دلم گرفته ای دوست.هوای گریه دارم.
چو همدمی ندارم در این سراب آفت*یک تکه ابره تاریک برای من بیاور.
چو من بگریم او هم به پای من بگرید*دله شکته ها را به سوی هم برآرد.
چه اشک ها بریزیم،چه ناله ها سراییم*چو خسته بید مجنون در باد اشک فشانیم
کسانی که به مواد مخدر معتادند خودشان می دانند
اما نمیخواهند که بدانند،
کسانی که به تنهایی خو می کنند ، واقعا نمی دانند که دارند در اعتیاد تنهایی نابود می شوند...
"... راستی! این ترازودار عدالت چرا چشمهایش بسته است؟!
چشمهایش را بستهاند تا نفهمد که در ترازویش چیست؟
اگر میدید که عدالت اینهمه ابلهانه وزشت نمیبود.
عدالت را میگویم، نه ستم را.
ستم که حساباش پاک است، ستم که چشمهایش بسته نیست،
چهار چشمی دنیا را میبیند،
و همه را میپاید و هرگز اشتباه نمیکند .
فرشته عدالت است که مثل خر عصاری و اسب درشکه ،
چشمهایش را بستهاند،
تا نبیند که دیو در ترازویش چه میگذارد و کفهها را عوضی
میچیند!
تا هرگز نفهمد که شاهک ترازو، به دست او چهها که نمیکند؟
تا نبیند که ترازویش را
زنجیرکردهاند و از آن کاخ کج آویختهاند..."
تنــــــهایے تو را
وا مـــــےدارد..
تا اولین درے
ڪہ باز شد
اولین آدمے ڪہ
حالت را خوب ڪرد
بپذیرے..
تنهایے گاه تو را
در آغـــوش
آدم هایے مےگذارد
ڪہ تنهاترت می ڪنند
بعضی چیزها را نمیشود گفت.
بعضی چیزها را احساس میکنید رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند؛
اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست؛
مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا" همان تابلوست، اما
آن روح،
آن چیزی که دل شما را میفشارد،
در آن نیست.
مثل تو لبخند نمی زند
مثل تو عشق نمی پاشد
اما من او را به تو
ترجیح داده ام !
آن طرف تر
من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن دلتنگی هایت ندارد
و گوشش
بدهکار درد دلهایت نمی شود !
اما تو به جای من
او را حفظ کرده ای
او را برگزیده ای !
من و تو کودکان سالخورده ای بودیم
که فکر می کردیم عشق
پروانه ای در میان انگشت هایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دست هایمان خواهد نشست !
من و تو
فرصت زندگی هم بودیم
ما
همدیگر را
از دست داده ایم ... !
[FONT=comic sans ms]بسم رب الشهدا والصدیقین
دلم اندازه ی وسعت دریا وآسمان گرفته ای شهید
گریه امانم را بریده نمیدانم اشکهایم از روی احساس است یا منطق اما فقط میدانم حالم اصلا خوب نیست
مگر زنده نیستید مگر نظاره گر ماها بر روی این خاکدان لعنتی نیستید
پس چرا کاری برایم نمیکنید
به حد اضطرار وبیچارگی رسیده دلم جانا !!
برایم فاتحه ای بخوانید تا دلم آزاد شود
شده ام مثل مرغی بال وپر شکسته در قفسی محبوس
دلم بیشتر از این طاقت دوری ندارد
مراهم دریابید ای زندگان آسمانی
به حالم رحم کنید
برایم دعا کنید که دیگر نه توانی مانده ونه دلی که باز هم از شما بگوید
بی تو دلم می گیرد و با خودم می گویم:
کاش آن یک بار که دیدمت گفته بودم:
که بی تو گاه دلم می گیرد
که بی تو گاه زندگی سخت می شود...
که بی تو گاه هوای بودنت دیوانه ام می کند
اما نمی گفتم که این "گاه" ها
گهگاه تمام روز و شب من می شوند
آن وقت بغض راه گلویم را می گیرد
درست مثل همین روزها...
چه خوب که زمین گرد است
می روی، آنقدر می روی
که باز آن سوی زمین
می رسی به من...
دلم گرفته ای دوست.هوای گریه دارم.
چو همدمی ندارم در این سراب آفت*یک تکه ابره تاریک برای من بیاور.
چو من بگریم او هم به پای من بگرید*دله شکته ها را به سوی هم برآرد.
چه اشک ها بریزیم،چه ناله ها سراییم*چو خسته بید مجنون در باد اشک فشانیم
در این همه سال نفس
کشیدم،خوابیدم،پوشیدم،ولی تو نبودی که زندگی کنم.
از روی مهر با من دلخسته یار شو
پاییز کوچههای دلم را بهار شو
پایان التهاب، شروع نگاه توست
من یک کویر تشنگیام، جویبار شو
عشــــــــــق را
شب زندهداریها خوش است
رنــــــــــج را،
امیدواریها خوش است
خوبرویــــــــــان را
نگــــــــــاه ِ دلنواز
عاشــــــــــقان را
بیقراریها خوش است....
