این اشکال به همهی ما هم وارد است، به شمای زیستشناس وارد نیست؟ جناب آیتالله سبحانی باید تمام کتابهای زیستشناسی و اقتصادی و غیره را بخوانند و علمای ما باید فیزیک بخوانند و شیمی بخوانند و نظریات اسلام را سعی کنند از متون دینی استخراج کنند و ما باید به دنبال مقاله دادن و کتاب نوشتن و پر کردن رزومهی خودمان و تلاش برای گرفتن جایزهی نوبل در دل سیستم علوم سکولار خودمان باشیم؟
با سلام خدمت شما آقای باء .
به نکته درستی اشاره کردید اما ممنون میشوم اگر درباره این موضوعات بحث کنیم :
1 . شما علوم سکولار را نفی میکنید . مگر چیزی سکولار باشد چه اشکالی دارد ؟ مگر بنایی و کوزه گری و کارگری که سکولار هستند چه مشکلی دارند ؟ اصولا چرا شناخت جهان باید آمیخته با دین باشد ؟ با توجه به اینکه ادیان بسیارند و در نتیجه داده های هر یک در مورد جهان بسیار حال که جهان یکیست و شناخت آن اگر به صورت منطقی باشد مورد قبول همگان واقع خواهد شد و فرزندش، تکنولوژی، خدمات زیادی به بشر خواهد کرد .
2 . چرا باید علوم را اسلامی کنیم وقتی خاطره بدی از این کار داریم ؟
فرض کنیم داوکینز مسلمان بود و طبق داده های حاصل از تجربیات و آزمایشات و استدلال هایش به این نتیجه می رسید که فرگشت واقعی ست . اگر علوم، دینی باشد مرجع درستی یا نادرست بودن فرائض هم میشود یک اجتماع دینی به جای علمی . آیا داوکینز را به دلیل کفر آشکار والحادش نمی کشتند ؟
منظور من اشخاص نیستند بلکه این روند که نتایج منطقی یک فردی از مشاهدات و آزمایش هایش منجر به قتل و یا طرد وی شود ، ناصحیح است و نتیجه اش چیزی نیست جز اینکه در تاریخ خوانده ایم و نتایجش را امروز درو میکنیم .
این روند که به کرات در جوامع اسلامی دیده شده است آیا باعث راکد ماندن علم نشده ؟ آیا ما این روند را در تجربه تاریخی مسلمانان از بعد خواجه نصیرالدین تا زمان قاجار تجربه نکردیم ؟ آیا ابن سینا توسط غزالی تکفیر نشد ؟ آیا در نظامیه ها تدریس فلسفه و علوم طبیعی قدغن نشد ؟ آیا این شرایط 500 سال بر ما حاکم نبود ؟
در مسیحیت نیز همینطور .
چرا باید بشریت دوباره به فکر دینی کردن علوم باشد با اینکه خاطرات تلخی از این قضیه دارد ؟
با سلام خدمت شما آقای باء .
به نکته درستی اشاره کردید اما ممنون میشوم اگر درباره این موضوعات بحث کنیم :
1 . شما علوم سکولار را نفی میکنید . مگر چیزی سکولار باشد چه اشکالی دارد ؟ مگر بنایی و کوزه گری و کارگری که سکولار هستند چه مشکلی دارند ؟ اصولا چرا شناخت جهان باید آمیخته با دین باشد ؟ با توجه به اینکه ادیان بسیارند و در نتیجه داده های هر یک در مورد جهان بسیار حال که جهان یکیست و شناخت آن اگر به صورت منطقی باشد مورد قبول همگان واقع خواهد شد و فرزندش، تکنولوژی، خدمات زیادی به بشر خواهد کرد .
2 . چرا باید علوم را اسلامی کنیم وقتی خاطره بدی از این کار داریم ؟
فرض کنیم داوکینز مسلمان بود و طبق داده های حاصل از تجربیات و آزمایشات و استدلال هایش به این نتیجه می رسید که فرگشت واقعی ست . اگر علوم، دینی باشد مرجع درستی یا نادرست بودن فرائض هم میشود یک اجتماع دینی به جای علمی . آیا داوکینز را به دلیل کفر آشکار والحادش نمی کشتند ؟
منظور من اشخاص نیستند بلکه این روند که نتایج منطقی یک فردی از مشاهدات و آزمایش هایش منجر به قتل و یا طرد وی شود ، ناصحیح است و نتیجه اش چیزی نیست جز اینکه در تاریخ خوانده ایم و نتایجش را امروز درو میکنیم .
این روند که به کرات در جوامع اسلامی دیده شده است آیا باعث راکد ماندن علم نشده ؟ آیا ما این روند را در تجربه تاریخی مسلمانان از بعد خواجه نصیرالدین تا زمان قاجار تجربه نکردیم ؟ آیا ابن سینا توسط غزالی تکفیر نشد ؟ آیا در نظامیه ها تدریس فلسفه و علوم طبیعی قدغن نشد ؟ آیا این شرایط 500 سال بر ما حاکم نبود ؟
در مسیحیت نیز همینطور .
چرا باید بشریت دوباره به فکر دینی کردن علوم باشد با اینکه خاطرات تلخی از این قضیه دارد ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب تکاپوگر و رحمة الله،
صفت دینی یک قید محدود کننده نیست اگر به معنای درستش به کار برود ولی یک محدودیت ویرانگر است اگر به سبک کلیسای قرون وسطی به کار گرفته شود ... این مطلب را از این دو منظر ببینید:
۱. در نگاه دینی کل دنیا خلق شده است به عنوان مقدمهای برای آخرت، چه برای انسان و چه برای سایر موجودات و به طور خاص برای جنیان، یعنی هر چه در دنیا هست در راستای آخرت است اگر قبول داشته باشیم که خداوند حکیم است و زمین و آسمان را به بازیچه نیافریده است «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» و «يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ» ... بنابراین دین و علم در کنار هم نیستند، بلکه علم و هر چیز دیگری که در دنیا با آن کار داشته باشیم همه در ذیل دین قرار میگیرند، به همین دلیل هم صفت دینی یک قید محدود کننده نیست، مگر برای وقتی که نگاه به دنیا و ما فیها در راستای آن هدف اصلی نباشد، مثلاً دین جلوی بهرهبرداریهای علمی در راستای ساخت بمب اتمی یا در راستای تکنولوژی در خدمت تنپروری و اشاعهی فساد میایستد، این فرق دارد با اینکه بخواهد جلوی خود کشف جزئیات خلقت خدا را بگیرد ...
۲. شما به یک عالم مثلاً به علم زیستشناسی بگویید که ۳۰٪ مشاهدات و دانستههای خودتان را دور بریزید و تنها با استناد به آن ۷۰٪ بقیه فکر کنید و تحقیق کنید ... به شما هاج و واج نگاه میکند که مگر عقلم کم است؟ دانهدانهی دانستههایم برایم مهم هستند و گاهی یک دانسته کافی است تا مسیر یک تحقیق را عوض کند، اما با کمال تأسف این کاری است که ما داریم میکنیم ... منابع علمی مگر فقط کتابهای آن طرف آبی است؟ مگر ما قرآن و روایات را قبول نداریم؟ چه معنا دارد که آنها را کنار بگذاریم و فقط یک دسته از منابع علمی خود را مبنای تفکر و تحقیقهای بعدی خودمان قرار دهیم؟ البته در این راه احتمال به خطا رفتن هست، اگر کسی مثلاً یک آیهی قرآن را بخواند و یک برداشتی کند و بعد اعتبار برداشت خودش از قرآن را همان اعتبار خود آیات قرآن معرفی نماید نتیجه میتواند فاجعهآمیز باشد ... تاریخ تفکرات اینچنینی در اوائل اسلام گاهی بسیار تلخ است، گروه گروه یکدیگر را تکفیر میکردهاند، حتی گاهی علمای بزرگ، یکی دیگری را کافر میدانست به همین دلیل که هر کدام فکر میکرد حرف خودش همان منظور خداوند بوده است، چیزی شبیه به همان کاری که کلیسای قرون وسطی انجام میداد ... اگر خلیفهی خدا در بین ما بود که هیچ، نظر او فصلالخطاب است چون محکم قرآن ما را دلالت میکند به اینکه تفسیر قرآن را از ایشان بگیریم، اما در زمان غیبت تنها چیز قطعی که ما میدانیم همین درست بودن قرآن و قابل اعتنا بودن روایات است، با این حساب راه برای نظریهپردازی باز است، فقط مهم است که هر کسی بگوید اینها برداشت من از آیات و روایات است و به این معنی نیست که هر کسی حرف دیگری بزند و مخالفتی کند با خدا یا خلیفهی خدا مخالفت کرده باشد ... به این ترتیب دیگر راه برای تفکر است که باز میشود، حتی راه برای نقد شدن باز میشود، عقلها شکوفا میگردند، به جای آنکه مدام ایجاد دشمنی کند ... هر گزاره میتواند بذر تفکری جدید گردد ... مای مسلمان علاوه بر متون اسلام به مشاهدات تجربی هم اعتماد داریم، اگر این قول خداست آن هم خلقت خداست که یعنی فعل خداست و قول و فعل خدا بر هم منطبق هستند، یعنی اگر اختلافی بینشان ببینیم این اختلاف یا در تفسیر اشتباه از قول خداست و یا در درست تفسیر نکردن مشاهداتمان از فعل خدا ...
آیا با احتساب این دو نکته شما همچنان صفت دینی را قیدی محدودکننده بر سر راه حقیقتطلبی و کسب علم و دانش میدانید؟
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
پسنامه: فلسفهی امروز و علوم سکولار امروزی هم کم خالی نیستند از اعمال همان روشهای کلیسای قرون وسطایی ...
مثلاً دین جلوی بهرهبرداریهای علمی در راستای ساخت بمب اتمی یا در راستای تکنولوژی در خدمت تنپروری و اشاعهی فساد میایستد، این فرق دارد با اینکه بخواهد جلوی خود کشف جزئیات خلقت خدا را بگیرد ...
باء;800603 نوشت:
یعنی اگر اختلافی بینشان ببینیم این اختلاف یا در تفسیر اشتباه از قول خداست و یا در درست تفسیر نکردن مشاهداتمان از فعل خدا ...
جناب آقای باء ، فکر میکنم شما science را تقلیل میدهید شناخت جهان بدون هیچ نظریه پردازی درمورد مسائل مهم مانند علت پیدایش جهان و یا حیات . یعنی شما قبلا به این رسیده اید که خدایی هست و کتابی فرستاده به نام قرآن و سپس به بررسی جهان روی می آورید .
تصور میکنم شما به اینکه scientist های بزرگ مثل انیشتین و هاوکینگ در نهایت به شناخت خوبی از جهان می رسند که می توانند درباره موضوعات مهمی چون پیدایش جهان و حیات گمانه زنی کنند و نظریاتی خلاف اصول اسلام بدهند، معتقد نیستید .
اشکال کار اینجاست که همه به اسلام معتقد نیستند اما هیچ کس نمیتواند آنچه را که می بیند نفی کند .
Science یک پدیده جهانیست و تقسیم این پدیده به آن ور آب و اینور آب یک رویه غلط است . نظریات scientific بر مبنای پذیرش عقل scientist ها اعتبار می یابد.
همان طور که گفتید شکوفایی تعقل و تفکر در بحث است و به کرسی نشستن سخنی که منطقی تر است اما این رویه که ذکر شد اندیشیدن را محدود می کند .
پ.ن : علت اصرار من به استفاده از science به جای علم نشان دادن تمایز بین آن هاست .
جناب آقای باء ، فکر میکنم شما science را تقلیل میدهید شناخت جهان بدون هیچ نظریه پردازی درمورد مسائل مهم مانند علت پیدایش جهان و یا حیات . یعنی شما قبلا به این رسیده اید که خدایی هست و کتابی فرستاده به نام قرآن و سپس به بررسی جهان روی می آورید .
تصور میکنم شما به اینکه scientist های بزرگ مثل انیشتین و هاوکینگ در نهایت به شناخت خوبی از جهان می رسند که می توانند درباره موضوعات مهمی چون پیدایش جهان و حیات گمانه زنی کنند و نظریاتی خلاف اصول اسلام بدهند، معتقد نیستید .
