تاپیک را دقیق بررسی نمی کنید.این تاپیک کاملا تخصصی است.
گفتیم هر گزاره ای لزوما اثبات پذیر نیست.رج (اصل ابطال پذیری:کارل پوپر)
عرض کردم که برای آشنایی با آنچه بنده فکر میکنم و معتقدم و یا ایقان دارم نیاز به ابزاری دارید.
اما آنچه مهم است اینست که اعتقادات و عملکرد مخاطب در یک بحث علمی هیچ گونه حجیت یا ادله ای بحساب نمی آید.آنچه مهم است موضوع بحث و بررسی منطقی کلام مخاطب است.
بنابرین برای اینکه شبه های برای سایرین بوجود نیاید و بحث از مسیر ریلی خارج نشود بنده پست توضیحی اعتقاد خود را حذف میکنم.
بحث را به حاشیه نکشانیم.مجددا یاد آوری میکنم که این تاپیک علمی و کاملا تخصصی هست.
از ارزشی که برای بحث قایل هستیئ ممنونم
.
سلام
تخصّص تنها در منطق ارسطوئی و غربی نیست که اگر این بود از زمان ارسطو تا به الان این همه مکاتب و عقاید ضدّ دین
منتشر نمی شد .
باید برای تخصّص دینی هم ارزش قائل شد تا ب توان دین راشناخت .
حال پیشنهاد می کنم تاپیک های خودتان را مجدّد مطالعه کنید:
به زبان فارسی سخن می گوئید ولی از واژه های غربی ( ابژه و سوبژه ) استفاده می کنید.
آیۀ قرآن را نقد می کنید ولی خارج از دین بحث می کنید .
به روش و منطقِ مورد نظر خود ( منطق ارسطوئی ) سخن می گوئید ولی منطقِ دیگران را که بر گرفته از دین است ، رد می کنید
خود از تفسیر تسنیم بهره می برید اما پیشنهاد می کنید ما تفسیر به رأی کنیم و از تفاسیر برایتان نقل قول نکنیم .
این تضادهای غیر منطقی را مدّ نظر قرار دهید تا بحث باز شود والّا اگر شما تنها روشِ استدلالی خود را قبول داشته باشید و روشهای دیگر را
در چارچوبِ علم خود قرار ندهید هم چنان تکرار مکررات خواهد بود .
همانطور که شما قائل به علمِ منطقتان هستید بقیّه هم در کنار منطقِق از استدلالاتِ دین استفاده خواهند کرد برای دفاع از دین .
شما تمثیلات خود را از ریاضی و غیره می آورید ولی تمثیلات قرآنی را با منطق خود ، علمی و مقبول نمی دانید .
منطق شما که همان ارسطوئی ست را که فقط عقلانی است موجّه و کامل معرّفی می کنید ولی منطق بقیّه که عقلانی و عرفانی ست مردود اعلام می کنید .
شما عنوان می کنید که منطق هنوز ناقص است و تعریفی مثلاً برای ظلم ندارد ولی اجازه نمی دهید بقیّه با منطق دینی به شما اثبات کنند که
مثلاً مصادیق ظلم در قرآن و روایات مشخص شده است .
این با اصول مباحثۀ دینی در تضاد است .
اندیشه و تعقّل و استدلال باید برای همه آزاد باشد و نوع آن به انتخابِ شخص مباحثه کننده است .
مسیر برای بحثِ دینی باز باشد بهتر نتیجه گرفته می شود .
اگر هم در ملاک کلی فوق ، تردید داشته باشیم ، باید روی همان ملاک کلی ، بحث کنیم.
که ملاک کلی بحث میشود ، همان بحث توحید و اصول دین ! درست است؟ یعنی به این سوال فعلا جوابی نمیدهیم و میرویم سراغ موضوع دیگر یا همان موضوع اصول دین. درست است؟ من که این را در اولین پست که عرض کردم پیش بینی کردم!
طوفان خورشیدی;897408 نوشت:
اگر ما ملاک کلی را بپذیریم ، نیازی نیست
نیازی نیست...یعنی نمیشود بدون اعتقادبه کلیت دین حتی به نامعقول بودن یکی از مصادیق یا مثلا نامعقول بودن یک آیه حتی فکر کرد.
مهمترین دلیلتان هم این است که شاید نیاز به اطلاعات دقیق تری باشد که لابد ما نداریم.
بگذارید یک تلاش دیگر هم بکنم:
آیا حتی مجاز به فکر کردن هم در این موارد که نامعقول به نظر میرسد هم نیستیم؟ چون اگر مجاز به فکر کردن هستیم که استارتر محترم هم همین کار را میکند...
شما که کلیت دین را قبول دارید آیا این آیه را (یا به قول خودتان مصداق خاص این آیه )نامعقول میدانید ولی معتقدید که اگر اطلاعات دقیق تر یا ..... در دست باشد این آیه معقول خواهد بود؟ یعنی با عقل فعلی تان (و تمام ابزاری که فعلا دارید) آیا این آیه معقول است یا نامعقول؟
همه اینها در ارتباط با هم است.
لطفاً به جای این همه حاشیه رفتن و لفاظی ، زحمت بکشید جواب سئوال بنده را بدهید:
بنابر اصل 23 قانون اساسی تفتیش عقاید ممنوع می باشد. بعبارت کامل تر عقیده بنده خارج از موضوع علمی تاپیک هست.این اطمینان را بشما میدهم که اگر تاپیک را به آشوب هم بکشید جواب دراین زمینه از بنده نخواهید شنید.
اما مدعاهای شما در ارتباط با موضوع تاپیک :
طوفان خورشیدی;897403 نوشت:
شما که معتقدید همه چیز ، از جمله قواعد منطقی و حتی مفاهیم ، تغییر می کنند ، از کجا مطمئن هستید که آن نگاه ابژه - سوژه و اصول اولیه بررسی علمی یک پدیده ، تغییر نمی کند؟؟
اطمینان بجز در قواعد ریاضی در هیچ کجای این دنیا وجود ندارد.پس مشخصا اطمینانی در این زمینه وجود ندارد.بلکه این استنباط آخرین استنباط فهم بشر است.
مدعی هستید اشتباه است؟!نقضش کنید. در علم ما هیچ خط قرمز یا حرام یا عصمتی نداریم.اگر به ابزارش مسلط باشید از آن استقبال خواهد شد.
اما اگر میخواهید بدانید جواب میدهد یا نه ؟! بله میدهد!به پشتوانه همین اصول است که به راحتی در خانه نشسته اید و در حال یک مباحثه علمی هستید.و متصل به یک دنیا!
اگر حاضر نیستید که آنرا با منطق رد کنید و از طرفی آنرا قبول هم نمی کنیدیک راه بیشتر ندارید : لطفا از تکنولوژی فاصله بگیرید! گوشی موبایلتان،ماشین لباش شویی،تلوزیون و .... .حتی مجبورید از خانه ای که در آن حضور دارید بیرون بیاید و به یک غار تغییر محل سکونت بدهید. و بیاد ندارم و ندارید که تنها یکی از وسایل تکنولوژی در یک کشور مسلمان و در یک حوزه علمیه اختراع شده باشد!
اما اگر میخواهید بدانید جواب میدهد یا نه ؟! بله میدهد!به پشتوانه همین اصول است که به راحتی در خانه نشسته اید و در حال یک مباحثه علمی هستید.و متصل به یک دنیا!
اگر حاضر نیستید که آنرا با منطق رد کنید و از طرفی آنرا قبول هم نمی کنیدیک راه بیشتر ندارید : لطفا از تکنولوژی فاصله بگیرید! گوشی موبایلتان،ماشین لباش شویی،تلوزیون و .... .حتی مجبورید از خانه ای که در آن حضور دارید بیرون بیاید و به یک غار تغییر محل سکونت بدهید. و بیاد ندارم و ندارید که تنها یکی از وسایل تکنولوژی در یک کشور مسلمان و در یک حوزه علمیه اختراع شده باشد!
پس منطقی باشید.
سلام
شروع زندگی انسان در کره خاکی با ایمان، عمل صالح، اخلاق حسنه، دینداری، معرفت و علم بوده است خداوند در اولین آیات سوره
بقره می فرماید:
ما یک معرفت کامل، عرفان جامع و علم فراگیر به آدم عنایت کردیم و بعد از اینکه باطن او را به این علم ها آراستیم به او امر کردیم
در کره زمین زندگی را شروع کن که هدایت و دین من به سوی شما خواهد آمد
خداوند متعال از تمام عالم هستی و از درون علم بی نهایت خودش با ارزش ترین گوهر را که اسلام است به آدم و حوا عنایت فرمود
بنابراین زندگی ما با اسلام و دین داری شروع شده و به تدریج به همه انبیاء منتقل شده است و در زمان حضرت محمد
(صلّ الله علیه و آله و سلّم) به صورت یک خورشید کامل و جامع و یک نعمت تمام طلوع کرده است
علمی که در دنیا دیده می شود نعمتی ست الهی که رزق و روزی هر ملّتی و یا هر شخصی می تواند باشد .
اینکه علم و تکنولوژی از طریقِ غیر مسلمانان در دنیا منتشر می شود تا در اختیار همگان باشد هم نعمتی ست الهی که باید
تخصّص تنها در منطق ارسطوئی و غربی نیست که اگر این بود از زمان ارسطو تا به الان این همه مکاتب و عقاید ضدّ دین
منتشر نمی شد .
1- منطق چه ارسطویی و چه فرگه و جدید همه غربی هستند.
2-قصد جسارت ندارم ولی مطمئن هستید که با منطق آشنایی دارید؟! با منطق ارسطویی هم میتوان کفر را تجزیه و تحلیل کرد و هم دین را .بنظرم هنوز برای بسیاری از افراد منطق به معنای استدلال محسوب می شود.اگر شما هم جزو این دسته هستید پس مطمئن باشید با منطق آشنایی ندارید!منطق یک علم است!
با مثالی سعی میکنم این مفهوم را برسانم :
فرض کنید در یک مجتمع چند هکتاری با ساختمان های چند ده طبقه قرار دارید.شما را به یکی از طبقه ها می برند.از شما می پرسند مکانی که (اتاق یا هال یا هر مکان دیگر) در آن قرار داریم به چه شکلی است.سریع پاسخ خواهید داد :مستطیل(مربع یا هر شکل دیگر....).چقدر راحت ؛ نه ؟! حال اگر شما را به اتاق های دیگر با اشکال دشوار دیگر نیز ببرند بهرحال قادر به پاسخگویی خواهید بود.
اما اگر از شما بخواهند نقشه فنی مجتمع را رسم کنید چه؟! آیا خواهید توانست؟! یا باید با یک متر 5متری!وجب به وجب خانه را اندازه کنید و بعد با مشقتی بی پایان با کپی کاری از نقشه های دیگر و ... کار را تحویل خواهید داد! اما برای یک منهدس معماری و نقشه کشی چطور ؟! مشخص است که با چند ابزار و کمی دقت و محاسبه این کار به بهترین شکل صورت می گیرد.
می بینید ؟! قدرت مربع و مستطیل دین و دایره کشیدن به معنای قدرت رسم یک نقشه نیست.هر چند نقشه چیزی بجز چند دایره و مستطیل و اشکال هندسی ساده دیگر نیست.
بنابرین هر چند بتوانید یک مربع و یا یک مستطیل رسم کنید اما این قدرت توانایی رسم یک نقشه را بشما نخواهد داد.
منطق یک علم است.باید آنرا خوانده باشید.به ابزار آن مسلط باشد . چرا که به تعریفی :
منطق علم ترسیم نقشه ساختار ذهن بشر است.
پس به این علم احترام بگذاریم.و توانایی هایمان را در ترسیم دایره و مربع و مستطیل به معنای تسلط بر علم منطق و توانایی احاطه بر یک بحث منتطقی تخصصی ندانیم.
مفهوم نبود؟! دوباره بخوانید ! اشتباه بود ؟! تصحیحش کنید.اما قبل از تصحیح خوب بخوانید.
این مطلب را به پست ابتدایی نیز اضافه میکنم.
به زبان فارسی سخن می گوئید ولی از واژه های غربی ( ابژه و سوبژه ) استفاده می کنید.
علاقه ای ندارم اما چاره ای هم ندارم.
واژه معادل صحیحی ندارند.واژه های معادل گنگ و ناقص اند. شما به "رادیو" چه میگویید ؟! یا به "تلگرام "؟! یا "تلوزیون" یه به سایت ، اینترنت، کلاس ، و ... ؟!
یازینبِ فاطمه;897409 نوشت:
آیۀ قرآن را نقد می کنید ولی خارج از دین بحث می کنید .
قرآن در داخل دین غیر قابل نقد است . و این علت تکرا چند ده باره بنده نسبت به مفهوم "نگاه از بیرون"است.
یازینبِ فاطمه;897409 نوشت:
به روش و منطقِ مورد نظر خود ( منطق ارسطوئی ) سخن می گوئید ولی منطقِ دیگران را که بر گرفته از دین است ، رد می کنید
1- منطق ارسطویی؟!! بنده به هیچ وجه مدافع منطق ارسطویی نیستم و آنرا کاملا ناقص میدانم.بنده پایبند به منطق جدید (فرگه) هستم. ولی بنا به رعایت کارشناسان محترم این سایت که محصل حوزه علمیه هستند اعلام کردم تا مرزهای منطق ارسطویی حاضرم به آن پایبند بمانم.ولی از آنجایی که منطق ارسطویی منطق ناقصی هست.گزاره های فراتر از آن را در همان منطق جدید (فرگه) بررسی خواهیم کرد.
2-چیزی بنام منطق قرآن نداریم (منطق به مفهوم علم منطق).خوشحال خواهیم شد اگر ایجاد کنید. تا بحال کسی داعیه دار آن هم نبوده.قرآن را نیز در چارچوب منطق ها بررسی میکنند.چه ارسطو چه جدید و ... (باز تاکید میکنم مثالی که راجع به ماهیت منطق آورده شد را مطالعه بفرمایید.)
یازینبِ فاطمه;897409 نوشت:
خود از تفسیر تسنیم بهره می برید اما پیشنهاد می کنید ما تفسیر به رأی کنیم و از تفاسیر برایتان نقل قول نکنیم .
بنده سعی میکنم دقیق صحبت کنم.نقل بنده این بود که جواب موجود در تفاسیر را کپی کاری نکنید. کپی کاری متفاوت از نقل قول است. یا یک جستجوی ساده در وب می توانید به تفاوت این دو پی ببرید.
یازینبِ فاطمه;897409 نوشت:
این تضادهای غیر منطقی را مدّ نظر قرار دهید تا بحث باز شود والّا اگر شما تنها روشِ استدلالی خود را قبول داشته باشید و روشهای دیگر را
در چارچوبِ علم خود قرار ندهید هم چنان تکرار مکررات خواهد بود .
تمام سعی بنده این است که دقیق مطالب را بیان کنم.اما شما دقت کافی را در درک مطلب بکار نمی برید. این سوالات شما نشانگر عدم بررسی دقیق است. چه اینکه بارها ذکر کرده ام که بنده پایبند به منطق فرگه هستم و شما بنده را ارسطویی خطاب میکنید و چه اینکه کپی کاری را با نقل قول یکی میدانید و ... .
سایر ادعاهای مطروحه نیز جواب در همین پاشخ ها دارند و بعضی از جواب ها نیز در تاپیک های قبلی بررسی شده اند.اگر بعد مطالعه مثالی که در شناخت منطق آورده ام خود را مسلط به این علم میدانید مشتاقانه منتظر نظرات ارزشمندتان هستم.
مجددا عرض میکنم. که لطفا فقط در حیطه بحث تخصصی مطرح شده تاپیک را ادامه بدهیم.
البته اشکال کار جای دیگری است! چرا که به نظر میرسد چنین مسلمانی را در دایره اسلام نمیپذیرند. دست کم سایر مسلمین و بخصوص کارشناسان محترم که در صدد پاسخگویی هستند (و شاید هم نیستند!) کسی را که احکام اسلام را نامعقول بداند مسلمان نمیدانند.
و وقتی که ایشان از دایره دین خارج شود احیانا مشکل این کارشناسان حل میشود! ایشان بحث را از محل نزاع آن خارج خواهند کرد. یعنی به این بزرگوار خواهند گفت که پس مشکلش مثلا توحید است و نه نامعقولات دین. و باید برود دنبال درست کردن موحد بودنش!!!تا این شبهات مختصر خود به خود حل شود!
بسم الله الرحمن الرحیم
مشکل اصلی این است که استاتر محترم بخشی از یک آیه را مد نظر قرار داده است و از مابقی آیه صرف نظر کرد. با تقطیع کلام الهی می خواهد حکمی را که خداوند صادر نکرده به خدا نسبت دهد و بعد بگوید چنین حکمی غیر عاقلانه و غیر منطقی است بنابراین قرآن از غیر عاقلی صادر شده است.
به نظر می رسد هدف نهایی ایشان یا انکار معجزه و الهی بودن قرآن است، و می خواهند قرآن را کلام پیامبر تلقی کنند و اگر بپذیرند که قرآن از جانب پیامبر نیست و صادر شده از جانب پروردگار است، پروردگار عالم نعوذبالله غیر عاقل و غیر منطقی است.
در حالیکه بنده و دوستان به اولین و اساسی ترین اشکال سخن ایشان(تقطیع کلام خداوند) اشاره کردیم، اما متاسفانه ایشان قصد پذیرفتن سخن منطقی ایی که مخالف نظرشان باشد را ندارد.
که ملاک کلی بحث میشود ، همان بحث توحید و اصول دین ! درست است؟ یعنی به این سوال فعلا جوابی نمیدهیم و میرویم سراغ موضوع دیگر یا همان موضوع اصول دین. درست است؟ من که این را در اولین پست که عرض کردم پیش بینی کردم!
نیازی نیست...یعنی نمیشود بدون اعتقادبه کلیت دین حتی به نامعقول بودن یکی از مصادیق یا مثلا نامعقول بودن یک آیه حتی فکر کرد.
مهمترین دلیلتان هم این است که شاید نیاز به اطلاعات دقیق تری باشد که لابد ما نداریم.
بگذارید یک تلاش دیگر هم بکنم:
آیا حتی مجاز به فکر کردن هم در این موارد که نامعقول به نظر میرسد هم نیستیم؟ چون اگر مجاز به فکر کردن هستیم که استارتر محترم هم همین کار را میکند...
شما که کلیت دین را قبول دارید آیا این آیه را (یا به قول خودتان مصداق خاص این آیه )نامعقول میدانید ولی معتقدید که اگر اطلاعات دقیق تر یا ..... در دست باشد این آیه معقول خواهد بود؟ یعنی با عقل فعلی تان (و تمام ابزاری که فعلا دارید) آیا این آیه معقول است یا نامعقول؟
دوست محترم،
شما به ملاک عقلی که عرض کردم توجه کنید. منطقاً اگر این ملاک کلی را صادق بدانیم ، به پاسخ کلی برای همه مصادیق آن خواهیم رسید. زیرا ممکن نیست که یک اصل کلی ، صادق باشد ، اما اعضاء مندرج تحت آن اصل کلی صادق نباشند. البته راه برای کسانی که بخواهند هر مصداقی را جداگانه بررسی جزئی نمایند بسته نیست و میتوانند این کار را انجام دهند. اما منطقاً نتیجه این کار ، تایید کننده همان اصل کلی خواهد بود و به هیچ عنوان از تحت آن اصل کلی خارج نخواهد بود.
بنابر اصل 23 قانون اساسی تفتیش عقاید ممنوع می باشد. بعبارت کامل تر عقیده بنده خارج از موضوع علمی تاپیک هست.این اطمینان را بشما میدهم که اگر تاپیک را به آشوب هم بکشید جواب دراین زمینه از بنده نخواهید شنید.
کاش به جای این همه حاشیه رفتن ، جواب مرا می دادید.
راستی چرا شما اینقدر حرف حاشیه ای میزنید ، اما جواب منطقی به سئوال بنده نمی دهید تا بنده قانع شوم؟!
البته معلوم است. چون شما در تناقضی گرفتار شده اید که راهی برای خروج از آن ندارید!! لذا به جای پاسخ منطقی به سئوال ساده بنده ، مرا متهم به آشوب و ... می کنید!
نیازی نیست...یعنی نمیشود بدون اعتقادبه کلیت دین حتی به نامعقول بودن یکی از مصادیق یا مثلا نامعقول بودن یک آیه حتی فکر کرد.
manmehdiam;897416 نوشت:
مهمترین دلیلتان هم این است که شاید نیاز به اطلاعات دقیق تری باشد که لابد ما نداریم.
manmehdiam;897416 نوشت:
آیا حتی مجاز به فکر کردن هم در این موارد که نامعقول به نظر میرسد هم نیستیم؟
خیر. سخن بنده به این معناها که ذکر فرمودید نیست.
بلکه به این معناست که منطقاً وقتی یک اصل کلی اثبات شد ، منطقاً حکم کلی افراد تحت شمول آن هم مشخص است و برای کسی که حقیقتاً دنبال پاسخ است ، جواب کلی مشخص است و منطقاً و عقلاً جواب جزئی (در مورد بررسی هر یک از موارد آن) نمی تواند مخالف آن جواب کلی باشد. این "مشخص بودن" است که ما را از پیگیری دقیقتر بی نیاز می کند (گرچه راه آن باز است) نه مجاز نبودن ما!
