▒ شاگردی که استاد شد ! ▒ شهید محمود کاوه"

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
▒ شاگردی که استاد شد ! ▒ شهید محمود کاوه"

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید محمود کاوه ، فرمانده لشکر 155 ویژه شهدا، به سال 1340 در شهر مشهد به دنیا آمد. پدر محمود از کسبه مشهدی و اصلیتش از دهستان بیهود توابع قاین بود.

روزی که جنگ شروع شد، کاوه یک پاسدار 19 ساله بود اما 3سال بعد فرماندهی یکی از کلیدی ترین یگان های سپاه پاسداران در جبهه های غرب ، موسوم به تیپ ویژه شهدا به او واگذار شد. نگرش نظامی خارق العاده محمود کاوه ، چنان او را شاخص نمود که در مدت کوتاهی ، تیپ تحت امر وی به لشگر ارتقا پیدا کرد.

سرانجام کاوه به تاریخ 10 شهریور 1365 در منطقه عمومی حاج عمران برروی قله 2519 مورد اصابت ترکش گلوله خمپاره قرار گرفت و درسن 25 سالگی به شهادت رسید.

از محمود کاوه دختری 2 ساله به نام «زهرا» به یادگار ماند که عکس زیر مربوط به او می باشد. زهرا کاوه لباس پدر را به تن کرده است تا نشان دهد راه پدرش را ادامه خواهد داد.

روحمان با یادش شاد



زهرا، دختر شهید محمود کاوه


بسم الله الرحمن الرحیم

قسمتي از وصيتنامه شهيد محمود كاوه

دشمن باید بداند و این تجربه را كسب كرده باشد كه هر توطئه‌ای را كه علیه انقلاب طرح‌ریزی كند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد كرد. آینده جنگ هم كاملاً روشن است كه پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت كه خون شهیدانمان هدر رود

:Gol:شادی روح شهید محمود کاوه صلوات:Gol:

سلام

:grye:

بفرمایید ساندویچ دل:Khandidan!:

این عکس مال چه زمانیه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

mkk1369;91833 نوشت:
این عکس مال چه زمانیه؟

از زمان عکس خبر ندارم اما از زمان شهادت شهید کاوه (1365) میشه حدس زد که احتمالا بین سال های 65 و 70 گرفته شده :Gig:

یاعلی:Gol:

[=Verdana]با سلام
[=Verdana]آغاز ساخت فیلم زندگی شهید کاوه در کرمانشاه
با بازی رضا رویگری، حسن شکوهی، ماه‌چهره خلیلی و جواد عزتی؛ آغاز ساخت فیلم زندگی شهید کاوه در کرمانشاه
[=Verdana] تهیه کننده فیلم‌‌‌سینمایی «شور شیرین» گفت: این فیلم سه روز دیگر (20 مهرماه) درکرمانشاه کلید خواهد خورد.

[=Verdana]

[=Verdana]
[=Verdana]
[=Verdana] به گزارش مشرق به نقل از سوره سینما، «ابراهیم اصغری» تهیه‌کننده این فیلم گفت: سفر گروه فیلمسازی «شور شیرین» به کرمانشاه آغاز شده است و گروه تا اواسط هفته به طور کامل در این شهر مستقر خواهند شد.
این فیلم سینمایی به کارگردانی جواد اردکانی زندگی و فعالیت‌های شهید محمود کاوه در منطقه کردستان و در دوران دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد.
داستان فیلمنامه «شور شیرین» در دهه 60 رخ می‌دهد و طی چند ماه گذشته تمامی صحنه‌های مربوط به مبارزات این شهید به صورت کامل بازسازی شده است.
به گفته سازندگان این فیلم، شهید محمود کاوه از شیوه جنگ‌های پارتیزانی در مبارزات خود با اشرار در استان کردستان استفاده می‌کرد که برای به تصویر کشیدن هرچه بهتر و طبیعی‌تر این نبردها مشاوره‌هایی نیز با متخصصان جنگ انجام شده است.
این اثر سینمایی که مقاطعی از زندگی شهید کاوه، یکی از فرماندهان کردستان را به تصویر می‌کشد، در کردستان، مشهد و تهران فیلمبرداری می‌شود.
رضا رویگری، حسن شکوهی، ماه‌چهره خلیلی و جواد عزتی نقش‌های اصلی این فیلم را بازی می‌کنند.
جعفرعروجی مدیرتولید، محمدتقی پاک‌سیما فیلمبردار و شهریار کلهر طراح صحنه و لباس این پروژه هستند.

http://www.mashreghnews.ir

شهيد محمود كاوه



تاريخ تولد :1340
نام پدر :
تاریخ شهادت : 11/6/1365
محل تولد :خراسان /مشهد /-
طول مدت حیات :25
محل شهادت :قله 2519 حاج عمران
مزار شهید :بهشت رضا(ع)


