با سلام، برای من بسیار مهم است که بدانم قرآن از طرف خداست که البته در حال حاضر بنا بر تجربیات شخصی و اطلاعات اندکی که تا کنون به دستم آمده اعتقاد دارم قرآن آموخته های خداوند عزیز و حکیم است که از طریق پیامبر به ما رسیده است اما همواره در تلاش برای محکم تر کردن اعتقاد خود و به چالش کشیدن آن هستم.
با سلام، برای من بسیار مهم است که بدانم قرآن از طرف خداست که البته در حال حاضر بنا بر تجربیات شخصی و اطلاعات اندکی که تا کنون به دستم آمده اعتقاد دارم قرآن آموخته های خداوند عزیز و حکیم است که از طریق پیامبر به ما رسیده است اما همواره در تلاش برای محکم تر کردن اعتقاد خود و به چالش کشیدن آن هستم.
کمال تشکر از جنابعالی به خاطر پاسخگویی.
بنده گمان میکردم شاید هنوز "من الله" بودن قرآن برای شما روشن نشده است و سوال از آن بابت بود تا باب گفتگو باز شود. در این شرایط عرضی نیست.
برای من بسیار مهم است که بدانم قرآن از طرف خداست که البته در حال حاضر بنا بر تجربیات شخصی و اطلاعات اندکی که تا کنون به دستم آمده اعتقاد دارم قرآن آموخته های خداوند عزیز و حکیم است که از طریق پیامبر به ما رسیده است اما همواره در تلاش برای محکم تر کردن اعتقاد خود و به چالش کشیدن آن هستم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله،
آن شهود قلبی که گفتم احتمالاً بیارتباط با همان تجربیات شخصی و ادراکات شخصی شما نیست ... میتوانید کمی توضیح دهید که تجربیات شخصی شما چگونه کمک کرد که انتساب قرآن به خدا را بپذیرید؟ آیا بدون انتساب دادن آن مسائل به خدا نمیشد توجیهات دیگری برای توضیح آن تجربیات پیدا کرد؟ اگر میشد شما چرا از میان تمام احتمالات موجود انتساب قرآن به خدا را پذیرفتید؟ در این کار از استدلالهای منطقی و بررسی تمامی احتمالات ممکن بهره گرفتید یا به ندای قلبتان گوش دادید و از عقل سلیم بهره گرفتید؟
این موضوع بحث بعدی خواهد بود که آیا استدلالهای منطقی میتوانند به بررسی ندای قلبی و حکم عقل سلیم کسی پرداخته و آنها را به چالش بکشند؟ اگر بله این چالش آیا مصداق وسواس ذهنی است و یا مصداق حقیقتطلبی و اگر حقیقتطلبی است نتیجهی اعتماد به آن حقیقتطلبی چه میتواند باشد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
درست متوجه منظورتان نشدم ... یک نفر را در نظر بگیرید که حافظهاش را از دست داده است، خانمی میآید نزد او و با اینکه برایش غریبه است دسش را میگیرد و با حسّی نامتعارف میگوید که «مرا نمیشناسی؟ من مادرت هستم ...»، خوب الآن نفی و اثباتی در این گزاره هم هست، مفهوم مادر با خودش لوازمی را میرساند و صرف یک اسم یا لقب نیست و در عین حال دیگران را هم از این جایگاه خلع میکند، خدا هم اگر خداست به معنای آفرینندهی شما طبیعتاً دیگر دیگران آفرینندهی او نخواهند بود، به یاد آوردن این مطلب حتماً منجر به یک اثبات و نفی خواهد شد، اثبات ولایت خدا و لزوم اطاعت و پرستش او و نفی ولایت طاغوت و پرستش بتها ... حالا این چه مشکلی دارد؟ یا اگر اصلاً نظر شما را نفهمیدم لطفاً کمی واضحتر بفرمایید منظورتان چیست ...
سلام
چیزی که من به آن معتقدم ( البته تا همین لحظه ) اینست که خدا و مفاهیم مانند آن چیزی جز زائده نورون های! انسان ها نیستند . خدایگان متفاوت اند و دائما بر آنها افزوده می شود .
اصرار شما بر این است که اعبدو ربکم الذی خلقکم تنها یک تذکار است ، اما به نظر من این آیه یک هدف خاص دارد :
چون الله خالق شماست ، پس او را بپرستید .
مثال شما با اندکی تغییر همانند موضوع این آیه می شود . یعنی اگر آن خانم بگوید چون من در فلان تاریخ تو را به دنیا آوردم پس مادرت هستم ، دقیقا از همین رویه آیه استفاده کرده است .
حال به نظر شما بازهم موضوع یگانه پرستی و یا الله پرستی بدیهی ست ؟
سین;782762 نوشت:
با شما موافق نیستم ... ما حتی در تاپیکهای قبلی هم که با دوستان و شاید خود شما بحث داشتیم گفتیم که معجزه در اصل آیت است و نه غیر آن ... معجزه در اصل نشانهی صدق دعوی یک شخص است که خود را دارای رسالتی از جانب خدا بشمرد، برای اتمام حجت بر کسانی که تا بحال در مورد صدق دعوی او شک دارند یا به او گمان سوء میبرند که دروغگو باشد و ... بیش از این اصلاً تعریفی نیاز ندارد ... از یک مسلمان بپرسید که تا کنون کدام پیامبر آمده بگوید که من میخواهم برایتان نشانهای بیاورم و بعد دیگران بگویند که تئوری اینکه چطور باید با دیدن آن نشانه تو را تصدیق کنیم را هم بیان نما؟ ... پیامبران نشانه را میآوردند و دیگران آن را میشناختند و در نتیجه حجت بر ایشان تمام میشد، آنها که ایمان میآوردند در صنف مؤمنین و آنها که ایمان نمیآوردند هم در صنف کافرین (مخفیکنندگان حقیقتی که دیدهاند، نوری که دیدند و به آن پشت کردند) قرار میگرفتند ... بیش از این معجزه اصلاً نیازی به تعریف ندارد ... اصلاً بیمعناست که بنده یا هر عالم دینی بخواهد برای شما یا دیگران توضیح دهد که معجزه یعنی چه تا بعد ببینید با قرآن میشود ایمان آورد یا نه ... معجزه خودش دلیل روشن بر الهی بودن خودش هست، چون مطابق تعریف آیات البینات است ... تمام عالم مملو از آیات خداست و برخی از آیات در این میان هستند که آیات روشن خدا هستند ... اینکه ظاهر آن آیات دیگر گاهی به صورت خرق عادت باشد دیگر یک مسألهی جداگانه است ... ما و شما میتوانیم ساعتها بحث کنیم که مکانیزم عمل کردن این آیاتالبینات و رساندن شخص به ایمان چگونه است، ولی اینها ربطی به اینکه خودمان ایمان بیاوریم یا نه ندارد، اگر میخواهید بدانید اسلام حق است یا نه باید ایاتالبینات خدا را ببینید، لااقل در این زمنانه این راه بیش از پیش مورد نیاز واقع میگردد ... بحث روی اینکه چطور با خواندن قرآن دچار انقلاب درونی شده و قلبم برای خداوند خاضع میگردد و حضور او را میفهمم و غیره دیگر بحثهای دروندینی است که اهمیتش از نوع ثانویه است ... آب تشنگی را رفع میکند، اما اینکه تشنگی را رفع میکند را برای اینکه بفهمیم لازم نیست ابتدا با توجه به فرمول شیمیایی آن و غیره بررسی کنیم و بعد تصدیق کنیم که بله تشنگی را رفع کرد، بلکه برای رسیدن به این درک کافی است وقتی تشنه هستید آب بخورید، نیازی به سواد شیمی و زیستشناسی و پزشکی و غیره هم ندارد ...
بحثهایی که در این ۶۰ صفحه صورت گرفته است، لااقل بخش بزرگی از آن یک بحث دروندینی است، اینکه چند نفر که خودشان ایمان آوردهاند دارند سعی میکنند ببینند میتوانند کارکرد آن را فرمولبندی نمایند یا نه ... اگر نتوانستند هم باز ایشان ایمان به الهی بودن قرآن دارند و فقط در جهت علمی قضیه ضعیف عمل کردهاند ...
اگر این معجزه باشد ، همه می توانیم معجزاتی داشته باشیم !! اگرچه من فکر میکنم معجزه را به این صورت از شما نپذیرند ، اما همین تعریف شما هم مشکل دارد ..
ما در اینجا به یک معیار نیاز داریم ، معیار را احتمالا خود شخص معرفی می کنید که در تفکرش آیت را بررسی کند و سپس مومن یا کافر به آن بشود .
اما موضوع اینست که معیار حتی آن شخص هم نیست ! معیار اینجا همان آیتی است که ارائه شده .
به عبارتی و بنابر تعریف شما قرآن خودش را دلیل خودش می داند ، هر کس که ایمان آورد حق را فهمیده و هرکس آنرا انکار کرد همو باطل است ...
وقتی دلیل قرآن خودش باشد ، همان می شود که در ماجرای لباس پادشاه شد ( احتمالا بدانید منظورم چیست ! )
سین;782762 نوشت:
اما مسائلی که در مورد معجزات متفاوت فرمودید را قبول دارم ... قاعدتاً کموبیش همه قبول دارند ... اگر تعریف معجزه این باشد که یک چیز هست که ظاهرش خلاف عادت معمول است در این صورت با اکتفا کردن به این ظاهر عجیب و این تجربهی عجیب و غیرمترقبه ما به یقین صادق نمیرسیم و حداکثر به ظن قوی برسیم که در این صورت با دیدن شعبدهبازیها و جادوگریهای عدهای دیگر مانند مرتاضان و غیره هم شاید نعوذبالله به سمت ایشان تمایل بیابیم ... باد آورده را باد میبرد ... معیار اگر در ظاهر باشد به مشکل خواهیم خورد چون ظاهر هر چه که باشد قبل جعل هست، ولو به صورت بالقوه، و بنده هم مخالفم که تعریف معجزه را در ظاهر عجیب داشتن آن منحصر بدانیم ...
اما از خود قرآن شواهدی هست که معجزات پیامبران گذشته همین تعریفی که با آن مخالف هستید را داشته .. عصای موسی و مرده زنده کردن عیسی همگی صورت ظاهر دارند و نه فقط شعبده بازها که احتمالا در آینده ای نه چندان دور دانشمندان هم بتوانند همین معجزات را تکرار کنند !!
ببخشید سوالی داشتم از محضر شما؛
برای شما مهم است که قرآن از طرف خدا باشد یا نه؟
لطفاً حتی اگر حس می کنید پاسخ بدیهی است نیز چند جمله ای بفرمائید.
ممنونم.
سلام
اتفاقا بسیار سوال خوبی ست .
شاید تا همین چند ماه پیش برای من منبع و مرجع اولویت خاصی داشت . اما الان دیگر از اولویت خارج شده و نیاز و اصراری هم برای اثبات الهی یا غیر الهی بودن قرآن ندارم .
برای من گفته های این کتاب مهم است و البته همه آنچه که در مابین دفتین آمده است را صحیح نمی دانم .
چیزی که من به آن معتقدم ( البته تا همین لحظه ) اینست که خدا و مفاهیم مانند آن چیزی جز زائده نورون های! انسان ها نیستند . خدایگان متفاوت اند و دائما بر آنها افزوده می شود .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
یک بار شما یک ایدهی محتمل را مطرح میفرمایید که شاید خدا چیزی نباشد مگر زائیدهی نورونهای انسانها و اینکه به تعداد انسانها خدا داریم که لزوماً هیچ دو خدایی هم یکسان نیستند، ولی یک بار میفرمایید به این مطلب اعتقاد دارید (ولو تا به این لحظه) که در این صورت قاعدتاً میتوان از شما دلایلی را خواست که بر اساس آنها شما به این اعتقاد معتقد شدهاید ... آن هم شمایی که از ما در اعتقاداتمان تا به این اندازه مطالبهی اثباتهای منطقی کرده و با وسواس در آنها به دنبال اشکالات منطقی میگردید ...
به طور خاص یک بار میفرمایید خدا چیزی نیست جز آن چیز که من میگویم و بار دیگر میفرمایید خدا از نظر من زائیدهی نورونهاست ... این بیان دو بخش دارد، یکی اینکه خدا آنچه که من میگویم هست و دوم اینکه خدایی جز این خدا وجود ندارد ...
اینکه خدا زائیدهی ذهن خلاق انسان باشد مطلب غریبی برای ما هم نیست ... در حدیث معصوم علیهالسلام هم آمده که بسیاری هستند که خدایی را میپرستند که ساختهی ذهن خودشان است نه خدایی که خالق ذهن ایشان است، خدایی که مخلوق ایشان است و نه خدایی که خالق ایشان است ... پس احتلاف ما با شما در مورد بخش دوم است که میفرمایید خدایی جز خدای مخلوق ذهنی وجود ندارد ... فکر نمیکنید منطقیتر باشد بگویید تا کنون خدایی که خالق انسان باشد را پیدا نکردهام ولی شاید وجود داشته باشد؟ ... مثلاً اگر عدهای میگویند ما به خدای خالق معتقدیم و این براهین فلسفی هم دلیل ما برای این اعتقاد است (گرچه حقیر میگویم دلیل ایشان برای اعتقاد داشتن به خدا آن براهین نیست و ایشان معتقد شدند قبل از اینکه چیزی از فلسفه بدانند) و شما هم به براهین ایشان انتقاد وارد میدانید و آنها را صحیح نمیدانید باز نمیتوانید منکر این شوید که شاید دلایل دیگری باشد که ایشان اطلاع ندارند ... گرچه اگر فقط همین بود و معیار برای تشخیص حقیقت برهان منطقی میبود شاید میشد در این زمینه حق را به شما داد و گفت البینة علی المدعی، ولی ظاهراً اینطور نیست ... در همین راستا هم بنده بحث براهین فطری و قضاوت بر اساس عقل سلیم و وجدان را به میان میکشم ... البته میتوانید به بنده که شناخت خدای خالق را بدیهی میدانم ایراد بگیرید و بگویید که اگر بدیهی است چرا من او را نمیشناسم، بعد احتمالاً بنده جوابی بدهم و خلاصه با هم به بحث بنشینیم ... :ok:
فقط خواستم بگویم که چیزی که به آن معتقد هستید چیزی نیست که ما به کل با آن منکر باشیم، البته نمیشود گفت آن خدای مخلوق در اصل مخلوق نرونهای انسان باشند (چون اشکالاتی به این نظر وارد است از جمله اینکه ساز و کار این خلقت توهم خدا توسط نورونها چگونه است و آیا هر نورون یک خدا خلق میکند یا مجموعهی آنها روی هم ایجاد چنان تصوری میکند و سؤالات بعدی ...) بلکه باید آن را مخلوق یک هویت واحد بدانیم در هر انسان که این مطلب بحث را کمی پیچیدهتر میکند و اما و اگرهایی در آن ظاهر خواهد شد ... ولی میتوان گفت به هر حال خداهای مخلوقی هم هستند که توهم خود انسانها هستند و فرق دارند با خدایی که خالق انسانهاست ... تفاوت اصلیامان در آن بخش است که شما منکر آن خدای خالق میشوید و ما به او اعتقاد داریم ...
Dahim Darni;782893 نوشت:
اصرار شما بر این است که اعبدو ربکم الذی خلقکم تنها یک تذکار است ، اما به نظر من این آیه یک هدف خاص دارد :
چون الله خالق شماست ، پس او را بپرستید .
مثال شما با اندکی تغییر همانند موضوع این آیه می شود . یعنی اگر آن خانم بگوید چون من در فلان تاریخ تو را به دنیا آوردم پس مادرت هستم ، دقیقا از همین رویه آیه استفاده کرده است .
