ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

تب‌های اولیه

2317 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

الهی تو بخشنده ترین و زیباترینی ، گوهر اشک میخری
دل شکسته میخواهی ، و عمل بی ریا میپذیری .
ما را از گناه سبکبار کن ، و دیدگانمان را اشکبار و قلبمان را به عشق خودت گرفتار . .

بارالها…
از كوی تو بيرون نشود پای خيالم
نكند فرق به حالم ....
چه برانی، چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاكم بكشانی…
نه من آنم كه برنجم
نه تو آنی كه برانی...

نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جاييی
پشت ديوار نشينم
چو گدا بر سر راهی
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز كن در ...
كه جز اين خانه مرا نيست پناهی

خدایا
سنگهای گناهان ماراازدهانه چشمه های موهبت خویش کناربزن
ودل های ماراسیراب زلال مهرخویش گردان...❤️

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بارالها[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]! ما گر چه محجوبيم و در سلاسل جهنم نفس مقيد تو به وسيله اوليات
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] دست ما گير و ما را از خود و شر خود برهان تا جز تو نبينيم و جز از تو
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] خوف نداشته باشيم و اميد به كس نبنديم .

مَا لِي كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَرِيرَتِي وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِينَ مَجْلِسِي عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِي وَ حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ سَيِّدِي" خدایا مرا چه شده است که هر وقت می گویم خدایا من دیگر اصلاح شدم و نزدیکم که به محفل دوستان تو وارد بشوم بلیه ای پیش می آید و مرا مانع می شود که در خدمت تو باشم؟!

در دعای کمیل می گویی: "وَ فُکَّني مِن شَدِّ وَثـَاقي" خدایا چنان دست و پایم را بسته ام که اصلاً نمی توانم حرکت بکنم، این را باز کن. "وَ قَعَدَت بي أغلالي" الهی کارهایم مرا محبوس و زندانی کرده، برایم غل و زنجیر که قدیم برای زندانی لازم بوده است درست کرده، خدایا این غلها مرا به زمین نشانده است.

دایا !

به ما بیاموز که یکدیگر را دوست بداریم و بفهمیم که
هیچ جامعه آرمانی ارزش آن را ندارد که بابتش
خونی ریخته شود . . . به یادمان بیاور که انسان ، خود هدف است
و هیچ هدفی ارزش ندارد وقتی خونی برای تحققش به ناحق ریخته شود . . . ای حکیم ای قدرت و حکومت مطلق
آسمان و زمین . . . بر ما فهم و دانش و آگاهی فرو ریز و
ما آدمیان را به هم نزدیک کن . . . وقتی ما انسان ها یکدیگر را در آغوش می کشیم . . .تو را
احساس می کنیم :
ما را از طعم شیرینت محروم نکن
ما را با هم مهربان کن
ما را امت واحدی کن
ما را به راه مستقیم عشق اشاره بزن

هیچوقت از خودمون پرسیدیم قیمت یه روز زندگی چنده؟؟؟

ما که قیمت همه چیزو با پول میسنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم یه دست سالم چنده؟؟؟

یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟؟؟؟

چقدر بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟؟؟؟

قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟؟؟؟

و خیلی سوال ها مثل این...چیه؟؟؟

خیلی خنده داره نه!!!

اگه یه روزی فهمیدیم قیمت یه لیتر بارون چنده؟؟؟

قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟؟؟؟

چقدر باید بابت مکالمه رایگان با خدا پول پرداخت کنیم؟؟؟

یا اینکه چقدر بدیم تا بی منت نفسمون رو با طراوت طبیعت پر کنیم؟؟؟

تموم قشنگیهای دنیا مال ما مجاااانی مجاااانی
خدایا بابت تمام نعمت هایت هزاران بار سپاس

الهی واجعلنی
ممن نادیته
فاجابک

الهی مرا در شمار كساني قرار ده
كه چون آنان را خواندي،
پاسخت دادند...

