گناه نکردن؛ اما نه برای خدا؟!
تبهای اولیه
سلام
گاهی اوقات فرد گناه نمی کند اما نیت وی برای خدا نیست.
مثلا در محیط معصیت آمیز گناه نمی کند چون می داند در حال امتحان (الهی) است تا از این طریق چیزی (ثواب) عایدش شود!
یا گناه نمی کند تا دیگران بفهمند در محیط معصیت آمیز می توان گناه نکرد.
و یا در فضای مجازی گناه نمی کند (اگرچه تنهاست و کسی اطراف او نیست) چون نگران است دیگران در حال کنترل کردن رایانه و تبلت او باشند.
به هر حال گناه نکردن با چه نیتی ارزشمند است؟
گاهی اوقات فرد گناه نمی کند اما نیت وی برای خدا نیست.مثلا در محیط معصیت آمیز گناه نمی کند چون می داند در حال امتحان (الهی) است تا از این طریق چیزی (ثواب) عایدش شود!
یا گناه نمی کند تا دیگران بفهمند در محیط معصیت آمیز می توان گناه نکرد.
و یا در فضای مجازی گناه نمی کند (اگرچه تنهاست و کسی اطراف او نیست) چون نگران است دیگران در حال کنترل کردن رایانه و تبلت او باشند.
به هر حال گناه نکردن با چه نیتی ارزشمند است؟
چنین فردی به جهت ترک گناه عقوبت نخواهد شد اما ارزش هر عمل به نیت فرد است. اگر رنگ و بوی خدایی نداشته باشد، ارزش معنوی ندارد.
آن چه فرموده اید نظیر روایت منقول از امام علی علیه السلام است که فرمود:
وَ إنَّقَوْماًعَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبْیدِ، عدّه اى دیگر از روى ترس، خداوند را عبادت و ستایش مى كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد؛
وَ إنَّقَوْماًعَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ، طائفه اى هم به عنوان شكر و سپاس، از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند؛ و این ، عبادت آزادگان است كه بهترین عبادات مى باشد......
در حوزه ترک گناه هم نظیر روایات بالا است. طبعا هر چه رنگ و بوی عمل خدایی و اخلاص در عمل بیشتر باشد، ارزش بیشتری خواهدداشت. گناه نکردن اگر به خاطر خداوند باشد و از روی معرفت باشد، ارزش بیشتری خواهد داشت.
بنظر می رسد چنین دیدگاهی ریشه نفاق را در فرد نهادینه می کند چون هدف از عدم انجام گناه، غیر خداست و احتمالا ادامه چنین رویه ای عاقبت سوئی را برای فرد رقم می زند.
فرض کنید من به پیرزنی کمک میکنم اما نه به خاطر جلب رضایت خدا و اصلا چنین نیتی به ذهنم خطور نکرده است
تنها به این خاطر این کار را میکنم که احساس خوبی دارد و انسان حسن و قبح عمل را عقلا تشخیص می دهد و دوست ندارد کارهای حسن و نیک را از دست بدهد
خدا به این بنده پاداش می دهد یا نه ؟
من این جور برداشت رو درست نمیدونم ... اینکه اگر انسانی برای انجام یک عمل خوب نیت خدایی نداشته باشه ... اون عمل ارزشش رو از دست میده به نظرم صحبت اشتباهی هست ...
توضیحا و اگر اینجوری بود ... من میتونم ادعا کنم که دیروز با بقال سره کوچمون دعوام شد و میخواستم بکشمش ولی برای خدا این کار رو نکردم ...
به نظره من برخی از آدمها کلا اینقدر ذاتشون خوب هستش که خیلی کارها رو اصلا در شانشون نمیدونن انجام بدن ... و این آدمها ارزش و قرب بیشتری دارند نسبت به آدمهایی که میگن ما این کار رو انجام نمیدیم چون خدا ازمون خواسته انجام ندیم .
به عنوان مثال یک شخص متمدن و بافرهنگ ... اگر ببینه کسی نیاز به کمک داره بهش کمک میکنه ... چون تنها میبینه که شخص نیاز داره و میدونه که کمکی از دستش برمیاد ...
ولی یک شخص مومن ممکن هست ... اصلا بهش کمک نکنه ... یا اینکه اگر داره کمک میکنه دنبال جمع کردن حسنه باشه ...
