سوال بی معنا نیست، مشکل از جای دیگر است و آن هم این است که قادر مطلق واقعیت ندارد چون عبارت خود متناقض است، به این دلیل که اگر قادر مطلق است، پس نمیتواند خود را محدود کند پس قادر مطلق نیست . مثل این است که بگویید فلان چیز نامحدود است، اگر نامحدود است پس نمیتواند حد داشته باشد پس نامحدود نیست، بنابراین چیزهایی مثل قادر مطلق، نامحدود و ... در تخیل انسان پیدا میشوند تا در واقعیت .
سلام،
اگر کل عالم خلقت همین یک عالم باشد اعتراض شما بجاست و وارد است ... ولی اگر کل این عالم خلقت فقط یکی از عوالم بینهایتی باشد که خداوند خلق کرده است چه؟ ... خدا اگر فقط یک موجود شبیه به قورباغه خلق کند میگوییم چرا فقط غورباقه؟ مگر خداوند فقط همین کار را بلد است و تواناییاش محدود است؟ ... ولی اگر انواع موجودات را خلق کرد میگوییم به این مقدار تواناییاش بیشتر بوده است ... اگر تمام موجودات ممکنالوجود را لباس خلقت بپوشاند دیگر این ایراد تا آنجا برطرف میشود که معمولاً فلاسفه در نظر میگیرند ولی همچنان اعتراض شما قابل طرح هست چون خود ممکنالوجودها هم محدودیتهایی دارند و از جهاتی با هم شبیه هستند که گویی رعایت این شباهت حاکی از یک محدودیت باشد (گرچه میتواند تعمدی حکیمانه هم داشته باشد مبنی بر اینکه مثلاً خالق همهی آنها یکی است و خداوند واحد و احد میباشد) ... اما اگر خارج از این عالم وجود عوالم دیگری هم باشند که با این عالم از ممکن است شباهتهایی داشته باشند ولی شاید برخی از آنها هیچ شباهتی نداشته باشند دیگر این مشکل هم جواب داده میشود ... این مطلب در یک روایت وارد شده است که چون سند قوی ندارد به آن استناد نمیکنم و خیلی نگشتهام که جای دیگری هم این مطلب بیان شده است یا نه، ولی به لحاظ عقلی این مطلب قابل تأمل و حتی تا حدود زیادی قابل پذیرش است، هیچ محذوریتی هم در آیات و روایات نداریم یا من نیافتهام که داشته باشیم که نتوانیم چنین نظری را مطرح کنیم، فقط فلسفهی رایج و عرفان نظری رایج به علت اعتقاد به شکل خاصی از وحدت وجود تا حدودی مانع از پذیرش این نظر میشوند که به خودی خود اهمیتی هم ندارد ... مهم ثقلین است ...
همه ی هستی گواه از وجود خود میدهد، میگویند هر اثری موثری دارد ، اما از کجا معلوم آن موثر خود اثر موثر دیگری نیست ؟ میگویند به این دلیل که موثر اول کامل است، من هم عرض میکنم موثر کامل از چه جهت کامل است ؟ چگونه کامل است اگر که شامل کل اثرات و موثرات نمیشود ؟ اگر شامل مجموع اثرات و موثرات نمیشود پس چه خاصیتی دارد که اثرات و موثرات دیگر نمیتوانند داشته باشند ؟ اگر این را نمیدانید بهتر است بدانید با پاسخ اینکه آن موثر اول خداوند است و خداوند قابل درک نیست معما را حل نکرده اید فقط لقمه را به دور سر پیچانده اید .
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ببنید بگذارید مثال یخ را بیشتر شرح دهم
وجود یخ یک حقیقتی است
وقتی موجود می شود هم خود یک حقیقتی است
وجود حق یک حقیقت ثابت است که تغییر نمی کند چه موجود باشد چه نباشد
هستی هست وجود دارد پس در ورای آن یک حقیقتی از وجود اش هست که موجودش کرده است
آن حقیقتی که در کل هست و وجودش هستی را موجود کرده خداوند است
درکش سخته؟
شما می توانید درک کنید؟
اگر زیاد فکر کنید مختون صوت میشکه و نمی توانید شاید کار به جنون هم بکشد
حال اگر همین موجودات عالم را هم بخواهیم نگاه کنیم مخمان صوت می کشد و چه بسا دیوانه شویم
چه برسه به وجودی که باعث شده موجود شود این هستی
اما می گوید از چه جهت
از جمیع جهات کامل است هیچ نقصی ندارد.
هر اثری مرتبط به او است
اصلا اثری خلق نمی شود مگر به اراده او
خداوند قابل درک است اما نه آن درک جامعی که انتظار دارید چون ذات خداوند مختص خودش است و اوست که می داند و ما موجود شده در اثر ذات و حق هستیم او خود حق است حق هر چیزی پس هر حقی که موجود است تجلی او است
وجود یخ یک حقیقتی است
وقتی موجود می شود هم خود یک حقیقتی است
وجود حق یک حقیقت ثابت است که تغییر نمی کند چه موجود باشد چه نباشد
هستی هست وجود دارد پس در ورای آن یک حقیقتی از وجود اش هست که موجودش کرده است
آن حقیقتی که در کل هست و وجودش هستی را موجود کرده خداوند است
درکش سخته؟
شما می توانید درک کنید؟
اگر زیاد فکر کنید مختون صوت میشکه و نمی توانید شاید جنون هم بکشید
حال اگر همین موجودات عالم را هم بخواهیم نگاه کنیم مخمان صوت می کشد و چه بسا دیوانه شویم
چه برسه به وجودی که باعث شده موجود شود این هستی
اما می گوید از چه جهت
از جمیع جهات کامل است هیچ نقصی ندارد.
هر اثری مرتبط به او است
اصلا اثری خلق نمی شود مگر به اراده او
خداوند قابل درک است اما نه آن درک جامعی که انتظار دارید چون ذات خداوند مختص خودش است و اوست که می داند و ما موجود شده در اثر ذات و حق هستیم او خود حق است حق هر چیزی پس هر حقی که موجود است تجلی او است
شما می توانید تمامی حقایق را درک کنید؟
اگر می توانید بگویید.
یا علی(ع)@};-
منظورم اینه اگه خالق تمام حقایق جهان اوست، اما چون نمیشود او را شناخت به حقایق جهان اشاره میکنیم، ما هم حقیقتی هستیم، پس از او هستیم .
به عبارت دیگر اگر خالق تمام حقایق را که نمیتوان درک کرد به نشانه ها بخواهیم توصیف کنیم، جواب کل جهان هستی میشود نه فقط محدوده خاصی .
زمانی که شخصی می آید و میگوید من فرستاده خداوندم، یا منظورش آن خالق ناشناخته است که نمیشود چون قابل درک نیست،پس یا اینکه منظورش کل حقایق عالم است، یا بخشی از آن، اگر از طرف کل حقایق جهان باشد باید شخصی باشد که شما او را فرستاده اید. نه تنها شما حتی کل جهان، اگر غیر این باشد از طرف حقایق محدودی آمده است، هر چند آن حقایق اثر خداوندی که خالق کل هستی است باشند.
منظورم اینه اگه خالق تمام حقایق جهان اوست، اما چون نمیشود او را شناخت به حقایق جهان اشاره میکنیم، ما هم حقیقتی هستیم، پس از او هستیم .
به عبارت دیگر اگر خالق تمام حقایق را که نمیتوان درک کرد به نشانه ها بخواهیم توصیف کنیم، جواب کل جهان هستی میشود نه فقط محدوده خاصی .
زمانی که شخصی می آید و میگوید من فرستاده خداوندم، یا منظورش آن خالق ناشناخته است که نمیشود چون قابل درک نیست،پس یا اینکه منظورش کل حقایق عالم است، یا بخشی از آن، اگر از طرف کل حقایق جهان باشد باید شخصی باشد که شما او را فرستاده اید. نه تنها شما حتی کل جهان، اگر غیر این باشد از طرف حقایق محدودی آمده است، هر چند آن حقایق اثر خداوندی که خالق کل هستی است باشند.
شناخت و درک ممکنه اما آن درکی که بعه ذات است ممکن نیست چون شناخت او یعنی تمامی حقاقیق را بفهمیم که این سخت و غیر ممکنه
اما کسی که می آید از طرف کسی است که تمامی مخلوقات تجلی او است و او حقیقت تمامی هستی است چه لزومی دارد از طرف می باشد؟
آیا من به حقیقت شما آگاهم؟
آیا من مطلع از وضعیت شما هست؟
آیا می دانم که شما فردا چه کار می کنید؟
پس من خالق همه حقایق نیستم و نمی دانم همه حقایق را
پس پیامبر از طرف ما نمی تواند باشد.
خود پیامبر مخلوقی است از جانب خالق و حقی است از جانب حق پس هر وقت حق به او چیزی بدهد می گیرد و ابلاغ می کند و وجود مستقلی ندارد
ام اگر ا نا مفهوم است مطلبتان را جور دیگر بگویید.(شاید درست متوجه منظورتان نشده باشم)
شناخت و درک ممکنه اما آن درکی که بعه ذات است ممکن نیست چون شناخت او یعنی تمامی حقاقیق را بفهمیم که این سخت و غیر ممکنه
اما کسی که می آید از طرف کسی است که تمامی مخلوقات تجلی او است و او حقیقت تمامی هستی است چه لزومی دارد از طرف می باشد؟
آیا من به حقیقت شما آگاهم؟
آیا من مطلع از وضعیت شما هست؟
آیا می دانم که شما فردا چه کار می کنید؟
پس من خالق همه حقایق نیستم و نمی دانم همه حقایق را
پس پیامبر از طرف ما نمی تواند باشد.
خود پیامبر مخلوقی است از جانب خالق و حقی است از جانب حق پس هر وقت حق به او چیزی بدهد می گیرد و ابلاغ می کند و وجود مستقلی ندارد
ام اگر ا نا مفهوم است مطلبتان را جور دیگر بگویید.(شاید درست متوجه منظورتان نشده باشم)
ممنون
یا علی(ع)@};-
آیا عالم مستقل از علم خویش است ؟ میشود مثال بزنید ؟
آیا عالم مستقل از علم خویش است ؟ میشود مثال بزنید ؟
آیا فاعل مستقل از فعل خویش است ؟ دلیل شما چیست ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
فعل کاری است که فاعل انجام می دهد
و علم چیزی است که عالم از آن مطلع است
فعل و علم مرتبط به فاعل و عالمند
علم وقتی علم است که فاعل اون رو نشر بده (عالمی علم رو نشر داده)
فعل هم چیزی است که فاعل اون رو انجام داده اگر فاعل کاری نکند فعل رخ نداده پس هر فعلی قطعا فاعلی دارد.
و هر علمی عالمی
موثر همان علت اثر است، به عبارت دیگر موثر، اثری است که قبل از اثر دیگر می آید .
خود آن اثر موثری دارد و در واقع تنها موثری که بدون نیاز به اثری تاثیر می گذارد خداوند است. بدون اینکه وابسته به چیزی باشد. و نیاز به الگو برداری باشد اثر می گذارد و خلق می کند.
(موثر= اثر گذار، اثر چیزی که موثر از خود بجا گذاشته است.)
در سیستم فکری حکمت متعالیه(صرف نظر از تفاسیر مختلف شارحان آن) خداوند صرف الوجود است
و از وجود مطلق جز وجود صادر نمی شود و ماهیات یا حدود وجود و قیود آن در تنزل از مبدأ وجودسلام خدا صرفالوجود است را از چه طریق اثبات کرده اند؟ آیه یا حدیثتی در این رابطه هست؟
در ضمن وجود مگر صفت نیست؟
از شخصی میپرسند جهان چگونه آغاز شده ؟ میگوید نمیدانم .
از شخصی میپرسند جهان چگونه آغاز شده ؟ میگوید خداوند خلق کرده، میپرسند خداوند چیست ؟ میگوید نمیدانم .
حال شما گیر داده اید که از اثر پی به موثر میبرند، جهان یک اثر است پس موثری دارد .
بعد وقتی از شما پرسیده میشود که موثر یعنی اثری که قبل از اثر دیگر می آید و آن اثر چگونه است که اثری قبل از آن وجود ندارد چه جواب میدهید ؟
شاید بگویید این موثر، خالق است و اثر نیست، یعنی که از جنس اثر نیست .
بعد میگویید خداوند نور آسمان و زمین است، خب این شد مشخصات اثر مگر نه اینکه گفتید خداوند از جنس اثر نیست ؟
اگر نور آسمان و زمین خداوند است ، پس گرما هم خداوند است، پس من هم خداوند هستم.
اگر میگویید شما محدود هستید نمیتوانید خداوند باشید ، مگر نور محدود نیست ؟ مگر گرما محدود نیست ؟
خداوند مخلوق نیست تا از چیزی به وجود آمده باشد. خدا موجودی است که هستی را خودش دارا است، یعنی آفریده و مخلوق موجود دیگری نیست، بلکه آفریدگار جهانیان میباشد، و وجودش برایش ذاتی است. بنابراین خدا مخلوق نیست تا گفته شود از چه به وجود آمده است. به دیگر سخن: از چیزی به وجود آمدن، منوط و مشروط به مخلوقیت است.
از شخصی میپرسند جهان چگونه آغاز شده ؟ میگوید نمیدانم .
از شخصی میپرسند جهان چگونه آغاز شده ؟ میگوید خداوند خلق کرده، میپرسند خداوند چیست ؟ میگوید نمیدانم .
حال شما گیر داده اید که از اثر پی به موثر میبرند، جهان یک اثر است پس موثری دارد .
بعد وقتی از شما پرسیده میشود که موثر یعنی اثری که قبل از اثر دیگر می آید و آن اثر چگونه است که اثری قبل از آن وجود ندارد چه جواب میدهید ؟
شاید بگویید این موثر، خالق است و اثر نیست، یعنی که از جنس اثر نیست .
بعد میگویید خداوند نور آسمان و زمین است، خب این شد مشخصات اثر مگر نه اینکه گفتید خداوند از جنس اثر نیست ؟
اگر نور آسمان و زمین خداوند است ، پس گرما هم خداوند است، پس من هم خداوند هستم.
