميگويند. خدا به بهشت ميگويد: من هر لحظه به اين بندههايم سعه وجودي ميدهم. آنگاه بهشت عدن، بهشت رضوان و کمکم برسد به بهشت خدا: «يا أيتُها النفسُ المُطمئنه، ارجعي إلى ربک راضيه مرضيه، فادخُلي في عبادي، و ادخُلي جنتي»(الفجر، 27 ـ 30)
اي کسي که بهشت برايت کوچک است، به بهشت خودت بيا و پيش عبادالله بيا و لذت تو اينکه پيش اهلبيت(ع) باشي و من با تو حرف بزنم و تو با من حرف بزني.(2)
حال اگر بیفتد در راه استکمال، یعنی آنچه صدرالمتألهین میگفتند، اگر بیفتد در حرکت جوهری، که یک دفعه هوی و هوسها و شهوتها و دنیا و ریاست طلبیها نمیگذارد در راه بیفتد و سقوط میکند و جای او جهنم است و بدبختی دنیا و آخرت دارد، اما اگر بیفتد در راه استکمال، آنگاه استکمال پیدا میکند و این استکمالش ابدی است و اینطور نیست که یک دفعه این استکمال متوقّف شود، بلکه در بهشت هم این استکمال هست و بالاخره این استکمال و این حرکت جوهری ملاصدراست که ما را میرساند به آنجا که به جز خدا نداند(3)
استادگرامی پس مفهوم فرمایشات جناب ملا صدرا چیه ؟اینکه انسان روحش آنچنان به رشد وتعالی میرسه
که به عالم عقل یا مجرد تام میرسه ؟اگر معاد هم جسمانی و هم روحانیه ؟!
سلام وعرض ادب
ملا صدرا شخصیت بزرگی است. که حق بزرگی هم به گردن ما دارد. وشاید اظهار نظر مثل منی در مورد فرمایشات ایشان درست هم نباشد. با آن عظمتی که داشتند. ولی از باب طلبگی وبجثی که خود این بزرگواران بان یآن بوده اند. باید عرض کنم. که ما نمی توانیم در همه جا طبق دیدگاه ایشان مشی کنیم. چرا که معصوم نیستند.
ایشان در مورد بدن در قیامت دیدگاه خاصی دارند. که روح انسان در قیامت بدنی که متناسب با آن عالم تجرد محض است دریافت خواهد کرد. واز طرف دیگر ما قائل به معاد جسمانی هستیم. واگر قرار باشد بدنی که در آنجا داریم. عین همین بدن دنیوی نباشد. دیگر معاد جسمانی نیست. واگر آنجا تجرد وعقلانیت محض است. دیگر جسمی معنی ندارد که ما سخن از معاد جسمانی بگوییم. در حالی که طبق روایات ما وقرآن کریم. معاد جسمانی امری مسلم است.
وباید گفت دیدگاه متلکمان در اینجا کاملا مخالف با مشی ودیدگاه ملا صدرا است. واز حکماء همانطور که عرض کردم ملامحمد تقی آملی دیدگاه ملا صدرا را بیشتر معاد روحانی می داند تا معاد جسمانی که نمی شود از قرآن وروایات آنرا برداشت کرد.
حال كه روح پس از مرگ فاقد تكامل اختياري - به معناي به فعليت رساندن قابليت ها - است آيا راه كمال و نزديك تر شدن به خدا بر روي او بسته است؟
با توجه به اينكه فلاسفه از سويى نفس را ذاتا مجرد مى دانند و از سوى ديگر مجرد را ثابت مى شمارند، چگونه نفس مجرد حركت و تكامل دارد؟
سلام وممنون از مطالبی که بیان داشتید.