حال به نظر شما بازهم موضوع یگانه پرستی و یا الله پرستی بدیهی ست ؟
تکیهی آن آیه را میتوان بر روی این مطلب گرفت که ای مردم خدایی را بپرستید که در زندگی شما اثرگذاری دارد و خدایانی که نه مالک شما هستند و نه رازق شما هستند و نه تأثیری بر زندگی شما و مرگ شما و بیماری و سلامت شما دارند را واگذارید که این واگذاشتن هم اثر بدی بر زندگی شما نخواهد گذاشت ... ولی در مورد خودش فرموده کسی که از یاد خدا منصرف شود برایش زندگی سختی خواهد بود، در اصل به معنای اینکه آرامش روحی ندارد اگرچه در رفاه کامل و آسایش جسم باشد ... مثل اینکه کسی پشت به نور کند و غرق در تاریکی شود ... در آیهی مدّ نظر هم عقل انسانها گواه گرفته شده است که آیا بهتر نیست خدایی را بپرستید که شما را آفریده است؟ ... این گزاره وقتی معنادار است که ابتدا شخص بداند که خداوند همان آفریننده است ... البته مخاطبان خاص این آیات اگر مشرکان همان زمان بوده باشند آنها قبول داشتهاند و جزء باورهای اعتقادیاشان بوده است که الله همهکاره است و بتها را وسیلهی تقربشان به خدا میدانستند که میپرستیدند (اگر همهاشان اینطور نبودند نمیدانم) و در نتیجه این بیان اگر خطاب به ایشان بوده باشد دیگر اصلاً بحث فطری و بدیهی نیست، ولی از یک طرف مخاطب عام این آیات دیگر فقط مشرکین بتپرست نیستند و از طرف دیگر این آیه هم اگر ارتباطی به بحث فطری بودن شناخت خدا نداشته باشد آیات دیگری هستند که چنان کارکردی داشته باشند، گرچه در خود قرآن صریحاً هم آمده که دین خدا فطری است ولی بیشتر مردم نمیدانند ...
Dahim Darni;782893 نوشت:
اگر این معجزه باشد ، همه می توانیم معجزاتی داشته باشیم !!
توجه داشته باشید که بنده منکر اصل معجزه نشدم، بلکه منکر ضرورت ظاهر خرقعادتگونه برای تحقق یک معجزه شدم ... یعنی امکان دارد که ظاهر یک امر خارقعادتگونه باشد یا نباشد، آن هم باشدت و ضعفهای متفاوت، ولی با این وجود باز معجزه باشد ... چرا که اصل را به باطن دادم ... ظاهر را میتوان جعل کرد و در نتیجه بله همهی ما یا لااقل بسیاری از انسانها میتوانند ادعای آوردن معجزه کنند ولی ایشان فقط ظاهر را جعل کردهاند و در میدان باطن نمیتوانند کاری کنند و عجز ایشان هم در همین ورطه است ... ایشان اگر چیزی ارائه دهند آن چیز دیگر چیزی نیست که انسانها از قبل بدانند و به صورت بدیهی تصدیق کنند، بلکه یک چیز جدید است که جز سادهباورها باورش نمیکنند و از ایشان دلیل دیگری طلب میکنند که چرا باید همان چیز (که قرار است معجزه باشد) را از ایشان بپذیرند ... از کجا معلوم جادو نباشد؟ کما اینکه بعداً به پیامبران هم میگفتند شما ساحر هستید و قرآن میگوید ایشان اینطور نبوده که حق را ندانند و چنین چیزی بگویند ... چرا هیچ پیامبری ابتدا فرق میان معجزه و جادو را برای مردم توضیح نمیداد تا بعد که معجزه میآورد برای کسی ایجاد شبهه نشود که شاید این کار او یک جادوگری باشد؟ چرا قرآن از معجزات انبیاء گذشته علیهمالسلام با عنوان آیاتالبینات یاد میکند وقتی این همه جا برای شبهه است؟ آیا مؤمنین ما میپذیرند که تمام ایمان آورندگان به انبیاء سلف علیهمالسلام یا اکثریت ایشان مردمی سادهباور و سطحی بودهاند؟ ... نه ... این ایشان هستند که اشتباه میکنند و این اشتباهشان هم برای تبلیغ دین خدا گران تمام میشود اگر در آن تجدید نظر نکنند ...
کسی نمیتواند جز انبیاء علیهمالسلام و حجج الهی معجزه بیاورد اما نه چون ظاهر معجزات همه خرقعادتگونه است، بلکه چون باطن آنها چنان است ... شاهد برای این مطلب را از یک حدیث از امیرالمؤمنین علیهمالسلام هم در این تاپیک آوردهام که فرمودند ظاهر قرآن شبیه کلام بشر است ولی باطن آن شبیه کار هیچ مخلوقی نیست و در نتیجه قرآن روی همرفته شبیه فعل هیچ مخلوقی نیست ...
به همین دلیل ما فقط میتوانیم ادعای داشتن معجزه را کنیم نه اینکه معجزهی راستین بیاوریم ...
Dahim Darni;782893 نوشت:
اگرچه من فکر میکنم معجزه را به این صورت از شما نپذیرند ، اما همین تعریف شما هم مشکل دارد ..
ما در اینجا به یک معیار نیاز داریم ، معیار را احتمالا خود شخص معرفی می کنید که در تفکرش آیت را بررسی کند و سپس مومن یا کافر به آن بشود .
اما موضوع اینست که معیار حتی آن شخص هم نیست ! معیار اینجا همان آیتی است که ارائه شده .
به عبارتی و بنابر تعریف شما قرآن خودش را دلیل خودش می داند ، هر کس که ایمان آورد حق را فهمیده و هرکس آنرا انکار کرد همو باطل است ...
وقتی دلیل قرآن خودش باشد ، همان می شود که در ماجرای لباس پادشاه شد ( احتمالا بدانید منظورم چیست ! )
قرآن دلیل خودش هست همانطور که کارت ملی شما خودش دلیل خودش هست ... بانک از شما کارت ملی میخواهد تا شما را بشناسد و کارت ملی شما را تأیید میکند چون آن را میشناسد، ولی شاید اگر یک کارت کتابخانه که در کتابخانه از شما میپذیرند را ادامه بدهید بانک از شما نپذیرد چون اول باید صحت همان سند را احراز نمایند ... قرآن نشانه است، آیاتالبینات است، همانطور که معجزات دیگر انبیاء علیهمالسلام و سایر حجج الهی همینطور بوده است، این معجزات همگی نشانههایی هستند که ما باید آن را بشناسیم و تأیید کنیم تا رسالت پیامبر این دین صلیاللهعلیهوآله را بپذیریم، مگرنه که پذیرفتن همان هم دلایل دیگری را میطلبد ...
راستش درست متوجه منظورتان نشدم، اگر اینکه گفتم جواب این بخش شما را نداده است لطفاً منظورتان را کمی مبسوطتر و دقیقتر بیان بفرمایید تا بهتر متوجه شوم
اما اینکه میفرمایید این تعریف را از بنده نمیپذیرند حداقل یک نفر از علما در خارج این سایت آن را پذیرفتهاند، و البته نظر رایج امروزی هم اینطور نیست که ۱۴۰۰ سال باشد که تنها نظریه میان علما باشد و علمای دیگری هم بودهاند و هستند که با این نظر رایج کاملاً موافق نبوده باشند ... در همین تاپیک به نظریهی دیگری نیز پرداخته شده است که توسط جناب ذرهبین معرفی گشت ...
Dahim Darni;782893 نوشت:
اما از خود قرآن شواهدی هست که معجزات پیامبران گذشته همین تعریفی که با آن مخالف هستید را داشته .. عصای موسی و مرده زنده کردن عیسی همگی صورت ظاهر دارند و نه فقط شعبده بازها که احتمالا در آینده ای نه چندان دور دانشمندان هم بتوانند همین معجزات را تکرار کنند !!
معجزات گذشته عموماً ظاهرشان خرقعادتگونه بوده است، ولی با شدت و ضعفهای متفاوت که برخی از انها هم برای علم امروزی معجزه به حساب نمیآیند ... اما این صرفاً خبری است که از آن رویدادها به ما رسیده است ... در واقع ظاهر آن آیات برای ما توصیف شده است و خبری به ما ندادهاند از اینکه افراد در باطن خود با دیدن آن معجزات با چه حقیقتی روبرو شده بودهاند ... همینکه معیار ایمان آوردن مخاطبین آن انبیاء علیهمالسلام هم عموماً نفسپرست نبودن بوده است و نه باهوش و فیسلوف و منطقدان بودن یا ادیب بودن یا عالم بودن به علم طب و علم نجوم و غیره باز در جهت رد کردن نظریهی رایج است ... گرچه برای عملکرد معجزه نیازی به صفای باطن و عقل سلیم و نفسپرستنبودن نیست و حتی شمر و معاویه و فرعون و نمرود هم با معجزه حقانیت پیامبر خدا را تشخیص میدادهاند، این معنا هم در بیّن بودن آن آیات لحاظ شده است ... تمام عالم آیات خداست ولی برگ درختان سبز تنها در نظر هوشیار است که هر ورقش دفتری است معرفت کردگار، در نتیجه برای اینکه دعوت انبیاء علیهمالسلام برای گروه خاصی از جامعه نبوده است معجزه بوده است که فرایند اتمام حجت را به سرانجام قطعی آن میرسانده است و قرآن هم همین کارکرد را دارد و اینطور نیست که فقط برای کسانی باشد که دلشان صاف است یا زاهد هستند و عارف هستند و غیره ... فرق قرآن با معجزات گذشته در ظاهرش هست که لزوماً خرقعادتگونه نیست و برای خیلیها چیزی بیشتر از یک متن عادی نیست، در این صورت دعوت به تحدی به آن است که فرایند اتمام حجت را کامل میکند ... در مورد معجزات گذشته بنده سراغ ندارم پیامبری که در مقابل معجزهاش دعوت به تحدی کرده باشد! حتی مبارزهی حضرت موسی علیهالسلام با ساحران هم به پیشنهاد فرعون بود و نه خود حضرت علیهالسلام ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
یک بار شما یک ایدهی محتمل را مطرح میفرمایید که شاید خدا چیزی نباشد مگر زائیدهی نورونهای انسانها و اینکه به تعداد انسانها خدا داریم که لزوماً هیچ دو خدایی هم یکسان نیستند، ولی یک بار میفرمایید به این مطلب اعتقاد دارید (ولو تا به این لحظه) که در این صورت قاعدتاً میتوان از شما دلایلی را خواست که بر اساس آنها شما به این اعتقاد معتقد شدهاید ... آن هم شمایی که از ما در اعتقاداتمان تا به این اندازه مطالبهی اثباتهای منطقی کرده و با وسواس در آنها به دنبال اشکالات منطقی میگردید ...
به طور خاص یک بار میفرمایید خدا چیزی نیست جز آن چیز که من میگویم و بار دیگر میفرمایید خدا از نظر من زائیدهی نورونهاست ... این بیان دو بخش دارد، یکی اینکه خدا آنچه که من میگویم هست و دوم اینکه خدایی جز این خدا وجود ندارد ...
اینکه خدا زائیدهی ذهن خلاق انسان باشد مطلب غریبی برای ما هم نیست ... در حدیث معصوم علیهالسلام هم آمده که بسیاری هستند که خدایی را میپرستند که ساختهی ذهن خودشان است نه خدایی که خالق ذهن ایشان است، خدایی که مخلوق ایشان است و نه خدایی که خالق ایشان است ... پس احتلاف ما با شما در مورد بخش دوم است که میفرمایید خدایی جز خدای مخلوق ذهنی وجود ندارد ... فکر نمیکنید منطقیتر باشد بگویید تا کنون خدایی که خالق انسان باشد را پیدا نکردهام ولی شاید وجود داشته باشد؟ ... مثلاً اگر عدهای میگویند ما به خدای خالق معتقدیم و این براهین فلسفی هم دلیل ما برای این اعتقاد است (گرچه حقیر میگویم دلیل ایشان برای اعتقاد داشتن به خدا آن براهین نیست و ایشان معتقد شدند قبل از اینکه چیزی از فلسفه بدانند) و شما هم به براهین ایشان انتقاد وارد میدانید و آنها را صحیح نمیدانید باز نمیتوانید منکر این شوید که شاید دلایل دیگری باشد که ایشان اطلاع ندارند ... گرچه اگر فقط همین بود و معیار برای تشخیص حقیقت برهان منطقی میبود شاید میشد در این زمینه حق را به شما داد و گفت البینة علی المدعی، ولی ظاهراً اینطور نیست ... در همین راستا هم بنده بحث براهین فطری و قضاوت بر اساس عقل سلیم و وجدان را به میان میکشم ... البته میتوانید به بنده که شناخت خدای خالق را بدیهی میدانم ایراد بگیرید و بگویید که اگر بدیهی است چرا من او را نمیشناسم، بعد احتمالاً بنده جوابی بدهم و خلاصه با هم به بحث بنشینیم ...
فقط خواستم بگویم که چیزی که به آن معتقد هستید چیزی نیست که ما به کل با آن منکر باشیم، البته نمیشود گفت آن خدای مخلوق در اصل مخلوق نرونهای انسان باشند (چون اشکالاتی به این نظر وارد است از جمله اینکه ساز و کار این خلقت توهم خدا توسط نورونها چگونه است و آیا هر نورون یک خدا خلق میکند یا مجموعهی آنها روی هم ایجاد چنان تصوری میکند و سؤالات بعدی ...) بلکه باید آن را مخلوق یک هویت واحد بدانیم در هر انسان که این مطلب بحث را کمی پیچیدهتر میکند و اما و اگرهایی در آن ظاهر خواهد شد ... ولی میتوان گفت به هر حال خداهای مخلوقی هم هستند که توهم خود انسانها هستند و فرق دارند با خدایی که خالق انسانهاست ... تفاوت اصلیامان در آن بخش است که شما منکر آن خدای خالق میشوید و ما به او اعتقاد داریم ...
سلام
طبیعتا اعتقاد من به معنای انکار اعتقاد شماست ، اما هیچ کس نمیداند اعتقادات شما یا من در لحظه بعد چگونه باشد ، حتی اگر شما تغییر ناپذیر باشید انکار من به معنای بستن چشم و گوش هایم نیست ...
سین;782943 نوشت:
تکیهی آن آیه را میتوان بر روی این مطلب گرفت که ای مردم خدایی را بپرستید که در زندگی شما اثرگذاری دارد و خدایانی که نه مالک شما هستند و نه رازق شما هستند و نه تأثیری بر زندگی شما و مرگ شما و بیماری و سلامت شما دارند را واگذارید که این واگذاشتن هم اثر بدی بر زندگی شما نخواهد گذاشت ... ولی در مورد خودش فرموده کسی که از یاد خدا منصرف شود برایش زندگی سختی خواهد بود، در اصل به معنای اینکه آرامش روحی ندارد اگرچه در رفاه کامل و آسایش جسم باشد ... مثل اینکه کسی پشت به نور کند و غرق در تاریکی شود ... در آیهی مدّ نظر هم عقل انسانها گواه گرفته شده است که آیا بهتر نیست خدایی را بپرستید که شما را آفریده است؟ ... این گزاره وقتی معنادار است که ابتدا شخص بداند که خداوند همان آفریننده است ... البته مخاطبان خاص این آیات اگر مشرکان همان زمان بوده باشند آنها قبول داشتهاند و جزء باورهای اعتقادیاشان بوده است که الله همهکاره است و بتها را وسیلهی تقربشان به خدا میدانستند که میپرستیدند (اگر همهاشان اینطور نبودند نمیدانم) و در نتیجه این بیان اگر خطاب به ایشان بوده باشد دیگر اصلاً بحث فطری و بدیهی نیست، ولی از یک طرف مخاطب عام این آیات دیگر فقط مشرکین بتپرست نیستند و از طرف دیگر این آیه هم اگر ارتباطی به بحث فطری بودن شناخت خدا نداشته باشد آیات دیگری هستند که چنان کارکردی داشته باشند، گرچه در خود قرآن صریحاً هم آمده که دین خدا فطری است ولی بیشتر مردم نمیدانند ...