فرازی از #مناجات_شعبانیه

IMAGE(http://www.8pic.ir/images/81938553002880134449.jpg)[FONT=Times New Roman]

خدایـــــــــــــا ...!
اگه یه روز فراموش کردم خدای ِ بزرگـــــــــــــی دارم ...
تو فرامـــــــــــــوش نکن که بنده کوچیکـــــــــــــی داری ...
با نوازشی و یا شاید تلنگری آرام وجودت را ،همراهیت را ، مهربانی و بزرگی ات را برایم یاداوری کن.....

[FONT=Times New Roman]

IMAGE(http://kaheel7.com/userimages/venusmoon.JPG)[FONT=Times New Roman]

خدایا
تو میدانی آنچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشی است و در ندانستن
من تلاطمهاتو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز . . .

[h=1]گرچه بار گنهم بُرده به تبعید مرا
باز با روی سیه یار پسندید مرا
با روی باز چنان بُرد در آغوش خودش
اصلا انگار گنه کار نمی دید مرا
چرخ ها را زده ام آمده ام خانه ی تو
خودمانی ، کسی جز تو نفهمید مرا
بس که از بوی بد معصیتم بیزارند
یکی از لطف خود احوال ، نپرسید مرا

[/h]

بار الهی ... تو خوب میدانی که غم هجران تو مرا ناتوان می سازد ...
از دوریت دلم خون می گرید و باران اشک از دیده ام جاری می گردد...
خداوندا...
مرا در برابر آزمایشهای سخت خود قرار مده ...
چنین بار گناه بر دوشم سنگینی می کند و توان ادامه زندگی را از من میگیرد...
خدایا...
تحملم بسیار کم است و صبرم لبریز...مرا آکنده از صبر ساز و تحملم را بسیار گردان ...
پروردگارا...
تو را به شکوه و جلالت قسم که مارا به انچه که خطا کرده ایم مواخذه مگردان و بر سر
راه ما آزمونهای سخت قرار مده ...
معبودا ...
طلب مغفرت می کنم و از تو یاری می جویم تا مسیر کمال را بر من روشن سازی ...
یا رب ... یارب ... یارب...

[h=1]باران نبارد ، چشم سوغاتی ندارد
لال است آن کس که مناجاتی ندارد
زندانی است آن کس که ملاقاتی ندارد
هر کس رفیقش شد مکافاتی ندارد
با من همان لطفی که قبلا داشتی کُن
دست رفاقت میدهم پس آشتی کُن
عصیان ، هر آنچه کاشته بودم درو کرد
باران غفلت گندمم را رنگ جُو کرد
جز تو به هرکس رو زدم خندید و هو کرد
زخم دلم را بی محلیِ تو نو کرد
[/h]

[FONT=Times New Roman]


IMAGE(http://persian-star.net/1393/5/1/Moon/36.jpg)
[FONT=arial]
قبح گناه را در نگاه مان مریز !

[FONT=arial]مارا گرفتار توجیه وتلبیس شیطان مساز
آنچنان که وجدانمان مُعطّل بماند و
حقیقت از ما رو بگرداند.



[FONT=Times New Roman]




[FONT=Times New Roman]




وقتی در اوج معصیت تحملت میکنه

وقتی خیلی آرزوهاتو بی آنکه بگی میفهمه و اجابت میکنه

وقتی که میخواد به هر بهونه که هست برگردی به سمتش

حتی با گذاشتن سختی ها و مشکلات جلوی پات

وقتی نیازی نیست برای بودنش التماس کنی

وقتی مطمئن هستی که هرگز دست رد به سینه ات نمیزنه
حتی اگر هزار بار دلشو شکونده باشی

اون موقع هست که میگی کی جز خدا این همه به من لطف میکنه

کی جز خدا این همه با من مدارا می کنه

خدایا ازت می خوام یه بار دیگه منو تحویل بگیری
هیچ وقت دیگه به خاطر هیچ چیز ازت جدا نمی شم...

خداوندا نگذار که از تو فقط نامت را بدانم

و نگذار که از تو تنها مشق کردن اسمت را

به یاد داشته باشم.

همواره در من جاری باش،

همانگونه که خون در رگهایم جاری است.