می دانید که بعد از مرگ در عالم مثال وبرزخ که نه عقل محض است ونه ماده وبین آند است. لذا برخی صفات ماده مثل اندازه وشکل را دارد. ولی حجم وثقالت آنرا ندارد. اینکه در عالم برزخ می شود تکامل داشت یا نه؟ محل حرف است بین فلاسفه ولی آنچه از آیات قرآن مثل آیه 99-100بدست می آید بعد از مرگ راه تکامل وجبران برا ی ظالمان بسته می شود. اما اینکه نسبت به مومنان این زمینه است یا نه؟ بنده تا بحال به نتیجه قطعی یا جواب قطعی نرسیده ام وندیده ام. هر چند برخی از احادیث بیانگر این است که شدت وسختی ها برزخ برای برخی مومنان موجب آمررزش گناهان می شود تا برای قیامت پاک شده باشند.
جمله ي و پاكشان نمي گرداند دليل بر اين است كه برخي از انسان ها در آخرت مشمول تزكيه و پاك كردن الهي مي شوند, يعني خداوند در آخرت آنها را از ناپاكي ها پاك مي سازد. همين پاك شدن نوعي كمال براي اين دسته از انسان هاست . به عبارت ديگر انساني كه در طول حيات دنيوي خود با عبادت و بندگي در تزكيه ي نفس خود كوشيده است , خداوند متعال پس از مرگ نيز او را تزكيه مي كند. و اين تزكيه ي پس از مرگ پاداش و ادامه ي همان تزكيه اي است كه او در دنيا انجام داده است . تعبير به تزكيه انسان ها در روز قيامت در آيات ديگري نيز آمده است مانند:
اینکه می توان از جمله ای مفهوم مخالف گرفت. محل بحث است. وبر فرض که همه قبول داشته باشند. اینجا پاک کردن خداوند از باب فضل وشفاعت وغیره است. واینطور نیست که شخص مومن در قیامت مجال عمل داشته باشد. وبا عمل خود به نهایت پاکی رسیده باشد.
این آیه هم اشاره دارد که پس از قرار گرفتن در بهشت، بهشتیان به سخن پاکیزه و به صراط حمید هدایت مىشوند. پس معلوم مىشود که تازه در آنجا راه به خصوصى شروع مىگردد و راهى که حرکت در آن نباشد، راه نیست. این آیه مىگوید: خداوند با اسم «حمید» خود، مؤمنان و مشتاقان را به آنجا که باید ببرد، مىبرد. پس حرکت در عوالم حشر وجود و سیر تکاملى در آنجا ادامه دارد.
هدایت همیشه همراه با حرکت هم نیست. این هدایت می تواند از طریق الهام باشد. لذا نمی توان از هدایت چنین استنتاجی بدشت آورد. وبه وجود حرکت در آنجا رسید.
يعنى، حضرت ابراهيم(ع) اميد به غفران الهى در روز قيامت دارد تا به واسطه اسم غفور، موانع ملاقات برتر از ميان برخاسته و با افاضه الهى به سوى كامل و كاملتر شدن پيش رود. نتيجه آن كه، از اين دسته آيات كه در باب غفران انبياء و صالحان در عوالم قيامت آمده است، با توجه به مفهوم مغفرت، حركت و تكامل درعالم و نظامهاى حشر استفاده مىگردد.
آنچه از این نوع آیات استفاده می شود این است که خداوند متعال از فضل خود گناهان مومنان وبه تعبیر شما موانع ملاقات بالاتر را برای انبیاء می بخشد. ودرآوردن مساله حرکت وغیره چیز بعیدی به نظر می رسد.
پس بايد حركت، تحول و تكاملى وجود داشته باشد تا بر اثر آن، ظرفيت ادراك و پذيرش آن حقايق بالا و والا را در عوالم حشر بيابيم.
اگر قرار بود که تکامل در آنجا باشد. وحرکتی باشد. این دنیا برای چی بود. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: امروز عمل است وحساب نیست وفردا حساب هست وعمل نیست. اینها را چکار کنیم؟
وقتی قرآن خود مفسر خود است وعلامه طباطبایی هم بر همین اساس قرآن را در تفسیر خود تفسیر کرده است. لذا این برداشت هم درست به نظر نمی رسد.