وقتی شما یک "کل" را درست بدانید ، منطقی نیست که مصادیق و اجزای آن را نادرست بدانید.
ابطالپذیری یا ابطالگرایی (به انگلیسی: falsifiability یا refutability) امکان منطقی این است که غلط بودن یک گزاره را بتوان از طریق یک مشاهده یا تجربه فیزیکی نشان داد.
ابطال گرایی علم را به مثابه مجموعهای از فرضیههایی میپندارند که به منظور توصیف یا تبیین دقیق رفتار چهرهای از جهان موقتاً پیشنهاد شدهاند، با این همه، هر فرضیهای این گونه نیست. چنانچه بنا باشد فرضیهای یا نظامی از فرضیههای واجد منزلت قانون یا نظریه علمی بشود باید یک شرط اساسی را برآورده کند. چنانچه بخواهیم فرضیهای را جزء معرفت علمی محسوب کنیم باید ابطالپذیر باشد.[۱] کارل پوپر، که در نقد فلسفی خود از دیدگاه پوزیتیویستی مشهور روش علمی استفاده میکرد، به این نتیجه رسید که مذاکرات در مورد یک فرضیه، گزاره یا نظریه قابل مشاهده فقط اگر ابطال پذیر باشد قبول است.
بنابراین، فرضیهای ابطالپذیر خواهد بود که یک گزارهٔ مشاهدتی یا مجموعهای از گزارههای مشاهدتی منطقا ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد، بدین معنا که اگر صدق گزارهها اثبات شد فرضیه را ابطال کند. جستارهای وابسته
- متن و مفاهیم همچنان بشدت عرفانی و خارج از چارچوب های یک مباحثه علمی هست.(عرف مردم، عقل مردم، پرتو تجربه ی دینی،بهره مندی و سعادت و خیر، این دست گزاره ها از لظاظ منطق گنگ اند و شدیدا نیازمند سوری سازی.چرا که موجب میشوند ضمایر و سایر خصیصه ها در لفافه بماند)
2-بررسی کردیم که با توجه به آیات قبلی وجه قیاس در اطاعت بدون تعقل و تفکر است و نه سختی و دشواری فعل.
اگر اثباتی که کرده ایم را دیده اید؛ آنرا نقض کنید.برای دیدن اثبات به پست های قبلی مراجعه بفرمایید.
اولا اصطلاح تجربه ی دینی معادل تجربه ی دینی ذوق گرایانی چون شلایر ماخر نیست که اصولا عقل را در مباحث دینی
و اثبات مسائلش ردّ کند تا شما در برابر آن جبهه گیری کرده و آن را به شدت عرفانی تلقی نمائید!
ثانیا مگر منطق چیست؟ آیا اصول و قواعد تفکر صحیح را در پرتو منطق نمی آموزیم؟
کدام منطق به انسان می آموزد که می شود آموزه های الهی را در ظرف قوانین بشری ریخت و تحلیل کرد و از آن
نتیجه درست گرفت؟ در منطق شما اصلا وحی جایی دارد؟ معجزه چطور؟مفاهیمی چون گذشتن از جان خویش
برای جان دیگری چطور؟
اصل تحلیل منطقی شما غلط است گذشته از اینکه روش آن نیز اشتباه است.
علاقه ای ندارم اما چاره ای هم ندارم.
واژه معادل صحیحی ندارند.واژه های معادل گنگ و ناقص اند. شما به "رادیو" چه میگویید ؟! یا به "تلگرام "؟! یا "تلوزیون" یه به سایت ، اینترنت، کلاس ، و ... ؟!
قرآن در داخل دین غیر قابل نقد است . و این علت تکرا چند ده باره بنده نسبت به مفهوم "نگاه از بیرون"است.
سلام
شما می فرمائید می توان دین را از بیرون و با نگاه خارج از دین به نقد کشید ولی باید پاسخها دینی نباشد ولی باید شمانیز
خارج از تخصّص خود یعنی از منظر دین بپذیرید این میشود منطقِ متقابل به عبارتی همان چیزی که برای خود عنوان می کنید
برای هم مباحث خود نیز قائل شوید هر دو نگاه از بیرون باشد .
نمی شود شما با تخصّص مورد قبول خود نقد کنید ولی پاسخگو با تخصّصِ خود وارد نشود . این باعث مجادله و مناقشه خواهد شد .
محمد-ح;897421 نوشت:
- منطق چه ارسطویی و چه فرگه و جدید همه غربی هستند.
2-قصد جسارت ندارم ولی مطمئن هستید که با منطق آشنایی دارید؟! با منطق ارسطویی هم میتوان کفر را تجزیه و تحلیل کرد و هم دین را .بنظرم هنوز برای بسیاری از افراد منطق به معنای استدلال محسوب می شود.اگر شما هم جزو این دسته هستید پس مطمئن باشید با منطق آشنایی ندارید!منطق یک علم است!
منطق یک علم است.باید آنرا خوانده باشید.به ابزار آن مسلط باشد . چرا که به تعریفی :
منطق علم ترسیم نقشه ساختار ذهن بشر است.
مفهوم نبود؟! دوباره بخوانید ! اشتباه بود ؟! تصحیحش کنید.اما قبل از تصحیح خوب بخوانید.
نمی توان منطق و عقلِ سلیم را در قبضۀ عدّه ای خاص قرار داد شاید در منطق غربی اعم از ارسطو و فرگه اینطور باشد .
ولی منطقِ دینی خلافِ این را می گوید .
قرآن می فرماید : بهترینِ شما با تقواترینِ شماست . کاری هم به تخصّص ندارد .
ببینید به قول شما اینجا بحث کاملاً تخصّصی ست و مخالفتی با این سخن شما وجود ندارد ولی یک اختلافِ بدیهی و خارج از
توجّه شما موجود است و آن دیدگاهِ دین است .
دین به ما می فهماند که منطق و عقلِ بلال حبشی که سوادی نداشت کمتر از منطق و عقلِ عدّۀ معدودِ باسوادانِ اجتماعِ آن زمان
نه تنها کمتر نبود که ثابت کرد بیشتر هم بوده است .
این زیبائیها و معجزاتِ منطق دینی ست که باسواد و بی سواد ، متخصّص و غیر متخصّص به هنگامِ دستور و اجرایِ
قوانین و احکامِ الهی منطقِ صحیح و عقلِ سلیم را به کار ببرند نه منطقِ انسانی و دیکته شده از طرفِ خطاکارانِ ناموفّق را .
زیبائی منطقِ به قول شما غیر مشهودِ دین ، همین است که منطق و عقلِ یک عامی و متخصّص
ارتباطی به اجرای احکام الهی ندارد .
وقتی قرآن می فرماید : اقتلوا انفسکم : یعنی همگی این فرمان را اجرا کنید و کسانی که برای خروج
و نفی و طغیان به علمِ خود مراجعه کرده و آن را غیر عقلانی می خوانند با کسانی که با علمِ ظاهراً اندک
و به قول شما غیر تخصّصی خود ، اطاعت می کنند ، مخاطب هستند .
منطق و استدلالِ انسانی به هنگام اجرای احکام ، بی تردید بشر را منحرف کرده و خواهد کرد .
محمد-ح;897424 نوشت:
بارها ذکر کرده ام که بنده پایبند به منطق فرگه هستم
مجددا عرض میکنم. که لطفا فقط در حیطه بحث تخصصی مطرح شده تاپیک را ادامه بدهیم.
شاید به نظر شما من و امثال من که در مباحث دینی شرکت می کنیم هیچگونه تخصّصِ علمی نداشته باشیم و فی الواقع
هم از این منظر نداریم امّا همونطور که عرض کردم فهمِ دین تنها منحصر به علوم و عقولِ محدود و خط قرمزهایِ انسانی نیست
بلکه ابتدا باید علم و احکام الهی مدّ نظر قرار گیرد و اینکه کدام دیدگاه به آن نزدیکتر است .
بارها عرض کردم :
منطق تنها منطقِ غربی نیست ، منطقِ دینی مطمئنّاً برای رستگاریِ بشر راهگشاتر است نه با آن شکل و شمایلی
که شما می خواهید بلکه با شکل و شمایلی که قرآن و روایات برای ما مشخص کرده اند و این را دینداران به خوبی
درک کرده و آموخته اند .
بحث را برای همگان با هر نوع استدلالی باز بگذارید نتیجه کاملتر و عقلانی تر خواهد بود .
بسیار خرسندم که این گفتگو باعث می شود با نظریات علمی آشنا شده و بدنبال آن بروید.واقعا این بهترین نتیجه ی ممکن این تاپیک است.
رستگاران;897468 نوشت:
از جناب محمد-ح در خواست می کنم چگونه می خواهند از این نظریه استفاده کنند و قران را بررسی کنند؟
متن رو خوندید؟!
... بنابراین، فرضیهای ابطالپذیر خواهد بود که یک گزارهٔ مشاهدتی یا مجموعهای از گزارههای مشاهدتی منطقا ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد، بدین معنا که اگر صدق گزارهها اثبات شد فرضیه را ابطال کند.
گزاره مشاهداتی : آیه 66 سوره نسا ؛ قیاس با امری در تضاد با عقل است. فرضیه : قرآن کتابی در تضاد با عقل نیست. صدق گزاره مشاهداتی : که در این تاپیک بررسی میشود. نتیجه : ابطال فرضیه
اگر دقت در مطالعه متن رو هم بالا ببرید مشکلی باقی نمی ماند.
عجب برهان منطقی دقیقی آوردی.
مگر کار حوزه علمیه اختراع وسایل تکنولوژیه؟؟
پس حتماً موبایل و اینترنت و ... در کلیساها یا واتیکان اختراع شده !
1- موضوع فقط اختراع وسایل تکنولوژی نیست.موضوع فهم های عمیق و بنیادین است که ما را مسلط به جهان و شناخت عمیق آن می کند که یکی از مظاهر موید آن ، تکنولوژی است.
2-بنده مسیحی نیستم. مسیحیت هم غرب را به این نقطه از علم نرسانده.بلکه انکار آن موجب این شکوفایی شده.
3- پس همانطور که واقفید این مسایل از حوزه دین خارجند . چه حوزه علمیه و چه کلیسا.و این اعتراف صریحی است به آنچه در آن پست گفتم.
از آنجایی که موضوع تاپیک راجع به تکنولوژی و دین نیست خواهشمندم نسبت به ادامه این بحث اقدام نفرمایید.بنده در آن تاپیک تنها مثالی آوردم برای تصدیق.متشکرم.
... بنابراین، فرضیهای ابطالپذیر خواهد بود که یک گزارهٔ مشاهدتی یا مجموعهای از گزارههای مشاهدتی منطقا ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد، بدین معنا که اگر صدق گزارهها اثبات شد فرضیه را ابطال کند.
گزاره مشاهداتی : آیه 66 سوره نسا ؛ قیاس با امری در تضاد با عقل است.
فرضیه : قرآن کتابی در تضاد با عقل نیست.
صدق گزاره مشاهداتی : که در این تاپیک بررسی میشود.
نتیجه : ابطال فرضیه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
اگر درست متوجه شده باشم شما می خواهید با فرضیه غیر عقلانی بودن کشتار بگویید ان آیه رد می شود؟
اولا اصطلاح تجربه ی دینی معادل تجربه ی دینی ذوق گرایانی چون شلایر ماخر نیست که اصولا عقل را در مباحث دینی
و اثبات مسائلش ردّ کند تا شما در برابر آن جبهه گیری کرده و آن را به شدت عرفانی تلقی نمائید!
بنده بجز نظریات ایشان در درباب هرمونتیک کتاب دیگری درباره سایر نظریات ماخر مطالعه نکردم.بنابرین اینکه ایشان با چه تجزیه و تحلیلی چنین می اندیشند بر من پوشیده است و علمی به آن ندارم.و راجع به چیزی که نمی دانم اظهار نظری نمی کنم.
اشاره بنده به عدم استفاده از اصطلاحات عرفانی منطبق برا اصول اولیه علم منطق(اینجا به مفهوم زبان شناسی) است که می گوید: برای بررسی یک جمله باید آنرا از حشف و هجو و زواید معنایی زدود.
کدام منطق به انسان می آموزد که می شود آموزه های الهی را در ظرف قوانین بشری ریخت و تحلیل کرد و از آن
نتیجه درست گرفت؟ در منطق شما اصلا وحی جایی دارد؟ معجزه چطور؟
رج (کارل پوپر:ابطال پذیری)
وحی جزو دسته مشاهداتی چون نماز،روزه و ... قرار میگرید.همانطور که بارها تاکید کردم این دسته از افعال و مشاهدات در عقل قابل بررسی نیستند.(دسته سوم)
معجزه نیز به معنای امریست که انسان در برابر آن احساس عجز کند.معجزه پیامبر اسلام کتاب قرآن است.ما اکنون در حال بررسی این هستیم که آیا در برابر آن احساس عجز خواهیم کرد یا نه.
حبیبه;897475 نوشت:
مفاهیمی چون گذشتن از جان خویش برای جان دیگری چطور؟
اصل بر بقاست. اینکه ما دست به فداکاری میزنیم چون معتقدیم در بقای روحانی ما را به سعادت می رساند.
حبیبه;897475 نوشت:
اصل تحلیل منطقی شما غلط است گذشته از اینکه روش آن نیز اشتباه است.
مشکل اصلی این است که استاتر محترم بخشی از یک آیه را مد نظر قرار داده است و از مابقی آیه صرف نظر کرد. با تقطیع کلام الهی می خواهد حکمی را که خداوند صادر نکرده به خدا نسبت دهد و بعد بگوید چنین حکمی غیر عاقلانه و غیر منطقی است بنابراین قرآن از غیر عاقلی صادر شده است.
به نظر می رسد هدف نهایی ایشان یا انکار معجزه و الهی بودن قرآن است، و می خواهند قرآن را کلام پیامبر تلقی کنند و اگر بپذیرند که قرآن از جانب پیامبر نیست و صادر شده از جانب پروردگار است، پروردگار عالم نعوذبالله غیر عاقل و غیر منطقی است.
در حالیکه بنده و دوستان به اولین و اساسی ترین اشکال سخن ایشان(تقطیع کلام خداوند) اشاره کردیم، اما متاسفانه ایشان قصد پذیرفتن سخن منطقی ایی که مخالف نظرشان باشد را ندارد.
اگر شما علاقه ای به بحث تخصصی ندارید و یا تخصص آن را ندارید مشکل شخصی شماست.چرا تنها ادعا می کنید؟!اثبات کنید! نمی فرمایید بنده تقطیع کلام میکنم؟!فرق بین تجزیه و تقطیع را دریابید و بعد با اصول منطقی اثبات کنید که بنده تقطیع کلام میکنم.چرا فقط مدعی هستید؟!مجددا متذکر میشوم این تاپیک به ادعا اختصاص ندارد. این یک تاپیک تخصصی است.
بنده در تاپیک 60 به قبل از آن و بعد از آن به این مساله پاسخ دادم.
((
اتقاقا اگر به مدعای بنده توجه فرمایید میبینید که بنده کاملا با توجه به کل آیه سوال را مطرح کرده ام.ضمنا منتظرم بحث به سطح عمیقتری برسد تا سیاق آیات قبلی و بعدی را نیز بررسی کنیم!
اگر مدعای من این بود که :
با توجه به "اقتلوا انفسکم" چرا خداوند حکم به امری غیرعقلانی داده ؟!
: در اینصورت یقینا مصداق بارز تقطیع کلام بود.
اما مدعای من که در پست اول نیز قابل مشاهده هست اینست که : چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
))
رد کنید! نقض کنید! باطل کنید! اما با برهان نه با ادعا.
شما می فرمائید می توان دین را از بیرون و با نگاه خارج از دین به نقد کشید ولی باید پاسخها دینی نباشد ولی باید شمانیز
خارج از تخصّص خود یعنی از منظر دین بپذیرید این میشود منطقِ متقابل به عبارتی همان چیزی که برای خود عنوان می کنید
برای هم مباحث خود نیز قائل شوید هر دو نگاه از بیرون باشد .
پاسخ دینی؟! اگر منظورتان پاسخ از متن دین است:
1- در این بحث هنوز پیش فرض دیانت را نپذیرفته ایم.چه اینکه بپذیریم دیگر استدلالی باقی نخواهد ماند.(ذور تسلسل رخ می دهد- باز هم همان بحث ابژه-سوژه)
2- مطمئن باشید منطقی بنام علم منطق قرآنی یا علم منطق دینی نداریم.اگر اینطور بود و هر علمی منطق جداگانه ای برای خود داشت که احتیاجی به منطق بود؟!مثل این می ماند که بگویم هر کسی با توجه به تخصص خودش یک نقشه از آن ساختمان فرضی در مثال را رسم کند!اینکه دیگر به معنای منطق نیست.این به معنای ادعاست.
نمی شود شما با تخصّص مورد قبول خود نقد کنید ولی پاسخگو با تخصّصِ خود وارد نشود . این باعث مجادله و مناقشه خواهد شد .
بله.مثالا بنده اگر بخواهم با تخصص دکترای جامعه شناسی یا یک دکتر متخصص جراحی داخلی به مجادله بپردازم به مناقشه ختم می شود.
بهمین علت است که بنده اعلام کردم این یک تاپیک تخصصی بوده و نیازمند تسلط به علم منطق است.
متخصص دین میتواند یک حدیث شناس، یک متخصص بررسی حلال و حرام و یا یک متخصص کلام و منطق باشد.ما با این تخصص سروکار داریم.چون نه بحث روایی داریم و نه بحث حلت و حرمت و کفر و شرک.
یازینبِ فاطمه;897488 نوشت:
ولی منطقِ دینی خلافِ این را می گوید .
... بارها عرض کردم :
منطق تنها منطقِ غربی نیست ، منطقِ دینی مطمئنّاً برای رستگاریِ بشر راهگشاتر است نه با آن شکل و شمایلی
که شما می خواهید بلکه با شکل و شمایلی که قرآن و روایات برای ما مشخص کرده اند و این را دینداران به خوبی
درک کرده و آموخته اند .
منطقی بنام علم منطق قرآنی یا علم منطق دینینداریم.خوشحال خواهیم شد اگر همت کنید و آنرا بوجود بیاورید.
یازینبِ فاطمه;897488 نوشت:
قرآن می فرماید : بهترینِ شما با تقواترینِ شماست . کاری هم به تخصّص ندارد . ببینید به قول شما اینجا بحث کاملاً تخصّصی ست و مخالفتی با این سخن شما وجود ندارد ولی یک اختلافِ بدیهی و خارج از
توجّه شما موجود است و آن دیدگاهِ دین است .
دین به ما می فهماند که منطق و عقلِ بلال حبشی که سوادی نداشت کمتر از منطق و عقلِ عدّۀ معدودِ باسوادانِ اجتماعِ آن زمان
نه تنها کمتر نبود که ثابت کرد بیشتر هم بوده است .
به موضوع تاپیک توجه کنید.ما برای اینکه چه کسی بهترین ماست به بحث نمی پردازیم.شما به قطع به یقین از بنده بهترید.اما در یک بحث علمی این جملات بی معنا هستند.چون در بحث علمی ما درصدد آن نیستیم که ببینیم چه کسی بهتر است.با قواعد یک بحث علمی بیشتر آشنا شوید.
یازینبِ فاطمه;897488 نوشت:
این زیبائیها و معجزاتِ منطق دینی ست که باسواد و بی سواد ، متخصّص و غیر متخصّص به هنگامِ دستور و اجرایِ
قوانین و احکامِ الهی منطقِ صحیح و عقلِ سلیم را به کار ببرند نه منطقِ انسانی و دیکته شده از طرفِ خطاکارانِ ناموفّق را .
تکرار مکررات : دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.
و همچنین گفته بودیم که : عمل به حکم به منزله تایید عقلانی آن نیست.چه اینکه میبینید ملیاردها نفر در روز کریسمس به جشن و رقاصی و پایکوبی مشفغولند و ما آنرا هیچگاه با عقل منطبق نمیدانیم.
منطقِ انسانی و دیکته شده از طرفِخطاکارانِناموفّق : میدانید این جمله به چند اثبات نیازمند است؟!
فقط یک نمونه اشاره کنم که ما تنها منطق انسانی داریم.مگر اینکه همانطور گه اشاره کردم تنی چند از جوانان و متخصصان با غیرت آستین بالا زده و علم منطق قرآنی را تدوین کنید.
یازینبِ فاطمه;897488 نوشت:
زیبائی منطقِ به قول شما غیر مشهودِ دین ، همین است که منطق و عقلِ یک عامی و متخصّص
ارتباطی به اجرای احکام الهی ندارد .
همچنان یادآوری میکنم که ما نسبت به اجرا یا عدم اجرای یک حکم هیچ ادعایی نداریم. دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.
یازینبِ فاطمه;897488 نوشت:
منطق و استدلالِ انسانی به هنگام اجرای احکام ، بی تردید بشر را منحرف کرده و خواهد کرد .
مدعای ما عدم سازگاری با عقل است نه عدم اجرای آن.