اگر میگویید شما محدود هستید نمیتوانید خداوند باشید ، مگر نور محدود نیست ؟ مگر گرما محدود نیست ؟
خداوند مخلوق نیست تا از چیزی به وجود آمده باشد. خدا موجودی است که هستی را خودش دارا است، یعنی آفریده و مخلوق موجود دیگری نیست، بلکه آفریدگار جهانیان میباشد، و وجودش برایش ذاتی است. بنابراین خدا مخلوق نیست تا گفته شود از چه به وجود آمده است. به دیگر سخن: از چیزی به وجود آمدن، منوط و مشروط به مخلوقیت است.[/SPOILER]
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
اینکه می گویند به ذات خدا فکر نکنید دلیل دارد.
شاید به خاطر اینکه
ذهن ما نمی تواند بر اساس تفکر و فکر به سر منشا خلقت برسد(در ابتدا اگر بخواهد برسد گنجایش درک ندارد. همان طور که اگر بخواهید با تفکر به تعداد کهکشان ها برسید خارج از تصور
شما می شود حال که مخلوقات اینگونه هستند خالق مخلوقاتهم خارج از تصور است.)
اما در مورد اینکه اثری موثر دارد ، این یک اصل ثابت است و مشخصه
مفعول و فعل فاعلی دارد پس فاعل هست چه در ذهن ما بر اساس ادراک ما درک شود چه نشود.
شما وقتی کتابی می خوانی قطعا نویسنده ایی پشت آن کتاب هست
حال بخواهی بر اساس همان کتاب نویسنده را درک کنی می توانی اما هرگز نمی توانی شناخت کاملی پیدا کنی چون اشراف به نویسنده نداری و تنها خود نویسنده از خودش خبر دارد.
ما در اصل داریم می گوییم خدا هست و شناخت خدا بر اساس شناخت مخلوقاتش هست .
اما در مورد خداوند بودن ما
چون ما به کسی می گوییم خداوند که برتر از همه مخلوقات است و همه مخلوقات تحت اراده او خلق شده و مدیریت می کند و باقی می مانند پس ما چون همه مخلوقات را نمی توانیم خلق کنیم یا حفظ کنیم یا به آن علم پیدا کنیم خدا نیستیم.(حتی خودمون رو هم از جمیع مشکلات نمی توانیم حفظ کنیم!)
اما در مورد نور توصیفات مختلفی می شود که در بخش و تحقیقات نور باید رجوع کرد
اما این را بدانید
کتاب تجلی افکار نویسنده است
اگر نویسنده در کتاب از عشق عمیقی صحبت می کند آن عشق تجلی اوست و او خواسته آنگونه نشان دهد و از این طریق قابل درک است.
اما وقتی ما نمی توانیم به کسی اشراف داشته باشیم تا بشناسیم او خودش را معرفی می کند و ما بر اساس آثار او شناخت پیدا می کنیم(شما هم وقتی بخواهیم خودتان را معرفی کنید یک بیو گرافی از خودتون ارائه می دهید. اما با این حال شناخت کاملی از شما نمی شود پیدا کرد اما به وجود شما می شود پی برد و شناخت نسبی پیدا کرد و به وجود داشتن شما یقین آورد.)
آثار خداوند خلقت هستی است
و توصیفاتی که ارائه می دهد.
مثل
خدا مستقل و بی نیاز است نه زاده می شود و نه می زاید
شاید به خاطر اینکه
ذهن ما نمی تواند بر اساس تفکر و فکر به سر منشا خلقت برسد(در ابتدا اگر بخواهد برسد گنجایش درک ندارد. همان طور که اگر بخواهید با تفکر به تعداد کهکشان ها برسید خارج از تصور
شما می شود حال که مخلوقات اینگونه هستند خالق مخلوقاتهم خارج از تصور است.)
اما در مورد اینکه اثری موثر دارد ، این یک اصل ثابت است و مشخصه
مفعول و فعل فاعلی دارد پس فاعل هست چه در ذهن ما بر اساس ادراک ما درک شود چه نشود.
شما وقتی کتابی می خوانی قطعا نویسنده ایی پشت آن کتاب هست
حال بخواهی بر اساس همان کتاب نویسنده را درک کنی می توانی اما هرگز نمی توانی شناخت کاملی پیدا کنی چون اشراف به نویسنده نداری و تنها خود نویسنده از خودش خبر دارد.
ما در اصل داریم می گوییم خدا هست و شناخت خدا بر اساس شناخت مخلوقاتش هست .
اما در مورد خداوند بودن ما
چون ما به کسی می گوییم خداوند که برتر از همه مخلوقات است و همه مخلوقات تحت اراده او خلق شده و مدیریت می کند و باقی می مانند پس ما چون همه مخلوقات را نمی توانیم خلق کنیم یا حفظ کنیم یا به آن علم پیدا کنیم خدا نیستیم.(حتی خودمون رو هم از جمیع مشکلات نمی توانیم حفظ کنیم!)
اما در مورد نور توصیفات مختلفی می شود که در بخش و تحقیقات نور باید رجوع کرد
اما این را بدانید
کتاب تجلی افکار نویسنده است
اگر نویسنده در کتاب از عشق عمیقی صحبت می کند آن عشق تجلی اوست و او خواسته آنگونه نشان دهد و از این طریق قابل درک است.
اما وقتی ما نمی توانیم به کسی اشراف داشته باشیم تا بشناسیم او خودش را معرفی می کند و ما بر اساس آثار او شناخت پیدا می کنیم(شما هم وقتی بخواهیم خودتان را معرفی کنید یک بیو گرافی از خودتون ارائه می دهید. اما با این حال شناخت کاملی از شما نمی شود پیدا کرد اما به وجود شما می شود پی برد و شناخت نسبی پیدا کرد و به وجود داشتن شما یقین آورد.)
آثار خداوند خلقت هستی است
و توصیفاتی که ارائه می دهد.
مثل
خدا مستقل و بی نیاز است نه زاده می شود و نه می زاید
این جوابی است که به چیستی خدا خود خدا داده است
قرآن را بخوانید خود خدا می گوید چیست.
امیدوارم روشن باشد.
یا علی(ع)@};-
ببینید اگر جهان آفرینش را کتابی تصور کنیم ، دیگر چیزی باقی نمی ماند که بخواهیم نویسنده تصور کنیم، چون اگر هست از جهان آفرینش است، و اگر نیست دیگر نیست .
ولی حالا بر فرض مثال آمدیم و چنین کردیم و نویسنده را جدا از جهان آفرینش و کتاب معرفی کردیم .
حال این میان شخصی آمده و میگوید من از طرف آن نویسنده آمده ام تا شما را هدایت کنم، ما از او میپرسیم چه کسی تو را فرستاده و او ویژگی های کتاب را نام میبرد، خب اگر کتاب او را فرستاده ما نیز از متن همین کتاب هستیم و باید خودمان او را فرستاده باشیم .
تازه اگر از طرف نویسنده آمده باشد ، خب ما هم از طرف نویسنده آماده ایم ، چه فرقی بین ما و اوست ؟ جفتمان نوشته همان نویسنده هستیم، چه کسی ما را قبل از اینکه او بیاید هدایت میکرد ؟
پس در این میان غرضی در کار است، غرضمند میخواهد ما فراموش کنیم که خودمان هر غرضی داریم غرض نویسنده کتاب است، و به ما غرض خودش را به عنوان غرض نویسنده کتاب بدهد .
ببینید اگر جهان آفرینش را کتابی تصور کنیم ، دیگر چیزی باقی نمی ماند که بخواهیم نویسنده تصور کنیم، چون اگر هست از جهان آفرینش است، و اگر نیست دیگر نیست .
ولی حالا بر فرض مثال آمدیم و چنین کردیم و نویسنده را جدا از جهان آفرینش و کتاب معرفی کردیم .
حال این میان شخصی آمده و میگوید من از طرف آن نویسنده آمده ام تا شما را هدایت کنم، ما از او میپرسیم چه کسی تو را فرستاده و او ویژگی های کتاب را نام میبرد، خب اگر کتاب او را فرستاده ما نیز از متن همین کتاب هستیم و باید خودمان او را فرستاده باشیم .
تازه اگر از طرف نویسنده آمده باشد ، خب ما هم از طرف نویسنده آماده ایم ، چه فرقی بین ما و اوست ؟ جفتمان نوشته همان نویسنده هستیم، چه کسی ما را قبل از اینکه او بیاید هدایت میکرد ؟
پس در این میان غرضی در کار است، غرضمند میخواهد ما فراموش کنیم که خودمان هر غرضی داریم غرض نویسنده کتاب است، و به ما غرض خودش را به عنوان غرض نویسنده کتاب بدهد .
امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
اگر کتاب را جدای از نویسنده در نظر نگیریم و بگوییم کتاب تا وقتی هست که نویسنده اراده کند نوشته باشد
فرض کنید این کتاب مرتب در حال نگارش است و ویرایش و تغییر تا وقتی نویسنده بخواهد، و بود و نبود این کتاب تا وقتی است که نویسنده بخواهد باشد و در اصل این نویسنده است که کتاب را حفظ کرده هرچند شخصیت های کتاب فکر کنند خودشان دارند از خودشون محافظت می کنند.
اگر شما نوشته کتاب را از خودش بدانید(مستقل از خودش)
یکی از بدیهیات عالم را رد کردید(کتاب نمی تواند خود به خود نوشته شود مگر اینکه همین خود به خودی از طرف کسی تعریف شود.)
و اگر کتاب را در حال نگارش و ویرایش پیوسته بدانیم دیگر کتاب مستقل از نویسنده نیست و بودنش بستگی به خواست نویسنده دارد.
اما در مورد بخش دوم درمورد
ما هرگز از اراده نویسنده کتاب خارج نمی شویم بلکه هرچه هست اراده نویسنده است و هر شخصیتی که ادعای این را بکند که از طرف نویسنده آمده عاقبت نوشته ها را می داند و با نویسنده در ارتباط است و حجت را تمام می کند باید برایش برهان بیاورد که بر ما ثابت کند که هست مثل خرق عادت که روش عادی جهان را با بر هم زدن آن یا تغییر قوانین یا استفاده از قوانین دیگر که شخصیت ها به از طرف نویسنده آمدن فرد پی می برند.(روشی که خود نویسنده مشخص می کنه و برای شخصیت حجت می آورد به خاطر شناختی که از شخصیت دارد.)
و طبیعتا نویسنده کتاب می تواند شخصیت ها را دگرگون کند یا نکند و یا بخواهد.
اما آن شخصیت برگزیده در این فصل از زندگی مثل ما می خورد و می آشامد و زندگی می کند
او هم مثل ما است و شخصیت کتاب هستی
اما با این تفاوت که به او از طرف نویسنده وحی می شود.
ولی به فرد عادی آن گونه نخواهد بود و فرد عادی از چیز هایی که نویسنده در نظر گرفته و قوانین به طور کامل آگاهی ندارد.(هرچند شخصیت مرسل و نبی به اذن خدا آگاهی پیدا می کند )
چه کسی گفته ما فرماوش می کنیم قرضی داریم؟
خب اگر هدف ما را از طریق منتخبش مشخص کند و منتخب را الگو معرفی کند و راه و روش را از او بگیریم دیگر مشکلش کجاست؟
اگر کتاب را جدای از نویسنده در نظر نگیریم و بگوییم کتاب تا وقتی هست که نویسنده اراده کند نوشته باشد
فرض کنید این کتاب مرتب در حال نگارش است و ویرایش و تغییر تا وقتی نویسنده بخواهد، و بود و نبود این کتاب تا وقتی است که نویسنده بخواهد باشد و در اصل این نویسنده است که کتاب را حفظ کرده هرچند شخصیت های کتاب فکر کنند خودشان دارند از خودشون محافظت می کنند.
اگر شما نوشته کتاب را از خودش بدانید(مستقل از خودش)
یکی از بدیهیات عالم را رد کردید(کتاب نمی تواند خود به خود نوشته شود مگر اینکه همین خود به خودی از طرف کسی تعریف شود.)
و اگر کتاب را در حال نگارش و ویرایش پیوسته بدانیم دیگر کتاب مستقل از نویسنده نیست و بودنش بستگی به خواست نویسنده دارد.
اما در مورد بخش دوم درمورد
ما هرگز از اراده نویسنده کتاب خارج نمی شویم بلکه هرچه هست اراده نویسنده است و هر شخصیتی که ادعای این را بکند که از طرف نویسنده آمده عاقبت نوشته ها را می داند و با نویسنده در ارتباط است و حجت را تمام می کند باید برایش برهان بیاورد که بر ما ثابت کند که هست مثل خرق عادت که روش عادی جهان را با بر هم زدن آن یا تغییر قوانین یا استفاده از قوانین دیگر که شخصیت ها به از طرف نویسنده آمدن فرد پی می برند.(روشی که خود نویسنده مشخص می کنه و برای شخصیت حجت می آورد به خاطر شناختی که از شخصیت دارد.)
و طبیعتا نویسنده کتاب می تواند شخصیت ها را دگرگون کند یا نکند و یا بخواهد.
اما آن شخصیت برگزیده در این فصل از زندگی مثل ما می خورد و می آشامد و زندگی می کند
او هم مثل ما است و شخصیت کتاب هستی
اما با این تفاوت که به او از طرف نویسنده وحی می شود.
ولی به فرد عادی آن گونه نخواهد بود و فرد عادی از چیز هایی که نویسنده در نظر گرفته و قوانین به طور کامل آگاهی ندارد.(هرچند شخصیت مرسل و نبی به اذن خدا آگاهی پیدا می کند )
چه کسی گفته ما فرماوش می کنیم قرضی داریم؟
خب اگر هدف ما را از طریق منتخبش مشخص کند و منتخب را الگو معرفی کند و راه و روش را از او بگیریم دیگر مشکلش کجاست؟
منظورتون از غرضی که می خواهد فراموش کنیم چیست؟
(البته مثال ها برای روشن شدن مسئله است.)