ما بازهم منتظز هستیم سخنان خود را با دلیل ذکر کنید. که اقتضای بحث علمی همین است.
اینطور نیست
قرآن به تنهایی محل اختلاف است
اگر قرآن خود مفسر خود بود نیازی به صدها جلد تفسیر نبود..واتفاقا همه مفسران در امر معاد نظرات متفاوت دارند..تا جایی که بعضی میگویند خدا با چشم ظاهر در قیامت دیده میشود
ن آیات قرآنی را بیان کرده وبفرمایید از کجای این آیات این نتیجه را بدست آوردید. ولی تا بحال دزیغ از یک آیه فرموده باشید. هنوز هم ما منتظر این دلایل قرآنی شما هستیم. فقط به قرآن نسبت داده اید بودن اینکه دلایلش را بیان کرده باشید.
width: 90%
align: center
[TR]
[TD="class: tafsir_title
colspan: 4"][/TD]
[/TR]
1-ووجدوا ما عملوا حاضرا ولا یظلم ربک احدا.کهف-49
مهمترین دلیلی که در رابطه با مبهم بودن وجود محسوسات در آخرت وجود دارد همین است که جزا خود عمل است
و بدیهی است اونچه که با عمل قابلیتش حاصل میشود معنا و ورای محسوسات است نه محسوسات..قابلیت درک محسوسات جبرا در حیوان و انسان بالفعل است
و همونطور که قبلا عرض کردم محال است انسان قابلیت چیزی را داشته باشد و خدا به آن ندهد ولواینکه کافر باشد..کمااینکه امام علی ع به قاتل خود آب و غذا داد
لذا اونچه که با عمل مربوط است فراماده و معنویات است نه محسوسات
2- رید الله ان یخفف عنکم و خلق الانسن ضعیفا.نساء-28 از این آیه و آیه قبل آن بدست می آید که انسان برای بندگی آفریده شده و شهوت مانع آن است که البته خدا بخشی از اونرا بعنوان حلال به انسان تخفیف داده
3- و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.ذریات-56
در این آیه هم آیه قبل تفسیر شده و صریحا آمده که ما انسان را برای عبادت آفریدیم
لذا وقتی میبینیم که اصل لذت خواهی های محسوس در اسلام اصالتی ندارند نمیتوانیم به ظاهر آیات جز به چشم مجازگویی و استعاره بنگریم
4- انا لله و انا علیه راجعون اگر منظور زنده شدن دوباره در قیامت است که خب یعنی در برزخ دور تر شده ایم که جور در نمیاد
اگر منظور بازگشتی مثل توبه است این همه جور در نمیاد چون این آیه شامل همه است حتی کافران
لذا یک فرض باقی میماند و اون اینکه معاد غیرجسمانی است همونطور که خدا غیر جسمانی است پس معنی بازگشت به او هم روشن میشود
5-وعسی ان تکرهوا شیا و هو خیرلکم.بقره-216 خیر ما متوقف به درک و فهم ما نیست لذا نمیتونیم تعریفی از عدالت و سعادت اخروی داشته باشیم
اینها کافی نیستند در اینکه زندگی اخروی مفهوم نیست؟؟؟
اینجا پاک کردن خداوند از باب فضل وشفاعت وغیره است. واینطور نیست که شخص مومن در قیامت مجال عمل داشته باشد. وبا عمل خود به نهایت پاکی رسیده باشد.
سلام و احترام.
فکر نمی کنم صرفا باید با عمل باشد.ارتباط نفس با عقل فعال از طریق افاضه ،اشراق یا فنا میتواند باشد....
راه آخرتی مطمنئا خصوصیات راه دنیایی را نخواهد داشت.
هدایت همیشه همراه با حرکت هم نیست. این هدایت می تواند از طریق الهام باشد. لذا نمی توان از هدایت چنین استنتاجی بدشت آورد. وبه وجود حرکت در آنجا رسید.
