اصول کافی، روشها و مقایسه کوتاه با صحاح اهل سنت
تبهای اولیه
كافي :
کتاب اصول كافي، تأليف ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني رازي (متوفاي 329هـ.) است(1)كه كليه ي علماي رجال،وي را توثيق نموده اند .
مثلاً نجاشي درباره اش مي نويسد :«أوثق الناس في الحديث و أثبتهم» ، موثق ترين و ثابت ترين كسان در حديث است .
و همين جمله را علامه حلي و ابن داوود تكرار مي كنند .لذاست كه به ثقه الاسلام معروف گرديده و به نقل تاج العروس، رياست فقهاي اماميه در زمان مقتدر عباسي (259ـ320هـ ) به وي منتهي ميگرديد(2) و چنان كه اشاره كرديم تأليف اين كتاب مصادف با حيات نواب اربعه ي امام عصر (كه از 260 تا 329 به طول انجاميد) بوده است .كليني در تأليف اين كتاب ، بيست سال رنج به خود هموار ساخت و آن را از اصول معتمده و ثقات مشايخ گردآوري فرمود.
شيخ مفيد(در شرح عقايد صدوق) نسبت به كافي فرمايد: «هو أجل كتب الشيعه و اكثرها فائده» ،(3) كافي بزرگترين كتاب حديث شيعه و پرفايده ترين آنهاست .
شهيد در اجازه ي خويش به علي بن خازن مي نويسد : «كتاب الكافي في الحديث الذي لم يعمل في الاماميه مثله» ،(4) مانند كتاب كافي بين اماميه در حديث نوشته نشده .
محقق كركي در اجازه ي به قاضي صفي الدين همين سخن را تكرار مي كند . (5)مجلسي در شرح خود بر كافي فرمايد :«.... من آغاز به شرح كافي ، كه تأليف شيخ ثقه و مورد اعتماد است و همه وي را قبول دارند و خاص و عام او را ستايش كرده اند ، نمودم . چه ، كافي مضبوط ترين كتاب از چهار اصل مزبور و جامع ترين آنها و به طور كلي بهترين و بزرگترين مؤلفات فرقه اماميه است .»( 6)
علامه ي بحرالعلوم در رجال خود پس از ذكر روايت نبوي (كه خداوند در رأس هر صدسال كسي را كه دين را از اندلس تجديد كند بر مي انگيزد) مي نويسد : ابن اثير(7) كليني را مجدد مذهب اماميه در رأس مأه سوم شمرده . آنگاه اضافه مي كند:
سخن اين دانشمند كلام حقي است كه خداوند بر زبانش جاري ساخته . چه كسي در كافي ، به دقت ، نظر و تأمل كند برايش روشني اين سخن آشكار مي گردد و مي داند كه وي مصداق اين حديث است . زيرا كافي كتاب مفيدي است كه در تمام كتب حديث نظير ندارد . هم از لحاظ كثرت احاديث و حسن ترتيب و هم به واسطه ي ضبط در نقل ، و در عين حال جامع اصول و فروع است و حاوي بيشتر اخبار وارده از معصومين . به علاوه كه اين كتاب در زمان غيبت صغراي امام و پيش نظر سفراء آن حضرت در بيست سال انجام شده .(
كليني خود ضمن بازگو كردن سخن يكي از شيعيان (كه از اختلاف احاديث شكايت نموده و تقاضاي تأليف كتابي نموده كه جامع فنون دين و احاديث صحيحه باشد) (9)مي نويسد : « و قد يسرالله و له الحمد تأليف ما سئلت و أرجو أن يكون بحيث توخيت» ، يعني خداي را شكر كه تأليف چنين كتابي را ميسر ساخت و اميدوارم اين كتاب چنان باشد كه تو خواستي .
تسميه ي كافي :
نام كتاب گويا از عبارت مؤلف در ديباچه كتاب (ضمن بازگو كردن تقاضاي كسي كه به خواهش وي كافي را نوشته ) مأخوذ است ، آنجا كه گويد :«و قلت انك تحب ان يكون عندك كتاب كاف يجمع فيه علم الدين » ،(10) گفتي كه مايلي نزدت كتابي باشد كه با جامعيت در علوم دين ، كافي باشد .
روشن كليني در كافي :
كليني در آغاز هر باب نخست روايات صحيح تر را آورده و به ترتيب ، رواياتي را كه در مرتبه ي پايين تري قرار گرفته ذكر فرموده (11)و همين ترتيب را آيت الله فقيد بروجردي در جامع الاحاديث (كه به دستور آن جناب گردآوري شده است ) محفوظ فرموده اند. چه ، نخست روايات كتب اربعه و آن هم با حفظ مرتبه (الاصح فالاصح) آورده اند و سپس به ذكر روايات كتب ديگر پرداخته اند .
كافي شامل سه بخش : اصول ، فروع ، و روضه است . بخش اول (اصول) مشتمل بر 8 كتاب به ترتيب ذيل است: العقل و الجهل ، فضل العلم ، التوحيد ، الحجه ، الايمان و الكفر ، الدعاء فضل القرآن ، العشره
بخش دوم (فروع) شامل 26 كتاب است بدين قرار:
الطهاره ، الحيض، الجنائز، الصلوه، الزكوه، الصيام، الحج والزيارات ، الجهاد ، المعيشه، النكاح، العقيقه ، الطلاق ، العتق و التدبير و االكتابه ، صيدالكلب و الفهد ، الذبايح ، الأطعمه ، الاشربه ، الزي و التجمل و المروه ، الدواجن ، الوصايا ، المواريث ، الحدود ، الديات ، الشهادات ، القضاء و الاحكام ، الايمان و النذور و الكفارات.
بخش سوم (الروضه ) فقط يك كتاب و شامل خطب و مواعظ است . بنابراين كتابهاي كافي بالغ بر 35 كتاب مي گردد.
شماره ي احاديث كافي :
كافي به نقل عين الغزل از لؤلؤه البحرين ، 16199 حديث است كه طبق اصطلاح متأخرين (كه حديث را به پنج قسم اصلي تقسيم كرده اند) بدين قرار مي باشد: صحيح : 1118 ،(12) موثق : 1118 ، قوي و حسن 322 ، ضعيف 9487 . در روضات الجنات نيز همين تعداد را با اختلافي از لؤلؤه البحرين نقل مي كند .(13)
روضه ي كافي :
ملا خليل قزويني در آغاز شرح فارسي خود بر كافي (كه موسوم است به الصافي) در انتساب روضه به كليني تشكيك مي كند . چه احاديث روضه از لحاظ محكمي و اتقان در نقل ، به مانند دو بخش ديگر كافي (اصول و فروع) نيست . ولي حاجي نوري در خاتمه ي مستدرك سخن وي را رد مي كند .
بهترين دليلي كه روضه از آن كليني است سخن نجاشي و شيخ طوسي و ابن شهرآشوب است كه روضه را در شمار كتب كافي و از آن كليني دانسته اند(14) و ديگر وجود روضه است در نسخه هاي كافي موجود.