پس قبول دارید که در بیان و اقلا معرفی خود ( منظورم الله است ) به دلیل متمسک شده
سین;782943 نوشت:
قرآن دلیل خودش هست همانطور که کارت ملی شما خودش دلیل خودش هست ... بانک از شما کارت ملی میخواهد تا شما را بشناسد و کارت ملی شما را تأیید میکند چون آن را میشناسد، ولی شاید اگر یک کارت کتابخانه که در کتابخانه از شما میپذیرند را ادامه بدهید بانک از شما نپذیرد چون اول باید صحت همان سند را احراز نمایند ... قرآن نشانه است، آیاتالبینات است، همانطور که معجزات دیگر انبیاء علیهمالسلام و سایر حجج الهی همینطور بوده است، این معجزات همگی نشانههایی هستند که ما باید آن را بشناسیم و تأیید کنیم تا رسالت پیامبر این دین صلیاللهعلیهوآله را بپذیریم، مگرنه که پذیرفتن همان هم دلایل دیگری را میطلبد ...
راستش درست متوجه منظورتان نشدم، اگر اینکه گفتم جواب این بخش شما را نداده است لطفاً منظورتان را کمی مبسوطتر و دقیقتر بیان بفرمایید تا بهتر متوجه شوم
شما قرآن را چگونه به من معرفی می کنید ؟!
احتمالا بگوئید برو و قرآن را بخوان تا پی به الهی بودنش ببری . ( اگر اینطور نیست تذکر بدهید )
من هم می خوانم و به هر دلیلی آنرا الهی نمی دانم .
در اینجا شما چه خواهید کرد و چه خواهید گفت ؟!
1 - قرآن حق و حقیقت محض است و این نشانه کج فهمی تو ( دارنی ) است که الهی بودنش را نفهمیدی . ( این همان جریان لباس پادشاه است ، هرکس حلال زاده باشد لباس پادشاه را می بیند! )
2 - دلایل تو ( دارنی ) برای غیر الهی بودن قرآن چیست ؟!
اگر گزینه یک را انتخاب کنید ما به بن بست گفتگو رسیده ایم . چون شما از من یا هرکس دیگری انتظار دارید که به فهمی معادل فهم شما برسد . و اگر احیانا به این فهم نرسید ، پس نفهم است .
اما اگر گزینه دو را بگوئید این می شود شروع یک بحث و گفتگو که در نهایت ممکن است هر فرد در خلوت خودش تجدید نظرهائی راجع به عقایدش بکند .
ممکن است شما پاسخ دیگری هم داشته باشید که در صورت وجود ممنون می شوم که مطرح کنید .
سین;782943 نوشت:
فرق قرآن با معجزات گذشته در ظاهرش هست که لزوماً خرقعادتگونه نیست و برای خیلیها چیزی بیشتر از یک متن عادی نیست، در این صورت دعوت به تحدی به آن است که فرایند اتمام حجت را کامل میکند ... در مورد معجزات گذشته بنده سراغ ندارم پیامبری که در مقابل معجزهاش دعوت به تحدی کرده باشد! حتی مبارزهی حضرت موسی علیهالسلام با ساحران هم به پیشنهاد فرعون بود و نه خود حضرت علیهالسلام ...
موضوع تحدی اگر حتی 100 صفحه هم بحث شود بازهم به اپسیلون نتیجه ای منجر نخواهد شد ، چون خانه از پای بست ویران است ...
به گونه ای که می توان تحدی کرد یک نفر بیاید و تحدی را تعریف کند !! لذا اقلا من نمیتوانم بار دیگر وارد یک بحث بی پایان و بی نتیجه راجع به تحدی بشوم ..
من سوالی از شما دارم ، آیا احتمال می دهید که عقایدتان اشتباه باشد ؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
یک بار شما یک ایدهی محتمل را مطرح میفرمایید که شاید خدا چیزی نباشد مگر زائیدهی نورونهای انسانها و اینکه به تعداد انسانها خدا داریم که لزوماً هیچ دو خدایی هم یکسان نیستند، ولی یک بار میفرمایید به این مطلب اعتقاد دارید (ولو تا به این لحظه) که در این صورت قاعدتاً میتوان از شما دلایلی را خواست که بر اساس آنها شما به این اعتقاد معتقد شدهاید ... آن هم شمایی که از ما در اعتقاداتمان تا به این اندازه مطالبهی اثباتهای منطقی کرده و با وسواس در آنها به دنبال اشکالات منطقی میگردید ...
به طور خاص یک بار میفرمایید خدا چیزی نیست جز آن چیز که من میگویم و بار دیگر میفرمایید خدا از نظر من زائیدهی نورونهاست ... این بیان دو بخش دارد، یکی اینکه خدا آنچه که من میگویم هست و دوم اینکه خدایی جز این خدا وجود ندارد ...
اینکه خدا زائیدهی ذهن خلاق انسان باشد مطلب غریبی برای ما هم نیست ... در حدیث معصوم علیهالسلام هم آمده که بسیاری هستند که خدایی را میپرستند که ساختهی ذهن خودشان است نه خدایی که خالق ذهن ایشان است، خدایی که مخلوق ایشان است و نه خدایی که خالق ایشان است ... پس احتلاف ما با شما در مورد بخش دوم است که میفرمایید خدایی جز خدای مخلوق ذهنی وجود ندارد ... فکر نمیکنید منطقیتر باشد بگویید تا کنون خدایی که خالق انسان باشد را پیدا نکردهام ولی شاید وجود داشته باشد؟ ... مثلاً اگر عدهای میگویند ما به خدای خالق معتقدیم و این براهین فلسفی هم دلیل ما برای این اعتقاد است (گرچه حقیر میگویم دلیل ایشان برای اعتقاد داشتن به خدا آن براهین نیست و ایشان معتقد شدند قبل از اینکه چیزی از فلسفه بدانند) و شما هم به براهین ایشان انتقاد وارد میدانید و آنها را صحیح نمیدانید باز نمیتوانید منکر این شوید که شاید دلایل دیگری باشد که ایشان اطلاع ندارند ... گرچه اگر فقط همین بود و معیار برای تشخیص حقیقت برهان منطقی میبود شاید میشد در این زمینه حق را به شما داد و گفت البینة علی المدعی، ولی ظاهراً اینطور نیست ... در همین راستا هم بنده بحث براهین فطری و قضاوت بر اساس عقل سلیم و وجدان را به میان میکشم ... البته میتوانید به بنده که شناخت خدای خالق را بدیهی میدانم ایراد بگیرید و بگویید که اگر بدیهی است چرا من او را نمیشناسم، بعد احتمالاً بنده جوابی بدهم و خلاصه با هم به بحث بنشینیم ...
فقط خواستم بگویم که چیزی که به آن معتقد هستید چیزی نیست که ما به کل با آن منکر باشیم، البته نمیشود گفت آن خدای مخلوق در اصل مخلوق نرونهای انسان باشند (چون اشکالاتی به این نظر وارد است از جمله اینکه ساز و کار این خلقت توهم خدا توسط نورونها چگونه است و آیا هر نورون یک خدا خلق میکند یا مجموعهی آنها روی هم ایجاد چنان تصوری میکند و سؤالات بعدی ...) بلکه باید آن را مخلوق یک هویت واحد بدانیم در هر انسان که این مطلب بحث را کمی پیچیدهتر میکند و اما و اگرهایی در آن ظاهر خواهد شد ... ولی میتوان گفت به هر حال خداهای مخلوقی هم هستند که توهم خود انسانها هستند و فرق دارند با خدایی که خالق انسانهاست ... تفاوت اصلیامان در آن بخش است که شما منکر آن خدای خالق میشوید و ما به او اعتقاد داریم ...
سلام
طبیعتا اعتقاد من به معنای انکار اعتقاد شماست ، اما هیچ کس نمیداند اعتقادات شما یا من در لحظه بعد چگونه باشد ، حتی اگر شما تغییر ناپذیر باشید انکار من به معنای بستن چشم و گوش هایم نیست ...
سین;782943 نوشت:
تکیهی آن آیه را میتوان بر روی این مطلب گرفت که ای مردم خدایی را بپرستید که در زندگی شما اثرگذاری دارد و خدایانی که نه مالک شما هستند و نه رازق شما هستند و نه تأثیری بر زندگی شما و مرگ شما و بیماری و سلامت شما دارند را واگذارید که این واگذاشتن هم اثر بدی بر زندگی شما نخواهد گذاشت ... ولی در مورد خودش فرموده کسی که از یاد خدا منصرف شود برایش زندگی سختی خواهد بود، در اصل به معنای اینکه آرامش روحی ندارد اگرچه در رفاه کامل و آسایش جسم باشد ... مثل اینکه کسی پشت به نور کند و غرق در تاریکی شود ... در آیهی مدّ نظر هم عقل انسانها گواه گرفته شده است که آیا بهتر نیست خدایی را بپرستید که شما را آفریده است؟ ... این گزاره وقتی معنادار است که ابتدا شخص بداند که خداوند همان آفریننده است ... البته مخاطبان خاص این آیات اگر مشرکان همان زمان بوده باشند آنها قبول داشتهاند و جزء باورهای اعتقادیاشان بوده است که الله همهکاره است و بتها را وسیلهی تقربشان به خدا میدانستند که میپرستیدند (اگر همهاشان اینطور نبودند نمیدانم) و در نتیجه این بیان اگر خطاب به ایشان بوده باشد دیگر اصلاً بحث فطری و بدیهی نیست، ولی از یک طرف مخاطب عام این آیات دیگر فقط مشرکین بتپرست نیستند و از طرف دیگر این آیه هم اگر ارتباطی به بحث فطری بودن شناخت خدا نداشته باشد آیات دیگری هستند که چنان کارکردی داشته باشند، گرچه در خود قرآن صریحاً هم آمده که دین خدا فطری است ولی بیشتر مردم نمیدانند ...
پس قبول دارید که در بیان و اقلا معرفی خود ( منظورم الله است ) به دلیل متمسک شده
سین;782943 نوشت:
قرآن دلیل خودش هست همانطور که کارت ملی شما خودش دلیل خودش هست ... بانک از شما کارت ملی میخواهد تا شما را بشناسد و کارت ملی شما را تأیید میکند چون آن را میشناسد، ولی شاید اگر یک کارت کتابخانه که در کتابخانه از شما میپذیرند را ادامه بدهید بانک از شما نپذیرد چون اول باید صحت همان سند را احراز نمایند ... قرآن نشانه است، آیاتالبینات است، همانطور که معجزات دیگر انبیاء علیهمالسلام و سایر حجج الهی همینطور بوده است، این معجزات همگی نشانههایی هستند که ما باید آن را بشناسیم و تأیید کنیم تا رسالت پیامبر این دین صلیاللهعلیهوآله را بپذیریم، مگرنه که پذیرفتن همان هم دلایل دیگری را میطلبد ...
راستش درست متوجه منظورتان نشدم، اگر اینکه گفتم جواب این بخش شما را نداده است لطفاً منظورتان را کمی مبسوطتر و دقیقتر بیان بفرمایید تا بهتر متوجه شوم
شما قرآن را چگونه به من معرفی می کنید ؟!
احتمالا بگوئید برو و قرآن را بخوان تا پی به الهی بودنش ببری . ( اگر اینطور نیست تذکر بدهید )
من هم می خوانم و به هر دلیلی آنرا الهی نمی دانم .
در اینجا شما چه خواهید کرد و چه خواهید گفت ؟!
1 - قرآن حق و حقیقت محض است و این نشانه کج فهمی تو ( دارنی ) است که الهی بودنش را نفهمیدی . ( این همان جریان لباس پادشاه است ، هرکس حلال زاده باشد لباس پادشاه را می بیند! )
2 - دلایل تو ( دارنی ) برای غیر الهی بودن قرآن چیست ؟!
اگر گزینه یک را انتخاب کنید ما به بن بست گفتگو رسیده ایم . چون شما از من یا هرکس دیگری انتظار دارید که به فهمی معادل فهم شما برسد . و اگر احیانا به این فهم نرسید ، پس نفهم است .
اما اگر گزینه دو را بگوئید این می شود شروع یک بحث و گفتگو که در نهایت ممکن است هر فرد در خلوت خودش تجدید نظرهائی راجع به عقایدش بکند .
ممکن است شما پاسخ دیگری هم داشته باشید که در صورت وجود ممنون می شوم که مطرح کنید .
سین;782943 نوشت:
فرق قرآن با معجزات گذشته در ظاهرش هست که لزوماً خرقعادتگونه نیست و برای خیلیها چیزی بیشتر از یک متن عادی نیست، در این صورت دعوت به تحدی به آن است که فرایند اتمام حجت را کامل میکند ... در مورد معجزات گذشته بنده سراغ ندارم پیامبری که در مقابل معجزهاش دعوت به تحدی کرده باشد! حتی مبارزهی حضرت موسی علیهالسلام با ساحران هم به پیشنهاد فرعون بود و نه خود حضرت علیهالسلام ...
موضوع تحدی اگر حتی 100 صفحه هم بحث شود بازهم به اپسیلون نتیجه ای منجر نخواهد شد ، چون خانه از پای بست ویران است ...
به گونه ای که می توان تحدی کرد یک نفر بیاید و تحدی را تعریف کند !! لذا اقلا من نمیتوانم بار دیگر وارد یک بحث بی پایان و بی نتیجه راجع به تحدی بشوم ..
من سوالی از شما دارم ، آیا احتمال می دهید که عقایدتان اشتباه باشد ؟!
عرض بنده کمی بیش از اینست که این سوال فقط سوال خیلی خوبی باشد؛ در واقع، آن سوال، فاز صفر مسئله است و تا آن حل نشود، موضوع اعجاز داشتن یا نداشتن قرآن کاملاً مرتفع است؛ از اینکه صادقانه فرمودید در حال حاضر موضوع برای شما اهمیتی ندارد ممنونم. وقتی برای کسی مهم نباشد که یک کتاب از جانب خداوند است یا نه، بحثهای پیرامون این موضوع حالت تفننی و غیرکاربردی خواهد داشت؛ رسیدن قلب به نتیجه خیلی دشوار است؛ چه اینکه ذهن آنقدر قدرتمند است که نتیجه اش می شود سالهای سال گفتگو بین مخالفان و موافقان.
اما فقط کافی است که یک نفر واقعاً سوال داشته باشد که آیا این کتاب از جانب خدای اوست یا نه؟
شما صادقانه فرمودید که هنوز این سوال در شما ایجاد نشده است؛ اما دیگران و دیگران خود را در حالیکه واقعاً در این موقعیت نیستند، در این موقعیت نشان می دهند؛ یعنی چنان وانمود می کنند که گویا واقعاً به دنبال این پاسخ هستند.
در چنین نقطه ای حداقل بنده نمی توانم با شما راجع به الهی بودن یا نبودن قرآن گفتگو کنم؛ چه اینکه هنوز چنین سوالی در شما (نه در ذهن که در قلب شما) ایجاد نشده است. بنابراین به حرمت صداقت شما در پاسخ به این سوال، در این مرحله فقط می توانم دعاگویتان باشم که این سوال در قلب شما شکل بگیرد. اگر این سوال برای کسی شکل بگیرد، مثل هر سوال دیگر و مثل هر خواسته دیگر، سوال کننده را به پاسخ رهنمون می کند.