یازینبِ فاطمه;897488 نوشت:
فهمِ دین تنها منحصر به علوم و عقولِ محدود و خط قرمزهایِ انسانی نیست
بلکه ابتدا باید علم و احکام الهی مدّ نظر قرار گیرد و اینکه کدام دیدگاه به آن نزدیکتر است .
تکرار مکررات....
یازینبِ فاطمه;897488 نوشت:
بحث را برای همگان با هر نوع استدلالی باز بگذارید نتیجه کاملتر و عقلانی تر خواهد بود
دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.
عقل و منطق ، صحیح بودن کلیت دین را می فهمد نه تک تک گزاره های دین را.
وقتی عقل ، حقانیت یک دین و یک کتاب آسمانی را (به طور کلی) فهمید ، عمل به تک تک گزاره های اون دین یا کتاب آسمانی ، کاری عقلانی و منطقی هستش و پشتوانه منطقی داره. دیگه نیازی نیست که تک تک گزاره های درون اون دین رو بررسی منطقی بکنیم.
اگر عقل ما بقدری بود که تک تک گزاره های دین را بتوانیم از فرمولهای منطق استخراج کنیم، نیازی به دین نداشتیم!
[=" نوشت:
محمد-ح;897391]دقت بیشتری در متون بفرمایید :
1- اینجا سوال از پرستش یا عدم پرستش نیست.راجع به ارزش گذاری یک گزاره در عقلانیت یا غیرعقلایی بودن آن است.
2- ما در مواجه عقل با یک پدیده سه حالت داریم:
1- ...
2- ...
3-2- نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )
و اینجاست که باید با ارسال یک رسول ، مردم را از وجود آن قوانین آگاه کرد.
خودتون قبول دارین که یکی از حالات گزاره ها اینه که عقل ، نمی تونه راجع به اونا نظر بده. و مسایلی وجود دارند که در محدوده عقل نمیگنجند و باید با ارسال پیامبر ، آنها به اطلاع مردم رسونده بشه. گزاره های دینی رو هم از همین حالت می دونین.
پس چطور الان در حال بررسی عقلانیت یک گزاریه دینی (آیه قرآن) هستین؟
عقل و منطق ، صحیح بودن کلیت دین را می فهمد نه تک تک گزاره های دین را.
وقتی عقل ، حقانیت یک دین و یک کتاب آسمانی را (به طور کلی) فهمید ، عمل به تک تک گزاره های اون دین یا کتاب آسمانی ، کاری عقلانی و منطقی هستش و پشتوانه منطقی داره. دیگه نیازی نیست که تک تک گزاره های درون اون دین رو بررسی منطقی بکنیم.
اگر عقل ما بقدری بود که تک تک گزاره های دین را بتوانیم از فرمولهای منطق استخراج کنیم، نیازی به دین نداشتیم!
رج (کارل پوپر:ابطال پذیری)
تا آنجا که ذهنم یاری میکند حدود پنج بار این بحث در تاپیک مطرح شده و پنج بار جواب دادم. چند بار دیگر نیاز است.حرف خود را تکرار نکنید.به جوابی که داده ام نگاه کنید و آنرا رد کنید.
در ابتدای تاپیک توضیحاتی نوشتم که مطالعه دقیق آن باعث می شود بحث در لوپ تکرار و تکرار و تکرار نیفتد.چرا سعی میکنید دوباره به نقطه شروع برگردید؟!
مجددا عرض میکنم این تاپیک یک تاپیک تخصصی است.
یاقوت احمر;897536 نوشت:
خودتون قبول دارین که یکی از حالات گزاره ها اینه که عقل ، نمی تونه راجع به اونا نظر بده. و مسایلی وجود دارند که در محدوده عقل نمیگنجند و باید با ارسال پیامبر ، آنها به اطلاع مردم رسونده بشه. گزاره های دینی رو هم از همین حالت می دونین.
پس چطور الان در حال بررسی عقلانیت یک گزاریه دینی (آیه قرآن) هستین؟
وقتی بحثی تخصصی است به این معناست که باید دقیق مطالعه شود. که به دلیلی که من قادر به درک آن نیستم اینکار را انجام نمی دهید!
بنده در کدامین پست مدعی شده ام که :گزاره های دینی رو هم از همین حالت(حالت سوم) می دونین ؟!!
چطور می شود با منطق قرآن مبارزه کرد وقتی انسانی از درکِ آن محروم است ؟
برای متدیّنین منطق قرآن روشن و آشکار است .
« وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ » (القمر، 17)
منبعی معرفی کنید برای "علم منطق قرآن". کتاب مقاله یا هر منبع دیگری برای معرفی علم منطق قرآن.
کلمه "منطق قرآن" هم ارز با "نطق و کلام قرآن" است. نه به این معنی که برای قرآن منطقی تدوین شده است.
بنده که اعلام کرده ام این تاپیک تخصصی است.اگر بر بیان خود مصرید و حاضر به بحث علمی به شیوه علمی نیستید و یا اعتقادی به یک شیوه علمی که از دانشگاه پریستون تا حوزه علمیه قابل قبول است به بحث بپردازید عوام مخاطب خوبی برای این سخنان خواهند بود.اما این تاپیک عوامانه به بحث نمی پردازد.
بنده قبول دارم که نقد اصول دینی که ما از کودکی با آن تربیت یافته ایم بسیار دردناک و غیرقابل قبول برای ما ظاهر خواهند شد.پس اولین قدم این نیست که وارد یک بحث علمی شویم و هرطور شده از عقیده خود دفاع کنیم.ابتدا معلموماتمان را باید افزایش دهیم. از شیخ صدوق و علامه حلی و شیخ مفید و در سطح بالاتر صدرالدین شیرازی و ... بسیار اسم شنیده ایم.اما اگر زمانی به کتاب های این افراد مراجعه کنیم آنها را تا به حد ارتداد نیز تکفیر خواهیم کرد.چه تناقض برزگی!
و چون آنچه که امروزه از دین بما تعریف می شود الا و لا بد تنها تعریف "دین" میدانیم به آنها نسبت کفر و ... خواهیم داد.
یازینبِ فاطمه;897544 نوشت:
این منطق مورد نظر شماست که از نظر ما ، دچار نقص و تناقض است ، نشانۀ این نقص را در جوامعی که این منطق را
قبول دارند می توان دید .
لطف بفرمایید از فضای مجازی و اینترنت استفاده نکنید.اینها پر از نقص و تناقضند. شما با پایبندی به دین جایگزین آنرا بسازید.
با خودمان رو راست باشیم. مثل این لطیفه می ماند که طرف با گوشی "اپل" خود در "فیس بوک" می نویسد "مرگ بر آمریکا"! شبیه افرادی که در این دنیایی که خدا آفریده زندگی میکنند و با زبانی که خدا به آنان داده می گویند : من کافرم!
یازینبِ فاطمه;897544 نوشت:
اصرار نکنید که راهِ رفتۀ غربیها را که به تباهیِ دین و منزلتِ انسانی کشیده شده را ما هم بیازمائیم .
شما به قطع یقین در همین مسیر قرار دارید.نشانه اش تسلط تکنولوژی بر شماست.تکنولوژی خنثی نیست.تکنولوژی تنها یک ابزار نیست . {امکان ندارد؟!چون من می گویم؟! رج (تکنوپولی:نیل پستمن) }
اما فکر میکنید در خلاف جهت آن درحال حرکتید.
نشانه اش اینکه بعد از 1400 سال همچنان دین شامل قرآن و سایر بحث های کلامی را با منطق ارسطویی که منطقی غربی است بررسی میکنید. اگر طلبه باشد حتما با کتاب منطق مظفر آشنایی دارید!
اما اگر تخصص ندارید مطئن باشید صرف ادعا عمل می کنید.یعنی با یک متر 5متری و کپی کاری! و بحث علمی در کار نیست.
اگر شما حاضر نیستید قبول کنید که منطقی بحث نمی کنید مطمئن باشد تنها نیستید.هر کسی که عملی یا سخنی و بطور کلی فعلی را انجام می دهد مطمئن است که منطقی عمل میکند.
یازینبِ فاطمه;897544 نوشت:
« هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ » (الجمعة، 2)
ترجمه: اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند
و كتاب و حكمت بديشان بياموزد و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
از آنجایی که بنده امی و بیسواد نیستم شامل این آیه نمی شوم.
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج
با عرض سلام
محمد-ح;897298 نوشت:
1- در اینکه جمع همواره به معنای همه نیست شکی نست.
ما مثال هایی نشان دادیم از خود قرآن که جمع در آن ها نمی تواند معنای همه را بدهد.
محمد-ح;897298 نوشت:
پست بنده را دقیق مطالعه کرده بودید
دقیق مطالعه کرده بودم.
محمد-ح;897298 نوشت:
برای (برخی-برخی) از جمله بعضکم بعضا شاهد آورده بودم.نیازی به اینهمه آیه نبود4-ولو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا بعضکم بعضا(برخی ، برخی(..
شاهدتان با مثال های ساخته شده توسط خودتان بود. شما باید ثابت کنید که در زبان عربی وقتی بخواهند از "برخی" به عنوان سور استفاده کنند فقط مشابه با چیزی که خودتان گفتید عمل می کنند. یعنی باید ثابت کنید گزاره جزئی در زبان عربی منحصر است به این که کنار آن "بعضکم بعضا" بیاید و محال است از گزاره دیگری معنای "برخی" و جزئی برداشت کرد. این انحصار و یکتایی شما نه تنها ثابت نمی شود، بلکه با مثال های ارائه شده نقض شده است.
محمد-ح;897298 نوشت:
کُم یا هُم دلالت به دو یا بیشتر و یا اسم جمع(همچون همه - قوم -لشکر و ...) دارد.
کسی نگفت کم و هم دلالت بر کمتر از دو دارند. بلکه بحث بر سر این است که جمع چطور معنای کل جمع را می دهد و نه فقط گروهی از جمع.
محمد-ح;897298 نوشت:
-2 آیه زیر را در نظر بگیرید:
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(البقرة/54)
فرمایش بنده نقض نمی شود چون برخلاف شما ادعای کلی نکردم.
شما ادعا کردید: هر وقت جمع بیاید، معنای همه می دهد. من ادعا کردم: جمع لزومی ندارد معنای همه بدهد. شاید معنای برخی بدهد. شاید معنای همه.
ادعای من این نیست که جمع هیچ وقت معنای همه نمی دهد. بلکه ادعایم این است گاهی اوقات معنای همه می دهد و گاهی اوقات چنین معنایی نمی دهد. پس این مثال ها ادعای بنده را نقض نمی کند. اگر من ادعا می کردم جمع "هیچ" وقت معنای همه نمی دهد، آن وقت این آیاتی که آورده اید ادعای من را نقض می کردند.
اما ادعای شما این است که همیشه معنای همه می دهند و چون مثالی آوردیم که در آن جمع معنای همه نمی داد، ادعای شما نقض می شود.
محمد-ح;897298 نوشت:
سیاق آیه ما را به کشتاری عمومی رهنمون می کند.
سیاق آیه از نظر کاربرد جمع هیچ تفاوتی با آیه ای که بر روی آن بحث دارید نمی کند. اینجا هم فاعل، مفعول و فعل به شکل جمع به کار برده شده اند و نشان دادیم که اگر تفسیر شما درست باشد، ادامه آیه بی معناست!
محمد-ح;897298 نوشت:
البته توجه داشته باشید که این کشتار در یک بازه زمانی محدود رخ نداده و تدریجی بوده است.یعنی قبح قتل ریخته شده و قتل یکدیگر به امری که بتوان آنرا به خصیصه اجتماعی یک جمع مختص نمود رسیده است.
اولاً این ادعا که در یک بازه زمانی محدود رخ نداده و تدریجی بوده باید ثابت شود. ثانیاً بنده ارتباطی بین این صحبت های شما و بحثمان نمی بینم. این که قبیح بوده یا نبوده، فرقی نمی کند. اگر برداشت شما از آن آیه ای که در پست اول مطرح کردید را بر این آیه حمل کنیم، نتیجه می گیریم که همه شان همدیگر را کشته اند و در نتیجه کسی باقی نمانده که بخواهند او را اخراج کنند. بحث قبح و تدریجی بودن چه ارتباطی با این مسئله دارد؟
محمد-ح;897298 نوشت:
همانند قتال فرعون:
وَإِذْ نَجَّينَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيسْتَحْيونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ(البقرة/49)
مثال اینکه : رژیم صهیونیستی رژیمی کودک کش است.
بنابرین میبینم که جمله خبری (و نه امری) ما یک استقرای ناقص است.
مانند شما استدلال می کنیم:
یذبحون دلالت بر این دارد که یک جمع فاعل بوده اند.
ابناءکم دلالت بر این دارد که همه پسرانشان را سر می بریدند!
البته ممکن است از این نحوه تفسیر در اینجا تناقضی حاصل نشود، ولی در آیاتی که آوردیم نشان دادیم که حاصل می شود.
بنده استقرای ناقصی نزدم. بنده ادعا کردم بسته به کاربرد جمع ممکن است همه جمع را معنا دهد یا برخی از جمع را. اما شما عملاً استقراء زدید و گفتید جمع همیشه معنای همه را می دهد.
به هر حال شما پاسخ ندادید که چطور تفسیر خودتان را بر آن آیه حمل می کنید.
محمد-ح;897298 نوشت:
بعضی از احکام عینی اند و بعضی کفایی- یعنی حکم بصورت کلی صادر می گردد و بر همگان.اما اجرای آن توسط یک نفر آنرا از عهده سایر ساقط می کند.
مثال : بر هر مسلمانی واجب است جنازه مسلمان دیگر را دفن کند. حال آیا این به این معناست که تمامی مسلمانان باید جنازه هر فرد مسلمانی که می میرد را دفن کنند؟!
اینجاست که نحوه عمل به یک فعل میتواند عین دستور نباشد. و این خدشه ای در سورگذاری و بررسی منطقی خود گزاره ایجاد نمی کند.
از اینجا نتیجه می گیریم که لزومی ندارد فاعل، کل جمع باشد. بلکه شاید برخی از افراد جمع باشد. شاید هم کل جمع. بستگی دارد و صرفاً وقتی ضمیر جمع به کار برد، نمی توانیم ادعا کنیم فاعل کل جمع است. بر خلاف ادعای شما.
محمد-ح;897298 نوشت:
3- در تفسیر نمونه آیه 56 سوره بقره در تفسیر تسنیم داریم:
دستور قتل نفس در اين آيه به معناى انتحار و خودكشى نيست، بلكه مراد از انفس، نفوس اقربا و ارحام و همه كسانى است كه از بنى اسرائيل محسوبند و به واسطه يا وسايطى از طريق قرابت و رحم با يكديگر پيوند دارند.
كشتن يكديگر، به ويژه خويشان و دوستان، اگر چه هم براى قاتل و هم براى مقتول سخت و جانكاه بود، ليكن براى همگان خير است ؛ زيرا اين عذاب محدود و موقت دنيايى با اثر تطهير از آلودگى شرك، سبب مصون ماندن بنى اسرائيل از عذاب جاويدان اخروى و نيل به فوز و بهجت سرمدى است.
همچنين ياد آورى خاطره تلخ آن، فرزندان و خلف اين سلف را از فكر روآوردن به بت پرستى باز مى دارد. البته مقتول در معركه دفاع از حريم توحيد، كه نائب و راضى به اعدام خود شد و آن را براى دفاع از حريم توحيد تحمّل كرد، موجودى است زنده و قتل وى به سود اوست و او نيز به سود خود نايل مى شود. اين خير، نزد خداست و آن مقتول به نزد خدا راه دارد و خير خود را نزد خداوند دريافت مى كند...
توبه بنى اسرائيل با همه قيود دخيل در آن، كه قتل به صورت اعدام ظاهرى بوده است، حتما حاصل شد؛... البته كافى است كه شمار قابل توجهى از بنى اسرائيل به فرمان قتل گردن نهاده باشند و پس از كشته شدن عده اى وپس از تضرّع و توسل موسى و هارون عليه السلام، عفو خداوندى صادر و دستور قتل متوقّف شده باشد.
اگر شما این تفسیر را قبول دارید، دیگر بحثی که آغازگر آن بوده اید بی معنا خواهد بود.
شما از اول تاپیک مسئله را اینطور مطرح کردید که: خداوند می گوید اگر من دستور می دادم که همه تان همدیگر را بکشید، آن را انجام نمی دادید اما اگر انجام می دادید بهتر بود. اما چنین دستوری عقلانی نیست و نباید خداوند بگوید انجام آن به نفع شماست. این برداشت بنده از صحبت های شماست. یعنی این دستور اگر صادر می شد، دستور خوبی بود اما پیروی نمی کردند. اما شما می گویید این دستور ضد عقل است و در عین حال طبق ادعای قرآن دستور خوبیست.
طبق این متنی که آوردید، صدور این حکم اینطور نبوده که خداوند بی دلیل حکم قتل را صادر کند و بگوید چون من خدا هستم، باید حکمم را اجرا کنید. شما عملاً در پست هایتان قضیه را به این شکل به تصویر کشیدید. قضیه اینطور بوده که به دلیل شرک، خداوند دستور داده که کل مشرکین به قتل برسند. پس دلیل صرفاً حکم خدا نبوده. بلکه شرک بوده. پس انتقاد به این مسئله یعنی انتقاد به این که مجازات شرک، اعدام است. عملاً مسئله تبدیل می شود به نقد این که آیا مشرک را باید اعدام کرد یا نه.
علاوه بر این با توجه به این تفسیر، حکم فقط درباره مشرکین است. نه درباره کل جامعه. اگر غیرمشرک در جامعه وجود داشته، به چه دلیل باید آن ها هم اعدام شوند؟! مگر این که گناهی کرده باشند. مثلاً با مشرکین مبارزه نکرده باشند. پس اینطور نیست که خداوند دستور داده باشد چون من می گویم همه آشنایان و دوستانتان را بکشید! بلکه مسئله اینطور بوده که دستور داده می شود آن دسته از افرادی که در بینتان مشرک بوده اند را به قتل برسانید چون مشرک بوده اند. نه چون من گفته ام و نه این که همه را بکشید! فقط مشرکین، چون مشرک بوده اند.
محمد-ح;897298 نوشت:
قوم: قوم گاهى در برابر نساء استعمال مى شود، كه به قرينه تقابل بر اراده معناى رجال دلالت دارد، مانند: يا اءيها الذين آمنوا لا يسخر قومٌ من قوم...ولا نساءٌ من نساء...(1004).و گاهى به نحود مطلق استعمال مى شود كه مقصود از آن در موارد اطلاق، همه افراد جامعه، اعم از رجال و نساء است، مانند: ان فى ذلك لايةً لقوم يعقلون# لقوم يتفكرون#... لقوم يؤ منون.(1005)
استعمال كلمه قوم در قرآن غالبا به نحو اطلاق است و مقصود از آن نيز عموم افراد جامعه است و تا قرينه اى بر اختصاص قوم به رجال اقامه نشود همان معناى جامع و مطلق از آن اراده مى شود.
به هر تقدير، واژه قوم در آيه مورد بحث شامل همه يهوديان اعم از رجال و نساء مى شود.
همانطور که گفته اید "غالباً" و نیز "عموم" جامعه. غالباً، نه همیشه. عموم، نه همه. به هر حال کاربرد قوم فکر می کنم ربطی به بحث ما نداشته باشد چون چیزی را تغییر نمی دهد. بنده این که در آیه خطاب حکم به جمع باشد را زیر سوال نبردم. این که شیوه اجرای حکم مشابه تفسیر شما باشد را نقد کردم. یعنی این که چون خطاب به جمع است، تک تک افراد جمع باید آن را انجام دهند.
محمد-ح;897298 نوشت:
در پست های قبلی گفته بودم که تا مرزهای منطق ارسطویی به آن پایبندم و فراتر از آن به منطق فرگه مراجعه میکنیم.هرچند بطور کلی بنده به منطق جدید پایبندم
اینجا ما چیزی مطرح نکردیم که فهم آن با منطق ارسطویی ممکن نباشد.
محمد-ح;897298 نوشت:
یکی از مرزهای منطق ارسطو همین موضوع و محمول مربع و مثلث است.
چه مرزی؟
منطق ارسطویی سور دارد، اینجا هم سور داریم. گزاره های مطرح شده طبق هر دو دستگاه منطقی قابل تفسیر هستند.
محمد-ح;897298 نوشت:
طبق منطق فرگه داریم :
مربع مثلث نیست
هیچ مربعی مثلث نیست
هر مربعی غیر مثلث است
گزاره هایی که آوردید همه در منطق ارسطویی هم به کار می روند. اینطور نیست منحصر به منطق جدید باشند.
محمد-ح;897298 نوشت:
مربع غیر مثلثM :
گزاره :
x Mx
حالا بفرمایید سور را از آن جدا کنید!
این که سور چیست یا به وضوح قابل تشخیص است، یا با توجه به کاربرد زبانی باید آن را بررسی کرد. به طور کلی همانطور که گفته شد گزاره بدون سور به خودی خود مغالطه نیست.
محمد-ح;897298 نوشت:
همچنین در منطق فرگه جدا سازی بین منطق گزاره ها و منطق محمول پذیرفته نیست.
