جمع بندی تضاد دین با عقل

تب‌های اولیه

144 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حبیبه;897101 نوشت:
این تقسیم بندی زمانی است که شما بخواهید یک علم را از جهت موضوع و محتوای خاص آن مورد بررسی قرار دهید
و برای اینکار ملزم به شناخت شناسی آن علم به ترتیب مذکورید،اما حضرتعالی در صدد شناخت مفهوم یک آیه ی خاص
و تطبیق فحوا و محتوای کلام با ویژگی عقلایی و یا سخت بودن دستور الهی به قومی خاص در مقطع زمانی خاصید
لذا کارتان بسیار فراتر از بررسی یک اصطلاح در یک علم یا همان ترمینولوژی است.مگر اینکه ترمینولوژی را به معنای یک فرایند تحقیقی و علمی در نظر گرفته باشید که در اینصورت هم باز ناچارید به قواعد تحقیق
علمی در آن علم(اینجا علوم الهی-قرانی) ملتزم باشید.

1- این گامها مراحل روش تحقیق است . حال این تحقیق راجع به یک آیه باشد و چه یک علم و چه یک دین.

2-علوم قواعد تحقیق ندارند.این منطق است که قواعد تحقیق را مشخص میکند.که در چهار مرحله گذشت.

حبیبه;897101 نوشت:
بنابراین خواهش می کنم قسمت مورد نظرتان در آیه شریفه را از قبل و بعد آیه جدا نفرمائید.

اینکار در علوم قرانی تحریف و ناقض منظور شما در کشف حقیقت معنای آیه بوده و این بحث را

از چهارچوب علمی و منطقی اش خارج می سازد.


بنده هنوز هم نمیدانم چه تقطیعی انجام دادم؟!
البته اگر قبل از آن فرق بین تجزیه یک کلام به مولفه های مستقل و تقطیع کلام را مطالعه بفرمایید بسیار مشتاقم که بنده را آگاه فرمایید که در پست ... تقطیع کلام کرده ام و نه تجزیه به مولفه های مستقل .

محی الدین;897102 نوشت:
کشته شدن مردم به دست مردم انواع و اقسام بسیاری دارد که خیلی از آنها مشروع و معقول است . صرف کشته شدن عده ای از مردم توسط ذیگران دلالتی بر غیر عقلانی بودن ندارد

نحوه کشتار در این آیه در چندین پس توضیح دادم.اخرین و مفصل ترین : پست 50 - #50

محی الدین;897102 نوشت:
اگر این تفسیر را نخواهید بپذیرید که بر اساس قاعده نحوی که گفته شد قرآن کریم یک شرط ممتنع کلی مطرح کرده که به هیچ وجه قابل رد توسط شما یا هیچکس نیست چون گفتیم انواعی از این قتل کاملا مشروع و معقول است در نزد همه عقلا .


بنده اعتقاد ندارم که قران هچنین حکمی را صادر کرده.و به این حرف شما کاملا اعتقاد دارم و این تفسیر نیست بلکه خود آیه هست
.لیکن منظور من از تفسیر شما مطلب دیگری بود که اگر بدقت به مباحث گذشته نگاه کنید توضیح دادم که چه برداشتی را تفسیر شما میدانم.(و البته بازهم بنده هیچگاه نگفتم که تفسیر شما را رد می دانم.)

محی الدین;897102 نوشت:
هیچکس و از جمله شما نمی تواند بگوید که فرمان کلی کشتن برخی از مردم توسط برخی دیگر غیر عقلانی است.
شما متوجه ابعاد نفی و قبولهای خودتان نیستید

باشد!اگر اینطور راحت تر هستید چشم.اما بنده براهین خود را در این زمینه ذکر کرده ام.

محی الدین;897102 نوشت:
پس لطف کنید عقلانیت امروز را برای واقعه سه هزار قبل که قومی به زعم شما بدوی مرتکب شدند معیار قرار ندهید
امروز هم چنین فرمانی به شما داده نشده که غوغایی راه بیندازید برادر

این قوم خود سرانه مرتکب چنین عملی نشده اند! همان خداوند نازل کننده قرآن این دستور را داده است.و حتی در قیاسی از این عمل بعنوان یک عمل خیر که اگر دستور داه شده بود اطاعت نمی شد ذکر میکند.و این دین مدعی عقلانیت در قرن 21 هست.حال ما در مقام اثبات آن می آییم.
من اهل غوغا نیستم.

من بحث دوستان را دنبال نکردم پس وارد جزییات این بحث نمی شوم
اما چیزی که میخواستم بگویم این است که در بین چند هزار آیه قرآن اگر قرار است آیه یا آیاتی پیدا شود که تضادی با عقل داشته باشند بایست موارد واضح تر و روشن تری هم باشد ...
در این مورد خاص آیه با زبان شرطی صحبت میکند و تضاد روشن و واضحی دیده نمی شود.

اما اینکه چرا در زمان موسی (ع) چنین فرمانی داده شده خودش نیاز به بحث جداگانه دارد و بایست در کانتکست زمانی خودش تحلیل شود
در این مورد من فکر میکنم در گذشته چه در زمان موسی (ع) و چه پیامبر (ص) عقیده و ایمان یک شخص بیشتر از جان او ارزش داشته است و مثل الان نبوده است که مثلا حقوق بشری بیاید بگوید انسان ها با هر عقیده و باوری که دارند حق حیات، آزادی ، رای و ... دارند

باسمه الحق

محمد-ح;897109 نوشت:
حال این تحقیق راجع به یک آیه باشد

سخن ما هم همین است راجع به یک آیه بحث کنید تا به نتیجه برسید نه یک بخش گزیده از یک آیه

بدون توجه به قبل و بعد آن.

محمد-ح;897109 نوشت:
بنده هنوز هم نمیدانم چه تقطیعی انجام دادم؟!
البته اگر قبل از آن فرق بین تجزیه یک کلام به مولفه های مستقل و تقطیع کلام را مطالعه بفرمایید بسیار مشتاقم که بنده را آگاه فرمایید که در پست ... تقطیع کلام کرده ام و نه تجزیه به مولفه های مستقل .

بنده همان کاری را با کلام حضرتعالی کردم که شما با کلام الهی(گزینش یک قسمت از کلام شما)

چرا بنده را به جهل و نادانی نسبت به منظورتان متهم می کنید؟

محی الدین;897107 نوشت:
با این بیان شما ظاهرا ما باید با معیار اندیشه فلان متفکر یا فلان فیلسوف مسائل دینی خود را بسنجیم و صحت و سقم آنرا تعیین کنیم.اولا بفرمایید ملاک صحت این قول و این معیار چیست؟ و چرا ما باید آنرا بپذیریم؟

منطق!
مَنطِق دانش شناسایی و ارائهٔ روش درست اندیشیدن (تعریف کردن و استدلال کردن) است.
ضمن اینکه بنده اعتقاد خاصی به فلسفه (چه غربی و چه شرقی)ندارم.تمایز هست بین منطق و فلسفه.

محی الدین;897107 نوشت:
ثانیا ما بعنوان متدینین معیارهای خودمان را داریم . چرا باید معیار دیگری را بپذیریم؟

شما بعنوان متدینین قرن 21 لطفا از منطق ارسطویی استفاده ننمایید. نظام موضوع محمول حکم را برچینید و یک چارچوب تفکر جدید بسازید.
هر گزاره ی منطقی در دین خروجی چارچوب فکری جناب ارسطو می باشد.
اما اگر مدعی ساخت منطق جدید هستید شروع کنید.

محی الدین;897107 نوشت:
ثالثا اگر بالفرض ما بخواهیم دلیل مختصمه و روند صحیح اجرا با معیار عقلانیت دینی خود معرفی کنیم کسی بالاتر از صاحب مقام رسالت چه در معیار اول و چه در معیار دوم وجود ندارد.
برای این سخن نیز دلیل کاملاعقلانی وجود دارد، آن این است که :
اگر قرار باشد فردی را شایسته تر از هرکسی بعنوان مرجع در دلیل مختصمه و روند صحیح اجرا بپذیریم باید از سایرین داناتر و عادلتر باشد و به شهادت تاریخ در این دو مورد کسی برتر و بالاتر از انبیاء قرار نمی گیرد. مردم زمان انبیاء بدلیل علم سرشار و شخصیت الهی و عادل بلکه معصوم آنها به ایشان گرایش پیدا می کردند. شاهد اینکه کسی نیست که انبیاء بزرگ الهی را بعنوان سرچشمه کمال و فضیلت و اخلاق قبول نداشته باشد.
نتیجه اینکه در این واقعه بالاترین مرجع قابل دستیابی، حکم کرده و حکمش نافذ بوده است.

... شما دارید صریحا می گویید خدای متعال به مسلمانان گفته چرا یک امر غیر عقلانی را نمی پذیرید در حالیکه گذشتگان یک امر غیر عقلانی سخت تر را پذیرفته اند
هر کس قرآن را بطور کامل مطالعه کند از ادعای شما متعجب می شود بلکه خنده اش می گیرد
قرآنی که اینقدر عقل و عقلانیت را ، علم و عالم را مدح و ستایش کرده ، آدم را بخاطر علم و دانش فراوانش خلیفه خود خوانده و در سایر منابع دینی عقل را معیار پاداش و عقوبت معرفی کرده بلکه آنرا اول مخلوق دانسته چطور می تواند چنین حرف سبکی بزند ؟!!!!


...
شما از شیعه سخن می گویید آنوقت برای عقلانیت یک حکم از کسانی سخن می گویید که اصلا دین را قبول ندارند
اگر می خواهید پایبند به همان فکر شیعی باشد باید بپذیرید که شیعه پیامبر و امام را عقل کل می داند لذا جایی برای چون وچرا در حکم صریح الهی نمی بیند.
او اگر بخواهد بین محکوم ساختن عقلانیت فعل نبی و عدم درک عقلانی خود از موضوع یکی را انتخاب کند مطمئنا دومی را انتخاب می کند چون با شواهد انکار ناپذیر تفوق عقلانیت نبی و ولی را یافته است

...ما که این دو مبنا را وحی منزل نمی دانیم. ما تابع برهانیم نه کلام این و آن . اگر قرار است آنرا بپذیریم بهترین مرجع در آنها را انبیاء و اولیاء می دانیم نه افراد عادی که پر از خطا و هوی و هوس وووو هستند
احکام الهی در صورتی که دائمی باشند با تغییر شرایط جامعه تغییر نمی کنند مثلا ایمان به خدای متعال یک اصل است لذا اگر تمام مردم زمین کافر شوند در صحت آن اصل تشکیک نمی شود

بنده یک مرحله جلوتر رفته ام و بالاتر از رسول، قرآن را مورد نقد قرار داده ام.
اگر بخواهید بدون نگاه ابژکتیو به موضوع نگاه کنید این سوال بنده کفر بوده ، حکم ارتداد دارد و دارای حکم کیفری هست!
پس در نگاه درونی این سوال به نص صریح قرآن که اصرار بر عقلانی بودن خود دارد در کسری از ثانیه محکوم بوده و باطل میشود.

این سرنوشت و عاقبت هر نگاه درونی به بنیان های فرضی آن است.و اگر اینگونه باشد امری و فعل و گفتمانی باقی نمی ماند که قابل نقد باشد.
و برای چندمین بار اثبات می شود که :

نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

محی الدین;897107 نوشت:
اتفاقا بر مبنای همان معیارهایی که فرمودید عقل حکمی درباره بسیاری از تعالیم الهی ندارد. نماز روزه ووووووو
پس خود می بینید که عقول جزئی پذیرفته اند که از درک بسیاری از احکام عقل کلی عاجز است چون بر مبانی آنها احاطه ندارد
البته در این مطلبی که گفتید تهافت آشکاری هم هست
اول می فرمایید رسول برای تعیین صحت و سقم اموری که عقل از درک آنها عاجز است آمده بعد مدعی می شود آنجا که عقل به بن بست می رسد می تواند به تضاد عقل و دین حکم کند. عدم تناسب صدر و ذیل این مطلب روشن است.
سخن صحیح این است که اگر پیامبر برای تعیین صحت و سقم اموری که عقل قادر به قضاوت در آنها نیست آمده ، آنگاه که عقل به بن بست می رسد بجای صدور حکم باید به همان مرجع رجوع کند چون اتفاقا او برای همین آمده است وگرنه امور واضح عقلی که نیاز به بیان دینی هم ندارد مگر از باب تاکید بر حکم عقل و ایجاد وحدت رویه چون عقل جزئی افراد امکان خطا و اشتباه به دلایل مختلفی دارد.

عقل در مواجه با یک مساله :
2- 1-
آنرا تایید میکند (مثل دروغ نگفتن.منطق نمیتواند اثبات کند که این حکم از طرف خدا امده است.اما می تواند با ارزش گذاری به آن آنرا تایید کند)
2-2-
آنرا رد میکند (مثل همین خودکشی دست جمعی)
3-2-
نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )

ما با

اولی و سومی مشکلی نداریم.زیرا تعیین صحت و سقم برخی از امور توسط عقل امکان پذیر نیست.و اینجاست که باید با ارسال یک رسول ، مردم را از وجود آن قوانین آگاه کرد.