طبیعتا اعتقاد من به معنای انکار اعتقاد شماست ، اما هیچ کس نمیداند اعتقادات شما یا من در لحظه بعد چگونه باشد ، حتی اگر شما تغییر ناپذیر باشید انکار من به معنای بستن چشم و گوش هایم نیست ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
به هر حال انتظار داشتم برای انکار خدای خالق دلیلی داشته باشید، وگرنه ندانمگرایی عقیدهی مناسبتری است برای افراد منطقگرا ... نیست؟
Dahim Darni;782955 نوشت:
پس قبول دارید که در بیان و اقلا معرفی خود ( منظورم الله است ) به دلیل متمسک شده
در مورد اینکه اگر پرستنده هستید چه کسی را بپرستید به دلیل متمسک شده است، ولی در اینکه الله همان خالق شماست دلیلی نمیبینم که ارائه شده باشد، شما میبینید؟ ... به زعم بنده اینطور است که خداوند فرموده است که ای مردم خدایی را بپرستید که شما را آفریده، حالا چه کسی است که همه چیز را آفریده است و شما را آفریده است؟ جواب این بخش دیگر به ایشان سپرده شده است ... مشرکان آن زمان آفریننده را الله میدانستند، ولی افراد دیگر باید طور دیگری به این پاسخ برسند، یا فطری و یا اینکه اصلاً بگوییم این سؤال دیگر از افراد دیگر پرسیده نمیشود و در عوض مسأله به صورت دیگری طرح میگردد ...
Dahim Darni;782955 نوشت:
شما قرآن را چگونه به من معرفی می کنید ؟!
احتمالا بگوئید برو و قرآن را بخوان تا پی به الهی بودنش ببری . ( اگر اینطور نیست تذکر بدهید )
بله همین را میگویم، فقط با این تبصره که قرآن چون تمام ظاهرش برای همگان خرقعادت ندارد (اگر برخی از بخشهای آن برای برخی از افراد خرقعادت محسوب شود) خود شخص باید به آن توجه کافی کند، در نتیجه خواندن قرآن باید با توجه و تدبر باشد تا اثر کند ... البته ظاهراً مهم نباشد که این تدبر در جهت بررسی قرآن باشد یا در جهت رد کردن آن، با این فرض که رویکرد شخص حقیقتطلبی باشد و نه دشمنی کردن، و این یعنی شخص مراقبت کند که با خودش صادق باشد و بماند ...
اما بالاتر از خواندن هم تلاش برای پاسخ دادن به تحدی قرآن است و این مرحله برای کسی است که با وجودی که گمان میکند تدبر کافی در قرآن کرده است ولی باز شک رهایش نمیکند و هزار احتمال موافق و مخالف به ذهنش میرسد که نمیگذارد به یقین بر الهی بودن یا نبودن قرآن برسد ... اگرچه این شک در اعماق وجودش باشد و در ظاهر به نظر خودش هم برسد که شکی ندارد که مثلاً قرآن الهی نیست اما وقتی به خودش رجوع میکند میبیند که یک تمایلی به جستجوی بیشتر دارد ...
Dahim Darni;782955 نوشت:
من هم می خوانم و به هر دلیلی آنرا الهی نمی دانم .
در اینجا شما چه خواهید کرد و چه خواهید گفت ؟!
1 - قرآن حق و حقیقت محض است و این نشانه کج فهمی تو ( دارنی ) است که الهی بودنش را نفهمیدی . ( این همان جریان لباس پادشاه است ، هرکس حلال زاده باشد لباس پادشاه را می بیند! )
2 - دلایل تو ( دارنی ) برای غیر الهی بودن قرآن چیست ؟!
اگر گزینه یک را انتخاب کنید ما به بن بست گفتگو رسیده ایم . چون شما از من یا هرکس دیگری انتظار دارید که به فهمی معادل فهم شما برسد . و اگر احیانا به این فهم نرسید ، پس نفهم است .
اما اگر گزینه دو را بگوئید این می شود شروع یک بحث و گفتگو که در نهایت ممکن است هر فرد در خلوت خودش تجدید نظرهائی راجع به عقایدش بکند .
ممکن است شما پاسخ دیگری هم داشته باشید که در صورت وجود ممنون می شوم که مطرح کنید .
به عنوان یک معتقد به قرآن که بله میگویم که قرآن حق محض است، ولی ابتدا به ساکن نسبت خلافی به شما نمیدهم و صد البته دلیلی هم از شما برای غیرالهی بودن قرآن نمیخواهم (خودم دارم حتی دلیل خواستن برای الهی بودن قرآن را هم نفی میکنم تا چه برسد به دلیل خواستن برای الهی نبودن قران، با آنکه البینة علی المدّعی)، پاسخ جایگزینم این است که پس وارد گود تحدی شوید، با تعریف دیگری از تحدی نسبت به آنچه که معمولاً گفته میشود، اینکه هیچ ترتیبی و آیینی مجوی، از هر راهی که فکر میکنید میتوانید بر خدای ادعایی قرآن غلبه کنید وارد گود شوید و در این میدان کمترین آوانس و امتیازی هم به خدای قرآن ندهید و از هر چه در توان دارید مایه بگذارید و از هر کسی که میخواهید کمک بگیرید و شرایط مسابقه را هم طوری بچینید که در دورنمای این مبارزه امکان اینکه خدای قرآن بر شما پیروز شود را صفر بدانید و خود را بدون شک برندهی میدان ببینید، با چنین نگاهی وارد گود شوید و قضاوت هم به دست وجدان خودتان که بر خدای ادعایی قرآن پیروز شدهاید یا نه ... خدای ادعایی قرآن اگر به راستی خداست باید بتواند مبارزهی باخته را ببرد، با هر شرایطی که شما به عنوان حریف مبارزه برایش تعیین کنید، ولی اگر شما بردید، حتی اگر نتیجهی مبارزه از ابتدا برایتان مشخص بود که خودتان خواهید برد و خدای قرآن هیچ شانسی در مقابل شما ندارد، باز میتوانید با خیال راحت قرآن را غیرالهی بدانید و از اسلام خارج شوید، چرا که خدایی که از بندهاش شکست بخورد لایق پرستش نیست ... خدای قرآن اگر شما را متوجه الهی بودن قرآن نکند حتی در وعدههایش هم راستگو نیست، او فرموده است که اگر در الهی بودن قرآن شک دارید مانند آن را بیاورید و البته نخواهید توانست با قرآن همآوردی نمایید، یا در آیهی آخر سورهی نمل فرموده است که او آیات خودش را نشانتان میدهد و شما آنها را خواهید شناخت، حال اگر آیاتش را به شما نشان نداد باز خلف وعده کرده است، چرا که شما به دنبال هدایت بودید و او هدایتش را از شما دریغ کرده است، در این حالت اگر خدای قرآن راست هم بود و بهشت و جهنمی هم بود و قیامتی هم بود معذور خواهید بود، چرا که کوتاهی از جانب شما نبوده است ... مبارزهی منصفانهای است، نیست؟ هیچ قانونی ندارد مگر اینکه انصاف را از دست ندهید، مثلیت قرآن را بگذارید هر جنبهای که خودتان خواستید و قاضی هم وجدان خودتان که بر خلاف هر قاضی و حکم دیگری خارج از خودتان قابل اعتماد است ...
البته دوستان و کارشناسان با بنده در این بیان از تحدی هم موافق نیستند، ولی گمان نکنم تعداد زیادی از ایشان باشند که تحدی را امتحان کرده باشند، حال آنکه شخصاً این کار را کردهام و شکر خدا دیدهام که هدایتش را نشانم داد و دیدم که چطور تحویلم گرفت با وجودیکه او خدای تمام عوالم وجود است و بنده یک بندهی ناچیز که در آن زمان بندهی خوبی هم نبودم شاید ... به شخصه فکر میکنم اگر این کارها را بکنید خدایی را خواهید شناخت که در حدیث قدسی وارد شده که ای پیامبر! اگر گناهکاران از بندگانم میدانستند که چه مقدار مشتاق ایشان هستم هر آینه از شوق جان میدادند ... با این وجود امیدوارم اساتید بزرگوار و دوستان اندیشمند اگر این نظر را اشتباه میدانند از نقد آن شانه خالی نکنند و به یاد بیاورند که در قیامتی که به آن معتقدند انسان هم از کارهایی که نباید انجام میداد ولی داد و هم از کارهایی که باید انجام میداد ولی نداد سؤال میشود ... به شخصه هیچ مسؤولیتی را برای گمراه کردن دیگران به عهده نمیگیرم چون اینجا یک سایت مذهبی است و بحثها قرار است زیر نظر کارشناسان انجام گیرد
در آخر هم اضافه میکنم که جناب دارنی اگر شما این مبارزه را پذیرفتید طبیعتاً میدانید که بنده و امثال بنده دیگر نه سر پیاز هستیم و نه ته پیاز، این یک دوئل دو نفره با خدای قرآن است، اگر بعد از مبارزه آمدید و فرمودید که ایمان آوردید و خدای قرآن را دیدهاید و خدایی را که دیدهاید انکار نمیکنید ما هم خوشحال میشویم که شخص دیگری هم همین تجربهی ما را داشته است و دوستدار محبوب ما شده است، ولی اگر فرمودید که ایمان نیاوردید و خدایی را ندیدید که به او ایمان بیاورید و یا در تحدی بر او پیروز شدید همانطور که از ابتدا هم همین فکر را میکردید، در این صورت انتظار تأیید از ما نداشته باشید چون ما از دل شما خبر نداریم ولی از دل خودمان خبر داریم و میدانیم که او را دیدهایم یا نه ...
Dahim Darni;782955 نوشت:
موضوع تحدی اگر حتی 100 صفحه هم بحث شود بازهم به اپسیلون نتیجه ای منجر نخواهد شد ، چون خانه از پای بست ویران است ...
به گونه ای که می توان تحدی کرد یک نفر بیاید و تحدی را تعریف کند !! لذا اقلا من نمیتوانم بار دیگر وارد یک بحث بی پایان و بی نتیجه راجع به تحدی بشوم ..
من سوالی از شما دارم ، آیا احتمال می دهید که عقایدتان اشتباه باشد ؟!
سؤالتان را با سؤالی جواب میدهم ... اگر یک آشپز یک غذایی بپزد و آن را بخورد و تمام شود و بعد دستور طبخ آن را به کس دیگری بدهد و آن شخص هر چه تلاش کرد نتوانست همان تجربهی طعم را تکرار کند و اعتراض کرد، آیا آن آشپز ابتدایی به طعمی که تجربه کرده شک میکند یا به صداقت و دقت آشپز دوم که دستور در اختیارش بوده است؟ ... البته بله میتوان دستور طبخ را هم نقدپذیر دانست و قص علی هذا ... دستور طبخ در اینجا یک بحث دروندینی است برای تبیین مفهوم معجزه و چگونگی کارکرد آن و همچنین در تبیین مفهوم تحدّی، تا اینجای کار همه چیز قابل نقد است و احتمال اشتباه بودنش میرود گرچه موضعگیری فعلیام این است که اشکالی در آنها سراغ ندارم ولی در باقی نظراتی که تا کنون دیدهام اشکالاتی سراغ دارم، ولی در مورد اصل اینکه قرآن الهی است این عقیده را نقدپذیر نمیدانم بخاطر همان بحث بداهت فطری که قبلاً در موردش گفتم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
به هر حال انتظار داشتم برای انکار خدای خالق دلیلی داشته باشید، وگرنه ندانمگرایی عقیدهی مناسبتری است برای افراد منطقگرا ... نیست؟
سلام
عرض کردم اعتقاد من به معنای انکار اعتقاد شماست ، یعنی شما الله را خدای خالق می دانید ، اما من بر اساس آنچه که تا امروز میدانم ، اصلا خالقی را برای جهان متصور نیستم ، که بخواهیم به این برسیم که خالق الله است ، یا یهوه و یا حتی « آرکای من » !!
در حقیقت غیر منطقی نیست که به خاطر نبود دلایل چیزی را رد کنیم گرچه بهتر است سکوت کنیم ، اما این سکوت و ندانم گرائی جاهائی به انفعال می رسد و به این دلیل مخالف آنم .
سین;783141 نوشت:
در مورد اینکه اگر پرستنده هستید چه کسی را بپرستید به دلیل متمسک شده است، ولی در اینکه الله همان خالق شماست دلیلی نمیبینم که ارائه شده باشد، شما میبینید؟ ... به زعم بنده اینطور است که خداوند فرموده است که ای مردم خدایی را بپرستید که شما را آفریده، حالا چه کسی است که همه چیز را آفریده است و شما را آفریده است؟ جواب این بخش دیگر به ایشان سپرده شده است ... مشرکان آن زمان آفریننده را الله میدانستند، ولی افراد دیگر باید طور دیگری به این پاسخ برسند، یا فطری و یا اینکه اصلاً بگوییم این سؤال دیگر از افراد دیگر پرسیده نمیشود و در عوض مسأله به صورت دیگری طرح میگردد ...
بله موافق برداشت شما از آیه هستم . استدلال آیه اینست که باید خالق را پرستید . ( این را جدا از بحث عرض می کنم که دعوای پیامبر اسلام بر سر الله نبود ، دعوا بر سر بت هایی بود که واسطه گرفته شده بودند ... بگذریم )
من به همین نقطه اشکال دارم ، یعنی برای پرستش باید دلیلی به نام « خلق جهان » یا « فطرت آسمان ها و زمین » و یا ... وجود داشته باشد . این فارغ از بحث خالق بودن یا نبودن الله است .
موافقید ؟!
سین;783141 نوشت:
ولی اگر فرمودید که ایمان نیاوردید و خدایی را ندیدید که به او ایمان بیاورید و یا در تحدی بر او پیروز شدید همانطور که از ابتدا هم همین فکر را میکردید، در این صورت انتظار تأیید از ما نداشته باشید چون ما از دل شما خبر نداریم ولی از دل خودمان خبر داریم و میدانیم که او را دیدهایم یا نه ...
با تعریف شما از تحدی به قرآن و بحث هایی که در ابتدای این قسمت انتخاب شده کردید موافقم .
اما هنوز سوال اصلی مرا پاسخ نداده اید ( نه در این بحث که از بحث های گذشته باقی مانده ) ، برخورد شما با من که قرآن را غیر الهی نمی دانم چیست ؟!
سلام
عرض کردم اعتقاد من به معنای انکار اعتقاد شماست ، یعنی شما الله را خدای خالق می دانید ، اما من بر اساس آنچه که تا امروز میدانم ، اصلا خالقی را برای جهان متصور نیستم ، که بخواهیم به این برسیم که خالق الله است ، یا یهوه و یا حتی « آرکای من » !!