یا علی(ع)@};-
چرا کتاب نمیتواند خود به خود نوشته شود ولی نویسنده میتواند؟ شما به این مساله دقت نمی کنید ، موثر علت اثر است، علت اثر = اثری که قبل از اثر دیگر می آید .
بنابر این :
اثر = محدود = دانش
موثر = اثری که علت اثر دیگر است
پس موثر = دانشی که قبل از دانش دیگر می آید و علت آن است
حالا;
نامحدود = بی اثر
نامحدود خالق محدود = بی اثر موثر اثر
آیا این کذب نیست ؟
شما با ارائه نظریه خداوند پاسخ مساله را که آغاز از کجاست می دهید یا همان نمیدانم را میگویید اما از طرف همان نمیدانم دستور می دهید .
در ظاهر داستان پیامبر مانند شخصی است که آمده و ادعا میکند از طرف نمیدانم آمده ام و همه چیز را میدانم .
فرض کنید این کتاب مرتب در حال نگارش است و ویرایش و تغییر تا وقتی نویسنده بخواهد، و بود و نبود این کتاب تا وقتی است که نویسنده بخواهد باشد و در اصل این نویسنده است که کتاب را حفظ کرده هرچند شخصیت های کتاب فکر کنند خودشان دارند از خودشون محافظت می کنند.
و اگر کتاب را در حال نگارش و ویرایش پیوسته بدانیم دیگر کتاب مستقل از نویسنده نیست و بودنش بستگی به خواست نویسنده دارد.
وقتی در اصل این نویسنده است که شخصیت ها را هدایت میکند ، پس نوشته ها اثر نویسنده هستند، اراده نوشته ها به اراده نویسنده محدود است .
و شما هرگز نمی خواهید مگر آن که خدا بخواهد، شما هرگز نمیدانید مگر اینکه خداوند بداند، شما هرگز نمیگویید مگر اینکه خداوند بگوید ، شما هرگز ... مگر اینکه خداوند ...
پس ما خداوندیم و خداوند را نیازی نیست به همتای خود سجده کند .
چرا کتاب نمیتواند خود به خود نوشته شود ولی نویسنده میتواند؟ شما به این مساله دقت نمی کنید ، موثر علت اثر است، علت اثر = اثری که قبل از اثر دیگر می آید .
بنابر این :
اثر = محدود = دانش
موثر = اثری که علت اثر دیگر است
پس موثر = دانشی که قبل از دانش دیگر می آید و علت آن است
حالا;
نامحدود = بی اثر
نامحدود خالق محدود = بی اثر موثر اثر
آیا این کذب نیست ؟
شما با ارائه نظریه خداوند پاسخ مساله را که آغاز از کجاست می دهید یا همان نمیدانم را میگویید اما از طرف همان نمیدانم دستور می دهید .
در ظاهر داستان پیامبر مانند شخصی است که آمده و ادعا میکند از طرف نمیدانم آمده ام و همه چیز را میدانم .
انتخاب کنید :
اطاعت از میدانم و علم هر چند محدود
اطاعت از نمیدانم و مجهول هر چند نامحدود
بسم اله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
کتاب می تواند خود به خود باشد مگر اینکه دقت کنید مگر اینکه نویسنده آن اینگونه بخواهد
مثال ملموس فعلی همین ماشین های دنده اتوماتیک است تا سازنده ماشین نخواهد دنده اتوماتیک نخواهد بود تا راننده نخواهد دنده اتوماتیک نخواهد بود
حال بگوییک مدام دنده اتوماتیک است پس سازنده چون می داند دنده اتوماتیک چرا دنده اتوماتیک است می تواند آن را از مدار خارج کند.
پس برتری دارد.
نا محدود یعنی همه محدود ها را در بر دارد
حال جلوه ایی از این نا محدود در قالب محدود نمایش داده می شود
کسی که محدودیتی ندارد محدودی را خلق کرده
چرا کذب است؟
چه کسی گفته ما نمی دانیم خدا کجاست؟
و خدا را نمی شناسیم؟
کدام پیامبر ادعا کرده از طرف نمی دانم امده که اینگونه برداشت می کنید؟
پیامبر انچه را که خدا به او می گوید می داند و شناختش نسبت به خودا از همه بیشتر است
ما هم هم خدا را می بینیم و هست و هم درک می کنیم
همان طور که وقتی کتابی می خوانیم از روی جلد ان به نویسنده و نام آن پی می بریم
حال شما می خواهد
نویسنده کتاب را کتمان کنید مشکل خودتان است
چون این مسئله از بدیهیات عالم است.
که کتاب نویسنده دارد.
برا همین هرگز خدا کتمان و در نمی شود
مگر در شناخت ذات خدا که شناخت ذات حرام است فکر کردن در مورد آن
وقتی در اصل این نویسنده است که شخصیت ها را هدایت میکند ، پس نوشته ها اثر نویسنده هستند، اراده نوشته ها به اراده نویسنده محدود است .
و شما هرگز نمی خواهید مگر آن که خدا بخواهد، شما هرگز نمیدانید مگر اینکه خداوند بداند، شما هرگز نمیگویید مگر اینکه خداوند بگوید ، شما هرگز ... مگر اینکه خداوند ...
پس ما خداوندیم و خداوند را نیازی نیست به همتای خود سجده کند .
شما اختیاری از خودت نداری مگر اختیاری که خود خدا به شما می دهد
و الا همیشه اوست که خالق کل هستی است و مالک و صاحب اختیار و قهار
نویسنده کتاب به شخصیت ها جان میده اختیار میده و به آنها می گوید چکار کن و اگر بخواهد می تواند شخصیت را حذف کند جوری که هرگز نبوده باشد یا همه را هدایت کند
یا راهنما بفرست دا بر اساس روندی که می خواهد شخصیت را جهت دهد
اما با این تفاوت که به او از طرف نویسنده وحی می شود.
ولی به فرد عادی آن گونه نخواهد بود و فرد عادی از چیز هایی که نویسنده در نظر گرفته و قوانین به طور کامل آگاهی ندارد.(هرچند شخصیت مرسل و نبی به اذن خدا آگاهی پیدا می کند )
در تعجبم چگونه شخصی که نویسنده به او وحی میکند، چیزی اختراع نمیکند، چیزی اکتشاف نمیکند و ... و فقط در همین حد به ما میگوید که باید از نمیدانم و او اطاعت کنیم، اگر هم دچار بدبختی شدیم از گناهان خودمان است یا اینکه کفر میگوییم یا اینکه درست اطاعت نکردیم یا اینکه آزمایش الهی است یا اینکه باید صبر کنیم، اینقدر صبر کنیم که قیامت بشود .
در تعجبم چگونه شخصی که نویسنده به او وحی میکند، چیزی اختراع نمیکند، چیزی اکتشاف نمیکند و ... و فقط در همین حد به ما میگوید که باید از نمیدانم و او اطاعت کنیم، اگر هم دچار بدبختی شدیم از گناهان خودمان است یا اینکه کفر میگوییم یا اینکه درست اطاعت نکردیم یا اینکه آزمایش الهی است یا اینکه باید صبر کنیم، اینقدر صبر کنیم که قیامت بشود .
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
نکردن دلیل بر عدم توانایی است؟
همین کسی که شما می گویید آخرین پیامبر(ص) و بعد آن وصی(ع)
کتابی نوشته که هیچ نویسنده ایی نمی تواند عین آن بیاورد
به اسم قرآن
(قرآن کتابی است که از طرف خدا و به واسطه پیامبر(ص) آورده شده است.)
در این حد هم نیست
فرا تر است
از گل مجسمه می سازد پرنده می شود
عصا می آورد مار می شود
مرده زنده می کند
شتر از کوه خارج می کند
در دل نهنگ می رود زنده بر می گردد
بر روی آب راه می رود بدون وسیله
و هزاران معجزه ایی که آورده اند انبیاء (ع)
که آخرین معجزه(از جهت ماندگاری ابدی) همین قرآن است.(لازم به ذکر است معجزات به اذن الله است.)
بعد پیامبر (ص) بیشترین شناخت را دارد
نمی دانم یعنی عدم شناخت اما همه خدا را می شناسیم و مشخص و آشکار است و علم و شناختمون سطح آن فرق دارد.(البته شناخت هم مرتبه داره که به عدم شناخت کافی هم گاهی نمی دانم اطلاق میشود.)
الان تنها فرد در عالم که به علم وحی آشنایی دارد و جانشین پیامبر(ص) است حضرت صاحب الزمان(عج) است که ایشان جمیع علوم در اختیارشان است که در عصر ظهور نشر می دهند و حجت را بر تمامی مردم تمام می کنند. ان شاء الله
آن چیزی که شما بهش میگی وجود خدا، آن را ما هم درک میکنیم، آن همان حقیقت است، همان ما هستیم .
اما آن چیزی که شما بهش میگی ذات خدا، چیز ناشناخته ای هست و پیامبری که میگه از ذات خدا به من وحی میشه در واقع میگه از جای ناشناخته به من وحی میشه .
ناشناخته، یعنی غیر قابل فهم، پس چطور پیامبر فهمیده ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
آدم قابلیت خلیه اللهی شدن را دارد یعنی ابزار و وسائل آن را دارد اما نمی تواند خدا باشد چون تمامی این ویژگی ها را خدا به او داده و می تواند از او بگیرد
همانگونه که عده ایی بینایی دارند عده ایی ندارد عده ایی معلول اند و عده ایی سالم
و یا قرصی برای یک بیماری خاص شفا دارد برای فردی اما برای فرد دیگر خیر و....
ذات خدا ناشناخته نیست
بلکه شناخت خدا به طور کامل محقق نیست
مثلا
علم از عالم ساطع می شه و نشر پیدا می کنه
اما شما علمی که الان هست با علمی که 2000 سال قبل هست یکی است؟
علم همان علم است ثابته اما شناخت ما و نحوه استفاده ما از ان فرق کرده در اصل اگاهی ما بیشتر شده
حال ما بگوییم 1400 پیش علم نبوده؟ که قطعا بوده اما بر اساس ابزار و امکانات اون موقع ان طور شناخته شده بوده
برای شناخت بیشتر خدا نیاز به کاملتر شدن ما داره که کامل ترین فرد پیامبر(ص) است که شناختی کامل تر از ما داره و نزدیک ترین شناخت را و آن شناخت کاملتر رو خود خدا دارد
برای همین ما باید به کلام خدا رجوع کنیم تا بدانیم باید از پیامبر(ص) بپرسیم تا بفهمیم
اما شناخت ابتدایی برای شناخت وجود خدا و شناخت وصی خدا لازمه که رجوع کنیم
این یک قاعده است رجوع به اعلم
متوجه شدید؟
مثال دیگر
شما شناختی که یک کودک نوپا از دنیا دارد با یک مرد بالغ فرق دارد یا شناختی که یک اول دبستانی از علم دارد با شناخت یک پروفسور فرق دارد
همه علم رو می شناسند اما شناختشون فرق دارد پس علم هست و همیشه هم هست.
الان تنها فرد در عالم که به علم وحی آشنایی دارد و جانشین پیامبر(ص) است حضرت صاحب الزمان(عج) است که ایشان جمیع علوم در اختیارشان است که در عصر ظهور نشر می دهند و حجت را بر تمامی مردم تمام می کنند. ان شاء الله
این هم ادعای دیگریست برای خودش، ولی اینو دیگه من بلد نیستم ردش کنم، اینو شما که میگی باید ثابتش کنی، ولی میگم کاش علم اینم نزدش بود که بدونه چطوری از خودش محافظت کنه تا راحت ظهور میکرد، کاش علم به اینکه چطوری ظهور کنه هم باهاش بود .
اینکه میگین نکردن کاری به معنی نتوانستن آن نیست باید از نظر علمی بررسی بشه.
این هم ادعای دیگریست برای خودش، ولی اینو دیگه من بلد نیستم ردش کنم، اینو شما که میگی باید ثابتش کنی، ولی میگم کاش علم اینم نزدش بود که بدونه چطوری از خودش محافظت کنه تا راحت ظهور میکرد، کاش علم به اینکه چطوری ظهور کنه هم باهاش بود .
اینکه میگین نکردن کاری به معنی نتوانستن آن نیست باید از نظر علمی بررسی بشه.[/SPOILER]
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
شما تایپ نکنید
من از شما می پرسیم شما می توانید تایپ کنید یا نه؟
اگر نخواهید تایپ کنید عقلا می توانم بگویم شما نمی توانید تایپ کنید؟
یا اگر شرایط تایپ محیا نباشد
عقلا می توانم بگویم شما نمی توانید تایپ کنید؟
اما در مورد امام زمان(عج) ایشان علم محافظت از خود و علم ظهور را هم دارند اما همین طور که مشخصه ایشان از طرف خدا مامور هستند پس برای کارهایشان نیاز به اذن خدا دارند و اسباب طبیعی عالم هم به اذن و خواست و اراده او(خداوند) تغییر می کند نه شخصیت های عالم(علم داشتن هم به خواست خدا است. که البته اگر بخواهد خیلی کش پیدا کند بنظرم در موضوع مستقل باشد بهتر است تا حق شروع کننده موضوع ضایع نشود.)
اما در مورد وجود ایشان هم نیاز به عالم در هر زمینه ای است که بهترین مسیر را معرفی کند.
نویسنده است که چارچوب داستان رو مشخص می کنه واگر بخواهد تغییر می دهد اما شخصیتی را هم که بتواند چارچوب کتاب رو تغییر دهد به خواست او است که می تواند نه اراده خودش.
نویسنده است که چارچوب داستان رو مشخص می کنه واگر بخواهد تغییر می دهد اما شخصیتی را هم که بتواند چارچوب کتاب رو تغییر دهد به خواست او است که می تواند نه اراده خودش.
یا علی(ع)@};-
نویسنده داستان به ما اختیار داده است ، حال چه لزومی دارد به ما دستور دهد ؟
اگر اختیار داریم دیگر دستور چیست ؟ اگر اختیار نداریم پس چرا باید از دیگری دستور بگیریم ؟
خب اینجا مساله آزمایش مطرح میشود، یعنی اینکه نویسنده میخواهد بداند که آیا با اختیار از او اطاعت خواهیم کرد یا خیر .