اى محبوبى كه به گفتار شكرين خود، عاشقانت را به خود مى خوانى و به ديدار جمال زيبايت نايل مى سازى! ما هم طوطى شكر خوار توييم، چرا تفقّدى از ما نمى‏نمايى؟! «إلهى! مَنِ الّذِى نَزَلَ بِكَ مُلْتَمِساً قِراكَ، فَما قَرَيْتَهُ؟! وَمَنِ الَّذى أناخَ بِبابِكَ مُرْتَجِياً نَداكَ، فَما أوْلَيْتَهُ؟! أيَحْسُنُ أنْ أرْجِعَ عَنْ بابِكَ بِالخَيْبَةِ مَصْرُوفاً، وَلَسْتُ أعْرِفُ سِواكَ مولىً. بِالإحْسانِ مَوْصُوفاً؟!»: (معبودا! كيست كه به التماس پذيرايى‏ات برتو فرود آمد و ميهمانى‏اش ننمودى؟! و كيست كه به اميد بخششت به درگاه تو مقيم شد و به او احسان ننمودى؟! آيا سزاوار است به نوميدى از درگاهت بر گردم با آنكه جز تو مولايى كه موصوف به احسان باشد، نمى‏شناسم؟!)

«أللّهُمَّ! إنّي أجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ إلَيْكَ مُشْرَعَةً، وَمَناهِلَ الرَّجآءِ لَدَيْكَ مُتْرَعَةً ... وَأنَّكَ لا تَحجُبُ عَنْ خَلْقِكَ، إلّاأنْ تَحْجُبَهُم [تَحْتَجِبَ‌] الأعمالُ [الآمال‌] دُونك. وَقَدْعَلِمْتُ أنَّ أفْضَلَ زادِ الرّاحِلِ إلَيْكَ عَزْمُ إرادَةٍ يَختارُكَ بُها. وَقَدْ ناجاكَ بِعَزمِ الارادَةِ قَلْبي»

(خداوندا! براستي كه من راههاي خواسته ها و حوائج [بندگان‌] را به تو روشن و همواره، و آبشخورهاي اميدواري به درگاهت را پر آب و لبريز مي يابم ... و مي دانم كه تو از مخلوقات در حجاب نيستي، مگر آنكه اعمال [بد يا آرزوها] آنها را از تو محجوب نموده و دانسته‌ام كه بي‌گمان برترين توشه كسي كه به سوي تو كوچ مي كند، اراده و تصميمي جدّي است كه بدان تو را بر مي‌گزيند و بدرستي كه دلم با اراده و تصميم جدّي با تو در مناجات باشد.)

وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي اُناديهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتي وَاَخْلوُ بِهِ حَيثُ شِئْتُ
و ستايش خدايي را كه هرگاه براي حاجتي بخواهم او را ندا كنم و هر زمان بخواهم براي
لِسِرِّي بِغَيرِ شَفيـع فَيقْضي لي حاجَتي اَلْحَمْدُللهِِ الَّذي لا اَدْعُو غَيرَهُ
راز و نياز بدون واسطه با او خلوت كنم و او حاجتم را برآورد. ستايش خدايي را كه جز او
وَلَوْ دَعَوْتُ غَيرَهُ لَمْ يسْتَجِبْ لي دُعآئي وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي لا اَرْجُو
كسي را نخوانم و اگر غير او ديگري را مي‌خواندم دعايم را مستجاب نمي‌كرد و ستايش خدايي را كه به‌جز او
غَيرَهُ وَلَوْ رَجَوْتُ غَيرَهُ لاََخْلَفَ رَجآئي وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي وَكَلَني
اميد ندارم و اگر به غير او اميدي داشتم نااميدم مي‌كرد و ستايش خدايي را كه مرا به حضرت خود
اِلَيهِ فَاَكْرَمَني وَلَمْ يكِلْني اِلَي النّاسِ فَيهينُوني

وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي يحْلُمُ عَنّي حَتّي كَاَ نّيبا من دوستي كند در صورتي كه از من بي نياز است و ستايش خدايي را كه نسبت به من بردباري كند تا به جايي كه
لا ذَنْبَ لي فَرَبّي اَحْمَدُ شَيء عِنْدي وَاَحَقُّ بِحَمْدي اَللّـهُمَّ اِنّي اَجِدُ
گويا گناهي ندارم. پس پروردگار من ستوده‌ترين چيزها است نزد من و به ستايش من سزاوارتر است. خدايا من همه راه‌هاي
سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَيكَ مُشْرَعَةً وَمَناهِلَ الرَّجآءِ اِلَيكَ مُتْرَعَةً
مقاصد را به سوي تو باز مي‌بينم و چشمه‌هاي اميد را به‌سويت سرشار مي‌يابم