همان طور که گفتید شکوفایی تعقل و تفکر در بحث است و به کرسی نشستن سخنی که منطقی تر است اما این رویه که ذکر شد اندیشیدن را محدود می کند .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب تکاپوگر،
پس بفرمایید اختلاف انیشتین با بوهر و همراهانش در مکتب کپنهاگی در چه بوده است؟ آیا انیشتین مخالف مدل ریاضی مکانیک کوانتومی بوده است یا بحثشان درست بر سر شناخت جهان بوده است؟
چیزی که ما به عنوان یک مسلمان قبول داریم نظریات فیزیکی و زیستشناسی و امثالهم نیست، ما صرفاً خود مشاهدات تجربی بدون هرگونه تفسیر را میتوانیم قبول کنیم، آن هم با ملاحظهی تمام روشهای تجربی به کار رفته و میزان خطاهای هر کدام از آنها را ... یعنی دادههای خام خام خام را ... قول و فعل خدا بر هم منطبقند، ولی خود قول و فعل خدا مستقل از تفاسیری که ما از هر کدام از آنها داریم ... بنابراین برای ما در یک نگاه Epistemic هر کدام از قول یا فعل خدا عصای ما هستند برای شناخت دیگری و هر وقت هر دو بر هم دقیقاً منطبق شدند میتوانیم امیدوار باشیم (آن هم تنها امیدوار باشیم، مگرنه تا همهی فعل خدا را بررسی نکرده باشیم و تکلیف تمام آیات و روایات را هم مشخص نکرده باشیم چنین ادعایی فقط همان ادعاست) که به چیزی از حقیقت دست پیدا کرده باشیم ...
حالا اگر حقیر بگویم که زمین کروی نیست شما حقیر را متهم به تحجر نمیکنید؟ حقیر از شما میپرسم که چرا برایتان عجیب است؟ شما میفرمایید که کروی بودن زمین را که دیگر همه از فضا دیدهاند و عکسهایش هم هست! علاوه بر اینکه قبل از رفتن به فضا هم این مسأله واضح بود! بعد حقیر میگویم که آیا شما حقیقت را دیدهاید را مشاهدات خودتان را توصیف میکنید؟ مثلاً قبلاً همهی مردم دیده بودند که خورشید بالای سرشان میچرخد، آن نتیجه گیری را شما میدانید که غلط است ولی چرا دوباره باید به همان دلیل بپذیریم که زمین کروی شکل است؟ چون همه دیدهاند که ظاهراً کرویشکل است؟ حرف حقیر این است که این دادهها خام نیستند و متأثر از برخی عقاید ماست، مثل اینکه ما گمان میکنیم نور به خط مستقیم حرکت میکند، دلیلی که داریم که نور به خط مستقیم حرکت میکند چیست؟ آیا جز این است که دلیلمان برای همان هم مبنای تجربی دارد و از مشاهدات تجربی دیگری نشأت گرفته است؟ با این حساب برای آنکه بگوییم زمین کرویشکل است باید بگوییم که با فرض آنکه نور به خط مستقیم حرکت میکند زمین هم کروی شکل است ... البته این بحثها به این سادگی نیست و مسائل زیادی مطرح میشود، ولی فقط گفتم که بگویم حتی چیزی که به عنوان یک گزارش تجربی ارائه میشود هم واقعاً صرفا دادههای خام نیست و هر کدام کوهی از اعتقادات پیشین شخص گزارشدهنده را با خودش دارد ... این یک مثال معروف است که میگویند چند محقق با هم رفتند آفریقا، در یک جای دور افتاده بر سر یک تپه گوسفندی را دیدند که قرمز بود، یکی داد زد که یک گونهی جدید کشف کردیم، دیگری گفت فعلاً که فقط یک گوسفند قرمز پیدا کردهایم، دیگری هم گفت فعلاً ما فقط میدانیم که یک طرف آن قرمز باشد ... این مثال از این جهت جالب توجه است که نشان میدهد هر گزارشی از مشاهدات تجربی خواسته یا ناخواسته مشتمل بر یک سری تفاسیر هم از طرف گزارشدهنده هست که به اندازهی اصل دادههای خام ثبت شده (که اعتبارش تنها در عین همان شرایط آزمایش است، یعنی باید بستگی دادهها به شرایط آزمایشگاه و شرایط مشاهده نیز بررسی دقیق شده باشد که البته همواره هم برخی مسائل جا میافتد، مثل اینکه در اندازهگیریهای سرعت بر روی زمین کسی حرکت خود زمین را در نظر نمیگیرد ولی بعد کاربردهایی هست که همان حرکت زمین هم مهم میشود، مثل بحث Coriolis Effect در تعیین جهش چرخش سیکلونهای بزرگ در جوّ زمین) اعتباری ندارند ...
با این حساب اگر شما نظریهای را پیدا کردید که جهان را آنطور که هست فارغ از تفاسیر شخصی گزارش میداد بفرمایید تا حقیر حرف شما را بپذیرم ... این مثل این است که حقیر به شما بگویم بیایید آیات قرآن را بپذیرید، آیاتی که در مقابل ما هستند ولی علم آن از ما دور است و در خود قرآن هم با ضمیر اشاره به دور به آیات قرآن اشاره میشود ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
با سلام
اول باید ثابت شود انسانهای دیگر در 7 یا 10 هزار سال پیش زنده بوده اند و حیات داشته اند و مثلا با یخبندان و .. نابود نشده اند
بعد باید ثابت شود انها از نسل ادم نبوده اند
بعدشم باید ثابت شود با انسانهای از نسل ادم امیزش داشته اند
بعدشم باید ثابت شود این امیزش از بین نرفته و گسترش یافته است
بعد باید دی ان ای شما ازمایش شود اگر ثابت شود شما شباهتی به انسانهای غیر دارید باید ثابت شود این تنها یک شباهت نبوده است.
همچنین تایید میشود انچه جناب باء فرمودند
1 . مثال خیلی جالبی زدید و با توجه به این که گفتید هر نظریه scientific خالی از فرضیات ذهی نیست، از این سخن می توان این طور نتیجه می گیرم که Science یک حرفه است . این حرف بسیار درستی است و نظر دکتر رضا منصوری http://www.rmansouri.ir/fa/ > از فیزیکدانان برجسته ایرانی نیز همین است . در حقیقت نام قبلی scientist ها natural philosopher بوده، از همین تفاوت نام مشخص است که science یک پیشه است نه بیشتر مانند کوزه گری، پس میتوان به scientist گفت دانشگر مانند کوزه گر . پس نباید یک دانشگر درباره موضوعاتی همچون خدا و آخرت نظر بدهد و هاوکینگ و یا داوکینز که این کار را می کنند برخلاف اصول است .
2 . اما خدای قرآن این را نمی خواهد که science در حد یک پیشه باقی بماند .
و دیدن داده های خام بدون نظریه پردازی، از آنجا که با طبیعت کنجکاو انسان ناسازگار است، محال است.
3 . اینکه فرمودید که کروی دیدن زمین با فرض این است که نور به خط مستقیم حرکت می کند ، سخن بسیار صحیحی است اما به دو دلیل باطل است:
الف . به سفسطه می انجامد .
ب . بر خلاف قرآن است . چون در این صورت ما هیچ نتیجه گیری منطقی از مشاهداتمان نمی توانستیم انجام دهیم و از آنجا که خدا ما را برای شناخت خودش به طبیعت ارجاع داده ؛ باید بتوانیم از مشاهداتمان نتایجی به دست آوریم .
4 . اما اینکه فرمودید نظریات علمی خالی از فرضیات ذهنی دانشگران نیست ، جای بحث دارد .
همان طور که میدانید نظریات علمی برای اینکه اعتبار یابند باید در جامعه علمی مورد قبول همگان واقع شود .
یکی از شرایطی که برای درستی که یک فرضیه در نظر گرفته می شود ، قابل مشاهده بودن آن توسط همگان است . مثالی میزنم . اخیرا امواج گرانشی که از نسبیت عام و خاص انیشتین نتیجه می شود کشف شد. از قضا سال ها پیش یک فیزیکدان ادعا کرد که آن ها را با اختراع دستگاهی کشف کرده اما این ادعا توسط جامعه علمی پذیرفته نشد ، چرا ؟ به دلیل اینکه عین همان دستگاه ها را در 3 جای مختلف کره زمین ساختند و قرار دادند اما اثری از امواج مذکور نیافتند . حال با پیشرفت تکنولوژی و قابل مشاهده شدن اثرات این امواج توسط همگان ، این امواج کشف شد.
بنابراین نظریات علمی خالی از حب و بغض عده ای است و همگان باید بتوانند آن ها را آزمایش و آن نتیجه ای که در نهایت به صورت نظریه در می آید را ببینند . یعنی هر چوپانی با هر زاویه دیدی باید گوسفند را قرمز ببیند.
1 . مثال خیلی جالبی زدید و با توجه به این که گفتید هر نظریه scientific خالی از فرضیات ذهی نیست، از این سخن می توان این طور نتیجه می گیرم که Science یک حرفه است . این حرف بسیار درستی است و نظر دکتر رضا منصوری http://www.rmansouri.ir/fa/ > از فیزیکدانان برجسته ایرانی نیز همین است . در حقیقت نام قبلی scientist ها natural philosopher بوده، از همین تفاوت نام مشخص است که science یک پیشه است نه بیشتر مانند کوزه گری، پس میتوان به scientist گفت دانشگر مانند کوزه گر . پس نباید یک دانشگر درباره موضوعاتی همچون خدا و آخرت نظر بدهد و هاوکینگ و یا داوکینز که این کار را می کنند برخلاف اصول است.
2 . اما خدای قرآن این را نمی خواهد که science در حد یک پیشه باقی بماند .
و دیدن داده های خام بدون نظریه پردازی، از آنجا که با طبیعت کنجکاو انسان ناسازگار است، محال است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب تکاپوگر و رحمة الله،
اینکه فرمودید دانشگری یک پیشه است را حقیر چندان موافق نیستم، یعنی از جهتی موافقم و از جهتی موافق نیستم، اگر حرفه را راه کسب روزی در نظر بگیریم در این صورت دانشگری به صورت بدیهی و trivial یک حرفه است وقتی روزی مورد طلب در ان را علم در نظر بگیریم، اما حرفه به این معنی که کار گروهی خاص باشد که منبع درآمد مالی برایشان باشد و یا منشأ خدمات فردی و اجتماعی به جامعه باشد را چندان موافق نیستم ... فرقی هم ندارد که منظور از علم اینجا science باشد یا مثلاً knowledge ... علوم نوین و دانش به صورت کلی موازی هم نیستند بلکه اولی زیرمجموعهای از دومی است و اگر دومی اصل باشد بالتبع اولی را هم شامل میشود ... برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار ... مؤمن میرود ساختمان برگ را بررسی میکند و میبیند در یک برگ سبزی که صدها عدد از آن بر روی یک درخت است و یا تعداد گاهی زیادی از روی آن روی هر درخت حتی در یک گوشهی دورافتاده است چه مقدار لولهکشی شده است برای انتقال آب و مواد غذایی و اینکه هر کدام مانند یک باطری خورشیدی منتظر جذب نور خورشید و تبدیل انرژی از نوعی به نوع دیگر هستند و اینکه هر درخت چند سلول خورشیدی دارد که زیبا و کارا هستند و حتی گاهی جهت خود را با نور خورشید به صورت هوشمند تنظیم میکنند، وقتی اینها را میبیند دست قدرت و حکمت خدا را میبیند و اینکه خداوند بندگانش را به خودشان رها نکرده و هر موجودی را که خلق کرده است هدایت مخصوص همان را به او بخشیده است ... همچنین وقتی به سال نگاه میکند که چطور در برج حمل هر سال متولد میشود و نوجوانی و جوانی و میانسالی و کهنسالی را میگذراند تا بمیرد به یاد آفرینش آسمانها و زمین میافتد و خلاصه یک نتیجهی اساسی تمام این تفکرات برای او این میشود که از خدا غافل نگردد و در همه حال نگاهش به هدف خدا از خلقت آسمانها و زمین باشد ... اگر جز این باشد که حقیر هم میتوانم بگویم فیزیک نظری یک بازیچه در حدّ حل جدول سودوکو است که به چند دلیل به درد میخورد، یکی اینکه مغز را فعال نگاه دارد که آلزایمر نگیریم و البته خودش هم پر از هیجان و خیالپردازی است که به خودی خود لذتبخش است، یکی هم اینکه بر اساس نتایج آن میتوان فناوریهایی را توسعه داد که زندگیهایمان را سادهتر کند تا تنپرورتر شویم و بهتر بتوانیم به امیال خود برسیم و در پی ارضا کردن شهوات متعدد خود از قبیل جنسی و خوردن و خوابیدن و غیره شویم ... علاوه بر اینکه این فنآوریها میتوانند در خدمت شهوت قدرت و ثروت هم قرار بگیرند، کاری که غرب استعمارگر مدتهاست مشغول به آن شده است ... به قول مرحوم آیتالله بهجت اینها به دنبال علم و انسانیت نبودهاند و به ماه هم که رفتهاند برای قدرتنمایی و به زانو در آوردن دیگران بوده است ... اینکه بیشتر تولید علم و توسعهی فنآوریاشان هم در خدمت نظامیگریاشان هست را هم که بعید میدانم کسی منکرش باشد، بسیاری از علوم و فنآوریها ابتدا محرمانه و درصدد کاربردهای جاسوسی و نظامی بوده است و بعد از تاریخمصرف گذشته شدنشان علنی میشوند و اجازهی انتشار آزادشان داده میشود ... از این نظر و بدون توجه به فلسفهی حقیقی خلقت آسمانها و زمین پرداختن به Science یک حرفه است که گاهی اتفاقاً بار ارزشی مثبتی هم ندارد و روی هم رفته شاید نبودنش بهتر از بودنش باشد، کما اینکه علوم سکولار امروزی در طی چند دههی گذشته به طور گسترده رفاه جسم ولی در عوض بیماری و تباه شدن روان را به ارمغان آورده است ...