در حقیقت غیر منطقی نیست که به خاطر نبود دلایل چیزی را رد کنیم گرچه بهتر است سکوت کنیم ، اما این سکوت و ندانم گرائی جاهائی به انفعال می رسد و به این دلیل مخالف آنم .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
الآن بهتر متوجه شدم، بله، ایرادم به شما وارد نیست، شما هم عملاً شکلی از ندانمگرایی را انتخاب کردهاید که برخی تبعات تناقضآمیز ندانمگرایی را نداشته باشد، اینکه بگویید اعتقاد فعلیم این است ولی شاید اشتباه باشد و عوض شود، یعنی به هر حال موضع من این است که نمیگویم میدانم ولی میگویم برای اینکه زندگیام پیش برود فعلاً از سر ناچاری یک رویکردی را به عنوان اعتقاد موقت خود در نظر گرفتهام ... این رویکرد را ما هم در زمینهی علوم اکتسابیامان در پیش میگیریم و نسبت به آن بیگانه نیستیم و به خودی خود هم مخالفش نیستیم، مثلاً در مورد فیزیک یا زیستشناسی یا فلسفه، ولی تفاوتمان در این است که ما دستهای از علوم را هم به عنوان فطری و بدیهی میشناسیم و آن بخش از دانستههایمان را دیگر کاملاً قابل اعتماد دانسته و مبنای عملکردی قاطعانه قرار میدهیم، تا آن مقدار قابل اعتماد که بر اساس آن در صورت ضرورت حتی با دشمنان آن وارد جنگ شده و بکشیم یا کشته شویم ... اما بحثهایمان با شما ظاهراً بیشتر سر همین است که آیا چنان علوم فطری و بدیهی وجود دارند یا نه ... خیلی از بحثهای همین تاپیک به این بحث محوری پرداخته است ... اینکه از کجا متوجه شویم چه علومی از جمله علوم حصولی هستند و چه علومی فطری و بدیهی به علم حضوری هستند ... با این حساب اختلافات ما بیشتر علمی است تا دینی، یعنی اختلافمان یک اختلاف در شناختشناسی (Epistomology) است و نه اینکه یک حق وسط باشد و برای همه هم به یک اندازه آشکار باشد و بعد یک گروه به آن مؤمن و یک گروه دیگر منکر آن باشند، بلکه بحث ما سر همان آشکارسازی حق است ... این میشود مصداق بحث علمی که خوب هم هست و اشکالی ندارد اگر درست انجامش دهیم ان شاء الله ... با این وجود اینجا یک تبصره هست که ان شاء الله در انتها به آن اشاره میکنم در جواب سؤال نظرسنجی که پرسیدهاید ...
Dahim Darni;783155 نوشت:
بله موافق برداشت شما از آیه هستم . استدلال آیه اینست که باید خالق را پرستید . ( این را جدا از بحث عرض می کنم که دعوای پیامبر اسلام بر سر الله نبود ، دعوا بر سر بت هایی بود که واسطه گرفته شده بودند ... بگذریم )
من به همین نقطه اشکال دارم ، یعنی برای پرستش باید دلیلی به نام « خلق جهان » یا « فطرت آسمان ها و زمین » و یا ... وجود داشته باشد . این فارغ از بحث خالق بودن یا نبودن الله است .
موافقید ؟!
این بحث جدیدی که مطرح فرمودید کمی برایم مبهم است ... قبول دارم که دلیل آورده شده این است که خدایی را بپرستید که منشأ اثر باشد و خودشان نسبت به ارادهی شما و سایر قوای طبیعت منفعل نباشند، بخصوص در بحث دعا کردن این مطلب در حدّ بداهت پذیرفتنی است (و مهم است که توجه داشته باشیم که مطابق آموزههای دینی «دعا» مخ و مغز عبادت است) چرا که طلب کردن از خدای مخلوق در حدّ همان است که کسی بگوید سالها دل طلب جام جم از ما میکرد، وانچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد، با این تفاوت که بیگانه در اینجا مرتبهی نازلی از خودش باشد، مخلوق ذهن خودش، مخلوق دست خودش و غیره ... اما از طرف دیگر شناخت الله به عنوان خدا در آموزههای دینی فطری است «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ» و نمیتوان عبادت خدا را فارغ از الله بودن یا نبودن خدا دانست ...
یک راه رفع این ابهام به زعم بنده این است که بیاییم و بگوییم که استدلالی که در آن آیه آمده است یک استدلال فطری است، یک برهان فطری، بخصوص که در آن بیان شده است که خدایی را بپرستید که شما و تمام عالم را خلق کرده است با آنکه به بیان خود قرآن تمام مخاطبان قرآن شاهد خالقیت خدا نبودهاند، چه در مورد آسمانها و زمین و چه در مورد نفوس خودشان:
«مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا»[الکهف، ۵۱]
اگرچه این در مورد همه نیست، چنانکه مثلاً حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودند «قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَىٰ ذَٰلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ﴿٥٦﴾ وَتَاللَّـهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ» [الأنبیاء]
خلاصه اینکه اگر در عالم ذر و پیش از گرفتن عهد الست خداوند به عنوان خالق معرفی شده باشد علم به خالق بودن الله میشود فطری ... در نتیجه علم به خالق بودن خدا برای همگان فطری است و بدون آنکه همهی ایشان شاهد آن مسأله بوده باشند آن را میدانند و میتوان این دانسته را به یاد ایشان آورد و سپس متناسب با آن از ایشان مطالبه داشت ...
در هر صورت شاید باید روی این مطلب بیشتر فکر شود، فعلاً ذهنم کمک بیشتری نمیکند ...
Dahim Darni;783155 نوشت:
با تعریف شما از تحدی به قرآن و بحث هایی که در ابتدای این قسمت انتخاب شده کردید موافقم .
:Gol:
Dahim Darni;783155 نوشت:
اما هنوز سوال اصلی مرا پاسخ نداده اید ( نه در این بحث که از بحث های گذشته باقی مانده ) ، برخورد شما با من که قرآن را غیر الهی نمی دانم چیست ؟!
با بحثهای اخیری که با شما داشتم به زعم بنده منکر حقیقت نیستید و در جستجوی حقیقت هستید و این یعنی کافر نیستید، گرچه قضاوت کار بنده نیست ...
با این وجود قضاوت در مورد باطن افراد نه کار ماست و نه در بسیاری از موارد مجاز به انجام آن هستیم، بلکه در عوض ملاک عملکرد اجتماعی ما ظاهر است ... شما میتوانید در جهت رویکرد حقیقتجویی خودتان جستجو کنید و بحث علمی کنید و از این دست مسائل، ولی اگر جایی در ظاهر مقابل دین ایستاده و الهی بودن دین را انکار کنید (گرچه خودتان میدانید که این انکار یک انکار در بستر علم کنونی شماست و در واقع شعبهای از ندانمگرایی است و احتمال اینکه بعداً متوجه شوید که خدا وجود دارد و اسلام حق است و قرآن نیز الهی است را صفر مطلق نمیدانید اگرچه به نظرتان احتمال رخداد قابل توجهی هم نداشته باشد)، از آنجا که ظاهر این انکار موقتی مانند انکار قطعی و جزمگرایانهی کافرانی است که حقیقت را دانسته و باز انکار میکنند، طبیعی است که رویکرد مسلمین در مقابل این انکار یکسان یا لااقل نزدیک به هم باشد ... این مطلب در ادامهی همان بحث توهین کنندگان به دین است که با عرض شرمندگی از طرف بنده نیمهتمام ماند و هر روز سعی میکنم به بحث برگردم ولی نمیشود ... بعید نیست شما از بندهای که ادعای مسلمان بودن دارم خیلی حقگراتر باشید و مثلاً دو سال و سه ماه و پنج روز دیگر از امشب که به الهی بودن اسلام پی بردید ناگهان گوی سبقت را از تمام ما مدعیان ربوده و نه تنها برادر ما در دین شوید که مراد ما هم بشوید، اما با تمام این اوصاف، با وجودیکه این احتمال هست که چند سال دیگر خیلی از ما مدعیان اسلام هم دیگر در جرگهی مسلمین نباشیم، با این وجود امروز وظیفهی ما مقابله با کسانی است که در مقابل دین ایستادهاند ... یک مقابله در میدان ظاهر بدون قضاوت در مورد باطن شما و یا خود را مبرّا دانستن از چیزی که امروز آن را گمراهی میدانیم ... گرچه اگر بحثمان صورت علمی داشته باشد و ظاهر بحث مانند یک جبهه میان دو دشمن درگیر نباشد نیازی هم به چنان مقابلهای نخواهد شد ... تمام اینها را گفتم که تأکید کافی کرده باشم که ما اگر در مقابل شما در تاپیکها قرار میگیریم در مقابل ظاهر عملکرد شماست و نه چیزی که در باطن هستید که خودتان میدانید و خدای خودتان ... اما از بحثهای اخیری که با هم داشتیم ممنونم، در این بحثها نیازی به مقابله کردن آنچنانی ندیدم ... بحث به شرط انصاف یک بحث علمی و حقیقتطلبانه است ...
پاسخ : در ابتداباید معنا و حقیقت اعجاز و معجزه و شرایط آن ذکر شود تا ببینیم آیا این شرایط در قرآن موجود است.
حقیقت اعجاز این است که مدّعی نبوت عمل خارق العاده را انجام دهد و دیگران را برای همانند آن دعوت کند اما آنان از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند.(1)
قیود و شرایط مذکور در قرآن مجید دیده میشود، یعنی پیامبر اسلام با معجزه قرآن ادعای نبوت کرد و مردم را به
هماوردی (تحدّی) فرا خواند تا جایی که حاضر شد کافران تنها یک سوره بیاورند و از تمام جهانیان برای ساختن سوره کمک بگیرند.(2)
چهارده قرن است که این ندا در گوش جهانیان طنین انداز است، ولی کسی نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد یا موفق شود.
اعجاز قرآن صورتهای مختلفی داردو تنها منحصر در اعجاز لفظی نیست. بلکه جنبههای مختلف و متعددی را شامل میشود.
برخی از وجوه اعجاز قرآن چنین است:
1- اعجاز طریقی:
قرآن که حاوی هدف و معانی بلند و سخنان حکیمانه بوده و دانشهای مختلف در آن جمع شده است، از طرف شخصی که امی بود و خواندن و نوشتن را نمیدانست، آورده شد..
بر این اساس قران مجید روی کلمه امّی در مورد پیامبر(ص) مکرّر تکیه کرده و میفرماید: "پیش از این کتابی نمیخواندی و چیزی با دست خود نمینوشتی تا مایه تردید و شک گمراهان گردد".(3)
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
2- اعجاز لفظی:
شیوه سخن گفتن قرآن طوری است که با آن چه بشر تا کنون شنیده و گفته، تفاوت زیاد دارد . زیبایی ظاهر و شیرینی بیان آن را هیچ کلامی ندارد، که علمای ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر میکنند.
قرآن دارای سبک خاصی است که نظیر آن یافت نمیشود. از این رو "ولید بن مغیره" در مورد قرآن گفت: "از محمد سخنی شنیدم که نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پریان، گفتار او شیرینی خاصی دارد" اما او برای خنثی کردن تأثیر قرآن گفت: بگویید پیامبر ساحر است.(4)
آیات 24 و 25 سوره مدثر ناظر به این جریان است. آهنگ مخصوص قرآن، ملال آور نبوده، بر اثر تکرار خواندن، صراحت و قاطعیت، متانت و عفّت بیان همه نشان دهنده زیبایی و هنر قرآن مجید است.
یک آیه از قرآن، ابن مقفع، ادیب معروف را به زانو در آورد و آن آیه "یا ارض ابلعی ماءک..."(5) میباشد، زیرا در عین اختصار ماجرای طوفان نوح را با تعبیرات کوتاه و بسیار پر معنی شرح میدهد. به گفته بعضی از محقّقان 23 نکته از صنایع ادبی در همین آیه جمع است.(6)
یکی از صاحب نظران میگوید: یک حرف از قرآن در جایگاهش معجزه است، زیرا آن حرف، کلمهای را که در آن واقع شده نگاه میدارد و آن کلمه آیه را و آن آیه آیات بسیار را و همین راز اعجاز جاودانی قرآن است.(7)
3- اعجاز معنایی:
قرآن از نظر محتوا و بیان معارف الهی معجزه است، چون به شکل بسیار زیبایی مسائل مربوط به خدا و ماوراء الطبیعه را مطرح کرده و خداوند را به زیباترین وجه توصیف کرده است.
آیاتی از قرآن منطبق بر قواعد علمی امروز است مانند جاذبه عمومی، آفرینش جهان، حرکت زمین، حرکت منظومه شمسی، زندگی در کرات دیگر، زوجیت گیاهان، زوجیت عمومی، علل نزول باران و غیره.(8) این حقایق در گذشته برای بشر ناشناخته بوده و برخی از موارد آن هم چنان مجهول است.
در این زمینه هزاران کتاب و مقاله توسط دانشمندان در رشتههای مختلف علوم به نگارش در آمده و همه از عظمت قرآن و تطبیق آیات با جدیدترین رهیافتهای دانش بشری سخن گفتهاند:
موریس بوکای در کتاب "مقایسهای میان تورات انجیل و قرآن و علم" پس از تطبیق آیات قرآن با دستاوردهای علمی میگوید: "چگونه میتوان از تطبیق قرآن با جدیدترین فرآوردههای علمی بشر در شگفت فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نیاورد؟!"
جالب آن که در مفاد آیات قرآن کوچکترین اختلافی وجود ندارد و این یکی دیگر از نشانههای اعجاز قرآن در بخش اعجاز معنایی است. قرآن مجید به این حقیقت اشاره کرده: "آیا درباره قرآن نمیاندیشند که اگر از سوی غیر خدا بود، اختلافات فراوانی در آن مییافتید".(9)
4- اعجاز در پیشگوییهای تاریخی مانند غلبه روم بر ایران
5- اعجاز در بیان رخدادهای تاریخی پیشین.
6- جامع بودن دانشهای مختلف.
قرآن نه کتاب حقوقی است، نه اخلاقی، نه کلامی و اعتقادی، نه تاریخی، نه علوم بلاغی و لغت و نه رشته خاص علمی و... اما در عین حال، همه این دانشها را در خود جمع کرده است.
پینوشتها:
1. جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، ص 262.
2. بقره (2) آیه 23.
3. عنکبوت (29) آیه 48.
4. مجمع البیان، ج 9، ص 387.
5. هود (11) آیه 44.
6. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 122.
7. محمد تقی شریعتی، تفسیر نوین، قسمت مقدمه، ص 52.
8. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 190 - 180.
9. نساء (4) آیه 82.
بسم الله الرحمن الرحیم
Dahim Darni;781098 نوشت:
سلام علیکم
ببخشید سوالی داشتم از محضر شما؛
برای شما مهم است که قرآن از طرف خدا باشد یا نه؟
لطفاً حتی اگر حس می کنید پاسخ بدیهی است نیز چند جمله ای بفرمائید.
ممنونم.
بسم الله الرحمن الرحیم
به من بیاموز;782831 نوشت:
سلام علیکم
ببخشید امکان دارد سوالی که از جناب دارنی پرسیده شد را شما نیز در صورت صلاحدید پاسخ بفرمائید؟
ممنونم.
با سلام، برای من بسیار مهم است که بدانم قرآن از طرف خداست که البته در حال حاضر بنا بر تجربیات شخصی و اطلاعات اندکی که تا کنون به دستم آمده اعتقاد دارم قرآن آموخته های خداوند عزیز و حکیم است که از طریق پیامبر به ما رسیده است اما همواره در تلاش برای محکم تر کردن اعتقاد خود و به چالش کشیدن آن هستم.
بسم الله الرحمن الرحیم
کمال تشکر از جنابعالی به خاطر پاسخگویی.
بنده گمان میکردم شاید هنوز "من الله" بودن قرآن برای شما روشن نشده است و سوال از آن بابت بود تا باب گفتگو باز شود. در این شرایط عرضی نیست.
ممنونم.