يا سَيدي بِلِسان قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ اُناجيكَآسوده خاطرم. مي‌خوانمت اي آقاي من به زباني كه گناه لالش كرده. پروردگارا با تو راز گويم
بِقَلْب قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ اَدْعوُكَ يا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِياً خآئِفاً اِذا
به‌وسيله دلي كه جنايت به هلاكتش كشانده مي‌خوانمت. اي پروردگار من هراسان و خواهان‌و اميدوار و ترسان،
رَاَيتُ مَوْلاي ذُنوُبي فَزِعْتُ وَاِذا رَاَيتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ فَاِنْ عَفَوْتَ
اي مولاي من هنگامي كه گناهانم را مشاهده مي‌كنم هراسان شوم و چون بزرگواري تو را بينم به طمع افتم

خوبه خد را شکر کم کار شدید

... و َبِجَبَرُوتِكَ الَّتي غَلَبْتَ بِها كُلَّ شَيْء،

و بِعِزَّتِكَ الَّتي لا يَقُومُ لَها شَيْءٌ،

و َبِعَظَمَتِكَ الَّتي مَلاََتْ كُلَّ شَيْء،

و بِسُلْطانِكَ الَّذي عَلا كُلَّشَيْء،

و َبِوَجْهِكَ الْباقي بَعْدَ فَنآءِ كُلِّشَيْء ....

... و به جبروتت كه با آن بر همه ‏چيزي فائق‏ آمدي ،

و به عزّتت كه چيزي در برابرش تاب نياورد ،

و به بزرگي‏ات كه همه‏ چيز را پر كرده ،

و به پادشاهي‏ ات‏ كه برتر از همه‏ چيز قرار گرفته،

و به جلوه‏ ات كه پس از نابودي همه‏ چيز باقي است ...

❤️پروردگارا؛

ای آنکه عظمت و بزرگی ات را هیچ وزنه ای توان اندازه گیری ندارد، نه در ذهن ها می گنجد و نه در روح ها جای می گیرد،

ای آنکه فرمانروایی ات بر تمام جهان و جهانیان انکار ناشدنی ست،

ای آنکه چنان بزرگی که همه جا هستی و چنان عزیزی که توان دیدنت را چشمان ذلیل ما ندارند،

ای آنکه از ابتدا وجود لایموت تو بوده ، مخلوق تو آمده اند و رفته اند ، می آیند و می روند، و تا انتها تنها جلوه حقانیت تو باقی ست ...

❤️پادشاها؛

ای آنکه جهان و آنچه در آنست، جملگی تحت سلطه توست ...

ما را فرمانبران خوبی قرار ده،

بر طاعتت ثابت قدم و بر حکمتت تسلیم ....

بارالها
گفتی که توبعدارخلقت انسان به خودمرحباگفته ای
ای که بهترین آفرینندگانی
میشود کمکم کنی آنی شوم که توبرای خلقتم به خودآفرین گفتی...

دعا کنيم که خداوند يک لحظه ما را به حال خود رها نکند...

هنگامی که از درون زلال باشی
خداوند به تو نوری می بخشد آنچنان که ندانی،
و مردم تو را دوست ❣ مي دارند از جایی که ندانی
و نیازهایت از جایی برآورده شود که ندانی چه شد

نامه ای امشب نوشتم بر خدای مهربان
مهر و امضایش نمودم من به اشک دیدگان

خلوت شب بود ،دلم غم داشت ،مثل هر شبم
قاصدک مامور کردم تا رساند آسمان

خوب میدانم خدای من بخواند نامه ام
غیر او من کس ندارم چاره بر احوالمان

گوشه سجاده تر شد ماه آمد بر زمین
شبنمی همچون ستاره جا گرفت رخسارمان

شورحال دیگری آن شب به دل دست داده بود
گویی از شیطان گرفته پس دگر افسارمان

چون خدا هم صحبتم شد نامه ام از یاد رفت
شکر ای معبود من نامم شد از دیوانگان

نه دگر سنگ صبور فاش کن این نکته را
هرکه غافل از خدا باشد شد از بیچارگان

“… خدایا!