انگار این نبودن هایت تمامی ندارند ..
این نداشتن هایم
این نشدن ها
این نرسیدن ها ..
انگار تقدیرِ من بـا نداشتنت گره خورده است
این دوست داشتن انتها ندارد
تمامِ وجودم از ایـن خواستن ولی نداشتن درد میکند ...
انگار این بغضِ کهنه خیالِ شکستن ندارد ..
دوست داشتنت بغضی ـست که تا ابد همراهم هست ..
نبودنت هم ..
نبـودنت هر روز با من است
که خط میکشد رویِ تمام خیال بافی هایم
که یـادم می آورد
این نداشتن همیشگی است ...
این نرسیدن همیشگی است ..
ندارمت و این تمامِ حرفِ من است ..
تنهایی یک اعتیاد است ...
کسانی که به مواد مخدر معتادند خودشان می دانند
اما نمیخواهند که بدانند،
کسانی که به تنهایی خو می کنند ، واقعا نمی دانند که دارند در اعتیاد تنهایی نابود می شوند...
ای عشق ! ای قدیم ترین زخم روزگار
در گوشه ی دلم سر پیری چه می کنی
"... راستی! این ترازودار عدالت چرا چشمهایش بسته است؟!
چشمهایش را بستهاند تا نفهمد که در ترازویش چیست؟
اگر میدید که عدالت اینهمه ابلهانه وزشت نمیبود.
عدالت را میگویم، نه ستم را.
ستم که حساباش پاک است، ستم که چشمهایش بسته نیست،
چهار چشمی دنیا را میبیند،
و همه را میپاید و هرگز اشتباه نمیکند .
فرشته عدالت است که مثل خر عصاری و اسب درشکه ،
چشمهایش را بستهاند،
تا نبیند که دیو در ترازویش چه میگذارد و کفهها را عوضی
میچیند!
تا هرگز نفهمد که شاهک ترازو، به دست او چهها که نمیکند؟
تا نبیند که ترازویش را
زنجیرکردهاند و از آن کاخ کج آویختهاند..."
من نگاهش ميکنم، او هم نگاهم ميکند
او برای دل بریدن، من برای دل بری
عشق یعنی، تار موهای تنت می ایستند
هر زمان که اسم او را، روی لب می آوری
از این همه امتحان
خسته ام٬ خسته
این بار می خواهم صفر بگیرم
تا ببینم کدام آسمان
به کدام زمین می رسد
به خدا من خسته ام
خیلی دلم می خواهد از اینجا
به جانب آن رهایی آرامِ بی دردسر برگردم
آیا تو قول می دهی
دوباره من از شوق سادگی !
اشتباه نکنم ...؟
#سید_علی_صالحی " ..
.
بیا
و سرایت کن
به لحظه هایمـ
من از مسکن های موقتيِ رؤیا
بیزارم...
برسان سلامِ ما را، به رفو گرانِ هجران
که هنوز پاره ی دل، دو سه بَخیه کار دارد
#شهریار
روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
امشب!دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟...
ما را تو خاطری همه شب !
یک شب تو نیز یاد ما کن
تنــــــهایے تو را
وا مـــــےدارد..
تا اولین درے
ڪہ باز شد
اولین آدمے ڪہ
حالت را خوب ڪرد
بپذیرے..
تنهایے گاه تو را
در آغـــوش
آدم هایے مےگذارد
ڪہ تنهاترت می ڪنند
بعضی چیزها را نمیشود گفت.
بعضی چیزها را احساس میکنید رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند؛
اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست؛
مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا" همان تابلوست، اما
آن روح،
آن چیزی که دل شما را میفشارد،
در آن نیست.
آنکه می پنداشت من لبریز از خوشحالی ام
پی نبرد از خنده ی تلخم به دست خالی ام
دُچار یعنی
دو چشم داری ...
امّا حواست
چهار چشمی،
پی کسی ست...
تو نیستی و من حالا
با غرورم خلوت کرده ام !
غرورم اما
چیزی نمی گوید !
مثل تو لبخند نمی زند
مثل تو عشق نمی پاشد
اما من او را به تو
ترجیح داده ام !
آن طرف تر
من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن دلتنگی هایت ندارد
و گوشش
بدهکار درد دلهایت نمی شود !
اما تو به جای من
او را حفظ کرده ای
او را برگزیده ای !
من و تو کودکان سالخورده ای بودیم
که فکر می کردیم عشق
پروانه ای در میان انگشت هایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دست هایمان خواهد نشست !
من و تو
فرصت زندگی هم بودیم
ما
همدیگر را
از دست داده ایم ... !
تو را شبیه به خودت دوست دارم
شبیه به همان آرامشی که
آرام
آرام
آرام
ناآرامم کرد...
بی وفا!!
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد!
آخرین جمعه ی ماه رمضان رفت و دلم-
بهر آقای غریبی که نیامد خون است
#م_نعیم_امینی
با زبان گفتی: برو، با چشمها گفتی:بیا
میرود درعاشقی دل یکطرف، پا یکطرف
#قاسم_صرافان .