[="Franklin Gothic Medium"] به من بیاموز;782831 نوشت:
به من بیاموز;782856 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله،
آن شهود قلبی که گفتم احتمالاً بیارتباط با همان تجربیات شخصی و ادراکات شخصی شما نیست ... میتوانید کمی توضیح دهید که تجربیات شخصی شما چگونه کمک کرد که انتساب قرآن به خدا را بپذیرید؟ آیا بدون انتساب دادن آن مسائل به خدا نمیشد توجیهات دیگری برای توضیح آن تجربیات پیدا کرد؟ اگر میشد شما چرا از میان تمام احتمالات موجود انتساب قرآن به خدا را پذیرفتید؟ در این کار از استدلالهای منطقی و بررسی تمامی احتمالات ممکن بهره گرفتید یا به ندای قلبتان گوش دادید و از عقل سلیم بهره گرفتید؟
این موضوع بحث بعدی خواهد بود که آیا استدلالهای منطقی میتوانند به بررسی ندای قلبی و حکم عقل سلیم کسی پرداخته و آنها را به چالش بکشند؟ اگر بله این چالش آیا مصداق وسواس ذهنی است و یا مصداق حقیقتطلبی و اگر حقیقتطلبی است نتیجهی اعتماد به آن حقیقتطلبی چه میتواند باشد ...
یا علی علیهالسلام
سلام
چیزی که من به آن معتقدم ( البته تا همین لحظه ) اینست که خدا و مفاهیم مانند آن چیزی جز زائده نورون های! انسان ها نیستند . خدایگان متفاوت اند و دائما بر آنها افزوده می شود .
اصرار شما بر این است که اعبدو ربکم الذی خلقکم تنها یک تذکار است ، اما به نظر من این آیه یک هدف خاص دارد :
چون الله خالق شماست ، پس او را بپرستید .
مثال شما با اندکی تغییر همانند موضوع این آیه می شود . یعنی اگر آن خانم بگوید چون من در فلان تاریخ تو را به دنیا آوردم پس مادرت هستم ، دقیقا از همین رویه آیه استفاده کرده است .
حال به نظر شما بازهم موضوع یگانه پرستی و یا الله پرستی بدیهی ست ؟
اگر این معجزه باشد ، همه می توانیم معجزاتی داشته باشیم !! اگرچه من فکر میکنم معجزه را به این صورت از شما نپذیرند ، اما همین تعریف شما هم مشکل دارد ..
ما در اینجا به یک معیار نیاز داریم ، معیار را احتمالا خود شخص معرفی می کنید که در تفکرش آیت را بررسی کند و سپس مومن یا کافر به آن بشود .
اما موضوع اینست که معیار حتی آن شخص هم نیست ! معیار اینجا همان آیتی است که ارائه شده .
به عبارتی و بنابر تعریف شما قرآن خودش را دلیل خودش می داند ، هر کس که ایمان آورد حق را فهمیده و هرکس آنرا انکار کرد همو باطل است ...
وقتی دلیل قرآن خودش باشد ، همان می شود که در ماجرای لباس پادشاه شد ( احتمالا بدانید منظورم چیست ! )
اما از خود قرآن شواهدی هست که معجزات پیامبران گذشته همین تعریفی که با آن مخالف هستید را داشته .. عصای موسی و مرده زنده کردن عیسی همگی صورت ظاهر دارند و نه فقط شعبده بازها که احتمالا در آینده ای نه چندان دور دانشمندان هم بتوانند همین معجزات را تکرار کنند !!
سلام
اتفاقا بسیار سوال خوبی ست .
شاید تا همین چند ماه پیش برای من منبع و مرجع اولویت خاصی داشت . اما الان دیگر از اولویت خارج شده و نیاز و اصراری هم برای اثبات الهی یا غیر الهی بودن قرآن ندارم .
برای من گفته های این کتاب مهم است و البته همه آنچه که در مابین دفتین آمده است را صحیح نمی دانم .
[="Franklin Gothic Medium"] Dahim Darni;782893 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
یک بار شما یک ایدهی محتمل را مطرح میفرمایید که شاید خدا چیزی نباشد مگر زائیدهی نورونهای انسانها و اینکه به تعداد انسانها خدا داریم که لزوماً هیچ دو خدایی هم یکسان نیستند، ولی یک بار میفرمایید به این مطلب اعتقاد دارید (ولو تا به این لحظه) که در این صورت قاعدتاً میتوان از شما دلایلی را خواست که بر اساس آنها شما به این اعتقاد معتقد شدهاید ... آن هم شمایی که از ما در اعتقاداتمان تا به این اندازه مطالبهی اثباتهای منطقی کرده و با وسواس در آنها به دنبال اشکالات منطقی میگردید ...
به طور خاص یک بار میفرمایید خدا چیزی نیست جز آن چیز که من میگویم و بار دیگر میفرمایید خدا از نظر من زائیدهی نورونهاست ... این بیان دو بخش دارد، یکی اینکه خدا آنچه که من میگویم هست و دوم اینکه خدایی جز این خدا وجود ندارد ...
اینکه خدا زائیدهی ذهن خلاق انسان باشد مطلب غریبی برای ما هم نیست ... در حدیث معصوم علیهالسلام هم آمده که بسیاری هستند که خدایی را میپرستند که ساختهی ذهن خودشان است نه خدایی که خالق ذهن ایشان است، خدایی که مخلوق ایشان است و نه خدایی که خالق ایشان است ... پس احتلاف ما با شما در مورد بخش دوم است که میفرمایید خدایی جز خدای مخلوق ذهنی وجود ندارد ... فکر نمیکنید منطقیتر باشد بگویید تا کنون خدایی که خالق انسان باشد را پیدا نکردهام ولی شاید وجود داشته باشد؟ ... مثلاً اگر عدهای میگویند ما به خدای خالق معتقدیم و این براهین فلسفی هم دلیل ما برای این اعتقاد است (گرچه حقیر میگویم دلیل ایشان برای اعتقاد داشتن به خدا آن براهین نیست و ایشان معتقد شدند قبل از اینکه چیزی از فلسفه بدانند) و شما هم به براهین ایشان انتقاد وارد میدانید و آنها را صحیح نمیدانید باز نمیتوانید منکر این شوید که شاید دلایل دیگری باشد که ایشان اطلاع ندارند ... گرچه اگر فقط همین بود و معیار برای تشخیص حقیقت برهان منطقی میبود شاید میشد در این زمینه حق را به شما داد و گفت البینة علی المدعی، ولی ظاهراً اینطور نیست ... در همین راستا هم بنده بحث براهین فطری و قضاوت بر اساس عقل سلیم و وجدان را به میان میکشم ... البته میتوانید به بنده که شناخت خدای خالق را بدیهی میدانم ایراد بگیرید و بگویید که اگر بدیهی است چرا من او را نمیشناسم، بعد احتمالاً بنده جوابی بدهم و خلاصه با هم به بحث بنشینیم ... :ok:
فقط خواستم بگویم که چیزی که به آن معتقد هستید چیزی نیست که ما به کل با آن منکر باشیم، البته نمیشود گفت آن خدای مخلوق در اصل مخلوق نرونهای انسان باشند (چون اشکالاتی به این نظر وارد است از جمله اینکه ساز و کار این خلقت توهم خدا توسط نورونها چگونه است و آیا هر نورون یک خدا خلق میکند یا مجموعهی آنها روی هم ایجاد چنان تصوری میکند و سؤالات بعدی ...) بلکه باید آن را مخلوق یک هویت واحد بدانیم در هر انسان که این مطلب بحث را کمی پیچیدهتر میکند و اما و اگرهایی در آن ظاهر خواهد شد ... ولی میتوان گفت به هر حال خداهای مخلوقی هم هستند که توهم خود انسانها هستند و فرق دارند با خدایی که خالق انسانهاست ... تفاوت اصلیامان در آن بخش است که شما منکر آن خدای خالق میشوید و ما به او اعتقاد داریم ...
تکیهی آن آیه را میتوان بر روی این مطلب گرفت که ای مردم خدایی را بپرستید که در زندگی شما اثرگذاری دارد و خدایانی که نه مالک شما هستند و نه رازق شما هستند و نه تأثیری بر زندگی شما و مرگ شما و بیماری و سلامت شما دارند را واگذارید که این واگذاشتن هم اثر بدی بر زندگی شما نخواهد گذاشت ... ولی در مورد خودش فرموده کسی که از یاد خدا منصرف شود برایش زندگی سختی خواهد بود، در اصل به معنای اینکه آرامش روحی ندارد اگرچه در رفاه کامل و آسایش جسم باشد ... مثل اینکه کسی پشت به نور کند و غرق در تاریکی شود ... در آیهی مدّ نظر هم عقل انسانها گواه گرفته شده است که آیا بهتر نیست خدایی را بپرستید که شما را آفریده است؟ ... این گزاره وقتی معنادار است که ابتدا شخص بداند که خداوند همان آفریننده است ... البته مخاطبان خاص این آیات اگر مشرکان همان زمان بوده باشند آنها قبول داشتهاند و جزء باورهای اعتقادیاشان بوده است که الله همهکاره است و بتها را وسیلهی تقربشان به خدا میدانستند که میپرستیدند (اگر همهاشان اینطور نبودند نمیدانم) و در نتیجه این بیان اگر خطاب به ایشان بوده باشد دیگر اصلاً بحث فطری و بدیهی نیست، ولی از یک طرف مخاطب عام این آیات دیگر فقط مشرکین بتپرست نیستند و از طرف دیگر این آیه هم اگر ارتباطی به بحث فطری بودن شناخت خدا نداشته باشد آیات دیگری هستند که چنان کارکردی داشته باشند، گرچه در خود قرآن صریحاً هم آمده که دین خدا فطری است ولی بیشتر مردم نمیدانند ...
توجه داشته باشید که بنده منکر اصل معجزه نشدم، بلکه منکر ضرورت ظاهر خرقعادتگونه برای تحقق یک معجزه شدم ... یعنی امکان دارد که ظاهر یک امر خارقعادتگونه باشد یا نباشد، آن هم باشدت و ضعفهای متفاوت، ولی با این وجود باز معجزه باشد ... چرا که اصل را به باطن دادم ... ظاهر را میتوان جعل کرد و در نتیجه بله همهی ما یا لااقل بسیاری از انسانها میتوانند ادعای آوردن معجزه کنند ولی ایشان فقط ظاهر را جعل کردهاند و در میدان باطن نمیتوانند کاری کنند و عجز ایشان هم در همین ورطه است ... ایشان اگر چیزی ارائه دهند آن چیز دیگر چیزی نیست که انسانها از قبل بدانند و به صورت بدیهی تصدیق کنند، بلکه یک چیز جدید است که جز سادهباورها باورش نمیکنند و از ایشان دلیل دیگری طلب میکنند که چرا باید همان چیز (که قرار است معجزه باشد) را از ایشان بپذیرند ... از کجا معلوم جادو نباشد؟ کما اینکه بعداً به پیامبران هم میگفتند شما ساحر هستید و قرآن میگوید ایشان اینطور نبوده که حق را ندانند و چنین چیزی بگویند ... چرا هیچ پیامبری ابتدا فرق میان معجزه و جادو را برای مردم توضیح نمیداد تا بعد که معجزه میآورد برای کسی ایجاد شبهه نشود که شاید این کار او یک جادوگری باشد؟ چرا قرآن از معجزات انبیاء گذشته علیهمالسلام با عنوان آیاتالبینات یاد میکند وقتی این همه جا برای شبهه است؟ آیا مؤمنین ما میپذیرند که تمام ایمان آورندگان به انبیاء سلف علیهمالسلام یا اکثریت ایشان مردمی سادهباور و سطحی بودهاند؟ ... نه ... این ایشان هستند که اشتباه میکنند و این اشتباهشان هم برای تبلیغ دین خدا گران تمام میشود اگر در آن تجدید نظر نکنند ...
کسی نمیتواند جز انبیاء علیهمالسلام و حجج الهی معجزه بیاورد اما نه چون ظاهر معجزات همه خرقعادتگونه است، بلکه چون باطن آنها چنان است ... شاهد برای این مطلب را از یک حدیث از امیرالمؤمنین علیهمالسلام هم در این تاپیک آوردهام که فرمودند ظاهر قرآن شبیه کلام بشر است ولی باطن آن شبیه کار هیچ مخلوقی نیست و در نتیجه قرآن روی همرفته شبیه فعل هیچ مخلوقی نیست ...
به همین دلیل ما فقط میتوانیم ادعای داشتن معجزه را کنیم نه اینکه معجزهی راستین بیاوریم ...
قرآن دلیل خودش هست همانطور که کارت ملی شما خودش دلیل خودش هست ... بانک از شما کارت ملی میخواهد تا شما را بشناسد و کارت ملی شما را تأیید میکند چون آن را میشناسد، ولی شاید اگر یک کارت کتابخانه که در کتابخانه از شما میپذیرند را ادامه بدهید بانک از شما نپذیرد چون اول باید صحت همان سند را احراز نمایند ... قرآن نشانه است، آیاتالبینات است، همانطور که معجزات دیگر انبیاء علیهمالسلام و سایر حجج الهی همینطور بوده است، این معجزات همگی نشانههایی هستند که ما باید آن را بشناسیم و تأیید کنیم تا رسالت پیامبر این دین صلیاللهعلیهوآله را بپذیریم، مگرنه که پذیرفتن همان هم دلایل دیگری را میطلبد ...
راستش درست متوجه منظورتان نشدم، اگر اینکه گفتم جواب این بخش شما را نداده است لطفاً منظورتان را کمی مبسوطتر و دقیقتر بیان بفرمایید تا بهتر متوجه شوم
اما اینکه میفرمایید این تعریف را از بنده نمیپذیرند حداقل یک نفر از علما در خارج این سایت آن را پذیرفتهاند، و البته نظر رایج امروزی هم اینطور نیست که ۱۴۰۰ سال باشد که تنها نظریه میان علما باشد و علمای دیگری هم بودهاند و هستند که با این نظر رایج کاملاً موافق نبوده باشند ... در همین تاپیک به نظریهی دیگری نیز پرداخته شده است که توسط جناب ذرهبین معرفی گشت ...
معجزات گذشته عموماً ظاهرشان خرقعادتگونه بوده است، ولی با شدت و ضعفهای متفاوت که برخی از انها هم برای علم امروزی معجزه به حساب نمیآیند ... اما این صرفاً خبری است که از آن رویدادها به ما رسیده است ... در واقع ظاهر آن آیات برای ما توصیف شده است و خبری به ما ندادهاند از اینکه افراد در باطن خود با دیدن آن معجزات با چه حقیقتی روبرو شده بودهاند ... همینکه معیار ایمان آوردن مخاطبین آن انبیاء علیهمالسلام هم عموماً نفسپرست نبودن بوده است و نه باهوش و فیسلوف و منطقدان بودن یا ادیب بودن یا عالم بودن به علم طب و علم نجوم و غیره باز در جهت رد کردن نظریهی رایج است ... گرچه برای عملکرد معجزه نیازی به صفای باطن و عقل سلیم و نفسپرستنبودن نیست و حتی شمر و معاویه و فرعون و نمرود هم با معجزه حقانیت پیامبر خدا را تشخیص میدادهاند، این معنا هم در بیّن بودن آن آیات لحاظ شده است ... تمام عالم آیات خداست ولی برگ درختان سبز تنها در نظر هوشیار است که هر ورقش دفتری است معرفت کردگار، در نتیجه برای اینکه دعوت انبیاء علیهمالسلام برای گروه خاصی از جامعه نبوده است معجزه بوده است که فرایند اتمام حجت را به سرانجام قطعی آن میرسانده است و قرآن هم همین کارکرد را دارد و اینطور نیست که فقط برای کسانی باشد که دلشان صاف است یا زاهد هستند و عارف هستند و غیره ... فرق قرآن با معجزات گذشته در ظاهرش هست که لزوماً خرقعادتگونه نیست و برای خیلیها چیزی بیشتر از یک متن عادی نیست، در این صورت دعوت به تحدی به آن است که فرایند اتمام حجت را کامل میکند ... در مورد معجزات گذشته بنده سراغ ندارم پیامبری که در مقابل معجزهاش دعوت به تحدی کرده باشد! حتی مبارزهی حضرت موسی علیهالسلام با ساحران هم به پیشنهاد فرعون بود و نه خود حضرت علیهالسلام ...