در روحِ من

اختلافِ در “انسانیت” را

با اختلافِ در “فکر”

و اختلافِ در “رابطه”

با هم میامیز،

آن‌چنان که نتوانم

این “سه” اقنومِ جدا از هم را

بازشناسم…”

"... پروردگارم، مهربان من!
از دوزخ این بهشت، رهایی‌ام بخش!
در اینجا، هر درختی، مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه‌ای، بانگ عزایی
و هر چشم‌اندازی، سکوت گنگ و بی‌حاصلی …
در هراس دم می‌زنم
در بی‌قراری زندگی می‌کنم
و بهشت تو، برای من، بیهودگی‌ی رنگینی است
من در این بهشت، هم‌چون تو، در انبوه آفریده‌های
رنگارنگ‌ات تنهایم.

"تو قلب بیگانه را می‌شناسی، که خود، در سرزمین
وجود، بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین، تا در او بیارامم”
دردم، درد "بی‌کسی" بود..."

خدایا به تو پناه میبرم
دستم را بگیر که زمین نخورم!
خدایا این نردبان زندگی ام را محکم بگیر وقتی تو این نردبان را میگیری من دیگر خیالم راحت هست که نردبان زندگی ام نمی افتد !

IMAGE(http://axgig.com/images/69289963695535283426.jpg)

تا خدا فاصله ای نیست

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]در همه عالم گشتم و غير تو هيچ كس را نيافتم

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]از همه يك روز جدا مي شوم ، ولي نمي خواهم روزي برسد كه لحظه اي دوري ترا حس كنم .

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]همه ي اطرافيان براي رسيدن به هدف خود ، دوستي و رفاقت را بر مي گزيدند و سپس خنجري بر پشت من فرود آوردند .

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تنها كسي كه هميشه و تا آخر راه با من بود و در تمامي سختي ها و موانع اين دنيا همراهم بود ، تو بودي و لاغير .

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حال تنها كسي كه از دلم باخبر است ، جزء ذات مقدس تو نمي تواند باشد .

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]پس چه كنم كه نمي توانم خواسته ام را از كسي غير از خودت طلب نمايم ، چون هر چه هست در يد الهي توست و بس .

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حال از تو مي خواهم كه مرا همچون گذشته كمك نمايي و راهنماي خوبي در راههاي پرخطر روزگارم باشي .

این حرف اشتباه است ؛ آری تو که مرا تنها نمیگذاری این من هستم ؛ آری من بنده ی سراپا تقصیرت که تو را گاهاً با گناه از یاد می برم . و تو چه بی منت اجازه دهی در جوار رحمتت سکنی گزینم . ولی قدر این بی منت ارزانی ات را هیچ جا نیافتم مگر در درگاه الهی ات . و حال غم جدایی و رهایی تو که به پایان رسید و مرا در جوار رحمت بی کرانت قرار دادی ؛ هنوز مشکلی لا ینحل دارم ؛ آری مشکل . مشکلم دل شکستن بندگانت هست با کارهایی که ناخواسته انجام میدهم ولی نمیدانم چه کنم که اگر دانم آن را هم نخواهم کرد . آری ترسم از این است که به سویت رجعت کنم بدون آنکه دلهایی را که شکسته ام به دست آورم و ترسم از این است چون خود گفتی از حق الله در گذرم ولی از حق الناس خیر پس آمده ام به درگاهت زجه کنان که چاره ای جلوی راه این بنده ضعیف و حقیرت قرار دهی