احتمالا منظور از حرکت ،همان تعالی در مسیر رسیدن به قرب الهی است.
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: امروز عمل است وحساب نیست وفردا حساب هست وعمل نیست. اینها را چکار کنیم؟
مگر راه آخرتی باطن راه برزخی و راه برزخی باطن راه دنیایی نیست؟
بله عمل نیست. کسانی هم که معتقد به تکامل در آخرتند مبناشان این نیست که قرار است با عمل ،تکامل صورت گیرد.
میگویند استکمال انسان از دو طریق است: علم و عمل.
یک سوال:
من با همین سطح درکم ،الان در حال حاضر کاملا واقفم که چقدر نیاز دارم بدانم.چقدر محتاجم به اینکه بفهمم.احساس عطش میکنم.فرض منید من الان دار فانی را وداع گفتم.بر این فرض که در آخرت وارد بهشت شوم،همان طور که به معاد جسمانی معتقداند،قوه ی عاقله و متخیله ی من هم همین خواهد بود.آنجا هم احساس خواهم کرد که ناقصم. و مشتاق خواهم بود که بدانم و به سمت تکامل و وجدان و آگاهی روم.مرا در بهشت اسیر میکنند و نمی توانم بیش از این بدانم؟هر چه میخواستم بدانم باید در دنیا کسب میکردم؟و احساس رضایت هم خواهم کرد؟چگونه ممکن است؟
اینطور نیست
قرآن به تنهایی محل اختلاف است
اگر قرآن خود مفسر خود بود نیازی به صدها جلد تفسیر نبود..واتفاقا همه مفسران در امر معاد نظرات متفاوت دارند..تا جایی که بعضی میگویند خدا با چشم ظاهر در قیامت دیده میشود
سلام وعرض ادب
شما مشخص بفرمایید بر اساس مبنای شیعه بحث می کنید یا اهل سنت. در میان شیعه احدی از علماء نمی گوید که خدا با چشم سر دیده می شود.
اینکه تفسیر نوشته شده است. معنای تفسیر این نیست که قرآن مجمل است وتفسیر می خواهد آنرا را روشن کند. بلکه تفسیر معنا را برای کسی که عالم به اصول آن مثل ادبیات عرب ومعارف دینی نیست روشن می شکند. چون قرآن به تمام جزئیات نمی پردازد. واین احادیث هستند که می آیند وجزئیات را برای ما روشن می کنند. واهل بیت هم در مقابل قرآن نیستند. بلکه مفسر قرآن هستند. چرا که قرآن کلام خداست ولا یمسه الا المطهرون( غیر پاکان نمی توانند آنرا مسح کنند) ومایی که به غبار دنیا وگناهان آلوده شده وپاکی وصفای نفس را از دست داده ایم. علم به حقایق این قرآن نمی توانیم پیدا کنیم. واهل بیت این کار را انجام می دهند.
به نعبیر دیگر غموض وابهام در قرآن نیست. بلکه مشکل زا طرف ماست که آن صفای وپاکی لازم برای دریافت حقایق قرآن را از دست داده ایم. والا کربلایی کاظم بیسواد در عصر خود ما قرآن بر قلبش قرار داده شد. وعالم به آن بود. بدون اینکه توان نوشتن اسم خود را داشته باشد.
لذا اونچه که با عمل مربوط است فراماده و معنویات است نه محسوسات
پس وقتی بچه ای نماز می خواندکه یک عمل معنوی است وما به او جایزه می دهیم. کار اشتباهی است؟
وقتی خداوند می فرماید: فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره، این دیدن چه نوعی است؟ اساس دیدن بر دیدن ظاهری است. وظهور در آن دارد، حال با توجه به دیدگاه شما این دیدن عمل را چگونه معنی کنیم؟ تجسم اعمالی که در آن دنیا است به چه شکل خواهد بود؟
اگر ما تجسم عمل را قبول کرده باشیم که قرآن هم صراحت در آن دارد. دیدن عمل بشکل ظاهری وتجسم یافته مشکلی ندارد.