منظورتان جداسازی از چه نظر است؟ پس چرا بعضی اوقات یک فصل اختصاص داده می شود به منطق گزاره ها و بعد فصلی اختصاص داده می شود به منطق محمولات؟
محمد-ح;897298 نوشت:
حال اگر بخواهیم با منطق ارسطو هم ادامه بدهیم شما خود تصدیق دارید که گزاره مهمله است.پس اگر مغالطه هم بحساب نیاوریم هنگام بررسی نیاز داریم سور محذوف را به آن اضافه کنیم.
بحث بنده شما در اینجاست که وقتی سور محذوف است، یافتن سور نیاز به بررسی دقیق دارد. پس مغالطه ای در کار نیست. فقط باید با بررسی دقیق سور را پیدا کرد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و من الله التوفیق
ضمن تشکر از شماجناب بن موسی که اگر تشریف نداشتید بنده این تاپیک رو رها می کردم.چرا که فعلا تنها عضوی که حاضر به رعایت بحث تخصصی هست جنابعالی هستید.از این بابت متشکر و ممنونم.
بن موسی;897564 نوشت:
دقیق مطالعه کرده بودم.
اگر دقت بیشتری هم بخرج بدهید ممنون می شوم .
بن موسی;897564 نوشت:
شما ادعا کردید: هر وقت جمع بیاید، معنای همه می دهد.
من ادعا کردم: جمع لزومی ندارد معنای همه بدهد. شاید معنای برخی بدهد. شاید معنای همه.
بنده هیچگاه چنین ادعایی نکردم.پست ها را بررسی بفرمایید .اگر چنین ادعایی از بنده مشاهده کردید اطلاع دهید . تنها بنده در پست 50# در بند 1 ، سور عبارت "کم" را ("همه" یا سور عمومی ذکر کردم) . اما در همان پست در بند 4 سور "کم" را (برخی یا همان سور وجودی) در نظر گرفتم. شما بند اول را دیده اید اما به بند چهارم همان پست توجه نکردید.
1- و لو انا کتبنا علیهم(همه) ان اقتلوا انفسکم (همه)...
....
4-ولو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا بعضکم بعضا(برخی ، برخی)...
پس بنده چنین ادعایی نداشته ام. از این روست که میگویم دقت را افزایش دهید.
حتی در پست بعدی نیز عرض کرم که : "در اینکه جمع همواره به معنای همه نیست شکی نیست".و اضافه کردم : " کُم یا هُم دلالت به دو یا بیشتر و یا اسم جمع(همچون همه - قوم -لشکر و ...) دارد."
تا مطمئن شوید بنده حرف شما را در اینکه جمع همواره به معنای همه نیست تصدیق می کنم.
طبق این متنی که آوردید، صدور این حکم اینطور نبوده که خداوند بی دلیل حکم قتل را صادر کند و بگوید چون من خدا هستم، باید حکمم را اجرا کنید. شما عملاً در پست هایتان قضیه را به این شکل به تصویر کشیدید. قضیه اینطور بوده که به دلیل شرک، خداوند دستور داده که کل مشرکین به قتل برسند. پس دلیل صرفاً حکم خدا نبوده. بلکه شرک بوده. پس انتقاد به این مسئله یعنی انتقاد به این که مجازات شرک، اعدام است. عملاً مسئله تبدیل می شود به نقد این که آیا مشرک را باید اعدام کرد یا نه.
علاوه بر این با توجه به این تفسیر، حکم فقط درباره مشرکین است. نه درباره کل جامعه. اگر غیرمشرک در جامعه وجود داشته، به چه دلیل باید آن ها هم اعدام شوند؟! مگر این که گناهی کرده باشند. مثلاً با مشرکین مبارزه نکرده باشند. پس اینطور نیست که خداوند دستور داده باشد چون من می گویم همه آشنایان و دوستانتان را بکشید! بلکه مسئله اینطور بوده که دستور داده می شود آن دسته از افرادی که در بینتان مشرک بوده اند را به قتل برسانید چون مشرک بوده اند. نه چون من گفته ام و نه این که همه را بکشید! فقط مشرکین، چون مشرک بوده اند.
طبق تفسیر تسنیم داریم :
" كشتن يكديگر، به ويژه خويشان و دوستان، اگر چه هم براى قاتل و هم براى مقتول سخت و جانكاه بود، ليكن براى همگان خير است ؛.... به هر تقدير، واژه قوم در آيه مورد بحث شامل همهيهوديان اعم از رجال و نساء مى شود. "
آیا شرک راجع به یک کودک معنایی دارد؟! چه دلیلی دارید که بتوانید کودکان را از این آیه مستثنی کنید.چون طبق تفسیر تسنیم و سایر تفاسیر اصلی این حکم شامل همه بوده است.
همچنین لطفا این حکم را راجع به اروپاییان نیز اجرا بفرمایید.و آنها را بقتل برسانید.چرا که آنان نیز مشرک و بعد از رنسانس مرتد هستند.
ضمن اینکه سابقا عرض کردیم :
در این موضوع شکی نیست که فرد خاطی باید تاوان بدهد.اما 1-حکم قتل باید به اثبات برسد.یعنی یا تشکیل یک دادگاه صالح و بررسی ادله حکم قتل محرز گردد. 2-حاکم موظف به اجرای احکام است.
بر فرض مثال در صورتی که حکم قتلی صادر میشود حتی بعد از صدور نیز فرد شاکی نمیتواند به قتل اقدام کند و حکم توسط شارع اجرا میگردد.
این موضوع نه تنها در اسلام بلکه در سایر مکاتب و جوامع بعنوان یک اصل عقلی مقبول اجرا میگردد.
اما اگر بخواهیم بدون استدلال محکمه پسند دست به قتل بزنیم همانند حکومت اسلامی شام و عراق به حکم خداوند میتوان هزاران نفر را کشت و مدعی شد : خدا گفته! و این یعنی آنارشیسم.
مشکل اینجاست که "اقتلوا انفسکم"یک کشتار درون جمعی است.یعنی نه تشکیل دادگاه و نه اجرای حکم توسط مجری قانون.
از جمله احکامی که توسط مرجعیت عقل قابل رد است کشتار دست جمعی هم نوع1-بدون دلیل مختصه یا عامه 2-بدون اجرا از روند صحیح است.
دلیل مختصه یا عامه دلیلی است که بموجب آن حکم ثابت گردد(نه به استناد گوینده.بل به استناد عقل) .مثال اینکه: حکمی در دیوان عالی کشور صادر گردد.بنده از شما طلب دلیل کنم و شما بفرمایید : حکم دیوان عدالت اداری است.حکم بالاترین مرجع قضایی کشور!
روند صحیح اجرا نیز بسیار با اهمیت است.مثال اینکه اگر یک فرد بدون تخصص پزشکی دست به اقدامی درمانی بزند که از قضا نتیجه بخش هم باشد بازهم بهیچوجه حق طبابت نخواهد داشت.
یا حکمی در دادگاه صادر شود و فردی باید اعدام شود.کسی(مثلا شاکی) نمی تواند به زندان مراجعه کرده و شخص را بکشد.
پس روند اجرا (حتی در صورتی که دلیل حکم اتقان شود) بسیار مهم و تعیین کننده بوده و باید به تایید عقل برسد.
خلاصه اینکه این فعل به مصداق عقل بخاطر 1-بدون دلیل مختصه یا عامه 2-بدون اجرا از روند صحیح محکوم بوده و رد است.
چه مرزی؟
منطق ارسطویی سور دارد، اینجا هم سور داریم. گزاره های مطرح شده طبق هر دو دستگاه منطقی قابل تفسیر هستند.
.....
گزاره هایی که آوردید همه در منطق ارسطویی هم به کار می روند. اینطور نیست منحصر به منطق جدید باشند.
این مشکل یک مقدار ظریف اما بنوبه خود جدی هست.
مشکل تفسیر ارسطویی در این است که اگر هریک از گزارههای A یا B ضرورتاً درست باشد – یعنی درستی منطقی یا ریاضی داشته، مثل "همه مربع ها غیر مثلث هستند" یا "هیچ مربع مثلث نیست"، آنگاه در این حالت ادعای اینکه A و B متضاد هستند نمیتواند درست باشد، زیرا هیچ گزارهای با درستی ضروری ، نمیتواند ممکن نادرست باشد. به این گزاره ها گزارههای ممکنه (Contingent) میگوییم (یعنی گزارههایی که نه بگونه ضروری درست هستند و نه بگونه ضروری نادرست) . بنابراین، برای پاسخ به این مشکل مجبوریم تا فرض شود (که فرض نامعقولی هم نیست) گزارههای مورد نظر ممکنه هستند، و آنگاه با این تعبیر ادعای اینکه گزارههای A و B با حد موضوع و حد محمول یکسان متضاد هستند میتواند درست باشد.
بن موسی;897564 نوشت:
منظورتان جداسازی از چه نظر است؟ پس چرا بعضی اوقات یک فصل اختصاص داده می شود به منطق گزاره ها و بعد فصلی اختصاص داده می شود به منطق محمولات؟
در منطق جدید با جداسازی مفهوم-شی جملات به دو بخش اسمی و محمولی تقسیم می شوند. قدرت منطق جدید در بررسی روابط بین گزارهها و استدلالهایی که به دلیل چینش این روابط معتبراند می باشد.
به همین دلیل منطق مورد بحث در منطق فرگه به منطق گزاره ها ختم می شود.
ادعا شد که انسانهای امروزی از انسانهای دو سه هزار سال قبل بهتر و بیشتر می فهمند؟! این فهم بهتر و بیشتر در چه زمینه هایی است؟!
اگر منظور این باشد که اطلاعات شان بیشتر شده، بله درست است، هر چه از تاریخ بشری می گذرد علم انسانها پیشرفت می کند. اما اگر منظور این باشد که انسانهای امروزی عاقل تر از انسانهای دو سه هزار سال قبل هستند، معلوم نیست این سخن درست باشد. از آنجا که محور بحث تان عقل و عقلایی بودن است، ظاهرا مساله عاقل تر بودن مد نظر باشد.
آیا واقعا افراد معاصر دوران انبیاء که دستورات الهی را اطاعت می کردند انسانهای کم عقل و افرادی که حرفهای خداوند را غیر عاقلانه و غیر منطقی می دانند عاقل محسوب می شوند؟!
استاتر محترم: در پست های قبل گفتین که پست اولتان را آبدیت کردید. معنی این حرف چیست؟
یعنی مطلبی گفتین که الان بعد از چند روز به ناقص بودن آن(اگر نگوییم اشتباه بودن) پی بردید و خواستین آن را اصلاح کنید. آیا گمان نمی کنید که همین به قول خودتان نقدهایی که بر قرآن دارید، در آینده به اشتباه بودن آن پی ببرید؟!
شما که آشنا با فلسفه و منطق هستین حتما فیلسوف عرب، کندی را می شناسید. ایشان کتابی نوشته بود به نام تناقضات قرآن، یکی از شاگردانش که از اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) بود جریان نوشتن این کتاب را به امام اطلاع داد، حضرت فرمود به استاد بگو آیا ممکن است گوینده سخن از سخن خود منظوری داشته باشد که شنونده برداشت ناصحیحی از آن داشته باشد؟
کندی با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت و متوجه اشتباهش شد و کتابش را از بین برد.
خوب است ما هم کمی فکر کنیم و همه افراد را بی عقل و در اشتباه محض و خودمان را عقل کل و بی اشتباه ندانیم.
قرآن می فرماید:« ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِين»[1](آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد؛ و مايه هدايت پرهيزكاران است). در عین حال می فرماید:« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً»[2] (و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمىافزايد). هدایت و گمراهی به دست خداوند است«وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَناب»[3] (كسانى كه كافر شدند مىگويند: «چرا آيه (و معجزه) اى از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!» بگو: «خداوند هر كس را بخواهد گمراه، و هر كس را كه بازگردد، به سوى خودش هدايت مىكند! (كمبودى در معجزه ها نيست؛ لجاجت آنها مانع است!)»
البته خداوند با هیچ بنده ای غرضی ندارد که بخواهد او را گمراه کند، بلکه اعمال ما ما را به سمت هدایت یا گمراهی می کشاند. الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا.
بحث بنده شما در اینجاست که وقتی سور محذوف است، یافتن سور نیاز به بررسی دقیق دارد. پس مغالطه ای در کار نیست. فقط باید با بررسی دقیق سور را پیدا کرد.
بنظر بحث چندان مهمی نیست. چه اینکه برخی برخی را بقتل برسانند و چه اینکه همه همه را! اما اگر بخواهید تفسیر المیزان راجع به این موضوع بررسی کاملتری نسبت به سایر تفاسیر انجام داده است و می توانید به آن مراجعه کنید.
بهرحال آنچه از این آیه استناد نمی شود اینست که حکم قتل افراد خاصی(مثلا منافقین) توسط افراد خاص(مثلا مسلمانان) است. یعنی چه این قتال محدود به چند صد نفر(برخی) باشد و چه چند صد هزار نفر(همه) در هر صورت یک کشتار دست جمعی درون جمعی محسوب می شود.
اگر جمله رو دقیق بخونید بنده گزاره های دینی را از حالت(حالت سوم) نمیدونم.بلکه بعنوان یک فرضیه مطرح کردم که می توان ارسال نبی رو محدود به 2 گزینه دونست.
یکی از دوستان بیان کرد که اگر قرار بود راجع به احکام بررسی عقلی صورت بگیرد ارسال نبی لغو بود.
بنده نیز در رد این موضوع به بیان این نکته پرداختم که لزوما اینگونه نیست.می توان فرض کرد ارسال رسول محدود به اموری که به تایید عقل می رسند و درنهایت اموری که عقل قادر به تشخیص آن نیست هست تا ارسال رسول لغو بحساب نیاید.نه اموری که در تضاد با عقل هستند.
در این صورت هم می توانیم بررسی عقلی روی حکم انجام دهیم و هم به ارسال رسول را لغو ندانیم.
ادعا شد که انسانهای امروزی از انسانهای دو سه هزار سال قبل بهتر و بیشتر می فهمند؟! این فهم بهتر و بیشتر در چه زمینه هایی است؟!
اگر منظور این باشد که اطلاعات شان بیشتر شده، بله درست است، هر چه از تاریخ بشری می گذرد علم انسانها پیشرفت می کند. اما اگر منظور این باشد که انسانهای امروزی عاقل تر از انسانهای دو سه هزار سال قبل هستند، معلوم نیست این سخن درست باشد. از آنجا که محور بحث تان عقل و عقلایی بودن است، ظاهرا مساله عاقل تر بودن مد نظر باشد.
آیا واقعا افراد معاصر دوران انبیاء که دستورات الهی را اطاعت می کردند انسانهای کم عقل و افرادی که حرفهای خداوند را غیر عاقلانه و غیر منطقی می دانند عاقل محسوب می شوند؟!
بنده به فهم بیشتر اشاره کردم.علت اینکه با قطعیت نمی توان از رشد عقول صحبت کرد اینست که فعلا اسکن های مغزی تغییراتی عمیقی بین نسل های گذشته (البته کمتر از صد سال گذشته) و نسل موجود را نشان نمی دهد.اطلاعات بیشتر رج (The Shallows : Nicholas Carr) .
یاسین;897577 نوشت:
استاتر محترم: در پست های قبل گفتین که پست اولتان را آبدیت کردید. معنی این حرف چیست؟
یعنی مطلبی گفتین که الان بعد از چند روز به ناقص بودن آن(اگر نگوییم اشتباه بودن) پی بردید و خواستین آن را اصلاح کنید. آیا گمان نمی کنید که همین به قول خودتان نقدهایی که بر قرآن دارید، در آینده به اشتباه بودن آن پی ببرید؟!
اشتباهی وجود ندارد. بنده فقط جهت فهم بیشتر و بدلیل کم دقتی بعضی اعضا و عدم مطالعه تاپیک مجبور شدم تا اطلاعات تکمیلی که اصولا در حین بحث باید مطرح می شد اضافه کنم تا جور کم دقتی و کم حوصلگی بعضی از مخاطبان را بدوش بکشم.
کلمه ای از ادعای اولیه حذف نشده و مطالب تکمیلی در ادامه پست گزارده شده نه جایگزین آن.
بنده بارها اشاره کردم که در علم هیچ چیز قطعی و یقینی نیست.در صورتی که یکی از مولفه های اسلام ایمان به غیب است.یعنی بر یک مسلمان واجب است به افراد (اجنه ، جادوگر) ، اتفاقات (تبدیل انسان به حیوان ، زندگی چهل روزه در شکم ماهی و....) و ... بدون اینکه کوچکترین اطلاعی نسبت که کم و کیف آن داشته باشید ایمان داشته باشید. اما در علم با اگاهی تمام گزاره ها رد یا پذیرفته می شوند.گزاره هایی هم که هنوز قابل بررسی نیستند بدون قضاوت باقی می مانند.
تکرار :
... اطمینان بجز در قواعد ریاضی در هیچ کجای این دنیا وجود ندارد.پس مشخصا اطمینانی در این زمینه وجود ندارد.بلکه این استنباط آخرین استنباط فهم بشر است.
مدعی هستید اشتباه است؟!نقضش کنید. در علم ما هیچ خط قرمز یا حرام یا عصمتی نداریم.اگر به ابزارش مسلط باشید از آن استقبال خواهد شد.
اما اگر میخواهید بدانید جواب میدهد یا نه ؟! بله میدهد!به پشتوانه همین اصول است که به راحتی در خانه نشسته اید و در حال یک مباحثه علمی هستید.و متصل به یک دنیا!
اگر حاضر نیستید که آنرا با منطق رد کنید و از طرفی آنرا قبول هم نمی کنیدیک راه بیشتر ندارید : لطفا از تکنولوژی فاصله بگیرید! گوشی موبایلتان،ماشین لباش شویی،تلوزیون و .... .حتی مجبورید از خانه ای که در آن حضور دارید بیرون بیاید و به یک غار تغییر محل سکونت بدهید. و بیاد ندارم و ندارید که تنها یکی از وسایل تکنولوژی در یک کشور مسلمان و در یک حوزه علمیه اختراع شده باشد!
یاسین;897577 نوشت:
شما که آشنا با فلسفه و منطق هستین حتما فیلسوف عرب، کندی را می شناسید. ایشان کتابی نوشته بود به نام تناقضات قرآن، یکی از شاگردانش که از اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) بود جریان نوشتن این کتاب را به امام اطلاع داد، حضرت فرمود به استاد بگو آیا ممکن است گوینده سخن از سخن خود منظوری داشته باشد که شنونده برداشت ناصحیحی از آن داشته باشد؟
کندی با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت و متوجه اشتباهش شد و کتابش را از بین برد.
از داستان های جعلی استفاده نکنید.
... برخی( کندی را) بدین علت که نامش یعقوب و نام پدرش اسحاق و کنیه اش ابویوسف است او را یهودی پنداشتهاند و عجیبتر اینکه در بعضی روایات که قطعاً مجعول است، از او به عنوان کسی یاد کردهاند که در نظر داشته ردی بر قرآن بنویسد... (مطهری: مجموعه آثار، ج۱۴، ص۴۶۳–۴۶۲)
یاسین;897577 نوشت:
خوب است ما هم کمی فکر کنیم و همه افراد را بی عقل و در اشتباه محض و خودمان را عقل کل و بی اشتباه ندانیم.
بنده همچنین ادعایی ندارم.جناب بن موسی یکی از معدود افرادی است که بصورت منطقی بحث می فرمایند و بنده نیز مستدل جواب می دهم. اگر شماهم با ابزار منطق وارد میدان شوید مطمئنا زودتر به نتیجه خواهیم رسید. چه اینکه بیشتر علاقه مند حواشی هستید.مثل این سوالاتی که در این پست مطرح فرمودید و بنده از بابت اینکه عدم جواب را به معنای نبود جواب فرض نکنید پاسخ دادم.
یاسین;897577 نوشت:
قرآن می فرماید:« ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِين»[1](آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد؛ و مايه هدايت پرهيزكاران است). در عین حال می فرماید:« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً»[2] (و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمىافزايد). هدایت و گمراهی به دست خداوند است«وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَناب»[3] (كسانى كه كافر شدند مىگويند: «چرا آيه (و معجزه) اى از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!» بگو: «خداوند هر كس را بخواهد گمراه، و هر كس را كه بازگردد، به سوى خودش هدايت مىكند! (كمبودى در معجزه ها نيست؛ لجاجت آنها مانع است!)»
البته خداوند با هیچ بنده ای غرضی ندارد که بخواهد او را گمراه کند، بلکه اعمال ما ما را به سمت هدایت یا گمراهی می کشاند.
دیگر تکرار نمی کنم که دلیل از ادعای قرآن برای اثبات فرض قرآن یک تسلسل است. و اینکه از اصول اولیه هر بحث و پژوهش علمی نگاه ...... است.
عجب!!!
حاصل این همه بحث این است که در اصول منطق شما وحی(قران) قابلیت بررسی عقلی را ندارد؟!
پس چرا اینقدر وقت خودتان را برای تحلیل منطقی یک قسمت از یک آیه می گذارید که بگوئید این قسمتش
منطقی نیست؟
کار شما طبق اصول خودتان هم غلط است!!!!!