سلام
طبیعتا اعتقاد من به معنای انکار اعتقاد شماست ، اما هیچ کس نمیداند اعتقادات شما یا من در لحظه بعد چگونه باشد ، حتی اگر شما تغییر ناپذیر باشید انکار من به معنای بستن چشم و گوش هایم نیست ...
پس قبول دارید که در بیان و اقلا معرفی خود ( منظورم الله است ) به دلیل متمسک شده
شما قرآن را چگونه به من معرفی می کنید ؟!
احتمالا بگوئید برو و قرآن را بخوان تا پی به الهی بودنش ببری . ( اگر اینطور نیست تذکر بدهید )
من هم می خوانم و به هر دلیلی آنرا الهی نمی دانم .
در اینجا شما چه خواهید کرد و چه خواهید گفت ؟!
1 - قرآن حق و حقیقت محض است و این نشانه کج فهمی تو ( دارنی ) است که الهی بودنش را نفهمیدی . ( این همان جریان لباس پادشاه است ، هرکس حلال زاده باشد لباس پادشاه را می بیند! )
2 - دلایل تو ( دارنی ) برای غیر الهی بودن قرآن چیست ؟!
اگر گزینه یک را انتخاب کنید ما به بن بست گفتگو رسیده ایم . چون شما از من یا هرکس دیگری انتظار دارید که به فهمی معادل فهم شما برسد . و اگر احیانا به این فهم نرسید ، پس نفهم است .
اما اگر گزینه دو را بگوئید این می شود شروع یک بحث و گفتگو که در نهایت ممکن است هر فرد در خلوت خودش تجدید نظرهائی راجع به عقایدش بکند .
ممکن است شما پاسخ دیگری هم داشته باشید که در صورت وجود ممنون می شوم که مطرح کنید .
موضوع تحدی اگر حتی 100 صفحه هم بحث شود بازهم به اپسیلون نتیجه ای منجر نخواهد شد ، چون خانه از پای بست ویران است ...
به گونه ای که می توان تحدی کرد یک نفر بیاید و تحدی را تعریف کند !! لذا اقلا من نمیتوانم بار دیگر وارد یک بحث بی پایان و بی نتیجه راجع به تحدی بشوم ..
من سوالی از شما دارم ، آیا احتمال می دهید که عقایدتان اشتباه باشد ؟!
سلام
طبیعتا اعتقاد من به معنای انکار اعتقاد شماست ، اما هیچ کس نمیداند اعتقادات شما یا من در لحظه بعد چگونه باشد ، حتی اگر شما تغییر ناپذیر باشید انکار من به معنای بستن چشم و گوش هایم نیست ...
پس قبول دارید که در بیان و اقلا معرفی خود ( منظورم الله است ) به دلیل متمسک شده
شما قرآن را چگونه به من معرفی می کنید ؟!
احتمالا بگوئید برو و قرآن را بخوان تا پی به الهی بودنش ببری . ( اگر اینطور نیست تذکر بدهید )
من هم می خوانم و به هر دلیلی آنرا الهی نمی دانم .
در اینجا شما چه خواهید کرد و چه خواهید گفت ؟!
1 - قرآن حق و حقیقت محض است و این نشانه کج فهمی تو ( دارنی ) است که الهی بودنش را نفهمیدی . ( این همان جریان لباس پادشاه است ، هرکس حلال زاده باشد لباس پادشاه را می بیند! )
2 - دلایل تو ( دارنی ) برای غیر الهی بودن قرآن چیست ؟!
اگر گزینه یک را انتخاب کنید ما به بن بست گفتگو رسیده ایم . چون شما از من یا هرکس دیگری انتظار دارید که به فهمی معادل فهم شما برسد . و اگر احیانا به این فهم نرسید ، پس نفهم است .
اما اگر گزینه دو را بگوئید این می شود شروع یک بحث و گفتگو که در نهایت ممکن است هر فرد در خلوت خودش تجدید نظرهائی راجع به عقایدش بکند .
ممکن است شما پاسخ دیگری هم داشته باشید که در صورت وجود ممنون می شوم که مطرح کنید .
موضوع تحدی اگر حتی 100 صفحه هم بحث شود بازهم به اپسیلون نتیجه ای منجر نخواهد شد ، چون خانه از پای بست ویران است ...
به گونه ای که می توان تحدی کرد یک نفر بیاید و تحدی را تعریف کند !! لذا اقلا من نمیتوانم بار دیگر وارد یک بحث بی پایان و بی نتیجه راجع به تحدی بشوم ..
من سوالی از شما دارم ، آیا احتمال می دهید که عقایدتان اشتباه باشد ؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
عرض بنده کمی بیش از اینست که این سوال فقط سوال خیلی خوبی باشد؛ در واقع، آن سوال، فاز صفر مسئله است و تا آن حل نشود، موضوع اعجاز داشتن یا نداشتن قرآن کاملاً مرتفع است؛ از اینکه صادقانه فرمودید در حال حاضر موضوع برای شما اهمیتی ندارد ممنونم. وقتی برای کسی مهم نباشد که یک کتاب از جانب خداوند است یا نه، بحثهای پیرامون این موضوع حالت تفننی و غیرکاربردی خواهد داشت؛ رسیدن قلب به نتیجه خیلی دشوار است؛ چه اینکه ذهن آنقدر قدرتمند است که نتیجه اش می شود سالهای سال گفتگو بین مخالفان و موافقان.
اما فقط کافی است که یک نفر واقعاً سوال داشته باشد که آیا این کتاب از جانب خدای اوست یا نه؟
شما صادقانه فرمودید که هنوز این سوال در شما ایجاد نشده است؛ اما دیگران و دیگران خود را در حالیکه واقعاً در این موقعیت نیستند، در این موقعیت نشان می دهند؛ یعنی چنان وانمود می کنند که گویا واقعاً به دنبال این پاسخ هستند.
در چنین نقطه ای حداقل بنده نمی توانم با شما راجع به الهی بودن یا نبودن قرآن گفتگو کنم؛ چه اینکه هنوز چنین سوالی در شما (نه در ذهن که در قلب شما) ایجاد نشده است. بنابراین به حرمت صداقت شما در پاسخ به این سوال، در این مرحله فقط می توانم دعاگویتان باشم که این سوال در قلب شما شکل بگیرد. اگر این سوال برای کسی شکل بگیرد، مثل هر سوال دیگر و مثل هر خواسته دیگر، سوال کننده را به پاسخ رهنمون می کند.
و این اعتقاد بنده است که النجاة فی الصدق.
[="Franklin Gothic Medium"] Dahim Darni;782955 نوشت:
Dahim Darni;782955 نوشت:
Dahim Darni;782955 نوشت:
Dahim Darni;782955 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
به هر حال انتظار داشتم برای انکار خدای خالق دلیلی داشته باشید، وگرنه ندانمگرایی عقیدهی مناسبتری است برای افراد منطقگرا ... نیست؟
در مورد اینکه اگر پرستنده هستید چه کسی را بپرستید به دلیل متمسک شده است، ولی در اینکه الله همان خالق شماست دلیلی نمیبینم که ارائه شده باشد، شما میبینید؟ ... به زعم بنده اینطور است که خداوند فرموده است که ای مردم خدایی را بپرستید که شما را آفریده، حالا چه کسی است که همه چیز را آفریده است و شما را آفریده است؟ جواب این بخش دیگر به ایشان سپرده شده است ... مشرکان آن زمان آفریننده را الله میدانستند، ولی افراد دیگر باید طور دیگری به این پاسخ برسند، یا فطری و یا اینکه اصلاً بگوییم این سؤال دیگر از افراد دیگر پرسیده نمیشود و در عوض مسأله به صورت دیگری طرح میگردد ...
بله همین را میگویم، فقط با این تبصره که قرآن چون تمام ظاهرش برای همگان خرقعادت ندارد (اگر برخی از بخشهای آن برای برخی از افراد خرقعادت محسوب شود) خود شخص باید به آن توجه کافی کند، در نتیجه خواندن قرآن باید با توجه و تدبر باشد تا اثر کند ... البته ظاهراً مهم نباشد که این تدبر در جهت بررسی قرآن باشد یا در جهت رد کردن آن، با این فرض که رویکرد شخص حقیقتطلبی باشد و نه دشمنی کردن، و این یعنی شخص مراقبت کند که با خودش صادق باشد و بماند ...
اما بالاتر از خواندن هم تلاش برای پاسخ دادن به تحدی قرآن است و این مرحله برای کسی است که با وجودی که گمان میکند تدبر کافی در قرآن کرده است ولی باز شک رهایش نمیکند و هزار احتمال موافق و مخالف به ذهنش میرسد که نمیگذارد به یقین بر الهی بودن یا نبودن قرآن برسد ... اگرچه این شک در اعماق وجودش باشد و در ظاهر به نظر خودش هم برسد که شکی ندارد که مثلاً قرآن الهی نیست اما وقتی به خودش رجوع میکند میبیند که یک تمایلی به جستجوی بیشتر دارد ...
به عنوان یک معتقد به قرآن که بله میگویم که قرآن حق محض است، ولی ابتدا به ساکن نسبت خلافی به شما نمیدهم و صد البته دلیلی هم از شما برای غیرالهی بودن قرآن نمیخواهم (خودم دارم حتی دلیل خواستن برای الهی بودن قرآن را هم نفی میکنم تا چه برسد به دلیل خواستن برای الهی نبودن قران، با آنکه البینة علی المدّعی)، پاسخ جایگزینم این است که پس وارد گود تحدی شوید، با تعریف دیگری از تحدی نسبت به آنچه که معمولاً گفته میشود، اینکه هیچ ترتیبی و آیینی مجوی، از هر راهی که فکر میکنید میتوانید بر خدای ادعایی قرآن غلبه کنید وارد گود شوید و در این میدان کمترین آوانس و امتیازی هم به خدای قرآن ندهید و از هر چه در توان دارید مایه بگذارید و از هر کسی که میخواهید کمک بگیرید و شرایط مسابقه را هم طوری بچینید که در دورنمای این مبارزه امکان اینکه خدای قرآن بر شما پیروز شود را صفر بدانید و خود را بدون شک برندهی میدان ببینید، با چنین نگاهی وارد گود شوید و قضاوت هم به دست وجدان خودتان که بر خدای ادعایی قرآن پیروز شدهاید یا نه ... خدای ادعایی قرآن اگر به راستی خداست باید بتواند مبارزهی باخته را ببرد، با هر شرایطی که شما به عنوان حریف مبارزه برایش تعیین کنید، ولی اگر شما بردید، حتی اگر نتیجهی مبارزه از ابتدا برایتان مشخص بود که خودتان خواهید برد و خدای قرآن هیچ شانسی در مقابل شما ندارد، باز میتوانید با خیال راحت قرآن را غیرالهی بدانید و از اسلام خارج شوید، چرا که خدایی که از بندهاش شکست بخورد لایق پرستش نیست ... خدای قرآن اگر شما را متوجه الهی بودن قرآن نکند حتی در وعدههایش هم راستگو نیست، او فرموده است که اگر در الهی بودن قرآن شک دارید مانند آن را بیاورید و البته نخواهید توانست با قرآن همآوردی نمایید، یا در آیهی آخر سورهی نمل فرموده است که او آیات خودش را نشانتان میدهد و شما آنها را خواهید شناخت، حال اگر آیاتش را به شما نشان نداد باز خلف وعده کرده است، چرا که شما به دنبال هدایت بودید و او هدایتش را از شما دریغ کرده است، در این حالت اگر خدای قرآن راست هم بود و بهشت و جهنمی هم بود و قیامتی هم بود معذور خواهید بود، چرا که کوتاهی از جانب شما نبوده است ...
مبارزهی منصفانهای است، نیست؟ هیچ قانونی ندارد مگر اینکه انصاف را از دست ندهید، مثلیت قرآن را بگذارید هر جنبهای که خودتان خواستید و قاضی هم وجدان خودتان که بر خلاف هر قاضی و حکم دیگری خارج از خودتان قابل اعتماد است ...
البته دوستان و کارشناسان با بنده در این بیان از تحدی هم موافق نیستند، ولی گمان نکنم تعداد زیادی از ایشان باشند که تحدی را امتحان کرده باشند، حال آنکه شخصاً این کار را کردهام و شکر خدا دیدهام که هدایتش را نشانم داد و دیدم که چطور تحویلم گرفت با وجودیکه او خدای تمام عوالم وجود است و بنده یک بندهی ناچیز که در آن زمان بندهی خوبی هم نبودم شاید ... به شخصه فکر میکنم اگر این کارها را بکنید خدایی را خواهید شناخت که در حدیث قدسی وارد شده که ای پیامبر! اگر گناهکاران از بندگانم میدانستند که چه مقدار مشتاق ایشان هستم هر آینه از شوق جان میدادند ... با این وجود امیدوارم اساتید بزرگوار و دوستان اندیشمند اگر این نظر را اشتباه میدانند از نقد آن شانه خالی نکنند و به یاد بیاورند که در قیامتی که به آن معتقدند انسان هم از کارهایی که نباید انجام میداد ولی داد و هم از کارهایی که باید انجام میداد ولی نداد سؤال میشود ... به شخصه هیچ مسؤولیتی را برای گمراه کردن دیگران به عهده نمیگیرم چون اینجا یک سایت مذهبی است و بحثها قرار است زیر نظر کارشناسان انجام گیرد
در آخر هم اضافه میکنم که جناب دارنی اگر شما این مبارزه را پذیرفتید طبیعتاً میدانید که بنده و امثال بنده دیگر نه سر پیاز هستیم و نه ته پیاز، این یک دوئل دو نفره با خدای قرآن است، اگر بعد از مبارزه آمدید و فرمودید که ایمان آوردید و خدای قرآن را دیدهاید و خدایی را که دیدهاید انکار نمیکنید ما هم خوشحال میشویم که شخص دیگری هم همین تجربهی ما را داشته است و دوستدار محبوب ما شده است، ولی اگر فرمودید که ایمان نیاوردید و خدایی را ندیدید که به او ایمان بیاورید و یا در تحدی بر او پیروز شدید همانطور که از ابتدا هم همین فکر را میکردید، در این صورت انتظار تأیید از ما نداشته باشید چون ما از دل شما خبر نداریم ولی از دل خودمان خبر داریم و میدانیم که او را دیدهایم یا نه ...
سؤالتان را با سؤالی جواب میدهم ... اگر یک آشپز یک غذایی بپزد و آن را بخورد و تمام شود و بعد دستور طبخ آن را به کس دیگری بدهد و آن شخص هر چه تلاش کرد نتوانست همان تجربهی طعم را تکرار کند و اعتراض کرد، آیا آن آشپز ابتدایی به طعمی که تجربه کرده شک میکند یا به صداقت و دقت آشپز دوم که دستور در اختیارش بوده است؟ ... البته بله میتوان دستور طبخ را هم نقدپذیر دانست و قص علی هذا ... دستور طبخ در اینجا یک بحث دروندینی است برای تبیین مفهوم معجزه و چگونگی کارکرد آن و همچنین در تبیین مفهوم تحدّی، تا اینجای کار همه چیز قابل نقد است و احتمال اشتباه بودنش میرود گرچه موضعگیری فعلیام این است که اشکالی در آنها سراغ ندارم ولی در باقی نظراتی که تا کنون دیدهام اشکالاتی سراغ دارم، ولی در مورد اصل اینکه قرآن الهی است این عقیده را نقدپذیر نمیدانم بخاطر همان بحث بداهت فطری که قبلاً در موردش گفتم ...
