چرا انسان از مرگ مىترسد؟
تبهای اولیه
علت ترس از مرگ چند چيز است:
1- نشناختن ماهيت مرگ و فنا پندارى آن، حال آنکه انسان با مرگ فنا نمی یابدبلکه وارد عالمی جدیدو بزرگتر از این عالم می شود.
2- گناه و ذخيره ساختن آتش براى خود،
3- وابستگى و محبت مفرط به دنيا و تعلقات دنيوى.
در روايت است كه از امام مجتبى (ع) پرسيدند: چرا از مرگ مىترسيم؟ فرمودند: لانكم عمرتم الدنيا و اخربتم الاخره[1] زيرا شما دنياى خود را آباد و آخرت را ويران ساختيد. يعنى، به جاى برقرارى موازنه بين دنيا و آخرت بيشترين تلاش خود را مصروف خواستهاى گذران دنيا ساختيد و از تلاش براى آباد سازى جهان آخرت با اعمال صالحه و ترك گناه دست كشيديد. در نتيجه چون مرگ در رسد از آبادانگاه خود به ويرانكده سيئات مىرويد. در حالى كه اگر آن را آباد مىساختيد به مرگ مشتاق و علاقهمند بوديد. چنان كه اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: «فوالله لابن ابى طالب انس بالموت من الطفل بثديى امه[2] به خدا قسم مرگ براى على گواراتر از پستانهاى مادر براى كودك است».
[1] - بحارالأنوار، ج 6، ص 129.
[2] - نهج البلاغه، خطبه3.
[=arial]ترس ازمرگ عمومی ترین احساسات حاکم بر ماست وتجربه خوشایندی نیز نمی باشد :Ghamgin:واین ترس عوامل گوناگونی دارد از آن جمله:
[=arial]1-مرگ زندگی را به نیستی و هلاکت تبدیل می کند .
[=arial]2-چون وقت آن معلوم نیست آدمی هماره در ترس و اضطراب است مبادا از راه برسد.
[=arial]3-مرگ امری ناشناخته است و تجربه ای از ان نداریم بلکه پایان تجربه هاست لذا نمی دانیم هنگام مرگ برما چه می گذرد.:Gig:
[=arial]4-هر انسانی باید به تنهایی با آن مواجه شود آگر چه اطرافش بسیار جمعیت باشد.
[=arial]5-با رسیدن مرگ همه امیدها و آرزوهای ادمی از دست می رود ونیان انسان و خواستنی هایش جدایی می افتد.
[=arial]باید گفت :هدف دین پالودن وجود آدمی از همه گیرودارهای درونی مثل غم و ترس و اضطراب است تربیت دینی وجود آدمی را با تمام ساحتها و حالت های او به سوی حالق خویش سوق می دهد.مومن در دل از خدا می ترسد ولی باز به او پناه می برد.ترس از غیر خدا هر روز بر قلمرواش افزوده می شود ولی ترس از خدار ریشه همه ترسها را می خشکاند پس راه حل در غلبه بر ترس از مرگ بر اساس دین باید باشد لذا دین خطوط کلی را ارائه می دهد::Ealam::Ealam:
[=arial]1-دین انسان را موجودی فنا ناپذیر و جاودانه می داند که با مرگ از نشئه دنیوی به نشئه دیگری می رود نه اینکه نابود گردد.
[=arial]2-وقتی ماهیت مرگ روشن شد که فنا ونابودی نیست ،ناآگاهی از موعد آن چندان اهمیتی ندارد هر چند دانستن زمان مرگ نمی تواند در آرامش آدمی اثری داشته باشد.
[=arial]3-سومین عامل ترس از مرگ توسط انبیاء واولیا الهی از بین میرود چرا که علم غیب دارند .از امام جواد علیه السلام پرسیدند :چرا مسلملنان مرگ را نا خوشایند می دانند؟فرمود:چون بدان جهل دارند آن را ناخوش می دارند و اگر معرفت داشتند و از دوستان خدا بودند بدان محبت می ورزیدند و می دانستند آخرت برایشان از دنیا بهتر است1:hamdel:
[=arial]4-مرگ مرحله ای از مراحل هستی انسان و مقوم وجودی اوست همانطور که همه ساحت های وجود ما از آن شخص ماست مرگ نیز به شخص ما تعلق دارد.مرگ هر شخصی مانند مرحله تولدش مخصوص به اوست.