چرا دقت لازم برای یک بحث کارشناسی و تخصصی را بکار نمی گیرید؟! بنده بارها اعلام کردم که این تاپیک تخصصی بحث می کند.چرا با نگاه عوامانه به بحث نگاه می کنید؟!
آنچه عقل قادر به اظهار نظر درآن نیست معنای خود وحی است.نه آنچه وحی شده! یعنی منطق نمی تواند امکان نازل شدن وحی را بررسی کند.یعنی نه می تواند اثبات کند که وحی صورت گرفته و نه می تواند آنرا رد کند.
اما محتوا و فحوای کلام صادر شده توسط منطق قابل بررسی است که بتواند گزاره هایی از آن بسنجد.مثالا آیات مربوط به جن از جهت مفهوم خارج از حیطه عقل قرار دارند.اما آیه هایی همچون آیه مورد بررسی چون عقل می تواند نسبت به آن موضوع حکم صادر کند قابل بررسی هستند.
مثال اینکه : شما مدعی هستید پیامی به شما وحی شده . بنده میگویم ادعای شما قابل اثبات نیست و بنده ابزار این اندازه گیری را ندارم.نه رد می کنم و نه تایید. حال بفرمایید که چه پیامی بشما وحی شده.شما می گویید بمن وحی شده که : در گوشه خرابه ای گنجی وجود دارد. حال بنده با مراجعه به آن خرابه می توانم صحت یا کذب پیام و گزاره شما را اثبات کنم.
کمی دقیق تر و تخصصی تر نسبت به مفاهیم مطرح شده موضع گیری بفرمایید.
از توجه گرانقدرتان به بحث کمال امتنان و سپاسگذاری را دارم.
چرا دقت لازم برای یک بحث کارشناسی و تخصصی را بکار نمی گیرید؟! بنده بارها اعلام کردم که این تاپیک تخصصی بحث می کند.چرا با نگاه عوامانه به بحث نگاه می کنید؟!
آنچه عقل قادر به اظهار نظر درآن نیست معنای خود وحی است.نه آنچه وحی شده! یعنی منطق نمی تواند امکان نازل شدن وحی را بررسی کند.یعنی نه می تواند اثبات کند که وحی صورت گرفته و نه می تواند آنرا رد کند.
اما محتوا و فحوای کلام صادر شده توسط منطق قابل بررسی است که بتواند گزاره هایی از آن بسنجد.مثالا آیات مربوط به جن از جهت مفهوم خارج از حیطه عقل قرار دارند.اما آیه هایی همچون آیه مورد بررسی چون عقل می تواند نسبت به آن موضوع حکم صادر کند قابل بررسی هستند.
کمی دقیق تر و تخصصی تر نسبت به مفاهیم مطرح شده موضع گیری بفرمایید.
شما دارید در حیطه ی علوم قران بحث می کنید و به تعبیر خودتان در مرحله ی ترمینولوژی بحث هستید
هر علمی اصطلاحات خاص خودش را دارد،بحث آیه مورد نظر یک بحث تخصصی در یک حوزه ی خاص است
چرا تخصصی بحث نمی کنید؟
چر ادقت نمی کنید که متدولوژی هر بحث در حوزه های تخصصی هر علم خاص خویش است؟
شما دارید در حیطه ی علوم قران بحث می کنید و به تعبیر خودتان در مرحله ی ترمینولوژی بحث هستید
هر علمی اصطلاحات خاص خودش را دارد،بحث آیه مورد نظر یک بحث تخصصی در یک حوزه ی خاص است
چرا تخصصی بحث نمی کنید؟
چر ادقت نمی کنید که متدولوژی هر بحث در حوزه های تخصصی هر علم خاص خویش است؟
امیدوارم که از توضیحات بحث وحی قانع شده باشید.مثالی را به پست قبلی اضافه کردم که در فهم بهتر مطلب کمک می کند.آنرا هم مطالعه بفرمایید.
در مرحله ترمینولوژی بودیم!نیستیم!
متدولوژی بنده در بحث قابل مشاهده و نقد است؟!بنظر تخصصی نیست و آنرا قبول ندارید؟! به نقد و رد آن بپردازید.این تاپیک بهمین علت ایجاد شده.
متدلوژی جدید دارید؟!
بی صبرانه منتظر ارائه متدولوژی پیشنهادی شما هستیم تا آنرا با هم بررسی کنیم.
با سلام و عرض ادب .
با تشکر از استارتر محترم بابت موضوع خوبی که شروع کردند و شیوه نگارش دقیق که حداقل باعث افزایش علم اینجانب شد از آقای نقطه دعوت میکنم که در این بحث اگر تمایل داشتند شرکت کنند به این امید که بحث بهتری را داشته باشیم و سطح علمی بحث بالاتر رود .
نتیجه خواهیم رسید. چه اینکه بیشتر علاقه مند حواشی هستید.مثل این سوالاتی که در این پست مطرح فرمودید و بنده از بابت اینکه عدم جواب را به معنای نبود جواب فرض نکنید پاسخ دادم.
بسم الله الرحمن الرحیم
میلاد با سعادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی( صلی الله علیه و آله و سلم) و امام جعفر صادق( علیه السلام) را خدمت همه کاربران محترم و پیروان قرآن تبریک عرض می کنم.
بنده کارشناس قرآن هستم وظیفه بنده پاسخ به سوالات قرآنی است و آنچه در حیطه تفسیر لازم بود مطرح کردم ولی مساله اصلی این است که شما اصلا به دنبال جواب نیستید.
شما ابتدا یک آیه قرآن را مطرح کردید و با تقطیع آیه در صدد اثبات خواسته ی ناصواب خودتان هستید.
ادعا می کنید که بسیار منطقی و روشمند بحث می کنید در حالی که تناقضات زیادی در مطالبتان وجود دارد که دوستان به آنها اشاره کردند و البته شما هیچ کدام را نمیپذیرید. از جمله اینکه در ابتدا خودتان را یک مسلمان و شیعه قلمداد کردید ولی در ادامه اعلام کردین به قرآن و الهی بودن آن هیچ اعتقادی ندارید.
در بحث ها تاکید دارید که بر اساس مبانی منطقی و اصول عقلی پیش می روید در حالیکه این چنین نیست. شما برای اثبات ادعاهای خود به کتاب های ارسطو و پوپر و ... استناد و استدلال می کنید، اما اگر کسی به منابع تفسیری ارجاع دهد این کار را خطا تلقی می کنند.
از این جالب تر این است که علی رغم نهی از ارجاع به تفاسیر معتبر و معروف که قاعدتا تالیف متخصصان این رشته است، و مراجعه به چنین کتابهایی یک امر معقول و متداول می باشد، خودتان هر جا که لازم دانستین به منابع تفسیری ارجاع می دهید!!!
بنابر درخواست بعضی از دوستان، و بنده هم با نظرشان کاملا موافقم، به نظر می رسد شما به دنبال کشف حقیقت نیستند و هدفتان تنها ایجاد شبهه و تضعیف اعتقادات کاربران محترم می باشد مسیر بحث نیز از بحث تفسیری منحرف و به بحث منطق تبدیل شد، بنابراین لزومی به ادامه این مباحث وجود ندارد و به زودی این تاپیک بسته خواهد شد.
از همه کاربران محترمی که در این تاپیک شرکت کردند تشکر می کنم.
و من الله التوفیق.
شبیه آیه ای که استاتر محترم به ان استناد کردند، آیه دیگری نسبت به یهودیان در قرآن وجود دارد که به آن اشاره می شود:
«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم»[1](و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد؛ و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت؛ زيرا كه او توبهپذير و رحيم است.)
در این آیه ابتدا به جرم و گناه بنی اسرائیل اشاره می شود و تفهیم اتهام شده و آنها را دعوت به توبه و راه پذیرش توبه و بخشیده شدن را معرفی می کند.
یکی از نکات جالب در این آیه این است که قبل از دستور به کشتن، خداوند به خالق بودن خود اشاره می کند، یعنی این دستور از جانب خدایی صادر شد که خودش به شما وجود و حیات بخشید.
در اثر گناه بزرگ گوساله پرستی و خروج از بندگی خدا، آن چنان تیرگی و آلودگی در روح و قلب این افراد ایجاد شد که به راحتی محو و پاک نخواهد شد، بنابراین می بایست عملی مناسب با آن انجام دهند که نشان دهنده توبه واقعی شان باشد و آثار گناه بزرگ شان را از بین ببرد.
بهترین عملی که نشان دهنده توبه واقعی شان باشد چیست؟
مهمترین سرمایه انسان، جان او است و بنابر آیات قرآن یهودیان به زندگی دنیایی شان بسیار علاقه مند بودند؛« قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِين»[2] (بگو: «اى يهوديان! اگر گمان مىكنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مىگوييد (تا به لقاى محبوبتان برسيد) ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمىكنند بخاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند؛ و خداوند ظالمان را بخوبى مىشناسد.)
آیا خداوند قصد داشت به خاطر این گناه تمام یهودیان را از بین ببرد؟! اگر فرمان الهی جنبه امتحان و آزمایش نداشت و واقعی بود، امروزه نمی بایست نشانه و اثری از یهودیان در دنیا وجود می داشت.
این دستور مانند دستور به حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مورد ذبح فرزندش بود که جنبه امتحان داشت.[3]
همانطور که این دستور نسبت به یهودیان خلاف عقل و منطق نیست، دستور داده نشده به مسلمانان، اگر هم داده می شد خلاف عقل و منطق نبود. حال چگونه و بر اساس کدام منطق، می توان بخاطر دستوری که خداوند به مسلمانان نداد، کتاب الهی را خلاف عقل و منطق دانست؟!
موضوع سوال اینست که چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
بسم الله الرحمن الرحیم
تاپیک جمع بندی
سوال در مورد آیه «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً»[1] (اگر (همانند بعضى از امتهاى پيشين،) به آنان دستور مى داديم: «يكديگر را به قتل برسانيد»، و يا: «از وطن و خانه خود، بيرون رويد»، تنها عده كمى از آنها عمل مىكردند! و اگر اندرزهايى را كه به آنان داده مىشد انجام مىدادند، براى آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها مى شد.) مطرح شد؛ آیا دستور موجود در آیه خلاف عقل می باشد یا نه؟
در ابتدا باید دید آیا در این آیه دستوری نسبت به قتل نفس صادر شده است یا خیر؟ ابتدای آیا با ادات شرط « لو» آغاز می شود، یعنی اگر ما دستور می دادیم. حال که دستوری صادر نشده چگونه می توان دستور صادر نشده را خلاف عقل بدانیم و بگوییم دین با عقل و منطق تضاد دارد، بخاطر اینکه دستوری خلاف عقل داده است و گفت یکدیگر را بکشید! در حالیکه چنین دستوری وجود ندارد.
یکی از دعاهای قرآنی این است که از خداوند بخواهیم«رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا»[2] (پروردگارا! تكليف سنگينى بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان،) بر كسانى كه پيش از ما بودند، قرار دادى).
امت های پیشین بخاطر گناهانی که انجام می دادند مجازات های سختی می شدند. خداوند به احترام پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) این مجازات ها را از امت اسلام برداشت و به ما آموخت که دعا کنیم و از خدا بخواهیم که چنین مجازات و تکلیف سنگینی بر عهده ما قرار ندهد.
دستور کشتن یکدیگر به بنی اسرائیل داده شده بود؛«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم»[3] (و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد؛ و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت؛ زيرا كه او توبهپذير و رحيم است.)
بنی اسرائیل بخاطر گناه بزرگی که مرتکب شدند، و پس از آنکه خداوند آنها را از دست فرعون نجات داد، دوباره گوساله پرست شدند، از جانب خداوند مجازات سخت و سنگینی متناسب با گناه شان برایشان صادر شد. گناه گوساله پرستی به جای خداپرستی آن قدر بزرگ بود که با استغفار زبانی بخشیده نمی شد، بنابراین لازم بود افرادی که ادعا می کنند از عمل شان واقعا پشیمان شدند، توبه شان را ثابت کنند. خداوند به آنها دستور می دهد که یکدیگر را بکشید تا معلوم شود حقیقتا پشیمان هستید، پس از آنکه عده ای از گناه کاران نشان دادند که واقعا از عمل و گناه خود پیشمان هستند، خداوند از روی لطف و رحمت این تکلیف سخت را از آنان برداشت.[4]
اطاعت از دستور الهی موجب بخشیده شدن گناهان و محو آثار گوساله پرستی شد. اگر چه این دستور سختی و مشقتی به همراه داشت، اما نسبت به مجازات آخرت قطعا راحت تر و عاقلانه تر بود.
سلام
تخصّص تنها در منطق ارسطوئی و غربی نیست که اگر این بود از زمان ارسطو تا به الان این همه مکاتب و عقاید ضدّ دین
منتشر نمی شد .
باید برای تخصّص دینی هم ارزش قائل شد تا ب توان دین راشناخت .
حال پیشنهاد می کنم تاپیک های خودتان را مجدّد مطالعه کنید:
به زبان فارسی سخن می گوئید ولی از واژه های غربی ( ابژه و سوبژه ) استفاده می کنید.
آیۀ قرآن را نقد می کنید ولی خارج از دین بحث می کنید .
به روش و منطقِ مورد نظر خود ( منطق ارسطوئی ) سخن می گوئید ولی منطقِ دیگران را که بر گرفته از دین است ، رد می کنید
خود از تفسیر تسنیم بهره می برید اما پیشنهاد می کنید ما تفسیر به رأی کنیم و از تفاسیر برایتان نقل قول نکنیم .
این تضادهای غیر منطقی را مدّ نظر قرار دهید تا بحث باز شود والّا اگر شما تنها روشِ استدلالی خود را قبول داشته باشید و روشهای دیگر را
در چارچوبِ علم خود قرار ندهید هم چنان تکرار مکررات خواهد بود .
همانطور که شما قائل به علمِ منطقتان هستید بقیّه هم در کنار منطقِق از استدلالاتِ دین استفاده خواهند کرد برای دفاع از دین .
شما تمثیلات خود را از ریاضی و غیره می آورید ولی تمثیلات قرآنی را با منطق خود ، علمی و مقبول نمی دانید .
منطق شما که همان ارسطوئی ست را که فقط عقلانی است موجّه و کامل معرّفی می کنید ولی منطق بقیّه که عقلانی و عرفانی ست مردود اعلام می کنید .
شما عنوان می کنید که منطق هنوز ناقص است و تعریفی مثلاً برای ظلم ندارد ولی اجازه نمی دهید بقیّه با منطق دینی به شما اثبات کنند که
مثلاً مصادیق ظلم در قرآن و روایات مشخص شده است .
این با اصول مباحثۀ دینی در تضاد است .
اندیشه و تعقّل و استدلال باید برای همه آزاد باشد و نوع آن به انتخابِ شخص مباحثه کننده است .
مسیر برای بحثِ دینی باز باشد بهتر نتیجه گرفته می شود .
که ملاک کلی بحث میشود ، همان بحث توحید و اصول دین ! درست است؟ یعنی به این سوال فعلا جوابی نمیدهیم و میرویم سراغ موضوع دیگر یا همان موضوع اصول دین. درست است؟ من که این را در اولین پست که عرض کردم پیش بینی کردم!
نیازی نیست...یعنی نمیشود بدون اعتقادبه کلیت دین حتی به نامعقول بودن یکی از مصادیق یا مثلا نامعقول بودن یک آیه حتی فکر کرد.
مهمترین دلیلتان هم این است که شاید نیاز به اطلاعات دقیق تری باشد که لابد ما نداریم.
بگذارید یک تلاش دیگر هم بکنم:
آیا حتی مجاز به فکر کردن هم در این موارد که نامعقول به نظر میرسد هم نیستیم؟ چون اگر مجاز به فکر کردن هستیم که استارتر محترم هم همین کار را میکند...
شما که کلیت دین را قبول دارید آیا این آیه را (یا به قول خودتان مصداق خاص این آیه )نامعقول میدانید ولی معتقدید که اگر اطلاعات دقیق تر یا ..... در دست باشد این آیه معقول خواهد بود؟ یعنی با عقل فعلی تان (و تمام ابزاری که فعلا دارید) آیا این آیه معقول است یا نامعقول؟
بنابر اصل 23 قانون اساسی تفتیش عقاید ممنوع می باشد. بعبارت کامل تر عقیده بنده خارج از موضوع علمی تاپیک هست.این اطمینان را بشما میدهم که اگر تاپیک را به آشوب هم بکشید جواب دراین زمینه از بنده نخواهید شنید.
اما مدعاهای شما در ارتباط با موضوع تاپیک :
اطمینان بجز در قواعد ریاضی در هیچ کجای این دنیا وجود ندارد.پس مشخصا اطمینانی در این زمینه وجود ندارد.بلکه این استنباط آخرین استنباط فهم بشر است.
مدعی هستید اشتباه است؟! نقضش کنید. در علم ما هیچ خط قرمز یا حرام یا عصمتی نداریم.اگر به ابزارش مسلط باشید از آن استقبال خواهد شد.
اما اگر میخواهید بدانید جواب میدهد یا نه ؟! بله میدهد! به پشتوانه همین اصول است که به راحتی در خانه نشسته اید و در حال یک مباحثه علمی هستید.و متصل به یک دنیا!
اگر حاضر نیستید که آنرا با منطق رد کنید و از طرفی آنرا قبول هم نمی کنید یک راه بیشتر ندارید : لطفا از تکنولوژی فاصله بگیرید!
گوشی موبایلتان،ماشین لباش شویی،تلوزیون و .... .حتی مجبورید از خانه ای که در آن حضور دارید بیرون بیاید و به یک غار تغییر محل سکونت بدهید. و بیاد ندارم و ندارید که تنها یکی از وسایل تکنولوژی در یک کشور مسلمان و در یک حوزه علمیه اختراع شده باشد!
سلام
شروع زندگی انسان در کره خاکی با ایمان، عمل صالح، اخلاق حسنه، دینداری، معرفت و علم بوده است خداوند در اولین آیات سوره
بقره می فرماید:
ما یک معرفت کامل، عرفان جامع و علم فراگیر به آدم عنایت کردیم و بعد از اینکه باطن او را به این علم ها آراستیم به او امر کردیم
در کره زمین زندگی را شروع کن که هدایت و دین من به سوی شما خواهد آمد
خداوند متعال از تمام عالم هستی و از درون علم بی نهایت خودش با ارزش ترین گوهر را که اسلام است به آدم و حوا عنایت فرمود
بنابراین زندگی ما با اسلام و دین داری شروع شده و به تدریج به همه انبیاء منتقل شده است و در زمان حضرت محمد
(صلّ الله علیه و آله و سلّم) به صورت یک خورشید کامل و جامع و یک نعمت تمام طلوع کرده است
علمی که در دنیا دیده می شود نعمتی ست الهی که رزق و روزی هر ملّتی و یا هر شخصی می تواند باشد .
اینکه علم و تکنولوژی از طریقِ غیر مسلمانان در دنیا منتشر می شود تا در اختیار همگان باشد هم نعمتی ست الهی که باید
به نحو مطلوب از آن استفاده کرد .
دین منطقِ بی نقصی دارد اگرعاقلانه بیندیشیم.
1- منطق چه ارسطویی و چه فرگه و جدید همه غربی هستند.
2-قصد جسارت ندارم ولی مطمئن هستید که با منطق آشنایی دارید؟! با منطق ارسطویی هم میتوان کفر را تجزیه و تحلیل کرد و هم دین را .بنظرم هنوز برای بسیاری از افراد منطق به معنای استدلال محسوب می شود.اگر شما هم جزو این دسته هستید پس مطمئن باشید با منطق آشنایی ندارید!منطق یک علم است!
فرض کنید در یک مجتمع چند هکتاری با ساختمان های چند ده طبقه قرار دارید.شما را به یکی از طبقه ها می برند.از شما می پرسند مکانی که (اتاق یا هال یا هر مکان دیگر) در آن قرار داریم به چه شکلی است.سریع پاسخ خواهید داد :مستطیل(مربع یا هر شکل دیگر....).چقدر راحت ؛ نه ؟! حال اگر شما را به اتاق های دیگر با اشکال دشوار دیگر نیز ببرند بهرحال قادر به پاسخگویی خواهید بود.
اما اگر از شما بخواهند نقشه فنی مجتمع را رسم کنید چه؟! آیا خواهید توانست؟! یا باید با یک متر 5متری! وجب به وجب خانه را اندازه کنید و بعد با مشقتی بی پایان با کپی کاری از نقشه های دیگر و ... کار را تحویل خواهید داد!
اما برای یک منهدس معماری و نقشه کشی چطور ؟! مشخص است که با چند ابزار و کمی دقت و محاسبه این کار به بهترین شکل صورت می گیرد.
می بینید ؟! قدرت مربع و مستطیل دین و دایره کشیدن به معنای قدرت رسم یک نقشه نیست.هر چند نقشه چیزی بجز چند دایره و مستطیل و اشکال هندسی ساده دیگر نیست.
بنابرین هر چند بتوانید یک مربع و یا یک مستطیل رسم کنید اما این قدرت توانایی رسم یک نقشه را بشما نخواهد داد.