((((مشکل اینجاست که ما با یک دستور

فرا عقلی (حالت سوم) مواجه نیستیم.بلکه با یک پدیده ضدعقلی (دومی) مواجهیم )))

پس هنگامی که به
حالت دوم برخورد می کنیم (نه حالت اول و سوم )باید سرانجام به یکی از دو جواب زیر و نه بیشتر برسیم:
1- دین در تضاد با عقل نیست.
2- دین در تضاد با عقل است.

دقت بفرمایید خواهشا!

محی الدین;897107 نوشت:
بنظرم اگر کلامی ولو کلام افراد عادی با حمل بر معنایی تصحیح می شود باید این کار را بکنیم چه رسد کلام الهی که بر حقانیت آن فی الجمله باور داریم

این فرمایش شما کاملا متین و بجاست. و بنده هم قبول دارم.و اصل اولیه در هرمونتیک است .و بهمین جهت است که تفسیر شما را هیچگاه رد نکردم . البته به پست های قبلی مراجعه کنید تا ببنید کدام کلامتان را تفسیر میدانم.

محی الدین;897107 نوشت:
ابن سینا می گوید کسانی را که مدعی عدم اختیارند باید کتک زد و گفت ببخشید ما اختیار نداریم مجبوریم تا خودشان اعتراف کنند کتک زدنش از روی اختیار است نه اجبار
بنده فکر می کنم راهکار عملی اقناع افرادی که منکر مطلق خشونت اند همین است باید یک روز عده ای شرور به داخل خانه شان بریزند و زن و بچه شان را به باد کتک بگیرند و اموالشان را به تاراج ببرند تا بفهمند راهی بهتر از اعمال خشونت علیه این افراد نیست.
البته این حرف صرفا یک فرض قادر درک است.
برادر خشونت بناحق ممنوع است نه خشونتی که در صدد دفع خشونت های بناحق است. امیدوارم کسی به تجربه این را نیابد!!!!!

بنده از اعدام دفاع میکنم و با جنگ هیچگونه مشکلی ندارم.
رفتار خشونت بار شامل شکنجه و یا اعدام سخت و .... غیره می باشد که آنگونه از رفتار ها با عقل مغایر بوده و بنده آنها را رد میکنم.

محی الدین;897107 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط محمد-ح نمایش پست ها
طفا مطالبی که ذکر می شود بدقت و با سعه صد مطالعه بفرمایید که تکرار مکررات نشود.بنده شخصا پیام های شما دوستان را چندین بار میخوانم تا یک روند منطقی در بحث ادامه پیدا کند.
متشکر از ارزشی که برای بحث قایل هستید.
چشم و شما هم چنین باشید

بنظر میرسد در برخی از موارد دقت کافی برای فهم مطالب بخرج نداده اید.بهرحال از اینکه به بحث ارزش قایل هستید سپاسگذارم.

حبیبه;897116 نوشت:
بنده همان کاری را با کلام حضرتعالی کردم که شما با کلام الهی(گزینش یک قسمت از کلام شما)

چرا بنده را به جهل و نادانی نسبت به منظورتان متهم می کنید؟

بنده احدی را به جهل و نادانی متهم نمیکنم.اگر اینطور برداشت شده است صراحتا عذر میخواهم.اما به بنده حق بدهید اگر بین معلومات فکری خود و فرد مباحثه کننده اختلافی ببینم در جهت کاهش آن اختلاف حرکت کنم.
منظور بنده این بود که به فرق بین تمایز مولفه و تقطیع کلام پی ببرید.

خوب شما جمله ای را که من در آن تقطیع آیه کرده ام نشان دهید تا با هم بررسی کنیم.

prosperity;897114 نوشت:
اما چیزی که میخواستم بگویم این است که در بین چند هزار آیه قرآن اگر قرار است آیه یا آیاتی پیدا شود که تضادی با عقل داشته باشند بایست موارد واضح تر و روشن تری هم باشد ...

وجود دارد.متاسفانه.اما مانند همین آیه به ابزار دقیق نیازمندیم تا آنرا بررسی کنیم.
بنده قصد شبهه پراکنی ندارم.بنابرین این حرف بنده را جدی نگیرید!

prosperity;897114 نوشت:
در این مورد خاص آیه با زبان شرطی صحبت میکند و تضاد روشن و واضحی دیده نمی شود.

اگر این تضاد اثبات هم شود هیچ شبهه ای در اصل دین ایجاد نمی کند و دین مستحکم تر از آن است که به این راحتی قابل نقض باشد. (حتی در صورتی که قیاسی از یک دستور در تضاد با عقل باشد)

پس به دوستان این اطمینان را میدهیم که حتی در صورت اثبات گزاره قادر به نقض دین نخواهیم بود.

باسمه الحق

محمد-ح;897122 نوشت:
بنده احدی را به جهل و نادانی متهم نمیکنم.اگر اینطور برداشت شده است صراحتا عذر میخواهم.

نسبت دانسته های انسان دانا به ندانسته هایش یک به بی نهایت است،چه رسد به امثال ما که نادانی

وصف غالبمان است بنابراین عذرخواهی لازم نیست.

محمد-ح;897122 نوشت:
خوب شما جمله ای را که من در آن تقطیع آیه کرده ام نشان دهید تا با هم بررسی کنیم.

همانطور که استاد گرامی جناب یاسین هم فرمودند:

یاسین;896840 نوشت:
گزاره«اقتلوا انفسکم» مسبوق به گزاره «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِم» است.گزاره اول معنی اش مشخص است« بکشید نفستان را)، اما آیا می توان یک بخش از جمله وکلام مخاطب را انتخاب کرد و بدون در نظر گرفتن بقیه جمله معنی دل بخواه از آن اراده کرد؟!

یاسین;896840 نوشت:
خوب است به گزاره قبلی این آیه هم توجه کنیم که می فرماید« و اگر مابه آنها دستور می دادیم» واضح است که این جمله شرطی است و حکم بعدی منوط به تحقق شرط اولی است. هنگامی که شرط محقق نشد حکم بعدی هم وجود ندارد.

شما گزینش قسمتی از آیه ی شریفه"اقتلوا انفسکم" را تجزیه ی کلام به مؤلفه های مستقل می دانید، بسیار خب بنده نیز عرض

می کنم "اقتلوا انفسکم"یک اصطلاح علمی نیست که حضرتعالی بتوانید آن را جدای از کلام قبل از آن که حکم بیان شرط را دارد

بررسی بفرمائید و از آن نتیجه ی حقیقی بگیرید.

با این روش در درک حقیقی مفاهیم قران به جایی نخواهید رسید.

حبیبه;897127 نوشت:
شما گزینش قسمتی از آیه ی شریفه"اقتلوا انفسکم" را تجزیه ی کلام به مؤلفه های مستقل می دانید، بسیار خب بنده نیز عرض

می کنم "اقتلوا انفسکم"یک اصطلاح علمی نیست که حضرتعالی بتوانید آن را جدای از کلام قبل از آن که حکم بیان شرط را دارد

بررسی بفرمائید و از آن نتیجه ی حقیقی بگیرید.

با این روش در درک حقیقی مفاهیم قران به جایی نخواهید رسید.

اتقاقا اگر به مدعای بنده توجه فرمایید میبینید که بنده کاملا با توجه به کل آیه سوال را مطرح کرده ام.ضمنا منتظرم بحث به سطح عمیقتری برسد تا سیاق آیات قبلی و بعدی را نیز بررسی کنیم!

اگر مدعای من این بود که :

با توجه به "اقتلوا انفسکم" چرا خداوند حکم به امری غیرعقلانی داده ؟!

: در اینصورت یقینا مصداق بارز تقطیع کلام بود.

اما مدعای من که در پست اول نیز قابل مشاهده هست اینست که :
چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).

باسمه الحق

محمد-ح;897131 نوشت:
اما مدعای من که در پست اول نیز قابل مشاهده هست اینست که :
چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).

احسنتم این حرف خوبی است.

در سؤال شما دو نکته قابل بررسی است:

1-امر عقلایی چه امری است؟چه ویژگیهایی دارد و در نهایت در کدام سیستم فکری آن را بررسی کنیم؟

2-از آنجایی که بحث دینی است(شما یکی از وثیق ترین منابع دینی اسلام را مورد نقد قرار داده اید)باید دید

از منظر دین و به طریق اولی قران، "خیر" چه مفهومی دارد؟

تا تکلیف این دو بحث روشن نشود ادامه ی بی قاعده ی بحث نتیجه بخش نخواهد بود.

محمد-ح;897131 نوشت:

اما مدعای من که در پست اول نیز قابل مشاهده هست اینست که :

چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).

سلام

در پذیرش هر نوع دستوری، چه شرعی و آسمانی و چه دستورات بشری و زمینی، محدوده اطاعت در بسیاری از موارد فراتر از عقل است، مثلا:

هنگام رجوع به پزشک، عقل لازم نمی بیند ابتدا بفهمد چرا فلان دارو شش ساعته و دیگری هشت ساعته است تا آن را مصرف نماید، بلکه با اعتمادی

که به تخصص و تعهد پزشک دارد مطمئن است خیری در عمل به دستورات او نهفته است، دلیل آن هیچ چیزی نیست جز آنکه آگاهی پزشک را

فراتر از دانش خود دانسته است . تبعیت از نظر پزشک و مهندس و مکانیک و غیره همه در همین مقوله است


برخورد عقل با آموزه های دینی نیز چنین است، او ضرورت مراجعه به دستورات دینی را درک کرده، دین را فراتر از خود دانسته، و بدان اعتماد دارد.


قرآن برای آگاهی اهمیت ویژه ای قائل است و می گوید خداوند همه اسماء (حقایق) را به آدم(علیه السّلام) آموخت و فرشتگان را امر فرمود که

بر آدم سجده کنند و شیطان از آن جهت رانده درگاه شد که بر خلیفه (آگاه به حقایق) سجده نکرد .

به عبارتِ شما : اجرای یک عمل غیر عقلایی و انجام آن عمل (یعنی اطاعت محض بدون تعقل) را نپذیرفت .

.

حبیبه;897137 نوشت:
-امر عقلایی چه امری است؟چه ویژگیهایی دارد و در نهایت در کدام سیستم فکری آن را بررسی کنیم؟

امر عقلایی : هر امری که در چارچوب منطق قابل فهم و دفاع باشد.

امر غیر عقلایی : دارای دو حالت است : 1- عقل نمی تواند در رد و یا تایید آن ظاهر شود 2- عقل به رد آن حکم میدهد.

منطق بنده منطق جدید است نه منطق ارسطو.اما حاضرم در چارچوب منطق ارسطویی (تا زمانی که به مرزهای منطق ارسطویی که منطق ناقصی هست نرسیم) بحث را ادامه بدهم.

حبیبه;897137 نوشت:
2-از آنجایی که بحث دینی است(شما یکی از وثیق ترین منابع دینی اسلام را مورد نقد قرار داده اید)باید دید

از منظر دین و به طریق اولی قران، "خیر" چه مفهومی دارد؟


زاویه دیگری را به بحث اضافه میکنید.
استقبال میکنم . منتظر تعریف این واژه و نقش این تعریف در بحث مورد نظر هستم.

اصرار بنده به واکاوی دقیق پست های ارسالی از جانب بنده اینست که سوالات تکراری و لوپ های بازگشتی در بحث پدید نیایند. من حاضرم یک مفهوم را صدبار دیگر نیز توضیح بدهم.اما بحث ملال آور خواهد شد.
پس حتما پست ها را دقیق مطالعه بفرمایید تا دوباره مشکلی بوجود نیاید.

متشکر و ممنون از بررسی چارچوب مندتان و از ارزشی که برای بحث قائلید.

یازینبِ فاطمه;897140 نوشت:
سلام
در پذیرش هر نوع دستوری، چه شرعی و آسمانی و چه دستورات بشری و زمینی، محدوده اطاعت در بسیاری از موارد فراتر از عقل است، مثلا:
هنگام رجوع به پزشک، عقل لازم نمی بیند ابتدا بفهمد چرا فلان دارو شش ساعته و دیگری هشت ساعته است تا آن را مصرف نماید، بلکه با اعتمادی
که به تخصص و تعهد پزشک دارد مطمئن است خیری در عمل به دستورات او نهفته است، دلیل آن هیچ چیزی نیست جز آنکه آگاهی پزشک را
فراتر از دانش خود دانسته است . تبعیت از نظر پزشک و مهندس و مکانیک و غیره همه در همین مقوله است
برخورد عقل با آموزه های دینی نیز چنین است، او ضرورت مراجعه به دستورات دینی را درک کرده، دین را فراتر از خود دانسته، و بدان اعتماد دارد.
قرآن برای آگاهی اهمیت ویژه ای قائل است و می گوید خداوند همه اسماء (حقایق) را به آدم(علیه السّلام) آموخت و فرشتگان را امر فرمود که
بر آدم سجده کنند و شیطان از آن جهت رانده درگاه شد که بر خلیفه (آگاه به حقایق) سجده نکرد .
به عبارتِ شما : اجرای یک عمل غیر عقلایی و انجام آن عمل (یعنی اطاعت محض بدون تعقل) را نپذیرفت .