آري چنان كه اشاره شد روايات روضه از لحاظ محكمي متن و سند همسان فروع نيست . و اين از آن جهت است كه اهتمامي را كه دانشمندان در صحت و ثاقت سند احاديث احكام داشته و دارند در احاديث فضائل و خطب كه بيشتر جنبه ي وعظ و ارشاد دارد ، ندارند.
زيرا طبق قاعده ي (تسامح در ادله ي سنن) كه فقها از احاديث (من بلغ)(15) استفاده كرده اند ، در نقل رواياتي كه متضمن حكم استحبابي و كراهي يا درباره ي فضائل و مناقب و نيز مواعظ و حكم است ، تسامح رواست .
مقايسه ي كافي با صحاح سته :
شهيد در ذكري و نيز جمعي به تبع وي نوشته اند كه كافي بيش از صحاح سته ي اهل سنت حديث دارد. و حتي در الذريعه آمده : احاديث صحيح بخاري حدود هفت هزار است و بقيه ي صحاح سته (صحيح مسلم ، سنن ترمذي ، سنن ابوداوود ، سنن ابن ماجه ، سنن نساني ) از نه هزار تجاوز نمي كند . بنابراين جمع احاديث شش صحيح مزبور شانزده هزار مي باشد كه كتاب كافي به تنهائي 199 حديث بيش از آنها دارد.
ولي اين سخن درست نيست ، چه كافي را اگر با اسقاط مكررات به حساب آوريم خيلي كمتر از شانزده هزار حديث دارد. و با حساب مكررات گرچه به اين تعداد مي رسد ولي صحيح بخاري نيز به اين حساب 9082 حديث است (16)چنان كه صحيح مسلم نيز شامل 7275 حديث مي باشد .(17) بنابراين احاديث بخاري و مسلم به تنهائي بالغ بر 17357 حديث مي گردد. و چهار كتاب ديگر اهل سنت نيز گرچه كوچكتر از بخاري و مسلم است ، ولي مثلاً سنن ابن داوود 4800 حديث را شامل است (18)و سنن ترمذي حدود پنج هزار حديث آمده . و سنن ابن ماجه 4341 حديث دارد و سنن نسائي از سن ابوداوود كمتر نيست .
منتهي شماره ي احاديث كتب اربعه ، مسلما بيش از صحاح سته است . زيرا مجموع احاديث كتب اربعه بالغ بر 44 هزار و اندي است ، (19)در صورتي كه صحاح سته حدود27 هزار حديث يا اندكي كم و بيش است . به هر حال اين مزيتي براي دين اسلام است كه دستورات و احكام آن كه از حضرت رسول اكرم توسط رجال موثق اهل سنت و يا به وسيله ي خاندان نبوت (كه شيعه افتخار پيروي آنان را دارد ) .
1 ـ شرح حال کليني در تمام کتب رجاليه و تذکره هاي علماي شيعه آمده است . ر.ک: رجال نجاشي ، فهرست و رجال طوسي ، خلاصه الاقوال علامه ، رجال ابن داوود ، نقدالرجال تفريشي ،و...
2 ـ علم الحديث ، ص 76
3 ـ همان
4 ـ روضات الجنات ، ص 525 ، چاپ دوم سنگي ، مستدرک الوسائل ، 532/3
5 ـ خاتمه مستدرک ، ص 532 ؛ عين الغزال ، ص 2
6 ـ همان
7 ـ منظور ابي السعادات مبارک بن محمد ( م 606) صاحب جامع الصول و برادر صاحب کامل التواريخ است .
8 ـ رجال بحر العلوم ، ج 1 ؛ در روضات از مولي خليلي قزويني شارح کافي نقل مي کند که محتمل است احاديثي را که کليني به عنوان قال العالم در کافي ذکر فرموده مرادش حضرت ولي عصر (عج) باشد . چنان که محدث نيشابوري حکايت عرضه داشتن کافي را بر امام و گفته ي حضرت که کافي ( کاف لشيعتنا ) نقل مي کند .
9 ـ عبارت کافي چنين است : ... و ذکرت ان اموراً قد اشکلت عليک لا تعرف حقايقها لاختلاف الروايه فيها ... و انک لاتجد بحضرتک من تذاکره و تفاوضه ممن بعلمه و قلت انک تحب ان تکون عندک کتاب کاف يجمع فيه فنون علم الدين و ما يکتفي به المتعلم و يرجع المسترشد و ياخذ من يريد علم الدين و العمل به بالآثار الصحيحه عن الصادقين ـ عليهم السلام ـ و السنن القائمه التي اليه العمل وبها يودي فرض الله عزوجل و سنه نبيه ص ... و قد يسرالله و له الحمد تاليف ماسئلت و ارجو ان يکون بحيث توخيت .
10 ـ روضات الجنات ، فهرست مرکزي دانشگاه ، 1463/5
11 ـ همان
12 ـ در روضات الجنات ، چاپ دوم سنگي ، 5072 حديث نوشته است که مسلماً اشتباه نسخه نويس است .
13 ـ خوشبختانه نسخه هاي کافي از نظر تعداد احاديث اختلافي ندارد .
14 ـ کتاب الروضه من اخر کتاب الکافي ( فهرست شيخ ) ... له الکافي منها ... الروضه ( معالم العلماء ) صنف الکتاب المعروف بالکليني يسمي الکافي في عشرين سنه شرح کتبه ... کتاب الروضه ( رجال نجاشي ، ص 292)
15 ـ حديث من بلغ بدينسان نقل شده : من بلغه ثواب من الله علي عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک اتلثواب اوتيته و ان لم يکن الحديث کما بلغه . يعني خداوند به کسي که حديثي راجع به ثواب عملي شنيده و براي درک ثواب مزبور آن عمل را به جا آورده ثواب آن کار را مي دهد گر چه حديث چنان که شنيده نباشد ( علم الحديث ، ص 127 ، چاپ دوم، نقل از کافي )
16 ـ علم الحديث ، نقل از ابن حجر و ابن خلدون ؛ گر چه در کشف الظنون به نقل از ابن صلاح احاديث صحيح بخاري را 7275 حديث نوشته . ولي ظاهراً وي در نقل از ابن صلاح اشتباه کرده است .
17 ـ علم الحديث ، نقل از تقريب نووي
18 ـ همان
19 ـ چه ، احاديث کافي 16199 و من لايحضر 9044 و تهذيب 13590 و استبصار 5511 حديث است که جمعاً 44344 حديث مي شود .
[="]بخاری کتابش را با بیان شروع اسلام و با استدلال از کتاب خداو سخن پیامبرش [="]ص[="] آغاز کرده است، و کلینی کتابش را با روایاتی نه از پیامبر و بلکه از دیگران شروع کرده است، و میبایست او کتابش را با کلام خدا یا کلام پیامبر[="]ص[="] شروع میکرد.
[="]سپس کافی میگوید که آدم مورد خطاب قرار گرفت و اختیار داده شد که یکی از عقل و دین و حیا را انتخاب کند.
[="]میگویم: [="] وقتی آدم [="]u[="] مورد خطاب قرار گرفت آیا عقل داشت یا نه؟!
[="]اگر عقل داشت پس چطور از او خواسته شد که عقل یا چیزهای ديگر را انتخاب کند؟!