از این آیه و آیه قبل آن بدست می آید که انسان برای بندگی آفریده شده و شهوت مانع آن است که البته خدا بخشی از اونرا بعنوان حلال به انسان تخفیف داده
ارتباط با همسر مصداق بارز شهوت است، پس چرا خداوند اجازه داده است؟ شهوتی که رد اینجا بحثش است شهوت حرام وارضاء غریزه شهوت از طریق حرام است. مثل خوردن مال یتیم، والا قبلا هم گفتم. خداوند خود بر ازدواج تاکید کرده است. در حالی که مصداق بارز شهوت است. پس هرشهوتی حرام نیست. ودر تضاد با بندگی نمی باشد.
در این آیه هم آیه قبل تفسیر شده و صریحا آمده که ما انسان را برای عبادت آفریدیم
لذا وقتی میبینیم که اصل لذت خواهی های محسوس در اسلام اصالتی ندارند نمیتوانیم به ظاهر آیات جز به چشم مجازگویی و استعاره بنگریم
عبادت را نباید ناقص معنی کنیم. والا اگر انسان حتی ازدواجش در مسیر عبودیت الهی باشد. یعن یاین ازدواج موجب کنترل شهوت وارضاء آنرا از طریق مشروع شود. ودر نتیجه بنده بخوبی خدا را عبادت کند خود مصداق بندگی است. بندگی وعبادت را فقط در نماز وروزه نباید دید. چون هر عملی که در راه خدا باشد حتی کسب روزی حلال عبادت است.
اگر منظور زنده شدن دوباره در قیامت است که خب یعنی در برزخ دور تر شده ایم که جور در نمیاد
اگر منظور بازگشتی مثل توبه است این همه جور در نمیاد چون این آیه شامل همه است حتی کافران
لذا یک فرض باقی میماند و اون اینکه معاد غیرجسمانی است همونطور که خدا غیر جسمانی است پس معنی بازگشت به او هم روشن میشود
حداقل آیه را کامل در نظر بگیرید ونظر خودر ا بر آیه تحمیل کنید. انا لله چکار کنیم. اگر بسوی خدا بر می گردیم. از طرف او هم آمده ایم. پس چرا مادی هستیم؟ خدا که جسم نیست.
ما همه چیزمان از خداست. وخداوند معیت قیومیه دارد. یعنی بقاء ما با اذن خداست. واگر کند نازی فرو ریزد محملها، که اگر لحظه ای نظر لطف خودر ا بر دارد من وشمایی وجود ندارد. با این استدلال شما باید برای خدا در این دنیا نقشی قائل نشویم. چون این دنیا مادی است وخدا غیر مادی.
وعسی ان تکرهوا شیا و هو خیرلکم.بقره-216
خیر ما متوقف به درک و فهم ما نیست لذا نمیتونیم تعریفی از عدالت و سعادت اخروی داشته باشیم
بله همینطور است. در جایی که ما سخن وفهم خودر ا مقدم اکر خدا می دانیم. چون این آیه در مورد جهاد آمده است. وخداوندی که امر به جهاد کرده است. من نباید بر اساس عقل حسابگر خود سنجش کنم واز جهاد سرباز زنم، چرا که در این جهاد چه بسا خیراتی وجود دارد که من نمی دانم. ول یاینطور هم نیست که ما کلا تدبیر وعقل را کنار بگذاریم. بلکه نباید جلوی خدا برا یخود دکان باز کنیم.
اینها کافی نیستند در اینکه زندگی اخروی مفهوم نیست؟؟؟
این آیاتی که بیان داشتید که اصلا ربطی به موضوع بحث ندارند. واگر قرار باشد هر کس از طرف خود قرآن را تفسیر کرده وبرای خود استدلالی درست کند که دیگر قرآنی باقی نمی ماند.