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من در ابتدا خداوند را یک ناظر ، مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاهائی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند می داند وقتی که من مُردم ، شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم ...![FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]وقتی قدرت فهم من بیشتر شد ، به نظرم رسید که گویا زندگی تقریباً مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند...
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی دانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم... از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد ، زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد ، وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را می دانستم و تقریباً برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولاً فاصله ها را از کوتاهترین مسیر می رفتم...
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت ، او بلد بود...
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته می گفت :
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]« تو فقط پا بزن »
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من نگران و مضطرب بودم پرسیدم : « مرا به کجا می بری ؟ »
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم !
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]وقتی میگفتم : « می ترسم » ، او به عقب بر می گشت و دستم را می گرفت و می فشرد و من آرام می شدم ...
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]او مرا نزد مردم می برد و آنها نیاز مرا به صورت هدیه می دادند و این سفر ما ، یعنی من و خدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم ...
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است ، بنابراین من بار دیگر هدیهها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]« دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است »
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و با این وجود بار ما در سفر سبک تر است ...
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم ، فکر می کردم او زندگی ام را متلاشی می کند ، اما او[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خدا می دانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پُر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک ، پرواز کند...
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و من دارم یاد می گیرم که ساکت باشم و در عجیب ترین جاها فقط پا بزنم
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت می برم و من هر وقتی نمی توانم از موانع بگذرم
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]او فقط لبخند میزند و میگوید : پا بزن...

باران منتظر است.
سبزه ها سر مستند.
دارکوبی ریتم زندگی را در گوش سنگین درختی تلقین میکند.
درخت اما،آرامش جا افتاده اش را مرور میکند.
عروسکی در باد میخندد.
من چشم به آسمان دوخته ام؛زبانم نمی چرخد.
گاهی سراسیمه میشوم.هستی را میکاوم.
فکر میکنم اجداد من چیزهای زیادی را از قلم انداخته اند.مثلا مرا.شاید تو را.
نمی دانم.
همیشه نگاهم کن.
همیشه راهم ببر.
همیشه دستانم را بگیر .میخواهم تاتی تاتی کنم.
من نمیتوانم قول بدهم که بدون تو بتوانم راه بروم.
دارکوب هم نمی تواند. سبزه هم،عروسک هم،و باران نیز.
میخواهم با تو تاتی تاتی کنم.

الهی

سر بر گریبان حسرت گذارده ام برای آنچه در نزد حضرتت از دست داده ام

و آنچه به خیال باطل خویش به دست آورده ام.

خداوندا

اگر راه جبرانی وجود دارد تو راهنمای آنی

و اگر بازگشتی به بندگیت هست تو مقصد و مرجع آنی.

الهی

روزهایم را تباه کرده ام و عمرم را در غفلت از تو سپری نموده ام

و اکنون مانند پر کاهی هستم که در میان گرد باد خیالات و نفسانیّات

به دور خویش می چرخم،گاهی به خیال، فراز می روم و گاه به هواجس نفس فرود

می آیم،و این حال من است ای خدای من در پیشگاه تو، و می دانم که مرا می بینی

و فریاد استعانت و استعاذتم را می شنوی.

پس ای خدای من اجابتم کن و از شرّ نفسانیّتم نجاتم ده.

حرف دلم:
سلام خدایم خوب هستی خدا جان!؟؟؟
حالت چطور هست ؟دلم برایت تنگ شده خدای خوبم...
خدایا امروز فهمیدم که واژه محبت و دلسوزی و مهربانی را هیچ کدام از بنده هایت ندارن !
امروز فهمیدم که تو فقط مهربان هستی نه هیچ کس دیگر ....
امروز فهمیدم دروغ میگوید هرکسی که میگه : اخعه مشکلت را بگو ما درکت میکنیم!
امروز فهمیدم که فرقی ندارد در چه شغلی باشی حتی اگر طلبه ای هم باشی باز میتوانی نامرد باشی!!!
امروز فهمیدم که ادم هایت اول به سود و نفع به خودشان فکر میکنند ....
امروز فهمیدم که ادم هایی هستند که دل میشکنند حتی در فضای مجازی...
امروز فهمیدم که بزرگ تر ها دیگر مثل گذشته نیستند ! آری نیستند! بزرگ تر هایی که حرف های من را هدف میگیرند و به جای دست گرفتن مچ میگیرند !
امروز به سادگی خودم پی بردم به این که چرا اینهمه با تمام وجودم و خالصانه حرف میزنم...
امروز فهمیدم که هرکس به فکر این هست که برتری و خوب بودن خودش را به من اثبات کند ...
امروز فهمیدم که هیچ کس جز تو را ندارم....