واقعا تاپیک ها بررسی میکنید؟!!!
برای چندمین بار(
احتمالا بالای ده بار!) :

ما در مواجه عقل با یک پدیده سه حالت داریم:
2- 1-
آنرا تایید میکند (مثل دروغ نگفتن.منطق نمیتواند اثبات کند که این حکم از طرف خدا امده است.اما می تواند با ارزش گذاری به آن آنرا تایید کند)
2-2-
آنرا رد میکند (مثل همین خودکشی دست جمعی)
3-2-
نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )

ما با اولی و سومی مشکلی نداریم.زیرا تعیین صحت و سقم برخی از امور توسط عقل امکان پذیر نیست.و اینجاست که باید با ارسال یک رسول ، مردم را از وجود آن قوانین آگاه کرد.
مشکل اینجاست که ما با یک دستور
فرا عقلی (حالت سوم) مواجه نیستیم.بلکه با یک پدیده ضدعقلی (دومی) مواجهیم

تکرار میکنم: پدیده مورد بررسی فرا عقلی نیست.بلکه در تضاد با عقل قرار دارد.
مواردی که شما مطرح کردید در بدترین حالت در دسته سوم قرار می گیرند.
هرچند که در حقیقت موضوع اعتماد،برای انجام یک عمل است و علم برای ارزش گذاری یا تعیین صحت آن فعل یا گزاره.
بنابرین همانطور که در تاپیک ابتدایی گفتم :دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.

لطفا چندین بار متن را بخوانید تا متوجه مفهوم باشید.

و خواهشا تاپبک ها را بدقت بررسی کنید.

قبول دارم بخاطر مستدل بودن بحث ثقیل است.اما همانطور که در ابتدا گفتم این تاپیک صرفا بصورت تخصصی به بحث می پردازد.

محمد-ح;897124 نوشت:
وجود دارد.متاسفانه.اما مانند همین آیه به ابزار دقیق نیازمندیم تا آنرا بررسی کنیم.
بنده قصد شبهه پراکنی ندارم.بنابرین این حرف بنده را جدی نگیرید!

این سایت مخصوص شبهه پراکنی است
اینجا در مورد همه چیز صحبت شده است و خط قرمزی ندارد...حداقل من ندیده ام. مگر اینکه بحثی خارج از چارچوب اخلاقی باشد
ابزارش دقت و مطالعه و همین بحث و گفتگوهاست که بایست از آنها نتیجه گرفت

با وجود اینکه بنده در مورد برخی آیات نقد دارم و برایم مسائلی روشن نشده است اما در مورد این آیه واقعا تضادی نمی بینم
اگر با این دید بخواهیم نگاه کنیم قربانی کردن اسماعیل (ع) هم غیر عقلانی می نماید و اتفاقا این مثال روشن تری هست میتواند روی ان زوم کنید که چرا ابراهیم (ع) باید چنین کاری را بکند؟!

محمد-ح;897131 نوشت:
اما مدعای من که در پست اول نیز قابل مشاهده هست اینست که :
چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).

اطاعت محض و بدون تعقل اتفاقا آخرین مرتبه بندگی است و این حالت معمولا برای کسانی می تواند روی دهد که به اطمینان قلبی رسیده اند
در اینجا آیه می گوید به آنچه پیامبر بین شما حکم کرده ایمان بیاورید و این را نشانه ای از ایمان آوردن آنها تعیین کرده
و در ادامه میگوید و اگر به شما حکم میشد که تن به کشتن دهید و یا از دیارتان خارج شوید جز تعداد اندکی این کار را نمی کردید
اول اینکه معنی این قسمت با توجه به ایات دیگر مشخص میشود که مربوط به زمان موسی (ع) بوده است ..حالا اینکه چه اتفاقی افتاده و چرا به انها این طور گفته شده من بررسی نکرده ام

اما در اینجا گویی می خواهد بگوید شما که از پس همان یک کار کوچک (یعنی ایمان آوردن به داوری حضرت رسول ) برنمی ایید اگر گفته میشد تن به کشتن دهید دیگر چه میکردید؟
معلوم است که قسمت دوم بایست تنها از عهده افراد خاصی بر آید و بطور کلی از نظر عام غیر منطقی باشد اما حتما خیری در ان نهفته است هم چنان که در ادمه می فرماید
و در آن صورت [ما هم] از نزد خويش يقينا پاداشى بزرگ به آنان مى‏ داديم (۶۷)
و قطعا آنان را به راهى راست هدايت میکرديم (۶۸)

باسمه الربّ

محمد-ح;897147 نوشت:
امر عقلایی : هر امری که در چارچوب منطق قابل فهم و دفاع باشد.

امر عقلایی که حضرتعالی آن را قابل دفاع و فهم می دانید وقتی در قالب مواجهه ی مردم با ایمان و تسلیم

و در تتابع آن انقیاد در مقابل دستورات دین(هر دین الهی) قرار می گیرد رنگ دینی هم بخود خواهد گرفت یعنی

این امر عقلایی مسلما عقل مردمی را مورد خطاب قرار می دهد که ایمانشان در گرو تسلیم به حق متعال است

یعنی عقل دینی از نوع نظری یا عملیش.یا بهتر بگویم عقل مردمی که مخاطب دین قرار گرفته اند.

لذا بالتبع ما با عقل مردم بی دین و سطح فهم آنها از چیزی که به آن ایمان ندارند پس آن را نمی فهمند کاری نداریم.

این یک نوع عقل فطری است که دین آن را بارور کرده است.می رویم سراغ آیه و مضمون آن:

اگر از آنها می خواستیم یکدیگر را بکشید .....و آنها عمل می کردند برای آنها بهتر بود.

فکر می کنید آیه در صدد بیان چیست؟

بیان اینکه این خداوند قهاری است که از شما کارهای سخت می خواهد؟

خدایی است که از شما کارهای غیر عقلایی می خواهد؟

یا خدایی است که دستوراتش ولو به ظاهر سخت به نفع و خیر شماست؟

عرف مردم دیندار عقل مردم مؤمن سومی را می فهمد.

چرا که عقل آنها در پرتو تجربه ی دینی رشد کرده است،در پرتو تجربه ی دینی فهمیده اند اطاعت دستورات حق برایشان

آسانی،بهره مندی و سعادت و خیر بهمراه داشته است.در واقع خداوند در صدد این نیست که به مردم بفرماید یکدیگر را

بکشید بلکه می فرماید اگر تسلیم اوامر حق باشید حتی در این حد سخت به نفع شما و خیر شما در آن است.

prosperity;897172 نوشت:
این سایت مخصوص شبهه پراکنی است
اینجا در مورد همه چیز صحبت شده است و خط قرمزی ندارد...حداقل من ندیده ام. مگر اینکه بحثی خارج از چارچوب اخلاقی باشد
ابزارش دقت و مطالعه و همین بحث و گفتگوهاست که بایست از آنها نتیجه گرفت
با وجود اینکه بنده در مورد برخی آیات نقد دارم و برایم مسائلی روشن نشده است اما در مورد این آیه واقعا تضادی نمی بینم
اگر با این دید بخواهیم نگاه کنیم قربانی کردن اسماعیل (ع) هم غیر عقلانی می نماید و اتفاقا این مثال روشن تری هست میتواند روی ان زوم کنید که چرا ابراهیم (ع) باید چنین کاری را بکند؟!

1- بله.این موردی که هم فرمودید جزو همین موارد مشکل در قرآن هست.البته تفاوت هایی نسبتا اساسی بین این دو داستان وجود دارد.ولی از طریق بررسی هردو میتوان به یک نتیجه یکسان رسید.
2- علت انتخاب این آیه مختصر و مفید بودن آن و کم بودن حواشی آن است تا بلکه بحث به نتیجه برسد.

prosperity;897172 نوشت:
اطاعت محض و بدون تعقل اتفاقا آخرین مرتبه بندگی است و این حالت معمولا برای کسانی می تواند روی دهد که به اطمینان قلبی رسیده اند

اصلا نهایت بندگی!کمال قرب الهی!
ما در این مجال از تضاد آن با عقل صحبت به میان میاوریم.
دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.

اما راجع به بقیه سوالهایتان چون چندین بار پاسخ داه شده اند دوباره دلایل را ذکر نمیکنم.به پست های قبلی تاپیک مراجعه بفرمایید.

حبیبه;897187 نوشت:
امر عقلایی که حضرتعالی آن را قابل دفاع و فهم می دانید وقتی در قالب مواجهه ی مردم با ایمان و تسلیم
و در تتابع آن انقیاد در مقابل دستورات دین(هر دین الهی) قرار می گیرد رنگ دینی هم بخود خواهد گرفت یعنی
این امر عقلایی مسلما عقل مردمی را مورد خطاب قرار می دهد که ایمانشان در گرو تسلیم به حق متعال است
یعنی عقل دینی از نوع نظری یا عملیش.یا بهتر بگویم عقل مردمی که مخاطب دین قرار گرفته اند.
لذا بالتبع ما با عقل مردم بی دین و سطح فهم آنها از چیزی که به آن ایمان ندارند پس آن را نمی فهمند کاری نداریم.
این یک نوع عقل فطری است که دین آن را بارور کرده است.می رویم سراغ آیه و مضمون آن:

متن و مفاهیم بشدت عرفانی و خارج از چارچوب های یک مباحثه علمی هست.
منطق در چینین جمله بندی هایی گنگ و منگ است و هیچگونه تحلیلی نمی تواند ارائه بدهد.

سوری سازی کنید-مفاهیم عرفانی را بزدایید.

حبیبه;897187 نوشت:
ا خدایی است که دستوراتش ولو به ظاهر سخت به نفع و خیر شماست؟
عرف مردم دیندار عقل مردم مؤمن سومی را می فهمد.
چرا که عقل آنها در پرتو تجربه ی دینی رشد کرده است،در پرتو تجربه ی دینی فهمیده اند اطاعت دستورات حق برایشان
آسانی،بهره مندی و سعادت و خیر بهمراه داشته است.در واقع خداوند در صدد این نیست که به مردم بفرماید یکدیگر را
بکشید بلکه می فرماید اگر تسلیم اوامر حق باشید حتی در این حد سخت به نفع شما و خیر شما در آن است.

بنظر می رسد پست ها را دقیق مطالعه نفرمودید.

1- متن و مفاهیم همچنان بشدت عرفانی و خارج از چارچوب های یک مباحثه علمی هست.(عرف مردم، عقل مردم، پرتو تجربه ی دینی،بهره مندی و سعادت و خیر، این دست گزاره ها از لظاظ منطق گنگ اند و شدیدا نیازمند سوری سازی.چرا که موجب میشوند ضمایر و سایر خصیصه ها در لفافه بماند)

2-بررسی کردیم که با توجه به آیات قبلی وجه قیاس در اطاعت بدون تعقل و تفکر است و نه سختی و دشواری فعل.
اگر اثباتی که کرده ایم را دیده اید؛ آنرا نقض کنید.برای دیدن اثبات به پست های قبلی مراجعه بفرمایید.

محمد-ح;896814 نوشت:
در مرتبه اول ما نیاز داریم که به بررسی جمله بپردازیم.
لطفا از پرداخت به حواشی خودداری فرمایید و خود آیه رو مورد بررسی قرار دهیم.
1-گزاره "اقتلوا انفسکم" یک فعل پرمشقت(طبق دیدگاه تفسیر تسنیم) است یا یک امر غیرعقلایی؟! نظرتون رو درباره این گزاره بفرمایید بعد به مراحل دیگر برسیم.

لطفا از کپی پیست کردن متن تفاسیر خودداری بفرمایید.ما اینجاییم ادله شما رو بررسی کنیم.

با سلام و احترام

کشتن یکدیگر، امری است که عقل نمی تواند نسبت به آن حکم بدهد. یعنی عقل نمی تواند بگوید این عمل،خوب است یا بد ...
[SPOILER]
3-2- نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )

اینجا معلوم نیست مقصودتان چیست ؟

عقل شکل نماز را نمی تواند بفهمد یا خوب و بد بودن نماز و روزه را ؟ [/SPOILER]

یعنی تا زمانی که عقل ، ظلم بودن یا غیرحق بودن یک عمل را متوجه نشود نمی تواند نسبت به آن حکمی بدهد.

[SPOILER]وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ
وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً ۚ وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا ۚ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ ۖ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ ۖ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّـهِ ۗ وَكَانَ اللَّـهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿٩٢﴾ وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴿٩٣﴾
[/SPOILER]

از منظر دین، امر خدا تنها به امور نیک است پس امر خدا کاشف از خیر است.

پس اگر به چیزی امر کند، بر ما کشف می شود که مامور به ، خیر است.

( نکته : می توان گفت که خداوند مالک جان انسان ها است پس کشتن آنها حقی را ضایع نمی کند اما از انجا که بدون دلیل کشتن و بدون دلیل تصرف کردن در مایملک ، با حکمت خدا در تضاد است پس خداوند حتما دلیل مهمی باید داشته باشد که به این عمل دست بزند. آن دلیل می تواند تنها و تنها محک زدن اطاعت پذیری انسان باشد ... )

پس اینکه فرض کنیم خداوند مبنای یک قیاس را یک امر غیرعقلایی قرار داده است اشتباه است.