در نهایت و به نظره من منطقی اینجوری هستش که خوبی و بدی رو به صورت دیفرانسیلی محاسبه بشه ... کما اینکه در بسیای از کشورها همکنون عدالت رو اینجوری محاسبه میکنند ...
به عنوان مثال ...
فرض کنین کسی 3 سال هست که داره نماز میخونه ( قبلش نماز نمیخونده ) خوب این یک تغییرات مثبت نسبت به قبل از این زمان هست .
بعدش این شخص سعی میکنه که صدقه هم بده ممکن هست این عمل رو یک ماه ... یک سال ... یا صد سال انجام بده ... این هم یک تغییرات مثبت هست .
بعدش این شخص سعی میکنه ... با دیگران مهربانتر باشه ... ( مثلا 5 سال این کار رو میکنه ) این هم یک تغییرات مثبت هست ...
در نهایت این شخص 3 تا کار خوب کرده ... نه اینکه بیایم و هر بار نماز خوندن و صدقه دادن و مهربانی اون رو کار خوب حساب کنیم ... چون بعد از مدتی انجام دادن کار خوب یا بدی اون کار در ذهن شخص ملکه میشه ...
و برعکس ...
اگر شخصی قاتل شد و آدم کش شد ... تنها یک کار بد کرده ... حالا یک نفر رو کشته باشه یا صد نفر ... یا کل بشریت رو ...
بنابراین ... به نظر من تنها زمانی که انسان از حالتی داره خارج میشه و وارد فاز دیگه ای میشه ... نیت در اون مرحله ارزشمند میشه ... و گرنه آدمی که خوب هست ... دیگه خوب هست ... نیازی به نیت نداره ...
مثال خوبش ... ماشین هست ... زمانیکه شخص داره به ماشین نیرو وارد میکنه ... و ماشین بنزین میسوزونه ... شخص میتونه ادعا کنه که کاری انجام داده و بابته اون کار نیت کنه ... وگرنه اینی که به ماشین نیرویی وارد نشه ... بنزینی سوخته نشه ... و با این حال ماشین حرکت کنه ... ( علت و معلول دنیاست که این کار رو انجام داده و راننده کاری نکرده ) پس چه کاری انجام شده که شخص بخواد بابتش نیت کنه ....
بنابراین میتونم نتیجه گیری کنم ... انسانی نیک تر و بهتر هست که به اینجا رسیده باشه که کارهای خیلی خیلی خوبی انجام داده ... اونها براش ملکه شده ... انسان متمدن و با شخصیتی شده ... و اگر بخوایم بررسیش کنهیم ... نه اینکه برای خدا اینجوری باشه ... بلکه دیگه ذاتش اینجوری شده ... مثله بی ام وه ای که داره با سرعت 300 کیلومتر بر ساعت حرکت میکنه ... مینیمم بنزین رو میسوزونه ... و قدرتمند و قوی جلو میره ...
و این حالت رو بخوایم با پیکانی مقایسه کنیم که داره با سرعت 40 کیلومتر در ساعت جرکت میکنه ... هی به ماشینش گاز میده ... و هی پشت سره هم نیت میکنه ... و به هیچ جایی هم نمیرسه .
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
إنما الأعمال بالنیّات
نیت مهم ترین مقدمه در اعمال یک فرده.
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
إنما الأعمال بالنیّات
نیت مهم ترین مقدمه در اعمال یک فرده.
اللهم عجل لولیک الفرج
خیر تفکری که قبل از اون نیت انجام میشه ... و بعد از اون ... شخص تصمیم میگیره اون کار رو انجام بده ... یا نده مهمتره ...
خیر تفکری که قبل از اون نیت انجام میشه ... و بعد از اون ... شخص تصمیم میگیره اون کار رو انجام بده ... یا نده مهمتره ...
عرض کردم:
نیت مهم ترین مقدمه در اعمال یک فرده.
پس تفکر هم یکی از مقدماته.همچنین تفکر پیش از تصمیمه و تصمیم نیت قلبی فرد برای انجام یک کاره.
شما با تفکر تنها به عمل نمیرسید بلکه تفکر یک مقدمه برای نیت هاست.
همونطوری که خودتون هم اشاره کردید.