[=arial]5-امیدها و آرزوها از لوازم عالم تفرقه و جدایی است و بقاء آنها در ادامه زندگی معلوم نیست زیرا در این عالم هر امری در معرض تغییر و دگرگونی است و وضعیت ثابتی به چشم نمی خورد بنابراین دلبستگی به امور فناپذیر بسیار مذموم است .:Labkhand:
[=arial]اما عامل دیگری در ترس از مرگ هست که همانا ترس از حسابرسی است که دین بشررا به کیفیت تدارک گذشته و آینده خودهدایت می کند و او را رهایی می بخشد.
[=arial]1-معانی الاخبار ،شیخ صدوق ،ص 290.
ترس ازمرگ عمومی ترین احساسات حاکم بر ماست وتجربه خوشایندی نیز نمی باشد واین ترس عوامل گوناگونی دارد از آن جمله:
1-مرگ زنگی را به نیستی و هلاکت تبدیل می کند .
2-چون وقت آن معلوم نیست آدمی هماره در ترس و اضطراب است مبادا از راه برسد.
3-مرگ امری ناشناخته است و تجربه ای از ان نداریم بلکه پایان تجربه هاست لذا نمی دانیم هنگام مرگ برما چه می گذرد.
4-هر انسانی باید به تنهایی با آن مواجه شود آگر چه اطرافش بسیار جمعیت باشد.
5-با رسیدن مرگ همه امیدها و آرزوهای ادمی از دست می رود ونیان انسان و خواستنی هایش جدایی می افتد.
باید گفت :هدف دین پالودن وجود آدمی از همه گیرودارهای درونی مثل غم و ترس و اضطراب است تربیت دینی وجود آدمی را با تمام ساحتها حالتهایاو به سوی حالق خویش سوق می دهد.مومن در دل از خدا می ترسد ولی باز به او پناه می برد.ترس از غیر خدا هر روز بر قلمرواش افزوده می شود ولی ترس از خدار ریشه همه ترسها را می خشکاند پس راه حل در غلبه بر ترس از مرگ بر اساس دین باید باشد لذا دین خطوط کلی را ارائه می دهد:
1-دین انسان را موجودی فنا ناپذیر و جاودانه می داند که با مرگ از نشئه دنیوی به نشئه دیگری می رود نه اینکه نابود گردد.
2-وقتی ماهیت مرگ روشن شد که فنا ونابودی نیست ،ناآگاهی از موعد آن چندان اهمیتی ندارد هر چند دانستن زمان مرگ نمی تواند در آرامش آدمی اثری داشته باشد.
3-سومین عامل ترس از مرگ توسط انبیاء واولیا الهی از بین میرود چرا که علم غیب دارند .از امام جواد علیه السلام پرسیدند :چرا مسلملنان مرگ را نا خوشایند می دانند؟فرمود:چون بدان جهل دارند ان را ناخوش می دارند و اگر معرفت داشتند و از دوستان خدا بودند بدان محبت می ورزیدند و می دانشتند آخرت برایشان از دنیا بهتر است1
4-مرگ مرحله ای از مراحل هستی انسان و مقوم وجودی اوست همانطور که همه ساحت های وجود ما از آن شخص ماست مرگ نیز به شخص ما تعلق دارد.مرگ هر شخصی مانند مرحله تولدش مخصوص به اوست.
5-امیدها و آرزوها از لوازم عالم تفرقه و جدایی است و بقاء آنها در ادامه زندگی معلوم نیست زیرا در این عالم هر امری در معرض تغییر و دگرگونی است و وضعیت ثابتی به چشم نمی خورد بنابراین دلبستگی به امور فناپذیر بسیار مذموم است .
اما عامل دیگری در ترس از مرگ هست که همانا ترس از حسابرسی است که دین بشررا به کیفیت گذشته و آینده خودهدایت می کند و او را رهایی می بخشد.
1-معانی الاخبار ،شیخ صدوق ،ص 290.
نگرانم ميکند...نياز دارم آرام شوم...چيزي بايد آرامم کند... برنامه جامع التفاسير را باز ميکنم...دنبال کلمه مورد نظرم ميگردم ..."مماتي" ... آيه 162 سوره مبارکه انعام تنها آيه اي است که اين کلمه را با چنين هيئتي دارد:
قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُکِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
بگو در حقيقت نماز من و [ساير] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانيان است .
پس مرگ من...
نه! نميخواهم بميرم !ميلم به جاودانگي نميگذارد بروم.ميخواهم بمانم؛از آينده ميترسم!آينده اي که پس از مرگ است.
نه!بيشتر که فکر ميکنم ميبينم نميترسم،خيلي نگرانم! نگران!