[="]و اگر عقل نداشته است، کسی که عقل ندارد چگونه مورد خطاب قرار میگیرد؟ قبل از پایین آمدن جبرئیل تا چه مدت زمانی آدم بدون عقل و حیا و دین به سر برده است؟!! چگونه خداوند از آدم میخواهد که یکی از چیزهایی را انتخاب کند که از هیچ یک نمیتوان بینیاز بود؟!
[="]آیا انسان میتواند از حیا بینیاز باشد؟!
[="]و آیا انسان میتواند از دین بینیاز باشد؟!
[="]آیا خداوند نمیخواهد که انسان هم عقل و هم دین و هم حیا داشته باشد؟!
[="]بار خدایا! تو پاک و منزهی، این بهتان بزرگی است!!
[="]و ابو جعفر را چه کسی از این با خبر کرده است؟!
[="]آیا از غیب برای او وحی میآید؟!
[="]ما معتقدیم که ابوجعفر بسی پرهیزگارتر از آن است که چیزهایی را به خدا نسبت دهد که نمیداند، و بر این باوریم که این از روایات دروغین است که به او نسبت داده شده است.
[="]بخاری دو هزار حدیث مختلف روایت کرده و همه احادیث تکراری و غیر تکراری آن به هفت هزار حدیث میرسد که همه صحیح هستند به جز احادیثی که علما آن را مورد انتقاد قرار داده اند. تعداد احادیث مورد انتقاد از انگشتان دست بیشتر نیستند.
[="]پس بعد از این، نظر شما در مورد این دو کتاب چیست؟!!
[="]برخی از ابواب بخاری عبارتند از:
[=Symbol]·[="]«[="]مسلمان کسی است که دیگر مسلمانها از دست و زبان او راحت باشند[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]دوست داشتن پیامبر از ایمان است[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]دین, آسان است[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]جهاد از ایمان است[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]فضیلت علم[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]فرموده الهی که میفرماید: [="](جن/26).=[="] داننده غیب خدا است، و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد».
[="]و برخی از ابواب کافی از این قرار هستند:
[=Symbol]·[="]«[="]باب در مورد اینکه ائمه همه علومی را که به پیامبران و ملائکه رسیدهاند میدانند[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]باب دربارة اینکه ائمه هر وقت بخواهد بدانند میدانند[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]باب دربارة اینکه ائمه میدانند که چه زمانی میمیرند و آنها جز با اختیار خودشان نمیمیرند[="]»[="].
[="]میگویم: [="] پس چرا مهدی از ترس مرگ فرار کرد؟ آیا بهتر نبود او باقی میماند و مردم را رهبری میکرد و از مرگش جلوگیری میکرد چون او با اختیار و اجازه خودش میمیرد؟!
[=Symbol]·[="]و همچنین در الکافی آمده: باب درباره اینکه ائمه آنچه را که شده و آنچه را که میشود میدانند و هیچ چیزی بر آنها پنهان نمیشود.
[="]میگویم [="]: خداوند به پیامبرش صلوات الله وسلامه علیه فرمان میدهد که بگوید:[="] .[="](اعراف: 188).
[="]«اگر غیب میدانستم منافع فراوانی نصیب خود میکردم».
[="]وخداوند متعال می فرماید: [="]﴾[="].[="] (جن : 26- 27).
[="]«داننده غیب الله است، و هیچ کس را از غیب آگاه نمی سازد، مگر پیغمبری که از او خشنود باشد».
[="]خداوند عزوجل میگوید: ای محمد، به مردم بگو که تو غیب نمیدانی.
[="]و خداوند متعال میفرماید که تنها او از غیب اطلاع دارد، و تنها پیامبرانش را از برخی مسائل غیبی اطلاع می دهد، و هیچ یک از کسانی را که امام می نامید ذکر نکرده است! مگر اینکه بنا به عقیدة شیعه بگوید که چیزی فهمیده اید که خدا نفهمیده است و شما به اشتباه خداوند پی برده اید!! در صفحات آینده به این مسأله اشاره خواهد شد.
[="] خداوند غیب را میداند و فقط بعضی از غیب را برای پیامبران آشکار میسازد، و خداوند از ائمه نام نبرده است! مگر آن که شما طبق سبک و شیوة شیعی خود اشتباه خدا را اصلاح کنید!!
[="]و کتاب کافی بر عکس این را میگوید!! حال بفرمائید که راستگو کیست؟! پناه بر خدا وأستغفر الله.
[="]بفرمائید که کدام یک بهتر است؟! کتابی که ماده آن وحی الهی (قرآن و سنت صحیح) است و از مسائل ایمان و اسلام و جهاد و امثال آن سخن میگوید, یا کتابی که مادة آن افرادی هستند که ائمه قرار داده شدهاند و صفات خدا به آنها داده شده و مسائلی به آنها نسبت داده شده که نگفتهاند؟ و در این کتاب –[="] به جز مسایل فرعی –[="] چیزی جز سخن از امامت و ائمه وجود ندارد؟!!
[="]«محمد بن یحیی، عن سعد بن عبدالله، عن ابراهیم بن محمد الثقفی، عن علی بن المعلی، عن اخیه محمد، عن درست بن ابی منصور، عن علی بن ابی حمزه، عن ابی بصیر، عن ابی عبدالله - [/] [="]-عليه السلام- - قال : لما ولد النبی - [/] [="]-صلى الله عليه وسلم- - مکث ایاما لیس له لبن فالقاه ابو طالب علی ثدی نفسه فانزل الله فیه لبنا فرضع منه ایاماً حتی وقع ابو طالب علی حلیمه السعدیه فدفعه الیها»[/][="]
[/]
[="]الأصول من الکافی، ج 1، ص 448 مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج 2، ص 339 [/]
[="]یعنی : «محمّد بن یحیی از سعد بن عبدالله و او از ابراهیم ثقفی و او از علیّ بن معلّی و او از برادرش محمّد، و او از درست بن ابی منصور و او از علیّ بن ابی حمزه و او از ابی بصیر گزارش نموده است که امام ابو عبدالله صادق -عليه السلام- گفت : [/]
[="]چون پیامبر اسلام -صلى الله عليه وسلم- زاده شد چند روزی بدون شیر به سر برد، پس، [/]
[="]ابوطالب او را به پستان خود افکند و خدا در پستان ابو طالب شیر نازل کرد! پس کودک چند روز از پستان ابوطالب شیر خورد تا هنگامی که ابوطالب، حلیمه سعدیه را یافت و کودک را (برای شیر دادن) به او سپرد»!! [/]
اگر خداوند برای سیر کردن بهترین بنده اش معجزه کند واز پستان مردی شیر جاری کند باعث تعجب است؟اگراینطور استدلال کنیم باید تمام معجزات قرانی را نپذیریم.مسلما شتر از کوه خارج کردن سختر از این است.معنای معجزه چیزی جز این نیست که عملی خلاف عادت باشد وبه قول علمای علم کلام خرق عادت است.
[="]بخاری کتابش را با بیان شروع اسلام و با استدلال از کتاب خداو سخن پیامبرش [/][="]ص[/][="] آغاز کرده است، و کلینی کتابش را با روایاتی نه از پیامبر و بلکه از دیگران شروع کرده است، و میبایست او کتابش را با کلام خدا یا کلام پیامبر[/][="]ص[/][="] شروع میکرد. [/]
[="]سپس کافی میگوید که آدم مورد خطاب قرار گرفت و اختیار داده شد که یکی از عقل و دین و حیا را انتخاب کند. [/]
[="]میگویم:[/][="] وقتی آدم [/][="]u[/][="] مورد خطاب قرار گرفت آیا عقل داشت یا نه؟! [/]
[="]اگر عقل داشت پس چطور از او خواسته شد که عقل یا چیزهای ديگر را انتخاب کند؟! [/]
[="]و اگر عقل نداشته است، کسی که عقل ندارد چگونه مورد خطاب قرار میگیرد؟ قبل از پایین آمدن جبرئیل تا چه مدت زمانی آدم بدون عقل و حیا و دین به سر برده است؟!! چگونه خداوند از آدم میخواهد که یکی از چیزهایی را انتخاب کند که از هیچ یک نمیتوان بینیاز بود؟! [/]
[="]آیا انسان میتواند از حیا بینیاز باشد؟! [/]
[="]و آیا انسان میتواند از دین بینیاز باشد؟! [/]
[="]آیا خداوند نمیخواهد که انسان هم عقل و هم دین و هم حیا داشته باشد؟! [/]
[="]بار خدایا! تو پاک و منزهی، این بهتان بزرگی است!! [/]
[="]و ابو جعفر را چه کسی از این با خبر کرده است؟! [/]
[="]آیا از غیب برای او وحی میآید؟! [/]
[="]ما معتقدیم که ابوجعفر بسی پرهیزگارتر از آن است که چیزهایی را به خدا نسبت دهد که نمیداند، و بر این باوریم که این از روایات دروغین است که به او نسبت داده شده است. [/]
[="]بخاری دو هزار حدیث مختلف روایت کرده و همه احادیث تکراری و غیر تکراری آن به هفت هزار حدیث میرسد که همه صحیح هستند به جز احادیثی که علما آن را مورد انتقاد قرار داده اند. تعداد احادیث مورد انتقاد از انگشتان دست بیشتر نیستند. [/][="]پس بعد از این، نظر شما در مورد این دو کتاب چیست؟!! [/]
[="]برخی از ابواب بخاری عبارتند از: [/]
·[="]«[/][="]مسلمان کسی است که دیگر مسلمانها از دست و زبان او راحت باشند[/][="]»[/][="]. [/]
·[="]«[/][="]دوست داشتن پیامبر از ایمان است[/][="]»[/][="]. [/]
·[="]«[/][="]دین, آسان است[/][="]»[/][="].[/]
·[="]«[/][="]جهاد از ایمان است[/][="]»[/][="]. [/]
·[="]«[/][="]فضیلت علم[/][="]»[/][="]. [/]
·[="]«[/][="]فرموده الهی که میفرماید: [/][="](جن/26).=[/][="] داننده غیب خدا است، و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمیسازد».[/]
[="]و برخی از ابواب کافی از این قرار هستند: [/]
·[="]«[/][="]باب در مورد اینکه ائمه همه علومی را که به پیامبران و ملائکه رسیدهاند میدانند[/][="]»[/][="]. [/]
·[="]«[/][="]باب دربارة اینکه ائمه هر وقت بخواهد بدانند میدانند[/][="]»[/][="]. [/]
·[="]«[/][="]باب دربارة اینکه ائمه میدانند که چه زمانی میمیرند و آنها جز با اختیار خودشان نمیمیرند[/][="]»[/][="]. [/]
[="]میگویم:[/][="] پس چرا مهدی از ترس مرگ فرار کرد؟ آیا بهتر نبود او باقی میماند و مردم را رهبری میکرد و از مرگش جلوگیری میکرد چون او با اختیار و اجازه خودش میمیرد؟! [/]
·[="]و همچنین در الکافی آمده: باب درباره اینکه ائمه آنچه را که شده و آنچه را که میشود میدانند و هیچ چیزی بر آنها پنهان نمیشود. [/]
[="]میگویم[/][="]: خداوند به پیامبرش صلوات الله وسلامه علیه فرمان میدهد که بگوید:[/][="] .[/][="](اعراف: 188).[/]
[="]«اگر غیب میدانستم منافع فراوانی نصیب خود میکردم».[/]
[="]وخداوند متعال می فرماید: [/][="]﴾[/][="].[/][="] (جن : 26- 27).[/]
[="]«داننده غیب الله است، و هیچ کس را از غیب آگاه نمی سازد، مگر پیغمبری که از او خشنود باشد».[/]
[="]خداوند عزوجل میگوید: ای محمد، به مردم بگو که تو غیب نمیدانی. [/]
[="]و خداوند متعال میفرماید که تنها او از غیب اطلاع دارد، و تنها پیامبرانش را از برخی مسائل غیبی اطلاع می دهد، و هیچ یک از کسانی را که امام می نامید ذکر نکرده است! مگر اینکه بنا به عقیدة شیعه بگوید که چیزی فهمیده اید که خدا نفهمیده است و شما به اشتباه خداوند پی برده اید!! در صفحات آینده به این مسأله اشاره خواهد شد.[/]
[="]خداوند غیب را میداند و فقط بعضی از غیب را برای پیامبران آشکار میسازد، و خداوند از ائمه نام نبرده است! مگر آن که شما طبق سبک و شیوة شیعی خود اشتباه خدا را اصلاح کنید!! [/]
[="]و کتاب کافی بر عکس این را میگوید!! حال بفرمائید که راستگو کیست؟! پناه بر خدا وأستغفر الله.[/]
[="]بفرمائید که کدام یک بهتر است؟! کتابی که ماده آن وحی الهی (قرآن و سنت صحیح) است و از مسائل ایمان و اسلام و جهاد و امثال آن سخن میگوید, یا کتابی که مادة آن افرادی هستند که ائمه قرار داده شدهاند و صفات خدا به آنها داده شده و مسائلی به آنها نسبت داده شده که نگفتهاند؟ و در این کتاب [/]–[="] به جز مسایل فرعی [/]–[="] چیزی جز سخن از امامت و ائمه وجود ندارد؟!! [/]
- بسم الله
- با سلام شما كه در اين متن سوالات بسيار مطرح كرديد كه بيشتر شبيه جك است! بدانيد كه حتي جواب اين سوالات را ان شاءالله كاربران محترم پاسخ خواهند داد همانطور كه بسيار شما را راهنمايي فرمودند اما اين متن نظر و عقيده و شبهه شخصي شماست البته هر چند كمي همراه با افكار مبلغين شما ميباشد كه چنين سوالاتي در ذهن شما به وقوع پيوسته است كه شما با ازادي بيان ان را مطرح فرموديدو اين خيلي مفيد است چون سوال كردن عيب نيست بلكه ندانستن عيب است! البته اميدوارم شما مطالب را با دقت مرور كنيد و بيشتر مطالعه بفرماييد به نظر بنده شما اينجا بدون علم و اگاهي علما را زير سوال برديد ايا اين بهتان عظيم نيست؟ در مورد غيب اينكه امامان غيب ميدانند يا خير در پستهاي شما پاسخ مفصل داده شده است قران در سوره بقره ايه 3 ميفرمايد :الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون مومنين كساني هستند كه به غيب ايمان مياورند و نماز به پا ميدارند و از تمام نعمتها و مواهبي كه به انان روزِِي داديم انفاق ميكنند اميدوارم خداوند ما را هم جز اين پرهيزكاران قرار دهد ان شا ءالله
- در مورد كتاب كافي هم اگر به مطالب جناب مدير انجمن حديث كمي دقت ميفرموديد متوجه ميشديد كه كتاب كافي در بابهاي اول روايات صحيح ذكر كردند و به ترتيب در بابهاي بعدي روايات ضعيفتر ذكر كردند. واما در مورد شير دادن ابوطالب به پيامبر صلي الله عليه واله از روايات مشكوك كتاب كافي است نه از روايات صحيح.ودر ضمن توجه كنيد به سخن عالم جليل القدر علامه بحر العلوم كه در مورد كافي فرمودند كه اين كتاب در زمان غيبت صغري اقا امام زمان عليه السلام و پيش نظر سفراء ان حضرت در بيست سال انجام شده است با اين وجود ايا شما اگاهي كامل ومطلق از علم رجال و حديث وغيره داريد؟!پس بفرماييد چرا به كتب صحاح شما نام صحيح گمارده شده؟صحيح مسلم؟!صحيح بخاري؟!
[="]
[="]و برخی از ابواب کافی از این قرار هستند:
[=Symbol]·[="]«[="]باب در مورد اینکه ائمه همه علومی را که به پیامبران و ملائکه رسیدهاند میدانند[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]باب دربارة اینکه ائمه هر وقت بخواهد بدانند میدانند[="]»[="].
[=Symbol]·[="]«[="]باب دربارة اینکه ائمه میدانند که چه زمانی میمیرند و آنها جز با اختیار خودشان نمیمیرند[="]»[="].
[="]میگویم:[="] پس چرا مهدی از ترس مرگ فرار کرد؟ آیا بهتر نبود او باقی میماند و مردم را رهبری میکرد و از مرگش جلوگیری میکرد چون او با اختیار و اجازه خودش میمیرد؟!
[=Symbol]·[="]و همچنین در الکافی آمده: باب درباره اینکه ائمه آنچه را که شده و آنچه را که میشود میدانند و هیچ چیزی بر آنها پنهان نمیشود.
[="]میگویم[="]: خداوند به پیامبرش صلوات الله وسلامه علیه فرمان میدهد که بگوید:[="] .[="](اعراف: 188).
[="]«اگر غیب میدانستم منافع فراوانی نصیب خود میکردم».
[="]وخداوند متعال می فرماید: [="]﴾[="].[="] (جن : 26- 27).
[="]«داننده غیب الله است، و هیچ کس را از غیب آگاه نمی سازد، مگر پیغمبری که از او خشنود باشد».
[="]خداوند عزوجل میگوید: ای محمد، به مردم بگو که تو غیب نمیدانی.
[="]و خداوند متعال میفرماید که تنها او از غیب اطلاع دارد، و تنها پیامبرانش را از برخی مسائل غیبی اطلاع می دهد، و هیچ یک از کسانی را که امام می نامید ذکر نکرده است! مگر اینکه بنا به عقیدة شیعه بگوید که چیزی فهمیده اید که خدا نفهمیده است و شما به اشتباه خداوند پی برده اید!! در صفحات آینده به این مسأله اشاره خواهد شد.
[="] خداوند غیب را میداند و فقط بعضی از غیب را برای پیامبران آشکار میسازد، و خداوند از ائمه نام نبرده است! مگر آن که شما طبق سبک و شیوة شیعی خود اشتباه خدا را اصلاح کنید!!
[="]و کتاب کافی بر عکس این را میگوید!! حال بفرمائید که راستگو کیست؟! پناه بر خدا وأستغفر الله.
[="]بفرمائید که کدام یک بهتر است؟! کتابی که ماده آن وحی الهی (قرآن و سنت صحیح) است و از مسائل ایمان و اسلام و جهاد و امثال آن سخن میگوید, یا کتابی که مادة آن افرادی هستند که ائمه قرار داده شدهاند و صفات خدا به آنها داده شده و مسائلی به آنها نسبت داده شده که نگفتهاند؟ و در این کتاب –[="] به جز مسایل فرعی –[="] چیزی جز سخن از امامت و ائمه وجود ندارد؟!!
با سلام:Gol:
در مواجهه و پاسخ به اینگونه شبهات ابتدائی و عوامانه که توسط گروهی محروم از نور ثقلین (قرآن و اهل بیت) صادر می شود و بر احادیث صحیحه، برداشت های شخصی و ضعیف خودشان را حمل می کنند، روش ما متفاوت است.
ما با این مسألۀ مهم در حوزۀ اعتقادات، طبق روش کودکانۀ ایشان عمل نمی کنیم. گام اول و اساسی در یک بحث علمی اثبات موضوع است از اینرو ما در ادامه، بر اساس آیات و روایات و دیدگاه متکلمان، حکما و مفسران اسلامی و مصادیق واقعی که از علم غیب امام (ع) در تاریخ ثبت شده، حقیقت وجود علم غیب در پیامبر و امام را برای شما ثابت می کنیم و در ادامه اگر قانع نشدید، به روش خودتان به این سؤالات کودکانه و عامیانه که همیشۀ ایام، دست آویز گروهی، برای فرار از قبول و تسلیم در برابر حقیقت است، خواهیم پرداخت.
به اعتقاد ما اگر این مسألۀ مهم اعتقادی برای شما حل شود به عبارتی به ضرورت و وجود علم غیب در امام معصوم(ع) پی ببرید بسیاری دیگر از شبهات، که دامنگیر اعتقاد شما گردیده و پرده ای بر روی فکر و اعتقاد شما در تشخیص صراط حق و مستقیم الهی افکنده، بدان واسطه رخت بر می بندد. و خود به پاسخ سؤالات و شبهاتی که طرح نموده اید واقف می گردید و از آن سوی اگر این مسأله یعنی لزوم وجود علم غیب در امام برای شما حل نشود، هیچ پاسخی حتی دقیق ترین و عقلی ترین آنها شما را کفایت نخواهد کرد.
انشاء الله پس ارائۀ این بحث علمی، در صورت لزوم و درخواست، بنده و دیگر کارشناسان، مورد به مورد به پاسخ سؤالات شما خواهیم پرداخت.
اثبات علم غیب در پیامبر و امام
قرآن کریم در سوره مبارکه جن آیات 26 و 28 تصریح دارد که خداوند دانای به غیب است و احدی بر غیب او آگاه نخواهد شد، مگر پیامبری مرضی و پسندیده که خداوند از جلو و دنبال او فرشتگان را فوج فوج می فرستد و... پیامبران الهی با وحی که از مظاهر و مصادیق تام غیب مطلق است در ارتباط هستند و آنان به مرحله ای از کمال رسیده اند که قهراً به بخشی از علم غیب با اذن الهی واقف هستند و در مورد ائمه علیهم السلام همانگونه که در خطبه 128 نهج البلاغه و روایات دیگر آمده است آنان هم از طریق پیامبر اکرم (ص) و تعلیمی که از او داشتند با عالَم غیب در ارتباط بوده و هستند، پیشگویی های امام علی (ع) در مورد میثم تمار، حجر بن عدی و قنبر، غلام آن حضرت و دیگران مشهور و معروف است و در تاریخ ضبط شده است.
دیدگاه متکلمان
در اثبات علم غیب امام (ع) دیدگاه متکلمان نیز در جای خود راهگشا و تعیین کننده است:
متکلمان برای امام(ع) ویژگیها، کارکردها و نقشهایی را بیان میکنند که لازمۀ آن، بهرهمندی امام از علم غیب است و گرنه نقش تعیین شده منهدم و کارکردهای منظور حاصل نمیشود.[1]
از نظر متکلم، امام(ع) جانشین رسول خدا(ص) و ادامهدهندة وظایف و شئون ایشان به جز دریافت وحی میباشد. از این روی تمام دلایلی که لزوم بعثت و عصمت و علم غیب را برای پیامبر(ص) ثابت میکرد، برای امام نیز ثابت میکند. خداوند حکیم در آفرینش عالم و آدم هدف داشته است، در همه موجودات نظم و هدایت به هدف را نهاده است، در این میان انسان نیز از راه ارسال نبیّ و امام به هدف منظور خود هدایت میشود.
وظیفة هدایتگری، بدون علم وسیع در همة امور دنیوی و اخروی ممکن نیست. بنابراین امام و پیامبر باید از علم وسیع برخوردار باشند و گرنه نقض غرض خواهد شد.
دیدگاه فلاسفه و حکما
نگاه فلاسفه به پیامبر(ص) و امام(ع) و نیز اوصاف آنان نگاهی هستیشناسانه است. از دید حکما وجود اولیای الهی در مراتب بالای هستی قرار داردکه لازمه وجودی آنان داشتن اوصافی ویژه مانند علم غیب و عصمت و... است.
در این خصوص و در تأیید علم غیب پیامبر و امام، تقریراتی از سوی بزرگان حکما نظیر فارابی، ابن سینا، ملاصدرا و علامه طباطبائی ذکر شده که در این مجال تنها به بیان اندیشۀ علامه طباطبائی بسنده می کنیم:
علامه طباطبائی که در فلسفه، کلام و تفسیر، استاد فن است، علم امام را به گونهای تقریر میفرمایند که هم با برهان و هم با قرآن سازگار و در برابر هر شبهه پاسخگوست.[2]
امام صاحب ولایت کلیّه است و علم امام به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع، طبق ادله نقلی و عقلی، بر دو گونه و از دو راه است:
قسم اول: امام(ع) به حقایق جهان هستی، در هر گونه شرایطی به اذن خدا و از راه موهبت، نه اکتساب، آگاه است چه مواردی که حسی هستند و چه موارد غیر حسی مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده، دلیل نقلی این ادعا، روایات متواتری در کتاب کافی، بصائر، آثار شیخ صدوق بحارالانوار است. دلیل عقلی آن، براهینی است که به موجب آن، امام(ع) به حسب مقام نورانیت خود، کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی است که بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی که توجه کند برای وی حقایق روشن میشود.
این علم قابل هیچ گونه تخلف و تغییر و خطا نیست، علمی از لوح محفوظ و قضای حتمی خداوند، از همین روی متعلق تکلیف نیست و قصد و طلب امام بیاثر است؛ زیرا انسانها در مواردی که اختیار و اثرگذاری در چیزی دارند مورد تکلیف قرار میگیرند. پس علم و آگاهی به قضاء حتمی، در زندگی عملی تأثیر ندارد و تکلیفآور نیست. با این بیان شبهاتی از قبیل اینکه امامان که به شهادت و یا مسموم بودن غذایی علم داشتند چرا خود را نجات ندادند، روشن میشود. از همین روی امام حسین(ع) در آخرین لحظات زندگی میفرمود: «رضاً بقضائک وتسلیماً لامرک لا معبود سواک»[3]و هنگام خروج از مکه فرمود. «رضا الله رضا نا اهل البیت»[4].
در این قسم، مشیّت الهی نافذ است و «ما تشاؤون الًا ان یشاءالله ربّ العالمین»[5]قرآن از سخن کسانی که درجنگ احد میگفتند. اگر یاران کشته شده، پیش ما میبودند نمیمردند، چنین پاسخ میدهد:«قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم»[6]
قسم دوم: پیامبر(ص) و امام(ع) بشری است مانند دیگر مردمان که تکالیفی در سایه اختیار دارند و از روی علم عادی خیر، شر، سود و زیان را میدانند و در راستای آن اقدام میکنند؛ اگر شرایط مساعد بود به هدف میرسند وگرنه نمیرسند.
امام باقر(ع) فرمود: «گاهی علم برای ما گسترده میشود ومیدانیم و گاهی جلو آن گرفته میشود و نمیدانیم»[7]این گونه روایات مربوط به همین قسم است.[8]
مصادیق علم غیب امام
در ادامه مصادیقی از علم غیب امامان معصوم (ع) از اهل بیت را تقدیم شما می کنیم:
جریر طبری، زمخشری، فخر رازی، جلال الدین سیوطی در کتابهایشان آوردهاند که عبدالله بن الکوّا از امام علی(ع) در مورد تفسیر این آیه پرسید: «هل ننبئکم بالاخسرین اعمالاً» امام(ع) فرمودند: «انتم یا اهل حروراء»[9] اهل حروراءهمان کسانی بودند که بعداً بر علی(ع) خروج کردند و از زیان کارترین مردمان شدند.
ابن حجر مکی و جمعی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت مینویسند: علی(ع) بالای منبر بود که از تفسیر این آیه سئوال شد «رجال صدقوا ما عاهدوا الله...»فرمود این آیه در حق من و عمویم حمزه و پسر عمویمعبیدةبن حرث نازل شده که آندو دعوت حق را لبیک گفتند و شهید شدند و من منتظرم که شقیترین مردمان محاسن صورتم را به خون سرم رنگین کند و به ابن ملجم(لعنت الله علیه) گفت:هذا والله قاتلی.»[10]
امام علی(ع) خبر از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی و ظلم او درکوفه داده است[11]حتی از مقدار زمان حکومتش. اصحاب علی(ع) خبر دادند که لشکر خوارج از آن سوی نهروان عبور کردند، امام علی(ع) فرمود: خیر! هنوز عبور نکردهاند دوباره خبر تکرار شد علی(ع) فرمود: هنوز عبور نکردند، جندب بن عبدالله ازدی میگوید: با خود در دلم گفتم اگر عبور کرده بودند(علی(ع) اشتباه میگفت) اولین کس خواهم بود که با او بجنگم وقتی نزدیک نهر رسیدیم (دیدم سخن غیبی امام علی(ع) صحیح بود) حضرت علی(ع) فرمود: امر برایت آشکار شد ای برادر ازدی، یعنی علی(ع) حتی از ضمیر و نهاد او خبر داشت.[12]آنچه بیان کردیم نمونه کوچک، از صدها حدیث و سندی است که علمای اهل سنت آوردهاند.
حسن ختام این قسمت را سخنی از ابن عباس و ابن قتیبه در باره علم غیب اهل بیت(ع) قرار می دهیم.
ابن عباس می گوید: علم پیامبر از علم خدا وعلم علی از علم پیامبر وعلم من از علم علی(ع) سر چشمه میگیرد، علم من و علم تمام صحابه نسبت به علم علی(ع) مانند یک قطره د ربرابر هفت دریا است.[13]اگر علم را ده قسمت کنند به خدا سوگند نه قسمت آن در علی(ع) است و آن جناب در آن یک قسمت باقی که به همة مردم عطا شده، نیز شریک است.[14]ابن قتیبه دینوری(متوفای272ق) می گوید..... ودر کتاب جفر که به دست امام جعفر صادق ابن محمد باقر(ع) نوشته شده تمام دانستنیهایی که تا روز قیامت برآن نیاز افتد موجود است.[15]
ادامه دارد ...
پاورقی_______________________________
[1]ـ اشاعره، معتزله،امامیه در این امر که امامت یعنی. جانشینی رسول خدا در اقامه دین در امر دنیا و آخرت که پیروی همگان از او واجب می باشد، اتفاق نظر دارند ر،ک، ایجی، المواقف، 174،تفتازانی، شرح المقاصد،5/232 قاضی عبدالجبار، شرح اصول الخمسه،198و243و509
[2]ـ مطالب این بخش از نوشته مرحوم علامه طباطبائی بنام علم امام(ع) تلخیص شده است.ر،ک:مجله نور علم مسلسل 49،ص 18 .
[3]ـ موسسة آلالبیت، تراثنا، ج 37، ص 31.
[4]ـ سیدشرف الدین، المجالس الفاخره، ص 21، مرعشی شرح احقاق الحق، ج 11، ص598.
[5]ـ تکویر /29
[6]ـ بقره/195
[7]ـ کلینی، اصول کافی، 1/256
[8]ـ علامه طباطبائی در ادامه به دیگر شبهات مربوط به علم امام(ع) به طور مشروح پاسخ داده است.
[9]ـ فیروز آبادی، فضایل الخمسه من صحاح السته، جلد2، ص454، به نقل از تفسیر طبری، جلد 6، ص27.کشاف زمخشری ودر المنثور سیوطی.
[10]ـ ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، ص 134.
[11]ـ ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص289، بابمعرفةعلی(ع) باخبارغیبی .
[12]ـ بغدادی، تاریخ بغداد، مدینه، جلد 7، ص249.
[13]ـ ینابیع الموده، 1/215، حدیث 25، باب 14.
[14]ـ الجزری، اسد الغابه، ج4، ص22، الاصفهانی،حلیةالاولیاء، ج 1، ص65.
[15]ـ حسن زاده آملی، امامت، ص 189 به نقل از کتاب ادب الکاتب و الفهرست ابن قدیم، بنقل از حوزه نت با کمی تغییر.
بخاری کتابش را با بیان شروع اسلام و با استدلال از کتاب خداو سخن پیامبرش ص آغاز کرده است، و کلینی کتابش را با روایاتی نه از پیامبر و بلکه از دیگران شروع کرده است، و میبایست او کتابش را با کلام خدا یا کلام پیامبرص شروع میکرد.
با سلام
خدمت این دوست گرامی عرض کنم که انسان باید خودش تحقیق کند و اسیر تبلیغات نشود ، شما اگر خودتان مقدمه ثقة الاسلام کلینی رحمه الله در اصولش را ببینید دفاع جانانه ای از قرآن کریم کرده که هیچ یک از صحاح اهل سنت نظیر آنرا نکرده اند وآن عرضه اخبار بر قرآن کریم هنگام بروز تعارض است و همچنین در باب الاخذ بالسنة وشواهد الكتاب هم احادیث صحیح وصریح متعددی از لزوم عرضه احادیث برقرآن وابطال مخالفین آنها آورده است.
(باب الاخذ بالسنة وشواهد الكتاب) 1 علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: إن على كل حق حقيقة، وعلى كل صواب نورا، فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه. 2 - محمد بن يحيى، عن عبد الله بن محمد، عن علي بن الحكم، عن أبان بن عثمان عن عبد الله بن أبي يعفور، قال: وحدثني حسين بن أبي العلاء أنه حضر ابن أبي يعفور في هذا المجلس قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن اختلاف الحديث يرويه من نثق به ومنهم من لا تثق به؟ قال: إذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهدا من كتاب الله أو من قول رسول الله صلى الله عليه وآله وإلا فالذي جاء كم به أولى به. 3 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عن النضر بن سويد، عن يحيى الحلبي، عن أيوب بن الحر قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: كل شئ مردود إلى الكتاب والسنة، وكل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف . 4 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن فضال، عن علي بن عقبة، عن أيوب بن راشد، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف. 5 - محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن الحكم وغيره، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خطب النبي صلى الله عليه وآله بمنى فقال: أيها الناس ما جاء كم عني يوافق كتاب الله فأنا قلته وما جاء كم يخالف كتاب الله فلم أقله.
همچنین ابوابی در توحید ناب دارد که هرکس بجز آن را بجوید یا دچار تعطیل یا تشبیه وتجسیم میشوند همچنانکه اعاظم علمای سنی مانند شیخ الاسلام ابن تیمیه و ابن قیم و....به تبعیت از امثال ابوهریره وکعب الاحبار وبخاری و....دچار تجسیم وتشبیه شدند.
سپس کافی میگوید که آدم مورد خطاب قرار گرفت و اختیار داده شد که یکی از عقل و دین و حیا را انتخاب کند.
میگویم: وقتی آدم u مورد خطاب قرار گرفت آیا عقل داشت یا نه؟!
اگر عقل داشت پس چطور از او خواسته شد که عقل یا چیزهای ديگر را انتخاب کند؟!
ظاهرا از کتب خودتان هم خبر ندارید !
# لما خلق الله العقل قال له أقبل فأقبل ثم قال له أدبر فأدبر قال وعزتى ما خلقت خلقا أعجب إلى منك بك آخذ وبك أعطى وبك الثواب وعليك العقاب (الطبرانى عن أبى أمامة . أبو نعيم فى الحلية عن عائشة . ابن عدى ، والبيهقى فى شعب الإيمان عن أبى هريرة)
حديث أبى أمامة : أخرجه الطبرانى (8/283 ، رقم 8086) . قال الهيثمى (8/28) : رواه الطبرانى فى الكبير والأوسط ، وفيه عمر بن أبى صالح قال الذهبى : لا يعرف .
حديث عائشة : أخرجه أبو نعيم فى الحلية (7/318) ، والديلمى (1/13 ، رقم 4) .
حديث أبى هريرة : أخرجه ابن عدى (2/390 ، ترجمة 512 حفص بن عمر) وأعل الحديث به : وقال بعد أن أخرج له هذا الحديث وغيره من مروياته : ولحفص بن عمر أحاديث غير ما ذكرته ولم أجد له أنكر مما ذكرته . وأخرجه أيضًا : ف (6/13 ، ترجمة 1559 الفضل بن عيسى الرقاشي) وقال : قال أحمد :
قال السيوطي في الدرر تابع الزركشي في ذلك ابن تيمية قال وقد وجدت له أصلا صالحا أخرجه عبد الله بن أحمد في زوائد المسند عن الحسن يرفعه قال لما خلق الله العقل قال له أقبل فأقبل ثم أدبر فأدبر قال ما خلقت خلقا أحب إلي منك فبك آخذ وبك أعطي ، وهذا مرسل جيد الإسناد وهو موصول
وقال السخاوي والسيوطي رواه ابن أحمد في زوائد الزهد عن الحسن يرفعه وهو مرسل جيد الإسناد ولا يلزم من رواية ابن المحبر أن يكون موضوعا ، لاسيما وقد رواه الأئمة بغير إسناد ابن المحبر فليس الحديث بموضوع ، وقال الحافظ ابن حجر والوارد في أول ما خلق الله حديث أول ما خلق الله القلم وهو أثبت من حديث العقل ، وحاول الجمع بينهما البيضاوي في طوالعه بأن قال يشبه أن يكون هو العقل لقوله أول ما خلق الله القلم فقال له أكتب - الحديث فليتأمل ، ويمكن أن يقال الأولية فيهما نسبية وقال قبيل ذلك إن العقول عند الحكماء أول المخلوقات وأن العقل عندهم أعظم الملائكة وأول المبدعات ، وفي كتاب المختار مطالع الأنوار للإمام محمد الغساني ما نصه روى أن الله لما خلق العقل قال له أقبل فأقبل ثم قال له أدبر فأدبر ثم قال له اسكن فسكن فقال وعزتي وجلالي لأركبنك في أحب الخلق إلي ، ولما خلق الله الحمق قال له أقبل فأدبر ثم قال له أدبر فأدبر ثم قال اسكن فاضطرب فقال وعزتي وجلالي لأركبنك في أبغض الخلق إلي انتهى ، ولا أعلم له أصلا . تذييل : قال القاضي زكريا في شرح آداب البحث روي عن عائشة أنها قالت قلت يا رسول الله بم يتفاضل الناس في الدنيا قال بالعقل قلت أليس إنما يجزون بأعمالهم فقال وهل عملوا إلا بقدر ما أعطاهم الله من العقل فبقدر ما أعطوا منه كانت أعمالهم وبقدر ما عملوا يجزون انتهى ، والقلم جسم نوراني خلقه الله تعالى وأمره بكتب ما كان وما يكون إلى يوم القيامة نمسك عن الجزم بتعيين حقيقته ، وفي بعض الآثار أول شئ خلقه الله القلم وأمره أن يكتب كل شئ ، وفي بعضها أن الله خلق اليراع وهو القصب ثم خلق منه القلم ، وفي رواية أول شئ كتبه القلم أنا التواب
بخاری دو هزار حدیث مختلف روایت کرده و همه احادیث تکراری و غیر تکراری آن به هفت هزار حدیث میرسد که همه صحیح هستند به جز احادیثی که علما آن را مورد انتقاد قرار داده اند. تعداد احادیث مورد انتقاد از انگشتان دست بیشتر نیستند.
3- . ولهذا فقد ذكر في صحيح البخاري نقلا عن ابو هريرة أن الرسول قد جامع عائشة في الحيض ، وهذا كما نعرف انه مخالف للنص القرآني الذي يحرم مقاربة النساء في المحيض ، فالحديث صحيح مادام من رواه هو شخص ثقة . وذكر أيضا في صحيح البخاري نقلا عن ابو هريرة نفسه ان النبي كان في احد الايام يصلي ويتغمز بعينه مع زوجته عائشة !!؟؟ وهذين الحديثين مناقضين تماما للنصوص القرآنية ، إضافة الى ما بهما من إساءة لشخص النبي الكريم(البته این دو مطلب از[=Times New Roman]الكاتب محمود أبو ريّـة وهو كاتب مصري اسلامي ( سني ) ألفَ كتابا ً خاصا عن ابو هريرة أسماه (( شيخ المضيرة .. أبو هريرة است و در صحیح بخاری فعلی از عائشه روایت شده ))
قال سألته عن الذباب يقع في الدهن والسمن والطعام فقال : لا بأس ،
أخرج البخاري في صحيحه في ( باب تفسير سورة قل أعوذ برب الناس ) : " عن زر قال : سألت أبي بن كعب قلت : يا أبا المنذر ! إن أخاك ابن مسعود يقول : كذا وكذا، فقال أبي : سألت رسول الله ، فقال لي : قيل لي ، فقلت . قال : فنحن نقول كما قال رسول الله صحيح البخاري ج 4 ص 1904 حديث 4693 و4692 .
، فهذا البيهقي يقول بعد ذكره هذه الرواية :
" وأنبأ أبو عبد الله الحافظ أنبأ أبو بكر بن إسحاق أنبأ بشر بن موسى ثنا الحميدي ثنا سفيان ثنا عبدة بن أبي لبابة وعاصم بن بـهدلة أنـهما سمعا زر بن حبيش يقول : سألت أبي بن كعب عن المعوذتين فقلت : يا أبا المنذر أن أخاك ابن مسعود يحكهما من المصحف ! قال : إني سألت رسول الله ، قال : فقيل لي ، فقلت . فنحن نقول كما قال رسول الله . رواه البخاري في الصحيح عن قتيبة وعلي بن عبد الله عن سفيان ". سنن البيهقي الكبرى ج 2ص 394 حديث 3851 .
صحیحین
علمای اهل سنت از میان تمام کتب حدیث و مسانیدشان ،شش کتاب برگزیده اند و آنها را در درجه اول از وثاقت و در مرتبه اول از اطمینان می دانند به طوری که آنرا «صحاح »یعنی مطابق با واقع می دانند و این کتابها پایه و اساس و مدرک اصلی آنان در احکام ، عقاید ،تفسیر و قسمتی از تاریخ صدر اسلام می باشد .
از نظر آنان هر مطلبی که در یکی از این شش کتاب به رسول خدا
(ص)نسبت داده شده ، واقعا یا از از میان دو لب آن حضرت صادر گردیده ،یا عملا آن را تصدیق و تایید نموده است ،ولی در کتب حدیث دیگر این خصوصیت وجود ندارد .
.
1-
فضل بن روز بهان می گوید
2- خدا در آسمان است(صحیح مسلم ج 2 کتاب الصلاة باب تحریم الکلام فی الصلاة ح 537 و...)
3-خدا دارای صورت و چشم و کمر وپا و ساق و دوش و انگشت و...است(صحیح مسلم ج 8 باب النهی عن ضرب الوجه ح 2612--صحیح بخاری ج 6 کتاب التفسیر ،تفسیر زمر باب 297 ح 4533-4534و....)
3-پیامبر جنایتکار(صحیح بخاری ج 2 کتاب الجنائز باب 67 ح1274 و...)
4- پیامبر در نبوت خود شک داشت(صحیح بخاری ج 1 باب بدء الوحی ح 3066و...
5 - رسول خدا (ص) و حضور درنماز با حالت جنابت(صحیح بخاری ج 1
کتاب الغسل باب انه اذا ذکر فی المسجد انه جنب و