و اما نیت از مهم ترین عاملهاست که با اون شما بهشتی خواهید شد:
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
اَلنِّيَّةُ الحَسَنَةُ تُدخِلُ صاحِبَهَا الجَنَّةَ؛
نيت خوب صاحب خويش را به بهشت مى برد. (كنزالعمال، ج13، ص151، ح36472)
سلام...من یک پستی چند وقت پیش ارسال کردم.گفتم اینجا نقلش کنم.بی ربط نیست.:ok:
دیگه ببخشید کم و کاستی داره
به نظر در کل اگر بخواهیم که موارد خیلی خاص و استثنائی رو ندید بگیریم، ما هر کار خوب و نیکی انجام می دیم فقط برای دل خودمونه.یک جور خودخواهی و خودپرستی در همه کارامون موج می زنه.
یک سرباز می بینه جنگ شده کشورش:
این سرباز می بینه که جهاد واجبه، اگر نره جهنم پاشه، خوب احساس می کنه که یک اصلحه بالاسرشه، پس باید بره جنگ.یعنی به خاطر خودش می ره جنگ.برای اینکه در آتش نسوزه.یک جور عمل از سر خود پرستی و خودخواهی.
این سرباز از کودکی با عشق به وطنش بزرگ شده.اگر جنگ نره، عذاب وجدان می آد سراغش و ناراحت می شه و عذاب می بینه.پس می ره جنگ که عذاب وجدان نبینه.و ناراحت نباشه.یک جور عمل از سر خود پرستی و خودخواهی.
این سرباز تنها خدا رو در نظر می گیره.از کودکی با عشق به خدا بزرگ شده.خدا راضیست وقتی اون بره جنگ.پس سرباز برای خشنودی خدا که خشنودی و شادی دل برای خودش به همراه داره می ره جنگ.یک جور عمل از سر خود خواهی و خود پرستی.
...
می بینید در همه حالات یک جور خود پرستی و خود خواهی هست.در ظاهر به نظر می رسه که طرف از خودش گذشته و مثلا برای رضای خدا کار می کنه.ولی ریشه ای نگاه کنیم، سرباز فقط برای رضای خودش به جنگ می ره.برای دل خودش.حالا اینجا می تونیم اینو بررسی کنیم که اون شخص چطور بار اومده.آیا با عشق به خدا بار اومده؟؟آیا با عشق به وطن بار اومده؟آیا با ترس از عذاب جهنم بار اومده؟؟یا... خیلی وقت ها طرف انتخابی در اینکه چطور بار بیاد نداره.شرایط و محیط اونو به طوری بار می آرن که عاشق وطنش باشه.یا عاشق خداش باشه...و به نظرم هیچکدام بر دیگری ارجعیت و برتری اخلاقی خاصی ندارن
من این جور برداشت رو درست نمیدونم ... اینکه اگر انسانی برای انجام یک عمل خوب نیت خدایی نداشته باشه ... اون عمل ارزشش رو از دست میده به نظرم صحبت اشتباهی هست ...
توضیحا و اگر اینجوری بود ... من میتونم ادعا کنم که دیروز با بقال سره کوچمون دعوام شد و میخواستم بکشمش ولی برای خدا این کار رو نکردم ...
سلام خدمت شما.
همونطوری که میدونید سه نوع عبادت داریم.عبادت تجار،بندگان و آزادگان.
به نظر شما وجه تمایز بین این سه نوع عبادت چیه؟آیا چیزی به غیر از نیته؟اگر من به نیت بهشتی شدن و یا جهنمی شدن یا صرفا برای خدا و شوق خدا عبادت کنم تفات این سه تا در چیه؟مگه هر سه عبادت نیستند؟
بله نیت ها میتونن متفاوت باشند.در مثال خود شما دلیل این که شما میخوای بقال رو بکشی چیه و به چه دلیل به این تصمیم و نیت کشتن بقال میرسید.
یه بار هست یه نفر با نیت شخصی بقال رو میکشه و یه بار هم اون بقال مرتده و اون رو میکشه.فرق اینها چقدره؟
به نظره من برخی از آدمها کلا اینقدر ذاتشون خوب هستش که خیلی کارها رو اصلا در شانشون نمیدونن انجام بدن ... و این آدمها ارزش و قرب بیشتری دارند نسبت به آدمهایی که میگن ما این کار رو انجام نمیدیم چون خدا ازمون خواسته انجام ندیم .