سلام
عرض کردم اعتقاد من به معنای انکار اعتقاد شماست ، یعنی شما الله را خدای خالق می دانید ، اما من بر اساس آنچه که تا امروز میدانم ، اصلا خالقی را برای جهان متصور نیستم ، که بخواهیم به این برسیم که خالق الله است ، یا یهوه و یا حتی « آرکای من » !!
در حقیقت غیر منطقی نیست که به خاطر نبود دلایل چیزی را رد کنیم گرچه بهتر است سکوت کنیم ، اما این سکوت و ندانم گرائی جاهائی به انفعال می رسد و به این دلیل مخالف آنم .
بله موافق برداشت شما از آیه هستم . استدلال آیه اینست که باید خالق را پرستید . ( این را جدا از بحث عرض می کنم که دعوای پیامبر اسلام بر سر الله نبود ، دعوا بر سر بت هایی بود که واسطه گرفته شده بودند ... بگذریم )
من به همین نقطه اشکال دارم ، یعنی برای پرستش باید دلیلی به نام « خلق جهان » یا « فطرت آسمان ها و زمین » و یا ... وجود داشته باشد . این فارغ از بحث خالق بودن یا نبودن الله است .
موافقید ؟!
با تعریف شما از تحدی به قرآن و بحث هایی که در ابتدای این قسمت انتخاب شده کردید موافقم .
اما هنوز سوال اصلی مرا پاسخ نداده اید ( نه در این بحث که از بحث های گذشته باقی مانده ) ، برخورد شما با من که قرآن را غیر الهی نمی دانم چیست ؟!
[="Franklin Gothic Medium"] Dahim Darni;783155 نوشت:
Dahim Darni;783155 نوشت:
Dahim Darni;783155 نوشت:
Dahim Darni;783155 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب دارنی،
الآن بهتر متوجه شدم، بله، ایرادم به شما وارد نیست، شما هم عملاً شکلی از ندانمگرایی را انتخاب کردهاید که برخی تبعات تناقضآمیز ندانمگرایی را نداشته باشد، اینکه بگویید اعتقاد فعلیم این است ولی شاید اشتباه باشد و عوض شود، یعنی به هر حال موضع من این است که نمیگویم میدانم ولی میگویم برای اینکه زندگیام پیش برود فعلاً از سر ناچاری یک رویکردی را به عنوان اعتقاد موقت خود در نظر گرفتهام ... این رویکرد را ما هم در زمینهی علوم اکتسابیامان در پیش میگیریم و نسبت به آن بیگانه نیستیم و به خودی خود هم مخالفش نیستیم، مثلاً در مورد فیزیک یا زیستشناسی یا فلسفه، ولی تفاوتمان در این است که ما دستهای از علوم را هم به عنوان فطری و بدیهی میشناسیم و آن بخش از دانستههایمان را دیگر کاملاً قابل اعتماد دانسته و مبنای عملکردی قاطعانه قرار میدهیم، تا آن مقدار قابل اعتماد که بر اساس آن در صورت ضرورت حتی با دشمنان آن وارد جنگ شده و بکشیم یا کشته شویم ... اما بحثهایمان با شما ظاهراً بیشتر سر همین است که آیا چنان علوم فطری و بدیهی وجود دارند یا نه ... خیلی از بحثهای همین تاپیک به این بحث محوری پرداخته است ... اینکه از کجا متوجه شویم چه علومی از جمله علوم حصولی هستند و چه علومی فطری و بدیهی به علم حضوری هستند ... با این حساب اختلافات ما بیشتر علمی است تا دینی، یعنی اختلافمان یک اختلاف در شناختشناسی (Epistomology) است و نه اینکه یک حق وسط باشد و برای همه هم به یک اندازه آشکار باشد و بعد یک گروه به آن مؤمن و یک گروه دیگر منکر آن باشند، بلکه بحث ما سر همان آشکارسازی حق است ... این میشود مصداق بحث علمی که خوب هم هست و اشکالی ندارد اگر درست انجامش دهیم ان شاء الله ... با این وجود اینجا یک تبصره هست که ان شاء الله در انتها به آن اشاره میکنم در جواب سؤال نظرسنجی که پرسیدهاید ...
این بحث جدیدی که مطرح فرمودید کمی برایم مبهم است ... قبول دارم که دلیل آورده شده این است که خدایی را بپرستید که منشأ اثر باشد و خودشان نسبت به ارادهی شما و سایر قوای طبیعت منفعل نباشند، بخصوص در بحث دعا کردن این مطلب در حدّ بداهت پذیرفتنی است (و مهم است که توجه داشته باشیم که مطابق آموزههای دینی «دعا» مخ و مغز عبادت است) چرا که طلب کردن از خدای مخلوق در حدّ همان است که کسی بگوید سالها دل طلب جام جم از ما میکرد، وانچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد، با این تفاوت که بیگانه در اینجا مرتبهی نازلی از خودش باشد، مخلوق ذهن خودش، مخلوق دست خودش و غیره ... اما از طرف دیگر شناخت الله به عنوان خدا در آموزههای دینی فطری است «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ» و نمیتوان عبادت خدا را فارغ از الله بودن یا نبودن خدا دانست ...
یک راه رفع این ابهام به زعم بنده این است که بیاییم و بگوییم که استدلالی که در آن آیه آمده است یک استدلال فطری است، یک برهان فطری، بخصوص که در آن بیان شده است که خدایی را بپرستید که شما و تمام عالم را خلق کرده است با آنکه به بیان خود قرآن تمام مخاطبان قرآن شاهد خالقیت خدا نبودهاند، چه در مورد آسمانها و زمین و چه در مورد نفوس خودشان:
«مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا»[الکهف، ۵۱]
اگرچه این در مورد همه نیست، چنانکه مثلاً حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودند «قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَىٰ ذَٰلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ﴿٥٦﴾ وَتَاللَّـهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ» [الأنبیاء]
خلاصه اینکه اگر در عالم ذر و پیش از گرفتن عهد الست خداوند به عنوان خالق معرفی شده باشد علم به خالق بودن الله میشود فطری ... در نتیجه علم به خالق بودن خدا برای همگان فطری است و بدون آنکه همهی ایشان شاهد آن مسأله بوده باشند آن را میدانند و میتوان این دانسته را به یاد ایشان آورد و سپس متناسب با آن از ایشان مطالبه داشت ...
در هر صورت شاید باید روی این مطلب بیشتر فکر شود، فعلاً ذهنم کمک بیشتری نمیکند ...
:Gol:
با بحثهای اخیری که با شما داشتم به زعم بنده منکر حقیقت نیستید و در جستجوی حقیقت هستید و این یعنی کافر نیستید، گرچه قضاوت کار بنده نیست ...
با این وجود قضاوت در مورد باطن افراد نه کار ماست و نه در بسیاری از موارد مجاز به انجام آن هستیم، بلکه در عوض ملاک عملکرد اجتماعی ما ظاهر است ... شما میتوانید در جهت رویکرد حقیقتجویی خودتان جستجو کنید و بحث علمی کنید و از این دست مسائل، ولی اگر جایی در ظاهر مقابل دین ایستاده و الهی بودن دین را انکار کنید (گرچه خودتان میدانید که این انکار یک انکار در بستر علم کنونی شماست و در واقع شعبهای از ندانمگرایی است و احتمال اینکه بعداً متوجه شوید که خدا وجود دارد و اسلام حق است و قرآن نیز الهی است را صفر مطلق نمیدانید اگرچه به نظرتان احتمال رخداد قابل توجهی هم نداشته باشد)، از آنجا که ظاهر این انکار موقتی مانند انکار قطعی و جزمگرایانهی کافرانی است که حقیقت را دانسته و باز انکار میکنند، طبیعی است که رویکرد مسلمین در مقابل این انکار یکسان یا لااقل نزدیک به هم باشد ... این مطلب در ادامهی همان بحث توهین کنندگان به دین است که با عرض شرمندگی از طرف بنده نیمهتمام ماند و هر روز سعی میکنم به بحث برگردم ولی نمیشود ... بعید نیست شما از بندهای که ادعای مسلمان بودن دارم خیلی حقگراتر باشید و مثلاً دو سال و سه ماه و پنج روز دیگر از امشب که به الهی بودن اسلام پی بردید ناگهان گوی سبقت را از تمام ما مدعیان ربوده و نه تنها برادر ما در دین شوید که مراد ما هم بشوید، اما با تمام این اوصاف، با وجودیکه این احتمال هست که چند سال دیگر خیلی از ما مدعیان اسلام هم دیگر در جرگهی مسلمین نباشیم، با این وجود امروز وظیفهی ما مقابله با کسانی است که در مقابل دین ایستادهاند ... یک مقابله در میدان ظاهر بدون قضاوت در مورد باطن شما و یا خود را مبرّا دانستن از چیزی که امروز آن را گمراهی میدانیم ... گرچه اگر بحثمان صورت علمی داشته باشد و ظاهر بحث مانند یک جبهه میان دو دشمن درگیر نباشد نیازی هم به چنان مقابلهای نخواهد شد ... تمام اینها را گفتم که تأکید کافی کرده باشم که ما اگر در مقابل شما در تاپیکها قرار میگیریم در مقابل ظاهر عملکرد شماست و نه چیزی که در باطن هستید که خودتان میدانید و خدای خودتان ... اما از بحثهای اخیری که با هم داشتیم ممنونم، در این بحثها نیازی به مقابله کردن آنچنانی ندیدم ... بحث به شرط انصاف یک بحث علمی و حقیقتطلبانه است ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
http://www.askdin.com/thread51312.html
سوال :
بحثی در اعجاز قرآن ؟
پاسخ :
در ابتداباید معنا و حقیقت اعجاز و معجزه و شرایط آن ذکر شود تا ببینیم آیا این شرایط در قرآن موجود است.
حقیقت اعجاز این است که مدّعی نبوت عمل خارق العاده را انجام دهد و دیگران را برای همانند آن دعوت کند اما آنان از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند.(1)
قیود و شرایط مذکور در قرآن مجید دیده میشود، یعنی پیامبر اسلام با معجزه قرآن ادعای نبوت کرد و مردم را به
هماوردی (تحدّی) فرا خواند تا جایی که حاضر شد کافران تنها یک سوره بیاورند و از تمام جهانیان برای ساختن سوره کمک بگیرند.(2)
چهارده قرن است که این ندا در گوش جهانیان طنین انداز است، ولی کسی نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد یا موفق شود.
اعجاز قرآن صورتهای مختلفی داردو تنها منحصر در اعجاز لفظی نیست. بلکه جنبههای مختلف و متعددی را شامل میشود.
برخی از وجوه اعجاز قرآن چنین است:
1- اعجاز طریقی:
قرآن که حاوی هدف و معانی بلند و سخنان حکیمانه بوده و دانشهای مختلف در آن جمع شده است، از طرف شخصی که امی بود و خواندن و نوشتن را نمیدانست، آورده شد..
بر این اساس قران مجید روی کلمه امّی در مورد پیامبر(ص) مکرّر تکیه کرده و میفرماید: "پیش از این کتابی نمیخواندی و چیزی با دست خود نمینوشتی تا مایه تردید و شک گمراهان گردد".(3)
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
2- اعجاز لفظی:
شیوه سخن گفتن قرآن طوری است که با آن چه بشر تا کنون شنیده و گفته، تفاوت زیاد دارد . زیبایی ظاهر و شیرینی بیان آن را هیچ کلامی ندارد، که علمای ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر میکنند.
قرآن دارای سبک خاصی است که نظیر آن یافت نمیشود. از این رو "ولید بن مغیره" در مورد قرآن گفت: "از محمد سخنی شنیدم که نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پریان، گفتار او شیرینی خاصی دارد" اما او برای خنثی کردن تأثیر قرآن گفت: بگویید پیامبر ساحر است.(4)
آیات 24 و 25 سوره مدثر ناظر به این جریان است. آهنگ مخصوص قرآن، ملال آور نبوده، بر اثر تکرار خواندن، صراحت و قاطعیت، متانت و عفّت بیان همه نشان دهنده زیبایی و هنر قرآن مجید است.
یک آیه از قرآن، ابن مقفع، ادیب معروف را به زانو در آورد و آن آیه "یا ارض ابلعی ماءک..."(5) میباشد، زیرا در عین اختصار ماجرای طوفان نوح را با تعبیرات کوتاه و بسیار پر معنی شرح میدهد. به گفته بعضی از محقّقان 23 نکته از صنایع ادبی در همین آیه جمع است.(6)
یکی از صاحب نظران میگوید: یک حرف از قرآن در جایگاهش معجزه است، زیرا آن حرف، کلمهای را که در آن واقع شده نگاه میدارد و آن کلمه آیه را و آن آیه آیات بسیار را و همین راز اعجاز جاودانی قرآن است.(7)
3- اعجاز معنایی:
قرآن از نظر محتوا و بیان معارف الهی معجزه است، چون به شکل بسیار زیبایی مسائل مربوط به خدا و ماوراء الطبیعه را مطرح کرده و خداوند را به زیباترین وجه توصیف کرده است.
آیاتی از قرآن منطبق بر قواعد علمی امروز است مانند جاذبه عمومی، آفرینش جهان، حرکت زمین، حرکت منظومه شمسی، زندگی در کرات دیگر، زوجیت گیاهان، زوجیت عمومی، علل نزول باران و غیره.(8) این حقایق در گذشته برای بشر ناشناخته بوده و برخی از موارد آن هم چنان مجهول است.
در این زمینه هزاران کتاب و مقاله توسط دانشمندان در رشتههای مختلف علوم به نگارش در آمده و همه از عظمت قرآن و تطبیق آیات با جدیدترین رهیافتهای دانش بشری سخن گفتهاند:
موریس بوکای در کتاب "مقایسهای میان تورات انجیل و قرآن و علم" پس از تطبیق آیات قرآن با دستاوردهای علمی میگوید: "چگونه میتوان از تطبیق قرآن با جدیدترین فرآوردههای علمی بشر در شگفت فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نیاورد؟!"
جالب آن که در مفاد آیات قرآن کوچکترین اختلافی وجود ندارد و این یکی دیگر از نشانههای اعجاز قرآن در بخش اعجاز معنایی است. قرآن مجید به این حقیقت اشاره کرده: "آیا درباره قرآن نمیاندیشند که اگر از سوی غیر خدا بود، اختلافات فراوانی در آن مییافتید".(9)
4- اعجاز در پیشگوییهای تاریخی مانند غلبه روم بر ایران
5- اعجاز در بیان رخدادهای تاریخی پیشین.
6- جامع بودن دانشهای مختلف.
قرآن نه کتاب حقوقی است، نه اخلاقی، نه کلامی و اعتقادی، نه تاریخی، نه علوم بلاغی و لغت و نه رشته خاص علمی و... اما در عین حال، همه این دانشها را در خود جمع کرده است.
پینوشتها:
1. جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، ص 262.
2. بقره (2) آیه 23.
3. عنکبوت (29) آیه 48.
4. مجمع البیان، ج 9، ص 387.
5. هود (11) آیه 44.
6. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 122.
7. محمد تقی شریعتی، تفسیر نوین، قسمت مقدمه، ص 52.
8. مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 190 - 180.
9. نساء (4) آیه 82.