خدایا من را گرگ کن!!! آری من را گرگ کن در این جامعه !! زیرا من امروز فهمیدم فقط گرگ ها توان زنده ماندن را دارند!!
خدایا من را دختری کن که قلب ندارد من را دختری کن که اشک ندارد من را دختری کن که احساس نداشته باشد من را مثل ادم هایت ادم اهنی کن ادم اهنی کن ..
خدایا کسانی که من را اذیت کردند و نسبت من بی تفاوت و سرد بودن و نه تنها مشکلم را حل نکردن بلکه تحقیرم کردم و سرزنشم کردن به تو میسپارم خدایا همه این افراد را به تو میسپارم ....
خدایا تا دیروز هرشب قبل خوابم میگفتم خدایا تمام کسانی که من را ازار دادن میبخشم خودت ان هارا هدایت کن اما امروز حرفم را پس میگرم خدایا من هیچ کس را نمیبخشم و کسانی که من را اذیت کردن به خودت میسپارم چه در فضای مجازی چه در فضای حقیقی...میدانی چرا یک دفعه قلبم اهنی شد؟ چون قلب بنده هایت به من یاد داد برای زنده بودن در این دنیا باید بجنگی باید نامرد باشی باید بی احساس باشی باید فقط و فقط به فکر خودت باشی و...
آری خدای خوبم من فهمیدم که فقط وفقط تو هستی اما ای کاش خدایم برایم اشک میریخت! ای کاش میتوانستم با خدایم حرف بزنم و صدایش را بشنوم !میدانی چرا؟چون تو در اوج سختی و مشکلاتم به جای تمرکز کردن بر ادبیات کلامم و یا اینکه به فکر مقام خودت باشی به فکر گوش دادن به حرفای من بودی و من را درک میکردی سختی هایم را میشنیدی!! خدایا مگر نگفتم من را تبدیل کن به دختری که اشک ندارد تو هم حرفم را گوش نمیدی ؟پس این اشک ها چیست؟چرا الان اشک هایم را جاری ساختی چرا نمیذاری برایت بنویسم !این اشک ها نمیذارد خدای خوبم !!خ خدایم آخ خدایم تو صدایم را میشنوی و زود تر از همه پست هایم را چک مکنی میدانم !اما من که صدایت را نمیشنوم دلم برایت تنگ میشود فکر میکنم من را تنها گذاشتی ....خدایم ای کاش میتوانستی برایم بنویسی انوقت بهم نمیگفتی مگر طلبکاری از من؟ انوقت نمیگفتی کلامت برایم سنگین است......اونوقت بهم نمیگفتی مگر قرار هست ای بنده من برایت چکار کنم؟انوقت بهم نمگفتی:
مگه ما قرار است چه کار کنیم؟!
خودتان وقتی کوتاهی کرده اید و در زندگی دچار مشکل شده اید سهم جرم ما چیست؟!

بدانید ما مدیون شما نیستیم و این راه و روش ما واقعا لطفی است بر امثال شما!

ویا : همه بايد از آدم طلبكار باشند؟
خدایا من را امثال شما خطاب میکنند و طلبکار در صورتی که تو میدانی در قلبم هیچ چیزی نیست بلکه گاهی احساساتم که از سر سختی مشکلات هست بر من غلبه میکند! میبیند خدایا بنده هایت چگونه خود را معصوم میدانند و منه جوان را امثال شما خطاب میکنند! مگر من چه گناهی کردم ؟میبین خدایا الان اشکم درامد واقعا چرا؟ چرا بنده هایت اینقدر راحت تحقیر میکنند و دل میشکنند خدایا اگر تو از اسمانت بیایی پایین و فقط یکساعت وقتت را به من بدهی همه چیز حل میشود بخدا حل میشود دیگر تو مرا اذیت نمکنی مثل ادم هایت تو راه های غیر ممکن به من نمدهی و فقط یکساعت به حرفایم گوش میدهی و کمکم مکینی دیگر لازم نیست دست گدایی کمک بگیرم اری لازم نیست دیگر انموقع تورا دارم.....

خدایا برای همین میگویم من را گرگ کن!

IMAGE(http://cdn.akairan.com/akairan/user/12/20155110491157a.jpg)

“… خدایا!

مرا،

در ایمان،

اطاعتِ مطلق بخش،

تا در جهان،

عصیانِ مطلق باشم…”

"... خدایا!
پارسایان بزرگی را كه در انزوای ریاضت و عزلت پاك عبادت،
یا علم، یا هنر، به " كشتن نفس " كمر بسته‌اند، هرچه زودتر
توفیقشان ده! تا در این طبیعت خوب خدا، كه هر موجوی را،
جز این ها، معنائی است، و در این اندام زنده جهان، هر ذره ای،
جز این انگل ها، سلولی و ، در این نظام هماهنگ خلقت، هر
مخلوقی را، جز این پاكان پوك، یا، پوكان پاك، نقشی است، جایی
برای حشره ای، كه می‌داند چرا زندگی می‌كند، تنگ نباشد و
خلقت از بیهودگی و عبث پاك گردد و، در چشم ظاهربین پیر
حافظ ، خطائی بر قلم صنع نیاید..."

خدايـا ❗️
عذر مي خواهـم از اينکه در مقابل تو مي ايستـم و از خود سخـن مي گويـم و خود را چيزے به حساب مي آورم که تو را شکـر کند و در مقابـل تو بايسـتد و خود را طـرف مقابـل به حسـاب آورد.

خدايـا❗️
آنچه مي گويم از قلبـم مي جوشد و از روحـم لبريز مي شود.

خدايا❗️
دل شکستـه ام، زجر کشیـده ام، ظلـم زده ام، از همه چيز نااميد و از بازي سرنوشت مأيوسـم، در مقابل آينده اے تيره و مبهم و تاريـک فرو رفته ام، تنها ترا مي شناسم ، تنها به سوي تو مي آيم، تنها با تو راز و نياز مي کنـم.

“… خدایا!

مرا همواره،

آگاه و هوشیار دار،

تا پیش از شناختنِ “درست” و “کاملِ”

کسی یا فکری،

مثبت یا منفی،

قضاوت نکنم…”

هیچ کسی بار بَدم رو نخریده آخدا
تو فقط مشتریشی، اونم ندیده آخدا

می دونم دلت نمیاد دوباره ضرر بدم
یه جا، با هم می خری؛ کال و رسیده آخدا

تویِ زندگیم نشد به در بسته بخورم
اسم پاکت واسه قفل غم، کلیده آخدا

می خوام امشب مثِ اون چوپونه دردِ دل کنم
اون که از آدم خوبا طعنه شنیده آخدا

می زنی بیا بزن؛ صاحب بندتی ولی
چی گیرت میاد از این رنگ پریده آخدا !؟

مُشتی پوست و استخوون دیگه جهنم نداره
درخور قهر تو نیستش این تکیده آخدا

کی می خوای اسم منُ از تو بَدا خط بزنی ؟
نوبتم کی میشه ؟ وقتش نرسیده آخدا !؟

روتُ برنگردون از من، نگو منت نکشم
دل شکستن از شما خیلی بعیده آخدا

کاری کن تا که سری تویِ سرا در بیارم
قسمت میدم به اون سر بریده آخدا

دوباره اومدم خدا ، در خونت در می زنم
کبوتری خسته شدم ،تو روضه ها پر می زنم

مهمونتم ، ممنونتم راهم میدی
صدا زدم بازم صدامو شنیدی

شرمندتم ، آخه گناهامو دیدی
گفتی. خودت. من. .تودل شکسته ام

حالا ببین ، که روبروت نشسته ام
داد می زنم ، من از گناهام خسته ام

«یا ربنا اغفرلنا یا رب الهی العفو»

برس به داددل این ،بنده ی رو سیات خدا
تا اینجا اومدم بذار ، گریه کنم برات خدا

ببخش منو نذار خجالت بکشم
بذار منم ، مثل خوبات درست بشم

جون حسین نجات. بده از آتشم
حسینی که ، مادرشو صدا می زد

اون وقتی که ، رو خاکا دست و پا می زد
نفس نفس ، به خاطر خدا می زد

«یا ربنا اغفرلنا یا رب الهی العفو»

با روی سیاه آمدم می بخشی؟
با ناله و آه آمدم می بخشی؟

گفتی که رمضان است تورا میبخشم
من اول ماه امدم می بخشی؟