سراغ تفاسير قرآن ميروم تفسير نور و پيامهايش شايد بتواند آرامم کند: پيامها:
1. راه و روش و هدف خود را در برابر راههاى انحرافى، با صراحت و افتخار اعلام کنيم. «قُلْ»
2. با آنکه نماز، جزو عبادات است، ولى، جدا ذکر شده تا اهميّت آن را نشان دهد. «صَلاتِي وَ نُسُکِي»
3.انسانهاى مخلص، مسير تکوينى (مرگ و حيات) و مسير تشريعى خود (نماز و نُسُک) را فقط براى خداوند عالميان مىدانند. «إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُکِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ»
4. آن گونه که در نماز قصد قربت مىکنيم، در هر نفس کشيدن و زنده بودن ومردن هم مىتوان قصد قربت کرد. «مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ ...»
5. مرگ و حيات مهم نيست، مهم آن است که آنها براى خدا و در راه خدا باشد.
«مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ»
6. آنچه براى خدا باشد، رشد مىکند. «لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»
7. مرگ و زندگى دست ما نيست، ولى جهت دادن به آن دست ماست. «لِلَّهِ»
8. اخلاص در کارها، فرمان الهى است. «بِذلِکَ أُمِرْتُ»
9. پيشواى جامعه، بايد در پيمودن راه و پياده کردن فرمان الهى، پيشگام باشد.
«أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ»
تفسير نور، ج3، ص: 395و396
به نظر ميرسيد کمي آرام شوم اما الان که دقت ميکنم متوجه ميشوم اگه پيام هاي اين آيه برايم عملي شوند،خيلي آرام تر خواهم شد.
با سلام :Gol:
در جواب این سوال باید گفت که علاوه بر علتهایی را که دوست عزیز اشاره کرده اند علتهای دیگری هم می توان شمرد که به چند تا ازآنهامن اشاره می کنم::Ealam:
1-نداشتن ایمان به زندگی پس از مرگ
عمدهترین دلیل ترس از مرگ این است که عدهای به زندگی پس از مرگ ایمان ندارند و یا اگر دارند این ایمان بصورت باور عمیق در نیامده و بر افکار و عواطف آنها حاکم نشده است. وحشت انسان از فنا و نیستی طبیعی است. انسان حتی از تاریکی شب میترسد چرا که ظلمت ، نیستی نور است و گاه از مرگ میترسد چرا که آنهم در مسیر فنا قرار گرفته است.
اما اگر انسان با تمام وجودش باور کند که دنیا زندان مومن است و بهشت کافر و این جسم خاکی قفسی است برای مرغ روح او که وقتی این قفس شکست آزاد میشود و به هوای کوی دوست پرواز میکند و اگر باور کند که مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست و تنها دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنش ، هرگز از مرگ وحشت نمیکند.:Nishkhand::hamdel:
لذا در حدیث عاشورا میخوانیم هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار دشمن بر حضرت سیدالشهدا و یارانش بیشتر میشد چهرههای آنها برافروختهتر و شکوفاتر میشد و وقتی از آنها سوال میشد چرا؟ میگفتند : برای اینکه ساعاتی دیگر شربت شهادت را خواهیم نوشید. :Khandidan!::Kaf:
2-دلبستگی به دنیا
علت دیگر برای ترس از مرگ دلبستگی بیش از حد به دنیاست چرا که مرگ میان او و محبوبش جدائی میافکند و دل کندن از آن همه امکاناتی که برای زندگی مرفه و عیش و نوش ساخته برای او طاقت فرساست. :khandeh!:
3-کم کاری برای آخرت
عامل دیگر برای ترس از مرگ خالی بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سیئات نامه اعمال است. در حدیثی میخوانیم که فردی خدمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمد و عرض کرد یا رسول اله من چرا مرگ را دوست ندارم؟ حضرت فرمود : آیا ثروتی داری؟ عرض کرد: آری. فرمود : چیزی از آنرا پیش از خود فرستادهای؟ عرض کرد : نه. حضرت فرمود : به همین دلیل است که مرگ را دوست نداری چون نامه اعمالت خالی از حسنات است.:Ghamgin:
با توضیحی که درباره عوامل نگران کننده از مرگ داده شد روشن گردید که مرگ برای یک انسان مومن که تمام زندگانیش را در راه اطاعت از خداوند متعال صرف نموده و کارنامه عملش پر از اعمال صالح و نیک است هیچ جای نگرانی ندارد و مرگ برای چنین کسی از عسل هم شیرینتر خواهد بود. :Mohabbat::Sham:
منابع
- (عدل الهی _ شهید مطهری)
- (تفسیر نمونه _ آیة اله مکارم شیرازی _ج 24)