ولی مساله اینجاست که از کجا بدانیم این شخصی که آمده و میگوید من از طرف نویسنده هستم راست میگوید و از خودش یا دیگری که غیر از نویسنده است این حرف را نمیزند ؟
این هم از قدرت و علمی که این شخص ارائه میکند معلوم می شود که اینجا مساله معجزه مطرح میشود .
حال شما میگویید مرده زنده کرده است، نمیدانم شتر از دل کوه بیرون کشیده است، اما کسانی که این ماجرا را دیده اند الان وجود ندارند و ما هم راهی نداریم که حقیقت برایمان مشخص شود .
به نظرم شق القمر یک مثال خوب است برای اینکه این قدرت مشخص شود، هر چند هر چقدر این کار عجیب باشد نمیتواند ثابت کند از طرف نویسنده است چرا که ما تمام نیروهای جهان را نمیشناسیم که ببینیم قادر به چه کاری هستند .
حالا سوال من از شما این است : زمانی که شما تمام نیروهای جهان را نمیشناسید که بگویید چه قدرتی دارند از کجا میخواهید بدانید این کاری که انجام شده از طرف نیروی قدرتمند دیگری است یا خوده نویسنده ؟
در ضمن اگر بحثی پیرامون اعجاز قرآن انجام شده که به نتیجه رسیده است لطفا لینک مطلب را به من بدهید تا مطالعه کنم، چون تا جایی که من مطالعه کردم اعجاز قرآن برای من اثبات نشده است، فقط اسرار آمیز بودنش برای من ثابت شده است .
و من هم دقيقاً به همين دليل عرض كردم كه تناسب را رعايت نكرده ايد
شما پرسيديد:
خداوند با چه وسيله اي سنگ را حركت مي دهد
در مثالي كه جناب "رستگاران" فرمودند ، شما اينطور اشكال كرديد ما "نوشتن" را به وسيلهء "قلم" انجام مي دهيم
خب چه ميگوئيد اگر بنده هم به شما بگويم خداوند "حركت" را به واسطهء "سنگ" انجام ميدهد؟
سؤالاتمان را بدهیم ولی همچنان نکات ابهامی باقی بماند باز اشکال دارد، راه درست این است که اگر قرار است سر ماده و تجرد از ماده و چگونگی ارتباط از آنها صحبت کنیم اول ببینیم که ماده دقیقاً چیست و تجرد از ماده دقیقاً چگونه است ... این یعنی لزوم کالبدشکافی ماده، نه اینکه کالبدشکافی ماده برای جواب دادن به سؤال شما من باب بروکراسی و بازی با کلمات باشد ... چطور میخواهید بدانید که موجود الف چگونه میتواند با موجود باء ارتباط برقرار کند وقتی نه میدانیم موجود الف چیست و نه میدانیم موجود باء چگونه است؟
اگر بخواهیم دقیقا بدانیم ماده چیست و تجرد از ماده چیست اول باید مرز بین ماده و تجرد را پیدا کنیم.
تعریف ساده و پایه ماده را همه قبول دارن.
ماده چیزی که یا جرم دارد و ابعاد سه گانه و قابل حس و آزمایش و اندازگیری (مثلا الکترون هم با اینکه ابعاد ندارد ولی چون کشف و ازمایش شد و اثرات انرا می بینیم ان هم ماده است و کسی نمی تواند ادعا کند الکترون مجرد است)
یا قابل حس نیست در حال حاضر و فقط با یک سری آزمایشات و نظریات ان را پذیرفته ایم و منتظریم در آینده کشف شوند مانند ماده تاریک
به نظر می رسد اگرچه ماده را باور و درک داریم و لی تعیین مرز بین ماده و غیر ماده دشوار باشد.چون با پیشرفت علوم موارد تازه ای کشف می شوند.اگر مثلا نظریه ریسمان روزی به یک نظریه قابل قبول تبدیل شود بازم تعریف ما از ماده گسترده تر می شود .
نویسنده داستان به ما اختیار داده است ، حال چه لزومی دارد به ما دستور دهد ؟
اگر اختیار داریم دیگر دستور چیست ؟ اگر اختیار نداریم پس چرا باید از دیگری دستور بگیریم ؟
خب اینجا مساله آزمایش مطرح میشود، یعنی اینکه نویسنده میخواهد بداند که آیا با اختیار از او اطاعت خواهیم کرد یا خیر .
ولی مساله اینجاست که از کجا بدانیم این شخصی که آمده و میگوید من از طرف نویسنده هستم راست میگوید و از خودش یا دیگری که غیر از نویسنده است این حرف را نمیزند ؟
این هم از قدرت و علمی که این شخص ارائه میکند معلوم می شود که اینجا مساله معجزه مطرح میشود .
حال شما میگویید مرده زنده کرده است، نمیدانم شتر از دل کوه بیرون کشیده است، اما کسانی که این ماجرا را دیده اند الان وجود ندارند و ما هم راهی نداریم که حقیقت برایمان مشخص شود .
به نظرم شق القمر یک مثال خوب است برای اینکه این قدرت مشخص شود، هر چند هر چقدر این کار عجیب باشد نمیتواند ثابت کند از طرف نویسنده است چرا که ما تمام نیروهای جهان را نمیشناسیم که ببینیم قادر به چه کاری هستند .
حالا سوال من از شما این است : زمانی که شما تمام نیروهای جهان را نمیشناسید که بگویید چه قدرتی دارند از کجا میخواهید بدانید این کاری که انجام شده از طرف نیروی قدرتمند دیگری است یا خوده نویسنده ؟
در ضمن اگر بحثی پیرامون اعجاز قرآن انجام شده که به نتیجه رسیده است لطفا لینک مطلب را به من بدهید تا مطالعه کنم، چون تا جایی که من مطالعه کردم اعجاز قرآن برای من اثبات نشده است، فقط اسرار آمیز بودنش برای من ثابت شده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ابتدا بگذارید لینکی از معجزه قران را قرار دهم و بعد توضیحات خودم را
ببنید اختیار داریم اما اختیار ما چیزی است که نویسنده به ما گفته داشته باشیم یعنی تو اختیار داری این انتخاب ها را داشته باشی اما من می خواهم به اینجا برسی خب نویسنده هدف را مشخص می کند و طبیعتا برای هدف و دعوت و کشاندن شخصیت ها به ان سمت باید ها و نباید هایی رو تعریف می کند تا نظم محقق بشه و راحت به هدف بشه رسید.
حال توی این انتخابو دستورات اهدافی هست که خود نویسنده در نظر می گیرد و اون یکی اش می تواند آزمون باشد یا هر هدف دیگری
اما در مورد شخصی که آمده خودتان یکی از روش هایش را گفتید که معجزه است و البته شرایط دیگری هم در نظر گرفتند مثل عقل که یک موضوعی است که در سایت باز است اگر دوست داشتید آنجا بحث شود. http://www.askdin.com/showthread.php?p=894858#post894858
اما در مورد معجزه خود لین اولی در ابتدا نکته ایی را گفته است:
"در ابتداباید معنا و حقیقت اعجاز و معجزه و شرایط آن ذکر شود تا ببینیم آیا این شرایط در قرآن موجود است.
حقیقت اعجاز این است که مدّعی نبوت، عمل خارق العادهای را انجام دهد و دیگران را برای انجام همانند آن دعوت کند اما از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند.(1)"
می بینید؟ معجزه کاری است که کس دیگری نمی تواند انجامش دهد
حال برداشتی که من دارم اینه که
کسی که در خواست معجزه می کند آن چیزی را می خواهد که باعث اطمینانش می شود نه هر چیز
و البته اتمام حجت برای هرکس به یک شکلی است و حجت تمام می شود.( بنظرم خود فرد متوجه می شود)
همانطور که می بینید و در ذهنم هست هرجا که درخواستی از معجزه بوده و چیزی به عنوان معجزه معرفی شده در نزد افراد مشخص بوده و خودشان درخواست کردند واگر نکردند اشراف داشته اند که این عمل نه سحر است نه چیز عادی که بشر بتواند انجام دهد
پس در نتیجه چیز فرای بشر است و مشخص می شود.
و البته
یک سلسله مباحثی هست که یک نبی شناخته میشود کهخ بنظرم در همان لینک دوم به آن پرداخته میشود و یا بشود که موضوع کامل باشد.
مثلا نبی قبلی از نبی بعدی و ویژگی های ان آگاهی می دهد یا عقل می شناسد و...
مجموعه این ها که همه چیز کامل باشد
از چه کسی غیر از برگزیده بر می آید اینکه نتوان خدشه ای وارد کرد مگر از روی عناد و کتمان حق و....؟
معجزات متعددی است که در زمان حیات انبیا(ع) بوده است و الان هم معصومین(ع) از ایشان کمعجزات و کراماتی صادر می شود طبق شواهدی که از شفا بیماران در حرم اهل البیت(ع) هست.
اما در مورد قران هم که لینک را در ابتدا دادم اگر شبهه ایی هست بنظر بتوان در لینک دوم پیگیری کرد.
و تمامی کائنات نیز بر اساس فرمان خداوند اراده می شود بدون وسیله
الان مثال مشخص آن همین فرمان های صوتی که ایجاد می شود
البته مثال است
سلام
منظور قرآن از امر بودن روح فرمان نیست.بلکه منظور این است که روح از عالم امر است.عالم امر در مقابل عالم خلق قرار می گیرد.یعنی روح مجرد است .و از سنخ عالم خلق نیست
سلام
منظور قرآن از امر بودن روح فرمان نیست.بلکه منظور این است که روح از عالم امر است.عالم امر در مقابل عالم خلق قرار می گیرد.یعنی روح مجرد است .و از سنخ عالم خلق نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
خب امر پروردگار مگر ماده است؟
تجرد است دیگر
وقتی خدا به چیزی می گوید باش می شود.
اگر از همین جنس باشش، باشد تجرد نیست؟
حال در انسان به صورت کامل و جمیع صفاتش در این باش هست(به شاهد خلیفه الله بودن آدم)
جمیل باش
عزیز باش
جلیل باش
و....
این باش ها مجموعه اش می شود روح انسان که کسی جز خدا به عزمت روح دسترسی ندارد چون اگر از امر پروردگار باشد دیگر چه کسی غیر خدا می تواند شناخت کاملی داشته باشد مگر اشرف مخلوقات که روح های دیگر را هم کمی بشناسد.
که انسان با عمل به هدایت تشریعی این امر اللهی را محقق می کند با رفتار درست و بهتر کامل تر می شود و صفاتش تجلی پیدا می کند.
و اگر گنهکار باشد
بر اثر اینکه روح از امر خدا است و آنچه خدا دوست دارد او هم دوست دارد.
پس در جهنم هم روح عذاب می بیند وقتی چیزی را محروم ببیند و بر خلاف این دوست داشتن ببیند و از نظر جسمی هم که جسم هم عذاب می بیند.
بنظرم این رو بگیریم جور در میاد
ما ماهیت صفات را می دانیم هست اما ماده نیست.
(البته شاید بهتر باشد بحث رو در موضوع دیگر پیگیری کرد.)
حرف بنده هم این بود که روح مجرد است .جایی نگفتم ماده است.
بسم اله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بنظر ماده یک قرار داده چون در دنیای ما بر اساس سنخ ابزار ما روح تجرد داره اما وقتی به عالم معنا می رود ملائک هم اون رو می بینند و ملائک هم که از سنخ تجردات است مشاهده میشود
که احتمالا در دنیای دیگه قوانین ماده ان شکلی می شود
البته قابل توجه خوانندگان این پست روح بهتر است در موضوعات تخصصی آن بررسی شود
اگر بخواهیم دقیقا بدانیم ماده چیست و تجرد از ماده چیست اول باید مرز بین ماده و تجرد را پیدا کنیم.
بله، گرچه ما همان ماده را هم که بشناسیم خودبخود تجرد از ماده هم معلوم میشود و راههای ارتباطی با ماده هم معلوم میشوند ...
در مورد سایر مواردی که فرمودید هم مطالبی را نوشته بودم که پاکشان کردم ... فعلاً آیا قبول دارید که هر چیزی خارج از عالم مخلوق عقلپذیر نیست؟ اگر بله و وقتی که قبول دارید که خداوند خودش جزء جهان مخلوق نیست پس باید بپذیرید که ارتباط کنه ذات خداوند با عالم آفرینش هم عقلپذیر نیست ... یعنی تنها روی واسطهها میتوانیم فکر کنیم، یعنی از واسطهی اول به بعد را میتوان مورد مداقّه قرار داد، اینکه قبل از آن چه شود نه لزوماً از عقل ما تبعیت میکند و نه از منطق و نه شبیه هر چیزی است که در عالم آفرینش ممکن است سراغی از آن داشته باشیم ... اگر تا اینجای کار را قبول داشته باشید آیا قبول دارید که توسعهی مفهوم ماده میتواند تا آنجا باشد که تمام مخلوقهای موجود را به نوعی به هم ربط بدهد و اثرگذاری آنها بر روی هم را اجازه بدهد؟ ... گرچه به عنوان یک مسلمان معتقد میتوانید از مهندسی معکوس استفاده کنید و فکر کنید که چطور میتوان از روی این اثرگذاری که به آن اعتقاد دارید در توسعهی مناسب مفهوم ماده کمک بگیرید ...
خدا چه در خلق کردن و چه در تغییر دادن و حرکت دادن ماده از واسطه هایی استفاده می کند که ما حتی انها را خوب نمیشناسیم چه برسد به اینکه نحوه کار آنها را بدانیم
باسلام
با استدلال و تبیین عقلی اثبات میشود ولی نحوه انجام کار و از جزئیات آن خبری نداریم.
باسلام
نامحدود صرفا به این صورت نیست بلکه بسته به نوع عدم محدودیتش، تفاوت میکند.
این محدودیت صرفا در موجودات دارای مقدار مطرح است و تمام مجردات از این نوع عدم محدودیت برخوردارند.
و بی مقدار خودش یک مقدار است، پس واقعیت ندارد .
ظاهراین جمله پارادوکسیکال است. یا حداقل از مشترک لفظی (مقدار) استفاده شده است.