از این رنجنامه که بگذریم، اشکالی که به دانشگری مانند هاوکینگ و داوکینز وارد است این نیست که چرا در مورد وجود یا عدم وجود خدا صحبت کردهاند، اشکالی که به ایشان وارد است مغالطهها و سفسطههایی است که در این راه مرتکب میشوند، مشکل اساسی science امروزی به زعم حقیر این است که نقطهی شروع خودش را حسگرایی گذاشته است بدون توجه به اینکه اعتبار خود این حواس ظاهری چقدر است ... مثلاً در مثالی که در بحث با برادر بزرگوارمان جناب انوشیروان آوردم عدهای هستند که سر اینکه عامل خارجی هوشمندی مدبر عالم هست یا خیر بحثهایی بر اساس انتروپی میکنند که مثلاً نظم عالم با دگرگشت پیچیدهتر شده است یا خیر و در هر صورت این به معنای بالاتر رفتن انتروپی کل میباشد یا کم شدن آن، که یعنی اگر انتروپی کل کم شده باشد مطابق قانون دوم ترمودینامیک روال تغییرات نمیتواند طبیعی باشد و باید عاملی خارجی مدبر این تغییرات بوده باشد که میتوان مثلاً آن را خداوند در نظر گرفت، اما صرفنظر از درستی یا اشتباهی بحثهایی که بر روی افزایش یا کاهش انتروپی انجام میدهند مشکلات بزرگتری در تحلیلهایشان هست، یکی اینکه قانون دوم ترمودینامیک یک قانون تجربی است که جهانشمول بودن آن یک ادعاست و بسیاری هستند که در ترمودینامیکهای پیشرفتهتری مثل Rational Thermodynamics با ادعاهای ترمودینامیک کلاسیک به شدت مخالفند و میگویند ترمودینامیک کلاسیک با بیان قوانین بدون حدّ و مرز حقیقتگرایی را به ریشخند گرفته است، اما بدتر از آن اینکه خداوندی که وجودش فطرتاً بدیهی است را میخواهند بر اساس قانونی اثبات کنند که پایههایش به نسبت سست و پر از اما و اگر است ... این رویکرد است که اشتباه است، مشکل ما هم به عنوان خواننده و دنبالکنندهی علم این است که نگاه نمیکنیم که دانشمندان چه میگویند تا درستی حرفشان را بسنجیم، بلکه بیشتر به دنبال این هستیم که چند اسم مطرحتر چه میگویند تا همانها را مانند وحی منزل درست در نظر بگیریم و مبنای تفکرات بعدی خود قرار دهیم ... به قول حضرت علی علیهالسلام امر بر ما مشتبه شده است ... علم به دانشمندی که بیانش کند شناخته نمیشود، بلکه این دانشمند است که به علمی که معرفی میکند و میشناساند شناخته میشود ...
در قرآن اگر به علوم تجربی ارجاع داده شده است عمدتاً در صدد توجه دادن انسان به آیات الهی بوده است برای عبرت گرفتن از آنها، برای گرفتن سر نخ و گم نشدن در کوران زندگی که هر موج آن انسان را با خود به جهتی میبرد ... علوم تجربی به خودی خود هم ارزشمند هستند ولی حوزهی ارزش آنها ظاهراً به کل با چیزی که امروز به عنوان ارزش علم مطرح میشود متفاوت است، و الله العالم ... به طور خاص این علوم بیشتر جنبهی کاربردی دارند و نه حقیقتطلبانه، چرا که مطابق فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام که باب مدینةالعلم هم هستند انسانها خواب هستند و وقتی که بمیرند بیدار میشوند، یعنی حقیقت در دنیا نیست که در لابلای مشاهدات تجربی به دنبالشان باشیم، کاوش تجربی در دنیا مانند اندازهگیری عمق یک دریاچه است که در عالم خواب و رؤیا خود را بر بالای آن حاضر یافتهایم ... اندازهگیری عمق آن دریاچه در خواب به شرطی وجه منطقی دارد که کاربرد مشخص و مجهی داشته باشد مگرنه حقیقتی را نشان نمیدهد مگر از پس تعبیر خواب که میشود همان عبرت گرفتن و دنیا هم همه آیه و نشانه است برای عبرت گرفتن انسان و گرفتن توشهی آخرت برای اصل زندگیاش که بعد از گذراندن این Bonus Level تازه آغاز خواهد شد ...
تکاپوگر;800758 نوشت:
3 . اینکه فرمودید که کروی دیدن زمین با فرض این است که نور به خط مستقیم حرکت می کند ، سخن بسیار صحیحی است اما به دو دلیل باطل است:
الف . به سفسطه می انجامد .
ب . بر خلاف قرآن است . چون در این صورت ما هیچ نتیجه گیری منطقی از مشاهداتمان نمی توانستیم انجام دهیم و از آنجا که خدا ما را برای شناخت خودش به طبیعت ارجاع داده ؛ باید بتوانیم از مشاهداتمان نتایجی به دست آوریم .
در اصل به دور میانجامد ... نور به خط مستقیم حرکت میکند چن اینطور مشاهده شده است، ما هر چه مشاهده کنیم حقیقت هم همانطور است که تصور کردهایم چون نور به خط مستقیم حرکت میکند ... این یک دور باطل معرفتشناسانه است ... یعنی ما از ابتدا فرض کردهایم که هر چه دیدیم همان حقیقت باشد ...
اما قرآن نگفته است که هر چه دیدید یا تصور کردید که دیدید را بگویید حقیقت است، در قرآن مثال سراب هم زده شده است که یعنی خطای چشم، فرموده است شخص تشنه جایی را آب میپندارد و به سویش میرود ولی وقتی به آن برسد میبیند که خبری نیست و کسانی که از خدا غافل شده باشند و در دنیا برای خودشان مقصدی را تعریف کرده باشند و اهدافشان را در دنیا قرار داده باشند هم همینطور هستند، مثل ما که گاهی در خواب هستیم و باید بیدار شویم ولی وسط خوابمان هستیم و یک کار مهم هم داریم که فکر میکنیم خیلی مهم است و باید انجامش دهیم و قید بیدار شدن و کاری که در عالم بیداری داریم را میزنیم که آن کار مهم را بکنیم و ادامهی خوابمان را ببینیم و در اصل تجربه کنیم، ولی بعد که بیدار میشویم و از گیجی خواب در میآییم تازه میبینیم که چه موضوع مسخرهای را گمان میکردیم که چقدر مهم است ... قرآن میگوید که مراقب باشید که اینطور نشوید که مرگتان مانند از یک خواب شیرین بیدار شدن در یک زندگی حقیقی تلخ و نامطلوب باشد ... یعنی در اصل به شناخت حقیقت باطنی دلالت میکند و اگر هم جایی به شناخت ظاهر دلالت بنماید تا حقیر در خاطر دارم اصل بر عبرت گرفتن از آن است، اینکه ظاهر را ببینیم و از شناخت آن معبری باز کنیم به شناخت باطن، این میشود معنای اصیل تعقل به عقل سلیم ... و الله العالم
تکاپوگر;800758 نوشت:
4 . اما اینکه فرمودید نظریات علمی خالی از فرضیات ذهنی دانشگران نیست ، جای بحث دارد .
همان طور که میدانید نظریات علمی برای اینکه اعتبار یابند باید در جامعه علمی مورد قبول همگان واقع شود .
یکی از شرایطی که برای درستی که یک فرضیه در نظر گرفته می شود ، قابل مشاهده بودن آن توسط همگان است . مثالی میزنم . اخیرا امواج گرانشی که از نسبیت عام و خاص انیشتین نتیجه می شود کشف شد. از قضا سال ها پیش یک فیزیکدان ادعا کرد که آن ها را با اختراع دستگاهی کشف کرده اما این ادعا توسط جامعه علمی پذیرفته نشد ، چرا ؟ به دلیل اینکه عین همان دستگاه ها را در 3 جای مختلف کره زمین ساختند و قرار دادند اما اثری از امواج مذکور نیافتند . حال با پیشرفت تکنولوژی و قابل مشاهده شدن اثرات این امواج توسط همگان ، این امواج کشف شد.
بنابراین نظریات علمی خالی از حب و بغض عده ای است و همگان باید بتوانند آن ها را آزمایش و آن نتیجه ای که در نهایت به صورت نظریه در می آید را ببینند . یعنی هر چوپانی با هر زاویه دیدی باید گوسفند را قرمز ببیند.
مثال حقیر در مورد گزارش کشف یک مسألهی علمی بود و پاسخ شما به زاویهی دیگر مسأله اشاره دارد که پذیرفته شدن یا نشدن آن نظر علمی است از ناحیهی دیگر صاحبنظران ... حق با شماست، ولی به شرط آنکه زوایای متفاوت برای چوپانان بررسی کنندهی آن ادعا قابل دسترس باشد، اگر گوسفند را به یک زاویه نگاه داشتیم و چوپانها را هم مجبور کردیم که در یک محدودهی زاویهای خاص به گوسفند نگاه کنند همه حرف آن نظریهپرداز را تأیید میکنند بدون آنکه آن را از تمام زوایا دیده باشند، علتش این است که از امکان اینکه ممکن است گوسفند از زوایای دیگر قرمز دیده نشود غافلند و احتمالش را نمیدهند، در عمل هم معمولاً همین است که برخی مسائل را گمان نمیکنند در پاسخ مسأله دخالتی داشته باشد و به همین دلیل مطرحش نمیکنند ولی بعدها در کاربردهای دیگری مشخص میشود که فلان فرض انجام شده چندان هم بدیهی نبوده است و تنها در همان یک مثال خاص درست بوده است و برای مثالهای دیگر همان فرض هم باید بررسی شود ... این فرضیات را خیلی وقتها ما میکنیم بدون آنکه به آنها توجه داشته باشیم، اگر با کودکان که چیز زیادی نمیدانند همکلام شوید گاهی میبینید که در مورد فرضیات و مقدمات مباحث شما سؤالهایی از شما میپرسند که شما آنقدر به نظرتان بدیهی بوده است که دیگر اصلاً حواستان نبوده است که چنین فرضی هم جزء پیشفرضهایتان بوده است و بررسی نکردید که آیا حقیقتاً درست هستند یا فقط آنقدر مثلاً در کودکی به ما گفتهاند درست است که دیگر باورمان شده است که درست باشد و مبنای فکرهای بعدیامان قرار گرفته است ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
پسنامه: جناب تکاپوگر، از بحث با شما خوشوقت هستم ولی این بحث دیگر تقریباً نامرتبط با موضوع تاپیک شده است یا ارتباطش خیلی کمرنگ شده است، اگر موافق باشید بحث را دیگر اینجا ادامه ندهیم.
مثلاً وقتی بحث دین باشد ، صحبت از برابری انسان ها میکنید ، اما جایی که بحث حمله اعراب به ایران باشد صحبت از برتری نژاد ایرانی نسبت به اعراب میکنید
یعنی برای اثبات یک عقیده ، عقیده دیگر خود را میکوبید
در برابری انسان ها شکی نیست و همه با هم فامیل هستیم!