سال 1340 در مشهد الرضا (ع)، خانواده مؤمن و معتقد كاوه صاحب پسري شدند كه او را محمود ناميدند و از همان كودكي براي تربيت دقيق و پرورش خصائص اسلامي در وجودش تلاش بسيار نمودند. پدر محمود از كسبه متعهد مشهد به شمار مي‌آمد و با روحانيون مبارزي چون آيت الله خامنه‌اي، شهيد هاشمي‌ نژاد و شهيد كامياب در ارتباط بود. دوران دبستان به پايان رسيد و علاقه شديد پدر به مكتب اسلام باعث شد كه محمود به ادامه تحصيل در حوزه علميه تشويق شود. او همزمان تحصيلات دوره راهنمايي و دبيرستان را نيز ادامه داد. با اوج‌گيري جريانات انقلاب، او كه جواني با نشاط و مذهبي بود، فعاليت‌هاي مبارزاتي خود را آغاز كرد و در طي اين مسير از راهنمايي‌هاي آيت الله خامنه‌اي بسيار استفاده نمود. محمود جزو اولين افرادي بود كه به سپاه پاسداران در مشهد مقدس پيوست و پس از گذراندن يك دوره شش ماهه چريكي، به آموزش نظامي‌ ديگر برادران سپاه و بسيج پرداخت. چندي بعد براي حفاظت از بيت شريف امام (ره) به خدمت ايشان حاضر شد و در مدت شش ماه توشه پر باري از سيره عملي آن حضرت ذخيره نمود. حمله متجاوزان آغاز شد و كاوه ماندن را تاب نياورد، پس خود را به جبهه شوش رساند و به ياري شهيد چمران شتافت. به دنبال عمليات نيروهاي سپاه در محورهاي مختلف كردستان و همزمان با تشكيل تيپ ويژه شهدا (به فرماندهي شهيد كاظمي‌)، محمود به عنوان فرمانده عمليات اين تيپ، برگزيده شد. آوازه تيپ شهدا و فرمانده عمليات آن تا به آنجا رسيده بود كه افراد ضد انقلاب دستگير شده مي‌گفتند: «فرماندهان ما تأكيد كرده‌اند كه اگر با نيروهاي تحت امر شخصي به نام «كاوه» مواجه شديد، مقابل آن‌ها نايستيد و فرار كنيد.» او پس از شهادت شهيدان كاظمي‌، گنجي‌زاده و محمد بروجردي در سال 1362 فرماندهي تيپ را به عهده گرفت. محمود كاوه، زندگي‌اش را وقف انقلاب كرده، خود را فرزند كردستان مي‌ناميد و با وجود تبليغات سوء دشمنان و ضد انقلاب، مردم مهاباد با شنيدن خبر شهادتش، پاي برهنه پيكر او را بر دوش گرفتند و بر سر و سينه زدند. روح بلند و آسماني محمود در يازدهم شهريور ماه سال 1365 در سن 25 سالگي، در عمليات كربلاي 2 و در حاليكه پيشاپيش رزمندگان بر قله 2516 حاج عمران به سوي ياري دين خدا گام بر مي‌داشت، رفيع‌ترين قله عشق و عرفان را فتح كرد و تنها فرزندش «زهرا» را براي ما، در راه ماندگان، به يادگار گذاشت.

منبع:كتاب 15آيه


به نام خدا
سنگر ناقص
راویتی از شهید محمود کاوه-- راوی:علی صلاحی

بچه ها هم دست بکار شدند و شب نشده کار سنگر فرماندهی را تمام کردند، اتفاقا" همان موقع هم محمود از جلسه قرارگاه برگشت، رفت و سنگر را دید ، وقتی از داخل سنگر بیرون آمد گفت: اینجا که ناقصه ، با تعجب گفتم: کجاش ناقصه،
گفت: برو نگاه کن می بینی، رفتم و چهار چشمی همه ی چیز ها را نگاه کردم، هر چه که لازمه ی یک سنگر فرماندهی است آنجا بود ، برگشتم و گفتم: به نظر من که نقصی نداره ، رفت و از داخل ماشین قابی بیرون آورد و به من داد؛ توی تاریکی شب به دقت نگاه کردم، دیدم عکس حضرت امام است، دوزاری ام جا افتاد که نقص چیست ، محمود گفت: سنگر فرماندهی که عکس امام نداشته باشد، ناقص است.

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...

هر روز رأس ساعت معین به دیدگاه رفته، هر آنچه را که می دیدیم ثبت می نمودیم و اطلاعات را با روزهای قبل مقایسه می کردیم. محمود دوربین قویی داشت که با آن، می توانستیم حتی سنگرهای کمین و سیم های خاردار را هم به خوبی مشاهده کنیم. یک روز وقتی در حال ثبت اطلاعات بودیم، محمود را دیدم که دوربین را روی یک نقطه متمرکز کرده است. به صورتش نگاه کردم، سرخ شده بود و قطرات اشک بر روی گونه هایش می غلتید. فهمیدم که چشمش به پیکر شهدایی افتاده که در بالای ارتفاع 2519 جا مانده بودند. با صدای محزون و لرزان گفت: «کی می شود برویم و شهدا را بیاوریم؟ وقتی آن ها را می بینم از زنده ماندنم بیزار می شوم.» شب دوم عملیات کربلای 2 محمود به همراه بچه ها به خط رفته بود. شب سختی بود و منجر به عقب نشینی بچه ها شد. وقتی گردان برگشت، محمود بینشان نبود. شهیدان قله 2519، محمود را نزد خود نگه داشته بودند. او از همانجا پر کشیده بود. هنوز صدای او را در آخرین تماسی که داشت، یادم هست گفت: «از بین لاله ها صحبت می کنم.»

راوی: مهدی الهی

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
[/]

[="Arial"][="DarkOrchid"]بسم رب الشهدا

اسمش برای مکه درآمد. اما نمی رفت. مادرش دوست داشت محمودش حاجی بشه.
پرسید: خب مادر چرا نمی ری؟ گفت: اگر من برم و برگردم ببینم توی همین مدت ضد انقلاب حمله کرد، یک عده رو کشته، یه جاهایی را گرفته، که نبودن من باعث این ها شده، چی دارم جواب بدم؟ جواب خون این بچه ها رو کی می ده؟


تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف

[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

[=Times New Roman]

کسی لینک برنامه روایت فتح شهید کاوه رو نداره .
دانلودش هست؟
خیلی دوست دارم یه بار دیگه ببینمش.
اگه دارین خدا خیرتون بده.

[="Arial"][="DarkOrchid"]

nakisa;265989 نوشت:
کسی لینک برنامه روایت فتح شهید کاوه رو نداره .
دانلودش هست؟
خیلی دوست دارم یه بار دیگه ببینمش.
اگه دارین خدا خیرتون بده.

سلام
من تو سایت تبیان بخش تصویری مصاحبه یه برنامه تلویزیونی با همسر ایشون رو دیدم
حتما" دیگر کلیپ های شهید کاوه رو می تونید پیدا کنید

هر چند بنده خیلی از صحبت های همسر شهید برونسی و همچنین همرزم هاشو اونجا پیدا کردم
بگردید اونجا اگه نبود به بنده اطلاع بدید پیدا می کنم براتون

موفق باشید[/]

شهید کاوه
کلیپ
(با دو کیفیت متفاوت)

wmv 8,997

wmv 4,688

برای دانلود کردن کلیپ های فوق، روی آیکون کلیک راست نموده
و گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.

منبع

گفتم: اصلا چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم، پاشیم بریم بخوابیم. با وجود این که او هم مثل من تا نیمه شب کار می کرد و خسته بود، گفت: نه، اول اینا رو تموم می کنیم بعد می ریم می خوابیم؛ هر چی باشه ما هم باید اندازه خودمون به بابا کمک کنیم. یادم هست محمود مدام یادآوری می کرد: نکنه از این پسته ها بخوری! اگه صاحبش راضی نباشه، جواب دادنش توی اون دنیا خیلی سخته.اگر پسته ای از زیر چکش در می رفت و این طرف و آن طرف می افتاد، تا پیداش نمی کرد و نمی ریخت روی بقیه پسته ها، خاطرش جمع نمی شد.موقع حساب کتاب که می شد، صاحب پسته ها پول کمتری به ما می داد؛ محمود هم مثل من دل خوشی از او نداشت ولی هر بار، ازش رضایت می گرفت و می گفت: آقا راضی باشین اگه کم و زیادی شده.

منبع

فهمیدیم عده ای تو مجلس عروسیشان، علاوه بر انجام کارهای ناشایست، برای مردم هم ایجاد مزاحمت کرده اند. محمود سریع یک گروه از بچه های سپاه را فرستاد آن جا؛ که چند نفری را که مست بودند، گرفتند و آوردند. مدتی گذشت تا آقای معصوم زاده(1) برای هر کدامشان یک حکم صادر کرد. یکی از مجرمان، مردی بود که فروشگاه لوازم یدکی داشت و ما مشتری دائم اش بودیم؛ مدام می گفت: من بهتون خدمت می کنم، لوازم براتون می خرم، ببخشید. همه می دانستند محمود این جور وقت ها ملاحظه غریبه ها را نمی کند. برای همین گفت: بخوابانید، شلاقش را بزنید.به خاطر دارم یکی دیگر از آن ها رئیس بانک بود. می گفت: به همه ی شما ها وام می دهم، هر کاری ازدستم بر بیاد، براتون انجام می دم، فقط این بار رو ندیده بگیرین. محمود گفت: کسی این جا محتاج وام و پول شما نیست، حکمی را که برات صادر شده اجرا می کنیم، نه کمتر نه بیشتر.

منبع

یک زن و مرد آمریکائی با سگشان آمدند داخل مغازه تا سیگار بخرند. سر و وضع ناجوری داشتند. محمود نگاه پر تنفرش را دوخت به چهره کریه آن مرد؛ شکسته بسته حالیش کرد ما سیگار نداریم، بعد هم با عصبانیت آن ها را از مغازه بیرون کرد. زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگر کردند و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند، آخر آن روزها کسی جرأت نداشت به آن ها بگوید بالای چشمشان ابروست.محمود روکرد به من و گفت: برو شلنگ بیار، باید این جا رو آب بکشیم. گفتم: برای چی؟ گفت: چون اینا مثل سگشون نجس اند.

منبع

حاج محمد کاوه پدر سردار شهید محمود کاوه از فرماندهان دوران دفاع مقدس درگذشت. تسلیت رزمندگان غرب و شمالغرب رزمندگان غرب و شمالغرب کشور هم در گذشت پدر سردار شهید کاوه را تسلیت گفتند. به همین بهانه مروری داریم بر زندگی و فعالیت‌های شهید محمود کاوه. سال ‌1340 هجری شمسی در مشهد مقدس متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می‌آمد، در دوران ستم‌شاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز از جمله حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت. وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه فرزندش را با مکتب اهل بیت (ع) و تعالیم انسان‌ساز اسلام آشنا می‌کرد. کاوه در کردستان علی‌رغم اینکه برای آموزش نیروها اهمیت بالایی قائل بود و مسئول مستقیم او زیاد تمایل نداشت وی را (که از مربیان دلسوز و قوی محسوب می‌شد) به جبهه اعزام کند، اما روح پرتلاطم او به دنبال فرصتی بود تا رودرروی دشمن قرار گیرد و از انقلاب و ارزش‌های آن عملاً دفاع کند بنابراین در اولین فرصت با جلب رضایت فرمانده پادگان به دیار کردستان (که در آن زمان توسط گروهک‌ها و عناصر ضدانقلاب دچار مشکلات و آشوب شده بود) ، عزیمت کرد. او که به همراه تعدادی از برادران پاسدار جهت آزادسازی شهر بوکان وارد کردستان شده بود به دلیل لیاقت‌ها و مهارت‌هایی که داشت، در همان ابتدا به عنوان فرمانده یک گروه دوازده نفره انتخاب شد. به هر ترتیب حدود ساعت یک بامداد که نیروهای پیاده پس از پیمودن مسافت فاصله خط خودی تا دشمن به زیر اهداف مورد نظر رسیدند تا با هماهنگی آتش خودی درگیری را شروع کنند در همین حین گلوله خمپاره کنار برادر کاوه به زمین اصابت کرد و او در جا شهید شد کاوه در این منطقه برای مبارزه با ضدانقلاب – که از حمایت‌های خارجی برخوردار بود و با جنایاتی هولناک، توطئه شوم جدایی ان نقطه از میهن اسلامی را در ذهن می‌پروراند – شب و روز نداشت و به دلیل تلاش بسیار زیاد، جدیت و پشتکار، شجاعت و روحیه شجاعت‌طلبی‌ای که داشت، در مدت کوتاهی به سمت فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد و در این زمان با ناباوری همگان همراه تعداد کمی نیرو، عملیات آزادسازی منطقه مرزی بسطام را با شهامت غیرقابل وصفی طرح‌ریزی و 45 کیلومتر جاده مرزی را طی یک مرحله و در عرض ‌24 ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب آزاد کرد. ضدانقلاب که با برخورداری از سلاح و امکانات و نیروی رزمی فراوان، عرصه را برای نیروهای نظامی و انتظامی تنگ کرده بود و جنایات فجیعی مرتکب می‌شد، با ورود جوانان دلیر و متعهدی چون کاوه به صحنه عملیات، به این نتیجه رسید که ماندن در کردستان برایش سنگین تمام خواهد شد. کاوه و هم‌رزمانش با عملیات پی در پی، مزدوران استکبار را در منطقه منفعل و مستأصل کرده بودند تا جایی که ضدانقلاب در اوج استیصال و درماندگی برای زنده یا مرده او جایزه تعیین کرده بود. نحوه شهادت دهم شهریورماه ‌1365، روزی است که روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیه‌الله الاعظم (عج) در «عملیات کربلای ‌2» بر بلندای قله ‌2519 حاج عمران به پرواز درآمد و دل صخره و کوه، یاد و خاطره شجاعت او را در خود ثبت کرد. آن روز، کاوه مزد جهاد را که شهادت بود، دریافت کرد. به هر ترتیب حدود ساعت یک بامداد که نیروهای پیاده پس از پیمودن مسافت فاصله خط خودی تا دشمن به زیر اهداف مورد نظر رسیدند تا با هماهنگی آتش خودی درگیری را شروع کنند در همین حین گلوله خمپاره کنار برادر کاوه به زمین اصابت کرد و او در جا شهید شد. گوشه‌ای از وصیت‌نامه دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچ‌گاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.

از سر شب حالتی داشت که احساس می کردم می خواهد چیزی به من بگوید، بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: بابا! خبرداری که ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه می دی؟ گفتم: بله. اجازه می دم، چرا که نه، فرمان امامه همه باید بریم دفاع کنیم. پرسید: می دونین اون جا چه وضعیتی داره؟ جنگ، جنگ نامردیه؛ احتمال برگشت خیلی ضعیفه. با خنده گفتم: می دونم، برای این که خیالش را راحت کنم، ادامه دادم: از همان روز اولی که به دنیا آمدی، با خدا عهد کردم که تو را وقف راه دین و حق کنم. اصلا آرزوی من این بود که تو توی این راه باشی؛ برو به امان خدا پسرم.گل از گلش شگفت. خندید و صورتم را بوسید. بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، امتحان اللهی اش را خوب پس داد.


خاطره ای از زندگی سردار شهید محمود کاوه
منبع: سایت شهید آوینی

پرواز "کاوه" از شانه‌های "حاج عمران"/ صبر کن با هم برویم!



شهید 24 ساله ای که روز 10 شهریور ماه 1365 مردم مشهد پیکرش را به دور حرم مطهر امام رضا(ع) تشییع کردند فرمانده 24 ساله ای بود که روزی دشمن برای سرش جایزه گذاشته بود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دفاع پرس، بچه های مشهد محمود را می شناختند. پدرش از مبارزین انقلاب بود و همراه آیت الله خامنه ای. روزهایی که آقا توی یکی از مساجد مشهد سخنرانی می کرد محمود کوچک دست در دست پدرش به مسجد می رفت. آقا از همان روزهای بچگی محمود را می شناخت.

برای سرش جایزه گذاشته بودند. از وقتی مسئول عملیات تیپ شهدا شد و بسیاری از مناطق کردستان را آزاد کرد کسی فکرش را نمی کرد پسر 19 ساله اوایل جنگ کمتر از سه سال فرمانده تیپ قدرتمند شهدا باشد.

با حماسه هایی که از خودش نشان داده بود آوازه اش چنان در بین نیروهای دشمن پیچید که دشمن به فکر از سر راه برداشتن محمود افتاد.

همسرش تعریف می کرد: ترجیح میدادم در منطقه عملیاتی باشد تا اینکه بیاید خانه. یک بار توی بازار بودیم که به جانش سوء قصد شد" همین که برای مدتی کوتاهی محمود را می دید برایش کافی بود آخرخودش در همان روز خواستگاری شرط کرده بود که مرد جنگ است و در خانه پیدایش نمی شود حتی اگر جنگ هم تمام شود به لبنان می رود. با این حال طاقت نبودن محمود را نداشت.


روزی که خبر شهادت محمود را آوردند فاطمه خانه یکی از دوستانش بود. صدای در آمد، مادر و برادرش بودند. فاطمه تعجب کرد فهمید اتفاق بدی افتاده به فاطمه گفتند محمود مجروح شده اما باور نکرد. بلاخره مادر خبر شهادتش را داد همانجا گریه کرد با اینکه با با خدا عهد کرده بود محمود برای خودش باشد اما طاقت نیاورد، رو کرد به آسمان و گفت: خدایا کار خودت را کردی؟ اما بعد پشیمان شد و استغفار کرد. با اینکه می دانست هدیه ای بالاتر از شهادت برای محمود نیست اما رفتنش هم سخت بود. آخر فرزندش هنوز یاد نگرفته بود بابا بگوید.

قرار بود عملیاتی همزمان با عملیات والفجر 4 در منطقه حاج عمران با فرماندهی کاوه انجام شود. کسی نمی دانست اخرین قدم های محمود در کردستانی که روزگاری حماسه های بی بدیل مردانش آن را استوارتر از پیش کرده است را دیگر نخواهد دید. طرح ناموفق مانور عملیات، فرماندهان تیپ را برانداشته بود تا کاوه را از انجام عملیات منصرف کنند اما کاوه جواب داده بود: "خب اگر اینطور است ماهم شهید می شویم"


گردان ها برای انجام عملیات حرکت می کنند. محمود کاوه از همه در حالی که فرماندهی تیپ را برعهده داشت پشاپیش انها در حرکت است. اینجا ارتفاعات 2519 حاج عمران، محمود کاوه جلوتر از هم بر فراز قله می ایستد. گویی شانه های حاج عمران تاب تحمل قدم های او را ندارند. گلوله خمپاره آخرین قله زندگی محمود را نشانه می رود. حاج عمراه و ارتفاع 2519 آخرین مقصد است چرا که کاوه از روی شانه های حاج عمران بر اوج می رود.

پیکرش را بردند مشهد. مردم مشهد روی دستهایشان مرد 24 ساله ای را تشییع کردند که فرمانده یکی از تیپ های بزرگ و حماسه آفرین کردستان بود. دور حرم امام رضا(ع) طوافش می دهند و بعد هم برمی گردانند تهران. به پدرش پیشنهاد دادند پیکر محمود را همین حرم امام را دفن کنند اما پدرش گفته بود: "پسرم ‌ از ابتدا با بسیجی‌ها بوده‌ و بهتر است‌ در کنار آنها دفن‌ شود"
محمود فقط از قله ای به قله دیگر پر کشیده بود جسمش نبود اما روحش حضور داشت مثل اینکه می خواست سخن خدا باشد که شهدا زنده اند. آن روز فاطمه دلش تنگ محمود شد. برای آموزش مناسک حج رفته بود مسجد. توی دلش گفته بود کاش محمود هم همراهم می آمد. دلش گرفت. در فکر بود که یک آن خوابش می برد. خوابی از جنس بیداری. به سمت مسجد الحرام قدم برمیداشت که محمود صدایش می کند. اولین بار جواب نمی دهد، بار دوم که محمود صدایش می کند به سمت صدا برمی گردد. چهره شاداب محمود را که می بیند چشمانش برق می زند می گوید: فاطمه کجا انقدر تند می روی؟ صبر کن باهم برویم"



منبع:خبرگزاری دفاع مقدس

[h=1][/h]


[/HR]
عملیات کربلای 2 از جمله عملیات‌هایی است که در قالب عملیات متوسط رزمندگان اسلام دسته‌بندی شده و در اواخر سال چهارم جنگ انجام شد. شهید محمود کاوه در این عملیات به همراه عده ای دیگر به شهادت رسید که از آن جمله می توان شهید محمد خاکفیروز، شهید حسن پردازی مقدم و شهید سعید صدیق نام برد.


[/HR]
کاوه یکی ازجوانترین فرماندهانی است که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفتند. روزی که جنگ شروع شد او یک جوان 19 ساله بوداما 3 سال بعد فرماندهی تیپ ویژه شهدا را به عهده گرفت. تیپی که از کلیدی‌ترین یگانهای سپاه بود. موفقیت‌ها و انجام عملیات خارق العاده توسط این تیپ با فرماندهی کاوه باعث شد به لشگر ویژه ارتقا یابد. کاوه در 10 شهریور 1365 در منطقه عمومی حاج عمران برروی قله 259 حاج‌عمران بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ و درسن 25 سالگی شهید شد.
از جمله ویژگی‌های مهم این عملیات حضور یک گردان از اسیران داوطلب عراقی درزیر مجموعه تیپ 9 بدر در این عملیات است که به نوبه خود برای اولین بار در طول جنگ این اتفاق افتاد.
عملیات کربلای 2 در منطقه ای به وسعت تقریبی 50 کیلومتر مربع از جبهه های شمالی نبرد در تاریخ 10 شهریور ماه 1365 اجرا شد. در این عملیات بار دیگر ارتفاعاتی در منطقه حاج عمران به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. در این عملیات نیروهای دشمن متحمل 3000 نفر کشته و زخمی و 200 نفر اسیر شدند. لشکر 10 سیدالشهداء (ع) نیز در این عملیات با استعداد 5 گردان با رمز «یا ابا عبدالله الحسین ادرکنی» وارد عمل شد و تا تاریخ 25 /7/ 65 در منطقه باقی ماند. از جمله شهدای شاخص لشکر در این عملیات شهید عزیز فرهاد آسمانی بود. گردان حضرت علی اکبر (ع) در این عملیات وظیفه پدآفند از ارتفاع موسوم به شهدا را بر عهده داشت و طی چند روز دفاع جانانه توسط گروهان الحدید (ادوات) پاتک های سنگین دشمن را دفع کرد.از شهدای گردان در این عملیات می توان به شهید اخی و شهید محمودی اشاره کرد.
عملیات کربلای 2 در منطقه ای به وسعت تقریبی 50 کیلومتر مربع از جبهه های شمالی نبرد در تاریخ 10 شهریور ماه 1365 اجرا شد

[h=2]
روایتی از ترور شهیدکاوه[/h] سید مجید ایافت روایت می کند: یک روز رفتیم غذاخوری پرشنگ از رستورانهای شهر سقز، با بچه ها گرم صحبت بودیم و انتظار می كشیدیم هر چه زودتر غذا را بیاورند، احساس كردم محمود خودش با ما هست ولی حواسش جای دیگری است. زیر چشمی به چند نفر تازه وارد نگاه كردم، از طرز نگاه محمود فهمیدم كه وضعیت غیر عادی است. در همین حال محمود و یكی از بچه ها بلند شدند و دویدند طرف میز آنها، تا آمدم به خودم بجنبم، دیدم درگیر شدند، ما هم رفتیم كمكشان؛ همه را گرفتیم و دستبند زدیم ، لباس هایشان را دقیق گشتیم، چند تا كلت و نارنجك داشتند ، آن روز از خیر غذا خوردن گذشتیم، سریع آنها را به مركز سپاه آوردیم و دست حفاظت اطلاعات سپردیم. خاطرم است در بازجوئی ها، اعتراف كردند كه می خواستند كاوه را ترور كنند.
[h=2]
گریزی به وصیتنامه شهید[/h] بسم رب الشهداء و الصدیقین
دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود. اگر امروز به‌ انقلاب‌ ما خدشه‌ وارد شود بدانید که‌ به‌ مسلمانهای‌ جهان‌خدشه‌ وارد شده‌ است‌ و اگر به‌ انقلاب‌ ما رونق‌ داده‌ شود آنها پیروز شده‌اند.

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

11 شهریور 1365 , سالگرد شهادت سردار غیور ایران و کابوس کومله ها, شهید محمود کاوه در عملیات کربلای 2 گرامی باد و همچنین بر تمامی

شهدایی که در این روز به شهادت رسیدند و همه بازماندگانی که از این عملیات هنوز هستند ...
وی متولد 1340 مشهد و شهید سال 1365 منطقه پیرانشهر قله 2519 متری حاج عمران است روحش شاد ... یادش گرامی ... اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم به انان که به دنبال مردان افسانه ای هستند بگویید : افسانه های شما واقعیت های ماست!

 

در نخستین روز از خردادماه سال 1340 کودکی در مشهد و در خانواده‌ای مذهبی متولد شد، که پدرش نام محمود را برای او انتخاب کرد.

وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی می‌‌برد و از این راه، او را با مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) و تعالیم انسان ‌ساز اسلام ناب محمدی(ص) آشنا کرد.

با اوج‌‌گیری انقلاب او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود با شرکت در محافل درس مساجد جواد الائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز مشهد بود از هدایت‌ها و تعالیم ارزشمند مقام معظم رهبری بهره‌‌های فراوانی برد.

محمود آموخته‌های خود را در اختیار دیگران قرار می‌داد و به‌عنوان شخصیت محوری مبارزات شناخته شد و حتی با علاقه‌ای وافر، اقدام به پخش اعلامیه‌‌های حضرت امام خمینی(ره) کرد و فعالانه در راهپیمایی‌ها و درگیری‌های زمان انقلاب حاضر بود.

صحبت از شهید محمود کاوه است، کسی که در دوران جنگ تحمیلی فرماندهی عملیات‌های کردستان و خوزستان را به‌عهده داشت، او که شجاعانه به مبارزه پرداخت و مظلومانه به شهادت رسید و حتی رهبر معظم انقلاب اسلامی در وصفش فرمودند: «محمود زمان انقلاب شاگرد ما بود، اما حالا استاد ما شد».

به همین مناسبت گفت‌وگویی را با فاطمه عماد الاسلامی و زهرا کاوه همسر و فرزند این شهید والامقام صورت داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

*افتخار ما این بود که خطبه عقدمان توسط حضرت امام خمینی(ره) قرائت شد

فاطمه عماد الاسلامی در رابطه با بیوگرافی خود اظهار کرد: من در خانواده‌ای روحانی زندگی کردم، لیسانس پرستاری دارم و بازنشسته بهداری سپاه هستم، تحصیلات خود را در 3 دوره زمانی گذراندم و در ابتدا به‌خاطر شرایط زمان رژیم و عدم پوشش و حجاب اسلامی تا پایان ابتدایی خواندم.

 

 

وی افزود: پس از پیروزی انقلاب هم تا پایان مقطع راهنمایی خواندم و به‌عنوان نیروی مددکاری جنگ تحمیلی جذب سپاه شدم و پس از پایان جنگ هم مرحله سوم تحصیلات را آغاز کردم تا اینکه موفق به اخذ مدرک کارشناسی پرستاری شدم.

عماد الاسلامی در رابطه با ازدواج خود با شهید کاوه تصریح کرد: در سال 1361 وارد سپاه شدم و در آنجا با خواهر محمود همکاری داشتم که همین امر زمینه‌های ازدواج ما را هم فراهم کرد، حتی برادرم که در سپاه و مناطق جنگی حاضر بود از محمود شناخت کامل داشت و موافق این وصلت بود.

وی تأکید کرد: محمود در جلسه خواستگاری به من گفت: من مرد جنگ هستم نه مرد زندگی، اگر با این شرایط موافقید با من ازدواج کنید؛ نهایتاً من هم با وجود صحبت‌های زیاد اطرافیان و دوستان و مخالفت آنها به درخواست او بله گفتم و در تاریخ 10 دی ماه سال 1362 و همزمان با روز عید سعید مبعث رسول اکرم(ص)، خطبه عقدمان توسط حضرت امام خمینی(ره) در حسینیه جماران قرائت شد و ایشان پس از آنکه همسرم را شناختند برای سلامتی و موفقیتش دعا کردند.

همسر شهید کاوه درباره یادگار همسر شهیدش هم خاطرنشان کرد: زندگی ما کوتاه بود و کمتر از 3 سال به طول انجامید که ثمره آن تولد دختری به‌نام زهرا در سال 1363 بود، که تنها یادگار شهید است.

عماد الاسلامی درباره عملیات‌هایی که همسرش در آنها حاضر بود و مسئولیت‌هایی که به‌عهده داشت، هم گفت: همسرم در عملیات‌های بدر، خیبر، تک حاج‌عمران و کربلای1 و 2 حاضر بود و در تمامی آنها سمت فرماندهی را به‌عهده داشت، او هم در کردستان و هم در خوزستان حضور داشت و فعالیت‌هایش در این مناطق حدود 3 سال به طول انجامید.

وی در رابطه با همرزمان همسرش هم اظهار کرد: شهیدان قمی، چراغچی، برونسی و صیاد شیرازی و همچنین آقایان صلاحی، صدوقی، بزرگی و میرشکار از شاخص‌ترین همرزمان همسرم بودند.

* پشتیبان ولایت فقیه باشید

زهرا کاوه تنها یادگار شهید کاوه هم در سخنانی اظهار کرد: من متولد سال 1363 هستم و دارای تحصیلات کارشناسی ارشد حسابداری بوده و به‌عنوان نیروی حسابدار در وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح مشغول به خدمت هستم.

وی افزود: در سال 1384 هم با ازدواج خود سنت اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) را اجرا کردم، که ثمره آن هم 2 فرزند پسر به‌نامهای محمودرضا 8ساله و محمدمحراب 4ساله هستند و هدفم این است که آنها را آن‌گونه که پدرم می‌خواست تربیت کنم تا در آینده بتوانند خدمات شایسته‌ای را به مردم ارائه کنند.

کاوه در رابطه با رمز موفقیت پدرش هم خاطرنشان کرد: رمز موفقیت پدرم در خلوص نیت، اهمیت به بیت المال و پشتیبانی‌اش از ولایت فقیه بود و این را هم از ما خواست تا سرلوحه کار خود قرار دهیم، حتی در دست‌نوشته‌اش هم آورده بود که رمز پیروزی انقلاب جنگ و جهاد است؛ پدر من وصیت‌نامه نداشت، زیرا به‌دلیل مجروحیت دست راستش قادر به نوشتن آن نبود.

وی درباره ویژگی‌های اخلاقی پدرش هم تصریح کرد: صداقت و دوری از غیبت، مهمترین خصوصیت اخلاقی شهید کاوه بود و هرگاه که صحبتهای اطرافیانش بوی غیبت داشت پدرم با نگاهش آنها را متوجه اشتباهشان می‌کرد و هرگز به‌صورت لسانی به این افراد تذکر نمی‌داد؛ حتی در طول مدت جنگ هم فقط 1 ماه در مشهد بود که برای مداوا آمده بود، اما به‌جای پرداختن به امورات درمانی خود اقدام به جمع‌آوری نیرو می‌کرد و مدام در حال مطالعه و برگزاری جلسات بود تا با همفکری یاران خویش بتواند دشمن را شکست دهد.

یادگار شهید کاوه اظهار کرد: پدرم در زمان مجروحیت قبل از شهادت قرار بود که برای درمان به خارج از کشور برود، اما این کار را نکرد و به محضر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رییس جمهور وقت رفت و از ایشان تعدادی نیرو گرفت و مجدد به منطقه اعزام شد و تا لحظه شهادت هم در آنجا باقی ماند.