منطق یک علم است.باید آنرا خوانده باشید.به ابزار آن مسلط باشد . چرا که به تعریفی :
پس به این علم احترام بگذاریم.و توانایی هایمان را در ترسیم دایره و مربع و مستطیل به معنای تسلط بر علم منطق و توانایی احاطه بر یک بحث منتطقی تخصصی ندانیم.
مفهوم نبود؟! دوباره بخوانید ! اشتباه بود ؟! تصحیحش کنید.اما قبل از تصحیح خوب بخوانید.
این مطلب را به پست ابتدایی نیز اضافه میکنم.
علاقه ای ندارم اما چاره ای هم ندارم.
واژه معادل صحیحی ندارند.واژه های معادل گنگ و ناقص اند. شما به "رادیو" چه میگویید ؟! یا به "تلگرام "؟! یا "تلوزیون" یه به سایت ، اینترنت، کلاس ، و ... ؟!
قرآن در داخل دین غیر قابل نقد است . و این علت تکرا چند ده باره بنده نسبت به مفهوم "نگاه از بیرون"است.
1- منطق ارسطویی؟!! بنده به هیچ وجه مدافع منطق ارسطویی نیستم و آنرا کاملا ناقص میدانم.بنده پایبند به منطق جدید (فرگه) هستم. ولی بنا به رعایت کارشناسان محترم این سایت که محصل حوزه علمیه هستند اعلام کردم تا مرزهای منطق ارسطویی حاضرم به آن پایبند بمانم.ولی از آنجایی که منطق ارسطویی منطق ناقصی هست.گزاره های فراتر از آن را در همان منطق جدید (فرگه) بررسی خواهیم کرد.
2- چیزی بنام منطق قرآن نداریم (منطق به مفهوم علم منطق).خوشحال خواهیم شد اگر ایجاد کنید. تا بحال کسی داعیه دار آن هم نبوده.قرآن را نیز در چارچوب منطق ها بررسی میکنند.چه ارسطو چه جدید و ... (باز تاکید میکنم مثالی که راجع به ماهیت منطق آورده شد را مطالعه بفرمایید.)
بنده سعی میکنم دقیق صحبت کنم.نقل بنده این بود که جواب موجود در تفاسیر را کپی کاری نکنید. کپی کاری متفاوت از نقل قول است. یا یک جستجوی ساده در وب می توانید به تفاوت این دو پی ببرید.
تمام سعی بنده این است که دقیق مطالب را بیان کنم.اما شما دقت کافی را در درک مطلب بکار نمی برید. این سوالات شما نشانگر عدم بررسی دقیق است. چه اینکه بارها ذکر کرده ام که بنده پایبند به منطق فرگه هستم و شما بنده را ارسطویی خطاب میکنید و چه اینکه کپی کاری را با نقل قول یکی میدانید و ... .
سایر ادعاهای مطروحه نیز جواب در همین پاشخ ها دارند و بعضی از جواب ها نیز در تاپیک های قبلی بررسی شده اند.اگر بعد مطالعه مثالی که در شناخت منطق آورده ام خود را مسلط به این علم میدانید مشتاقانه منتظر نظرات ارزشمندتان هستم.
بسم الله الرحمن الرحیم
مشکل اصلی این است که استاتر محترم بخشی از یک آیه را مد نظر قرار داده است و از مابقی آیه صرف نظر کرد. با تقطیع کلام الهی می خواهد حکمی را که خداوند صادر نکرده به خدا نسبت دهد و بعد بگوید چنین حکمی غیر عاقلانه و غیر منطقی است بنابراین قرآن از غیر عاقلی صادر شده است.
به نظر می رسد هدف نهایی ایشان یا انکار معجزه و الهی بودن قرآن است، و می خواهند قرآن را کلام پیامبر تلقی کنند و اگر بپذیرند که قرآن از جانب پیامبر نیست و صادر شده از جانب پروردگار است، پروردگار عالم نعوذبالله غیر عاقل و غیر منطقی است.
در حالیکه بنده و دوستان به اولین و اساسی ترین اشکال سخن ایشان(تقطیع کلام خداوند) اشاره کردیم، اما متاسفانه ایشان قصد پذیرفتن سخن منطقی ایی که مخالف نظرشان باشد را ندارد.
دوست محترم،
شما به ملاک عقلی که عرض کردم توجه کنید. منطقاً اگر این ملاک کلی را صادق بدانیم ، به پاسخ کلی برای همه مصادیق آن خواهیم رسید. زیرا ممکن نیست که یک اصل کلی ، صادق باشد ، اما اعضاء مندرج تحت آن اصل کلی صادق نباشند. البته راه برای کسانی که بخواهند هر مصداقی را جداگانه بررسی جزئی نمایند بسته نیست و میتوانند این کار را انجام دهند. اما منطقاً نتیجه این کار ، تایید کننده همان اصل کلی خواهد بود و به هیچ عنوان از تحت آن اصل کلی خارج نخواهد بود.
کاش به جای این همه حاشیه رفتن ، جواب مرا می دادید.
راستی چرا شما اینقدر حرف حاشیه ای میزنید ، اما جواب منطقی به سئوال بنده نمی دهید تا بنده قانع شوم؟!
البته معلوم است. چون شما در تناقضی گرفتار شده اید که راهی برای خروج از آن ندارید!! لذا به جای پاسخ منطقی به سئوال ساده بنده ، مرا متهم به آشوب و ... می کنید!
خیر. سخن بنده به این معناها که ذکر فرمودید نیست.
بلکه به این معناست که منطقاً وقتی یک اصل کلی اثبات شد ، منطقاً حکم کلی افراد تحت شمول آن هم مشخص است و برای کسی که حقیقتاً دنبال پاسخ است ، جواب کلی مشخص است و منطقاً و عقلاً جواب جزئی (در مورد بررسی هر یک از موارد آن) نمی تواند مخالف آن جواب کلی باشد. این "مشخص بودن" است که ما را از پیگیری دقیقتر بی نیاز می کند (گرچه راه آن باز است) نه مجاز نبودن ما!
وقتی شما یک "کل" را درست بدانید ، منطقی نیست که مصادیق و اجزای آن را نادرست بدانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ابطالپذیری
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ابطالپذیری یا ابطالگرایی (به انگلیسی: falsifiability یا refutability) امکان منطقی این است که غلط بودن یک گزاره را بتوان از طریق یک مشاهده یا تجربه فیزیکی نشان داد.
ابطال گرایی علم را به مثابه مجموعهای از فرضیههایی میپندارند که به منظور توصیف یا تبیین دقیق رفتار چهرهای از جهان موقتاً پیشنهاد شدهاند، با این همه، هر فرضیهای این گونه نیست. چنانچه بنا باشد فرضیهای یا نظامی از فرضیههای واجد منزلت قانون یا نظریه علمی بشود باید یک شرط اساسی را برآورده کند. چنانچه بخواهیم فرضیهای را جزء معرفت علمی محسوب کنیم باید ابطالپذیر باشد.[۱]
کارل پوپر، که در نقد فلسفی خود از دیدگاه پوزیتیویستی مشهور روش علمی استفاده میکرد، به این نتیجه رسید که مذاکرات در مورد یک فرضیه، گزاره یا نظریه قابل مشاهده فقط اگر ابطال پذیر باشد قبول است.
بنابراین، فرضیهای ابطالپذیر خواهد بود که یک گزارهٔ مشاهدتی یا مجموعهای از گزارههای مشاهدتی منطقا ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد، بدین معنا که اگر صدق گزارهها اثبات شد فرضیه را ابطال کند.
جستارهای وابسته
«کانون پژوهشگران ایرانی فلسفه و حکمت: ابطال گرایی چیست؟» (فارسی). کانون پژوهشگران فلسفه و حکمت.
منبع:https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1%DB%8C
از جناب محمد-ح در خواست می کنم چگونه می خواهند از این نظریه استفاده کنند و قران را بررسی کنند؟
یا علی(ع)@};-
عجب برهان منطقی دقیقی آوردی.
مگر کار حوزه علمیه اختراع وسایل تکنولوژیه؟؟
پس حتماً موبایل و اینترنت و ... در کلیساها یا واتیکان اختراع شده !
باسمه الحق
اولا اصطلاح تجربه ی دینی معادل تجربه ی دینی ذوق گرایانی چون شلایر ماخر نیست که اصولا عقل را در مباحث دینی
و اثبات مسائلش ردّ کند تا شما در برابر آن جبهه گیری کرده و آن را به شدت عرفانی تلقی نمائید!
ثانیا مگر منطق چیست؟ آیا اصول و قواعد تفکر صحیح را در پرتو منطق نمی آموزیم؟
کدام منطق به انسان می آموزد که می شود آموزه های الهی را در ظرف قوانین بشری ریخت و تحلیل کرد و از آن
نتیجه درست گرفت؟ در منطق شما اصلا وحی جایی دارد؟ معجزه چطور؟مفاهیمی چون گذشتن از جان خویش
برای جان دیگری چطور؟
اصل تحلیل منطقی شما غلط است گذشته از اینکه روش آن نیز اشتباه است.
سلام
شما می فرمائید می توان دین را از بیرون و با نگاه خارج از دین به نقد کشید ولی باید پاسخها دینی نباشد ولی باید شمانیز
خارج از تخصّص خود یعنی از منظر دین بپذیرید این میشود منطقِ متقابل به عبارتی همان چیزی که برای خود عنوان می کنید
برای هم مباحث خود نیز قائل شوید هر دو نگاه از بیرون باشد .
نمی شود شما با تخصّص مورد قبول خود نقد کنید ولی پاسخگو با تخصّصِ خود وارد نشود . این باعث مجادله و مناقشه خواهد شد .
نمی توان منطق و عقلِ سلیم را در قبضۀ عدّه ای خاص قرار داد شاید در منطق غربی اعم از ارسطو و فرگه اینطور باشد .
ولی منطقِ دینی خلافِ این را می گوید .
قرآن می فرماید : بهترینِ شما با تقواترینِ شماست . کاری هم به تخصّص ندارد .
ببینید به قول شما اینجا بحث کاملاً تخصّصی ست و مخالفتی با این سخن شما وجود ندارد ولی یک اختلافِ بدیهی و خارج از
توجّه شما موجود است و آن دیدگاهِ دین است .
دین به ما می فهماند که منطق و عقلِ بلال حبشی که سوادی نداشت کمتر از منطق و عقلِ عدّۀ معدودِ باسوادانِ اجتماعِ آن زمان
نه تنها کمتر نبود که ثابت کرد بیشتر هم بوده است .
این زیبائیها و معجزاتِ منطق دینی ست که باسواد و بی سواد ، متخصّص و غیر متخصّص به هنگامِ دستور و اجرایِ
قوانین و احکامِ الهی منطقِ صحیح و عقلِ سلیم را به کار ببرند نه منطقِ انسانی و دیکته شده از طرفِ خطاکارانِ ناموفّق را .
زیبائی منطقِ به قول شما غیر مشهودِ دین ، همین است که منطق و عقلِ یک عامی و متخصّص
ارتباطی به اجرای احکام الهی ندارد .
وقتی قرآن می فرماید : اقتلوا انفسکم : یعنی همگی این فرمان را اجرا کنید و کسانی که برای خروج
و نفی و طغیان به علمِ خود مراجعه کرده و آن را غیر عقلانی می خوانند با کسانی که با علمِ ظاهراً اندک
و به قول شما غیر تخصّصی خود ، اطاعت می کنند ، مخاطب هستند .
منطق و استدلالِ انسانی به هنگام اجرای احکام ، بی تردید بشر را منحرف کرده و خواهد کرد .
شاید به نظر شما من و امثال من که در مباحث دینی شرکت می کنیم هیچگونه تخصّصِ علمی نداشته باشیم و فی الواقع
هم از این منظر نداریم امّا همونطور که عرض کردم فهمِ دین تنها منحصر به علوم و عقولِ محدود و خط قرمزهایِ انسانی نیست
بلکه ابتدا باید علم و احکام الهی مدّ نظر قرار گیرد و اینکه کدام دیدگاه به آن نزدیکتر است .
بارها عرض کردم :
منطق تنها منطقِ غربی نیست ، منطقِ دینی مطمئنّاً برای رستگاریِ بشر راهگشاتر است نه با آن شکل و شمایلی
که شما می خواهید بلکه با شکل و شمایلی که قرآن و روایات برای ما مشخص کرده اند و این را دینداران به خوبی
درک کرده و آموخته اند .
بحث را برای همگان با هر نوع استدلالی باز بگذارید نتیجه کاملتر و عقلانی تر خواهد بود .
بسیار خرسندم که این گفتگو باعث می شود با نظریات علمی آشنا شده و بدنبال آن بروید.واقعا این بهترین نتیجه ی ممکن این تاپیک است.
متن رو خوندید؟!
... بنابراین، فرضیهای ابطالپذیر خواهد بود که یک گزارهٔ مشاهدتی یا مجموعهای از گزارههای مشاهدتی منطقا ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد، بدین معنا که اگر صدق گزارهها اثبات شد فرضیه را ابطال کند.
گزاره مشاهداتی : آیه 66 سوره نسا ؛ قیاس با امری در تضاد با عقل است.
فرضیه : قرآن کتابی در تضاد با عقل نیست.
صدق گزاره مشاهداتی : که در این تاپیک بررسی میشود.
نتیجه : ابطال فرضیه
اگر دقت در مطالعه متن رو هم بالا ببرید مشکلی باقی نمی ماند.
1- موضوع فقط اختراع وسایل تکنولوژی نیست.موضوع فهم های عمیق و بنیادین است که ما را مسلط به جهان و شناخت عمیق آن می کند که یکی از مظاهر موید آن ، تکنولوژی است.
2-بنده مسیحی نیستم. مسیحیت هم غرب را به این نقطه از علم نرسانده.بلکه انکار آن موجب این شکوفایی شده.
3- پس همانطور که واقفید این مسایل از حوزه دین خارجند . چه حوزه علمیه و چه کلیسا.و این اعتراف صریحی است به آنچه در آن پست گفتم.
از آنجایی که موضوع تاپیک راجع به تکنولوژی و دین نیست خواهشمندم نسبت به ادامه این بحث اقدام نفرمایید.بنده در آن تاپیک تنها مثالی آوردم برای تصدیق.متشکرم.
[="Tahoma"][="DarkSlateGray"] محمد-ح;897492 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
اگر درست متوجه شده باشم شما می خواهید با فرضیه غیر عقلانی بودن کشتار بگویید ان آیه رد می شود؟
اگر بله چرا می گویید غیر عقلانی است؟
این رو چگونه ثابت می کند که صدق دارد؟
(یعنی کشته شدن توسط دیگران غیر عقلانی است.)
یا علی(ع)@};-[/]
بنده بجز نظریات ایشان در درباب هرمونتیک کتاب دیگری درباره سایر نظریات ماخر مطالعه نکردم.بنابرین اینکه ایشان با چه تجزیه و تحلیلی چنین می اندیشند بر من پوشیده است و علمی به آن ندارم.و راجع به چیزی که نمی دانم اظهار نظری نمی کنم.
اشاره بنده به عدم استفاده از اصطلاحات عرفانی منطبق برا اصول اولیه علم منطق(اینجا به مفهوم زبان شناسی) است که می گوید: برای بررسی یک جمله باید آنرا از حشف و هجو و زواید معنایی زدود.
رج (کارل پوپر:ابطال پذیری)
وحی جزو دسته مشاهداتی چون نماز،روزه و ... قرار میگرید.همانطور که بارها تاکید کردم این دسته از افعال و مشاهدات در عقل قابل بررسی نیستند.(دسته سوم)
معجزه نیز به معنای امریست که انسان در برابر آن احساس عجز کند.معجزه پیامبر اسلام کتاب قرآن است.ما اکنون در حال بررسی این هستیم که آیا در برابر آن احساس عجز خواهیم کرد یا نه.
اصل بر بقاست. اینکه ما دست به فداکاری میزنیم چون معتقدیم در بقای روحانی ما را به سعادت می رساند.
اگر شما علاقه ای به بحث تخصصی ندارید و یا تخصص آن را ندارید مشکل شخصی شماست.چرا تنها ادعا می کنید؟!اثبات کنید! نمی فرمایید بنده تقطیع کلام میکنم؟!فرق بین تجزیه و تقطیع را دریابید و بعد با اصول منطقی اثبات کنید که بنده تقطیع کلام میکنم.چرا فقط مدعی هستید؟!مجددا متذکر میشوم این تاپیک به ادعا اختصاص ندارد. این یک تاپیک تخصصی است.
بنده در تاپیک 60 به قبل از آن و بعد از آن به این مساله پاسخ دادم.
((
اتقاقا اگر به مدعای بنده توجه فرمایید میبینید که بنده کاملا با توجه به کل آیه سوال را مطرح کرده ام.ضمنا منتظرم بحث به سطح عمیقتری برسد تا سیاق آیات قبلی و بعدی را نیز بررسی کنیم!
اگر مدعای من این بود که :
با توجه به "اقتلوا انفسکم" چرا خداوند حکم به امری غیرعقلانی داده ؟!
اما مدعای من که در پست اول نیز قابل مشاهده هست اینست که :
چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
))
پاسخ دینی؟! اگر منظورتان پاسخ از متن دین است:
1- در این بحث هنوز پیش فرض دیانت را نپذیرفته ایم.چه اینکه بپذیریم دیگر استدلالی باقی نخواهد ماند.(ذور تسلسل رخ می دهد- باز هم همان بحث ابژه-سوژه)
2- مطمئن باشید منطقی بنام علم منطق قرآنی یا علم منطق دینی نداریم.اگر اینطور بود و هر علمی منطق جداگانه ای برای خود داشت که احتیاجی به منطق بود؟!مثل این می ماند که بگویم هر کسی با توجه به تخصص خودش یک نقشه از آن ساختمان فرضی در مثال را رسم کند!اینکه دیگر به معنای منطق نیست.این به معنای ادعاست.
بله.مثالا بنده اگر بخواهم با تخصص دکترای جامعه شناسی یا یک دکتر متخصص جراحی داخلی به مجادله بپردازم به مناقشه ختم می شود.
بهمین علت است که بنده اعلام کردم این یک تاپیک تخصصی بوده و نیازمند تسلط به علم منطق است.
متخصص دین میتواند یک حدیث شناس، یک متخصص بررسی حلال و حرام و یا یک متخصص کلام و منطق باشد.ما با این تخصص سروکار داریم.چون نه بحث روایی داریم و نه بحث حلت و حرمت و کفر و شرک.
به موضوع تاپیک توجه کنید.ما برای اینکه چه کسی بهترین ماست به بحث نمی پردازیم.شما به قطع به یقین از بنده بهترید.اما در یک بحث علمی این جملات بی معنا هستند.چون در بحث علمی ما درصدد آن نیستیم که ببینیم چه کسی بهتر است.با قواعد یک بحث علمی بیشتر آشنا شوید.
تکرار مکررات :
دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است. و همچنین گفته بودیم که :
عمل به حکم به منزله تایید عقلانی آن نیست.چه اینکه میبینید ملیاردها نفر در روز کریسمس به جشن و رقاصی و پایکوبی مشفغولند و ما آنرا هیچگاه با عقل منطبق نمیدانیم.
منطقِ انسانی و دیکته شده از طرفِ خطاکارانِ ناموفّق : میدانید این جمله به چند اثبات نیازمند است؟!
فقط یک نمونه اشاره کنم که ما تنها منطق انسانی داریم.مگر اینکه همانطور گه اشاره کردم تنی چند از جوانان و متخصصان با غیرت آستین بالا زده و علم منطق قرآنی را تدوین کنید.
همچنان یادآوری میکنم که ما نسبت به اجرا یا عدم اجرای یک حکم هیچ ادعایی نداریم.
دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.
مدعای ما عدم سازگاری با عقل است نه عدم اجرای آن.
تکرار مکررات....
هرنوع استدلالی ....؟!!
عقل و منطق ، صحیح بودن کلیت دین را می فهمد نه تک تک گزاره های دین را.
وقتی عقل ، حقانیت یک دین و یک کتاب آسمانی را (به طور کلی) فهمید ، عمل به تک تک گزاره های اون دین یا کتاب آسمانی ، کاری عقلانی و منطقی هستش و پشتوانه منطقی داره. دیگه نیازی نیست که تک تک گزاره های درون اون دین رو بررسی منطقی بکنیم.
اگر عقل ما بقدری بود که تک تک گزاره های دین را بتوانیم از فرمولهای منطق استخراج کنیم، نیازی به دین نداشتیم!
خودتون قبول دارین که یکی از حالات گزاره ها اینه که عقل ، نمی تونه راجع به اونا نظر بده. و مسایلی وجود دارند که در محدوده عقل نمیگنجند و باید با ارسال پیامبر ، آنها به اطلاع مردم رسونده بشه. گزاره های دینی رو هم از همین حالت می دونین.
پس چطور الان در حال بررسی عقلانیت یک گزاریه دینی (آیه قرآن) هستین؟
رج (کارل پوپر:ابطال پذیری)
تا آنجا که ذهنم یاری میکند حدود پنج بار این بحث در تاپیک مطرح شده و پنج بار جواب دادم. چند بار دیگر نیاز است.حرف خود را تکرار نکنید.به جوابی که داده ام نگاه کنید و آنرا رد کنید.