این حرف شما رو قبول دارم اما کدوم شأن رو میگید؟شأن اومانیستی فرد رو یا شأن الهی فرد رو؟
بله اگر فرض محالی در نظر بگیریم که روزی پیامبری مبعوث بشه و بیاد بگه من تضمین میکنم از الان تا آخر عمر هرچی که گناهم انجام بدید بهشتی خواهید شد در اینجا باید واکنش انسان با این شأن بالای خدا چی باشه؟باید گناه کنه یا به خاطر شوق الهی و شأن وجودیش از گناه کردن خودش رو دور نگه داره؟
اگه گناه کرد که نیتش فقط بهش بوده و اگر نه مشخصه که شأن و منزلت خودش رو الهی میبینه.این که شما میگید شأن باید شما معناش رو بگید که منظورتون ازش چیه.بله دین هم یعنی همین شأنی که شما گفتید.میگه این کارو نکن چون در شأن تو نیست یا این کارو بکن چون شأن تو انجام این کاره.
پس آدمی که به خاطر خدا و فقط به خاطر خدا زندگی کنه اون دارای شأن و مقامه.
به عنوان مثال یک شخص متمدن و بافرهنگ ... اگر ببینه کسی نیاز به کمک داره بهش کمک میکنه ... چون تنها میبینه که شخص نیاز داره و میدونه که کمکی از دستش برمیاد ...
ولی یک شخص مومن ممکن هست ... اصلا بهش کمک نکنه ... یا اینکه اگر داره کمک میکنه دنبال جمع کردن حسنه باشه ...
باز هم معنا نکردید که شخص با فرهنگ منظور شما آدمی هست که دین و خدا و کار برای خدا براش مهم نیست یا نه.ولی اینطور که معلومه شخص با فرهنگ در اینجا شخصی هست که با غریضه ی عاطفه و احساس کمک میکنه.خب این که معلوم الحاله.ولی شخص مومنی که ازش مثال زدید اولا وظیفه ی دینیش کمک کردنه و ثانیا اگر به خاطر حسنه باشه همنطوری در مثال انواع عبادات گفتم عبادتش از نوع تجاره اما اگه با الهی بودن خودش بسنجه و ایمان خودش وظیفه ایجاب میکنه و وجدان ایجاب میکنه که کمک کنه.
وشاید هم منظور شما این باشه که اصلا شخص مومنی که کمک میکنه اون شخصی که بهش کمک میشه براش مهم نیست بلکه فقط خدا رو در نظر میگیره و در این مورد باید بگم باز هم اشتباه کردید.چون قلوب مومنین با نزدیک شدن به خدا مهرشون به خلق الله هر روز بیشتر میشه.
در نهایت و به نظره من منطقی اینجوری هستش که خوبی و بدی رو به صورت دیفرانسیلی محاسبه بشه ... کما اینکه در بسیای از کشورها همکنون عدالت رو اینجوری محاسبه میکنند ...
به عنوان مثال ...
فرض کنین کسی 3 سال هست که داره نماز میخونه ( قبلش نماز نمیخونده ) خوب این یک تغییرات مثبت نسبت به قبل از این زمان هست .
بعدش این شخص سعی میکنه که صدقه هم بده ممکن هست این عمل رو یک ماه ... یک سال ... یا صد سال انجام بده ... این هم یک تغییرات مثبت هست .
بعدش این شخص سعی میکنه ... با دیگران مهربانتر باشه ... ( مثلا 5 سال این کار رو میکنه ) این هم یک تغییرات مثبت هست ...
در نهایت این شخص 3 تا کار خوب کرده ... نه اینکه بیایم و هر بار نماز خوندن و صدقه دادن و مهربانی اون رو کار خوب حساب کنیم ... چون بعد از مدتی انجام دادن کار خوب یا بدی اون کار در ذهن شخص ملکه میشه ...
و برعکس ...
اتفاقا دین و دنیا با ریاضی رابطه ی خوبی دارن:
إِنَّا كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ
اما اولا دین به نظر من و شما نیست.تفکر محدود من و شما اونقدر نیست که بخواد خیلی چیزا رو بسنجه و علم ما هم همینطور.آلکسیس کارل خوب میگه که اون چیزی که امروز تحت عنوان شناخت انسان مطرح میشه چیزی هست که هر کسی با دانسته های خودش بهش رسیده و همشون توهمی بیش نیستند.مثال های زیادی هم داره که میگذرم.
بازم من منظور شما رو متوجه نشدم حتی شما اگر دیفرانسیلی هم محاسبه کنید این فرد داره ذره ذره کارهایی رو انجام میده که لیوانی رو پر میکنه.اما فک کنم بازم مشکل شما اینجا نیت این فرد باشه که این فرد یهو خوب میشه و این همه کار خوب انجام میده اما الزاما نه برای خدا برای دل خودش.
همچنین این رو هم بدونید بد نیست:
ان الحسنا یذهبن السیئات
اگر شخصی قاتل شد و آدم کش شد ... تنها یک کار بد کرده ... حالا یک نفر رو کشته باشه یا صد نفر ... یا کل بشریت رو ...
پس شما که با تفکر ریاضی به قضایا نگاه میکنی چرا اینطوری میگی آخه.به نظر شما هر بار قتل یک بار حساب کرده؟خیر.یک کار بد نکرده بلکه هزار بار یک گناه رو انجام داده.و همچنین اینجا هم باز نیت مهمه.
بنابراین ... به نظر من تنها زمانی که انسان از حالتی داره خارج میشه و وارد فاز دیگه ای میشه ... نیت در اون مرحله ارزشمند میشه ... و گرنه آدمی که خوب هست ... دیگه خوب هست ... نیازی به نیت نداره ...
مبنای خوب بودن چیه اینجا؟توی مترولوژی میگن یکای طول متره.
توی بیولوژی میگن واحد اصلی حیات سلوله.
اما در رفتار یه شخص چطور؟خیر الزاما این نیست که شما میگید.آدمی که خوب هست امکان داره رفتاری مقابل هنجار دینی ازش سر بزنه بازم اون آدم خوب باقی میمونه؟
در ثانی مبنای خوب بودن این آدم نیت قربة الی الله کردن در اعمالشه همونطور که در نماز میگید.
پس آدم خوب تعریف داره.برای تک تک کاراش محاسبه داره.آدم خوب ریاضی وار زندگی میکنه و سنجش داره و تنها نیتش از هر کاری قرب خداست.
وگرنه من آدم خوبی هستم با تعریف زیر:
نماز میخونم====»تا دیگران ببنن.
روزه میگیرم====»به لحاظ پزشکی تایید شده
خوش اخلاقم ====» اتیکت اجتماعی خوبیه
تو مجلس شرابخواری نمیرم ====» پرستژم به هم نخوره
و ......
خوب این آدم در ظاهرم آدم دینیه خوبیه.اما آدم خوبی نست بلکه آدم خوب برای هر عملش هر اندازه ی در مجموعه ی اعمالش نیت قرب رو داره.
مثال خوبش ... ماشین هست ... زمانیکه شخص داره به ماشین نیرو وارد میکنه ... و ماشین بنزین میسوزونه ... شخص میتونه ادعا کنه که کاری انجام داده و بابته اون کار نیت کنه ... وگرنه اینی که به ماشین نیرویی وارد نشه ... بنزینی سوخته نشه ... و با این حال ماشین حرکت کنه ... ( علت و معلول دنیاست که این کار رو انجام داده و راننده کاری نکرده ) پس چه کاری انجام شده که شخص بخواد بابتش نیت کنه ....
تفکر ریاضی و مثال های فیزیکی از انرژی و نیرو و نور.خیلی خوبه.در دنیا افراد همیشه در حال انجام فعلی هستند حتی وقتی که خوابن فعل خواب داره انجام میشه پس ما همیشه کاری رو داریم انجام میدیم که نیت اون کار مهمه.ما ماشین بی بنزین و بی سوت و البته بی حرکت نیستیم.ما همیشه در حال حرکت و انجام افعالیم.
بنابراین میتونم نتیجه گیری کنم ... انسانی نیک تر و بهتر هست که به اینجا رسیده باشه که کارهای خیلی خیلی خوبی انجام داده ... اونها براش ملکه شده ... انسان متمدن و با شخصیتی شده ... و اگر بخوایم بررسیش کنهیم ... نه اینکه برای خدا اینجوری باشه ... بلکه دیگه ذاتش اینجوری شده ... مثله بی ام وه ای که داره با سرعت 300 کیلومتر بر ساعت حرکت میکنه ... مینیمم بنزین رو میسوزونه ... و قدرتمند و قوی جلو میره ...
و این حالت رو بخوایم با پیکانی مقایسه کنیم که داره با سرعت 40 کیلومتر در ساعت جرکت میکنه ... هی به ماشینش گاز میده ... و هی پشت سره هم نیت میکنه ... و به هیچ جایی هم نمیرسه .
و در آخر شما معلوم نیست دقیقا با چه قیاسی مطلب رو نوشتید.
در اینجا اولا شما معلوم نکردید که اصلا کار خوب چیه!!!!!کار خوب فقط رفتارهای غریزیه یا نه کار خوب کاریه که توسط دین تعییین شده.
اگر کار خوب و فرد متمدن رو کار غریزی و آدم ماتریالیست میدونید که وارد بحث جدیدی میشیم.
اما اگر کار خوب رو اون کاری میدونید که خدا تعیین کرده که صرف انجام اون فعل یعنی رضایت خدا و نیت پیروی از دستورات الهی..
اتفاقا برعکس اون چیزی که شما بگید وقتی کسی کاری براش ملکه شد اون کار ارزش چندانی نداره چون فقط یه عادته که بدون هیچ دلیل و نیتی انجام میشه.مثل شرطی سازی میمونه که شما وقتی مثلا میاین خونه ناخودآگاه میدونی کلید برق کجاست و بدون نگاه روشنش میکنید.این فرد متمدن و با شخصیت هم فقط یه کاری رو یاد گرفته و شاید اگه ازش بپرسی چرا این کارو میکنی یا پاسخی نداره یا میگه چون آرومم میکنه که علت آرامشش هم فطرت الهی انسانه که با انجام کار خوب آروم میشه.
پس در آخر هر عملی با نیت ارزش پیدا میکنه.
حتی تفکر که خودش مقدمه ی نیت هست نیتی پشتش نهفتست و باید دید نیت تفکر شما چیه؟
یه بار با نیت رسیدن به ساخت وسیله ای جدید فکر می کنید.
یه بار با نیت قتل یک فرد.
یک بار هم با نیت کشف حقایق.
موفق باشید
اللهم عجل لولیک الفرج
چنین فردی به جهت ترک گناه عقوبت نخواهد شد اما ارزش هر عمل به نیت فرد است. اگر رنگ و بوی خدایی نداشته باشد، ارزش معنوی ندارد.
آن چه فرموده اید نظیر روایت منقول از امام علی علیه السلام است که فرمود:
إنَّقَوْماًعَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجارِ، همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى كنند كه آن یك معامله و تجارت خواهد بود
وَ إنَّقَوْماًعَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبْیدِ، عدّه اى دیگر از روى ترس، خداوند را عبادت و ستایش مى كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد؛
وَ إنَّقَوْماًعَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ، طائفه اى هم به عنوان شكر و سپاس، از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند؛ و این ، عبادت آزادگان است كه بهترین عبادات مى باشد......
در حوزه ترک گناه هم نظیر روایات بالا است. طبعا هر چه رنگ و بوی عمل خدایی و اخلاص در عمل بیشتر باشد، ارزش بیشتری خواهدداشت. گناه نکردن اگر به خاطر خداوند باشد و از روی معرفت باشد، ارزش بیشتری خواهد داشت.
با سلام و احترام
لطفا به سوال من هم جواب بدین :
فرض کنید من به پیرزنی کمک میکنم اما نه به خاطر جلب رضایت خدا و اصلا چنین نیتی به ذهنم خطور نکرده است
تنها به این خاطر این کار را میکنم که احساس خوبی دارد و انسان حسن و قبح عمل را عقلا تشخیص می دهد و دوست ندارد کارهای حسن و نیک را از دست بدهد
خدا به این بنده پاداش می دهد یا نه ؟
با تشکر
با سلام و احتراملطفا به سوال من هم جواب بدین :
فرض کنید من به پیرزنی کمک میکنم اما نه به خاطر جلب رضایت خدا و اصلا چنین نیتی به ذهنم خطور نکرده است
تنها به این خاطر این کار را میکنم که احساس خوبی دارد و انسان حسن و قبح عمل را عقلا تشخیص می دهد و دوست ندارد کارهای حسن و نیک را از دست بدهدخدا به این بنده پاداش می دهد یا نه ؟
با تشکر
سلام خدمت شما.
حقیر یه پاسخ دارم میگم و حتما منتظر پاسخ کارشناس محترم باشید
دین یک سری اعمال رو نیک شمرده و عمل کردن به این اعمال خودش یعنی قبول دین و قبول انجام اعمالی که دین سفارش کرده.
ما احادیث زیادی در رابطه با انجام کارهای نیک داریم و آیات و روایات این رو سفارش می کنند.
همین که شما به خاطر کمک به دیگران و حسن و نیکو بودن این عمل نیت و تصمیم به انجامش بگیرید یعنی قبول دین و دستوران دینی و چیزی که دین از شما خواسته و این خودش یعنی نیت الهی داشتن.
مقدمه ی نیت فکره.در این مقدمه شما در تفکر خودتون ابتدا نیک بودن کار رو دیدید و بعد نیت و تصمیم انجام رو گرفتید.این یعنی جلب رضای خدا.
موفق باشید.
من این جور برداشت رو درست نمیدونم ... اینکه اگر انسانی برای انجام یک عمل خوب نیت خدایی نداشته باشه ... اون عمل ارزشش رو از دست میده به نظرم صحبت اشتباهی هست ...
عرض نکردیم ارزش ندارد . بلکه عرض شد به اندازه ارزشی که دارد، پاداش دارد.
این سرباز می بینه که جهاد واجبه، اگر نره جهنم پاشه، خوب احساس می کنه که یک اصلحه بالاسرشه، پس باید بره جنگ.یعنی به خاطر خودش می ره جنگ.برای اینکه در آتش نسوزه.یک جور عمل از سر خود پرستی و خودخواهی.این سرباز از کودکی با عشق به وطنش بزرگ شده.اگر جنگ نره، عذاب وجدان می آد سراغش و ناراحت می شه و عذاب می بینه.پس می ره جنگ که عذاب وجدان نبینه.و ناراحت نباشه.یک جور عمل از سر خود پرستی و خودخواهی.
این سرباز تنها خدا رو در نظر می گیره.از کودکی با عشق به خدا بزرگ شده.خدا راضیست وقتی اون بره جنگ.پس سرباز برای خشنودی خدا که خشنودی و شادی دل برای خودش به همراه داره می ره جنگ.یک جور عمل از سر خود خواهی و خود پرستی.
اون وقت فرق بین کشته شدن در راه خدا با کشته شدن در راه عقیده و دین چه فرقی می کنه ؟ اصلا فرق دارند ؟
یک سرباز می بینه جنگ شده کشورش:این سرباز می بینه که جهاد واجبه، اگر نره جهنم پاشه، خوب احساس می کنه که یک اصلحه بالاسرشه، پس باید بره جنگ.یعنی به خاطر خودش می ره جنگ.برای اینکه در آتش نسوزه.یک جور عمل از سر خود پرستی و خودخواهی.
این سرباز از کودکی با عشق به وطنش بزرگ شده.اگر جنگ نره، عذاب وجدان می آد سراغش و ناراحت می شه و عذاب می بینه.پس می ره جنگ که عذاب وجدان نبینه.و ناراحت نباشه.یک جور عمل از سر خود پرستی و خودخواهی.
این سرباز تنها خدا رو در نظر می گیره.از کودکی با عشق به خدا بزرگ شده.خدا راضیست وقتی اون بره جنگ.پس سرباز برای خشنودی خدا که خشنودی و شادی دل برای خودش به همراه داره می ره جنگ.یک جور عمل از سر خود خواهی و خود پرستی.
یكي از مسلّمات اسلامي این است كه احكام شرعي تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعي است، یعني هر امر شرعي به علت مصلحت ضروري است . هر نهي شرعي ناشي از مفسده اي است كه باید ترك شود. خدا براي این كه بشر را به یك سلسله مصالح واقعي كه سعادت او در آن است برساند، اموري را واجب یا مستحب كرده است. براي این كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره اي كارها منع نموده است و آن ها را حرام دانسته. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امري بود و نه نهیي. حكمت ها به گونه اي است كه اگر عقل انسان به آنها آگاه گردد، عقل نیز همان حكم را مي كند كه شرع بیان كرده است.
حکم به وجوب جهاد نیز از جمله مصادیق همین احکام شرعی است که تابع مصالح و مفاسد است قطعا چون خیر بنده در آن بوده واجب شده است. این که انسان در مسیر ریل گذاری شده توسط خالقش حرکت کند، حرکت به سوی کمالی است که خدای عالم برای بنده اش مشخص کرده. طبعا حرکت در مسیر که مورد تایید عقل او نیز هست، برای بنده منافعی هم دارد. به این خودخواهی و خودپرستی نمی گویند.
خیلی وقت ها طرف انتخابی در اینکه چطور بار بیاد نداره.شرایط و محیط اونو به طوری بار می آرن که عاشق وطنش باشه.یا عاشق خداش باشه...و به نظرم هیچکدام بر دیگری ارجعیت و برتری اخلاقی خاصی ندارن
قبلا عرض کردیم :
حکم به وجوب جهاد نیز از جمله مصادیق همین احکام شرعی است که تابع مصالح و مفاسد است قطعا چون خیر بنده در آن بوده واجب شده است. این که انسان در مسیر ریل گذاری شده توسط خالقش حرکت کند، حرکت به سوی کمالی است که خدای عالم برای بنده اش مشخص کرده. طبعا حرکت در مسیر که مورد تایید عقل او نیز هست، برای بنده منافعی هم دارد. به این خودخواهی و خودپرستی نمی گویند.
وقتی مهر تایید و رضایت خداوند به جهت حرکت در مسیری که موجب رشد انسان و کمال اوست، بر انتخاب او نشست، همین می شود ملاک ارجحیت و برتری؛ ملاکی که جنگ برای وطن و کشته شدن در راه وطن، آن را ندارد.
بسمه الشکور
در نهایت و به نظره من منطقی اینجوری هستش که خوبی و بدی رو به صورت دیفرانسیلی محاسبه بشه ... کما اینکه در بسیای از کشورها همکنون عدالت رو اینجوری محاسبه میکنند ...به عنوان مثال ...
فرض کنین کسی 3 سال هست که داره نماز میخونه ( قبلش نماز نمیخونده ) خوب این یک تغییرات مثبت نسبت به قبل از این زمان هست .
بعدش این شخص سعی میکنه که صدقه هم بده ممکن هست این عمل رو یک ماه ... یک سال ... یا صد سال انجام بده ... این هم یک تغییرات مثبت هست .
بعدش این شخص سعی میکنه ... با دیگران مهربانتر باشه ... ( مثلا 5 سال این کار رو میکنه ) این هم یک تغییرات مثبت هست ...
عرض سلام و ادب
اصول اخلاقی جزئی از فطریات بشر هستند و فطرت بشر بر خداشناسی سرشته شده است:
"فطرة الله التی فطر الناس علیها"
بنابراین اگر کسی نا آگاهانه و بنابر فطریاتش فعل اخلاقی انجام داد بدون پاداش نمی ماند
چرا که کارش مورد رضای خداوند است،چون خود خدا فعل اخلاقی را به انسان الهام فرموده است:
"و اوحینا الیهم فعل الخیرات" و "فألهمها فجورها و تقواها"
امّا فطریات بشر با ایمان و انگیزه های الهی رشد می کند و رفعت می یابد و ارزش بیشتری می یابد
و از سطح عالی تری برخوردار می گردد چرا که منتسب می شود به خداوند.
شخصا معتقدم اگر روزی بین عمل خوبی که یه مسلمان انجام میده و یه خداناباور انجام میده قرار باشه خداوند قضاوت کنه احتمالا عمل خداناباور بالاتر باشه یا در سطح عمل اون مسلمان چون اون خداناباور بدون اینکه ترسی از بهشت و جهنم داشته باشه بدون اینکه بدونه پاداشی میگیره حتی میدونه اگر کار خوب نکنه هیچ اتفاقی نمیافته اما بازم کار خوب میکنه واقعا ارزشمنده.