[FONT=microsoft sans serif]پرسش: خدا چگونه یک سنگ را حرکت می دهد پاسخ چیست؟
چگونه خدایی که حتی فوق مجرد است و بنابراین مثل ما دست و پا ندارد سنگی که ماده است را حرکت می دهد؟
البته تمرکز من لزوما روی حرکت سنگ نیست.بلکه هدف بنده از طرح این سوال اینه که اصولا خدای غیر جسمانی و غیر مادی چگونه بر عالم مادی طبیعت تاثیر می گذارد.
پاسخ: باسلام و عرض ادب
سوال در مورد قدرت خداوند و نحوه تاثیر او بر طبیعت است.
بر اساس اصل علیت باید بین علت و معلول نوعی سنخیت وجود داشته باشد.
اما بین خداوند مجرد و موجودات عالم مادی، هیچگونه سنخیتی وجود ندارد تا جائیکه به نظر مشهور فلاسفه، موجودات این عالم مستقیما مخلوق خداوند قرار نمیگیرند بلکه با واسطه مخلوق او هستند.
پس با این اوصاف، خداوند چگونه اراده خود را در جهان محقق میکند.
اراده خداوند به تحقق یا عدم تحقق فعلی در عالم طبیعت، به دو نوع کلی است:
گاه بستر تحقق اراده او، موجودی است مختار. مثلا اراده میکند که انسانی بیمار شود یا نشود.
گاه نیز بستر تحقق اراده او، موجودی است غیر مختار، مثلا میوه دادن یک درخت انار.
بحث در مورد هر یک از این دو، جداگانه است.
در مورد مسئله اول، بحث از این است که اراده انسان در کنار اراده خداوند در تحقق یا عدم تحقق یک عمل اختیاری چگونه قابل جمع است و به مسائلی چون قضا و قدر، جبر و اختیار و ... منتهی میشود.
اما در مورد مسئله دوم، نکته مهمی که باید توجه کرد این است که خود این نوع به دو شیوه جاری میشود.
شیوه اول: تحقق اراده الهی در سنتهای رایج طبیعت: مانند اینکه یک درخت انار که شرایط میوه دادن را دارد و مانعی هم در این مسیر ندارد، میوه بدهد.
شیوه دوم: تحقق اراده الهی در تحقق یا عدم تحقق یک فعل خاص: مانند میوه ندادن درخت اناری که شرایط کافی را دارد و مانعی هم از میوه دادنش بر اساس روال طبیعی ندارد یا بالعکس.
[FONT=microsoft sans serif]اراده خداوند و سنت رایج او در طبیعت این است که همه اشیای عالم به صورتی قرار بگیرند که بیشترین خیرو منفعت از آنها ایجاد شود. بنابراین بر اساس توحید ربوبی، به صورتی موجودات عالم را ایجاد میکند که وقتی در کنار موجودات دیگر قرار میگیرد بیشترین خیر متصور -درموقعیت مادی ای که قرار دارد و باتوجه به تزاحماتی که با سایر موجودات دارد- از آن موجود ایجاد شود[FONT=microsoft sans serif].
این اراده کلی خداوند است که طبق روال رایج انجام میشود.
پس در این موارد، اراده خداوند از طریق ربوبیتش صورت میگیرد که همان لحظه خلق موجودات، آنها را طوری می افریند و در کنار موجودات دیگرقرار میدهد که از همان لحظه ایجاد فایده مورد انتظار خود را داشته باشد.
برای تقریب به ذهن، یک مدیر توانمند کارخانه، وقتی کارگری را استخدام میکند همزمان با استخدام و حتی قبل از استخدامش، میداند که چه کارگری را میخواهد و برای کدام بخش از کارخانه اش. بنابراین به محض استخدام، آن نیرو را در بخش مربوطه قرار میدهد و آن کارگر(اگر درست استخدام شده باشد) انتظاری که از او در آن جایگاه می رفته را تامین میکند.
این مدیر، کارخانه و ترتیب نیروهایش و نیز ادوات و ابزارآلات و دستگاه های کارخانه خود را به صورتی قرار داده که هر یک از آنها، برای هدف خاصی بوده است و با کار خود انتظار مورد نظر را محقق می کنند.
در هنگام تولید نیز این دستگاه و کارگر است که آن محصولرا تولید میکند ولی آنچه باعث شد این دستگاه ها درست نتیجه بدهند، نظمی بود که مدیر و سازنده دستگاه ها و کارخانه برای آنها ایجاد کرده بود.
[FONT=microsoft sans serif] حال اگر بخواهد کارخاصی برخلاف روال انجام بگیرد یا انجام نگیرد[FONT=microsoft sans serif].
مثلا بخواهد که از دل کوه، شتری زنده و سرحال و نیرومندبیرون بیاید.(1)
یا بخواهد حرکت رودخانه برای حضرت موسی(ع)(2) یا چاقو برروی گلوی حضرت اسماعیل(ع) نبرد.(3)
در این موارد که اراده برخلاف روال رایج است، نیز خداوندمتعال از طریق اسباب و عوامل طبیعی باعث تحقق یا عدم تحقق آن فعل خاص میشود.
البته همانطور که در مبحث معجزه بارها گفته شده است،تحقق معجزه لزوما نافی قوانین طبیعت نیست بلکه ممکن است از قوانینی بهره برده باشدکه نوع بشر به خودی خود توان دست یابی به آن قوانین را ندارد و به همین جهت تحققآن عمل، برهم زننده عادت طبیعت است.(4)
بنابراین، در تحقق یک فعلی که برخلاف جریان طبیعی عالم است، از قوانین دیگری که قابل کشف برای دیگران به صورت عادی نیست استفاده میشود وآن عمل در سیکل آن قانون قرار میگیرد.
ــــــــ [FONT=microsoft sans serif]1.[FONT=microsoft sans serif]سوره اعراف، آیات 73-79
2.سوره بقره، ایه50
3.سوره صافات،آیات101-107[FONT=microsoft sans serif]
4. ر.ک: ایا معجزه قوانین طبیعی خلقت را نقض میکند.
سلام،
اگر کل عالم خلقت همین یک عالم باشد اعتراض شما بجاست و وارد است ... ولی اگر کل این عالم خلقت فقط یکی از عوالم بینهایتی باشد که خداوند خلق کرده است چه؟ ... خدا اگر فقط یک موجود شبیه به قورباغه خلق کند میگوییم چرا فقط غورباقه؟ مگر خداوند فقط همین کار را بلد است و تواناییاش محدود است؟ ... ولی اگر انواع موجودات را خلق کرد میگوییم به این مقدار تواناییاش بیشتر بوده است ... اگر تمام موجودات ممکنالوجود را لباس خلقت بپوشاند دیگر این ایراد تا آنجا برطرف میشود که معمولاً فلاسفه در نظر میگیرند ولی همچنان اعتراض شما قابل طرح هست چون خود ممکنالوجودها هم محدودیتهایی دارند و از جهاتی با هم شبیه هستند که گویی رعایت این شباهت حاکی از یک محدودیت باشد (گرچه میتواند تعمدی حکیمانه هم داشته باشد مبنی بر اینکه مثلاً خالق همهی آنها یکی است و خداوند واحد و احد میباشد) ... اما اگر خارج از این عالم وجود عوالم دیگری هم باشند که با این عالم از ممکن است شباهتهایی داشته باشند ولی شاید برخی از آنها هیچ شباهتی نداشته باشند دیگر این مشکل هم جواب داده میشود ... این مطلب در یک روایت وارد شده است که چون سند قوی ندارد به آن استناد نمیکنم و خیلی نگشتهام که جای دیگری هم این مطلب بیان شده است یا نه، ولی به لحاظ عقلی این مطلب قابل تأمل و حتی تا حدود زیادی قابل پذیرش است، هیچ محذوریتی هم در آیات و روایات نداریم یا من نیافتهام که داشته باشیم که نتوانیم چنین نظری را مطرح کنیم، فقط فلسفهی رایج و عرفان نظری رایج به علت اعتقاد به شکل خاصی از وحدت وجود تا حدودی مانع از پذیرش این نظر میشوند که به خودی خود اهمیتی هم ندارد ... مهم ثقلین است ...
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ببنید بگذارید مثال یخ را بیشتر شرح دهم
وجود یخ یک حقیقتی است
وقتی موجود می شود هم خود یک حقیقتی است
وجود حق یک حقیقت ثابت است که تغییر نمی کند چه موجود باشد چه نباشد
هستی هست وجود دارد پس در ورای آن یک حقیقتی از وجود اش هست که موجودش کرده است
آن حقیقتی که در کل هست و وجودش هستی را موجود کرده خداوند است
درکش سخته؟
شما می توانید درک کنید؟
اگر زیاد فکر کنید مختون صوت میشکه و نمی توانید شاید کار به جنون هم بکشد
حال اگر همین موجودات عالم را هم بخواهیم نگاه کنیم مخمان صوت می کشد و چه بسا دیوانه شویم
چه برسه به وجودی که باعث شده موجود شود این هستی
اما می گوید از چه جهت
از جمیع جهات کامل است هیچ نقصی ندارد.
هر اثری مرتبط به او است
اصلا اثری خلق نمی شود مگر به اراده او
خداوند قابل درک است اما نه آن درک جامعی که انتظار دارید چون ذات خداوند مختص خودش است و اوست که می داند و ما موجود شده در اثر ذات و حق هستیم او خود حق است حق هر چیزی پس هر حقی که موجود است تجلی او است
شما می توانید تمامی حقایق را درک کنید؟
اگر می توانید بگویید.
یا علی(ع)@};-
منظورم اینه اگه خالق تمام حقایق جهان اوست، اما چون نمیشود او را شناخت به حقایق جهان اشاره میکنیم، ما هم حقیقتی هستیم، پس از او هستیم .
به عبارت دیگر اگر خالق تمام حقایق را که نمیتوان درک کرد به نشانه ها بخواهیم توصیف کنیم، جواب کل جهان هستی میشود نه فقط محدوده خاصی .
زمانی که شخصی می آید و میگوید من فرستاده خداوندم، یا منظورش آن خالق ناشناخته است که نمیشود چون قابل درک نیست،پس یا اینکه منظورش کل حقایق عالم است، یا بخشی از آن، اگر از طرف کل حقایق جهان باشد باید شخصی باشد که شما او را فرستاده اید. نه تنها شما حتی کل جهان، اگر غیر این باشد از طرف حقایق محدودی آمده است، هر چند آن حقایق اثر خداوندی که خالق کل هستی است باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
شناخت و درک ممکنه اما آن درکی که بعه ذات است ممکن نیست چون شناخت او یعنی تمامی حقاقیق را بفهمیم که این سخت و غیر ممکنه
اما کسی که می آید از طرف کسی است که تمامی مخلوقات تجلی او است و او حقیقت تمامی هستی است چه لزومی دارد از طرف می باشد؟
آیا من به حقیقت شما آگاهم؟
آیا من مطلع از وضعیت شما هست؟
آیا می دانم که شما فردا چه کار می کنید؟
پس من خالق همه حقایق نیستم و نمی دانم همه حقایق را
پس پیامبر از طرف ما نمی تواند باشد.
خود پیامبر مخلوقی است از جانب خالق و حقی است از جانب حق پس هر وقت حق به او چیزی بدهد می گیرد و ابلاغ می کند و وجود مستقلی ندارد
ام اگر ا نا مفهوم است مطلبتان را جور دیگر بگویید.(شاید درست متوجه منظورتان نشده باشم)
ممنون
یا علی(ع)@};-
آیا عالم مستقل از علم خویش است ؟ میشود مثال بزنید ؟
آیا فاعل مستقل از فعل خویش است ؟ دلیل شما چیست ؟
موثر همان علت اثر است، به عبارت دیگر موثر، اثری است که قبل از اثر دیگر می آید .
آیا فاعل مستقل از فعل خویش است ؟ دلیل شما چیست ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
فعل کاری است که فاعل انجام می دهد
و علم چیزی است که عالم از آن مطلع است
فعل و علم مرتبط به فاعل و عالمند
علم وقتی علم است که فاعل اون رو نشر بده (عالمی علم رو نشر داده)
فعل هم چیزی است که فاعل اون رو انجام داده اگر فاعل کاری نکند فعل رخ نداده پس هر فعلی قطعا فاعلی دارد.
و هر علمی عالمی
خود آن اثر موثری دارد و در واقع تنها موثری که بدون نیاز به اثری تاثیر می گذارد خداوند است. بدون اینکه وابسته به چیزی باشد. و نیاز به الگو برداری باشد اثر می گذارد و خلق می کند.
(موثر= اثر گذار، اثر چیزی که موثر از خود بجا گذاشته است.)
تنها موثر خدا است
یا علی(ع)
و از وجود مطلق جز وجود صادر نمی شود و ماهیات یا حدود وجود و قیود آن در تنزل از مبدأ وجودسلام خدا صرفالوجود است را از چه طریق اثبات کرده اند؟ آیه یا حدیثتی در این رابطه هست؟
در ضمن وجود مگر صفت نیست؟
ببینید تفاوت این دو کجاست :
از شخصی میپرسند جهان چگونه آغاز شده ؟ میگوید نمیدانم .
از شخصی میپرسند جهان چگونه آغاز شده ؟ میگوید خداوند خلق کرده، میپرسند خداوند چیست ؟ میگوید نمیدانم .
حال شما گیر داده اید که از اثر پی به موثر میبرند، جهان یک اثر است پس موثری دارد .
بعد وقتی از شما پرسیده میشود که موثر یعنی اثری که قبل از اثر دیگر می آید و آن اثر چگونه است که اثری قبل از آن وجود ندارد چه جواب میدهید ؟
شاید بگویید این موثر، خالق است و اثر نیست، یعنی که از جنس اثر نیست .
بعد میگویید خداوند نور آسمان و زمین است، خب این شد مشخصات اثر مگر نه اینکه گفتید خداوند از جنس اثر نیست ؟
اگر نور آسمان و زمین خداوند است ، پس گرما هم خداوند است، پس من هم خداوند هستم.