در ابتدای تاپیک توضیحاتی نوشتم که مطالعه دقیق آن باعث می شود بحث در لوپ تکرار و تکرار و تکرار نیفتد.چرا سعی میکنید دوباره به نقطه شروع برگردید؟!
مجددا عرض میکنم این تاپیک یک تاپیک تخصصی است.
وقتی بحثی تخصصی است به این معناست که باید دقیق مطالعه شود. که به دلیلی که من قادر به درک آن نیستم اینکار را انجام نمی دهید!
بنده در کدامین پست مدعی شده ام که :گزاره های دینی رو هم از همین حالت(حالت سوم) می دونین ؟!!
سلام
چطور می شود با منطق قرآن مبارزه کرد وقتی انسانی از درکِ آن محروم است ؟
برای متدیّنین منطق قرآن روشن و آشکار است .
« وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ » (القمر، 17)
ترجمه: و قطعاً قرآن را براى پندآموزى آسان كردهايم، پس آيا پندگيرندهاى هست؟
بسیارى از مذاهب، پیروان خود را از مطالعه و بررسى سخنان دیگران نهى مى کنند، چرا که بر اثر ضعف منطق، که به آن گرفتارند
از این مى ترسند: منطق دیگران برترى پیدا کند و پیروانشان را از دستشان بگیرد!
اما به طورى که در آیات قرآن(سوره زمر، آیه ۱۸.) بیان شده، اسلام در این قسمت سیاست «دروازه هاى باز» را به اجرا درآورده،
و بندگان راستین خداوند را کسانى مى داند که اهل تحقیقند، نه از شنیدن سخنان دیگران وحشت دارند، نه تسلیم بى قید و شرط
مى شوند، و نه هر وسوسه را مى پذیرند.
این منطق مورد نظر شماست که از نظر ما ، دچار نقص و تناقض است ، نشانۀ این نقص را در جوامعی که این منطق را
قبول دارند می توان دید .
اصرار نکنید که راهِ رفتۀ غربیها را که به تباهیِ دین و منزلتِ انسانی کشیده شده را ما هم بیازمائیم .
ما انسانها باید از یکدیگر عبرت بپذیریم . این را نیزمنطقِ قرآن به ما آموخته .
قرآن از همین حروف الفبای عربی تشکیل شده است، پس قرائتش برای همه ساده و ممکن است – از همین کلمات و جملات
معمول در محاوره تشکیل شده است، پس فهمش ظاهرش نیز ساده است، اما این سادگی به مثابه [العیاذ بالله]
بیمحتوایی نمیباشد.
از این رو به همان سادگی میفرماید که بله قرآن برای پندآموزی ساده است، اما برای تعلمیش و بیان اهداف، مقاصد
و مفاهیم بلندش، انبیا را فرستادم و کتاب را به آنها نازل کردم، چون همگان ظرفیت دریافت تمام آن را ندارند و افزود که
این انبیا برای تزکیه، تلاوت آیات و هم چنین تعلیم کتاب و حکمت ارسال شدهاند.
« هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ » (الجمعة، 2)
ترجمه: اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند
و كتاب و حكمت بديشان بياموزد و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
قرآن کریم با زبانی ساده و همه فهم، میفرماید که ظاهر این کتاب برای همه قابل فهم است و در همین ظاهر بیان داشتهاست
که از الله، رسول و اولیالامر اطاعت کنید.
شما نمی توانید منکر منطق قرآن باشید فقط به این دلیل که با ترسیمات و واژه ها و گزاره های منطقِ شماو دنیا ، تطابق ندارد .
سلام
قرآن در آیاتش اثبات فرموده است:
دینِ اسلام دینِ آزاد اندیشی است و نه انحصاری که اگر این بود تبعیض ها و بی عدالتی ها در آن مقبوح و منفور نبود
چیزی که در منطقِ به اصطلاح علمیِ بشری ، یافت نشده که اگر بود همه به آن سمت میرفتند همانطور که پیشرفت و تکنولوژی
آنها را به قولِ شما پذیرا شدند.
در مورد فرعون كه پيشرفت مادي فوقالعادهاي دارد و جزء اركان تمدن بشري در تاريخ شناخته ميشود، قرآن ميفرمايد:
«وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ
وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (يونس، آية 88).
و موسي به پروردگار خود عرض كرد بارالها تو به فرعون و فرعونيان در حيات دنيا ملك و اموال و زيورهاي بسيار بخشيدي كه
بدين وسيله بندگان را از راه تو گمراه كنند، بارخدايا اموال آنها را نابود گردان و دلهايشان را سخت بربند، كه اينان هرگز ايمان
نياورند تا هنگامي كه عذاب دردناك را مشاهده كنند».
سپس قرآن ميفرمايد: دعاي موسي مستجاب شد و فرعون غرق شد و بدنش به عنوان نشانه و عبرت باقي ماند.
بنابراین منطق قرآن نیاز به اثبات و یا قیاس ندارد بلکه نیاز به فهم و یقین دارد .
یک منبعِ جهانی برای مطالعه به شما پیشنهاد می کنم : فیلمِ محمّد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را باز بینی بفرمائید
منبعی معرفی کنید برای "علم منطق قرآن". کتاب مقاله یا هر منبع دیگری برای معرفی علم منطق قرآن.
کلمه "منطق قرآن" هم ارز با "نطق و کلام قرآن" است. نه به این معنی که برای قرآن منطقی تدوین شده است.
بنده که اعلام کرده ام این تاپیک تخصصی است.اگر بر بیان خود مصرید و حاضر به بحث علمی به شیوه علمی نیستید و یا اعتقادی به یک شیوه علمی که از دانشگاه پریستون تا حوزه علمیه قابل قبول است به بحث بپردازید عوام مخاطب خوبی برای این سخنان خواهند بود.اما این تاپیک عوامانه به بحث نمی پردازد.
بنده قبول دارم که نقد اصول دینی که ما از کودکی با آن تربیت یافته ایم بسیار دردناک و غیرقابل قبول برای ما ظاهر خواهند شد.پس اولین قدم این نیست که وارد یک بحث علمی شویم و هرطور شده از عقیده خود دفاع کنیم.ابتدا معلموماتمان را باید افزایش دهیم. از شیخ صدوق و علامه حلی و شیخ مفید و در سطح بالاتر صدرالدین شیرازی و ... بسیار اسم شنیده ایم.اما اگر زمانی به کتاب های این افراد مراجعه کنیم آنها را تا به حد ارتداد نیز تکفیر خواهیم کرد.چه تناقض برزگی!
لطف بفرمایید از فضای مجازی و اینترنت استفاده نکنید .اینها پر از نقص و تناقضند. شما با پایبندی به دین جایگزین آنرا بسازید.
با خودمان رو راست باشیم. مثل این لطیفه می ماند که طرف با گوشی "اپل" خود در "فیس بوک" می نویسد "مرگ بر آمریکا"! شبیه افرادی که در این دنیایی که خدا آفریده زندگی میکنند و با زبانی که خدا به آنان داده می گویند : من کافرم!
شما به قطع یقین در همین مسیر قرار دارید.نشانه اش تسلط تکنولوژی بر شماست.تکنولوژی خنثی نیست.تکنولوژی تنها یک ابزار نیست . {امکان ندارد؟!چون من می گویم؟! رج (تکنوپولی:نیل پستمن) }
اما فکر میکنید در خلاف جهت آن درحال حرکتید.
نشانه اش اینکه بعد از 1400 سال همچنان دین شامل قرآن و سایر بحث های کلامی را با منطق ارسطویی که منطقی غربی است بررسی میکنید. اگر طلبه باشد حتما با کتاب منطق مظفر آشنایی دارید!
اما اگر تخصص ندارید مطئن باشید صرف ادعا عمل می کنید.یعنی با یک متر 5متری و کپی کاری! و بحث علمی در کار نیست.
اگر شما حاضر نیستید قبول کنید که منطقی بحث نمی کنید مطمئن باشد تنها نیستید.هر کسی که عملی یا سخنی و بطور کلی فعلی را انجام می دهد مطمئن است که منطقی عمل میکند.
از آنجایی که بنده امی و بیسواد نیستم شامل این آیه نمی شوم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
با عرض سلام
ما مثال هایی نشان دادیم از خود قرآن که جمع در آن ها نمی تواند معنای همه را بدهد.
دقیق مطالعه کرده بودم.
شاهدتان با مثال های ساخته شده توسط خودتان بود. شما باید ثابت کنید که در زبان عربی وقتی بخواهند از "برخی" به عنوان سور استفاده کنند فقط مشابه با چیزی که خودتان گفتید عمل می کنند. یعنی باید ثابت کنید گزاره جزئی در زبان عربی منحصر است به این که کنار آن "بعضکم بعضا" بیاید و محال است از گزاره دیگری معنای "برخی" و جزئی برداشت کرد. این انحصار و یکتایی شما نه تنها ثابت نمی شود، بلکه با مثال های ارائه شده نقض شده است.
کسی نگفت کم و هم دلالت بر کمتر از دو دارند. بلکه بحث بر سر این است که جمع چطور معنای کل جمع را می دهد و نه فقط گروهی از جمع.
فرمایش بنده نقض نمی شود چون برخلاف شما ادعای کلی نکردم.
شما ادعا کردید: هر وقت جمع بیاید، معنای همه می دهد.
من ادعا کردم: جمع لزومی ندارد معنای همه بدهد. شاید معنای برخی بدهد. شاید معنای همه.
ادعای من این نیست که جمع هیچ وقت معنای همه نمی دهد. بلکه ادعایم این است گاهی اوقات معنای همه می دهد و گاهی اوقات چنین معنایی نمی دهد. پس این مثال ها ادعای بنده را نقض نمی کند. اگر من ادعا می کردم جمع "هیچ" وقت معنای همه نمی دهد، آن وقت این آیاتی که آورده اید ادعای من را نقض می کردند.
اما ادعای شما این است که همیشه معنای همه می دهند و چون مثالی آوردیم که در آن جمع معنای همه نمی داد، ادعای شما نقض می شود.
سیاق آیه از نظر کاربرد جمع هیچ تفاوتی با آیه ای که بر روی آن بحث دارید نمی کند. اینجا هم فاعل، مفعول و فعل به شکل جمع به کار برده شده اند و نشان دادیم که اگر تفسیر شما درست باشد، ادامه آیه بی معناست!
اولاً این ادعا که در یک بازه زمانی محدود رخ نداده و تدریجی بوده باید ثابت شود. ثانیاً بنده ارتباطی بین این صحبت های شما و بحثمان نمی بینم. این که قبیح بوده یا نبوده، فرقی نمی کند. اگر برداشت شما از آن آیه ای که در پست اول مطرح کردید را بر این آیه حمل کنیم، نتیجه می گیریم که همه شان همدیگر را کشته اند و در نتیجه کسی باقی نمانده که بخواهند او را اخراج کنند. بحث قبح و تدریجی بودن چه ارتباطی با این مسئله دارد؟
مانند شما استدلال می کنیم:
یذبحون دلالت بر این دارد که یک جمع فاعل بوده اند.
ابناءکم دلالت بر این دارد که همه پسرانشان را سر می بریدند!
البته ممکن است از این نحوه تفسیر در اینجا تناقضی حاصل نشود، ولی در آیاتی که آوردیم نشان دادیم که حاصل می شود.
بنده استقرای ناقصی نزدم. بنده ادعا کردم بسته به کاربرد جمع ممکن است همه جمع را معنا دهد یا برخی از جمع را. اما شما عملاً استقراء زدید و گفتید جمع همیشه معنای همه را می دهد.
به هر حال شما پاسخ ندادید که چطور تفسیر خودتان را بر آن آیه حمل می کنید.
از اینجا نتیجه می گیریم که لزومی ندارد فاعل، کل جمع باشد. بلکه شاید برخی از افراد جمع باشد. شاید هم کل جمع. بستگی دارد و صرفاً وقتی ضمیر جمع به کار برد، نمی توانیم ادعا کنیم فاعل کل جمع است. بر خلاف ادعای شما.
اگر شما این تفسیر را قبول دارید، دیگر بحثی که آغازگر آن بوده اید بی معنا خواهد بود.
شما از اول تاپیک مسئله را اینطور مطرح کردید که: خداوند می گوید اگر من دستور می دادم که همه تان همدیگر را بکشید، آن را انجام نمی دادید اما اگر انجام می دادید بهتر بود. اما چنین دستوری عقلانی نیست و نباید خداوند بگوید انجام آن به نفع شماست. این برداشت بنده از صحبت های شماست. یعنی این دستور اگر صادر می شد، دستور خوبی بود اما پیروی نمی کردند. اما شما می گویید این دستور ضد عقل است و در عین حال طبق ادعای قرآن دستور خوبیست.
طبق این متنی که آوردید، صدور این حکم اینطور نبوده که خداوند بی دلیل حکم قتل را صادر کند و بگوید چون من خدا هستم، باید حکمم را اجرا کنید. شما عملاً در پست هایتان قضیه را به این شکل به تصویر کشیدید. قضیه اینطور بوده که به دلیل شرک، خداوند دستور داده که کل مشرکین به قتل برسند. پس دلیل صرفاً حکم خدا نبوده. بلکه شرک بوده. پس انتقاد به این مسئله یعنی انتقاد به این که مجازات شرک، اعدام است. عملاً مسئله تبدیل می شود به نقد این که آیا مشرک را باید اعدام کرد یا نه.
علاوه بر این با توجه به این تفسیر، حکم فقط درباره مشرکین است. نه درباره کل جامعه. اگر غیرمشرک در جامعه وجود داشته، به چه دلیل باید آن ها هم اعدام شوند؟! مگر این که گناهی کرده باشند. مثلاً با مشرکین مبارزه نکرده باشند. پس اینطور نیست که خداوند دستور داده باشد چون من می گویم همه آشنایان و دوستانتان را بکشید! بلکه مسئله اینطور بوده که دستور داده می شود آن دسته از افرادی که در بینتان مشرک بوده اند را به قتل برسانید چون مشرک بوده اند. نه چون من گفته ام و نه این که همه را بکشید! فقط مشرکین، چون مشرک بوده اند.
همانطور که گفته اید "غالباً" و نیز "عموم" جامعه. غالباً، نه همیشه. عموم، نه همه. به هر حال کاربرد قوم فکر می کنم ربطی به بحث ما نداشته باشد چون چیزی را تغییر نمی دهد. بنده این که در آیه خطاب حکم به جمع باشد را زیر سوال نبردم. این که شیوه اجرای حکم مشابه تفسیر شما باشد را نقد کردم. یعنی این که چون خطاب به جمع است، تک تک افراد جمع باید آن را انجام دهند.
اینجا ما چیزی مطرح نکردیم که فهم آن با منطق ارسطویی ممکن نباشد.
چه مرزی؟
منطق ارسطویی سور دارد، اینجا هم سور داریم. گزاره های مطرح شده طبق هر دو دستگاه منطقی قابل تفسیر هستند.
گزاره هایی که آوردید همه در منطق ارسطویی هم به کار می روند. اینطور نیست منحصر به منطق جدید باشند.
این که سور چیست یا به وضوح قابل تشخیص است، یا با توجه به کاربرد زبانی باید آن را بررسی کرد. به طور کلی همانطور که گفته شد گزاره بدون سور به خودی خود مغالطه نیست.
منظورتان جداسازی از چه نظر است؟ پس چرا بعضی اوقات یک فصل اختصاص داده می شود به منطق گزاره ها و بعد فصلی اختصاص داده می شود به منطق محمولات؟
بحث بنده شما در اینجاست که وقتی سور محذوف است، یافتن سور نیاز به بررسی دقیق دارد. پس مغالطه ای در کار نیست. فقط باید با بررسی دقیق سور را پیدا کرد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و من الله التوفیق
ضمن تشکر از شماجناب بن موسی که اگر تشریف نداشتید بنده این تاپیک رو رها می کردم.چرا که فعلا تنها عضوی که حاضر به رعایت بحث تخصصی هست جنابعالی هستید.از این بابت متشکر و ممنونم.
اگر دقت بیشتری هم بخرج بدهید ممنون می شوم .
بنده هیچگاه چنین ادعایی نکردم.پست ها را بررسی بفرمایید .اگر چنین ادعایی از بنده مشاهده کردید اطلاع دهید . تنها بنده در پست 50# در بند 1 ، سور عبارت "کم" را ("همه" یا سور عمومی ذکر کردم) . اما در همان پست در بند 4 سور "کم" را (برخی یا همان سور وجودی) در نظر گرفتم. شما بند اول را دیده اید اما به بند چهارم همان پست توجه نکردید.
1- و لو انا کتبنا علیهم (همه) ان اقتلوا انفسکم (همه)...
....
4-ولو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا بعضکم بعضا(برخی ، برخی)...
پس بنده چنین ادعایی نداشته ام. از این روست که میگویم دقت را افزایش دهید.
حتی در پست بعدی نیز عرض کرم که : "در اینکه جمع همواره به معنای همه نیست شکی نیست". و اضافه کردم : " کُم یا هُم دلالت به دو یا بیشتر و یا اسم جمع(همچون همه - قوم -لشکر و ...) دارد."
تا مطمئن شوید بنده حرف شما را در اینکه جمع همواره به معنای همه نیست تصدیق می کنم.
طبق تفسیر تسنیم داریم :
به هر تقدير، واژه قوم در آيه مورد بحث شامل همه يهوديان اعم از رجال و نساء مى شود. "
آیا شرک راجع به یک کودک معنایی دارد؟! چه دلیلی دارید که بتوانید کودکان را از این آیه مستثنی کنید.چون طبق تفسیر تسنیم و سایر تفاسیر اصلی این حکم شامل همه بوده است.
همچنین لطفا این حکم را راجع به اروپاییان نیز اجرا بفرمایید.و آنها را بقتل برسانید.چرا که آنان نیز مشرک و بعد از رنسانس مرتد هستند.
ضمن اینکه سابقا عرض کردیم :
در این موضوع شکی نیست که فرد خاطی باید تاوان بدهد.اما 1-حکم قتل باید به اثبات برسد.یعنی یا تشکیل یک دادگاه صالح و بررسی ادله حکم قتل محرز گردد. 2-حاکم موظف به اجرای احکام است.
بر فرض مثال در صورتی که حکم قتلی صادر میشود حتی بعد از صدور نیز فرد شاکی نمیتواند به قتل اقدام کند و حکم توسط شارع اجرا میگردد.
این موضوع نه تنها در اسلام بلکه در سایر مکاتب و جوامع بعنوان یک اصل عقلی مقبول اجرا میگردد.
اما اگر بخواهیم بدون استدلال محکمه پسند دست به قتل بزنیم همانند حکومت اسلامی شام و عراق به حکم خداوند میتوان هزاران نفر را کشت و مدعی شد : خدا گفته! و این یعنی آنارشیسم.
مشکل اینجاست که "اقتلوا انفسکم"یک کشتار درون جمعی است.یعنی نه تشکیل دادگاه و نه اجرای حکم توسط مجری قانون.
از جمله احکامی که توسط مرجعیت عقل قابل رد است کشتار دست جمعی هم نوع 1-بدون دلیل مختصه یا عامه 2-بدون اجرا از روند صحیح است.
دلیل مختصه یا عامه دلیلی است که بموجب آن حکم ثابت گردد(نه به استناد گوینده.بل به استناد عقل) .مثال اینکه: حکمی در دیوان عالی کشور صادر گردد.بنده از شما طلب دلیل کنم و شما بفرمایید : حکم دیوان عدالت اداری است.حکم بالاترین مرجع قضایی کشور!
روند صحیح اجرا نیز بسیار با اهمیت است.مثال اینکه اگر یک فرد بدون تخصص پزشکی دست به اقدامی درمانی بزند که از قضا نتیجه بخش هم باشد بازهم بهیچوجه حق طبابت نخواهد داشت.
یا حکمی در دادگاه صادر شود و فردی باید اعدام شود.کسی(مثلا شاکی) نمی تواند به زندان مراجعه کرده و شخص را بکشد.
پس روند اجرا (حتی در صورتی که دلیل حکم اتقان شود) بسیار مهم و تعیین کننده بوده و باید به تایید عقل برسد.
خلاصه اینکه این فعل به مصداق عقل بخاطر 1-بدون دلیل مختصه یا عامه 2-بدون اجرا از روند صحیح محکوم بوده و رد است.
اینجا:
ارسال رسول یعنی چه؟ یعنی همان دین.
این مشکل یک مقدار ظریف اما بنوبه خود جدی هست.
مشکل تفسیر ارسطویی در این است که اگر هریک از گزارههای A یا B ضرورتاً درست باشد – یعنی درستی منطقی یا ریاضی داشته، مثل "همه مربع ها غیر مثلث هستند" یا "هیچ مربع مثلث نیست"، آنگاه در این حالت ادعای اینکه A و B متضاد هستند نمیتواند درست باشد، زیرا هیچ گزارهای با درستی ضروری ، نمیتواند ممکن نادرست باشد. به این گزاره ها گزارههای ممکنه (Contingent) میگوییم (یعنی گزارههایی که نه بگونه ضروری درست هستند و نه بگونه ضروری نادرست) . بنابراین، برای پاسخ به این مشکل مجبوریم تا فرض شود (که فرض نامعقولی هم نیست) گزارههای مورد نظر ممکنه هستند، و آنگاه با این تعبیر ادعای اینکه گزارههای A و B با حد موضوع و حد محمول یکسان متضاد هستند میتواند درست باشد.