اما امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ستمكار و كمك كار او و آنكه به ستم او راضى باشد هر سه آنان در ستم شريكند. اصول كافى جلد 4 صفحه 28
شما یک مورد به من نشان دهید که برضد اسلام مطلبی گفته باشم. در عوض بنده به هیچ وجه رفتار اعراب مهاجم و کشتارهایشان و اسراف در قتل و غارتشان را تایید نمی کنم و در حد امکان در مقام پاسخگویی برخواهم آمد
فرقی هم میان کشتار مردم اصفهان و مرو و حلب و انطاکیه نیست! یک نگاهی به اوضاع امروز خاورمیانه بیندازید. مگر همین گروه دولت اسلامی (داعش سابق!) نمی خواهد به روش همان اعراب به ظاهر مسلمان عمل کند؟
مگر آن کشتارها و غارت ها الهام بخش رفتار امروزی گروه هایی مانند بوکوحرام و ابوسیاف و الشباب و ... نیست؟
حالا عزیزان مسئولین سایت که از بیت المال ارتزاق می فرمایند، مطالبی در دفاع از پدران تروریست ها! قرار می دهند. بنده بنشینم و نگاه کنم؟
هرچند اشتباه کردن و شاید زیاده روی در پاره ای مواقع رخ می دهد . انسان ممکن الخطاست...
از شما بابت تذکری که فرمودید سپاسگزارم
---------
عماد;800480 نوشت:
نه بنده حرف مفسرین را می زنم و شما حرف خودتان را . خودم هیچ اظهار نظری نکرده ام چون کارشناس تفسیر نیستم
خدا پدر و مادر افرادی مانند علامه طباطبایی را بیامرزد!
چه ربطی به مادر آدم علیه السلام داشت؟ توضیحاتی که در مورد مسیحیان و ... آورده اید می خواهد بگوید عیسی علیه السلام خدا نیست و مخلوقی است که می خورد و می پوشید. با این حال می گوید خلقت هر دو این ها از خاک بوده است
عماد;800481 نوشت:
بحث خلقه من تراب را چگونه پاسخ می دهید. یعنی چطور می شود انسانی از خاک و مادر آفریده شود؟
خداوند می فرمایند هر دو (آدم و عیسی علیهماالسلام) هر دو از خاک آفریده شده اند. حدیثی هم که آورده اید همین را می گوید و حداقل در مورد عیسی علیه السلام می دانیم که از خاک آفریده شدن منافاتی با مادر داشتن ندارد!
Reza-D;800525 نوشت:
و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حمإ مسنون (حجر - 26)
همانا انسان را از گلی خشکیده ، از لجن مانده ی بدبوی آفریدیم
همانگونه که همه ما از خاک هستیم
Reza-D;800525 نوشت:
بلکه در تمام آیات مربوط به حضرت آدم ، گفته میشود که او را از گل آفریدیم
در مورد عیسی علیه السلام هم فرموده اند: مانند آدم از خاک آفریدیم.
به شک افتاده ام که ممکن است نظر من غلط باشد، اما هنوز کاملا قانع نشده ام....
Reza-D;800525 نوشت:
فرشتگان هم وقتی اعتراض می کنند ، هیچ اشاره ای نمی کنند که مثلاً این ممکن است مثل نسل مادرش بشود!
واضح تر از این بگویند؟
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَبقره/30)) هنگامیکه پروردگارت به فرشتگان گفت که من جانشینی را برای خودم در زمین قرار میدهم، گفتند آيا كسى را در آن (زمین) قرار میدهی که در آن فساد و خونریزی میکند حال آنكه ما شاكرانه تو را نيايش مىكنيم و تو را به پاكى ياد مىكنيم،(الله) گفت من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد[=Arial Unicode MS]।
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب آورورا،
راه حل شما اگر افزایش آگاهی باشد در هر زمینهای که به آن نیاز داریم تا بیشتر در موردش بدانیم این راه یک راه حل درستی نیست، چون هر کسی میتواند اطلاعات را طوری دهد که راه خودش را موجّه گرداند، در این صورت پیروز کسی است که بهتر از راه خودش دفاع کند مستقل از اینکه بر حق باشد یا بر باطل ... اگر شما این را راه حل میدانید به همین دلیل ساده حقیر هم میگویم این افزایش اگاهی هیچ ضرورتی ندارد ... در کارتون آلیس در سرزمین عجایب آلیس از گربه پرسید باید به کدام سمت بروم؟ پرسید که اول بگو کجا میخواهی بروی؟ جواب داد که نمیدانم! او هم جواب داد که اگر نمیدانی پس دیگر فرقی نمیکند که به کدام طرف بروی ... وقتی حقیقت از معادلات کنارگذارده شود دیگر افزایش آگاهی یا کاهش آگاهی در یک جهت خاص ارزشی ندارد، این وجود یک Preferred Direction است که بار ارزشی به افزایش آگاهی در جهت همان جهت مرجّح میبخشد ... اگر شما شناختشناسی و تعیین ملاک برای همان جهت مرجّح را پاک کردن صورت مسأله و بهانهجویی میشمرید این بحث هم همین بهتر که اینجا مختومه شود ... مگرنه نظر حقیر این است که اگر مسلمین متوجه شوند که اسلام حق است دیگر با خواندن یک کتاب به اصطلاح علمی دچار شبهه نمیشوند که شاید دین خدا الکی باشد، اصلاً دیگر شبهات معنای شبهه بودن خود را از دست میدهند، هر شبهه میشود یک سؤال که میدانیم جواب دارد ولی ما جوابش را نمیدانیم و باید تلاش کنیم که بدانیم، بدون آنکه اصلاً ایمانمان را ولو به کمترین میزانی تهدید نماید ... اگر این کار پاک کردن صورت مسأله است باز هم چیز دیگری برای گفتن ندارم ...
اگه آگاهی باشه دیگه هر کسی نمی تونه اطلاعات رو طوری بده قضایای مورد تمایل خودش رو موجه جلوه بده. وضعیتی که هر کسی راه خودش رو موجه می کنه همون وضعیت نبود آگاهیه. برسیم به محل اختلاف: دلیل اینکه گفته می شه این بحثهای علمی نیاز به علم شناخت شناسی نداره، اینه که چنین بررسی هایی اگه به سرانجام قابل استفاده ای منتهی بشن، چیز ویژه ای ورای پنداشت ارتکازی مردم از چگونگی فهم جهان به دست نداده ن.
اما امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ستمكار و كمك كار او و آنكه به ستم او راضى باشد هر سه آنان در ستم شريكند. اصول كافى جلد 4 صفحه 28
شما یک مورد به من نشان دهید که برضد اسلام مطلبی گفته باشم. در عوض بنده به هیچ وجه رفتار اعراب مهاجم و کشتارهایشان و اسراف در قتل و غارتشان را تایید نمی کنم و در حد امکان در مقام پاسخگویی برخواهم آمد
فرقی هم میان کشتار مردم اصفهان و مرو و حلب و انطاکیه نیست! یک نگاهی به اوضاع امروز خاورمیانه بیندازید. مگر همین گروه دولت اسلامی (داعش سابق!) نمی خواهد به روش همان اعراب به ظاهر مسلمان عمل کند؟
مگر آن کشتارها و غارت ها الهام بخش رفتار امروزی گروه هایی مانند بوکوحرام و ابوسیاف و الشباب و ... نیست؟
حالا عزیزان مسئولین سایت که از بیت المال ارتزاق می فرمایند، مطالبی در دفاع از پدران تروریست ها! قرار می دهند. بنده بنشینم و نگاه کنم؟
فرمایشتان صحیح نیست و در تاپیک های مربوطه بحث شده است مراجعه بفرمائید
Anoushiravan;801058 نوشت:
چه ربطی به مادر آدم علیه السلام داشت؟ توضیحاتی که در مورد مسیحیان و ... آورده اید می خواهد بگوید عیسی علیه السلام خدا نیست و مخلوقی است که می خورد و می پوشید. با این حال می گوید خلقت هر دو این ها از خاک بوده است
برادر طبق روایت بحث فقط بر سر پدر حضرت عیسی است. نصارا می گویند چون عیسی بدون پدر است پس خداست. خدا می فرماید اگر این دلیل خدایی باشد آدم از این حیث بالاتر است چون هم پدر ندارد و هم مادر ندارد ولی آدم از خاک خلقت شده پس خدا نیست، عیسی نیز خدا نیست.
Anoushiravan;801058 نوشت:
خداوند می فرمایند هر دو (آدم و عیسی علیهماالسلام) هر دو از خاک آفریده شده اند. حدیثی هم که آورده اید همین را می گوید و حداقل در مورد عیسی علیه السلام می دانیم که از خاک آفریده شدن منافاتی با مادر داشتن ندارد!
خلقت عیسی شبیه خلقت آدم است که خداوند آدم را از خاک خلق کرد و سپس فرمود باش پس شد.
وجه شباهت عیسی با آدم چیست ؟
آیا وجه شباهت همان وصفی است که برای آدم گفته شده است؟ یعنی وصف از خاک خلق شدن وجه شبه است ؟
یا اینکه وجه شبه به قرینه شبهه ی اهل کتاب، پدر نداشتن است ؟
یعنی انها میگفتند عیسی پدر ندارد و خداوند فرمود مثل ادم است چون ادم هم پدر نداشت.
در قرآن، مادر و یا زن تنها نقش یک ظرف را بازی می کند.ظرفی برای رشد بچه.نسل آوری به آن آب پست جهنده بر می گرد که متعلق به مرد است.حالا وقتی گفته می شود عیسی به مانند آدم است.با توجه به این نکته که عرض کردم و با توجه به حواشی ماجرای عیسی، منظور قرآن این است که عیسی هم مانند آدم بی پدر بود.بدیهی هست که قرآن منظورش این نبود که از تمام جنبه ها و از تمام دیدگاه ها تولد عیسی مانند آدم باشد...
اما در مورد موضوع این تاپیک.به نظر می رسه که ما همه از نسل آدم و حوا هستیم(بنا به نظر قرآن)و اینکه احتمال می ره فرزندان آدم و حوا با انسان های گذشته ازدواج کرده اند به نظر بی معنیست.خدا می آید آدم و حوا را دفعی و از خاک خلق می کند که چه شود؟که ازدیاد نسل توسط انسان های نخستین صورت پذیرد؟؟؟چه کاری است دیگر چه نیازی به خلقت آدم و حوا بود؟؟؟گویا و منطقی ترین احتمال این است که خواهر و برادران آدم با هم ازدواج کرده اند.این داستان گویا در پی ماجرای کشتی نوح هم رخ داده.فرزندان نوح با هم ازدواج کردند و ما همه از نسل نوح هستیم...حالا چه بلایی سر انسان های نخستین پیش آمده و اینکه چطور اینهمه نژاد در طول هفت هزار سال پدید آمده، قرآن باید پاسخ بدهد....
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَبقره/30)) هنگامیکه پروردگارت به فرشتگان گفت که من جانشینی را برای خودم در زمین قرار میدهم، گفتند آيا كسى را در آن (زمین) قرار میدهی که در آن فساد و خونریزی میکند حال آنكه ما شاكرانه تو را نيايش مىكنيم و تو را به پاكى ياد مىكنيم،(الله) گفت من چيزى مىدانم كه شما نمىداني
نه برادر سوء تفاهم شد
من هم میدانم که فرشتگان اعتراضی که کرده اند ، احتمالاً به مانند ادمی برمیگردد که قبلاً رئی زمین بوده و فساد کرده
حرف من اشاره مستقیم به مادر بود. عرض کردم اگر مادری در کار بود ، فرشتگان باید اشاره ای میکردند که مثل نسل مادرش میشود
Anoushiravan;801058 نوشت:
در مورد عیسی علیه السلام هم فرموده اند: مانند آدم از خاک آفریدیم
عرض شد که در تمام آیات مربوط به حضرت آدم ، اشاره شده که او را از گل آفریدیم
آیا در مورد حضرت عیسی(ع) نیز همینطور است؟ خیر ، بلکه بارها اشاره شده که او را از رحم مادرش به دنیا اوردیم
اتفاقاً طبق همین فرمایش شما ، خداوند دقیقاً در جایی به آفریدن حضرت عیسی(ع) از خاک اشاره می کند که دارد او را با حضرت آدم (ع) مقایسه میکند
همین خودش نشان میدهد که در اینجا خاک به عنوان وجه تشابه این دو نفر بیان شده
Anoushiravan;801058 نوشت:
هرچند اشتباه کردن و شاید زیاده روی در پاره ای مواقع رخ می دهد . انسان ممکن الخطاست...