تنهايی،
بودن
با کسیست
که نيست..
[FONT=arial] شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

[FONT=arial]شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.
*** اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ***
آقاجان ...@};-@};-@};-
فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد
زیباترین بهانه ی ما جمع می شود ...
#خدا_حافظ_ماه_خدا
پس کی میایید؟@};-@};-@};-
کاش یکی بیاید
که وقت رفتن
نَرَود...!
سیدعلی صالحی
کاش یکی بیاید
که وقت رفتن
نَرَود...!
[FONT=comic sans ms]بسم رب الشهدا والصدیقین


دلم اندازه ی وسعت دریا وآسمان گرفته ای شهید
گریه امانم را بریده نمیدانم اشکهایم از روی احساس است یا منطق اما فقط میدانم حالم اصلا خوب نیست
مگر زنده نیستید مگر نظاره گر ماها بر روی این خاکدان لعنتی نیستید
پس چرا کاری برایم نمیکنید
به حد اضطرار وبیچارگی رسیده دلم جانا !!
برایم فاتحه ای بخوانید تا دلم آزاد شود
شده ام مثل مرغی بال وپر شکسته در قفسی محبوس
دلم بیشتر از این طاقت دوری ندارد
مراهم دریابید ای زندگان آسمانی
به حالم رحم کنید
برایم دعا کنید که دیگر نه توانی مانده ونه دلی که باز هم از شما بگوید
ما به تنهایی هم چسبیدیم که نترسیم و هوایی بخوریم فهم تنهایی ما ممکن نیست بس که از ماده ی تاریک پُریم
سرم به زیر و شکسته دل، دو دیده پر ز حیا گشته
ز قطره قطره ی اشک ِ من، ببین که بوی تو می آید
دو دست خسته و لرزانم، به سمت و سوی تو می آید
@};-@};-@};-
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
عمری ست به شیعیان حسادت دارند
بدجور به یکدگر شباهت دارند
ازکوچه و از بقیع دانستم که
اینها به خراب کردن عادت دارند
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
سزد ز غصه بمیرم من، ز درد و غربت و تنهایی
همیشه ذکر فرج دارم، ولی چرا تو نمی آیی؟
@};-@};-@};-
°
نمی دانم کی تو جلوه نمایی
کدامین جمعه ز پرده در آیی
آقاجان@};-@};-@};-
ای دوست
بیا
که بی تو
آرامم نیست...
امان که دست و دلم گردد،دوباره مجرم و آلوده
خدا کند که گل نرگس،دهد به من دل آسوده

@};-@};-@};-
آمدی،بشنوی،
بمانی;
آمدی ،شنیدی،
رفتی!
حالا سالهاست دیگر
کسی از لبهایم نشنیده است:
" دوستت دارم "
بسمه الغفّار
توبه "أخصّ"، توبه از توجه به غیر خداست؛ چنانکه پیامر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«إنّه لیغان علی قلبی و إنی لأستغفر بالنّهار سبعین مرّة». گاهی انسان در صحنه قلب خود
نوعی گرفتگی مشاهده می کند؛ گویی ابری فضای دل را پوشانده است و نمی داند چگونه آن را بزداید
از این رو به فکر می افتد تا در مزرعه یا در پارکی قدم بزند؛ در کنار رودی بنشیند یا با دوست خود سخن بگوید.
آنگاه احساس می کند آن ابر برطرف شده است؛ در حالیکه چنین نیست و آن ابر غلیظ شده و جلوی دید او را
گرفته است و دیگر تشخیص نمی دهد که در فضای تیره زندگی میکند.
گاهی انسان خیال میکند که با جلسات انس و فکاهیات، ابرزدایی یا غبار روبی می شود؛ در صورتی که چنین نیست.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: من در هر روز هفتاد بار استغفار میکنم؛ یعنی "خلیفة الله" و "انسان کامل"
هر روز هفتاد بار استغفار می کند که مبادا این ابرها فضای دل را بگیرد.
حضرت علّامه جوادی آملی
دل ز تنهایی به جان آمد
خدا را همدمی ...
#حافظ
____
پیش دلبر نتــوان گفت از ایــن بی تـابی
وقت باران چه لزومیست که دریا باشی؟
تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم
آشفته ام زیبایی ات باشد برای بعد
من درد دارم شانه ای مردانه می خواهم
از گوشه ی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم
می خندم و آیینه می گرید به حال من
دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم
در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می خواهم
مرزها زبانِ فاصله را نمی فهمند.
هرچه دورتر می روم
نزديک تر می شوی!
بی تو دلم می گیرد و با خودم می گویم:
کاش آن یک بار که دیدمت گفته بودم:
که بی تو گاه دلم می گیرد
که بی تو گاه زندگی سخت می شود...
که بی تو گاه هوای بودنت دیوانه ام می کند
اما نمی گفتم که این "گاه" ها
گهگاه تمام روز و شب من می شوند
آن وقت بغض راه گلویم را می گیرد
درست مثل همین روزها...
چه خوب که زمین گرد است
می روی، آنقدر می روی
که باز آن سوی زمین
می رسی به من...