در منطق جدید با جداسازی مفهوم-شی جملات به دو بخش اسمی و محمولی تقسیم می شوند. قدرت منطق جدید در بررسی روابط بین گزارهها و استدلالهایی که به دلیل چینش این روابط معتبراند می باشد.
به همین دلیل منطق مورد بحث در منطق فرگه به منطق گزاره ها ختم می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
ادعا شد که انسانهای امروزی از انسانهای دو سه هزار سال قبل بهتر و بیشتر می فهمند؟! این فهم بهتر و بیشتر در چه زمینه هایی است؟!
اگر منظور این باشد که اطلاعات شان بیشتر شده، بله درست است، هر چه از تاریخ بشری می گذرد علم انسانها پیشرفت می کند. اما اگر منظور این باشد که انسانهای امروزی عاقل تر از انسانهای دو سه هزار سال قبل هستند، معلوم نیست این سخن درست باشد. از آنجا که محور بحث تان عقل و عقلایی بودن است، ظاهرا مساله عاقل تر بودن مد نظر باشد.
آیا واقعا افراد معاصر دوران انبیاء که دستورات الهی را اطاعت می کردند انسانهای کم عقل و افرادی که حرفهای خداوند را غیر عاقلانه و غیر منطقی می دانند عاقل محسوب می شوند؟!
استاتر محترم: در پست های قبل گفتین که پست اولتان را آبدیت کردید. معنی این حرف چیست؟
یعنی مطلبی گفتین که الان بعد از چند روز به ناقص بودن آن(اگر نگوییم اشتباه بودن) پی بردید و خواستین آن را اصلاح کنید. آیا گمان نمی کنید که همین به قول خودتان نقدهایی که بر قرآن دارید، در آینده به اشتباه بودن آن پی ببرید؟!
شما که آشنا با فلسفه و منطق هستین حتما فیلسوف عرب، کندی را می شناسید. ایشان کتابی نوشته بود به نام تناقضات قرآن، یکی از شاگردانش که از اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) بود جریان نوشتن این کتاب را به امام اطلاع داد، حضرت فرمود به استاد بگو آیا ممکن است گوینده سخن از سخن خود منظوری داشته باشد که شنونده برداشت ناصحیحی از آن داشته باشد؟
کندی با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت و متوجه اشتباهش شد و کتابش را از بین برد.
خوب است ما هم کمی فکر کنیم و همه افراد را بی عقل و در اشتباه محض و خودمان را عقل کل و بی اشتباه ندانیم.
قرآن می فرماید:« ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِين»[1](آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد؛ و مايه هدايت پرهيزكاران است). در عین حال می فرماید:« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً»[2] (و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمىافزايد). هدایت و گمراهی به دست خداوند است«وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَناب»[3] (كسانى كه كافر شدند مىگويند: «چرا آيه (و معجزه) اى از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!» بگو: «خداوند هر كس را بخواهد گمراه، و هر كس را كه بازگردد، به سوى خودش هدايت مىكند! (كمبودى در معجزه ها نيست؛ لجاجت آنها مانع است!)»
البته خداوند با هیچ بنده ای غرضی ندارد که بخواهد او را گمراه کند، بلکه اعمال ما ما را به سمت هدایت یا گمراهی می کشاند.
الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا.
[/HR][1] - بقره/2.
[2] -اسراء/82.
[3] -رعد/27.
بنظر بحث چندان مهمی نیست. چه اینکه برخی برخی را بقتل برسانند و چه اینکه همه همه را! اما اگر بخواهید تفسیر المیزان راجع به این موضوع بررسی کاملتری نسبت به سایر تفاسیر انجام داده است و می توانید به آن مراجعه کنید.
بهرحال آنچه از این آیه استناد نمی شود اینست که حکم قتل افراد خاصی(مثلا منافقین) توسط افراد خاص(مثلا مسلمانان) است. یعنی چه این قتال محدود به چند صد نفر(برخی) باشد و چه چند صد هزار نفر(همه) در هر صورت یک کشتار دست جمعی درون جمعی محسوب می شود.
اگر جمله رو دقیق بخونید بنده گزاره های دینی را از حالت(حالت سوم) نمیدونم.بلکه بعنوان یک فرضیه مطرح کردم که می توان ارسال نبی رو محدود به 2 گزینه دونست.
یکی از دوستان بیان کرد که اگر قرار بود راجع به احکام بررسی عقلی صورت بگیرد ارسال نبی لغو بود.
بنده نیز در رد این موضوع به بیان این نکته پرداختم که لزوما اینگونه نیست.می توان فرض کرد ارسال رسول محدود به اموری که به تایید عقل می رسند و درنهایت اموری که عقل قادر به تشخیص آن نیست هست تا ارسال رسول لغو بحساب نیاید.نه اموری که در تضاد با عقل هستند.
در این صورت هم می توانیم بررسی عقلی روی حکم انجام دهیم و هم به ارسال رسول را لغو ندانیم.
بنده به فهم بیشتر اشاره کردم.علت اینکه با قطعیت نمی توان از رشد عقول صحبت کرد اینست که فعلا اسکن های مغزی تغییراتی عمیقی بین نسل های گذشته (البته کمتر از صد سال گذشته) و نسل موجود را نشان نمی دهد.اطلاعات بیشتر رج (The Shallows : Nicholas Carr) .
اشتباهی وجود ندارد. بنده فقط جهت فهم بیشتر و بدلیل کم دقتی بعضی اعضا و عدم مطالعه تاپیک مجبور شدم تا اطلاعات تکمیلی که اصولا در حین بحث باید مطرح می شد اضافه کنم تا جور کم دقتی و کم حوصلگی بعضی از مخاطبان را بدوش بکشم.
بنده بارها اشاره کردم که در علم هیچ چیز قطعی و یقینی نیست.در صورتی که یکی از مولفه های اسلام ایمان به غیب است.یعنی بر یک مسلمان واجب است به افراد (اجنه ، جادوگر) ، اتفاقات (تبدیل انسان به حیوان ، زندگی چهل روزه در شکم ماهی و....) و ... بدون اینکه کوچکترین اطلاعی نسبت که کم و کیف آن داشته باشید ایمان داشته باشید. اما در علم با اگاهی تمام گزاره ها رد یا پذیرفته می شوند.گزاره هایی هم که هنوز قابل بررسی نیستند بدون قضاوت باقی می مانند.
تکرار :
... اطمینان بجز در قواعد ریاضی در هیچ کجای این دنیا وجود ندارد.پس مشخصا اطمینانی در این زمینه وجود ندارد.بلکه این استنباط آخرین استنباط فهم بشر است.
مدعی هستید اشتباه است؟!نقضش کنید. در علم ما هیچ خط قرمز یا حرام یا عصمتی نداریم.اگر به ابزارش مسلط باشید از آن استقبال خواهد شد.
اما اگر میخواهید بدانید جواب میدهد یا نه ؟! بله میدهد! به پشتوانه همین اصول است که به راحتی در خانه نشسته اید و در حال یک مباحثه علمی هستید.و متصل به یک دنیا!
اگر حاضر نیستید که آنرا با منطق رد کنید و از طرفی آنرا قبول هم نمی کنید یک راه بیشتر ندارید : لطفا از تکنولوژی فاصله بگیرید!
گوشی موبایلتان،ماشین لباش شویی،تلوزیون و .... .حتی مجبورید از خانه ای که در آن حضور دارید بیرون بیاید و به یک غار تغییر محل سکونت بدهید. و بیاد ندارم و ندارید که تنها یکی از وسایل تکنولوژی در یک کشور مسلمان و در یک حوزه علمیه اختراع شده باشد!
از داستان های جعلی استفاده نکنید.
... برخی( کندی را) بدین علت که نامش یعقوب و نام پدرش اسحاق و کنیه اش ابویوسف است او را یهودی پنداشتهاند و عجیبتر اینکه در بعضی روایات که قطعاً مجعول است، از او به عنوان کسی یاد کردهاند که در نظر داشته ردی بر قرآن بنویسد... (مطهری: مجموعه آثار، ج۱۴، ص۴۶۳–۴۶۲)
بنده همچنین ادعایی ندارم.جناب بن موسی یکی از معدود افرادی است که بصورت منطقی بحث می فرمایند و بنده نیز مستدل جواب می دهم. اگر شماهم با ابزار منطق وارد میدان شوید مطمئنا زودتر به نتیجه خواهیم رسید. چه اینکه بیشتر علاقه مند حواشی هستید.مثل این سوالاتی که در این پست مطرح فرمودید و بنده از بابت اینکه عدم جواب را به معنای نبود جواب فرض نکنید پاسخ دادم.
دیگر تکرار نمی کنم که دلیل از ادعای قرآن برای اثبات فرض قرآن یک تسلسل است. و اینکه از اصول اولیه هر بحث و پژوهش علمی نگاه ...... است.
باسمه الحق
عجب!!!
حاصل این همه بحث این است که در اصول منطق شما وحی(قران) قابلیت بررسی عقلی را ندارد؟!
پس چرا اینقدر وقت خودتان را برای تحلیل منطقی یک قسمت از یک آیه می گذارید که بگوئید این قسمتش
منطقی نیست؟
کار شما طبق اصول خودتان هم غلط است!!!!!
چرا دقت لازم برای یک بحث کارشناسی و تخصصی را بکار نمی گیرید؟! بنده بارها اعلام کردم که این تاپیک تخصصی بحث می کند.چرا با نگاه عوامانه به بحث نگاه می کنید؟!
آنچه عقل قادر به اظهار نظر درآن نیست معنای خود وحی است.نه آنچه وحی شده! یعنی منطق نمی تواند امکان نازل شدن وحی را بررسی کند.یعنی نه می تواند اثبات کند که وحی صورت گرفته و نه می تواند آنرا رد کند.
اما محتوا و فحوای کلام صادر شده توسط منطق قابل بررسی است که بتواند گزاره هایی از آن بسنجد.مثالا آیات مربوط به جن از جهت مفهوم خارج از حیطه عقل قرار دارند.اما آیه هایی همچون آیه مورد بررسی چون عقل می تواند نسبت به آن موضوع حکم صادر کند قابل بررسی هستند.
مثال اینکه : شما مدعی هستید پیامی به شما وحی شده . بنده میگویم ادعای شما قابل اثبات نیست و بنده ابزار این اندازه گیری را ندارم.نه رد می کنم و نه تایید. حال بفرمایید که چه پیامی بشما وحی شده.شما می گویید بمن وحی شده که : در گوشه خرابه ای گنجی وجود دارد. حال بنده با مراجعه به آن خرابه می توانم صحت یا کذب پیام و گزاره شما را اثبات کنم.
کمی دقیق تر و تخصصی تر نسبت به مفاهیم مطرح شده موضع گیری بفرمایید.
از توجه گرانقدرتان به بحث کمال امتنان و سپاسگذاری را دارم.
باسمه الحق
شما دارید در حیطه ی علوم قران بحث می کنید و به تعبیر خودتان در مرحله ی ترمینولوژی بحث هستید
هر علمی اصطلاحات خاص خودش را دارد،بحث آیه مورد نظر یک بحث تخصصی در یک حوزه ی خاص است
چرا تخصصی بحث نمی کنید؟
چر ادقت نمی کنید که متدولوژی هر بحث در حوزه های تخصصی هر علم خاص خویش است؟
امیدوارم که از توضیحات بحث وحی قانع شده باشید.مثالی را به پست قبلی اضافه کردم که در فهم بهتر مطلب کمک می کند.آنرا هم مطالعه بفرمایید.
در مرحله ترمینولوژی بودیم!نیستیم!
متدولوژی بنده در بحث قابل مشاهده و نقد است؟!بنظر تخصصی نیست و آنرا قبول ندارید؟! به نقد و رد آن بپردازید.این تاپیک بهمین علت ایجاد شده.
متدلوژی جدید دارید؟!
بی صبرانه منتظر ارائه متدولوژی پیشنهادی شما هستیم تا آنرا با هم بررسی کنیم.
با سلام و عرض ادب .
با تشکر از استارتر محترم بابت موضوع خوبی که شروع کردند و شیوه نگارش دقیق که حداقل باعث افزایش علم اینجانب شد از آقای نقطه دعوت میکنم که در این بحث اگر تمایل داشتند شرکت کنند به این امید که بحث بهتری را داشته باشیم و سطح علمی بحث بالاتر رود .
بسم الله الرحمن الرحیم
میلاد با سعادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی( صلی الله علیه و آله و سلم) و امام جعفر صادق( علیه السلام) را خدمت همه کاربران محترم و پیروان قرآن تبریک عرض می کنم.
بنده کارشناس قرآن هستم وظیفه بنده پاسخ به سوالات قرآنی است و آنچه در حیطه تفسیر لازم بود مطرح کردم ولی مساله اصلی این است که شما اصلا به دنبال جواب نیستید.
شما ابتدا یک آیه قرآن را مطرح کردید و با تقطیع آیه در صدد اثبات خواسته ی ناصواب خودتان هستید.
ادعا می کنید که بسیار منطقی و روشمند بحث می کنید در حالی که تناقضات زیادی در مطالبتان وجود دارد که دوستان به آنها اشاره کردند و البته شما هیچ کدام را نمیپذیرید. از جمله اینکه در ابتدا خودتان را یک مسلمان و شیعه قلمداد کردید ولی در ادامه اعلام کردین به قرآن و الهی بودن آن هیچ اعتقادی ندارید.
در بحث ها تاکید دارید که بر اساس مبانی منطقی و اصول عقلی پیش می روید در حالیکه این چنین نیست. شما برای اثبات ادعاهای خود به کتاب های ارسطو و پوپر و ... استناد و استدلال می کنید، اما اگر کسی به منابع تفسیری ارجاع دهد این کار را خطا تلقی می کنند.
از این جالب تر این است که علی رغم نهی از ارجاع به تفاسیر معتبر و معروف که قاعدتا تالیف متخصصان این رشته است، و مراجعه به چنین کتابهایی یک امر معقول و متداول می باشد، خودتان هر جا که لازم دانستین به منابع تفسیری ارجاع می دهید!!!
بنابر درخواست بعضی از دوستان، و بنده هم با نظرشان کاملا موافقم، به نظر می رسد شما به دنبال کشف حقیقت نیستند و هدفتان تنها ایجاد شبهه و تضعیف اعتقادات کاربران محترم می باشد مسیر بحث نیز از بحث تفسیری منحرف و به بحث منطق تبدیل شد، بنابراین لزومی به ادامه این مباحث وجود ندارد و به زودی این تاپیک بسته خواهد شد.
از همه کاربران محترمی که در این تاپیک شرکت کردند تشکر می کنم.
و من الله التوفیق.
باسمه الحق
خیر قانع کننده نبود چون "وحی"بدون قالب الفاظ و کلمات صرفا یک مفهوم است و قابلیت ردّ و تأیید ندارد تا
بگوییم عقل قادر به اظهار نظر در باره ی آن نیست.
البته روشی که عرض خواهم کرد ابدا جدید نیست بلکه در همه علوم بسیار معمول و متداول است
اما ظاهرا حضرتعالی اصرار دارید متدولوژی و روش بی سابقه ای در مباحث علمی اختراع کنید.
امّا روش بحث منطقی در این مسئله این است که در هنگام نقد به قواعد علوم قرانی پایبند باشید و از همان زاویه
و البته به شکل منطقی پیرامون آیه بحث بفرمائید.قاعده را استاد یاسین گرامی فرمودند و فکر می کنم پستهای ابتدایی
ایشان کاملا روشن و مفید به معنا بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
شبیه آیه ای که استاتر محترم به ان استناد کردند، آیه دیگری نسبت به یهودیان در قرآن وجود دارد که به آن اشاره می شود:
«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم»[1](و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد؛ و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت؛ زيرا كه او توبهپذير و رحيم است.)
در این آیه ابتدا به جرم و گناه بنی اسرائیل اشاره می شود و تفهیم اتهام شده و آنها را دعوت به توبه و راه پذیرش توبه و بخشیده شدن را معرفی می کند.
یکی از نکات جالب در این آیه این است که قبل از دستور به کشتن، خداوند به خالق بودن خود اشاره می کند، یعنی این دستور از جانب خدایی صادر شد که خودش به شما وجود و حیات بخشید.
در اثر گناه بزرگ گوساله پرستی و خروج از بندگی خدا، آن چنان تیرگی و آلودگی در روح و قلب این افراد ایجاد شد که به راحتی محو و پاک نخواهد شد، بنابراین می بایست عملی مناسب با آن انجام دهند که نشان دهنده توبه واقعی شان باشد و آثار گناه بزرگ شان را از بین ببرد.
بهترین عملی که نشان دهنده توبه واقعی شان باشد چیست؟
مهمترین سرمایه انسان، جان او است و بنابر آیات قرآن یهودیان به زندگی دنیایی شان بسیار علاقه مند بودند؛« قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِين»[2] (بگو: «اى يهوديان! اگر گمان مىكنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مىگوييد (تا به لقاى محبوبتان برسيد) ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمىكنند بخاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند؛ و خداوند ظالمان را بخوبى مىشناسد.)
آیا خداوند قصد داشت به خاطر این گناه تمام یهودیان را از بین ببرد؟! اگر فرمان الهی جنبه امتحان و آزمایش نداشت و واقعی بود، امروزه نمی بایست نشانه و اثری از یهودیان در دنیا وجود می داشت.
این دستور مانند دستور به حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مورد ذبح فرزندش بود که جنبه امتحان داشت.[3]
همانطور که این دستور نسبت به یهودیان خلاف عقل و منطق نیست، دستور داده نشده به مسلمانان، اگر هم داده می شد خلاف عقل و منطق نبود. حال چگونه و بر اساس کدام منطق، می توان بخاطر دستوری که خداوند به مسلمانان نداد، کتاب الهی را خلاف عقل و منطق دانست؟!
[/HR][1] -بقره/54.
[2] -جمعه/6-7.
[3] - ترجمه تفسير الميزان، ج1، ص: 287.
بسم الله الرحمن الرحیم
تاپیک جمع بندی
سوال در مورد آیه «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً»[1] (اگر (همانند بعضى از امتهاى پيشين،) به آنان دستور مى داديم: «يكديگر را به قتل برسانيد»، و يا: «از وطن و خانه خود، بيرون رويد»، تنها عده كمى از آنها عمل مىكردند! و اگر اندرزهايى را كه به آنان داده مىشد انجام مىدادند، براى آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها مى شد.) مطرح شد؛ آیا دستور موجود در آیه خلاف عقل می باشد یا نه؟
در ابتدا باید دید آیا در این آیه دستوری نسبت به قتل نفس صادر شده است یا خیر؟ ابتدای آیا با ادات شرط « لو» آغاز می شود، یعنی اگر ما دستور می دادیم. حال که دستوری صادر نشده چگونه می توان دستور صادر نشده را خلاف عقل بدانیم و بگوییم دین با عقل و منطق تضاد دارد، بخاطر اینکه دستوری خلاف عقل داده است و گفت یکدیگر را بکشید! در حالیکه چنین دستوری وجود ندارد.
یکی از دعاهای قرآنی این است که از خداوند بخواهیم«رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا»[2] (پروردگارا! تكليف سنگينى بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان،) بر كسانى كه پيش از ما بودند، قرار دادى).
امت های پیشین بخاطر گناهانی که انجام می دادند مجازات های سختی می شدند. خداوند به احترام پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) این مجازات ها را از امت اسلام برداشت و به ما آموخت که دعا کنیم و از خدا بخواهیم که چنین مجازات و تکلیف سنگینی بر عهده ما قرار ندهد.
دستور کشتن یکدیگر به بنی اسرائیل داده شده بود؛«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم»[3] (و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد؛ و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت؛ زيرا كه او توبهپذير و رحيم است.)
بنی اسرائیل بخاطر گناه بزرگی که مرتکب شدند، و پس از آنکه خداوند آنها را از دست فرعون نجات داد، دوباره گوساله پرست شدند، از جانب خداوند مجازات سخت و سنگینی متناسب با گناه شان برایشان صادر شد. گناه گوساله پرستی به جای خداپرستی آن قدر بزرگ بود که با استغفار زبانی بخشیده نمی شد، بنابراین لازم بود افرادی که ادعا می کنند از عمل شان واقعا پشیمان شدند، توبه شان را ثابت کنند. خداوند به آنها دستور می دهد که یکدیگر را بکشید تا معلوم شود حقیقتا پشیمان هستید، پس از آنکه عده ای از گناه کاران نشان دادند که واقعا از عمل و گناه خود پیشمان هستند، خداوند از روی لطف و رحمت این تکلیف سخت را از آنان برداشت.[4]
اطاعت از دستور الهی موجب بخشیده شدن گناهان و محو آثار گوساله پرستی شد. اگر چه این دستور سختی و مشقتی به همراه داشت، اما نسبت به مجازات آخرت قطعا راحت تر و عاقلانه تر بود.
[/HR][1] - نساء/66.
[2] - بقره/286.
[3] - بقره/54.
[4]-الميزان فى تفسير القرآن، ج1، ص: 189.