از شما بابت تذکری که فرمودید سپاسگزارم
اشاره من هم به همین قسم موارد بود که به قول ما انسان است دیگر ، چه بسا برای خود من هم از این خطاها پیش امده باشد
ولی خدا میداند هدف من فقط توجه دادن شما بود ، آن هم به عنوان یک برادر کوچکتر
شما بزرگوارید
یک نکته: اگر نظرات شما برای من ارزشمند نبود ، توجه و ریزبینی در بیانات شما هم برایم مهم نبود :Gol:
پرسش:
همه ما فقط فرزندان آدم و حوا(علیهما السلام) هستیم یا ناخالصی هم داریم؟ زیرا با توجه به برخی تحقیقات دانشمندان تغییر نژاد ها و رنگها در انسانهای امروزی، ممکن است به انسانهای قبل از حضرت آدم برگردد.
پاسخ:
نظریه های دانشمندان در این گونه امور فرضیه ای است که ممکن است پس از چندی توسط دانشمند دیگری نقض شده وفرضیه دیگری جای آن را بگیرد که تا کنون چنین بوده و مکرر دانشمند بعدی نظریه دانشمند قبلی را رد کرده و نظریه جدیدی ارائه می دهد. لذا این گونه استدلال ها را تا جایئ که با آموزه های آسمانی در تضاد نباشد می توان به عنوان یک احتمال پذیرفت و اما به هیچ وجه نمی توان به عنوان یک نظریه قطعی در نظر گرفت.
این در صورتی است که با آموزهای آسمانی در تضاد نباشد اگر در تضاد باشد کاملا طرد می شود.
قرآن کریم ظاهر قریب به صریحش این است که نسل حاضر از طرف پدر و مادر به یک پدر (به نام آدم) و یک مادر (که در روایات و در تورات به نام حوا آمده) منتهى مىشود و این دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، هم چنان که آیات زیر بر این معنا دلالت مىکند
یک: خلقت انسان را از گل آغاز کرد، سپس نسل او را از چکیده آبى بى مقدار بیافرید.(1)
دو: محققاً وضع عیسى نزد خدا نظیر وضعى است که آدم داشت و خدا او را از خاک خلق نموده سپس خطاب به خاک فرمود باش و خاک آدم شد." (2)
سه:"و به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل مى آفرینم! هنگامى که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، براى او به سجده افتید، (3)
به طورى که ملاحظه مىکنید آیاتى که نقل شد شهادت مىدهند بر این که سنت الاهى در بقاى نسل بشر این بوده که از راه ساختن نطفه این بقا را تضمین کند، و لیکن این خلقت با نطفه بعد از آن بود که دو نفر از این نوع را از گل آفرید، و او آدم و پس از او همسرش بود که از خاک خلق شدند (و پس از آن که داراى بدنى و جهازى تناسلى شدند فرزندان او از راه پدید آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق شدند) پس در ظهور آیات نامبرده بر این که نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مىشوند جاى هیچ شک و تردیدى نیست.(1)
البته با استفاده از قرآن و روایات اجمالاً به طور قطع و یقین می توان گفت که قبل از حضرت آدم نسل و یا نسل هایی شبیه به انسان بوده اند که به آنها "انسان یا نسناس" می گفتند هر چند در مورد جزئیات و خصوصیات شخصیتی و زندگی آنها اطلاع دقیقی در دست نیست.
علامه طباطبایی می گوید:
« ممکن است انسان هایى قبل از خلقت آدم ابوالبشر در زمین زندگى کرده و سپس منقرض شده باشند، و همچنین این پیدایش انسان ها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد»(2)
از بعضى آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابوالبشر (ع) و نسل او، انسان هایى دیگر در زمین زندگى مىکرده اند؛ مانند آیه شریفه:" وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ"(4)
که از آن بر مى آید قبل از آفرینش بنى آدم دوره دیگرى بر انسانیت گذشته است.(3) و پرونده سوء پیشینه این مخلوقات، سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به انسان شد، و او را به نسناس قیاس کردند.(4)
روایاتی که از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به ما رسیده نیز تصریح می کنند که قبل از این نسل، نسل هایی از انسان ها وجود داشته است که منقرض شده اند و این روایات سابقه دوره های بسیارى از بشریت را قبل از دوره حاضر اثبات مىکنند.
برای نمونه به حدیثی اشاره می کنیم: صاحب تفسیر عیاشی از هشام بن سالم و او از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: اگر فرشتگان موجودات زمینى را قبلاً ندیده بودند، که خونریزى کردند، از کجا گفتند:" أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ.(5) برخی روایات دیگر نیز موید این مطلب هستند.(6)
البته در مورد اینکه ارتباط نسبی بین انسان های پیشین با حضرت آدم و یا فرزندان ایشان بوده باشد دلیل قطعی نداریم زیرا به ضرس قاطع نمی توان گفت فرزندان حضرت آدم با انسان های پیشین ازدواج کرده باشند بلکه احتمالات مختلف در این باره ذکر شده از قبیل ازدواج با حوریان بهشتی (7) حوریان بهشتی و اجنه.(8) ازدواج با خواهران خود بر این مبنا که ازدواج خواهر و برادری جزء احکام تشریعی زمان حضرت آدم نبوده بلکه بعدها حرمتش تشریع شده(9) و احتمال بعدی در مورد ازدواج با انسان های نخستین است.
لذا به طور یقینی و قطع نمی توان گفت که انسان های کنونی با انسان های قبل از حضرت آدم ارتباط داشته و به نوعی از نسل آنان نیز می باشند بلکه فقط به عنوان احتمال می توان این نکته را مطرح کرد.
کلیدواژه: انسانهای نخستین، نسل بشر، حضرت آدم و حوا،
منابع:
(سوره سجده:
(سوره آل عمران آیه: 59)
(سوره ص 71 و 72)
(سوره بقره آیه: 30)
طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 4، ص 224 و 225.
طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 4، ص 222، مترجم: موسوى همدانى، سید محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 هـ ش، چاپ پنجم.
طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 4، ص222 و 223.
بلاغى نجفى، محمد جواد، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، تحقیق: واحد تحقیقات اسلامى، ج 1، ص 83، بنیاد بعثت، چاپ اول، قم، 1420 ق؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 119، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، ج 1، ص 106، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415 ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 174، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
آیا کسى را در آن قرار مىدهى که فساد و خونریزى کند، بقره، 30. مجلسی، بحارالأنوار، ج 11، ص 117، مؤسسه الوفاء، بیروت- لبنان، 1404 هـ ق.شیخ صدوق، خصال، ج 2، ص 652، ح 54وص 277، ج 2، و ج 2 ص 639 ح 14؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج 1، ص 104، نشر کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش.
شیخ صدوق، علل الشرائع، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 11، ص 244، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 3، ص 382، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق. ر.ک: عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 215، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 11، ص 226، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 314 - 315، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
با سلام خدمت شما آقای باء .
به نکته درستی اشاره کردید اما ممنون میشوم اگر درباره این موضوعات بحث کنیم :
1 . شما علوم سکولار را نفی میکنید . مگر چیزی سکولار باشد چه اشکالی دارد ؟ مگر بنایی و کوزه گری و کارگری که سکولار هستند چه مشکلی دارند ؟ اصولا چرا شناخت جهان باید آمیخته با دین باشد ؟ با توجه به اینکه ادیان بسیارند و در نتیجه داده های هر یک در مورد جهان بسیار حال که جهان یکیست و شناخت آن اگر به صورت منطقی باشد مورد قبول همگان واقع خواهد شد و فرزندش، تکنولوژی، خدمات زیادی به بشر خواهد کرد .
2 . چرا باید علوم را اسلامی کنیم وقتی خاطره بدی از این کار داریم ؟
فرض کنیم داوکینز مسلمان بود و طبق داده های حاصل از تجربیات و آزمایشات و استدلال هایش به این نتیجه می رسید که فرگشت واقعی ست . اگر علوم، دینی باشد مرجع درستی یا نادرست بودن فرائض هم میشود یک اجتماع دینی به جای علمی . آیا داوکینز را به دلیل کفر آشکار والحادش نمی کشتند ؟
منظور من اشخاص نیستند بلکه این روند که نتایج منطقی یک فردی از مشاهدات و آزمایش هایش منجر به قتل و یا طرد وی شود ، ناصحیح است و نتیجه اش چیزی نیست جز اینکه در تاریخ خوانده ایم و نتایجش را امروز درو میکنیم .
این روند که به کرات در جوامع اسلامی دیده شده است آیا باعث راکد ماندن علم نشده ؟ آیا ما این روند را در تجربه تاریخی مسلمانان از بعد خواجه نصیرالدین تا زمان قاجار تجربه نکردیم ؟ آیا ابن سینا توسط غزالی تکفیر نشد ؟ آیا در نظامیه ها تدریس فلسفه و علوم طبیعی قدغن نشد ؟ آیا این شرایط 500 سال بر ما حاکم نبود ؟
در مسیحیت نیز همینطور .
چرا باید بشریت دوباره به فکر دینی کردن علوم باشد با اینکه خاطرات تلخی از این قضیه دارد ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب تکاپوگر و رحمة الله،
صفت دینی یک قید محدود کننده نیست اگر به معنای درستش به کار برود ولی یک محدودیت ویرانگر است اگر به سبک کلیسای قرون وسطی به کار گرفته شود ... این مطلب را از این دو منظر ببینید:
۱. در نگاه دینی کل دنیا خلق شده است به عنوان مقدمهای برای آخرت، چه برای انسان و چه برای سایر موجودات و به طور خاص برای جنیان، یعنی هر چه در دنیا هست در راستای آخرت است اگر قبول داشته باشیم که خداوند حکیم است و زمین و آسمان را به بازیچه نیافریده است «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» و «يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ» ... بنابراین دین و علم در کنار هم نیستند، بلکه علم و هر چیز دیگری که در دنیا با آن کار داشته باشیم همه در ذیل دین قرار میگیرند، به همین دلیل هم صفت دینی یک قید محدود کننده نیست، مگر برای وقتی که نگاه به دنیا و ما فیها در راستای آن هدف اصلی نباشد، مثلاً دین جلوی بهرهبرداریهای علمی در راستای ساخت بمب اتمی یا در راستای تکنولوژی در خدمت تنپروری و اشاعهی فساد میایستد، این فرق دارد با اینکه بخواهد جلوی خود کشف جزئیات خلقت خدا را بگیرد ...
۲. شما به یک عالم مثلاً به علم زیستشناسی بگویید که ۳۰٪ مشاهدات و دانستههای خودتان را دور بریزید و تنها با استناد به آن ۷۰٪ بقیه فکر کنید و تحقیق کنید ... به شما هاج و واج نگاه میکند که مگر عقلم کم است؟ دانهدانهی دانستههایم برایم مهم هستند و گاهی یک دانسته کافی است تا مسیر یک تحقیق را عوض کند، اما با کمال تأسف این کاری است که ما داریم میکنیم ... منابع علمی مگر فقط کتابهای آن طرف آبی است؟ مگر ما قرآن و روایات را قبول نداریم؟ چه معنا دارد که آنها را کنار بگذاریم و فقط یک دسته از منابع علمی خود را مبنای تفکر و تحقیقهای بعدی خودمان قرار دهیم؟ البته در این راه احتمال به خطا رفتن هست، اگر کسی مثلاً یک آیهی قرآن را بخواند و یک برداشتی کند و بعد اعتبار برداشت خودش از قرآن را همان اعتبار خود آیات قرآن معرفی نماید نتیجه میتواند فاجعهآمیز باشد ... تاریخ تفکرات اینچنینی در اوائل اسلام گاهی بسیار تلخ است، گروه گروه یکدیگر را تکفیر میکردهاند، حتی گاهی علمای بزرگ، یکی دیگری را کافر میدانست به همین دلیل که هر کدام فکر میکرد حرف خودش همان منظور خداوند بوده است، چیزی شبیه به همان کاری که کلیسای قرون وسطی انجام میداد ... اگر خلیفهی خدا در بین ما بود که هیچ، نظر او فصلالخطاب است چون محکم قرآن ما را دلالت میکند به اینکه تفسیر قرآن را از ایشان بگیریم، اما در زمان غیبت تنها چیز قطعی که ما میدانیم همین درست بودن قرآن و قابل اعتنا بودن روایات است، با این حساب راه برای نظریهپردازی باز است، فقط مهم است که هر کسی بگوید اینها برداشت من از آیات و روایات است و به این معنی نیست که هر کسی حرف دیگری بزند و مخالفتی کند با خدا یا خلیفهی خدا مخالفت کرده باشد ... به این ترتیب دیگر راه برای تفکر است که باز میشود، حتی راه برای نقد شدن باز میشود، عقلها شکوفا میگردند، به جای آنکه مدام ایجاد دشمنی کند ... هر گزاره میتواند بذر تفکری جدید گردد ... مای مسلمان علاوه بر متون اسلام به مشاهدات تجربی هم اعتماد داریم، اگر این قول خداست آن هم خلقت خداست که یعنی فعل خداست و قول و فعل خدا بر هم منطبق هستند، یعنی اگر اختلافی بینشان ببینیم این اختلاف یا در تفسیر اشتباه از قول خداست و یا در درست تفسیر نکردن مشاهداتمان از فعل خدا ...