زیرا اطاعت بدون قید و شرط از خدا لزوما به خیر می انجامد.

البته این اطاعت می تواند بر ضد احساسات ما یا وابستگان ما مثل پدر و مادر باشد ..

[SPOILER]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ ۚ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّـهُ أَوْلَىٰ بِهِمَا ۖ فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَىٰ أَن تَعْدِلُوا ۚ وَإِن تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴿١٣٥﴾
[/SPOILER]

محمد-ح;897201 نوشت:

1- متن و مفاهیم همچنان بشدت عرفانی و خارج از چارچوب های یک مباحثه علمی هست.(عرف مردم، عقل مردم، پرتو تجربه ی دینی،بهره مندی و سعادت و خیر، این دست گزاره ها از لظاظ منطق گنگ اند و شدیدا نیازمند سوری سازی.چرا که موجب میشوند ضمایر و سایر خصیصه ها در لفافه بماند)

2-بررسی کردیم که با توجه به آیات قبلی وجه قیاس در اطاعت بدون تعقل و تفکر است و نه سختی و دشواری فعل.
اگر اثباتی که کرده ایم را دیده اید؛ آنرا نقض کنید.برای دیدن اثبات به پست های قبلی مراجعه بفرمایید.


سلام

لازم می دونم یک نکته رو یادآوری کنم .

اگر منظور شما از چارچوب علمی همان منطق است باید عرض کنم

منطق، فقط محدود به کلاس منطق نیست . بیرون از کلاس همه زندگی می‌کنند و البته فکر و استدلال نیز می‌کنند، بدون این‌که

لازم باشد منطق ارسطو یا منطق ریاضی روش تفکر را به آنان بیاموزد.بنابراین اگر توجه کنیم در می‌یابیم که همه ما استدلال کردن را

بلدیم.حدّاقل تا اینجای بحث اینگونه بوده است و خواست شما هم بوده است.

امّا نکته اینجاست :

ما وقتی به قرآن کریم رجوع می‌کنیم، نباید با پیش‌فرض‌ها و عادت‌های ذهنی خودمان وارد قرآن شویم. یکی از مهم‌ترین عادت‌های

ذهنی‌ ما ،که امروز با آن‌ وارد قرآن می‌شویم، منطق و فلسفه‌ی موجود است. یعنی ما با منطق‌ها و فلسفه‌های موجود آشنا

هستیم و سعی می‌کنیم بفهمیم که قرآن کریم چگونه استدلال کرده است،

با این عینک می‌گردیم که قرآن در شکل اول، دوم یا سوم قیاس ، چه مطالبی بیان کرده است.یا در منطق گزاره‌ها‌ چه کار کرده است.

در حالی که قرآن کریم یک کتاب آسمانی است و برای هدایت ما آمده است و اگر این چنین است که هست، خود بهتر از همه

روش خود را بیان می‌کند .

وقتی به قرآن کریم نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که قرآن کریم چنان دست روی استدلال گذاشته و چنان بزنگاه‌های

استدلال‌ها را نشان داده که اگر فقط ما بودیم و قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) ، تمدن اسلامی خیلی زودتر از این‌ها و خیلی

وسیع‌تر و خیلی عظیم‌تر، همه وجوه مثبتی که در تمدن مغرب زمین می‌بینیم را هم‌راه خودش می‌آورد


هم چنین قرآن کریم به جای مسائل صوری، موانع اندیشه را مطرح کرده است و از لغزش‌گاه‌های اندیشه صحبت کرده است.

وقتی دین ، اسلام و قرآن به نقد کشیده می شود فقط باید با منطق دین ، اسلام و قرآن پاسخ داده شود بنابراین

نمی شود آیه ای از قرآن نقد شود و با رجوع به غیر قرآن و جدای از منطق قرآنی به آن پاسخ داده شود .

وقتی قرآن برای همۀ سؤالات جواب مبیّن و مستدل دارد چرا در همان چارچوب از آن دفاع نشود ؟

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
با عرض سلام مجدد

محمد-ح;897105 نوشت:
1- و لو انا کتبنا علیهم (همه) ان اقتلوا انفسکم (همه)...

چرا جمع باید معنای همه را بدهد؟ بنده مثالی برای شما از خود قرآن می آورم که اتفاقاً درباره بنی اسرائیل است.

مثال نقض 1:

«ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»
[ولى] باز همين شما هستيد كه يكديگر را مى ‏كشيد و گروهى از خودتان را از ديارشان بيرون مى ‏رانيد و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به يكديگر كمك مى ‏كنيد و اگر به اسارت پيش شما آيند به [دادن] فديه آنان را آزاد مى ‏كنيد با آنكه [نه تنها كشتن بلكه] بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است آيا شما به پاره‏ اى از كتاب [تورات] ايمان مى ‏آوريد و به پاره‏ اى كفر مى ‏ورزيد پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود و روز رستاخيز ايشان را به سخت‏ ترين عذابها باز برند و خداوند از آنچه مى ‏كنيد غافل نيست.
سوره بقره، آیه 85

مشابه تفسیر شما:
انتم یعنی همه قاتل هستند.
تفتلون یعنی همه قتل را انجام می دهند.
انفسکم یعنی همه مقتول هستند.


[/HR]

عیناً مشابه تفسیر شما را می توان به این آیه تحمیل کرد. یعنی شما همه تان، همه تان را می کشید! پس مطابق این آیه، همه یکدیگر را می کشند. چنین تفسیری از آیه (تفسیر شما) به هیچ وجه با ادامه آیه نمی خواند. آیه در ادامه می گوید گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می کنید. اگر قسمت اول مطابق تفسیر شما درست بود، دیگر همه شان همدیگر را کشته بودند، پس چطور ممکن است گروهی از آنان زنده مانده باشند که بتوان آن ها را از سرزمینشان بیرون کرد؟! علاوه بر این چون مطابق برداشت شما همه باید همدیگر را بکشند، در این صورت نباید افراد را از سرزمینشان خارج کنند، بلکه باید آن ها را بکشند!
خلاصه این که اگر طبق تفسیر شما فرض کنیم قتل عمومیست، پس در خصوص آن گروهی که اخراج می شوند هم باید قتل صورت بگیرد و کشته شوند، نه این که اخراج شوند.

مشخص است که برداشت شما از ضمایر نمی تواند معنای همه بدهد. نهایتاً می توانیم بگوییم جمع. تفسیر شما باید مطابق زبان عربی باشد. یعنی باید ثابت کنید جمع همیشه معنای کل را می دهد. همین آیه ای که آوردیم نشان می دهد که کاربرد جمع لزوماً به معنی همه نیست.

مثال نقض 2:

«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»
و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت‏ خدا به شما فرمان مى‏ دهد كه ماده گاوى را سر ببريد گفتند آيا ما را به ريشخند مى‏ گيرى گفت پناه مى برم به خدا كه [مبادا] از جاهلان باشم.
سوره بقره، آیه 67

مشابه تفسیر شما:
یأمرکم دلالت بر این دارد که به همه امر شده.
تذبحوا دلالت بر این دارد که همه باید ذبح کنند.


[/HR]

مطابق تفسیر های شما این آیه می گوید که همه باید گوساله ای را ذبح کنند. یعنی عمل ذبح کردن را باید همه انجام بدهند! حال باید ببینیم عمل ذبح کردن در خصوص یک گوساله است یا بیش از یک گوساله.

تفاسیر ممکن:

1-مثلاً 1000 گوساله داشته باشیم، 1000 نفر هم داشته باشیم، هر نفر گوساله ای را ذبح کند. این تفسیر با آیات بعدی که گوساله ای خاص را مشخص می کند نمی خواند. علاوه بر این آن چه که نقل شده این بوده که کلاً یک گوساله خاص در کار بوده.
2-یا مثلاً یک گوساله داشته باشیم، 1000 نفر هم داشته باشیم، همه 1000 نفر لازم باشد آن گوساله را ذبح کنند! چنین چیزی بی معناست. مگر یک گوساله را چند بار می شود ذبح کرد؟! 1000 بار می شود آن را ذبح کرد؟!
3-معقول ترین گزینه این است که بگوییم یک گوساله داریم و به همه به عنوان یک جمع و نه تک تک اعضا امر شده که آن را ذبح کنند. یعنی اگر یک نفر ذبح را انجام بدهد، مانند این است که کل جمع ذبح کرده باشد.

پس این برداشت شما که ضمایر مورد نظر دلالت بر عمومیت دارند، به هیچ عنوان با کاربردهای عربی نمی خواند. در واقع شما کاربرد کلمات را در نظر نگرفته اید و کاربرد را به نظر خودتان محدود کرده اید. این ها به عنوان مثال هایی بود که نشان می داد برداشت های شما صحیح و دقیق نیستند. انتقادات دیگری هم می شود بر این برداشت های شما وارد کرد که بعداً آن ها را مطرح خواهم کرد.

محمد-ح;897105 نوشت:
5- گزاره بدون سور یک مغالطه محسوب می گردد.

خیر. گزاره بدون سور به خودی خود یک مغالطه نیست. وقتی مغالطه حساب می شود که به نحوی خاص در قیاس و استنتاج به کار برود. مثلاً اگر بگوییم مربع، مثلث نیست، سوری در اینجا نداریم. در عین حال حرف غلطی همه نزده ایم. اگر گزاره بدون سور مغالطه بود، بحث از منطق جملات در کنار منطق محمولات کاری بی فایده بود. عملاً این حرف شما یعنی این که تمامی گزاره های منطق جملات چون سور ندارند، مغالطه هستند که مشخصاً صحبت غلطیست. با مراجعه به کتاب های مربوط به مغالطات می توانید ببینید که گزاره بدون سور تنها بسته به کاربرد ممکن است مغالطه شود.

نمونه ای از بحث مغالطه گزاره بدون سور در یکی از کتب مغالطات:

"اگر گزاره ای درباره یک مجموعه باشد، اما سور آن گزاره بیان نشود، در منطق اصطلاحاً آن را گزاره مهمله می نامند؛ یعنی نسبت به ذکر سور در آن اهمال صورت گرفته است، مانند «مردم این زمانه بی وفا هستند». در میان منطق دانان اختلاف نظر وجود دارد مبنی بر این که قضایای مهمله در اصل جزئی هستند یا کلی، که ما به این بحث نمی پردازیم و فقط خاطرنشان می کنیم که همان طور که از نظر منطق دانان بر می آید، قضیه مهمله به خودی خود جنبه مغالطی ندارد، گاهی هم بدون بروز خطا می توان از آن استفاده کرد، اما مغالطه بودن چنین قضایایی وقتی است که گوینده با قصد و غرض خاصی قضیه خود را بدون سور بیان کند تا بتواند از آن سوء استفاده کند."

علی اصغر خندان، مغالطات، چاپ هشتم (1391)، صفحه 62

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و من الله التوفیق

محمد-ح;897197 نوشت:
اصلا نهایت بندگی!کمال قرب الهی!
ما در این مجال از تضاد آن با عقل صحبت به میان میاوریم.
دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.

اما راجع به بقیه سوالهایتان چون چندین بار پاسخ داه شده اند دوباره دلایل را ذکر نمیکنم.به پست های قبلی تاپیک مراجعه بفرمایید.

بزرگوار شما در نقل زدن و پاسخ دادن بهتر است گزینشی عمل نکنید. چیزی که در یک بحث لازم است رعایت شود جانب انصاف است
همان طور که گفتم با اینکه نسبت به موضوعات و آیاتی نقد دارم اما در اینجا تضادی نمی بینم. چون در این جا امری خلاف عقل و منطق صادر نشده که ادعا کنیم آیه با اینها ناسازگار است. به هر حال بنده دیگر بحثی ندارم

یازینبِ فاطمه;897225 نوشت:
اگر منظور شما از چارچوب علمی همان منطق است باید عرض کنم

منطق، فقط محدود به کلاس منطق نیست . بیرون از کلاس همه زندگی می‌کنند و البته فکر و استدلال نیز می‌کنند، بدون این‌که

لازم باشد منطق ارسطو یا منطق ریاضی روش تفکر را به آنان بیاموزد.


بله فگر کردن و استدلال همه جا هست.آنچه مهم است روش صحیح تفکرو استدلال و تفکر است که منطق نام دارد.
حال می گویید من منطق نخوانده ام اما منطقی عمل میکنم و یا حرف منقطی زده ام.
در جواب باید گفت اگر این ادعای شما به اثبات برسد آنگاه می توانیم بگوییم هر کسی ممکن است حرف عاقلانه ای بزند،کار عاقلانه ای انجام دهد.اما عاقل به کسی می گویند که رفتار و گفتار آن بر مبنای عقل پی ریزی شده باشد.یا شما ممکن است دارویی به دوست خود تجویز کنید که اتفاقا بیماری او برطرف شود.اما اگر هزار بار این عمل را انجام دهید و نتیجه بخش باشد به هیچ عنوان به شما مدرک طبابت را نخواهند داد.
قاعده اینست : همیشه رسیدن مهم نیست.راه رسیدن مهم است.

یازینبِ فاطمه;897225 نوشت:
ما وقتی به قرآن کریم رجوع می‌کنیم، نباید با پیش‌فرض‌ها و عادت‌های ذهنی خودمان وارد قرآن شویم. یکی از مهم‌ترین عادت‌های
ذهنی‌ ما ،که امروز با آن‌ وارد قرآن می‌شویم، منطق و فلسفه‌ی موجود است. یعنی ما با منطق‌ها و فلسفه‌های موجود آشنا
هستیم و سعی می‌کنیم بفهمیم که قرآن کریم چگونه استدلال کرده است،
با این عینک می‌گردیم که قرآن در شکل اول، دوم یا سوم قیاس ، چه مطالبی بیان کرده است.یا در منطق گزاره‌ها‌ چه کار کرده است.

در حالی که قرآن کریم یک کتاب آسمانی است و برای هدایت ما آمده است و اگر این چنین است که هست، خود بهتر از همه


ببینید بسیار خلاصه بگویم اگر منطق وجود نداشته باشد هیچ بررسی روی جمله نمی توان انجام داد.
قرآن نیز از این امر مستثنی نیست. در حوزه های علمیه هم برای بررسی یک جمله به منطق چندهزار سال قبل جناب ارسطو رجوع می کنند.بنابرین اگر شناخت خود را نسبت به چیستی منطق بیشتر کنید این مساله برایتان قابل حل خواهد بود.

یازینبِ فاطمه;897225 نوشت:
وقتی به قرآن کریم نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که قرآن کریم چنان دست روی استدلال گذاشته و چنان بزنگاه‌های
استدلال‌ها را نشان داده که اگر فقط ما بودیم و قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) ، تمدن اسلامی خیلی زودتر از این‌ها و خیلی
وسیع‌تر و خیلی عظیم‌تر، همه وجوه مثبتی که در تمدن مغرب زمین می‌بینیم را هم‌راه خودش می‌آورد

امیدواریم که این اتفاق می افتاد.اما فعلا که همه شواهد بر علیه ماست نه له ما.

یازینبِ فاطمه;897225 نوشت:
هم چنین قرآن کریم به جای مسائل صوری، موانع اندیشه را مطرح کرده است و از لغزش‌گاه‌های اندیشه صحبت کرده است.

وقتی دین ، اسلام و قرآن به نقد کشیده می شود فقط باید با منطق دین ، اسلام و قرآن پاسخ داده شود بنابراین
نمی شود آیه ای از قرآن نقد شود و با رجوع به غیر قرآن و جدای از منطق قرآنی به آن پاسخ داده شود .
وقتی قرآن برای همۀ سؤالات جواب مبیّن و مستدل دارد چرا در همان چارچوب از آن دفاع نشود ؟

تکرار میکنم : نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

بن موسی;897230 نوشت:
چرا جمع باید معنای همه را بدهد؟ بنده مثالی برای شما از خود قرآن می آورم که اتفاقاً درباره بنی اسرائیل است.
مثال نقض 1:
«ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ ....
سوره بقره، آیه 85
...
مثال نقض 2:
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ...
سوره بقره، آیه 67
...
پس این برداشت شما که ضمایر مورد نظر دلالت بر عمومیت دارند، به هیچ عنوان با کاربردهای عربی نمی خواند. در واقع شما کاربرد کلمات را در نظر نگرفته اید و کاربرد را به نظر خودتان محدود کرده اید.


1- در اینکه جمع همواره به معنای همه نیست شکی نست.
پست بنده را دقیق مطالعه کرده بودید برای (برخی-برخی) از جمله بعضکم بعضا شاهد آورده بودم.نیازی به اینهمه آیه نبود4-ولو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا بعضکم بعضا(برخی ، برخی(..
کُم یا هُم دلالت به دو یا بیشتر و یا اسم جمع(همچون همه - قوم -لشکر و ...) دارد.

-2 آیه زیر را در نظر بگیرید:
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(البقرة/54)

و آیه :
إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَينَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا(النساء/58)

با این دو آیه نیز فرمایشات شما را نقض می شود!

اما توضیح آیات ذکر شده شما:

«ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»
سوره بقره، آیه 85

سیاق آیه ما را به کشتاری عمومی رهنمون می کند. البته توجه داشته باشید که این کشتار در یک بازه زمانی محدود رخ نداده و تدریجی بوده است.یعنی قبح قتل ریخته شده و قتل یکدیگر به امری که بتوان آنرا به خصیصه اجتماعی یک جمع مختص نمود رسیده است.همانند قتال فرعون:

وَإِذْ نَجَّينَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيسْتَحْيونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ(البقرة/49)
مثال اینکه : رژیم صهیونیستی رژیمی کودک کش است.
بنابرین میبینم که جمله خبری (و نه امری) ما یک استقرای ناقص است.

«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»
سوره بقره، آیه 67

بعضی از احکام عینی اند و بعضی کفایی- یعنی حکم بصورت کلی صادر می گردد و بر همگان.اما اجرای آن توسط یک نفر آنرا از عهده سایر ساقط می کند.

مثال : بر هر مسلمانی واجب است جنازه مسلمان دیگر را دفن کند. حال آیا این به این معناست که تمامی مسلمانان باید جنازه هر فرد مسلمانی که می میرد را دفن کنند؟!
اینجاست که نحوه عمل به یک فعل میتواند عین دستور نباشد. و این خدشه ای در سورگذاری و بررسی منطقی خود گزاره ایجاد نمی کند.

3- در تفسیر نمونه آیه 56 سوره بقره در تفسیر تسنیم داریم:


دستور قتل نفس در اين آيه به معناى انتحار و خودكشى نيست، بلكه مراد از انفس، نفوس اقربا و ارحام و همه كسانى است كه از بنى اسرائيل محسوبند و به واسطه يا وسايطى از طريق قرابت و رحم با يكديگر پيوند دارند.

كشتن يكديگر، به ويژه خويشان و دوستان، اگر چه هم براى قاتل و هم براى مقتول سخت و جانكاه بود، ليكن براى همگان خير است ؛ زيرا اين عذاب محدود و موقت دنيايى با اثر تطهير از آلودگى شرك، سبب مصون ماندن بنى اسرائيل از عذاب جاويدان اخروى و نيل به فوز و بهجت سرمدى است.

همچنين ياد آورى خاطره تلخ آن، فرزندان و خلف اين سلف را از فكر روآوردن به بت پرستى باز مى دارد. البته مقتول در معركه دفاع از حريم توحيد، كه نائب و راضى به اعدام خود شد و آن را براى دفاع از حريم توحيد تحمّل كرد، موجودى است زنده و قتل وى به سود اوست و او نيز به سود خود نايل مى شود. اين خير، نزد خداست و آن مقتول به نزد خدا راه دارد و خير خود را نزد خداوند دريافت مى كند...

توبه بنى اسرائيل با همه قيود دخيل در آن، كه قتل به صورت اعدام ظاهرى بوده است، حتما حاصل شد؛... البته كافى است كه شمار قابل توجهى از بنى اسرائيل به فرمان قتل گردن نهاده باشند و پس از كشته شدن عده اى وپس از تضرّع و توسل موسى و هارون عليه السلام، عفو خداوندى صادر و دستور قتل متوقّف شده باشد.

قوم: قوم گاهى در برابر نساء استعمال مى شود، كه به قرينه تقابل بر اراده معناى رجال دلالت دارد، مانند: يا اءيها الذين آمنوا لا يسخر قومٌ من قوم...ولا نساءٌ من نساء...(1004).و گاهى به نحود مطلق استعمال مى شود كه مقصود از آن در موارد اطلاق، همه افراد جامعه، اعم از رجال و نساء است، مانند: ان فى ذلك لايةً لقوم يعقلون# لقوم يتفكرون#... لقوم يؤ منون.(1005)

استعمال كلمه قوم در قرآن غالبا به نحو اطلاق است و مقصود از آن نيز عموم افراد جامعه است و تا قرينه اى بر اختصاص قوم به رجال اقامه نشود همان معناى جامع و مطلق از آن اراده مى شود.

به هر تقدير، واژه قوم در آيه مورد بحث شامل همه يهوديان اعم از رجال و نساء مى شود.



بن موسی;897230 نوشت:
خیر. گزاره بدون سور به خودی خود یک مغالطه نیست. وقتی مغالطه حساب می شود که به نحوی خاص در قیاس و استنتاج به کار برود. مثلاً اگر بگوییم مربع، مثلث نیست، سوری در اینجا نداریم. در عین حال حرف غلطی همه نزده ایم. اگر گزاره بدون سور مغالطه بود، بحث از منطق جملات در کنار منطق محمولات کاری بی فایده بود. عملاً این حرف شما یعنی این که تمامی گزاره های منطق جملات چون سور ندارند، مغالطه هستند که مشخصاً صحبت غلطیست. با مراجعه به کتاب های مربوط به مغالطات می توانید ببینید که گزاره بدون سور تنها بسته به کاربرد ممکن است مغالطه شود.
نمونه ای از بحث مغالطه گزاره بدون سور در یکی از کتب مغالطات:
"اگر گزاره ای درباره یک مجموعه باشد، اما سور آن گزاره بیان نشود، در منطق اصطلاحاً آن را گزاره مهمله می نامند؛ یعنی نسبت به ذکر سور در آن اهمال صورت گرفته است، مانند «مردم این زمانه بی وفا هستند». در میان منطق دانان اختلاف نظر وجود دارد مبنی بر این که قضایای مهمله در اصل جزئی هستند یا کلی، که ما به این بحث نمی پردازیم و فقط خاطرنشان می کنیم که همان طور که از نظر منطق دانان بر می آید، قضیه مهمله به خودی خود جنبه مغالطی ندارد، گاهی هم بدون بروز خطا می توان از آن استفاده کرد، اما مغالطه بودن چنین قضایایی وقتی است که گوینده با قصد و غرض خاصی قضیه خود را بدون سور بیان کند تا بتواند از آن سوء استفاده کند."

در پست های قبلی گفته بودم که تا مرزهای منطق ارسطویی به آن پایبندم و فراتر از آن به منطق فرگه مراجعه میکنیم.هرچند بطور کلی بنده به منطق جدید پایبندم
یکی از مرزهای منطق ارسطو همین موضوع و محمول مربع و مثلث است.

طبق منطق فرگه داریم :

مربع مثلث نیست
هیچ مربعی مثلث نیست
هر مربعی غیر مثلث است
مربع Secret غیر مثلثM :

گزاره :

x Mx
حالا بفرمایید سور را از آن جدا کنید!

همچنین در منطق فرگه جدا سازی بین منطق گزاره ها و منطق محمول پذیرفته نیست.
حال اگر بخواهیم با منطق ارسطو هم ادامه بدهیم شما خود تصدیق دارید که گزاره مهمله است.پس اگر مغالطه هم بحساب نیاوریم هنگام بررسی نیاز داریم سور محذوف را به آن اضافه کنیم.

محمد-ح;896946 نوشت:
با توجه به سیاق آیات قبل میبینیم که دستور آیات به یک عمل شاق (همچون جنگ یا روزه یا... )نیست.بلکه از اطاعت پذیری در پذیرش حکم دادگاه پیامبر است.پس وجه قیاس در اطاعت پذیری بدون تعقل و تفکر است.

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از اشتباهات شما این است که دستورات اسلام و قرآن را، صادره از جانب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تلقی می کنید، در حالی که دستورات قرآنی ربطی به پیامبر ندارد بلکه دستور خداوند است و اطاعت از آن دستورات اطاعت از خداوند است.

اگر شما به این اطاعت پذیری اشکال دارید باید به خداوند اشکال کنید که چرا چنین دستوری می دهد!

محمد-ح;896994 نوشت:
مجددا عرض میکنم.تجزیه یک کلام به مولفه های مستقل به معنای تقطیع کلام نیست.و بنده تقطیعی انجام ندادم.

قصد ندارم موضوع تاپیک از بحث خاج شود.اما جهت اطلاع اینکه :
إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً : هر دو ضمیر "کم" به "اهل البیت" برمی گردد.

کلمه اهل بیت یک کلمه مذکر بوده و از ضمیر مذکر برای آن استفاده می شود.همانند مثال های زیر.

وَحَرَّمْنَا عَلَيهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيتٍ يكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ(القصص/12)
ما همه زنان شيرده را از پيش بر او حرام کرديم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد)؛ و خواهرش (که بيتابي مأموران را براي پيدا کردن دايه مشاهده کرد) گفت: «آيا شما را به خانواده‌اي راهنمايي کنم که مي‌توانند اين نوزاد را براي شما کفالت کنند و خيرخواه او باشند؟!»

قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيكُمْ أَهْلَ الْبَيتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ(هود/73)
گفتند: «آيا از فرمان خدا تعجب ميکني؟! اين رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است؛ چرا که او ستوده و والا است!»

پس لطفا به این مستدلات بی پایه (که البته زمانی علم محسوب میشدند!) تکیه نفرمایید.بنده در این تاپیک قصد ندارم بنیان های تشیع شیعه را زیر سوال ببرم.

لضفا به اصول پذیرفته شده منطقی و علمی احترام بگذارید و درصدد نفی آن اصول نباشد.لیکن با استفاده از همان مجموعه اصول پاسخگوی باشید تا به یک تفاهم مشترک برسیم.


بسم الله الرحمن الرحیم

شما ادعا می کنید کلام را به مولفه های مستقل تجزیه کردید، این اول کلام است، بحث در این است که این کلام مستقل و منفک از جملات قبل و بعد نیست.

خیلی جالب است که دلائل دیگران را مستدلات بی پایه و ادعاهای خودتان را منطقی تلقی می کنید!!
بنده به اصول منطقی احترام می گذارم ولی ادعاهای شما را مبنای اصول منطقی محسوب نمی کنم.

در مورد آیه تطهیر شما گفتین:
«پیوستگی یک شرط همواره برقرار نیست.اگر پیوستگی آیه شرط اساسی باشد محبت بفرمایید و در آیات زیر نیز به شرط پیوستگی اصالت بدهید.....
پس پیوستگی یک شرط همواره برقرار نیست.چه اینکه در این صورت چیزی از دین شیعه باقی نمی ماند!»

بنده عرض کردم در این آیه به قرینه واضح و مشخص بین قسمتی از آیه که معروف به آیه تطهیر است با قبل و بعد از آن ارتباط وجود ندارد، و همانطور که خودتان اشاره کردید ضمیر «کم» در «یطهرکم» به «اهل البیت» بر می گردد، در حالیکه در جملات قبل صحبت در مورد زنان پیامبر بود، بنابراین خودتان به ارتباط نداشتن و عدم پیوستگی میان این دو بخش اقرار دارید.

یاسین;897317 نوشت:
یکی از اشتباهات شما این است که دستورات اسلام و قرآن را، صادره از جانب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تلقی می کنید، در حالی که دستورات قرآنی ربطی به پیامبر ندارد بلکه دستور خداوند است و اطاعت از آن دستورات اطاعت از خداوند است.

اگر شما به این اطاعت پذیری اشکال دارید باید به خداوند اشکال کنید که چرا چنین دستوری می دهد!



اتفاقا اشکال هم در اینجاست.
این موضوع در پست 56 مطرح شده : اینجا

بنده یک مرحله جلوتر رفته ام و بالاتر از رسول، قرآن را مورد نقد قرار داده ام.
اگر بخواهید بدون نگاه ابژکتیو به موضوع نگاه کنید این سوال بنده کفر بوده ، حکم ارتداد دارد و دارای حکم کیفری هست!
پس در نگاه درونی این سوال به نص صریح قرآن که اصرار بر عقلانی بودن خود دارد در کسری از ثانیه محکوم بوده و باطل میشود.

این سرنوشت و عاقبت هر نگاه درونی به بنیان های فرضی آن است.و اگر اینگونه باشد امری و فعل و گفتمانی باقی نمی ماند که قابل نقد باشد.
و برای چندمین بار اثبات می شود که : نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

یاسین;897321 نوشت:
شما ادعا می کنید کلام را به مولفه های مستقل تجزیه کردید، این اول کلام است، بحث در این است که این کلام مستقل و منفک از جملات قبل و بعد نیست.

لطفا پست ها را دقیق مطالعه بفرمایید و بعد در مقام ادعا برایید. جواب این سوال شما هم داده شده است . پست 60 : اینجا

یاسین;897321 نوشت:
خیلی جالب است که دلائل دیگران را مستدلات بی پایه ای و ادعاهای خودتان را منطقی تلقی می کنید!!
بنده به اصول منطقی احترام می گذارم ولی ادعاهای شما را مبنای اصول منطقی محسوب نمی کنم.

بنده ادعا نمی کنم . اثبات میکنم.با براهین و اصول منطقی نقضش کنید.نه با ادعا.

یاسین;897321 نوشت:
بنده عرض کردم در این آیه به قرینه واضح و مشخص بین قسمتی از آیه که معروف به آیه تطهیر است با قبل و بعد از آن ارتباط وجود ندارد، و همانطور که خودتان اشاره کردید ضمیر «کم» در «یطهرکم» به «اهل البیت» بر می گردد، در حالیکه در جملات قبل صحبت در مورد زنان پیامبر بود، بنابراین خودتان به ارتباط نداشتن و عدم پیوستگی میان این دو بخش اقرار دارید.

زنان نیز جزو اهل بیت هستند.خداوند در اینجا با اشاره ای به کل خانواده تشریح میکند که هدف از این فرمانها طهارت این خاندان است.

این بحث خارج از تاپیک بوده.لطفا ادامه ندهید.اما اگر اصرار دارید میتوانیم با یک بحث اصولی و منطقی و با رعایت شرط برقراری همواره ی پیوستگی جنابعالی آنرا ادامه دهیم.

محمد-ح;897024 نوشت:
بلکه موضوع سوال اینست که چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
پس امیدواریم که خلط مبحث صورت نگیرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

ملاک تشخیص عقلایی یا غیر عقلایی بودن چیست؟

آیا حکم که خداوند عالم که خالق عالم و خالق عقل است غیر عقلایی می باشد و آنچه شما تصور می کنید عقلایی خواهد بود؟!

شرط بندگی اطاعت محض از دستورات پرودگار است. گاهی ما حکمت بعضی از اوامر الهی را می فهمیم و تشخیص می دهیم و گاهی حکمت آنها را نمی فهمیم. اگر قرار باشد که حکمت هر چیزی را فهمیدیم آن دستور را اطاعت کنیم و حکمت هر حکم الهی را نفهمیدیم بگوییم از آن دستور اطاعت نمی کنیم چون فایده ی آن را نمی دانیم، این چه نوع بندگی و اطاعت است؟!

این منفعت طلبی است نه اطاعت. اگر چه همه دستورات الهی دارای حکمت و مصلحت است، ولی اطاعت کردن بندگان از دستورات خداوند منوط و مربوط به دانستن یا ندانستن آن حکمت نیست.

خداوند می فرماید« ْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتا»[1] (و اگر اندرزهايى را كه به آنان داده مى‏شد انجام مى‏دادند، براى آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها مى‏شد.)
همانطور که گاهی پدر و مادر و معلم، فرزند و دانش آموز خاطی را تنبیه مناسب می کنند، و این تنبیه از نظر فرد خاطی خوش آیند نیست، اما در واقع حکیمانه است، چه او از حکمت آن تنبیه آگاه باشد چه نباشد، دستورات الهی و مجازات خداوند حکیمانه است و شایسته نیست بنده ای آن را غیر عقلایی تلقی کند.


[/HR][1] - نساء/66.

یاسین;897329 نوشت:
ملاک تشخیص عقلایی یا غیر عقلایی بودن چیست؟

منطق. لازم بذکر است هر امر غیر عقلایی در تضاد با عقل قرار ندارد.(توضیح بیشتر در پست های قبلی به کرات ذکر شده)

یاسین;897329 نوشت:
آیا حکم که خداوند عالم که خالق عالم و خالق عقل است غیر عقلایی می باشد و آنچه شما تصور می کنید عقلایی خواهد بود؟!

در صورتی مثال نقض پیدا کند.بله.چرا که خدای توصیفی در قرآن را بررسی میکنیم و فعلا کاری به عقیده نداریم و مشغول بررسی صحت گزاره ها بعنوان یک غیر مسلمان هستیم.
خدای انجیل نیز ادعاهایی مشابه دارد.آیا باید بپذیریم؟!
تکرار برای بار چند دهم :

سرنوشت و عاقبت هر نگاه درونی به بنیان های فرضی آن شکست و رد است.و اگر اینگونه باشد امری و فعل و گفتمانی باقی نمی ماند که قابل نقد باشد. و برای چندمین بار اثبات می شود که :

نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

یاسین;897329 نوشت:
شرط بندگی اطاعت محض از دستورات پرودگار است. گاهی ما حکمت بعضی از اوامر الهی را می فهمیم و تشخیص می دهیم و گاهی حکمت آنها را نمی فهمیم. اگر قرار باشد که حکمت هر چیزی را فهمیدیم آن دستور را اطاعت کنیم و حکمت هر حکم الهی را نفهمیدیم بگوییم از آن دستور اطاعت نمی کنیم چون فایده ی آن را نمی دانیم، این چه نوع بندگی و اطاعت است؟!این منفعت طلبی است نه اطاعت. اگر چه همه دستورات الهی دارای حکمت و مصلحت است، ولی اطاعت کردن بندگان از دستورات خداوند منوط و مربوط به دانستن یا ندانستن آن حکمت نیست.خداوند می فرماید« ْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتا»[1] (و اگر اندرزهايى را كه به آنان داده مى‏شد انجام مى‏دادند، براى آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها مى‏شد.)
همانطور که گاهی پدر و مادر و معلم، فرزند و دانش آموز خاطی را تنبیه مناسب می کنند، و این تنبیه از نظر فرد خاطی خوش آیند نیست، اما در واقع حکیمانه است، چه او از حکمت آن تنبیه آگاه باشد چه نباشد، دستورات الهی و مجازات خداوند حکیمانه است و شایسته نیست بنده ای آن را غیر عقلایی تلقی کند.



تکرار :

موضوع این نیست که : شرط بندگی چیست!!!

دین میتواند به هرکاری امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.

محمد-ح;897323 نوشت:
اتفاقا اشکال هم در اینجاست. این موضوع در پست 56 مطرح شده : اینجا

بنده یک مرحله جلوتر رفته ام و بالاتر از رسول، قرآن را مورد نقد قرار داده ام.
اگر بخواهید بدون نگاه ابژکتیو به موضوع نگاه کنید این سوال بنده کفر بوده ، حکم ارتداد دارد و دارای حکم کیفری هست!
پس در نگاه درونی این سوال به نص صریح قرآن که اصرار بر عقلانی بودن خود دارد در کسری از ثانیه محکوم بوده و باطل میشود.

این سرنوشت و عاقبت هر نگاه درونی به بنیان های فرضی آن است.و اگر اینگونه باشد امری و فعل و گفتمانی باقی نمی ماند که قابل نقد باشد. و برای چندمین بار اثبات می شود که : نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)


بسم الله الرحمن الرحیم

سخن فوق شما با ادعایی که در اولین پست تان در صفحه اول این تاپیک(عبارت ذیل) مطرح کردید مبنی بر مسلمان بودن تان تضاد ندارد؟!
« خواهش میکنم از جوابهایی مثل اینکه منظور "اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ" جنگیدن هست و ... استفاده نکنید و به شعور هم احترام بذاریم.انقدر همه چیز رو توجیه میکنیم که بذهن ادم میرسه اگر خدا چه چیز از انسان خواسته بود منبق بر عقل توجیه نمیشد؟!!! واقعا برای لحضاتی هم که شده گارد دفاعی رو بذاریم کنار و مبتنی بر واقعیت پاسخگو باشیم.بنده هم بدنبال حقیقتم.نه کافر و مشرک و ضد خدا.»

خوب است موضع خودتان را مشخص کنید، سوال شما به عنوان یک مسلمان محقق که به دنبال حقیقت است مطرح می شود یا به عنوان یک بی اعتقاد به خداوند و قرآن؟!
قطعا پاسخ روشن و واضح شما، به افرادی که قصد پاسخ به سوالات شما را دارند کمک خواهد کرد تا جواب مناسب اعتفادتان بدهند.

محمد-ح;897336 نوشت:
تکرار :
موضوع این نیست که : شرط بندگی چیست!!!

دین میتواند به هرکاری امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.


بسم الله الرحمن الرحیم

شما که به قول خودتان در صدد نقد قرآن هستید، آیا قرآن را به عنوان کلام الهی قبول دارید یا ندارید؟!

اگر قبول دارید که قرآن کلام الهی است، خداوند در این کتاب می فرماید« الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»[1]( الر، اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته؛ سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است).

« وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيم‏»[2] (به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مى‏شود.)

خداوند خود را حکیم و خبیر و علیم معرفی می کند و می فرماید قرآن از جانب چنین خداوندی نازل شده است. چگونه ممکن است قرآنی که از جانب خداوند حکیم و خبیر و علیم نازل شد مخالف عقل و منطق باشد.

یکی از بزرگان وقتی سخنان ابوعلی سینا را می خواند و با نظرش مطابق نبود، می گفت شایسته این است که بگویم من متوجه سخن ابوعلی سینا نشدم تا اینکه بگویم ابوعلی سینا سخن اشتباهی گفت.
در مورد سخنان خداوند نیز شاید ادب اقتضا کند بگوییم من این سخن حضرت حق را نفهمیدم تا اینکه بگوییم سخن خداوند مخالف عقل و منطق است.



[/HR][1] -هود/1.

[2] -نمل/6.

محمد-ح;897292 نوشت:
تکرار میکنم : نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است

سلام.
اینجا دو نکته ای هست و آن هم مصادیق "پدیده" است.
کدام پدیده؟ پدیده های مادی و تجربی؟
علم ، چه پدیده هایی را می تواند بررسی کند؟ چه پدیده هایی قابل بررسی علمی هستند؟

پیروان هر دین آسمانی، کتاب آن دین را نه از روی بررسی علمی ، که از روی "معجزه"هایی که آن پیامبر انجام داده است پذیرفته اند.

یاسین;897357 نوشت:
خوب است موضع خودتان را مشخص کنید، سوال شما به عنوان یک مسلمان محقق که به دنبال حقیقت است مطرح می شود یا به عنوان یک بی اعتقاد به خداوند و قرآن؟!
قطعا پاسخ روشن و واضح شما، به افرادی که قصد پاسخ به سوالات شما را دارند کمک خواهد کرد تا جواب مناسب اعتفادتان بدهند.


حذف شد

یاسین;897370 نوشت:
شما که به قول خودتان در صدد نقد قرآن هستید، آیا قرآن را به عنوان کلام الهی قبول دارید یا ندارید؟!

... . اما در یک بحث علمی این تنها یک ادعای اثبات نشده و البته غیر قابل اثبات(از حالات سه گانه)محسوب می گردد.

یاسین;897370 نوشت:
اگر قبول دارید که قرآن کلام الهی است، خداوند در این کتاب می فرماید« الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»[1]( الر، اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته؛ سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است).

« وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيم‏»[2] (به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مى‏شود.)

خداوند خود را حکیم و خبیر و علیم معرفی می کند و می فرماید قرآن از جانب چنین خداوندی نازل شده است. چگونه ممکن است قرآنی که از جانب خداوند حکیم و خبیر و علیم نازل شد مخالف عقل و منطق باشد.

در یک بحث پژوهشی و علمی تنها نگاه از بیرون می تواند داده ها را بررسی کند.یعنی نگاه ابژه-سوژه . این یک شرط اولیه است.

اگر بارها و بارها از قرآن برای اثبات عقلانیت آن مثال بیاورید جواب بنده همین است.چرا که نگاه ما در یک بحث جدای از اعتقادات و پیش فرض های ماست.

در غیر اینصورت یا حلقه تسلسل مواجه خواهیم شد!

فهم این مطلب بقدری سخت است که هر یک پست در میان باید آن را تکرار کرد؟!!!
وباز هم تکرار میکنم....

نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

یاسین;897370 نوشت:
کی از بزرگان وقتی سخنان ابوعلی سینا را می خواند و با نظرش مطابق نبود، می گفت شایسته این است که بگویم من متوجه سخن ابوعلی سینا نشدم تا اینکه بگویم ابوعلی سینا سخن اشتباهی گفت.
در مورد سخنان خداوند نیز شاید ادب اقتضا کند بگوییم من این سخن حضرت حق را نفهمیدم تا اینکه بگوییم سخن خداوند مخالف عقل و منطق است.

در یک بحث علمی هرگونه تعارف،خجالت،شرم و هر نوع احساس دیگری مردود و موجب خروج بحث از مسیر آن می گردد.

طوفان خورشیدی;897383 نوشت:
اینجا دو نکته ای هست و آن هم مصادیق "پدیده" است.
کدام پدیده؟ پدیده های مادی و تجربی؟
علم ، چه پدیده هایی را می تواند بررسی کند؟ چه پدیده هایی قابل بررسی علمی هستند؟

هر رویداد ممکن.هر پیشامد.

طوفان خورشیدی;897383 نوشت:
پیروان هر دین آسمانی، کتاب آن دین را نه از روی بررسی علمی ، که از روی "معجزه"هایی که آن پیامبر انجام داده است پذیرفته اند.

خوب بنده اشتباه آنان را تکرار نمیکنم.قبلا هم گفتم افعال و اعمال قوم های بدوی چند هزار سال قبل حجتی برای من ندارند.

قبول ندارید که سطح فهم انسان در قرن 21 ممکن است تاچه اندازه نسبت به فهم ابتدایی 2000 سال قبل و حتی 200 سال قبل موسع باشد؟!!!(در صورتی که با علم قرن 21 آشنا باشد)

محمد-ح;896997 نوشت:
چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).

اطاعتی که قرار باشد من اول با عقل خودم ،پی به درست بودن و مفید بودن آن ببرم و بعد آن اطاعت را انجام دهم که "پرستش" نیست!
اگر قرار بر این باشد که "عقل" من (یا نوع بشر) بتواند "همه" مصلحت های خود را تشخیص دهد ، دیگر چه نیازی بود که خداوند ، پیامبر و دین بفرستد؟؟

در عین حال ، اطاعتی که ما از دین می کنیم ، مورد تایید عقل است. اما نه به این صورت که از مصلحت و فایده تک تک احکام و دستورات مطلع شویم و بعد آن را انجام دهیم! بلکه به این صورت که ما ابتدا حقانیت دین و پیامبر آن را فهمیده ایم (از روی معجزه) ، و حالا که شکی در حقانیت او نداریم ، همه دستورات و احکام آن دین را انجام می دهیم.

محمد-ح;897386 نوشت:
خوب بنده اشتباه آنان را تکرار نمیکنم.قبلا هم گفتم افعال و اعمال قوم های بدوی چند هزار سال قبل حجتی برای من ندارند.

قبول ندارید که سطح فهم انسان در قرن 21 ممکن است تاچه اندازه نسبت به فهم ابتدایی 2000 سال قبل و حتی 200 سال قبل موسع باشد؟!!!(در صورتی که با علم قرن 21 آشنا باشد)


قواعد علمی در گذر زمان تغییر می کنند اما اصول عقلی تغییر نمی کنند.
ممکن است هزار سال پیش ، "عدالت" ، در نظر مردم ، بد بوده باشد و حالا در قرن ما خوب شده باشد؟؟

آن فهمی که مورد نظر شماست ، فهم "علمی" است. یعنی سطح دانش انسان. اما همانطور که عرض کردم ، دین بر اساس "بررسی علمی تک تک احکام" مورد بررسی و پذیرش قرار نمیگیرد تا اینکه ما بگوییم اکنون که سطح فهم بالاتر رفته ، پس در حقانیت دین تجدید نظر کنیم.

محمد-ح;897384 نوشت:
بنده مسلمانم.شیعه.

اگر شما مسلمانید و دین اسلام را به عنوان دین حق پذیرفته اید ، به چه دلیلی این دین را انتخاب کردید؟
اگر شما شیعه هستید ، به چه دلیلی این مذهب را انتخاب کردید؟
آیا انتخاب این دین و این مذهب از سوی شما ، بدون تعقل و بدون دلیل و کورکورانه بوده است؟

طوفان خورشیدی;897387 نوشت:
اطاعتی که قرار باشد من اول با عقل خودم ،پی به درست بودن و مفید بودن آن ببرم و بعد آن اطاعت را انجام دهم که "پرستش" نیست!
اگر قرار بر این باشد که "عقل" من (یا نوع بشر) بتواند "همه" مصلحت های خود را تشخیص دهد ، دیگر چه نیازی بود که خداوند ، پیامبر و دین بفرستد؟؟

دقت بیشتری در متون بفرمایید :

1- اینجا سوال از پرستش یا عدم پرستش نیست.راجع به ارزش گذاری یک گزاره در عقلانیت یا غیرعقلایی بودن آن است.

2- ما در مواجه عقل با یک پدیده سه حالت داریم:
1- ...
2- ...

3-2-
نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )

و اینجاست که باید با ارسال یک رسول ، مردم را از وجود آن قوانین آگاه کرد.

طوفان خورشیدی;897387 نوشت:
در عین حال ، اطاعتی که ما از دین می کنیم ، مورد تایید عقل است. اما نه به این صورت که از مصلحت و فایده تک تک احکام و دستورات مطلع شویم و بعد آن را انجام دهیم! بلکه به این صورت که ما ابتدا حقانیت دین و پیامبر آن را فهمیده ایم (از روی معجزه) ، و حالا که شکی در حقانیت او نداریم ، همه دستورات و احکام آن دین را انجام می دهیم.

معجزه پیامبر قرآن است.حال ما در حال بررسی این هستیم که آیا در مقابل چنین متنی احساس عجز می کنیم؟!و معجزه را به اثبات عقلی میرسانیم.بعد در اطاعت از آن دین بقول شما همه دستورات و احکام را اجرا میکنیم.

محمد-ح;897384 نوشت:
بنده مسلمانم.شیعه.

محمد-ح;897391 نوشت:
معجزه پیامبر قرآن است.حال ما در حال بررسی این هستیم که آیا در مقابل چنین متنی احساس عجز می کنیم؟!

پس شما هنوز در حال بررسی حقانیت قرآن هستید. پس چطور می گویید که مسلمان و شیعه هستید؟ مسلمان کسی است که حقانیت قرآن برایش اثبات شده باشد.

وقتی شما هنوز در حال بررسی حقانیت قرآن هستید ، و نتیجتاً هنوز مسلمان نیستید ، چطور می گویید که "شیعه" هستید؟ کسی که هنوز مسلمان نشده ، نوبت به انتخاب مذهب و شیعه شدنش نرسیده است!

طوفان خورشیدی;897388 نوشت:
قواعد علمی در گذر زمان تغییر می کنند اما قواعد عقلی تغییر نمی کنند.
ممکن است هزار سال پیش ، "عدالت" بد بوده باشد و حالا در قرن ما خوب شده باشد؟؟

هر دو تغییر می کنند. قواعد عقلی همان منطق است.وقتی منطق ارسطویی را ناقص می دانیم و منطق جدید بوجود می آید به این معناست که قواعد عقلی تغییر کرده اند.

آنچه شما می فرمایید ثابت بودن مفاهیم است که متاسفانه اینهم در مصداق بشدت تغییر پذیر است.و در مفهوم همچنان گنگ.ما هنوز هم مفاهیم مستقلی تعریف شده ای بنام ظلم و عدالت و ... نداریم.آنچه هست مصادیق ظلم و عدل و ... است.که آنهم از دهه ای به دهه دیگر در یک تابع سینوسی تشدید زا در حال تغییر و تکامل است.

طوفان خورشیدی;897388 نوشت:
ممکن است هزار سال پیش ، "عدالت" بد بوده باشد و حالا در قرن ما خوب شده باشد؟؟

همانطور که در بالا ذکر شده مفاهیم پایه همچنان گنگ و نا مفهومند. مثال برای تقریب به ذهن مفهوم عدد است. میتوانید عدد را تعریف کنید؟!

اما مصادیق بشدت دچار تغییر شده اند.زمانی از پادشاه عادل و پادشاه ظالم صحبت میشد.اما امروزه جایگاهی بنام پادشاهی یک جایگاه ظلم است و پادشاه عادل یک تناقض محسوب می گردد.

طوفان خورشیدی;897388 نوشت:
آن فهمی که مورد نظر شماست ، فهم "علمی" است. یعنی سطح دانش انسان. اما همانطور که عرض کردم ، دین بر اساس "بررسی علمی تک تک احکام" مورد بررسی و پذیرش قرار نمیگیرد تا اینکه ما بگوییم اکنون که سطح فهم بالاتر رفته ، پس در حقانیت دین تجدید نظر کنیم.

بالا.

استارتر محترم مدعی است که اگر شقه دوم حرفشان ثابت شود (نامعقول بودن بعض احکام دین) همچنان مسلمان شیعه است. یعنی مسلمانی است که باورمند به اسلام است ولی همچنان پاره ای از احکام دین را نامعقول میداند.

البته اشکال کار جای دیگری است! چرا که به نظر میرسد چنین مسلمانی را در دایره اسلام نمیپذیرند. دست کم سایر مسلمین و بخصوص کارشناسان محترم که در صدد پاسخگویی هستند (و شاید هم نیستند!) کسی را که احکام اسلام را نامعقول بداند مسلمان نمیدانند.
و وقتی که ایشان از دایره دین خارج شود احیانا مشکل این کارشناسان حل میشود! ایشان بحث را از محل نزاع آن خارج خواهند کرد. یعنی به این بزرگوار خواهند گفت که پس مشکلش مثلا توحید است و نه نامعقولات دین. و باید برود دنبال درست کردن موحد بودنش!!!تا این شبهات مختصر خود به خود حل شود!
در این صورت هم میشود :که اول شما اعتراف کن و بپذیر که تمامی اجزا و احکام دین (یا قرآن) صحیح است و الهی است و حقیقت مطلق است تا بعد ما ثابت کنیم که تمامی اجزا و احکام دین (یا قرآن) صحیح است و الهی است و حقیقت مطلق است!! فایده هم ندارد که استارتر محترم هزار بار تکرار کنند که :
نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

اگر عرایض مخلص را قبول ندارید ، پس بیاید فرض کنیم ( خیلی خیلی جسارتا! فرض کنیم) که استارتر محترم یا هر سوال کننده ای که این آیه را خوانده باورمند به دین نیست...در این صورت جوابش چیست؟

طوفان خورشیدی;897394 نوشت:
پس شما هنوز در حال بررسی حقانیت قرآن هستید. پس چطور می گویید که مسلمان و شیعه هستید؟ مسلمان کسی است که حقانیت قرآن برایش اثبات شده باشد.

وقتی شما هنوز در حال بررسی حقانیت قرآن هستید ، و نتیجتاً هنوز مسلمان نیستید ، چطور می گویید که "شیعه" هستید؟ کسی که هنوز مسلمان نشده ، نوبت به انتخاب مذهب و شیعه شدنش نرسیده است!

تاپیک را دقیق بررسی نمی کنید.این تاپیک کاملا تخصصی است.
گفتیم هر گزاره ای لزوما اثبات پذیر نیست.رج (اصل ابطال پذیری:کارل پوپر)
عرض کردم که برای آشنایی با آنچه بنده فکر میکنم و معتقدم و یا ایقان دارم نیاز به ابزاری دارید.

اما آنچه مهم است اینست که اعتقادات و عملکرد مخاطب در یک بحث علمی هیچ گونه حجیت یا ادله ای بحساب نمی آید.آنچه مهم است موضوع بحث و بررسی منطقی کلام مخاطب است.
بنابرین برای اینکه شبه های برای سایرین بوجود نیاید و بحث از مسیر ریلی خارج نشود بنده پست توضیحی اعتقاد خود را حذف میکنم.

بحث را به حاشیه نکشانیم.مجددا یاد آوری میکنم که این تاپیک علمی و کاملا تخصصی هست.
از ارزشی که برای بحث قایل هستیئ ممنونم.

محمد-ح;897399 نوشت:
بنابرین برای اینکه شبه های برای سایرین بوجود نیاید و بحث از مسیر ریلی خارج نشود بنده پست توضیحی اعتقاد خود را حذف میکنم.

زرنگی می کنید؟ شما جوابی ندارید به این سئوال بدهید. این یک فرار رو به جلو است!

manmehdiam;897398 نوشت:
استارتر محترم مدعی است که اگر شقه دوم حرفشان ثابت شود (نامعقول بودن بعض احکام دین) همچنان مسلمان شیعه است. یعنی مسلمانی است که باورمند به اسلام است ولی همچنان پاره ای از احکام دین را نامعقول میداند.

البته اشکال کار جای دیگری است! چرا که به نظر میرسد چنین مسلمانی را در دایره اسلام نمیپذیرند. دست کم سایر مسلمین و بخصوص کارشناسان محترم که در صدد پاسخگویی هستند (و شاید هم نیستند!) کسی را که احکام اسلام را نامعقول بداند مسلمان نمیدانند.
و وقتی که ایشان از دایره دین خارج شود احیانا مشکل این کارشناسان حل میشود! ایشان بحث را از محل نزاع آن خارج خواهند کرد. یعنی به این بزرگوار خواهند گفت که پس مشکلش مثلا توحید است و نه نامعقولات دین. و باید برود دنبال درست کردن موحد بودنش!!!تا این شبهات مختصر خود به خود حل شود!
در این صورت هم میشود :که اول شما اعتراف کن و بپذیر که تمامی اجزا و احکام دین (یا قرآن) صحیح است و الهی است و حقیقت مطلق است تا بعد ما ثابت کنیم که تمامی اجزا و احکام دین (یا قرآن) صحیح است و الهی است و حقیقت مطلق است!! فایده هم ندارد که استارتر محترم هزار بار تکرار کنند که :
نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

اگر عرایض مخلص را قبول ندارید ، پس بیاید فرض کنیم ( خیلی خیلی جسارتا! فرض کنیم) که استارتر محترم یا هر سوال کننده ای که این آیه را خوانده باورمند به دین نیست...در این صورت جوابش چیست؟


عرض کردم که عقل بشر به همه جا نمی رسد و دین هم برای همین نازل شده است. لذا دین ، مکمل عقل است نه ضد آن. بلی. ممکن است دین، گزاره های "فرا عقل" داشته باشد اما گزاره "ضد عقل" ندارد. البته در صورتی که با "عقل صحیح" مورد بررسی قرار بگیرد نه با مطالبی که بعدها احتمالاً تغییر بکند.

و عرض کردم که ما حقانیت دین از روی بررسی عقلی تک تک احکامش ، اثبات نمی کنیم! بلکه از راه معجزه پیامبرش ، پی به صدق گفتار او می بریم و بر این اساس دین و کتاب آسمانی او را می پذیریم.
وقتی حقانیت یک دین را پذیرفتیم ، و قبلاً هم گفتیم که عقل انسان به همه چیز نمی رسد ، لذا اگر گزاره ای در دین ، به نظر ما معقول نبود ، دین را زیر سئوال نمی بریم. بلکه می گوییم عقل در این مساله کارامد نیست یا نیاز به تکامل بیشتری دارد.

محمد-ح;897292 نوشت:

تکرار میکنم : نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

محمد-ح;897396 نوشت:
هر دو تغییر می کنند. قواعد عقلی همان منطق است.وقتی منطق ارسطویی را ناقص می دانیم و منطق جدید بوجود می آید به این معناست که قواعد عقلی تغییر کرده اند.

آنچه شما می فرمایید ثابت بودن مفاهیم است که متاسفانه اینهم در مصداق بشدت تغییر پذیر است.و در مفهوم همچنان گنگ.ما هنوز هم مفاهیم مستقلی تعریف شده ای بنام ظلم و عدالت و ... نداریم.آنچه هست مصادیق ظلم و عدل و ... است.که آنهم از دهه ای به دهه دیگر در یک تابع سینوسی تشدید زا در حال تغییر و تکامل است.

شما که معتقدید همه چیز ، از جمله قواعد منطقی و حتی مفاهیم ، تغییر می کنند ، از کجا مطمئن هستید که آن نگاه ابژه - سوژه و اصول اولیه بررسی علمی یک پدیده ، تغییر نمی کند؟؟

طوفان خورشیدی;897400 نوشت:
زرنگی می کنید؟ شما جوابی ندارید به این سئوال بدهید. این یک فرار رو به جلو است!

بنده به دنبال چه هستم و شما به دنبال چه؟!!!

چرا میخواهید تاپیک به مشاجره و کل کل کشیده شده و بجای بحث منطقی همدیگر را محترم به کفر و شرک و هزار برچسب دیگر کنیم؟!!

ضمن اینکه بنده جواب دارم اما چکنم اگر شما ابزار لازم را ندارید؟! شما به منطق فرگه مسلط هستید ؟! شما به اصول ریاضیات که الفبای جهان وطبیعت است آشنایی دارید؟!
وقتی من با شما از رشد متاوب تشدیدزای مفاهیم صحبت میکنم اگر بزبان اصلی ذهنم بصورت زبان ریاضی مطلب را برایتان بازگو کنم درک خواهید کرد : Ae^(-at)sin wt مترادف همان معناست ؟! قادر به فهم این نوع بیان هستید؟!!!!
بنده میگویم این تاپیک تخصصی است و شما میخواهید اینجا را تبدیل به چاله میدان کنید؟!!!

این تاپیک با موضوع : اثبات حقانیت بنده بوجود نیامده است.
موضوع این تاپیک در پست اول مشخص شده.فقط و فقط راجع به همان موضوع طرح مطلب بفرمایید.

طوفان خورشیدی;897401 نوشت:
وقتی حقانیت یک دین را پذیرفتیم ، و قبلاً هم گفتیم که عقل انسان به همه چیز نمی رسد ، لذا اگر گزاره ای در دین ، به نظر ما معقول نبود ، دین را زیر سئوال نمی بریم. بلکه می گوییم عقل در این مساله کارامد نیست یا نیاز به تکامل بیشتری دارد.

فرمودید : اگر گزاره‌ای در دین به نظر ما معقول نبود...

الان از نظر شما این بخش از آیه قرآن آیا معقول است یا نامعقول؟

به دیگر سخن آیا این آیه را نامعقول میدانید ولی همچنان معتقدید که قرآن کلام الهی است و ...عقل شما کارآمد نیست یا هرچه...
یا اصلا نامعقول نمیدانید.

manmehdiam;897398 نوشت:
استارتر محترم مدعی است که اگر شقه دوم حرفشان ثابت شود (نامعقول بودن بعض احکام دین) همچنان مسلمان شیعه است. یعنی مسلمانی است که باورمند به اسلام است ولی همچنان پاره ای از احکام دین را نامعقول میداند.

البته اشکال کار جای دیگری است! چرا که به نظر میرسد چنین مسلمانی را در دایره اسلام نمیپذیرند. دست کم سایر مسلمین و بخصوص کارشناسان محترم که در صدد پاسخگویی هستند (و شاید هم نیستند!) کسی را که احکام اسلام را نامعقول بداند مسلمان نمیدانند.
و وقتی که ایشان از دایره دین خارج شود احیانا مشکل این کارشناسان حل میشود! ایشان بحث را از محل نزاع آن خارج خواهند کرد. یعنی به این بزرگوار خواهند گفت که پس مشکلش مثلا توحید است و نه نامعقولات دین. و باید برود دنبال درست کردن موحد بودنش!!!تا این شبهات مختصر خود به خود حل شود!
در این صورت هم میشود :که اول شما اعتراف کن و بپذیر که تمامی اجزا و احکام دین (یا قرآن) صحیح است و الهی است و حقیقت مطلق است تا بعد ما ثابت کنیم که تمامی اجزا و احکام دین (یا قرآن) صحیح است و الهی است و حقیقت مطلق است!! فایده هم ندارد که استارتر محترم هزار بار تکرار کنند که :
نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)

اگر عرایض مخلص را قبول ندارید ، پس بیاید فرض کنیم ( خیلی خیلی جسارتا! فرض کنیم) که استارتر محترم یا هر سوال کننده ای که این آیه را خوانده باورمند به دین نیست...در این صورت جوابش چیست؟


در مرام عده ای قانونی هست... : اگر مطلبی را نفهمیدی ؛ شلوغش کن!

محمد-ح;897404 نوشت:
بنده به دنبال چه هستم و شما به دنبال چه؟!!!

چرا میخواهید تاپیک به مشاجره و کل کل کشیده شده و بجای بحث منطقی همدیگر را محترم به کفر و شرک و هزار برچسب دیگر کنیم؟!!

ضمن اینکه بنده جواب دارم اما چکنم اگر شما ابزار لازم را ندارید؟! شما به منطق فرگه مسلط هستید ؟! شما به اصول ریاضیات که الفبای جهان وطبیعت است آشنایی دارید؟!
وقتی من با شما از رشد متاوب تشدیدزای مفاهیم صحبت میکنم اگر بزبان اصلی ذهنم بصورت زبان ریاضی مطلب را برایتان بازگو کنم درک خواهید کرد : Ae^(-at)sin wt مترادف همان معناست ؟! قادر به فهم این نوع بیان هستید؟!!!!
بنده میگویم این تاپیک تخصصی است و شما میخواهید اینجا را تبدیل به چاله میدان کنید؟!!!

این تاپیک با موضوع : اثبات حقانیت بنده بوجود نیامده است.
موضوع این تاپیک در پست اول مشخص شده.فقط و فقط راجع به همان موضوع طرح مطلب بفرمایید.


همه اینها در ارتباط با هم است.
لطفاً به جای این همه حاشیه رفتن و لفاظی ، زحمت بکشید جواب سئوال بنده را بدهید:
محمد-ح;897384 نوشت:
بنده مسلمانم.شیعه.

محمد-ح;897391 نوشت:
معجزه پیامبر قرآن است.حال ما در حال بررسی این هستیم که آیا در مقابل چنین متنی احساس عجز می کنیم؟!

طوفان خورشیدی;897394 نوشت:
پس شما هنوز در حال بررسی حقانیت قرآن هستید. پس چطور می گویید که مسلمان و شیعه هستید؟ مسلمان کسی است که حقانیت قرآن برایش اثبات شده باشد.

وقتی شما هنوز در حال بررسی حقانیت قرآن هستید ، و نتیجتاً هنوز مسلمان نیستید ، چطور می گویید که "شیعه" هستید؟ کسی که هنوز مسلمان نشده ، نوبت به انتخاب مذهب و شیعه شدنش نرسیده است!


محمد-ح;897399 نوشت:
بنابرین برای اینکه شبه های برای سایرین بوجود نیاید و بحث از مسیر ریلی خارج نشود بنده پست توضیحی اعتقاد خود را حذف میکنم.

واقعا میخواهم بدانم منطق شما چه بوده است که با وجودیکه هنوز حقانیت اسلام برایتان اثبات نشده ، مسلمان و حتی شیعه شده اید!
واقعا میخواهم منطق اش را بدانم. این حق را ندارم؟

manmehdiam;897405 نوشت:
فرمودید : اگر گزاره‌ای در دین به نظر ما معقول نبود...

الان از نظر شما این بخش از آیه قرآن آیا معقول است یا نامعقول؟

به دیگر سخن آیا این آیه را نامعقول میدانید ولی همچنان معتقدید که قرآن کلام الهی است و ...عقل شما کارآمد نیست یا هرچه...
یا اصلا نامعقول نمیدانید.

این آیه از نظر بنده نامعقول نیست.
اما حرف بنده بیان ملاک کلی بود. نه مصداق خاص یک آیه.
اگر ما ملاک کلی را بپذیریم ، نیازی نیست وارد بررسی تک تک مصادیق بشویم. چون ممکن است بررسی مصداقی ، نیاز به اطلاعات دقیقی داشته باشد.
اگر هم در ملاک کلی فوق ، تردید داشته باشیم ، باید روی همان ملاک کلی ، بحث کنیم.

موضوع قفل شده است