اگر میگویید شما محدود هستید نمیتوانید خداوند باشید ، مگر نور محدود نیست ؟ مگر گرما محدود نیست ؟
خداوند مخلوق نیست تا از چیزی به وجود آمده باشد. خدا موجودی است که هستی را خودش دارا است، یعنی آفریده و مخلوق موجود دیگری نیست، بلکه آفریدگار جهانیان میباشد، و وجودش برایش ذاتی است. بنابراین خدا مخلوق نیست تا گفته شود از چه به وجود آمده است. به دیگر سخن: از چیزی به وجود آمدن، منوط و مشروط به مخلوقیت است.
[SPOILER]
از شخصی میپرسند جهان چگونه آغاز شده ؟ میگوید نمیدانم .
از شخصی میپرسند جهان چگونه آغاز شده ؟ میگوید خداوند خلق کرده، میپرسند خداوند چیست ؟ میگوید نمیدانم .
حال شما گیر داده اید که از اثر پی به موثر میبرند، جهان یک اثر است پس موثری دارد .
بعد وقتی از شما پرسیده میشود که موثر یعنی اثری که قبل از اثر دیگر می آید و آن اثر چگونه است که اثری قبل از آن وجود ندارد چه جواب میدهید ؟
شاید بگویید این موثر، خالق است و اثر نیست، یعنی که از جنس اثر نیست .
بعد میگویید خداوند نور آسمان و زمین است، خب این شد مشخصات اثر مگر نه اینکه گفتید خداوند از جنس اثر نیست ؟
اگر نور آسمان و زمین خداوند است ، پس گرما هم خداوند است، پس من هم خداوند هستم.
اگر میگویید شما محدود هستید نمیتوانید خداوند باشید ، مگر نور محدود نیست ؟ مگر گرما محدود نیست ؟
خداوند مخلوق نیست تا از چیزی به وجود آمده باشد. خدا موجودی است که هستی را خودش دارا است، یعنی آفریده و مخلوق موجود دیگری نیست، بلکه آفریدگار جهانیان میباشد، و وجودش برایش ذاتی است. بنابراین خدا مخلوق نیست تا گفته شود از چه به وجود آمده است. به دیگر سخن: از چیزی به وجود آمدن، منوط و مشروط به مخلوقیت است.[/SPOILER]
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
اینکه می گویند به ذات خدا فکر نکنید دلیل دارد.
شاید به خاطر اینکه
ذهن ما نمی تواند بر اساس تفکر و فکر به سر منشا خلقت برسد(در ابتدا اگر بخواهد برسد گنجایش درک ندارد. همان طور که اگر بخواهید با تفکر به تعداد کهکشان ها برسید خارج از تصور
شما می شود حال که مخلوقات اینگونه هستند خالق مخلوقاتهم خارج از تصور است.)
اما در مورد اینکه اثری موثر دارد ، این یک اصل ثابت است و مشخصه
مفعول و فعل فاعلی دارد پس فاعل هست چه در ذهن ما بر اساس ادراک ما درک شود چه نشود.
شما وقتی کتابی می خوانی قطعا نویسنده ایی پشت آن کتاب هست
حال بخواهی بر اساس همان کتاب نویسنده را درک کنی می توانی اما هرگز نمی توانی شناخت کاملی پیدا کنی چون اشراف به نویسنده نداری و تنها خود نویسنده از خودش خبر دارد.
ما در اصل داریم می گوییم خدا هست و شناخت خدا بر اساس شناخت مخلوقاتش هست .
اما در مورد خداوند بودن ما
چون ما به کسی می گوییم خداوند که برتر از همه مخلوقات است و همه مخلوقات تحت اراده او خلق شده و مدیریت می کند و باقی می مانند پس ما چون همه مخلوقات را نمی توانیم خلق کنیم یا حفظ کنیم یا به آن علم پیدا کنیم خدا نیستیم.(حتی خودمون رو هم از جمیع مشکلات نمی توانیم حفظ کنیم!)
اما در مورد نور توصیفات مختلفی می شود که در بخش و تحقیقات نور باید رجوع کرد
اما این را بدانید
کتاب تجلی افکار نویسنده است
اگر نویسنده در کتاب از عشق عمیقی صحبت می کند آن عشق تجلی اوست و او خواسته آنگونه نشان دهد و از این طریق قابل درک است.
اما وقتی ما نمی توانیم به کسی اشراف داشته باشیم تا بشناسیم او خودش را معرفی می کند و ما بر اساس آثار او شناخت پیدا می کنیم(شما هم وقتی بخواهیم خودتان را معرفی کنید یک بیو گرافی از خودتون ارائه می دهید. اما با این حال شناخت کاملی از شما نمی شود پیدا کرد اما به وجود شما می شود پی برد و شناخت نسبی پیدا کرد و به وجود داشتن شما یقین آورد.)
آثار خداوند خلقت هستی است
و توصیفاتی که ارائه می دهد.
مثل
خدا مستقل و بی نیاز است نه زاده می شود و نه می زاید
این جوابی است که به چیستی خدا خود خدا داده است
قرآن را بخوانید خود خدا می گوید چیست.
امیدوارم روشن باشد.
یا علی(ع)@};-
ببینید اگر جهان آفرینش را کتابی تصور کنیم ، دیگر چیزی باقی نمی ماند که بخواهیم نویسنده تصور کنیم، چون اگر هست از جهان آفرینش است، و اگر نیست دیگر نیست .
ولی حالا بر فرض مثال آمدیم و چنین کردیم و نویسنده را جدا از جهان آفرینش و کتاب معرفی کردیم .
حال این میان شخصی آمده و میگوید من از طرف آن نویسنده آمده ام تا شما را هدایت کنم، ما از او میپرسیم چه کسی تو را فرستاده و او ویژگی های کتاب را نام میبرد، خب اگر کتاب او را فرستاده ما نیز از متن همین کتاب هستیم و باید خودمان او را فرستاده باشیم .
تازه اگر از طرف نویسنده آمده باشد ، خب ما هم از طرف نویسنده آماده ایم ، چه فرقی بین ما و اوست ؟ جفتمان نوشته همان نویسنده هستیم، چه کسی ما را قبل از اینکه او بیاید هدایت میکرد ؟
پس در این میان غرضی در کار است، غرضمند میخواهد ما فراموش کنیم که خودمان هر غرضی داریم غرض نویسنده کتاب است، و به ما غرض خودش را به عنوان غرض نویسنده کتاب بدهد .
امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.
ولی حالا بر فرض مثال آمدیم و چنین کردیم و نویسنده را جدا از جهان آفرینش و کتاب معرفی کردیم .
حال این میان شخصی آمده و میگوید من از طرف آن نویسنده آمده ام تا شما را هدایت کنم، ما از او میپرسیم چه کسی تو را فرستاده و او ویژگی های کتاب را نام میبرد، خب اگر کتاب او را فرستاده ما نیز از متن همین کتاب هستیم و باید خودمان او را فرستاده باشیم .
تازه اگر از طرف نویسنده آمده باشد ، خب ما هم از طرف نویسنده آماده ایم ، چه فرقی بین ما و اوست ؟ جفتمان نوشته همان نویسنده هستیم، چه کسی ما را قبل از اینکه او بیاید هدایت میکرد ؟
پس در این میان غرضی در کار است، غرضمند میخواهد ما فراموش کنیم که خودمان هر غرضی داریم غرض نویسنده کتاب است، و به ما غرض خودش را به عنوان غرض نویسنده کتاب بدهد .
امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
اگر کتاب را جدای از نویسنده در نظر نگیریم و بگوییم کتاب تا وقتی هست که نویسنده اراده کند نوشته باشد
فرض کنید این کتاب مرتب در حال نگارش است و ویرایش و تغییر تا وقتی نویسنده بخواهد، و بود و نبود این کتاب تا وقتی است که نویسنده بخواهد باشد و در اصل این نویسنده است که کتاب را حفظ کرده هرچند شخصیت های کتاب فکر کنند خودشان دارند از خودشون محافظت می کنند.
اگر شما نوشته کتاب را از خودش بدانید(مستقل از خودش)
یکی از بدیهیات عالم را رد کردید(کتاب نمی تواند خود به خود نوشته شود مگر اینکه همین خود به خودی از طرف کسی تعریف شود.)
و اگر کتاب را در حال نگارش و ویرایش پیوسته بدانیم دیگر کتاب مستقل از نویسنده نیست و بودنش بستگی به خواست نویسنده دارد.
اما در مورد بخش دوم درمورد
ما هرگز از اراده نویسنده کتاب خارج نمی شویم بلکه هرچه هست اراده نویسنده است و هر شخصیتی که ادعای این را بکند که از طرف نویسنده آمده عاقبت نوشته ها را می داند و با نویسنده در ارتباط است و حجت را تمام می کند باید برایش برهان بیاورد که بر ما ثابت کند که هست مثل خرق عادت که روش عادی جهان را با بر هم زدن آن یا تغییر قوانین یا استفاده از قوانین دیگر که شخصیت ها به از طرف نویسنده آمدن فرد پی می برند.(روشی که خود نویسنده مشخص می کنه و برای شخصیت حجت می آورد به خاطر شناختی که از شخصیت دارد.)
و طبیعتا نویسنده کتاب می تواند شخصیت ها را دگرگون کند یا نکند و یا بخواهد.
اما آن شخصیت برگزیده در این فصل از زندگی مثل ما می خورد و می آشامد و زندگی می کند
او هم مثل ما است و شخصیت کتاب هستی
اما با این تفاوت که به او از طرف نویسنده وحی می شود.
ولی به فرد عادی آن گونه نخواهد بود و فرد عادی از چیز هایی که نویسنده در نظر گرفته و قوانین به طور کامل آگاهی ندارد.(هرچند شخصیت مرسل و نبی به اذن خدا آگاهی پیدا می کند )
چه کسی گفته ما فرماوش می کنیم قرضی داریم؟
خب اگر هدف ما را از طریق منتخبش مشخص کند و منتخب را الگو معرفی کند و راه و روش را از او بگیریم دیگر مشکلش کجاست؟
منظورتون از غرضی که می خواهد فراموش کنیم چیست؟
(البته مثال ها برای روشن شدن مسئله است.)
یا علی(ع)@};-
چرا کتاب نمیتواند خود به خود نوشته شود ولی نویسنده میتواند؟ شما به این مساله دقت نمی کنید ، موثر علت اثر است، علت اثر = اثری که قبل از اثر دیگر می آید .
بنابر این :
اثر = محدود = دانش
موثر = اثری که علت اثر دیگر است
پس موثر = دانشی که قبل از دانش دیگر می آید و علت آن است
حالا;
نامحدود = بی اثر
نامحدود خالق محدود = بی اثر موثر اثر
آیا این کذب نیست ؟
شما با ارائه نظریه خداوند پاسخ مساله را که آغاز از کجاست می دهید یا همان نمیدانم را میگویید اما از طرف همان نمیدانم دستور می دهید .
در ظاهر داستان پیامبر مانند شخصی است که آمده و ادعا میکند از طرف نمیدانم آمده ام و همه چیز را میدانم .
وقتی در اصل این نویسنده است که شخصیت ها را هدایت میکند ، پس نوشته ها اثر نویسنده هستند، اراده نوشته ها به اراده نویسنده محدود است .
و شما هرگز نمی خواهید مگر آن که خدا بخواهد، شما هرگز نمیدانید مگر اینکه خداوند بداند، شما هرگز نمیگویید مگر اینکه خداوند بگوید ، شما هرگز ... مگر اینکه خداوند ...
پس ما خداوندیم و خداوند را نیازی نیست به همتای خود سجده کند .
بنابر این :
اثر = محدود = دانش
موثر = اثری که علت اثر دیگر است
پس موثر = دانشی که قبل از دانش دیگر می آید و علت آن است
حالا;
نامحدود = بی اثر
نامحدود خالق محدود = بی اثر موثر اثر
آیا این کذب نیست ؟
شما با ارائه نظریه خداوند پاسخ مساله را که آغاز از کجاست می دهید یا همان نمیدانم را میگویید اما از طرف همان نمیدانم دستور می دهید .
در ظاهر داستان پیامبر مانند شخصی است که آمده و ادعا میکند از طرف نمیدانم آمده ام و همه چیز را میدانم .
انتخاب کنید :
اطاعت از میدانم و علم هر چند محدود
اطاعت از نمیدانم و مجهول هر چند نامحدود
بسم اله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
کتاب می تواند خود به خود باشد مگر اینکه دقت کنید مگر اینکه نویسنده آن اینگونه بخواهد
مثال ملموس فعلی همین ماشین های دنده اتوماتیک است تا سازنده ماشین نخواهد دنده اتوماتیک نخواهد بود تا راننده نخواهد دنده اتوماتیک نخواهد بود
حال بگوییک مدام دنده اتوماتیک است پس سازنده چون می داند دنده اتوماتیک چرا دنده اتوماتیک است می تواند آن را از مدار خارج کند.
پس برتری دارد.
نا محدود یعنی همه محدود ها را در بر دارد
حال جلوه ایی از این نا محدود در قالب محدود نمایش داده می شود
کسی که محدودیتی ندارد محدودی را خلق کرده
چرا کذب است؟
چه کسی گفته ما نمی دانیم خدا کجاست؟
و خدا را نمی شناسیم؟
کدام پیامبر ادعا کرده از طرف نمی دانم امده که اینگونه برداشت می کنید؟
پیامبر انچه را که خدا به او می گوید می داند و شناختش نسبت به خودا از همه بیشتر است
ما هم هم خدا را می بینیم و هست و هم درک می کنیم
همان طور که وقتی کتابی می خوانیم از روی جلد ان به نویسنده و نام آن پی می بریم
حال شما می خواهد
نویسنده کتاب را کتمان کنید مشکل خودتان است
چون این مسئله از بدیهیات عالم است.
که کتاب نویسنده دارد.