آیا با احتساب این دو نکته شما همچنان صفت دینی را قیدی محدودکننده بر سر راه حقیقتطلبی و کسب علم و دانش میدانید؟
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
پسنامه: فلسفهی امروز و علوم سکولار امروزی هم کم خالی نیستند از اعمال همان روشهای کلیسای قرون وسطایی ...
جناب آقای باء ، فکر میکنم شما science را تقلیل میدهید شناخت جهان بدون هیچ نظریه پردازی درمورد مسائل مهم مانند علت پیدایش جهان و یا حیات . یعنی شما قبلا به این رسیده اید که خدایی هست و کتابی فرستاده به نام قرآن و سپس به بررسی جهان روی می آورید .
تصور میکنم شما به اینکه scientist های بزرگ مثل انیشتین و هاوکینگ در نهایت به شناخت خوبی از جهان می رسند که می توانند درباره موضوعات مهمی چون پیدایش جهان و حیات گمانه زنی کنند و نظریاتی خلاف اصول اسلام بدهند، معتقد نیستید .
اشکال کار اینجاست که همه به اسلام معتقد نیستند اما هیچ کس نمیتواند آنچه را که می بیند نفی کند .
Science یک پدیده جهانیست و تقسیم این پدیده به آن ور آب و اینور آب یک رویه غلط است . نظریات scientific بر مبنای پذیرش عقل scientist ها اعتبار می یابد.
همان طور که گفتید شکوفایی تعقل و تفکر در بحث است و به کرسی نشستن سخنی که منطقی تر است اما این رویه که ذکر شد اندیشیدن را محدود می کند .
پ.ن : علت اصرار من به استفاده از science به جای علم نشان دادن تمایز بین آن هاست .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب تکاپوگر،
پس بفرمایید اختلاف انیشتین با بوهر و همراهانش در مکتب کپنهاگی در چه بوده است؟ آیا انیشتین مخالف مدل ریاضی مکانیک کوانتومی بوده است یا بحثشان درست بر سر شناخت جهان بوده است؟
چیزی که ما به عنوان یک مسلمان قبول داریم نظریات فیزیکی و زیستشناسی و امثالهم نیست، ما صرفاً خود مشاهدات تجربی بدون هرگونه تفسیر را میتوانیم قبول کنیم، آن هم با ملاحظهی تمام روشهای تجربی به کار رفته و میزان خطاهای هر کدام از آنها را ... یعنی دادههای خام خام خام را ... قول و فعل خدا بر هم منطبقند، ولی خود قول و فعل خدا مستقل از تفاسیری که ما از هر کدام از آنها داریم ... بنابراین برای ما در یک نگاه Epistemic هر کدام از قول یا فعل خدا عصای ما هستند برای شناخت دیگری و هر وقت هر دو بر هم دقیقاً منطبق شدند میتوانیم امیدوار باشیم (آن هم تنها امیدوار باشیم، مگرنه تا همهی فعل خدا را بررسی نکرده باشیم و تکلیف تمام آیات و روایات را هم مشخص نکرده باشیم چنین ادعایی فقط همان ادعاست) که به چیزی از حقیقت دست پیدا کرده باشیم ...
حالا اگر حقیر بگویم که زمین کروی نیست شما حقیر را متهم به تحجر نمیکنید؟ حقیر از شما میپرسم که چرا برایتان عجیب است؟ شما میفرمایید که کروی بودن زمین را که دیگر همه از فضا دیدهاند و عکسهایش هم هست! علاوه بر اینکه قبل از رفتن به فضا هم این مسأله واضح بود! بعد حقیر میگویم که آیا شما حقیقت را دیدهاید را مشاهدات خودتان را توصیف میکنید؟ مثلاً قبلاً همهی مردم دیده بودند که خورشید بالای سرشان میچرخد، آن نتیجه گیری را شما میدانید که غلط است ولی چرا دوباره باید به همان دلیل بپذیریم که زمین کروی شکل است؟ چون همه دیدهاند که ظاهراً کرویشکل است؟ حرف حقیر این است که این دادهها خام نیستند و متأثر از برخی عقاید ماست، مثل اینکه ما گمان میکنیم نور به خط مستقیم حرکت میکند، دلیلی که داریم که نور به خط مستقیم حرکت میکند چیست؟ آیا جز این است که دلیلمان برای همان هم مبنای تجربی دارد و از مشاهدات تجربی دیگری نشأت گرفته است؟ با این حساب برای آنکه بگوییم زمین کرویشکل است باید بگوییم که با فرض آنکه نور به خط مستقیم حرکت میکند زمین هم کروی شکل است ... البته این بحثها به این سادگی نیست و مسائل زیادی مطرح میشود، ولی فقط گفتم که بگویم حتی چیزی که به عنوان یک گزارش تجربی ارائه میشود هم واقعاً صرفا دادههای خام نیست و هر کدام کوهی از اعتقادات پیشین شخص گزارشدهنده را با خودش دارد ... این یک مثال معروف است که میگویند چند محقق با هم رفتند آفریقا، در یک جای دور افتاده بر سر یک تپه گوسفندی را دیدند که قرمز بود، یکی داد زد که یک گونهی جدید کشف کردیم، دیگری گفت فعلاً که فقط یک گوسفند قرمز پیدا کردهایم، دیگری هم گفت فعلاً ما فقط میدانیم که یک طرف آن قرمز باشد ... این مثال از این جهت جالب توجه است که نشان میدهد هر گزارشی از مشاهدات تجربی خواسته یا ناخواسته مشتمل بر یک سری تفاسیر هم از طرف گزارشدهنده هست که به اندازهی اصل دادههای خام ثبت شده (که اعتبارش تنها در عین همان شرایط آزمایش است، یعنی باید بستگی دادهها به شرایط آزمایشگاه و شرایط مشاهده نیز بررسی دقیق شده باشد که البته همواره هم برخی مسائل جا میافتد، مثل اینکه در اندازهگیریهای سرعت بر روی زمین کسی حرکت خود زمین را در نظر نمیگیرد ولی بعد کاربردهایی هست که همان حرکت زمین هم مهم میشود، مثل بحث Coriolis Effect در تعیین جهش چرخش سیکلونهای بزرگ در جوّ زمین) اعتباری ندارند ...
با این حساب اگر شما نظریهای را پیدا کردید که جهان را آنطور که هست فارغ از تفاسیر شخصی گزارش میداد بفرمایید تا حقیر حرف شما را بپذیرم ... این مثل این است که حقیر به شما بگویم بیایید آیات قرآن را بپذیرید، آیاتی که در مقابل ما هستند ولی علم آن از ما دور است و در خود قرآن هم با ضمیر اشاره به دور به آیات قرآن اشاره میشود ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
با سلام
اول باید ثابت شود انسانهای دیگر در 7 یا 10 هزار سال پیش زنده بوده اند و حیات داشته اند و مثلا با یخبندان و .. نابود نشده اند
بعد باید ثابت شود انها از نسل ادم نبوده اند
بعدشم باید ثابت شود با انسانهای از نسل ادم امیزش داشته اند
بعدشم باید ثابت شود این امیزش از بین نرفته و گسترش یافته است
بعد باید دی ان ای شما ازمایش شود اگر ثابت شود شما شباهتی به انسانهای غیر دارید باید ثابت شود این تنها یک شباهت نبوده است.
همچنین تایید میشود انچه جناب باء فرمودند
سلام علیکم و رحمت الله .
1 . مثال خیلی جالبی زدید و با توجه به این که گفتید هر نظریه scientific خالی از فرضیات ذهی نیست، از این سخن می توان این طور نتیجه می گیرم که Science یک حرفه است . این حرف بسیار درستی است و نظر دکتر رضا منصوری http://www.rmansouri.ir/fa/ > از فیزیکدانان برجسته ایرانی نیز همین است . در حقیقت نام قبلی scientist ها natural philosopher بوده، از همین تفاوت نام مشخص است که science یک پیشه است نه بیشتر مانند کوزه گری، پس میتوان به scientist گفت دانشگر مانند کوزه گر . پس نباید یک دانشگر درباره موضوعاتی همچون خدا و آخرت نظر بدهد و هاوکینگ و یا داوکینز که این کار را می کنند برخلاف اصول است .
2 . اما خدای قرآن این را نمی خواهد که science در حد یک پیشه باقی بماند .
س
3 . اینکه فرمودید که کروی دیدن زمین با فرض این است که نور به خط مستقیم حرکت می کند ، سخن بسیار صحیحی است اما به دو دلیل باطل است:
الف . به سفسطه می انجامد .
ب . بر خلاف قرآن است . چون در این صورت ما هیچ نتیجه گیری منطقی از مشاهداتمان نمی توانستیم انجام دهیم و از آنجا که خدا ما را برای شناخت خودش به طبیعت ارجاع داده ؛ باید بتوانیم از مشاهداتمان نتایجی به دست آوریم .
4 . اما اینکه فرمودید نظریات علمی خالی از فرضیات ذهنی دانشگران نیست ، جای بحث دارد .
همان طور که میدانید نظریات علمی برای اینکه اعتبار یابند باید در جامعه علمی مورد قبول همگان واقع شود .
یکی از شرایطی که برای درستی که یک فرضیه در نظر گرفته می شود ، قابل مشاهده بودن آن توسط همگان است . مثالی میزنم . اخیرا امواج گرانشی که از نسبیت عام و خاص انیشتین نتیجه می شود کشف شد. از قضا سال ها پیش یک فیزیکدان ادعا کرد که آن ها را با اختراع دستگاهی کشف کرده اما این ادعا توسط جامعه علمی پذیرفته نشد ، چرا ؟ به دلیل اینکه عین همان دستگاه ها را در 3 جای مختلف کره زمین ساختند و قرار دادند اما اثری از امواج مذکور نیافتند . حال با پیشرفت تکنولوژی و قابل مشاهده شدن اثرات این امواج توسط همگان ، این امواج کشف شد.