کاوه خطاب به مردم و مسئولان و به‌ویژه اعضای هیئت دولت گفت: آن‌طوری نسبت به ملت خدمت داشته باشید که خدا می‌خواهد تا اینکه شرمنده خون شهدا نشوید و از شما درخواست دارم تا در جهت اصلاح جو نامناسب کنونی تلاش کنید و اینکه پشتیبان ولایت فقیه باشید و با مقاومتی که از خود نشان می‌دهید بتوانید دشمنان نظام را که سرمایه گذاری زیادی هم در جهت افکار پلید و نقشه‌های شوم خود کشیدند با اقتدار شکست دهید.

محمود اجرش را از خداوند یکتا گرفت

عماد الاسلامی در بخشی دیگر از سخنان خود به سختی‌هایی که قبل و پس از شهادت شهید کاوه داشت اشاره کرد و گفت: مشکلات زیادی داشتم اما آنها را با همسرم مطرح نمی‌کردم تا به برنامه‌های کاری‌اش لطمه وارد نشود، پس از شهادت هم تا سال 1367 که مادرم در قید حیات بود مشکلی احساس نکردم، اما پس از آن سختی‌هایی را داشتم که با کمک برادرانم آنها را برطرف کردم و این حمایت‌ها کاری کرد تا من و زهرا جای خالی محمود را احساس نکنیم و از همه آنها بابت این زحمات و فداکاری‌های‌شان سپاسگزارم.

 

 

وی درباره خانواده پدری همسرش هم خاطرنشان کرد: همسرم 4 خواهر داشت و محمود تنها پسر خانواده بود و هرگاه که به مشهد می‌آمد به منزل پدرش می‌رفتیم تا والدین و خواهرانش از دیدن او محروم نشوند و در این مدت هم نهایت همکاری را با شهید داشتند تا مزاحم کارش نشوند و پدر محمود نیز به‌عنوان یکی از کسانی بود که همیشه یار و پشتیبانش بود و همیشه از محمود به‌نیکی یاد می‌کرد و نهایتاً در اوایل سال جاری به رحمت خدا رفت.

همسر شهید کاوه در رابطه با شهادت همسرش هم گفت: محمود در تاریخ 8 شهریور ماه سال 1365 در عملیات کربلای2 و در ارتفاع 2519 کردستان بر اثر ترکش خمپاره‌ای که به ناحیه سرش وارد شد به شهادت رسید و من در آن زمان در مقطع متوسطه درس می‌خواندم و خبر شهادت همسرم را از مادرم شنیدم، در ابتدا ناراحتی‌هایی را داشتم اما بعد از آن پشیمان شدم و گفتم محمود اجرش را از خداوند یکتا گرفت.

عماد الاسلامی تصریح کرد: در روز 9 شهریور ماه پیکر پاکش را به مشهد آوردند و در روز یازدهم همان ماه هم که مصادف با اولین روز از ماه محرم الحرام بود مراسم تشییع جنازه باشکوهی را با حضور پرشور مردم و مسئولان وقت برگزار کردیم و پیکر پاکش در گلزار شهدای بهشت رضا(ع) و کنار سایر همرزمانش به خاک سپرده شد.

وی تأکید کرد: حتی استاندار وقت آن روز را عزای عمومی و تعطیل رسمی اعلام کرد و من هم در آمبولانس حامل شهید آخرین دیدارم را با همسرم داشتم و تا بهشت رضا(ع) با او درددل کردم و قول دادم تا از زهرا که در آن ایام تنها 1 سال و 9 ماه سن داشت، به‌خوبی مراقبت کنم و او را خوشبخت نمایم و خدا را شاکرم که توانستم دین خود را نسبت به همسرم ادا کنم.

به بی حجاب ها چیزی نمی فروخت


دختر یک آدم طاغوتی بود. بک روز آمد در مغازه. یادم نیست چه می خواست؛ ولی می دانم محمود چیزی به او نفروخت. دختر عصبانی شد، تهدید هم کرد حتی!...
شب با پدرش آمد دم خانه مان. نه گذاشت نه برداشت، محکم زد توی گوش محمود!
محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت. می دانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم برو بیایی دارد. هرجور بود قضیه را فیصله داد.

دختره دو سه بار دیگر هم آمد در مغازه. محمود چیزی به او نفروخت که نفروخت؛ می گفت: «ما به شما
بی-حجاب ها هیچی نمی فروشیم.»

شهید-محمود-کاوه
منبع : پایگاه خبری شهدای ایران

روز اول جنگ همراه محمود رفتیم خدمت امام . محمود گفت : اومدیم از محضرتون کسب تکلیف کنیم وظیفه ما الان چیه؟ باید بریم جبهه یا همین جا بمونیم ؟ امام گفتند : من اگر جای شما بودم می رفتم جبهه. محمود دست امام را بوسید . ما هم . آمدیم بیرون . همان روز محمد رضا حمامی را گذاشتند جای خودش . من و چند تا از بچه ها رفتیم مشهد . می خواستیم سری از خانوادهامان بزنیم بعد بریم جبهه محمود و بعضی های دیگر ولی یکراست رفتند منطقه. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

از پادگان تا خانه شان پیاده ده دقیقه هم راه نبود ولی یک ماه تمام خانه نرفت بسکه کار را جدی گرفته بود . گاهی پدر و مادرش می اومدند دم در پادگان دیدنش! محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

[=B Mitra]پنج سالش بود که گذاشتمش مکتب قرآن یاد بگیره توی شش سالگی روخوانی قرآن بلد شد بعضی سوره هاش را هم حفظ کرد. صبح های زود همیشه با خواهرش می نشستند روی ایوان خانه با صدای بلند قرآن می خواندند. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

می گفت چند روز اول نتونستیم امام و زیارت کنم یک شب طاقتم طاق شد .نیمه شب رفتم روی پشت بوم یکی از ساختمون ها که مشرف بود به اتاق امام. اتفاقا برق اتاق روشن بود امام داشتند نماز شب می خوندند. میگفت وقتی به خودم اومدم دیدم دارم اشک می ریزم. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

مردم سنگ می انداختند طرف ارتشی ها.فحش هم می دادند به شان محمود یکهو پرید آن وسط که مگه نشنیدین امام گفتن ارتش برادر ماست؟ توی همان تظاهرات ورد زبان ها کرد که :برادر ارتشی چرا برادرکشی؟ گل هم می انداخت طرف شان . محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