برا همین هرگز خدا کتمان و در نمی شود
مگر در شناخت ذات خدا که شناخت ذات حرام است فکر کردن در مورد آن
شما اختیاری از خودت نداری مگر اختیاری که خود خدا به شما می دهد
و الا همیشه اوست که خالق کل هستی است و مالک و صاحب اختیار و قهار
نویسنده کتاب به شخصیت ها جان میده اختیار میده و به آنها می گوید چکار کن و اگر بخواهد می تواند شخصیت را حذف کند جوری که هرگز نبوده باشد یا همه را هدایت کند
یا راهنما بفرست دا بر اساس روندی که می خواهد شخصیت را جهت دهد
شخصیت هرچند خارج از اراده خدا نیست
اما نیازمند او است و محتاج او
امیدوارم مشخص باشد.
یا علی(ع)
در تعجبم چگونه شخصی که نویسنده به او وحی میکند، چیزی اختراع نمیکند، چیزی اکتشاف نمیکند و ... و فقط در همین حد به ما میگوید که باید از نمیدانم و او اطاعت کنیم، اگر هم دچار بدبختی شدیم از گناهان خودمان است یا اینکه کفر میگوییم یا اینکه درست اطاعت نکردیم یا اینکه آزمایش الهی است یا اینکه باید صبر کنیم، اینقدر صبر کنیم که قیامت بشود .
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
نکردن دلیل بر عدم توانایی است؟
همین کسی که شما می گویید آخرین پیامبر(ص) و بعد آن وصی(ع)
کتابی نوشته که هیچ نویسنده ایی نمی تواند عین آن بیاورد
به اسم قرآن
(قرآن کتابی است که از طرف خدا و به واسطه پیامبر(ص) آورده شده است.)
در این حد هم نیست
فرا تر است
از گل مجسمه می سازد پرنده می شود
عصا می آورد مار می شود
مرده زنده می کند
شتر از کوه خارج می کند
در دل نهنگ می رود زنده بر می گردد
بر روی آب راه می رود بدون وسیله
و هزاران معجزه ایی که آورده اند انبیاء (ع)
که آخرین معجزه(از جهت ماندگاری ابدی) همین قرآن است.(لازم به ذکر است معجزات به اذن الله است.)
بعد پیامبر (ص) بیشترین شناخت را دارد
نمی دانم یعنی عدم شناخت اما همه خدا را می شناسیم و مشخص و آشکار است و علم و شناختمون سطح آن فرق دارد.(البته شناخت هم مرتبه داره که به عدم شناخت کافی هم گاهی نمی دانم اطلاق میشود.)
الان تنها فرد در عالم که به علم وحی آشنایی دارد و جانشین پیامبر(ص) است حضرت صاحب الزمان(عج) است که ایشان جمیع علوم در اختیارشان است که در عصر ظهور نشر می دهند و حجت را بر تمامی مردم تمام می کنند. ان شاء الله
یا علی(ع)
آن چیزی که شما بهش میگی وجود خدا، آن را ما هم درک میکنیم، آن همان حقیقت است، همان ما هستیم .
اما آن چیزی که شما بهش میگی ذات خدا، چیز ناشناخته ای هست و پیامبری که میگه از ذات خدا به من وحی میشه در واقع میگه از جای ناشناخته به من وحی میشه .
ناشناخته، یعنی غیر قابل فهم، پس چطور پیامبر فهمیده خداست؟
تازه مگه نمیگین خداوند میگه بشو و میشه ؟ پس چطور خداوند میخواد انسان به کمال برسه و این همه وقته نرسیده ؟
اما آن چیزی که شما بهش میگی ذات خدا، چیز ناشناخته ای هست و پیامبری که میگه از ذات خدا به من وحی میشه در واقع میگه از جای ناشناخته به من وحی میشه .
ناشناخته، یعنی غیر قابل فهم، پس چطور پیامبر فهمیده ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
آدم قابلیت خلیه اللهی شدن را دارد یعنی ابزار و وسائل آن را دارد اما نمی تواند خدا باشد چون تمامی این ویژگی ها را خدا به او داده و می تواند از او بگیرد
همانگونه که عده ایی بینایی دارند عده ایی ندارد عده ایی معلول اند و عده ایی سالم
و یا قرصی برای یک بیماری خاص شفا دارد برای فردی اما برای فرد دیگر خیر و....
ذات خدا ناشناخته نیست
بلکه شناخت خدا به طور کامل محقق نیست
مثلا
علم از عالم ساطع می شه و نشر پیدا می کنه
اما شما علمی که الان هست با علمی که 2000 سال قبل هست یکی است؟
علم همان علم است ثابته اما شناخت ما و نحوه استفاده ما از ان فرق کرده در اصل اگاهی ما بیشتر شده
حال ما بگوییم 1400 پیش علم نبوده؟ که قطعا بوده اما بر اساس ابزار و امکانات اون موقع ان طور شناخته شده بوده
برای شناخت بیشتر خدا نیاز به کاملتر شدن ما داره که کامل ترین فرد پیامبر(ص) است که شناختی کامل تر از ما داره و نزدیک ترین شناخت را و آن شناخت کاملتر رو خود خدا دارد
برای همین ما باید به کلام خدا رجوع کنیم تا بدانیم باید از پیامبر(ص) بپرسیم تا بفهمیم
اما شناخت ابتدایی برای شناخت وجود خدا و شناخت وصی خدا لازمه که رجوع کنیم
این یک قاعده است رجوع به اعلم
متوجه شدید؟
مثال دیگر
شما شناختی که یک کودک نوپا از دنیا دارد با یک مرد بالغ فرق دارد یا شناختی که یک اول دبستانی از علم دارد با شناخت یک پروفسور فرق دارد
همه علم رو می شناسند اما شناختشون فرق دارد پس علم هست و همیشه هم هست.
یا علی(ع)@};-
این هم ادعای دیگریست برای خودش، ولی اینو دیگه من بلد نیستم ردش کنم، اینو شما که میگی باید ثابتش کنی، ولی میگم کاش علم اینم نزدش بود که بدونه چطوری از خودش محافظت کنه تا راحت ظهور میکرد، کاش علم به اینکه چطوری ظهور کنه هم باهاش بود .
اینکه میگین نکردن کاری به معنی نتوانستن آن نیست باید از نظر علمی بررسی بشه.
[SPOILER]
اینکه میگین نکردن کاری به معنی نتوانستن آن نیست باید از نظر علمی بررسی بشه.[/SPOILER]
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
شما تایپ نکنید
من از شما می پرسیم شما می توانید تایپ کنید یا نه؟
اگر نخواهید تایپ کنید عقلا می توانم بگویم شما نمی توانید تایپ کنید؟
یا اگر شرایط تایپ محیا نباشد
عقلا می توانم بگویم شما نمی توانید تایپ کنید؟
اما در مورد امام زمان(عج) ایشان علم محافظت از خود و علم ظهور را هم دارند اما همین طور که مشخصه ایشان از طرف خدا مامور هستند پس برای کارهایشان نیاز به اذن خدا دارند و اسباب طبیعی عالم هم به اذن و خواست و اراده او(خداوند) تغییر می کند نه شخصیت های عالم(علم داشتن هم به خواست خدا است. که البته اگر بخواهد خیلی کش پیدا کند بنظرم در موضوع مستقل باشد بهتر است تا حق شروع کننده موضوع ضایع نشود.)
اما در مورد وجود ایشان هم نیاز به عالم در هر زمینه ای است که بهترین مسیر را معرفی کند.
نویسنده است که چارچوب داستان رو مشخص می کنه واگر بخواهد تغییر می دهد اما شخصیتی را هم که بتواند چارچوب کتاب رو تغییر دهد به خواست او است که می تواند نه اراده خودش.
امیدوارم روشن باشد.
یا علی(ع)@};-
نویسنده داستان به ما اختیار داده است ، حال چه لزومی دارد به ما دستور دهد ؟
اگر اختیار داریم دیگر دستور چیست ؟ اگر اختیار نداریم پس چرا باید از دیگری دستور بگیریم ؟
خب اینجا مساله آزمایش مطرح میشود، یعنی اینکه نویسنده میخواهد بداند که آیا با اختیار از او اطاعت خواهیم کرد یا خیر .
ولی مساله اینجاست که از کجا بدانیم این شخصی که آمده و میگوید من از طرف نویسنده هستم راست میگوید و از خودش یا دیگری که غیر از نویسنده است این حرف را نمیزند ؟
این هم از قدرت و علمی که این شخص ارائه میکند معلوم می شود که اینجا مساله معجزه مطرح میشود .
حال شما میگویید مرده زنده کرده است، نمیدانم شتر از دل کوه بیرون کشیده است، اما کسانی که این ماجرا را دیده اند الان وجود ندارند و ما هم راهی نداریم که حقیقت برایمان مشخص شود .
به نظرم شق القمر یک مثال خوب است برای اینکه این قدرت مشخص شود، هر چند هر چقدر این کار عجیب باشد نمیتواند ثابت کند از طرف نویسنده است چرا که ما تمام نیروهای جهان را نمیشناسیم که ببینیم قادر به چه کاری هستند .
حالا سوال من از شما این است : زمانی که شما تمام نیروهای جهان را نمیشناسید که بگویید چه قدرتی دارند از کجا میخواهید بدانید این کاری که انجام شده از طرف نیروی قدرتمند دیگری است یا خوده نویسنده ؟
در ضمن اگر بحثی پیرامون اعجاز قرآن انجام شده که به نتیجه رسیده است لطفا لینک مطلب را به من بدهید تا مطالعه کنم، چون تا جایی که من مطالعه کردم اعجاز قرآن برای من اثبات نشده است، فقط اسرار آمیز بودنش برای من ثابت شده است .
سلام
بر این اساس که روح انسان از عناصر مادی مانند پروتئین آب و .. تشکیل نشده و قابل انقسام پذیری نیست.
حرکت بوسیله سنگ؟!!!
منظورتان را بیشتر توضیح دهید؟
اگر بخواهیم دقیقا بدانیم ماده چیست و تجرد از ماده چیست اول باید مرز بین ماده و تجرد را پیدا کنیم.
تعریف ساده و پایه ماده را همه قبول دارن.
ماده چیزی که یا جرم دارد و ابعاد سه گانه و قابل حس و آزمایش و اندازگیری (مثلا الکترون هم با اینکه ابعاد ندارد ولی چون کشف و ازمایش شد و اثرات انرا می بینیم ان هم ماده است و کسی نمی تواند ادعا کند الکترون مجرد است)
یا قابل حس نیست در حال حاضر و فقط با یک سری آزمایشات و نظریات ان را پذیرفته ایم و منتظریم در آینده کشف شوند مانند ماده تاریک
به نظر می رسد اگرچه ماده را باور و درک داریم و لی تعیین مرز بین ماده و غیر ماده دشوار باشد.چون با پیشرفت علوم موارد تازه ای کشف می شوند.اگر مثلا نظریه ریسمان روزی به یک نظریه قابل قبول تبدیل شود بازم تعریف ما از ماده گسترده تر می شود .
اگر اختیار داریم دیگر دستور چیست ؟ اگر اختیار نداریم پس چرا باید از دیگری دستور بگیریم ؟
خب اینجا مساله آزمایش مطرح میشود، یعنی اینکه نویسنده میخواهد بداند که آیا با اختیار از او اطاعت خواهیم کرد یا خیر .
ولی مساله اینجاست که از کجا بدانیم این شخصی که آمده و میگوید من از طرف نویسنده هستم راست میگوید و از خودش یا دیگری که غیر از نویسنده است این حرف را نمیزند ؟
این هم از قدرت و علمی که این شخص ارائه میکند معلوم می شود که اینجا مساله معجزه مطرح میشود .
حال شما میگویید مرده زنده کرده است، نمیدانم شتر از دل کوه بیرون کشیده است، اما کسانی که این ماجرا را دیده اند الان وجود ندارند و ما هم راهی نداریم که حقیقت برایمان مشخص شود .
به نظرم شق القمر یک مثال خوب است برای اینکه این قدرت مشخص شود، هر چند هر چقدر این کار عجیب باشد نمیتواند ثابت کند از طرف نویسنده است چرا که ما تمام نیروهای جهان را نمیشناسیم که ببینیم قادر به چه کاری هستند .
حالا سوال من از شما این است : زمانی که شما تمام نیروهای جهان را نمیشناسید که بگویید چه قدرتی دارند از کجا میخواهید بدانید این کاری که انجام شده از طرف نیروی قدرتمند دیگری است یا خوده نویسنده ؟
در ضمن اگر بحثی پیرامون اعجاز قرآن انجام شده که به نتیجه رسیده است لطفا لینک مطلب را به من بدهید تا مطالعه کنم، چون تا جایی که من مطالعه کردم اعجاز قرآن برای من اثبات نشده است، فقط اسرار آمیز بودنش برای من ثابت شده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ابتدا بگذارید لینکی از معجزه قران را قرار دهم و بعد توضیحات خودم را
http://pasokhgoo.ir/node/1342
ببنید اختیار داریم اما اختیار ما چیزی است که نویسنده به ما گفته داشته باشیم یعنی تو اختیار داری این انتخاب ها را داشته باشی اما من می خواهم به اینجا برسی خب نویسنده هدف را مشخص می کند و طبیعتا برای هدف و دعوت و کشاندن شخصیت ها به ان سمت باید ها و نباید هایی رو تعریف می کند تا نظم محقق بشه و راحت به هدف بشه رسید.
حال توی این انتخابو دستورات اهدافی هست که خود نویسنده در نظر می گیرد و اون یکی اش می تواند آزمون باشد یا هر هدف دیگری
اما در مورد شخصی که آمده خودتان یکی از روش هایش را گفتید که معجزه است و البته شرایط دیگری هم در نظر گرفتند مثل عقل که یک موضوعی است که در سایت باز است اگر دوست داشتید آنجا بحث شود.
http://www.askdin.com/showthread.php?p=894858#post894858
اما در مورد معجزه خود لین اولی در ابتدا نکته ایی را گفته است:
"در ابتداباید معنا و حقیقت اعجاز و معجزه و شرایط آن ذکر شود تا ببینیم آیا این شرایط در قرآن موجود است.
حقیقت اعجاز این است که مدّعی نبوت، عمل خارق العادهای را انجام دهد و دیگران را برای انجام همانند آن دعوت کند اما از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند.(1)"
می بینید؟ معجزه کاری است که کس دیگری نمی تواند انجامش دهد
حال برداشتی که من دارم اینه که
کسی که در خواست معجزه می کند آن چیزی را می خواهد که باعث اطمینانش می شود نه هر چیز
و البته اتمام حجت برای هرکس به یک شکلی است و حجت تمام می شود.( بنظرم خود فرد متوجه می شود)
همانطور که می بینید و در ذهنم هست هرجا که درخواستی از معجزه بوده و چیزی به عنوان معجزه معرفی شده در نزد افراد مشخص بوده و خودشان درخواست کردند واگر نکردند اشراف داشته اند که این عمل نه سحر است نه چیز عادی که بشر بتواند انجام دهد
پس در نتیجه چیز فرای بشر است و مشخص می شود.
و البته
یک سلسله مباحثی هست که یک نبی شناخته میشود کهخ بنظرم در همان لینک دوم به آن پرداخته میشود و یا بشود که موضوع کامل باشد.
مثلا نبی قبلی از نبی بعدی و ویژگی های ان آگاهی می دهد یا عقل می شناسد و...
مجموعه این ها که همه چیز کامل باشد
از چه کسی غیر از برگزیده بر می آید اینکه نتوان خدشه ای وارد کرد مگر از روی عناد و کتمان حق و....؟
معجزات متعددی است که در زمان حیات انبیا(ع) بوده است و الان هم معصومین(ع) از ایشان کمعجزات و کراماتی صادر می شود طبق شواهدی که از شفا بیماران در حرم اهل البیت(ع) هست.
اما در مورد قران هم که لینک را در ابتدا دادم اگر شبهه ایی هست بنظر بتوان در لینک دوم پیگیری کرد.
یا علی(ع)@};-
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
اگر روح را از جنس امر بدانیم چطور؟
یعنی همان فرمان؟
و تمامی کائنات نیز بر اساس فرمان خداوند اراده می شود بدون وسیله
الان مثال مشخص آن همین فرمان های صوتی که ایجاد می شود
البته مثال است.
یا علی(ع)@};-
منظور قرآن از امر بودن روح فرمان نیست.بلکه منظور این است که روح از عالم امر است.عالم امر در مقابل عالم خلق قرار می گیرد.یعنی روح مجرد است .و از سنخ عالم خلق نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
خب امر پروردگار مگر ماده است؟
تجرد است دیگر
وقتی خدا به چیزی می گوید باش می شود.
اگر از همین جنس باشش، باشد تجرد نیست؟
حال در انسان به صورت کامل و جمیع صفاتش در این باش هست(به شاهد خلیفه الله بودن آدم)
جمیل باش
عزیز باش
جلیل باش
و....
این باش ها مجموعه اش می شود روح انسان که کسی جز خدا به عزمت روح دسترسی ندارد چون اگر از امر پروردگار باشد دیگر چه کسی غیر خدا می تواند شناخت کاملی داشته باشد مگر اشرف مخلوقات که روح های دیگر را هم کمی بشناسد.
که انسان با عمل به هدایت تشریعی این امر اللهی را محقق می کند با رفتار درست و بهتر کامل تر می شود و صفاتش تجلی پیدا می کند.
و اگر گنهکار باشد
بر اثر اینکه روح از امر خدا است و آنچه خدا دوست دارد او هم دوست دارد.
پس در جهنم هم روح عذاب می بیند وقتی چیزی را محروم ببیند و بر خلاف این دوست داشتن ببیند و از نظر جسمی هم که جسم هم عذاب می بیند.
بنظرم این رو بگیریم جور در میاد
ما ماهیت صفات را می دانیم هست اما ماده نیست.
(البته شاید بهتر باشد بحث رو در موضوع دیگر پیگیری کرد.)
یا علی(ع)@};-
بسم اله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بنظر ماده یک قرار داده چون در دنیای ما بر اساس سنخ ابزار ما روح تجرد داره اما وقتی به عالم معنا می رود ملائک هم اون رو می بینند و ملائک هم که از سنخ تجردات است مشاهده میشود
که احتمالا در دنیای دیگه قوانین ماده ان شکلی می شود
البته قابل توجه خوانندگان این پست روح بهتر است در موضوعات تخصصی آن بررسی شود
یا علی(ع)@};-
بله، گرچه ما همان ماده را هم که بشناسیم خودبخود تجرد از ماده هم معلوم میشود و راههای ارتباطی با ماده هم معلوم میشوند ...
در مورد سایر مواردی که فرمودید هم مطالبی را نوشته بودم که پاکشان کردم ... فعلاً آیا قبول دارید که هر چیزی خارج از عالم مخلوق عقلپذیر نیست؟ اگر بله و وقتی که قبول دارید که خداوند خودش جزء جهان مخلوق نیست پس باید بپذیرید که ارتباط کنه ذات خداوند با عالم آفرینش هم عقلپذیر نیست ... یعنی تنها روی واسطهها میتوانیم فکر کنیم، یعنی از واسطهی اول به بعد را میتوان مورد مداقّه قرار داد، اینکه قبل از آن چه شود نه لزوماً از عقل ما تبعیت میکند و نه از منطق و نه شبیه هر چیزی است که در عالم آفرینش ممکن است سراغی از آن داشته باشیم ... اگر تا اینجای کار را قبول داشته باشید آیا قبول دارید که توسعهی مفهوم ماده میتواند تا آنجا باشد که تمام مخلوقهای موجود را به نوعی به هم ربط بدهد و اثرگذاری آنها بر روی هم را اجازه بدهد؟ ... گرچه به عنوان یک مسلمان معتقد میتوانید از مهندسی معکوس استفاده کنید و فکر کنید که چطور میتوان از روی این اثرگذاری که به آن اعتقاد دارید در توسعهی مناسب مفهوم ماده کمک بگیرید ...
باسمه الموجود
سلام علیکم
آیه:"هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن..."
روایات:
قال علی علیه السلام:
"لا یشمل بحد و لا یحسب بعدٍ"خدایی که حدی ندارد و با شماره محاسبه نمی گردد.(خ/186)
"واحد لا بعدد"خداوند یکی است اما نه با شماره یعنی دومی ندارد...(وحدت خدا وحدت عددی نیست)
آیه:"ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسه الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هم معهم
أین ما کانوا..."
هیچ نجوایی میان سه تن نیست مگر آنکه چهارمی آنان خداوند است و نه میان پنج تن مگر اینکه ششمین آنان خداوند است
....(مجادله/7) وحدت خداوند وحدت حقه ی حقیقیه است و این جز با صرف الوجود بودن حق متعال امکان پدیر نیست.
روایت:
قال علی علیه السلام:"ما رأیت شیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده"هیچ چیز را ندیدم مگر اینکه خداوند را قبل از او و با او و بعد از
او یافتم.
با سلام و خسته نباشید
البته ناگفته نماند بنده خود از طریق دیگری حقانیت الله تعالی برایم اثبات شده است
اما میخواهم برای اطمینان و کسب دانش این مسائل را مطرح کنم تا اطلاعاتم را بالا ببرم
لذا خواستم از شما دوستان محترم تشکر کنم که اینگونه دوستانه و بی غرضانه پاسخ بنده را می دهید
فقط مانند این دوستمان برایم سوال است که موثر بدون اینکه اثر باشد چگونه تاثیر میگذارد
واقعا متشکرم
باسلام
با استدلال و تبیین عقلی اثبات میشود ولی نحوه انجام کار و از جزئیات آن خبری نداریم.
باسلام
نامحدود صرفا به این صورت نیست بلکه بسته به نوع عدم محدودیتش، تفاوت میکند.
این محدودیت صرفا در موجودات دارای مقدار مطرح است و تمام مجردات از این نوع عدم محدودیت برخوردارند.
ظاهراین جمله پارادوکسیکال است. یا حداقل از مشترک لفظی (مقدار) استفاده شده است.
[FONT=microsoft sans serif]
تعریف حصرگرایانه است و درست نیست.
شما بر اساس یک فرض، یک استدلال اقامه کردید.
خود فرض را باید اثبات کنید و بعد استدلال خود را اقامه کنید.
صرف الوجود بودن خداوند نتیجه بحثهای عقلی و برداشت ازاد از ادله نقلی است.
بر اساس اصالت وجود، وجود وصف نیست بلکه هستی و مایه تشخص یک موجود است.
[FONT=microsoft sans serif]پرسش: خدا چگونه یک سنگ را حرکت می دهد پاسخ چیست؟
چگونه خدایی که حتی فوق مجرد است و بنابراین مثل ما دست و پا ندارد سنگی که ماده است را حرکت می دهد؟
البته تمرکز من لزوما روی حرکت سنگ نیست.بلکه هدف بنده از طرح این سوال اینه که اصولا خدای غیر جسمانی و غیر مادی چگونه بر عالم مادی طبیعت تاثیر می گذارد.
پاسخ:
باسلام و عرض ادب
سوال در مورد قدرت خداوند و نحوه تاثیر او بر طبیعت است.
بر اساس اصل علیت باید بین علت و معلول نوعی سنخیت وجود داشته باشد.
اما بین خداوند مجرد و موجودات عالم مادی، هیچگونه سنخیتی وجود ندارد تا جائیکه به نظر مشهور فلاسفه، موجودات این عالم مستقیما مخلوق خداوند قرار نمیگیرند بلکه با واسطه مخلوق او هستند.
پس با این اوصاف، خداوند چگونه اراده خود را در جهان محقق میکند.
اراده خداوند به تحقق یا عدم تحقق فعلی در عالم طبیعت، به دو نوع کلی است:
گاه بستر تحقق اراده او، موجودی است مختار. مثلا اراده میکند که انسانی بیمار شود یا نشود.
گاه نیز بستر تحقق اراده او، موجودی است غیر مختار، مثلا میوه دادن یک درخت انار.
بحث در مورد هر یک از این دو، جداگانه است.
در مورد مسئله اول، بحث از این است که اراده انسان در کنار اراده خداوند در تحقق یا عدم تحقق یک عمل اختیاری چگونه قابل جمع است و به مسائلی چون قضا و قدر، جبر و اختیار و ... منتهی میشود.
اما در مورد مسئله دوم، نکته مهمی که باید توجه کرد این است که خود این نوع به دو شیوه جاری میشود.
شیوه اول: تحقق اراده الهی در سنتهای رایج طبیعت: مانند اینکه یک درخت انار که شرایط میوه دادن را دارد و مانعی هم در این مسیر ندارد، میوه بدهد.
شیوه دوم: تحقق اراده الهی در تحقق یا عدم تحقق یک فعل خاص: مانند میوه ندادن درخت اناری که شرایط کافی را دارد و مانعی هم از میوه دادنش بر اساس روال طبیعی ندارد یا بالعکس.
[FONT=microsoft sans serif]اراده خداوند و سنت رایج او در طبیعت این است که همه اشیای عالم به صورتی قرار بگیرند که بیشترین خیرو منفعت از آنها ایجاد شود. بنابراین بر اساس توحید ربوبی، به صورتی موجودات عالم را ایجاد میکند که وقتی در کنار موجودات دیگر قرار میگیرد بیشترین خیر متصور -درموقعیت مادی ای که قرار دارد و باتوجه به تزاحماتی که با سایر موجودات دارد- از آن موجود ایجاد شود[FONT=microsoft sans serif].
این اراده کلی خداوند است که طبق روال رایج انجام میشود.
پس در این موارد، اراده خداوند از طریق ربوبیتش صورت میگیرد که همان لحظه خلق موجودات، آنها را طوری می افریند و در کنار موجودات دیگرقرار میدهد که از همان لحظه ایجاد فایده مورد انتظار خود را داشته باشد.
برای تقریب به ذهن، یک مدیر توانمند کارخانه، وقتی کارگری را استخدام میکند همزمان با استخدام و حتی قبل از استخدامش، میداند که چه کارگری را میخواهد و برای کدام بخش از کارخانه اش. بنابراین به محض استخدام، آن نیرو را در بخش مربوطه قرار میدهد و آن کارگر(اگر درست استخدام شده باشد) انتظاری که از او در آن جایگاه می رفته را تامین میکند.
این مدیر، کارخانه و ترتیب نیروهایش و نیز ادوات و ابزارآلات و دستگاه های کارخانه خود را به صورتی قرار داده که هر یک از آنها، برای هدف خاصی بوده است و با کار خود انتظار مورد نظر را محقق می کنند.
در هنگام تولید نیز این دستگاه و کارگر است که آن محصولرا تولید میکند ولی آنچه باعث شد این دستگاه ها درست نتیجه بدهند، نظمی بود که مدیر و سازنده دستگاه ها و کارخانه برای آنها ایجاد کرده بود.
[FONT=microsoft sans serif] حال اگر بخواهد کارخاصی برخلاف روال انجام بگیرد یا انجام نگیرد[FONT=microsoft sans serif].
مثلا بخواهد که از دل کوه، شتری زنده و سرحال و نیرومندبیرون بیاید.(1)
یا بخواهد حرکت رودخانه برای حضرت موسی(ع)(2) یا چاقو برروی گلوی حضرت اسماعیل(ع) نبرد.(3)
در این موارد که اراده برخلاف روال رایج است، نیز خداوندمتعال از طریق اسباب و عوامل طبیعی باعث تحقق یا عدم تحقق آن فعل خاص میشود.
البته همانطور که در مبحث معجزه بارها گفته شده است،تحقق معجزه لزوما نافی قوانین طبیعت نیست بلکه ممکن است از قوانینی بهره برده باشدکه نوع بشر به خودی خود توان دست یابی به آن قوانین را ندارد و به همین جهت تحققآن عمل، برهم زننده عادت طبیعت است.(4)
بنابراین، در تحقق یک فعلی که برخلاف جریان طبیعی عالم است، از قوانین دیگری که قابل کشف برای دیگران به صورت عادی نیست استفاده میشود وآن عمل در سیکل آن قانون قرار میگیرد.
ــــــــ
[FONT=microsoft sans serif]1.[FONT=microsoft sans serif]سوره اعراف، آیات 73-79
2.سوره بقره، ایه50
3.سوره صافات،آیات101-107[FONT=microsoft sans serif]
4. ر.ک: ایا معجزه قوانین طبیعی خلقت را نقض میکند.