بنابراین نظریات علمی خالی از حب و بغض عده ای است و همگان باید بتوانند آن ها را آزمایش و آن نتیجه ای که در نهایت به صورت نظریه در می آید را ببینند . یعنی هر چوپانی با هر زاویه دیدی باید گوسفند را قرمز ببیند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب تکاپوگر و رحمة الله،
اینکه فرمودید دانشگری یک پیشه است را حقیر چندان موافق نیستم، یعنی از جهتی موافقم و از جهتی موافق نیستم، اگر حرفه را راه کسب روزی در نظر بگیریم در این صورت دانشگری به صورت بدیهی و trivial یک حرفه است وقتی روزی مورد طلب در ان را علم در نظر بگیریم، اما حرفه به این معنی که کار گروهی خاص باشد که منبع درآمد مالی برایشان باشد و یا منشأ خدمات فردی و اجتماعی به جامعه باشد را چندان موافق نیستم ... فرقی هم ندارد که منظور از علم اینجا science باشد یا مثلاً knowledge ... علوم نوین و دانش به صورت کلی موازی هم نیستند بلکه اولی زیرمجموعهای از دومی است و اگر دومی اصل باشد بالتبع اولی را هم شامل میشود ... برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار ... مؤمن میرود ساختمان برگ را بررسی میکند و میبیند در یک برگ سبزی که صدها عدد از آن بر روی یک درخت است و یا تعداد گاهی زیادی از روی آن روی هر درخت حتی در یک گوشهی دورافتاده است چه مقدار لولهکشی شده است برای انتقال آب و مواد غذایی و اینکه هر کدام مانند یک باطری خورشیدی منتظر جذب نور خورشید و تبدیل انرژی از نوعی به نوع دیگر هستند و اینکه هر درخت چند سلول خورشیدی دارد که زیبا و کارا هستند و حتی گاهی جهت خود را با نور خورشید به صورت هوشمند تنظیم میکنند، وقتی اینها را میبیند دست قدرت و حکمت خدا را میبیند و اینکه خداوند بندگانش را به خودشان رها نکرده و هر موجودی را که خلق کرده است هدایت مخصوص همان را به او بخشیده است ... همچنین وقتی به سال نگاه میکند که چطور در برج حمل هر سال متولد میشود و نوجوانی و جوانی و میانسالی و کهنسالی را میگذراند تا بمیرد به یاد آفرینش آسمانها و زمین میافتد و خلاصه یک نتیجهی اساسی تمام این تفکرات برای او این میشود که از خدا غافل نگردد و در همه حال نگاهش به هدف خدا از خلقت آسمانها و زمین باشد ... اگر جز این باشد که حقیر هم میتوانم بگویم فیزیک نظری یک بازیچه در حدّ حل جدول سودوکو است که به چند دلیل به درد میخورد، یکی اینکه مغز را فعال نگاه دارد که آلزایمر نگیریم و البته خودش هم پر از هیجان و خیالپردازی است که به خودی خود لذتبخش است، یکی هم اینکه بر اساس نتایج آن میتوان فناوریهایی را توسعه داد که زندگیهایمان را سادهتر کند تا تنپرورتر شویم و بهتر بتوانیم به امیال خود برسیم و در پی ارضا کردن شهوات متعدد خود از قبیل جنسی و خوردن و خوابیدن و غیره شویم ... علاوه بر اینکه این فنآوریها میتوانند در خدمت شهوت قدرت و ثروت هم قرار بگیرند، کاری که غرب استعمارگر مدتهاست مشغول به آن شده است ... به قول مرحوم آیتالله بهجت اینها به دنبال علم و انسانیت نبودهاند و به ماه هم که رفتهاند برای قدرتنمایی و به زانو در آوردن دیگران بوده است ... اینکه بیشتر تولید علم و توسعهی فنآوریاشان هم در خدمت نظامیگریاشان هست را هم که بعید میدانم کسی منکرش باشد، بسیاری از علوم و فنآوریها ابتدا محرمانه و درصدد کاربردهای جاسوسی و نظامی بوده است و بعد از تاریخمصرف گذشته شدنشان علنی میشوند و اجازهی انتشار آزادشان داده میشود ... از این نظر و بدون توجه به فلسفهی حقیقی خلقت آسمانها و زمین پرداختن به Science یک حرفه است که گاهی اتفاقاً بار ارزشی مثبتی هم ندارد و روی هم رفته شاید نبودنش بهتر از بودنش باشد، کما اینکه علوم سکولار امروزی در طی چند دههی گذشته به طور گسترده رفاه جسم ولی در عوض بیماری و تباه شدن روان را به ارمغان آورده است ...
از این رنجنامه که بگذریم، اشکالی که به دانشگری مانند هاوکینگ و داوکینز وارد است این نیست که چرا در مورد وجود یا عدم وجود خدا صحبت کردهاند، اشکالی که به ایشان وارد است مغالطهها و سفسطههایی است که در این راه مرتکب میشوند، مشکل اساسی science امروزی به زعم حقیر این است که نقطهی شروع خودش را حسگرایی گذاشته است بدون توجه به اینکه اعتبار خود این حواس ظاهری چقدر است ... مثلاً در مثالی که در بحث با برادر بزرگوارمان جناب انوشیروان آوردم عدهای هستند که سر اینکه عامل خارجی هوشمندی مدبر عالم هست یا خیر بحثهایی بر اساس انتروپی میکنند که مثلاً نظم عالم با دگرگشت پیچیدهتر شده است یا خیر و در هر صورت این به معنای بالاتر رفتن انتروپی کل میباشد یا کم شدن آن، که یعنی اگر انتروپی کل کم شده باشد مطابق قانون دوم ترمودینامیک روال تغییرات نمیتواند طبیعی باشد و باید عاملی خارجی مدبر این تغییرات بوده باشد که میتوان مثلاً آن را خداوند در نظر گرفت، اما صرفنظر از درستی یا اشتباهی بحثهایی که بر روی افزایش یا کاهش انتروپی انجام میدهند مشکلات بزرگتری در تحلیلهایشان هست، یکی اینکه قانون دوم ترمودینامیک یک قانون تجربی است که جهانشمول بودن آن یک ادعاست و بسیاری هستند که در ترمودینامیکهای پیشرفتهتری مثل Rational Thermodynamics با ادعاهای ترمودینامیک کلاسیک به شدت مخالفند و میگویند ترمودینامیک کلاسیک با بیان قوانین بدون حدّ و مرز حقیقتگرایی را به ریشخند گرفته است، اما بدتر از آن اینکه خداوندی که وجودش فطرتاً بدیهی است را میخواهند بر اساس قانونی اثبات کنند که پایههایش به نسبت سست و پر از اما و اگر است ... این رویکرد است که اشتباه است، مشکل ما هم به عنوان خواننده و دنبالکنندهی علم این است که نگاه نمیکنیم که دانشمندان چه میگویند تا درستی حرفشان را بسنجیم، بلکه بیشتر به دنبال این هستیم که چند اسم مطرحتر چه میگویند تا همانها را مانند وحی منزل درست در نظر بگیریم و مبنای تفکرات بعدی خود قرار دهیم ... به قول حضرت علی علیهالسلام امر بر ما مشتبه شده است ... علم به دانشمندی که بیانش کند شناخته نمیشود، بلکه این دانشمند است که به علمی که معرفی میکند و میشناساند شناخته میشود ...
در قرآن اگر به علوم تجربی ارجاع داده شده است عمدتاً در صدد توجه دادن انسان به آیات الهی بوده است برای عبرت گرفتن از آنها، برای گرفتن سر نخ و گم نشدن در کوران زندگی که هر موج آن انسان را با خود به جهتی میبرد ... علوم تجربی به خودی خود هم ارزشمند هستند ولی حوزهی ارزش آنها ظاهراً به کل با چیزی که امروز به عنوان ارزش علم مطرح میشود متفاوت است، و الله العالم ... به طور خاص این علوم بیشتر جنبهی کاربردی دارند و نه حقیقتطلبانه، چرا که مطابق فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام که باب مدینةالعلم هم هستند انسانها خواب هستند و وقتی که بمیرند بیدار میشوند، یعنی حقیقت در دنیا نیست که در لابلای مشاهدات تجربی به دنبالشان باشیم، کاوش تجربی در دنیا مانند اندازهگیری عمق یک دریاچه است که در عالم خواب و رؤیا خود را بر بالای آن حاضر یافتهایم ... اندازهگیری عمق آن دریاچه در خواب به شرطی وجه منطقی دارد که کاربرد مشخص و مجهی داشته باشد مگرنه حقیقتی را نشان نمیدهد مگر از پس تعبیر خواب که میشود همان عبرت گرفتن و دنیا هم همه آیه و نشانه است برای عبرت گرفتن انسان و گرفتن توشهی آخرت برای اصل زندگیاش که بعد از گذراندن این Bonus Level تازه آغاز خواهد شد ...
در اصل به دور میانجامد ... نور به خط مستقیم حرکت میکند چن اینطور مشاهده شده است، ما هر چه مشاهده کنیم حقیقت هم همانطور است که تصور کردهایم چون نور به خط مستقیم حرکت میکند ... این یک دور باطل معرفتشناسانه است ... یعنی ما از ابتدا فرض کردهایم که هر چه دیدیم همان حقیقت باشد ...
اما قرآن نگفته است که هر چه دیدید یا تصور کردید که دیدید را بگویید حقیقت است، در قرآن مثال سراب هم زده شده است که یعنی خطای چشم، فرموده است شخص تشنه جایی را آب میپندارد و به سویش میرود ولی وقتی به آن برسد میبیند که خبری نیست و کسانی که از خدا غافل شده باشند و در دنیا برای خودشان مقصدی را تعریف کرده باشند و اهدافشان را در دنیا قرار داده باشند هم همینطور هستند، مثل ما که گاهی در خواب هستیم و باید بیدار شویم ولی وسط خوابمان هستیم و یک کار مهم هم داریم که فکر میکنیم خیلی مهم است و باید انجامش دهیم و قید بیدار شدن و کاری که در عالم بیداری داریم را میزنیم که آن کار مهم را بکنیم و ادامهی خوابمان را ببینیم و در اصل تجربه کنیم، ولی بعد که بیدار میشویم و از گیجی خواب در میآییم تازه میبینیم که چه موضوع مسخرهای را گمان میکردیم که چقدر مهم است ... قرآن میگوید که مراقب باشید که اینطور نشوید که مرگتان مانند از یک خواب شیرین بیدار شدن در یک زندگی حقیقی تلخ و نامطلوب باشد ... یعنی در اصل به شناخت حقیقت باطنی دلالت میکند و اگر هم جایی به شناخت ظاهر دلالت بنماید تا حقیر در خاطر دارم اصل بر عبرت گرفتن از آن است، اینکه ظاهر را ببینیم و از شناخت آن معبری باز کنیم به شناخت باطن، این میشود معنای اصیل تعقل به عقل سلیم ... و الله العالم
مثال حقیر در مورد گزارش کشف یک مسألهی علمی بود و پاسخ شما به زاویهی دیگر مسأله اشاره دارد که پذیرفته شدن یا نشدن آن نظر علمی است از ناحیهی دیگر صاحبنظران ... حق با شماست، ولی به شرط آنکه زوایای متفاوت برای چوپانان بررسی کنندهی آن ادعا قابل دسترس باشد، اگر گوسفند را به یک زاویه نگاه داشتیم و چوپانها را هم مجبور کردیم که در یک محدودهی زاویهای خاص به گوسفند نگاه کنند همه حرف آن نظریهپرداز را تأیید میکنند بدون آنکه آن را از تمام زوایا دیده باشند، علتش این است که از امکان اینکه ممکن است گوسفند از زوایای دیگر قرمز دیده نشود غافلند و احتمالش را نمیدهند، در عمل هم معمولاً همین است که برخی مسائل را گمان نمیکنند در پاسخ مسأله دخالتی داشته باشد و به همین دلیل مطرحش نمیکنند ولی بعدها در کاربردهای دیگری مشخص میشود که فلان فرض انجام شده چندان هم بدیهی نبوده است و تنها در همان یک مثال خاص درست بوده است و برای مثالهای دیگر همان فرض هم باید بررسی شود ... این فرضیات را خیلی وقتها ما میکنیم بدون آنکه به آنها توجه داشته باشیم، اگر با کودکان که چیز زیادی نمیدانند همکلام شوید گاهی میبینید که در مورد فرضیات و مقدمات مباحث شما سؤالهایی از شما میپرسند که شما آنقدر به نظرتان بدیهی بوده است که دیگر اصلاً حواستان نبوده است که چنین فرضی هم جزء پیشفرضهایتان بوده است و بررسی نکردید که آیا حقیقتاً درست هستند یا فقط آنقدر مثلاً در کودکی به ما گفتهاند درست است که دیگر باورمان شده است که درست باشد و مبنای فکرهای بعدیامان قرار گرفته است ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
پسنامه: جناب تکاپوگر، از بحث با شما خوشوقت هستم ولی این بحث دیگر تقریباً نامرتبط با موضوع تاپیک شده است یا ارتباطش خیلی کمرنگ شده است، اگر موافق باشید بحث را دیگر اینجا ادامه ندهیم.
سلام
در برابری انسان ها شکی نیست و همه با هم فامیل هستیم!