سخنران از شیطان می گفت و از وسوسه های بی شمارش و از این که دیده نمیشود . محمود گفت :ولی من شیطون رو میبینم . سخنران ناراحت شد که حرفش قطع شده .گفت :تو شیطون رو کجا میبینی پسر؟ محمود گفت :تو کاخ های تهران . محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

تعجب کرده بودیم می گفتیم :این چه ماءموریت مهمیه که خود نماینده ولی فقیه برای ابلاغش اومده؟ راجع به اهمیت ماءموریت زیاد حرف میزدند برامان ولی از خود ماءموریت نه،مي گفتند مسوءلیت شما به عهدهء برادر کاوه است . آن روز یکی از روزهای فروردین سال پنجاه و نه بود بین راه به هر دری زدیم که از محمود حرف بکشیم فایده ای نداشت .خودمان شروع کردیم به حدس زدن یکی گفت مارو می خوان ببرن لبنان. دیگری گفت لابد می خوان به مون آموزش چتر بازی بدن بعدم پیاده مون کنن تو خود بیت المقدس تا با اسرائیلیا بجنگیم. یکی هم با دلخوشی می گفت :شایدم می خوان بفرستن مون خود آمریکا تا کلک شیطون بزرگ و بکنیم. راه آهن تهران یک اتوبوس منتظرمان بود. سوار شدیم از ترافیک ان دور و بر که خلاص شدیم احساس کردم اتوبوس دارد می رود سمت بالای شهر بین راه محمود بالاخره مهر دهانش رابرداشت انگار بیشتر از ان نتوانست طاقت بیاورد بغض کرده گفت:بچه ها ما داریم میریم جماران نگهبانی قسمتی از بیت حضرت امام رو دادن به ما. هیچ کس نماند که گریه اش نگیرد. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

[TD="width: 17%"]
[=B Mitra]
[/TD]
[TD="width: 83%"] [=B Mitra]

[/TD]

[TD="width: 100%, colspan: 2, align: right"][=B Mitra]کردستان را از سقز شروع کرد با بیست سال سن محاسنش را اگر می خواستی ببینی باید دقیق میشدی توی صورتش . از همان روز اول آرام و قرار نداشت . می گفت امان ضد انقلاب رو باید برید. ضد انقلاب برای سر بعضی پاسدار ها هزار تومان جایزه می گذاشت خیلی که ارزش طرف شان می رفت بالا سرش را سه هزار تومان هم می خریدند. محمود که امد به یکی دو هفته نکشید رفت توی لیست سه هزار تومنی ها . اعلامیه اش را خودش آورد برامان . می خواند و می خندید . دو سه هفته بعد پام گلوله خورد . می خواستند بفرستندم مشهد . محمود امد دیدنم. وقت خدا حافظی . با خنده گفت راستی خبر جدید رو شنیدی؟ گفتم چی؟ گفت :قیمت سرم زیاد شده. گفتم :چقدر؟ گفت: بیست هزار تومن. چند ماه بعد بوکان که ازاد شد . آن قیمت به دو میلیون تومان هم رسید. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان
[/TD]

بار اول بود آمد مرخصی دیدیم این محمود با محمود دو سه ماه پیش کلی فرق کرده .می گفت من از رفتار امام درس های زیادی گرفتم . میگفت کوچکترین کار های امام درس های بزرگی به ادم می ده. وقت های نماز خواندن انگار از خود بی خود می شد کمتر حرف میزد و بیشتر فکر می کرد . می گفت : می خوام خودم رو بهتر بشناسم می گفت : امام فرمودن که ادم از خودشناسی به خدا شناسی می رسه . ان وقت ها تاره رفته بود توی نوزده سال. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

آذر پنجاه و نه آمد مشهد . فرماندهء پادگان امام رضا(علیه السلام) نگه اش داشت. خیلی های دیگر را هم نگه داشت. می گفت: شما نا سلامتی نیروی این جا هم هستین . چند وقتی بمونین اموزش بدین به اونای که می خوان برن جبهه. محمود اولش راضی نمی شد بماند . اما وقتی هم ماند سنگ تمام گذاشت توی اموزش . رس نیروها را می کشید . گاهی حتی اشک شان را هم در می اورد . بهش که اعتراض می کردند می گفت: جنگ تعارف نیست برادر این جا اگر دست و پاتون هم بشکنه بهتر از اینه که اون جا خودتون رو مفتی مفتی به کشتن بدین. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

روز های اول دی بود سال پنجاه و نه . می گفتند یکی از فرماندهای ارتش می خواد بیاد سخنرانی برای بچه های کادر. همراه بابا رستمی امد که آن موقع فرمانده سپاه مشهد بود. قیافه اش به ارتشی ها زمان شاه نمی خورد . نورانی بود و با صفا. از یکی پرسیدم:اسم این اقا چیه؟ گفت صیاد شیرازی. شروع کرد به صحبت . نیروی زبده و کار امد می خواست برای کردستان می گفت : من اومدم دست نیاز دراز کنم به طرف شما برادرای عزیز. می گفت اوضاع کردستان خیلی حساسه حتی یک لحظه هم جای درنگ نیست. حرف هاش که تموم شد محمود بلند شد من و هفده نفر دیگر هم بلندشدیم .بعضی می خواستند بروند خانه هاشان خدا حافظی. محمود گفت : مگه نمیبینی میگه نباید معطل کرد؟ همان روز با نوزده نفر دیگر یکراست رفتیم کردستان. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان

اوایلی که رفتیم سقز سلاح سنگین مان یک مسلسل کالیبر بود حتی ارپی جی هم نداشتیم .همین ضد اتقلاب را حسابی پررو کرده بود. وقت و بی وقت حمله می کردند به پایگاه هامان . محمود که شد مسئول عملیات ،گفت :هر جور شده ، باید مشکل تجهیزات مون رو حل کنیم. زیاد این در و آن در زد . کم کم خیلی چیزها توانست بگیرد برای گرفتن خمپاره ولی مدتی معطل شد مشکلش را جور دیگری حل کرد. توی دخانیات لولهء بخاری زیاد داشتیم . همان ها را گفت رنگ های مخصوص بزنیم بهشان. توی هر کدام از پایگاه ها یکی شان را بردیم روی پشت بام. سرهاشان را طوری از لبهء پشت بام می دادیم بیرون که هر کی از دور می دید ، فکر می کرد قبضهء خمپاره است. محمود کاوه
منبع : منبع : سایت سبک بالان