اما امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ستمكار و كمك كار او و آنكه به ستم او راضى باشد هر سه آنان در ستم شريكند. اصول كافى جلد 4 صفحه 28
شما یک مورد به من نشان دهید که برضد اسلام مطلبی گفته باشم. در عوض بنده به هیچ وجه رفتار اعراب مهاجم و کشتارهایشان و اسراف در قتل و غارتشان را تایید نمی کنم و در حد امکان در مقام پاسخگویی برخواهم آمد
فرقی هم میان کشتار مردم اصفهان و مرو و حلب و انطاکیه نیست! یک نگاهی به اوضاع امروز خاورمیانه بیندازید. مگر همین گروه دولت اسلامی (داعش سابق!) نمی خواهد به روش همان اعراب به ظاهر مسلمان عمل کند؟
مگر آن کشتارها و غارت ها الهام بخش رفتار امروزی گروه هایی مانند بوکوحرام و ابوسیاف و الشباب و ... نیست؟
حالا عزیزان مسئولین سایت که از بیت المال ارتزاق می فرمایند، مطالبی در دفاع از پدران تروریست ها! قرار می دهند. بنده بنشینم و نگاه کنم؟
هرچند اشتباه کردن و شاید زیاده روی در پاره ای مواقع رخ می دهد . انسان ممکن الخطاست...
از شما بابت تذکری که فرمودید سپاسگزارم
---------
خدا پدر و مادر افرادی مانند علامه طباطبایی را بیامرزد!
چه ربطی به مادر آدم علیه السلام داشت؟ توضیحاتی که در مورد مسیحیان و ... آورده اید می خواهد بگوید عیسی علیه السلام خدا نیست و مخلوقی است که می خورد و می پوشید. با این حال می گوید خلقت هر دو این ها از خاک بوده است
خداوند می فرمایند هر دو (آدم و عیسی علیهماالسلام) هر دو از خاک آفریده شده اند. حدیثی هم که آورده اید همین را می گوید و حداقل در مورد عیسی علیه السلام می دانیم که از خاک آفریده شدن منافاتی با مادر داشتن ندارد!
همانگونه که همه ما از خاک هستیم
در مورد عیسی علیه السلام هم فرموده اند: مانند آدم از خاک آفریدیم.
به شک افتاده ام که ممکن است نظر من غلط باشد، اما هنوز کاملا قانع نشده ام....
واضح تر از این بگویند؟
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَبقره/30)) هنگامیکه پروردگارت به فرشتگان گفت که من جانشینی را برای خودم در زمین قرار میدهم، گفتند آيا كسى را در آن (زمین) قرار میدهی که در آن فساد و خونریزی میکند حال آنكه ما شاكرانه تو را نيايش مىكنيم و تو را به پاكى ياد مىكنيم،(الله) گفت من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد[=Arial Unicode MS]।
اگه آگاهی باشه دیگه هر کسی نمی تونه اطلاعات رو طوری بده قضایای مورد تمایل خودش رو موجه جلوه بده. وضعیتی که هر کسی راه خودش رو موجه می کنه همون وضعیت نبود آگاهیه. برسیم به محل اختلاف: دلیل اینکه گفته می شه این بحثهای علمی نیاز به علم شناخت شناسی نداره، اینه که چنین بررسی هایی اگه به سرانجام قابل استفاده ای منتهی بشن، چیز ویژه ای ورای پنداشت ارتکازی مردم از چگونگی فهم جهان به دست نداده ن.
فرمایشتان صحیح نیست و در تاپیک های مربوطه بحث شده است مراجعه بفرمائید
برادر طبق روایت بحث فقط بر سر پدر حضرت عیسی است. نصارا می گویند چون عیسی بدون پدر است پس خداست. خدا می فرماید اگر این دلیل خدایی باشد آدم از این حیث بالاتر است چون هم پدر ندارد و هم مادر ندارد ولی آدم از خاک خلقت شده پس خدا نیست، عیسی نیز خدا نیست.
؟؟؟؟
ظاهرا سخن جناب Reza-D حرف دل شما هم بوده است
--------
سوال اصلی کاملا منحرف شد
یعنی تلویحا سیاه پوست بودن حضرت آدم علیه السلام را پذیرفته اید؟ (با توجه به متن اولیه سوال)
[SPOILER]
عذرخواهی بنده را بپذیرید اما کشمش هم دم دارد! احترام مسجد را باید متولی نگهدارد. حوصله نوشتن علیه السلام را ندارید، حداقل یک (ع) بگذارید.[/SPOILER]
خلقت عیسی شبیه خلقت آدم است که خداوند آدم را از خاک خلق کرد و سپس فرمود باش پس شد.
وجه شباهت عیسی با آدم چیست ؟
آیا وجه شباهت همان وصفی است که برای آدم گفته شده است؟ یعنی وصف از خاک خلق شدن وجه شبه است ؟
یا اینکه وجه شبه به قرینه شبهه ی اهل کتاب، پدر نداشتن است ؟
یعنی انها میگفتند عیسی پدر ندارد و خداوند فرمود مثل ادم است چون ادم هم پدر نداشت.
در قرآن، مادر و یا زن تنها نقش یک ظرف را بازی می کند.ظرفی برای رشد بچه.نسل آوری به آن آب پست جهنده بر می گرد که متعلق به مرد است.حالا وقتی گفته می شود عیسی به مانند آدم است.با توجه به این نکته که عرض کردم و با توجه به حواشی ماجرای عیسی، منظور قرآن این است که عیسی هم مانند آدم بی پدر بود.بدیهی هست که قرآن منظورش این نبود که از تمام جنبه ها و از تمام دیدگاه ها تولد عیسی مانند آدم باشد...
اما در مورد موضوع این تاپیک.به نظر می رسه که ما همه از نسل آدم و حوا هستیم(بنا به نظر قرآن)و اینکه احتمال می ره فرزندان آدم و حوا با انسان های گذشته ازدواج کرده اند به نظر بی معنیست.خدا می آید آدم و حوا را دفعی و از خاک خلق می کند که چه شود؟که ازدیاد نسل توسط انسان های نخستین صورت پذیرد؟؟؟چه کاری است دیگر چه نیازی به خلقت آدم و حوا بود؟؟؟گویا و منطقی ترین احتمال این است که خواهر و برادران آدم با هم ازدواج کرده اند.این داستان گویا در پی ماجرای کشتی نوح هم رخ داده.فرزندان نوح با هم ازدواج کردند و ما همه از نسل نوح هستیم...حالا چه بلایی سر انسان های نخستین پیش آمده و اینکه چطور اینهمه نژاد در طول هفت هزار سال پدید آمده، قرآن باید پاسخ بدهد....
سلام دوباره
من هم میدانم که فرشتگان اعتراضی که کرده اند ، احتمالاً به مانند ادمی برمیگردد که قبلاً رئی زمین بوده و فساد کرده
حرف من اشاره مستقیم به مادر بود. عرض کردم اگر مادری در کار بود ، فرشتگان باید اشاره ای میکردند که مثل نسل مادرش میشود
آیا در مورد حضرت عیسی(ع) نیز همینطور است؟ خیر ، بلکه بارها اشاره شده که او را از رحم مادرش به دنیا اوردیم
اتفاقاً طبق همین فرمایش شما ، خداوند دقیقاً در جایی به آفریدن حضرت عیسی(ع) از خاک اشاره می کند که دارد او را با حضرت آدم (ع) مقایسه میکند
همین خودش نشان میدهد که در اینجا خاک به عنوان وجه تشابه این دو نفر بیان شده
ولی خدا میداند هدف من فقط توجه دادن شما بود ، آن هم به عنوان یک برادر کوچکتر
شما بزرگوارید یک نکته:
اگر نظرات شما برای من ارزشمند نبود ، توجه و ریزبینی در بیانات شما هم برایم مهم نبود :Gol:
پرسش:
همه ما فقط فرزندان آدم و حوا(علیهما السلام) هستیم یا ناخالصی هم داریم؟ زیرا با توجه به برخی تحقیقات دانشمندان تغییر نژاد ها و رنگها در انسانهای امروزی، ممکن است به انسانهای قبل از حضرت آدم برگردد.
پاسخ:
نظریه های دانشمندان در این گونه امور فرضیه ای است که ممکن است پس از چندی توسط دانشمند دیگری نقض شده وفرضیه دیگری جای آن را بگیرد که تا کنون چنین بوده و مکرر دانشمند بعدی نظریه دانشمند قبلی را رد کرده و نظریه جدیدی ارائه می دهد. لذا این گونه استدلال ها را تا جایئ که با آموزه های آسمانی در تضاد نباشد می توان به عنوان یک احتمال پذیرفت و اما به هیچ وجه نمی توان به عنوان یک نظریه قطعی در نظر گرفت.
این در صورتی است که با آموزهای آسمانی در تضاد نباشد اگر در تضاد باشد کاملا طرد می شود.
قرآن کریم ظاهر قریب به صریحش این است که نسل حاضر از طرف پدر و مادر به یک پدر (به نام آدم) و یک مادر (که در روایات و در تورات به نام حوا آمده) منتهى مىشود و این دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، هم چنان که آیات زیر بر این معنا دلالت مىکند
یک: خلقت انسان را از گل آغاز کرد، سپس نسل او را از چکیده آبى بى مقدار بیافرید.(1)
دو: محققاً وضع عیسى نزد خدا نظیر وضعى است که آدم داشت و خدا او را از خاک خلق نموده سپس خطاب به خاک فرمود باش و خاک آدم شد." (2)
سه:"و به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل مى آفرینم! هنگامى که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، براى او به سجده افتید، (3)
به طورى که ملاحظه مىکنید آیاتى که نقل شد شهادت مىدهند بر این که سنت الاهى در بقاى نسل بشر این بوده که از راه ساختن نطفه این بقا را تضمین کند، و لیکن این خلقت با نطفه بعد از آن بود که دو نفر از این نوع را از گل آفرید، و او آدم و پس از او همسرش بود که از خاک خلق شدند (و پس از آن که داراى بدنى و جهازى تناسلى شدند فرزندان او از راه پدید آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق شدند) پس در ظهور آیات نامبرده بر این که نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مىشوند جاى هیچ شک و تردیدى نیست.(1)
البته با استفاده از قرآن و روایات اجمالاً به طور قطع و یقین می توان گفت که قبل از حضرت آدم نسل و یا نسل هایی شبیه به انسان بوده اند که به آنها "انسان یا نسناس" می گفتند هر چند در مورد جزئیات و خصوصیات شخصیتی و زندگی آنها اطلاع دقیقی در دست نیست.
علامه طباطبایی می گوید:
« ممکن است انسان هایى قبل از خلقت آدم ابوالبشر در زمین زندگى کرده و سپس منقرض شده باشند، و همچنین این پیدایش انسان ها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد»(2)
از بعضى آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابوالبشر (ع) و نسل او، انسان هایى دیگر در زمین زندگى مىکرده اند؛ مانند آیه شریفه:" وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ"(4)
که از آن بر مى آید قبل از آفرینش بنى آدم دوره دیگرى بر انسانیت گذشته است.(3) و پرونده سوء پیشینه این مخلوقات، سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به انسان شد، و او را به نسناس قیاس کردند.(4)
روایاتی که از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به ما رسیده نیز تصریح می کنند که قبل از این نسل، نسل هایی از انسان ها وجود داشته است که منقرض شده اند و این روایات سابقه دوره های بسیارى از بشریت را قبل از دوره حاضر اثبات مىکنند.
برای نمونه به حدیثی اشاره می کنیم: صاحب تفسیر عیاشی از هشام بن سالم و او از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: اگر فرشتگان موجودات زمینى را قبلاً ندیده بودند، که خونریزى کردند، از کجا گفتند:" أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ.(5) برخی روایات دیگر نیز موید این مطلب هستند.(6)
البته در مورد اینکه ارتباط نسبی بین انسان های پیشین با حضرت آدم و یا فرزندان ایشان بوده باشد دلیل قطعی نداریم زیرا به ضرس قاطع نمی توان گفت فرزندان حضرت آدم با انسان های پیشین ازدواج کرده باشند بلکه احتمالات مختلف در این باره ذکر شده از قبیل ازدواج با حوریان بهشتی (7) حوریان بهشتی و اجنه.(8) ازدواج با خواهران خود بر این مبنا که ازدواج خواهر و برادری جزء احکام تشریعی زمان حضرت آدم نبوده بلکه بعدها حرمتش تشریع شده(9) و احتمال بعدی در مورد ازدواج با انسان های نخستین است.
لذا به طور یقینی و قطع نمی توان گفت که انسان های کنونی با انسان های قبل از حضرت آدم ارتباط داشته و به نوعی از نسل آنان نیز می باشند بلکه فقط به عنوان احتمال می توان این نکته را مطرح کرد.
کلیدواژه: انسانهای نخستین، نسل بشر، حضرت آدم و حوا،
منابع: